mozhgan.s
6th June 2013, 01:30 PM
دختری از کوچه باغی میگذشتیک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلامبعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگسوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفنمی دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدرمن که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهارمیکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمهبیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک استکوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلامبا تو من حرفی ندارم والسلام!!!
در پی اش افتاد و گفتا او سلامبعد از ان دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی درنگسوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او بچه پروی خفنمی دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدرمن که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهارمیکنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمهبیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک استکوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلامبا تو من حرفی ندارم والسلام!!!