niusha231
27th February 2013, 07:45 PM
>>>>>>>>آنچه که یک زن می خواهد…
>>>>>>>>
>>>>>>>>” تا اخر بخونید”
>>>>>>>>
>>>>>>>>روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که پادشاه سرزمین همسایه اش
>>>>>>>>
>>>>>>>>او را دستگیر و زندانی کرد. پادشاه می توانست آرتور را بکشد
>>>>>>>>
>>>>>>>>اما تحت تاثیر جوانی آرتور و افکار و عقایدش قرار گرفت. از این رو،
>>>>>>>>
>>>>>>>>پادشاه برای آزادی وی شرطی گذاشت که می بایست به سؤال بسیار مشکلی پاسخ دهد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>آرتور یک سال زمان داشت تا جواب آن سوال را بیابد،
>>>>>>>>
>>>>>>>>و اگر پس از یکسال موفق به یافتن پاسخ نمی شد، کشته می شد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>سؤال این بود: زنان واقعاً چه چیزی میخواهند؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>این سؤالی حتی اکثر مردم اندیشمند و باهوش را نیز سرگشته و حیران می نمود
>>>>>>>>
>>>>>>>>و به نظر می آمد برای آرتور جوان یک پرسش غیرقابل حل باشد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>اما از آنجایی که پذیرش این شرط بهتر از مردن بود،
>>>>>>>>
>>>>>>>>وی پیشنهاد پادشاه را برای یافتن جواب سؤال در مدت یک سال پذیرفت.
>>>>>>>>
>>>>>>>>آرتور به سرزمین پادشاهی اش بازگشت و از همه شروع به نظرخواهی کرد:
>>>>>>>>
>>>>>>>>از شاهزاده ها گرفته تا کشیش ها، از مردان خردمند، و حتی از دلقک های دربار…
>>>>>>>>
>>>>>>>>او با همه صحبت کرد، اما هیچ کسی نتوانست پاسخ رضایت بخشی برای این سؤال پیدا کند.
>>>>>>>>
>>>>>>>> بسیاری از مردم از وی خواستند تا با جادوگر پیری که به نظر می آمد تنها کسی باشد
>>>>>>>>
>>>>>>>>که جواب این سؤال را بداند، مشورت کند. البته احتمال می رفت دستمزد وی بسیار بالا باشد
>>>>>>>>
>>>>>>>>چرا که وی به اخذ حق الزحمه های هنگفت در سراسر آن سرزمین معروف بود.
>>>>>>>>
>>>>>>>>وقتی که آخرین روز سال فرا رسید، آرتور فکر کرد که چاره ای به جز مشورت با پیرزن جادوگر ندارد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>پیرزن جادوگر موافقت کرد تا جواب سؤال را بدهد،
>>>>>>>>
>>>>>>>>اما قبل از آن از آرتور خواست تا با دستمزدش موافقت کند
>>>>>>>>
>>>>>>>>پیر زن جادوگر می خواست که با لُرد لنسلوت، نزدیکترین دوست آرتور
>>>>>>>>
>>>>>>>>و نجیب زاده ترین دلاور و سلحشور آن سرزمین ازدواج کند!
>>>>>>>>
>>>>>>>>آرتور از شنیدن این درخواست بسیار وحشت زده شد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>پیر زن جادوگر ؛ گوژپشت، وحشتناک و زشت بود و فقط یک دندان داشت،
>>>>>>>>
>>>>>>>>بوی گنداب میداد، صدایش ترسناک و زشت و خیلی چیزهای وحشتناک
>>>>>>>>
>>>>>>>>و غیرقابل تحمل دیگر در او یافت میشد. آرتورهرگز در سراسر زندگی اش
>>>>>>>>
>>>>>>>>با چنین موجود نفرت انگیزی روبرو نشده بود، از اینرو نپذیرفت
>>>>>>>>
>>>>>>>>تا دوستش را برای ازدواج با پیرزن جادوگر تحت فشار گذاشته
>>>>>>>>
>>>>>>>>و اورا مجبور کند چنین هزینه وحشتناکی را تقبل کند. اما دوستش لنسلوت،
>>>>>>>>
>>>>>>>> از این پیشنهاد باخبر شد و با آرتور صحبت کرد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>او گفت که هیچ از خودگذشتگی ای قابل مقایسه با نجات جان آرتور نیست.
>>>>>>>>
>>>>>>>>از این رو مراسم ازدواج آنان اعلان شد و پیرزن جادوگر پاسخ سوال را داد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>سؤال آرتور این بود: زنان واقعاً چه چیزی می خواهند؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>پاسخ پیرزن جادوگر این بود:
>>>>>>>>
>>>>>>>> ” آنها می خواهند آنقدر قدرت داشته باشند تا بتوانند آنچه در درون هستند را زندگي كنند.
>>>>>>>> به عبارتي خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودشان باشند”
>>>>>>>>
>>>>>>>>همه مردم آن سرزمین فهمیدند که پاسخ پیرزن جادوگر یک حقیقت واقعی را فاش کرده است
>>>>>>>>
>>>>>>>>و جان آرتور به وی بخشیده خواهد شد، و همینطور هم شد. پادشاه همسایه،
>>>>>>>>
>>>>>>>>آزادی آرتور را به وی هدیه کرد و لنسلوت و پیرزن جادوگر یک جشن باشکوه ازدواج را برگزار کردند
>>>>>>>>
>>>>>>>>ماه عسل نزدیک میشد و لنسلوت خودش را برای یک تجربه وحشتناک آماده می کرد،
>>>>>>>>
>>>>>>>>در روز موعود با دلواپسی فراوان وارد حجله شد. اما، چه چهره ای منتظر او بود؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>زیباترین زنی که به عمر خود دیده بود بر روی تخت منتظرش بود.
>>>>>>>>
>>>>>>>>لنسلوت شگفت زده شد و پرسید چه اتفاقی افتاده است؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>زن زیبا جواب داد: از آنجایی که لرد جوان با وی به عنوان پیرزن جادوگری با مهربانی رفتار کرده بود،
>>>>>>>>
>>>>>>>> از این به بعد نیمی از شبانه روز می تواند خودش را زیبا کند و نیمی دیگر همان زن وحشتناک
>>>>>>>>
>>>>>>>>و علیل باشد. سپس پیرزن جادوگر از وی پرسید: ” کدامیک را ترجیح می دهد؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>زیبا در طی روز و زشت در طی شب، یا برعکس آن…؟”
>>>>>>>>
>>>>>>>>لنسلوت در مخمصه ای که گیر افتاده بود تعمقی کرد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>اگر زیبایی وی را در طی روز خواستار میشد آنوقت می توانست به دوستانش و دیگران،
>>>>>>>>
>>>>>>>>همسر زیبایش را نشان دهد، اما در خلوت شب در قصرش همان جادوگر پیر را داشته باشد!
>>>>>>>>
>>>>>>>>یا آنکه در طی روز این جادوگر مخوف و زشت را تحمل کندولی در شب،
>>>>>>>>
>>>>>>>>زنی زیبا داشته باشد که لحظات فوق العاده و لذت بخشی رابا وی بگذراند…
>>>>>>>>
>>>>>>>>اگر شما یک مرد باشید و این مطلب را بخوانید کدامیک را انتخاب می کنید…
>>>>>>>>
>>>>>>>>انتخاب شما کدامیک خواهد بود؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>اگر شما یک زن باشید که این داستان را می خواند، انتظار دارید مرد شما چه انتخابی داشته باشد؟
>>>>>>>>
>>>>>>>> انتخاب خودتان را قبل از آنکه بقیه داستان را بخوانید بنویسید.
>>>>>>>>
>>>>>>>>آنچه لنسلوت انتخاب کرد این بود…:
>>>>>>>>
>>>>>>>>لنسلوت نجیب زاده و شریف، می دانست که جادوگر قبلاً چه پاسخی به سؤال آرتور داده بود؛
>>>>>>>>
>>>>>>>> از این رو جواب داد که این حق انتخاب را به خود او می دهد تا خودش در این مورد تصمیم بگیرد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>با شنیدن این پاسخ، پیرزن جادوگر اعلام کرد که برای همیشه و در همه اوقات زیبا خواهد ماند،
>>>>>>>>
>>>>>>>> چرا که لنسلوت به این مسئله که آن
>>>>>>>>
>>>>>>>> زن بتواند خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودش باشد…
>>>>>>>>
>>>>>>>>احترام گذاشته بود
>>>>>>>>
>>>>>>>>” تا اخر بخونید”
>>>>>>>>
>>>>>>>>روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که پادشاه سرزمین همسایه اش
>>>>>>>>
>>>>>>>>او را دستگیر و زندانی کرد. پادشاه می توانست آرتور را بکشد
>>>>>>>>
>>>>>>>>اما تحت تاثیر جوانی آرتور و افکار و عقایدش قرار گرفت. از این رو،
>>>>>>>>
>>>>>>>>پادشاه برای آزادی وی شرطی گذاشت که می بایست به سؤال بسیار مشکلی پاسخ دهد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>آرتور یک سال زمان داشت تا جواب آن سوال را بیابد،
>>>>>>>>
>>>>>>>>و اگر پس از یکسال موفق به یافتن پاسخ نمی شد، کشته می شد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>سؤال این بود: زنان واقعاً چه چیزی میخواهند؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>این سؤالی حتی اکثر مردم اندیشمند و باهوش را نیز سرگشته و حیران می نمود
>>>>>>>>
>>>>>>>>و به نظر می آمد برای آرتور جوان یک پرسش غیرقابل حل باشد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>اما از آنجایی که پذیرش این شرط بهتر از مردن بود،
>>>>>>>>
>>>>>>>>وی پیشنهاد پادشاه را برای یافتن جواب سؤال در مدت یک سال پذیرفت.
>>>>>>>>
>>>>>>>>آرتور به سرزمین پادشاهی اش بازگشت و از همه شروع به نظرخواهی کرد:
>>>>>>>>
>>>>>>>>از شاهزاده ها گرفته تا کشیش ها، از مردان خردمند، و حتی از دلقک های دربار…
>>>>>>>>
>>>>>>>>او با همه صحبت کرد، اما هیچ کسی نتوانست پاسخ رضایت بخشی برای این سؤال پیدا کند.
>>>>>>>>
>>>>>>>> بسیاری از مردم از وی خواستند تا با جادوگر پیری که به نظر می آمد تنها کسی باشد
>>>>>>>>
>>>>>>>>که جواب این سؤال را بداند، مشورت کند. البته احتمال می رفت دستمزد وی بسیار بالا باشد
>>>>>>>>
>>>>>>>>چرا که وی به اخذ حق الزحمه های هنگفت در سراسر آن سرزمین معروف بود.
>>>>>>>>
>>>>>>>>وقتی که آخرین روز سال فرا رسید، آرتور فکر کرد که چاره ای به جز مشورت با پیرزن جادوگر ندارد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>پیرزن جادوگر موافقت کرد تا جواب سؤال را بدهد،
>>>>>>>>
>>>>>>>>اما قبل از آن از آرتور خواست تا با دستمزدش موافقت کند
>>>>>>>>
>>>>>>>>پیر زن جادوگر می خواست که با لُرد لنسلوت، نزدیکترین دوست آرتور
>>>>>>>>
>>>>>>>>و نجیب زاده ترین دلاور و سلحشور آن سرزمین ازدواج کند!
>>>>>>>>
>>>>>>>>آرتور از شنیدن این درخواست بسیار وحشت زده شد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>پیر زن جادوگر ؛ گوژپشت، وحشتناک و زشت بود و فقط یک دندان داشت،
>>>>>>>>
>>>>>>>>بوی گنداب میداد، صدایش ترسناک و زشت و خیلی چیزهای وحشتناک
>>>>>>>>
>>>>>>>>و غیرقابل تحمل دیگر در او یافت میشد. آرتورهرگز در سراسر زندگی اش
>>>>>>>>
>>>>>>>>با چنین موجود نفرت انگیزی روبرو نشده بود، از اینرو نپذیرفت
>>>>>>>>
>>>>>>>>تا دوستش را برای ازدواج با پیرزن جادوگر تحت فشار گذاشته
>>>>>>>>
>>>>>>>>و اورا مجبور کند چنین هزینه وحشتناکی را تقبل کند. اما دوستش لنسلوت،
>>>>>>>>
>>>>>>>> از این پیشنهاد باخبر شد و با آرتور صحبت کرد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>او گفت که هیچ از خودگذشتگی ای قابل مقایسه با نجات جان آرتور نیست.
>>>>>>>>
>>>>>>>>از این رو مراسم ازدواج آنان اعلان شد و پیرزن جادوگر پاسخ سوال را داد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>سؤال آرتور این بود: زنان واقعاً چه چیزی می خواهند؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>پاسخ پیرزن جادوگر این بود:
>>>>>>>>
>>>>>>>> ” آنها می خواهند آنقدر قدرت داشته باشند تا بتوانند آنچه در درون هستند را زندگي كنند.
>>>>>>>> به عبارتي خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودشان باشند”
>>>>>>>>
>>>>>>>>همه مردم آن سرزمین فهمیدند که پاسخ پیرزن جادوگر یک حقیقت واقعی را فاش کرده است
>>>>>>>>
>>>>>>>>و جان آرتور به وی بخشیده خواهد شد، و همینطور هم شد. پادشاه همسایه،
>>>>>>>>
>>>>>>>>آزادی آرتور را به وی هدیه کرد و لنسلوت و پیرزن جادوگر یک جشن باشکوه ازدواج را برگزار کردند
>>>>>>>>
>>>>>>>>ماه عسل نزدیک میشد و لنسلوت خودش را برای یک تجربه وحشتناک آماده می کرد،
>>>>>>>>
>>>>>>>>در روز موعود با دلواپسی فراوان وارد حجله شد. اما، چه چهره ای منتظر او بود؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>زیباترین زنی که به عمر خود دیده بود بر روی تخت منتظرش بود.
>>>>>>>>
>>>>>>>>لنسلوت شگفت زده شد و پرسید چه اتفاقی افتاده است؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>زن زیبا جواب داد: از آنجایی که لرد جوان با وی به عنوان پیرزن جادوگری با مهربانی رفتار کرده بود،
>>>>>>>>
>>>>>>>> از این به بعد نیمی از شبانه روز می تواند خودش را زیبا کند و نیمی دیگر همان زن وحشتناک
>>>>>>>>
>>>>>>>>و علیل باشد. سپس پیرزن جادوگر از وی پرسید: ” کدامیک را ترجیح می دهد؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>زیبا در طی روز و زشت در طی شب، یا برعکس آن…؟”
>>>>>>>>
>>>>>>>>لنسلوت در مخمصه ای که گیر افتاده بود تعمقی کرد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>اگر زیبایی وی را در طی روز خواستار میشد آنوقت می توانست به دوستانش و دیگران،
>>>>>>>>
>>>>>>>>همسر زیبایش را نشان دهد، اما در خلوت شب در قصرش همان جادوگر پیر را داشته باشد!
>>>>>>>>
>>>>>>>>یا آنکه در طی روز این جادوگر مخوف و زشت را تحمل کندولی در شب،
>>>>>>>>
>>>>>>>>زنی زیبا داشته باشد که لحظات فوق العاده و لذت بخشی رابا وی بگذراند…
>>>>>>>>
>>>>>>>>اگر شما یک مرد باشید و این مطلب را بخوانید کدامیک را انتخاب می کنید…
>>>>>>>>
>>>>>>>>انتخاب شما کدامیک خواهد بود؟
>>>>>>>>
>>>>>>>>اگر شما یک زن باشید که این داستان را می خواند، انتظار دارید مرد شما چه انتخابی داشته باشد؟
>>>>>>>>
>>>>>>>> انتخاب خودتان را قبل از آنکه بقیه داستان را بخوانید بنویسید.
>>>>>>>>
>>>>>>>>آنچه لنسلوت انتخاب کرد این بود…:
>>>>>>>>
>>>>>>>>لنسلوت نجیب زاده و شریف، می دانست که جادوگر قبلاً چه پاسخی به سؤال آرتور داده بود؛
>>>>>>>>
>>>>>>>> از این رو جواب داد که این حق انتخاب را به خود او می دهد تا خودش در این مورد تصمیم بگیرد.
>>>>>>>>
>>>>>>>>با شنیدن این پاسخ، پیرزن جادوگر اعلام کرد که برای همیشه و در همه اوقات زیبا خواهد ماند،
>>>>>>>>
>>>>>>>> چرا که لنسلوت به این مسئله که آن
>>>>>>>>
>>>>>>>> زن بتواند خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودش باشد…
>>>>>>>>
>>>>>>>>احترام گذاشته بود