ثمین20
6th March 2013, 10:08 PM
نویسنده: اسکات فیتس جرالد (http://ketabnak.com/persons/%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D8%AA+%D9%81%DB%8C%D8%AA% D8%B3+%D8%AC%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF)
مترجم: کریم امامی (http://ketabnak.com/persons/%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85+%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85% DB%8C)
داستان در سال 1922 جریان دارد . گتسبی بزرگ مرد جوان بسیار پولداری است که دائما مهمانی های بزرگ می دهد و همه می توانند در مهمانی های او شرکت کنند . در مورد گذشته او و طریق به دست آوردن ثروتش شایعات زیادی وجود دارد . با این وجود ، نیک همسایه او متوجه می شود که گتسبی از خانواده بسیار فقیری بوده که عاشق دی زی دختری پولدار می شود . گتسبی برای خدمت نظام و تامین پول از دی زی دور می شود اما بعد خبر ازدواج او را دریافت می کند . با این حال گتسبی عاشق می ماند و همیشه و همیشه به دنبال عشق خود می گردد . قدرت ، شهرت و نفوذ هیچ یک در عشق او کارگر نیست . داستان در زمانی که اتفاق می افتد که گتسبی و دی زی نهایتا در یک شهر مستقر شده اند ....
کتاب بسیار مشهور هست و به عنوان یکی از منابع استاندارد در اکثر دانشگاه های جهان در رشته ادبیات آمریکا تدریس می شه . این کتاب را دومین کتاب برتر انگلیسی زبان می دانند و گفته شده که آغازگر سبک خاصی در نگارش رمان در قرن بیستم است که بعدها توسط «ارنست همینگوی» و دیگران تبدیل به شیوه رایج نویسندگی شد . اقتباس های سینمایی موفقی هم از روی این کتاب تهیه شده . شاید براتون جالب باشه بدونید که کتاب در هنگام چاپ با استقبال زیادی رو به رو نمی شه و در خلال جنگ جهانی دوم و دوران رکود اقتصادی به دست فراموشی سپرده می شه اما هنگام تجدید چاپ ناگهان توجه زیادی را به خود جلب می نماید . نکته جالب دیگه اینه که خود فیتس جرالد هم پسری از طبقه پایین جامعه بوده که عاشق زلدا دختری ثروتمند می شه و تا پایان عمر عاشق و شیفته او می ماند . البته جرالد با زلدا ازدواج می کنه . هر چند زلدا در مدت ازدواجشون چندین بار دچار حمله عصبی می شه و به خاطر بیماریش در آسایشگاه روانی بستری می گرده .
موضوع کتاب و واکنش افراد داستان واقعا بی نظیره خیلی موشکافانه و با دیدگاهی روانشناسانه به قضیه نگاه کرده . عکس العمل ها و رفتارهای گتسبی به عنوان پسری رمانتیک و عاشق از طبقه پایین و رفتارهای دی زی به عنوان دختری عاشق از یک طبقه فاسد و ثروتمند بسیار بسیار زیبا خلق شده و خیلی تند و تیز اما ظریف خودخواهی قشری از جامعه را به تصویر کشیده . طرز نقل و پیش برد قصه هم یک جورایی جالبه چون شما را با جذابیت به سوی خودش می کشه و شاید جدیدتر باشه اما خوب بسیاری چیزها را زمانی در مورد گتسبی فاش می کنه که فرصت هضم اونها و در نتیجه همدردی و درک عظمت روح گتسبی رو از دست می دیم
------------------------
رمان شورانگیز و خواندنیِ «گتسبی بزرگ» از آثار برجستۀ ادبیات امریکا در قرن بیستم است، یک اثر کلاسیک که پیوسته تجدید چاپ می شود، در دانشگاه ها مورد حلاجی و بحث قرار می گیرد، از روی آن فیلم ساخته می شود و خوانندگان چند نسل را مسحور خود ساخته است. «گتسبی»، به گفتۀ کنت تایتان، هنر شناس فقید انگلیسی، «کتابی است که تارک شاه موج امریکایی به ساحل افکنده شده و برای همۀ ما جاذبه ای آنی و ماندنی دارد.»
ترجمۀ فارسی «گتسبی» نیز به دست مترجمی دقیق و با وسواس انجام گرفته، چنر بار تجدید چاپ شده و در هر نوبت، پالوده تر و صیقل یافته تر از چاپ پیش به خوانندگان عرضه شده است.
این کتاب در ردهبندی وبسایت Modern Library،دومین رمان بزرگ تاریخ ادبیات خوانده شده است.
چکیدهی داستان:
نیک کراوی Nick Carraway از اهالی غرب میانه آمریکاست و برای ادامه زندگی به ساحل شرقی آمریکا آمده است. نیک در همسایگی فردی به نام جی گتسبی Jay Gatsby زندگی جدید خود را در غرب آغاز می کند. گتسبی بسیار ثروتمند است و بخاطر مهمانیهای باشکوهی که در خانه اربابیاش واقع در لانگ آیلند , وست اگ , که در آن روزها کمی از مد افتاده تر نسبت به ایست اگ است. برگزار میکند شهره خاص وعام است. در مورد ثروت هنگفت او و اینکه این ثروت چگونه بدست آمده است شایعات زیادی بر سر زبانها است. هیچکس چیزی از گذشته وی نمیداند.
نیک کراوی علاوه بر گتسبی، تام باچانن Tom Buchanan و همسر او دیزی Daisy (که از بستگان خود نیک است) را نیز ملاقات میکند. تام که در دوران دانشجویی ورزشکار برجستهای بوده است نیز مرد ثروتمندی است.
نیک کراوی در ابتدا ریخت و پاشهای بی معنی جشنهای گتسبی، که هر شنبه صدها میهمان در آنها شرکت میکنند، را بدیده تحقیر مینگرد. اما کمکم خود نیز بطور مرتب در این مهمانیها حضور مییابد. او از گتسبی می شنود که دلیل اصلی برگزاری این جشنهای هفتگی آنست که شاید دیزی (که گتسبی از دیرباز عاشق و دلباخته او بوده است) بالاخره یک روز بطور اتفاقی در یکی از آنها شرکت نماید. گتسبی و دیزی به کمکنیک که ترتیب ملاقات آن دو را میدهد، در نهایت با هم رابطه برقرار میکنند.
تام به عشق و علاقه فراوان گتسبی نسبت به دیزی پی میبرد و کمکم متوجه میشود که ثروت گتسبی از طریق قاچاق و فروش غیر قانونی مشروبات الکلی بدست آمده است. او از گتسبی متنفر است. یک روز وقتی همگی در هتلی دور هم جمع شدهاند بین گتسبی و تام و در حضور دیزی برخورد لفظی پیش میآید. گتسبی در همان جلسه دیزی را وا میدارد که بگوید هرگزتام را دوست نداشته است. هدف گتسبی از اینکار اینست که دیزی از تام جدا شده و بار دیگر به سوی خود او باز گردد. تام وقتی از پیوندهای عاطفی دیرینهای که بین همسرش دیزی و گتسبی برقرار بوده است آگاه میگردد خشمگین میشود و به دیزی امر میکند که بلافاصله به خانه باز گردد. گتسبی دیزی را همراهی میکند تا او را با اتومبیل به خانه برساند. خود تام هم بعد از مدتی بهمراه نیک و یک آشنای دیگر (جوردن بیکر, به نوعی رفیقه نیک) راهی خانه میشود.
تام و همراهانش در راه بازگشت به خانه در کنار جاده با جسد مایرتل Myrtel (که بطور پنهانی معشوقه تام بوده است) مواجه میگردند. مایرتل را اتومبیلی بشدت زیر گرفته و از محل حادثه گریخته است. ویلسون Wilson شوهر مایرتل، که شاهد تصادف بوده، دچار شوک شده و کنترل اعصاب خود را از دست داده است. او میگوید اتومبیلی که همسرش را زیر گرفته زرد رنگ بوده است. در آن شب دیزی به واسطه اعصاب ناراحت خود از پیشامد های هتل، به پیشنهاد گتسبی هدایت اتوموبیل را به عهده داشت. ویلسون فردای آن شب از اهالی نشانی صاحب اتومبیل را می یابد. ویلسون که عقل از سرش پریده، و حتی فکر میکند گتسبی معشوق زنش بوده است، گتسبی را در کنار استخر خانهاش مییابد و با شلیک گلولهای بقتل میرساند و سپس در همان نزدیکی به زندگی خود نیز پایان میدهد. در همان روز نیز دیزی و تام بدون خبر قبلی عازم سفر به نقطه ای نامعلوم می شوند. بعدها نیک در می یابد که تام، ویلسون را به خانه گستبی هدایت کرده است.
از میان آنهمه دوست و آشنا که هر شنبه در مهمانیهای با شکوه او حضور مییافتند، تقریباً هیچکس حاضر نمیشود در مراسم تشییع و بخاک سپردن گتسبی شرکت نماید. نیک بعد از مرگ گتسبی رابطهاش را با تام و دیزی و دیگر دوستانی که بواسطه گتسبی پیدا کرده بود قطع میکند و به شهر و دیار خود در غرب میانه آمریکا باز میگردد.
گزیدهای از متن کتاب:
و باز ساعت هشت وقتی که کوچههای تاریک خیابان چهلم پر از پنج پنج تاکسیهای پر ضربانی میشد که رهسپار تماشاخانهها بودند قلبم میگرفت. در آن حال که تاکسیها منتظر چراغ سبز بودند، در آنها اشکال آدمی به هم تکیه میدادند، صداها نغمه میسرودند و قهقهه خنده از شوخیهایی که به گوش نمیرسید برمیخواست و سیگارهای روشن طرح حرکات نامفهوم دستها را در هوا رسم میکرد. من هم میپنداشتم رهسپار دیدار شادیام و در هیجان خصوصی آنها شریکم و برایشان آرزوی خوشی
مترجم: کریم امامی (http://ketabnak.com/persons/%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85+%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85% DB%8C)
داستان در سال 1922 جریان دارد . گتسبی بزرگ مرد جوان بسیار پولداری است که دائما مهمانی های بزرگ می دهد و همه می توانند در مهمانی های او شرکت کنند . در مورد گذشته او و طریق به دست آوردن ثروتش شایعات زیادی وجود دارد . با این وجود ، نیک همسایه او متوجه می شود که گتسبی از خانواده بسیار فقیری بوده که عاشق دی زی دختری پولدار می شود . گتسبی برای خدمت نظام و تامین پول از دی زی دور می شود اما بعد خبر ازدواج او را دریافت می کند . با این حال گتسبی عاشق می ماند و همیشه و همیشه به دنبال عشق خود می گردد . قدرت ، شهرت و نفوذ هیچ یک در عشق او کارگر نیست . داستان در زمانی که اتفاق می افتد که گتسبی و دی زی نهایتا در یک شهر مستقر شده اند ....
کتاب بسیار مشهور هست و به عنوان یکی از منابع استاندارد در اکثر دانشگاه های جهان در رشته ادبیات آمریکا تدریس می شه . این کتاب را دومین کتاب برتر انگلیسی زبان می دانند و گفته شده که آغازگر سبک خاصی در نگارش رمان در قرن بیستم است که بعدها توسط «ارنست همینگوی» و دیگران تبدیل به شیوه رایج نویسندگی شد . اقتباس های سینمایی موفقی هم از روی این کتاب تهیه شده . شاید براتون جالب باشه بدونید که کتاب در هنگام چاپ با استقبال زیادی رو به رو نمی شه و در خلال جنگ جهانی دوم و دوران رکود اقتصادی به دست فراموشی سپرده می شه اما هنگام تجدید چاپ ناگهان توجه زیادی را به خود جلب می نماید . نکته جالب دیگه اینه که خود فیتس جرالد هم پسری از طبقه پایین جامعه بوده که عاشق زلدا دختری ثروتمند می شه و تا پایان عمر عاشق و شیفته او می ماند . البته جرالد با زلدا ازدواج می کنه . هر چند زلدا در مدت ازدواجشون چندین بار دچار حمله عصبی می شه و به خاطر بیماریش در آسایشگاه روانی بستری می گرده .
موضوع کتاب و واکنش افراد داستان واقعا بی نظیره خیلی موشکافانه و با دیدگاهی روانشناسانه به قضیه نگاه کرده . عکس العمل ها و رفتارهای گتسبی به عنوان پسری رمانتیک و عاشق از طبقه پایین و رفتارهای دی زی به عنوان دختری عاشق از یک طبقه فاسد و ثروتمند بسیار بسیار زیبا خلق شده و خیلی تند و تیز اما ظریف خودخواهی قشری از جامعه را به تصویر کشیده . طرز نقل و پیش برد قصه هم یک جورایی جالبه چون شما را با جذابیت به سوی خودش می کشه و شاید جدیدتر باشه اما خوب بسیاری چیزها را زمانی در مورد گتسبی فاش می کنه که فرصت هضم اونها و در نتیجه همدردی و درک عظمت روح گتسبی رو از دست می دیم
------------------------
رمان شورانگیز و خواندنیِ «گتسبی بزرگ» از آثار برجستۀ ادبیات امریکا در قرن بیستم است، یک اثر کلاسیک که پیوسته تجدید چاپ می شود، در دانشگاه ها مورد حلاجی و بحث قرار می گیرد، از روی آن فیلم ساخته می شود و خوانندگان چند نسل را مسحور خود ساخته است. «گتسبی»، به گفتۀ کنت تایتان، هنر شناس فقید انگلیسی، «کتابی است که تارک شاه موج امریکایی به ساحل افکنده شده و برای همۀ ما جاذبه ای آنی و ماندنی دارد.»
ترجمۀ فارسی «گتسبی» نیز به دست مترجمی دقیق و با وسواس انجام گرفته، چنر بار تجدید چاپ شده و در هر نوبت، پالوده تر و صیقل یافته تر از چاپ پیش به خوانندگان عرضه شده است.
این کتاب در ردهبندی وبسایت Modern Library،دومین رمان بزرگ تاریخ ادبیات خوانده شده است.
چکیدهی داستان:
نیک کراوی Nick Carraway از اهالی غرب میانه آمریکاست و برای ادامه زندگی به ساحل شرقی آمریکا آمده است. نیک در همسایگی فردی به نام جی گتسبی Jay Gatsby زندگی جدید خود را در غرب آغاز می کند. گتسبی بسیار ثروتمند است و بخاطر مهمانیهای باشکوهی که در خانه اربابیاش واقع در لانگ آیلند , وست اگ , که در آن روزها کمی از مد افتاده تر نسبت به ایست اگ است. برگزار میکند شهره خاص وعام است. در مورد ثروت هنگفت او و اینکه این ثروت چگونه بدست آمده است شایعات زیادی بر سر زبانها است. هیچکس چیزی از گذشته وی نمیداند.
نیک کراوی علاوه بر گتسبی، تام باچانن Tom Buchanan و همسر او دیزی Daisy (که از بستگان خود نیک است) را نیز ملاقات میکند. تام که در دوران دانشجویی ورزشکار برجستهای بوده است نیز مرد ثروتمندی است.
نیک کراوی در ابتدا ریخت و پاشهای بی معنی جشنهای گتسبی، که هر شنبه صدها میهمان در آنها شرکت میکنند، را بدیده تحقیر مینگرد. اما کمکم خود نیز بطور مرتب در این مهمانیها حضور مییابد. او از گتسبی می شنود که دلیل اصلی برگزاری این جشنهای هفتگی آنست که شاید دیزی (که گتسبی از دیرباز عاشق و دلباخته او بوده است) بالاخره یک روز بطور اتفاقی در یکی از آنها شرکت نماید. گتسبی و دیزی به کمکنیک که ترتیب ملاقات آن دو را میدهد، در نهایت با هم رابطه برقرار میکنند.
تام به عشق و علاقه فراوان گتسبی نسبت به دیزی پی میبرد و کمکم متوجه میشود که ثروت گتسبی از طریق قاچاق و فروش غیر قانونی مشروبات الکلی بدست آمده است. او از گتسبی متنفر است. یک روز وقتی همگی در هتلی دور هم جمع شدهاند بین گتسبی و تام و در حضور دیزی برخورد لفظی پیش میآید. گتسبی در همان جلسه دیزی را وا میدارد که بگوید هرگزتام را دوست نداشته است. هدف گتسبی از اینکار اینست که دیزی از تام جدا شده و بار دیگر به سوی خود او باز گردد. تام وقتی از پیوندهای عاطفی دیرینهای که بین همسرش دیزی و گتسبی برقرار بوده است آگاه میگردد خشمگین میشود و به دیزی امر میکند که بلافاصله به خانه باز گردد. گتسبی دیزی را همراهی میکند تا او را با اتومبیل به خانه برساند. خود تام هم بعد از مدتی بهمراه نیک و یک آشنای دیگر (جوردن بیکر, به نوعی رفیقه نیک) راهی خانه میشود.
تام و همراهانش در راه بازگشت به خانه در کنار جاده با جسد مایرتل Myrtel (که بطور پنهانی معشوقه تام بوده است) مواجه میگردند. مایرتل را اتومبیلی بشدت زیر گرفته و از محل حادثه گریخته است. ویلسون Wilson شوهر مایرتل، که شاهد تصادف بوده، دچار شوک شده و کنترل اعصاب خود را از دست داده است. او میگوید اتومبیلی که همسرش را زیر گرفته زرد رنگ بوده است. در آن شب دیزی به واسطه اعصاب ناراحت خود از پیشامد های هتل، به پیشنهاد گتسبی هدایت اتوموبیل را به عهده داشت. ویلسون فردای آن شب از اهالی نشانی صاحب اتومبیل را می یابد. ویلسون که عقل از سرش پریده، و حتی فکر میکند گتسبی معشوق زنش بوده است، گتسبی را در کنار استخر خانهاش مییابد و با شلیک گلولهای بقتل میرساند و سپس در همان نزدیکی به زندگی خود نیز پایان میدهد. در همان روز نیز دیزی و تام بدون خبر قبلی عازم سفر به نقطه ای نامعلوم می شوند. بعدها نیک در می یابد که تام، ویلسون را به خانه گستبی هدایت کرده است.
از میان آنهمه دوست و آشنا که هر شنبه در مهمانیهای با شکوه او حضور مییافتند، تقریباً هیچکس حاضر نمیشود در مراسم تشییع و بخاک سپردن گتسبی شرکت نماید. نیک بعد از مرگ گتسبی رابطهاش را با تام و دیزی و دیگر دوستانی که بواسطه گتسبی پیدا کرده بود قطع میکند و به شهر و دیار خود در غرب میانه آمریکا باز میگردد.
گزیدهای از متن کتاب:
و باز ساعت هشت وقتی که کوچههای تاریک خیابان چهلم پر از پنج پنج تاکسیهای پر ضربانی میشد که رهسپار تماشاخانهها بودند قلبم میگرفت. در آن حال که تاکسیها منتظر چراغ سبز بودند، در آنها اشکال آدمی به هم تکیه میدادند، صداها نغمه میسرودند و قهقهه خنده از شوخیهایی که به گوش نمیرسید برمیخواست و سیگارهای روشن طرح حرکات نامفهوم دستها را در هوا رسم میکرد. من هم میپنداشتم رهسپار دیدار شادیام و در هیجان خصوصی آنها شریکم و برایشان آرزوی خوشی