سمیه نجفی
23rd April 2013, 11:59 PM
در این مقاله، با عنایت به نظریهها و بررسیهای انجام شده در قلمرو روانشناسی و جامعهشناسی، برخی نقشها و مسیولیتهای متنوّع زن در عرصه کنونی و عوامل مؤثر بر شکلگیری شخصیت کودک مطرح شدهاند. تأثیر مادر در تحول روانی کودک در دو بعد فرهنگپذیری و اجتماعی کردن از جمله آنهاست که مورد تأیید ایمه اطهار علیهمالسلام نیز میباشد. در این رابطه شیوه تأثیرگذاری مادر در سه محور ایجاد انگیزه مناسب در موقعیتهای گوناگون برای بروز رفتارهای خاص، سرمشق بودن مادر و تشویق رفتارهای مورد تأیید، مطرح و همچنین چگونگی نظارت مادر بر این محورها به طور ملموس با ارایه راهکارهایی پیش از تولّد کودک (انتخاب همسر)، و پس از آن در توجه به الگوهای رفتاری کودک، انتخاب همبازیها و همسالان، گزینش مدرسه و مانند آن مورد بررسی قرار گرفتهاند.
تغییرات قانونی، باعث دگرگونی اساسی در وضع زنان شده و زنان به تدریج، در حیطههای گوناگون خانواده، شغل و
جامعه، دارای حقوقی مشابه با مردها گردیدهاند. امکان آموزش، ورود به دانشگاه و اشتغال در مشاغلی که قبلاً
خاص مردان بودند، به دست آوردن حق رأی و کسب حق شرکت در امور اجتماعی ـ سیاسی کشور از جلوههای
جدید فعالیت زنان هستند. قوانین کار، حمایتهای خاص از زنها را مطرح میکنند؛ مانند محدودیت در انجام کار شبانه
یا زیانآور، مرخصی زایمان و ایجاد مهد کودک در محیط کار. قوانین خانواده نیز به زنان مسیولیت و حقوق بیشتری
دادهاند. مهمترین دگرگونی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، جدایی میان محل کار و زندگی زنان از مردان بود. در
اثر این جدایی مکانی، زنان نقشی جدید به عنوان زن متأهّل ـ شاغل پیدا کردهاند. تغییر موقعیت زنها در خانواده به
این نقش جدید وابسته است. این در حالی است که کار زنان پدیده جدیدی نیست، اما کار زنان از قرن بیستم به
بعد شکل خاصی به خود گرفته که بحث و گفتوگوی فراوانی ایجاد کرده است.
اما آنچه برای زن امروز واجد ارزش بسیار است، مسیله آشنایی او با فرهنگ جامعه و خانواده است. زن در خانه،
فرهنگ را بهگونهای در نقش همسر و نیز مادر برای کودک نشان میدهد و از سوی دیگر، در محیط کار همراه با
اجتماع در انتقال فرهنگ و انجام آداب، سنن و باورها و اعتقادات جامعه، رضایت کارفرمای خویش را تأمین مینماید.
این حرکت زن از خانواده تا ظهور در اجتماع است. پیچیدگیهای این حرکت ما را به سوی فرمایش رهبر عظیمالشأن
انقلاب اسلامی سوق میدهد که فرمودند: فرهنگ یک کارخانه آدمسازی است. (2)
با توجه به اهمیت موضوع فرهنگ، نقش زنان در انتقال به کودکان توجه بیشتری میطلبد.
● نقش تربیتی مادر
زن در این نقش، به حقیقت در سمت رهبری کودک قرار میگیرد و تربیت از این دید، نوعی هدایت و رهبری است.
مادر در این رهبری مسیولیتی عظیم دارد؛ زیرا با القایات خود در افکار و اندیشههای او و نیز جهت دادن تمایلات و
عقاید او، طرز برخوردها، آرزوها، اهداف و جنبههای اخلاقی و اجتماعی آینده او و جامعه را میسازد و زمینه را برای
اصلاح یا افساد او فراهم میسازد.
توجه و یا عدم عنایت به رهبری صحیح کودک ممکن است دیدی مثبت یا منفی نسبت به جهان و پدیدههای آن به
کودک بدهد و او را خوشبین یا بدبین بار آورد. این بسته به هنر مادر و میزان درک و بینش اوست. هنر مادر این
است که همگام با رشد کودک، پیش از ورود به هر مرحله، آنگونه که ضروری تأمین نیاز اوست، زیر بازوی او را
بگیرد و در هر جا که زمینه را مناسب دید، بذر تربیت را بپاشد. با توجه به اهمیت این رهبری، رهبر فرهنگی کودک
نیز مادر است و طفل نخستین گامهای موافق با فرهنگ خانواده و اجتماع را از مادر میآموزد. زبان وسیله بیان
اندیشه است و طفل انتخاب کلمات مناسب را از مادر میآموزد. به عبارت زیباتر، کودک نخستین کلمات را از مادر
میآموزد، زبان را، که وسیله تفهیم و تفاهم است، از او یاد میگیرد و از طریق او علم و تجارب را فرا میگیرد. در دامان
مادر، او جهت فکری خاصی میگیرد که بعدها درصدد دفاع از آن برمیآید. به همین دلیل است که رهبری مادر در
دوران کودکی موجب سعادت، و پرورش غلط، موجب اشک و اندوه بعدی اوست.
پس از تولّد، او نخستین فرد نزدیک به کودک است که با کودک تماس مستقیم دارد. در واقع، زندگی کودک با ارتباط
زیستی میان او و مادرش آغاز میشود. این ارتباط نه فقط در تأمین نیازهای کودک مؤثر است، بلکه بر حالات روانی و
عاطفی وی نیز اثر میگذارد. رشد طبیعی و روانی کودک در وهله نخست، به وجود مادر وابسته است و تا مدتی
طولانی، وی عمدهترین نقش را در زندگی کودک ایفا میکند. رابطه کودک با مادر نخستین عامل رشد و تکامل وی
به شمار میرود و در او علاقه به اشخاص دیگر را پس از تماس با مادر و افراد دیگر خانواده (نزدیکان) برقرار میسازد.
مادر نخستین واسطه بین کودک و زندگی اجتماعی است. از سخنان گرانمایه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در کتاب
المحجّة البیضاء میتوان چنین استفاده نمود که مادر بیش از پدر، به ابراز عواطف نسبت به فرزند خود میپردازد و
درباره رشد و تکامل او بیشتر جدیّت به خرج میدهد.(3)
امام زینالعابدین علیهالسلام نیز ضمن بیان گوشهای از زحمات طاقتفرسای مادر در مسیر رشد و تربیت فرزند،
میفرماید: هرگز کسی را به تنهایی یارای سپاس و تقدیر از مادر نیست، مگر اینکه از خداوند توفیق انجام دادن این
وظیفه را بطلبد. (4)
پژوهشگران غربی همچون اسپیتز (Spitz) نیز با انجام تحقیقانی، اهمیت رابطه کودک با مادر را در رشد جسمانی
و روانی کودک نشان دادهاند. اسپیتز پس از بررسی کودکان جدا از مادر و کودکان در کنار مادر، نتیجه میگیرد
کودکان با مادر، از جنبههای رشد بدنی، ادراکی، حافظه، شناخت محیط، هوش و سرانجام، رشد اجتماعی، بر
کودکان جدا از مادر برتری دارند.(5)
خانواده به منزله مدرسه تربیت کودک است و ایجاد شرایط مساعد در محیط خانواده به عهده پدر و مادر است.
روایات اسلامی پدران و مادران را همواره به مسیولیت عظیم پرورش اطفال متوجه نموده، به آنان اندرزهای لازم
دادهاند.
حضرت امام سجّاد علیهالسلام میفرماید: حق فرزندت بر تو این است که بدانی وجود او از توست و نیک و بدهای او
در این دنیا وابسته به تو هستند؛ بدانی که در حکومت پدری و سرپرستی او مؤاخذ و مسیولی، موظفی فرزندت را
با آداب و اخلاق پسندیده پرورش دهی، او را به خداوند بزرگ راهنمایی کنی و در اطاعت و بندگی پروردگار یاریاش
نمایی، به رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی؛ پدری باشی که به مسیولیت خویش آگاه است، میداند اگر
نسبت به فرزند خود نیکی نماید در پیشگاه خداوند اجر و پاداش دارد و اگر درباره او بدی کند مستحق مجازات و
کیفر خواهد بود. (6)
بنابراین، مرد و زن یعنی پدر و مادر، هر دو مسیول هستند. اما فرهنگسازی کودک چگونه است؟
● فرهنگپذیری کودک
در سالهای اول زندگی کودک، باید فرهنگ او را فراهم کرد. اساس فرهنگ کودک را شناختِ رابطه او با آنچه دنیای
کودکی وی را میسازد، تشکیل میدهد؛ یعنی: خود او، دست و پای او، مادر او، پدر او،
پس از آن، نان، آب، میوه، جای خواب و ...
بعد خانه، چراغ، بعضی از لوازم خانه و ...
و کم کم مرغ خانه، گربه و ...
و بعدا خاک باغچه، سبزه، پارک اطراف منزل و ...
به تدریج، مسجد محل، شیوه لباس پوشیدن، نوع خوراک، شیوه تناول غذا، روش نظافت و ...
و ... همبازی، همسال، مدرسه، معلم، مدیر، تلویزیون و ...
در مرتبه اول، باید دید در رابطه با خود، کودک کدام را زودتر و کدام را بیشتر فرامیگیرد و به کدام دلبستهتر است.
در مرتبه دوم، باید دید کدام یک از اینها در رابطه با کودک میتواند بار فرهنگی بیشتری داشته باشد؟
بعد خوب خوردن، تمیز خوردن، خوب جویدن، با ادب خوردن، سپاس خدای مهربان و نیز چیزهای دیگر.
در همه این شناختها، تکیه اصلی بر نقشی است که آن موجود در دنیای کودک دارد، نه جنبه علّی آن موجود (نه
کمیّت، نه کیفیت، نه ساختمان وجودی آن و ...)، بلکه آن وجه از موجود که وجهی از دنیای کودک را میسازد، یا
رنگ میدهد، یا لطافت میدهد یا حرکت میدهد، از مادر، نگاهش، توازنش، عطوفتش، صمیمیتش و ...
آنچه در این فرهنگ مندرج است، بعدها برای امور انسانی و تربیتی کودک به کار گرفته میشود و او باید در عمل
آینده و در تماس با آنها و در به کارگیری آنها، فهم عملی و حرکت عاطفی و تحوّل قلبی و رشد قلبی کسب کند.
از اینرو، باید خانواده، به ویژه مادر، دقت کند، در اختیار کودک باشد تا فرزند پیش از آنکه بخواهد موجودی را در تصور
آورد و امری ذهنی روی دهد، در حضور او باشد و دست او، پای او، چشم او، ادراکات او و بلکه دل و فهم او نیز آن
را دریافت نمایند. همه دریافتهای کودک باید یکدیگر را تصدیق کنند و هیچ ناهماهنگی در این دریافتها مشاهده
نشود. تمام وجود کودک باید با هم در رابطه با او وحدت دریافتی پیدا کند و با این وحدت دریافتی، وحدت نفسانی
نیز در فرزند مایه و قوام بگیرد.(7) این وحدت دریافتی و وحدت نفسانی به شکلگیری شخصیت کودک میانجامد.
● تأثیر فرهنگ بر شکلگیری شخصیت کودک
شخصیت کودک در خانواده شکل میگیرد. شخصیت او را عوامل متعددی همچون وراثت (با تأثیر بر شکل ظاهری و
خوی او)، فرهنگ، طبقه اجتماعی و تأثیرات خانوادگی تعیین میکند که با یکدیگر در تعاملند. وراثت محدودیتهایی در
دامنه رشد فراهم میآورد. این محدودیتها با عوامل محیطی تعیین میشوند و میزان تأثیرشان را بر ابعاد شخصیتی
نشان میدهند. وراثت استعدادهایی را در ما به ودیعه میگذارد که محیط ممکن است آنها را تقویت کند و پرورش
دهد و یا حتی پرورش ندهد. میتوان تأثیرات متقابل وراثت و محیط را در هر یک از جنبههای مهم شخصیت مشاهده
کرد.
از دیگر عوامل تأثیرگذار بر شخصیت کودک، فرهنگ است. تجارب فرد به عنوان عضو یک فرهنگ حایز اهمیت است.
هر فرهنگ، الگوهای رفتاری و شعایر و اعتقادات نهادینه شده و قانونی خاص خود را دارد. نهادینهشدن الگوهای
رفتار به این معناست که بیشتر اعضای یک فرهنگ خصوصیات مشترکی را دارا هستند. حتی در یک جامعه
پیچیده، که تعداد الگوهای رفتار ثابت بسیار ناچیز است، اهمیت نیروهای فرهنگی در شکل دادن کنشهای
شخصیتی قابل ملاحظه است. این نیروها بر نیازهای افراد و وسایل ارضای آنها، رابطه افراد با مراجع قدرت (پدر،
مادر، مربی و معلم)، خودپنداره فرد، تجربه وی از اشکال عمده اضطراب و تعارض و نحوه مقابله با آنها تأثیر میگذارد.
عوامل فرهنگی در برداشت هر فرد از غم و شادی، چگونگی کنار آمدن با مرگ و زندگی و دید ما نسبت به سلامت
و بیماری اثر میگذارد. به گفته یک مردمشناس برجسته، زندگی ما را در هر لحظه، فرهنگ ما تعیین میکند. از
لحظهای که متولّد میشویم تا زمانی که میمیریم، فرهنگ وجود دارد.(8)
عقاید و طرز فکرهای غلط، بدسلیقگیها، زندگی تصنّعی ناشی از عوارض صنعت و ماشین، مسیله کمبود موازین و
مقرّرات اجتماعی، عامل جمعیت و نداشتن ایمان و اعتقاد به دین جزو عوامل مؤثر بر فرهنگ اجتماعی هستند که
باید پیش از تولّد تحت کنترل درآیند تا بتوان کودک را سالم پرورش داد. گرفتاریهای جامعه در موارد بسیاری، از
خانواده نشأت میگیرند. کودکی که در خانواده نابهنجار، با عقده رشد میکند و یا در محیط پر از دعوا و نزاع تربیت
مییابد، سپس که وارد اجتماع میشود ناقل کدام فرهنگ و راه و رسم است؟ قطعا از دیگران فرا گرفته است و با
خود دارد و این به تناسب فرهنگ، آب و هوا، مناطق جغرافیایی و حتی نظامی و اقتصادی در جهان متفاوت است.
فرهنگ عامّه ناشی از عوامل مذکور، وظایف و رفتارهای فرد را معلوم میکند. بدینسان، اصول تربیت، اخلاق، کار،
فراغت و آداب زندگی افراد از تولّد تا مرگ، از نظر فرهنگی معنا مییابند. میراث اجتماعی و فرهنگی از خانواده به
کودک انتقال مییابد. بر این اساس، تفاوتهای قابل ملاحظه میان فرهنگ خانوادههای شهری، روستایی و ایلی و یا
ثروتمند و مستمند دیده میشوند و شکلگیری شخصیت کودک را میتوان تابعی از عوامل مذکور برشمرد.
● نقش مادر در اجتماعی کردن کودک
به عقیده پارسونز (Parsonz)، جامعهشناس مشهور، اجتماعیکردن کودک یعنی: فراگیری و جذب فرهنگی که
کودک در آن به دنیا میآید. به بیان دیگر، اجتماعیکردن عبارت است از: جریان فراگیری رفتارها و قابلیت لازم برای
ایفای یک نقش اجتماعی خاص. تأثیر مادر در فراگیری این ارزشها، رفتارها و نقشها بر فرزندان انکارناپذیر است.
زبانها منعکسکننده وضع فرهنگی، روانی و اخلاقی جوامعند. آموزش زبان توسط مادر انجام میگیرد. زبان ابزاری
برای انتقال میراث فرهنگی است. طفل با مادر بر این ابزار مسلّط میشود و به توجیه و تشریح مسایل میپردازد. از
اینرو، باید از زبان عامیانه پرهیز کرد، از آموزش هجو و هزل برکنار بود، بدگویی، فحش و کلمات رکیک به کار نبرد.
دقت در این نکات، زمینه فرهنگی مناسبی برای پرورش اخلاقی کودک فراهم میسازد. مادر برای آشنایی کودک با
محیط اجتماعی، میتواند از مطالعه، تصویر، فیلم و خواندن کتاب کمک بگیرد. مادر باید هنگام برخورد کودک خود با
فرهنگ بیگانه، به آرامی برخورد نماید، فورا آن را قبول یا نفی نکند، باید زمینه تعلیمی برای او فراهم سازد. آنچه به
کودک آموزش داده میشود باید روشن باشد تا نیازی به دوبارهآموزی نباشد؛ زیرا تجدیدنظر در ساختهها، ویرانکردن و
از نو ساختن کاری دشوار است. راه تربیت همیشه از راه ابراز احساسات نمیگذرد. در برخی موارد، لازم است از
شگردهای تربیتی و حتی از تحمیل اطلاعات به کودک استفاده کرد. باید هنگام نیاز کودک، اطلاعات مورد لزوم را به
هرگونهای که مناسب اوست، در اختیارش گذاشت. هنگام آشنایی او با محیط جدید پیرامون، باید آرامش و متانت
خود را حفظ کرد. وسعت انتقال فرهنگی مادر به کودک بسیار است. مادر انتقال مفاهیم اساسی، اطلاعات تازه،
کنترل آداب و سنن مرسوم فرهنگی، مراقبت در اشتغال به مسایل فرهنگی از رسانههای جمعی و غیر آنها را در
کودک بر عهده دارد و موجب آشنایی کودک با دانستنیهای جدید از مکان جغرافیایی و پدیدههای محلی، ادبیات
روز، امور روزانه، تشکیلات اجتماعی و آگاهی یافتن از روابط علت و معلول پیرامون میشود. جهل و دانش بستگی
به محیطی دارند که طفل در آن رشد و نمو یافته است.
جنبههای علمی و یا خرافاتی که مادر در دوران کودکی به ذهن کودک تزریق کرده به سادگی پاکشدنی نیستند. دو
رقیب عمده در اجتماعی کردن کودک، مدرسه و رسانههای جمعی، بخصوص تلویزیون، هستند. در بیشتر منازل،
کودکان از سنین پایین جذب برنامههای آن میشوند. هرچند مدت زمان تماشا ناچیز باشد، کودک هر چه را میبیند،
بدون چون و چرا قبول میکند. در نتیجه، بسیاری از تفکرات، رفتارها و نگرشهای کودکان ساخته تلویزیون هستند.
از سوی دیگر، کودکان ساعات طولانی را در مدرسه میگذرانند. مدارس نیز در جامعهپذیری کودکان نقش بسیار
مؤثری دارند، بخصوص که یکی از کارکردهای مهم و اعلام شده مدارس انتقال فرهنگ جامعه و فرهنگپذیری
دانشآموزان است. مادر موظف است با انتخاب برنامههای مناسب از رسانهها و انتخاب مدرسه مناسب تأثیر مخرّب
این دو رقیب را کاهش دهد یا از بین ببرد؛ چرا که مادر در تماس مستقیم با کودک، افکار او را شکل میدهد. از
اینرو، فرهنگ جامعه تا حد زیادی ساخته مادران و وابسته به نگرش آنهاست. مادر با نفوذ و تأثیر خود میتواند فکر یا
صفتی را در کودک پدید آورد، او را به سوی خیراندیشی یا شرارت سوق دهد و ریشه و زمینه امور صحیح و غلط را
در دل او مستقر سازد.
● مادر به عنوان الگوی کودک
بانوی خانه میزان و الگوی رفتار، برای اتباع خانواده، بخصوص فرزندان، است. از طریق اوست که شخصیت کودک
شکل میگیرد و پایههای اخلاقی کودک گذارده میشود. در خانهای که مادر، لاابالی، بداخلاق، خشن و غیرقابل
تحمّل باشد، امکان داشتن فرزند متعادل بسیار اندک است. او نمونه رفتار و شخصیت است. طرز برخورد، نحوه
زندگی، شکل لباس و آرایش، نحوه مصرف، شکل اداره خانه، صبر و حوصله او، شیوه مقابله با اضطراب و هیجان و
کنترل احساسات او، ذکر خدا و ایمان به هدایت و عبادت او، همه رفتارها و حالات او، میزان و الگوی فرزند هستند.
عبادت و شیوه اجرای آن، اهتمام به اوقات عبادات و توجه به انجام درست آنها، انتخاب مناسب مکان عبادت و سایر
موارد اینچنینی از جمله موارد انتقال فرهنگی دینی به کودکان هستند که مادر خود به عنوان یک الگو آنها را برای
کودک مطرح میکند.
▪ نقش مدرسه و همسالان در فرهنگ کودک
نداشتن دوست و همسخن برای طفل یک مصیبت است، ولی مؤانست فرزندان ما با کودکان فاسد و با فرهنگهای
غیرمتعارف و غیرمرسوم و یا ناشناخته مصیبتی بزرگتر است. از یک سو، دوستان و معاشران کودک را نباید به
سادگی از دور و بر او کنار گذاشت و از سوی دیگر، نباید اجازه داد فرزند ما با کودکی فاسد محشور و مأنوس
باشد. از مسایل مهمی که نیاز به نظارت مادر دارد، کنترل دوستان و رفقای کودک است و این امری است که باید با
ملایمت انجام گیرد. اگر فرزند ما از دوستی و رابطه با یکی منع میشود باید دلایلش برای او روشن گردند و در ضمن،
باید کسانی را که دوست و معاشر خوبی برای فرزندان ما هستند انتخاب کنیم و یا دست کم سعی کنیم افراد
مطمینی را در سر راه آنها قرار دهیم تا خود به گزینش دوست بپردازند. در همه حال، رفت و آمدها و روابط فیمابین
کودکان باید زیرنظر مادر باشد تا عوارضی پدید نیایند. کودکان به نحوی با هم داد و ستد دارند؛ اخلاق و رفتار و نیز
اطلاعات مفید و مضر را با همدیگر مبادله میکنند و از این طریق، به جلب نظر و عنایت به هم میپردازند.
مدرسه و معلم نیز از نظر برنامه، روش، ارزیابی و جنبههای انضباطی حاکم، میتوانند برای کودک سرنوشتساز
باشند. انتخاب مدرسه برای فرزندان، همانند انتخاب نام مناسب برای کودک، از جمله وظایف والدین و نیازمند دقت
مادر است. اسلام از والدین خواسته است که فرزندان خود را در محل مناسبی به دست افراد شایستهای بسپارند
و این حقی برای کودک به حساب میآید. والدین، به ویژه مادر، به لحاظ نزدیکی به کودک و تأثیر زیاد بر او و داشتن
وقت کافی، باید بدانند که فرزندان خود را به کدام مدرسه و به دست چه کسانی میسپارند. معلمان آنها چه
کسانی هستند، حتی مدیر و مستخدم مدرسه چه افرادی هستند.
آیا آنها تقویتکننده فرهنگ خانواده هستند یا مغایر با آن، یا در مدرسه، فقط انضباط حاکم است؟ مدرسه آزادی
مشروط و مفید را به کودک آموزش میدهد، اصول و ضوابط کلی حیات را به کودکان میآموزد، نوع روابط انسانها را به
دانشآموزان خود یاد میدهد تا آنها بدانند در برابر پدر و مادر، دوستان و معاشران خود چگونه رفتار کنند و برای ادامه
حیات شرافتمندانه و سازگارانه چه راهی در پیش بگیرند. مدرسه مفاهیم و مصادیق خوب و بد، زشت و زیبا، و
صواب و خطا را به کودکان یاد میدهد؛ اینکه چه عملی درست است و چه عملی نادرست. معلمان مدرسه همانند
شاگردان آن، مستخدمها و سایر کارکنان دفتری، باید دارای ویژگیهای برجسته اخلاقی و فرهنگی باشند.
● شیوههای نظارت مادر بر فرهنگ کودک
تأثیر بسیار مادر بر کودک سه شیوه تعیینکننده برای تأثیرگذاری بر فرزندان و بالطبع، نظارت بر فرهنگ او را مطرح
میسازد:
1) مادر با رفتارهای خود میتواند موقعیتهایی ایجاد کند که رفتارهای خاصی در فرزندان برانگیزد.
2) مادر با الگوهای رفتاری که ارایه میدهد، سرمشقهایی برای همانندسازی کودکان فراهم میسازد.
3) مادر با انتخاب بعضی از رفتارها، کودک را به انجام مجدّد آن رفتارها تشویق مینماید.
این محورها نیازمند آگاهی و دقت در عمل مادر هستند، اما موارد ذیل نیز میتوانند کمک کنند.
اطلاع مادر از روند کارهای کودک، او را در جریان چگونگی مناسبات، زبان محاورهای کودک با دیگران، همسالان و
همبازیها و تعاملهای پیرامون آن قرار میدهد.
بررسی رفتار منظّم و نامنظم کودک برای شناخت بیشتر وی ضروری است. در هنگام انجام رفتارها میتوان با
هیجانات و انگیزههای کودک آشنا شد. و کاهش تأثیر عوامل مخرّب فرهنگی از طریق هماندیشی با کودک، حایز
اهمیت بسیار است.
● نتیجه گیری
زن صرفنظر از اشتغال (اعم از کار خارج منزل یا خانهداری) وظیفهای بزرگ بر عهده دارد و آن تأثیر بر کودک است.
زن، خواه به عنوان مادر و خواه به عنوان معلم و عضو جامعه، در انتقال فرهنگ به کودکان نقش بسزایی دارد. در
سایه مطالعات، مشکلات و معضلات اجتماعی از جلوی پای کودک برداشته میشوند و کودک به نحوی مطلوب و
مناسب، با فرهنگ اسلامی رشد مییابد. مادر از یک سو، خود برای کودک الگوست و از سوی دیگر، الگوهای
مناسب برای همانندسازی کودک را برای او فراهم میآورد. شیوه نظارت نامحسوس و ناملموس کودک در مسایل
فرهنگی کودک بر عهده مادر است. کودک به لحاظ تحوّل روانی در هر زمان، نوع خاصی از نظارت را میطلبد. مادرِ
هوشیار به این آگاهیها دست مییابد. بسیاری از مشکلات و مسایل ما از اینجا ناشی میشوند که فراموش میکنیم
تحت چه شرایطی زندگی میکنیم. آیا آنچه تحت عنوان فرهنگ به ما منتقل میشود، پاک و بیآلایش و دور از آلودگی
و فساد است؟ و آیا مطابق با موازین شرع اسلام است؟
امروزه پیچیدگی میراث فرهنگی بهگونهای است که از هیچ فرهنگی بدون اظهار نظر و ارزیابی نمیتوان گذشت؛
جنبههای مثبت و منفی آن را باید در نظر گرفت، خرافات، موهومات، آموزههای فسادانگیز، واردات بدآموز
فرهنگهای غربی و شرقی را باید از آن بیرون کشید، عقاید و آداب درست را باید احیا کرد و به کودکان منتقل نمود.
در این راه، ضرورت دارد مادر خود را نیز اصلاح کند.
زن صرفنظر از تأثیر بر کودک به عنوان رهبر فرهنگی و الگو برای او، نقش انتقال فرهنگ جامعه به کودک را نیز بر
عهده دارد. پارسونز به خاطر مفهوم نقشهای خانوادگی بر حسب جنس شهرت دارد. وی معتقد است: تخصص و
تفکیک نقشها به حفظ نظام خانوادگی کمک میکنند و بنای آنها اجتماعی کردن کودک است.
تخصص تفکیک نقشهای زن و مرد را ایجاب میکند. مرد رییس خانواده است و نقش نانآور را در رابطه با جامعه بر
عهده دارد، و زن نقش کدبانوی خانه را ایفا میکند. نقش اقتصادی مرد و شغل وی قاطعترین و تعیینکنندهترین
پایگاه حقوقی خانواده است. در این نقش، شرکت مرد در کار منزل به حداقل میرسد و خانهداری و بچهداری
اساسیترین فعالیتها و نقش زن است. زن بیش از مرد به بچهها نزدیک است و فضای زندگی عاطفی خانواده به
دست اوست. از نظر پارسونز، ساخت مزبور به تفکیک، بر حسب جنس در شکلگیری شخصیت کودک نقشی قاطع
دارد. این چنین است که زحمات مادر در انتقال فرهنگ جامعه و آمادهسازی کودک برای مواجهه با مناسبات
اجتماعی بیش از پدر احساس و بیان میشود.
● سخن آخر
زن در نقش مادر و مربّی، در مسیر و عمل خود، باید کودک را از نظر فرهنگی با وجدانی بیدار و اندیشهای پرورده،
دانشی متعهد، هنری بیدار کننده، ادبیاتی جهتیافته و فلسفهای اندیشیده برای حیات پرورش دهد. او باید
هدفهای عالی انسانی را در او زنده نگه دارد و آزاد اندیشیدن را به او بیاموزد، سطح شعور و آگاهی او را بالا ببرد تا
خوب بسنجد، نیکو بفهمد و بجا عمل کند و در راه خدا گام بردارد.
بتول اخوی راد 1 1 کارشناس ارشد روان شناسی عضو هیأ ت علمی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها سمت 2
تغییرات قانونی، باعث دگرگونی اساسی در وضع زنان شده و زنان به تدریج، در حیطههای گوناگون خانواده، شغل و
جامعه، دارای حقوقی مشابه با مردها گردیدهاند. امکان آموزش، ورود به دانشگاه و اشتغال در مشاغلی که قبلاً
خاص مردان بودند، به دست آوردن حق رأی و کسب حق شرکت در امور اجتماعی ـ سیاسی کشور از جلوههای
جدید فعالیت زنان هستند. قوانین کار، حمایتهای خاص از زنها را مطرح میکنند؛ مانند محدودیت در انجام کار شبانه
یا زیانآور، مرخصی زایمان و ایجاد مهد کودک در محیط کار. قوانین خانواده نیز به زنان مسیولیت و حقوق بیشتری
دادهاند. مهمترین دگرگونی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، جدایی میان محل کار و زندگی زنان از مردان بود. در
اثر این جدایی مکانی، زنان نقشی جدید به عنوان زن متأهّل ـ شاغل پیدا کردهاند. تغییر موقعیت زنها در خانواده به
این نقش جدید وابسته است. این در حالی است که کار زنان پدیده جدیدی نیست، اما کار زنان از قرن بیستم به
بعد شکل خاصی به خود گرفته که بحث و گفتوگوی فراوانی ایجاد کرده است.
اما آنچه برای زن امروز واجد ارزش بسیار است، مسیله آشنایی او با فرهنگ جامعه و خانواده است. زن در خانه،
فرهنگ را بهگونهای در نقش همسر و نیز مادر برای کودک نشان میدهد و از سوی دیگر، در محیط کار همراه با
اجتماع در انتقال فرهنگ و انجام آداب، سنن و باورها و اعتقادات جامعه، رضایت کارفرمای خویش را تأمین مینماید.
این حرکت زن از خانواده تا ظهور در اجتماع است. پیچیدگیهای این حرکت ما را به سوی فرمایش رهبر عظیمالشأن
انقلاب اسلامی سوق میدهد که فرمودند: فرهنگ یک کارخانه آدمسازی است. (2)
با توجه به اهمیت موضوع فرهنگ، نقش زنان در انتقال به کودکان توجه بیشتری میطلبد.
● نقش تربیتی مادر
زن در این نقش، به حقیقت در سمت رهبری کودک قرار میگیرد و تربیت از این دید، نوعی هدایت و رهبری است.
مادر در این رهبری مسیولیتی عظیم دارد؛ زیرا با القایات خود در افکار و اندیشههای او و نیز جهت دادن تمایلات و
عقاید او، طرز برخوردها، آرزوها، اهداف و جنبههای اخلاقی و اجتماعی آینده او و جامعه را میسازد و زمینه را برای
اصلاح یا افساد او فراهم میسازد.
توجه و یا عدم عنایت به رهبری صحیح کودک ممکن است دیدی مثبت یا منفی نسبت به جهان و پدیدههای آن به
کودک بدهد و او را خوشبین یا بدبین بار آورد. این بسته به هنر مادر و میزان درک و بینش اوست. هنر مادر این
است که همگام با رشد کودک، پیش از ورود به هر مرحله، آنگونه که ضروری تأمین نیاز اوست، زیر بازوی او را
بگیرد و در هر جا که زمینه را مناسب دید، بذر تربیت را بپاشد. با توجه به اهمیت این رهبری، رهبر فرهنگی کودک
نیز مادر است و طفل نخستین گامهای موافق با فرهنگ خانواده و اجتماع را از مادر میآموزد. زبان وسیله بیان
اندیشه است و طفل انتخاب کلمات مناسب را از مادر میآموزد. به عبارت زیباتر، کودک نخستین کلمات را از مادر
میآموزد، زبان را، که وسیله تفهیم و تفاهم است، از او یاد میگیرد و از طریق او علم و تجارب را فرا میگیرد. در دامان
مادر، او جهت فکری خاصی میگیرد که بعدها درصدد دفاع از آن برمیآید. به همین دلیل است که رهبری مادر در
دوران کودکی موجب سعادت، و پرورش غلط، موجب اشک و اندوه بعدی اوست.
پس از تولّد، او نخستین فرد نزدیک به کودک است که با کودک تماس مستقیم دارد. در واقع، زندگی کودک با ارتباط
زیستی میان او و مادرش آغاز میشود. این ارتباط نه فقط در تأمین نیازهای کودک مؤثر است، بلکه بر حالات روانی و
عاطفی وی نیز اثر میگذارد. رشد طبیعی و روانی کودک در وهله نخست، به وجود مادر وابسته است و تا مدتی
طولانی، وی عمدهترین نقش را در زندگی کودک ایفا میکند. رابطه کودک با مادر نخستین عامل رشد و تکامل وی
به شمار میرود و در او علاقه به اشخاص دیگر را پس از تماس با مادر و افراد دیگر خانواده (نزدیکان) برقرار میسازد.
مادر نخستین واسطه بین کودک و زندگی اجتماعی است. از سخنان گرانمایه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در کتاب
المحجّة البیضاء میتوان چنین استفاده نمود که مادر بیش از پدر، به ابراز عواطف نسبت به فرزند خود میپردازد و
درباره رشد و تکامل او بیشتر جدیّت به خرج میدهد.(3)
امام زینالعابدین علیهالسلام نیز ضمن بیان گوشهای از زحمات طاقتفرسای مادر در مسیر رشد و تربیت فرزند،
میفرماید: هرگز کسی را به تنهایی یارای سپاس و تقدیر از مادر نیست، مگر اینکه از خداوند توفیق انجام دادن این
وظیفه را بطلبد. (4)
پژوهشگران غربی همچون اسپیتز (Spitz) نیز با انجام تحقیقانی، اهمیت رابطه کودک با مادر را در رشد جسمانی
و روانی کودک نشان دادهاند. اسپیتز پس از بررسی کودکان جدا از مادر و کودکان در کنار مادر، نتیجه میگیرد
کودکان با مادر، از جنبههای رشد بدنی، ادراکی، حافظه، شناخت محیط، هوش و سرانجام، رشد اجتماعی، بر
کودکان جدا از مادر برتری دارند.(5)
خانواده به منزله مدرسه تربیت کودک است و ایجاد شرایط مساعد در محیط خانواده به عهده پدر و مادر است.
روایات اسلامی پدران و مادران را همواره به مسیولیت عظیم پرورش اطفال متوجه نموده، به آنان اندرزهای لازم
دادهاند.
حضرت امام سجّاد علیهالسلام میفرماید: حق فرزندت بر تو این است که بدانی وجود او از توست و نیک و بدهای او
در این دنیا وابسته به تو هستند؛ بدانی که در حکومت پدری و سرپرستی او مؤاخذ و مسیولی، موظفی فرزندت را
با آداب و اخلاق پسندیده پرورش دهی، او را به خداوند بزرگ راهنمایی کنی و در اطاعت و بندگی پروردگار یاریاش
نمایی، به رفتار خود در تربیت فرزندت توجه کنی؛ پدری باشی که به مسیولیت خویش آگاه است، میداند اگر
نسبت به فرزند خود نیکی نماید در پیشگاه خداوند اجر و پاداش دارد و اگر درباره او بدی کند مستحق مجازات و
کیفر خواهد بود. (6)
بنابراین، مرد و زن یعنی پدر و مادر، هر دو مسیول هستند. اما فرهنگسازی کودک چگونه است؟
● فرهنگپذیری کودک
در سالهای اول زندگی کودک، باید فرهنگ او را فراهم کرد. اساس فرهنگ کودک را شناختِ رابطه او با آنچه دنیای
کودکی وی را میسازد، تشکیل میدهد؛ یعنی: خود او، دست و پای او، مادر او، پدر او،
پس از آن، نان، آب، میوه، جای خواب و ...
بعد خانه، چراغ، بعضی از لوازم خانه و ...
و کم کم مرغ خانه، گربه و ...
و بعدا خاک باغچه، سبزه، پارک اطراف منزل و ...
به تدریج، مسجد محل، شیوه لباس پوشیدن، نوع خوراک، شیوه تناول غذا، روش نظافت و ...
و ... همبازی، همسال، مدرسه، معلم، مدیر، تلویزیون و ...
در مرتبه اول، باید دید در رابطه با خود، کودک کدام را زودتر و کدام را بیشتر فرامیگیرد و به کدام دلبستهتر است.
در مرتبه دوم، باید دید کدام یک از اینها در رابطه با کودک میتواند بار فرهنگی بیشتری داشته باشد؟
بعد خوب خوردن، تمیز خوردن، خوب جویدن، با ادب خوردن، سپاس خدای مهربان و نیز چیزهای دیگر.
در همه این شناختها، تکیه اصلی بر نقشی است که آن موجود در دنیای کودک دارد، نه جنبه علّی آن موجود (نه
کمیّت، نه کیفیت، نه ساختمان وجودی آن و ...)، بلکه آن وجه از موجود که وجهی از دنیای کودک را میسازد، یا
رنگ میدهد، یا لطافت میدهد یا حرکت میدهد، از مادر، نگاهش، توازنش، عطوفتش، صمیمیتش و ...
آنچه در این فرهنگ مندرج است، بعدها برای امور انسانی و تربیتی کودک به کار گرفته میشود و او باید در عمل
آینده و در تماس با آنها و در به کارگیری آنها، فهم عملی و حرکت عاطفی و تحوّل قلبی و رشد قلبی کسب کند.
از اینرو، باید خانواده، به ویژه مادر، دقت کند، در اختیار کودک باشد تا فرزند پیش از آنکه بخواهد موجودی را در تصور
آورد و امری ذهنی روی دهد، در حضور او باشد و دست او، پای او، چشم او، ادراکات او و بلکه دل و فهم او نیز آن
را دریافت نمایند. همه دریافتهای کودک باید یکدیگر را تصدیق کنند و هیچ ناهماهنگی در این دریافتها مشاهده
نشود. تمام وجود کودک باید با هم در رابطه با او وحدت دریافتی پیدا کند و با این وحدت دریافتی، وحدت نفسانی
نیز در فرزند مایه و قوام بگیرد.(7) این وحدت دریافتی و وحدت نفسانی به شکلگیری شخصیت کودک میانجامد.
● تأثیر فرهنگ بر شکلگیری شخصیت کودک
شخصیت کودک در خانواده شکل میگیرد. شخصیت او را عوامل متعددی همچون وراثت (با تأثیر بر شکل ظاهری و
خوی او)، فرهنگ، طبقه اجتماعی و تأثیرات خانوادگی تعیین میکند که با یکدیگر در تعاملند. وراثت محدودیتهایی در
دامنه رشد فراهم میآورد. این محدودیتها با عوامل محیطی تعیین میشوند و میزان تأثیرشان را بر ابعاد شخصیتی
نشان میدهند. وراثت استعدادهایی را در ما به ودیعه میگذارد که محیط ممکن است آنها را تقویت کند و پرورش
دهد و یا حتی پرورش ندهد. میتوان تأثیرات متقابل وراثت و محیط را در هر یک از جنبههای مهم شخصیت مشاهده
کرد.
از دیگر عوامل تأثیرگذار بر شخصیت کودک، فرهنگ است. تجارب فرد به عنوان عضو یک فرهنگ حایز اهمیت است.
هر فرهنگ، الگوهای رفتاری و شعایر و اعتقادات نهادینه شده و قانونی خاص خود را دارد. نهادینهشدن الگوهای
رفتار به این معناست که بیشتر اعضای یک فرهنگ خصوصیات مشترکی را دارا هستند. حتی در یک جامعه
پیچیده، که تعداد الگوهای رفتار ثابت بسیار ناچیز است، اهمیت نیروهای فرهنگی در شکل دادن کنشهای
شخصیتی قابل ملاحظه است. این نیروها بر نیازهای افراد و وسایل ارضای آنها، رابطه افراد با مراجع قدرت (پدر،
مادر، مربی و معلم)، خودپنداره فرد، تجربه وی از اشکال عمده اضطراب و تعارض و نحوه مقابله با آنها تأثیر میگذارد.
عوامل فرهنگی در برداشت هر فرد از غم و شادی، چگونگی کنار آمدن با مرگ و زندگی و دید ما نسبت به سلامت
و بیماری اثر میگذارد. به گفته یک مردمشناس برجسته، زندگی ما را در هر لحظه، فرهنگ ما تعیین میکند. از
لحظهای که متولّد میشویم تا زمانی که میمیریم، فرهنگ وجود دارد.(8)
عقاید و طرز فکرهای غلط، بدسلیقگیها، زندگی تصنّعی ناشی از عوارض صنعت و ماشین، مسیله کمبود موازین و
مقرّرات اجتماعی، عامل جمعیت و نداشتن ایمان و اعتقاد به دین جزو عوامل مؤثر بر فرهنگ اجتماعی هستند که
باید پیش از تولّد تحت کنترل درآیند تا بتوان کودک را سالم پرورش داد. گرفتاریهای جامعه در موارد بسیاری، از
خانواده نشأت میگیرند. کودکی که در خانواده نابهنجار، با عقده رشد میکند و یا در محیط پر از دعوا و نزاع تربیت
مییابد، سپس که وارد اجتماع میشود ناقل کدام فرهنگ و راه و رسم است؟ قطعا از دیگران فرا گرفته است و با
خود دارد و این به تناسب فرهنگ، آب و هوا، مناطق جغرافیایی و حتی نظامی و اقتصادی در جهان متفاوت است.
فرهنگ عامّه ناشی از عوامل مذکور، وظایف و رفتارهای فرد را معلوم میکند. بدینسان، اصول تربیت، اخلاق، کار،
فراغت و آداب زندگی افراد از تولّد تا مرگ، از نظر فرهنگی معنا مییابند. میراث اجتماعی و فرهنگی از خانواده به
کودک انتقال مییابد. بر این اساس، تفاوتهای قابل ملاحظه میان فرهنگ خانوادههای شهری، روستایی و ایلی و یا
ثروتمند و مستمند دیده میشوند و شکلگیری شخصیت کودک را میتوان تابعی از عوامل مذکور برشمرد.
● نقش مادر در اجتماعی کردن کودک
به عقیده پارسونز (Parsonz)، جامعهشناس مشهور، اجتماعیکردن کودک یعنی: فراگیری و جذب فرهنگی که
کودک در آن به دنیا میآید. به بیان دیگر، اجتماعیکردن عبارت است از: جریان فراگیری رفتارها و قابلیت لازم برای
ایفای یک نقش اجتماعی خاص. تأثیر مادر در فراگیری این ارزشها، رفتارها و نقشها بر فرزندان انکارناپذیر است.
زبانها منعکسکننده وضع فرهنگی، روانی و اخلاقی جوامعند. آموزش زبان توسط مادر انجام میگیرد. زبان ابزاری
برای انتقال میراث فرهنگی است. طفل با مادر بر این ابزار مسلّط میشود و به توجیه و تشریح مسایل میپردازد. از
اینرو، باید از زبان عامیانه پرهیز کرد، از آموزش هجو و هزل برکنار بود، بدگویی، فحش و کلمات رکیک به کار نبرد.
دقت در این نکات، زمینه فرهنگی مناسبی برای پرورش اخلاقی کودک فراهم میسازد. مادر برای آشنایی کودک با
محیط اجتماعی، میتواند از مطالعه، تصویر، فیلم و خواندن کتاب کمک بگیرد. مادر باید هنگام برخورد کودک خود با
فرهنگ بیگانه، به آرامی برخورد نماید، فورا آن را قبول یا نفی نکند، باید زمینه تعلیمی برای او فراهم سازد. آنچه به
کودک آموزش داده میشود باید روشن باشد تا نیازی به دوبارهآموزی نباشد؛ زیرا تجدیدنظر در ساختهها، ویرانکردن و
از نو ساختن کاری دشوار است. راه تربیت همیشه از راه ابراز احساسات نمیگذرد. در برخی موارد، لازم است از
شگردهای تربیتی و حتی از تحمیل اطلاعات به کودک استفاده کرد. باید هنگام نیاز کودک، اطلاعات مورد لزوم را به
هرگونهای که مناسب اوست، در اختیارش گذاشت. هنگام آشنایی او با محیط جدید پیرامون، باید آرامش و متانت
خود را حفظ کرد. وسعت انتقال فرهنگی مادر به کودک بسیار است. مادر انتقال مفاهیم اساسی، اطلاعات تازه،
کنترل آداب و سنن مرسوم فرهنگی، مراقبت در اشتغال به مسایل فرهنگی از رسانههای جمعی و غیر آنها را در
کودک بر عهده دارد و موجب آشنایی کودک با دانستنیهای جدید از مکان جغرافیایی و پدیدههای محلی، ادبیات
روز، امور روزانه، تشکیلات اجتماعی و آگاهی یافتن از روابط علت و معلول پیرامون میشود. جهل و دانش بستگی
به محیطی دارند که طفل در آن رشد و نمو یافته است.
جنبههای علمی و یا خرافاتی که مادر در دوران کودکی به ذهن کودک تزریق کرده به سادگی پاکشدنی نیستند. دو
رقیب عمده در اجتماعی کردن کودک، مدرسه و رسانههای جمعی، بخصوص تلویزیون، هستند. در بیشتر منازل،
کودکان از سنین پایین جذب برنامههای آن میشوند. هرچند مدت زمان تماشا ناچیز باشد، کودک هر چه را میبیند،
بدون چون و چرا قبول میکند. در نتیجه، بسیاری از تفکرات، رفتارها و نگرشهای کودکان ساخته تلویزیون هستند.
از سوی دیگر، کودکان ساعات طولانی را در مدرسه میگذرانند. مدارس نیز در جامعهپذیری کودکان نقش بسیار
مؤثری دارند، بخصوص که یکی از کارکردهای مهم و اعلام شده مدارس انتقال فرهنگ جامعه و فرهنگپذیری
دانشآموزان است. مادر موظف است با انتخاب برنامههای مناسب از رسانهها و انتخاب مدرسه مناسب تأثیر مخرّب
این دو رقیب را کاهش دهد یا از بین ببرد؛ چرا که مادر در تماس مستقیم با کودک، افکار او را شکل میدهد. از
اینرو، فرهنگ جامعه تا حد زیادی ساخته مادران و وابسته به نگرش آنهاست. مادر با نفوذ و تأثیر خود میتواند فکر یا
صفتی را در کودک پدید آورد، او را به سوی خیراندیشی یا شرارت سوق دهد و ریشه و زمینه امور صحیح و غلط را
در دل او مستقر سازد.
● مادر به عنوان الگوی کودک
بانوی خانه میزان و الگوی رفتار، برای اتباع خانواده، بخصوص فرزندان، است. از طریق اوست که شخصیت کودک
شکل میگیرد و پایههای اخلاقی کودک گذارده میشود. در خانهای که مادر، لاابالی، بداخلاق، خشن و غیرقابل
تحمّل باشد، امکان داشتن فرزند متعادل بسیار اندک است. او نمونه رفتار و شخصیت است. طرز برخورد، نحوه
زندگی، شکل لباس و آرایش، نحوه مصرف، شکل اداره خانه، صبر و حوصله او، شیوه مقابله با اضطراب و هیجان و
کنترل احساسات او، ذکر خدا و ایمان به هدایت و عبادت او، همه رفتارها و حالات او، میزان و الگوی فرزند هستند.
عبادت و شیوه اجرای آن، اهتمام به اوقات عبادات و توجه به انجام درست آنها، انتخاب مناسب مکان عبادت و سایر
موارد اینچنینی از جمله موارد انتقال فرهنگی دینی به کودکان هستند که مادر خود به عنوان یک الگو آنها را برای
کودک مطرح میکند.
▪ نقش مدرسه و همسالان در فرهنگ کودک
نداشتن دوست و همسخن برای طفل یک مصیبت است، ولی مؤانست فرزندان ما با کودکان فاسد و با فرهنگهای
غیرمتعارف و غیرمرسوم و یا ناشناخته مصیبتی بزرگتر است. از یک سو، دوستان و معاشران کودک را نباید به
سادگی از دور و بر او کنار گذاشت و از سوی دیگر، نباید اجازه داد فرزند ما با کودکی فاسد محشور و مأنوس
باشد. از مسایل مهمی که نیاز به نظارت مادر دارد، کنترل دوستان و رفقای کودک است و این امری است که باید با
ملایمت انجام گیرد. اگر فرزند ما از دوستی و رابطه با یکی منع میشود باید دلایلش برای او روشن گردند و در ضمن،
باید کسانی را که دوست و معاشر خوبی برای فرزندان ما هستند انتخاب کنیم و یا دست کم سعی کنیم افراد
مطمینی را در سر راه آنها قرار دهیم تا خود به گزینش دوست بپردازند. در همه حال، رفت و آمدها و روابط فیمابین
کودکان باید زیرنظر مادر باشد تا عوارضی پدید نیایند. کودکان به نحوی با هم داد و ستد دارند؛ اخلاق و رفتار و نیز
اطلاعات مفید و مضر را با همدیگر مبادله میکنند و از این طریق، به جلب نظر و عنایت به هم میپردازند.
مدرسه و معلم نیز از نظر برنامه، روش، ارزیابی و جنبههای انضباطی حاکم، میتوانند برای کودک سرنوشتساز
باشند. انتخاب مدرسه برای فرزندان، همانند انتخاب نام مناسب برای کودک، از جمله وظایف والدین و نیازمند دقت
مادر است. اسلام از والدین خواسته است که فرزندان خود را در محل مناسبی به دست افراد شایستهای بسپارند
و این حقی برای کودک به حساب میآید. والدین، به ویژه مادر، به لحاظ نزدیکی به کودک و تأثیر زیاد بر او و داشتن
وقت کافی، باید بدانند که فرزندان خود را به کدام مدرسه و به دست چه کسانی میسپارند. معلمان آنها چه
کسانی هستند، حتی مدیر و مستخدم مدرسه چه افرادی هستند.
آیا آنها تقویتکننده فرهنگ خانواده هستند یا مغایر با آن، یا در مدرسه، فقط انضباط حاکم است؟ مدرسه آزادی
مشروط و مفید را به کودک آموزش میدهد، اصول و ضوابط کلی حیات را به کودکان میآموزد، نوع روابط انسانها را به
دانشآموزان خود یاد میدهد تا آنها بدانند در برابر پدر و مادر، دوستان و معاشران خود چگونه رفتار کنند و برای ادامه
حیات شرافتمندانه و سازگارانه چه راهی در پیش بگیرند. مدرسه مفاهیم و مصادیق خوب و بد، زشت و زیبا، و
صواب و خطا را به کودکان یاد میدهد؛ اینکه چه عملی درست است و چه عملی نادرست. معلمان مدرسه همانند
شاگردان آن، مستخدمها و سایر کارکنان دفتری، باید دارای ویژگیهای برجسته اخلاقی و فرهنگی باشند.
● شیوههای نظارت مادر بر فرهنگ کودک
تأثیر بسیار مادر بر کودک سه شیوه تعیینکننده برای تأثیرگذاری بر فرزندان و بالطبع، نظارت بر فرهنگ او را مطرح
میسازد:
1) مادر با رفتارهای خود میتواند موقعیتهایی ایجاد کند که رفتارهای خاصی در فرزندان برانگیزد.
2) مادر با الگوهای رفتاری که ارایه میدهد، سرمشقهایی برای همانندسازی کودکان فراهم میسازد.
3) مادر با انتخاب بعضی از رفتارها، کودک را به انجام مجدّد آن رفتارها تشویق مینماید.
این محورها نیازمند آگاهی و دقت در عمل مادر هستند، اما موارد ذیل نیز میتوانند کمک کنند.
اطلاع مادر از روند کارهای کودک، او را در جریان چگونگی مناسبات، زبان محاورهای کودک با دیگران، همسالان و
همبازیها و تعاملهای پیرامون آن قرار میدهد.
بررسی رفتار منظّم و نامنظم کودک برای شناخت بیشتر وی ضروری است. در هنگام انجام رفتارها میتوان با
هیجانات و انگیزههای کودک آشنا شد. و کاهش تأثیر عوامل مخرّب فرهنگی از طریق هماندیشی با کودک، حایز
اهمیت بسیار است.
● نتیجه گیری
زن صرفنظر از اشتغال (اعم از کار خارج منزل یا خانهداری) وظیفهای بزرگ بر عهده دارد و آن تأثیر بر کودک است.
زن، خواه به عنوان مادر و خواه به عنوان معلم و عضو جامعه، در انتقال فرهنگ به کودکان نقش بسزایی دارد. در
سایه مطالعات، مشکلات و معضلات اجتماعی از جلوی پای کودک برداشته میشوند و کودک به نحوی مطلوب و
مناسب، با فرهنگ اسلامی رشد مییابد. مادر از یک سو، خود برای کودک الگوست و از سوی دیگر، الگوهای
مناسب برای همانندسازی کودک را برای او فراهم میآورد. شیوه نظارت نامحسوس و ناملموس کودک در مسایل
فرهنگی کودک بر عهده مادر است. کودک به لحاظ تحوّل روانی در هر زمان، نوع خاصی از نظارت را میطلبد. مادرِ
هوشیار به این آگاهیها دست مییابد. بسیاری از مشکلات و مسایل ما از اینجا ناشی میشوند که فراموش میکنیم
تحت چه شرایطی زندگی میکنیم. آیا آنچه تحت عنوان فرهنگ به ما منتقل میشود، پاک و بیآلایش و دور از آلودگی
و فساد است؟ و آیا مطابق با موازین شرع اسلام است؟
امروزه پیچیدگی میراث فرهنگی بهگونهای است که از هیچ فرهنگی بدون اظهار نظر و ارزیابی نمیتوان گذشت؛
جنبههای مثبت و منفی آن را باید در نظر گرفت، خرافات، موهومات، آموزههای فسادانگیز، واردات بدآموز
فرهنگهای غربی و شرقی را باید از آن بیرون کشید، عقاید و آداب درست را باید احیا کرد و به کودکان منتقل نمود.
در این راه، ضرورت دارد مادر خود را نیز اصلاح کند.
زن صرفنظر از تأثیر بر کودک به عنوان رهبر فرهنگی و الگو برای او، نقش انتقال فرهنگ جامعه به کودک را نیز بر
عهده دارد. پارسونز به خاطر مفهوم نقشهای خانوادگی بر حسب جنس شهرت دارد. وی معتقد است: تخصص و
تفکیک نقشها به حفظ نظام خانوادگی کمک میکنند و بنای آنها اجتماعی کردن کودک است.
تخصص تفکیک نقشهای زن و مرد را ایجاب میکند. مرد رییس خانواده است و نقش نانآور را در رابطه با جامعه بر
عهده دارد، و زن نقش کدبانوی خانه را ایفا میکند. نقش اقتصادی مرد و شغل وی قاطعترین و تعیینکنندهترین
پایگاه حقوقی خانواده است. در این نقش، شرکت مرد در کار منزل به حداقل میرسد و خانهداری و بچهداری
اساسیترین فعالیتها و نقش زن است. زن بیش از مرد به بچهها نزدیک است و فضای زندگی عاطفی خانواده به
دست اوست. از نظر پارسونز، ساخت مزبور به تفکیک، بر حسب جنس در شکلگیری شخصیت کودک نقشی قاطع
دارد. این چنین است که زحمات مادر در انتقال فرهنگ جامعه و آمادهسازی کودک برای مواجهه با مناسبات
اجتماعی بیش از پدر احساس و بیان میشود.
● سخن آخر
زن در نقش مادر و مربّی، در مسیر و عمل خود، باید کودک را از نظر فرهنگی با وجدانی بیدار و اندیشهای پرورده،
دانشی متعهد، هنری بیدار کننده، ادبیاتی جهتیافته و فلسفهای اندیشیده برای حیات پرورش دهد. او باید
هدفهای عالی انسانی را در او زنده نگه دارد و آزاد اندیشیدن را به او بیاموزد، سطح شعور و آگاهی او را بالا ببرد تا
خوب بسنجد، نیکو بفهمد و بجا عمل کند و در راه خدا گام بردارد.
بتول اخوی راد 1 1 کارشناس ارشد روان شناسی عضو هیأ ت علمی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها سمت 2