توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دستور خطّ فارسى
diana3
10th July 2013, 12:16 PM
http://img.upload724.com/images/23033983575204321129.jpg
دبیره و یا خَط هنر یا وسیلهای برای ثبت و نوشتن ذهنیات و تفکرات با استفاده از علائمی است که به چشم آشنا باشد و دیده شود
جاحظ میگوید: خط زبان دست است و حافظ افکار و آثار.در واقع، بشر از زمانی که خواست آنچه را میاندیشد نقش کند، در حقیقت قدم به دنیای خط و نگارش نهاد.
واژهٔ خط واژهای عربی است. واژهٔ «دبیره» در پارسی میانه برای همین معنی بکار میرفتهاست. این واژه در پارسی باستان و در سنگنوشتههای هخامنشی به شکل
«دیپی» آمدهاست. داریوش بزرگ در سنگنبشته بیستون چنین مینویسد:
تو که زین پس این «دیپی» بخوانی، کردهٔ من تو را باور شود، آن را دروغ مپندار» باز میگوید: «باخواست اهورامزدا مرا کردههای دیگری است که در این «دیپی»
نوشته نشد، از این رو نوشته نشد که آن که این «دیپی» پس از این بخواند، او را کردهٔ من گزاف ننماید.
ویکیپدیا
vahid5835
10th July 2013, 12:18 PM
تاریخ خط
در قدیم یک سلسله اعمال و علایمی وجود داشت که تا حدی به حفظ خاطرهها و اموری که باید حفظ شوند، کمک میکرد، نظیر: چوبخطهای کوچک آلمانیهای قدیم
و یا ریسمانهای گرهخوردهٔ مردمان پرو از زمان اینکاها و یا گردن بندهای صدفی قوم ایروکوا به نام وامپون و بالاخره چوبخطهای استرالیاییها.
خط تصویری
خط تصویری (به انگلیسی: Pictogram) مرحله دوم از مراحل اساسی خط است در این مرحله برای اظهار یک فکر، صورت آنرا میکشیدند، مثلاً برای نوشتن یک حیوان،
شکل آنرا میکشیدند. شاید احتیاج به حفظ خاطرهها و ثبت اندیشهها،نخستین محرک پیدایش خط در بین اقوام ابتدایی بودهاست. چراکه انسان اولیه برای حفظ اموری
که میخواست سالهای دراز باقی بماند، ابتدا به رسم شکل و صور آنها پرداخت و تصویرهای واقعی را برای ارتباط کتبی ترسیم کردو از این تصویرنگاری، خط تصویری آغاز
شد. تعداد فراوان تصویرها وعدم امکان نقش کردن مسائل عاطفی، کمبودهای این روش نگارش بود.
خط اندیشه نگار
روش تصویرنگاری در ابتدا به رسم صورت اشیاء میپرداخت،اما بعدها کمکم تصویرها شکل ساده تر و نمادین تری به خود گرفتند و برای مفاهیم عاطفی نیز، علائمی قراردادی
وضع شد. بدین ترتیب، بشر توانست با تصویر اشیایی شبیه به اندیشهها، به نمایش اندیشه نیز اقدام کند، مثلا نقش دو پا نشانه راه رفتن وچشم اشک آلود نشانه
اندوهگینی بود. این طریق نمایش اندیشه، در تاریخ خطوط، خط اندیشه نگار (به انگلیسی: Ideogram) نام دارد.
خط واژه نگار
نارسایی روش اندیشهنگاری موجب شد که در کار نگارش طریق دیگری پیش آید که بستگی بیشتر با زبان داشته باشد، یعنی بستگی با اصواتی که چون گوش آنها را شنید،
معانی آنها را درک کند. در این روش، واژهها با علایمی نمایش داده میشوند که ربطی با اصوات مزبور نداشتند، ولی در عوض این ویژگی را داشتند که وقتی چشم آنها را
میدید، زبان الفاظی را قرین این علامات کند.
خط آوانگار
با بکار بستن علایمی که شکل واژههای آن جناس لفظی با واژههای بیانگر معانی آنها دارد، خط به مرحلهٔ هجایی کشانیده شد. در این مرحله، هر هجا با علامتی ویژه همراه
است.
خط الفبایی
با پیشرفت نمایش هجایی خط کمکم روش الفبایی خط بوجود آمد. در روش سیلابی، با تجزیهٔ هجاها و نمایش مجزای هر یک از آنها، مطلب شکل تحریری به خود میگیرد.
منبع : ویکیپدیا
diana3
10th July 2013, 12:24 PM
قواعد کلّى
1. حفظ چهرهٔ خطّ فارسى
ازآنجاکه خط در تأمین و حفظ پیوستگى فرهنگى نقش اساسى دارد، نباید شیوهاى برگزید که چهرهٔ خطّ فارسى به صورتى تغییر کند که مشابهت خود را با
آنچه در ذخایر فرهنگى زبان فارسى به جا مانده است بهکلّى از دست بدهد و در نتیجه متون کهن براى نسل کنونى نامأنوس گردد و نسلهاىبعد دراستفاده
از متونخطّى و چاپى قدیم دچار مشکل جدّى شوند و به آموزش جداگانه محتاج باشند.
2. حفظ استقلال خط
خطّ فارسى نباید تابع خطوط دیگر باشد و لزوماً و همواره از خطّ عربى تبعیت کند. البته در نقل آیات و عبارات قرآن کریم، رسمالخطّ قرآنى رعایت خواهد شد.
3. تطابق مکتوب و ملفوظ
کوشش مىشود که مکتوب، تا آنجا که خصوصیات خطّ فارسى راه دهد، با ملفوظ مطابقت داشته باشد.
4. فراگیر بودن قاعده
کوشش مىشود که قواعد املا بهگونهاى تدوین شود که استثنا در آن راه نیابد، مگر آنکه استثنا خود قانونمند باشد و یا استثناها فهرست محدود تشکیل دهد.
5. سهولت نوشتن و خواندن
قاعده باید بهگونهاى تنظیم شود که پیروى از آن کار نوشتن و خواندن را آسانتر سازد، یعنى تا آنجا که ممکن است، رعایت قواعد وابسته به معنا و قرینه نباشد.
6. سهولت آموزش قواعد
قواعد باید به صورتى تنظیم شود که آموختن و به کار بردن آنها تا حدّ امکان براى عامّهٔ باسوادان آسان باشد.
7. فاصلهگذارى و مرزبندى کلمات براى حفظ استقلال کلمه و درستخوانى
فاصلهگذارى میان کلمات، خواه بسیط و خواه مرکب،1 امرى ضرورى است که اگر رعایت نشود طبعاً سبب بدخوانى و ابهام معنایى مىشود. در نوشتههاى فارسى
دو نوع فاصله وجود دارد: یکى فاصلهٔ «برونکلمه»، یعنى فاصلهگذارى میان کلمههاى یک جمله یا عبارت، مانند «یکى از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود»
(این فاصله در ماشین تحریر و رایانه «فاصلهٔ یکحرفى» خوانده مىشود) و دیگرى فاصلهٔ «درونکلمه» که معمولاً میان اجزاى ترکیب و اغلب در حروف منفصل مىگذارند:
ورود، آزادمرد، خردورزى، پردرآمد (این فاصله در تداول نیمفاصله خوانده مىشود). رعایت این نیمفاصله، بهویژه در دستنوشتهها، دشوار است و ازاینرو اختیارى است
و مىتوان ابهام تلفّظى را در ترکیبهایى مانند خردورزى با حرکتگذارى برطرف کرد.
__________________________________________________ __________________________________________________ __________
1. مرکب یا ترکیب به معناى اعمّ کلمه گرفته شده است و شامل کلمههایى مانند کتابخانه، داروخانه، گلاب، دانشجو، دانشپرور، خردورزى، تورّمزا، غذاخورى،
همدلى، ارجمند، بررسى، بازگویى، کتابچه، دفترچه مىشود.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
vahid5835
10th July 2013, 12:26 PM
ویژگىهاى خطّ فارسى
خطّ فارسى داراى ویژگىهایى است. این ویژگىها و مثالهاى هریک در زیر مشخّص شده است:
الف) براى بعضى از صداها بیش از یک علامت وجود دارد:1
ت (در تـار، چتر، دست، سوت)، ط (در طاهر، خطر، ضبط ، شرط)؛
ز (در زن، بزم، تیز، باز)، ذ (در ذرت، غذا، کاغذ، نفوذ)، ض (در ضرب، حضرت، تبعیض، فرض)، ظ (در ظاهر، نظر، حفظ، حفاظ)؛
ث (در ثبت، مثل، عبث، حادث)، س (در سبد، پسر، نفس، خروس)، ص (در صبر، نصر، تفحّص، حرص)؛
غ (در غالب، مغز، تیغ، باغ)، ق (در قالب، فقیر، حلق، برق)؛
همزه (در اسم، اسب، آرد، مآخذ، قرآن، رأس، یأس، رؤیا، لؤم، رئیس، لئیم، متلألئ، جزء)، ع (در علم، رعد، وضع)؛
ح (در حاکم، سحر، شبح، روح)، ه (در هاشم، شهر، فقیه، دانشگاه)؛
ــِـ (در اسم و نامه)؛
ــَـ (در اسب و نه)؛
ــُـ (در بُلند و رُوز).
ب) بعضى حروف نمایندهٔ بیشاز یک صدا هستند:
و
مثل
دو (عدد)، چو
مور، روز، لیمو، دارور، رز، لیم، دار
وام، جواب، روان، ناو، لغواب، ران، نا، لغ
جوشن، روشن، نو، رهروشن، رشن، ن، رهر
خواهر، خویشاهر، خیش
ى
مثل
یار، پیدا، ناى
میز، ریز، پرىز، رز، پر
موسى، حتّى، علىرغم حتّ علرغم
ه
مثل
هوا، مهر، مشابه، دانشگاه
نامه، درّه، درّ
ج) «و»، اگر پساز «خ» قرار گیرد، گاهى خوانده نمىشود، چنانکه در واژههاى زیر:
خوان، خویش، خواهر
این «و» که آن را «واو معدوله» مىگویند، در قدیم تلفّظ خاصى داشته است که امروزه دیگر متداول نیست.
د) مصوّتهاى ــَـ ، ــِـ ، ــُـ معمولاً در خط منعکس نمىشود و به همین سبب، بسیارى از کلمات با املاى مشابه، تلفّظ و معناى متفاوت دارند:
برد: بَرَد، بُرْد، بَرْد، بُرَد
در بیشتر موارد، از سیاق عبارت یا معناى جمله باید تلفّظ مورد نظر را حدس زد:
برد (بُردِ) این تفنگ 1000 متر است.
این کارد خوب نمىبرد (بُرَد).
در فصل ربیع... که صولت برد (بَرْد) آرمیدهبود و اوان دولت وَرْد رسیده (سعدى)
در بعضى موارد، به کار نگرفتن نشانهٔ این مصوّتها در خط باعث ابهام یا اشتباه مىشود، بهخصوص در مواردى مثل اَعلام و کلمات دخیل فرنگىو
لغات مهجور که تلفّظ صحیح آنها براى عامّهٔ خوانندگان روشن نیست. در چنین مواردى صورت نوشتارى حتماً باید بسیار روشن و خوانا و با حرکت
گذارى باشد:
سارْتْرْ (sartre)، بــِکت (Beckett)، کنِت (Kenneth)، سیر/ سِیر/ سِیر؛ دیر/ دِیر؛ عَبید/ عُبـِید.
ﻫ) در خطّ فارسى غالباً یک حرف به دو یا چند صورت نوشته مىشود و این بستگى به جایگاه آن حرف در کلمه دارد:
ء/ ئ/ ؤ/ أ
ب/ ـب/ ـب/ ب؛ پ/ ـپ/ ـپ/ پ؛ ت/ ـت/ ـت/ ت
ج/ ـج/ ـج/ ج؛ چ/ ـچ/ ـچ/ چ؛ ح/ ـح/ ـح/ ح؛ خ/ ـخ/ ـخ/ خ
س/ ـس/ ـس/ س؛ ش/ ـش/ ـش/ ش
ص/ ـص/ ـص/ ص؛ ض/ ـض/ ـض/ ض
ع/ ـع/ ـع/ ع؛ غ/ ـغ/ ـغ/ غ
ف/ ـف/ ـف/ ف؛ ق/ ـق/ ـق/ ق
ک/ ـک/ ـک/ ک؛ گ/ ـگ/ ـگ/ گ
ل/ ـل/ ـل/ ل
م/ ـم/ ـم/ م
ن/ ـن/ ـن/ ن
ه/ ـه/ ـه/ ه
ى/ ـى/ ـى/ ى
و) حروف فارسى دو دسته است:
1. منفصل (پیوندناپذیر) که به حرف بعد از خود نمىچسبد (ا، د، ذ، ر، ز، ژ، و)؛
2. متّصل (پیوندپذیر) که به حرف بعد از خود مىچسبد.
ز) علاوه بر حروف، در خطّ فارسى نشانههاى دیگرى به شرح زیر وجود دارد:
1. حرکات یا مصوّتهاى کوتاه (ــَـ ، ــِـ ، ــُـ)، مانند پَر، پــِر، پُر؛
2. مَدّ ( ~ ) روى الف، مانند آرد، مآخذ؛
3. تشدید ( ّ )، مانند عدّه، پلّه، بقّالى، ارّه؛
4. سکون ( ْ )، مانند لبْتشنه؛
5. یاى کوتاه ( ء )، مانند نامهٔ من؛؛
6. تنوین (ــًـ ، ــٍـ ، ــٌـ)، مانند ظاهراً، بعبارةٍاُخرى، مضافٌالیه.
ح) در املاى کلمات و ترکیبات و عبارات عربى، که عیناً وارد زبان فارسى شده است، در بعضى موارد، قواعد املاى عربى رعایت مىشود:
موسى، بالقوّه، خَلْقُالسّاعه، حتّى، اِلی
ط) دو حرف «و» و «ه» گاهى براى بیان حرکت به کار مىرود.
و اگر براى بیان حرکت ماقبل خود به کار رود سه نوع است:
1. مصوّت کوتاه، مانند دو، تو، چو؛
2. مصوّت مرکب، مانند اوج، گوهر، روشن، نو (مثلاً در نوروز)؛
3. مصوّت بلند، مانند مور، روز، موش، سبو، لیمو، تکاپو.
ه/ ـه براى بیان حرکت (ــِـ) و ندرتاً (ــَـ) به کار مىرود:
شماره، نامه، خانه، نه
ى) در خطّ فارسى دو دسته نشانه به کار مىرود: 1. نشانههاى اصلى؛ 2. نشانههاى ثانوى.
نشانههاى اصلى مرکب از 33 نشانه است که به آنها حروف الفبا مىگوییم. بعضى از حروف بهتنهایى نمایندهٔ بیش از یک صداست (مانند «و») و
بعضى دیگر مجموعاً نمایندهٔ یک صدا (مانند ث، س، ص).
نشانههاى ثانوى مرکب از 10 نشانه است که در بالا یا پایین نشانههاى اصلى قرار مىگیرد و در هنگام ضرورت به کار مىرود.
فهرست کامل نشانههاى خطّ فارسى، همراه با مثال، در صفحات بعد در ضمن دو جدول آمده است. یادآورى مىشود که این حروف براى خطّ چاپى
است.الفباى خطّ تحریرى و نستعلیق تنوّع بیشترى دارد.
جدول 1. نشانههاى خطّ فارسى
نشانههاى اصلى
اول
وسط
آخر
تنها
شماره
نام نشانه
که فقط به حرف بعد بچسبد
که هم به حرف قبل و هم به حرف بعد بچسبد
که فقط به حرف قبل بچسبد
که نه به حرف قبل و نه به حرف بعد بچسبد
1
همزه
ئ
رئیس، رئالیسم
ـئ
لئیم
ـأ، ـؤ، ـئ
مأخذ، مؤمن، متلألئ
ء، أ
جزء، رأس
2
الف*
ــ
ــ
ـا
نَایست
(= توقّف مکن)
ا
اسب، خانهاى
3
ب
ب
بار، دبیر
ـب
طبل
ـب
شب
ب
آب
4
پ
پ
پدر، آپارتمان
ـپ
سپاه
ـپ
چپ
پ
توپ
5
ت
ت
تار، رتبه
ـت
استان
ـت
دست
ت**دوات
6
ث
ث
ثابت، وراثت
ـث
مثل
ـث
باعث
ث
ارث
7
جیم
ج
جان، مواجب
ـج
مجلس
ـج
رنج
ج
موج
8
چ
چ
چشم، کوچه
ـچ
پامچال
ـچ
گچ
چ
پوچ
9
ح
ح
حال، رحم
ـح
محل
ـح
صبح
ح
روح
10
خ
خ
خال، ناخن
ـخ
سخن
ـخ
نخ
خ
شاخ
11
دال
ــ
ــ
ـد
صدف
د
دست، آدم
12
ذال
ــ
ــ
ـذ
بذل
ذ
ذرت، نفوذ
13
ر
ــ
ــ
ـر
سرد
ر
رنگ، سوار
14
ز
ــ
ــ
ـز
مزد
ز
زنگ، نیاز
15
ژ
ــ
ــ
ـژ
مژده
ژ
ژاله، دژ
16
سین
س
سیب، آسیب
ـس
مست
ـس
مِس
س
داس
17
شین
ش
شور، آشوب
ـش
کشتی
ـش
آتش
ش
هوش
18
صاد
ص
صابون، اصیل
ـص
عصر
ـص
شخص
ص
خاص
19
ضاد
ض
ضرب، حاضر
ـض
حضرت
ـض
قبض
ض
فرض
20
طا
ط
طناب، باطن
ـط
خطاب
ـط
بسیط
ط
افراط
21
ظا
ظ
ظهر، ناظم
ـظ
نظم
ـظ
حفظ
ظ
حفاظ
22
عین
ع
عمل، اعمال
ـع
مبعث
ـع
طبع
ع
شجاع
23
غین
غ
غذا، کاغذ
ـغ
مغز
ـغ
تیغ
غ
باغ
24
ف
ف
فصل، دفتر
ـف
گفتار
ـف
ردیف
ف
برف
25
قاف
ق
قند، باقی
ـق
بقا
ـق
حق
ق
ساق
26
کاف
ک
کتاب، ساکت
ـک
سکته
ـک
سبک
ک
باک
27
گاف
گ
گل، آگاه
ـگ
نگهبان
ـگ
بانگ
گ
بزرگ
28
لام
ل
لازم، ناله
ـل
علم
ـل
عمل
ل
دل
29
میم
م
مادر، نامه
ـم
عمل
ـم
علم
م
نام
30
نون
ن
نام، لانه
ـن
قند
ـن
زمین
ن
زمان
31
واو
ــ
ــ
ـو
گوهر، آهو، عفو، خوش، خواهر
و
راهرو، دارو، ناو
32
ه
ه
هنوز، راهنما
ـه
مهر
ـه
فقیه، نامه
ه
کوه، روزه
33
ى
ی
یاد، دیوار
ـی
سیاه
ـى
ترشى، نَفْى
ى
بازى، خوى
جدول 2. نشانههاى خطّ فارسى
نشانههاى ثانوى
شماره
نام نشانه
علامت
مثال
1
مدّ
روى الف
آ
آرد، مآخذ
2
زبر
(فتحه)
ــَـ
گَرما، دَرَجات
3
پیش
(ضمّه)
ــُـ
گندُم، عُبُور
4
زیر
(کسره)
ــِـ
نِگاه، فِرستادن
5
سکون
(جزم)
ــْـ
دِلْ، گِرهْ
6
تشدید
ــّـ
معلّم، حقّ مطلب
7
یاى کوتاه
روى هاى غیرملفوظ
ء
ــــ
نامهٔ من
8
تنوین نصب
اً، ـاً، ءً
ظاهراً، واقعاً، بناءً على هذا
9
تنوین رفع
ــٌـ
مضافٌالیه
10
تنوین جرّ
ــٍـ
بعبارةٍاُخرى
تبصره. استعمال نشانههاى شمارههاى 2، 3، 4، 5، 6 الزامى نیست و این علائم را عمدتاً براى رفع ابهام به کار مىبرند.
__________________________________________________ __________________________________________________ ________
1. آنچه دربارهٔ تلفّظ حروف در اینجا آمده مطابق با زبان معیار رایج در تهران است. در نواحى مختلف ایران میان تلفّظ بعضى از حروف فرق مىگذارند که در اینجانیازى به ذکر آن نیست.
* در فرهنگهاى کنونى فارسى حرف اول الفبا را با نشانهٔ مد «آ» یک حرف قرار دادهاند و ابتدا هم آن را مىآورند و در آموزش زبان فارسى هم از این شیوه استفاده مىشود.
** نشانهٔ نوشتارى «ة/ ـة» در کلمههایى چون صلوة، دایرةالمعارف، بقیةالله، سریعالحرکة عیناً از عربى وارد خطّ فارسى شده است.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
diana3
10th July 2013, 12:27 PM
املاى بعضى از واژهها و پیشوندها و پسوندها
اى (حرف ندا) همیشه جدا از منادا نوشته مىشود:
اى خدا، اى که
این، آن جدا از جزء و کلمهٔ پس از خود نوشته مىشود:
استثنا: آنچه، آنکه، اینکه، اینجا، آنجا، وانگهى
همین، همان همواره جدا از کلمهٔ پساز خود نوشته مىشود:
همین خانه، همینجا، همان کتاب، همانجا
هیچ همواره جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مىشود:
هیچیک، هیچکدام، هیچکس
چه جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مىشود، مگر در:
چرا، چگونه، چقدر، چطور، چسان
چه همواره به کلمهٔ پیش از خود مىچسبد:
آنچه، چنانچه، خوانچه، کتابچه، ماهیچه، کمانچه، قبالهنامچه
را در همه جا جدا از کلمهٔ پیش از خود نوشته مىشود، مگر در موارد زیر:
چرا در معناى «براى چه؟» و در معناى «آرى»، در پاسخ به پرسش منفى.
که جدا از کلمهٔ پیش از خود نوشته مىشود:
چنانکه، آنکه (= آنکسىکه)
استثناء: بلکه، آنکه، اینکه
ابن، حذف یا حفظ همزهٔ این کلمه، وقتى که بین دو عَلَم (اسم خاص اشخاص) واقع شود، هر دو صحیح است:
حسینبنعلى/ حسینابنعلى؛ محمّدبنزکریاى رازى/ محمّدابن زکریاى رازى؛ حسینبنعبداللهبنسینا/ حسینابنعبداللهابنسی نا
به در موارد زیر پیوسته نوشته مىشود:
1. هنگامى که بر سر فعل یا مصدر بیاید (همانکه اصطلاحاً «باى زینت» یا «باى تأکید» خوانده مىشود):
بگفتم، بروم، بنماید، بگفتن (= گفتن)
2. بهصورت بدین، بدان، بدو، بدیشان1 به کار رود.
3. هرگاه صفت بسازد:
بخرد، بشکوه، بهنجار، بنام
به در سایر موارد جدا نوشته مىشود:
به برادرت گفتم، به سر بردن، به آواز بلنـد، بهسختى، منـزلبهمنـزل، به نام خدا
تبصره: حرف «به» که در آغاز بعضى از ترکیبهاى عربى مىآید از نوع حرف اضافهٔ فارسى نیست و پیوسته به کلمهٔ بعد نوشته مىشود:
بعینه، بنفسه، برأیالعین، بشخصه، مابازاء، بذاته
ـ هرگاه «باى زینت»، «نون نفى»، «میم نهى» بر سر افعالى که با الف مفتوح یا مضموم آغاز مىشوند (مانند انداختن، افتادن، افکندن) بیاید، «الف» در نوشتن حذف مىشود:
بینداز، نیفتاد، میفکن
بى همیشه جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مىشود، مگر آنکه کلمه بسیطگونه باشد، یعنى معناى آن دقیقاً مرکب از معانى اجزاى آن نباشد:
بیهوده، بیخود، بیراه، بیچاره، بینوا، بیجا
مى و همى همواره جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مىشود:
مىرود، مىافکند، همىگوید
هم همواره جدا از کلمهٔ پس از خود نوشته مىشود، مگر در موارد زیر:
1. کلمه بسیطگونه باشد:
همشهرى، همشیره، همدیگر، همسایه، همین، همان، همچنین، همچنان
2. جزء دوم تکهجایى باشد:
همدرس، همسنگ، همکار، همراه
در صورتى که پیوستهنویسى «هم» با کلمهٔ بعد از خود موجب دشوارخوانى شود، مانند همصنف، همصوت، همتیم جدانویسى آن مرجّح است.
3. جزء دوم با مصوت «آ» شروع شود:
همایش، هماورد، هماهنگ
در صورتى که قبلاز حرف «آ» همزه در تلفّظ ظاهر شود، هم جدا نوشته مىشود:
همآرزو، همآرمان
تبصره: هم، بر سر کلماتى که با «الف» یا «م» آغاز مىشود، جدا نوشته مىشود:
هماسم، هممرز، هممسلک
تر و ترین همواره جدا از کلمهٔ پیش از خود نوشته مىشود، مگر در:
بهتر، مهتر، کهتر، بیشتر، کمتر
ها (نشانهٔ جمع) در ترکیب با کلمات به هر دو صورت (پیوسته و جدا) صحیح مىباشد:
کتابها/ کتابها، باغها/ باغها، چاهها /چاهها، کوهها/ کوهها، گرهها/ گرهها
اما در موارد زیر جدانویسى الزامى است:
1. هرگاه ها بعداز کلمههاى بیگانهٔ نامأنوس به کار رود:
مرکانتیلیستها، پزیتیویستها، فرمالیستها
2. هنگامى که بخواهیم اصل کلمه را براى آموزش یا براى برجستهسازى مشخص کنیم:
کتابها، باغها، متمدنها، ایرانىها
3. هرگاه کلمه پردندانه (بیشاز سه دندانه) شود و یا به «ط» و «ظ» ختم شود:
پیشبینىها، حساسیتها، استنباطها، تلفّظها
4. هرگاه جمع اسامى خاص مدّ نظر باشد:
سعدىها، فردوسىها، مولوىها، هدایتها
5. کلمه به هاى غیرملفوظ ختم شود:
میوهها، خانهها
یا به هاى ملفوظى ختم شود که حرف قبل از آن حرف متّصل باشد:
سفیهها، فقیهها، پیهها، بهها
__________________________________________________ ______________________________
1. گونهٔ قدیمى حرف اضافهٔ «به» فقط در کلمات بدین، بدان، بدو، بدیشان باقى مانده است.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
vahid5835
10th July 2013, 12:28 PM
مجموعهٔ ام، اى، است،...
صورتهاى متّصل فعل «بودن» در زمان حال (ام، اى، است، ایم، اید، اند)، به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
کلمات مختوم به
صامت میانجى
مثال
صامت منفصل
ــ
خشنودم
خشنودى
خشنود است
خشنودیم
خشنودید
خشنودند
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو»
رهروم
رهروى
رهرو است
به کار رفتهاست
ــ
رهرویم
رهروید
رهروند
صامت متّصل
ــ
پاکم
پاکى
پاک است
پاکیم
پاکید
پاکاند
«آ»
«ى»
دانایم
دانایى
داناست*
داناییم
دانایید1
دانایند
«و» با صدایى نظیر آنچه در «دانشجو»
«ى»
دانشجویم
دانشجویى
دانشجوست*
بهکار رفتهاست
دانشجوییم
دانشجویید
دانشجویند
«و» با صدایى نظیر آنچه در «تو»
همزه
توام
تواى/ تویى
توست*
بهکار رفته است
توایم
(شماکارمند) مترواید2
تواند
«ـــِــ» (هاى
غیرملفوظ)
همزه
خستهام
خستهاى
خسته است
خستهایم
خستهاید
خستهاند
«اِى»
همزه
تیزپىام
تیزپىاى
تیزپى است
تیزپىایم
تیزپىاید
تیزپىاند
«اى»
همزه
کارىام
کارىای
کارى است
کارىایم
کارىاید
کارىاند
ضمایر ملکى و مفعولى
ضمایر ملکى و مفعولى3 [ــَم، ــَـت، ــَـش، ــِـمان (مان)، ــِـتان (تان)، ــِـشان (شان)[، در حالات ششگانه، همراه
با واژههاى پیش از خود به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
کلمات مختوم به
صامت میانجى
مثال
صامت منفصل
ــ
برادرم
برادرت
برادرش
برادرمان
برادرتان
برادرشان
صامت متّصل
ــ
کتابم
کتابت
کتابش
کتابمان
کتابتان
کتابشان
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو»
ــ
رهروم
رهروت
رهروش
به کار رفته است
رهرومان
رهروتان
رهروشان
«آ»
«ى»4
پایم
پایت
پایش
پایمان
پایتان
پایشان
«و» با صدایى نظیر آنچه
«ى»
عمویم
عمویت
عمویش
در«عمو» به کار رفته است
عمویمان
عمویتان
عمویشان
«ــِـ» (های غیرملفوظ)
همزه
خانهام
خانهات
خانهاش
پیش از ضمایر ملکى مفرد
خانهمان
خانهتان
خانهشان
«اِى» پیش از ضمایر ملکى مفرد
همزه
پىام
پىات
پىاش
پىمان
پىتان
پىشان
«اى» پیش از ضمایر ملکى مفرد
همزه
کشتىام
کشتىات
کشتىاش
کشتىمان
کشتىتان
کشتىشان
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رادیو»
به کار رفته است
همزه5
رادیوام
رادیوات
رادیواش
پیشاز ضمایر ملکى مفرد
رادیومان
رادیوتان
رادیوشان
یاى نکره و مصدرى و نسبى
یاى نکره (همچنین یاى مصدرى و نسبى) در حالات گوناگون به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
کلمات مختوم به
صامت میانجى
مثال
صامت منفصل
صامت متّصل
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رهرو» به کار رفته است.
ـــ
ـــ
ـــ
برادرى
کتابى
رهروى
«ـــِــ» (هاى غیرملفوظ)6
«اِى»
«اى»
«و» با صدایى نظیر آنچه در «رادیو» به کار رفته است
«آ»
«و» با صدایى نظیر آنچه در «دانشجو» به کار رفته است
همزه
همزه
همزه
«ى»
«ى»
«ى»
خانهاى
تیزپىاى
کشتىاى
رادیویى
دانایى
دانشجویى
کسرهٔ اضافه
نشانهٔ کسرهٔ اضافه در خط آورده نمىشود، مگر براى رفع ابهام در کلماتى که دشوارى ایجاد مىکند:
اسبِ سوارى/ اسبْسواری
ـ کلماتى مانند رهرو، پرتو، جلو، در حالت مضاف، گاهى با صامت میانجى «ى» مىآید، مانند «پرتوى آفتاب» و
گاهى بدون آن، مانند «پرتو آفتاب». آوردن یا نیاوردن صامت میانجى «ى» تابع تلفّظ خواهد بود.
ـ براى کلمات مختوم به هاى غیرملفوظ، در حالت مضاف، از علامت «ء»7 استفاده مىشود:
خانهٔ من، نامهٔ او
ـ «ى»، در کلمههاى عربى مختوم به «ى» (که «آ» تلفّظ مىشود)، در اضافه به کلمهٔ بعد از خود، به «الف» تبدیل مىشود:
عیساى مسیح، موساى کلیم، هواى نَفْس، کبْراى قیاس
نشانهٔ همزه*
همزهٔ میانى
الف) اگر حرف پیشاز آن مفتوح باشد، روى کرسى «ا» نوشته مىشود، مگر آنکه پس از آن مصوّت «اى» و «او» و «ــِـ»
باشد که دراینصورت روى کرسى «یـ» نوشته مىشود:
رأفت، تأسّف، تلألؤ، مأنوس، شأن
رئیس، لئیم، رئوف، مئونت، مطمئن، مشمئز
تبصره: در کلمات عربى بر وزن «مُتَفَعِّل» نظیر متأثّر، متأخّر، متألّم که در تداول، اولین فتحهٔ آنها به کسره تبدیل شده،
همان صورت عربى آن ملاک قرار گرفته است.
ب) اگر حرف پیش از آن مضموم باشد، روى کرسى «و» نوشته مىشود، مگر آنکه پس از آن مصوّت «او» باشد که در
اینصورت روى کرسى «ى» نوشته مىشود:
رؤیا، رؤسا، مؤسّسه، مؤذّن، مؤثّر، مؤانست
شئون، رئوس
ج) اگر حرف پیش از آن مفتوح یا ساکن و پس از آن حرف «آ» باشد، بهصورت ـآ/ آ نوشته مىشود:
مآخذ، لآلى، قرآن، مرآت
در بقیهٔ موارد و در کلّیهٔ کلمات دخیل فرنگى با کرسى «ى » نوشته مىشود:
لئام، رئالیست، قرائات، استثنائات، مسئول، مسئله، جرئت، هیئت
لئون، سئول، تئاتر، نئون8
استثنا: توأم
همزهٔ پایانی
الف) اگر حرف پیش از آن مفتوح باشد (مانند همزهٔ میانى ماقبلمفتوح)، روى کرسى «ا» نوشته مىشود:
خلأ، ملأ، مبدأ، منشأ، ملجأ
ب) اگر حرف پیش از آن مضموم باشد (مانند همزهٔ میانى ماقبلمضموم)، روى کرسى «و» نوشته مىشود:
لؤلؤ، تلألؤ
ج) اگر حرف پیش از آن مکسور باشد، روى کرسى «ى» نوشته مىشود:
متلألئ9
د) اگر حرف پیش از آن ساکن یا یکى از مصوّتهاى بلند «آ» و «او» و «اى» باشد، بدون کرسى نوشته مىشود:
جزء، سوء، شیء، بُطء، بطیء، سماء، ماء، املاء، انشاء10
تبصرهٔ 1: کلماتى مانند انشاء، املاء، اعضاء در فارسى بدون همزهٔ پایانى هم نوشته مىشود که صحیح است.
تبصرهٔ 2: هرگاه همزهٔ پایانى ماقبل ساکن (بدون کرسى) یا همزهٔ پایانى ماقبل مفتوح (با کرسى «ا») و یا همزهٔ
پایانى ماقبل مضموم (با کرسى «و») به یاى وحدت یا نکره متّصل شود، کرسى «ى» مىگیرد و کرسى قبلى آن نیز
حفظ مىشود.
جزئى، شیئى، منشائى، مائى، لؤلوئی
راهنماى کتابت همزه، در صفحات بعد، در جدول شمارهٔ 3، ارائه شده است.
جدول 3. راهنماى کتابت همزه
کرسى «ا»
کرسى «و»
کرسى «ی»
بدون کرسى
«أ، ـأ»
«آ، ـآ»
«ؤ، ـؤ»
«ئ، ـئ»
«ء»
بأس
قرآن
تلألؤ
ائتلاف
بُطء
تأثیر
لآلى
رؤسا
ارائه
بَطىء
تأخّر
مآل
رؤیا
اسائه
جزء
تأخیر
مرآت
رؤیت
استثنائات
سوء
تأدیب
مآخذ
سؤال
استثنائی
شىء
تأذّی
مآثر
فؤاد
القائات
ضوء
تأسّف
منشآت
لؤلؤ
اورلئان
فىء
تأسیس
مآب
لؤم
ایدئالیسم
ماء
تأکید
مآرب
مؤالفت
بئاتریس
تألّف
مؤانست
بئر
تألیف
مؤتلف
پرومتئوس
تأمّل
مؤتمن
پنگوئن
تأمین
مؤثّر
تبرئه
تأنّی
مؤدّب
تخطئه
تأنیث
مؤدّی
تئاتر
تأویل
مؤذّن
تئودور
تفأّل
مؤسّس
توطئه
تلألؤ
مؤسّسه
جزئى
توأم
مؤکد
سوئى
بدون کرسى
کرسى «ى»
کرسى «و»
کرسى «ا»
«ء»
«ئ ، ـئ»
«ؤ، ـؤ»
«آ، ـآ»
« أ، ـأ»
جرئت
مؤلّف
خلأ
دنائت
مؤمن
رأس
دوئل
مؤنّث
رأى
رافائل
مؤوّل
سبأ (قرآنى)
رئالیست
مؤید
شأن
رئالیسم
مأثور
رئوس
مأجور
رئوف
مأخذ
رئیس
مأخوذ
ژوئن
مأذون
ژئوفیزیک
مأکول
سئانس
مألوف
سئول
مأمن
سوئد
مأمور
سیئات
مأنوس
شائول
مأوا
شئون
مأیوس
قرائت
مبدأ
قرائات
متأثّر
کاکائو
متأخّر
کلئوپاترا
متأذّى
لائوس
متألّم
بدون کرسى
کرسى «ى»
کرسى «و»
کرسى «ا»
«ء»
«ئ ، ـئ»
«ؤ، ـؤ»
«آ، ـآ»
« أ، ـأ»
لئام، لئیم
متأمّل
لئون
متأهّل
لوئى
متلألئ
مائومائو
مستأصل
مسائل
ملأ
مسئول
ملجأ
مئونت
منشأ
مرئوس
نبأ (قرآنى)
مرئى
یأس
مشمئز
ناپلئون
نشئه
نشئت
نوئل
نئون
ویدئو
هیئت
* کلمههاى ستارهدار در این جدول از قاعده مستثنا هستند.
1. چنانچه کلمهاى مختوم به مصوّت باشد و جزء پس از آن نیز با مصوّت آغاز شده باشد، مىتوان در فاصلهٔ میان دو مصوّت از دو نوع صامت میانجى (با ارزش یکسان) استفاده کرد: یکى صامت «ى» و دیگرى صامت «همزه»؛ نظیر دانایید/ دانائید؛ زیبایى/ زیبائى؛ تنهایى/ تنهائى، که در بعضى همزه غلبه دارد و در بعضى دیگر «ى» و از کلمهاى به کلمهٔ دیگر فرق مىکند. در اینجا، براى حفظ یکدستى و سهولت آموزش، صامت میانجى «ى» انتخاب شده است.
2. چون «تواید» معنا ندارد، «مترواید» آورده شد.
3. در دستورهاى اخیر زبان فارسى، بهجاى اصطلاحاتى نظیر «ضمیر ملکى» یا «ضمیر مفعولى»، اصطلاح «ضمیر شخصى متّصل» به کار مىرود.
4. این «ى» ممکن است در مواردى حذف شود. در تداول عامّه «بابام» بهجاى «بابایم» گفته مىشود. در ادبیات داستانى هم، زمانى که نویسنده زبان گفتار را ضبط مىکند، وضع به همین منوال است. در شعر بهضرورت شعرى این حذف صورت مىگیرد، مثلاً استعمال «بازوت» بهجاى «بازویت» در این مصراع: «آفرین بر دست و بر بازوت باد».
5. در محاوره، اصولاً همزه و مصوّت آغازى حذف مىشود، مثلاً گفته مىشود «رادیوم خراب شد» و نه «رادیوام خراب شد».
6. هاى غیرملفوظ، در الحاق به «یاى مصدرى»، حذف مىشود و «گ» میانجى بهجاى آن مىآید: بندگى. در چند کلمه، هاى غیرملفوظ در الحاق به «یاى نسبت» افتاده و «گ» میانجى اضافه شده است: «خانگى»، «همیشگى»، «هفتگى».
7. این علامت کوتاهشدهٔ «ى» است.
* گاهى، خصوصاً در خوشنویسى، در زیر همزهٔ پایانى «ء»، بدون اینکه به کلمهٔ دیگرى اضافه شده باشد، علامتى شبیه کسره مىگذارند که صحیح نیست.
8. کلمهٔ هیدروژن گاهى ئیدورژن نوشته مىشود که صحیح نیست.
9. کلمهٔ منشى در اصل مُنشِئ بودهاست که در فارسى «ء» به «ى» بدل شده است.
10. همزهٔ پایانى بدون کرسى در کلمات انشاء، املاء، اعضاء، در فارسى، در اضافه به کلمهٔ بعداز خود، غالباً حذف مىشود و بهجاى آن «ى» میانجى مىآید، مانند انشاى خوب، اعضاى بدن، ولى حفظ همزهٔ آن هم صحیح است: انشاءِ خوب، اعضاءِ بدن.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
diana3
10th July 2013, 12:29 PM
واژهها و ترکیبات و عبارات مأخوذ از عربى
«ة» در واژهها و ترکیبات و عبارات مأخوذ از عربى به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
1. اگر در آخرِ کلمه تلفّظ شود، بهصورت «ت» نوشته مىشود:
رحمت، جهت، قضات، نظارت، مراقبت، برائت
استثنا: صلوة، مشکوة، زکوة، رحمةاللهعلیه (در جایى که مراعات رسمالخطّ قرآنى این کلمات در نظر باشد).
2. اگر در آخرِ کلمه تلفّظ نشود، بهصورت «ـه/ ه» (هاى غیرملفوظ) نوشته مىشود:
علاقه، معاینه، نظاره، مراقبه، آتیه
و در این حالت از قواعد مربوط به «هاى غیرملفوظ» تبعیت مىکند:
علاقهمند، نظارگان، معاینهٔ بیمار، مراقبهاى
3. در ترکیبات عربى رایج در فارسى، مانند کاملةالوداد، لیلةالقدر، ثقةالاسلام، خاتمةالامر، دایرةالمعارف، معمولاً بهصورت «ـة/ ة» نوشته مىشود،
اما گاهى در بعضى از ترکیبات، مانند حجّتالاسلام و آیتالله، بهصورت «ت» مىآید که آن هم درست است.
«و» که در برخى از کلمههاى عربى، مانند زکوة، حیوة، مشکوة، صلوة بهصورت «آ» تلفّظ مىشود، در فارسى (جز در مواردى که رعایت رسمالخطّ قرآنى
اینگونه کلمات مورد نظر باشد) بهصورت «الف» نوشته مىشود.1
زکات، حیات، مشکات، صلات
تبصره: کلمههایى مانند زکوة، مشکوة، صلوة (اگر به این صورت نوشته شده باشد)، در اضافه به «ى» نسبت یا وحدت، با «ا» و «ت» نوشته مىشود:
زکاتى، مشکاتى، صلاتى، حیاتى
«الف کوتاه» همیشه بهصورت «الف» نوشته مىشود، مگر در موارد زیر:
1. الى، على، حتّى، اولى، اوُلى؛
2. اسمهاى خاص:
عیسى، یحیى، مرتضى، مصطفى، موسى، مجتبى
تبصره: واژههایى مانند اسمعیل، هرون، رحمن که در رسمالخطّ قرآنى به این صورت نوشته مىشود در فارسى با «الف» نوشته مىشود: اسماعیل،
هارون، رحمان. بعضى کلمات از قاعدهٔ فوق مستثناست: الهى، اعلیحضرت... .
3. ترکیباتى که عیناً از عربى گرفته شده است:
اعلامالهدى، بدرالدُّجى، طوبىلک، لاتُعَدُّولاتُحْصى، سِدرَةُالمُنتَهى، لاتُحصى (صیغههاى فعلى)
ــ اسامى سورههاى قرآن (مانند یس، طه، و...) به شکل مضبوط در قرآن نوشته مىشود، اما در کلماتى مانند یاسین، آل طاها و... قاعدهٔ تطابق
مکتوب و ملفوظ رعایت مىشود.
تنوین، تشدید، حرکتگذارى
هجاى میانى «ـ وو ـ»
آوردن تنوین (درصورتىکه تلفّظ شود) در نوشتههاى رسمى و نیز در متون آموزشى الزامى است. تنوین به صورتهاى زیر نوشته مىشود:
1. تنوین نصب: در همهجا بهصورت «اً/ ـاً» نوشته مىشود:
واقعاً، جزئاً، موقتاً، عجالتاً، نتیجتاً، مقدمتاً، طبیعتاً، عمداً، ابداً2
تبصرهٔ 1: کلمههاى مختوم به همزه، مانند جزء، استثناء، ابتداء، هرگاه با تنوین نصب همراه باشد، همزهٔ آنها روى کرسى «ى» مىآید و تنوین روى
«الف» بعداز آن قرار مىگیرد: جزئاً، استثنائاً، ابتدائاً.
تبصرهٔ 2: تاء عربى «ة/ ـة»، اعم از آنکه در فارسى بهصورت «ت» یا «ه/ ـه» (هاى غیرملفوظ) نوشته یا تلفّظ شود، در تنوین نصب، بدل به «ت» کشیده
مىشود و علامت تنوین روى الفى قرار مىگیرد که پس از «ت» مىآید، مانند نتیجتاً، موقتاً، نسبتاً، مقدمتاً، حقیقتاً؛
2. تنوین رفع و تنوین جرّ: در همه جا بهصورت ــٌـ و ـــٍــ نوشته مىشود و فقط در ترکیبات مأخوذ از عربى که در زبان فارسى رایج است به کار مىرود:
مشارٌالیه، مضافٌالیه، منقولٌعنه، مختلفٌفیه، متفقٌعلیه، بعبارةٍاُخرى، اباًعنجدٍ، اىّنحوٍکان.
گذاشتن تشدید همیشه ضرورت ندارد مگر در جایى که موجب ابهام و التباس شود که یکى از مصادیق آن همنگاشتهاست:3
معین/ معین؛ على/ عِلّى؛ دوار/دوّار؛ کره/کرّه؛ بنا/ بنّا
تبصره: در متون آموزشى براى نوآموزان و غیرفارسىزبانان و نیز در اسناد و متون رسمى دولتى، گذاشتنِ تشدید در همهٔ موارد ضرورى است.
حرکتگذارى تنها در حدّى لازم است که احتمال بدخوانى داده شود:
عُرضه/ عَرضه؛ حَرف/حِرَف؛ بُرْد/ بُرَد؛ سرْچشمه/سرِچشمه
واژههاى داراى هجاى میانى «ـ وو ـ» با دو واو نوشته مىشود:
طاووس، لهاوور، کیکاووس، داوود
تبصرهٔ 1: نوشتن «داود» با یک واو بهتبعیت از رسمالخطّ قرآنى بلامانع است.
تبصرهٔ 2: در مورد نام شخص، ضبط نهادىشده (مطابق شناسنامه) اختیار مىشود:
کاوس، کاوسى
1. اسامى خاص در متون قدیم و نامخانوادگى اشخاص، اگر با املاى عربى ثبت شدهباشد، به همان شکل حفظ مىشود: مشکوةالدّینى، حیوةالحیوان. و اگر با املاى فارسى ثبت شدهباشد بهصورت رحمتالله، حشمتالله نوشته مىشود.
2. اگر بخواهیم بىتنوین خوانده شود: مطلقا، اصلا، ابدا.
3. همنگاشت: به واژههایى اطلاق مىشود که املاى واحد اما دو تلفّظ و دو معنى متفاوت دارد.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
vahid5835
10th July 2013, 12:30 PM
ترکیبات*
در باب پیوستهنویسى و یا جدانویسى ترکیبات در زبان فارسى سه فرض قابل تصوّر است:
1. تدوین قواعدى براى جدانویسى همهٔ کلمات مرکب و تعیین موارد استثنا؛
2. تدوین قواعدى براى پیوستهنویسى همهٔ کلمات مرکب و تعیین موارد استثنا؛
3. تدوین قواعدى براى جدانویسى الزامى بعضى از کلمات مرکب و پیوستهنویسى بعضى دیگر و دادن اختیار در خصوص سایر کلمات به نویسندگان.
فرهنگستان در تدوین و تصویب «دستور خطّ فارسى»، فرض سوم را برگزیده و تنها موارد الزامى جدانویسى و یا پیوستهنویسى را به شرح زیر معین کرده است:
الف) کلمات مرکبى که الزاماً پیوسته نوشته مىشود:
1. کلمات مرکبى که از ترکیب با پیشوند ساخته مىشود همیشه جدا نوشته مىشود، مگر مرکبهایى که با پیشوندهاى «به»، «بى» و «هم»، با رعایت استثناهایى، ساخته مىشود و احکام آن در «املاى بعضى از واژهها و پیشوندها و پسوندها» (ص 22 و 23) آمده است.
2. کلمات مرکبى که از ترکیب با پسوند ساخته مىشود همیشه پیوسته نوشته مىشود، مگر هنگامى که:
الف) حرف پایانى جزء اوّل با حرف آغازى جزء دوم یکسان باشد:
نظاممند، آببان
ب) جزء اوّل آن عدد باشد:
پنجگانه، دهگانه، پانزدهگانه
استثنا: بیستگانى (واحد پول)
تبصره: پسوند «وار» ازحیث جدا و یا پیوستهنویسى تابع قاعدهاى نیست، در بعضى کلمهها جدا و در بعضى دیگر پیوسته نوشته مىشود:
طوطىوار، فردوسىوار، طاووسوار، پرىوار
بزرگوار، سوگوار، خانوار
3. مرکبهایى که بسیطگونه است:
آبرو، الفبا، آبشار، نیشکر، رختخواب، یکشنبه، پنجشنبه، سیصد، هفتصد، یکتا،
بیستگانى
4. جزء دوم با «آ» آغاز شود و تکهجایى باشد:
گلاب، پساب، خوشاب، دستاس
تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بیشاز یک هجا داشته باشد، از قاعدهاى تبعیت نمىکند: گاهى پیوسته نوشته مىشود، مانند دلاویز، پیشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا، مانند دانشآموز، دلآگاه، زبانآور.
5. هرگاه کاهش یا افزایش واجى یا ابدال یا ادغام و مزج یا جابهجایى آوایى در داخل آنها روى داده باشد:
چنو، هشیار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعلیق، سکنجبین
6. مرکبى که دستکم یک جزء آن کاربرد مستقل نداشته باشد:
غمخوار، رنگرز، کهربا
7. مرکبهایى که جدا نوشتن آنها التباس یا ابهام معنایى ایجاد کند:1
بهیار (بهیار)، بهروز (بهروز)، بهنام (بهنام)
8. کلمههاى مرکبى که جزء دوم آنها تکهجایى باشد و بهصورت رسمى یا نیمهرسمى، جنبهٔ سازمانى و ادارى و صنفى یافته باشد:
استاندار، بخشدار، کتابدار، آشپز
ب) کلمات مرکبى که الزاماً جدا نوشته مىشود:
1. ترکیبهاى اضافى (شامل موصوف و صفت، و مضاف و مضافٌالیه):
دستکم، شوراى عالى، حاصل ضرب، صرف نظر، سیبزمینى، آبمیوه، آبلیمو
2. جزء دوم با «الف» آغاز شود:
دلانگیز، عقبافتادگى، کماحساس
3. حرف پایانى جزء اول با حرف آغازى جزء دوم همانند یا هممخرج باشد:
آییننامه، پاککن، کممصرف، چوببرى، چوبپرده
4. مرکبهاى اتباعى و نیز مرکبهاى متشکل از دو جزء مکرر:
سنگینرنگین، پولمول، تکتک، هقهق
5. مصدر مرکب و فعل مرکب:
سخن گفتن، نگاه داشتن، سخن گفتم، نگاه داشتم
6. مرکبهایى که یک جزء آنها کلمهٔ دخیل باشد:
خوشپُز، شیکپوش، پاگوندار
7. عبارتهاى عربى که شامل چند جزء باشد:
معذلک، منبعد، علىهذا، انشاءالله، معهذا، بارىتعالى، حقّتعالى، علىاىّحال
تبصره: هر دو صورت نوشتارى «باسمهتعالى» و «بسمهتعالى» جایز است.
8. یک جزء از واژههاى مرکب عدد باشد:
پنجتن، هفتگنبد، هشتبهشت، نُهفلک، دهچرخه
تبصره: بهاستثناى عدد یک، که بسته به مورد و با توجّه به قواعد دیگر، با هر دو املا صحیح است:
یکسویه/ یکسویه؛ یکشبه/ یکشبه؛ یکسره/ یکسره؛ یکپارچه/ یکپارچه
9. کلمههاى مرکبى که جزء اوّل آنها به «هاى غیرملفوظ» ختم شود (هاى غیرملفوظ در حکم حرف منفصل است):
بهانهگیر، پایهدار، کنارهگیر
تبصره: کلمههایى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى که در ترکیب، هاى غیرملفوظ آنها حذف شده و بهجاى آن «گ» میانجى آمده است، از این قاعده مستثناست.
10. کلمه با پیوستهنویسى، طولانى یا نامأنوس یا احیاناً پردندانه شود:
عافیتطلبى، مصلحتبین، پاکضمیر، حقیقتجو
11. هرگاه یکى از اجزاى کلمهٔ مرکب داراى چند گونهٔ مختوم به حرف منفصل و حرف متصّل باشد، چون جدانویسى گونه یا گونههاى مختوم به حرف منفصل اجبارى است به تبع آن
جدانویسى گونه یا گونههاى دیگر نیز منطقىتر است:
پابرهنه/ پاىْبرهنه؛ پامال/ پاىْمال
12. یک جزء کلمهٔ مرکب صفت مفعولى یا صفت فاعلى باشد:
اجلرسیده، نمکپرورده، اخلالکننده، پاککننده
13. یک جزء آن اسم خاص باشد:
سعدىصفت، عیسىدم، عیسىرشتهٔ مریمبافته
14. جزء آغازى یا پایانى آن بسامد زیاد داشته باشد:
نیکبخت، هفتپیکر، شاهنشین، سیهچشم
15. هرگاه با پیوستهنویسى، اجزاى ترکیب معلوم نشود و احیاناً ابهام معنایى پدید آید:
پاکنام، پاکدامن، پاکراى، خوشبیارى
* در اینجا ترکیبات شامل مرکب و مشتق است و به معنایى اعم از معناى مورد نظر نویسندگان کتابهاى دستور زبان به کار رفته است.
1. این التباس بیشتر در بــِهْ، کهْ و کهْ (صورت کهْ بیشتر در قدیم و عمدتاً در شعر به کار رفته است) مشاهده مىشود: بهساز، کهربا، کهکشان، کهگِل، کهریز، کهسار.
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
diana3
10th July 2013, 12:31 PM
واژههایى با چند صورت املایى
در فارسى کلماتى وجود دارد که داراى دو یا چند صورت املایى مضبوط است. مرادْ واژههایى است که در کتابت آنها حروف هماوا (ا/ ع؛ ت/ ط؛ ث/ س/ ص؛ ح/ ه؛ ذ/ ز/ ض/ ظ؛ غ/ ق) به کار رفته باشد. فهرست این واژهها و ضبط پیشنهادى براى آنها، به تفکیک عام و خاص، به شرح زیر است:
فهرست واژههاى داراى دو یا چند صورت املایى با ضبط مختار
در این فهرست فقط واژههایى درج شده است که داراى دو یا چند صورت املایى ضبطشده باشد و علاوه بر آن، در زبان فارسى امروز به کار رود، یا واژههایى چون نامهاى گیاهان و جانوران و خوراکها و داروها و نظایر آنها که کاربرد فراوان دارد.
واژههاى مهجور یا متروک در فهرست نیامده است. اینگونه واژهها از هر متنى با ضبط همان متن نقل مىشود.
در مواردى که ضبط کلمه یا اسمى (اعم از اسم شخص یا محل جغرافیایى) با ضبط مختار آن کلمه یا اسم متفاوت باشد، در متون تاریخى و قدیمى همان ضبط قدیم نوشته مىشود.
در ضبط واژهها، ضوابط زیر به ترتیب اولویت رعایت شده است:
ـ رواج ضبط: مثلاً صورتهاى آذوقه، حوله، حلیم، تالار، قدّاره، قورباغه و... به همین اعتبار انتخاب شده است.
ـ در موارد نادر، بعضى ملاحظات تاریخى و همچنین پرهیز از افزایش تعداد واژههایى که داراى املاى واحد اما به دو یا چند معنى است مورد نظر بوده است.
ـ عموماً ضبط کتابهاى درسى، بهویژه دبستانى، ترجیح داده شده است.
ـ صورت املایى تازه، هرچند مرجّح باشد، پیشنهاد نشده است.
صورتهاى املایى*
ضبط مختار
آ/ا
آزوقه/ آذوقه
آذوقه
آروغ/ آروق
آروغ
آقا/ آغا
آقا
(کلمهٔ «آقا» امروزه با حرف «ق» نوشته مىشود، ولى این کلمه در قدیم گاهى لقب زنان بوده و با حرف «غ» بهصورت «آغا» نوشته مىشده است، مانند شادملکآغا، گلینآغا، و گاهى نیز با همین کتابت در مورد مردان بهکار مىرفتهاست، مانند آغامحمّدخان و آغاپاشا. در این موارد خاص، در خطّ فارسى امروز نیز همان ضبط قدیم رعایت مىشود.)
اتاق/ اطاق
اتاق
اتو/ اطو
اتو/ اطو
اختاپوس/ اختاپوث
اختاپوس
اسطبل/ اصطبل
اسطبل
اسطرلاب/ اصطرلاب
اسطرلاب
افسنتین/ افسنطین
افسنتین
اَلَمشنگه/ عَلَمشنگه
اَلَمشنگه
امپراتور/ امپراطور
امپراتور
امپراتریس/ امپراطریس
امپراتریس
اُتراق/ اطراق
اُتراق
ب
باباغورى/ باباقورى
باباغورى
باترى/ باطرى
باترى/ باطرى
باتلاق/ باطلاق
باتلاق
باجناغ/ باجناق
باجناغ
بغچه/ بقچه
بغچه/ بقچه
بلغور/ بلقور
بلغور
بلیت/ بلیط
بلیت
پ
پاتوق/ پاتوغ
پاتوق
ت
ترقوتوروق/ تاراغوتوروغ
ترقوتوروق
تارم/ طارم
طارم
تنبور/ طنبور
تنبور
تاس/ طاس
طاس
تاسکباب/ طاسکباب
طاسکباب
تاغ/ تاق (نام درختچه)
تاغ
تاق/ طاق
طاق
تاق/ طاق (در مقابل جفت)
تاق
تاقدیس/ طاقدیس
طاقدیس
تالار/ طالار
تالار
تاول/ طاول
تاول
تایر/ طایر (چرخماشین)
تایر
تباشیر/ طباشیر
تباشیر
تبرخون/ طبرخون
تبرخون/ طبرخون
تبرزد/ طبرزد
تبرزد/ طبرزد
تبرزین/ طبرزین
تبرزین
تپانچه/ طپانچه
تپانچه
تپیدن/ طپیدن
تپیدن
(مشتقات آن نیز با «ت» نوشته مىشود)
تُپق/ طُپق/ تُپغ
تُپُق
تُتماج/ طُطماج (نام نوعى آش)
تُتماج
تراز/ طراز
تراز (= ترازِ آبى)
تراز/ طراز
طراز (= نگارِ جامه)
(همچنین در عبارتى مثل «طراز اول» به معناى «داراى مقام اول») همتراز و همطراز هر دو صحیح است.
ترخون/ طرخون
ترخون
ترقّه/ طرقّه
ترقّه
تشت/ طشت
تشت/ طشت
تغار/ طغار
تغار
توبیقا/ طوبیقا
طوبیقا
توفان/ طوفان
توفان/ طوفان
چ
چارق/ چارغ
چارق
چلغوز/ چلقوز
چلغوز
خ
ختمى/ خطمى (گُل)
خطمی
د
دوقلو/ دوغلو
دوقلو
ز
زغال/ ذغال
زغال
س
سوغات/ سوقات
سوغات
غ
غلتیدن/ غلطیدن
غلتیدن
(همچنین مشتقات آن مثل «غلتان»، «غلتک»، «بام غلتان»)
ق
قاتى/ قاطی
قاتى
قاروقور/ غاروغور
قاروقور
قباد/ غباد (نام ماهى)
قباد
قدّاره/ غدّاره
قدّاره
قُدقُد/ غُدغُد
قُدقُد
قدغن/ غدغن/ غدقن
غدغن
قراقروت/ قراقروط
قراقروت
قرتى/ غرتی
قرتى
قرشمال/ غرشمال
قرشمال
قُرُق/ غُرُق
قُرُق
قرمه/ غرمه/ قورمه
قورمه
قروش/ غروش
قروش
قَزقان/ قَزغان
(گونههاى دیگر: قازغان/ قازقان، غزغن/ قزغن)
قَزقان
قشقرق/ غشغرق
قشقرق
قشلاق/ قشلاغ
(گونههاى دیگر: قیشلاق/ قیشلاغ)
قشلاق
قفس/ قفص
قفس
قُلُپ/ غُلُپ
قُلپ
قلنبه/ غلنبه
قلنبه
قلیان/ غلیان
قلیان
قورباغه/ غورباغه
قورباغه
قورت/ غورت
قورت
قوطى/ قوتی
قوطى
قِیقاج/ غِیقاج
قِیقاج
قِیماق/ قِیماغ
قِیماق
ل
لاتارى/ لاطاری
لاتارى
لق/ لغ
لق
لقولوق/ لغولوغ
لقولوق
لقلق/ لغلغ
لقلق
لوطى/ لوتى
لوطى
م
ملات/ ملاط
ملاط
ن
ناسور/ ناصور
ناسور
نسطورى/ نستورى
نسطورى
نِقنِق/ نِغنِغ
نِقنِق
نفت/ نفط
نفت
نفتالین/ نفطالین
نفتالین
و
ورغُلُمبیدن/ ورقُلُمبیدن
ورقُلُمبیدن
وَقوَق/ وَغوَغ
وَغوَغ
ﻫ
هلیم/ حلیم
حلیم
هوله/ حوله
حوله
هیز/ حیز
هیز
ى
یاتاقان/ یاطاقان
یاتاقان
یالقوز/ یالغوز
یالقوز
یرقه/ یرغه/ یورقه/ یورغه
یورغه
یغور/ یقور
یغور
فهرست اَعلام داراى دو یا چند صورت املایى با ضبط مختار
صورتهاى املایى
ضبط مختار
آ/ ا
آغاخان/ آقاخان
آقاخان
آغاجرى/ آقاجرى
آغاجرى
آلاداغ/ آلاداق
آلاداغ
اُترار/ اُطرار
اُترار
اتریش/ اطریش
اتریش
استهبانات/ اسطهبانات/ اصطهبانات
اصطهبانات1
استخر/ اسطخر/ اصطخر
استخر/ اسطخر
ایتالیا/ ایطالیا
ایتالیا
ایذه/ ایزه
ایذه
ب
باتوم/ باطوم
باطوم
بوذرجمهر/ بوزرجمهر
بوزرجمهر
پ
پتر کبیر/ پطر کبیر
پتر کبیر
پترزبورگ/ پطرزبورگ
پترزبورگ
ت
تائیس/ طائیس
تائیس
تاب/ طاب
(نام رودى که از کهکیلویه سرچشمه مىگیرد)
تاب
تارم/ طارم
طارم
تالش/ طالش
تالش/ طالش
تایباد/ طایباد
تایباد
تَبَرک/ طَبَرک
تَبَرک
تپور/ طپور
تپور
تخار/ طخار
تخار/ طخار
تخارستان/ طخارستان
تخارستان/ طخارستان
ترابلس/ طرابلس
طرابلس
ترشیز/ طرشیز
ترشیز
ترقبه/ طرقبه
ترقبه/ طرقبه*
تسوج/ طسوج
تسوج*/ طسوج
توالش/ طوالش
توالش/ طوالش*
توس/ طوس
توس/ طوس*
توسى/ طوسى
طوسى
(طوسى وقتى اسم یا لقب باشد، مانند خواجه نصیرالدّین طوسى، فردوسى طوسى، همیشه با «ط» مىآید.)
تهران/ طهران
تهران
تهماسب/ طهماسب
تهماسب/ طهماسب
تهمورث/ طهمورث
تهمورث/ طهمورث
تیسفون/ طیسفون
تیسفون
ج
جابلسا/ جابلصا
جابلسا
خ
ختا/ خطا
ختا
خواف/ خاف
خاف
ز
زنون/ ذنن
زنون
س
ساوجبلاغ/ ساوجبلاق
ساوجبلاغ
سُغد/ صُغد
سُغد
سقلاب/ صقلاب
سقلاب/ صقلاب
ش
شبورغان/ شبورقان
شبورغان
ع
عیسو/ عیصو
عیسو
ق
قباد/ غباد
قباد
قَرلغ/ قَرلق
قَرلق
قرهآغاج/ قرهآقاج
قرهآغاج
ک
کیقباد/ کیغباد
کیقباد
ل
لوت/ لوط (کویر)
لوت
لوت/ لوط (قوم)
لوط
* واژههایى که حرف آغازى آنها داراى دو گونهٔ نوشتارى است، براى سهولت مراجعه، فقط ذیل حرفى آورده شده است که اگر میخواستیم آن کلمه را به فارسى سَره بنویسیم با آن حرف مینوشتیم، بهجز کلماتى که با دو حرف «ق» و «غ» آغاز مىشود که ذیل حرف «ق» آورده شده است.
1. وزارت کشور، در تقسیمات کشورى، «استهبان» را بهجاى «استهبانات» برگزیده است.
* انتخابِ وزارت کشور.
فرهنگستان زیان و ادب فارسی
vahid5835
10th July 2013, 12:35 PM
مجموعه مطالب مرتبط با دستور خط فارسی در فرهنگستان زبان و ادب فارسی PDF
دانلود PDF (http://share724.com/p30world/user2/D_Final.zip)
diana3
10th July 2013, 12:36 PM
راهنمای کلی دستور خط فارسی
(به ترتيب اولويت بر اساس: ۱- «دستور خط فارسی» مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی و ۲- «نگارش و ويرايش» احمد سميعی)
ردیف
موضوع
درست
نادرست
۱
علامت نقل قول (SHIFT+K/L)
«--»
"—"
۲
ّ (تشديد) گذاشتن تشديد هميشه ضرورت ندارد مگر در جايی که موجب ابهام و التباس شود که يکی از مصاديق آن همنگاشتهاست: معين/معيّن؛ علی/علّی؛ کُره/کُرّه؛ بنا/بنّا (SHIFT+F)
۳
ء (همزه) در کلمات فارسی به کار نمیرود ولی در کلمات عربی علامت آن را حتماً به کار ببريم. (SHIFT+N/M/V)
جرئت
مسئول
مسئله
هيئت
نشئت
مبدأ
منشأ
شئون
رؤسا
جرأت
مسؤول
مسأله
هيأت
نشأت
مبداء
منشاء
۴
اً – اٌ - اٍ (تنوين) در کلمات فارسی به کار نمیرود، ولی در کلمات عربی، حتماً آورده شود. (SHIFT+Q)
گاهی
تلفنی
دوم، ثانياً
سوم، ثالثاً
خواهش میکنم، لطفاً
ناچار
مشارٌاليه
مضافٌاليه
گاهاً
تلفناً
دوماً
سوماً
خواهشاً
ناچاراً
۵
ابن/ بن بين دو اسم خاص هر دو صحيح است
حسين بن علی
حسين ابن علی
۶
ات (علامت جمع عربی) را نبايد در کلمات فارسی استفاده کرد.، استثناء: سبزيجات
گزارشها
پيشنهادها
گرايشها
کارخانهها
سفارشها
فرمايشها
سبزيجات
باغات
گزارشات
پيشنهادات
گرايشات
کارخانجات
سفارشات
فرمايشات
سبزیها
باغها
۷
آن هميشه جدا نوشته میشود مگر: آنها، آنجا، آنکه، بدان، آنچه، وانگهی
آن (کسی) که
چنانکه
۸
اين هميشه جدا نوشته میشود مگر: اينها، اينجا، اينکه، بدين
از اين رو
ازينرو
۹
ای (حرف ندا) هميشه جدا از منادا نوشته میشود:
ایخدا
ایکه
۱۰
ب زينت، نون نفی، ميم نهی بر سر افعالی که با الفِ مفتوح يا مضموم آغاز میشوند
بينداز
نيفتاد
ميفکن
بيانداز
نيافتاد
ميافکن
۱۱
به هميشه جدا نوشته میشود مگر:
۱- هنگامی که بر سر فعل و مصدر و ترکيبات اين عناصر بيايد: بگفتم، بروم، بنمايد، بخوان، بساز، بسازبفروش
۲- بدين – بدان – بدو - بديشان
۳- هرگاه صفت بسازد: بخرد، بسزا، بخصوص، بشکوه، بهنجار، بنام، بجا، (ولی در موارد ديگر جدا نوشته میشود: به قاعده، به اسلوب)
۴- در ترکيبهای قالبی عربی: بلافصل، بلاعوض، بلاحساب، بعينه، قائم بأمرالله
بهاصطلاح
جابهجا
روبهرو
سربهسر
خودبهخود
بهتنهايی
بهويژه
بهخصوص
بهدليل
بهعلت
بهصورت
بهوجود
بهسرعت
بهطور
بهخاطر
بهراحتی
بهکار بردن
بهدست آوردن
بهسر بردن
باصطلاح
جابجا
روبرو
سربسر
خود بخود
بتنهايی
بويژه
بخصوص
بدليل
بعلت
بصورت
بوجود
بسرعت
بطور
بخاطر
براحتی
بکار بردن
بدست آوردن
بسر بردن
۱۲
بی هميشه جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود، مگر آنکه کلمه بسيطگونه باشد، يعنی معنای آن دقيقاً مرکب از معانی اجزای آن نباشد:
بیشک
بیگمان
بیخرد
بیهوده
بيسواد
بيکار
بینهايت
بيزار
بيداد
بيگانه
بيراه
بيخود
بيچاره
بينوا
بيجا
بيشک
بيگمان
بيخرد
بیهوده
بیسواد
بیکار
بينهايت
۱۳
ة در کلمات عربی استفاده میشود (SHIFT+Z) با فونت TIMES NEW ROMAN
دايرةالمعارف، صلوة، مشکوة، ليلةالقدر، ثقةالاسلام، طرفةالعين، حجةالاسلام، آيةالله، زکوة، کاملةالوداد، ليلةالقدر، ،
-ی (نشانه الف کوتاه) در کلمات عربی موجود در فارسی استفاده میشود
موسی، عيسی، يحيی، طوبی، کبری، مرتضی، مصطفی، مجتبی،
الی، علی، حتی، اولی
۱۴
-تر/ -ترين
به غير از بيشتر/ بيشترين، کمتر/ کمترين، بهتر/ بهترين، مهتر، کهتر باقی جدا نوشته میشود.
بيشتر
کمترين
مهمتر
بيشتر
کمترين
مهمتر
۱۵
چه جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود، مگر در: چرا، چگونه، چقدر، چطور، چسان
چه جدا از کلمه پيش از خود نوشته میشود، مگر در: آنچه، چنانچه
۱۶
حرکتگذاری تنها در حدی لازم است که احتمال بدخوانی و ابهام داده شود: عُرضه/عَرضه؛ حَرف/حِرَف
(SHIFT+A/S/D)
۱۷
را در همه جا جدا از کلمه پيش از خود نوشته میشود، مگر در: چرا (در معنای «برای چه» و در معنای «آری» در پاسخ به پرسش منفی) و مرا
آن را
اين را
تو را
۱۸
ضماير متصل ملکی همواره به کلمات پيش از خود میچسبد، مگر در: کلماتی که به ه (بيان حرکت)-و-ی ختم میشود (در این موارد فقط به ابتدای ضماير ملکی مفرد حرف "ا" اضافه میشود)
خانهام - خانهات - خانهاش
خانهمان - خانهتان - خانهشان
پیام - پیات - پیاش
پیمان - پیتان - پیشان
کشتیام - کشتیات - کشتیاش
کشتیمان- کشتیتان- کشتیشان
رادیوام – رادیوات - رادیواش
رادیومان – رادیوتان - رادیوشان
خانهم - خانهت - خانهش
خانهامان - خانهاتان - خانهاشان
۱۹
کلمات مرکب
تصميمگيری
خشونتبار
برفگير
آفتابگير
يکشنبه
جهتگيری
چشمپوشی
غيرقانونی
غيررسمی
هرچند
اگرچه
بنابراين
تصميمگيرى
خشونتبار
برف گير
آفتاب گير
يك شنبه
جهت گيرى
چشم پوشى
غير قانونی
غير رسمی
هر چند
اگر چه
بنابراين
۲۰
كه
هميشه جدا نوشته میشود به جز در سه مورد: بلكه، اينكه، آنكه
۲۱
می – همی – نمی (همواره جدا نوشته میشود)
میرسد
نمیتوانم
ميرسد
نميتوانم
۲۲
ه (های بيان حرکت)
علاقهمند
بندگی
خانگی
هميشگی
هفتگی
علاقمند
بندهگی
خانهگی
هميشهگی
هفتهگی
۲۳
ها همواره به کلمه پيش از خود میچسبد مگر:
۱- آنها (صورت جمع ضمير غايب)
۲- هنگامی که بخواهيم صورت مفرد کلمه را مشخص کنيم
۳- کلمه به های غيرملفوظ (بيان حرکت) و يا های ملفوظی که حرف قبل از آن حرف متصل باشد، ختم شود
کتابها
باغها
چاهها
کوهها
گرهها
ميوهها
خانهها
سفيهها
فقيهها
پيهها
بهها
۲۴
هم هميشه جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود مگر:
۱- کلمه بسيط گونه باشد
۲- جزء دوم تک هجايی باشد
۳- جزء دوم با مصوت "آ" شروع شود، مگر هنگامی که همزه در ابتدای جزء دوم تلفظ شود (تبصره: هم، بر سر کلماتی که با "الف" يا "م" آغاز میشود، جدا نوشته میشود: هماسم، هممرز، هممسلک)
همشهری
همشيره
همديگر
همسايه
همين
همان
همچو
همچنين
همچنان
همدرس
همسنگ
همگام
همپا
همدل
همگام
همکار
همرزم
همراه
همايش
هماورد
هماهنگ
همآرزو
هممرز
همآرمان
هماسم
هممسک
۲۵
همين/همان همواره جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود
همانکتاب
همينخانه
همينجا
۲۶
هيچ همواره جدا از کلمه پس از خود نوشته میشود
هيچيک
هيچکدام
هيچکس
۲۷
يک در ترکيب، جدا از جزءِ پس از خود نوشته میشود، مگر در موارد: يکتا، يکجا، يکدست، يکدفعه، يکديگر، يکرنگ، يکرو، يکسان، يکسره، يکسو، يکشنبه، يکنواخت
translationstudies.ir
vahid5835
10th July 2013, 12:37 PM
نيمفاصله
-گو
-نويس
-نگار
-خوان
-افزار
-مندی
-پرور
-پرداز
-آموز
-آميز
-پذير
-دهنده
-ده
-كننده
-كن
-گشا
-بين
-بينانه
نا-
پاك-
هم-
-گيری
-گردانی
-آور
-گرا
-سازی
-تر
-ترين
-تری
-ال
-انداز
-شناخت
-شناختی
-شناس
-شناسی
-گون
-گونه
-تان
-شان
-مان
-اش
-ام
-ات
-ای
-اند
-ايم
-ايد
-ام
-ها
می-
همی-
نمی-
بين-
برون-
درون-
ميان-
بی-
غير-
translationstudies.ir
diana3
10th July 2013, 12:38 PM
عبارات و اصطلاحات عربی
كلمات عربی با همزه انتهائی (SHIFT+M) يا همزه پايانی (M)، اگر به تلفظ در نيايد، طبعاً در نوشتار منعکس نمیشود: انشا، علما، لولو، شی و کلماتی که در ستون سمت راست آمده است.
انتهاء انتهائي
ارتقاء ارتقائي
ادعاء ادعائي
اجراء اجرائي
خطاء خطائي
دنياء دنيائي
اتكاء اتكائي
زيربناء زيربنائي
مجزاء مجزائي
معناء ؟ معنائي – معنايي ؟؟
محتواء ؟ محتوائي – محتوايي ؟؟
تقواء تقوائي – تقوايي ؟؟
القاء القائي
شهداء شهدائي
ماوراء ماورائي
ايفاء ايفائي
انشاء انشائي
اشياء اشيائي
ابقاء ابقائي
اغماء اغمائي
اداء ادائي
خلاء خلائي
همزه: (SHIFT+M/N/B/V)
* تاييد – تاکيد – تاثير – تاليف – متاثر – متاسفانه – تاسف – تالم –
* موثر – مومن – مودب – سوال – مولف – مونث
در کلمات فوق لازم است علامت همزه (ء) روی کرسی آن (الف يا و) قرار گيرد.
تنوين:
* نوعا – اسنادا – عمدتا – مفهوما – الزاما – قطعا – اصالتا – حدودا – لزوما – مطمئنا – حتما – دائما – تلويحا – عموما - نهايتا
* نسبتا – صرفا – اساسا – مشخصا – بعدا – شديدا – منحصرا – ذاتا – تماما – متعاقبا – دقيقا – عميقا – عمدا – تدريجا – واقعا يقينا – سريعا - صراحتا
* اصلا – کاملا – احتمالا – کلا – اولا – مثلا – معمولا – قبلا – عملا -
۱- در کلمات فوق لازم است علامت تنوين (ء) روی کرسی الف قرار گيرد.
۲- به جای برخی از قيدهای تنويندار عربی میتوان از ترکيب «اسم + ی» استفاده کرد: اسمی، تخمينی، حدودی، حتمی، تلويحی، عمدی
۳- يا از ترکيب «به/ با/ در + اسم» استفاده کرد. در اين موارد نيازی نيست از کلمات «طور، صورت، گونه و ...» استفاده کرد: به نوعی، به شدت، به تمامی، به دقت، به عمد، به تدريج،
به واقع، به کل/ به کلی، به عمل، به يقين، به سرعت، با اطمينان، در حدود، به صراحت
۳- از ترکيب فوق برای قيدهای فارسی نبايد استفاده کرد: خوب، درست، تند، کُند، نرم، آرام، آهسته
* به خوبی، به درستی، به تندی، به کُندی، به نرمی، به آرامی، به آهستگی
ال-:
موجود
پيشنهادی
موجود
پيشنهادی
دارالشفاء
صعبالعلاج
دارالحكمه
صعبالعبور
سختگذر
بيتالحكمه
دايرةالمعارف
دانشنامه
بينالنهرين
معالوصف
با اين وصف
ماوراءالنهار
معالإسف
با عرض تأسف
بينالحرمين
ماءالشعير
آبجو
دارالفنون
بينالمللي
دارالكتب
دارالايتام
يتيمخانه
دارالخلافه
مجهولالهويه
دارالترجمه
بالاخره
سرانجام
دارالحكومه
خاتمةالامر
آخر کار
دارالسلام
کاملةالوداد
حجةالاسلام
ليلةالقدر
شب قدر
ثقةالاسلام
خاتمالانبياء
دراالبيضاء
دارالمساكين
طبيبالسلطنه
دارالسلطنه
حبيبالرحمن
رفيقالعلماء
خادمالمله
خادمالاغنياء
وكيلالرعايا
وكيلالدوله
تركيبات عربی:
مـِن: من بعد – من دون – من جمله
ما: مادون – ماجرا – ماوقع – مادام – مازاد – مابين
بل: بلكه – بـِلا – بلادرنگ – بلاشك – بلافاصله -- بلامانع
فی: فيالفور – فيالجمله – فیالحال –
ب: بالاخره – بالنيه
غير: عيرممكن – غير قابل قبول –
ماوراء: ماوراء بنفش – ماوراءالنهر –
مع: قياس معالفارق – معالوصف – معالأسف –
بدون: بدون شك – بدون خيال –
translationstudies.ir
vahid5835
10th July 2013, 12:39 PM
غلط ننویسیم!
رديف
موضوع
درست
نادرست
۱
توجه کردن، روی آوردن، بررسی کردن
پرداختن (در معنايی غير از دادن پول، مثلاً به فعاليت پرداختن، به موضوعی پرداختن)
۲
با وجود اين
با اين وجود
۳
بی اعتنايی
بی تفاوتی
۴
«اينک» به معنای «اين است» در باب معرفی شخص يا چيزی. معادل آن در انگليسی میشود: 'Here is' يا 'Here you are'
اکنون
اينک
۵
جنگ/ مبارزه/ نبرد با
جنگ/ مبارزه/ نبرد عليه
۶
نيازی به استفاده از «های» تأنيث در صفات فارسی نيست!
مربوط، متعلق
مربوطه، متعلقه
۷
«گرام» ( 'gram' ) به معنای «نگارش و رسم» است!
گرامی
گرام
۸
«کانديد» ( 'candid' ) به معنای «ساده لوح» است!
کانديدا
کانديد
۹
درباره، راجع به
در رابطه با، در ارتباط با، پيرامون
۱۰
اگر چه ----،
اگرچه ----، اما/ ولی
خاتمي با اينكه ضربههاي زيادي از تندرويها خورد، اما باز هم از آزادي فكر و بيان گفت.
۱۱
«را»ی سرگردان
را بايد پس از مفعول (در جملات مختلط پيش از "که") آورد
بعضی اوقات "را" را به غلط پس از فعل جمله مختلط يا مفعول غيرمستقيم میآورند
۱۲
A (معادل حرف تعريف نکره انگليسی در فارسی «ی» نکره است، نه عدد «يک»)
کتابی
يک کتاب
۱۳
For someone (در ابتدای جمله)
از نظر کسی
برای کسی
۱۴
including
مانند، در ميان آنها، شامل، از قبيل
از جمله، من جمله
۱۵
think
تصور کردن، گمان کردن
فکر کردن
۱۶
viewpoint, point of view
ديدگاه، نظر، رأی
نقطه نظر
۱۷
بايد – میبايد (برای مضارع)
بایست – بايستی - میبايست
کاربرد اين فعلها که به زمان گذشته اطلاق دارد برای زمان مضارع صحيح نيست!
میبايد
بايد
میبايست
بايست
۱۸
بهتر است از کلمات مهجور و قديمی (يا شاعرانه) در متون معاصر نثر استفاده نکنيم!
شد
گرديد، گشت
۱۹
درازنويسی مذموم است
بررسی کردند
آزمود و بررسی کرد
بر __ تأکيد میکند
مورد بررسی قرار دادند
مورد آزمون و بررسی قرار داد
مورد تأکید قرار میدهد
مورد توجه قرار میگیرد
مورد استفاده قرار میگیرند
مورد بازخواست قرار دهند
مورد مخالفت قرار میگیرد
مورد قبول واقع نمیشود
مورد تردید قرار میگيرد
۲۰
قيد در فارسی گاهی با ترکيب «صفت يا اسم + انه» ساخته میشود، در اين صورت، نيازی نيست پيش از چنين قيدهايی کلمات «طور، صورت، گونه و ...» افزوده شود!
مرموزانه
موذيانه
دزدانه
مردانه
ناشيانه
ناجوانمردانه
خردمندانه
سالانه
دوستانه
به طور مرموزانه
به طور موذيانه
به صورت دزدانه
به طور مردانه
به طور ناشيانه
به طور ناجوانمردانه
۲۱
قيد در فارسی هميشه با ساختار «به + صفت + ی» ساخته نمیشود، بلکه بسياری اوقات صفت و قيد در فارسی يکسان هستند.
زود
تازه
آرام
آهسته
خوب
تند
کُند
رسا
خوب
درست
نرم
سخت
روشن
به زودی
به تازگی
به آرامی
به آهستگی
به خوبی
به تندی
به کُندی
به روشی رسا
به خوبی
به درستی
به نرمی
به سختی
به روشنی
۲۲
کاربرد کلمات خارجی که معادل متداول فارسی دارد صحيح نيست!
فهرست
مجموعهای، چند
مهار، مراقبت، نظارت، ...
دستگاه، نظام، شبکه، ...
نظاممند
عقيده
عقيدتی
طرح
الگوی نظری
کارگروه
کارکنان
فناوری
انديشه، آرا
مِلاک، معيار
نظريه
حدنصاب
آرمانی، کمالمطلوب
قابليت
آموزه
با آنکه، باوجوداينکه
ليست
يک سری
کنترل
سيستم
سيستماتيک
ايدئولوژی
ايدئولوژيک
پروژه
پارادايم
تيم
پرسنل
تکنولوژی
ايده
استاندارد
تئوری
رکورد
ايدهآل
پتانسيل
دکترين
علیرغم
۲۳
آوردن و عطف، ميان عبارت وصفی و فعل، غلط و بیمعنی است. درست نيست که بنويسيم: *«هوشنگ دست و رو شسته و آمد.»
در فارسی هر گاه دو يا چند جمله که فعل همه آنها «جزءِ مُعين» برابر دارند در پی يکديگر واقع شوند (يعنی جمله مرکب بسازند) برای پرهيز از تکرار میتوان جزءِ آخر بعضی از آنها را به قرينه حذف کرد، مثلاً میتوان نوشت: «من بارها به مازندران رفته و در کنار دريا نشسته و از زيبايی طبيعت لذت بردهام.»
در اينجا جزءِ «ام» از آخر دو فعل حذف شده است. در اين حال ديگر جمله يا عبارت وصفی در ميان نيست و با حرف «و» عطف به هم مربوط شدهاند.
وجه وصفی فعل،
وجه وصفی فعل، و
۲۴
کاربرد «ها»ی تأنيث در فارسی صحيح نيست
حاصل
مربوط
حاصله
مربوطه
۲۵
کاربرد «- يت» اسم ساز بر سر کلمات فارسی صحيح نيست.
خوبی
رهبری
خوبيت
رهبريت
منيت
خريت
۲۶
نياز به دو حرف اضافه هم معنا يا متضاد وجود ندارد
بر يا روی
عليه
بر روی
برعليه
۲۷
گذاردن (نهادن، جای دادن، منعقد کردن، ترک کردن، برپا کردن، وضع کردن، عبور دادن) و
گزاردن (انجام دادن، بهجا آوردن، پرداختن، رسانيدن، بيان کردن، ترجمه کردن، خرج کردن، حق چيزی را ادا کردن)
نمازگزار
سپاسگزاری
سياستگذاری
لولهگذاری
خوابگزار
گزارش
گذراندن واحد درسی
نمازگذار (يعنی تارکالصلوة)
سپاسگزاری
سياستگزاری
لولهگزاری
خوابگذار
گذارش
گزراندن واحد درسی
translationstudies.ir
diana3
10th July 2013, 12:39 PM
غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی(1)
به کار بردن تنوین برای واژه های فارسی
کاربرد تنوین که ابزار ساختن قید در زبان عربی است برای واژه های عربی جایز است، مانند: اتفاقا، تصادفا، اجبارا، ولی واژه های ناگزیر و ناچار و مانند آن ها که فارسی است هرگز
تنوین بر نمی دارد و نباید آن ها را چون این به کار برد:
گزارشا به عرض می رسانم ( به جای بدین وسیله گزارش می کنم که )،
ناچارا رفتم ( به جای به ناچار ، یا ناگزیر رفتم).
اکنون کار به جایی رسیده است که بسیاری تنوین را حتا برای واژه های لاتین نیز به کار می گیرند و مثلا می گویند: تلفونا به او خبر دادم، یعنی به وسیله ی تلفن، یا تلفنی او راآگـاه
کردم.
تلگرافا به او اطلاع دادم، یعنی با تلگراف یا تلگرافی او را آگاه کردم.
در این جا لازم به گفتن است که دیرزمانی است که نوشتن تنوین به صورت « ا» در خـط فارسی به کناری نهاده شده و آن را به صورت ن می نویسند. مثلن : اتفاقن، تصادفن یا اجبارن
[که لاجرم هر دو وجه را باید صحیح شمرد]
واژه های دوقلو، سه قلو، چهارقلو و مانند آن
واژه ی ترکی دو قلو اسمی مرکب از «دوق » و « لو » است که روی هم همزادها معنی می دهد و هیـچ گونه ارتباطی با عدد 2 (دو) فارسی نـدارد که اگر بانـویی احیـانا سه یا چـهار
فرزند به دنیا آورد بتوان سه قلو یا چهار قلو گفت.
درست مانند واژه ی فرانسوی دو لوکس De Luxe که بسیاری گمان می کنند با عدد 2 (دو) فارسی ارتباطی دارد و لابد سه لوکـس و چهار لوکس آن هم وجود دارد.De حرف اضافه ی
ملکی در زبان فرانسوی است به معنی« از» ( مانند Of در انگلیسی یا Von در آلمانی ) و Luxe به معنی « تجـمل و شکوه » اسـت و دو لوکس به معنـی « از (دسته ی ) تجملاتـی »
است ، یعنی هر چیزی که دولوکس باشد، نه از نوع معمولی، بلکه از نوع تجملاتی و با شکوه آن است.
به کار گیری واژه ها یا اصطلاحات با معنی نادرست
- جمله هایی مانند :
من به او مظنون هستم ( می خواهند بگویند: من به او بدگمان هستم)
او در این قضیه ظنین است ( می خواهند بگویند: او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)
هر دو نادرست و درست وارونه ی آن درست است.
ظنین صفت فاعلی و به معنی کسی است که به دیگری بدگمان است و مظنون صفت مفعولی و به معنی کسی است که مورد شک و بدگمانی قرار دارد. یعنی صورت درست این
جملات می شود:
من به او ظنین هستم .( یعنی من به او بدگمان هستم)
او در این قضیه مظنون است. ( یعنی او در این قضیه مورد شک و گمان قرار دارد)
- مصدر عربی فقدان به معنی کم کردن، کم شدن و از دست دادن است و معنی نبود ندارد و درمورد مرگ و فوت کسی هم باید گفت: در گذشت، یا رخت بر بست.
- یا مثلا می گویند: « کاسه ای زیر نیم کاسه وجود دارد .» در حالی که کاسه هرگز زیر نیم کاسه جای نمی گیرد و در ادبیات هم همیشه گفته اند: زیر کاسه نیم کاسه ای وجـود دارد.
- شعر سعدی، یعنی: « بنی آدم اعضای یک پیکرند » را « بنی آدم اعضای یکدیگرند » می گویند.
- هنگامی که دانش آموزی در پایان سال تحصیلی در برخی از درس ها نمره ی کافی برای قبـولی نمـی آورد می گویـد در فلان و فـلان درس تجدید شـدم و یا درباره ی کسـی می گویند
فلانی امسال تجدید شد. حال آن که این نه خود دانش آموز، بلکه درس های نمره نیاورده است که تجدید می شود و در شهریور ماه باید دوباره جدید شده و از نو امتحان داده شوچون
ایـن دانش آموزی تجدیدی شده است و باید او را تجدیدی، یعنی دارنده ی درس های تجدید شده نامید.
adab.tebyan.net
vahid5835
10th July 2013, 12:40 PM
غلط های مشهور املایی و دستوری زبان فارسی (2)
غلط های دستوری
استاد: این واژه فارسی است و باید جمع آن را استادان گفت نه اساتید .
مهر: مهر واژه ای فارسی است و صلاحیت اشتقاق عربی را ندارد و نباید مثلا گفت حکم ممهور شد، بلکه درست آن است که بگویند: حکم مهر کرده شد یا مهر زده شد.
-غلط های واگویی (تلفظی)
پساوند «وَر » در زبان فارسـی برای رساندن مالکیت و به معـنی « صاحب » و دارنده اسـت. « رنج وَر » به معنی دارنده ی رنج و « مزد وَر» به معنـی دارنده ی مـزد است. امروزه بر خـلاف این قاعـده
و برخاسته از خط عربـی که ایرانیـان به کار می برند، این واژه ها را به صورت رنجـور و مزدور می نویسند که موجـب آن گردیـده است تا آن ها را به نادرسـتی با واو « سیـرشـده » (مانند واو در واژه ی
« کور ») تلفظ نمایند.
واژه های دیگر ی نیز مانند دستور ( دست وَر به معنی صاحب منصب، وزیر) و گنجور ( گنج وَر) نیز از این گروه است.
- نامیدن پدر به جای پسر
زکریا نام پدر « محمد بن زکریای رازی » و سینا نیز نام پدر « ابوعلی این سینا » بوده است. لیکن همه جا آنان را با نام زکریای رازی و ابن سینا ، یعنی نه با نام خود، بلکه با نام پدران شان می نویسند.
« بیمارستان ابن سینا » هنوز نیز در چهار راه حسن آباد تهران با این نام وجود دارد.
منصور نیز پدر « حسین ابن منصور حلاج » است که کوتاه شده ی نام وی «حسین حلاج » است. لیکن این نامی ترین صوفی ایران در سـده ی سوم هجری را همه جا « منصور حلاج » می نامند و نه
«حسین وار»، بلکه «منصوروار» بر سر دار می کنند، در حالی که منصور (یعنی پدر حلاج) در آن هنگام در خوزستان به حلاجی و پنبه زنی مشغول بوده است. !
- غلط های املایی مشهور
آزمایشـات: واژه آزمایش را که فارسی اسـت برخی از فارسی زبانان با « آت » عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت و باید با « ها» ی فارسی جمع بسته شود. آزمایش ها درسـت اسـت.
در جمع بستن واژه ها ی فارسی با « جات » نیز غالبا همین گونه اشتباهات رخ می دهد، چرا که به نظـر می رسد که این نوع جمـع فرقی با جمـع با « آت » ندارد. اما برای نوشتن فارسی فصیح به تر
است که این واژه ها نیز با « ها »جمع بسته شود، برای احتراز از عربی مآبی . یعنی به جای روز نامه جات ، کارخانجات ، نوشته جات ، شیرینی جات ، ترشیجات ، دسته جات ، میوه جات ، نقره جات و...
به تر است چون این بنویسیم :روزنامه ها ، کار خانه ها ، نوشته ها، شیرینی ها ، ترشی ها ، دسته ها ، میوه ها ، نقره ها .
از غلط های فاحش در همین زمینه یکی هم جمع بستن نام های جمع است. مانند تشکیلات که جمع تشکیل است و هنگامی که با : ها آن را جمع می بندند ، جمع الجمع می شود، از آن جمله اند :
آثارها، اخبارها ، ارکان ها ، اعمال ها ، جواهرها یا جواهرات ، حواس ها ، عجایب ها ِ، منازل ها ، نوادرات ، امورات ، عملیات ها و دیگر، که شکل درست نوشتن وگفتن آن چون این است : آثار، اخبار ، ارکان
اعمال ، جواهر ، حواس ، عجایب، منازل ، نوادر ، امور ، عملیات و ..
آزوقه / آذوقه: اصل این واژه که آن را آزوغه هم می نویسـند ترکی اسـت. پس باید به« ز» نوشـته شـود.
آسـیا / آسـیاب: این واژه را به هردوشـکل می توان نوشـت و بزرگان ادب فارسی هردو شکل را به کار بسـته اند.
آن را / آنرا: « را» واژه ی مسـتقلی است و پـیـوسته آن را جدا از کلمه ی پیشـین می نویسـند. مانند: این را، وی را، ایشـان را، تو را، آن را .
اتاق / اطاق: از آن جا که این واژه ترکی اسـت و در ترکی مخرج« ط» وجود ندارد پس باید آن را با حرف « ت» نوشـت.
اتو / اطو:چون این واژه عربی نیسـت وممکن اسـت فارسی یا روسی باشـد، پس به تر اسـت به « ت» نوشـته شـود .
ارابه/ عـرابه: ارابه واژه ی فارسی اسـت و عرابه معـرب آن. پس بهتر اسـت آن را به صورت ارابه نوشـت.
ازدحام / ازدهام: این واژه را تنها می توان با حرف «ح» نوشـت زیرا ازدهام واژه ای بی معنی اسـت.
اسـب / اسـپ: به هردوصورت می توان این واژه را نوشـت. زیرا این واژه پهلوی اسـت نه عربی. امروزه بزرگان زبان بیش تر با « ب» می نویسـند. اما در گذشـته های بسـیار دور با « پ » می نوشتند و
همین واژه جزء دوم نام های کهن خراسـانیان بوده است. مانند : ارجاسـپ، جاماسـپ، گشـتاسپ، تهماسـپ ، لهراسـپ و...
اسـتادان / اسـاتید: چون اسـتاد واژه ای فارسی اسـت جمع آن می شـود اسـتادان. این کلمه که به صورت اسـتاذ به عربی رفـته است، در این زبان به صورت اسـاتیذ و اسـاتید جـمع بسـته می شـود
اسـلحه/ سـلاح: بسـیاری کاربرد درسـت این دو کلمه را نمی دانند. به طوری که گاه به جای اسلحه، سلاح و گاه برعکس آن را به کار می برند.در حالی که اسـلحه جمع اسـت و سـلاح مفرد و نباید جمع
اسـلحه را اسـلحه ها نوشت، زیرا که اسـلحه خود کلمه جمع اسـت و به جای آن می توان واژهء سـلاح ها را به کار برد.
اقلاً / اکثراً: این دو کلمه در عربی به هیچ روی تنوین نمی گیرد و کاربرد آن ها بدین صورت از اغلاط مشهور به شمار می آید. بهتر است به جای اقلاً « حداقل » و یا به تر از آن « دسـت کم» و یا « کم از
کم » نوشــت و به جای اکثراً « غالبا» و یا به تر از آن « بیـش تر » را به کار برد. .همچنـین نمی توان واژه هایـی مانند دوم وسـوم و چهارم راکه فارسی اند، دوماً و سـوماً و چارماً نوشـت. یا واژه فارسـی
« زبان » را زباناً .
اِن شاء الله / انشاء ألله: جمله ی « ان شاء الله » از سـه کلمه سـاخته شـده اسـت: اِن ( اگر )، شـاء (بخواهد )، الله (خداوند)، یعنی: اگر خداوند بخواهد. اما جمله ی « انشاء الله » از دو کلمه
سـاخته شـده اسـت: اِنشـاء ( آفریدن )، الله ( خدا ) به معنی: خداوند بیافریند. آن چه به هنگام نوشتن این جمله مراد نویسنده است جمله ی نخست است ولی آن را به صورت جمله ی دوم می نویسد.
انتر / عـنتر: واژه انتر را که فارسی و معـنای آن بوزینه می باشـد باید به همین صورت نوشـت. عـنتر به زبان عربی نوعی مگس و مجازا به معنای شـجاع است.
adab.tebyan.net
diana3
10th July 2013, 12:41 PM
غلط هاي املايي مشهور(3)
باتلاق/ باطلاق: واژه ي باتلاق ترکي اسـت، نه عربي. پس نوشـتن آن با حرف « ت» درسـت اسـت.
باغ ها / باغات: واژه ي باغ فارسي اسـت و جمع بسـتن آن به « ات » عربي نا درسـت اسـت.
بوالهوس / بلهوس: پيشـوند « بُل » برسـر برخـي واژه هاي فارسـي مي آيد ومعـناي پـُر، بسـيار و فـراوان دارد، برابر اين پيشـوند در زبان عربي ابو مي باشد که براي واژه هاي عربي به کار مي رود و کوتاه شده ي
آن را به صورت بو مي نويسند. پس« بُل » براي واژه هاي فارسي ( مانند بلکامه: پر آرزو، بلغاک: پر شور) و «بو» براي واژه هاي عربي (مانند بوالهوس : پر هوس، بوالعجب: پر شگفتي) درست است.
بوته / بته: معـناي اين واژه، گياه پـر شاخ و برگي اسـت که تنه ي ضخيم نداشـته باشـد و زياد بلند نشـود و املاي درسـت آن بوته اسـت.
به نام / بنام: در زبان عربي حرف جر « ب » را هـميشـه بايد به کلمه ي بعد که مجرور اسـت متصل نوشـت، اما در زبان فارسي حرف اضافه « به» را بايد همواره جدا از کلمه نوشـت. مگر در اشـکال کهن مانند:
بدين و بدو.، زيـرا اگر چون اين ننويسـيم در موارد بسياري امکان به جاي يکديگر گرفته شدن واژه ها و معـاني (التباس معني) وجود دارد، مانـند همين «به نام» و «بنام » که هر کدام جاي کاربرد ويـژه اي دارد. بـه
اين نمونه ها دقت کنيد: او نويسـنده ي بنامي بود و يا « من او را به نام نمي شـناختم». به همـين ترتيـب اگر « به روي» را « بروي» بنويـسيم معلوم نخواهـد شـد که مراد چيسـت؟ آيا منظور از « بروي» فعلـي
از مصدر رفـتن اسـت، مانند برو، بروي و... .يا آن که مثلن مي خواهـيم بنويسـيم که: اين قـلـم به روي ميز اسـت يا اگر ما « به درد » را « بدرد » بنويسـيم بازهم شباهت معـنا رخ مي دهد، زيـرا « بدرد : يعنـي پاره
کند و » به درد « يعني به غم و اندوه». به همين گونه اند صد ها واژه که بايـد به هنـگام نوشـتن آن ها با احتياط بود، مانند: به دل و بدل، به شـتاب و بشـتاب، به کار و بکار، به گردن و بگردن، به کس و بکس، به همـان
و بهمان، به گردش و بگردش، به چشم و بچشم، به هر و بهر، به خر و بخر، به دوش و بدوش، به بار و ببار، به خواب و بخواب و غيره ...
بها / بهاء : بها به معني قيمت ، ارزش و نرخ چيزي است . اما معني بهاء روشني ، درخشنـدگي ، رونق ، زيبـايي و نيکـويي است و به معـناي فر وشـکوه و زينـت و آرايـش نيز به کار رفته است . ماننـد بهاء الدين يا
بها ء الحق و يا بها ء الملک که معناي آن ها رونق دين ، شکوه دين و شکوه کشور است. در پشت جلد ( پوشانه ) برخي از کتاب ها مي نويسند : بهاء .... ريال . که سخت نادرست است .
پايين / پائين:. شايد گروه بسياري از پارسي نويسان روزانه ده ها بار همزه ي عربي را در نوشته هاي خود به کار مي برند و نمي دانند که اين نشانه ي نوشتاري عربي درزبان پارسي جايي ندارد. براين پايه نوشتـن
واژه هايـي مانند « پائيز » ، « پائين » ، «موئين » ، «روئين» ، « آئين » ،« پر گوئي» ، « چائي »، « امريکائي » و... نادرسـت است و بايد پاييز ، پايين ، مويين ، رويين ، آيين ، پر گويي ، چايي، آمريکايي و چون ايـن ها
نوشت.
تاس / طاس: تاس واژه اي فارسي اسـت که عرب ها آن را گرفته و طاس مي نويسند (معرب کرده اند)، يعني ايرانيان بايد آن را به حرف ت بنويسند.
تراز/ طراز: تراز واژه اي فارسي است که عرب ها آن را گرفته و طراز مي نويسند (معرب کرده اند). به همين سـبب « تراز» و همه ي ترکيبات آن بايد با حرف « ت» نوشـته شـود. مانند: تراز نامه، هم تراز، ترازکردن و
مانند اين ها.
تپيدن / طپيدن : تپيدن واژه اي فارسي اسـت. و بايد با حرف « ت » نوشـته شـود و نوشـتن واژه هاي مشـتق از آن نيز مانند: تپش، تپنده، تپيد، تپاندن و مانند آن نيز بايسته است. همچنان واژه هايي مانند تالار،
تپانچه، تنبور، تشـت وتهران که فارسي اند، نبايد با « ط» نوشـته شـود.
ديگر آن که در زبان عربي، هم ت وجود دارد و هم ط. مانند تابع و طبيب. از اين رو واژه هاي عربي را مي توان به همان صورت عربي نيز نوشت. نکته ي ديگـر آن که: اگر کلـمه اي مربوط به زبـان هاي بيگانه ي ديگـر
باشـد، به ت نوشـته مي شـود. مانند: ايتاليا، اتريش، اتيوپي، امپراتور، ترابلس. اما برخي نام هاي خاص مانند سـقراط و بقراط و افلاطون و مانند آن ها که از رهگذر زبان عربي وارد زبان فارسي شـده است مي تواند
به همان صورت عربي هم نوشته شود و گر نه چه فرقي با اسـامي عربي چون حافظ، نظامي، ملا صدرا، ابوريحان و جز آن دارد که در آن ها تغييري ايجاد نمي شود.
ثواب / صواب: نوشـتن يکي از اين واژه ها به جاي ديگري نيز يکي از غلط هاي رايج در امـلاي زبان فارسـي اسـت. در حالـي که ثواب وصـواب معاني جدا گانه اي دارد و نبـايد آن ها را با هـم اشـتباه کرد. ثـواب اسـم
است به معـني « مزد و پاداش » ، اما صواب صفت اسـت به معـني «درسـت، به جا و مناسـب».
جذر/ جزر: برخي ها درکاربرد درسـت اين دو واژه نيز اشـتباه مي کنند. جذر به معـناي ريشـه اسـت و در رياضـي نيز عددي اسـت که آن را در خودش ضرب مي کنند. مانند عدد 3 که وقتي آن را در خودش ضرب کنند
عدد ? به دست مي آيد که آن را مجذور مي گويند. جزر اما فرو نشـسـتن آب دريا، بازگشـتن آب دريا و ضد مد مي باشد.
جرأت/ جرئت: اين واژه را بايد جرات نوشت و به صورت جرئت اصلن وجود ندارد.
حايل / هايل: اين دو واژه را نيز برخي با يکديگر اشـتباه کرده و به جاي هم به کار مي برند. حايل اسـم اسـت به معـناي چيزي که پرده وار ميان دو چيـز واقع شده و مانع از اتصال آن دو گردد. اما هايل صفـت است به
معناي ترسـناک:
شـب تاريک وبيم موج و گردابي چنين هايل / کجا دانند حــال ما سـبکـسـاران سـاحل ها
( حافظ )
خرد/ خورد: معـناي واژه خُرد کوچک و ريز و اندک اسـت مانند: خرد سال يا خرده فروشي، و واژه خورد سـوم شـخص مفرد از مصدر خوردن است در زمان گذشته. نمونه هاي ديگر: سالخورده يا خورد و خوراک
adab.tebyan.net
vahid5835
10th July 2013, 12:42 PM
غلط هاي املايي مشهور(4)
داوود/ داود: املای این گونه واژه ها را در املای زبـان فارسی با دو ( واو ) سفارش کرده اند. به همیـن ترتیب واژه هایی مانـند طاوس و کیکاوس را نیز باید با دو ( واو ) نوشـت: طاووس، کـیکاووس.
دُچار/ دوچار: این واژه را که گمان می رود ریشـه ی آن دو چـهار باشـد، در متون قـدیمی بـه صـورت دوچـار می نوشـته اند. امـا در سـده های اخیر آن را به صورت دُچار نوشـته اند. امـروزه نیـز بهتـر
اسـت به همین صورت نوشـته شـود.
ذِ لت / ز َ لّت: معـنای ذلت خواری ( متضاد عزت) است، اما زلت یه معنای سـهو و خطا اسـت.
رُتیل / رطیل: نوعی عنکبوت زهر دار را به عربی رتیل می گویند و رطیل وجود ندارد.
زرع / ذرع: زرع به معـنای « کشـت» و « کاشـتن » اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم یرای طول و برابر یک دهم از چهارمتر بوده اسـت.
زغال / ذغال: املای درسـت این واژه زغال اسـت.
زکام / ذکام: این واژه را بایـد با ز نوشـت.
سِـتبَر/ سـِطبَر : این واژه را که به معنای درشـت و کلفت اسـت، قـدما با حرف ط هم نوشـته اند.اما چون واژه ای فارسی اسـت بهتر اسـت با حرف ت نوشـته شـود.
سـؤال / سـئوال: شـکل درسـت آن این واژه سـؤال است.
سـوک/ سـوگ: املای این واژه هم با ک وهم با گ درست اسـت.
شـرایین/ شـرائین: املای این کلمه به صورت شـرایین درسـت اسـت.
شـسـت/ شـصت: این واژه ها را هـم بسـیاری ها بـه اشـتباه بـه جای یکدیـگر به کـار می برنـد. شـسـت بـه معنای انگشـت بزرگ دسـت وپـا وشـصت عـدد 60 اسـت. آقـای ابـوالحسـن نجفـی
می نویسـد که چون هر دو عدد فارسی اسـت، تنها برای تمایز میان معـنای آنها است که یکی را با س و دیگری را با ص می نویسـند. ولی درمتون کهن، هردو واژه با « س» آمده اسـت.
صد / سـد: چون واژه ی « سـده » فارسی اسـت، سـد را نیز می توان با « س» نوشـت. اما چون در متون کهن و جدید این واژه را با « ص » نوشـته اند، اکنون نوشـتن آن با « س» غـیر متعارف به
نظر می رسـد. از سوی دیگر چون معنای دیگر سـد، مانع و بند و حایل اسـت، لابد قـدما، عدد 100را برای تفکیک صد از سـد. با « ص» نوشـته اند .
صفحه/ صحیفه : صفحه به هر کدام از دو روی کاغذ و صحیفه به خود ورق کاغذ ( که دارای دو روی ) اسـت گفته می شـود. البته ورق را در سـال های پسـین برگ نیز می گویند.
طوفان/ توفان: اصل این کلمه یونانی اسـت و شکل های دیگر این واژه ی یونانی در بسـیاری از زبان های ارو پایی هم به کار می رود، چـون آن که در زبـان انگلیسی Typhoon و در زبـان فرانسـوی
Typhon به همین معنای طوفان به کار می رود. در فرهـنگ معین واژه ی طوفان را که اسم و معرب از کلمه یونانی اسـت به معنای باران بسـیار سـخت و شـدید و آب بسـیار که همه را بپـوشد و
غرق کند و باد شـدید وناگهانی که موجب خسـارت و خرابی بناها و سـاختمانها شـود و سـبب تشـکیل امواج سـهمگین و مخرب گردد، و همچنان به معـنای هر چیـز بسـیار اسـت که فراگیـر باشد
مانند طوفان آتش یا طوفان باد. اما در همان فرهنگ، یک « توفان » هم درفارسی هست که صفت فاعلی و از مصدر توفـیدن اسـت و به معنی شور و غوغا کننـده، فریاد کننـده و غُران می باشد.
پس برای تفکیک طوفان از توفان باید معنا های لغوی این واژه ها را مد نظر قرار داد.
طوطی/ توتی: توتی واژه ای فارسی است و از این رو می توان آن را با «ت » نوشـت. اما قـدمای زبان و ادب فارسی این واژه را با « ط» نوشـته اند و به این دلیل امروزه نیز اگرچه این واژه فارسی
می باشد نوشتن آن با «ط » نامانوس و نامتداول است.
غلتیدن/ غلطیدن: غلتیدن واژه ای فارسی اسـت و باید با « ت» نوشـته شـود . تر کیبات این فعل را نیز باید با ت نوشـت، مانند: غَلت، غلتیدن، غلتنده، غلتیده، غلتان، غلتک و...
غوته / غوطه : «در آب فرو رفتن» به فارسی «غوتیدن » است که امروز در زبان تاجیک نیز به همین شکل و به همین معنی به کار می رود.از این رو غوطه خوردن، غوطه زدن و غوطه ور نیز همگی
نادرست است و باید با تای دو نقطه نوشته شود. از این گروهند: تپش، تپیدن، غلتیدن؛ غلت زدن، ؛ غلت خوردن؛ غلتک، غلتان.
غیظ / غیض: در عربی غیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض به معنای کاهـش آب اسـت.
فترت/ فطرت: معنای فترت، رکود وسسـتی و بی حاصلی اسـت میان دو دوران خوشبختی، یا فاصله ی میان دو دوره ی فعالیت. اما فطرت به خصوصیت و هر موجود از آغاز خلقتش می گویند و به
سـرشـت و طبیعت او.
فطیر/ فتیر: فطیر واژه ای عربی و به معنی خمیر ور نیامده و تخمیر نشـده است و از این رو باید با « ط » نوشـته شود و واژه ای به نام فتیر اصلن وجود ندارد.
قفص / قفس: این واژه عربی اسـت و باید با «ص » نوشـته شـود . اما در زبان فارسی آن را همیشه با «س » نوشـته اند و املای آن به شکل قفس رایج اسـت.
قیمومت / قیمومیت: واژه ی قیمومت را که به معنی قیم بودن است، فارسی زبانان ساخته اند و در زبان عربی کاربردی ندارد و کاربرد قیمومیت نادرست است.
کُحل / کــَهل: کحل اسم است به معنای «سـرمه» اما کهل ، صفت اسـت برای مرد میان سـال.
گزارش ها / گزارشات: برخی ها واژه ی فارسی گزارش را با « ات» عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت.
لایتجزا / لایتجزی: این واژه با آن که عربی اسـت املای درسـت آن لایتجزا اسـت و معنای آن تجزیه نا پذیر.
مآخذ / مأخذ: واژه ی عربی مأخذ مفرد و به معنی منبع و محل گرفتن و مآخذ جمع آن است.اما برخی این واژه ها را به جای یک دیگر یعنی مفرد را به جای جمع وجمع را به جای مفرد به کار می برند.
مبرا / مُبری : این واژه ی عربی به معـنی« تبرئه شـده از تهمت» اســت و در فارسی و عربی آ ن را مبرا می نویسـند
مجرا / مجری: واژه ی مجری اسـم فاعـل مصدر اجراء و به معـنای اجرا کننده اسـت، مانند « مجری قانون ». ولی در عربی مجری را به صورت مجرا نیز تلفظ می کنند که در آن صـورت، اسم مفعـول
مصدر اجراء و به معنای « اجرا شـده، عملی شـده » اسـت که در فارسی به تر است که به صورت «مجرا» نوشـته شـود تا با «مجری» اشتباه گرفته نشـود.
محظور/ محذور: واژه ی محظور به معـنای « ممنـوع و حرام» اسـت و محـذور هم به معـنای « آن چـه از آن می ترسـند» و هـم به معـنای «مانـع و گرفـتاری» آمـده اسـت. یعنی در مـواردی که مـراد
گرفـتاری و مانع و حجب وحیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند: « محذور اخلاقی » و یا « در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم ».
مسأله / مسئله: این واژه عربی اسـت و در خط عربی به صورت مسـألة نوشـته می شـود و در زبان فارسی هم بسـیاری این اصل را رعایت نموده و آن را به صورت مسأله می نویسند، نه مسئـله.
مسـئوول/ مسـئول: املای این واژه به هردو شـکل آن درسـت اسـت. در عربی البته مسـئوول می نویسـند، اما در فارسی همیشه آن را با یک واو نوشـته اند.
مزمزه / مضمضه: واژه ی مزمزه فارسی و به معـنای چشـیدن و نرم نرم خوردن چیزی است و مضمضه عربی و به معـنای گرداندن آب در دهان برای شـسـتن آن است.
مُعتـَنی به/ متنابه: این واژه عربی اسـت و معنی آن، هـنگفت، مهم و قابل اعتنا اسـت و املای آن نیز به صورت معتنی به درسـت اسـت.
مقتدا / مقتدی : این واژه را که به معنی پیشوا است در عربی مقتدی نوشته اما مقتدا تلفظ می کنند. از این رو در زبان فارسی برای پرهـیـز از اشـتباه خواندن باید آن را مقتدا نوشـت.
منتها / منتهی: این دو واژه را در فارسی بهتر است برحسب تلفظ شـان بنویسیم مانند:ساختمان های این ناحیه همه بلند است،منتها محکم نیست یا «این خیال باطل به جنون منتهی خواهد شـد».
نیاگان / نیاکان : در فارسی نیاگ یا نیا به معنی جد است و جمع درست آن نیاگان است نه نیاکان.
وهله/ وحله: این کلمه را که به خط عربی وهـله می نویسـند ومعنای آن نوبت و دفعه اسـت، نباید وحله نوشـت، زیـرا که وحله در عربی و در فارسی معنایی ندارد.
هیز / حیز: واژه ی هـیـز به معنای بدکار و بی شـرم اسـت، مانند: او نگاه هـیـز و دریده ای داشـت. و حیز به معنی جا و مکان است.
هیئت / هیأت: واژه ی هیئت عربی و به معنی شـکل و صورت چیزی و نیز به معنی عـده ودسـته ای از مردم است. جمع هیئت نیز هیأت اسـت و نباید یکی را به جای دیگری به کار برد.
منبع:
adab.tebyan.net
diana3
10th July 2013, 12:43 PM
فاصله گذاری در خط فارسی
احمد صفارمقدم
چکیده: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که مرجع قانونی و ذی صلاح در مسایل و مشکلات زبانی شمرده می شود، نخستین چاپ دستور خط فارسی را در خرداد 1381 منتشر ساخت و، با انتشار آن،
معیاری ملی در شیوه نگارش خط فارسی ارایه داد. بحث مربوط به فاصله گذاری در دستور خط فارسی (ص 10) تحت عنوان «فاصله گذاری و مرزبندی کلمات برای حفظ استقلال کلمه و درست خوانی»
مطرح شده است. در این بررسی، از اصطلاح «فاصله» برای فاصله «برون کلمه» یعنی فاصله بین کلمه ها استفاده شده و اصـطلاح «نیم فاصله» بـرای فاصله «درون کلمه»، که «معمـولا میان اجـزای
ترکیب می گذارند»، به کار رفته است. اصطلاح نیم فاصله و پیدایش آن: «نیم فاصله» درعمل همان فاصله ای است که ماشین تحریر یا رایانه به صورت خـودکار بیـن حروف مـنفصل قـرار می دهد (تعبیـر
«بی فاصله» یا «بدون فاصله» نیز به همین نوع فاصله اشاره دارد.) مثلا، در اصطلاح «درون کلمه»، چهار نیم فاصله (د – ر – و – ن - کلمه) وجـود دارد؛ امـا، در ترکیب «درون کلمه»، سه نیـم فاصله و یک
فاصله کامل (د – ر – و – ن - کلمه) دیده می شود. مفهوم «نیم فاصله» به صورتی که در دستور خط فارسی آورده شده، در گذشته مورد توجه بوده و به صورت های گونـاگون مطـرح شده است: در کـتاب
درآمدی بر چگونگی شیوه خط فارسی از مفهوم «نیم فاصله» با تعبیر «جداولی بدون فاصله» یاد و شرح مفصلی با ذکر مثال های متعدد درباره آن داده شده است. (? ادیب سلطانی، ص68، 82)
منابع:
نامه فرهنگستان 1386 شماره 36 (http://www.ensani.ir/fa/15700/magazine.aspx)
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.