PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : خونواده جنگلی-سوژه خنده حتما" بخونید -خودم و دوستام نوشتیم



solinaz
14th May 2013, 07:49 PM
من امروز می خوام یه نمایشنامه براتون بذارم که خودم و دوستام نوشتمیم . اسمش خونواده ی جنگلیه !

راوی :سلام!من امروز می خوام یه خونواده ی عجیب به شما معرفی کنم.اسم فامیلی این خونواده جنگلیه! آخه می دونین پدر این خونواده اول تو یه جنگل زندگی می کرده و به همین خاطرم شناسنامه شون رو جنگلی گرفتن !این خونواده ی جنگلی شامل یه پدر،یه مادر، دو خواهر و یه برادره.اسم پدرشون صفره که عشق فیلم هندیه ،اسم مامی شون گل پری که عاشق فیلمای اکشنه ،اسم پسرشون که بچه ی اولشونه دی جی اِ که عاشق کتابای احساساتیه ، اسم دختر بزرگشون کیتی و دختر کوچیکشون کتی اِ که این دوتا هم عاشق خواننده های امروزی ان !این خونواده مدام سر چیزایی کی دوست دارن دعوا میکنن . دیگه بقیه ش رو نمیگم که خودتون بخونید !

پدر : خانوم این فیلم جدیده ی منو ندیدی؟ می خوام بذارم حال کنیم!

مادر : مرده شور اون فیلمای جدیدتو ببرن! آخه کدوم آدمی رو دیدی که از فیلم هندی خوشش بیاد ها؟

کتی : اتفاقا" مامان جون الان همه ی خواننده ها دارن آهنگ هندی می خونن! این آهنگ جدیده ی ساسی رو شنیدی که میگه:فوری فوریاهه هستی هر حالتی اشتباه کردی دل بهم ندی لعنتی ...

کیتی : برو بابا دیگه کی از ساسی خوشش میاد؟ الان دوره ی تهی و تویی اف امه نه ساسی مانکن میمون !

کتی : بار دیگه به ساسی توهین کنی جلوبندیتو میارم پایین ها؟!

دی جی :اَه ببندید دیگه!ناسلامتی دارم کتاب می خونم ها؟ هر موقع که من به جای عاطفی داستان میرسم شما دو تا دیوونه می زنید تو زوقم!

مادر : درد سه ساعته بگیرید ایشاا... سرم رفت !اصلا" کی گفت شما بیاید این جا؟ها؟من و باباتون داشتیم با هم اختلاط می کردیم!

کتی : والا مامان جون تا اون جایی که من دیدم شما داشتین دعوا می کردین تا اختلاط !

مادر : آه ، ورپریده رو ببین این قده زبون داره !

پدر: اصلا" به من چه که سرتون رفت ؟فقط اون فیلم من پیدا بشه دیگه هر کاری که دلتون خواست بکنید!

راوی : بهتره این موضوع رو ول کنیم و بریم سر اصل مطلب ! یه روز یه اتفاق افتاد که از نظر خونواده ی جنگلی یه اتفاق خوب و بد بود! بهتره خودتون ببینید !

مادر :(پشت تلفن)... قربونت نرم ایشاا... خوب پس منتظر تونیم دیگه ؟! راستی ساعت چند می رسین؟ آهان ! گرفتم ! باشه . کاری نداری؟با بای ! *وای دارن می رسن . چه اتفاق مدت ها بود که ندیدمش ! عاشق اون لحظه ای ام که همدیگه رو ببینیم ! اون لحظه ست دلم می خواد گازش بگیرم!

کیتی:مامان داری با خودت حرف می زنی؟

مادر :به تو چه ؟فالگوش واساده بودی؟

پدر: اهای چرا این قدر بد با بچه ها حرف می زنی؟

مادر: مگه داری رعیتت رو صدا می زنی؟ من داشتم دو کلوم با دخترم حرف می زدم. برو پی کارت!

پدر : چی من برم پی کارم؟

کتی:اه بس کنین دیگه!اصلا" مامان جون کی قراره بیاد که این قدر شادی؟

مادر:آهان خوب بذار فکر کنم؟! اِ دخترعموی پسر خاله ی دوست بابام!

کیتی:حالا واسه چی قراره بیاد؟دختر داره؟:s پسر داره ؟:heart:اصلا" بچه داره؟

مادر :خوب سوالی پرسیدی ! ...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد