PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : هوش های چند گانه



yas-90
16th May 2013, 12:20 AM
هوش به عنوان یک توانایی شناختی در سال 1905 میلادی توسط آلفرد بینه و تئودور سیمون مطرح شد. با وجودی که درخصوص این پدیده بررسی های متعددی انجام گرفته و نظریه های متفاوتی ارایه شده اما هنوز صاحبنظران به همسویی کلی در مورد ابعاد گوناگون هوش دست نیافته اند. در بین نظریات مطرح شده دو نظریه از مقبولیت بیشتری برخوردار هستند.

نظریه هوش چندگانه هوارد گاردنر شامل:

هوش کلامی: توانایی تفکر کلامی و استفاده از زبان برای بیان منظورها

هوش منطقی – ریاضی: توانایی انجام عملیات ریاضی

هوش فضایی: توانایی تفکر سه بعدی

هوش بدنی – جنبشی: توانایی دستکاری اشیا و تبحر جسمی

هوش موسیقیایی: حساس بودن نسبت به زیر و بم آهنگ، ریتم و تن صدا

هوش بین فردی: توانایی درک دیگران و تعامل موثر با آنها

هوش درون فردی: توانایی فهم خود

هوش طبیعی: مشاهده الگوهای طبیعت و فهم نظام های طبیعی و مصنوعی ساخت انسان

هوش وجودی: ظرفیت مطرح کردن سوالات وجودی



نظریه هوش سه گانه دانا زوهار و یان مارشال

این هوش ها با هوش جسمانی (pq) یعنی توانایی کنترل ماهرانه بدن و استفاده از اشیا آغاز می شوند و بر اساس سیستم های عصبی مغز مشخص می گردند. زوهار و مارشال معتقدند هوش های دیگر زیرمجموعه های این سه هوش هستند.

هوش عقلانی (iq): این هوش مربوط به مهارت های منطقی و زبانشناسی ماست که در حال حاضر بیش از سایر هوش ها به عنوان ملاک موفقیت آموزشی محسوب می شود و مناسب حل مساله ریاضی و منطقی است.

هوش عاطفی یا هیجانی (eq): به افراد کمک می کند عواطف خود و دیگران را مدیریت کنند. این هوش در موفقیت حرفه ای و شخصی فرد بسیار موثر است و آنها را در برقراری ارتباط یاری می دهد و تا حدی از قابلیت پیشگویی نیز برخوردار است.

هوش معنوی (sq): این هوش برخلاف هوش عقلانی که کامپیوترها هم از آن بهره مندند و نیز هوش عاطفی که در برخی از پستانداران رده بالا دیده می شود، خاص انسان است. زوهار و مارشال هوش معنوی را یک بعد جدید از هوش انسانی معرفی کردند و به نظر آنها هوشنهایی است و برای حل مسائل مفهومی و ارزشی استفاده می شود. هوش معنوی زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها اعتقاد و باور داریم. سوال های جدی در مورد اینکه از کجا آمده ایم، به کجا می رویم و هدف اصلی زندگی چیست، از نمودهای هوش معنوی است.

این هوش برای کارکرد اثربخش هوش عقلانی و هوش عاطفی ضرورت دارد. در واقع هوش عقلانی دروازه ورود فرد برای کسب موفقیت در رشته تحصیلی مورد علاقه اش است، اما آنچه او را در زمره بهترین ها در شغل و حرفه او قرار می دهد، هوش عاطفی است.

بهره مندی از حداقل هوش عاطفی آغاز راه سفر به سوی معنویت، خودآگاهی و هوش معنوی است که خود موجب تقویت هوش عاطفی می شود. از طرف دیگر هوش عاطفی نیز می تواند در رشد و ارتقای هوش معنوی موثر باشد. دو هوش عاطفی و هوش معنوی تاثیری مستقیم و مثبت بر یکدیگر دارند. رشد و توسعه هر یک باعث پرورش و توسعه دیگری می شود.




رابطه هوش ها (سیندی ویگلورث)

هوش معنوی جنبه های مختلفی از آگاهی و زندگی ذهنی و روحی درونی فرد را با زندگی و کار بیرونی متصل و یکپارچه می کند و نوعی آگاهی درباره تمامیت جهان به شکلی کلی به فرد می دهد.

سیندی ویگلورث معتقد است که هوش معنوی توانایی رفتار کردن با دلسوزی و دانایی در حین آرامش درونی و بیرونی، صرفنظر از پیشامدها و رویدادهاست. افراد با هوش معنوی در حین قضاوت، توانایی منصفانه و دلسوزانه رفتار کردن را دارند.

هوش معنوی ما را قادر می سازد همه چیز را آنطور که هستند ببینیم. این هوش همان هوشی است که رهبران مشهور و محبوب جهان را هدایت کرده است. رهبران معنوی با داشتن این هوش می توانند بزرگترین فشارها را تحمل کنند.

رابرت ایمونز تلاش کرد معنویت را بر اساس تعریف گاردنر از هوش، در چارچوب هوش معنوی مطرح کند. وی معتقد است که هوش معنوی مجموعه ای از توانایی ها برای بهره گیری از منابع دینی و معنوی است. به نظر ایمونز پنج توانایی معرف این هوش است:

قابلیت تعالی فیزیکی و مادی: افراد با هوش معنوی، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هشیاری دارند.

توانایی ورود به سطح معنوی بالاتر: از یک حقیقت غایی که ایجاد احساس یگانگی و وحدت می کند، آگاهی دارند.

توانایی یافتن تقدس در فعالیت ها، رویدادها و روابط روزمره: حضور الهی را در فعالیت های عادی تشخیص می دهند.

توانایی به کارگیری منابع معنوی برای حل مسائل زندگی: افرادی که ذاتا مذهبی هستند راحت تر می توانند با استرس ها برخورد کنند و بیش از سایرین بر بحران های روحی و مشکلات غلبه کنند.

توانایی انجام رفتار فاضلانه و ظرفیت پرهیزگاری بالا.



مولفه های متعدد دیگری نیز برای هوش معنوی ذکر می شود، نظیر: عقل شهودی؛ ادراک مستدل؛ آگاهی بر خواست و نیت؛ قدرت و عدالت متمرکز؛ عملکرد همراه با بصیرت؛ آگاهی و توان دوراندیشی؛ حس ماوراء الطبیعه و تقدس؛ آرامش درونی و بیرونی؛ دیدن وحدت در کثرت؛ پیوند و خدمت خلاق؛ خیرخواهی عملی و معنوی؛ خردمندی؛ فضیلت و انسانیت؛ دلسوزی، شفا و بخشش؛ وقار و تعهد؛ زندگی با شوق؛ عشق، فداکاری و شفقت؛ ایمان و ایثار؛ و راحت بودن در تنهایی بدون احساس تنهایی.

روانشناسان همچنین صفات زیر را برای افرادی که از این هوش برخوردارند نام می برند:

* خودآگاهی
* کل نگر بودن
* مستقل بودن (شهامت)
* استقلال از محیط: شجاعت کلی برای انجام عمل برخلاف عرف رایج
* گفتن «چرا؟»
* قابلیت مواجهه با مشکلات و ناملایمات و حتی به فرصت تبدیل کردن آنها
* خودکنترلی: توانمند بودن در خودداری و کنترل خویش
* انعطاف پذیری
* پرداختن به سجایای اخلاقی و اهمیت دادن به آنها
* درس گرفتن از تجربیات و شکست ها
* خودجوش بودن
* درست اندیشیدن
* عدم فرار از میدان حوادث
* رهایی از لغزش ها و دام های شیطانی
* حسی که افراد را هدایت درونی می کند
* برونز کامل عشق در شخصیت فرد، توانایی برای شاد زیستن



افراد با هوش معنوی کسانی هستند که می دانند «چرا» انجام می دهند و «چه چیزی» را انجام می دهند. همیشه بر اساس یک رسالت مشابه عمل می کنند. آنها بر اساس خدمت رسانی به دیگران زندگی می کنند. آنها دیگران را به خاطر چیزی سرزنش نمی کنند و همواره مسوولیت بخشش خود و عملکردهایشان را می پذیرند.

برای رضایت داشتن از خودشان نیازی به تصدیق دیگران ندارند. از وابستگی به دیگران برای کسب ایمنی رها هستند، چون اعتقاد دارند ایمنی از خودشان است نه از بیرون. آنها کار را مکانی برای خلاقیت، اعتماد به نفس و یادگیری، جایی که پول و پاداش، ثانویه است، می دانند. آنها افراد محیط کار را به عنوان انسان هایی با قوت، ضعف، نگرانی، نیازها و خواسته های خودشان در نظر می گیرند، برای آنها روابط، همواره قبل از کار است.

آنها از زندگی مادی دست نمی کشند بلکه خواهان ایجاد تعادلی در زندگی مادی همسو با اهداف متعالی و معنوی خود هستند.

مدیر معنوی در برخورد با موقعیت ها به جای مداخله در امور، به ایجاد بصیرت می پردازد؛ به جای کنترل، اعتماد می کند و به جای مطرح کردن خود، فروتنی نشان می دهد.


هوش معنوی و مدیریت

تاثیر فوق العاده هوش معنوی بر متغیرهای مهم مدیریت همچون رهبری، انگیزش، خودکنترلی، قابلیت تغییر، ارتباطات، عملکرد و ... و نیز ارتباطش با دیگر انواع هوش سبب می شود معنویت و هوش معنوی به یک موضوع مهم در حوزه مدیریت و سازمان تبدیل شود.

مدیرانی که دیدگاه معنوی دارند، نسبت به تغییر، پذیراتر و به دنبال هدف و معنا برای سازمان خود هستند. اهمیت اتصال به یک کل بزرگتر را می فهمند، ادراک و بیانی فردی از معنویت خود دارند. این افراد از ذهنیت وفور برخوردارند یعنی باور دارند که منابع کافی برای همه وجود دارد و نیاز به رقابت نیست.

در نتیجه افراد راحت تر به یکدیگر اعتماد می کنند، اطلاعات و کارشان را به مشارکت می گذارند و با همکاران و اعضای گروهشان هماهنگ می شوند تا به اهداف نهایی خود برسند. افراد در سلسله مراتب سازمان هایی که گرایش معنوی دارند، برای توانمندسازی یکدیگر تلاش می کنند. در موقعیت های تعارض از راهبردهای همکاری برد – برد استفاده می کنند.



مدیر معنوی در برخورد با موقعیت ها به جای مداخله در امور، به ایجاد بصیرت می پردازد؛ به جای کنترل، اعتماد می کند و به جای مطرح کردن خود، فروتنی نشان می دهد. مدیر معنوی بر ارزش های اخلاقی مثل صداقت، درستی، آزادی و عدالت تاکید دارد. او هویت اخلاقی کارکنان خود را بهبود داده و تعهد عمیقی در آنان ایجاد می کند و بین آنها روابط سازنده را حاکم می سازد.

مدیر معنوی بر توسعه فردی، تصمیم گیری مشترک، و کمک به خودشکوفایی تاکید دارد. اگر ارزش های اصلی اش مورد تهدید قرار گیرد، به جای تطبیق با عقاید و افکار دیگران، آنها را به چالش می کشد تا به نتیجه والا برسد. مدیر معنوی اجازه نمی دهد مقام و موقعیت ذهن او را درگیر سازد، زیرا ذهن همواره با این تهدید روبرو است که توسط موقعیت ها و حاشیه های به ظاهر مهم به گروگان گرفته شود.مدیر معنوی به جای هدایت شدن توسط موقعیت، خودش موقعیت را خلق و هدایت می کند.

امروزه روانشناسان بر این باورند که موفقیت نهایی یک سازمان بزرگ به هوش معنوی مدیران و کارکنان آن بستگی دارد هر چند که هوش عقلانی و هوش عاطفی نیز تا حدی این موفقیت را تضمین می کند. آنها معتقدند تشویق معنویت در محیط کار می تواند منجر به افزایش خلاقیت، صداقت و اعتماد، حس تکامل شخصی، تعهد سازمانی، رضایت شغلی، مشارکت شغلی، اخلاق و وجدان کاری، انگیزش، عملکرد و بهره وری بالا شود. یک مدیر معنوی قادر می شود طوری سازمان خود را به موفقیت برساند که همه مشتریان، کارکنان و افراد جامعه از آن منتفع شوند.

نوآوران جوان

yas-90
16th May 2013, 12:28 AM
هوش درون فردی چیست؟
توانایی فهم وبیان کردن احساسات درونی

این هوش به صاحبان خود اجازه میدهد که تواناییهایشان را شناخته و از محدودیتهای خود تصویر روشنی داشته باشند.

این افراد میل به استقلال داشته در موضوعات بحث انگیز اغلب دارای نقطه نظرات محکمی هستند. حس اعتماد به نفس قوی دارند. از اینکه به تنهایی روی طرحایشان کار کنند لذت می برند. خود را مصمم ومستقل میدانند و اهداف مهمی برای زندگی دارند که مرتب به ان فکر میکنند.در جتساتی بیشتر شرکت میکنند که موضوع و هدفشان چگونگی رشد فردی است.

بزرگترین پرسش دانش اموزان درون گرا این است که این مطلب به چه کار من در زندگی میاید؟
وظیفه معلم است تا میان مطالب وزندگی روزمره دانش اموزان پیوند برقرار کند. سدهای بین خود وفراگیران را شکسته نوعی وحدت وجود ایجاد کند.

1.ایجاد لحظه های عاطفی

2.زمانهای آزاد با گفتگوهای ازاد پیرامون موضوات دلخواه

3.اشتراک گذاشتن احساسات خوب با انها

4.به انها یاد داده دفتر یاداشت درباره جریانهای روزمره و نقدونظرات خود داشته باشند.

در خانه برای تقویت این هوش باید
برای عقاید فرزندان ارزش قائل شده عزت نفس کودک را با تشویق به بیان عقاید خوب تقویت کرد.گاهی کودک را با سوالهایی به تفکر واداشت.دادن فرصت انتخاب به کودک.ایجاد لحظات تنها بودن. خوب گوش دادن به انها. نگاه از دید کودک

مشاغل مناسب

مشاور- فروشنده- تاجر -روان درمان -فیلسوف -رهبر مذهبی - معلم علوم دینی -حکیم الهیات

yas-90
16th May 2013, 12:36 AM
هوش چيست؟

هوش همان استعداد است؟ قوۀ ابتكار است؟ دانايى است؟ قدرت يادگيرى است؟ حافظۀ‌ قوى براى از بر كردن شمارۀ تلفن و شعر است؟ توانايىِ برآمدن از پس مشكلات است؟

تعاريف هوش‏
چندين راه براى تعريف هوش وجود دارد. سه نظر متداول:
هوش عبارت است از توانايى يادگيرى.
هوش عبارت است از توانايى فرد در تطبيق با محيط خود.
هوش عبارت است ازتوانايىِ تفكر انتزاعى (براونينگ، 1990).
اين سه تعريف مغاير يكديگر نيستند. تعريف اول تأكيد بر تعليم و تربيت دارد. تعريف دوم بر شيوه مواجهه افراد با موقعيتهاى جديد تأكيد مى‏كند، و تعريف سوم ناظر بر توانايى افراد در زمينه استدلال كلامى و رياضى است. به اين ترتيب، اين سه توانايى با يكديگر وجوه مشتركى دارند.
هوش توانایی ذهنی است و قابلیت‌های متنوعی همچون استدلال، برنامه‌ریزی، حل مسئله، تفکر انتزاعی، استفاده از زبان، و یادگیری را در بر می‌گیرد. نظریه‌های هوش در طول تاریخ تغییر کرده‌اند.
امّا در سال‌های اخیر دیدگاه‌های دیگری نسبت به هوش پدید آمده است. یکی از این دیدگاه‌ها، نظریه هوش چندگانه است که توسط هاوارد گاردنر، روان‌شناس دانشگاه هاوارد، ارائه گشته است.
بر طبق این نظریه، دیدگاه‌های روان‌سنجی سنتی نسبت به هوش، بسیار محدود و ضعیف است. گاردنر نظریه‌اش را نخستین بار در کتاب «قاب‌های ذهنی: نظریه هوش چندگانه»، در سال 1983 ارائه کرد. به عقیده او همه انسان‌ها دارای انواع مختلفی از هوش هستند. او در کتاب خود، هشت نوع مختلف هوش را معرفی نموده و احتمال داده است که نوع نهمی نیز به عنوان «هوش هستی‌گرا» وجود داشته باشد.
طبق نظریه گاردنر، برای به دست آوردن تمام قابلیت‌ها و استعدادهای یک فرد، نباید تنها به بررسی ضریب هوشی پرداخت بلکه انواع هوش‌های دیگر او مثل هوش موسیقیایی، هوش درون فردی، هوش تصویری-فضایی و هوش کلامی- زبانی نیز باید در نظر گرفته شود.
در این مقاله با یکی از انواع هوش های چندگانه گاردنر آشنا می شویم.

هوش موسیقی
این نوع هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی.

از این هوش با نام های موسیقایی – ریتمیک وموزون نام می برند.

افرادی که ازاین هوش بهره ورند معمولا نسبت به صداهای محیطی و همچنین نواهای گوش نواز حساس هستند.

این افراد هنگامی که مشغول فعالیت های دیگرهستند معمولا سوت می زنند. یا آهنگی را زیرلب زمزمه می کنند.

این افراد ازگوش دادن به موسیقی لذت می برند و معمولا به جمع آوری سی دی ها و نوارهای موسیقی علاقه نشان می دهند. اغلب درنواختن یکی از سازهای موسیقی مهارت دارند.

این افراد همراه با آهنگ های مرسوم می خوانند و بیشترآن ها را به خاطر می سپارند و در بازآ فرینی ( بازسازی ) ملودی های آوازی توانایی دارند.

آنها می توانند حرکات موزون همراه با آهنگ داشته باشند ، درهنگام فعالیت های دیگر حتی مطالعه و درس خواندن به موسیقی گوش می دهند. که نه تنها تمرکز آنها را بهم نمی زند بلکه به تمرکز آن ها کمک هم می کند .

گاهی برای یادآوری دروس حفظ کردنی شعر یا ترانه می سازند.

دانش اموزانی که از این هوش بهره ور هستند مورد بی مهری قرار می گیرند و زمزمه ها و رفتارهای آنها را به عنوان ناسازگاری و مشکل رفتاری در کلاس می بینند.

این هوش در گونه های دیگر موجودات زنده مثل پرندگان آوازخوان نیز بروز می کند.

این افراد معمولا ازصدای خوشی نیز برخوردارند . موسیقی و صدای خارج از نت ( فالس ) را تشخیص می دهند.

علاقه مند به خرید وسایل موسیقی ، نرم افزارهای موسیقی، cd و نوارهای موسیقی ، کتب مربوط به شرح حال موسیقی دانان ، رفتن به کنسرت ها و دیدن فیلم های مربوط به موسیقی هستند.

نقاط قوت: ریتم و موسیقی
کسانی که هوش موسیقیایی بالایی دارند در فکر کردن به الگوها، ریتم‌ها و صداها قوی هستند. این افراد از موسیقی لذت می‌برند و معمولاً در نواختن سازهای موسیقی و آهنگسازی مهارت دارند.

ویژگی‌های هوش موسیقیایی
• لذت بردن از آوارخوانی و نواختن سازهای موسیقی

• تشخیص آسان الگوها و نت‌های موسیقی

• توانایی به خاطرسپردن آهنگ‌ها و ملودی‌ها

• درک عمیق از ساختار، ریتم و نت‌های موسیقی

مهارت های آنها شامل موارد زیر می‌شود:
آواز خواندن ، سوت زدن، نواختن آلات موسیقی، تشخیص الگوهای آهنگین، آهنگ سازی، به یاد آوردن ملودی ها، درک ساختار و ریتم موسیقی

تكنيك هاي آموزشي هوش موسيقايي
*ريتم،آواز،ضربه و سرود
*ديسكو گرافي
*موسيقي فراذهني
*مفاهيم موسيقايي
* موسيقي حالات روحي

انتخاب‌های شغلی
• موسیقیدان
• آهنگساز
• خواننده
• معلم موسیقی
• رهبر ارکستر

توصیه هایی برای تقویت هوش موسیقایی

۱- زیر دوش یا هنگام رفت و آمد آواز بخوانید.

۲- با دوستان خود به بازی ( نام آن آهنگ را بگو ) یا بازیهای دیگر بپردازید.

۳- به کنسرت یا اپرا بروید.

۴- مجموعه ای از سی دی های مورد علاقه خود را گردآوری کرده و مرتبا به آنها گوش کنید.

۵- به فراگیری رسمی یک ساز موسیقی مخصوص بپردازید.

۶- با یک موسیقیدان تمرین کنید.

۷- در طول یک هفته یک ساعت را به شنیدن یک سبک ناآشنای موسیقی ( از قبیل جاز، موسیقی محلی، کلاسیک، ترانه های مردمی، بین المللی یا انواع دیگر ) اختصاص دهید.

۸- یک دوره آوازخوانی خانوادگی برپا کنید.

۹- یک صفحه کلید الکترونیکی بخرید و ملودیهای ساده و آهنگهای موسیقی را بیاموزید.

۱۰- از یک اسباب بازیفروشی سازهای کوبه ای بخرید و آنها را در آهنگ موسیقی متن بنوازید.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد