Sa.n
4th July 2013, 03:48 PM
» تفسیر سوره حجر (http://www.asemoni.com/religion/quran/interpretation/hajar)
http://img.asemoni.com/hajar.jpg
سوره حجر [۱۵]این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى ۹۹ آیه است محتواى سوره:در این سوره آهنگ و لحن سورههاى مکى کاملا منعکس است. لذا مىتوان محتواى این سوره را در هفت بخش خلاصه کرد: (http://www.asemoni.com/)۱- آیات مربوط به مبدأ عالم هستى و ایمان به او از طریق مطالعه در اسرار آفرینش.۲- آیات مربوط به معاد و کیفر بدکاران.۳- اهمیت قرآن و عظمت این کتاب آسمانى.۴- داستان آفرینش آدم و سرکشى ابلیس و سر انجام کار او.۵- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعیب.۶- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهدیدهاى کوبنده و تشویقهاى جالب.۷- دعوت از پیامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئهها. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر (آیه ۱)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).برخورد مىکنیم که نمایانگر ترکیب این کتاب بزرگ آسمانى که راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مىباشد، از حروف ساده الفبا است، همین ماده خامى که در اختیار همه افراد بشر حتى کودکان دو سه ساله قرار دارد، و این نهایت درجه اعجاز است که از چنان مصالحى چنین محصول بىنظیرى ساخته شود.و لذا بلافاصله بعد از آن مىگوید: «اینها آیات کتاب آسمانى و قرآن آشکار است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ). که بیان کننده حقایق و روشنگر حق از باطل مىباشد. (آیه ۲)- آرزوهاى بیجا! سپس به آنها که در لجاجت و مخالفت با این آیات روشن الهى اصرار مىورزند هشدار مىدهد روزى فرا مىرسد که اینها از نتائج شوم کفر و تعصب کور کورانه و لجاجت خویش پشیمان خواهند شد و، «چه بسا این کافران آرزو مىکنند که اى کاش مسلمان بودند» (رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ).ممکن است آیه اشاره به پشیمانى گروههایى از کافران در آن جهان و این جهان باشد، در حالى که در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اینجا نیز تعصبها و لجاجتها و یا منافع مادّى اجازه نمىدهد که دین اسلام را بپذیرند. (آیه ۳)- سپس با لحنى بسیار کوبنده مىگوید: اى پیامبر «اینها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپایان) بخورند، و از لذتهاى این زندگى ناپایدار بهره گیرند، و آرزوها آنها را از این واقعیت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهمید» (ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).اینها چون حیواناتى هستند که جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چیزى نمىفهمند و هر حرکتى دارند براى رسیدن به همینهاست.پردههاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته که دیگر توانایى درک واقعیتى را ندارند.اما آن گاه که پردههاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان کنار رود، و خود را در آستانه مرگ و یا در عرصه قیامت ببینند، مىفهمند که چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زیانکار و بدبخت بودهاند. (آیه ۴)- در این آیه براى این که گمان نکنند این مهلت و تمتع از لذایذ دنیا پایان ناپذیر است، اضافه مىکند: «ما هیچ گروهى را در هیچ شهر و آبادى نابود نکردیم مگر این که آنها، اجل معین و زمان تغییر ناپذیرى داشتند» (وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ). (آیه ۵)- و «هیچ امت و جمعیتى از اجل معین خود پیشى نمىگیرد، و هیچ یک نیز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ).سنت الهى همه جا این بوده که به قدر کافى مهلت براى تجدید نظر و بیدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناک، و وسائل رحمت را یکى پس از دیگرى مىفرستد، تهدید مىکند، تشویق مىکند، اخطار مىنماید تا حجت بر همه مردم تمام شود.ولى هنگامى که این مهلت به پایان رسید سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت. (آیه ۶)- در اینجا نخست به موضع گیریهاى خصمانه کفار در مقابل قرآن و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مىگوید: «و آنها گفتند: اى کسى که قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند یاد مىکنیم (که تو دیوانهاى»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).و این تعبیر نهایت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجسم مىکند.آنها مقیاس را عقل کوچک و ناتوان خودشان قرار مىدهند و هر چه در این مقیاس نگنجد در نظر آنها بىعقلى و دیوانگى است! و عجب این که این نابخردان وصلههایى به رهبران الهى مىچسباندند که گاهى کاملا با هم ضد و نقیض بود، گاهى آنها را «دیوانه» مىخواندند و گاهى «ساحر»، با این که ساحر کسى است که باید از زیرکى و هوشیارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد دیوانه است. (آیه ۷)- آنها نه تنها چنین نسبتهاى نابخردانهاى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدادند بلکه براى بهانه جویى مىگفتند: اگر از راستگویانى چرا فرشتگان را براى ما نمىآورى»! تا تصدیق گفتار تو کنند و ما ایمان بیاوریم (لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ). (آیه ۸)- خداوند به آنها چنین پاسخ مىگوید: «ما ملائکه را جز به حق نازل نمىکنیم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ). «و آنگاه (که فرشتگان نازل شوند و حقیقت براى آنها جنبه شهود و حسى پیدا کند و بعد ایمان نیاورند) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مىگردند (وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).به تعبیر دیگر اعجاز بازیچه نیست، بلکه براى اثبات حق است، و این امر به قدر کافى براى آنها که خواهان حقند ثابت شده، چرا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله با در دست داشتن این قرآن و اعجازهاى دیگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است. (آیه ۹)- حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوییهاى کفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه یک واقعیت بزرگ و پراهمیت را به عنوان دلدارى به پیامبر از یک سو و اطمینان خاطر همه مؤمنان راستین از سوى دیگر بیان مىکند و آن این که: «ما این قرآن را (که مایه تذکر است) نازل کردیم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهیم کرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).این گروه اندک و ناتوان که سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سیاستمداران ستمگر و اندیشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند که نورش را خاموش کنند، توانایى نخواهند داشت، چرا که خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحریف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطههاى دشمنان وسوسهگر.معروف و مشهور در میان همه دانشمندان شیعه و اهل تسنن این است که:هیچ گونه تحریفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى که امروز در دست ماست درست همان قرآنى است که بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده، و حتى کلمه و حرفى از آن کم و زیاد نگردیده است. (آیه ۱۰)- لجاجت و انکار محسوسات: در اینجا به عنوان دلدارى پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتى که در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبیاى پیشین و گرفتاریهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مىکند.نخست مىگوید: «ما پیش از تو در میان امتهاى نخستین نیز پیامبرانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ). (آیه ۱۱)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که «هر پیامبرى به سراغشان مىآمد او را به باد استهزاء و سخریه مىگرفتند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).این استهزاء و سخریه به خاطر چند امر بود:- براى شکستن ابهت پیامبران و متفرق ساختن افراد حقجو از گرد آنان.- براى ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهى.- براى این که سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بیدار شود.- و سر انجام براى این که مىدیدند قبول دعوت پیامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مىسازد و آزادیهاى حیوانیشان را سلب مىکند.از این جمله استفاده مىشود که وظیفه مبلّغان تنها این نیست که مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلکه باید از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامههاى عملى، قصص، داستانها، ادبیات، شعر و هنر به معنى اصیل و سازنده استفاده کنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند. (آیه ۱۲)- سپس مىفرماید: آرى «ما این چنین آیات قرآن را به دلهاى این مجرمان مىفرستیم»! (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ). (آیه ۱۳)- اما با این همه تبلیغ و تأکید و بیان منطقى و ارائه معجزات باز هم این متعصبان استهزاء کننده «به آن ایمان نمىآورند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ).ولى این منحصر به آنها نیست «پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ). (آیه ۱۴)- اینها بر اثر غوطهور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جایى رسیده که: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاییم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول کنند …» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ). (آیه ۱۵)- «باز مىگویند ما را چشم بندى کردهاند» (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا). «بلکه ما گروهى هستیم که سر تا پا سحر شدهایم» و آنچه مىبینیم ابدا واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).این جاى تعجب نیست که انسان به چنین مرحلهاى از عناد و لجاج برسد، براى این که روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقایق و مشاهده چهره اصلى واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدریجا به تاریکى مىگراید، البته در مراحل نخستین پاک کردن آن کاملا امکان پذیر است، اما اگر خداى نکرده این حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملکه» در آید دیگر به آسانى نمىتوان آن را شست، و در اینجاست که چهره حق در نظر انسان دگرگون مىشود تا آنجا که محکمترین دلائل عقلى، و روشنترین دلائل حسى، در دل او اثر نمىگذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، مىرسد. (آیه ۱۶)- شیاطین با شهاب رانده مىشوند! این آیه به بعد اشاره به گوشهاى از نظام آفرینش به عنوان دلیلى بر توحید و شناخت خداست و بحثهایى را که در زمینه قرآن و نبوت در آیات گذشته آمد تکمیل مىکند.نخست مىگوید: «ما در آسمان برجهایى قرار دادیم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً).هنگامى که ما از کره زمین به ماه و خورشید نگاه مىکنیم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل یکى از صورتهاى فلکى (صورتهاى فلکى مجموعه ستارگانى است که شکل خاصى را به خود گرفتهاند) مىبینیم و مىگوییم خورشید مثلا در برج حمل یا ثور یا میزان و عقرب و قوس است.سپس اضافه مىکند: «ما آن (آسمان و این صورتهاى فلکى) را براى بینندگان زینت بخشیدیم» (وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ). (آیه ۱۷)- در این آیه اضافه مىکند: «ما این آسمان را از هر شیطان رجیم و شوم و ملعون محفوظ داشتهایم» (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ). (آیه ۱۸)- «مگر آن شیطانهایى که هوس استراق سمع و خبرگیرى دزدکى کنند، که شهاب آشکار آنها را تعقیب مىکند و به عقب مىراند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ).منظور از «آسمان» آسمان حق و حقیقت است، و شیاطین همان وسوسهگران هستند که مىکوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب یعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نیرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مىرانند و طرد مىکنند. (آیه ۱۹)- در اینجا به بخشى از آیات آفرینش، و نشانههاى عظمت خدا در زمین، مىپردازد تا بحث پیشین تکمیل گردد.نخست از خود زمین شروع کرده، مىفرماید: «و ما زمین را گسترش دادیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).و از آنجا که آفرینش کوهها با آن فوائد زیادى که دارند یکى از نشانههاى توحید است، به ذکر آن پرداخته، اضافه مىکند: «و ما در زمین کوههاى مستقر و ثابتى انداختیم» (وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ).این کوهها علاوه بر این که از ریشه به هم پیوستهاند و همچون زرهى زمین را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مىکنند، و علاوه بر این که قدرت توفانها را در هم شکسته و وزش باد و نسیم را به دقت کنترل مىنمایند، محل خوبى براى ذخیره آبها به صورت برف و یا چشمهها مىباشند.سپس به سراغ مهمترین عامل زندگى بشر و همه جانداران یعنى گیاهان مىرود، مىفرماید: «و ما در روى زمین از هر چیز (گیاه) موزون رویاندیم» (وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ).در کره زمین شاید صدها هزار نوع گیاه داریم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون که شناخت هر یک دریچهاى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر کدام از آنها دفترى است از «معرفت کردگار». (آیه ۲۰)- و از آنجا که وسائل زندگى انسان منحصر به گیاهان و معادن نیست در این آیه به تمام این مواهب اشاره کرده، مىگوید: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمین قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ).نه تنها براى شما بلکه براى همه موجودات زنده، «و کسانى که شما روزى آنها را نمىدهید» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ).آرى! براى همه آنها نیازمندیهایشان را فراهم ساختیم. (آیه ۲۱)- این آیه در حقیقت به پاسخ سؤالى مىپردازد که براى بسیارى از مردم پیدا مىشود و آن این که چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختیار انسانها نمىگذارد که بىنیاز از هر گونه تلاش و کوشش باشند.مىفرماید: «خزائن و گنجینههاى همه چیز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمىکنیم» (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).بنابراین چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشیم، بلکه منبع و مخزن و سر چشمه همه چیز نزد ماست، ولى همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شدهاى از طرف خدا نازل مىگردد.کاملا روشن است که تلاش و کوشش براى زندگى علاوه بر این که تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مىسازد و حرکت و نشاط مىآفریند، وسیله بسیار خوبى براى اشتغال سالم فکرى و جسمى آنهاست، و اگر چنین نبود و همه چیز بىحساب در اختیار انسان قرار داشت معلوم نبود دنیا چه منظرهاى پیدا مىکرد؟به عبارت دیگر همان گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختى مىکشاند بىنیازى بیش از حد نیز منشأ فساد و تباهى است. (آیه ۲۲)- نقش باد و باران: در تعقیب بیان قسمتى از اسرار آفرینش و نعمتهاى خدا در آیات گذشته، در این آیه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره کرده، مىگوید: «و ما بادها را فرستادیم در حالى که بارور کنندهاند» و قطعات ابر را به هم مىپیوندند و بارور مىسازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ). «و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستادیم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً). «و به وسیله آن همه شما را سیراب کردیم» (فَأَسْقَیْناکُمُوهُ). «در حالى که شما توانایى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتید» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ).یعنى شما نمىتوانید حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زیاد گردآورى و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قله کوهها به صورت برف و یخ، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعدا به صورت چشمهها و کاریزها و چاهها ظاهر مىشوند، آنها را گردآورى و ذخیره مىکند. (آیه ۲۳)- سپس به دنبال بحثهاى توحیدى به معاد و مقدمات آن اشاره کرده، مىگوید: «و مائیم که زنده مىکنیم و (مائیم که) مىمیرانیم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ). «و وارث (همه روى زمین و تمام این جهان) مائیم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).اشاره به مسأله حیات و مرگ که در واقع مهمترین و قطعىترین مسائل است هم مىتواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تکمیلى براى بحث توحید. از سوى دیگر وجود مرگ و زندگى خود دلیل بر این است که موجودات این عالم از خود چیزى ندارند و هر چه دارند از ناحیه دیگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست! (آیه ۲۴)- بعد اضافه مىکند: «ما هم پیشینیان شما را دانستیم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ).کلمه «مستقدمین» و «مستأخرین» معنى وسیعى دارد که هم شامل پیشگامان و متأخران در زمان مىشود، و هم شامل پیشگامان در اعمال خیر، و یا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و یا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اینها.بنابراین هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشکارند، و از این نظر معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال همه آنها کاملا در برابر ما سهل است. (آیه ۲۵)- و لذا بلافاصله به دنبال این سخن مىگوید: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جدید در رستاخیز باز مىگرداند و) جمع و محشور مىکند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ). «چرا که او هم حکیم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ). «حکمت» او ایجاب مىکند که مرگ پایان همه چیز نباشد، زیرا اگر زندگى منحصر به همین چند روز حیات این جهان بود آفرینش جهان بیهوده و بىمحتوا مىشد، و از خداوند حکیم دور است که یک چنین آفرینش بىنتیجهاى داشته باشد.و «علیم» بودنش سبب مىشود که در امر معاد و حشر، مشکلى ایجاد نشود، هر ذره خاکى که از انسانى به گوشهاى پرتاب شده جمعآورى مىکند و حیات جدید به آن مىبخشد، و از سوى دیگر پرونده اعمال همگى هم در دل این جهان طبیعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اینها آگاه است.بنابراین حکیم و علیم بودن خدا دلیل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مىشود. (آیه ۲۶)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایى از آفرینش خداوند و نظام هستى را بیان مىکند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنى «آفرینش انسان» پرداخته، و طى آیات متعدد و پرمحتوایى، بسیارى از جزئیات این آفرینش را بازگو مىکند.نخست مىفرماید: «ما انسان را از گل خشکیدهاى (همچون سفال) که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ). (آیه ۲۷)- «و جنّ را پیش از آن از آتش گرم و سوزان خلق کردیم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ). (آیه ۲۸)- مجددا به آفرینش انسان باز مىگردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مىکند: و به خاطر بیاور «هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشکیدهاى که از گل تیره رنگ بدبویى گرفته شده، مىآفرینم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ). (آیه ۲۹)- «و هنگامى که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگى به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ). (آیه ۳۰)- آفرینش انسان پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چیز انجام یافت: «در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ). (آیه ۳۱)- تنها کسى که اطاعت این فرمان را نکرد «ابلیس» بود، لذا اضافه مىکند: «به جز ابلیس که خوددارى کرد از این که همراه سجده کنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ). (آیه ۳۲)- اینجا بود که ابلیس مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند «فرمود:اى ابلیس! چرا تو با سجده کنندگان نیستى»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ). (آیه ۳۳)- ابلیس که غرق غرور و خودخواهى خویش بود آنچنان که عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز براى بشرى که او را از خاک خشکیدهاى- که از گل بدبویى گرفته شده- آفریدهاى سجده نخواهم کرد» (قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ). (آیه ۳۴)- او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهى و غرور بىخبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مایى» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ). (آیه ۳۵)- و بدان که این غرورت مایه کفرت شد و این کفر براى همیشه تو را مطرود کرد، «لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود»! (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ). (آیه ۳۶)- ابلیس که در این هنگام خود را رانده درگاه خدا دید، و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختى او شد، آتش کینه در دلش شعلهور گشت، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد.لذا «عرض کرد: پروردگارا! اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده»! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).نه براى این که توبه کند، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید، بلکه براى این که به لجاجت و عناد و دشمنى و خیره سرى ادامه دهد! (آیه ۳۷)- خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و «فرمود: مسلما تو از مهلت یافتگانى» (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ). (آیه ۳۸)- ولى نه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخیز، چنانکه خواستهاى، بلکه «تا وقت و زمان معینى» (إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پایان این جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است. (آیه ۳۹)- در اینجا ابلیس نیّت باطنى خود را آشکار ساخت هر چند چیزى از خدا پنهان نبود و «عرض کرد: پروردگارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنها زینت مىدهم (و انسانها را به آن مشغول مىدارم) و سر انجام همه را گمراه خواهم ساخت» (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ). (آیه ۴۰)- اما او به خوبى مىدانست که وسوسههایش در دل «بندگان مخلص خدا» هرگز اثر نخواهد گذاشت، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنایى قائل شد و گفت: «مگر آن بندگان خالص شده تو» که به مرحله عالى ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس رسیده باشند (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ). (آیه ۴۱)- خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید «فرمود: این راه مستقیمى است که بر عهده من است» و سنت همیشگیم (قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ). (http://www.asemoni.com/) (آیه ۴۲)- که «تو هیچ گونه تسلّط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى که شخصا بخواهند از تو پیروى کنند» (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ).یعنى، در واقع این تو نیستى که مىتوانى مردم را گمراه کنى، بلکه این انسانهاى منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده، پشت سر تو گام برمىدارند. (آیه ۴۳)- سپس صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده، مىگوید: «و جهنم میعادگاه همه آنهاست» (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ).گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات مىتوانند فرار کنند و یا به حساب آنها رسیدگى نمىشود. (آیه ۴۴)- «همان دوزخى که هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شدهاند» (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ).این درها، در حقیقت درهاى گناهانى است که به وسیله آن، افراد وارد دوزخ مىشوند، هر گروهى به وسیله ارتکاب گناهى و از درى، همان گونه که درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهایى است که به وسیله آن بهشتیان وارد بهشت مىشوند. (آیه ۴۵)- نعمتهاى هشتگانه بهشت: در آیات گذشته دیدیم که چه سان خداوند نتیجه کار شیطان و یاران و همگامان و پیروان او را شرح داد، و درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود.طبق روش قرآن که از مسأله مقابله و تقارن، براى تعلیم و تربیت، بهرهگیرى مىکند، در این آیات هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت بیان شده است:۱- در آغاز به یک نعمت مهم جسمانى اشاره کرده، مىگوید: «پرهیزکاران در باغهاى سرسبز بهشت، و در کنار چشمههاى زلال آن خواهند بود» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).ذکر «جنات» و «عیون» به صیغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمههاى فراوان و گوناگون بهشت است که هر کدام لذت تازهاى مىآفریند. (آیه ۴۶)- دوم و سوم: سپس به دو نعمت مهم معنوى که «سلامت» و «امنیت» است اشاره مىکند، سلامت از هرگونه رنج و ناراحتى، و امنیت از هرگونه خطر، مىگوید: فرشتگان الهى به آنها خوش آمد گفته، مىگویند: «داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت کامل» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ). (آیه ۴۷)- چهارم: «ما هرگونه حسد و کینه و عداوت و خیانت را از سینههاى آنها مىشوییم و بر مىکنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).چرا که تا قلب انسان از این «غلّ» شستشو نشود نه سلامت و امنیت فراهم مىشود و نه برادرى و اخوت.۵- «در حالى که همه برادرند» (إِخْواناً).و نزدیکترین پیوندهاى محبت در میان آنها حکمفرماست.۶- «در حالى که بر سریرها رو بروى یکدیگر قرار گرفتهاند» (عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).آنها در جلسات اجتماعیشان گرفتار تشریفات آزار دهنده این دنیا نیستند و مجلسشان بالا و پایین ندارد همه برادرند، همه رو بروى یکدیگر و در یک صف، نه یکى بالاى مجلس و دیگرى در کفش کن. (آیه ۴۸)- سپس به هفتمین نعمت مادى و معنوى اشاره کرده، مىگوید: «هرگز خستگى و تعب به آنها نمىرسد» (لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ).و همانند زندگى این دنیا که رسیدن به یک روز آسایش، خستگیهاى فراوانى قبل و بعد از آن دارد که فکر آن، آرامش انسان را بر هم مىزند، نیست. ۸- همچنین فکر فنا و نابودى و پایان گرفتن نعمت، آنان را آزار نمىدهد، چرا که «آنها هرگز از این باغهاى پرنعمت و سرور اخراج نمىشوند» (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ). (آیه ۴۹)- اکنون ممکن است افراد گنهکار و آلوده در هالهاى از غم و اندوه فرو روند که اى کاش ما هم مىتوانستیم به گوشهاى از این موهبت دست یابیم، در اینجا خداوند رحمان و رحیم درهاى بهشت را به روى آنها نیز مىگشاید، اما به صورت مشروط.با لحنى مملو از محبت و عالیترین نوازش، روى سخن را به پیامبرش کرده، مىگوید: پیامبرم! «بندگانم را آگاه کن که من غفور و رحیمم، گناه بخش و پرمحبتم» (نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ). (آیه ۵۰)- اما از آنجا که قرآن، همیشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جملههاى تکان دهندهاى که حاکى از خشم و غضب اوست مىگیرد، تا تعادل میان خوف و رجاء که رمز تکامل و تربیت است برقرار گردد، بلافاصله اضافه مىکند: که به بندگانم نیز بگو: که «عذاب و کیفر من همان عذاب دردناک است» (وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ).
آیه ۵۱)- میهمانان ناشناس؟ از این آیه به بعد، قسمتهاى آموزندهاى را از تاریخ پیامبران بزرگ و اقوام سرکش به عنوان نمونههاى روشنى از بندگان مخلص، و پیروان شیطان، بیان مىکند.
نخست از داستان میهمانهاى ابراهیم شروع کرده، مىگوید: «و به آنها (بندگانم) از میهمانهاى ابراهیم خبر ده» (وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ).
(آیه ۵۲)- این میهمانهاى ناخوانده همان فرشتگانى بودند که: «به هنگام وارد شدن بر ابراهیم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً).
ابراهیم آن گونه که وظیفه یک میزبان بزرگوار و مهربان است براى پذیرایى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فورا فراهم ساخت، اما هنگامى که سفره غذا گسترده شد میهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نکردند، او از این امر وحشت کرد و وحشت خود را کتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بیمناکیم» (قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ).
این ترس به خاطر سنتى بود که در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در میان بعضى از اقوام معمول است که هرگاه کسى نان و نمک کسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مدیون او مىداند و به همین دلیل، دست نبردن به سوى غذا دلیل بر قصد سوء و کینه و عداوت است.
(آیه ۵۳)- ولى چیزى نگذشت که فرشتگان ابراهیم را از نگرانى بیرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانایى بشارت مىدهیم» (قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).
(آیه ۵۴)- ولى ابراهیم به خوبى مىدانست که از نظر موازین طبیعى تولد چنین فرزندى از او بسیار بعید است، هر چند در برابر قدرت خدا هیچ چیزى محال نیست، ولى توجه به موازین عادى و طبیعى تعجب او را برانگیخت، لذا «گفت: آیا چنین بشارتى به من مىدهید در حالى که من به سن پیرى رسیدهام»؟! (قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ).
«راستى به چه چیز مرا بشارت مىدهید»؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).
آیا به امر و فرمان خداست این بشارت شما یا از ناحیه خودتان؟ صریحا بگویید تا اطمینان بیشتر پیدا کنم!
(آیه ۵۵)- به هر حال فرشتگان مجال تردید یا تعجب بیشترى به ابراهیم ندادند، با صراحت و قاطعیت به او «گفتند: که ما تو را به حق بشارت دادیم» (قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ).
بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم.
و به دنبال آن براى تأکید- به گمان این که مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کرده باشد- گفتند: «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ)
(آیه ۵۶)- ولى ابراهیم به زودى این فکر را از آنها دور ساخت که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجبش روى حساب موازین طبیعى است، لذا با صراحت «گفت: و چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مىشود جز گمراهان»؟!(قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ).
همان گمراهانى که خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بىپایانش نبردهاند، خدایى که از ذرهاى خاک، انسانى چنین شگرف مىآفریند، و از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مىآورد، و آتش سوزانى را به گلستانى تبدیل مىکند، چه کسى مىتواند در قدرت چنین پروردگارى شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!
(آیه ۵۷)- ولى به هر حال ابراهیم (ع) پس از شنیدن این بشارت، در این اندیشه فرو رفت که این فرشتگان با آن شرایط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نیامدهاند، حتما مأموریت مهمترى دارند و این بشارت تنها گوشهاى از آن را تشکیل مىدهد، لذا در مقام سؤال برآمد و به آنها «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان خدا»؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).
(آیه ۵۸)- «گفتند: ما به سوى یک قوم گنهکار فرستاده شدهایم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ).
(آیه ۵۹)- و از آنجا که مىدانستند ابراهیم با آن حس کنجکاویش مخصوصا در زمینه این گونه مسائل به این مقدار پاسخ، قناعت نخواهد کرد، فورا اضافه کردند که: این قوم مجرم کسى جز قوم لوط نیست ما مأموریم این آلودگان بىآزرم را درهم بکوبیم و نابود کنیم «مگر خانواده لوط که ما همه آنها را از آن مهلکه نجات خواهیم داد» (إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ).
(آیه ۶۰)- ولى از آنجا که تعبیر به «آل لوط» آن هم با تأکید به «اجمعین» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش که با مشرکان هماهنگ بود مىشد، و شاید ابراهیم نیز از این ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء کردند و گفتند: «بجز همسرش که ما مقدر ساختهایم از بازماندگان در شهر محکوم به فنا باشد» و نجات نیابد (إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ).
(آیه ۶۱)- از این آیه به بعد داستان خارج شدن فرشتگان از نزد ابراهیم و آمدن به ملاقات لوط را مىخوانیم، نخست مىگوید: «هنگامى که فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ).
(آیه ۶۲)- لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناختهاید» (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
مفسران مىگویند: این سخن را به این جهت به آنها گفت که آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زیبا نزد او آمدند، از یک سو میهمانند و محترم، و از سوى دیگر محیطى است ننگین و آلوده و پر از مشکلات.
(آیه ۶۳)- ولى فرشتگان، زیاد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند:ما چیزى را براى تو آوردهایم که آنها در آن تردید داشتند»(قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ). یعنى مأمور مجازات دردناکى هستیم که تو کرارا به آنها گوشزد کردهاى ولى هرگز آن را جدى تلقى نکردند؟
(آیه ۶۴)- سپس براى تأکید گفتند: «ما واقعیت مسلّم و غیر قابل تردیدى را براى تو آوردهایم» (وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ).
یعنى، عذاب حتمى و مجازات قطعى این گروه بىایمان منحرف.
باز براى تأکید بیشتر اضافه کردند: «ما مسلما راست مىگوییم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
یعنى این گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب کردهاند و جایى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابدا شایستگى این امر را ندارند.
(آیه ۶۵)- و از آنجا که باید گروه اندک مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از این مهلکه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنین دادند: «تو شبانه (و اواخر شب هنگامى که چشم مردم گنهکار در خواب است و یا مست شراب و شهوت) خانوادهات را بردار و از شهر بیرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ).
ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و کسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).
ضمنا «هیچ یک از شما نباید به پشت سرش نگاه کند» (وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
«و به همان نقطهاى که دستور به شما داده شده است (یعنى سرزمین شام یا نقطه دیگرى که مردمش از این آلودگیها پاک بودهاند) بروید» (وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ).
(آیه ۶۶)- سپس لحن کلام تغییر مىیابد و خداوند مىفرماید: «ما به لوط چگونگى این امر را وحى فرستادیم که به هنگام طلوع صبح همگى ریشه کن خواهند شد، به گونهاى که حتى یک نفر از آنها باقى نماند» (وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ).
(آیه ۶۷)- سپس قرآن داستان را در اینجا رها کرده و به آغاز باز مىگردد، و بخشى را که در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى که بعدا اشاره خواهیم کرد بیان مىکند و مىگوید: «مردم شهر (از ورود میهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حرکت کردند، و در راه به یکدیگر بشارت مىدادند» (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).
آنها در آن وادى گمراهى و ننگین خود فکر مىکردند طعمه لذیذى به چنگ آوردهاند، جوانانى زیبا و خوشرو، آن هم در خانه لوط!
(آیه ۶۸)- «لوط» که سر و صداى آنها را شنید در وحشت عجیبى فرو رفت و نسبت به میهمانان خود بیمناک شد. لذا در مقابل آنها ایست%D
http://img.asemoni.com/hajar.jpg
سوره حجر [۱۵]این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى ۹۹ آیه است محتواى سوره:در این سوره آهنگ و لحن سورههاى مکى کاملا منعکس است. لذا مىتوان محتواى این سوره را در هفت بخش خلاصه کرد: (http://www.asemoni.com/)۱- آیات مربوط به مبدأ عالم هستى و ایمان به او از طریق مطالعه در اسرار آفرینش.۲- آیات مربوط به معاد و کیفر بدکاران.۳- اهمیت قرآن و عظمت این کتاب آسمانى.۴- داستان آفرینش آدم و سرکشى ابلیس و سر انجام کار او.۵- اشاره به سرگذشت اقوامى همچون قوم لوط و صالح و شعیب.۶- انذار و بشارت و اندرزهاى مؤثر و تهدیدهاى کوبنده و تشویقهاى جالب.۷- دعوت از پیامبر به مقاومت و دلدارى او در برابر توطئهها. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر (آیه ۱)- باز در آغاز این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، راء» (الر).برخورد مىکنیم که نمایانگر ترکیب این کتاب بزرگ آسمانى که راهگشاى همه انسانها به سوى سعادت مىباشد، از حروف ساده الفبا است، همین ماده خامى که در اختیار همه افراد بشر حتى کودکان دو سه ساله قرار دارد، و این نهایت درجه اعجاز است که از چنان مصالحى چنین محصول بىنظیرى ساخته شود.و لذا بلافاصله بعد از آن مىگوید: «اینها آیات کتاب آسمانى و قرآن آشکار است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ). که بیان کننده حقایق و روشنگر حق از باطل مىباشد. (آیه ۲)- آرزوهاى بیجا! سپس به آنها که در لجاجت و مخالفت با این آیات روشن الهى اصرار مىورزند هشدار مىدهد روزى فرا مىرسد که اینها از نتائج شوم کفر و تعصب کور کورانه و لجاجت خویش پشیمان خواهند شد و، «چه بسا این کافران آرزو مىکنند که اى کاش مسلمان بودند» (رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ).ممکن است آیه اشاره به پشیمانى گروههایى از کافران در آن جهان و این جهان باشد، در حالى که در آنجا قدرت بازگشت ندارند! و در اینجا نیز تعصبها و لجاجتها و یا منافع مادّى اجازه نمىدهد که دین اسلام را بپذیرند. (آیه ۳)- سپس با لحنى بسیار کوبنده مىگوید: اى پیامبر «اینها را به حال خود بگذار (تا همچون چهارپایان) بخورند، و از لذتهاى این زندگى ناپایدار بهره گیرند، و آرزوها آنها را از این واقعیت بزرگ غافل سازد ولى به زودى خواهند فهمید» (ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).اینها چون حیواناتى هستند که جز اصطبل و علف، و جز لذت مادى چیزى نمىفهمند و هر حرکتى دارند براى رسیدن به همینهاست.پردههاى غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز چنان بر قلب آنها افتاده، و آنها را به خود مشغول ساخته که دیگر توانایى درک واقعیتى را ندارند.اما آن گاه که پردههاى غفلت و غرور از مقابل چشمانشان کنار رود، و خود را در آستانه مرگ و یا در عرصه قیامت ببینند، مىفهمند که چه اندازه در غفلت و تا چه حدّ زیانکار و بدبخت بودهاند. (آیه ۴)- در این آیه براى این که گمان نکنند این مهلت و تمتع از لذایذ دنیا پایان ناپذیر است، اضافه مىکند: «ما هیچ گروهى را در هیچ شهر و آبادى نابود نکردیم مگر این که آنها، اجل معین و زمان تغییر ناپذیرى داشتند» (وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ). (آیه ۵)- و «هیچ امت و جمعیتى از اجل معین خود پیشى نمىگیرد، و هیچ یک نیز عقب نخواهد افتاد» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ).سنت الهى همه جا این بوده که به قدر کافى مهلت براى تجدید نظر و بیدارى و آگاهى بدهد، حوادث دردناک، و وسائل رحمت را یکى پس از دیگرى مىفرستد، تهدید مىکند، تشویق مىکند، اخطار مىنماید تا حجت بر همه مردم تمام شود.ولى هنگامى که این مهلت به پایان رسید سرنوشت قطعى دامنشان را خواهد گرفت. (آیه ۶)- در اینجا نخست به موضع گیریهاى خصمانه کفار در مقابل قرآن و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اشاره کرده، مىگوید: «و آنها گفتند: اى کسى که قرآن بر تو نازل شده بطور قطع سوگند یاد مىکنیم (که تو دیوانهاى»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ).و این تعبیر نهایت گستاخى و جسارت آنها را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مجسم مىکند.آنها مقیاس را عقل کوچک و ناتوان خودشان قرار مىدهند و هر چه در این مقیاس نگنجد در نظر آنها بىعقلى و دیوانگى است! و عجب این که این نابخردان وصلههایى به رهبران الهى مىچسباندند که گاهى کاملا با هم ضد و نقیض بود، گاهى آنها را «دیوانه» مىخواندند و گاهى «ساحر»، با این که ساحر کسى است که باید از زیرکى و هوشیارى خاصى برخوردار باشد و درست در نقطه ضد دیوانه است. (آیه ۷)- آنها نه تنها چنین نسبتهاى نابخردانهاى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدادند بلکه براى بهانه جویى مىگفتند: اگر از راستگویانى چرا فرشتگان را براى ما نمىآورى»! تا تصدیق گفتار تو کنند و ما ایمان بیاوریم (لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ). (آیه ۸)- خداوند به آنها چنین پاسخ مىگوید: «ما ملائکه را جز به حق نازل نمىکنیم» (ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ). «و آنگاه (که فرشتگان نازل شوند و حقیقت براى آنها جنبه شهود و حسى پیدا کند و بعد ایمان نیاورند) دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد» و به عذاب الهى نابود مىگردند (وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ).به تعبیر دیگر اعجاز بازیچه نیست، بلکه براى اثبات حق است، و این امر به قدر کافى براى آنها که خواهان حقند ثابت شده، چرا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله با در دست داشتن این قرآن و اعجازهاى دیگر رسالت خود را به ثبوت رسانده است. (آیه ۹)- حفظ قرآن از دست بردها: به دنبال بهانه جوییهاى کفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه یک واقعیت بزرگ و پراهمیت را به عنوان دلدارى به پیامبر از یک سو و اطمینان خاطر همه مؤمنان راستین از سوى دیگر بیان مىکند و آن این که: «ما این قرآن را (که مایه تذکر است) نازل کردیم، و ما بطور قطع آن را حفظ خواهیم کرد» (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ).این گروه اندک و ناتوان که سهل است، اگر همه جباران و زورمندان و سیاستمداران ستمگر و اندیشمند منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند که نورش را خاموش کنند، توانایى نخواهند داشت، چرا که خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است، محافظت از هر نظر: محافظت از هر گونه تحریف، محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطههاى دشمنان وسوسهگر.معروف و مشهور در میان همه دانشمندان شیعه و اهل تسنن این است که:هیچ گونه تحریفى در قرآن روى نداده است، و قرآنى که امروز در دست ماست درست همان قرآنى است که بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نازل شده، و حتى کلمه و حرفى از آن کم و زیاد نگردیده است. (آیه ۱۰)- لجاجت و انکار محسوسات: در اینجا به عنوان دلدارى پیامبر و مؤمنان در برابر مشکلاتى که در دعوت خود با آن مواجه بودند اشاره به زندگى انبیاى پیشین و گرفتاریهاى آنها در مقابل اقوام گمراه و متعصب مىکند.نخست مىگوید: «ما پیش از تو در میان امتهاى نخستین نیز پیامبرانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ). (آیه ۱۱)- ولى آنها چنان لجوج و سرسخت بودند که «هر پیامبرى به سراغشان مىآمد او را به باد استهزاء و سخریه مىگرفتند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).این استهزاء و سخریه به خاطر چند امر بود:- براى شکستن ابهت پیامبران و متفرق ساختن افراد حقجو از گرد آنان.- براى ضعف و ناتوانیشان در مقابل منطق نیرومند رسولان الهى.- براى این که سرپوشى بر وجدان خفته خود بگذارد، مبادا بیدار شود.- و سر انجام براى این که مىدیدند قبول دعوت پیامبران آنها را در برابر شهواتشان محدود مىسازد و آزادیهاى حیوانیشان را سلب مىکند.از این جمله استفاده مىشود که وظیفه مبلّغان تنها این نیست که مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلکه باید از تمام وسائل سمعى، بصرى، برنامههاى عملى، قصص، داستانها، ادبیات، شعر و هنر به معنى اصیل و سازنده استفاده کنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند. (آیه ۱۲)- سپس مىفرماید: آرى «ما این چنین آیات قرآن را به دلهاى این مجرمان مىفرستیم»! (کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ). (آیه ۱۳)- اما با این همه تبلیغ و تأکید و بیان منطقى و ارائه معجزات باز هم این متعصبان استهزاء کننده «به آن ایمان نمىآورند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ).ولى این منحصر به آنها نیست «پیش از آنها سنت اقوام اولین نیز چنین بود» (وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ). (آیه ۱۴)- اینها بر اثر غوطهور شدن در شهوات و اصرار و لجاجت در باطل، کارشان به جایى رسیده که: «اگر دردى را از آسمان به روى آنها بگشاییم و آنها مرتبا به آسمان صعود و نزول کنند …» (وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ). (آیه ۱۵)- «باز مىگویند ما را چشم بندى کردهاند» (لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا). «بلکه ما گروهى هستیم که سر تا پا سحر شدهایم» و آنچه مىبینیم ابدا واقعیت ندارد! (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ).این جاى تعجب نیست که انسان به چنین مرحلهاى از عناد و لجاج برسد، براى این که روح پاک و فطرت دست نخورده انسان که قادر به درک حقایق و مشاهده چهره اصلى واقعیات است، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدریجا به تاریکى مىگراید، البته در مراحل نخستین پاک کردن آن کاملا امکان پذیر است، اما اگر خداى نکرده این حالت در انسان راسخ شود و به صورت «ملکه» در آید دیگر به آسانى نمىتوان آن را شست، و در اینجاست که چهره حق در نظر انسان دگرگون مىشود تا آنجا که محکمترین دلائل عقلى، و روشنترین دلائل حسى، در دل او اثر نمىگذارد و کار او به انکار معقولات و محسوسات، هر دو، مىرسد. (آیه ۱۶)- شیاطین با شهاب رانده مىشوند! این آیه به بعد اشاره به گوشهاى از نظام آفرینش به عنوان دلیلى بر توحید و شناخت خداست و بحثهایى را که در زمینه قرآن و نبوت در آیات گذشته آمد تکمیل مىکند.نخست مىگوید: «ما در آسمان برجهایى قرار دادیم» (وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً).هنگامى که ما از کره زمین به ماه و خورشید نگاه مىکنیم در هر فصل و موقعى از سال آنها را در مقابل یکى از صورتهاى فلکى (صورتهاى فلکى مجموعه ستارگانى است که شکل خاصى را به خود گرفتهاند) مىبینیم و مىگوییم خورشید مثلا در برج حمل یا ثور یا میزان و عقرب و قوس است.سپس اضافه مىکند: «ما آن (آسمان و این صورتهاى فلکى) را براى بینندگان زینت بخشیدیم» (وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ). (آیه ۱۷)- در این آیه اضافه مىکند: «ما این آسمان را از هر شیطان رجیم و شوم و ملعون محفوظ داشتهایم» (وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ). (آیه ۱۸)- «مگر آن شیطانهایى که هوس استراق سمع و خبرگیرى دزدکى کنند، که شهاب آشکار آنها را تعقیب مىکند و به عقب مىراند» (إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ).منظور از «آسمان» آسمان حق و حقیقت است، و شیاطین همان وسوسهگران هستند که مىکوشند به این آسمان راه یابند و استراق سمع کنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان و شهب یعنى، رهبران الهى و دانشمندان با امواج نیرومند سخن و قلمشان آنها را به عقب مىرانند و طرد مىکنند. (آیه ۱۹)- در اینجا به بخشى از آیات آفرینش، و نشانههاى عظمت خدا در زمین، مىپردازد تا بحث پیشین تکمیل گردد.نخست از خود زمین شروع کرده، مىفرماید: «و ما زمین را گسترش دادیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها).و از آنجا که آفرینش کوهها با آن فوائد زیادى که دارند یکى از نشانههاى توحید است، به ذکر آن پرداخته، اضافه مىکند: «و ما در زمین کوههاى مستقر و ثابتى انداختیم» (وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ).این کوهها علاوه بر این که از ریشه به هم پیوستهاند و همچون زرهى زمین را در برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مىکنند، و علاوه بر این که قدرت توفانها را در هم شکسته و وزش باد و نسیم را به دقت کنترل مىنمایند، محل خوبى براى ذخیره آبها به صورت برف و یا چشمهها مىباشند.سپس به سراغ مهمترین عامل زندگى بشر و همه جانداران یعنى گیاهان مىرود، مىفرماید: «و ما در روى زمین از هر چیز (گیاه) موزون رویاندیم» (وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ).در کره زمین شاید صدها هزار نوع گیاه داریم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگون که شناخت هر یک دریچهاى است براى شناخت «اللّه» و برگ هر کدام از آنها دفترى است از «معرفت کردگار». (آیه ۲۰)- و از آنجا که وسائل زندگى انسان منحصر به گیاهان و معادن نیست در این آیه به تمام این مواهب اشاره کرده، مىگوید: «و ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمین قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ).نه تنها براى شما بلکه براى همه موجودات زنده، «و کسانى که شما روزى آنها را نمىدهید» و از دسترس شما خارجند (وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ).آرى! براى همه آنها نیازمندیهایشان را فراهم ساختیم. (آیه ۲۱)- این آیه در حقیقت به پاسخ سؤالى مىپردازد که براى بسیارى از مردم پیدا مىشود و آن این که چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختیار انسانها نمىگذارد که بىنیاز از هر گونه تلاش و کوشش باشند.مىفرماید: «خزائن و گنجینههاى همه چیز تنها نزد ماست، ولى ما جز به اندازه معین آن را نازل نمىکنیم» (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ).بنابراین چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشیم، بلکه منبع و مخزن و سر چشمه همه چیز نزد ماست، ولى همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شدهاى از طرف خدا نازل مىگردد.کاملا روشن است که تلاش و کوشش براى زندگى علاوه بر این که تنبلى و سستى و دل مردگى را از انسانها دور مىسازد و حرکت و نشاط مىآفریند، وسیله بسیار خوبى براى اشتغال سالم فکرى و جسمى آنهاست، و اگر چنین نبود و همه چیز بىحساب در اختیار انسان قرار داشت معلوم نبود دنیا چه منظرهاى پیدا مىکرد؟به عبارت دیگر همان گونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختى مىکشاند بىنیازى بیش از حد نیز منشأ فساد و تباهى است. (آیه ۲۲)- نقش باد و باران: در تعقیب بیان قسمتى از اسرار آفرینش و نعمتهاى خدا در آیات گذشته، در این آیه به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره کرده، مىگوید: «و ما بادها را فرستادیم در حالى که بارور کنندهاند» و قطعات ابر را به هم مىپیوندند و بارور مىسازند (وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ). «و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستادیم» (فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً). «و به وسیله آن همه شما را سیراب کردیم» (فَأَسْقَیْناکُمُوهُ). «در حالى که شما توانایى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتید» (وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ).یعنى شما نمىتوانید حتى بعد از نزول باران آن را به مقدار زیاد گردآورى و حفظ کنید، این خداست که از طریق منجمد ساختن آنها در قله کوهها به صورت برف و یخ، و یا فرستادن آنها به اعماق زمین که بعدا به صورت چشمهها و کاریزها و چاهها ظاهر مىشوند، آنها را گردآورى و ذخیره مىکند. (آیه ۲۳)- سپس به دنبال بحثهاى توحیدى به معاد و مقدمات آن اشاره کرده، مىگوید: «و مائیم که زنده مىکنیم و (مائیم که) مىمیرانیم» (وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ). «و وارث (همه روى زمین و تمام این جهان) مائیم» (وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ).اشاره به مسأله حیات و مرگ که در واقع مهمترین و قطعىترین مسائل است هم مىتواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تکمیلى براى بحث توحید. از سوى دیگر وجود مرگ و زندگى خود دلیل بر این است که موجودات این عالم از خود چیزى ندارند و هر چه دارند از ناحیه دیگرى است، و سر انجام وارث همه آنها خداست! (آیه ۲۴)- بعد اضافه مىکند: «ما هم پیشینیان شما را دانستیم و هم متأخران را» (وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ).کلمه «مستقدمین» و «مستأخرین» معنى وسیعى دارد که هم شامل پیشگامان و متأخران در زمان مىشود، و هم شامل پیشگامان در اعمال خیر، و یا جهاد و مبارزه با دشمنان حق، و یا حتى صفوف نماز جماعت، و مانند اینها.بنابراین هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشکارند، و از این نظر معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال همه آنها کاملا در برابر ما سهل است. (آیه ۲۵)- و لذا بلافاصله به دنبال این سخن مىگوید: «پروردگار تو بطور قطع همه آنها را (به زندگى جدید در رستاخیز باز مىگرداند و) جمع و محشور مىکند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ). «چرا که او هم حکیم است و هم عالم» (إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ). «حکمت» او ایجاب مىکند که مرگ پایان همه چیز نباشد، زیرا اگر زندگى منحصر به همین چند روز حیات این جهان بود آفرینش جهان بیهوده و بىمحتوا مىشد، و از خداوند حکیم دور است که یک چنین آفرینش بىنتیجهاى داشته باشد.و «علیم» بودنش سبب مىشود که در امر معاد و حشر، مشکلى ایجاد نشود، هر ذره خاکى که از انسانى به گوشهاى پرتاب شده جمعآورى مىکند و حیات جدید به آن مىبخشد، و از سوى دیگر پرونده اعمال همگى هم در دل این جهان طبیعت و هم در درون جان انسانها ثبت است. و او از همه اینها آگاه است.بنابراین حکیم و علیم بودن خدا دلیل فشرده و پرمغزى بر مسأله «حشر» و «معاد» محسوب مىشود. (آیه ۲۶)- آفرینش انسان: به مناسبت آیات گذشته که قسمتهایى از آفرینش خداوند و نظام هستى را بیان مىکند، در اینجا به شاهکار بزرگ خلقت یعنى «آفرینش انسان» پرداخته، و طى آیات متعدد و پرمحتوایى، بسیارى از جزئیات این آفرینش را بازگو مىکند.نخست مىفرماید: «ما انسان را از گل خشکیدهاى (همچون سفال) که از گل بدبوى (تیره رنگى) گرفته شده بود آفریدیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ). (آیه ۲۷)- «و جنّ را پیش از آن از آتش گرم و سوزان خلق کردیم» (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ). (آیه ۲۸)- مجددا به آفرینش انسان باز مىگردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مىکند: و به خاطر بیاور «هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گل خشکیدهاى که از گل تیره رنگ بدبویى گرفته شده، مىآفرینم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ). (آیه ۲۹)- «و هنگامى که خلقت آن را به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت) در آن دمیدم همگى به خاطر آن سجده کنید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ). (آیه ۳۰)- آفرینش انسان پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چیز انجام یافت: «در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ). (آیه ۳۱)- تنها کسى که اطاعت این فرمان را نکرد «ابلیس» بود، لذا اضافه مىکند: «به جز ابلیس که خوددارى کرد از این که همراه سجده کنندگان باشد» (إِلَّا إِبْلِیسَ أَبى أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ). (آیه ۳۲)- اینجا بود که ابلیس مورد بازپرسى قرار گرفت و خداوند «فرمود:اى ابلیس! چرا تو با سجده کنندگان نیستى»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ). (آیه ۳۳)- ابلیس که غرق غرور و خودخواهى خویش بود آنچنان که عقل و هوش او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و «گفت: من هرگز براى بشرى که او را از خاک خشکیدهاى- که از گل بدبویى گرفته شده- آفریدهاى سجده نخواهم کرد» (قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ). (آیه ۳۴)- او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهى و غرور بىخبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامى که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مایى» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ). (آیه ۳۵)- و بدان که این غرورت مایه کفرت شد و این کفر براى همیشه تو را مطرود کرد، «لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود»! (وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ). (آیه ۳۶)- ابلیس که در این هنگام خود را رانده درگاه خدا دید، و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختى او شد، آتش کینه در دلش شعلهور گشت، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد.لذا «عرض کرد: پروردگارا! اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده»! (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).نه براى این که توبه کند، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید، بلکه براى این که به لجاجت و عناد و دشمنى و خیره سرى ادامه دهد! (آیه ۳۷)- خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و «فرمود: مسلما تو از مهلت یافتگانى» (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ). (آیه ۳۸)- ولى نه تا روز مبعوث شدن خلائق در رستاخیز، چنانکه خواستهاى، بلکه «تا وقت و زمان معینى» (إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).منظور از «یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» پایان این جهان و برچیده شدن دوران تکلیف است. (آیه ۳۹)- در اینجا ابلیس نیّت باطنى خود را آشکار ساخت هر چند چیزى از خدا پنهان نبود و «عرض کرد: پروردگارا! به خاطر این که مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنها زینت مىدهم (و انسانها را به آن مشغول مىدارم) و سر انجام همه را گمراه خواهم ساخت» (قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ). (آیه ۴۰)- اما او به خوبى مىدانست که وسوسههایش در دل «بندگان مخلص خدا» هرگز اثر نخواهد گذاشت، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنایى قائل شد و گفت: «مگر آن بندگان خالص شده تو» که به مرحله عالى ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس رسیده باشند (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ). (آیه ۴۱)- خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید «فرمود: این راه مستقیمى است که بر عهده من است» و سنت همیشگیم (قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ). (http://www.asemoni.com/) (آیه ۴۲)- که «تو هیچ گونه تسلّط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى که شخصا بخواهند از تو پیروى کنند» (إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ).یعنى، در واقع این تو نیستى که مىتوانى مردم را گمراه کنى، بلکه این انسانهاى منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده، پشت سر تو گام برمىدارند. (آیه ۴۳)- سپس صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده، مىگوید: «و جهنم میعادگاه همه آنهاست» (وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ).گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات مىتوانند فرار کنند و یا به حساب آنها رسیدگى نمىشود. (آیه ۴۴)- «همان دوزخى که هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شدهاند» (لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ).این درها، در حقیقت درهاى گناهانى است که به وسیله آن، افراد وارد دوزخ مىشوند، هر گروهى به وسیله ارتکاب گناهى و از درى، همان گونه که درهاى بهشت، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهایى است که به وسیله آن بهشتیان وارد بهشت مىشوند. (آیه ۴۵)- نعمتهاى هشتگانه بهشت: در آیات گذشته دیدیم که چه سان خداوند نتیجه کار شیطان و یاران و همگامان و پیروان او را شرح داد، و درهاى هفتگانه جهنم را به روى آنها گشود.طبق روش قرآن که از مسأله مقابله و تقارن، براى تعلیم و تربیت، بهرهگیرى مىکند، در این آیات هشت نعمت بزرگ مادى و معنوى به تعداد درهاى بهشت بیان شده است:۱- در آغاز به یک نعمت مهم جسمانى اشاره کرده، مىگوید: «پرهیزکاران در باغهاى سرسبز بهشت، و در کنار چشمههاى زلال آن خواهند بود» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).ذکر «جنات» و «عیون» به صیغه جمع، اشاره به باغهاى متنوع و چشمههاى فراوان و گوناگون بهشت است که هر کدام لذت تازهاى مىآفریند. (آیه ۴۶)- دوم و سوم: سپس به دو نعمت مهم معنوى که «سلامت» و «امنیت» است اشاره مىکند، سلامت از هرگونه رنج و ناراحتى، و امنیت از هرگونه خطر، مىگوید: فرشتگان الهى به آنها خوش آمد گفته، مىگویند: «داخل این باغها شوید با سلامت و امنیت کامل» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ). (آیه ۴۷)- چهارم: «ما هرگونه حسد و کینه و عداوت و خیانت را از سینههاى آنها مىشوییم و بر مىکنیم» (وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ).چرا که تا قلب انسان از این «غلّ» شستشو نشود نه سلامت و امنیت فراهم مىشود و نه برادرى و اخوت.۵- «در حالى که همه برادرند» (إِخْواناً).و نزدیکترین پیوندهاى محبت در میان آنها حکمفرماست.۶- «در حالى که بر سریرها رو بروى یکدیگر قرار گرفتهاند» (عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).آنها در جلسات اجتماعیشان گرفتار تشریفات آزار دهنده این دنیا نیستند و مجلسشان بالا و پایین ندارد همه برادرند، همه رو بروى یکدیگر و در یک صف، نه یکى بالاى مجلس و دیگرى در کفش کن. (آیه ۴۸)- سپس به هفتمین نعمت مادى و معنوى اشاره کرده، مىگوید: «هرگز خستگى و تعب به آنها نمىرسد» (لا یَمَسُّهُمْ فِیها نَصَبٌ).و همانند زندگى این دنیا که رسیدن به یک روز آسایش، خستگیهاى فراوانى قبل و بعد از آن دارد که فکر آن، آرامش انسان را بر هم مىزند، نیست. ۸- همچنین فکر فنا و نابودى و پایان گرفتن نعمت، آنان را آزار نمىدهد، چرا که «آنها هرگز از این باغهاى پرنعمت و سرور اخراج نمىشوند» (وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ). (آیه ۴۹)- اکنون ممکن است افراد گنهکار و آلوده در هالهاى از غم و اندوه فرو روند که اى کاش ما هم مىتوانستیم به گوشهاى از این موهبت دست یابیم، در اینجا خداوند رحمان و رحیم درهاى بهشت را به روى آنها نیز مىگشاید، اما به صورت مشروط.با لحنى مملو از محبت و عالیترین نوازش، روى سخن را به پیامبرش کرده، مىگوید: پیامبرم! «بندگانم را آگاه کن که من غفور و رحیمم، گناه بخش و پرمحبتم» (نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ). (آیه ۵۰)- اما از آنجا که قرآن، همیشه جلو سوء استفاده از مظاهر رحمت الهى را با جملههاى تکان دهندهاى که حاکى از خشم و غضب اوست مىگیرد، تا تعادل میان خوف و رجاء که رمز تکامل و تربیت است برقرار گردد، بلافاصله اضافه مىکند: که به بندگانم نیز بگو: که «عذاب و کیفر من همان عذاب دردناک است» (وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ).
آیه ۵۱)- میهمانان ناشناس؟ از این آیه به بعد، قسمتهاى آموزندهاى را از تاریخ پیامبران بزرگ و اقوام سرکش به عنوان نمونههاى روشنى از بندگان مخلص، و پیروان شیطان، بیان مىکند.
نخست از داستان میهمانهاى ابراهیم شروع کرده، مىگوید: «و به آنها (بندگانم) از میهمانهاى ابراهیم خبر ده» (وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ).
(آیه ۵۲)- این میهمانهاى ناخوانده همان فرشتگانى بودند که: «به هنگام وارد شدن بر ابراهیم (به صورت ناشناس، نخست) بر او سلام گفتند» (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً).
ابراهیم آن گونه که وظیفه یک میزبان بزرگوار و مهربان است براى پذیرایى آنها آماده شد و غذاى مناسبى فورا فراهم ساخت، اما هنگامى که سفره غذا گسترده شد میهمانهاى ناشناس دست به غذا دراز نکردند، او از این امر وحشت کرد و وحشت خود را کتمان ننمود، با صراحت به آنان «گفت: ما از شما بیمناکیم» (قالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ).
این ترس به خاطر سنتى بود که در آن زمان و زمانهاى بعد و حتى در عصر ما در میان بعضى از اقوام معمول است که هرگاه کسى نان و نمک کسى را بخورد به او گزندى نخواهد رساند و خود را مدیون او مىداند و به همین دلیل، دست نبردن به سوى غذا دلیل بر قصد سوء و کینه و عداوت است.
(آیه ۵۳)- ولى چیزى نگذشت که فرشتگان ابراهیم را از نگرانى بیرون آوردند، و «به او گفتند: ترسان مباش، ما تو را به فرزند دانایى بشارت مىدهیم» (قالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).
(آیه ۵۴)- ولى ابراهیم به خوبى مىدانست که از نظر موازین طبیعى تولد چنین فرزندى از او بسیار بعید است، هر چند در برابر قدرت خدا هیچ چیزى محال نیست، ولى توجه به موازین عادى و طبیعى تعجب او را برانگیخت، لذا «گفت: آیا چنین بشارتى به من مىدهید در حالى که من به سن پیرى رسیدهام»؟! (قالَ أَ بَشَّرْتُمُونِی عَلى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ).
«راستى به چه چیز مرا بشارت مىدهید»؟ (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).
آیا به امر و فرمان خداست این بشارت شما یا از ناحیه خودتان؟ صریحا بگویید تا اطمینان بیشتر پیدا کنم!
(آیه ۵۵)- به هر حال فرشتگان مجال تردید یا تعجب بیشترى به ابراهیم ندادند، با صراحت و قاطعیت به او «گفتند: که ما تو را به حق بشارت دادیم» (قالُوا بَشَّرْناکَ بِالْحَقِّ).
بشارتى که از ناحیه خدا و به فرمان او بود و به همین دلیل، حق است و مسلم.
و به دنبال آن براى تأکید- به گمان این که مبادا یأس و ناامیدى بر ابراهیم غلبه کرده باشد- گفتند: «اکنون که چنین است از مأیوسان مباش» (فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطِینَ)
(آیه ۵۶)- ولى ابراهیم به زودى این فکر را از آنها دور ساخت که یأس و نومیدى از رحمت خدا بر او چیره شده باشد، بلکه تنها تعجبش روى حساب موازین طبیعى است، لذا با صراحت «گفت: و چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مىشود جز گمراهان»؟!(قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ).
همان گمراهانى که خدا را به درستى نشناخته و پى به قدرت بىپایانش نبردهاند، خدایى که از ذرهاى خاک، انسانى چنین شگرف مىآفریند، و از نطفه ناچیزى فرزندى برومند به وجود مىآورد، و آتش سوزانى را به گلستانى تبدیل مىکند، چه کسى مىتواند در قدرت چنین پروردگارى شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!
(آیه ۵۷)- ولى به هر حال ابراهیم (ع) پس از شنیدن این بشارت، در این اندیشه فرو رفت که این فرشتگان با آن شرایط خاص، تنها براى بشارت فرزند نزد او نیامدهاند، حتما مأموریت مهمترى دارند و این بشارت تنها گوشهاى از آن را تشکیل مىدهد، لذا در مقام سؤال برآمد و به آنها «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان خدا»؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).
(آیه ۵۸)- «گفتند: ما به سوى یک قوم گنهکار فرستاده شدهایم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ).
(آیه ۵۹)- و از آنجا که مىدانستند ابراهیم با آن حس کنجکاویش مخصوصا در زمینه این گونه مسائل به این مقدار پاسخ، قناعت نخواهد کرد، فورا اضافه کردند که: این قوم مجرم کسى جز قوم لوط نیست ما مأموریم این آلودگان بىآزرم را درهم بکوبیم و نابود کنیم «مگر خانواده لوط که ما همه آنها را از آن مهلکه نجات خواهیم داد» (إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ).
(آیه ۶۰)- ولى از آنجا که تعبیر به «آل لوط» آن هم با تأکید به «اجمعین» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش که با مشرکان هماهنگ بود مىشد، و شاید ابراهیم نیز از این ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء کردند و گفتند: «بجز همسرش که ما مقدر ساختهایم از بازماندگان در شهر محکوم به فنا باشد» و نجات نیابد (إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِینَ).
(آیه ۶۱)- از این آیه به بعد داستان خارج شدن فرشتگان از نزد ابراهیم و آمدن به ملاقات لوط را مىخوانیم، نخست مىگوید: «هنگامى که فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ).
(آیه ۶۲)- لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناختهاید» (قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
مفسران مىگویند: این سخن را به این جهت به آنها گفت که آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زیبا نزد او آمدند، از یک سو میهمانند و محترم، و از سوى دیگر محیطى است ننگین و آلوده و پر از مشکلات.
(آیه ۶۳)- ولى فرشتگان، زیاد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند:ما چیزى را براى تو آوردهایم که آنها در آن تردید داشتند»(قالُوا بَلْ جِئْناکَ بِما کانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ). یعنى مأمور مجازات دردناکى هستیم که تو کرارا به آنها گوشزد کردهاى ولى هرگز آن را جدى تلقى نکردند؟
(آیه ۶۴)- سپس براى تأکید گفتند: «ما واقعیت مسلّم و غیر قابل تردیدى را براى تو آوردهایم» (وَ أَتَیْناکَ بِالْحَقِّ).
یعنى، عذاب حتمى و مجازات قطعى این گروه بىایمان منحرف.
باز براى تأکید بیشتر اضافه کردند: «ما مسلما راست مىگوییم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).
یعنى این گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب کردهاند و جایى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فکر شفاعت نیفتد و بداند اینها ابدا شایستگى این امر را ندارند.
(آیه ۶۵)- و از آنجا که باید گروه اندک مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از این مهلکه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنین دادند: «تو شبانه (و اواخر شب هنگامى که چشم مردم گنهکار در خواب است و یا مست شراب و شهوت) خانوادهات را بردار و از شهر بیرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ).
ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و کسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).
ضمنا «هیچ یک از شما نباید به پشت سرش نگاه کند» (وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ).
«و به همان نقطهاى که دستور به شما داده شده است (یعنى سرزمین شام یا نقطه دیگرى که مردمش از این آلودگیها پاک بودهاند) بروید» (وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ).
(آیه ۶۶)- سپس لحن کلام تغییر مىیابد و خداوند مىفرماید: «ما به لوط چگونگى این امر را وحى فرستادیم که به هنگام طلوع صبح همگى ریشه کن خواهند شد، به گونهاى که حتى یک نفر از آنها باقى نماند» (وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ).
(آیه ۶۷)- سپس قرآن داستان را در اینجا رها کرده و به آغاز باز مىگردد، و بخشى را که در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى که بعدا اشاره خواهیم کرد بیان مىکند و مىگوید: «مردم شهر (از ورود میهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حرکت کردند، و در راه به یکدیگر بشارت مىدادند» (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).
آنها در آن وادى گمراهى و ننگین خود فکر مىکردند طعمه لذیذى به چنگ آوردهاند، جوانانى زیبا و خوشرو، آن هم در خانه لوط!
(آیه ۶۸)- «لوط» که سر و صداى آنها را شنید در وحشت عجیبى فرو رفت و نسبت به میهمانان خود بیمناک شد. لذا در مقابل آنها ایست%D