PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دانستنی های شیرین از طوله سگ ها



vahid5835
26th April 2013, 09:41 PM
مغازه داری روی شیشه ی مغازه اش اطلاعیه ای به این مضمون نصب کرده بود: "توله های فروشی". نصب این قبیل اطلاعیه ها بهترین روش جلب مشتری، به خصوص مشتریان نوجوان است. چیزی نگذشته بود که پسرکی در زیر همین اطلاعیه هویدا شد و بعد از چند لحظه مکث وارد مغازه شد و پرسید: قیمت توله ها چنده؟مغازه دار پاسخ داد: هر جا که بری، قیمتشون از 30 تا 50 دلاره.
پسر کوچک دست تو جیبش کرد و مقداری پول خرد بیرون آورد و گفت: من 2 دلار و 37 سنت دارم. می توانم یه نگاهی به توله ها بیندازم؟

صاحب مغازه پس از لبخندی، سوت زد. با صدای سوت، یک ماده سگ با پنج تا توله ی فسقلی اش که بیشتر شبیه توپ های پشمی کوچولو بودند، پشت سر هم از لانه شان بیرون آمدند و توی مغازه به راه افتادند. یکی از توله ها به طور محسوسی می لنگید و از بقیه عقب می افتاد. پسر کوچولو بلافاصله به آن توله ی لنگ که عقب مانده بود، اشاره کرد و پرسید: اون توله چشه؟صاحب مغازه توضیح داد که دامپزشک، بعد از معاینه اظهار داشته است که آن توله فاقد حفره ی مفصل ران است و به همین خاطر، تا آخر عمر خواهد لنگید. پسر کوچولو (http://www.isati3.com/2/entertainment/4/interesting-readable/) هیجان زده گفت: من همون توله رو می خوام.مغازه دار پاسخ داد: نه، بهتره که اونو انتخاب نکنی. تازه اگر واقعاً اونو می خوای، حاضرم که همین جوری بدمش به تو.پسر کوچولو با شنیدن این حرف منقلب شد. او مستقیم به چشمان (http://www.isati3.com/2/entertainment/4/interesting-readable/)مغازه دار نگریست و در حالی که با تکان دادن انگشت سبابه روی حرفش تأکید می کرد، گفت: من نمی خوام که شما اونو همین جوری به من بدید. اون توله به اندازه ی توله های دیگه تون ارزش داره و من کل قیمتشو به شما پرداخت خواهم کرد. در واقع، 2 دلار و 37 سنتشو همین الان نقدی می دم و بقیه شو هر ماه 50 سنت، تا این که کل قیمتشو پرداخت کرده باشم.مغازه دار بلافاصله به حرف درآمد و گفت: شما حتماً این توله رو نخواهید خرید، چون اون هیچ وقت قادر به دویدن و پریدن و بازی کردن با شما، مثل اون توله ها نخواهد بود.پسرک کوچولو با شنیدن این حرف خم شد، با دو دست لبه ی چپ شلوارش را گرفت و آن را بالا کشید. پای چپش را که بدجوری پیچ خورده و به وسیله ی بازوبند فلزی محکم نگهداشته بود، به مغازه دار نشان داد و در حالی که به اون می نگریست، به نرمی گفت: می بینید، من خودم هم نمی تونم خوب بدوم. این توله هم به کسی نیاز داره که وضع و حالشو خوب درک کنه.

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد