PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی یک وبلاگ برای همه عزیزان



بلدرچین
12th June 2013, 11:00 PM
سلام بر همه دوستان و عزیزان.
یک وبلاگ به نام " ایده برای نوشتن " است که میتواند برای همه موثر باشد،هم برای دوستان که دران اتفاقات روزمره،خاطره و... را در هر نوع موضوع بنویسند تا نویسندگان محترم در هرنوع گونه ی نوشتاری از انها استفاده کنند.
دوستان لطفا در اینجا بنویسند تا در ان وبلاگ به نام خودشان به نمایش دربیاید،همچنین دوستان اگر مایل بودند نام وبلاگ را به دوستانشان بدهند.

* بعد از اتمام نوشتنان،حتما نام خود را ذکر کنید تا درصورت تبدیل به داستان یا شعر یا نمایشنامه یا فیلمنامه،نام شما به عنوان صاحب ایده نوشته بشود.
وبلاگ به دست شما دوستداران ادبیات ساخته میشود.

http://idehbaraieneveshta.blogfa.com

* باهم دست در دست هم دهیم،تا ادبیات ایران زمین اباد شود. *

دوستان عزیز لطفا دراین جا بنویسید،هرنوع خاطره،اتفاق،شوخیایی که بادوستاتون میکنید،اس ام اس جالب و... رو به هرزبانی که دوست دارید در اینجا بنویسید،از یکایکتون ممنونم...
منتظر شما هستم..
فقط یک خاهشی که از دوستان دارم اینه که از جواب ها به دوستانشون از قبیل جدی میگی،راستی و توضیح درباره اون اتفاق جلوگیری کنید تا از شلوغ شدن صفحه جلوگیری شه.
ممنونم

امـیـر بـیـگـی
12th June 2013, 11:07 PM
سلام بر همه دوستان و عزیزان.
یک وبلاگ به نام " ایده برای نوشتن " است که میتواند برای همه موثر باشد،هم برای دوستان که دران اتفاقات روزمره،خاطره و... را در هر نوع موضوع بنویسند تا نویسندگان محترم در هرنوع گونه ی نوشتاری از انها استفاده کنند.
دوستان لطفا در اینجا بنویسند تا در ان وبلاگ به نام خودشان به نمایش دربیاید،همچنین دوستان اگر مایل بودند نام وبلاگ را به دوستانشان بدهند.

* بعد از اتمام نوشتنان،حتما نام خود را ذکر کنید تا درصورت تبدیل به داستان یا شعر یا نمایشنامه یا فیلمنامه،نام شما به عنوان صاحب ایده نوشته بشود.
وبلاگ به دست شما دوستداران ادبیات ساخته میشود.

http://idehbaraieneveshta.blogfa.com

* باهم دست در دست هم دهیم،تا ادبیات ایران زمین اباد شود. *
داداش میشه توی رز بلاگ بسازی.
من به صورت حرفه ای قالب میسازم
برای شما هم به صورت مجانی میسازم

بلدرچین
12th June 2013, 11:13 PM
داداش میشه توی رز بلاگ بسازی.
من به صورت حرفه ای قالب میسازم
برای شما هم به صورت مجانی میسازم


سلام.رز بلاگ اذیت میکنه.
عزیزم یه دونه وب دارم میتونی یه دونه عالی برای اون بسازی؟اگر اوکی میدی بهت بگم چه جوری باشه حدودا

امـیـر بـیـگـی
12th June 2013, 11:16 PM
سلام.رز بلاگ اذیت میکنه.
عزیزم یه دونه وب دارم میتونی یه دونه عالی برای اون بسازی؟اگر اوکی میدی بهت بگم چه جوری باشه حدودا

داداش با بلاگفا و لوکس بلاگ نمیتونم
لوکس بلاگا که آی پیم باز نمیکنه
اونم قالب براش زشت میشه

mamadshumakher
13th June 2013, 02:38 PM
من وقتی به صمیمی ترین دوستم میرسم میگم:

سلام خوبی؟
میگه:سلام خوبی؟

وبه راهمون ادامه میدیم

mamadshumakher

بلدرچین
13th June 2013, 02:40 PM
من وقتی به صمیمی ترین دوستم میرسم میگم:

سلام خوبی؟
میگه:سلام خوبی؟

وبه راهمون ادامه میدیم

mamadshumakher


یه چند تا خاطره دیگه هم بگو یکمی واضح تر و دقیق تر.

mamadshumakher
13th June 2013, 02:53 PM
دوستان عزیز لطفا دراین جا بنویسید،هرنوع خاطره،اتفاق،شوخیایی که بادوستاتون میکنید،اس ام اس جالب و... رو به هرزبانی که دوست دارید در اینجا بنویسید،از یکایکتون ممنونم...
منتظر شما هستم..

سلام دوست عزیز.بله حتما.ولی با توجه به نوشته ی شما یک جمله ی کوچیک با نوع گفتار خاص هم میتونه در یک فیلم مشخصه بشه.

ادامه میدم.

امـیـر بـیـگـی
13th June 2013, 03:04 PM
برای قالب روی من حساب کنید


- - - به روز رسانی شده - - -


برای قالب روی من حساب کنید

mamadshumakher
13th June 2013, 03:08 PM
قدرت کلمات

توی خونه دانشجوییمون نشسته بودیم یه پارچه بزرگ پهن کرده بودیم یه کامپیوتر جلومونو 2تا دسته بازی و مشغول رقابت با pes 2012 بودیم.من رئال دوستم میلان.
تخمه میشکستیم و موقع پوف کردن پوستش روی پارچه میگفتیم تااافل [nishkhand] اینجوری با این کلمه پوستها پرت میشدن بیرون.
اینقدر این کارو کردیم که الان داریم کلاس زبان میریم واسه گرفتن تافل

mamadshumakher

بلدرچین
13th June 2013, 05:11 PM
قدرت کلمات

توی خونه دانشجوییمون نشسته بودیم یه پارچه بزرگ پهن کرده بودیم یه کامپیوتر جلومونو 2تا دسته بازی و مشغول رقابت با pes 2012 بودیم.من رئال دوستم میلان.
تخمه میشکستیم و موقع پوف کردن پوستش روی پارچه میگفتیم تااافل [nishkhand] اینجوری با این کلمه پوستها پرت میشدن بیرون.
اینقدر این کارو کردیم که الان داریم کلاس زبان میریم واسه گرفتن تافل

mamadshumakher



افرینننننن این چوری درسته.ممنونم ازت عزیزم[tashvigh]

"golbarg"
13th June 2013, 05:17 PM
من فهمیدم ؟؟؟؟اما عکسی یا جمله بانمک خواستید در خدمتم

mamadshumakher
13th June 2013, 09:02 PM
جوان پررویی که میره خونه یکی از دوستان قدیمی پدرش


حرکت اول رو به دختر خانواده: نسرین خانم نسرین خانم پیست پییییست هوی [nishkhand] ببخشید
- چیه؟چی شده ؟
هیییس اروم حرف بزنید.نسرین خانم ببخشید من یکم خجالتی ام
- نه بابا راحت باشید خونه خودتونه
- نه ممنون هرچی بگید سخته.من روم نمیشه خلاصه اینجا خونه شماست شما بهتر میدونید چی به چیه .یه لطفی در حقم میکنید؟
- خواهش میکنم بفرمایید در خدمتم.به خودتون سخت نگیرید
-بله [shaad] این جورابای منو یه آب میکشید؟sh_omomi110

دختره:sh_omomi112


حرکت دوم سر شام:

همه رو میز نشستن و دوست پدرش داره خیلی جدی درباره شغلش صحبت میکنه

پسره: عمو عذر میخوام میون کلامت ببخشید انگار این ته دیگی که گذاشتی گوشه بشقابتو نمیخوای بخوری بزار بردارمش که راحت غذاتو بخوری .....sh_omomi110

صاحبخونه:smilee_new2 (27)

حرکت سوم رو به پسر خانواده:امیدجان داداش برو یه دست رخت خواب بیار بخوابیم خسته ایم

در این فاصله این پسر میره رو تخت امید پتو هم میندازه رو خودشو راحت ...

امید که سوم راهنمایی هست میگه پاشو.پاشو از رو تخت خوابم

پسره:برو پسر جون.اوردی دیگه.رو همون بخوابsh_omomi26

...

kahrupay
15th June 2013, 02:07 PM
مرسی از پستتون
راستش من طنز نمی نویسم ولی قطعات ادبی زیاد می نویسم.
این یکیش. اگر به نظرتون خوب بود بگید تا حالا یا اصلاح کنم یا .... .


شاید من از آنی که می گفتی خشک تر بودم
گرمای تو باعث خشک سالی ام شد

شاید من از آنی که می گفتی کور تر بوددم
عشق تو باعث نابینایی ام شد

شاید من از آنی که می گفتی خنده دار تر بودم
شیرینی تو باعث شوری ام شد

اما
هر انسانی در یک بیابان خشک و خالی هم شور می شود و هم کور
شاید تو از انی که فکر می کردم از من دور تر بودی........

mamadshumakher
15th June 2013, 11:58 PM
یه پژو 405 نوک مدادی داشتیم شیشه هاشم دودی بود.منو دوستم تو ماشین بودیم مراسم سالگرد یه عزیزی بود همون روزها دیگه با حفظ محاسن تو شهر دور میزدیم.

شیشه ها پایین پیراهن بلند و تیره و گشاد رو شلوار.با سرعت کمی داشتیم تو خیابون اصلی میرفتیم که یهو یکی از دوستانی که کار واجب باهاش داشتیم رو تو یه مغازه دیدیم.با سرعت زدم کنار و ترمز دستیو کشیدم (با حالت عجله) تیز پریدیم بیرون از ماشین تو پیاده رو چندتا دختر با مانتوهای رنگی و شیک پوش داشتن میرفتن تا مارو دیدن اونجوری پریدیم پایین همونجا ایستادن یه لحظه دست همدیگرو گرفتن بعدش یهو شال و روسریشوشونو درست کردن [nishkhand] ما هم تعجب کردیم و با قیافه ی متعجب خودمون رفتیم اونطرف خیابون پیش دوستمون.تا مارو دید گفت چقد شبیه مامور ها شدید
ما همونجا فهمیدیم اون دختر ها واسه چی ترسیده بودن [nishkhand]
رفتیم سوار ماشین شدیم و دیگه کم کم واسمون سوال شد ایا واقعا شبیه مامور ها هستیم؟

یکم کنجکاو شدیم دوباره امتحان کنیم رفتیم تو یکی از شهرکها و داشتیم اروم از کنار خیابون میرفتیم دیدیم جلو یه کافینت یه پسر و 3 تا دختر شیک پوش ایستادن گفتم خدایا منو ببخش گازشو گرفتم جلو کافینت یه دستی کشیدم رو به روی کافینت ایستادم دوباره منو دوستم تیز پریدیم بیرون و دوستم داد زد همین بود؟؟ چشمتون روز بد نبینه پسره فرار کرد و دخترا خشکشون زده بود منم دیدم اوضاع خرابه گفتم نه این نبود.نشستیم تو ماشین و تیز از محل دور شدیم

ولی باورمون شد که چقد شبیه مامورا شدیم.اما دیگه با کسی شوخی نکردیم و رفتیم خونه

بلدرچین
16th June 2013, 07:17 PM
یه پژو 405 نوک مدادی داشتیم شیشه هاشم دودی بود.منو دوستم تو ماشین بودیم مراسم سالگرد یه عزیزی بود همون روزها دیگه با حفظ محاسن تو شهر دور میزدیم.

شیشه ها پایین پیراهن بلند و تیره و گشاد رو شلوار.با سرعت کمی داشتیم تو خیابون اصلی میرفتیم که یهو یکی از دوستانی که کار واجب باهاش داشتیم رو تو یه مغازه دیدیم.با سرعت زدم کنار و ترمز دستیو کشیدم (با حالت عجله) تیز پریدیم بیرون از ماشین تو پیاده رو چندتا دختر با مانتوهای رنگی و شیک پوش داشتن میرفتن تا مارو دیدن اونجوری پریدیم پایین همونجا ایستادن یه لحظه دست همدیگرو گرفتن بعدش یهو شال و روسریشوشونو درست کردن [nishkhand] ما هم تعجب کردیم و با قیافه ی متعجب خودمون رفتیم اونطرف خیابون پیش دوستمون.تا مارو دید گفت چقد شبیه مامور ها شدید
ما همونجا فهمیدیم اون دختر ها واسه چی ترسیده بودن [nishkhand]
رفتیم سوار ماشین شدیم و دیگه کم کم واسمون سوال شد ایا واقعا شبیه مامور ها هستیم؟

یکم کنجکاو شدیم دوباره امتحان کنیم رفتیم تو یکی از شهرکها و داشتیم اروم از کنار خیابون میرفتیم دیدیم جلو یه کافینت یه پسر و 3 تا دختر شیک پوش ایستادن گفتم خدایا منو ببخش گازشو گرفتم جلو کافینت یه دستی کشیدم رو به روی کافینت ایستادم دوباره منو دوستم تیز پریدیم بیرون و دوستم داد زد همین بود؟؟ چشمتون روز بد نبینه پسره فرار کرد و دخترا خشکشون زده بود منم دیدم اوضاع خرابه گفتم نه این نبود.نشستیم تو ماشین و تیز از محل دور شدیم

ولی باورمون شد که چقد شبیه مامورا شدیم.اما دیگه با کسی شوخی نکردیم و رفتیم خونه

[tashvigh][tashvigh][tashvigh][golrooz]

mamadshumakher
19th June 2013, 02:59 PM
ماه رمضان بود ما بعد از افطار میرفتیم بیرون فوتبالی چیزی بازی کنیم.یه شب داشتیم تو کوچه پس کوچه ها با 3تا از دوستان قدم میزدیم.رسیدیم به سر یه کوچه ای خواستیم بپیچیم به راست دیدیم از انتهای اون کوچه داره یکی از بچه ها میاد سریع پشت دیوار قایم شدیم و خواستیم صبر کنیم تا بیاد یه پخ کنیم بترسه بعد بریم فوتبال.

یکم صبر کردیم دیدیم نیومد.دوستم یه سروگوشی اب داد فهمید رفته تو مغازه ای که سر راه بود.بیاد بیرون فقط 20 متر با ما فاصله داره.ما تکیه دادیم منتظر بودیم صدای پا بشنویم .یه صدای عجیبی شنیدیم.شبیه راه رفتن که چه عرض کنم دویدن بدون دمپایی.فکر کردیم فهمیده ما این پشت قایم شدیم و دمپاییشو در اورده داره میاد مارو بترسونه . صدا یکم نزدیکتر شد تند تند میومد اما ریز بود صدا نزدیک شد حالا رسید ما هر 3تا هیییییی هووووووو نههههههههههههههه فراااااااااااااااااااااار صدای پای دوستمون نبود سگ بود [khande] تا رسید سر کوچه ما داد زدیم اونم ترسید ترمز کشید یه پارس کرد فراااااااااار اون برگشت و میدوید<<<<<<< ما هم برگشتیم و میدویدیم >>>>>>> حالا دوستم میگفت همون لحظه از سوپر مارکت اومده بود بیرون دید یه سگه داره با تمام سرعت میدوه طرفش اونم ترسید فرار کرد تو سوپر مارکت [nadidan]

امـیـر بـیـگـی
6th October 2013, 08:02 PM
ماه رمضان بود ما بعد از افطار میرفتیم بیرون فوتبالی چیزی بازی کنیم.یه شب داشتیم تو کوچه پس کوچه ها با 3تا از دوستان قدم میزدیم.رسیدیم به سر یه کوچه ای خواستیم بپیچیم به راست دیدیم از انتهای اون کوچه داره یکی از بچه ها میاد سریع پشت دیوار قایم شدیم و خواستیم صبر کنیم تا بیاد یه پخ کنیم بترسه بعد بریم فوتبال.

یکم صبر کردیم دیدیم نیومد.دوستم یه سروگوشی اب داد فهمید رفته تو مغازه ای که سر راه بود.بیاد بیرون فقط 20 متر با ما فاصله داره.ما تکیه دادیم منتظر بودیم صدای پا بشنویم .یه صدای عجیبی شنیدیم.شبیه راه رفتن که چه عرض کنم دویدن بدون دمپایی.فکر کردیم فهمیده ما این پشت قایم شدیم و دمپاییشو در اورده داره میاد مارو بترسونه . صدا یکم نزدیکتر شد تند تند میومد اما ریز بود صدا نزدیک شد حالا رسید ما هر 3تا هیییییی هووووووو نههههههههههههههه فراااااااااااااااااااااار صدای پای دوستمون نبود سگ بود [khande] تا رسید سر کوچه ما داد زدیم اونم ترسید ترمز کشید یه پارس کرد فراااااااااار اون برگشت و میدوید<<<<<<< ما هم برگشتیم و میدویدیم >>>>>>> حالا دوستم میگفت همون لحظه از سوپر مارکت اومده بود بیرون دید یه سگه داره با تمام سرعت میدوه طرفش اونم ترسید فرار کرد تو سوپر مارکت [nadidan]


اگه میشه بیشتر بذار

maryam kia
9th October 2013, 08:29 PM
وبلاگ میخواین وبلاگه خودم.[bamazegi]
این وبلاگ زیره نظر چندی از استادانه.اوناهم بازدید میکنن.خواستید شماهم بیاید[eynaki]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد