نارون1
2nd July 2013, 03:28 PM
تایج یک پژوهش نشان داد: معلمان آموزش دیده از پتانسیل قابل توجهی برای شناسایی و ارجاع دانشآموزان نیازمند خدمات سلامت روانی برخوردارند و از این رو، برنامهریزی برای ارتقای سطح دانش، نگرش و توسعه مشارکت معلمان در بهداشت روانی مدارس، ضروری است.
به گزارش سرویس پژوهشی ایسنا، اختلالات عاطفی و روانشناختی از عوامل مهم و رو به تزاید ابتلا، ناتوانی و کاهش کیفیت زندگی در تمام جوامع هستند. طبق تخمین سازمان جهانی بهداشت از هر چهار نفر یکی یا به عبارت دیگر 25 درصد جمعیت جهان از اختلالات روانی، رفتاری و عصبی رنج میبرند.
برخلاف تصور عمومی، ناخوشیهای روانی عاطفی مشکل شایعتر یا محدود به جمعیت بالغ و بزرگسال کشورها نیست. کودکان و نوجوانان بیش از سایر جمعیت آسیبپذیر، اما بسیار کمتر از بزرگسالان از حمایت و مراقبتهای لازم برخوردارند.
تقریبا 21 درصد از کودکان و نوجوانان طی یک سال، علایم و نشانههای اختلال روانشناختی را طبق معیارهای dsm-iv تجربه میکنند، اما کمتر از 20 درصد آنان از خدمات سلامت روانی بهرهمند میشوند. این وضعیت در کشورهای در حال توسعه نیز نگرانکننده و احتمالا در برخی مناطق وخیمتر است.
علاوه بر کودکانی که طبق معیارهای dsm-iv اختلال روانشناختی قابل تشخیص دارند، تعداد زیادی کودک در معرض خطر آسیبهای آینده یا به خاطر مشکل رفتاری، فشار عاطفی یا روانی نیازمند یاری وجود دارند، اما هنوز به مرحلهای نرسیدهاند که معیارهای مذکور در مورد آنها صدق کند. این در حالی است که در جمعیتهای کمدرآمد، درصد کودکانی که در معرض خطر مشکلات روانی قرار دارند، بیش از 50 درصد است.
در ایران بررسیهای همهگیرشناسی متعددی به صورت پراکنده در مناطق مختلف و بیشتر در جمعیت دانشآموزی انجام گرفته است. به عنوان نمونه میزان شیوع اختلالات سلوکی و هیجانی در دانشآموزان دبستانی شهر شیراز 17.8 درصد، میزان شیوع اختلالات رفتاری در دانشآموزان شهر یاسوج، در دختران 24.4 درصد و در پسران 29.6 درصد گزارش شده و به نقل از منابعی، رقم 39 درصد برای دانش آموزان مبتلا به مشکلات عاطفی رفتاری در ایران ذکر شده است.
پیشگیری از ابتلای کودکان و نوجوانان به اختلالات روانی، اهمیت بسیار دارد. بنابراین در تمام جوامع، به ویژه ممالک درحال توسعه، به رویکردهای فعالتر، موثرتر و جامعتر ارایه خدمات بهداشت روانی نیاز است تا همه قشرهای جامعه، به ویژه کودکان و نوجوانان در محیطهای طبیعی خود مثل مدارس و محلهای کار از این خدمات برخوردار شوند.
دلایل بسیاری وجود دارد که سازماندهی خدمات سلامت روانی در مدارس، راهبرد اساسی برای ارتقای سلامت دانشآموزان و در نهایت کل جامعه است. در واقع، مدرسه فرصتی بیهمتا و جایگاهی اساسی برای بهبود زندگی و ارتقای سلامت روانی کودکان و نوجوانان است و برای بسیاری از کودکان و نوجوانان، مدارس عمدهترین کانال برای دریافت خدمات بهداشت روانی هستند و برای بسیاری از آنان، مدرسه تنها منبع مراقبت محسوب میشود.
عواقب بیتوجهی یا توجه ناکافی به سلامت روان در نظام آموزشی مدارس را میتوان در روی آوردن جوانان به مصرف سیگار و مواد، خشونت، ترک تحصیل، شکست تحصیلی، خودکشی و ... مشاهده کرد.
برای اینکه مدارس وضعیت یادگیری و سلامت دانشآموزان را بهبود دهند، باید ضمن بازنگری، اصلاح و سازماندهی مجدد برنامههای خود با شناسایی منابع و تعریف مجدد نقشها شرایط لازم را برای توسعه سلامت روانی دانشآموزان فراهم کنند. همچنین زیرساختهایی را برای مشارکت و همکاری لازم بین عوامل مدرسه، خانوادهها و منابع جامعه بنا گذارند. در این رویکرد، شناخت موقعیت و پتانسیلهای ارزشمند معلمان و بهره گرفتن از آنها عامل مهم بلکه ضروری در اثربخشی برنامههای تربیتی و بهداشتی است.
تماس طولانی و موقعیت نافذ روان شناختی، به معلم کمک میکند تا در فعالیتهای بهداشت روانی مدارس به نحو موثری ایفای نقش کنند. در نتیجه معلم بیش از هر متخصص دیگر مدرسه، در موقعیت شناسایی دانشآموزان، ارتباط روزانه، با آنها و ایجاد یک رابطه مبتنی بر اعتماد و احترام متقابل قرار دارد و در واقع در خط اول تماس دانشآموزان با برنامههای بهداشت و مشاوره روانشناختی مدرسه است.
چنین موقعیت ممتازی به معلم امکان میدهد که در فعالیتهای بهداشت روانی مدارس به نحو موثری ایفای نقش کند. دو نقش مهم در این زمینه آموزش بهداشت روانی و شناسایی و ارجاع دانشآموزان مشکلدار است.
با توجه به واقعیتهای مذکور و براساس تحلیلی از وضعیت و منابع موجود، یک پژوهش در کشور به ارزیابی تاثیر مداخله آموزشی بر آگاهی، نگرش و عملکرد معلمان در زمینه بهداشت روانی دانشآموزان پرداخته است.
این پژوهش از نوع مداخلهای (تجربی) است و جمعیت مورد مطالعه در آن آموزگاران پایه چهارم شاغل در دبستانهای دولتی شهر خرمآباد بودهاند.
نمونههای این پژوهش، شامل دو گروه مورد و شاهد بودند و در هر گروه 32 آموزگار بودند که به روش خوشهای دو مرحلهای با انتخاب تصادفی ساده انتخاب شدند.
یافتههای پژوهش درباره ارقام مربوط به آگاهی معلمان در زمینه سلامت روانی دانشآموزان قبل از مداخله آموزشی حاکیست: آگاهی معلمان در حد ضعیفی قرار دارد. هر چند در این مرحله معلمان زن در مقایسه با مردان از سطح آگاهی بالاتری برخوردار بودند (میانه آگاهی در زنان 4 و در مردان 2 بود).
همچنین براساس این تحقیق که توسط محمد حسین کاوه و همکارانش انجام شده، معلمان دارای مدرک دیپلم در مقایسه با معلمانی که تحصیلات بالاتر داشتند، از آگاهی ضعیفتری در این زمیهنه برخوردار بودند. البته پایین بودن سطح آگاهی معلمان با موقعیت کلیدی آنان در زمینه بهداشت روانی مدارس و آنچه از آنان انتظار میرود، سازگار نیست. از این رو آموزش برای توانمند ساختن معلمان جهت ایفای موثر نقش، ضروری است.
از طرفی یافتههای پژوهش موثر بودن کارگاه آموزشی را بر ارتقای آگاهی معلمان مورد تایید قرار دادهاند. همچنین افزایش آگاهی معلمان در گروه مداخله بسیار قابل توجه نشان داد؛ در حالی که در گروه شاهد تغییر بارزی رخ نداده است. میانه آگاهی قبل از مداخله آموزشی در هر دو گروه مورد و شاهد 4 بود، اما این شاخص پس از مداخله آموزشی در گروه مورد به 16 افزایش یافته است، در حالی که در گروه شاهد با افزایشی بسیار اندک به 4.5 رسیده است.
این پژوهش نشان داد: زنان در مقایسه با مردان از وضعیت مطلوبتری در زمینه آگاهی از بهداشت روانی دانشآموزان برخوردارند. به عبارت دیگر مقدار افزایش آگاهی در زنان بهطور قابل توجهی بیش از مردان است.
در این تحقیق، مقایسه آگاهی معلمان در گروه مورد بر حسب مدرک تحصیلی آنها، تفاوت معناداری را نشان نداد. محتوای آموزشی انتخاب و سازماندهی شده، شیوه تدریس کارگاهی و مشارکت دادن مخاطبان در فعالیتهای یادگیری که مورد خواست پژوهشگران بوده را میتوان دلایلی برای این یافته ذکر کرد. به طور کلی شیوههای فعال و تعاملی تدریس تا حد زیادی تفاوتهای فردی در یادگیری رفع میکند.
همچنین در این مطالعه معلوم شد که مداخله آموزشی میتواند عملکرد یا رفتار بهداشتی را بهبود بخشد. بطوریکه فراوانی دانشآموزان مشکلدار شناسایی و ارجاع شده توسط معلمان به مرکز مشاور به طور بارزی پس از مداخله آموزش افزایش یافت.
این وضعیت حتی اگر آمار ارایه شده توسط معلمان قبل از مداخله نیز واقعی و نه برخاسته از حسی عامیانه بوده باشد، بهبود قابل توجهی را نشان میدهد. در مقایسه با عملکرد معلمان در گروه شاهد، میتوان ادعا کرد که مداخله آموزشی طراحی شده در این مطالعه توانسته است عملکرد افراد در گروه مورد را ارتقاء دهد.
در این مطالعه غربالگری جامع دانشآموزان به لحاظ اختلالات روانی عاطفی یا رفتاری صورت نگرفته است. با این وجود مشاهدات به نفع این قضاوت بودند که معلمان زن در مقایسه با معلمان مرد از عملکرد نسبتا بهتری در شناسایی و ارجاع دانشآموزان مشکلدار برخوردار بودند.
یافتهها همچنین نشان دادند که عملکرد معلمان با مدرک تحصیلی آنها ارتباط دارد، بهطوریکه فراوانی دانشآموزان ارجاع شده توسط آنان و نیز تایید شده توسط روانشناس در معلمان با تحصیلات عالی بیشتر از افراد دیپلمه بوده است. در واقع چنانکه انتظار میرود توانایی معلمان با تحصیلات عالی در درک و کاربرد آموختهها بیشتر از آنهایی است که از تحصیلات کمتر برخوردارند.
یافتههای حاکی از آن است که فراوانی موارد تایید شده توسط روانشناس همبستگی مثبت و معناداری با آگاهی معلمان ارجاع کننده پس از مداخله آموزشی داشت. از این نکته نتیجه گرفته میشود که کارگاه آموزشی به مهارت آنان در شناسایی صحیح دانشآموزان مشکلدار کمک کرده است.
این پژوهش پیشنهاد کرده است توسعه دانش، نگرش و مهارتهای لازم در تمام معلمان برای ایفای نقش موثر در ارایه خدمات سلامت روانی در مدارس، کارگاههای آموزشی مناسب طرحریزی و اجرا شود. همچنین پژوهشهای بیشتری با استفاده از نظریههای مختلف (توصیفی، تغییر و سازمانی) برای تحلیل مشارکت معلمان در بهداشت روانی مدارس و طرحریزی و ارزشیابی مداخلات مناسب پیشنهاد شده است.
به گزارش سرویس پژوهشی ایسنا، اختلالات عاطفی و روانشناختی از عوامل مهم و رو به تزاید ابتلا، ناتوانی و کاهش کیفیت زندگی در تمام جوامع هستند. طبق تخمین سازمان جهانی بهداشت از هر چهار نفر یکی یا به عبارت دیگر 25 درصد جمعیت جهان از اختلالات روانی، رفتاری و عصبی رنج میبرند.
برخلاف تصور عمومی، ناخوشیهای روانی عاطفی مشکل شایعتر یا محدود به جمعیت بالغ و بزرگسال کشورها نیست. کودکان و نوجوانان بیش از سایر جمعیت آسیبپذیر، اما بسیار کمتر از بزرگسالان از حمایت و مراقبتهای لازم برخوردارند.
تقریبا 21 درصد از کودکان و نوجوانان طی یک سال، علایم و نشانههای اختلال روانشناختی را طبق معیارهای dsm-iv تجربه میکنند، اما کمتر از 20 درصد آنان از خدمات سلامت روانی بهرهمند میشوند. این وضعیت در کشورهای در حال توسعه نیز نگرانکننده و احتمالا در برخی مناطق وخیمتر است.
علاوه بر کودکانی که طبق معیارهای dsm-iv اختلال روانشناختی قابل تشخیص دارند، تعداد زیادی کودک در معرض خطر آسیبهای آینده یا به خاطر مشکل رفتاری، فشار عاطفی یا روانی نیازمند یاری وجود دارند، اما هنوز به مرحلهای نرسیدهاند که معیارهای مذکور در مورد آنها صدق کند. این در حالی است که در جمعیتهای کمدرآمد، درصد کودکانی که در معرض خطر مشکلات روانی قرار دارند، بیش از 50 درصد است.
در ایران بررسیهای همهگیرشناسی متعددی به صورت پراکنده در مناطق مختلف و بیشتر در جمعیت دانشآموزی انجام گرفته است. به عنوان نمونه میزان شیوع اختلالات سلوکی و هیجانی در دانشآموزان دبستانی شهر شیراز 17.8 درصد، میزان شیوع اختلالات رفتاری در دانشآموزان شهر یاسوج، در دختران 24.4 درصد و در پسران 29.6 درصد گزارش شده و به نقل از منابعی، رقم 39 درصد برای دانش آموزان مبتلا به مشکلات عاطفی رفتاری در ایران ذکر شده است.
پیشگیری از ابتلای کودکان و نوجوانان به اختلالات روانی، اهمیت بسیار دارد. بنابراین در تمام جوامع، به ویژه ممالک درحال توسعه، به رویکردهای فعالتر، موثرتر و جامعتر ارایه خدمات بهداشت روانی نیاز است تا همه قشرهای جامعه، به ویژه کودکان و نوجوانان در محیطهای طبیعی خود مثل مدارس و محلهای کار از این خدمات برخوردار شوند.
دلایل بسیاری وجود دارد که سازماندهی خدمات سلامت روانی در مدارس، راهبرد اساسی برای ارتقای سلامت دانشآموزان و در نهایت کل جامعه است. در واقع، مدرسه فرصتی بیهمتا و جایگاهی اساسی برای بهبود زندگی و ارتقای سلامت روانی کودکان و نوجوانان است و برای بسیاری از کودکان و نوجوانان، مدارس عمدهترین کانال برای دریافت خدمات بهداشت روانی هستند و برای بسیاری از آنان، مدرسه تنها منبع مراقبت محسوب میشود.
عواقب بیتوجهی یا توجه ناکافی به سلامت روان در نظام آموزشی مدارس را میتوان در روی آوردن جوانان به مصرف سیگار و مواد، خشونت، ترک تحصیل، شکست تحصیلی، خودکشی و ... مشاهده کرد.
برای اینکه مدارس وضعیت یادگیری و سلامت دانشآموزان را بهبود دهند، باید ضمن بازنگری، اصلاح و سازماندهی مجدد برنامههای خود با شناسایی منابع و تعریف مجدد نقشها شرایط لازم را برای توسعه سلامت روانی دانشآموزان فراهم کنند. همچنین زیرساختهایی را برای مشارکت و همکاری لازم بین عوامل مدرسه، خانوادهها و منابع جامعه بنا گذارند. در این رویکرد، شناخت موقعیت و پتانسیلهای ارزشمند معلمان و بهره گرفتن از آنها عامل مهم بلکه ضروری در اثربخشی برنامههای تربیتی و بهداشتی است.
تماس طولانی و موقعیت نافذ روان شناختی، به معلم کمک میکند تا در فعالیتهای بهداشت روانی مدارس به نحو موثری ایفای نقش کنند. در نتیجه معلم بیش از هر متخصص دیگر مدرسه، در موقعیت شناسایی دانشآموزان، ارتباط روزانه، با آنها و ایجاد یک رابطه مبتنی بر اعتماد و احترام متقابل قرار دارد و در واقع در خط اول تماس دانشآموزان با برنامههای بهداشت و مشاوره روانشناختی مدرسه است.
چنین موقعیت ممتازی به معلم امکان میدهد که در فعالیتهای بهداشت روانی مدارس به نحو موثری ایفای نقش کند. دو نقش مهم در این زمینه آموزش بهداشت روانی و شناسایی و ارجاع دانشآموزان مشکلدار است.
با توجه به واقعیتهای مذکور و براساس تحلیلی از وضعیت و منابع موجود، یک پژوهش در کشور به ارزیابی تاثیر مداخله آموزشی بر آگاهی، نگرش و عملکرد معلمان در زمینه بهداشت روانی دانشآموزان پرداخته است.
این پژوهش از نوع مداخلهای (تجربی) است و جمعیت مورد مطالعه در آن آموزگاران پایه چهارم شاغل در دبستانهای دولتی شهر خرمآباد بودهاند.
نمونههای این پژوهش، شامل دو گروه مورد و شاهد بودند و در هر گروه 32 آموزگار بودند که به روش خوشهای دو مرحلهای با انتخاب تصادفی ساده انتخاب شدند.
یافتههای پژوهش درباره ارقام مربوط به آگاهی معلمان در زمینه سلامت روانی دانشآموزان قبل از مداخله آموزشی حاکیست: آگاهی معلمان در حد ضعیفی قرار دارد. هر چند در این مرحله معلمان زن در مقایسه با مردان از سطح آگاهی بالاتری برخوردار بودند (میانه آگاهی در زنان 4 و در مردان 2 بود).
همچنین براساس این تحقیق که توسط محمد حسین کاوه و همکارانش انجام شده، معلمان دارای مدرک دیپلم در مقایسه با معلمانی که تحصیلات بالاتر داشتند، از آگاهی ضعیفتری در این زمیهنه برخوردار بودند. البته پایین بودن سطح آگاهی معلمان با موقعیت کلیدی آنان در زمینه بهداشت روانی مدارس و آنچه از آنان انتظار میرود، سازگار نیست. از این رو آموزش برای توانمند ساختن معلمان جهت ایفای موثر نقش، ضروری است.
از طرفی یافتههای پژوهش موثر بودن کارگاه آموزشی را بر ارتقای آگاهی معلمان مورد تایید قرار دادهاند. همچنین افزایش آگاهی معلمان در گروه مداخله بسیار قابل توجه نشان داد؛ در حالی که در گروه شاهد تغییر بارزی رخ نداده است. میانه آگاهی قبل از مداخله آموزشی در هر دو گروه مورد و شاهد 4 بود، اما این شاخص پس از مداخله آموزشی در گروه مورد به 16 افزایش یافته است، در حالی که در گروه شاهد با افزایشی بسیار اندک به 4.5 رسیده است.
این پژوهش نشان داد: زنان در مقایسه با مردان از وضعیت مطلوبتری در زمینه آگاهی از بهداشت روانی دانشآموزان برخوردارند. به عبارت دیگر مقدار افزایش آگاهی در زنان بهطور قابل توجهی بیش از مردان است.
در این تحقیق، مقایسه آگاهی معلمان در گروه مورد بر حسب مدرک تحصیلی آنها، تفاوت معناداری را نشان نداد. محتوای آموزشی انتخاب و سازماندهی شده، شیوه تدریس کارگاهی و مشارکت دادن مخاطبان در فعالیتهای یادگیری که مورد خواست پژوهشگران بوده را میتوان دلایلی برای این یافته ذکر کرد. به طور کلی شیوههای فعال و تعاملی تدریس تا حد زیادی تفاوتهای فردی در یادگیری رفع میکند.
همچنین در این مطالعه معلوم شد که مداخله آموزشی میتواند عملکرد یا رفتار بهداشتی را بهبود بخشد. بطوریکه فراوانی دانشآموزان مشکلدار شناسایی و ارجاع شده توسط معلمان به مرکز مشاور به طور بارزی پس از مداخله آموزش افزایش یافت.
این وضعیت حتی اگر آمار ارایه شده توسط معلمان قبل از مداخله نیز واقعی و نه برخاسته از حسی عامیانه بوده باشد، بهبود قابل توجهی را نشان میدهد. در مقایسه با عملکرد معلمان در گروه شاهد، میتوان ادعا کرد که مداخله آموزشی طراحی شده در این مطالعه توانسته است عملکرد افراد در گروه مورد را ارتقاء دهد.
در این مطالعه غربالگری جامع دانشآموزان به لحاظ اختلالات روانی عاطفی یا رفتاری صورت نگرفته است. با این وجود مشاهدات به نفع این قضاوت بودند که معلمان زن در مقایسه با معلمان مرد از عملکرد نسبتا بهتری در شناسایی و ارجاع دانشآموزان مشکلدار برخوردار بودند.
یافتهها همچنین نشان دادند که عملکرد معلمان با مدرک تحصیلی آنها ارتباط دارد، بهطوریکه فراوانی دانشآموزان ارجاع شده توسط آنان و نیز تایید شده توسط روانشناس در معلمان با تحصیلات عالی بیشتر از افراد دیپلمه بوده است. در واقع چنانکه انتظار میرود توانایی معلمان با تحصیلات عالی در درک و کاربرد آموختهها بیشتر از آنهایی است که از تحصیلات کمتر برخوردارند.
یافتههای حاکی از آن است که فراوانی موارد تایید شده توسط روانشناس همبستگی مثبت و معناداری با آگاهی معلمان ارجاع کننده پس از مداخله آموزشی داشت. از این نکته نتیجه گرفته میشود که کارگاه آموزشی به مهارت آنان در شناسایی صحیح دانشآموزان مشکلدار کمک کرده است.
این پژوهش پیشنهاد کرده است توسعه دانش، نگرش و مهارتهای لازم در تمام معلمان برای ایفای نقش موثر در ارایه خدمات سلامت روانی در مدارس، کارگاههای آموزشی مناسب طرحریزی و اجرا شود. همچنین پژوهشهای بیشتری با استفاده از نظریههای مختلف (توصیفی، تغییر و سازمانی) برای تحلیل مشارکت معلمان در بهداشت روانی مدارس و طرحریزی و ارزشیابی مداخلات مناسب پیشنهاد شده است.