نارون1
14th February 2013, 03:48 PM
ژانر شعر جنگ هنوز هم از اهميت خاص برخوردارد است. در اين جا ترجمه ی شعرd را می خوانيد که مربوط همين ژانر شعری است.
شعر باران يکی از مشهور ترين شعر های ادوارد توماس شاعر انگليسی (1878تا 1917) است که در جريان جنگ اول جهانی در فرانسه کشته شد.
باران
شعر از ادوارد توماسترجمه از شريف سعيدی
سخت باران ، نیمه شب باران
هیچ در دنیا به جز باران وحشی نیست
بر همین آلونک نالان
که تنش چون بید مجنونی شکسته می زند هردم هزاران چنگ در توفان
ما نشسته رو به روی هم
ما دو همزنجیر، من با غم
می دود در رگ رگ جانم دو باره
خاطرات مرگ مانند تگرگی از ستاره
دیده یی آیا
در شب توفان که لرزان در تقلاهست بین زندگی ومرگ
برفراز شاخسارخسته ، تنها برگ؟
نه دگر باران به گوش من نخواهد خواند
وتنم را شرشر سردش نخواهد شست
نیست اینجا همدمی دیگر به جزاندوه وتنهایی
من در آغوش همین تنهاییم انگار خواهم ماند!
آی ای فرخنده طالع! مرده یی که برسرت باران فرود آمد
آن یگانه وحشی ی شفاف سویت با سرود آمد:
من نماز عشق می خوانم برای آن که عاشق بوده ام او را
آن که می میرد به متن شب
یا که بیدار است در تنهایی خود
وسپرده گوش باران وهیاهورا
در شکوه همدلی وتب
ناگزیر این سان میان مردگان وزندگان بیدار
مثل آب سرد
در دل درهم شکسته وسعت نیزار
وین شکسته خسته این بیزار
با هزاران نی
که شکست بی صدای خویش را
با سکوت سخت سنگینش
می کند تکرار.
مثل من که هیچ عشق دگرم درسر
در دل باران وحشی نیست
که حیاتم چکه چکه آب گشت ورفت
نیست عشق دیگرم جز مرگ
وجز این را عاشقی شایان نباشد آی ای یاران
نا امید این گونه می گوید به من توفان
منبع:
غزل نو
شعر باران يکی از مشهور ترين شعر های ادوارد توماس شاعر انگليسی (1878تا 1917) است که در جريان جنگ اول جهانی در فرانسه کشته شد.
باران
شعر از ادوارد توماسترجمه از شريف سعيدی
سخت باران ، نیمه شب باران
هیچ در دنیا به جز باران وحشی نیست
بر همین آلونک نالان
که تنش چون بید مجنونی شکسته می زند هردم هزاران چنگ در توفان
ما نشسته رو به روی هم
ما دو همزنجیر، من با غم
می دود در رگ رگ جانم دو باره
خاطرات مرگ مانند تگرگی از ستاره
دیده یی آیا
در شب توفان که لرزان در تقلاهست بین زندگی ومرگ
برفراز شاخسارخسته ، تنها برگ؟
نه دگر باران به گوش من نخواهد خواند
وتنم را شرشر سردش نخواهد شست
نیست اینجا همدمی دیگر به جزاندوه وتنهایی
من در آغوش همین تنهاییم انگار خواهم ماند!
آی ای فرخنده طالع! مرده یی که برسرت باران فرود آمد
آن یگانه وحشی ی شفاف سویت با سرود آمد:
من نماز عشق می خوانم برای آن که عاشق بوده ام او را
آن که می میرد به متن شب
یا که بیدار است در تنهایی خود
وسپرده گوش باران وهیاهورا
در شکوه همدلی وتب
ناگزیر این سان میان مردگان وزندگان بیدار
مثل آب سرد
در دل درهم شکسته وسعت نیزار
وین شکسته خسته این بیزار
با هزاران نی
که شکست بی صدای خویش را
با سکوت سخت سنگینش
می کند تکرار.
مثل من که هیچ عشق دگرم درسر
در دل باران وحشی نیست
که حیاتم چکه چکه آب گشت ورفت
نیست عشق دیگرم جز مرگ
وجز این را عاشقی شایان نباشد آی ای یاران
نا امید این گونه می گوید به من توفان
منبع:
غزل نو