live-live10
26th May 2013, 07:44 PM
اوشیدا:اقبال لاهوری با الهام از آیهٔ «قل هو الله احد»این چنین تفسیر میكند
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا: وب لاگ دفتر قرآن وعترت حوزه امام صادق (ع) زابل (http://qurann-and-hadith.blogfa.com/) مینویسد،
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد؛بگو كه او خدای یكتا و یگانه است.الله الصمد؛ خدایی كه كامل و از هر خلل و نیازی بیگانه است.لم یلد و لم یولد؛نزاییده و زاییده نشده است.و لم یكن له كفواً احد؛و نباشد با او همتا و همگونی.
اقبال لاهوری با الهام از آیهٔ «قل هو الله احد»این چنین تفسیر میكند:
اینكه در صد سینه پیچـد یك نفس سرّی از اسـرار توحـید است و بس
رنـگ او بــركــن مثـال او شــوی در جـهان عـكس جـمال او شـوی
آن كه نام تـو مسلمـان كـرده است از دویـی سـوی یـكی آورده اسـت
خویشتن را ترك و افغان خواندهای وای بـر تـو آنــچـه بـودی مانـدهای
با یـكی سـاز از دویـی بردار رخـت وحدت خود را مگـردان لخت لخت
صـد مـلل از مـلّتـی انـگیــخـتـی بـر حصـار خـود شبیـخون ریـخـتی
یك شــو و توحیـد را مشهـود كـن غایبــش را از عمــل مــوجـود كـن
لـــذّت ایمـان فــزایـد در عـمــل مـرده آن ایـمان كـه نـایـد در عمــل
«الله الصمد».
گـر بـه «الله الصـمد» دل بــستهای از حد اسبــــاب بـیــرون جستهای
بنـــدهٔ حــق بـنـدهٔ اسبـاب نیـست زنـــدگـانی گـردش دولاب نیـسـت
مسلـم استـی بـینیـاز از غیــر شـو اهـــل عـالـم را سـراپــا خیــر شـو
پـیش منـعم شكـوهٔ گــردون مكــن دست خویش از آستین بیرون مكن
چـون علــی در ســاز با نـان شعیـر گـردن مرحـب شـكن خیـبــر بگیـر
رزق خـود را از كـف دو نـان مــگیر یـوسف استـی خــویش را ارزان مگیـر
گر چه باشی مـورهــم بـیبـال و پر حــاجـتــی پیــش مـسلمانـی مبـر
راه دشـوار اسـت سـامـان كـم بگیر در جــهــــان آزاد زی، آزاد میــــر
پشــت پـا زن تخـت كیــكاووس را سـر بـده از كــف مـده نـامــوس را
«لم یلد و لم یولد».
فــارغ از بـاب ام و اعــمـام بـاش هـمـچو سلـمان زادهٔ اســلام باش
نكـتهای ای هـمــدم فـرزانه بیــن شـهــد را در خـانـههـای لانه بین
قـطـرهای از لالـهٔ حـمـــراســـتی قـطـرهای از نرگــس شهــلاسـتی
این نمیگـوید كـه مـن از عـبـهـرم آن نـمیگـویــد مــن از نیــلوفـرم
مـلّـت مـا شـأن ابـراهـیــمی است شهـد مـا ایـمان ابـراهیــمی است
گـر نـسب را جــزو ملّت كـردهای رخنـــه در كـار اخــوّت كــردهای
در زمـیـن ما نـگــیــرد ریـشـهات هسـت نامسلـم هنـوز اندیشـهات
نیسـت از روم و عـرب پـیونــد مـا نیســت پابنــد نســب پیــوند مــا
دل به محبـوب حجـازی بستـهایـم زیـن جهـت بایكـدیگر پیوستهایم
عشـق او سـرمایـهٔ جمعیـت اسـت همچو خون اندر عروق ملّت است
عشق ورزی از نسب بایـد گذشـت هم ز ایـران و عرب بایـد گـذشـت
«و لم یكن له كفواً احد».
رشتـهای بـا «لم یـكن» بایـد قـوی تا تــو در اقـوام بـیهـمـتــاشـوی
آن كه ذاتش واحد است ولا شریك بنـدهاش هـم در نسـازد با شـریك
مؤمـن بــالای هــر بـــالاتـــری غـیــرت او برنـتــابـد هـمـســری
فـرقـه «لاتحـزنــوا» انــدر بـــرش «انتـم الاعلـون» تاجـی بـر ســرش
مـیكـشـد بـار دو عـالـم دوش او بـحــر و بـــر پــروردهٔ آغــوش او
زیـر گـردون مـینـیـاســایـد دلش بــر فـلك گیـرد قـرار آب و گلـش
طایــرش منقــار بــر اخــتر زنــد آن سـوی ایـن كهـنه چنبـر بـر زنـد
تــوبـه پــرواز پـری نـگشــودهای كرمك اسـتی زیر خـاك آسـودهای
خــوار از مهجــوری قـرآن شــدی شـكوه سنـج گـردش دوران شـدی
ای چـو شبـنـم بر زمیـن افتنـدهای در بــغـل داری كـتــاب زنــدهای
به گزارش پایگاه خبری اوشیدا: وب لاگ دفتر قرآن وعترت حوزه امام صادق (ع) زابل (http://qurann-and-hadith.blogfa.com/) مینویسد،
بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد؛بگو كه او خدای یكتا و یگانه است.الله الصمد؛ خدایی كه كامل و از هر خلل و نیازی بیگانه است.لم یلد و لم یولد؛نزاییده و زاییده نشده است.و لم یكن له كفواً احد؛و نباشد با او همتا و همگونی.
اقبال لاهوری با الهام از آیهٔ «قل هو الله احد»این چنین تفسیر میكند:
اینكه در صد سینه پیچـد یك نفس سرّی از اسـرار توحـید است و بس
رنـگ او بــركــن مثـال او شــوی در جـهان عـكس جـمال او شـوی
آن كه نام تـو مسلمـان كـرده است از دویـی سـوی یـكی آورده اسـت
خویشتن را ترك و افغان خواندهای وای بـر تـو آنــچـه بـودی مانـدهای
با یـكی سـاز از دویـی بردار رخـت وحدت خود را مگـردان لخت لخت
صـد مـلل از مـلّتـی انـگیــخـتـی بـر حصـار خـود شبیـخون ریـخـتی
یك شــو و توحیـد را مشهـود كـن غایبــش را از عمــل مــوجـود كـن
لـــذّت ایمـان فــزایـد در عـمــل مـرده آن ایـمان كـه نـایـد در عمــل
«الله الصمد».
گـر بـه «الله الصـمد» دل بــستهای از حد اسبــــاب بـیــرون جستهای
بنـــدهٔ حــق بـنـدهٔ اسبـاب نیـست زنـــدگـانی گـردش دولاب نیـسـت
مسلـم استـی بـینیـاز از غیــر شـو اهـــل عـالـم را سـراپــا خیــر شـو
پـیش منـعم شكـوهٔ گــردون مكــن دست خویش از آستین بیرون مكن
چـون علــی در ســاز با نـان شعیـر گـردن مرحـب شـكن خیـبــر بگیـر
رزق خـود را از كـف دو نـان مــگیر یـوسف استـی خــویش را ارزان مگیـر
گر چه باشی مـورهــم بـیبـال و پر حــاجـتــی پیــش مـسلمانـی مبـر
راه دشـوار اسـت سـامـان كـم بگیر در جــهــــان آزاد زی، آزاد میــــر
پشــت پـا زن تخـت كیــكاووس را سـر بـده از كــف مـده نـامــوس را
«لم یلد و لم یولد».
فــارغ از بـاب ام و اعــمـام بـاش هـمـچو سلـمان زادهٔ اســلام باش
نكـتهای ای هـمــدم فـرزانه بیــن شـهــد را در خـانـههـای لانه بین
قـطـرهای از لالـهٔ حـمـــراســـتی قـطـرهای از نرگــس شهــلاسـتی
این نمیگـوید كـه مـن از عـبـهـرم آن نـمیگـویــد مــن از نیــلوفـرم
مـلّـت مـا شـأن ابـراهـیــمی است شهـد مـا ایـمان ابـراهیــمی است
گـر نـسب را جــزو ملّت كـردهای رخنـــه در كـار اخــوّت كــردهای
در زمـیـن ما نـگــیــرد ریـشـهات هسـت نامسلـم هنـوز اندیشـهات
نیسـت از روم و عـرب پـیونــد مـا نیســت پابنــد نســب پیــوند مــا
دل به محبـوب حجـازی بستـهایـم زیـن جهـت بایكـدیگر پیوستهایم
عشـق او سـرمایـهٔ جمعیـت اسـت همچو خون اندر عروق ملّت است
عشق ورزی از نسب بایـد گذشـت هم ز ایـران و عرب بایـد گـذشـت
«و لم یكن له كفواً احد».
رشتـهای بـا «لم یـكن» بایـد قـوی تا تــو در اقـوام بـیهـمـتــاشـوی
آن كه ذاتش واحد است ولا شریك بنـدهاش هـم در نسـازد با شـریك
مؤمـن بــالای هــر بـــالاتـــری غـیــرت او برنـتــابـد هـمـســری
فـرقـه «لاتحـزنــوا» انــدر بـــرش «انتـم الاعلـون» تاجـی بـر ســرش
مـیكـشـد بـار دو عـالـم دوش او بـحــر و بـــر پــروردهٔ آغــوش او
زیـر گـردون مـینـیـاســایـد دلش بــر فـلك گیـرد قـرار آب و گلـش
طایــرش منقــار بــر اخــتر زنــد آن سـوی ایـن كهـنه چنبـر بـر زنـد
تــوبـه پــرواز پـری نـگشــودهای كرمك اسـتی زیر خـاك آسـودهای
خــوار از مهجــوری قـرآن شــدی شـكوه سنـج گـردش دوران شـدی
ای چـو شبـنـم بر زمیـن افتنـدهای در بــغـل داری كـتــاب زنــدهای