homeyra
14th April 2013, 03:21 PM
مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مىفروخت.
آن زن روستایی کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مىخرید.
روزى مرد بقال به وزن کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کرهها ۹۰۰ گرم است.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کرهها را به عنوان یک کیلویی به من مىفروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کرهها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم ....
"یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه میگیرند."
آن زن روستایی کرهها را به صورت دایرههای یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مىخرید.
روزى مرد بقال به وزن کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کرهها ۹۰۰ گرم است.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کرهها را به عنوان یک کیلویی به من مىفروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کرهها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم ....
"یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه میگیرند."