banooye irani
2nd July 2013, 04:39 PM
قصه تو از کجا شروع شد؟ چه تاريخي به دنيا آمدي؟
متولد 16 فروردين 66 هستم.
پس تولدت نزديك است، چه برنامهاي براي تولدت داري؟
ميخواهم يك مهماني بزرگ بگيرم.
http://uc-njavan.ir/images/zw74afqfosuotl098z.jpg (http://uc-njavan.ir/)
الان 23 سالت است، 20 سال ديگر كه 43 ساله شدي، خودت را در چه تصويري ميبيني؟
دوست دارم يك گالري كيك در حد جواهرفروشي داشته باشم. ایده در ذهن من، جايي مثل جواهرفروشي است كه فقط ماكت كيكها موجود باشد و براساس ماكتها سفارش بدهند. آموزشگاه آشپزي و مجله را هم دوست دارم، مجله آشپزي و شيرينيپزي.
مجلهاي مشابه مجلات آشپزي موجود در بازار؟
شايد هم نه؛ هنوز نميدانم چه ميخواهم، ولي كار مطبوعات را دوست دارم.
آن روز كه آمدي ايدهآل، فكر اينجاها را ميكردي؟ اين سومين عيدي است كه تو و ايدهآل كنار هم هستيد؛ پيشبيني چنين همكاري طولاني و خوبي را ميكردي؟
نه، اصلا.
ايدهآل بيشتر به تو كمك كرد يا تو به ايدهآل؟
فكر كنم پاياپاي بود. واقعا ايدهآل خيلي به من كمك كرد، من هم سعي كردم هركاري ميتوانم براي ايدهآل انجام بدهم.
درسخوان بودي؟
تا دبيرستان، بعدش از پشتميز نشستن متنفر شدم.
در چه رشتهاي درس خواندي؟
دانشجوي معماري هستم.
از چه سني حال و هواي آشپزي به سرت افتاد؟
از همان بچگي عاشق آشپزي بودم ولي وقتي دانشگاه شروع شد، اصلا فكر نميكردم سراغ آشپزي بروم.
به چه چيزي فكر ميكردي؟
آن زمان به كار فكر نميكردم. كار را با درست كردن شمع و جعبه كادو شروع كردم، نمايشگاه ميگذاشتم. بعد از كنكور، سال اول دانشگاه براي نخستينبار نمايشگاه گذاشتم كه خيلي خوب استقبال شد؛ همه محصولاتم در 2 ساعت اول فروخته شد ولي قصه از اينجا شروع شد كه يك روز خواهرم به من گفت: چرا با برنامههاي تلويزيون همكاري نميكني؟ يكبار بدون اطلاع من به دفتر خانم پوريامين، تهيهكننده تلويزيون زنگ زد و گفت فردا وقت گرفتم، بيا بريم. رفتيم، خانم پوريامين نمونه كارهاي مرا ديد و خيلي خوشش آمد، گفت بيا شرايط اينجا را ببين اگر دوست داشتي، برنامه ميگذاريم. خيلي استرس داشتم ولي قبول كردم كه بروم.
از آن زمان، به اين فكر افتادم آشپزي را خيلي دوست دارم و الان موقعيت خوبي برای شروع این کار است اما چون آشپزي در خانه سخت بود، خيلي ملايم شروع كردم. اجراي برنامههاي آشپزي در تلويزيون در دورهاي كه خانم پوريامين تهيهكننده بود ميسر نشد، ايشان رفتند و آقاي غفوريان تهيهكننده برنامه جامجم شد. آنها براي من برنامه آشپزي گذاشتند و وقتي ديدند خيلي پرطرفدار است، ادامه دادند؛ به همين دليل مجبور شدم كارگاهي براي انجام كارهاي آشپزي بگيرم.
آشپزی ممنوع بود
الان كارهاي هنري مثل قاب عكس و... نميكني؟
چرا ولي در كارگاهم براي هر 2 اين كارها يعني آشپزي و كارهاي هنري جا كم دارم.
برخورد پدرومادرت با اين كارها چطور بود؟
تلويزيون را دوست داشتند. مادرم خيلي حمايتم كرد و گفت: برو و نترس. اگر از اولش بترسي، نميتواني پيشرفت كني. با شروع كار هنري و بهخصوص آشپزي موافق نبودند، فكر ميكردند من معماري ميخوانم و بايد آرشيتكت شوم ولي خيلي هم مانع من نشدند؛ در کل، پدر و مادرم از كارهاي هنري استقبال میکردند ولي خيلي طرفدار آشپزي نبودند.
روزي چند ساعت به آشپزي فكر ميكني؟
اين موضوع هميشه در فكرم هست مثلا يك فروشگاه مبل ميبينم ولي بين مبلها يك مدل كيك بهنظرم ميآيد يا وقتي براي خريد رنگ ميروم، خيلي از وسايل رنگ و ديوار را براي شيريني ميگيرم و همانجا هم از من ميپرسند: «اينها را براي ديوار ميخواهي يا كيك؟» به هركه ميگويم ميخندد ولي خيلي وقتها هم خواب كارهايي را كه بايد انجام بدهم، ميبينم.
از بين مدلها و نمونههاي مختلف كيكها كدام را بيشتر دوست داشتي؟
كيكي كه آچار و انبردست روي آن بود. سرآن ماجرا به دليل عكسي كه با لباس تعميركار انداختم، خيلي خوشحال بودم. مدلي هم با قيچي و قرقره درست كردم ولي شاخصترينشان همان آچار و انبر است.
تلفن، همراه همیشگی
هنگام آشپزي، كار خاص ديگري هم انجام ميدهي؟
هميشه موسيقي گوش ميدهم، همهجور موسيقي از كلاسيك تا مدرن، بسته به حال و هواي آن روز انتخاب. هميشه در كارگاهم با صداي بلند موسيقي گوش ميدهم و از اين بابت هميشه از همسايهها عذرخواهي ميكنم. با تلفن هم خيلي حرف ميزنم.
تمركزت را به هم نميريزد؟
نه، چون من ساعتهاي طولاني آشپزي ميكنم؛گاهي براي يك عكس مجله از بعدازظهر تا شب كار ميكنم. گاهي مدل يك غذا را 5بار عوض ميكنم تا در عكس آن چيزي كه ميخواهم بشود و در اين مدت اگر با تلفن حرف نزنم، نميتوانم، تنهايي خيلي سخت است.
چقدر به دنياي آشپزي بينالمللي نزديكي و آگاهي داري؟
من تقريبا از آشپزي دنيا دورم چون كارهايي كه دلم ميخواهد را انجام ميدهم و از غذاهاي بينالمللي سررشته ندارم. سعي ميكنم از آشپزي دنيا اطلاع داشته باشيم اما چون از تقليد بدم ميآيد سعي ميكنم زياد از حد درگير آن نشوم.
چه طور؟ برنامه تلويزيوني خاصي را دنبال ميكني؟
نه اهل تلويزيون نيستم ولي كتابها و مجلات آشپزي خارجي را ميخرم و ورق ميزنم.
عكسهايشان را نگاه ميكنم، از عكس ميفهمم چه جوري درست شده است ولي اگر متوجه نشوم ترجمه ميكنم. تا حالا در كل غذاها و شيرينيهايي که دستور آنها را در مجله ايدهآل چاپ كردهام، شاید فقط 5 دستور را ترجمه كرده باشم.
متولد 16 فروردين 66 هستم.
پس تولدت نزديك است، چه برنامهاي براي تولدت داري؟
ميخواهم يك مهماني بزرگ بگيرم.
http://uc-njavan.ir/images/zw74afqfosuotl098z.jpg (http://uc-njavan.ir/)
الان 23 سالت است، 20 سال ديگر كه 43 ساله شدي، خودت را در چه تصويري ميبيني؟
دوست دارم يك گالري كيك در حد جواهرفروشي داشته باشم. ایده در ذهن من، جايي مثل جواهرفروشي است كه فقط ماكت كيكها موجود باشد و براساس ماكتها سفارش بدهند. آموزشگاه آشپزي و مجله را هم دوست دارم، مجله آشپزي و شيرينيپزي.
مجلهاي مشابه مجلات آشپزي موجود در بازار؟
شايد هم نه؛ هنوز نميدانم چه ميخواهم، ولي كار مطبوعات را دوست دارم.
آن روز كه آمدي ايدهآل، فكر اينجاها را ميكردي؟ اين سومين عيدي است كه تو و ايدهآل كنار هم هستيد؛ پيشبيني چنين همكاري طولاني و خوبي را ميكردي؟
نه، اصلا.
ايدهآل بيشتر به تو كمك كرد يا تو به ايدهآل؟
فكر كنم پاياپاي بود. واقعا ايدهآل خيلي به من كمك كرد، من هم سعي كردم هركاري ميتوانم براي ايدهآل انجام بدهم.
درسخوان بودي؟
تا دبيرستان، بعدش از پشتميز نشستن متنفر شدم.
در چه رشتهاي درس خواندي؟
دانشجوي معماري هستم.
از چه سني حال و هواي آشپزي به سرت افتاد؟
از همان بچگي عاشق آشپزي بودم ولي وقتي دانشگاه شروع شد، اصلا فكر نميكردم سراغ آشپزي بروم.
به چه چيزي فكر ميكردي؟
آن زمان به كار فكر نميكردم. كار را با درست كردن شمع و جعبه كادو شروع كردم، نمايشگاه ميگذاشتم. بعد از كنكور، سال اول دانشگاه براي نخستينبار نمايشگاه گذاشتم كه خيلي خوب استقبال شد؛ همه محصولاتم در 2 ساعت اول فروخته شد ولي قصه از اينجا شروع شد كه يك روز خواهرم به من گفت: چرا با برنامههاي تلويزيون همكاري نميكني؟ يكبار بدون اطلاع من به دفتر خانم پوريامين، تهيهكننده تلويزيون زنگ زد و گفت فردا وقت گرفتم، بيا بريم. رفتيم، خانم پوريامين نمونه كارهاي مرا ديد و خيلي خوشش آمد، گفت بيا شرايط اينجا را ببين اگر دوست داشتي، برنامه ميگذاريم. خيلي استرس داشتم ولي قبول كردم كه بروم.
از آن زمان، به اين فكر افتادم آشپزي را خيلي دوست دارم و الان موقعيت خوبي برای شروع این کار است اما چون آشپزي در خانه سخت بود، خيلي ملايم شروع كردم. اجراي برنامههاي آشپزي در تلويزيون در دورهاي كه خانم پوريامين تهيهكننده بود ميسر نشد، ايشان رفتند و آقاي غفوريان تهيهكننده برنامه جامجم شد. آنها براي من برنامه آشپزي گذاشتند و وقتي ديدند خيلي پرطرفدار است، ادامه دادند؛ به همين دليل مجبور شدم كارگاهي براي انجام كارهاي آشپزي بگيرم.
آشپزی ممنوع بود
الان كارهاي هنري مثل قاب عكس و... نميكني؟
چرا ولي در كارگاهم براي هر 2 اين كارها يعني آشپزي و كارهاي هنري جا كم دارم.
برخورد پدرومادرت با اين كارها چطور بود؟
تلويزيون را دوست داشتند. مادرم خيلي حمايتم كرد و گفت: برو و نترس. اگر از اولش بترسي، نميتواني پيشرفت كني. با شروع كار هنري و بهخصوص آشپزي موافق نبودند، فكر ميكردند من معماري ميخوانم و بايد آرشيتكت شوم ولي خيلي هم مانع من نشدند؛ در کل، پدر و مادرم از كارهاي هنري استقبال میکردند ولي خيلي طرفدار آشپزي نبودند.
روزي چند ساعت به آشپزي فكر ميكني؟
اين موضوع هميشه در فكرم هست مثلا يك فروشگاه مبل ميبينم ولي بين مبلها يك مدل كيك بهنظرم ميآيد يا وقتي براي خريد رنگ ميروم، خيلي از وسايل رنگ و ديوار را براي شيريني ميگيرم و همانجا هم از من ميپرسند: «اينها را براي ديوار ميخواهي يا كيك؟» به هركه ميگويم ميخندد ولي خيلي وقتها هم خواب كارهايي را كه بايد انجام بدهم، ميبينم.
از بين مدلها و نمونههاي مختلف كيكها كدام را بيشتر دوست داشتي؟
كيكي كه آچار و انبردست روي آن بود. سرآن ماجرا به دليل عكسي كه با لباس تعميركار انداختم، خيلي خوشحال بودم. مدلي هم با قيچي و قرقره درست كردم ولي شاخصترينشان همان آچار و انبر است.
تلفن، همراه همیشگی
هنگام آشپزي، كار خاص ديگري هم انجام ميدهي؟
هميشه موسيقي گوش ميدهم، همهجور موسيقي از كلاسيك تا مدرن، بسته به حال و هواي آن روز انتخاب. هميشه در كارگاهم با صداي بلند موسيقي گوش ميدهم و از اين بابت هميشه از همسايهها عذرخواهي ميكنم. با تلفن هم خيلي حرف ميزنم.
تمركزت را به هم نميريزد؟
نه، چون من ساعتهاي طولاني آشپزي ميكنم؛گاهي براي يك عكس مجله از بعدازظهر تا شب كار ميكنم. گاهي مدل يك غذا را 5بار عوض ميكنم تا در عكس آن چيزي كه ميخواهم بشود و در اين مدت اگر با تلفن حرف نزنم، نميتوانم، تنهايي خيلي سخت است.
چقدر به دنياي آشپزي بينالمللي نزديكي و آگاهي داري؟
من تقريبا از آشپزي دنيا دورم چون كارهايي كه دلم ميخواهد را انجام ميدهم و از غذاهاي بينالمللي سررشته ندارم. سعي ميكنم از آشپزي دنيا اطلاع داشته باشيم اما چون از تقليد بدم ميآيد سعي ميكنم زياد از حد درگير آن نشوم.
چه طور؟ برنامه تلويزيوني خاصي را دنبال ميكني؟
نه اهل تلويزيون نيستم ولي كتابها و مجلات آشپزي خارجي را ميخرم و ورق ميزنم.
عكسهايشان را نگاه ميكنم، از عكس ميفهمم چه جوري درست شده است ولي اگر متوجه نشوم ترجمه ميكنم. تا حالا در كل غذاها و شيرينيهايي که دستور آنها را در مجله ايدهآل چاپ كردهام، شاید فقط 5 دستور را ترجمه كرده باشم.