diamonds55
7th May 2009, 05:53 PM
اقتدار افشین قطبی (http://ygheribe.blogfa.com/post-2.aspx)http://iranews.biz/News/ghotbi86-6.jpg (http://7tir.com/)
در کلاس هاي آموزش مديريت، استادان يک بحث جذاب را با يک تست عجيب باز مي کنند؛«اگر شما براي تعمير کفش تان دنبال کفاشي باشيد، کفاش بداخلاقي را انتخاب مي کنيد که حسابي در کارش استاد است يا کفاش خوش اخلاقي را که ناشي است؟» اين بحث جذاب دست آخر ختم مي شود به اينکه حتي اگر همه بدانند کفاش بداخلاق کفشي را بهتر تعمير مي کند اما باز هم گرايش زيادي به سپردن کفش به کفاش خوش اخلاق دارند. کفاشي که قطعاً در کارش به قدر کفاش بداخلاق مهارت ندارد. اين داستان ها و اتفاقاتي است که در فوتبال ايران آن را به «انقلاب تاکتيکي» تعبير مي کنيم. در فوتبال ايران هميشه گرايشي به سمت کفاش هاي خوش اخلاق بوده. اصلاً کار سختي نيست کفاش هاي خوش اخلاق (http://7tir.com/news/?s=%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82) فوتبال مان را ليست کنيم، آن هم بدون صدور حکم اينکه آنها «کاربلد» بودند يا «ناشي». «ميروسلاو بلاژويچ»، «مصطفي دنيزلي»، «مجيد جلالي» و حتي «فيروز کريمي» به خاطر رفتارشان جايگاه خوبي بين تماشاگران فوتبال پيدا کردند. بحث آناليز فني آنها را فعلاً کنار بگذاريد يا اصلاً برويد سراغ اينکه آنها با همين «خصوصيات فني»، «خصوصيات اخلاقي» فعلي شان را نداشتند.تصور کنيد «بلاژويچ» بدون فن بيان، «فيروز کريمي» بدون حس طنز پردازي، «مصطفي دنيزلي» بدون شوخ طبعي و «مجيد جلالي» را بدون رفتار مودبانه اش.
تصور کنيد کسي را با کارنامه فني «مجيد جلالي» اما نه با اخلاق پسنديده جلالي. آيا او در بين تماشاگران فوتبال به محبوبيت مي رسيد؟ از سوي ديگر هم مي توان «علي دايي»، «برانکو ايوانکوويچ»، «امير قلعه نويي» و «محمد مايلي کهن» را در ليست کفاش هاي بداخلاق قرار داد. سرمربياني که آنها هم اگر «بداخلاقي» شان را کنار مي گذاشتند بين مردم به محبوبيت مي رسيدند. روزهايي که « محمد مايلي کهن (http://7tir.com/news/?s=%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D9%85%D8%A7%D9%8A%D9% 84%D9%8A+%DA%A9%D9%87%D9%86) » منجي فوتبال ايران بود و پس از شش سال رکود فوتبال تيم ملي را به مقام سوم جام ملت هاي آسيا ۹۶ رساند، تمام فاکتورهاي محبوبيت او کنار هم چيده شده بود اما تندخويي مايلي کهن مانع از اين اتفاق شد. شايد اصلاً «برانکو ايوانکوويچ» بهترين گزينه براي اين بحث باشد؛ کسي که توانايي تبديل شدن به يک «قهرمان» را در ايران داشت ولي دست آخر در قامت يک «ضدقهرمان» از ايران رفت. با اين مقدمه چيني بلند مي رسيم به «افشين قطبي» سرمربي پرسپوليس که پس از گذراندن يک فصل دراماتيک با قرمزها «قهرمان» تماشاگران سرخ است. اما بحث اينجا است که «قهرمان» پرسپوليس سرمربي خوبي است يا او هم به خاطر گرايش هميشگي ما به کفاش هاي خوش اخلاق به کسوت يک «قهرمان» درآمده. از روزي که او در ايران کارش را آغاز کرد، منتقداني بودند که قطبي را يک سرمربي توانا به حساب نمي آوردند. آنها از گذشته قطبي کد مي آوردند که در تيم ملي کره جنوبي «ويدئو تکنسين» بوده و آناليز خودش را روي فيلم رقيبان کره جنوبي به گاس هيدينک و پس از او به ديک ادووکات مي داد. کسي که در جام ملت هاي آسيا ۲۰۰۶ وقتي خبرنگاران ايراني براي مصاحبه با قطبي سراغ مدير روابط عمومي فدراسيون کره جنوبي رفتند تا از او اجازه بگيرند با شگفت زدگي او روبه رو شدند و اينکه؛«مصاحبه با قطبي (http://7tir.com/news/?s=%D9%82%D8%B7%D8%A8%D9%8A) که ديگر اجازه نمي خواهد.» قطبي در اين وضعيت به ايران آمد؛ در وضعي که رئيس جمهور ايران در يک حرکت نمادين براي بازگشت سرمايه هاي انساني به خاک ايران در يک رايزني عجيب سرمربيگري افشين قطبي در پرسپوليس را به حبيب کاشاني پيشنهاد مي دهد. در وضعي که قطبي پيش از اين اتفاق تنها در بهترين پست مربيگري خود دستيار اول سرمربي تيم ملي زنان امريکا بود. به هر حال قطبي پس از پايان يک فصل موفق در پرسپوليس اصلاً احتياجي به بازگشت به آن دوران ندارد. اينکه کسي بخواهد با استناد به آن دوران قطبي را نقد کند، همانقدر غيرمنطقي است که هنگام نقد ژوزه مورينيو بنويسيم او در دوراني مترجم رابسون در بارسلونا بوده. اما الان بحث بر سر چيز ديگري است. بر سر اينکه الان تمام تماشاگران پرسپوليس «کفاش خوش اخلاق» شان را «کفاش ماهري» مي دانند. باز هم بحث گرايش اجتماعي ما به سوي خوش اخلاق ها است. او با ادبيات ويژه، با احترام عجيبي که به تمام عناصر فوتبال ايران داشت و با سادگي محض به محبوبيت فوق تصوري رسيد. قطبي با تحصيل در رشته مهندسي برق الکترونيک در دانشگاه UCLA امريکا وقتي به ايران آمد، در ليگي مربيگري را آغاز کرد که در آن از ۱۸ تيم ۱۲ سرمربي يا تحصيلات شان ديپلم است يا زير ديپلم و فيروز کريمي و محمود ياوري که از تحصيلکرده ها به حساب مي آيند هم در دانشکده افسري درس خواندند. اختلاف فرهنگ (http://7tir.com/news/?s=%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF) پرسپوليس (http://7tir.com/news/?s=%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D9%BE%D9%88%D9%84%D9%8A%D8%B 3)، به اشتباهات او در کوچينگ تيمش در مسابقات ليگ و البته ضعف مديريت او در کنترل تيم وارد مي شد اما الان تمام ضعف ها در جشن قهرماني پرسپوليس دفن شده. به هر حال او ديگر «قهرمان» مسابقات ليگ برتر شده و هر کاري براي نقد افشين قطبي با ترکش هاي قهرماني قطبي در ليگ برتر خنثي مي شود اما دست کم بايد برسيم به جايي که فرقي بين «انسان خوب» و «سرمربي خوب» بگذاريم. بايد برسيم به جايي که در انتخاب بين کفاش خوش اخلاق معمولي و کفاش بداخلاق ماهر گاهي سراغ کفاش بداخلاق هم برويم. در کلاس آموزش مديريت پس از پيش کشيدن اين تست، استادان اضافه مي کنند «انتخاب کفاش خوش اخلاق» ويژگي اخلاقي مردمان شرقي است و در بين مردمان غرب گرايش به سوي انتخاب کفاشان بداخلاق و ماهر است. نگاهي به « قهرمان »هايي که در کشورهاي غربي طلوع مي کنند، بيندازيد. «ژوزه مورينيو» با اخلاق تندش هيچ وقت نمي تواند در ايران محبوب شود. فعلاً در ايران همه دوست دارند سمبل «اخلاق گرايي» روي نيمکت تيم هايشان بنشيند تا نابغه هاي فوتبال. احتمالاً با اين استدلال اگر «بتهوون و «موتزارت» هم در ايران به دنيا مي آمدند، به خاطر اخلاق شان هيچ وقت به محبوبيت نمي رسيدند. قطبي با ديگر هم صنفان خودش در مدت کوتاهي به چشم آمد. اما هيچ وقت اختلاف فني او با ديگران حتي تا روز پاياني مسابقات ليگ برتر هم ديده نشد. اگر ملاک را بر اين بگذاريم که چون قطبي تيمش را قهرمان ليگ برتر کرده بايد برتري فني او را نسبت به ديگران بپذيريم پس بايد برتري فني عبدالصمد مرفاوي را نسبت به ديگران بپذيريم چرا که تيمش تنها يک گام با قهرماني ليگ برتر فاصله داشت. اصلاً مگر ملادن فرانچيچ با فولاد خوزستان قهرمان ليگ برتر نشده بود، آن هم در وضعي که ضعيف ترين سرمربي چند سال گذشته فولاد بود؟ با اين استدلال ها بايد برسيم به اينکه تماشاگران پرسپوليس تصور مي کردند صرف اينکه قطبي «جنتلمن» است، قطعاً سرمربي توانايي است. همان طور که تماشاگران استقلال تصور مي کردند چون فيروز کريمي حرف هاي بانمک مي زد، گزينه خوبي براي سرمربيگري تيم شان است و همان طور که مجيد جلالي به خاطر اخلاقيات ويژه هميشه مستحق جايگاهي که داشته، به حساب آمده. اثبات قضيه اصلاً کار سختي نيست. مقايسه کنيد تيمي را که صمد مرفاوي سرمربي آن بود و علي عليزاده در آن اوت دستي مي انداخت، با تيمي که افشين قطبي سرمربي آن بود و سپهر حيدري در آن اوت مي انداخت و البته مقايسه کنيد انتقاداتي را که به صمد مرفاوي داشتند و تعريفاتي که از افشين قطبي مي شد. مي توان اين طور تعبير کرد که اگر صمد مرفاوي تحصيلات بهتري داشت و کمي به سر و وضعش مي رسيد و البته در کنفرانس هاي مطبوعاتي مودبانه تر حرف مي زد، احتمالاً کسي هم چندان به اوت دستي علي عليزاده بند نمي کرد. اصلاً عکس اين استدلال را هم مي توان داشت. اگر قطبي اين «شخصيت» را نداشت خودتان به چشم مي ديديد که چه انتقادات تندي به سبک بازي
در ايران تنها کساني به محبوبيت مي رسند که اخلاق را رعايت مي کنند. حالا فرقي نمي کند شاعر باشند، نويسنده، کارگردان يا سرمربي فوتبال.
.
در کلاس هاي آموزش مديريت، استادان يک بحث جذاب را با يک تست عجيب باز مي کنند؛«اگر شما براي تعمير کفش تان دنبال کفاشي باشيد، کفاش بداخلاقي را انتخاب مي کنيد که حسابي در کارش استاد است يا کفاش خوش اخلاقي را که ناشي است؟» اين بحث جذاب دست آخر ختم مي شود به اينکه حتي اگر همه بدانند کفاش بداخلاق کفشي را بهتر تعمير مي کند اما باز هم گرايش زيادي به سپردن کفش به کفاش خوش اخلاق دارند. کفاشي که قطعاً در کارش به قدر کفاش بداخلاق مهارت ندارد. اين داستان ها و اتفاقاتي است که در فوتبال ايران آن را به «انقلاب تاکتيکي» تعبير مي کنيم. در فوتبال ايران هميشه گرايشي به سمت کفاش هاي خوش اخلاق بوده. اصلاً کار سختي نيست کفاش هاي خوش اخلاق (http://7tir.com/news/?s=%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D9%82) فوتبال مان را ليست کنيم، آن هم بدون صدور حکم اينکه آنها «کاربلد» بودند يا «ناشي». «ميروسلاو بلاژويچ»، «مصطفي دنيزلي»، «مجيد جلالي» و حتي «فيروز کريمي» به خاطر رفتارشان جايگاه خوبي بين تماشاگران فوتبال پيدا کردند. بحث آناليز فني آنها را فعلاً کنار بگذاريد يا اصلاً برويد سراغ اينکه آنها با همين «خصوصيات فني»، «خصوصيات اخلاقي» فعلي شان را نداشتند.تصور کنيد «بلاژويچ» بدون فن بيان، «فيروز کريمي» بدون حس طنز پردازي، «مصطفي دنيزلي» بدون شوخ طبعي و «مجيد جلالي» را بدون رفتار مودبانه اش.
تصور کنيد کسي را با کارنامه فني «مجيد جلالي» اما نه با اخلاق پسنديده جلالي. آيا او در بين تماشاگران فوتبال به محبوبيت مي رسيد؟ از سوي ديگر هم مي توان «علي دايي»، «برانکو ايوانکوويچ»، «امير قلعه نويي» و «محمد مايلي کهن» را در ليست کفاش هاي بداخلاق قرار داد. سرمربياني که آنها هم اگر «بداخلاقي» شان را کنار مي گذاشتند بين مردم به محبوبيت مي رسيدند. روزهايي که « محمد مايلي کهن (http://7tir.com/news/?s=%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF+%D9%85%D8%A7%D9%8A%D9% 84%D9%8A+%DA%A9%D9%87%D9%86) » منجي فوتبال ايران بود و پس از شش سال رکود فوتبال تيم ملي را به مقام سوم جام ملت هاي آسيا ۹۶ رساند، تمام فاکتورهاي محبوبيت او کنار هم چيده شده بود اما تندخويي مايلي کهن مانع از اين اتفاق شد. شايد اصلاً «برانکو ايوانکوويچ» بهترين گزينه براي اين بحث باشد؛ کسي که توانايي تبديل شدن به يک «قهرمان» را در ايران داشت ولي دست آخر در قامت يک «ضدقهرمان» از ايران رفت. با اين مقدمه چيني بلند مي رسيم به «افشين قطبي» سرمربي پرسپوليس که پس از گذراندن يک فصل دراماتيک با قرمزها «قهرمان» تماشاگران سرخ است. اما بحث اينجا است که «قهرمان» پرسپوليس سرمربي خوبي است يا او هم به خاطر گرايش هميشگي ما به کفاش هاي خوش اخلاق به کسوت يک «قهرمان» درآمده. از روزي که او در ايران کارش را آغاز کرد، منتقداني بودند که قطبي را يک سرمربي توانا به حساب نمي آوردند. آنها از گذشته قطبي کد مي آوردند که در تيم ملي کره جنوبي «ويدئو تکنسين» بوده و آناليز خودش را روي فيلم رقيبان کره جنوبي به گاس هيدينک و پس از او به ديک ادووکات مي داد. کسي که در جام ملت هاي آسيا ۲۰۰۶ وقتي خبرنگاران ايراني براي مصاحبه با قطبي سراغ مدير روابط عمومي فدراسيون کره جنوبي رفتند تا از او اجازه بگيرند با شگفت زدگي او روبه رو شدند و اينکه؛«مصاحبه با قطبي (http://7tir.com/news/?s=%D9%82%D8%B7%D8%A8%D9%8A) که ديگر اجازه نمي خواهد.» قطبي در اين وضعيت به ايران آمد؛ در وضعي که رئيس جمهور ايران در يک حرکت نمادين براي بازگشت سرمايه هاي انساني به خاک ايران در يک رايزني عجيب سرمربيگري افشين قطبي در پرسپوليس را به حبيب کاشاني پيشنهاد مي دهد. در وضعي که قطبي پيش از اين اتفاق تنها در بهترين پست مربيگري خود دستيار اول سرمربي تيم ملي زنان امريکا بود. به هر حال قطبي پس از پايان يک فصل موفق در پرسپوليس اصلاً احتياجي به بازگشت به آن دوران ندارد. اينکه کسي بخواهد با استناد به آن دوران قطبي را نقد کند، همانقدر غيرمنطقي است که هنگام نقد ژوزه مورينيو بنويسيم او در دوراني مترجم رابسون در بارسلونا بوده. اما الان بحث بر سر چيز ديگري است. بر سر اينکه الان تمام تماشاگران پرسپوليس «کفاش خوش اخلاق» شان را «کفاش ماهري» مي دانند. باز هم بحث گرايش اجتماعي ما به سوي خوش اخلاق ها است. او با ادبيات ويژه، با احترام عجيبي که به تمام عناصر فوتبال ايران داشت و با سادگي محض به محبوبيت فوق تصوري رسيد. قطبي با تحصيل در رشته مهندسي برق الکترونيک در دانشگاه UCLA امريکا وقتي به ايران آمد، در ليگي مربيگري را آغاز کرد که در آن از ۱۸ تيم ۱۲ سرمربي يا تحصيلات شان ديپلم است يا زير ديپلم و فيروز کريمي و محمود ياوري که از تحصيلکرده ها به حساب مي آيند هم در دانشکده افسري درس خواندند. اختلاف فرهنگ (http://7tir.com/news/?s=%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF) پرسپوليس (http://7tir.com/news/?s=%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D9%BE%D9%88%D9%84%D9%8A%D8%B 3)، به اشتباهات او در کوچينگ تيمش در مسابقات ليگ و البته ضعف مديريت او در کنترل تيم وارد مي شد اما الان تمام ضعف ها در جشن قهرماني پرسپوليس دفن شده. به هر حال او ديگر «قهرمان» مسابقات ليگ برتر شده و هر کاري براي نقد افشين قطبي با ترکش هاي قهرماني قطبي در ليگ برتر خنثي مي شود اما دست کم بايد برسيم به جايي که فرقي بين «انسان خوب» و «سرمربي خوب» بگذاريم. بايد برسيم به جايي که در انتخاب بين کفاش خوش اخلاق معمولي و کفاش بداخلاق ماهر گاهي سراغ کفاش بداخلاق هم برويم. در کلاس آموزش مديريت پس از پيش کشيدن اين تست، استادان اضافه مي کنند «انتخاب کفاش خوش اخلاق» ويژگي اخلاقي مردمان شرقي است و در بين مردمان غرب گرايش به سوي انتخاب کفاشان بداخلاق و ماهر است. نگاهي به « قهرمان »هايي که در کشورهاي غربي طلوع مي کنند، بيندازيد. «ژوزه مورينيو» با اخلاق تندش هيچ وقت نمي تواند در ايران محبوب شود. فعلاً در ايران همه دوست دارند سمبل «اخلاق گرايي» روي نيمکت تيم هايشان بنشيند تا نابغه هاي فوتبال. احتمالاً با اين استدلال اگر «بتهوون و «موتزارت» هم در ايران به دنيا مي آمدند، به خاطر اخلاق شان هيچ وقت به محبوبيت نمي رسيدند. قطبي با ديگر هم صنفان خودش در مدت کوتاهي به چشم آمد. اما هيچ وقت اختلاف فني او با ديگران حتي تا روز پاياني مسابقات ليگ برتر هم ديده نشد. اگر ملاک را بر اين بگذاريم که چون قطبي تيمش را قهرمان ليگ برتر کرده بايد برتري فني او را نسبت به ديگران بپذيريم پس بايد برتري فني عبدالصمد مرفاوي را نسبت به ديگران بپذيريم چرا که تيمش تنها يک گام با قهرماني ليگ برتر فاصله داشت. اصلاً مگر ملادن فرانچيچ با فولاد خوزستان قهرمان ليگ برتر نشده بود، آن هم در وضعي که ضعيف ترين سرمربي چند سال گذشته فولاد بود؟ با اين استدلال ها بايد برسيم به اينکه تماشاگران پرسپوليس تصور مي کردند صرف اينکه قطبي «جنتلمن» است، قطعاً سرمربي توانايي است. همان طور که تماشاگران استقلال تصور مي کردند چون فيروز کريمي حرف هاي بانمک مي زد، گزينه خوبي براي سرمربيگري تيم شان است و همان طور که مجيد جلالي به خاطر اخلاقيات ويژه هميشه مستحق جايگاهي که داشته، به حساب آمده. اثبات قضيه اصلاً کار سختي نيست. مقايسه کنيد تيمي را که صمد مرفاوي سرمربي آن بود و علي عليزاده در آن اوت دستي مي انداخت، با تيمي که افشين قطبي سرمربي آن بود و سپهر حيدري در آن اوت مي انداخت و البته مقايسه کنيد انتقاداتي را که به صمد مرفاوي داشتند و تعريفاتي که از افشين قطبي مي شد. مي توان اين طور تعبير کرد که اگر صمد مرفاوي تحصيلات بهتري داشت و کمي به سر و وضعش مي رسيد و البته در کنفرانس هاي مطبوعاتي مودبانه تر حرف مي زد، احتمالاً کسي هم چندان به اوت دستي علي عليزاده بند نمي کرد. اصلاً عکس اين استدلال را هم مي توان داشت. اگر قطبي اين «شخصيت» را نداشت خودتان به چشم مي ديديد که چه انتقادات تندي به سبک بازي
در ايران تنها کساني به محبوبيت مي رسند که اخلاق را رعايت مي کنند. حالا فرقي نمي کند شاعر باشند، نويسنده، کارگردان يا سرمربي فوتبال.
.