PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سگ باهوش و قصاب



Unline
25th April 2013, 12:10 AM
سلام


معمولا اهل کپی و پیست نیستم منتها این مطلب به نظرم جالب اومد گفتم برای شما هم قرارش بدم - شاید شما رو هم به فکر فرو ببره




http://up.ashiyane.org/images/sc9uljcpa2s6rhkiep2.jpg

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید.
کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین». ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.
قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت.
سگ هم کیسه را گرفت و رفت.
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و به دنبال سگ راه افتاد.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.
قصاب به دنبالش راه افتاد.سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.
قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.
اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس آمد و شماره آنرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره آنرا چک کرد. اتوبوس درست بود سوار شد.
قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد. قصاب هم به دنبالش.
سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید. گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید. این کار را باز هم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.
مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد.
قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد: چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است. این باهوش ترین سگی هست که من تا به حال دیدم.
مرد نگاهی به قصاب کرد و گفت: تو به این میگی باهوش؟ این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه.
پائولو کوئلیو
نتیجه اخلاقی: اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود. و دوم اینکه چیزی که شما آنرا بی ارزش می دانید، بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است. سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است. پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهم تر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم

ab.bb
25th April 2013, 12:58 AM
خوب بود![golrooz]

k.ahmadi
25th April 2013, 01:44 AM
شکر نعمت نعمتت افزون کند ،کفر نعمت از کفت بیرون کند

tkcivil
25th April 2013, 09:44 AM
ممنون از پست مفیدتون.

Dorna dordone
25th April 2013, 11:58 AM
با اینکه مطلب رو جایی خونده بودم اما واقعا جا داره تشکر کنم که زمت کشیدین و کپی کردین تا بقیه ی دوستان هم استفاده کنن[golrooz]

تلاش واندیشه
25th April 2013, 02:00 PM
خیلی خوب بود.ولی من این جور چیزا تو کتم نمیره یه سگ واین همههههههههههههه هوش؟

H37
25th April 2013, 02:17 PM
خیلی عالی بود ممنون[golrooz]

ab.bb
25th April 2013, 02:31 PM
خیلی خوب بود.ولی من این جور چیزا تو کتم نمیره یه سگ واین همههههههههههههه هوش؟

داستانش واقعی نیست؛ مثالی هست برای درک منظور نویسنده.

پورفسور گندمکار
25th April 2013, 04:26 PM
[taajob][taajob][tashvigh][tashvigh]

ماه آفرید
25th April 2013, 04:34 PM
وای واقعا جالب بود....مرسی[golrooz]

s.s.n
26th April 2013, 03:04 PM
بسیار زیبا و آموزنده بود [tafakor]
ممنون[golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد