AvAstiN
11th May 2009, 11:10 PM
اینشتین ، راننده خوب و مورد اعتمادی داشت که همیشه همراهش بود . او نه تنها راننده اش بود ، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها ، در میان شنودگان می نشست و به سخنرانی های علمی اینشتین با دقت گوش می داد و بیشتر آنها را حفظ می کرد .
راننده اش حس کرد که اینشتین خیلی خسته شده ، برای همین به او پیشنهاد داد آنها جایشان را عوض کنند و او به جای اینشتین سخنرانی کند و سپس ایشتین به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند .
عدم شباهت آنها مسئله ی مهمی نبود چون ایشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و به دلیل این که کسی عکس های زیادی از او ندیده بود ، در دانشگاهی که برای سخنرانی می رفت ، کسی او را به قیافه نمی شناخت و نمی توانست قیافه اش را تشخیص دهد .
به هر حال سخنرانی به صورتی عالی انجام شد ، ولی تصور ایشتین درست از آب در آمد .دانشجویان در پایان سخنرانی راننده ، سوالات خود را مطرح کردند . در این موقع راننده با زیرکی گفت : سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده ی من نیز نی تواند به آنها پاسخ گوید . سپس انیشتین از میان حضار برخاست و به راحتی به سوالات پاسخ داد و این باعث شگفتی و تعجب دانشجویان شد !
منبع : مجله موفقیت
راننده اش حس کرد که اینشتین خیلی خسته شده ، برای همین به او پیشنهاد داد آنها جایشان را عوض کنند و او به جای اینشتین سخنرانی کند و سپس ایشتین به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند .
عدم شباهت آنها مسئله ی مهمی نبود چون ایشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود و به دلیل این که کسی عکس های زیادی از او ندیده بود ، در دانشگاهی که برای سخنرانی می رفت ، کسی او را به قیافه نمی شناخت و نمی توانست قیافه اش را تشخیص دهد .
به هر حال سخنرانی به صورتی عالی انجام شد ، ولی تصور ایشتین درست از آب در آمد .دانشجویان در پایان سخنرانی راننده ، سوالات خود را مطرح کردند . در این موقع راننده با زیرکی گفت : سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده ی من نیز نی تواند به آنها پاسخ گوید . سپس انیشتین از میان حضار برخاست و به راحتی به سوالات پاسخ داد و این باعث شگفتی و تعجب دانشجویان شد !
منبع : مجله موفقیت