ثمین20
11th April 2013, 04:56 PM
مقدمه
اسطورهها آئينههايي هستندكه تصويرهايي را از وراي هزارهها منعكس ميكنند و آنجا كه تاريخ باستان شناسي خاموش ميمانند اسطورهها به سخن درميآيند و فرهنگ آدميان را از دور دستها به زمان ميآورند و افكار بلند و منطق گسترده مردماني ناشناخته ولي انديشمند را در دسترس ما ميگذارند.
اسطورههاي خاورميانه و خاور دور ثمرة فرهنگهاي گوناگون هستند كه در فاصلة زماني دراز به نگارش درآمدهاند. قديميترين اسطورههاي خاورميانه كه از آن مردم هند است بيشتر تصويرگر فرهنگ اقوام آريايي است كه در حدود هزارة دوم پيش از ميلاد به هند مهاجرت كردند، و بعدها برخي از اين اسطورهها را هندوها اقتباس كرده و به رنگي ديگر درآوردند كه نمونة آن اسطورة خورشيد و مهر است. از آنجايي كه مسائلي چون اتفاقات تاريخي، تجارت و اعتقادات مذهبي باعث ورود هنر ايران به ويژه هنر دورة هخامنشي، پارتي و ساساني به هند شده است، از اين رو عناصر هخامنشي در هنر باستان چهره نموده است. اسطورههاي هندي همچون دين هند و مجموعهاي گوناگون از اعتقادات ديني ميباشد،تركيبي از چند اسطوره را به نمايش ميگذارد.
دين و اصولاً تفكر ديني در هند با تلقي دين در فرهنگ اديان سامي كاملاً متفاوت است و طبعاً اعتقاد به خدا نيز در اين اديان با باورهاي رايج از خالق سازگار نيست، بهترين منابع براي آشنايي هر چه بيشتر بااين اديان و باورها، متن وداها خصوصاً كتب ريگ ودا ميباشد.
رابطه فرهنگي و مذهبي تمدن هاي باستاني ايران و هند سبب شده است كه شباهتهايي در نقش مايههاي مختلف تزئيني و نمادين و جنبههاي متعدد اساطير و علي الخصوص اهميت ستايش خورشيد و آتش بوجود آيد و اين نقوش به صورت نقش برجستههايي بر روي نماي زيارتگاههاي هند ديده مي شود، نقش هاي تركيبي نظير گردونة چهار اسبي خورشيد و يا گردونة سوريا از انواع ايراني به هند منتقل شده، اگر چه اين نقش مايهها اغلب متحول شدهاند. كهنترين خدايان و داها نيروها و عناصر خود طبيعت بودند، چون آسمان، زمين، آتش، نور، باد، آب و بالاخره خورشيد.
تقديس خورشيد در ميان اقوام مختلف
تقدس خورشيد در اقوام متعددي بوده و در برخي از فرهنگها نشانههاي اين اعتقاد باقي مانده است.در بين النهرين «شمس ياشاماش» ايزد خورشيد را ميپرستيدند، اين ايزد در دستش شيئي را نگاه ميداشت كه به تيغة اره همانند بود و سوار برگردونهاش به سوي باختر ميراند.
در مصر خورشيد، عنوان بزرگترين خدا را داشت و بنام رع (Re) مشهور بود. «قوم سلت EOL يعني ستاره خورشيد را پرستش ميكردند و خداي خورشيد فنيقيان همانند نام ستاره خورشيد در لغت قوم سلت EL ميباشد.
قوم اينكا داراي معبد خورشيد بوده كه ديوارهايش پوشيده از ورقههاي طلا بوده و الان در سرزمين پرو واقع است. همچنين هرم خورشيدي بسيار با شكوهي از تمدن قوم از تك در مكزيك باقيمانده است.»1
توجه به خورشيد در نزد ايرانيان باستان امري معمول بود و تقدس خورشيد به صورت آشكارا ظاهراً تا زمان روي كار آمدن ساسانيان ادامه داشت. اين تقديس به صورت وسيعي در ادبيات فارسي هم منعكس شده است. احترام به خورشيد در قرآن مجيد هم ديده ميشود و حتي اسم يكي از سورههاي مباركة قرآن به اين نام است
خورشيد و مهر
«از زماني كه بشر به زندگي كشاورزي روي آورد و دريافت كه نورو حرارت خورشيد سبب باروري زمين و پرورش گياهان و موجب گرم كردن و نيرو بخشيدن به انسان ميشود. خورشيد به جاي ماه ستايش شد .خورشيد باگرما و نور خود در روز باعث نابودي ديوها و پليديها ميشد خورشيد مظهر گرما، نور،خشكي و تابستان بود.
ازگلها و گياهان، نيلوفر آبي (لوتوس) و گل آفتابگردان، از درختان نخل و سرو و كاج نمادهاي خورشيد هستند.
از عناصر، آتش و از رنگها سرخ و زرد و از فلزات طلا منصوب به خورشيد هستند. شكل هندسي مربوط به خورشيد دايره است.»2 «سنت پرستش مهر به دورانهاي بسيار كهن برميگردد. در هند دوران و دايي نام او بصورت «ميتره» بامفهوم پيمان و دوستي ظاهر ميشود و يكي از خدايان گروه فرمانروا است و با «ورونه» جفت جاويداني را تشكيل ميدهند كه از سوي مردم به ياري خوانده ميشوند در سنت هندي نيز ميترا گردونهاي درخشان و اقامتگاهي زرين دارد.
ميترا در سنت ديني زردتشتي در مقامي پايين تراز اهورامزدا قرار ميگيرد و آفريدة اومحسوب ميشود تا از آفرينش او پاسداري كند. او خداي پيمان است و وظيفة مهم او نظارت بر همة پيمانهاست. او ايزد فروغ و روشنايي و از بزرگترين ايزدان آيين زردتشتي محسوب ميشود.»3 «ميتره ـ ورونه زوج خدايي جوان هستند كه چشمان آنها خورشيد ميباشد.
منزلگاهشان زرين و در آسمان است. آنان شهرياران و فرمانروايان مطلق كيهان اند. اين زوج خدا پديد آورندة آذرخش و باراناند.البته
بايد گفت كه مهرو خورشيد متفاوت است، مهر ياميترا پيش از خورشيد ظاهر ميشود و همراهي او با خورشيد باعث شده است كه بعدها مهر معني خورشيد پيداكند.»4
خداي خورشيد (سوريا)در هند خداي خورشيد بانام سوريا شناخته ميشود و يكي از مهمترين خدايان و دايي محسوب ميشود.
اين خدا از يكسو تجلي عظمت آتش الهي است و از ديگر سوي منبع و منشاء نور، گرما. حيات و معرفت است. اشراف سوريا به جهان با برجهاي دوازده گانة خورشيد در طول سال نسبت دارد.
سوريا مركز عالم خلقت است كه درمرز سپهرهاي متفاوت قرار گرفته است. برفراز خورشيد، افلاك غير متجلي و غير ظاهر قرار دارند كه حوزة حكمراني حاكم اعظم كائنات است و تحت آن كرات و سپهرهاي ظاهر (چون ماه و زمينو ديگر سيارات) واقع شدهاند.
پس جايگاه خورشيد حد اتصال دو مرتبة وجود (متجلي و نامتجلي) است و او نمايندة هر دو وادي به شمار ميرود.
خورشيد براي انسان بدوي قويترين عنصر وجود و مهربان ترين قواي طبيعت بوده و قاعدتاً ميبايست جزو اولين خدايان و معبودان براي او بوده باشد. حيات و بقاي انسان بدوي به حضور خورشيد متكي بوده و لذا خورشيد كه منشاء نور، قدرت روحاني و قواي فكري و نيروهاي طبيعي بوده نزديكترين پديده به ذات جاوداني الهي شمرده ميشد.»
5 «هر آنچه كه از آغاز تا انجام بوده و خواهد بود از خورشيد نشأت گرفته .درجة تقدس خورشيد گاه به مرتبةفرد اوليه ميرسد و با قرباني كيهاني يكي ميشود. پروردگار توليد نسلها به خورشيد تبديل ميشود و همة موجودات زنده از او متولد ميگردند، او توسط انوار تابناك خود به غذا و غلات جان ميبخشد، وقتي كه خورشيد طلوع ميكند به ربع شرقي وارد ميشود و بقاي موجودات را به شعاع هاي خود تضمين ميكند، آنگاه جهات غرب و جنوب و شمال و بالا و پايين را و هر آنچه كه در ميان آنهاست منور ميسازد.»6
«خورشيد روح جهان است ،منور بودن خورشيد به نيروها بينايي تشبيه شده و او را چشم ميترا، وارونا، آگني و ديگر خدايان دانستهاند. سورياي هندي (خداي خورشيد) گاه با هوراي ايراني كه چشمان اهورامزدا است مطابقت دارد. البته خورشيد حيات بخش گاه نيز با صفت نابودكننده بيان شده، «در آخرالزمان خورشيد همة جهان را خشك و از هستي ساقط ميكند.»7
صفات ظاهري سوريا
«در آئين هندو سه خورشيد خدائي ودائي يعني سوريا، سوينزي و يرسوت تبديل به يك خدا و جذب سوريا ميشوند.»1سوريا در آئين هندو خيرخواه انسان و نماد او صليب شكستهاي است كه نشانة بخشندگي است. او را كشندة اهريمنان ميدانند. در خصوص صفات ظاهري خداي خورشيد اشارات زيادي است و اكثر شمايلها و تصاوير آنان بر اساس تجويز همين متون شكل مييابند. «خداي خورشيد گيسوان و ريشي طلايي دارد. تمام وجود او حتي نوك ناخنهايش مشعشع و تاباناس.تچشمانش قهوهاي رنگ است او مرتبه اي وراي تمام شياطين دارد. پس هر كه وي را بشناسد و صفات او را دريابد خود به مرتبهاي رفيع تر از جايگاه كل شياطين ارتقاء مييابد. گردن او به شكل صدف لاكپشت است او با دستبند و تاجي زرين خود را آراسته و ازتلألوي آن زواياي آسمان منور ميگردد.»9 خورشيد دو بازوي بلند و يك بازوي كوتاه دارد (منظور شعاعهاي خورشيد است) او چكمههاي بلند به پا دارد و كمربند مرصع به كمر بسته. سوار برارابهاي از طلا در دل تاريكي سير ميكند و فاني و جاويد را در مكانهاي مناسب خويش قرار ميدهد. ارابة سوريان يك چرخ دارد و توسط چهار يا هفت اسب ماديان كشيده ميشود و گاهي نيز يك اسب هفت سر كه در شعاع هاي نور محصور گشتهاند، ارابة سوريا را پيش ميبرند و سوريا برگل نيلوفري بر فراز اين ارابة زرين مينشيند. «ارابه ران خورشيد آرونا به معني سرخ فام نام دارد … او در جلوي سوريا بر روي ارابه ميايستد و جهان را از شدت خشم سوزندة خورشيد در امان نگه ميدارد. سوريا در معابدي كه به معابد خورشيد شهرت دارند عبادت ميشود وفور سنگ درهند و رواج هنر حجاري موجب گشته كه اكثر تنديسها در سنگهاي موجود در مناطق مختلف ساخته شوند و به همين خاطر اكثر تنديسهاي بجاي مانده از سوريا از سنگ هستند.10»
نامهاي خورشيد
«مشهورترين نام هاي خورشيد عبارتند داز: سوريا يعني درخشنده و از ريشة Surya كه آن هم از ريشه Sur يا Swar به معني درخشش و تابش اخذ شده است و نام ديگر خورشيد آدي تيا يعني گسترةازلي و نيز به مفهوم منبع و منشاء نيز آمده است».11
نمادهاي سوريا
گردش نظام كائنات از ديرباز در نمادهاي باستاني خاورميانه رواج داشته است. يكي از نمادهاي غير شمايلي در هند چرخ دارما است كه به طور انتزاعي به معبود اشاره دارد. چرخ يا ديسك خورشيدي مظهري از خداوند است. «مادامي كه چرخ كائنات بر محوراصلياش كه همان قانونمندي ازلي هستي است استوار باشد خللي در نظام هستي رخ نميدهد».12 اين صفحة مشعشع در هنگام مقابله با نيروهاي تاريكي و ضد يزداني به سلاحي مهلك تبديل ميشودو در اين حالت چون تيغة برنده شمشيري جاوداني كه همان لبة تيز عقل مطلق است ميدرخشد و سر از تن نيروهاي جهل جدا ميكند. «در برخي موارد اين آلت به چرخي با شش شعاع تبديل ميشود. اين چرخ از گردش گردونة حيات، سپري شدن زمان، طي شدن روز، ماه و سال و ظهور و افول ادوار هستي حكايت ميكند.»شش شعاع اين چرخ اشاره به شش جهت (چپ، راست، پيش، پس،بالا و پايين) دارد كه همگي حول يك نقطه و محور كه همان نقطه اتكاء هستي است در گردش ميباشند. اگر مركز چرخ جابجا شود و محور آن از جاي خود حركت كند نظام كائنات فرو ميريزد. به اعتقاد بودائيان چرخ از پنج اصل تركيب شده است كه همان پنج عنصر (خاك، زمين، آب،آتش و باد) تلقي ميشوند.»
13
چليپا يا گردونة مهر
نماد ديگر خورشيد پرستي و ميترائيسم در اعتقاد آريائيان همان چليپا يا گردونة مهر است، كه به اعتقاد پيشينيان دربردارنده نيروهاي آسماني بوده و كاربردي وسيع دارد. اين نشانه در هر منطقهاي مفهومي خاصي داشته است در ايران و هند و نزد قوم آريايي مظهر و نشانه خورشيد بوده است. آنان معتقد هستند كه هر شاخه از اين علامت جايگاه يكي از عناصر چهارگانه است. بدين ترتيب چهار عنصر با هم و با چرخش خود نظام طبيعت و ذات آفرينش را حفظ ميكنند. اين نشانه در ايران به شاهين و فروهر نيز بسيار نزديك است.مركز اين نشان، نماد مركزيت و وحدت الهي است و اين هما گردونهاي است كه مهر بر آن مينشيند و چهار اسب سفيد ناميراي مينوي آنرا ميكشند.
ديگر نمادهايي كه نشان خوشيد بودهاند: ـ«حلقه در آئين ميترائيسم حلقه خود نماي از چرخ است. مقدس و نشانة پيمان ناگسستني و اتحاد و وابستگي است. از سوي ديگر حلقه كه نشان ويژه ميترا بوده بيگمان از هالة نور خورشيد گرفته شده است. دايره اي ازنور كه ايزد مهررا محاط ميساخت. زيرا وي ايزد نور و روشنايي بود.»ـزيگزاك: زيگزاكهاي پياپي نمادي براي اشعههاي خورشيد هستند. ـ گل لوتوس: اين گل را اصلاحاً گل خورشيد نيز ميگويند. اين گل متعلق به مهر و سمبل آفتاب و نيروي آنكه نگهدارنده زمين است. سرو: درخت سرو يا كاج ويژة خورشيد است. درختي هميشه سبز و با طراوت. نشانة بهار و در عين حال مظهر و جنبة مطرح و مثبت زندگي است.»14 چند نمونه از آثار بجاي مانده از نقش خداي خورشيد « يك نمونه از اين نقشها، پيك رغولديس بودا است در باميان.در زير يكي از طاقهاي اين ديوار تزئينات وسيعي بكار رفته كه موضوع آن مستقيماً ارتباط دارد با خداي خورشيد. در اين نقش خداي خورشيد برگردونه اي استكه چهار اسب بالدار آنرا ميكشند و اسبان دو به دو در طرفين بحالت نيمرخ قرارگرفته اند . هاله بزرگي دور خدا را فرا گرفته و شعاع هاي كوتاهي دارد كه اين يادآور هالههاي شعاعدار ايراني است. هم چنين شمشير دراز و نيزه اي كه خدا در دست دارد و شنل بزرگ او كه در قسمت سينه بسته ميشود و نيز چهرة اطرافيان او كه همگي ريشدار و حالت جدي دارند همه جزئياتي از هنر ساساني را نشان ميدهند.»15 «نمونة ديگر نقش برجستهاي از ماتورا است كه خداي سوريا را سوار بر گردونة خود نشان ميدهد هم چنين تنديس مرمر سفيد سوريا در عبادتگاه برهمني خيرخانه در منطقه كابل كه مربوط است به قرون پنجم و ششم ميلادي نمونة ديگري از اين نقشها ميباشد. در اين نمونة اخير نيز باز تاثير هنر ايراني بوضوح ميتوان مشاهده نمود، از آن جمله لباس و جامة خدا و دستياران او، و حتي حالت كسي كه به خداي خورشيد تاجي رااهداء ميكند از سنت ايراني مايه گرفته است.»16
در ايران نيز نماد خورشيد در نقش برجسته ها به صورت گردونة مهر يا خورشيد (چليپا) دايره، چرخ و يا گل لوتوس و هم چنين نقوش حيواني و گياهي چندي نيز هستند كه به عنوان نماد خورشيد شناخته ميشوند از آن جمله شير، بزكوهي، عقاب يا شاهين، گاو … و نيز سرو و كاج ميباشند. «اگر چه در ايران يك نمونه نقش برجسته نيز وجود دارد كه نشانگر موجود مافوق طبيعي باگرزي در دست و هالهاي دور سرش، روي گل نيلوفر ستاره مانندي كه نماد كهن آفتاب پرستي است ايستاده و اين همانا مهر خداي خورشيد است كه در نقش برجستههاي طاق بستان به چشم ميخورد. اين نقش برجسته مربوط است به سلطنت اردشير دوم و از آنجايي كه اردشير دوم جانشين عادي و طبيعي شاپور دوم نبود، به همين دليل مهر كه به معني عهد و پيمان بود، در پيكر نگارة او حضور دارد تا بدين گونه بازگوكنندة پيمان اردشير دوم و شاپور دوم باشد تا در زمان مناسب تاج و تخت به شاپور سوم منتقل شود.»17
نتيجهگيري
اسطورههاي هيچ ملتي را نميتوان از بافت تاريخي آن جدا كرد و براي شناخت اين مهم داشتن اطلاعاتي دربارةتحولات فرهنگي و نفوذهاي گوناگوني كه دست اندركار بودهاند لازم است. ميدانيد كه آريائيان در هزاره دوم و اول پيش از ميلاد بر هند و ايران استيلا يافتند و اين قوم جديد به هند و ايراني معروف شد. اسطورههاي هندي بازتابي هستند از روش زندگي آنان كه چادرنشين و جنگجو بودند، از طبيعت لذت ميبردند و در عين حال از دشمني و بدخواهي آشكار آن در هراس بودند و بدين گونه كهنترين خدايان آن نيروها و عناصر خود طبيعت بودند. اين خدايان از لحاظ شكل و انگيزه به انسانها شباهت دارند. اگر چه در قالب عناصر طبيعي چون خورشيد و ماه و باد و باران و … تجلي پيدا ميكند از طرف ديگر حوادث تاريخي، تجارت و مهاجرت نيز از مواردي هستند كه منجر به انتقال هنر ايراني به هند شده و از آنجايي كه ازگذشتههاي بسيار دور رابط فرهنگي و مذهبي عميقي بين ايران و هند برقرار بوده، در نتيجه انتقال نقش مايه هاي تزئيني و نمادي از ايران به هند باعث غنيتر شدن هنر هندي گشته و سبب شده هنرهندي از يكسوي نشانگر مجد عظمت پيكر تراشي ايراني باشد و از ديگر سوي نشان دهنده احساس ذاتي و عميق هنرمند هندي به زندگي و اشياء زنده و با روح پيرامونش كه ترجيح ميداده طبيعت را از نزديك تجربه كند.
فهرست:1ـ پير بايار، ژان. رمز پردازي آتش. ترجمه جلال ستاري. تهران، نشر مركز، 1376، ص 104-103. 2ـ افشار مهاجر، كامران.حضور نمادها در هنر هاب سنتي ايران.هنرنامه (فصل نامه عملي، پژوهشي دانشگاه هنر) ، بهار 1379، سال سوم، شماره 6، صص 63-51. 3ـ همان منبع. 4ـ اسماعيل پور،ابوالقاسم،اسطوره بيان نمادين،تهران، سروش، 1377، ص 80. 5ـ ذكرگو، اميرحسين ،اسرار اساطير هند (خدايان ودائي) . تهران، فكر روز، 1377، ص 61-60. 6ـ همان منبع . ص 63 7ـ همان منبع، ص 64.8 ـ ايونس، ورونيكا . شناخت اساطير هند،ترجمة با جلال فرخي ـ تهران، اساطير،چاپ اول، 1373، ص 141. 9ـ ذكرگو، اميرحسين، اسرار اساطير هند، ص 64.10ـ همان منبع،ص 65. 11ـ همان منبع، ص 66 12ـ ذكوگر، اميرحسين، تحول شمايل نگاري بودائي در امتداد جاده ابريشم.هنرنامه، پائيز 78، سال اول، شماره 2، ص 63-64. 13ـ ذكرگو،اميرحسين،اساطير هند، ص 88-87.14ـ عبداللهيان، بهناز، نمادهاي مهر و ماه در سفالينههاي پيش ازتاريخ ايران، هنرنامه، بهار 78، سال اول،شماره 2، ص 63-46. 15ـ مالايد، مادلين،هرمان گوتس، هنرمند و ايراني، هند و اسلامي، ترجمه دكتر آژند، تهران، مولي، 1376، ص 27-30.16ـ همان منبع. ص 21.17ـ نلسون فراي، ريچارد،ميتره (مهر) در باستان شناسي ايران، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور مطلق، مجله باستان شناسي و تاريخ، سال دوم، شماره 2، 1367، ص 16-13.
اسطورهها آئينههايي هستندكه تصويرهايي را از وراي هزارهها منعكس ميكنند و آنجا كه تاريخ باستان شناسي خاموش ميمانند اسطورهها به سخن درميآيند و فرهنگ آدميان را از دور دستها به زمان ميآورند و افكار بلند و منطق گسترده مردماني ناشناخته ولي انديشمند را در دسترس ما ميگذارند.
اسطورههاي خاورميانه و خاور دور ثمرة فرهنگهاي گوناگون هستند كه در فاصلة زماني دراز به نگارش درآمدهاند. قديميترين اسطورههاي خاورميانه كه از آن مردم هند است بيشتر تصويرگر فرهنگ اقوام آريايي است كه در حدود هزارة دوم پيش از ميلاد به هند مهاجرت كردند، و بعدها برخي از اين اسطورهها را هندوها اقتباس كرده و به رنگي ديگر درآوردند كه نمونة آن اسطورة خورشيد و مهر است. از آنجايي كه مسائلي چون اتفاقات تاريخي، تجارت و اعتقادات مذهبي باعث ورود هنر ايران به ويژه هنر دورة هخامنشي، پارتي و ساساني به هند شده است، از اين رو عناصر هخامنشي در هنر باستان چهره نموده است. اسطورههاي هندي همچون دين هند و مجموعهاي گوناگون از اعتقادات ديني ميباشد،تركيبي از چند اسطوره را به نمايش ميگذارد.
دين و اصولاً تفكر ديني در هند با تلقي دين در فرهنگ اديان سامي كاملاً متفاوت است و طبعاً اعتقاد به خدا نيز در اين اديان با باورهاي رايج از خالق سازگار نيست، بهترين منابع براي آشنايي هر چه بيشتر بااين اديان و باورها، متن وداها خصوصاً كتب ريگ ودا ميباشد.
رابطه فرهنگي و مذهبي تمدن هاي باستاني ايران و هند سبب شده است كه شباهتهايي در نقش مايههاي مختلف تزئيني و نمادين و جنبههاي متعدد اساطير و علي الخصوص اهميت ستايش خورشيد و آتش بوجود آيد و اين نقوش به صورت نقش برجستههايي بر روي نماي زيارتگاههاي هند ديده مي شود، نقش هاي تركيبي نظير گردونة چهار اسبي خورشيد و يا گردونة سوريا از انواع ايراني به هند منتقل شده، اگر چه اين نقش مايهها اغلب متحول شدهاند. كهنترين خدايان و داها نيروها و عناصر خود طبيعت بودند، چون آسمان، زمين، آتش، نور، باد، آب و بالاخره خورشيد.
تقديس خورشيد در ميان اقوام مختلف
تقدس خورشيد در اقوام متعددي بوده و در برخي از فرهنگها نشانههاي اين اعتقاد باقي مانده است.در بين النهرين «شمس ياشاماش» ايزد خورشيد را ميپرستيدند، اين ايزد در دستش شيئي را نگاه ميداشت كه به تيغة اره همانند بود و سوار برگردونهاش به سوي باختر ميراند.
در مصر خورشيد، عنوان بزرگترين خدا را داشت و بنام رع (Re) مشهور بود. «قوم سلت EOL يعني ستاره خورشيد را پرستش ميكردند و خداي خورشيد فنيقيان همانند نام ستاره خورشيد در لغت قوم سلت EL ميباشد.
قوم اينكا داراي معبد خورشيد بوده كه ديوارهايش پوشيده از ورقههاي طلا بوده و الان در سرزمين پرو واقع است. همچنين هرم خورشيدي بسيار با شكوهي از تمدن قوم از تك در مكزيك باقيمانده است.»1
توجه به خورشيد در نزد ايرانيان باستان امري معمول بود و تقدس خورشيد به صورت آشكارا ظاهراً تا زمان روي كار آمدن ساسانيان ادامه داشت. اين تقديس به صورت وسيعي در ادبيات فارسي هم منعكس شده است. احترام به خورشيد در قرآن مجيد هم ديده ميشود و حتي اسم يكي از سورههاي مباركة قرآن به اين نام است
خورشيد و مهر
«از زماني كه بشر به زندگي كشاورزي روي آورد و دريافت كه نورو حرارت خورشيد سبب باروري زمين و پرورش گياهان و موجب گرم كردن و نيرو بخشيدن به انسان ميشود. خورشيد به جاي ماه ستايش شد .خورشيد باگرما و نور خود در روز باعث نابودي ديوها و پليديها ميشد خورشيد مظهر گرما، نور،خشكي و تابستان بود.
ازگلها و گياهان، نيلوفر آبي (لوتوس) و گل آفتابگردان، از درختان نخل و سرو و كاج نمادهاي خورشيد هستند.
از عناصر، آتش و از رنگها سرخ و زرد و از فلزات طلا منصوب به خورشيد هستند. شكل هندسي مربوط به خورشيد دايره است.»2 «سنت پرستش مهر به دورانهاي بسيار كهن برميگردد. در هند دوران و دايي نام او بصورت «ميتره» بامفهوم پيمان و دوستي ظاهر ميشود و يكي از خدايان گروه فرمانروا است و با «ورونه» جفت جاويداني را تشكيل ميدهند كه از سوي مردم به ياري خوانده ميشوند در سنت هندي نيز ميترا گردونهاي درخشان و اقامتگاهي زرين دارد.
ميترا در سنت ديني زردتشتي در مقامي پايين تراز اهورامزدا قرار ميگيرد و آفريدة اومحسوب ميشود تا از آفرينش او پاسداري كند. او خداي پيمان است و وظيفة مهم او نظارت بر همة پيمانهاست. او ايزد فروغ و روشنايي و از بزرگترين ايزدان آيين زردتشتي محسوب ميشود.»3 «ميتره ـ ورونه زوج خدايي جوان هستند كه چشمان آنها خورشيد ميباشد.
منزلگاهشان زرين و در آسمان است. آنان شهرياران و فرمانروايان مطلق كيهان اند. اين زوج خدا پديد آورندة آذرخش و باراناند.البته
بايد گفت كه مهرو خورشيد متفاوت است، مهر ياميترا پيش از خورشيد ظاهر ميشود و همراهي او با خورشيد باعث شده است كه بعدها مهر معني خورشيد پيداكند.»4
خداي خورشيد (سوريا)در هند خداي خورشيد بانام سوريا شناخته ميشود و يكي از مهمترين خدايان و دايي محسوب ميشود.
اين خدا از يكسو تجلي عظمت آتش الهي است و از ديگر سوي منبع و منشاء نور، گرما. حيات و معرفت است. اشراف سوريا به جهان با برجهاي دوازده گانة خورشيد در طول سال نسبت دارد.
سوريا مركز عالم خلقت است كه درمرز سپهرهاي متفاوت قرار گرفته است. برفراز خورشيد، افلاك غير متجلي و غير ظاهر قرار دارند كه حوزة حكمراني حاكم اعظم كائنات است و تحت آن كرات و سپهرهاي ظاهر (چون ماه و زمينو ديگر سيارات) واقع شدهاند.
پس جايگاه خورشيد حد اتصال دو مرتبة وجود (متجلي و نامتجلي) است و او نمايندة هر دو وادي به شمار ميرود.
خورشيد براي انسان بدوي قويترين عنصر وجود و مهربان ترين قواي طبيعت بوده و قاعدتاً ميبايست جزو اولين خدايان و معبودان براي او بوده باشد. حيات و بقاي انسان بدوي به حضور خورشيد متكي بوده و لذا خورشيد كه منشاء نور، قدرت روحاني و قواي فكري و نيروهاي طبيعي بوده نزديكترين پديده به ذات جاوداني الهي شمرده ميشد.»
5 «هر آنچه كه از آغاز تا انجام بوده و خواهد بود از خورشيد نشأت گرفته .درجة تقدس خورشيد گاه به مرتبةفرد اوليه ميرسد و با قرباني كيهاني يكي ميشود. پروردگار توليد نسلها به خورشيد تبديل ميشود و همة موجودات زنده از او متولد ميگردند، او توسط انوار تابناك خود به غذا و غلات جان ميبخشد، وقتي كه خورشيد طلوع ميكند به ربع شرقي وارد ميشود و بقاي موجودات را به شعاع هاي خود تضمين ميكند، آنگاه جهات غرب و جنوب و شمال و بالا و پايين را و هر آنچه كه در ميان آنهاست منور ميسازد.»6
«خورشيد روح جهان است ،منور بودن خورشيد به نيروها بينايي تشبيه شده و او را چشم ميترا، وارونا، آگني و ديگر خدايان دانستهاند. سورياي هندي (خداي خورشيد) گاه با هوراي ايراني كه چشمان اهورامزدا است مطابقت دارد. البته خورشيد حيات بخش گاه نيز با صفت نابودكننده بيان شده، «در آخرالزمان خورشيد همة جهان را خشك و از هستي ساقط ميكند.»7
صفات ظاهري سوريا
«در آئين هندو سه خورشيد خدائي ودائي يعني سوريا، سوينزي و يرسوت تبديل به يك خدا و جذب سوريا ميشوند.»1سوريا در آئين هندو خيرخواه انسان و نماد او صليب شكستهاي است كه نشانة بخشندگي است. او را كشندة اهريمنان ميدانند. در خصوص صفات ظاهري خداي خورشيد اشارات زيادي است و اكثر شمايلها و تصاوير آنان بر اساس تجويز همين متون شكل مييابند. «خداي خورشيد گيسوان و ريشي طلايي دارد. تمام وجود او حتي نوك ناخنهايش مشعشع و تاباناس.تچشمانش قهوهاي رنگ است او مرتبه اي وراي تمام شياطين دارد. پس هر كه وي را بشناسد و صفات او را دريابد خود به مرتبهاي رفيع تر از جايگاه كل شياطين ارتقاء مييابد. گردن او به شكل صدف لاكپشت است او با دستبند و تاجي زرين خود را آراسته و ازتلألوي آن زواياي آسمان منور ميگردد.»9 خورشيد دو بازوي بلند و يك بازوي كوتاه دارد (منظور شعاعهاي خورشيد است) او چكمههاي بلند به پا دارد و كمربند مرصع به كمر بسته. سوار برارابهاي از طلا در دل تاريكي سير ميكند و فاني و جاويد را در مكانهاي مناسب خويش قرار ميدهد. ارابة سوريان يك چرخ دارد و توسط چهار يا هفت اسب ماديان كشيده ميشود و گاهي نيز يك اسب هفت سر كه در شعاع هاي نور محصور گشتهاند، ارابة سوريا را پيش ميبرند و سوريا برگل نيلوفري بر فراز اين ارابة زرين مينشيند. «ارابه ران خورشيد آرونا به معني سرخ فام نام دارد … او در جلوي سوريا بر روي ارابه ميايستد و جهان را از شدت خشم سوزندة خورشيد در امان نگه ميدارد. سوريا در معابدي كه به معابد خورشيد شهرت دارند عبادت ميشود وفور سنگ درهند و رواج هنر حجاري موجب گشته كه اكثر تنديسها در سنگهاي موجود در مناطق مختلف ساخته شوند و به همين خاطر اكثر تنديسهاي بجاي مانده از سوريا از سنگ هستند.10»
نامهاي خورشيد
«مشهورترين نام هاي خورشيد عبارتند داز: سوريا يعني درخشنده و از ريشة Surya كه آن هم از ريشه Sur يا Swar به معني درخشش و تابش اخذ شده است و نام ديگر خورشيد آدي تيا يعني گسترةازلي و نيز به مفهوم منبع و منشاء نيز آمده است».11
نمادهاي سوريا
گردش نظام كائنات از ديرباز در نمادهاي باستاني خاورميانه رواج داشته است. يكي از نمادهاي غير شمايلي در هند چرخ دارما است كه به طور انتزاعي به معبود اشاره دارد. چرخ يا ديسك خورشيدي مظهري از خداوند است. «مادامي كه چرخ كائنات بر محوراصلياش كه همان قانونمندي ازلي هستي است استوار باشد خللي در نظام هستي رخ نميدهد».12 اين صفحة مشعشع در هنگام مقابله با نيروهاي تاريكي و ضد يزداني به سلاحي مهلك تبديل ميشودو در اين حالت چون تيغة برنده شمشيري جاوداني كه همان لبة تيز عقل مطلق است ميدرخشد و سر از تن نيروهاي جهل جدا ميكند. «در برخي موارد اين آلت به چرخي با شش شعاع تبديل ميشود. اين چرخ از گردش گردونة حيات، سپري شدن زمان، طي شدن روز، ماه و سال و ظهور و افول ادوار هستي حكايت ميكند.»شش شعاع اين چرخ اشاره به شش جهت (چپ، راست، پيش، پس،بالا و پايين) دارد كه همگي حول يك نقطه و محور كه همان نقطه اتكاء هستي است در گردش ميباشند. اگر مركز چرخ جابجا شود و محور آن از جاي خود حركت كند نظام كائنات فرو ميريزد. به اعتقاد بودائيان چرخ از پنج اصل تركيب شده است كه همان پنج عنصر (خاك، زمين، آب،آتش و باد) تلقي ميشوند.»
13
چليپا يا گردونة مهر
نماد ديگر خورشيد پرستي و ميترائيسم در اعتقاد آريائيان همان چليپا يا گردونة مهر است، كه به اعتقاد پيشينيان دربردارنده نيروهاي آسماني بوده و كاربردي وسيع دارد. اين نشانه در هر منطقهاي مفهومي خاصي داشته است در ايران و هند و نزد قوم آريايي مظهر و نشانه خورشيد بوده است. آنان معتقد هستند كه هر شاخه از اين علامت جايگاه يكي از عناصر چهارگانه است. بدين ترتيب چهار عنصر با هم و با چرخش خود نظام طبيعت و ذات آفرينش را حفظ ميكنند. اين نشانه در ايران به شاهين و فروهر نيز بسيار نزديك است.مركز اين نشان، نماد مركزيت و وحدت الهي است و اين هما گردونهاي است كه مهر بر آن مينشيند و چهار اسب سفيد ناميراي مينوي آنرا ميكشند.
ديگر نمادهايي كه نشان خوشيد بودهاند: ـ«حلقه در آئين ميترائيسم حلقه خود نماي از چرخ است. مقدس و نشانة پيمان ناگسستني و اتحاد و وابستگي است. از سوي ديگر حلقه كه نشان ويژه ميترا بوده بيگمان از هالة نور خورشيد گرفته شده است. دايره اي ازنور كه ايزد مهررا محاط ميساخت. زيرا وي ايزد نور و روشنايي بود.»ـزيگزاك: زيگزاكهاي پياپي نمادي براي اشعههاي خورشيد هستند. ـ گل لوتوس: اين گل را اصلاحاً گل خورشيد نيز ميگويند. اين گل متعلق به مهر و سمبل آفتاب و نيروي آنكه نگهدارنده زمين است. سرو: درخت سرو يا كاج ويژة خورشيد است. درختي هميشه سبز و با طراوت. نشانة بهار و در عين حال مظهر و جنبة مطرح و مثبت زندگي است.»14 چند نمونه از آثار بجاي مانده از نقش خداي خورشيد « يك نمونه از اين نقشها، پيك رغولديس بودا است در باميان.در زير يكي از طاقهاي اين ديوار تزئينات وسيعي بكار رفته كه موضوع آن مستقيماً ارتباط دارد با خداي خورشيد. در اين نقش خداي خورشيد برگردونه اي استكه چهار اسب بالدار آنرا ميكشند و اسبان دو به دو در طرفين بحالت نيمرخ قرارگرفته اند . هاله بزرگي دور خدا را فرا گرفته و شعاع هاي كوتاهي دارد كه اين يادآور هالههاي شعاعدار ايراني است. هم چنين شمشير دراز و نيزه اي كه خدا در دست دارد و شنل بزرگ او كه در قسمت سينه بسته ميشود و نيز چهرة اطرافيان او كه همگي ريشدار و حالت جدي دارند همه جزئياتي از هنر ساساني را نشان ميدهند.»15 «نمونة ديگر نقش برجستهاي از ماتورا است كه خداي سوريا را سوار بر گردونة خود نشان ميدهد هم چنين تنديس مرمر سفيد سوريا در عبادتگاه برهمني خيرخانه در منطقه كابل كه مربوط است به قرون پنجم و ششم ميلادي نمونة ديگري از اين نقشها ميباشد. در اين نمونة اخير نيز باز تاثير هنر ايراني بوضوح ميتوان مشاهده نمود، از آن جمله لباس و جامة خدا و دستياران او، و حتي حالت كسي كه به خداي خورشيد تاجي رااهداء ميكند از سنت ايراني مايه گرفته است.»16
در ايران نيز نماد خورشيد در نقش برجسته ها به صورت گردونة مهر يا خورشيد (چليپا) دايره، چرخ و يا گل لوتوس و هم چنين نقوش حيواني و گياهي چندي نيز هستند كه به عنوان نماد خورشيد شناخته ميشوند از آن جمله شير، بزكوهي، عقاب يا شاهين، گاو … و نيز سرو و كاج ميباشند. «اگر چه در ايران يك نمونه نقش برجسته نيز وجود دارد كه نشانگر موجود مافوق طبيعي باگرزي در دست و هالهاي دور سرش، روي گل نيلوفر ستاره مانندي كه نماد كهن آفتاب پرستي است ايستاده و اين همانا مهر خداي خورشيد است كه در نقش برجستههاي طاق بستان به چشم ميخورد. اين نقش برجسته مربوط است به سلطنت اردشير دوم و از آنجايي كه اردشير دوم جانشين عادي و طبيعي شاپور دوم نبود، به همين دليل مهر كه به معني عهد و پيمان بود، در پيكر نگارة او حضور دارد تا بدين گونه بازگوكنندة پيمان اردشير دوم و شاپور دوم باشد تا در زمان مناسب تاج و تخت به شاپور سوم منتقل شود.»17
نتيجهگيري
اسطورههاي هيچ ملتي را نميتوان از بافت تاريخي آن جدا كرد و براي شناخت اين مهم داشتن اطلاعاتي دربارةتحولات فرهنگي و نفوذهاي گوناگوني كه دست اندركار بودهاند لازم است. ميدانيد كه آريائيان در هزاره دوم و اول پيش از ميلاد بر هند و ايران استيلا يافتند و اين قوم جديد به هند و ايراني معروف شد. اسطورههاي هندي بازتابي هستند از روش زندگي آنان كه چادرنشين و جنگجو بودند، از طبيعت لذت ميبردند و در عين حال از دشمني و بدخواهي آشكار آن در هراس بودند و بدين گونه كهنترين خدايان آن نيروها و عناصر خود طبيعت بودند. اين خدايان از لحاظ شكل و انگيزه به انسانها شباهت دارند. اگر چه در قالب عناصر طبيعي چون خورشيد و ماه و باد و باران و … تجلي پيدا ميكند از طرف ديگر حوادث تاريخي، تجارت و مهاجرت نيز از مواردي هستند كه منجر به انتقال هنر ايراني به هند شده و از آنجايي كه ازگذشتههاي بسيار دور رابط فرهنگي و مذهبي عميقي بين ايران و هند برقرار بوده، در نتيجه انتقال نقش مايه هاي تزئيني و نمادي از ايران به هند باعث غنيتر شدن هنر هندي گشته و سبب شده هنرهندي از يكسوي نشانگر مجد عظمت پيكر تراشي ايراني باشد و از ديگر سوي نشان دهنده احساس ذاتي و عميق هنرمند هندي به زندگي و اشياء زنده و با روح پيرامونش كه ترجيح ميداده طبيعت را از نزديك تجربه كند.
فهرست:1ـ پير بايار، ژان. رمز پردازي آتش. ترجمه جلال ستاري. تهران، نشر مركز، 1376، ص 104-103. 2ـ افشار مهاجر، كامران.حضور نمادها در هنر هاب سنتي ايران.هنرنامه (فصل نامه عملي، پژوهشي دانشگاه هنر) ، بهار 1379، سال سوم، شماره 6، صص 63-51. 3ـ همان منبع. 4ـ اسماعيل پور،ابوالقاسم،اسطوره بيان نمادين،تهران، سروش، 1377، ص 80. 5ـ ذكرگو، اميرحسين ،اسرار اساطير هند (خدايان ودائي) . تهران، فكر روز، 1377، ص 61-60. 6ـ همان منبع . ص 63 7ـ همان منبع، ص 64.8 ـ ايونس، ورونيكا . شناخت اساطير هند،ترجمة با جلال فرخي ـ تهران، اساطير،چاپ اول، 1373، ص 141. 9ـ ذكرگو، اميرحسين، اسرار اساطير هند، ص 64.10ـ همان منبع،ص 65. 11ـ همان منبع، ص 66 12ـ ذكوگر، اميرحسين، تحول شمايل نگاري بودائي در امتداد جاده ابريشم.هنرنامه، پائيز 78، سال اول، شماره 2، ص 63-64. 13ـ ذكرگو،اميرحسين،اساطير هند، ص 88-87.14ـ عبداللهيان، بهناز، نمادهاي مهر و ماه در سفالينههاي پيش ازتاريخ ايران، هنرنامه، بهار 78، سال اول،شماره 2، ص 63-46. 15ـ مالايد، مادلين،هرمان گوتس، هنرمند و ايراني، هند و اسلامي، ترجمه دكتر آژند، تهران، مولي، 1376، ص 27-30.16ـ همان منبع. ص 21.17ـ نلسون فراي، ريچارد،ميتره (مهر) در باستان شناسي ايران، ترجمه ابوالقاسم اسماعيل پور مطلق، مجله باستان شناسي و تاريخ، سال دوم، شماره 2، 1367، ص 16-13.