PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 [9] 10 11

soham 313
9th December 2013, 02:03 PM
[golrooz] صفحه ی 300 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 35 از سوره یو آیات 1 تا 3 از سوره ی محمد [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَإِذْ صَرَفْنَآ إِلَيْكَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓا۟ أَنصِتُوا۟ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا۟ إِلَيٰ قَوْمِهِم مُّنذِرِينَ(29)
و چون تني چند از جن را به سوي تو روانه كرديم كه قرآن را بشنوند پس چون بر آن حاضر شدند [به يكديگر] گفتند گوش فرا دهيد و چون به انجام رسيد هشداردهنده به سوي قوم خود بازگشتند(29)



قَالُوا۟ يَٰقَوْمَنَآ إِنَّا سَمِعْنَا كِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعْدِ مُوسَيٰ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدِيٓ إِلَي الْحَقِّ وَإِلَيٰ طَرِيقٍ مُّسْتَقِيمٍ(30)
گفتند اي قوم ما ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده [و] تصديق كننده [كتابهاي] پيش از خود است و به سوي حق و به سوي راهي راست راهبري مي كند(30)



يَٰقَوْمَنَآ أَجِيبُوا۟ دَاعِيَ اللَّهِ وَءَامِنُوا۟ بِهِ يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُجِرْكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(31)
اي قوم ما دعوت كننده خدا را پاسخ [مثبت] دهيد و به او ايمان آوريد تا [خدا] برخي از گناهانتان را بر شما ببخشايد و از عذابي پر درد پناهتان دهد (31)



وَمَن لَّا يُجِبْ دَاعِيَ اللَّهِ فَلَيْسَ بِمُعْجِزٍ فِي الْأَرْضِ وَلَيْسَ لَهُ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءُ أُو۟لَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(32)
و كسي كه دعوت كننده خدا را اجابت نكند در زمين درمانده كننده [خدا] نيست و در برابر او دوستاني ندارد آنان در گمراهي آشكاري اند(32)



أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ يَعْيَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَٰدِرٍ عَلَيٰٓ أَن يُحْۦِيَ الْمَوْتَيٰ بَلَيٰٓ إِنَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(33)
مگر ندانسته اند كه آن خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده و در آفريدن آنها درمانده نگرديد مي تواند مردگان را [نيز] زنده كند آري اوست كه بر همه چيز تواناست(33)



وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ عَلَي النَّارِ أَلَيْسَ هَٰذَا بِالْحَقِّ قَالُوا۟ بَلَيٰ وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا۟ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(34)
و روزي كه كافران بر آتش عرضه مي شوند [از آنان مي پرسند] آيا اين راست نيست مي گويند سوگند به پروردگارمان كه آري مي فرمايد پس به [سزاي] آنكه انكار مي كرديد عذاب را بچشيد(34)



فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُو۟لُوا۟ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوٓا۟ إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍۭ بَلَٰغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَٰسِقُونَ(35)
پس همان گونه كه پيامبران نستوه صبر كردند صبر كن و براي آنان شتابزدگي به خرج مده روزي كه آنچه را وعده داده مي شوند بنگرند گويي كه آنان جز ساعتي از روز را [در دنيا] نمانده اند [اين] ابلاغي است پس آيا جز مردم نافرمان هلاكت خواهند يافت(35)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(1)
كساني كه كفر ورزيدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند [خدا] اعمال آنان را تباه خواهد كرد(1)



وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَءَامَنُوا۟ بِمَا نُزِّلَ عَلَيٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَئَِّاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ(2)
و آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند و به آنچه بر محمد [ص] نازل آمده گرويده اند [كه] آن خود حق [و] از جانب پروردگارشان است [خدا نيز] بديهايشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشيد(2)



ذَٰلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ اتَّبَعُوا۟ الْبَٰطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّبَعُوا۟ الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَٰلَهُمْ(3)
اين بدان سبب است كه آنان كه كفر ورزيدند از باطل پيروي كردند و كساني كه ايمان آوردند از همان حق كه از جانب پروردگارشان است پيروي كردند اين گونه خدا براي [بيداري] مردم مثالهايشان را مي زند(3)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
9th December 2013, 02:06 PM
(آیه 29)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و سه آیه بعد از آن، در روایتى آمده است که: رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله از مکه به سوى بازار عکاظ در طائف آمد، و «زید بن حارثه» با او بود، به این منظور که مردم را به سوى اسلام دعوت کند، اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوى مکه بازگشت تا به محلى رسید که آنجا را وادى جن مى‏نامیدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعى از طایفه جن از آنجا مى‏گذشتند، قرائت قرآن پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را شنیدند، هنگامى که تلاوت حضرت پایان یافت آنها ایمان آوردند و به عنوان مبلغانى به سوى قوم خود رفتند، و آنان را به سوى اسلام دعوت کردند، گروهى از آنها ایمان آوردند و با هم به محضر آن حضرت رسیدند، و آن حضرت صلّى اللّه علیه و اله تعلیمات اسلام را به آنها یاد داد، اینجا بود که این چهار آیه و آیات سوره جن نازل گردید.
تفسیر:
طایفه جن ایمان مى‏آورند! در اینجا بحث فشرده‏اى پیرامون ایمان آوردن گروهى از طائفه جن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و کتاب آسمانى او آمده است.
در حقیقت داستان «قوم عاد هشدارى براى مشرکان مکه بود و داستان ایمان طایفه «جن» هشدار دیگرى است.
نخست مى‏فرماید: «به خاطر بیاور موقعى که گروهى از جن را به سوى تو متوجه ساختیم که به قرآن گوش فرا دهند» (وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ).
سپس مى‏افزاید: «هنگامى که در برابر قرآن حضور یافتند (و آیات روح پرور آن را شنیدند) به یکدیگر گفتند خاموش باشید و بشنوید» (فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا).
و این موقعى بود که پیامبر در دل شب یا به هنگام قرائت نماز صبح آیات قرآن را تلاوت مى‏فرمود.
سر انجام نور ایمان در دل آنها تابیدن گرفت، و حقانیت آیات قرآن را در درون جان خود لمس کردند، لذا «هنگامى که تلاوت قرآن پایان یافت همچون مبلغانى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انذار کردند» و از حقیقتى که نصیبشان شده بود آگاه ساختند (فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ).


(آیه 30)
این آیه بیانگر چگونگى دعوت این گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوى آنهاست، دعوتى منسجم، حساب شده، کوتاه و پر معنا، «گفتند:
اى قوم! ما کتابى را استماع کردیم که بعد از موسى از آسمان نازل شده است» (قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى‏).
این کتاب اوصافى دارد، نخست این که: «کتابهاى آسمانى قبل از خود را تصدیق مى‏کند» و محتواى آن هماهنگ با محتواى آنهاست، و نشانه‏هایى که در کتب پیشین آمده است در آن به خوبى دیده مى‏شود (مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ).
وصف دیگر این که همگان را «به سوى حق هدایت مى‏نماید» (یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ). به گونه‏اى که هر کس عقل و فطرت خویش را به کار گیرد نشانه‏ هاى حقانیت را به روشنى در آن مى‏یابد.
و آخرین وصف این که: «به سوى راه مستقیم» دعوت مى‏کند (وَ إِلى‏ طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ).


(آیه 31)
سپس افزودند: «اى قوم ما! دعوت کننده الهى را اجابت کنید، و به او ایمان آورید» (یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ).
که دو پاداش بزرگ به شما ارزانى مى‏دارد: «گناهانتان را مى‏بخشد، و شما را از عذاب الیم پناه مى‏دهد» (یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ).


(آیه 32)
در این آیه آخرین سخن مبلغان جنّ را چنین بازگو مى‏کند: آنها به قوم خود گفتند: «و هر کس دعوت داعى الهى را پاسخ نگوید نمى‏تواند از چنگال عذاب الهى در زمین فرار کند» (وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ).
«و یاور و سرپرستى غیر از خدا براى او نخواهد بود» (وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ).
و لذا «این گروه در گمراهى آشکارند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
چه گمراهى از این بدتر و آشکارتر که انسان به ستیزه جوئى با حق و پیامبر خدا، و حتى با خدا برخیزد که نه در تمام عالم هستى جز او پناه گاهى وجود دارد و نه انسان مى‏تواند از محیط کشورش بگریزد و به جاى دیگرى فرار کند.


(آیه 33)
در آخرین آیات گذشته که از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مسأله «معاد» آمده بود.
از سوى دیگر سوره «احقاف» در بخشهاى نخست از مسأله توحید و عظمت قرآن مجید و اثبات نبوت پیامبر اسلام سخن مى‏گوید.
و در آخرین بخش از این سوره مسأله «معاد» را پیش مى‏کشد، و به این ترتیب اصول سه گانه اعتقادى را تکمیل مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا آنها نمى‏دانند خداوندى که آسمانها و زمین را آفریده، و از آفرینش آنها هرگز خسته و ناتوان نشده، قادر است که مردگان را زنده کند آرى او بر هر چیز تواناست»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى‏ بَلى‏ إِنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ).
این دلیلى است دندان شکن بر مسأله «امکان معاد».


(آیه 34)
در این آیه صحنه‏اى از مجازات دردناک مجرمان و منکران معاد را مجسم کرده، مى‏فرماید: «روزى را به خاطر بیاورید که کافران را بر آتش عرضه مى‏کنند» (وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ).
آرى! گاه دوزخ را بر کافران عرضه مى‏کنند، و گاه کافران را بر دوزخ! هنگامى که کافران را بر آتش عرضه مى‏کنند و شعله‏هاى سوزان و کوه پیکر و وحشتناک آن را مى‏بینند به آنها گفتند مى‏شود: «آیا این حق نیست» (أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ).
آیا امروز هم مى‏توانید رستاخیز و دادگاه عدل خدا و پاداش و کیفر او را انکار کنید، و بگوئید این از افسانه‏هاى خرافى پیشینیان است؟! آنها که چاره‏اى جز اعتراف ندارند «مى‏گویند: آرى سوگند به پروردگارمان» (قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا). که این حق است و جاى شک و تردید در آن نیست، ما گمراه بودیم که آن را نا حق مى‏پنداشتیم.
در این هنگام خداوند یا مأمور عذاب الهى «مى‏گوید: پس بچشید عذاب را به خاطر آنچه انکار مى‏کردید» (قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
و به این ترتیب در آن روز همه حقایق را با چشم خود مى‏بینند و اعتراف مى‏کنند، اعتراف و اقرارى که سودى به حال آنها ندارد.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/328

soham 313
9th December 2013, 02:12 PM
(آیه 35)
همچون پیامبران اولوا العزم شکیبا باش! در آخرین آیه سوره «احقاف» با توجه به آنچه در مورد معاد و کیفر کافران در آیات قبل گذشت به پیامبر خود دستور مى‏دهد: «پس صبر کن همان گونه که پیامبران اولوا العزم صبر و شکیبائى کردند» (فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ).
تنها تو نیستى که با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شده‏اى، همه پیامبران اولوا العزم با این مشکلات رو برو بودند و استقامت کردند.
تعبیر «من الرّسل» اشاره به گروه خاصى از پیامبران بزرگ است که صاحب شریعت بوده‏اند، همانها که در آیه 7 سوره احزاب نیز به آنان اشاره شده: «به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، از همه آنها پیمان محکمى گرفتیم».
روایات فراوانى در منابع شیعه و اهل سنت نیز در این زمینه نقل شده است که پیامبران اولوا العزم همین پنج تن بودند.
سپس قرآن در دنبال این سخن مى‏افزاید: «در باره آنها (کافران) عجله و شتاب مکن» (وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ).
چرا که قیامت به زودى فرا مى‏رسد و آنچه را در باره آن شتاب داشتند با چشم خود مى‏بینند، سخت مجازات مى‏شوند و به اشتباهات خود پى مى‏برند.
به قدرى عمر دنیا در برابر آخرت کوتاه است که: «هنگامى که آنها وعده‏هایى که به آنها داده مى‏شد مى‏بینند احساس مى‏کنند که گویا در دنیا جز ساعتى از یک روز توقف نداشتند»! (کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ).
بعد به عنوان هشدار به همه انسانها مى‏افزاید: «این ابلاغى است» براى همه (بَلاغٌ). براى تمام کسانى که از خط عبودیت پروردگار خارج شدند، براى کسانى که غرق در زندگى زود گذر دنیا و شهوات آن گشتند، و بالاخره ابلاغى است براى همه ساکنان این جهان ناپایدار.
و در آخرین جمله ضمن یک استفهام پر معنى و تهدید آمیز مى‏فرماید: «آیا جز قوم فاسق هلاک مى‏شوند»؟ (فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ).
پیامبر اسلام اسطوره صبر و استقامت بود!
زندگى پیامبران بزرگ خدا مخصوصا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیانگر مقاومت بى‏حد و حصر آنها در برابر حوادث سخت و مشکلات طاقت فرسا است، و با توجه به این که مسیر حق همیشه داراى این گونه مشکلات است رهروان راه حق باید از آنها در این مسیر الهام بگیرند.
ما معمولا از نقطه روشن تاریخ اسلام به روزهاى تاریک پیشین مى‏نگریم، و این نگرش که از آینده به گذشته است واقعیتها را طور دیگرى مجسم مى‏کند، ما باید خود را در آن روز تصور کنیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تک و تنها بود، هیچ نشانه‏اى از پیروزى در افق زندگى او به چشم نمى‏خورد.
دشمنان لجوج براى نابودى او کمر بسته بودند، و حتّى خویشاوندان نزدیکش در صف اول این مبارزه قرار داشتند! آن چنان او را در محاصره اجتماعى و اقتصادى و سیاسى قرار دادند که تمام راهها به روى او و پیروان اندکش بسته شد، بعضى از گرسنگى تلف شدند، و بعضى را بیمارى از پاى درآورد.
روزهایى بر پیامبر گذشت که توصیف آن با بیان و قلم مشکل است، هنگامى که براى دعوت مردم به سوى اسلام به «طائف» آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلکه آنقدر سنگ بر او زدند که خون از پاهایش جارى شد.
افراد نادان را تحریک کردند که فریاد زنند و او را دشنام دهند، ناچار به باغى پناه برد در سایه درختى نشست، و با خداى خودش این چنین راز و نیاز کرد:
«خداوندا! ناتوانى و نارسائى خودم و بى‏حرمتى مردم را به پیشگاه تو شکایت مى‏کنم، اى کسى که از همه رحیمان رحیمترى، تو پروردگار مستضعفین و پروردگار منى، مرا به که وا مى‏گذارى؟ به افراد دور دست که با چهره درهم کشیده با من رو برو شوند؟ یا به دشمنانى که زمام امر مرا به دست گیرند؟ پروردگارا! همین اندازه که تو از من خشنود باشى مرا کافى است».
گاه ساحرش خواندند، و گاه دیوانه‏اش خطاب کردند.
گاه خاکستر بر سرش ریختند، و گاه سنگبارانش مى‏کردند، آن چنان که از بدن مبارکش خون مى‏ریخت.
اما با تمام این احوال همچنان به صبر و شکیبایى و استقامت ادامه داد.
و سر انجام میوه شیرین این درخت را چشید، آیین او نه تنها جزیره عربستان، که شرق و غرب عالم را در برگرفت، و امروز بانگ اذان که فریاد پیروزى او است هر صبح و شام از چهار گوشه دنیا، و در تمام پنج قاره جهان، به گوش مى‏رسد.
و این است معنى «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ».

«پایان سوره احقاف»



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/328

soham 313
9th December 2013, 02:16 PM
سوره محمّد [47]
این سوره در «مدینه» نازل شده و 38 آیه دارد

محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره را مى‏توان در چند بخش خلاصه کرد:
1- مسأله ایمان و کفر و مقایسه حال مؤمنان و کافران در این جهان و جهان دیگر.
2- بحثهاى گویا و صریحى پیرامون مسأله جهاد و پیکار با دشمنان و دستور در باره اسیران جنگى.
3- قسمت دیگرى شرح حال منافقان است که به هنگام نزول این آیات در مدینه فعالیتهاى تخریبى زیادى داشتند.
4- بخش دیگر از مسأله «سیر در زمین» و بررسى سرنوشت اقوام پیشین به عنوان یک درس عبرت سخن مى‏گوید.
5- در قسمتى از آیات سوره مسأله آزمایش الهى مطرح است.
6- در قسمتى دیگر از مسأله «انفاق» که آن نیز نوعى جهاد است سخن به میان آمده.
7- در بعضى از آیات سوره به همین مناسبت مسأله صلح با کفار (صلحى که مایه شکست و ذلت باشد) مطرح و از آن نهى شده است.
این سوره به خاطر آیه دوم آن - که نام پیامبر اسلام در آن ذکر شده - سوره محمد نام دارد و نام دیگرش سوره «قتال» (سوره جنگ) است، و در واقع مسأله جهاد و جنگ با دشمنان اسلام مهمترین موضوعى است که بر این سوره سایه افکنده.

فضیلت تلاوت سوره:
از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «هر کس سوره محمد صلّى اللّه علیه و اله را بخواند هرگز شک و تردید در دین به خود راه نمى‏دهد، و هرگز خداوند او را به فقر در دین مبتلا نمى‏سازد، و هرگز ترسى از سلطانى نخواهد داشت، و همواره تا آخر عمرش از شرک و کفر محفوظ و در امان خواهد بود، و هنگامى که مى‏میرد خداوند هزار فرشته را مأمور مى‏کند که در قبرش نماز بخوانند و ثواب نمازهایشان از آن اوست، و این هزار فرشته همچنان با او هستند تا در عرصه محشر در محل امن و امانى او را متوقف کنند، و پیوسته در امان خدا و محمد صلّى اللّه علیه و اله است».
روشن است آنها که محتواى این آیات را در جان خود پیاده کنند و در پیکار با دشمنان سر سخت و بى‏رحم و بى‏منطق، تردید و تزلزل به خود راه ندهند، هم پایه ‏هاى دین و ایمانشان قوى مى‏شود، و هم ترس و ذلّت و فقر از آنها برچیده خواهد شد، و هم در قیامت در جوار رحمت الهى متنعمند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329

soham 313
9th December 2013, 02:21 PM
سم اللّه الرّحمن الرّحیم به نام
خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
مؤمنان پیرو حقند و کافران پیرو باطل: این آیه و دو آیه بعد از آن در حقیقت مقدمه‏اى است براى یک دستور مهم جنگى که در آیه چهارم داده شده است.
در آیه نخست وضع حال کافران، و در آیه دوم وضع حال مؤمنان را بیان کرده، و در آیه سوم آن دو را با هم مقایسه مى‏کند، تا با روشن شدن این خطوط آمادگى براى پیکار مکتبى با دشمنان بى‏رحم و ستمگر حاصل شود.
نخست مى‏فرماید: «کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند خداوند اعمالشان را به نابودى مى‏کشاند و گم مى‏کند» (الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).
این اشاره به سردمداران کفر و مشرکان مکه است.


(آیه 2)
این آیه توصیفى است از وضع مؤمنان که در نقطه مقابل آن کفار قرار دارند، مى‏فرماید: «و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و به آنچه بر محمد نازل شده- که حق است و از سوى پروردگار است- نیز ایمان آوردند خداوند گناهانشان را مى‏بخشد و کارشان را (در دنیا و آخرت) اصلاح مى‏کند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ).


(آیه 3)
در این آیه نکته اصلى این پیروزى و آن شکست را در یک مقایسه فشرده و گویا بیان کرده، مى‏فرماید: «این به خاطر آن است که کافران از باطل پیروى کردند، و مؤمنان از حقى که از سوى پروردگارشان بود پیروى کردند» (ذلِکَ بِأَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ).
«حق» یعنى واقعیتهاى عینى که از همه بالاتر ذات پاک پروردگار است، و به دنبال آن حقائق مربوط به زندگى انسان، و قوانینى که حاکم بر رابطه او با خدا، و رابطه آنها با یکدیگر است.
«باطل» یعنى پندارها، خیالها، نیرنگها، افسانه‏هاى خرافى، کارهاى بیهوده و بى‏هدف، و هر گونه انحراف از قوانین حاکم بر عالم هستى.
آرى! مؤمنان پیروى از حق مى‏کنند، به همان معنى که گفته شد و کفار از باطل، و همین دلیل بر پیروزى آنها و شکست اینهاست.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «این گونه خداوند براى مردم مثلهاى زندگیشان را بیان مى‏کند» (کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ).
یعنى همین گونه که خطوط زندگى مؤمنان و کفار، و اعتقادات و برنامه‏هاى عملى و نتائج کار آنها را در این آیات بیان فرموده، سرنوشت حیات و عاقبت کار آنها را مشخص مى‏سازد.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329

soham 313
10th December 2013, 05:32 AM
[golrooz] صفحه ی 301 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 17 از سوره ی محمد [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّيٰٓ إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا۟ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّۢا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَآءً حَتَّيٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِكَ وَلَوْ يَشَآءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَا۟ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(4)
پس چون با كساني كه كفر ورزيده اند برخورد كنيد گردنها[يشان] را بزنيد تا چون آنان را [در كشتار] از پاي درآورديد پس [اسيران را] استوار در بند كشيد سپس يا [بر آنان] منت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد] تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است [دستور خدا] و اگر خدا مي خواست از ايشان انتقام مي كشيد ولي [فرمان پيكار داد] تا برخي از شما را به وسيله برخي [ديگر] بيازمايد و كساني كه در راه خدا كشته شده اند هرگز كارهايشان را ضايع نمي كند(4)




سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ(5)
به زودي آنان را راه مي نمايد و حالشان را نيكو مي گرداند(5)




وَيُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ(6)
و در بهشتي كه براي آنان وصف كرده آنان را درمي آورد(6)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن تَنصُرُوا۟ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ(7)
اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر خدا را ياري كنيد ياريتان مي كند و گامهايتان را استوار مي دارد(7)




وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَٰلَهُمْ(8)
و كساني كه كفر ورزيدند نگونساري بر آنان باد و [خدا] اعمالشان را برباد داد(8)




ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا۟ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَٰلَهُمْ(9)
اين بدان سبب است كه آنان آنچه را خدا نازل كرده است خوش نداشتند و [خدا نيز] كارهايشان را باطل كرد(9)




۞ أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلِلْكَٰفِرِينَ أَمْثَٰلُهَا(10)
مگر در زمين نگشته اند تا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنها بودند به كجا انجاميده ست خدا زير و زبرشان كرد و كافران را نظاير [همين كيفرها در پيش] است(10)




ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَأَنَّ الْكَٰفِرِينَ لَا مَوْلَيٰ لَهُمْ(11)
چرا كه خدا سرپرست كساني است كه ايمان آورده اند ولي كافران را سرپرست [و ياري] نيست(11)




إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ يَتَمَتَّعُونَ وَيَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَٰمُ وَالنَّارُ مَثْوًي لَّهُمْ(12)
خدا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند در باغهايي كه از زير [درختان] آنها نهرها روان است درمي آورد و [حال آنكه] كساني كه كافر شده اند [در ظاهر] بهره مي برند و همان گونه كه چارپايان مي خورند مي خورند و[لي] جايگاه آنها آتش است(12)




وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ هِيَ أَشَدُّ قُوَّةً مِّن قَرْيَتِكَ الَّتِيٓ أَخْرَجَتْكَ أَهْلَكْنَٰهُمْ فَلَا نَاصِرَ لَهُمْ(13)
و بسا شهرها كه نيرومندتر از آن شهري بود كه تو را [از خود] بيرون راند كه ما هلاكشان كرديم و براي آنها يار [و ياوري] نبود(13)




أَفَمَن كَانَ عَلَيٰ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوٓءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُم(14)
آيا كسي كه بر حجتي از جانب پروردگار خويش است چون كسي است كه بدي كردارش براي او زيبا جلوه داده شده و هوسهاي خود را پيروي كرده اند(14)




مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَآ أَنْهَٰرٌ مِّن مَّآءٍ غَيْرِ ءَاسِنٍ وَأَنْهَٰرٌ مِّن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَٰرٌ مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّٰرِبِينَ وَأَنْهَٰرٌ مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّي وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَٰتِ وَمَغْفِرَةٌ مِّن رَّبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَٰلِدٌ فِي النَّارِ وَسُقُوا۟ مَآءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَآءَهُمْ(15)
مثل بهشتي كه به پرهيزگاران وعده داده شده [چون باغي است كه] در آن نهرهايي است از آبي كه [رنگ و بو و طعمش] برنگشته و جويهايي از شيري كه مزه اش دگرگون نشود و رودهايي از باده اي كه براي نوشندگان لذتي است و جويبارهايي از انگبين ناب و در آنجا از هر گونه ميوه براي آنان [فراهم] است و [از همه بالاتر] آمرزش پروردگار آنهاست [آيا چنين كسي در چنين باغي دل انگيز] مانند كسي است كه جاودانه در آتش است و آبي جوشان به خوردشان داده مي شود [تا] روده هايشان را از هم فرو پاشد(15)




وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّيٰٓ إِذَا خَرَجُوا۟ مِنْ عِندِكَ قَالُوا۟ لِلَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ ءَانِفًا أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُمْ(16)
و از ميان [منافقان] كساني اند كه [در ظاهر] به [سخنان] تو گوش مي دهند ولي چون از نزد تو بيرون مي روند به دانش يافتگان مي گويند هم اكنون چه گفت اينان همانانند كه خدا بر دلهايشان مهر نهاده است و از هوسهاي خود پيروي كرده اند(16)




وَالَّذِينَ اهْتَدَوْا۟ زَادَهُمْ هُدًي وَءَاتَيٰهُمْ تَقْوَيٰهُمْ(17)
و[لي] آنان كه به هدايت گراييدند [خدا] آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد و [توفيق] پرهيزگاري شان داد(17)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
10th December 2013, 05:34 AM
(آیه 4)
در میدان نبرد قاطعیت لازم است: همان گونه که قبلا گفتیم آیات گذشته مقدمه‏اى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى بیان یک دستور مهم جنگى که در این آیه مطرح شده است، مى‏فرماید: «و هنگامى که با کافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ رو برو شدید (با تمام قدرت به آنها حمله کنید و) گردنهایشان را بزنید»! (فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ).
بدیهى است گردن زدن کنایه از قتل است، بنابر این ضرورتى ندارد که جنگجویان کوشش خود را براى انجام خصوص این امر به کار برند.
بدیهى است هنگامى که انسان با دشمنى خونخوار در میدان نبرد رو برو مى‏شود اگر با قاطعیت هر چه بیشتر حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند خودش نابود خواهد شد، و این دستور یک دستور کاملا منطقى است.
سپس مى‏افزاید: این حملات کوبنده باید همچنان ادامه یابد «تا به اندازه کافى دشمن را درهم بکوبید (و به زانو در آورید) در این هنگام اسیران را محکم ببندید» (حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ).
آیه فوق بیانگر یک دستور حساب شده جنگى است که پیش از درهم شکستن قطعى مقاومت دشمن نباید اقدام به گرفتن اسیران کرد، چرا که پرداختن به این امر گاهى سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسیران و تخلیه آنها در پشت جبهه آنها را از وظیفه اصلى باز مى‏دارد.
در جمله بعد حکم اسیران جنگى را بیان مى‏کند که بعد از خاتمه جنگ باید در مورد آنها اجرا شود، مى‏فرماید: «سپس یا منت بر آنها گذارید (و بدون عوض آزادشان کنید) و یا در برابر آزادى از آنها فدیه [غرامت‏] بگیرید» (فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً) «و به این ترتیب اسیر جنگى را نمى‏توان بعد از پایان جنگ به قتل رساند، بلکه رهبر مسلمین طبق مصالحى که در نظر مى‏گیرد آنها را گاه بدون عوض، گاه با عوض، آزاد مى‏سازد، و این عوض در حقیقت یک نوع غرامت جنگى است که دشمن باید بپردازد.البته حکم سومى در این رابطه نیز در اسلام هست که اسیران را به صورت بردگان در آورند، ولى آن یک دستور الزامى نمى‏باشد، بلکه در صورتى است که رهبر مسلمین در شرائط و ظروف خاصى آن را لازم ببیند، و شاید به همین دلیل در متن قرآن صریحا نیامده، و تنها در روایات اسلامى منعکس است.».
سپس در دنباله آیه مى‏افزاید: این وضع باید همچنان ادامه یابد، و دشمنان را باید همچنان بکوبید، و گروهى را به اسارت در آورید «تا جنگ بارهاى سنگین خود را بر زمین نهد» (حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها).
تنها وقتى دست بکشید که توان مقابله دشمن را درهم شکسته باشید، و آتش جنگ خاموش گردد.
سپس اضافه مى‏کند: آرى «برنامه این است» (ذلِکَ).
«و اگر خدا مى‏خواست خودش آنها را مجازات مى‏کرد» (وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ).
از طریق صاعقه‏هاى آسمانى، زلزله‏ها، تند بادها، و بلاهاى دیگر، ولى در این صورت میدان آزمایش تعطیل مى‏شد، «اما (خدا) مى‏خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر بیازماید» (وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ).
این در حقیقت فلسفه جنگ و نکته اصلى درگیرى حق و باطل است، در این پیکارها صفوف مؤمنان واقعى و آنها که اهل عملند از اهل سخن جدا مى‏شوند، و هدف اصلى زندگى دنیا که آزمودگى و پرورش قدرت ایمان و ارزشهاى دیگر انسانى است تأمین مى‏گردد.
در آخر آیه از شهیدانى که در این پیکارها جان شیرین خود را از دست مى‏دهند، و حق بزرگى بر جامعه اسلامى دارند، سخن به میان آورده، مى‏گوید:
«کسانى که در راه خدا کشته شدند خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمى‏کند» (وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ).




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329

soham 313
10th December 2013, 05:37 AM
(آیه 5)
در آیه قبل به یکى از مواهب الهى بر شهیدان اشاره شد، در این آیه به دو موهبت دیگر اشاره کرده، مى‏گوید: «خداوند آنها را هدایت مى‏کند» (سَیَهْدِیهِمْ).
هدایت به مقامات عالیه، و فوز بزرگ، و رضوان اللّه.
دیگر این که: «وضع حال آنها را اصلاح مى‏نماید» (وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ).
آرامش روح و اطمینان خاطر و نشاط معنویت و روحانیت به آنها مى‏بخشد، و هماهنگ با صفا و معنویت فرشتگان الهى که با آنها همدمند مى‏سازد.


(آیه 6)
و آخرین موهبت این که: «آنها را در بهشت جاویدانش که اوصافش را براى آنان بازگو کرده است وارد مى‏کند» (وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ).
نه تنها اوصاف کلى بهشت برین و روضه رضوان را براى آنها بیان کرده، بلکه اوصاف و نشانه‏هاى قصرهاى بهشتى آنها را نیز مشخص مى‏سازد به گونه‏اى که وقتى وارد بهشت مى‏شوند یکسر به سوى قصرهاى خویش مى‏روند!


(آیه 7)
اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مى‏کند: این آیه همچنان ادامه تشویق مؤمنان به مسأله پیکار با دشمنان حق است، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید اگر خدا را یارى کنید شما را یارى مى‏کند، و گامهایتان را استوار مى‏دارد» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ).
تکیه بر مسأله «ایمان» اشاره به این است که یکى از نشانه‏هاى ایمان راستین پیکار با دشمنان حق است.
یارى کردن خدا به معنى یارى کردن آیین او، یارى کردن پیامبر او، و شریعت و تعلیمات اوست.
اما ببینیم وعده‏اى را که خداوند در برابر دفاع از آیینش به مجاهدان داده، چیست؟
مى‏گوید: «شما را یارى مى‏کند» در قلب شما نور ایمان و در روح شما تقوا، در اراده شما قدرت، در فکر شما آرامش مى‏افکند.
از سوى دیگر فرشتگان را به یارى شما مى‏فرستد، حوادث را به نفع شما تغییر مسیر مى‏دهد، قلوب مردم را به شما متمایل مى‏کند. آرى! یارى خدا جسم و جان و درون و برون را احاطه مى‏کند.


(آیه 8)
و از آنجا که گاهى نیروى متراکم دشمن و انبوه جمعیت و انواع تجهیزات او، فکر مجاهدان راه حق را به خود مشغول مى‏دارد، آیه شریفه مى‏افزاید:
«و کسانى که کافر شدند مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ).


(آیه 9)
این آیه علت سقوط آنها و نابودى اعمالشان را چنین بیان مى‏کند:
«این به خاطر آن است که آنها از آنچه خدا نازل کرده است کراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرده است» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ).
خداوند آیین توحید را نازل فرمود، دستور به حق و عدالت و پاکى و تقوا داد اما آنها همه را پشت سر افکندند، و به ظلم و فساد روى آوردند.
آرى! هنگامى که آنها از این امور نفرت داشتند طبعا گامى در این مسیر بر نمى‏داشتند و تمام تلاشها و کوششهایشان در مسیر باطل بود، و طبیعى است که چنین اعمالى حبط و نابود گردد.


(آیه 10)
و از آنجا که قرآن مجید در بسیارى از موارد نمونه‏هاى حسى را به ظالمان سرکش ارائه مى‏دهد در اینجا نیز آنها را به مطالعه احوال اقوام گذشته دعوت کرده، مى‏فرماید: «آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند چگونه بود؟ (همانها که راه کفر و طغیان را پیش گرفتند و) خداوند آنها را درهم کوبید و هلاک کرد» (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).
سپس براى این که آنها گمان نکنند سرنوشت دردناکى که براى امتهاى طغیانگر پیشین بود جنبه خصوصى داشت مى‏افزاید: «و براى مشرکان و کافران نیز امثال این مجازاتها خواهد بود» (وَ لِلْکافِرِینَ أَمْثالُها).
آنها انتظار نداشته باشند که با انجام اعمال مشابه آنها از کیفرهاى مشابه مصون و بر کنار بمانند، بروند آثار گذشتگان را بنگرند و آینده خود را در آئینه زندگى آنان ببینند.


(آیه 11)
این آیه به ذکر دلیل حمایت همه جانبه پروردگار از مؤمنان و نابودى کافران طغیانگر پرداخته، مى‏گوید: «این به خاطر آن است که خداوند مولى و سرپرست مؤمنان است اما کافران مولائى ندارند» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ).
روشن است کسانى که تحت ولایت و عنایت مخصوص ذات پاک خداوند باشند هم در مشکلات یارى مى‏شوند، و هم ثبات قدم دارند، و سر انجام به مقصود خود نائل مى‏شوند، اما آنها که از زیر این پوشش خارجند اعمالشان حبط و نابود و عاقبت کارشان هلاکت است.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/329

soham 313
10th December 2013, 05:38 AM
(آیه 12)
سرنوشت مؤمنان و کفار: از آنجا که آیات گذشته پیرامون پیکار مستمر حق و باطل و ایمان و کفر سخن مى‏گفت در اینجا در یک مقایسه روشن سرنوشت مؤمنان و کفار را تشریح مى‏کند، تا روشن شود که این دو گروه تنها در زندگى دنیا متفاوت نیستند بلکه در آخرت نیز فوق العاده با هم متفاوتند مى‏فرماید:
«خداوند کسانى را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وارد باغهائى از بهشت مى‏کند که نهرها از زیر (درختان و قصرهایش) جارى است» (إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«در حالى که کافران از متاع زود گذر این دنیا بهره مى‏گیرند، و همچون چهار پایان مى‏خورند و سر انجام آتش دوزخ جایگاه آنهاست»! (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ).
درست است که هر دو گروه در دنیا زندگى مى‏کنند و از مواهب آن بهره‏مند مى‏شوند، ولى تفاوت اینجاست که مؤمنان هدفشان انجام اعمال صالح است.
و کافران تمام هدفشان همین خوردن و خوابیدن و بهره بردن از لذات حیات است.


(آیه 13)
در این آیه براى تکمیل این هدف، مقایسه‏اى در میان مشرکان مکه و بت پرستان پیشین مى‏کند و با عبارتى گویا آنها را شدیدا مورد تهدید قرار مى‏دهد و در ضمن روى بعضى از جرائم بزرگ آنها که دلیلى بر جواز جنگ با آنها است تکیه کرده، مى‏فرماید: «و چه بسیار شهرهایى که از شهرى که تو را بیرون کرد نیرومندتر بودند، ما همه آنها را نابود کردیم و هیچ یاورى نداشتند» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ الَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْناهُمْ فَلا ناصِرَ لَهُمْ).
کسانى که آنقدر جسور شده‏اند که بزرگترین فرستاده الهى را از مقدّسترین شهرها بیرون مى‏کنند گمان نبرند همیشه این وضع ادامه خواهد یافت، خداوندى که قوم عاد و ثمود و فراعنه و لشکر ابرهه را به آسانى درهم کوبید درهم شکستن آنها نیز براى او بسیار ساده است.


(آیه 14)
این آیه از مقایسه دیگرى بین «مؤمنان» و «کفار» سخن مى‏گوید، از دو گروه متفاوت در همه چیز که یکى داراى ایمان و عمل صالح است و دیگرى داراى یک زندگى به تمام معنى حیوانى، از دو گروهى که یکى در زیر چتر ولایت پروردگار قرار گرفته، و دیگرى بى‏مولى و سر پرست.
مى‏فرماید: «آیا کسى که دلیل روشنى از سوى پروردگارش دارد، همانند کسى است که زشتى اعمالش در نظرش آراسته شده، و از هواى نفسشان پیروى مى‏کنند»؟! (أَ فَمَنْ کانَ عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).
گروه اول از شناخت صحیح و یقین و دلیل و برهان قطعى برخوردارند، اما گروه دوم بر اثر پیروى از هوى و هوسهاى سرکش گرفتار سوء تشخیص و عدم درک واقعیت و تاریکى مسیر و هدف شده، در ظلمات اوهام سرگردانند، هرگز این دو گروه یکسان نیستند.
«بیّنه» به معنى دلیل آشکار است و در اینجا اشاره به قرآن و معجزات پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و دلائل عقلى دیگر است.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/330

soham 313
10th December 2013, 05:39 AM
(آیه 15)
توصیف دیگرى از بهشت: این آیه همچنان توصیفى است براى سرنوشت دو گروه کافر و مؤمن که یکى داراى اعمال صالح و دیگرى اعمال زشت و ننگینى است که در نظرش آراسته شده.
در این آیه از شش نوع مواهب بهشتیان، و دو نوع کیفرهاى سخت و دردناک دوزخیان، پرده برداشته و عاقبت کار این دو گروه را مشخص مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «توصیف بهشتى که به پرهیزکاران وعده داده شده چنین است: در آن نهرهایى است از آب صاف که بدبو نشده» (مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ).
سپس مى‏افزاید: «و نهرهایى از شیر که طعم آن دگرگون نگشته است» (وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ).
اصولا آنجا جاى فساد و تباهى نیست و مواد غذائى بهشتى با گذشت زمان دگرگون نمى‏شود.
بعد به سراغ سومین قسمت از نهرهاى بهشتى رفته، مى‏گوید: «و نهرهایى از شراب (طهور) که مایه لذت نوشندگان است»! (وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ).
خمر و شراب بهشتى هیچ گونه ارتباطى با خمر و شراب آلوده دنیا ندارد، همان گونه که در سوره صافات آیه 47 آمده است، مى‏فرماید: «آن خمر و شراب نه مایه فساد عقل است و نه موجب مستى مى‏شود».
و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.
و بالاخره چهارمین و آخرین قسمت از نهرهاى بهشتى را به این صورت بیان مى‏کند: «و نهرهایى از عسل مصفاست» (وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى).
علاوه بر این نهرهاى گوناگون- که هر کدام به منظورى آفریده شده- در پنجمین موهبت از انواع میوه‏هاى بهشتى سخن به میان آورده، مى‏افزاید: «و براى آنها در بهشت از تمام انواع میوه‏ها موجود است» (وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ).
و بالاخره در ششمین موهبت که بر خلاف مواهب مادى قبلى، جنبه معنوى و روحانى دارد، مى‏گوید: و براى آنها «آمرزشى است از سوى پروردگارشان» (وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ).
اکنون ببینیم گروه مقابل آنها چه سرنوشتى خواهند داشت؟
در دنباله آیه مى‏فرماید: آیا این گروه همانند کسانى هستند که در آتش دوزخ جاویدانند، و از آب جوشان و سوزانى نوشانیده مى‏شوند که امعاء آنها را از هم متلاشى مى‏کند»؟! (کَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِی النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ).
تعبیر به «سقوا» (نوشانیده مى‏شوند) بیانگر این واقعیت است که آب سوزان حمیم را به زور، و نه به دلخواه، به آنها مى‏نوشانند که به جاى سیراب شدن در آن آتش سوزان، امعاء آنها را متلاشى مى‏کند و همانطور که طبیعت دوزخ است باز به حال اول بر مى‏گردد چرا که در آنجا مرگى نیست!


(آیه 16)
در اینجا ترسیمى از وضع منافقان در برخوردشان با وحى الهى و آیات و سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مسأله جنگ و مبارزه با دشمنان اسلام کرده، مى‏گوید:
«گروهى از آنان (نزد تو مى‏آیند) به سخنانت گوش فرا مى‏دهند، اما هنگامى که از نزد تو خارج مى‏شوند به کسانى که (خداوند به آنها) علم و دانش بخشیده (از روى استهزاء) مى‏گویند: (این مرد) الآن چه گفت»؟! (وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّى إِذا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ ما ذا قالَ آنِفاً).
تعبیر آنها در مورد شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سخنان پر محتواى آن حضرت به قدرى زشت و زننده و تحقیر آمیز بود که نشان مى‏داد آنها اصلا به وحى آسمانى ایمان نیاورده‏اند.
ولى قرآن در پایان آیه پاسخ دندان شکنى به آنها گفته، مى‏فرماید: سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نامفهوم نبوده و پیچیدگى خاصى ندارد، بلکه «آنها کسانى هستند که خداوند بر قلبهایشان مهر نهاده و از هوى و هوسهایشان پیروى کرده‏اند» لذا چیزى از آن نمى‏فهمند! (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ).


(آیه 17)
نقطه مقابل آنها مؤمنان راستین هستند که آیه شریفه در باره آنها مى‏گوید: «و کسانى که هدایت یافته‏اند خداوند بر هدایتشان مى‏افزاید، و روح تقوا و پرهیز کارى به آنها مى‏بخشد» (وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ).
آرى! آنها نخستین گامهاى هدایت را شخصا برداشته، و عقل و خرد و فطرت خویش را در این راه به کار گرفته‏اند، سپس خداوند طبق وعده‏اى که داده است مجاهدان راهش را هدایت و راهنمائى بیشتر مى‏کند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/330

soham 313
11th December 2013, 08:30 AM
[golrooz] صفحه ی 302 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 33 از سوره ی محمد [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَآءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّيٰ لَهُمْ إِذَا جَآءَتْهُمْ ذِكْرَيٰهُمْ(18)
آيا [كافران] جز اين انتظار مي برند كه رستاخيز به ناگاه بر آنان فرا رسد و علامات آن اينك پديد آمده است پس اگر [رستاخيز] بر آنان دررسد ديگر كجا جاي اندرزشان است(18)



فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنۢبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَيٰكُمْ(19)
پس بدان كه هيچ معبودي جز خدا نيست و براي گناه خويش آمرزش جوي و براي مردان و زنان با ايمان [طلب مغفرت كن] و خداست كه فرجام و مآل [هر يك از] شما را مي داند(19)



وَيَقُولُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَيٰ لَهُمْ(20)
و كساني كه ايمان آورده اند مي گويند چرا سوره اي [در باره جهاد] نازل نمي شود اما چون سوره اي صريح نازل شد و در آن نام كارزار آمد آنان كه در دلهايشان مرضي هست مانند كسي كه به حال بيهوشي مرگ افتاده به تو مي نگرند(20)



طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَّعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا۟ اللَّهَ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ(21)
[ولي] فرمان پذيري و سخني شايسته برايشان بهتر است و چون كار به تصميم كشد قطعا خير آنان در اين است كه با خدا راست[دل] باشند(21)



فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا۟ فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوٓا۟ أَرْحَامَكُمْ(22)
پس [اي منافقان] آيا اميد بستيد كه چون [از خدا] برگشتيد [يا سرپرست مردم شديد] در [روي] زمين فساد كنيد و خويشاونديهاي خود را از هم بگسليد(22)



أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَيٰٓ أَبْصَٰرَهُمْ(23)
اينان همان كسانند كه خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل] ايشان را ناشنوا و چشمهايشان را نابينا كرده است(23)



أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَيٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ(24)
آيا به آيات قرآن نمي انديشند يا [مگر] بر دلهايشان قفل هايي نهاده شده است(24)



إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا۟ عَلَيٰٓ أَدْبَٰرِهِم مِّنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَي الشَّيْطَٰنُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَيٰ لَهُمْ(25)
بي گمان كساني كه پس از آنكه [راه] هدايت بر آنان روشن شد [به حقيقت] پشت كردند شيطان آنان را فريفت و به آرزوهاي دور و درازشان انداخت(25)



ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا۟ لِلَّذِينَ كَرِهُوا۟ مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ(26)
چرا كه آنان به كساني كه آنچه را خدا نازل كرده خوش نمي داشتند گفتند ما در كار [مخالفت] تا حدودي از شما اطاعت خواهيم كرد و خدا از همداستاني آنان آگاه است(26)



فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَٰٓئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَٰرَهُمْ(27)
پس چگونه [تاب مي آورند] وقتي كه فرشتگان [عذاب] جانشان را مي ستانند و بر چهره و پشت آنان تازيانه مي نوازند(27)



ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا۟ مَآ أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا۟ رِضْوَٰنَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَٰلَهُمْ(28)
زيرا آنان از آنچه خدا را به خشم آورده پيروي كرده اند و خرسنديش را خوش نداشتند پس اعمالشان را باطل گردانيد(28)



أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَٰنَهُمْ(29)
آيا كساني كه در دلهايشان مرضي هست پنداشتند كه خدا هرگز كينه آنان را آشكار نخواهد كرد(29)



وَلَوْ نَشَآءُ لَأَرَيْنَٰكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَٰهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَٰلَكُمْ(30)
و اگر بخواهيم قطعا آنان را به تو مي نمايانيم در نتيجه ايشان را به سيماي [حقيقي]شان مي شناسي و از آهنگ سخن به [حال] آنان پي خواهي برد و خداست كه كارهاي شما را مي داند(30)



وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّيٰ نَعْلَمَ الْمُجَٰهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّٰبِرِينَ وَنَبْلُوَا۟ أَخْبَارَكُمْ(31)
و البته شما را مي آزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را باز شناسانيم و گزارشهاي [مربوط به] شما را رسيدگي كنيم(31)



إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَشَآقُّوا۟ الرَّسُولَ مِنۢ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَيٰ لَن يَضُرُّوا۟ اللَّهَ شَئًْا وَسَيُحْبِطُ أَعْمَٰلَهُمْ(32)
كساني كه كافر شدند و [مردم را] از راه خدا باز داشتند و پس از آنكه راه هدايت بر آنان آشكار شد با پيامبر [خدا] در افتادند هرگز به خدا گزندي نمي رسانند و به زودي [خدا] كرده هايشان را تباه خواهد كرد(32)



۞ يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَطِيعُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوٓا۟ أَعْمَٰلَكُمْ(33)
اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر [او نيز] اطاعت نماييد و كرده هاي خود را تباه مكنيد(33)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
11th December 2013, 08:34 AM
(آیه 18)
نشانه‏ هاى رستاخیز ظاهر شده! در این آیه به عنوان هشدارى به آن گروه بى‏ایمان استهزاء کننده، مى‏فرماید: «آیا آنها [کافران‏] جز این انتظارى دارند که قیامت ناگهان فرا رسد (آنگاه ایمان آورند) در حالى که هم اکنون نشانه‏هاى آن آمده است، اما هنگامى که بیاید تذکر (و ایمان) آنها سودى نخواهد داشت»! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ).
آرى! آنها آن موقعى که باید ایمان بیاورند و مفید است سر سختى و لجاجت به خرج مى‏دهند، و در برابر حق تسلیم نمى‏شوند، ولى آن زمان که حوادث هولناک آغاز قیامت جهان را به لرزه در مى‏آورد این گونه افراد به وحشت مى‏افتند، و اظهار خضوع و ایمان مى‏کنند، که هیچ سودى به حالشان ندارد.


(آیه 19)
این آیه به عنوان نتیجه گیرى از گفتگوهایى که در آیات قبل پیرامون ایمان و کفر و سرنوشت مؤمنان و کافران آمده بود، مى‏فرماید: «پس بدان که معبودى جز اللّه نیست» (فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ).
یعنى روى خط توحید محکم بایست که داروى شفا بخش و بهترین وسیله نجات همین توحید است که آثار آن در آیات قبل بیان شد.
به دنبال این مسأله عقیدتى باز به سراغ مسأله تقوا و پاکى از گناه رفته، مى‏افزاید: «و براى گناه خود و مردان و زنان با ایمان استغفار کن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
پیداست پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به حکم مقام عصمت هرگز مرتکب گناهى نشده، این گونه تعبیرها یا اشاره به مسأله «ترک اولى» و «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» است، و یا سرمشقى است براى مسلمانان.
و در ذیل آیه به عنوان بیان علت مى‏فرماید: «خداوند محل حرکت و قرار گاه شما را مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مُتَقَلَّبَکُمْ وَ مَثْواکُمْ).
از ظاهر و آشکار و درون و برون سرّ و نجواى شما با خبر است، به همین دلیل باید به سوى او بروید و از درگاه او طلب عفو کنید.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/330

soham 313
11th December 2013, 08:36 AM
(آیه 20)
از نام جهاد نیز وحشت دارند! در اینجا موضع گیریهاى مختلف «مؤمنان» و «منافقان» را در برابر فرمان جهاد روشن مى‏سازد، مى‏فرماید: «کسانى که ایمان آورده‏اند مى‏گویند: چرا سوره‏اى نازل نمى‏شود»؟! (وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ).
سوره‏اى که در آن فرمان جهاد باشد، و تکلیف ما را در برابر دشمنان سنگدل و خونخوار و بى‏منطق روشن سازد، سوره‏اى که آیاتش نور هدایت بر قلب ما بپاشد، و روح و جان ما را با فروغش روشن نماید.
این وضع حال مؤمنان راستین.
«اما (منافقان) هنگامى که سوره واضح و روشنى نازل مى‏گردد که در آن سخنى از جنگ است، منافقان بیمار دل را مى‏بینى که همچون کسى که در آستانه مرگ قرار گرفته (با نگاهى مات و مبهوت، و چشمانى که حدقه آنها از کار ایستاده) به تو نگاه مى‏کنند»! (فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ رَأَیْتَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ نَظَرَ الْمَغْشِیِّ عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ).
میدان جهاد براى مؤمنان میدان اظهار عشق به محبوب و میدان پایدارى و مقاومت و پیروزى است، و در چنین میدانى ترس معنى ندارد.
اما براى «منافقان» میدان مرگ و نابودى و بدبختى است، میدان شکست و جدائى از لذات دنیاست، میدانى است تاریک و ظلمانى، با آینده‏اى وحشتناک و مبهم! در پایان آیه در یک جمله کوتاه مى‏گوید: واى بر آنها که «مرگ و نابودى براى آنان سزاوارترست» (فَأَوْلى‏ لَهُمْ).


(آیه 21)
در این آیه مى‏افزاید: ولى اگر آنها اطاعت کنند، و از فرمان جهاد سر پیچى ننمایند این «اطاعت و سخن سنجیده براى آنان بهتر است» (طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ).
سپس مى‏افزاید: «اگر آنها هنگامى که برنامه‏ها محکم مى‏شود و فرمان جهاد قطعیت مى‏یابد به خدا راست گویند و از در صدق و صفا درآیند براى آنها بهتر است» (فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ).
هم در این دنیا باعث سر بلندى آنهاست، و هم در آخرت به پاداش بزرگ و فوز عظیم نائل مى‏شوند.


(آیه 22)
در این آیه مى‏افزاید: «اگر (از این دستورها) روى گردان شوید، جز این انتظار مى‏رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید» (فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ). زیرا اگر از قرآن و توحید روى گردان شوید قطعا به سوى جاهلیت باز مى‏گردید، و برنامه‏هاى جاهلى چیزى جز «فساد در زمین»، «قتل و غارت و خونریزى»، «کشتن خویشاوندان و دختران» نبود.


(آیه 23)
در این آیه سرنوشت نهائى این گروه منافق و بهانه جوى مفسد را چنین بیان مى‏کند: «آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، پس گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور نموده است»، نه حقیقتى را مى‏شنوند و نه واقعیتى را مى‏بینند (أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُمْ).
آنها جهاد اسلامى را که بر معیار حق و عدالت است قطع رحم و فساد فى الارض مى‏پندارند، اما آن همه جنایاتى را که در جاهلیت مرتکب شدند و خونهاى بى‏گناهانى را که در دوران حکومتشان ریختند مطابق با حق و عدالت! لعنت خدا بر آنها باد که نه گوش شنوا دارند و نه چشم بینا!


(آیه 24)
در این آیه به ذکر علت واقعى انحراف این قوم نگون بخت پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنها در آیات قرآن تدبّر نمى‏کنند (تا حقیقت را در یابند و وظائف خود را انجام دهند) یا بر دلهاى آنها قفل نهاده شده است»؟! (أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها).
و به این ترتیب باید قرآن مجید در متن زندگى مسلمانان قرار گیرد و آن را قدوه و اسوه خویش قرار دهند دستوراتش را مو به مو اجرا کنند، و تمام خطوط زندگى خویش را با آن هماهنگ سازند.
اما بهره گیرى از قرآن نیاز به یک نوع خود سازى دارد، هر چند خود قرآن نیز به خود سازى کمک مى‏کند، چرا که اگر بر دلها قفلها باشد، قفلهائى از هوى و هوس، کبر و غرور، لجاجت و تعصب، اجازه ورود نور حق به آن نمى‏دهد.


(آیه 25)
چرا در قرآن تدبر نمى‏کنند؟! قرآن همچنان به بحث پیرامون منافقان و موضع گیریهاى مختلف آنها ادامه مى‏دهد، مى‏فرماید: «کسانى که بعد از روشن شدن حق بازگشتند و پشت کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده، و آنها را به آرزوهاى دور و دراز فریفته است» (إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى‏ لَهُمْ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/331

soham 313
11th December 2013, 08:38 AM
(آیه 26)
آیه شریفه علت این تسویلات و تزیینات شیطانى را چنین شرح مى‏دهد: «این به خاطر آن است که آنها به کسانى که از نزول وحى الهى (به پیامبر اسلام) ناراحت بودند گفتند: ما در بعضى از امور از شما پیروى مى‏کنیم» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ الْأَمْرِ).
کار منافق همین است که به دنبال افراد سر خورده و مخالف مى‏گردد، و اگر در تمام جهات با او قدر مشترک نداشته باشد به همان مقدار که وجوه مشترک موجود است همکارى، بلکه اطاعت مى‏کند.
منافقان مدینه نیز به سراغ یهود آمدند، یهود «بنى نضیر» و «بنى قریظه» که پیش از بعثت پیامبر از مبلغان اسلام بودند، اما بعد از ظهورش به خاطر حسد و کبر و به خطر افتادن منافعشان ظهور اسلام را ناخوشایند دانستند، و از آنجا که مخالفت با پیامبر اسلام و توطئه ضد او قدر مشترکى در میان منافقان و یهود بود قول همکارى به آنها دادند.
در پایان آیه آنها را با عبارتى کوتاه تهدید کرده، مى‏گوید: «خداوند مخفى کاریها و اسرار آنها را مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ).
هم از کفر باطنى آنها و نفاقشان آگاه است، و هم از توطئه چینها با کمک یهود، و به موقع آنها را مجازات خواهد کرد.


(آیه 27)
این آیه در حقیقت توضیحى است براى این تهدید سر بسته مى‏فرماید: «پس حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان مرگ روحشان را قبض مى‏کنند در حالى که بر صورت و پشت آنها مى‏زنند» (فَکَیْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ).
به صورت آنها مى‏کوبند، براى این که رو به سوى دشمنان خدا رفته‏اند، و بر پشت آنها مى‏زنند به خاطر این که به آیات الهى و پیامبرش پشت کردند.


(آیه 28)
در این آیه باز به بیان علت این عذاب الهى در آستانه مرگ آنها پرداخته، مى‏گوید: «این عذاب و کیفر به خاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مى‏آورد پیروى کردند، و آنچه را موجب خشنودى اوست کراهت داشتند، لذا خداوند اعمالشان را حبط و نابود کرد» (ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ).
چرا که شرط قبولى اعمال و هر گونه تلاش و کوشش رضاى خداست.


(آیه 29)
منافقان را از لحن گفتارشان مى‏توان شناخت: در اینجا باز هم به بخشى دیگر از صفات و نشانه‏هاى منافقین اشاره مى‏کند و مخصوصا بر این معنى تأکید دارد که اینها تصور نکنند براى همیشه مى‏توانند چهره درونى خود را از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان مکتوم دارند.
نخست مى‏گوید: «آیا کسانى که در دلهایشان بیمارى است گمان کردند خدا کینه‏ هایشان را (نسبت به پیامبر و مؤمنان) آشکار نمى‏کند» (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ).




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/331

soham 313
11th December 2013, 08:39 AM
(آیه 30)
لذا در آیه شریفه مى‏افزاید: «و اگر ما بخواهیم آنها را به تو نشان مى‏دهیم، تا آنها را با قیافه‏هایشان بشناسى»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ).
در چهره‏هاى آنها علامتى مى‏گذاریم که با مشاهده آن علامت از نفاقشان آگاه شوى، و به رأى العین آنها را ببینى.
سپس مى‏افزاید: «هر چند مى‏توانى آنها را از طرز سخنانشان بشناسى» (وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ).
یعنى این منافقان بیمار دل را از کنایه‏ها و نیشها و تعبیرات موذیانه و منافقانه‏شان مى‏توان شناخت.
در حدیث معروفى از «ابو سعید خدرى» نقل شده است که مى‏گوید: «منظور از لحن القول بغض علىّ بن ابی طالب علیه السّلام است، و ما منافقان را در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از طریق عداوت با على علیه السّلام مى‏شناختیم.»
امروز هم شناختن منافقان از لحن قول و موضع گیریهاى خلافشان در مسائل مهم اجتماعى، و مخصوصا در بحرانها یا جنگها کار مشکلى نیست و با کمى دقت از گفتار و رفتارشان شناسائى مى‏شوند.
در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند اعمال همه شما را مى‏داند» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ أَعْمالَکُمْ).
هم اعمال مخفى و آشکار مؤمنان، و هم اعمال منافقان را، به فرض که بتوانند چهره اصلى خود را از مردم پنهان دارند آیا از خدا که در ظاهر و باطن و خلوت و جلوت با آنهاست مى‏توانند مکتوم دارند؟!


(آیه 31)
در این آیه براى تأکید بیشتر و نشان دادن طرق شناخت مؤمنان از منافقان مى‏افزاید: «ما همه شما را قطعا مى‏آزمائیم، تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از میان شما کیانند» و مجاهد نماها و سست عنصران منافق کیان؟! (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ).
و در ذیل آیه مى‏فرماید: علاوه بر این «اخبار شما را مى‏آزماییم» (وَ نَبْلُوَا أَخْبارَکُمْ).
به این ترتیب خداوند هم اعمال انسانها را مى‏آزماید و هم گفتار و اخبار آنها را.
و این نخستین بار نیست که خداوند به مردم اعلام مى‏کند که شما را مى‏آزمائیم تا صفوفتان از هم مشخص شود، و مؤمنان راستین از ضعیف الایمانها و منافقان شناخته شوند، در آیات فراوانى از قرآن مسأله ابتلاء و امتحان مطرح شده است- مسائل مربوط به آزمایش الهى در ذیل آیه 155 سوره بقره و همچنین در آغاز سوره عنکبوت مشروحا آمده است.


(آیه 32)
بعد از بحثهاى گوناگونى که پیرامون وضع منافقان در آیات گذشته بیان شد، در اینجا پیرامون جمع دیگرى از کفار بحث مى‏کند، و مى‏فرماید:
«کسانى که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند و بعد از روشن شدن هدایت براى آنان (باز) به مخالفت با رسول (خدا) برخاستند، هرگز زیانى به خدا نمى‏رسانند، و (خداوند) اعمالشان را نابود مى‏کند» حتى اگر کار خیرى هم انجام داده‏اند چون با ایمان قرین نبوده حبط مى‏شود (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدى‏ لَنْ یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیُحْبِطُ أَعْمالَهُمْ).
این گروه ممکن است همان مشرکان مکّه باشند، و یا کفار یهود مدینه، و یا هر دو.


(آیه 33)
در این آیه روى سخن را به مؤمنان کرده، و بعد از بیان خطوط منافقین و کفار، خط آنها را نیز چنین تبیین مى‏کند: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا را، و اعمال خود را باطل مسازید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ).
لحن آیه نشان مى‏دهد که در میان مؤمنان آن روز نیز افرادى بوده‏ اند که در مسأله اطاعت خداوند و رسول و حفظ اعمالشان از باطل شدن کوتاهى داشته‏اند که خداوند با این آیه به آنها اخطار مى‏کند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/332

soham 313
12th December 2013, 02:35 PM
[golrooz] صفحه ی 303 از قرآن کریم شامل آیات 34 تا 38 از سوره ی محمد و آیات 1 تا 8 از سوره ی فتح [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا۟ وَهُمْ كُفَّارٌ فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ(34)
آنان كه كفر ورزيدند و مانع راه خدا شدند سپس در حال كفر مردند هرگز خدا از آنان درنخواهد گذشت(34)




فَلَا تَهِنُوا۟ وَتَدْعُوٓا۟ إِلَي السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَن يَتِرَكُمْ أَعْمَٰلَكُمْ(35)
پس سستي نورزيد و [كافران را] به آشتي مخوانيد [كه] شما برتريد و خدا با شماست و از [ارزش] كارهايتان هرگز نخواهد كاست(35)




إِنَّمَا الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا۟ وَتَتَّقُوا۟ يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسَْٔلْكُمْ أَمْوَٰلَكُمْ(36)
زندگي اين دنيا لهو و لعبي بيش نيست و اگر ايمان بياوريد و پروا بداريد [خدا] پاداش شما را مي دهد و اموالتان را [در عوض] نمي خواهد(36)




إِن يَسَْٔلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا۟ وَيُخْرِجْ أَضْغَٰنَكُمْ(37)
اگر [اموال] شما را بخواهد و به اصرار از شما طلب كند بخل مي ورزيد و كينه هاي شما را برملا مي كند(37)




هَٰٓأَنتُمْ هَٰٓؤُلَآءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَمَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَآءُ وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓا۟ أَمْثَٰلَكُم(38)
شما همان [مردمي] هستيد كه براي انفاق در راه خدا فرا خوانده شده ايد پس برخي از شما بخل مي ورزند و هر كس بخل ورزد تنها به زيان خود بخل ورزيده و [گرنه] خدا بي نياز است و شما نيازمنديد و اگر روي برتابيد [خدا] جاي شما را به مردمي غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود(38)




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا(1)
ما تو را پيروزي بخشيديم [چه] پيروزي درخشاني(1)




لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَٰطًا مُّسْتَقِيمًا(2)
تا خداوند از گناه گذشته و آينده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهي راست هدايت كند(2)




وَيَنصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا(3)
و تو را به نصرتي ارجمند ياري نمايد(3)




هُوَ الَّذِيٓ أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوٓا۟ إِيمَٰنًا مَّعَ إِيمَٰنِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(4)
اوست آن كس كه در دلهاي مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند و سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست و خدا همواره داناي سنجيده كار است(4)




لِّيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَئَِّاتِهِمْ وَكَانَ ذَٰلِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا(5)
تا مردان و زناني را كه ايمان آورده اند در باغهايي كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد و در آن جاويدان بدارد و بديهايشان را از آنان بزدايد و اين [فرجام نيك] در پيشگاه خدا كاميابي بزرگي است(5)




وَيُعَذِّبَ الْمُنَٰفِقِينَ وَالْمُنَٰفِقَٰتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَٰتِ الظَّآنِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَآءَتْ مَصِيرًا(6)
و [تا] مردان و زنان نفاق پيشه و مردان و زنان مشرك را كه به خدا گمان بد برده اند عذاب كند بد زمانه بر آنان باد و خدا بر ايشان خشم نموده و لعتشان كرده و جهنم را براي آنان آماده گردانيده و [چه] بد سرانجامي است(6)




وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا(7)
و سپاهيان آسمانها و زمين از آن خداست و خدا همواره شكست ناپذير سنجيده كار است(7)




إِنَّآ أَرْسَلْنَٰكَ شَٰهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا(8)
[اي پيامبر] ما تو را [به سمت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده اي فرستاديم(8)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
12th December 2013, 02:37 PM
(آیه 34)
آنها که در حال کفر بمیرند هرگز بخشوده نخواهند شد! این آیه توضیح و تأکیدى است براى آنچه در آیات قبل پیرامون کفار آمده بود، و در ضمن راه بازگشت را به آنها که مایل باشند نشان مى‏دهد، مى‏فرماید:
«کسانى که کافر شدند و (مردم را نیز) از پیمودن راه خدا باز داشتند سپس در همان حال کفر از دنیا رفتند خدا هرگز آنها را نخواهد بخشید»! (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ).
چرا که با مرگ درهاى توبه بسته مى‏شود، اینها بار سنگین کفر خودشان و اضلال و گمراهى دیگران را هر دو بر دوش مى‏کشند، چگونه امکان دارد خداوند آنها را ببخشد؟


(آیه 35)
صلح بى‏جا و ذلت بار! در تعقیب آیات گذشته پیرامون مسأله جهاد این آیه به یکى از نکات مهم پیرامون «جهاد» اشاره مى‏کند و آن این که افراد سست و ضعیف الایمان براى فرار از زیر بار جهاد و مشکلات میدان جنگ غالبا مسأله صلح را مطرح مى‏کنند، مسلما صلح بسیار خوب است اما در جاى خود. از این رو مى‏فرماید: «پس اکنون (که دستورهاى گذشته را شنیدید) هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح (ذلت بار) دعوت نکنید در حالى که شما برترید» (فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ).
یعنى حالا که نشانه‏هاى پیروزى و برترى شما آشکار شده چگونه با پیشنهاد صلح که مفهومش عقب نشینى و شکست است پیروزیهاى خود را عقیم مى‏گذارید؟ این در حقیقت صلح نیست، این تسلیم و سازشى است که از سستى و زبونى سر چشمه مى‏گیرد، این یک نوع عافیت طلبى زشتى است که عواقب دردناک و خطرناک به بار مى‏آورد.
و در پایان آیه براى تقویت روحیه مسلمانان مجاهد مى‏افزاید: «و خداوند با شماست، و (چیزى از ثواب) اعمالتان را کم نمى‏کند» (وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ).
کسى که خدا با اوست همه عوامل پیروزى را در اختیار دارد، هرگز احساس تنهائى نمى‏کند، ضعف و سستى به خود راه نمى‏دهد، به نام صلح، تسلیم دشمن نمى‏شود، و فرآورده‏هاى خونهاى شهیدان را در لحظات حساس به باد نمى‏دهد.


(آیه 36)
گفتیم سوره «محمّد» سوره «جهاد» است، از مسأله جهاد آغاز شده و با مسأله جهاد پایان مى‏گیرد.
در آخرین آیات این سوره نیز به یکى دیگر از مسائل زندگى انسانها در این رابطه مى‏پردازد، و براى تشویق و تحریک هر چه بیشتر مسلمانان در زمینه اطاعت خداوند عموما و مسأله جهاد خصوصا بى‏ارزش بودن زندگى دنیا را مطرح مى‏کند، مى‏فرماید: «زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى است» (إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ).
«لعب» (بازى) به کارهائى گفته مى‏شود که داراى یک نوع نظم خیالى براى وصول به یک هدف خیالى است، و «لهو» (سرگرمى) به هر کارى گفته مى‏شود که انسان را به خود مشغول داشته و از مسائل اصولى منحرف سازد.
و به راستى زندگى دنیا «بازى» و «سرگرمى» است.
به دنبال آن مى‏افزاید: «و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید خداوند پاداشهاى شما را (به نحو کامل و شایسته) مى‏دهد، و (در برابر آن) اموال شما را نمى‏طلبد» (وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ).
و اگر مقدار ناچیزى از اموالتان به عنوان زکات و حقوق شرعى دیگر گرفته مى‏شود آن هم براى خود شما مصرف مى‏گردد، براى نگهدارى یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان شما، و براى دفاع از امنیت و استقلال کشورتان و برقرارى نظم و آرامش و تأمین نیازمندیها و عمران و آبادى شهر و دیار شماست.
بنابر این همین مقدار نیز براى خود شماست که خدا و پیامبرش از همگان بى‏نیازند، و به این ترتیب تناقضى بین مفهوم آیه و آیات انفاق و زکات و مانند آن وجود ندارد.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/332

soham 313
12th December 2013, 02:39 PM
(آیه 37)
در این آیه براى نشان دادن میزان دلبستگى غالب مردم به اموال و ثروتهاى شخصى مى‏افزاید: «هر گاه اموال شما را مطالبه کند، و حتى اصرار ورزد بخل مى‏کنید، بلکه (از آن بالاتر) کینه‏ها و خشم شما را آشکار مى‏سازد»! (إِنْ یَسْئَلْکُمُوها فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَ یُخْرِجْ أَضْغانَکُمْ).
و به این ترتیب با این تازیانه ملامت روح خفته انسانها را بیدار مى‏سازد، تا زنجیر اسارت و بردگى اموال را از گردن خویش بردارند و آن چنان شوند که در راه دوست از همه چیز بگذرند، و همه را بر پاى او نثار کنند، در عوض ایمان و تقوا و رضا و خشنودى او را بطلبند.


(آیه 38)
اگر سر پیچى کنید این رسالت را به گروه دیگرى مى‏دهد! آخرین آیه سوره محمّد صلّى اللّه علیه و اله تأکید دیگرى است بر آنچه در آیات گذشته پیرامون مسائل مادى و دلبستگیهاى مردم به آن و انفاق در راه خدا آمده است.
مى‏فرماید: «آرى! شما همان گروهى هستید که براى انفاق در راه خدا دعوت مى‏شوید، بعضى از شما (این فرمان الهى را اطاعت مى‏کنند در حالى که بعضى) بخل مى‏ورزند» (ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ).
در اینجا این سؤال مطرح مى‏شود که در آیات قبل گفته شد خداوند اموال شما را مطالبه نمى‏کند چگونه در این آیه دستور به انفاق در راه خدا داده شده است؟
ولى دنباله خود آیه در حقیقت به این سؤال از دو راه پاسخ مى‏دهد.
نخست مى‏گوید: «و هر کسى (که در انفاق) بخل ورزد نسبت به خود بخل کرده است» (وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ).
چرا که نتیجه انفاقها هم در دنیا به خود شما باز مى‏گردد، زیرا فاصله‏هاى طبقاتى کم مى‏شود، آرامش و امنیت در جامعه حکم فرما مى‏گردد، محبت و صفا و صمیمیت جاى کینه و عداوت را مى‏گیرد این پاداش دنیوى شماست.
و هم در آخرت در برابر هم درهم و دینارى مواهب و نعمتهائى به شما ارزانى مى‏دارد که هرگز به فکر بشرى خطور نکرده است، بنابر این هر قدر بخل کنید به خودتان بخل کرده‏اید! به تعبیر دیگر مسأله انفاق در اینجا بیشتر ناظر به انفاق براى جهاد است و واضح است که هر گونه کمک به پیشرفت امر جهاد ضامن حفظ موجودیت و استقلال و شرف یک جامعه است.
پاسخ دیگر این که: «و خداوند بى‏نیاز است و شما همه نیازمندید» (وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ).
او هم از انفاق شما بى‏نیاز است، و هم از اطاعتتان، این شما هستید که در دنیا و آخرت نیاز به لطف و رحمت و پاداش او دارید.
اصولا موجودات امکانیه و ما سوى اللّه سر تا پا فقر و نیازند، و غنىّ بالذّات تنها خداست، آنها حتى در اصل وجودشان دائما وابسته به اویند، و لحظه به لحظه از منبع لا یزال فیض وجود او مدد مى‏گیرند که اگر یک لحظه از آنها قطع فیض کند هستى همه بر باد مى‏رود «و فرو ریزند قالبها»! آخرین جمله هشدارى است به همه مسلمانان که قدر این نعمت بزرگ و موهبت عظیم را بدانید که خداوند شما را پاسدار آئین پاکش قرار داد تا حامیان دین و یاوران پیامبر او باشید «و هر گاه سرپیچى کنید، خداوند گروه دیگرى را جاى شما مى‏آورد پس آنها مانند شما نخواهند بود» و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق مى‏کنند (وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ).
آرى! اگر شما این رسالت عظیم را نادیده بگیرید، خداوند قوم دیگرى را بر مى‏انگیزد قومى که در ایثار و فداکارى و بذل جان و مال و انفاق فى سبیل اللّه به مراتب از شما برتر و بالاتر باشند! این تهدید بزرگى است که نظیر آن در آیه 54 سوره مائده نیز آمده است:
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما از آیین خود باز گردد (به خدا زیانى نمى‏رساند) خداوند در آینده جمعیتى را مى‏آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران نیرومند و شکست ناپذیرند، مردانى که در راه خدا جهاد مى‏کنند و هرگز از سرزنش کنندگان هراسى به خود راه نمى‏دهند» اکثر مفسران نقل کرده‏اند که: بعد از نزول این آیه جمعى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله عرض کردند: «این گروهى که خداوند در این آیه به آنها اشاره کرده کیانند»؟! در این هنگام پیامبر دست بر پاى سلمان- و طبق روایتى بر شانه سلمان- زد و فرمود: «منظور این مرد و قوم اوست، سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، اگر ایمان به ثریا بسته باشد گروهى از مردان فارس آن را به چنگ مى‏آورند»! حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام نقل شده که مکمل حدیث فوق است.
فرمود: «به خدا سوگند که خداوند به این وعده خود وفا کرده و گروهى را از غیر عرب بهتر از آنها جانشین آنها فرمود».

«پایان سوره محمّد»



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/332

soham 313
12th December 2013, 02:41 PM
سوره فتح [48]
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 29 آیه است

محتواى سوره:
این سوره چنانکه از نامش پیداست پیام آور فتح و پیروزى است، پیروزى بر دشمنان اسلام، پیروزى چشمگیر و قاطع خواه پیروزى مربوط به فتح مکه باشد یا صلح حدیبیه یا فتح خیبر یا پیروزى بطور مطلق.
موقعى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از حدیبیه به سوى مدینه مى‏آمد مرکبش از حرکت باز ایستاد، و در همین حال چهره مبارکش غرق سرور و شادمانى بى سابقه‏اى گشت و فرمود: هم اکنون آیات سوره فتح بر من نازل شد.
در یک بررسى مى‏توان گفت که این سوره از هفت بخش تشکیل یافته است.
1- سوره با مسأله بشارت فتح آغاز مى‏شود، و آیات انجام آن نیز به همین مسأله مربوط است، و تأکید بر تحقق خواب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دائر به وارد شدن به مکه و انجام مناسک عمره است.
2- بخش دیگرى از سوره حوادث مربوط به «صلح حدیبیه» و «نزول سکینه» و آرامش بر دلهاى مؤمنان و مسأله «بیعت رضوان» را بازگو مى‏کند.
3- در بخش دیگرى از مقام پیامبر و هدف والاى او سخن مى‏گوید.
4- در قسمت دیگرى، از کار شکنى‏هاى منافقان و نمونه‏هائى از عذرهاى واهیشان در مورد عدم شرکت در میدان جهاد پرده بر مى‏دارد.
5- در بخش دیگر قسمتى از تقاضاهاى نابجاى منافقان را منعکس مى‏سازد.
6- سپس کسانى را که از شرکت در میدان جهاد معذورند معرفى مى‏کند.
7- و بالاخره در بخشى نیز از ویژگیهاى پیروان خط مکتبى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و صفات مخصوص آنها سخن مى‏گوید.

فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى‏خوانیم: «اموال و همسران و آنچه را در ملک شماست با قرائت «انّا فتحنا» از تلف حفظ کنید.
کسى که پیوسته آن را تلاوت کند روز قیامت منادى صدا مى‏زند آن چنان که همه خلائق مى‏شنوند: تو از بندگان مخلص منى، او را به بندگان صالحم ملحق سازید، و در باغهاى پر نعمت بهشت او را وارد کنید، و از نوشابه مخصوص بهشتیان سیرابش نمائید».
ناگفته پیداست این همه فضیلت و افتخار با تلاوت خالى از اندیشه و عمل حاصل نمى‏شود، بلکه هدف اصلى از تلاوت، تطبیق اعمال و خلق و خوى خویش بر مفاد این آیات است.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333

soham 313
12th December 2013, 02:43 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
فتح المبین! در نخستین آیه این سوره بشارت عظیمى به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله داده شده است، بشارتى که طبق بعضى از روایات نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و اله محبوبتر از تمام جهان بود، مى‏فرماید: «ما براى تو پیروزى آشکارى فراهم ساختیم! ...» (إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً).
منظور از این فتح پیروزى عظیمى است که از «صلح حدیبیه» نصیب مسلمانان شد.
اما براى روشن شدن تفسیر این آیات باید قبل از هر چیز فشرده‏اى از داستان حدیبیه را در اینجا بیاوریم که به منزله شأن نزول آن است.
داستان صلح حدیبیه:
در سال ششم هجرت ماه ذى القعده پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله به قصد عمره به سوى مکه حرکت کرد و همه مسلمانان را تشویق به شرکت در این سفر نمود، اما گروهى خوددارى کردند، ولى جمع کثیرى از مهاجران و انصار و اعراب بادیه نشین در خدمتش عازم مکه شدند.
این جمعیت که در حدود یک هزار و چهار صد نفر بودند همگى لباس احرام بر تن داشتند و جز شمشیر که اسلحه مسافران محسوب مى‏شد هیچ سلاح جنگى با خود برنداشتند.
هنگامى که پیامبر به «عسفان» در نزدیکى مکه رسید با خبر شد که قریش تصمیم گرفته‏اند از ورود او به مکه جلوگیرى نمایند، تا این که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به «حدیبیه» رسید پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به «عمر» پیشنهاد فرمود که به مکه رود و اشراف قریش را از هدف این سفر آگاه سازد، عمر گفت: بهتر این است که «عثمان» به این کار مبادرت ورزد، عثمان به سوى مکه آمد و چیزى نگذشت که در میان مسلمانان شایع شد او را کشته‏اند، در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تصمیم به شدت عمل گرفت و در زیر درختى که در آنجا بود با یارانش تجدید بیعت کرد که به نام «بیعت رضوان» معروف شد، و با آنان عهد بست که تا آخرین نفس مقاومت کنند، ولى چیزى نگذشت که عثمان سالم بازگشت و به دنبال او قریش «سهیل بن عمرو» را براى مصالحه خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرستاد.
بعد از گفتگوهاى زیاد پیمان صلحى منعقد شد. این پیمان در حقیقت یک پیمان عدم تعرض همه جانبه بود که به جنگهاى مداوم و مکرر بین مسلمانان و مشرکان موقتا پایان مى‏داد.
«متن پیمان صلح» از این قرار بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به على علیه السّلام دستور داد «بنویس: بسم اللّه الرّحمن الرّحیم».
«سهیل بن عمرو» که نماینده مشرکان بود گفت: من با چنین جمله‏اى آشنا نیستم، بنویس بسمک اللّهمّ! پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «بنویس: بسمک اللّهمّ»! سپس فرمود: بنویس این چیزى است که محمد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله با سهیل بن عمرو مصالحه کرده! «سهیل» گفت: ما اگر تو را «رسول اللّه» مى‏دانستیم با تو جنگ نمى‏کردیم، تنها اسم خودت، و اسم پدرت را بنویس. پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: مانعى ندارد، بنویس: «این چیزى است که «محمّد بن عبد اللّه» با سهیل بن عمرو صلح کرده که ده سال متارکه جنگ شود تا مردم امنیت خود را باز یابند.
علاوه بر این همه آزادند هر کس مى‏خواهد در پیمان محمّد وارد شود و هر کس مى‏خواهد در پیمان قریش.
ازین گذشته محمّد امسال باز مى‏گردد و وارد مکه نمى‏شود، اما سال آینده ما به مدت سه روز از مکه بیرون مى‏رویم و یارانش بیایند اما بیش از سه روز توقف نکنند.
در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور داد شترهاى قربانى را که به همراه آورده بودند در همانجا قربانى کنند، سرهاى خود را بتراشند و از احرام به در آیند. اما این امر براى جمعى از مسلمانان سخت ناگوار بود.
ولى پیغمبر شخصا پیشگام شد، و شتران قربانى را نحر فرمود، و از احرام بیرون آمد، و به مسلمانان تفهیم نمود که این استثنائى است در قانون احرام و قربانى که از سوى خداوند قرار داده شده است.
مسلمین هنگامى که چنین دیدند تسلیم شدند و دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دقیقا اجرا شد و از همانجا آهنگ مدینه کردند، اما کوهى از غم و اندوه بر قلب آنها سنگینى مى‏نمود، چرا که ظاهر قضیه یک ناکامى و شکست بود ولى خبر نداشتند که در پشت داستان صلح حدیبیه چه پیروزیهائى براى مسلمانان و آینده اسلام نهفته است، و در همین هنگام بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمى را به پیامبر گرامى اسلام داد.
به دنبال صلح حدیبیه مشرکین با مسلمانان ارتباط یافتند و اسلام در قلوب آنها جایگزین شد و در عرض سه سال گروه عظیمى اسلام آوردند، و جمعیت مسلمانان با آنها فزونى گرفت.


(آیه 2)
نتایج بزرگ فتح المبین! در این آیه و آیه بعد قسمتى از نتایج پر برکت «فتح مبین» (صلح حدیبیه) که در آیه قبل آمده است تشریح شده. مى‏فرماید: هدف این بود «تا خداوند گناهان گذشته و آینده‏اى را که به تو نسبت مى‏دادند ببخشد (و حقانیت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدایتت فرماید» (لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333

soham 313
12th December 2013, 02:46 PM
(آیه 3)
«و پیروزى شکست ناپذیرى نصیب تو کند» (وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً).
و به این ترتیب خداوند چهار موهبت عظیم در سایه این فتح مبین نصیب پیامبرش کرد: مغفرت، تکمیل نعمت، هدایت و نصرت.
پاسخ به یک سؤال مهم:
با این که پیامبر به حکم مقام عصمت از هر گناهى پاک است منظور از این جمله چیست؟
براى پى بردن به جامعترین پاسخ، مهم این است که ما رابطه «فتح حدیبیه» را با مسأله «آمرزش گناه» پیدا کنیم که کلید اصلى پاسخ به سؤال فوق در آن نهفته است.
با دقت در حوادث و رویدادهاى تاریخى به این نتیجه مى‏رسیم: هنگامى که مکتبى راستین ظاهر مى‏شود و قد بر مى‏افرازد، وفاداران به سنن خرافى که موجودیت خود را در خطر مى‏بینند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن مى‏بندند.
اگر این مکتب در مسیر پیشرفت خود مواجه به شکست شود، دستاویزى محکم براى اثبات نسبتهاى ناروا به دست مخالفان مى‏افتد، و فریاد مى‏کشند نگفتیم چنین است، نگفتیم چنان است؟
اما هنگامى که به پیروزى نائل گردد و برنامه‏هاى خود را از بوته آزمایش موفق بیرون آورد، تمام نسبتهاى ناروا نقش بر آب مى‏شود، و تمام «نگفتیم‏ها» به افسوس و ندامت مبدل مى‏گردد و جاى خود را به «ندانستیم‏ها» مى‏دهد! مخصوصا در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله این نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى بسیار فراوان بود، او را جنگ طلب، آتش افروز، بى‏اعتنا به سنتهاى راستین، غیر قابل تفاهم، و مانند آن مى‏شمردند.
صلح حدیبیّه به خوبى نشان داد که آئین او بر خلاف آنچه دشمنان مى‏پندارند یک آئین پیشرو و الهى است.
او به خانه خدا احترام مى‏گذارد، هرگز بى‏دلیل به قوم و جمعیتى حمله نمى‏کند، او اهل منطق و حساب است او به راستى همه انسانها را به سوى محبوبشان «اللّه» دعوت مى‏کند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحمیل نکنند او طالب صلح و آرامش است.
به این ترتیب فتح حدیبیه تمام گناهانى که قبل از هجرت، و بعد از هجرت یا تمام گناهانى که قبل از این ماجرا و حتى در آینده ممکن بود به او نسبت دهند همه را شست، و چون خداوند این پیروزى را نصیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نمود مى‏توان گفت خداوند همه آنها را شستشو کرد.
نتیجه این که این گناهان، گناهان واقعى نبود، بلکه گناهانى بود پندارى و در افکار مردم و در باور آنها، چنانکه در آیه 14 سوره شعرا در داستان موسى (ع) مى‏خوانیم که موسى به پیشگاه خدا عرضه داشت: «فرعونیان بر من گناهى دارند که مى‏ترسم به جرم آن گناه مرا بکشند» در حالى که گناه او چیزى جز یارى فرد مظلومى از بنى اسرائیل و کوبیدن ستمگرى از فرعونیان نبود.


(آیه 4)
نزول سکینه بر دلهاى مؤمنان! آنچه در آیات گذشته خواندیم مواهب بزرگى بود که خدا در پرتو فتح مبین (صلح حدیبیّه) نصیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرد، اما در این آیه از موهبت عظیمى که بر همه مؤمنان مرحمت فرموده بحث مى‏کند، مى‏فرماید: «او کسى است که آرامش را در دلهاى مؤمن نازل کرد تا ایمانى بر ایمانشان بیفزایند» (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ).
چرا سکینه و آرامش بر دل آنها فرود نیاید در حالى که «لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست، و خداوند دانا و حکیم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً).
«سکینه» در اصل از ماده «سکون» به معنى آرامش و اطمینان خاطرى است که هر گونه شک و تردید و وحشت را از انسان زائل مى‏کند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم مى‏دارد.
این آرامش ممکن است جنبه عقیدتى داشته باشد، و تزلزل اعتقاد را بر طرف سازد، یا جنبه عملى، به گونه‏اى که ثبات قدم و مقاومت و شکیبائى به انسان بخشد، البته تعبیرات خود آیه در اینجا بیشتر ناظر به معنى اول است.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333

soham 313
12th December 2013, 02:49 PM
(آیه 5)
نتیجه دیگر فتح المبین! نقل کرده‏اند هنگامى که بشارت «فتح مبین» و «اتمام نعمت» و «هدایت» و «نصرت» به پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در آیات نخست این سوره داده شد بعضى از مسلمانان که از حوادث «حدیبیه» دلتنگ بودند عرض کردند: «گوارا باد بر تو این همه مواهب الهى اى رسول خدا! خداوند آنچه را به تو داده و مى‏دهد بیان کرده، به ما چه خواهد داد؟» در اینجا آیه نازل شد و به مؤمنان بشارت داد که براى آنها نیز پاداشهاى بزرگى فراهم شده.
قرآن همچنان در ارتباط با صلح «حدیبیه» و بازتابهاى مختلف آن در افکار مردم، و نتایج پر بار آن سخن مى‏گوید، و سرنوشت هر گروه را در این بوته آزمایش بزرگ مشخص مى‏سازد.
نخست مى‏فرماید: «هدف دیگر (از این فتح مبین) این بود که مردان و زنان با ایمان را در باغهائى (از بهشت) وارد کند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است» (لِیُدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
در حالى که «جاودانه در آن مى‏مانند»، و این نعمت بزرگ هرگز از آنان سلب نمى‏شود (خالِدِینَ فِیها).
«و گناهانشان را مى‏بخشد» (وَ یُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ).
«و این نزد خدا رستگارى بزرگى است»! (وَ کانَ ذلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظِیماً).
به این ترتیب خداوند در برابر آن چهار موهبتى که به پیامبرش در فتح المبین داد، دو موهبت عظیم نیز به مؤمنان ارزانى داشت: بهشت جاویدان با تمام نعمتهایش، و عفو و گذشت از لغزشهاى آنها، علاوه بر سکینه و آرامش روحى که در این دنیا به آنها بخشید، و مجموعه این سه نعمت، فوز عظیم و پیروزى بزرگى است براى کسانى که از این بوته امتحان سالم بیرون آمدند.


(آیه 6)
ولى در برابر این گروه، گروه منافقان و مشرکان بى‏ایمان بودند که در این آیه سرنوشتشان این گونه ترسیم شده: «و (نیز هدف دیگر این است که خداوند) مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى‏برند مجازات کند» (وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ).
آرى! منافقان و مشرکان به هنگام حرکت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان از مدینه گمان داشتند که این گروه هرگز سالم به مدینه باز نخواهد گشت.
سپس به توضیح این عذاب و مجازات پرداخته و تحت چهار عنوان آن را شرح داده، مى‏گوید: آرى «حوادث ناگوارى (که براى مؤمنان انتظار مى‏کشند) تنها بر خودشان نازل مى‏شود» (عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ).
دیگر این که: «خداوند بر آنان غضب کرده» (وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ).
«و (نیز خداوند آنان را) از رحمت خود دورشان ساخته» (وَ لَعَنَهُمْ).
«و جهنم را براى آنها (از هم اکنون) آماده کرده، و چه بد سر انجامى است» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً).


(آیه 7)
در این آیه بار دیگر به عظمت قدرت خداوند اشاره کرده، مى‏گوید: «لشکریان آسمانها و زمین از آن خداست و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است» (وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً).
این سخن یک بار در ذیل مقامات و مواهب اهل ایمان آمد، و یک بار هم در اینجا در ذیل مجازات منافقان و مشرکان، تا روشن شود خداوندى که تمام جنود آسمان و زمین تحت فرمانش قرار دارند هم قدرت بر آن دارد هم توانائى بر این، هر گاه دریاى رحمتش موج زند شایستگان را هر جا باشند شامل مى‏شود، و هر گاه آتش قهر و غضبش زبانه کشد مجرمى را قدرت فرار از آن نیست.


(آیه 8)
تحکیم موقعیت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و وظائف مردم در برابر او گفتیم صلح حدیبیه از سوى بعضى از ناآگاهان شدیدا مورد انتقام قرار گرفت و حتى تعبیراتى در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند که خالى از بى‏حرمتى نسبت به آن حضرت نبود مجموع این حوادث ایجاب مى‏کرد که موقعیت یا عظمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بار دیگر مورد تأکید قرار گیرد.
لذا این آیه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب قرار داده، مى‏گوید: «به یقین ما تو را گواه (بر اعمال آنها) و بشارت دهنده، و بیم دهنده فرستادیم» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً). گواه بر تمام امت اسلام بلکه به یک معنى گواه بر همه امتها.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333

soham 313
13th December 2013, 11:29 AM
[golrooz] صفحه ی 304 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 19 از سوره ی فتح [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




لِّتُؤْمِنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا(9)
تا به خدا و فرستاده اش ايمان آوريد و او را ياري كنيد و ارجش نهيد و [خدا] را بامدادان و شامگاهان به پاكي بستاييد(9)




إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَيٰ نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَيٰ بِمَا عَٰهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا(10)
در حقيقت كساني كه با تو بيعت مي كنند جز اين نيست كه با خدا بيعت مي كنند دست خدا بالاي دستهاي آنان است پس هر كه پيمان شكني كند تنها به زيان خود پيمان مي شكند و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودي خدا پاداشي بزرگ به او مي بخشد(10)




سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَآ أَمْوَٰلُنَا وَأَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَئًْا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًۢا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًۢا(11)
برجاي ماندگان باديه نشين به زودي به تو خواهند گفت اموال ما و كسانمان ما را گرفتار كردند براي ما آمرزش بخواه چيزي را كه در دلهايشان نيست بر زبان خويش مي رانند بگو اگر خدا بخواهد به شما زياني يا سودي برساند چه كسي در برابر او براي شما اختيار چيزي را دارد بلكه [اين] خداست كه به آنچه مي كنيد همواره آگاه است(11)




بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَيٰٓ أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَٰلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْمًۢا بُورًا(12)
[نه چنان بود] بلكه پنداشتيد كه پيامبر و مؤمنان هرگز به خانمان خود بر نخواهند گشت و اين [پندار] در دلهايتان نمودي خوش يافت و گمان بد كرديد و شما مردمي در خور هلاكت بوديد(12)




وَمَن لَّمْ يُؤْمِنۢ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلْكَٰفِرِينَ سَعِيرًا(13)
و هر كس به خدا و پيامبر او ايمان نياورده است [بداند كه] ما براي كافران آتشي سوزان آماده كرده ايم(13)




وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشَآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(14)
و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست هر كه را بخواهد مي بخشايد و هر كه را بخواهد عذاب مي كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است(14)




سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَيٰ مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا۟ كَلَٰمَ اللَّهِ قُل لَّن تَتَّبِعُونَا كَذَٰلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا۟ لَا يَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِيلًا(15)
چون به [قصد] گرفتن غنايم روانه شديد به زودي برجاي ماندگان خواهند گفت بگذاريد ما [هم] به دنبال شما بياييم [اين گونه] مي خواهند دستور خدا را دگرگون كنند بگو هرگز از پي ما نخواهيد آمد آري خدا از پيش در باره شما چنين فرموده پس به زودي خواهند گفت [نه] بلكه بر ما رشگ مي بريد [نه چنين است] بلكه جز اندكي درنمي يابند(15)




قُل لِّلْمُخَلَّفِينَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَيٰ قَوْمٍ أُو۟لِي بَأْسٍ شَدِيدٍ تُقَٰتِلُونَهُمْ أَوْ يُسْلِمُونَ فَإِن تُطِيعُوا۟ يُؤْتِكُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ كَمَا تَوَلَّيْتُم مِّن قَبْلُ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(16)
به برجاي ماندگان باديه نشين بگو به زودي به سوي قومي سخت زورمند دعوت خواهيد شد كه با آنان بجنگيد يا اسلام آورند پس اگر فرمان بريد خدا شما را پاداش نيك مي بخشد و اگر همچنان كه پيشتر پشت كرديد [باز هم] روي بگردانيد شما را به عذابي پردرد معذب مي دارد(16)




لَّيْسَ عَلَي الْأَعْمَيٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَمَن يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا(17)
بر نابينا گناهي نيست و بر لنگ گناهي نيست و بر بيمار گناهي نيست [كه در جهاد شركت نكنند] و هر كس خدا و پيامبر او را فرمان برد وي را در باغهايي كه از زير [درختان] آن نهرهايي روان است درمي آورد و هر كس روي برتابد به عذابي دردناك معذبش مي دارد(17)




۞ لَّقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَٰبَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا(18)
به راستي خدا هنگامي كه مؤمنان زير آن درخت با تو بيعت مي كردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزي نزديكي به آنها پاداش داد(18)




وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا(19)
و [نيز] غنيمتهاي فراواني خواهند گرفت و خدا همواره نيرومند سنجيده كار است(19)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
13th December 2013, 11:36 AM
(آیه 9)
در این آیه پنج دستور مهم به عنوان نتیجه و هدفى براى اوصاف پیشین پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بیان شده که دو دستور در باره اطاعت خداوند و تسبیح و نیایش اوست، و سه دستور در باره «اطاعت» و «دفاع» و «تعظیم» مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
مى‏فرماید: هدف این است «تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید، و از او دفاع کنید و او را بزرگ دارید، و خدا را صبح و شام تسبیح گویید» (لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/333

soham 313
13th December 2013, 11:37 AM
(آیه 10)
در این آیه اشاره کوتاهى به مسأله «بیعت رضوان» مى‏کند- که در آیه 18 همین سوره بطور مشروحتر آمده است- مى‏گوید: «کسانى که با تو بیعت مى‏کنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت مى‏کنند و دست خدا بالاى دست آنهاست» (إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ).
سپس مى‏افزاید: «پس هر کس پیمان شکنى کند تنها به زیان خود پیمان شکسته است» (فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ).
«و آن کس که نسبت به عهدى که با خدا بسته وفا کند، به زودى، پاداش عظیمى به او خواهد داد» (وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً).
در این آیه، قرآن مجید به همه بیعت کنندگان هشدار مى‏دهد که اگر بر سر پیمان و عهد خود بمانند پاداش عظیمى خواهند داشت، اما اگر آن را بشکنند زیانش متوجه خود آنهاست، تصور نکنند به خدا ضررى مى‏رسانند.


(آیه 11)
عذر تراشى متخلفان! بعد از ذکر سرنوشت منافقان و مشرکان در آیات قبل، در اینجا وضع متخلفان و بازماندگان ضعیف الایمان را بازگو مى‏کند، تا حلقات این بحث تکمیل گردد.
مى‏فرماید: «به زودى متخلفان از اعراب بادیه نشین (عذر تراشى کرده) مى‏گویند: (حفظ) اموال و خانواده‏هاى ما، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهى کنیم) براى ما طلب آمرزش کن»! (سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا).
«آنها به زبان خود چیزى مى‏گویند که در دل ندارند» (یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ). آنها حتى در توبه خود صادق نیستند.
ولى به آنها «بگو: چه کسى مى‏تواند در برابر خداوند از شما دفاع کند هر گاه زیانى براى شما بخواهد و یا اگر نفعى اراده کند» مانع گردد (قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً).
آرى «خداوند به همه کارهایى که انجام مى‏دهید آگاه است» (بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً).
او به خوبى مى‏داند که این عذر و بهانه‏ها واقعیت ندارد آنچه واقعیت دارد شک و تردید و ترس و ضعف ایمان شماست.


(آیه 12)
سپس براى توضیح بیشتر پرده‏ها را کاملا کنار زده مى‏افزاید: «ولى شما گمان کردید پیامبر و مؤمنان هرگز به خانواده‏هاى خود باز نخواهند گشت» (بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ یَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى‏ أَهْلِیهِمْ أَبَداً).
آرى! علت عدم شرکت شما در این سفر تاریخى مسأله اموال و زن و فرزند نبود، بلکه عامل اصلى سوء ظنى بود که به خدا داشتید، و با محاسبات غلط خود چنین فکر مى‏کردید که این سفر، سفر پایانى عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان است و باید از آن کناره گیرى کرد.
«و این (پندار غلط) در دلهاى شما زینت یافته بود و گمان بد کردید» (وَ زُیِّنَ ذلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ).
چرا که فکر مى‏کردید خداوند پیامبرش را به این سفر فرستاده، و آنها را به چنگال دشمنان سپرده و از آنها حمایت نخواهد کرد! «و سر انجام (در دام شیطان افتادید و) هلاک شدید»! (وَ کُنْتُمْ قَوْماً بُوراً).
چه هلاکتى از این بدتر که از شرکت در این سفر تاریخى، و بیعت رضوان و افتخارات دیگر محروم شدید، و به دنبال آن رسوائى بزرگ بود، و در آینده عذاب دردناک آخرت است.


(آیه 13)
از آنجا که این موضعگیریهاى غلط گاه از عدم ایمان سر چشمه مى‏گرفت در این آیه مى‏گوید: «آن کسى که به خدا و پیامبرش ایمان نیاورده (سرنوشتش دوزخ است) چرا که ما براى کافران آتش فروزان آماده کرده‏ایم» (وَ مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَعِیراً).




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/334

soham 313
13th December 2013, 11:39 AM
(آیه 14)
و سر انجام براى اثبات قدرت خداوند بر مجازات کافران و منافقان مى‏فرماید: «مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خداست، هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) مى‏بخشد و هر کس را بخواهد مجازات مى‏کند، و خداوند آمرزنده و رحیم است» (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).


(آیه 15)
متخلفان آماده طلب! هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از «حدیبیه» باز مى‏گشت به فرمان خدا مسلمانان شرکت کننده در حدیبیه را بشارت به «فتح خیبر» داد و تصریح فرمود که در این پیکار فقط آنها شرکت کنند، و غنائم جنگى مخصوص آنهاست.
اما این دنیا پرستان ترسو همین که از قرائن فهمیدند پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در این جنگى که در پیش دارد قطعا پیروز مى‏شود و غنائم فراوانى به دست سپاه اسلام خواهد افتاد، از فرصت استفاده کرده، خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند، و اجازه شرکت در میدان «خیبر» خواستند! غافل از این که آیات قرآن از قبل نازل شده بود، و سرّ آنها را فاش ساخته بود.
چنانکه در آیه مى‏خوانیم: «هنگامى که شما براى به دست آوردن غنائمى حرکت کنید متخلفان (حدیبیه) مى‏گویند: بگذارید ما هم در پى شما بیائیم» و در این جهاد شرکت کنیم (سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى‏ مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْکُمْ).
قرآن در پاسخ این گروه سودجو و فرصت طلب مى‏گوید: «آنها مى‏خواهند کلام خدا را تغییر دهند» (یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ).
سپس مى‏افزاید: «به آنها بگو: شما هرگز نباید به دنبال ما بیائید» و حق ندارید در این میدان شرکت کنید (قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا).
این سخنى نیست که من از پیش خود بگویم «این گونه خداوند از قبل گفته (و ما را از آینده شما با خبر ساخته) است» (کَذلِکُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ).
خداوند دستور داده «غنائم خیبر» مخصوص «اهل حدیبیه» باشد و احدى با آنها در این امر شرکت نکند! ولى این متخلفان بى‏شرم و پر ادعا، باز از میدان در نمى‏روند و شما را متهم به حسادت مى‏کنند «و به زودى مى‏گویند: (مطلب چنین نیست) بلکه شما نسبت به ما حسد مى‏ورزید»! (فَسَیَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا).
و به این ترتیب آنها حتى بطور ضمنى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را تکذیب مى‏کنند، و ریشه منع آنها را از شرکت در «غزوه خیبر» حسادت مى‏شمرند! قرآن در آخرین جمله مى‏گوید: «ولى آنها جز اندکى نمى‏فهمند»! (بَلْ کانُوا لا یَفْقَهُونَ إِلَّا قَلِیلًا).
آرى! ریشه تمام بدبختیهاى آنها جهل و نادانى و بى‏خبرى است که همیشه دامنگیر آنها بوده است، جهل در مورد خداوند، و عدم معرفت مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و بى‏خبرى از سرنوشت انسانها، و عدم توجه به ناپایدارى ثروت دنیا.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/334

soham 313
13th December 2013, 11:40 AM
(آیه 16)
در ادامه همین بحث و گفتگو با متخلفان «حدیبیه» آیه شریفه پیشنهادى به آنها کرده، و راه بازگشت را به روى آنها چنین مى‏گشاید و مى‏فرماید:
«به متخلفان از اعراب (بادیه نشین) بگو: به زودى از شما دعوت مى‏شود که به سوى قومى نیرومند و جنگجو بروید، و با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند» (قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرابِ سَتُدْعَوْنَ إِلى‏ قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ).
«پس اگر اطاعت کنید خداوند پاداش نیکى به شما مى‏دهد، و اگر سرپیچى کنید- همانگونه که در گذشته نیز سر پیچى کردید- خداوند شما را با عذاب دردناکى کیفر مى‏دهد» (فَإِنْ تُطِیعُوا یُؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْراً حَسَناً وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا کَما تَوَلَّیْتُمْ مِنْ قَبْلُ یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً).
باید امتحان صداقت خود را در میدان سخت و سهمگین دیگرى بدهید، و گر نه از میدانهاى سخت اجتناب کردن، و در میدانهاى راحت و پر غنیمت شرکت نمودن به هیچ وجه ممکن نیست.
این قوم جنگجو و پر قدرت که در این آیه به آنها اشاره کرده چه جمعیتى بودند؟
جمله «تُقاتِلُونَهُمْ أَوْ یُسْلِمُونَ» (با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند) دلیل بر این است که اهل کتاب نبودند، زیرا آنها را مجبور به پذیرش اسلام نمى‏کنند، بلکه مخیر میان اسلام آوردن یا پذیرش شرائط اهل ذمه و همزیستى مسالمت آمیز با مسلمانان و پرداخت جزیه مى‏کنند، تنها مشرکان و بت پرستان هستند که چیزى جز اسلام از آنان پذیرفته نمى‏شود، زیرا اسلام بت‏پرستى را به عنوان یک «دین» نمى‏شناسد، و اجبار در ترک بت پرستى جایز است.
و با توجه به این که در عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بعد از ماجراى حدیبیه غزوه مهمى با مشرکان جز «فتح مکه» و غزوه «حنین» وجود نداشت، آیه فوق مى‏تواند اشاره به آنها باشد، مخصوصا غزوه حنین که مردان جنگجوى سخت کوشى از طایفه هوازن و بنى سعد در آن شرکت داشتند.


(آیه 17)
بعد از نزول آیه قبل و تهدید متخلفان به «عذاب الیم» جمعى از معلولین یا بیماران خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و عرض کردند: اى رسول خدا! تکلیف ما در این میان چیست؟ در اینجا این آیه نازل شد و حکم آنها را چنین بازگو کرد: «بر نابینا و لنگ و بیمار گناهى نیست» اگر در میدان جهاد شرکت نکنند (لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ).
تنها جهاد نیست که مشروط به قدرت و توانائى است، تمام تکالیف الهى یک سلسله شرائط عمومى دارد که از جمله آنها «توانائى و قدرت» است و در آیات قرآن کرارا به این معنى اشاره شده است.
البته این گروه گر چه از شرکت در میدان جهاد معافند اما آنها نیز باید به مقدار توان خود براى تقویت قواى اسلام و پیشبرد اهداف الهى آن بکوشند.
و شاید جمله اخیر آیه مورد بحث نیز اشاره به همین معنى باشد که مى‏فرماید: «و هر کس خدا و رسولش را اطاعت نماید او را در باغهائى (از بهشت) وارد مى‏کند که نهرها از زیر (درختانش) جارى است، و آن کس که سر پیچى کند او را به عذاب دردناکى گرفتار مى‏سازد»! (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَنْ یَتَوَلَّ یُعَذِّبْهُ عَذاباً أَلِیماً).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/335

soham 313
13th December 2013, 11:42 AM
(آیه 18)
خشنودى خدا از شرکت کنندگان در بیعت رضوان گفتیم در ماجراى حدیبیه سفرائى میان «پیامبر» صلّى اللّه علیه و اله و «قریش» رد و بدل شد، از جمله پیامبر صلّى اللّه علیه و اله «عثمان بن عفان» را به عنوان نماینده نزد مشرکان مکه فرستاد قریش عثمان را موقتا توقیف کردند، و به دنبال آن در بین مسلمانان شایع شد که عثمان کشته شده پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: من از اینجا حرکت نمى‏کنم تا با این گروه پیکار کنم.
سپس به زیر درختى که در آنجا بود آمد، و با مردم تجدید بیعت کرد، و از آنها خواست که در پیکار با مشرکان کوتاهى نکنند، و کسى پشت به میدان جهاد نکند.
این بیعت به عنوان «بیعت رضوان» (بیعت خشنودى خداوند) معروف شد، و لرزه بر اندام مشرکان انداخت و نقطه عطفى در تاریخ اسلام بود.
قرآن در اینجا از این ماجرا سخن مى‏گوید، مى‏فرماید: «خداوند از مؤمنان- هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد» (لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ).
هدف از این «بیعت» انسجام هر چه بیشتر نیروها، تقویت روحیه، تجدید آمادگى رزمى، سنجش افکار، و آزمودن میزان فداکارى دوستان وفادار بود.
و خداوند به این مؤمنان فداکار چهار پاداش بزرگ داد که از همه مهمتر رضایت و خشنودى او بود، همان گونه که در آیه 72 سوره توبه نیز مى‏خوانیم:
«وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ» و رضا و خشنودى خداوند از همه نعمتهاى بهشتى برتر است».
سپس مى‏افزاید: «خدا آنچه را در درون دلهایشان (از صداقت و ایمان و آمادگى و وفادارى نسبت به این پیمان) نهفته بود مى‏دانست، از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد» (فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَةَ عَلَیْهِمْ).
آن چنان آرامشى که در میان انبوه دشمنان در میان سلاحهاى آماده آنها ترس و وحشتى به دل راه نمى‏دادند. و این دومین موهبت الهى نسبت به آنها بود.
و در پایان این آیه به سومین موهبت اشاره کرده، مى‏فرماید: «و پیروزى نزدیکى به عنوان پاداش نصیب آنها فرمود» (وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَرِیباً).
آرى! این فتح- که به گفته اکثر مفسران «فتح خیبر» بود- سومین پاداش الهى براى این مؤمنان ایثارگر بود.
و تعبیر به «قریبا» (به زودى) تأییدى است بر این که منظور «فتح خیبر» است.


(آیه 19)
چهارمین نعمتى که به دنبال بیعت رضوان نصیب مسلمانان شد غنائم فراوان مادى بود چنانکه در این آیه مى‏فرماید: پاداش دیگر «غنائم بسیارى که آن را به دست مى‏آورند» (وَ مَغانِمَ کَثِیرَةً یَأْخُذُونَها).
این تعبیر مى‏تواند تمام غنائم جنگهاى اسلامى را که بعد از فتح خیبر رخ داد در بر گیرد.
و از آنجا که باید مسلمانان به این وعده الهى کاملا اطمینان کنند در آخر آیه مى‏افزاید: «و خداوند شکست ناپذیر و حکیم است» (وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً).
اگر به شما دستور داد که در حدیبیه صلح کنید بر اساس حکمت بود، و اگر به شما وعده فتح قریب و غنائم فراوان مى‏دهد این توانائى را دارد که به وعده‏هاى خود جامه عمل بپوشاند.
به این ترتیب مسلمانان ایثارگر در سایه بیعت رضوان پیروزى دنیا و آخرت را به دست آوردند، در حالى که منافقان بى‏خبر و ضعیف الایمانهاى ترسو در آتش حسرت سوختند؟
بیعت و خصوصیات آن:
قرائن نشان مى‏دهد که بیعت از ابداعات مسلمین نیست، بلکه سنتى بوده که قبل از اسلام در میان عرب رواج داشته است، و به همین دلیل در آغاز اسلام که طایفه «اوس» و «خزرج» در موقع حج از مدینه به مکه آمدند و با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در عقبه بیعت کردند برخورد آنها با مسأله بیعت برخورد با یک امر آشنا بود، بعد از آن پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله نیز در فرصتهاى مختلف با مسلمانان تجدید بیعت کرد که یک مورد از آن همین «بیعت رضوان» در حدیبیه بود، و از آن گسترده‏تر بیعتى بود که بعد از فتح مکه انجام گرفت که در تفسیر «سوره ممتحنه» شرح آن به خواست خدا خواهد آمد.
اما چگونگى «بیعت» بطور کلى از این قرار بوده که بیعت کننده دست به دست بیعت شونده مى‏داده و با زبان حال یا قال اعلام اطاعت و وفادارى مى‏نمود، و گاه در ضمن بیعت شرائط و حدودى براى آن قائل مى‏شد، مثلا بیعت تا پاى مال، تا سر حد جان.
پیامبر اسلام بیعت زنان را نیز مى‏پذیرفت، اما نه از طریق دست دادن، بلکه چنانکه در تواریخ آمده، دستور مى‏داد ظرف بزرگى از آب حاضر کنند، او دست خود را در یک طرف ظرف فرو مى‏برد، و زنان بیعت کننده در طرف دیگر.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/335

soham 313
14th December 2013, 01:22 PM
[golrooz] صفحه ی 305 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 29 از سوره ی فتح [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَٰذِهِ وَكَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنكُمْ وَلِتَكُونَ ءَايَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَٰطًا مُّسْتَقِيمًا(20)
و خدا به شما غنيمتهاي فراوان [ديگري] وعده داده كه به زودي آنها را خواهيد گرفت و اين [پيروزي] را براي شما پيش انداخت و دستهاي مردم را از شما كوتاه ساخت و تا براي مؤمنان نشانه اي باشد و شما را به راه راست هدايت كند(20)




وَأُخْرَيٰ لَمْ تَقْدِرُوا۟ عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَّهُ بِهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا(21)
و [غنيمتهاي] ديگر[ي نيز هست] كه شما بر آنها دست نيافته ايد [و] خدا بر آنها نيك احاطه دارد و همواره خداوند بر هر چيزي تواناست(21)




وَلَوْ قَٰتَلَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَوَلَّوُا۟ الْأَدْبَٰرَ ثُمَّ لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا(22)
و اگر كساني كه كافر شدند به جنگ با شما برخيزند قطعا پشت خواهند كرد و ديگر يار و ياوري نخواهند يافت(22)




سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا(23)
سنت الهي از پيش همين بوده و در سنت الهي هرگز تغييري نخواهي يافت(23)




وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُم بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنۢ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا(24)
و اوست همان كسي كه در دل مكه پس از پيروزكردن شما بر آنان دستهاي آنها را از شما و دستهاي شما را از ايشان كوتاه گردانيد و خدا به آنچه مي كنيد همواره بيناست(24)




هُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْيَ مَعْكُوفًا أَن يَبْلُغَ مَحِلَّهُ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَنِسَآءٌ مُّؤْمِنَٰتٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَُٔوهُمْ فَتُصِيبَكُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌۢ بِغَيْرِ عِلْمٍ لِّيُدْخِلَ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ مَن يَشَآءُ لَوْ تَزَيَّلُوا۟ لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(25)
آنها بودند كه كفر ورزيدند و شما را از مسجد الحرام بازداشتند و نگذاشتند قرباني [شما] كه بازداشته شده بود به محلش برسد و اگر [در مكه] مردان و زنان با ايماني نبودند كه [ممكن بود] بي آنكه آنان را بشناسيد ندانسته پايمالشان كنيد و تاوانشان بر شما بماند [فرمان حمله به مكه مي داديم] تا خدا هر كه را بخواهد در جوار رحمت خويش درآورد اگر [كافر و مؤمن] از هم متمايز مي شدند قطعا كافران را به عذاب دردناكي معذب مي داشتيم(25)




إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَٰهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيٰ رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَيٰ وَكَانُوٓا۟ أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا(26)
آنگاه كه كافران در دلهاي خود تعصب [آن هم] تعصب جاهليت ورزيدند پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خويش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت و [در واقع] آنان به [رعايت] آن [آرمان] سزاوارتر و شايسته [اتصاف به] آن بودند و خدا همواره بر هر چيزي داناست(26)




لَّقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّءْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا۟ فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَٰلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا(27)
حقا خدا رؤياي پيامبر خود را تحقق بخشيد [كه ديده بود] شما بدون شك به خواست خدا در حالي كه سر تراشيده و موي [و ناخن] كوتاه كرده ايد با خاطري آسوده در مسجد الحرام درخواهيد آمد خدا آنچه را كه نمي دانستيد دانست و غير از اين پيروزي نزديكي [براي شما] قرار داد(27)




هُوَ الَّذِيٓ أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَيٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَيٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا(28)
اوست كسي كه پيامبر خود را به [قصد] هدايت با آيين درست روانه ساخت تا آن را بر تمام اديان پيروز گرداند و گواه بودن خدا كفايت مي كند(28)




مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّآءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ تَرَيٰهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَٰنًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَيٰةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطَْٔهُ فََٔازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَيٰ عَلَيٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًۢا(29)
محمد [ص] پيامبر خداست و كساني كه با اويند بر كافران سختگير [و] با همديگر مهربانند آنان را در ركوع و سجود مي بيني فضل و خشنودي خدا را خواستارند علامت [مشخصه] آنان بر اثر سجود در چهره هايشان است اين صفت ايشان است در تورات و مث ل آنها در انجيل چون كشته اي است كه جوانه خود برآورد و آن را مايه دهد تا ستبر شود و بر ساقه هاي خود بايستد و دهقانان را به شگفت آورد تا از [انبوهي] آنان [خدا] كافران را به خشم دراندازد خدا به كساني از آنان كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند آمرزش و پاداش بزرگي وعده داده است(29)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
14th December 2013, 01:25 PM
(آیه 20)
باز هم برکات صلح حدیبیه! قرآن همچنان بحثهاى مربوط به «صلح حدیبیه» و وقایع بعد از آن را بازگو مى‏کند، و برکات و فوائدى را که از این رهگذر عائد مسلمانان شد شرح مى‏دهد.
نخست مى‏فرماید: «خداوند غنائم فراوانى به شما وعده داده که آنها را به دست مى‏آورید، ولى این یکى را زودتر براى شما فراهم ساخت» (وَعَدَکُمُ اللَّهُ مَغانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَها فَعَجَّلَ لَکُمْ هذِهِ).
لحن آیه نشان مى‏دهد که منظور از غنائم فراوان در اینجا تمام غنائمى است که خداوند نصیب مسلمانان کرد، چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت.
سپس به یکى دیگر از الطاف خداوندى نسبت به مسلمانان در این ماجرا اشاره کرده، مى‏افزاید: «و دست تعدى مردم [دشمنان‏] را از شما بازداشت» (وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ).
این لطف بزرگى بود که آنها با کمى نفرات و نداشتن ابزار جنگى کافى آن هم در نقطه‏اى دور از وطن و بیخ گوش دشمن، مورد تهاجم قرار نگرفتند، و چنان رعب و وحشتى از آنان در دل دشمنان افکند که از هر گونه اقدام و حمله خوددارى کردند.
سپس در ادامه آیه به دو نعمت بزرگ دیگر از مواهب الهى اشاره کرده، مى‏فرماید: «و (هدف این بود که این وقایع) نشانه‏اى (بر حقانیت دعوت تو) براى مؤمنان باشد، و خداوند شما را به راه راست هدایت کند» (وَ لِتَکُونَ آیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ یَهْدِیَکُمْ صِراطاً مُسْتَقِیماً).


(آیه 21)
در این آیه بشارت بیشترى به مسلمانان داده، مى‏گوید: «و نیز غنائم و فتوحات دیگرى (نصیبتان مى‏کند) که شما توانائى آن را ندارید ولى قدرت خدا به آن احاطه دارد، و خداوند بر همه چیز تواناست» (وَ أُخْرى‏ لَمْ تَقْدِرُوا عَلَیْها قَدْ أَحاطَ اللَّهُ بِها وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیراً).
ممکن است این وعده غنیمت و پیروزیها اشاره به فتح «مکّه» و غنائم «حنین» و یا فتوحات و غنائمى که بعد از پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله نصیب امت اسلامى شد- مانند فتح ایران و روم و مصر- و یا اشاره به همه آنها باشد.
این آیه از اخبار غیبى و پیشگوئیهاى قرآن مجید در باره حوادث آینده است، این پیروزیها در مدت کوتاهى به وقوع پیوست و عظمت این آیات را روشن ساخت.


(آیه 22)
قرآن همچنان ابعاد دیگرى از ماجراى عظیم «حدیبیه» را بازگو مى‏کند، و به دو نکته مهم در این رابطه اشاره مى‏کند.
نخست این که: تصور نکنید اگر در سرزمین «حدیبیه» درگیرى میان شما و مشرکان مکه رخ مى‏داد، مشرکان برنده جنگ مى‏شدند، چنین نیست «و اگر کافران (در سرزمین حدیبیه) با شما پیکار مى‏کردند به زودى فرار مى‏کردند، سپس ولىّ و یاورى نمى‏یافتند» (وَ لَوْ قاتَلَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوَلَّوُا الْأَدْبارَ ثُمَّ لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً).


(آیه 23)
این منحصر به شما نیست «این سنّت الهى است که در گذشته نیز بوده است، و هرگز براى سنّت الهى تغییر و تبدیلى نخواهى یافت» (سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا).
این یک قانون همیشگى الهى است که اگر مؤمنان در امر جهاد ضعف و سستى نشان ندهند، و با قلبى پاک و نیتى خالص به مبارزه با دشمنان برخیزند، خدا آنها را پیروز مى‏کند.
نکته مهمى که این آیات تعقیب مى‏کند این است که قریش ننشینند و بگویند افسوس که ما قیام نکردیم و این گروه اندک را درهم نکوبیدیم، افسوس که صید به خانه آمد و از آن غفلت کردیم، افسوس و افسوس!




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/335

soham 313
14th December 2013, 01:27 PM
(آیه 24)
نکته دیگرى که در این آیات تبیین شده این است که مى‏فرماید:
«او کسى است که دست آنها [کفار] را از شما و دست شما را از آنان در دل مکّه کوتاه کرد، بعد از آن که شما را بر آنها پیروز ساخت، و خداوند به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (وَ هُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً).
به راستى این ماجرا مصداق روشن «فتح المبین» بود همان توصیفى که قرآن براى آن برگزیده، جمعیتى محدود بدون تجهیزات کافى جنگى وارد سرزمین دشمن شوند، دشمنى که بارها به مدینه لشکر کشى کرده، و تلاش عجیبى براى درهم شکستن آنها داشته، ولى اکنون که قدم در شهر و دیار او گذارده‏اند چنان مرعوب شود که پیشنهاد صلح کند.


(آیه 25)
در این آیه به نکته دیگرى در ارتباط با مسأله صلح حدیبیه و فلسفه آن اشاره کرده، مى‏فرماید: «آنها (دشمنان شما) کسانى هستند که کافر شدند، و شما را از (زیارت) مسجد الحرام و رسیدن قربانیهایتان به محل قربانگاه باز داشتند» (هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ الْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ).
یک گناه آنها کفرشان بود، و گناه دیگر این که شما را از مراسم عمره و طواف خانه خدا باز داشتند و اجازه ندادند که شترهاى قربانى را در محلش یعنى مکه قربانى کنید.
این گناهان ایجاب مى‏کرد که خداوندى آنها را به دست شما کیفر دهد و سخت مجازات کند.
اما چرا چنین نکرد در ذیل آیه دلیل آن را روشن ساخته، مى‏فرماید: «و هر گاه مردان و زنان با ایمانى در این میان بدون آگاهى شما زیر دست و پا، از بین نمى‏رفتند که از این راه عیب و عارى نا آگاهانه به شما مى‏رسید» خداوند هرگز مانع این جنگ نمى‏شد و شما را بر آنها مسلط مى‏ساخت تا کیفر خود را ببینند (وَ لَوْ لا رِجالٌ مُؤْمِنُونَ وَ نِساءٌ مُؤْمِناتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَؤُهُمْ فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّةٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
این آیه اشاره به گروهى از مردان و زنان مسلمان است که به اسلام پیوستند ولى به عللى قادر به مهاجرت نشده، و در مکه مانده بودند.
سپس براى تکمیل این سخن مى‏افزاید: «هدف این بود که خدا هر کس را مى‏خواهد در رحمت خود وارد کند» (لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ).
آرى! خدا مى‏خواست مؤمنان مستضعف «مکه» مشمول رحمت او باشند، و صدمه‏اى به آنها نرسد.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «و اگر مؤمنان و کفار (در مکّه) از هم جدا مى‏شدند (و بیم از میان رفتن مؤمنان مکه نبود ما) کافران را عذاب دردناکى مى‏کردیم» و آنها را با دست شما سخت کیفر مى‏دادیم (لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً).
درست است که خداوند مى‏توانست از طریق اعجاز این گروه را از دیگران جدا کند، ولى سنت پروردگار- جز در موارد استثنائى- انجام کارها از طریق اسباب عادى است.
از روایات متعددى که از طرق شیعه و اهل سنت ذیل این آیه نقل شده، استفاده مى‏شود که منظور از آن، افراد با ایمانى بودند که در صلب کفار قرار داشتند، خداوند به خاطر آنها این گروه کفار را مجازات نکرد.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/336

soham 313
14th December 2013, 01:33 PM
(آیه 26)
تعصب و حمیت جاهلیت بزرگترین سدّ راه کفار! در اینجا باز مسائل مربوط به ماجراى «حدیبیه» تعقیب مى‏شود، و صحنه‏هاى دیگرى از این ماجراى عظیم را مجسم مى‏کند.
نخست به یکى از مهمترین عوامل باز دارنده کفّار از ایمان به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و تسلیم در مقابل حق و عدالت اشاره کرده، مى‏گوید: به خاطر بیاورید «هنگامى را که کافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهلیت داشتند» (إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجاهِلِیَّةِ).
و به خاطر آن مانع ورود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانى شدند، و گفتند: اگر اینها که در میدان جنگ پدران و برادران ما را کشته‏اند وارد سرزمین و خانه‏هاى ما شوند و سالم باز گردند، عرب در باره ما چه خواهد گفت؟ و چه اعتبار و حیثیتى براى ما باقى مى‏ماند؟
آنها با این عمل هم احترام خانه خدا و حرم امن او را شکستند، و هم سنتهاى خود را زیر پا گذاشتند، و هم پرده ضخیمى میان خود و حقیقت کشیدند.
سپس مى‏افزاید: «و (در مقابل) خداوند آرامش و سکینه خود را بر فرستاده خویش مؤمنان نازل فرمود» (فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ).
این آرامش که مولود ایمان و اعتقاد به خداوند، و اعتماد بر لطف او بود، آنها را به خونسردى و تسلط بر نفس دعوت کرد، تا آنجا که براى حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جمله «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» را- که رمز اسلام در شروع کارها بود- بردارند، و به جاى آن «بسمک اللّهمّ»- که از یادگارهاى دوران گذشته عرب بود- در آغاز صلحنامه حدیبیه بنگارند و حتى لقب «رسول اللّه» را از کنار نام گرامى «محمد» صلّى اللّه علیه و اله حذف کنند. و حاضر شدند که بر خلاف عشق و علاقه سوزانى که به زیارت خانه خدا و مراسم عمره داشتند از همان «حدیبیه» به سوى مدینه باز گردند، و شترهاى خود را بر خلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانى کنند، و بدون انجام مناسک از احرام به در آیند.
آرى! فرهنگ جاهلیت دعوت به «حمیت» و «تعصب» و «خشم جاهلى» مى‏کند، ولى فرهنگ اسلام به «سکینه» و «آرامش» و «تسلط بر نفس».
سپس مى‏افزاید: «و (خداوند) آنها را به حقیقت تقوا ملزم ساخت، و آنان از هر کس شایسته‏تر و اهل آن بودند» (وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها).
در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند به همه چیز داناست» (وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً).
او هم نیات سوء کفار را مى‏داند، و هم پاکدلى مؤمنان راستین را، در اینجا سکینه و تقوا نازل مى‏کند، و در آنجا حمیت جاهلیت را مسلّط مى‏سازد.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/336

soham 313
14th December 2013, 01:34 PM
(آیه 27)
رؤیاى صادقه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله! این آیه نیز فراز دیگرى از فرازهاى مهم داستان «حدیبیه» را ترسیم مى‏کند، ماجرا این بود:
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در مدینه خوابى دید که به اتفاق یارانش براى انجام مناسک «عمره» وارد مکّه مى‏شوند، و این خواب را براى یاران بیان کرد، همگى شاد و خوشحال شدند، اما چون جمعى تصور مى‏کردند تعبیر و تحقق این خواب در همان سال واقع خواهد شد، هنگامى که مشرکان راه ورود به مکّه را در حدیبیه به روى آنها بستند، گرفتار شک و تردید شدند، که مگر رؤیاى پیامبر هم ممکن است نادرست از آب درآید؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در پاسخ این سؤال فرمود: مگر من به شما گفتم این رؤیا همین امسال تحقق خواهد یافت؟
این آیه در همین رابطه در طریق بازگشت به مدینه نازل شد و تأکید کرد که این خواب، رؤیاى صادقه بوده و چنین مسأله‏اى حتمى و قطعى و انجام شدنى است.
مى‏فرماید: «خداوند آنچه را به پیامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت» (لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ).
سپس مى‏افزاید: «بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجد الحرام مى‏شوید در نهایت امنیت، و در حالى که سرهاى خود را تراشیده، یا (ناخنهاى خود را) کوتاه کرده‏اید، و از هیچ کس ترس و وحشتى ندارید» (لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ).
«ولى خداوند چیزهائى را مى‏دانست که شما نمى‏دانستید» و در این تأخیر حکمتى بود (فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا).
«و قبل از آن، فتح نزدیکى (براى شما) قرار داده است» (فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً).
تعبیر به «فَتْحاً قَرِیباً» تناسب بیشترى با فتح خیبر دارد، زیرا فاصله کمترى با تحقق عینى این خواب داشت «فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً».
آیه مورد بحث یکى از اخبار غیبى قرآن، و از شواهد آسمانى بودن این کتاب، و از معجزات پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله است که با این قاطعیت و تأکید هم خبر از ورود به مسجد الحرام و انجام مراسم عمره در آینده نزدیک مى‏دهد، و هم فتح قریب و پیروزى نزدیکى قبل از آن، و چنانکه مى‏دانیم این هر دو پیشگوئى به وقوع پیوست.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/336

soham 313
14th December 2013, 01:35 PM
(آیه 28)
در این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره فتح است به دو مسأله مهم دیگر در ارتباط با «فتح المبین» یعنى «صلح حدیبیه» اشاره مى‏کند که یکى مربوط به عالمگیر شدن اسلام است، و دیگرى اوصاف یاران پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و ویژگیهاى آنان، و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «او کسى است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان پیروز کند، و کافى است که خدا گواه این موضوع باشد» (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً).
این وعده‏اى است صریح و قاطع، از سوى خداوند قادر متعال، در رابطه با غلبه اسلام بر همه ادیان.
یعنى اگر خداوند از طریق رؤیاى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به شما خبر پیروزى داده که با نهایت امنیت وارد مسجد الحرام مى‏شوید، و مراسم عمره را به جا مى‏آورید بى‏آنکه کسى جرأت مزاحمت شما را داشته باشد، و نیز اگر خداوند بشارت «فتح قریب» (پیروزى خیبر) را مى‏دهد تعجب نکنید، اینها اول کار است سر انجام اسلام عالمگیر مى‏شود و بر همه ادیان پیروز خواهد گشت.
در این که منظور از این پیروزى پیروزى منطقى است یا پیروزى نظامى؟ باید بگوییم: کلمه «لیظهره» دلیل بر غلبه خارجى است، و به همین دلیل مى‏توان گفت:
علاوه بر مناطق بسیار وسیعى که امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم در قلمرو اسلام قرار گرفته، و هم اکنون بیش از چهل کشور اسلامى با جمعیتى حدود یک میلیارد نفر زیر پرچم اسلام قرار دارند، و زمانى فرا خواهد رسید که همه جهان رسما در زیر این پرچم قرار مى‏گیرد، و این امر به وسیله قیام حضرت مهدى- عج- تکمیل مى‏گردد.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/336

soham 313
14th December 2013, 01:37 PM
(آیه 29)
در این آیه به ترسیم بسیار گویائى از اصحاب و یاران خاص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و آنها که در خط او بودند از لسان تورات و انجیل بیان کرده که هم افتخار و مباهاتى است براى آنها که در «حدیبیه» و مراحل دیگر پایمردى به خرج دادند، و هم درس آموزنده‏اى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.
در آغاز مى‏فرماید: «محمد (ص) فرستاده خداست» (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ).
سپس به توصیف یارانش پرداخته و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افکار و اعمال آنها را طى پنج صفت چنین بیان مى‏کند: «و کسانى که با او هستند در برابر کفار سر سخت و شدیدند» (وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ).
و در دومین وصف مى‏گوید: «و در میان خود مهربانند» (رُحَماءُ بَیْنَهُمْ).
در حقیقت عواطف آنها در این «مهر» و «قهر» خلاصه مى‏شود، اما نه جمع میان این دو در وجود آنها تضادى دارد، و نه قهر آنها در برابر دشمن و مهر آنها در برابر دوست سبب مى‏شود که از جاده حق و عدالت قدمى بیرون نهند.
در سومین صفت که از اعمال آنها سخن مى‏گوید، مى‏افزاید: «پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى‏بینى» و همواره به عبادت خدا مشغولند (تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً).
این تعبیر عبادت و بندگى خدا را که با دو رکن اصلیش «رکوع» و «سجود» ترسیم شده، به عنوان حالت دائمى و همیشگى آنها ذکر مى‏کند، عبادتى که رمز تسلیم در برابر فرمان حق، و نفى کبر و خود خواهى و غرور، از وجود ایشان است.
در چهارمین توصیف که از نیت پاک و خالص آنها بحث مى‏کند، مى‏فرماید:
«آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى‏طلبند» (یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً).
نه براى تظاهر و ریا قدم بر مى‏دارند، و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند، بلکه چشمشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده.
و در پنجمین و آخرین توصیف از ظاهر آراسته و نورانى آنها بحث کرده مى‏گوید: «نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمایان است» (سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ).
قرآن بعد از بیان همه این اوصاف مى‏افزاید: «این توصیف آنان در تورات است (ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ).
این حقیقتى است که از پیش گفته شده و توصیفى است در یک کتاب بزرگ آسمانى که پیش از هزار سال قبل نازل شده است.
ولى نباید فراموش کرد که تعبیر «وَ الَّذِینَ مَعَهُ» (و کسانى که با او هستند) سخن از افرادى مى‏گوید که در همه چیز با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بودند، در فکر و عقیده و اخلاق و عمل، نه تنها کسانى که همزمان با او بودند هر چند خطشان با او متفاوت بود.
سپس به توصیف آنها در یک کتاب بزرگ دیگر آسمانى یعنى «انجیل» پرداخته، چنین مى‏گوید: «و توصیف آنها در انجیل، همانند زراعتى است که جوانه‏هاى خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاى خود ایستاده است و به قدرى نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتى وا مى‏دارد» (وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ).
در حقیقت اوصافى که در تورات براى آنها ذکر شده اوصافى است که ابعاد وجود آنها را از نظر عواطف و اهداف و اعمال و صورت ظاهر بیان مى‏کند و اما اوصافى که در انجیل آمده بیانگر حرکت و نمو و رشد آنها در جنبه‏هاى مختلف است- دقت کنید.
آرى! آنها انسانهائى هستند با صفات والا که آنى از «حرکت» باز نمى‏ایستند.
همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر مى‏دهند و روز به روز خیل تازه‏اى بر جامعه اسلامى مى‏افزایند.
سپس در دنباله آیه مى‏افزاید: این اوصاف عالى، این نمو و رشد سریع، و این حرکت پر برکت، به همان اندازه که دوستان را به شوق و نشاط مى‏آورد سبب خشم کفار مى‏شود «این براى آن است که کافران را به خشم آورد» (لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ).
و در پایان آیه مى‏فرماید: « (ولى) کسانى از آنها را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند خداوند وعده آمرزش و اجر عظیمى داده است» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).
بدیهى است اوصافى که در آغاز آیه گفته شد ایمان و عمل صالح در آن جمع بود، بنابر این تکرار این دو وصف اشاره به تداوم آن است، یعنى خداوند این وعده را تنها به آن گروه از یاران محمد صلّى اللّه علیه و اله داده که در خط او باقى بمانند، و ایمان و عمل صالح را تداوم بخشند، و گر نه کسانى که یک روز در زمره دوستان و یاران او بودند، و روز دیگر از او جدا شدند و راهى بر خلاف آن را در پیش گرفتند، هرگز مشمول چنین وعده‏اى نیستند.

«پایان سوره فتح»



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/337

soham 313
15th December 2013, 09:07 AM
[golrooz] صفحه ی 306 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 11 از سوره ی حجرات [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان





يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تُقَدِّمُوا۟ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(1)
اي كساني كه ايمان آورده ايد در برابر خدا و پيامبرش [در هيچ كاري] پيشي مجوييد و از خدا پروا بداريد كه خدا شنواي داناست(1)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَرْفَعُوٓا۟ أَصْوَٰتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا۟ لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَٰلُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(2)
اي كساني كه ايمان آورده ايد صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر مكنيد و همچنانكه بعضي از شما با بعضي ديگر بلند سخن مي گوييد با او به صداي بلند سخن مگوييد مبادا بي آنكه بدانيد كرده هايتان تباه شود(2)




إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَٰتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَيٰ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ(3)
كساني كه پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مي كشند همان كسانند كه خدا دلهايشان را براي پرهيزگاري امتحان كرده است آنان را آمرزش و پاداشي بزرگ است(3)




إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَٰتِ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ(4)
كساني كه تو را از پشت اتاقها[ي مسكوني تو] به فرياد مي خوانند بيشترشان نمي فهمند(4)




وَلَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا۟ حَتَّيٰ تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(5)
و اگر صبر كنند تا بر آنان درآيي مسلما برايشان بهتر است و خدا آمرزنده و مهربان است(5)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌۢ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوٓا۟ أَن تُصِيبُوا۟ قَوْمًۢا بِجَهَٰلَةٍ فَتُصْبِحُوا۟ عَلَيٰ مَا فَعَلْتُمْ نَٰدِمِينَ(6)
اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر فاسقي برايتان خبري آورد نيك وارسي كنيد مبادا به ناداني گروهي را آسيب برسانيد و [بعد] از آنچه كرده ايد پشيمان شويد(6)




وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِّنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الرَّٰشِدُونَ(7)
و بدانيد كه پيامبر خدا در ميان شماست اگر در بسياري از كارها از [راي و ميل] شما پيروي كند قطعا دچار زحمت مي شويد ليكن خدا ايمان را براي شما دوست داشتني گردانيد و آن را در دلهاي شما بياراست و كفر و پليدكاري و سركشي را در نظرتان ناخوشايند ساخت آنان [كه چنين اند] ره يافتگانند(7)




فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَنِعْمَةً وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(8)
[و اين] بخششي از خدا و نعمتي [از اوست] و خدا داناي سنجيده كار است(8)




وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا۟ فَأَصْلِحُوا۟ بَيْنَهُمَا فَإِنۢ بَغَتْ إِحْدَيٰهُمَا عَلَي الْأُخْرَيٰ فَقَٰتِلُوا۟ الَّتِي تَبْغِي حَتَّيٰ تَفِيٓءَ إِلَيٰٓ أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَآءَتْ فَأَصْلِحُوا۟ بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(9)
و اگر دو طايفه از مؤمنان با هم بجنگند ميان آن دو را اصلاح دهيد و اگر [باز] يكي از آن دو بر ديگري تعدي كرد با آن [طايفه اي] كه تعدي مي كند بجنگيد تا به فرمان خدا بازگردد پس اگر باز گشت ميان آنها را دادگرانه سازش دهيد و عدالت كنيد كه خدا دادگران را دوست مي دارد(9)



إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا۟ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(10)
در حقيقت مؤمنان با هم برادرند پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد اميد كه مورد رحمت قرار گيريد(10)





يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَيٰٓ أَن يَكُونُوا۟ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَيٰٓ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوٓا۟ أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا۟ بِالْأَلْقَٰبِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَٰنِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الظَّٰلِمُونَ(11)
اي كساني كه ايمان آورده ايد نبايد قومي قوم ديگر را ريشخند كند شايد آنها از اينها بهتر باشند و نبايد زناني زنان [ديگر] را [ريشخند كنند ] شايد آنها از اينها بهتر باشند و از يكديگر عيب مگيريد و به همديگر لقبهاي زشت مدهيد چه ناپسنديده است نام زشت پس از ايمان و هر كه توبه نكرد آنان خود ستمكارند(11)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
15th December 2013, 09:09 AM
سوره حجرات [49]
این سوره در «مدینه» نازل شده و 18 آیه دارد

محتواى سوره:
در این سوره مسائل بسیار مهمى در ارتباط با شخص پیامبر و جامعه اسلامى نسبت به یکدیگر مطرح شده است.
بخشهاى مختلف این سوره را این گونه مى‏توان خلاصه کرد:
بخش اول: آیات آغاز سوره است که آداب برخورد با پیشواى بزرگ اسلام پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله، و اصولى را که مسلمانان در محضر او باید به کار بندند، بیان مى‏کند.
بخش دوم: مشتمل بر یک سلسله اصول مهم «اخلاق اجتماعى» است.
بخش سوم: دستوراتى است که مربوط به چگونگى مبارزه با اختلافات و درگیریهایى است که احیانا در میان مسلمانان روى مى‏دهد.
بخش چهارم: از معیار ارزش انسان در پیشگاه خدا و اهمیت مسأله تقوا سخن مى‏گوید.
بخش پنجم: روى این مسأله تأکید دارد که ایمان تنها به گفتار نیست بلکه باید علاوه بر اعتقاد قلبى، آثار آن در اعمال انسانى و در جهاد با اموال و نفوس آشکار گردد.
و بالاخره آخرین قسمت این سوره از علم خداوند و آگاهى او از همه اسرار نهان عالم هستى و اعمال انسانها سخن مى‏گوید که در حقیقت به منزله ضامن اجراست براى تمام بخشهائى که در این سوره آمده است.
نامگذارى این سوره به سوره «حجرات» به تناسب آیه چهارم این سوره است که این کلمه در آن به کار رفته و تفسیر آن را به زودى خواهیم دانست.

فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم:
«هر کس سوره «حجرات» را بخواند به عدد تمام کسانى که خدا را اطاعت یا عصیان کرده‏اند ده حسنه به او داده مى‏شود»! و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره حجرات را در هر شب یا هر روز بخواند از زائران محمد صلّى اللّه علیه و اله خواهد بود».
بدیهى است این همه حسنات به عدد مطیعان و عاصیان در صورتى است که اعمال هر یک از این دو را که در آیات این سوره منعکس است دقیقا در نظر بگیرد، و در آن بیندیشد، و مسیر خود را بر اولى منطبق و از دومى جدا سازد.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/337

soham 313
15th December 2013, 09:15 AM
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
شأن نزول:
در مورد نزول نخستین آیه این سوره نقل شده که:
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به هنگام حرکت به سوى «خیبر» مى‏خواست کسى را به جاى خود در «مدینه» نصب کند، عمر شخص دیگرى را پیشنهاد کرد آیه نازل شد و دستور داد بر خدا و پیامبر پیشى مگیرید.
تفسیر:
چنانکه در محتواى سوره اشاره کردیم در این سوره یک رشته از مباحث مهم اخلاقى و دستورات انضباطى نازل شده که آن را شایسته نام «سوره اخلاق» مى‏کند، در آغاز سوره به دو قسمت از این دستورات اشاره شده است:
نخست تقدم نیافتن بر خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله، و دیگرى در محضر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سر و صدا و قال و غوغا راه نینداختن.
در مورد اول مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید (و پیشى مگیرید) و تقواى الهى پیشه کنید، که خداوند شنوا و داناست» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ).
منظور از مقدم نداشتن چیزى در برابر خدا و پیامبر پیشى نگرفتن بر آنها در کارها، و ترک عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.


(آیه 2)
شأن نزول:
گروهى از طایفه «بنى تمیم» و اشراف آنها وارد مدینه شدند هنگامى که داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گشتند صدا را بلند کرده، از پشت حجره‏هائى که منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود فریاد زدند: «یا محمّد اخرج الینا اى محمد! بیرون بیا».
این سر و صداها و تعبیرات نا مؤدبانه، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را ناراحت ساخت هنگامى که بیرون آمد گفتند: آمده‏ایم تا با تو مفاخره کنیم! اجازه ده تا «شاعر» و «خطیب» ما افتخارات قبیله «بنى تمیم» را بازگو کند، پیامبر اجازه داد.
نخست خطیب آنها برخاست و از فضائل خیالى طائفه «بنى تمیم» مطالب بسیارى گفت.
پیامبر به "ثابت بن قیس" «وی خطیب انصار و خطیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود، همان گونه که "حسان بن ثابت" شاعر حضرت بود.» فرمود: پاسخ آنها را بده، او برخاست خطبه بلیغى در جواب آنها ایراد کرد.
سپس «شاعر» آنها برخاست و اشعارى در مدح این قبیله گفت که «حسان بن ثابت» شاعر معروف مسلمان پاسخ کافى به او داد.
در این موقع پیامبر صلّى اللّه علیه و اله براى جلب قلب آنها دستور داد هدایاى خوبى به آنها دادند آنها تحت تأثیر مجموع این مسائل واقع شدند و به نبوّت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اعتراف کردند.
تفسیر:
این آیه اشاره به دستور دوم کرده، مى‏گوید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید و در برابر او بلند سخن نگوئید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‏کنند مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى که نمى‏دانید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا
أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که جاى خود دارد این کار در برابر پدر و مادر و استاد و معلم نیز مخالف احترام و ادب است.
بدیهى است اگر این گونه اعمال به قصد توهین به مقام شامخ نبوت باشد موجب کفر است و بدون آن ایذاء و گناه.
در صورت اول، علت حبط و نابودى اعمال روشن است زیرا کفر علت حبط (از بین رفتن ثواب عمل نیک) مى‏شود.
و در صورت دوم نیز مانعى ندارد که چنین عمل زشتى باعث نابودى ثواب بسیارى از اعمال گردد.


(آیه 3)
این آیه براى تأکید بیشتر روى این موضوع پاداش کسانى را که به این دستور الهى عمل مى‏کنند، و انضباط و ادب را در برابر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله رعایت مى‏نمایند چنین بیان مى‏کند: «آنها که صداى خود را نزد رسول خدا کوتاه مى‏کنند همان کسانى هستند که خداوند دلهایشان را براى تقوا خالص نموده براى آنان آمرزش و پاداش عظیمى است» (إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ).

(آیه 4)
این آیه براى تأکید بیشتر، اشاره به نادانى و بى‏خردى کسانى مى‏کند که این دستور الهى را پشت سر مى‏افکنند، و چنین مى‏فرماید: « (ولى) کسانى که تو را از پشت حجره ‏ها بلند صدا مى‏زنند بیشترشان نمى‏فهمند»! (إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
اصولا هر قدر سطح عقل و خرد انسان بالاتر مى‏رود بر ادب او افزوده مى‏شود، زیرا «ارزشها» و «ضد ارزشها» را بهتر درک مى‏کند.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/337

soham 313
15th December 2013, 09:17 AM
(آیه 5)
در این آیه براى تکمیل این معنى مى‏افزاید: «اگر آنها صبر مى‏کردند تا خود به سراغشان آیى، براى آنها بهتر بود» (وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ).
درست است که عجله و شتاب گاه سبب مى‏شود که انسان زودتر به مقصود خود برسد، ولى شکیبائى و صبر در چنین مقامى مایه رحمت و آمرزش و اجر عظیم است، و مسلما این بر آن برترى دارد.
و از آنجا که افرادى نا آگاهانه قبلا مرتکب چنین کارى شده بودند، و با نزول این دستور الهى طبعا به وحشت مى‏افتادند، قرآن به آنها نیز نوید مى‏دهد که اگر توبه کنند مشمول رحمت خداوند مى‏شوند، لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «و خداوند آمرزنده و رحیم است» (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
نکته‏ها:
1- ادب برترین سرمایه است:
در اسلام اهمیت زیادى به مسأله رعایت آداب، و برخورد توأم با احترام و ادب با همه کس، و هر گروه، وارد شده است.
على علیه السّلام مى‏فرماید: «رعایت ادب همچون لباس نو، فاخر و زینتى است».
و در جاى دیگر مى‏فرماید: «ادب انسان را از افتخارات پدران و نیاکان بى‏نیاز مى‏کند».
اصولا دین مجموعه‏اى است از آداب: ادب در برابر خدا، ادب در مقابل پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و پیشوایان معصوم علیهم السّلام، ادب در مقابل استاد و معلم، و پدر و مادر، و عالم و دانشمند.
2- انضباط اسلامى در همه چیز و همه جا:
مسأله مدیریت و فرماندهى بدون رعایت انضباط هرگز به سامان نمى‏رسد و اگر کسانى که تحت پوشش مدیریت و رهبرى قرار دارند بخواهند بطور خود سرانه عمل کنند شیرازه کارها به هم مى‏ریزد، هر قدر هم رهبر و فرمانده لایق و شایسته باشند.
بسیارى از شکستها و ناکامیها که دامنگیر جمعیتها و گروهها و لشکرها شده از همین رهگذر بوده است، و مسلمان نیز طعم تلخ تخلف از این دستور را بارها در زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله یا بعد از او چشیده‏اند که روشنترین آنها داستان شکست احد به خاطر بى‏انضباطى گروه اندکى از جنگجویان بود.


(آیه 6)
شأن نزول:
نقل شده که: آیه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ ...) در باره «ولید بن عقبه» نازل شده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله او را براى جمع آورى زکات از قبیله «بنى المصطلق» اعزام داشت.
هنگامى که اهل قبیله با خبر شدند که نماینده رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله مى‏آید با خوشحالى به استقبال او شتافتند، ولى از آنجا که میان آنها و «ولید» در جاهلیت خصومت شدیدى بود تصور کرد آنها به قصد کشتنش آمده‏اند.
خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بازگشت (بى‏آنکه تحقیقى در مورد این گمان کرده باشد) و عرض کرد: آنها از پرداخت زکات خوددارى کردند! (و مى‏دانیم امتناع از پرداخت زکات یک نوع قیام بر ضد حکومت اسلامى تلقى مى‏شد، بنابر این مدعى بود آنها مرتد شده‏اند!).
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سخت خشمگین شد، و تصمیم گرفت با آنها پیکار کند، آیه نازل شد (و به مسلمانان دستور داد که هر گاه فاسقى خبرى آورد در باره آن تحقیق کنید).
تفسیر:
به اخبار فاسقان اعتنا نکنید! در آیات گذشته سخن از وظائف مسلمانان در برابر رهبر و پیشوایان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بود، در اینجا ادامه وظائف امت در برابر این رهبر بزرگ است و مى‏گوید هنگامى که اخبارى را خدمت او مى‏آورند باید از روى تحقیق باشد.
نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد در باره آن تحقیق کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا).
سپس به علت آن اشاره کرده، مى‏افزاید: «مبادا (در صورت عمل کردن بدون تحقیق) به گروهى از روى نادانى آسیب برسانید، و از کرده خود پشیمان شوید»! (أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ).
همان گونه که اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به گفته «ولید بن عقبه» عمل مى‏فرمود و با طایفه «بنى المصطلق» به عنوان یک قوم مرتد پیکار مى‏کرد فاجعه و مصیبت دردناکى به بار مى‏آمد.
جمعى از علماى علم اصول براى «حجیت خبر واحد» به این آیه استدلال کرده‏اند، چرا که آیه مى‏گوید: تحقیق و تبیّن در خبر «فاسق» لازم است، و مفهوم آن این است که اگر شخص «عادل» خبرى دهد بدون تحقیق مى‏توان پذیرفت.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/338

soham 313
15th December 2013, 09:20 AM
(آیه 7)
در این آیه براى تأکید مطلب مهمى که در آیه گذشته آمد، مى‏افزاید: «و بدانید رسول خدا در میان شماست، هر گاه در بسیارى از امور از شما اطاعت کند به مشقّت خواهید افتاد» (وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ).
او رهبر است و نسبت به شما از هر کس مهربانتر، براى تحمیل افکار خود به او فشار نیاورید که این به زیان شماست.
در دنباله آیه به یکى دیگر از مواهب بزرگ الهى به مؤمنان اشاره کرده، مى‏فرماید: «ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده، و آن را در دلهایتان زینت بخشیده» (وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ).
«و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است» (وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ).
در پایان آیه به صورت یک قاعده کلى و عمومى مى‏فرماید: «کسانى که داراى این صفاتند (ایمان در نظرشان محبوب و مزین، و کفر و فسق و عصیان در نظرشان منفور است) هدایت یافتگانند» (أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ).
یعنى اگر این موهبت الهى (عشق به ایمان و نفرت از کفر و گناه) را حفظ کنید، و این پاکى و صفاى فطرت را آلوده نسازید، رشد و هدایت، بى‏شک در انتظار شماست.


(آیه 8)
در این آیه این حقیقت را روشن مى‏سازد که این محبوبیت ایمان و منفور بودن کفر و عصیان از مواهب بزرگ الهى بر بشر است.
مى‏فرماید: « (و این براى شما به عنوان) فضل و نعمتى از سوى خداست و خداوند دانا و حکیم است» (فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).
آگاهى و حکمت او ایجاب مى‏کند که عوامل رشد و سعادت را در شما بیافریند، و آن را با دعوت انبیا هماهنگ و تکمیل سازد، و سر انجام شما را به سر منزل مقصود برساند.
بدون شک علم خداوند به نیاز بندگان، و حکمت او در زمینه تکامل و پرورش مخلوقات، ایجاب مى‏کند که این نعمتهاى بزرگ معنوى، یعنى محبوبیت ایمان و منفور بودن کفر و عصیان را به آنها مرحمت کند.
بنابر این عشق به ایمان، و تنفر از کفر، در دل همه انسانها بدون استثنا وجود دارد، و اگر کسانى این زمینه‏ها را ندارند از ناحیه تربیتهاى غلط و اعمال خودشان است، خدا در دل هیچ کس «حب عصیان» و «بغض ایمان» را نیافریده است.


(آیه 9)
شأن نزول:
در شأن نزول این آیه و آیه بعد آمده است که میان دو قبیله «اوس» و «خزرج» اختلافى افتاد، و همان سبب شد که گروهى از آن دو به جان هم بیفتند و با چوب و کفش یکدیگر را بزنند؟
آیه نازل شد و راه برخورد با چنین حوادثى را به مسلمانان آموخت.
تفسیر:
مؤمنان برادر یکدیگرند- قرآن در اینجا به عنوان یک قانون کلى و عمومى براى همیشه و همه‏جا مى‏گوید: «و هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند آنها را آشتى دهید» (وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما).
این یک وظیفه حتمى براى همه مسلمانان است که از نزاع و درگیرى و خونریزى میان مسلمین جلو گیرى کنند، و براى خود در این زمینه مسؤولیت قائل باشند، نه به صورت تماشاچى مانند بعضى بى‏خبران بى‏تفاوت از کنار این صحنه‏ها بگذرند.
این نخستین وظیفه مؤمنان در برخورد با این صحنه‏هاست.
سپس وظیفه دوم را چنین بیان مى‏کند: «و اگر یکى از آن دو بر دیگرى تجاوز کند با گروه متجاوز پیکار کنید، تا به فرمان خدا بازگردد» (فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏ فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ).
بدیهى است که اگر خون طائفه باغى و ظالم در این میان ریخته شود بر گردن خود اوست، و به اصطلاح خونشان هدر است، هر چند مسلمانند.
به این ترتیب، اسلام جلو گیرى از ظلم و ستم را هر چند به قیمت جنگ با ظالم تمام شود لازم شمرده و بهاى اجراى عدالت را از خون مسلمانان نیز بالاتر دانسته است، و این در صورتى است که مسأله از طرق مسالمت آمیز حل نشود.
سپس به بیان سومین دستور پرداخته، مى‏گوید: «و هر گاه (طایفه ظالم) بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو طبق عدالت صلح برقرار سازید» (فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ).
یعنى تنها به درهم شکستن قدرت طایفه ظالم قناعت نکنید، بلکه این پیکار باید زمینه ساز صلح باشد، و مقدمه‏اى براى ریشه کن کردن عوامل نزاع و درگیرى و گر نه با گذشتن زمان کوتاه یا طولانى بار دیگر که ظالم در خود احساس توانائى کند بر مى‏خیزد و نزاع را از سر مى‏گیرد.
و از آنجا که تمایلات گروهى، گاهى افراد را به هنگام قضاوت و داورى به سوى یکى از «دو طایفه متخاصم» متمایل مى‏سازد، و بى‏طرفى داوران را نقض مى‏کند قرآن در چهارمین و آخرین دستور به مسلمانان هشدار داده، مى‏فرماید:
«و عدالت پیشه کنید خداوند عدالت پیشه‏ گان را دوست مى‏دارد» (وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ).




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/338

soham 313
15th December 2013, 09:24 AM
(آیه 10)
در این آیه براى تأکید این امر و بیان علت آن مى‏افزاید: «مؤمنان برادر یکدیگرند، پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهید» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ).
و از آنجا که در بسیارى از اوقات «روابط» در این گونه مسائل جانشین «ضوابط» مى‏شود، بار دیگر هشدار داده و در پایان آیه مى‏افزاید: «و تقواى الهى پیشه کنید باشد که مشمول رحمت او شوید» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
و به این ترتیب یکى از مهمترین مسؤولیتهاى اجتماعى مسلمانان در برابر یکدیگر و در اجراى عدالت اجتماعى با تمام ابعادش روشن مى‏شود.
اهمیت اخوت اسلامى:
جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» که در آیات فوق آمده، یکى از شعارهاى اساسى و ریشه‏دار اسلامى است.
روى این اصل مهم اسلامى مسلمانان از هر نژاد و هر قبیله، و داراى هر زبان و هر سن و سال، با یکدیگر احساس عمیق برادرى مى‏کنند، هر چند یکى در شرق جهان زندگى کند، و دیگرى در غرب.
در مراسم «حج» که مسلمین از همه نقاط جهان در آن کانون توحید جمع مى‏شوند این علاقه و پیوند و همبستگى نزدیک کاملا محسوس است و صحنه‏اى است از تحقق عینى این قانون مهم اسلامى.
به تعبیر دیگر اسلام تمام مسلمانها را به حکم یک خانواده مى‏داند، و همه را خواهر و برادر یکدیگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهاى متقابل نیز همه خواهر و برادرند.
در روایات اسلامى نیز روى این مسأله تأکید فراوان شده، به عنوان نمونه از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله در باره حقوق سى گانه مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده که فرمود:
«مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد که برائت ذمه از آن حاصل نمى‏کند مگر به اداى این حقوق یا عفو کردن برادر مسلمان او:
لغزشهاى او را ببخشد، در ناراحتیها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران کند، عذر او را بپذیرد، در برابر بدگویان از او دفاع کند، همواره خیر خواه او باشد، دوستى او را پاسدارى کند، پیمان او را رعایت کند، در حال مرض از او عبادت کند، در حال مرگ به تشییع او حاضر شود.
دعوت او را اجابت کند، هدیه او را بپذیرد، عطاى او را جزا دهد، نعمت او را شکر گوید، در یارى او بکوشد، ناموس او را حفظ کند، حاجت او را برآورد، براى خواسته‏اش شفاعت کند، و عطسه ‏اش را تحیت گوید.
گمشده ‏اش را راهنمائى کند، سلامش را جواب دهد، گفته او را نیکو شمرد انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهایش را تصدیق کند، دوستش را دوست دارد و با او دشمنى نکند، در یارى او بکوشد خواه ظالم باشد یا مظلوم: اما یارى او در حالى که ظالم باشد به این است که او را از ظلمش باز دارد، و در حالى که مظلوم است به این است که او را در گرفتن حقش کمک کند.
او را در برابر حوادث تنها نگذارد، آنچه را از نیکیها براى خود دوست دارد براى او دوست بدارد، و آنچه از بدیها براى خود نمى‏خواهد براى او نخواهد».


(آیه 11)
شأن نزول:
مفسران نقل کرده‏اند: جمله «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ» در باره «ثابت بن قیس» (خطیب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله) نازل شده است که گوشهایش سنگین بود، و هنگامى که وارد مسجد مى‏شد کنار دست پیامبر صلّى اللّه علیه و اله براى او جائى باز مى‏کردند، تا سخن حضرت را بشنود روزى وارد مسجد شد در حالى که مردم از نماز فراغت پیدا کرده، و جاى خود نشسته بودند، او جمعیت را مى‏شکافت و مى‏گفت: جا بدهید! جا بدهید! تا به یکى از مسلمانان رسید، و او گفت همین جا بنشین! او پشت سرش نشست، اما خشمگین شد، هنگامى که هوا روشن گشت «ثابت» به آن مرد گفت: کیستى؟ او نام خود را برد و گفت فلان کس هستم.
«ثابت» گفت: فرزند فلان زن؟! و در اینجا نام مادرش را با لقب زشتى که در جاهلیت مى‏بردند یاد کرد.
آن مرد شرمگین شد و سر خود را به زیر انداخت.
آیه نازل شد و مسلمانان را از این گونه کارهاى زشت نهى کرد.
و گفته‏اند: جمله «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» در باره «امّ سلمه» نازل گردید که بعضى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و اله او را به خاطر لباس مخصوصى که پوشیده بود، یا به خاطر کوتاهى قدش مسخره کردند، آیه نازل شد و آنها را از این عمل بازداشت.
تفسیر:
استهزا، عیبجوئى و القاب زشت ممنوع! از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى در اینجا به شرح قسمتى از ریشه‏هاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود، و درگیرى و نزاع پایان گیرد.
در این آیه در زمینه مسائل اخلاق اجتماعى به سه حکم اسلامى به ترتیب عدم سخریه، ترک عیبجوئى و تنابز به القاب اشاره کرده، مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را مسخره کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ).
چه این که «شاید آنها (که مورد سخریه قرار گرفته‏اند) از اینها بهتر باشند» (عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ).
همچنین «و نه زنانى زنان دیگر را (نباید مسخره کنند) شاید آنان بهتر از اینان باشند» (وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى‏ أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ).
در اینجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار مى‏دهد که از این عمل زشت بپرهیزند، چرا که سر چشمه استهزا و سخریه همان حسن خود برتر بینى و کبر و غرور است که عامل بسیارى از جنگهاى خونین در طول تاریخ بوده.
سپس در دومین مرحله مى‏فرماید: «و یکدیگر را مورد طعن و عیبجوئى قرار ندهید» (وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ).
و بالاخره در مرحله سوم مى‏افزاید: «و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید» (وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ).
بسیارى از افراد بى‏بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیانا از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسى در سابق کار بدى داشته سپس توبه کرده و کاملا پاک شده باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابق باشد بر او بگذارند.
اسلام صریحا از این عمل زشت نهى مى‏کند، و هر اسم و لقبى را که کوچکترین مفهوم نامطلوبى دارد و مایه تحقیر مسلمانى است ممنوع شمرده.
در حدیثى آمده است که روزى «صفیّه» دختر «حى بن اخطب» (همان زن یهودى که بعد از ماجراى فتح خیبر مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در آمد) روزى خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمد در حالى که اشک مى‏ریخت، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از ماجرا پرسید، گفت: عایشه مرا سرزنش مى‏کند و مى‏گوید: «اى یهودى زاده»! پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «چرا نگفتى پدرم هارون است، و عمویم موسى، و همسرم محمد!» در اینجا بود که این آیه نازل شد.
به همین جهت در پایان آیه مى‏افزاید: «بسیار بد است که بر کسى پس از ایمان نام کفر آمیز بگذارید» (بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ).
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى‏فرماید: «و آنها که توبه نکنند (و از این اعمال دست بر ندارند) ظالم و ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بدتر که انسان با سخنان نیش‏دار، و تحقیر و عیبجوئى، قلب مردم با ایمان را که مرکز عشق خداست بیازارد.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/338

soham 313
16th December 2013, 12:27 PM
[golrooz]صفحه ی 307 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 18 از سوره ی حجرات و آیات 1 تا 8 از سوره ی ق[golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اجْتَنِبُوا۟ كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا۟ وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ(12)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! از بسياري از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضي از گمانها گناه است؛ و هرگز (در كار ديگران) تجسّس نكنيد؛ و هيچ يك از شما ديگري را غيبت نكند، آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به يقين) همه شما از اين امر كراهت داريد؛ تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند توبه‌پذير و مهربان است!(12)




يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَٰكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَيٰ وَجَعَلْنَٰكُمْ شُعُوبًا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓا۟ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَيٰكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(13)
اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‌ها و قبيله‌ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد؛ (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!(13)




۞ قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا۟ وَلَٰكِن قُولُوٓا۟ أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَٰنُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا۟ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَٰلِكُمْ شَئًْا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(14)
عربهاي باديه‌نشين گفتند: «ايمان آورده‌ايم» بگو: «شما ايمان نياورده‌ايد، ولي بگوييد اسلام آورده‌ايم، امّا هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد، چيزي از پاداش كارهاي شما را فروگذار نمي‌كند، خداوند، آمرزنده مهربان است.»(14)




إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا۟ وَجَٰهَدُوا۟ بِأَمْوَٰلِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الصَّٰدِقُونَ(15)
مؤمنان واقعي تنها كساني هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده‌اند، سپس هرگز شكّ و ترديدي به خود راه نداده و با اموال و جانهاي خود در راه خدا جهاد كرده‌اند؛ آنها راستگويانند(15)




قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(16)
بگو: «آيا خدا را از ايمان خود با خبر مي‌سازيد؟! او تمام آنچه را در آسمانها و زمين است مي‌داند؛ و خداوند از همه چيز آگاه است!»(16)




يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا۟ قُل لَّا تَمُنُّوا۟ عَلَيَّ إِسْلَٰمَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَيٰكُمْ لِلْإِيمَٰنِ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(17)
آنها بر تو منّت مي‌نهند كه اسلام آورده‌اند؛ بگو: «اسلام آوردن خود را بر من منّت نگذاريد، بلكه خداوند بر شما منّت مي‌نهد كه شما را به سوي ايمان هدايت كرده است، اگر (در ادّعاي ايمان) راستگو هستيد!(17)




إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بَصِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(18)
خداوند غيبت آسمانها و زمين را مي‌داند و نسبت به آنچه انجام مي‌دهيد بيناست!»(18)





بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر




قٓ وَالْقُرْءَانِ الْمَجِيدِ(1)
ق، سوگند به قرآن مجيد (كه قيامت و رستاخيز حقّ است)!(1)




بَلْ عَجِبُوٓا۟ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَٰفِرُونَ هَٰذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ(2)
آنها تعجّب كردند كه پيامبري انذارگر از ميان خودشان آمده؛ و كافران گفتند: «اين چيز عجيبي است!(2)




أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَٰلِكَ رَجْعٌۢ بَعِيدٌ(3)
آيا هنگامي كه مُرديم و خاك شديم (دوباره به زندگي بازمي‌گرديم)؟! اين بازگشتي بعيد است!»(3)




قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَٰبٌ حَفِيظٌۢ(4)
ولي ما مي‌دانيم آنچه را زمين از بدن آنها مي‌كاهد؛ و نزد ما كتابي است كه همه چيز در آن محفوظ است!(4)




بَلْ كَذَّبُوا۟ بِالْحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمْ فَهُمْ فِيٓ أَمْرٍ مَّرِيجٍ(5)
آنها حقّ را هنگامي كه به سراغشان آمد تكذيب كردند؛ از اين رو پيوسته در كار پراكنده خود متحيّرند!(5)




أَفَلَمْ يَنظُرُوٓا۟ إِلَي السَّمَآءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَٰهَا وَزَيَّنَّٰهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ(6)
آيا آنان به آسمان بالاي سرشان نگاه نكردند كه چگونه ما آن را بنا كرده‌ايم، و چگونه آن را (بوسيله ستارگان) زينت بخشيده‌ايم و هيچ شكاف و شكستي در آن نيست؟!(6)




وَالْأَرْضَ مَدَدْنَٰهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ وَأَنۢبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍۭ بَهِيجٍ(7)
و زمين را گسترش داديم و در آن كوه‌هائي عظيم و استوار افكنديم و از هر نوع گياه بهجت‌انگيز در آن رويانديم،(7)




تَبْصِرَةً وَذِكْرَيٰ لِكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ(8)
تا وسيله بينايي و يادآوري براي هر بنده توبه كاري باشد!(8)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
16th December 2013, 12:30 PM
(آیه 12)
شأن نزول:
مفسران نقل کرده‏اند: جمله «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» در باره دو نفر از اصحاب رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله است که رفیقشان «سلمان» را غیبت کردند، زیرا او را خدمت پیامبر فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بیاورد، پیامبر سلمان را سراغ «اسامة بن زید» که مسؤول «بیت المال» بود فرستاد.
«اسامه» گفت: الآن چیزى ندارم، آن دو نفر از «اسامه» غیبت کردند و گفتند:
او بخل ورزیده و در باره «سلمان» گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه (که چاه پر آبى بود) بفرستیم آب آن فروکش خواهد کرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد «اسامه» بیایند، و در باره موضوع کار خود تجسس کنند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: من آثار خوردن گوشت را در دهان شما مى‏بینم.
عرض کردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخورده‏ایم! فرمود: آرى گوشت «سلمان» و «اسامه» را مى‏خوردید.
آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهى کرد.
تفسیر:
در این آیه نیز در زمینه مسائل اخلاقى اجتماعى سه حکم اسلامى به ترتیب: اجتناب از گمان بد، تجسس و غیبت، بیان شده است.
نخست مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است»! (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).
منظور از این نهى، نهى از ترتیب آثار است. یعنى هر گاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچکترین اعتنایى به آن نکنید، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید.
لذا در روایات دستور داده شده که اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن حمل کن، تا دلیلى بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنى که از برادر مسلمانت صادر شده گمان بد مبر، مادام که مى‏توانى محمل نیکى براى آن بیابى! سپس در دستور بعد مسأله «نهى از تجسس» را مطرح کرده، مى‏فرماید:
«و (هرگز در کار دیگران) تجسس نکنید» (وَ لا تَجَسَّسُوا).
و بالاخره در سومین و آخرین دستور- که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است- مى‏فرماید: «و هیچ یکى از شما دیگرى را غیبت نکند» (وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً).
و به این ترتیب گمان بد سر چشمه تجسس، و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور سبب غیبت مى‏شود که اسلام از معلول و علت همگى نهى کرده است.
سپس براى این که قبح و زشتى این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، مى‏گوید: «آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً).
به یقین «همه شما از این امر کراهت دارید» (فَکَرِهْتُمُوهُ).
آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن اوست، و تعبیر به «میتا» به خاطر آن است که «غیبت» در غیاب افراد صورت مى‏گیرد، که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند.
و این ناجوانمردانه‏ترین ستمى است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد.
و از آنجا که ممکن است افرادى آلوده به بعضى از این گناهان سه گانه باشند و با شنیدن این آیات متنبه شوند، و در صدد جبران برآیند در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده، مى‏فرماید: «و تقواى الهى، پیشه کنید (و از خدا بترسید) که خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ).
نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال انسان شود.
نکته‏ها:
1- امنیت کامل و همه جانبه اجتماعى:
دستورهاى ششگانه‏اى که در دو آیه فوق مطرح شده هر گاه بطور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه مى‏کند.
انسان چهار سرمایه دارد که همه آنها باید در دژهاى این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان، مال، ناموس و آبرو.
تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامى نشان مى‏دهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنهاست، بلکه از بعضى جهات مهمتر است! اسلام مى‏خواهد در جامعه اسلامى امنیت کامل حکمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند، و هر کس احساس کند که دیگرى حتى در منطقه افکار خود تیرهاى تهمت را به سوى او نشانه گیرى نمى‏کند، و این امنیتى است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبى و مؤمن امکان پذیر نیست.
پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و اله در حدیثى مى‏فرماید: «خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر دیگران حرام کرده، و همچنین گمان بد در باره او بردن».
2- تجسس نکنید!
دیدیم قرآن با صراحت تمام تجسس را در آیه فوق منع نموده، و از آنجا که هیچ گونه قید و شرطى براى آن قائل نشده نشان مى‏دهد که جستجوگرى در کار دیگران و تلاش براى افشاگرى اسرار آنها گناه است، ولى قرائنى که در داخل و خارج آیه است نشان مى‏دهد که این حکم مربوط به زندگى شخصى و خصوصى افراد است، و در زندگى اجتماعى تا آنجا که تأثیرى در سرنوشت جامعه نداشته باشد نیز این حکم صادق است.
اما روشن است آنجا که ارتباطى با سرنوشت دیگران و کیان جامعه پیدا مى‏کند مسأله شکل دیگرى به خود مى‏گیرد، لذا شخص پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله مأمورانى براى جمع آورى اطلاعات قرار داده بود که از آنها به عنوان «عیون» تعبیر مى‏شود، تا آنچه را ارتباط با سرنوشت جامعه اسلامى در داخل و خارج داشت براى او گرد آورى کنند.
و نیز به همین دلیل حکومت اسلامى مى‏تواند مأموران اطلاعاتى داشته باشد، یا سازمان گسترده‏اى براى گرد آورى اطلاعات تأسیس کند، و آنجا که بیم توطئه بر ضد جامعه، و یا به خطر انداختن امنیت و حکومت اسلامى مى‏رود به تجسس برخیزند، و حتى در داخل زندگى خصوصى افراد جستجوگرى کنند.
ولى این امر هرگز نباید بهانه‏اى براى شکستن حرمت این قانون اصیل اسلامى شود، و افرادى به بهانه مسأله «توطئه» و «اخلال به امنیت» به خود اجازه دهند که به زندگى خصوصى مردم یورش برند، نامه‏هاى آنها را باز کنند، تلفنها را کنترل نمایند و وقت و بى‏وقت به خانه آنها هجوم آورند.
خلاصه این که مرز میان «تجسس» و «به دست آوردن اطلاعات لازم براى حفظ امنیت جامعه» بسیار دقیق و ظریف است، و مسؤولین اداره امور اجتماع باید دقیقا مراقب این مرز باشند، تا حرمت اسرار انسانها حفظ شود، و هم امنیت جامعه و حکومت اسلامى به خطر نیفتد.
3- غیبت از بزرگترین گناهان است:
گفتیم سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیت و آبرو و شخصیت اوست، و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر محسوب مى‏شود، و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگین‏تر است.
یکى از فلسفه‏هاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص درهم نشکند.
نکته دیگر این که غیبت، بد بینى مى‏آفریند، پیوندهاى اجتماعى را سست مى‏کند، سرمایه اعتماد را از بین مى‏برد، و پایه‏هاى تعاون و همکارى را متزلزل مى‏سازد.
از اینها گذشته «غیبت» بذر کینه و عداوت را در دلها مى‏پاشد، و گاه سر چشمه نزاعهاى خونین و قتل و کشتار مى‏گردد.
در حدیثى آمده است: روزى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با صداى بلند خطبه خواند و فریاد زد: «اى گروهى که به زبان ایمان آورده‏اید و نه با قلب! غیبت مسلمانان نکنید، و از عیوب پنهانى آنها جستجو ننمائید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادر دینى خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش مى‏سازد، و درون خانه‏اش رسوایش مى‏کند»! و در حدیث دیگرى آمده است که خداوند به موسى وحى فرستاد: «کسى که بمیرد در حالى که از غیبت توبه کرده باشد آخرین کسى است که وارد بهشت مى‏شود و کسى که بمیرد در حالى که اصرار بر آن داشته باشد اولین کسى است که وارد دوزخ مى‏گردد»! و نیز در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى‏خوانیم: «تأثیر غیبت در دین مسلمان از خوره در جسم او سریعتر است»! تمام این تأکیدات و عبارات تکان دهنده به خاطر اهمیت فوق العاده‏اى است که اسلام براى حفظ آبرو، و حیثیت اجتماعى مؤمنان قائل است، و نیز به خاطر تأثیر مخربى است که غیبت در وحدت جامعه، و اعتماد متقابل و پیوند دلها دارد.



منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339

soham 313
16th December 2013, 12:32 PM
(آیه 13)
تقوا بزرگترین ارزش انسانى! در آیات گذشته روى سخن به مؤمنان بود و مسائل متعدّدى که یک «جامعه مؤمن» را با خطر رو برو مى‏سازد بازگو کرد و از آن نهى فرمود.
در حالى که در آیه مورد بحث مخاطب کل جامعه انسانى است و مهمترین اصلى را که ضامن نظم و ثبات است بیان مى‏کند، و میزان واقعى ارزشهاى انسانى را در برابر ارزشهاى کاذب و دروغین مشخص مى‏سازد.
مى‏فرماید: «اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیره‏ها و قبیله‏ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید» اینها ملاک امتیاز نیست (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا).
منظور از آفرینش مردم از یک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به «آدم» و «حوّا» است، بنابر این چون همه از ریشه واحدى هستند معنى ندارد که از نظر نسب و قبیله بر یکدیگر افتخار کنند و اگر خداوند براى هر قبیله و طائفه‏اى ویژگیهایى آفریده براى حفظ نظم زندگى اجتماعى مردم است، چرا که این تفاوتها سبب شناسائى است. و بدون شناسایى افراد نظم در جامعه انسانى حکمفرما نمى‏شود.
به هر حال قرآن مجید بعد از آن که بزرگترین مایه مباهات و مفاخره عصر جاهلى یعنى نسب و قبیله را از کار مى‏اندازد، به سراغ معیار واقعى ارزشى رفته مى‏افزاید: «گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ).
به این ترتیب قلم سرخ بر تمام امتیازات ظاهرى و مادى کشیده، و اصالت و واقعیت را به مسأله تقوا و پرهیزکارى و خدا ترسى مى‏دهد، و مى‏گوید: براى تقرب به خدا و نزدیکى به ساحت مقدس او هیچ امتیازى جز تقوا مؤثر نیست.
و از آنجا که تقوا یک صفت روحانى و باطنى است که قبل از هر چیز باید در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممکن است مدعیان بسیار داشته باشد و متصفان کم، در آخر آیه مى‏افزاید: «خداوند دانا و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
پرهیزکاران را به خوبى مى‏شناسد، و از درجه تقوا و خلوص نیت و پاکى و صفاى آنها آگاه است، آنها را بر طبق علم خود گرامى مى‏دارد و پاداش مى‏دهد مدعیان دروغین را نیز مى‏شناسد و کیفر مى‏دهد.
نکته‏ها:
1- ارزشهاى راستین و ارزشهاى کاذب!
بدون شک هر انسانى فطرتا خواهان این است که موجود با ارزش و پر افتخارى باشد، و به همین دلیل با تمام وجودش براى کسب ارزشها تلاش مى‏کند.
ولى شناخت معیار ارزش، با تفاوت فرهنگها کاملا متفاوت است، و گاه ارزشهاى کاذب جاى ارزشهاى راستین را مى‏گیرد.
گروهى ارزش واقعى خویش را در انتساب به قبیله معروف و معتبرى مى‏دانند.
مخصوصا در میان اقوام جاهلى افتخار به انساب و قبائل، رایجترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیله‏اى خود را «قبیله برتر» و هر نژادى خود را «نژاد والاتر» مى‏شمرد، که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایاى آن در اعماق روح بسیارى از افراد و اقوام وجود دارد.
گروه دیگرى مسأله مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم و حشم و امثال این امور را نشانه ارزش مى‏دانند.
و به همین ترتیب هر گروهى در مسیرى گام بر مى‏دارند و به ارزشى دل مى‏بندند و آن را معیار مى‏شمرند.
اما از آنجا که این امور همه امورى است متزلزل و برون ذاتى و مادى و زود گذر، یک آئین آسمانى همچون اسلام هرگز نمى‏تواند با آن موافقت کند، لذا خط بطلان روى همه آنها کشیده، و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او مخصوصا تقوا و پرهیزکارى و تعهد و پاکى او مى‏شمرد حتى براى موضوعات مهمى، همچون علم و دانش، اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزشهاى اخلاقى، قرار نگیرد اهمیت قائل نیست.
در کتاب «آداب النفوس» طبرى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در سرزمین «منى» در حالى که بر شترى سوار بود رو به سوى مردم کرد و فرمود: «اى مردم بدانید! خداى شما یکى است و پدرتان یکى، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست، مگر به تقوا آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟
همه گفتند: آرى! فرمود: این سخن را حاضران به غائبان برسانند»!
2- حقیقت تقوا:
از آیات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود که «تقوا» همان احساس مسؤولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم مى‏شود و او را از «فجور» و گناه باز مى‏دارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مى‏کند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها مى‏شوید.
بعضى از بزرگان براى تقوا سه مرحله قائل شده‏اند:
1- نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3- خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى‏دارد و از حق منصرف مى‏کند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.



منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339

soham 313
16th December 2013, 12:33 PM
(آیه 14)
شأن نزول:
بسیارى از مفسران شأن نزولى براى این آیه و آیه بعد ذکر کرده‏اند که خلاصه‏اش چنین است: جمعى از طایفه «بنى اسد» در یکى از سالهاى قحطى و خشکسالى وارد مدینه شدند، و به امید گرفتن کمکى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شهادتین بر زبان جارى کردند، و به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند: «طوائف عرب بر مرکبها سوار شدند و با تو پیکار کردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمدیم، و دست به جنگ نزدیم» و از این طریق مى‏خواستند بر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله منت بگذارند.
این آیه و آیه بعد نازل شد- و به آنها خاطر نشان کرد که اسلام آنها ظاهرى است، و ایمان در اعماق قلبشان نیست.
تفسیر:
فرق «اسلام» و «ایمان»: در آیه گذشته، سخن از معیار ارزش انسانها یعنى «تقوا» در میان بود، و از آنجا که «تقوا» ثمره شجره «ایمان» است، آن هم ایمانى که در اعماق جان نفوذ کند، در اینجا به بیان حقیقت «ایمان» پرداخته، چنین مى‏گوید: «عربهاى بادیه نشین گفتند: ایمان آورده‏ایم! به آنها بگو: شما ایمان نیاورده‏اید ولى بگوئید اسلام آورده‏ایم، ولى هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است»! (قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ).
طبق این آیه تفاوت «اسلام» و «ایمان» در این است که «اسلام» شکل ظاهرى قانونى دارد، و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند در سلک مسلمانان وارد مى‏شود، و احکام اسلام بر او جارى مى‏گردد.
ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او.
این همان چیزى است که در عبارت گویائى در بحث «اسلام و ایمان» آمده است، «فضیل بن یسار» مى‏گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم فرمود: «ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نیست) ایمان آن است که در دل ساکن شود، اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى‏شود».
سپس در ادامه آیه مى‏افزاید: «و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید (ثواب اعمالتان را بطور کامل مى‏دهد) و چیزى از پاداش کارهاى شما را فرو گذار نمى‏کند» (وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً).
چرا که «خداوند آمرزنده مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
جمله‏هاى اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنى است که شرط قبولى اعمال «ایمان» است، مى‏گوید: اگر شما ایمان قلبى به خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله داشته باشید- که نشانه آن اطاعت از فرمان خدا و رسول اوست- اعمال شما ارزش مى‏یابد، و خداوند حتى کوچکترین حسنات شما را مى‏پذیرد، و پاداش مى‏دهد، و حتى به برکت این ایمان گناهان شما را مى‏بخشد که او غفور و رحیم است.


(آیه 15)
و از آنجا که دست یافتن بر این امر باطنى یعنى ایمان کار آسانى نیست در این آیه به ذکر نشانه‏هاى آن مى‏پردازد، نشانه‏هائى که به خوبى مؤمن را از مسلم، و صادق را از کاذب، و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را پذیرفته‏اند، از آنها که براى حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان مى‏کنند جدا مى‏سازد.
مى‏فرماید: «مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‏اند، سپس هرگز شک و ریبى به خود راه نداده، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کرده‏اند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ).
آرى! نخستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلى در مسیر اسلام است، نشانه دوم جهاد با اموال، و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است.
و لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «چنین کسانى راستگویانند» و روح ایمان در وجودشان موج مى‏زند (أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ).
این معیار را که قرآن براى شناخت «مؤمنان راستین» از «دروغگویان متظاهر به اسلام» بیان کرده، معیارى است روشن و گویا براى هر عصر و زمان، براى جدا سازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین، و براى نشان دادن ارزش ادعاى کسانى که همه جا دم از اسلام مى‏زنند و خود را طلبکار پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏دانند ولى در عمل آنها کمترین نشانه ‏اى از ایمان و اسلام دیده نمى‏شود.




منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339

soham 313
16th December 2013, 12:35 PM
(آیه 16)
شأن نزول:
جمعى از مفسران گفته‏اند که: بعد از نزول آیات گذشته گروهى از اعراب خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و سوگند یاد کردند که در ادعاى ایمان صادقند، و ظاهر و باطن آنها یکى است، آیه نازل شد (و به آنها اخطار کرد که نیازى به سوگند ندارد خدا درون و برون همه را مى‏داند).
تفسیر:
منت نگذارید که مسلمان شده‏اید! در آیات گذشته نشانه‏هاى مؤمنان راستین بیان شده بود و چنانکه در شأن نزول ذکر شد جمعى از مدعیان اصرار داشتند که حقیقت ایمان در قلب آنها مستقر است، قرآن به آنها و به تمام کسانى که همانند آنها هستند اعلام مى‏کند که نیازى به اصرار و سوگند نیست، در مسأله «ایمان» و «کفر» سر و کار شما با خدائى است که از همه چیز با خبر است.
مخصوصا با لحنى عتاب آمیز در آیه مورد بحث مى‏گوید: به آنها «بگو: آیا خدا را از ایمان خود با خبر مى‏سازید؟ در حالى که خداوند تمام آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند» (قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
و براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «و خداوند از همه چیز آگاه است» (وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ).
ذات مقدس او عین علم است، و علمش عین ذات اوست، و به همین دلیل علمش ازلى و ابدى است.


(آیه 17)
سپس به گفتگوى اعراب بادیه نشین باز مى‏گردد که اسلام خود را به رخ پیامبر مى‏کشیدند، و مى‏گفتند: ما با تو از در تسلیم آمدیم در حالى که بسیارى از قبائل عرب از در جنگ آمدند.
قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «آنها بر تو منت مى‏نهند که اسلام آورده‏اند»! (یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا).
به آنها «بگو: اسلام خود را بر من منّت نگذارید» (قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ).
«بلکه خداوند بر شما منّت مى‏نهد که شما را به سوى ایمان هدایت کرد اگر (در ادعاى ایمان) راستگو هستید»! (بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منت بر دو گونه است: اگر جنبه عملى داشته باشد (به معنى بخشش نعمت گرانقدر) ممدوح است، و منّت‏هاى الهى از این قبیل است، ولى اگر جنبه لفظى داشته باشد، مانند منت بسیارى از انسانها عملى است زشت و ناپسند.
«ایمان» قبل از هر چیز درک تازه‏اى از عالم هستى به انسان مى‏دهد، حجابها پرده‏هاى خود خواهى و غرور را کنار مى‏زند، افق دید انسان را مى‏گشاید، و شکوه و عظمت بى‏مانند آفرینش را در نظر او مجسم مى‏کند.
اینجاست که انسان باید هر صبح و شام شکر نعمت ایمان را به جا آورد و بعد از هر نماز و هر عبادت سر به سجده بگذارد، و خدا را بر این همه توفیق سپاس گوید.


(آیه 18)
در این آیه که آخرین آیه سوره حجرات است باز هم آنچه را در آیه قبل آمده تأکید کرده، مى‏فرماید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مى‏داند، و نسبت به آنچه انجام مى‏دهید بیناست» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
اصرار نداشته باشید که حتما مؤمن هستید، و نیازى به سوگند نیست، او در زوایاى قلب شما حضور دارد، و از آنچه در آن مى‏گذرد کاملا با خبر است. او از تمام اسرار اعماق زمین و غیب آسمانها آگاه است، بنابر این چگونه ممکن است از درون دل شما بى‏خبر باشد؟

«پایان سوره حجرات»




منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/339

soham 313
16th December 2013, 12:37 PM
سوره ق [50]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و داراى 45 آیه است

محتواى سوره:
محور بحثهاى این سوره مسأله «معاد» است و در مسائل مربوط به معاد انگشت روى امور زیر مى‏گذارد.
1- انکار و تعجب کافران از مسأله معاد (معاد جسمانى).
2- استدلال بر مسأله معاد از طریق توجه به نظام آفرینش، و مخصوصا احیاى زمینهاى مرده به وسیله نزول باران.
3- استدلال بر مسأله معاد از طریق توجه به خلقت نخستین.
4- اشاره به مسأله ثبت اعمال و اقوال براى «یوم الحساب».
5- مسائل مربوط به مرگ و انتقال از این جهان به سراى دیگر.
6- گوشه‏اى از حوادث روز قیامت و اوصاف بهشت و دوزخ.
7- اشاره به حوادث تکان دهنده پایان جهان.
در این میان اشاراتى کوتاه و مؤثر به وضع اقوام طغیانگر پیشین و سرنوشت دردناک و شوم آنها- مانند قوم فرعون، عاد، لوط، شعیب، و تبع- نیز دستوراتى براى توجه به خدا و ذکر او به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله داده شده است. و اشاره کوتاهى به عظمت قرآن در آغاز و پایان سوره به چشم مى‏خورد.

فضیلت تلاوت سوره:
از روایات اسلامى استفاده مى‏شود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اهمیت فراوانى براى این سوره قائل بود، تا آنجا که هر روز جمعه آن را در خطبه نماز جمعه قرائت مى‏فرمود.
و نیز در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده است: «کسى که پیوسته در نمازهاى فریضه و نافله سوره «ق» را بخواند خداوند روزى او را گسترده مى‏کند، و نامه اعمالش را به دست راستش مى‏دهد، و حساب او را در قیامت آسان مى‏سازد».
نیاز به یاد آورى ندارد که این همه افتخار و فضیلت تنها با خواندن الفاظ حاصل نمى‏شود، بلکه خواندن الفاظ سر آغازى است براى بیدارى اندیشه‏ها و آن نیز وسیله‏اى است براى عمل صالح و هماهنگى با محتواى سوره.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340

soham 313
16th December 2013, 12:38 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
در اینجا بار دیگر در آغاز این سوره به بعضى از «حروف مقطعه» برخورد مى‏کنیم و آن حرف «قاف» (ق). است.
چنانکه قبلا نیز گفته‏ایم یکى از تفسیرهاى قابل توجه «حروف مقطعه» این است که «قرآن» با آن همه عظمت از مواد ساده‏اى همچون حروف «الفبا» تشکیل یافته، و این نشان مى‏دهد که ابداع‏گر و نازل کننده قرآن مجید علم و قدرت بى‏پایان داشته که از چنین ابزار ساده‏اى چنان ترکیب عالى آفریده است.
برخى از مفسران نیز «ق» را اشاره به بعضى از اسماء اللّه مانند «قادر» و «قیوم» دانسته‏اند.
از جمله امورى که گواهى مى‏دهد ذکر این حرف از حروف مقطعه براى بیان عظمت قرآن است این که بلافاصله بعد از آن مى‏فرماید: «سوگند به قرآن مجید» که قیامت و رستاخیز حق است (وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ).
«مجید» از ماده «مجد» به معنى «شرافت گسترده» است قرآن عظمت و شرافتى بى‏پایان دارد ظاهرش زیبا، محتوایش عظیم، دستوراتش عالى، و برنامه‏هایش آموزنده و حیات‏بخش است.


(آیه 2)
سپس به بیان پاره‏اى از ایرادهاى بى‏اساس کفار و مشرکان عرب پرداخته، از میان آنها به دو ایراد اشاره کرده، نخست مى‏گوید: «آنها تعجب کردند که پیامبرى انذارگر، از میان خودشان آمده، و کافران گفتند: این چیز عجیبى است»؟! (بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ).
این ایرادى است که قرآن بارها به آن و پاسخ آن اشاره کرده، و تکرار آن نشان مى‏دهد که از ایرادهاى اصلى کفار بوده که همواره آن را تکرار مى‏کردند.


(آیه 3)
بعد از این ایراد به رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و اینکه چگونه از جنس بشر است؟ ایراد دیگرى به محتواى دعوت او داشتند و انگشت روى مسأله‏اى مى‏گذاردند که براى آنها از هر نظر عجیب و غریب بود.
آنها مى‏گفتند: «آیا هنگامى که مردیم و خاک شدیم (دوباره به زندگى باز مى‏گردیم) این بازگشتى بعید است»! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ).


(آیه 4)
تنها در اینجا نیست که این ایراد را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کردند، بارها گفتند، و بارها پاسخ شنیدند و باز هم از روى لجاجت تکرار کردند.
به هر حال قرآن مجید در اینجا از چند راه به آنها پاسخ مى‏گوید:
نخست: به علم بى‏پایان خداوند اشاره کرده، مى‏فرماید: «ما مى‏دانیم آنچه را زمین از بدن آنها مى‏کاهد و نزد ما کتابى است که همه چیز در آن محفوظ است» (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ).
اگر اشکال و ایراد شما به خاطر این است که استخوانهاى آدمى مى‏پوسد، و گوشت او خاک مى‏شود، و جزء زمین مى‏گردد و ذراتى از آن نیز تبدیل به بخار و گازهاى پراکنده در هوا مى‏گردد، چه کسى مى‏تواند آنها را جمع آورى کند؟ و اصلا چه کسى از آنها با خبر است؟
پاسخش معلوم است: خداوندى که علم او به تمام اشیاء احاطه دارد تمام این ذرات را مى‏شناسد، و به هنگام لزوم همه را جمع آورى مى‏کند، همان گونه که ذرات پراکنده آهن را در میان تلى از غبار با یک قطعه آهن‏ربا مى‏توان جمع آورى کرد، جمع آورى ذرات پراکنده هر انسان براى خدا از این هم آسانتر است.
و اگر ایراد آنها این است که حساب اعمال انسان را چه کسى براى معاد و رستاخیز نگه مى‏دارد پاسخش این است که همه اینها در لوح محفوظ ثبت است، اصولا چیزى در این عالم گم نمى‏شود، حتى اعمال شما باقى مى‏ماند، هر چند تغییر شکل مى‏دهد.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340

soham 313
16th December 2013, 12:40 PM
(آیه 5)
سپس به پاسخ دیگرى مى‏پردازد که بیشتر جنبه روانى دارد، مى‏گوید: «بلکه آنها حق را هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ).
یعنى آنها آگاهانه منکر حق شده‏اند، و گر نه گرد و غبارى بر چهره حق نیست، و چنانکه در آیات بعد مى‏آید آنها صحنه معاد را با چشم خود مکرر در این دنیا مى‏بینند و جاى شک و تردید ندارد.
لذا در پایان آیه مى‏افزاید: «از این رو پیوسته در کار پراکنده خود متحیرند» (فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ).
گاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مجنون مى‏خوانند، گاه کاهن، و گاه شاعر.
گاه مى‏گویند: «بشرى به او تعلیم مى‏دهد»! و ....
این پراکنده گوئیها نشان مى‏دهد که حق را دریافته‏اند، و به دنبال بهانه جوئى هستند و لذا هرگز روى یک حرف نمى‏ایستند.


(آیه 6)
لحظه ‏اى به آسمان بنگرید! قرآن همچنان بحث «دلائل معاد» را دنبال مى‏کند، گاه از طریق قدرت بى‏انتهاى حق و گاه از وجود صحنه‏هاى معاد در همین دنیا کمک مى‏گیرد.
نخست توجه منکران را به آفرینش آسمانها جلب کرده، مى‏گوید: «آیا به آسمان بالاى سرشان نگاه نکردند که چگونه ما آن را بنا کرده‏ایم (بى‏آنکه ستون و پایه‏اى داشته باشد) و چگونه آن را (به وسیله ستارگان) زینت بخشیده‏ایم، و هیچ شکاف و شکستى در آن نیست»! (أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنَّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ).
منظور از نگاه کردن در اینجا نگاهى توأم با اندیشه و تفکر است که انسان را به قدرت عظیم خالق این آسمان پهناور و شگفتیهایش آشنا سازد.


(آیه 7)
سپس به عظمت آفرینش زمین پرداخته، مى‏افزاید: «و زمین را گسترش دادیم و در آن کوههائى عظیم و استوار افکندیم، و از هر نوع گیاه بهجت انگیز در آن رویاندیم» (وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ).
آرى! آفرینش زمین از یک سو، گسترش آن (بیرون آمدن از زیر آب) از سوى دیگر، پیدایش کوهها که ریشه‏هاى آن به هم پیوسته و همچون زرهى زمین را در برابر فشارهاى درونى و برونى و جزر و مدهاى حاصل از جاذبه ماه و خورشید حفظ مى‏کند، از سوى سوم، و پیدایش انواع گیاهان با آن همه عجائب و زیبائیها از سوى چهارم همگى دلیل بر قدرت بى‏پایان اوست.


(آیه 8)
در این آیه نتیجه گیرى کرده، مى‏گوید: همه اینها را آفریدیم «تا وسیله بینائى و یاد آورى براى هر بنده توبه کارى باشد»! (تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ).
آرى! کسى که قدرت بر آفرینش آسمانها با آن همه عظمت و زیبائى، و زمین با این همه نعمت و جمال و نظم و حساب دارد، چگونه نمى‏تواند مردگان را بار دیگر لباس حیات بپوشاند، و قیامتى بر پا کند؟



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340

soham 313
17th December 2013, 10:24 AM
[golrooz]صفحه ی 308 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 36 از سوره ی ق [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً مُّبَٰرَكًا فَأَنۢبَتْنَا بِهِ جَنَّٰتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ(9)
و از آسمان، آبي پربركت نازل كرديم، و بوسيله آن باغها و دانه‌هايي را كه درو مي‌كند رويانديم،(9)



وَالنَّخْلَ بَاسِقَٰتٍ لَّهَا طَلْعٌ نَّضِيدٌ(10)
و نخلهاي بلندقامت كه ميوه‌هاي متراكم دارند؛(10)



رِّزْقًا لِّلْعِبَادِ وَأَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَٰلِكَ الْخُرُوجُ(11)
همه اينها براي روزي‌بخشيدن به بندگان است و بوسيله باران سرزمين مرده را زنده كرديم؛ (آري) زنده‌شدن مُردگان نيز همين گونه است!(11)



كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَٰبُ الرَّسِّ وَثَمُودُ(12)
پيش از آنان قوم نوح و «اصحاب الرسّ» [= قومي كه در يمامه زندگي مي‌كردند و پيامبري به نام حنظله داشتند] و قوم ثمود (پيامبرانشان را) تكذيب كردند،(12)



وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَٰنُ لُوطٍ(13)
و همچنين قوم عاد و فرعون و قوم لوط،(13)



وَأَصْحَٰبُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ(14)
و «اصحاب الايكه» [= قوم شعيب‌] و قوم تبّع (كه در سرزمين يمن زندگي مي‌كردند)، هر يك از آنها فرستادگان الهي را تكذيب كردند و وعده عذاب درباره آنان تحقّق يافت!(14)



أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ(15)
آيا ما از آفرينش نخستين عاجز مانديم (كه قادر بر آفرينش رستاخيز نباشيم)؟! ولي آنها (با اين همه دلايل روشن) باز در آفرينش جديد ترديد دارند!(15)



وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ(16)
ما انسان را آفريديم و وسوسه‌هاي نفس او را مي‌دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم!(16)



إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ(17)
(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسانند اعمال او را دريافت مي‌دارند؛(17)



مَّا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ(18)
انسان هيچ سخني را بر زبان نمي‌آورد مگر اينكه همان دم، فرشته‌اي مراقب و آماده براي انجام مأموريت (و ضبط آن) است!(18)



وَجَآءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَٰلِكَ مَا كُنتَ مِنْهُ تَحِيدُ(19)
و سرانجام، سكرات (و بيخودي در آستانه) مرگ بحق فرامي‌رسد (و به انسان گفته مي‌شود:) اين همان چيزي است كه تو از آن مي‌گريختي!(19)



وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ(20)
و در «صور» دميده مي‌شود؛ آن روز، روز تحقّق وعده وحشتناك است!(20)



وَجَآءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سَآئِقٌ وَشَهِيدٌ(21)
هر انساني وارد محشر مي‌گردد در حالي كه همراه او حركت دهنده و گواهي است!(21)



لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ(22)
(به او خطاب مي‌شود:) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودي و ما پرده را از چشم تو كنار زديم، و امروز چشمت كاملاً تيزبين است!(22)



وَقَالَ قَرِينُهُ هَٰذَا مَا لَدَيَّ عَتِيدٌ(23)
فرشته همنشين او مي‌گويد: «اين نامه اعمال اوست كه نزد من حاضر و آماده است!»(23)



أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ(24)
(خداوند فرمان مي‌دهد:) هر كافر متكبّر لجوج را در جهنّم افكنيد!(24)



مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ(25)
آن كسي كه به شدّت مانع خير و متجاوز و در شكّ و ترديد است (حتي ديگران را به ترديد مي افكند)؛(25)



الَّذِي جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فِي الْعَذَابِ الشَّدِيدِ(26)
همان كسي كه معبود ديگري با خدا قرار داده، (آري) او را در عذاب شديد بيفكنيد!(26)



۞ قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَآ أَطْغَيْتُهُ وَلَٰكِن كَانَ فِي ضَلَٰلٍۭ بَعِيدٍ(27)
و همنشينش (از شياطين) مي‌گويد: «پروردگارا! من او را به طغيان وانداشتم، لكن او خود در گمراهي دور و درازي بود!»(27)



قَالَ لَا تَخْتَصِمُوا۟ لَدَيَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُم بِالْوَعِيدِ(28)
(خداوند) مي‌گويد: «نزد من جدال و مخاصمه نكنيد؛ من پيشتر به شما هشدار داده‌ام (و اتمام حجّت كرده‌ام)!(28)



مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَمَآ أَنَا۠ بِظَلَّٰمٍ لِّلْعَبِيدِ(29)
سخن من تغيير ناپذير است، و من هرگز به بندگان ستم نخواهم كرد!»(29)



يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ(30)
(به خاطر بياوريد) روزي را كه به جهنّم مي‌گوييم: «آيا پر شده‌اي؟» و او مي‌گويد: «آيا افزون بر اين هم هست؟!»(30)



وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ(31)
(در آن روز) بهشت را به پرهيزگاران نزديك مي‌كنند، و فاصله‌اي از آنان ندارد!(31)



هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ(32)
اين چيزي است كه به شما وعده داده مي‌شود، و براي كساني است كه بسوي خدا بازمي‌گردند و پيمانها و احكام او را حفظ مي‌كنند،(32)



مَّنْ خَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ وَجَآءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ(33)
آن كس كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبي پرانابه در محضر او حاضر شود!(33)



ادْخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ(34)
(به آنان گفته مي‌شود:) بسلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانگي است!(34)



لَهُم مَّا يَشَآءُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ(35)
هر چه بخواهند در آنجا براي آنها هست، و نزد ما نعمتهاي بيشتري است (كه به فكر هيچ كس نمي‌رسد)!(35)



وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُم بَطْشًا فَنَقَّبُوا۟ فِي الْبِلَٰدِ هَلْ مِن مَّحِيصٍ(36)
چه بسيار اقوامي را كه پيش از آنها هلاك كرديم، اقوامي كه از آنان قويتر بودند و شهرها (و كشورها) را گشودند؛ آيا راه فراري (از عذاب الهي) وجود دارد!(36)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
17th December 2013, 10:30 AM
(آیه 9)
در این آیه پایه استدلال دیگرى را مى‏نهد و مى‏گوید: «و از آسمان آبى پر برکت نازل کردیم و به وسیله آن باغها و دانه‏هایى را که درو مى‏کنند رویاندیم» (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ).


(آیه 10)
سپس مى‏افزاید: «و (همچنین) نخلهاى بلند قامت که میوه‏هاى متراکم دارند» (وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ).


(آیه 11)
در پایان این بخش مى‏گوید: «همه اینها براى روزى بخشیدن به بندگان است، و به وسیله باران زمین مرده را زنده کردیم (آرى) زنده شدن مردگان (و خروج آنها از قبرها) نیز همین گونه است»! (رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ).
و به این ترتیب ضمن یاد آورى نعمتهاى عظیمش به بندگان، و تحریک حس شکر گزارى آنها در مسیر شناخت او، به آنها یادآور مى‏شود که شما نمونه معاد را همه سال در برابر چشمان خود در همین جهان مى‏بینید، زمینهاى مرده و خشک و خالى از هر گونه آثار زندگى بر اثر نزول قطرات باران به حرکت در مى‏آیند، و غوغاى رستاخیز را سر مى‏دهند، از هر گوشه که گیاهى مى‏روید «وحده لا شریک له» مى‏گوید! این جنبش عظیم و حرکت به سوى حیات و زندگى در عالم گیاهان بیانگر این واقعیت است که آفریدگار عالم مى‏تواند موجودات مرده را بار دیگر حیات بخشد چرا که «وقوع» چیزى اقوى دلیل بر «امکان» آن است.


(آیه 12)
تنها تو نیستى که گرفتار دشمنى! قرآن همچنان ادامه بحثهاى مربوط به معاد از دریچه‏هاى مختلف را دنبال مى‏کند، نخست براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى‏فرماید: فقط تو نیستى که این گروه کافر تو و محتواى دعوتت را- خصوصا در باره معاد- تکذیب کردند «پیش از آنان قوم نوح و اصحاب الرّاس و قوم ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ).
«قوم ثمود» همان قوم صالح پیامبر بزرگ خداست، که در سرزمین «حجر» در شما حجاز زندگى داشتند، و در مورد «اصحاب الرّسّ»، بسیارى عقیده دارند که آنها طائفه‏ اى بودند که در سرزمین «یمامه» مى‏زیستند و پیامبرى به نام «حنظله» داشتند که او را تکذیب کردند و سر انجام در چاهش افکندند.


(آیه 13)
سپس مى‏افزاید: «و هم چنین قوم عاد و فرعون و قوم لوط» (وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ).
منظور از برادران «لوط» همان قوم لوط است چرا که قرآن از این پیامبران بزرگ به عنوان برادر یاد کرده است.


(آیه 14)
«و نیز اصحاب الایکه [قوم شعیب‏] و قوم تبّع» که در سرزمین یمن زندگى مى‏کردند (وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ).
«ایکه» به معنى درختان فراوان و درهم پیچیده، و یا به تعبیر دیگر بیشه مانند است، و اصحاب الایکه گروهى از قوم شعیب هستند که در غیر شهر «مدین» زندگى مى‏کردند، شهرى که داراى درختان بسیار بود.
سپس به تمام این اقوام هشت گانه اشاره کرده، مى‏گوید: «هر یک از آنها فرستادگان الهى را تکذیب کردند، و وعده عذاب من در باره آنها تحقق یافت» (کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ).
این اقوام هم پیامبرانشان را تکذیب کردند، و هم مسأله توحید و معاد را، و سر انجام به سرنوشت دردناکى گرفتار شدند، بعضى گرفتار طوفان شدند، بعضى سیلاب، بعضى دیگر صاعقه، و بعضى زلزله، و یا غیر آن و سر انجام میوه تلخ تکذیب را چشیدند.


(آیه 15)
در این آیه به ذکر یکى دیگر از دلائل امکان رستاخیز پرداخته، مى‏گوید: «آیا ما از آفرینش نخستین عاجز ماندیم» که قادر بر آفرینش رستاخیز نباشیم؟! (أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ).
سپس مى‏افزاید: آنها در آفرینش نخستین تردید ندارند، زیرا خالق انسانها را خدا مى‏دانند «ولى آنها (با این همه دلائل روشن) باز در آفرینش جدید تردید دارند» (بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ).
در حقیقت آنها بر اثر هواى نفس و تعصب و لجاجت گرفتار تناقضند، از یکسو خالق انسانها را در آغاز خداوند مى‏دانند که همه را از خاک آفریده، اما از سوى دیگر وقتى به مسأله آفرینش مجدد انسانها از خاک مى‏رسند آن را مطلبى عجیب و باور ناکردنى مى‏شمرند، در حالى که هر دو مثل یکدیگرند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/340

soham 313
17th December 2013, 10:34 AM
(آیه 16)
کمترین سخنان شما را هم مى‏نویسند! در اینجا بخش دیگرى از مسائل مربوط به معاد مطرح مى‏شود و آن مسأله ثبت و ضبط اعمال انسانها براى روز حساب است.
نخست از علم بى‏پایان خدا و احاطه علمى او به انسانها سخن گفته، مى‏فرماید: «ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏هاى نفس او را مى‏دانیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ).
منظور از کلمه «توسوس» در اینجا این است که وقتى خداوند از خطورات قلبى آنها و وسوسه‏هاى زود گذرى که از فکر آنها مى‏گذرد آگاه است مسلما از تمام عقائد و اعمال و گفتار آنها با خبر مى‏باشد، و حساب همه را براى روز حساب نگه مى‏دارد.
آرى! او خالق است، و خلقتش دائم و مستمر، و ما در جمیع حالات وابسته به وجود او هستیم، با این حال چگونه ممکن است او از ظاهر و باطن ما بى‏خبر باشد؟! و در ذیل آیه براى روشنتر ساختن مطلب مى‏افزاید: «و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).
این همان است که در جاى دیگر مى‏گوید: «بدانید خداوند بین انسان و قلب او حائل مى‏شود، و همه شما نزد او در قیامت جمع خواهید شد». (انفال/ 24) البته همه اینها تشبیه است و قرب خداوند از این هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اینها رساتر در محسوسات پیدا نمى‏شود.
توجه به این واقعیت انسان را بیدار مى‏کند، و به مسؤولیت سنگین و پرونده دقیق او در دادگاه عدل الهى آشنا مى‏سازد، و از انسان بى‏خبر و بى‏تفاوت، موجودى هوشیار و سر به راه و متعهد و با تقوا به وجود مى‏آورد.


(آیه 17)
در این آیه مى‏افزاید: به خاطر بیاورید «هنگامى را که دو فرشته راست و چپ که ملازم انسان هستند اعمال او را دریافت مى‏دارند» (إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ).
یعنى علاوه بر احاطه علمى خداوند به ظاهر و باطن انسان، دو فرشته نیز مأمور حفظ و نگاهدارى حساب اعمال اویند که از طرف راست و چپ از او مراقبت مى‏کنند، پیوسته با او هستند و لحظه‏اى جدا نمى‏شوند، تا از این طریق اتمام حجت بیشترى شود، و تأکیدى باشد بر مسأله نگاهدارى حساب اعمال.
در روایات اسلامى آمده است که: «فرشته سمت راست، نویسنده حسنات است، و فرشته سمت چپ نویسنده سیئات، و فرشته اول فرمانده فرشته دوم است، هنگامى که انسان عمل نیکى انجام دهد، فرشته سمت راست ده برابر مى‏نویسد، و هنگامى که عمل بدى از او سر زند، و فرشته سمت چپ مى‏خواهد آن را بنویسد، فرشته اول مى‏گوید: عجله مکن. لذا او هفت ساعت به تأخیر مى‏اندازد، اگر پشیمان شد و توبه کرد چیزى نمى‏نویسد، و اگر توبه نکرد تنها یک گناه براى او مى‏نویسد».


(آیه 18)
این آیه باز روى مسأله فرشتگان ثبت اعمال تکیه کرده، مى‏گوید:
«انسان هیچ سخنى را بر زبان نمى‏آورد مگر این که همان دم فرشته‏اى مراقب و آماده براى انجام مأموریت (و ضبط آن) است» (ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ).
در آیه گذشته سخن از ثبت تمامى اعمال آدمى بود، و در این آیه روى خصوص الفاظ و سخنان او تکیه مى‏کند، و این به خاطر اهمیت فوق العاده و نقش مؤثرى است که گفتار در زندگى انسانها دارد، تا آنجا که گاهى یک جمله مسیر اجتماعى آنها را به سوى خیر یا شر تغییر مى‏دهد.


(آیه 19)
قیامت و چشمهاى تیز بین! در اینجا باز صحنه‏هاى دیگرى از مسائل مربوط به «معاد» منعکس است: صحنه «مرگ» صحنه «نفخ صور» و صحنه «حضور در محشر».
نخست مى‏فرماید: «و سر انجام سکرات (و بیخودى در آستانه) مرگ به حق فرا مى‏رسد» (وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ).
«سکره مرگ» حالتى است شبیه به «مستى» که بر اثر فرا رسیدن مقدمات مرگ، به صورت هیجان و انقلاب فوق العاده‏اى به انسان دست مى‏دهد، و گاه بر عقل او چیره مى‏گردد، و او را در اضطراب و نا آرامى شدیدى فرو مى‏برد. چرا که روح سالیان دراز با این تن خو گرفته و پیوند داشته است.
على علیه السّلام ترسیم زنده و گویائى از لحظه مرگ و سکرات آن دارد، مى‏فرماید:
«سکرات مرگ، توأم با حسرت از دست دادن آنچه داشتند بر آنها هجوم مى‏آورد، اعضاى بدنشان سست مى‏گردد، و رنگ از صورتهایشان مى‏پرد کم کم مرگ در آنها نفوذ کرده، میان آنها و زبانشان جدائى مى‏افکند، در حالى که او در میان خانواده خویش است، با چشمش مى‏بیند و با گوشش مى‏شنود و عقل و هوشش سالم است، اما نمى‏تواند سخن بگوید! در این مى‏اندیشد که عمرش را در چه راه فانى کرده؟ و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است؟! به یاد ثروتهائى مى‏افتد که در تهیه آن چشم بر هم گذارده، و از حلال و حرام و مشکوک جمع آورى نموده، و تبعات و مسؤولیت گرد آورى آن را بر دوش مى‏کشد، در حالى که هنگام جدائى و فراق از آنها رسیده است او به دست بازماندگان مى‏افتد، آنها از آن متنعم مى‏شوند و بهره مى‏گیرند اما مسؤولیت و حسابش بر اوست»؟
سپس قرآن ادامه مى‏دهد: به کسى که در حال سکرات مرگ است گفته مى‏شود: «این همان چیزى است که تو از آن مى‏گریختى»! (ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ).
آرى! مرگ واقعیتى است که غالب افراد از آن مى‏گریزند، به خاطر این که آن را «فنا» مى‏دانند، نه دریچه‏اى به عالم «بقاء» یا به خاطر علائق و پیوندهاى شدیدى که با دنیا و مواهب مادى دارند و نمى‏توانند از آن دل بر کنند، و یا به خاطر تاریکى نامه اعمالشان! هر چه هست از آن گریزانند، اما چه سود که این سرنوشتى است که در انتظار همگان است، و احدى را توان فرار از آن نیست.


(آیه 20)
سپس به مسأله نفخ صور پرداخته، مى‏فرماید: «و در صور دمیده مى‏شود و آن روز روز تحقق وعده وحشتناک است» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ).
منظور از «نفخ صور» در اینجا همان نفخ دوم است که نفخه «قیام» و «جمع» و «حضور» است، نفخه‏اى است که در آغاز «رستاخیز» انجام مى‏گیرد، و با آن، همه انسانها زنده مى‏شوند، و از قبرها برخاسته، براى حساب و جزا در محضر عدل الهى حاضر مى‏شوند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/341

soham 313
17th December 2013, 10:41 AM
(آیه 21)
در این آیه وضع انسانها را به هنگام ورود در محشر چنین بیان مى‏کند: «و (در آن روز) هر انسان وارد محشر مى‏شود، در حالى که همراه او حرکت دهنده و گواهى است» (وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ).
درست همچون دادگاههاى این جهان که مأمورى همراه شخص متهم است و شاهدى بر اعمال او، شهادت مى‏دهد.


(آیه 22)
در اینجا به مجرمان، یا به همه انسانها، خطاب مى‏شود که: «تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى، و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملا تیز بین است»! (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ).
آرى! پرده‏هاى جهان ماده: آمال و آرزوها، عشق و علاقه به دنیا، زن و فرزند و مال و مقام، هوسهاى سرکش و حسادتها، تعصب و جهل و لجاجت به تو اجازه نمى‏داد که امروز را از همان زمان بنگرى، با این که نشانه‏هاى معاد و رستاخیز روشن بود و دلائل آن آشکار! امروز گرد و غبار غفلت فرو نشسته، حجابهاى جهل و تعصب و لجاج کنار رفته، پرده‏هاى شهوات و آمال و آرزوها دریده شده، حتى آنچه در پرده غیب مستور بوده ظاهر گشته است.


(آیه 23)
همنشینان انسان از فرشتگان و شیاطین: باز در اینجا صحنه دیگرى از معاد ترسیم شده، صحنه تکان دهنده‏اى که فرشته قرین انسان، محکومیت او را بر ملا مى‏سازد، و فرمان خداوند براى مجازات او صادر مى‏شود.
نخست مى‏فرماید: «فرشته همنشین او مى‏گوید: این نامه اعمال اوست که نزد من حاضر و آماده است» و از تمام کارهاى کوچک و بزرگ او در سراسر عمر پرده بر مى‏دارد (وَ قالَ قَرِینُهُ هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ).
منظور از «قرین» در اینجا فرشته‏اى است که در دنیا همراه انسان و مأمور ضبط اعمال اوست، و در دادگاه عدل الهى گواهى مى‏دهد.


(آیه 24)
سپس خداوند دو فرشته مأمور ثبت اعمال را مخاطب ساخته، فرمان مى‏دهد: «هر کافر متکبر لجوج را در جهنم افکنید» (أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ).


(آیه 25)
در این آیه به چند وصف از اوصاف زشت و مذموم این کافران عنید اشاره کرده، مى‏گوید: «همان کسى که به شدت مانع خیر است و متجاوز، و در شک و تردید است» حتى دیگران را به تردید مى‏افکند (مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ).


(آیه 26)
باز در ادامه اوصاف این گروه عنید مى‏افزاید: «همان کسى که معبود دیگرى با خدا قرار داده» و راه شرک و دو گانگى را پیش گرفته است (الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
آرى «او را در عذاب شدید بیفکنید» (فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ).


(آیه 27)
این آیه پرده از روى ماجراى دیگرى از سرنوشت این گروه کافر لجوج بر مى‏دارد، و آن مخاصمه و بحثى است که با شیطان در قیامت دارند، آنها تمام گناهان خویش را به گردن شیاطین اغواگر مى‏افکنند، مى‏فرماید: «و همنشینش (از شیاطین) مى‏گوید: پروردگارا! من او را به طغیان وا نداشتم (و به اجبار در این راه نیاوردم او خودش با میل و اراده خویش این راه را برگزید) و او در گمراهى دور و درازى بود» (قالَ قَرِینُهُ رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ).


(آیه 28)
گر چه در این آیات تنها سخن از دفاع شیطان به میان آمده و سخنى از اعتراض کفار بر شیطان دیده نمى‏شود، ولى به قرینه سایر آیات قرآن که آنها در قیامت با هم جر و بحث مى‏کنند و به قرینه آیه مورد بحث گفتار طرفین اجمالا روشن مى‏شود، زیرا در این آیه مى‏خوانیم: خدا «فرمود: نزد من جدال و مخاصمه نکنید، من پیشتر به شما هشدار داده‏ ام» و اتمام حجت کرده‏ام (قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ).


(آیه 29)
سپس براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «سخن من تغییر ناپذیر است، و من هرگز به بندگانم ستم نخواهم کرد» (ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).
این آیات دلیل بر اختیار و آزادى اراده بندگان است، نه شیطان مجبور است شیطنت کند، و نه کافران مجبورند راه کفر و عناد و راه شیطان را پیش گیرند و نه سرنوشت قطعى و خارج از اراده براى کسى مقرر شده است.


(آیه 30)
در این آیه به فراز کوتاه و تکان دهنده‏اى از حوادث قیامت اشاره کرده، مى‏گوید: به خاطر بیاورید «روزى را که به جهنم مى‏گوئیم: آیا پر شده‏اى؟! و او مى‏گوید: آیا افزون بر این هم هست»! (یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ).
این آیه به خوبى نشان مى‏دهد که دوزخیان بسیارند و جهنم منظره هولناک و وحشتناکى دارد و تهدید الهى جدى است، و به گونه‏اى است که فکر در باره آن لرزه بر اندام هر انسانى مى‏افکند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/341

soham 313
17th December 2013, 10:44 AM
(آیه 31)
با توجه به این که بحثهاى این سوره غالبا بر محور مسأله معاد و امورى که در ارتباط با آن است دور مى‏زند و با توجه به این که در آیات گذشته از چگونگى افکندن کفار لجوج در جهنم و شدت عذاب آنها و صفاتى که آنها را به دوزخ مى‏کشد سخن به میان آمد، در اینجا صحنه دیگرى را ترسیم مى‏کند، صحنه داخل شدن پرهیزکاران به بهشت با احترام کامل، و اشاره به انواع نعمتهاى بهشتى و صفاتى که انسان را در صف بهشتیان قرار مى‏دهد، تا در مقایسه با یکدیگر حقایق روشنتر گردد.
نخست مى‏فرماید: «و در آن روز بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى‏کنند و فاصله‏اى از آنان ندارد»! (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ).


(آیه 32)
سپس در شرح اوصاف بهشتیان مى‏گوید: «این چیزى است که به شما وعده داده مى‏شوید و براى کسانى است که به سوى خدا باز مى‏گردند، و پیمانها و احکام او را حفظ مى‏کنند» (هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ).


(آیه 33)
در ادامه این اوصاف در این آیه به دو وصف دیگر آنها اشاره مى‏کند- که در حقیقت توضیح و تفسیرى است براى اوصاف گذشته- مى‏فرماید:
«آن کسى که از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى پر انابه در محضر او حاضر شود» (مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ).
آنها نه فقط در حضور جمع که در تنهائى و خلوت نیز مرتکب گناهى نمى‏شوند.
این خوف و خشیت سبب مى‏شود که قلب آنها «منیب» باشد، دائما متوجه خدا گردد، و به طاعت او اقبال کند، و از هر گناه و لغزشى توبه نماید، و این حال را تا پایان عمر ادامه دهد و با همین حالت وارد عرصه محشر گردد.


(آیه 34)
سپس مى‏افزاید: کسانى که داراى این چهار صفتند هنگامى که بهشت به آنها نزدیک مى‏شود، فرشتگان الهى به عنوان احترام و اکرام به آنها مى‏گویند: «به سلامت وارد بهشت شوید» (ادْخُلُوها بِسَلامٍ). سلامت از هر گونه بدى و ناراحتى و آفت و بلا و کیفر و عذاب، سلامت کامل از نظر جسم و جان.
سپس براى آرامش خاطر آنها اضافه مى‏کند: «امروز، روز جاودانگى است» جاودانى نعمتها، و جاودانى بهشت با تمام مواهبش (ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ).


(آیه 35)
و به دنبال این دو موهبت- بشارت سلامت، و بشارت جاودانگى در بهشت- خداوند منان دو بشارت دیگر به آنها مى‏دهد که مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى که آنها داشتند، مى‏فرماید: «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها هست» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها).
و علاوه بر آن «نزد ما نعمتهاى بیشترى است» که به فکر هیچ کس نمى‏رسد (وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ).
تعبیرى از این زنده‏ تر و رساتر و دل انگیزتر تصور نمى‏شود.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/341

soham 313
17th December 2013, 10:45 AM
(آیه 36)
بعد از پایان گرفتن گفتگو پیرامون بهشت و دوزخ، صفات بهشتیان و دوزخیان، و درجات و درکات آنها، براى نتیجه گیرى کامل از این بحث، مجرمان را مورد توجه قرار داده، مى‏فرماید: «چه بسیار اقوامى را که پیش از آنها هلاک کردیم، اقوامى که از آنها قویتر بودند، و شهرها (و کشورها) را گشودند» اما بر اثر کفر و ظلم و بیدادگرى و گناه نابود شدند (وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ).
«آیا هیچ راه فرارى (از عذاب الهى براى این گونه افراد) وجود دارد»؟ (هَلْ مِنْ مَحِیصٍ).
آیه به کفّار لجوج معاصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله هشدار مى‏دهد که سرى به تاریخ گذشتگان بزنند و آثار آنها را بر صفحات تاریخ و صفحه روى زمین بنگرند، ببینند خداوند با اقوام سرکشى که پیش از آنها بودند چه کرد؟ اقوامى که از آنها پر جمعیت‏تر و با قدرت‏تر بودند، آنگاه به آینده خود بیندیشند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/342

soham 313
18th December 2013, 09:01 AM
[golrooz] صفحه ی 309 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 45 از سوره ی ق و آیات 1 تا 22 از سوره ی ذاریات [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَيٰ لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَي السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ(37)
در اين تذكّري است براي آن كس كه عقل دارد، يا گوش دل فرادهد در حالي كه حاضر باشد!(37)



وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ(38)
ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز [= شش دوران‌] آفريديم، و هيچ گونه رنج و سختي به ما نرسيد! (با اين حال چگونه زنده‌كردن مُردگان براي ما مشكل است؟!)(38)



فَاصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ(39)
در برابر آنچه آنها مي‌گويند شكيبا باش، و پيش از طلوع آفتاب و پيش از غروب تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور،(39)



وَمِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَٰرَ السُّجُودِ(40)
و در بخشي از شب او را تسبيح كن، و بعد از سجده‌ها!(40)



وَاسْتَمِعْ يَوْمَ يُنَادِ الْمُنَادِ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ(41)
و گوش فرا ده و منتظر روزي باش كه منادي از مكاني نزديك ندا مي‌دهد،(41)



يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَٰلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ(42)
روزي كه همگان صيحه رستاخيز را بحق مي‌شنوند؛ آن روز، روز خروج (از قبرها) است!(42)



إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ(43)
ماييم كه زنده مي‌كنيم و مي‌ميرانيم، و بازگشت تنها بسوي ماست!(43)



يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا ذَٰلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ(44)
روزي كه زمين به سرعت از روي آنها شكافته مي‌شود و (از قبرها) خارج مي‌گردند؛ و اين جمع كردن براي ما آسان است!(44)



نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَآ أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ(45)
ما به آنچه آنها مي‌گويند آگاهتريم، و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستي؛ پس بوسيله قرآن، كساني را كه از عذاب من مي‌ترسند متذكّر ساز (وظيفه تو همين است)!(45)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر



وَالذَّٰرِيَٰتِ ذَرْوًا(1)
سوگند به بادهايي كه (ابرها را) به حركت درمي‌آورند،(1)



فَالْحَٰمِلَٰتِ وِقْرًا(2)
سوگند به آن ابرها كه بار سنگيني (از باران را) با خود حمل مي‌كنند،(2)



فَالْجَٰرِيَٰتِ يُسْرًا(3)
و سوگند به كشتيهايي كه به آساني به حركت درمي‌آيند،(3)



فَالْمُقَسِّمَٰتِ أَمْرًا(4)
و سوگند به فرشتگاني كه كارها را تقسيم مي‌كنند،(4)



إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ(5)
(آري سوگند به همه اينها) كه آنچه به شما وعده شده قطعاً راست است؛(5)



وَإِنَّ الدِّينَ لَوَٰقِعٌ(6)
و بي‌شكّ (رستاخيز) و جزاي اعمال واقع‌شدني است!(6)



وَالسَّمَآءِ ذَاتِ الْحُبُكِ(7)
قسم به آسمان كه داراي چين و شكنهاي زيباست،(7)



إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ(8)
كه شما (درباره قيامت) در گفتاري مختلف و گوناگونيد!(8)



يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ(9)
(تنها) كسي از ايمان به آن منحرف مي‌شود كه از قبول حقّ سرباز مي‌زند!(9)



قُتِلَ الْخَرَّٰصُونَ(10)
كشته باد دروغگويان (و مرگ بر آنها)!(10)



الَّذِينَ هُمْ فِي غَمْرَةٍ سَاهُونَ(11)
همانها كه در جهل و غفلت فرو رفته‌اند،(11)



يَسَْٔلُونَ أَيَّانَ يَوْمُ الدِّينِ(12)
و پيوسته سؤال مي‌كنند: «روز جزا چه موقع است؟!»(12)



يَوْمَ هُمْ عَلَي النَّارِ يُفْتَنُونَ(13)
(آري) همان روزي است كه آنها را بر آتش مي‌سوزانند!(13)



ذُوقُوا۟ فِتْنَتَكُمْ هَٰذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ(14)
(و گفته مي‌شود:) بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزي است كه براي آن شتاب داشتيد!(14)



إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(15)
به يقين، پرهيزگاران در باغهاي بهشت و در ميان چشمه‌ها قرار دارند،(15)



ءَاخِذِينَ مَآ ءَاتَيٰهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَبْلَ ذَٰلِكَ مُحْسِنِينَ(16)
و آنچه پروردگارشان به آنها بخشيده دريافت مي‌دارند، زيرا پيش از آن (در سراي دنيا) از نيكوكاران بودند!(16)



كَانُوا۟ قَلِيلًا مِّنَ الَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ(17)
آنها كمي از شب را مي‌خوابيدند،(17)



وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ(18)
و در سحرگاهان استغفار مي‌كردند،(18)



وَفِيٓ أَمْوَٰلِهِمْ حَقٌّ لِّلسَّآئِلِ وَالْمَحْرُومِ(19)
و در اموال آنها حقّي براي سائل و محروم بود!(19)



وَفِي الْأَرْضِ ءَايَٰتٌ لِّلْمُوقِنِينَ(20)
و در زمين آياتي براي جويندگان يقين است،(20)



وَفِيٓ أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ(21)
و در وجود خود شما (نيز آياتي است)؛ آيا نمي‌بينيد؟!(21)



وَفِي السَّمَآءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ(22)
و روزي شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مي‌شود!(22)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
18th December 2013, 09:05 AM
(آیه 37)
در این آیه براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «قطعا در این (سرگذشت پیشینیان) تذکر است، براى آن کس که عقل دارد، یا گوش فرا دهد در حالى که حاضر باشد»! (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ).
منظور از «قلب» در اینجا و در دیگر آیات قرآن که بحث از درک مسائل مى‏کند همان «عقل» و شعور و ادراک است.
مجموع آیه چنین معنى مى‏دهد، دو گروه مى‏توانند از این مواعظ، پند و اندرز گیرند، نخست آنها که داراى ذکاوت و عقل و هوشند، و خود مستقلا مى‏توانند مسائل را تحلیل کنند، و دیگر کسانى که در این حد نیستند اما مى‏توانند «مستمع» خوبى براى دانشمندان باشند، و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرا دهند و حقایق را از طریق ارشاد و راهنمائى آنها فرا گیرند.


(آیه 38)
آفریدگار آسمانها و زمین قادر بر احیاى مردگان است در تعقیب آیات گذشته و دلائل مختلفى که در باره معاد در آن آمده بود، در اینجا به یکى دیگر از دلائل امکان معاد اشاره کرده و بعد از آن به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور صبر و شکیبائى و تسبیح و حمد پروردگار مى‏دهد، تا کار شکنیهاى مخالفان را از این طریق تحمل و خنثى کند.
نخست مى‏فرماید: «و ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آن است در شش روز [شش دوران‏] آفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختى به ما نرسید»! (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ).
بدیهى است کسى که قدرتش محدود است اگر بخواهد کارى انجام دهد که بیش از توان او باشد خسته و درمانده و وامانده مى‏شود، ولى در مورد وجودى که قدرتش نامحدود و توانائیش بى‏نهایت است این امور مفهومى ندارد.
بنابر این چنین کسى توانائى دارد که انسان را بعد از مردن بار دیگر به حیات باز گرداند.


(آیه 39)
بعد از ذکر دلائل مختلف معاد و ترسیم صحنه‏هاى مختلفى از قیامت چون به هر حال گروهى تسلیم حق نیستند و لجاجت و پا فشارى بر باطل دارند پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب قرار داده، مى‏گوید: «در برابر آنچه آنها مى‏گویند شکیبا باش» (فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ).
چرا که تنها با نیروى صبر و استقامت مى‏توان بر این مشکلات پیروز شد، و توطئه‏هاى دشمن را درهم شکست، و نسبتهاى نارواى آنها را در مسیر حق تحمل کرد.
و از آنجا که صبر و استقامت نیاز به پشتوانه‏اى دارد، و بهترین پشتوانه یاد خدا و ارتباط با مبدأ علم و قدرت جهان آفرین است در دنبال این دستور مى‏افزاید:
«و پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب تسبیح و حمد پروردگارت را به جا آور» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ).


(آیه 40)
همچنین «در بخشى از شب او را تسبیح کن و بعد از سجده‏ها» (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ).
این یاد مداوم و تسبیح مستمر همچون قطره‏هاى حیاتبخش باران بر سرزمین قلب و جان تو مى‏ریزد، و آن را سیراب مى‏کند، دائما به تو نشاط و حیات مى‏بخشد و به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مى‏کند.
تسبیح خداوند در این مواقع چهار گانه اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه و بعضى از نوافل پر فضیلت است، به این ترتیب که «قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» اشاره به نماز صبح است، زیرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مى‏باشد.
«وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ» اشاره به نماز ظهر و عصر است، چرا که آخر وقت هر دو غروب آفتاب است.
«وَ مِنَ اللَّیْلِ» نماز مغرب و عشا را بیان مى‏کند، «وَ أَدْبارَ السُّجُودِ» نظر به نافله‏ هاى مغرب دارد که بعد از مغرب به جا آورده مى‏شود.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/342

soham 313
18th December 2013, 09:08 AM
(آیه 41)
با صیحه رستاخیز همه زنده مى‏شوند: در این آیه همانند سایر آیات این سوره تکیه بر مسأله معاد و رستاخیز شده و باز گوشه دیگرى از آن را مطرح مى‏کند، و آن مسأله نفخ صور و خروج مردگان از قبر است.
مى‏فرماید: «و گوش فرا ده و منتظر روزى باش که منادى از مکانى نزدیک ندا مى‏دهد» (وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ).
یعنى این صدا آن چنان در فضا پخش مى‏شود که گویى بیخ گوش همه است.


(آیه 42)
- «روزى که همگان صیحه رستاخیز را به حق مى‏شنوند، آن روز، روز خروج (از قبرها) است»! (یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ).
مخاطب در «و استمع» (گوش فرا ده) گر چه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است ولى مسلما مقصود همه انسانها هستند.
و منظور از «گوش فرادادن» یا انتظار کشیدن است، زیرا کسانى که در انتظار حادثه‏اى به سر مى‏برند که با صداى وحشتناکى شروع مى‏شود دائما گوش فرا مى‏دهند، و منتظرند. و یا منظور گوش فرا دادن به این سخن الهى است، و معنى چنین مى‏شود: «این سخن را بشنو که پروردگارت در باره صیحه رستاخیز مى‏گوید».
این منادى همان «اسرافیل» است که در «صور» مى‏دمد، و در آیات قرآن نه با نام بلکه با تعبیرات دیگرى به او اشاره شده است.


(آیه 43)
و براى این که روشن شود حاکم در این دادگاه بزرگ کیست؟
مى‏افزاید: «مائیم که زنده مى‏کنیم و مى‏میرانیم و بازگشت تنها به سوى ماست» (إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ).


(آیه 44)
سپس براى توضیح بیشتر در باره بازگشت مردم به سوى خداوند مى‏فرماید: «روزى که زمین بسرعت از روى آنها شکافته مى‏شود و (از قبرها) خارج مى‏گردند» (یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً).
و در پایان آیه مى‏افزاید: «و این جمع کردن (مردم در قیامت) براى ما آسان است» (ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ).
روشن است خداوندى که آفریننده آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است حشر و نشور مردگان براى او کار ساده‏اى مى‏باشد.


(آیه 45)
و در این آیه که آخرین آیه این سوره است بار دیگر به پیامبرش در مقابل مخالفان سرسخت و لجوج تسلى و دلدارى مى‏دهد و مى‏فرماید: «ما به آنچه آنها مى‏گویند آگاهتریم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ).
«و تو مأمور اجبار آنها (به ایمان) نیستى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت، و دعوت به سوى حق و بشارت و انذار است «پس به وسیله قرآن، کسانى را که از عذاب من مى‏ترسند متذکر ساز» (فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ).
اشاره به این که قرآن براى انذار و بیدار ساختن افراد مؤمن کافى است هر صفحه‏اى از آن یاد آور قیامت، و آیات مختلفش بازگو کننده سرنوشت پیشینیان و توصیفهایش از مواهب بهشتى و عذابهاى دوزخى و حوادثى که در آستانه رستاخیز و در دادگاه عدل الهى واقع مى‏شود بهترین پند و اندرز براى همگان است.

«پایان سوره ق»



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/342

soham 313
18th December 2013, 09:10 AM
سوره ذاریات [51]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 60 آیه است

محتواى سوره:
محور بحث در این سوره در درجه اول، مسائل مربوط به معاد و رستاخیز و پاداش و کیفر مؤمنان و مجرمان است، و بطور کلى مى‏توان گفت مباحث این سوره بر پنج محور زیر دور مى‏زند:
1- قسمت مهمى از آن را مباحث معاد تشکیل مى‏دهد یعنى آغاز و پایان سوره با معاد است.
2- بخش دیگرى از این سوره ناظر به مسأله توحید و آیات و نشانه‏هاى خدا در نظام آفرینش است که طبعا بحثهاى معاد را تکمیل مى‏کند.
3- در بخش دیگر، از داستان فرشتگانى که میهمان ابراهیم (ع) شدند و مأمور درهم کوبیدن شهرهاى قوم لوط بودند بحث مى‏کند.
4- آیات دیگرى از این سوره اشارات کوتاهى به داستان موسى (ع) و قوم عاد و ثمود و قوم نوح دارد.
5- و بالاخره قسمت دیگرى از این سوره، مبارزه اقوام متعصب و لجوج را با انبیاء گذشته بازگو کرده، و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را که در برابر مخالفین سر سخت قرار داشت از این طریق دلدارى مى‏دهد، و دعوت به استقامت مى‏کند.

فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «هر کس سوره ذاریات را در روز یا شب بخواند خداوند وضع زندگى و معیشت او را اصلاح مى‏کند، روزى وسیعى به او مى‏دهد، و قبر او را با چراغى روشن مى‏سازد که تا روز قیامت مى‏درخشد»! کرارا گفته‏ایم تنها لقلقه زبان براى رسیدن به این همه پاداش عظیم کافى نیست بلکه هدف تلاوتى است اندیشه برانگیز، و اندیشه‏اى عمل آفرین! ضمنا نامگذارى سوره به «ذاریات» به تناسب نخستین آیه این سوره است.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/342

soham 313
18th December 2013, 09:14 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
سوگند به طوفانها و ابرهاى باران زا! بعد از سوره «و الصّافات» این دومین سوره‏اى است که با سوگندهاى مکرّر آغاز مى‏شود، سوگندهائى پر معنى و تفکر آفرین، سوگندهائى بیدار کننده و آگاهى‏بخش.
جالب این که محتواى این سوگندها ربط خاصى با مباحث رستاخیز دارد، و با ظرافت و زیبائى مخصوصى این بحث مهم را از جوانب گوناگون تعقیب مى‏کند.
حقیقت این است که سوگندهاى قرآن که تعداد آن زیاد است یکى از چهره‏هاى اعجاز این کتاب آسمانى و از زیباترین و درخشنده‏ترین فرازهاى آن است که شرح هر کدام در جاى خود خواهد آمد.
در آغاز این سوره خداوند به پنج موضوع مختلف سوگند یاد کرده است.
نخست مى‏فرماید: «سوگند به بادهائى که (ابرها را) به حرکت در مى‏آورند» (وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً). و گرد و غبارها و بذر گیاهان و نطفه‏هاى گلها را در روى زمین به هر سو مى‏پراکنند.


(آیه 2)
سپس مى‏افزاید: «سوگند به آن ابرها که بار سنگینى (از باران را) با خود حمل مى‏کنند» (فَالْحامِلاتِ وِقْراً).


(آیه 3)
«و سوگند به کشتی هائى که (بر رودخانه‏هاى عظیم و صفحه دریاها) به آسانى به حرکت در مى‏آیند» (فَالْجارِیاتِ یُسْراً).


(آیه 4)
«و سوگند به فرشتگانى که کارها را تقسیم مى‏کنند» (فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً).
به این ترتیب سخن از بادها، سپس ابرها، و بعد از آن نهرها، و سر انجام روئیدن گیاهان است که تناسب نزدیکى با مسأله معاد که بعد از آن آمده دارد، زیرا مى‏دانیم که یکى از دلائل امکان معاد مسأله زنده کردن زمینهاى مرده به وسیله نزول باران است که بارها در قرآن با عبارات مختلف ذکر شده است.


(آیه 5)
بعد از ذکر این چهار سوگند- که همه بیانگر اهمیت مطلبى است که بعد از آن مى‏آید- مى‏فرماید: «آنچه به شما وعده داده شده قطعا راست است» (إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ).


(آیه 6)
و بار دیگر به عنوان تأکید مى‏افزاید: «و بى‏شک (رستاخیز و) جزاى اعمال واقع شدنى است» (وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ).
«دین» در اینجا به معنى جزاست، و اصولا یکى از نامهاى قیامت «یوم الدّین» (روز جزا) است و از آن روشن مى‏شود که منظور از وعده‏هاى واقع شدنى در اینجا وعده‏هاى مربوط به قیامت و حساب و پاداش و کیفر و بهشت و دوزخ و سایر امور مربوط به معاد است، بنابر این جمله اول تمام وعده‏هاى قیامت را شامل مى‏شود، و جمله دوم تأکیدى است بر مسأله جزا.

soham 313
18th December 2013, 09:16 AM
(آیه 7)
سوگند به آسمان و چین و شکنهاى زیبایش! این آیه همچون آیات گذشته با سوگند شروع مى‏شود، نخست مى‏فرماید:
«سوگند به آسمان که داراى چین و شکنهاى زیباست» (وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ).


(آیه 8)
این آیه به جواب قسم یعنى مطلبى که به خاطر آن سوگند یاد شده است پرداخته، مى‏افزاید: «همه شما (در باره قیامت) در گفتارى مختلف و گوناگون هستید» (إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ). پیوسته ضد و نقیض مى‏گوئید، و همین تناقض گوئى دلیل بر بى‏پایه بودن سخنان شماست.
در مورد معاد، گاه مى‏گوئید: ما اصلا باور نمى‏کنیم که استخوانهاى پوسیده زنده شوند. و گاه مى‏افزایید: پدران و نیاکان ما را بیاورید تا گواهى دهند بعد از مرگ قیامت و رستاخیزى در کار است تا قبول کنیم! و در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله گاه مى‏گوئید: دیوانه است، گاه شاعرش مى‏خوانید، گاه ساحرش مى‏نامید.
همچنین در مورد قرآن گاه آن را «اساطیر الاولین» (افسانه‏ها و خرافات پیشینیان) مى‏نامید گاهى شعرش مى‏خوانید، و گاه سحر، و گاه دروغ! این تعبیر در حقیقت استدلالى است بر بطلان ادعاهاى مخالفان در مورد توحید و معاد و پیامبر و قرآن- هر چند تکیه اصلى این آیات به قرینه آیاتى که بعدا مى‏آید روى مسأله معاد است.


(آیه 9)
در این آیه علت این انحراف از حق را بیان کرده، مى‏فرماید:
« (تنها) کسى از ایمان به آن منحرف مى‏شود که از قبول حق، سرباز مى‏زند» و گر نه دلائل زندگى بعد از مرگ آشکار است (یُؤْفَکُ عَنْهُ مَنْ أُفِکَ).
با توجه به این که در آیات قبل سخن از رستاخیز در میان بود معلوم است که منظور اصلى انحراف از این عقیده است، و نیز از آنجا که در آیه گذشته سخن از گفتگوهاى ضد و نقیض کافران در میان بود معلوم مى‏شود منظور در اینجا کسانى است که از منطق و دلیل روشن منحرف مى‏شوند.
بنابر این مجموع آیه چنین معنى مى‏دهد: کسانى از ایمان به معاد منحرف مى‏شوند که از مسیر دلیل عقل و منطق حق طلبى منحرف گشته‏اند.


(آیه 10)
در این آیه دروغگویان و دروغ پردازان را شدیدا مورد مذمت و تهدید قرار داده، مى‏گوید: «کشته باد دروغگویان» و مرگ بر آنها! (قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ).
منظور از «خرّاصون» کسانى هستند که غرق جهل و نادانى خویشند، و براى فرار از زیر بار حق هر روز بهانه و سخن بى‏اساسى را عنوان مى‏کنند.
اصولا قضاوتهائى که مدرک روشنى ندارند و بر پایه حدس و تخمین و گمانهاى بى‏اساس است کارى است گمراه‏کننده و مستحق نفرین و عذاب.


(آیه 11)
سپس به معرفى این دروغگویان پرداخته، مى‏افزاید: «همانها که در جهل و غفلت فرو رفته‏اند» (الَّذِینَ هُمْ فِی غَمْرَةٍ ساهُونَ).


(آیه 12)
«و (از این رو) پیوسته سؤال مى‏کنند: روز جزا چه موقع است» و قیامت کى خواهد آمد؟ (یَسْئَلُونَ أَیَّانَ یَوْمُ الدِّینِ).
این سخن به آن مى‏ماند که بیمارى از طبیب مرتبا سؤال کند پایان عمر من چه روزى خواهد بود؟
هر کس این سؤال را بى‏اساس مى‏داند، و مى‏گوید مهم این است که بدانى مرگ حق است تا خود را درمان کنى مبادا گرفتار «مرگ زودرس» شوى.


(آیه 13)
ولى با این حال قرآن به آنها پاسخ کوبنده ‏اى داده، مى‏گوید:
(آرى) همان روزى است که آنها را بر آتش مى‏سوزانند»! (یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ).

(آیه 14)
و به آنها گفته مى‏شود: «بچشید عذاب خود را، این همان چیزى است که براى آن شتاب داشتید» (ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/343

soham 313
18th December 2013, 09:19 AM
(آیه 15)
پاداش سحر خیزان نیکو کار! در تعقیب آیات گذشته که سخن از دروغگویان جاهل و منکران قیامت و رستاخیز و عذاب آنها در میان بود، در اینجا از مؤمنان پرهیزکار و اوصاف و پاداش آنها سخن مى‏گوید، تا در مقایسه با یکدیگر- آن چنان که روش قرآن است- حقائق روشنتر شود.
مى‏فرماید: «به یقین پرهیز کاران در باغهاى بهشت و در میان چشمه‏ها قرار دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
درست است که باغ طبیعتا داراى نهرهاى آب است، اما لطفش در این است که چشمه‏ها از درون خود باغ بجوشد، و درختان را دائما مشروب کند، این امتیازى است که باغهاى بهشت دارد، نه یک نوع چشمه که انواع مختلفى از چشمه‏ها در آن موجود است.


(آیه 16)
سپس به نعمتهاى دیگر بهشتى اشاره کرده و به صورت سر بسته مى‏گوید: «و آنچه پروردگارشان به آنها بخشیده دریافت مى‏دارند» (آخِذِینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
یعنى آنها با نهایت میل و اشتیاق و کمال رضا و رغبت و خشنودى این مواهب الهى را پذیرا مى‏شوند.
و در دنبال آیه مى‏افزاید: این پاداشهاى عظیم بى‏جهت نیست «زیرا آنها پیش از آن (در سراى دنیا) از نیکو کاران بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنِینَ).
احسان و نیکو کارى که در اینجا آمده معنى وسیعى دارد که هم اطاعت خدا را شامل مى‏شود و هم انواع نیکیها به خلق خدا.


(آیه 17)
از این به بعد به توضیح چگونگى نیکو کار بودن آنها پرداخته، سه وصف را از میان اوصاف آنها بیان مى‏کند.
نخست این که: «آنها کمى از شب را مى‏خوابیدند» (کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ).
یعنى همه شب، بخشى را بیدار بودند و به عبادت و نماز شب مى‏پرداختند و شبهائى را که تماما در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها بکلى فوت شود کم بوده است.


(آیه 18)
دومین وصف آنها را چنین بیان مى‏کند: «و در سحرگاهان استغفار مى‏کردند» (وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ).
در آخر شب که چشم غافلان در خواب است، و محیط از هر نظر آرام، قال و غوغاى زندگى مادى فرو نشسته، و عواملى که فکر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است بر مى‏خیزند، و به درگاه خدا مى‏روند، در پیشگاه معبود به راز و نیاز مى‏پردازند، نماز مى‏خوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مى‏کنند.


(آیه 19)
سپس به سومین وصف پرهیز کاران بهشتى اشاره کرده، مى‏افزاید:
«و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود» (وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ).
تعبیر به «حقّ» در اینجا یا به خاطر این است که خداوند بر آنها لازم شمرده است- مانند زکات و خمس و سایر حقوق واجب شرعى- و یا آنها خود بر خویشتن الزام کرده‏اند و تعهد نموده‏اند و مى‏توان گفت که فرق نیکو کاران با دیگران آن است که آنها این حقوق را ادا مى‏کنند در حالى که دیگران مقید به آن نیستند.
در روایاتى که از منابع اهل بیت علیهم السّلام رسیده تأکید شده که منظور از «حق معلوم» چیزى غیر از زکات واجب است.
در فرق میان «سائل» و «محروم» جمعى گفته‏اند: «سائل» کسى است که از مردم تقاضاى کمک مى‏کند، ولى «محروم» شخص آبرومندى است که براى معیشت خود نهایت تلاش و کوشش را به خرج مى‏دهد اما دستش به جائى نمى‏رسد و کسب و کار و زندگیش به هم پیچیده است و با این حال خویشتندارى کرده، از کسى تقاضاى کمک نمى‏کند.
به هر حال این تعبیر اشاره به این نکته است که هرگز منتظر ننشینید نیازمندان نزد شما آیند و تقاضاى کمک کنند، بر شماست که جستجو کنید و افراد آبرومند محروم را پیدا کنید، و به آنها کمک نموده، گره مشکلاتشان را بگشائید و آبرویشان را حفظ نمایید.


(آیه 20)
نشانه‏ هاى خدا در وجود شماست آیا نمى‏بینید؟
در تعقیب آیات پیشین که پیرامون مسأله معاد و صفات دوزخیان و بهشتیان سخن مى‏گفت در اینجا سخن از نشانه‏هاى خدا در زمین و در وجود خود انسان است، تا از یکسو به مسأله توحید و شناخت خدا و صفات او که مبدأ حرکت به سوى همه خیرات است آشنا شوند، و از سوى دیگر به قدرت او بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ، چرا که خالق حیات در روى زمین و این همه عجائب و شگفتیها قادر بر تجدید حیات نیز مى‏باشد.
نخست مى‏فرماید: «و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است» (وَ فِی الْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ).
به راستى نشانه‏هاى حق و قدرت بى‏پایان و علم و حکمت نا محدود خدا در همین کره خاکى آنقدر فراوان است که عمر هیچ انسانى براى شناخت همه آنها کافى نیست.
بد نیست در اینجا به گوشه‏اى از سخنان یکى از دانشمندان معروف جهان که در این زمینه مطالعات زیادى دارد گوش فرا دهیم.
کرسى موریسین مى‏گوید: «در تنظیم عوامل طبیعى منتهاى دقت و ریزه کارى به کار رفته است، مثلا اگر قشر خارجى کره زمین ده پا ضخیمتر از آنچه هست مى‏بود اکسیژن- یعنى ماده اصلى حیات- وجود پیدا نمى‏کرد، یا هر گاه عمق دریاها چند پا بیشتر از عمق فعلى بود آن وقت کلیه اکسیژن و کربن زمین جذب مى‏شد و دیگر امکان هیچ گونه زندگى نباتى و یا حیوانى در سطح خاک باقى نمى‏ماند».
و در جاى دیگر مى‏گوید: «تنها بیست و یک در صد از هواى اطراف زمین اکسیژن است ... اگر مقدار اکسیژن موجود در هوا به جاى بیست و یک در صد پنجاه در صد بود تمام مواد سوختنى این عالم محترق مى‏شد، و اگر جرقه‏اى به درختى در جنگلى مى‏رسید، تمام جنگل بطور کامل مى‏سوخت»!


(آیه 21)
در این آیه مى‏افزاید: «و در وجود خود شما» نیز آیاتى است (وَ فِی أَنْفُسِکُمْ).
«آیا (چشم باز نمى‏کنید و این همه آیات و نشانه‏اى آشکار حق را) نمى‏بینید»؟! (أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
بدون شک انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم کبیر است در این عالم صغیر نیز وجود دارد، بلکه عجایبى در آن است که در هیچ جاى جهان نیست.
دستگاههائى که در بدن انسان است مانند قلب و کلیه و ریه و مخصوصا دهها هزار کیلو متر! رگهاى درشت و باریک و حتى مویرگهائى که با چشم دیده نمى‏شود، و مسؤول آبرسانى و تغذیه و تهویه «ده میلیون میلیارد» سلول تن انسان هستند، و حواس مختلفى مانند بینائى و شنوائى و حواس دیگر هر کدام آیتى عظیم از آیات اوست.
و از همه مهمتر معماى «حیات» که اسرار آن همچنان ناشناخته مانده، و ساختمان روح و عقل انسان است که عقول همه انسانها از درک آن عاجز است.
و لذا پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «کسى که خویش را بشناسد خداى خویش را شناخته است».


(آیه 22)
در این آیه به سومین بخش از نشانه‏هاى عظمت پروردگار و قدرت او بر معاد اشاره کرده، مى‏فرماید: «و روزى شما در آسمان است، و آنچه به شما وعده داده مى‏شود» (وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ).
مفهوم «رزق» هم باران را شامل مى‏شود، هم نور آفتاب را که از آسمان به سوى ما مى‏آید و نقش آن در حیات و زندگى فوق العاده حساس است، و همچنین هوا را که مایه حیات همه موجودات زنده است.
چیزى که مانع بصیرت آدمى مى‏شود، همان حرص براى روزى است خداوند در این آیه به انسان اطمینان مى‏دهد که روزى او تضمین شده است، تا بتواند با خیال راحت به شگفتیهاى جهان هستى بنگرد.
به هر حال سه آیه فوق ترتیب لطیفى دارد: آیه نخست از عوامل وجود انسان در کره زمین سخن مى‏گوید، و آیه دوم از خود وجود انسان، و آیه سوم از عوامل دوام و بقاء او.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/343

soham 313
19th December 2013, 09:24 AM
[golrooz] صفحه ی 310 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 54 از سوره ی ذاریات [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



فَوَرَبِّ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَآ أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ(23)
سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حقّ است همان گونه كه شما سخن مي‌گوييد!(23)



هَلْ أَتَيٰكَ حَدِيثُ ضَيْفِ إِبْرَٰهِيمَ الْمُكْرَمِينَ(24)
آيا خبر مهمانهاي بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است؟(24)



إِذْ دَخَلُوا۟ عَلَيْهِ فَقَالُوا۟ سَلَٰمًا قَالَ سَلَٰمٌ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ(25)
در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند: «سلام بر تو!» او گفت: «سلام بر شما كه جمعيّتي ناشناخته‌ايد!»(25)



فَرَاغَ إِلَيٰٓ أَهْلِهِ فَجَآءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ(26)
سپس پنهاني به سوي خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بريان شده‌اي را براي آنها) آورد،(26)



فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ(27)
و نزديك آنها گذارد، (ولي با تعجّب ديد دست بسوي غذا نمي‌برند) گفت: «آيا شما غذا نمي‌خوريد؟!»(27)



فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا۟ لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَٰمٍ عَلِيمٍ(28)
و از آنها احساس وحشت كرد، گفتند: «نترس (ما رسولان و فرشتگان پروردگار توايم)!» و او را بشارت به تولّد پسري دانا دادند(28)



فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِي صَرَّةٍ فَصَكَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِيمٌ(29)
در اين هنگام همسرش جلو آمد در حالي كه (از خوشحالي و تعجّب) فرياد مي‌كشيد به صورت خود زد و گفت: «(آيا پسري خواهم آورد در حالي كه) پيرزني نازا هستم؟!»(29)



قَالُوا۟ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ إِنَّهُ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ(30)
گفتند: «پروردگارت چنين گفته است، و او حكيم و داناست!»(30)



۞ قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ(31)
(ابراهيم) گفت: «مأموريت شما چيست اي فرستادگان (خدا)؟»(31)



قَالُوٓا۟ إِنَّآ أُرْسِلْنَآ إِلَيٰ قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ(32)
گفتند: «ما به سوي قوم مجرمي فرستاده شده‌ايم(32)



لِنُرْسِلَ عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن طِينٍ(33)
تا باراني از «سنگ - گِل» بر آنها بفرستيم؛(33)



مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ(34)
سنگهايي كه از ناحيه پروردگارت براي اسرافكاران نشان گذاشته شده است!»(34)



فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(35)
ما مؤمناني را كه در آن شهرها(ي قوم لوط) زندگي مي‌كردند (قبل از نزول عذاب) خارج كرديم،(35)



فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ(36)
ولي جز يك خانواده باايمان در تمام آنها نيافتيم!(36)



وَتَرَكْنَا فِيهَآ ءَايَةً لِّلَّذِينَ يَخَافُونَ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ(37)
و در آن (شهرهاي بلا ديده) نشانه‌اي روشن براي كساني كه از عذاب دردناك مي‌ترسند به جاي گذارديم(37)



وَفِي مُوسَيٰٓ إِذْ أَرْسَلْنَٰهُ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(38)
و در (زندگي) موسي نيز (نشانه و درس عبرتي بود) هنگامي كه او را با دليلي آشكار به سوي فرعون فرستاديم؛(38)



فَتَوَلَّيٰ بِرُكْنِهِ وَقَالَ سَٰحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ(39)
امّا او با تمام وجودش از وي روي برتافت و گفت: «اين مرد يا ساحر است يا ديوانه!»(39)



فَأَخَذْنَٰهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَٰهُمْ فِي الْيَمِّ وَهُوَ مُلِيمٌ(40)
از اين رو ما او و لشكريانش را گرفتيم و به دريا افكنديم در حالي كه در خور سرزنش بود!(40)



وَفِي عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الرِّيحَ الْعَقِيمَ(41)
و (همچنين) در سرگذشت «عاد» (آيتي است) در آن هنگام كه تندبادي بي‌باران بر آنها فرستاديم،(41)



مَا تَذَرُ مِن شَيْءٍ أَتَتْ عَلَيْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ كَالرَّمِيمِ(42)
كه بر هيچ چيز نمي‌گذشت مگر اينكه آن را همچون استخوانهاي پوسيده مي‌ساخت(42)



وَفِي ثَمُودَ إِذْ قِيلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا۟ حَتَّيٰ حِينٍ(43)
و نيز در سرگذشت قوم «ثمود» عبرتي است در آن هنگام كه به آنان گفته شد: «مدّتي كوتاه بهره‌مند باشيد (و سپس منتظر عذاب)!»(43)



فَعَتَوْا۟ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّٰعِقَةُ وَهُمْ يَنظُرُونَ(44)
آنها از فرمان پروردگارشان سرباز زدند، و صاعقه آنان را فراگرفت در حالي كه (خيره خيره) نگاه مي‌كردند (بي‌آنكه قدرت دفاع داشته باشند)!(44)



فَمَا اسْتَطَٰعُوا۟ مِن قِيَامٍ وَمَا كَانُوا۟ مُنتَصِرِينَ(45)
چنان بر زمين افتادند كه توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از كسي ياري طلبند!(45)



وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمًا فَٰسِقِينَ(46)
همچنين قوم نوح را پيش از آنها هلاك كرديم، چرا كه قوم فاسقي بودند!(46)



وَالسَّمَآءَ بَنَيْنَٰهَا بِأَيْي۟دٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ(47)
و ما آسمان را با قدرت بنا كرديم، و همواره آن را وسعت مي‌بخشيم!(47)



وَالْأَرْضَ فَرَشْنَٰهَا فَنِعْمَ الْمَٰهِدُونَ(48)
و زمين را گسترديم، و چه خوب گستراننده‌اي هستيم!(48)



وَمِن كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(49)
و از هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذكّر شويد!(49)



فَفِرُّوٓا۟ إِلَي اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(50)
پس به سوي خدا بگريزيد، كه من از سوي او براي شما بيم‌دهنده‌اي آشكارم!(50)



وَلَا تَجْعَلُوا۟ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ إِنِّي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(51)
و با خدا معبود ديگري قرار ندهيد، كه من براي شما از سوي او بيم‌دهنده‌اي آشكارم!(51)



كَذَٰلِكَ مَآ أَتَي الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا قَالُوا۟ سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ(52)
اين گونه است كه هيچ پيامبري قبل از اينها بسوي قومي فرستاده نشد مگر اينكه گفتند: «او ساحر است يا ديوانه!»(52)



أَتَوَاصَوْا۟ بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ(53)
آيا يكديگر را به آن سفارش مي‌كردند (كه همه چنين تهمتي بزنند)؟! نه، بلكه آنها قومي طغيانگرند(53)



فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَآ أَنتَ بِمَلُومٍ(54)
حال كه چنين است از آنها روي بگردان كه هرگز در خور ملامت نخواهي بود؛(54)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
19th December 2013, 09:30 AM
(آیه 23)
لذا براى تأکید مطلب در این آیه سوگند یاد کرده، مى‏گوید:
«سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این مطلب حق است، همان گونه که شما سخن مى‏گوئید» (فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ).
کار به جائى رسیده است که خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمینان دادن به بندگان شکاک و دیر باور و ضعیف النفس و حریص سوگند یاد مى‏کند که آنچه به شما در زمینه رزق و روزى و وعده‏هاى ثواب و عقاب قیامت وعده داده شده همه حق است، و هیچ شک و تردیدى در آن نیست.


(آیه 24)
میهمانان ابراهیم (ع): از این به بعد گوشه‏هائى از سرگذشت انبیا و اقوام پیشین براى تأکید و تأیید مطالب گذشته مطرح مى‏شود، و نخستین فراز آن سرگذشت فرشتگانى است که براى عذاب قوم لوط در شکل آدمیان بر ابراهیم (ع) ظاهر شدند، و او را بشارت به تولد فرزندى دادند با این که ابراهیم به سن پیرى رسیده بود و همسرش نیز مسن و نازا بود.
از یکسو عطا کردن این فرزند برومند در این سن و سال به این پدر و مادر پیر و فرتوت تأکیدى است براى آنچه در باره مقدر بودن سایر روزیها که در آیات گذشته آمد.
و از سوى دیگر دلیلى است بر قدر و توانائى حق، و آیتى است از آیات خدا شناسى که در آیات گذشته از آن بحث شده است.
و از سوى سوم بشارتى است براى اقوام با ایمان که مشمول حمایت حق هستند، همان گونه که آیات بعد که سخن از عذاب هولناک قوم لوط مى‏گوید هشدار و تهدیدى است براى مجرمان بى‏ایمان.
نخست روى سخن را به پیامبر کرده، مى‏فرماید: «آیا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است»؟! (هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ الْمُکْرَمِینَ).


(آیه 25)
سپس به شرح حال آنها پرداخته، مى‏گوید: «در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت: سلام بر شما که جمعیتى نا شناخته‏اید»! (إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).


(آیه 26)
به هر حال ابراهیم میهمان نواز و پر سخاوت، براى پذیرائى میهمانان خود فورا دست به کار شد، «پس پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بریان شده‏اى را براى آنها) آورد» (فَراغَ إِلى‏ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمِینٍ).
چرا ابراهیم چنین کرد؟ براى این که ممکن بود اگر میهمانان متوجه شوند مانع از چنین پذیرائى پر هزینه‏اى گردند.
اما چرا ابراهیم براى میهمانهاى معدود که به گفته بعضى سه نفر و حد اکثر دوازده نفر بودند غذاى فراوان و مفصل تهیه کرد، این به خاطر آن است که معمولا اشخاص سخاوتمند هر گاه میهمانى براى آنها فرا رسد تنها به اندازه میهمانان غذا تهیه نمى‏کنند، بلکه غذائى فراهم مى‏سازند که علاوه بر میهمانان تمام کسانى که براى آنان کار مى‏کنند در آن شریک و سهیم باشند، و حتى همسایگان و نزدیکان و اطرافیان دیگر را هم در نظر مى‏گیرند.


(آیه 27)
ابراهیم شخصا این غذا را براى میهمانان آورد «و نزدیک آنها گذارد» (فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ).
ولى با تعجب دید که آنها دست به سوى غذا نمى‏برند «گفت: آیا شما غذا نمى‏خورید»؟! (قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).


(آیه 28)
ابراهیم تصور مى‏کرد آنها از جنس بشرند و هنگامى که دید دست به سوى غذا نمى‏برند «از آنان احساس وحشت کرد» (فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً).
زیرا در آن زمان و امروز هم در میان بسیارى از اقوام- که پایبند به اخلاق سنتى هستند- هر گاه کسى از غذاى دیگرى بخورد به او آزارى نمى‏رساند و خیانتى نمى‏کند. و اگر میهمان دست به غذا نبرد این گمان پیدا مى‏شد که او براى کار خطرناکى آمده است.
در اینجا میهمانان- همان گونه که در آیه 70 سوره هود آمده است- «به او گفتند: نترس» ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم (قالُوا لا تَخَفْ).
سپس مى‏افزاید: «و او را بشارت به تولد پسرى دانا دادند» (وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلِیمٍ).
بدیهى است فرزند به هنگام تولد «عالم» نیست، اما ممکن است استعدادى در او باشد که در آینده عالم و دانشمند بزرگى شود، و منظور در اینجا همین است.
و مشهور این است که این فرزند «اسحاق» بوده است.


(آیه 29)
«در این هنگام همسرش جلو آمد در حالى که (از خوشحالى و تعجب) فریاد مى‏کشید به صورت خود زد و گفت: (آیا پسرى خواهم آورد در حالى که) پیر زنى نازا هستم» (فَأَقْبَلَتِ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَها وَ قالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ).


(آیه 30)
ولى قرآن در این آیه پاسخ فرشتگان را به او نقل مى‏کند: «گفتند: پروردگارت چنین گفته است و او حکیم و داناست» (قالُوا کَذلِکَ قالَ رَبُّکِ إِنَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ).
گر چه تو پیر زن فرتوتى هستى و شوهرت نیز چنین است، اما هنگامى که فرمان پروردگار تو صادر شود و اراده‏اش به چیزى تعلق گیرد بدون تردید تحقق مى‏یابد.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/343

soham 313
19th December 2013, 09:37 AM
(آیه 31)
شهرهاى بلا دیده قوم لوط آیت و عبرتى است: در تعقیب ماجراى ورود فرشتگان بر ابراهیم و بشارت دادن به او در باره تولد اسحاق بحث از گفتگویى است که میان «ابراهیم» و «فرشتگان» در باره قوم «لوط» در گرفت.
توضیح این که: ابراهیم پس از تبعید به شام، به دعوت مردم به سوى خداوند و مبارزه با هر گونه شرک و بت پرستى ادامه مى‏داد، حضرت «لوط» که از پیامبران بزرگ بود در عصر او مى‏زیست و احتمالا از سوى او مأموریت یافت که براى تبلیغ و هدایت گمراهان به یکى از مناطق شام (یعنى شهرهاى سدوم) سفر کند، او در میان قوم گنهکارى آمد که آلوده به شرک و گناهان بسیارى بودند، و از همه زشت‏تر گناه همجنس بازى و لواط بود سر انجام گروهى از فرشتگان مأمور هلاک این قوم شدند اما قبلا نزد ابراهیم آمدند.
ابراهیم از وضع میهمانان فهمید اینها به دنبال کار مهمى مى‏روند، و تنها براى بشارت تولد فرزند نزد او نیامده‏اند، چرا که براى چنین بشارتى یک نفر کافى بود، و یا به خاطر عجله‏اى که در حرکت داشتند احساس کرد مأموریت مهمى دارند.
لذا در آیه مورد بحث مى‏گوید: ابراهیم «گفت: مأموریت شما چیست اى فرستادگان» خدا؟ (قالَ فَما خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ).


(آیه 32)
فرشتگان پرده از روى مأموریت خود برداشته، و به ابراهیم «گفتند: ما به سوى قوم مجرمى فرستاده شده‏ایم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ). قومى که علاوه بر فساد عقیده گرفتار انواع آلودگیها و گناهان مختلف زشت و ننگینى هستند.


(آیه 33)
سپس افزودند: ما مأموریت داریم «تا بارانى از سنگ گل بر آنها بفرستیم» (لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ).
تعبیر به «حِجارَةً مِنْ طِینٍ» (سنگى از گل) همان چیزى است که در آیه 82 سوره هود به جاى آن «سجّیل» آمده است، و در مجموع شاید اشاره به این معنى است که براى نابود کردن این قوم مجرم حتى نیازى به نازل کردن صخره‏هاى عظیم از آسمان نبود، بلکه بارانى از ریگهاى کوچک و نه چندان محکم و مانند دانه‏هاى باران بر آنها فرو بارید.


(آیه 34)
سپس افزودند: «سنگهائى که از ناحیه پروردگارت براى اسرافکاران نشان گذاشته شده است» (مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ).


(آیه 35)
قرآن در اینجا دنباله ماجراى این رسولان پروردگار را- که نزد حضرت لوط آمدند و به عنوان میهمانانى بر او وارد شدند، و قوم بى‏شرم به گمان این که آنها جوانانى زیبا روى از جنس بشرند به سراغ آنها آمدند، اما به زودى به اشتباه خود پى‏بردند، و چشمان همه آنها نابینا شد- رها کرده و دنباله سخن را از سوى خداوند بازگو مى‏کند.
مى‏فرماید: «ما مؤمنانى را که در شهرها (ى قوم لوط) زندگى مى‏کردند (قبل از نزول عذاب) خارج کردیم» (فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 36)
«ولى (در تمام این مناطق) جز یک خانواده با ایمان نیافتیم»! (فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
آرى! ما هرگز خشک و تر را با هم نمى‏سوزانیم و عدالت ما اجازه نمى‏دهد مؤمن را گرفتار سرنوشت کافر کنیم، حتى اگر در میان میلیونها نفر بى‏ایمان و مجرم، یک فرد با ایمان و پاک باشد نجاتش مى‏دهیم.
این همان مطلبى است که در سوره حجر آیه 59 و 60 به این صورت آمده:
«مگر خاندان لوط که همگى آنها را نجات خواهیم داد، به جز همسرش که مقدّر داشتیم از بازماندگان (در شهر، و هلاک شوندگان) باشد»!
البته این بخش از ماجراى قوم لوط در سوره‏هاى مختلف قرآن با عبارات مختلف بیان شده که همه آنها یک حقیقت را بازگو مى‏کند، ولى از آنجا که ممکن است به یک حادثه از زوایاى مختلف نگاه کرد و در هر نگاه بعدى از آن را مشاهده نمود، در قرآن مجید نیز حوادث تاریخى غالبا به همین صورت مطرح و تکرار شده است، و در مقام تربیت گاه لازم مى‏شود که روى یک مسأله مهم بارها تکیه شود، تا تأثیر عمیق در ذهن خواننده بگذارد.
به هر حال خداوند شهرهاى این قوم آلوده را با زمین لرزه‏اى سخت و ویرانگر زیر و رو کرد سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارید و اثرى از آنها نماند، حتى جسدهاى پلیدشان زیر آوارها و سنگهاى آسمانى مدفون گشت، تا عبرتى باشد براى آیندگان و براى همه افراد بى‏ایمان و مجرمان آلوده.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/344

soham 313
19th December 2013, 09:40 AM
(آیه 37)
و لذا در این آیه مى‏افزاید: «و در آن (شهرهاى بلا دیده) نشانه‏اى روشن براى کسانى که از عذاب دردناک مى‏ترسند به جاى گذاردیم» (وَ تَرَکْنا فِیها آیَةً لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ).
این تعبیر به خوبى نشان مى‏دهد که از این آیات و نشانه‏هاى خدا تنها کسانى پند مى‏گیرند که آمادگى پذیرش در وجودشان باشد، و احساس مسؤولیت کنند.


(آیه 38)
این همه درس عبرت در تاریخ پیشینیان: قرآن در اینجا در تعقیب داستان قوم لوط و عاقبت دردناکى که بر اثر گناهان بسیار زشت و ننگین پیدا کردند اشاره به سرگذشت چند قوم دیگر از اقوام پیشین مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «و در (زندگى) موسى نیز (نشانه و درس عبرتى بود) در آن هنگامى که او را به دلیلى آشکار به سوى فرعون فرستادیم» (وَ فِی مُوسى‏ إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
«سلطان» چیزى است که مایه تسلط گردد، و منظور در اینجا معجزه یا دلیل و منطق نیرومند عقلى یا هر دو است که «موسى» (ع) در برابر فرعون از آن استفاده کرد.

(آیه 39)
اما فرعون نه تسلیم معجزات بزرگ موسى (ع) که گواه ارتباطش با خدا بود شد، و نه در مقابل دلائل منطقى او سر تعظیم فرود آورد، بلکه به خاطر غرور و تکبرى که داشت «با تمام وجودش از وى روى برتافت و گفت: (این مرد) یا ساحر است یا دیوانه»! (فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
جالب این که جباران زورگو در تهمتها و نسبتهاى دروغین که به انبیاء بزرگ مى‏دادند گرفتار سر در گمى و تناقض گوئى عجیبى بودند، گاه آنها را ساحر مى‏خواندند، و گاه مجنون، با این که «ساحر» باید انسان هوشیارى باشد که با استفاده از ریزه کاریها و مسائل روانى و خواص مختلف اشیا کارهاى اعجاب انگیزى را انجام دهد و مردم
را اغفال نماید، در حالى که مجنون نقطه مقابل آن است.


(آیه 40)
اما قرآن از نتیجه کار فرعون جبار و اعوانش چنین خبر مى‏دهد:
«از این رو ما او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم، در حالى که در خور سرزنش بود»َأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ).


(آیه 41)
سپس به سرنوشت اجمالى قوم «عاد» پرداخته، چنین مى‏گوید:
«در سرگذشت قوم عاد نیز (آیتى است) در آن هنگام که تند بادى بى‏باران بر آنها فرستادیم» (وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ).
عقیم بودن بادها زمانى است که ابرهاى باران‏زا با خود حمل نکند، گیاهان را تلقیح ننماید، و فایده و برکتى نداشته باشد، و جز هلاکت و نابودى چیزى همراه نیاورد.


(آیه 42)
سپس به توصیف تند بادى که بر قوم عاد مسلط شد پرداخته، مى‏افزاید: «بر هیچ چیز نمى‏گذشت مگر این که آن را همچون استخوانهاى پوسیده مى‏ساخت» (ما تَذَرُ مِنْ شَیْ‏ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ).
این تعبیر نشان مى‏دهد که تند باد قوم عاد یک تند باد معمولى نبود، بلکه علاوه بر تخریب و درهم کوبیدن و به اصطلاح فشارهاى فیزیکى، داراى سوزندگى و مسمومیتى بود که اشیاء گوناگون را مى‏پوساند.
این بود اشاره کوتاهى به سرنوشت قوم نیرومند و ثروتمند «عاد» که در سرزمین «احقاف» (منطقه‏اى میان عمان و حضر موت) مى‏زیستند.


(آیه 43)
بعد از آنها نوبت به قوم «ثمود» مى‏رسد و در باره آنها مى‏فرماید:
«و نیز در سرگذشت قوم ثمود (عبرتى است) در آن هنگام که به آنها گفته شد:
مدتى کوتاه بهره‏مند باشید» و سپس منتظر عذاب (وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتَّى حِینٍ).
منظور از «حَتَّى حِینٍ» همان سه روز مهلتى است که در آیه 65 سوره هود به آن اشاره شده است: «آنها شترى را که به عنوان اعجاز آمده بود از پاى درآورند و پیامبرشان صالح به آنها گفت: سه روز در خانه‏ هایتان بهره گیرید (و بعد از آن منتظر عذاب الهى باشید) این وعده ‏اى است تخلف ‏ناپذیر».




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/344

soham 313
19th December 2013, 09:48 AM
(آیه 44)
آرى «آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه آنان را فرا گرفت، در حالى که (خیره خیره) نگاه مى‏کردند» بى‏آنکه قدرت دفاع داشته باشند (فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ).
این جمله اشاره به تمام سرپیچیهائى است که آنها در طول دعوت صالح داشتند، مانند بت‏پرستى و ظلم و ستم و از پاى درآوردن ناقه‏اى که معجزه «صالح» بود، نه فقط سرپیچی هایى که در طول این سه روز انجام دادند و به جاى توبه و انابه به درگاه خدا در غفلت و غرور فرو رفتند.


(آیه 45)
سر انجام آخرین جمله‏اى که در باره این قوم سرکش مى‏فرماید این است که: «چنان بر زمین افتادند که توان برخاستن نداشتند و نتوانستند از کسى یارى طلبند» (فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیامٍ وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ).
آرى! صاعقه چنان آنها را غافلگیر کرد و بر زمین کوبید که نه خود یاراى برخاستن و دفاع از خویشتن داشتند، و نه قدرت ناله و فریاد و کمک طلبیدن، و در همین حال جان دادند، و سرگذشتشان درس عبرتى براى دیگران شد.


(آیه 46)
در این آیه اشاره کوتاهى به سرنوشت پنجمین قوم یعنى قوم نوح کرده، مى‏فرماید: «همچنین قوم نوح را پیش از آنها هلاک کردیم، چرا که قوم فاسقى بودند» (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
«فاسق» به کسى مى‏گویند که از محدوده فرمان خداوند قدم بیرون گذارد، و آلوده به فکر و ظلم یا سایر گناهان شود.


(آیه 47)
پیوسته آسمانها را گسترش مى‏دهیم! قرآن بار دیگر به مسأله آیات عظمت خداوند در عالم آفرینش مى‏پردازد و در حقیقت بحثهائى را که در آیات 20 و 21 همین سوره در باره آیات او در زمین و وجود انسان گذشت تکمیل مى‏کند، و در ضمن دلیلى بر قدرت خداوند بر مسأله معاد و زندگى پس از مرگ است. نخست مى‏فرماید: «و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم، و همواره آن را وسعت مى‏بخشیم» (وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ).


(آیه 48)
«و زمین را گستردیم و چه خوب گستراننده‏اى هستیم»! (وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ).
نشانه‏ هاى این قدرت عظیم هم در عظمت آسمانها و هم در نظام خاصى که بر آنها حاکم است به خوبى آشکار مى‏باشد.
با توجه به کشفیات اخیر دانشمندان در مسأله «گسترش جهان» معناى آیه روشن است و آن این که خداوند آسمانها را آفریده و دائما گسترش مى‏دهد.
علم امروز مى‏گوید: نه تنها کره زمین، بر اثر جذب مواد آسمانى تدریجا فربه و سنگین‏تر مى‏شود، بلکه آسمانها نیز در گسترشند، یعنى ستارگانى که در یک کهکشان قرار دارند بسرعت از مرکز کهکشان دور مى‏شوند، حتى سرعت این گسترش را در بسیارى از مواقع اندازه ‏گیرى کرده ‏اند.


(آیه 49)
بعد از آفرینش آسمانها و زمین نوبت به موجودات مختلف آسمانى و زمین و انواع گیاهان و حیوانات مى‏رسد آیه مورد بحث مى‏فرماید:
«و از هر چیز دو جفت آفریدیم شاید متذکر شوید» (وَ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).
«مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» (از هر چیزى) مى‏تواند اشاره به این حقیقت باشد که تمام اشیاى جهان از ذرات مثبت و منفى ساخته شده، و امروز از نظر علمى مسلم است که «اتمها» از اجزاء مختلفى تشکیل یافته‏اند، از جمله اجزائى که داراى بار الکتریسته منفى هستند، و «الکترون» نامیده مى‏شوند، و اجزائى که داراى بار الکتریسته مثبت هستند و «پروتون» نام دارد.


(آیه 50)
در این آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى از بحثهاى توحیدى گذشته مى‏افزاید: «پس به سوى خدا بگریزید که من از سوى او براى شما بیم دهنده‏اى آشکارم» (فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
تعبیر به «فرار» در اینجا تعبیر جالب و لطیفى است، معمولا «فرار» در جائى گفته مى‏شود که انسان از یک سو با موجود یا حادثه وحشتناکى رو برو شده، و از سوى دیگر پناهگاهى در نقطه‏اى سراغ دارد، لذا با سرعت تمام از محل حادثه دور مى‏شود و به نقطه امن و امان روى مى‏آورد، شما نیز از شرک و بت‏پرستى که عقیده وحشتناکى است بگریزید و به توحید خالص که منطقه امن و امان واقعى است روى آرید.
از زشتیها، بدیها، بى‏ایمانى، تاریکى جهل، و عذاب جاویدان بگریزید، و در آغوش رحمت حق و سعادت جاویدان قرار گیرید.


(آیه 51)
باز براى تأکید بیشتر، روى مسأله یکتاپرستى تکیه کرده، مى‏فرماید: «و با خدا معبود دیگرى قرار ندهید که من براى شما از سوى او بیم دهنده‏اى آشکارم» (وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/344

soham 313
19th December 2013, 09:52 AM
(آیه 52)
در آیه 39 همین سوره خواندیم که فرعون در برابر دعوت موسى (ع) به سوى خداوند یکتا و ترک ظلم و بیدادگرى، موسى را متهم ساخت که او «ساحر» یا «مجنون» است، این نسبت که از سوى مشرکان به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نیز داده مى‏شد براى مؤمنان اندک نخستین، بسیار گران بود، و روح پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را آزرده مى‏ساخت.
آیه براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان مى‏گوید: تنها تو نیستى که هدف این تیرهاى زهرآگین تهمت قرار گرفته‏اى «این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد مگر این که گفتند: او ساحر است یا دیوانه» (کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
آنها را «ساحر» مى‏خواندند زیرا در برابر معجزات چشمگیرشان پاسخى منطقى نداشتند، و «مجنون» خطاب مى‏کردند چرا که همرنگ محیط نبودند و در برابر امتیازات مادى سر تسلیم فرود نمى‏آوردند.


(آیه 53)
سپس مى‏افزاید: «آیا (این قوم کافر و معاند) یکدیگر را به آن سفارش مى‏کردند» که همه چنین تهمتى بزنند (أَ تَواصَوْا بِهِ).
آن چنان هماهنگ و یکنواخت عمل مى‏کنند که گوئى همگى در ماوراء تاریخ مجلسى تشکیل داده، و به مشاوره نشسته، و به یکدیگر توصیه نموده‏اند که انبیاء را عموما متهم به سحر و جنون کنند، تا از نفوذ اعتبار آنها در توده مردم کاسته شود.
سپس مى‏افزاید: «بلکه آنها قومى طغیانگرند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این اثر روح طغیانگرى است که براى بیرون کردن مردان حق از صحنه به هر دروغ و تهمتى متوسل مى‏شوند.


(آیه 54)
باز براى تسلّى خاطر و دلدارى بیشتر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرماید:
«اکنون (که این قوم طاغى و سرکش حاضر به شنیدن حق نیستند) از آنها روى بگردان» (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
و مطمئن باش که تو وظیفه خود را بطور کامل انجام داده‏اى، و «هرگز در خور ملامت نخواهى بود» (فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ).
اگر آنها حق را نپذیرند غم مخور که دلهاى شایسته‏اى در انتظار آن است.
این جمله در حقیقت یادآور آیات دیگرى است که نشان مى‏دهد پیامبر آن قدر دلسوز بود که گاه از عدم ایمان آنها نزدیک بود دق کند، چنانکه در آیه 6 سوره کهف مى‏خوانیم: «گوئى مى‏خواهى خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنى چرا که آنها به این قرآن ایمان نیاورده‏اند».



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345

soham 313
20th December 2013, 09:23 AM
[golrooz] صفحه ی 311 از قرآن کریم شامل آیات 55 تا 60 از سوره ی ذاریات و آیات 1 تا 25 از سوره ی طور [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَيٰ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ(55)
و پيوسته تذكّر ده، زيرا تذكّر مؤمنان را سود مي‌بخشد(55)



وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ(56)
من جنّ و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)!(56)



مَآ أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَآ أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ(57)
هرگز از آنها روزي نمي‌خواهم، و نمي‌خواهم مرا اطعام كنند!(57)



إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ(58)
خداوند روزي‌دهنده و صاحب قوّت و قدرت است!(58)



فَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ ذَنُوبًا مِّثْلَ ذَنُوبِ أَصْحَٰبِهِمْ فَلَا يَسْتَعْجِلُونِ(59)
و براي كساني كه ستم كردند، سهم بزرگي از عذاب است همانند سهم يارانشان (از اقوام ستمگر پيشين)؛ بنابر اين عجله نكنند!(59)



فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ(60)
پس واي بر كساني كه كافر شدند از روزي كه به آنها وعده داده مي‌شود!(60)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر



وَالطُّورِ(1)
سوگند به كوه طور،(1)



وَكِتَٰبٍ مَّسْطُورٍ(2)
و كتابي كه نوشته شده،(2)



فِي رَقٍّ مَّنشُورٍ(3)
در صفحه‌اي گسترده،(3)



وَالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ(4)
و سوگند به «بيت المعمور»،(4)



وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ(5)
و سقف برافراشته،(5)



وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ(6)
و درياي مملوّ و برافروخته،(6)



إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَٰقِعٌ(7)
كه عذاب پروردگارت واقع مي‌شود،(7)



مَّا لَهُ مِن دَافِعٍ(8)
و چيزي از آن مانع نخواهد بود!(8)



يَوْمَ تَمُورُ السَّمَآءُ مَوْرًا(9)
(اين عذاب الهي) در آن روزي است كه آسمان به شدّت به حركت درمي‌آيد،(9)



وَتَسِيرُ الْجِبَالُ سَيْرًا(10)
و كوه‌ها از جا كنده و متحرّك مي‌شوند!(10)



فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(11)
واي در آن روز بر تكذيب‌كنندگان،(11)



الَّذِينَ هُمْ فِي خَوْضٍ يَلْعَبُونَ(12)
همانها كه در سخنان باطل به بازي مشغولند!(12)



يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلَيٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا(13)
در آن روز كه آنها را بزور به سوي آتش دوزخ مي‌رانند!(13)



هَٰذِهِ النَّارُ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ(14)
(به آنها مي‌گويند:) اين همان آتشي است كه آن را انكار مي‌كرديد(14)



أَفَسِحْرٌ هَٰذَآ أَمْ أَنتُمْ لَا تُبْصِرُونَ(15)
آيا اين سحر است يا شما نمي‌بينيد؟!(15)



اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوٓا۟ أَوْ لَا تَصْبِرُوا۟ سَوَآءٌ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(16)
در آن وارد شويد و بسوزيد؛ مي‌خواهيد صبر كنيد يا نكنيد، براي شما يكسان است؛ چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مي‌شويد!(16)



إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٍ وَنَعِيمٍ(17)
ولي پرهيزگاران در ميان باغهاي بهشت و نعمتهاي فراوان جاي دارند،(17)



فَٰكِهِينَ بِمَآ ءَاتَيٰهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَيٰهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ(18)
و از آنچه پروردگارشان به آنها داده و آنان را از عذاب دوزخ نگاه داشته است شاد و مسرورند!(18)



كُلُوا۟ وَاشْرَبُوا۟ هَنِيًٓٔۢا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(19)
(به آنها گفته مي‌شود:) بخوريد و بياشاميد گوارا؛ اينها در برابر اعمالي است كه انجام مي‌داديد!(19)



مُتَّكِِٔينَ عَلَيٰ سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَٰهُم بِحُورٍ عِينٍ(20)
اين در حالي كه بر تختهاي صف‌كشيده در كنار هم تكيه مي‌زنند، و «حور العين» را به همسري آنها درمي‌آوريم!(20)



وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَٰنٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَآ أَلَتْنَٰهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍۭ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ(21)
كساني كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروي از آنان ايمان اختيار كردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق مي‌كنيم؛ و از (پاداش) عملشان چيزي نمي‌كاهيم؛ و هر كس در گرو اعمال خويش است!(21)



وَأَمْدَدْنَٰهُم بِفَٰكِهَةٍ وَلَحْمٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ(22)
و همواره از انواع ميوه‌ها و گوشتها -از هر نوع كه بخواهند- در اختيارشان مي‌گذاريم!(22)



يَتَنَٰزَعُونَ فِيهَا كَأْسًا لَّا لَغْوٌ فِيهَا وَلَا تَأْثِيمٌ(23)
آنها در بهشت جامهاي پر از شراب طهور را كه نه بيهوده‌گويي در آن است و نه گناه، از يكديگر مي‌گيرند!(23)



۞ وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّكْنُونٌ(24)
و پيوسته بر گردشان نوجواناني براي (خدمت) آنان گردش مي‌كنند كه همچون مرواريدهاي درون صدفند!(24)



وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ يَتَسَآءَلُونَ(25)
در اين هنگام رو به يكديگر كرده (از گذشته) سؤال مي‌نمايند؛(25)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
20th December 2013, 09:33 AM
(آیه 55)
مفسران گفته‏ اند: هنگامى که آیه فوق نازل شد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندوهگین شدند و تصور کردند که این آخرین سخن در برابر مشرکان است، وحى آسمانى قطع شده، و عذاب الهى به زودى فرا مى‏رسد، ولى چیزى نگذشت که این آیه نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد: «و پیوسته تذکر و اندرز ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود مى‏بخشد» (وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ). اینجا بود که همگى احساس آرامش کردند.
اشاره به این که دلهاى آماده‏اى در گوشه و کنار در انتظار سخنان توست، اگر گروهى به مخالفت در برابر حق برخاسته‏اند گروه دیگرى از جان و دل مشتاق آنند، و گفتار دلنشین تو تأثیر خود را در نفوس آنان مى‏گذارد.


(آیه 56)
هدف خلقت انسان از دیدگاه قرآن: از مهمترین سؤالاتى که هر کس از خود مى‏کند این است که «ما براى چه آفریده شده‏ایم»؟ و «هدف آفرینش انسانها و آمدن به این جهان چیست»؟
آیه مورد بحث به این سؤال مهم و همگانى با تعبیرات فشرده و پرمحتوایى پاسخ مى‏گوید، و بحثى را که در آیه قبل پیرامون تذکر و یادآورى به مؤمنان بیان شد تکمیل مى‏کند، چرا که این از مهمترین اصولى است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله باید آن را تعقیب کند، ضمنا معنى فرار به سوى خدا را که در آیه 50 همین سوره آمده بود روشن مى‏سازد.
مى‏فرماید: «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادتم کنند» و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ).


(آیه 57)
من نیازى به آنها ندارم و «هرگز از آنها روزى نمى‏خواهم، و نمى‏خواهم مرا اطعام کنند»! (ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ).


(آیه 58)
«خداوند روزى دهنده، و صاحب قوت و قدرت است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ).
اندکى تأمل در مفهوم آیات قرآن در زمینه هدف خلقت نشان مى‏دهد که هدف اصلى همان «عبودیت» است که در آیه فوق به آن اشاره شده، و مسأله «علم و دانش» و «امتحان و آزمایش» اهدافى هستند که در مسیر عبودیت قرار مى‏گیرند، و «رحمت واسعه خداوند» نتیجه این عبودیت است.
بدین ترتیب روشن مى‏شود که ما همه براى عبادت پروردگار آفریده شده‏ایم، اما مهم این است که بدانیم حقیقت «عبادت» چیست؟
آیا تنها انجام مراسمى مانند رکوع و سجود و قیام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ یا حقیقتى است ماوراى اینها؟ هر چند عبادات رسمى نیز همگى واجد اهمیتند.
«عبودیت»- آن گونه که در متون لغت آمده- اظهار آخرین درجه خضوع در برابر معبود است، و به همین دلیل تنها کسى مى‏تواند معبود باشد که نهایت انعام و اکرام را کرده است و او کسى جز خدا نیست.
بنابر این عبودیت نهایت اوج تکامل یک انسان و قرب او به خداست.
عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعى یعنى کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غیر اوست فراموش کند، حتى خویشتن را! و این است هدف نهائى آفرینش بشر که خدا براى وصول به آن میدان آزمایشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتیجه نهائیش نیز غرق شدن در اقیانوس «رحمت» اوست.


(آیه 59)
اینها نیز در عذاب الهى سهیمند: این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره «ذاریات» است در حقیقت یک نوع نتیجه‏گیرى از آیات مختلف این سوره است، مخصوصا آیاتى که پیرامون سرنوشت اقوام پیشین همچون قوم فرعون و قوم لوط و عاد و ثمود سخن مى‏گوید، همچنین آیات گذشته که از هدف آفرینش سخن مى‏گفت.
مى‏گوید: «و براى کسانى که ستم کردند، سهم بزرگى از عذاب است همانند سهم یارانشان» از اقوام ستمگر پیشین (فَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذَنُوباً مِثْلَ ذَنُوبِ أَصْحابِهِمْ).
«بنابر این عجله نکنند» (فَلا یَسْتَعْجِلُونِ). و پى در پى نگویند اگر عذاب الهى حق است چرا به سراغ ما نمى‏آید؟
تعبیر به «ظلم» در باره این گروه به خاطر آن است که «شرک» و کفر بزرگترین ظلم است، زیرا حقیقت ظلم این است که چیزى را در غیر محل شایسته قرار دهند، و مسلما بت را به جاى خدا قرار دادن مهمترین مصداق ظلم محسوب مى‏شود، و به همین دلیل آنها هم مستحق همان سرنوشتى هستند که اقوام مشرک پیشین داشتند.


(آیه 60)
در آخرین آیه این سوره تهدید به عذاب دنیا را با تهدید به عذاب آخرت تکمیل کرده، مى‏گوید: «پس واى بر کسانى که کافر شدند از روزى که به آنها وعده داده مى‏شود» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذِی یُوعَدُونَ).
همان گونه که این سوره از مسأله معاد و رستاخیز آغاز شد، با تأکید بر همین مسأله پایان مى‏گیرد.

«پایان سوره ذاریات»


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345

soham 313
20th December 2013, 09:36 AM
سوره طور [52]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 49 آیه است

محتواى سوره:
این سوره نیز از سوره‏هائى است که سنگینى بحثهاى آن روى مسأله معاد و سرنوشت نیکان و پاکان از یکسو، و بدان و مجرمان در آن روز عظیم از سوى دیگر است.
و روى هم رفته مى‏توان محتواى این سوره را به شش بخش تقسیم کرد.
1- آیات نخستین سوره که با سوگندهاى پى در پى شروع مى‏شود بحث از عذاب الهى و نشانه‏هاى قیامت و آتش دوزخ و کیفر کافران مى‏کند (آیه 1 تا 16).
2- بخش دیگرى از این سوره نعمتهاى بهشتى و مواهب الهى را در قیامت که در انتظار پرهیزکاران است مشروحا برمى‏شمرد، و یکى را پس از دیگرى مورد توجه قرار مى‏دهد، و در حقیقت به غالب نعمتهاى بهشتى در این بخش از سوره اشاره شده است (آیه 17 تا 28).
3- در بخش دیگرى از این سوره از نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سخن مى‏گوید، و اتهاماتى را که دشمنان براى او ذکر مى‏کردند برمى‏شمرد، و بطور فشرده به آن پاسخ مى‏دهد (آیه 29 تا 34).
4- در بخش دیگر سخن از توحید است، و با استدلالى روشن این مسأله را تعقیب مى‏کند (آیه 35 تا 43).
5- در بخش دیگر سوره باز به مسأله معاد و پاره‏اى از مشخصات روز قیامت باز مى‏گردد (آیه 44 تا 47).
6- سر انجام در آخرین بخش سوره که دو آیه بیشتر نیست با دستوراتى به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله در زمینه صبر و استقامت و تسبیح و حمد پروردگار و وعده حمایت او از سوى خداوند بحثهاى گذشته را پایان مى‏بخشد.
نامگذارى این سوره به «طور» به تناسب نخستین آیه آن است.

فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى آمده که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «هر کس سوره طور را بخواند بر خداست که او را از عذابش ایمن سازد، و او را در بهشتش متنعم دارد».
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مى‏خوانیم: «کسى که سوره طور را تلاوت کند خداوند، خیر دنیا و آخرت را براى او جمع مى‏کند».
روشن است که این همه اجر و پاداش عظیم در دنیا و آخرت از آن کسانى است که این «تلاوت» را وسیله ‏اى براى «تفکر»، و آن را نیز به نوبه خود وسیله ‏اى در راه «عمل» قرار دهند.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345

soham 313
20th December 2013, 09:39 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
این سوره یکى دیگر از سوره‏هائى است که با سوگند شروع مى‏شود، سوگندهائى براى بیان یک واقعیت مهم یعنى مسأله قیامت و معاد و رستاخیز و محاسبه اعمال انسانها.
مى‏فرماید: «سوگند به کوه طور» (وَ الطُّورِ).
«طور» در لغت به معنى «کوه» است، ولى با توجه به این که این کلمه در ده آیه از قرآن مجید مطرح شده که در نه مورد سخن از «طور سینا» همان کوهى که در آنجا وحى بر موسى نازل مى‏شد به میان آمده، معلوم مى‏شود که در آیه مورد بحث نیز منظور همان معنى است.


(آیه 2)
«و سوگند به کتابى که نوشته شده است ...» (وَ کِتابٍ مَسْطُورٍ).
به تناسب سوگندى که قبل از آن آمده این تعبیر یا اشاره به تورات است و یا همه کتب آسمانى.


(آیه 3)
«در صفحه‏ اى گسترده» (فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ).
در این آیه نیز سوگند به کتابى خورده شده که بر صفحه‏اى از بهترین صفحات نگاشته شده و در عین حال باز و گسترده است و نه پیچیده!


(آیه 4)
«و سوگند به بیت المعمور» (وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ).
«بیت المعمور» را بعضى به «کعبه» و خانه خدا در زمین تفسیر کرده‏اند که به وسیله زوار و حاجیان همواره معمور و آباد است، و مى‏دانیم نخستین خانه‏اى است که براى عبادت، در روى زمین ساخته و آباد شده است.


(آیه 5)
«و سقف برافراشته» (وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ).
منظور از «سقف مرفوع» آسمان است، چرا که در آیه 32 سوره انبیاء مى‏خوانیم: «ما آسمان را سقف محفوظى قرار دادیم».
تعبیر به «سقف» ممکن است از این نظر باشد که ستارگان و کرات آسمانى آن چنان سراسر آسمان را پوشانده‏اند و به سقفى مى‏مانند، و نیز ممکن است اشاره به «جوّ اطراف زمین» باشد که قشر فشرده‏اى از هوا همچون سقف محکمى اطراف آن را فراگرفته و آن را در برابر هجوم سنگهاى آسمانى و اشعه زیانبار کیهانى به خوبى حفظ مى‏کند.


(آیه 6)
«و (سوگند به) دریاى مملوّ و برافروخته»! (وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ).
«مسجور» به معنى «برافروخته» است چنانکه در آیه 71 و 72 سوره مؤمن مى‏خوانیم: «آنها را در آب سوزان مى‏کشند، سپس در آتش مشتعل خواهند شد».
این دریاى برافروخته یا همین اقیانوسهاى کره زمین ما است که در آستانه قیامت، برافروخته مى‏شود و سپس منفجر مى‏گردد.
و یا دریائى از مواد مذاب که در دل کره زمین است و ممکن است آیه فوق قسم به هر دو باشد، چرا که هر دو از آیات خداوند و شگفتیهاى بزرگ این جهان است.
قابل توجه این که در ارتباط مفهوم این پنج سوگند با یکدیگر چنین به نظر مى‏رسد که سه سوگند نخست رابطه نزدیکى با یکدیگر دارند چرا که همه از وحى و خصوصیات آن سخن مى‏گویند «کوه طور» محل نزول وحى بود، و «کتاب مسطور» نیز اشاره به کتاب آسمانى است، خواه تورات باشد یا قرآن، و «بیت المعمور» محل رفت و آمد فرشتگان و پیک وحى خداست.
و اما دو سوگند دیگر از آیات «تکوینى» سخن مى‏گوید- در برابر سه سوگند نخست که از آیات «تشریعى» سخن مى‏گفت- این دو سوگند یکى اشاره به مهمترین نشانه توحید یعنى آسمان با عظمت است، و دیگرى به یکى از نشانه‏هاى مهم معاد که در آستانه رستاخیز رخ مى‏دهد.
بنابر این «توحید»، «نبوت» و «معاد» در این پنج سوگند جمع است.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345

soham 313
20th December 2013, 09:41 AM
(آیه 7)
سپس در اینجا قرآن به بیان موضوعى که سوگندهاى فوق به خاطر آن یاد شده اشاره کرده، مى‏فرماید: «عذاب پروردگارت واقع مى‏شود» (إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ).


(آیه 8)
«و چیزى از آن مانع نخواهد بود» (ما لَهُ مِنْ دافِعٍ).
کوتاه سخن این که: سوگندهاى پنج گانه که بر محور قدرت خداوند در عالم «تکوین» و «تشریع» دور مى‏زند بیانگر این است که چنین کسى به خوبى قادر است مردگان را بار دیگر به زندگى و حیات بازگرداند، و قیامت را برپا کند، این همان چیزى است که سوگندها به خاطر آن یاد شده، همان‏گونه که در دو آیه فوق خواندیم.


(آیه 9)
در آیات گذشته اشاره سر بسته‏اى به عذاب الهى در قیامت شده بود، در اینجا که توضیح و تفسیرى بر این معنى است بعضى از ویژگیهاى روز قیامت را بازگو مى‏کند، و سپس کیفیت عذاب تکذیب کنندگان را.
مى‏فرماید: این عذاب الهى «در آن روزى است که آسمان (کرات آسمانى) به شدت به حرکت در مى‏آید» (یَوْمَ تَمُورُ السَّماءُ مَوْراً).
بدین ترتیب در آستانه قیامت نظام حاکم بر کرات آسمانى بر هم مى‏ریزد آنها از مدارات خود منحرف مى‏شوند، و به هر سو رفت و آمد مى‏کنند، سپس درهم نور دیده مى‏شوند، و به جاى آنها آسمانى نو به فرمان خدا بر پا مى‏شود، چنانکه آیه 104 سوره انبیاء مى‏گوید: «روزى که آسمان را همچون طومار در هم مى‏پیچیم».
و در آیه 48 سوره ابراهیم مى‏خوانیم: «روزى که این زمین به زمینى دیگر و آسمانها به آسمان دیگرى تبدیل مى‏شود».


(آیه 10)
سپس مى‏افزاید: «و (روزى که) کوهها از جا کنده و متحرک مى‏شوند»! و به شهادت آیات دیگر قرآن سپس متلاشى مى‏گردند (وَ تَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً).
اینها همه اشاره به آن است که این دنیا و تمام پناهگاههاى آن در هم کوبیده مى‏شود، جهانى نو، با نظاماتى نوین جاى آن را مى‏گیرد و انسان در برابر نتایج اعمال خویش، قرار خواهد گرفت.


(آیه 11)
لذا در این آیه مى‏افزاید: چون چنین است «واى در آن روز بر تکذیب کنندگان»! (فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ).
آرى! در حالى که وحشت و اضطراب ناشى از دگرگونى جهان، همگان را فرا گرفته، وحشت عظیمترى به سراغ «مکذّبین» مى‏آید که همان عذاب الهى است چرا که «ویل» اظهار تأسف و اندوه است بر وقوع یک حادثه نا مطلوب.


(آیه 12)
سپس به معرفى این مکذّبین پرداخته، مى‏فرماید: «همانها که در سخنان باطل به بازى مشغولند» (الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ).
آیات قرآن را «دروغ»، و معجزات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را «سحر» مى‏خوانند، و آورنده آن را «مجنون» مى‏شمرند، همه حقایق را به بازى گرفته، و به سخریه و استهزا در برابر آنها مى‏پردازند.
«خوض» به معنى ورود در سخنان باطل است، و در اصل به معنى وارد شدن در آب و عبور از آن است.


(آیه 13)
بار دیگر براى معرفى آن روز و بیان سرنوشت این مکذبان به توضیح دیگرى پرداخته، مى‏افزاید: «در آن روز که آنها را به زور به سوى آتش دوزخ مى‏رانند»! (یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلى‏ نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا).


(آیه 14)
به آنها مى‏گویند: «این همان آتشى است که آن را انکار مى‏کردید»! (هذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/345

soham 313
20th December 2013, 09:44 AM
(آیه 15)
و نیز به آنها گفته مى‏شود: «آیا این سحر است یا شما نمى‏بینید»؟
(أَ فَسِحْرٌ هذا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ).
شما پیوسته در دنیا مى‏گفتید: آنچه محمد آورده سحر است، او از طریق ساحرى پرده بر چشمهاى ما افکنده تا حقایق را نبینیم، عقل ما را مى‏رباید و امورى را به نام «معجزه» به ما معرفى مى‏کند، و سخنانى را به عنوان «وحى الهى» براى ما مى‏خواند، اما اینها همه بى اساس است، و چیزى جز سحر نیست.
لذا روز قیامت به عنوان سرزنش و توبیخ به هنگامى که آتش دوزخ را با چشم مى‏بینند و حرارت آن را لمس مى‏کنند به آنها گفته مى‏شود: «آیا اینها سحر است؟ یا پرده بر چشم شما افکنده شده»؟!


(آیه 16)
همچنین به آنها گفته مى‏شود: «در آن (آتش) وارد شوید، و بسوزید، مى‏خواهید صبر کنید، یا نکنید، براى شما یکسان است» (اصْلَوْها فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَواءٌ عَلَیْکُمْ).
«چرا که تنها به اعمالتان جزا داده مى‏شوید» (إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال خودتان است که به سوى شما بازگشته، و پاپیچ شما شده است، بنابر این جزع و فزع و آه و ناله و بى‏تابى تأثیرى ندارد.
این آیه تأکید مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و بازگشت آن به سوى انسان و نیز تأکید مجددى است بر مسأله عدالت پروردگار، چرا که آتش جهنم هر قدر سوزان باشد و مجازات آن دردناک چیزى جز نتیجه اعمال خود انسانها و اشکال تبدّل یافته آن نیست.


(آیه 17)
پاداش پرهیزکاران! به دنبال بحثهائى که در آیات قبل، پیرامون کیفرهاى مجرمان و عذابهاى دردناک آنها گذشت در اینجا به نقطه مقابل آنها یعنى مواهب فراوان و پاداشهاى بى‏کران مؤمنان و پرهیزکاران اشاره مى‏کند، تا در یک مقایسه روشن موقعیت هر کدام واضحتر شود.
نخست مى‏گوید: «ولى پرهیزکاران در میان باغهاى بهشت و نعمتهاى فراوان جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ).
تعبیر به «متقین» (پرهیزکاران) به جاى «مؤمنین» به خاطر آن است که این عنوان هم ایمان را در بردارد، و هم جنبه‏هاى عمل صالح را، بخصوص این که «تقوا» در یک مرحله مقدمه و پایه ایمان است.


(آیه 18)
سپس به تأثیر این نعمتهاى بزرگ بر روحیه بهشتیان اشاره کرده، مى‏گوید: «و از آنچه پروردگارشان به آنها داده شاد و مسرورند» و سخنان شیرین و دلپذیر در این باره مى‏گویند (فاکِهِینَ بِما آتاهُمْ رَبُّهُمْ).
آرى! از خوشحالى در پوست نمى‏گنجند، پیوسته با هم مزاح مى‏کنند، و دلهاى آنها از هر گونه اندوه و غم تهى است، و آرامش فوق العاده‏اى را احساس مى‏کنند.
بخصوص این که: خدا به آنها اطمینان خاطر در برابر مجازات داده «و آنان را از عذاب دوزخ نگاهداشته است» (وَ وَقاهُمْ رَبُّهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).
این جمله دو معنى مى‏تواند داشته باشد: نخست بیان نعمت مستقلى در مقابل نعمتهاى دیگر پروردگار، دیگر این که: دنباله کلام سابق باشد یعنى بهشتیان از دو چیز مسرورند، نخست به خاطر نعمتهائى که خداوند به آنها داده، و دیگر به خاطر عذابهائى که از آنها دور ساخته است.


(آیه 19)
بعد از این اشاره اجمالى و سر بسته، به نعمتها و سرور و شادمانى پرهیزکاران در بهشت به شرح آنها پرداخته، چنین مى‏گوید به آنها گفته مى‏شود:
«بخورید و بیاشامید گوارا»! (کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً).
«اینها در برابر اعمالى است که انجام مى‏دادید»! (بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
تعبیر به «هنیئا» (گوارا) اشاره به این است، که خوردنیها و نوشیدنیهاى بهشتى هیچ گونه عوارض نامطلوبى را به دنبال ندارد، و همچون نعمتهاى این جهان نیست که گاه مختصر کم و زیاد در آن، بیمارى و ناراحتى به دنبال مى‏آورد.
مسلم است نعمتهاى بهشتى ذاتا گواراست، اما این که فرشتگان به بهشتیان مى‏گویند گوارا باد خود لطف و گوارائى دیگرى است.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346

soham 313
20th December 2013, 09:47 AM
(آیه 20)
سپس به نعمت دیگرى اشاره کرده، مى‏فرماید: «این در حالى است که بر تختهاى صف کشیده در کنار هم تکیه مى‏کنند» (مُتَّکِئِینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ).
و از لذت انس با دوستان و مؤمنان دیگر بهره فراوان مى‏گیرند که این لذتى است معنوى ما فوق بسیارى از لذتها.
سپس مى‏افزاید: «و حور العین را به همسرى آنها در مى‏آوریم» (وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ).


(آیه 21)
آیات فوق بخشى از نعمتهاى «مادى» و «معنوى» بهشتیان را بازگو کرد، ولى به این اکتفا نمى‏کند، و بخش دیگرى از مواهب معنوى و مادى را نیز بر آن مى‏افزاید: «کسانى که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروى از آنها ایمان اختیار کردند فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق مى‏کنیم، و از (پاداش) عملشان چیزى نمى‏کاهیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ).
این نیز خود یک نعمت بزرگ است که انسان، فرزندان با ایمان و مورد علاقه‏اش را در بهشت در کنار خود ببیند، و از انس با آنها لذت برد، بى‏آنکه از اعمال او چیزى کاسته شود.
این گونه افراد اگر از نظر عمل کوتاهى و تقصیراتى داشته باشند، خداوند به احترام پدران صالح، آنها را مى‏بخشد و ترفیع مقام مى‏دهد، و به درجه آنان مى‏رساند، و این موهبتى است بزرگ براى پدران و فرزندان.
و در پایان آیه مى‏افزاید: «و هر کس در گرو اعمال خویش است» (کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ).
یعنى اعمال هر کسى ملازم و همراه اوست، و هرگز از او جدا نمى‏شود، خواه عمل نیک باشد یا بد! بنابر این تعجب ندارد که از اعمال پرهیزکاران و پاداش آنها چیزى کاسته نشود، چرا که این اعمال همه جا با انسان است، و اگر خداوند لطف و تفضلى در باره فرزندان متقین مى‏کند، و آنها را به پرهیزکاران در بهشت ملحق مى‏سازد این به معنى آن نیست که از پاداش اعمال آنها چیزى کاسته شود.


(آیه 22)
در آیات گذشته به نه بخش از مواهب بهشتیان اشاره شد، و در ادامه آنها به پنج قسمت دیگر اشاره مى‏کند، به گونه‏اى که از مجموع به خوبى استفاده مى‏شود آنچه لازمه آرامش و آسایش و لذت و سرور و شادى است، براى آنها در بهشت فراهم است.
نخست به دو قسمت از غذاى بهشتیان اشاره کرده، مى‏فرماید: «و همواره از انواع میوه‏ها و گوشتها- از هر نوع که بخواهند- در اختیارشان مى‏گذاریم» (وَ أَمْدَدْناهُمْ بِفاکِهَةٍ وَ لَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ).
«أَمْدَدْناهُمْ» به معنى ادامه و افزایش اعطاء است، یعنى میوه‏ها و غذاهاى بهشتى آن چنان نیست که با تناول کردن کمبودى پیدا کند، و یا مثل میوه‏هاى دنیا که در فصول سال نوسان زیادى دارد تغییرى در آن حاصل شود، بلکه همیشگى و جاودانى و مستمر است.
تعبیر «مِمَّا یَشْتَهُونَ» (از آنچه بخواهند) نشان مى‏دهد که بهشتیان در انتخاب نوع و کمیت و کیفیت این میوه‏ها و غذاها، کاملا آزادند، هر آنچه بخواهند در اختیار دارند.
البته غذاهاى بهشتى منحصر به این دو نیست ولى اینها دو غذاى مهمند.
مقدم داشتن «فاکهة» (میوه‏ها) بر «لحم» (گوشتها) اشاره‏اى است به برترى «میوه‏ها» بر «گوشتها».


(آیه 23)
سپس به مشروبات گواراى بهشتیان اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها در بهشت جامهاى پر از شراب طهور را که نه بیهوده‏گوئى در آن است و نه گناه از یکدیگر مى‏گیرند» (یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ).
شرابى است گوارا و لذت‏بخش، نشاط آفرین و روح‏پرور، خالى از هر گونه تخدیر و فساد عقل، و به دنبال آن بیهوده‏گوئى و گناه هرگز نیست، بلکه سراسر هوشیارى و لذت جسمى و روحانى است.
جمله «یتنازعون» اشاره به آن است که بهشتیان به عنوان شوخى و مزاح و افزایش سرور و انبساط جامهاى «شراب طهور» را از دست یکدیگر مى‏کشند و مى‏نوشند.


(آیه 24)
سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته، مى‏گوید: «و پیوسته بر گردشان نوجوانانى براى (خدمت) آنان گردش مى‏کنند که همچون مرواریدهاى درون صدفند»! (وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ).
«مروارید در درون صدف» به قدرى تازه و شفاف و زیباست که حد ندارد هر چند در بیرون صدف نیز قسمت زیادى از زیبائى خود را حفظ مى‏کند ولى گرد و غبار هوا و آلودگى دستها هر چه باشد از صفاى آن مى‏کاهد، خدمتگذاران بهشتى آنقدر زیبا و سفید چهره و با صفا هستند که گوئى مرواریدهائى در صدفند! گر چه در بهشت نیازى به خدمتکار نیست، و هر چه بخواهند در اختیار آنها قرار مى‏گیرد، ولى این خود احترام و اکرام بیشترى براى بهشتیان است.
در حدیثى آمده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤال کردند اگر خدمتگذار همچون مروارید در صدف باشد، مخدوم یعنى مؤمنان بهشتى چگونه‏اند فرمود:
«برترى مخدوم بر خدمتگذار در آنجا همچون برترى ماه در شب چهارده بر سایر کواکب است».


(آیه 25)
و آخرین نعمت در این سلسله همان نعمت آرامش کامل و اطمینان خاطر از هر گونه عذاب و کیفر است، چنانکه در این آیه مى‏فرماید: «در این هنگام رو به یکدیگر کرده (از گذشته) سؤال مى‏کنند» و آن را با وضع بهشت مقایسه کرده لذت مى‏برند (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346

soham 313
21st December 2013, 09:10 AM
[golrooz] صفحه ی 312 از قرآن کریم شامل آیات 26 تا 49 از سوره ی طور و آیات 1 تا 7 از سوره ی نجم [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قَالُوٓا۟ إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِيٓ أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ(26)
مي‌گويند: «ما در ميان خانواده خود ترسان بوديم (مبادا گناهان آنها دامن ما را بگيرد)!(26)



فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا وَوَقَيٰنَا عَذَابَ السَّمُومِ(27)
امّا خداوند بر ما منّت نهاد و از عذاب‌كشنده ما را حفظ كرد!(27)



إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ(28)
ما از پيش او را مي‌خوانديم (و مي‌پرستيديم)، كه اوست نيكوكار و مهربان!»(28)



فَذَكِّرْ فَمَآ أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ(29)
پس تذكّر ده، كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستي!(29)



أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ(30)
بلكه آنها مي‌گويند: «او شاعري است كه ما انتظار مرگش را مي‌كشيم!»(30)

قُلْ تَرَبَّصُوا۟ فَإِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُتَرَبِّصِينَ(31)
بگو: «انتظار بكشيد كه من هم با (شما انتظار مي‌كشم شما انتظار مرگ مرا، و من انتظار نابودي شما را با عذاب الهي)!»(31)



أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَٰمُهُم بِهَٰذَآ أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ(32)
آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور مي‌دهد، يا قومي طغيانگرند؟(32)



أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا يُؤْمِنُونَ(33)
يا مي‌گويند: «قرآن را به خدا افترا بسته»، ولي آنان ايمان ندارند(33)



فَلْيَأْتُوا۟ بِحَدِيثٍ مِّثْلِهِۦٓ إِن كَانُوا۟ صَٰدِقِينَ(34)
اگر راست مي‌گويند سخني همانند آن بياورند!(34)



أَمْ خُلِقُوا۟ مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَٰلِقُونَ(35)
يا آنها بي هيچ آفريده شده‌اند، يا خود خالق خويشند؟!(35)



أَمْ خَلَقُوا۟ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا يُوقِنُونَ(36)
آيا آنها آسمانها و زمين را آفريده‌اند؟! بلكه آنها جوياي يقين نيستند!(36)



أَمْ عِندَهُمْ خَزَآئِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَۣيْطِرُونَ(37)
آيا خزاين پروردگارت نزد آنهاست؟! يا بر همه چيز عالم سيطره دارند؟!(37)



أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(38)
آيا نردباني دارند (كه به آسمان بالا مي‌روند) و بوسيله آن اسرار وحي را مي‌شنوند؟! كسي كه از آنها اين ادّعا را دارد دليل روشني بياورد!(38)



أَمْ لَهُ الْبَنَٰتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ(39)
آيا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران (كه فرشتگان را دختران خدا مي‌ناميد)؟!(39)



أَمْ تَسَْٔلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ(40)
آيا تو از آنها پاداشي مي‌طلبي كه در زير بار گران آن قرار دارند؟!(40)



أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ(41)
آيا اسرار غيب نزد آنهاست و از روي آن مي‌نويسند؟!(41)



أَمْ يُرِيدُونَ كَيْدًا فَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ هُمُ الْمَكِيدُونَ(42)
آيا مي‌خواهند نقشه شيطاني براي تو بكشند؟! ولي بدانند خود كافران در دام اين نقشه‌ها گرفتار مي‌شوند!(42)



أَمْ لَهُمْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ(43)
يا معبودي غير خداوند دارند (كه قول ياري به آنها داده)؟! منزّه است خدا از آنچه همتاي او قرارمي‌دهند!(43)



وَإِن يَرَوْا۟ كِسْفًا مِّنَ السَّمَآءِ سَاقِطًا يَقُولُوا۟ سَحَابٌ مَّرْكُومٌ(44)
آنها (چنان لجوجند كه) اگر ببينند قطعه سنگي از آسمان (براي عذابشان) سقوط مي‌كند مي‌گويند: «اين ابر متراكمي است!»(44)



فَذَرْهُمْ حَتَّيٰ يُلَٰقُوا۟ يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ(45)
حال كه چنين است آنها را رها كن تا روز مرگ خود را ملاقات كنند؛(45)



يَوْمَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ كَيْدُهُمْ شَئًْا وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ(46)
روزي كه نقشه‌هاي آنان سودي به حالشان نخواهد داشت و (از هيچ سو) ياري نمي‌شوند!(46)



وَإِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ عَذَابًا دُونَ ذَٰلِكَ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(47)
و براي ستمگران عذابي قبل از آن است (در همين جهان)؛ ولي بيشترشان نمي‌دانند!(47)



وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ(48)
در راه ابلاغ حكم پروردگارت صبر و استقامت كن، چرا كه تو در حفاظت كامل ما قرار داري! و هنگامي كه برمي‌خيزي پروردگارت را تسبيح و حمد گوي!(48)



وَمِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَٰرَ النُّجُومِ(49)
(همچنين) به هنگام شب او را تسبيح كن و به هنگام پشت كردن ستارگان (و طلوع صبح)!(49)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر



وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَيٰ(1)
سوگند به ستاره هنگامي كه افول مي‌كند،(1)



مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَيٰ(2)
كه هرگز دوست شما [= محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است،(2)



وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَيٰٓ(3)
و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد!(3)



إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَيٰ(4)
آنچه مي‌گويد چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست!(4)



عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَيٰ(5)
آن كس كه قدرت عظيمي دارد [= جبرئيل امين‌] او را تعليم داده است؛(5)



ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَيٰ(6)
همان كس كه توانايي فوق العاده دارد؛ او سلطه يافت(6)



وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَيٰ(7)
در حالي كه در اُفق اعلي قرار داشت!(7)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st December 2013, 09:15 AM
(آیه 26)
«مى‏گویند: ما در میان خانواده خود ترسان بودیم» مبادا گناهان آنها دامن ما را بگیرد (قالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ).
با این که در میان خانواده خود زندگى مى‏کردیم و باید احساس امنیت کنیم باز ترسان بودیم، از این بیم داشتیم که حوادث ناگوار زندگى و عذاب الهى هر لحظه فرا رسد. از این بیم داشتیم که فرزندان و خانواده ما راه خطا پیش گیرند، و در وادى ضلالت، گمراه و سرگردان شوند.
و ازین بیم داشتیم که دشمنان سنگدل، ما را غافلگیر سازند و عرصه را بر ما تنگ کنند.


(آیه 27)
«اما خداوند بر ما منت نهاد (و رحمت واسعه او شامل حال ما شد) و از عذاب کشنده ما را حفظ کرد»! (فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ).
آرى! پروردگار مهربان، ما را از زندان دنیا با تمام وحشتهایش نجات بخشید، و در کانون نعمتهایش، یعنى بهشت، جاى داد.


(آیه 28)
بهشتیان در آخرین سخنى که از آنها در اینجا نقل شده به این واقعیت اعتراف مى‏کنند که نیکوکار و رحیم بودن خدا را در آنجا از هر زمان دیگر، بیشتر احساس مى‏کنند.
مى‏گویند: «ما از پیش او را مى‏خواندیم (و مى‏پرستیدیم) که اوست نیکوکار و مهربان»! (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
ولى در اینجا به واقعیت و عمق این صفات بیشتر پى مى‏بریم که چگونه در مقابل اعمال ناچیز ما این همه نیکى کرده، و در برابر آن همه لغزشها ما را مشمول رحمتش ساخته است.


(آیه 29)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و پنج آیه بعد در روایتى آمده است قریش در «دار النّدوه» «"دار الندوة" خانه "قصى بن کلاب" جدّ معروف عرب بود، که براى مشاوره در امور مهم در آن جمع مى‏شدند و به مشورت مى‏پرداختند، این خانه در کنار خانه خدا قرار داشت، و در آن به سوى "کعبه" باز مى‏شد، و مرکزیت آن براى مجالس مشاوره از زمان خود قصى بن کلاب بود.» اجتماع کردند، تا براى جلوگیرى از دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مى‏شد چاره‏اى بیندیشند.
یکى از مردان قبیله «بنى عبد الدار» گفت: ما باید منتظر باشیم که او بمیرد، زیرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنیا خواهد رفت، همان گونه که «زهیر» و «نابغه» و «اعشى» (سه نفر از شعراى جاهلیت) از دنیا رفتند (و بساطشان برچیده شد و بساط محمّد نیز با مرگش برچیده خواهد شد) این را گفتند و پراکنده شدند، آیات مورد بحث نازل گشت و به آنها پاسخ گفت.
تفسیر:
در آیات گذشته، قسمتهاى قابل توجهى از نعمتهاى بهشتى و پاداشهاى پرهیزکاران آمده بود، و در اینجا بخشى از عذابهاى دردناک دوزخیان.
نخست مى‏فرماید: حال که چنین است «پس تذکر ده» (فَذَکِّرْ).
چرا که دلهاى حق‏طلبان با شنیدن این سخنان، آماده‏تر مى‏شود، و هنگام آن رسیده است که سخنان حق را براى آنها بیان کنى.
سپس به ذکر اتهامات و نسبتهاى ناروائى که دشمنان لجوج و معاند به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏دادند پرداخته، مى‏فرماید: «به لطف پروردگارت (و به برکت نعمتهایش) تو کاهن و مجنون نیستى»! (فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ).
قریش براى پراکنده ساختن مردم از اطراف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله این تهمتها را به او مى‏بستند، و عجب این که به تضاد این دو وصف نیز واقف نبودند، زیرا کاهنان افراد هوشیارى بودند، بر خلاف مجنون، و جمع این دو افترا در آیه فوق شاید اشاره به همین پراکنده‏گوئى آنها باشد.


(آیه 30)
سپس به سومین اتهام پرداخته- که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است- مى‏فرماید: «بلکه آنها مى‏گویند: او شاعرى است که ما انتظار مرگش را مى‏کشیم» (أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
تا او زنده است اشعارش رونقى دارد و مردم را به سوى خود جذب مى‏کند، کمى صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!


(آیه 31)
به هر حال آنها به این دلخوش مى‏کردند که حوادثى پیش آید و طومار عمر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در هم پیچیده شود، و آنها به گمان خود از این مشکل بزرگى که دعوت آن حضرت در سراسر جامعه آنان به وجود آورده بود رهائى یابند.
قرآن با یک جمله پرمعنى و تهدیدآمیز به این کوردلان معاند پاسخ مى‏دهد و مى‏فرماید: «بگو: انتظار بکشید که من هم با شما انتظار مى‏کشم»! شما انتظار مرگ مرا و من انتظار نابودى شما را با عذاب الهى! (قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ)



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/346

soham 313
21st December 2013, 09:19 AM
(آیه 32)
سپس آنها را مورد شدیدترین سرزنشها قرار داده، مى‏گوید: «آیا عقلهایشان آنان را به این اعمال دستور مى‏دهد یا قومى طغیانگرند»؟ (أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این گونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نیست، بلکه سر چشمه همه آنها روح عصیان و طغیانگرى است که بر این افراد غالب است.


(آیه 33)
بار دیگر به یکى دیگر از تهمتهاى آنها که در حقیقت چهارمین تهمت در این سلسله اتهامات محسوب مى‏شود اشاره کرده، مى‏افزاید: «یا مى‏گویند: قرآن را به خدا افترا بسته، ولى آنان ایمان ندارند» (أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ).


(آیه 34)
ولى قرآن مجید پاسخ دندان‏شکنى به آنها داده، مى‏فرماید: «اگر راست مى‏گویند (که این کلام بشر است، و ساخته و پرداخته فکر انسان پس آنها نیز) سخنى همانند آن بیاورند» (فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ).
شما هم انسانید و به گفته خود داراى هوش سرشار، و قدرت بیان، و آگاهى و تسلط بر انواع سخن، چرا گویندگان و متفکران شما قادر نیستند سخنى همانند آن بیاورند؟! جمله «فلیأتوا» (پس بیاورند ...) به اصطلاح امر تعجیزى است، و هدف آن است که عجز و ناتوانى آنها را از مقابله به مثل در برابر قرآن روشن سازد، و این همان چیزى است که در علم کلام و عقائد از آن تعبیر به «تحدّى» مى‏کنند، یعنى دعوت مخالفان به معارضه و مقابله به مثل در برابر معجزات.
این یکى از آیاتى است که به روشنى اعجاز قرآن را روشن مى‏کند، و مفهوم آن مخصوص معاصران پیامبر نیست، بلکه تمام کسانى که در همه قرون و اعصار مى‏گویند قرآن سخن بشر است، و بر خدا افترا بسته شده، آنها نیز مخاطب به این خطابند که اگر راست مى‏گویند سخنى همانند آن بیاورند.
این نداى قرآن در این آیه و آیات مشابه همواره بلند بوده است، و در طى چهارده قرن که از بعثت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏گذرد کسى نتوانسته است به آن پاسخ مثبت گوید و این عجز عمومى گواه زنده اصالت این وحى آسمانى است.


(آیه 35)
راستى حرف حساب شما چیست؟! قرآن همچنان ادامه بحث استدلالى گذشته در برابر منکران قرآن و نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و قدرت پروردگار را با یازده سؤال پى در پى ادامه مى‏دهد، نخست از مسأله آفرینش شروع کرده، مى‏گوید: «یا آنها بى‏هیچ آفریده شده‏اند یا خود خالق خویشتند»؟! (أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ).
این عبارت کوتاه و فشرده در حقیقت اشاره به «برهان معروف علّیت» است که در فلسفه و کلام براى اثبات وجود خداوند آمده است، و آن این که عالمى که در آن زندگى مى‏کنیم بدون شک حادث است زیرا دائما در حال تغییر است، و آنچه در حال تغییر و دگرگونى است در معرض حوادث است، و چیزى که در معرض حوادث است محال است قدیم و ازلى باشد.
اکنون این سؤال پیش مى‏آید که اگر حادث است از سه حال بیرون نیست:
1- بدون علت به وجود آمده است.
2- خود علت خویشتن است.
3- این جهان مخلوق خداوند واجب الوجود است که هستیش از درون ذات پاک اوست.
باطل بودن دو احتمال نخست معلوم است، زیرا وجود معلول بدون علت محال است، و گر نه هر چیز در هر شرائطى باید به وجود آید، در حالى که چنین نیست.
احتمال دوم که چیزى خودش را به وجود آورد نیز محال است، زیرا مفهومش این است که قبل از وجودش موجود باشد، و این اجتماع نقیضین است.
بنابر این راهى جز قبول احتمال سوم یعنى خالقیت واجب الوجود باقى نمى‏ماند.


(آیه 36)
این آیه به سؤال دیگرى که در باره ادعائى که در مرحله پائینتر قرار دارد پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنها آسمانها و زمین را آفریده‏اند»؟ (أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).
اگر بى‏علت به وجود نیامده‏اند، و نیز خود علت خویش نبوده‏اند، آیا آنها واجب الوجود و خالق آسمانها و زمینند؟ و اگر مبدأ عالم هستى نیستند آیا خداوند امر خلقت آسمان و زمین را به آنها واگذارده؟ و به این ترتیب مخلوقى هستند که خود فرمان خلقت دارند؟
مسلما آنها هرگز نمى‏توانند چنین ادعاى باطلى کنند، لذا در دنباله همین سخن مى‏افزاید: «بلکه آنها (جویاى) یقین نیستند» (بَلْ لا یُوقِنُونَ).
آرى آنها دنبال بهانه ‏اى براى فرار از ایمانند.




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347

soham 313
21st December 2013, 09:22 AM
(آیه 37)
و اگر مدعى این امور نیستند و در امر خلقت نصیبى ندارند «آیا خزائن پروردگارت نزد آنهاست»؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّکَ).
تا هر کس را بخواهند «نعمت نبوت و علم و دانش» یا ارزاق دیگر بخشند، و از هر کس بخواهند دریغ دارند.
«یا بر همه چیز عالم سیطره دارند»؟! (أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ).
آنها هرگز نمى‏توانند ادعا کنند که خزینه‏دار پروردگارند، و نه سلطه‏اى بر امر تدبیر این جهان دارند، چرا که ضعف و زبونى آنها در برابر یک حادثه، یک بیمارى و حتى یک حشره ناچیز، و همچنین نیاز آنها به ابتدائى‏ترین وسائل زندگى، بهترین دلیل بر نفى این قدرتها از آنهاست، تنها هواى نفس و جاه‏طلبى و خودخواهى و تعصب و لجاج است که آنها را به انکار حقایق کشیده.
«مصیطرون» اشاره به «ارباب انواع» است که جزء خرافات پیشینیان مى‏باشد، آنها معتقد بودند که هر نوع از انواع جهان اعم از انسان و انواع حیوانات و گیاهان و غیر آنها داراى مدبر و مربى خاصى است که آن را ربّ النوع آن مى‏نامیدند، و خدا را «ربّ الأرباب» خطاب مى‏کردند، این عقیده شرک‏آمیز از نظر اسلام مردود است، و در آیات قرآن تدبیر همه جهان از آن خدا معرفى شده و او را «ربّ العالمین» مى‏خوانیم.


(آیه 38)
مسلم است نه منکران نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مشرکان عصر جاهلیت، و نه غیر آنها، مدعى هیچ یک از امور پنجگانه فوق نبودند، لذا در این آیه به مرحله دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «آیا نردبانى دارند که (به آسمان بالا مى‏روند) و به وسیله آن اسرار وحى را مى‏شنوند»؟! (أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ).
و از آنجا که ممکن بود آنها مدعى آگاهى از اسرار آسمان شوند قرآن بلافاصله از آنها مطالبه دلیل کرده، مى‏گوید: «هر کسى از آنها این ادعا را دارد (و مى‏گوید:
اسرار الهى را از طریق صعود به آسمان مى‏شنوم) دلیل روشنى بیاورد» (فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
مسلما اگر چنین ادعائى داشتند از حدود حرف تجاوز نمى‏کرد و هرگز دلیلى بر این مطلب نداشتند.


(آیه 39)
سپس مى‏افزاید: آیا این نسبت ناروا را که به فرشتگان مى‏دهند و مى‏گویند: آنها دختران خدا هستند قابل قبول است؟ «آیا سهم خدا دختران است و سهم شما پسران» که فرشتگان را دختران خدا مى‏نامید! (أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ).
اشاره به این که یکى از اعتقادات و افکار باطل آنها این بود که از دختران به شدت تنفر داشتند، و اگر با خبر مى‏شدند که همسرشان دخترى آورده چهره آنها از شدت اندوه و شرم سیاه مى‏شد، ولى با این حال فرشتگان را دختران خدا مى‏خواندند! بدیهى است دختر و پسر از نظر ارزش انسانى با هم تفاوتى ندارند، و تعبیر آیه فوق از قبیل استدلال به عقیده باطل طرف مخالف بر ضد خود اوست.



(آیه 40)
سپس از این مرحله نیز تنزل کرده به ذکر یکى دیگر از امورى که امکان دارد وسیله بهانه‏جوئى آنها شود اشاره کرده، مى‏فرماید: «آیا تو از آنها پاداشى (در مقابل ابلاغ رسالت) مى‏طلبى که در زیر بار گران آن قرار دارند»! (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ).


(آیه 41)
دگر بار آنها را مورد سؤال قرار داده، مى‏گوید: «آیا اسرار غیب نزد آنهاست، و از روى آن مى‏نویسند»؟ (أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ).
اینها ادعا مى‏کنند پیامبر شاعرى است که در انتظار مرگ او و از هم پاشیدن شیرازه زندگى او هستیم، و با مرگش همه چیز پایان مى‏گیرد و دعوتش به بوته فراموشى مى‏افتد.
آنها از کجا مى‏دانند که بعد از وفات پیامبر زنده‏اند؟ این غیب را چه کسى به آنها گفته؟


(آیه 42)
سپس به بیان احتمال دیگرى پرداخته، مى‏گوید: «آیا مى‏خواهند نقشه شیطانى براى تو بکشند؟ ولى بدانند خود کافران در دام این نقشه‏ها گرفتار مى‏شوند» و طرح خداوند بالاتر از طرح آنهاست! (أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ).
آیه فوق مطابق این تفسیر همانند آیه 54 سوره آل عمران است که مى‏گوید:
«وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ و (یهود و دشمنان مسیح، براى نابودى او و آئینش) نقشه کشیدند و خداوند (براى حفظ او و آئینش) چاره ‏جوئى کرد و خداوند بهترین چاره ‏جویان است».




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347

soham 313
21st December 2013, 09:26 AM
(آیه 43)
و بالاخره در آخرین پرسش از آنها مى‏پرسد: آیا آنها خیال مى‏کنند حامى و یاورى دارند»؟ یا معبودى غیر خدا دارند»؟ که قول یارى به آنها داده (أَمْ لَهُمْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ).
سپس مى‏افزاید: «منزه است خدا از آنچه همتاى او قرار مى‏دهند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
بنابر این هیچ کس قادر به حمایت از آنها نیست.
به این ترتیب آنها را در برابر یک بازپرسى عجیب و یک رشته سؤالات زنجیره‏اى یازده‏گانه قرار مى‏دهد، و مرحله به مرحله آنها را به عقب‏نشینى و تنزل از ادعاها وا مى‏دارد، و سپس تمام راههاى فرار را به روى آنها مى‏بندد، و در بن‏بست کامل قرار مى‏دهد.


(آیه 44)
به دنبال بحثى که در آیات گذشته با مشرکان و منکران لجوج آمد، بحثى که براى هر انسان حق‏طلبى حقیقت را روشن مى‏ساخت، در اینجا پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته، مى‏گوید: «آنها (چنان لجوجند که) اگر ببینند قطعه سنگى از آسمان (براى عذابشان) سقوط مى‏کند مى‏گویند: (اشتباه مى‏کنید، این سنگ نیست) این ابر متراکمى است» که بر زمین فرو مى‏ریزد! (وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ).
کسانى که این قدر لجوج باشند که حقایق حسى را منکر شوند و سنگهاى آسمانى را به ابرهاى متراکم تفسیر کنند، با این که همه کس ابر را به هنگامى که نزدیک به زمین مى‏شود دیده که چیزى جز مجموعه بخار نیست، چگونه این بخار لطیف متراکم مى‏شود و تبدیل به سنگ مى‏گردد؟
این افراد تکلیفشان در برابر حقایق معنوى روشن است.


(آیه 45)
لذا در این آیه مى‏افزاید: «حال که چنین است آنها را رها کن (و براى هدایت این گروه لجوج پافشارى منما) تا روز مرگ خود را ملاقات کنند» و عذابهاى الهى را که در انتظارشان است با چشم خود ببینند (فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ).
جمله «ذرهم» (آنها را رها کن) امرى است تهدیدآمیز و منظور از آن ترک اصرار بر تبلیغ این گونه افراد غیر قابل هدایت است بنابر این نه منافات با ادامه تبلیغ در سطح عموم از سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دارد و نه منافاتى با فرمان جهاد.


(آیه 46)
سپس به معرفى این روز پرداخته، مى‏گوید: «روزى که نقشه‏هاى آنها سودى به حالشان نخواهد داشت، و (تمام راههاى فرار به روى آنها بسته مى‏شود، و از هیچ سو) یارى نمى‏شوند» (یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
آرى! هر کس مى‏میرد قیامت صغراى او برپا مى‏شود و سر آغازى است براى پاداش و کیفرها که بخشى جنبه برزخى دارد و بخش دیگرى در قیامت کبرى یعنى قیامت عمومى انسانها دامانشان را مى‏گیرد، و در هیچ یک از این دو مرحله نه چاره‏جوئیها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى یار و یاورى وجود دارد.


(آیه 47)
در این آیه مى‏افزاید: «آنها تصور نکنند که فقط عذاب برزخ و قیامت در کار است بلکه «براى ستمگران عذابى قبل از آن است در (همین جهان) ولى بیشترشان نمى‏دانند» (وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
آرى! آنها در همین دنیا باید در انتظار عذابهائى همچون عذابهاى اقوام پیشین باشند، مانند صاعقه‏ها، زلزله‏ها، سنگهاى آسمانى و خشکسالى و قحطى و یا کشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحید- همان گونه که در جنگ بدر نسبت به گروهى از سران شرک اتفاق افتاد، مگر این که بیدار شوند و توبه کنند و به سوى خدا باز آیند.
جمله «وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» اشاره به این است که آنها غالبا از عذابهائى که در دنیا و آخرت در انتظارشان است بى‏خبرند و مفهومش این است که اقلیتى از آنها از این معنى آگاهند، و در عین حال بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مى‏ورزند.


(آیه 48)
در این آیه پیامبر را در مقابل این همه کارشکنیها و تهمتها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مى‏کند، مى‏فرماید: «در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن» (وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ).
اگر تو را کاهن و مجنون و شاعر مى‏خوانند صبر کن، و اگر آیات قرآن را افتراهائى مى‏پندارند که به خدا بسته شده است شکیبائى نما، و اگر در برابر این همه براهین منطقى باز به لجاج و عناد ادامه مى‏دهند استقامت به خرج ده، مبادا دلسرد و یا ضعیف و ناتوان شوى.
«زیرا تو در حفاظت کامل ما قرار دارى» (فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا).
ما همه چیز را مى‏بینیم و از همه چیز با خبریم و تو را تنها نخواهیم گذارد.
و از آنجا که راز و نیاز با خدا، و نیایش و عبادت او، و تسبیح و تقدیس ذات پاک او، به انسان آرامش و نیرو مى‏بخشد به دنبال دستور صبر مى‏فرماید:
«و هنگامى که بر مى‏خیزى پروردگارت را تسبیح و حمد گوى» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ).
چه در سحرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فریضه، و چه بعد از قیام از هر مجلس باشد.
آرى! روح و جانت را به تسبیح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذکر او خوشبو کن، از یاد او مدد بگیر، و براى مبارزه با کارشکنیهاى دشمن آماده شو! در حدیثى آمده است پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامى که از مجلس برمى‏خاست مى‏فرمود: «سبحانک اللّهمّ و بحمدک اشهد ان لا اله الّا انت، استغفرک و اتوب الیک».
بعضى عرض کردند: اى رسول خدا! این چه کلماتى است که مى‏گوئى فرمود: «اینها کلماتى است که جبرئیل به من آموخته و کفاره چیزى است که در مجالس واقع مى‏شود».


(آیه 49)
سپس در آخرین آیه مى‏افزاید: همچنین «به هنگام شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان» و طلوع صبح (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ).
زیرا عبادت و تسبیح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى دیگرى دارد، و از تظاهر و ریا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بیشتر مى‏باشد، چرا که کارهاى مشغول کننده زندگى روزانه تعطیل است استراحت شبانه به انسان آرامش بخشیده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقیقت همزمان با وقتى است که پیامبر به معراج رفت، و در مقام «قاب قوسین» در آن خلوتگه راز قرار گرفت و با خداى خود به راز و نیاز پرداخت.

«پایان سوره طور»



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/347

soham 313
21st December 2013, 09:27 AM
سوره نجم [53]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 62 آیه دارد

محتواى سوره:
این سوره به گفته بعضى نخستین سوره‏اى است که پیامبر بعد از علنى کردن دعوت خود آن را آشکارا و با صداى بلند در حرم مکه تلاوت کرد، و مشرکان به آن گوش دادند، و همه مؤمنان آن روز و حتى مشرکان سجده کردند! به هر حال این سوره به خاطر «مکى» بودنش بحثهائى از اصول اعتقادى مخصوصا «نبوت» و «معاد» دارد، و با تهدیدهاى کوبنده و انذارهاى مکرر به بیدارى کفار مى‏پردازد.
محتواى این سوره را در هفت بخش مى‏توان خلاصه کرد:
1- در آغاز سوره بعد از سوگند پرمعنائى، از حقیقت وحى سخن مى‏گوید و تماس مستقیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را با پیک وحى «جبرئیل» روشن مى‏سازد، و ساحت مقدس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این که چیزى جز وحى الهى بگوید مبرا مى‏کند.
2- در بخش دیگرى از این سوره از معراج پیامبر سخن گفته، و گوشه‏هائى از آن را با عباراتى کوتاه و پرمعنى مجسم مى‏کند.
3- سپس به خرافات مشرکان در زمینه بتها، و عبادت فرشتگان، و امور دیگرى که جز از روى هوى و هوس نبود، پرداخته و آنها را سخت در این رابطه نکوهش مى‏کند، و از پرستش آنها برحذر مى‏دارد.
4- در بخش دیگرى راه توبه را به روى این منحرفین و عموم گنهکاران باز مى‏کند، و آنها را به مغفرت واسعه حق نوید مى‏دهد، و تأکید مى‏کند که هر کس مسؤول اعمال خویش است و هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏کشد.
5- براى تکمیل این اهداف در بخش دیگرى از این سوره گوشه‏هائى از مسأله «معاد» را منعکس مى‏سازد، و دلیل روشنى براى این مسأله از آنچه در نشئه دنیا وجود دارد اقامه مى‏کند.
6- مطابق معمول اشاراتى به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که در طریق دشمنى با حق پافشارى و لجاج و عناد داشتند، مى‏کند.
7- و سر انجام سوره را با امر به سجده و عبادت براى پروردگار پایان مى‏بخشد.
ضمنا نامگذارى این سوره به «النجم» به خاطر نخستین آیه آن است.

فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «هر کس سوره «النّجم» را بخواند خداوند به عدد هر یک از کسانى که به پیامبر ایمان آوردند و کسانى که او را انکار کردند ده حسنه به او عطا مى‏کند».
مسلما چنین پاداشهاى عظیمى از آن کسانى است که تلاوت این سوره را وسیله‏اى براى اندیشیدن، و سپس عمل، قرار دهند، و تعلیمات مختلف این سوره در زندگى آنها پرتوافکن شود.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348

soham 313
21st December 2013, 09:31 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
قابل توجه این که سوره پیشین (سوره طور) با کلمه «النّجوم» (ستارگان) پایان یافت، و این سوره با کلمه «النّجم» (ستاره) آغاز مى‏شود که خداوند به آن سوگند یاد کرده، مى‏فرماید: «سوگند به ستاره هنگامى که افول مى‏کند» (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏).
ظاهر آیه آنچنان که اطلاق واژه «النّجم» اقتضا مى‏کند سوگند به همه ستارگان آسمان است که از نشانه‏هاى بارز عظمت خداوند، و از اسرار بزرگ جهان آفرینش و از مخلوقات فوق العاده عظیم پروردگار است.
تکیه بر غروب آنها، در حالى که طلوع آنها بیشتر جلب توجه مى‏کند به خاطر آن است که غروب ستارگان دلیل بر حدوث آنها مى‏باشد و نیز دلیل است بر نفى عقیده ستاره ‏پرستان همان گونه که در داستان ابراهیم (ع) آمده است.


(آیه 2)
اما ببینیم این سوگند براى چه یاد شده است؟ آیه مورد بحث چنین توضیح مى‏دهد: «که هرگز دوست شما [محمّد صلّى اللّه علیه و آله‏] منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است» (ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏). او همیشه در مسیر حق گام برمى‏دارد، و در گفتار و کردارش کمترین انحرافى نیست.


(آیه 3)
سپس براى تأکید این مطلب، و اثبات این که آنچه مى‏گوید از سوى خداست، مى‏افزاید: «و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید» (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏).
این تعبیر شبیه استدلالى است براى آنچه در آیه قبل در زمینه نفى ضلالت و غوایت آمده، چرا که سر چشمه گمراهیها غالبا پیروى از هواى نفس است.


(آیه 4)
سپس با صراحت تمام مى‏گوید: «آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏).
او از خودش چیزى نمى‏گوید، و قرآن ساخته و پرداخته فکر او نیست، همه از ناحیه خداست، و دلیل این ادعا در خودش نهفته است، بررسى آیات قرآن نیز گواهى مى‏دهد که هرگز یک انسان هر قدر عالم و متفکر باشد- تا چه رسد به انسان درس نخوانده‏اى که در محیطى مملو از جهل و خرافات پرورش یافته- قادر نیست سخنانى چنین پرمحتوا بیاورد که بعد از گذشتن قرنها الهام‏بخش مغزهاى متفکران است، و مى‏تواند پایه‏اى براى ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن و پیشرو گردد.
ضمنا این سخن تنها در مورد آیات قرآن نیست، بلکه به قرینه آیات گذشته سنت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نیز شامل مى‏شود چرا که این آیه با صراحت مى‏گوید: او از روى هوى سخن نمى‏گوید هر چه مى‏گوید وحى است.
حدیث جالب زیر شاهد دیگرى بر این مدعاست.
«سیوطى» که از دانشمندان معروف اهل سنت است در تفسیر «در المنثور» چنین نقل مى‏کند: «روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستور داد درهاى خانه‏هائى که به داخل مسجد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گشوده مى‏شد (جز در خانه على علیه السّلام) بسته شود، این امر به مسلمانان گران آمد تا آنجا که «حمزه» عموى پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله از این کار گله کرد که چگونه در خانه عمویت و ابو بکر و عمر و عباس را بستى، اما در خانه پسر عمویت را بازگذاردى؟ (و او را بر دیگران ترجیح دادى).
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله متوجه شد که این امر بر آنها گران آمده است مردم را به مسجد دعوت فرمود، و خطبه بى‏نظیرى در تمجید و توحید خداوند ایراد کرد.
سپس افزود: «اى مردم! من شخصا درها را نبستم و نگشودم، و من شما را از مسجد بیرون نکردم، و على را ساکن ننمودم (آنچه بود وحى الهى و فرمان خدا بود) سپس این آیات را تلاوت کرد: (وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ ... إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏».
این حدیث که بیانگر مقام والاى امیر مؤمنان على علیه السّلام در میان تمام امت اسلامى بعد از شخص پیامبر است، نشان مى‏دهد که نه تنها گفته‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر طبق وحى است بلکه اعمال و کردار او نیز چنین است.


(آیه 5)
نخستین دیدار دوست! در تعقیب آیات گذشته که سخن از نزول وحى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏گفت در اینجا سخن از معلم وحى است.
مى‏فرماید: «آن کس که قدرت عظیمى دارد او را تعلیم داده است» (عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى‏).


(آیه 6)
باز براى تأکید بیشتر مى‏افزاید: «همان کسى که توانائى فوق العاده دارد او سلطه یافت» (ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى‏).


(آیه 7)
این تعلیم را به او داد «در حالى که در افق اعلى قرار داشت» (وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى‏).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348

soham 313
22nd December 2013, 09:18 AM
[golrooz] صفحه ی 313 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 39 از سوره ی نجم [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّيٰ(8)
سپس نزديكتر و نزديكتر شد(8)



فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَيٰ(9)
تا آنكه فاصله او (با پيامبر) به اندازه فاصله دو كمان يا كمتر بود؛(9)



فَأَوْحَيٰٓ إِلَيٰ عَبْدِهِ مَآ أَوْحَيٰ(10)
در اينجا خداوند آنچه را وحي كردني بود به بنده‌اش وحي نمود(10)



مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَيٰٓ(11)
قلب (پاك او) در آنچه ديد هرگز دروغ نگفت(11)



أَفَتُمَٰرُونَهُ عَلَيٰ مَا يَرَيٰ(12)
آيا با او درباره آنچه (با چشم خود) ديده مجادله مي‌كنيد؟!(12)



وَلَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَيٰ(13)
و بار ديگر نيز او را مشاهده كرد،(13)



عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَيٰ(14)
نزد «سدرة المنتهي»،(14)



عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَيٰٓ(15)
كه «جنت المأوي» در آنجاست!(15)



إِذْ يَغْشَي السِّدْرَةَ مَا يَغْشَيٰ(16)
در آن هنگام كه چيزي [= نور خيره‌كننده‌اي‌] سدرة المنتهي را پوشانده بود،(16)



مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَيٰ(17)
چشم او هرگز منحرف نشد و طغيان نكرد (آنچه ديد واقعيّت بود)!(17)



لَقَدْ رَأَيٰ مِنْ ءَايَٰتِ رَبِّهِ الْكُبْرَيٰٓ(18)
او پاره‌اي از آيات و نشانه‌هاي بزرگ پروردگارش را ديد!(18)



أَفَرَءَيْتُمُ اللَّٰتَ وَالْعُزَّيٰ(19)
به من خبر دهيد آيا بتهاي «لات» و «عزّي»(19)



وَمَنَوٰةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَيٰٓ(20)
و «منات» كه سوّمين آنهاست (دختران خدا هستند)؟!(20)



أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَيٰ(21)
آيا سهم شما پسر است و سهم او دختر؟! (در حالي كه بزعم شما دختران كم ارزش‌ترند!)(21)



تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَيٰٓ(22)
در اين صورت اين تقسيمي ناعادلانه است!(22)



إِنْ هِيَ إِلَّآ أَسْمَآءٌ سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُم مَّآ أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَٰنٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَي الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَيٰٓ(23)
اينها فقط نامهايي است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‌ايد (نامهايي بي‌محتوا و اسمهايي بي مسمّا)، و هرگز خداوند دليل و حجتي بر آن نازل نكرده؛ آنان فقط از گمانهاي بي‌اساس و هواي نفس پيروي مي‌كنند در حالي كه هدايت از سوي پروردگارشان براي آنها آمده است!(23)



أَمْ لِلْإِنسَٰنِ مَا تَمَنَّيٰ(24)
يا آنچه انسان تمنّا دارد به آن مي‌رسد؟!(24)



فَلِلَّهِ الْءَاخِرَةُ وَالْأُولَيٰ(25)
در حالي كه آخرت و دنيا از آن خداست!(25)



۞ وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ لَا تُغْنِي شَفَٰعَتُهُمْ شَئًْا إِلَّا مِنۢ بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَآءُ وَيَرْضَيٰٓ(26)
و چه بسيار فرشتگان آسمانها كه شفاعت آنها سودي نمي‌بخشد مگر پس از آنكه خدا براي هر كس بخواهد و راضي باشد اجازه (شفاعت) دهد!(26)



إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَٰٓئِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَيٰ(27)
كساني كه به آخرت ايمان ندارند، فرشتگان را دختر (خدا) نامگذاري مي‌كنند!(27)



وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَئًْا(28)
آنها هرگز به اين سخن دانشي ندارند، تنها از گمان بي‌پايه پيروي مي‌كنند با اينكه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بي‌نياز نمي‌كند!(28)



فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّيٰ عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا(29)
حال كه چنين است از كسي كه از ياد ما روي مي‌گرداند و جز زندگي مادي دنيا را نمي‌طلبد، اعراض كن!(29)



ذَٰلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَيٰ(30)
اين آخرين حدّ آگاهي آنهاست؛ پروردگار تو كساني را كه از راه او گمراه شده‌اند بهتر مي‌شناسد، و (همچنين) هدايت‌يافتگان را از همه بهتر مي‌شناسد!(30)



وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَُٰٓٔوا۟ بِمَا عَمِلُوا۟ وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا۟ بِالْحُسْنَي(31)
و براي خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است تا بدكاران را به كيفر كارهاي بدشان برساند و نيكوكاران را در برابر اعمال نيكشان پاداش دهد!(31)



الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَٰحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَٰسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوٓا۟ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَيٰٓ(32)
همانها كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوري مي‌كنند، جز گناهان صغيره (كه گاه آلوده آن مي‌شوند)؛ آمرزش پروردگار تو گسترده است؛ او نسبت به شما از همه آگاهتر است از آن هنگام كه شما را از زمين آفريد و در آن موقع كه بصورت جنينهايي در شكم مادرانتان بوديد؛ پس خودستايي نكنيد، او پرهيزگاران را بهتر مي‌شناسد!(32)



أَفَرَءَيْتَ الَّذِي تَوَلَّيٰ(33)
آيا ديدي آن كس را كه (از اسلام -يا انفاق-) روي گردان شد؟!(33)



وَأَعْطَيٰ قَلِيلًا وَأَكْدَيٰٓ(34)
و كمي عطا كرد، و از بيشتر امساك نمود!(34)



أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَيٰٓ(35)
آيا نزد او علم غيب است و مي‌بيند (كه ديگران مي‌توانند گناهان او را بر دوش گيرند)؟!(35)



أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَيٰ(36)
يا از آنچه در كتب موسي نازل گرديده با خبر نشده است؟!(36)



وَإِبْرَٰهِيمَ الَّذِي وَفَّيٰٓ(37)
و در كتب ابراهيم، همان كسي كه وظيفه خود را بطور كامل ادا كرد،(37)



أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَيٰ(38)
كه هيچ كس بار گناه ديگري را بر دوش نمي‌گيرد،(38)



وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَيٰ(39)
و اينكه براي انسان بهره‌اي جز سعي و كوشش او نيست،(39)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
22nd December 2013, 09:23 AM
(آیه 8)
«سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد ...» (ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى).


(آیه 9)
«تا آنکه فاصله میان او (با پیامبر) به اندازه دو کمان یا کمتر بود»! (فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏).


(آیه 10)
«در اینجا خداوند آنچه را وحى کردنى بود به بنده‏اش وحى نمود»! (فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏).


(آیه 11)
«قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز دروغ گفت»! (ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏).


(آیه 12)
«آیا با او در باره آنچه (با چشم خود) دیده مجادله مى‏کنید»؟
(أَ فَتُمارُونَهُ عَلى‏ ما یَرى‏).
در روایات وارد شده، منظور از این آیات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاک خداست که براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این صحنه روى داد و در معراج بار دیگر تکرار شد و رسول اللّه فوق العاده تحت تأثیر جذبه معنوى این دیدار قرار گرفت.
طبق این تفسیر قرآن نزول وحى را بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین شرح مى‏دهد: خداوند شدید القوى و پرقدرت، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را تعلیم فرمود، در حالى که او به صورت کامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت.
سپس نزدیک شد، و نزدیکتر شد، آن چنان که میان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بیشتر نبود، و در همین جا بود که آنچه وحى کردنى بود خداوند به بنده‏اش وحى کرد.
و از آنجا که براى جمعى این شهود باطنى سنگین مى‏آمد تأکید مى‏کند که قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنچه را دیده به حق و راستى دیده است و نباید شما در برابر این سخن با او به مجادله برخیزید.
تفسیر این آیات به شهود باطنى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به خداوند صریحتر و با روایات اسلامى موافقتر، و براى پیامبر فضیلتى است برتر، و مفهومى است لطیفتر.
از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرسیدند: «آیا پروردگارت را هرگز دیده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «رأیته بفؤادى من او را با چشم دل دیده‏ام»! و در نهج البلاغه در صدر خطبه «ذعلب یمانى» آمده است که از آن حضرت سؤال کرد: «آیا هرگز پروردگارت را اى امیر مؤمنان دیده‏اى»؟! در پاسخ فرمود: «أ فأعبد ما لا اراه؟ ... آیا کسى را که نمى‏بینم پرستش کنم؟! ولى چشمها با مشاهده حسى هرگز او را ندیده اما دلها با حقیقت ایمان او را دریافته است».


(آیه 13)
دومین دیدار! این آیات همچنان ادامه بحثهاى آیات گذشته در باره مسأله وحى و ارتباط پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با خداوند و شهود باطنى اوست.
مى‏فرماید: «و بار دیگر نیز او را مشاهده کرد» (وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏).
تعبیر به «نزلة اخرى» نشانگر این است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در یک «شهود باطنى دیگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها ذات پاک خدا را مشاهده کرد، و به تعبیر دیگر خداوند بار دیگر بر قلب پاک او نزول فرمود و شهود کامل تحقق یافت، در محلى که منتها الیه قرب الى اللّه از سوى بندگان است، در کنار سدرة المنتهى، در آنجا که «جنة المأوى» قرار دارد، در حالى که «سدرة المنتهى» را حجابهائى از نور پوشانده بود.
دیده قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در این شهود هرگز به غیر حق نیفتاد، و جز او ندید، و در همانجا بود که نشانه‏هاى عظمت خداوند را در آفاق و انفس نیز مشاهده کرد.


(آیه 14)
و این شهود «نزد سدرة المنتهى» روى داد (عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏).
در باره «سدرة المنتهى» هر چند در قرآن مجید توضیحى نیامده، ولى در اخبار و روایات اسلامى توصیفهاى گوناگونى پیرامون آن آمده است این تعبیرات نشان مى‏دهد که هرگز منظور درختى شبیه آنچه در زمین مى‏بینیم نبود، بلکه اشاره به سایبان عظیمى است در جوار قرب رحمت حق که فرشتگان بر برگهاى آن تسبیح مى‏کنند و امتهائى از نیکان و پاکان در سایه آن قرار دارند.


(آیه 15)
همان «که جنة المأوى (و بهشت برین) در آنجاست» (عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏).
«جنّة المأوى» به معنى بهشتى است که محل سکونت است و منظور از آن بهشت برزخى است که ارواح شهدا و مؤمنان موقتا به آنجا مى‏روند.


(آیه 16)
«در آن هنگام که چیزى [نور خیره کننده‏اى‏] سدرة المنتهى را پوشانده بود» (إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى‏).


(آیه 17)
اینها واقعیاتى بود که پیامبر مشاهده کرده و «چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد» آنچه دید واقعیت بود (ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏).




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348

soham 313
22nd December 2013, 09:26 AM
(آیه 18)
«او پاره‏اى از آیات و نشانه‏هاى بزرگ پروردگارش را دید» (لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏).
نکته‏ ها:
1- هدف معراج،
رسیدن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شهود باطنى از یکسو، و دیدن عظمت خداوند در پهنه آسمانها با همین چشم ظاهر از سوى دیگر بوده است، که هم در آخرین آیه مورد بحث در اینجا «لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏» و هم در آیه 1 سوره اسراء «لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم». به آن اشاره شده است و نیز به مسائل زیاد و مهمى از فرشتگان و بهشتیان و دوزخیان و ارواح انبیا آگاهى یافت که در طول عمر مبارکش الهام‏بخش او در تعلیم و تربیت خلق خدا بود.
2- گوشه‏اى از گفتگوهاى خداوند با پیامبرش در شب معراج:
در کتب حدیث روایتى از امیر مؤمنان على علیه السّلام از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در این زمینه آمده است که بسیار مشروح و طولانى است، و ما گوشه‏هائى از آن را در اینجا مى‏آوریم.
در آغاز حدیث مى‏خوانیم که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در شب معراج از پروردگار سبحان چنین سؤال کرد: «یا ربّ اىّ الاعمال افضل؟ پروردگارا! کدام عمل افضل است؟».
خداوند متعال فرمود: «هیچ چیز نزد من برتر از توکل بر من و رضا به آنچه قسمت کرده‏ام نیست، اى محمّد! آنها که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند محبتم شامل حال آنهاست، و کسانى که به خاطر من مهربانند، و به خاطر من پیوند دوستى دارند آنها را دوست دارم، و نیز محبتم براى کسانى که توکل بر من مى‏کنند فرض و لازم است، و براى محبت من حد و حدود، و مرز و نهایتى نیست»! در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! همچون کودکان مباش که سبز و زرد و زرق و برق را دوست دارند، و هنگامى که غذاى شیرین و دلپذیرى به آنها مى‏دهند مغرور مى‏شوند، و همه چیز را به دست فراموشى مى‏سپارند».
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در اینجا عرضه داشت: «پروردگارا! مرا به عملى هدایت کن که موجب قرب به درگاه توست».
فرمود: «شب را روز، و روز را شب قرار ده»! عرض کرد: «چگونه»؟! فرمود: «چنان کن که خواب تو نماز باشد، و هرگز شکم خود را کاملا سیر مکن».
در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! محبت من محبت فقیران و محرومان است، به آنها نزدیک شو، و در کنار مجلس آنها قرار گیرد، تا من به تو نزدیک شوم، و ثروتمندان دنیاپرست را از خود دور ساز، و از مجالس آنها بر حذر باش»! در فراز دیگر مى‏فرماید: «اى احمد! زرق و برق دنیا و دنیاپرستان را مبغوض بشمر، و آخرتت و اهل آخرت را محبوب دار».
عرض مى‏کند: «پروردگارا! اهل دنیا و آخرت کیانند»؟
فرمود: «اهل دنیا کسانى هستند که زیاد مى‏خورند، و زیاد مى‏خندند و مى‏خوابند، و خشم مى‏گیرند، و کمتر خشنود مى‏شوند، نه در برابر بدیها از کسى عذر مى‏خواهند، و نه اگر کسى از آنها عذر طلبد مى‏پذیرند، در اطاعت خدا تنبل، و در معاصى شجاعند، آرزوهاى دور و دراز دارند، و در حالى که اجلشان نزدیک شده هرگز به حساب اعمال خود نمى‏رسند، و نفعشان براى مردم کم است، افرادى پرحرف، فاقد احساس مسؤولیت، علاقه‏مند به خورد و خوراکند.
اهل دنیا نه در نعمت، شکر خدا به جا مى‏آورند، و نه در مصائب صبورند.
خدمات فراوان در نظر آنها کم است (و خدمات کم خودشان بسیار!) خود را به انجام کارى که انجام نداده‏اند ستایش مى‏کنند، و چیزى را مطالبه مى‏کنند که حق آنها نیست.
پیوسته از آرزوهاى خود سخن مى‏گویند، و عیوب مردم را خاطر نشان مى‏سازند و نیکیهاى آنها را پنهان»! عرض کرد: «پروردگارا! آیا دنیاپرستان غیر از این عیبى هم دارند»؟
فرمود: «اى احمد! عیب آنها این است که جهل و حماقت در آنها فراوان است، براى استادى که از او علم آموخته‏اند تواضع نمى‏کنند، و خود را عاقل برگزیده تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 583
مى‏دانند اما در نزد آگاهان، نادان و احمقند».
سپس به اوصاف اهل آخرت و بهشتیان پرداخته چنین ادامه مى‏دهد:
«آنها مردمى با حیا هستند، جهل آنها کم، منافعشان بسیار، مردم از آنها در راحتند و خود از دست خویش در تعب، و سخنانشان سنجیده است.
پیوسته حسابگر اعمال خویشند، و از همین جهت خود را به زحمت مى‏افکنند، چشمهایشان به خواب مى‏رود اما دلهایشان بیدار است، چشمشان مى‏گرید، و قلبشان پیوسته به یاد خداست.
هنگامى که مردم در زمره غافلان نوشته شوند آنها از ذاکران نوشته مى‏شوند.
در آغاز نعمتها حمد خدا مى‏گویند، و در پایان شکر او را به جا مى‏آورند، دعایشان در پیشگاه خدا مستجاب، و تقاضایشان مسموع است، و فرشتگان از وجود آنها مسرورند ... مردم (غافل) در نزد آنها مردگان، و خداوند نزد آنها حىّ و قیّوم و کریم است (همتشان آن چنان عالى است که به غیر او نظر ندارند) ... مردم در عمر خود یکبار مى‏میرند اما آنها به خاطر جهاد با نفس و مخالفت هوى هر روز هفتاد بار مى‏میرند (و حیات نوین مى‏یابند)! ...
هنگامى که براى عبادت در برابر من مى‏ایستند همچون بنیان مرصوص و سدّى فولادینند، و در دل آنها توجیهى به مخلوقات نیست.
به عزّت و جلالم سوگند که من آنها را حیات و زندگى پاکیزه‏اى مى‏بخشم، و در پایان عمر، خودم قبض روح آنها مى‏کنم، و درهاى آسمان را براى پرواز روح آنها مى‏گشایم، تمام حجابها را از برابر آنها کنار مى‏زنم، و دستور مى‏دهم بهشت، خود را براى آنها بیارائید! اى احمد! عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن طلب حلال است، هنگامى که غذا و نوشیدنى تو حلال باشد تو در حفظ و حمایت منى ...».
و در فراز دیگرى آمده است: «اى احمد! آیا مى‏دانى کدام زندگى گواراتر و پر دوامتر است»؟
عرض کرد: «خداوندا! نه»
فرمود: «زندگى گوارا آن است که صاحب آن لحظه‏اى از یاد من غافل نماند، نعمت مرا فراموش نکند، از حق من بى‏خبر نباشد، و شب و روز رضاى مرا بطلبد.
اما زندگى باقى آن است که براى نجات خود عمل کند، و دنیا در نظرش کوچک باشد، و آخرت بزرگ، رضاى مرا بر رضاى خویشتن مقدم بشمرد، و پیوسته خشنودى مرا بطلبد، حق مرا بزرگ دارد و توجه به آگاهى من نسبت به خودش داشته باشد.
در برابر هر گناه و معصیتى به یاد من بیفتد، و قلبش را از آنچه ناخوش دارم پاک کند، شیطان و وساوس شیطانى را مبغوض دارد، و ابلیس را بر قلب خویش مسلط نسازد و به او راه ندهد.
هنگامى که چنین کند محبت خاصى در قلبش جاى مى‏دهم، آن چنان که تمام دلش در اختیار من خواهد بود، و فراغت و اشتغال و هم و غم و سخنش از مواهبى است که من به اهل محبتم مى‏بخشم! چشم و گوش و قلب او را مى‏گشایم، تا با گوش قلبش حقایق غیب را بشنود و با دلش جلال و عظمت را بنگرد»! و سر انجام این حدیث نورانى با این جمله‏هاى بیدار کننده پایان مى‏گیرد:
«اى احمد! اگر بنده‏اى نماز تمام اهل آسمانها و زمین را به جا آورد، و روزه تمام اهل آسمانها و زمین را انجام دهد، همچون فرشتگان غذا نخورد و لباس (فاخرى) در تن نپوشد (و در نهایت زهد و وارستگى زندگى کند) ولى در قلبش ذره‏اى دنیاپرستى یا ریاست‏طلبى یا عشق به زینت دنیا باشد در سراى جاویدانم در جوار من نخواهد بود! و محبتم را از قلب او بر مى‏کنم! سلام و رحمتم بر تو باد، و الحمد للّه ربّ العالمین».
این سخنان عرشى که روح انسان را با خود به اوج آسمانها مى‏برد، و در معراج الهى سیر مى‏دهد و به آستانه عشق و شهود مى‏کشد تنها قسمتى از حدیث قدسى است.
افزون بر این ما اطمینان داریم که غیر از آنچه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سخنانش براى ما بازگو کرده، اسرار و گفتگوها و رموز و اشاراتى میان او و محبوبش، رد و بدل شده که نه گوشها توانائى شنیدن آن را دارد و نه افکار عادى قدرت درکش را، و به همین دلیل در درون جان پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى همیشه مکتوم مانده و جز خاصانش از آن آگاه نشده ‏اند.


(آیه 19)
این بتها زائیده هواى نفس شماست! پس از بیان بحثهاى مربوط به توحید، وحى، معراج و آیات عظمت خداوند یگانه در آسمانها به بطلان شرک و عقائد خرافى مشرکان در زمینه بتها مى‏پردازد.
مى‏فرماید: بعد از آن که عظمت خداوند و آیات بزرگ او را دانستید «به من خبر دهید آیا بتهاى لات و عزى ...» (أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى).


(آیه 20)
«و (همچنین بت) منات که سومین آنهاست» آیا دختران خدا هستند و منشأ سود و زیان براى شما مى‏باشند؟! (وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‏).
این سه بت در میان عرب از اهمیت و شهرت خاصى برخوردار بودند.


(آیه 21)
«آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى‏). در حالى که به زعم شما دختران کم ارزشترند و حتى هنگامى که مى‏شنوید همسر شما دختر آورده از شدت اندوه و خشم سیاه مى‏شوید!


(آیه 22)
«اگر چنین باشد این تقسیمى ناعادلانه است» که میان خود و خدا قائل شدید! (تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى‏). چرا که سهم خدا را پست‏تر از سهم خود مى‏دانید! به این ترتیب قرآن افکار منحط و خرافى آنها را به باد استهزا مى‏گیرد که شما از یکسو دختران را زنده به گور مى‏کنید و عیب و ننگ مى‏دانید، و از سوى دیگر فرشتگان را دختران خدا مى‏دانید، نه تنها خودشان را مى‏پرستید که مجسمه‏هاى بى‏روح آنها نیز به صورت بتها در نظر شما این همه احترام دارد. و از اینجا روشن مى‏شود که حد اقل بسیارى از بتهاى سنگى و چوبى که مورد پرستش عرب واقع مى‏شد به زعم آنها مجسمه‏هاى فرشتگان بود فرشتگانى که آنها را «ربّ النوع» و مدیر و مدبر عالم هستى مى‏دانستند و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مى‏پنداشتند.
از اینجا معلوم مى‏شود که قرآن هرگز نمى‏خواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذیرد، بلکه مى‏خواهد مسلمات طرف را به رخ او بکشد و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان دختر و پسر دارند و نه اصلا آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولا فرزندى دارد.


(آیه 23)
در این آیه، قرآن با قاطعیت مى‏گوید: «اینها فقط نامهائى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏اید (نامهائى بى‏محتوا و اسمهائى بى‏مسمى) و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده است» (إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ).
نه دلیلى از عقل بر آن دارید، و نه دلیلى از طریق وحى الهى، و جز یک مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چیزى نیست.
و در پایان مى‏افزاید: «آنها فقط از گمانهاى بى‏اساس و هواى نفس پیروى مى‏کنند» و این موهومات همه زائیده پندار و هوى است (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).
«در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏).
اما چشم مى‏بندند و به آن پشت مى‏کنند، و در ظلمات این اوهام غوطه‏ور مى‏شوند.
اصولا هواى نفس خود بزرگترین و خطرناکترین بتهاست و سر چشمه پیدایش بتهاى دیگر، و مایه گرمى بازار بت‏پرستى است.


(آیه 24)
قرآن همچنان خرافه بت‏پرستى را تعقیب و محکوم مى‏کند.
نخست به آرزوهاى بى‏اساس بت‏پرستان و انتظاراتى که از بتها داشتند پرداخته، مى‏گوید: «آیا آنچه انسان تمنا دارد به آن مى‏رسد»؟! (أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى).
آیا ممکن است این اجسام بى‏روح و بى‏ارزش به شفاعت او در پیشگاه خدا برخیزند؟ و یا در مشکلات و گرفتاریها در دنیا و آخرت به او پناه بدهند؟


(آیه 25)
«در حالى که آخرت و دنیا از آن خداست» (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى‏).
عالم اسباب بر محور اراده او مى‏چرخد، و هر موجودى هر چه دارد از برکت وجود اوست، شفاعت از ناحیه او و حل مشکلات نیز به دست قدرت اوست.
و به این ترتیب قرآن مشرکان را بکلى از شفاعت بتها و حل مشکلات به وسیله آنها مأیوس و نومید مى‏کند.
گسترش دامنه آرزوها! آرزو و تمنا از محدود بودن قدرت انسان و توانائى او سر چشمه مى‏گیرد زیرا هر گاه به چیزى علاقه داشت و به آن نرسید شکل آرزو و تمنا به خود مى‏گیرد.
البته آرزوهاى انسان گاهى صادق است و از روح بلند او سر چشمه مى‏گیرد و عاملى است براى حرکت و تلاش و جهاد و سیر تکاملى او، مثل این که انسان آرزو مى‏کند در علم و دانش و تقوا و شخصیت و آبرو سر آمد جهانیان باشد.
ولى بسیار مى‏شود که این آرزوها کاذب است، و مایه غفلت و بى‏خبرى و تخدیر و عقب ماندگى است، مثل آرزوى رسیدن به عمر جاویدان، و خلود در زمین، و در اختیار گرفتن تمام اموال و ثروتها، و حکومت بر همه انسانها و موهومات دیگرى از این قبیل.
و به همین دلیل در روایات اسلامى تشویق شده که مردم به سراغ آرزوهاى خیر بروند، در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که تمناى چیزى کند که موجب رضاى خداست از دنیا بیرون نمى‏رود مگر به آن برسد».


(آیه 26)
شفاعت هم به اذن اوست! در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین مسأله مى‏افزاید: «و چه بسیار فرشتگان آسمانها که شفاعت آنها هیچ سودى نمى‏بخشد، مگر پس از آن که خدا براى هر کس بخواهد و راضى باشد اجازه (شفاعت) دهد» (وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏).
جائى که فرشتگان آسمان با آن همه عظمت، حتى به صورت جمعى قادر بر شفاعت نیستند، جز به اذن و رضاى پروردگار، از این بتهاى بى‏شعور و فاقد هر گونه ارزش چه انتظارى دارید؟



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/348

soham 313
22nd December 2013, 09:30 AM
(آیه 27)
قرآن همچنان موضوع آیات قبل را در زمینه نفى عقائد مشرکان تعقیب کرده، نخست مى‏فرماید: «کسانى که به آخرت ایمان ندارند فرشتگان را دختر (خدا) نامگذارى مى‏کنند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى‏).
آرى! این سخن زشت و شرم‏آور تنها از کسانى سر مى‏زند که به حساب و جزاى اعمال معتقد نیستند که اگر عقیده داشتند این چنین جسورانه سخن نمى‏گفتند، سخنى که کمترین دلیلى بر آن ندارند، بلکه دلائل عقلى نشان مى‏دهد نه خداوند فرزندى دارد نه فرشتگان دخترند.


(آیه 28)
سپس به یکى از دلائل روشن بطلان این نامگذارى اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها هرگز به این سخن دانشى ندارند، بلکه از گمان بى‏پایه پیروى مى‏کنند با اینکه گمان هرگز انسان را بى‏نیاز از حق نمى‏کند» (وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً).
انسان متعهد و معتقد هرگز سخنى را بدون علم و آگاهى نمى‏گوید، و نسبتى را به کسى بى‏دلیل نمى‏دهد، تکیه بر گمان و پندار کار شیطان و انسانهاى شیطان صفت است، و قبول خرافات و موهومات نشانه انحراف و بى‏عقلى است.
البته گمانهائى که معقول و موجه است و غالبا مطابق واقع و مبناى کار عقلا در زندگى روزمره مى‏باشد، مانند شهادت شهود در محکمه و دادگاه، یا «قول اهل خبره» و یا «ظواهر الفاظ» و امثال آن داخل در این آیات نیست، این گونه گمانها در حقیقت یک نوع علم عرفى است نه گمان.


(آیه 29)
سپس براى این که روشن کند این گروه اهل استدلال و منطق نیستند، و حب دنیا و فراموش کردن یاد خدا آنها را در لجنزار این موهومات و خرافات غوطه‏ور ساخته، مى‏افزاید: «حال که چنین است از کسى که از یاد ما روى مى‏گرداند، و جز زندگى مادى دنیا را نمى‏طلبد اعراض کن و به آنها اعتنا مکن که شایسته سخن نیستند! (فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا).
«ذکر خدا» مفهوم گسترده‏اى دارد که هر گونه توجه به خدا را چه از طریق قرآن، و دلیل عقل، و چه از طریق سنت، و یاد قیامت شامل مى‏گردد.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که امر به اعراض از این گروه هرگز منافاتى با تبلیغ رسالت که وظیفه اصلى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است ندارد. چرا که تبلیغ و انذار و بشارت مخصوص مواردى است که حد اقل احتمال تأثیر وجود داشته باشد، آنجا که یقین به عدم تأثیر است نباید نیروها را به هدر داد، و بعد از اتمام حجت باید اعراض کرد.


(آیه 30)
در این آیه براى اثبات انحطاط فکرى این گروه مى‏افزاید: «این آخرین حدّ آگاهى آنهاست»! (ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و در پایان مى‏گوید: «پروردگار تو کسانى را که از راه او گمراه شده‏اند بهتر مى‏شناسد و (همچنین) هدایت یافتگان را از همه بهتر مى‏شناسد» (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى‏).
جمله «ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ» مى‏تواند اشاره به خرافاتى همچون بت‏پرستى و فرشتگان را دختران خدا دانستن باشد، یعنى نهایت آگاهى این گروه همین موهومات است. یا اشاره به دنیاپرستى و اسارت آنها در چنگال مادیات، یعنى نهایت فهم و شعورشان این است که به خواب و خور و عیش و نوش و متاع فانى و زود گذر و زرق و برق دنیا قناعت کرده‏اند.
در دعاى معروفى که در اعمال ماه شعبان از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده مى‏خوانیم: «خداوندا! دنیا را بزرگترین مشغولیات فکرى ما و نهایت علم و آگاهى ما قرار مده».
پایان آیه اشاره به این حقیقت است که خداوند هم گمراهان را به خوبى مى‏شناسد و هم هدایت یافتگان را، یکى را مشمول غضبش و دیگرى را مشمول لطفش مى‏سازد، و در قیامت هر کدام را بر طبق اعمالشان جزا خواهد داد.


(آیه 31)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از علم خداوند نسبت به گمراهان و هدایت‏یافتگان بود، در این آیه در ادامه همین سخن مى‏افزاید:
«و براى خداست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است» (وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
مالکیت مطلقه در عالم هستى از آن اوست، و نیز حاکمیت مطلقه از آن او، و به همین دلیل تدبیر عالم هستى نیز به دست اوست، و چون چنین است جز او شایسته عبودیت و شفاعت نیست.
هدف بزرگ او از این آفرینش گسترده این است که انسان یعنى گل سر سبد عالم هستى را با برنامه‏هاى تکوینى و تشریعى و تعلیم و تربیت انبیا در مسیر تکامل پیش برد.
لذا در پایان آیه به عنوان نتیجه این مالکیت مى‏فرماید: غرض این است «تا بدکاران را به کیفر کارهاى بدشان برساند، و نیکوکاران را در برابر اعمال نیکشان پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى).


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349

soham 313
22nd December 2013, 09:32 AM
(آیه 32)
سپس به توصیف این گروه نیکوکار پرداخته، چنین مى‏گوید: «آنها کسانى هستند که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى‏کنند، جز گناهان صغیره» که گاه آلوده آن مى‏شوند (الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ).
قرائن موجود در آیه گواهى مى‏دهد که «لمم» به معنى گناهانى است که احیانا از انسان سر مى‏زند، سپس متوجه مى‏شود و آن را ترک مى‏گوید.
به علاوه در جمله بعد قرآن مى‏گوید: «آمرزش پروردگار تو گسترده است» (إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ).
این نیز دلیلى است بر این که گناهى از او سر زده که نیاز به غفران پروردگار دارد، نه تنها قصد و نیت و نزدیک شدن به گناه بى‏آنکه آن را مرتکب شده باشد.
به هر حال منظور این است که نیکوکاران ممکن است لغزشى داشته باشند، ولى گناه بر خلاف طبع و سجیه آنهاست، روح و قلب آنها همواره پاک است و آلودگیها جنبه عرضى دارد، و لذا به محض ارتکاب گناه پشیمان مى‏شوند و از خدا تقاضاى بخشش مى‏کنند.
در دنباله آیه براى تأکید عدالت پروردگار، در مسأله پاداش و کیفر از علم بى‏پایان او که همه بندگان و اعمالشان را فرا مى‏گیرد سخن مى‏گوید.
مى‏فرماید: «او نسبت به شما از همه آگاهتر است، از آن هنگام که شما را از زمین آفرید، و در آن موقع که به صورت جنینهائى در شکم مادرانتان بودید» (هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ).
آفرینش انسان از زمین یا به اعتبار خلقت نخستین او از طریق حضرت آدم است که از خاک آفریده شده، و یا به اعتبار این است که تمام مواد تشکیل دهنده وجود انسان از زمین گرفته شده، که از طریق تغذیه در ترکیب‏بندى نطفه، و سپس در مراحل پرورش جنین مؤثر است، و در هر حال هدف این است که خداوند از همان زمان که ذرات وجود شما در لابلاى خاکهاى زمین بود و از آن روز که نطفه ناچیزى در رحم مادر در درون پرده‏هاى ظلمانى رحم بودید از تمام جزئیات وجود شما آگاه بوده است، با این حال چگونه ممکن است از اعمال شما بى‏خبر باشد؟! این تعبیر ضمنا مقدمه‏اى است براى سخن بعد که مى‏فرماید: «پس خودستائى نکنید (و از پاک بودن خود سخن مگوئید، چرا که) او پرهیزکاران را بهتر مى‏شناسد» (فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏).
نه نیازى به معرفى شما دارد، و نه شرح اعمال نیکتان، او هم از اعمال شما آگاه است، و هم از میزان خلوص نیتتان، و حتى شما را از خودتان بهتر مى‏شناسد.
«کبائر الاثم» چیست؟
هر گناهى که یکى از شرائط زیر را داشته باشد کبیره محسوب مى‏شود:
الف- گناهانى که خداوند وعده عذاب در باره آن داده است.
ب- گناهانى که در نظر اهل شرع و لسان روایات با عظمت یاد شده.
ج- گناهانى که در منابع شرع بزرگتر از گناهى شمرده شده که جزء کبائر است.
د- و بالاخره گناهانى که در روایات معتبر تصریح به کبیره بودن آن شده است.
در روایات اسلامى تعداد کبائر مختلف ذکر شده، در بعضى تعداد آنها هفت گناه (قتل نفس، عقوق والدین، رباخوارى، بازگشت به دار الکفر بعد از هجرت، نسبت زنا به زنان پاکدامن دادن، خوردن مال یتیم و فرار از جهاد).
و در بعضى دیگر تعداد آنها ده و در بعضى نوزده گناه و در بعضى تعداد بسیار بیشترى دیده مى‏شود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام در تفسیر آیه مورد بحث آمده است: «هیچ کس از شما نباید به فزونى نماز و روزه و زکات و مناسک حج و عمره افتخار کند زیرا خداوند پرهیزکاران شما را از همه بهتر مى‏شناسد».


(آیه 33)
شأن نزول:
در مورد این آیه نقل شده: «ولید بن مغیره» به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و به اسلام نزدیک شد، بعضى از مشرکان او را سرزنش کرده، گفتند:
آئین بزرگان ما را رها کردى، آنها را گمراه شمردى، و گمان کردى آنها در آتش دوزخند! او گفت: راستى من از عذاب خدا مى‏ترسم! شخص سرزنش کننده گفت: اگر چیزى از اموالت را به من دهى و به سوى شرک باز گردى من عذاب تو را بر گردن مى‏گیرم! ولید بن مغیره این کار را کرد، ولى مالى را که بنا بود بپردازد جز قسمت کمى از آن را نپرداخت! آیه نازل شد و ولید را به خاطر روى گرداندن از ایمان نکوهش کرد.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از این بود که خداوند بدکاران را در برابر اعمال بدشان کیفر مى‏دهد و نیکوکاران را پاداش، چون ممکن است بعضى تصور کنند مى‏شود کسى را به گناه دیگرى کیفر داد، یا گناه دیگرى را بر گردن گرفت آیه در مقام نفى این توهم برآمده، و این اصل مهم اسلامى را که نتیجه اعمال هر کس فقط به خود او باز مى‏گردد تشریح مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «آیا دیدى آن کس را که (از اسلام- یا از انفاق) روى گردان شد» (أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى).


(آیه 34)
«و کمى عطا کرد و از (پرداخت مال) بیشتر امساک نمود» به گمان این که دیگرى مى‏تواند بار گناهان او را بر دوش گیرد (وَ أَعْطى‏ قَلِیلًا وَ أَکْدى‏).


(آیه 35)
«آیا نزد او علم غیب است و مى‏بیند» که دیگران مى‏توانند گناهان او را بر دوش گیرند؟! (أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى‏).
چه کسى از قیامت آمده و براى آنها خبر آورده است که افراد مى‏توانند رشوه گیرند و گناه دیگران را بر گردن نهند؟!


(آیه 36)
بعد از این اعتراض شدید قرآن به بیان یک اصل کلى که در سایر آئینهاى آسمانى نیز بوده است، پرداخته، چنین مى‏گوید: کسى که با این وعده‏هاى خیالى دست از انفاق (یا ایمان) برداشته، و مى‏خواهد خود را با پرداختن مختصر مالى از کیفر الهى رهائى بخشد «آیا از آنچه در کتب موسى نازل گردیده با خبر نشده است»؟! (أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ بِما فِی صُحُفِ مُوسى‏).


(آیه 37)
«و (همچنین آنچه) در کتب ابراهیم، همان کسى که وظیفه خود را بطور کامل ادا کرد» (وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى).
همان پیامبر بزرگى که به تمام عهد و پیمانهاى الهى وفا کرد، حق رسالت او را ادا نمود، و براى تبلیغ آئین او از هیچ مشکل و تهدید و آزارى نهراسید، همان کسى که در راه خدا تن را به آتش سپرد و قلبش را به خدا، و فرزندش را به قربانى، و اموالش را به برادران و یاران.


(آیه 38)
آیا با خبر نشده است که در تمام این کتب آسمانى این حکم نازل شده «که هیچ کس بار گناه دیگرى را بر دوش نمى‏گیرد»؟! (أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).


(آیه 39)
سپس براى توضیح بیشتر مى‏افزاید: آیا خبر ندارد در این کتب آسمانى آمده است «که براى انسان بهره‏اى جز سعى و کوشش او نیست»؟! (وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349

soham 313
23rd December 2013, 07:21 AM
[golrooz] صفحه ی 314 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 62 از سوره ی نجم و آیات 1 تا 13 از سوره ی قمر [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَيٰ(40)
و اينكه تلاش او بزودي ديده مي‌شود،(40)



ثُمَّ يُجْزَيٰهُ الْجَزَآءَ الْأَوْفَيٰ(41)
سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد!(41)



وَأَنَّ إِلَيٰ رَبِّكَ الْمُنتَهَيٰ(42)
(و آيا از كتب پيشين انبيا به او نرسيده است) كه همه امور به پروردگارت منتهي مي‌گردد؟!(42)



وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَيٰ(43)
و اينكه اوست كه خنداند و گرياند،(43)



وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا(44)
و اوست كه ميراند و زنده كرد،(44)



وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَيٰ(45)
و اوست كه دو زوج نر و مادّه را آفريد(45)



مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَيٰ(46)
از نطفه‌اي هنگامي كه خارج مي‌شود (و در رحم مي‌ريزد)،(46)



وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَيٰ(47)
و اينكه بر خداست ايجاد عالم ديگر (تا عدالت اجرا گردد)،(47)



وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَيٰ وَأَقْنَيٰ(48)
و اينكه اوست كه بي‌نياز كرد و سرمايه باقي بخشيد،(48)



وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَيٰ(49)
و اينكه اوست پروردگار ستاره «شعرا»!(49)



وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَيٰ(50)
(و آيا به انسان نرسيده است كه در كتب انبياي پيشين آمده) كه خداوند قوم «عاد نخستين» را هلاك كرد؟!(50)



وَثَمُودَا۟ فَمَآ أَبْقَيٰ(51)
و همچنين قوم «ثمود» را، و كسي از آنان را باقي نگذارد!(51)



وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَيٰ(52)
و نيز قوم نوح را پيش از آنها، چرا كه آنان از همه ظالمتر و طغيانگرتر بودند!(52)



وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَيٰ(53)
و نيز شهرهاي زير و رو شده (قوم لوط) را فرو كوبيد،(53)



فَغَشَّيٰهَا مَا غَشَّيٰ(54)
سپس آنها را با عذاب سنگين پوشانيد!(54)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكَ تَتَمَارَيٰ(55)
(بگو:) در كدام يك از نعمتهاي پروردگارت ترديد داري؟!(55)



هَٰذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَيٰٓ(56)
اين (پيامبر) بيم‌دهنده‌اي از بيم‌دهندگان پيشين است!(56)



أَزِفَتِ الْءَازِفَةُ(57)
آنچه بايد نزديك شود، نزديك شده است (و قيامت فرامي‌رسد)،(57)



لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ(58)
و هيچ كس جز خدا نمي‌تواند سختيهاي آن را برطرف سازد!(58)



أَفَمِنْ هَٰذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ(59)
آيا از اين سخن تعجّب مي‌كنيد،(59)



وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ(60)
و مي‌خنديد و نمي‌گرييد،(60)



وَأَنتُمْ سَٰمِدُونَ(61)
و پيوسته در غفلت و هوسراني به سر مي‌بريد؟!(61)



فَاسْجُدُوا۟ لِلَّهِ وَاعْبُدُوا۟ ۩(62)
حال كه چنين است همه براي خدا سجده كنيد و او را بپرستيد!(62)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر



اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ(1)
قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت!(1)



وَإِن يَرَوْا۟ ءَايَةً يُعْرِضُوا۟ وَيَقُولُوا۟ سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ(2)
و هرگاه نشانه و معجزه‌اي را ببينند روي گردانده، مي‌گويند: «اين سحري مستمر است»!(2)



وَكَذَّبُوا۟ وَاتَّبَعُوٓا۟ أَهْوَآءَهُمْ وَكُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ(3)
آنها (آيات خدا را) تكذيب كردند و از هواي نفسشان پيروي نمودند؛ و هر امري قرارگاهي دارد!(3)



وَلَقَدْ جَآءَهُم مِّنَ الْأَنۢبَآءِ مَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ(4)
به اندازه كافي براي بازداشتن از بديها اخبار (انبيا و امّتهاي پيشين) به آنان رسيده است!(4)



حِكْمَةٌۢ بَٰلِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ(5)
اين آيات، حكمت بالغه الهي است؛ امّا انذارها (براي افراد لجوج) فايده نمي‌دهد!(5)



فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَيٰ شَيْءٍ نُّكُرٍ(6)
بنابر اين از آنها روي بگردان، و روزي را به ياد آور كه دعوت كننده الهي مردم را به امر وحشتناكي دعوت مي‌كند (دعوت به حساب اعمال)!(6)



خُشَّعًا أَبْصَٰرُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ(7)
آنان در حالي كه چشمهايشان از شدّت وحشت به زير افتاده، همچون ملخهاي پراكنده از قبرها خارج مي‌شوند،(7)



مُّهْطِعِينَ إِلَي الدَّاعِ يَقُولُ الْكَٰفِرُونَ هَٰذَا يَوْمٌ عَسِرٌ(8)
در حالي كه (بر اثر وحشت و اضطراب) بسوي اين دعوت كننده گردن مي‌كشند؛ كافران مي‌گويند: «امروز روز سخت و دردناكي است!»(8)



۞ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا۟ عَبْدَنَا وَقَالُوا۟ مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ(9)
پيش از آنها قوم نوح تكذيب كردند، (آري) بنده ما (نوح) را تكذيب كرده و گفتند: «او ديوانه است!» و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد(9)



فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانتَصِرْ(10)
او به درگاه پروردگار عرضه داشت: «من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شده‌ام، انتقام مرا از آنها بگير!»(10)



فَفَتَحْنَآ أَبْوَٰبَ السَّمَآءِ بِمَآءٍ مُّنْهَمِرٍ(11)
در اين هنگام درهاي آسمان را با آبي فراوان و پي‌درپي گشوديم؛(11)



وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَي الْمَآءُ عَلَيٰٓ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ(12)
و زمين را شكافتيم و چشمه‌هاي زيادي بيرون فرستاديم؛ و اين دو آب به اندازه مقدّر با هم درآميختند (و درياي وحشتناكي شد)!(12)



وَحَمَلْنَٰهُ عَلَيٰ ذَاتِ أَلْوَٰحٍ وَدُسُرٍ(13)
و او را بر مركبي از الواح و ميخهايي ساخته شده سوار كرديم؛(13)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
23rd December 2013, 07:31 AM
(آیه 40)
و آیا خبر ندارد «که تلاش او به زودى دیده مى‏شود»؟! (وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏).
نه تنها نتیجه‏ هاى این سعى و تلاش- چه در مسیر خیر باشد یا شر- بلکه خود اعمال او، در آن روز در برابرش آشکار مى‏شود، همان گونه که در آیه 30 سوره آل عمران مى‏فرماید: «روزى که هر کس اعمال نیکى را که انجام داده حاضر مى‏بیند».


(آیه 41)
«سپس (در برابر عملش) به او جزاى کافى داده خواهد شد» (ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏).
منظور از «جزاء اوفى» جزائى است که درست به اندازه عمل باشد، البته این منافات با تفضّل الهى در مورد اعمال نیک به ده برابر، یا صدها، و هزاران برابر ندارد.
در آیات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامى شده، که در کتب آسمانى پیشین نیز به عنوان اصول مسلمى شناخته شده است:
الف- هر کس مسؤول گناهان خویش است.
ب- بهره هر کس در آخرت همان سعى و کوشش اوست.
ج- خداوند به هرکس در برابر عملش جزاى کامل مى‏دهد.
و به این وسیله قرآن خط بطلان بر بسیارى از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و یا احیانا در بعضى از مذاهب به صورت یک عقیده درآمده است مى‏کشد.


(آیه 42)
تمام خطوط به او منتهى مى‏شود! قرآن در ادامه بحثهاى گذشته پیرامون مسأله جزاى اعمال مى‏فرماید: آیا انسان خبر ندارد که در صحف موسى و ابراهیم آمده است «که همه امور به پروردگارت منتهى مى‏گردد» (وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏).
نه تنها حساب و ثواب و جزا و کیفر در آخرت به دست قدرت اوست که در این جهان نیز سلسله اسباب و علل به ذات پاک او منتهى مى‏گردد، تمام تدبیرات این جهان از تدبیر او نشأت مى‏گیرد، و بالاخره تکیه‏گاه عالم هستى و ابتدا و انتهاى آن ذات پاک خداست.
در بعضى از روایات در تفسیر این آیه از امام صادق علیه السّلام چنین مى‏خوانیم:
«هنگامى که سخن به ذات خدا مى‏رسد سکوت کنید».
یعنى در باره ذات او سخن نگوئید که عقلها در آنجا حیران است و به جائى نمى‏رسد، و اندیشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.
این تفسیر با آنچه گفتیم منافات ندارد و هر دو مى‏تواند در معنى آیه جمع باشد.


(آیه 43)
سپس براى روشن ساختن حاکمیت او در امر ربوبیت، و منتهى شدن همه امور این جهان به ذات پاک او، مى‏افزاید: و نیز آمده است «اوست که خنداند و گریاند» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏).


(آیه 44)
«و اوست که میراند و زنده کرد» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/349

soham 313
23rd December 2013, 07:34 AM
(آیه 45)
«و اوست که دو زوج نر و ماده را آفرید» (وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏).


(آیه 46)
«از نطفه ‏اى هنگامى که خارج مى‏شود» و در رحم مى‏ریزد (مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏).
چند آیه فوق در حقیقت بیان جامع و توضیح جالبى است براى مسأله انتهاى همه امور به ربوبیت و تدبیر پروردگار، زیرا مى‏گوید: مرگ و حیات شما به دست اوست، تداوم نسلها از طریق آفرینش زوجین نیز به تدبیر اوست همچنین تمام حوادثى که در طول زندگى انسان رخ مى‏دهد از ناحیه اوست، او مى‏گریاند یا مى‏خنداند، مى‏میراند یا زنده مى‏کند، و به این ترتیب سر رشته زندگى از آغاز تا انجام، همه به ذات پاکش منتهى مى‏گردد.
در حدیثى مفهوم خنده و گریه در این آیه توسعه داده شده و در تفسیر آن چنین مى‏گوید: «خداوند آسمان را با باران مى‏گریاند، و زمین را با گیاهان مى‏خنداند»!


(آیه 47)
بعد از ذکر امورى که مربوط به ربوبیت و تدبیر پروردگار است به امر معاد پرداخته مى‏گوید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده «که بر خداست ایجاد عالم دیگر» تا عدالت اجرا گردد! (وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏).


(آیه 48)
سپس مى‏افزاید: «و این که اوست که (بندگان را) بى‏نیاز کرد و سرمایه باقى بخشید» (وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏).
خداوند نه تنها در جنبه‏هاى مادى نیازمندیهاى انسان را با لطف عمیمش بر طرف ساخته، سرمایه‏هاى مستمرى در اختیار او گذارده، که در زندگى معنوى نیز احتیاجات انسانها را در امر تعلیم و تربیت و تکامل از طریق اعزام رسولان، و انزال کتب آسمانى، و عطاى مواهب معنوى مرتفع ساخته است.


(آیه 49)
سر انجام در این آیه مى‏فرماید: آیا انسان نمى‏داند که در کتب پیشین آمده «که اوست پروردگار ستاره شعرا»؟! (وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‏).
تکیه بر خصوص «ستاره شعرا»- علاوه بر این که این ستاره درخشنده‏ترین ستارگان آسمان است که معمولا به هنگام سحر در کنار صورت فلکى «جوزا» در آسمان ظاهر مى‏شود و کاملا جلب توجه مى‏کند- به خاطر این است که گروهى از مشرکان عرب آن را مى‏پرستیدند، قرآن مى‏گوید: چرا شعرا را مى‏پرستید؟ آفریدگار و پروردگار آن را بپرستید.


(آیه 50)
این همه درس عبرت کافى نیست؟ در آیات گذشته ده مطلب در طى دو فراز ذکر شده بود، فراز اول ناظر به مسؤولیت هر کس در مقابل اعمالش مى‏باشد، و فراز دوم در باره منتهى شدن تمام خطوط به پروردگار سخن مى‏گوید، و در اینجا که تنها به ذکر یک مطلب مى‏پردازد سخن از مجازات و هلاکت دردناک چهار قوم از اقوام ستمگر پیشین است که هشدارى است براى آنها که از دستورات گذشته سرپیچى مى‏کنند و به مبدأ و معاد ایمان ندارند.
نخست مى‏فرماید: آیا انسان خبر ندارد که در کتب پیشین آمده است «که خداوند قوم عاد نخستین را هلاک کرد»؟! (وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى‏).
توصیف قوم عاد به «الاولى» (نخستین) یا به خاطر قدمت این قوم است و یا به خاطر آن است که در تاریخ، دو قوم «عاد» وجود داشته‏اند و قوم معروف که پیامبرشان حضرت هود (ع) بود همان عاد نخستین است.


(آیه 51)
سپس مى‏افزاید: «و همچنین قوم ثمود را (بر اثر طغیانشان هلاک کرد) و کسى از آنها را باقى نگذارد» (وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‏).


(آیه 52)
سپس در باره قوم نوح مى‏فرماید: «و نیز قوم نوح را پیش از آنها» هلاک کرد (وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ).
«چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‏). چرا که پیامبرشان نوح در مدتى طولانى‏تر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمى به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بت‏پرستى و تکذیب و آزار نوح پافشارى و سرسختى فوق العاده‏اى داشتند، چنانکه شرح آن به خواست خدا در تفسیر سوره نوح خواهد آمد.


(آیه 53)
قوم لوط چهارمین قومى هستند که به آنها اشاره کرده، مى‏گوید:
«و نیز شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) را فرو کوبید» (وَ الْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوى‏).
در ظاهر زلزله شدیدى این آبادیها را به آسمان پرتاب کرد و واژگون ساخت و بر زمین کوبید، و طبق روایات جبرئیل آنها را به قوت خداداد از زمین برکند و وارونه کرد و بر زمین افکند.


(آیه 54)
سپس «آنها را با عذاب سنگین پوشانید» (فَغَشَّاها ما غَشَّى).
آرى! بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت و سراسر این شهرهاى زیر و رو شده را زیر آوارى از سنگ مدفون ساخت.


(آیه 55)
در پایان این بحث به مجموعه نعمتهائى که در آیات گذشته آمده است، اشاره کرده و در شکل یک استفهام انکارى مى‏فرماید: «در کدامیک از نعمتهاى پروردگارت تردید دارى» (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى‏).
آیا در نعمت حیات، یا اصل نعمت آفرینش، و یا این نعمت که خداوند کسى را به جرم دیگرى مجازات نمى‏کند و خلاصه آنچه در کتب پیشین آمده و در قرآن نیز تأکید شده است شک و تردید دارى؟
درست است که مخاطب در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است. ولى مفهوم آن همگان را شامل مى‏شود، بلکه هدف اصلى از آن بیشتر افراد دیگرند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350

soham 313
23rd December 2013, 07:39 AM
(آیه 56)
به دنبال آیات گذشته که سخن از هلاکت اقوام پیشین به خاطر ستمگرى و طغیان آنها مى‏گفت، در اینجا روى سخن را به مشرکان و کفار و منکران دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مى‏گوید: «این (پیامبر یا قرآن) بیم دهنده‏اى از بیم دهندگان پیشین است» (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‏).
این که مى‏گوید: پیامبر (یا قرآن) از نوع انذار کنندگان نخستین است، مفهومش این است که رسالت محمد صلّى اللّه علیه و آله و کتاب آسمانیش قرآن موضوع بى‏ سابقه‏ اى نیست، شبیه آن در گذشته بسیار بوده است، چرا مایه تعجب شماست؟


(آیه 57)
آنگاه براى این که مشرکان و کافران به خطرى که در پیش دارند توجه بیشتر کنند، مى‏افزاید: «آنچه باید نزدیک شود نزدیک شده است» و قیامت فرا مى‏رسد (أَزِفَتِ الْآزِفَةُ).
نامگذارى قیامت به این نام علاوه بر آیه مورد بحث در آیه 18 سوره غافر نیز آمده است، و تعبیرى است گویا و بیدار کننده، همین مفهوم را به صورت دیگرى در آیه 1 سوره قمر مى‏خوانیم: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ قیامت نزدیک شده است» و به هر حال نزدیکى قیامت با توجه به کوتاهى عمر دنیا قابل درک است به خصوص این که هر کس مى‏میرد، قیامت صغرایش برپا مى‏شود.


(آیه 58)
سپس مى‏افزاید: مهم این است که «هیچ کس جز خدا نمى‏تواند در آن روز سختیهاى آن را برطرف سازد» (لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ).
حاکم و مالک و صاحب قدرت در آن روز (و همیشه) خداست، اگر نجات مى‏خواهید دست به دامن لطف او زنید، و اگر آرامش مى‏طلبید در سایه ایمان به او قرار گیرید.


(آیه 59)
در این آیه مى‏افزاید: «آیا از این سخن تعجب مى‏کنید» (أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ).
این جمله ممکن است اشاره به مسأله رستاخیز باشد که در آیات قبل آمده، یا اشاره به قرآن، چرا که در آیات دیگر از آن تعبیر به «حدیث» شده و یا سخنانى که در باره هلاک اقوام پیشین گفته شد و یا همه اینها.


(آیه 60)
سپس مى‏گوید: «و مى‏خندید و نمى‏گریید»؟ (وَ تَضْحَکُونَ وَ لا تَبْکُونَ).


(آیه 61)
«و پیوسته در غفلت و هوسرانى به سر مى‏برید»؟! (وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ).
در حالى که اینجا نه جاى خنده است و نه جاى غفلت و بى‏خبرى، جاى گریه بر فرصتهاى از دست رفته، طاعات ترک شده، و معاصى و گناهانى است که از شما سر زده است، جاى بیدارى و جبران امورى است که از دست رفته، و بالاخره جاى توبه و انابه و بازگشت به سایه لطف خداست.


(آیه 62)
همه براى او سجده کنید! در آخرین آیه این سوره، و به دنبال بحثهاى فراوانى که پیرامون اثبات توحید و نفى شرک بیان شد، مى‏گوید: «اکنون که چنین است براى خدا سجده کنید و او را بپرستید» (فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا) «این آیه سجده واجب دارد».
اگر مى‏خواهید در صراط مستقیم حق گام بردارید تنها براى او که تمام خطوط عالم هستى به ذات پاکش منتهى مى‏گردد سجده کنید، و اگر مى‏خواهید به سرنوشت دردناک اقوام پیشین که بر اثر شرک و کفر و ظلم و ستم در چنگال عذاب الهى گرفتار شدند گرفتار نشوید تنها او را عبادت کنید.
جالب توجه این که در روایات زیادى نقل شده است که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگام تلاوت این سوره به این آیه رسید همه مؤمنان و کافرانى که آن را شنیدند به سجده افتادند.
و این نخستین بار نیست که قرآن در قلوب منکران نیز اثر مى‏گذارد و آنها را بى‏اختیار مجذوب خود مى‏کند چنانکه در داستان ولید بن مغیره آمده است که وقتى آیات سوره «فصّلت» را شنید هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت فرمود:
«فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» «ترجمه: "اگر آنها روى گردان شوند، بگو: من شما را از صاعقه‏اى همانند صاعقه عاد و ثمود مى‏ترسانم!" فصّلت/ 13» از جا برخاست لرزید و مو بر تنش راست شد، به خانه آمد به گونه‏اى که مشرکان پنداشتند او کاملا مجذوب آئین محمد صلّى اللّه علیه و آله شده است.

«پایان سوره نجم»



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350

soham 313
23rd December 2013, 07:40 AM
سوره قمر [54]

این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 55 آیه است

محتواى سوره:
این سوره به خاطر مکى بودنش بحثهایى از مبدأ و معاد دارد، و مخصوصا بیانگر کیفرهاى گروهى از اقوام پیشین است که بر اثر لجاجت و عناد و پیمودن راه کفر و ظلم و فساد یکى، پس از دیگرى، به عذابهاى کوبنده الهى گرفتار و هلاک شدند.
و به دنبال هر یک از این سرگذشتها جمله وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ما قرآن را براى تذکر، آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکر شود» تکرار مى‏کند تا درسى باشد براى مسلمین و کفار.
و بطور کلى محتواى این سوره را در چند بخش مى‏توان خلاصه کرد:
1- آغاز سوره که از مسأله نزدیکى قیامت و موضوع «شق القمر» و اصرار مخالفان در انکار آیات الهى سخن مى‏گوید.
2- در بخش دیگر از نخستین قوم سرکش و متمرد و لجوج یعنى «قوم نوح» و مسأله طوفان بصورت فشرده‏اى بحث مى‏کند.
3- بخش دیگر داستان قوم «عاد» و عذاب دردناک آنها را شرح مى‏دهد.
4- در چهارمین بخش سخن از قوم «ثمود» و مخالفت آنها با پیامبرشان «صالح»، و همچنین «معجزه ناقه» و بالاخره مجازات آنها با «صیحه آسمانى» است.
5- سپس به سراغ قوم «لوط» مى‏رود، و ضمن اشاره گویا و فشرده‏اى به کفر و انحراف اخلاقى آنها، به قسمتى از عذاب دردناکشان اشاره مى‏کند.
6- در بخش دیگر سخن بسیار کوتاهى از «آل فرعون» و مجازات آنها آمده است.
7- و در آخرین بخش مقایسه‏اى میان این اقوام و مشرکان مکّه و مخالفان پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، آینده خطرناکى را که در صورت ادامه این راه در پیش دارند بازگو مى‏کند، و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قیامت و پاداشهاى عظیم پرهیزکاران پایان مى‏دهد.
نامگذارى سوره به «قمر» به مناسبت نخستین آیه سوره است که از «شق القمر» بحث مى‏کند.

فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى‏خوانیم: «هر کس سوره «اقتربت» را یک روز در میان بخواند روز قیامت در حالى برانگیخته مى‏شود که صورتش همچون ماه در شب بدر است، و هر کس آن را هر شب بخواند افضل است، و در قیامت نور و روشنائى صورتش بر سایر خلایق برترى دارد».
مسلما این درخشندگى صورت در صحنه قیامت نشانه ایمان قوى و راستینى است که در سایه تلاوت این سوره و تفکر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از اندیشه و عمل.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350

soham 313
23rd December 2013, 07:44 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
ماه شکافته شد! در آیه نخست، از دو حادثه مهم سخن به میان آمده: یکى نزدیک شدن قیامت است که عظیمترین دگرگونى را در عالم آفرینش همراه دارد و سر آغازى است براى زندگى نوین در جهان دیگر، جهانى که عظمت و گستردگى آن براى ما زندانیان عالم دنیا قابل درک و توصیف نیست.
و حادثه دیگر معجزه بزرگ «شق القمر» است که هم دلیلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چیز و هم نشانه‏اى است از صدق دعوت پیغمبر گرامیش.
مى‏فرماید: «قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت»! (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ).
قابل توجه این که سوره گذشته (سوره نجم) با جمله‏هائى پیرامون نزدیکى قیامت پایان گرفت أَزِفَتِ الْآزِفَةُ و این سوره با همین معنى آغاز مى‏شود و این تأکیدى است بر این موضوع که قیامت نزدیک است. گرچه در مقیاس عمر دنیا ممکن است هزاران سال طول بکشد، اما توجه به مجموع عمر این جهان از یکسو، و با توجه به این که تمام عمر دنیا در برابر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست منظور از این تعبیر روشن مى‏شود.
ذکر این دو حادثه با هم، به خاطر آن است که اصولا ظهور پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که آخرین پیامبر الهى است خود از نشانه‏هاى نزدیکى قیامت است.
از سوى دیگر شکافتن ماه خود دلیلى است بر امکان به هم ریختن نظام کواکب و نمونه کوچکى است از حوادث عظیمى که در آستانه رستاخیز در این جهان رخ مى‏دهد، چرا که تمامى کواکب و ستارگان و زمین در هم مى‏ریزند و عالمى نو به جاى آنها ایجاد مى‏شود.
طبق روایات مشهور که بعضى ادعاى تواتر آن را نیز کرده‏اند مشرکان نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و گفتند: اگر راست مى‏گوئى و تو پیامبر خدائى ماه را براى ما دو پاره کن! فرمود: اگر این کار را انجام دهم ایمان مى‏آورید؟
عرض کردند: آرى- و آن شب، شب چهاردهم ماه بود- پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه را خواستند به او بدهد ناگهان ماه به دو پاره شد، و رسول اللّه آنها را یک یک صدا مى‏زد و مى‏فرمود: ببینید! بنابر این نه با توجه به خود آیه و قرائن موجود در آن، و نه از نظر روایات، و اقوال مفسران، موضوع شقّ القمر قابل انکار نیست.


(آیه 2)
سپس قرآن مى‏افزاید: «و هرگاه نشانه و معجزه‏اى را (بر صدق دعوت تو) ببینند روى گردانده، مى‏گویند: این سحرى مستمر است»! (وَ إِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ).
تعبیر «مستمرّ» اشاره به این است که آنها معجزات مکرّرى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دیده بودند که شق القمر ادامه آن بود، آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى‏کردند، و آن را «سحرى مستمر» مى‏پنداشتند، هر چند این تهمت بهانه‏اى بود براى عدم تسلیم در مقابل حق.


(آیه 3)
در این آیه به دلیل مخالفت آنها و همچنین به نتیجه شوم این مخالفت، اشاره کرده، مى‏افزاید: «آنها (آیات خدا را) تکذیب کردند، و از هواى نفسشان پیروى نمودند، و هر امرى قرارگاهى دارد» (وَ کَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).
سر چشمه مخالفت آنها و تکذیب پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله یا تکذیب معجزات و دلائل او، و همچنین تکذیب رستاخیز و قیامت، پیروى از هواى نفس، تعصبها و لجاجتها و خود خواهیها بود.
جمله «وَ کُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ» اشاره به این حقیقت است که هیچ چیز در این عالم از میان نمى‏رود، و هر کار نیک و بدى ثابت و باقى مى‏ماند تا انسان جزاى آن را ببیند. و چیزى نمى‏گذرد که چهره زیباى حق آشکار، و چهره زشت و منفور باطل نیز ظاهر مى‏گردد، و این یک سنت الهى در عالم هستى است.


(آیه 4)
به دنبال بحثى که در آیات قبل پیرامون جمعى از کفار- که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را تکذیب کردند و در برابر هیچ معجزه‏اى سر تسلیم فرود نمى‏آوردند- آمد، در اینجا تشریح بیشترى در باره این گونه افراد و همچنین سرنوشت دردناک آنها در قیامت آمده است.
نخست مى‏فرماید: چنان نیست که این گروه بى‏خبر باشند بلکه «به اندازه کافى براى بازداشتن از بدیها اخبار (انبیا و امتهاى پیشین) به آنان رسیده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِیهِ مُزْدَجَرٌ).
بنابر این کمبودى در تبلیغ داعیان الهى نبوده، «هر چه هست از قامت ناساز بى‏اندام خود آنهاست» نه گوش شنوائى دارند، نه روح حق طلبى، و نه این مقدار از تقوا که آنها را دعوت به تحقیق و تدبر در آیات الهى کند.


(آیه 5)
سپس مى‏افزاید: «این آیت حکمت بالغه الهى است اما انذارها (براى افراد لجوج) فایده نمى‏دهد» (حِکْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ).


(آیه 6)
در این آیه مى‏فرماید: «اکنون (که این بیگانگان از حق ابدا آمادگى پذیرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان» و به سراغ دلهاى آماده رو فَتَوَلَّ عَنْهُمْ).
«روزى را به یادآور که دعوت کننده الهى مردم را به امر وحشتناکى دعوت مى‏کند» دعوت به حساب اعمال (یَوْمَ یَدْعُ الدَّاعِ إِلى‏ شَیْ‏ءٍ نُکُرٍ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/350

soham 313
23rd December 2013, 07:46 AM
(آیه 7)
در این آیه به توضیح بیشترى در همین زمینه پرداخته مى‏گوید:
«آنان در حالى که چشمهایشان از شدت وحشت به زیر افتاده، همچون ملخهاى پراکنده از قبرها خارج مى‏شوند»! (خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ).
نسبت «خشوع» به «چشمها» به خاطر آن است که صحنه آن قدر هولناک است که تاب تماشاى آن را ندارند، لذا چشم از آن برمى‏گیرند و به زیر مى‏اندازند.
و تشبیه به «ملخهاى پراکنده» به تناسب این است که توده ملخها برخلاف بسیارى از پرندگانى که به هنگام حرکت دسته جمعى با نظم و ترتیب خاصى حرکت مى‏کنند هرگز نظم و ترتیبى ندارند، به علاوه آنها همچون ملخها در آن روز موجوداتى ضعیف و ناتوانند و چنان وحشت زده مى‏شوند که مانند مستها بى‏توجه به هر طرف رو مى‏آورند و به یکدیگر مى‏خورند.


(آیه 8)
سپس مى‏افزاید: «هنگامى که آنها به دنبال این دعوت از قبرها خارج مى‏شوند از شدت وحشت «به سوى این دعوت کننده گردن مى‏کشند» (مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ).
اینجاست که وحشت از حوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرا مى‏گیرد، لذا در دنباله آیه مى‏افزاید: «کافران مى‏گویند: امروز روز سخت و دردناکى است»! (یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ).
و به راستى روز سختى است، چرا که خداوند نیز بر این معنى صحه گذارده و در آیه 26 سوره فرقان مى‏فرماید: وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً و آن روز روز سختى براى کافران خواهد بود» چرا که تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان و کافران را احاطه مى‏کند.
ولى از این تعبیر استفاده مى‏شود که آن روز براى مؤمنان روز سختى نیست!


(آیه 9)
ماجراى قوم نوح درس عبرتى بود! سنت قرآن بر این است که در بسیارى از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان مى‏کند، تا به اینها بفهماند که اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
در اینجا نیز به دنبال بحثى که در آیات گذشته آمد اشارات کوتاه و در عین حال پر معنى به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین مى‏کند که نخستین آنها قوم نوح (ع) است.
مى‏فرماید: «پیش از آنها قوم نوح (پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).
آرى! «بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: او دیوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).
گاه «به او مى‏گفتند: اگر دست از کار خود برندارى سنگسارت مى‏کنیم» (شعراء/ 116) و گاه گلوى او را چنان مى‏فشردند که بى‏هوش به زمین مى‏افتاد، اما هنگامى که به هوش مى‏آمد مى‏گفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش که نمى‏دانند».


(آیه 10)
سپس مى‏افزاید: هنگامى که نوح از هدایت آنها بکلى مأیوس گشت «به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (این قوم طغیانگر) شده‏ام انتقام مرا از آنها بگیر» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
آنها هرگز در دلیل و حجت و برهان بر من غلبه نکرده‏اند ولى از طریق ظلم و جنایت و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار بر من غلبه کردند، این قوم دیگر شایسته بقا نیستند از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروزکن.


(آیه 11)
سپس اشاره گویا و تکان دهنده‏اى به کیفیت عذاب آنها کرده، مى‏فرماید: «در این هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى در پى گشودیم» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ).
تعبیر به گشودن درهاى آسمان تعبیر بسیار زیبایى است که به هنگام نزول بارانهاى شدید به کار مى‏رود، همان گونه که در فارسى نیز مى‏گوئیم: گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مى‏بارد.


(آیه 12)
نه تنها از آسمان آب زیادى فرو ریخت که از زمین هم آب جوشید، چنانکه در آیه آمده: «و زمین را شکافتیم و چشمه‏هاى زیادى بیرون فرستادیم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً).
«و این دو آب به اندازه مقدر با هم درآمیختند» و دریاى وحشتناکى شد (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى‏ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ).
از سراسر زمین آب جوشیدن گرفت و چشمه‏ها سربرآوردند و از تمامى آسمان آب باریدن گرفت و به هم پیوستند و دریائى عظیم و طوفان تشکیل دادند.


(آیه 13)
در اینجا قرآن دنباله مسأله طوفان را رها ساخته- چرا که آنچه باید گفته شود در جمله‏ هاى قبل جمع است- و به سراغ کشتى نجات نوح رفته، مى‏فرماید: «و او را بر مرکبى از الواح و میخهائى ساخته شده سوار کردیم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى‏ ذاتِ أَلْواحٍ وَ دُسُرٍ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/351

soham 313
24th December 2013, 07:46 AM
[golrooz] صفحه ی 315 از قرآن کریم شامل آیات 14 تا 47 از سوره ی قمر [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَآءً لِّمَن كَانَ كُفِرَ(14)
مركبي كه زير نظر ما حركت مي‌كرد! اين كيفري بود براي كساني كه (به او) كافر شده بودند!(14)



وَلَقَد تَّرَكْنَٰهَآ ءَايَةً فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(15)
ما اين ماجرا را بعنوان نشانه‌اي در ميان امّتها باقي گذارديم؛ آيا كسي هست كه پند گيرد؟!(15)



فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ(16)
(اكنون بنگريد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود!(16)



وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(17)
ما قرآن را براي تذكّر آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود؟!(17)



كَذَّبَتْ عَادٌ فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ(18)
قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند؛ پس (ببينيد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود!(18)



إِنَّآ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ(19)
ما تندباد وحشتناك و سردي را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم(19)



تَنزِعُ النَّاسَ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُّنقَعِرٍ(20)
كه مردم را همچون تنه‌هاي نخل ريشه‌كن شده از جا برمي‌كند!(20)



فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ(21)
پس (ببينيد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود!(21)



وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(22)
ما قرآن را براي تذكّر آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود!(22)



كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ(23)
طايفه ثمود (نيز) انذارهاي الهي را تكذيب كردند،(23)



فَقَالُوٓا۟ أَبَشَرًا مِّنَّا وَٰحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّآ إِذًا لَّفِي ضَلَٰلٍ وَسُعُرٍ(24)
و گفتند: «آيا ما از بشري از جنس خود پيروي كنيم؟! اگر چنين كنيم در گمراهي و جنون خواهيم بود!(24)



أَءُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنۢ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ(25)
آيا از ميان ما تنها بر او وحي نازل شده؟! نه، او آدم بسيار دروغگوي هوسبازي است!(25)



سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ(26)
ولي فردا مي‌فهمند چه كسي دروغگوي هوسباز است!(26)



إِنَّا مُرْسِلُوا۟ النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ(27)
ما «ناقه» را براي آزمايش آنها مي‌فرستيم؛ در انتظار پايان كار آنان باش و صبر كن!(27)



وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَآءَ قِسْمَةٌۢ بَيْنَهُمْ كُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ(28)
و به آنها خبر ده كه آب (قريه) بايد در ميانشان تقسيم شود، (يك روز سهم ناقه، و يك روز براي آنها) و هر يك در نوبت خود بايد حاضر شوند!(28)



فَنَادَوْا۟ صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَيٰ فَعَقَرَ(29)
آنها يكي از ياران خود را صدا زدند، او به سراغ اين كار آمد و (ناقه را)پي كرد!(29)



فَكَيْفَ كَانَ عَذَابِي وَنُذُرِ(30)
پس (بنگريد) عذاب و انذارهاي من چگونه بود!(30)



إِنَّآ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ صَيْحَةً وَٰحِدَةً فَكَانُوا۟ كَهَشِيمِ الْمُحْتَظِرِ(31)
ما فقط يك صيحه [= صاعقه عظيم‌] بر آنها فرستاديم و بدنبال آن همگي بصورت گياه خشكي درآمدند كه صاحب چهارپايان (در آغل) جمع‌آوري مي‌كند!(31)



وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(32)
ما قرآن را براي يادآوري آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود؟!(32)



كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍۭ بِالنُّذُرِ(33)
قوم لوط انذارها(ي پي‌درپي پيامبرشان) را تكذيب كردند؛(33)



إِنَّآ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا إِلَّآ ءَالَ لُوطٍ نَّجَّيْنَٰهُم بِسَحَرٍ(34)
ما بر آنها تندبادي كه ريگها را به حركت درمي‌آورد فرستاديم (و همه را هلاك كرديم)، جز خاندان لوط را كه سحرگاهان نجاتشان داديم!(34)



نِّعْمَةً مِّنْ عِندِنَا كَذَٰلِكَ نَجْزِي مَن شَكَرَ(35)
اين نعمتي بود از ناحيه ما؛ اين گونه هر كسي را كه شكر كند پاداش مي‌دهيم!(35)



وَلَقَدْ أَنذَرَهُم بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا۟ بِالنُّذُرِ(36)
او آنها را از مجازات ما بيم داد، ولي بر آنها اصرار بر مجادله و القاي شكّ داشتند!(36)



وَلَقَدْ رَٰوَدُوهُ عَن ضَيْفِهِ فَطَمَسْنَآ أَعْيُنَهُمْ فَذُوقُوا۟ عَذَابِي وَنُذُرِ(37)
آنها از لوط خواستند ميهمانانش را در اختيارشان بگذارد؛ ولي ما چشمانشان را نابينا و محو كرديم (و گفتيم:) بچشيد عذاب و انذارهاي مرا!(37)



وَلَقَدْ صَبَّحَهُم بُكْرَةً عَذَابٌ مُّسْتَقِرٌّ(38)
سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابي پايدار و ثابت به سراغشان آمد!(38)



فَذُوقُوا۟ عَذَابِي وَنُذُرِ(39)
(و گفتيم:) پس بچشيد عذاب و انذارهاي مرا!(39)



وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(40)
ما قرآن را براي يادآوري آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود؟!(40)



وَلَقَدْ جَآءَ ءَالَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ(41)
و (همچنين) انذارها و هشدارها (يكي پس از ديگري) به سراغ آل فرعون آمد،(41)



كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا كُلِّهَا فَأَخَذْنَٰهُمْ أَخْذَ عَزِيزٍ مُّقْتَدِرٍ(42)
امّا آنها همه آيات ما را تكذيب كردند، و ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم، گرفتن شخصي قدرتمند و توانا!(42)



أَكُفَّارُكُمْ خَيْرٌ مِّنْ أُو۟لَٰٓئِكُمْ أَمْ لَكُم بَرَآءَةٌ فِي الزُّبُرِ(43)
آيا كفّار شما بهتر از آنانند يا براي شما امان‌نامه‌اي در كتب آسماني نازل شده است؟!(43)



أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ(44)
يا مي‌گويند: «ما جماعتي متحّد و نيرومند و پيروزيم»؟!(44)



سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ(45)
(ولي بدانند) كه بزودي جمعشان شكست مي‌خورد و پا به فرارمي‌گذارند!(45)



بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَيٰ وَأَمَرُّ(46)
(علاوه بر اين) رستاخيز موعد آنهاست، و مجازات قيامت هولناكتر و تلختر است!(46)



إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي ضَلَٰلٍ وَسُعُرٍ(47)
مجرمان در گمراهي و شعله‌هاي آتشند،(47)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
24th December 2013, 07:49 AM
(آیه 14)
سپس خداوند به عنایت خاصش نسبت به کشتى نجات نوح اشاره کرده، مى‏فرماید: «مرکبى که زیر نظر ما حرکت مى‏کرد» (تَجْرِی بِأَعْیُنِنا).
سپس مى‏افزاید: تمام اینها «پاداشى بود براى کسى که [- نوح‏] مورد انکار قرار گرفته بود» و کیفرى براى کسانى که او را تکذیب کردند و کافر شده بودند (جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ).
آرى! نوح همانند همه انبیا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظیم او بود که بى‏خبران کفرانش کردند، و به آئینش کافر شدند.


(آیه 15)
سپس به عنوان نتیجه‏ گیرى از این ماجراى عظیم مى‏فرماید: «و ما این ماجرا را به عنوان نشانه‏اى در میان امتها باقى گذاردیم، آیا کسى هست که پند گیرد» (وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
و به راستى که همه گفتنیها در همین ماجرا گفته شده، و آنچه باید انسانى بیدار بفهمد از آن مى‏فهمد.


(آیه 16)
و در این آیه به عنوان یک سؤال تهدید آمیز و پر معنى نسبت به کافرانى که همان راه کفار زمان نوح را مى‏سپرند مى‏گوید: اکنون بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
آیا واقعیت داشت یا داستان و افسانه بود؟!


(آیه 17)
و سر انجام در این آیه بر این حقیقت تأکید مى‏کند که: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
آرى! این قرآن، هیچ پیچیدگى ندارد، و شرائط تأثیر، در آن جمع است، الفاظش شیرین و جذاب، تعبیراتش زنده و پر معنى، انذارها و بشارتهایش صریح و گویا، داستانهایش واقعى و پر محتوا، دلائلش قوى و محکم، منطقش شیوا و متین، خلاصه آنچه لازمه تأثیر گذاردن یک سخن است در آن جمع است، و به همین دلیل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس یابد، مجذوب آن مى‏شود و در طول تاریخ اسلام نمونه‏هاى عجیب و شگفت‏انگیزى از تأثیر عمیق قرآن در دلهاى آماده دیده مى‏شود، که شاهد گویاى این امر است.


(آیه 18)
سرنوشت قوم عاد! قوم دیگرى که سرگذشت آنها در این سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده، «قوم عاد» است، که قرآن به عنوان هشدارى به کافران و مجرمان بطور فشرده به آن اشاره کرده، مى‏گوید: «قوم عاد (نیز پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ).
هر قدر پیامبر آنها، هود بر تبلیغات خود مى‏افزود، و از راههاى مختلف براى بیدار ساختن آنها تلاش مى‏کرد، آنها بر خیره سرى و لجاجت خود مى‏افزودند، و غرور ناشى از ثروت و امکانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات، گوش شنوا و چشم بینا را از آنها گرفته بود.
سر انجام خداوند آنها را با عذاب دردناکى مجازات کرد، لذا در دنباله آیه بصورت سر بسته مى‏فرماید: بنگرید «عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟ (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).


(آیه 19)
سپس به شرح این اجمال پرداخته، مى‏افزاید: «ما تند باد وحشتناک و سردى را در یک روز شوم مستمر بر آنان فرستادیم ...» (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ).


(آیه 20)
سپس در توصیف این تندباد مى‏فرماید: «مردم را همچون تنه‏هاى نخل ریشه کن شده از جا بر مى‏کند» و به هر سو پرتاب مى‏نمود تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ.
«اعجاز» جمع «عجز» به معنى قسمت عقب یا پائین چیزى است، و تشبیه آنها به قسمت پائین نخلها به خاطر آن است که به گفته بعضى باد به قدرى شدید بود که نخست دست و سرهاى آنها را کند و با خود برد، و بعد بقیه بدنهایشان همچون نخل بى‏شاخ و برگ، از زمین کنده شده به هر گوشه و کنار پراکنده مى‏گشت.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/351

soham 313
24th December 2013, 07:52 AM
(آیه 21)
سپس قرآن به عنوان هشدار مى‏گوید: «پس (ببینید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
ما با اقوام دیگر که راه تکذیب و کبر و غرور و گناه و عصیان را پوئیدند چنین رفتار کردیم، شما در باره خود چه مى‏اندیشید که راه آنها را ادامه مى‏دهید؟


(آیه 22)
و باز در پایان این ماجرا مى‏افزاید: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که متذکر شود»؟ وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ.
آیا گوش شنوائى در برابر این نداى الهى، و این هشدارها و انذارها وجود دارد؟
قابل توجه این که جمله «فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ». در مورد قوم عاد دو بار تکرار شده یکى در آغاز بیان این سرگذشت، و یکى هم در پایان آن، این تفاوت شاید از این جهت است که عذاب این گروه از دیگران شدیدتر و وحشتناک‏تر بود، هر چند عذابهاى الهى همه شدید مى‏باشد.
مسأله توجه به سعد و نحس ایام- که در ارتباط با حوادثى است که در آن واقع شده- علاوه بر این که غالبا انسان را به یک سلسله حوادث تاریخى آموزنده رهنمون مى‏شود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاک پروردگار، و لذا در روایات متعددى مى‏خوانیم: در روزهائى که نام نحس بر آن گذارده شده مى‏توانید با دادن صدقه، و یا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آیات قرآن، و توکل بر ذات پاک او، به دنبال کارها بروید و پیروز و موفق باشید.


(آیه 23)
سر انجام دردناک قوم ثمود! سومین قومى که شرح زندگى آنها بطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقیب بحثهاى گذشته در این سوره مطرح شده است «قوم ثمود» است- که در سرزمین «حجر» در شمال حجاز زندگى داشتند، و پیامبرشان «صالح» نهایت کوشش را در هدایت آنها کرد اما به جائى نرسید.
نخست مى‏فرماید: «طایفه ثمود (نیز) انذارهاى الهى را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ).

(آیه 24)
سپس به علت تکذیب آنها پرداخته، مى‏افزاید: «و گفتند: آیا ما از بشرى از جنس خود پیروى کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهى و جنون خواهیم بود» (فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).
آرى! کبر و غرور و خودبینى و خودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبیا بود، آنها مى‏گفتند: صالح فردى مانند ما است، دلیلى ندارد که ما از او پیروى کنیم! او چه امتیازى بر ما دارد که رهبر باشد، و ما پیرو و تابع او؟! این همان اشکالى است که امتهاى گمراه غالبا به انبیا داشتند که آنها افرادى از جنس ما هستند و به همین دلیل نمى‏توانند پیامبر الهى باشند.

(آیه 25)
سپس افزودند: به فرض که وحى الهى بر انسانى نازل شود «آیا از میان ما تنها بر او وحى نازل شده» (أَ أُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا). با این که افرادى سرشناس‏تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پیدا مى‏شود.
در حقیقت گفته‏هاى قوم ثمود شباهت زیادى با گفته‏هاى مشرکان مکّه داشت که گاهى ایراد مى‏کردند: «چرا این پیامبر غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود؟ چرا فرشته‏اى نازل نشده که همراه او انذار کند»؟ (فرقان/ 7) سپس در پایان آیه مى‏گوید: آنها همین موضوع را دلیل بر کذب پیامبرشان «صالح» گرفتند و گفتند: «او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است»! (بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ). چرا که مى‏خواهد بر ما حکومت کند، و همه چیز را در قبضه خود بگیرد، و بر طبق هوسهایش رفتار کند.


(آیه 26)
قرآن در پاسخ آنها مى‏گوید: «ولى فردا مى‏فهمند چه کسى دروغگوى هوسباز است»؟ (سَیَعْلَمُونَ غَداً مَنِ الْکَذَّابُ الْأَشِرُ).
همان زمان که عذاب الهى فرا رسد و آنها را در هم کوبد و تبدیل به یک مشت خاک و خاکستر شوند، و سپس مجازات بعد از مرگ نیز دامانشان را بگیرد مى‏فهمند این گونه نسبتها شایسته چه کسى بوده است؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى؟!


(آیه 27)
سپس به داستان «ناقه» که به عنوان معجزه و سند گویاى صدق دعوت صالح (ع) فرستاده شده بود اشاره کرده، مى‏افزاید: به صالح وحى کردیم که «ما ناقه را براى آزمایش آنها مى‏فرستیم، در انتظار پایان کار آنها باش و صبر کن» (إِنَّا مُرْسِلُوا النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَ اصْطَبِرْ).
«ناقه» یعنى همان شتر ماده‏اى که به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلما یک ناقه معمولى نبود، بلکه داراى ویژگیهاى خارق العاده‏اى بود، از جمله این که طبق روایت مشهورى این ناقه از دل صخره‏ اى از کوه برآمد، تا معجزه گویائى در برابر منکران لجوج باشد.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/351

soham 313
24th December 2013, 07:54 AM
(آیه 28)
روشن است که قوم ثمود در اینجا در برابر آزمایش بزرگى قرار گرفتند، لذا در این آیه مى‏افزاید: «و (به صالح گفتیم) به آنها خبر ده که آب (قریه) باید در میان آنها تقسیم شود (یک روز سهم ناقه، و یک روز براى آنها) و هر یک در نوبت خود باید حاضر شود» (وَ نَبِّئْهُمْ أَنَّ الْماءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ).
گرچه قرآن در این زمینه توضیحى بیش از این نداده، ولى بسیارى از مفسران گفته‏اند: ناقه صالح روزى که نوبت او بود تمام آب را مى‏نوشید.
ولى بعضى دیگر گفته‏اند: وضع و هیئت آن طورى بود که وقتى کنار آب مى‏آمد حیوانات دیگر فرار مى‏کردند و نزدیک نمى‏شدند، و لذا چاره‏اى جز این نبود که یک روز آب را در اختیار ناقه قرار دهند، و روز دیگر را در اختیار خودشان.


(آیه 29)
به هر حال این قوم سرکش و خود خواه و لجوج تصمیم گرفتند «ناقه» را از پاى درآورند، در حالى که «صالح» به آنها اخطار کرده بود که اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله کوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت «اما آنها (بدون اعتنا به این امر) یکى از یاران خود را صدا زدند، و او به سراغ این کار آمد، (و ناقه را) پى کرد» (فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى‏ فَعَقَرَ).


(آیه 30)
این آیه به عنوان مقدمه‏اى براى ذکر عذاب وحشتناک این قوم سرکش مى‏گوید: «پس (بنگرید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).

(آیه 31)
و سپس مى‏افزاید: «ما فقط یک صیحه [- صاعقه عظیم‏] بر آنها فرستادیم، و به دنبال آن همگى به صورت گیاه خشکى درآمدند که صاحب چهارپایان (براى حیوانات خود در آغل) جمع‏آورى مى‏کند»! (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فَکانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ).
تعبیرى که در این آیه در باره عذاب قوم ثمود آمده است بسیار عجیب و پر معنى است، چرا که خداوند براى نابودى این قوم سرکش هرگز لشکریانى از آسمان و زمین نفرستاد، تنها با یک صیحه آسمانى، یک صاعقه گوشخراش، یک موج عظیم انفجار- که همه چیز را در مسیر خود در شعاع وسیعى در هم کوبید و خرد کرد- کار آنها را ساخت! درک این معنى براى گذشتگان مشکل بود، اما براى ما که امروز از تأثیر امواج ناشى از انفجار آگاه هستیم که چگونه همه چیز را در مسیر خود متلاشى و خرد مى‏کند آسان است، البته صاعقه عذاب الهى با این انفجارهاى بشرى قابل مقایسه نیست و از اینجا روشن مى‏شود که این صاعقه عظیم چه بلائى بر سر این قوم خیره سر آورد؟


(آیه 32)
در این آیه و پایان این سرگذشت دردناک و عبرت انگیز بار دیگر مى‏فرماید: «ما قرآن را براى تذکر و بیدارى انسانها آسان نمودیم آیا پند گیرنده‏اى پیدا مى‏شود»؟! (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
تعبیراتش زنده و روشن، داستانهایش گویا، و انذارها و تهدیدهایش تکان دهنده و بیدارگر است.


(آیه 33)
قوم لوط به سرنوشت شومترى مبتلا شدند! در اینجا اشارات کوتاه و تکان دهنده‏اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناک این جمعیت ننگین و گمراه دیده مى‏شود، و این چهارمین قسمت از سرگذشت اقوام پیشین در این سوره است.
نخست مى‏گوید: «قوم لوط انذارها (ى پى در پى پیامبرشان) را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ).


(آیه 34)
سپس در یک جمله کوتاه به گوشه‏اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره کرده، مى‏گوید: «ما بر آنها تندبادى که ریگها را به حرکت در مى‏آورد فرستادیم» و همه را هلاک کردیم (إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً).
«جز خاندان لوط را که سحرگاهان از (آن سرزمین بلا) رهائى بخشیدیم» (إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ).
در آیات دیگر قرآن نیز هنگامى که عذاب قوم لوط را مى‏شمرد علاوه بر زلزله‏اى که شهرهاى آنها را زیر و رو کرد سخن از باران سنگ مى‏گوید، چنانکه در آیه 82 سوره هود مى‏خوانیم: «هنگامى که فرمان ما فرا رسید آن شهر و دیار را زیر و رو کردیم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراکم بر آن نازل نمودیم».




منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/352

soham 313
24th December 2013, 07:56 AM
(آیه 35)
در این آیه براى تأکید مى‏فرماید: نجات خاندان لوط «نعمتى بود از ناحیه ما، آرى این گونه کسى را که شکر کند پاداش مى‏دهیم» (نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ).


(آیه 36)
و در این آیه این حقیقت را بازگو مى‏کند که لوط قبلا اتمام حجت کرده «و آنها را از مجازات ما بیم داد، ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شک داشتند» (وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ).


(آیه 37)
آنها به القاء شبهات عقیدتى در میان مردم قناعت نکردند بلکه در زشتکارى و وقاحت و بى‏شرمى کار را به جائى رسانیدند، که وقتى فرشتگان مأمور عذاب به صورت جوانانى خوش منظر به عنوان میهمان وارد خانه لوط شدند این قوم بى‏شرم به سراغ آنها آمدند و چنانکه آیه مورد بحث مى‏گوید: «آنها از لوط خواستند میهمانانش را در اختیارشان بگذارد»! (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ).
«لوط» به قدرى از این مسأله ناراحت شد که حد نداشت و مصرا از آنها خواهش کرد دست از این رسوائى و آبروریزى بردارند، و حتى طبق آیه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنها (در صورت توبه از این اعمال) درآورد، و این نهایت مظلومیت این پیامبر بزرگ را در میان این گروه بى‏شرم و بى‏ایمان و فاقد همه چیز نشان مى‏دهد.
ولى چیزى نگذشت که این گروه مهاجم نخستین مجازات خود را دریافت داشتند، چنانکه خداوند در دنباله همین آیه مى‏فرماید: «ولى چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم:) بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَطَمَسْنا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ).
آرى! اینجا بود که دست قدرت خداوند از آستین عدالت بیرون آمد و به گفته بعضى به جبرئیل فرمان داد که گوشه‏اى از شهپرش را بر چشم آنان بکوبد، فورا همگى نابینا شدند، و حتى گفته مى‏شود که جاى چشم آنها بکلى صاف و همانند صورتشان شد!


(آیه 38)
عاقبت عذاب نهائى فرا رسید، و با زلزله‏اى ویرانگر که با نخستین شعاع صبحگاهى آن سرزمین را تکان داد شهرهایشان زیر و رو شد، بدنها قطعه قطعه و متلاشى و زیر آوارها فرو رفت، باران شدیدى از سنگ بر آنها فرو ریخت، و آثار ویرانه‏هاى آنها را نیز محو کرد! چنانکه آیه مورد بحث به صورت سر بسته و فشرده به این معنى اشاره کرده، مى‏گوید: «سر انجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پایدار و ثابت به سراغشان آمد» (وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ).
آرى! در لحظاتى کوتاه همه چیز پایان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند.


(آیه 39)
سپس در این آیه مى‏افزاید، بار دیگر به آنها گفته شد: «پس بچشید عذاب و انذارهاى مرا» (فَذُوقُوا عَذابِی وَ نُذُرِ). تا دیگر در انذارهاى پیامبران شک و تردید نکنید.


(آیه 40)
و بالاخره در این آیه براى چهارمین بار در این سوره این جمله پر معنى و بیدارگر را تکرار مى‏کند: «ما قرآن را براى یادآورى آسان ساختیم، آیا کسى هست که (پند گیرد و) متذکر شود» (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
قوم لوط پند نگرفتند، نه از انذارها، و نه از عذاب مقدماتى و هشدار دهنده، آیا دیگران که آلوده همان گناهانند از شنیدن این آیات قرآن به خود مى‏آیند و پشیمان مى‏شوند و توبه مى‏کنند؟!



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/352

soham 313
24th December 2013, 07:59 AM
(آیه 41)
آیا شما از اقوام گذشته برترید؟! پنجمین و آخرین قومى که در این سلسله آیات به آنان اشاره مى‏شود قوم فرعون است، ولى از آنجا که سرگذشت این قوم بطور مشروح در سوره‏هاى مختلف قرآن آمده در اینجا تنها اشاره کوتاه و فشرده‏اى به داستان عبرت انگیز آنها شده است.
مى‏فرماید: «و (همچنین) انذارها و هشدارها (یکى پس از دیگرى) به سراغ آل فرعون آمد» (وَ لَقَدْ جاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ).
منظور از «آل فرعون» تنها خاندان و بستگان او نیست، بلکه پیروان او را بطور عموم شامل مى‏شود.


(آیه 42)
این آیه از واکنش «آل فرعون» در برابر دو پیامبر بزرگ الهى (موسى و هارون) و انذارهاى آنها پرده برداشته، مى‏گوید: «آنها تمام آیات ما را تکذیب کردند» (کَذَّبُوا بِآیاتِنا کُلِّها).
آرى! این مغروران خود خواه، و این جباران خود کامه و بیدادگر، همه آیات الهى را بدون استثنا انکار کردند، همه را دروغ یا سحر یا حوادث اتفاقى شمردند!
انسان اگر حقیقت‏جو باشد دیدن یکى از این معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا به وسیله دعاى پیامبر خدا براى او کافى است، ولى هنگامى که انسان بر سر دنده لجاجت قرار مى‏گیرد اگر تمام آسمان و زمین آیت خدا شود مؤثر نیست تنها عذاب الهى باید فرا رسد و مغزهائى را که پر از باد غرور است درهم بکوبد.
چنانکه در پایان آیه مى‏خوانیم: «و ما آنها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن شخصى (که هرگز مغلوب نمى‏شود) قدرتمند و توانا» (فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ).
تعبیرى که در ذیل این داستان آمده، در سرگذشتهاى دیگر نظیر ندارد این به خاطر آن است که فرعونیان بیش از همه به قدرت و عزت خود مى‏بالیدند، و همه جا سخن از نیروى حکومت آنها بود، اما خداوند مى‏گوید: ما آنها را گرفتیم، گرفتن عزیز مقتدر تا معلوم شود، این قدرت و عزت پوشالى در مقابل عزت و قدرت خدا هیچ و پوچ است، و عجب این که همان رود عظیم نیل که سر چشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مأمور نابودى آنها شد، و عجیبتر این که قبل از آن موجودات کوچکى همچون ملخ، قورباغه، قمل (یک نوع حشره) بر آنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بیچاره کرد.


(آیه 43)
بعد از بیان داستان اقوام پیشین و عذاب و کیفر امتهاى سرکش و مجرم، در این آیه مشرکان مکّه را مخاطب ساخته مى‏گوید: «آیا کفار شما بهتر از آنانند یا براى شما امان نامه‏اى در کتب آسمانى نازل شده است» (أَ کُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فِی الزُّبُرِ).
میان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است؟ اگر آنها به خاطر کفر و طغیان و ظلم و گناه گرفتار طوفانها و زلزله‏ها و صاعقه‏ها شدند چه دلیلى دارد که شما به چنین سرنوشتى مبتلا نشوید؟!


(آیه 44)
«یا مى‏گویند: ما جماعتى متحد و نیرومند و پیروز هستیم» و از مخالفانمان انتقام مى‏گیریم (أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ).


(آیه 45)
سپس به عنوان یک پیشگوئى قاطع براى ردّ سخنان آنها، مى‏افزاید آنها بدانند: «به زودى جمعشان شکست مى‏خورد و پا به فرار مى‏گذارند» (سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ).
این پیشگوئى در میدان بدر و سایر جنگهاى اسلامى جامه عمل به خود پوشید، و سر انجام جمعیت قدرتمند کفار متلاشى شدند و فرار کردند.


(آیه 46)
در این آیه مى‏افزاید: تنها شکست و ناکامى در دنیا بهره آنها نیست «بلکه رستاخیز موعد آنهاست و مجازات قیامت هولناک‏تر و تلختر است» (بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى‏ وَ أَمَرُّ).
و به این ترتیب آنها باید هم در انتظار شکست تلخى در این دنیا باشند، و هم شکست تلختر و وحشت‏انگیزتر در آخرت.


(آیه 47)
این آیه همچنان ادامه بحث آیات قبل پیرامون کیفیت حال مشرکان و مجرمان در قیامت است، آیه قبل این حقیقت را بیان کرد که روز قیامت میعاد آنهاست و آن روز مصیبت‏بار و تلخى است.
این آیه به بیان علت این امر پرداخته، مى‏گوید: «مجرمان در گمراهى و شعله‏ هاى آتشند» (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ).


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/352

soham 313
25th December 2013, 11:00 AM
[golrooz] صفحه ی 316 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 55 از سوره ی قمر و آیات 1 تا 30 از سوره ی الرحمن [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَيٰ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا۟ مَسَّ سَقَرَ(48)
در آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مي‌شوند (و به آنها گفته مي‌شود:) بچشيد آتش دوزخ را!(48)



إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَٰهُ بِقَدَرٍ(49)
البته ما هر چيز را به اندازه آفريديم!(49)



وَمَآ أَمْرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَةٌ كَلَمْحٍۭ بِالْبَصَرِ(50)
و فرمان ما يك امر بيش نيست، همچون يك چشم بر هم زدن!(50)



وَلَقَدْ أَهْلَكْنَآ أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ(51)
ما كساني را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم؛ آيا كسي هست كه پند گيرد؟!(51)



وَكُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ(52)
و هر كاري را انجام دادند در نامه‌هاي اعمالشان ثبت است،(52)



وَكُلُّ صَغِيرٍ وَكَبِيرٍ مُّسْتَطَرٌ(53)
و هر كار كوچك و بزرگي نوشته شده است(53)



إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٍ وَنَهَرٍ(54)
يقيناً پرهيزگاران در باغها و نهرهاي بهشتي جاي دارند،(54)



فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍۭ(55)
در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر!(55)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر



الرَّحْمَٰنُ(1)
خداوند رحمان،(1)



عَلَّمَ الْقُرْءَانَ(2)
قرآن را تعليم فرمود،(2)



خَلَقَ الْإِنسَٰنَ(3)
انسان را آفريد،(3)



عَلَّمَهُ الْبَيَانَ(4)
و به او «بيان» را آموخت(4)



الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ(5)
خورشيد و ماه با حساب منظّمي مي‌گردند،(5)



وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ(6)
و گياه و درخت براي او سجده مي‌كنند!(6)



وَالسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ(7)
و آسمان را برافراشت، و ميزان و قانون (در آن) گذاشت،(7)



أَلَّا تَطْغَوْا۟ فِي الْمِيزَانِ(8)
تا در ميزان طغيان نكنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد)،(8)



وَأَقِيمُوا۟ الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا۟ الْمِيزَانَ(9)
و وزن را بر اساس عدل برپا داريد و ميزان را كم نگذاريد!(9)



وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ(10)
زمين را براي خلايق آفريد،(10)



فِيهَا فَٰكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ(11)
كه در آن ميوه‌ها و نخلهاي پرشكوفه است،(11)



وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّيْحَانُ(12)
و دانه‌هايي كه همراه با ساقه و برگي است كه بصورت كاه درمي‌آيد، و گياهان خوشبو!(12)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(13)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب مي‌كنيد (شما اي گروه جنّ و انس)؟!(13)



خَلَقَ الْإِنسَٰنَ مِن صَلْصَٰلٍ كَالْفَخَّارِ(14)
انسان را از گِل خشكيده‌اي همچون سفال آفريد،(14)



وَخَلَقَ الْجَآنَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ(15)
و جنّ را از شعله‌هاي مختلط و متحرّك آتش خلق كرد!(15)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(16)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(16)



رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ(17)
او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است!(17)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(18)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(18)



مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ(19)
دو درياي مختلف (شور و شيرين، گرم و سرد) را در كنار هم قرار داد، در حالي كه با هم تماس دارند؛(19)



بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ(20)
در ميان آن دو برزخي است كه يكي بر ديگري غلبه نمي‌كند (و به هم نمي‌آميزند)!(20)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(21)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(21)



يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ(22)
از آن دو، لؤلؤ و مرجان خارج مي‌شود(22)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(23)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(23)



وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنشََٔاتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَٰمِ(24)
و براي اوست كشتيهاي ساخته شده كه در دريا به حركت درمي‌آيند و همچون كوهي هستند!(24)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(25)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(25)



كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ(26)
همه كساني كه روي آن [= زمين‌] هستند فاني مي‌شوند،(26)



وَيَبْقَيٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَٰلِ وَالْإِكْرَامِ(27)
و تنها ذات ذوالجلال و گرامي پروردگارت باقي مي‌ماند!(27)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(28)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(28)



يَسَْٔلُهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ(29)
تمام كساني كه در آسمانها و زمين هستند از او تقاضا مي‌كنند، و او هر روز در شأن و كاري است!(29)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(30)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(30)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
25th December 2013, 11:19 AM
(آيه 48)
«در آن روز كه در آتش دوزخ به صورتشان كشيده مى‏شود (و به آنها گفته مى‏شود:) بچشيد آتش دوزخ را» دوزخى كه پيوسته آن را انكار مى‏كرديد و دروغ و افسانه مى‏پنداشتيد (يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ).

در روايتى از امام صادق عليه السّلام نقل شده: در جهنّم «درّه‏اى است به نام سقر كه جايگاه متكبران است، و هر گاه نفس بكشد دوزخ را مى‏سوزاند»!

(آيه 49)
و از آنجا كه ممكن است خيال شود كه اين عذابها با آن معاصى هماهنگ نيست، در اين آيه مى‏افزايد: «ما هر چيز را به اندازه آفريديم» (إِنَّا كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ).

آرى! هم عذابهاى دردناك آنها در اين دنيا روى حساب است، و هم مجازاتهاى شديد آنها در آخرت، نه تنها مجازاتها كه هر چيزى را خدا آفريده روى حساب و نظام حساب شده‏ اى است.


(آيه 50)
سپس مى‏فرمايد: نه تنها اعمال ما از روى حكمت است، بلكه توأم با نهايت قدرت و قاطعيت نيز مى‏باشد، زيرا «فرمان ما يك امر بيش نيست (و چنان با سرعت انجام مى‏گيرد) همچون يك چشم بر هم زدن»! (وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ).

بنابر اين آن روز كه فرمان برپا شدن قيامت را صادر مى‏كنيم با يك چشم بر هم زدن همه چيز در مسير رستاخيز قرار مى‏گيرد، و حيات نوين در كالبدها دميده مى‏شود.
همچنين آن روز كه اراده كنيم مجرمان را به وسيله صاعقه‏ها و صيحه‏هاى آسمانى يا زمين لرزه‏ها و طوفانها و تندبادها مجازات كنيم يك فرمان بيشتر لازم نيست.

توجه به اين نكته لازم است كه فرمان او همه جا يك كلمه است كه از يك چشم بر هم زدن نيز سريعتر مى‏باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است كه با توجه به سنّت تدريجى بودن عالم ماده و خاصيت و طبيعت حركت، زمان به خود مى‏پذيرد.


(آيه 51)
اين آيه بار ديگر مجرمان و كفار را مخاطب ساخته و توجه آنها را به سرنوشت اقوام پيشين معطوف مى‏دارد، مى‏گويد: «ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم، آيا كسى هست كه (متذكر شود و) پند گيرد» (وَ لَقَدْ أَهْلَكْنا أَشْياعَكُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ).

اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مى‏كند كه وقتى اعمال و رفتار و اعتقادات شما با آنها يكى است، دليلى ندارد كه شما سرنوشتى جز سرنوشت آنها داشته باشيد، بيدار شويد و پند گيريد.


(آيه 52)
سپس به اين اصل اساسى اشاره مى‏كند كه با مرگ اقوام پيشين اعمال آنها نابود نشد، بلكه «هر كارى را انجام دادند در نامه‏ هاى اعمالشان ثبت است» (وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ فَعَلُوهُ فِي الزُّبُرِ).

همين گونه اعمال شما نيز ثبت و ضبط مى‏شود، و براى يوم الحساب محفوظ است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread508-2.html

soham 313
25th December 2013, 11:47 AM
(آيه 53)
سپس براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «و هر كار كوچك و بزرگى نوشته شده است» (وَ كُلُّ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ).
بنابر اين حساب اعمال در آن روز يك حساب جامع و كامل است، چنانكه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى‏شود «فرياد بر مى‏آورند: كه اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر آن را شماره كرده»! (كهف/ 49)


(آيه 54)
و از آنجا كه سنت قرآن مجيد بر اين است كه صالحان و طالحان و نيكان و بدان را در مقايسه با يكديگر معرفى مى‏كند، چرا كه در مقايسه تفاوتها چشمگيرتر و آشكارتر است در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت كافران مجرم اشاره كوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهيزكاران كرده، مى‏فرمايد:

«پرهيزكاران در باغها و نهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فيض وسيع خداوند) جاى دارند» (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ).

(آيه 55)
اين آيه كه آخرين آيه سوره «قمر» است توضيح بيشترى براى جايگاه متقين داده، چنين مى‏گويد: «در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر» قرار دارند (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ).
چه توصيف جالبى در اين آيه از جايگاه پرهيزكاران شده است! دو ويژگى دارد كه همه امتيازات در آن جمع است.
نخست اين كه آنجا جايگاه صدق است و هيچ گونه باطل و بيهودگى در آن راه ندارد، سراسر حق است و تمام وعده‏هاى خداوند در باره بهشت در آنجا عينيت پيدا مى‏كند، و صدق آنها آشكار مى‏شود.
ديگر اين كه: در جوار و قرب خداست، همان چيزى كه از كلمه «عند» (نزد) استفاده مى‏شود كه اشاره به نهايت قرب و نزديكى معنوى است نه جسمانى، آن هم نسبت به خداوندى كه هم مالك است و هم قادر، هرگونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حكومت و مالكيت اوست، و به همين دليل در پذيرائى اين ميهمانان گرامى فروگذار نخواهد كرد، و تنها خودش مى‏داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است.

در اين دو آيه كه سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتيان است نخست از مواهب مادى آنها كه باغهاى وسيع و نهرهاى جارى است سخن مى‏گويد، سپس از پاداش بزرگ معنوى آنها كه حضور در پيشگاه قرب مليك مقتدر است، تا انسان را مرحله به مرحله آماده كند، و روح او را به پرواز درآورد.

آغاز و پايان سوره قمر: قابل توجه اين كه سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزديك شدن قيامت آغاز شده، و با آرامش مطلقى كه براى مؤمنان راستين در جايگاه صدق در نزد مليك مقتدر بيان فرموده پايان مى‏گيرد، و چنين است راه و رسم تربيت كه از اضطراب و وحشت شروع مى‏شود، و به آرامش كامل منتهى مى‏گردد، افكار پريشان را جمع مى‏كند، هوسهاى سركش را رام مى‏نمايد، خوف و اضطراب درونى از عوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مى‏سازد و در جوار ابديت پروردگار و در پيشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سكينه و اطمينان مى‏كند.

و به راستى توجه به اين كه خداوند مالك بى‏منازع و حاكم بى‏مانع در سرتاسر عالم هستى است، و توجه به اين كه او مقتدر است و قدرتش در همه چيز نافذ است به انسان آرامش بى‏نظيرى مى‏بخشد.

«پايان سوره قمر»



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread508-2.html

soham 313
25th December 2013, 11:49 AM
سوره الرّحمن [55]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 78 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره بطور كلى بيانگر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى خداوند است كه بر بندگان خود ارزانى داشته، و آنها را غرق در آن ساخته است بطورى كه مى‏توان نام اين سوره را «سوره رحمت» يا «سوره نعمت» گذارد، و به همين دليل با نام مبارك «الرّحمن» كه رحمت واسعه الهى را بازگو مى‏كند آغاز شده، و با جلال و اكرام خداوند پايان گرفته است، و 31 بار جمله «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» كه به وسيله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مى‏گيرد در آن ذكر شده.

مى‏توان محتواى اين سوره را به چند بخش تقسيم كرد:
بخش اول كه مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهاى بزرگ خلقت، تعليم و تربيت، حساب و ميزان، وسائل رفاهى انسان، و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مى‏گويد.
بخش دوم توضيحى است بر مسأله چگونگى آفرينش انس و جنّ.
بخش سوم بيانگر نشانه‏ها و آيات خداوند در زمين و آسمان است.
در بخش چهارم از نعمتهاى دنيوى فراتر رفته، سخن از نعمتهاى جهان ديگر است كه نعمتهاى بهشتى اعم از باغها، چشمه‏ها، ميوه‏ها، همسران زيبا و با وفا، و انواع لباسها، توضيح داده شده است.

و بالاخره در بخش پنجم اين سوره اشاره كوتاهى به سرنوشت مجرمان و قسمتى از مجازاتهاى دردناك آنها آمده است.

تكرار آيه «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» آن هم در مقطعهاى كوتاه جاذبه خيره كننده‏اى به سوره داده، لذا جاى تعجب نيست كه در حديثى از پيغمبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: لكلّ شى‏ء عروس و عروس القرآن سورة الرّحمن جلّ ذكره براى هر چيز عروسى است، و عروس قرآن سوره الرّحمن است».

فضيلت تلاوت سوره:
از آنجا كه اين سوره حس شكرگزارى را در انسانها به عاليترين وجهى برمى‏انگيزد، فضيلتهاى فراوانى براى تلاوت آن در روايات آمده است، البته تلاوتى كه در اعماق روح انسان نفوذ كند و مبدأ حركت گردد نه مجرد لقلقه زبان.

از جمله در حديثى از رسول خدا مى‏خوانيم: «هر كس سوره الرّحمن را بخواند خداوند به ناتوانى او (در اداى شكر نعمتها) رحم مى‏كند، و حق شكر نعمتهايى را كه با او ارزانى داشته خودش ادا مى‏كند».

و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «هر كس سوره الرّحمن را بخواند و هنگامى كه به آيه «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ» مى‏رسد بگويد: «لا بشى‏ء من آلائك ربّ اكذّب خداوندا! هيچ يك از نعمتهاى تو را انكار نمى‏كنم» اگر اين تلاوت در شب باشد و در همان شب بميرد شهيد خواهد بود، و اگر در روز باشد و در همان روز بميرد نيز شهيد خواهد بود»!




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 11:51 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
سر آغاز نعمتهاى الهى: از آنجا كه اين سوره بيانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس «رحمن» كه رمزى از رحمت واسعه اوست آغاز مى‏شود، چرا كه اگر صفت «رحمانيت» او نبود اين چنين خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى‏گستراند.
لذا مى‏فرمايد: «خداوند رحمان» (الرَّحْمنُ).


(آيه 2)
«قرآن را تعليم فرمود» (عَلَّمَ الْقُرْآنَ).
و به اين ترتيب نخستين و مهمترين نعمت را همان «تعليم قرآن» بيان مى‏كند.
و جالب اين كه نعمت «تعليم قرآن» را حتى قبل از مسأله «خلقت انسان» و «تعليم بيان» ذكر كرده، در حالى كه از نظر ترتيب طبيعى بايد نخست اشاره به مسأله آفرينش انسان، و بعد نعمت تعليم بيان، و سپس نعمت تعليم قرآن شود، اما عظمت قرآن ايجاب كرده كه بر خلاف اين ترتيب طبيعى نخست از آن سخن گويد.

اين آيه در ضمن پاسخى است به مشركان عرب كه وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نام «رحمن» را بيان كرد و آنها را دعوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به عنوان بهانه جوئى گفتند: «وَ مَا الرَّحْمنُ رحمن چيست»؟ (فرقان/ 60).
قرآن مى‏گويد خداوند رحمن كسى است كه قرآن را تعليم فرموده، انسان را آفريده، و تعليم بيان به او كرده است.

به هر حال نام «رحمن» بعد از نام «اللّه» گسترده‏ترين مفهوم را در ميان نامهاى پروردگار دارد، زيرا مى‏دانيم خداوند داراى دو رحمت است: «رحمت عام» و «رحمت خاص» نام «رحمن» اشاره به «رحمت عام» اوست كه همگان را شامل مى‏شود، و نام «رحيم» اشاره به «رحمت خاص» اوست كه مخصوص اهل ايمان و طاعت است، و شايد به همين دليل نام «رحمن» بر غير خدا هرگز اطلاق نمى‏شود- مگر اين كه با كلمه «عبد» همراه باشد- ولى وصف «رحيم» به ديگران نيز گفته مى‏شود، چرا كه هيچ كس داراى رحمت عام جز او نيست، اما رحمت خاص هر چند به صورت ضعيف در ميان انسانها و موجودات ديگر نيز وجود دارد.

در اين كه خداوند قرآن را به چه كسى تعليم كرده؟ از آنجا كه اين سوره بيانگر رحمتهاى الهى به جن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذكر بخشهايى از اين نعمتها از آنها سؤال مى‏كند «كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد» مناسب است كه بگوئيم خدا اين قرآن را به وسيله پيامبر بزرگش محمد صلّى اللّه عليه و آله به جن و انس تعليم فرمود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 11:55 AM
(آيه 3)
بعد از ذكر نعمت بى‏مثال قرآن به مهمترين نعمت در سلسله بعد پرداخته، مى‏فرمايد: «انسان را آفريد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ).

مسلما منظور از «انسان» در اينجا نوع انسان است نه حضرت «آدم» و گستردگى نعمت «بيان» كه بعد از آن مى‏آيد نيز شاهدى بر عموميت معنى انسان است.

ذكر نام انسان بعد از قرآن نيز قابل دقت است، چرا كه قرآن مجموعه اسرار هستى به صورت تدوين است، و انسان خلاصه اين اسرار به صورت تكوين است، و هر كدام نسخه‏اى از اين عالم بزرگ و پهناور!


(آيه 4)
اين آيه به يكى از مهمترين نعمتها بعد از نعمت آفرينش انسان، اشاره كرده، مى‏افزايد: «به او بيان را آموخت» (عَلَّمَهُ الْبَيانَ).

«بيان» از نظر مفهوم لغت معنى گسترده‏اى دارد، و به هر چيزى گفته مى‏شود كه مبين و آشكار كننده چيزى باشد، بنابر اين نه فقط نطق و سخن را شامل مى‏شود كه حتى كتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى كه مبين مسائل مختلف و پيچيده است همه در مفهوم بيان جمع است، هر چند شاخص اين مجموعه همان «سخن گفتن» است.

اگر نقش «بيان» را در تكامل و پيشرفت زندگى انسانها، و پيدايش و ترقى تمدنها در نظر بگيريم يقين خواهيم كرد كه اگر اين نعمت بزرگ نبود انسان هرگز نمى‏توانست تجربيات و علوم خود را به سادگى از نسلى به نسل ديگر منتقل سازد، و باعث پيشرفت علم و دانش و تمدن و دين و اخلاق گردد، و اگر يك روز اين نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى بسرعت راه قهقرا را پيش خواهد گرفت، و هر گاه بيان را به معنى وسيع آن كه شامل خط و كتابت و حتى انواع هنرها مى‏شود تفسير كنيم نقش فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى‏گردد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 11:57 AM
(آيه 5)
سپس به سراغ چهارمين نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته، مى‏گويد: «خورشيد و ماه با حساب منظمى مى‏گردند» (الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ).

اصل وجود خورشيد از بزرگترين نعمتها براى انسان است، چرا كه بدون نور و حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غير ممكن است، نمو و رشد گياهان و تمام مواد غذائى، بارش بارانها، وزش بادها، همه به بركت اين موهبت الهى است.

ماه نيز به سهم خودش نقش مهمى را در حيات انسان ايفا مى‏كند، علاوه بر اين كه چراغ شبهاى تاريك اوست، جاذبه آن كه سر چشمه جزر و مد در اقيانوسهاست عاملى است براى بقاء حيات در درياها و مشروب ساختن بسيارى از سواحل كه رودخانه‏ها در مجاورت آن به دريا مى‏ريزند.

و افزون بر همه اينها نظام ثابت حركت ماه به دور زمين و حركت زمين به دور خورشيد كه سبب پيدايش منظم شب و روز سال و ماه و فصول مختلف است، سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ريزى براى امور تجارى و صنعتى و كشاورزى است كه اگر اين سير منظم نبود زندگى بشر هرگز نظام نمى‏يافت.

نه تنها حركت اين كرات آسمانى نظام بسيار دقيقى دارد، بلكه مقدار جرم و جاذبه آنها و فاصله‏اى كه از زمين، و از يكديگر دارند همه روى حساب و «حسبان» است، و بطور قطع هر كدام از اين امور به هم بخورد اختلالات عظيمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى‏دهد.

اين نكته نيز قابل توجه است كه خورشيد هر چند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حركت ثابت مانده است، ولى نبايد فراموش كرد كه آن هم به اتفاق تمام سيارات و اقمارش در دل كهكشانى كه به آن تعلق دارد به سوى نقطه معينى (ستاره معروف وگا) در حركت است و اين حركت نيز نظم و سرعت معينى دارد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 11:59 AM
(آيه 6)
در پنجمين موهبت بزرگ از آسمان به زمين نظر مى‏افكند، و مى‏فرمايد: «و گياه و درخت براى او سجده مى‏كنند» (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ).

«نجم» گاه به معنى ستاره مى‏آيد، و گاه به معنى گياهان بدون ساقه و در اينجا به قرينه «شجر» (درخت) منظور معنى دوم يعنى گياهان بدون ساقه است.

مى‏دانيم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گياهان گرفته مى‏شود، با اين تفاوت كه قسمتى را انسان مستقيما مصرف مى‏كند، و قسمت ديگرى صرف تغذيه حيواناتى مى‏شود كه جزء مواد غذائى انسانهاست، اين معنى حتى در مورد حيوانات دريائى نيز صادق است، زيرا آنها نيز از گياهان بسيار كوچكى تغذيه مى‏كنند كه ميليونها ميليون از آن در هر گوشه و كنار دريا در پرتو نور آفتاب مى‏رويد و در لابلاى امواج در حركت است.

به اين ترتيب «نجم» انواع گياهان كوچك و خزنده مانند بوته كدو، خيار و امثال آنها و «شجر» انواع گياهان ساقه‏دار مانند غلات و درختان ميوه و غير آن را شامل مى‏شود.

و تعبير «يسجدان» (اين دو سجده مى‏كنند) اشاره به تسليم بى‏قيد و شرط آنها در برابر قوانين آفرينش، و در مسير منافع انسانهاست.
در ضمن اشاره به اسرار توحيدى آنها نيز هست، چرا كه در هر برگ و هر دانه گياهى آيات عجيبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد.


(آيه 7)
آسمان را برافراشت و براى هر چيز ميزانى قرار داد! اين آيه به ششمين نعمت كه نعمت آفرينش آسمان است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و (خداوند) آسمان را برافراشت» (وَ السَّماءَ رَفَعَها).

«آسمان» در اين آيه خواه به معنى «جهت بالا» باشد يا «كواكب آسمانى» و يا «جو زمين» هر كدام باشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى‏نظير، چرا كه بدون آن زندگى كردن براى انسان محال است و يا ناقص.

آرى! نور و روشنائى كه مايه گرما و هدايت و حيات و حركت است از سوى آسمان مى‏آيد، باران از طريق آسمان مى‏بارد، و نزول وحى نيز از آسمان است.
سپس به سراغ نعمت هفتم رفته، مى‏فرمايد: «و (خداوند) ميزان و قانون (در آن) گذاشت» (وَ وَضَعَ الْمِيزانَ).

«ميزان» به معنى هر گونه وسيله سنجش است، سنجش حق از باطل، سنجش عدالت از ظلم و ستم، و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسيرهاى مختلف اجتماعى.
«ميزان» هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مى‏شود، چرا كه همه وسيله سنجشند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 12:15 PM
(آيه 8)
در اين آيه نتيجه‏گيرى جالبى از اين موضوع كرده، مى‏افزايد هدف از قرار دادن ميزان در عالم هستى اين است: «تا در ميزان طغيان نكنيد» و از مسير عدالت منحرف نشويد (أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزانِ).

چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مى‏شود، و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قوانين حاكم بر زندگى انسان و عالم صغير هماهنگ مى‏شمرد، و اين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است.


(آيه 9)
بار ديگر روى مسأله عدالت و وزن تكيه كرده، مى‏گويد: «و وزن را بر اساس عدالت برپا داريد و ميزان را كم نكنيد» (وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ).
اين آيه روى مسأله وزن به معنى خاص آن تكيه كرده، و دستور مى‏دهد كه در سنجش و وزن اشيا به هنگام معامله چيزى كم و كسر نگذارند.

اهميت ميزان به هر معنى در زندگى و حيات انسان چنان است كه هر گاه همين مصداق محدود و كوچكش يعنى «ترازو» را يك روز از زندگى حذف كنيم براى مبادله اشياء گرفتار چه دردسرها و هرج و مرج‏ها، دعوا و نزاعها خواهيم شد.

از آنچه گفتيم روشن مى‏شود اين كه در بعضى از روايات «ميزان» به وجود «امام» عليه السّلام تفسير شده به خاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيله‏اى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق، و عامل مؤثرى است براى هدايت.
همچنين تفسير ميزان به «قرآن مجيد» نيز ناظر به همين معنى است.


(آيه 10)
سپس از آسمان به زمين مى‏آيد و با اشاره به هشتمين نعمت، مى‏فرمايد: «زمين را براى خلايق آفريد» (وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ).
قرائن موجود و خطاب هاى سوره كه متوجه انس و جن است نشان مى‏دهد كه منظور از «انام» در اينجا همان انس و جن است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 12:18 PM
(آيه 11)
در اين آيه به سراغ نهمين و دهمين نعمت كه بخشى از مواد غذائى انسان را تشكيل مى‏دهد رفته، مى‏گويد: «در آن (زمين) ميوه‏ها و نخلهاى پرشكوفه است» (فِيها فاكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذاتُ الْأَكْمامِ).


(آيه 12)
و سر انجام از يازدهمين و دوازدهمين مواهبش بدين گونه سخن مى‏گويد: «و دانه‏هائى كه همراه با ساقه و برگى است كه بصورت كاه در مى‏آيد و (همچنين) گياهان خوشبو» (وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّيْحانُ).

دانه‏ هاى غذائى خوراك انسان، و برگهاى تر و خشكش خوراك حيواناتى است كه در خدمت انسان، و از شير و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مى‏گيرد، و به اين ترتيب چيزى از آن بى‏فايده و دور ريختنى نيست.

و از سوى ديگر گياهان خوشبو و گلها را نيز در زمين آفريده كه مشام جسم و جان را معطر مى‏كند، و روح را آرامش و نشاط مى‏بخشد، و به اين وسيله نعمتهايش را بر انسان تمام كرده است.


(آيه 13)
پس از ذكر نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در اين آيه جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).

نعمتهائى كه هر يك نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است، چگونه ممكن است اينها را تكذيب كرد؟! اين استفهام، استفهام تقريرى است كه در مقام اقرار گرفتن مى‏آورند، و لذا در روايتى كه در آغاز سوره خوانديم به ما دستور داده شده است كه بعد از ذكر اين جمله عرضه داريم: «لا بشى‏ء من آلائك ربّ اكذّب پروردگارا! ما هيچ يك از نعمتهاى تو را تكذيب نمى‏كنيم».




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 12:21 PM
(آيه 14)
آفرينش انسان از خاكى همچون سفال! خداوند بعد از ذكر نعمتهاى گذشته از جمله آفرينش انسان به صورت سر بسته، در اينجا نخست به شرحى پيرامون آفرينش انس و جن مى‏پردازد شرحى كه هم نشانه قدرت عظيم اوست و هم درسهاى عبرتى براى همگان در بر دارد.

مى‏فرمايد: «انسان را از گل خشكيده‏اى همچون سفال آفريد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ).

از آيات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگونى كه در باره مبدأ آفرينش انسان آمده به خوبى استفاده مى‏شود كه انسان در آغاز خاك بوده (حج/ 5) سپس با آب آميخته شده، و به صورت گل درآمده (انعام/ 2) و بعد به صورت «گل بدبو» (لجن) درآمد (حجر/ 28) سپس حالت «چسبندگى» پيدا كرد (صافات/ 11) و بعدا به صورت «خشكيده» درآمد، و حالت «صلصال كالفخّار» به خود گرفت- آيه مورد بحث.

اين مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول كشيد؟ و انسان در هر مرحله‏اى چقدر توقف كرد؟ و اين حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد؟ اينها مسائلى است كه از علم و دانش ما مخفى است، و تنها خدا مى‏داند و بس.


(آيه 15)
سپس به آفرينش «جنّ» پرداخته، مى‏گويد: «و جنّ را از شعله‏هاى مختلط و متحرك آتش آفريد» (وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ).

باز در اينجا دقيقا براى ما روشن نيست كه آفرينش «جن» از اين آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده است؟ همان گونه كه خصوصيات ديگر آن نيز از طريق وحى صادق يعنى قرآن مجيد و وحى آسمانى براى ما ثابت شده است، محدود بودن معلومات ما در برابر مجهولات هرگز به ما اجازه نمى‏دهد كه اين حقايق را انكار كنيم يا ناديده بگيريم، بعد از آن كه از طريق وحى اثبات گردد، هر چند علم به آن راهى نيابد «1».


(آيه 16)
باز به دنبال نعمتهائى كه در آغاز آفرينش انسان بوده اين جمله را تكرار مى‏كند: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).

__________________________________________________
(1) به خواست خدا شرح بيشتر در باره آفرينش «جن» و خصوصيات اين مخلوق در تفسير سوره جن خواهد آمد



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 12:23 PM
(آيه 17)
در اين آيه به بيان يكى ديگر از نعمتهاى الهى پرداخته، مى‏گويد: «او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است» (رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ).

درست است كه خورشيد در هر روزى از ايام سال از نقطه‏اى طلوع و درنقطه‏اى غروب مى‏كند، و به اين ترتيب به تعداد روزهاى سال مشرق و مغرب دارد، ولى با توجه به حد اكثر «ميل شمالى» آفتاب، و «ميل جنوبى» آن، در حقيقت دو مشرق و دو مغرب دارد، و بقيه در ميان اين دو مى‏باشد.

اين نظام كه مبدأ پيدايش فصول چهارگانه سال با بركات فراوانى است در حقيقت تأكيد و تكميلى است براى آنچه در آيات قبل آمده، آنجا كه سخن از حساب سير خورشيد و ماه در ميان است، و همچنين سخن از وجود ميزان در آفرينش آسمانها، و در مجموع هم بيانگر نظام دقيق آفرينش و حركت زمين و ماه و خورشيد مى‏باشد، و هم اشاره‏اى است به نعمتها و بركاتى كه از اين رهگذر عايد انسان مى‏شود.


(آيه 18)
به هر حال بعد از ذكر اين نعمت باز جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 19)
درياها با ذخائر گرانبهايشان! در ادامه شرح نعمتهاى پروردگار سخن از درياها به ميان مى‏آورد، اما نه همه درياها بلكه كيفيت خاصى در پاره‏اى از درياها كه هم پديده‏اى است عجيب و نشانه‏اى است از قدرت بى‏پايان حق، و هم وسيله‏اى است براى پديد آمدن بعضى از متاعهاى مورد استفاده انسانها.

مى‏فرمايد: «دو درياى مختلف (شور و شيرين، گرم و سرد) را در كنار هم قرار داد در حالى كه با هم تماس دارند» (مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ).




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 12:25 PM
(آيه 20)
در ميان آن دو، برزخى است كه يكى بر ديگرى غلبه نمى‏كند» و به هم نمى‏آميزند (بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ).

منظور از اين دو دريا به گواهى آيه 53 سوره فرقان دو درياى آب «شيرين» و «شور» است، آنجا كه مى‏فرمايد: «او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد يكى گوارا و شيرين است و ديگرى شور و تلخ، و در ميان آنها برزخى قرار داد تا با هم مخلوط نشوند».

رودخانه‏هاى عظيم آب شيرين هنگامى كه به درياها و اقيانوسها مى‏ريزند معمولا دريائى از آب شيرين در كنار ساحل تشكيل مى‏دهند آب شور را به عقب مى‏رانند و عجب اين كه تا مدت زيادى اين دو آب شيرين و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آميخته نمى‏شوند و هزاران كيلومتر راه را به همان صورت مى‏پيمايند.


(آيه 21)
بار ديگر بندگان را مخاطب ساخته و در برابر اين نعمتها از آنها سؤال كرده، مى‏فرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 22)
سپس در ادامه همين سخن مى‏افزايد: «از آن دو (دريا) لؤلؤ و مرجان خارج مى‏شود»! (يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ).


(آيه 23)
«پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
«لؤلؤ» مرواريد دانه شفاف و قيمتى است كه در درون صدف در اعماق درياها پرورش مى‏يابد، و هر قدر درشت‏تر باشد گرانبهاتر است.

و «مرجان» موجود زنده‏اى است شبيه شاخه كوچك درخت كه در اعماق درياها مى‏رويد، و تا مدتها دانشمندان آن را نوعى «گياه» مى ‏پنداشتند، ولى بعدا روشن شد كه نوعى حيوان است.
بهترين نوع مرجان زينتى «مرجان سرخ رنگ» است و هر قدر سرختر باشد قيمتى ‏تر است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 12:28 PM
(آيه 24)
باز در ادامه همين بخش از نعمتها به مسأله كشتيها كه در حقيقت بزرگترين و مهمترين وسيله حمل و نقل بشر در گذشته و حال بوده است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و براى اوست كشتيهاى ساخته شده كه در دريا به حركت در مى‏آيند و همچون كوهى هستند»! (وَ لَهُ الْجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ).

جالب اين كه در عين تعبير به «منشئات» كه حكايت از مصنوع بودن كشتى به وسيله انسان مى‏كند مى‏فرمايد «و له» (از براى خداست) اشاره به اين كه مخترعان و سازندگان كشتى از خواص خداداد كه در مصالح مختلفى كه در كشتيها به كار مى‏رود استفاده مى‏كنند همچنين از خاصيت سيّال بودن آب درياها، و نيروى وزش بادها بهره مى‏گيرند، و خداست كه در آن مواد، و در دريا و باد اين خواص و آثار را آفريده.


(آيه 25)
و بار ديگر اين سؤال پر معنى را تكرار كرده، مى‏فرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 26)
ما همه فانى و بقا بس تو را است! باز در ادامه شرح نعمتهاى الهى در اينجا مى‏افزايد: «همه كسانى كه روى آن [- زمين‏] هستند فانى مى‏شوند» (كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ).

اما چگونه «مسأله فنا» مى‏تواند در زمره نعمتهاى الهى قرار گيرد؟ ممكن است از اين نظر باشد كه اين فنا به معنى فناى مطلق نيست، بلكه دريچه‏اى است به عالم بقا و دالان و گذرگاهى است كه شرط وصول به سراى جاويدان عبور از آن است.

و يا از اين نظر كه ذكر نعمتهاى فراوان گذشته ممكن است مايه غفلت و غرق شدن گروهى در زندگى دنيا و انواع خوردنيها و نوشيدنيها و لؤلؤ و مرجان و مركبهاى را هوارش گردد، لذا يادآورى مى‏كند كه اين دنيا جاى بقا نيست، و اين تذكر خود نعمتى است بزرگ.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509.html

soham 313
25th December 2013, 12:30 PM
(آيه 27)
در اين آيه مى‏افزايد «تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى‏ماند» (وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ).

«وجه» از نظر لغت به معنى صورت است كه به هنگام مقابله با كسى با آن مواجه و رو برو مى‏شويم، ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى‏رود منظور ذات پاك او است.

اما «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ» كه توصيفى است براى «وجه» اشاره به صفات جمال و جلال خداست، زيرا ذو الجلال از صفاتى خبر مى‏دهد كه خداوند «اجل» و برتر از آن است (صفات سلبيه) و «اكرام» به صفاتى اشاره مى‏كند كه حسن و ارزش چيزى را ظاهر مى‏سازد و آن «صفات ثبوتيه» خداوند مانند علم و قدرت و حيات اوست.

بنابر اين معنى آيه روى هم رفته چنين مى‏شود تنها ذات پاك خداوندى كه متصف به صفات ثبوتيه و منزه از صفات سلبيه است در اين عالم باقى و برقرار مى‏ماند.


(آيه 28)
بار ديگر خلايق را مخاطب ساخته، مى‏فرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 29)
محتواى اين آيه در واقع نتيجه‏اى است از آيات قبل، زيرا مى‏فرمايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند همواره (نيازهاى خود را) از او تقاضا مى‏كنند» (يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

چرا چنين نباشد؟ در حالى كه همه فانيند و او باقى و اگر لحظه‏اى نظر لطفش را از كائنات برگيرد «فرو ريزند قالبها»! با اين حال مگر كسى جز او هست كه اهل آسمانها و زمين از وى تقاضا كنند؟! سپس مى‏افزايد: «و او (خداوند) هر روز در شأن و كارى است» (كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ).

آرى! خلقت او دائم و مستمر است، و پاسخگوئى او به نيازهاى سائلان و نيازمندان نيز چنين است، و هر روز و هر زمان طرح تازه‏اى ابداع مى‏كند.

يك روز اقوامى را قدرت مى‏دهد، روز ديگرى آنها را بر خاك سياه مى‏نشاند، يك روز سلامت و جوانى مى‏بخشد، روز ديگر ضعف و ناتوانى مى‏دهد، يك روز غم و اندوه را از دل مى‏زدايد، روز ديگر مايه اندوهى مى‏آفريند، خلاصه هر روز طبق حكمت و نظام احسن، پديده تازه و آفرينش و حادثه جديدى دارد.

توجه به اين حقيقت، از يكسو نياز مستمر ما را به ذات پاك او روشن مى‏كند، و از سوى ديگر پرده‏هاى يأس و نوميدى را از دل كنار مى‏زند.
و از سوى سوم غرور و غفلت را درهم مى‏شكند.


(آيه 30)
و باز به دنبال اين نعمت مستمر و پاسخگوئى به نيازهاى همه مخلوقات و اهل آسمانها و زمين تكرار مى‏كند كه «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ)


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html

soham 313
26th December 2013, 07:59 AM
[golrooz] صفحه ی 317 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 73 از سوره ی الرحمن [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَانِ(31)
بزودي به حساب شما مي‌پردازيم اي دو گروه انس و جنّ!(31)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(32)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(32)



يَٰمَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا۟ مِنْ أَقْطَارِ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا۟ لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَٰنٍ(33)
اي گروه جنّ و انس! اگر مي‌توانيد از مرزهاي آسمانها و زمين بگذريد، پس بگذريد، ولي هرگز نمي‌توانيد، مگر با نيرويي (فوق العاده)!(33)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(34)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(34)



يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ(35)
شعله‌هايي از آتش بي‌دود، و دودهايي متراكم بر شما فرستاده مي‌شود؛ و نمي‌توانيد از كسي ياري بطلبيد!(35)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(36)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(36)



فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَآءُ فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ(37)
در آن هنگام كه آسمان شكافته شود و همچون روغن مذاب گلگون گردد (حوادث هولناكي رخ مي‌دهد كه تاب تحمل آن را نخواهيد داشت)!(37)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(38)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(38)



فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسَْٔلُ عَن ذَنۢبِهِۦٓ إِنسٌ وَلَا جَآنٌّ(39)
در آن روز هيچ كس از انس و جنّ از گناهش سؤال نمي‌شود (و همه چيز روشن است)!(39)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(40)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(40)



يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَٰهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَٰصِي وَالْأَقْدَامِ(41)
مجرمان از چهره‌هايشان شناخته مي‌شوند؛ و آنگاه آنها را از موهاي پيش سر، و پاهايشان مي‌گيرند (و به دوزخ مي‌افكنند)!(41)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(42)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(42)



هَٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ(43)
اين همان دوزخي است كه مجرمان آن را انكار مي‌كردند!(43)



يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ(44)
امروز در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند!(44)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(45)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(45)



وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ(46)
و براي كسي كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتي است!(46)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(47)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(47)



ذَوَاتَآ أَفْنَانٍ(48)
(آن دو باغ بهشتي) داراي انواع نعمتها و درختان پرطراوت است!(48)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(49)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(49)



فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ(50)
در آنها دو چشمه هميشه جاري است!(50)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(51)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(51)



فِيهِمَا مِن كُلِّ فَٰكِهَةٍ زَوْجَانِ(52)
در آن دو، از هر ميوه‌اي دو نوع وجود دارد (هر يك از ديگري بهتر)!(52)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(53)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(53)



مُتَّكِِٔينَ عَلَيٰ فُرُشٍۭ بَطَآئِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَي الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ(54)
اين در حالي است كه آنها بر فرشهايي تكيه كرده‌اند با آسترهائي از ديبا و ابريشم، و ميوه‌هاي رسيده آن دو باغ بهشتي در دسترس است!(54)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(55)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(55)



فِيهِنَّ قَٰصِرَٰتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَآنٌّ(56)
در آن باغهاي بهشتي زناني هستند كه جز به همسران خود عشق نمي‌ورزند؛ و هيچ انس و جنّ پيش از اينها با آنان تماس نگرفته است(56)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(57)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(57)



كَأَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ(58)
آنها همچون ياقوت و مرجانند!(58)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(59)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(59)



هَلْ جَزَآءُ الْإِحْسَٰنِ إِلَّا الْإِحْسَٰنُ(60)
آيا جزاي نيكي جز نيكي است؟!(60)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(61)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(61)



وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ(62)
و پايين تر از آنها، دو باغ بهشتي ديگر است(62)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(63)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(63)



مُدْهَآمَّتَانِ(64)
هر دو خرّم و سرسبزند!(64)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(65)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(65)



فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ(66)
در آنها دو چشمه جوشنده است!(66)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(67)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(67)



فِيهِمَا فَٰكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ(68)
در آنها ميوه‌هاي فراوان و درخت خرما و انار است!(68)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(69)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(69)



فِيهِنَّ خَيْرَٰتٌ حِسَانٌ(70)
و در آن باغهاي بهشتي زناني نيكو خلق و زيبايند!(70)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(71)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(71)



حُورٌ مَّقْصُورَٰتٌ فِي الْخِيَامِ(72)
حورياني كه در خيمه‌هاي بهشتي مستورند!(72)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(73)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(73)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
26th December 2013, 08:05 AM
(آيه 31)
نعمتهائى كه تاكنون در آيات اين سوره مطرح شده مربوط به اين جهان بوده است، ولى در اينجا از محاسبه قيامت و بعضى ديگر از خصوصيات معاد سخن مى‏گويد كه در عين تهديد بودن براى مجرمان وسيله تربيت و آگاهى و بيدارى و هم وسيله تشويق و دلگرمى مؤمنان است، و به همين جهت نعمت محسوب مى‏شود، لذا بعد از ذكر هر كدام همان سؤال را كه در باره نعمتهاست تكرار مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «به زودى به حساب شما مى‏پردازيم اى دو گروه انس و جن»! (سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلانِ).

آرى! در آن روز خداوند عالم قادر دقيقا همه اعمال و گفتار و نيات انس و جن را مورد بررسى و حساب دقيق قرار داده، و كيفر و پاداش مناسب را براى آنها تعيين مى‏كند.


(آيه 32)
بعد از ذكر اين معنى باز اين سؤال را تكرار مى‏فرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 33)
در تعقيب آيه قبل كه از مسأله حساب دقيق الهى سخن مى‏گفت باز جن و انس را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «اى گروه جن و انس! (هر گاه به راستى مى‏خواهيد از مجازات و كيفر الهى بر كنار مانيد) اگر مى‏توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد (و از حيطه قدرت او خارج شويد) پس بگذريد ولى هرگز نمى‏توانيد مگر با نيروئى» الهى و فوق العاده اما چنين نيروئى در اختيار شما نيست (يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ).

به اين ترتيب شما هرگز ياراى فرار از دادگاه عدل خدا و پيامدهاى آن را نداريد، هر جا برويد ملك خداست، و هر كجا باشيد محل حكومت اوست، آرى اين موجود ضعيف و ناتوان كجا مى‏تواند از عرصه قدرت خداوند بگريزد همان گونه كه امير مؤمنان على عليه السّلام در دعاى روح پرور كميل عرضه مى‏دارد:
«و لا يمكن الفرار من حكومتك پروردگارا! فرار از حكومت تو ممكن نيست»!

البته به نظر مى‏رسد كه اين آيه مربوط به فرار از چنگال عدالت الهى در قيامت باشد، و مؤيد آن بعضى از اخبار است كه در منابع اسلامى در اين زمينه نقل شده از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «روز قيامت خداوند بندگان را در محل واحدى جمع مى‏كند و به فرشتگان آسمان پائين وحى مى‏فرستد فرود آييد، آنها- كه دو برابر جمعيت روى زمين از جن و انس هستند- فرود مى‏آيند، سپس اهل آسمان دوم كه آنها نيز دو برابر همه مى‏باشند فرود مى‏آيند، و به همين ترتيب فرشتگان هفت آسمان فرود مى‏آيند و همچون هفت حجاب گرداگرد انس و جن را احاطه مى‏كنند، اينجاست كه منادى صدا مى‏زند: اى جمعيت جن و انس اگر مى‏توانيد از اقطار آسمانها و زمين بگذريد، اما هرگز نمى‏توانيد جز با قدرت الهى و در اينجا مى‏بينند اطراف آنها را هفت گروه عظيم از فرشتگان فرا گرفته‏اند- و راهى براى فرار از چنگال عدالت نيست.»

(آيه 34)
باز در اينجا دو گروه را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).

درست است كه تهديد فوق به ظاهر در مسير مجازات و كيفر است، ولى از آنجا كه ذكر آن هشدارى است به همه انسانها، و عاملى است براى اصطلاح و تربيت، طبعا لطف و نعمتى محسوب مى‏شود، و اصولا وجود حساب در هر دستگاه نعمت بزرگى است چرا كه به خاطر آن سرهاى همه به حساب خواهد آمد!


(آيه 35)
اين آيه براى تأكيد آنچه در آيه قبل دائر بر عدم قدرت انس و جن بر فرار از چنگال عدالت آمده، مى‏افزايد: «شعله‏هائى از آتش بى‏دود، و دودهائى متراكم بر شما فرستاده مى‏شود (و آن چنان شما را از هر سو احاطه مى‏كنند كه راهى براى فرار نيست) و نمى‏توانيد از كسى يارى بطلبيد» (يُرْسَلُ عَلَيْكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ).

از يكسو فرشتگان شما را احاطه كرده‏اند و از سوى ديگر شعله‏هاى گرم و سوزان آتش و دودهاى تيره و تار و خفقان آور اطراف محشر را فرا مى‏گيرد و راهى براى گريز نيست.


(آيه 36)
باز مى‏فرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).
تعبير به نعمت در اينجا نيز به خاطر همان لطفى است كه در آيه قبل به آن اشاره شد.



(آيه 37)
در تعقيب آيات گذشته كه بعضى از حوادث رستاخيز را بازگو مى‏كرد، در اينجا همچنان ادامه همان بحث و ذكر خصوصيات ديگرى از صحنه قيامت، و چگونگى حساب، و مجازات، و كيفر است.

نخست مى‏فرمايد: «در آن هنگام كه آسمان شكافته شود، و همچون روغن مذاب گلگون گردد» حوادث هولناكى رخ مى‏دهد كه تاب تحمل آن را نخواهيد داشت (فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ).

از مجموع آيات «قيامت» به خوبى استفاده مى‏شود كه در آن روز نظام كنونى جهان بكلى در هم مى‏ريزد، و حوادث بسيار هولناكى در سرتاسر عالم رخ مى‏دهد، كواكب و سيارات و زمين و آسمان دگرگون مى‏شوند، و مسائلى كه تصور آن امروز براى ما مشكل است واقع مى‏گردد، از جمله چيزى است كه در آيه فوق آمده كه كرات آسمانى از هم مى‏شكافد و به رنگ سرخ و به صورت مذاب همچون روغن در مى‏آيد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html

soham 313
26th December 2013, 08:08 AM
(آيه 38)
و از آنجا كه اعلام وقوع اين حوادث هولناك در صحنه قيامت، و يا قبل از آن هشدارى است به همه مجرمان و مؤمنان، و لطفى است از الطاف الهى، بعد از آن، همان جمله سابق را تكرار فرموده، مى‏گويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 39)
در اين آيه از حوادث تكوينى قيامت، به وضع انسان گنهكار در آن روز، پرداخته، مى‏افزايد: «در آن روز هيچ كس از انس و جن از گناهش سؤال نمى‏شود» (فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ).

چرا سؤال نمى‏كنند؟ براى اين كه همه چيز روشن است، و در چهره انسانها همه چيز خوانده مى‏شود.

قيامت يك روز بسيار طولانى است، و انسان از مواقف و گذرگاههاى متعددى بايد بگذرد و در هر صحنه و موقفى بايد مدتى بايستد، در بعضى از اين مواقف مطلقا سؤالى نمى‏شود.
و در بعضى از مواقف مهر بر دهان انسان گذارده مى‏شود و اعضاى بدن به شهادت بر مى‏خيزند. و در بعضى، از انسانها دقيقا پرسش مى‏شود.
خلاصه هر صحنه‏اى شرايطى دارد.


(آيه 40)
و باز در تعقيب آن همگان را مخاطب ساخته، مى‏گويد «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 41)
آرى در آن روز سؤال نمى‏شود، بلكه «مجرمان از چهره‏هايشان شناخته مى‏شوند» (يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ).

گروهى داراى چهره‏هاى بشاش نورانى و درخشانند كه بيانگر ايمان و عمل صالح آنهاست، و گروهى ديگر صورتهائى سياه و تاريك و زشت و عبوس دارند كه نشانه كفر و گناه آنهاست، چنانكه در آيات 39 تا 41 سوره عبس مى‏خوانيم: «در آن روز چهره‏هائى درخشان و نورانيند، و چهره‏هائى تاريك، كه سياهى مخصوصى آن را پوشانيده».

سپس مى‏افزايد: «و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر، و پاهايشان مى‏گيرند» و به دوزخ مى‏افكنند! (فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصِي وَ الْأَقْدامِ).

گرفتن مجرمان با موى پيش سر، و پاها، ممكن است به معنى حقيقى آن باشد كه مأموران عذاب اين دو را مى‏گيرند و آنها را از زمين برداشته، با نهايت ذلت به دوزخ مى‏افكنند، و يا كنايه از نهايت ضعف و ناتوانى آنها در چنگال مأموران عذاب الهى است، كه اين گروه را با خوارى تمام به دوزخ مى‏برند، و چه صحنه دردناك و وحشتناكى است آن صحنه!


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html

soham 313
26th December 2013, 08:10 AM
(آيه 42)
باز از آنجا كه يادآورى اين مسائل در زمينه معاد هشدار و لطفى است به همگان مى‏افزايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 43)
در اين آيه مى‏فرمايد: «اين همان دوزخى است كه مجرمان پيوسته آن را انكار مى‏كردند» (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ).


(آيه 44)
باز در توصيف جهنم و عذابهاى دردناك آن مى‏افزايد: مجرمان «امروز در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند» (يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ).

آنها از يكسو در ميان شعله‏هاى سوزان جهنم مى‏سوزند و تشنه مى‏شوند و تمناى آن مى‏كنند و از سوى ديگر آب جوشان به آنها مى‏دهند (يا بر آنها مى‏ريزند) و اين مجازاتى است دردناك.
از آيات 71 و 72 سوره مؤمن استفاده مى‏شود كه چشمه سوزان حميم در كنار جهنم است كه نخست دوزخيان را در آن مى‏برند و سپس در آتش دوزخ مى‏افكنند.


(آيه 45)
باز به دنبال اين هشدار و اخطار شديد بيدار كننده كه لطفى است از ناحيه خداوند، مى‏فرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 46)
اين دو بهشت در انتظار خائفان است! در اينجا دوزخيان را به حال خود رها كرده، به سراغ بهشتيان مى‏رود، و از نعمتهاى دلپذير و بى‏نظير و شوق انگيز بهشت قسمتهائى را بر مى‏شمرد، تا در مقايسه با كيفرهاى شديد و دردناك دوزخيان اهميت هر كدام روشنتر گردد.

مى‏فرمايد: «براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد دو باغ بهشتى است» (وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ).

خوف از پروردگار سر چشمه‏هاى مختلفى دارد: گاه همان اعمال ناپاك و افكار آلوده است، و گاه براى مقربان، به خاطر قرب به ذات پاكش كمترين ترك اولى و غفلت مايه وحشت آنهاست، و گاه بدون همه اينها هنگامى كه تصور آن ذات نامحدود و عظمت بى‏انتها را مى‏كنند در مقابل او احساس حقارت كرده و حالت خوف به آنها دست مى‏دهد، اين خوفى است كه از نهايت معرفت پروردگار حاصل مى‏شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست.




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html

soham 313
26th December 2013, 08:14 AM
(آيه 47)
باز به دنبال اين نعمت بزرگ همگان را مخاطب ساخته، مى‏گويد:
«پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 48)
سپس در توصيف اين دو بهشت مى‏افزايد: «داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت است» (ذَواتا أَفْنانٍ).


(آيه 49)
و به دنبال اين نعمت باز همان سؤال تكرار مى‏شود كه: «كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 50)
از آنجا كه يك باغ سرسبز و خرّم و پرطراوت، علاوه بر درختان، بايد چشمه‏هاى آب جارى داشته باشد در اين آيه مى‏افزايد: «در آن دو (بهشت) دو چشمه هميشه جارى است» (فِيهِما عَيْنانِ تَجْرِيانِ).


(آيه 51)
باز در برابر اين نعمت همان سؤال مطرح مى‏شود: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 52)
در اين آيه كه نوبت به ميوه‏هاى اين دو باغ بهشتى مى‏رسد، مى‏فرمايد: «در آن دو از هر ميوه‏اى دو نوع وجود دارد» هر يك از ديگرى بهتر (فِيهِما مِنْ كُلِّ فاكِهَةٍ زَوْجانِ).
نوعى كه در دنيا نمونه آن را ديده‏ايد، و نوعى كه هرگز شبيه و نظير آن را در اين جهان نديده‏ايد.

(آيه 53)
باز مى‏افزايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html

soham 313
26th December 2013, 08:16 AM
(آيه 54)
در آيات پيشين سه قسمت از ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى مطرح شد، اكنون به ويژگى چهارم پرداخته، مى‏فرمايد: «اين در حالى است كه آنها بر فرشهائى تكيه كرده‏اند با آسترهائى از ديبا و ابريشم» (مُتَّكِئِينَ عَلى‏ فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ).
اين تعبير نشانه آرامش كامل روح بهشتيان است.

در اينجا گران قيمت‏ترين پارچه‏اى كه در دنيا تصور مى‏شود آستر اين فرشها ذكر شده، اشاره به اين كه قسمت روئين آن چيزى است كه از لطافت و زيبائى و جذابيت در وصف نمى‏گنجد.

و بالاخره در پنجمين نعمت به چگونگى نعمتهاى اين باغ بهشتى اشاره كرده، مى‏گويد: «و ميوه‏هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است» (وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دانٍ).
آرى! زحمتى كه معمولا در چيدن ميوه‏هاى دنيا وجود دارد در آنجا به هيچ وجه نيست.


(آيه 55)
و باز همگان را در اينجا مخاطب ساخته، مى‏گويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 56)
همسران زيباى بهشتى: در آيات گذشته پنج قسمت از مواهب و ويژگيهاى اين دو باغ بهشتى عنوان شده بود، در اينجا ششمين نعمت را بازگو مى‏كند و آن همسران پاك بهشتى است، مى‏فرمايد: «در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود عشق نمى‏ورزند» (فِيهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ).

«و هيچ انس و جن پيش از اينها با آنها تماس نگرفته است» (لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ).
بنابر اين آنها دوشيزه‏اند، و دست نخورده، و پاك از هر نظر.

از «أبو ذر» نقل شده است كه: «همسر بهشتى به شوهرش مى‏گويد: سوگند به عزت پروردگارم كه در بهشت چيزى را بهتر از تو نمى‏يابم، سپاس مخصوص خداوندى است كه مرا همسر تو، و تو را همسر من قرار داد».


(آيه 57)
باز در تعقيب اين نعمت بهشتى تكرار مى‏كند: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 58)
سپس به توصيف بيشترى از اين همسران بهشتى پرداخته، مى‏گويد: «آنها همچون ياقوت و مرجانند»! (كَأَنَّهُنَّ الْياقُوتُ وَ الْمَرْجانُ).

به سرخى و صفا و درخشندگى «ياقوت» و به سفيدى و زيبائى شاخه «مرجان» كه هنگامى كه اين دو رنگ (يعنى سفيد و سرخ شفاف) به هم آميزند زيباترين رنگ را به آنها مى‏دهند.


(آيه 59)
بار ديگر به دنبال اين نعمت بهشتى مى‏فرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-2.html

soham 313
26th December 2013, 08:18 AM
(آيه 60)
و در پايان اين بحث مى‏گويد: «آيا جزاى نيكى جز نيكى است»؟
(هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ).

آيا آنها كه در دنيا كار نيك كرده‏اند جز پاداش نيك الهى انتظارى در باره آنها مى‏رود؟
«احسان» چيزى برتر از عدالت است، زيرا عدالت اين است كه انسان آنچه بر عهده اوست بدهد، و آنچه متعلق به اوست بگيرد، ولى احسان اين است كه انسان بيش از آنچه وظيفه اوست انجام دهد، و كمتر از آنچه حق اوست بگيرد.


(آيه 61)
باز در اينجا از بندگان اقرار مى‏گيرد كه: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).

چرا كه اين قانون يعنى جزاى احسان به احسان خود نعمتى است بزرگ از ناحيه خداوند بزرگ، و نشان مى‏دهد كه پاداش او در برابر اعمال بندگان نيز در خور كرم اوست نه در خور اعمال آنها، تازه اگر آنها عملى دارند و اطاعتى مى‏كنند آن هم به توفيق و لطف خداست و بركاتش نيز به خودشان مى‏رسد.


(آيه 62)
دو بهشت ديگر با اوصاف شگفت آورش! در ادامه بحث گذشته كه پيرامون دو بهشت خائفان با ويژگيهاى والا سخن مى‏گفت در اينجا از دو بهشت سخن مى‏گويد كه در مرحله پايينتر و طبعا براى افرادى است كه در سطح پائينترى از ايمان و خوف از پروردگار قرار دارند، و به تعبير ديگر هدف بيان وجود سلسله مراتب به تناسب ايمان و عمل صالح است.
نخست مى‏فرمايد: «و پايين‏تر از آنها دو باغ بهشتى ديگر است» (وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ).

در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود:
«دو بهشت كه بناى آنها و هر چه در آنهاست از نقره است، و دو بهشت است كه بناى آنها و هر چه در آنهاست از طلاست».

تعبير به طلا و نقره ممكن است اشاره به تفاوت ارزش مواهب آنها باشد.
لذا در حديث ديگرى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «دو بهشت از طلا است براى مقربان، و دو بهشت از نقره براى اصحاب اليمين».


(آيه 63)
سپس مى‏افزايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد» (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 64)
بعد به پنج ويژگى اين دو بهشت- كه بعضى با آنچه در باره دو بهشت سابق گفته شد شباهت دارد و بعضى متفاوت است- پرداخته، مى‏گويد: «هر دو خرّم و سرسبزند» (مُدْهامَّتانِ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-3.html

soham 313
26th December 2013, 08:21 AM
(آيه 65)
باز در اينجا اضافه مى‏كند: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 66)
در اين آيه به توصيف ديگرى پرداخته، مى‏گويد: «در آنها دو چشمه جوشنده است»ِيهِما عَيْنانِ نَضَّاخَتانِ).


(آيه 67)
دگر بار از جن و انس مى‏پرسد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟! (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 68)
اين آيه در باره ميوه‏هاى اين دو بهشت چنين مى‏گويد: «در آنها ميوه‏هاى فراوان و درخت خرما و انار است» (فِيهِما فاكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ).


(آيه 69)
باز همان سؤال را تكرار كرده، مى‏فرمايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 70)
باز هم همسران بهشتى! در ادامه شرح نعمتهاى دو بهشتى كه در آيات سابق آمده است در اينجا نيز به قسمتهاى ديگرى از اين مواهب اشاره شده است.

نخست مى‏فرمايد: «و در آن باغهاى بهشتى زنانى نيكو خلق و زيبايند» (فِيهِنَّ خَيْراتٌ حِسانٌ). زنانى كه جمع ميان «حسن سيرت» و «حسن صورت» كرده‏اند.

در رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده صفات نيك بسيارى براى همسران بهشتى شمرده شده كه مى‏تواند اشاره‏اى به صفات عالى زنان دنيا نيز باشد، و الگوئى براى همه زنان محسوب شود، از جمله خوش زبان بودن، نظافت و پاكى، آزار نرسانيدن، نظرى به بيگانگان نداشتن و مانند آن.


(آيه 71)
و به دنبال ذكر اين نعمت باز مى‏افزايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 72)
سپس در ادامه توصيف اين زنان بهشتى اضافه مى‏كند: «حوريانى كه در خيمه‏هاى بهشتى مستورند» (حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِي الْخِيامِ).

«حور» جمع «حوراء» و «احور» به كسى مى‏گويند كه سياهى چشمش كاملا مشكى و سفيدى آن كاملا شفاف است، و گاه به زنان سفيد چهره نيز اطلاق شده است.


(آيه 73)
و بار ديگر همان سؤال پر معنى را تكرار كرده، مى‏گويد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-3.html

soham 313
27th December 2013, 09:13 AM
[golrooz] صفحه ی 318 از قرآن کریم شامل آیات 74 تا 78 از سوره ی الرحمن و آیات 1 تا 44 از سوره ی واقعه [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَآنٌّ(74)
هيچ انس و جنّ پيش از ايشان با آنها تماس نگرفته (و دوشيزه‌اند)!(74)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(75)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(75)



مُتَّكِِٔينَ عَلَيٰ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ(76)
اين در حالي است كه بهشتيان بر تختهايي تكيه زده‌اند كه با بهترين و زيباترين پارچه‌هاي سبزرنگ پوشانده شده است(76)



فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(77)
پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را انكار مي‌كنيد؟!(77)



تَبَٰرَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَٰلِ وَالْإِكْرَامِ(78)
پربركت و زوال‌ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو!(78)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر



إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(1)
هنگامي كه واقعه عظيم (قيامت) واقع شود،(1)



لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ(2)
هيچ كس نمي‌تواند آن را انكار كند!(2)



خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ(3)
(اين واقعه) گروهي را پايين مي‌آورد و گروهي را بالا مي‌برد!(3)



إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا(4)
در آن هنگام كه زمين بشدّت به لرزه درمي‌آيد،(4)



وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا(5)
و كوه‌ها در هم كوبيده مي‌شود،(5)



فَكَانَتْ هَبَآءً مُّنۢبَثًّا(6)
و بصورت غبار پراكنده درمي‌آيد،(6)



وَكُنتُمْ أَزْوَٰجًا ثَلَٰثَةً(7)
و شما سه گروه خواهيد بود!(7)



فَأَصْحَٰبُ الْمَيْمَنَةِ مَآ أَصْحَٰبُ الْمَيْمَنَةِ(8)
(نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند)؛ چه سعادتمندان و خجستگاني!(8)



وَأَصْحَٰبُ الْمَشَْٔمَةِ مَآ أَصْحَٰبُ الْمَشَْٔمَةِ(9)
گروه ديگر شقاوتمندان و شومانند، چه شقاوتمندان و شوماني!(9)



وَالسَّٰبِقُونَ السَّٰبِقُونَ(10)
و (سومين گروه) پيشگامان پيشگامند،(10)



أُو۟لَٰٓئِكَ الْمُقَرَّبُونَ(11)
آنها مقرّبانند!(11)



فِي جَنَّٰتِ النَّعِيمِ(12)
در باغهاي پرنعمت بهشت (جاي دارند)!(12)



ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ(13)
گروه زيادي (از آنها) از امّتهاي نخستينند،(13)



وَقَلِيلٌ مِّنَ الْءَاخِرِينَ(14)
و اندكي از امّت آخرين!(14)



عَلَيٰ سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ(15)
آنها [= مقرّبان‌] بر تختهايي كه صف‌كشيده و به هم پيوسته است قراردارند،(15)



مُّتَّكِِٔينَ عَلَيْهَا مُتَقَٰبِلِينَ(16)
در حالي كه بر آن تكيه زده و رو به روي يكديگرند!(16)



يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَٰنٌ مُّخَلَّدُونَ(17)
نوجواناني جاودان (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مي‌گردند،(17)



بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍ(18)
با قدحها و كوزه‌ها و جامهايي از نهرهاي جاري بهشتي (و شراب طهور)!(18)



لَّا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ(19)
امّا شرابي كه از آن درد سر نمي‌گيرند و نه مست مي‌شوند!(19)



وَفَٰكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ(20)
و ميوه‌هايي از هر نوع كه انتخاب كنند،(20)



وَلَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ(21)
و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند!(21)



وَحُورٌ عِينٌ(22)
و همسراني از حور العين دارند،(22)



كَأَمْثَٰلِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ(23)
همچون مرواريد در صدف پنهان!(23)



جَزَآءًۢ بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(24)
اينها پاداشي است در برابر اعمالي كه انجام مي‌دادند!(24)



لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِيمًا(25)
در آن (باغهاي بهشتي) نه لغو و بيهوده‌اي مي‌شنوند نه سخنان گناه آلود؛(25)



إِلَّا قِيلًا سَلَٰمًا سَلَٰمًا(26)
تنها چيزي كه مي‌شنوند «سلام» است «سلام»!(26)



وَأَصْحَٰبُ الْيَمِينِ مَآ أَصْحَٰبُ الْيَمِينِ(27)
و اصحاب يمين و خجستگان، چه اصحاب يمين و خجستگاني!(27)



فِي سِدْرٍ مَّخْضُودٍ(28)
آنها در سايه درختان «سِدر» بي‌خار قرار دارند،(28)



وَطَلْحٍ مَّنضُودٍ(29)
و در سايه درخت «طلح» پربرگ [= درختي خوشرنگ و خوشبو]،(29)



وَظِلٍّ مَّمْدُودٍ(30)
و سايه كشيده و گسترده،(30)



وَمَآءٍ مَّسْكُوبٍ(31)
و در كنار آبشارها،(31)



وَفَٰكِهَةٍ كَثِيرَةٍ(32)
و ميوه‌هاي فراوان،(32)



لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ(33)
كه هرگز قطع و ممنوع نمي‌شود،(33)



وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ(34)
و همسراني بلندمرتبه!(34)



إِنَّآ أَنشَأْنَٰهُنَّ إِنشَآءً(35)
ما آنها را آفرينش نويني بخشيديم،(35)



فَجَعَلْنَٰهُنَّ أَبْكَارًا(36)
و همه را دوشيزه قرار داديم،(36)



عُرُبًا أَتْرَابًا(37)
زناني كه تنها به همسرشان عشق مي‌ورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند!(37)



لِّأَصْحَٰبِ الْيَمِينِ(38)
اينها همه براي اصحاب يمين است،(38)



ثُلَّةٌ مِّنَ الْأَوَّلِينَ(39)
كه گروهي از امّتهاي نخستينند،(39)



وَثُلَّةٌ مِّنَ الْءَاخِرِينَ(40)
و گروهي از امّتهاي آخرين!(40)



وَأَصْحَٰبُ الشِّمَالِ مَآ أَصْحَٰبُ الشِّمَالِ(41)
و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالي (كه نامه اعمالشان به نشانه جرمشان به دست چپ آنها داده مي‌شود)!(41)



فِي سَمُومٍ وَحَمِيمٍ(42)
آنها در ميان بادهاي كشنده و آب سوزان قرار دارند،(42)



وَظِلٍّ مِّن يَحْمُومٍ(43)
و در سايه دودهاي متراكم و آتشزا!(43)



لَّا بَارِدٍ وَلَا كَرِيمٍ(44)
سايه‌اي كه نه خنك است و نه آرامبخش!(44)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
27th December 2013, 09:18 AM
(آيه 74)
اين آيه توصيف ديگرى است در باره حوريان بهشتى، مى‏فرمايد:
«هيچ، جن و انس پيش از اين با آنها تماس نگرفته» و دوشيزه‏اند (لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جَانٌّ).

البته چنانكه از آيات ديگر قرآن استفاده مى‏شود زنان و مردانى كه در اين دنيا همسر يكديگرند هرگاه هر دو با ايمان و بهشتى باشند در آنجا به هم ملحق مى‏شوند، و با هم در بهترين شرائط و حالات زندگى مى‏كنند.

و حتى از روايات استفاده مى‏شود كه مقام اين زنان برتر از حوريان بهشت است به خاطر عبادات و اعمال صالحى كه در اين جهان انجام داده‏اند.


(آيه 75)
سپس مى‏افزايد: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟ (فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).


(آيه 76)
در آخرين توصيفى كه در اين آيات از نعمتهاى بهشتى كرده، مى‏گويد: «اين در حالى است كه بهشتيان بر تختهائى تكيه زده‏اند كه با بهترين و زيباترين پارچه‏هاى سبز رنگ پوشانده شده است» (مُتَّكِئِينَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسانٍ).


(آيه 77)
سپس براى آخرين بار (و سى و يكمين مرتبه) اين سؤال را از انس و جن و از تمام افراد مى‏كند: «پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى‏كنيد»؟
(فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ).

نعمتهاى معنوى، يا نعمتهاى مادى، نعمتهاى اين جهان، يا نعمتهاى بهشتى؟ نعمتهائى كه سر تا پاى وجود شما را فرا گرفته و دائما غرق در آنيد، و گاه بر اثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى‏سپريد، و از بخشنده اين همه نعمتها و كسى كه در انتظار نعمتهايش در آينده هستيد غافل مى‏شويد؟
كداميك را منكريد؟


(آيه 78)
و در آخرين آيه اين سوره مى‏فرمايد: «پر بركت و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو» (تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ).

اين تعبير به خاطر آن است كه در اين سوره انواع نعمتهاى الهى، در زمين و آسمان، در خلقت بشر، و در دنيا و آخرت آمده است، و از آنجا كه اينها همه از وجود پر بركت پروردگار افاضه مى‏شود، مناسبترين تعبير همان است كه در اين آيه آمده است.

جالب اين كه اين سوره با نام خداوند «رحمن» آغاز شد، و با نام پروردگار ذو الجلال و الاكرام پايان مى‏گيرد، و هر دو هماهنگ با مجموعه محتواى سوره است.

«پايان سوره الرّحمن»



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread509-3.html

soham 313
27th December 2013, 09:19 AM
سوره واقعه [56]

اين سوره «در مكّه» نازل شده و داراى 96 آيه است‏.

محتواى سوره:
در «تاريخ القرآن» از «ابن نديم» نقل شده كه سوره «واقعه» چهل و چهارمين سوره‏اى است كه بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شده قبل از آن سوره «طه» و بعد از آن «شعرا» بوده است.

اين سوره- همان گونه كه از لحن آن پيداست، و مفسران نيز تصريح كرده‏اند- در مكّه نازل شده است، هر چند بعضى گفته‏اند آيه 81 و 82 در مدينه نازل گرديده، ولى دليلى براى اين گفته در دست نيست، و نشانه‏اى در آيات مزبور بر اين ادعا وجود ندارد.

سوره واقعه چنانكه از نامش پيداست از قيامت و ويژگيهاى آن سخن مى‏گويد، و اين معنى در تمام آيات 96 گانه سوره مسأله اصلى است، اما از يك نظر مى‏توان محتواى سوره را در هشت بخش خلاصه كرد:
1- آغاز ظهور قيامت و حوادث سخت و وحشتناك مقارن آن.
2- گروه بندى انسانها در آن روز و تقسيم آنها به «اصحاب اليمين»، «اصحاب الشمال» و «مقربين».
3- بحث مشروحى از مقامات «مقربين» و انواع پاداشهاى آنها در بهشت.
4- بحث مشروحى در باره «اصحاب اليمين» و انواع مواهب الهى بر آنها.
5- بحثى در باره «اصحاب الشمال» و مجازاتهاى دردناك آنها در دوزخ.
6- ذكر دلائل مختلفى پيرامون مسأله معاد از طريق بيان قدرت خداوند، و خلقت انسان از نطفه ناچيز، و تجلّى حيات در گياهان، و نزول باران.
7- ترسيمى از حالت احتضار و انتقال از اين جهان به جهان ديگر.
8- نظر اجمالى ديگرى روى پاداش و كيفر مؤمنان و كافران.

فضيلت تلاوت سوره:
در باره تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع اسلامى ذكر شده است، از جمله در حديثى از رسول خدا مى‏خوانيم: «كسى كه سوره واقعه را بخواند نوشته مى‏شود كه اين فرد از غافلان نيست».
چرا كه آيات سوره آن قدر تكان دهنده و بيدار كننده است كه جائى براى غفلت انسان باقى نمى‏گذارد.

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم «هر كس سوره واقعه را در هر شب جمعه بخواند خداوند او را دوست دارد و او را نزد همه مردم محبوب مى‏كند، و هرگز در دنيا ناراحتى نمى‏بيند، و فقر و فاقه و آفتى از آفات دنيا دامنگيرش نمى‏شود، و از دوستان امير مؤمنان على عليه السّلام خواهد بود».

روشن است كه تنها نمى‏توان با لقلقه زبان اين همه بركات را در اختيار گرفت، بلكه بايد به دنبال تلاوت، فكر و انديشه، و به دنبال آن حركت و عمل باشد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
27th December 2013, 09:21 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
واقعه عظيم! مسائل مربوط به قيامت در قرآن مجيد معمولا با ذكر حوادث عظيم و انقلابى و كوبنده در آغاز آن توأم است، و اين در بسيارى از سوره‏هاى قرآن كه بحث از قيامت مى‏كند كاملا به چشم مى‏خورد در سوره واقعه كه بر محور معاد دور مى‏زند نيز همين معنى كاملا در نخستين آياتش مشهود است.

در آغاز مى‏فرمايد: «هنگامى كه واقعه عظيم (قيامت) واقع شود» (إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ).


(آيه 2)
«هيچ كس نمى‏تواند آن را انكار كند» (لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ).

چرا كه حوادث پيش از آن به قدرى عظيم و شديد است كه آثار آن در تمام ذرات جهان آشكار مى‏شود.


(آيه 3)
به هر حال رستاخيز نه تنها با دگرگونى كائنات توأم است بلكه انسانها هم دگرگون مى‏شوند همان گونه كه در آيه مورد بحث مى‏فرمايد: گروهى را پائين مى‏آورد و گروهى را بالا مى‏برد»! (خافِضَةٌ رافِعَةٌ).

مستكبران گردنكش و ظالمان صدرنشين سقوط مى‏كنند، و مستضعفان مؤمن و صالح بر اوج قلّه افتخار قرار مى‏گيرند، گروهى در قعر جهنم سقوط مى‏كنند، و گروه ديگرى در اعلا عليين بهشت جاى مى‏گيرند، و اين است خاصيت يك انقلاب بزرگ و گسترده الهى! و لذا در روايتى از امام على بن الحسين عليه السّلام مى‏خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود: «رستاخيز خافضه است چرا كه به خدا سوگند دشمنان خدا را در آتش ساقط مى‏كند، و واقعه است چرا كه به خدا سوگند اولياء اللّه را به بهشت بالا مى‏برد.»


(آيه 4)
سپس به توصيف بيشترى در اين زمينه پرداخته مى‏گويد: «در آن هنگام كه زمين به شدت به لرزه در مى‏آيد» (إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا).


(آيه 5)
اين زلزله به قدرى عظيم و شديد است كه «كوهها درهم كوبيده مى‏شود» (وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا).


(آيه 6)
«و به صورت غبار پراكنده در مى‏آيد» (فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا).
اكنون بايد انديشيد كه آن زلزله و انفجار تا چه حد سنگين است كه مى‏تواند كوههاى عظيم را كه در صلابت و استحكام ضرب المثل است آن چنان متلاشى كند كه تبديل به غبار پراكنده كند، و فريادى كه از اين انفجار عظيم بر مى‏خيزد از آن هم وحشتناك‏تر است.


(آيه 7)
بعد از بيان وقوع اين واقعه عظيم و رستاخيز بزرگ به چگونگى حال مردم در آن روز پرداخته، و قبل از هر چيز آنها را به سه گروه تقسيم كرده، مى‏گويد: «و شما (در آن روز) سه گروه خواهيد بود» (وَ كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
27th December 2013, 09:24 AM
(آيه 8)
در مورد دسته اول مى‏فرمايد: « (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند) چه سعادتمندان و خجستگانى»! (فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ).

منظور از «أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» كسانى هستند كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى‏دهند و اين امر در قيامت رمز و نشانه‏اى براى مؤمنان نيكوكار و سعادتمند و اهل نجات است، چنانكه بارها در آيات قرآن به آن اشاره شده.

تعبير به «ما أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ» (چه گروه سعادتمندى؟) براى بيان اين حقيقت است كه حد و نهايتى براى خوشبختى و سعادت آنها متصور نيست.


(آيه 9)
سپس به ذكر گروه دوم پرداخته، مى‏افزايد: «گروه ديگر شقاوتمندان و شومانند چه شقاوتمندان و شومانى» (وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ).

گروهى بدبخت و تيره روز و بيچاره و بينوا كه نامه‏هاى اعمالشان را به دست چپشان مى‏دهند كه خود نشانه و رمزى است براى تيره بختى و جرم و جنايت آنها.
تعبير به «ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ» نيز در اينجا نهايت بدبختى و شقاوت آنها را منعكس مى‏سازد.


(آيه 10)
سر انجام گروه سوم را چنين توصيف مى‏كند: «و پيشگامان، پيشگامند» (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ).
«سابقون» كسانى هستند كه نه تنها در ايمان پيشگامند، كه در اعمال خير و صفات و اخلاق انسانى نيز پيشقدمند، آنها «اسوه» و «قدوه» مردمند، و امام و پيشواى خلقند، و به همين دليل مقربان درگاه خداوند بزرگند.

و اگر در روايات اسلامى گاه «سابقون» به چهار نفر «هابيل» و «مؤمن آل فرعون» و «حبيب نجار» كه هر كدام در امت خود پيشگام بودند، و همچنين امير مؤمنان علىّ بن ابي طالب عليه السّلام كه نخستين مسلمان از مردان بود تفسير شده، در حقيقت بيان مصداقهاى روشن آن است، و به معنى محدود ساختن مفهوم آيه نيست.


(آيه 11)
«آنها مقربانند» (أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ).


(آيه 12)
سپس در يك جمله كوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته، مى‏گويد: مقربان «در باغهاى پر نعمت بهشت» جاى دارند (فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ).
تعبير «جَنَّاتِ النَّعِيمِ» انواع نعمتهاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى‏شود.


(آيه 13)
اين آيه به چگونگى تقسيم نفرات آنها در امم گذشته و اين امت اشاره كرده، مى‏گويد: «گروه زيادى (از آنها) از امتهاى نخستينند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ).


(آيه 14)
«و (گروه) اندكى از امت آخرين» (وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ).
طبق دو آيه فوق گروه زيادى از مقربان از امتهاى پيشينند، و تنها كمى از آنها از امت محمّد صلّى اللّه عليه و آله مى‏باشند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
27th December 2013, 09:26 AM
(آيه 15)
نعمتهاى بهشتى كه در انتظار مقربان است! در اينجا انواع نعمتهاى بهشتى را كه نصيب گروه سوم يعنى مقربان مى‏شود بازگو مى‏كند، نعمتهائى كه هر يك از ديگرى دل انگيزتر و روح پرورتر است، نعمتهائى كه مى‏توان آنها را در هفت بخش خلاصه كرد.

نخست مى‏فرمايد: آنها «بر تختهائى كه صف كشيده و به هم پيوسته است قرار دارند» (عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ).


(آيه 16)
«در حالى كه بر آن تكيه زده و رو به روى يكديگرند» و مجلسى پر از انس و سرور دارند (مُتَّكِئِينَ عَلَيْها مُتَقابِلِينَ).

در قرآن مجيد كرارا از تختهاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتيان توصيفهاى جالبى شده كه نشان مى‏دهد يكى از مهمترين لذات آنها همين جلسات انس و انجمنهاى دوستانه است، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چيست؟
كسى به درستى نمى‏داند.


(آيه 17)
سپس از دومين موهبت آنها سخن گفته، مى‏فرمايد: «نوجوانانى جاودان (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مى‏گردند» و در خدمت آنها هستند (يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ).


(آيه 18)
اين نوجوانان زيبا «با قدحها و كوزه‏ها و جامهاى (پر از شراب طهور كه) از نهرهاى جارى بهشتى» برداشته شده در اطراف آنها مى‏گردند و آنان را سيراب مى‏كنند (بِأَكْوابٍ وَ أَبارِيقَ وَ كَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ).


(آيه 19)
اما نه شرابى كه عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلكه هنگامى كه بهشتيان آن را مى‏نوشند «از آن دردسر نمى‏گيرند و نه مست مى‏شوند» (لا يُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا يُنْزِفُونَ).
تنها يك حالت نشئه روحانى توصيف ناپذير به آنها دست مى‏دهد كه تمام وجودشان را در لذتى بى‏نظير فرو مى‏برد!


(آيه 20)
سپس به چهارمين و پنجمين قسمت از نعمتهاى مادى مقربان در بهشت اشاره كرده، مى‏گويد: «و ميوه‏هايى از هر نوع كه انتخاب كنند» به آنها تقديم مى‏كنند (وَ فاكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
27th December 2013, 09:27 AM
(آيه 21)
«و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند» (وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ).
مقدم داشتن ميوه بر گوشت، به خاطر آن است كه از نظر تغذيه بهتر و عاليتر است، به علاوه ميوه قبل از غذا لطف ديگرى دارد.

البته از بعضى ديگر از آيات قرآن استفاده مى‏شود كه شاخه‏هاى درختان بهشتى كاملا در دسترس بهشتيان است، بطورى كه به آسانى مى‏توانند از هرگونه ميوه‏اى شخصا تناول كنند اين معنى، در باره غذاهاى ديگر بهشتى نيز مسلمان صادق است، ولى شك نيست، كه وقتى خدمتكارانى آن چنان غذاهائى اين چنين را براى آنها بياورند لطف و صفاى ديگرى دارد، و يك نوع احترام و اكرام بيشتر نسبت به بهشتيان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنهاست.


(آيه 22)
سپس به ششمين نعمت كه همسران پاك و زيبا است اشاره كرده، مى‏گويد: «و همسرانى از حور العين دارند» (وَ حُورٌ عِينٌ).


(آيه 23)
«همچون مرواريد در صدف پنهان»! (كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ).
آنها از چشم ديگران كاملا مستورند، نه دستى به آنها رسيده، و نه چشمى بر آنها افتاده است!


(آيه 24)
بعد از ذكر اين شش موهبت جسمانى مى‏افزايد: «اينها همه پاداشى است در برابر اعمالى كه انجام مى‏دادند» (جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
تا تصور نشود اين نعمتهاى بى‏شمار بهشتى بى‏حساب به كسى داده مى‏شود، و يا ادعاى ايمان و عمل صالح براى نيل به آنها كافى است نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا اين الطاف نصيب انسان شود.


(آيه 25)
هفتمين و آخرين نعمت آنها كه جنبه معنوى دارد اين است كه: در آن (باغهاى بهشتى) نه لغو و بيهوده‏اى مى‏شنوند، نه سخنان گناه آلود» (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً).

نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزا و غيبت، نه كلمات نيش‏دار، نه تعبيرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بيهوده و بى‏اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زيبائى و متانت و ادب و پاكى است و چه عالى است محيطى كه سخنان آلوده در آن نباشد.


(آيه 26)
سپس مى‏افزايد: «تنها چيزى كه در آنجا مى‏شنوند سلام است سلام»! (إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً).

سلام و درود خداوند و ملائكه مقربين او، و سلام و درود خودشان به يكديگر، در آن جلسات پرشور و پر صفا كه لبريز از دوستى و محبت است.





منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
27th December 2013, 09:30 AM
(آيه 27)
مواهب و نعمتهاى اصحاب اليمين! بعد از بيان مواهب معنوى و مادى مقربان، نوبت به «اصحاب اليمين» مى‏رسد، همان جمعيت سعادتمندى كه نامه اعمالشان به علامت پيروزى در امتحانات الهى به دست راستشان داده مى‏شود، و در اينجا به شش نعمت از نعم خداوند اشاره مى‏كند كه با مقايسه به نعمتهاى مقربان كه در هفت بخش آمده بود يك مرحله پايينتر است.

نخست براى بيان بلندى مقام آنها مى‏فرمايد: «و اصحاب يمين و خجستگان چه اصحاب يمين و خجستگانى»؟! (وَ أَصْحابُ الْيَمِينِ ما أَصْحابُ الْيَمِينِ).

و اين برترين توصيف است كه از آنها شده، زيرا اين تعبير در مواردى به كار مى‏رود كه اوصاف كسى در بيان نگنجد و به هر حال اين تعبير بيانگر مقام والاى اصحاب اليمين است.


(آيه 28)
اين آيه به نخستين موهبت اين گروه اشاره كرده، مى‏گويد: «آنها در سايه درختان سدر بى‏خار قرار دارند» (فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ).


(آيه 29)
دومين موهبت اين است كه آنها «در سايه درخت طلح پر برگ» به سر مى‏برند! (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ).
«طلح» درختى است سبز و خوشرنگ و خوشبو، جمعى گفته‏اند همان درخت موز است كه برگهاى بسيار پهن و سبز و زيبا، و ميوه‏اى شيرين و گوارا دارد.

بعضى از مفسران گفته‏اند با توجه به اين كه درخت سدر برگهائى بسيار كوچك و درخت موز برگهائى بسيار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذكر اين دو درخت اشاره لطيفى به تمام درختان بهشتى است كه در ميان اين دو قرار دارد.


(آيه 30)
سومين نعمت بهشتى را چنين بيان مى‏كند: «و سايه كشيده و گسترده» (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ).
بعضى اين سايه گسترده را به حالتى شبيه بين الطلوعين تفسير كرده‏اند كه سايه همه جا را فرا گرفته است و در حديثى در روضه كافى اين معنى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است.

غرض اين است كه حرارت آفتاب هرگز بهشتيان را متألم و ناراحت نمى‏كند، و دائما در سايه‏هاى مطبوع و گسترده و روح‏افزا به سر مى‏برند.


(آيه 31)
در مرحله چهارم به آبهاى بهشتى اشاره كرده، مى‏فرمايد:
بهشتيان «در كنار آبشارها» كه منظره فوق العاده زيبا و دل انگيزى دارد به سر مى‏برند» (وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ).


(آيه 32)
و البته آن درختها و آن همه آب جارى دائم انواع ميوه‏ها را نيز همراه دارد، و لذا در پنجمين نعمت مى‏افزايد: «و ميوه‏هاى فراوان» (وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ).


(آيه 33)
«كه هرگز قطع و ممنوع نمى‏شود» (لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ).
آرى! همچون ميوه‏هاى اين جهان نيست كه محدود به فصول معينى باشد.


(آيه 34)
سپس به نعمت ديگرى اشاره كرده، مى‏افزايد: «و همسرانى بلند مرتبه» (وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ).





منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
27th December 2013, 09:31 AM
(آيه 35)
سپس به اوصاف ديگرى از همسران بهشتى پرداخته، مى‏گويد:
«ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم» (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً).
اين جمله ممكن است اشاره به همسران مؤمنان در اين دنيا باشد كه خداوند آفرينش تازه‏اى در قيامت به آنها مى‏دهد، و همگى در نهايت جوانى و طراوت و جمال و كمال ظاهر و باطن وارد بهشت مى‏شوند كه طبيعت بهشت طبيعت تكامل و خروج از هرگونه نقص و عيب است.


(آيه 36)
سپس مى‏افزايد: «و همگى را دوشيزه قرار داديم» (فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً).
و شايد اين وصف هميشه براى آنها باقى باشد، چنانكه بسيارى از مفسران به آن تصريح كرده‏اند و در روايات نيز به آن اشاره شده يعنى با آميزش، وضع آنها دگرگون نمى‏شود.


(آيه 37)
و در اوصاف آنها باز مى‏افزايد: «زنانى كه تنها به همسرشان، عشق مى‏ورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سالند» (عُرُباً أَتْراباً).


(آيه 38)
سپس مى‏افزايد: «اينها همه براى اصحاب يمين است» (لِأَصْحابِ الْيَمِينِ).
و اين تأكيدى است مجدد بر اختصاص اين مواهب (ششگانه) به آنها.


(آيه 39)
«كه گروهى از امتهاى نخستينند» (ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ).


(آيه 40)
«و گروهى از امتهاى آخرين» (وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ).

و به اين ترتيب گروه عظيمى از اصحاب اليمين از امتهاى گذشته هستند و گروه عظيمى از امت اسلام، چرا كه در ميان اين امت صالحان و مؤمنان، بسيارند، هر چند پيشگامان آنها در قبول ايمان نسبت به پيشگامان امم سابق با توجه به كثرت آن امتها و پيامبرانشان كمترند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
27th December 2013, 09:34 AM
(آيه 41)
كيفرهاى دردناك اصحاب شمال! در تعقيب مواهب عظيم گروه مقربان و گروه اصحاب اليمين به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناك و وحشتناك آنان مى‏رود تا در يك مقايسه وضع حال سه گروه روشن گردد.
مى‏فرمايد: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).

همانها كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى‏شود كه رمزى است براى آنان كه گنهكار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه كه در توصيف مقربان و اصحاب اليمين گفتيم اين تعبير براى بيان نهايت خوبى يا بدى حال كسى است، فى المثل مى‏گوئيم سعادتى به ما رو كرد، چه سعادتى؟ يا مصيبتى رو كرد؟
چه مصيبتى؟!


(آيه 42)
سپس به سه قسمت از كيفرهاى آنها اشاره كرده، مى‏گويد: آنها «در ميان بادهاى كشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ).


(آيه 43)
«و در سايه دودهاى متراكم و آتش زا» (وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ).
باد سوزان كشنده از يكسو، و آب جوشان مرگبار از سوى ديگر، و سايه دود داغ و خفه كننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى‏سازد كه تاب و توان را از آنان مى‏گيرد، و اگر هيچ مصيبت ديگرى جز اين سه مصيبت را نداشته باشند براى كيفر آنها كافى است.


(آيه 44)
سپس براى تأكيد مى‏افزايد: سايه‏اى كه «نه خنك است و نه آرامبخش» (لا بارِدٍ وَ لا كَرِيمٍ).

سايبان گاه انسان را از آفتاب حفظ مى‏كند، و گاه از باد و باران و يا منافع ديگرى در بر دارد، ولى اين سايبان هيچ يك از اين فوائد را ندارد. پيداست سايه‏اى كه از دود سياه و خفه كننده است جز شر و زيان چيزى از آن انتظار نمى‏رود.

گرچه كيفرهاى دوزخيان انواع و اقسام مختلف و وحشتناكى دارد ولى ذكر همين سه قسمت كافى است كه انسان بقيه را از آن حدس بزند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
28th December 2013, 09:40 AM
[golrooz] صفحه ی 319 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 89 از سوره ی واقعه [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَبْلَ ذَٰلِكَ مُتْرَفِينَ(45)
آنها پيش از اين (در عالم دنيا) مست و مغرور نعمت بودند،(45)



وَكَانُوا۟ يُصِرُّونَ عَلَي الْحِنثِ الْعَظِيمِ(46)
و بر گناهان بزرگ اصرار مي‌ورزيدند،(46)



وَكَانُوا۟ يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(47)
و مي‌گفتند: «هنگامي كه ما مُرديم و خاك و استخوان شديم، آيا برانگيخته خواهيم شد؟!(47)



أَوَءَابَآؤُنَا الْأَوَّلُونَ(48)
يا نياكان نخستين ما (برانگيخته مي‌شوند)؟!»(48)



قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْءَاخِرِينَ(49)
بگو: «اوّلين و آخرين،(49)



لَمَجْمُوعُونَ إِلَيٰ مِيقَٰتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ(50)
همگي در موعد روز معيّني گردآوري مي‌شوند،(50)



ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّآلُّونَ الْمُكَذِّبُونَ(51)
سپس شما اي گمراهان تكذيب‌كننده!(51)



لَءَاكِلُونَ مِن شَجَرٍ مِّن زَقُّومٍ(52)
قطعاً از درخت زقّوم مي‌خوريد،(52)



فَمَالُِٔونَ مِنْهَا الْبُطُونَ(53)
و شكمها را از آن پر مي‌كنيد،(53)



فَشَٰرِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ(54)
و روي آن از آب سوزان مي‌نوشيد،(54)



فَشَٰرِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ(55)
و همچون شتران مبتلا به بيماري عطش، از آن مي‌آشاميد!(55)



هَٰذَا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ(56)
اين است وسيله پذيرايي از آنها در قيامت!(56)



نَحْنُ خَلَقْنَٰكُمْ فَلَوْلَا تُصَدِّقُونَ(57)
»ما شما را آفريديم؛ پس چرا (آفرينش مجدّد را) تصديق نمي‌كنيد؟!(57)



أَفَرَءَيْتُم مَّا تُمْنُونَ(58)
آيا از نطفه‌اي كه در رحم مي‌ريزيد آگاهيد؟!(58)



ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَٰلِقُونَ(59)
آيا شما آن را (در دوران جنيني) آفرينش (پي در پي) مي‌دهيد يا ما آفريدگاريم؟!(59)



نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ(60)
ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم؛ و هرگز كسي بر ما پيشي نمي‌گيرد!(60)



عَلَيٰٓ أَن نُّبَدِّلَ أَمْثَٰلَكُمْ وَنُنشِئَكُمْ فِي مَا لَا تَعْلَمُونَ(61)
تا گروهي را به جاي گروه ديگري بياوريم و شما را در جهاني كه نمي‌دانيد آفرينش تازه‌اي بخشيم!(61)



وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَيٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ(62)
شما عالم نخستين را دانستيد؛ چگونه متذكّر نمي‌شويد (كه جهاني بعد از آن است)؟!(62)



أَفَرَءَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ(63)
آيا هيچ درباره آنچه كشت مي‌كنيد انديشيده‌ايد؟!(63)



ءَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّٰرِعُونَ(64)
آيا شما آن را مي‌رويانيد يا ما مي‌رويانيم؟!(64)



لَوْ نَشَآءُ لَجَعَلْنَٰهُ حُطَٰمًا فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ(65)
هرگاه بخواهيم آن را مبدّل به كاه در هم كوبيده مي‌كنيم كه تعجّب كنيد!(65)



إِنَّا لَمُغْرَمُونَ(66)
(بگونه‌اي كه بگوييد:) براستي ما زيان كرده‌ايم،(66)



بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ(67)
بلكه ما بكلّي محروميم!(67)



أَفَرَءَيْتُمُ الْمَآءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ(68)
آيا به آبي كه مي‌نوشيد انديشيده‌ايد؟!(68)



ءَأَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنزِلُونَ(69)
آيا شما آن را از ابر نازل كرده‌ايد يا ما نازل مي‌كنيم؟!(69)



لَوْ نَشَآءُ جَعَلْنَٰهُ أُجَاجًا فَلَوْلَا تَشْكُرُونَ(70)
هرگاه بخواهيم، اين آب گوارا را تلخ و شور قرار مي‌دهيم؛ پس چرا شكر نمي‌كنيد؟!(70)



أَفَرَءَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ(71)
آيا درباره آتشي كه مي‌افروزيد فكر كرده‌ايد؟!(71)



ءَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَآ أَمْ نَحْنُ الْمُنشُِٔونَ(72)
آيا شما درخت آن را آفريده‌ايد يا ما آفريده‌ايم؟!(72)



نَحْنُ جَعَلْنَٰهَا تَذْكِرَةً وَمَتَٰعًا لِّلْمُقْوِينَ(73)
ما آن را وسيله يادآوري (براي همگان) و وسيله زندگي براي مسافران قرار داده‌ايم!(73)



فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ(74)
حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن (و او را پاك و منزّه بشمار)!(74)



۞ فَلَآ أُقْسِمُ بِمَوَٰقِعِ النُّجُومِ(75)
سوگند به جايگاه ستارگان (و محل طلوع و غروب آنها)!(75)



وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ(76)
و اين سوگندي است بسيار بزرگ، اگر بدانيد!(76)



إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ(77)
كه آن، قرآن كريمي است،(77)



فِي كِتَٰبٍ مَّكْنُونٍ(78)
كه در كتاب محفوظي جاي دارد،(78)



لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ(79)
و جز پاكان نمي‌توانند به آن دست زنند [= دست يابند](79)



تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَٰلَمِينَ(80)
آن از سوي پروردگار عالميان نازل شده؛(80)



أَفَبِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَنتُم مُّدْهِنُونَ(81)
آيا اين سخن را [= اين قرآن را با اوصافي كه گفته شد] سست و كوچك مي‌شمريد،(81)



وَتَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ(82)
و به جاي شكر روزيهايي كه به شما داده شده آن را تكذيب مي‌كنيد؟!(82)



فَلَوْلَآ إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ(83)
پس چرا هنگامي كه جان به گلوگاه مي‌رسد (توانايي بازگرداندن آن را نداريد)؟!(83)



وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ(84)
و شما در اين حال نظاره مي‌كنيد (و كاري از دستتان ساخته نيست)؛(84)



وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَٰكِن لَّا تُبْصِرُونَ(85)
و ما از شما به او نزديكتريم ولي نمي‌بينيد!(85)



فَلَوْلَآ إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ(86)
اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمي‌شويد،(86)



تَرْجِعُونَهَآ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(87)
پس آن (روح) را بازگردانيد اگر راست مي‌گوييد!(87)



فَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ(88)
پس اگر او از مقرّبان باشد،(88)



فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ(89)
در رَوح و ريحان و بهشت پرنعمت است!(89)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
28th December 2013, 09:48 AM
(آيه 45)
سپس دلائل گرفتارى اصحاب شمال را به اين سرنوشت شوم و وحشتناك در سه جمله خلاصه مى‏كند:

نخست اين كه «آنها پيش از اين (در عالم دنيا) مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِينَ).

«مترف» به كسى مى‏گويند كه فزونى نعمت او را غافل و مغرور و مست كرده و به طغيان واداشته است.

درست است كه همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفين» نيستند، ولى هدف قرآن سردمداران آنهاست.

همان گونه كه امروز هم مى‏بينيم فساد جامعه‏هاى بشرى از گروه متنعمين مست و مغرور است كه عامل گمراهى ديگران نيز مى‏باشند، سر نخ تمام جنگها و خونريزيها و انواع جنايات، و مراكز شهوات، و گرايشهاى انحرافى، به دست اين گروه است، و به همين جهت قرآن قبل از هر چيز انگشت روى آنها مى‏گذارد.


(آيه 46)
سپس به دومين گناه آنها اشاره كرده، مى‏افزايد: «و بر گناهان بزرگ اصرار مى‏ورزيدند» (وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِيمِ).

بنابر اين ويژگى اصحاب شمال تنها انجام گناه نيست، بلكه اصرار بر گناهان عظيم است، چرا كه گناه ممكن است، احيانا از اصحاب يمين نيز سر زند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمى‏ورزند، هنگامى كه متذكر مى‏شوند فورا توبه مى‏كنند.


(آيه 47)
سومين عمل خلاف آنها اين بود كه: مى‏گفتند: هنگامى كه مرديم و خاك و استخوان شديم، آيا برانگيخته خواهيم شد»؟ (وَ كانُوا يَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).

بنابر اين انكار قيامت كه خود سر چشمه بسيارى از گناهان است يكى ديگر از اوصاف اصحاب الشمال مى‏باشد.

سه گناهى كه در آيات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقيقت مى‏تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دين از ناحيه اصحاب شمال باشد: در آخرين آيه تكذيب رستاخيز بود، و در آيه دوم انكار توحيد، و در آيه نخست كه سخن از «مترفين» مى‏گفت اشاره‏اى به تكذيب انبياء است.


(آيه 48)
آنها به اين هم قناعت نمى‏كردند و براى اظهار تعجب بيشتر مى‏گفتند: «يا نياكان نخستين ما» كه هيچ اثرى از آنها باقى نمانده برانگيخته مى‏شوند؟ (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ). همانها كه شايد هر ذره‏اى از خاكشان به گوشه‏اى افتاده است يا جزء بدن موجود ديگرى شده است؟


(آيه 49)
سپس قرآن به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه در پاسخ آنها «بگو: (نه فقط شما و پدرانتان بلكه) اولين و آخرين ...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ).


(آيه 50)
«همگى در موعد روز معينى (روز رستاخيز) گردآورى مى‏شوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ).

از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه معاد و رستاخيز همه انسانها در يك روز همراه هم انجام مى‏گيرد، و همين معنى در آيات ديگر قرآن نيز آمده است.

شايد نياز به تذكر نداشته باشد كه منظور از معلوم بودن قيامت، معلوم بودن نزد پروردگار است و گر نه هيچ كس حتى انبياء مرسلين و ملائكه مقربين از وقت آن آگاه نيست.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518.html

soham 313
28th December 2013, 09:52 AM
(آيه 51)
بخش ديگرى از مجازاتهاى اين مجرمان گمراه! از اين به بعد همچنان ادامه بحثهاى مربوط به كيفرهاى «اصحاب الشمال» است، نخست آنها را مخاطب ساخته، چنين مى‏گويد: «سپس شما اى گمراهان تكذيب كننده»! (ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ).


(آيه 52)
«از درخت زقّوم مى‏خوريد» (لَآكِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ).


(آيه 53)
«و شكمها را از آن پر مى‏كنيد» (فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ).
تعبير فوق اشاره به اين است كه آنها نخست گرفتار حالت گرسنگى شديد مى‏شوند به گونه‏اى كه حريصانه از اين غذاى بسيار ناگوار مى‏خورند و شكمها را پر مى‏كنند.


(آيه 54)
هنگامى كه از اين غذاى ناگوار خوردند تشنه مى‏شوند، اما نوشابه آنها چيست؟ قرآن در اين آيه مى‏گويد: «و روى آن (غذاى ناگوار) از آب سوزان مى‏نوشيد»! (فَشارِبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْحَمِيمِ).


(آيه 55)
«و همچون شتران مبتلا به بيمارى عطش از آن مى‏آشاميد» (فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِيمِ).
شترى كه مبتلا به بيمارى استسقا مى‏شود آن قدر تشنه مى‏گردد و پى در پى آب مى‏نوشد تا هلاك شود، آرى اين است سرنوشت «ضالّون مكذّبون» در قيامت.


(آيه 56)
و در اين آيه بار ديگر اشاره به اين طعام و نوشابه كرده، مى‏گويد:
«اين است وسيله پذيرائى از آنها در قيامت»! (هذا نُزُلُهُمْ يَوْمَ الدِّينِ).
و اين در حالى است كه «اصحاب اليمين» در سايه ‏هاى بسيار لطيف و پرطراوت آرميده‏اند، و از بهترين ميوه‏ها و چشمه‏هاى آب گوارا، و شراب طهور، مى‏نوشند و سرمست از عشق خدا هستند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
28th December 2013, 09:54 AM
(آيه 57)
هفت دليل بر مسأله معاد: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگان معاد در ميان بود، و اصولا تكيه بحثهاى اين سوره عمدتا روى مسأله اثبات معاد، است در اينجا به بحث و بررسى پيرامون ادله معاد مى‏پردازد، روى هم رفته هفت دليل بر اين مسأله مهم ارائه مى‏دهد كه پايه‏هاى ايمان را در اين زمينه قوى كرده، قلب انسان را به وعده‏هاى الهى كه در آيات گذشته پيرامون مقربان و اصحاب اليمين و اصحاب الشمال آمده بود مطمئن مى‏سازد.

در مرحله اول مى‏گويد: «ما شما را آفريديم پس چرا (آفرينش مجدد را) تصديق نمى‏كنيد»؟ (نَحْنُ خَلَقْناكُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ).
چرا از رستاخيز و معاد جسمانى بعد از خاك شدن بدن تعجب مى‏كنيد؟ مگر روز نخست شما را از خاك نيافريديم؟


(آيه 58)
در اين آيه به دليل دوم اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آيا از نطفه‏اى كه در رحم مى‏ريزيد آگاهيد»؟! (أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ).


(آيه 59)
«آيا شما آن را (در دوران جنينى) آفرينش (پى در پى) مى‏دهيد؟ يا ما آفريدگاريم؟! (أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ).

چه كسى اين نطفه بى‏ارزش و ناچيز را هر روز به شكل تازه‏اى در مى‏آورد و خلقتى بعد از خلقتى، و آفرينشى بعد از آفرينشى مى‏دهد؟ راستى اين تطورات شگفت‏انگيز كه اعجاب همه اولوا الالباب و متفكران را برانگيخته از ناحيه شماست يا خدا؟ آيا كسى كه قدرت بر اين آفرينشهاى مكرر دارد از زنده كردن مردگان در قيامت عاجز است؟!


(آيه 60)
سپس به بيان دليل سوم پرداخته، مى‏گويد: «ما در ميان شما مرگ را مقدر ساختيم، و هرگز كسى بر ما پيشى نمى‏گيرد» (نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ).
آرى! ما هرگز مغلوب نخواهيم شد و اگر مرگ را مقدر كرده ‏ايم نه به خاطر اين است كه نمى‏توانيم عمر جاويدان بدهيم.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
28th December 2013, 09:55 AM
(آيه 61)
بلكه هدف اين بوده است «تا گروهى را به جاى گروه ديگرى بياوريم، و شما را در جهانى كه نمى‏دانيد آفرينش تازه‏اى بخشيم» (عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ وَ نُنْشِئَكُمْ فِي ما لا تَعْلَمُونَ).

استدلال در دو آيه فوق چنين است: خداوند حكيم كه انسانها را آفريده و مرتبا گروهى مى‏ميرند و گروه ديگرى جانشين آنها مى‏شوند هدفى داشته، اگر اين هدف تنها زندگى دنيا بوده سزاوار است كه عمر انسان جاودان باشد، نه آنقدر كوتاه و آميخته با هزاران ناملائمات كه به آمد و رفتنش نمى‏ارزد.

بنابر اين قانون مرگ به خوبى گواهى مى‏دهد كه اينجا يك گذرگاه است نه يك منزلگاه يك پل است، نه يك مقصد، چرا كه اگر مقصد و منزل بود بايد دوام مى‏داشت.


(آيه 62)
در اين آيه سخن از چهارمين دليل معاد است، مى‏فرمايد: «شما عالم نخستين را دانستيد چگونه متذكر نمى‏شويد» كه جهانى بعد از آن است (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ).

اين دليل را به دو گونه مى‏توان بيان كرد: نخست اين كه فى المثل اگر ما از بيابانى بگذريم و در آن قصر بسيار مجلل و با شكوهى با محكمترين و عاليترين مصالح، و تشكيلات وسيع و گسترده، ببينيم، و بعد به ما بگويند اين همه تشكيلات و ساختمان عظيم براى اين است كه فقط قافله كوچكى چند ساعتى در آن بياسايد و برود، پيش خود مى‏گوئيم اين كار حكيمانه نيست، زيرا براى چنين هدفى مناسب اين بود چند خيمه كوچك برپا شود.

دنياى با اين عظمت و اين همه كرات و خورشيد و ماه و انواع موجودات زمينى نمى‏تواند براى هدف كوچكى مثل زندگى چند روزه بشر در دنيا آفريده شده باشد، و گر نه آفرينش جهان پوچ و بى‏حاصل است، اين تشكيلات عظيم براى موجود شريفى مثل انسان آفريده شده تا خداى بزرگ را از آن بشناسد معرفتى كه در زندگى ديگر سرمايه بزرگ اوست.

ديگر اين كه صحنه‏هاى معاد را در اين جهان در هر گوشه و كنار با چشم خود مى‏بينيد، همه سال در عالم گياهان صحنه رستاخيز تكرار مى‏شود، زمينهاى مرده را با نزول قطرات حياتبخش باران زنده مى‏كند، چنانكه در آيه 39 سوره فصلت مى‏فرمايد:
«كسى كه اين زمينهاى مرده را زنده مى‏كند هم اوست كه مردگان را زنده مى‏كند»!



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
28th December 2013, 09:57 AM
(آيه 63)
زارع خداوند است يا شما؟! تا كنون چهار دليل از دلائل هفتگانه‏اى را كه در اين سوره براى معاد ذكر شده خوانده‏ايم. در اين آيه و آيات آينده به سه دليل ديگر كه هر كدام نمونه‏اى از قدرت بى‏پايان خدا در زندگى انسان است اشاره مى‏كند كه يكى مربوط به آفرينش دانه‏هاى غذائى و ديگرى «آب» و سومى «آتش» است، زيرا سه ركن اساسى زندگى انسان را اينها تشكيل مى‏دهد، دانه‏هاى گياهى مهمترين ماده غذائى انسان محسوب مى‏شود، و آب مهمترين مشروب، و آتش مهمترين وسيله براى اصلاح مواد غذائى و ساير امور زندگى است.

نخست مى‏فرمايد: «آيا هيچ در باره آنچه كشت مى‏كنيد انديشيده‏ايد»؟! (أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ).


(آيه 64)
«آيا شما آن را مى‏رويانيد يا ما مى‏رويانيم»؟ (أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ).

آرى اين خداوند است كه در درون دانه، يك سلول زنده بسيار كوچك آفريده كه وقتى در محيط مساعد قرار گرفت در آغاز از مواد غذائى آماده در خود دانه استفاده مى‏كند، جوانه مى‏زند، و ريشه مى‏دواند، سپس با سرعت عجيبى از مواد غذائى زمين كمك مى‏گيرد و گاه از يك تخم صدها يا هزاران تخم بر مى‏خيزد.


(آيه 65)
در اين آيه براى تأكيد روى اين مسأله كه انسان هيچ نقشى در مسأله نمو و رشد گياهان جز افشاندن دانه ندارد، مى‏افزايد: «هر گاه بخواهيم آن (زراعت) را مبدل به كاه درهم كوبيده مى‏كنيم (به گونه‏اى) كه تعجب كنيد»! (لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ).

آرى! مى‏توانيم تندباد سمومى بفرستيم كه آن را قبل از بستن دانه‏ها خشك كرده در هم بشكند، يا آفتى بر آن مسلط كنيم كه محصول را از بين ببرد، و نيز مى‏توانيم سيل ملخها را بر آن بفرستيم.
آيا اگر زارع حقيقى شما بوديد اين امور امكان داشت؟ پس بدانيد همه اين بركات از جاى ديگر است.


(آيه 66)
آرى! تعجب مى‏كنيد و به حيرت فرو مى‏رويد و مى‏گوئيد: «به راستى ما زيان كرده‏ايم» و سرمايه ز كف داديم، و چيزى به دست نياورديم (إِنَّا لَمُغْرَمُونَ).


(آيه 67)
«بلكه ما بكلى محروميم» و بيچاره (بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ).


(آيه 68)
اين آب و آتش از كيست؟ در اينجا اشاره به ششمين و هفتمين دليل معاد، در اين بخش از آيات سوره واقعه مى‏كند كه بيانگر قدرت خداوند بر همه چيز و بر احياى مردگان است.
نخست مى‏فرمايد: «آيا به آبى كه مى‏نوشيد انديشيده ‏ايد»؟ (أَ فَرَأَيْتُمُ الْماءَ الَّذِي تَشْرَبُونَ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
28th December 2013, 09:59 AM
(آيه 69)
«آيا شما آن را از ابر نازل مى‏كنيد؟ يا ما نازل مى‏كنيم»؟ (أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ).

اين آيات وجدان انسانها را در برابر يك سلسله سؤالها قرار مى‏دهد و از آنها اقرار مى‏گيرد، و در واقع مى‏گويد: آيا در باره اين آبى كه مايه حيات شماست و پيوسته آن را مى‏نوشيد هرگز فكر كرده‏ايد؟
اگر مى‏بينيم در آيات فوق فقط روى آب نوشيدنى تكيه شده و از تأثير آن در مورد حيات حيوانات و گياهان سخنى به ميان نيامده به خاطر اهميت فوق العاده آب براى حيات خود انسان است، به علاوه در آيات قبل اشاره‏اى به مسأله زراعت شده بود و نيازى به تكرار نبود.


(آيه 70)
سر انجام در اين آيه براى تكميل همين بحث مى‏افزايد: «هرگاه بخواهيم اين آب گوارا را تلخ و شور قرار مى‏دهيم» (لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً).
«پس چرا شكر نمى‏كنيد»؟ (فَلَوْ لا تَشْكُرُونَ).

آرى! اگر خدا مى‏خواست به املاح محلول در آب نيز اجازه مى‏داد كه همراه ذرات آب تبخير شوند، و دوش به دوش آنها به آسمان صعود كنند، و ابرهائى شور و تلخ تشكيل داده، قطره‏هاى بارانى درست همانند آب دريا شور و تلخ فرو ريزند! اما او به قدرت كامله‏اش اين اجازه را به املاح نداد، نه تنها املاح در آب، بلكه ميكربهاى موذى و مضر و مزاحم نيز اجازه ندارند همراه بخارات آب به آسمان صعود كنند، و دانه‏هاى باران را آلوده سازند به همين دليل قطرات باران- هر گاه هوا آلوده نباشد- خالصترين، پاكترين، و گواراترين آبهاست.


(آيه 71)
سر انجام به هفتمين و آخرين دليل معاد در اين سلسله آيات مى‏رسيم و آن آفرينش آتش است، آتشى كه از مهمترين ابزار زندگى بشر، و مؤثرترين وسيله در تمام صنايع است، مى‏فرمايد: «آيا در باره آتشى كه مى‏افروزيد فكر كرده‏ايد»؟ (أَ فَرَأَيْتُمُ النَّارَ الَّتِي تُورُونَ).


(آيه 72)
«آيا شما درخت آن را آفريده‏ايد يا ما آفريده‏ايم»؟ (أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ).


(آيه 73)
در اين آيه براى تأكيد بحثهاى فوق مى‏افزايد: «ما آن را وسيله يادآورى (براى همگان) و وسيله زندگى براى مسافران قرار داده‏ايم» (نَحْنُ جَعَلْناها تَذْكِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ).

بازگشت آتش از درون درختان سبز از يك سو يادآور بازگشت روح به بدنهاى بى‏جان در رستاخيز است، و از سوى ديگر اين آتش تذكرى است نسبت به آتش دوزخ، چرا كه طبق حديثى پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اين آتشى كه بر مى‏افروزيد يك جزء از هفتاد جزء آتش دوزخ است»! تعبير «مَتاعاً لِلْمُقْوِينَ» اشاره كوتاه و پرمعنى به فوائد دنيوى اين آتش است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
28th December 2013, 10:00 AM
(آيه 74)
در اين آيه به عنوان نتيجه‏گيرى مى‏فرمايد: «حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن» و او را پاك و منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ).

آرى! خداوندى كه اين همه نعمت را آفريده، و هر كدام يادآور توحيد و معاد و قدرت و عظمت اوست شايسته تسبيح و تنزيه از هر گونه عيب و نقص است.

او هم «ربّ» است و پروردگار، و هم «عظيم» است و قادر و مقتدر گر چه مخاطب در اين جمله پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است ولى ناگفته پيداست كه منظور همه انسانها مى‏باشد.


(آيه 75)
تنها پاكان به حريم قرآن راه مى‏يابند! در تعقيب بحثهاى فراوانى كه در آيات قبل با ذكر هفت دليل در باره معاد آمد در اينجا سخن از اهميت قرآن مجيد است، چرا كه مسأله نبوت و نزول قرآن بعد از مسأله مبدأ و معاد مهمترين اركان اعتقادى را تشكيل مى‏دهد.

نخست با يك سوگند عظيم سخن را شروع كرده، مى‏فرمايد: «سوگند به جايگاه ستارگان» و محل طلوع و غروب آنها (فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ).

هنگامى كه به اين نكته توجه كنيم كه طبق گواهى دانشمندان تنها در كهكشان ما حدود يك هزار ميليون ستاره وجود دارد! و در جهان، كهكشانهاى زيادى موجود است كه هر كدام مسير خاصى دارند، به اهميت اين سوگند قرآن آشناتر مى‏شويم.


(آيه 76)
و به همين دليل در اين آيه مى‏افزايد: «و اين سوگندى است بسيار بزرگ اگر بدانيد» (وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ).

و اين خود يك اعجاز علمى قرآن محسوب مى‏شود كه در عصرى كه شايد هنوز عده‏اى مى‏پنداشتند ستارگان ميخهاى نقره‏اى هستند كه بر سقف آسمان كوبيده شده‏اند! يك چنين بيانى، آن هم در محيطى كه به حق محيط جهل و نادانى محسوب مى‏شد از يك انسان عادى محال است صادر شود.


(آيه 77)
اكنون ببينيم اين قسم عظيم براى چه منظورى ذكر شده؟ آيه مورد بحث پرده از روى آن برداشته، مى‏گويد: «آن (چه محمد صلّى اللّه عليه و آله آورده) قرآن كريمى است» (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ).

و به اين ترتيب به مشركان لجوج كه پيوسته اصرار داشتند اين آيات نوعى از كهانت است، و يا- العياذ باللّه- سخنانى است جنون آميز، يا همچون اشعار شاعران، يا از سوى شياطين است، پاسخ مى‏گويد: كه اين وحى آسمانى است و سخنى است كه آثار و عظمت و اصالت از آن ظاهر و نمايان است، و محتواى آن حاكى از مبدأ نزول آن مى‏باشد.

آرى! هم گوينده قرآن، كريم است، و هم خود قرآن، و هم آورنده آن، و هم اهداف قرآن كريم است.




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
28th December 2013, 10:02 AM
(آيه 78)
سپس به توصيف دوم اين كتاب آسمانى پرداخته، مى‏افزايد: اين آيات «در كتاب محفوظى جاى دارد» (فِي كِتابٍ مَكْنُونٍ).

در همان «لوح محفوظ» در «علم خدا» كه از هر گونه خطا و تغيير و تبديل محفوظ است.


(آيه 79)
و در سومين توصيف مى‏فرمايد: «اين كتاب را «جز پاكان نمى‏توانند به آن دست زنند» [- دست يابند] (لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ).

بسيارى از مفسران به پيروى از رواياتى كه از امامان معصوم عليهم السّلام وارد شده اين آيه را به عدم جواز مس كتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسير كرده‏اند.

از سوى ديگر حقايق و مفاهيم عالى قرآن را جز پاكان درك نمى‏كنند و حد اقل پاكى كه روح «حقيقت جوئى» است براى درك حد اقل مفاهيم آن لازم است، و هر قدر پاكى و قداست بيشتر شود درك انسان از مفاهيم قرآن و محتواى آن افزون خواهد شد.


(آيه 80)
در چهارمين و آخرين توصيف از قرآن مجيد مى‏فرمايد: اين قرآن «از سوى پروردگار عالميان نازل شده» (تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ).

خدائى كه مالك و مربى تمام جهانيان است اين قرآن را براى تربيت انسانها بر قلب پاك پيامبرش نازل كرده است، و همان گونه كه در جهان تكوين مالك و مربى اوست، در جهان تشريع نيز هر چه هست از ناحيه او مى‏باشد.


(آيه 81)
سپس مى‏افزايد: «آيا اين سخن را [- قرآن را با اوصافى كه گفته شد] سست و كوچك مى‏شمريد»؟! (أَ فَبِهذَا الْحَدِيثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ).

در حالى كه نشانه‏هاى صدق و حقانيت از آن به خوبى آشكار است و بايد كلام خدا را با نهايت جديت پذيرفت و به عنوان يك واقعيت بزرگ با آن رو برو شد.


(آيه 82)
در اين آيه مى‏فرمايد: «و به جاى شكر روزيهائى كه به شما داده شده آن را تكذيب مى‏كنيد»؟ (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَكُمْ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
28th December 2013, 10:04 AM
(آيه 83)
هنگامى كه جان به گلوگاه مى‏رسد! از لحظات حساسى كه آدمى را سخت در فكر فرو مى‏برد، لحظه احتضار و پايان عمر انسانهاست، در آن لحظه كه كار از كار گذشته، و اطرافيان مأيوس و نوميد به شخص محتضر نگاه مى‏كنند، و مى‏بينند همچون شمعى كه عمرش پايان گرفته آهسته آهسته خاموش مى‏شود، با زندگى وداع مى‏گويد، و هيچ كارى از دست هيچ كس ساخته نيست.

قرآن مجيد در تكميل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منكران و مكذبان، ترسيم گويائى از اين لحظه كرده، مى‏گويد: «پس چرا هنگامى كه جان به گلوگاه مى‏رسد» توانائى بازگرداندن آن را نداريد؟! (فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).


(آيه 84)
«و شما در اين حال نظاره مى‏كنيد» و كارى از دستتان ساخته نيست (وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ).

مخاطب در اينجا اطرافيان محتضرند، از يكسو نظاره حال او را مى‏كنند، و از سوى ديگر ضعف و ناتوانى خود را مشاهده مى‏نمايند و از سوى سوم توانائى خدا را بر همه چيز و بودن مرگ و حيات در دست او، و نيز مى‏دانند خودشان هم چنين سرنوشتى را در پيش دارند.


(آيه 85)
سپس مى‏افزايد: «و ما از شما به او نزديكتريم (و فرشتگان ما كه آماده قبض روح او هستند نيز نزديكتر از شما مى‏باشند) ولى شما نمى‏بينيد» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ).

ما به خوبى مى‏دانيم در باطن جان محتضر چه مى‏گذرد؟ و در عمق وجودش چه غوغائى برپاست؟ و مائيم كه فرمان قبض روح او را در سر آمد معينى صادر كرده‏ايم، ولى شما تنها ظواهر حال او را مى‏بينيد، و از چگونگى انتقال او از اين سرا به سراى ديگر بى‏خبريد.

به هر حال نه تنها در اين موقع بلكه در همه حال خداوند از همه كس به ما نزديكتر است حتى او نزديكتر از ما به ماست.


(آيه 86)
سپس براى تأكيد بيشتر، و روشن ساختن همين حقيقت، مى‏افزايد:
«اگر هرگز در برابر اعمالتان جزا داده نمى‏شويد ...» (فَلَوْ لا إِنْ كُنْتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ).


(آيه 87)
«پس آن (روح) را باز گردانيد اگر راست مى‏گوئيد» (تَرْجِعُونَها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
اين ضعف و ناتوانى شما دليلى است بر اين كه مالك مرگ و حيات ديگرى است، و پاداش و جزا در دست اوست، و اوست كه مى‏ميراند و زنده مى‏كند.


(آيه 88)
سر انجام نيكوكاران و بدكاران! قرآن در اينجا يك نوع جمع‏بندى از آيات آغاز سوره و آيات اخير مى‏كند، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى‏گيرند مجسم مى‏سازد كه چگونه بعضى در نهايت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى‏پوشند، و جمعى ديگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى‏دهند؟
نخست مى‏فرمايد: كسى كه در حالت احتضار و واپسين لحظات زندگى قرار مى‏گيرد «پس اگر او از مقربان باشد ...» (فَأَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ).


(آيه 89)
«در روح و ريحان و بهشت پرنعمت است» (فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِيمٍ).
«روح» و «ريحان» الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هرگونه نعمت و بركت الهى مى‏گردد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
29th December 2013, 07:45 AM
[golrooz] صفحه ی 320 از قرآن کریم شامل آیات 90 تا 96 از سوره ی واقعه و آیات 1 تا 10 از سوره ی حدید [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنْ أَصْحَٰبِ الْيَمِينِ(90)
امّا اگر از اصحاب يمين باشد،(90)



فَسَلَٰمٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَٰبِ الْيَمِينِ(91)
(به او گفته مي‌شود:) سلام بر تو از سوي دوستانت كه از اصحاب يمينند!(91)



وَأَمَّآ إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّآلِّينَ(92)
امّا اگر او از تكذيب‌كنندگان گمراه باشد،(92)



فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ(93)
با آب جوشان دوزخ از او پذيرايي مي‌شويد!(93)



وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ(94)
و سرنوشت او ورود در آتش جهنّم است،(94)



إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ(95)
اين مطلب حقّ و يقين است!(95)



فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ(96)
پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن (و او را منزّه بشمار)!(96)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر



سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(1)
آنچه در آسمانها و زمين است براي خدا تسبيح مي‌گويند؛ و او عزيز و حكيم است(1)



لَهُ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِ وَيُمِيتُ وَهُوَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(2)
مالكيّت (و حاكميّت) آسمانها و زمين از آن اوست؛ زنده مي‌كند و مي‌ميراند؛ و او بر هر چيز توانا است!(2)



هُوَ الْأَوَّلُ وَالْءَاخِرُ وَالظَّٰهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(3)
اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست؛ و او به هر چيز داناست(3)



هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَيٰ عَلَي الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَآءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(4)
او كسي است كه آسمانها و زمين را در شش روز [= شش دوران‌] آفريد؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت)؛ آنچه را در زمين فرو مي‌رود مي‌داند، و آنچه را از آن خارج مي‌شود و آنچه از آسمان نازل مي‌گردد و آنچه به آسمان بالا مي‌رود؛ و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مي‌دهيد بيناست!(4)



لَّهُ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(5)
مالكيّت آسمانها و زمين از آن اوست؛ و همه كارها به سوي او بازمي‌گردد(5)



يُولِجُ الَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي الَّيْلِ وَهُوَ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(6)
شب را در روز مي‌كند و روز را در شب؛ و او به آنچه در دل سينه‌ها وجود دارد داناست(6)



ءَامِنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا۟ مِمَّا جَعَلَكُم مُّسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنكُمْ وَأَنفَقُوا۟ لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ(7)
به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را جانشين و نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد؛ (زيرا) كساني كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند، اجر بزرگي دارند!(7)



وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا۟ بِرَبِّكُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِيثَٰقَكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(8)
چرا به خدا ايمان نياوريد در حالي كه رسول (او) شما را مي‌خواند كه به پروردگارتان ايمان بياوريد، و از شما پيمان گرفته است (پيماني از طريق فطرت و خِرد)، اگر آماده ايمان‌آوردنيد(8)



هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَيٰ عَبْدِهِۦٓ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ لِّيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(9)
او كسي است كه آيات روشني بر بنده‌اش [= محمد] نازل مي‌كند تا شما را از تاريكيها به سوي نور برد؛ و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است(9)



وَمَا لَكُمْ أَلَّا تُنفِقُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ لَا يَسْتَوِي مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَٰتَلَ أُو۟لَٰٓئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا۟ مِنۢ بَعْدُ وَقَٰتَلُوا۟ وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَيٰ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(10)
چرا در راه خدا انفاق نكنيد در حالي كه ميراث آسمانها و زمين همه از آن خداست (و كسي چيزي را با خود نمي‌برد)! كساني كه قبل از پيروزي انفاق كردند و جنگيدند (با كساني كه پس از پيروزي انفاق كردند) يكسان نيستند؛ آنها بلندمقامتر از كساني هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند؛ و خداوند به هر دو وعده نيك داده؛ و خدا به آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است(10)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
29th December 2013, 07:49 AM
(آيه 90)
سپس مى‏افزايد: «اما اگر از اصحاب يمين باشد» (وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ).
همان مردان و زنان صالحى كه نامه اعمالشان به نشانه پيروزى و قبولى به دست راستشان داده مى‏شود.


(آيه 91)
به او گفته مى‏شود: «سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب يمينند» (فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ).

به اين ترتيب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنيا سلام يارانش را به او مى‏رسانند، همان گونه كه در آيه 26 همين سوره در توصيف اهل بهشت خوانديم: «إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً».


(آيه 92)
سپس به سراغ گروه سوم مى‏رود كه در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال ياد شده بود، مى‏فرمايد: «اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد» (وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ).

تعبير «مكذّبين ضالّين» مى‏تواند اشاره به اين نكته باشد كه در ميان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند، آنها ممكن است مشمول الطاف الهى گردند، اما تكذيب كنندگان لجوج و معاند حتما گرفتار عذاب الهى مى‏شوند.


(آيه 93)
«با آب جوشان دوزخ (و حرارت و سموم آن) از او پذيرايى مى‏شود»! (فَنُزُلٌ مِنْ حَمِيمٍ).
«و سرنوشت او ورود در آتش جهنم است» (وَ تَصْلِيَةُ جَحِيمٍ).

آرى! در همان آستانه مرگ نخستين عذابهاى الهى را مى‏چشند و طعم تلخ كيفرهاى قيامت در قبر و برزخ در كام جانشان فرو مى‏رود.


(آيه 94)
و در پايان اين سخن، مى‏افزايد: «اين مطلب حق و يقين است» (إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ).
«هذا» اشاره به احوال گروههاى سه‏گانه‏اى است كه قبلا ذكر شده.


(آيه 95)
«حال كه چنين است: «پس به نام پروردگار بزرگت تسبيح كن» و او را منزه بشمار (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ).

تعبير به «فسبّح» (پس تسبيح كن) اشاره به اين حقيقت است كه آنچه در باره اين گروههاى سه گانه گفته شد عين عدالت است، و بنابر اين خداوندت را از هرگونه ظلم و بى‏عدالتى پاك و منزه بشمار، و يا اين كه اگر مى‏خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هر گونه شرك و بى‏عدالتى كه لازمه انكار قيامت است پاك و منزه بدان.

بسيارى از مفسران نقل كرده‏اند كه پس از نزول اين آيه پيامبر فرمود: «آن را در ركوع خود قرار دهيد» سبحان ربّى العظيم بگوئيد.

«پايان سوره واقعه»


منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread518-2.html

soham 313
29th December 2013, 07:51 AM
سوره حديد [57]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 29 آيه است‏.

محتواى سوره:
محتواى اين سوره را به هفت بخش مى‏توان تقسيم كرد:
1- آيات نخستين سوره بحث جامع و جالبى پيرامون توحيد و صفات خدا دارد و در حدود بيست صفت از صفات الهى در آن منعكس است.
2- بخش ديگرى از عظمت قرآن اين نور الهى كه در ظلمات شرك تابيد سخن مى‏گويد.
3- در بخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قيامت كه گروه اول در پرتو نور ايمان راه خود را به سوى بهشت مى‏گشايند، و گروه دوم در ظلمات شرك و كفر مى‏مانند، بحث مى‏كند.
4- در بخش ديگرى دعوت به ايمان و خروج از شرك، و سرنوشت جمعى از اقوام كافر پيشين منعكس شده است.
5- بخش مهمى از اين سوره پيرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى تقويت پايه‏هاى جهاد فى سبيل اللّه، و بى‏ارزش بودن اموال دنيا مى‏باشد.
6- در بخشى كوتاه، اما گويا و مستدل، سخن از عدالت اجتماعى به ميان آمده كه يكى از اهداف مهم انبياست.
7- و بالاخره در بخش ديگرى مسأله رهبانيت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است.

ضمنا نامگذارى اين سوره به «حديد» به خاطر تعبيرى است كه در آيه 25 سوره آمده است.

فضيلت تلاوت سوره:
در روايات اسلامى نكته‏هاى جالب توجهى پيرامون فضيلت تلاوت اين سوره آمده، البته تلاوتى كه توأم با فكر، و تفكرى كه توأم با عمل باشد.

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه قبل از خواب «مسبحات» را تلاوت مى‏فرمود (مسبّحات سوره‏هائى است كه با «سبح للّه» يا «يسبح للّه» آغاز مى‏شود و آن پنج سوره است: سوره حديد، حشر، صف، جمعه و تغابن) و مى‏فرمود: «در آنها آيه‏اى است كه از هزار آيه برتر است»! در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه «مسبحات» (سوره‏هاى پنج گانه فوق) را پيش از خواب بخواند از دنيا نمى‏رود تا حضرت مهدى عليه السّلام را درك كند، و اگر قبلا از دنيا برود در جهان ديگر در همسايگى رسول خدا خواهد بود».


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519.html

soham 313
29th December 2013, 07:52 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
آيات ژرف انديشان! گفتيم اين سوره با يك بخش توحيدى كه جامع حدود «بيست وصف» از اوصاف الهى است آغاز مى‏شود، اوصافى كه شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى‏برد و به ذات مقدس او آشنا مى‏كند، و هر قدر انديشمندان بيشتر در آن بينديشند به حقايق تازه‏اى دست مى‏يابند.

در حديثى از امام على بن الحسين عليه السّلام مى‏خوانيم: كه فرمود: «خداوند متعال مى‏دانست كه در آخر زمان اقوامى مى‏آيند كه در مسائل تعمق و دقت مى‏كنند، لذا سوره قل هو اللّه احد و آيات آغاز سوره حديد را نازل فرمود.

به هر حال، نخستين آيه اين سوره از تسبيح و تنزيه خدا شروع كرده، مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏گويند، و او عزيز و حكيم است» (سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).


(آيه 2)
بعد از ذكر دو وصف از صفات ذات پاك خداوند يعنى «عزّت» و «حكمت» به «مالكيت و تدبير و تصرفش در عالم هستى» كه لازمه قدرت و حكمت است پرداخته، مى‏افزايد: «مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

او «زنده مى‏كند و مى‏ميراند» (يُحْيِي وَ يُمِيتُ). آرى حيات و مرگ در تمام اشكالش به دست قدرت اوست.

«و او بر هر چيز تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

مالكيت خداوند نسبت به عالم هستى مالكيت اعتبارى و تشريعى نيست، بلكه مالكيت حقيقى و تكوينى است، يعنى او به همه چيز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست، لذا به دنبال آن سخن از زنده كردن و ميراندن و توانائى بر هر چيز به ميان آمده است.

تفاوت «عزت» و «قدرت» در اين است كه عزت بيشتر توجه به درهم شكستن مدافع دارد، و قدرت توجه به ايجاد اسباب، بنابر اين دو وصف مختلف محسوب مى‏شوند، هر چند در ريشه توانائى با هم مشتركند- دقت كنيد.


(آيه 3)
سپس به بيان پنج وصف ديگر پرداخته، مى‏فرمايد: «اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست و او به هر چيز داناست» (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).

توصيف به اول و آخر بودن تعبير لطيفى است از ازليت و ابديت او، زيرا مى‏دانيم او وجودى است بى‏انتها و واجب الوجود، يعنى هستيش از درون ذات اوست نه از بيرون، تا پايان گيرد يا آغازى داشته باشد، و بنابر اين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود.

او سر آغاز و ابتداى عالم هستى است، و اوست كه بعد از فناى جهان نيز خواهد بود.

بنابر اين تعبير به اول و آخر هرگز زمان خاصى را در بر ندارد و اشاره به مدت معينى نيست.

توصيف به ظاهر و باطن نيز تعبير ديگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چيز است، از همه چيز ظاهرتر است چرا كه آثارش همه جا را گرفته، و از همه چيز مخفى‏تر است چون كنه ذاتش بر كسى روشن نيست.

و يكى از نتائج اين امور همان است كه در پايان آيه آمده: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ» زيرا كسى كه از آغاز بوده و تا پايان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنين كسى قطعا از همه چيز آگاه مى‏باشد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519.html

soham 313
29th December 2013, 07:55 AM
(آيه 4)
او هميشه بر تخت قدرت است! به دنبال اوصاف يازده‏گانه‏اى كه در آيات قبل در باره ذات پاك پروردگار ذكر شد در اينجا اوصاف ديگرى بيان شده.

نخست از مسأله خالقيت سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: «او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [- شش دوران‏] آفريد» (هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).

مسأله «خلقت در شش روز» هفت مرتبه در قرآن مجيد ذكر شده است كه نخستين مرتبه در آيه 54 سوره اعراف، و آخرين مورد آن همين آيه مى‏باشد.

منظور از «يوم» (روز) در اين آيات روز معمولى نيست، بلكه منظور از آن «دوران» است خواه اين دوران كوتاه باشد، و يا طولانى هر چند ميليونها سال به طول انجامد.

بعد به مسأله حكومت و تدبير جهان پرداخته، مى‏افزايد: «سپس (بر تخت قدرت قرار گرفت» و به تدبير جهان پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

بدون شك خداوند نه جسم است و نه «عرش» به معنى «تخت سلطنت» مى‏باشد، بلكه اين تعبير كنايه‏اى است لطيف از حاكميت مطلقه خداوند و نفوذ تدبير او در عالم هستى و موجودات بطورى كه اگر يك لحظه نظر لطف از آنها برگيرد، و فيضش را قطع كند «فرو ريزند قالبها»! سپس شاخه ديگرى از علم بى‏پايانش را بيان كرده، مى‏افزايد: «آنچه را در زمين فرو مى‏رود مى‏داند و از آن خارج مى‏شود، و آنچه از آسمان نازل مى‏گردد، و آنچه به آسمان بالا مى‏رود» همه را مى‏داند (يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها).

و بالاخره در چهارمين و پنجمين توصيف روى نقطه حساسى تكيه كرده، مى‏فرمايد: «و هر جا باشيد او با شماست» (وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ).

«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).

چگونه او با شما نباشد در حالى كه ما نه تنها در وجود كه در بقاء خود لحظه به لحظه به او متكى هستيم و از وى مدد مى‏گيريم، او روح عالم هستى است، او جان جهان است، بلكه او برتر از اين و آن است! راستى اين احساس كه او همه جا با ماست از يكسو به انسان عظمت و شكوه مى‏بخشد و از سوى ديگر اطمينان و اعتماد به نفس مى‏دهد و شجاعت و شهامت در او مى‏آفريند، و از سوى سوم احساس مسؤوليت شديد مى‏بخشد، چرا كه او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است. آرى! اين اعتقاد ريشه اصلى تقوا و پاكى و درستكارى انسان است.


(آيه 5)
بعد از مسأله حاكميت و تدبير، سخن به مسأله مالكيت او در كل جهان هستى مى‏رسد، مى‏فرمايد: «مالكيت آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

و سر انجام به مسأله مرجعيت او اشاره كرده، مى‏افزايد: «و همه كارها به سوى او باز مى‏گردد» (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).

آرى وقتى او خالق و مالك و حاكم و مدبّر ماست و همه جا با ما مى‏باشد مسلما بازگشت همه ما و همه كارها نيز به سوى اوست.


(آيه 6)
در اين آيه به دو وصف ديگر نيز اشاره كرده، مى‏فرمايد:
«شب را در روز داخل مى‏كند و روز را در شب» (يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ).

آرى! تدريجا از يكى مى‏كاهد و به ديگرى مى‏افزايد و طول شب و روز را در سال تغيير مى‏دهد، همان تغييرى كه همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام بركاتى كه براى انسانها در اين فصول نهفته است.

و در پايان مى‏افزايد: «و او به آنچه در دلها وجود دارد داناست» (وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

همان گونه كه اشعه حياتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاريكى شب نفوذ مى‏كند و همه جا را روشن مى‏سازد، علم پروردگار نيز در تمام زواياى قلب و جان انسان نفوذ مى‏كند و همه اسرار آن را روشن مى‏سازد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519.html

soham 313
29th December 2013, 07:56 AM
(آيه 7)
ايمان و انفاق دو سرمايه بزرگ نجات و خوشبختى! بعد از بيان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او، اوصافى كه انگيزه حركت به سوى اللّه است، در اينجا از آنها نتيجه‏گيرى كرده و همگان را دعوت به ايمان و عمل مى‏نمايد.
نخست مى‏فرمايد: «به خدا و رسولش ايمان بياوريد» (آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).

اين دعوت يك دعوت عام است كه شامل همه انسانها مى‏شود، مؤمنان را به ايمانى كاملتر و راسختر، و غير مؤمنان را به اصل ايمان دعوت مى‏كند، دعوتى كه توأم با دليل است و دلائلش در آيات توحيدى قبل گذشت.

سپس به يكى از آثار مهم ايمان كه «انفاق فى سبيل اللّه» است دعوت كرده مى‏گويد: «و از آنچه شما را جانشين و نماينده (خود) در آن قرار داده انفاق كنيد» (وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ).

«انفاق» مفهوم وسيعى دارد كه منحصر به مال نيست، بلكه علم و هدايت و آبروى اجتماعى و سرمايه‏هاى معنوى و مادى ديگر را نيز شامل مى‏شود.

سپس براى تشويق بيشتر مى‏افزايد: «كسانى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند اجر بزرگى دارند» (فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ).

توصيف اجر به بزرگى، اشاره‏اى به عظمت الطاف و مواهب الهى، و ابديت و خلوص و دوام آن است، نه تنها در آخرت كه در دنيا نيز قسمتى از اين اجر بزرگ عائد آنها مى‏شود.


(آيه 8)
بعد از امر به «ايمان» و «انفاق» در باره هر يك از اين دو به بيانى مى‏پردازد كه به منزله استدلال و برهان است.

نخست به صورت يك استفهام توبيخى علّت عدم پذيرش دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در مورد ايمان به خدا جويا شده، مى‏فرمايد: «چرا به خدا ايمان نياوريد در حالى كه رسول (او) شما را مى‏خواند كه به پروردگارتان ايمان بياوريد و از شما پيمان گرفته است (پيمانى از طريق فطرت و خرد) اگر آماده ايمان آوردنيد» (وَ ما لَكُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكُمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثاقَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

يعنى، اگر به راستى شما آمادگى براى پذيرش حق داريد دلائلش روشن است، هم از طريق فطرت و عقل، و هم از طريق دليل نقل.


(آيه 9)
اين آيه براى تأكيد و توضيح بيشتر پيرامون همين معنى مى‏افزايد: «او كسى است كه آيات روشنى بر بنده‏اش [- محمد] نازل مى‏كند، تا شما را از تاريكيها به سوى نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است» (هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلى‏ عَبْدِهِ آياتٍ بَيِّناتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).


(آيه 10)
سپس به استدلالى براى مسأله انفاق پرداخته، مى‏فرمايد: «چرا در راه خدا انفاق نكنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين از آن خداست»؟
(وَ ما لَكُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

يعنى، سر انجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى‏پوشيد، و همه را مى‏گذاريد و مى‏رويد، پس اكنون كه در اختيار شماست چرا بهره خود را نمى‏گيريد! و از آنجا كه انفاق در شرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد در جمله بعد مى‏افزايد: «كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و جنگيدند و پيكار نمودند (با كسانى كه بعد از پيروزى انفاق كردند) يكسان نيستند» (لا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ).

يعنى، آنها كه در مواقع بحرانى از بذل مال و جان ابا نداشتند از آنها كه بعد از فرو نشستن طوفانها به يارى اسلام شتافتند برترند.

لذا براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «آنها بلند مقامتر از كسانى هستند كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند» (أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا).

و از آنجا كه هر دو گروه با تفاوت درجه مشمول عنايات حقند در پايان آيه مى‏افزايد: «و خداوند به هر دو وعده نيك داده است» (وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى‏).

اين يك قدردانى براى عموم كسانى است كه در اين مسير گام برداشتند.
تعبير «حسنى» هرگونه ثواب و پاداش نيك دنيا و آخرت را در بر مى‏گيرد.

و از آنجا كه ارزش عمل به خلوص آن است، در پايان آيه مى‏افزايد:
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).

هم از كميت و كيفيت اعمال شما با خبر است و هم از نيات و ميزان خلوص شما.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519.html

soham 313
30th December 2013, 09:06 AM
[golrooz] صفحه ی 321 از قرآن کریم شامل آیات 11 تا 20 از سوره ی حدید [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَٰعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ(11)
كيست كه به خدا وام نيكو دهد (و از اموالي كه به او ارزاني داشته انفاق كند) تا خداوند آن را براي او چندين برابر كند؟ و براي او پاداش پرارزشي است!(11)




يَوْمَ تَرَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ يَسْعَيٰ نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَٰنِهِم بُشْرَيٰكُمُ الْيَوْمَ جَنَّٰتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(12)
(اين پاداش بزرگ) در روزي است كه مردان و زنان باايمان را مي‌نگري كه نورشان پيش‌رو و در سمت راستشان بسرعت حركت مي‌كند (و به آنها مي‌گويند:) بشارت باد بر شما امروز به باغهايي از بهشت كه نهرها زير (درختان) آن جاري است؛ جاودانه در آن خواهيد ماند! و اين همان رستگاري بزرگ است!(12)




يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَٰفِقُونَ وَالْمُنَٰفِقَٰتُ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا۟ وَرَآءَكُمْ فَالْتَمِسُوا۟ نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَّهُ بَابٌۢ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَٰهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ(13)
روزي كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مي‌گويند: «نظري به ما بيفكنيد تا از نور شما پرتوي برگيريم!» به آنها گفته مي‌شود: «به پشت سر خود بازگرديد و كسب نور كنيد!» در اين هنگام ديواري ميان آنها زده مي‌شود كه دري دارد، درونش رحمت است و برونش عذاب!(13)




يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ قَالُوا۟ بَلَيٰ وَلَٰكِنَّكُمْ فَتَنتُمْ أَنفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّيٰ جَآءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(14)
آنها را صدا مي‌زنند: «مگر ما با شما نبوديم؟!» مي‌گويند: «آري، ولي شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد، و (در همه چيز) شكّ و ترديد داشتيد، و آرزوهاي دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرا رسيد، و شيطان فريبكار شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد!(14)




فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مَأْوَيٰكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَيٰكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ(15)
پس امروز نه از شما فديه‌اي پذيرفته مي‌شود، و نه از كافران؛ و جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مي‌باشد؛ و چه بد جايگاهي است!(15)




۞ أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا۟ كَالَّذِينَ أُوتُوا۟ الْكِتَٰبَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَٰسِقُونَ(16)
آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاي مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حقّ نازل كرده است خاشع گردد؟! و مانند كساني نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسماني داده شد، سپس زماني طولاني بر آنها گذشت و قلبهايشان قساوت پيدا كرد؛ و بسياري از آنها گنهكارند!(16)




اعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْءَايَٰتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(17)
بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مي‌كند! ما آيات (خود) را براي شما بيان كرديم، شايد انديشه كنيد!(17)




إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَٰتِ وَأَقْرَضُوا۟ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَٰعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ(18)
مردان و زنان انفاق‌كننده، و آنها كه (از اين راه) به خدا «قرض الحسنه» دهند، (اين قرض الحسنه) براي آنان مضاعف مي‌شود و پاداش پرارزشي دارند!(18)




وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِۦٓ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَآءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَكَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَآ أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ الْجَحِيمِ(19)
كساني كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند، آنها صدّيقين و شهدا نزد پروردگارشانند؛ براي آنان است پاداش (اعمال)شان و نور (ايمان)شان؛ و كساني كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، آنها دوزخيانند(19)




اعْلَمُوٓا۟ أَنَّمَا الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌۢ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَٰلِ وَالْأَوْلَٰدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَيٰهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَٰمًا وَفِي الْءَاخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَٰنٌ وَمَا الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَآ إِلَّا مَتَٰعُ الْغُرُورِ(20)
بدانيد زندگي دنيا تنها بازي و سرگرمي و تجمّل پرستي و فخرفروشي در ميان شما و افزون طلبي در اموال و فرزندان است، همانند باراني كه محصولش كشاورزان را در شگفتي فرو مي‌برد، سپس خشك مي‌شود بگونه‌اي كه آن را زردرنگ مي‌بيني؛ سپس تبديل به كاه مي‌شود! و در آخرت، عذاب شديد است يا مغفرت و رضاي الهي؛ و (به هر حال) زندگي دنيا چيزي جز متاع فريب نيست!(20)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
30th December 2013, 09:09 AM
(آيه 11)
و در اين آيه باز هم براى تشويق در مورد «انفاق فى سبيل اللّه» از تعبير جالب ديگرى استفاده كرده، مى‏گويد: «كيست كه به خدا وام نيكو دهد (و از اموالى كه به او ارزانى داشته انفاق كند) تا خداوند آن را براى او چندين برابر كند؟

و براى او پاداش پر ارزشى است» (مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ).
منظور از «قرض دادن به پروردگار» هر گونه انفاق در راه اوست كه يكى از مصاديق مهم آن كمك كردن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امام مسلمين مى‏باشد تا در مصارف لازم براى اداره حكومت اسلامى به كار گيرد.

از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: «خداوند از بندگانش وامى مطالبه نكرده است به خاطر احتياج خود و آنچه از حقوق براى خداست براى ولى و نماينده اوست».


(آيه 12)
از آنجا كه در آيه قبل خداوند انفاق كنندگان را به اجر كريم نويد داد، در اينجا مشخص مى‏كند كه اين اجر كريم و ارزشمند و با عظمت در چه روزى است؟

مى‏فرمايد: «در روزى است كه مردان و زنان با ايمان را مى‏نگرى كه نورشان در پيش رو و در سمت راستشان بسرعت حركت مى‏كند» (يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ).

منظور از «نور» تجسّم نور ايمان است، چرا كه در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى‏يابد، ايمان كه همان نور هدايت است به صورت روشنائى و نور ظاهرى مجسم مى‏گردد، و كفر كه تاريكى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى‏گردد.

اينجاست كه به احترام آنها اين ندا از فرشتگان بر مى‏خيزد: «بشارت باد بر شما امروز، به باغهائى از بهشت كه نهرها زير (درختان) آن جارى است» (بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه در آن خواهيد ماند، و اين پيروزى و رستگارى بزرگ است» (خالِدِينَ فِيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519.html

soham 313
30th December 2013, 09:10 AM
(آيه 13)
اما منافقان كه در تاريكى وحشتناك كفر و نفاق و گناه قرار گرفته‏اند در اين هنگام فريادشان بلند مى‏شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى‏كنند، اما چيزى جز جواب منفى نمى‏شنوند، چنانكه آيه مى‏گويد: «روزى كه مردان و زنان منافق به مؤمنان مى‏گويند: نظرى به ما بيفكنيد تا از نور شما پرتوى برگيريم» (يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ).

يعنى كمى مهلت دهيد تا ما هم به شما برسيم و در پرتو نورتان راه را پيدا كنيم.
در پاسخ به آنها «گفته مى‏شود: به پشت سر خود برگرديد و كسب نور كنيد»! (قِيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً).

اينجا جاى تحصيل نور نيست، مى‏بايست آن را از دنيائى كه پشت سر گذاشتيد، از طريق ايمان و عمل صالح، به دست مى‏آورديد، اما ديگر گذشته و دير شده است.
«پس (در اين هنگام) ديوارى ميان آنها زده مى‏شود كه درى دارد» (فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ).

ولى دو طرف اين ديوار عظيم، يا اين در، كاملا با هم متفاوت است «درونش رحمت است و برونش عذاب» (باطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ).

اين «در» ممكن است براى اين باشد كه منافقان از اين در، نعمتهاى بهشتى را ببينند و حسرت ببرند، يا اين كه افرادى كه كمتر آلوده ‏اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در كنار مؤمنان قرار گيرند.




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519.html

soham 313
30th December 2013, 09:12 AM
(آيه 14)
اما اين ديوار چنان نيست كه مانع عبور صدا باشد، لذا در اين آيه مى‏افزايد: «آنها را صدا مى‏زنند: مگر ما با شما نبوديم»؟! (يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ).

هم در دنيا با شما در يك جامعه مى‏زيستيم، و هم در اينجا در كنار شما بوديم چه شد كه ناگهان از ما جدا شديد، و به روح و رحمت الهى رفتيد، آنها در پاسخ «مى‏گويند: آرى!» با هم بوديم (قالُوا بَلى‏).

در همه جا با هم بوديم، در كوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسايه هم بوديم، و يا حتى گاه در يك خانه زندگى مى‏كرديم، ولى از نظر مكتب و عقيده و عمل فرسنگها با هم فاصله داشتيم، شما خط خود را از ما جدا كرده بوديد، و در اصول و فروع از حق بيگانه بوديد.
سپس مى‏افزايند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بوديد از جمله:

1- «شما خود را (به واسطه پيمودن طريق كفر) به هلاكت افكنديد» (وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ).

2- «و انتظار (مرگ پيامبر را) كشيديد» (وَ تَرَبَّصْتُمْ).
بعلاوه در انجام هر كار مثبت و هر حركت صحيح حالت صبر و انتظار داشتيد و تعلل مى‏نموديد.

3- «و پيوسته (در امر معاد و رستاخيز و حقانيت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن) شك و ترديد داشتيد» (وَ ارْتَبْتُمْ).

4- «و آرزوهاى دور و دراز (آرزوهائى كه هرگز دست از سر شما برنداشت) شما را فريب داد تا فرمان خدا (دائر بر مرگتان) فرا رسيد» (وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ).

آرى! اين آرزوها لحظه‏اى مجال تفكر صحيح به شما نداد، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چيره بود.

5- از همه اينها گذشته «شيطان فريبكار (كه پايگاهش را در وجودتان محكم كرده بود) شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد» (وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
گاه دنيا را در نظرتان جاودانه جلوه داد، و گاه قيامت را يك حلواى نسيه قلمداد كرد، و گاه اصلا وجود خداوند بزرگ را زير سؤال مى‏برد!



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519.html

soham 313
30th December 2013, 09:18 AM
(آيه 15)
سر انجام مؤمنان در يك نتيجه‏گيرى منافقان را مخاطب ساخته، مى‏گويند: «پس امروز نه از شما فديه‏اى پذيرفته مى‏شود» كه در برابر آن از عذاب الهى رهائى يابيد (فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ).

«و نه از كافران» (وَ لا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).
و به اين ترتيب كافران نيز سرنوشتى همچون منافقان دارند، و همگى در گرو گناهان و زشتيهاى اعمال خويشند، و راه خلاصى ندارند.

سپس مى‏افزايند: «جايگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى‏باشد» (مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ).

«و چه بد جايگاهى است»؟! (وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
معمولا انسانها براى نجات از چنگال مجازات و كيفر در دنيا يا متوسل به غرامت مالى مى‏شوند، و يا از نيروى ياور و شفيعى كمك مى‏طلبند، ولى در قيامت تمام اسباب و وسائل مادى كه در اين جهان براى رسيدن به مقاصد، معمول است از كار مى‏افتد و پيوندها بريده مى‏شود.

و به اين ترتيب قرآن روشن مى‏كند كه تنها وسيله نجات در آن روز ايمان و عمل صالح است، حتى دايره شفاعت محدود به كسانى است كه سهمى از اين دو را داشته باشند نه آنها كه پيوندهاى خود را بكلى از خدا و اولياء اللّه بريده‏ اند.


منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
30th December 2013, 09:21 AM
(آيه 16)

شأن نزول:
نقل شده كه، اين آيه يك سال بعد از هجرت در باره منافقان نازل شده است به خاطر اين كه روزى از سلمان فارسى پرسيدند از آنچه در تورات است براى ما سخن بگو! چرا كه در تورات مسائل شگفت انگيزى است (و به اين وسيله مى‏خواستند نسبت به قرآن بى‏اعتنايى كنند) در اين هنگام آيات آغاز سوره يوسف نازل شد، سلمان به آنها گفت: اين قرآن «احسن القصص» و بهترين سرگذشتهاست، و براى شما از غير آن نافعتر است.

مدتى بعد باز به سراغ سلمان آمدند و همان خواهش را تكرار كردند: در اين هنگام آيه «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ... خداوند بهترين سخن را نازل كرده كتابى كه آياتش (از نظر لطف و زيبائى و معنى) همانند يكديگر است آياتى مكرر دارد (اما تكرارى شوق انگيز) كه از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه در برابر پروردگارشان خاشعند مى‏افتد ...»

نازل شد. (زمر/ 23) باز براى بار سوم به سراغ سلمان آمدند و همان درخواست را تكرار كردند.
در اين هنگام آيه مورد بحث نازل شد و آنها را مؤاخذه كرد كه آيا موقع آن نرسيده است كه در برابر نام خدا خشوع كنيد و از اين سخنان دست برداريد.


تفسير:

غفلت و بى‏خبرى تا كى؟! بعد از ذكر آن همه انذارهاى كوبنده و هشدارهاى بيدارگر در اين آيه، به صورت يك نتيجه‏گيرى مى‏فرمايد: «آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل كرده است خاشع گردد؟ و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد (مانند يهود و نصارى) سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت (و خداوند را فراموش كردند) و قلبهايشان قساوت پيدا كرد، و بسيارى از آنها گنهكارند» (أَ لَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

روشن است ياد خداوند اگر در عمق جان قرار گيرند و همچنين شنيدن آياتى كه بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است هرگاه به درستى تدبر شود بايد مايه خشوع گردد، ولى قرآن گروهى از مؤمنان را در اينجا سخت ملامت مى‏كند كه چرا در برابر اين امور خاشع نمى‏شوند؟ و چرا همچون بسيارى از امتهاى پيشين گرفتار غفلت و بى‏خبرى شده‏اند؟ همان غفلتى كه نتيجه آن قساوت دل و همان قساوتى كه ثمره آن فسق و گناه است! اين آيه از آيات تكان دهنده قرآن مجيد است كه قلب و روح انسان را در تسخير خود قرار مى‏دهد و پرده‏هاى غفلت را مى‏درد. لذا در طول تاريخ افراد بسيار آلوده‏اى را مى‏بينيم كه با شنيدن اين آيه چنان تكان خوردند كه در يك لحظه با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضا در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
30th December 2013, 09:26 AM
(آيه 17)
و از آنجا كه زنده شدن قبلهاى مرده با ذكر الهى و پيدا كردن حيات معنوى در پرتو خشوع و خضوع در مقابل قرآن، شباهت زيادى به زنده شدن زمينهاى مرده به بركت قطرات حياتبخش باران دارد در اين آيه مى‏افزايد: «بدانيد خداوند زمين را بعد از مرگ آن زنده مى‏كند» (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).

«ما آيات (خود) را (در صحنه آفرينش و نيز در صحنه وحى) براى شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد» (قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).

در حقيقت اين آيه هم اشاره‏اى است به زنده شدن زمينهاى مرده به وسيله باران، و هم زنده شدن دلهاى مرده به وسيله ذكر اللّه و قرآن مجيد كه از آسمان وحى بر قلب پاك محمد صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است و هر دو شايسته تدبر و تعقل است.


(آيه 18)
در اين آيه بار ديگر به مسأله انفاق كه از ميوه‏هاى شجره ايمان و خشوع است باز مى‏گردد، و همان تعبيرى را كه در آيات قبل خوانديم با اضافاتى تكرار كرده، مى‏فرمايد: «مردان و زنان انفاق كننده و آنها كه (از اين راه) به خداوند قرض الحسنه دهند، (اين قرض الحسنه) براى آنان مضاعف مى‏شود و پاداش پرارزشى دارند» (إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ).

منظور از «قرض الحسنه به خداوند» همان «انفاق فى سبيل اللّه» است، هر چند وام دادن به بندگان خدا نيز از فضل اعمال است. و در آن حرفى نيست.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
30th December 2013, 09:30 AM
(آيه 19)
در ادامه بحث آيات گذشته پيرامون مؤمنان و اجر و پاداششان در پيشگاه خدا، در اينجا مى‏افزايد: «كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند آنها صديقين و شهدا نزد پروردگارشانند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

«صدّيق» كسى است كه سر تا پا صداقت و راستى است، و عملش گفتارش را تصديق مى‏كند.

واژه «شهداء» ممكن است به معنى «شهادت بر اعمال» بوده باشد، همان گونه كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى‏شود كه پيامبران گواه اعمال امتهاى خود هستند، و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله گواه بر آنها، و بر امت اسلامى است، و مسلمانان نيز شاهد و گواه بر اعمال مردمند.

بعضى نيز احتمال داده‏اند كه «شهدا» در اينجا به همان معنى شهيدان راه خداست، يعنى افراد مؤمن اجر و پاداش شهيدان را دارند، و به منزله شهدا محسوب مى‏شوند.

سپس مى‏افزايد: «براى آنهاست پاداش (اعمال) شان و نور (ايمان) شان» (لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ).
اين تعبير سر بسته اشاره به پاداش عظيم و نور فوق العاده آنهاست.

و در پايان مى‏فرمايد: «و كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند آنها دوزخيانند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ).

تا با مقابله اين دو گروه با يكديگر مقام والاى گروه اول، و انحطاط و بدبختى گروه دوم آشكار گردد.
و از آنجا كه در گروه اول، سطح بالاى ايمان مطرح بود، در اين گروه نيز كفر شديد مطرح است، لذا با تكذيب آيات الهى همراه ذكر شده.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
30th December 2013, 09:31 AM
(آيه 20)
دنيا چيزى جز متاع غرور نيست! از آنجا كه حب و علاقه دنيا سر چشمه هر گناه و «رأس كل خطيئه» است در اين آيه ترسيم گويائى از وضع زندگى دنيا و مراحل مختلف، و انگيزه‏هاى حاكم بر هر مرحله را ارائه داده، مى‏گويد:

«بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است» (اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ).

به اين ترتيب «غفلت»، «سرگرمى»، «تجمل»، «تفاخر» و «تكاثر» دورانهاى پنج‏گانه عمر آدمى را تشكيل مى‏دهند.

سپس با ذكر يك مثال آغاز و پايان زندگى دنيا را در برابر ديدگان انسانها مجسّم ساخته، مى‏فرمايد: «همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى‏برد، سپس خشك مى‏شود به گونه‏اى كه آن را زرد رنگ مى‏بينى، سپس تبديل به كاه مى‏شود»! (كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً).

«كفار» در اينجا به معنى كشاورزان است، زيرا اصل معنى «كفر» به معنى «پوشاندن» است، و چون كشاورز بذرافشانى كرده و آن را زير خاك مى‏پوشاند از اين رو به او «كافر» مى‏گويند.

سپس به بازده عمر و نتيجه و محصول نهائى آن پرداخته، مى‏افزايد: «و در آخرت (از دو حال خارج نيست): عذاب شديد است يا مغفرت و رضاى الهى» (وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ).

و سر انجام آيه را با اين جمله پايان مى‏دهد: «و (به هر حال) زندگى دنيا جز متاع و فريب نيست»! (وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ).

جمله «دنيا متاع غرور است» مفهومش اين است كه وسيله و ابزار است براى فريبكارى، فريب دادن خويشتن، و هم فريب ديگران و البته اين در مورد كسانى است كه دنيا را هدف نهائى قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و آخرين آرزويشان وصول به آن است، اما اگر مواهب اين جهان مادى وسيله‏اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد هرگز دنيا نيست، بلكه مزرعه آخرت، و قنطره و پلى براى رسيدن به آن هدفهاى بزرگ است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
31st December 2013, 07:47 AM
[golrooz] صفحه ی 322 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 29 از سوره ی حدید [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



سَابِقُوٓا۟ إِلَيٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(21)
به پيش تازيد براي رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتي كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است و براي كساني كه به خدا و رسولانش ايمان آورده‌اند؛ آماده شده است، اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد مي‌دهد؛ و خداوند صاحب فضل عظيم است!(21)




مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِيٓ أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَٰبٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَآ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ(22)
هيچ مصيبتي (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روي نمي‌دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است؛ و اين امر براي خدا آسان است!(22)




لِّكَيْلَا تَأْسَوْا۟ عَلَيٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا۟ بِمَآ ءَاتَيٰكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ(23)
اين بخاطر آن است كه براي آنچه از دست داده‌ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد؛ و خداوند هيچ متكبّر فخرفروشي را دوست ندارد!(23)




الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(24)
همانها كه بخل مي‌ورزند و مردم را به بخل دعوت مي‌كنند؛ و هر كس (از اين فرمان) روي‌گردان شود، (به خود زيان مي‌رساند نه به خدا)، چرا كه خداوند بي‌نياز و شايسته ستايش است!(24)




لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَٰتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَٰبَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ(25)
ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان (شناسايي حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند؛ و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروي شديد و منافعي براي مردم است، تا خداوند بداند چه كسي او و رسولانش را ياري مي‌كند بي‌آنكه او را ببينند؛ خداوند قوّي و شكست‌ناپذير است!(25)




وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَٰهِيمَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَٰبَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَٰسِقُونَ(26)
ما نوح و ابراهيم را فرستاديم، و در دودمان آن دو نبوّت و كتاب قرار داديم؛ بعضي از آنها هدايت يافته‌اند و بسياري از آنها گنهكارند(26)




ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّيْنَا بِعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَءَاتَيْنَٰهُ الْإِنجِيلَ وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَٰهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَآءَ رِضْوَٰنِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فََٔاتَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَٰسِقُونَ(27)
سپس در پي آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم، و بعد از آنان عيسي بن مريم را مبعوث كرديم و به او انجيل عطا كرديم، و در دل كساني كه از او پيروي كردند رأفت و رحمت قرار داديم؛ و رهبانيّتي را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم؛ گرچه هدفشان جلب خشنودي خدا بود، ولي حقّ آن را رعايت نكردند؛ از اين‌رو ما به كساني از آنها كه ايمان آوردند پاداششان را داديم؛ و بسياري از آنها فاسقند!(27)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّقُوا۟ اللَّهَ وَءَامِنُوا۟ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَيَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(28)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! تقواي الهي پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و براي شما نوري قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگي خود) راه برويد و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحيم است(28)




لِّئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتَٰبِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلَيٰ شَيْءٍ مِّن فَضْلِ اللَّهِ وَأَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(29)
تا اهل كتاب بدانند كه قادر بر چيزي از فضل خدا نيستند، و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر كس بخواهد آن را مي‌بخشد؛ و خداوند داراي فضل عظيم است!(29)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
31st December 2013, 07:50 AM
(آيه 21)
يك مسابقه بزرگ معنوى! بعد از بيان ناپايدارى جهان و لذات آن، و اين كه مردم در سرمايه‏هاى كم ارزش اين جهان نسبت به يكديگر تفاخر و تكاثر مى‏جويند، در اينجا مردم را به يك مسابقه عظيم روحانى در طريق كسب آنچه پايدار است و سزاوار هرگونه تلاش و كوشش دعوت كرده، مى‏فرمايد: «و به پيش تازيد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند آسمان و زمين است و براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده‏اند آماده شده است» (سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).

در حقيقت مغفرت پروردگار كليد بهشت است همان بهشتى كه پهنه آسمان و زمين را فرا مى‏گيرد، و از هم اكنون آماده براى پذيرائى مؤمنان است تا كسى نگويد بهشت نسيه است و بر نسيه دل نبايد نهاد.

اين نكته شايسته توجه است كه پيشى گرفتن به سوى مغفرت پروردگار از طريق اسباب آن است، مانند توبه و جبران طاعات فوت شده و اصولا اطاعت پروردگار و پرهيز از معاصى است.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد مى‏دهد و خداوند صاحب فضل عظيم است» (ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).

يقينا آن چنان بهشت گسترده، با آن مواهب عظيمش چيزى نيست كه انسان با اين اعمال ناچيز به آن برسد، و اين تنها فضل و رحمت و لطف الهى است كه آن پاداش عظيم را در مقابل اين قليل قرار داده، و از او نيز جز اين انتظار نيست.

چرا كه پاداشها هميشه به مقياس اعمال نيست بلكه به مقياس كرم پاداش دهنده است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
31st December 2013, 10:47 AM
(آيه 22)
سپس براى تأكيد بيشتر در زمينه عدم دلبستگى به دنيا، و شاد نشدن به اقبال آن، و غمگين نگشتن به ادبار آن، مى‏افزايد: «هيچ مصيبتى (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر اين كه همه آنها قبل از آن كه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است، و اين امر براى خداوند آسان است» (ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ).

آرى! مصائبى كه در زمين رخ مى‏دهد همچون زلزله‏ها و سيلها و طوفانها و همچنين مصائبى كه در نفوس انسانها واقع مى‏شود مانند مرگ و ميرها، و انواع حوادث دردناكى كه دامان انسان را مى‏گيرد همه آنها از قبل مقدر شده است، و در لوح محفوظ ثبت است.

ولى بايد توجه داشت كه مصائبى كه در اين آيه به آن اشاره شده، تنها مصائبى است كه به هيچ وجه قابل اجتناب نيست و مولود اعمال انسانها نمى‏باشد و گر نه مصيبتها، و ناكاميهايى كه تنها معلول گناهان و سهل‏انگارى خود انسان است، راه مقابله با آنها موضع گيرى صحيح در برنامه‏هاى زندگى است.

و منظور از «لوح محفوظ» علم بى‏پايان خداوند است، و يا صفحه جهان خلقت و نظام علت و معلول كه آن نيز مصداق علم فعلى خداوند است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
31st December 2013, 10:49 AM
(آيه 23)
اكنون ببينيم فلسفه تقدير اين مصائب در لوح محفوظ و سپس بيان اين حقيقت در قرآن چيست؟

آيه مورد بحث پرده از روى اين راز مهم برداشته، مى‏گويد: «اين به خاطر آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد» (لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ).

اين دو جمله كوتاه در حقيقت يكى از مسائل پيچيده فلسفه آفرينش را حل مى‏كند، چرا كه انسان هميشه در جهان هستى با مشكلات و گرفتاريها و حوادث ناگوار رو بروست، و غالبا از خود سؤال مى‏كند: با اين كه خداوند مهربان و كريم و رحيم است اين حوادث دردناك براى چيست؟
قرآن مى‏گويد: «هدف اين بوده كه شما دلبسته و اسير زرق و برق اين جهان نباشيد».

اين مصائب زنگ بيدارباشى است براى غافلان و شلاقى است، براى ارواح خفته، و رمزى است از ناپايدارى جهان، و اشاره‏اى است به كوتاه بودن عمر اين زندگى.

آرى اين مصائب شكننده تفاخر و غرور است، لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «و خداوند هيچ متكبر فخر فروشى را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).

تنها كسى گرفتار اين حالات مى‏شود كه مست ناز و نعمت گردد، ولى وجود آفات و مصائب براى آنها كه قابل بيدارى و هدايتند اين مستى و آثار آن را از بين مى‏برد.

افراد با ايمان با توجه به آيه فوق هنگامى كه به نعمتى از سوى خدا مى‏رسند خود را امانتدار او مى‏دانند، نه از رفتن آن غمگين مى‏شوند و نه از داشتن آن مست و مغرور.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
31st December 2013, 10:51 AM
(آيه 24)
اين آيه توضيح و تفسيرى است بر آنچه در آيه قبل آمده و در حقيقت «مختال فخور» (متكبر فخر فروش) را معرفى مى‏كند، مى‏فرمايد:

«همانها كه بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل دعوت مى‏كنند» (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ).

آرى! لازمه دلبستگى شديد به مواهب دنيا تكبر و غرور است، و لازمه تكبر و غرور بخل كردن، و دعوت ديگران به بخل است، اما بخل كردن به اين دليل كه سرمايه كبر و غرور خود را اين اموال مى‏داند، و هرگز نمى‏خواهد آن را از دست دهد، و اما دعوت ديگران به بخل براى اين است كه اگر ديگران سخاوتمند باشند او رسوا مى‏شود و ديگر اين كه، چون بخل را دوست دارد مبلغ چيزى است كه به آن عشق مى‏ورزد! و براى اين كه تصور نشود اصرار و تأكيد خداوند در مسأله انفاق و ترك بخل و يا حتى تعبير به وام گرفتن خداوند از بندگان در آيات گذشته- كه همه براى تشويق آنها به انفاق است- از نياز ذات پاك او سر چشمه مى‏گيرد، در پايان آيه مى‏افزايد:

«و هر كس (از اين فرمان) روى گردان شود (به خود زيان مى‏رساند نه به خدا) چرا كه خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است» (وَ مَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).

همه به او نيازمندند و او از همگان بى‏نياز است، چرا كه خزائن و منابع اصلى همه چيز نزد اوست، و از آنجا كه جامع همه صفات كمال است شايسته هر حمد و ستايش نيز مى‏باشد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-2.html

soham 313
31st December 2013, 10:52 AM
(آيه 25)
هدف اصلى بعث انبياء! از آنجا كه سبقت به سوى رحمت و مغفرت و بهشت پروردگار كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود نياز به رهبرى «رهبران الهى» دارد در اين آيه كه از پرمحتواترين آيات قرآن است به اين معنى اشاره كرده، و هدف ارسال انبياء و برنامه آنها را دقيقا بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم» (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ).

«و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم» (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ).
«تا مردم قيام به عدالت كنند» (لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ).

به اين ترتيب پيامبران با سه وسيله مجهز بودند: دلائل روشن، كتب آسمانى، و معيار سنجش حق از باطل و خوب از بد، و مانعى ندارد كه فى المثل قرآن مجيد هم «بينه» (معجزه) باشد، و هم كتاب آسمانى، و هم بيان كننده احكام و قوانين، يعنى سه بعد در يك محتوا.

و به هر حال هدف از اعزام اين مردان بزرگ با اين تجهيزات كامل همان اجراى «قسط و عدل» است و اين يكى از اهداف متعدد ارسال پيامبران است.

ولى از آنجا كه در يك جامعه انسانى هر قدر سطح اخلاق و اعتقاد و تقوا بالا باشد باز افرادى پيدا مى‏شوند كه سر به طغيان و گردنكشى بر مى‏دارند و مانع اجراى قسط و عدل خواهند بود. لذا در ادامه آيه مى‏فرمايد: «و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است»! (وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ).

آرى! تجهيزات سه گانه انبياء الهى براى اجراى عدالت وقتى مى‏تواند به هدف نهائى برسد كه از ضمانت اجرائى آهن و «بأس شديد» آن برخوردار باشد.

امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير جمله «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ» فرمود: «منظور از نازل كردن آهن خلقت آن است».


سپس به يكى ديگر از اهداف ارسال انبيا و نزول كتب آسمانى و همچنين آفرينش وسائلى همچون آهن اشاره كرده، مى‏فرمايد: هدف اين است «تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى‏كند بى‏آنكه او را ببينند» (وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ).

منظور از علم خداوند در اينجا تحقيق عينى علم اوست، يعنى تا آشكار شود چه كسانى به يارى خدا و مكتب او به پا مى‏خيزند و قيام به قسط مى‏كنند و چه كسانى از اين وظيفه بزرگ سرباز مى‏زنند در حقيقت مفهوم اين آيه شبيه همان است كه در آيه 179 سوره آل عمران آمده.

«ممكن نبود خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد مگر اين كه ناپاك را از پاك جدا كند»! به اين ترتيب مسأله آزمون و امتحان انسانها، و جدا سازى صفوف و تصفيه، يكى ديگر از اهداف بزرگ اين برنامه بوده است.

تعبير به «يارى خداوند» مسلما به معنى يارى دين و آئين و نمايندگان او و بسط آئين حق و قسط و عدل است، و گر نه خداوند نيازى به يارى كسى ندارد، و همگان به او نيازمندند.
لذا براى اثبات همين معنى آيه را با اين جمله پايان مى‏دهد كه: «خداوند قوى و شكست ناپذير است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ).

براى او ممكن است با يك اشاره همه جهان را زير و رو كند و تمامى دشمنان را نابود و اوليائش را پيروز گرداند، ولى هدف اصلى كه ترتيب و تكامل انسانهاست از اين طريق حاصل نمى‏گردد، لذا آنها را دعوت به يارى آئين حق كرده است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-3.html

soham 313
31st December 2013, 10:54 AM
(آيه 26)
پيامبران را يكى بعد از ديگرى فرستاديم! چنانكه مى‏دانيم شيوه قرآن اين است كه بعد از بيان يك سلسله اصول كلى تعليمات خود، اشاره به سرنوشت اقوام پيشين مى‏كند تا شاهد گويائى براى آن باشد، در اينجا نيز بعد از ذكر مسائل پيشين در باره ارسال رسولان همراه بينات و كتاب و ميزان، و همچنين لزوم سبقت مردم بر يكديگر در وصول به غفران پروردگار و سعادت جاويدان، از بعضى از اقوام و پيامبران پيشين نام مى‏برد و اين اصول كلى را در زندگى آنها مجسم مى‏سازد.

نخست از «نوح» و «ابراهيم» كه شيخ الانبيا و سرسلسله رسولان حق بودند شروع كرده، مى‏فرمايد: «ما نوح و ابراهيم را فرستاديم، و در دودمان آن دو نبوت و كتاب قرار داديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ).

اما همگى از اين ميراث بزرگ و مواهب عظيم خداوند بهره نگرفتند، «گروهى در پرتو آن هدايت يافته‏اند و بسيارى از آنها گنهكارند» (فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

آرى! نبوت توأم با شريعت و آئين از نوح عليه السّلام شروع شد، و بعد از او ابراهيم عليه السّلام پيامبر اولوا العزم ديگر، اين خط را تداوم بخشيد.



(آيه 27)
سپس اشاره سر بسته‏اى به سلسله انبياى ديگر، و آخرين آنها قبل از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏افزايد: «سپس در پى آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم» (ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا).

يكى بعد از ديگرى با اهدافى هماهنگ قيام كردند و چراغ هدايت را فرا راه مردم قرار دادند تا نوبت به حضرت مسيح عليه السّلام رسيد.

«و بعد از آنان عيسى بن مريم را مبعوث كرديم» (وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ).

سپس به كتاب آسمانى مسيح عليه السّلام اشاره كرده، مى‏افزايد: «و به او انجيل عطا كرديم» (وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ).

بعد از ويژگيهاى پيروان او سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «و در دل كسانى كه از او پيروى كردند رأفت و رحمت قرار داديم» (وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً).

سپس مى‏افزايد: «و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم، هدفشان جلب خشنودى خدا بود ولى حق آن را رعايت نكردند، از اين رو ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند پاداش داديم، و بسيارى از آنها فاسقند» (وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ).

از آيه فوق استفاده مى‏شود كه «رهبانيت» در آئين مسيح نبوده و پيروانش آن را بعد از او ابداع كردند، ولى در آغاز نوعى زهدگرائى و از ابداعات نيك محسوب مى‏شد، مانند بسيارى از مراسم و سنتهاى حسنه‏اى كه هم اكنون در ميان مردم رائج است، و كسى نيز روى آن به عنوان تشريع و دستور خاص شرع تكيه نمى‏كند، ولى اين سنت بعدا به انحراف گرائيد و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد.

از جمله بدعتهاى زشت مسيحيان در زمينه رهبانيت «تحريم ازدواج» براى مردان و زنان تارك دنيا بود، و ديگر «انزواى اجتماعى» و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع، و انتخاب صومعه‏ها و ديرهاى دور افتاده براى عبادت و زندگى در محيطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زيادى در ديرها و مراكز زندگى رهبانها به وجود آمد.

اسلام به شدّت «رهبانيت» را محكوم كرده چنانكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
«خداوند متعال رهبانيت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانيت امت من جهاد در راه خداست».



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-3.html

soham 313
31st December 2013, 10:56 AM
(آيه 28)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله جعفر بن ابي طالب را با هفتاد نفر به سوى نجاشى (به حبشه) فرستاد، او بر نجاشى وارد شد، و وى را دعوت به اسلام كرد، و اجابت نمود و ايمان آورد، به هنگام بازگشت از حبشه چهل تن از اهل آن كشور كه ايمان آورده بودند به جعفر گفتند: به ما اجازه ده كه خدمت اين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برسيم و اسلام خود را بر او عرضه بداريم، و همراه جعفر به مدينه آمدند.

هنگامى كه فقر مالى مسلمانها را مشاهده كردند، به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند: اگر اجازه فرمائيد به كشور خود بازگرديم و اموال خود را همراه بياوريم و با مسلمانان تقسيم كنيم.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اجازه فرمود.
در اين هنگام آيه 52 تا 54 سوره قصص نازل گرديد و از آنها تمجيد كرد.

افرادى از اهل كتاب كه ايمان نياورده بودند هنگامى كه اين جمله را- كه در ذيل آيات مزبور است- شنيدند: «آنها پاداش خود را به خاطر صبر و استقامتشان دو بار دريافت مى‏دارند» در برابر مسلمانان ايستادند و گفتند: اى مسلمانان! كسانى كه به كتاب شما و كتاب ما ايمان بياورند دو پاداش دارند، بنابر اين كسى كه تنها به كتاب ما ايمان داشته باشد يك پاداش دارد همانند پاداش شما! بنابر اين به اعتراف خودتان شما فضيلتى بر ما نداريد! اينجا بود كه اين دو آيه نازل شد، و اعلام داشت كه مسلمانان نيز دو پاداش دارند، علاوه بر نور الهى و مغفرت، و سپس افزود: «اهل كتاب بدانند آنها توانائى بر به دست آوردن چيزى از فضل و رحمت الهى ندارند»!

تفسير:
آنها كه دو سهم از رحمت الهى دارند: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اهل كتاب و مسيحيان در ميان بود، اين آيه و آيه بعد تكميلى است بر آنچه در آيات قبل آمده است.

نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! تقواى الهى پيشه كنيد و به رسولش ايمان بياوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ).

مخاطب در آيه همه مؤمنانى هستند كه در ظاهر دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را پذيرفته بودند ولى هنوز ايمان راسخ، ايمانى كه اعماق جان آنها را روشن كند و در اعمال آنها ظاهر شود، پيدا نكرده بودند.

سپس در دنباله آيه به سه موهبت بزرگ كه در سايه ايمان عميق و تقوا حاصل مى‏شود اشاره كرده، مى‏فرمايد: چنين كنيد «تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد، و براى شما نورى قرار دهد كه با آن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

منظور از اين دو بهره همان است كه در آيه 201 سوره بقره آمده: «خداوندا در دنيا به ما نيكى مرحمت فرما، و در آخرت نيز نيكى عنايت كن».

دومين پاداش آنها «وَ يَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ» مفهوم مطلق و گسترده‏اى دارد، نه اختصاصى به دنيا دارد، و نه آخرت، و به تعبير ديگر ايمان و تقوا سبب مى‏شود كه حجابها از قلب مؤمن برچيده شود، و چهره حقايق را بى‏پرده ببيند، و در پرتو آن روشن بينى خاصى نصيب او مى‏شود كه افراد بى‏ايمان از آن محرومند چرا كه بزرگترين مانع شناخت و مهمترين حجاب بر قلب آدمى و هوى و هوسهاى سركش و آمال و آرزوهاى دور و دراز و اسارت در چنگال ماده و زرق و برق دنياست، هنگامى كه در پرتو ايمان و تقوا اين گرد و غبارها فرو نشست آفتاب حقيقت بر صفحه قلب مى‏تابد، و حقايق را آن چنان كه هست در مى‏يابد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-3.html

soham 313
1st January 2014, 08:07 AM
[golrooz] صفحه ی 323 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 8 از سوره ی مجادله [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَٰدِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِيٓ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَآ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌۢ بَصِيرٌ(1)
خداوند سخن زني را كه درباره شوهرش به تو مراجعه كرده بود و به خداوند شكايت مي‌كرد شنيد (و تقاضاي او را اجابت كرد)؛ خداوند گفتگوي شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حل مشكلش) مي‌شنيد؛ و خداوند شنوا و بيناست(1)




الَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسَآئِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَٰتِهِمْ إِنْ أُمَّهَٰتُهُمْ إِلَّا الَِّٰٓٔي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنكَرًا مِّنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ(2)
كساني كه از شما نسبت به همسرانشان «ظهار» مي‌كنند (و مي‌گويند: «أَنتِ عَليَّ كَظهَرِ أُمّي = تو نسبت به من بمنزله مادرم هستي»)، آنان هرگز مادرانشان نيستند؛ مادرانشان تنها كساني‌اند كه آنها را به دنيا آورده‌اند! آنها سخني زشت و باطل مي‌گويند؛ و خداوند بخشنده و آمرزنده است!(2)




وَالَّذِينَ يُظَٰهِرُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُوا۟ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِّن قَبْلِ أَن يَتَمَآسَّا ذَٰلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(3)
كساني كه همسران خود را «ظِهار» مي‌كنند، سپس از گفته خود بازمي‌گردند، بايد پيش از آميزش جنسي با هم، برده‌اي را آزاد كنند؛ اين دستوري است كه به آن اندرز داده مي‌شويد؛ و خداوند به آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است!(3)




فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِن قَبْلِ أَن يَتَمَآسَّا فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَٰلِكَ لِتُؤْمِنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْكَٰفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ(4)
و كسي كه توانايي (آزاد كردن برده‌اي) نداشته باشد، دو ماه پياپي قبل از آميزش روزه بگيرد؛ و كسي كه اين را هم نتواند، شصت مسكين را اطعام كند؛ اين براي آن است كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد؛ اينها مرزهاي الهي است؛ و كساني كه با آن مخالفت كنند، عذاب دردناكي دارند!(4)




إِنَّ الَّذِينَ يُحَآدُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ كُبِتُوا۟ كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَقَدْ أَنزَلْنَآ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ وَلِلْكَٰفِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ(5)
كساني كه با خدا و رسولش دشمني مي‌كنند خوار و ذليل شدند آن‌گونه كه پيشينيان خوار و ذليل شدند؛ ما آيات روشني نازل كرديم، و براي كافران عذاب خواركننده‌اي است(5)




يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓا۟ أَحْصَيٰهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ وَاللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ(6)


در آن روز كه خداوند همه آنها را برمي‌انگيزد و از اعمالي كه انجام دادند با خبر مي‌سازد، اعمالي كه خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش كردند؛ و خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است!(6)






أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَيٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَآ أَدْنَيٰ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا۟ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا۟ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(7)
آيا نمي‌داني كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مي‌داند؛ هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمي‌كنند مگر اينكه خداوند چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمي‌كنند مگر اينكه خداوند ششمين آنهاست، و نه تعدادي كمتر و نه بيشتر از آن مگر اينكه او همراه آنهاست هر جا كه باشند، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مي‌سازد، چرا كه خداوند به هر چيزي داناست!(7)




أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ نُهُوا۟ عَنِ النَّجْوَيٰ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا نُهُوا۟ عَنْهُ وَيَتَنَٰجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَٰنِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَإِذَا جَآءُوكَ حَيَّوْكَ بِمَا لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ وَيَقُولُونَ فِيٓ أَنفُسِهِمْ لَوْلَا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِمَا نَقُولُ حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمَصِيرُ(8)
آيا نديدي كساني را كه از نجوا [= سخنان درگوشي‌] نهي شدند، سپس به كاري كه از آن نهي شده بودند بازمي‌گردند و براي انجام گناه و تعدّي و نافرماني رسول خدا به نجوا مي‌پردازند و هنگامي كه نزد تو مي‌آيند تو را تحيّتي (و خوشامدي) مي‌گويند كه خدا به تو نگفته است، و در دل مي‌گويند: «چرا خداوند ما را بخاطر گفته‌هايمان عذاب نمي‌كند؟!» جهنم براي آنان كافي است، وارد آن مي‌شوند، و چه بد فرجامي است!(8)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
1st January 2014, 08:09 AM
(آيه 29)
اين آيه كه آخرين آيه اين سوره است بيان دليلى است براى آنچه در آيه قبل آمده، مى‏فرمايد: اين پاداشهاى مضاعف الهى علاوه بر نورانيت و مغفرت به خاطر آن است «تا اهل كتاب بدانند كه آنها قادر بر چيزى از فضل خدا نيستند و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست، به هر كس بخواهد آن را مى‏بخشد و خداوند داراى فضل عظيم است» (لِئَلَّا يَعْلَمَ أَهْلُ الْكِتابِ أَلَّا يَقْدِرُونَ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).

اين پاسخى است به آنها كه مى‏گفتند: خداوند به گروهى از اهل كتاب كه ايمان به محمّد آورده‏اند- طبق عقيده مسلمانان- دو پاداش مى‏دهد، بنابر اين ما كه ايمان به او نياورده‏ايم داراى يك پاداشيم همانند ديگر مسلمانان! قرآن به آنها پاسخ مى‏گويد كه مسلمانان عموما داراى دو پاداشند، چرا كه همه آنها ايمان به رسول خدا و تمام انبياء پيشين دارند و اما گروهى از اهل كتاب كه ايمان نياورده‏اند هيچ سهمى ندارند تا بدانند كه رحمت الهى در اختيار آنان نيست كه به هر كس بخواهند بدهند و از هر كس بخواهند دريغ دارند!

«پايان سوره حديد»

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread519-3.html

soham 313
1st January 2014, 08:10 AM
آغاز جزء 28 قرآن مجيد

سوره مجادله [58]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 22 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره طبق طبيعت سوره‏هاى «مدنى» بيشتر از احكام فقهى، و نظام زندگى اجتماعى، و روابط با مسلمين و غير مسلمين سخن مى‏گويد، و مجموع بحثهاى آن را مى‏توان در سه بخش خلاصه كرد:
1- در بخش اول سخن از حكم «ظهار» مى‏گويد كه در جاهليت نوعى طلاق و جدائى دائمى محسوب مى‏شد، و اسلام آن را تعديل كرد و در مسير صحيح قرار داد.
2- در بخش ديگرى يك سلسله دستورها در باره آداب مجالست از جمله منع از «نجوى» (سخنان در گوشى) و همچنين جادادن به كسانى كه تازه وارد مجلس مى‏شوند.
3- در آخرين بخش، بحث گويا و مشروح و كوبنده‏اى در باره منافقان، و آنها كه ظاهرا دم از اسلام مى‏زدند اما با دشمنان اسلام سر و سرّ داشتند، مطرح كرده، مسلمين راستين را از ورود در حزب شياطين و منافقين بر حذر مى‏دارد، و آنها را به رعايت «حب فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و ملحق شدن به «حزب اللّه» دعوت مى‏كند.

نامگذارى سوره به «مجادله» به خاطر تعبيرى است كه در آيه نخستين آن آمده است.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس سوره مجادله را تلاوت كند (و در آن بينديشد و به كار بندد) در قيامت در زمره حزب اللّه خواهد بود.»

همچنين در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «هر كس سوره حديد و مجادله را در نمازهاى فريضه بخواند و آن را ادامه دهد، خداوند هرگز او را در تمام طول زندگى عذاب نمى‏كند، و در خود و خانواده‏اش هرگز بدى نمى‏بيند، و نيز گرفتار فقر و بد حالى نمى‏شود».

تناسب محتواى اين سوره‏ ها با پاداشهاى فوق روشن است، و اين خود نشان مى‏دهد كه هدف از تلاوت پياده كردن محتواى آن در زندگى است نه تلاوتى خالى از انديشه و عمل.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520.html

soham 313
1st January 2014, 08:12 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
شأن نزول:
نقل كرده‏اند كه: زنى از طايفه انصار به نام «خوله» كه از طايفه «خزرج» و همسرش «اوس بن صامت» بود در يك ماجرا مورد خشم شوهرش قرار گرفت، و او كه مرد تندخويى بود تصميم بر جدائى از او گرفت، و گفت: «انت علىّ كظهر امّى تو نسبت به من همچون مادر من هستى!».

و اين در حقيقت نوعى از طلاق در زمان جاهليت بود اما طلاقى بود كه نه قابل بازگشت بود و نه زن آزاد مى‏شد كه بتواند همسرى براى خود برگزيند، و اين بدترين حالتى بود كه براى يك زن شوهردار ممكن بود رخ دهد.

چيزى نگذشت كه مرد پشيمان شد.

زن خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و ماجرا را چنين نقل كرد: اى رسول خدا! همسرم «اوس بن صامت» زمانى مرا به زوجيت خود برگزيد كه جوان بودم و صاحب جمال و مال و ثروت و فاميل، اموال من را مصرف كرد، حالا «ظهار» كرده و پشيمان شده، آيا راهى هست كه ما به زندگى سابق بازگرديم؟! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: تو بر او حرام شده‏اى! زن پى در پى اصرار و الحاح مى‏كرد، سر انجام رو به درگاه خدا آورد و عرض كرد: «خداوندا! بيچارگى و نياز و شدت حالم را به تو شكايت مى‏كنم، خداوندا! فرمانى بر پيامبرت نازل كن و اين مشكل را بگشا».

در اينجا حال وحى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست داد، و چهار آيه آغاز اين سوره بر او نازل شد كه راه حل مشكل «ظهار» را به روشنى نشان مى‏دهد.

تفسير:
«ظهار» يك عمل زشت جاهلى! با توجه به آنچه در شأن نزول گفته شد تفسير آيات نخستين سوره روشن است، مى‏فرمايد: «خداوند سخن زنى را كه در باره شوهرش به تو مراجعه كرده بود، شنيد» و تقاضاى او را اجابت كرد (قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجادِلُكَ فِي زَوْجِها).

سپس مى‏افزايد: آن زن علاوه بر اين كه با تو مجادله داشت «به خداوند شكايت مى‏كرد» و از پيشگاهش تقاضاى حل مشكل نمود (وَ تَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ).

«اين در حالى بود كه خداوند گفتگوى شما (و اصرار آن زن) را (در حل مشكلش) مى‏شنيد» (وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما).

«و خداوند شنوا و بيناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).

آرى! خداوند، آگاه از همه «مسموعات» و «مبصرات» است، بى‏آنكه نيازى به اعضاى بينائى و شنوائى داشته باشد، او همه جا حاضر و ناظر است و همه چيز را مى‏بيند و هر سخنى را مى‏شنود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520.html

soham 313
1st January 2014, 08:13 AM
(آيه 2)
سپس به سراغ بيان حكم ظهار مى‏رود و به عنوان مقدمه ريشه اين عقيده خرافى را با جمله‏هاى كوتاه و قاطع در هم مى‏كوبد، مى‏فرمايد: «كسانى از شما كه نسبت به همسرانشان ظهار مى‏كنند (و مى‏گويند: انت علىّ كظهر امّى تو نسبت به من به منزله مادرم هستى) آنان هرگز مادرانشان نيستند، مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آورده‏اند»! (الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ).

مادر و فرزند بودن چيزى نيست كه با سخن درست شود، يك واقعيت عينى خارجى است كه هرگز از طريق بازى با الفاظ حاصل نمى‏شود.

و به دنبال آن مى‏افزايد: «آنها سخنى زشت و باطل مى‏گويند» (وَ إِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً).

مطابق اين آيه «ظهار» عملى است حرام و منكر، ولى از آنجا كه تكاليف الهى اعمال گذشته را شامل نمى‏شود، و از لحظه نزول حاكميت دارد، در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداوند بخشنده و آمرزنده است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ). هم مى‏بخشد و هم مى‏پوشاند.

بنابر اين اگر مسلمانى قبل از نزول اين آيات مرتكب اين عمل شده نبايد نگران باشد، خداوند او را مى‏بخشد.

اما به هر حال مسأله كفّاره به قوت خود باقى است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520.html

soham 313
1st January 2014, 08:14 AM
(آيه 3)
ولى از آنجا كه اين سخن زشت و زننده چيزى نبود كه از نظر اسلام ناديده گرفته شود لذا كفاره نسبتا سنگينى براى آن قرار داده تا از تكرار آن جلوگيرى كند، مى‏فرمايد: «كسانى كه همسران خود را ظهار مى‏كنند، سپس از گفته خود باز مى‏گردند، بايد پيش از آميزش جنسى آنها با هم برده‏اى را آزاد كنند» (وَ الَّذِينَ يُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا).

سپس مى‏افزايد: «اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى‏شويد» (ذلِكُمْ تُوعَظُونَ بِهِ).

گمان نكنيد كه چنين كفّاره‏اى در مقابل «ظهار» كفّاره سنگين و نامتعادلى است، زيرا اين سبب اندرز و بيدارى و تربيت نفوس شماست، تا بتوانيد خود را در برابر اين گونه كارهاى زشت و حرام كنترل كنيد.

اصولا تمام كفّارات جنبه بازدارنده و تربيتى دارد، و اى بسا كفّاره‏هائى كه جنبه مالى دارد تأثيرش از غالب تعزيرات كه جنبه بدنى دارد بيشتر است.

و از آنجا كه ممكن است بعضى با بهانه‏ هائى شانه از زير بار كفّاره خالى كنند و بدون اين كه كفّاره دهند با همسر خود بعد از «ظهار» آميزش جنسى داشته باشند، در پايان آيه مى‏افزايد: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ). هم از ظهار آگاه است و هم از ترك كفّاره و هم از نيّات شما!



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520.html

soham 313
1st January 2014, 08:16 AM
(آيه 4)
و نيز از آنجا كه آزاد كردن يك برده براى همه مردم امكان پذير نيست، همان گونه كه در شأن نزول آمد و نيز ممكن است انسان از نظر مالى قادر به آزاد كردن برده باشد اما برده‏اى براى اين كار پيدا نشود- همان گونه كه در عصر ما چنين است- لذا جهانى و جاودانگى بودن اسلام ايجاب مى‏كند كه در مرحله بعد جانشينى براى آزادى بردگان ذكر شود به همين دليل در آيه مورد بحث مى‏فرمايد:
«و كسى كه توانائى (آزاد كردن برده‏اى) نداشته باشد دو ماه پياپى قبل از آميزش روزه بگيرد» (فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ شَهْرَيْنِ مُتَتابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا).

اين كفاره نيز اثر عميق بازدارنده‏اى دارد، به علاوه از آنجا كه روزه در تصفيه روح و تهذيب نفوس اثر عميق دارد مى‏تواند جلو تكرار اين گونه اعمال را در آينده بگيرد.

البته ظاهر آيه اين است كه هر شصت روز پى در پى انجام شود، و بسيارى از فقهاى اهل سنت نيز بر طبق آن فتوا داده‏اند، ولى در روايات ائمه اهل بيت عليهم السّلام آمده است كه اگر كمى از ماه دوم را (حتى يك روز) به دنبال ماه اول روزه بگيرد مصداق شهرين متتابعين و دو ماه پى در پى خواهد بود و اين تصريح حاكم بر ظهور آيه است.

و از آنجا كه بسيارى از مردم نيز قادر به انجام كفّاره دوم يعنى دو ماه متوالى روزه نيستند، جانشين ديگرى براى آن ذكر كرده، مى‏فرمايد: «و كسى كه اين را هم نتواند شصت مسكين را اطعام كند» (فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّينَ مِسْكِيناً).

ظاهر «اطعام» اين است كه به اندازه‏اى غذا دهد كه در يك وعده سير شود، اما در روايات اسلامى در يك «مد» طعام (حدود 750 گرم) تعيين شده است.

سپس در دنباله آيه بار ديگر به هدف اصلى اين گونه كفّارات اشاره كرده، مى‏افزايد: «اين براى آن است كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد» (ذلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).

آرى! جبران گناهان به وسيله كفّارات پايه‏هاى ايمان را محكم مى‏كند، و انسان را نسبت به مقررات الهى علما و عملا پايبند مى‏سازد! و در پايان آيه براى اين كه همه مسلمانان اين مسأله را يك امر جدى تلقى كنند مى‏گويد: «اينها مرزهاى الهى است، و كسانى كه با آن مخالفت كنند عذاب دردناكى دارند» (وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ أَلِيمٌ).

قوانين الهى را از اين رو «حدود الهى» مى‏گويند كه عبور از آن مجاز نيست.

چنانكه ديديم اسلام «ظهار» را به شدّت محكوم كرده، بنابر اين هر گاه كسى نسبت به همسرش ظهار كند، همسرش مى‏تواند با مراجعه به حاكم شرع او را موظف سازد كه يا رسما از طريق طلاق از او جدا شود و يا به زندگى زناشوئى باز گردد، اما پيش از بازگشت بايد به ترتيبى كه در آيات فوق خوانديم كفّاره بدهد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520.html

soham 313
1st January 2014, 08:18 AM
(آيه 5)
آنها كه با خدا دشمنى مى‏كنند از آنجا كه آخرين جمله آيه قبل به همگان اخطار مى‏كرد كه حدود الهى را رعايت كنند، و از آن تجاوز ننمايند، در اينجا از كسانى سخن مى‏گويد كه نه تنها از اين حدود تجاوز كرده، بلكه به مبارزه با خدا و پيامبر او صلّى اللّه عليه و آله برخاسته‏اند و سرنوشت آنها را در اين دنيا و جهان ديگر روشن مى‏سازد.

نخست مى‏فرمايد: «كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى‏كنند خوار و ذليل شدند آن گونه كه پيشينيان آنها خوار و ذليل شدند» (إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُوا كَما كُبِتَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

سپس مى‏افزايد: «ما آيات روشنى نازل كرديم» (وَ قَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ بَيِّناتٍ).

بنابر اين، به قدر كافى اتمام حجت شده و عذر و بهانه‏اى براى مخالفت باقى نمانده است، و با اين حال اگر مخالفت كنند بايد مجازات شوند.

نه تنها در اين دنيا مجازات مى‏شوند بلكه «براى كافران عذاب خوار كننده‏اى (در قيامت) است» (وَ لِلْكافِرِينَ عَذابٌ مُهِينٌ).

به هر حال اين تهديد الهى در مورد كسانى كه در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن ايستاده بودند به وقوع پيوست، و در جنگهاى بدر و خيبر و خندق و غير آن با ذلت و شكست رو برو شدند، و سر انجام فتح مكه طومار قدرت و شوكت آنها را در هم پيچيد و اسلام در همه جا پيروز گشت.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520.html

soham 313
1st January 2014, 08:21 AM
(آيه 6)
اين آيه در توصيف زمان وقوع عذاب اخروى آنها چنين مى‏گويد:
«در آن روز كه خداوند همه آنها را بر مى‏انگيزد و از اعمالى كه انجام دادند با خبر مى‏سازد» (يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).

«اعمالى كه خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش كردند» (أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ).
و اين خود عذاب دردناكى است كه خداوند گناهان فراموش شده آنها را به يادشان مى‏آورد و در صحنه محشر در برابر خلايق رسوا مى‏شوند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداوند بر هر چيز شاهد و ناظر است» (وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ).
آرى حضور خداوند در همه جا و در هر زمان و در درون و برون ما ايجاب مى‏كند كه نه فقط اعمال، بلكه نيات و عقايد ما را شمارش كند و در آن روز بزرگ كه «يوم البروز» است همه را بازگو فرمايد.


(آيه 7)
سپس براى تأكيد بر حضور خداوند در همه جا و آگاهى او بر همه چيز سخن را به مسأله «نجوى» (گفتگوهاى در گوشى) مى‏كشد، مى‏فرمايد: «آيا نمى‏دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است مى‏داند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

سپس مى‏افزايد: «هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى‏كنند مگر اين كه خداوند چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى‏كنند مگر اين كه خداوند ششمين آنهاست» (ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ).

«و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن، مگر اين كه او همراه آنهاست هر جا كه باشند» (وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا).

«سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مى‏سازد چرا كه خداوند به هر چيزى داناست» (ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).

منظور از اين كه خداوند چهارمين يا ششمين آنهاست اين است كه او در همه جا حاضر و ناظر و از همه چيز آگاه است، و گر نه ذات پاكش نه مكان دارد و نه هرگز توصيف به اعداد مى‏شود، بلكه شبيه و نظير و مثل و مانند ندارد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520.html

soham 313
1st January 2014, 08:23 AM
(آيه 8)
شأن نزول:
در مورد اين آيه دو شأن نزول نقل شده كه هر كدام مربوط به يك قسمت از آيه است.

نخست اين كه: جمعى از يهود و منافقان در ميان خودشان جدا از مؤمنان نجوا مى‏كردند و گاه با چشمهاى خود اشاره‏هاى ناراحت كننده‏اى به مؤمنان داشتند، و همين باعث غم و اندوه مؤمنان مى‏شد، هنگامى كه اين كار را تكرار كردند مؤمنان شكايت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نمودند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه هيچ كس در برابر مسلمانان با ديگرى نجوا نكند، اما آنها گوش ندادند، باز هم تكرار كردند، آيه نازل شد (و آنها را سخت بر اين كار تهديد كرد).

همچنين نقل شده كه: گروهى از يهود خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و به جاى «السّلام عليك» گفتند: «السّام عليك يا ابا القاسم» (كه مفهومش مرگ بر تو يا ملالت و خستگى بر تو باد، است).

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در جواب آنها فرمود: «و عليكم همين بر شما باد».

عايشه مى‏گويد: من متوجه اين مطلب شدم و گفتم: «عليكم السّام و لعنكم اللّه و غضب عليكم مرگ بر شما، خدا لعنت كند شما را، و غضب كند»! پيامبر به من فرمود: مدارا كن و از خشونت و بدگوئى بپرهيز.

گفتم: مگر نمى‏شنوى مى‏گويند: «مرگ بر تو»! فرمود: مگر تو هم نشنيدى كه من در جواب «عليكم» گفتم! اينجا بود كه خداوند آيه نازل كرد كه هنگامى كه اين گروه نزد شما مى‏آيند تحيتى مى‏گويند كه خدا چنان تحيتى به شما نگفته است.


تفسير:
«نجوا» از شيطان است! در اينجا همچنان ادامه بحثهاى نجواست.
نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه از نجوا [- سخنان در گوشى‏] نهى شدند سپس به كارى كه از آن نهى شده بودند باز مى‏گردند، و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدا به نجوا مى‏پردازند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى‏ ثُمَّ يَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ وَ يَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ).

از اين تعبير به خوبى استفاده مى‏شود كه قبلا به آنها هشدار داده شده بود كه از نجوا بپرهيزند كارى كه ذاتا توليد نگرانى و بدگمانى در ديگران مى‏كند.

در ادامه اين سخن به يكى ديگر از اعمال خلاف منافقان و يهود اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و هنگامى كه نزد تو مى‏آيند تو را تحيّتى (و خوشامدى) مى‏گويند كه خدا به تو نگفته است» (وَ إِذا جاؤُكَ حَيَّوْكَ بِما لَمْ يُحَيِّكَ بِهِ اللَّهُ).

منظور از «تحيت الهى» در اين آيه همان جمله «السّلام عليك»، يا «سلام اللّه عليك» مى‏باشد كه شبيه آن در آيات قرآن در مورد پيامبران و بهشتيان و غير آنها كرارا آمده است: از جمله در آيه 181 سوره صافات مى‏خوانيم: «و سلام على المرسلين سلام بر تمام رسولان پروردگار».

سپس مى‏افزايد: آنها نه فقط مرتكب اين گناهان بزرگ مى‏شوند، بلكه آن چنان از باده غرور سرمست هستند كه «در دل مى‏گويند: (اگر اعمال ما بد است پس) چرا خداوند ما را به خاطر گفته‏هايمان عذاب نمى‏كند»؟! (وَ يَقُولُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا يُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ).

به اين ترتيب هم عدم ايمان خود را به نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ثابت كردند و هم عدم ايمان به احاطه علمى خداوند.

ولى قرآن در يك جمله كوتاه به آنها چنين پاسخ مى‏گويد: «جهنم براى آنان كافى است (و نيازى به مجازات ديگر نيست، همان جهنمى كه به زودى) وارد آن مى‏شوند و چه بد فرجامى است» (حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِيرُ).

البته اين تعبير نفى عذاب دنيوى را در باره آنها نمى‏كند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520.html

soham 313
2nd January 2014, 12:29 PM
[golrooz] صفحه ی 324 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 21 از سوره ی مجادله [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا تَنَٰجَيْتُمْ فَلَا تَتَنَٰجَوْا۟ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَٰنِ وَمَعْصِيَتِ الرَّسُولِ وَتَنَٰجَوْا۟ بِالْبِرِّ وَالتَّقْوَيٰ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ الَّذِيٓ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(9)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! هنگامي كه نجوا مي‌كنيد، و به گناه و تعدّي و نافرماني رسول (خدا) نجوا نكنيد، و به كار نيك و تقوا نجوا كنيد، و از خدايي كه همگي نزد او جمع مي‌شويد بپرهيزيد!(9)




إِنَّمَا النَّجْوَيٰ مِنَ الشَّيْطَٰنِ لِيَحْزُنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَلَيْسَ بِضَآرِّهِمْ شَئًْا إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(10)
نجوا تنها از سوي شيطان است؛ مي‌خواهد با آن مؤمنان غمگين شوند؛ ولي نمي تواند هيچ گونه ضرري به آنها برساند جز بفرمان خدا؛ پس مؤمنان تنها بر خدا توكّل كنند!(10)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا۟ فِي الْمَجَٰلِسِ فَافْسَحُوا۟ يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انشُزُوا۟ فَانشُزُوا۟ يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ دَرَجَٰتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(11)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! هنگامي كه به شما گفته شود: «مجلس را وسعت بخشيد (و به تازه‌واردها جا دهيد)»، وسعت بخشيد، خداوند (بهشت را) براي شما وسعت مي‌بخشد؛ و هنگامي كه گفته شود: «برخيزيد»، برخيزيد؛ اگر چنين كنيد، خداوند كساني را كه ايمان آورده‌اند و كساني را كه علم به آنان داده شده درجات عظيمي مي‌بخشد؛ و خداوند به آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است!(11)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا نَٰجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا۟ بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَيٰكُمْ صَدَقَةً ذَٰلِكَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا۟ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(12)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! هنگامي كه مي‌خواهيد با رسول خدا نجوا كنيد (و سخنان درگوشي بگوييد)، قبل از آن صدقه‌اي (در راه خدا) بدهيد؛ اين براي شما بهتر و پاكيزه‌تر است و اگر توانايي نداشته باشيد، خداوند غفور و رحيم است!(12)




ءَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا۟ بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَيٰكُمْ صَدَقَٰتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا۟ وَتَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَءَاتُوا۟ الزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُوا۟ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(13)
آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خودداري كرديد؟! اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوند توبه شما را پذيرفت، نماز را برپا داريد و زكات را ادا كنيد و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مي‌دهيد با خبر است!(13)




۞ أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ تَوَلَّوْا۟ قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِم مَّا هُم مِّنكُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَيَحْلِفُونَ عَلَي الْكَذِبِ وَهُمْ يَعْلَمُونَ(14)
آيا نديدي كساني را كه طرح دوستي با گروهي كه مورد غضب خدا بودند ريختند؟! آنها نه از شما هستند و نه از آنان! سوگند دروغ ياد مي‌كنند (كه از شما هستند) در حالي كه خودشان مي‌دانند (دروغ نمي‌گويند)!(14)




أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(15)
خداوند عذاب شديدي براي آنان فراهم ساخته، چرا كه اعمال بدي انجام مي‌دادند!(15)




اتَّخَذُوٓا۟ أَيْمَٰنَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(16)
آنها سوگندهاي خود را سپري قرار دادند و مردم را از راه خدا بازداشتند؛ از اين‌رو براي آنان عذاب خواركننده‌اي است!(16)




لَّن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَٰلُهُمْ وَلَآ أَوْلَٰدُهُم مِّنَ اللَّهِ شَئًْا أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(17)
هرگز اموال و اولادشان آنها را از عذاب الهي حفظ نمي‌كند؛ آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مي‌مانند!(17)




يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَيٰ شَيْءٍ أَلَآ إِنَّهُمْ هُمُ الْكَٰذِبُونَ(18)
(به خاطر بياوريد) روزي را كه خداوند همه آنها را برمي‌انگيزد، آنها براي خدا نيز سوگند (دروغ) ياد مي‌كنند همان‌گونه كه (امروز) براي شما ياد مي‌كنند؛ و گمان مي‌كنند كاري مي‌توانند انجام دهند؛ بدانيد آنها دروغگويانند!(18)




اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَٰنُ فَأَنسَيٰهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَٰنِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَٰنِ هُمُ الْخَٰسِرُونَ(19)
شيطان بر آنان مسلّط شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده؛ آنان حزب شيطانند! بدانيد حزب شيطان زيانكارانند!(19)




إِنَّ الَّذِينَ يُحَآدُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُو۟لَٰٓئِكَ فِي الْأَذَلِّينَ(20)
كساني كه با خدا و رسولش دشمني مي‌كنند، آنها در زُمره ذليل‌ترين افرادند.!(20)




كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا۠ وَرُسُلِيٓ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ(21)
خداوند چنين مقرر داشته كه من و رسولانم پيروز مي‌شويم؛ چرا كه خداوند قوّي و شكست‌ناپذير است!(21)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
2nd January 2014, 12:32 PM
(آيه 9)
و از آنجا كه مؤمنان نيز گهگاه به خاطر ضرورتها يا تمايلاتى به نجوا مى‏پرداختند در اين آيه روى سخن را به آنها كرده، و براى اين كه در اين كار آلوده به گناهان منافقان و يهود نشوند مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد!

هنگامى كه نجوا مى‏كنيد به گناه و تعدى و نافرمانى رسول (خدا) نجوا نكنيد، (محتواى نجواى شما بايد پاك و الهى باشد) به كار نيك و تقوا نجوا كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا تَناجَيْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِيَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى‏).

«و از خدائى كه همگى نزد او جمع مى‏شويد بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).

از اين تعبير به خوبى استفاده مى‏شود كه اصل نجوا اگر در ميان مؤمنان باشد، سوء ظنى برنيانگيزد، توليد نگرانى نكند و محتواى آن توصيه به نيكيها و خوبيها باشد مجاز است.


(آيه 10)
لذا در اين آيه مى‏افزايد: «نجوا تنها از سوى شيطان است» (إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّيْطانِ).
«مى‏خواهد با آن مؤمنان را غمگين سازد» (لِيَحْزُنَ الَّذِينَ آمَنُوا).

«ولى (بايد بدانند كه شيطان) نمى‏تواند هيچ گونه ضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا» (وَ لَيْسَ بِضارِّهِمْ شَيْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).

چرا كه هر مؤثرى در عالم هستى است تأثيرش به فرمان خداست.

«پس مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند» و از هيچ چيز جز او نترسند و بر غير او دل ننهند (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).

بدين ترتيب «نجوا» گاه حرام است و اين در صورتى است كه موجب اذيت و آزار و هتك حيثيت مسلمانى گردد و چنين نجوائى نجواى شيطانى است كه هدفش غمگين ساختن مؤمنان است.

در مقابل گاه حكم وجوب به خود مى‏گيرد، و اين در صورتى است كه مسأله سرى لازمى در ميان باشد كه افشاى آن خطرناك، و عدم ذكر آن نيز موجب تضييع حق و يا خطرى براى اسلام و مسلمين است.

و گاه متصف به استحباب مى‏شود و آن در جائى است كه انسان براى انجام كارهاى نيك و بر و تقوا به سراغ آن رود، و همچنين حكم كراهت و اباحه.

ولى اصولا هرگاه هدف مهمترى در كار نباشد نجوا كردن كار پسنديده ‏اى نيست، و بر خلاف آداب مجلس است زيرا نوعى بى ‏اعتنائى يا بى ‏اعتمادى نسبت به ديگران محسوب مى‏شود.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520-2.html

soham 313
2nd January 2014, 12:35 PM
(آيه 11)

شأن نزول:

نقل كرده‏اند كه: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در يكى از روزهاى جمعه در «صفّه» (سكوى بزرگى كه در كنار مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قرار داشت) نشسته بود و گروهى نزد حضرت حاضر بودند، و جا تنگ بود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عادتش اين بود كه مجاهدان بدر را اعم از مهاجر و انصار احترام فراوان مى‏كرد، در اين هنگام گروهى از بدريون وارد شدند، در حالى كه ديگران قبل از آنها اطراف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را پر كرده بودند، هنگامى كه مقابل پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند سلام كردند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پاسخ فرمود سپس به حاضران سلام كردند آنها نيز پاسخ گفتند، آنها روى پاى خود ايستاده بودند، و منتظر بودند حاضران به آنها جا دهند ولى هيچ كس تكان نخورد! اين امر بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخت آمد، رو به بعضى از كسانى كه اطراف او نشسته بودند كرد و فرمود: فلان و فلانى برخيزيد، چند نفر را از جا بلند كرد تا واردين بنشينند (و اين در حقيقت نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاردن به پيش كسوتان در ايمان و جهاد بود.)
ولى اين مطلب بر آن چند نفر كه از جا برخاستند ناگوار آمد، منافقان گفتند:

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسم عدالت را رعايت نكرد! در اينجا آيه نازل شد و قسمتى از آداب نشستن در مجالس را براى آنها شرح داد.

تفسير:

احترام به پيش كسوتان در مجالس در تعقيب دستورى كه در آيات گذشته در مورد ترك نجوا در مجالس، و محدود ساختن آن به موارد معين آمده، در اين آيه يكى ديگر از آداب مجلس را بازگو كرده، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه به شما گفته شود:
مجلس را وسعت بخشيد (و به تازه واردها جا دهيد) وسعت بخشيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا).

كه اگر چنين كنيد: «خداوند (بهشت را) براى شما وسعت مى‏بخشد» و در اين جهان نيز به قلب و جان و رزق و روزى شما وسعت مى‏دهد (يفسح الله لكم).

و از آنجا كه گاهى مجلس آن چنان مملوّست كه بدون برخاستن بعضى جا براى ديگران پيدا نمى‏شود، و يا اگر جائى پيدا مى‏شود مناسب حال آنها نيست در ادامه آيه مى‏افزايد: «و هنگامى كه گفته شود: برخيزيد برخيزيد» (و اذا قيل انشزوا فانشزوا).

نه تعلل جوئيد و نه به هنگامى كه بر مى‏خيزيد ناراحت شويد، چرا كه گاه تازه واردها از شما براى نشستن سزاوارترند به خاطر خستگى مفرط، يا كهولت سن، و يا احترام خاصى كه دارند، و يا جهات ديگر.

سپس به بيان پاداش انجام اين دستور الهى پرداخته مى‏افزايد: اگر چنين كنيد «خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند و كسانى را كه علم به آنها داده شده درجات عظيمى مى‏بخشد» (يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات).

اشاره به اين كه اطاعت اين دستورات دليل بر ايمان و علم و آگاهى است، و نيز اشاره به اين كه اگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به بعضى دستور داد از جا برخيزند و به تازه واردان جا دهند براى يك هدف مقدس الهى و احترام به پيشگامان در ايمان و علم بوده است.

و از آنجا كه گروهى اين آداب را با طيب خاطر و از صميم دل انجام مى‏دهند، و گروه ديگرى با كراهت و ناخشنودى، يا براى ريا و تظاهر، در پايان آيه مى‏افزايد:
«و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (و الله بما تعملون خبير).

اين آيه نشان مى‏دهد آنچه مقام آدمى را نزد خدا بالا مى‏برد، دو چيز است:
ايمان و علم.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520-2.html

soham 313
2nd January 2014, 12:37 PM
(آيه 12)

شأن نزول:
نقل كرده‏اند: جمعى از اغنياء خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏آمدند و با او نجوا مى‏كردند (اين كار علاوه بر اين كه وقت گرانبهاى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را مى‏گرفت مايه نگرانى مستضعفين و موجب امتيازى براى اغنياء بود) در اينجا اين آيه نازل شد و به آنها دستور داد كه قبل از نجوا كردن با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صدقه‏اى به مستمندان بپردازند، اغنياء وقتى چنين ديدند از نجوا خوددارى كردند. آيه بعد نازل شد (و آنها را ملامت كرد و حكم آيه اول را نسخ نمود) و اجازه نجوا به همگان داد- ولى نجوا در مورد كار خير و اطاعت پروردگار.

تفسير:
يك آزمون جالب! در بخشى از آيات گذشته سخن از مسأله نجوا بود، باز همين بحث را ادامه داده، نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه مى‏خواهيد با رسول خدا نجوا كنيد پيش از نجوايتان صدقه‏اى در راه خدا بدهيد» (يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدموا بين يدى نجواكم صدقة).

سپس مى‏افزايد: «اين براى شما بهتر و پاكيزه‏تر است» (ذلك خير لكم و اطهر).

اين صدقه هم براى متمكنان «خير» بود، زيرا موجب ثوابى مى‏شد، و هم براى نيازمندان، چرا كه وسيله كمكى به آنها محسوب مى‏گشت.

و اما «اطهر» بودنش از اين نظر بود كه قلوب اغنيا را از حب مال مى‏شست، و قلوب نيازمندان را از كينه و ناراحتى.

ولى از آنجا كه اگر وجوب صدقه قبل از نجوا عموميت مى‏داشت فقرا از طرح مسائل مهم يا نيازهاى خود در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به صورت نجوا محروم مى‏شدند، در ذيل آيه حكم صدقه را از اين گروه برداشته، مى‏فرمايد: «و اگر توانائى نداشته باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است» (فان لم تجدوا فان الله غفور رحيم).

و به اين ترتيب آنها كه تمكن مالى داشتند دادن صدقه قبل از نجوا براى آنان واجب بود، و آنها كه نداشتند بدون آن مى‏توانستند با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نجوا كنند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520-2.html

soham 313
2nd January 2014, 12:38 PM
(آيه 13)
جالب اين كه دستور فوق تأثير عجيبى گذاشت و آزمون جالبى شد و همگى جز يك نفر از دادن صدقه و نجوا خوددارى كردند، و او امير مؤمنان على عليه السّلام بود اينجا بود كه آنچه لازم بود روشن شود شد و آنچه بايد مسلمانان از اين دستور بفهمند و درس گيرند گرفتند.

لذا آيه مورد بحث نازل گرديد و اين حكم را نسخ كرد و فرمود: «آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد»؟! (أ أشفقتم أن تقدموا بين يدى نجواكم صدقات).

معلوم مى‏شود حب مال در دل شما از علاقه به نجواى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيشتر است، و نيز معلوم مى‏شود در اين نجواها غالبا مسائل حياتى مطرح نمى‏شد، و گر نه چه مانعى داشت كه اين گروه قبل از نجوا صدقه‏اى مى‏دادند و نجوا مى‏كردند، بخصوص اين كه مقدار خاصى براى صدقه نيز تعيين نشده بود و مى‏توانستند با مبلغ كمى اين مشكل را حل كنند.

سپس مى‏افزايد: «اكنون كه اين كار را نكرديد (و خود به تقصير خويشتن پى برديد) و خداوند توبه شما را پذيرفت، نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد، و خدا و پيامبرش را اطاعت نماييد، و (بدانيد) خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد با خبر است» (فاذ لم تفعلوا و تاب الله عليكم فاقيموا الصلاة و آتوا الزكاة و اطيعوا الله و رسوله و الله خبير بما تعملون).


(آيه 14)
حزب شيطان! در اينجا بخشى از توطئه‏هاى منافقان را بر ملا مى‏سازد، و آنها را با نشانه‏هايشان به مسلمانان معرفى مى‏كند، و ذكر اين معنى بعد از آيات نجوا شايد به اين مناسبت است كه در ميان نجوا كنندگان با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله افراد منافقى نيز وجود داشتند كه از اين كار به عنوان پوششى براى توطئه‏هاى خود و اظهار نزديكى به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله استفاده مى‏كردند همين امر سبب شد كه قرآن به صورت يك امر كلى با آن برخورد كند.

نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه طرح دوستى با گروهى كه مورد غضب خدا بودند ريختند»؟! (ا لم تر الى الذين تولوا قوما غضب الله عليهم).

سپس مى‏افزايد: «آنها نه از شما هستند و نه از آنان» يهود (ما هم منكم و لا منهم).

نه در مشكلات و گرفتاريها ياور شما هستند، و نه دوست صميمى آنها، بلكه منافقانى هستند كه هر روز چهره عوض مى‏كنند، و هر لمحه به شكلى در مى‏آيند.

باز در ادامه همين سخن مى‏افزايد: «سوگند دروغ ياد مى‏كنند (كه از شما هستند) در حالى كه خودشان مى‏دانند» دروغ مى‏گويند (و يحلفون على الكذب و هم يعلمون).

اين راه و رسم منافقان است كه پيوسته براى پوشانيدن چهره زشت و منفور خود به سوگندهاى دروغ پناه مى‏برند، در حالى كه عملشان بهترين معرف آنهاست.


(آيه 15)
بعد به عذاب دردناك اين منافقان لجوج اشاره كرده، مى‏فرمايد:
«خداوند عذاب شديدى براى آنها فراهم ساخته است» (اعد الله لهم عذابا شديدا).

و بدون شك اين عذاب عادلانه است «چرا كه آنها اعمال بدى انجام مى‏دادند» (انهم ساء ما كانوا يعملون).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520-2.html

soham 313
2nd January 2014, 12:40 PM
(آيه 16)
سپس براى توضيح بيشتر در مورد نشانه‏هاى اين منافقان مى‏گويد: «آنها سوگندهاى خود را سپرى قرار دادند و مردم را از راه خدا باز داشتند» (اتخذوا ايمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله).
قسم ياد مى‏كنند كه مسلمانند و هدفى جز اصلاح ندارند در حالى كه زير پوشش اين قسم به انواع فساد و خرابكارى و توطئه مشغولند، و در حقيقت از نام مقدس خدا براى جلوگيرى از راه خدا بهره مى‏گيرند.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «از اين رو براى آنان عذاب خوار كننده‏اى است» (فلهم عذاب مهين).
آنها مى‏خواستند با اين سوگندهاى دروغين آبرو براى خود فراهم كنند ولى خدا آنها را به عذاب خوار كننده و شديدى مبتلا مى‏سازد.


(آيه 17)
و از آنجا كه منافقان غالبا به اموال و فرزندان (سرمايه‏هاى اقتصادى و نيروهاى انسانى) خود براى حل مشكلات تكيه مى‏كنند قرآن در اين آيه مى‏گويد، «هرگز اموال و اولادشان، آنها را از عذاب الهى حفظ نمى‏كند» (لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شيئا).

بلكه همين اموال طوق لعنتى برگردن آنها مى‏شود و مايه عذاب دردناكشان.
و باز در پايان آيه آنها را با اين جمله تهديد مى‏كند: «آنها اهل آتشند و جاودانه در آن مى‏مانند» (اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون).


(آيه 18)
و عجب اين كه اين منافقان در قيامت هم دست از منافقگرى خود بر نمى‏دارند چنانكه در اين آيه مى‏فرمايد: به خاطر بياوريد «روزى را كه خداوند همه آنها را بر مى‏انگيزد (و اعمالشان را بر آنها عرضه مى‏دارد و در دادگاه عدلش از آنها سؤال مى‏كند) ولى آنان براى خدا نيز سوگند (دروغ) ياد مى‏كنند همان گونه كه (امروز) براى شما ياد مى‏كنند» (يوم يبعثهم الله جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم).

قيامت تجليگاه اعمال و روحيات انسان در اين دنياست، و از آنجا كه منافقان اين روحيه را همراه خود به قبر و برزخ برده‏اند در صحنه قيامت نيز آشكار مى‏شود، و بر طبق عادت گذشته سوگند دروغين ياد مى‏كنند.

سپس مى‏افزايد: «و گمان مى‏كنند كارى مى‏توانند انجام دهند» (و يحسبون انهم على شى‏ء). ولى اين يك پندار موهوم و خيالى خام بيش نيست! و سر انجام آيه را با اين جمله پايان مى‏دهد: «بدانيد آنها دروغگويانند» (الا انهم هم الكاذبون).
و به اين ترتيب كوس رسوائى آنها را همه جا مى‏زنند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520-2.html

soham 313
2nd January 2014, 12:42 PM
(آيه 19)
در اين آيه سرنوشت نهائى اين منافقان تيره‏دل را چنين بيان مى‏كند: «شيطان بر آنها مسلط شده، و ياد خدا را از خاطر آنها برده است» (استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله).

به همين دليل «آنان حزب شيطانند» (اولئك حزب الشيطان).

«بدانيد حزب شيطان زيانكارانند» (ألا ان حزب الشيطان هم الخاسرون).

آرى! منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتى جز اين ندارند كه دربست در اختيار شيطان و وسوسه‏هاى او قرار مى‏گيرند، و خدا را بكلى فراموش مى‏كنند، نه تنها منحرف مى‏شوند كه در زمره عمّال شيطان و اعوان و انصار لشكر و حزب او براى گمراه ساختن ديگران قرار مى‏گيرند.


(آيه 20)
در ادامه بيان صفات و نشانه‏هاى منافقان در اينجا كه آخرين آيات سوره مجادله است نشانه‏هاى ديگرى از آنها را مطرح مى‏كند، و سرنوشت حتمى آنها را كه شكست و نابودى است روشن مى‏سازد.

نخست مى‏فرمايد: «كسانى كه با خدا و رسولش دشمنى مى‏كنند آنها در زمره ذليل‏ترين افرادند» (ان الذين يحادون الله و رسوله اولئك فى الاذلين).


(آيه 21)
اين آيه در حقيقت دليلى است براى اين معنى، مى‏فرمايد: «خدا چنين مقرّر داشته كه من و رسولانم پيروز مى‏شويم» (كتب الله لاغلبن انا و رسلى).
و هيچ شك و ترديدى در آن نيست.

«چرا (چنين نباشد، در حالى) كه خداوند قوى و شكست ناپذير است» (ان الله قوى عزيز).
به همان اندازه كه خداوند قدرتمند است دشمنانش ضعيف و ذليلند، و اگر مى‏بينيم در آيه قبل تعبير به «اذلّين» (ذليل‏ترين افراد) شده دليلش همين بوده است.

در طول تاريخ اين پيروزى فرستادگان الهى در چهره‏هاى گوناگونى نمايان شده: در عذابهاى مختلفى همچون طوفان نوح، و صاعقه عاد و ثمود، و زلزله‏هاى ويرانگر قوم لوط، و مانند آن، و در پيروزى در جنگهاى مختلف، مانند غزوات «بدر» و «حنين» و فتح «مكه» و ساير غزوات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله.

و از همه مهمتر پيروزى منطقى آنها بر مكاتب شيطانى و دشمنان حق و عدالت بوده است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread520-2.html

soham 313
3rd January 2014, 11:14 AM
[golrooz] صفحه ی 325 از قرآن کریم شامل آیه ی 22 از سوره ی مجادله و آیات 1 تا 7 از سوره ی حشر [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



لَّا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ يُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوٓا۟ ءَابَآءَهُمْ أَوْ أَبْنَآءَهُمْ أَوْ إِخْوَٰنَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُو۟لَٰٓئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَٰنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا۟ عَنْهُ أُو۟لَٰٓئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(22)
هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمي‌يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستي كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحي از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايي از بهشت وارد مي‌كند كه نهرها از زير (درختانش) جاري است، جاودانه در آن مي‌مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب اللّه»اند؛ بدانيد «حزب اللّه» پيروزان و رستگارانند(22)




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر



سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(1)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، براي خدا تسبيح مي‌گويد؛ و او عزيز و حكيم است!(1)




هُوَ الَّذِيٓ أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْ أَهْلِ الْكِتَٰبِ مِن دِيَٰرِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا۟ وَظَنُّوٓا۟ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَيٰهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا۟ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا۟ يَٰٓأُو۟لِي الْأَبْصَٰرِ(2)
او كسي است كه كافران اهل كتاب را در نخستين برخورد (با مسلمانان) از خانه‌هايشان بيرون راند! گمان نمي‌كرديد آنان خارج شوند، و خودشان نيز گمان مي‌كردند كه دِژهاي محكمشان آنها را از عذاب الهي مانع مي‌شود؛ امّا خداوند از آنجا كه گمان نمي‌كردند به سراغشان آمد و در دلهايشان ترس و وحشت افكند، بگونه‌اي كه خانه‌هاي خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مي‌كردند؛ پس عبرت بگيريد اي صاحبان چشم!(2)




وَلَوْلَآ أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْءَاخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ(3)
و اگر نه اين بود كه خداوند ترك وطن را بر آنان مقرّر داشته بود، آنها را در همين دنيا مجازات مي‌كرد؛ و براي آنان در آخرت نيز عذاب آتش است!(3)




ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّوا۟ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَآقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(4)
اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمني كردند؛ و هر كس با خدا دشمني كند (بايد بداند) كه خدا مجازات شديدي دارد!(4)




مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَآئِمَةً عَلَيٰٓ أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَٰسِقِينَ(5)
هر درخت باارزش نخل را قطع كرديد يا آن را به حال خود واگذاشتيد، همه به فرمان خدا بود؛ و براي اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند!(5)




وَمَآ أَفَآءَ اللَّهُ عَلَيٰ رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَآ أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَيٰ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(6)
و آنچه را خدا از آنان [= يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزي است كه شما براي به دست آوردن آن (زحمتي نكشيديد،) نه اسبي تاختيد و نه شتري؛ ولي خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مي‌سازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!(6)




مَّآ أَفَآءَ اللَّهُ عَلَيٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَيٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَيٰ وَالْيَتَٰمَيٰ وَالْمَسَٰكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةًۢ بَيْنَ الْأَغْنِيَآءِ مِنكُمْ وَمَآ ءَاتَيٰكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَيٰكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا۟ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(7)
آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خويشاوندان او، و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهي كرده خودداري نماييد؛ و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است!(7)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
3rd January 2014, 11:17 AM
(آيه 22)
در اين آيه كه آخرين آيه از سوره مجادله، و از كوبنده‏ترين آيات قرآن است، به مؤمنان هشدار مى‏دهد كه جمع ميان «محبت خدا» و «محبت دشمنان خدا» در يك دل ممكن نيست، و بايد از ميان اين دو يكى را برگزينند، اگر راستى مؤمنند بايد از دوستى دشمنان خدا بپرهيزند و الا ادعاى مسلمانى نكنند! مى‏فرمايد: «هيچ گروهى را كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند نمى‏يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند» (لا تجد قوما يؤمنون بالله و اليوم الآخر يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم).

محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسيار خوب است، و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است، اما هنگامى كه اين محبت رو در روى محبت خدا قرار گيرد ارزش خود را از دست مى‏دهد.

سپس به پاداشهاى بزرگ اين گروه كه قلبشان بطور كامل در اختيار عشق خداست پرداخته، و پنج موضوع را كه بعضى به صورت امداد و توفيق است، و بعضى به صورت نتيجه و سر انجام كار بيان مى‏كند.

در بيان قسمت اول و دوم مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته، و با روحى از ناحيه خودش آنان را تقويت فرموده است» (اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه).

و در سومين مرحله مى‏فرمايد: «خداوند آنها را در باغهائى از بهشت داخل مى‏كند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مى‏مانند» (و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها).


و در چهارمين مرحله مى‏افزايد: «خداوند از آنها خشنود است و آنها نيز از خداوند خشنودند» (رضى الله عنهم و رضوا عنه).

در برابر مواهب مادّى قيامت و جنات و حور و قصور اين بزرگترين پاداش روحانى است كه به اين گروه از مؤمنان داده مى‏شود.

احساس رضايت مولا و معبودشان كه آنها را پذيرفته، لذتبخش‏ترين احساسى است كه به آنها دست مى‏دهد، و نتيجه‏اش خشنودى كامل آنها از خداست.

و در آخرين مرحله به صورت يك اعلام عمومى- كه حاكى از نعمت و موهبت ديگرى است- مى‏فرمايد: «آنها حزب اللّه‏اند، بدانيد حزب اللّه پيروزان و رستگارانند» (اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون).

نه تنها پيروزى در سراى ديگر و نيل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى در قيامت، بلكه همان گونه كه در آيات قبل آمد در اين دنيا نيز به لطف الهى بر دشمنان پيروزند، و در پايان جهان نيز حكومت حق و عدالت در دست آنهاست.

«پايان سوره مجادله»



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread520-2.html

soham 313
3rd January 2014, 11:21 AM
سوره حشر [59]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 24 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره- كه بيشتر ناظر به داستان مبارزه مسلمانان با جمعى از يهود به نام «يهود بنى نضير» است- از سوره‏هاى مهم و بيدارگر و تكان دهنده قرآن مجيد است، و تناسب بسيار نزديكى با آخرين آيات سوره قبل دارد كه وعده پيروزى در آن به «حزب اللّه» داده شده است.
محتواى اين سوره را مى‏توان در شش بخش خلاصه كرد:
در بخش اول كه تنها يك آيه است سخن از تسبيح و تنزيه عمومى موجودات در برابر خداوند عظيم و حكيم است.
در بخش دوم كه از آيه 2 تا 10 مى‏باشد ماجراى درگيرى مسلمانان را با يهود پيمان شكن مدينه بازگو مى‏كند.
در بخش سوم كه از آيه 11 تا 17 را تشكيل مى‏دهد داستان منافقان مدينه آمده است كه با يهود در اين برنامه همكارى نزديك داشتند.
بخش چهارم مشتمل بر يك سلسله اندرزها و نصايح كلى نسبت به عموم مسلمانان است.
بخش پنجم كه فقط يك آيه است، توصيف بليغى است از قرآن.
و بالاخره در بخش ششم قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا و اسماء حسناى او را بر مى‏شمرد كه به انسان در طريق معرفة اللّه كمك شايان مى‏كند.

ضمنا نام اين سوره از آيه دوم آن گرفته شده كه سخن از «حشر» يعنى اجتماع يهود براى كوچ كردن از مدينه، و يا حشر مسلمين براى بيرون راندن آنها به ميان آمده است.
و بالاخره اين سوره نيز يكى از سوره‏هاى «مسبّحات» است، كه با تسبيح خداوند شروع شده، و اتفاقا پايان آن نيز با تسبيح الهى است.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس سوره حشر را بخواند تمام بهشت و دوزخ و عرش و كرسى و حجاب و آسمانها و زمينهاى هفتگانه و حشرات و بادها و پرندگان و درختان و جنبندگان و خورشيد و ماه و فرشتگان همگى بر او رحمت مى‏فرستند، و براى او استغفار مى‏كنند، و اگر در آن روز يا در آن شب بميرد شهيد مرده است».

بدون شك اينها همه آثار انديشه در محتواى سوره است كه از قرائت آن ناشى مى‏شود و در زندگى انسان پرتو افكن مى‏گردد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521.html

soham 313
3rd January 2014, 11:23 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)

شأن نزول:
در مورد نزول پنج آيه اول اين سوره شأن نزول مفصلى ذكر كرده‏اند كه فشرده آن چنين است:
در سرزمين مدينه سه گروه از يهود زندگى مى‏كردند «بنى نضير» و «بنى قريظه» و «بنى قينقاع» و گفته مى‏شود كه آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در كتب مذهبى خود خوانده بودند كه پيامبرى از سرزمين مدينه ظهور مى‏كند به اين سرزمين كوچ كردند، و در انتظار اين ظهور بزرگ بودند.

هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به مدينه هجرت فرمود با آنها پيمان عدم تعرض بست، ولى آنها هر زمان فرصتى يافتند از نقض اين پيمان فروگذار نكردند.

از جمله اين كه بعد از جنگ «احد»- غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد- «كعب بن اشرف» با چهل مرد سوار از يهود به مكّه آمدند و يكسر به سراغ قريش رفتند و با آنها عهد و پيمان بستند كه همگى متحدا بر ضد محمّد صلّى اللّه عليه و آله پيكار كنند.
اين خبر از طريق وحى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد.

ديگر اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روزى با چند نفر از بزرگان و يارانش به سوى قبيله بنى نضير كه در نزديكى مدينه زندگى مى‏كردند آمد و مى‏خواست از آنها كمك يا وامى بگيرد، و شايد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و يارانش مى‏خواستند در زير اين پوشش وضع «بنى نضير» را از نزديك بررسى كنند، مبادا مسلمانان غافلگير شوند.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در بيرون قلعه يهود بود و با «كعب بن اشرف» در اين زمينه صحبت كرد، در اين هنگام در ميان يهوديان بذر توطئه‏اى پاشيده شد، و با يكديگر گفتند:
يك نفر پشت بام رود و سنگ عظيمى بر او بيفكند و ما را از دست اين مرد راحت كند! يكى از يهود اعلام آمادگى كرد و به پشت بام رفت.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله از طريق وحى آگاه شد برخاست و به مدينه آمد، و اينجا بود كه پيمان شكنى يهود بر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مسلم شد، و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد.

در بعضى از روايات نيز آمده كه يكى از شعراى بنى نضير به هجو و بدگوئى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرداخت و اين خود دليل ديگرى بر پيمان شكنى آنها بود.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى اين كه ضربه كارى قبلا به آنها بزند به «محمّد بن مسلمه» كه با «كعب بن اشرف» بزرگ يهود آشنائى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى اين كار را كرد.

كشته شدن «كعب بن اشرف» تزلزلى در يهود ايجاد كرد. به دنبال آن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دستور داد مسلمانان براى جنگ با اين قوم پيمان شكن حركت كنند، هنگامى كه آنها با خبر شدند، به قلعه‏هاى مستحكم و دژهاى نيرومند خود پناه بردند، و درها را محكم بستند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد بعضى درختان نخل را كه نزديك قلعه‏ها بود بكنند يا بسوزانند.
اين كار فرياد يهود را بلند كرد گفتند: اى محمّد! تو پيوسته از اين گونه كارها نهى مى‏كردى، پس اين چه برنامه‏اى است؟
آيه پنجم اين سوره نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه اين يك دستور خاص الهى بود.

محاصره چند روز طول كشيد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى پرهيز از خونريزى به آنها پيشنهاد كرد كه سرزمين مدينه را ترك گويند آنها نيز پذيرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقيه را رها كردند باقيمانده اموال و اراضى و باغات و خانه‏هاى آنها به دست مسلمانان افتاد.


تفسير:

اين سوره با تسبيح و تنزيه خداوند و بيان عزت و حكمت او شروع مى‏شود، مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى‏گويد، و او عزيز و حكيم است» (سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض و هو العزيز الحكيم).

و اين در حقيقت مقدمه‏اى است براى بيان سرگذشت يهود «بنى نضير» همانها كه در شناخت خدا و صفاتش گرفتار انواع انحرافات بودند.

تسبيح عمومى موجودات زمين و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حيوانات و گياهان و جمادات ممكن است با زبان قال باشد يا با زبان حال، چرا كه نظام شگفت انگيزى كه در آفرينش هر ذره‏اى به كار رفته با زبان حال بيانگر علم و قدرت و عظمت و حكمت خداست.

و از سوى ديگر به عقيده جمعى از دانشمندان هر موجودى در عالم خود سهمى از عقل و درك و شعور دارد هر چند ما از آن آگاه نيستيم، و به همين دليل با زبان خود تسبيح خدا مى‏گويد، هر چند گوش ما توانايى شنوائى آن را ندارد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521.html

soham 313
3rd January 2014, 11:24 AM
(آيه 2)
بعد از بيان اين مقدمه به داستان رانده شدن يهود بنى نضير از مدينه پرداخته، مى‏فرمايد: «او (خداوند) كسى است كه كافران اهل كتاب را در نخستين برخورد (با مسلمانان) از خانه‏هايشان بيرون راند»! (هو الذى اخرج الذين كفروا من اهل الكتاب من ديارهم لاول الحشر).

منظور از «حشر» در اينجا اجتماع و حركت مسلمانان از مدينه به سوى قلعه‏هاى يهود، و يا اجتماع يهود براى مبارزه با مسلمين است، و از آنجا كه اين نخستين اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان «لأوّل الحشر» ناميده شده، و اين خود اشاره لطيفى است به برخوردهاى آينده با يهود «بنى نضير» و يهود «خيبر» و مانند آنها.

سپس مى‏افزايد: «شما هرگز گمان نمى‏كرديد كه آنها (از اين ديار) خارج شوند و خودشان نيز گمان مى‏كردند كه دژهاى محكمشان آنان را از عذاب الهى مانع مى‏شود» (ما ظننتم ان يخرجوا و ظنوا انهم مانعتهم حصونهم من الله).

آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند كه تكيه‏گاهشان دژهاى نيرومند و قدرت ظاهريشان بود، ولى از آنجا كه خدا مى‏خواست بر همه روشن سازد كه چيزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آن كه جنگى رخ دهد آنها را از آن سرزمين بيرون راند! لذا در ادامه آيه مى‏فرمايد: «اما خداوند از آنجا كه گمان نمى‏كردند به سراغشان آمد، و در دلهايشان ترس و وحشت افكند، به گونه‏اى كه خانه‏هاى خود را با دست خويش و با دست مؤمنان ويران مى‏كردند» (فاتاهم الله من حيث لم يحتسبوا و قذف فى قلوبهم الرعب يخربون بيوتهم بايديهم و ايدى المؤمنين).

آرى! خدا اين لشكر نامرئى، يعنى لشكر ترس را كه در بسيارى از جنگها به يارى مؤمنان مى‏فرستاد بر قلب آنها چيره كرد، و مجال هرگونه حركت و مقابله را از آنها سلب نمود، آنها خود را براى مقابله با لشكر برون آماده كرده بودند بى‏خبر از آن كه خداوند لشكرى از درون به سراغشان مى‏فرستد.
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى‏فرمايد: «پس عبرت بگيريد اى صاحبان چشم»! (فاعتبروا يا اولى الابصار).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521.html

soham 313
3rd January 2014, 11:34 AM
(آيه 3)
اين آيه مى‏افزايد: «و اگر نه اين بود كه خداوند ترك وطن را بر آنان مقرّر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات مى‏كرد» (و لو لا ان كتب الله عليهم الجلاء لعذبهم فى الدنيا).

بدون شك جلاى وطن و رها كردن قسمت عمده سرمايه‏هائى كه يك عمر فراهم كرده بودند خود براى آنها عذابى دردناك بود.

بنابر اين منظور از جمله فوق اين است كه اگر اين عذاب براى آنها مقدر نشده بود عذاب ديگرى كه همان قتل و اسارت به دست مسلمانان بود بر سر آنها فرود مى‏آمد، خدا مى‏خواست آنها در جهان آواره شوند، و اى بسا اين آوارگى براى آنها دردناكتر بود، زيرا هر وقت به ياد آن همه دژها و خانه‏هاى مجلل و مزارع و باغات خود مى‏افتادند كه در دست ديگران است و خودشان بر اثر پيمان‏شكنى و توطئه بر ضد پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در مناطق ديگر محروم و سرگردانند گرفتار آزار و شكنجه‏هاى روحى فراوانى مى‏شدند.

اما اين تنها عذاب دنياى آنها بود، لذا در پايان اين آيه مى‏افزايد: «و براى آنها در آخرت نيز عذاب آتش است» (و لهم فى الآخرة عذاب النار).

چنين است دنيا و آخرت كسانى كه پشت پا به حق و عدالت زنند و بر مركب غرور و خودخواهى سوار گردند.


(آيه 4)
و از آنجا كه ذكر اين ماجرا علاوه بر بيان قدرت پروردگار و حقانيت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بايد هشدارى براى تمام كسانى باشد كه اعمالى مشابه يهود بنى نضير دارند تا مسأله در آنها خلاصه نشود در اين آيه مطلب را تعميم داده، مى‏افزايد: «اين مجازات (دنيا و آخرت) از آن جهت دامنگيرشان شد كه با خدا و رسولش به دشمنى برخاستند» (ذلك بانهم شاقوا الله و رسوله).

«و هر كس به دشمنى با خدا برخيزد (خداوند مجازاتش مى‏كند زيرا) خدا مجازات شديدى دارد» (و من يشاق الله فان الله شديد العقاب).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521.html

soham 313
3rd January 2014, 11:36 AM
(آيه 5)
در اين آيه به پاسخ ايرادى مى‏پردازد كه يهود بنى نضير- چنانكه در شأن نزول نيز گفتيم- به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله متوجه مى‏ساختند، در آن موقع كه دستور داد قسمتى از نخلهاى نزديك قلعه‏هاى محكم يهود را ببرند (تا محل كافى براى نبرد باشد، يا براى اين كه يهود ناراحت شوند و از قلعه‏ها بيرون آيند و درگيرى در خارج قلعه روى دهد).

آنها گفتند: اى محمّد! مگر تو نبودى كه از اين گونه كارها نهى مى‏كردى؟
آيه نازل شد و گفت: «هر درخت با ارزش نخل را قطع يا آن را به حال خود واگذاشتيد همه به فرمان خدا بود»! (ما قطعتم من لينة او تركتموها قائمة على اصولها فباذن الله).
«و هدف اين بود كه فاسقان را خوار و رسوا كنند» (و ليخزى الفاسقين).


(آيه 6)
شأن نزول:
از آنجا كه اين آيه و آيه بعد نيز تكميلى است بر آيات گذشته، شأن نزول آن نيز ادامه همان شأن نزول است.

توضيح اين كه: بعد از بيرون رفتن يهود «بنى نضير» از مدينه، باغها و زمينهاى كشاورزى و خانه‏ها و قسمتى از اموال آنها در مدينه باقى ماند، جمعى از سران مسلمين خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و طبق آنچه از سنت عصر جاهليت به خاطر داشتند عرض كردند: برگزيده‏هاى اين غنيمت، و يك چهارم آن را برگير و بقيه را به ما واگذار، تا در ميان خود تقسيم كنيم! آيات مورد بحث نازل شد و با صراحت گفت: چون براى اين غنائم، جنگى نشده و مسلمانان زحمتى نكشيده‏اند تمام آن تعلق به رسول اللّه (رئيس حكومت اسلامى) دارد و او هرگونه صلاح بداند تقسيم مى‏كند.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين اموال را در ميان مهاجرين كه دستهاى آنها در سرزمين مدينه از مال دنيا تهى بود و تعداد كمى از انصار كه نياز شديدى داشتند تقسيم كرد.



تفسير:

حكم غنائمى كه بدون جنگ به دست مى‏آيد در اين آيه حكم غنائم بنى نضير را بيان مى‏كند، و در عين حال روشنگر يك قانون كلى در زمينه تمام غنائمى است كه بدون دردسر و زحمت و رنج عائد جامعه اسلامى مى‏شود كه از آن در فقه اسلامى به عنوان «فيى‏ء» ياد شده است.

مى‏فرمايد: «و آنچه را خدا از آنان [- يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزى است كه شما براى به دست آوردن آن (زحمتى نكشيديد) نه اسبى تاختيد، و نه شترى» (و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل و لا ركاب).

سپس مى‏افزايد: چنان نيست كه پيروزيها هميشه نتيجه جنگهاى شما باشد، «ولى خداوند رسولان خود را بر هر كس بخواهد مسلّط مى‏سازد، و خدا بر همه چيز تواناست» (و لكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شى‏ء قدير).

آرى! پيروزى بر دشمن سرسخت و نيرومندى همچون يهود بنى نضير با امدادهاى غيبى خداوند صورت گرفت، تا بدانيد خداوند بر همه چيز قادر است، اينجاست كه مسلمانان مى‏توانند در چنين ميدانهائى هم درس معرفة اللّه بياموزند، و هم نشانه‏ هاى حقانيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را ببينند، و هم برنامه اخلاص و اتكاء به ذات پاك خدا را در تمام مسير راهشان ياد گيرند.




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521.html

soham 313
3rd January 2014, 11:42 AM
(آيه 7)
اين آيه مصرف «فيئ» را كه در آيه قبل آمده است به وضوح بيان مى‏كند و به صورت يك قاعده كلى مى‏فرمايد: «آنچه را خداوند از اهل اين آباديها به رسولش بازگرداند، از آن خدا، و رسول، و خويشاوندان او و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است» (ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل).

يعنى اين همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نيست كه تنها يك پنجم آن در اختيار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ساير نيازمندان قرار گيرد، و چهار پنجم از آن جنگجويان باشد.

و نيز اگر در آيه قبل گفته شد كه تمام آن متعلق به رسول خداست مفهومش اين نيست كه تمام آن را در مصارف شخصى صرف كند، بلكه چون رئيس حكومت اسلامى، و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نيازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها مصرف مى‏كند.

پس اين مصارف ششگانه ذكر اولويتهائى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مورد اموالى كه در اختيار دارد بايد رعايت كند، و به تعبير ديگر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اين همه ثروت را براى شخص خودش نمى‏خواهد بلكه به عنوان رهبر و رئيس حكومت اسلامى در هر موردى لازم است مصرف مى‏كند.

اين نكته نيز قابل توجه است كه اين حق بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به امامان معصوم عليهم السّلام و بعد از آنها به نواب آنها يعنى مجتهدان جامع الشرايط مى‏رسد، چرا كه احكام اسلام تعطيل بردار نيست، و حكومت اسلامى از مهمترين مسائلى است كه مسلمانان با آن سر و كار دارند و قسمتى از پايه‏هاى اين حكومت بر مسائل اقتصادى نهاده شده است و بخشى از مسائل اقتصادى اصيل اسلامى همينهاست.

سپس به فلسفه اين تقسيم حساب شده پرداخته، مى‏افزايد: اين به خاطر آن است «تا (اين اموال عظيم) در ميان ثروتمندان شما دست به دست نگردد» و نيازمندان از آن محروم نشوند! (كى لا يكون دولة بين الاغنياء منكم).

اين آيه يك اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى‏كند و آن اين كه جهت‏گيرى اقتصاد اسلامى چنين است كه در عين احترام به «مالكيت خصوصى» برنامه را طورى تنظيم كرده كه اموال و ثروتها متمركز در دست گروهى محدود نشود كه پيوسته در ميان آنها دست به دست بگردد.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد) و آنچه نهى كرده خوددارى نمائيد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است» (و ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شديد العقاب).

اين جمله هر چند در ماجراى غنائم بنى نضير نازل شده، ولى محتواى آن يك حكم عمومى در تمام زمينه‏ها و برنامه‏هاى زندگى مسلمانهاست، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و بر طبق اين اصل همه مسلمانان موظفند اوامر و نواهى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به گوش جان بشنوند و اطاعت كنند، خواه در زمينه مسائل مربوط به حكومت اسلامى باشد يا غير آن.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521.html

soham 313
4th January 2014, 11:24 AM
[golrooz] صفحه ی 326 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 19 از سوره ی حشر [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



لِلْفُقَرَآءِ الْمُهَٰجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا۟ مِن دِيَٰرِهِمْ وَأَمْوَٰلِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَٰنًا وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الصَّٰدِقُونَ(8)
اين اموال براي فقيران مهاجراني است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند در حالي كه فضل الهي و رضاي او را مي‌طلبند و خدا و رسولش را ياري مي‌كنند؛ و آنها راستگويانند!(8)




وَالَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَالْإِيمَٰنَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّآ أُوتُوا۟ وَيُؤْثِرُونَ عَلَيٰٓ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(9)
و براي كساني است كه در اين سرا [= سرزمين مدينه‌] و در سراي ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند و كساني را كه به سويشان هجرت كنند دوست مي‌دارند، و در دل خود نيازي به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمي‌كنند و آنها را بر خود مقدّم مي‌دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند؛ كساني كه از بخل و حرص نفس خويش باز داشته شده‌اند رستگارانند!(9)




وَالَّذِينَ جَآءُو مِنۢ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَٰنِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَٰنِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ رَبَّنَآ إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ(10)
(همچنين) كساني كه بعد از آنها [= بعد از مهاجران و انصار] آمدند و مي‌گويند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشي گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه‌اي نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحيمي!»(10)




۞ أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ نَافَقُوا۟ يَقُولُونَ لِإِخْوَٰنِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْ أَهْلِ الْكِتَٰبِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَٰذِبُونَ(11)
آيا منافقان را نديدي كه پيوسته به برادران كفارشان از اهل كتاب مي‌گفتند: «هرگاه شما را (از وطن) بيرون كنند، ما هم با شما بيرون خواهيم رفت و هرگز سخن هيچ كس را درباره شما اطاعت نخواهيم كرد؛ و اگر با شما پيكار شود، ياريتان خواهيم نمود!» خداوند شهادت مي‌دهد كه آنها دروغگويانند!(11)




لَئِنْ أُخْرِجُوا۟ لَا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِن قُوتِلُوا۟ لَا يَنصُرُونَهُمْ وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبَٰرَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ(12)
اگر آنها را بيرون كنند با آنان بيرون نمي‌روند، و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نخواهند كرد، و اگر ياريشان كنند پشت به ميدان كرده فرار مي‌كنند؛ سپس كسي آنان را ياري نمي‌كند!(12)




لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ(13)
وحشت از شما در دلهاي آنها بيش از ترس از خداست؛ اين به خاطر آن است كه آنها گروهي نادانند!(13)




لَا يُقَٰتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًي مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَآءِ جُدُرٍۭ بَأْسُهُم بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّيٰ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ(14)
آنها هرگز با شما بصورت گروهي نمي‌جنگند جز در دژهاي محكم يا از پشت ديوارها! پيكارشان در ميان خودشان شديد است، (امّا در برابر شما ضعيف!) آنها را متّحد مي‌پنداري، در حالي كه دلهايشان پراكنده است؛ اين به خاطر آن است كه آنها قومي هستند كه تعقّل نمي‌كنند!(14)




كَمَثَلِ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِيبًا ذَاقُوا۟ وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(15)
كار اين گروه از يهود همانند كساني است كه كمي قبل از آنان بودند، طعم تلخ كار خود را چشيدند و براي آنها عذابي دردناك است!(15)




كَمَثَلِ الشَّيْطَٰنِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَٰنِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيٓءٌ مِّنكَ إِنِّيٓ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَٰلَمِينَ(16)
كار آنها همچون شيطان است كه به انسان گفت: «كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم)!» امّا هنگامي كه كافر شد گفت: «من از تو بيزارم، من از خداوندي كه پروردگار عالميان است بيم دارم!»(16)




فَكَانَ عَٰقِبَتَهُمَآ أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَٰلِدَيْنِ فِيهَا وَذَٰلِكَ جَزَٰٓؤُا۟ الظَّٰلِمِينَ(17)
سرانجام كارشان اين شد كه هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن مي‌مانند؛ و اين است كيفر ستمكاران!(17)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّقُوا۟ اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(18)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد از (مخالفت) خدا بپرهيزيد؛ و هر كس بايد بنگرد تا براي فردايش چه چيز از پيش فرستاده؛ و از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است!(18)




وَلَا تَكُونُوا۟ كَالَّذِينَ نَسُوا۟ اللَّهَ فَأَنسَيٰهُمْ أَنفُسَهُمْ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْفَٰسِقُونَ(19)
و همچون كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خود فراموشي» گرفتار كرد، آنها فاسقانند(19)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
4th January 2014, 11:26 AM
(آيه 8)
سه گروه مهاجران و انصار و تابعان و صفات برجسته هر كدام! قرآن همچنان بحث آيات گذشته پيرامون مصارف ششگانه «فيى‏ء»- اموال و غنائمى كه بدون جنگ عائد مسلمين مى‏شود- را ادامه مى‏دهد، كه در حقيقت تفسيرى براى يتيمان و مسكينها و بيش از همه تفسير «ابن السبيل» است.

مى‏فرمايد: اين اموال «براى فقيران مهاجرانى است كه از خانه و كاشانه و اموال خود بيرون رانده شدند» (للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم).

«آنها فضل خداوند و رضاى او را مى‏طلبند و خدا و رسولش را يارى مى‏كنند، آنها راستگويانند» (يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون).

در اينجا سه وصف مهم براى مهاجران نخستين بيان كرده كه در «اخلاص» و «جهاد مستمر» و «صدق همه جانبه» خلاصه مى‏شود.


(آيه 9)
در اين آيه به يكى ديگر از مصارف اين اموال پرداخته، و در ضمن آن توصيف بسيار جالب و بليغى در باره طايفه انصار مى‏كند، و بحثى را كه در آيه قبل در باره مهاجران بود با آن تكميل نموده، مى‏فرمايد: «و براى كسانى است كه در اين سرا [- سرزمين مدينه‏] و در سراى ايمان پيش از مهاجران مسكن گزيدند» (و الذين تبوؤا الدار و الايمان من قبلهم).

تعبير به «تبوّءوا» نشان مى‏دهد كه انصار نه تنها خانه‏هاى ظاهرى را آماده پذيرائى مهاجران كردند كه خانه دل و جان و محيط شهر خود را تا آنجا كه مى‏توانستند آماده ساختند و اينها همه قبل از هجرت مسلمانان مكه بوده است، و مهم همين است.


سپس به سه توصيف ديگر كه بيانگر كل روحيات انصار مى‏باشد پرداخته، چنين مى‏گويد: آنها چنان هستند كه: «هر مسلمانى را به سويشان هجرت كند دوست مى‏دارند» (يحبون من هاجر اليهم).
و در اين زمينه تفاوتى ميان مسلمانان از نظر آنها نيست، بلكه مهم نزد آنان مسأله ايمان و هجرت است، و اين دوست داشتن يك ويژگى مستمر آنها محسوب مى‏شود.

ديگر اين كه: «و در دل خود نيازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمى‏كنند» (و لا يجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا).

نه چشم داشتى به غنائمى كه به آنها داده شده است دارند، و نه نسبت به آنها حسد مى‏ورزند و نه حتى در درون دل احساس نياز به آنچه به آنها اعطا شده مى‏كنند.

و در مرحله سوم مى‏افزايد: «و آنها را بر خود مقدم مى‏دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند» (و يؤثرون على أنفسهم و لو كان بهم خصاصة).

و به اين ترتيب «محبت» و «بلندنظرى» و «ايثار» سه ويژگى پرافتخار آنهاست.


«ابن عباس» مفسر معروف اسلامى، مى‏گويد: پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله روز پيروزى بر يهود بنى نضير به انصار فرمود: «اگر مايل هستيد اموال و خانه‏هايتان را با مهاجران تقسيم كنيد، و در اين غنائم با آنها شريك شويد، و اگر مى‏خواهيد اموال و خانه‏هايتان از آن شما باشد و از اين غنائم چيزى به شما داده نشود»؟! انصار گفتند: هم اموال و خانه‏هايمان را با آنها تقسيم مى‏كنيم، و هم چشم داشتى به غنائم نداريم، و مهاجران را بر خود مقدم مى‏شمريم، آيه فوق نازل شد و اين روحيه عالى آنها را ستود.

و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر روى اين اوصاف كريمه، و بيان نتيجه آن مى‏افزايد: «و كسانى كه از بخل و حرص نفس خويش بازداشته شده‏اند، رستگارانند» (و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون).

در حديثى مى‏خوانيم كه امام صادق عليه السّلام فرمود: «شح از بخل شديدتر است، بخيل كسى است كه در مورد آنچه دارد بخل مى‏ورزد، ولى شحيح هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل مى‏ورزد و هم آنچه خود در اختيار دارد، تا آنجا كه هر چه را در دست مردم ببيند آرزو مى‏كند آن را به چنگ آورد، خواه از طريق حلال باشد يا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده نيست».


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread521-2.html

soham 313
4th January 2014, 11:28 AM
(آيه 10)
در اين آيه سخن از گروه سومى از مسلمين به ميان مى‏آورد كه با الهام از قرآن مجيد در ميان ما به عنوان «تابعين» معروف شده‏اند، و بعد از مهاجران و انصار كه در آيات قبل سخن از آنها به ميان آمد سومين گروه عظيم مسلمين را تشكيل مى‏دهند.

مى‏فرمايد: « (همچنين) كسانى كه بعد از آنها [- مهاجران و انصار] آمدند و مى‏گويند: پروردگارا! ما و برادرانمان را كه در ايمان بر ما پيشى گرفتند بيامرز، و در دلهايمان حسد و كينه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده، پروردگارا! تو مهربان و رحيمى» (و الذين جاؤ من بعدهم يقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذين سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤف رحيم).

به اين ترتيب «خودسازى» و «احترام به پيشگامان در ايمان» و «دورى از كينه و حسد» از ويژگيهاى آنهاست.

تعبير به «اخوان» (برادران) و استمداد از خداوند رءوف و رحيم در پايان آيه همه حاكى از روح محبت و صفا و برادرى است كه بر كل جامعه اسلامى بايد حاكم باشد و هر كس هر نيكى را مى‏خواهد تنها براى خود نخواهد.

اين آيه تمام مسلمين را تا دامنه قيامت شامل مى‏شود، و بيانگر اين واقعيت مى‏باشد كه اموال «فيى‏ء» منحصر به نيازمندان مهاجرين و انصار نيست، بلكه ساير نيازمندان مسلمين را در طول تاريخ شامل مى‏شود.

صحابه در ميزان قرآن و تاريخ-

در اينجا بعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى كه براى هر يك از «مهاجران» و «انصار» و «تابعين» در آيات فوق آمده باز اصرار دارند كه همه «صحابه» را بدون استثنا پاك و منزه بشمرند، و كارهاى خلافى كه احيانا در زمان خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا بعد از او از بعضى از آنان سرزده با ديده اغماض بنگرند، و هر كس را در صف مهاجران و انصار و تابعين قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند.

در حالى كه آيات فوق پاسخ دندان شكنى به اين افراد مى‏دهد، و ضوابط «مهاجران» راستين و «انصار» و «تابعين» را دقيقا معين مى‏كند.
در «مهاجران» اخلاص، و جهاد، و صدق را مى‏شمرد.

و در «انصار» محبت نسبت به مهاجران، و ايثار، و پرهيز از هرگونه بخل و حرص را ذكر مى‏كند.
و در «تابعين» خودسازى و احترام به پيشگامان در ايمان، و پرهيز از هرگونه كينه و حسد را بيان مى‏نمايد.

بنابر اين ما در عين احترام به پيشگامان در خط ايمان پرونده اعمال آنها را چه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، و چه در طوفانهاى شديدى كه بعد از او در جامعه اسلامى در گرفت، دقيقا تحت بررسى قرار مى‏دهيم، و بر اساس معيارهائى كه در همين آيات از قرآن دريافته‏ايم، در باره آنها قضاوت و داورى مى‏كنيم، پيوند خود را با آنها كه بر سر عهد و پيمان خود باقى ماندند محكم مى‏سازيم، و از آنها كه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يا بعد از او رابطه خود را گسستند مى‏بريم، اين است يك منطق صحيح و هماهنگ با حكم قرآن و عقل.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread521-2.html

soham 313
4th January 2014, 11:29 AM
(آيه 11)
شأن نزول:
جمعى از منافقان مدينه مانند «عبد اللّه بن ابىّ» و يارانش مخفيانه كسى را به سراغ يهود «بنى نضير» فرستادند و گفتند: شما محكم در جاى خود بايستيد، از خانه‏هاى خود بيرون نرويد، و دژهاى خود را محكم سازيد، ما دو هزار نفر ياور از قوم خود و ديگران داريم و تا آخرين نفس با شما هستيم، طايفه بنى قريظه و ساير هم پيمانهاى شما از قبيله غطفان نيز با شما همراهى مى‏كنند.

همين امر سبب شد كه يهود بنى نضير بر مخالفت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تشويق شوند، اما در اين هنگام يكى از بزرگان بنى نضير به نام «سلام» به «حى بن اخطب» كه سرپرست برنامه‏هاى بنى نضير بود گفت: اعتنائى به حرف «عبد اللّه بن ابى» نكنيد، او مى‏خواهد شما را تشويق به جنگ محمد صلّى اللّه عليه و آله كند، و خودش در خانه بنشيند و شما را تسليم حوادث نمايد.

حيى گفت: ما جز دشمنى محمد صلّى اللّه عليه و آله و پيكار با او چيزى را نمى‏شناسيم، «سلام» در پاسخ او گفت: به خدا سوگند من مى‏بينم سر انجام ما را از اين سرزمين بيرون مى‏كنند، و اموال و شرف ما بر باد مى‏رود كودكان ما اسير، و جنگجويان ما كشته مى‏شوند.
اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد كه، سر انجام اين ماجرا را بازگو مى‏كند.

تفسير:
نقش منافقان در فتنه‏هاى يهود- بعد از بيان ماجراى طايفه يهود «بنى نضير» در آيات گذشته، و شرح حال سه گروه از مؤمنان در اينجا به شرح حال گروه ديگرى يعنى منافقان و نقش آنها در اين ماجرا مى‏پردازد.

نخست روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «آيا منافقان را نديدى كه پيوسته به برادران كافرشان از اهل كتاب مى‏گفتند: هر گاه شما را (از وطن) بيرون كنند ما هم با شما بيرون خواهيم رفت، و هرگز سخن هيچ كس را در باره شما اطاعت نخواهيم كرد، و اگر با شما پيكار شود ياريتان خواهيم نمود» (ا لم تر الى الذين نافقوا يقولون لاخوانهم الذين كفروا من اهل الكتاب لئن اخرجتم لنخرجن معكم و لا نطيع فيكم احدا ابدا و ان قوتلتم لننصرنكم).

و به اين ترتيب اين گروه از منافقان به طايفه يهود سه مطلب را قول دادند كه در همه دروغ مى‏گفتند.
و به همين دليل قرآن با صراحت مى‏گويد: «خداوند شهادت مى‏دهد كه آنها دروغگويانند» (و الله يشهد انهم لكاذبون).
آرى! هميشه منافقان دروغگو بوده‏اند، و غالبا دروغگويان منافقند.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread521-2.html

soham 313
4th January 2014, 11:30 AM
(آيه 12)
سپس براى توضيح بيشتر در باره دروغگوئى آنها مى‏افزايد: «اگر آنها را بيرون كنند با آنان بيرون نمى‏روند» (لئن اخرجوا لا يخرجون معهم).

«و اگر با آنها پيكار شود ياريشان نخواهند كرد» (و لئن قوتلوا لا ينصرونهم).
«و اگر (به گفته خود عمل كنند و) ياريشان كنند پشت به ميدان كرده فرار مى‏كنند»! (و لئن نصروهم ليولن الادبار).
«سپس كسى آنان را يارى نمى‏كند» (ثم لا ينصرون).


(آيه 13)
در اين آيه به تشريح علّت اين شكست پرداخته، مى‏گويد:
«وحشت از شما در دلهاى آنها بيش از ترس از خداست» (لانتم اشد رهبة فى صدورهم من الله). چون از خدا نمى‏ترسند از همه چيز وحشت دارند، مخصوصا از دشمنان مؤمن و مقاومى چون شما.
«اين به خاطر آن است كه آنها گروهى نادانند» (ذلك بانهم قوم لا يفقهون).


(آيه 14)
سپس به بيان نشانه روشنى از اين ترس درونى پرداخته، مى‏افزايد: «آنها هرگز با شما به صورت گروهى نمى‏جنگند جز در دژهاى محكم يا از پشت ديوارها» (لا يقاتلونكم جميعا الا فى قرى محصنة او من وراء جدر).

آرى! آنها چون از دژ ايمان و توكل بر خدا بيرون هستند جز در پناه ديوارها و قلعه‏هاى محكم جرأت جنگ و روياروئى با مؤمنان ندارند! سپس مى‏افزايد: اما اين نه به خاطر آن است كه آنها افرادى ضعيف و ناتوان و ناآگاه به فنون جنگند بلكه به هنگامى كه درگيرى رخ مى‏دهد «پيكارشان در ميان خودشان شديد است» اما در برابر شما ضعيف (بأسهم بينهم شديد).

و در ادامه همين آيه، به عامل ديگرى براى شكست و ناكامى آنها پرداخته، مى‏فرمايد: به ظاهر آنها كه مى‏نگرى «آنها را متحد مى‏پندارى در حالى كه دلهايشان پراكنده است، اين به خاطر آن است كه آنها قومى هستند كه تعقل نمى‏كنند» (تحسبهم جميعا و قلوبهم شتى ذلك بانهم قوم لا يعقلون).

به اين ترتيب انسجام ظاهرى افراد بى‏ايمان و پيمان و وحدت نظامى و اقتصادى آنها هرگز نبايد ما را فريب دهد، چرا كه در پشت اين پيمانها و شعارهاى وحدت، دلهاى پراكنده‏اى قرار دارد، و دليل آن هم روشن است، زيرا هر كدام حافظ منافع مادى خويشند، و مى‏دانيم منافع مادى هميشه در تضاد است، در حالى كه وحدت و انسجام مؤمنان بر اساس اصولى است كه تضاد در آن راه ندارد، يعنى اصل ايمان و توحيد و ارزشهاى الهى.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread521-2.html

soham 313
6th January 2014, 12:07 PM
[golrooz] صفحه ی 327 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 24 از سوره ی حشر و آیات 1 تا 4 از سوره ی ممتحنه [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



لَا يَسْتَوِيٓ أَصْحَٰبُ النَّارِ وَأَصْحَٰبُ الْجَنَّةِ أَصْحَٰبُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَآئِزُونَ(20)
هرگز دوزخيان و بهشتيان يكسان نيستند؛ اصحاب بهشت رستگار و پيروزند!(20)




لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْءَانَ عَلَيٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَٰشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَٰلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ(21)
اگر اين قرآن را بر كوهي نازل مي‌كرديم، مي‌ديدي كه در برابر آن خاشع مي‌شود و از خوف خدا مي‌شكافد! اينها مثالهايي است كه براي مردم مي‌زنيم، شايد در آن بينديشيد!(21)




هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَٰلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ(22)
او خدايي است كه معبودي جز او نيست، داناي آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است!(22)




هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَٰمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ(23)
و خدايي است كه معبودي جز او نيست، حاكم و مالك اصلي اوست، از هر عيب منزّه است، به كسي يتم نمي‌كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندي شكست‌ناپذير كه با اراده نافذ خود هر امري را اصلاح مي‌كند، و شايسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شريك براي او قرارمي‌دهند!(23)




هُوَ اللَّهُ الْخَٰلِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَيٰ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(24)
او خداوندي است خالق، آفريننده‌اي بي‌سابقه، و صورتگري (بي‌نظير)؛ براي او نامهاي نيك است؛ آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مي‌گويند؛ و او عزيز و حكيم است!(24)




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَّخِذُوا۟ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَآءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا۟ بِمَا جَآءَكُم مِّنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا۟ بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَٰدًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَآءَ مَرْضَاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعْلَمُ بِمَآ أَخْفَيْتُمْ وَمَآ أَعْلَنتُمْ وَمَن يَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِيلِ(1)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مي‌كنيد، در حالي كه آنها به آنچه از حقّ براي شما آمده كافر شده‌اند و رسول اللّه و شما را به خاطر ايمان به خداوندي كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مي‌رانند؛ اگر شما براي جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده‌ايد؛ (پيوند دوستي با آنان برقرار نسازيد!) شما مخفيانه با آنها رابطه دوستي برقرار مي‌كنيد در حالي كه من به آنچه پنهان يا آشكار مي‌سازيد از همه داناترم! و هر كس از شما چنين كاري كند، از راه راست گمراه شده است!(1)




إِن يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا۟ لَكُمْ أَعْدَآءً وَيَبْسُطُوٓا۟ إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوٓءِ وَوَدُّوا۟ لَوْ تَكْفُرُونَ(2)
اگر آنها بر شما مسلّط شوند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدي كردن نسبت به شما مي‌گشايند، و دوست دارند شما به كفر بازگرديد!(2)




لَن تَنفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَآ أَوْلَٰدُكُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(3)
هرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودي به حالتان نخواهند داشت؛ ميان شما جدايي مي‌افكند؛ و خداوند به آنچه انجام مي‌دهيد بيناست(3)




قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِيٓ إِبْرَٰهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا۟ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُا۟ مِنكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَٰوَةُ وَالْبَغْضَآءُ أَبَدًا حَتَّيٰ تُؤْمِنُوا۟ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَآ أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَيْءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ(4)
براي شما سرمشق خوبي در زندگي ابراهيم و كساني كه با او بودند وجود داشت، در آن هنگامي كه به قوم (مشرك) خود گفتند: «ما از شما و آنچه غير از خدا مي‌پرستيد بيزاريم؛ ما نسبت به شما كافريم؛ و ميان ما و شما عداوت و دشمني هميشگي آشكار شده است؛ تا آن زمان كه به خداي يگانه ايمان بياوريد! -جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [= عمويش آزر] گفت (و وعده داد) كه براي تو آمرزش طلب مي‌كنم، و در عين حال در برابر خداوند براي تو مالك چيزي نيستم (و اختياري ندارم)!- پروردگارا! ما بر تو توكّل كرديم و به سوي تو بازگشتيم، و همه فرجامها بسوي تو است!(4)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
6th January 2014, 12:09 PM
(آيه 15)
قرآن همچنان بحث پيرامون داستان يهود بنى نضير و منافقان را ادامه داده، و با دو تشبيه جالب، موقعيت هر كدام از اين دو گروه را مشخص مى‏سازد. نخست مى‏فرمايد: داستان يهود بنى نضير «همچون كسانى است كه كمى پيش از آنان بودند (همانها كه در اين دنيا) طعم تلخ كار خود را چشيدند و براى آنها عذابى دردناك است» (كمثل الذين من قبلهم قريبا ذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب اليم).

اما اين گروه چه كسانى بودند كه سرگذشت عبرت انگيزى قبل از ماجراى بنى نضير داشتند؟
بسيارى از مفسران آن را اشاره به ماجراى يهود «بنى قينقاع» مى‏دانند كه بعد از ماجراى بدر واقع شد، و منجر به بيرون راندن اين گروه از يهود از مدينه گرديد، آنها نيز مانند يهود «بنى نضير» افرادى ثروتمند و مغرور و در ميان خود جنگجو بودند، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان را تهديد مى‏كردند، ولى سر انجام چيزى جز بدبختى و در به درى در دنيا و عذاب اليم آخرت عائدشان نشد.


(آيه 16)
با طناب پوسيده شيطان به چاه نرويد! در اين آيه به تشبيهى در باره منافقان پرداخته، مى‏گويد: داستان آنها نيز «همچون شيطان است كه به انسان گفت: كافر شو (تا مشكلات تو را حل كنم) اما هنگامى كه كافر شد گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندى كه پروردگار عالميان است بيم دارم» (كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى‏ء منك انى اخاف الله رب العالمين).

منظور از «انسان» مطلق انسانهائى است كه تحت تأثير شيطان قرار گرفته، فريب وعده‏هاى دروغين او را مى‏خورند و راه كفر مى‏پويند، و سر انجام شيطان آنها را تنها گذاشته و از آنان بيزارى مى‏جويد! آرى! چنين است حال منافقان كه دوستان خود را با وعده‏هاى دروغين و نيرنگ به وسط معركه مى‏فرستند، سپس آنها را تنها گذارده فرار مى‏كنند چرا كه در نفاق وفادارى نيست.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-2.html

soham 313
6th January 2014, 12:11 PM
(آيه 17)
در اين آيه نتيجه كار اين دو گروه: شيطان و اتباعش و منافقان و دوستانشان از اهل كفر را روشن ساخته، مى‏افزايد: «سر انجام كارشان اين شد كه هر دو در آتش دوزخ خواهند بود، جاودانه در آن مى‏مانند، و اين است كيفر ستمكاران»! (فكان عاقبتهما انهما فى النار خالدين فيها و ذلك جزاء الظالمين).

اين يك اصل كلى است كه عاقبت همكارى كفر و نفاق، و شيطان و يارانش، شكست و ناكامى و عذاب دنيا و آخرت است، در حالى كه همكارى مؤمنان و دوستانشان همكارى مستمر و جاودانى و سر انجامش پيروزى و برخوردارى از رحمت واسعه الهى در هر دو جهان است.


(آيه 18)
در اين آيه روى سخن را به مؤمنان كرده، به عنوان يك نتيجه‏گيرى از ماجراى شوم و دردناك «بنى نضير» و منافقان و شيطان، مى‏فرمايد:

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت) خدا بپرهيزيد، و هر كس بايد بنگرد تا براى فردايش چه چيز از پيش فرستاده»؟ (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد).

در حقيقت سرمايه اصلى انسان در صحنه قيامت كارهائى است كه از پيش فرستاده، و گر نه غالبا كسى به فكر انسان نيست كه براى او چيزى بعد از مرگ او بفرستد، و يا اگر بفرستند ارزش زيادى ندارد.

سپس بار ديگر براى تأكيد مى‏افزايد: «از خدا بپرهيزيد كه خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون).
آرى! تقوا و ترس از خداوند سبب مى‏شود كه انسان براى فرداى قيامت بينديشد، و اعمال خود را پاك و پاكيزه و خالص كند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-2.html

soham 313
6th January 2014, 12:14 PM
(آيه 19)
اين آيه به دنبال دستور به تقوا و توجه به معاد، تأكيد بر ياد خدا كرده، چنين مى‏فرمايد: «و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند، و خدا نيز آنها را به خود فراموشى گرفتار كرد» (و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم).

خمير مايه تقوا دو چيز است: ياد خدا يعنى توجه به مراقبت دائمى «اللّه» و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى كه هيچ كار صغير و كبيرى وجود ندارد مگر اين كه در آن ثبت مى‏شود، و به همين دليل توجه به اين دو اصل (مبدأ و معاد) در سر لوحه برنامه‏هاى تربيتى انبيا و اولياء قرار داشته، و تأثير آن در پاكسازى فرد و اجتماع كاملا چشمگير است.

اصولا يكى از بزرگترين بدبختيها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا كه ارزشها و استعدادها و لياقتهاى ذاتى خود را كه خدا در او نهفته و از بقيه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مى‏سپرد، و اين مساوى با فراموش كردن انسانيت خويش است، و چنين انسانى تا سر حد يك حيوان درّنده سقوط مى‏كند، و همّتش چيزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود! و اينها همه عامل اصلى فسق و فجور بلكه اين خود فراموشى بدترين مصداق فسق و خروج از طاعت خداست.

لذا در پايان آيه مى‏گويد: «آنها فاسقانند» (اولئك هم الفاسقون).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-2.html

soham 313
6th January 2014, 12:16 PM
(آيه 20)
در اين آيه به مقايسه اين دو گروه (گروه مؤمنان با تقوا، و متوجه به مبدأ و معاد، و گروه فراموشكاران خدا كه گرفتار خود فراموشى شده‏اند) پرداخته، مى‏گويد: «هرگز دوزخيان و بهشتيان يكسان نيستند» (لا يستوى اصحاب النار و اصحاب الجنة).

نه در اين دنيا، نه در معارف، نه در نحوه تفكّر، نه در طرز زندگى فردى و جمعى و هدف آن، و نه در آخرت و پاداشهاى الهى، خط اين دو گروه در همه جا، و همه چيز، از هم جداست، يكى به ياد خدا و قيامت و احياى ارزشهاى والاى انسانى، و اندوختن ذخائر براى زندگى جاويدان است، و ديگرى غرق شهوات و لذات مادى و گرفتار فراموشى همه چيز و اسير بند هوى و هوس.

و به اين ترتيب انسان بر سر دو راهى قرار دارد يا بايد به گروه اول بپيوندد يا به گروه دوم و راه سومى در پيش نيست.

و در پايان آيه به صورت يك حكم قاطع مى‏فرمايد: «اصحاب بهشت رستگار و پيروزند» (اصحاب الجنة هم الفائزون).

نه تنها در قيامت رستگار و پيروزند كه در اين دنيا نيز پيروزى و آرامش و نجات از آن آنهاست، و شكست در هر دو جهان نصيب فراموشكاران است.




(آيه 21)
اگر قرآن بر كوهها نازل مى‏شد از هم مى‏شكافتند! در تعقيب آيات گذشته كه از طرق مختلف براى نفوذ در قلوب انسانها استفاده مى‏كرد، و مسائل سرنوشت ساز انسانها را در زنده‏ترين صورتش بيان نمود در اين آيه كه ناظر به همه آيات قرآن مجيد است پرده از روى اين حقيقت بر مى‏دارد كه نفوذ قرآن بقدرى عميق است كه اگر بر كوهها نازل مى‏شد آنها را تكان مى‏داد، اما عجب از اين انسان سنگدل كه گاه مى‏شنود و تكان نمى‏خورد! نخست مى‏فرمايد: «اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم مى‏ديدى در برابر آن خاشع مى‏شود، و از خوف خدا مى‏شكافد» (لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله).

«و اينها مثالهائى است كه براى مردم مى‏زنيم شايد در آن بينديشيد» (و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون).

بعضى اين آيه را بر ظاهرش حمل كرده‏اند و گفته‏اند: تمام موجودات اين جهان، از جمله كوهها، براى خود نوعى درك و شعور دارند و اگر اين آيات بر آنها نازل مى‏شد به راستى از هم متلاشى مى‏شدند، گواه اين معنى را آيه 74 سوره بقره مى‏دانند كه در توصيف گروهى از يهود مى‏گويد: «سپس دلهاى شما بعد از اين ماجرا سخت شد، همچون سنگ! و يا سخت‏تر! چرا كه پاره‏اى از سنگها مى‏شكافد و از آنها نهرها جارى مى‏شود، و پاره‏اى از آنها شكاف بر مى‏دارد و آب از آن تراوش مى‏كند و پاره‏اى از خوف خدا به زير مى‏افتد»!


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html

soham 313
6th January 2014, 12:22 PM
(آيه 22)
در آيات بعد به ذكر قسمت مهمى از اوصاف جمال و جلال خدا- كه توجه به هر يك در تربيت نفوس و تهذيب قلوب تأثير عميق دارد- مى‏پردازد، و ضمن سه آيه پانزده صفت و به تعبير ديگر هجده صفت از اوصاف عظيم او را بر مى‏شمرد و هر آيه با بيان توحيد الهى و نام مقدس «اللّه» شروع مى‏شود كه انسان را به عالم نورانى اسماء و صفات حق رهنمون مى‏گردد.

مى‏فرمايد: «او خدائى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است و او رحمان و رحيم است» (هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم).

در اينجا قبل از هر چيز روى مسأله توحيد كه خميرمايه همه اوصاف جمال و جلال و ريشه اصلى معرفت الهى است تكيه مى‏كند، و بعد از آن روى علم و دانش او نسبت به غيب و شهود.

سپس روى رحمت عامه او كه همه خلايق را شامل مى‏شود «رحمن» و رحمت خاصه‏اش كه ويژه مؤمنان است «رحيم» تكيه شده، تا به انسان اميد بخشد. و او را در راه طولانى تكامل و سير الى اللّه كه در پيش دارد يارى دهد.


(آيه 23)
در اين آيه علاوه بر تأكيد روى مسأله توحيد هشت وصف ديگر ذكر كرده، مى‏فرمايد: «او خدائى است كه معبودى جز او نيست» (هو الله الذى لا اله الا هو).

«حاكم و مالك اصلى اوست» (الملك).

«از هر عيب منزه است» (القدوس).

«به كسى ستم نمى‏كند» و همه از ناحيه او در سلامتند (السلام).

سپس مى‏افزايد: او براى دوستانش «امنيت بخش است» (المؤمن).

او حافظ و نگاهدارنده و «مراقب (همه چيز) است» (المهيمن).

«او قدرتمندى شكست ناپذير است» (العزيز).

«كه با اراده نافذ خود هر امرى را اصلاح مى‏كند» (الجبار).

سپس مى‏افزايد: «و شايسته عظمت است» و چيزى برتر و بالاتر از او نيست (المتكبر).

از آنجا كه عظمت و بزرگى تنها شايسته مقام خداست اين واژه به معنى ممدوحش تنها در باره او به كار مى‏رود و هر گاه در غير مورد او به كار رود به معنى مذموم است.

و در پايان آيه، بار ديگر روى مسأله توحيد كه سخن با آن آغاز شده بود تكيه كرده، مى‏فرمايد: «خداوند منزه است از آنچه شريك براى او قرار مى‏دهند» (سبحان الله عما يشركون).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html

soham 313
6th January 2014, 12:25 PM
(آيه 24)
و در آخرين آيه سوره در تكميل اين صفات به شش وصف ديگر اشاره كرده، چنين مى‏فرمايد: «او خداوندى است خالق» (هو الله الخالق).
«آفريننده‏اى بى‏سابقه» (البارى).
«و صورتگرى» بى‏نظير (المصور).

و سپس از آنجا كه اوصاف خداوند منحصر به اين اوصاف نيست، بلكه اوصافش همچون ذاتش بى‏پايان است، مى‏افزايد: «براى او نامهاى نيك است» (له الاسماء الحسنى).
و به همين دليل از هرگونه عيب و نقص، منزه و مبراست، «و آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى‏گويند» و او را از هر عيب و نقصى پاك مى‏شمرند (يسبح له ما فى السماوات و الارض).

و سر انجام براى تأكيد بيشتر، روى موضوع نظام آفرينش به دو وصف ديگر از اوصافش كه يكى از آنها قبلا آمد، اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و او عزيز و حكيم است» (و هو العزيز الحكيم).

اولى نشانه كمال قدرت او بر همه چيز، و غلبه بر هر مانع است، و دومى اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرينش و تنظيم برنامه دقيق در امر خلقت و تدبير است.

و به اين ترتيب در مجموع اين آيات سه گانه علاوه بر مسأله توحيد- كه دو بار تكرار شده- هفده وصف از اوصاف خدا آمده است بدين ترتيب:
عالم الغيب و الشهاده- رحمان- رحيم- ملك- قدّوس- سلام- مؤمن- مهيمن- عزيز- جبّار- متكبّر- خالق- بارئ- مصوّر- حكيم- داراى اسماء الحسنى- كسى كه همه موجودات عالم تسبيح او مى‏گويند.

و به اين ترتيب، اين آيات دست پويندگان راه معرفت اللّه را گرفته منزل به منزل پيش مى‏برد، از ذات پاك او شروع مى‏كند، و بعد به عالم خلقت مى‏آورد، و باز در اين سير الى اللّه از مخلوق نيز به سوى خالق مى‏برد، قلب را مظهر اسماء و صفات الهى و مركز انوار ربانى مى‏كند و در لابلاى اين معارف و انوار، او را مى‏سازد و تربيت مى‏نمايد شكوفه‏هاى تقوا را بر شاخسار وجودش ظاهر ساخته و لايق قرب جوارش مى‏كند.

آيات آخر اين سوره آياتى است فوق العاده با عظمت و الهام بخش در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس آخر سوره حشر را بخواند، گناهان گذشته و آينده او بخشوده مى‏شود»!

«پايان سوره حشر»



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html

soham 313
6th January 2014, 12:31 PM
سوره ممتحنه [60]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 13 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل مى‏گردد:
بخش اول از مسأله «حبّ فى اللّه» و «بغض فى اللّه» و نهى از طرح دوستى با مشركان سخن مى‏گويد، و مسلمانان را به الهام گرفتن از پيامبر بزرگ خدا ابراهيم (ع) دعوت مى‏كند، و خصوصيات ديگرى را در اين زمينه بر مى‏شمرد. اين معنى در پايان سوره نيز تكرار و تأكيد شده است.

بخش دوم پيرامون زنان مهاجر و آزمايش و امتحان آنها و احكام ديگرى در اين رابطه بحث مى‏كند.
انتخاب نام «ممتحنه» براى اين سوره نيز به خاطر مسأله آزمايش و امتحان مى‏باشد كه در آيه 10 آمده است.

نام ديگرى براى سوره ذكر شده و آن سوره «مودّت» است به خاطر نهى از مودّت مشركان در نخستين آيه سوره.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس سوره ممتحنه را قرائت كند تمام مؤمنين و مؤمنات، شفيعان او در روز قيامت خواهند بود».

ناگفته پيداست اين همه فضيلت و افتخار از آن كسانى است كه تنها به تلاوت بى‏روح و فاقد علم و عمل قناعت نكنند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html

soham 313
6th January 2014, 12:34 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
شأن نزول:
اين آيه در باره «حاطب بن ابى بلتعه» نازل شده است.

جريان چنين بود كه: زنى به نام «ساره» كه وابسته به يكى از قبائل «مكّه» بود از مكّه به مدينه خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد. حضرت به او فرمود: آيا مسلمان شده‏اى و به اينجا آمده‏اى؟
عرض كرد: نه.
فرمود: پس چرا آمدى؟
عرض كرد: شما اصل و عشيره ما بوديد، و سرپرستان من همه رفتند، و من شديدا، محتاج شدم نزد شما آمده‏ام تا عطائى به من كنيد و لباس و مركبى ببخشيد.
فرمود: پس جوانان مكّه چه شدند؟ (اشاره به اين كه آن زن خواننده بود و براى جوانان خوانندگى مى‏كرد.)

گفت: بعد از واقعه بدر، هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد- و اين نشان مى‏دهد ضربه جنگ بدر تا چه حد بر مشركان مكّه سنگين بود- حضرت دستور داد، لباس و مركب و خرج راهى به او دادند، و اين در حالى بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آماده فتح مكّه مى‏شد.

در اين موقع «حاطب بن ابى بلتعه» (يكى از مسلمانان معروف كه در جنگ بدر و بيعت رضوان شركت كرده بود) نزد «ساره» آمد و نامه‏اى نوشت و گفت: آن را به اهل مكّه بده و ده دينار و به قولى ده درهم نيز به او داد.


«حاطب» در نامه به اهل مكّه نوشته بود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قصد دارد به سوى شما آيد، آماده دفاع از خويش باشيد! جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسانيد، رسول خدا، على عليه السّلام و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابو مرثد را دستور داد كه به سوى مكّه حركت كنند و فرمود: در يكى از منزلگاههاى وسط راه به زنى مى‏رسيد كه حامل نامه‏اى به مشركين مكّه است، نامه را از او بگيريد.

آنها در همان مكان كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده بود به او رسيدند، او سوگند ياد كرد كه هيچ نامه‏اى نزد او نيست، ولى على عليه السّلام فرمود: نه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ما دروغ گفته، و نه ما دروغ مى‏گوئيم، شمشير را كشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور، و الا به خدا سوگند گردنت را مى‏زنم! «ساره» كه نامه را در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد، آنها نامه را خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آوردند.

حضرت صلّى اللّه عليه و آله به سراغ «حاطب» فرستاد، فرمود: اين نامه را مى‏شناسى؟
عرض كرد: بلى، فرمود: چه چيز موجب شد به اين كار اقدام كنى؟
عرض كرد: اى رسول خدا! به خدا سوگند از آن روز كه اسلام را پذيرفته‏ام لحظه‏اى كافر نشده‏ام، ولى مسأله اين است كه تمام مهاجران كسانى را در مكّه دارند ولى من در ميان آنها غريبم و خانواده من در چنگال آنها گرفتارند، خواستم مزاحم خانواده من نشوند، در حالى كه مى‏دانستم خداوند سر انجام آنها را گرفتار شكست مى‏كند.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عذرش را پذيرفت- اينجا بود كه آيه نازل شد و درسهاى مهمى در زمينه ترك هرگونه دوستى نسبت به مشركان و دشمنان خدا به مسلمانان داد.


تفسير:

سر انجام طرح دوستى با دشمن خدا! چنانكه در شأن نزول دانستيم حركتى از ناحيه يكى از مسلمانان صادر شد كه هر چند به قصد جاسوسى نبود ولى اظهار محبتى به دشمنان اسلام محسوب مى‏شد، لذا آيه به مسلمانان هشدار داد كه از تكرار اين گونه كارها در آينده بپرهيزند.
نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد» (يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء).

يعنى آنها نه فقط دشمنان خدا هستند كه با شما نيز عداوت و دشمنى دارند، با اين حال چگونه دست دوستى به سوى آنها دراز مى‏كنيد؟! سپس مى‏افزايد: «شما نسبت به آنها اظهار محبت مى‏كنيد در حالى كه آنها به آنچه از حق براى شما آمده (اسلام و قرآن) كافر شده‏اند، و رسول خدا و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى‏رانند» (تلقون اليهم بالمودة و قد كفروا بما جاءكم من الحق يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم).

آنها هم در عقيده با شما مخالفند، و هم عملا به مبارزه برخاسته‏اند، و كارى را كه بزرگترين افتخار شماست، يعنى ايمان به پروردگار، براى شما بزرگترين جرم و گناه شمرده‏اند، با اين حال آيا جاى اين است كه شما نسبت به آنها اظهار محبت كنيد.

سپس براى توضيح بيشتر مى‏افزايد: «اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده‏ايد» پيوند دوستى با آنها برقرار نسازيد (ان كنتم خرجتم جهادا فى سبيلى و ابتغاء مرضاتى).

اگر به راستى دم از دوستى خدا مى‏زنيد و به خاطر او از شهر و ديار خود هجرت كرده‏ايد، و طالب جهاد فى سبيل اللّه و جلب رضاى او هستيد اين مطلب با دوستى دشمنان خدا سازگار نيست.

باز براى توضيح بيشتر مى‏افزايد: «شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى‏كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مى‏سازيد از همه داناترم»! (تسرون اليهم بالمودة و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم).

بنابر اين مخفى كارى چه فايده‏اى دارد با علم خداوند به غيب و شهود.
و در پايان آيه، به عنوان يك تهديد قاطع، مى‏فرمايد: «و هر كس از شما چنين كارى كند از راه راست گمراه شده است» (و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل).

هم از راه معرفت خدا منحرف گشته كه گمان كرده چيزى بر خدا مخفى مى‏ماند، و هم از راه ايمان و اخلاص و تقوا كه طرح دوستى با دشمنان خدا ريخته و هم تيشه به ريشه زندگانى خود زده است كه دشمنش را از اسرارش با خبر ساخته و اين بدترين انحرافى است كه ممكن است به شخص مؤمن بعد از وصول به سر چشمه ايمان دست دهد.




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html

soham 313
6th January 2014, 12:40 PM
(آيه 2)
در اين آيه، براى تأكيد و توضيح بيشتر، مى‏افزايد: شما براى چه طرح دوستى با آنها مى‏ريزيد؟ با اين كه: «اگر آنها بر شما مسلّط شوند دشمنانتان خواهند بود، و دست و زبان خود را به بدى كردن به شما مى‏گشايند» (ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء و يبسطوا اليكم ايديهم و السنتهم بالسوء).

شما براى آنها دلسوزى مى‏كنيد در حالى كه عداوتشان با شما آن چنان ريشه‏دار است كه اگر بر شما دست يابند از هيچ كارى فروگذار نمى‏كنند.

و از همه بدتر اين است كه: «دوست دارند شما (از اسلام) به كفر بازگرديد» و بزرگترين افتخار خود يعنى گوهر ايمان را از دست دهيد (و ودوا لو تكفرون).


(آيه 3)
و در اين آيه به پاسخگوئى افرادى مانند «حاطب بن ابى بلتعه» پرداخته، كه در جواب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: چرا اسرار مسلمانان را در اختيار مشركان مكّه قرار دادى؟ گفت: خواستم از اين طريق خويشاوندان و بستگانم را حفظ كنم! مى‏فرمايد: «هرگز بستگان و فرزندانتان روز قيامت سودى به حالتان نخواهند داشت» (لن تنفعكم ارحامكم و لا اولادكم).

چرا كه اگر اولاد و بستگان بى‏ايمان باشند نه آبرو و سرمايه‏اى براى اين دنيا خواهند بود و نه وسيله نجاتى در آخرت.

سپس مى‏افزايد: خداوند روز قيامت «ميان شما جدائى مى‏افكند» (يوم القيامة يفصل بينكم).
اهل ايمان به سوى بهشت مى‏روند، و اهل كفر به سوى دوزخ.

و در پايان آيه، بار ديگر به همگان هشدار مى‏دهد كه: «خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست» (و الله بما تعملون بصير).

هم از نيّات شما آگاه است، و هم از اعمالى كه بطور سرّى انجام مى‏دهيد، و اگر در مواردى اسرار شما را مانند «حاطب بن ابى بلتعه» فاش نمى‏كند روى مصالحى است، نه اين كه نداند و آگاه نباشد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html

soham 313
6th January 2014, 12:41 PM
(آيه 4)
ابراهيم براى همه شما اسوه بود! از آنجا كه قرآن مجيد، در بسيارى از موارد، براى تكميل تعليمات خود از الگوهاى مهمى كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مى‏آورد، در اينجا نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم (ع) و برنامه اوج به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به ميان مى‏آورد.

مى‏فرمايد: «براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند وجود داشت» (قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه).

منظور از تعبير «و الذين معه» (آنها كه با ابراهيم بودند) مؤمنانى است كه او را در اين راه همراهى مى‏كردند، هر چند قليل و اندك بودند.

سپس در توضيح اين معنى مى‏افزايد: «در آن هنگامى كه به قوم (مشرك) خود گفتند: ما از شما و آنچه غير از خدا مى‏پرستيد بيزاريم»! (اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منكم و مما تعبدون من دون الله).

ما نه شما را قبول داريم، و نه آئين و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بتهاى بى‏ارزشتان متنفريم.

و باز براى تأكيد افزودند: «ما نسبت به شما كافريم» (كفرنا بكم).

البته اين كفر همان كفر برائت و بيزارى است كه در بعضى از روايات ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه كفر به آن اشاره شده است.

و سوّمين بار براى تأكيد بيشتر افزودند: «و ميان ما و شما عداوت و دشمنى هميشگى آشكار شده است» (و بدا بيننا و بينكم العداوة و البغضاء ابدا).

و اين وضع همچنان ادامه دارد «تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان بياوريد» (حتى تؤمنوا بالله وحده).
و به اين ترتيب با نهايت قاطعيت و بدون هيچ گونه پرده پوشى اعلام جدائى و بيزارى از دشمنان خدا كردند، و تصريح نمودند كه اين جدائى تا ابد ادامه دارد، مگر اين كه آنها مسير خود را تغيير دهند و از خط كفر به خط ايمان روى آورند.

ولى از آنجا كه اين قانون كلى و عمومى در زندگى ابراهيم استثنائى داشته كه آن هم به خاطر هدايت بعضى از مشركان صورت گرفته، به دنبال آن مى‏فرمايد: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم كافر قطع كردند و هيچ سخن محبت‏آميزى به آنها نگفتند: «جز آن سخن ابراهيم كه به پدرش [- عمويش آزر] گفت: (وعده داد) كه براى تو آمرزش طلب مى‏كنم، و در عين حال در برابر خداوند براى تو مالك چيزى نيستم» و اختيارى ندارم (الا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك و ما املك لك من الله من شى‏ء).

ابراهيم (ع) به اين وعده خود عمل كرد ولى آزر ايمان نياورد، و هنگامى كه بر ابراهيم روشن شد كه او دشمن خداست و هرگز ايمان نمى‏آورد ديگر براى او استغفار نكرد و با او قطع رابطه نمود.
ابراهيم و پيروانش قويا با بت پرستان مخالف بودند و بايد اين درس را از آنها سرمشق گرفت، و داستان آزر شرائط خاصى داشته كه اگر براى ما هم پيدا شود قابل تأسى است.

و از آنجا كه مبارزه با دشمنان خدا با اين صراحت و قاطعيت مخصوصا در زمانى كه آنها از قدرت ظاهرى برخوردارند جز با توكل بر ذات خدا ممكن نيست، در پايان آيه مى‏افزايد: آنها گفتند: «پروردگارا! ما بر تو توكل كرديم و به سوى تو بازگشتيم همه فرجامها به سوى توست» (ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread521-3.html

soham 313
6th January 2014, 12:44 PM
[golrooz] صفحه ی 328 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 13 از سوره ی ممتحنه [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَآ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(5)
پروردگارا! ما را مايه گمراهي كافران قرار مده، و ما را ببخش، اي پروردگار ما كه تو عزيز و حكيمي!»(5)




لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا۟ اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْءَاخِرَ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(6)
(آري) براي شما در زندگي آنها اسوه حسنه (و سرمشق نيكويي) بود، براي كساني كه اميد به خدا و روز قيامت دارند؛ و هر كس سرپيچي كند به خويشتن ضرر زده است، زيرا خداوند بي‌نياز و شايسته ستايش است!(6)




۞ عَسَي اللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِيرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(7)
اميد است خدا ميان شما و كساني از مشركين كه با شما دشمني كردند (از راه اسلام) پيوند محبّت برقرار كند؛ خداوند تواناست و خداوند آمرزنده و مهربان است(7)




لَّا يَنْهَيٰكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَٰتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوٓا۟ إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ(8)
خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در راه دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نمي‌كند؛ چرا كه خداوند عدالت‌پيشگان را دوست دارد(8)




إِنَّمَا يَنْهَيٰكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَٰتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَٰرِكُمْ وَظَٰهَرُوا۟ عَلَيٰٓ إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الظَّٰلِمُونَ(9)
تنها شما را از دوستي و رابطه با كساني نهي مي‌كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند يا به بيرون‌راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستي داشته باشد ظالم و ستمگر است!(9)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا جَآءَكُمُ الْمُؤْمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَٰنِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَٰتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَي الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُوا۟ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَن تَنكِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا۟ بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَسَْٔلُوا۟ مَآ أَنفَقْتُمْ وَلْيَسَْٔلُوا۟ مَآ أَنفَقُوا۟ ذَٰلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(10)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! هنگامي كه زنان باايمان بعنوان هجرت نزد شما آيند، آنها را آزمايش كنيد -خداوند به ايمانشان آگاهتر است- هرگاه آنان را مؤمن يافتيد، آنها را بسوي كفّار بازنگردانيد؛ نه آنها براي كفّار حلالند و نه كفّار براي آنها حلال؛ و آنچه را همسران آنها (براي ازدواج با اين زنان) پرداخته‌اند به آنان بپردازيد؛ و گناهي بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هرگاه مَهرشان را به آنان بدهيد و هرگز زنان كافر را در همسري خود نگه نداريد (و اگر كسي از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد،) حق داريد مَهري را كه پرداخته‌ايد مطالبه كنيد همان‌گونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شده‌اند) از شما مطالبه كنند؛ اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مي‌كند، و خداوند دانا و حكيم است!(10)




وَإِن فَاتَكُمْ شَيْءٌ مِّنْ أَزْوَٰجِكُمْ إِلَي الْكُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فََٔاتُوا۟ الَّذِينَ ذَهَبَتْ أَزْوَٰجُهُم مِّثْلَ مَآ أَنفَقُوا۟ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ الَّذِيٓ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ(11)
و اگر بعضي از همسران شما از دستتان بروند (و به سوي كفار بازگردند) و شما در جنگي بر آنان پيروز شديد و غنايمي گرفتيد، به كساني كه همسرانشان رفته‌اند، همانند مهري را كه پرداخته‌اند بدهيد؛ و از (مخالفت) خداوندي كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد!(11)




يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَآءَكَ الْمُؤْمِنَٰتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَيٰٓ أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَئًْا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَٰدَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَٰنٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(12)
اي پيامبر! هنگامي كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزي را شريك خدا قرار ندهند، دزدي و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند، تهمت و افترايي پيش دست و پاي خود نياورند و در هيچ كار شايسته‌اي مخالفت فرمان تو نكنند، با آنها بيعت كن و براي آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است!(12)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَتَوَلَّوْا۟ قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ قَدْ يَئِسُوا۟ مِنَ الْءَاخِرَةِ كَمَا يَئِسَ الْكُفَّارُ مِنْ أَصْحَٰبِ الْقُبُورِ(13)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! با قومي كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستي نكنيد؛ آنان از آخرت مأيوسند همان‌گونه كه كفار مدفون در قبرها مأيوس مي‌باشند!(13)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
6th January 2014, 12:46 PM
(آيه 5)
در اين آيه به يكى ديگر از درخواستهاى ابراهيم و يارانش كه در اين زمينه، حساس و چشمگير است اشاره كرده، مى‏گويد: «پروردگارا! ما را مايه گمراهى كافران قرار مده» (ربنا لا تجعلنا فتنة للذين كفروا).

اين تعبير ممكن است اشاره به اعمالى مانند اعمال «حاطب ابن ابى بلتعه» باشد كه گاهى از افراد بى‏خبر سر مى‏زند و كارى مى‏كنند كه سبب تقويت گمراهان مى‏گردد در حالى كه گمان مى‏كنند كار خلافى نكرده‏اند.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «پروردگارا! (اگر لغزشى از ما سرزد) ما را ببخش» (و اغفر لنا ربنا).
«چرا كه تو عزيز و حكيمى» (انك انت العزيز الحكيم). قدرتت شكست ناپذير است و حكمتت نافذ در همه چيز.


(آيه 6)
در اين آيه بار ديگر روى همان مطلبى تكيه مى‏كند كه در نخستين آيه تكيه شده بود، مى‏فرمايد: «براى شما (مسلمانان) در زندگى آنها اسوه حسنه (و سرمشق نيكوئى) بود، براى كسانى كه اميد به خدا و روز قيامت دارند» (لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر).

نه تنها برائت و بيزاريشان از بت پرستان و خط كفر، بلكه دعاهاى آنها و تقاضاهايشان در پيشگاه خدا نيز براى همه مسلمانان سرمشق است.

بدون شك اين تأسى و پيروى نفعش قبل از هر كس به خود مسلمانان باز مى‏گردد لذا در پايان مى‏افزايد: «و هر كس سرپيچى كند (به خويشتن ضرر زده است) زيرا خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است» (و من يتول فان الله هو الغنى الحميد).

زيرا طرح دوستى با دشمنان خدا آنها را تقويت مى‏كند، و قوت آنها باعث شكست خود شماست.
هميشه وجود الگوها و سرمشقهاى بزرگ در زندگى انسانها، وسيله مؤثرى براى تربيت آنها بوده است، به همين دليل، پيامبر و پيشوايان معصوم مهمترين شاخه هدايت را با عمل خود نشان مى‏دادند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522.html

soham 313
6th January 2014, 12:49 PM
(آيه 7)
محبت به كفارى كه سر جنگ ندارند: در اينجا همچنان بحث پيرامون قطع رابطه با مشركان ادامه مى‏يابد، و از آنجا كه اين قطع رابطه يك نوع خلأ عاطفى براى جمعى از مسلمانان ايجاد مى‏كرد، خداوند براى پاداش آنها و رفع اين كمبود به آنها بشارت داده، مى‏فرمايد: «اميد است خدا ميان شما و كسانى از مشركين كه با شما دشمنى كردند (از راه اسلام) پيوند محبت برقرار كند» (عسى الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودة).

و اين امر سر انجام تحقق يافت، سال هشتم هجرى فرا رسيد و مكّه فتح شد و اهل مكّه به مصداق (يدخلون فى دين الله افواجا) گروه گروه مسلمان شدند، و آفتاب ايمان با گرمى محبت و دوستى تابيدن گرفت.

به هر حال اگر كسانى كه مورد علاقه مسلمانان هستند از خط مكتبى آنان جدا شوند نبايد از بازگشت آنها مأيوس شد، چرا كه خداوند بر همه چيز قادر است، اوست كه مى‏تواند دلها را دگرگون سازد، و اوست كه گناهان و خطاهاى بندگانش را مى‏بخشد، لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «و خداوند تواناست و آمرزنده و مهربان است» (و الله قدير و الله غفور رحيم).


(آيه 8)
اين آيه شرح و توضيحى است بر مسأله ترك رابطه دوستى با مشركان، مى‏فرمايد: «خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه با شما در امر دين پيكار نكردند و شما را از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى‏كند» (لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم).

«چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد» (ان الله يحب المقسطين).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522.html

soham 313
6th January 2014, 12:50 PM
(آيه 9)
«تنها شما را از دوستى و رابطه با كسانى نهى مى‏كند كه در امر دين با شما پيكار كردند و شما را از خانه‏هايتان بيرون راندند يا به بيرون راندن شما كمك كردند و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است» (انما ينهاكم الله عن الذين قاتلوكم فى الدين و اخرجوكم من دياركم و ظاهروا على اخراجكم ان تولوهم و من يتولهم فاولئك هم الظالمون).

از دو آيه فوق يك اصل كلى و اساسى در چگونگى رابطه مسلمانان با غير مسلمين استفاده مى‏شود، نه تنها براى آن زمان كه براى امروز و فردا نيز ثابت است، و آن اين كه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيت و هر كشورى كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضدّ اسلام و مسلمين قيام كنند، يا دشمنان اسلام را يارى دهند سرسختانه بايستند، و هر گونه پيوند محبت و دوستى را با آنها قطع كنند. اما اگر آنها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بى‏طرف بمانند و يا تمايل داشته باشند، مسلمين مى‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند.

البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمين گردد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522-2.html

soham 313
6th January 2014, 12:52 PM
(آيه 10)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد آمده است كه:
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در «حديبيه» با مشركان مكّه پيمانى امضا كرد يكى از موارد پيمان اين بود كه هر كس از اهل مكّه به مسلمانان بپيوندد او را بازگردانند، اما اگر كسى از مسلمانان اسلام را رها كرده به مكّه بازگردد مى‏توانند او را برنگردانند.

در اين هنگام زنى به نام «سبيعه» اسلام را پذيرفت، و در همان سرزمين حديبيه به مسلمانان پيوست، همسرش خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و گفت: اى محمّد! همسرم را به من بازگردان، چرا كه اين يكى از مواد پيمان ماست، و هنوز مركب آن خشك نشده.
آيه نازل شد و دستور داد زنان مهاجر را امتحان كنيد.

ابن عباس مى‏گويد: امتحانشان به اين بود كه بايد سوگند ياد كنند هجرت آنها به خاطر كينه با شوهر، يا علاقه به سرزمين جديد، و يا هدف دنيوى نبوده بلكه تنها به خاطر اسلام بوده است.

آن زن سوگند ياد كرد كه چنين است در اينجا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مهريه‏اى را كه شوهرش پرداخته بود و هزينه‏هائى را كه متحمل شده بود به او پرداخت و فرمود:
طبق اين ماده قرارداد تنها مردان را باز مى‏گرداند نه زنان را.


تفسير:

جبران زيانهاى مسلمين و كفار- در آيات گذشته سخن از «بغض فى اللّه» و قطع پيوند با دشمنان خدا بود، اما در اينجا سخن از «حبّ فى اللّه» و برقرار ساختن پيوند با كسانى است كه از كفر جدا مى‏شوند و به ايمان مى‏پيوندند.

نخست از زنان مهاجر، سخن مى‏گويد، و جمعا هفت دستور در اين آيه وارد شده كه عمدتا در باره زنان مهاجر، و قسمتى نيز در باره زنان كافر است.

1- نخستين دستور در باره آزمايش «زنان مهاجرات» است، روى سخن را به مؤمنان كرده، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه زنان با ايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند، آنها را (از خود نرانيد، بلكه) آزمايش كنيد» (يا أيها الذين آمنوا اذا جاءكم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن).

نحوه امتحان چنين بود كه آنها را سوگند به خدا مى‏دادند كه مهاجرتشان جز براى قبول اسلام نبوده، و يا با پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيعت كنند كه راه شرك نپويند، و گرد سرقت و اعمال منافى عفت، و كشتن فرزندان، و مانند آن نروند، و سر تا پا تسليم فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله باشند.

البته ممكن است كسانى در آن سوگند و اين بيعت نيز خلاف بگويند اما مقيّد بودن بسيارى از (مردم) حتّى مشركان در آن زمان به مسأله بيعت و سوگند به خدا سبب مى‏شد كه افراد كمتر دروغ بگويند.

لذا در جمله بعد مى‏افزايد: «خداوند به (درون دل آنها و) ايمانشان آگاهتر است» (الله اعلم بايمانهن).
2- در دستور بعد مى‏فرمايد: «هرگاه (از عهده اين امتحان برآمدند و) آنها را مؤمن يافتيد، آنها را به سوى كفّار بازنگردانيد» (فان علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن الى الكفار).

- در سومين مرحله كه در حقيقت دليلى است براى حكم قبل اضافه مى‏كند: «نه آنها بر كفار حلالند، و نه كفار براى آنها حلال» (لا هن حل لهم و لا هم يحلون لهن).
چرا كه ايمان و كفر در يك جا جمع نمى‏شود، و پيمان مقدس ازدواج نمى‏تواند رابطه در ميان مؤمن و كافر برقرار سازد.

4- از آنجا كه معمول عرب بود كه مهريه زنان خود را قبلا مى‏پرداختند در چهارمين دستور مى‏افزايد: «و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج با اين زنان) پرداخته‏اند به آنان بپردازيد» (و آتوهم ما انفقوا).

درست است كه شوهرشان كافر است اما چون اقدام بر جدائى به وسيله ايمان از طرف زن شروع شده، عدالت اسلامى ايجاب مى‏كند كه خسارات همسرش پرداخت شود.

البته اين پرداخت مهر در مورد مشركانى بود كه با مسلمانان پيمان ترك مخاصمه در حديبيه يا غير آن امضا كرده بودند.
5- حكم ديگر كه به دنبال احكام فوق آمده اين است كه مى‏فرمايد: «و گناهى بر شما نيست كه با آنها ازدواج كنيد هر گاه مهرشان را به آنان بدهيد» (و لا جناح عليكم ان تنكحوهن اذا آتيتموهن اجورهن).

بايد توجه داشت كه در اينجا زن بدون طلاق از شوهر كافر جدا مى‏شود، ولى بايد عدّه نگهدارد.
6- اما هرگاه قضيه بر عكس باشد يعنى شوهر اسلام را بپذيرد و زن بر كفر باقى بماند، در اينجا نيز رابطه زوجيت به هم مى‏خورد و نكاح فسخ مى‏شود، چنانكه در ادامه همين آيه مى‏فرمايد: «و هرگز زنان كافر را در همسرى خود نگه نداريد» (و لا تمسكوا بعصم الكوافر).

7- در آخرين حكم كه در آيه ذكر شده سخن از مهر زنانى است كه از اسلام جدا شوند و به اهل كفر بپيوندند، مى‏فرمايد اگر كسى از زنان شما كافر شد و به بلاد كفر فرار كرد «حق داريد مهرى را كه پرداخته‏ايد مطالبه كنيد همان گونه كه آنها حق دارند مهر (زنانشان را كه از آنان جدا شده‏اند) از شما مطالبه كنند» (و سئلوا ما انفقتم و ليسئلوا ما انفقوا).

و اين مقتضاى عدالت و احترام به حقوق متقابل است.

و در پايان آيه به عنوان تأكيد بر آنچه گذشت، مى‏فرمايد: «اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى‏كند و خداوند دانا و حكيم است» (ذلكم حكم الله يحكم بينكم و الله عليم حكيم).

احكامى است كه همه از علم الهى سر چشمه گرفته، و آميخته با حكمت است، و توجه به اين حقيقت كه همه از سوى خداست بزرگترين ضمانت اجرائى براى اين احكام محسوب مى‏شود.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522-2.html

soham 313
6th January 2014, 12:55 PM
(آيه 11)
در اين آيه در ادامه همين سخن مى‏فرمايد: «و اگر بعضى از همسران شما از دستتان بروند (اسلام را رها كرده به كفّار پيوستند) و شما در جنگى بر آنها پيروز شديد و غنائمى به دست گرفتيد، به كسانى كه همسرانشان رفته‏اند همانند مهرى را كه پرداخته‏اند (از غنائم) بدهيد» (و ان فاتكم شى‏ء من ازواجكم الى الكفار فعاقبتم فآتوا الذين ذهبت ازواجهم مثل ما انفقوا).

و در پايان آيه، همه مسلمانان را به تقوا دعوت كرده، مى‏فرمايد: «و از (مخالفت) خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد» (و اتقوا الله الذى انتم به مؤمنون).

دستور به تقوا در اينجا ممكن است به خاطر اين باشد كه معمولا در تشخيص مقدار مهريه به گفته همسران اعتماد مى‏شود، چون راهى براى اثبات آن جز گفته خود آنها وجود ندارد، و امكان دارد وسوسه‏هاى شيطانى سبب شود كه بيش از مقدار واقعى ادّعا كنند، لذا آنها را توصيه به تقوا مى‏نمايد.


(آيه 12)
شرايط بيعت زنان: در تعقيب آيات گذشته كه احكام زنان مهاجر را بيان مى‏كرد در اين آيه حكم بيعت زنان را با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شرح مى‏دهد.

بطورى كه مفسران نوشته‏اند اين آيه روز فتح مكّه نازل شد، هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر كوه صفا قرار گرفته بود از مردان بيعت گرفت، زنان مكّه كه ايمان آورده بودند براى بيعت خدمتش آمدند، آيه نازل شد و كيفيت بيعت با آنان را شرح داد.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «اى پيامبر! هنگامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نكنند، فرزندان خود را نكشند تهمت و افترائى پيش دست و پاى خود نياورند، و در هيچ كار شايسته‏اى مخالفت و نافرمانى تو نكنند، با آنها بيعت كن و براى آنها از درگاه خداوند آمرزش بطلب كه خداوند آمرزنده و مهربان است» (يا ايها النبى اذا جاءك المؤمنات يبايعنك على ان لا يشركن بالله شيئا و لا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولادهن و لا يأتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لا يعصينك فى معروف فبايعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحيم).

در مورد چگونگى بيعت بعضى نوشته ‏اند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد ظرف آبى آوردند، و دست خود را در آن ظرف آب گذارد و زنان هم دست خود را در طرف ديگر ظرف مى‏گذاردند، و بعضى گفته‏اند: پيامبر از روى لباس با آنها بيعت مى‏كرد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522-2.html

soham 313
6th January 2014, 12:56 PM
(آيه 13)
چنانكه ديديم اين سوره با مسأله قطع رابطه از دشمنان خدا آغاز شد و با همين امر نيز پايان مى‏گيرد، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! با قومى كه خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نكنيد» (يا ايها الذين آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله عليهم).

شما نبايد آنها را به دوستى برگزينيد و اسرار خود را در اختيار آنها بگذاريد.

تعبير «قوما غضب اللّه عليهم» مفهوم وسيع و گسترده‏اى دارد كه همه كفار و مشركين را شامل مى‏شود، و تعبير به «غضب» در قرآن مجيد منحصر به «يهود» نيست، بلكه در مورد منافقان نيز آمده است (فتح/ 6).

سپس به ذكر مطلبى مى‏پردازد كه در حكم دليل بر اين نهى است، مى‏فرمايد:
«آنان از (نجات در) آخرت مأيوسند همان گونه كه كافران مدفون در قبرها مأيوس مى‏باشند» (قد يئسوا من الآخرة كما يئس الكفار من اصحاب القبور).

زيرا مردگان كفار در جهان برزخ نتائج كار خود را مى‏بينند و راه بازگشت براى جبران ندارند لذا بكلى مأيوسند، اين گروه از زندگان نيز به قدرى آلوده گناهند كه هرگز اميدى به نجات خويش ندارند، درست همانند مردگان از كفار.

«پايان سوره ممتحنه»



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread522-2.html

soham 313
7th January 2014, 09:41 AM
[golrooz] صفحه ی 329 از قرآن کریم شامل سوره ی صف [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(1)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه تسبيح خدا مي‌گويند؛ و او شكست‌ناپذير و حكيم است!(1)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ(2)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! چرا سخني مي‌گوييد كه عمل نمي‌كنيد؟!(2)




كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا۟ مَا لَا تَفْعَلُونَ(3)
نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخني بگوييد كه عمل نمي‌كنيد!(3)




إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَٰنٌ مَّرْصُوصٌ(4)
خداوند كساني را دوست مي‌دارد كه در راه او پيكار مي‌كنند گوئي بنايي آهنين‌اند!(4)




وَإِذْ قَالَ مُوسَيٰ لِقَوْمِهِ يَٰقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوٓا۟ أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَٰسِقِينَ(5)
(به ياد آوريد) هنگامي را كه موسي به قومش گفت: «اي قوم من! چرا مرا آزار مي‌دهيد با اينكه مي‌دانيد من فرستاده خدا به سوي شما هستم؟!» هنگامي كه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت؛ و خدا فاسقان را هدايت نمي‌كند!(5)




وَإِذْ قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَيٰةِ وَمُبَشِّرًۢا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنۢ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَآءَهُم بِالْبَيِّنَٰتِ قَالُوا۟ هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(6)
و (به ياد آوريد) هنگامي را كه عيسي بن مريم گفت: «اي بني اسرائيل! من فرستاده خدا به سوي شما هستم در حالي كه تصديق‌كننده كتابي كه قبل از من فرستاده شده [= تورات‌] مي‌باشم، و بشارت‌دهنده به رسولي كه بعد از من مي‌آيد و نام او احمد است!» هنگامي كه او [= احمد] با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحري است آشكار»!(6)




وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَيٰٓ إِلَي الْإِسْلَٰمِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(7)
چه كسي ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بسته در حالي كه دعوت به اسلام مي‌شود؟! خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمي‌كند!(7)




يُرِيدُونَ لِيُطْفُِٔوا۟ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَٰهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَٰفِرُونَ(8)
آنان مي‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولي خدا نور خود را كامل مي‌كند هر چند كافران خوش نداشته باشند!(8)




هُوَ الَّذِيٓ أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَيٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ(9)
او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!(9)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَيٰ تِجَٰرَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(10)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! آيا شما را به تجارتي راهنمائي كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايي مي‌بخشد؟!(10)




تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَٰلِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(11)
به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين براي شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد!(11)




يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّٰتِ عَدْنٍ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(12)
(اگر چنين كنيد) گناهانتان را مي‌بخشد و شما را در باغهايي از بهشت داخل مي‌كند كه نهرها از زير درختانش جاري است و در مسكنهاي پاكيزه در بهشت جاويدان جاي مي‌دهد؛ و اين پيروزي عظيم است!(12)




وَأُخْرَيٰ تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(13)
و (نعمت) ديگري كه آن را دوست داريد به شما مي‌بخشد، و آن ياري خداوند و پيروزي نزديك است؛ و مؤمنان را بشارت ده (به اين پيروزي بزرگ)!(13)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ كُونُوٓا۟ أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّۦنَ مَنْ أَنصَارِيٓ إِلَي اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فََٔامَنَت طَّآئِفَةٌ مِّنۢ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ وَكَفَرَت طَّآئِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ عَلَيٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا۟ ظَٰهِرِينَ(14)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! ياوران خدا باشيد همان‌گونه كه عيسي بن مريم به حواريون گفت: «چه كساني در راه خدا ياوران من هستند؟!» حواريون گفتند: «ما ياوران خدائيم» در اين هنگام گروهي از بني اسرائيل ايمان آوردند و گروهي كافر شدند؛ ما كساني را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأييد كرديم و سرانجام بر آنان پيروز شدند!(14)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
7th January 2014, 09:44 AM
سوره صف [61]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 14 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت بر دو محور اساسى دور مى‏زند:
يكى برترى اسلام بر تمام آئينهاى آسمانى، و تضمين بقاء و جاودانگى آن از سوى خداوند، و ديگر لزوم جهاد در طريق حفظ و پيشرفت اين آئين.
اما در يك نظر مى‏توان به سه بخش ديگر نيز اشاره كرد.
1- دعوت به هماهنگى گفتار و كردار و پرهيز از سخنان بى‏عمل.
2- يادآورى از پيمان شكنى بنى اسرائيل و بشارت مسيح به ظهور اسلام.
3- اشاره فشرده‏اى به زندگى حواريين مسيح و الهام از آنها.

انتخاب نام «صف» براى سوره به خاطر تعبيرى است كه در آيه چهارم اين سوره آمده، گاهى نيز به عنوان سوره «عيسى» و يا سوره «حواريين» ناميده شده است.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم:
«هر كس سوره عيسى (سوره صف) را بخواند حضرت مسيح بر او درود مى‏فرستد و تا در دنيا زنده است براى او استغفار مى‏كند و در قيامت رفيق او است».



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html

soham 313
7th January 2014, 09:47 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
آغاز اين سوره نيز تسبيح خداوند است و به همين جهت آن را جزء سوره‏هاى «مسبّحات» (سوره‏هائى كه با تسبيح خدا شروع مى‏شود) شمرده‏اند.

مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، همه تسبيح خدا مى‏گويند» (سبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

چرا تسبيح او نگويند و از هر عيب و نقصى منزهش نشمرند با اين كه «او شكست ناپذير، و حكيم است» (و هو العزيز الحكيم).


(آيه 2)
شأن نزول:
جمعى از مؤمنان پيش از آنكه حكم جهاد نازل شود مى‏گفتند: اى كاش خداوند بهترين اعمال را به ما نشان مى‏داد تا عمل كنيم، چيزى نگذشت كه خداوند به آنها خبر داد كه «افضل اعمال، ايمان خالص و جهاد است» اما اين خبر آنها را ناخوشايند آمد و تعلل ورزيدند، آيه نازل شد و آنها را ملامت كرد.

تفسير:
اين آيه به عنوان ملامت و سرزنش از كسانى كه به گفته‏هاى خود عمل نمى‏كنند، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چرا سخنى مى‏گوئيد كه عمل نمى‏كنيد»؟! (يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون).


(آيه 3)
سپس در ادامه همين سخن مى‏افزايد: «نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوئيد كه عمل نمى‏كنيد» (كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون).

آيه فوق هرگونه تخلف از عهد و پيمان و وعده، و حتى به گفته بعضى نذر را نيز شامل مى‏شود.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «وعده مؤمن به برادرش نوعى نذر است، هر چند كفاره ندارد، و هر كس تخلف وعده كند با خدا مخالفت كرده، و خويش را در معرض خشم او قرار داده، و اين همان است كه قرآن مى‏گويد: «يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون».



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html

soham 313
7th January 2014, 09:49 AM
(آيه 4)
در اين آيه مسأله اصلى را كه مسأله جهاد است پيش كشيده، مى‏فرمايد: «خداوند كسانى را دوست مى‏دارد كه در راه او پيكار مى‏كنند گوئى بنائى آهنين‏اند» (ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص).

بنابر اين نفس پيكار مطرح نيست، آنچه مهم است اين كه پيكار «فى سبيل اللّه» باشد و آن هم با اتحاد و انسجام كامل همانند سدّى فولادين.

از مهمترين عوامل پيروزى در برابر دشمنان انسجام و به هم پيوستگى صفوف در ميدان نبرد است، نه تنها در نبردهاى نظامى كه در نبرد سياسى و اقتصادى نيز جز از طريق وحدت كارى ساخته نيست.


(آيه 5)
در تعقيب دو دستورى كه در آيات قبل در باره «هماهنگى گفتار و كردار» و «وحدت صفوف» آمده بود در اين آيه براى تكميل اين معنى به گوشه‏اى از زندگى دو پيامبر موسى و عيسى عليهما السّلام اشاره مى‏كند كه متأسفانه نمونه‏هاى روشنى از «جدائى گفتار و عمل» و «عدم انسجام صفوف» در زندگى پيروان آن دو ديده مى‏شود، با سرنوشت شومى كه به دنبال آن پيدا كردند.

نخست مى‏فرمايد: «به ياد آوريد هنگامى را كه موسى به قومش گفت: اى قوم من! چرا مرا آزار مى‏دهيد با اين كه مى‏دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم»؟! (و اذ قال موسى لقومه يا قوم لم تؤذوننى و قد تعلمون انى رسول الله اليكم).

اين آزار اشاره به نسبتهاى ناروائى است كه به موسى مى‏دادند و خداوند موسى را از آن مبرا ساخت، در آيه 69 سوره احزاب مى‏خوانيم: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! همانند كسانى نباشيد كه موسى را آزار دادند و خداوند او را (از آنچه در حق او مى‏گفتند) مبرا ساخت».

ولى اين عمل بدون مجازات نماند چنانكه در پايان آيه مورد بحث مى‏خوانيم: «هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت، و خدا فاسقان را هدايت نمى‏كند» (فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم و الله لا يهدى القوم الفاسقين).

از اين تعبير استفاده مى‏شود كه هدايت و ضلالت، هر چند از ناحيه خداوند است اما زمينه‏ها و مقدمات و عوامل آن، از ناحيه خود انسان است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html

soham 313
7th January 2014, 09:52 AM
(آيه 6)
من بشارت ظهور «احمد» را آورده‏ام! در اين آيه به مسأله رسالت حضرت عيسى (ع) و كارشكنى و تكذيب بنى اسرائيل در مقابل او اشاره كرده، مى‏افزايد «و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم، اين در حالى است كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [- تورات‏] مى‏باشم» (و اذ قال عيسى ابن مريم يا بنى اسرائيل انى رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدى من التوراة).

«و بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نام او احمد است» (و مبشرا برسول يأتى من بعدى اسمه احمد).

بنابر اين من حلقه اتّصالى هستم كه امت موسى و كتاب او را به امت پيامبر آينده (پيامبر اسلام) و كتاب او، پيوند مى‏دهم.

گرچه جمعى از بنى اسرائيل به اين پيامبر موعود ايمان آوردند، اما گروه عظيمى سرسختانه در برابر او ايستادند، و حتّى معجزات آشكار او را انكار كردند و لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «هنگامى كه او [- احمد] با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنان آمد گفتند: اين سحرى است آشكار»! (فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين).

عجب اين كه: طايفه يهود، قبل از مشركان عرب، اين پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را شناخته بودند، اما با اين همه بسيارى از بت‏پرستان، ايمان آوردند ولى بسيارى از يهود بر لجاج و عناد و انكار باقى ماندند.


(آيه 7)
در آيه قبل خوانديم كه چگونه گروهى معاند و لجوج على رغم بشارت پيامبر پيشين حضرت مسيح (ع) در باره ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله، و على رغم توأم بودن دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با «بينات» و دلائل روشن و معجزات، چگونه به مقابله و انكار برخاستند، در اينجا عاقبت كار اين افراد، و سرنوشت آنها را تشريح مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «چه كسى ظالمتر است از آن كس كه بر خدا دروغ بسته در حالى كه دعوت به اسلام مى‏شود» (و من اظلم ممن افترى على الله الكذب و هو يدعى الى الاسلام).

آرى! چنين كسى كه دعوت پيامبر الهى را دروغ، معجزه او را سحر و آئين او را باطل مى‏شمرد ستمكارترين مردم است، چرا كه راه هدايت و نجات را به روى خود و ساير بندگان خدا مى‏بندد.

در پايان آيه مى‏ افزايد: «و خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمى‏كند» (و الله لا يهدى القوم الظالمين)



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html

soham 313
7th January 2014, 09:55 AM
(آيه 8)
مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند! سپس براى اين كه نشان دهد دشمنان حق قادر نيستند آئين او را برچينند ضمن تشبيه جالبى مى‏فرمايد: «آنان مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولى خداوند نور خود را كامل مى‏كند هر چند كافران خوش نداشته باشند»! (يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون).

آرى! همان گونه كه خداوند اراده كرده بود اين نور الهى روز به روز در گسترش است و دامنه اسلام هر زمان نسبت به گذشته وسيعتر مى‏شود، و آمارها نشان مى‏دهد كه جمعيت مسلمانان جهان على رغم تلاشهاى مشترك «صهيونيستها»، «صليبيها» و ديگر دشمنان اسلام رو به افزايش است.


(آيه 9)
در اين آيه براى تأكيد بيشتر با صراحت مى‏گويد: «او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاده تا او را بر همه اديان غالب سازد هر چند مشركان كراهت داشته باشند» (هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون).

و سر انجام اسلام هم از نظر منطق، و هم از نظر پيشرفت عملى بر مذاهب ديگر غالب شد، و دشمنان را از قسمتهاى وسيعى از جهان عقب زد و جاى آنها را گرفت و هم اكنون نيز در حال پيشروى است.

البته مرحله نهائى اين پيشروى به عقيده ما با ظهور حضرت مهدى- عج- تحقق مى‏يابد كه اين آيات خود دليلى بر آن ظهور عظيم است.


(آيه 10)
تجارتى پرسود و بى‏نظير! يكى از اهداف مهم اين سوره، دعوت به ايمان و جهاد است، اين آيه و سه آيه بعد نيز تأكيدى است به اين دو اصل، با مثال لطيفى كه انگيزه حركت الهى را در جان انسان به وجود مى‏آورد.

نخست مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمائى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهائى مى‏بخشد»؟ (يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html

soham 313
7th January 2014, 09:56 AM
(آيه 11)
سپس به شرح آن تجارت پرسود پرداخته، مى‏افزايد: «و آن اين كه به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جانهايتان در راه خدا جهاد كنيد» (تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله باموالكم و انفسكم).

بدون شك خدا نيازى به اين تجارت پرسود ندارد، بلكه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق مى‏گيرد، لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «اين براى شما (از هر چيز) بهتر است اگر بدانيد» (ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون).

ايمان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از ايمان به خدا جدا نيست، همان گونه كه جهاد با جان، از جهاد با مال نمى‏تواند جدا باشد، و اگر مى‏بينيم جهاد با مال مقدم داشته شده نه به خاطر آن است كه از جهاد با جان مهمتر مى‏باشد، بلكه به خاطر اين است كه مقدمه آن محسوب
مى‏شود چرا كه ابزار جهاد از طريق كمكهاى مالى فراهم مى‏گردد.


(آيه 12)
تا اينجا سه ركن اساسى از اركان اين تجارت بزرگ مشخص شد «خريدار» خداست و «فروشنده» انسانهاى با ايمان، «و متاع» جانها و اموالشان، اكنون نوبت به ركن چهارم مى‏رسد كه بهاى اين معامله عظيم است.

مى‏فرمايد: اگر چنين كنيد «گناهانتان را مى‏بخشد و شما را در باغهائى از بهشت داخل مى‏كند كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى‏دهد، و اين پيروزى عظيم است» (يغفر لكم ذنوبكم و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساكن طيبة فى جنات عدن ذلك الفوز العظيم).

در مرحله پاداش اخروى نخست به سراغ آمرزش گناهان مى‏رود چرا كه بيشترين ناراحتى فكر انسان از گناهان خويش است، همچنين اين تعبير نشان مى‏دهد كه نخستين هديه الهى به شهيدان راهش اين است كه تمام گناهانشان را مى‏بخشد.


(آيه 13)
در اين آيه به دو شاخه از مواهب الهى در دنيا نيز اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و (نعمت) ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مى‏بخشد، و آن يارى خداوند، و پيروزى نزديك است» (و اخرى تحبونها نصر من الله و فتح قريب).

چه تجارت پرسود و پربركتى؟ كه سراسرش فتح و پيروزى و نعمت و رحمت است.
سپس به همين دليل به مؤمنان در مورد اين تجارت بزرگ تبريك مى‏گويد و مى‏افزايد: «و مؤمنان را بشارت ده» به اين پيروزى بزرگ (و بشر المؤمنين).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html

soham 313
7th January 2014, 09:58 AM
(آيه 14)
همچون حواريون باشيد! در اين آيه كه آخرين آيه سوره صف مى‏باشد باز تكيه و تأكيد روى امر «جهاد» است كه محور اصلى سوره را تشكيل مى‏دهد، منتهى از طريقى ديگر اين مسأله را تعقيب مى‏كند، و مطلبى مهمتر از عنوان بهشت و نعمتهاى بهشتى ارائه داده، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! ياوران خدا باشيد» (يا ايها الذين آمنوا كونوا انصار الله).
خدائى كه تمام قدرتها از او سر چشمه مى‏گيرد و به او باز مى‏گردد.

سپس به يك نمونه تاريخى اشاره مى‏كند تا بدانند اين راه بدون رهرو نبوده و نيست، مى‏افزايد: «همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت: چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند»؟! (كما قال عيسى ابن مريم للحواريين من انصارى الى الله).
و «حواريون (در پاسخ با نهايت افتخار) گفتند: ما ياوران خدائيم» (قال الحواريون نحن انصار الله).

و در همين مسير با دشمنان حق به مبارزه برخاستند «در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند (و به حواريون پيوستند) و گروهى كافر شدند» (فآمنت طائفة من بنى اسرائيل و كفرت طائفة).

اينجا بود كه نصرت و يارى ما به كمك آنها شتافت «ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تأييد كرديم، و سر انجام بر آنان پيروز شدند» (فايدنا الذين آمنوا على عدوهم فاصبحوا ظاهرين).

شما نيز حواريون محمد صلّى اللّه عليه و آله هستيد، و به اين افتخار مفتخريد كه ياوران اللّه و رسول خدا مى‏باشيد، و همان گونه كه حواريون بر دشمنان غلبه كردند شما نيز پيروز خواهيد شد.
حواريّون كيانند؟

در قرآن مجيد پنج بار از حواريون مسيح (ع) ياد شده كه دو بار در همين سوره است، اين تعبير اشاره به دوازده نفر از ياران خاص حضرت مسيح است كه نام آنها در انجيلهاى كنونى (انجيل متّى و لوقا باب 6) ذكر شده است.

در حديثى آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله هنگامى كه در «عقبه» با جمعى از اهل مدينه كه براى بيعت آمده بودند رو به رو شد فرمود: دوازده نفر از خودتان را انتخاب و به من معرفى كنيد كه اينها نماينده قوم خود باشند، همان گونه كه حواريون نسبت به عيسى بن مريم بوده‏اند و اين نيز اهميت مقام آن بزرگواران را نشان مى‏دهد.

«پايان سوره صف»



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread523.html

soham 313
8th January 2014, 09:15 AM
[golrooz] صفحه ی 330 از قرآن کریم شامل سوره ی جمعه [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَافِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِالْحَكِيمِ(1)
آنچه در آسمانها و آنچهدر زمين است همواره تسبيح خدا مي‌گويند، خداوندي كه مالك و حاكم است و از هر عيب ونقصي مبرا، و عزيز و حكيم است!(1)




هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِيالْأُمِّيِّۦنَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُوا۟ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِهِ وَيُزَكِّيهِمْوَيُعَلِّمُ هُمُ الْكِتَٰبَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا۟ مِن قَبْلُ لَفِيضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(2)
و كسي است كه در ميانجمعيت درس نخوانده رسولي از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مي‌خواند و آنهارا تزكيه مي‌كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مي‌آموزد هر چند پيش از آن درگمراهي آشكاري بودند!(2)




وَءَاخَرِينَ مِنْهُمْلَمَّا يَلْحَقُوا۟ بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(3)
و (همچنين) رسول است برگروه ديگري كه هنوز به آنها ملحق نشده‌اند؛ و او عزيز و حكيم است!(3)




ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِيُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ(4)
اين فضل خداست كه به هركس بخواهد (و شايسته بداند) مي‌بخشد؛ و خداوند صاحب فضل عظيم است!(4)




مَثَلُ الَّذِينَحُمِّلُوا۟ التَّوْرَيٰةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُأَسْفَارًۢا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِ اللَّهِوَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(5)
كساني كه مكلف به توراتشدند ولي حق آن را ادا نكردند، مانند درازگوشي هستند كه كتابهايي حمل مي‌كند، (آنرا بر دوش مي‌كشد اما چيزي از آن نمي‌فهمد)! گروهي كه آيات خدا را انكار كردندمثال بدي دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي‌كند!(5)




قُلْ يَٰٓأَيُّهَاالَّذِينَ هَادُوٓا۟ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَآءُ لِلَّهِ مِن دُونِالنَّاسِ فَتَمَنَّوُا۟ الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(6)
بگو: «اي يهوديان! اگرگمان مي‌كنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ كنيد اگرراست مي‌گوييد (تا به لقاي محبوبتان برسيد)!»(6)




وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُأَبَدًۢا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِالظَّٰلِمِينَ(7)
ولي آنان هرگز تمناي مرگنمي‌كنند بخاطر اعمالي كه از پيش فرستاده‌اند؛ و خداوند ظالمان را بخوبي مي‌شناسد!(7)




قُلْ إِنَّ الْمَوْتَالَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَٰقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَيٰعَٰلِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(8)
بگو: «اين مرگي كه از آنفرار مي‌كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد؛ سپس به سوي كسي كه داناي پنهان وآشكار است بازگردانده مي‌شويد؛ آنگاه شما را از آنچه انجام مي‌داديد خبر مي‌دهد!»(8)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَءَامَنُوٓا۟ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا۟إِلَيٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا۟ الْبَيْعَ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْتَعْلَمُونَ(9)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد!هنگامي كه براي نماز روز جمعه اذان گفته شود، به سوي ذكر خدا بشتابيد و خريد وفروش را رها كنيد كه اين براي شما بهتر است اگر مي‌دانستيد!(9)




فَإِذَا قُضِيَتِالصَّلَوٰةُ فَانتَشِرُوا۟ فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا۟ مِن فَضْلِ اللَّهِوَاذْكُرُوا۟ اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(10)
و هنگامي كه نماز پايانگرفت (شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد، و خدا را بسيار يادكنيد شايد رستگار شويد!(10)




وَإِذَا رَأَوْا۟تِجَٰرَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوٓا۟ إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمًا قُلْ مَاعِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَٰرَةِ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّٰزِقِينَ(11)
هنگامي كه آنها تجارت ياسرگرمي و لهوي را ببينند پراكنده مي‌شوند و به سوي آن مي روند و تو را ايستاده بهحال خود رها مي‌كنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوندبهترين روزي‌دهندگان است(11)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
8th January 2014, 09:19 AM
سوره جمعه [62]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و 11 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت بر دو محور اساسى دور مى‏زند:
نخست توجه به توحيد و صفات خدا و هدف از بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و مسأله معاد، و ديگرى برنامه سازنده نماز جمعه و بعضى از خصوصيات اين عبادت بزرگ.

فضيلت تلاوت سوره:
در فضيلت تلاوت اين سوره- چه مستقلا و يا در ضمن نمازهاى يوميه- روايات بسيارى وارد شده است.

در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «هر كس سوره جمعه را بخواند خداوند به تعداد كسانى كه در نماز جمعه شركت مى‏كنند و كسانى كه شركت نمى‏كنند در تمام بلاد مسلمين به او ده حسنه مى‏بخشد».

قابل ذكر است، با اين كه عدول از سوره توحيد و «قل يا ايها الكافرون» به سوره‏هاى ديگر در قرائت نماز جائز نيست اين مسأله در خصوص نماز جمعه استثنا و عدول از آنها به سوره «جمعه» و «منافقون» جايز بلكه مستحب شمرده شده است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html

soham 313
8th January 2014, 09:22 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
اين سوره نيز با تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى‏شود، و به قسمتى از صفات جمال و جلال و اسماء حسناى او اشاره مى‏كند كه در حقيقت مقدمه‏اى است براى بحثهاى آينده.

مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همواره تسبيح خدا مى‏گويند» و با زبان حال و قال او را از تمام نقايص و عيوب پاك مى‏شمرند (يسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

خداوندى كه «مالك و حاكم است، و از هر عيب و نقصى مبرّاست» (الملك القدوس).

خداوندى كه «عزيز و حكيم است» (العزيز الحكيم).

و به اين ترتيب نخست بر «مالكيت و حاكميت» و سپس «منزه بودن او از هر گونه ظلم و ستم و نقص» تأكيد مى‏كند، زيرا با توجه به مظالم بى‏حساب ملوك و شاهان واژه «ملك» تداعى معانى نامقدسى مى‏كند كه با كلمه «قدّوس» همه شستشو مى‏شود.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html (http://www.qurangloss.ir/thread524.html)

soham 313
8th January 2014, 09:24 AM
(آيه 2)
بعد از اين اشاره كوتاه و پر معنى به مسأله توحيد و صفات خدا، به مسأله بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و هدف از اين رسالت بزرگ كه در ارتباط با عزيز و حكيم و قدوس بودن خداوند است پرداخته، مى‏گويد: «او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى‏خواند» (هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته).

و در پرتو اين تلاوت، «آنها را تزكيه مى‏كند، و به آنها كتاب (قرآن) و حكمت مى‏آموزد» (و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة).

«هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند» (و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين).

پيامبر اسلام از ميان همين گروه درس نخوانده برخاسته تا عظمت رسالت او را روشن سازد، كتابى مثل قرآن با اين محتواى عميق و عظيم، محال است زائيده فكر بشر باشد آن هم بشرى كه نه خود درس خوانده، و نه در محيط علم و دانش پرورش يافته است، اين نورى است كه از ظلمت برخاسته، و اين خود معجزه‏اى است آشكار و سندى است روشن بر حقّانيت او.

در آيه فوق هدف اين بعثت را در سه امر خلاصه كرده كه يكى جنبه مقدماتى دارد و آن تلاوت آيات الهى است، و دو قسمت ديگر يعنى «تهذيب و تزكيه نفوس» و «تعليم كتاب و حكمت» دو هدف بزرگ نهائى را تشكيل مى‏دهد.

آرى! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه انسانها را هم در زمينه علم و دانش، و هم اخلاق و عمل، پرورش دهد، تا به وسيله اين دو بال بر اوج آسمان سعادت پرواز كنند، و مسير الى اللّه را پيش گيرند، و به مقام قرب او نائل شوند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html (http://www.qurangloss.ir/thread524.html)

soham 313
8th January 2014, 09:26 AM
(آيه 3)
ولى از آنجا كه پيامبر اسلام تنها مبعوث به اين قوم «امى» نبود، بلكه دعوتش همه جهانيان را در بر مى‏گرفت در اين آيه، مى‏افزايد: «و رسول است بر گروه ديگرى (از مؤمنان) كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند» (و آخرين منهم لما يلحقوا بهم).

به اين ترتيب آيه فوق تمام اقوامى را كه بعد از صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به وجود آمدند از عرب و عجم شامل مى‏شود.

و از آنجا كه همه اين امور از قدرت و حكمت خداوند سر چشمه مى‏گيرد، در پايان آيه مى‏افزايد: «و او عزيز و حكيم است» (و هو العزيز الحكيم).




(آيه 4)
سپس به اين نعمت بزرگ يعنى، بعثت پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و برنامه تعليم و تربيت او اشاره كرده، مى‏افزايد: «اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى‏بخشد، و خداوند صاحب فضل عظيم است» (ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم).








منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html (http://www.qurangloss.ir/thread524.html)

soham 313
8th January 2014, 09:28 AM
(آيه 5)
چارپائى بر او كتابى چند! در بعضى از روايات آمده است كه يهود مى‏گفتند: اگر محمّد به رسالت مبعوث شده رسالتش شامل حال ما نيست، لذا به آنها گوشزد مى‏كند كه اگر كتب آسمانى خود را دقيقا خوانده و عمل مى‏كرديد اين سخن را نمى‏گفتيد، چرا كه بشارت ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در آن آمده است.

مى‏فرمايد: «كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند مانند درازگوشى هستند كه كتابهائى حمل مى‏كند» آن را بر دوش مى‏كشد اما چيزى از آن نمى‏فهمد (مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا).

اين قوم از خود راضى كه تنها به نام تورات يا تلاوت آن قناعت كردند، بى‏آنكه انديشه در محتواى آن داشته باشند و عمل كنند همانند همين حيوانى هستند كه در حماقت و نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است.

سپس در ادامه اين مثل مى‏افزايد: «گروهى كه آيات خدا را انكار كردند مثال بدى دارند» (بئس مثل القوم الذين كذبوا بآيات الله).

و در پايان آيه در يك جمله كوتاه و پر معنى مى‏فرمايد: «و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى‏كند»؟ (و الله لا يهدى القوم الظالمين).

درست است كه هدايت كار خداست، اما زمينه لازم دارد، و زمينه آن كه روح حق طلبى و حق جوئى است بايد از ناحيه خود انسانها فراهم شود، و ستمگران از اين مرحله دورند.

در روايات اسلامى در نكوهش عالمان بى‏عمل تعبيرات تكان دهنده‏اى آمده است: از جمله، از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «هر كس علمش افزوده شود ولى بر هدايتش نيفزايد، اين علم، جز دورى از خدا، براى او حاصلى ندارد».

و بدون شك وجود چنين علما و دانشمندانى، بزرگترين بلا براى يك جامعه محسوب مى‏شود و سرنوشت مردمى كه عالمشان چنين باشد، سرنوشت خطرناكى است كه به گفته شاعر عرب:

شبان، گوسفندان را از چنگال گرگ نجات مى‏دهد اما واى به حال گوسفندانى كه شبانشان گرگان باشند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html (http://www.qurangloss.ir/thread524.html)

soham 313
8th January 2014, 09:30 AM
(آيه 6)
گفتيم يهود خود را امتى برگزيده، و به اصطلاح تافته‏اى جدا بافته مى‏دانستند، حتى گاهى ادعا مى‏كردند كه پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى‏كردند، چنانكه در آيه 18 سوره مائده آمده است.

قرآن در مقابل اين بلند پروازيهاى بى‏دليل، آن هم از ناحيه گروهى كه حامل كتاب الهى بودند اما عامل به آن نبودند، مى‏گويد: به آنها «بگو: اى يهوديان! اگر گمان مى‏كنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم پس آرزوى مرگ كنيد اگر راست مى‏گوئيد» تا به لقاى محبوبتان برسيد (قل يا ايها الذين هادوا ان زعمتم انكم اولياء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين).

چرا كه دوست هميشه مشتاق لقاى دوست است، و مى‏دانيم كه لقاى معنوى پروردگار در قيامت رخ مى‏دهد. اگر شما راست مى‏گوئى پس چرا اين قدر به زندگى دنيا چسبيده‏ايد؟ چرا اين قدر از مرگ وحشت داريد؟

(آيه 7)
سپس به دليل اصلى وحشت آنها از مرگ اشاره كرده، مى‏افزايد:
«ولى آنان هرگز تمناى مرگ نمى‏كنند به خاطر اعمالى كه از پيش فرستاده‏اند» (و لا يتمنونه ابدا بما قدمت ايديهم).

«و خداوند ظالمان را به خوبى مى‏شناسد» (و الله عليم بالظالمين).

در حقيقت ترس انسان از مرگ به خاطر يكى از دو عامل است: يا به زندگى بعد از مرگ ايمان ندارد، و مرگ را هيولاى فنا و نيستى مى‏پندارد، و طبيعى است كه انسان از نيستى و عدم بگريزد.


و يا اين كه به جهان پس از مرگ معتقد است اما پرونده اعمال خود را چنان تاريك و سياه و خالى از حسنات مى‏بيند كه از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بيمناك است. و از آنجا كه يهود معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند طبعا علت وحشت آنها از مرگ، عامل دوم بود.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html (http://www.qurangloss.ir/thread524.html)

soham 313
8th January 2014, 09:31 AM
(آيه 8)
ولى مسلما اين وحشت و اضطراب مشكلى را حل نمى‏كند مرگ، شترى است كه بر در خانه همه خوابيده است لذا قرآن مى‏گويد: اى پيامبر! به آنها «بگو: اين مرگى كه از آن فرار مى‏كنيد سر انجام با شما ملاقات خواهد كرد» (قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم).

«سپس به سوى كسى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مى‏شويد آنگاه شما را از آنچه انجام مى‏داديد خبر مى‏دهد» (ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بما كنتم تعملون).

قانون مرگ از عمومى‏ترين و گسترده‏ترين قوانين اين عالم است، انبيا بزرگ الهى و فرشتگان مقرب همه مى‏ميرند، و جز ذات پاك خداوند در اين جهان باقى نمى‏ماند، «كل من عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الاكرام».

(الرحمن/ 26 و 27) هم مرگ از قوانين مسلم اين عالم است، و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقيقا آگاه است.

بنابر اين تنها راه براى پايان دادن به اين وحشت، پاكسازى اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مى‏باشد كه هر كس حسابش پاك است از محاسبه‏اش چه باك.





منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html (http://www.qurangloss.ir/thread524.html)

soham 313
8th January 2014, 09:32 AM
(آيه 9)


شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و سه آيه بعد يا خصوص آخرين آيه اين سوره روايات مختلفى نقل شده و همه آنها از اين معنى خبر مى‏دهد كه در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش نرخ اجناس شده بودند «دحيه» با كاروانى از شام فرا رسيد و با خود مواد غذائى آورده بود، در حالى كه روز جمعه بود و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشغول خطبه نماز جمعه بود.

طبق معمول براى اعلام ورود كاروان طبل زدند و حتى بعضى ديگر آلات موسيقى را نواختند، مردم با سرعت خود را به بازار رساندند، در اين هنگام مسلمانانى كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند خطبه را رها كرده و براى تأمين نيازهاى خود به سوى بازار شتافتند، تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند- آيه نازل شد و آنها را سخت مذمّت كرد.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «اگر اين گروه اندك هم مى‏رفتند از آسمان سنگ بر آنها مى‏باريد.»

تفسير:
بزرگترين اجتماع عبادى- سياسى هفته در آيات گذشته بحثهاى فشرده‏اى پيرامون توحيد و نبوت و معاد، و نيز مذمت يهود دنيا پرست آمده بود در اينجا به گفتگو پيرامون يكى از مهمترين وظائف اسلامى كه در تقويت پايه‏هاى ايمان تأثير فوق العاده دارد، و از يك نظر هدف اصلى سوره را تشكيل مى‏دهد، يعنى نماز جمعه و بعضى از احكام آن مى‏پردازد.

نخست همه مسلمانان را مخاطب قرار داده، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى‏شود به سوى ذكر خدا (خطبه و نماز) بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد، اين براى شما بهتر است اگر مى‏دانستيد» (يا ايها الذين آمنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون).

به اين ترتيب هنگامى كه صداى اذان نماز جمعه بلند مى‏شود مردم موظفند كسب و كار را رها كرده به سوى نماز كه مهمترين ياد خداست بشتابند.

البته ترك خريد و فروش مفهوم وسيعى دارد كه هر كار مزاحمى را شامل مى‏شود.
منظور از «ذكر اللّه» در درجه اول «نماز» است، ولى مى‏دانيم خطبه‏هاى نماز جمعه هم كه آميخته با ذكر خداست، در حقيقت بخشى از نماز جمعه است، بنابر اين بايد براى شركت در آن نيز تسريع كرد.


(آيه 10)
در اين آيه مى‏افزايد: «و هنگامى كه نماز پايان گرفت (شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد و خدا را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد» (فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html (http://www.qurangloss.ir/thread524.html)

soham 313
8th January 2014, 09:45 AM
(آيه 11)
در آخرين آيه سوره كسانى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به هنگام نماز جمعه رها كردند و براى خريد از قافله تازه وارد به بازار شتافتند شديدا مورد ملامت قرار داده، مى‏گويد: «هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى‏شوند و به سوى آن مى‏روند، و تو را ايستاده (در حالى كه خطبه نماز جمعه مى‏خوانى) به حال خود رها مى‏كنند» (و اذا رأوا تجارة او لهوا انفضوا اليها و تركوك قائما).

ولى به آنها «بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترين روزى دهندگان است» (قل ما عند الله خير من اللهو و من التجارة و الله خير الرازقين).

ثواب و پاداش الهى و بركاتى كه از حضور در نماز جمعه و شنيدن مواعظ و اندرزهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و تربيت معنوى و روحانى عائد شما مى‏شود قابل مقايسه با هيچ چيز ديگر نيست، و اگر از اين مى‏ترسيد كه روزى شما بريده شود اشتباه مى‏كنيد، خداوند بهترين روزى دهندگان است.

تعبير «لهو» اشاره به طبل و ساير آلات لهوى است كه به هنگام ورود قافله تازه‏اى به مدينه مى‏زدند كه هم نوعى اخبار و اعلام بود و هم وسيله‏اى براى سرگرمى و تبليغ كالا.

نكته‏ها:

1- نخستين نماز جمعه در اسلام:
در بعضى از روايات اسلامى آمده است كه مسلمانان مدينه، پيش از آن كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هجرت كند، با يكديگر صحبت كردند و گفتند: يهود در يك روز هفته اجتماع مى‏كنند (روز شنبه) و نصارى نيز روزى براى اجتماع دارند (يكشنبه) خوب است ما هم روزى قرار دهيم و در آن روز جمع شويم و ذكر خدا گوئيم و شكر او را به جا آوريم، آنها روز قبل از شنبه را كه در آن زمان «يوم العروبه» ناميده مى‏شد، براى اين هدف برگزيدند، و به سراغ «اسعد بن زراره» (يكى از بزرگان مدينه) رفتند، او نماز را به صورت جماعت با آنها به جا آورد و به آنها اندرز داد و آن روز، «روز جمعه» ناميده شد، زيرا روز اجتماع مسلمين بود.
و اين نخستين جمعه‏اى بود كه در اسلام تشكيل شد.

اما اولين جمعه‏اى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله با اصحابش تشكيل دادند، هنگامى بود كه به مدينه هجرت كرد، وارد مدينه شد، و آن روز روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول هنگام ظهر بود، حضرت، چهار روز در «قبا» ماندند و مسجد قبا را بنيان نهادند، سپس روز جمعه به سوى مدينه حركت كرد و به هنگام نماز جمعه به محله «بنى سالم» رسيد، و مراسم نماز جمعه را در آنجا برپاداشت، و اين اولين جمعه‏اى بود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در اسلام به جا آورد، خطبه‏اى هم در اين نماز جمعه خواند كه اولين خطبه حضرت در مدينه بود.

2- اهميت نماز جمعه:

بهترين دليل بر اهميت اين فريضه بزرگ اسلامى قبل از هر چيز آيات همين سوره است، كه به همه مسلمانان و اهل ايمان دستور مى‏دهد به محض شنيدن اذان جمعه به سوى آن بشتابند، و هرگونه كسب و كار و برنامه مزاحم را ترك گويند.

در احاديث اسلامى نيز تأكيدهاى فراوانى وارد شده است از جمله در خطبه‏اى كه موافق و مخالف آن را از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل كرده‏اند آمده:

«خداوند نماز جمعه را بر شما واجب كرده هر كس آن را در حيات من يا بعد از وفات من از روى استخفاف يا انكار ترك كند خداوند او را پريشان مى‏كند، و به كار او بركت نمى‏دهد، بدانيد نماز او قبول نمى‏شود، بدانيد زكات او قبول نمى‏شود، بدانيد حج او قبول نمى‏شود، بدانيد اعمال نيك او قبول نخواهد شد تا از اين كار توبه كند»! البته بايد توجه داشت كه مذمتهاى شديدى كه در مورد ترك نماز جمعه آمده در صورتى است كه نماز جمعه واجب عينى باشد.

3- فلسفه نماز عبادى- سياسى جمعه:

نماز جمعه، قبل از هر چيز يك عبادت بزرگ دسته جمعى است، و اثر عمومى عبادات را كه تلطيف روح و جان، و شستن دل از آلودگيهاى گناه و زدودن زنگار معصيت از قلب مى‏باشد در بردارد.

و اما از نظر اجتماعى و سياسى، يك كنگره عظيم هفتگى است كه بعد از كنگره سالانه حج، بزرگترين كنگره اسلامى مى‏باشد، و به همين دليل در روايتى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه: «جمعه حجّ كسانى است كه قادر به شركت در مراسم حجّ نيستند.»

در حقيقت اسلام، به سه اجتماع بزرگ اهميت مى‏دهد:
اجتماعات روزانه كه در نماز جماعت حاصل مى‏شود.
اجتماع هفتگى كه در مراسم نماز جمعه است.
و اجتماع حجّ كه در كنار خانه خدا هر سال يك بار انجام مى‏گيرد.
نقش نماز جمعه در اين ميان بسيار مهم است بخصوص اين كه يكى از برنامه‏هاى خطيب در خطبه نماز جمعه، ذكر مسائل مهم سياسى و اجتماعى و اقتصادى است.

«پايان سوره جمعه»




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread524.html و http://www.qurangloss.ir/thread524-2.html

soham 313
9th January 2014, 10:36 AM
[golrooz] صفحه ی 331 از قرآن کریم شامل سوره ی منافقون [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



إِذَا جَآءَكَ الْمُنَٰفِقُونَ قَالُوا۟ نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَكَٰذِبُونَ(1)
هنگامي كه منافقان نزد تو آيند مي‌گويند: «ما شهادت مي‌دهيم كه يقيناً تو رسول خدايي!» خداوند مي‌داند كه تو رسول او هستي، ولي خداوند شهادت مي‌دهد كه منافقان دروغگو هستند (و به گفته خود ايمان ندارند)(1)




اتَّخَذُوٓا۟ أَيْمَٰنَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَآءَ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(2)
آنها سوگندهايشان را سپر ساخته‌اند تا مردم را از راه خدا باز دارند، و كارهاي بسيار بدي انجام مي‌دهند!(2)




ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ ءَامَنُوا۟ ثُمَّ كَفَرُوا۟ فَطُبِعَ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ(3)
اين بخاطر آن است كه نخست ايمان آوردند سپس كافر شدند؛ از اين رو بر دلهاي آنان مهر نهاده شده، و حقيقت را درك نمي‌كنند!(3)




۞ وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا۟ تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَٰتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّيٰ يُؤْفَكُونَ(4)
هنگامي كه آنها را مي‌بيني، جسم و قيافه آنان تو را در شگفتي فرو مي‌برد؛ و اگر سخن بگويند، به سخنانشان گوش فرا مي‌دهي؛ اما گويي چوبهاي خشكي هستند كه به ديوار تكيه داده شده‌اند! هر فريادي از هر جا بلند شود بر ضد خود مي‌پندارند؛ آنها دشمنان واقعي تو هستند، پس از آنان بر حذر باش! خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف مي‌شوند؟!(4)




وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا۟ يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا۟ رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ(5)
هنگامي كه به آنان گفته شود: «بياييد تا رسول خدا براي شما استغفار كند!»، سرهاي خود را (از روي استهزا و كبر و غرور) تكان مي‌دهند؛ و آنها را مي‌بيني كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر مي‌ورزند!(5)




سَوَآءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَٰسِقِينَ(6)
براي آنها تفاوت نمي‌كند، خواه استغفار برايشان كني يا نكني، هرگز خداوند آنان را نمي‌بخشد؛ زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نمي‌كند!(6)




هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُوا۟ عَلَيٰ مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّيٰ يَنفَضُّوا۟ وَلِلَّهِ خَزَآئِنُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ(7)
آنها كساني هستند كه مي‌گويند: «به افرادي كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد تا پراكنده شوند!» (غافل از اينكه) خزاين آسمانها و زمين از آن خداست، ولي منافقان نمي‌فهمند!(7)




يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَآ إِلَي الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَٰكِنَّ الْمُنَٰفِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(8)
آنها مي‌گويند: «اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مي‌كنند!» در حالي كه عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولي منافقان نمي‌دانند!(8)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَٰلُكُمْ وَلَآ أَوْلَٰدُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْخَٰسِرُونَ(9)
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند! و كساني كه چنين كنند، زيانكارانند!(9)




وَأَنفِقُوا۟ مِن مَّا رَزَقْنَٰكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْلَآ أَخَّرْتَنِيٓ إِلَيٰٓ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ الصَّٰلِحِينَ(10)
از آنچه به شما روزي داده‌ايم انفاق كنيد، پيش از آنكه مرگ يكي از شما فرا رسد و بگويد: «پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت كمي به تأخير نينداختي تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم؟!»(10)




وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَا وَاللَّهُ خَبِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(11)
خداوند هرگز مرگ كسي را هنگامي كه اجلش فرا رسد به تأخير نمي‌اندازد، و خداوند به آنچه انجام مي‌دهيد آگاه است(11)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
9th January 2014, 10:44 AM
سوره منافقون [63]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 11 آيه است‏.

محتواى سوره:
سوره منافقون از سوره‏هاى پر محتواست كه محور اصلى بحثهاى آن را مى‏توان در چهار بخش خلاصه كرد:
1- نشانه‏هاى منافقان كه خود شامل چندين قسمت حساس است.
2- برحذر داشتن مؤمنان از توطئه‏هاى منافقان.
3- هشدار به مؤمنان كه مواهب مادى دنيا آنها را از ذكر خداوند غافل نكند.
4- توصيه به انفاق در راه خدا، و بهره‏گيرى از اموال، پيش از آن كه مرگ فرا رسد و آتش حسرت به جان انسان بيفتد.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«كسى كه سوره منافقون را بخواند از هرگونه نفاق پاك مى‏شود».

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «بر هر مؤمنى از شيعيان ما لازم است كه در شب جمعه سوره جمعه و سبح اسم ربك الاعلى بخواند، و در نماز ظهر جمعه سوره جمعه و منافقين را ...» سپس افزود: «هنگامى كه چنين كند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است».

مكرر گفته ‏ايم كه اين فضائل و آثار مهم نمى‏تواند تنها نتيجه تلاوت خالى از انديشه و عمل باشد، چرا كه هرگز خواندن اين سوره بى‏آنكه برنامه زندگى بر آن تطبيق شود روح نفاق را از انسان بيرون نمى‏برد.

سر چشمه نفاق و نشانه‏هاى منافقان! قبل از ورود در تفسير اين سوره ذكر مقدمه‏اى لازم به نظر مى‏رسد و آن اين كه مسأله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مدينه هجرت فرمود و پايه‏هاى اسلام قوى، و پيروزى آن آشكار شد، و گر نه در مكه تقريبا منافقى وجود نداشت. زيرا اظهار مخالفت بطور آشكار مشكل، و گاه غير ممكن بود، و لذا دشمنان شكست خورده براى ادامه برنامه‏هاى تخريبى خود تغيير چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پيوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مى‏دادند.

اصولا طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى چشمگير با صفوف منافقان رو به رو خواهد شد، و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه‏گر مى‏شوند، و از اينجاست كه مى‏توان فهميد چرا اين همه آيات مربوط به منافقين در مدينه نازل شده نه در مكّه.

اين نكته نيز قابل توجه است كه مسأله نفاق و منافقان مخصوص به عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نبود، بلكه هر جامعه‏اى- مخصوصا جوامع انقلابى- با آن رو برو هستند، به همين دليل بايد تحليلهاى قرآن را روى اين مسأله به عنوان يك مسأله مورد نياز فعلى، مورد بررسى دقيق قرار داد، و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت.

نكته مهم ديگر اين كه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است، چرا كه از يكسو شناخت آنها غالبا آسان نيست، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى‏كنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضا جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار مى‏سازد.

به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده، و نيز به همين دليل قرآن سخت‏ترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html

soham 313
9th January 2014, 10:47 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
نخستين سخنى را كه قرآن در اينجا در باره منافقان مطرح مى‏كند همان اظهار ايمان دروغين آنهاست كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مى‏دهد، مى‏فرمايد: «هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى‏گويند، ما شهادت مى‏دهيم كه حتما تو رسول خدائى»! (إذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله).

سپس مى‏افزايد: «خداوند مى‏داند كه تو فرستاده او هستى، ولى خداوند شهادت مى‏دهد كه منافقان دروغگو هستند» و به گفته خود ايمان ندارند (و الله يعلم انك لرسوله و الله يشهد ان المنافقين لكاذبون). چرا كه آنها نمى‏خواستند، خبر از رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بدهند، بلكه مى‏خواستند از اعتقاد خود به نبوّت او خبر دهند و مسلما در اين خبر دروغگو بودند.

و از اينجا نخستين نشانه نفاق، روشن مى‏شود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است كه با زبان مؤكّدا اظهار ايمان مى‏كنند، ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ايمان نيست، اين دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشكيل مى‏دهد.


(آيه 2)
اين آيه به دومين نشانه منافقين پرداخته، چنين مى‏گويد: «آنها سوگندهايشان را سپر ساخته‏اند، تا مردم را از راه خدا باز دارند» (اتخذوا ايمانهم جنة فصدوا عن سبيل الله).

«آنها كارهاى بسيار بدى انجام مى‏دهند» (انهم ساء ما كانوا يعملون).

چرا كه در طريق هدايت مردم به آئين حق، ايجاد مانع مى‏نمايند، و چه عملى از اين بدتر و زشت‏تر است؟

تعبير «جنّه» (سپر) نشان مى‏دهد كه آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند، و هرگز نبايد فريب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زيرا انتخاب سپر مخصوص ميدانهاى نبرد است.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html

soham 313
9th January 2014, 10:50 AM
(آيه 3)
اين آيه به علت اصلى اين گونه اعمال ناروا پرداخته، مى‏افزايد: «اين به خاطر آن است كه آنها نخست ايمان آوردند، سپس كافر شدند، و لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده و حقيقت را درك نمى‏كنند» (ذلك بانهم آمنوا ثم كفروا فطبع على قلوبهم فهم لا يفقهون).

منافقان دو گروهند، گروهى از اول ايمانشان صورى و ظاهرى بوده، و گروه ديگر در آغاز ايمان حقيقى داشته‏اند سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفته‏اند، ظاهر آيه مورد بحث گروه دوم را مى‏گويد.

و اين سومين نشانه از نشانه‏هاى آنهاست كه از درك حقائق روشن غالبا محرومند.


(آيه 4)
اين آيه نشانه‏هاى بيشترى را از منافقين ارائه داده، مى‏گويد:
«هنگامى كه آنها را مى‏بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد» (و اذا رأيتهم تعجبك اجسامهم). ظاهرى آراسته و قيافه‏هائى جالب دارند.

علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن مى‏گويند كه «اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى»! (و إن يقولوا تسمع لقولهم).

جائى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهرا تحت تأثير جذابيت سخنان آنها قرار گيرد تكليف ديگران روشن است.

اين از نظر ظاهر و اما از نظر باطن، «گوئى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شده‏اند» (كانهم خشب مسندة).

اجسامى بى‏روح، و صورتهائى بى‏معنى و هيكلهائى توخالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفائى و نه اراده و تصميم محكم و ايمانى دارند، درست همچون چوبهائى خشك تكيه زده بر ديوار! سپس مى‏افزايد: آنها چنان تو خالى و فاقد توكل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه «هر فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى‏پندارند» (يحسبون كل صيحة عليهم).

ترس و وحشتى عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكم فرماست، و يك حالت سوء ظن و بدبينى جانكاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است.

و در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار مى‏دهد كه «اينها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنها بر حذر باش» (هم العدو فاحذرهم).

سپس مى‏گويد: «خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف مى‏شوند»؟! (قاتلهم الله انى يؤفكون).



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html

soham 313
9th January 2014, 10:52 AM
(آيه 5)
شأن نزول:
براى اين آيه و سه آيه بعد شأن نزول مفصّلى نقل شده كه خلاصه آن چنين است: بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين «قديد» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، يكى از طايفه انصار و ديگرى از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پيدا كردند، «عبد اللّه بن ابى» كه از سركرده‏هاى معروف منافقان بود به يارى مرد انصارى شتافت، و مشاجره لفظى شديدى در ميان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابى، سخت، خشمگين شد، و در حالى كه جمعى از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان، ذليلان را بيرون خواهند كرد» و منظورش از عزيزان، خود و اتباعش بود و از ذليلان مهاجران، سپس رو به اطرافيانش كرد و گفت: اين نتيجه كارى است كه شما به سر خودتان آورديد، اين گروه را در شهر خود جاى داديد و اموالتان را با آنها قسمت كرديد: هرگاه باقيمانده غذاى خودتان را به مثل اين مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمى‏داديد برگردن شما سوار نمى‏شدند.

در اينجا «زيد بن ارقم» كه در آن وقت جوانى نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابى» كرد و گفت به خدا سوگند ذليل و قليل توئى! و محمّد صلّى اللّه عليه و آله در عزّت الهى و محبّت مسلمين است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو بايد بازى كنى اى كودك! زيد بن ارقم خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد و ماجرا را نقل كرد.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كسى را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: اين چيست كه براى من نقل كرده‏اند؟

عبد اللّه گفت: به خدائى كه كتاب آسمانى بر تو نازل كرده من چيزى نگفتم! و «زيد» دروغ مى‏گويد.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشكريان به راه ادامه دهند، سر انجام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد مدينه شد.


زيد بن ارقم مى‏گويد: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بيرون نيامدم.

در اين هنگام سوره منافقين نازل شد، و زيد را تصديق، و عبد اللّه را تكذيب كرد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گوش زيد را گرفت و فرمود: اى جوان! خداوند سخن تو را تصديق كرد خداوند آياتى از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودى نازل كرد.

هنگامى كه اين آيات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:
خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برو تا براى تو استغفار كند، عبد اللّه سرش را تكان داد و سخنان ناروائى گفت. در اينجا آيه (و اذا قيل لهم تعالوا) نازل گرديد.

تفسير:
نشانه‏هاى ديگرى از منافقان- اين آيه و آيات بعد از آن همچنان ادامه بيان اعمال منافقان و نشانه‏هاى گوناگون آنهاست، مى‏فرمايد: «هنگامى كه به آنها گفته شود: بيائيد تا رسول خدا براى شما استغفار كند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و كبر و غرور) تكان مى‏دهند و آنها را مى‏بينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر مى‏ورزند» (و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لكم رسول الله لووا رؤسهم و رأيتهم يصدون و هم مستكبرون).

روشن است كه روح اسلام، تسليم در برابر حق است و كبر و غرور هميشه مانع اين تسليم است، به همين دليل يكى از نشانه‏هاى منافقان، بلكه يكى از انگيزه‏هاى نفاق را همين خود خواهى و خود برتربينى و غرور مى‏توان شمرد.


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html

soham 313
9th January 2014, 10:57 AM
(آيه 6)
در اين آيه براى رفع هرگونه ابهام در اين زمينه، مى‏افزايد: به فرض كه آنها نزد تو بيايند و براى آنها استغفار كنى، زمينه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر اين «براى آنها تفاوت نمى‏كند كه، خواه استغفار كنى يا نكنى، هرگز خداوند آنان را نمى‏بخشد»! (سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم).

دليل آن هم اين است كه: «خداوند قوم فاسق را هدايت نمى‏كند» (ان الله لا يهدى القوم الفاسقين). چرا كه در گناه اصرار مى‏ورزند و در برابر حق مستكبرند.

استغفار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تنها در صورتى اثر مى‏گذارد كه زمينه مساعد و قابليت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه كنند و سر تسليم در مقابل حق فرود آورند، استغفار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غير اين صورت كمترين اثرى نخواهد داشت.


(آيه 7)
سپس به يكى از گفته‏هاى بسيار زشت آنها كه روشنترين گواه نفاق آنها محسوب مى‏شود اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه مى‏گويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد (و از اموال و امكانات خود در اختيار آنها قرار ندهيد) تا پراكنده شوند» (هم الذين يقولون لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا).

غافل از اين كه «خزائن آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمى‏فهمند» (و لله خزائن السماوات و الارض و لكن المنافقين لا يفقهون).

اين بينواها نمى‏دانند كه هر كس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مى‏توانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهيم كنند اين بزرگترين افتخارى است كه نصيبشان شده، نه تنها نبايد منتى بگذارند، بلكه بايد خدا را بر اين توفيق بزرگ شكر گويند.


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html

soham 313
9th January 2014, 10:58 AM
(آيه 8)
سپس به يكى ديگر از نفرت انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده، مى‏افزايد: «آنها مى‏گويند: اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مى‏كنند»! (يقولون لئن رجعنا الى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل).

اين همان گفتارى است كه از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مهاجر را بيرون مى‏كنيم.

سپس قرآن پاسخ دندان شكنى به آنان داده، مى‏گويد: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى‏دانند» (و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين و لكن المنافقين لا يعلمون).

تنها منافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل از آنها نيز سران قريش در «مكّه» مى‏گفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره اقتصادى قرار دهيم، يا از مكّه بيرونشان كنيم، مطلب تمام است!

امروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اين كه خزائن آسمان و زمين را در اختيار دارند مى‏گويند ملتهائى را كه در برابر ما تسليم نمى‏شوند بايد در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند! اين كوردلان خبر ندارند كه با يك اشاره خداوند تمام ثروتها و امكاناتشان بر باد مى‏رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى‏گردد.


(آيه 9)
اموال و فرزندان، شما را از ياد خدا غافل نكنند! از آنجا كه يكى از عوامل مهم نفاق حبّ دنيا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اينجا مؤمنان را از چنين علاقه افراطى باز مى‏دارد، مى‏گويد:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند»! (يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله).

«و كسانى كه چنين كنند زيانكارانند» (و من يفعل ذلك فأولئك هم الخاسرون).

درست است كه اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا كه از آنها در راه خدا و براى نيل به سعادت كمك گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در ميان انسان و خدا ايجاد كند بزرگترين بلا محسوب مى‏شوند.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html

soham 313
9th January 2014, 11:01 AM
(آيه 10)
سپس به دنبال اين اخطار شديد به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر كرده، مى‏فرمايد: «و از آنچه به شما روزى داده‏ايم انفاق كنيد پيش از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت كمى به تأخير نينداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! (و انفقوا من ما رزقناكم من قبل ان يأتى احدكم الموت فيقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق و اكن من الصالحين).

در ذيل آيه مى‏گويد: «من انفاق كنم و از صالحان شوم» اين تعبير بيانگر تأثير عميق انفاق در صالح بودن انسان است.

بسيارند كسانى كه وقتى چشم برزخى پيدا مى‏كنند و خود را در آخرين لحظات زندگى و در آستانه قيامت مى‏بينند، و پرده‏هاى غفلت و بى‏خبرى از جلو چشمان آنها كنار مى‏رود، و مى‏بينند بايد اموال و سرمايه‏ها را بگذارند و بروند پشيمان مى‏شوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مى‏كنند تا جبران كنند ولى دست ردّ بر سينه آنها گذارده مى‏شود، چرا كه سنّت الهى است كه اين راه، بازگشت ندارد!


(آيه 11)
در آخرين آيه با قاطعيت تمام، مى‏افزايد: «و خداوند هرگز (مرگ) كسى را، هنگامى كه اجلش فرا رسد، به تأخير نمى‏اندازد»! (و لن يؤخر الله نفسا اذا جاء اجلها).

چنانكه در آيه 34 سوره اعراف مى‏خوانيم: «هنگامى كه مرگ آنها فرا رسد، نه يك ساعت پيش مى‏گيرند نه يك ساعت، تأخير مى‏كنند».

و سر انجام آيه را با اين جمله پايان مى‏دهد: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (و الله خبير بما تعملون).

و همه آنها را براى پاداش و كيفر، ثبت كرده و در برابر همه آنها به شما جزا مى‏دهد.

«پايان سوره منافقون»



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread525.html

soham 313
10th January 2014, 08:50 AM
[golrooz] صفحه ی 332 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 14 از سوره ی تغابن [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(1)
هر چه در آسمانها و هر چه در زمين است خدا را تسبيح مي گويند او راست فرمانروايي و او راست سپاس و او بر هر چيزي تواناست(1)




هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنكُمْ كَافِرٌ وَمِنكُم مُّؤْمِنٌ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(2)
اوست آن كس كه شما را آفريد برخي از شما كافرند و برخي مؤمن و خدا به آنچه مي كنيد بيناست(2)




خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ(3)
آسمانها و زمين را به حق آفريد و شما را صورتگري كرد و صورتهايتان را نيكوآراست و فرجام به سوي اوست(3)




يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(4)
آنچه را كه در آسمانها و زمين است مي داند و آنچه را كه پنهان مي كنيد و آنچه را كه آشكار مي داريد [نيز] مي داند و خدا به راز دلها داناست(4)




أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا۟ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن قَبْلُ فَذَاقُوا۟ وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(5)
آيا خبر كساني كه پيش از اين كفر ورزيدند و فرجام بد كارشان را چشيدند و عذاب پر دردي خواهند داشت به شما نرسيده است(5)




ذَٰلِكَ بِأَنَّهُ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَٰتِ فَقَالُوٓا۟ أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا۟ وَتَوَلَّوا۟ وَّاسْتَغْنَي اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَمِيدٌ(6)
اين [بدفرجامي] از آن روي بود كه پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان مي آوردند و[لي] آنان [مي]گفتند آيا بشري ما را هدايت مي كند پس كافر شدند و روي گردانيدند و خدا بي نيازي نمود و خدا بي نياز ستوده است(6)




زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَن لَّن يُبْعَثُوا۟ قُلْ بَلَيٰ وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ(7)
كساني كه كفر ورزيدند پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد بگو آري سوگند به پروردگارم حتما برانگيخته خواهيد شد سپس شما را به [حقيقت] آنچه كرده ايد قطعا واقف خواهند ساخت و اين بر خدا آسان است(7)




فََٔامِنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِيٓ أَنزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(8)
پس به خدا و پيامبر او و آن نوري كه ما فرو فرستاديم ايمان آوريد و خدا به آنچه مي كنيد آگاه است(8)




يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَٰلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَن يُؤْمِنۢ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَٰلِحًا يُكَفِّرْ عَنْهُ سَئَِّاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(9)
روزي كه شما را براي روز گردآوري گرد مي آورد آن [روز] روز حسرت [خوردن] است و هر كس به خدا ايمان آورده و كار شايسته اي كرده باشد بديهايش را از او بسترد و او را در بهشتهايي كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد در آنجا بمانند اين است همان كاميابي بزرگ(9)




وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَكَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَآ أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ النَّارِ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ(10)
و كساني كه كفر ورزيده و آيات ما را تكذيب كرده اند آنان اهل آتشند [و ] در آن ماندگار خواهند بود و چه بد سرانجامي است(10)




مَآ أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَن يُؤْمِنۢ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(11)
هيچ مصيبتي جز به اذن خدا نرسد و كسي كه به خدا بگرود دلش را به راه آورد و خدا[ست كه] به هر چيزي داناست(11)




وَأَطِيعُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَيٰ رَسُولِنَا الْبَلَٰغُ الْمُبِينُ(12)
و خدا را فرمان بريد و پيامبر [او] را اطاعت نماييد و اگر روي بگردانيد بر پيامبر ما فقط پيام رساني آشكار است(12)




اللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَي اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(13)
خدا[ست كه] جز او معبودي نيست و مؤمنان بايد تنها بر خدا اعتماد كنند(13)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِنَّ مِنْ أَزْوَٰجِكُمْ وَأَوْلَٰدِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا۟ وَتَصْفَحُوا۟ وَتَغْفِرُوا۟ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(14)
اي كساني كه ايمان آورده ايد در حقيقت برخي از همسران شما و فرزندان شما دشمن شمايند از آنان بر حذر باشيد و اگر ببخشاييد و درگذريد و بيامرزيد به راستي خدا آمرزنده مهربان است(14)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
10th January 2014, 08:53 AM
سوره تغابن [64]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و 18 آيه است‏.

محتواى سوره:
لحن آيات اخير اين سوره، با سوره‏هاى مدنى هماهنگ است، ولى صدر آن، با سوره‏هاى مكّى موافقتر است، اما به هر حال ما مجموع آن را طبق مشهور مدنى، تلقى مى‏كنيم.
از نظر محتوا، اين سوره را مى‏توان به چند بخش تقسيم كرد:
1- آغاز سوره كه از توحيد و صفات و افعال خدا بحث مى‏كند.
2- به دنبال آن، با استفاده از علم خداوند، به مردم هشدار مى‏دهد كه مراقب اعمال پنهان و آشكار خود باشند و سرنوشت اقوام پيشين را فراموش نكنند.
3- در بخش ديگرى از سوره، سخن از معاد است. و اين كه روز قيامت روز «تغابن» و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه ديگرى است (نام اين سوره نيز از همين گرفته شده).
4- در بخشى ديگر دستور به اطاعت خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داده و پايه‏هاى اصل نبوت را تحكيم مى‏بخشد.
5- آخرين بخش سوره، مردم را به انفاق در راه خدا تشويق مى‏كند و از اين كه فريفته اموال و اولاد و همسران شوند بر حذر مى‏دارد، و سوره را با نام و صفات خدا پايان مى‏دهد همان گونه كه آغاز كرده بود.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه سوره تغابن را در نماز فريضه‏اش بخواند شفيع او روز قيامت خواهد شد، و شاهد عادلى است در نزد كسى كه شفاعت او را اجازه مى‏دهد، سپس از او جدا نمى‏شود تا داخل بهشت گردد».
بديهى است اين تلاوت بايد توأم با انديشه باشد انديشه‏اى كه محتواى آن را در عمل منعكس كند، تا اين همه آثار و بركات بر آن مترتب گردد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html

soham 313
10th January 2014, 08:54 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
اين سوره نيز با تسبيح خداوند آغاز مى‏شود، خداوندى كه مالك و حاكم بر كل جهان هستى، و قادر بر همه چيز است.
مى‏فرمايد: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مى‏گويند» (يسبح لله ما فى السماوات و ما فى الارض).

سپس مى‏افزايد: «مالكيت و حكومت از آن اوست» (له الملك).
«و (به همين دليل) تمام حمد و ستايش نيز به ذات پاك او بر مى‏گردد» (و له الحمد).
«و او بر همه چيز تواناست» (و هو على كل شى‏ء قدير).


(آيه 2)
سپس به امر خلقت و آفرينش كه لازمه قدرت است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «او كسى است كه شما را آفريد» (هو الذى خلقكم).

و به شما نعمت آزادى و اختيار داد، لذا «گروهى از شما كافريد و گروهى مؤمن» (فمنكم كافر و منكم مؤمن).

و به اين ترتيب بازار امتحان و آزمايش الهى داغ شد و در اين ميان «خداوند نسبت به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست» (و الله بما تعملون بصير).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html

soham 313
10th January 2014, 08:55 AM
(آيه 3)
سپس مسأله «خلقت» را با توضيح بيشتر، و با اشاره به هدف آفرينش در اين آيه ادامه داده، مى‏فرمايد: «آسمانها و زمين را به حق آفريد» (خلق السماوات و الارض بالحق).

هم در آفرينش آن، نظام حق و دقيقى است، و هم داراى هدف حكيمانه و مصالح حقّى است، چنانكه در آيه 27 سوره «ص» نيز فرمود: «ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده نيافريديم، اين گمان كافران است».

بعد به آفرينش «انسان» پرداخته و ما را از سير آفاقى به سير انفسى دعوت كرده، مى‏افزايد: «و شما را (در عالم جنين) تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير» هم از نظر جسم و هم از نظر جان (و صوركم فاحسن صوركم).

به انسان، ظاهرى آراسته، و باطنى پيراسته، عقلى فروزان و خردى نيرومند داد، و از آنچه در كل جهان هستى است، نمونه‏هائى در وجود او آفريد.

ولى همان گونه كه در پايان آيه مى‏فرمايد: «سر انجام (بازگشت همه) به سوى اوست» (و اليه المصير).


(آيه 4)
و از آنجا كه انسان براى هدف بزرگى آفريده شده بايد دائما تحت مراقبت پروردگار باشد، پروردگارى كه، از درون و برون او با خبر است، لذا در اين آيه مى‏فرمايد: «آنچه را در آسمانها و زمين است مى‏داند، و از آنچه پنهان يا آشكار مى‏كنيد با خبر است، و خداوند از آنچه در درون سينه‏هاست، آگاه است» (يعلم ما فى السماوات و الارض و يعلم ما تسرون و ما تعلنون و الله عليم بذات الصدور).

اين آيه ترسيمى است از علم بى‏پايان خداوند، در سه مرحله: نخست علم او نسبت به تمامى موجودات آسمانها و زمين، سپس علم او به همه اعمال انسانها و آنچه را پنهان مى‏دارند يا آشكار مى‏سازند، و در مرحله سوم مخصوصا روى عقائد باطنى و چگونگى نيّتها و آنچه بر قلب و جان انسان، حاكم است، تكيه مى‏كند.

مسلما توجه به اين حقيقت در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است، و انسان را براى وصول به هدف آفرينش و قانون تكامل آماده مى‏سازد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html

soham 313
10th January 2014, 08:57 AM
(آيه 5)
و از آنجا كه يكى از مؤثّرترين وسائل تربيت و طرق انذار، توجه دادن به سرنوشت اقوام و امتهاى پيشين است، اين آيه يك نگاه اجمالى به زندگى آنها افكنده، سپس انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «آيا خبر كسانى كه پيش از اين كافر شدند به شما نرسيده است؟ (آرى) آنها طعم كيفر گناهان بزرگ خود را چشيدند و (در آخرت نيز) عذاب دردناكى براى آنهاست»؟! (ا لم يأتكم نبأ الذين كفروا من قبل فذاقوا وبال امرهم و لهم عذاب اليم).

شما از كنار شهرهاى بلا ديده و ويران شده آنها، در مسير خود به سوى شام و مناطق ديگر عبور مى‏كنيد، نتيجه كفر و ظلم و عصيانگرى آنها را با چشم مى‏بينيد، و اخبار آنها را در تاريخ مى‏خوانيد.
اين عذاب دنياى آنها بود، در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است.


(آيه 6)
اين آيه به منشأ اصلى اين سرنوشت دردناك اشاره كرده، مى‏افزايد: «اين به خاطر آن بود كه رسولان آنها (پيوسته) با دلائل روشن به سراغشان مى‏آمدند ولى آنها (از روى كبر و غرور) گفتند: آيا بشرهايى (مثل ما) مى‏خواهند ما را هدايت كنند»؟ مگر چنين چيزى ممكن است؟ (ذلك بانه كانت تأتيهم رسلهم بالبينات فقالوا ا بشر يهدوننا).

و با اين منطق پوشالى به مخالفت با آنها برخاستند «پس كافر شدند و روى برگرداندند» (فكفروا و تولوا).

«در حالى كه خداوند (از ايمان و طاعتشان) بى‏نياز بود» (و استغنى الله). و اگر آنها را موظف به ايمان و اطاعت و پرهيز از گناه فرمود تنها براى منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در اين جهان و جهان ديگر بود.

آرى «خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است» (و الله غنى حميد).
اگر جمله كائنات كافر شوند بر دامان كبريائيش گردى نمى‏نشيند، همان گونه كه اگر همه مخلوقات مؤمن و مطيع فرمان او باشند چيزى بر جلالش افزوده نمى‏شود، اين مائيم كه نيازمند به اين برنامه‏هاى تربيتى و سازنده و تكامل بخش هستيم.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html

soham 313
10th January 2014, 08:59 AM
(آيه 7)
در تعقيب بحثهايى كه در آيات قبل، پيرامون هدف‏دار بودن آفرينش آمده در اينجا مسأله معاد و رستاخيز را- كه تكميلى است بر بحث هدف آفرينش انسان- مطرح مى‏كند.

نخست از ادعاى بى‏دليل، منكران رستاخيز، شروع كرده، مى‏فرمايد: «كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد» (زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا).

سپس در تعقيب اين سخن، به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد «بگو: آرى به پروردگارم سوگند همه شما (در قيامت) برانگيخته خواهيد شد، سپس آنچه را عمل مى‏كرديد به شما خبر داده مى‏شود، و اين براى خداوند آسان است» (قل بلى و ربى لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم و ذلك على الله يسير).

وقتى كه كار دست خداوند قادر متعال است مشكلى در ميان نخواهد بود.


(آيه 8)
در اين آيه چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند: اكنون كه قطعا معادى در كار است، «به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرده‏ايم ايمان بياوريد» (فآمنوا بالله و رسوله و النور الذى انزلنا).
و بدانيد «خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (و الله بما تعملون خبير).

به اين ترتيب دستور مى‏دهد كه خود را براى رستاخيز از طريق ايمان و عمل صالح آماده كنند، ايمان به سه اصل «خدا»، «پيامبر» و «قرآن» كه اصول ديگر نيز در آن درج است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html

soham 313
10th January 2014, 09:01 AM
(آيه 9)
روز تغابن و آشكار شدن غبن‏ها در اين آيه به توصيف روز قيامت پرداخته، چنين مى‏گويد: «اين (بعث و نشور و حساب و جزا) در زمانى خواهد بود كه همه شما را در آن روز اجتماع [- روز رستاخيز] گردآورى مى‏كند» (يوم يجمعكم ليوم الجمع).

يكى از نامهاى قيامت «يوم الجمع» است كه در آيات قرآن با تعبيرهاى مختلف كرارا به آن اشاره شده است، از جمله در آيه 49 و 50 سوره واقعه مى‏خوانيم: «بگو: تمام اولين و آخرين در ميعاد روز معينى جمع مى‏شوند» و از آن به خوبى استفاده مى‏شود كه رستاخيز همه انسانها در يك روز است.

سپس مى‏افزايد: «آن روز روز تغابن است» (ذلك يوم التغابن).

روزى است كه «غابن» (برنده) و «مغبون» (بازنده) شناخته مى‏شوند، روزى كه روشن مى‏شود چه كسانى در تجارت خود در عالم دنيا گرفتار غبن و خسارت و پشيمانى شده‏اند؟
به اين ترتيب يكى ديگر از نامهاى قيامت «يوم التّغابن» روز ظهور غبن‏هاست.

سپس به بيان حال مؤمنان در آن روز پرداخته، مى‏افزايد: «و هر كس به خدا ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مى‏بخشد و او را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد مى‏كند، جاودانه در آن مى‏مانند و اين پيروزى بزرگى است» (و من يؤمن بالله و يعمل صالحا يكفر عنه سيئاته و يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا ذلك الفوز العظيم).

به اين ترتيب هنگامى كه دو شرط اصلى، يعنى ايمان و عمل صالح حاصل شود، اين مواهب عظيم پشت سر آن خواهد بود.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html

soham 313
10th January 2014, 09:03 AM
(آيه 10)
در اين آيه مى‏افزايد: «اما كسانى كه كافر شدند، و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن مى‏مانند، و (سر انجام آنها) سر انجام بدى است» (و الذين كفروا و كذبوا بآياتنا اولئك اصحاب النار خالدين فيها و بئس المصير).

در اينجا نيز، عامل بدبختى دو چيز شمرده شده است: «كفر» و «تكذيب آيات الهى» كه ضد «ايمان» و «عمل صالح» است، و در نتيجه در آنجا سخن از بهشت جاويدان است و در اينجا از دوزخ هميشگى، آنجا فوز عظيم است و اينجا بئس المصير و سر انجام مرگبار!


(آيه 11)
همه مصائب به فرمان اوست! در اين آيه به يك اصل كلى در مورد مصائب و حوادث دردناك اين جهان اشاره مى‏كند، شايد از اين جهت كه هميشه وجود مصائب دستاويزى براى كفّار در مورد نفى عدالت در اين جهان بوده است، و يا از اين نظر كه در راه تحقق ايمان و عمل صالح هميشه مشكلاتى وجود دارد كه بدون مقاومت در برابر آنها مؤمن به جائى نمى‏رسد، و به اين ترتيب رابطه اين آيات با آيات گذشته روشن مى‏شود.

نخست مى‏فرمايد: «هيچ مصيبتى رخ نمى‏دهد مگر به اذن خدا» (ما اصاب من مصيبة الا باذن الله).
منظور از «اذن» در اينجا همان اراده تكوينى خداوند است، نه اراده تشريعى.

از مجموع آياتى كه در باره مصائب در قرآن مجيد آمده بر مى‏آيد كه مصائب بر دو گونه است: مصائبى كه با طبيعت زندگى انسان سرشته شده، و اراده بشر كمترين تأثيرى در آن ندارد، مانند مرگ و مير و قسمتى از حوادث دردناك طبيعى.

دوم مصائبى كه انسان به نحوى در آن نقشى داشته باشد.
قرآن در باره دسته اول مى‏گويد: همه به اذن خدا روى مى‏دهد و در باره قسم دوم مى‏گويد: به خاطر اعمال خودتان دامانتان را مى‏گيرد «1».
سپس در دنباله آيه به مؤمنان بشارت مى‏دهد كه: «و هر كس به خدا ايمان آورد، خدا قلبش را هدايت مى‏كند» (و من يؤمن بالله يهد قلبه). آن چنان كه در برابر مصائب زانو نزند، مأيوس نشود، جزع و بيتابى نكند.

اين هدايت الهى هنگامى كه به سراغ انسان آيد در نعمتها شاكر مى‏شود و در مصيبتها صابر، و در برابر قضاى الهى تسليم.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداوند به هر چيز داناست» (و الله بكل شى‏ء عليم).

اين تعبير مى‏تواند اشاره اجمالى به فلسفه مصائب و بلاها باشد كه خداوند روى علم و آگاهى بى‏پايانش براى تربيت بندگان و اعلام بيدارباش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گهگاه در زندگانى آنها مصائبى ايجاد مى‏كند، تا به خواب فرو نروند و موقعيت خويش را در دنيا فراموش نكنند، و دست به طغيان و سركشى نزنند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html

soham 313
10th January 2014, 09:05 AM
(آيه 12)
و از آنجا كه معرفت مبدأ و معاد كه در آيات قبل، پايه ريزى شده و اثر حتمى آن، تلاش در راستاى اطاعت خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، در اين آيه مى‏افزايد: «و اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر را» (و اطيعوا الله و اطيعوا الرسول).

ناگفته پيداست كه اطاعت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نيز شعبه‏اى از اطاعت خداوند است، چرا كه او از خود چيزى نمى‏گويد، و تكرار «اطيعوا» در اينجا اشاره به همين است كه اين دو در عرض هم نيست، بلكه يكى از ديگرى سر چشمه مى‏گيرد، از اين گذشته اطاعت خداوند، مربوط به اصول قوانين و تشريع الهى است، و اطاعت رسول مربوط به تفسيرها و مسائل اجرائى مى‏باشد، بنابر اين يكى اصل و ديگرى فرع است.

سپس مى‏فرمايد: «اگر شما روى گردان شويد (و اطاعت نكنيد، او هرگز مأمور به اجبار شما نيست) رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه‏اى ندارد» (فان توليتم فانما على رسولنا البلاغ المبين).

آرى! او موظف به رساندن پيام حق است، بعدا سر و كار شما با خداست، و اين تعبير يك نوع تهديد جدّى و سر بسته است.


(آيه 13)
در اين آيه اشاره به مسأله توحيد در عبوديت مى‏كند كه به منزله دليلى براى وجوب اطاعت است، مى‏فرمايد: «خداوند (كسى است كه) هيچ معبودى جز او نيست» (الله لا اله الا هو).
«مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند» (و على الله فليتوكل المؤمنون).

غير از او هيچ كس شايسته عبوديت نيست، چرا كه مالكيت و قدرت و علم و غنا، همه از آن اوست، و ديگران هر چه دارند، از او دارند. و به همين دليل نبايد در برابر غير او سر تسليم و تعظيم فرود آورند و نيز به همين دليل براى حل هرگونه مشكل بايد از او مدد گيرند و فقط بر او توكل كنند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html

soham 313
10th January 2014, 09:08 AM
(آيه 14)

شأن نزول:
در روايتى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم: كه در مورد آيه «انّ من ازواجكم ...» فرمود: منظور اين است كه وقتى بعضى از مردان مى‏خواستند هجرت كنند پسر و همسرش دامن او را مى‏گرفتند و مى‏گفتند: تو را به خدا سوگند كه هجرت نكن، زيرا اگر بروى ما بعد از تو بى‏سرپرست خواهيم شد، بعضى مى‏پذيرفتند و مى‏ماندند، آيه نازل شد و آنها را از قبول اين گونه پيشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در اين زمينه‏ها بر حذر داشت.

اما بعضى ديگر اعتنا نمى‏كردند و مى‏رفتند ولى به خانواده خود مى‏گفتند: به خدا اگر با ما هجرت نكنيد و بعدا در (دار الهجرة) مدينه نزد ما آئيد ما مطلقا به شما اعتنا نخواهيم كرد، ولى به آنها دستور داده شد كه هر وقت خانواده آنها به آنها پيوستند گذشته را فراموش كنند و جمله «و ان تعفوا و تصفحوا ...» ناظر به همين معنى است.

تفسير:
اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند! از آنجا كه در آيات گذشته فرمان به اطاعت بى‏قيد و شرط خدا و رسولش آمده بود، و نيز يكى از موانع مهم اين راه علاقه افراطى به اموال و همسران و فرزندان است در اينجا به مسلمانان در اين زمينه هشدار مى‏دهد.

نخست مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشيد» (يا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم).

البته نشانه ‏هاى اين عداوت كم نيست گاه مى‏خواهيد اقدام به كار مثبتى همچون هجرت كنيد دامان شما را مى‏گيرند و مانع اين فيض عظيم مى‏شوند، و گاه انتظار مرگ شما را مى‏كشند تا ثروت شما را تملك كنند، و مانند اينها.

البته اين دشمنى گاه در لباس دوستى است و به گمان خدمت است، و گاه به راستى با نيت سوء و قصد عداوت انجام مى‏گيرد، و يا به قصد منافع خويشتن.

ولى از آنجا كه ممكن است اين دستور بهانه‏اى براى خشونت و انتقام‏جوئى و افراط از ناحيه پدران و همسران گردد بلافاصله در ذيل آيه براى تعديل آنها مى‏فرمايد: «و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد (خداوند شما را مشمول عفو و رحمتش قرار مى‏دهد) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است» (و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم).

بنابر اين اگر آنها از كار خود پشيمان شدند و در مقام عذرخواهى برآمدند، و يا بعد از هجرت به شما پيوستند آنها را از خود نرانيد، عفو و گذشت پيشه كنيد، همان طور كه انتظار داريد خدا هم با شما چنين كند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526.html
و
http://www.qurangloss.ir/thread526-2.html

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد