aty.a
16th May 2013, 01:30 PM
خودت بگو از کجا شروع کنم؟!
از جنوب که نخلستان هایش مثل دلم داغ هستند
یا از شمال,
که شالی زارهایش مثل شال تو سبز!
از شرق که صبح را در خاک های تشنه اش انتظار می کشد!
ویا از غرب که هنوزغروب را در سر سختی کوه هایش باور نکرده است!؟
بگذار از سمت خودم سفرکنم
اری,از سمت خودم
هرچند فرقی نمی کند,
همه ی دشت ها مثل تنگستان برایت دلتنگی می کنند!
بندر عباس,همه ارزویش این است که بندر توباشد
فرهاد های کرمانشاه,
این روزها بر سینه بیستون,شیرینی عشق خسرویی راتیشه می زنند که در راه است.
چه قدر هوای نسیم تو را کرده اند بادگیرهای یزد....
و منتظر است کرمان که بیایی,
دلش را فرش کند زیر قدم هایت.
شیراز,هنوز داد از غم تنهایی ... می کشد
و در حسرت خالت سمرقند و بخارا روی دستش مانده.
ان قدر اشک ریخته اند نرگس زارهای کازرون,
که دریاچه ی پریشان دلش شور می زند.
برای اصفهان شاید چهل ستون کم بود.
به خاطر نگاه تو جمکران ان قدر به خودش رسیده است,
که قم به خاطر چشم زخم حق دارد یک دریاچه نمک با خودش بردارد.
تهران,انگار هوای تازه ات را از یاد برده است.
این جا دیگر اسمان اول هم به زور پیدا است.
تبریز,در تب دیدنت می سوزد
مشهد,شاهد است که چند باری امدی و نماندی
وقتی به حرم میرسی,اسمان صحن هارا,دو خورشید روشن میکند.
کبوترها می نشینند به تماشا,تا بال هایشان نسوزد.
وقتی می روی بال کبوترها نسوخته ,
اما دل پروانه ها چرا!!!!!!
با این که رفته ای, چقدر هستی؟!
درست است که میان این دانه ها که می بارند
و کنار این سنگ ها که روی سنگ بند نمی شوند
و روی تبسم هایی که گاهی رنگی به لب ها میدهند.
جای خالی ات پر از عطش است.....
و دوری ات پر از دوستی,اما اگر خواستی برگردی پیراهنی اضافه بردار.
این دور و بر هنوز برادران غیورت پرسه می زنند.
از جنوب که نخلستان هایش مثل دلم داغ هستند
یا از شمال,
که شالی زارهایش مثل شال تو سبز!
از شرق که صبح را در خاک های تشنه اش انتظار می کشد!
ویا از غرب که هنوزغروب را در سر سختی کوه هایش باور نکرده است!؟
بگذار از سمت خودم سفرکنم
اری,از سمت خودم
هرچند فرقی نمی کند,
همه ی دشت ها مثل تنگستان برایت دلتنگی می کنند!
بندر عباس,همه ارزویش این است که بندر توباشد
فرهاد های کرمانشاه,
این روزها بر سینه بیستون,شیرینی عشق خسرویی راتیشه می زنند که در راه است.
چه قدر هوای نسیم تو را کرده اند بادگیرهای یزد....
و منتظر است کرمان که بیایی,
دلش را فرش کند زیر قدم هایت.
شیراز,هنوز داد از غم تنهایی ... می کشد
و در حسرت خالت سمرقند و بخارا روی دستش مانده.
ان قدر اشک ریخته اند نرگس زارهای کازرون,
که دریاچه ی پریشان دلش شور می زند.
برای اصفهان شاید چهل ستون کم بود.
به خاطر نگاه تو جمکران ان قدر به خودش رسیده است,
که قم به خاطر چشم زخم حق دارد یک دریاچه نمک با خودش بردارد.
تهران,انگار هوای تازه ات را از یاد برده است.
این جا دیگر اسمان اول هم به زور پیدا است.
تبریز,در تب دیدنت می سوزد
مشهد,شاهد است که چند باری امدی و نماندی
وقتی به حرم میرسی,اسمان صحن هارا,دو خورشید روشن میکند.
کبوترها می نشینند به تماشا,تا بال هایشان نسوزد.
وقتی می روی بال کبوترها نسوخته ,
اما دل پروانه ها چرا!!!!!!
با این که رفته ای, چقدر هستی؟!
درست است که میان این دانه ها که می بارند
و کنار این سنگ ها که روی سنگ بند نمی شوند
و روی تبسم هایی که گاهی رنگی به لب ها میدهند.
جای خالی ات پر از عطش است.....
و دوری ات پر از دوستی,اما اگر خواستی برگردی پیراهنی اضافه بردار.
این دور و بر هنوز برادران غیورت پرسه می زنند.