ثمین20
4th June 2013, 12:55 PM
ابن سیرین (ره) یکی را گفت: چگونه ای؟
گفت: چگونه بود کسی که پانصد درم وام دارد، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه شد و هزار درم بیاورد و به وی داد و گفت: پانصد درم به وامخواه ده و پانصد درم بر عیال نفقه کن! و عهد کردم نیز با کس نگویم:چگونه ای؟ (از کیمیای سعادت)
نهایت خساست
بزرگی که در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل فرا رسید و امید زندگانی قطع کرد. جگرگوشگان خود را حاضر کرد. گفت: ای فرزندان، روزگاری دراز در کسب مال، زحمتهای سفر و حضر کشیدهام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگی فشردهام، هرگز از محافظت آن غافل مباشید و به هیچ وجه دست خرج بدان نزنید.
اگر کسی با شما سخن گوید که پدر شما را در خواب دیدم قلیه حلوا میخواهد، هرگز به مکر آن فریب نخورید که آن من نگفته باشم و مرده چیزی نخورد.
اگر من خود نیز به خواب شما بیایم و همین التماس کنم، بدان توجه نباید کرد که آن را خواب و خیال و رویا خوانند. چه بسا که آن را شیطا به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگی نخورده باشم در مردگی تمنا نکنم. این بگفت و جان به خزانه مالک دوزخ سپرد( اخلاق الاشراف عبید زاکانی)
عاقبت کسب علم
معرکهگیری با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمیکنی و عمر در بطالت به سر میبری. چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز، سگ ز چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمیشنوی، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ (به ارث مانده) ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادربار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد.
http://forum.niksalehi.com/images/icons/icon1.png
سلطان محمود در زمستاني سخت به طلحك گفت كه با اين جامه يك لا در اين سرما چه ميكني كه من با اين همه جامه مي لرزم.گفت:اي پادشاه تو نيز مانند من كن تا نلرزي.گفت:مگر تو چه كرده اي؟گفت:هر چه جامه داشتم همه را در بر كرده ام.
گفت: چگونه بود کسی که پانصد درم وام دارد، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه شد و هزار درم بیاورد و به وی داد و گفت: پانصد درم به وامخواه ده و پانصد درم بر عیال نفقه کن! و عهد کردم نیز با کس نگویم:چگونه ای؟ (از کیمیای سعادت)
نهایت خساست
بزرگی که در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل فرا رسید و امید زندگانی قطع کرد. جگرگوشگان خود را حاضر کرد. گفت: ای فرزندان، روزگاری دراز در کسب مال، زحمتهای سفر و حضر کشیدهام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگی فشردهام، هرگز از محافظت آن غافل مباشید و به هیچ وجه دست خرج بدان نزنید.
اگر کسی با شما سخن گوید که پدر شما را در خواب دیدم قلیه حلوا میخواهد، هرگز به مکر آن فریب نخورید که آن من نگفته باشم و مرده چیزی نخورد.
اگر من خود نیز به خواب شما بیایم و همین التماس کنم، بدان توجه نباید کرد که آن را خواب و خیال و رویا خوانند. چه بسا که آن را شیطا به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگی نخورده باشم در مردگی تمنا نکنم. این بگفت و جان به خزانه مالک دوزخ سپرد( اخلاق الاشراف عبید زاکانی)
عاقبت کسب علم
معرکهگیری با پسر خود ماجرا میکرد که تو هیچ کاری نمیکنی و عمر در بطالت به سر میبری. چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز، سگ ز چنبر جهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. اگر از من نمیشنوی، به خدا تو را در مدرسه اندازم تا آن علم مرده ریگ (به ارث مانده) ایشان بیاموزی و دانشمند شوی و تا زنده باشی در مذلت و فلاکت و ادربار بمانی و یک جو از هیچ جا حاصل نتوانی کرد.
http://forum.niksalehi.com/images/icons/icon1.png
سلطان محمود در زمستاني سخت به طلحك گفت كه با اين جامه يك لا در اين سرما چه ميكني كه من با اين همه جامه مي لرزم.گفت:اي پادشاه تو نيز مانند من كن تا نلرزي.گفت:مگر تو چه كرده اي؟گفت:هر چه جامه داشتم همه را در بر كرده ام.