artadokht
3rd March 2013, 04:10 PM
چند وقت قبل سازمان سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوری که تست های بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت در دوره ها بگیرند، چک شد.
پس از بررسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تست های لازم، دو مرد و یک زن از میان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند.
در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب میشود. در روز مقرر، مامور سیا یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالی که اسلحه ای به او میداد گفت:
ما باید بدانیم که تو همه ی دستورات ما را تحت هر گونه شرایطی اطاعت میکنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش.
مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت:
حتما شوخی میکنید، من هرگز نمیتوانم به همسرم شلیک کنم.
مامور نگاهی کرد و گفت:
مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید.
بنابراین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالی که اسلحه ای را به او میدادند گفتند:
ما باید بدانیم که تو همه ی دستورات ما را تحت هر گونه شرایطی اطاعت میکنی، همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او را بکش.
مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:
من سعی کردم به او شلیک کنم اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس میزنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم.
مامور سیا پاسخ داد:
نه! همسرت را بردار و به خانه برو.
حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
ما باید مطمئن شویم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اظاعت میکنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است. این اسلحه را بگیر و او را بکش.
او اسلحه را گرفت و بلافاصله وارد اتاق شد. حتی قبل از آنکه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک 12 گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و ... را شنیدند. این سر و صدا ها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا سکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند.
او در حالیکه عرق را از پیشانی اش پاک میکرد گفت:
شما باید میگفتید که گلوله ها مشقی است. من مجبور شدم مرتیکه را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد.
منبع: نیستان
پس از بررسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تست های لازم، دو مرد و یک زن از میان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند.
در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب میشود. در روز مقرر، مامور سیا یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالی که اسلحه ای به او میداد گفت:
ما باید بدانیم که تو همه ی دستورات ما را تحت هر گونه شرایطی اطاعت میکنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش.
مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت:
حتما شوخی میکنید، من هرگز نمیتوانم به همسرم شلیک کنم.
مامور نگاهی کرد و گفت:
مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید.
بنابراین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالی که اسلحه ای را به او میدادند گفتند:
ما باید بدانیم که تو همه ی دستورات ما را تحت هر گونه شرایطی اطاعت میکنی، همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او را بکش.
مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:
من سعی کردم به او شلیک کنم اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس میزنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم.
مامور سیا پاسخ داد:
نه! همسرت را بردار و به خانه برو.
حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
ما باید مطمئن شویم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اظاعت میکنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است. این اسلحه را بگیر و او را بکش.
او اسلحه را گرفت و بلافاصله وارد اتاق شد. حتی قبل از آنکه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک 12 گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و ... را شنیدند. این سر و صدا ها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا سکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند.
او در حالیکه عرق را از پیشانی اش پاک میکرد گفت:
شما باید میگفتید که گلوله ها مشقی است. من مجبور شدم مرتیکه را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد.
منبع: نیستان