توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)
صفحه ها :
1
2
3
4
5
6
7
[
8]
9
10
11
soham 313
31st October 2013, 02:20 PM
سوره یس [36]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 83 آیه دارد
محتواى سوره:
در این سوره چهار بخش عمده مخصوصا دیده مىشود:
1- نخست سخن از رسالت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و قرآن مجید و هدف از نزول این کتاب بزرگ آسمانى است.
2- بخش دیگر از رسالت سه نفر از پیامبران الهى، و چگونگى دعوت آنها به سوى توحید و مبارزه پىگیر و طاقتفرساى آنها با شرک سخن مىگوید.
3- بخشى از این سوره که از آیه 33 شروع مىشود و تا آیه 44 ادامه دارد مملو از نکات جالب توحیدى، و بیان گویا از آیات و نشانههاى عظمت پروردگار در عالم هستى است.
4- بخش مهم دیگرى از این سوره در مسائل مربوط به «معاد» و دلائل گوناگون آن و چگونگى حشر و نشر، و سؤال و جواب در روز قیامت، و پایان جهان، و بهشت و دوزخ سخن مىگوید، و در لابلاى این بحثها آیاتى تکان دهنده براى بیدارى و هشیارى غافلان و بىخبران آمده است که اثرى نیرومند در دلها و جانها دارد.
فضیلت تلاوت سوره:
سوره «یس» در احادیث به عنوان «قلب قرآن» نامیده شده است.
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «هر چیز قلبى دارد، و قلب قرآن یس است».
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام نیز همین معنى آمده است و در ذیل آن مىافزاید: «هر کس آن را در روز پیش از آن که غروب شود بخواند در تمام طول روز محفوظ و پر روزى خواهد بود، و هر کس آن را در شب پیش از خفتن بخواند خداوند هزار فرشته را بر او مأمور مىکند که او را از هر شیطان رجیم و هر آفتى حفظ کنند ...» و به دنبال آن فضائل مهم دیگرى نیز بیان مىفرماید.
این عظمت به خاطر محتواى عظیم این سوره است.
محتوایى بیدارگر ایمان بخش و مسؤولیت آفرین و تقوازا که وقتى انسان در آن اندیشه کند و این اندیشه در اعمال او پرتوافکن گردد خیر دنیا و آخرت را براى او به ارمغان مى آورد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
soham 313
31st October 2013, 02:22 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
سر آغاز «قلب قرآن» این سوره همانند 28 سوره دیگر قرآن مجید با حروف مقطعه آغاز مىشود، و این بار دو حرف «یا- سین» (یس). آیه اول سوره را تشکیل مىدهد.
در خصوص سوره «یس» در روایتى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم که فرمود:
«یس نام رسول خداست و دلیل بر آن این است که بعد از آن مىفرماید تو از مرسلین و بر صراط مستقیم هستى».
(آیه 2)
به دنبال این حروف مقطعه- همانند بسیارى از سورههایى که با حروف مقطعه آغاز شده- سخن از قرآن مجید به میان مىآورد، منتها در اینجا به آن سوگند یاد کرده، مىگوید: «سوگند به قرآن حکیم» (وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ).
گویى قرآن را موجودى زنده و عاقل و رهبر و پیشوا معرفى مىکند که مىتواند درهاى حکمت را به روى انسانها بگشاید.
البته خداوند نیازى به سوگند ندارد، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فایده مهم است: نخست تأکید روى مطلب، و دیگر بیان عظمت چیزى که به آن سوگند یاد مىشود.
(آیه 3)
این آیه چیزى را که سوگند آیه قبل به خاطر آن بوده است بازگو مىکند، مىفرماید: «مسلما تو از رسولان خداوند هستى» (إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 4)
رسالتى که توأم با حقیقت است و «بودن تو بر صراط مستقیم» (عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
(آیه 5)
سپس مىافزاید: این قرآنى است که «از ناحیه خداوند عزیز و رحیم نازل شده» (تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ).
عزّت و رحمتش که یکى مظهر «انذار» و دیگرى مظهر «بشارت» است با هم آمیخته و این کتاب بزرگ آسمانى را در اختیار انسانها گذارده است.
(آیه 6)
این آیه هدف اصلى نزول قرآن را این گونه شرح مىدهد:
قرآن را بر تو نازل کردیم «تا قومى را انذار کنى که پدران آنها انذار نشدند و به همین دلیل آنها در غفلت فرو رفته اند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ).
قرآن نازل شد تا مردم غافل را هوشیار، و خواب زدگان را بیدار سازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
soham 313
31st October 2013, 02:24 PM
(آیه 7)
سپس قرآن به عنوان یک پیشگویى در باره سران کفر و سردمداران شرک مىگوید: «فرمان و وعده الهى بر اکثر آنها تحقق یافته و به همین دلیل ایمان نمىآورند» (لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
حقیقت این است که انسان در صورتى اصلاح پذیر و قابل هدایت است که فطرت توحیدى خود را با اعمال زشت و اخلاق آلودهاش بکلى پایمال نکرده باشد و گر نه تاریکى مطلق بر قلب او چیره خواهد شد و تمام روزنههاى امید براى او بسته مىشود.
(آیه 8)
این آیه ادامه توصیف این گروه نفوذ ناپذیر است، در نخستین توصیف آنها مىگوید: «ما در گردنهاى آنها غلهایى قرار دادیم که تا چانههاى آنها ادامه دارد، و سرهاى آنها را به بالا نگاه داشته است» (إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ).
چه جالب است تشبیهى که از حال بت پرستان لجوج خصوصا سران آنها به چنین انسانهایى شده، آنها طوق «تقلید» و زنجیر «عادات و رسوم خرافى» را بر گردن و دست و پاى خود بستهاند و غلهاى آنها آنقدر پهن و گسترده است که سر آنها را بالا نگاهداشته و از دیدن حقایق محروم ساخته، آنها اسیرانى هستند که نه قدرت فعالیت و حرکت دارند و نه قدرت دید! آیه فوق هم مىتواند ترسیمى از حال این گروه بىایمان در دنیا باشد، و هم بیان حال آنها در آخرت که تجسمى است از مسائل این جهان.
(آیه 9)
این آیه توصیف دیگرى از همین افراد است، و ترسیم گویایى از عوامل نفوذ ناپذیرى آنها، مىفرماید: «و ما در پیش روى آنها سدى قرار دادیم و در پشت سرشان سدى» (وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا).
آنها در میان این دو سد چنان محاصره شدهاند که نه راه پیش دارند و نه راه بازگشت! و در همین حال «چشمانشان را پوشاندهایم لذا نمىبینند» (فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ).
و چنین است حال مستکبران خودخواه و خودبین، و مقلدان کور و کر، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقایق!
(آیه 10)
به همین دلیل در این آیه صریحا مى گوید: «براى آنها یکسان است، چه آنها را انذار کنى، یا نکنى، ایمان نمى آورند»! (وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ).
گفتار تو هر قدر نافذ، و وحى آسمانى هر قدر مؤثر باشد، تا در زمینه آماده وارد نشود تأثیر نخواهد گذاشت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
soham 313
31st October 2013, 02:26 PM
(آیه 11)
چه کسانى انذار تو را مى پذیرند؟ در آیات گذشته سخن از گروهى در میان بود که به هیچ وجه آمادگى پذیرش انذارهاى الهى را ندارند، اما در اینجا از گروه دیگرى که درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفتهاند سخن مىگوید، تا با مقایسه با یکدیگر- همان گونه که روش قرآن در بحث است- مسأله روشنتر شود.
مىفرماید: «تو تنها کسى را انذار مىکنى که از ذکر پیروى کند، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد» و از طریق برهان و استدلال او را بشناسد (إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ). کسى که گوش شنوا و قلب آماده دارد.
«و کسى که چنین است او را بشارت به مغفرت و پاداش پر ارزش ده» (فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ).
(آیه 12)
سپس به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون اجر و پاداش پر ارزش مؤمنان و پذیرندگان انذارهاى انبیا آمده بود در این آیه به مسأله «معاد و رستاخیز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا» اشاره کرده، مىفرماید: «ما مردگان را زنده مىکنیم» (إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى).
«و تمام آثار آنها را مىنویسیم» (وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ).
بنابر این چیزى فروگذار نخواهد شد مگر این که در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود.
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مى افزاید: «و ما همه چیز را در کتاب آشکار احصا کرده ایم» (وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
soham 313
31st October 2013, 02:28 PM
(آیه 13)
سرگذشت «اصحاب القریه» براى آنها عبرتى است در تعقیب بحثهایى که در زمینه قرآن و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان راستین و منکران لجوج گذشت در اینجا نمونهاى از وضع امتهاى پیشین در همین زمینه مطرح شده، و در ضمن این آیه و چندین آیه بعد که مجموعا هجده آیه را تشکیل مىدهد سرگذشتى از چند تن از پیامبران پیشین را بیان مىکند، تا هم هشدارى باشد براى مشرکان مکه، و هم تسلى و دلدارى باشد براى پیامبر و مؤمنان اندک آن روز، به هر حال تکیه بر این سرگذشت در قلب این سوره که خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است که با موقعیت مسلمانان آن روز دارد.
نخست مىفرماید: «و براى آنها اصحاب قریه را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ).
«قریه» مفهوم گستردهاى دارد که هم شهرها را شامل مىگردد و هم روستاها را، هر چند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق مىشود.
مشهور در میان مفسران این است که منظور از «قریه» در اینجا «انطاکیه» یکى از شهرهاى شامات بوده است.
از آیات این سوره بر مى آید که اهل این شهر بت پرست بودند و این رسولان براى دعوت آنها به سوى توحید و مبارزه با شرک آمده بودند.
(آیه 14)
سپس قرآن بعد از این بیان اجمالى و سر بسته، به شرح ماجرا پرداخته، چنین مىگوید: «در آن زمان که دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستادیم، اما آنها رسولان ما را تکذیب کردند، لذا براى تقویت آن دو، شخص سومى ارسال نمودیم، آنها همگى گفتند: ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاریم» (إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ).
(آیه 15)
اکنون ببینیم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واکنشى نشان دادند، قرآن مىگوید: همان بهانهاى را که بسیارى از کافران سرکش در برابر پیامبران الهى پیش کشیدند مطرح نمودند «آنان (در جواب) گفتند: شما بشرى همانند ما نیستید و خداوند رحمان چیزى نازل نکرده، شما فقط دروغ مىگویید»! (قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ).
اگر بنا بود فرستادهاى از طرف خدا بیاید باید فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون ما، و همین را دلیل براى تکذیب رسولان و انکار نزول فرمان الهى پنداشتند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/262
soham 313
31st October 2013, 02:30 PM
(آیه 16)
به هر حال این پیامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مأیوس نشدند و ضعف و سستى به خود راه ندادند، و در پاسخ آنها چنین «گفتند:
پروردگار ما مى داند که ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستیم» (قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ).
(آیه 17)
«و بر عهده ما چیزى جز ابلاغ رسالت بطور آشکار و روشن نیست» (وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
(آیه 18)
ولى این کوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسلیم نشدند، بلکه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تکذیب پا فراتر نهاده به مرحله تهدید و شدت عمل گام نهادند «گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم» وجود شما شوم است و مایه بدبختى شهر و دیار ما! (قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ).
ممکن است مقارن آمدن این پیامبران الهى بعضى مشکلات در زندگى مردم آن دیار بر اثر گناهانشان و یا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، باز به این هم قناعت نکردند، بلکه با تهدیدى صریح و آشکار نیات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: «اگر از این سخنان دست برندارید مسلما شما را سنگسار خواهیم کرد، و مجازات دردناکى از ما به شما خواهد رسید»! (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ).
ممکن است ذکر «عذاب الیم» اشاره به این باشد که سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه مى دهیم تا مایه مرگ شما شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/262
soham 313
1st November 2013, 08:27 AM
[golrooz]صفحه ی 262 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 42 از سوره ی يس[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالُوا۟ طَٰٓئِرُكُم مَّعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ(19)
[رسولان] گفتند شومي شما با خود شماست آيا اگر شما را پند دهند [باز كفر مي ورزيد] نه بلكه شما قومي اسرافكاريد(19)
وَجَآءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَيٰ قَالَ يَٰقَوْمِ اتَّبِعُوا۟ الْمُرْسَلِينَ(20)
و [در اين ميان] مردي از دورترين جاي شهر دوان دوان آمد [و] گفت اي مردم از اين فرستادگان پيروي كنيد(20)
اتَّبِعُوا۟ مَن لَّا يَسَْٔلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ(21)
از كساني كه پاداشي از شما نمي خواهند و خود [نيز] بر راه راست قرار دارند پيروي كنيد(21)
وَمَا لِيَ لَآ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(22)
آخر چرا كسي را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوي او بازگشت مي يابيد(22)
ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَٰنُ بِضُرٍّ لَّا تُغْنِ عَنِّي شَفَٰعَتُهُمْ شَئًْا وَلَا يُنقِذُونِ(23)
آيا به جاي او خداياني را بپرستم كه اگر [خداي] رحمان بخواهد به من گزندي برساند نه شفاعتشان به حالم سود مي دهد و نه مي توانند مرا برهانند(23)
إِنِّيٓ إِذًا لَّفِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(24)
در آن صورت من قطعا در گمراهي آشكاري خواهم بود(24)
إِنِّيٓ ءَامَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ(25)
من به پروردگارتان ايمان آوردم [اقرار] مرا بشنويد(25)
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَٰلَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ(26)
[سرانجام به جرم ايمان كشته شد و بدو] گفته شد به بهشت درآي گفت اي كاش قوم من مي دانستند(26)
بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ(27)
كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزانم قرار داد(27)
۞ وَمَآ أَنزَلْنَا عَلَيٰ قَوْمِهِ مِنۢ بَعْدِهِ مِن جُندٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ(28)
پس از [شهادت] وي هيچ سپاهي از آسمان بر قومش فرود نياورديم و [پيش از اين هم] فروفرستنده نبوديم(28)
إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَٰحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَٰمِدُونَ(29)
تنها يك فرياد بود و بس و بناگاه [همه] آنها سرد بر جاي فسردند(29)
يَٰحَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(30)
دريغا بر اين بندگان هيچ فرستاده اي بر آنان نيامد مگر آنكه او را ريشخند مي كردند(30)
أَلَمْ يَرَوْا۟ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ(31)
مگر نديده اند كه چه بسيار نسلها را پيش از آنان هلاك گردانيديم كه ديگر آنها به سويشان بازنمي گردند(31)
وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ(32)
و قطعا همه آنان در پيشگاه ما احضار خواهند شد(32)
وَءَايَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَٰهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ(33)
و زمين مرده برهاني است براي ايشان كه آن را زنده گردانيديم و دانه از آن برآورديم كه از آن مي خورند(33)
وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّٰتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَٰبٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ(34)
و در آن [زمين] باغهايي از درختان خرما و تاك قرار داديم و چشمه ها در آن روان كرديم(34)
لِيَأْكُلُوا۟ مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ(35)
تا از ميوه آن و [از] كاركرد دستهاي خودشان بخورند آيا باز [هم] سپاس نمي گزارند(35)
سُبْحَٰنَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَٰجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ(36)
پاك [خدايي] كه از آنچه زمين مي روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمي دانند همه را نر و ماده گردانيده است(36)
وَءَايَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ(37)
و نشانه اي [ديگر] براي آنها شب است كه روز را [مانند پوست] از آن برمي كنيم و بناگاه آنان در تاريكي فرو مي روند(37)
وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(38)
و خورشيد به [سوي] قرارگاه ويژه خود روان است تقدير آن عزيز دانا اين است(38)
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَٰهُ مَنَازِلَ حَتَّيٰ عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ(39)
و براي ماه منزلهايي معين كرده ايم تا چون شاخك خشك خوشه خرما برگردد(39)
لَا الشَّمْسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا الَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ(40)
نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشي جويد و هر كدام در سپهري شناورند(40)
وَءَايَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ(41)
و نشانه اي [ديگر] براي آنان اينكه ما نياكانشان را در كشتي انباشته سوار كرديم(41)
وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ(42)
و مانند آن براي ايشان مركوبها[ي ديگري] خلق كرديم(42)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
1st November 2013, 08:40 AM
(آیه 19)
اینجا بود که رسولان الهى با منطق گویاى خود به پاسخ هذیان هاى آنها پرداختند، و «گفتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بیندیشید به این حقیقت واقف خواهید شد» (قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ).
اگر بدبختى و تیره روزى و حوادث شوم محیط جامعه شما را فراگرفته، و برکات الهى از میان شما رخت بر بسته، عامل آن را در درون جان خود، در افکار منحط و اعمال زشت و شومتان جستجو کنید، نه در دعوت ما.
و سر انجام آخرین سخن این فرستادگان پروردگار به آنان این بود که: «شما گروهى اسرافکارید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ).
اگر توحید را انکار کرده، به شرک روى مى آورید، دلیل آن اسراف و تجاوز از حق است، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نیز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است.
(آیه 20)
مجاهدى جان بر کف! در اینجا بخش دیگرى از مبارزات رسولانى که در این داستان به آنها اشاره شده، آمده است، و آن مربوط به حمایت حساب شده و شجاعانه مؤمنان اندک از آنهاست که در برابر اکثریت کافر و مشرک و لجوج ایستادند و تا سر حد جان از پیامبران الهى دفاع کردند.
نخست مى فرماید: «و مردى (با ایمان) از نقطه دور دست شهر با سرعت و شتاب (به سراغ گروه کافران) آمد و گفت: اى قوم من! از فرستادگان خدا پیروى کنید» (وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ).
این مرد که نامش را «حبیب نجّار» ذکر کرده اند هنگامى که به او خبر رسید، در قلب شهر مردم بر این پیامبران الهى شوریده اند، و شاید قصد شهید کردن آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست، با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نکرد.
تعبیر به «رجل» به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادى بود، قدرت و شوکتى نداشت، و در مسیر خود تک و تنها بود، تا مؤمنان عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آغاز اسلام که عده قلیلى بیش نبودند سرمشق بگیرند و بدانند حتى یک نفر مؤمن تنها نیز داراى مسؤولیت است و سکوت براى او جائز نیست.
(آیه 21)
اکنون ببینیم این مؤمن مجاهد به چه منطق و دلیلى براى جلب توجه همشهریانش متوسل گشت؟
نخست از این در وارد شد: «از کسانى پیروى کنید که از شما اجر و مزدى (در برابر دعوت خود) نمى خواهند» (اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً).
این خود نخستین نشانه صدق آنهاست که هیچ منفعت مادى در دعوتشان ندارند، نه از شما مالى مى خواهند، و نه جاه و مقام، و نه حتى تشکر و سپاسگزارى، و این همان چیزى است که بارها در آیات قرآن در مورد انبیاى بزرگ به عنوان نشانهاى از اخلاص روى آن تکیه شده، تنها در سوره «شعرا» پنج بار جمله «و ما اسئلکم علیه من اجر» تکرار گردیده است.
سپس مى افزاید: به علاوه «این رسولان (چنانکه از محتواى دعوت و سخنانشان بر مى آید) افرادى هدایت یافته اند» (وَ هُمْ مُهْتَدُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/262
soham 313
1st November 2013, 08:47 AM
(آیه 22)
سپس به دلیل دیگرى مى پردازد و به سراغ اصل توحید که عمده ترین نکته دعوت این رسولان بوده است مى رود و مى گوید: «من چرا کسى را پرستش نکنم که مرا آفریده است»؟ (وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی).
فطرت سلیم مى گوید: کسى شایسته پرستش است که خالق و مالک و بخشنده مواهب باشد نه این بتها که هیچ کارى از آنان ساخته نیست.
و به دنبال آن هشدار مى دهد که مراقب باشید «همه شما سر انجام تنها به سوى او باز مى گردید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
یعنى نه تنها سر و کار شما در زندگى این جهان با اوست که در جهان دیگر نیز تمام سرنوشت شما در دست قدرت او مى باشد، آرى به سراغ کسى بروید که در هر دو جهان سرنوشت شما را به دست گرفته.
(آیه 23)
و در سومین استدلال خود به وضع بتها پرداخته، و اثبات عبودیت را براى خداوند با نفى عبودیت از بتها تکمیل مى کند، مى گوید: «آیا غیر از خداوند معبودانى را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمن بخواهد زیانى به من برساند شفاعت آنها کمترین فایده اى براى من نخواهد داشت، و مرا از مجازات او هرگز نجات نخواهند داد» (أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لا یُنْقِذُونِ).
باز در اینجا از خودش سخن مى گوید تا جنبه تحکّم و آمریت نداشته باشد، و دیگران حساب کار خود را برسند.
(آیه 24)
سپس این مؤمن مجاهد براى تأکید و توضیح بیشتر افزود: «هر گاه من چنین بتهایى را پرستش کنم و آنها را شریک پروردگار قرار دهم در گمراهى آشکار خواهم بود» (إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
کدام گمراهى از این آشکارتر که انسان عاقل و با شعور در برابر این موجودات بىشعور زانو زند و آنها را در کنار خالق زمین و آسمان قرار دهد.
(آیه 25)
این مؤمن تلاشگر و مبارز پس از این استدلالات و تبلیغات مؤثر و گیرا با صداى رسا در حضور جمع اعلام کرد: همه بدانید «من به پروردگار شما ایمان آورده ام» و دعوت این رسولان را پذیرا شده ام (إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ).
«بنابر این سخنان مرا بشنوید» (فَاسْمَعُونِ). و بدانید من به دعوت این رسولان مؤمنم و گفتار مرا به کار بندید که به سود شماست.
(آیه 26)
اما ببینیم عکس العمل این قوم لجوج در برابر این مؤمن پاکباز چه بود؟ قرآن سخنى از آن به میان نمى آورد، ولى از لحن آیات بعد استفاده مى شود که آنها بر او شوریدند و شهیدش کردند.
قرآن این حقیقت را با جمله جالب و سر بستهاى بیان کرده، مى گوید: «به او گفته شد وارد بهشت شو»! (قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ).
این تعبیر نشان مى دهد که شهادت این مرد مؤمن همان، و داخل شدن او در بهشت همان.
البته روشن است منظور از بهشت در اینجا بهشت برزخى است، چرا که هم از آیات و هم از روایات استفاده مى شود که بهشت جاویدان در قیامت نصیب مؤمنان خواهد شد همان گونه که دوزخ نیز در مورد بدکاران چنین است.
به هر حال روح پاک این مرد به آسمانها، در جوار قرب رحمت الهى و در نعیم بهشتى، شتافت، و در آنجا تنها آرزویش این بود که «گفت: اى کاش قوم من مى دانستند» (قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ). و این چنین مؤمن، عاشق هدایت مردم است و از گمراهى آنان رنج مى برد.
(آیه 27)
اى کاش مى دانستند که: «پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفو خویش قرار داد و در صف گرامیان جاى داد» (بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ).
اى کاش چشم حق بینى داشتند و آنچه را در پشت این پرده است ببینند یعنى تا این همه نعمت و اکرام و احترام خدا را بنگرند و بدانند در مقابل اهانتهاى آنها خداوند چه لطفى در حق من فرموده است، اى کاش مى دیدند و ایمان مى آوردند اما افسوس!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/262
soham 313
1st November 2013, 08:52 AM
(آیه 28)
دیدیم که مردم شهر «انطاکیه» چگونه به مخالفت با پیامبران الهى قیام کردند اکنون ببینیم سر انجام کارشان چه شد؟
قرآن در این زمینه مى گوید: «ما بر قوم او بعد از (شهادت) وى هیچ لشکرى از آسمان نفرستادیم، و اصولا سنت ما چنین نیست که براى نابود ساختن این اقوام سرکش متوسل به این امور شویم» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ).
ما نیاز به این امور نداریم، تنها یک اشاره کافى است که همه آنها را خاموش سازیم و به دیار عدم بفرستیم و تمام زندگى آنها را در هم بکوبیم.
(آیه 29)
سپس مى افزاید: «تنها یک صیحه آسمانى تحقق یافت، صیحه اى تکان دهنده و مرگبار، ناگهان همگى خاموش شدند»! (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ).
یک صیحه، آن هم در یک لحظه زود گذر، بیش نبود، فریادى بود که همه فریادها را خاموش کرد، و تکانى بود که همه را بىحرکت ساخت!
بسوزند چوب درختان بىبر سزا خود همین است مر بىبرى را!
(آیه 30)
در این آیه با لحنى بسیار گیرا و مؤثر برخورد تمام سرکشان تاریخ را با دعوت پیامبران خدا یک جا مورد بحث قرار داده، مى گوید: «وا حسرتا بر این بندگان که هیچ پیامبرى براى هدایت آنها نیامد مگر این که او را به باد استهزا گرفتند» (یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
بیچاره و محروم از سعادت آنها گروهى که نه تنها گوش هوش به نداى رهبران ندهند، بلکه به استهزا و سخریه آنها برخیزند.
(آیه 31)
غفلت دائم: در این آیه با توجه به بحثى که در آیه قبل در باره غفلت مستمر گروه عظیمى از مردم جهان در طول اعصار و قرون پیشین گذشت، مى فرماید: «آیا آنها ندیدند که ما افراد زیادى از قرون و اقوام پیشین از آنها را (بر اثر طغیان و ظلمشان) به هلاکت رساندیم»؟! (أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
اینها نخستین گروه نیستند، اقوام سرکش دیگرى در این جهان زندگى مى کردند، و سرنوشت دردناک آنها که بر صفحات تاریخ ثبت است و آثار غم انگیزشان که در ویرانه هاى شهرهاى آباد آنها بر جاى مانده در برابر چشم آنها قرار دارد، آیا این مقدار براى درس عبرت کافى نیست؟! در پایان آیه مى افزاید: «آنها هرگز به سوى ایشان بازگشت نمى کنند» (أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ). یعنى مصیبت بزرگ اینجاست که امکان بازگشت به دنیا و جبران گناهان و بدبختی هاى گذشته را ندارند، چنان پلها در پشت سر آنان ویران گشته که بازگشت شان هرگز ممکن نیست!
(آیه 32)
در این آیه مى افزاید: «همه آنها بدون استثنا در روز قیامت نزد ما حاضر مى شوند» (وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
یعنى اینطور نیست که اگر هلاک شدند و نتوانستند به این جهان بازگردند مسأله تمام است، نه مرگ در حقیقت آغاز کار است نه پایان، به زودى همگى در عرصه محشر براى حساب گردآورى مى شوند، و بعد از آن مجازات دردناک الهى، مجازاتى مستمر و پىگیر در انتظار آنهاست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/263
soham 313
1st November 2013, 09:00 AM
(آیه 33)
این هم نشانه هاى دیگر: از آنجا که بحث در آیات گذشته پیرامون مبارزه فرستادگان پروردگار با شرک و بت پرستى بود، همچنین در آیه قبل اشارهاى به مسأله معاد شده بود در اینجا نشانه هایى از توحید و معاد را توأما بیان مى کند تا وسیله اى باشد براى بیدارى منکران و ایمان به مبدأ و معاد.
نخست از احیاى زمینهاى مرده و برکاتى که از آن عائد انسانها مى شود بحث کرده، مى فرماید: «زمینهاى مرده براى آنها نشانه آشکارى است (از مبدأ و معاد) ما آن را زنده کردیم، و دانه هایى از آن خارج ساختیم و آنها از آن تغذیه مى کنند» (وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ).
مسأله حیات و زندگى از مهمترین دلائل توحید است و با تمام پیشرفت هاى علمى هنوز کسى به درستى نمى داند تحت تأثیر چه عواملى در روز نخست موجودات بىجان تبدیل به سلولهاى زنده شده است؟
(آیه 34)
این آیه توضیح و تشریحى بر آیه قبل است و چگونگى حیات زمینه اى مرده را بیان مى کند، مى فرماید: «و ما در آن باغهایى از نخلها و انگورها قرار دادیم و چشمه هایى از آن جارى ساختیم» (وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ).
در آیه قبل سخن از دانه هاى غذایى در میان بود، اما در اینجا از میوه هاى نیرو بخش و مغذى سخن مى گوید که دو نمونه بارز و کامل آنها «خرما» و «انگور» است که هر یک غذایى کامل محسوب مى شود.
(آیه 35)
این آیه هدف آفرینش این درختان پر بار را چنین بیان مى کند:
«غرض این است که از میوه آن بخورند، در حالى که دست آنها در ساختمان آن کمترین دخالتى نداشته، آیا شکر خدا را به جا نمى آورند»! (لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلا یَشْکُرُونَ).
آرى! میوه هایى که به صورت غذاى کامل بر شاخسار درختان ظاهر مى شود بىآنکه کمترین نیازى به پختن و یا تغییرات دیگر داشته باشد به مجرد چیدن از درخت قابل استفاده است، و این نهایت لطف و عظمت پروردگار را در باره انسانها نشان مى دهد.
هدف آن است که حس حق شناسى و شکر گزارى انسانها را تحریک کند تا از طریق شکر گزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، که شکر منعم نخستین گام معرفت کردگار است.
(آیه 36)
این آیه سخن از تسبیح و تنزیه پروردگار مى گوید، خط بطلان بر شرک مشرکان که در آیات گذشته از آن سخن بود مى کشد، و راه توحید و یکتا پرستى را به همگان نشان مى دهد، مى فرماید: «منزه است کسى که تمام زوجها را آفرید، از آنچه زمین مى رویاند، و از خود آنان، و از آنچه نمى دانند»! (سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ).
بدیهى است خداوند نیاز به این ندارد که خویشتن را تسبیح و تنزیه کند، این تعلیمى است براى بندگان و دستور العملى است براى پیمودن خط تکامل.
این آیه یکى دیگر از آیاتى است که محدود بودن علم انسان را بیان مى کند و نشان مى دهد که در این جهان حقایق بسیارى است- از جمله «زوجیّت» در موجودات جهان- که از علم و دانش ما پوشیده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/263
soham 313
1st November 2013, 09:05 AM
(آیه 37)
هر یک از خورشید و ماه آیتى هستند: در اینجا بخش دیگرى از نشانه هاى عظمت خدا را در جهان هستى بیان مى کند.
نخست مى فرماید: «شب براى آنها آیه و نشانه اى است» از عظمت خدا (وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ).
در حالى که نور آفتاب همه جا را فراگرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده «ما نور آفتاب و روز را از آن بر مى داریم، ناگهان تاریکى همه آنها را فرا مى گیرد» (نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ).
دقت در این تعبیر این نکته را بازگو مى کند که طبیعت اصلى کره زمین تاریکى است، نور و روشنایى صفتى است عارضى که از منبع دیگرى به او داده مى شود، همچون لباس که بر تن کسى بپوشانند که هرگاه آن لباس را بیرون آورد رنگ طبیعى تن آشکار مى شود!
(آیه 38)
سومین نشانه اى که بعد از آیت شب به آن اشاره شده آیت نور و روشنایى و آفتاب است، مى گوید: «و خورشید نیز (براى آنها آیتى است) که پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است»! (وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها).
این آیه به وضوح حرکت خورشید را بطور مستمر بیان مى کند، اما در این که منظور از این حرکت چیست. جدیدترین تفسیر همان است که اخیرا دانشمندان کشف کرده اند و آن حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسى در وسط کهکشان ما به سوى یک سمت معین و ستاره دور دستى که آن را ستاره «وگا» نامیده اند مى باشد.
به هر حال حرکت دادن خورشید این کره بسیار عظیمى که یک میلیون و دویست هزار مرتبه از کره زمین بزرگتر است آن هم با حرکت حساب شده در این فضاى بیکران از هیچ کس میسر نیست جز از خداوندى که قدرتش فوق همه قدرتها و علم و دانشش بى انتهاست.
و به همین جهت در پایان آیه مى فرماید: «این تقدیر خداوند قادر و داناست» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).
در تعبیرات این آیه اشاره اى است پر معنى به نظام سال شمسى که از حرکت خورشید در برج ها حاصل مى گردد و به زندگى بشر نظم و برنامه مى دهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/263
soham 313
1st November 2013, 09:08 AM
(آیه 39)
لذا در این آیه براى تکمیل این بحث از حرکت ماه و منازل آن که نظام بخش ایام ماه است، سخن مى گوید، و مى فرماید: «و ما براى ماه منزل هایى قرار دادیم، و به هنگامى که این منزلها را طى کرد سر انجام به صورت شاخه کهنه قوسى شکل و زرد رنگ خرما در مى آید»! (وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتَّى عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ).
منظور از «منازل» همان منزلگاه هاى دویست و هشت گانه اى است که ماه قبل از «محاق» و تاریکى مطلق طى مى کند.
این نظام عجیب به زندگى انسانها نظم مى بخشد، و یک تقویم طبیعى آسمانى است که با سواد و بى سواد توانایى خواندن آن را دارد.
(آیه 40)
در این آیه سخن از ثبات و دوام این نظم سال و ماه، و شب و روز، است، پروردگار آن چنان برنامه اى براى آنها تنظیم کرده که کمترین دگرگونى در وضع آنها پیدا نمى شود و تاریخ بشر به خاطر همین ثبات کاملا تنظیم مى گردد.
مى فرماید: «نه براى خورشید سزاوار است که به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مى گیرد، و هر کدام از آنها در مسیر خود شناورند»! (لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ).
مى دانیم خورشید دوران خود را در برج هاى دوازده گانه در یک سال طى مى کند، در حالى که کره ماه منزل گاه هاى خویش را در یک ماه طى مى کند.
بنابر این حرکت دورانى ماه در مسیرش دوازده بار از حرکت خورشید در مدارش سریعتر است، لذا مى فرماید: خورشید هرگز در حرکت خود به پاى ماه نمى رسد تا حرکت یک ساله خود را در یک ماه انجام دهد و نظام سالیانه بر هم خورد.
از آنچه گفتیم روشن مى شود که منظور از حرکت خورشید در این بحث حرکت آن بحسب حس ما است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/263
soham 313
1st November 2013, 09:10 AM
(آیه 41)
حرکت کشتی ها در دریاها نیز آیتى است! در آیات پیشین سخن از نشانه هاى پروردگار در آفرینش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنین زمین و برکات زمین بود، و در این آیه سخن از دریاها و بخشى از نعمتها و مواهب دریا یعنى حرکت کشتی هاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها مى باشد.
لذا نخست مى فرماید: «این نیز براى آنها آیت و نشانه اى است از عظمت پروردگار که ما فرزندانشان را در کشتی هایى که مملو (از وسائل زندگى) است حمل کردیم» (وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
حرکت کشتیها که بزرگترین و مهمترین وسیله حمل و نقل بشر مى باشد، و کارى که از آنها ساخته است هزاران برابر مرکب هاى دیگر است، نتیجه خواص ویژه آب و وزن مخصوص اجسامى که کشتى از آن ساخته شده، و خاصیت بادها (در کشتی هاى بادبانى) و انرژى اتمى (در کشتی هایى که با نیروى اتم کار مى کند) مى باشد.
و همه اینها قوا و نیروهایى است که خدا مسخّر انسان ساخته و هر یک از آنها و نیز مجموعه آنها آیتى از آیات الهى است.
(آیه 42)
و براى این که توهّم نشود که تنها مرکب خداداد کشتی هاست در این آیه مى افزاید: «و ما براى آنها مرکب هاى دیگرى مانند آن آفریدیم» (وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ).
مرکب هایى که در خشکى یا در هوا و فضا راه مى رود، و انسانها و وسائل آنها را بر دوش خود حمل مى کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/264
soham 313
2nd November 2013, 05:29 AM
[golrooz]صفحه ی 263 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 67 از سوره ی يس[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنقَذُونَ(43)
و اگر بخواهيم غرقشان مي كنيم و هيچ فريادرسي نمي يابند و روي نجات نمي بينند(43)
إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَٰعًا إِلَيٰ حِينٍ(44)
مگر رحمتي از جانب ما [شامل آنها گردد] و تا چندي [آنها را] برخوردار سازيم(44)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا۟ مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(45)
و چون به ايشان گفته شود از آنچه در پيش رو و پشت سر داريد بترسيد اميد كه مورد رحمت قرار گيريد [نمي شنوند](45)
وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ مِّنْ ءَايَٰتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا۟ عَنْهَا مُعْرِضِينَ(46)
و هيچ نشانه اي از نشانه هاي پروردگارشان بر آنان نيامد جز اينكه از آن رويگردان شدند(46)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا۟ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَآءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(47)
و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزي داده انفاق كنيد كساني كه كافر شده اند به آنان كه ايمان آورده اند مي گويند آيا كسي را بخورانيم كه اگر خدا مي خواست [خودش] وي را مي خورانيد شما جز در گمراهي آشكاري [بيش] نيستيد(47)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(48)
و مي گويند اگر راست مي گوييد پس اين وعده [عذاب] كي خواهد بود(48)
مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَٰحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ(49)
جز يك فرياد [مرگبار] را انتظار نخواهند كشيد كه هنگامي كه سرگرم جدالند غافلگيرشان كند(49)
فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَآ إِلَيٰٓ أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ(50)
آنگاه نه توانايي وصيتي دارند و نه مي توانند به سوي كسان خود برگردند(50)
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَيٰ رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ(51)
و در صور دميده خواهد شد پس بناگاه از گورهاي خود شتابان به سوي پروردگار خويش مي آيند(51)
قَالُوا۟ يَٰوَيْلَنَا مَنۢ بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَٰذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَٰنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ(52)
مي گويند اي واي بر ما چه كسي ما را از آرامگاهمان برانگيخت اين است همان وعده خداي رحمان و پيامبران راست مي گفتند(52)
إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَٰحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ(53)
[باز هم] يك فرياد است و بس و بناگاه همه در پيشگاه ما حاضر آيند(53)
فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَئًْا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(54)
امروز بر كسي هيچ ستم نمي رود جز در برابر آنچه كرده ايد پاداشي نخواهيد يافت(54)
إِنَّ أَصْحَٰبَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَٰكِهُونَ(55)
در اين روز اهل بهشت كار و باري خوش در پيش دارند(55)
هُمْ وَأَزْوَٰجُهُمْ فِي ظِلَٰلٍ عَلَي الْأَرَآئِكِ مُتَّكُِٔونَ(56)
آنها با همسرانشان در زير سايه ها بر تختها تكيه مي زنند(56)
لَهُمْ فِيهَا فَٰكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ(57)
در آنجا براي آنها [هر گونه] ميوه است و هر چه دلشان بخواهد(57)
سَلَٰمٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍّ رَّحِيمٍ(58)
از جانب پروردگار[ي] مهربان [به آنان] سلام گفته مي شود(58)
وَامْتَٰزُوا۟ الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ(59)
و اي گناهكاران امروز [از بي گناهان] جدا شويد(59)
۞ أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا۟ الشَّيْطَٰنَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(60)
اي فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وي دشمن آشكار شماست(60)
وَأَنِ اعْبُدُونِي هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(61)
و اينكه مرا بپرستيد اين است راه راست(61)
وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا۟ تَعْقِلُونَ(62)
و [او] گروهي انبوه از ميان شما را سخت گمراه كرد آيا تعقل نمي كرديد(62)
هَٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ(63)
اين است جهنمي كه به شما وعده داده مي شد(63)
اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ(64)
به [جرم] آنكه كفر مي ورزيديد اكنون در آن درآييد(64)
الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَيٰٓ أَفْوَٰهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَآ أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا۟ يَكْسِبُونَ(65)
امروز بر دهانهاي آنان مهر مي نهيم و دستهايشان با ما سخن مي گويند و پاهايشان بدانچه فراهم مي ساختند گواهي مي دهند(65)
وَلَوْ نَشَآءُ لَطَمَسْنَا عَلَيٰٓ أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا۟ الصِّرَٰطَ فَأَنَّيٰ يُبْصِرُونَ(66)
و اگر بخواهيم هر آينه فروغ از ديدگانشان مي گيريم تا در راه [كج] بر هم پيشي جويند ولي [راه راست را] از كجا مي توانند ببينند(66)
وَلَوْ نَشَآءُ لَمَسَخْنَٰهُمْ عَلَيٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَٰعُوا۟ مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ(67)
و اگر بخواهيم هرآينه ايشان را در جاي خود مسخ مي كنيم [به گونه اي] كه نه بتوانند بروند و نه برگردند(67)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
2nd November 2013, 05:33 AM
(آیه 43)
این آیه براى روشنتر ساختن این نعمت بزرگ حالتى را که از دگرگون شدن این نعمت به وجود مىآید بیان مىکند، مىگوید: «و اگر بخواهیم آنها را غرق مىکنیم، آن چنان که نه فریادرسى داشته باشند، و نه نجات داده شوند» (وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ).
به یک موج عظیم فرمان مىدهیم کشتى آنها را واژگون کند! یا به یک گرداب مأموریت مىدهیم آنها را در کام خود فرو بلعد! یا به یک طوفان دستور مىدهیم آنها را مانند یک پر کاه بردارد و در وسط امواج پرتاب کند! این ماییم که این نظام را تداوم مىبخشیم، تا آنها بهره گیرند، و اگر گهگاه حوادثى از این قبیل مىفرستیم براى این است که اهمیت نعمتى را که در آن غرقند بدانند.
(آیه 44)
و سر انجام در این آیه براى تکمیل سخن فوق مىافزاید: «مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود، و تا زمان معینى (که پایان زندگى آنهاست) از این زندگى بهره گیرند» (إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى حِینٍ).
آرى! با هیچ وسیلهاى آنها نمىتوانند نجات یابند جز این که نسیم رحمت ما بوزد و لطف ما به یارى آنها بشتابد.
(آیه 45)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آیات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در اینجا عکس العمل کفار لجوج را در برابر آیات الهى، و همچنین دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و انذار به عذاب پروردگار بیان مىکند.
نخست مىفرماید: «و هنگامى که به آنها گفته مىشود از آنچه پیش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهیزید، تا مشمول رحمت الهى شوید» اعراض مىکنند و روى گردان مىشوند (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
منظور از «ما بین ایدیکم» مجازاتهاى دنیاست که نمونهاى از آن در آیات قبل ذکر شده، و منظور از «ما خلفکم» مجازاتهاى آخرت است که در پشت سر دارند، و تعبیر به «پشت سر» به خاطر آن است که هنوز نیامده، گویى پشت سر انسان در حرکت است، و سر انجام روزى به او مىرسد و دامانش را مىگیرد، و منظور از پرهیز کردن از این مجازاتها این است که عوامل آن را ایجاد نکنند و به تعبیر دیگر کارى نکنند که مستوجب این عقوبات گردد.
(آیه 46)
در این آیه بار دیگر روى همین معنى تأکید مىکند و لجاجت و پافشارى این کوردلان را در نادیده گرفتن آیات الهى و تعلیمات پیامبران مشخص ساخته، مىفرماید: «هیچ آیهاى از آیات پروردگارشان براى آنها نمىآید مگر این که از آن روى گردان مىشوند» (وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ).
نه بیان آیات انفسى در آنها مؤثر است، و نه شرح آیات آفاقى، نه تهدید و انذار، و نه بشارت و نوید به رحمت الهى، آنها به کورانى مىمانند که نزدیکترین اشیاء اطراف خود را مشاهده نمىکنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاریکى شب فرق نمى نهند!
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/264
soham 313
2nd November 2013, 05:34 AM
(آیه 47)
سپس قرآن انگشت روى یکى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده، مىگوید: «و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى کرده است (در راه او) انفاق کنید کافران به مؤمنان مىگویند: آیا ما کسى را اطعام کنیم که اگر خدا مىخواست او را سیر مىکرد، شما تنها در گمراهى آشکارید»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
این همان منطق بسیار عوامانهاى است که در هر عصر و زمان از ناحیه افراد خودخواه و بخیل مطرح مىشود که مىگویند: اگر فلانى فقیر است لابد کارى کرده که خدا مىخواهد فقیر بماند، و اگر ما غنى هستیم لا بد عملى انجام دادهایم که مشمول لطف خدا شدهایم، بنابر این نه فقر آنها و نه غناى ما هیچ کدام بىحکمت نیست! غافل از این که جهان میدان آزمایش و امتحان است، خداوند یکى را با تنگ دستى آزمایش مىکند، و دیگرى را با غنا و ثروت، و گاه یک انسان را در دو زمان با این دو، در بوته امتحان قرار مىدهد که آیا به هنگام فقر، امانت و مناعت طبع و مراتب شکر گزارى را به جا مىآورد؟ یا همه را زیر پا مىگذارد، و به هنگام غنا از آنچه در اختیار دارد در راه او انفاق مىکند یا نه!
(آیه 48)
صیحه هاى رستاخیز! به دنبال ذکر منطق سست و بهانه جویانه کفار در مورد انفاقها که در آیات قبل گذشت، در اینجا سخن را از استهزاى آنها نسبت به قیام قیامت شروع مىکند، و منطق پوسیده آنها را در مورد انکار معاد با جواب قاطع درهم مىکوبد.
به علاوه بحثهایى را که در طى آیات پیشین در زمینه توحید بیان شد با بحثهاى معاد تکمیل کرده، مىفرماید: «آنها مىگویند: اگر راست مىگویید این وعدهاى را که شما مىدهید کى خواهد آمد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
این که شما نمىتوانید تاریخى براى قیام قیامت تعیین کنید دلیل بر این است که در گفتار خود صادق نیستید!
(آیه 49)
این آیه به این سؤال توأم با سخریه یک پاسخ محکم و جدى داده، مىگوید: قیام قیامت و پایان این جهان براى خدا مسأله پیچیده، و کار مشکلى نیست: «آنها جز این انتظار نمىکشند که یک صیحه عظیم آسمانى فرارسد و آنان را ناگهان فروگیرد در حالى که مشغول جنگ و جدال (در مورد دنیاى خویش) هستند»! (ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ).
همین یک فریاد عظیم آسمانى کافى است که همه را در یک لحظه کوتاه، هر کدام در همان مکان و همان حالتى که هستند قبض روح کند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها که معرکه دعواها و میدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنیایى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد.
در روایات اسلامى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله آمده است که: «این صیحه آسمانى آن چنان غافلگیرانه است که دو نفر در حالى که پارچهاى را گشودهاند و مشغول معاملهاند پیش از آن که آن را برچینند و بپیچند جهان پایان مىیابد! و کسانى هستند که در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پیش از آن که به دهان آنها برسد صیحه آسمانى فرا مىرسد و جهان پایان مىیابد!
کسانى هستند که مشغول تعمیر و گل مالى حوضند تا چهار پایان را سیراب کنند پیش از آنکه چهار پایان سیراب شوند قیامت بر پا مىشود»! به هر حال قرآن با این تعبیر کوتاه و قاطع به آنها هشدار مىدهد که قیامت بطور ناگهانى و غافلگیرانه بر پا مىشود، و ثانیا موضوع پیچیده اى نیست که آنها در امکانش به بحث و مخاصمه برخیزند، با یک صیحه همه چیز پایان مىگیرد و دنیا به آخر مىرسد.
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/264
soham 313
2nd November 2013, 05:36 AM
(آیه 50)
لذا در این آیه مىگوید: این مسأله به قدرى سریع و برق آسا و غافلگیرانه است که «حتى توانایى بر وصیت و سفارش نخواهند داشت، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پیدا نمىکنند»! (فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ).
معمولا هنگامى که حادثهاى به انسان دست مىدهد و انسان احساس مىکند پایان عمرش نزدیک شده، سعى مىکند هر جا هست خود را به منزل و مأواى خویش برساند، و در میان همسر و فرزندانش قرار گیرد، سپس کارهاى نیمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طریق وصیت بر عهده این و آن بگذارد و سفارش آنها را به دیگران بکند.
اما مگر صیحه پایان دنیا به کسى مجال مىدهد؟ و یا به فرض این که مجالى باشد مگر کسى زنده مىماند که توصیههاى انسان را بشنود؟
(آیه 51)
سپس به مرحله دیگر که مرحله حیات بعد از مرگ است اشاره کرده، مىگوید: «و بار دیگر در صور دمیده مىشود، پس ناگهان همه آنها از قبرها بیرون آمده، شتابان به سوى (دادگاه) پروردگارشان رهسپار مىشوند» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ).
خاکها و استخوانهاى پوسیده به فرمان پروردگار لباس حیات در تن مىپوشند، و از قبر سر بر مىآورند، و براى محاکمه و حساب در آن دادگاه عجیب حاضر مىگردند، همان گونه که با یک «صیحه» همگى مردند با یک «نفخه» (دمیدن در صور) جان مىگیرند و زنده مىشوند، نه مرگ آنها براى خدا مشکلى دارد، و نه احیاى آنها.
(آیه 52)
سپس مىافزاید: در این هنگام منکران رستاخیز و معاد «مىگویند: اى واى بر ما! چه کسى ما را از خوابگاهمان برانگیخت»؟! (قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا).
«این همان چیزى است که خداوند رحمن وعده داده است، و فرستادگان او راست گفتند»! (هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ).
آرى! صحنه آن چنان گویا و وحشت انگیز است که انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى مىسپرد، و جز اعتراف صریح به واقعیتها راهى نمىیابد، قبرها را به خوابگاهى تشبیه مىکند، و رستاخیز را به بیدار شدن از خواب، چنانکه که در حدیث معروف نیز وارد شده است: «همان گونه که مىخوابید، مىمیرید و همان گونه که از خواب بر مىخیزید، زنده مىشوید».
(آیه 53)
سپس براى توضیح چگونگى سرعت وقوع این نفخ صور، مىفرماید: «آن صیحه واحدى بیش نیست، فریادى عظیم بر مىخیزد، ناگهان همگى نزد ما حاضر مىشوند» (إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ).
بنابر این براى احیاى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زیادى لازم نیست، همان گونه که براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صیحه اول فریاد مرگ است، و صیحه دوم فریاد زندگى و حیات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!
(آیه 54)
در اینجا بحث پیرامون چگونگى حساب در محشر را سر بسته گذارده و از آن مىگذرد، و به تشریح سر انجام کار مؤمنان صالح و کافران طالح پرداخته، چنین مىگوید: «امروز به هیچ کس ذرّهاى ستم نمىشود» (فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً).
نه از پاداش کسى کاسته مىشود، و نه کیفر کسى افزون مىگردد، و حتى به قدر یک سر سوزن کم و زیاد و بیدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد.
سپس به بیانى مىپردازد که در حقیقت دلیل روشن و زنده اى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است مىفرماید: «شما جز آنچه را عمل مىکردید جزا داده نمىشوید» (وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/264
soham 313
2nd November 2013, 05:38 AM
(آیه 55)
بهشتیان غرق در مواهب مادى و معنوى! در اینجا به گوشهاى از پاداشهاى مؤمنان پرداخته، و قبل از هر چیز روى مسأله آرامش خاطر انگشت گذارده، مىگوید: «بهشتیان امروز به نعمتهاى خدا مشغولند» که از هر اندیشه ناراحت کننده بر کنار مىباشند (إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ).
«و در نهایت سرور و شادى به سر مىبرند» (فاکِهُونَ).
(آیه 56)
بعد از نعمت آرامش خاطر که خمیر مایه همه نعمتها، و شرط استفاده از همه مواهب است، به شرح نعمتهاى دیگر پرداخته، چنین مىگوید: «آنها و همسرانشان در سایههاى لذت بخش، بر تختها، در خلوتگاهها تکیه کردهاند» (هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ).
«ازواج» به معنى همسران بهشتى، و یا همسران با ایمانى است که در این دنیا داشتند.
تعبیر به «ظلال» (سایهها) نشان مىدهد که در آنجا نیز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده آرى! آنها در سایه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور دیگرى دارند.
(آیه 57)
علاوه بر این «براى آنها میوه بسیار لذت بخشى است، و هر چه بخواهند در اختیار آنها خواهد بود» (لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ).
و به این ترتیب آنچه امروز در فکر انسان بگنجد و آنچه از فکر او خطور نکند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهیاست، و پذیرایى خداوند از میهمانان خود در بالاترین سطح ممکن انجام مىشود.
(آیه 58)
اما مهمتر از همه همان مواهب معنوى است که در این آیه به آن اشاره کرده، مىفرماید: «براى آنها سلام و تهنیت الهى است، این سخنى است از ناحیه پروردگار رحیم و مهربان آنها» (سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ).
این نداى روح افزا و نشاط بخش و مملوّ از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق مىکند، و به او لذت و شادى و معنویت مىبخشد، که با هیچ نعمتى برابر نیست، آرى شنیدن نداى محبوب، ندایى آمیخته با محبت، و آکنده از لطف، سر تا پاى بهشتیان را غرق سرور مىکند، که یک لحظه آن بر تمام دنیا و آنچه در آن است برترى دارد. و چنان آنها را مجذوب مىکند که از همه چیز جز او غافل مىشوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى مىسپارند.
(آیه 59)
چرا پرستش شیطان مى کنید؟! بخشى از سرگذشت شوق انگیز و پر افتخار بهشتیان در آیات قبل گذشت، و در اینجا به قسمتى از سرنوشت دوزخیان و بندگان شیطان اشاره مىکند.
نخست این که در آن روز با خطابى تحقیر آمیز مخاطب مى شوند و به آنها گفته مى شود: «جدا شوید امروز اى گنهکاران»! (وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ).
شما بودید که در دنیا خود را در صفوف مؤمنان جا زده بودید و گاه به رنگ آنها در مى آمدید، و از حیثیت و اعتبارشان استفاده مى کردید، امروز صفوف خود را از آنها جدا سازید، و در چهره اصلى خود ظاهر شوید!
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/265
soham 313
2nd November 2013, 05:40 AM
(آیه 60)
این آیه به ملامتها و سرزنشهاى پر معنى خداوند نسبت به مجرمان در روز قیامت اشاره کرده، چنین مىگوید: «آیا با شما عهد نکردم اى فرزندان آدم که شیطان را پرستش و اطاعت مکنید که او دشمن آشکار شماست»؟
(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
این اخطار بطور مکرر بر زبان رسولان الهى جارى شد، از سوى دیگر این پیمان در عالم «تکوین» به زبان اعطاى عقل به انسان نیز گرفته شده است، چرا که دلائل عقلى به روشنى گواهى مىدهد انسان نباید فرمان کسى را اطاعت کند که از روز نخست کمر به دشمنى او بسته او را از بهشت بیرون کرده و سوگند به اغواى فرزندانش خورده است.
از سوى سوم با سرشت و فطرت الهى همه انسانها بر توحید، و انحصار اطاعت براى ذات پاک پروردگار نیز این پیمان از انسان گرفته شده است، و به این ترتیب نه با یک زبان که با چندین زبان این توصیه الهى تحقق یافته و این عهد و پیمان سرنوشت ساز امضا شده است.
(آیه 61)
در این آیه براى تأکید بیشتر و بیان آنچه وظیفه فرزندان آدم است مىفرماید: آیا من به شما عهد نکردم که: «مرا بپرستید و از من اطاعت کنید که راه مستقیم همین است» (وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
از یک سو پیمان گرفته که اطاعت شیطان نکنند، چرا که او دشمنى و عداوت خود را از روز نخست آشکار ساخته.
و در مقابل پیمان گرفته که از او اطاعت کنند، و دلیلش را این قرار مىدهد که «صراط مستقیم همین است» و این در حقیقت بهترین محرک انسانهاست.
ضمنا از این تعبیر استفاده مىشود که این جهان سراى اقامت نیست، چرا که راه را به کسى ارائه مىدهند که از گذرگاهى عبور مىکند و مقصدى در پیش دارد.
(آیه 62)
باز براى شناسایى هر چه بیشتر این دشمن قدیمى خطرناک مىافزاید: «او گروه زیادى از شما را گمراه کرد، آیا اندیشه نکردید»؟! (وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ).
آیا نمىبینید چه بدبختیهایى شیطان بر سر پیروان خود آورده؟ آیا تاریخ پیشینیان را مطالعه نکردید تا ببینید بندگان او به چه سرنوشت شوم و دردناکى گرفتار شدند؟
پس چرا دشمنى را که امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است جدّى نمىگیرید؟ باز با او طرح دوستى مىریزید، و حتى او را رهبر و ولى و راهنماى خویش انتخاب مىکنید.
و به گفته شاعر:
کجا بر سر آیم از این عار و ننگ که با او به صلحیم و با حق به جنگ؟
(آیه 63)
آیات گذشته بخشى از سرزنشهاى خداوند و گفتگوهاى او را به مجرمان در قیامت بازگو کرد، در اینجا همین معنى را در بخش دیگرى ادامه مىدهد.
آرى! در آن روز در حالى که آتش سوزان و شعلهور جهنم در برابر دیدگان مجرمان قرار گرفته به آن اشاره کرده خطاب به مجرمان مىگوید: «این همان دوزخى است که به شما وعده داده مىشد»! (هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/265
soham 313
2nd November 2013, 05:42 AM
(آیه 64)
پیامبران الهى یکى بعد از دیگرى آمدند و شما را از چنین روز و چنین آتشى بر حذر داشتند، ولى شما همه را به شوخى و مسخره گرفتید.
«امروز در آن وارد شوید، و با آتش سوزان آن بسوزید که این جزاى کفرى است که داشتید» (اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ).
(آیه 65)
سپس به گواهان روز قیامت اشاره مى کند، گواهانى که جزء پیکر خود انسانند و جایى براى انکار سخنان آنها نیست، مىفرماید: «امروز بر دهان آنها مهر مىنهیم، و دستهاى آنها با ما سخن مىگوید و پاهاى آنها کارهایى را که انجام مىدادند براى ما شهادت مىدهند» (الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
آرى! در آن روز، دیگر اعضاى انسان تسلیم تمایلات او نیستند، آنها حساب خود را از کل وجود انسان جدا کرده تسلیم پروردگار مىشوند، و بر آستان مقدس او سر فرود مىآورند، و حقایق را با شهادت خود آشکار مىسازند، و چه دادگاه عجیبى است که گواه آن اعضاى پیکر خود انسان است، همان ابزارى است که گناه را با آن انجام داده! البته گواهى اعضا مربوط به کفّار و مجرمان است لذا در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «اعضاى پیکر انسان بر ضدّ مؤمن گواهى نمىدهد، بلکه گواهى بر ضدّ کسى مىدهد که فرمان عذاب بر او مسلّم شده، و اما مؤمن نامه اعمالش را به دست راست او مىدهند (و خودش آن را مىخواند) همان گونه که خداوند متعال فرموده: «آنها که نامه اعمالشان به دست راستشان داده شده (با سرفرازى و افتخار) نامه اعمال خود را مىخوانند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد».
(آیه 66)
در این آیه اشاره به یکى از عذابهایى مىکند که ممکن است خداوند در همین دنیا این گروه مجرم را به آن مبتلا سازد، عذابى دردناک و وحشتزا، مىفرماید: «و اگر بخواهیم چشمانشان را محو مىکنیم»! (وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْیُنِهِمْ).
و در این حال وحشتى فوق العاده آنها را فرا مىگیرد، «سپس براى عبور از راه، مىخواهند بر یکدیگر پیشى بگیرند، اما چگونه مىتوانند ببینند»؟ (فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ).
آنها حتى از پیدا کردن راه خانه خود عاجز خواهند ماند، تا چه رسد به این که راه حق را پیدا کنند و در صراط مستقیم قدم بگذارند!
(آیه 67)
مجازات دردناک دیگر این که: «اگر بخواهیم آنها را در جاى خود مسخ مىکنیم (به مجسمههایى بىروح و فاقد حرکت یا اشکال حیوانى افلیج تبدیل مىنماییم) به گونهاى که نتوانند راه خود را ادامه دهند و یا به عقب بازگردند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَکانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ).
روشن است که دو آیه فوق مربوط به عذابهاى دنیاست.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/265
soham 313
3rd November 2013, 06:11 AM
[golrooz] صفحه ی 264 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 83 از سوره ی يس و آیات 1 تا 8 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَن نُّعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ(68)
و هر كه را عمر دراز دهيم او را [از نظر] خلقت فروكاسته [و شكسته] گردانيم آيا نمي انديشند(68)
وَمَا عَلَّمْنَٰهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنۢبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْءَانٌ مُّبِينٌ(69)
و [ما] به او شعر نياموختيم و در خور وي نيست اين [سخن] جز اندرز و قرآني روشن نيست(69)
لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكَٰفِرِينَ(70)
تا هر كه را [دلي] زنده است بيم دهد و گفتار [خدا] در باره كافران محقق گردد(70)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَآ أَنْعَٰمًا فَهُمْ لَهَا مَٰلِكُونَ(71)
آيا نديده اند كه ما به قدرت خويش براي ايشان چهارپاياني آفريده ايم تا آنان مالك آنها باشند(71)
وَذَلَّلْنَٰهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ(72)
و آنها را براي ايشان رام گردانيديم از برخي شان سواري مي گيرند و از بعضي مي خورند(72)
وَلَهُمْ فِيهَا مَنَٰفِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ(73)
و از آنها سودها و نوشيدنيها دارند پس چرا شكرگزار نيستيد(73)
وَاتَّخَذُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لَّعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ(74)
و غير از خدا[ي يگانه] خداياني به پرستش گرفتند تا مگر ياري شوند(74)
لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ(75)
[ولي بتان] نمي توانند آنان را ياري كنند و آنانند كه براي [بتان] چون سپاهي احضار شده اند(75)
فَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ(76)
پس گفتار آنان تو را غمگين نگرداند كه ما آنچه را پنهان و آنچه را آشكار مي كنند مي دانيم(76)
أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقْنَٰهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ(77)
مگر آدمي ندانسته است كه ما او را از نطفه اي آفريده ايم پس بناگاه وي ستيزه جويي آشكار شده است(77)
وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِ الْعِظَٰمَ وَهِيَ رَمِيمٌ(78)
و براي ما مثلي آورد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت چه كسي اين استخوانها را كه چنين پوسيده است زندگي مي بخشد(78)
قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِيٓ أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ(79)
بگو همان كسي كه نخستين بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشي داناست(79)
الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ(80)
همو كه برايتان در درخت سبزفام اخگر نهاد كه از آن [چون نيازتان افتد] آتش مي افروزيد(80)
أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِقَٰدِرٍ عَلَيٰٓ أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَيٰ وَهُوَ الْخَلَّٰقُ الْعَلِيمُ(81)
آيا كسي كه آسمانها و زمين را آفريده توانا نيست كه [باز] مانند آنها را بيافريند آري اوست آفريننده دانا(81)
إِنَّمَآ أَمْرُهُ إِذَآ أَرَادَ شَئًْا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ(82)
چون به چيزي اراده فرمايد كارش اين بس كه مي گويد باش پس [بي درنگ] موجود مي شود(82)
فَسُبْحَٰنَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(83)
پس [شكوهمند و] پاك است آن كسي كه ملكوت هر چيزي در دست اوست و به سوي اوست كه بازگردانيده مي شويد(83)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالصَّٰٓفَّٰتِ صَفًّا(1)
سوگند به صف بستگان كه صفي [با شكوه] بسته اند(1)
فَالزَّٰجِرَٰتِ زَجْرًا(2)
و به زجركنندگان كه به سختي زجر مي كنند(2)
فَالتَّٰلِيَٰتِ ذِكْرًا(3)
و به تلاوت كنندگان [آيات الهي](3)
إِنَّ إِلَٰهَكُمْ لَوَٰحِدٌ(4)
كه قطعا معبود شما يگانه است(4)
رَّبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَٰرِقِ(5)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است و پروردگار خاورها(5)
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ(6)
ما آسمان اين دنيا را به زيور اختران آراستيم(6)
وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَٰنٍ مَّارِدٍ(7)
و [آن را] از هر شيطان سركشي نگاه داشتيم(7)
لَّا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلَيٰ وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ(8)
[به طوري كه] نمي توانند به انبوه [فرشتگان] عال م بالا گوش فرا دهند و از هر سوي پرتاب مي شوند(8)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
3rd November 2013, 06:13 AM
(آیه 68)
در این آیه به وضع انسان در پایان عمر از نظر ضعف و ناتوانى عقل و جسم اشاره مىکند تا هم هشدارى باشد به آنها که براى انتخاب راه هدایت امروز و فردا مىکنند، و هم پاسخى باشد به کسانى که تقصیرات خود را به گردن کمى عمر مىافکنند، و هم دلیلى باشد بر قدرت خداوند که او همان گونه که مىتواند یک انسان نیرومند را به ضعف و ناتوانى یک نوزاد بازگرداند، قادر است بر مسأله معاد، و همچنین نابینا ساختن مجرمان و از حرکت بازداشتن آنها.
مىفرماید: «هر کس را که طول عمر دهیم در آفرینش واژگونه مىکنیم، آیا اندیشه نمىکنند»؟ (وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُونَ).
به راستى روزهایى فرا مىرسد بسیار دردناک که عمق ناراحتى آن را به زحمت مىتوان تصور کرد.
(آیه 69)
او شاعر نیست، او انذار کننده زندگان است! گفتیم در این سوره بحثهاى زنده و جامعى پیرامون اصول اعتقادى توحید، معاد، نبوت مطرح شده، و در مقطعهاى متفاوتى سخن را از یکى به دیگرى منتقل مىسازد.
در آیات گذشته بحثهاى مختلفى پیرامون توحید و معاد مطرح بود، در این آیه و آیه بعد به بحث نبوت باز مىگردد، و یکى از رائجترین اتهاماتى را که براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مطرح مىکردند عنوان کرده پاسخ دندان شکنى و آموزندهاى به آن مىدهد، و آن اتهام شعر و شاعرى است، مىگوید: «ما هرگز شعر به او [پیامبر] نیاموختیم و شایسته او نیست» که شاعر باشد (وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ).
جاذبه و نفوذ قرآن در دلها براى همه کس محسوس بود، و زیباییهاى لفظ و معنى و فصاحت و بلاغت آن قابل انکار نبود، حتى خود مشرکان چنان مجذوب آهنگ و بیان قرآن مىشدند که گاه شبانه بطور مخفیانه به نزدیکى منزلگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىآمدند تا زمزمه تلاوت او را در دل شب بشنوند.
اینجا بود که براى توجیه این پدیده بزرگ، و اغفال مردم از این وحى آسمانى، زمزمه شعر و شاعرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را در همه جا سر دادند، که این خود اعترافى بود ضمنى به نفوذ فوق العاده قرآن! اما چرا شایسته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست که شاعر باشد بخاطر این که خط «وحى» از خط «شعر» کاملا جداست، زیرا:
1- معمولا سر چشمه شعر تخیل و پندار است، در حالى که وحى از مبدأ هستى سر چشمه مىگیرد و بر محور واقعیتها مىگردد.
2- شعر از عواطف متغیر انسانى مىجوشد، و دائما در حال دگرگونى است، در حالى که وحى بیانگر حقایق ثابت آسمانى مىباشد.
3- لطف شعر در بسیارى از موارد در اغراق گوئیها و مبالغههاى آن است، تا آنجا که گفتهاند: «احسن الشّعر اکذبه بهترین شعر دروغ آمیزترین آن است»! در حالى که در وحى جز صداقت چیزى نیست.
4- سر انجام به تعبیر زیباى یکى از مفسران: «شعر» مجموعه شوقهایى است که از زمین به آسمان پرواز مىکند، اما «وحى» مجموعه حقائقى است که از آسمان به زمین نازل مىگردد، و این دو خط کاملا متفاوت است!
البته شاعرانى که در خط اهداف مقدسى گام بر مىدارند و از عوارض نامطلوب شعر، خود را بر کنار مىسازند حساب جداگانهاى دارند.
قرآن در برابر نفى شعر از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله اضافه مىکند: «این آیات چیزى جز وسیله بیدارى و قرآن آشکار نیست» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ).
(آیه 70)
«هدف از آن این است که افرادى را که زندهاند انذار کند، و (بر کافران اتمام حجت شود) تا فرمان عذاب بر آنها مسلّم گردد» (لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ).
آرى! این آیات «ذکر» است و مایه یادآورى و وسیله بیدارى، این آیات «قرآن مبین» است که حق را بدون هیچ گونه پرده پوشى با قاطعیت و صراحت بیان مىکند، و به همین دلیل عامل بیدارى و حیات و زندگى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/265
soham 313
3rd November 2013, 06:15 AM
(آیه 71)
منافع سرشار چهار پایان براى شما: بار دیگر قرآن مجید به مسأله توحید و شرک باز مىگردد، و ضمن برشمردن قسمتى از نشانههاى عظمت خدا در زندگى انسانها، و رفع نیازمندیهاى آنها از سوى خدا، به ضعف و ناتوانى و بینوایى بتها اشاره کرده، در یک مقایسه روشن، حقانیت خط توحید، و بطلان خط شرک را آشکار مىسازد.
نخست مىگوید: «آیا آنها ندیدند که از آنچه با قدرت خود به عمل آوردهایم چهار پایانى براى آنها آفریدیم که آنان مالک آن هستند» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ).
(آیه 72)
و براى این که به خوبى بتوانند از این چهار پایان بهره گیرند «آنها را رام ایشان ساختیم» (وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ).
این حیوانات زورمند پر قدرت که گاه بطور نادر، به فرمان خدا سر به عصیان و طغیان بر مىدارند، چنان خطرناک مىشوند که دهها نفر در مقابل آنان عاجز مىشود، ولى در حالت عادى گاهى یک قطار شتر را به ریسمانى بسته و به دست کودکى چند ساله مىسپارند.
«پس هم از آنها مرکب راهوار براى خود فراهم مىسازند، و هم از آنها تغذیه مىکنند» (فَمِنْها رَکُوبُهُمْ وَ مِنْها یَأْکُلُونَ).
(آیه 73)
منافع آنها به همین جا ختم نمىشود، بلکه «براى آنان منافع دیگر در این حیوانات و نوشیدنیهاى گوارایى است» (وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ).
تعبیر به «مشارب» اشاره به شیرهایى است که از چهار پایان مختلف گرفته مىشود، و قسمت مهمى از مواد غذایى انسان از آن و فراوردههاى آن تأمین مىگردد.
«آیا با این حال شکر این نعمتها را به جا نمىآورند»؟! شکرى که وسیله معرفت اللّه و شناخت ولى نعمت است (أَ فَلا یَشْکُرُونَ).
(آیه 74)
لذا در این آیه به تشریح حال مشرکان پرداخته چنین مىگوید:
«آنها غیر از خدا معبودانى براى خویش برگزیدند به این امید که از سوى آنها یارى شوند» و مورد حمایت بتان قرار گیرند (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ).
چه خیال خام و فکر باطلى؟ که این موجودات ضعیف را که هیچ قدرتى بر دفاع از خویشتن ندارند تا چه رسد به دیگران، در کنار خالق زمین و آسمان و بخشنده آن همه مواهب قرار دهند، و در حوادث مشکل زندگى از آنان یارى طلبند؟
(آیه 75)
لذا در این آیه مىافزاید: «آنها قادر به نصرت و یارى عبادت کنندگان خویش نیستند، و این عابدان در قیامت لشکر آنها خواهند بود و همگى در آتش دوزخ حضور مىیابند» (لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ).
چه دردناک است که این پیروان در آن روز به صورت لشکریانى پشت سر بتها قرار گیرند، و همگى در دادگاه عدل خدا حضور یابند- حاضر ساختن افراد بىآنکه خودشان تمایل داشته باشند نشانه حقارت آنها است- و بعد از آن همگى به دوزخ فرستاده شوند، بىآنکه بتوانند گرهى را از کار لشکر خود بگشایند.
(آیه 76)
سر انجام در این آیه به عنوان دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و تقویت روحیه او در برابر این همه کار شکنیها و فتنه انگیزیها و افکار و اعمال خرافى، مىفرماید:
«اکنون که چنین است سخنان آنها تو را غمگین نکند (که گاهى تو را شاعر مىخوانند و گاهى ساحر و گاه تهمتهاى دیگرى مىبندند) چرا که آنچه را آنها در دل مخفى مىدارند و یا با زبان آشکار مىسازند همه را ما مىدانیم» (فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ).
نه نیات آنها بر ما پوشیده است، و نه توطئههاى مخفیانه آنها، و نه تکذیبها و شیطنتهاى آشکارشان، همه را مىدانیم و حساب آنها را براى روز حساب نگه مىداریم و تو را از شر آنها در این جهان نیز در امان خواهیم داشت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/266
soham 313
3rd November 2013, 06:16 AM
(آیه 77)
شأن نزول:
مردى از مشرکان به نام «ابىّ بن خلف» یا «امیة بن خلف» و یا «عاص بن وائل» قطعه استخوان پوسیدهاى را پیدا کرد و گفت: با این دلیل محکم به مخاصمه با محمد بر مىخیزم، و سخن او را در باره معاد ابطال مىکنم آن را برداشت و نزد پیامبر اسلام آمد (و شاید مقدارى از آن را در حضور پیامبر نرم کرد و به روى زمین ریخت) و گفت چه کسى مىتواند این استخوانهاى پوسیده را از نو زنده کند (و کدام عقل آن را باور مىکند).
این آیه و شش آیه بعد از آن که مجموعا هفت آیه را تشکیل مىدهد نازل شد، و پاسخ منطقى و دندان شکنى به او و هم فکران او داد.
تفسیر:
آفرینش نخستین دلیل قاطعى است بر معاد این سوره از قرآن مجید با مسأله نبوت آغاز شد، و با هفت آیه منسجم که قویترین بیانات را در باره معاد در بردارد پایان مىیابد.
نخست دست انسان را مىگیرد و به آغاز حیات خودش در آن روز که نطفه بىارزشى بیش نبود مىبرد، و او را به اندیشه وا مىدارد، مىگوید: «آیا انسان ندید که ما او را از نطفه آفریدیم و او (آن چنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و) مخاصمه کننده آشکارى شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ).
آرى! این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد به پرخاشگرى در برابر دعوت «اللّه» برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن «خصیم مبین» شود.
(آیه 78)
براى بىخبرى او همین بس که «او مثلى براى ما زد (و به پندار خودش دلیل دندان شکنى پیدا کرد) و در حالى که آفرینش نخستین خود را به دست فراموشى سپرده گفت: چه کسى مىتواند این استخوانها را زنده کند در حالى که پوسیده است»؟! (وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ).
منظور از ضرب المثل در اینجا بیان استدلال و ذکر مصداق به منظور اثبات یک مطلب کلى است.
جالب این که قرآن مجید با جمله کوتاه «و نسى خلقه» تمام پاسخ او را داده است هر چند پشت سر آن توضیح بیشتر و دلائل افزونتر نیز ذکر کرده.
مىگوید: اگر آفرینش خویش را فراموش نکرده بودى هرگز به چنین استدلال واهى و سستى دست نمىزدى، اى انسان فراموشکار! به عقب بازگرد، و آفرینش خود را بنگر، چگونه نطفه ناچیزى بودى، و هر روز لباس تازهاى از حیات بر تن تو پوشانید، تو دائما در حال مرگ و معاد هستى، از جمادى مردى نامى شدى، و از جهان نباتات نیز مردى، از حیوان سرزدى، از عالم حیوان نیز مردى، انسان شدى. اما توى فراموشکار همه اینها را به طاق نسیان زدى حال مىپرسى چه کسى این استخوان پوسیده را زنده مىکند؟! این استخوان هر گاه کاملا بپوسد تازه خاک مىشود، مگر روز اول خاک نبودى؟
(آیه 79)
لذا بلافاصله به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد که به این خیرهسر مغرور و فراموشکار «بگو: کسى او را زنده مىکند که در روز نخست او را ایجاد کرد» (قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ).
و اگر فکر مىکنید این استخوان پوسیده وقتى که خاک شد و در همه جا پراکنده گشت چه کسى مىتواند آن اجزا را بشناسد و از نقاط مختلف گردآورى کند؟ پاسخ آن نیز روشن است «او از هر مخلوقى آگاه است» و تمام ویژگیهاى آنها را مىداند (وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ).
کسى که داراى چنین «علم» و چنان «قدرتى» است مسأله معاد و احیاى مردگان مشکلى برایش ایجاد نخواهد کرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/266
soham 313
3rd November 2013, 06:21 AM
(آیه 80)
رستاخیز انرژیها! در ادامه بحث پیرامون مسأله امکان معاد مىفرماید: «همان کسى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید و شما به وسیله آن آتش مىافروزید» قادر است که بر این استخوانهاى پوسیده بار دیگر لباس حیات بپوشاند (الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ).
در این جا تفسیر دقیقى وجود دارد که به کمک دانشهاى امروز بر آن دست یافتهایم که ما نام آن را رستاخیز انرژیها گذاردهایم.- البته تفسیرهاى دیگر را نیز ردّ نمىکنیم.
توضیح این که: یکى از کارهاى مهم گیاهان مسأله «کربن گیرى» از هوا، و ساختن «سلولز نباتى» است. این سلولز یاختههاى درختان و گیاهان- گاز کربن- را از هوا گرفته و آن را تجزیه مىکنند، اکسیژن آن را آزاد ساخته، و کربن را در وجود خود نگاه مىدارد، و سپس آن را با آب ترکیب کرده و چوب درختان را از آن مىسازد.
ولى مسأله مهم این است که طبق گواهى علوم طبیعى هر ترکیب شیمیایى که انجام مىیابد یا باید توأم با جذب انرژى اصلى باشد و یا آزاد کردن آن- دقت کنید.
بنابر این هنگامى که درختان به عمل کربنگیرى مشغولند، طبق این قانون احتیاج به وجود یک انرژى دارند، و در اینجا از گرما و نور آفتاب به عنوان یک انرژى فعال استفاده مىکنند.
به این ترتیب به هنگام تشکیل چوبهاى درختان مقدارى از انرژى آفتاب نیز در دل آنها ذخیره مىشود و به هنگامى که چوبها را به اصطلاح مىسوزانیم همان انرژى ذخیره شده آفتاب آزاد مىگردد، زیرا بار دیگر «کربن» با «اکسیژن» هوا ترکیب شده و گاز کربن را تشکیل مىدهد، و اکسیژن و ئیدروژن (مقدارى آب) آزاد مىگردد.
و این که مىگویند همه انرژیها در کره زمین به انرژى آفتاب باز مىگردد یکى از چهرههایش همین است.
اینجاست که به «رستاخیز انرژیها» مىرسیم، و مىبینیم نور و حرارتى که در این فضا پراکنده مىشود و برگ درختان و چوبهاى آنها را نوازش و پرورش مىدهد هرگز نابود نشده است، بلکه تغییر چهره داده، و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است، و هنگامى که یک شعله آتش به چوب خشکیده مىرسد، رستاخیز آنها شروع مىشود، و تمام آنچه از انرژى آفتاب در درخت پنهان بود در آن لحظه «حشر و نشورش» ظاهر مىگردد، بىآنکه حتى به اندازه روشنایى یک شمع در یک زمان کوتاه از آن کم شده باشد!- باز هم دقت کنید.
(آیه 81)
او مالک و حاکم بر همه چیز است! بعد از ذکر دلائل معاد از طریق توجه دادن به آفرینش نخستین، و آفرینش آتش از درخت سبز این آیه مسأله را از طریق سومى تعقیب مىکند و آن از طریق قدرت بىپایان خداست.
مىفرماید: «آیا کسى که آسمانها و زمین را (با آن همه عظمت و عجایب و نظامات شگفتانگیز آفریده) توانایى ندارد که همانند این انسانهاى خاک شده را بیافریند؟ (و آنها را به حیات و زندگى جدیدى بازگرداند) آرى مىتواند، و او آفریننده آگاه و داناست» (أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ).
(آیه 82)
این آیه تأکیدى است بر آنچه در آیات قبل گذشت، تأکیدى است بر این حقیقت که هر گونه ایجادى در برابر اراده و قدرت او سهل و آسان است، ایجاد آسمانهاى عظیم، و کره خاکى، با ایجاد یک حشره کوچک براى او یکسان است.
مىفرماید: «فرمان او این است که هر گاه چیزى را اراده کند به آن مىگوید:
موجود باش! آن هم موجود مىشود» همان گونه که خدا خواسته (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
همه چیز به یک اشاره و فرمان او بسته است و کسى که داراى چنین قدرتى است آیا جاى این دارد که در احیاء مردگان به وسیله او تردید شود؟
آرى! تعلق اراده او به چیزى همان، و موجود شدن آن همان است! و تعبیر به «امر» و «قول» و جمله «کن» همه توضیحى است براى مسأله خلق و ایجاد، و بیانگر تحقق سریع اشیا بعد از تعلق اراده الهى.
(آیه 83)
این آیه که آخرین آیه سوره «یس» است به صورت یک نتیجهگیرى کلى در مسأله مبدأ و معاد این بحث را به طرز زیبایى پایان مىدهد.
مىگوید: «پس منزه است خداوندى که ملکوت همه چیز در دست قدرت اوست و همه شما به سوى او باز مىگردید» (فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
«پایان سوره یس»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/266
soham 313
3rd November 2013, 06:25 AM
سوره صافّات [37]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و 182 آیه است
محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره در پنج بخش خلاصه مىشود.
بخش اول: بحثى پیرامون گروههائى از ملائکه و فرشتگان خداوند، و در مقابل آنها گروهى از شیاطین سرکش و سرنوشت آنها را مطرح مىسازد.
بخش دوم: از کفار، و انکارشان نسبت به نبوت و معاد، و عاقبت کار آنها در قیامت سخن مىگوید، و گرفتارى تمام آنها در چنگال عذاب الهى، و نیز بخشى از نعمتهاى مهم بهشتى و لذات و زیبائیها و شادکامیهاى بهشتیان را شرح مىدهد.
بخش سوم: قسمتى از تاریخ انبیاى بزرگى، مانند «نوح» و «ابراهیم» و «اسحاق» و «موسى» و «هارون» و «الیاس» و «لوط» و «یونس» را به صورت فشرده و در عین حال بسیار مؤثر و نافذ بازگو مىکند، ولى بحث در باره «ابراهیم» قهرمان بت شکن، مشروحتر آمده است.
بخش چهارم: از یکى از انواع شرک که مىتوان آن را «بدترین نوع شرک» دانست. یعنى اعتقاد به رابطه خویشاوندى میان خداوند و جن و خداوند و فرشتگان بحث مىکند.
و سر انجام بخش پنجم که آخرین بخش این سوره است، و در چند آیه کوتاه مطرح شده، پیروزى لشکر حق را بر لشکر کفر و شرک و نفاق، و گرفتار شدن آنها را در چنگال عذاب الهى، ضمن تنزیه و تقدیس پروردگار بیان مىدارد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده است:
«کسى که سوره صافات را بخواند به عدد هر جن و شیطانى ده حسنه به او داده مىشود، و شیاطین متمرد از او فاصله مىگیرند، و از شرک پاک مىشود و دو فرشتهاى که مأمور حفظ او هستند در قیامت در باره او شهادت مىدهند که به رسولان خداوند ایمان داشته است».
و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین مىخوانیم: «کسى که سوره صافات را در هر روز جمعه بخواند از هر آفتى محفوظ مىماند، و هر بلائى در زندگى دنیا از او دفع مىگردد، خداوند وسیعترین روزى را در اختیارش مىگذارد، و او را در مال و فرزندان و بدن، گرفتار زیانهاى شیطان رجیم و گردنکشان عنود نمىسازد، و اگر در آن روز و شب از دنیا برود خداوند او را شهید مبعوث مىکند، و شهید مىمیراند، و او را در بهشت با شهدا هم درجه مىسازد».
هدف از تلاوت، اندیشه و سپس اعتقاد و بعد از آن عمل است، و بدون شک کسى که تلاوت این سوره را با این کیفیت انجام دهد هم از شر شیاطین محفوظ خواهد ماند، هم از شرک پاک مىگردد، و با داشتن اعتقاد صحیح و اعمال صالح در زمره شهیدان قرار خواهد گرفت.
ضمنا نامگذارى این سوره به نام «صافّات» به مناسبت آیه اول آن است.
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
فرشتگانى که آماده انجام مأموریتند: این سوره نخستین سوره از قرآن مجید است که اولین آیات آن با سوگندها شروع مىشود، سوگندهائى اندیشه انگیز، که فکر انسان را همراه خود به جوانب مختلف این جهان مىکشاند.
درست است که خداوند از همه راستگویان راستگوتر است، و نیازى به سوگند ندارد، ولى توجه به دو نکته مشکل سوگند را در تمام آیات قرآن که از این به بعد گهگاه با آن سر و کار داریم حل خواهد کرد.
نخست این که: همیشه سوگند به امور پر ارزش و مهم یاد مىکنند، بنابر این سوگندهاى قرآن دلیل بر عظمت و اهمیت امورى است که به آنها سوگند یاد شده.
دیگر این که سوگند همیشه براى تأکید است، و دلیل بر این است که امورى که براى آن سوگند یاد شده از امور کاملا جدى و مؤکد است.
به هر حال در آغاز این سوره به نام سه گروه برخورد مىکنیم که به آنها سوگند یاد شده است.
نخست مىفرماید: «قسم به آنها که صف کشیدهاند و صفوف خود را منظم ساختهاند»! (وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا).
(آیه 2)
«همانها که قویا نهى مىکنند و باز مىدارند» (فَالزَّاجِراتِ زَجْراً).
(آیه 3)
«و آنها که پى در پى تلاوت ذکر مىکنند» (فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً).
معروف و مشهور آن است که توصیفات فوق اوصافى است براى گروههائى از فرشتگان.
گروههائى که براى انجام فرمان الهى در عالم هستى به صف ایستاده و آماده فرمانند.
گروههائى از فرشتگان که انسانها را از معاصى و گناه باز مىدارند، و وسوسههاى شیاطین را در قلوب آنها خنثى مىکنند، و یا مأمور ابرهاى آسمانند و آنها را به هر سو مىرانند و آماده آبیارى سرزمینهاى خشک مىکنند.
و بالاخره گروههائى از فرشتگان که آیات کتب آسمانى را به هنگام نزول وحى بر پیامبران مىخوانند.
(آیه 4)
اکنون ببینیم این سوگندهاى پر محتوا سوگند به صفوف فرشتگان و انسانها براى چه منظورى بوده است؟
آیه شریفه این مطلب را روشن ساخته، مىگوید: «معبود شما مسلما یکتاست» (إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ).
سوگند به آن مقدساتى که گفته شد بتها همه بر بادند، و هیچ گونه شریک و شبیه و نظیرى براى پروردگار نیست.
(آیه 5)
سپس مىافزاید: «همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو قرار دارد، و پروردگار مشرقها»! (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ رَبُّ الْمَشارِقِ).
خورشید آسمان در هر روز از سال از نقطهاى غیر از نقطه روز قبل و بعد طلوع مىکند، و فاصله این نقاط با یکدیگر آنقدر منظم و دقیق است که حتى یک هزارم ثانیه کم و زیاد نمىشود، و هزاران هزار سال است که نظم «مشارق شمس» بر قرار مىباشد. در طلوع و غروب ستارگان دیگر نیز همین نظام حکمفرماست.
(آیه 6)
پاسدارى آسمان از نفوذ شیاطین! در آیات گذشته سخن از صفوف مختلف فرشتگان الهى بود و در اینجا از نقطه مقابل آنها، یعنى گروههاى شیاطین و سرنوشت آنها، سخن مىگوید، و مىتواند مقدمهاى باشد براى ابطال اعتقاد جمعى از مشرکان که شیاطین و جن را معبود خود قرار مىدادند.
نخست مىگوید: «ما آسمان نزدیک [پائین] را با ستارگان آراستیم» (إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ).
به راستى منظره ستارگان آسمان آنقدر زیباست که هرگز چشم از دیدن آن خسته نمىشود، بلکه خستگى را از تمام وجود انسان بیرون مىکند هر چند این مسائل در عصر و زمان ما براى شهر نشینانى که در دود کارخانهها غوطهورند، و طبعا آسمانى تاریک و سیاه دارند چندان مفهوم نیست، ولى روستانشینان هنوز مىتوانند ناظر این گفته قرآنى یعنى تزیین آسمان با ستارگان درخشان باشند.
(آیه 7)
در این آیه به محفوظ بودن صحنه آسمان از نفوذ شیاطین اشاره کرده، مىگوید: «ما آن را از هر شیطان خبیث و عارى از خیر و نیکى حفظ کردیم» (وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ).
(آیه 8)
سپس مىافزاید: «آنها نمىتوانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرا دهند (و هرگاه چنین کنند) از هر سو هدف (تیرهاى شهاب) قرار مىگیرند»! (لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/267
soham 313
4th November 2013, 06:52 AM
[golrooz] صفحه ی 265 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 48 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ(9)
با شدت به دور رانده مي شوند و برايشان عذابي دايم است(9)
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ(10)
مگر كسي كه [از سخن بالاييان] يكباره استراق سمع كند كه شهابي شكافنده از پي او مي تازد(10)
فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَآ إِنَّا خَلَقْنَٰهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍۭ(11)
پس [از كافران] بپرس آيا ايشان [از نظر] آفرينش سخت ترند يا كساني كه [در آسمانها] خلق كرديم ما آنان را از گلي چسبنده پديد آورديم(11)
بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ(12)
بلكه عجب مي داري و [آنها] ريشخند مي كنند(12)
وَإِذَا ذُكِّرُوا۟ لَا يَذْكُرُونَ(13)
و چون پند داده شوند عبرت نمي گيرند(13)
وَإِذَا رَأَوْا۟ ءَايَةً يَسْتَسْخِرُونَ(14)
و چون آيتي ببينند به ريشخند مي پردازند(14)
وَقَالُوٓا۟ إِنْ هَٰذَآ إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(15)
و مي گويند اين جز سحري آشكار نيست(15)
أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(16)
آيا چون مرديم و خاك و استخوانهاي [خرد] گرديديم آيا راستي برانگيخته مي شويم(16)
أَوَءَابَآؤُنَا الْأَوَّلُونَ(17)
و همين طور پدران اوليه ما(17)
قُلْ نَعَمْ وَأَنتُمْ دَٰخِرُونَ(18)
بگو آري در حالي كه شما خواريد(18)
فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَٰحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ(19)
و آن تنها يك فرياد است و بس و بناگاه آنان به تماشا خيزند(19)
وَقَالُوا۟ يَٰوَيْلَنَا هَٰذَا يَوْمُ الدِّينِ(20)
و مي گويند اي واي بر ما اين است روز جزا(20)
هَٰذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(21)
اين است همان روز داوري كه آن را تكذيب مي كرديد(21)
۞ احْشُرُوا۟ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ وَأَزْوَٰجَهُمْ وَمَا كَانُوا۟ يَعْبُدُونَ(22)
كساني را كه ستم كرده اند با همرديفانشان و آنچه غير از خدا مي پرستيده اند(22)
مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَيٰ صِرَٰطِ الْجَحِيمِ(23)
گرد آوريد و به سوي راه جهنم رهبري شان كنيد(23)
وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسُْٔولُونَ(24)
و بازداشتشان نماييد كه آنها مسؤولند(24)
مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ(25)
شما را چه شده است كه همديگر را ياري نمي كنيد(25)
بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ(26)
[نه] بلكه امروز آنان از در تسليم درآمدگانند(26)
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ يَتَسَآءَلُونَ(27)
و بعضي روي به بعضي ديگر مي آورند [و] از يكديگر مي پرسند(27)
قَالُوٓا۟ إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ(28)
[و] مي گويند شما [ظاهرا] از در راستي با ما درمي آمديد [و خود را حق به جانب مي نموديد](28)
قَالُوا۟ بَل لَّمْ تَكُونُوا۟ مُؤْمِنِينَ(29)
[متهمان] مي گويند [نه] بلكه با ايمان نبوديد(29)
وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُم مِّن سُلْطَٰنٍۭ بَلْ كُنتُمْ قَوْمًا طَٰغِينَ(30)
و ما را بر شما هيچ تسلطي نبود بلكه خودتان سركش بوديد(30)
فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَآ إِنَّا لَذَآئِقُونَ(31)
پس فرمان پروردگارمان بر ما سزاوار آمد ما واقعا بايد [عذاب را] بچشيم(31)
فَأَغْوَيْنَٰكُمْ إِنَّا كُنَّا غَٰوِينَ(32)
و شما را گمراه كرديم زيرا خودمان گمراه بوديم(32)
فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ(33)
پس در حقيقت آنان در آن روز در عذاب شريك يكديگرند(33)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(34)
[آري] ما با مجرمان چنين رفتار مي كنيم(34)
إِنَّهُمْ كَانُوٓا۟ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ(35)
چرا كه آنان بودند كه وقتي به ايشان گفته مي شد خدايي جز خداي يگانه نيست تكبر مي ورزيدند(35)
وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوٓا۟ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍۭ(36)
و مي گفتند آيا ما براي شاعري ديوانه دست از خدايانمان برداريم(36)
بَلْ جَآءَ بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ(37)
ولي نه [او] حقيقت را آورده و فرستادگان را تصديق كرده است(37)
إِنَّكُمْ لَذَآئِقُوا۟ الْعَذَابِ الْأَلِيمِ(38)
در واقع شما عذاب پر درد را خواهيد چشيد(38)
وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(39)
و جز آنچه مي كرديد جزا نمي يابيد(39)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(40)
مگر بندگان پاكدل خدا(40)
أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ(41)
آنان روزي معين خواهند داشت(41)
فَوَٰكِهُ وَهُم مُّكْرَمُونَ(42)
[انواع] ميوه ها و آنان مورد احترام خواهند بود(42)
فِي جَنَّٰتِ النَّعِيمِ(43)
در باغهاي پر نعمت(43)
عَلَيٰ سُرُرٍ مُّتَقَٰبِلِينَ(44)
بر سريرها در برابر همديگر [مي نشينند](44)
يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِّن مَّعِينٍۭ(45)
با جامي از باده ناب پيرامونشان به گردش درمي آيند(45)
بَيْضَآءَ لَذَّةٍ لِّلشَّٰرِبِينَ(46)
[باده اي] سخت سپيد كه نوشندگان را لذتي [خاص] مي دهد(46)
لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنزَفُونَ(47)
نه در آن فساد عقل است و نه ايشان از آن به بدمستي [و فرسودگي] مي افتند(47)
وَعِندَهُمْ قَٰصِرَٰتُ الطَّرْفِ عِينٌ(48)
و نزدشان [دلبراني] فروهشته نگاه و فراخ ديده باشند(48)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
4th November 2013, 06:58 AM
(آیه 9)
آرى «آنها به شدت به عقب رانده مى شوند (و از صحنه آسمان طرد مى گردند) و براى آنان مجازاتى دائم است» (دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ).
اشاره به این که نه تنها شیاطین از نزدیک شدن به عرصه آسمان منع و طرد مى شوند بلکه سر انجام گرفتار عذاب دائم نیز مى گردند.
(آیه 10)
در این آیه به گروهى از شیاطین سرکش و جسور اشاره مى کند که قصد صعود به عرصه بلند آسمان مى کنند، مى فرماید: «مگر آنها که در لحظه اى کوتاه براى استراق سمع به آسمان نزدیک شوند که شهاب ثاقب آنها را تعقیب مى کند» و مى سوزاند (إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ).
«شهاب» در اصل به معنى شعله اى است که از آتش افروخته زبانه مى کشد، و به شعله هاى آتشینى که در آسمان به صورت خط ممتد دیده مى شود نیز مى گویند.
مى دانیم اینها ستاره نیستند، بلکه شبیه ستارگانند، قطعات سنگهاى کوچکى هستند که در فضا پراکنده اند، و هنگامى که در حوزه جاذبه زمین قرار گیرند به سوى زمین جذب مى شوند، و بر اثر سرعت و شدت برخورد آنها با هواى اطراف زمین مشتعل و برافروخته مى شوند.
«ثاقب» به معنى نافذ و سوراخ کننده است، و در اینجا اشاره به این است که به هر موجودى اصابت کند آن را سوراخ کرده و آتش مى زند.
(آیه 11)
آنها که هرگز حق را پذیرا نمى شوند! قرآن همچنان مسأله رستاخیز و مخالفت منکران لجوج را تعقیب مى کند و به دنبال بحث گذشته از قدرت خداوند و خالق آسمان و زمین بر همه چیز مى فرماید: «از آنها بپرس آیا آفرینش (و معاد) آنان سخت تر است یا آفرینش فرشتگان» و آسمانها و زمین (فَاسْتَفْتِهِمْ أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا).
آرى «ما آنها را از گل چسبندهاى آفریدیم»! (إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ).
گویا مشرکان که منکر معاد بودند بعد از شنیدن آیات گذشته در مورد آفرینش آسمان و زمین و فرشتگان اظهار داشتند، آفرینش ما از آن مهمتر است.
قرآن در پاسخ آنها مى گوید: آفرینش انسانها در مقابل آفرینش زمین و آسمان پهناور و فرشتگانى که در این عوالم هستند چیز مهمى نیست، چرا که مبدأ آفرینش انسان یک مشت خاک چسبنده بیش نبوده است.
زیرا مبدأ آفرینش انسان نخست «خاک» بود سپس با «آب» آمیخته شد، کم کم به «صورت لجن بدبوئى» درآمد و بعد به صورت «گل چسبنده اى» شد و با این بیان میان تعبیرات گوناگون در آیات قرآن مجید جمع مى شود.
(آیه 12)
سپس مى افزاید: «تو از (انکار آنها نسبت به معاد) تعجب مى کنى ولى آنها (معاد را) مسخره مى کنند» (بَلْ عَجِبْتَ وَ یَسْخَرُونَ).
تو آنقدر با قلب پاکت مسأله را واضح مى بینى که از انکار آن در شگفتى فرو مى روى، و اما این ناپاک دلان آنقدر آن را محال مى شمرند که به استهزا بر مى خیزند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/267
soham 313
4th November 2013, 07:01 AM
(آیه 13)
عامل این زشتکاریها تنها نادانى و جهل نیست، بلکه لجاجت و عناد است، لذا «هنگامى که به آنها یادآورى شود (یادآورى دلائل معاد و مجازات الهى) هرگز متذکر نمى گردند» و همچنان به راه خویش ادامه مى دهند (وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ).
(آیه 14)
حتى از این بالاتر «هرگاه معجزه اى (از معجزات تو) را ببینند (نه تنها به سخریه و استهزا مى پردازند بلکه) دیگران را نیز به مسخره کردن وا مى دارند»! (وَ إِذا رَأَوْا آیَةً یَسْتَسْخِرُونَ).
(آیه 15)
«و مى گویند: این فقط سحر آشکارى است» و نه چیز دیگر! (وَ قالُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
(آیه 16)
آیا ما و پدرانمان زنده مى شویم؟ قرآن همچنان گفتگوهاى منکران معاد و پاسخ به آنها را ادامه مى دهد.
نخست استبعاد منکران رستاخیز را به این صورت منعکس مى کند: آنها مى گفتند: «آیا هنگامى که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم بار دیگر برانگیخته خواهیم شد»؟! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
(آیه 17)
و از این بالاتر این که «و آیا پدران نخستین ما نیز برانگیخته مى شوند»؟! (أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ).
همانها که جز مشتى استخوان پوسیده، یا خاکهاى پراکنده وجودشان باقى نمانده است، چه کسى مى تواند این اجزاى متفرق را جمع کند؟ و چه کسى مىتواند لباس حیات بر آنان بپوشاند؟
اما این کوردلان فراموش کرده بودند که روز نخست همه خاک بودند، و از خاک آفریده شدند، اگر در قدرت خدا شک داشتند باید بدانند خداوند یک بار قدرت خود را به اینها نشان داده بود، و اگر در قابلیت خاک مردد بودند، آن هم یک بار به ثبوت رسیده بود.
(آیه 18)
سپس قرآن به کوبنده ترین پاسخها در برابر آنها پرداخته، به پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله مى فرماید: «به آنها بگو: آرى (همه شما، و نیاکانتان مبعوث مى شوید) در حالى که ذلیل و خوار و کوچک خواهید بود»؟! (قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ).
(آیه 19)
گمان مى کنید زنده کردن شما و همه پیشینیان براى خداوند قادر و توانا کار مشکلى است، و عمل مهم سنگینى مى باشد؟ نه «تنها یک صیحه عظیم (از ناحیه مأمور پروردگار زده مى شود) ناگهان همه (از قبرها برمى خیزند، و جان مى گیرند و با چشم خود صحنه محشر را که تا آن روز تکذیب مى کردند) نگاه مى کنند»! (فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ).
(آیه 20)
اینجاست که ناله این مشرکان مغرور و خیره سر که نشانه ضعف و زبونى و بیچارگى آنهاست بر مى خیزد، «و مى گویند: اى واى بر ما این روز جزاست»! (وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ).
آرى! هنگامى که چشمشان به دادگاه عدل الهى، و شهود و قضات این دادگاه، و علائم و نشانه هاى مجازات مى افتد بىاختیار ناله و فریاد سر مى دهند و با تمام وجود اعتراف به حقانیت رستاخیز مىکنند، اعترافى که نمى تواند هیچ مشکلى را براى آنها حل کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/267
soham 313
4th November 2013, 07:05 AM
(آیه 21)
اینجاست که از ناحیه خداوند یا فرشتگان او به آنها خطاب مى شود آرى «امروز همان روز جدائى است که شما آن را تکذیب مى کردید» (هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ). جدائى حق از باطل، جدائى صفوف بدکاران از نیکوکاران، و روز داورى پروردگار بزرگ.
طبیعت این دنیا آمیزش و اختلاط حق و باطل است، در حالى که طبیعت رستاخیز جدائى این دو از یکدیگر مى باشد.
(آیه 22)
سپس خداوند به فرشتگانى که مأمور کوچ دادن مجرمان به دوزخند فرمان مى دهد: «ظالمان و هم ردیفان آنها و آنچه را مى پرستیدند جمع آورى کنید» (احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ).
(آیه 23)
آرى آنچه را «جز خدا (مى پرستیدند) حرکت دهید و به سوى دوزخ هدایتشان کنید»! (مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحِیمِ).
آرى! یک روز به سوى «صراط مستقیم» هدایت شدند ولى پذیرا نگشتند، اما امروز باید به «صراط جحیم» هدایت شوند و مجبورند بپذیرند! این سرزنشى است گرانبار که اعماق روح آنها را مى سوزاند.
(آیه 24)
دانستیم که فرشتگان مجازات، ظالمان و هم فکران آنها را به ضمیمه بتها و معبودان دروغین یک جا کوچ مى دهند و به سوى جاده جهنم هدایت مى کنند.
در ادامه این سخن قرآن مى گوید: در این هنگام خطاب صادر مى شود «آنها را متوقف سازید چون باید مورد بازپرسى قرار گیرند» (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ).
آرى! در این که پیرامون چه چیز سؤال مى شود؟ در روایت معروفى که از طرق اهل سنت و شیعه نقل شده آمده است که از «ولایت على علیه السّلام سؤال مى شود».
ولى این یک مصداق روشن است، چرا که در آن روز از همه چیز سؤال مى شود، از عقائد، از توحید، و ولایت، از گفتار و کردار، و از نعمتها و مواهبى که خدا در اختیار انسان گذارده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/267
soham 313
4th November 2013, 07:08 AM
(آیه 25)
به هر حال این دوزخیان بینوا که به مسیر جهنم هدایت مى شوند دستشان از همه جا بریده و کوتاه مى گردد، در این هنگام به آنها گفته مى شود شما که در دنیا در مشکلات به هم پناه مى بردید، و از یکدیگر کمک مى گرفتید «چرا در اینجا از هم یارى نمى طلبید»؟! (ما لَکُمْ لا تَناصَرُونَ).
آرى! تمام تکیه گاههائى که در دنیا براى خود مى پنداشتید همه در اینجا ویران گشته است، نه از یکدیگر مى توانید کمک بگیرید، و نه معبودهایتان به یارى شما مى شتابند، که آنها خود نیز بیچاره و گرفتارند.
(آیه 26)
در این آیه مى افزاید: «بلکه آنها در آن روز در برابر فرمان خدا تسلیم و خاضعند» و قدرت هیچ گونه اظهار وجود تا چه رسد به مخالفت ندارند (بَلْ هُمُ الْیَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ).
(آیه 27)
اینجاست که آنها به سرزنش یکدیگر بر مى خیزند و هر یک اصرار دارد گناه خویش را به گردن دیگرى بیندازد، دنباله روان، رؤسا و پیشوایان خود را مقصر مى شمرند، و پیشوایان پیروان خود را، و در این حال «رو به یکدیگر کرده و از هم مى پرسند ...» (وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
(آیه 28)
پیروان گمراه به پیشوایان گمراه کننده خود «مى گویند: (شما رهبران گمراهى بودید که به ظاهر) از طریق خیرخواهى و نیکى وارد شدید» اما جز فریب چیزى در کارتان نبود! (قالُوا إِنَّکُمْ کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ).
ما که به حکم فطرت طالب نیکیها و پاکیها و سعادتها بودیم دعوت شما را لبیک گفتیم، آرى تمام گناهان ما به گردن شما است، ما جز حسن نیت و پاکدلى سرمایهاى نداشتیم و شما دیو سیرتان دروغگو نیز جز فریب و نیرنگ چیزى در بساط نداشتید!
(آیه 29)
به هر حال پیشوایان آنها نیز سکوت نخواهند کرد و در پاسخ «مى گویند: شما خودتان اهل ایمان نبودید» تقصیر ما چیست! (قالُوا بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
اگر مزاج شما آماده انحراف نبود، اگر شما خود طالب شر و شیطنت نبودید، کجا به سراغ ما مى آمدید؟ چرا به دعوت انبیا و نیکان و پاکان پاسخ نگفتید؟
و همین که ما یک اشارت کردیم با سر دویدید؟ پس معلوم مى شود عیب در خود شماست، بروید و خودتان را ملامت کنید!
(آیه 30)
دلیل ما روشن است «ما هیچ گونه سلطهاى بر شما نداشتیم»
و زور و اجبارى در کار نبود! (وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ).
«بلکه خود شما قومى طغیانگر و متجاوز بودید» و خلق و خوى ستمگرى شما باعث بدبختیتان شد (بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ).
و چه دردناک است که انسان ببیند رهبر و پیشواى او که یک عمر دل به او بسته بود موجبات بدبختى او را فراهم کرده است، سپس از او بیزارى مى جوید.
حقیقت این است که هر کدام از این دو گروه از جهتى راست مى گویند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
soham 313
4th November 2013, 07:11 AM
(آیه 31)
لذا این گفتگوها به جایى نمى رسد، و سر انجام این پیشوایان گمراه به این واقعیت اعتراف مى کنند، مى گویند: «اکنون فرمان پروردگارمان بر همه ما مسلّم شده (و حکم عذاب در باره همه صادر گردیده) و همگى از عذاب او مى چشیم» (فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ).
شما طاغى بودید و سرنوشت طغیانگران همین است، و ما هم گمراه و گمراه کننده.
(آیه 32)
«ما شما را گمراه کردیم همان گونه که خود گمراه بودیم» (فَأَغْوَیْناکُمْ إِنَّا کُنَّا غاوِینَ).
بنابر این چه جاى تعجب که همگى در این مصائب و عذابها شریک باشیم؟
(آیه 33)
سرنوشت این پیشوایان و آن پیروان: به دنبال بیان مخاصمه پیروان و پیشوایان گمراه در قیامت در کنار دوزخ که در آیات گذشته آمد، در این آیه سرنوشت هر دو گروه را یک جا بیان کرده، و عوامل بدبختى آنها را شرح مى دهد که هم بیان درد است و هم ذکر درمان.
نخست مى فرماید: «همه آنها [پیشوایان و پیروان گمراه] در آن روز در عذاب الهى مشترکند» (فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).
البته اشتراک آنها در اصل عذاب مانع تفاوتها و اختلاف درکات آنها در دوزخ و عذاب الهى نیست، چرا که مسلما کسى که مایه انحراف هزاران انسان شده است هرگز در مجازات، همسان یک فرد عادى گمراه نخواهد بود.
(آیه 34)
سپس براى تأکید بیشتر مى افزاید: «ما این گونه با مجرمان رفتار مى کنیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ).
این سنّت همیشگى ماست، سنتى که از قانون عدالت نشأت گرفته است.
(آیه 35)
در این آیه به بیان ریشه اصلى بدبختى آنها پرداخته، مى گوید:
«آنها چنان بودند که وقتى کلمه توحید و لا اله الا اللّه به آنان گفته مى شد استکبار مى کردند» (إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قِیلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبِرُونَ).
آرى! ریشه تمام انحرافات آنها تکبر و خود بر تر بینى، و زیر بار حق نرفتن و بر سر سنتهاى غلط و تقالید باطل اصرار و لجاجت ورزیدن، و به همه چیز غیر از آن با دیده تحقیر نگریستن بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
soham 313
4th November 2013, 07:14 AM
(آیه 36)
ولى آنها براى این گناه بزرگ خود عذرى بدتر از گناه مى آوردند «و پیوسته مى گفتند: آیا ما خدایان و بتهاى خود را به خاطر شاعر دیوانهاى رها کنیم»؟! (وَ یَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ).
شاعرش مى نامیدند چون سخنانش آن چنان در دلها نفوذ داشت و عواطف انسانها را همراه خود مى برد که گوئى موزونترین اشعار را مى سراید، در حالى که گفتارش ابدا شعر نبود، و مجنونش مى خواندند به خاطر این که رنگ محیط به خود نمى گرفت، و در برابر عقائد خرافى انبوه متعصبان لجوج ایستاده بود، کارى که از نظر توده هاى گمراه یک نوع انتحار و خودکشى جنون آمیز است، در حالى که بزرگترین افتخار پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله همین بود که تسلیم این شرائط نشد!
(آیه 37)
سپس قرآن براى نفى این سخنان بىاساس و دفاع از مقام وحى و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى افزاید: «چنین نیست، او حق آورده و پیامبران پیشین را تصدیق کرده است» (بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ).
محتواى سخنان او از یک سو، و هماهنگى آن با دعوت انبیا از سوى دیگر دلیل صدق گفتار اوست.
(آیه 38)
«اما شما (اى مستکبران کوردل و گمراهان بدزبان) بطور مسلم عذاب دردناک الهى را خواهید چشید» (إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلِیمِ).
(آیه 39)
ولى گمان نکنید که خداوند انتقامجو است و مى خواهد انتقام پیامبرش را از شما بگیرد چنین نیست شما «جز به آنچه انجام مى دادید کیفر داده نمى شوید» (وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
در حقیقت همان اعمال شماست که در برابر شما مجسم مى شود و با شما مى ماند و شما را شکنجه و آزار مى دهد.
(آیه 40)
این آیه که در حقیقت مقدمه اى است براى بحثهاى آینده یک گروه را استثنا کرده، مى گوید: «جز بندگان مخلص پروردگار (کسانى که خدا آنها را خالص کرده است) که از همه این کیفرها به دور و برکنارند» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
آرى! تنها این گروهند که به اعمالشان جزا داده نمى شوند، بلکه خدا با فضل و کرم با آنها رفتار مى کند و بى حساب پاداش مى گیرند.
(آیه 41)
گوشه اى از نعمتهاى بهشتى: در آیه قبل سخن از (عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ) به میان آمد، در اینجا مواهب و نعمتهاى بى شمارى را که خداوند به آنها ارزانى مى دارد، بیان مى کند که مى توان آن را در هفت بخش خلاصه کرد.
نخست مى گوید: «براى آنان [بندگان مخلص] روزى معین و ویژه اى است» (أُولئِکَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ).
این جمله اشاره به مواهب معنوى و لذات روحانى و درک جلوهه اى ذات پاک حق، و سرمست شدن از باده طهور عشق اوست، همان لذتى که تا کسى نبیند نمى داند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
soham 313
4th November 2013, 07:18 AM
(آیه 42)
سپس به بیان نعمتهاى دیگر بهشتى پرداخته، آن هم نعمتهایى که با نهایت احترام به بهشتیان داده مى شود، مى گوید: «میوه ها (ى گوناگون پر ارزش) و آنها گرامى داشته مى شوند ...» (فَواکِهُ وَ هُمْ مُکْرَمُونَ). و به صورت میهمانهاى عزیزى با نهایت احترام از آنها پذیرائى مى شود.
(آیه 43)
از نعمت میوهه اى رنگارنگ و احترام و گرامى داشت که بگذریم سخن از جایگاه آنها به میان مى آید، مى فرماید: جایگاه آنها «در باغهاى (سرسبز) و پر نعمت بهشت است» (فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ).
هر نعمتى بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده کنند در برابر آنها حاضر است.
(آیه 44)
و از آنجا که یکى از بزرگترین لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان یکرنگ و با صفاست، در چهارمین مرحله به این نعمت اشاره کرده، مى گوید: «بهشتیان در حالى که بر تختها رو به روى یکدیگر تکیه زده اند» (عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ).
(آیه 45)
در پنجمین مرحله از بیان مواهب بهشتیان، سخن از نوشابه و شراب طهور آنهاست، مى فرماید: «و گرداگردشان قدح هاى لبریز از شراب طهور را مى گردانند» (یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ).
این ظرفها در گوشهاى قرار نگرفته که آنها تقاضاى جامى از آن کنند، بلکه به مقتضاى تعبیر (یُطافُ عَلَیْهِمْ) گرد آنها مى گردانند!
(آیه 46)
سپس به توصیفى از آن شراب طهور پرداخته، مى گوید: «شرابى سفید و درخشنده و لذت بخش براى نوشندگان» (بَیْضاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ).
شرابى پاک، خالى از رنگهاى شیطانى، سفید و شفاف.
(آیه 47)
از آنجا که نام شراب و پیمانه و مانند اینها ممکن است مفاهیم دیگرى در اذهان تداعى کند بلافاصله در این آیه با ذکر جمله کوتاه و گویائى همه این مفاهیم را از ذهن شنوندگان مى شوید و مى گوید: «شرابى که نه در آن مایه تباهى عقل است، و نه از آن مست مى شوند» (لا فِیها غَوْلٌ وَ لا هُمْ عَنْها یُنْزَفُونَ).
و جز هوشیارى و نشاط و لذت روحانى چیزى در آن نیست.
(آیه 48)
و سر انجام در ششمین مرحله به همسران پاک بهشتى اشاره کرده، مى گوید: «نزد آنها همسرانى است که جز به شوهران خود عشق نمى ورزند، به غیر آنان نگاه نمى کنند و چشمان درشت و زیبا دارند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
soham 313
5th November 2013, 06:41 AM
[golrooz]صفحه ی 266 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 94 از سوره ی الصافات[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ(49)
[از شدت سپيدي] گويي تخم شتر مرغ [زير پ ر ]ند(49)
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ يَتَسَآءَلُونَ(50)
پس برخي شان به برخي روي نموده و از همديگر پرس وجو مي كنند(50)
قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ(51)
گوينده اي از آنان مي گويد راستي من [در دنيا] همنشيني داشتم(51)
يَقُولُ أَءِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِينَ(52)
[كه به من] مي گفت آيا واقعا تو از باوردارندگاني(52)
أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَدِينُونَ(53)
آيا وقتي مرديم و خاك و [مشتي] استخوان شديم آيا واقعا جزا مي يابيم(53)
قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ(54)
[مؤمن] مي پرسد آيا شما اطلاع داريد [كجاست](54)
فَاطَّلَعَ فَرَءَاهُ فِي سَوَآءِ الْجَحِيمِ(55)
پس اطلاع حاصل مي كند و او را در ميان آتش مي بيند(55)
قَالَ تَاللَّهِ إِن كِدتَّ لَتُرْدِينِ(56)
[و] مي گويد به خدا سوگند چيزي نمانده بود كه تو مرا به هلاكت اندازي(56)
وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ(57)
و اگر رحمت پروردگارم نبود هرآينه من [نيز] از احضارشدگان بودم(57)
أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ(58)
[و از روي شوق مي گويد] آيا ديگر روي مرگ نمي بينيم(58)
إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَيٰ وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(59)
جز همان مرگ نخستين خود و ما هرگز عذاب نخواهيم شد(59)
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(60)
راستي كه اين همان كاميابي بزرگ است(60)
لِمِثْلِ هَٰذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَٰمِلُونَ(61)
براي چنين [پاداشي] بايد كوشندگان بكوشند(61)
أَذَٰلِكَ خَيْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ(62)
آيا از نظر پذيرايي اين بهتر است يا درخت زقوم(62)
إِنَّا جَعَلْنَٰهَا فِتْنَةً لِّلظَّٰلِمِينَ(63)
در حقيقت ما آن را براي ستمگران [مايه آزمايش و] عذابي گردانيديم(63)
إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِيٓ أَصْلِ الْجَحِيمِ(64)
آن درختي است كه از قعر آتش سوزان مي رويد(64)
طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّيَٰطِينِ(65)
ميوه اش گويي چون كله هاي شياطين است(65)
فَإِنَّهُمْ لَءَاكِلُونَ مِنْهَا فَمَالُِٔونَ مِنْهَا الْبُطُونَ(66)
پس [دوزخيان] حتما از آن مي خورند و شكمها را از آن پر مي كنند(66)
ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِّنْ حَمِيمٍ(67)
سپس ايشان را بر سر آن آميغي از آب جوشان است(67)
ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَي الْجَحِيمِ(68)
آنگاه بازگشتشان بي گمان به سوي دوزخ است(68)
إِنَّهُمْ أَلْفَوْا۟ ءَابَآءَهُمْ ضَآلِّينَ(69)
آنها پدران خود را گمراه يافتند(69)
فَهُمْ عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِمْ يُهْرَعُونَ(70)
پس ايشان به دنبال آنها مي شتابند(70)
وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ(71)
و قطعا پيش از آنها بيشتر پيشينيان به گمراهي افتادند(71)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ(72)
و حال آنكه مسلما در ميانشان هشداردهندگاني فرستاديم(72)
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الْمُنذَرِينَ(73)
پس ببين فرجام هشدارداده شدگان چگونه بود(73)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(74)
به استثناي بندگان پاكدل خدا(74)
وَلَقَدْ نَادَيٰنَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ(75)
و نوح ما را ندا داد و چه نيك اجابت كننده بوديم(75)
وَنَجَّيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(76)
و او و كسانش را از اندوه بزرگ رهانيديم(76)
وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمُ الْبَاقِينَ(77)
و [تنها] نسل او را باقي گذاشتيم(77)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْءَاخِرِينَ(78)
و در ميان آيندگان [آوازه نيك] او را بر جاي گذاشتيم(78)
سَلَٰمٌ عَلَيٰ نُوحٍ فِي الْعَٰلَمِينَ(79)
درود بر نوح در ميان جهانيان(79)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(80)
ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم(80)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(81)
به راستي او از بندگان مؤمن ما بود(81)
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْءَاخَرِينَ(82)
سپس ديگران را غرق كرديم(82)
۞وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَٰهِيمَ(83)
و بي گمان ابراهيم از پيروان اوست(83)
إِذْ جَآءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ(84)
آنگاه كه با دلي پاك به [پيشگاه] پروردگارش آمد(84)
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ(85)
چون به پدر[خوانده] و قوم خود گفت چه مي پرستيد(85)
أَئِفْكًا ءَالِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ(86)
آيا غير از آنها به دروغ خداياني [ديگر] مي خواهيد(86)
فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(87)
پس گمانتان به پروردگار جهانها چيست(87)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ(88)
پس نظري به ستارگان افكند(88)
فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ(89)
و گفت من كسالت دارم(89)
فَتَوَلَّوْا۟ عَنْهُ مُدْبِرِينَ(90)
پس پشت كنان از او روي برتافتند(90)
فَرَاغَ إِلَيٰٓ ءَالِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ(91)
تا نهاني به سوي خدايانشان رفت و [به ريشخند] گفت آيا غذا نمي خوريد(91)
مَا لَكُمْ لَا تَنطِقُونَ(92)
شما را چه شده كه سخن نمي گوييد(92)
فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًۢا بِالْيَمِينِ(93)
پس با دست راست بر سر آنها زدن گرفت(93)
فَأَقْبَلُوٓا۟ إِلَيْهِ يَزِفُّونَ(94)
تا دوان دوان سوي او روي آور شدند(94)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
5th November 2013, 06:46 AM
(آیه 49)
در این آیه توصیف دیگرى براى همین همسران بهشتى بیان کرده و پاکى و قداست آنها را با این عبارت بیان مىکند: «گویى (از لطافت و سفیدى) همچون تخم مرغهایى هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده» و دست انسانى هرگز آن را لمس نکرده است! (کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَکْنُونٌ).
مواهب گوناگونى که در باره بهشتیان در آیات گذشته ذکر شد مجموعهاى از مواهب مادى و معنوى است، گر چه حقیقت نعمتهاى بهشتى آن گونه که هست از اهل دنیا مکتوم خواهد بود، جز این که بروند و ببینند و دریابند!
(آیه 50)
جستجو از دوست جهنّمى! بندگان مخلص پروردگار که طبق آیات گذشته غرق انواع نعمتهاى معنوى و مادى بهشتند، ناگهان بعضى از آنها به فکر گذشته خود و دوستان دنیا مىافتند، همان دوستانى که راه خود را جدا کردند و جاى آنها در جمع بهشتیان خالى است، مىخواهند بدانند سرنوشت آنها به کجا رسید.
آرى! در حالى که آنها غرق گفتگو هستند و از هر درى سخنى مىگویند «بعضى رو به بعضى دیگر کرده مىپرسند ...» (فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ).
(آیه 51)
ناگهان «یکى از آنها (خاطراتى در نظرش مجسم مىشود رو به سوى دیگران کرده و) مىگوید: من همنشینى (در دنیا) داشتم ...»! (قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّی کانَ لِی قَرِینٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268
soham 313
5th November 2013, 06:48 AM
(آیه 52)
متأسفانه او به انحراف کشیده شده و در خط منکران رستاخیز قرار گرفت، «او پیوسته مىگفت: آیا (به راستى) تو این سخن را باور کردهاى ...»
(یَقُولُ أَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُصَدِّقِینَ).
(آیه 53)
«که وقتى ما مردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم (بار دیگر) زنده مىشویم و جزا داده خواهیم شد» من که این سخنان را باور ندارم! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدِینُونَ).
اى دوستان! کاش مىدانستم الآن او کجاست؟ و در چه شرائطى است؟
آه جاى او در میان ما خالى است!
(آیه 54)
سپس «مىافزاید: (اى دوستان!) آیا شما مىتوانید از او خبرى بگیرید»! (قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ).
(آیه 55)
«اینجاست که نگاهى (به سوى دوزخ) مىکند ناگهان او را در میان دوزخ مىبیند»! (فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِی سَواءِ الْجَحِیمِ).
(آیه 56)
او را مخاطب ساخته «مىگوید: به خدا سوگند نزدیک بود مرا (نیز) به هلاکت بکشانى»! (قالَ تَاللَّهِ إِنْ کِدْتَ لَتُرْدِینِ).
(آیه 57)
چیزى نمانده بود که وسوسههاى تو در قلب صاف من اثر بگذارد، و مرا به همان خط انحرافى که در آن بودى وارد کنى «و اگر (لطف الهى یار من نشده بود و) نعمت پروردگارم نبود من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم»! (وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّی لَکُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِینَ).
این توفیق الهى بود که رفیق راه من شد، و این دست لطف هدایتش بود که مرا نوازش داد و رهبرى کرد.
(آیه 58)
سپس به یاران خود مىگوید: اى دوستان! «آیا ما هرگز نمىمیریم» و در بهشت جاودانه خواهیم بود؟ (أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ).
(آیه 59)
«و جز همان مرگ اول مرگى به سراغ ما نخواهد آمد، و ما هرگز عذاب نخواهیم شد» (إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).
(آیه 60)
به هر حال این گفتگو را با یک جمله پر معنى و بسیار احساس انگیز و مؤکد به انواع تأکیدات پایان داده، مىگوید: «راستى این همان پیروزى بزرگ است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
چه پیروزى و رستگارى از این برتر که انسان غرق نعمت جاودانى و حیات ابدى و مشمول انواع الطاف الهى باشد؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269 (http://zaeim.parsiblog.com/Posts/268)
soham 313
5th November 2013, 06:52 AM
(آیه 61)
و سر انجام خداوند بزرگ با یک جمله کوتاه و بیدار کننده و پر معنى به این بحث خاتمه داده، مىفرماید: «براى مثل این باید، عمل کنندگان عمل کنند» و به خاطر این مواهب تلاشگران بکوشند (لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُونَ).
چه تعبیر زیبائى! مىگوید: تلاشگران براى این چنین هدفى باید تلاش کنند، براى بهشتى مملو از لذات روحانى، و پر از نعمتهاى جسمانى که شراب طهورش انسان را در نشئهاى ملکوتى فرو مىبرد، و همنشینى دوستان باصفایش غمى بر دل نمىگذارد.
(آیه 62)
گوشهاى از عذابهاى جانکاه دوزخیان: بعد از بیان نعمتهاى روح بخش و پر ارزش بهشتى، به بیان عذابهاى دردناک و غم انگیز دوزخى مىپردازد، و آن چنان ترسیمى از آن مىکند که در مقایسه با نعمتهاى پیشین در نفوس مستعد عمیقا اثر مىگذارد و آنها را از هر گونه زشتى و ناپاکى باز مىدارد.
نخست مىفرماید: «آیا این (نعمتهاى جاویدان بهشتى بهتر است یا درخت (نفرت انگیز) زقوم»؟! (أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ).
واژه «شجره» همیشه به معنى «درخت» نیست گاه به معنى گیاه نیز مىآید، و قرائن نشان مىدهد که منظور از آن در اینجا «گیاه» است.
(آیه 63)
سپس قرآن به بعضى از ویژگیهاى این گیاه پرداخته، مىگوید: «ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم» (إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ).
اشاره به این که آنها هنگامى که نام «زقوم» را شنیدند به سخریه و استهزا پرداختند و از این رو وسیلهاى براى آزمایش این ستمگران شد.
(آیه 64)
سپس مىافزاید: «آن درختى است که در قعر جهنم مىروید» (إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ).
ولى این ظالمان مغرور به سخریه ادامه دادند و گفتند: مگر ممکن است گیاه یا درختى از قعر جهنم بروید؟ آتش کجا و درخت و گیاه کجا؟
گویا آنها از این نکته غافل بودند که اصولى که بر زندگى آن جهان (آخرت) حاکم است با این جهان بسیار تفاوت دارد.
(آیه 65)
سپس مىافزاید: «شکوفه آن مانند سرهاى شیاطین است»! (طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ).
این تشبیه براى بیان نهایت زشتى و چهره تنفر آمیز آن است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269
soham 313
5th November 2013, 06:55 AM
(آیه 66)
سر انجام قرآن مىگوید: آنها [مجرمان] از آن مىخورند و شکمها را از آن پر مىکنند»! (فَإِنَّهُمْ لَآکِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ).
این همان فتنه و عذابى است که در آیات قبل به آن اشاره شد، خوردن از این گیاه دوزخى با آن بوى بد و طعم تلخ با آن شیرهاى که تماسش با بدن مایه سوزندگى و تورم است، آن هم خوردن به مقدار زیاد، عذابى است دردناک.
(آیه 67)
بدیهى است خوردن از این غذاى ناگوار و تلخ تشنگىآور است، «سپس روى آن آب داغ متعفنى مىنوشند» (ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَیْها لَشَوْباً مِنْ حَمِیمٍ).
(آیه 68)
آن غذاى دوزخیان، و این هم نوشابه آنان، اما بعد از این پذیرائى به کجا مىروند، قرآن مىگوید: «سپس بازگشت آنها به سوى جهنم است»! (ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِیمِ).
(آیه 69)
در این آیه قرآن دلیل اصلى گرفتارى دوزخیان را در چنگال این مجازاتهاى دردناک در دو جمله کوتاه و پر معنى بیان مىکند، مىگوید: «چرا که آنها پدران خود را گمراه یافتند» (إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّینَ).
(آیه 70)
اما «با این حال بسرعت به دنبال آنان کشانده مىشوند» (فَهُمْ عَلى آثارِهِمْ یُهْرَعُونَ).
اشاره به این که چنان دل و دین بر تقلید نیاکان باختهاند که گوئى آنها را بسرعت و بىاختیار به دنبالشان مىدوانند و این اشاره به نهایت تعصب و شیفتگى آنها به خرافات نیاکان است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269
soham 313
5th November 2013, 06:57 AM
(آیه 71)
اقوام گمراه پیشین: از آنجا که مسائل گذشته در رابطه با مجرمان و ظالمان اختصاص به مقطع خاصى از زمان و مکان ندارد قرآن به تعمیم و گسترش آن مىپردازد، و ضمن چند آیه کوتاه و فشرده زمینه را براى شرح احوال بسیارى از امتهاى پیشین- که اطلاع بر احوالشان سند گویائى براى مباحث گذشته است- فراهم مىسازد.
نخست مى فرماید: «قبل از آنها بیشتر پیشینیان گمراه شدند» (وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 72)
سپس اضافه مى کند: گمراهى آنها به خاطر نداشتن رهبر و راهنما نبود، «ما در میان آنها انذار کنندگانى فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا فِیهِمْ مُنْذِرِینَ).
پیامبرانى که آنها را از شرک و کفر و ظلم و بیدادگرى و تقلید کورکورانه از دیگران بیم مى دادند، و آنها را به مسؤولیت هایشان آشنا مى ساختند.
(آیه 73)
سپس در یک جمله کوتاه و پر معنى مىگوید: «اکنون بنگر عاقبت انذار شوندگان و این اقوام لجوج گمراه به کجا رسید»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِینَ).
(آیه 74)
و در این آیه به عنوان یک استثنا مىفرماید: «مگر بندگان مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
در واقع این جمله اشاره به آن است که عاقبت این اقوام را بنگر که چگونه آنها را به عذاب دردناکى گرفتار کردیم، و هلاک نمودیم، جز بندگان با ایمان و مخلص که از این مهلکه جان سالم به در بردند.
(آیه 75)
گوشهاى از داستان نوح: از اینجا شرح داستان نه نفر از پیامبران بزرگ خدا آغاز مىشود که در آیات پیشین بطور سر بسته به آن اشاره شده بود، نخست از «نوح» شیخ الانبیا و نخستین پیامبر اولوا العزم شروع مىکند، و قبل از هر چیز به دعاى پر سوز او هنگامى که از هدایت قومش مأیوس شد اشاره کرده، مىفرماید: «و نوح ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت کردیم) و چه خوب اجابت کنندهاى هستیم» (وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ).
این دعا ممکن است اشاره به همان دعایى باشد که در سوره نوح آیه 26 و 27 آمده است «نوح گفت: پروردگارا! احدى از کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر آنها را به حال خود واگذارى بندگانت را گمراه مىکنند ...»
(آیه 76)
و لذا در این آیه بلا فاصله مىفرماید: «و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم» (وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
این اندوه بزرگ ممکن است اشاره به سخریههاى قوم کافر و مغرور، و آزارهاى زبانى آنها و هتاکى و توهین نسبت به او و پیروانش باشد، و یا اشاره به تکذیبهاى پى در پى این قوم لجوج.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/269
soham 313
5th November 2013, 07:03 AM
(آیه 77)
سپس مى افزاید: «و فرزندانش را همان بازماندگان (روى زمین) قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ).
(آیه 78)
به علاوه ذکر خیر و ثناء جمیل «و نام نیک او را در میان امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
از او به عنوان یک پیامبر مقاوم و شجاع و دلسوز و مهربان یاد مىکنند، و او را «شیخ الانبیاء» مىنامند.
(آیه 79)
«سلام و درود باد بر نوح در میان جهانیان» (سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ).
(آیه 80)
و براى آن که این برنامه براى دیگران الهام بخش گردد، مى افزاید:
«ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم»! (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
(آیه 81)
«چرا که او از بندگان با ایمان ما بود» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت مقام عبودیت و بندگى و همچنین ایمان توأم با احسان و نیکوکارى که در دو آیه اخیر آمده، دلیل اصلى لطف خداوند نسبت به نوح و نجاتش از اندوه بزرگ و سلام و درود الهى بر او بود که اگر این برنامه از ناحیه دیگران نیز تعقیب شود مشمول همان رحمت و لطفند چرا که الطاف پروردگار جنبه شخصى و خصوصى ندارد.
(آیه 82)
در این آیه با جملهاى کوتاه و کوبنده سرنوشت آن قوم ظالم و شرور و کینه توز را بیان کرده، مى گوید: «سپس دیگران [دشمنان او] را غرق کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ).
از آسمان سیلاب آمد، و از زمین آب جوشید، و سر تا سر کره زمین به اقیانوس پر تلاطمى مبدل شد! کاخهاى بیدادگران را درهم کوبید، و جسدهاى بىجانشان بر صفحه آب باقى ماند!
(آیه 83)
طرح جالب بت شکنى ابراهیم! به دنبال گوشههایى از تاریخ پر ماجراى نوح در اینجا بخش قابل ملاحظهاى از زندگى ابراهیم را ذکر مىکند.
نخست ماجراى ابراهیم را به این صورت با ماجراى نوح پیوند داده، مىفرماید: «و از پیروان نوح ابراهیم بود» (وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ).
او در همان خط توحید و عدل، در همان مسیر تقوا و اخلاص که سنت نوح بود گام بر مىداشت، که انبیا همه مبلغان یک مکتب و استادان یک دانشگاهند.
(آیه 84)
بعد از بیان این اجمال به تفصیل آن پرداخته، مى فرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد» (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
جالبترین تفسیر را براى «قلب سلیم» امام صادق علیه السّلام بیان فرموده در آنجا که مى خوانیم: «قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند در حالى که هیچ کس جز او در آن نباشد».
در باره اهمیت قلب سلیم همین بس که قرآن مجید آن را تنها سرمایه نجات روز قیامت شمرده، چنانکه در سوره شعراء آیه 88 و 89 از زبان همین پیامبر بزرگ ابراهیم (ع) مى خوانیم: «روزى که اموال و فرزندان سودى به حال انسان نمى بخشند، جز کسى که با قلب سلیم در پیشگاه خداوند حضور یابد».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
soham 313
5th November 2013, 07:04 AM
(آیه 85)
آرى! ابراهیم با قلب سلیم و روح پاک و ارادهاى نیرومند و عزمى راسخ مأمور مبارزه با بت پرستان شد، و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز کرد، چنانکه قرآن مىگوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که به پدر و قومش گفت: اینها چیست که مىپرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ).
حیف نیست انسان با آن شرافت ذاتى و عقل و خرد در مقابل مشتى سنگ و چوب بىارزش تعظیم کند؟ عقلتان کجاست؟!
(آیه 86)
سپس این تعبیر را که توأم با تحقیر آشکار بتها بود با جمله دیگرى تکمیل کرد و گفت: «آیا غیر از خدا (که بر حق است) به سراغ این معبودان دروغین مىروید»؟ (أَ إِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ).
(آیه 87)
سر انجام سخنش را با جمله کوبنده دیگرى در این مقطع پایان داد و گفت: «شما در باره پروردگار عالمیان چه گمان مىبرید»؟! (فَما ظَنُّکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
روزى او را مىخورید، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه کرده، با این حال موجودات بىارزشى را همردیف او قرار دادهاید.
(آیه 88)
در تواریخ و تفاسیر آمده است که بت پرستان بابل هر سال مراسم عید مخصوصى داشتند غذاهائى در بتخانه آماده مىکردند و در آنجا مىچیدند به این پندار که غذاها متبرک شود، سپس دسته جمعى به بیرون شهر مىرفتند و در پایان روز باز مىگشتند و براى نیایش و صرف غذا به بتخانه مىآمدند.
لذا هنگامى که در شب از او دعوت به شرکت در این مراسم کردند «او نگاهى به ستارگان افکند ...» (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ).
(آیه 89)
«پس گفت: من بیمارم» و با شما به مراسم جشن نمى آیم! (فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ). و به این ترتیب عذر خود را خواست!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
soham 313
5th November 2013, 07:06 AM
(آیه 90)
«آنها از او روى برتافته و به او پشت کردند» و بسرعت دور شدند (فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ).
(آیه 91)
به این ترتیب ابراهیم (ع) تنها در شهر ماند و بت پرستان شهر را خالى کرده و بیرون رفتند، ابراهیم نگاهى به اطراف خود کرد، برق شوق در چشمانش نمایان گشت، لحظاتى را که از مدتها قبل انتظارش را مىکشید فرا رسید، باید یک تنه برخیزد و به جنگ بتها برود، و ضربه سختى بر پیکر آنان وارد سازد، ضربهاى که مغزهاى خفته بت پرستان را تکان دهد و بیدار کند.
قرآن مىگوید: او وارد بتخانه شد «مخفیانه نگاهى به معبودانشان کرد و از روى تمسخر گفت: چرا (از این غذاها) نمىخورید»! (فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْکُلُونَ).
(آیه 92)
سپس افزود: اصلا «چرا سخن نمىگوئید»؟ چرا لال و دهن بسته هستید! (ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ).
(آیه 93)
«سپس به سوى آنها رفت (آستین را بالا زد تبر را به دست گرفت) و ضربهاى محکم با دست راست بر پیکر آنها فرود آورد» و جز بت بزرگ، همه را درهم شکست (فَراغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ).
و چیزى نگذشت که از آن بتخانه آباد و زیبا ویرانهاى وحشتناک ساخت.
(آیه 94)
بت پرستان به شهر بازگشتند و به سراغ بتخانه آمدند، چه منظره وحشتناک و بهتآورى! لحظاتى چند مات و مبهوت، خیره خیره به آن ویرانه نگاه کردند. سپس سکوت جاى خود را به خروش و نعره و فریاد داد ... چه کسى این کار را کرده؟ کدام ستمگر؟! و چیزى نگذشت که به خاطرشان آمد جوان خداپرستى در این شهر وجود دارد، به نام ابراهیم «آنها با سرعت به او روى آوردند» (فَأَقْبَلُوا إِلَیْهِ یَزِفُّونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
soham 313
6th November 2013, 06:17 AM
[golrooz] صفحه ی 267 از قرآن کریم شامل آیات 95 تا 135 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ(95)
[ابراهيم] گفت آيا آنچه را مي تراشيد مي پرستيد(95)
وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ(96)
با اينكه خدا شما و آنچه را كه برمي سازيد آفريده است(96)
قَالُوا۟ ابْنُوا۟ لَهُ بُنْيَٰنًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ(97)
گفتند برايش [كوره]خانه اي بسازيد و در آتشش بيندازيد(97)
فَأَرَادُوا۟ بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَٰهُمُ الْأَسْفَلِينَ(98)
پس خواستند به از نيرنگي زنند و[لي] ما آنان را پست گردانيديم(98)
وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَيٰ رَبِّي سَيَهْدِينِ(99)
و [ابراهيم] گفت من به سوي پروردگارم رهسپارم زودا كه مرا راه نمايد(99)
رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّٰلِحِينَ(100)
اي پروردگار من مرا [فرزندي] از شايستگان بخش(100)
فَبَشَّرْنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِيمٍ(101)
پس او را به پسري بردبار مژده داديم(101)
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَٰبُنَيَّ إِنِّيٓ أَرَيٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّيٓ أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَيٰ قَالَ يَٰٓأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّٰبِرِينَ(102)
و وقتي با او به جايگاه سعي رسيد گفت اي پسرك من من در خواب [چنين] مي بينم كه تو را س ر مي برم پس ببين چه به نظرت مي آيد گفت اي پدر من آنچه را ماموري بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهي يافت(102)
فَلَمَّآ أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ(103)
پس وقتي هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشاني بر خاك افكند(103)
وَنَٰدَيْنَٰهُ أَن يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ(104)
او را ندا داديم كه اي ابراهيم(104)
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَآ إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(105)
رؤيا[ي خود] را حقيقت بخشيدي ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(105)
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَٰٓؤُا۟ الْمُبِينُ(106)
راستي كه اين همان آزمايش آشكار بود(106)
وَفَدَيْنَٰهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ(107)
و او را در ازاي قرباني بزرگي باز رهانيديم(107)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْءَاخِرِينَ(108)
و در [ميان] آيندگان براي او [آوازه نيك] به جاي گذاشتيم(108)
سَلَٰمٌ عَلَيٰٓ إِبْرَٰهِيمَ(109)
درود بر ابراهيم(109)
كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(110)
نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(110)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(111)
در حقيقت او از بندگان با ايمان ما بود(111)
وَبَشَّرْنَٰهُ بِإِسْحَٰقَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّٰلِحِينَ(112)
و او را به اسحاق كه پيامبري از [جمله] شايستگان است مژده داديم(112)
وَبَٰرَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَيٰٓ إِسْحَٰقَ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ(113)
و به او و به اسحاق بركت داديم و از نسل آن دو برخي نيكوكار و [برخي] آشكارا به خود ستمكار بودند(113)
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيٰ مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ(114)
و در حقيقت بر موسي و هارون منت نهاديم(114)
وَنَجَّيْنَٰهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(115)
و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ رهانيديم(115)
وَنَصَرْنَٰهُمْ فَكَانُوا۟ هُمُ الْغَٰلِبِينَ(116)
و آنان را ياري داديم تا ايشان غالب آمدند(116)
وَءَاتَيْنَٰهُمَا الْكِتَٰبَ الْمُسْتَبِينَ(117)
و آن دو را كتاب روشن داديم(117)
وَهَدَيْنَٰهُمَا الصِّرَٰطَ الْمُسْتَقِيمَ(118)
و هر دو را به راه راست هدايت كرديم(118)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْءَاخِرِينَ(119)
و براي آن دو در [ميان] آيندگان [نام نيك] به جاي گذاشتيم(119)
سَلَٰمٌ عَلَيٰ مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ(120)
درود بر موسي و هارون(120)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(121)
ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(121)
إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(122)
زيرا آن دو از بندگان با ايمان ما بودند(122)
وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(123)
و به راستي الياس از فرستادگان [ما] بود(123)
إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِۦٓ أَلَا تَتَّقُونَ(124)
چون به قوم خود گفت آيا پروا نمي داريد(124)
أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَٰلِقِينَ(125)
آيا بعل را مي پرستيد و بهترين آفرينندگان را وامي گذاريد(125)
اللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ ءَابَآئِكُمُ الْأَوَّلِينَ(126)
[يعني] خدا را كه پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شماست(126)
فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ(127)
پس او را دروغگو شمردند و قطعا آنها [در آتش] احضار خواهند شد(127)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(128)
مگر بندگان پاكدين خدا(128)
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْءَاخِرِينَ(129)
و براي او در [ميان] آيندگان [آوازه نيك] به جاي گذاشتيم(129)
سَلَٰمٌ عَلَيٰٓ إِلْ يَاسِينَ(130)
درود بر پيروان الياس(130)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(131)
ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مي دهيم(131)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ(132)
زيرا او از بندگان با ايمان ما بود(132)
وَإِنَّ لُوطًا لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ(133)
و در حقيقت لوط از زمره فرستادگان بود(133)
إِذْ نَجَّيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ(134)
آنگاه كه او و همه كسانش را رهانيديم(134)
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَٰبِرِينَ(135)
جز پيرزني كه در ميان باقي ماندگان [و خاكسترشدگان] بود(135)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
6th November 2013, 06:21 AM
(آیه 95)
نقشه هاى مشرکان شکست مىخورد: سر انجام ابراهیم را به همین اتهام به دادگاه کشاندند. او را مورد سؤال قرار داده و از او خواستند توضیح دهد.
قرآن شرح این ماجرا را در سوره انبیا بیان کرده و در اینجا تنها به یک فراز حساس آن قناعت مىکند و آن آخرین سخن ابراهیم با آنان در زمینه باطل بودن بت پرستى است مىگوید: ابراهیم «گفت: آیا چیزى را مىپرستید که با دست خود مىتراشید»؟! (قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ). آیا هیچ آدم عاقلى مصنوع خود را پرستش مىکند؟
(آیه 96)
معبود باید خالق انسان باشد نه مخلوق او، اکنون درست بنگرید و معبود حقیقى را پیدا کنید: «خداوند هم شما را آفریده، و هم بتهائى را که مىسازید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ).
آسمان و زمین همه مخلوق اویند و زمان و مکان همه از اوست، باید سر بر آستان چنین خالقى نهاد و او را پرستش و نیایش کرد.
این دلیلى است بسیار قوى و دندان شکن که هیچ پاسخى در مقابل آن نداشتند.
(آیه 97)
ولى مىدانیم زورگویان و قلدران هرگز با منطق و استدلال آشنا نبودهاند، و چون پیشرفت این منطق توحیدى را مزاحم منافع خویش مىدیدند با منطق زور و سرنیزه و آتش به میدان آمدند، تکیه بر قدرت خویش کردند «گفتند:
بناى مرتفعى براى او بسازید (و در میان آن آتش بیفروزید) و او را در جهنمى از آتش بیفکنید»! (قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحِیمِ).
(آیه 98)
در اینجا قرآن به ریزه کاریها و جزئیات این مسأله که در سوره انبیا آمده است اشاره نمىکند، تنها در یک جمع بندى فشرده و جالب پایان این ماجرا را چنین بیان مىکند: «آنها طرحى براى نابودى ابراهیم ریخته بودند، ولى ما آنان را پست و مغلوب ساختیم» (فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِینَ).
(آیه 99)
ابراهیم (ع) از این مهلکه به سلامت بیرون آمد، و چون رسالت خود را در بابل پایان یافته مىدید تصمیم بر مهاجرت به اراضى مقدس شام گرفت «و گفت: من به سوى پروردگارم مىروم، او مرا هدایت خواهد کرد» (وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیَهْدِینِ).
بدیهى است خداوند مکانى ندارد اما مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک و سرزمین انبیا مهاجرت به سوى خداست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
soham 313
6th November 2013, 06:22 AM
(آیه 100)
و در اینجا نخستین تقاضایش از خدا که در آیات فوق منعکس است تقاضاى فرزند صالح بود، فرزندى که بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامههاى نیمه تمامش را به پایان برساند، اینجا بود که عرض کرد: «پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح] ببخش» (رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ).
خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد، و فرزندان صالحى همچون «اسماعیل» و «اسحاق» به او مرحمت فرمود.
(آیه 101)
ابراهیم در قربانگاه! در اینجا سخن از اجابت این دعاى ابراهیم به میان آورده، مىگوید: «پس ما او [ابراهیم] را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت دادیم» (فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ).
در واقع سه بشارت در این جمله جمع شده است بشارت تولد فرزندى پسر، و بشارت رسیدن او به سنین نوجوانى، و بشارت به صفت والاى حلم.
(آیه 102)
سر انجام فرزند موعود ابراهیم طبق بشارت الهى متولد شد، و قلب پدر را روشن ساخت، دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانى رسید.
در اینجا قرآن مىگوید: «پس هنگامى که با او به مقام سعى و کوشش رسید» (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ).
یعنى به مرحلهاى رسید که مىتوانست در مسائل مختلف زندگى همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یارى دهد.
به هر حال به گفته جمعى از مفسران، فرزندش در آن وقت سیزده ساله بود که ابراهیم خواب عجیب شگفت انگیزى مىبیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیم الشأن است، در خواب مىبیند که از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانهاش را با دست خود قربانى کند و سر ببرد.
ابراهیم که بارها از کوره داغ امتحان الهى سرفراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد.
ولى باید قبل از هر چیز فرزند را آماده این کار کند، رو به سوى او کرد و «گفت:
پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح مىکنم، نظر تو چیست»؟! (قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى).
فرزندش که نسخهاى از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طیب خاطر از این فرمان الهى استقبال کرد، و با صراحت و قاطعیت «گفت: پدرم هر دستور دارى اجرا کن» (قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ).
و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت» (سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ).
این تعبیرات پدر و پسر چقدر پر معنى است از یک سو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند سیزده ساله مطرح مىکند و براى او شخصیت مستقل و آزادى اراده قائل مىشود، از سوى دیگر فرزند هم مىخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد.
و به این ترتیب هم پدر و هم پسر نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزى کامل مى گذرانند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/270
soham 313
6th November 2013, 06:25 AM
(آیه 103)
در این میان چه ها گذشت؟ قرآن از شرح آن خوددارى کرده، و تنها روى نقاط حساس این ماجراى عجیب انگشت مىگذارد.
بعضى نوشتهاند: فرزند فداکار براى این که پدر را در انجام این مأموریت کمک کند، گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان! کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد! پدرم! قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آن را ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى ندیدى پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلى خاطر و تسکین دردهاى اوست، چرا که بوى فرزندش را از آن خواهد یافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.
لحظه هاى حساسى فرارسید ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و هر دو در این لحظه به گریه افتادند.
قرآن همین اندازه در عبارتى کوتاه و پر معنى مىگوید: «هنگامى که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد ...» (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ).
ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و با سرعت و قدرت کارد را بر گلوى فرزند گذارد در حالى که روحش در هیجان فرو رفته بود، اما کارد برنده در گلوى لطیف فرزند کمترین اثرى نگذارد! ....
ابراهیم در حیرت فرو رفت بار دیگر کارد را به حرکت درآورد ولى باز کارگر نیفتاد.
آرى! ابراهیم «خلیل» مىگوید: ببر! اما خداوند «جلیل» فرمان مىدهد نبر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
(آیه 104)
اینجاست که قرآن با یک جمله کوتاه و پر معنى به همه انتظارها پایان داده، مىگوید: در این هنگام «او را ندا دادیم که: اى ابراهیم!» (وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ).
(آیه 105)
«آن رؤیا را تحقق بخشیدى» و به مأموریت خود عمل کردى (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا).
«ما این گونه نیکوکاران را جزا مىدهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
هم به آنها توفیق پیروزى در امتحان مى دهیم، و هم نمى گذاریم فرزند دلبندشان از دست برود.
(آیه 106)
سپس مى افزاید: «این مسلما همان امتحان آشکار است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ).
ذبح کردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لایق، براى پدرى که یک عمر در انتظار چنین فرزندى بوده، کار ساده و آسانى نیست.
و از آن عجیبتر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت.
(آیه 107)
اما براى این که برنامه ابراهیم ناتمام نماند، و در پیشگاه خدا قربانى کرده باشد و آرزوى ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى کند و سنتى براى آیندگان در مراسم «حج» و سرزمین «منى» از خود بگذارد، چنانکه قرآن مىگوید: «ما ذبح عظیمى را فداى او کردیم» (وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ).
یکى از نشانه هاى عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بیشترى یافته، و الآن در هر سال بیش از یک میلیون به یاد آن ذبح عظیم ذبح مى کنند و خاطرهاش را زنده نگه مى دارند.
(آیه 108)
نه تنها خداوند پیروزى ابراهیم را در این امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلکه خاطره آن را جاویدان ساخت، چنانکه در این آیه مىگوید: «و نام نیک او را در امتهاى بعد باقى نهادیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
(آیه 109)
«سلام بر ابراهیم» آن بنده مخلص و پاکباز (سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ).
(آیه 110)
آرى «این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ). پاداشى به عظمت دنیا، پاداشى جاودان در سراسر زمان، پاداشى در خور سلام و درود خداوند بزرگ!
ذبیح اللّه کیست؟
آنچه با ظواهر آیات مختلف قرآن هماهنگ است این است که ذبیح «اسماعیل» بوده است.
روایات بسیارى نیز در منابع اسلامى آمده است که نشان مى دهد ذبیح «اسماعیل» بوده است نه اسحاق.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
soham 313
6th November 2013, 06:27 AM
(آیه 111)
ابراهیم بنده مؤمن خدا: این آیه و دو آیه بعد آخرین آیاتى است که ماجراى ابراهیم و فرزندانش را در اینجا تعقیب و تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «او از بندگان با ایمان ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت این جمله دلیلى است بر آنچه گذشت و این واقعیت را بیان مىکند که اگر ابراهیم همه هستى و وجود خویش و حتى فرزند عزیزش را یک جا در طبق اخلاص گذارد و فداى راه معبود خویش کرد به خاطر ایمان عمیق و قویش بود.
(آیه 112)
سپس به یکى دیگر از مواهب خدا به ابراهیم سخن مى گوید:
مى فرماید: «ما او را به اسحاق- پیامبرى از شایستگان- بشارت دادیم» (وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 113)
و در این آیه، سخن از برکتى در میان است که خدا به ابراهیم و فرزندش اسحاق ارزانى داشت، مىفرماید: «ما به او و اسحاق برکت دادیم» (وَ بارَکْنا عَلَیْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ).
برکت در همه چیز، در عمر و زندگى، در نسلهاى آینده، در تاریخ و مکتب و در همه چیز.
اما براى این که توهّم نشود که این برکت در خاندان ابراهیم جنبه نسب و قبیلهاى دارد بلکه در ارتباط با مذهب و مکتب و ایمان است، در آخر آیه مىافزاید: «و از دودمان آن دو، افرادى بودند نیکوکار و افرادى (که به خاطر عدم ایمان) آشکارا به خود ستم کردند» (وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِینٌ).
و به این ترتیب آیه فوق به گروهى از یهود و نصارى که افتخار مىکردند ما از فرزندان انبیا هستیم پاسخ مىگوید که پیوند خویشاوندى به تنهائى افتخار نیست، مگر این که در سایه پیوند فکرى و مکتبى قرار گیرد.
(آیه 114)
مواهب الهى بر موسى و هارون: در اینجا به گوشهاى از الطاف الهى نسبت به «موسى» و برادرش «هارون» اشاره شده، نخست مىگوید: «ما به موسى و هارون منت بخشیدیم» و آنها را مرهون نعمتهاى خود ساختیم (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
(آیه 115)
در نخستین مرحله مى فرماید: و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات دادیم» (وَ نَجَّیْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ).
چه اندوهى از این بزرگتر که بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان جبار و خونخوار گرفتار بودند؟ پسرانشان را سر مىبریدند، و زنانشان را به خدمتکارى و مردان را به بردگى و بیگارى وا مىداشتند.
(آیه 116)
در مرحله دوم مى فرماید: «و آنها (موسى و هارون و بنى اسرائیل) را یارى کردیم تا (بر دشمنان خود) پیروز شدند» (وَ نَصَرْناهُمْ فَکانُوا هُمُ الْغالِبِینَ).
در آن روز که لشکر خونخوار فرعونى با قدرت و نیروى عظیم و در پیشاپیش آنها شخص فرعون به حرکت درآمد، بنى اسرائیل قومى ضعیف و ناتوان و فاقد مردان جنگى و سلاح کافى بودند، اما دست لطف خدا به یارى آنها آمد، فرعونیان را در میان امواج دفن کرد، و آنها را از غرقاب رهائى بخشید و کاخها و ثروت و باغها و گنجهاى فرعونیان را به آنها سپرد.
(آیه 117)
در سومین مرحله به مواهب معنوى که خدا به این قوم از بند رسته عنایت فرمود اشاره کرده، مىگوید: «ما به آن دو کتاب روشنگر دادیم» (وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِینَ).
آرى «تورات» کتاب مستبین یعنى کتاب روشنگر بود، و به تمام نیازمندیهاى دین و دنیاى بنى اسرائیل در آن روز پاسخ مىگفت، همان گونه که در آیه 44 سوره مائده نیز مى خوانیم: «ما تورات را نازل کردیم که هم در آن هدایت بود و هم نور و روشنائى».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
soham 313
6th November 2013, 06:30 AM
(آیه 118)
در مرحله چهارم باز به یکى دیگر از مواهب معنوى- موهبت هدایت به صراط مستقیم- اشاره کرده، مىگوید: «و آن دو را به راه راست هدایت نمودیم» (وَ هَدَیْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ).
همان راه راست و خالى از هر گونه کجى و اعوجاج که راه انبیا و اولیا است، و خطر انحراف و گمراهى و سقوط در آن وجود ندارد.
(آیه 119)
در پنجمین مرحله به سراغ تداوم مکتب و بقاى نام نیک آنها رفته، مىگوید: «و نام نیکشان را در اقوام بعد باقى گذاردیم» تا به عنوان دو اسوه شناخته شوند، و مردم جهان از روش و تاریخ آنان الهام گیرند (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِما فِی الْآخِرِینَ).
(آیه 120)
در ششمین مرحله سخن از سلام و درود خداوند بر موسى و هارون است مىفرماید: «سلام بر موسى و هارون» (سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
سلامى که رمز سلامت در دین و ایمان، در اعتقاد و مکتب، و در خط و مذهب است.
سلامى که بیانگر نجات و امنیت از مجازات و عذاب این جهان و آن جهان است.
(آیه 121)
و در هفتمین و آخرین مرحله به جزا و پاداش بزرگ خود به آنها پرداخته، مىگوید: آرى! «ما این چنین نیکوکاران را پاداش مىدهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
اگر آنها به این افتخارات نائل شدند بىدلیل نبود، آنها محسن بودند، مؤمن و مخلص و فداکار و نیکوکار، و چنین کسانى باید مشمول این همه پاداش شوند.
(آیه 122)
سر انجام در این آیه به همان دلیلى اشاره مىکند که در داستان ابراهیم و نوح قبل از آن آمد، مىگوید: «آن دو (موسى و هارون) از بندگان مؤمن ما بودند» (إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
ایمان است که روح انسان را چنان روشن و نیرومند مىسازد که به سراغ احسان و نیکوکارى و پاکى و تقوا مىرود.
(آیه 123)
پیامبر خدا الیاس در برابر مشرکان: چهارمین سرگذشتى که از انبیاء پیشین در این سوره آمده است سرگذشت فشردهاى از «الیاس» است، مىفرماید: «و الیاس از رسولان (ما) بود» (وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 124)
سپس براى شرح این اجمال به تفصیل پرداخته، مى گوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که به قومش گفت: آیا تقوا پیشه نمى کنید»؟ (إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ).
(آیه 125)
در این آیه با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مى گوید: «آیا بت بعل را مىخوانید و بهترین آفریدگارها را رها مىسازید»؟! (أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ).
گفته اند این بت طلائى به قدرى بزرگ بود که طولش به بیست زراع مىرسید! و چهار صورت داشت، و خدمه او بالغ بر چهار صد نفر بود!
(آیه 126)
به هر حال «الیاس» این قوم بت پرست را سخت نکوهش کرد، و ادامه داد: «خدائى (را رها مىکنید) که پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست» (اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
مالک و مربى همه شما او بوده و هست، هر نعمتى دارید از اوست، و حل هر مشکلى با دست قدرت او میسر است، غیر از او نه سر چشمه خیر و برکتى وجود دارد و نه دفع کننده شر و آفتى.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
soham 313
6th November 2013, 06:33 AM
(آیه 127)
اما این قوم خیرهسر و خودخواه گوش به اندرزهاى مستدل، و هدایتهاى روشن این پیامبر بزرگ الهى فرا ندادند، «و به تکذیب او برخاستند» (فَکَذَّبُوهُ).
خداوند هم مجازات آنها را در یک جمله کوتاه بیان کرده، مىفرماید: «ولى به یقین همگى (در دادگاه عدل الهى) احضار مىشوند» (فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ).
و به کیفر اعمال زشت و شوم خود خواهند رسید.
(آیه 128)
ولى ظاهرا گروه اندکى از پاکان و نیکان و خالصان به الیاس ایمان آوردند، براى آنکه حق آنها فراموش نگردد، بلا فاصله مى فرماید: «مگر بندگان مخلص خدا» (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
(آیه 129)
در قسمت اخیر این داستان همان مسائل چهار گانهاى را که در سرگذشتهاى پیامبران دیگر- موسى و هارون و ابراهیم و نوح- آمده بود به خاطر اهمیتى که دارد تکرار شده است.
نخست مى فرماید: «ما نام نیک او را در میان امتهاى بعد باقى گذاردیم» (وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ).
امتهاى دیگر زحمات این انبیاء بزرگ را که در پاسدارى خط توحید، و آبیارى بذر ایمان منتهاى تلاش و کوشش را به عمل آوردند، هرگز فراموش نخواهند کرد، و تا دنیا برقرار است یاد و مکتب آنها نیز جاویدان است.
(آیه 130)
در مرحله دوم مى افزاید: «سلام بر الیاسین» (سَلامٌ عَلى إِلْیاسِینَ).
(آیه 131)
در مرحله سوم مى فرماید: «ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم» (إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
(آیه 132)
و در مرحله چهارم ریشه اصلى همه اینها را که «ایمان» است طرح کرده، مىگوید: «مسلما او (الیاس) از بندگان مؤمن ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ).
«ایمان» و «عبودیت» سر چشمه احسان و احسان عامل قرار گرفتن در صف مخلصین و مشمول سلام خدا شدن است.
(آیه 133)
سرزمین بلازده این قوم در برابر شماست! پنجمین پیامبرى که در این سوره، نامش به میان آمده «لوط» است، که طبق صریح قرآن همزمان و معاصر با ابراهیم (ع) بوده است.
نخست مى گوید: «و لوط از رسولان (ما) است» (وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 134)
و بعد از بیان این اجمال طبق روش اجمال و تفصیل که قرآن دارد به شرح قسمتى از ماجراى او پرداخته، مىگوید: به خاطر بیاور «زمانى را که او و خاندانش را همگى نجات دادیم» (إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ).
(آیه 135)
«مگر (همسرش) پیر زنى که از بازماندگان بود» و به سرنوشت آنان گرفتار شد» (إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/271
soham 313
7th November 2013, 06:28 AM
[golrooz] صفحه ی 268 از قرآن کریم شامل آیات 136 تا 182 از سوره ی الصافات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْءَاخَرِينَ(136)
سپس ديگران را هلاك كرديم(136)
وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ(137)
و در حقيقت شما بر آنان صبحگاهان(137)
وَبِالَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(138)
و شامگاهان مي گذريد آيا به فكر فرو نمي رويد(138)
وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(139)
و در حقيقت يونس از زمره فرستادگان بود(139)
إِذْ أَبَقَ إِلَي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ(140)
آنگاه كه به سوي كشتي پر بگريخت(140)
فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ(141)
پس [سرنشينان] با هم قرعه انداختند و [يونس] از باختگان شد(141)
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ(142)
[او را به دريا افكندند] و عنبرماهي او را بلعيد در حالي كه او نكوهشگر خويش بود(142)
فَلَوْلَآ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ(143)
و اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود(143)
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِۦٓ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(144)
قطعا تا روزي كه برانگيخته مي شوند در شكم آن [ماهي] مي ماند(144)
۞ فَنَبَذْنَٰهُ بِالْعَرَآءِ وَهُوَ سَقِيمٌ(145)
پس او را در حالي كه ناخوش بود به زمين خشكي افكنديم(145)
وَأَنۢبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ(146)
و بر بالاي [سر] او درختي از [نوع] كدوبن رويانيديم(146)
وَأَرْسَلْنَٰهُ إِلَيٰ مِا۟ئَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ(147)
و او را به سوي يكصدهزار [نفر از ساكنان نينوا] يا بيشتر روانه كرديم(147)
فََٔامَنُوا۟ فَمَتَّعْنَٰهُمْ إِلَيٰ حِينٍ(148)
پس ايمان آوردند و تا چندي برخوردارشان كرديم(148)
فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ(149)
پس از مشركان جويا شو آيا پروردگارت را دختران و آنان را پسران است(149)
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَٰٓئِكَةَ إِنَٰثًا وَهُمْ شَٰهِدُونَ(150)
يا فرشتگان را مادينه آفريديم و آنان شاهد بودند(150)
أَلَآ إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ(151)
هش دار كه اينان از دروغ پردازي خود قطعا خواهند گفت(151)
وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَٰذِبُونَ(152)
خدا فرزند آورده در حالي كه آنها قطعا دروغگويانند(152)
أَصْطَفَي الْبَنَاتِ عَلَي الْبَنِينَ(153)
آيا [خدا] دختران را بر پسران برگزيده است(153)
مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(154)
شما را چه شده چگونه داوري مي كنيد(154)
أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(155)
آيا سر پند گرفتن نداريد(155)
أَمْ لَكُمْ سُلْطَٰنٌ مُّبِينٌ(156)
يا دليلي آشكار [در دست] داريد(156)
فَأْتُوا۟ بِكِتَٰبِكُمْ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(157)
پس اگر راست مي گوييد كتابتان را بياوريد(157)
وَجَعَلُوا۟ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ(158)
و ميان خدا و جن ها پيوندي انگاشتند و حال آنكه جنيان نيك دانسته اند كه [براي حساب پس دادن] خودشان احضار خواهند شد(158)
سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ(159)
خدا منزه است از آنچه در وصف مي آورند(159)
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(160)
به استثناي بندگان پاكدل خدا(160)
فَإِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ(161)
در حقيقت شما و آنچه [كه شما آن را] مي پرستيد(161)
مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ بِفَٰتِنِينَ(162)
بر ضد او گمراه گر نيستيد(162)
إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِيمِ(163)
مگر كسي را كه به دوزخ رفتني است(163)
وَمَا مِنَّآ إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ(164)
و هيچ يك از ما [فرشتگان] نيست مگر [اينكه] براي او [مقام و] مرتبه اي معين است(164)
وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّآفُّونَ(165)
و در حقيقت ماييم كه [براي انجام فرمان خدا] صف بسته ايم(165)
وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ(166)
و ماييم كه خود تسبيح گويانيم(166)
وَإِن كَانُوا۟ لَيَقُولُونَ(167)
و [مشركان] به تاكيد مي گفتند(167)
لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِكْرًا مِّنَ الْأَوَّلِينَ(168)
اگر پند [نامه ا]ي از پيشينيان نزد ما بود(168)
لَكُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ(169)
قطعا از بندگان خالص خدا مي شديم(169)
فَكَفَرُوا۟ بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ(170)
ولي [وقتي قرآن آمد] به آن كافر شدند و زودا كه بدانند(170)
وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ(171)
و قطعا فرمان ما در باره بندگان فرستاده ما از پيش [چنين] رفته است(171)
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ(172)
كه آنان [بر دشمنان خودشان] حتما پيروز خواهند شد(172)
وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَٰلِبُونَ(173)
و سپاه ما هرآينه غالب آيندگانند(173)
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّيٰ حِينٍ(174)
پس تا مدتي [معين] از آنان روي برتاب(174)
وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ(175)
و آنان را بنگر كه خواهند ديد(175)
أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ(176)
آيا عذاب ما را شتابزده خواستارند(176)
فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَآءَ صَبَاحُ الْمُنذَرِينَ(177)
[پس هشدارداده شدگان را] آنگاه كه عذاب به خانه آنان فرود آيد چه بد صبحگاهي است(177)
وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّيٰ حِينٍ(178)
و از ايشان تا مدتي [معين] روي برتاب(178)
وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ(179)
و بنگر كه خواهند ديد(179)
سُبْحَٰنَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ(180)
منزه است پروردگار تو پروردگار شكوهمند از آنچه وصف مي كنند(180)
وَسَلَٰمٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ(181)
و درود بر فرستادگان(181)
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(182)
و ستايش ويژه خدا پروردگار جهانهاست(182)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
7th November 2013, 06:37 AM
(آیه 136)
«سپس بقیه را نابود کردیم» (ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ).
جمله هاى کوتاه فوق اشاراتى به تاریخ پر ماجراى این قوم است که شرح آن در سوره هاى «هود» و «شعرا» و «عنکبوت» گذشت.
(آیه 137)
و از آنجا که همه اینها مقدمه اى است براى بیدار کردن غافلان مغرور در پایان این سخن اضافه مى کند: «و شما پیوسته صبحگاهان از کنار (ویرانه هاى شهرهاى) آنها مى گذرید ...» (وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحِینَ).
(آیه 138)
«و (همچنین) شبانگاه (نیز از آنجا عبور مىکنید) آیا نمى اندیشید»؟ (وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
این تعبیر به خاطر آن است که شهرهاى قوم لوط در مسیر کاروانهاى مردم حجاز به سوى شام قرار داشت، و اینها در سفرهاى روزانه و شبانه خود از کنار آن عبور مى کردند اگر گوش شنوا داشتند فریاد دلخراش و جانکاه این قوم گنهکار بلادیده را مى شنیدند.
آرى! درس عبرت بسیار است اما عبرت گیرندگان کمند.
(آیه 139)
یونس در بوته امتحان: این ششمین و آخرین سرگذشت انبیا و اقوام پیشین است که در این سوره آمده سرگذشت «یونس» و قوم توبه کارش.
نخست همچون داستانهاى گذشته سخن از مقام رسالت او به میان آورده، مى گوید: «و یونس از رسولان (ما) است» (وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ).
یونس (ع) همانند سایر انبیا دعوت خود را از توحید و مبارزه با بت پرستى شروع کرد، و سپس با مفاسدى که در محیط رائج بود به مبارزه پرداخت، اما آن قوم در برابر دعوت او تسلیم نشدند.
تنها گروه اندکى که شاید از دو نفر تجاوز نکردند عابد و عالمى به او ایمان آوردند.
یونس آنقدر تبلیغ کرد که تقریبا از آنها مأیوس شد و به آنها نفرین کرد، به او وحى آمد که در فلان زمان عذاب الهى نازل مىشود، هنگامى که موعد عذاب نزدیک شد یونس همراه مرد عابد از میان آنها بیرون رفت در حالى که خشمگین بود، تا به ساحل دریا رسید در آنجا یک کشتى پر از جمعیت و بار را مشاهده کرد، و از آنها خواهش نمود که او را نیز همراه خود ببرند.
(آیه 140)
این همان است که قرآن در این آیه به آن اشاره کرده، مى گوید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که به سوى کشتى پر (از جمعیت و بار) فرار کرد» (إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
(آیه 141)
به هر حال یونس سوار بر کشتى شد، طبق روایات ماهى عظیمى سر راه را بر کشتى گرفت، دهان باز کرد گوئى غذائى مى طلبد، سرنشینان کشتى گفتند: به نظر مى رسد گناهکارى در میان ماست!- که باید طعمه این ماهى شود، و چارهاى جز استفاده از قرعه نیست- در اینجا قرعه افکندند قرعه به نام یونس درآمد! قرآن در اینجا با یک جمله کوتاه به این ماجرا اشاره کرده، مى گوید: «و با آنها قرعه افکند (و قرعه به نام او افتاد) پس مغلوب شد»! (فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ).
(آیه 142)
به هر حال قرآن مى گوید: او را به دریا افکندند «و ماهى عظیمى او را بلعید، در حالى که مستحق سرزنش بود»! (فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ).
مسلم است این ملامت و سرزنش به خاطر ارتکاب گناه کبیره یا صغیرهاى نبود، بلکه علت آن تنها ترک اولائى بود که از او سر زد، و آن عجله در ترک قوم خویش و هجرت از آنان بود.
در روایتى آمده است که: «خداوند به آن ماهى وحى فرستاد که هیچ استخوانى را از او مشکن، و هیچ پیوندى را از او قطع مکن»!
(آیه 143)
یونس خیلى زود متوجه ماجرا شد، و با تمام وجودش رو به درگاه خدا آورد، و از ترک اولاى خویش استغفار کرد.
در اینجا ذکر معروف و پر محتوایى از قول یونس نقل شده که در آیه 87 سوره انبیا آمده، و در میان اهل عرفان به ذکر «یونسیّه» معروف است: «فنادى فى الظّلمات ان لا اله الّا انت سبحانک انّى کنت من الظّالمین او در میان ظلمتهاى متراکم فریاد زد که معبودى جز تو نیست، منزهى تو، من از ظالمان و ستمکاران بودم»! اکنون ببینم آیه در این زمینه چه مىگوید؟ در یک جمله کوتاه مى گوید: «و اگر او از تسبیح کنندگان نبود ...» (فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ).
(آیه 144)
«تا روز قیامت در شکم ماهى باقى مى ماند»! (لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ). و این زندان موقت تبدیل به یک زندان دائم مى شد، و آن زندان دائم مبدل به گورستان او مى گشت!
(آیه 145)
سپس خداوند مى فرماید: «ما او را در یک سرزمین خشک و خالى از درخت و گیاه افکندیم، در حالى که بیمار بود» (فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ).
ماهى عظیم در کنار ساحل خشک و بىگیاهى آمد، و به فرمان خدا لقمهاى را که از او زیاد بود بیرون افکند، اما پیداست این زندان عجیب سلامت جسم یونس را بر هم زده بود، بیمار و ناتوان از این زندان آزاد شد.
(آیه 146)
باز در اینجا لطف الهى به سراغ او آمد، چرا که بدنش بیمار و آزرده، و اندامش خسته و ناتوان بود، آفتاب ساحل او را آزار مى داد، پوششى لطیف لازم بود تا بدنش در زیر آن بیارامد.
قرآن در اینجا مى گوید: «ما بوته کدوئى بر او رویاندیم» تا در سایه برگهاى پهن و مرطوبش آرامش بیابد (وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/272
soham 313
7th November 2013, 06:41 AM
(آیه 147)
«یونس» را در اینجا رها مى کنیم و به سراغ قومش مى رویم.
هنگامى که یونس با حالت خشم و غضب قوم را رها کرد، و مقدمات خشم الهى نیز بر آنها ظاهر شد، تکان سختى خوردند و به خود آمدند، اطراف عالم و دانشمندى را که در میان آنها بود گرفتند، و با رهبرى او در مقام توبه برآمدند، گریه سر دادند و مخلصانه از گناهان خویش و تقصیراتى که در باره پیامبر خدا یونس داشتند توبه کردند.
در اینجا پرده هاى عذاب کنار رفت و حادثه بر کوهها ریخت، و جمعیت مؤمن توبه کار به لطف الهى نجات یافتند.
هنگامى که یونس بعد از این ماجرا به سراغ قومش آمد. در تعجب فرو رفت که چگونه آنها در روز هجرتش همه بت پرست بودند ولى اکنون همه موحد خدا پرست شده اند؟
قرآن در اینجا مى گوید: «و او را به سوى جمعیّت یکصد هزار نفرى- یا بیشتر- فرستادیم»! (وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ).
(آیه 148)
«آنها ایمان آوردند، از این رو تا مدت معلومى آنان را از مواهب زندگى بهره مند ساختیم» (فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ).
البته ایمان اجمالى و توبه آنها قبلا بود، ولى ایمان آنها بطور تفصیل به خدا و پیامبرش یونس و تعلیمات و دستورات او هنگامى صورت گرفت که «یونس» به میان آنها بازگشت.
درسهاى بزرگ:
مى دانیم طرح این سرگذشتها در قرآن مجید همه براى هدف هاى تربیتى است چرا که قرآن کتاب داستان نیست کتاب انسانسازى و تربیت است.
از این سرگذشت عجیب پندهاى بزرگى مى توان گرفت:
الف) این ماجرا نشان مى دهد که چگونه یک قوم گنهکار و مستحق عذاب مى توانند در آخرین لحظات مسیر تاریخ خود را عوض کنند، و به آغوش پر مهر و رحمت الهى بازگردند و نجات یابند.
ب) این ماجرا نشان مى دهد که ایمان به خدا و توبه از گناه علاوه بر آثار و برکات معنوى مواهب ظاهرى دنیا را نیز متوجه انسان مى سازد، عمران و آبادى مى آفریند، و مایه طول عمر و بهره گیرى از مواهب حیات مىشود.
ج) قدرت خداوند آنقدر وسیع و گسترده است که چیزى در برابر آن مشکل نیست، تا آن حد که مى تواند انسانى را در دهان و شکم جانور عظیم و وحشتناکى سالم نگهدارد، و سالم بیرون فرستد.
(آیه 149)
تهمت هاى زشت و رسوا: بعد از ذکر شش داستان از سرگذشت انبیاء پیشین و درسهاى آموزندهاى که در هر یک نهفته بود موضوع سخن را تغییر داده، به مطلب دیگرى که به مشرکان عرب سخت ارتباط داشته مى پردازد.
مسأله این است که جمعى از مشرکان عرب به خاطر انحطاط فکرى و نداشتن هیچ گونه علم و دانش خدا را با خود قیاس مى کردند و براى او فرزند و گاهى همسر قائل بودند.
نخست مى فرماید: «از آنان بپرس: آیا پروردگارت دخترانى دارد و پسران از آن آنهاست»؟! (فَاسْتَفْتِهِمْ أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ).
چگونه آنچه را براى خود نمى پسندید براى خدا قائل هستید! این سخن طبق عقیده باطل آنهاست که از دختر سخت متنفر بودند و به پسر سخت علاقمند، و گر نه پسر و دختر از نظر انسانى و در پیشگاه خدا از نظر ارزش یکسانند و معیار شخصیت هر دو پاکى و تقواست.
(آیه 150)
سپس به دلیل حسى مسأله پرداخته، باز به طریق استفهام انکارى مى گوید: «آیا ما فرشتگان را مؤنث آفریدیم و آنها ناظر بودند»؟ (أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ).
بدون شک جواب آنها در این زمینه منفى بود، چه این که هیچ کدام نمى توانستند حضور خود را به هنگام خلقت فرشتگان ادعا کنند.
(آیه 151)
بار دیگر به دلیل عقلى که از مسلمات ذهنى آنها گرفته شده باز مى گردد و مى گوید: «بدانید آنها با این تهمت بزرگشان مى گویند:» (أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ).
(آیه 152)
«خداوند فرزند آورده، ولى آنها به یقین دروغ مى گویند»! (وَلَدَ اللَّهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ).
(آیه 153)
در اینجا بار دیگر خداوند آنها را مورد عتاب و سرزنش قرار داده، مى فرماید: «آیا دختران را بر پسران ترجیح داده است»؟! (أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/272
soham 313
7th November 2013, 06:45 AM
(آیه 154)
«شما را چه شده است؟ چگونه حکم مى کنید»؟! هیچ مى فهمید چه مى گوئید؟ (ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ).
(آیه 155)
آیا وقت آن نرسیده است که از این لا طائلات و خرافات زشت و رسوا دست بردارید؟ «آیات متذکر نمى شوید»؟ (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ).
این سخنان به قدرى باطل و بىپایه است که اگر آدمى یک ذره عقل و درایت داشته باشد و اندیشه کند باطل بودن آن را درک مى نماید.
(آیه 156)
بعد از ابطال ادعاى خرافى آنها با یک دلیل حسى و یک دلیل عقلى، به سومین دلیل مى پردازد که دلیل نقلى است، مى گوید: اگر چنین چیزى که شما مى گوئید صحت داشت باید اثرى از آن در کتب پیشین باشد «یا شما دلیل روشنى در این باره دارید»؟! (أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ).
(آیه 157)
اگر دارید «پس کتابتان را بیاورید اگر راست مى گوئید»! (فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
در کدام کتاب؟ در کدام نوشته؟ و در کدام وحى آسمانى چنین چیزى آمده، و بر کدام پیامبر نازل شده است؟!
(آیه 158)
در این آیه به یکى دیگر از خرافات مشرکان عرب مى پردازد، و آن نسبتى است که میان «خدا» و «جن» قائل بودند! سخن را از صورت «خطاب» درآورده و به صورت «غائب» مطرح مى کند، گوئى آنها چنان بى ارزشند که بیش از این شایستگى و لیاقت رویاروئى در سخن را ندارند، مى فرماید: «آنها [مشرکان] میان او [خداوند] و جن (خویشاوندى و) نسبتى قائل شدند»! (وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً).
منظور از «نسب» هر گونه نسبت و رابطه است، هر چند جنبه خویشاوندى نداشته باشد، و مى دانیم که جمعى از مشرکان عرب جن را مى پرستیدند و آنها را شریک خدا مى پنداشتند، و به این ترتیب رابطه اى میان آنها و خداوند قائل بودند.
به هر حال قرآن مجید این عقیده خرافى را سخت انکار کرده، مى گوید: «در حالى که جنیان به خوبى مى دانند که این بت پرستان در دادگاه الهى احضار مى شوند» (وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ).
(آیه 159)
بعد مى افزاید: «منزه است خداوند از آنچه توصیف مى کنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ).
(آیه 160)
هیچ توصیفى شایسته ذات مقدس پروردگار نیست «مگر (آنچه) بندگان مخلص خدا» از روى آگاهى در مورد او دارند (إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
بندگانى که از هر گونه شرک و هواى نفس و جهل و گمراهى مبرا هستند، و خدا را جز به آنچه خودش اجازه داده توصیف نمى کنند.
آرى! باید به سراغ سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و خطبه هاى نهج البلاغه على علیه السّلام و دعاهاى پر مغز امام سجاد در صحیفه سجادیه رفت، و در پرتو توصیف هاى این بندگان مخلص خدا، خدا را شناخت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/273
soham 313
7th November 2013, 06:48 AM
(آیه 161)
ادعاهاى دروغین! در آیات پیشین سخن از معبودهاى مختلف مشرکین به میان آمد، قرآن همین مسأله را تعقیب کرده، نخست این بحث را به میان مى آورد که وسوسه هاى شما بت پرستان در دلهاى پاکان و نیکان اثرى ندارد، و تنها قلوب آلوده و ارواح دوزخى و متمایل به فساد شماست که خود را تسلیم این وسوسه ها مى سازد، مى فرماید: «شما و آنچه را پرستش مى کنید ...» (فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ).
(آیه 162)
«هرگز نمى توانید کسى را (با آن) فریب دهید» و با فتنه و فساد از خداوند منحرف سازید (ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ).
(آیه 163)
«مگر آنها که در آتش دوزخ وارد مى شوند»! (إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ).
(آیه 164)
بعد از این سه آیه که مسأله اختیار انسانها را در برابر فتنه جوئى و اغواگرى بت پرستان روشن مى سازد، ضمن سه آیه دیگر از مقام والاى فرشتگان خدا سخن مى گوید، همان فرشتگانى که بت پرستان آنها را دختران خدا مى پنداشتند، و جالب این که سخن را از زبان خود آنها بیان کرده، مى گوید:
«و هیچ یک از ما نیست جز آنکه مقام معلومى دارد» (وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ).
(آیه 165)
«و ما همگى (براى اطاعت فرمان خداوند به صف ایستاده ایم» و چشم بر امر او داریم (وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ).
(آیه 166)
«و ما همه تسبیحگوى او هستیم»، و او را از آنچه لایق ذات پاکش نیست منزه مى شمریم (وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ).
آرى! ما بندگانیم که جان و دل بر کف داریم، همواره چشم بر امر، و گوش بر فرمانش سپرده ایم، ما کجا و فرزندى خدا کجا؟
در حقیقت آیات سه گانه فوق به سه قسمت از صفات فرشتگان اشاره مى کند: نخست این که هر کدام رتبه و منزلتى دارند که از آن تجاوز نمى کنند.
دیگر این که آنها دائما آماده اطاعت فرمان خدا در عرصه آفرینش و اجراى اوامر او در پهنه عالم هستى هستند.
سوم این که آنها پیوسته تسبیح خدا مى گویند و او را از آنچه لایق مقامش نیست منزه مى شمرند.
(آیه 167)
سپس در چهار آیه دیگر به یکى از عذرهاى ناموجه این مشرکان در ارتباط با همین مسأله بت پرستى و مطالب دیگر اشاره کرده و پاسخ مى دهد، مى فرماید: «آنها پیوسته مى گفتند:» (وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ).
(آیه 168)
«اگر یکى از کتابهاى پیشینیان نزد ما بود» (لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 169)
«به یقین ما بندگان مخلص خدا بودیم» (لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ).
این همه از بندگان مخلص و آنان که خدایشان خالص کرده است سخن مگوى، و پیامبران بزرگى همچون نوح و ابراهیم و موسى و غیر آنها را به رخ ما مکش، ما هم اگر مشمول لطف خدا شده بودیم و یکى از کتب آسمانى بر ما نازل مى شد، در زمره این بندگان مخلص بودیم!
(آیه 170)
این آیه مى گوید این آرزوى آنها هم اکنون جامه عمل به خود پوشیده و بزرگترین کتاب آسمانى خدا «قرآن مجید» بر آنان نازل شده، اما این دروغ پردازان پر ادعا «به آن کافر شدند (و از در مخالفت و انکار و دشمنى درآمدند) ولى به زودى (نتیجه کار خود را) خواهند دانست» (فَکَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/273
soham 313
7th November 2013, 06:52 AM
(آیه 171)
حزب اللّه پیروز است! به دنبال بحثهاى گوناگونى که پیرامون مبارزات انبیاى بزرگ و کارشکنی هاى مشرکان بىایمان طى آیات این سوره آمده است، اکنون که به آخرین آیات سوره نزدیک مى شویم مهمترین مسأله را در این رابطه بیان مى کند، و آن خبر از پیروزى نهائى لشکر خدا بر لشکر شیطان و دشمنان حق است، تا مؤمنان در هر عصر و زمان به این وعده بزرگ الهى دلگرم شوند و براى ادامه مبارزه با لشکر باطل آماده و مقاوم گردند.
مى فرماید: «وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پیش مسلّم شده ...»
(وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 172)
«که آنان یارى شدگانند» (إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ).
(آیه 173)
«و لشکر ما (در تمام صحنهها) پیروزند»َ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ).
چون عبارت صریح و گویا، و چه وعده روح پرور و امید بخشى؟!
(آیه 174)
سپس در ادامه این آیات، هم براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان و تأکید بر پیروزى، و هم تهدید مشرکان بىخبر مى گوید: «از آنها [کافران] روى بگردان تا زمان معیّنى» که فرمان جهاد فرارسد (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ).
(آیه 175)
سپس این جمله را با تهدید دیگرى تأکید کرده، مى فرماید: «وضع آنها را بنگر (چه بى محتواست) اما به زودى (نتیجه اعمال خود را) مى بینند» (وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ). به زودى پیروزى تو و مؤمنان، و شکست ذلت بار خود را در این دنیا، و مجازات الهى را در جهان دیگر خواهند دید.
(آیه 176)
و از آنجا که این خیره سران بىشرم پیوسته این سخن را تکرار مى کردند که وعده عذاب الهى چه شد؟ و اگر راست مى گوئى چرا معطلى؟ قرآن با لحنى تهدیدآمیز در پاسخ آنها مى گوید: «آیا اینها براى عذاب ما عجله مى کنند»؟
(أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ).
گاه مى گویند: این وعده الهى چه شد؟ و گاه مى گویند این پیروزى کى خواهد آمد؟
(آیه 177)
«اما هنگامى که عذاب ما در آستانه خانه هایشان فرود آید انذار شدگان صبحگاه بدى خواهند داشت» (فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ).
این تعبیر نزول عذاب را در متن زندگى آنها و مبدل شدن کانون آرامش آنها را به کانونى از وحشت و اضطراب نشان مى دهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/273
soham 313
7th November 2013, 06:55 AM
(آیه 178)
به آنها اعتنا مکن! گفتیم آیات آخر این سوره در حقیقت وسیله اى است براى دلدارى پیامبر و مؤمنان راستین و تهدیدى است براى کفار لجوج.
این آیه بار دیگر با لحنى تهدید آمیز مى فرماید: «از آنها روى بگردان (و آنان را به حال خود واگذار) تا زمان معیّنى» (وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ).
(آیه 179)
«و وضع کارشان را ببین، آنها نیز به زودى (نتیجه اعمال خود را) مى بینند»! (وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ).
این تکرار به خاطر تأکید است که آنها بدانند این یک مسأله قطعى است که به زودى مجازات و شکست و ناکامى خود را خواهند دید، و به نتائج مرارت بار اعمالشان گرفتار مى شوند و پیروزى مؤمنان نیز قطعى و مسلم است.
(آیه 180)
سپس سوره با سه جمله پر معنى در باره «خداوند» و «پیامبران» و «جهانیان» پایان مى یابد.
مى فرماید: «منزه است پروردگار تو، پروردگار عزّت (و قدرت) از آنچه آنان [مشرکان و جاهلان] توصیف مى کنند» (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ).
گاه فرشتگان را دختران او مى نامند، گاه در میان او و جن نسبتى قائل مى شوند، و گاه موجودات بى ارزشى همچون قطعات سنگ و چوب را همردیف او قرار مى دهند.
(آیه 181)
و در جمله دوم همه پیامبران را مورد لطف بى پایان خویش قرار داده، مى گوید: «و سلام بر رسولان» (وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ).
سلامى که نشانه سلامت و عافیت از هرگونه عذاب و کیفر روز قیامت، سلامى که امان در برابر شکستها و دلیل بر پیروزى بر دشمنان است.
(آیه 182)
و سر انجام سخن را با حمد الهى پایان داده، مى گوید: «و حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است» (وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
سه آیه اخیر مى تواند اشاره و مرورى اجمالى بر تمام مسائل این سوره باشد، چرا که بخش مهمى از این سوره پیرامون توحید و مبارزه با انواع شرک بود، و آیه اول با تسبیح و تنزیه خداوند از توصیفهاى مشرکان، همه را بازگو مى کند.
بخش دیگرى از این سوره بیان گوشه هائى از حالات هفت پیامبر بزرگ بود، آیه دوّم اشارهاى به آنهاست.
و بالاخره بخش دیگرى از نعمتهاى الهى، مخصوصا انواع نعمتهاى بهشتى، و پیروزى جنود الهى بر لشکر کفر سخن مى گفت، و حمد و ستایش خدا در پایان کار اشارهاى به همه اینهاست.
در روایات متعددى مى خوانیم: «کسى که مى خواهد در روز قیامت اجر و پاداش او با پیمانه بزرگ و کامل داده شود باید آخرین سخنش در هر مجلسى که مى نشیند این بوده باشد: سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون و سلام على المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین».
«پایان سوره صافّات»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/273
soham 313
8th November 2013, 06:06 AM
[golrooz] صفحه ی 269 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی ص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
صٓ وَالْقُرْءَانِ ذِي الذِّكْرِ(1)
صاد سوگند به قرآن پراندرز(1)
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ(2)
آري آنان كه كفر ورزيدند در سركشي و ستيزه اند(2)
كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا۟ وَّلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ(3)
چه بسيار نسلها كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ما را] به فرياد خواندند و[لي] ديگر مجال گريز نبود(3)
وَعَجِبُوٓا۟ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْكَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٌ كَذَّابٌ(4)
و از اينكه هشداردهنده اي از خودشان برايشان آمده درشگفتند و كافران مي گويند اين ساحري شياد است(4)
أَجَعَلَ الْءَالِهَةَ إِلَٰهًا وَٰحِدًا إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ(5)
آيا خدايان [متعدد] را خداي واحدي قرار داده اين واقعا چيز عجيبي است(5)
وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا۟ وَاصْبِرُوا۟ عَلَيٰٓ ءَالِهَتِكُمْ إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ(6)
و بزرگانشان روان شدند [و گفتند] برويد و بر خدايان خود ايستادگي نماييد كه اين امر قطعا هدف [ما]ست(6)
مَا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِي الْمِلَّةِ الْءَاخِرَةِ إِنْ هَٰذَآ إِلَّا اخْتِلَٰقٌ(7)
[از طرفي] اين [مطلب] را در آيين اخير [عيسوي هم] نشنيده ايم اين [ادعا] جز دروغ بافي نيست(7)
أَءُنزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنۢ بَيْنِنَا بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّن ذِكْرِي بَل لَّمَّا يَذُوقُوا۟ عَذَابِ(8)
آيا از ميان ما قرآن بر او نازل شده است [نه] بلكه آنان در باره قرآن من دودلند [نه] بلكه هنوز عذاب [مرا] نچشيده اند(8)
أَمْ عِندَهُمْ خَزَآئِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ(9)
آيا گنجينه هاي رحمت پروردگار ارجمند بسيار بخشنده تو نزد ايشان است(9)
أَمْ لَهُم مُّلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُوا۟ فِي الْأَسْبَٰبِ(10)
آيا فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن ايشان است [اگر چنين است] پس [با چنگ زدن] در آن اسباب به بالا روند(10)
جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ(11)
اين سپاهك دسته هاي دشمن در آنجا [=ب در] در هم شكستني اند(11)
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ(12)
پيش از ايشان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب [عمارت و] خرگاهها تكذيب كردند(12)
وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَٰبُ لَْٔيْكَةِ أُو۟لَٰٓئِكَ الْأَحْزَابُ(13)
و ثمود و قوم لوط و اصحاب ايكه [نيز به تكذيب پرداختند] آنها دسته هاي مخالف بودند(13)
إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ(14)
هيچ كدام نبودند كه پيامبران [ما] را تكذيب نكنند پس عقوبت [من بر آنان] سزاوار آمد(14)
وَمَا يَنظُرُ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا صَيْحَةً وَٰحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ(15)
و اينان جز يك فرياد را انتظار نمي ب رند كه هيچ [مجال] سر خاراندني در آن نيست(15)
وَقَالُوا۟ رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ(16)
و گفتند پروردگارا پيش از [رسيدن] روز حساب بهره ما را [از عذاب] به شتاب به ما بده(16)
اصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُۥدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ(17)
بر آنچه مي گويند صبر كن و داوود بنده ما را كه داراي امكانات [متعدد] بود به ياد آور آري او بسيار بازگشت كننده [به سوي خدا] بود(17)
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ(18)
ما كوهها را با او مسخر ساختيم [كه] شامگاهان و بامدادان خداوند را نيايش مي كردند(18)
وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ(19)
و پرندگان را از هر سو [بر او] گرد [آورديم] همگي [به نواي دلنوازش] به سوي او بازگشت كننده [و خدا را ستايشگر] بودند(19)
وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَءَاتَيْنَٰهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ(20)
و پادشاهيش را استوار كرديم و او را حكمت و كلام فيصله دهنده عطا كرديم(20)
۞ وَهَلْ أَتَيٰكَ نَبَؤُا۟ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا۟ الْمِحْرَابَ(21)
و آيا خبر دادخواهان چون از نمازخانه [او] بالا رفتند به تو رسيد(21)
إِذْ دَخَلُوا۟ عَلَيٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا۟ لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَيٰ بَعْضُنَا عَلَيٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَآ إِلَيٰ سَوَآءِ الصِّرَٰطِ(22)
وقتي [به طور ناگهاني] بر داوود درآمدند و او از آنان به هراس افتاد گفتند مترس [ما] دو مدعي [هستيم] كه يكي از ما بر ديگري تجاوز كرده پس ميان ما به حق داوري كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست راهبر باش(22)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
8th November 2013, 06:13 AM
محتواى سوره:
این سوره در حقیقت مکملى براى سوره «صافات» است، و استخوان بندى مطالبش شباهت زیادى با استخوان بندى سوره «صافات» دارد.
محتواى این سوره را در پنج بخش مى توان خلاصه کرد:
بخش اول: از مسأله توحید و مبارزه با شرک و مسأله نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و سرسختى و لجاجت دشمنان مشرک در برابر این دو امر سخن مى گوید.
بخش دوم: گوشه هائى از تاریخ نه نفر از پیامبران خدا را منعکس ساخته، و بالخصوص از «داود» و «سلیمان» و «ایوب» بحث بیشترى دارد.
بخش سوم: از سرنوشت کفار طاغى و یاغى در قیامت و تخاصم و جنگ و جدال آنها در دوزخ سخن مى گوید، و به مشرکان و افراد بىایمان نشان مى دهد که پایان کار آنها به کجا خواهد رسید.
چهارمین بخش: از آفرینش انسان و مقام والاى او و سجده کردن فرشتگان براى آدم سخن مى گوید.
پنجمین بخش تهدیدى است براى همه دشمنان لجوج، و تسلى خاطرى است براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و بیان این واقعیت که او در دعوت خود هیچ گونه اجر و مزدى از کسى نمى طلبد.
فضیلت تلاوت سوره:
در فضیلت این سوره- که به خاطر آغازش به نام سوره «ص» نامیده شده- در روایتى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى خوانیم: «کسى که سوره «ص» را بخواند به اندازه هرکوهى که خدا مسخر داود فرموده بود حسنه به او مى دهد، و از آلوده شدن و اصرار بر گناه صغیر و کبیر حفظ مى کند».
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام چنین آمده: «کسى که سوره «ص» را در شب جمعه بخواند از خیر دنیا و آخرت آنقدر (از سوى خداوند) به او بخشیده مى شود که به هیچ کس داده نشده، جز پیامبران مرسل، و فرشتگان مقرب، و خدا او و تمام کسانى را که از خانواده اش مورد علاقه او هستند وارد بهشت مى کند، حتّى خدمتگذارى که به او خدمت مى کرده».
البته منظور تلاوتى است اندیشه برانگیز، و تصمیم آفرین، اندیشه و تصمیمى که انگیزه عمل گردد، و محتواى سوره را در زندگى انسان پیاده کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
soham 313
8th November 2013, 06:17 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام نقل شده که: «ابو جهل» و جماعتى از قریش نزد ابو طالب عموى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و گفتند: فرزند برادرت ما را آزار داده، و خدایان ما را نیز ناراحت ساخته است! او را بخوان و به او دستور ده دست از خدایان ما بردارد تا ما هم ناسزا به خداى او نگوئیم! ابو طالب کسى را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرستاد، هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله وارد خانه شد ابو طالب سخنان آنها را براى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شرح داد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در جواب فرمود: «آیا آنها حاضرند جملهاى را با من موافقت کنند و در سایه آن بر تمام عرب پیشى گیرند و حکومت کنند»؟! ابو جهل گفت: بله موافقیم، منظورت کدام جمله است؟
پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «تقولون لا اله الّا اللّه بگوئید معبودى جز اللّه نیست»! و این بتها را که مایه بدبختى و ننگ و عقب افتادگى شماست دور بریزید.
هنگامى که حضار این جمله را شنیدند آن چنان وحشت کردند که انگشتها در گوش گذاردند و با سرعت خارج شدند، و مى گفتند: چنین چیزى را تا کنون نشنیده ایم، این یک دروغ است.
اینجا بود که آیات آغاز سوره «ص» نازل شد.
تفسیر:
باز در نخستین آیه این سوره به یکى از حروف مقطعه برخورد مى کنیم «ص» (ص). و همان گفتگوهاى پیشین در تفسیر این حروف مقطعه مطرح مى شود.
اما جمعى از مفسران در اینجا مخصوصا روى علامت اختصارى بودن «ص» نسبت به «اسماء اللّه» یا غیر آن تکیه کرده اند، چرا که بسیارى از اسماء اللّه با «ص» شروع مى شود مانند «صادق» و «صمد» و «صانع» و یا اشاره به جمله «صدق اللّه» است که در یک حرف خلاصه شده است.
سپس مى فرماید: «سوگند به قرآنى که داراى ذکر است» که تو بر حقى و این کتاب، معجزه الهى است (وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ). قرآن هم خودش ذکر است و هم داراى ذکر.
«ذکر» به معنى یادآورى و زدودن زنگار غفلت از صفحه دل، یاد خدا، یاد نعمتهاى او، یاد دادگاه بزرگ رستاخیز، و یاد هدف خلقت انسان است.
(آیه 2)
در این آیه مى گوید: اگر مىبینى آنها در برابر این آیات روشنگر و قرآن بیدار کننده تسلیم نمى شوند نه به خاطر این است که پردهاى بر این کلام حق افتاده «بلکه کافران گرفتار غرور و اختلافند» (بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ).
(آیه 3)
سپس براى بیدار ساختن این مغروران غافل دست آنها را گرفته، به گذشته تاریخ بشر مى برد، و سرنوشت اقوام مغرور و متکبر و لجوج را به آنها نشان مى دهد، شاید عبرت گیرند، مى گوید: «چه بسیار اقوامى که قبل از آنها بودند و ما آنها را (به خاطر تکذیب پیامبران و انکار آیات الهى و ظلم و گناه) هلاک کردیم» (کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ).
«و به هنگام نزول عذاب فریاد مى زدند (و کمک مىخواستند) ولى وقت نجات گذشته بود»! (فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ).
آن روز که پیامبران الهى و اولیاى حق آنها را اندرز دادند و از عاقبت شوم اعمالشان بر حذر داشتند نه تنها گوش شنوا نداشتند بلکه به استهزا و سخریه و آزار مؤمنان و حتى قتل آنها پرداختند، و فرصتها از دست رفت و پلهاى پشت سر ویران گشت، و در حالى عذاب استیصال براى نابودى آنها نازل شد که درهاى توبه و بازگشت همه بسته شده بود و فریادهاى استغاثه آنها به جایى نرسید!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
soham 313
8th November 2013, 06:21 AM
(آیه 4)
شأن نزول:
در باره این آیه و سه آیه بعد نقل شده: هنگامى که رسول خدا دعوتش را آشکار کرد سران قریش نزد ابو طالب آمدند و گفتند: اى ابو طالب! فرزند برادرت ما را سبک مغز مى خواند، و به خدایان ما ناسزا مى گوید، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعیت ما تفرقه افکنده است، اگر این کارها به خاطر کمبود مالى است ما آنقدر مال براى او جمع آورى مى کنیم که ثروتمندترین مرد قریش شود، و حتّى حاضریم او را به ریاست برگزینیم.
ابو طالب این پیام را به رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله عرض کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمایل ندارم، ولى (به جاى این همه وعده ها) یک جمله، با من موافقت نمایند تا در سایه آن بر عرب حکومت کنند، و غیر عرب نیز به آئین آنها درآیند و آنها سلاطین بهشت خواهند بود»! ابو طالب این پیام را به آنها رسانید، آنها گفتند: حاضریم به جاى یک جمله ده جمله را بپذیریم (کدام جمله منظور تو است؟).
پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به آنها فرمود: «گواهى دهید که معبودى جز اللّه نیست و من رسول خدا هستم».
آنها (از این سخن سخت وحشت کردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها کنیم تنها به سراغ یک خدا برویم؟ چه چیز عجیبى؟! (آن هم خدایى که هرگز دیده نمى شود!).
در اینجا آیات مزبور نازل شد!
تفسیر:
آیا به جاى این همه خدا، یک خدا را بپذیریم؟! افراد مغرور و خودخواه هم نفوذ ناپذیرند و هم «مطلق گرا» چیزى را جز آنچه با افکار محدود و ناقصشان درک کرده اند به رسمیت نمى شناسند.
لذا هنگامى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله پرچم توحید را در مکّه برافراشت و بر ضد بتهاى کوچک و بزرگ که عدد آنها بالغ بر 360 بت مىشد قیام کرد «تعجب مى کردند که چرا پیامبر انذار کنندهاى از میان آنها برخاسته است»؟ (وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ).
تعجب آنها از این بود که محمد صلّى اللّه علیه و اله یک نفر از خود آنهاست.
آنها این امتیاز بزرگ را به عنوان یک نقطه تاریک در دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تلقى مى کردند و از آن تعجب داشتند.
گاه از این مرحله نیز فراتر رفتند «و کافران گفتند: این ساحر دروغگویى است»! (وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ).
نسبت دادن سحر به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به خاطر مشاهده معجزات غیر قابل انکار و نفوذ خارق العاده او در افکار بود و نسبت دادن کذب به او به خاطر این بود که بر خلاف سنتهاى خرافى و افکار منحطى که جزء مسلمات آن محیط محسوب مى شد قیام کرد و دعوى رسالت از سوى خدا داشت.
(آیه 5)
هنگامى که پیامبر دعوت توحیدى خود را آشکار نمود نگاه به یکدیگر مى کردند و مى گفتند: بیائید چیزهاى ناشنیده بشنوید «آیا او به جاى این همه خدایان یک خدا قرار داده؟ این راستى چیز عجیبى است»؟! (أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ).
آرى گاه غرور و خودخواهى و مطلق نگرى و فساد محیط آن چنان بینش و قضاوت انسان را تغییر مى دهد که از واقعیتهاى روشن تعجب مى کند در حالى که به خرافات و پندارهاى واهى سخت پاىبند است.
(آیه 6)
«سرکردگان آنها (هنگامى که از مراجعه به ابو طالب و میانجیگرى او مأیوس و ناامید شدند از نزد او بیرون آمدند، و گفتند:) بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این چیزى است که خواسته اند» شما را با آن گمراه کنند (وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ).
سران بت پرستان مى خواستند با این سخن، روحیه متزلزل پیروان خود را تقویت کنند، و از سقوط هر چه بیشتر اعتقاداتشان جلوگیرى به عمل آورند اما چه تلاش بیهوده اى؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
soham 313
8th November 2013, 06:26 AM
(آیه 7)
سپس براى اغفال مردم و یا قانع ساختن خویش گفتند: «ما هرگز چنین چیزى در آخرین آیین نشنیده ایم، این تنها یک آیین ساختگى است»! (ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ).
اگر ادعاى توحید و نفى بتها واقعیتى داشت باید پدران ما با آن عظمت و شخصیت! آن را درک کرده باشند، و ما از آنها شنیده باشیم، اما این یک گفتار دروغین و بىسابقه است!
(آیه 8)
در آیات گذشته سخن از موضع گیرى منفى مخالفان در برابر خط توحید و رسالت پیامبر اسلام بود، در اینجا نیز این سخن ادامه دارد.
مشرکان مکه هنگامى که منافع نامشروع خود را در خطر دیدند، و آتش کینه و حسد در دل آنها شعله ور شد، براى اغفال مردم و قانع کردن خویش در مورد مخالفت با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله، به منطقه اى سست گوناگونى دست مى زدند، از جمله از روى تعجب و انکار مى گفتند: «آیا از میان همه ما قرآن تنها بر او [محمّد] نازل شده»؟! (أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا).
از میان این همه پیرمردان پرسن و سال، این همه پولداران ثروتمند و سرشناس آیا کسى پیدا نشد که خدا قرآنش را بر او نازل کند، جز محمّد یتیم تهیدست؟! قرآن در دنباله آیه مى فرماید درد آنها چیز دیگرى است، «آنها در حقیقت در اصل وحى من تردید دارند» (بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی).
ایراد به شخص محمد صلّى اللّه علیه و اله بهانه اى بیش نیست، بلکه سر چشمه آن هوى و هوسها و حب دنیا و حسادتهاست.
و سر انجام آنها را با این جمله تهدید مى کند: «آنها هنوز عذاب مرا نچشیده اند» (بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ). که این گونه جسورانه در برابر فرستاده خدا ایستاده اند، و با این سخنان واهى به جنگ در برابر وحى الهى برخاسته اند.
(آیه 9)
سپس در پاسخ آنها مى افزاید: «مگر خزائن رحمت پروردگار توانا و بخشنده ات نزد آنهاست» تا به هر کس میل دارند بدهند؟ (أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ).
(آیه 10)
باز در این آیه همین معنى را از طریق دیگرى تعقیب کرده، مى گوید: «یا این که مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است از آن آنهاست؟ (اگر چنین است) با هر وسیله ممکن به آسمانها بروند» و جلو نزول وحى را بر قلب پاک محمّد بگیرند! (أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ).
این سخن در حقیقت تکمیلى است بر بحث گذشته، در آنجا مى گفت:
«خزائن رحمت پروردگار در دست شما نیست که به هر کس که با تمایلات هوس آلودتان هماهنگ است ببخشید» حال مى گوید: اکنون که این خزائن به دست شما نیست و فقط در اختیار خداست، تنها راهى که در پیش دارید این است که به آسمانها بروید و مانع نزول او شوید، و خود مى دانید که از این کار نیز سخت عاجز و ناتوانید!
(آیه 11)
در این آیه در مقام تحقیر این مغروران سبک مغز و فخر فروش مى گوید: «اینها لشکر کوچک شکست خورده اى از احزابند»! (جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ).
آن روز پیروزیهاى بدر و احزاب و حنین پیش نیامده بود، ولى قرآن با قاطعیت گفت: «این دشمنان سرسخت لشکر کوچکى هستند که دچار شکست خواهند شد».
امروز هم قرآن همین بشارت را به مسلمانان جهان که از هر سو در محاصره قدرتهاى متجاوز و ستمگر قرار گرفته اند مى دهد که اگر همچون مسلمانان نخستین بر سر عهد و پیمان خدا بایستند او نیز وعده خودش را در زمینه شکست جنود احزاب تحقق خواهد بخشید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
soham 313
8th November 2013, 06:29 AM
(آیه 12)
تنها یک صیحه آسمانى کارشان را یکسره مى کند! در تعقیب آیه قبل که از شکست مشرکان در آینده خبر مى داد، و آنها را لشکر کوچکى از احزاب مغلوب معرفى مى کرد، در اینجا گروهى از این احزاب را که تکذیب پیامبران کردند و به سرنوشت شومى گرفتار شدند معرفى مى کند.
مى گوید: «قبل از آنها قوم نوح و عاد [قوم هود] و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ).
(آیه 13)
«و (نیز) قوم ثمود و قوم لوط و اصحاب الأیکه [قوم شعیب] اینها احزابى بودند» که به تکذیب پیامبران برخاستند (وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ).
آرى! اینها شش گروه از احزاب جاهلى و بت پرست بودند که بر ضد پیامبران بزرگى قیام کردند. اما سر انجام عذاب الهى دامانشان را گرفت.
(آیه 14)
«هر یک (از این گروه ها) رسولان را تکذیب کردند و عذاب الهى در باره آنها تحقق یافت» (إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ).
و تاریخ نشان مى دهد که چگونه هر گروهى از آنها به بلائى جان سپردند و در مدت کوتاهى شهر و دیارشان به ویرانهاى تبدیل شد، و نفراتشان به جسدهائى بىروح!
(آیه 15)
آیا این مشرکان مکه با این کارهاى خود سرنوشتى بهتر از آنها مى توانند داشته باشند؟ در حالى که اعمال آنها همان اعمال است و سنت خداوند همان سنت؟! لذا در این آیه به عنوان یک تهدید قاطع و کوبنده مى گوید: «اینها (با این اعمالشان) جز یک صیحه آسمانى را انتظار نمى کشند که هیچ مهلت و بازگشتى براى آن وجود ندارد» و همگى را نابود مى سازد (وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً ما لَها مِنْ فَواقٍ).
این صیحه ممکن است همانند صیحه هایى باشد که بر اقوام پیشین فرود آمد، صاعقهاى وحشتناک، یا زمین لرزهاى پر صدا، که زندگى آنها را درهم کوبید.
و نیز ممکن است اشاره به «صیحه عظیم پایان جهان» باشد که از آن تعبیر به «نفخه صور اول» مى شود.
(آیه 16)
این آیه به یکى دیگر از سخنان کفار و منکران- که از روى سخریه و استهزا مى گفتند- اشاره کرده، مى گوید: «آنها (از روى خیره سرى) گفتند:
پروردگارا ! بهره ما را (از عذابت هرچه زودتر) قبل از روز حساب به ما بده»! (وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ).
این کوردلان مغرور آن چنان مست باده غرور بودند که حتى عذاب الهى و دادگاه عدلش را به باد مسخره مى گرفتند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/274
soham 313
8th November 2013, 06:33 AM
(آیه 17)
از زندگى داود درس بیاموز! به دنبال بحثهائى که در آیات گذشته پیرامون کارشکنی هاى مشرکان و بت پرستان، و نسبت هاى نارواى آنان به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده بود، قرآن در اینجا براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان اندک آن روز داستان داود را مطرح مى کند.
نخست مى گوید: «در برابر آنچه مى گویند شکیبا باش، و به خاطر بیاور بنده ما داود صاحب قدرت را که او بسیار توبه کننده بود»! (اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
نیروى جسمانیش در حدى بود که در میدان جنگ بنى اسرائیل با «جالوت» جبار ستمگر با یک ضربه نیرومند به وسیله سنگى که از فلاخن رها کرد جالوت را از بالاى مرکب به روى خاک افکند، و در خون خود غلط اند.
و از نظر قدرت سیاسى، حکومتى نیرومند داشت که با قدرت تمام در برابر دشمنان مى ایستاد، حتى گفته اند در اطراف محراب عبادت او هزاران نفر شب تا به صبح به حال آماده باش بودند! از نظر نعمتها خداوند انواع نعم ظاهرى و باطنى را به او ارزانى داشته بود، خلاصه این که داود مردى بود نیرومند در جنگها، در عبادت، در علم و دانش و در حکومت، و هم صاحب نعمت فراوان.
(آیه 18)
سپس طبق روش اجمال و تفصیل که در قرآن مجید به هنگام ذکر مسائل مختلف معمول است، بعد از بیان اجمالى نعمتهاى خداوند بر داود، به شرح قسمتى از آن پرداخته، چنین مى گوید: «ما کوهها را مسخّر او ساختیم که هر شامگاه و صبحگاه با او (خدا را) تسبیح مى گفتند»! (إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ).
(آیه 19)
نه تنها کوهها که «پرندگان را نیز دسته جمعى مسخّر او کردیم» تا همراه او تسبیح خدا گویند (وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً).
همه این پرندگان و کوهها مطیع فرمان داود و هم صدا با او و «بازگشت کننده به سوى او بودند» (کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ).
این تسبیح توأم با صداى ظاهرى و همراه با نوعى درک و شعور بوده که در باطن ذرات عالم است و تمامى موجودات جهان از یک نوع عقل و شعور بر خوردارند، و هنگامى که صداى دل انگیز این پیامبر بزرگ را به وقت مناجات مى شنیدند با او هم صدا مى شدند، و غلغله تسبیح آنها در هم مى آمیخت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
soham 313
8th November 2013, 06:36 AM
(آیه 20)
این آیه همچنان به ذکر نعمتهاى خداوند بر داود ادامه داده، مى فرماید: «و حکومت او را استحکام بخشیدیم» (وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ).
آن چنان که همه سرکشان و طاغیان و دشمنان از او حساب مى بردند.
علاوه بر این «دانش به او دادیم» (وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ).
آخرین نعمت بزرگ خدا بر داود این بود که مى فرماید: ما به او «علم قضاوت و داورى عادلانه» دادیم (وَ فَصْلَ الْخِطابِ).
این احتمال در تفسیر این جمله وجود دارد که خداوند منطق نیرومندى که از فکر بلند، و عمق اندیشه، حکایت مى کرد در اختیار داود گذارد، نه تنها در مقام داورى که در همه جا سخن آخر و آخرین سخن را بیان مى کرد.
(آیه 21)
آزمون بزرگ داود! به دنبال آیات گذشته که صفات ویژه «داود» و مواهب بزرگ خدا را بر او بیان مى کرد قرآن ماجرائى را که در یک دادرسى براى داود پیش آمد شرح مى دهد.
نخست خطاب به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى گوید: «آیا داستان شاکیان هنگامى که از محراب (داود) بالا رفتند به تو رسیده است»؟! (وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ).
(آیه 22)
با این که «داود» محافظین و مراقبین فراوانى در اطراف خود داشت، طرفین نزاع از غیر راه معمولى از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند، چنانکه قرآن در ادامه این بحث مى گوید: «در آن هنگام که (بى مقدمه) بر داود وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد» زیرا فکر مى کرد قصد سوئى در باره او دارند (إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ).
اما آنها به زودى وحشت او را از بین بردند و «گفتند: نترس، دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى ستم کرده» و براى دادرسى نزد تو آمدیم (قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ).
«اکنون در میان ما به حق داورى کن، و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت کن» (فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
soham 313
9th November 2013, 06:31 AM
[golrooz] صفحه ی 270 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 42 از سوره ی ص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ هَٰذَآ أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَٰحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ(23)
اين [شخص] برادر من است او را نود و نه ميش و مرا يك ميش است و مي گويد آن را به من بسپار و در سخنوري بر من غالب آمده است(23)
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَيٰ نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَآءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩(24)
[داوود] گفت قطعا او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميش هاي خودش بر تو ستم كرده و در حقيقت بسياري از شريكان به همديگر ستم روا مي دارند به استثناي كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند و اينها بس اندكند و داوود دانست كه ما او را آزمايش كرده ايم پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رو درافتاد و توبه كرد(24)
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَيٰ وَحُسْنَ مََٔابٍ(25)
و بر او اين [ماجرا] را بخشوديم و در حقيقت براي او پيش ما تقرب و فرجامي خوش خواهد بود(25)
يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلْنَٰكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَيٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌۢ بِمَا نَسُوا۟ يَوْمَ الْحِسَابِ(26)
اي داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم پس ميان مردم به حق داوري كن و زنهار از هوس پيروي مكن كه تو را از راه خدا به در كند در حقيقت كساني كه از راه خدا به در مي روند به [سزاي] آنكه روز حساب را فراموش كرده اند عذابي سخت خواهند داشت(26)
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَٰطِلًا ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنَ النَّارِ(27)
و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم اين گمان كساني است كه كافر شده [و حق پوشي كرده]اند پس واي از آتش بر كساني كه كافر شده اند(27)
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ(28)
يا [مگر] كساني را كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند چون مفسدان در زمين مي گردانيم يا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار مي دهيم(28)
كِتَٰبٌ أَنزَلْنَٰهُ إِلَيْكَ مُبَٰرَكٌ لِّيَدَّبَّرُوٓا۟ ءَايَٰتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(29)
[اين] كتابي مبارك است كه آن را به سوي تو نازل كرده ايم تا در [باره] آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند(29)
وَوَهَبْنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيْمَٰنَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(30)
و سليمان را به داوود بخشيديم چه نيكو بنده اي به راستي او توبه كار [و ستايشگر] بود(30)
إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّٰفِنَٰتُ الْجِيَادُ(31)
هنگامي كه [طرف] غروب اسبهاي اصيل را بر او عرضه كردند(31)
فَقَالَ إِنِّيٓ أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّيٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ(32)
[سليمان] گفت واقعا من دوستي اسبان را بر ياد پروردگارم ترجيح دادم تا [هنگام نماز گذشت و خورشيد] در پس حجاب ظلمت شد(32)
رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًۢا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ(33)
[گفت اسبها] را نزد من باز آوريد پس شروع كرد به دست كشيدن بر ساقها و گردن آنها [و سرانجام وقف كردن آنها در راه خدا](33)
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَٰنَ وَأَلْقَيْنَا عَلَيٰ كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ(34)
و قطعا سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدي بيفكنديم پس به توبه باز آمد(34)
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٍ مِّنۢ بَعْدِيٓ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ(35)
گفت پروردگارا مرا ببخش و ملكي به من ارزاني دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد در حقيقت تويي كه خود بسيار بخشنده اي(35)
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَآءً حَيْثُ أَصَابَ(36)
پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مي گرفت به فرمان او نرم روان مي شد(36)
وَالشَّيَٰطِينَ كُلَّ بَنَّآءٍ وَغَوَّاصٍ(37)
و شيطانها را [از] بنا و غواص(37)
وَءَاخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ(38)
تا [وحشيان] ديگر را كه جفت جفت با زنجيرها به هم بسته بودند [تحت فرمانش درآورديم](38)
هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ(39)
[گفتيم] اين بخشش ماست [آن را] بي شمار ببخش يا نگاه دار(39)
وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَيٰ وَحُسْنَ مََٔابٍ(40)
و قطعا براي او در پيشگاه ما تقرب و فرجام نيكوست(40)
وَاذْكُرْ عَبْدَنَآ أَيُّوبَ إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَٰنُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ(41)
و بنده ما ايوب را به ياد آور آنگاه كه پروردگارش را ندا داد كه شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد(41)
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَٰذَا مُغْتَسَلٌۢ بَارِدٌ وَشَرَابٌ(42)
[به او گفتيم] با پاي خود [به زمين] بكوب اينك اين چشمه ساري است سرد و آشاميدني(42)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
9th November 2013, 08:05 PM
(آیه 23)
مسلما نگرانى و وحشت داود در اینجا کم شد، ولى شاید این سؤال هنوز براى او باقى بود که بسیار خوب، شما قصد سوئى ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضى است، ولى آمدن از این راه غیر معمول براى چه منظورى بود؟
اما آنها مجال زیادى به داود ندادند و یکى براى طرح شکایت پیشقدم شد گفت: «این برادر من است، او نود و نه میش دارد، و من یکى بیش ندارم اما او اصرار مىکند که این یکى را هم به من واگذار! و در سخن بر من غلبه کرده است» (إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ).
(آیه 24)
در اینجا داود پیش از آن که گفتار طرف مقابل را بشنود- چنانکه ظاهر آیات قرآن است- رو به شاکى کرد و «گفت: مسلما او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن به میشهایش بر تو ستم نموده»! (قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى نِعاجِهِ).
اما این تازگى ندارد «و بسیارى از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم مىکنند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ).
«مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند» (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«اما عده آنها کم است» (وَ قَلِیلٌ ما هُمْ).
آرى! آنها که در معاشرت و دوستى حق دیگران را بطور کامل رعایت کنند و کمترین تعدى بر دوستان خود روا ندارند کمند، تنها کسانى مىتوانند حق دوستان و آشنایان را بطور کاملا عادلانه ادا کنند که از سرمایه ایمان و عمل صالح بهره کافى داشته باشند.
به هر حال چنین به نظر مىرسد که طرفین نزاع با شنیدن این سخن قانع شدند، و مجلس داود را ترک گفتند.
ولى داود در اینجا در فکر فرو رفت و با این که مىدانست قضاوت عادلانهاى کرده چه این که اگر طرف ادعاى شاکى را قبول نداشت حتما اعتراض مىکرد، سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکى مطرح کرده، ولى با این حال آداب مجلس قضا ایجاب مىکند که داود در گفتار خود عجله نمىکرد، بلکه از طرف مقابل شخصا سؤال مىنمود سپس داورى مىکرد، لذا از این کار خود سخت پشیمان شد.
همان طور که قرآن مىگوید: «و داود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزمودهایم» (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ).
در مقام استغفار برآمد «و از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد» (فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ).
تعبیر به «راکعا» در آیه مورد بحث یا به خاطر آن است که رکوع به معنى سجده نیز در لغت آمده، و یا رکوع مقدمهاى است براى سجده.
(آیه 25)
به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولى بخشید چنانکه قرآن در این آیه مىگوید: «ما این عمل را بر او بخشیدیم» (فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ).
«و او نزد ما داراى مقام والا و سر انجامى نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ).
(آیه 26)
حکم به عدالت کن و از هواى نفس پیروى منما! به دنبال داستان داود، و به عنوان آخرین سخن، وى را مخاطب ساخته و ضمن بیان مقام والاى او، وظائف و مسؤولیتهاى سنگین وى را با لحنى قاطع و تعبیراتى پر معنا شرح داده، مىفرماید: «اى داود! ما تو را خلیفه (و نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد، کسانى که از راه خداوند گمراه شوند عذاب شدیدى به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند» (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ).
محتواى این آیه که از مقام والاى داود و وظیفه مهم او سخن مىگوید نشان مىدهد که افسانههاى دروغینى که در باره ازدواج او با همسر «اوریا» به هم بافتهاند تا چه اندازه بىپایه است «1».
این آیه نشان مى دهد که حکومت در زمین باید از حکومت الهى نشأت گیرد و هر حکومتى از غیر این طریق باشد حکومتى است ظالمانه و غاصبانه.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/275
soham 313
9th November 2013, 08:08 PM
(آیه 27)
سپس به دنبال بحث از سرگذشت داود و خلافت الهى او در زمین، سخن از هدفدار بودن جهان هستى به میان مى آورد تا جهت حکومت بر زمین که جزئى از آن است مشخص گردد، مى فرماید: «و ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است، واى بر کافران از آتش» دوزخ! (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ).
مسأله مهمى که تمام حقوق از آن سر چشمه مى گیرد هدفدار بودن خلقت است، هنگامى که در جهان بینى خود این مطلب را پذیرفتیم که این عالم وسیع از ناحیه خداوند بزرگ بیهوده آفریده نشده، بلافاصله به دنبال هدف آن مى رویم، هدفى که در کلمههاى کوتاه و پر محتواى «تکامل» و «تعلیم» و «تربیت» خلاصه مى شود، و از آنجا نتیجه مى گیریم که حکومتها نیز باید در همین خط گام بردارند، پایه هاى تعلیم و تربیت را محکم کنند و مایه تکامل معنوى انسانها شوند.
(آیه 28)
در این آیه اضافه مى کند: «آیا (ممکن است) کسانى را که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار دهیم»؟! (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ).
«یا پرهیزکاران را همچون فاجران قرار دهیم»؟ (أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ).
نه بى هدفى در خلقت ممکن است، و نه مساوات صالحان و طالحان، چرا که گروه اول در مسیر اهداف آفرینش گام بر مىدارند و به سوى مقصد پیش مى روند، اما گروه دوم در جهت مخالف قرار گرفتهاند.
(آیه 29)
در این آیه به مطلبى اشاره مى کند که در حقیقت تأمین کننده هدف آفرینش است، مى فرماید: «این کتابى پر برکت است که بر تو نازل کردهایم، تا در آیات آن تدبر کنند، و خردمندان متذکر شوند» (کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).
تعلیماتش جاویدان، و دستوراتش عمیق و ریشهدار، و برنامههایش حیاتبخش و راهبر انسان در طریق هدف آفرینش است.
هدف از نزول این کتاب بزرگ این نبوده که تنها به تلاوت و لقلقه زبان قناعت کنند بلکه هدف این بوده که آیاتش سر چشمه فکر و اندیشه، و مایه بیدارى وجدانها گردد و آن نیز به نوبه خود حرکتى در مسیر عمل بیافریند.
(آیه 30)
سلیمان از نیروى رزمى خود سان مىبیند قرآن همچنان بحث گذشته را پیرامون داود ادامه مى دهد و در این آیه، خبر از بخشیدن فرزند برومندى همچون «سلیمان» به او مى دهد که ادامه دهنده حکومت و رسالت او بود، مىگوید: «ما سلیمان را به داود بخشیدیم، چه بنده خوبى! زیرا همواره به سوى خدا بازگشت مىکرد» و به یاد او بود (وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
این تعبیر که نشان دهنده عظمت مقام سلیمان است شاید براى ردّ اتهامات بىاساس و زشتى است که در مورد تولد سلیمان از همسر «اوریا» در تورات تحریف یافته آمده است و در عصر نزول قرآن در آن محیط شایع بوده.
(آیه 31)
از این آیه داستان اسبهاى سلیمان شروع مى شود که تفسیرهاى گوناگونى براى آن شده که بعضا از سوى ناآگاهان بوده.
قرآن مى گوید: «به خاطر بیاور هنگامى را که عصرگاهان اسبان چابک تندرو را بر او عرضه داشتند» (إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
soham 313
9th November 2013, 08:10 PM
(آیه 32)
سلیمان در اینجا براى این که تصور نشود که علاقه او به این اسبهاى پر قدرت جنبه دنیا پرستى دارد، «گفت: من این اسبان را به خاطر یاد پروردگارم دوست دارم» و مى خواهم از آنها در جهاد استفاده کنم (فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی).
سلیمان که از مشاهده این اسبهاى چابک و آماده براى جهاد و پیکار با دشمن خرسند شده بود همچنان آنها را نگاه مى کرد و چشم به آنها دوخته بود «تا از دیدگانش پنهان شدند» (حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ).
(آیه 33)
صحنه آنقدر جالب و زیبا و براى یک فرمانده بزرگ همچون سلیمان نشاط آور بود که او دستور داد: «بار دیگر آنها را نزد من باز گردانید» (رُدُّوها عَلَیَّ).
به هنگامى که مأمورانش این فرمان را اطاعت کردند و اسبها را باز گرداندند سلیمان شخصا آنها را مورد نوازش قرار داد «و دست به ساقها و گردنهاى آنها کشید» (فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ).
و به این وسیله هم مربیان آنها را تشویق کرد، و هم از آنها قدردانى نمود، زیرا معمول است هنگامى که مى خواهند از مرکبى قدردانى کنند دست بر سر و صورت و یال و گردن، یا بر پایش مى کشند، و چنین ابراز علاقهاى در برابر وسیله مؤثرى که انسان را در هدفهاى والایش کمک مى کند از پیغمبر بزرگى همچون سلیمان تعجبآور نیست.
(آیه 34)
آزمایش سخت سلیمان و حکومت گسترده او قرآن همچنان قسمت دیگرى از سرگذشت سلیمان را بازگو مى کند، و نشان مى دهد که انسان به هر پایهاى از قدرت برسد باز از خود چیزى ندارد، و هر چه هست از ناحیه خداست، مطلبى که توجه به آن پرده هاى غرور و غفلت را از مقابل چشم انسان کنار مى زند.
نخست در باره یکى از آزمایشهائى سخن مى گوید که خدا در باره سلیمان کرد، آزمایشى که با «ترک اولى» همراه بود، و به دنبال آن سلیمان به درگاه خدا روى آورد و از این «ترک اولى» توبه کرد.
قرآن مى گوید: «ما سلیمان را آزمودیم و بر کرسى او جسدى افکندیم، سپس به درگاه خداوند توبه کرد، و به سوى او بازگشت» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ).
توضیح این که: «سلیمان» آرزو داشت فرزندان برومند شجاعى نصیبش شود که در اداره کشور و مخصوصا جهاد با دشمنان به او کمک کنند، او داراى همسران متعدد بود با خود گفت: من با آنها همبستر مىشوم تا فرزندان متعددى نصیبم گردد، و به هدفهاى من کمک کنند، ولى چون در اینجا غفلت کرد و «انشاء اللّه»- همان جملهاى که بیانگر اتکاى انسان به خدا در همه حال است- نگفت در آن زمان هیچ فرزندى از همسرانش تولد نیافت، جز فرزندى ناقص الخلقه، همچون جسدى بىروح که آن را آوردند و بر کرسى او افکندند! سلیمان سخت در فکر فرو رفت، و ناراحت شد که چرا یک لحظه از خدا غفلت کرده، و بر نیروى خودش تکیه کرده است، توبه کرد و به درگاه خدا بازگشت.
(آیه 35)
قرآن در این آیه مسأله توبه سلیمان را که در آخرین جمله آیه قبل آمده بود به صورت مشروحترى بازگو کرده، مىفرماید: «گفت: پروردگارا! مرا ببخش» (قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی).
«و ملک و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد که تو بسیار بخشندهاى» (وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
او از خداوند یک نوع حکومت مىخواست که توأم با معجزات ویژهاى بوده باشد. زیرا مىدانیم هر پیامبرى معجزه مخصوص به خود داشته و این براى پیامبران عیب و نقصى محسوب نمىشود که براى خود تقاضاى معجزه ویژهاى کنند.
(آیه 36)- سپس قرآن همان گونه که گفتیم این مطلب را بیان مىکند که خدا تقاضاى سلیمان را پذیرفت و حکومتى با امتیازات ویژه و مواهبى بزرگ در اختیار او گذارد که آنها را مىتوان در پنج موضوع خلاصه کرد.
1- تسخیر بادها به عنوان یک مرکب راهوار، چنانکه مىفرماید: «پس ما باد را مسخّر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمى حرکت کند، و به هرجا او اراده نماید برود» (فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ).
جزئیات این وسیله مرموز بر ما روشن نیست، ما همین قدر مىدانیم که این از جمله خوارق عاداتى بود که در اختیار پیامبران قرار مى گرفت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
soham 313
9th November 2013, 08:12 PM
(آیه 37)
دومین موهبت خداوند به سلیمان (ع) مسأله تسخیر موجودات سرکش و قرار دادن آن در اختیار او براى انجام کارهاى مثبت بود.
چنانکه مىگوید: «و شیاطین را (مسخر او ساختیم) و هر بنّا و غوّاصى از آنها را» سر بر فرمان او نهادیم (وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ). تا گروهى در خشکى هر بنایى مىخواهد براى او بسازند و گروهى در دریا به غواصى مشغول باشند.
و به این ترتیب شیاطین که طبیعتشان تمرد و سرکشى است آن چنان مسخر او شدند که در مسیر سازندگى و استخراج منابع گرانبها قرار گرفتند.
(آیه 38)
سومین موهبت خداوند به سلیمان مهار کردن گروهى از نیروهاى مخرب بود، زیرا به هر حال در میان شیاطین افرادى بودند که به عنوان یک نیروى مفید و سازنده قابل استفاده به حساب نمىآمدند، و چارهاى جز این نبود که آنها در بند باشند، تا جامعه از شر مزاحمت آنها در امان بماند، چنانکه قرآن مىگوید: «و گروه دیگرى (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه او) قرار دادیم» (وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ).
(آیه 39)
چهارمین موهبت خداوند به سلیمان اختیارات فراوانى بود که دست او را در اعطا و منع باز مىگذارد.
چنانکه آیه مىگوید: به او گفتیم: «این عطاى ماست به هر کس مىخواهى (و صلاح مىبینى) ببخش و از هر کس مىخواهى امساک کن و حسابى بر تو نیست» تو امین هستى (هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ).
(آیه 40)
پنجمین و آخرین موهبت خداوند بر سلیمان مقامات معنوى او بود که خدا در سایه شایستگیهایش به او مرحمت کرده بود.
چنانکه آیه مىفرماید: «و براى او [سلیمان] نزد ما مقامى ارجمند و سر انجامى نیکوست» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ).
تعبیر به «حسن مآب» که خبر از عاقبت نیک او مىدهد ممکن است اشاره به نسبت ناروائى باشد که در تورات آمده که سلیمان به خاطر ازدواج با بت پرستان سر انجام به آئین بت پرستى تمایل پیدا کرد! و حتى دست به ساختن بتخانهاى زد! قرآن با این تعبیر خط بطلان بر تمام این اوهام و خرافات مىکشد.
نکته: از جمله مسائلى که در لابلاى داستان سلیمان عینیت یافته این است که: داشتن یک حکومت نیرومند با امکانات مادى فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتى با مقامات معنوى و ارزشهاى الهى و انسانى ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
soham 313
9th November 2013, 08:13 PM
(آیه 41)
زندگى پر ماجراى ایوب و مقام صبرش: ایوب سومین پیامبر است که در این سوره گوشهاى از زندگى او مطرح شده، و پیامبر بزرگ ما موظف گردید سرگذشت او را به یاد آورد، و براى مسلمانان بازگو کند تا از مشکلات طاقت فرسا نهراسند و از لطف و رحمت خدا هرگز مأیوس نشوند.
نام یا سرگذشت ایوب در چندین سوره از قرآن در ردیف پیامبران دیگر آمده که مقام نبوت او را تثبیت و تبیین مىکند، بر خلاف تورات کنونى که او را در زمره پیامبران نشمرده بلکه بندهاى متمکن و نیکوکار داراى اموال و فرزندان بسیار مىداند.
نخست مىگوید: «و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است» (وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ).
از این آیه مقام والاى ایوب در پیشگاه خدا به عنوان «عبدنا» (بنده ما) به خوبى استفاده مىشود، و دیگر این که اشاره سر بستهاى است به گرفتاریهاى شدید و طاقت فرسا و درد و رنج فراوان ایوب.
شخصى از امام صادق علیه السّلام سؤال کرد: بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟
امام علیه السّلام در پاسخ او فرمود: خداوند براى این که اخلاص ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگوئى براى جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «رنج» هر دو شاکر و صابر باشند به شیطان اجازه داد که بر دنیاى او مسلط گردد.
شیطان از خدا خواست اموال سرشار ایوب، زراعت و گوسفندانش و همچنین فرزندان او از میان بروند، آفات و بلاها در مدت کوتاهى آنها را از میان برد، ولى نه تنها از مقام شکر ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت! او از خدا خواست که این بار بر بدن ایوب مسلط گردد، و آن چنان بیمار شود که از شدت درد و رنجورى به خود بپیچد و اسیر و زندانى بستر گردد.
این نیز از مقام شکر او چیزى نکاست.
ولى جریانى پیش آمد که قلب ایوب را شکست و روح او را سخت جریحهدار ساخت، و آن این که جمعى از راهبان بنى اسرائیل به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهى کردهاى که به این عذاب الیم گرفتار شدهاى؟! ایوب باز رشته صبر را از کف نداد، تنها رو به درگاه خدا آورد و جملههاى بالا (آیه شریفه) را بیان نمود و چون از عهده امتحانات الهى به خوبى برآمده بود خداوند درهاى رحمتش را بار دیگر به روى این بنده صابر و شکیبا گشود، و نعمتهاى از دست رفته را یکى پس از دیگرى و حتى بیش از آن را به او ارزانى داشت، تا همگان سر انجام نیک صبر و شکیبائى و شکر را دریابند».
(آیه 42)
در میان تمام ناراحتیها و رنجها آنچه بیشتر روح ایوب را آزار مىداد مسأله شماتت دشمنان بود.
اما سر انجام ایوب از بوته داغ این آزمایش الهى سالم به درآمد، و فرمان رحمت خدا از اینجا آغاز شد که به او دستور داد: «پاى خود را بر زمین بکوب! این چشمه آبى براى شستشو و نوشیدن است» (ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ).
چشمهاى خنک و گوارا و شفابخش از بیماریهاى «برون» و «درون».
توصیف آب به خنک بودن شاید اشاره اى باشد به تأثیر مخصوص شستشو با آب سرد براى بهبود و سلامت تن، همان گونه که در طب امروز نیز ثابت شده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/276
soham 313
10th November 2013, 06:32 AM
[golrooz]صفحه ی 271 از قرآن کریم شامل آیات 43 تا 74 از سوره ی ص[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَيٰ لِأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ(43)
و [مجددا] كسانش را و نظاير آنها را همراه آنها به او بخشيديم تا رحمتي از جانب ما و عبرتي براي خردمندان باشد(43)
وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَٰهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ(44)
[و به او گفتيم] يك بسته تركه به دستت برگير و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشكن ما او را شكيبا يافتيم چه نيكوبنده اي به راستي او توبه كار بود(44)
وَاذْكُرْ عِبَٰدَنَآ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ أُو۟لِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَٰرِ(45)
و بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه نيرومند و ديده ور بودند به يادآور(45)
إِنَّآ أَخْلَصْنَٰهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَي الدَّارِ(46)
ما آنان را با موهبت ويژه اي كه يادآوري آن سراي بود خالص گردانيديم(46)
وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ(47)
و آنان در پيشگاه ما جدا از برگزيدگان نيكانند(47)
وَاذْكُرْ إِسْمَٰعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِّنَ الْأَخْيَارِ(48)
و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را به ياد آور [كه] همه از نيكانند(48)
هَٰذَا ذِكْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مََٔابٍ(49)
اين يادكردي است و قطعا براي پرهيزگاران فرجامي نيك است(49)
جَنَّٰتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَٰبُ(50)
باغهاي هميشگي در حالي كه درهاي [آنها] برايشان گشوده است(50)
مُتَّكِِٔينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَٰكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ(51)
در آنجا تكيه مي زنند [و] ميوه هاي فراوان و نوشيدني در آنجا طلب مي كنند (51)
۞ وَعِندَهُمْ قَٰصِرَٰتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ(52)
و نزدشان [دلبران] فروهشته نگاه همسال است(52)
هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ(53)
اين است آنچه براي روز حساب به شما وعده داده مي شد(53)
إِنَّ هَٰذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ(54)
[مي گويند] در حقيقت اين روزي ماست و آن را پاياني نيست(54)
هَٰذَا وَإِنَّ لِلطَّٰغِينَ لَشَرَّ مََٔابٍ(55)
اين است [حال بهشتيان] و [اما] براي طغيانگران واقعا بد فرجامي است(55)
جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ(56)
به جهنم درمي آيند و چه بد آرامگاهي است(56)
هَٰذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ(57)
اين جوشاب و چركاب است بايد آن را بچشند(57)
وَءَاخَرُ مِن شَكْلِهِۦٓ أَزْوَٰجٌ(58)
و از همين گونه انواع ديگر [عذابها](58)
هَٰذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ لَا مَرْحَبًۢا بِهِمْ إِنَّهُمْ صَالُوا۟ النَّارِ(59)
اينها گروهي اند كه با شما به اجبار [در آتش] درمي آيند بدا به حال آنها زيرا آنان داخل آتش مي شوند(59)
قَالُوا۟ بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَبًۢا بِكُمْ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا فَبِئْسَ الْقَرَارُ(60)
[به رؤساي خود] مي گويند بلكه بر خود شما خوش مباد اين [عذاب] را شما خود براي ما از پيش فراهم آورديد و چه بد قرارگاهي است(60)
قَالُوا۟ رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ(61)
مي گويند پروردگارا هر كس اين [عذاب] را از پيش براي ما فراهم آورده عذاب او را در آتش دو چندان كن(61)
وَقَالُوا۟ مَا لَنَا لَا نَرَيٰ رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ(62)
و مي گويند ما را چه شده است كه مرداني را كه ما آنان را از [زمره] اشرار مي شمرديم نمي بينيم(62)
أَتَّخَذْنَٰهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَٰرُ(63)
آيا آنان را [در دنيا] به ريشخند مي گرفتيم يا چشمها[ي ما] بر آنها نمي افتد(63)
إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ(64)
اين مجادله اهل آتش قطعا راست است(64)
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٌ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(65)
بگو من فقط هشداردهنده اي هستم و جز خداي يگانه قهار معبودي ديگر نيست(65)
رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّٰرُ(66)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است همان شكست ناپذير آمرزنده(66)
قُلْ هُوَ نَبَؤٌا۟ عَظِيمٌ(67)
بگو اين خبري بزرگ است(67)
أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ(68)
[كه] شما از آن روي برمي تابيد(68)
مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍۭ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَيٰٓ إِذْ يَخْتَصِمُونَ(69)
مرا در باره ملاء اعلي هيچ دانشي نبود آنگاه كه مجادله مي كردند(69)
إِن يُوحَيٰٓ إِلَيَّ إِلَّآ أَنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(70)
به من هيچ [چيز] وحي نمي شود جز اينكه من هشداردهنده اي آشكارم(70)
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي خَٰلِقٌۢ بَشَرًا مِّن طِينٍ(71)
آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشري را از گل خواهم آفريد(71)
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا۟ لَهُ سَٰجِدِينَ(72)
پس چون او را [كاملا] درست كردم و از روح خويش در آن دميدم سجده كنان براي او [به خاك] بيفتيد(72)
فَسَجَدَ الْمَلَٰٓئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ(73)
پس همه فرشتگان يكسره سجده كردند(73)
إِلَّآ إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَٰفِرِينَ(74)
مگر ابليس [كه] تكبر نمود و از كافران شد(74)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
10th November 2013, 11:04 AM
(آیه 43)
نخستین و مهمترین نعمت الهى که عافیت و بهبودى و سلامت بود به ایوب بازگشت، نوبت بازگشت مواهب و نعمتهاى دیگر رسید، و در این زمینه قرآن مىگوید: «و خانوادهاش را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ).
«و همانند آنها را بر آنان افزودیم» (وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از سوى ما باشد، و تذکرى براى اندیشمندان» (رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ).
(آیه 44)
تنها مشکلى که براى ایوب مانده بود سوگندى بود که در مورد همسرش خورده بود و آن این که تخلفى از او دید و در آن حال بیمارى سوگند یاد کرد که هرگاه قدرت پیدا کند یک صد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودى مىخواست به پاس وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولى مسأله سوگند و نام خدا در میان بود.
خداوند این مشکل را نیز براى او حل کرد مىفرماید: به او گفتیم «بستهاى از ساقههاى گندم (یا مانند آن) را برگیر، و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن»! (وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ).
و بالاخره در پایان این داستان مىفرماید: «ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبى که بسیار بازگشت کننده (به سوى خدا) بود» (إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
«فرج بعد از شدت» نکته مهمى است که در این ماجرا نهفته است هنگامى که امواج حوادث و بلا از هر سو انسان را در فشار قرار مىدهد، نه تنها نباید مأیوس و نومید گشت، بلکه باید آن را نشانه و مقدمهاى برگشوده شدن درهاى رحمت الهى دانست، چنانکه امیر مؤمنان على علیه السّلام مىفرماید: «به هنگامى که سختیها به اوج خود مىرسد فرج نزدیک است، و هنگامى که حلقههاى بلا تنگتر مىشود راحتى و آسودگى فرا مى رسد».
(آیه 45)
شش پیامبر بزرگ دیگر: در تعقیب آیات گذشته در اینجا نام شش تن دیگر از بزرگترین پیامبران الهى را برده، و اوصاف برجسته آنها را که مىتواند الگو و اسوه براى همه انسانها باشد بطور فشرده بیان مىدارد.
نخست روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىگوید: «به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را» (وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
بندگى خدا یعنى وابستگى مطلق به او، یعنى در برابر اراده او از خود ارادهاى نداشتن، و در همه حال سر بر فرمان او نهادن.
بندگى خدا یعنى بىنیازى از غیر او و تنها چشم بر لطف او دوختن، این همان اوج تکامل انسان و برترین شرف و افتخار اوست.
سپس اضافه مىکند: «صاحبان دستها (ى نیرومند) و چشمها» ى بینا (أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ).
خداوند این پیامبران را به داشتن «درک و تشخیص و بینش قوى» و «قوت و قدرت کافى» براى انجام کار توصیف کرده است.
این الگوئى است براى همه رهروان راه حق که بعد از مقام عبودیت و بندگى خدا با این دو سلاح برنده مسلح گردند.
بنابر این دست و چشم در اینجا به معنى دو عضو مخصوص نیست، بلکه کنایه از دو صفت «علم و قدرت» است.
(آیه 46)
در چهارمین توصیف از آنان مىگوید: «ما آنها را با خلوص ویژهاى خالص کردیم» (إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ).
«و آن یادآورى سراى آخرت بود» (ذِکْرَى الدَّارِ).
افق دید آنها در زندگى چند روزه این دنیا و لذات آن محدود نمىشد، آنها در ماوراى این زندگى زود گذر سراى جاویدان با نعمتهاى بىپایانش را مىدیدند، و همواره براى آن تلاش و کوشش داشتند.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
soham 313
10th November 2013, 11:06 AM
(آیه 47)
در توصیف پنجم و ششم آنها مىفرماید: «و آنها نزد ما از برگزیدگان و نیکانند» (وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ).
ایمان و عمل صالح آنها سبب شده که خدا آنان را از میان بندگان برگزیند و به منصب نبوت و رسالت مفتخر سازد.
(آیه 48)
بعد از اشاره به مقامات برجسته سه پیامبر فوق، نوبت به سه پیامبر بزرگ دیگر مىرسد، مىفرماید: «و به یادآور اسماعیل و الیسع و ذا الکفل را که همه از نیکان بودند» (وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ).
هر یک از آنها الگو و اسوهاى در صبر و استقامت و اطاعت فرمان خدا بودند، مخصوصا اسماعیل که آماده شد جان خود را فداى راه او کند و به همین دلیل «ذبیح اللّه» نامیده شد.
توجه به زندگى آنان براى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و همه مسلمین الهام بخش است، و روح تقوا و فداکارى و ایثار را در آنها زنده مىکند، و در برابر مشکلات و حوادث سخت مقاوم مىسازد.
در میان این سه پیامبر «اسماعیل» از همه معروفتر و شناختهتر است اما در باره «الیسع» آیه 86 سوره انعام نشان مىدهد که او از دودمان ابراهیم، و از پیامبران بزرگ الهى بوده است.
و اما «ذا الکفل» مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه 85 گواه بر این معنى است.
(آیه 49)
این وعده براى پرهیزکاران است: از اینجا فصل دیگرى از آیات این سوره آغاز مىشود که پرهیزکاران و متقین را با گردنکشان طاغى مقایسه کرده، و سرنوشت هر دو گروه را در قیامت شرح مىدهد.
نخست به عنوان یک جمع بندى از سرگذشت انبیاى پیشین و نکات آموزنده زندگى آنها مىفرماید: «این یک یادآورى است» (هذا ذِکْرٌ).
آرى! هدف از بیان فرازهایى از تاریخ پرشکوه آنان داستانسرائى نبود، هدف ذکر و تذکر بود.
هدف بیدار ساختن اندیشهها، بالا بردن سطح معرفت و آگاهى، و افزودن نیروى مقاومت و پایدارى در مسلمانانى است که این آیات براى آنها نازل شده است.
سپس مسأله را از صورت خصوصى و بیان زندگى انبیا درآورده، شکل کلى به آن مىدهد، سرنوشت متقین را بطور عموم مورد بحث قرار داده، مىفرماید:
«و براى پرهیزکاران فرجام نیکوئى است» (وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ).
(آیه 50)
بعد از این جمله کوتاه و سر بسته که خوبى حال آنها را اجمالا ترسیم مىکند، با استفاده از روش اجمال و تفصیل- که روش قرآن است- به شرح آن پرداخته، مىگوید: بازگشت آنها به «باغهاى جاویدان بهشت که درهایش به روى آنان گشوده است» (جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ).
تعبیر به «مفتّحة لهم الابواب» اشاره به آن است حتى زحمت گشودن درها براى بهشتیان وجود ندارد، گوئى بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامى که چشمشان به آنان مىافتد آغوش باز مىکند و آنها را به درون دعوت مىکند!
(آیه 51)
سپس آرامش و احترام خاص بهشتیان را به این صورت بیان مىکند: «در حالى که در آن بر تختها تکیه کرده اند، و میوههاى بسیار و نوشیدنیها در اختیار آنان است» هر زمان آن را مىطلبند، فورا نزدشان حاضر مىشود (مُتَّکِئِینَ فِیها یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ وَ شَرابٍ).
(آیه 52)
بعد از آن سخن از همسران پاک بهشتى به میان آورده، مىگوید: «و نزد آنان همسرانى است که تنها چشم به شوهرانشان دوختهاند، و هم سن و سالند» (وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ).
(آیه 53)
سپس به تمام هفت نعمت بزرگ بهشتیان که در آیات قبل آمده بود اشاره کرده، مىگوید: «این چیزى است که براى روز حساب به شما وعده داده مىشود» (هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ). وعدهاى تخلف ناپذیر و نشاط انگیز، وعدهاى از سوى خداوند بزرگ.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
soham 313
10th November 2013, 11:09 AM
(آیه 54)
و براى تأکید بر جاودانگى این مواهب مىافزاید: «این رزق و روزى ماست، (عطائى است) که هرگز پایان نمىگیرد و فنائى براى آن متصور نیست» (إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ).
بنابر این غم زوال و نابودى که همچون سایه شومى بر نعمتهاى این جهان افتاده در آنجا وجود ندارد، و حتى کاستى در آن ظاهر نمىشود.
(آیه 55)
و این هم کیفر طاغیان! بعد از بیان نعمتهاى هفتگانه و مواهب بىدریغ پروردگار براى پرهیزکاران در اینجا با استفاده از روش مقابله و مقایسه که قرآن زیاد آن را به کار مىگیرد سرنوشت شوم و کیفرهاى گوناگون طاغیان و سرکشان را در برابر خداوند بر مىشمرد.
نخست مىگوید: «این (پاداش پرهیزکاران است) و براى طغیانگران بدترین محل بازگشت است»! (هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ).
(آیه 56)
سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل به شرح این جمله سر بسته پرداخته، مىگوید: این بازگشت شوم و مرجع سوء «همان دوزخ که در آن وارد مىشوند (و به آتش آن مىسوزند) و چه بستر بدى است» (جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ).
بستر جایگاه استراحت است، و باید از هر نظر مناسب حال و موافق طبع باشد، اما چگونه خواهد بود وضع کسانى که بسترشان آتش جهنم مىباشد؟!
(آیه 57)
سپس به انواع دیگرى از عذابهاى آنها پرداخته، مىگوید: «این نوشابه حمیم و غساق [دو مایع سوزان و تیره] است که باید از آن بچشند» (هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ وَ غَسَّاقٌ).
«حمیم» به معنى آب داغ و سوزان که یکى از نوشابههاى دوزخیان است مىباشد، و «غساق» به قطراتى که از پوست تن دوزخیان (و جراحات بدن آنها) بیرون مىآید تفسیر شده است.
(آیه 58)
باز به انواع دیگرى از عذابهاى دردناک آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و جز اینها، کیفرهاى دیگرى همانند آن دارند» (وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ).
(آیه 59)
سپس آخرین مجازات آنها را که همنشینان بد با زبانى مملوّ از سرزنش است مطرح ساخته، مىگوید: هنگامى که رؤساى ضلال وارد دوزخ مىشوند و با چشم خود مىبینند که پیروان را نیز به سمت دوزخ مىآورند به یکدیگر مىگویند: «این گروهى است که همراه شما وارد دوزخ مىشوند» اینها همان سران گمراهیند (هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ).
«خوشامد بر آنها مباد»! (لا مَرْحَباً بِهِمْ).
«همگى در آتش خواهند سوخت» (إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ).
(آیه 60)
به هر حال این صدا به گوش پیروان مىرسد و از ناخوشامد گفتن رؤساى ضلالت سخت خشمگین مىگردند، رو به سوى آنها کرده، «مىگویند: بلکه خوشامد بر شما مباد که این عذاب را شما براى ما فراهم ساختید، چه بد قرارگاهى است اینجا»؟! (قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ).
هدف پیروان از این تعبیر این است که آنها مىخواهند بگویند هر چه هست این حسن را دارد که شما رؤساى ضلالت نیز در این امر با ما مشترکید، و این مایه تشفى قلب ماست.
(آیه 61)
ولى با این حال پیروان به این سخن راضى نمىشوند، چرا که رؤساى ضلالت را که عامل اصلى جرم بودند از خود مستحقتر مىدانند لذا رو به درگاه خدا کرده «مىگویند: پروردگارا! هر کس این عذاب را براى ما فراهم ساخته عذابى مضاعف در آتش دوزخ بر او بیفزا» (قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِی النَّارِ). عذابى به خاطر گمراهى خودشان و عذابى به خاطر گمراه کردن ما.
آرى! این است سر انجام کسانى که با هم پیمان دوستى بستند و در راه انحراف و ضلالت بیعت کردند که وقتى نتایج شوم اعمال خود را مىبینند به مخاصمت و دشمنى و نفرین بر یکدیگر بر مىخیزند.
قابل توجه این که در این آیات ذکر نعمتهاى پرهیزکاران تنوع بیشترى از ذکر مجازاتها و عذابهاى طغیانگران دارد (در قسمت اول به هفت موهبت و در قسمت دوم به پنج عذاب اشاره شده) این شاید به خاطر پیشى گرفتن رحمت خدا بر غضب اوست «یا من سبقت رحمته غضبه»!
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/277
soham 313
10th November 2013, 11:12 AM
(آیه 62)
مخاصمه اصحاب دوزخ! در اینجا گفتگوهاى دوزخیان را چنین ادامه داده، مىفرماید: سردمداران ضلالت هنگامى که به اطراف خود در دوزخ مىنگرند «مىگویند: چرا مردانى را که ما از اشرار مىشمردیم (در اینجا) نمىبینیم»؟! (وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ).
آرى! افرادى همچون «بوجهلها» و «بولهبها» هنگامى که مىبینند اثرى از «عمار یاسرها» «خبابها» و «صهیبها» و «بلالها» در دوزخ نیست، به خود مىآیند و از یکدیگر این سؤال را مىکنند: پس این افراد چه شدند؟
(آیه 63)
«آیا ما آنان را به مسخره گرفتیم یا (به اندازهاى حقیرند که) چشمها آنها را نمىبیند» (أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ).
آرى! ما این مردان بزرگ و با شخصیت را به باد مسخره مىگرفتیم، و گاه حتى از این مرحله نیز پائینتر مىشمردیم و آنها را افراد حقیرى مىدانستیم که اصلا به چشم نمىآمدند، اما آنها مقربان درگاه خدا بودند و الآن بهشت جایگاهشان است.
قابل توجه این که یکى از عوامل عدم درک واقعیتها جدى نگرفتن مسائل و استهزا و شوخى با حقایق است، همیشه باید با تصمیم جدى به بررسى واقعیتها پرداخت تا حقیقت روشن گردد.
(آیه 64)
سپس به عنوان یک خلاصهگیرى از گفتگوهائى که میان دوزخیان واقع مىشود و تأکید بر آنچه گذشت مىفرماید: «این یک واقعیت است گفتگوهاى خصمانه دوزخیان» (إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ).
دوزخیان در این جهان نیز گرفتار تخاصم و نزاعند و روح پرخاشگرى و نزاع و جدال بر آنها حاکم است، و هر روز با کسى درگیر و گلاویز مىشوند، و در قیامت آنچه در درون داشتند ظاهر مىگردد، و در جهنم به جان هم مىافتند.
جالب این که بهشتیان بر سریرها و تختها تکیه زده، به گفتگوهاى دوستانه مشغولند در حالى که دوزخیان در حال جنگ و جدالند که آن خود موهبتى است بزرگ، و این عذابى است دردناک!
(آیه 65)
من یک بیم دهنده ام! از آنجا که تمام بحثهاى گذشته همه جنبه انذار و تهدید براى مشرکان و سرکشان و ظالمان دارد، در اینجا همین مسأله را تعقیب کرده، مىگوید: «بگو: من تنها یک بیم دهندهام»! (قُلْ إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ).
درست است که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بشارت دهنده نیز مىباشد، ولى چون بشارت براى مؤمنان است، و انذار براى مشرکان و مفسدان، و در اینجا روى سخن با گروه اخیر است، تنها تکیه بر انذار شده است.
سپس مىافزاید: «و هیچ معبودى جز خداوند یگانه قهّار نیست» (وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
تکیه بر قهر او نیز به همین منظور است، تا کسى به لطف او مغرور نگردد، و از قهر او خود را ایمن نشمرد، و در گرداب کفر و گناه غوطه ور نشود.
(آیه 66)
و بلا فاصله به عنوان ذکر دلیل براى توحید الوهیت و عبادت پروردگار مىافزاید: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، پروردگار عزیز و غفّار» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ).
در این آیه سه وصف از اوصاف خداوند بیان شده نخست مسأله «ربوبیت» او نسبت به تمام عالم هستى است، دوم و سوم توصیف او به «عزیز» و «غفار» مىباشد که دلیل دیگرى بر «الوهیت» اوست، چرا که تنها کسى شایسته پرستش است که علاوه بر «ربوبیت» قدرت بر مجازات نیز دارد، و علاوه بر قدرت بر مجازات، درهاى رحمت و مغفرت او نیز گشوده است.
(آیه 67)
سپس در جملهاى کوتاه و تکان دهنده خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىفرماید: «بگو: این (قرآن) خبرى بزرگ است» (قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ).
(آیه 68)
«که شما از آن روى گردانید» (أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ).
(آیه 69)
سپس به عنوان مقدمهاى براى ذکر ماجراى آفرینش آدم، و ارزش والاى وجود انسان تا آن حد که فرشتگان همگى در برابر او سجده کردند، مىفرماید: «من از ملأ اعلى (و فرشتگان عالم بالا) به هنگامى که (در باره آفرینش آدم) مخاصمه مىکردند خبر ندارم» (ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلى إِذْ یَخْتَصِمُونَ).
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
soham 313
10th November 2013, 11:14 AM
(آیه 70)
آگاهى من تنها از طریق وحى است، و «تنها چیزى که به من وحى مىشود این است که من انذار کننده آشکارى هستم» (إِنْ یُوحى إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
گر چه فرشتگان، جدال و مخاصمهاى با پروردگار نداشتند، ولى همین اندازه که به خداوند عرض کردند: «آیا مىخواهى کسى را بیافرینى که فساد و خونریزى کند»؟ به این گفتگوها «مخاصمه» اطلاق شده است. که یک اطلاق مجازى است.
(آیه 71)
تکبر کرد و رانده درگاه خدا شد! از این آیه به بعد توضیحى است بر «مخاصمه ملأ اعلى» و «ابلیس» و گفتگو در باره آفرینش «آدم».
نخست مىفرماید: «به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مىآفرینم» (إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ).
(آیه 72)
اما براى این که تصور نشود که بعد وجود انسانى همان بعد خاکى است در این آیه مىافزاید: «هنگامى که آن را نظام بخشیدم، و از روح خود در آن دمیدم براى او به سجده افتید» (فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ).
(آیه 73)
به این ترتیب آفرینش انسان پایان پذیرفت، «روح خدا» و «گل تیره» به هم آمیختند، و موجودى عجیب و بىسابقه که قوس صعودى و نزولیش هر دو بىانتها بود آفرینش یافت، و موجودى با استعداد فوق العاده که مىتوانست شایسته مقام «خلیفة اللهى» باشد، قدم به عرصه هستى گذاشت «در آن هنگام همه فرشتگان سجده کردند» (فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ).
(آیه 74)
«جز ابلیس که تکبّر کرد و از کافران بود» (إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ).
آرى! بدترین بلاى جان انسان نیز همین کبر و غرور است که او را از درک حقایق محروم مىسازد، و به تمرد و سرکشى وا مىدارد، و از صف مؤمنان که صف بندگان مطیع خداست بیرون مىافکند، و در صف کافران که صف یاغیان و طاغیان است قرار مىدهد.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
soham 313
11th November 2013, 06:38 AM
[golrooz] صفحه ی 272 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 88 از سوره ی ص و آیات 1 تا 6 از سوره ی الزمر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ يَٰٓإِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ(75)
فرمود اي ابليس چه چيز تو را مانع شد كه براي چيزي كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آوري آيا تكبر نمودي يا از [جمله] برتري جوياني(75)
قَالَ أَنَا۠ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ(76)
گفت من از او بهترم مرا از آتش آفريده اي و او را از گل آفريده اي(76)
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ(77)
فرمود پس از آن [مقام] بيرون شو كه تو رانده اي(77)
وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِيٓ إِلَيٰ يَوْمِ الدِّينِ(78)
و تا روز جزا لعنت من بر تو باد(78)
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِيٓ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(79)
گفت پروردگارا پس مرا تا روزي كه برانگيخته مي شوند مهلت ده(79)
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ(80)
فرمود در حقيقت تو از مهلت يافتگاني(80)
إِلَيٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ(81)
تا روز معين معلوم(81)
قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(82)
[شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگي را جدا از راه به در مي برم(82)
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ(83)
مگر آن بندگان پاكدل تو را(83)
قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ(84)
فرمود حق [از من] است و حق را مي گويم(84)
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ(85)
هرآينه جهنم را از تو و از هر كس از آنان كه تو را پيروي كند از همگي شان خواهم انباشت(85)
قُلْ مَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ(86)
بگو مزدي بر اين [رسالت] از شما طلب نمي كنم و من از كساني نيستم كه چيزي از خود بسازم و به خدا نسبت دهم(86)
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(87)
اين [قرآن] جز پندي براي جهانيان نيست(87)
وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍۭ(88)
و قطعا پس از چندي خبر آن را خواهيد دانست(88)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَنزِيلُ الْكِتَٰبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ(1)
نازل شدن [اين كتاب] از جانب خداي شكست ناپذير سنجيده كار است(1)
إِنَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَٰبَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ(2)
ما [اين] كتاب را به حق به سوي تو فرود آورديم پس خدا را در حالي كه اعتقاد [خود] را براي او خالص كننده اي عبادت كن(2)
أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَآ إِلَي اللَّهِ زُلْفَيٰٓ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَٰذِبٌ كَفَّارٌ(3)
آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست و كساني كه به جاي او دوستاني براي خود گرفته اند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براي اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمي پرستيم البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند داوري خواهد كرد در حقيقت خدا آن كسي را كه دروغ پرداز ناسپاس است هدايت نمي كند(3)
لَّوْ أَرَادَ اللَّهُ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَيٰ مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ سُبْحَٰنَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَٰحِدُ الْقَهَّارُ(4)
اگر خدا مي خواست براي خود فرزندي بگيرد قطعا از [ميان] آنچه خلق مي كند آنچه را مي خواست برمي گزيد منزه است او اوست خداي يگانه قهار(4)
خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ الَّيْلَ عَلَي النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَي الَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّي أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّٰرُ(5)
آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمي پيچد و روز را به شب درمي پيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتي معين روانند آگاه باش كه او همان شكست ناپذير آمرزنده است(5)
خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَٰحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ الْأَنْعَٰمِ ثَمَٰنِيَةَ أَزْوَٰجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ خَلْقًا مِّنۢ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَٰتٍ ثَلَٰثٍ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّيٰ تُصْرَفُونَ(6)
شما را از نفسي واحد آفريد سپس جفتش را از آن قرار داد و براي شما از دامها هشت قسم پديد آورد شما را در شكمهاي مادرانتان آفرينشي پس از آفرينشي [ديگر] در تاريكيهاي سه گانه [م شيمه و رحم و شكم] خلق كرد اين است خدا پروردگار شما فرمانروايي [و حكومت مطلق] از آن اوست خدايي جز او نيست پس چگونه [و كجا از حق] برگردانيده مي شويد(6)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
11th November 2013, 06:42 AM
(آیه 75)
اینجا بود که ابلیس از سوى خداوند مورد مؤاخذه و بازپرسى قرار گرفت.
«فرمود: اى ابلیس! چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقى که با قدرت خود آفریدم گردید»؟ (قالَ یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ).
تعبیر به «یدى» (دو دست) در اینجا کنایه از قدرت است.
سپس مىافزاید: «آیا تکبر کردى یا از برترینها بودى»؟ برتر از این که فرمان سجود به تو داده شود (أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ).
بدون شک احدى نمى تواند ادعا کند که قدر و منزلتش ما فوق این است که براى خدا سجده کند.
(آیه 76)
اما ابلیس با نهایت تعجب شق دوم را انتخاب کرد، و معتقد بود برتر از آن است که چنین دستورى به او داده شود، لذا با کمال جسارت به مقام استدلال در مخالفتش با فرمان خدا برآمد و «گفت: من از او (آدم) بهترم، مرا از آتش آفریدهاى و او را از گل»! (قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ).
در حقیقت او با این سخن مىخواست هم حکمت خدا را نفى کند و هم امر او را- نعوذ باللّه- بىمأخذ بشمرد.
تمام اشتباه ابلیس در این بود که پنداشت، آتش اشرف از خاک است و هرگز نباید به موجود اشرف دستور داد که در برابر غیر اشرف سجده کند! و تمام اشتباه ابلیس در این دو مقدمه اخیر بود.
زیرا آدم تنها از خاک نبود، بلکه عظمتش از آن روح الهى بود که در آن دمیده شد، و گر نه خاک کجا و این همه افتخار و استعداد و تکامل کجا؟! دوم این که: خاک نه تنها کمتر از آتش نیست، بلکه به مراتب برتر از آن است، تمام زندگى و حیات و منابع حیاتى از خاک بر مىخیزد، گیاهان و گلها و تمام موجودات زنده از خاک مدد مىگیرند.
در حالى که آتش با تمام اهمیتى که در زندگى دارد هرگز به پاى آن نمىرسد، و تنها ابزارى است براى استفاده کردن از منابع خاکى، آن هم ابزارى خطرناک و ویرانگر.
(آیه 77)
اینجا بود که مىبایست این موجود پلید از صفوف ملأ اعلى و فرشتگان عالم بالا اخراج گردد، لذا خداوند به او خطاب کرد و «فرمود:
از آسمانها (و صفوف ملائکه) خارج شو که تو رانده درگاه منى»! (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).
اینجا جاى پاکان و مقربان است، نه جاى آلودگان و سرکشان و تاریک دلان.
(آیه 78)
و سپس افزود: «و مسلما لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود» و همیشه مطرود از رحمت من خواهى بود (وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلى یَوْمِ الدِّینِ).
(آیه 79)
مهم این است که انسان هنگامى که از اعمال زشت خود نتیجه شومى مىگیرد بیدار شود، و به فکر جبران بیفتد، اما چیزى خطرناکتر از آن نیست که همچنان بر مرکب غرور و لجاج سوار گردد، و به مسیر خود به سوى پرتگاه ادامه دهد و این همان سرنوشت شومى بود که دامن «ابلیس» را گرفت.
اینجا بود که «حسد» تبدیل به «کینه» شد، کینهاى سخت و ریشهدار.
چنانکه قرآن مىگوید: «عرض کرد: پروردگارا! مرا تا روزى که انسانها برانگیخته مىشوند مهلت ده» (قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ). مهلتى که از فرزندان آدم انتقام گیرم، و همه را به گمراهى بکشانم.
در حقیقت او مىخواست تا آخرین فرصت ممکن به اغواى فرزندان آدم بپردازد، چرا که روز رستاخیز پایان دوران تکلیف است، و دیگر وسوسه و اغوا مفهومى ندارد، علاوه بر این با این درخواست مرگ را از خود دور کند، و تا قیامت زنده بماند، هر چند همه جهانیان از دنیا بروند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
soham 313
11th November 2013, 06:44 AM
(آیه 80)
در اینجا مشیّت الهى- به دلائلى که به زودى اشاره خواهیم کرد- اقتضا نمود که این خواسته ابلیس برآورده شود، اما نه بطور مطلق، که به صورت مشروط، چنانکه آیه شریفه مىفرماید: «گفت: تو از مهلت داده شدگانى» (قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ).
(آیه 81)
ولى نه تا روز رستاخیز و مبعوث شدن خلایق بلکه «تا روز و زمان معینى» (إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).
این تعبیر اشاره به پایان این جهان است چرا که در آن روز همه موجودات زنده مىمیرند، و تنها ذات پاک خداوند مىماند. (قصص/ 88)
(آیه 82)
اینجا بود که ابلیس مکنون خاطر خود را آشکار ساخت، و هدف نهائیش را از تقاضاى عمر جاویدان نشان داد، و «گفت: به عزّتت سوگند که همه آنان را گمراه خواهم کرد»! (قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ).
سوگند به «عزت» نشان مىدهد که او نهایت پافشارى را در تصمیم خویش داشته و دارد، و تا آخرین نفس بر سر گفتار خود ایستاده است.
(آیه 83)
ولى متوجه این واقعیت بود که گروهى از بندگان خاص خدا به هیچ قیمتى در منطقه نفوذ و حوزه وسوسه او قرار نمىگیرند، لذا ناچار آنها را از گفتار بالا استثنا کرد و گفت: «مگر بندگان مخلص تو از میان آنها»! (إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ).
همانها که در راه معرفت و بندگى تو از روى اخلاص و صدق و صفا گام بر مىدارند، تو نیز آنها را پذیرا شدهاى، خالصشان کردهاى، و در حوزه حفاظت خود قرار دادهاى.
سؤال: چرا خداوند درخواست شیطان را در باره ادامه حیاتش پذیرفت، و چرا فورا نابودش نکرد؟! پاسخ این است که عالم دنیا میدان آزمایش و امتحان است- آزمایشى که وسیله پرورش و تکامل انسانهاست- و مىدانیم آزمایش جز در برابر دشمنان سرسخت و طوفانها و بحرانها امکان پذیر نیست.
البته اگر شیطان هم نبود هواى نفس و وسوسههاى نفسانى انسان را در بوته آزمایش قرار مىداد، اما با وجود شیطان این تنور آزمایش داغتر شد، چرا که شیطان عاملى است از برون و هواى نفس عاملى است از درون!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/278
soham 313
11th November 2013, 06:47 AM
(آیه 84)
آخرین سخن در باره ابلیس! چند آیه آخر سوره ص در حقیقت خلاصهاى است از تمام محتواى این سوره و نتیجهاى است براى بحثهاى مختلفى که در این سوره آمده است.
نخست در پاسخ ابلیس- که تهدید کرد تمام انسانها را به جز «مخلصین» اغوا مىکند- خداوند «فرمود: به حق سوگند، و حق مىگویم» (قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ).
(آیه 85)
«که جهنم را از تو و هر کدام از آنان که از تو پیروى کند، پر خواهم کرد» (لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ).
این تأکیدات براى این است که کسى کمترین تردید و شکى در این باره به خود راه ندهد که براى شیطان و پیروانش راه نجاتى نیست و ادامه خط آنها «دار و البوار» منتهى مىگردد.
(آیه 86)
سپس در پایان روى سخن را به پیامبر کرده و چهار مطلب مهم را در عباراتى کوتاه بیان مىکند، در مرحله اول مىفرماید: «بگو: من از شما هیچ اجر و پاداشى نمىطلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
و به این ترتیب به بهانههاى بهانه جویان پایان مىدهد، و روشن مىسازد که من تنها طالب نجات و سعادت شما هستم، پاداش من تنها بر خداست، همان گونه که در آیات دیگرى از قرآن مجید از قبیل آیه 47 سوره سبأ به آن تصریح شده است «إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ».
این خود یکى از دلائل صدق پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
در مرحله دوم مىگوید: «و من از متکلفین نیستم» (وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ).
سخنانم مقرون به دلیل و منطق است، و هیچ گونه تکلفى در آن وجود ندارد، عباراتم روشن و سخنانم خالى از هرگونه ابهام و پیچیدگى است.
(آیه 87)
در مرحله سوم هدف اصلى این دعوت بزرگ و نزول این کتاب آسمانى را بیان کرده، مىفرماید: «این (قرآن) تذکرى براى همه جهانیان است» (إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ).
آرى! مهم آن است که مردم از غفلت به درآیند و به تفکر و اندیشه پردازند.
(آیه 88)
و در چهارمین و آخرین مرحله مخالفان را با عباراتى کوتاه و پر معنى تهدید کرده، مىگوید: «و خبر آن را بعد از مدتى مىشنوید»! (وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ).
ممکن است شما این سخنان را جدى نگیرید، اما به زودى صدق گفتار من آشکار خواهد شد، هم در این جهان در میدانهاى نبرد اسلام و کفر، در منطقه نفوذ اجتماعى و فکرى، در مجازاتهاى الهى، و هم در عالم دیگر و مجازاتهاى دردناک خدا خواهید دید، خلاصه تازیانه الهى آماده است و به زودى بر گرده مستکبران و ظالمان فرود خواهد آمد.
«پایان سوره ص»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/279
soham 313
11th November 2013, 06:48 AM
سوره زمر [39]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 75 آیه است
محتواى سوره:
این سوره از چند بخش مهم تشکیل یافته است:
1- چیزى که بیش از همه در سراسر این سوره منعکس است مسأله دعوت به توحید خالص مىباشد، توصیه در تمام ابعاد و شاخههایش و تعبیراتش در این زمینه آن چنان مؤثر است که قلب انسان را به سوى اخلاص مىکشاند و جذب مىکند.
2- مسأله دیگر مسأله «معاد» و دادگاه بزرگ عدالت خداست، مسأله ثواب و جزا، غرفههاى بهشتى، و سایبانهاى آتشین دوزخى، مسأله ترس و وحشت روز قیامت، و آشکار شدن نتایج اعمال، و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ.
این مسائل که بر محور معاد دور مىزند آن چنان با مسائل توحیدى آمیخته است که گوئى تار و پود یک پارچه را تشکیل مىدهد.
3- بخش دیگرى از این سوره که تنها قسمت کوتاهى از آن را اشغال مىکند اهمیت قرآن مجید است.
4- بخش دیگرى که آن هم نسبتا کوتاه است بیان سرنوشت اقوام پیشین و مجازات دردناک الهى نسبت به تکذیب کنندگان آیات حق مىباشد.
5- بالاخره بخشى از این سوره نیز پیرامون مسأله توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست.
این سوره به نام سوره «زمر» معروف است که از آیه 71 و 73 این سوره گرفته شده.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «کسى که سوره زمر را قرائت کند خداوند امیدش را (از رحمت خود) قطع نخواهد کرد، و پاداش کسانى را که از خدا مىترسند به او عطا مىکند».
و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده: «کسى که سوره زمر را تلاوت کند خداوند شرف دنیا و آخرت به او مىدهد، و بدون داشتن مال و قبیله قدرت و عزت به او مىبخشد، آن چنان که هر کس او را ببیند از او حساب مىبرد، و بدن او را بر آتش دوزخ حرام مىکند».
مقایسه فضیلتهاى فوق با محتواى این سوره به خوبى نشان مىدهد که این پاداشها از آن کسانى است که «تلاوت» را مقدمهاى براى «اندیشه» و «اندیشه» را وسیلهاى براى «ایمان و عمل» قرار مىدهند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/279
soham 313
11th November 2013, 06:50 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
این سوره با دو آیه در باره نزول قرآن مجید آغاز شده که در یک آیه مبدأ نزول قرآن یعنى ذات پاک خدا مطرح است، و در آیه دیگر محتوا و هدف قرآن.
نخست مىگوید: «این کتابى است که از سوى خداوند عزیز و حکیم نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).
(آیه 2)
سپس به محتواى این کتاب آسمانى و هدف آن پرداخته، مىگوید: «ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ).
چیزى جز «حق» در آن نیست، و مطلبى جز «حق» در آن مشاهده نمىکنى از همین رو حق طلبان به دنبال آن مىروند و تشنه کامان وادى حقیقت در جستجوى محتواى آنند.
و از آنجا که هدف از نزول آن دادن دین خالص به انسانهاست در پایان آیه مىافزاید: «پس خدا را پرستش کن و دین خود را براى او خالص گردان» (فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).
«دین» مجموعه حیات معنوى و مادى انسان را در بر مىگیرد، و بندگان خالص خدا باید تمام شؤن زندگى خود را براى او خالص گردانند.
(آیه 3)
در این آیه بار دیگر روى مسأله «اخلاص» تأکید کرده، مىگوید:
«آگاه باشید که دین خالص از آن خداست»! (أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ).
این عبارت تاب دو معنى دارد:
نخست این که: آنچه را خدا مىپذیرد تنها دین خالص و تسلیم بىقید و شرط در برابر فرمان اوست.
دیگر این که: دین و آئین خالص را تنها از خدا باید گرفت، چرا که هر چه ساخته و پرداخته افکار انسانهاست نارساست، و آمیخته با خطا و اشتباه است.
این آیه در حقیقت بیان دلیل براى آیه قبل است، در آنجا مىگوید: خدا را روى اخلاص عبادت کن، و در اینجا مىافزاید: بدانید خدا تنها عمل خالص را مىپذیرد.
سپس به ابطال منطق سست و واهى مشرکان که راه اخلاص را رها کرده و در بیراهه شرک سرگردان شدهاند پرداخته، چنین مىگوید: «و آنها که غیر خدا را اولیاى خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: اینها را نمىپرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مىکند» و آنجاست که فساد و تباهى اعمال و افکارشان بر همگان آشکار مىشود (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
این آیه در حقیقت تهدیدى است قاطع براى مشرکان که در روز قیامت که روز بر طرف شدن اختلافات و آشکار شدن حقائق است در میان آنها داورى مىکند، و آنان را به کیفر اعمالشان مىرساند، علاوه بر این که در صحنه محشر در برابر همگان رسوا مىشوند.
قرآن مجید مخصوصا روى این نکته تأکید مىکند که انسان بدون هیچ واسطهاى مىتواند با خداى خود تماس گیرد.
نه او از ما دور است، و نه ما از او دوریم، تا نیازى به واسطه باشد، او از هر کس دیگر به ما نزدیکتر است، در همه جا حضور دارد، و در درون قلب ما جاى اوست.
بنابر این پرستش واسطهها- خواه فرشتگان و جن و مانند آنها باشند، و خواه پرستش بتهاى سنگى و چوبى- یک عمل بىاساس و دروغین است، به علاوه کفران نعمتهاى پروردگار محسوب مىشود، چرا که بخشنده نعمت سزاوار پرستش است نه این موجودات بىجان یا سراپا نیاز.
لذا در پایان آیه مىگوید: «خداوند آن کس را که دروغگو و کفران کننده است هرگز هدایت نمىکند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ).
چرا که خود مقدمات بسته شدن درهاى هدایت را فراهم ساخته است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/279
soham 313
11th November 2013, 06:52 AM
(آیه 4)
او حاکم بر همه چیز است، چه نیازى به فرزند دارد؟
مشرکان علاوه بر این که بتها را واسطه و شفیعان نزد خدا مىدانستند عقیده دیگرى در باره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان داشتند که آنها را دختران خدا مىپنداشتند.
آیه شریفه به پاسخ این پندار زشت پرداخته، مىگوید: «اگر (به فرض محال) خدا مىخواست فرزندى انتخاب کند از میان مخلوقاتش آنچه را مىخواست بر مىگزید» (لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفى مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ).
«منزه است (از این که فرزندى داشته باشد) او خداوند یکتاى پیروز است» (سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).
آیه در صدد بیان این مطلب است که فرزند لابد براى «کمک» یا «انس روحى» است، به فرض محال که خداوند نیاز به چنین چیزى داشت فرزند لزومى نداشت، بلکه از میان مخلوقات شریف خود کسانى را بر مىگزید که این هدف را تأمین کنند چرا فرزند انتخاب کند؟
ولى از آنجا که او واحد و یگانه و قاهر و غالب بر همه چیز و ازلى و ابدى است نه نیازى به کمک کسى دارد، و نه وحشتى در او تصور مىشود که از طریق انس گرفتن با چیزى بر طرف گردد و نه احتیاج به ادامه نسل دارد، بنابر این او منزه و پاک است از داشتن فرزند خواه فرزند حقیقى باشد و یا فرزند انتخابى.
(آیه 5)
سپس براى تثبیت این واقعیت که خدا هیچ نیازى به مخلوقات ندارد، و نیز براى بیان نشانههائى از توحید و عظمتش مىفرماید: «آسمانها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حق بودن آنها دلیل بر این است که هدفى بزرگ در کار بوده که آن چیزى جز تکامل موجودات، و در پیشاپیش آنها انسان، و سپس منتهى شدن به رستاخیز نیست.
بعد از بیان این آفرینش بزرگ به گوشهاى از تدبیر عجیب و تغییرات حساب شده و نظامات شگرف حاکم بر آنها اشاره کرده، مىگوید: «شب را بر روز مىپیچد و روز را بر شب» (یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ).
نکته لطیفى که در این تعبیر قرآنى، نهفته این است که زمین کروى است و به دور خود گردش مىکند و بر اثر این گردش، نوار سیاه شب و نوار سفید روز دائما گرد آن مىگردند، گوئى از یکسو نوار سفید بر سیاه و از سوى دیگر نوار سیاه بر سفید پیچیده مىشود.
به هر حال قرآن مجید در مورد نظام «نور» و «ظلمت» پیدایش شب و روز تعبیرات گوناگونى دارد که هر کدام به نکتهاى اشاره مىکند و از زاویه خاصى به آن مىنگرد.
سپس به گوشه دیگرى از تدبیر و نظم این جهان پرداخته، مىگوید:
«و خورشید و ماه را مسخر فرمان خویش قرار داد که هر کدام تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهند» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
نه خورشید در حرکتى که به گرد خود دارد، یا حرکتى که با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از کهکشان پیش مىرود کمترین بىنظمى از خود نشان مىدهد، و نه ماه در حرکت خود به دور زمین و به دور خودش، و در همه حال سر بر فرمان او دارند، «مسخر قوانین آفرینش» اویند، تا سر آمد عمرشان به وضع خود ادامه مىدهند.
در پایان آیه به عنوان تهدید مشرکان در عین گشودن راه بازگشت و لطف و عنایت مىفرماید: «آگاه باشید که او قادر و آمرزنده است»! (أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ).
به مقتضاى عزت و قدرت بىانتهایش هیچ گنهکار و مشرکى نمىتواند از چنگال عذابش بگریزد، و به مقتضاى غفاریتش پرده بر روى عیوب و گناهان توبه کاران مىافکند و آنها را در سایه رحمتش قرار مىدهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/279
soham 313
11th November 2013, 06:53 AM
(آیه 6)
همه شما را از نفس واحدى آفرید: باز در اینجا سخن از آیات عظمت آفرینش خداوند و بیان قسمت دیگرى از نعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست.
نخست از آفرینش انسان سخن مىگوید، مىفرماید: «او شما را از یک نفس آفرید، و همسرش را از (باقیمانده گل) او خلق کرد» (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها).
آفرینش همه انسانها از «نفس واحد» اشاره به مسأله آفرینش آدم جد نخستین ماست، که این همه افراد بشر با تنوع خلقت، و خلق و خوى متفاوت، و استعدادها و ذوقهاى مختلف، همه به یک ریشه باز مىگردد که آن «آدم» است.
تعبیر به «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» در واقع اشاره به این است که خدا آدم را آفرید سپس همسرش را از باقیمانده گل او خلق کرد.
لازم به یادآورى است که آفرینش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلکه از باقیمانده گل او صورت گرفته است، چنانکه در روایات اسلامى به آن تصریح شده.
بعد از آن به مسأله آفرینش چهار پایان که از وسائل مهم زندگى انسانهاست- از یک سو براى تغذیه خود از شیر و گوشت آنها استفاده مىکنند، و از سوى دیگر از پوست و پشم آنها لباس و انواع وسائل زندگى مىسازند، و از سوى سوم به عنوان مرکب و وسیله حمل و نقل از آنها بهره مىگیرند- اشاره کرده، مىفرماید: «و براى شما هشت زوج از چهار پایان ایجاد کرد» (وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ).
منظور از «هشت زوج» گوسفند و بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است.
سپس به حلقه دیگرى از حلقههاى آفرینش پروردگار که تطورات خلقت جنین بوده باشد پرداخته، مىگوید: «او شما را در شکم مادرانتان آفرینشى بعد از آفرینش دیگر در میان تاریکیهاى سه گانه مىبخشد» (یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ).
ظلمتهاى سه گانه اشاره به ظلمت شکم مادر، و ظلمت رحم، و مشیمه (کیسه مخصوصى که جنین در آن قرار گرفته است) مىباشد که در حقیقت سه پرده ضخیم است که بر روى جنین کشیده شده.
سید الشهدا، امام حسین علیه السّلام در دعاى معروف «عرفه» به هنگام برشمردن نعمت و قدرت خداوند به پیشگاه او چنین عرض مىکند: «آغاز آفرینش مرا از قطرات ناچیز منى قرار دادى، سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه، در میان گوشت و پوست و خون ساکن نمودى، آفرینش مرا آشکار نساختى، و در آن مخفیگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى، و هیچیک از امور حیاتى مرا به من واگذار نکردى، سپس مرا به دنیا کامل و سالم منتقل ساختى».
در پایان آیه و بعد از ذکر حلقههاى سه گانه توحیدى پیرامون خلقت انسان، و چهارپایان، و تطورات جنین، مىگوید: «این است خداوند، پروردگار شما که حکومت (عالم هستى) از آن اوست، هیچ معبودى جز او نیست پس چگونه از راه حق منحرف مىشوید»؟! (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
گوئى انسان را بعد از مشاهده این آثار بزرگ توحیدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده، سپس به ذات مقدسش اشاره کرده، مىگوید: «این است خداوند و معبود و پروردگار شما»
با صد هزار جلوه برون آمدى که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/280
soham 313
12th November 2013, 06:16 AM
[golrooz] صفحه ی 273 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 20 از سوره ی الزمر[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِن تَكْفُرُوا۟ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلَا يَرْضَيٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا۟ يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَيٰ ثُمَّ إِلَيٰ رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(7)
اگر كفر ورزيد خدا از شما سخت بي نياز است و براي بندگانش كفران را خوش نمي دارد و اگر سپاس داريد آن را براي شما مي پسندد و هيچ بردارنده اي بار [گناه] ديگري را برنمي دارد آنگاه بازگشت شما به سوي پروردگارتان است و شما را به آنچه مي كرديد خبر خواهد داد كه او به راز دلها داناست(7)
۞ وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَٰنَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُوٓا۟ إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَٰبِ النَّارِ(8)
و چون به انسان آسيبي رسد پروردگارش را در حالي كه به سوي او بازگشت كننده است مي خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتي عطا كند آن [مصيبتي] را كه در رفع آن پيشتر به درگاه او دعا مي كرد فراموش مي نمايد و براي خدا همتاياني قرار مي دهد تا [خود و ديگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به كفرت اندكي برخوردار شو كه تو از اهل آتشي(8)
أَمَّنْ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ الَّيْلِ سَاجِدًا وَقَآئِمًا يَحْذَرُ الْءَاخِرَةَ وَيَرْجُوا۟ رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(9)
[آيا چنين كسي بهتر است] يا آن كسي كه او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مي كند [و] از آخرت مي ترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد بگو آيا كساني كه مي دانند و كساني كه نمي دانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند(9)
قُلْ يَٰعِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّقُوا۟ رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا۟ فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَٰسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّي الصَّٰبِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ(10)
بگو اي بندگان من كه ايمان آورده ايد از پروردگارتان پروا بداريد براي كساني كه در اين دنيا خوبي كرده اند نيكي خواهد بود و زمين خدا فراخ است بي ترديد شكيبايان پاداش خود را بي حساب [و] به تمام خواهند يافت(10)
قُلْ إِنِّيٓ أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ(11)
بگو من مامورم كه خدا را در حالي كه آيينم را براي او خالص گردانيده ام بپرستم(11)
وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ(12)
و مامورم كه نخستين مسلمانان باشم(12)
قُلْ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ(13)
بگو من اگر به پروردگارم عصيان ورزم از عذاب روزي هولناك مي ترسم(13)
قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِينِي(14)
بگو خدا را مي پرستم در حالي كه دينم را براي او بي آلايش مي گردانم(14)
فَاعْبُدُوا۟ مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَٰسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَلَا ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ(15)
پس هر چه را غير از او مي خواهيد بپرستيد [ولي به آنان] بگو زيانكاران در حقيقت كساني اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده اند آري اين همان خسران آشكار است(15)
لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَٰلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَٰعِبَادِ فَاتَّقُونِ(16)
آنها از بالاي سرشان چترهايي از آتش خواهند داشت و از زير پايشان [نيز] طبق هايي [آتشين است] اين [كيفري] است كه خدا بندگانش را به آن بيم مي دهد اي بندگان من از من بترسيد(16)
وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا۟ الطَّٰغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَيٰ فَبَشِّرْ عِبَادِ(17)
و[لي] آنان كه خود را از طاغوت به دور مي دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوي خدا بازگشته اند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من كه(17)
الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ هَدَيٰهُمُ اللَّهُ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمْ أُو۟لُوا۟ الْأَلْبَٰبِ(18)
به سخن گوش فرامي دهند و بهترين آن را پيروي مي كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان(18)
أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ(19)
پس آيا كسي كه فرمان عذاب بر او واجب آمده [كجا روي رهايي دارد] آيا تو كسي را كه در آتش است مي رهاني(19)
لَٰكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا۟ رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ(20)
ليكن كساني كه از پروردگارشان پروا داشتند براي ايشان غرفه هايي است كه بالاي آنها غرفه هايي [ديگر] بنا شده است نهرها از زير آن روان است وعده خداست خدا خلاف وعده نمي كند(20)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
12th November 2013, 06:20 AM
(آیه 7)
بعد از ذکر این نعمتهاى بزرگ پروردگار، در این آیه به مسأله «شکر و کفران» پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مى دهد.
نخست مى گوید: نتیجه کفران و شکر شما به خودتان باز مى گردد «اگر کفران کنید، خداوند از شما بىنیاز است» و همچنین اگر شکر نعمت او را به جا آورید نیازى به آن ندارد (إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ).
سپس مىافزاید: این غنا و بىنیازى پروردگار مانع از آن نیست که شما را مکلف به شکر و ممنوع از کفران سازد، چرا که «تکلیف» خود لطف و نعمت دیگرى است، آرى «او هرگز کفران را براى بندگانش نمى پسندد، و اگر شکر او را به جا آورید آن را براى شما مى پسندد» (وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ).
بعد از بیان این دو مطلب به مسأله سومى در این رابطه مىپردازد، و آن «مسؤولیت هر کس در برابر عمل خویش است» چرا که مسأله «تکلیف» بدون این معنى کامل نمىشود، مىفرماید: «و هیچ گنهکارى گناه دیگرى را بر دوش نمىکشد»! (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
و از آنجا که تکلیف بدون کیفر و پاداش معنى ندارد، در مرحله چهارم به مسأله معاد اشاره کرده، مىگوید: «سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و او شما را از آنچه انجام مىدادید آگاه مىسازد» (ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
و چون مسأله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امکان پذیر نیست، آیه را با این جمله پایان مىدهد: «چرا که او به آنچه در سینه هاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
و به این ترتیب مجموعهاى از فلسفه تکلیف و خصوصیات آن، و همچنین مسؤولیت انسانها و مسأله جزا و پاداش و کیفر را در جملههایى کوتاه و منسجم بیان مىدارد.
(آیه 8)
در آیات گذشته سخن از توحید استدلالى و معرفت پروردگار از طریق مطالعه آیات عظمت او در آفاق و انفس بود. در اینجا از توحید فطرى سخن به میان مىآورد و روشن مىسازد آنچه را که انسان از طریق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرینش درک مىکند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد که در طوفانهاى حوادث، خود را نشان مىدهد. برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 213
مىفرماید: «و هنگامى که انسان را زیانى رسد (نور توحید در قلبش درخشیدن مىگیرد) پروردگار خود را مىخواند در حالى که به سوى او باز مىگردد» و از گناه و غفلت خود پشیمان است (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ).
«اما هنگامى که نعمتى از خود به او عطا کند، آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مىخواند از یاد مىبرد» (ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ).
«و براى خداوند همتایانى قرار مىدهد تا (علاوه بر گمراهى خویش) مردم را از راه او منحرف سازد» (وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ).
منظور از «انسان» در اینجا انسانهاى عادى و تربیت نایافته در پرتو تعلیمات انبیاء است، و گر نه دست پروردگان مردان حق همچون خود آنان در «سرّاء» و «ضرّاء» در ناراحتیها و راحتیها، در ناکامیها و کامیابیها همواره به یاد او هستند، و دست به دامن لطف او دارند.
در پایان آیه این گونه افراد را با تهدیدى صریح و قاطع مخاطب ساخته، مىگوید: «به او بگو: از کفرت بهره گیر (و چند روزى را به غفلت و غرور طى کن اما بدان) که از دوزخیانى» (قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ).
مگر چنین انسان کوته فکر گمراه و گمراه کننده سرنوشتى غیر از این مىتواند داشته باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/280
soham 313
12th November 2013, 06:23 AM
(آیه 9)
آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟ در این آیه از روش مقایسه- که روش شناخته شده قرآن براى تفهیم مسائل مختلف است- استفاده کرده، مىگوید:
آیا چنین کسى با ارزش است «یا کسى که در ساعات شب به عبادت مشغول است، و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت مىترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است» (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ).
آن انسان مشرک و فراموشکار و متلون و گمراه و گمراه کننده کجا و این انسان بیدار دل و نورانى که با خوف و رجاء خدا را مىخواند، کجا؟! تکیه روى ساعات شب به خاطر آن است که در آن ساعات حضور قلب بیشتر و آلودگى به ریا از هر زمان کمتر است.
در دنباله آیه پیامبر را مخاطب ساخته، مىفرماید: «بگو: آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند یکسانند»؟! (قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
نه، یکسان نیستند «تنها خردمندان متذکر مىشوند» (إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).
گر چه سؤال فوق سؤالى است وسیع و گسترده ولى اشارهاى است به سؤال قبل یعنى آیا کسانى که مىدانند آن مشرکان لجوج و کوردل با این مؤمنان پاک و روشن ضمیر و مخلص نابرابرند با کسانى که از این واقعیت روشن آگاه نیستند مساویند؟
این جمله جزء شعارهاى اساسى اسلام است که عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مىسازد، و معلوم مىشود این دو گروه نه در پیشگاه خدا یکسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنیا در یک صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر یکسانند و نه در باطن.
علم در این آیه و آیات دیگر قرآن به معنى دانستن یک مشت اصطلاحات یا روابط مادى در میان اشیاء، و به اصطلاح «علوم رسمى» نیست، بلکه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است که انسان را به «قنوت» یعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و امید به رحمت خدا دعوت مىکند، این است حقیقت علم، و علوم رسمى نیز اگر در خدمت چنین معرفتى باشد علم است، و اگر مایه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود «قیل و قالى» بیش نیست.
(آیه 10)
خطوط اصلى برنامه بندگان مخلص: در حقیقت آیات گذشته که مقایسهاى میان مشرکان مغرور و مؤمنان مطیع فرمان خدا و نیز میان عالمان و جاهلان شده بود، در اینجا خطوط اصلى برنامههاى بندگان راستین و مخلص را ضمن «هفت دستور» که در طى چند آیه آمده و هر آیه با خطاب «قل» شروع مىشود بیان شده است.
نخست از تقوا شروع مىکند و به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد: «بگو: اى بندگان من که ایمان آوردهاید! از (مخالفت پروردگارتان بپرهیزید» (قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ).
آرى! تقوا که همان خویشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسؤولیت و تعهد در پیشگاه حق است نخستین برنامه بندگان مؤمن خدا و معیار شخصیت و کرامت انسان در پیشگاه پروردگار است.
در دومین دستور به مسأله «احسان و نیکوکارى» در این دنیا که دار عمل است پرداخته، و از طریق بیان نتیجه احسان، مردم را به آن تشویق و تحریص مىکند، مىفرماید: «براى کسانى که در این دنیا نیکى کردهاند پاداش نیکى است» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ).
آرى! نیکوکارى بطور مطلق در این دنیا در گفتار، در عمل، در طرز اندیشه و تفکر نسبت به دوستان، و نسبت به بیگانگان، نتیجهاش برخوردارى از پاداش عظیم در هر دو جهان است که نیکى جز نتیجه نیک نخواهد داشت.
در حقیقت تقوا یک عامل بازدارنده است، و احسان یک عامل حرکت آفرین که مجموعا «ترک گناه» و «انجام فرائض و مستحبات» را شامل مىشود.
سومین دستور تشویق به «هجرت» از مراکز شرک و کفر و آلوده به گناه است مىگوید: «و زمین خداوند وسیع است» اگر تحت فشار سران کفر بودید مهاجرت کنید (وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ).
که در حقیقت پاسخى است به بهانه جویان سست ارادهاى که مىگفتند: ما در سرزمین مکه به خاطر سیطره حکومت مشرکان قادر به انجام وظایف الهى خود نیستیم، قرآن مىگوید: سرزمین خدا محدود به مکه نیست، مکه نشد مدینه، دنیا پهناور است، به جاى دیگر نقل مکان کنید.
این به خوبى نشان مىدهد که فشار و خفقان محیط در آنجا که امکان هجرت وجود دارد به هیچ وجه در پیشگاه خدا عذر نیست.
و از آنجا که هجرت معمولا همراه با مشکلات فراوانى در جنبههاى مختلف زندگى است چهارمین دستور را در باره صبر و استقامت به این صورت بیان مىکند:
«صابران اجر و پاداش خود را بىحساب دریافت مىدارند» (إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ).
تعبیر «بغیر حساب» نشان مىدهد که صابران با استقامت برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خدا دارند، و اهمیت هیچ عملى به پایه صبر و استقامت نمىرسد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/280
soham 313
12th November 2013, 06:26 AM
(آیه 11)
در پنجمین دستور سخن از مسأله اخلاص، و توحید خالص از هر گونه شائبه شرک، به میان آمده، اما در اینجا لحن کلام عوض مىشود و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از وظائف و مسؤولیتهاى خودش سخن مىگوید، مىفرماید: «بگو: من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم» (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).
(آیه 12)
سپس به ششمین دستور اشاره کرده، مىافزاید: «و مأمورم که نخستین مسلمان باشم»! (وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ).
(آیه 13)
هفتمین و آخرین دستور که مسأله خوف از مجازات پروردگار در روز قیامت است نیز با همین لحن عنوان شده، مىفرماید: «بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم کنم از عذاب روز بزرگ (قیامت) مىترسم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
تا این حقیقت روشن شود که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نیز بندهاى از بندگان خدا است، او نیز مأمور به پرستش خالصانه است و از کیفر الهى خائف مىباشد، و این خود نشانه روشنى بر عظمت و حقانیت اوست.
(آیه 14)
بعد از ذکر برنامه هفت مادهاى آیات فوق (تقوا، احسان، هجرت، صبر، اخلاص، تسلیم، و خوف) از آنجا که مسأله اخلاص مخصوصا در برابر انگیزههاى مختلف شرک ویژگى خاصى دارد بار دیگر براى تأکید به سراغ آن رفته، و با همان لحن مىفرماید: «بگو: تنها خدا را مىپرستم در حالى که دینم را براى او خالص مىکنم» (قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی).
(آیه 15)
«شما هر کس را جز او مىخواهید بپرستید» (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ).
سپس مىافزاید: «بگو: این راه، راه زیانکاران است چرا که) زیانکاران واقعى آنانند که سرمایه وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست دادهاند»! (قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
نه از وجود خویش بهرهاى گرفتند، و نه از سرمایه عمر نتیجهاى، نه خانواده و فرزندانشان وسیله نجات آنها هستند و نه مایه آبرو و شفاعت در پیشگاه حق، تازه در برابر از دست دادن این سرمایههاى عظیم، سختترین و دردناکترین عذاب را براى خود فراهم ساخته اند.
«آگاه باشید زیان آشکار همین است»! (أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/281
soham 313
12th November 2013, 06:27 AM
(آیه 16)
در این آیه یکى از چهرههاى زیان آشکار آنها را این گونه توصیف مىکند: «براى آنها از بالاى سرشان سایبانهائى از آتش، و در زیر پایشان نیز سایبانهائى» از آتش است! (لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ).
و به این ترتیب آنها از هر طرف با شعلههاى آتش محاصره شدهاند، چه خسرانى از این بالاتر؟ و چه عذابى از این دردناکتر؟! این در حقیقت تجسمى از حالات دنیاى آنهاست که جهل و کفر و ظلم به تمام وجودشان احاطه کرده بود، و از هر سو آنها را مىپوشاند.
سپس براى تأکید و عبرت مىافزاید: «این چیزى است که خداوند با آن بندگانش را مىترساند، اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهیزید»! (ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ).
تعبیر به «عباد» (بندگان) اشاره به این است که اگر خداوند تهدیدى به عذاب مىکند آن هم به خاطر لطف و رحمت اوست، تا بندگان حق گرفتار چنین سرنوشت شومى نشوند.
(آیه 17)
بندگان حقیقى خدا: باز در اینجا، قرآن از روش مقایسه بهرهگیرى کرده، و در مقابل مشرکان متعصب و لجوجى که سرنوشتى جز آتش دوزخ ندارند سخن از بندگان خاص و حقیقت جوى پروردگار به میان آورده، مىگوید: و کسانى که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوى خدا بازگشتند بشارت از آن آنهاست» (وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى).
«اجتناب از طاغوت» دورى از هر گونه شرک و بت پرستى و هوى پرستى و شیطان پرستى و تسلیم در برابر حاکمان جبّار و سلطه گران ستمکار را فرا مىگیرد و «أَنابُوا إِلَى اللَّهِ» جامع روح تقوا و پرهیزکارى و ایمان است، و البته چنین کسانى در خور بشارتند.
سپس براى معرفى این بندگان ویژه مىگوید: «پس بندگان مرا بشارت ده» (فَبَشِّرْ عِبادِ).
(آیه 18)
«همان کسانى که سخنان را مىشنوند، و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند» (الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).
«آنها کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمندانند» (أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ).
این دو آیه که به صورت یک شعار اسلامى درآمده، آزاد اندیشى مسلمانان، و انتخابگرى آنها را در مسائل مختلف به خوبى نشان مىدهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/281
soham 313
12th November 2013, 06:29 AM
(آیه 19)
و از آنجا که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به هدایت گمراهان و مشرکان سخت علاقه داشت، و از انحراف آنها که گوش شنوا در برابر حقایق نداشتند رنج مىبرد این آیه به او از طریق بیان این حقیقت که این عالم، عالم آزادى و امتحان است، و گروهى سر انجام مستوجب آتشند دلدارى داده، مىگوید: «آیا تو مىتوانى کسى را که فرمان عذاب الهى در باره او قطعى شده رهایى بخشى، آیا تو مىتوانى کسى را که در درون آتش است برگیرى و نجات دهى؟ (أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ).
بدیهى است قطعى شدن فرمان عذاب در باره این گروه جنبه اجبارى نداشته، بلکه به خاطر اعمالى است که مرتکب شدهاند.
(آیه 20)
اما براى شادى قلب پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و امیدوارى مؤمنان، در این آیه چنین مىگوید: «ولى آنها که تقواى الهى پیشه کردند غرفههایى در بهشت دارند که بر فراز آنها غرفههاى دیگرى بنا شده» (لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ).
اگر دوزخیان در میان پردههاى آتش قرار دارند، بهشتیان غرفههایى دارند بر فراز غرفهها، و قصرهایى بر فراز قصرها، چرا که دیدن منظره گلها و آبها و نهرها و باغها از فراز غرفهها لذت بخش و دلپذیرتر است.
این غرفههاى زیباى بهشتى با نهرهائى که از زیر آن جارى مىشود تزیین شده لذا در دنباله آیه مىفرماید: «و از زیر آنها نهرها جارى است» (تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
آرى «این وعده الهى است، و خداوند در وعده خود تخلّف نمىکند» (وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/281
soham 313
13th November 2013, 09:18 AM
[golrooz] صفحه ی 274 از قرآن کریم شامل آیات 21 تا 37 از سوره ی الزمر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَسَلَكَهُ يَنَٰبِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَٰنُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَيٰهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَٰمًا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَيٰ لِأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ(21)
مگر نديده اي كه خدا از آسمان آبي فرود آورد پس آن را به چشمه هايي كه در [طبقات زيرين] زمين است راه داد آنگاه به وسيله آن كشتزاري را كه رنگهاي آن گوناگون است بيرون مي آورد سپس خشك مي گردد آنگاه آن را زرد مي بيني سپس خاشاكش مي گرداند قطعا در اين [دگرگونيها] براي صاحبان خرد عبرتي است(21)
أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَٰمِ فَهُوَ عَلَيٰ نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَٰسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(22)
پس آيا كسي كه خدا سينه اش را براي [پذيرش] اسلام گشاده و [در نتيجه] برخوردار از نوري از جانب پروردگارش مي باشد [همانند فرد تاريكدل است] پس واي بر آنان كه از سخت دلي ياد خدا نمي كنند اينانند كه در گمراهي آشكارند(22)
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَٰبًا مُّتَشَٰبِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَيٰ ذِكْرِ اللَّهِ ذَٰلِكَ هُدَي اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَآءُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(23)
خدا زيباترين سخن را [به صورت] كتابي متشابه متضمن وعد و وعيد نازل كرده است آنان كه از پروردگارشان مي هراسند پوست بدنشان از آن به لرزه مي افتد سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مي گردد اين است هدايت خدا هر كه را بخواهد به آن راه نمايد و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبري نيست(23)
أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوٓءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَقِيلَ لِلظَّٰلِمِينَ ذُوقُوا۟ مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(24)
پس آيا آن كس كه [به جاي دستها] با چهره خود گزند عذاب را روز قيامت دفع مي كند [مانند كسي است كه از عذاب ايمن است] و به ستمگران گفته مي شود آنچه را كه دستاوردتان بوده است بچشيد(24)
كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَيٰهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ(25)
كساني [هم] كه پيش از آنان بودند به تكذيب پرداختند و از آنجا كه حدس نمي زدند عذاب برايشان آمد(25)
فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْءَاخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا۟ يَعْلَمُونَ(26)
پس خدا در زندگي دنيا رسوايي را به آنان چشانيد و اگر مي دانستند قطعا عذاب آخرت بزرگتر است(26)
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(27)
و در اين قرآن از هر گونه مثلي براي مردم آورديم باشد كه آنان پندگيرند(27)
قُرْءَانًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ(28)
قرآني عربي بي هيچ كژي باشد كه آنان راه تقوا پويند(28)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكَآءُ مُتَشَٰكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(29)
خدا مثلي زده است مردي است كه چند خواجه ناسازگار در [مالكيت] او شركت دارند [و هر يك او را به كاري مي گمارند] و مردي است كه تنها فرمانبر يك مرد است آيا اين دو در مث ل يكسانند سپاس خداي را [نه] بلكه بيشترشان نمي دانند(29)
إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ(30)
قطعا تو خواهي مرد و آنان [نيز] خواهند مرد(30)
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ عِندَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ(31)
سپس شما روز قيامت پيش پروردگارتان مجادله خواهيد كرد(31)
۞ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَي اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَآءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًي لِّلْكَٰفِرِينَ(32)
پس كيست ستمگرتر از آن كس كه بر خدا دروغ بست و [سخن] راست را چون به سوي او آمد دروغ پنداشت آيا جاي كافران در جهنم نيست(32)
وَالَّذِي جَآءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ(33)
و آن كس كه راستي آورد و آن را باور نمود آنانند كه خود پرهيزگارانند(33)
لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَٰلِكَ جَزَآءُ الْمُحْسِنِينَ(34)
براي آنان هر چه بخواهند پيش پروردگارشان خواهد بود اين است پاداش نيكوكاران(34)
لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا۟ وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(35)
تا خدا بدترين عملي را كه كرده اند از ايشان بزدايد و آنان را به بهترين كاري كه مي كرده اند پاداش دهد(35)
أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(36)
آيا خدا كفايت كننده بنده اش نيست و [كافران] تو را از آنها كه غير اويند مي ترسانند و هر كه را خدا گمراه گرداند برايش راهبري نيست(36)
وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ(37)
و هر كه را خدا هدايت كند گمراه كننده اي ندارد مگر خدا نيست كه نيرومند كيفرخواه است(37)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
13th November 2013, 09:23 AM
(آیه 21)
در این آیه بار دیگر قرآن به دلائل توحید و معاد باز مىگردد، و بحثهایى را که در آیات گذشته پیرامون کفر و ایمان بود تکمیل مىکند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، به عنوان سرمشقى براى همه مؤمنان، مىفرماید: «آیا ندیدى که خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمههائى در زمین وارد نمود»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ).
قطرههاى حیاتبخش باران از آسمان نازل مىشود، قشر «نفوذ پذیر» زمین آنها را به درون مىپذیرد و تا به قشر «نفوذ ناپذیر» مىرسد آنها را متوقف مىسازد و ذخیره مىکند، سپس بصورت چشمهها و قناتها و چاهها بیرون مىفرستد.
بعد مىافزاید: «سپس با آن زراعتى را خارج مىسازد که رنگهاى مختلف دارد» (ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).
هم انواع آن مختلف است، همچون گندم و جو و برنج و ذرت، و هم کیفیتهاى آن متفاوت است، و هم رنگ ظاهرى آن، بعضى سبز تیره، بعضى سبز کمرنگ، بعضى داراى برگهاى پهن و گسترده، و بعضى برگهاى باریک و لطیف و همچنین ...!
بعد به مراحل دیگر حیات این گیاه پرداخته، مىگوید: «بعد آن گیاه خشک مىشود به گونهاى که آن را زرد و بىروح مىبینى»! (ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا).
تند باد از هر سو مىوزد، و آن را که سست شده است از جا مىکند «سپس آن را درهم شکسته و خرد مىکند» (ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً).
«در این مثال تذکرى است براى خردمندان» از ناپایدارى دنیا (إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ).
تذکرى است از نظام حسابشده و با عظمت عالم هستى و ربوبیت پروردگار در این صحنه عظیم، و نیز تذکرى است از پایان زندگى و خاموش شدن شعلههاى حیات، و سپس مسأله رستاخیز، و تجدید حیات مردگان.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/281
soham 313
13th November 2013, 09:24 AM
(آیه 22)
به دنبال این درس بزرگ توحید و معاد به مقایسهاى در میان مؤمن و کافر پرداخته تا این حقیقت را روشن سازد که قرآن و وحى آسمانى نیز همچون دانههاى باران است که بر سرزمین دلها نازل مىشود، همان گونه که تنها زمینهاى آماده از قطرات حیاتبخش باران منتفع مىشود تنها دلهائى از آیات الهى بهره مىگیرد که در سایه لطف او و خودسازى آمادگى و گسترش پیدا کرده است.
مىفرماید: «آیا کسى که خدا سینهاش را براى اسلام گشاده است و بر فراز مرکبى از نور الهى قرار گرفته» همچون کوردلان گمراه است؟! (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ).
سپس مىافزاید: «واى بر آنها که قلبهائى سخت در برابر ذکر خدا دارند» (فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ).
نه مواعظ سودمند در آن مؤثر است، نه انذار و بشارت، نه آیات تکاندهنده قرآن آن را به حرکت در مىآورد.
آرى «آنها در گمراهى آشکارى هستند» (أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
به دلهائى که در برابر نور حق و هدایت انعطافى از خود نشان نمىدهد، و نرم و تسلیم نمىگردد، و نور هدایت در آن نفوذ نمىکند «قلبهاى قاسیه» یا قساوتمند گفته مىشود، و در فارسى از قساوت به سنگدلى تعبیر مىکنیم.
در روایتى مىخوانیم که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «نشانه شرح صدر توجه به سراى جاوید، و جدا شدن از سراى غرور، و آماده گشتن براى استقبال از مرگ پیش از نزول آن است».
(آیه 23)
شأن نزول:
نقل کردهاند که: روزى جمعى از صحابه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که ملالت خاطرى پیدا کرده بودند عرض کردند: اى رسول خدا! چه مىشد حدیثى براى ما بیان مىکردى تا زنگار ملالت از دلهاى ما بزداید؟
در اینجا آیه نازل شد و قرآن را به عنوان «أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» معرفى کرد.
تفسیر:
در آیات گذشته سخن از بندگانى در میان بود که مطالب را مىشنوند و بهترین آنها را برمىگزینند، در اینجا به همین مناسبت سخن از قرآن به میان مىآید تا ضمن تکمیل بحثهاى گذشته حلقههاى توحید و معاد را با ذکر دلائل «نبوت» تکامل بخشد.
نخست مىگوید: «خداوند بهترین سخن را نازل کرده است» (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ).
سپس به شرح مزایاى قرآن پرداخته و ضمن بیان سه توصیف امتیازات بزرگ این کتاب آسمانى را شرح داده، مىفرماید: «کتابى است که آیاتش (در لطف و زیبائى و عمق و محتوا) همانند یکدیگر است» (کِتاباً مُتَشابِهاً).
منظور از «متشابه» در اینجا کلامى است که قسمتهاى مختلف آن با یکدیگر همرنگ و هماهنگ مىباشد، هیچ گونه تضاد و اختلافى در میان آن نیست، خوب و بد ندارد.
این درست بر خلاف کلمات انسانهاست که هر قدر در آن دقت شود هنگامى که گسترده و وسیع گردد خواه ناخواه اختلافات و تناقضها و تضادهائى در آن پیدا مىشود، بررسى آثار نویسندگان معروف و بزرگ اعم از نثر و نظم نیز گواه زنده این مطلب است.
سپس مىافزاید: ویژگى دیگر این کتاب این است که: «آیاتى مکرر دارد» با تکرارى شوقانگیز (مَثانِیَ).
این تعبیر ممکن است اشاره به تکرار مباحث مختلف داستانها، سرگذشتها، مواعظ و اندرزها بوده باشد، اما تکرارى که هرگز ملالتآور نیست، بلکه شوق انگیز است و نشاط آفرین، و این یکى از اصول مهم فصاحت است.
بعد از این توصیف به آخرین ویژگى قرآن در این بحث یعنى مسأله نفوذ عمیق و فوق العاده آن پرداخته، مىگوید: «از شنیدن آیاتش لرزه بر اندام کسانى که از پروردگارشان مىترسند مىافتد برون و درونشان نرم و متوجه ذکر خدا مىشود» (تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ).
چه ترسیم جالب و زیبائى از نفوذ عجیب آیات قرآن در دلهاى آماده، نخست در آن خوف و ترسى ایجاد مىکند، خوفى که مایه بیدارى و آغاز حرکت است، و ترسى که انسان را متوجه مسؤولیتهاى مختلفش مىسازد.
در مرحله بعد حالت نرمش و پذیرش سخن حق به او مىبخشد و به دنبال آن آرامش مىیابد.
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: «هنگامى که بدن بندهاى از خوف خدا لرزان شود گناهش فرو مىریزد همان گونه که برگ خشک از درختان».
در پایان آیه، بعد از بیان این اوصاف مىگوید: «این هدایت الهى است که هر کس را بخواهد با آن راهنمایى مىکند» (ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ).
درست است که قرآن براى هدایت همگان نازل شده اما تنها حق طلبان و حقیقت جویان و پرهیزگاران از نور هدایتش بهره مىگیرند، و آنها که تاریکى تعصب و لجاجت بر روح آنها حکم فرماست نه تنها بهرهاى از آن نمىگیرند، بلکه بر اثر عناد و دشمنى بر ضلالتشان افزوده مىشود.
لذا در دنبال این سخن مىفرماید: «و هر کس را خداوند گمراه سازد راهنمائى براى او نخواهد بود» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
ضلالتى که پایههاى آن به دست خود او گذارده شده، و زیر بنایش بوسیله اعمال نادرستشان استحکام یافته، و به همین دلیل کمترین منافاتى با اصل اختیار و آزادى اراده انسانها ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/282
soham 313
13th November 2013, 09:26 AM
(آیه 24)
در این آیه گروه ظالمان و مجرمان را با گروه مؤمنانى که وضع حالشان قبلا بیان شد مقایسه مىکند، تا در این مقایسه واقعیتها بهتر روشن گردد، مىفرماید: «آیا کسى که با صورت خود عذاب دردناک (الهى) را در روز قیامت دور مىسازد» همانند کسى است که هرگز آتش دوزخ به او نمىرسد (أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
حال ظالمان دوزخى در آن روز به گونهاى است که باید با صورت از خود دفاع کنند، چرا که دست و پاى آنها در غل و زنجیر است.
سپس در پایان آیه مىافزاید: در آن روز «به ظالمان گفته مىشود: بچشید آنچه را به دست مىآوردید» و انجام مىدادید! (وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ).
آرى! فرشتگان عذاب این واقعیت دردناک را براى آنها بیان مىکنند که اینها همان اعمال شماست که در کنار شما قرار گرفته، و آزارتان مىدهد.
(آیه 25)
آنچه تاکنون گفته شد اشاره کوتاهى بود به عذابهاى دردناک آنان در قیامت و در این آیه سخن از عذاب دنیاى آنها مىگوید، مبادا تصور کنند که در این زندگى دنیا در امان خواهند بود، مىفرماید: «کسانى که قبل از آنها بودند نیز.
(آیات ما را) تکذیب نمودند، و عذاب (الهى) از جائى که فکر نمىکردند به سراغشان آمد» (کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 26)
در این آیه نشان مىدهد که عذاب دنیوى آنها تنها جنبه جسمانى نداشته، بلکه کیفر روانى نیز بوده است، مىفرماید: «خداوند خوارى را در زندگى این دنیا به آنها چشانید» (فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).
آرى! اگر انسان گرفتار مصیبتى شود اما آبرومند و سر بلند جان بسپارد مهم نیست، مهم آن است که با خوارى و ذلت جان دهد، و با بىآبروئى و رسوائى گرفتار چنگال عذاب شود.
ولى با این همه «عذاب آخرت شدیدتر است اگر مىدانستند» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
تعبیر به «اکبر» (بزرگتر) کنایه از شدت و سختى عذاب است.
(آیه 27)
قرآنى که هیچ کژى در آن نیست: در اینجا همچنان بحث از قرآن مجید و ویژگیهاى آن است و بحثهاى گذشته را در این زمینه تکمیل مىکند.
نخست از مسأله جامعیت قرآن چنین سخن مىگوید: «ما براى مردم در این قرآن از هر نوع مثلى زدیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).
از سرگذشت دردناک ستمگران و سرکشان پیشین، از عواقب هولناک گناه، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرینش، از احکام و قوانین متقن، خلاصه هر چه براى هدایت انسانها لازم بود در لباس امثال براى آنها شرح دادیم.
«شاید متذکر شوند» و از راه خطا به راه راست بازگردند (لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/282
soham 313
13th November 2013, 09:28 AM
(آیه 28)
سپس به توصیف دیگرى از قرآن پرداخته، مىگوید: «قرآنى است فصیح و خالى از هر گونه کجى و نادرستى» (قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ).
در پایان آیه مىگوید: هدف از نزول قرآن با این همه اوصاف این بوده است که «شاید آنها (مردم) پرهیزکارى پیشه کنند» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
(آیه 29)
سپس قرآن به ذکر مثالى از این امثال پرداخته و سرنوشت موحد و مشرک را در قالب مثلى گویا و زیبا چنین ترسیم مىکند: «خداوند مثالى زده است:
مردى را که مملوک شریکانى است که در باره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند» (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ). و هر کدام او را به کارى دستور مىدهد.
و از آن بدتر این که براى تأمین نیازهاى زندگى این یکى او را به دیگرى حواله مىدهد، و آن دیگر به این، و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بىنوا و سرگردان است «و مردى که تنها تسلیم یک نفر است» (وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ).
خط و برنامه او مشخص، صاحب اختیار او معلوم است، نه گرفتار تردید است و نه سرگردانى، نه تضاد و نه تناقض، با روحى آرام گام برمىدارد.
«آیا این دو یکسانند»؟! (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا).
و این گونه است حال «مشرک» و «موحد»: مشرکان در میان انواع تضادها و تناقضها غوطهورند، هر روز دل به معبودى مىبندند، اما موحدان دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزیدهاند.
و در پایان آیه مىافزاید: «حمد مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).
«ولى بیشتر آنان نمىدانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ). و با وجود این دلائل روشن به خاطر حبّ دنیا و شهوات سرکش به حقیقت راه نمىبرند.
(آیه 30)
به دنبال بحثى که در آیات گذشته پیرامون توحید و شرک بود در این آیه سخن از نتایج توحید و شرک در صحنه قیامت مىگوید.
نخست از مسأله «مرگ» که دروازه قیامت است شروع مىکند، و عمومیت قانون مرگ را نسبت به همه انسانها روشن ساخته، مىگوید: «تو مىمیرى، و آنها نیز خواهند مرد»! (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ).
آرى «مرگ» از مسائلى است که همه انسانها در آن یکسانند.
بعضى از مفسران گفتهاند: دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله انتظار مرگ او را مىکشیدند و خوشحال بودند که سر انجام او خواهد مرد! قرآن در این آیه به آنها پاسخ مىگوید که اگر پیامبر بمیرد آیا شما زنده مىمانید؟
(آیه 31)
سپس بحث را به دادگاه قیامت برده، مخاصمه بندگان را در صحنه محشر مجسّم مىکند، و مىفرماید: «سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان مخاصمه مىکنید» (ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ).
آیات بعد نشان مىدهد که این مخاصمه در میان پیامبران و مؤمنان از یک سو، و مشرکان و مکذبان از سوى دیگر خواهد بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/282
soham 313
13th November 2013, 09:30 AM
(آیه 32)
سخن از حضور مردم در صحنه قیامت و مخاصمه در آن دادگاه بزرگ بود، در اینجا نیز همان بحث را ادامه مىدهد، و مردم را به دو گروه «مکذبان» و «مصدّقان» تقسیم مىکند.
گروه اول داراى دو وصفند، چنانکه مىفرماید: «پس چه کسى ستمکارتر است از آن کسى که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى که به سراغ او آمده تکذیب کند» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ).
افراد بى ایمان و مشرک بسیار دروغ بر خدا مىبستند، گاه فرشتگان را دختران او مىخواندند، گاه عیسى را پسر او مىگفتند، گاه بتها را شفیعان درگاه او مىدانستند، و گاه احکام دروغینى در زمینه حلال و حرام جعل مىکردند و به او نسبت مىدادند، و مانند اینها.
و اما سخن صدقى که به سراغ آنها آمد و تکذیب کردند همان وحى آسمانى قرآن مجید بود.
و در پایان آیه در یک جمله کوتاه کیفر این گونه افراد را چنین بیان مىکند: «آیا در جهنم جایگاهى براى کافران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ).
هنگامى که نام «جهنم» برده مىشود بقیه عذابهاى دردناک نیز در آن خلاصه شده است.
(آیه 33)
در باره گروه دوم نیز دو توصیف ذکر کرده، مىفرماید: «اما کسى که سخن راست بیاورد، و کسى که آن را تصدیق کند آنان پرهیزکارانند» (وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).
به این ترتیب سخن از کسانى است که هم آورنده صدقند و هم عمل کننده به آن، سخن از آنهاست که مکتب وحى و سخن حق پروردگار را در عالم نشر داده، و خود به آن مؤمن هستند و عمل مىکنند، اعم از پیامبران و امامان معصوم و تبیین کنندگان مکتب آنها.
(آیه 34)
در این آیه سه پاداش بزرگ براى این گروه بیان مىدارد: نخست مىفرماید: «آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنان موجود است و این است جزاى نیکوکاران» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ).
گستردگى مفهوم این آیه به قدرى است که تمام مواهب معنوى و نعمتهاى مادى را شامل مىشود، آنچه در تصور و وهم ما بگنجد یا نگنجد؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/283
soham 313
13th November 2013, 09:31 AM
(آیه 35)
دومین و سومین پاداش آنان را به این صورت بیان مىکند: «تا خداوند بدترین اعمالى را که انجام داده اند (در سایه ایمان و صداقت آنها) بیامرزد و آنها را به بهترین اعمال که انجام مىدادند پاداش دهد» (لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).
چه تعبیر جالبى! از یکسو این تقاضا را دارند که بدترین اعمالشان در سایه لطف الهى پوشانده شود، و با آب توبه این لکهها از دامانشان پاک گردد، و از سوى دیگر تقاضایشان این است که خداوند بهترین اعمالشان را معیار پاداش قرار دهد و همه اعمال آنها را به حساب آن بپذیرد! و خداوند نیز با تعبیرى که در این آیات بیان فرموده درخواست آنان را پذیرفته است، بدترین را مىبخشد، و بهترین را معیار پاداش قرار مىدهد.
(آیه 36)
شأن نزول:
نقل کردهاند که: بت پرستان مکه پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از خشم و غضب بتها بر حذر مىداشتند، و مىگفتند: از آنها بدگوئى مکن، و بر خلاف آنها اقدام منما که تو را دیوانه مىکنند و آزار مىرسانند! (آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت).
تفسیر:
«خدا» کافى است! به دنبال تهدیدهائى که خداوند در آیات گذشته نسبت به مشرکان بیان فرمود، و وعدههائى که به پیامبرش داده است در این آیه سخن از تهدیدهاى کفار به میان مىآورد و مىگوید: «آیا خداوند براى (نجات و دفاع از) بندهاش (در برابر دشمنان) کافى نیست؟ اما آنها تو را از غیر او مىترسانند» (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ).
خداوندى که قدرتش برتر از همه قدرتهاست و از نیازها و مشکلات بندگانش به خوبى آگاه است و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممکن است بندگان با ایمانش را در برابر طوفان حوادث و موج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟ هنگامى که او پشتیبان بندهاش باشد،
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى نبرد رگى چون نخواهد خداى!
و هنگامى که بخواهد کسى را یارى کند،
هزار دشمنم ار مىکنند قصد هلاک گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک
چه رسد به بتها که موجوداتى بىارزش و بىخاصیتند.
این آیه نویدى است براى همه پویندگان راه حق و مؤمنان راستین مخصوصا در محیطهائى که در اقلیت قرار دارند و از هر سو مورد تهدیدند.
در دنباله این آیه و آیه بعد اشاره به مسأله «هدایت» و «ضلالت» و تقسیم مردم به دو گروه «گمراه» و «هدایت یافته» و این که همه اینها از ناحیه خدا است مىکند، تا روشن شود تمامى بندگان نیازمند درگاه اویند، و بىخواست او چیزى در عالم رخ نمىدهد، مىفرماید: «و هر کس را خداوند گمراه کند هیچ هدایت کننده اى ندارد» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/283
soham 313
13th November 2013, 09:32 AM
(آیه 37)
«و هر کس را خدا هدایت کند هیچ گمراه کنندهاى نخواهد داشت» (وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ).
بدیهى است نه آن ضلالت بىدلیل است، و نه این هدایت بىحساب، بلکه هر یک تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او.
و چه بیخبرند کسانى که رابطه این گونه آیات را از آیات دیگر قرآن بریده و آن را گواه بر مکتب جبر گرفتهاند، گوئى نمىدانند که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مىکنند.
بلکه در ذیل همین آیه شاهد گویائى بر این معنى است، چرا که مىفرماید:
«آیا خداوند توانا و داراى مجازات نیست»؟ (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ).
مىدانیم انتقام از ناحیه خداوند به معنى مجازات در برابر اعمال خلافى است که انجام شده، این نشان مىدهد که اضلال او جنبه مجازات دارد، و عکس العمل اعمال خود انسانهاست، و طبعا هدایت او نیز جنبه پاداش و عکس العمل اعمال خالص و پاک و مجاهده در طریق «اللّه» دارد.
هدایت و ضلالت از سوى خداست!
هدایت در لغت به معنى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است و آن را به دو شعبه تقسیم کردهاند: «ارائه طریق» و «ایصال به مطلوب» و به تعبیر دیگر «هدایت تشریعى» و «هدایت تکوینى».
توضیح این که: گاه انسان راه را به کسى که طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنایت نشان مىدهد، اما پیمودن راه و رسیدن به مقصود بر عهده خود اوست.
ولى گاه دست طالب راه را مىگیرد و علاوه بر ارائه طریق او را به مقصد مىرساند.
البته نقطه مقابل آن «اضلال» است.
یک نگاه اجمالى به آیات قرآن به خوبى روشن مىسازد که قرآن هدایت و ضلالت را فعل خدا مىشمرد، و هر دو را به او نسبت مىدهد.
مطالعه سطحى این آیات و عدم درک معنى عمیق آنها سبب شده است که گروهى در تفسیر آنها به «ضلالت» بیفتند و زیر آوارهاى مکتب «جبر» مدفون گردند.
اما دقیقترین تفسیرى که با همه آیات هدایت و ضلالت سازگار است و همه آنها را به خوبى تفسیر مىکند این است که بگوئیم:
هدایت تشریعى به معنى ارائه طریق، جنبه عمومى و همگانى دارد و هیچ قید و شرطى در آن نیست، چنانکه در آیه 3 سوره دهر آمده: «ما راه را به انسان نشان دادیم خواه شکرگزارى کند یا کفران» و در آیه 51 سوره آل عمران مىخوانیم: «تو همه انسانها را به صراط مستقیم دعوت مىکنى» بدیهى است دعوت پیامبر مظهر دعوت خداست چرا که هر چه او دارد از خدا دارد.
و در باره جمعى از منحرفان و مشرکان در آیه 23 سوره نجم آمده است:
«هدایت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد».
اما هدایت تکوینى به معنى ایصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پیچ و خمهاى راه، و حفظ و حمایت از آنها تا رساندن به ساحل نجات که موضوع بحث بسیارى دیگر از آیات قرآن است هرگز بىقید و شرط نمىباشد، این هدایت مخصوص گروهى است که اوصاف آنها در قرآن بیان شده و اضلال که نقطه مقابل آن است نیز مخصوص گروهى است که اوصاف آنان نیز بیان گشته.
قرآن مجید در یک جا سر چشمه ضلالت را فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده. (بقره/ 26) در جاى دیگر تکیه روى مسأله ظلم شده و آن را زمینه ساز ضلالت معرفى کرده. (بقره/ 258) و در جاى دیگر کفر به عنوان زمینه ساز گمراهى ذکر شده. (بقره/ 264) باز در آیه دیگر اسراف و دروغگوئى را عامل گمراهى شمرده است. (غافر/ 28) نتیجه این که قرآن ضلالت الهى را مخصوص کسانى مىشمرد که داراى این اوصافند: «کفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «کفران».
آیا کسانى که داراى این اوصافند شایسته ضلالت و گمراهى نیستند؟! این در زمینه مسأله ضلالت، و اما در مورد «هدایت» نیز شرائط و اوصافى در قرآن بیان شده که نشان مىدهد آن هم بدون علت، و بر خلاف حکمت الهى نیست.
در یک جا پیروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمینه ساز هدایت الهى شمرده شده است. (مائده/ 16) در جاى دیگر توبه و انابه عامل استحقاق هدایت شمرده شده است. (رعد/ 27) و در آیه دیگر جهاد آن هم جهاد مخلصانه و در راه خدا به عنوان شرط اصلى هدایت ذکر شده است. (عنکبوت/ 69) و بالاخره در آیه دیگر پیمودن مقدارى از راه هدایت به عنوان شرطى براى ادامه این راه به لطف خداوند ذکر شده است. (محمد/ 17) نتیجه این که تا از سوى بندگان توبه و انابهاى نباشد، تا پیرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و کوششى صورت نگیرد، و تا گامهاى نخستین را در مسیر حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمىشود، دست آنان را نمىگیرد و ایصال به مطلوب نمىکند.
آیا شمول هدایت نسبت به کسانى که داراى این اوصافند بىحساب است و یا دلیل بر جبرى بودن هدایت محسوب مىشود! ملاحظه مىکنید آیات قرآن در این زمینه بسیار روشن و گویاست، منتهى کسانى که نتوانسته یا نخواستهاند جمع بندى صحیحى از آیات هدایت و ضلالت کنند گرفتار چنان اشتباه خطرناکى شدهاند، و «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند» باید گفت زمینه این «ضلالت» را نیز خودشان فراهم ساختهاند! به هر حال مشیت الهى که در آیات هدایت و ضلالت روى آن تکیه شده، هرگز به معنى مشیت بىدلیل و خالى از حکمت نیست، بلکه در هر مورد شرائط خاصى دارد که آن را هماهنگ با حکیم بودن او مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/283
soham 313
14th November 2013, 06:44 AM
[golrooz] صفحه ی 275 از قرآن کریم شامل آیات 38 تا 51 از سوره ی الزمر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَءَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَٰتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ(38)
و اگر از آنها بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را خلق كرده قطعا خواهند گفت خدا بگو [هان] چه تصور مي كنيد اگر خدا بخواهد صدمه اي به من برساند آيا آنچه را به جاي خدا مي خوانيد مي توانند صدمه او را برطرف كنند يا اگر او رحمتي براي من اراده كند آيا آنها مي توانند رحمتش را بازدارند بگو خدا مرا بس است اهل توكل تنها بر او توكل مي كنند(38)
قُلْ يَٰقَوْمِ اعْمَلُوا۟ عَلَيٰ مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَٰمِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ(39)
بگو اي قوم من شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد من [نيز] عمل مي كنم پس به زودي خواهيد دانست(39)
مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ(40)
[كه] چه كس را عذابي كه رسوايش كند خواهد آمد و عذابي پايدار بر او نازل مي شود(40)
إِنَّآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَٰبَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَيٰ فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَآ أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ(41)
ما اين كتاب را براي [رهبري] مردم به حق بر تو فروفرستاديم پس هر كس هدايت شود به سود خود اوست و هر كس بيراهه رود تنها به زيان خودش گمراه مي شود و تو بر آنها وكيل نيستي(41)
اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَيٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَيٰٓ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(42)
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامي باز مي ستاند و [نيز] روحي را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مي كند] پس آن [نفسي] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مي دارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامي معين [به سوي زندگي دنيا] بازپس مي فرستد قطعا در اين [امر] براي مردمي كه مي انديشند نشانه هايي [از قدرت خدا]ست(42)
أَمِ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَآءَ قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا۟ لَا يَمْلِكُونَ شَئًْا وَلَا يَعْقِلُونَ(43)
آيا غير از خدا شفاعتگراني براي خود گرفته اند بگو آيا هر چند اختيار چيزي را نداشته باشند و نينديشند(43)
قُل لِّلَّهِ الشَّفَٰعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(44)
بگو شفاعت يكسره از آن خداست فرمانروايي آسمانها و زمين خاص اوست سپس به سوي او باز گردانيده مي شويد(44)
وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِۦٓ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ(45)
و چون خدا به تنهايي ياد شود دلهاي كساني كه به آخرت ايمان ندارند منزجر مي گردد و چون كساني غير از او ياد شوند بناگاه آنان شادماني مي كنند(45)
قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ عَٰلِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ أَنتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا۟ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(46)
بگو بار الها اي پديدآورنده آسمانها و زمين [اي] داناي نهان و آشكار تو خود در ميان بندگانت بر سر آنچه اختلاف مي كردند داوري مي كني(46)
وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا۟ بِهِ مِن سُوٓءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا۟ يَحْتَسِبُونَ(47)
و اگر آنچه در زمين است يكسره براي كساني كه ظلم كرده اند باشد و نظيرش [نيز] با آن باشد قطعا [همه] آن را براي رهايي خودشان از سختي عذاب روز قيامت خواهند داد و آنچه تصور[ش را] نمي كردند از جانب خدا بر ايشان آشكار مي گردد(47)
وَبَدَا لَهُمْ سَئَِّاتُ مَا كَسَبُوا۟ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(48)
و [نتيجه] گناهاني كه مرتكب شده اند برايشان ظاهر مي شود و آنچه را كه بدان ريشخند مي كردند آنها را فرا مي گيرد(48)
فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَٰنَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَٰهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُ عَلَيٰ عِلْمٍۭ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(49)
و چون انسان را آسيبي رسد ما را فرا مي خواند سپس چون نعمتي از جانب خود به او عطا كنيم مي گويد تنها آن را به دانش خود يافته ام نه چنان است بلكه آن آزمايشي است ولي بيشترشان نمي دانند(49)
قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَآ أَغْنَيٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا۟ يَكْسِبُونَ(50)
قطعا كساني كه پيش از آنان بودند [نيز] اين [سخن] را گفتند و آنچه به دست آورده بودند كاري برايشان نكرد(50)
فَأَصَابَهُمْ سَئَِّاتُ مَا كَسَبُوا۟ وَالَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مِنْ هَٰٓؤُلَآءِ سَيُصِيبُهُمْ سَئَِّاتُ مَا كَسَبُوا۟ وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ(51)
تا [آنكه] كيفر آنچه مرتكب شده بودند بديشان رسيد و كساني از اين [گروه] كه ستم كرده اند به زودي نتايج سوء آنچه مرتكب شده اند بديشان خواهد رسيد و آنان درمانده كننده [ما] نيستند(51)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
14th November 2013, 06:48 AM
(آیه 38)
آیا معبودان شما توانائى بر حل مشکلى دارند؟ از آنجا که در آیات پیشین سخن از عقیده انحرافى مشرکان و عواقب شوم آن بود، در اینجا از دلائل توحید سخن مىگوید تا بحث گذشته را با ذکر دلیل تکمیل کند.
نخست مىفرماید: «و اگر از آنها بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟
حتما مىگویند: خدا!» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
چرا که هیچ وجدان و خردى نمىپذیرد که این عالم وسیع و پهناور با آن همه عظمت، مخلوق موجودى زمینى باشد تا چه رسد به بتهاى بىروح و فاقد عقل و شعور، و به این ترتیب قرآن آنها را به داورى عقل و حکم وجدان و فطرت مىبرد، تا نخستین پایه توحید را که مسأله خالقیت آسمان و زمین است در قلوب آنها محکم کند.
در مرحله بعد سخن از مسأله سود و زیان و تأثیر در منافع و مضار انسان به میان مىآورد، تا ثابت کند بتها هیچ نقشى در این زمینه ندارند، مىافزاید: «بگو: آیا هیچ در باره معبودانى که غیر از خدا مىخوانید اندیشه مىکنید که اگر خدا زیانى براى من بخواهد آیا آنها مىتوانند گزند او را بر طرف سازند؟ و یا اگر رحمتى براى من بخواهد آیا آنها مىتوانند جلو رحمت او را بگیرند»؟! (قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ).
اکنون که نه «خالقیت» از آن آنهاست و نه «قدرت بر سود و زیانى» دارند پرستش آنها چه معنى دارد؟
اینجاست که به عنوان یک نتیجهگیرى کلى و نهائى مىفرماید: «بگو: خدا مرا کافى است، و همه متوکلان تنها بر او توکل مىکنند» (قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ).
این سخن که مشرکان خالقیت آسمان و زمین را مخصوص خداوند مىدانستند کرارا در آیات قرآن آمده است.
این امر نشان مىدهد که مطلب نزد آنها کاملا مسلم بوده است، و این خود بهترین سندى است بر ابطال شرک چرا که «توحید خالقیت و مالکیت و ربوبیت» عالم هستى خود بهترین دلیل بر «توحید عبودیت» است، و نتیجه آن توکل بر ذات پاک خدا و چشم برگرفتن از غیر اوست.
(آیه 39)
در این آیه آنهائى را که در برابر منطق عقل و وجدان تسلیم نیستند با یک تهدید الهى و مؤثر مخاطب ساخته، مىفرماید: به آنها «بگو:
اى قوم من! شما هر چه در توان دارید انجام دهید، من نیز به وظیفه خود عمل مىکنم، اما به زودى خواهید دانست» (قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(آیه 40)
خواهید دانست «چه کسى عذاب خوار کنندهاى (در دنیا) به سراغش مىآید و (سپس) عذابى جاویدان (در آخرت) بر او وارد مىگردد» (مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ).
و به این ترتیب آخرین سخن را به آنها مىگوید که یا تسلیم منطق عقل و خرد شوید و به نداى وجدان گوش فرا دهید و یا در انتظار دو عذاب دردناک باشید:
عذابى در دنیا که باعث خوارى و رسوائى است، و عذابى در آخرت که جاودانى و همیشگى است، و اینها همان عذابهائى است که با دست خود فراهم کرده اید، و آتشى است که هیزم آن را خودتان جمع کرده و افروخته اید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/283
soham 313
14th November 2013, 06:50 AM
(آیه 41)
بعد از ذکر دلائل توحید، و بیان سرگذشت مشرکان و موحدان، در این آیه این حقیقت را توضیح مىدهد که پذیرش و عدم پذیرش شما سود و زیانش متوجه خودتان است، و اگر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در این زمینه اصرار مىورزد نه برگزیده تفسیر نمونه، ج4، ص: 233
به خاطر نفعى است که عائد او شود، بلکه صرفا انجام وظیفه الهى است، مىفرماید:
«ما این کتاب (آسمانى) را براى مردم به حق نازل کردیم» (إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ).
«هر کس هدایت را پذیرد به نفع خود اوست، و هر کس گمراهى را برگزیند تنها به زیان خود گمراه مىگردد» (فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).
«و تو مأمور اجبار آنها به هدایت نیستى» وظیفه تو تنها ابلاغ و انذار است (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ).
(آیه 42)
سپس براى این که روشن سازد همه چیز انسانها و از جمله حیات و مرگشان به دست خداست مىگوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىکند» (اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها).
«و ارواحى را که نمردهاند نیز به هنگام خواب» مىگیرد (وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها).
و به این ترتیب «خواب» برادر «مرگ» است و شکل ضعیفى از آن.
بعد مىافزاید: «سپس ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه مىدارد (به گونهاى که هرگز از خواب بیدار نمىشوند) و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) باز مىگرداند تا سر آمدى معین» (فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
آرى «در این امر نشانههاى روشنى است براى کسانى که اندیشه مىکنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
(آیه 43)
از آنجا که در آیه قبل حاکمیت «اللّه» بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیدارى مسلم شد در این آیه سخن از انحراف مشرکان در مسأله شفاعت به میان مىآورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات آدمى است، نه بتهاى فاقد شعور، مىفرماید:
«آیا آنها غیر از خدا شفیعانى گرفتهاند» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ).
مىدانیم که یکى از بهانههاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها این بود که مىگفتند: «ما آنها را به خاطر این مىپرستیم که شفیعان ما نزد اللّه بوده باشند».
ولى از آنجا که شفاعت اولا فرع بر درک و شعور است و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت، در دنباله آیه در پاسخ آنها چنین مىفرماید: به آنها «بگو: آیا (از آنها شفاعت مىطلبید) هر چند مالک چیزى نباشند، و درک و شعورى براى آنها نباشد»؟ (قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ).
اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه مىدانید آنها از خود چیزى ندارند، هر چه دارند از ناحیه خداست، و اگر از بتهاى سنگى و چوبى شفاعت مىطلبید آنها علاوه بر عدم مالکیت کمترین عقل و شعورى ندارند.
(آیه 44)
لذا در این آیه اضافه مىکند: «بگو: تمام شفاعت از آن خداست» (قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً).
زیرا «حاکمیت آسمانها و زمین از آن اوست، و سپس همه شما به سوى او باز گردانده مىشوید» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
و به این ترتیب آنها را بکلى خلع سلاح مىکند، چرا که توحیدى که بر کل عالم حاکم است مىگوید: شفاعت نیز جز به اذن پروردگار ممکن نیست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/284
soham 313
14th November 2013, 06:52 AM
(آیه 45)
آنها که از نام خدا وحشت دارند! باز هم در اینجا سخن از توحید و شرک است و یکى از چهرههاى بسیار زشت و زننده مشرکان و منکران معاد را در برخورد با توحید منعکس ساخته، مىفرماید: «و هنگامى که خداوند به یگانگى یاد مىشود دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند مشمئز (و متنفر) مىگردد، اما هنگامى که از معبودهاى دیگر یاد مىشود، آنان خوشحال مىشوند» (وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ). گاه انسان چنان به زشتیها خو مىگیرد و از پاکیها و نیکیها بیگانه مىشود که از شنیدن نام حق ناراحت و از شنیدن باطل مسرور و شاد مىگردد.
نقطه مقابل آنها مؤمنانى هستند که از شنیدن نام خداوند یگانه چنان مجذوب نام مقدسش مىشوند که حاضرند هر چه دارند نثار راه او کنند.
(آیه 46)
هنگامى که سخن به اینجا مىرسد که این گروه لجوج و این جاهلان مغرور حتى از شنیدن نام خداوند یگانه متنفر و بیزارند به پیامبرش دستور مىدهد که از آنها روى بگرداند، و رو به سوى درگاه خدا آورد، با لحنى که حاکى از ایمان عمیق و سرشار از عشق اوست با او سخن گوید، و شکایت این گروه را به درگاه او برد، تا هم قلب خود را که آکنده از اندوه است آرامش بخشد، و هم از این راه تکانى به آن ارواح خفته غافل دهد.
مىفرماید: «بگو: خداوندا! اى آفریننده آسمانها و زمین، و آگاه از اسرار نهان و آشکار، تو در میان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى کرد» (قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
آرى! روز قیامت این گمراهان لجوج به اشتباه خود پى مىبرند و آنجاست که به فکر جبران مىافتند، اما چه سود؟!
(آیه 47)
در این آیه مىگوید: «اگر ستمکاران تمام آنچه را روى زمین است مالک باشند و همانند آن نیز بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهائى یابند» اما چنین چیزى ممکن نیست (وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
سپس مىافزاید: «و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مىشود که هرگز گمان نمىکردند» (وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ).
و عذابهائى را با چشم خود مىبینند که هرگز به فکر آنها خطور نمىکرد!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/284
soham 313
14th November 2013, 06:55 AM
(آیه 48)
این آیه توضیح یا تکمیل براى مطلبى است که در آیه قبل گذشت مىفرماید: در آن روز «اعمال بدى را که انجام دادهاند براى آنها آشکار مىشود» (وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا).
«و آنچه را استهزا کردند بر آنها واقع مىگردد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
(آیه 49)
در سختی ها به یاد خدا هستند، اما ...! باز در اینجا موضوع سخن، افراد و ظالمانند، و چهره دیگرى از چهره هاى زشت آنها را منعکس مى کند.
نخست مى فرماید: «هنگامى که انسان را زیانى (و درد و رنج و فقرى) رسد، ما را (براى حل مشکلش) مى خواند» (فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا).
اما آن هم موقتى است «سپس هنگامى که از جانب خود به او نعمتى دهیم (و درد و رنجش را بر طرف سازیم لطف و عطاى ما را به دست فراموشى مى سپارد، و) مى گوید: این نعمت را به خاطر کاردانى خودم به من داده اند» (ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ).
این غافلان بى خبر هیچ فکر نمى کنند که آن علم و دانش نیز موهبتى از سوى خداست.
سپس قرآن در پاسخ این افراد خودبین و کم ظرفیت که چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مى کنند چنین مى گوید: «ولى این (نعمت) وسیله آزمایش (آنها) است ولى بیشترشان نمى دانند» (بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
هدف این است که با بروز حوادث سخت، و به دنبال آن رسیدن به نعمتهاى بزرگ، آنچه را در درون دارند آشکار کنند.
(آیه 50)
در این آیه مى افزاید: «این سخن را کسانى که قبل از آنها بودند گفتند (آنها نیز ادعا مى کردند که نعمتهاى ما زائیده علم و لیاقت ماست) ولى آنچه را به دست مى آوردند براى آنها سودى نداشت» (قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ).
آرى! قارون هاى مغرور اموالشان را مولود لیاقت خودشان مى پنداشتند و مواهب الهى را بر خویش فراموش کرده، و تنها چشم به اسباب ظاهرى دوخته بودند.
(آیه 51)
«سپس بدیهاى اعمالشان به آنها رسید» (فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا). و هر کدام به نوعى از عذابهاى الهى، طوفان، سیلاب، زمین لرزه، و صیحه هاى آسمانى، گرفتار شدند، و از میان رفتند.
بعد مى افزاید: این سرنوشت منحصر به آنها نبود «و ظالمان این گروه [اهل مکّه] نیز به زودى گرفتار بدیهاى اعمالى که انجام داده اند خواهند شد، و هرگز نمى توانند از چنگال عذاب الهى بگریزند» (وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ).
بلکه از آنها نیز فراتر مى رود و همه ستمگران مغرور و بىخبر از خدا را در تمام اعصار و قرون شامل مى شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/285
soham 313
15th November 2013, 07:13 AM
[golrooz] صفحه ی 276 از قرآن کریم شامل آیات 52 تا 69 از سوره ی الزمر[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَوَلَمْ يَعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(52)
آيا ندانسته اند كه خداست كه روزي را براي هر كس كه بخواهد گشاده يا تنگ مي گرداند قطعا در اين [اندازه گيري] براي مردمي كه ايمان دارند نشانه هايي [از حكمت] است(52)
۞ قُلْ يَٰعِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا۟ عَلَيٰٓ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا۟ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(53)
بگو اي بندگان من كه بر خويشتن زياده روي روا داشته ايد از رحمت خدا نوميد مشويد در حقيقت خدا همه گناهان را مي آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است(53)
وَأَنِيبُوٓا۟ إِلَيٰ رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا۟ لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ(54)
و پيش از آنكه شما را عذاب در رسد و ديگر ياري نشويد به سوي پروردگارتان بازگرديد و تسليم او شويد(54)
وَاتَّبِعُوٓا۟ أَحْسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(55)
و پيش از آنكه به طور ناگهاني و در حالي كه حدس نمي زنيد شما را عذاب دررسد نيكوترين چيزي را كه از جانب پروردگارتان به سوي شما نازل آمده است پيروي كنيد(55)
أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَٰحَسْرَتَيٰ عَلَيٰ مَا فَرَّطتُ فِي جَنۢبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّٰخِرِينَ(56)
تا آنكه [مبادا] كسي بگويد دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهي ورزيدم بي ترديد من از ريشخندكنندگان بودم(56)
أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَيٰنِي لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(57)
يا بگويد اگر خدايم هدايت مي كرد مسلما از پرهيزگاران بودم(57)
أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَي الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(58)
يا چون عذاب را ببيند بگويد كاش مرا برگشتي بود تا از نيكوكاران مي شدم(58)
بَلَيٰ قَدْ جَآءَتْكَ ءَايَٰتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنتَ مِنَ الْكَٰفِرِينَ(59)
[به او گويند] آري نشانه هاي من بر تو آمد و آنها را تكذيب كردي و تكبر ورزيدي و از [جمله] كافران شدي(59)
وَيَوْمَ الْقِيَٰمَةِ تَرَي الَّذِينَ كَذَبُوا۟ عَلَي اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًي لِّلْمُتَكَبِّرِينَ(60)
و روز قيامت كساني را كه بر خدا دروغ بسته اند رو سياه مي بيني آيا جاي سركشان در جهنم نيست(60)
وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا۟ بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوٓءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ(61)
و خدا كساني را كه تقوا پيشه كرده اند به [پاس] كارهايي كه مايه رستگاري شان بوده نجات مي دهد عذاب به آنان نمي رسد و غمگين نخواهند گرديد (61)
اللَّهُ خَٰلِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ(62)
خدا آفريدگار هر چيزي است و اوست كه بر هر چيز نگهبان است(62)
لَّهُ مَقَالِيدُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ بَِٔايَٰتِ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْخَٰسِرُونَ(63)
كليدهاي آسمان و زمين از آن اوست و كساني كه نشانه هاي خدا را انكار كردند آنانند كه زيانكارانند(63)
قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُوٓنِّيٓ أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَٰهِلُونَ(64)
بگو اي نادانان آيا مرا وادار مي كنيد كه جز خدا را بپرستم(64)
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَٰسِرِينَ(65)
و قطعا به تو و به كساني كه پيش از تو بودند وحي شده است اگر شرك ورزي حتما كردارت تباه و مسلما از زيانكاران خواهي شد(65)
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُن مِّنَ الشَّٰكِرِينَ(66)
بلكه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش(66)
وَمَا قَدَرُوا۟ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَالسَّمَٰوَٰتُ مَطْوِيَّٰتٌۢ بِيَمِينِهِ سُبْحَٰنَهُ وَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(67)
و خدا را آنچنان كه بايد به بزرگي نشناخته اند و حال آنكه روز قيامت زمين يكسره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها در پيچيده به دست اوست او منزه است و برتر است از آنچه [با وي] شريك مي گردانند(67)
وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَآءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَيٰ فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ(68)
و در صور دميده مي شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است بيهوش درمي افتد مگر كسي كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در آن دميده مي شود و بناگاه آنان بر پاي ايستاده مي نگرند(68)
وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَٰبُ وَجِا۟يٓءَ بِالنَّبِيِّۦنَ وَالشُّهَدَآءِ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(69)
و زمين به نور پروردگارش روشن گردد و كارنامه [اعمال در ميان] نهاده شود و پيامبران و شاهدان را بياورند و ميانشان به حق داوري گردد و مورد ستم قرار نگيرند(69)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
15th November 2013, 07:16 AM
(آیه 52)
قرآن در پاسخ این سخن که مىگفتند: نعمتهاى ما مولود آگاهى و توانائى خود ماست به آنها گوشزد کرد که سرى به تاریخ گذشتگان بزنید و ببینید همین سخن را دیگران گفتند و به چه مصائب و عذابهائى گرفتار شدند- این یک جواب تاریخى است.
سپس در این آیه به یک جواب عقلى پرداخته، مىگوید: «آیا آنها ندانستند که خداوند روزى را براى هرکس بخواهد گسترده یا تنگ مىسازد»؟! (أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
چه بسیارند افراد شایستهاى که در زندگى محروم و منزوى هستند، و چه بسیار افراد ضعیف و ناتوانى که از هر نظر متنعمند، اگر پیروزیهاى مادى همگى در سایه تلاش و کوشش خود افراد و لیاقتهاى آنها به دست مىآمد نباشید شاهد چنین صحنههائى باشیم.
لذا در پایان آیه مىافزاید: «در این، آیات و نشانههایى است براى گروهى که ایمان مىآورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
نشانههائى براى ذات پاک خدا همان گونه که امیر مؤمنان على علیه السّلام فرمود:
«عرفت اللّه بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم من خدا را بوسیله بر هم خوردن تصمیمها، گشوده شدن گرهها و درهم شکستن ارادهها شناختم».
اینها نشانه هایى است از ضعف و ناتوانى انسان تا خود را گم نکند و گرفتار غرور و خودبینى نگردد.
(آیه 53)
خداوند همه گناهان را مىآمرزد: به دنبال تهدیدهاى مکررى که در آیات گذشته در مورد مشرکان و ظالمان آمده بود در اینجا راه بازگشت را توأم با امیدوارى به روى همه گنهکاران مىگشاید زیرا هدف اصلى از همه این امور تربیت و هدایت است نه انتقامجوئى و خشونت، با لحنى آکنده از نهایت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز کرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده، مىفرماید: «به آنها بگو: اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد زیرا که او آمرزنده و مهربان است» (قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً).
دقت در تعبیرات این آیه نشان مىدهد که از امید بخشترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، و گستردگى آن به حدى است که طبق روایتى امیر مؤمنان على علیه السّلام فرمود: «در تمام قرآن آیهاى وسیعتر از این آیه نیست».
این وعده غفران مشروط بر این است که: بعد از ارتکاب گناه به خود آیند، و تغییر مسیر دهند، رو به سوى درگاه خدا آورند، در برابر فرمانش تسلیم باشند و با عمل، صداقت خود را در این توبه و انابه نشان دهند.
منیع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/285
soham 313
15th November 2013, 07:18 AM
(آیه 54)
در این آیه راه ورود در این دریاى بىکران رحمت الهى را به همه مجرمان و گنهکاران نشان مىدهد، مىفرماید: «و به درگاه پروردگارتان باز گردید» و مسیر زندگى خود را اصلاح کنید (وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ).
«و در برابر او تسلیم شوید (و فرمانش را به گوش جان بشنوید و پذیرا گردید) پیش از آن که عذاب (الهى) به سراغ شما آید، سپس از سوى هیچ کس یارى نشوید»! (وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ).
(آیه 55)
بعد از پیمودن مرحله انابه و اسلام سخن از مرحله سوم که مرحله «عمل» است به میان آورده، مىافزاید: «و از بهترین دستوراتى که از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پیروى کنید، پیش از آن که عذاب (الهى) ناگهان به سراغ شما آید در حالى که از آن خبر ندارید» (وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).
و به این ترتیب مسیر وصول به رحمت خدا سه گام بیشتر نیست:
گام اول توبه و پشیمانى از گناه و روى آوردن به سوى خداست.
گام دوم ایمان و تسلیم در برابر فرمان او، و گام سوم عمل صالح است.
(آیه 56)
آن روز پشیمانى بیهوده است: در آیات گذشته دستور مؤکدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود، در اینجا در تعقیب آن مى گوید: این دستورها براى آن است «مبادا کسى (روز قیامت) بگوید: افسوس بر من از کوتاهیهائى که در اطاعت فرمان خدا کردم! و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم»! (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ).
آرى! هنگامى که انسان وارد عرصه محشر مى شود و نتیجه تفریط ها، و مسامحه کاری ها و خلافکاری ها، و شوخى گرفتن جدیها را در برابر چشم خود مىبیند، اندوهى سنگین توأم با ندامتى عمیق بر قلب او سایه مىافکند، و این حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جمله هاى فوق بیان مىدارد.
منیع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/285
soham 313
15th November 2013, 07:21 AM
(آیه 57)
سپس مى افزاید: «یا بگوید: اگر خداوند مرا هدایت مىکرد از پرهیزکاران بودم» (أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ).
این سخن را گویا زمانى مىگوید که او را به پاى میزان حساب مى آورند، گروهى را مىبیند که با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مىشوند، او نیز آرزو مىکند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمت هاى الهى برود.
(آیه 58)
باز مىافزاید: «یا هنگامى که عذاب الهى را مىبیند بگوید: اى کاش بار دیگر (به دنیا) باز مىگشتم و از نیکوکاران بودم»؟! (أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ).
و این هنگامى است که او را به سوى دوزخ مىبرند و چشمش به آتش سوزان و منظره عذاب دردناک آن مىافتد، آهى از دل بر مىکشد و آرزو مىکند اى کاش به او اجازه داده مىشد تا به دنیا باز گردد.
(آیه 59)
قرآن در برابر این سه گفتار دوم چنین پاسخ مىگوید:
«آرى آیات من به سراغ تو آمد اما آن را تکذیب کردى، و تکبر نمودى، و از کافران بودى» (بَلى قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).
یعنى این که مىگوئى «اگر هدایت الهى به سراغ من آمده بود از پرهیزکاران بودم» هدایت الهى چیست؟ جز این همه کتب آسمانى و فرستادگان خدا و آیات و نشانههاى حق در آفاق و انفس؟
همه این آیات را دیدى و شنیدى عکس العمل تو در مقابل آن چه بود؟
تکذیب و استکبار و کفر! از میان این سه عمل «استکبار» ریشه اصلى است و به دنبال آن «تکذیب آیات الهى» و نتیجه آن «کفر و بىایمان» است.
(آیه 60)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشرکان دروغ پرداز و مستکبرى بود که در روز قیامت از کرده خود پشیمان مىشوند و تقاضاى بازگشت به این جهان مى کنند - تقاضائى بى حاصل و غیر قابل قبول- در اینجا در ادامه همین سخن مى گوید: «و روز قیامت کسانى را که بر خدا دروغ بستند مىبینى که صورتهایشان سیاه است»! (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ).
سپس مى افزاید: «آیا در جهنم جایگاهى براى مستکبّران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ).
(آیه 61)
در این آیه سخن از نقطه مقابل این گروه یعنى گروه پرهیزکاران و سعادت آنها در قیامت در میان است، مى فرماید: «و خداوند کسانى را که تقوا پیشه کردند با رستگارى رهایى مى بخشد» (وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ).
سپس این فلاح و پیروزى را با این دو جمله کوتاه و پر معنى توضیح مى دهد:
«هیچ بدى به آنها نمى رسد و هرگز غمگین نخواهند شد» (لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
در جهانى زندگى مى کنند که جز نیکى و پاکى و وجد و سرور چیزى وجود ندارد، این تعبیر کوتاه در حقیقت تمام مواهب الهى را در خود جمع کرده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/286
soham 313
15th November 2013, 07:23 AM
(آیه 62)
این آیه بار دیگر به مسأله توحید و مبارزه با شرک باز مىگردد و گفتگوهائى را که با مشرکان داشت ادامه داده، مى فرماید: «خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است» (اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ).
جمله اول اشاره به «توحید خالقیت» است و جمله دوم اشاره به «توحید ربوبیت».
مسأله توحید خالقیت چیزى است که حتى مشرکان غالبا به آن معترف بودهاند.
ولى آنها در توحید ربوبیت گرفتار انحراف شده بودند گاه حافظ و نگهبان و مدبر کارهاى خود را بتها مىدانستند و در مشکلات به آنها پناه مىبردند.
(آیه 63)
این آیه با ذکر توحید مالکیت خداوند بحث توحیدى آیه قبل را تکمیل کرده، مىگوید: «کلیدهاى آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
این تعبیر معمولا کنایه از مالکیت و یا سلطه بر چیزى است، چنانکه مىگوئیم: کلید این کار به دست فلانى است.
قرآن بعد از این جمله چنین نتیجه گیرى مىکند: «و کسانى که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چرا که منبع اصلى و سر چشمه واقعى همه خیرات و برکات را رها کرده و در بیراههها سرگردان شدهاند، از کسى که تمام کلیدهاى آسمانها و زمین به دست اوست روى بر تافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفتهاند که مطلقا کارى از آنها ساخته نیست.
(آیه 64)
از مجموع آنچه در باره شاخههاى توحید در آیات گذشته ذکر شد به خوبى مىتوان نتیجه گرفت که توحید در عبادت یک حقیقت غیر قابل انکار است، تا آنجا که هیچ انسان فهمیده و عاقلى نباید به خود اجازه دهد که در برابر بتها سجده کند، لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تشدد آمیز مىگوید: «بگو: آیا به من دستور مىدهید که غیر خدا را بپرستم اى جاهلان»؟! (قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ).
این سخن مخصوصا با توجه به این که کفار و مشرکان گاهى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله را دعوت مىکردند که خدایان آنها را احترام و پرستش کند، و یا حد اقل از عیبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهیزد مفهوم عمیقترى پیدا مىکند، و با صراحت اعلام مىدارد که مسأله توحید و نفى شرک مطلبى نیست که بتوان بر سر آن معامله و سازش کرد، شرک باید در تمام چهرههایش درهم کوبیده شود و از صفحه جهان محو گردد!
(آیه 65)
اگر مشرک شوى اعمالت بر باد مىرود! قرآن همچنان مسائل مربوط به شرک و توحید را که در آیات قبل از آن سخن بود تعقیب مىکند.
نخست با لحن قاطع خطر شرک را بازگو کرده، مىفرماید: «به تو و همه پیامبران پیشین وحى شده که اگر مشرک شوى تمام اعمالت تباه مىشود و از زیانکاران خواهى بود» (وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).
به این ترتیب شرک دو پیامد خطرناک دارد حتى در مورد پیامبران الهى اگر به فرض محال مشرک شوند.
نخست مسأله حبط اعمال است، و دوم گرفتار خسران و زیان زندگى شدن.
اما «حبط اعمال» به معنى محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرک است چرا که شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحید است و بدون آن هیچ عملى پذیرفته نیست.
و اما زیانکار شدن آنها به خاطر این است که بزرگترین سرمایه هاى خود را که عقل و خرد و عمر گرانبهاست در این بازار بزرگ تجارت دنیا از دست داده و «جز حسرت و اندوه متاعى نخریدند»!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/286
soham 313
15th November 2013, 07:24 AM
(آیه 66)
در این آیه باز براى تأکید بیشتر مى افزاید: «بلکه تنها خداوند را عبادت کن و از شکرگزاران باش» (بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ). یعنى معبود تو باید منحصرا ذات پاک «اللّه» باشد.
(آیه 67)
در این آیه به بیان دیگرى براى نفى شرک پرداخته، ریشه اصلى انحراف آنها را ذکر کرده، مىگوید: «آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند» (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ). و به همین دلیل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند که هم ردیف بتها قرار دادند.
آرى! سر چشمه شرک عدم معرفت صحیح در باره خداوند است، کسى که بداند او وجودى است بىپایان و نامحدود از هر نظر و از سوى دیگر آفرینش همه موجودات از ناحیه اوست و حتى در بقاى خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند و از سوى سوم تدبیر عالم هستى و گشودن گره تمام مشکلات و همه ارزاق به دست با قدرت اوست، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گیرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى دیگرى آرد.
اصلا چنین وجودى با این صفات، دوگانگى براى او محال است زیرا دو وجود نامحدود از جمیع جهات عقلا غیر ممکن است- دقت کنید.
سپس براى بیان عظمت و قدرت او از دو تعبیر کنائى زیبا استفاده کرده، مىگوید: «در حالى که تمام زمین در روز قیامت در قبضه اوست و آسمانها پیچیده در دست او» (وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ).
کسى که طومارى را درهم پیچیده و در دست راست گرفته کاملترین تسلط را بر آن دارد، مخصوصا انتخاب «یمین» (دست راست) به خاطر آن است که غالب اشخاص کارهاى مهم را با دست راست انجام مىدهند و قوت و قدرت بیشترى در آن احساس مىکنند.
کوتاه سخن این که: همه این تشبیهات و تعبیرات کنایه از سلطه مطلقه پروردگار بر عالم هستى در جهان دیگر است، تا همگان بدانند در عالم قیامت نیز کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى دیگر نروند.
البته در این دنیا نیز زمین و آسمان به همین صورت در قبضه قدرت او است.
ولى در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشکارتر است و همگى به روشنى در مىیابند که همه چیز از آن او و در اختیار اوست.
به هر حال بعد از بیانات فوق در آخر آیه در یک نتیجه گیرى فشرده و گویا مىفرماید: «خداوند منزه و بلند مقام است از شریکهایى که براى او مىپندارند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
اگر انسانها با مقیاس هاى کوچک اندیشه هاى خود در باره ذات پاک او قضاوت نمى کردند هرگز به بیراهه هاى شرک و بت پرستى نمى افتادند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/286
soham 313
15th November 2013, 07:26 AM
(آیه 68)
«نفخه صور» و مرگ و حیات عمومى بندگان: در آیه قبل سخن از قیامت در میان آمد، در این آیه همین مسأله را با ذکر بسیارى از خصوصیات تعقیب مىکند، نخست از پایان دنیا شروع کرده، مىفرماید: «و در صور دمیده مىشود پس همه کسانى که در آسمانها و زمین هستند مىمیرند، مگر کسانى که خدا بخواهد» (وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ).
البته از روایات به خوبى استفاده مىشود که این گروه باقیمانده نیز سر انجام مىمیرند به گونهاى که در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، جز خداوند «حىّ لا یموت».
سپس بار دیگر در صور دمیده مىشود، ناگهان همگى به پا مىخیزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند»! (ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ).
از این آیه به خوبى استفاده مىشود که در پایان جهان و آغاز رستاخیز دو حادثه ناگهانى رخ مىدهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مىمیرند، و در حادثه دوم که با فاصله اى صورت مىگیرد همه انسانها ناگهان زنده مىشوند، و به پا مىخیزند و در انتظار حسابند.
(آیه 69)
آن روز که زمین به نور خدا روشن مىشود! در این آیه بحثهاى مربوط به قیامت همچنان ادامه مىیابد.
نخست مىفرماید: «و زمین در (آن روز) به نور پروردگارش روشن مىشود» (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها).
در این که منظور از این «اشراق» و روشنائى به نور الهى چیست؟ تفسیرهاى مختلفى گفته شده است که مهمتر از همه دو تفسیر زیر است:
1- جمعى گفتهاند: منظور از نور رب، حق و عدالت است که خداوند صفحه زمین را در آن روز با آن نورانى مىکند.
2- مفسر عالیقدر نویسنده «المیزان» مىگوید: مراد از روشن شدن زمین به نور پروردگار که از خصوصیات روز قیامت است همان انکشاف غطاء و کنار رفتن پردهها و حجابها و ظاهر شدن حقایق اشیاء و اعمال انسانها از خیر و شر و اطاعت و عصیان و حق و باطل مىباشد، سپس به آیه 22 سوره ق بر این معنى استدلال کرده است: (لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ) «تو در غفلت از این موضوع بودى، ما پرده را از برابر چشمت کنار زدیم و امروز چشمت به خوبى مىبیند»! درست است که این اشراق الهى در آن روز همه چیز را شامل مىشود ولى ذکر خصوص زمین در این میان به خاطر آن است که هدف اصلى بیان حال مردم روى زمین در آن روز است.
بدون شک این آیه مربوط به قیامت است و اگر مىبینیم در بعضى از روایات اهل بیت علیهم السّلام به قیام حضرت مهدى- عج- تفسیر شده در حقیقت نوعى تطبیق و تشبیه است، و تأکیدى بر این معنى است که به هنگام قیام حضرت مهدى- عج- دنیا نمونهاى از صحنه قیامت خواهد شد، و عدل و داد به وسیله آن امام به حق، در روى زمین تا آن جا که طبیعت دنیا مىپذیرد حکمفرما خواهد شد.
در جمله دوم این آیه سخن از نامه اعمال است مىگوید: «و نامههاى اعمال را پیش مىنهند» و به آن رسیدگى مىکنند (وَ وُضِعَ الْکِتابُ).
نامههایى که تمامى اعمال انسان کوچک و بزرگ در آن جمع است.
در جمله بعد که سخن از گواهان است مىافزاید: «و پیامبران و گواهان را حاضر مىسازند» (وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ).
پیامبران احضار مىشوند تا از اداى رسالت خود به مجرمان سخن گویند، همان گونه که در آیه 6 سوره اعراف مىخوانیم: «وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ» ما از رسولان بطور قطع سؤال خواهیم کرد».
و «گواهان» براى این که در آن محکمه عدل گواهى دهند، درست است که خداوند از همه چیز آگاه است، ولى براى تأکید مراتب عدالت حضور شهود لازم است.
چهارمین جمله مىگوید: «و میان آنها به حق داورى مىشود» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ).
و در پنجمین جمله مى افزاید: «و به آنان ستم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
بدیهى است هنگامى که حاکم، خدا باشد، در چنین دادگاهى ظلم و بیدادگرى مفهومى ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/287
soham 313
16th November 2013, 05:51 AM
[golrooz] صفحه ی 277 از قرآن کریم شامل آیات 70 تا 75 از سوره ی الزمر و آیات 1 تا 7 از سوره ی غافر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ(70)
و هر كسي [نتيجه] آنچه انجام داده است به تمام بيابد و او به آنچه مي كنند داناتر است(70)
وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِلَيٰ جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَآ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ ءَايَٰتِ رَبِّكُمْ وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَآءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا قَالُوا۟ بَلَيٰ وَلَٰكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَي الْكَٰفِرِينَ(71)
و كساني كه كافر شده اند گروه گروه به سوي جهنم رانده شوند تا چون بدان رسند درهاي آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گويند مگر فرستادگاني از خودتان بر شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به ديدار چنين روزي شما را هشدار دهند گويند چرا ولي فرمان عذاب بر كافران واجب آمد(71)
قِيلَ ادْخُلُوٓا۟ أَبْوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ(72)
و گفته شود از درهاي دوزخ درآييد جاودانه در آن بمانيد وه چه بد [جايي] است جاي سركشان(72)
وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا۟ رَبَّهُمْ إِلَي الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَٰبُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَٰمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَٰلِدِينَ(73)
و كساني كه از پروردگارشان پروا داشته اند گروه گروه به سوي بهشت سوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهاي آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ايشان گويند سلام بر شما خوش آمديد در آن درآييد [و] جاودانه [بمانيد](73)
وَقَالُوا۟ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَآءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَٰمِلِينَ(74)
و گويند سپاس خدايي را كه وعده اش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد از هر جاي آن باغ [پهناور] كه بخواهيم جاي مي گزينيم چه نيك است پاداش عمل كنندگان(74)
وَتَرَي الْمَلَٰٓئِكَةَ حَآفِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(75)
و فرشتگان را مي بيني كه پيرامون عرش به ستايش پروردگار خود تسبيح مي گويند و ميانشان به حق داوري مي گردد و گفته مي شود سپاس ويژه پروردگار جهانيان است(75)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حمٓ(1)
حاء ميم(1)
تَنزِيلُ الْكِتَٰبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(2)
فرو فرستادن اين كتاب از جانب خداي ارجمند داناست(2)
غَافِرِ الذَّنۢبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ(3)
[كه] گناه بخش و توبه پذير [و] سخت كيفر [و] فراخ نعمت است خدايي جز او نيست بازگشت به سوي اوست(3)
مَا يُجَٰدِلُ فِيٓ ءَايَٰتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَٰدِ(4)
جز آنهايي كه كفر ورزيدند [كسي] در آيات خدا ستيزه نمي كند پس رفت و آمدشان در شهرها تو را دستخوش فريب نگرداند(4)
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنۢ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍۭ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَٰدَلُوا۟ بِالْبَٰطِلِ لِيُدْحِضُوا۟ بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ(5)
پيش از اينان قوم نوح و بعد از آنان دسته هاي مخالف [ديگر] به تكذيب پرداختند و هر امتي آهنگ فرستاده خود را كردند تا او را بگيرند و به [وسيله] باطل جدال نمودند تا حقيقت را با آن پايمال كنند پس آنان را فرو گرفتم آيا چگونه بود كيفر من(5)
وَكَذَٰلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَي الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَنَّهُمْ أَصْحَٰبُ النَّارِ(6)
و بدين سان فرمان پروردگارت در باره كساني كه كفر ورزيده بودند به حقيقت پيوست كه ايشان همدمان آتش خواهند بود(6)
الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا۟ وَاتَّبَعُوا۟ سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ(7)
كساني كه عرش [خدا] را حمل مي كنند و آنها كه پيرامون آنند به سپاس پروردگارشان تسبيح مي گويند و به او ايمان دارند و براي كساني كه گرويده اند طلب آمرزش مي كنند پروردگارا رحمت و دانش [تو بر] هر چيز احاطه دارد كساني را كه توبه كرده و راه تو را دنبال كرده اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار(7)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
16th November 2013, 05:54 AM
(آیه 70)
و ششمین جمله در این آیه این سخن را تکمیل کرده، مىگوید:
«و به هر کس آنچه انجام داده است بىکم و کاست داده مىشود» (وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).
نه جزا و پاداش و کیفر اعمالشان که خود اعمالشان به آنها داده مىشود! و چه پاداش و کیفرى از این برتر که عمل انسان بطور کامل به او تحویل داده شود.
چه کسى مىتواند این برنامههاى عدالت را دقیقا اجرا کند کسى که علم او به همه چیز احاطه دارد لذا در هفتمین و آخرین جمله مىفرماید: «و او نسبت به آنچه انجام مىدادند از همه آگاهتر است» (وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ).
حتى نیازى به شهود نیست که او از همه شهود اعلم است، اما لطف و عدالتش ایجاب مىکند که گواهان را احضار کند.
(آیه 71)
آنها که گروه گروه، وارد دوزخ مىشوند: قرآن همچنان بحثهاى معاد را ادامه مىدهد، و آنچه را به صورت اجمال در آیات گذشته در مورد پاداش و کیفر مؤمنان و کافران آمده بطور تفصیل بیان مىکند.
نخست از دوزخیان شروع مىکند و مىگوید: «و کسانى که کافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مىشوند»! (وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً).
سپس مىافزاید: این امر ادامه پیدا مىکند تا «وقتى به دوزخ مىرسند درهاى آن گشوده مىشود و نگهبانان دوزخ (از روى ملامت) به آنها مىگویند: آیا رسولانى از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند»؟! (حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا).
از این تعبیر به خوبى استفاده مىشود که درهاى جهنم قبل از ورود آنها بسته است درست همانند درهاى زندانها هنگامى که نزدیک آن مىرسند ناگهان به روى آنان گشوده مىشود و این مشاهده ناگهانى وحشت بیشترى در آنها ایجاب مىکند، اما قبل از هر چیز در زیر رگبار ملامت خازنان دوزخ قرار مىگیرند که به آنها مىگویند تمام اسباب هدایت براى شما فراهم بود. با این حال چگونه این تیره روزى دامان شما را گرفت.
به هر حال آنها با یک جمله کوتاه و درد آلود به آنها پاسخ داده «مىگویند: آرى (پیامبران آمدند و آیات الهى را بر ما خواندند، و ما مخالفت کردیم) ولى فرمان عذاب الهى بر کافران مسلم شده است» (قالُوا بَلى وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ).
به این ترتیب آنها اعتراف مىکنند که راه تکذیب انبیا و انکار آیات الهى را پیش گرفتند و طبعا سرنوشتى بهتر از این نخواهند داشت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/287
soham 313
16th November 2013, 05:56 AM
(آیه 72)
پس از این گفتگوى کوتاه در آستانه جهنم «به آنان گفته مىشود: از درهاى جهنم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید، چه بد جایگاهى است جایگاه متکبران»؟! (قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).
درهاى جهنم- چنانکه قبلا هم اشاره کردهایم- ممکن است به معنى درهائى باشد که بر حسب اعمال انسانها تنظیم شده است و هر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ مىبرند، همان گونه که درهاى بهشت نیز چنین است.
جالب این که فرشتگان عذاب از میان تمام اوصاف رذیله انسان که او را به دوزخ مىبرد روى مسأله «تکبر» تکیه مىکنند، اشاره به این که سر چشمه اصلى کفر و انحراف و گناه بیش از همه کبر و غرور و عدم تسلیم در برابر حق است.
و به همین دلیل در روایتى از امام صادق و امام باقر علیهم السّلام مىخوانیم: «کسى که به مقدار ذره اى کبر، در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمىشود»!
(آیه 73)
و این جمعیت گروه گروه وارد بهشت مىشوند! قرآن در آخرین آیات این سوره همچنان بحثهاى مربوط به معاد را ادامه مىدهد، و چون در آیات پیشین سخن از چگونگى ورود کافران به جهنم بود در اینجا سخن از چگونگى ورود مؤمنان پرهیزکار در بهشت است، تا به قرینه مقابله مسائل روشنتر و آشکارتر گردد.
نخست مىگوید: «و کسانى که تقواى الهى پیشه کردند گروه گروه به سوى بهشت برده مىشوند» (وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً).
کلمه «زمر» که به معنى گروههاى کوچک است نشان مىدهد که بهشتیان در گروههاى مختلف که نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آنهاست به سوى بهشت مىروند.
«تا این که آنها به بهشت مىرسند در حالى که درهاى آن از قبل براى آنها گشوده شده است، و (در این هنگام) نگهبانان آن [فرشتگان رحمت] به آنها مىگویند: سلام بر شما! گوارایتان باد این نعمتها داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید»! (حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ).
جالب این که در مورد دوزخیان مىگوید هنگامى که به دوزخ مىرسند درهایش گشوده مىشود، ولى در مورد بهشتیان مىگوید درهایش از قبل گشوده شده، و این اشاره به احترام و اکرام خاصى است که براى آنها قائلند.
در مورد دوزخیان خواندیم که نخستین سخن فرشتگان عذاب ملامت و سرزنش سخت به آنهاست.
ولى در مورد بهشتیان نخستین سخن «سلام و درود و احترام و اکرام» است.
(آیه 74)
در این آیه چهار جمله کوتاه و پر معنى که حاکى از نهایت خشنودى و رضایت خاطر بهشتیان است از آنها نقل مىکند: «آنها مىگویند: حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که به وعده خویش در باره ما وفا کرد» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ).
در جملههاى بعد مىافزاید: «و زمین (بهشت) را میراث ما قرار داد و به ما بخشید» (وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ).
منظور از زمین در اینجا زمین بهشت است، و تعبیر به «ارث» به خاطر آن است که این همه نعمت در برابر زحمت کمى به آنها داده شده، و مىدانیم میراث چیزى است که انسان براى آن معمولا زحمتى نکشیده است، و یا از این نظر است که هر انسانى مکانى در بهشت دارد و محلى در دوزخ هر گاه به خاطر اعمالش دوزخى شود مکان بهشتى او را به دیگران مىسپارند و هر گاه بهشتى شود مکان دوزخیش براى دیگران باقى مىماند.
در جمله سوم آزادى کامل خود را در استفاده از بهشت وسیع پروردگار چنین بیان مىکنند: «ما هر جا از بهشت را بخواهیم منزلگاه خود قرار مىدهیم» (نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ).
بالاخره در آخرین جمله مىگویند: «چه نیکوست پاداش عمل کنندگان» به دستورات پروردگار (فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ).
اشاره به این که این مواهب وسیع را به «بها» مىدهند، به «بهانه» نمىدهند، ایمان و عمل صالح لازم است تا در پرتو آن چنین شایستگى حاصل شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/287
soham 313
16th November 2013, 05:57 AM
(آیه 75)
سر انجام در آخرین آیه سوره زمر، پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله را مخاطب ساخته، مىگوید: در آن روز «فرشتگان را مىبینى که بر گرد عرش خدا حلقه زده اند (و طواف مىکنند) و با ستایش پروردگارشان تسبیح مىگویند» (وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ).
اشاره به وضع فرشتگان در اطراف عرش خداوند به خاطر این است که آمادگى آنها را براى اجراى اوامر الهى بیان کند.
لذا به دنبال آن مىگوید: «و در میان بندگان به حق داورى مىشود» (وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ).
و از آنجا که این امور نشانههاى ربوبیت پروردگار، و دلائل شایستگى ذات پاکش براى هر گونه حمد و سپاس است در آخرین جمله مىافزاید: در آن روز «گفته خواهد شد حمد مخصوص خدا پروردگار جهانیان است» (وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
گوینده این سخن فرشتگان و بهشتیان و پرهیزکارانند چرا که حمد و سپاس الهى برنامه همه صاحبان عقل و فکر و همه خاصان و مقربان است.
«پایان سوره زمر»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/288
soham 313
16th November 2013, 05:59 AM
سوره مؤمن «غافر» [40]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 85 آیه است
محتواى سوره:
سوره مؤمن نخستین سوره از «حوامیم» «1» است. و محتواى آن را مىتوان در شش بخش خلاصه کرد:
بخش اول: توجهى است به خداوند و قسمتى از اسماء حسناى او، مخصوصا آنچه خوف و رجاء را در دلها بر مىانگیزد.
بخش دوم: تهدیدهایى است نسبت به کافران جبار پیرامون عذابهاى این جهان، و عذابهاى قیامت با ذکر خصوصیات و جزئیات آن.
بخش سوم: پس از مطرح کردن داستان موسى (ع) و فرعون سخن را به مؤمن آل فرعون سوق مىدهد و بخش وسیعى از سوره را به شرح گفتگوهاى این مرد هوشمند شجاع با فرعونیان اختصاص مىدهد.
بخش چهارم: مسأله توحید و شرک را که مهمترین مسأله زندگى انسان است به میان آورده، و قسمتى از نشانه هاى توحید و دلائل بطلان شرک را مطرح مىکند.
بخش پنجم: ضمن دعوت پیامبر به صبر و شکیبایى خلاصهاى از آنچه در بخشهاى دیگر این سوره گذشت و ذکر گوشهاى از نعمتهاى الهى، سوره را پایان مىدهد.
نامگذارى سوره به «مؤمن» به خاطر بخشى است که در باره مؤمن آل فرعون بیان مىکند، همان طور که نامگذارى آن به «غافر» به خاطر آغاز سومین آیه آن است.
فضیلت تلاوت سوره:
از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: «الحوامیم تاج القرآن سوره هاى (هفتگانه) حم تاج قرآن است»! و در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «سورههاى حامیم گلهاى قرآن است، خدا را سپاس گوئید و با حفظ و تلاوت این سورهها او را شکر گذارید، هر بندهاى که از خواب برخیزد و سورههاى حامیم بخواند از دهانش (در قیامت) بوى عطر دل انگیزى بهتر از مشک و عنبر خارج مىشود، و خداوند خواننده این سورهها را رحمت مىکند و نیز همسایگان و دوستان و آشنایان و تمام یاران نزدیک و دور او را مشمول رحمت خویش قرار مىدهد، و در قیامت عرش و کرسى و فرشتگان مقرب خدا براى او استغفار مىکنند».
روشن است این فضائل بزرگ پیوندى با آن محتواى برجسته دارد، محتوایى که هرگاه در زندگى انسان در بعد «اعتقادى» و «عملى» او پیاده شود بدون شک مستحق این فضائل عظیم است، و اگر در این روایات سخن از تلاوت به میان آمده، منظور تلاوتى است که مقدم هاى براى ایمان و عمل باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/288
soham 313
16th November 2013, 06:00 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
در آغاز این سوره نیز به «حروف مقطعه» برخورد مىکنیم که در اینجا از نوع تازهاى از آن است: «حا- میم» (حم).
در بعضى از روایات دو حرف آغاز این سوره به نامهاى خدا که با این دو حرف آغاز مىشود تفسیر شده است، چنانکه در حدیثى از امام صادق علیه السّلام به «حمید» و «مجید» تفسیر گردیده است.
بعضى نیز «ح» را به نامهایى مانند «حمید» و «حلیم» و «حنان» و «م» را به نامهایى مانند «ملک» و «مالک» و «مجید» تفسیر کردهاند.
این احتمال نیز وجود دارد که «ح» اشاره به «حاکمیت» و «م» اشاره به «مالکیت خداوند» بوده باشد.
روشن است که این تفسیرها با هم منافاتى ندارد و ممکن است همه در معنى آیه جمع باشد.
(آیه 2)
اوصافى امید بخش! در این آیه- همان گونه که روش قرآن است- بعد از ذکر «حروف مقطعه» سخن از عظمت مقام «قرآن» به میان مىآورد، اشاره به این که این کتاب با این همه عظمت از حروف ساده الفبا ترکیب یافته، بنائى چنان عظیم از مصالحى چنین کوچک، و این خود دلیل بر اعجاز آن است.
مىفرماید: «این کتابى است که از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).
عزت و قدرتش موجب شده که احدى نتواند با آن برابرى کند، و علمش سبب گردیده که محتواى آن در اعلى درجه کمال، و فراگیر همه نیازهاى انسانها در طریق تکامل باشد.
(آیه 3)
این آیه خدا را به پنج وصف دیگر از صفات بزرگش که بعضى امید آفرین و بعضى خوف آفرین است توصیف کرده، مىگوید: «خداوندى که آمرزنده گناه» است (غافِرِ الذَّنْبِ).
«و پذیرنده توبه» (وَ قابِلِ التَّوْبِ).
«داراى مجازات سخت» (شَدِیدِ الْعِقابِ).
«و صاحب نعمت فراوان» است (ذِی الطَّوْلِ).
«هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و بازگشت (همه شما) به سوى اوست» (إِلَیْهِ الْمَصِیرُ).
آرى! کسى که واجد این اوصاف است فقط او شایسته عبودیت و مالک پاداش و کیفر است.
(آیه 4)
بعد از ذکر نزول قرآن از سوى خداوند و توصیف او به صفاتى که انگیزه خوف و رجا است سخن از گروهى به میان مىآورد که در برابر این آیات الهى به مجادله و پرخاشگرى بر مىخیزند، و سرنوشت این گروه را ضمن جملههایى کوتاه و کوبنده روشن ساخته، مىفرماید: «تنها کسانى در آیات الهى مجادله مىکنند که (از روى عناد) کافر شدهاند» (ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا).
درست است که این گروه احیانا نیرو و جمعیت و قدرتى دارند، ولى «مبادا رفت و آمدهاى آنان در شهرها (و قدرت نمائیهایشان) تو را بفریبد»! (فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ).
هدف آیه فوق این است که به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان آغاز اسلام که غالبا از قشر محروم بودند گوشزد کند مبادا امکانات مالى، و قدرت سیاسى و اجتماعى کافران جبار را دلیلى بر حقانیت، و یا قدرت واقعى آنها بدانند، دنیا این گونه اشخاص را زیاد به خاطر دارد، و تاریخ نشان مىدهد که تا چه اندازه در برابر مجازاتهاى الهى ضعیف و ناتوان بودند، همانند برگهاى پژمرده پائیزى در برابر تندباد خزان.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/288
soham 313
16th November 2013, 06:02 AM
(آیه 5)
لذا در این آیه سرنوشت بعضى از اقوام گمراه و سرکش پیشین را در عباراتى کوتاه و کوبنده به این گونه بیان مىکند: «پیش از آنها قوم نوح و اقوامى که بعد از ایشان بودند (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ).
آرى! آنها احزابى بودند که دست به دست هم دادند و به تکذیب پیامبران الهى که دعوتشان با منافع نامشروع و هوى و هوسهاى آنها هماهنگ نبود برخاستند.
سپس مىافزاید: به این مقدار نیز قناعت نکردند «و هر امتى در پى آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد» و آزار دهد (وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ).
باز به این هم اکتفا نکردند «و براى محو حق به مجادله باطل دست زدند» و براى گمراه ساختن مردم اصرار ورزیدند (وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ).
اما این امور براى همیشه ادامه نیافت و به موقع «من آنها را گرفتم (و سخت مجازات کردم) ببین که مجازات من چگونه بود»؟! (فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ).
ویرانههاى شهرهاى آنها در مسیر مسافرتهاى شما به چشم مىخورد، و سرنوشت شوم و عاقبت سیاه و تاریکشان بر صفحات تاریخ و سینههاى صاحب دلان ثبت است، بنگرید و عبرت گیرید.
(آیه 6)
این آیه علاوه بر مجازات دنیوى، به مجازات آنها در سراى دیگر اشاره کرده، مىگوید: «و این گونه فرمان پروردگارت در باره کسانى که کافر شدند مسلّم شده که آنها همه اهل آتشند» (وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ).
ظاهر معنى آیه وسیع و گسترده است و کافران لجوج را از همه اقوام شامل مىشود، و بدیهى است مسلم شدن فرمان پروردگار در باره این قوم به دنبال گناهان مستمر و اعمال خلافى است که با اراده خود انجام دادند.
(آیه 7)
حاملان عرش الهى پیوسته به اهل ایمان دعا مىکنند لحن آیات پیشین نشان مىداد که این آیات هنگامى نازل شده که مسلمانان در اقلیت و محرومیت بودند، و دشمنان در اوج قدرت.
و به دنبال آن آیات بعد در حقیقت براى این نازل شده که به مؤمنان راستین بشارت دهد که شما هرگز تنها نیستید.
مىفرماید: «فرشتگانى که حاملان عرشند و آنها که در گرداگرد آن (طواف مىکنند) تسبیح و حمد پروردگارشان را مىگویند و به او ایمان دارند و براى مؤمنان استغفار مىکنند» (الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا).
گفتار آنها این است که مىگویند: «پروردگارا! رحمت و علم تو همه چیز را فراگرفته (تو از گناهان بندگانت با خبرى و نسبت به آنها رحیمى خداوندا!) آنها را که توبه کردهاند و راه تو را پیروى مىکنند بیامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار» (رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).
این آیه از یک سو به مؤمنان مىگوید تنها شما نیستید که عبادت خداوند مىکنید، و تسبیح و حمد او را مىگویید، قبل از شما مقربترین فرشتگان خداوند و حاملان و طواف کنندگان عرش خدا حمد و تسبیحش مىگویند.
از سوى دیگر به کفار هشدار مىدهد که ایمان آوردن یا نیاوردن شما مهم نیست، خدا نیازى به ایمان کسى ندارد.
و از سوى سوم به مؤمنان آگاهى مىدهد که شما در این جهان تنها نیستید- هر چند در محیط زندگى خود در اقلیت باشید- نیرومندترین قدرتهاى غیبى عالم پشتیبان شما و دعاگوى شما هستند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/288
soham 313
16th November 2013, 11:31 PM
[golrooz] صفحه ی 278 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 24 از سوره ی غافر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّٰتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُمْ وَمَن صَلَحَ مِنْ ءَابَآئِهِمْ وَأَزْوَٰجِهِمْ وَذُرِّيَّٰتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(8)
پروردگارا آنان را در باغهاي جاويد كه وعده شان داده اي با هر كه از پدران و همسران و فرزندانشان كه به صلاح آمده اند داخل كن زيرا تو خود ارجمند و حكيمي(8)
وَقِهِمُ السَّئَِّاتِ وَمَن تَقِ السَّئَِّاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(9)
و آنان را از بديها نگاه دار و هر كه را در آن روز از بديها حفظ كني البته رحمتش كرده اي و اين همان كاميابي بزرگ است(9)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَي الْإِيمَٰنِ فَتَكْفُرُونَ(10)
كساني كه كافر بوده اند مورد ندا قرار مي گيرند كه قطعا دشمني خدا از دشمني شما نسبت به همديگر سخت تر است آنگاه كه به سوي ايمان فرا خوانده مي شديد و انكار مي ورزيديد(10)
قَالُوا۟ رَبَّنَآ أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَيٰ خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ(11)
مي گويند پروردگارا دو بار ما را به مرگ رسانيدي و دو بار ما را زنده گردانيدي به گناهانمان اعتراف كرديم پس آيا راه بيرون شدني [از آتش] هست(11)
ذَٰلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا۟ فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ(12)
اين [كيفر] از آن روي براي شماست كه چون خدا به تنهايي خوانده مي شد كفر مي ورزيديد و چون به او شرك آورده مي شد آن را باور مي كرديد پس [امروز] فرمان از آن خداي والاي بزرگ است(12)
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ ءَايَٰتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ السَّمَآءِ رِزْقًا وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ(13)
اوست آن كس كه نشانه هاي خود را به شما مي نماياند و براي شما از آسمان روزي مي فرستد و جز آن كس كه توبه كار است [كسي] پند نمي گيرد(13)
فَادْعُوا۟ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَٰفِرُونَ(14)
پس خدا را پاكدلانه فرا خوانيد هر چند ناباوران را ناخوش افتد(14)
رَفِيعُ الدَّرَجَٰتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَيٰ مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ(15)
بالابرنده درجات خداوند عرش به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح [=فرشته] را به فرمان خويش مي فرستد تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند(15)
يَوْمَ هُم بَٰرِزُونَ لَا يَخْفَيٰ عَلَي اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَٰحِدِ الْقَهَّارِ(16)
آن روز كه آنان ظاهر گردند چيزي از آنها بر خدا پوشيده نمي ماند امروز فرمانروايي از آن كيست از آن خداوند يكتاي قهار است(16)
الْيَوْمَ تُجْزَيٰ كُلُّ نَفْسٍۭ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ(17)
امروز هر كسي به [موجب] آنچه انجام داده است كيفر مي يابد امروز ستمي نيست آري خدا زودشمار است(17)
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْءَازِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَي الْحَنَاجِرِ كَٰظِمِينَ مَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ(18)
و آنها را از آن روز قريب[الوقوع] بترسان آنگاه كه جانها به گلوگاه مي رسد در حالي كه اندوه خود را فرو مي خورند براي ستمگران نه ياري است و نه شفاعتگري كه مورد اطاعت باشد(18)
يَعْلَمُ خَآئِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ(19)
[خدا] نگاههاي دزدانه و آنچه را كه دلها نهان مي دارند مي داند(19)
وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ(20)
و خداست كه به حق داوري مي كند و كساني را كه در برابر او مي خوانند [عاجزند و] به چيزي داوري نمي كنند در حقيقت خداست كه خود شنواي بيناست(20)
۞ أَوَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا۟ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا۟ هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَءَاثَارًا فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(21)
آيا در زمين نگرديده اند تا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنها [زيسته]اند چگونه بوده است آنها از ايشان نيرومندتر [بوده] و آثار [پايدارتري] در روي زمين [از خود باقي گذاشتند] با اين همه خدا آنان را به كيفر گناهانشان گرفتار كرد و در برابر خدا حمايتگري نداشتند(21)
ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَٰتِ فَكَفَرُوا۟ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ(22)
اين [كيفر] از آن روي بود كه پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان مي آوردند ولي [آنها] انكار مي كردند پس خدا [گريبان] آنها را گرفت زيرا او نيرومند سخت كيفر است(22)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ بَِٔايَٰتِنَا وَسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(23)
و به يقين موسي را با آيات خود و حجتي آشكار فرستاديم(23)
إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَهَٰمَٰنَ وَقَٰرُونَ فَقَالُوا۟ سَٰحِرٌ كَذَّابٌ(24)
به سوي فرعون و هامان و قارون [اما آنان] گفتند افسونگري شياد است(24)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
16th November 2013, 11:34 PM
(آیه 8)
در این آیه در ادامه دعاهاى حاملان عرش در باره مؤمنان مىافزاید: «پروردگارا! آنها را در باغهاى جاویدان بهشت که به آنها وعده فرمودهاى وارد کن» (رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ).
«و همچنین از پدران و همسران و فرزندانشان هر کدام که صالح بودند» (وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ).
چرا «که تو توانا و حکیمى» (إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
وعده الهى که در این آیات به آن اشاره شده همان وعدهاى است که بارها خداوند به وسیله پیامبران به مردم داده است.
تقسیم مؤمنان به دو گروه بیانگر این واقعیت است که گروهى در ردیف اول قرار دارند، و در پیروى اوامر خداوند کاملا کوشا هستند، اما گروه دیگرى در این حد نیستند امام به خاطر پیروى نسبى از گروه اول و انتسابشان به آنها نیز مشمول دعاى فرشتگانند.
(آیه 9)
سپس آنها در چهارمین دعایشان در حق مؤمنان چنین مىگویند:
«و آنها را از بدیها نگاهدار که هر کس را در آن روز از بدیها نگاهدارى مشمول رحمتت ساختهاى» (وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ).
و بالأخره دعاى خود را با این جمله پر معنى پایان مىدهند: «و این است همان رستگارى عظیم» (وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
چه فوز و نجاتى از این برتر که گناهان انسان بخشوده شود، عذاب و بدیها از او دور گردد، مشمول رحمت الهى شود، و در بهشت جاویدانش قدم بگذارد و بستگان مورد علاقهاش نیز به او ملحق گردند.
(آیه 10)
ما به گناه خود معترفیم آیا راه جبرانى هست؟
در آیات گذشته سخن از شمول «رحمت» الهى نسبت به مؤمنان بود، و در اینجا سخن از چگونگى «غضب» پروردگار بر افراد بىایمان است، تا با قرینه مقابله هر دو بحث روشنتر گردد.
نخست مىفرماید: «کسانى را که کافر شدند روز قیامت صدا مىزنند که عداوت و خشم پروردگار نسبت به شما از عداوت و خشم شما به خودتان بیشتر است چرا که دعوت به سوى ایمان مىشدید ولى راه کفر را پیش مىگرفتید» (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ).
چه کسى آنها را چنین ندا مىکند؟ ظاهر این است که فرشتگان عذاب براى ملامت و سرزنش و رسوا کردن آنها چنین ندائى سر مىدهند، در حالى که فرشتگان رحمت همواره آماده اکرام و احترام مردم با ایمان و صالح مىباشند.
منظور از خشم و عداوت کفار نسبت به خودشان این است که آنها بزرگترین دشمنى را در حق خود در دنیا انجام دادهاند، آیا دشمنى با خویشتن از این شدیدتر مىشود که انسان به خاطر پیروى هواى نفس و بهره گیرى از متاع چند روزه دنیا راه سعادت جاویدان را به روى خویش ببندد و درهاى عذاب ابدى را بگشاید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/289
soham 313
16th November 2013, 11:37 PM
(آیه 11)
به هر حال مجرمان با مشاهده اوضاع و احوال قیامت و آگاهى بر خشم خداوند نسبت به آنها از خواب غفلت طولانى خویش بیدار مىشوند و در فکر چاره افتاده «مىگویند: پروردگارا! ما را دو بار میراندى و دو بار زنده کردى (و ما در این مرگ و حیاتها همه چیز را فهمیدیم) اکنون به گناهان خود اعتراف مىکنیم، پس آیا راهى براى خارج شدن (از دوزخ و بازگشت به دنیا و جبران ما فات) وجود دارد؟! (قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ).
آرى! در آنجا پردههاى غرور و غفلت کنار مىرود، و چشم حقیقت بین انسان باز مىشود، لذا چارهاى جز اعتراف به گناه ندارد.
منظور از دو بار میراندن، مرگ در پایان عمر و مرگ در پایان برزخ است، و منظور از دو مرتبه احیا، احیاى برزخى و احیاى در قیامت است.
به این ترتیب ما یک حیات جسمانى داریم و یک حیات برزخى، در پایان عمر از حیات جسمانى مىمیریم، و در پایان این جهان از حیات برزخى و نیز داراى دو حیات به دنبال این دو مرگ هستیم: حیات برزخى، و حیات روز قیامت.
(آیه 12)
اما ناگفته پیداست که پاسخ این تقاضاى کافران که از دوزخ بیرون آیند و به دنیا برگردند تا به گمان خود گذشته تاریک را جبران نمایند منفى است و منفى بودن آن به قدرى روشن است که حتى در آیات مورد بحث سخنى از آن به میان نیامده، تنها در این آیه مطلبى ذکر مىکند که به منزله دلیل آن است، مىفرماید:
«این به خاطر آن است که وقتى خداوند به یگانگى خوانده مىشد انکار مىکردید و اگر براى او همتایى مىپنداشتند ایمان مىآورید» (ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا).
آرى! هر جا سخن از توحید و پاکى و تقوا و فرمان حق بود چهره درهم مىکشیدید، و هر جا از کفر و نفاق و شرک و آلودگى سخن به میان مىآمد خوشحال و شادان مىشدید، و به همین دلیل سرنوشتى غیر از این ندارید.
در پایان آیه براى آن که این تاریکدلان مشرک را براى همیشه مأیوس کند، مىفرماید: «اکنون داورى مخصوص خداوند بلند مرتبه و بزرگ است» و شما را مطابق عدل خود کیفر مىدهد (فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ).
جز او قاضى و دادخواه و دادرسى در این محکمه نیست، و چون او «علىّ» و «کبیر» است نه مغلوب کسى مىگردد، نه توصیهاى در او مؤثر مىشود، و هیچ راه فرارى در برابر حکمش وجود ندارد.
(آیه 13)
تنها خدا را بخوانید هر چند کافران نپسندند این آیه و دو آیه بعد استدلالى است بر توحید و وحدانیت خداوند و ربوبیت او، و نفى شرک و بت پرستى.
نخست مىگوید: «او کسى است که آیاتش را به شما نشان مىدهد» (هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ).
همان آیات و نشانههاى آفاقى و انفسى که تمام عالم هستى را پر کرده است.
سپس به بیان یکى از این آیات پرداخته، مىافزاید: «او از آسمان براى شما روزى (پر ارزشى) مىفرستد» (وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً).
دانههاى حیات بخش باران، نور آفتاب که زنده کننده تمام موجودات است، و هوائى که مایه حیات همه حیوانات و گیاهان مىباشد همه از آسمان نازل مىشود.
و در پایان آیه مىافزاید: با وجود این همه آیات در پهنه جهان هستى چشمهاى نابینا و قلوبى که حجاب بر آنها افکنده شده چیزى نمىبینند «تنها کسانى متذکر مىشوند که به سوى خدا باز گردند» و قلب و جان خود را از آلودگیها بشویند. (وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ).
(آیه 14)
در این آیه چنین نتیجه گیرى مىکند: «اکنون (که چنین است) خدا را بخوانید و دین خود را براى او خالص کنید» (فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
برخیزید و با تیشه ایمان به جان بتهاى مشرکان بیفتید، و همه را از صفحه فکر و فرهنگ و اجتماع خود محو کنید.
البته این کار شما کافران لجوج و متعصب را سخت ناراحت مىکند ولى ترس و هراسى به خود راه ندهید، آئین خود را خالص کنید «هر چند کافران ناخشنود باشند» (وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/289
soham 313
16th November 2013, 11:38 PM
(آیه 15)
این آیه خدا را با چند وصف مهم از اوصافش توصیف کرده، مىگوید: «او درجات (بندگان صالح) را بالا مىبرد» (رَفِیعُ الدَّرَجاتِ).
او در علمش بلند مرتبه است، و در قدرتش نیز بلند مرتبه، تمام اوصاف کمال و جمالش آن قدر مرتفع و بالاست که هماى بلند پرواز و دانش بشرى هرگز به اوج آن نمىرسد.
سپس مىافزاید: «او صاحب عرش است» (ذُو الْعَرْشِ).
سر تا سر عالم هستى تحت قدرت و حکومت اوست.
در سومین توصیف مىگوید: «روح (مقدس) را به فرمانش بر هر کسى از بندگانش که بخواهد القاء مىکند» (یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
این روح همان قرآن و مقام نبوت و وحى است که مایه حیات دلها و همانند روح در پیکر انسانى است.
جالب این که در آیات پیشین سخن از نزول باران و ارزاق جسمانى در میان بود و در اینجا سخن از نزول وحى و رزق روحانى است.
اکنون ببینیم هدف از القاى «روح القدس» بر پیامبران چیست؟ و آنها این راه پر نشیب و فراز و طولانى و پر مشقت را براى چه هدفى تعقیب مىکنند؟
در آخرین جمله آیه به این سؤال پاسخ داده شده، مىگوید: «هدف این است «تا (مردم را) از روز ملاقات [روز رستاخیز] بیم دهد»! (لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ).
روزى که بندگان با پروردگارشان از طریق شهود باطنى ملاقات مىکنند.
روزى که گذشتگان و آیندگان همه با هم تلاقى دارند.
روز ملاقات پیشوایان حق و باطل با پیروانشان.
روز لقاى مستضعفین و مستکبرین و ملاقات ظالم و مظلوم.
روز دیدار انسانها و فرشتگان.
و بالأخره روز تلاقى انسان با اعمال و گفتار و کردارش و با دادگاه عدل خداوند.
(آیه 16)
روز تلاقى! این آیه و چند آیه بعد از آن توضیح و تفسیرى است براى «یوم التلاق» که از نامهاى قیامت است، و در آیه قبل به آن اشاره شد.
نخست مىفرماید: روز تلاقى «روزى که همه آنان آشکار مىشوند» (یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ). و تمام پردهها و حجابها کنار مىرود و اسرار درون همگان آشکار مىگردد.
در دومین توصیف از آن روز مىافزاید: «چیزى از مردم بر خدا پنهان نخواهد ماند» (لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ).
در این جهان و امروز نیز چیزى بر خداوند عالم و قادر مخفى نیست، ولى ظهور اشیاء در آن روز از تأکید بیشترى برخوردار است، جایى که دیگران نیز از اسرار هم آگاه شوند در مورد خداوند مسأله نیاز به بحث و گفتگو ندارد.
سومین ویژگى آن روز حاکمیت مطلقه پروردگار است، چنانکه در دنباله آیه مىفرماید: در آن روز گفته مىشود: «حکومت امروز براى کیست»؟ (لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ).
و در پاسخ مىگویند: «براى خداوند یکتاى قهّار است» (لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ).
این سؤال و جواب از سوى فرد خاصى عنوان نمىشود سؤالى است که از سوى خالق و مخلوق، فرشته و انسان، مؤمن و کافر و از تمام ذرات وجود و در دیوار عالم هستى بدون استثنا مطرح است، و همگى نیز با زبان حال به آن پاسخ مىگویند، یعنى به هر جا بنگرى آثار حاکمیت او نمایان است و بر هر چه نگاه کنى نشانه هاى قاهریت او در آن ظاهر است.
به زمزمه هر ذره اى گوش فرادهى «لمن الملک» مىگوید، و در پاسخ «للّه الواحد القهّار» از آن مىشنوى.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/289
soham 313
16th November 2013, 11:40 PM
(آیه 17)
ویژگى چهارم آن روز این است که روز پاداش و کیفر است، چنانکه در آیه شریفه مىفرماید: «امروز هرکسى در برابر کارى که انجام داده جزا داده مىشود» (الْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ).
آرى! آن ظهور و بروز و آن احاطه علمى خداوند و حاکمیت و مالکیت و قهاریت او همه دلیلى است روشن بر این حقیقت بزرگ و امید بخش و بیم آفرین.
ویژگى پنجم همان است که در جمله بعد مىافزاید: «امروز هیچ ظلم و ستمى (بر هیچ کس) نخواهد بود» (لا ظُلْمَ الْیَوْمَ).
چگونه ممکن است ظلم و ستمى تحقق یابد در حالى که ظلم یا به خاطر جهل است که او بر همه چیز احاطه علمى دارد. یا به خاطر عجز است که او قاهر و مالک و حاکم بر همه چیز است.
ششمین و آخرین ویژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است، چنانکه در پایان آیه مىفرماید: «خداوند سریع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ).
سرعت حسابش در آنجا به قدرى است که در حدیث آمده است: «خداوند حساب همه بندگان را در یک چشم بر هم زدن مىرسد»!
(آیه 18)
روزى که جانها به لب مىرسد! این آیه همچنان ادامه توصیف قیامت است.
نخست مىگوید: «آنها را از روز نزدیک بترسان» (وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ).
اگر درست بنگریم مجموعه عمر دنیا در برابر عمر قیامت لحظه زود گذرى بیش نیست، و چون هیچ تاریخى از سوى خداوند براى آن به کسى حتى به پیامبران اعلام نشده است باید همیشه آماده استقبال از آن بود.
دومین توصیف این که: «در آن روز (از شدت هول و ترس) دلها به گلوگاه مىرسد»! (إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ).
در توصیف سوم مىگوید: «تمامى وجود آنها مملو از اندوه مىگردد» اما توانایى اظهار آن را ندارند (کاظِمِینَ).
اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانکاهى شود اما بتواند فریاد کند ممکن است کمى آرام گیرد، اما افسوس که در آنجا حتى جاى فریاد و نعره زدن نیست، آنجا پیشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جمیع خلایق است، فریاد چه سودى دارد؟! چهارمین توصیف این که: «براى ستمکاران دوستى وجود ندارد» (ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ).
آن گروه از دغل دوستان که همچون مگسان گرد شیرینى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، همه گرفتار کار خویشند، و به دیگرى نمىپردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل کردن.
در پنجمین توصیف مىفرماید: «و نه شفاعت کنندهاى که شفاعتش پذیرفته شود» (وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ).
چرا که شفاعت شافعان راستین مانند انبیا و اولیاء نیز به اذن پروردگار است، و به این ترتیب قلم بطلان بر پندار بت پرستان مىکشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/290
soham 313
16th November 2013, 11:42 PM
(آیه 19)
در ششمین مرحله یکى از اوصاف خدا را بیان مىکند که در ضمن توصیفى براى چگونگى قیامت است، مىگوید: «خدا چشمهایى را که به خیانت گردش مىکند مىداند، و آنچه را در سینهها پنهان مىدارند» مىداند (یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ).
آرى! خدائى که از حرکات مخفیانه چشمها و اسرار درون سینهها آگاه است در آن روز در باره خلایق دادرسى و قضاوت مىکند.
(آیه 20)
در هفتمین توصیف از قیامت که آن نیز به صورت توصیف خداوند مطرح شده، مىفرماید: «خداوند به حق داورى مىکند» (وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ).
«و معبودهایى را که غیر از او مىخوانند هیچ گونه داورى ندارند» (وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ).
آرى! آن روز مقام داورى مخصوص به خداست، و او هم جز به حق داورى نمىکند.
سر انجام به عنوان تأکید بر آنچه در این آیات گذشت سخن را با این جمله پایان مىدهد: «خداوند شنوا و بیناست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
بلکه بینائى و شنوائى به معنى واقعى کلمه، یعنى حضور همه مسموعات و مبصرات و تمام شنیدنیها و دیدنیها نزد او منحصر به ذات پاک خداست، و این تأکیدى است بر علم و آگاهى او بر همه چیز، و داورى او به حق چرا که تا کسى سمیع و بصیر مطلق نباشد داور حق نخواهد بود.
(آیه 21)
عاقبت دردناک پیشینیان ستمگر را بنگرید! از آنجا که روش قرآن در بسیارى از آیات این است که بعد از ذکر کلیات در مورد مسائل حساس و اصولى آن را با مسائل جزئى و محسوس مىآمیزد، در اینجا نیز بعد از گفتگوهاى گذشته پیرامون مبدأ و معاد مردم را به مطالعه حالات پیشینیان و از جمله وضع فرعون و فرعونیان دعوت مىکند.
نخست مىفرماید: «آیا آنها روى زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنان بودند چگونه بود»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ).
این تاریخ مدون نیست که در اصالت و صحت آن تردید شود، این تاریخ زندهاى است که با زبان بىزبانى فریاد مىکشد، و تاریخ واقعى را بىکم و کاست شرح مىدهد.
سپس مىافزاید: «آنها کسانى بودند که در قوت و قدرت و به وجود آوردن آثار مهمى در زمین از اینها نیرومندتر بودند» (کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ).
آن چنان حکومت قوى و لشکریان عظیم و تمدن مادى درخشان داشتند که زندگى مشرکان مکّه در برابر آنها بازیچهاى بیش نیست! و در پایان آیه سرنوشت این اقوام سرکش را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مىکند: «ولى خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند»! (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).
نه کثرت نفرات آنها مانع از عذاب الهى شد، و نه قدرت و شوکت و مال و ثروت بى حسابشان.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/290
soham 313
16th November 2013, 11:44 PM
(آیه 22)
در این آیه آنچه را بطور اجمال قبلا گفته است شرح داده، مىفرماید: «این (مجازات دردناک الهى) بخاطر این بود که فرستادگان آنها پیوسته با دلائل روشن به سراغشان مىآمدند و آنها همه را انکار مىکردند» (ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا).
چنان نبود که آنها غافل و بىخبر باشند، و یا کفر و گناهشان ناشى از عدم اتمام حجت گردد، نه رسولان آنها پى در پى مىآمدند اما آنها هرگز در برابر اوامر الهى تسلیم نشدند.
«اینجا بود که خداوند آنها را گرفت و کیفر داد» (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ).
«زیرا او قوى و مجازاتش شدید است» (إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ).
در جاى رحمت «ارحم الراحمین» است، و در جاى خشم و غضب «اشد المعاقبین».
(آیه 23)
به دنبال اشارهاى که در آیات قبل پیرامون سرنوشت دردناک اقوام پیشین آمده بود در اینجا به شرح یکى از این ماجراها پرداخته، و انگشت روى داستان موسى و فرعون و هامان و قارون مىگذارد.
نخست مىفرماید: «ما موسى را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم ...»
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ).
تعبیر به «آیات» اشاره به «معجزات موسى» و «سلطان مبین» به معنى منطق نیرومند و دلائل دندان شکنى است که موسى در برابر فرعونیان داشت.
به این ترتیب موسى (ع) مأمور بود به ظلم حاکمان بیدادگر، و شیطنت سیاستمداران خائن، و تعدّى ثروتمندان مستکبر پایان دهد و جامعهاى بر اساس عدالت و داد از نظر سیاسى و فرهنگى و اقتصادى بسازد.
(آیه 24)
آرى! ما موسى را فرستادیم «به سوى فرعون و هامان و قارون، اما آنها گفتند: او ساحرى بسیار دروغگوست»! (إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/290
soham 313
18th November 2013, 07:05 PM
[golrooz] صفحه ی 279 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 38 از سوره ی غافر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَلَمَّا جَآءَهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا۟ اقْتُلُوٓا۟ أَبْنَآءَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا۟ نِسَآءَهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ(25)
پس وقتي حقيقت را از جانب ما براي آنان آورد گفتند پسران كساني را كه با او ايمان آورده اند بكشيد و زنانشان را زنده بگذاريد و[لي] نيرنگ كافران جز در گمراهي نيست(25)
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِيٓ أَقْتُلْ مُوسَيٰ وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ(26)
و فرعون گفت مرا بگذاريد موسي را بكشم تا پروردگارش را بخواند من مي ترسم آيين شما را تغيير دهد يا در اين سرزمين فساد كند(26)
وَقَالَ مُوسَيٰٓ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ(27)
و موسي گفت من از هر متكبري كه به روز حساب عقيده ندارد به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برده ام(27)
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَٰنَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَآءَكُم بِالْبَيِّنَٰتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَٰذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ(28)
و مردي مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مي داشت گفت آيا مردي را مي كشيد كه مي گويد پروردگار من خداست و مسلما براي شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكاري آورده و اگر دروغگو باشد دروغش به زيان اوست و اگر راستگو باشد برخي از آنچه به شما وعده مي دهد به شما خواهد رسيد چرا كه خدا كسي را كه افراطكار دروغزن باشد هدايت نمي كند(28)
يَٰقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَٰهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِنۢ بَأْسِ اللَّهِ إِن جَآءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَآ أُرِيكُمْ إِلَّا مَآ أَرَيٰ وَمَآ أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ(29)
اي قوم من امروز فرمانروايي از آن شماست [و] در اين سرزمين مسلطيد و[لي] چه كسي ما را از بلاي خدا اگر به ما برسد حمايت خواهد كرد فرعون گفت جز آنچه مي بينم به شما نمي نمايم و شما را جز به راه راست راهبر نيستم(29)
وَقَالَ الَّذِيٓ ءَامَنَ يَٰقَوْمِ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ(30)
و كسي كه ايمان آورده بود گفت اي قوم من من از [روزي] مثل روز دسته ها[ي مخالف خدا] بر شما مي ترسم(30)
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنۢ بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ(31)
[از سرنوشتي] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كساني كه پس از آنها [آمدند] و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمي خواهد(31)
وَيَٰقَوْمِ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ(32)
و اي قوم من من بر شما از روزي كه مردم يكديگر را [به ياري هم] ندا درمي دهند بيم دارم(32)
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(33)
روزي كه پشت كنان [به عنف] بازمي گرديد براي شما در برابر خدا هيچ حمايتگري نيست و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبري نيست(33)
وَلَقَدْ جَآءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَٰتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَآءَكُم بِهِ حَتَّيٰٓ إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِنۢ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ(34)
و به يقين يوسف پيش از اين دلايل آشكار براي شما آورد و از آنچه براي شما آورد همواره در ترديد بوديد تا وقتي كه از دنيا رفت گفتيد خدا بعد از او هرگز فرستاده اي را برنخواهد انگيخت اين گونه خدا هر كه را افراطگر شكاك است بي راه مي گذارد(34)
الَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَٰنٍ أَتَيٰهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ(35)
كساني كه در باره آيات خدا بدون حجتي كه براي آنان آمده باشد مجادله مي كنند [اين ستيزه] در نزد خدا و نزد كساني كه ايمان آورده اند [مايه] عداوت بزرگي است اين گونه خدا بر دل هر متكبر و زورگويي مهر مي نهد(35)
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَٰهَٰمَٰنُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّيٓ أَبْلُغُ الْأَسْبَٰبَ(36)
و فرعون گفت اي هامان براي من كوشكي بلند بساز شايد من به آن راهها برسم(36)
أَسْبَٰبَ السَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَيٰٓ إِلَٰهِ مُوسَيٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَٰذِبًا وَكَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوٓءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ(37)
راههاي [دستيابي به] آسمانها تا از خداي موسي اطلاع حاصل كنم و من او را سخت دروغپرداز مي پندارم و اين گونه براي فرعون زشتي كارش آراسته شد و از راه [راست] بازماند و نيرنگ فرعون جز به تباهي نينجاميد(37)
وَقَالَ الَّذِيٓ ءَامَنَ يَٰقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ(38)
و آن كس كه ايمان آورده بود گفت اي قوم من مرا پيروي كنيد تا شما را به راه درست هدايت كنم(38)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
18th November 2013, 07:08 PM
(آیه 25)
این آیه بخشى از طرحهاى شیطانى آنها را بازگو کرده، مى گوید:
«پس هنگامى که حق از نزد ما به سراغ آنها آمد (به جاى این که آن را مغتنم بشمرند به مقابله برخاستند، و) گفتند: پسران کسانى را که با موسى ایمان آورده اند به قتل برسانید، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت) زنده بگذارید»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ).
این تعبیر نشان مى دهد که مسأله قتل فرزندان پسر و زنده نگهداشتن دختران تنها در دوران قبل از تولد موسى (ع) نبوده، بلکه بعد از قیام و نبوت او نیز این کار تکرار شد.
و این یک نقشه شوم و مستمر حکومتهاى شیطانى است که نیروهاى فعال را به نابودى مى کشانند و نیروهاى غیر فعال را براى بهره کشى زنده نگه مى دارند.
قرآن در پایان آیه مى افزاید: «اما نقشه کافران جز در گمراهى نیست» (وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ). تیرهایى است که در تاریکى جهل و ضلال پرتاب مى کنند و به سنگ مى خورد. و از آنجایى که هرگز باور ندارند، فاجعه ها دامن گیرشان مىشود، این مشیت الهى است که نیروهاى حق سر انجام بر نیروى باطل غلبه کنند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/290
soham 313
18th November 2013, 07:12 PM
(آیه 26)
درگیرى و نزاع میان موسى (ع) و پیروانش از یک سو، و فرعون و طرفدارانش از سوى دیگر بالا گرفت.
قرآن مى گوید: «فرعون گفت: بگذارید موسى را بکشم و او پروردگارش را بخواند» تا نجاتش دهد! (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ).
از این تعبیر استفاده مى شود که اکثریت مشاوران که مانع قتل موسى بودند یا لا اقل بعضى از آنان به این امر استدلال مى کردند که با توجه به کارهاى خارق العاده موسى ممکن است نفرینى کند و خدایش عذاب بر ما نازل کند، اما فرعون مغرور مى گوید: من او را مى کشم هر آنچه بادا باد! سپس فرعون براى توجیه تصمیم قتل موسى دو دلیل براى اطرافیانش؟
مى کند: یکى جنبه به اصطلاح دینى و معنوى دارد، و دیگر جنبه دنیوى و مادى مى گوید: «من از این مىترسم که آیین شما را عوض کند!» و دین نیاکانتان را بر هم زند! (إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ).
«یا این که فسادى بر روى زمین آشکار سازد» (أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ).
و اگر امروز سکوت کنم و بعد از مدتى اقدام به مبارزه با موسى نمایم هواخواهان بسیارى پیدا مىکند و درگیرى شدیدى به وجود مى آید که مایه خونریزى و فساد و ناآرامى در سطح کشور خواهد بود، بنابر این مصلحت این است که هر چه زودتر او را به قتل برسانم.
(آیه 27)
اکنون ببینیم موسى (ع) که ظاهرا در آن مجلس حضور داشت چه عکس العملى نشان داد؟
آیه شریفه مى گوید: «موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متکبرى که به روز حساب ایمان نمى آورد»! (وَ قالَ مُوسى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ).
این گفتار موسى (ع) به خوبى نشان مى دهد افرادى که داراى دو ویژگى «تکبر» و «عدم ایمان به روز قیامت» باشند آدمهاى خطرناکى محسوب مى شوند.
و باید از چنین افرادى به خدا پناه برد!
(آیه 28)
آیا کسى را به خاطر دعوت به سوى خدا مىکشند؟
از اینجا فراز دیگرى از تاریخ موسى (ع) و فرعون شروع مى شود که در قرآن مجید تنها در این سوره مطرح شده است و آن داستان «مؤمن آل فرعون» است، که از نزدیکان فرعون بود دعوت موسى (ع) را به توحید پذیرفت ولى ایمان خود را آشکار نمى کرد، هنگامى که مشاهده کرد با خشم شدید فرعون جان موسى (ع) به خطر افتاده مردانه قدم پیش نهاد و با بیانات مؤثر خود توطئه قتل او را بر هم زد.
چنانکه آیه مى فرماید: «و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را کتمان مى کرد گفت: آیا مىخواهید مردى را بکشید به خاطر این که مى گوید: پروردگار من اللّه است»؟! (وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ).
«در حالى که معجزات و دلائل روشنى از سوى پروردگارتان با خود آورده است» (وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ).
آیا شما مى توانید معجزات او را مانند معجزه «عصا» و «ید بیضا» انکار کنید؟
خوب فکر کنید، دست به کار عجولانه و شتاب زده اى نزنید، و در عاقبت کار خود درست بیندیشید و گر نه پشیمان خواهید شد.
از همه اینها گذشته از دو حال خارج نیست: «اگر او دروغگو باشد دروغش دامن خودش را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد لا اقل بعضى از عذابهایى را که وعده مى دهد دامن شما را خواهد گرفت» (وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ).
سپس افزود: «خداوند کسى را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمى کند» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ).
اگر موسى راه تجاوز و اسراف و دروغ را پیش گرفته باشد مسلما مشمول هدایت الهى نخواهد شد، و اگر شما چنین باشید شما نیز از هدایتش محروم خواهید گشت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/291
soham 313
18th November 2013, 07:16 PM
(آیه 29)
مؤمن آل فرعون به این مقدار هم قناعت نکرد و باز ادامه داد، با لحنى دوستانه و خیرخواهانه آنها را مخاطب ساخته، چنین گفت: «اى قوم من! امروز حکومت (در این سرزمین پهناور مصر) از آن شماست، و از هر نظر غالب و پیروزید (این نعمتهاى فراوان را کفران نکنید) اگر عذاب الهى به سراغ ما آید چه کسى ما را یارى خواهد کرد»؟! (یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا).
این سخنان ظاهرا در «اطرافیان فرعون» بىاثر نبود، آنها را ملایم ساخت، و از خشمشان فرو کاست.
ولى «فرعون گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمى دهم» (قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى).
«و (بدانید) شما را جز به راه صحیح راهنمایى نمى کنم» دستور همان قتل موسى است (وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ).
و چنین است حال همه جبّاران و طاغوتها در طول تاریخ، و در گذشته و امروز که همیشه رأى صواب را رأى خود مى پندارند.
(آیه 30)
من به شما اخطار مى کنم! مردم مصر به حکم این که در آن زمان نیز نسبتا متمدن و با سواد بودند گفتگوهاى مورخان را در باره اقوام پیشین، اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود که سرزمین آنها غالبا فاصله زیادى از آنها نداشت شنیده بودند، و از سرنوشت دردناک آنها کم و بیش خبر داشتند.
لذا مؤمن آل فرعون بعد از آن که با نقشه قتل موسى به مخالفت پرداخت و با مقاومت سر سختانه فرعون رو برو شد که دستور قبل را مجددا تأیید کرد به این فکر افتاد که این بار دست این قوم سرکش را گرفته و به اعماق تاریخ پیشینیان ببرد، شاید بیدار شوند و در تصمیم خود تجدید نظر کنند. آیه مى گوید: «آن مرد با ایمان گفت:
اى قوم من! من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم» (وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ).
(آیه 31)
سپس به شرح این سخن پرداخت و گفت: «و از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آنها بودند» از شرک و کفر و طغیان بیمناکم (مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
آیا دلیلى دارید که این گونه عذابهاى الهى دامانتان را نخواهد گرفت؟ مگر آنها چه کرده بودند که آن چنان گرفتار شدند؟ جز این که در برابر دعوت پیامبران الهى ایستادند و گاهى پیامبران را کشتند، و یا تکذیب کردند؟
ولى بدانید هر چه بر سر شما آید از ناحیه خود شماست «چرا که خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى خواهد» (وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ).
(آیه 32)
سپس افزود: «اى قوم! من بر شما از روزى مى ترسم که مردم یکدیگر را صدا مى زنند» از هم یارى مى طلبند و صدایشان به جایى نمى رسد! (وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ).
«یوم التّناد» مفهومش «روز ندا دادن یکدیگر» است، و این تعبیر نشانه نهایت عجز و بیچارگى است در زمانى که کارد به استخوان مى رسد، و افرادى که دستشان از همه جا بریده یکدیگر را صدا مى کنند و فریادشان به جایى نمى رسد.
در این جهان نیز «یوم التّناد» فراوان است، روزهایى که عذاب الهى نازل مى شود، بحرانها و حوادث سخت همه را تحت فشار قرار مىدهد، و پناهگاهى مى جویند اما پناهگاهى وجود ندارد، و همه فریاد مى کشند!
(آیه 33)
این آیه در تفسیر یوم التناد مى گوید: «روزى که روى مى گردانید و فرار مى کنید، اما هیچ پناهگاه و نگهدارنده اى در برابر عذاب الهى براى شما نیست» (یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).
«آرى! کسى را که خدا (بر اثر اعمالش) گمراه ساخته هدایت کننده اى براى او نیست» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
آنها در این دنیا از طریق هدایت گمراه مى شوند و در حجابى از جهل و ضلالت فرو مى روند، و در آخرت از طریق بهشت و نعمتهاى الهى گمراه خواهند شد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/291
soham 313
18th November 2013, 07:19 PM
(آیه 34)
متکبران جبّار از درک صحیح محرومند: در یک بررسى اجمالى در آیات گذشته و آینده چنین به نظر مى رسد که «مؤمن آل فرعون» براى نفوذ در قلب تیره فرعون و فرعونیان و زدودن زنگار کبر و کفر از آنها سخنان خود را در پنج شکل و مقطع مطرح کرد:
«مقطع اول» سخنان دو جانبه و احتیاط آمیز و دعوت آن قوم کافر طغیانگر به پرهیز از ضرر محتمل بود.
در «مقطع دوم» آنها را به سیر و مطالعه در احوال اقوام پیشین دعوت مى کند.
در «مقطع سوم» قسمتى از تاریخ خودشان را متذکر مى شود، که چندان فاصله از آنها ندارد و آن مسأله نبوّت «یوسف» است که از اجداد موسى بود، و طرز برخورد آنها با دعوت او را مطرح مى کند.
مى گوید: «و پیش از این، یوسف با دلائل روشن براى هدایت شما آمد» (وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ).
«اما شما همچنان در دعوت او شکّ و تردید داشتید» (فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ).
نه از این جهت که دعوت او پیچیدگى داشت، و نشانه ها و دلائل او کافى نبود، بلکه به خاطر ادامه خودکامگی ها، سرسختى نشان دادید.
سپس براى این که خود را از هرگونه تعهد و مسؤولیت خلاص کنید و به خودکامگى و هوسرانى خویش ادامه دهید «تا زمانى که (یوسف) از دنیا رفت گفتید: هرگز خداوند بعد از او رسولى مبعوث نخواهد کرد» (حَتَّى إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا).
و به خاطر این روش نادرست تان مشمول هدایت الهى نشدید، آرى «این گونه خداوند هر اسرافکار تردید کننده وسوسه گر را گمراه مى کند» (کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ).
شما از یک سو راه اسراف و تجاوز از حدود الهى را پیش گرفتید، و از سوى دیگر در همه چیز شک و تردید و وسوسه نمودید، و این دو کار سبب شد که خداوند دامنه لطفش را از شما برگیرد، و شما را در وادى ضلالت رها سازد.
(آیه 35)
این آیه به معرفى «مسرفان مرتاب» پرداخته، مى گوید: «همانها که در آیات خدا بىآنکه دلیلى برایشان آمده باشد به مجادله بر مى خیزند» (الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ). بى آنکه هیچ دلیل روشنى از عقل و نقل براى سخنان خود داشته باشند.
سپس براى نشان دادن زشتى این عمل مى افزاید: این گونه جدال بى اساس در مقابل حق «خشم عظیمى نزد خداوند و نزد آنان که ایمان آورده اند به بار مى آورد» (کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا).
چرا که «جدال به باطل» و موضع گیرى بىدلیل و بى منطق در برابر آیات الهى هم مایه گمراهى مجادله کنندگان، و هم اسباب ضلالت دیگران است.
و در پایان آیه به دلیل عدم تسلیم آنها در مقابل حق اشاره کرده، مى فرماید:
«این گونه خداوند بر دل هر متکبّر جبّارى مهر مى نهد»! (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ).
لجاجت ها و عناد در برابر حق پرده اى ظلمانى بر فکر انسان مى اندازد و حس تشخیص را از او مى گیرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/292
soham 313
18th November 2013, 07:22 PM
(آیه 36)
مى خواهم به آسمان روم تا از خداى موسى خبر گیرم! گر چه سخنان «مؤمن آل فرعون» این اثر را گذاشت که فرعون را از تصمیم قتل موسى بازداشت، ولى نتوانست فرعون را از مرکب غرور پایین آورد.
«فرعون گفت: اى هامان! براى من بناى مرتفعى بساز شاید به وسائلى دست یابم» (وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ).
(آیه 37)
«وسائل (صعود به) آسمانها تا از خداى موسى آگاه شوم، هر چند گمان مى کنم او دروغگو باشد» (أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً).
آرى «این چنین اعمال بد فرعون در نظرش آراسته جلوه کرد و از راه حق بازداشته شد» (وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ).
«اما توطئه و مکر فرعون جز به زیان و نابودى نمى انجامد» (وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ).
ظاهر این است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنین کارى زد:
1- او مى خواست وسیله اى براى اشتغال فکرى مردم و انصراف ذهن آنها از مسأله نبوت موسى و قیام بنى اسرائیل فراهم آورد.
2- او مى خواست از این طریق کمک مادى و اقتصادى به توده هاى زحمتکش کند، و کارى هرچند موقت براى بى کاران فراهم سازد تا کمى مظالم او را فراموش کنند و وابستگى مردم از نظر اقتصادى به خزینه او بیشتر گردد.
3- برنامه این بود که بعد از پایان بنا بر فراز آن رود و نگاهى به آسمان کند و احتمالا تیرى در کمان گذارد و پرتاب کند و باز گردد، و براى تحمیق مردم بگوید:
خداى موسى هر چه بود تمام شد! به سراغ کار خود بروید، و فکرتان راحت باشد!
(آیه 38)
از من پیروى کنید تا راه راست را به شما نشان دهم گفتیم «مؤمن آل فرعون» سخنان خود را در چند مقطع بیان کرد، در اینجا چهارمین مقطع از سخنان او آمده که مقصود خود را از طریق دیگرى دنبال مى کند، و آن توجه دادن به «ناپایدارى زندگى دنیا» و «مسأله معاد و حشر و نشر» است و توجه به آنها بدون شک تأثیر عمیقى در تربیت انسانها دارد.
نخست مى گوید: «و کسى که ایمان آورده بود صدا زد: اى قوم من! از من پیروى کنید تا من شما را به راه حق ارشاد کنم» (وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/292
soham 313
19th November 2013, 06:06 PM
[golrooz] صفحه ی 280 از قرآن کریم شامل آیات 39 تا 56 از سوره ی غافر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰقَوْمِ إِنَّمَا هَٰذِهِ الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا مَتَٰعٌ وَإِنَّ الْءَاخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ(39)
اي قوم من اين زندگي دنيا تنها كالايي [ناچيز] است و در حقيقت آن آخرت است كه سراي پايدار است(39)
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَيٰٓ إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَٰلِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَيٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُو۟لَٰٓئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ(40)
هر كه بدي كند جز به مانند آن كيفر نمي يابد و هر كه كار شايسته كند چه مرد باشد يا زن در حالي كه ايمان داشته باشد در نتيجه آنان داخل بهشت مي شوند و در آنجا بي حساب روزي مي يابند(40)
۞ وَيَٰقَوْمِ مَا لِيٓ أَدْعُوكُمْ إِلَي النَّجَوٰةِ وَتَدْعُونَنِيٓ إِلَي النَّارِ(41)
و اي قوم من چه شده است كه من شما را به نجات فرا مي خوانم و [شما] مرا به آتش فرا مي خوانيد(41)
تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا۠ أَدْعُوكُمْ إِلَي الْعَزِيزِ الْغَفَّٰرِ(42)
مرا فرا مي خوانيد تا به خدا كافر شوم و چيزي را كه بدان علمي ندارم با او شريك گردانم و من شما را به سوي آن ارجمند آمرزنده دعوت مي كنم(42)
لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِيٓ إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْءَاخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَآ إِلَي اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَٰبُ النَّارِ(43)
آنچه مرا به سوي آن دعوت مي كنيد به ناچار نه در دنيا و نه در آخرت [درخور] خواندن نيست و در حقيقت برگشت ما به سوي خداست و افراطگران همدمان آتشند(43)
فَسَتَذْكُرُونَ مَآ أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِيٓ إِلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌۢ بِالْعِبَادِ(44)
پس به زودي آنچه را به شما مي گويم به ياد خواهيد آورد و كارم را به خدا مي سپارم خداست كه به [حال] بندگان [خود] بيناست(44)
فَوَقَيٰهُ اللَّهُ سَئَِّاتِ مَا مَكَرُوا۟ وَحَاقَ بَِٔالِ فِرْعَوْنَ سُوٓءُ الْعَذَابِ(45)
پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نيرنگ مي كردند حمايت فرمود و فرعونيان را عذاب سخت فرو گرفت(45)
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوٓا۟ ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ(46)
[اينك هر] صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند و روزي كه رستاخيز بر پا شود [فرياد مي رسد كه] فرعونيان را در سخت ترين [انواع] عذاب درآوريد(46)
وَإِذْ يَتَحَآجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَٰٓؤُا۟ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوٓا۟ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ(47)
و آنگاه كه در آتش شروع به آوردن حجت مي كنند زيردستان به كساني كه گردنكش بودند مي گويند ما پيرو شما بوديم پس آيا مي توانيد پاره اي از اين آتش را از ما دفع كنيد(47)
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوٓا۟ إِنَّا كُلٌّ فِيهَآ إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ(48)
كساني كه گردنكشي مي كردند مي گويند [اكنون] همه ما در آن هستيم خداست كه ميان بندگان [خود] داوري كرده است(48)
وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا۟ رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ(49)
و كساني كه در آتشند به نگهبانان جهنم مي گويند پروردگارتان را بخوانيد تا يك روز از اين عذاب را به ما تخفيف دهد(49)
قَالُوٓا۟ أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَٰتِ قَالُوا۟ بَلَيٰ قَالُوا۟ فَادْعُوا۟ وَمَا دُعَٰٓؤُا۟ الْكَٰفِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ(50)
مي گويند مگر پيامبرانتان دلايل روشن به سوي شما نياوردند مي گويند چرا مي گويند پس بخوانيد و[لي] دعاي كافران جز در بيراهه نيست(50)
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَٰدُ(51)
در حقيقت ما فرستادگان خود و كساني را كه گرويده اند در زندگي دنيا و روزي كه گواهان برپاي مي ايستند قطعا ياري مي كنيم(51)
يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّٰلِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوٓءُ الدَّارِ(52)
[همان] روزي كه ستمگران را پوزش طلبي شان سود نمي دهد و براي آنان لعنت است و برايشان بدفرجامي آن سراي است(52)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْهُدَيٰ وَأَوْرَثْنَا بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ الْكِتَٰبَ(53)
و قطعا موسي را هدايت داديم و به فرزندان اسرائيل تورات را به ميراث نهاديم(53)
هُدًي وَذِكْرَيٰ لِأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ(54)
[كه] رهنمود و يادكردي براي خردمندان است(54)
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنۢبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَٰرِ(55)
پس صبر كن كه وعده خدا حق است و براي گناهت آمرزش بخواه و به سپاس پروردگارت شامگاهان و بامدادان ستايشگر باش(55)
إِنَّ الَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَٰنٍ أَتَيٰهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَٰلِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ(56)
در حقيقت آنان كه در باره نشانه هاي خدا بي آنكه حجتي برايشان آمده باشد به مجادله برمي خيزند در دلهايشان جز بزرگنمايي نيست [و] آنان به آن [بزرگي كه آرزويش را دارند] نخواهند رسيد پس به خدا پناه جوي زيرا او خود شنواي بيناست(56)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
19th November 2013, 06:10 PM
(آیه 39)
سپس افزود: «اى قوم من! (به این دنیا دل نبندید که) این زندگى دنیا متاع زود گذرى است، و آخرت سراى همیشگى و ابدى شماست» (یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ).
گیرم که با هزار مکر و فسون، ما پیروز شویم و حق را پشت سر اندازیم، دست به انواع ظلم و ستم دراز کنیم، و دامان ما به خونهاى بى گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در این جهان چه اندازه خواهد بود؟
(آیه 40)
مسأله تنها فانى بودن این دنیا و باقى بودن سراى آخرت نیست، مهم مسأله حساب و جزاست: «هر کس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او کیفر داده مى شود، اما کسى که عمل صالحى انجام دهد- خواه مرد یا زن- در حالى که مؤمن باشد آنان وارد بهشت مىشوند و روزى بى حسابى به ایشان داده خواهد شد» (مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ).
او در این سخنان حساب شدهاش از یکسو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى کند.
و از دیگر سوم اشاره به فضل بى انتهاى او که در مقابل یک عمل صالح پاداش بىحساب به مؤمنان داده مى شود.
و از سوى سوم لزوم توأم بودن ایمان و عمل صالح را یادآور مى شود.
و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پیشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى را مطرح مى کند.
به هر حال او با این سخن کوتاه خود این واقعیت را بیان مى کند که متاع این جهان گرچه ناچیز است و ناپایدار، ولى مى تواند وسیله رسیدن به پاداش بى حساب گردد، چه معامله اى از این پرسودتر؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/292
soham 313
19th November 2013, 06:14 PM
(آیه 41)
آخرین سخن! در پنجمین و آخرین مرحله، «مؤمن آل فرعون» پرده ها را کنار زد، و بیش از آن نتوانست ایمان خود را مکتوم دارد، آنچه گفتنى بود گفت.
از قرائن بر مى آید که آن قوم لجوج و مغرور متقابلا از مزایاى شرک سخن گفتند، و او را به بت پرستى دعوت نمودند.
لذا او فریاد زد و گفت: «اى قوم! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى کنم اما شما مرا به سوى آتش مى خوانید»؟! (وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ).
من سعادت شما را مى طلبم، و شما بدبختى مرا، من شما را به شاهراه هدایت مى خوانم و شما مرا به بیراهه مى خوانید.
(آیه 42)
آرى «شما مرا دعوت مى کنید که به خداى یگانه کافر شوم و شریک هایى که به آن علم ندارم براى او قرار دهم، در حالى که من شما را به سوى خداوند عزیز غفّار دعوت مى کنم» (تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ).
تعبیر به «عزیز» و «غفار» از یک سو اشاره به این مبدأ بزرگ بیم و امید است و از سوى دیگر اشاره اى به نفى الوهیت بتها و فراعنه که نه عزتى در آنان است و نه عفو و گذشتى!
(آیه 43)
سپس افزود: «قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانید نه دعوتى در دنیا دارد و نه در آخرت» (لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ).
این بتها هرگز رسولانى به سوى مردم نفرستاده اند تا آنها را به سوى خود دعوت کنند و نه در آخرت مى توانند حاکمیت بر چیزى داشته باشند و به همین دلیل، باید بدانید «تنها بازگشت ما در قیامت به سوى خداست» (وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ).
اوست که رسولان خود را براى هدایت انسانها فرستاده، و اوست که آنها را در برابر اعمالشان پاداش و کیفر مى دهد.
و نیز باید بدانید که «اسرافکاران و متجاوزان اهل دوزخند» (وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ).
(آیه 44)
و در آخرین سخنش با تهدیدى پر معنى گفت: «به زودى آنچه را من امروز به شما مى گویم به خاطر خواهید آورد» (فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ).
و هنگامى که آتش خشم و غضب الهى دامانتان را در این جهان و آن جهان بگیرد به صدق گفتار من پى مى برید.
اما افسوس که آن زمان دیر است، اگر در آخرت باشد راه بازگشت وجود ندارد، و اگر در دنیا باشد به هنگام نزول عذاب تمام درهاى توبه بسته مى شود.
سپس افزود: «و من تمام کارهاى خود را به خداوند یگانه یکتا واگذار مى کنم که او نسبت به بندگانش بیناست» (وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ).
و به همین دلیل نه از تهدیدهاى شما مىترسم، و نه کثرت و قدرت شما و تنهایى من مرا به وحشت مى افکند.
(آیه 45)
خداوند هم این بنده مؤمن مجاهد را تنها نگذاشت، چنانکه در این آیه مى خوانیم: «خداوند او را از نقشه هاى شوم و سوء آنها نگه داشت» (فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا).
ولى در مقابل «عذابهاى شدیدى بر آل فرعون نازل گردید» (وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/293
soham 313
19th November 2013, 06:18 PM
(آیه 46)
عذاب و مجازات الهى همه اش دردناک است، اما تعبیر به «سوء العذاب» در آیه قبل نشان مى دهد که خداوند عذاب دردناکترى براى این گروه انتخاب فرمود این همان چیزى است که در این آیه به آن اشاره کرده، مى فرماید:
مجازات دردناک آنها «همان آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند» (النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا).
«و روزى که قیامت بر پا مى گردد (دستور مى دهد) آل فرعون را در شدیدترین عذاب وارد کنید» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ).
(آیه 47)
محاجّه ضعفا و مستکبران در دوزخ! از آنجا که مؤمن آل فرعون در پایان سخنانش جمعیت فرعونیان را به مسأله قیامت و عذاب دوزخ توجه داد، قرآن رشته سخن را در همین زمینه به دست گرفته و دنبال مى کند، و صحنه هایى از گفتگوى پرخاشگرانه دوزخیان را در دل آتش منعکس مى سازد.
نخست مى فرماید: «به خاطر بیاور هنگامى را که آنها در آتش دوزخ محاجه و گفتگو مى کنند، پس ضعفا به مستکبران مى گویند: ما پیروان شما بودیم، آیا اکنون سهمى از عذاب و نصیبى از آتش دوزخ را به جاى ما پذیرا مى شوید»؟ (وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ).
منظور از «ضعفا» کسانى هستند که علم کافى و استقلال فکرى نداشتند، چشم و گوش بسته به دنبال سردمداران کفر حرکت مى کردند که قرآن از آنها به عنوان مستکبران یاد کرده است.
(آیه 48)
به هر حال مستکبران در پاسخ این سخن سکوت نمى کنند اما جوابى مى گویند که از نهایت ضعف و زبونى آنها حکایت دارد، چنانکه در آیه شریفه به آن اشاره کرده، مى فرماید: «مستکبران مى گویند: ما همگى در آن (آتش) هستیم زیرا خداوند در میان بندگانش به عدالت حکم کرده است»! (قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ).
(آیه 49)
اینجا که دست آنها از هر وسیله اى کوتاه مى شود رو به سوى خازنان دوزخ و مأموران عذاب مى کنند «و این دوزخیان به خازنان جهنم مى گویند:
شما از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما بردارد» (وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ).
آنها مى دانند که مجازات الهى بر طرف شدنى نیست، تنها تقاضایشان این است که یک روز عذاب الهى از آنان برداشته شود یک روز تخفیف بگیرند نفسى تازه کنند، و اندکى بیاسایند، و به همین قانع هستند!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/293
soham 313
19th November 2013, 06:22 PM
(آیه 50)
ولى مراقبان دوزخ «مى گویند: آیا پیامبران شما دلائل روشن برایتان نیاوردند»؟ و آیا بقدر کافى براى شما اتمام حجت نشد؟ (قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ).
در پاسخ «مى گویند: آرى» (قالُوا بَلى).
خازنان دوزخ به «آنان مى گویند: پس هر چه مى خواهید (خدا را) بخوانید ولى دعاى کافران (به جایى نمىرسد و) جز در ضلالت نیست» (قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ).
شما خود معترفید که پیامبران الهى با دلائل روشن آمدند، اما به آنها اعتنا نکردید و کافر شدید، بنابر این هر چه دعا کنید سودى ندارد.
(آیه 51)
ما مؤمنان را یارى مى دهیم! از آنجا که در آیات پیشین سخن از «مؤمن آل فرعون» آن مرد مجاهد و مبارز کم نظیر و حمایت خداوند از او مطرح بود، در اینجا به عنوان یک قانون کلى حمایت خویش را از پیامبران و مؤمنان در دنیا و آخرت بیان مى دارد.
مى فرماید: «ما بطور مسلم رسولان خود و کسانى را که ایمان آورده اند در زندگى دنیا و روز قیامت که گواهان بر پا مى خیزند یارى مى دهیم» (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ).
حمایتى که بىقید و شرط است و به همین جهت انواع پیروزیها را به دنبال دارد، اعم از پیروزى در منطق و بیان، یا پیروزى در جنگها، یا فرستادن عذاب الهى بر مخالفان و نابود کردن آنان و یا امدادهاى غیبى که قلب را تقویت و روح را به لطف الهى نیرومند و قوى مى سازد.
مقصود از «اشهاد» فرشتگان و پیامبران و مؤمنانند که گواهان اعمال انسانها مى باشند.
(آیه 52)
اما آن روز روز رسوایى و بدبختى کافران و ظالمان است، چنانکه در این آیه مى افزاید: «همان روزى که عذر خواهى ظالمان سودى به حالشان نمى بخشد، و لعنت خدا مخصوص آنهاست، و خانه و جایگاه بد نیز به آنها تعلق دارد» (یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
(آیه 53)
سپس قرآن یکى از موارد یارى رسولان و پیروزى آنها را در پرتو حمایت الهى بر دشمنان عنوان کرده، مى گوید: «و ما به موسى هدایت بخشیدیم و بنى اسرائیل را وارثان کتاب آسمانى (تورات) قرار دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ).
هدایتى که خداوند به موسى ارزانى داشت معنى گسترده اى دارد که هم مقام نبوت و وحى را شامل مى شود، و هم کتاب آسمانى یعنى تورات، و هم هدایت هایى که در مسیر انجام رسالتش به او داده شد، و معجزاتى که در اختیار او قرار گرفت.
(آیه 54)
در این آیه مى افزاید: این کتاب آسمانى «مایه هدایت و تذکّر براى صاحبان عقل بود» (هُدىً وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ).
تفاوت «هدایت» و «ذکرى» در این است که هدایت در آغاز کار است، اما «تذکر» به عنوان یادآورى در برابر مسائلى است که انسان قبلا شنیده و به آن ایمان آورده اما از صفحه خاطرش محو شده است، و به تعبیر دیگر کتب آسمانى هم آغازگر هدایت است هم تداوم بخش آن.
ولى هم در آغاز، و هم در ادامه کار، بهره واقعى را «اولوا الالباب» و صاحبان مغز و اندیشه مى برند، نه نابخردان لجوج و نه متعصبان چشم و گوش بسته.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/294
soham 313
19th November 2013, 06:26 PM
(آیه 55)
در این آیه سه دستور مهم به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مى دهد که در حقیقت دستوراتى است عمومى و همگانى هر چند مخاطب شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است. نخست مى گوید: «پس صبر و شکیبایى پیشه کن که وعده خدا حق است» (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
در برابر عناد و لجاجت دشمنان و کارشکنى آنان صبر کن.
در مقابل نادانى جمعى از دوستان و سستى و سهل انگارى و احیانا آزار آنان صبر کن.
و در برابر تمایلات نفس و هوسهاى سرکش و خشم و غضب نیز شکیبایى نما.
تمام پیروزیهایى که نصیب پیامبر و مسلمانان نخستین شد در سایه همین صبر و استقامت بود، و امروز نیز بدون آن غلبه بر دشمنان فراوان و مشکلات زیاد ممکن نیست.
در دستور دوم مى فرماید: «و براى گناهت استغفار کن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ).
مسلم است پیامبر به خاطر مقام عصمت مرتکب گناهى نمى شد، ولى چنانکه گفته ایم این گونه تعبیرات در قرآن مجید در مورد پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و سایر انبیاء علیهم السّلام اشاره به گناهان نسبى است. چرا که یک لحظه غفلت و حتى یک ترک اولى در مورد آنها سزاوار نیست، و باید از همه این امور برکنار باشند و هرگاه از آنها سر زند، از آن استغفار مى کنند.
در آخرین دستور مى فرماید: «و هر صبح و شام تسبیح و حمد پروردگارت را به جا آور» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ).
(آیه 56)
در آیات گذشته خداوند پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را به صبر و شکیبایى در مقابل مخالفان و نغمه هاى ناموزون و توطئه هاى شوم آنها دعوت مى کرد، در اینجا انگیزه مجادله و ستیزه جوئی هاى آنان را در مقابل حق شرح مى دهد.
مى گوید: «کسانى که بدون منطق و دلیلى که از سوى خدا براى آنها آمده باشد در آیات الهى مجادله مى کنند، در سینه هاشان جز تکبر نیست» (إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ).
و به این ترتیب آیه گواه زنده اى بر این حقیقت است که سر چشمه اصلى این گونه مجادله ها، کبر و غرور و خود محورى است.
سپس مى افزاید: «آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسید» (ما هُمْ بِبالِغِیهِ).
هدف آنان این است که خود را بزرگ ببینند، فخر بفروشند و بر جامعه حکومت کنند، اما جز ذلت و زیر دست بودن بهرهاى نخواهند گرفت.
در پایان آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مى دهد که از شرّ این گونه افراد مغرور و خودخواه و بى منطق به خدا پناه ببرد، مى فرماید: «اکنون که چنین است به خدا پناه ببر که او شنوا و بیناست» (فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
هم سخنان بى اساس آنها را مى شنود و هم توطئهها و اعمال زشتشان را مى بیند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/294
soham 313
20th November 2013, 07:47 AM
[golrooz] صفحه ی 281 از قرآن کریم شامل آیات 57 تا 74 از سوره ی غافر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَخَلْقُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(57)
قطعا آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر [و شكوهمندتر] از آفرينش مردم است ولي بيشتر مردم نمي دانند(57)
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَيٰ وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَلَا الْمُسِيٓءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُونَ(58)
و نابينا و بينا يكسان نيستند و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند [نيز] با [مردم] بدكار [يكسان] نيستند چه اندك پند مي پذيريد(58)
إِنَّ السَّاعَةَ لَءَاتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ(59)
در حقيقت رستاخيز قطعا آمدني است در آن ترديدي نيست ولي بيشتر مردم ايمان نمي آورند(59)
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِيٓ أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ(60)
و پروردگارتان فرمود مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم در حقيقت كساني كه از پرستش من كبر مي ورزند به زودي خوار در دوزخ درمي آيند(60)
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِتَسْكُنُوا۟ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ(61)
خدا [همان] كسي است كه شب را براي شما پديد آورد تا در آن آرام گيريد و روز را روشني بخش [قرار داد] آري خدا بر مردم بسيار صاحب تفضل است ولي بيشتر مردم سپاس نمي دارند(61)
ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَٰلِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّيٰ تُؤْفَكُونَ(62)
اين است خدا پروردگار شما [كه] آفريننده هر چيزي است خدايي جز او نيست پس چگونه [از او] بازگردانيده مي شويد(62)
كَذَٰلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا۟ بَِٔايَٰتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ(63)
كساني كه نشانه هاي خدا را انكار مي كردند اين گونه [از خدا] رويگردان مي شوند(63)
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَآءَ بِنَآءً وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَٰتِ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَٰلَمِينَ(64)
خدا [همان] كسي است كه زمين را براي شما قرارگاه ساخت و آسمان را بنايي [گردانيد] و شما را صورتگري كرد و صورتهاي شما را نيكو نمود و از چيزهاي پاكيزه به شما روزي داد اين است خدا پروردگار شما بلندمرتبه و بزرگ است خدا پروردگار جهانيان(64)
هُوَ الْحَيُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(65)
اوست [همان] زنده اي كه خدايي جز او نيست پس او را در حالي كه دين [خود] را براي وي بي آلايش گردانيده ايد بخوانيد سپاس[ها همه] ويژه خدا پروردگار جهانيان است(65)
۞ قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَآءَنِيَ الْبَيِّنَٰتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(66)
بگو من نهي شده ام از اينكه جز خدا كساني را كه [شما] مي خوانيد پرستش كنم [آن هم] هنگامي كه از جانب پروردگارم مرا دلايل روشن رسيده باشد و مامورم كه فرمانبر پروردگار جهانيان باشم(66)
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوٓا۟ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا۟ شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّيٰ مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوٓا۟ أَجَلًا مُّسَمًّي وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(67)
او همان كسي است كه شما را از خاكي آفريد سپس از نطفه اي آنگاه از علقه اي و بعد شما را [به صورت] كودكي برمي آورد تا به كمال قوت خود برسيد و تا سالمند شويد و از ميان شما كسي است كه مرگ پيش رس مي يابد و تا [بالاخره] به مدتي كه مقرر است برسيد و اميد كه در انديشه فرو رويد(67)
هُوَ الَّذِي يُحْيِ وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَيٰٓ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ(68)
او همان كسي است كه زنده مي كند و مي ميراند و چون به كاري حكم كند همين قدر به آن مي گويد باش بي درنگ موجود مي شود(68)
أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِ اللَّهِ أَنَّيٰ يُصْرَفُونَ(69)
آيا كساني را كه در [ابطال] آيات خدا مجادله مي كنند نديده اي [كه] تا كجا [از حقيقت] انحراف حاصل كرده اند(69)
الَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بِالْكِتَٰبِ وَبِمَآ أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ(70)
كساني كه كتاب [خدا] و آنچه را كه فرستادگان خود را بدان گسيل داشته ايم تكذيب كرده اند به زودي خواهند دانست(70)
إِذِ الْأَغْلَٰلُ فِيٓ أَعْنَٰقِهِمْ وَالسَّلَٰسِلُ يُسْحَبُونَ(71)
هنگامي كه غلها در گردنهايشان [افتاده] و [با] زنجيرها كشانيده مي شوند(71)
فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ(72)
در ميان جوشاب [و] آنگاه در آتش برافروخته مي شوند(72)
ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ(73)
آنگاه به آنان گفته مي شود آنچه را در برابر خدا [با او] شريك مي ساختيد كجايند(73)
مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا۟ ضَلُّوا۟ عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُوا۟ مِن قَبْلُ شَئًْا كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَٰفِرِينَ(74)
مي گويند گمشان كرديم بلكه پيشتر [هم] ما چيزي را نمي خوانديم اين گونه خدا كافران را بي راه مي گذارد(74)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
20th November 2013, 07:52 AM
(آیه 57)
و از آنجا که یکى از موارد مهم مجادله کفار در برابر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مسأله معاد و زنده شدن انسانها بعد از مرگ بود، در این آیه با یک بیان روشن مسأله معاد را متذکر شده، مى فرماید: «آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسانها مهمتر و بالاتر است، ولى بیشتر مردم نمى دانند» (لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
کسى که توانایى دارد این کرات عظیم و کهکشانهاى وسیع و گسترده را با آن همه عظمت بیافریند، و اداره و تدبیر کند چگونه از احیاى مردگان عاجز و ناتوان خواهد بود؟
در این آیه یکى دیگر از عوامل «مجادله» باطل را ذکر کرده که آن «جهل» است، در حالى که در آیات قبل مسأله «کبر» مطرح شده بود، و این هر دو رابطه نزدیک با هم دارند، چرا که سر چشمه «کبر» «جهل و نادانى» و عدم شناخت قدر خود یا مقدار علم و دانایى خویشتن است.
(آیه 58)
در این آیه در یک مقایسه روشن وضع حال این متکبران جاهل را در مقابل مؤمنان آگاه، روشن ساخته، مى گوید: «نابینا و بینا هرگز مساوى نیستند».
(وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ).
«همچنین کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، با بدکاران» یکسان نخواهند بود (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِیءُ).
اما شما بر اثر خودخواهى و جهل «کمتر متذکر مى شوید» (قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُونَ).
نابینا همان آدم نادان و بى خبرى است که پرده هاى کبر و غرور بر چشمانش افتاده، و اجازه درک حقایق را به او نمى دهد، و بینا کسى است که در پرتو نور علم و استدلالات منطقى، حق را مشاهده مى کند، آیا این دو با هم برابرند؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/294
soham 313
20th November 2013, 07:57 AM
(آیه 59)
در این آیه با قاطعیت و صراحت خبر از وقوع قیامت داده، مى گوید: «ساعت (روز قیامت) بطور مسلم خواهد آمد، و شک و تردیدى در آن نیست، ولى بیشتر مردم ایمان نمى آورند» (إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ).
(آیه 60)
مرا بخوانید تا اجابت کنم! از آنجا که در آیات گذشته تهدیداتى نسبت به افراد بى ایمان و متکبر و مغرور آمده بود، در اینجا آن را با لطف و مهربانى مى آمیزد، و آغوش رحمتش را به روى توبه کنندگان مى گشاید.
نخست مى گوید: «پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم» (وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ).
«دعا» خود یک نوع عبادت است، چرا که در ذیل آیه واژه عبادت بر آن اطلاق شده و در ضمن تهدید شدیدى نسبت به کسانى که از دعا کردن ابا دارند، مى گوید: «کسانى که از عبادت من تکبر مى ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند» (إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ).
در روایتى از امام صادق علیه السّلام آمده است که: «نزد خدا مقامى است که جز با دعا و تقاضا نمىتوان به آن رسید، و اگر بنده اى دهان خود را از دعا فرو بندد و چیزى تقاضا نکند چیزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا که هر درى را بکوبید و اصرار کنید سر انجام گشوده خواهد شد».
(آیه 61)
و از آنجا که دعا و تقاضاى از خدا فرع بر معرفت خداوند است در این آیه از حقایقى سخن مى گوید که سطح معرفت آدمى را بالا مى برد، و یکى از شرائط دعا را که امید به اجابت است افزایش مى دهد.
مى فرماید: «خداوند کسى است که شب را براى شما آفرید تا در آن بیاسایید» (اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ).
چرا که تاریکى شب از یک سو موجب تعطیل قهرى برنامه هاى روزانه است، و از سوى دیگر خود تاریکى آرام بخش و مایه استراحت تن و اعصاب و روح است، و نور مایه جنبش و حرکت.
لذا به دنبال آن مى افزاید: «و روز را بینا و روشنى بخش» قرار داد (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
تا محیط زندگى انسانها را روشن سازد و براى هر گونه فعالیت آماده کند.
سپس اضافه مى کند: «خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و کرم است، ولى بیشتر مردم شکر گزارى نمى کنند» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ).
اما اگر انسان چشمى بینا و قلبى دانا داشته باشد که خوان نعمت بى دریغ الهى را که همه جا گسترده است ببیند، و باران رحمت بىحسابش را که همه جا رسیده است مشاهده کند، بىاختیار زبان به شکر و ثناى او مىگشاید و خود را در مقابل این همه عظمت و رحمت کوچک و مدیون مى بیند.
(آیه 62)
این آیه از توحید ربوبیت پروردگار شروع کرده و به توحید خالقیت و ربوبیت ختم مى کند، مى فرماید: آن کس که این همه نعمتها را بر شما ارزانى داشته «این است خداوند، پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ).
همان خداوندى که «آفریننده همه چیز است» (خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ).
«هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
در حقیقت وجود نعمتهاى فراوان الهى دلیل بر ربوبیت و مدبریت اوست.
و خالق همه چیز بودن دلیل دیگرى بر یگانگى او در ربوبیت است، چرا که خالق موجودات مالک و مربى آنهاست، زیرا لحظه به لحظه فیض وجود از ناحیه او بر همه موجودات عالم هستى افاضه مى شود.
و در پایان آیه مى افزاید: «با این حال چگونه از راه حق منحرف مى شوید»؟ (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ). و چرا از پرستش خداوند یگانه یکتا به سوى بتها روى مى آورید؟!
(آیه 63)
در این آیه به عنوان توضیح و تأکید مطالب گذشته مى فرماید:
«کسانى که آیات خدا را انکار مى کردند این گونه از طریق حق باز گردانده مى شوند» (کَذلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/295
soham 313
20th November 2013, 08:01 AM
(آیه 64)
این است پروردگار شما: قرآن همچنان بحث از مواهب بزرگ الهى و شمول آن نسبت به بندگان را ادامه مى دهد، تا هم شناخت بیشترى به آنها عطا کند، و هم امید افزونترى تا در پرتو آن به مقام دعا برآیند و از اجابت برخوردار شوند.
مى فرماید: «خداوند همان کسى است که زمین را براى شما جایگاه مطمئن و آرامى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً).
هماهنگ با ساختمان روح و جسم انسان، داراى منابع گوناگون، مشتمل بر همه وسائل مورد نیاز انسان، بسیار گسترده و مباح و رایگان.
سپس مى افزاید: «و آسمان را همچون سقفى» بالاى سرتان قرار داد (وَ السَّماءَ بِناءً).
منظور از «آسمان» در اینجا بیشتر همان جوّ و هواى فشرده اى است که گرداگرد زمین را فراگرفته، و همچون خیمه اى بر تمام کره زمین کشیده شده است.
این خیمه بزرگ الهى هم از شدت تابش نور آفتاب مى کاهد که اگر نبود اشعه آفتاب، و همچنین اشعه مرگبار کیهانى، موجود زندهاى را بر زمین نمى گذاشت، و به همین دلیل مسافران فضایى مجبورند دائما در برابر این پرتوها از لباسهاى مخصوص سنگین و گران قیمتى استفاده کنند.
به علاوه این خیمه جلو سقوط سنگهاى آسمانى را که پیوسته به کره زمین جذب مى شوند مى گیرد، و آنها را در نخستین برخورد به خاطر سرعت و فشارى که دارند آتش مىزند تا خاکستر آنها آرام بر زمین بنشیند.
سپس از آیات آفاقى به آیات انفسى پرداخته، مى گوید: «و او (کسى است که) شما را صورتگرى کرد، و صورتتان را نیکو آفرید» (وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ).
قامتى موزون و راست، با صورتى زیبا و دلپذیر، در نهایت نظم استحکام و همین ساختمان ویژه به انسان امکان مى دهد که به انواع کارها و صنایع ظریف یا سنگین دست زند، و با داشتن اعضاى مختلف به راحتى زندگى کند و از مواهب حیات بهره گیرد.
و سر انجام در بیان چهارمین و آخرین نعمت از این سلسله، موضوع روزیهاى پاکیزه را مطرح کرده، مى فرماید: «و او شما را از طیبات روزى داد» (وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ).
«طیّبات» معنى بسیار گسترده اى دارد که هر چیز پاکیزه اعم از غذا، لباس، همسران، خانه ها، مرکبها، حتى سخنان پاکیزه را شامل مى شود.
در پایان آیه بعد از بیان این چهار نعمت بزرگ- که نیمى از آن به آسمان و زمین بر مى گردد، و نیمى از آن به انسانها- مى فرماید: «این است خداوند پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ).
و چون چنین است «جاوید و پر برکت است خداوندى که پروردگار عالمیان است» (فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).
(آیه 65)
این آیه مسأله توحید عبودیت را از طریق دیگر تعقیب مى کند، و آن طریق انحصار حیات به معنى واقعى به خداوند است، مى فرماید: «اوست زنده واقعى» (هُوَ الْحَیُّ).
چرا که حیاتش از ذات اوست و متکى به غیر نیست، حیاتى است که در آن مرگ راه ندارد و جاودانه است، تنها خداوند چنین است، و همه موجودات زنده غیر از او حیاتى آمیخته به مرگ دارند، و این حیات محدود و موقت را از ذات پاک خداوند مى گیرند.
روشن است کسى را باید پرستش کرده که زنده است و داراى حیات مطلق، لذا به دنبال آن مى افزاید: «هیچ معبودى جز او وجود ندارد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و اکنون که چنین است تنها او را بخوانید، و دین خود را براى او خالص کنید» (فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
و هر چه غیر اوست کنار بگذارید که همه فانى مى شوند.
و آیه را با این جمله پایان مى دهد: «حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است» (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این جمله در حقیقت تعلیمى است براى بندگان که خدا را به خاطر نعمتهایى که در آیات قبل اشاره شد، نعمتهایى که تمام وجود انسان را فراگرفته، مخصوصا نعمت حیات و زندگى، حمد و ستایش کنند، و شکر و سپاس گویند.
(آیه 66)
در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى از بحثهاى توحیدى گذشته و براى مأیوس ساختن مشرکان و بت پرستان روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى فرماید: «بگو: من نهى شده ام از این که معبودهایى که شما غیر از خدا مى خوانید پرستش کنم، چرا که بیّنات و دلائل روشن از سوى پروردگارم براى من آمده است» (قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی).
نه تنها نهى شده ام که غیر او را نپرستم بلکه: «مأمورم تنها در برابر پروردگار عالمیان تسلیم باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ).
این که مى گوید: «من چنین مأموریت یافتهام و من چنین نهى شده ام» یعنى شما خودتان حساب خویش را برسید، بىآنکه حس لجاجتشان را تحریک کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/295
soham 313
20th November 2013, 08:05 AM
(آیه 67)
مراحل هفت گانه خلقت انسان: بار دیگر در ادامه آیات توحیدى به بخشى از «آیات انفسى» پرداخته مراحل تطور خلقت انسان را از خاک، و دوران جنینى، و دوران حیات در دنیا تا هنگام مرگ، در هفت مرحله بیان مى کند، تا هم عظمت قدرت و ربوبیت او روشن شود و هم مواهب و نعمتهایش بر بندگان.
مى فرماید: «او کسى است که شما را از خاک آفرید، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده) سپس شما را بصورت طفلى (از شکم مادر) بیرون مى فرستد، بعد به مرحله کمال قوّت خود مى رسید و بعد از آن پیر مى شوید- و (در این میان) گروهى از شما پیش از رسیدن به این مرحله مى میرند- و در نهایت به سر آمد عمر خود مى رسید و شاید تعقّل کنید» (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
به این ترتیب نخستین مرحله، مرحله تراب و خاک است که اشاره به آفرینش آدم جد نخستین ما از خاک مى باشد، و یا خلقت همه انسانها از خاک، چرا که مواد غذایى که وجود انسان و حتى نطفه او را تشکیل مى دهد اعم از مواد حیوانى و گیاهى همه از خاک مایه مى گیرد.
مرحله دوم مرحله نطفه است که مربوط به همه انسانها جز آدم و همسرش حواست.
مرحله سوم مرحلهاى است که نطفه تکامل یافته، و نمو قابل ملاحظهاى نموده، و به صورت یک قطعه خون بسته در آمده است.
بعد از این، مرحله «مضغه» (چیزى شبیه به گوشت جویده شده) و مرحله ظهور اعضاء، مرحله حس و حرکت است که قرآن در اینجا سخنى از این سه مرحله به میان نیاورده هر چند در آیات دیگر به آن اشاره کرده است.
در اینجا چهارمین مرحله را مرحله تولد جنین ذکر مى کند، و مرحله پنجم را مرحله تکامل قدرت و قوت جسمى که بعضى آن را سن سى سالگى مى دانند که در آن حد اکثر نمو قواى جسمانى حاصل مى شود و بعضى آن را کمتر یا بیشتر گفته اند، البته ممکن است در افراد متفاوت باشد و قرآن از آن تعبیر به «بلوغ اشد» کرده است.
از آن به بعد مرحله عقب گرد و از دست دادن نیروها آغاز مى شود و تدریجا دوران پیرى که مرحله ششم است فرا مى رسد.
سر انجام پایان عمر که آخرین مرحله است فرا رسیده و انتقال از این سرا، به سراى جاویدان تحقق مى یابد.
آیا با این همه تغییرات و تطوّرات منظم، و حساب شده، باز هم جاى تردید در قدرت و عظمت مبدأ عالم هستى و الطاف و مواهب او وجود دارد؟
(آیه 68)
در این آیه سخن از مهمترین مظاهر قدرت پروردگار یعنى مسأله حیات و مرگ به میان مى آورد، همان دو پدیده اى که با تمام پیشرفت علوم بشرى هنوز جزء معمّاهاى ناگشوده است، مى فرماید: «او کسى است که زنده مى کند و مى میراند» (هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
جالب این که از موجودات زنده تک سلولى گرفته، تا حیوانات غول پیکر و از اعماق اقیانوس هاى تاریک و ظلمانى گرفته، تا پرندگانى که بر اوج آسمانها پرواز مى کنند، از گیاه ذره بینى بسیار کوچکى که در لابلاى امواج اقیانوس شناور است، تا درختانى که ده ها متر طول قامت دارند، هریک داراى نوعى حیات و شرائطى مخصوص به خود مى باشند و به همین نسبت مرگهاى آنها نیز متفاوت است، و بدون شک چهره هاى حیات متنوعترین چهره هاى جهان خلقت و اعجاب انگیزترین آنهاست.
اما قابل توجه این که هیچ یک از این مسائل مهم و پیچیده در برابر قدرت او سختى و مشکلى ندارد، و به محض اراده و فرمانش صورت مى گیرد.
لذا در پایان آیه مى فرماید: «و هنگامى که کارى مقرّر کند تنها به آن مى گوید: موجود باش! بىدرنگ موجود مى شود»! (فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/296
soham 313
20th November 2013, 08:08 AM
(آیه 69)
سرنوشت ستیزه جویان مغرور: باز هم در اینجا سخن از کسانى است که در آیات الهى به مجادله بر مى خیزند.
نخست مى گوید: «آیا ندیدى کسانى را که در آیات خدا مجادله مى کنند چگونه از راه حق منحرف مى شوند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ).
این مجادله و گفتگوهاى توأم با لجاجت و عناد، این تقلیدهاى کورکورانه و تعصب هاى بىپایه سبب مى شود که آنها از صراط مستقیم به بیراهه کشیده شوند، چرا که حقایق تنها در پرتو روح حق جویى آشکار مى گردد.
(آیه 70)
سپس به توضیح بیشتر در باره آنها پرداخته، مى افزاید: «همان کسانى که کتاب (آسمانى) و آنچه رسولان خود را بدان فرستاده ایم تکذیب کردند» (الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا).
و در پایان آیه آنها را با این سخن تهدید مى کند: «آنان به زودى (نتیجه شوم کار خود را) مى فهمند» (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
(آیه 71)
«آن هنگام که غلها و زنجیرها بر گردن آنها قرار گرفته و با این غل و زنجیر آنها را مى کشند» (إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ).
(آیه 72)
«به درون آب جوشان، و سپس در آتش دوزخ سوزانده مى شوند»! (فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ).
(آیه 73)
علاوه بر این عذابهاى جسمانى آنها را با یک سلسله عذابهاى دردناک روحى مجازات مى کنند، از جمله همان است که در این آیه به آن اشاره کرده، مى فرماید: «سپس به آنها گفته مى شود: کجایند آنچه را همتاى خدا قرار مى دادید»؟! (ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ).
(آیه 74)
همان معبودهایى را که «جز خدا پرستش مى کردید» (مِنْ دُونِ اللَّهِ). تا از شما شفاعت کنند و از میان این عذابهاى دردناک و امواج متلاطم آتش دوزخ رهایى بخشند، مگر بارها نگفتید که ما اینها را به خاطر آن پرستش مىکنیم که شفیعان ما باشند؟ پس کجا رفت شفاعتشان؟! ولى آنها با سر افکندگى و سرشکستگى در پاسخ «مى گویند: همه از نظر ما پنهان و گم شدند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).
سپس آنها مى بینند که اصل اعتراف به عبودیت بتها داغ ننگى بر پیشانیشان است، لذا در مقام انکار بر مى آیند و مى گویند: «ما اصلا قبل از این چیزى پرستش نمى کردیم»! (بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً).
اینها اوهام و خیالاتى بیش نبودند که ما آنها را واقعیتهایى مى پنداشتیم، اما امروز براى ما روشن شده که آنها اسم هایى بىمسمى و الفاظى بى معنى و مفهومند که پرستش آنها جز ضلالت و گمراهى و بیهودگى هیچ نبود، بنابر این آنها یک واقعیت غیر قابل انکار را بازگو مى کنند.
در پایان آیه مى فرماید: «این گونه خداوند کافران را گمراه مى سازد» (کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ).
کفر و لجاجت آنها پرده و حجابى بر قلب و فکر آنها مى شود، لذا راه مستقیم حق را گذارده، در بیراهه گام مى نهند و در قیامت نیز از راه بهشت محروم شده به بیراهه دوزخ کشیده مى شوند، آرى این چنین خداوند کافران را گمراه مى سازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/296
soham 313
21st November 2013, 09:19 AM
[golrooz] صفحه ی 282 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 85 از سوره یو آیات 1 تا 5 از سوره ی فصلت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ذَٰلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ(75)
اين [عقوبت] به سبب آن است كه در زمين به ناروا شادي و سرمستي مي كرديد و بدان سبب است كه [سخت به خود] مي نازيديد(75)
ادْخُلُوٓا۟ أَبْوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ(76)
از درهاي دوزخ درآييد در آن جاودان [بمانيد] چه بد است جاي سركشان(76)
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(77)
پس صبر كن كه وعده خدا راست است پس چه پاره اي از آنچه را كه به آنان وعده داده ايم به تو بنمايانيم چه تو را از دنيا ببريم [در هر صورت آنان] به سوي ما بازگردانيده مي شوند(77)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بَِٔايَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَآءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ(78)
و مسلما پيش از تو فرستادگاني را روانه كرديم برخي از آنان را [ماجرايشان را] بر تو حكايت كرده ايم و برخي از ايشان را بر تو حكايت نكرده ايم و هيچ فرستاده اي را نرسد كه بي اجازه خدا نشانه اي بياورد پس چون فرمان خدا برسد به حق داوري مي شود و آنجاست كه باطل كاران زيان مي كنند(78)
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَٰمَ لِتَرْكَبُوا۟ مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(79)
خدا [همان] كسي است كه چهارپايان را براي شما پديد آورد تا از برخي از آنها سواري گيريد و از برخي از آنها بخوريد(79)
وَلَكُمْ فِيهَا مَنَٰفِعُ وَلِتَبْلُغُوا۟ عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَعَلَيْهَا وَعَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ(80)
و در آنها براي شما سودهاست تا با [سوار شدن بر] آنها به مقصودي كه در دلهايتان است برسيد و بر آنها و بر كشتي حمل مي شويد(80)
وَيُرِيكُمْ ءَايَٰتِهِ فَأَيَّ ءَايَٰتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ(81)
و نشانه هاي [قدرت] خويش را به شما مي نماياند پس كدام يك از آيات خدا را انكار مي كنيد(81)
أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوٓا۟ أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَءَاثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَآ أَغْنَيٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا۟ يَكْسِبُونَ(82)
آيا در زمين نگشته اند تا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنان بودند چگونه بوده است [آنها به مراتب از حيث تعداد] بيشتر از آنان و [از حيث] نيرو و آثار در روي زمين استوارتر بودند و[لي] آنچه به دست مي آوردند به حالشان سودي نبخشيد(82)
فَلَمَّا جَآءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَٰتِ فَرِحُوا۟ بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(83)
و چون پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند به آن چيز [مختصري] از دانش كه نزدشان بود خرسند شدند و [سرانجام] آنچه به ريشخند مي گرفتند آنان را فروگرفت(83)
فَلَمَّا رَأَوْا۟ بَأْسَنَا قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ(84)
پس چون سختي [عذاب] ما را ديدند گفتند فقط به خدا ايمان آورديم و بدانچه با او شريك مي گردانيديم كافريم(84)
فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَٰنُهُمْ لَمَّا رَأَوْا۟ بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَٰفِرُونَ(85)
و[لي] هنگامي كه عذاب ما را مشاهده كردند ديگر ايمانشان براي آنها سودي نداد نت خداست كه از [ديرباز] در باره بندگانش چنين جاري شده و آنجاست كه ناباوران زيان كرده اند(85)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حمٓ(1)
حاء ميم(1)
تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ(2)
وحي [نامه]اي است از جانب [خداي] رحمتگر مهربان(2)
كِتَٰبٌ فُصِّلَتْ ءَايَٰتُهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(3)
كتابي است كه آيات آن به روشني بيان شده قرآني است به زبان عربي براي مردمي كه مي دانند(3)
بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ(4)
بشارتگر و هشداردهنده است و[لي] بيشتر آنان رويگردان شدند در نتيجه [چيزي را] نمي شنوند(4)
وَقَالُوا۟ قُلُوبُنَا فِيٓ أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَآ إِلَيْهِ وَفِيٓ ءَاذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنۢ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَٰمِلُونَ(5)
و گفتند دلهاي ما از آنچه ما را به سوي آن مي خواني سخت محجوب و مهجور است و در گوشهاي ما سنگيني و ميان ما و تو پرده اي است پس تو كار خود را بكن ما [هم] كار خود را مي كنيم(5)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
21st November 2013, 09:22 AM
(آیه 75)
این آیه به علت گرفتاریهاى این گروه در این همه بلا و مصیبت و عذاب اشاره کرده، مى گوید: «این عذابها به خاطر آن است که به ناحق در زمین شادى مى کردید و از روى غرور و مستى (شهوات) به خوشحالى مى پرداختید»! (ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ).
از مخالفت با پیامبران و کشتن مؤمنان و در فشار گذاردن محرومان و مستضعفان لذت مى بردید، اکنون باید کفاره آن همه شادى بى جا و غرور و غفلت و مستى شهوت را در میان این غل و زنجیرها، و در لابلاى شعله هاى آتش بدهید.
(آیه 76)
این جاست که به آنها خطاب مى شود که: «وارد شوید از درهاى جهنم، و جاودانه در آن بمانید» (ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها).
«و چه بد است جایگاه متکبّران» (فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ).
این جمله تأکید مجددى است بر این که سر چشمه اصلى بدبختهاى آنها همان کبر و غرور بوده است.
(آیه 77)
باز هم صبر کن: به دنبال بحثهاى گذشته در زمینه کارشکنی هاى کفار و کبر و غرور و تکذیب آنها نسبت به آیات الهى در این آیه و آیه بعد، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را دلدارى داده، امر به صبر و استقامت در مقابل این مشکلات مى کند.
نخست مى فرماید: «اکنون که چنین است صبر کن که وعده خدا حق است» (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
هم وعده پیروزى که به تو داده شده، و هم وعده مجازات دردناک مستکبران مغرور و تکذیب کننده، هر دو حق است و بدون شک تحقق مى یابد.
سپس براى اینکه دشمنان حق چنین تصور نکنند که اگر در مجازاتشان تأخیرى رخ دهد مى توانند از چنگال کیفر و عذاب الهى بگریزند اضافه مى کند:
«و هر گاه قسمتى از مجازاتهایى را که به آنها وعده داده ایم در حال حیاتت به تو ارائه دهیم، و یا تو را (پیش از آن که آنان گرفتار عذاب شوند) از دنیا ببریم (مهم نیست) چرا که همه آنان را تنها بسوى ما باز مى گردانند» و ما به وعده هاى خود در باره آنان عمل خواهیم کرد (فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ).
وظیفه تو تنها ابلاغ آشکار و اتمام حجت بر همگان است، تا دلهاى بیدار در پرتو تبلیغ تو روشن گردد، و براى مخالفان نیز جاى عذر و بهانه اى باقى نماند، تو به هیچ چیزى جز به انجام این وظیفه، دلبستگى نداشته باش!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/296
soham 313
21st November 2013, 09:25 AM
(آیه 78)
باز براى مزید تسلى خاطر و دلدارى پیامبر اشاره به وضع مشابه پیامبران پیشین مى کند، که آنها نیز گرفتار چنین مشکلاتى بودند ولى همچنان به راه خود ادامه دادند، و پیروزى را در آغوش گرفتند، مى فرماید: «ما پیش از تو رسولانى فرستادیم، سرگذشت گروهى از آنان را (در قرآن) براى تو بازگو کرده ایم، هر چند سرگذشت گروهى دیگر را براى تو بیان ننمودیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ).
هر کدام با صحنه هایى از این قبیل و مشکلاتى طاقت فرسا دست به گریبان بودند، و در مقابل آنها اقوام لجوج و متکبر و مغرور فراوان قرار داشتند، ولى سر انجام آیین حق پیروز گشت و ظالمان و مجرمان مغلوب شدند.
اخبار متعدّدى در منابع مختلف اسلامى وارد شده که پیامبران الهى 124 هزار نفر بودند.
و از آنجا که مشرکان و کافران بهانه جو و لجوج هر روز در برابر انبیاى الهى تقاضاى معجزه دلخواه خود را داشتند، و مشرکان زمان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله نیز همین شیوه را تکرار مى کردند، قرآن در دنباله این سخن اضافه مىکند: «هیچ پیامبرى حق نداشت و نمى توانست معجزه اى جز به فرمان خدا بیاورد»! (وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
اصولا همه معجزات در اختیار خداست، و بازیچه دست کفار نمى تواند باشد.
سپس با لحنى جدّى و تهدیدآمیز به کسانى که مى گفتند اگر راست مى گویى چرا عذاب الهى به سراغ ما نمى آید هشدار مى دهد که: «هنگامى که فرمان الهى (براى مجازات این منکران لجوج) صادر شود در میان آنها به حق داورى خواهد شد، و پیروان باطل در آن هنگام زیان خواهند کرد» (فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ).
در آن روز درهاى توبه بسته مى شود و رهروان راه باطل به روشنى مى بینند که تمام سرمایههاى هستى خود را از کف داده و متاعى نخریدند.
(آیه 79)
منافع گوناگون چهار پایان: بار دیگر به نشانه هاى قدرت خداوند و مواهب گستردهاش نسبت به انسانها باز مى گردد، و گوشه دیگرى از آن را شرح مى دهد، تا هم به عظمت او آشناتر شوند، و هم حسّ شکر گزارى را که وسیله اى براى معرفت اللّه است در آنها برانگیزد.
مى فرماید: «خداوند همان کسى است که چهار پایان را براى شما آفرید، تا بر آنها سوار شوید، و از آنها تغذیه کنید» (اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْکَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ).
بعضى از آنها تنها براى تغذیه مورد استفاده قرار مى گیرند همچون گوسفند، و بعضى هم براى سوارى و هم براى تغذیه مانند شتر که هم کشتى بیابانهاى خشک و سوزان است و هم وسیلهاى براى تغذیه آدمیان!
(آیه 80)
از این گذشته استفاده هاى فراوان دیگرى نیز از آنها مى شود، همانگونه که آیه شریفه به آن اشاره کرده، مى فرماید: «و براى شما در آنها منافع بسیارى (جز اینها) است» (وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ).
از شیر و پشم و پوست و سایر اجزاى آنها استفاده مى کنید و حتى فضولات بدن آنها نیز در کشاورزى و غیره قابل استفاده است.
سپس مى افزاید منظور دیگر از آفرینش آنها این بوده: «تا بوسیله آنها به مقصدى که در دل دارید برسید» (وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ).
تعبیر فوق مى تواند اشاره به استفاده هاى تفریحى، هجرت و سیاحت، مسابقه ها و گاه کسب ابهت و مانند آن باشد.
و از آنجا که اینها همه وسیله مسافرت در خشکى هستند، در پایان آیه مى افزاید: «و بر آنها (چهار پایان) و بر کشتیها سوار مى شوید» (وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).
در کشتیها خاصیتى آفرید که با تمام ثقل و سنگینى بر روى آب باقى بماند، و جریان بادها را آن چنان منظم قرار داده که مىتوان از آنها در مسیرهاى معینى پیوسته استفاده کرد و «با آن به دیدار آشنا رسید».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/297
soham 313
21st November 2013, 09:28 AM
(آیه 81)
در این آیه براى تأکید و گرفتن اقرار از همگان مى فرماید: «و خدا آیاتش را همواره به شما نشان مى دهد، پس (بگویید) کدامیک از آیات خدا را مى توانید انکار کنید»؟!َ یُرِیکُمْ آیاتِهِ فَأَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ).
آیا آیات و نشانه هاى او را در «آفاق» مى توانید انکار کنید یا آیات او را در انفس؟
به راستى با این که آیات و نشانه هاى او براى همگان روشن است چرا گروهى راه انکار را پیش مى گیرند؟
(آیه 82)
آخرین آیات سوره مؤمن در حقیقت یک نوع نتیجه گیرى از بحثهاى گذشته است.
نخست مى گوید: آیا آنها در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانى که قبل از آنها مى زیستند چگونه شد»؟! (أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
همان کسانى «که از نظر تعداد نفرات از آنها بیشتر، و از نظر قوت و آثارشان در زمین از آنها فزونتر بود» (کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ).
کثرت نفرات آنها را از قبورشان مىتوان شناخت، و قدرت و آثارشان را در زمین از آنچه از آنها به یادگار مانده! تعبیر به «آثارا فى الارض» ممکن است اشاره به پیشرفت گسترده کشاورزى آنها باشد- چنانکه در آیه 9 سوره روم آمده- و یا اشاره به ساختمانهاى عظیم و بناهاى محکم اقوام پیشین در دل کوهها و بر صحنه دشتها- چنانکه در آیه 128 و 129 سوره شعرا بیان شده است.
ولى به هر حال «نیروهایى را که به دست مى آورند هرگز (به هنگام وزش طوفان بلا و عذاب الهى) نتوانست آنها را بىنیاز سازد و نجات دهد» (فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ). بلکه تمام این قدرتها در لحظاتى کوتاه درهم کوبیده شدند.
(آیه 83)
در این آیه به چگونگى برخورد آنها با پیامبران و معجزات و دلائل روشن انبیا اشاره کرده، مى گوید: «هنگامى که رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند (از آنان روى گرداندند، و) تنها به معلوماتى که خود داشتند دل بستند و خوشحال بودند» و غیر آن را هیچ شمردند (فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و همین امر سبب شد تا «آنچه را از عذاب و تهدیدهاى الهى به باد استهزا مى گرفتند بر سر آنان فرود آید» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
یعنى با اتکاى به علوم محدود بشرى، خواه در معارف عقلى و اعتقادات یا در دنیا و یا شبهات واهى که آن را علم مى پنداشتند، علومى را که از سر چشمه وحى صادر شده بود نفى مى کردند و به باد استهزا مى گرفتند، و به علوم اندک خوشحال بودند و خویشتن را بکلى از انبیا بىنیاز مى دیدند.
(آیه 84)
قرآن نتیجه این خودخواهى و غرور را در این آیه و آیه بعد چنین بیان کرده: «پس هنگامى که شدت عذاب ما را دیدند (عذابى که براى ریشه کن کردن آنها نازل شده بود و فرمان قطعى پروردگار را در زمینه نابودیشان به همراه داشت، از کرده خود پشیمان شدند، خود را موجودى ضعیف و ناتوان دیدند و رو به درگاه حق آوردند و فریادشان بلند شد و) گفتند: اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم، و نسبت به معبودهایى که شریک او مى شمردیم کافر شدیم»! (فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ).
(آیه 85)
«اما هنگامى که عذاب ما را مشاهده کردند ایمان آنها به حالشان سودى نداشت» (فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا). چرا که به هنگام نزول «عذاب استیصال» درهاى توبه بسته مى شود.
این حکم مخصوص افراد یا اقوام معینى نیست، بلکه چنانکه قرآن در دنبال همین سخن مى گوید: «این سنت الهى است که در مورد بندگان گذشته نیز اجرا شده است» (سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ).
سپس آیه را با این جمله پایان مى دهد: «و در آن هنگام (که عذاب الهى دامانشان را فرو گرفت) خسران و زیان کافران آشکار شد» (وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ).
آن روز فهمیدند که سرمایهاى جز مشتى غرور و پندار نداشتند، و آنچه را آب حیات خیال مى کردند سرابى بیش نبود.
و به این ترتیب سوره مؤمن که با توصیف حال کافران مغرور آغاز شده بود، با پایان زندگى دردناک آنها خاتمه مىیابد!
«پایان سوره مؤمن (غافر)»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/297
soham 313
21st November 2013, 09:30 AM
سوره فصّلت [41]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 54 آیه است
محتواى سوره:
محتواى این سوره را مىتوان در چند بخش خلاصه کرد:
1- توجه به قرآن و بحثهاى فراوانى پیرامون آن.
2- توجه به آفرینش آسمان و زمین، مخصوصا آغاز آفرینش جهان از ماده گازى شکل (دخان) و مراحل پیدایش کره زمین و کوهها و گیاهان و حیوانات.
3- اشاراتى به سرگذشت اقوام مغرور و سرکش پیشین، از جمله قوم عاد و ثمود، و سرنوشت دردناک آنها و اشاره کوتاهى به داستان موسى (ع).
4- انذار و تهدید مشرکان و کافران مخصوصا با ذکر آیات تکان دهنده اى در باره قیامت و گواهى اعضاى بدن حتى پوست تن انسان، و توبیخ شدید پروردگار نسبت به آنها به هنگامى که در برابر عذاب الهى قرار مى گیرند.
5- پارهاى از دلائل رستاخیز و قیامت و خصوصیات و ویژگیهاى آن.
6- سر انجام سوره را با بحث جالب و کوتاهى پیرامون «آیات آفاقى و انفسى پروردگار» و بازگشتى بر مسأله معاد پایان مى بخشد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام مى خوانیم: «هر کس که «حم سجده» را بخواند خداوند به تعداد هر حرفى از آن ده حسنه به او عطا مى کند».
در حدیث دیگرى نقل شده که: پیامبر صلّى اللّه علیه و اله هیچ شب به خواب نمىرفت مگر این که سوره «تبارک» و «حم سجده» را مى خواند.
نامگذارى این سوره به «فصّلت» از آیه سوم آن گرفته شده، و به «حم سجده» از این جهت است که با «حم» آغاز مى شود و آیه 37 آن آیه سجده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/298
soham 313
21st November 2013, 09:33 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
باز هم عظمت قرآن: در روایات اسلامى آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله پیوسته بتهاى مشرکان را مذمت مى کرد، و قرآن را بر آنها مى خواند تا به راه توحید باز گردند، اما آنها مى گفتند: این شعر محمد است، و بعضى مى گفتند:
این «کهانت» است (کهانت غیب گویی هایى بود که گروهى به ادعاى خود ارتباط با جنیان داشتند) و بعضى مى گفتند: اینها خطبه هاى زیبایى است که او مى خواند (و نامش را «قرآن» گذاشته است).
روزى «ابو جهل» به «ولید بن مغیره» گفت: اى «ابا عبد شمس» اینهایى را که محمد مى گوید: چیست؟
گفت: بگذارید سخنانش را بشنوم، گفت: اى محمّد! چیزى از اشعارت را براى من بخوان! فرمود: شعر نیست، بلکه کلام خداست که پیامبران و رسولانش را با آن مى فرستاده.
گفت: هر چه هست بخوان! رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله قرائت سوره حم سجده را آغاز کرد، هنگامى که به آیه «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ» (آیه 13 همین سوره) رسید، «ولید» از شنیدن آن لرزید و مو بر تنش راست شد، از جا برخواست و به سوى خانه خود رفت و به سراغ قریش نیامد! این روایت به خوبى نشان مى دهد که تا چه حد آیات این سوره پر جاذبه و تکان دهنده است، تا آنجا که در اندیشمند متعصب عرب چنین عکس العملى را بجا مى گذارد.
به تفسیر آیات باز گردیم.
باز در آغاز این سوره به «حروف مقطعه» برخورد مى کنیم: «حا- میم» (حم).
که براى دومین بار در آغاز سوره هاى قرآن خودنمایى مى کند، که بعضى «حم» را نام سوره و یا «ح» را اشاره به «حمید» و «م» را اشاره به «مجید» که دو نام از نامهاى بزرگ خداوند است دانسته اند.
(آیه 2)
سپس اشاره به عظمت قرآن کرده، مى گوید: «این کتابى است که از سوى خداوند رحمن و رحیم نازل شده است» (تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ).
«رحمت عامه» خداوند و «رحمت خاصه» او دست به دست هم داده اند و نزول این آیات را سبب شده است.
(آیه 3)
بعد از بیان اجمالى فوق در باره قرآن به بیان تفصیلى پرداخته، و اوصاف پنج گانهاى براى این کتاب آسمانى بیان مى کند، اوصافى که ترسیم روشن و گویایى از چهره اصلى قرآن در بر دارد.
نخست مى گوید: «کتابى که آیاتش هر مطلبى را در جاى خود بازگو کرده» (کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ). و شرح و تفصیل تمام نیازمندی هاى انسان را در تمام زمینه ها ذکر نموده است.
«در حالى که فصیح و گویاست» (قُرْآناً عَرَبِیًّا).
«براى جمعیتى که آگاهند» (لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 4)
«قرآنى که بشارت دهنده و بیم دهنده است» (بَشِیراً وَ نَذِیراً).
نیکان را بشارت مى دهد و مجرمان را تهدید مى کند.
«ولى بیشتر آنها روى گردان شدند از این رو چیزى نمى شنوند» (فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ).
به این ترتیب نخستین امتیاز این کتاب بزرگ آسمانى این است که مسائل مختلف مورد نیاز بشر در آن تبیین و تشریح شده است، ولى افسوس که متعصبان لجوج گوش شنوا ندارند، گویى کرند و هیچ نمى شنوند.
(آیه 5)
اما عکس العمل منفى این کوردلان به همین جا ختم نمى شد، بلکه تلاش و کوشش داشتند که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را از دعوت خود مأیوس سازند، و به او ثابت کنند که در مقابل دعوت تو گوش شنوایى در این دیار نیست، و بیهوده تلاش مکن! آیه شریفه مى گوید: «آنها گفتند: قلبهاى ما در برابر دعوت تو در پوششهایى قرار گرفته، و گوشهاى ما سنگین است، و میان ما و تو حجابى وجود دارد»! (وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ).
حال که چنین است کار به کار ما نداشته باش «تو به دنبال عمل خود باش، ما هم براى خود عمل مى کنیم» (فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ).
این نهایت وقاحت و بىشرمى و نادانى است که انسان با تمام وجودش این چنین از حق گریزان باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/298
soham 313
22nd November 2013, 12:54 PM
[golrooz] صفحه ی 283 از قرآن کریم شامل آیات 6 تا 21 از سوره ی فصلت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَيٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَاسْتَقِيمُوٓا۟ إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ(6)
بگو من بشري چون شمايم جز اينكه به من وحي مي شود كه خداي شما خدايي يگانه است پس مستقيما به سوي او بشتابيد و از او آمرزش بخواهيد و واي بر مشركان(6)
الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَوٰةَ وَهُم بِالْءَاخِرَةِ هُمْ كَٰفِرُونَ(7)
همان كساني كه زكات نمي دهند و آنان كه به آخرت ناباورند(7)
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ(8)
كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند آنان را پاداشي بي پايان است(8)
۞ قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَٰلِكَ رَبُّ الْعَٰلَمِينَ(9)
بگو آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسي كه زمين را در دو هنگام آفريد كفر مي ورزيد و براي او همتاياني قرار مي دهيد اين است پروردگار جهانيان(9)
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَٰسِيَ مِن فَوْقِهَا وَبَٰرَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَآ أَقْوَٰتَهَا فِيٓ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَآءً لِّلسَّآئِلِينَ(10)
و در [زمين] از فراز آن [لنگرآسا] كوهها نهاد و در آن خير فراوان پديد آورد و مواد خوراكي آن را در چهار روز اندازه گيري كرد [كه] براي خواهندگان درست [و متناسب با نيازهايشان] است(10)
ثُمَّ اسْتَوَيٰٓ إِلَي السَّمَآءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَآ أَتَيْنَا طَآئِعِينَ(11)
سپس آهنگ [آفرينش] آسمان كرد و آن بخاري بود پس به آن و به زمين فرمود خواه يا ناخواه بياييد آن دو گفتند فرمان پذير آمديم(11)
فَقَضَيٰهُنَّ سَبْعَ سَمَٰوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَيٰ فِي كُلِّ سَمَآءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِمَصَٰبِيحَ وَحِفْظًا ذَٰلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(12)
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان در دو هنگام مقرر داشت و در هر آسماني كار [مربوط به] آن را وحي فرمود و آسمان [اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازه گيري آن نيرومند دانا(12)
فَإِنْ أَعْرَضُوا۟ فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَٰعِقَةً مِّثْلَ صَٰعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ(13)
پس اگر روي برتافتند بگو شما را از آذرخشي چون آذرخش عاد و ثمود بر حذر داشتم(13)
إِذْ جَآءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنۢ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّا اللَّهَ قَالُوا۟ لَوْ شَآءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةً فَإِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِ كَٰفِرُونَ(14)
چون فرستادگان [ما] از پيش رو و از پشت سرشان بر آنان آمدند [و گفتند] زنهار جز خدا را مپرستيد گفتند اگر پروردگار ما مي خواست قطعا فرشتگاني فرومي فرستاد پس ما به آنچه بدان فرستاده شده ايد كافريم(14)
فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا۟ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا۟ مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا يَجْحَدُونَ(15)
و اما عاديان به ناحق در زمين سر برافراشتند و گفتند از ما نيرومندتر كيست آيا ندانسته اند كه آن خدايي كه خلقشان كرده خود از ايشان نيرومندتر است و در نتيجه آيات ما را انكار مي كردند(15)
فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا صَرْصَرًا فِيٓ أَيَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِيقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْءَاخِرَةِ أَخْزَيٰ وَهُمْ لَا يُنصَرُونَ(16)
پس بر آنان تندبادي توفنده در روزهايي شوم فرستاديم تا در زندگي دنيا عذاب رسوايي را بدانان بچشانيم و قطعا عذاب آخرت رسواكننده تر است و آنان ياري نخواهند شد(16)
وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَٰهُمْ فَاسْتَحَبُّوا۟ الْعَمَيٰ عَلَي الْهُدَيٰ فَأَخَذَتْهُمْ صَٰعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا۟ يَكْسِبُونَ(17)
و اما ثموديان پس آنان را راهبري كرديم و[لي] كوردلي را بر هدايت ترجيح دادند پس به [كيفر] آنچه مرتكب مي شدند صاعقه عذاب خفت آور آنان را فروگرفت(17)
وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَكَانُوا۟ يَتَّقُونَ(18)
و كساني را كه ايمان آورده بودند و پروا مي داشتند رهانيديم(18)
وَيَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَآءُ اللَّهِ إِلَي النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ(19)
و [ياد كن] روزي را كه دشمنان خدا به سوي آتش گردآورده و بازداشت [و دسته دسته تقسيم] مي شوند(19)
حَتَّيٰٓ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَٰرُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(20)
تا چون بدان رسند گوششان و ديدگانشان و پوستشان به آنچه مي كرده اند بر ضدشان گواهي دهند(20)
وَقَالُوا۟ لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَيْنَا قَالُوٓا۟ أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِيٓ أَنطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(21)
و به پوست [بدن] خود مي گويند چرا بر ضد ما شهادت داديد مي گويند همان خدايي كه هر چيزي را به زبان درآورده ما را گويا گردانيده است و او نخستين بار شما را آفريد و به سوي او برگردانيده مي شويد(21)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
22nd November 2013, 01:01 PM
(آیه 6)
مشرکان چه کسانى هستند؟ این آیه همچنان سخن از مشرکان و کافران مى گوید، و در حقیقت پاسخى است به گفتارى که از آنها در آیات قبل نقل شده، و دفع هر گونه توهّم و اشتباه در زمینه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله.
مى فرماید: «بگو: من تنها انسانى مثل شما هستم و این حقیقت پیوسته بر من وحى مى شود که معبود شما فقط یکى است» (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
نه مدعى فرشته بودنم، و نه انسانى از یک نژاد برتر و نه خداوند و نه فرزند خدا هستم بلکه انسانى همچون شما هستم با این تفاوت که پیوسته فرمان توحید به من وحى مى شود.
سپس ادامه مى دهد: «اکنون که چنین است تمام توجه خویش را به این معبود یکتا کنید و (از شرک و گناه) توبه و استغفار نمایید» (فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ).
سپس به عنوان هشدار و اعلام خطر مى افزاید: «واى بر مشرکان» (وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ).
(آیه 7)
این آیه به معرفى مشرکان پرداخته، و جمله اى را در این زمینه بازگو مى کند که منحصر به این آیه است مى فرماید: «همان کسانى که زکات را ادا نمى کنند و نسبت به آخرت کافرند» (الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ).
منظور از ترک زکات، ترک انفاقى است که نشانه عدم ایمان آنها به خداست و به همین دلیل در ردیف عدم ایمان به معاد ذکر شده، و یا ترک زکات توأم با انکار وجوب آن است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام آمده است: «خداوند بزرگ براى فقیران در اموال اغنیا فریضه اى قرار داده که جز با اداء آن شایسته ستایش نیستند، و آن زکات است که به وسیله آن خون خود را حفظ مى کنند و نام مسلمان بر آنها گذارده مى شود».
(آیه 8)
در این آیه به معرفى گروهى که در نقطه مقابل این مشرکان بخیل و بى ایمان قرار دارند، و جزاى آنها، پرداخته مى گوید: «کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند اجر و پاداشى جاودانى و قطع ناشدنى دارند» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ).
(آیه 9)
دورانهاى آفرینش آسمانها و زمین: در اینجا نمونه اى از آیات آفاقى و نشانه هاى عظمت و علم و قدرت خدا در آفرینش زمین و آسمان و آغاز خلقت موجودات را ذکر مى کند و به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله دستور مى دهد کافران و مشرکان را مخاطب ساخته و از آنها سؤال کند آیا خداوندى را که مبدأ این عوالم پهناور و گسترده است هرگز مى توانند انکار کنند؟ تا از این طریق وجدان و عقل و هوش آنها را بیدار کند.
مى فرماید: «بگو: آیا شما به آن کسى که زمین را در دو روز آفرید کافر هستید»؟! (قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ).
«و براى او شبیه و نظیرهایى قائل مى شوید» (وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً).
«او پروردگار جهانیان است» (ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ).
آیا کسى که این جهان را هم اکنون تدبیر مى کند، او خالق این آسمان و زمین نیست؟
(آیه 10)
در این آیه به آفرینش کوهها، و معادن و برکات زمین، و مواد غذایى پرداخته، مى فرماید: «او در زمین کوههایى قرار داد و برکات و منافعى در آن آفرید، و مواد غذایى مختلف آن را مقدر فرمود، اینها همه در چهار روز بود» (وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ).
«این مواد غذایى درست به اندازه نیاز نیازمندان و تقاضا کنندگان است» (سَواءً لِلسَّائِلِینَ).
به این ترتیب خداوند نیازمندیهاى همه نیازمندان را پیش بینى کرده، و براى همه آنها آنچه لازم بوده است آفریده.
تعبیر «بارک فیها» اشاره به معادن و منابع زیر زمینى و روى زمینى و درختان و نهرها و منابع آب است که مایه برکت و استفاده همه موجودات زنده زمین مى باشد.
(آیه 11)
بعد از پایان سخنان مربوط به آفرینش زمین و مراحل تکاملى آن به بحث از آفرینش آسمانها پرداخته، مى فرماید: «سپس اراده آفرینش آسمان نمود- در حالى که به صورت دود بود- در این هنگام به آسمان و زمین فرمود: به وجود آیید و شکل گیرید، چه از روى طاعت و چه اکراه» (ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً).
«آنها گفتند: ما از روى طاعت و امتثال فرمان مى آییم» (قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/298
soham 313
22nd November 2013, 01:06 PM
(آیه 12)
«در این هنگام خداوند آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید و کامل کرد» (فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ).
«و در هر آسمان آنچه را مى خواست امر و فرمان داد» (وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها). و موجودات و مخلوقات مختلف را در آنها آفرید و به آنها نظام بخشید.
«و آسمان پایین را با چراغ هایى [ستارگان] زنیت بخشیدیم، و (با شهابها از رخنه شیاطین) حفظ کردیم» (وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً).
آرى «این است تقدیر خداوند توانا و دانا» (ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ).
1- جمله «وَ هِیَ دُخانٌ» (آسمانها در آغاز به صورت دود بود) نشان مى دهد که آغاز آفرینش آسمانها از توده گازهاى گسترده و عظیمى بوده است، و این با آخرین تحقیقات علمى در مورد آغاز آفرینش کاملا هماهنگ است.
2- جمله «خداوند به آسمان و زمین فرمود به شکل خود درآیید» به این معنى نیست که واقعا سخنى با لفظ گفته شده باشد، بلکه گفته خداوند همان فرمان تکوینى، و اراده او بر امر آفرینش است، و تعبیر به «طوعا او کرها» (از روى اطاعت یا اکراه) اشاره به این است که اراده قطعى خداوند به شکل گرفتن آسمانها و زمین تعلق یافته بود و در هر صورت مى بایست آن مواد به چنین صورت مطلوبى درآیند بخواهند یا نخواهند.
3- جمله «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ» (آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید) اشاره به وجود دو دوران در آفرینش آسمان هاست که هر دورانى از آن میلیونها یا میلیاردها سال به طول انجامیده، و هر دوران به نوبه خود به ادوار دیگرى تقسیم مى شود، این دو دوران ممکن است دوران تبدیل گازهاى فشرده به مایع و مواد مذاب، و دوران تبدیل مواد مذاب به جامد بوده باشد.
4- عدد «سبع» (هفت) ممکن است در اینجا «عدد تکثیر» باشد یعنى آسمانهاى فراوان و کرات بىشمارى آفریدیم، و نیز ممکن است «عدد تعداد» باشد، یعنى عدد آسمانها درست هفت است، با این قید که تمام آنچه از کواکب و ستارگان ثوابت و سیارات را مى بینیم طبق گواهى جمله بعد در این آیه جزء آسمان اول است، به این ترتیب عالم آفرینش از هفت مجموعه بزرگ تشکیل یافته که تنها یک مجموعه آن در برابر دیدگان انسانها قرار گرفته است.
5- جمله «وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ» (آسمان پایین را به چراغهاى روشن ستارگان زینت بخشیدیم) دلیل بر این است که همه ستارگان زینت بخش آسمان اول مى باشند و نه تنها زینت، بلکه در شبهاى تاریک براى گمشدگان بیابانها چراغهایى هستند که هم با روشنایى خود راهنمایى مى کنند، و هم سمت و جهت حرکت را معین مى سازند.
(آیه 13)
از صاعقه اى همچون صاعقه عاد و ثمود بترسید! به دنبال گفتار مؤثرى که در زمینه توحید و شناسایى خداوند در آیات قبل آمد، در اینجا مخالفان لجوج را که این همه نشانه هاى روشن و آیات بینات را نادیده مى گیرند شدیدا انذار کرده و به آنان هشدار داده، مى گوید: «اگر با این همه دلائل روى گردان شوند به آنها بگو: من شما را به صاعقه اى همچون صاعقه قوم عاد و ثمود تهدید مى کنم» (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ).
از آن بترسید که همان صاعقه هاى مرگبار و آتشزا و درهم کوبنده به سراغ شما بیاید و به زندگى ننگین شما خاتمه دهد.
(آیه 14)
سپس در این آیه مى افزاید: «در آن هنگام که رسولان از پیش رو و پشت سر (و از هر سو) به سراغشان آمدند (و آنان را دعوت کردند) که جز خداوند را نپرستید» (إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
یعنى پیامبران الهى از تمام وسائل هدایت و تبلیغ استفاده کردند، و از هر درى وارد شدند تا در دل این سیاه دلان نفوذ کنند.
اما ببینیم آنها در برابر تلاش عظیم و گسترده این رسولان الهى چه پاسخى گفتند؟! مى فرماید: «آنها گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگانى نازل مى کرد» تا دعوت او را به ما ابلاغ کنند نه انسانهایى همانند خود ما (قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً).
اکنون که چنین است «پس ما بطور مسلم به آنچه شما به آن فرستاده شده اید کافریم» و اصلا اینها را از سوى خداوند نمى دانیم (فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/299
soham 313
22nd November 2013, 01:10 PM
(آیه 15)
در اینجا- چنانکه روش قرآن است- بعد از ذکر اجمال به تفصیل در باره عاد و ثمود پرداخته، مى گوید: «اما قوم عاد به ناحق در زمین تکبر ورزیدند (تا آنجا که) گفتند: چه کسى از ما نیرومندتر است»؟! (فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً).
اما قرآن در پاسخ این ادعا مى گوید: «آیا آنها نمى دانستند خداوندى که آنان را آفریده از آنها قویتر است»؟! (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
نه تنها خالق آنها که خالق تمام آسمانها و زمین است.
در پایان آیه مى افزاید: «و آنها (بر اثر این پندار بى اساس) پیوسته آیات ما را انکار مى کردند» (وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).
(آیه 16)
آرى! انسان بىمایه و کم ظرفیت هنگامى که مختصر قدرتى در خود احساس کند سر به طغیان بر مىذدارد، و حتى گاه از بىذخردى به مبارزه با قدرت خدا بر مىذخیزد، و خداوند بزرگ چقدر ساده و آسان با یک اشاره عوامل حیاتشان را به عامل مرگشان تبدیل مىذکند، چنانکه در همین ماجراى عاد در این آیه اضافه مى کند: «سر انجام تند بادى شدید و پر صدا و هول انگیز و سرد و سخت، در روزهایى شوم و پر غبار، بر آنها فرستادیم، تا عذاب خوار کننده را در زندگى دنیا به آنها بچشانیم» (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا).
این تند باد عجیب چنانکه در آیات دیگر قرآن آمده چنان آنها را از زمین بلند مى کرد و زمین مى کوبید، همچون تنههاى درخت خرما که از ریشه کنده شده باشد.
هفت شب و هشت روز مى وزید، و تمام زندگى این قوم جبّار خودخواه مغرور را درهم مى کوبید، و جز ویرانهاى از آن قصرهاى پر شکوه و زندگى مرفّه و اموال سرشار باقى نماند.
در پایان آیه مى گوید: تازه این عذاب دنیا است، «و عذاب آخرت از آن هم خوار کننده تر است» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى).
و از همه سختتر این که: هیچ کس به یارى آنها نمى شتابد «و از هیچ سو یارى نمى شوند» (وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ).
(آیه 17)
سرنوشت قوم سرکش ثمود: بعد از توضیحى که در آیات گذشته پیرامون قوم عاد آمد در این آیه و آیه بعد از قوم ثمود سخن به میان آورده، مى گوید:
«اما ثمود را هدایت کردیم (پیامبرمان صالح را با دلائل روشن به سوى آنها فرستادیم) ولى آنها نابینایى و گمراهى را بر هدایت ترجیح دادند»! (وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى).
«لذا صاعقه عذاب خوار کننده به خاطر اعمالى که انجام مى دادند دامان آنها را فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
(آیه 18)
ولى از آنجا که گروهى هر چند اندک به صالح ایمان آورده بودند و ممکن است کسانى سؤال کنند: پس سرنوشت آنها در میان موج وحشتناک صاعقه چه شد؟ آیا آنها نیز به آتش دیگران سوختند؟ قرآن در این آیه مى افزاید:
«و کسانى را که ایمان آوردند و پرهیزکار بودند نجات بخشیدیم» (وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).
بعضى از مفسّران گفته اند: تنها 110 نفر به صالح ایمان آوردند.
این گروه را ایمان و تقوایشان نجات داد، و آن گروه طاغى را کفر و اعمال سوئشان گرفتار عذاب الهى ساخت.
(آیه 19)
در آیات پیشین سخن از مجازات دنیوى کفار مغرور و ظالمان مجرم بود، اما در اینجا از عذاب آخرت آنها سخن مى گوید.
نخست مى فرماید: «به خاطر بیاورید روزى را که دشمنان خدا را جمع کرده به سوى دوزخ مى برند» (وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ).
و براى این که صفوف آنها به هم پیوسته باشد «صفوف پیشین را نگه مى دارند» تا صف هاى بعد به آنها ملحق شوند (فَهُمْ یُوزَعُونَ).
(آیه 20)
«وقتى به آن مى رسند گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه مى کردند گواهى مى دهد»! (حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
از پارهاى روایات بر مى آید که همه اعضاى تن به نوبه خود اعمالى را که انجام داده اند گواهى مى دهند.
چه شاهدان عجیبى! که عضو پیکر خود انسانند، و شهادتشان به هیچ وجه قابل انکار نیست، چرا که در همه صحنه ها حاضر و ناظر بوده، و به فرمان الهى به سخن آمده اند! جمله «حَتَّى إِذا ما جاؤُها» نشان مى دهد که دادگاه آنها در کنار جهنّم بر پا مى شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/299
soham 313
22nd November 2013, 01:12 PM
(آیه 21)
به هر حال آن روز، روز رسوایى بزرگ است، روزى است که تمام وجود انسان به سخن درآمده تمامى اسرار او را فاش مى کنند، و تمام گنهکاران را در وحشت عمیقى فرو مى برد، اینجاست که «آنها به پوسته اى تنشان مى گویند: چرا شما بر ضدّ ما گواهى دادید»؟ (وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا).
ما که سالیان دراز شما را نوازش دادیم، از سرما و گرما حفظ کردیم، شستشو و نظافت و پذیرایى نمودیم، شما چرا این چنین؟! آنها در پاسخ «مى گویند: همان خدایى که هر موجودى را به نطق در آورده، ما را به سخن در آورده است» (قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ).
خداوند مأموریت افشاگرى را در این روز و این دادگاه بزرگ بر عهده ما گذارده، و ما چارهاى جز اطاعت فرمان او نداریم.
سپس ادامه مى دهند: «و او شما را نخستین بار آفرید، و بازگشتتان به سوى اوست» (وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/300
soham 313
22nd November 2013, 10:06 PM
[golrooz] صفحه ی 284 از قرآن کریم شامل آیات 22 تا 38 از سوره ی فصلت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَلَآ أَبْصَٰرُكُمْ وَلَا جُلُودُكُمْ وَلَٰكِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا يَعْلَمُ كَثِيرًا مِّمَّا تَعْمَلُونَ(22)
و [شما] از اينكه مبادا گوش و ديدگان و پوستتان بر ضد شما گواهي دهند [گناهانتان را] پوشيده نمي داشتيد ليكن گمان داشتيد كه خدا بسياري از آنچه را كه مي كنيد نمي داند(22)
وَذَٰلِكُمْ ظَنُّكُمُ الَّذِي ظَنَنتُم بِرَبِّكُمْ أَرْدَيٰكُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنَ الْخَٰسِرِينَ(23)
و همين بود گمانتان كه در باره پروردگارتان برديد شما را هلاك كرد و از زيانكاران شديد(23)
فَإِن يَصْبِرُوا۟ فَالنَّارُ مَثْوًي لَّهُمْ وَإِن يَسْتَعْتِبُوا۟ فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِينَ(24)
پس اگر شكيبايي نمايند جايشان در آتش است و اگر از در پوزش درآيند مورد اجابت قرار نمي گيرند(24)
۞ وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَآءَ فَزَيَّنُوا۟ لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِيٓ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ خَٰسِرِينَ(25)
و براي آنان دمسازاني گذاشتيم و آنچه در دسترس ايشان و آنچه در پي آنان بود در نظرشان زيبا جلوه دادند و فرمان [عذاب] در ميان امتهايي از جن و انس كه پيش از آنان روزگار به سر برده بودند بر ايشان واجب آمد چرا كه آنها زيانكاران بودند(25)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَا تَسْمَعُوا۟ لِهَٰذَا الْقُرْءَانِ وَالْغَوْا۟ فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ(26)
و كساني كه كافر شدند گفتند به اين قرآن گوش مدهيد و سخن لغو در آن اندازيد شايد شما پيروز شويد(26)
فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ عَذَابًا شَدِيدًا وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(27)
و قطعا كساني را كه كافر شده اند عذابي سخت مي چشانيم و حتما آنها را به بدتر از آنچه مي كرده اند جزا مي دهيم(27)
ذَٰلِكَ جَزَآءُ أَعْدَآءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَآءًۢ بِمَا كَانُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا يَجْحَدُونَ(28)
آري سزاي دشمنان خدا همان آتش است كه در آن منزل هميشگي دارند [اين] جزا به كيفر آن است كه نشانه هاي ما را انكار مي كردند(28)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ رَبَّنَآ أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ(29)
و كساني كه كفر ورزيدند گفتند پروردگارا آن دو [گمراه گري] از جن و انس كه ما را گمراه كردند به ما نشان ده تا آنها را زير قدمهايمان بگذاريم تا زبون شوند(29)
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا۟ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَٰمُوا۟ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا۟ وَلَا تَحْزَنُوا۟ وَأَبْشِرُوا۟ بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ(30)
در حقيقت كساني كه گفتند پروردگار ما خداست سپس ايستادگي كردند فرشتگان بر آنان فرود مي آيند [و مي گويند] هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتي كه وعده يافته بوديد شاد باشيد(30)
نَحْنُ أَوْلِيَآؤُكُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَفِي الْءَاخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِيٓ أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ(31)
در زندگي دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم و هر چه دلهايتان بخواهد در [بهشت] براي شماست و هر چه خواستار باشيد در آنجا خواهيد داشت(31)
نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ(32)
روزي آماده اي از سوي آمرزنده مهربان است(32)
وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَآ إِلَي اللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ(33)
و كيست خوشگفتارتر از آن كس كه به سوي خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد من [در برابر خدا] از تسليم شدگانم(33)
وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَٰوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ(34)
و نيكي با بدي يكسان نيست [بدي را] آنچه خود بهتر است دفع كن آنگاه كسي كه ميان تو و ميان او دشمني است گويي دوستي يكدل مي گردد(34)
وَمَا يُلَقَّيٰهَآ إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا۟ وَمَا يُلَقَّيٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ(35)
و اين [خصلت] را جز كساني كه شكيبا بوده اند نمي يابند و آن را جز صاحب بهره اي بزرگ نخواهد يافت(35)
وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَٰنِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(36)
و اگر دمدمه اي از شيطان تو را از جاي درآورد پس به خدا پناه ببر كه او خود شنواي داناست(36)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِ الَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا۟ لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا۟ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ(37)
و از نشانه هاي [حضور] او شب و روز و خورشيد و ماه است نه براي خورشيد سجده كنيد و نه براي ماه و اگر تنها او را مي پرستيد آن خدايي را سجده كنيد كه آنها را خلق كرده است(37)
فَإِنِ اسْتَكْبَرُوا۟ فَالَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسَْٔمُونَ ۩(38)
پس اگر كبر ورزيدند كساني كه در پيشگاه پروردگار تواند شبانه روز او را نيايش مي كنند و خسته نمي شوند(38)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
22nd November 2013, 10:10 PM
(آیه 22)
و باز مى افزایند: «شما اگر گناهانتان را مخفى مى کردید نه به خاطر این بود که از شهادت گوش و چشم ها و پوست هاى تنتان بیم داشتید» بلکه شما باور نمى کردید روزى اینها بر ضد شما گواهى دهند (وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ).
«بلکه (مخفى کارى شما به خاطر این بود که) گمان مى کردید خداوند بسیارى از اعمالى را که انجام مى دهید نمى داند» (وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ).
غافل از این که هم خداوند در همه جا شاهد و ناظر بر اعمال شماست، و از اسرار درون و برون شما آگاه است، و هم مأموران مراقبت او همه جا با شما هستند، آیا هرگز مى توانید پنهان از چشم و گوش و حتى پوست تنتان عملى انجام دهید؟!
(آیه 23)
در این آیه که ادامه سخنان اعضاى تن انسان است، مى افزاید:
«این گمان بدى بود که در باره پروردگارتان داشتید، و همان موجب هلاکت شما گردید، و سر انجام از زیانکاران شدید» (وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ).
آیات فوق به خوبى گواهى مى دهد که گمان بد در باره خداوند به قدرى خطرناک است که گاه موجب هلاکت و عذاب ابدى انسان مى گردد به عکس، حسن ظن در باره خداوند موجب نجات در دنیا و آخرت است.
(آیه 24)
همنشینان بد: در تعقیب بحثى که در آیات گذشته پیرامون سرنوشت دشمنان خدا (أَعْداءُ اللَّهِ) آمد در این آیه و آیه بعد به دو قسمت از مجازات دردناک آنها در آخرت و دنیا اشاره مى کند.
نخست خداوند مى فرماید: «اگر آنها صبر و شکیبایى کنند (یا نکنند) آتش دوزخ قرارگاهشان است» و رهایى از آن امکان پذیر نیست (فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ).
سپس براى تأکید این مطلب مى افزاید: «و اگر آنها تقاضاى رضایت و عفو پروردگار کنند (به جایى نمى رسد و) مورد عفو قرار نمى گیرند» (وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ).
(آیه 25)
سپس به مجازات دردناک دنیوى آنها اشاره کرده، مى فرماید: «ما براى آنها همنشینانى (زشت سیرت) قرار دادیم، که زشتیها را از پیش رو و پشت سر آنها در نظرشان جلوه دادند» (وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
همین معنى به صورت گویاترى در آیات 36 و 37 سوره زخرف آمده آنجا که مى فرماید: «بر آنها که از یاد خداوند رحمان روى گردان شوند شیاطین را مسلّط مى سازیم که همواره با آنان قرین هستند، این شیاطین آنها را از راه حق باز مى دارند در حالى که گمان مىکنند هدایت یافته اند».
سپس مى افزاید: به سبب این وضع اسفبار «فرمان عذاب الهى در باره آنها تحقق یافت، و به سرنوشت اقوام گمراهى از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار شدند» (وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
سر انجام آیه را با این جمله پایان مى دهد «آنها مسلما زیانکار بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/300
soham 313
22nd November 2013, 10:13 PM
(آیه 26)
جنجال کنید تا صداى دل نواز قرآن را نشنوند! به تناسب بحثهایى که در باره بعضى اقوام پیشین، در آیات گذشته آمد، و نیز به تناسب همنشینان بد سیرتى که حقایق را در نظر انسان وارونه جلوه مى دهند در اینجا گوشه اى از انحراف و بد اندیشى مشرکان عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را مجسم ساخته، مى گوید: «و کافران گفتند: گوش به این قرآن فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید شاید غالب شوید»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ).
این یک روش قدیمى براى مبارزه در برابر نفوذ حق است که امروز نیز به صورت گسترده تر و خطرناک ترى ادامه دارد که براى منحرف ساختن افکار مردم و خفه کردن صداى منادیان حق و عدالت، محیط را آن چنان پر از جنجال مى کنند، که هیچ کس صداى آنها را نشنود.
گاه با جار و جنجال و سوت و صفیر.
گاه با داستانهاى خرافى و دروغین.
گاه با افسانه هاى عشقى و هوس انگیز.
گاه از مرحله سخن نیز فراتر رفته، مراکز سرگرمى و فساد، و انواع فیلم هاى مبتذل، و مطبوعات بى محتواى سرگرم کننده، و بازی هاى دروغین سیاسى و هیجان هاى کاذب، و خلاصه هر چیزى که افکار مردم را از محور حق منحرف سازد به وجود مى آورند.
(آیه 27)
این آیه به مجازات شدید این گونه افراد اشاره کرده، مى فرماید:
«بطور مسلم به کافران (و در صف مقدم آنها، افرادى که مردم را از شنیدن آیات الهى باز مى داشتند) عذاب شدیدى مى چشانیم» (فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً).
این عذاب ممکن است در دنیا به صورت اسارت و کشته شدن به دست لشکریان ظفرمند اسلام باشد، و یا در آخرت، و یا هر دو.
«و آنها را به بدترین اعمالى که انجام مى دادند کیفر مى دهیم» (وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).
چه عملى بدتر از کفر و شرک، و انکار آیات الهى، و مانع شدن مردم از شنیدن سخنان حق است؟
(آیه 28)
سپس براى تأکید بیشتر مى افزاید: «این آتش کیفر دشمنان خداست» آتش سوزان جهنم! (ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ).
اما نه آتشى موقتى و زود گذر بلکه «سراى جاویدشان در آن خواهد بود» (لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ).
آرى! این عذاب شدید و دردناک «کیفرى است به خاطر این که آیات ما را انکار مى کردند» (جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ).
(آیه 29)
از آنجا که انسان وقتى به بلائى مبتلا مى شود مخصوصا اگر بلاى سخت و سنگینى باشد به فکر مسبب اصلى مى افتد، تا او را پیدا کند و انتقام خود را از او بگیرد، گاه مى خواهد اگر دستش برسد عامل اصلى را قطعه قطعه کند، لذا آیه شریفه به چنین حالتى که براى کفار در دوزخ پیدا مى شود اشاره کرده، مى فرماید:
«و کافران مى گویند: پروردگارا! آنهایى را که از جن و انس ما را گمراه کردند به ما نشان ده تا آنها را زیر پاى خود نهیم (و لگدمالشان کنیم!) تا از پست ترین مردم باشند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ). همان کسانى که به ما مى گفتند: گوش به سخنان محمد ندهید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/300
soham 313
22nd November 2013, 10:16 PM
(آیه 30)
نزول فرشتگان بر مؤمنان با استقامت: مى دانیم روش قرآن براى تبیین مطالب این است که امور متضاد را در برابر هم قرار مى دهد تا با مقایسه با یکدیگر وضع آنها به خوبى روشن گردد، و از آنجا که در آیات گذشته سخن از منکران لجوجى در میان بود که بر کفر پافشارى داشتند، در اینجا سخن از مؤمنانى است که در ایمانشان راسخ و پا برجا هستند، و خداوند به هفت پاداش و موهبت که براى آنها قرار داده اشاره مى کند.
نخست مى گوید: «به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند فرشتگان الهى بر آنها نازل مى شوند که نترسید و غمگین مباشید» (إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا). نه از حوادث بیمناک آینده نگران باشید و نه از گناهان گذشته خود غمى به دل راه دهید.
بسیارند کسانى که دم از عشق «اللّه» مى زنند، ولى در عمل استقامت ندارند، افرادى سست و ناتوانند که وقتى در برابر طوفان شهوات قرار مى گیرند با ایمان وداع کرده، و در عمل مشرک مى شوند، و هنگامى که منافعشان به خطر مىافتد همان ایمان ضعیف و مختصر را نیز از دست مى دهند.
البته نباید فراموش کرد که «استقامت» همچون «عمل صالح» میوه درخت «ایمان» است زیرا ایمان هنگامى که عمق و نفوذ کافى پیدا کند انسان را دعوت به استقامت خواهد کرد، همان گونه که استقامت در مسیر حق نیز بر عمق ایمان مى افزاید، و این دو تأثیر متقابل دارند.
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده که شخصى خدمتش عرض کرد:
«دستورى به من ده که به آن چنگ زنم و در دنیا و آخرت اهل نجات شوم».
پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: «قل ربّى اللّه ثمّ استقم بگو: پروردگار من اللّه است و بر این گفته خود بایست.»
پس از نخستین و دومین بشارت در مورد عدم «خوف» و «حزن» که به آن اشاره شد. در سومین مرحله مى گویند: «و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است» (وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
(آیه 31)
و در چهارمین بشارت مى افزایند: «ما یاران و مددکاران شما در زندگى دنیا و آخرت هستیم» (نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ).
هرگز شما را تنها نمى گذاریم در نیکیها به شما کمک مى کنیم و از لغزش ها شما را حفظ مى نماییم تا وارد بهشت شوید.
در پنجمین بشارت مى گویند: «و در بهشت براى شما هر چه دلتان بخواهد از مواهب و نعمتها فراهم است» و هیچ قید و شرطى در کار نیست (وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ).
ششمین بشارت این که نه تنها نعمتهاى مادى و آنچه دلخواه شماست به شما مى رسد، بلکه «آنچه (از مواهب معنوى) طلب کنید به شما داده مى شود» (وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ).
(آیه 32)
و بالأخره هفتمین و آخرین مژدهاى که به آنها مى دهند این است که شما میهمان خدا در بهشت جاویدان او هستید و همه این نعمتها «به عنوان پذیرایى یک میزبان از یک میهمان گرامى از سوى پروردگار غفور و رحیم به شما ارزانى داشته مى شود» (نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ).
نکته: این که فرشتگان در چهارمین بشارت به مؤمنان با استقامت مى گویند:
«ما دوستان شما در دنیا و آخرت هستیم» دلیل بر آن است که این مژده ها را به هنگامى که آنها در دنیا زنده اند از فرشتگان مى شنوند، اما نه بشارتى با زبان و الفاظ، بلکه بشارت هایى که مؤمنان با گوش جان مى شنوند، و در مشکلات و گرفتاریها در اعماق دل احساس مى کنند و آرامش مى یابند. و در پرتگاهها و لغزشگاه ها به آنها ثبات قدم مى دهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/301
soham 313
22nd November 2013, 10:18 PM
(آیه 33)
بدى را با نیکى دفع کن! در آیات گذشته سخن از کسانى در میان بود که مردم را از شنیدن آیات قرآن نهى مى کردند، ولى در اینجا از نقطه مقابل آنها که گفتارشان بهترین گفتار است سخن مى گوید، مى فرماید: «چه کسى خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوى خدا مى کند و عمل صالح انجام مى دهد و مى گوید: من از مسلمانانم»؟ و با تمام وجودم اسلام را پذیرفته ام (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
این آیه با صراحت، بهترین گویندگان را کسانى معرفى کرده که داراى این سه وصفند: دعوت به اللّه، عمل صالح، و تسلیم در برابر حق.
(آیه 34)
بعد از بیان دعوت به سوى خداوند و اوصاف داعیان الى اللّه، روش دعوت را شرح داده، مى گوید: «هرگز نیکى و بدى یکسان نیست» (لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ).
در حالى که مخالفان حق سلاحى جز بدگویى و افترا و سخریه و استهزاء و انواع فشارها و ستم ها ندارند، باید سلاح شما پاکى و تقوا و سخن حق و نرمش و محبت باشد.
گر چه «حسنه» و «سیّئه» مفهوم وسیعى دارد، تمام نیکىها و خوبیها و خیرات و برکات در مفهوم حسنه جمع است، همان گونه که هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم سیئه خلاصه شده است، ولى در آیه مورد بحث آن شاخهاى از «حسنه» و «سیئه» که مربوط به روشهاى تبلیغى است منظور مى باشد.
سپس براى تکمیل این سخن مى افزاید: «بدى را با نیکى دفع کن» (ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
به وسیله حق باطل را دفع کن، و با حلم و مدارا، جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونتها برخیز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، که این روش انتقام جویان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد.
در پایان آیه به فلسفه عمیق این برنامه در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى فرماید: «ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است گویى دوست گرم و صمیمى است»! (فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ).
(آیه 35)
از آنجا که چنین برخوردى با مخالفان کار ساده و آسانى نیست، و رسیدن به چنین مقامى نیاز به خودسازى عمیق اخلاقى دارد، در این آیه مبانى اخلاقى این گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى کوتاه و پر معنى بیان کرده، مى فرماید: «اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به این مقام نمى رسند» (وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا).
«و جز کسانى که بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) دارند به آن نائل نمى گردند» (وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ).
آرى! انسان مدتها باید خودسازى کند تا بتواند بر خشم و غضب خویش چیره گردد باید در پرتو ایمان و تقوا آنقدر روح او وسیع و قوى شود که به آسانى از آزار دشمنان متأثر نگردد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/301
soham 313
22nd November 2013, 10:21 PM
(آیه 36)
و از آنجا که بر سر راه وصول به این هدف بزرگ موانعى وجود دارد و وسوسه هاى شیطانى در اشکال مختلف انسانها را مانع مى شود، در این آیه شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را به عنوان الگو مخاطب ساخته، مى گوید: «و هر گاه وسوسه هایى از شیطان در این مسیر متوجه تو گردد، از خدا پناه بخواه که او شنونده و داناست» (وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
در این گونه مواقع معمولا خطوراتى از ذهن مى گذرد، و یا افراد به اصطلاح مصلحت اندیش توصیه هایى از این قبیل مى کنند:
«مردم را جز با زور نمىتوان اصلاح کرد» «خون را با خون باید شست» و مانند اینها، و با این وسوسه ها مىخواهند مقابله به مثل را در همه جا توصیه کنند، و بدى را به بدى پاسخ گویند.
قرآن مىگوید: مبادا گرفتار این وسوسه ها شوید، و جز در موارد خاص و استثنایى تکیه بر خشونت کنید.
البته آیه فوق مفهوم وسیعى دارد و مى گوید: «در برابر همه وسوسههاى شیطانى باید به خدا پناه برد.»
(آیه 37)
فقط براى خدا سجده کنید! از این آیه به بعد فصل تازهاى در این سوره، در زمینه توحید و معاد، و بیان نبوت و عظمت قرآن است، و در حقیقت مصداقى است روشن از «دعوت الى اللّه» در برابر مشرکان که دعوت به سوى بت مى کردند.
نخست از مسأله توحید شروع کرده، از طریق آیات آفاقى مردم را به سوى خدا دعوت مى نماید، مى فرماید: «و از نشانه هاى او، شب و روز و خورشید و ماه است» (وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ).
شب مایه آرامش، و روشنایى روز وسیله جنبش و حرکت است، و این دو توأما چرخهاى زندگى انسانها را به گردش منظم و متناوبى در مى آورند.
خورشید منبع همه برکات مادى در منظومه ماست، نور و گرما و حرکت و جنبش و نزول باران ها، و روییدن گیاهان، همه از پرتو وجود اوست.
ماه نیز روشنى بخش شبهاى تار، و چراغ پر فروغ و زیباى رهروان بیابانها و گمشدگان صحراهاست، و با جزر و مد خود نیز برکات فراوانى مى آفریند.
ولى به خاطر همین برکات، گروهى در مقابل این دو کوکب پر فروغ آسمان سجده مى کردند و آنها را پرستش مى نمودند، آنها در عالم اسباب، متوقف مانده، بى آنکه مسبب الاسباب را ببینند.
لذا قرآن بعد از این بیان بلا فاصله مى گوید: «براى خورشید و ماه سجده نکنید، براى خدایى که آفریننده آنهاست سجده کنید اگر مى خواهید او را عبادت نمایید» (لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ) «1».
شما چرا به سراغ سر چشمه این برکات نمىروید؟ چرا سر بر آستان او نمى سایید؟ چرا موجوداتى را مى پرستید که خود اسیر قوانین آفرینشاند.
(آیه 38)
سپس مى افزاید: اگر این دلیل منطقى در فکر آنها اثر نگذاشت و باز هم به سراغ بتها و معبودهاى مجازى رفتند و معبود حقیقى را به دست فراموشى سپردند، هرگز نگران نباش «و اگر (از عبادت پروردگار) تکبّر کنند، کسانى که نزد پروردگار تو هستند شب و روز براى او تسبیح مى گویند و (هیچ گاه) خسته نمى شوند» (فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ).
اگر گروهى نادان و جاهل و بى خبر در برابر ذات پاکش سجده نکنند مسأله اى نیست این عالم وسیع پر است از فرشتگان مقرب که دائما در حال رکوع و سجود و حمد و تسبیحند، تازه نیازى به عبادت آنها نیز ندارد، آنها نیازمند عبادت اویند، چرا که هر افتخار و کمالى براى ممکنات است در سایه عبودیت اوست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/301
soham 313
24th November 2013, 12:38 PM
[golrooz] صفحه ی 285 از قرآن کریم شامل آیات 39 تا 51 از سوره ی فصلت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمِنْ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنَّكَ تَرَي الْأَرْضَ خَٰشِعَةً فَإِذَآ أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِيٓ أَحْيَاهَا لَمُحْيِ الْمَوْتَيٰٓ إِنَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(39)
و از [ديگر] نشانه هاي او اين است كه تو زمين را فسرده مي بيني و چون باران بر آن فروريزيم به جنبش درآيد و بردمد آري همان كسي كه آن را زندگي بخشيد قطعا زنده كننده مردگان است در حقيقت او بر هر چيزي تواناست(39)
إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَآ أَفَمَن يُلْقَيٰ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَم مَّن يَأْتِيٓ ءَامِنًا يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ اعْمَلُوا۟ مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(40)
كساني كه در [فهم و ارائه] آيات ما كژ مي روند بر ما پوشيده نيستند آيا كسي كه در آتش افكنده مي شود بهتر است يا كسي كه روز قيامت آسوده خاطر مي آيد هر چه مي خواهيد بكنيد كه او به آنچه انجام مي دهيد بيناست(40)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِالذِّكْرِ لَمَّا جَآءَهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٌ(41)
كساني كه به اين قرآن چون بديشان رسيد كفر ورزيدند [به كيفر خود مي رسند] و به راستي كه آن كتابي ارجمند است(41)
لَّا يَأْتِيهِ الْبَٰطِلُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ(42)
از پيش روي آن و از پشت سرش باطل به سويش نمي آيد وحي [نامه]اي است از حكيمي ستوده[صفات](42)
مَّا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ(43)
به تو جز آنچه به پيامبران پيش از تو گفته شده است گفته نمي شود به راستي كه پروردگار تو داراي آمرزش و دارنده كيفري پر درد است(43)
وَلَوْ جَعَلْنَٰهُ قُرْءَانًا أَعْجَمِيًّا لَّقَالُوا۟ لَوْلَا فُصِّلَتْ ءَايَٰتُهُ ءَا۬عْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ هُدًي وَشِفَآءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِيٓ ءَاذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًي أُو۟لَٰٓئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍۭ بَعِيدٍ(44)
و اگر [اين كتاب را] قرآني غير عربي گردانيده بوديم قطعا مي گفتند چرا آيه هاي آن روشن بيان نشده كتابي غير عربي و [مخاطب آن] عرب زبان بگواين [كتاب] براي كساني كه ايمان آورده اند رهنمود و درماني است و كساني كه ايمان نمي آورند در گوشهايشان سنگيني است و قرآن برايشان نامفهوم است و [گويي] آنان را از جايي دور ندا مي دهند(44)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ(45)
و به راستي موسي را كتاب [تورات] داديم پس در آن اختلاف واقع شد و اگر از جانب پروردگارت فرمان [مهلت] سبقت نگرفته بود قطعا ميانشان داوري شده بود و در حقيقت آنان در باره آن به شكي سخت دچارند(45)
مَّنْ عَمِلَ صَٰلِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَآءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّٰمٍ لِّلْعَبِيدِ(46)
هر كه كار شايسته كند به سود خود اوست و هر كه بدي كند به زيان خود اوست و پروردگار تو به بندگان [خود] ستمكار نيست(46)
۞ إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَٰتٍ مِّنْ أَكْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَيٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَآءِي قَالُوٓا۟ ءَاذَنَّٰكَ مَا مِنَّا مِن شَهِيدٍ(47)
دانستن هنگام رستاخيز فقط منحصر به اوست و ميوه ها از غلافهايشان بيرون نمي آيند و هيچ مادينه اي بار نمي گيرد و بار نمي گذارد مگر آنكه او به آن علم دارد و روزي كه [خدا] آنان را ندا مي دهد شريكان من كجايند مي گويند با بانگ رسا به تو مي گوييم كه هيچ گواهي از ميان ما نيست(47)
وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا۟ يَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا۟ مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ(48)
و آنچه از پيش مي خواندند از [نظر] آنان ناپديد مي شود و مي دانند كه آنان را روي گريز نيست(48)
لَّا يَسَْٔمُ الْإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ الْخَيْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَئَُوسٌ قَنُوطٌ(49)
انسان از دعاي خير خسته نمي شود و چون آسيبي به او رسد مايوس [و] نوميد مي گردد(49)
وَلَئِنْ أَذَقْنَٰهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِنۢ بَعْدِ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَٰذَا لِي وَمَآ أَظُنُّ السَّاعَةَ قَآئِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَيٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَيٰ فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِمَا عَمِلُوا۟ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ(50)
و اگر از جانب خود رحمتي پس از زياني كه به او رسيده است بچشانيم قطعا خواهد گفت من سزاوار آنم و گمان ندارم كه رستاخيز برپا شود و اگر هم به سوي پروردگارم بازگردانيده شوم قطعا نزد او برايم خوبي خواهد بود پس بدون شك كساني را كه كفران كرده اند به آنچه انجام داده اند آگاه خواهيم كرد و مسلما از عذابي سخت به آنان خواهيم چشانيد(50)
وَإِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَٰنِ أَعْرَضَ وَنََٔا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِيضٍ(51)
و چون انسان را نعمت بخشيم روي برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبي بدو رسد دست به دعاي فراوان بردارد(51)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
24th November 2013, 12:42 PM
(آیه 39)
بار دیگر به آیات توحید که زمینه ساز مسأله معاد است باز مى گردد.
مى فرماید: «و از آیات او این است که زمین را خشک (و بىجان) مى بینى، اما هنگامى که آب (باران) را بر آن مى فرستیم به جنبش در مى آید، و نموّ مى کند» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ).
زمینى خشک و مرده و بى حرکت کجا، و این همه آثار حیات و جلوه هاى گوناگون آن کجا! سپس از این مسأله روشن توحیدى یعنى مسأله «حیات»- که هنوز اسرارش براى بزرگترین دانشمندان کشف نشده- با یک انتقال سریع و جالب به مسأله معاد پرداخته، مى گوید: «همان کس که آن (زمین مرده) را زنده کرد مردگان را نیز (در قیامت) زنده مى کند»! (إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى).
آرى «او بر همه چیز تواناست» (إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
دلائل قدرتش در همه جا نمایان است و همه سال نشانه هاى آن را با چشم خود مى بینید، با این حال چگونه در مسأله معاد تردید مى کنید؟
(آیه 40)
تحریف گران آیات حق! بعد از بیان آیات الهى و نشانه هاى پروردگار در آیات پیشین، اکنون سخن از تهدید کسانى است که نشانه هاى توحید را تحریف مى کنند، و به اغفال و گمراه ساختن مردم مى پردازند، مى گوید: «کسانى که آیات ما را تحریف مى کنند بر ما پوشیده نخواهند بود» (إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا).
ممکن است با مغالطه و سفسطه مردم را بفریبند، و ممکن است بر این عمل زشت و ننگین خود پرده بیفکنند و خود را از انظار مردم مستور دارند، اما هرگز نمى توانند کمترین عمل خود را از ما پنهان نمایند.
قرآن مجازات همه آنها را در ادامه این بحث با یک مقایسه روشن بیان کرده، مى گوید: «آیا کسى که در آتش افکنده مى شود بهتر است یا کسى که در سایه ایمان در نهایت امن و امان در قیامت قدم به عرصه محشر مى گذارد»؟! (أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ).
آنها که با ایجاد شک و فساد عقائد و ایمان مردم را به آتش کشیدند، باید در آن روز طعمه آتش شوند و آنها که در سایه ایمان محیط امن و امانى براى جامعه بشرى آفریدند باید در قیامت در نهایت امنیت به سر برند، مگر در آن روز همه اعمال ما تجسم نمى یابد؟
و از آنجا که وقتى از هدایت کسى مأیوس شوند او را به حال خود رها مى کنند، مى گویند: هر کارى مى خواهى بکن، در ادامه این آیه آنها را مخاطب ساخته، مى گوید: «هرچه مى خواهید انجام دهید»! (اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ).
اما بدانید «که خدا به آنچه انجام مى دهید بیناست» (إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
بدیهى است این امر به معنى آزادى عمل آنها، و یا الزام به انجام هر کار نیست، بلکه تهدیدى است نسبت به آنها که هیچ حرف حقى در گوششان فرو نمىرود.
(آیه 41)
این آیه سخن را از توحید و معاد به قرآن و نبوت مى کشاند، و باز به صورت هشدار به کافران لجوج و بى منطق مى فرماید: «آنها که به این ذکر [قرآن] هنگامى که به سراغشان آمد کافر شدند» نیز بر ما مخفى نخواهند ماند (إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ).
و بعد براى بیان عظمت قرآن مى افزاید: «و این کتابى است قطعا شکست ناپذیر ...» (وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ).
کتابى است که هیچ کس نمىتواند همانند آن را بیاورد و بر آن غلبه کند، کتابى است بىنظیر، منطقش محکم و گویا، استدلالاتش قوى و نیرومند، تعبیراتش منسجم و عمیق، تعلیماتش ریشه دار و پر مایه، و احکام و دستوراتش هماهنگ با نیازهاى واقعى انسانها در تمام ابعاد زندگى.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/302
soham 313
24th November 2013, 12:45 PM
(آیه 42)
سپس به توصیف مهم و گویایى در باره عظمت این کتاب آسمانى پرداخته، مى گوید: «هیچ گونه باطلى، نه از پیش رو، نه از پشت سر، به سراغ قرآن نمى آید»! (لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ).
یعنى نه تناقضى در مفاهیم آن است.
نه چیزى از کتب و علوم پیشین بر ضد آن مى باشد، و نه اکتشافات علمى آینده با آن مخالفت خواهد داشت.
نه کسى مى تواند حقایق آن را ابطال کند، و نه در آینده منسوخ مى گردد.
نه در معارف و قوانین و اندرزها و خبرهایش خلافى وجود دارد و نه خلافى بعدا کشف مى شود.
نه آیه و حتى کلمه اى از آن کم شده، و نه چیزى بر آن افزون مى شود، و به تعبیر دیگر دست تحریف کنندگان از دامان بلندش کوتاه بوده و هست.
چرا که «از سوى خداوند حکیم و حمید نازل شده است» (تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ).
خداوندى که افعالش روى حکمت و در نهایت کمال و درستى است و لذا شایسته هر گونه حمد و ستایش مى باشد.
(آیه 43)
از آنجا که کفار مکّه شدیدترین مبارزه را با آیین اسلام و شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آغاز کرده بودند و آیات گذشته از الحاد آنها در دلائل توحید و کفر و تکذیبشان نسبت به آیات الهى خبر مى داد، در این آیه به عنوان تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و آموختن درس استقامت و پایمردى به همه مسلمین که در فشار دشمنان قرار مى گیرند، مى فرماید: «آنچه به ناروا در باره تو مى گویند همان است که در باره پیامبران قبل از تو نیز گفته شده» (ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ).
اگر مجنون و ساحرت مى خوانند، به پیامبران بزرگ پیشین همین نسبتها را دادند، و اگر دروغگویت مى نامند آنها نیز از این نسبت در امان نبودند، خلاصه نه دعوت تو به سوى آیین توحید و حق مطلب تازه اى است، و نه تهمت و تکذیب آنها، محکم بایست و به این سخنان اعتنا مکن.
سپس در پایان آیه مى افزاید: «پروردگار تو هم داراى مغفرت و آمرزش و هم داراى مجازات دردناک است» (إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ).
رحمت و آمرزش براى آنها که پذیرا شوند، و عذاب الیم براى آنها که تکذیب کنند و تهمت زنند و به مخالفت برخیزند.
(آیه 44)
قرآن هدایت است و درمان: در این آیه سخن از بهانه جویى این افراد لجوج به میان آورده و پاسخ یکى از بهانه هاى عجیب را مطرح مى کند و آن این که آنها مى گفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهمیت بیشترى قائل باشیم و غیر عرب نیز از آن بهره گیرند.
اینجاست که قرآن در پاسخ آنها مى گوید: «هر گاه آن را قرآنى عجمى قرار مى دادیم حتما مى گفتند: چرا آیاتش روشن نیست»؟ چرا پیچیده است؟ و ما از آن سر در نمى آوریم! (وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ).
سپس اضافه مى کردند: راستى عجیب است «قرآنى عجمى از پیغمبرى عربى»؟ (أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ).
یا مى گفتند: «کتابى است عجمى براى امّتى عربى»؟
خلاصه آنها بیمار دلانى هستند که هر طرحى ریخته شود و هر برنامهاى پیاده گردد به آن ایرادى مى کنند، و بهانه اى مى تراشند.
سپس قرآن خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مى افزاید: «بگو: این (کتاب آسمانى) براى کسانى که ایمان آورده اند (مایه) هدایت و درمان است» (قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ).
«اما کسانى که ایمان نمى آورند در گوشهایشان سنگینى است» و آن را درک نمى کنند (وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ).
«و گویى نابینا هستند و آن را نمى بینند» (وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى).
«آنها (همچون کسانى هستند که گویى) از راه دور صدا زده مى شوند»! (أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).
و معلوم است چنین کسانى نه مى شنوند و نه مى بینند!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/302
soham 313
24th November 2013, 12:48 PM
(آیه 45)
در این آیه براى تسلى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و مؤمنان نخستین مى فرماید: از انکار و لجاجت و بهانه جویى این قوم خیره سر نگران مباش، این سابقه طولانى دارد «ما به موسى کتاب آسمانى دادیم سپس در آن اختلاف شد» بعضى پذیرا گشتند و بعضى از در انکار در آمدند (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ).
و اگر مشاهده مى کنى ما در مجازات این دشمنان لجوج تعجیل نمى کنیم به خاطر این است که مصالح تربیتى ایجاب مى کند آنها آزاد باشند، و تا آنجا که ممکن است اتمام حجت شود، «و اگر فرمانى از ناحیه پروردگارت در این زمینه صادر نشده بود (که باید به آنان مهلت داد تا اتمام حجّت شود) در میان آنها داورى مى شد» و به کیفر مى رسیدند! (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
این فرمان الهى بر اساس مصالح هدایت انسانها و اتمام حجت بوده، و این سنت در میان تمام اقوام گذشته جارى شده و در باره قوم تو نیز جارى است.
«ولى آنها هنوز در باره آن شکّى تهمت انگیز دارند»! (وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ).
(آیه 46)
در این آیه یک قانون کلى که قرآن بارها روى آن تأکید کرده در ارتباط با اعمال انسانها بیان مىکند، و تکمیلى است بر بحث گذشته در زمینه بهره گیرى مؤمنان از قرآن، و محروم ماندن افراد بى ایمان از این سر چشمه فیض الهى.
مى فرماید: «هر کس عمل صالحى انجام دهد سودش براى خود اوست، و هر کسى بدى کند به خویشتن بدى کرده، و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى کند» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ).
بنابر این اگر آنها به این کتاب و این آیین بزرگ ایمان نیاورند نه به خداوند زیانى مى رسانند، و نه به تو، چرا که خوبیها و بدیها همه به صاحبانش باز مى گردد.
تعبیر به «ظلّام» (بسیار ظلم کننده) در اینجا و در بعضى دیگر از آیات قرآن ممکن است اشاره به این باشد که مجازات بى دلیل از سوى خداوند بزرگ همیشه مصداق ظلم بسیار خواهد بود، چرا که از او هرگز چنین انتظارى نیست بخصوص این که او بندگان فراوانى دارد اگر بر هر کس مختصر ستمى کند مصداق «ظلّام» خواهد بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/302
soham 313
24th November 2013, 12:51 PM
(آیه 47)
اسرار همه چیز نزد اوست: در آیه قبل سخن از بازگشت اعمال نیک و بد به صاحبان آنها بود که اشاره ضمنى به مسأله ثواب و جزاى روز قیامت داشت.
در اینجا این سؤال براى مشرکان مطرح مى شد که این قیامت که مى گویى کى خواهد آمد؟! قرآن نخست در پاسخ این سؤال مى گوید: «علم به قیامت (و لحظه وقوع آن) تنها به خدا باز مى گردد» (إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ). هیچ پیامبر مرسل و فرشته مقربى نیز از آن آگاه نیست.
سپس مى افزاید: نه تنها آگاهى بر زمان قیام قیامت مخصوص خداست، علم به اسرار این عالم و موجودات پنهان و آشکارش نیز از آن اوست «هیچ میوهاى از غلاف خود خارج نمى شود، و هیچ زنى باردار نمى گردد، و وضع حمل نمى کند مگر به علم او» (وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ).
نه در عالم گیاهان و نه در عالم حیوان و انسان نطفه اى منعقد نمى شود و بارور نمى گردد و تولد نمى یابد مگر به فرمان خداوند بزرگ و به مقتضاى علم و حکمت او.
سپس مى افزاید: این گروه که قیامت را انکار مى کنند، یا به باد استهزاء مى گیرند، «در آن روز که (قیامت بر پا مى شود) آنها را ندا مى دهد: کجا هستند شریکانى که براى من مى پنداشتید! مى گویند: (پروردگارا!) ما عرضه داشتیم که هیچ گواهى بر گفته هاى خود نداریم» (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکائِی قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ).
آنچه مى گفتیم سخنان بى اساس و بى پایه بود، امروز بهتر از هر زمان مى فهمیم که چه اندازه این ادعاها باطل و بى اساس بوده است.
(آیه 48)
و در این حال مى بینند «همه معبودانى را که قبلا مى خواندند محو و گم مى شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ).
اصلا صحنه قیامت آن چنان براى آنها وحشتناک است که خاطره بتها نیز از نظرشان محو و نابود مى شود.
آرى «در آن روز مى دانند که هیچ گریزگاهى ندارند» (وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ).
(آیه 49)
این انسانهاى کم ظرفیت! به تناسب بحثى که در آیات گذشته در باره مشرکان و سرنوشت آنها بیان شده بود، در اینجا ترسیمى از حال این انسانهاى ضعیف و بى ایمان شده.
نخست مى فرماید: «انسان هرگز از تقاضاى نیکى (و نعمت) خسته نمى شود» (لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ).
هرگز تنور حرص او از گرمى نمى افتد، هر چه بیشتر پیدا مى کند باز بیشتر مى خواهد، و هر چه به او بدهند باز سیر نمى شود.
«اما (اگر دنیا به او پشت کند، نعمتهاى او زائل گردد، و) شر و بدى به او رسد بسیار مأیوس و نومید مى شود» (وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ).
منظور از «انسان» در اینجا «انسان تربیت نایافته» اى است که قلبش به نور معرفت الهى و ایمان پروردگار، و احساس مسؤولیت در روز جزا روشن نشده.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/303
soham 313
24th November 2013, 12:53 PM
(آیه 50)
در این آیه به یکى دیگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده از علم و ایمان یعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره کرده، مى فرماید:
«و هر گاه او را (انسان) رحمتى از سوى خود، بعد از ناراحتى که به او رسیده بچشانیم، مى گوید: این به خاطر شایستگى و استحقاق من بوده است» (وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی).
این بینواى مغرور فراموش مى کند که اگر لطف خدا نبود به جاى این نعمت باید گرفتار بلا شود.
در دنباله آیه مى افزاید: این غرور سر انجام او را به انکار آخرت مى کشاند و مى گوید: «من باور ندارم قیامتى در کار باشد» (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).
و به فرض که قیامتى در کار باشد «هر گاه من به سوى پروردگارم باز گردم پاداشهاى نیک و مواهب بسیار از براى من نزد او آماده است» (وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى). خدایى که در دنیا مرا این چنین گرامى داشته حتما در آخرت بهتر از این پذیرایى خواهد کرد! ولى خداوند این افراد مغرور و خیره سر را در پایان این آیه چنین تهدید مى کند که: «ما به زودى کافران را از اعمالى که انجام داده اند آگاه خواهیم کرد، و از عذاب شدید به آنها مى چشانیم» (فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ).
(آیه 51)
در این آیه سومین حالتى را که براى این گونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنیاى مادى رخ مى دهد بازگو مى کند که حالت فراموشکارى به وقت نعمت، و جزع و فزع به هنگام مصیبت است.
مى فرماید: «و هر گاه به انسان (غافل و بىخبر) نعمت دهیم روى مى گرداند، و با حال تکبّر از حق دور مى شود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ).
«ولى هر گاه مختصر ناراحتى به او رسد تقاضاى فراوان و مستمّر (براى برطرف شدن آن) دارد» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ).
آرى! چنین است انسان فاقد ایمان و تقوا که دائما به این حالات گرفتار است، به هنگام روى آوردن نعمتها «حریص» و «مغرور» و «فراموشکار» و به هنگام پشت کردن نعمتها «مأیوس» و نومید و «پرجزع».
ولى در مقابل، مردان حق و پیروان راستین مکتب انبیا آن چنان پرظرفیت و پرمایه اند که نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مى سازد، و نه ادبار دنیا ضعیف و ناتوان و مأیوس.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/303
soham 313
25th November 2013, 02:58 AM
[golrooz] صفحه ی 286 از قرآن کریم شامل آیات 52 تا 54 از سوره ی فصلت و آیات 1 تا 12 از سوره ی الشورى [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقَاقٍۭ بَعِيدٍ(52)
بگو به من خبر دهيد اگر [قرآن] از نزد خدا [آمده] باشد و آن را انكار كرده باشيد چه كسي گمراه تر از آن كس خواهد بود كه به مخالفتي دور و دراز [دچار] آمده باشد(52)
سَنُرِيهِمْ ءَايَٰتِنَا فِي الْءَافَاقِ وَفِيٓ أَنفُسِهِمْ حَتَّيٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ(53)
به زودي نشانه هاي خود را در افقها[ي گوناگون] و در دلهايشان بديشان خواهيم نمود تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است آيا كافي نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزي است(53)
أَلَآ إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَآءِ رَبِّهِمْ أَلَآ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌۢ(54)
آري آنان در لقاي پروردگارشان ترديد دارند آگاه باش كه مسلما او به هر چيزي احاطه دارد(54)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حمٓ(1)
حاء ميم(1)
عٓسٓقٓ(2)
عين سين قاف(2)
كَذَٰلِكَ يُوحِيٓ إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(3)
اين گونه خداي نيرومند حكيم به سوي تو و به سوي كساني كه پيش از تو بودند وحي مي كند(3)
لَهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ(4)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و او بلندمرتبه بزرگ است(4)
تَكَادُ السَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلَٰٓئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الْأَرْضِ أَلَآ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(5)
چيزي نمانده كه آسمانها از فرازشان بشكافند و [حال آنكه] فرشتگان به سپاس پروردگارشان تسبيح مي گويند و براي كساني كه در زمين هستند آمرزش مي طلبند آگاه باش در قيقت خداست كه آمرزنده مهربان است(5)
وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَآ أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ(6)
و كساني كه به جاي او دوستاني براي خود گرفته اند خدا بر ايشان نگهبان است و تو بر آنان گمارده نيستي(6)
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَيٰ وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ(7)
و بدين گونه قرآن عربي به سوي تو وحي كرديم تا [مردم] مكه و كساني را كه پيرامون آنند هشدار دهي و از روز گردآمدن [خلق] كه ترديدي در آن نيست بيم دهي گروهي در بهشتند و گروهي در آتش(7)
وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَلَٰكِن يُدْخِلُ مَن يَشَآءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّٰلِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ(8)
و اگر خدا مي خواست قطعا آنان را امتي يگانه مي گردانيد ليكن هر كه را بخواهد به حمت خويش درمي آورد و ستمگران نه ياري دارند و نه ياوري(8)
أَمِ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ أَوْلِيَآءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِ الْمَوْتَيٰ وَهُوَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(9)
آيا به جاي او دوستاني براي خود گرفته اند خداست كه دوست راستين است و اوست كه مردگان را زنده مي كند و هموست كه بر هر چيزي تواناست(9)
وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَي اللَّهِ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ(10)
و در باره هر چيزي اختلاف پيدا كرديد داوريش به خدا [ارجاع مي گردد] چنين خدايي پروردگار من است بر او توكل كردم و به سوي او بازمي گردم(10)
فَاطِرُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَٰجًا وَمِنَ الْأَنْعَٰمِ أَزْوَٰجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ(11)
پديدآورنده آسمانها و زمين است از خودتان براي شما جفتهايي قرار داد و از دامها [نيز] نر و ماده [قرار داد] بدين وسيله شما را بسيار مي گرداند چيزي مانند او نيست و اوست شنواي بينا(11)
لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(12)
كليدهاي آسمانها و زمين از آن اوست براي هر كس كه بخواهد روزي را گشاده يا تنگ مي گرداند اوست كه بر هر چيزي داناست(12)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
25th November 2013, 02:44 PM
(آیه 52)
در این آیه آخرین سخن را با این افراد لجوج در میان مى گذارد، و اصل عقلى معروف دفع ضرر محتمل را با بیانى روشن براى آنها تشریح مى کند، خطاب به پیامبر کرده، مى فرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن کافر شوید، چه کسى گمراه تر خواهد بود از آن کس که در مخالفت دور و گمراهى شدید قرار دارد»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ).
این همان سخنى است که ائمه دین علیهم السّلام در برابر افراد لجوج در آخرین مرحله مطرح مى کردند چنانکه در حدیثى مى خوانیم: امام صادق علیه السّلام به «ابن ابى العوجاء» مادى و ملحد عصر خود فرمود: «اگر مطلب این باشد که تو مى گویى (و خدا و قیامتى در کار نباشد) که مسلما چنین نیست، هم ما اهل نجاتیم و هم تو، ولى اگر مطلب این باشد که ما مى گوییم، و حق نیز همین است، ما اهل نجات خواهیم بود و تو هلاک مى شوى».
(آیه 53)
نشانه هاى حق در جهان بزرگ و کوچک: در این آیه و آیه بعد که سوره فصّلت با آن پایان مى گیرد، به دو مطلب مهم که در حقیقت یک نوع جمع بندى از بحثهاى این سوره است اشاره شده آیه اول در باره توحید (با قرآن) سخن مى گوید و آیه دوم در باره معاد.
مى فرماید: «ما به زودى آیات و نشانه هاى خود را در آفاق و اطراف جهان، و همچنین در درون جان خود آنها، به آنان، نشان مى دهیم، تا براى آنها روشن شود که خداوند حق است» (سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ).
«آیات آفاقى» همچون آفرینش خورشید و ماه و ستارگان با نظام دقیقى که بر آنها حاکم است، و آفرینش انواع جانداران و گیاهان و کوهها و دریاها با عجائب و شگفتیهاى بى شمارش، و موجودات گوناگون اسرار آمیزش، که هر زمان اسرار تازهاى از خلقت آنها کشف مى شود. هر یک آیه و نشانه اى است بر حقانیت ذات پاک او! و «آیات انفسى» همچون آفرینش دستگاه هاى مختلف جسم انسان و نظامى که بر ساختمان حیرت انگیز مغز و حرکات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها، و انعقاد نطفه و پرورش جنین در رحم مادران، و از آن بالاتر اسرار و شگفتیهاى روح انسان مى باشد. که هر گوشهاى از آن کتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان! و در پایان این آیه این بیان لطیف و جالب را با جمله زیبا و پرمعناى دیگرى تکمیل کرده، مى افزاید: «آیا کافى نیست که پروردگارت بر هر چیز شاهد و گواه است» (أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ).
چه شهادتى از این برتر و بالاتر که با خط تکوین قدرت خویش را بر پیشانى همه موجودات نوشته است، بر صفحه برگهاى درختان، در لابلاى گلبرگها، در میان طبقات اسرارآمیز مغز، و بر روى پردههاى ظریف چشم، بر صفحه آسمان و بر قلب زمین، و خلاصه بر همه چیز نشانه هاى توحید خود را نوشته و گواهى تکوینى داده است.
(آیه 54)
آخرین آیه این سوره، سر چشمه اصلى بدبختیهاى این گروه مشرک و فاسد و ظالم را بیان کرده، مى گوید: «آگاه باشید که آنها از لقاى پروردگارشان (و رستاخیز) در شک و تردیدند» (أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ).
و چون ایمان به حساب و جزا ندارند دست به هر جنایتى مى زنند «و آگاه باشید که خداوند به همه چیز احاطه دارد» (أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ).
همه اعمال و گفتار و نیات آنها در پیشگاه علمش روشن است، و تمام آن براى دادگاه بزرگ قیامت ثبت و ضبط خواهد شد.
در حقیقت جمله اخیر پاسخى است به بعضى از شبهات کفّار در مورد معاد، از جمله این که: چگونه ممکن است این خاکهاى پراکنده و به هم آمیخته شده از هم جدا گردد؟ و از این گذشته چه کسى آگاه از نیات و اعمال و گفتار همه انسانها در طول تاریخ بشر است.
قرآن در پاسخ همه این سؤالات مى گوید: خدایى که به همه چیز احاطه دارد تمام این مسائل براى او روشن است، و دلیل بر احاطه علمى او بر همه چیز تدبیر او نسبت به همه اشیاء است، چگونه ممکن است مدبر عالم از وضع جهان بى خبر باشد؟! منظور از «احاطه پروردگار» به همه چیز وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس اوست.
به تعبیر دیگر در عالم هستى یک وجود اصیل و قائم به ذات بیش نیست، و بقیه موجودات امکانیه همه متکى و وابسته به او هستند که اگر یکدم این ارتباط از میان برداشته شود همه فانى و معدوم مى شوند.
«پایان سوره فصّلت»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/303
soham 313
25th November 2013, 02:47 PM
سوره شورى [42]
این سوره 53 آیه دارد و همه آن- جز چند آیه که محل گفتگوست- در «مکّه» نازل شده است
محتواى سوره:
این سوره بحثهاى مختلفى دارد که بطور خلاصه چنین است:
بخش اول: که مهمترین بخش این سوره را تشکیل مى دهد بحث پیرامون وحى و ارتباط خداوند با پیامبران از این طریق مرموز است.
بخش دوم: اشاراتى است پر معنى به دلائل توحید، و آیات خداوند در آفاق و انفس که بحث وحى را تکمیل مى کند.
بخش سوم: اشاراتى به مسأله معاد و سرنوشت کفار در قیامت دارد.
بخش چهارم: یک سلسله مباحث اخلاقى است.
نامگذارى این سوره به این نام به خاطر آیه 38 است که مسلمانان را دعوت به مشورت در امور مى کند.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مى خوانیم: «کسى که سوره شورى را بخواند روز قیامت با صورتى سفید و درخشنده همچون آفتاب محشور مى شود، تا به پیشگاه خدا مىآید، مى فرماید: بنده من! قرائت سوره حم، عسق را تداوم دادى، در حالى که پاداش آن را نمى دانستى، اما اگر مى دانستى چه پاداشى دارد هیچ گاه از قرائت آن خسته نمى شدى، ولى من امروز پاداش تو را به تو خواهم داد، سپس دستور مى دهد او را وارد بهشت کنند و غرق در نعمتهاى ویژه بهشتى».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/304
soham 313
25th November 2013, 02:50 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1 و 2)
باز در دو آیه اول این سوره با «حروف مقطعه» رو برو مى شویم، حروف مقطعه اى که در یکى از مفصلترین اشکال منعکس شده، یعنى پنج حرف «حا، میم- عین، سین، قاف» (حم- عسق).
«حم» در آغاز هفت سوره قرآن مجید است منتها در خصوص سوره شورى «عسق» نیز بر آن افزوده شده است.
(آیه 3)
بعد از حروف مقطعه، طبق معمول سخن از وحى و قرآن شروع مى شود، مى فرماید: «این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانى که قبل از تو بودند وحى مى کند» (کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
سر چشمه وحى همه جا یکى است، و آن علم و قدرت پروردگار است، و محتواى وحى نیز در اصول و کلیات نسبت به تمام پیامبران یکى است.
عزت و قدرت شکست ناپذیر او ایجاب مى کند که توانایى بر وحى و محتواى عظیم آن را داشته باشد، و حکمت او ایجاب مى کند که وحى الهى از هر نظر حکیمانه و هماهنگ با نیازهاى تکامل انسانها باشد.
(آیه 4)
سپس مى افزاید: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست، و او بلند مرتبه و بزرگ است» (لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ).
مالکیت او نسبت به آنچه در آسمان و زمین است ایجاب مى کند که از مخلوقات خود و سرنوشت آنها بیگانه نباشند و نیازهاى آنها را از طریق وحى بر آنها نازل کند.
(آیه 5)
در این آیه مى افزاید: «نزدیک است آسمانها (به خاطر نسبتهاى نارواى مشرکان) از بالا متلاشى شوند» (تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ).
سپس در دنباله آیه مى افزاید: «و فرشتگان پیوسته تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مىآورند و براى کسانى که در زمین هستند استغفار مى کنند» (وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ).
رابطه این جمله با جمله قبل چنین است که فرشتگان حامل این وحى بزرگ آسمانى پیوسته حمد و تسبیح خدا به جا مى آورند. و او را به هر کمالى مى ستایند، و از هر نقصى منزه مى شمرند، و چون در محتواى این وحى بزرگ یک سلسله تکالیف و وظائف الهى است، و احیانا ممکن است براى مؤمنان لغزشهایى پیش آید، مى گوید آنها به یارى مؤمنان مى شتابند. و براى لغزشهاى آنها از خدا طلب آمرزش مى کنند.
در پایان این آیه به دو وصف دیگر از اوصاف پروردگار که آن هم در زمینه غفران و رحمت است و تناسب نزدیکى با مسأله وحى و محتواى آن در مورد وظائف مؤمنان دارد اشاره کرده، مى فرماید: «آگاه باشید خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
و به این ترتیب مجموعه کاملى از اسماى حسناى خداوند را در رابطه با مسأله وحى بیان مى کند، و در ضمن اشاره لطیفى است بر اجابت دعاى فرشتگان در مورد استغفار براى مؤمنان.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/304
soham 313
25th November 2013, 02:53 PM
(آیه 6)
به تناسب اشاره اى که در آیات گذشته به مسأله شرک شده، در این آیه به نتیجه کار مشرکان و انتهاى مسیرشان پرداخته، مى گوید: «کسانى که غیر خدا را ولىّ خود برگزیدند خداوند حساب همه اعمال آنها را نگه مى دارد، و از نیاتشان آگاه است» (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ). تا به موقع حساب آنها را برسد و کیفر لازم را به آنها بدهد.
سپس روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى گوید: «تو مأمور نیستى که آنها را مجبور به قبول حق کنى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت، و رسانیدن پیام خدا به همه بندگان است.
(آیه 7)
قیامى از «امّ القرى»! بار دیگر به مسأله وحى باز مى گردد، و اگر در آیات قبل از اصل وحى سخن در میان بود در اینجا سخن از هدف نهایى وحى است، مى فرماید: «و این گونه قرآنى عربى [فصیح و گویا] را بر تو وحى کردیم تا امّ القرى [مکّه] و مردم پیرامون آن را انذار کنى» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها).
«و آنها را از روزى که همه خلایق در آن روز جمع مى شوند و شک و تردیدى در آن نیست بترسانى» (وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ).
از آن روز که مردم به دو گروه تقسیم مى شوند «گروهى در بهشتند، و گروهى در آتش سوزان دوزخ» (فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ). روزى که به خاطر اجتماع عموم انسانها رسوائیش بسیار دردناک و شدید است.
(آیه 8)
از آنجا که آیه قبل بیانگر تقسیم مردم به دو گروه بود، در این آیه مى افزاید: «و اگر خدا مى خواست همه آنها را امت واحدى قرار مى داد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
و به حکم اجبار هدایت مى کرد اما ایمان اجبارى چه ارزشى دارد؟ و چگونه مى تواند معیار کمال انسانى گردد؟ تکامل واقعى آن است که انسان با اراده خویش، و در نهایت اختیار و آزادى طى کند.
این بزرگترین امتیازى است که خداوند به او داده، و راه تکامل را به صورت نامحدود به روى او گشوده است، این سنت غیر قابل تغییر الهى است.
سپس به مسأله مهم دیگرى در این رابطه مى پردازد و توصیف گروهى را که اهل بهشت و سعادتند در برابر گروهى که به دوزخ فرستاده مى شوند با این عبارت بیان مى کند: «ولى خداوند هر که را بخواهد در رحمت خود وارد مى کند، و براى ظالمان ولى و یاورى نیست» (وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/304
soham 313
25th November 2013, 02:55 PM
(آیه 9)
ولىّ مطلق خداست: از آنجا که در آیه قبل این واقعیت بیان شده که هیچ ولىّ و یاورى جز خداوند نیست، در اینجا براى تأیید این واقعیت و نفى ولایت غیر خدا دلائل زنده اى مطرح مى کند.
نخست در لباس تعجب و انکار مى فرماید: «آیا آنها غیر خدا را ولىّ خود قرار دادند»؟ (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ).
با این که «ولىّ تنها خداست» (فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ).
پس اگر مى خواهند براى خود ولى و سرپرستى برگزینند باید خدا را برگزینند.
سپس به دلیل دیگرى پرداخته، مى گوید: «اوست که مردگان را حیات مى بخشد» (وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى).
و چون معاد و رستاخیز به دست اوست، و بزرگترین نگرانى انسان چگونگى زندگى او بعد از مرگ است، بنابر این باید دست به دامن والاى او زد و نه غیر او.
سپس به ذکر دلیل سومى پرداخته، مى گوید: «و اوست که بر هرچیزى تواناست» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
اشاره به این که شرط اصلى «ولىّ» دارا بودن قدرت است و قادر حقیقى اوست.
(آیه 10)
و در این آیه چهارمین دلیل ولایت او را به این صورت شرح مى دهد: «و در هر چیز اختلاف کنید داورى و حکمش با خداست، و تنها اوست که مى تواند به اختلافات شما پایان دهد (وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ).
آرى! یکى از شؤون ولایت آن است که بتواند به اختلافات کسانى که تحت ولایت او هستند با داورى صحیحش پایان دهد.
بعد از ذکر این دلائل مختلف بر انحصار مقام ولایت در ذات پاک خداوند از قول پیامبرش صلّى اللّه علیه و اله مى گوید: «این است خداوند پروردگار من» با این اوصاف کمالیه (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی).
و به همین دلیل من او را ولى و یاور خود برگزیده ام «بر او توکل کردم و به سوى او (در مشکلات و گرفتاریها و لغزشها) باز مى گردم» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/304
soham 313
25th November 2013, 02:58 PM
(آیه 11)
این آیه مى تواند دلیل پنجمى بر ولایت مطلقه پروردگار باشد، یا دلیلى بر مقام ربوبیت و شایستگى او براى توکل و انابه، مى فرماید: «او آفریننده آسمانها و زمین است» (فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
البته منظور از آسمانها و زمین در اینجا تمام آسمانها و زمین و موجوداتى است که در آنها و میان آنها وجود دارد.
سپس به توصیف دیگرى از افعال او پرداخته، مى گوید: «و از جنس شما همسرانى براى شما قرار داد و جفتهایى از چهارپایان آفرید و شما را به این وسیله [بوسیله همسران] زیاد مى کند» (جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ).
وجود همسران از یک سو مایه آرامش روح و جان انسان هستند، و از سوى دیگر مایه بقاء نسل و تکثیر مثل و تداوم وجود او.
در توصیف سومى که در این آیه ذکر شده، مى فرماید: «هیچ چیز همانند او نیست» (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ).
این جمله در حقیقت پایه اصلى شناخت تمام صفات خداست که بدون توجه به آن به هیچ یک از اوصاف پروردگار نمى توان پىبرد، زیرا خطرناکترین پرتگاهى که بر سر راه پویندگان طریق «معرفة اللّه» قرار دارد همان پرتگاه «تشبیه» است که خدا را در وصفى از اوصاف شبیه مخلوقاتش بدانند این امر سبب مى شود که به درّه شرک سقوط کنند.
به تعبیر دیگر او وجودى است بىپایان و نامحدود از هر نظر و هرچه غیر اوست، محدود و متناهى است از هر نظر، از نظر عمر، قدرت، علم، حیات، اراده، فعل، و خلاصه همه چیز، و این همان خط «تنزیه» و پاک شمردن خداوند از نقائص ممکنات است.
و در پایان آیه و بیان اوصاف دیگر ذات مقدسش مى گوید: «و او شنوا و بیناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
آرى! او هم خالق است، و هم مدبر، هم شنواست و هم بینا، و در عین حال شبیه و نظیر و مانند ندارد.
(آیه 12)
در این آیه سخن از سه قسمت دیگر از صفات فعل و ذات پروردگار است که هر کدام مسأله ولایت و ربوبیت او را در بعد خاصى نشان مى دهد.
نخست مى فرماید: «کلیدهاى آسمانها و زمین از آن اوست» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بنابر این هر کس هر چه دارد از اوست، و هر چه مى خواهد باید از او بخواهد، نه تنها «کلیدها» بلکه «خزائن» آسمانها و زمین نیز از آن اوست.
در توصیف بعد که در حقیقت نتیجه اى است براى توصیف قبل، مى افزاید:
«روزى را براى هر کس بخواهد گسترش مى دهد و (براى هر کس بخواهد) تنگ و محدود مى سازد» (یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
از آنجا که خزائن عالم در دست اوست تمام رزق و روزیها نیز در قبضه قدرت او قرار دارد، و بر طبق مشیتش که از حکمت او سر چشمه مى گیرد و مصالح بندگان در آن ملحوظ است آن را تقسیم مى کند.
و از آنجا که بهره مند ساختن همه موجودات زنده از روزیها نیاز به علم و آگاهى از مقدار احتیاجات و محل و سایر خصوصیات آنها دارد، در آخرین توصیف اضافه مى کند: «او به همه چیز داناست» (إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
و به این ترتیب در چهار آیه فوق یازده وصف دیگر از اوصاف کمالیه پروردگار (اعم از اوصاف ذات و اوصاف فعل) بیان شده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/306
soham 313
26th November 2013, 07:27 AM
[golrooz] صفحه ی 287 از قرآن کریم شامل آیات 13 تا 22 از سوره ی الشورى [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّيٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِيٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِۦٓ إِبْرَٰهِيمَ وَمُوسَيٰ وَعِيسَيٰٓ أَنْ أَقِيمُوا۟ الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا۟ فِيهِ كَبُرَ عَلَي الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِيٓ إِلَيْهِ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِيٓ إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ(13)
از [احكام] دين آنچه را كه به نوح در باره آن سفارش كرد براي شما تشريع كرد و آنچه را به تو وحي كرديم و آنچه را كه در باره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه اندازي مكنيد بر مشركان آنچه كه ايشان را به سوي آن فرا مي خواني گران مي آيد خدا هر كه را بخواهد به سوي خود برمي گزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوي خود راه مي نمايد(13)
وَمَا تَفَرَّقُوٓا۟ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي لَّقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا۟ الْكِتَٰبَ مِنۢ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ(14)
و فقط پس از آنكه علم برايشان آمد راه تفرقه پيمودند [آن هم] به صرف حسد [و برتري جويي] ميان همديگر و اگر سخني [داير بر تاخير عذاب] از جانب پروردگارت تا زماني معين پيشي نگرفته بود قطعا ميانشان داوري شده بود و كساني كه بعد از آنان كتاب [تورات] را ميراث يافتند واقعا در باره او در ترديدي سخت [دچار]اند(14)
فَلِذَٰلِكَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَآءَهُمْ وَقُلْ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَٰبٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّكُمْ لَنَآ أَعْمَٰلُنَا وَلَكُمْ أَعْمَٰلُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ(15)
بنابراين به دعوت پرداز و همان گونه كه ماموري ايستادگي كن و هوسهاي آنان را پيروي مكن و بگو به هر كتابي كه خدا نازل كرده است ايمان آوردم و مامور شدم كه ميان شما عدالت كنم خدا پروردگار ما و پروردگار شماست اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شماست ميان ما و شما خصومتي نيست خدا ميان ما را جمع مي كند و فرجام به سوي اوست(15)
وَالَّذِينَ يُحَآجُّونَ فِي اللَّهِ مِنۢ بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ(16)
و كساني كه در باره خدا پس از اجابت [دعوت] او به مجادله مي پردازند حجتشان پيش پروردگارشان باطل است و خشمي [از خدا] برايشان است و براي آنان عذابي سخت خواهد بود(16)
اللَّهُ الَّذِيٓ أَنزَلَ الْكِتَٰبَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ(17)
خدا همان كسي است كه كتاب و وسيله سنجش را به حق فرود آورد و تو چه مي داني شايد رستاخيز نزديك باشد(17)
يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِهَا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مُشْفِقُونَ مِنْهَا وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلَآ إِنَّ الَّذِينَ يُمَارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلَٰلٍۭ بَعِيدٍ(18)
كساني كه به آن ايمان ندارند شتابزده آن را مي خواهند و كساني كه ايمان آورده اند از آن هراسناكند و مي دانند كه آن حق است بدان كه آنان كه در مورد قيامت ترديد مي ورزند قطعا در گمراهي دور و درازي اند(18)
اللَّهُ لَطِيفٌۢ بِعِبَادِهِ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ وَهُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ(19)
خدا نسبت به بندگانش مهربان است هر كه را بخواهد روزي مي دهد و اوست نيرومند غالب(19)
مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْءَاخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْءَاخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ(20)
كسي كه كشت آخرت بخواهد براي وي در كشته اش مي افزاييم و كسي كه كشت اين دنيا را بخواهد به او از آن مي دهيم و[لي] در آخرت او را نصيبي نيست(20)
أَمْ لَهُمْ شُرَكَٰٓؤُا۟ شَرَعُوا۟ لَهُم مِّنَ الدِّينِ مَا لَمْ يَأْذَنۢ بِهِ اللَّهُ وَلَوْلَا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّ الظَّٰلِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(21)
آيا براي آنان شريكاني است كه در آنچه خدا بدان اجازه نداده برايشان بنياد آييني نهاده اند و اگر فرمان قاطع [در باره تاخير عذاب در كار] نبود مسلما ميانشان داوري مي شد و براي ستمكاران شكنجه اي پر درد است(21)
تَرَي الظَّٰلِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا۟ وَهُوَ وَاقِعٌۢ بِهِمْ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَّا يَشَآءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ(22)
[در قيامت] ستمگران را از آنچه انجام داده اند هراسناك مي بيني و [جزاي عملشان] به آنان خواهد رسيد و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند در باغهاي بهشتند آنچه را بخواهند نزد پروردگارشان خواهند داشت اين است همان فضل عظيم(22)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
26th November 2013, 07:33 AM
(آیه 13)
آیین تو عصاره آیین همه انبیاست! از آنجا که بسیارى از بحث هاى این سوره در برابر مشرکان است، در اینجا این حقیقت را روشن مى سازد که دعوت اسلام به توحید دعوت تازه اى نیست.
مى فرماید: «خداوند آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح (نخستین پیامبر اولوا العزم) توصیه کرده بود» (شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً).
«همچنین آنچه را بر تو وحى فرستادیم، و ابراهیم و موسى و عیسى را به آن سفارش کردیم» (وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى).
و به این ترتیب آنچه در شرایع همه انبیا بوده در شریعت توست و «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى»!
لذا در دنباله آیه به عنوان یک دستور کلى به همه این پیامبران بزرگ مى افزاید: به همه آنها توصیه کردیم که: «دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید» (أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ).
و به دنبال آن مى افزاید: هر چند «بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت مى کنید!» (کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ).
آنها بر اثر جهل و تعصب سالیان دراز آن چنان به شرک و بت پرستى خو گرفته اند و در اعماق وجودشان حلول کرده که دعوت به توحید مایه وحشت آنهاست.
ولى با این حال همانگونه که گزینش پیامبران به دست خداست، هدایت مردم نیز به دست اوست «خداوند هر کس را بخواهد بر مى گزیند، و کسى را که به سوى او بازگردد هدایت مى کند» (اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ).
در این آیه تنها به پنج تن از پیامبران خدا اشاره شده (نوح و ابراهیم و موسى، عیسى و محمد صلّى اللّه علیه و اله) چرا که پیامبران اولوا العزم یعنى صاحبان دین و آیین جدید تنها این پنج تن هستند، و در حقیقت آیه اشارهاى است به انحصار پیامبران صاحب شریعت در این پنج نفر.
(آیه 14)
و از آنجا که یکى از دو رکن دعوت انبیاى اولوا العزم عدم تفرقه در دین است و مطمئنا همه آنها روى این مسأله تبلیغ کردند، این سؤال پیش مى آید پس سر چشمه این همه اختلافات مذهبى از کجاست؟
این آیه به پاسخ این سؤال پرداخته، سر چشمه اصلى اختلافات دینى را چنین بیان مى کند: «آنها راه تفرقه را پیش نگرفتند مگر بعد از آنکه (اتمام حجت بر آنها شد، و) علم و آگاهى کافى به آنها رسید، و این تفرقه جویى به خاطر حب دنیا و ریاست و ظلم و حسد و عداوت بود» (وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ).
به این ترتیب سر چشمه اختلاف هاى مذهبى جهل و بى خبرى نبود، بلکه بغى و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى بود.
«دانشمندان دنیا طلب» و «عوام هاى متعصب و کینه توز» دست به دست هم دادند و این اختلافات را بنیان نهادند.
این آیه پاسخ روشنى است به آنها که مى گویند مذهب در میان بشر ایجاد اختلاف کرده، و خونریزی هاى فراوانى در طول تاریخ به بار آورده است.
سپس قرآن مى افزاید: «اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود که آنها تا سر آمد معینى زنده و آزاد باشند خداوند در میان آنها داورى مى کرد» طرفداران باطل را نابود مى ساخت و پیروان حق را پیروز (وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
آرى! دنیا سراى آزمون و پرورش و تکامل است، و این بدون آزادى عمل امکان پذیر نیست، این فرمان تکوینى خداوند است که از آغاز خلقت انسان بوده و دگرگونى در آن راه ندارد، این طبیعت زندگى دنیاست، ولى از امتیازات سراى آخرت حل تمام این اختلافات و رسیدن انسانیت به یکپارچگى کامل است.
و در آخرین جمله به توضیح حال کسانى مى پردازد که بعد از این گروه بر سر کار آمدند، گروهى که عهد پیامبران را درک نکردند، مى فرماید: «کسانى که بعد از آنها وارثان کتب آسمانى شدند از آن در شک و تردیدند، شکى توأم با بدبینى و سوء ظن»! (وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/306
soham 313
26th November 2013, 07:38 AM
(آیه 15)
آن گونه که مأمور شده اى استقامت کن! از آنجا که در آیات قبل مسأله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده، در این آیه به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مى دهد که براى حل اختلافات و احیاى آیین انبیا بکوشد، و در این راه نهایت استقامت را به خرج دهد.
مى فرماید: «پس به همین خاطر تو نیز (انسانها را به سوى این آیین واحد الهى) دعوت کن» (فَلِذلِکَ فَادْعُ).
سپس دستور به استقامت در این راه داده، مى گوید: «و آن چنان که مأمور شده اى استقامت نما» (وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ).
و از آنجا که هوى و هوس هاى مردم در این مسیر از موانع بزرگ راه است، در سومین دستور مى افزاید: «و از هوى و هوس هاى آنها پیروى مکن» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ).
چرا که هر گروهى تو را به تمایلات و منافع شخصى خود دعوت مى کنند، همان دعوتى که سر انجامش تفرقه و پراکندگى و نفاق است.
و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پیامبر صلّى اللّه علیه و اله قرار مى دهد، و در چهارمین دستور مى فرماید: «بگو: من ایمان آورده ام به هر کتابى که از سوى خدا نازل شده است» (وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ).
من در میان کتب آسمانى فرق نمى نهم، همه را به رسمیت مى شناسم، و از آنجا که براى ایجاد وحدت رعایت «اصل عدالت» ضرورت دارد، در پنجمین دستور آن را مطرح کرده، مى فرماید بگو: «من مأمورم که در میان همه شما عدالت کنم» (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ).
چه در قضاوت و داوری ها، چه در حقوق اجتماعى و مسائل دیگر.
به دنبال این پنج دستور، به جهات مشترک همه اقوام که آن هم در پنج قسمت خلاصه شده، اشاره کرده، مى فرماید: «خدا پروردگار ما و شماست» (اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ).
«نتیجه اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شما» (لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).
«خصومت شخصى در میان ما نیست» (لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ).
از این گذشته سر انجام، همه ما در یک جا جمع مى شویم و «خداوند ما و شما را در یکجا (قیامت) جمع مى کند» (اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا).
و قاضى همه ما در آن روز یکى است آرى «بازگشت (همه) به سوى اوست» (وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ).
به این ترتیب هم خداى ما یکى است، و هم سر انجام ما یکجاست و هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان و از این گذشته همه در برابر اعمالمان مسؤولیم، و هیچ یک امتیازى بر دیگرى جز به ایمان و عمل پاک نداریم.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/306
soham 313
26th November 2013, 07:39 AM
(آیه 16)
از آنجا که در آیات گذشته این سخن به میان آمد که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأمور بود ضمن احترام به محتواى کتب آسمانى عدالت را در میان همه مردم اجرا کند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را ترک کند، در اینجا براى تکمیل این سخن و این که حقانیت پیامبر اسلام نیاز به دلیل ندارد، مى فرماید: «آنها که در باره خداوند یکتا به محاجّه بر مى خیزند بعد از آن که دعوت او از سوى مردم پذیرفته شد دلیل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است» (وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
«و خشم و غضب پروردگار بر آنهاست» (وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ). چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى دهند.
«و عذاب شدید الهى نیز (در قیامت) از آن آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
چرا که لجاجت و عناد ثمره اى جز این ندارد.
منظور از جمله «من بعد ما استجیب له» (بعد از آن که دعوت او اجابت شد) پذیرش توده هاى مردم پاکدل و بىغرض مى باشد که با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله سر تسلیم در برابر او فرود آوردند.
(آیه 17)
شتاب نکنید، قیامت مى آید! در این آیه به یکى از دلائل توحید و قدرت پروردگار- که در عین حال متضمن اثبات نبوت است- در مقابل احتجاج کنندگان بى منطق پرداخته، مى گوید: «خداوند همان کسى است که کتاب آسمانى را به حق نازل کرد و همچنین میزان را» (اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ).
«حق» کلمه جامعى است که معارف و عقائد حقّه، و همچنین اخبار صحیح و برنامه هاى هماهنگ با نیازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از این قبیل است شامل مى شود.
همچنین «میزان» در معنى کنائى به هرگونه معیار سنجش، و قانون صحیح الهى، و حتى شخص پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و امامان راستین علیهم السّلام که وجودشان معیار تشخیص حق از باطل است اطلاق مى گردد و میزان روز قیامت نیز نمونه اى است از این معنى.
به این ترتیب خداوند کتابى بر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله نازل کرده است که هم حق است، و هم میزان ارزیابى ارزش ها.
و از آنجا که نتیجه همه این مسائل، مخصوصا بروز و ظهور کامل حق و عدالت و میزان در قیامت است در پایان آیه مى گوید: «تو چه مى دانى شاید ساعت (قیام رستاخیز) نزدیک باشد»؟! (وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ).
همان قیامتى که وقتى بر پا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى یابند، و در برابر میزان سنجشى که حتى به اندازه سنگینى یک دانه خردل و کوچکتر از آن را دقیقا مى سنجند قرار مى گیرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/307
soham 313
26th November 2013, 07:40 AM
(آیه 18)
سپس به موضع گیرى کفار و مؤمنان در برابر آن پرداخته، مى گوید: «آنها که به قیامت ایمان ندارند در باره آن شتاب مى کنند» و مى گویند: این قیامت کى خواهد آمد؟! (یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها).
آنها هرگز به خاطر عشق به قیامت و رسیدن به لقاى محبوب، این سخن را نمى گویند، بلکه از روى استهزاء و مسخره و انکار چنین تقاضایى دارند.
«ولى آنها که ایمان آورده اند پیوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است و خواهد آمد» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ).
و از اینجا روشن مىشود که ایمان به قیامت و دادگاه بزرگ عدل الهى مخصوصا با توجه به این معنى که هر لحظه احتمال وقوع آن مى رود چه تأثیر تربیتى عمیقى در مؤمنان دارد.
و در پایان آیه به عنوان یک اعلام عمومى، مى فرماید: «آگاه باشید کسانى که در قیامت تردید مى کنند (و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجّه مى پردازند) در گمراهى عمیقى هستند» (أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ).
چرا که نظام این جهان خود دلیلى است بر این که مقدمه اى است براى جهان دیگر، که بدون آن، آفرینش این جهان، لغو و بى معنى است، نه با حکمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او.
(آیه 19)
از آنجا که در آیات قبل بحثى از عذاب شدید خداوند به میان آمد، و نیز تقاضایى از ناحیه منکران معاد مطرح شده بود که چرا قیامت زودتر بر پا نمى شود؟ این آیه براى آمیختن آن «قهر» با «لطف» و براى پاسخگویى به شتاب کردن بى معنى منکران معاد مى فرماید: «خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهى) دارد» (اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ).
اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجیل نمى کند آن هم از لطف اوست.
سپس یکى از مظاهر بزرگ لطف عمیمش را- که روزى گسترده اوست- مطرح کرده، مى گوید: «هرکس را بخواهد روزى مى دهد» (یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ).
منظور این نیست که گروهى از روزى او محرومند، بلکه منظور توسعه روزى است در باره هر کس بخواهد.
در آیه 27 از همین سوره نیز مى خوانیم: گستردگى و محدودیت روزى او روى حساب معینى است، چرا که «اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد در زمین طغیان خواهند کرد».
روشن است که «روزى» در اینجا هم ارزاق معنوى را شامل مى شود و هم مادى را، هم جسمانى و هم روحانى.
و در پایان آیه مى افزاید: «او قوى و شکست ناپذیر است» (وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ).
اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى دهد قادر بر انجام این امر مى باشد و به همین دلیل هرگز در وعده هاى او تخلف نیست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/307
soham 313
26th November 2013, 07:44 AM
(آیه 20)
مزرعه دنیا و آخرت! در این آیه با یک تشبیه زیبا، مردم جهان را در برابر روزی هاى پروردگار و چگونگى استفاده از آن، به کشاورزانى تشبیه مى کند که گروهى براى آخرت کشت مى کنند، و گروهى براى دنیا، و نتیجه هر یک از این دو زراعت را مشخص مى کند.
مى فرماید: «کسى که زراعت آخرت را طالب باشد به او برکت مى دهیم و بر محصولش مى افزاییم» (مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ).
«و آنها که فقط براى دنیا کشت کنند (و تلاش و کوششان براى بهره گیرى از این متاع زود گذر و فانى باشد) تنها کمى از آنچه را مى طلبند به آنها مى دهیم اما در آخرت هیچ نصیب و بهره اى نخواهند داشت» (وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ).
به این ترتیب نه دنیا پرستان به آنچه مى خواهند مى رسند و نه طالبان آخرت از دنیا محروم مى شوند، اما با این تفاوت که گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى روند و گروه دوم با دستهاى پر! تشبیه جالب و کنایه زیبایى است: انسانها همگى زارعند و این جهان مزرعه ماست اعمال ما بذرهاى آن و امکانات الهى بارانى است که بر آن مى بارد اما این بذرها بسیار متفاوت است. بعضى محصولش نامحدود، جاودانى و درختانش همیشه خرّم و سرسبز و پر میوه، اما بعضى دیگر محصولاتش بسیار کم، عمرش کوتاه و زود گذر و میوه هایى تلخ و ناگوار دارد.
(آیه 21)
از آنجا که در آیه 13 همین سوره سخن از تشریع دین از ناحیه پروردگار به وسیله پیامبران اولوا العزم بود در ادامه آن در این آیه براى نفى تشریع دیگران، و این که هیچ قانونى در برابر قانون الهى رسمیت ندارد، و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خداست مىفرماید: «آیا آنها معبودانى دارند که دین و آیینى بىاذن خداوند براى آنان تشریع کردهاند» (أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ).
به دنبال آن با لحنى تهدید آمیز به تشریع کنندگان باطل هشدار داده مىگوید:
«هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به این گونه اشخاص نبود در میان آنها داورى مىشد» دستور عذابشان صادر مىگشت و مجالى به آنها نمىداد (وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ).
در عین حال آنها نباید این حقیقت را فراموش کنند که «براى ظالمان عذاب دردناکى است» (وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 22)
سپس به توضیح کوتاهى در باره «عذاب ظالمین» و توضیح بیشترى در باره «پاداش مؤمنان» در مقابل آنها، پرداخته، مى گوید: در آن روز «ستمگران را مى بینى که از اعمالى که انجام داده اند سخت بیمناکند، اما (چه فایده که) مجازات اعمالشان آنها را فرو مى گیرد» (تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ).
«و اما کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترین و سرسبزترین باغهاى بهشت جاى دارند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ).
اما فضل الهى در باره مؤمنان صالح العمل به همین جا ختم نمى شود، آنها چنان مشغول الطاف او هستند که «هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است» (لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
و به این ترتیب هیچ موازنه اى بین «عمل» و «پاداش آنها» وجود ندارد، بلکه پاداششان از هر نظر نامحدود است.
و از آن جالبتر تعبیر «عند ربّهم» (نزد پروردگارشان) مى باشد که بیانگر لطف بى حساب خداوند در باره آنهاست، چه موهبتى از این بالاتر که به مقام قرب خدا راه یابند؟
بى جهت نیست که در پایان آیه مى گوید: «این است فضل بزرگ» (ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/307
soham 313
27th November 2013, 07:43 AM
[golrooz] صفحه ی 288 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 39 از سوره ی الشورى [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ قُل لَّآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَيٰ وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ(23)
اين همان [پاداشي] است كه خدا بندگان خود را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند [بدان] مژده داده است بگو به ازاي آن [رسالت] پاداشي از شما خواستار نيستم مگر دوستي در باره خويشاوندان و هر كس نيكي به جاي آورد [و طاعتي اندوزد] براي او در ثواب آن خواهيم افزود قطعا خدا آمرزنده و قدرشناس است(23)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا فَإِن يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَيٰ قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَٰطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦٓ إِنَّهُ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(24)
آيا مي گويند بر خدا دروغي بسته است پس اگر خدا بخواهد بر دلت مهر مي نهد و خدا باطل را محو و حقيقت را با كلمات خويش پا برجا مي كند اوست كه به راز دلها داناست(24)
وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُوا۟ عَنِ السَّئَِّاتِ وَيَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(25)
و اوست كسي كه توبه را از بندگان خود مي پذيرد و از گناهان درمي گذرد و آنچه مي كنيد مي داند(25)
وَيَسْتَجِيبُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَيَزِيدُهُم مِّن فَضْلِهِ وَالْكَٰفِرُونَ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ(26)
و [درخواست] كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده اند اجابت مي كند و از فضل خويش به آنان زياده مي دهد و[لي] براي كافران عذاب سختي خواهد بود(26)
۞ وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا۟ فِي الْأَرْضِ وَلَٰكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَآءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌۢ بَصِيرٌ(27)
و اگر خدا روزي را بر بندگانش فراخ گرداند مسلما در زمين سر به عصيان برمي دارند ليكن آنچه را بخواهد به اندازه اي [كه مصلحت است] فرو مي فرستد به راستي كه او به [حال] بندگانش آگاه بيناست(27)
وَهُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنۢ بَعْدِ مَا قَنَطُوا۟ وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ(28)
و اوست كسي كه باران را پس از آنكه [مردم] نوميد شدند فرود مي آورد و رحمت خويش را مي گسترد و هموست سرپرست ستوده(28)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِ خَلْقُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٍ وَهُوَ عَلَيٰ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَآءُ قَدِيرٌ(29)
و از نشانه هاي [قدرت] اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از [انواع] جنبنده در ميان آن دو پراكنده است و او هرگاه بخواهد بر گردآوردن آنان تواناست(29)
وَمَآ أَصَٰبَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا۟ عَن كَثِيرٍ(30)
و هر [گونه] مصيبتي به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسياري درمي گذرد(30)
وَمَآ أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ(31)
و شما در زمين درمانده كننده [خدا] نيستيد و جز خدا شما را سرپرست و ياوري نيست(31)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِ الْجَوَارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلَٰمِ(32)
و از نشانه هاي او سفينه هاي كوه آسا در درياست(32)
إِن يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَوَاكِدَ عَلَيٰ ظَهْرِهِۦٓ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ(33)
اگر بخواهد باد را ساكن مي گرداند و [سفينه ها] بر پشت [آب] متوقف مي مانند قطعا در اين [امر] براي هر شكيباي شكرگزاري نشانه هاست(33)
أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا كَسَبُوا۟ وَيَعْفُ عَن كَثِيرٍ(34)
يا به [سزاي] آنچه [كشتي نشينان] مرتكب شده اند هلاكشان كند و[لي] از بسياري درمي گذرد(34)
وَيَعْلَمَ الَّذِينَ يُجَٰدِلُونَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مَا لَهُم مِّن مَّحِيصٍ(35)
و [تا] آنان كه در آيات ما مجادله مي كنند بدانند كه ايشان را [روي] گريزي نيست(35)
فَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَٰعُ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَلَيٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ(36)
و آنچه به شما داده شده برخورداري [و كالاي] زندگي دنياست و آنچه پيش خداست براي كساني كه گرويده اند و به پروردگارشان اعتماد دارند بهتر و پايدارتر است(36)
وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَٰحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا۟ هُمْ يَغْفِرُونَ(37)
و كساني كه از گناهان بزرگ و زشتكاريها خود را به دور مي دارند و چون به خشم درمي آيند درمي گذرند(37)
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا۟ لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَيٰ بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ يُنفِقُونَ(38)
و كساني كه [نداي] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا كرده اند و كارشان در ميانشان مشورت است و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مي كنند(38)
وَالَّذِينَ إِذَآ أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ(39)
و كساني كه چون ستم بر ايشان رسد ياري مي جويند [و به انتقام بر مي خيزند](39)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
27th November 2013, 07:48 AM
(آیه 23)
شأن نزول:
در تفسیر مجمع البیان شأن نزولى براى آیات 23 تا 26 این سوره از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله نقل شده است که حاصلش چنین است:
«هنگامى که پیامبر وارد مدینه شد و پایه هاى اسلام محکم گردید، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و اله مى رسیم و عرض مى کنیم: اگر مشکلات مالى پیدا شد این اموال ما بدون هیچ گونه قید و شرط در اختیار تو قرار دارد.
هنگامى که این سخن را خدمتش عرض کردند آیه (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى)
نازل شد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بر آنها تلاوت کرد، آنها با خوشحالى و رضا و تسلیم از محضرش بیرون آمدند، اما منافقان گفتند: این سخنى است که او بر خدا افترا بسته، و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل کند، آیه بعد نازل شد (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً)، و به آنها پاسخ گفت، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله به سراغ آنان فرستاد و آیه را بر آنها تلاوت کرد، گروهى پشیمان شدند و گریه کردند و سخت ناراحت گشتند آیه سوم نازل گردید: (وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ).
پیامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد که توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خداست.
تفسیر:
مودت اهل بیت علیهم السّلام پاداش رسالت است: به دنبال آیه قبل که پاداش مؤمنان را بیان مى کرد در این آیه، براى بیان عظمت این پاداش بزرگ مى افزاید: «این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نوید مى دهد» (ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
بشارت مى دهد تا رنج هاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نیاید.
و از آنجا که ابلاغ این رسالت از سوى پیامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه علیه و اله گاه این توهّم را ایجاد مى کرد که او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مىطلبد به دنبال این سخن به پیامبر دستور مى دهد: «بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىکنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم]» (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى).
دوستى ذوى القربى بازگشت به مسأله ولایت و قبول رهبرى ائمه معصومین علیهم السّلام از دودمان پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىکند که در حقیقت تداوم خط رهبرى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و ادامه مسأله ولایت الهیه است و پر واضح است که قبول این ولایت و رهبرى همانند نبوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله سبب سعادت خود انسانهاست و نتیجهاش به خود آنها بازگشت مى کند.
«احمد بن حنبل» در «فضائل الصحابه» با سند خود از سعید بن جبیر از عامر چنین نقل مى کند: «هنگامى که آیه «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» نازل شد اصحاب عرض کردند: اى رسول خدا! خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟
فرمود: «على و فاطمه و دو فرزند آن دو، و این سخن را سه بار تکرار فرمود»!
(آیه 24)
این آیه ادامه آیه قبل در زمینه رسالت و اجر رسالت، و مودت ذى القربى و اهل بیت است.
مى فرماید: آنها این وحى الهى را پذیرا نمى شوند «آیا مى گویند: او بر خدا دروغ بسته» و اینها زائیده فکر خود اوست که به خدا نسبت مى دهد؟ (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً).
«در حالى که اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى نهد و» اگر خلاف بگویى قدرت اظهار این آیات را از تو مى گیرد (فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ).
این در حقیقت اشاره به استدلال منطقى معروفى است که اگر کسى دعوى نبوت کند و معجزات و آیات بینات بر دست و زبان او ظاهر شود، و مورد حمایت و نصرت الهى قرار گیرد، اما او بر خدا دروغ بندد حکمت خداوند ایجاب مى کند که آن معجزات و حمایتش را از او بگیرد، و رسوایش سازد.
سپس براى تأکید این مطلب مى افزاید: «و خداوند باطل را محو مى کند، و حق را به فرمانش محقق و پا برجا مى سازد» (وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ).
این وظیفه خداوند است که براساس حکمتش حق را آشکار و باطل را رسوا سازد، با این حال چگونه اجازه مى دهد کسى بر او دروغ بندد؟
و اگر تصور شود که ممکن است پیامبر پنهان از علم خدا دست به چنین کارى زند اشتباه بزرگى است «چرا که او به آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/308
soham 313
27th November 2013, 07:52 AM
(آیه 25)
و از آنجا که خداوند راه بازگشت را همواره به روى بندگان باز مى گذارد کرارا در آیات قرآن بعد از مذمت از اعمال زشت مشرکان و گنهکاران به مسأله گشوده بودن درهاى توبه اشاره کرده در اینجا نیز پس از گفتار سابق مى افزاید:
«و او کسى است که توبه را از بندگانش پذیرا مى شود، و گناهان را مى بخشد» (وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ).
اما اگر تظاهر به توبه کنید، ولى در خفا کارى دیگر انجام دهید، تصور نکنید که از دیده تیزبین علم پروردگار مخفى خواهد ماند، نه «او آنچه را انجام مى دهید مى داند» (وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).
(آیه 26)
در این آیه پاداش بزرگ مؤمنان و عذاب دردناک کافران را در جمله هایى کوتاه بیان کرده، مى فرماید: خداوند «درخواست کسانى را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند اجابت مى کند» (وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
«بلکه از فضل خود بر ایشان مى افزاید» و حتى مطالبى را که درخواست نکرده اند به آنها مى بخشد (وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ). و این نهایت لطف و مرحمت خداوند در باره مؤمنان است.
«اما براى کافران عذاب شدیدى است» (وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
جمعى از مفسران معتقدند که این چهار آیه (آیه 23 تا 26)- در مدینه نازل شده است، و شأن نزولى که در آغاز تفسیر این آیات نقل کردیم گواه بر این معنى است، روایاتى که اهل بیت علیهم السّلام را به على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام و دو فرزند آنها امام حسن و امام حسین علیهما السّلام تفسیر مى کند نیز مناسب همین معنى است، زیرا مى دانیم ازدواج على علیه السّلام و بانوى اسلام در مدینه انجام گرفت، و تولد امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در سالهاى سوم و چهارم هجرى- طبق نقل معروف- بوده است.
(آیه 27)
شأن نزول:
از «خباب بن ارت» صحابى معروف نقل شده که این آیه در باره ما نازل شد، و این به خاطر آن بود که ما به اموال فراوان طوایف «بنى قریظه» و «بنى نضیر» و «بنى قینقاع» از یهود نظر افکندیم، و آرزو داشتیم که اى کاش ما هم چنین اموالى داشتیم، آیه نازل شد و به ما هشدار داد که اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده کند طغیان خواهند کرد.
تفسیر:
مرفّهین طغیانگر! پیوند این آیه با آیات گذشته ممکن است از این نظر باشد که در آیه قبل آمده بود که خداوند درخواست مؤمنان را اجابت مى کند، و به دنبال آن این سؤال پیش مى آید که پس چرا در میان آنها گروهى فقیرند، و هر چه درخواست مى کنند به جائى نمى رسد؟
مى فرماید: «هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمین طغیان و سرکشى و ستم مى کنند» (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ).
«و لذا به مقدارى که مى خواهد (و مصلحت مى بیند) روزى را نازل مى کند» (وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ).
و به این ترتیب مسأله تقسیم روزى بر اساس حساب دقیقى است که پروردگار در باره بندگان دارد «چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست» (إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ). او پیمانه و ظرفیت وجودى هرکس را مى داند و طبق مصلحت او به او روزى مىدهد نه چندان مى دهد که طغیان کنند و نه چندان که از فقر فریادشان بلند شود.
(آیه 28)
درست است که خداوند روزى را با حساب نازل مى کند تا بندگان طغیان نکنند اما چنان نیست که آنها را محروم و ممنوع سازد، لذا در این آیه مى افزاید: «و او کسى است که باران نافع را بعد از آن که مردم مأیوس شدند نازل مى کند و دامنه رحمت خویش را مى گستراند» (وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ).
و باید هم چنین باشد «چرا که او ولىّ و سرپرستى است شایسته ستایش» (وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ).
این آیه در عین این که بیان نعمت و لطف پروردگار است از آیات و نشانه هاى توحید نیز سخن مى گوید، چرا که نزول باران نظام بسیار دقیق و حساب شده اى دارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/308
soham 313
27th November 2013, 07:54 AM
(آیه 29)
و باز به همین مناسبت در این آیه از یکى از مهمترین آیات علم و قدرت پروردگار سخن به میان آورده، مى گوید: «و از آیات و نشانه هاى اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و پراکنده ساخته است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ).
و در پایان آیه مى فرماید: «او هر گاه بخواهد قادر بر جمع کردن آنهاست» (وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ).
منظور از «جمع کردن تمام جنبندگان» در این آیه را بسیارى از مفسران به معنى جمع براى حساب و جزاى اعمال در قیامت دانسته اند این احتمال نیز وجود دارد که منظور از «جمع» نقطه مقابل «بث» (پراکندن) باشد، به این معنى که «بث» اشاره به آفرینش و گسترش انواع موجودات زنده و جنبندگان است، سپس مى فرماید هرگاه خدا بخواهد آنها را «جمع» کرده و نابود یا منقرض مى سازد.
همان گونه که در طول تاریخ تا کنون بسیارى از انواع جنبندگان در روى زمین گسترش عجیبى پیدا کرده، و در زمانى بعد از آن منقرض و جمع شده اند، هم گسترش آنها به دست خداست و هم جمع آنها.
(آیه 30)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از رحمت خدا در میان بود و این سخن طبعا این سؤال را بر مى انگیزد که این مصائبى که ما با آن دست به گریبانیم از کجاست؟
آیه شریفه به این سؤال پاسخ مى گوید: «هر مصیبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده اید» (وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ).
تازه این تمام مجازات اعمال نارواى شما نیست چرا که «بسیارى را نیز عفو مى کند» (وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ).
به این ترتیب یکى از فلسفه هاى حوادث دردناک و مشکلات زندگى مجازات الهى و کفاره گناهان است.
در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام نقل شده که فرمود: «بلاها براى ظالم تأدیب است، و براى مؤمنان امتحان، و براى پیامبران درجه، و براى اولیاء کرامت و مقام است».
(آیه 31)
به هر حال ممکن است افرادى تصور کنند که مى توانند از این قانون حتمى و سنت اجتناب ناپذیر الهى بگریزند، لذا آیه شریفه مى فرماید: «شما هرگز نمى توانید از چنگال قدرت خداوند در زمین فرار کنید» در آسمانها نیز جایى براى شما نیست (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ).
چگونه شما مى توانید از حیطه قدرت و حاکمیت او بگریزید در حالى که تمام عالم هستى عرصه حکومت بلا منازع پروردگار است.
و اگر تصور کنید کسى مى تواند به کمک شما بشتابد بدانید «غیر از خداوند هیچ ولى و یاورى براى شما نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
در حقیقت این آیه ضعف و ناتوانى انسان را مجسم مى کند و آیه قبل عدالت و رحمت پروردگار را.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/308
soham 313
27th November 2013, 07:58 AM
(آیه 32)
وزش بادهاى منظم و حرکت کشتی ها از آیات اوست بار دیگر به بیان نشانه هاى پروردگار و دلائل توحید پرداخته، و بحثى را که در این زمینه در آیات قبل آمده ادامه مى دهد.
در اینجا به سراغ مطلبى مى رود که انسانها در زندگى مادى خود با آن بسیار سر و کار دارند، مخصوصا ساحل نشینان و مسافران دریاها، مى گوید: «از آیات و نشانه هاى خداوند کشتیهایى است همچون کوهها که بر صفحه دریاها به حرکت در مى آید» (وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ).
(آیه 33)
سپس براى تأکید بیشتر مى افزاید: «اگر خداوند اراده کند باد را ساکن مى سازد تا کشتیها بر پشت دریا ساکن و متوقف شوند»! (إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ).
و در پایان آیه براى نتیجه گیرى اضافه مى کند: «در این نشانه هایى است براى هرکس که داراى مقام صبر و شکر است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
آرى! در این حرکت بادها، و جریان کشتیها، و آفرینش دریاها، و نظام و هماهنگى مخصوصى که بر این امور حکمفرماست نشانههاى گوناگونى براى ذات پاک اوست.
تکیه بر دو وصف «صبّار» و «شکور» مجموعا ترسیم گویایى از حقیقت ایمان است، چرا که مؤمن در مشکلات و گرفتاریها صبور و در نعمتها شکور است.
لذا در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «ایمان دو نیمه است، نیمى از آن صبر، و نیمى از آن شکر است».
(آیه 34)
باز در این آیه براى مجسم ساختن عظمت این نعمت الهى مى افزاید: «یا (اگر بخواهد) این کشتیها را به خاطر اعمالى که مسافران و سرنشینانش مرتکب شده اند نابود و هلاک مى سازد» (أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا).
ولى با این حال لطف خداوند شامل حال انسان است «و بسیارى را مى بخشد» (وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ).
که اگر نبخشد هیچ کس جز معصومین و خاصان و پاکان از مجازات الهى مصون و برکنار نخواهند بود.
(آیه 35)
«تا کسانى که در آیات ما مجادله مى کنند (و به مخالفت و انکار بر مى خیزند) بدانند هیچ پناهگاهى (جز ذات پاک خداوند) ندارند» (وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ).
چرا که آگاهانه به مخالفت برخاسته، و از روى عداوت و لجاج به ستیزه جویى ادامه مى دهند، آنها از عفو و رحمتش ممنوعند.
(آیه 36)
در این آیه روى سخن را به همگان کرده، مى گوید: «پس آنچه به شما عطا شده متاع زود گذر زندگى دنیاى فانى است» (فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا).
مبادا شما را فریب دهد و غافل سازد، و تصور کنید همیشه در اختیار شما است، برقى است مى جهد و به زودى خاموش مى شود، شعله اى است در برابر باد و حبابى است بر سطح آب، و غبارى است در مسیر طوفان.
«ولى پاداشها و مواهبى که نزد خداست بهتر و پایدارتر است براى کسانى که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل مى کنند» (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
اگر بتوانید این متاع زود گذر را با آن سرمایه جاودان مبادله کنید تجارتى پرسود نصیب شما شده، و موفقیتى است بى نظیر! لذا در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «به خدا سوگند دنیا در برابر آخرت مثل این است که یکى از شما انگشت خود را به دریا زند و سپس بیرون آورد، باید دید چه مقدار آب دریا را با آن برداشته است»؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/309
soham 313
27th November 2013, 08:23 AM
(آیه 37)
بعد از وصف ایمان و توکل در باره مؤمنان به هفت قسمت از برنامههاى عملى آنها اشاره مى کند، برنامه اى که بیانگر ارکان یک جامعه سالم با حکومت صالح و قدرتمند است.
نخستین وصف را از پاک سازى شروع مى کند، مى فرماید: پاداش الهى و آنچه نزد خداست «براى کسانى (بهتر و پایدارتر است) که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند» (وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ).
در روایات اهل بیت علیهم السّلام «کبائر» به این صورت تفسیر شده: «گناهان کبیره گناهانى است که خداوند مجازات آتش براى آن مقرّر داشته است».
به این ترتیب نخستین نشانه هاى ایمان و توکل پرهیز و اجتناب از گناهان کبیره است.
در توصیف دوم که آن نیز جنبه پاکسازى دارد در باره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضب که بحرانىترین حال انسان است سخن مى گوید، مى فرماید:
«و هنگامى که خشمگین شوند عفو مى کنند» (وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ).
نه تنها در موقع غضب زمام اختیار از کفشان ربوده نمى شود، و دست به اعمال زشت و جنایات نمى زنند، بلکه با آب عفو و غفران قلب خود و دیگران را از کینه ها شستشو مى دهند و این صفتى است که جز در پرتو ایمان راستین و توکل بر حق پیدا نمى شود.
در حدیثى از امام باقر علیه السّلام مى خوانیم: «کسى که به هنگام شوق و علاقه، و به هنگام ترس و وحشت، و هنگام خشم و غضب مالک نفس خویشتن باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام مى کند».
(آیه 38)
در این آیه به سومین تا ششمین اوصاف آنها اشاره کرده، مى فرماید: «و آنها که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده، و فرمان هاى او را از جان و دل پذیرفته اند» (وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ).
«و نماز را بر پا داشته اند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
«و کار آنها به طریق شورى و مشورت در میان آنها صورت مى گیرد» (وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ).
«و از آنچه به آنها روزى داده ایم، در راه خداوند انفاق مى کنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
در آیه قبل سخن از پاک سازى وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما در این آیه سخن از بازسازى وجودشان در جنبه هاى مختلف است که از همه مهمتر اجابت دعوت پروردگار و تسلیم در برابر فرمان اوست.
(آیه 39)
در توصیف دیگر که هفتمین توصیف مؤمنان راستین است مى فرماید: «و کسانى که هر گاه ستمى به آنان رسد تسلیم ظالم نمى شوند و از دیگران یارى مى طلبند» (وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ).
هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فریاد برآوردن است، و هم مؤمنان دیگر موظف به پاسخگویى او هستند.
این برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى دهد که اگر دست به ستم بیالایند مؤمنان ساکت نمى نشینند، و در برابر آنها به پا مى خیزند، و هم به مظلومان اعتماد مى بخشد که اگر استغاثه کنند دیگران به یارى آنها مى شتابند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/309
soham 313
28th November 2013, 07:29 AM
[golrooz] صفحه ی 289 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 53 از سوره ی الشورى [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَجَزَٰٓؤُا۟ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِّثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّٰلِمِينَ(40)
و جزاي بدي مانند آن بدي است پس هر كه درگذرد و نيكوكاري كند پاداش او بر [عهده] خداست به راستي او ستمگران را دوست نمي دارد(40)
وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ(41)
و هر كه پس از ستم [ديدن] خود ياري جويد [و انتقام گيرد] راه [نكوهشي] بر ايشان نيست(41)
إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَيَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(42)
راه [نكوهش] تنها بر كساني است كه به مردم ستم مي كنند و در [روي] زمين به ناحق سر برمي دارند آنان عذابي دردناك [در پيش] خواهند داشت(42)
وَلَمَن صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(43)
و هر كه صبر كند و درگذرد مسلما اين [خويشتن داري حاكي] از اراده قوي [در] كارهاست(43)
وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن وَلِيٍّ مِّنۢ بَعْدِهِ وَتَرَي الظَّٰلِمِينَ لَمَّا رَأَوُا۟ الْعَذَابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلَيٰ مَرَدٍّ مِّن سَبِيلٍ(44)
و هر كه را خدا بي راه گذارد پس از او يار [و ياور]ي نخواهد داشت و ستمگران را مي بيني كه چون عذاب را بنگرند مي گويند آيا راهي براي برگشتن [به دنيا] هست(44)
وَتَرَيٰهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَٰشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنظُرُونَ مِن طَرْفٍ خَفِيٍّ وَقَالَ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِنَّ الْخَٰسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَلَآ إِنَّ الظَّٰلِمِينَ فِي عَذَابٍ مُّقِيمٍ(45)
آنان را مي بيني [كه چون] بر [آتش] عرضه مي شوند از [شدت] زبوني فروتن شده اند زيرچشمي مي نگرند و كساني كه گرويده اند مي گويند در حقيقت زيانكاران كساني اند كه روز قيامت خودشان و كسانشان را دچار زيان كرده اند آري ستمكاران در عذابي پايدارند(45)
وَمَا كَانَ لَهُم مِّنْ أَوْلِيَآءَ يَنصُرُونَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن سَبِيلٍ(46)
و جز خدا براي آنان دوستاني [ديگر] نيست كه آنها را ياري كنند و هر كه را خدا بي راه كذارد هيچ راهي براي او نخواهد بود(46)
اسْتَجِيبُوا۟ لِرَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ مَا لَكُم مِّن مَّلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُم مِّن نَّكِيرٍ(47)
پيش از آنكه روزي فرا رسد كه آن را از جانب خدا برگشتي نباشد پروردگارتان را اجابت كنيد آن روز نه براي شما پناهي و نه برايتان [مجال] انكاري هست(47)
فَإِنْ أَعْرَضُوا۟ فَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَٰغُ وَإِنَّآ إِذَآ أَذَقْنَا الْإِنسَٰنَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌۢ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَٰنَ كَفُورٌ(48)
پس اگر روي برتابند ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده ايم بر عهده تو جز رسانيدن [پيام] نيست و ما چون رحمتي از جانب خود به انسان بچشانيم بدان شاد و سرمست گردد و چون به [سزاي] دستاورد پيشين آنها به آنان بدي رسد انسان ناسپاسي مي كند(48)
لِّلَّهِ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ يَهَبُ لِمَن يَشَآءُ إِنَٰثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَآءُ الذُّكُورَ(49)
فرمانروايي [مطلق] آسمانها و زمين از آن خداست هر چه بخواهد مي آفريند به هر كس بخواهد فرزند دختر و به هركس بخواهد فرزند پسر مي دهد(49)
أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَٰثًا وَيَجْعَلُ مَن يَشَآءُ عَقِيمًا إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ(50)
يا آنها را پسر[ان] و دختر[اني] توام با يكديگر مي گرداند و هر كه را بخواهد عقيم مي سازد اوست داناي توانا(50)
۞ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِن وَرَآئِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَآءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ(51)
و هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد جز [از راه] وحي يا از فراسوي حجابي يا فرستاده اي بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحي نمايد آري اوست بلندمرتبه سنجيده كار(51)
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَٰبُ وَلَا الْإِيمَٰنُ وَلَٰكِن جَعَلْنَٰهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَآءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِيٓ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(52)
وهمين گونه روحي از امر خودمان به سوي تو وحي كرديم تو نمي دانستي كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولي آن را نوري گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مي نماييم و به راستي كه تو به خوبي به راه راست هدايت مي كني(52)
صِرَٰطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَآ إِلَي اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ(53)
راه همان خدايي كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست هش دار كه [همه] كارها به خدا بازمي گردد(53)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
28th November 2013, 07:32 AM
(آیه 40)
ولى از آنجا که یارى کردن یکدیگر نباید از مسیر عدالت خارج شود، و به انتقام جویى، و کینه توزى، و تجاوز از حد منتهى گردد، در این آیه فورا آن را مشروط ساخته، مى افزاید: توجه داشته باشید «کیفر بدى، مجازاتى همانند آن است» (وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها).
البته کار ظالم باید «سیّئه» و بدى نامیده شود، اما کیفر او مسلما «سیّئه» نیست، و اگر در آیه از آن تعبیر به «سیّئه» شده، به خاطر این است که مجازات، آزار و ایذاء است و آزار و ایذاء ذاتا بد است، هر چند به هنگام قصاص و کیفر ظالم کار خوبى محسوب مى شود.
ولى به هر حال این تعبیر مى تواند مقدمه اى باشد براى دستور عفو که در جمله بعد آمده، گویى مى فرماید: مجازات هر چه باشد یک نوع آزار است، و اگر طرف پشیمان شده باشد شایسته عفو است.
در این گونه موارد عفو کنید چرا که «هر کس عفو و اصلاح کند اجر و پاداش او برخداست» (فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ).
و در پایان آیه مى فرماید: «خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ).
عفو و مجازات هر کدام جاى ویژه اى دارد، عفو در جایى است که انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نیست، این عفو سازنده است.
و کیفر و انتقام و مقابله به مثل در جایى است که هنوز ظالم از مرکب شیطان پیاده نشده، مظلوم پایه هاى قدرت خود را محکم نکرده، و عفو از موضع ضعف است، اینجاست که باید اقدام به مجازات کند.
(آیه 41)
یارى طلبیدن عیب نیست، ظلم کردن عیب است باز براى تأکید آیات گذشته، در زمینه انتصار، و مجازات ظالم، و عفو و گذشت در موارد مناسب مى فرماید: «و کسى که بعد از مظلوم شدن یارى بطلبد ایرادى بر او نیست» (وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ). چرا که انتصار و استمداد، حق مسلّم هر مظلومى است، و یارى مظلومان وظیفه هر انسان آزاده و بیدارى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/309
soham 313
28th November 2013, 07:34 AM
(آیه 42)
«تنها ایراد و مجازات بر کسانى است که به مردم ستم مى کنند، و در زمین بنا حق ظلم روا مى دارند» (إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).
آنها علاوه بر کیفر و مجازات در دنیا، «در آخرت نیز عذاب دردناکى در انتظارشان است» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
(آیه 43)
در این آیه باز به سراغ مسأله صبر و شکیبایى و عفو مى رود تا بار دیگر بر این حقیقت تأکید کند که حق انتقام گیرى و قصاص و کیفر براى مظلوم در برابر ظالم هرگز مانع از مسأله گذشت و عفو و بخشش نیست، مى فرماید: «اما کسانى که شکیبایى کنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند این از کارهاى پر ارزش است» (وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
تعبیر به «عزم الامور» ممکن است اشاره به این باشد که این از کارهایى است که خداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى شود و یا از کارهایى است که انسان باید نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد.
(آیه 44)
آیا راه بازگشتى وجود دارد؟ در آیات گذشته سخن از ظالمان و بیدادگران و متجاوزان بود در اینجا به سر انجام کار این گروه و گوشه هایى از مجازاتهاى آنان اشاره مى کند.
نخست آنها را از گمراهانى مى شمرد که هیچ ولى و سرپرستى ندارند، مى فرماید: «کسى را که خدا گمراه کند ولى و یاورى بعد از او نخواهد داشت» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ).
نه هدایت جنبه اجبارى دارد، نه ضلالت، بلکه نتیجه مستقیم اعمال انسانهاست، گاه انسان کارى انجام مى دهد که خدا توفیقش را از او سلب کرده و نور هدایت را از قلب او مى گیرد، و او را در ظلمات گمراهى رها مى سازد.
به هر حال این یکى از دردناکترین مجازاتهاى این ظالمان است.
سپس مى افزاید: «ظالمان را در روز قیامت مى بینى که وقتى عذاب الهى را مشاهده مى کنند (سخت پشیمان مى شوند، و) مى گویند: آیا راهى به سوى بازگشت (و جبران این بدبختیها) وجود دارد»؟! (وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ). ولى این تقاضا با پاسخ منفى رو برو خواهد شد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/309
soham 313
28th November 2013, 07:37 AM
(آیه 45)
این آیه سومین مجازات این گروه را چنین بیان مى کند: «در آن روز آنها را مى بینى که بر آتش عرضه مى شوند، در حالى که از شدت خوارى خاشعند، و زیر چشمى و مخفیانه به آن نگاه مى کنند» (وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ).
این ترسیمى است از حالت کسى که شدیدا از چیزى مى ترسد و نمى خواهد آن را با تمام چشمش ببیند و در عین حال نمى تواند از آن غافل بماند، ناچار پیوسته مراقب آن است اما با گوشه چشم! آخرین مجازاتى که در اینجا بیان شده شنیدن ملامت و سرزنش دردناک مؤمنان است، چنانکه در پایان آیه آمده است: «و کسانى که ایمان آورده اند مى گویند: زیانکاران واقعى آنها هستند که سرمایه هاى جان و خانواده خود را در روز قیامت از دست داده، و زیان کرده اند» (وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
چه زیانى از این بالاتر که انسان هستى خویشتن را از دست دهد، و سپس همسر و فرزند و بستگان خود را، و در درون عذاب الهى گرفتار آتش حسرت و فراق نیز بشود.
سپس مى افزایند: اى اهل محشر! همه «بدانید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند» (أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ).
توجه به این نکته لازم است که «عذاب جاویدان» براى این ظالمان قرینه بر این است که منظور از آن کافران است.
(آیه 46)
این آیه نیز گواه بر این حقیقت است که مى گوید: «آنها جز خدا اولیا و یاورانى ندارند که آنان را یارى کنند» و عذاب الهى را از آنها دفع نمایند (وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
آنها رشته هاى ارتباط خود را با بندگان خالص با انبیا و اولیا بریدهاند، لذا در آنجا یار و یاورى ندارند، قدرتهاى مادى نیز در آنجا همه از کار مى افتد، و به همین دلیل تک و تنها در برابر عذاب الهى قرار مى گیرند.
و براى تأکید این معنى در پایان آیه مى افزاید: «هر کس را خداوند گمراه سازد راه نجاتى براى او نیست» (وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ).
(آیه 47)
از آنجا که در آیات گذشته گوشه اى از مجازات دردناک و هول و وحشت کافران و ظالمان منعکس شده، در اینجا روى سخن را به همه مردم کرده، به آنها هشدار مى دهد پیش از آنکه گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند دعوت پروردگارشان را اجابت کرده به راه حق باز آیند.
مى فرماید: «دعوت پروردگار خویش را اجابت کنید پیش از آن که روزى فرا رسد که دیگر بازگشتى براى آن در برابر اراده پروردگار نیست» (اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ).
و اگر تصور کنید در آن روز پناهگاهى جز سایه لطف او، و مدافعى جز رحمت او وجود دارد اشتباه است، چرا که «در آن روز براى شما نه ملجأ و پناهى است (که در برابر عذاب الهى پناهتان دهد) و نه یار و یاورى» که از شما دفاع کند (ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/310
soham 313
28th November 2013, 07:40 AM
(آیه 48)
در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، به عنوان دلدارى از آن حضرت مى فرماید: با این همه «اگر روى گردان شوند (غمگین مباش) ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده ایم» (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً).
«وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است» خواه پذیرا شوند یا نشوند (إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ).
تو باید رسالت الهى خود را به نحو کامل ابلاغ، و بر آنها اتمام حجت کنى، دلهاى آماده آن را مىپذیرد هر چند گروه زیادى بى خبر اعراض کنند، تو مسؤولیتى در این زمینه ندارى.
سپس ترسیمى از حال این جمعیت بى ایمان و اعراض کننده کرده، مى گوید:
«و هنگامى که ما رحمتى از سوى خود به انسان بچشانیم به آن دلخوش مى شود» (وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها).
«و هنگامى که بلایى به خاطر اعمالى که انجام داده اند به آنها رسد (به کفران مىپردازند) چرا که انسان بسیار کفران کننده است» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ).
نه نعمت هاى الهى از طریق انگیزه شکر منعم او را بیدار و به شکرگزارى و معرفت و اطاعت او وا مى دارد، نه مجازاتهایى که به خاطر گناهان دامنگیرش مى شود او را از خواب غفلت بیدار مى کند، و نه دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله در او اثر مى گذارد.
(آیه 49)
فرزندان همه هدایاى او هستند: در این آیه براى نشان دادن این واقعیت که هرگونه نعمت و رحمت در این عالم از سوى خداست، و کسى از خود چیزى ندارد، به یک مسأله کلى و یک مصداق روشن آن اشاره کرده، مى فرماید:
«مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست هر چه را بخواهد مى آفریند» (لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ).
نمونه روشنى از این واقعیت که هیچ کس از خود چیزى ندارد، و هر چه هست از ناحیه اوست این که: «به هر کس اراده کند دختر مى بخشد و به هر کس بخواهد پسر» (یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/310
soham 313
28th November 2013, 07:42 AM
(آیه 50)
«یا (اگر بخواهد) پسر و دختر- هردو- به آنها مى دهد، و هر کس را بخواهد عقیم و بى فرزند مى گذارد» (أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً).
و به این ترتیب مردم به چهار گروه تقسیم مى شوند: آنهایى که تنها پسر دارند و در آرزوى دخترى هستند، و آنها که دختر دارند و در آرزوى پسرى، و آنها که هر دو را دارند، و گروهى که فاقد هرگونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مى کشد.
تعبیر به «یهب» (مى بخشد) دلیل روشنى است که هم دختران هدیه الهى هستند و هم پسران، و فرق گذاشتن میان این دو از دیدگاه یک مسلمان راستین صحیح نیست، هر دو «هبه» او مى باشند.
به هر حال نه تنها در موضوع تولد فرزندان که در همه چیز مشیت خداوند حاکم مطلق است، و او قادرى است آگاه و حکیم که علم و قدرتش با هم قرین است، لذا در پایان آیه مى افزاید: «او دانا و قادر است» (إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
(آیه 51)
شأن نزول:
جمعى از یهود خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمدند و عرض کردند:
چرا تو با خداوند سخن نمى گویى؟ و به او نگاه نمى کنى؟ اگر پیامبرى همان گونه که موسى (ع) با او سخن گفت و به او نگاه کرد تو نیز چنین کن، ما هرگز به تو ایمان نمى آوریم مگر این که همین کار را انجام دهى، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله فرمود: موسى هرگز خدا را ندید، اینجا بود که آیه نازل شد و چگونگى ارتباط پیامبران را با خداوند متعال تشریح کرد.
تفسیر:
طرق ارتباط پیامبران با خداوند- همان گونه که در آغاز این سوره گفتیم در این سوره تکیه خاصى روى مسأله وحى و نبوت شده است، سوره با مسأله وحى آغاز شد، و با مسأله وحى پایان مى یابد.
و از آنجا که در آیات گذشته از نعمت هاى الهى سخن در میان بود اینجا از مهمترین نعمتهاى پروردگار و پربارترین مواهب او براى جهان انسانیت که همان مسأله وحى و ارتباط انبیاء با خداست سخن مى گوید.
نخست مى فرماید: «شایسته هیچ انسانى نیست که خدا با او سخن بگوید (و با او رو برو گردد، چرا که او منزه از جسم و جسمانیت است) مگر از طریق وحى و الهام مرموز به قلب او» (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً).
«یا شنیدن سخنان پروردگار از پشت حجاب» (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
«و یا از طریق فرستادن رسولى» که پیام الهى را به او ابلاغ کند (أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا).
«در این هنگام (فرستاده الهى) به فرمان پروردگار آنچه را خدا مى خواهد (به پیامبرش) وحى مى کند» (فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ).
آرى! راهى براى سخن گفتن خداوند با بندگان جز این سه راه نیست «چرا که او بلند مقام و حکیم است» (إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ). و بالاتر از آن است که دیده شود یا با زبان سخن گوید، و تمام افعالش حکیمانه است.
این آیه در حقیقت پاسخى است روشن به افرادى که به خاطر بىخبرى ممکن است توهّم کنند مسأله وحى دلیل بر این است که پیامبران خدا را مى بینند، و با او سخن مى گویند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/310
soham 313
28th November 2013, 07:45 AM
(آیه 52)
قرآن روحى است از جانب خدا: به دنبال بحث کلى و عمومى که در باره وحى در آیه قبل آمد در اینجا از نزول وحى بر شخص پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله سخن گفته، مى فرماید: «همان گونه (که بر پیامبران پیشین، از طرق مختلف وحى فرستادیم) بر تو نیز روحى را به فرمان خود وحى کردیم» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا).
منظور از «روح» در اینجا قرآن مجید است که مایه حیات دلها و زندگى جانهاست.
در دنباله آیه مى افزاید: «تو پیش از این از کتاب و ایمان آگاه نبودى، ولى ما آن را نورى قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت مى کنیم» (ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا).
این لطف خدا بود که شامل حال تو شد، و این وحى آسمانى بر تو نازل گشت و ایمان به تمام محتواى آن پیدا کردى.
در پایان آیه مى افزاید: «بطور مسلّم تو به سوى راه مستقیم مردم را هدایت مى کنى» (وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
نه تنها قرآن نورى براى توست که نورى براى همگان است، و وسیله هدایتى براى جهانیان به سوى صراط مستقیم، این یک موهبت عظیم الهى است براى رهروان راه حق و آب حیاتى است براى همه تشنه کامان.
(آیه 53)
سپس به عنوان تفسیرى بر «صراط مستقیم» مى افزاید: «راه خداوندى که تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست» (صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ). چه راهى صافتر از راهى است که به خالق عالم هستى مى رسد؟
آخرین جمله این آیه که در عین حال آخرین جمله سوره شورى است در حقیقت دلیلى است براى این معنى که راه مستقیم تنها راهى است که به سوى خدا مى رود، مى فرماید: «آگاه باشید که همه کارها تنها به سوى خدا باز مى گردد» (أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ).
این جمله در عین حال بشارتى است براى پرهیزگاران، و تهدیدى است براى ظالمان و گنهکاران که بازگشت همه آنها به سوى خداست.
و نیز دلیلى است بر این که وحى باید تنها از سوى خدا باشد، چرا که بازگشت همه اشیاء و تدبیر آنها به سوى اوست.
پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله قبل از نبوّت چه آئینى داشت؟
باید بگوییم پیامبر صلّى اللّه علیه و اله شخصا برنامه خاصى از سوى خداوند داشته که بر طبق آن عمل مى کرده، و در حقیقت آیین مخصوص خودش بود، تا زمانى که اسلام بر او نازل گشت.
شاهد این سخن حدیثى است که در نهج البلاغه آمده، که مى گوید: «خداوند از آن زمان که رسول خدا از شیر بازگرفته شد بزرگترین فرشته اى را قرین وى ساخت، تا شب و روز او را به راه هاى مکارم، و طرق اخلاق نیک سوق دهد».
مأموریت چنین فرشته اى دلیل بر وجود یک برنامه اختصاصى است.
«پایان سوره شورى»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/311
soham 313
29th November 2013, 06:39 AM
[golrooz] صفحه ی 290 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 22 از سوره ی الزخرف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حمٓ(1)
حاء ميم(1)
وَالْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(2)
سوگند به كتاب روشنگر(2)
إِنَّا جَعَلْنَٰهُ قُرْءَٰنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(3)
ما آن را قرآني عربي قرار داديم باشد كه بينديشيد(3)
وَإِنَّهُ فِيٓ أُمِّ الْكِتَٰبِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ(4)
و همانا كه آن در كتاب اصلي [=لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پر حكمت است(4)
أَفَنَضْرِبُ عَنكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَن كُنتُمْ قَوْمًا مُّسْرِفِينَ(5)
آيا به [صرف] اينكه شما قومي منحرفيد [بايد] قرآن را از شما باز داريم(5)
وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ(6)
و چه بسا پيامبراني كه در [ميان] گذشتگان روانه كرديم(6)
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(7)
و هيچ پيامبري به سوي ايشان نيامد مگر اينكه او را به ريشخند مي گرفتند(7)
فَأَهْلَكْنَآ أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشًا وَمَضَيٰ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ(8)
و نيرومندتر از آنان را به هلاكت رسانيديم و سنت پيشينيان تكرار شد(8)
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(9)
و اگر از آنان بپرسي آسمانها و زمين را چه كسي آفريده قطعا خواهند گفت آنها را همان قادر دانا آفريده است(9)
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(10)
همان كسي كه اين زمين را براي شما گهواره اي گردانيد و براي شما در آن راهها نهاد باشد كه راه يابيد(10)
وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءًۢ بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ(11)
و آن كس كه آبي به اندازه از آسمان فرود آورد پس به وسيله آن سرزميني مرده را زنده گردانيديم همين گونه [از گورها] بيرون آورده مي شويد(11)
وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَٰجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَٰمِ مَا تَرْكَبُونَ(12)
و همان كسي كه جفتها را يكسره آفريد و براي شما از كشتيها و دامها [وسيله اي كه] سوار شويد قرار داد(12)
لِتَسْتَوُۥا۟ عَلَيٰ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا۟ نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا۟ سُبْحَٰنَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ(13)
تا بر پشت آن[ها] قرار گيريد پس چون بر آن[ها] برنشستيد نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد پاك است كسي كه اين را براي ما رام كرد و[گرنه] ما را ياراي [رام ساختن] آنها نبود(13)
وَإِنَّآ إِلَيٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ(14)
و به راستي كه ما به سوي پروردگارمان بازخواهيم گشت(14)
وَجَعَلُوا۟ لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنسَٰنَ لَكَفُورٌ مُّبِينٌ(15)
و براي او بعضي از بندگان [خدا] را جزئي [چون فرزند و شريك] قرار دادندبه راستي كه انسان بس ناسپاس آشكار است(15)
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَيٰكُم بِالْبَنِينَ(16)
آيا از آنچه مي آفريند خود دختراني برگرفته و به شما پسران را اختصاص داده است(16)
وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَٰنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ(17)
و چون يكي از آنان را به آنچه به [خداي] رحمان نسبت مي دهد خبر دهند چهره او سياه مي گردد در حالي كه خشم و تاسف خود را فرو مي خورد(17)
أَوَمَن يُنَشَّؤُا۟ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ(18)
آيا كسي [را شريك خدا مي كنند] كه در زر و زيور پرورش يافته و در [هنگام] مجادله بيانش غير روشن است(18)
وَجَعَلُوا۟ الْمَلَٰٓئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَٰدُ الرَّحْمَٰنِ إِنَٰثًا أَشَهِدُوا۟ خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَٰدَتُهُمْ وَيُسَْٔلُونَ(19)
و فرشتگاني را كه خود بندگان رحمانند مادينه [و دختران او] پنداشتند آيا در خلقت آنان حضور داشتند گواهي ايشان به زودي نوشته مي شود و [از آن] پرسيده خواهند شد(19)
وَقَالُوا۟ لَوْ شَآءَ الرَّحْمَٰنُ مَا عَبَدْنَٰهُم مَّا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ(20)
و مي گويند اگر [خداي] رحمان مي خواست آنها را نمي پرستيديم آنان به اين [دعوي] دانشي ندارند [و] جز حدس نمي زنند(20)
أَمْ ءَاتَيْنَٰهُمْ كِتَٰبًا مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ(21)
آيا به آنان پيش از آن [قرآن] كتابي داده ايم كه بدان تمسك مي جويند(21)
بَلْ قَالُوٓا۟ إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَيٰٓ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهْتَدُونَ(22)
[نه] بلكه گفتند ما پدران خود را بر آييني يافتيم و ما [هم با] پي گيري از آنان راه يافتگانيم(22)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
29th November 2013, 06:42 AM
سوره زخرف [43]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 89 آیه است
محتواى سوره:
مباحث این سوره را مىتوان در هفت بخش خلاصه کرد:
بخش اول: از اهمیت قرآن مجید و نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله سخن مىگوید.
بخش دوم: قسمتى از دلائل توحید را در «آفاق» و نعمتهاى گوناگون خداوند را بر انسانها بر مىشمرد.
بخش سوم: همین حقیقت را از طریق مبارزه با شرک و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقلیدهاى کورکورانه، تکمیل مىکند.
در بخش چهارم: براى مجسم ساختن این حقایق قسمتى از سرگذشت انبیاى پیشین و اقوام آنها را نقل مىکند.
در بخش پنجم: مسأله معاد و پاداش مؤمنان و سرنوشت شوم کفار مطرح شده و با تهدیدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مىدهد.
بخش ششم: ناظر به ارزشهاى باطلى است که حاکم بر افکار افراد بىایمان بوده و هست که به خاطر این ارزشهاى بىاساس در ارزیابى خود در باره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مىشوند.
بخش هفتم: از مواعظ و اندرزهاى مؤثر و پربار براى تکمیل کردن بخشهاى دیگر سخن مىگوید.
نام سوره از آیه 35 گرفته شده که از ارزشهاى مادى و «زخرف» (طلا و مانند آن) سخن مىگوید.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «کسى که سوره زخرف را تلاوت کند از کسانى است که روز قیامت به این خطاب مخاطب مىشود: اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه غمى، بدون حساب وارد بهشت شوید».
این بشارت بزرگ و فضیلت بىحساب تنها با تلاوت خالى از اندیشه و ایمان و عمل حاصل نمىشود، چرا که تلاوت مقدمهاى است براى اندیشه، و «ایمان» و «عمل» ثمره اى از آن است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/311
soham 313
29th November 2013, 06:43 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
در آغاز این سوره باز با «حروف مقطعه» «حاء، میم» (حم).
رو برو مىشویم، این چهارمین سورهاى است که با «حم» آغاز شده، که در باره آن قبلا بحث کردهایم.
(آیه 2)
در دومین آیه به قرآن مجید سوگند یاد کرده، مىفرماید: «سوگند به کتاب مبین» و روشنگر (وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ).
سوگند به این کتابى که حقایقش آشکار، و مفاهیمش روشن، و دلائل صدقش نمایان، و راههاى هدایتش واضح و مبین است.
(آیه 3)
که «ما آن را قرآنى عربى قرار دادیم تا شما آن را درک کنید» (إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ).
عربى بودن قرآن یا به معنى نزول آن به زبان عرب است که از گستردهترین زبانهاى جهان براى بیان حقایق مىباشد. و یا به معنى «فصاحت» آن است- چرا که یکى از معانى عربى همان «فصیح» است- اشاره به این که آن را در نهایت فصاحت قرار دادیم تا حقایق به خوبى از لابلاى کلمات و جملههایش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درک کنند.
(آیه 4)
سپس به بیان اوصاف سه گانه دیگرى در باره این کتاب آسمانى پرداخته، مىگوید: «و آن در ام الکتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلند پایه و استوار است»! (وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ).
«امّ الکتاب» (کتاب مادر) به معنى کتابى است که اصل و اساس همه کتب آسمانى مىباشد. این همان کتاب «علم پروردگار» است که نزد اوست و همه حقایق عالم و همه حوادث آینده و گذشته و همه کتب آسمانى در آن درج است و هیچ کس به آن راه ندارد جز آنچه را که خدا بخواهد افشا کند.
این توصیف بزرگى است براى قرآن که از علم بىپایان حق سر چشمه گرفته و اصل و اساسش نزد اوست. و به همین دلیل در توصیف دوم و سوم مىگوید: این کتاب در نزد ما والامقام، حکمت آموز، مستحکم، متین و حساب شده است «لعلىّ حکیم».
(آیه 5)
در این آیه منکران، و اعراض کنندگان از قرآن، را مخاطب ساخته، مىگوید: «آیا این ذکر [قرآن] را (که مایه بیدارى و یادآورى شماست) از شما بازگیریم به خاطر این که قومى اسرافکارید»؟! (أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ).
درست است که شما در دشمنى و مخالفت با حق، چیزى فروگذار نکردهاید، ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسیع و گسترده است که اینها را مانع بر سر راه خود نمىبیند، باز هم این کتاب را پىدرپى بر شما نازل مىکند، تا دلهایى که اندک آمادگى دارند، تکان بخورند و به راه آیند، و این است مقام رحمت عامه و رحمانیت پروردگار که دوست و دشمن را در بر مىگیرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/311
soham 313
29th November 2013, 06:45 AM
(آیه 6)
سپس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلّى و دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و در ضمن تهدیدى براى منکران لجوج، در عبارتى کوتاه و محکم مىفرماید: «چه بسیار از پیامبران را که براى هدایت در میان اقوام پیشین فرستادیم» (وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ).
(آیه 7)
«ولى هیچ پیامبرى به سراغشان نمىآمد مگر این که او را استهزا مىکردند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
این مخالفتها و سخریهها هرگز مانع لطف الهى نبود، این فیضى است که از ازل تا به ابد ادامه یافته، وجودى است که بر همه بندگان مىکند.
(آیه 8)
اما براى این که تصور نکنند که لطف بىحساب خداوند مانع مجازات آنها در پایان کار خواهد شد- که مجازات نیز خود، مقتضاى حکمت اوست- این آیه مىافزاید: «ولى ما کسانى را که نیرومندتر از آنها بودند هلاک کردیم» (فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً).
«و داستان پیشینیان گذشت» (وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ).
در آیاتى که قبلا بر تو نازل کردهایم، نمونههاى زیادى از این اقوام سرکش و طغیانگر مطرح شدهاند، و شرح حال آنها بر تو نازل گردیده اقوامى با امکانات و ثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان همچون فرعون و فرعونیان و قوم عاد و ثمود.
(آیه 9)
بخشى از دلائل توحید: از اینجا بحث پیرامون توحید و شرک شروع مىشود، نخست از فطرت و سرشت انسانها براى اثبات توحید کمک مىگیرد، مىفرماید: «هر گاه از آنها بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده مسلما مىگویند: خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ).
(آیه 10)
سپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا که هر یک نمونهاى از نظام آفرینش و آیتى از آیات خداست اشاره مىکند.
نخست از زمین شروع کرده، مىفرماید: «همان کسى که زمین را محل آرامش شما قرار داد» (الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً). و مىدانیم نعمت آرامش و امنیت پایه اصلى بهره گیرى از نعمتهاى دیگر است.
و براى بیان نعمت دوم مىافزاید: «او براى شما در زمین راههایى قرار داد تا هدایت شوید» و به مقصد برسید (وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ).
مىدانیم: تقریبا سراسر خشکیها را چین خوردگیهاى بسیار فراگرفته و کوههاى بزرگ و کوچک و تپههاى مختلف آن را پوشانده است، و جالب این که در میان بزرگترین سلسله جبال دنیا غالبا بریدگیهایى وجود دارد که انسان مىتواند راه خود را از میان آنها پیدا کند، و کمتر اتفاق مىافتد که این کوهها بکلى مایه جدایى بخشهاى مختلف زمین گردند، و این یکى از اسرار نظام آفرینش و از مواهب الهى بر بر بندگان است.
از این گذشته بسیارى از قسمتهاى زمین به وسیله راههاى دریایى به یکدیگر مربوط مىشوند که این خود نیز در عمومیت مفهوم آیه وارد است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/311
soham 313
29th November 2013, 06:46 AM
(آیه 11)
سومین موهبت را که مسأله نزول آب باران و احیاى زمینهاى مرده است در این آیه به این صورت مطرح مىکند «همان کسى که از آسمان آبى فرستاد بمقدار معیّن» (وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
«و به وسیله آن سرزمین مردهاى را حیات بخشیدیم» (فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً).
«و همین گونه (که زمینهاى مرده با نزول باران زنده مىشوند شما نیز بعد از مرگ زنده، و از قبرها) خارج خواهید شد» (کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).
(آیه 12)
در چهارمین مرحله بعد از ذکر نزول باران و حیات گیاهان به آفرینش انواع حیوانات اشاره کرده، مىگوید: «همان کسى که همه زوجها را آفرید» (وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها).
تعبیر به «ازواج» (زوجها) کنایه از انواع حیوانات است، به قرینه گیاهان که در آیات قبل آمد.
و مىدانیم قانون زوجیت، قانون حیات در همه جانداران مىباشد و افراد نادر و استثنایى مانع از کلیت قانون نیست.
در پنجمین مرحله که آخرین نعمت را در این سلسله بیان مىکند سخن از مرکبهایى است که خداوند براى پیمودن راههاى دریایى و خشکى در اختیار بشر گذارده، مىفرماید: «و براى شما از کشتیها و چهار پایان مرکبهایى قرار داد که بر آن سوار مىشوید» (وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ).
این یکى از مواهب و اکرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است که در انواع دیگر از موجودات زنده دیده نمىشود.
(آیه 13)
این آیه هدف نهایى آفرینش این مراکب را چنین بازگو مىکند: «تا بر پشت آنها به خوبى قرار گیرید سپس هنگامى که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکّر شوید و بگویید: پاک و منزه است کسى که این را مسخّر ما ساخت، و گر نه ما توانایى تسخیر آن را نداشتیم» (لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ).
(آیه 14)
در این آیه گفتار مؤمنان راستین را به هنگام سوار شدن بر مرکب این گونه تکمیل مىکند: «و ما به سوى پروردگارمان باز مىگردیم» (وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ).
این جمله اشارهاى به مسأله معاد است چرا که همیشه توجه به آفریدگار و مبدأ، انسان را متوجه معاد نیز مىسازد.
و نیز اشارهاى است به این معنى که مبادا هنگام سوار شدن و تسلّط بر این مرکبهاى راهوار مغرور شوید، و در زرق و برق دنیا فرو روید، بلکه به یاد انتقال بزرگتان از این جهان به جهان دیگر باشید.
(آیه 15)
چگونه ملائکه را دختران خدا مىخوانید؟
بعد از تحکیم پایههاى توحید از طریق بر شمردن نشانههاى خداوند در نظام هستى و نعمتها و مواهب او، در اینجا به نقطه مقابل آن یعنى مبارزه با شرک و پرستش غیر خدا پرداخته نخست به سراغ یکى از شاخههاى آن یعنى پرستش فرشتگان مىرود و مىفرماید: «آنها براى خداوند از میان بندگانش جزئى قرار دادند» (وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً).
تعبیر به «جزء» هم بیانگر این است که آنها فرشتگان را فرزندان خدا مىشمردند زیرا همیشه فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است که به صورت نطفه از آنها جدا مىشود.
و نیز بیان کننده پذیرش عبودیت آنهاست چرا که فرشتگان را جزئى از معبودان در مقابل خداوند تصور مىکردند.
سپس مىافزاید: «انسان کفران کننده آشکارى است» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ).
به جاى این که سر بر آستان خالق و ولى نعمت خود بساید راه کفران پیش گرفته به سراغ مخلوقاتش مىرود.
(آیه 16)
در این آیه براى محکوم کردن این تفکر خرافى از ذهنیات و مسلمات خود آنها استفاده مىکند، چرا که آنها جنس مرد را بر زن ترجیح مىدادند، و اصولا دختر را ننگ خود مىشمردند، مىفرماید: «آیا از میان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب کرده و پسران را براى شما برگزیده است» (أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ).
به پندار شما مقام دختر پایینتر است، چگونه خود را بر خدا ترجیح مىدهید؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مىپندارید؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/312
soham 313
29th November 2013, 06:48 AM
(آیه 17)
باز همین مطلب را به بیان دیگرى تعقیب کرده، مىگوید: «در حالى که هرگاه یکى از آنها را به همان چیزى که براى خداوند رحمان شبیه قرار داده [به تولد دختر] بشارت دهند صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مىشود، و خشمگین مىگردد»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ).
این تعبیر به خوبى حاکى از تفکر خرافى مشرکان ابله در عصر جاهلیت در مورد تولد فرزند دختر است که چگونه از شنیدن خبر ولادت دختر ناراحت مىشدند در عین حال فرشتگان را دختران خدا مىدانستند!
(آیه 18)
باز در ادامه این سخن مىافزاید: «آیا کسى را که در لابلاى زینتها پرورش مىیابد، و به هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست» فرزند خدا مىخوانید (أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ).
در اینجا قرآن دو صفت از صفات زنان را که در غالب آنها دیده مىشود و از جنبه عاطفى آنان سر چشمه مىگیرد مورد بحث قرار داده، نخست علاقه شدید آنها به زینت آلات، و دیگر عدم قدرت کافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه و جر و بحث به خاطر حیا و شرم.
(آیه 19)
در این آیه مطلب را با صراحت بیشترى مطرح کرده، مىفرماید:
«آنها فرشتگان را که بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند» و دختران خدا معرفى کردند (وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً).
سپس به صورت استفهام انکارى در پاسخ آنها مىفرماید: «آیا آنها شاهد آفرینش (فرشتگان) بودند» (أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ).
و در پایان آیه مىافزاید: «گواهى آنها (بر این عقیده بىاساس در نامههاى اعمالشان) نوشته مىشود و (از آن) باز خواست خواهند شد»! (سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ).
(آیه 20)
آنها دلیلى جز تقلید از نیاکان جاهل ندارند؟
در آیات گذشته نخستین پاسخ منطقى به عقیده خرافى بتپرستان که فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند داده شد در اینجا همین معنى را پىگیرى کرده، به ابطال این خرافه زشت از طرق دیگرى مىپردازد، نخست یکى از دلائل واهى آنها را بطور فشرده همراه با جواب آن نقل کرده، مىگوید: «آنان گفتند: اگر خداوند رحمان مىخواست ما آنها را هرگز پرستش نمىکردیم» این خواست او بوده است که ما به پرستش آنان پرداختهایم! (وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ).
این تعبیر ممکن است به این معنى باشد که آنها معتقد به جبر بودند، و مىگفتند هر چه از ما صادر مىشود به اراده خداوند است، و هر کارى انجام مىدهیم مورد رضایت اوست.
و در پایان آیه با این جمله کوتاه به این استدلال واهى بتپرستان پاسخ مىگوید: «آنها به چنین چیزى که ادعا مىکنند علم ندارند، و جز دروغ چیزى نمىگویند» (ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ).
آنها حتى به مسأله جبر و یا رضایت خداوند به اعمالشان علم و ایمان ندارند بلکه مانند بسیارى از هوى پرستان و مجرمان دیگر هستند که براى تبرئه خویشتن از گناه و فساد موضوع جبر را پیش مىکشند و مىگویند: دست تقدیر ما را به این راه کشانیده!
(آیه 21)
در این آیه به دلیل دیگرى که ممکن است آنها به آن استدلال کنند اشاره کرده، مىگوید: «یا این که ما کتابى را پیش از این کتاب به آنها دادهایم و آنها به آن تمسّک مىجویند»؟! (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ).
یعنى آنها براى اثبات این ادعا باید یا به دلیل عقل متمسک شوند، یا به نقل، در حالى که نه دلیلى از عقل دارند، و نه دلیلى از نقل، تمام دلائل عقلى دعوت به توحید مىکند، و همه انبیا و کتب آسمانى نیز دعوت به توحید کردند.
(آیه 22)
در این آیه به بهانه اصلى آنان اشاره کرده که آن هم در واقع خرافهاى بیش نیست که پایه خرافه دیگرى شده است، مىفرماید: «بلکه آنها مىگویند: ما نیاکان خود را بر مذهبى یافتیم و ما نیز به آثار آنها هدایت شدهایم» (بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ).
در حقیقت آنها دلیلى جز «تقلید کورکورانه» از پدران و نیاکان خود نداشتند و عجب این که خود را با این تقلید هدایت یافته مىپنداشتند، در حالى که در مسائل اعتقادى و زیر بنایى فکرى هیچ انسان فهمیده و آزاده اى نمىتواند متکى بر تقلید باشد آن هم به صورت تقلید «جاهل از جاهل».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/312
soham 313
29th November 2013, 10:10 PM
[golrooz] صفحه ی 291 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 44 از سوره ی الزخرف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَكَذَٰلِكَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا عَلَيٰٓ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقْتَدُونَ(23)
و بدين گونه در هيچ شهري پيش از تو هشداردهنده اي نفرستاديم مگر آنكه خوشگذرانان آن گفتند ما پدران خود را بر آييني [و راهي] يافته ايم و ما از پي ايشان راهسپريم(23)
۞ قَٰلَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَيٰ مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ ءَابَآءَكُمْ قَالُوٓا۟ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِ كَٰفِرُونَ(24)
گفت هر چند هدايت كننده تر از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايد براي شما بياورم گفتند ما [نسبت] به آنچه بدان فرستاده شده ايد كافريم(24)
فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ(25)
پس از آنان انتقام گرفتيم پس بنگر فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است(25)
وَإِذْ قَالَ إِبْرَٰهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِۦٓ إِنَّنِي بَرَآءٌ مِّمَّا تَعْبُدُونَ(26)
و چون ابراهيم به [نا]پدري خود و قومش گفت من واقعا از آنچه مي پرستيد بيزارم(26)
إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ(27)
مگر [از] آن كس كه مرا پديد آورد و البته او مرا راهنمايي خواهد كرد(27)
وَجَعَلَهَا كَلِمَةًۢ بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(28)
و او آن را در پي خود سخني جاويدان كرد باشد كه آنان [به توحيد] بازگردند(28)
بَلْ مَتَّعْتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّيٰ جَآءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِينٌ(29)
بلكه اينان و پدرانشان را برخوداري دادم تا حقيقت و فرستاده اي آشكار به سويشان آمد(29)
وَلَمَّا جَآءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا۟ هَٰذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَٰفِرُونَ(30)
و چون حقيقت به سويشان آمد گفتند اين افسوني است و ما منكر آنيم(30)
وَقَالُوا۟ لَوْلَا نُزِّلَ هَٰذَا الْقُرْءَانُ عَلَيٰ رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ(31)
و گفتند چرا اين قرآن بر مردي بزرگ از [آن] دو شهر فرود نيامده است(31)
أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَٰتٍ لِّيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ(32)
آيا آنانند كه رحمت پروردگارت را تقسيم مي كنند ما [وسايل] معاش آنان را در زندگي دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم و برخي از آنان را از [نظر] درجات بالاتر از بعضي [ديگر] قرار داده ايم تا بعضي از آنها بعضي [ديگر] را در خدمت گيرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان مي اندوزند بهتر است(32)
َن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَٰحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ(33)
و اگر نه آن بود كه [همه] مردم [در انكار خدا] امتي واحد گردند قطعا براي خانه هاي آنان كه به [خداي] رحمان كفر مي ورزيدند سقفها و نردبانهايي از نقره كه بر آنها بالا روند قرار مي داديم(33)
وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَٰبًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكُِٔونَ(34)
و براي خانه هايشان نيز درها و تختهايي كه بر آنها تكيه زنند(34)
وَزُخْرُفًا وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَٰعُ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ(35)
و زر و زيورهاي [ديگر نيز] و همه اينها جز متاع زندگي دنيا نيست و آخرت پيش پروردگار تو براي پرهيزگاران است(35)
وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَٰنًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ(36)
و هر كس از ياد [خداي] رحمان دل بگرداند بر او شيطاني مي گماريم تا براي وي دمسازي باشد(36)
وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ(37)
و مسلما آنها ايشان را از راه باز مي دارند و [آنها] مي پندارند كه راه يافتگانند(37)
حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ يَٰلَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ(38)
تا آنگاه كه او [با دمسازش] به حضور ما آيد [خطاب به شيطان] گويد اي كاش ميان من و تو فاصله خاور و باختر بود كه چه بد دمسازي هستي(38)
وَلَن يَنفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ(39)
و امروز هرگز [پشيماني] براي شما سود نمي بخشد چون ستم كرديد در حقيقت شما در عذاب مشترك خواهيد بود(39)
أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَن كَانَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(40)
پس آيا تو مي تواني كران را شنوا كني يا نابينايان و كسي را كه همواره در گمراهي آشكاري است راه نمايي(40)
فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ(41)
پس اگر ما تو را [از دنيا] ببريم قطعا از آنان انتقام مي كشيم(41)
أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْنَٰهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِم مُّقْتَدِرُونَ(42)
يا [اگر] آنچه را به آنان وعده داده ايم به تو نشان دهيم حتما ما بر آنان قدرت داريم(42)
فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِيٓ أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(43)
پس به آنچه به سوي تو وحي شده است چنگ د رز ن كه تو بر راهي راست قرار داري(43)
وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسَْٔلُونَ(44)
و به راستي كه [قرآن] براي تو و براي قوم تو [مايه] تذكري است و به زودي [در مورد آن] پرسيده خواهيد شد(44)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
29th November 2013, 10:12 PM
(آیه 23)
در اینجا بحث آیات گذشته را در زمینه بهانه اصلى مشرکان براى بتپرستى که مسأله تقلید نیاکان بود ادامه داده، مىگوید: این تنها ادعاى مشرکان عرب نیست، «همین گونه ما در هیچ شهر و دیارى پیش از تو پیغمبرى انذار کننده نفرستادیم مگر این که ثروتمندان مست و مغرور گفتند: ما پدران خود را بر مذهبى یافتیم، و ما به آثار آنان اقتدا مىکنیم» (وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ).
(آیه 24)
این آیه پاسخى را که انبیاى پیشین به آنها مىدادند به وضوح بیان مىکند، مىگوید: «پیامبرشان به آنان گفت: آیا اگر من آئینى روشنتر و هدایت کنندهتر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید آورده باشم» باز هم آن را انکار مىکنید؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ).
این مؤدبانهترین تعبیرى است که مىتوان در مقابل قومى لجوج و مغرور بیان کرد که عواطف آنها به هیچ وجه جریحهدار نشود و این گونه تعبیرات قرآنى، ادب در بحث و محاجّه را مخصوصا در مقابل جاهلان مغرور به ما مىآموزد.
ولى با این همه به قدرى آنها غرق در جهل و تعصب و لجاج بودند که این گفتار حساب شده و مؤدبانه نیز در آنها مؤثر واقع نشد، آنها فقط در پاسخ انبیائشان «گفتند: ما به آنچه شما به آن مبعوث هستید کافریم»! (قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).
(آیه 25)
بدیهى است چنین قوم طغیانگر و لجوج و بىمنطقى شایسته بقا و حیات نیست، و دیر یا زود باید عذاب الهى نازل گردد و این خار و خاشاکها را از سر راه بردارد، آیه شریفه مىفرماید: «لذا ما از آنها انتقام گرفتیم» و سخت مجازاتشان کردیم (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ).
گروهى را با طوفان، و گروهى را با زلزله ویرانگر، و جمعى را با تندباد و صاعقه، و خلاصه هر یک از آنها را با فرمانى هلاک کردیم.
و در پایان آیه براى این که مشرکان مکه نیز عبرت گیرند روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىگوید: «پس بنگر پایان کار تکذیب کنندگان چگونه بود»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ).
جمعیت مشرکان لجوج مکه نیز باید در انتظار چنین سرنوشت شومى باشند!
(آیه 26)
توحید سخن جاویدان انبیاء: در اینجا اشاره کوتاهى به سرگذشت ابراهیم و ماجراى او با قوم بتپرست بابل شده است، تا بحث نکوهش تقلید را که در آیات قبل آمده بود تکمیل کند، زیرا اولا ابراهیم (ع) بزرگترین نیاى عرب بود که همه او را محترم مىشمردند، هنگامى که او پردههاى تقلید را مىدرد اینها نیز اگر راست مىگویند باید به او اقتدا کنند.
ثانیا: بتپرستانى که ابراهیم در مقابل آنها قیام کرد به همین استدلال واهى (پیروى از پدران) تکیه مىکردند، و ابراهیم هرگز آن را از آنها نپذیرفت.
نخست مىفرماید: «به خطر بیاور هنگامى که ابراهیم به پدرش [عمویش آزر] و قوم بتپرستش گفت من از آنچه شما مىپرستید بیزارم»! (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ).
(آیه 27)
و از آنجا که بسیارى از بتپرستان خدا را نیز پرستش مىکردند ابراهیم بلافاصله او را استثناء کرده، مىگوید: «مگر آن خدایى که مرا آفریده که او هدایتم خواهد کرد» (إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ).
او در این عبارت کوتاه هم استدلالى براى انحصار عبودیت به پروردگار ذکر مىکند زیرا معبود کسى است که خالق و مدبر است، و همه قبول داشتند که خالق خداست و هم اشاره به مسأله هدایت تکوینى و تشریعى خداست که قانون لطف آن را ایجاب مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/313
soham 313
29th November 2013, 10:14 PM
(آیه 28)
ابراهیم نه تنها در حیات خود طرفدار اصل توحید و مبارزه با هرگونه بتپرستى بود، بلکه تمام تلاش و کوشش خود را به کار گرفت که (کلمه توحید همیشه در جهان باقى و برقرار بماند.
چنانکه آیه شریفه مىگوید: «او آن (کلمه توحید را کلمه باقیه در فرزندان و اعقاب خود قرار داد تا به سوى خدا بازگردند» (وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
جالب این که امروز تمام ادیانى که در کره زمین دم از توحید مىزنند از تعلیمات توحیدى ابراهیم (ع) الهام مىگیرند، و سه پیامبر بزرگ الهى «موسى» (ع) و «عیسى» (ع) و محمد صلّى اللّه علیه و اله از دودمان او هستند، و این دلیل صدق پیشگویى قرآن در این زمینه است.
(آیه 29)
این آیه در حقیقت پاسخ به این سؤال است: با این حال چگونه خداوند مشرکان مکه را عذاب نمىکند؟ مگر در آیات قبل نخواندیم «ما از اقوام گذشته که انبیا را تکذیب کردند انتقام گرفتیم»؟! در پاسخ مىگوید: «بلکه این گروه [مشرکان مکّه] و پدران آنها را از مواهب دنیا بهرهمند ساختم تا حق و فرستاده آشکار الهى به سراغ آنان آمد» (بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ).
ما تنها به حکم عقل به بطلان شرک و بتپرستى و حکم وجدانشان به توحید قناعت نکردیم، و براى اتمام حجت آنها را مهلت دادیم تا این کتاب آسمانى که سراسر حق است، و این پیامبر بزرگ صلّى اللّه علیه و اله براى هدایت آنان قیام کند.
(آیه 30)
ولى عجب این که: «هنگامى که حق (قرآن) به سراغ آنها آمد (به جاى این که به اصلاح و جبران خطاهاى گذشته خویش پردازند گروه کثیرى به مخالفت برخاستند و) گفتند: این سحر است و ما نسبت به آن کافریم» (وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ).
(آیه 31)
چرا قرآن بر یکى از ثروتمندان نازل نشده؟
در آیات قبل سخن از بهانه جوئیهاى مشرکان در برابر دعوت پیامبران بود، در اینجا به یکى دیگر از بهانههاى واهى و بىاساس آنان اشاره کرده، مىفرماید:
«و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگ و (ثروتمندى) از این دو شهر (مکّه و طائف) نازل نشده است»؟! (وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ).
(آیه 32)
قرآن مجید براى کوبیدن این طرز تفکر زشت و خرافى پاسخهاى دندان شکنى مىدهد و دیدگاه الهى و اسلامى را کاملا مجسم مىسازد، نخست مىگوید: «آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم مىکنند»؟! (أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ). تا به هر کس بخواهند نبوت بخشند، و کتاب آسمانى بر او نازل کنند.
از این گذشته اگر تفاوت و اختلافى از نظر سطح زندگى در میان انسانها وجود دارد هرگز دلیل تفاوت آنها در مقامات معنوى نیست، بلکه: «ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضى را براى بعضى برترى دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده» و با هم تعاون نمایند (نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا).
آنها فراموش کردهاند که زندگى بشر یک زندگى دسته جمعى است، و اداره این زندگى جز از طریق تعاون و خدمت متقابل امکان پذیر نیست.
«و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آورى مىکنند (از مال و جاه و مقام) برتر و بهتر است» (وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ).
بلکه تمام این مقامها و ثروتها در برابر رحمت الهى و قرب پروردگار به اندازه بال مگسى وزن و قیمت ندارد.
(آیه 33)
قصرهاى با شکوه با سقفهاى نقرهاى! (ارزشهاى دروغین) قرآن همچنان بحث پیرامون نظام ارزشى اسلام و عدم معیار بودن مال و ثروت و مقامات مادى را ادامه مىدهد.
نخست مىفرماید: «اگر (تمکّن کفّار از مواهب مادى) سبب نمىشد که همه مردم امت واحد (گمراهى) شوند ما براى کسانى که به (خداوند) رحمن کافر مىشدند خانه هایى قرار مىدادیم با سقف هایى از نقره و نردبانهایى که از آن بالا روند» (وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/313
soham 313
29th November 2013, 10:16 PM
(آیه 34)
سپس مى افزاید: علاوه بر این «براى خانه هاى آنان درها و تخته ایى قرار مىدادیم که بر آن تکیه کنند» (وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ).
(آیه 35)
باز به این هم اکتفا نکرده مىافزاید: علاوه بر همه اینها «انواع وسائل تجملى و زینت آلات» براى آنها قرار مىدادیم (وَ زُخْرُفاً).
تا زندگى مادى و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایى مجلل و چند اشکوبه با سقفهایى از نقره، و درها و تختهاى متعدد، و انواع وسائل زینتى، و هرگونه نقش و نگار آن چنانکه مطلوب و مقصود و معبود دنیا پرستان است.
سپس مىافزاید: «اما همه اینها متاع زندگى دنیاى مادى است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).
کوتاه سخن این که سرمایههاى مادى و این وسائل تجملاتى دنیا به قدرى در پیشگاه پروردگار بىارزش است که مىبایست تنها نصیب افراد بىارزش همچون کفّار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیا طلب به سوى بىایمانى و کفر متمایل نمىشدند خداوند این سرمایهها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود مىکرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.
و از اینجا روشن مىشود که نه بهرهمند بودن گروهى از کفار و ظالمان از این مواهب مادى دلیل بر شخصیت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضررى به ایمان و تقواى انسان مىزند، و این است تفکر صحیح اسلامى و قرآنى.
(آیه 36)
همنشین شیاطین! از آنجا که در آیات پیشین سخن از دنیا پرستانى بود که همه چیز را بر معیارهاى مادى ارزیابى مىکنند، در اینجا از یکى از آثار مرگبار دلبستگى به دنیا که بیگانگى از خداست سخن مىگوید، مىفرماید:
«و هر کس از یاد خدا روى گردان شود شیطانى را به سراغ او مىفرستیم، پس همواره قرین اوست»! (وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ).
آرى! غفلت از ذکر خدا و غرق شدن در لذات دنیا، و دلباختگى به زرق و برق آن، موجب مىشود که شیطانى بر انسان مسلّط گردد و همواره قرین او باشد، و رشتهاى در گردنش افکنده، «مىبرد هرجا که خاطر خواه اوست»!
(آیه 37)
سپس به دو امر مهم که شیاطین در باره این غافلان انجام مىدهند.
اشاره کرده، مىفرماید: «و آنها [شیاطین] این گروه را از راه خدا باز مىدارند» (وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
هر وقت اراده بازگشت کنند سنگى بر سر راه آنها مىافکنند و مانعى ایجاد مىکنند تا هرگز به صراط مستقیم باز نگردند.
و آن چنان طریق گمراهى را در نظر آنها زینت مىدهند که: «گمان مىکنند هدایت یافتگان حقیقى آنها هستند»! (وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
soham 313
29th November 2013, 10:18 PM
(آیه 38)
خلاصه این وضع همچنان ادامه پیدا مىکند انسان غافل و بىخبر در گمراهى خویش، و شیاطین در اضلال او تا هنگامى که پردهها کنار مىرود، و چشم حقیقت بین او باز مىشود، «تا زمانى که نزد ما حاضر مىشود (مىبیند ولى و قرینش همچنان با اوست، همان کسى که عامل همه بدبختیهاى او بوده! فریاد مىزند و) مىگوید: اى کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود!
چه بد قرین و همنشینى هستى تو»! (حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ).
آرى! صحنه قیامت نجسمى است گسترده از صحنههاى این جهان و قرین و دوست و رهبر اینجا با آنجا یکى است.
(آیه 39)
ولى این آرزو هرگز به جائى نمىرسد، و میان آنها و شیاطین هرگز جدائى نمىافتد، لذا در این آیه مىافزاید: «هرگز این گفتگو و ندامت امروز به حال شما سودى ندارد، چرا که شما ظلم کردید، و در نتیجه همه در عذاب مشترکید» (وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ).
باید عذاب این همنشین سوء را با عذابهاى دیگر براى همیشه ببینید.
و به این ترتیب امید آنها را در مورد جدایى از شیاطین براى همیشه مبدل به یأس مىکند و چه طاقت فرساست تحمل این همنشینى؟!
(آیه 40)
در اینجا قرآن این گروه را به حال خود مىگذارد و روى سخن را به سوى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده از غافلان کوردلى که پیوسته او را تکذیب مىکردند، و از قماش همان گروهى بودند که در آیات قبل از آنها سخن گفته شد، بحث کرده، مىفرماید: «آیا تو مىتوانى سخن خود را به گوش کران برسانى؟ یا کوران و کسانى را که در گمراهى آشکارى هستند هدایت کنى» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
(آیه 41)
در تعقیب آیات گذشته که از کفار لجوج و هدایت ناپذیر و ستمگر سخن مىگفت در اینجا روى سخن را، به پیامبر گرمى اسلام صلّى اللّه علیه و اله کرده، این گروه را شدیدا تهدید و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را تسلّى و آرامش خاطر مىبخشد مىفرماید: «هر گاه تو را از میان آنها ببرم، حتما از آنها انتقام خواهم گرفت و مجازاتشان مىکنیم»! (فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ).
منظور از بردن پیامبر صلّى اللّه علیه و اله از میان آن قوم، وفات پیامبر صلّى اللّه علیه و اله است.
(آیه 42)
سپس مىافزاید: اگر هم زنده بمانى «و آنچه را از عذاب به آنان وعده داده ایم به تو نشان دهیم باز ما بر آنها مسلط هستیم» (أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ).
به هر حال آنها در چنگال قدرت ما هستند چه در میان آنها باشى و چه نباشى، و مجازات و انتقام الهى در صورت ادامه کارهایشان حتمى است.
(آیه 43)
بعد از این هشدارها به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد: «پس آنچه را بر تو وحى شده محکم بگیر که تو بر صراط مستقیم قرار دارى»! (فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ).
کمترین اعوجاج و کجى در کتاب و برنامه تو نیست، و عدم پذیرش گروهى از آنان دلیل بر نفى حقانیت تو نخواهد بود تو با نهایت جدیت به راه خویش ادامه بده، بقیه با ماست.
(آیه 44)
سپس مىافزاید «این (قرآنى که بر تو وحى شده) مایه یادآورى تو و قوم توست» (وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ).
هدف از نزول آن بیدار ساختن انسانها و آشنا نمودن آنها به وظائفشان است.
«و بزودى مورد سؤال قرار خواهید گرفت» که با این برنامه الهى و این وحى آسمانى چه کردید؟! (وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
soham 313
1st December 2013, 02:09 PM
[golrooz] صفحه ی 292 از قرآن کریم شامل آیات 45 تا 67 از سوره ی الزخرف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَسَْٔلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَٰنِ ءَالِهَةً يُعْبَدُونَ(45)
و از رسولان ما كه پيش از تو گسيل داشتيم جويا شو آيا در برابر [خداي] رحمان خداياني كه مورد پرستش قرار گيرند مقرر داشته ايم(45)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(46)
و همانا موسي را با نشانه هاي خويش به سوي فرعون و سران [قوم] او روانه كرديم پس گفت من فرستاده پروردگار جهانيانم(46)
فَلَمَّا جَآءَهُم بَِٔايَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَضْحَكُونَ(47)
پس چون آيات ما را براي آنان آورد ناگهان ايشان بر آنها خنده زدند(47)
وَمَا نُرِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَٰهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(48)
و [ما] نشانه اي به ايشان نمي نموديم مگر اينكه آن از نظير [و مشابه] آن بزرگتر بود و به عذاب گرفتارشان كرديم تا مگر به راه آيند(48)
وَقَالُوا۟ يَٰٓأَيُّهَ السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ(49)
و گفتند اي فسونگر پروردگارت را به [پاس] آنچه با تو عهد كرده براي ما بخوان كه ما واقعا به راه درست درآمده ايم(49)
فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ(50)
و چون عذاب را از آنها برداشتيم بناگاه آنان پيمان شكستند(50)
وَنَادَيٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَٰقَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَٰرُ تَجْرِي مِن تَحْتِيٓ أَفَلَا تُبْصِرُونَ(51)
و فرعون در [ميان] قوم خود ندا درداد [و] گفت اي مردم [كشور] من آيا پادشاهي مصر و اين نهرها كه از زير [كاخهاي] من روان است از آن من نيست پس مگر نمي بينيد(51)
أَمْ أَنَا۠ خَيْرٌ مِّنْ هَٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ(52)
آيا [نه] من از اين كس كه خود بي مقدار است و نمي تواند درست بيان كند بهترم(52)
فَلَوْلَآ أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَآءَ مَعَهُ الْمَلَٰٓئِكَةُ مُقْتَرِنِينَ(53)
پس چرا بر او دستبندهايي زرين آويخته نشده يا با او فرشتگاني همراه نيامده اند(53)
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمًا فَٰسِقِينَ(54)
پس قوم خود را سبك مغز يافت [و آنان را فريفت] و اطاعتش كردند چرا كه آنها مردمي منحرف بودند(54)
فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَٰهُمْ أَجْمَعِينَ(55)
و چون ما را به خشم درآوردند از آنان انتقام گرفتيم و همه آنان را غرق كرديم(55)
فَجَعَلْنَٰهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِّلْءَاخِرِينَ(56)
و آنان را پيشينه اي [بد] و عبرتي براي آيندگان گردانيديم(56)
۞ وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ(57)
و هنگامي كه [در مورد] پسر مريم مثالي آورده شد بناگاه قوم تو از آن [سخن] هلهله درانداختند [و اعراض كردند](57)
وَقَالُوٓا۟ ءَأَٰلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًۢا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ(58)
و گفتند آيا معبودان ما بهترند يا او آن [مثال] را جز از راه جدل براي تو نزدند بلكه آنان مردمي جدل پيشه اند(58)
إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَٰهُ مَثَلًا لِّبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(59)
[عيسي] جز بنده اي كه بر وي منت نهاده و او را براي فرزندان اسرائيل سرمشق [و آيتي] گردانيده ايم نيست(59)
وَلَوْ نَشَآءُ لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَٰٓئِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ(60)
و اگر بخواهيم قطعا به جاي شما فرشتگاني كه در [روي] زمين جانشين [شما] گردند قرار دهيم(60)
وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(61)
و همانا آن نشانه اي براي [فهم] رستاخيز است پس زنهار در آن ترديد مكن و از من پيروي كنيد اين است راه راست(61)
وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَٰنُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(62)
و مبادا شيطان شما را از راه به در برد زيرا او براي شما دشمني آشكار است(62)
وَلَمَّا جَآءَ عِيسَيٰ بِالْبَيِّنَٰتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(63)
و چون عيسي دلايل آشكار آورد گفت به راستي براي شما حكمت آوردم و تا در باره بعضي از آنچه در آن اختلاف مي كرديد برايتان توضيح دهم پس از خدا بترسيد و فرمانم ببريد(63)
إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(64)
در حقيقت خداست كه خود پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست(64)
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنۢ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ(65)
تا [آنكه] از ميانشان احزاب دست به اختلاف زدند پس واي بر كساني كه ستم كردند از عذاب روزي دردناك(65)
هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(66)
آيا جز [اين] انتظار مي برند كه رستاخيز در حالي كه حدس نمي زنند ناگهان بر آنان در رسد(66)
الْأَخِلَّآءُ يَوْمَئِذٍۭ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ(67)
در آن روز ياران جز پرهيزگاران بعضي شان دشمن بعضي ديگرند(67)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
1st December 2013, 02:13 PM
(آیه 45)
سپس براى نفى بتپرستى و ابطال عقائد مشرکین به دلیل دیگرى پرداخته، مىگوید: «از رسولانى که قبل از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمن، معبودهایى براى پرستش آنها قرار دادیم»؟! (وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ).
اشاره به این که تمام انبیاى الهى دعوت به توحید کردهاند، و همگى بطور قاطع بتپرستى را محکوم نمودهاند، بنابر این پیامبر اسلام در مخالفتش با بتها کار بى سابقه اى انجام نداده، بلکه سنت همیشگى انبیا را احیا نموده است.
(آیه 46)
فرعونیان مغرور و پیمان شکن: در اینجا به گوشهاى از ماجراى پیغمبر خدا «موسى بن عمران» و برخورد او با «فرعون» اشاره شده، تا پاسخى باشد به گفتار بىاساس مشرکان که «اگر خدا مىخواست پیامبرى بفرستد چرا مردى را از ثروتمندان مکّه و طائف براى این مأموریت بزرگ انتخاب نکرد»؟
مىفرماید: «ما موسى را با آیات و نشانههاى خود به سوى فرعون و اطرافیان و درباریان او فرستادیم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
«پس موسى به آنها گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم» (فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 47)
اکنون ببینم اولین برخورد فرعون و فرعونیان با دلائل منطقى و معجزات روشن موسى چه بود؟
قرآن مىگوید: «هنگامى که موسى با آیات ما به سراغ آنها آمد همگى از آن مىخندیدند» (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ).
این نخستین برخورد همه طاغوتها و جاهلان مستکبر در برابر رهبران راستین است، جدى نگرفتن دعوت و دلائل آنها.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/314
soham 313
1st December 2013, 02:14 PM
(آیه 48)
اما ما براى اتمام حجت، آیات خود را یکى بعد از دیگرى فرستادیم «و هیچ آیهاى و معجزهاى به آنها نشان نمىدادیم مگر این که از دیگرى بزرگتر و مهمتر بود» (وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها).
و به این ترتیب بعد از معجزه «عصا» و «ید بیضا» معجزات «طوفان» و «جراد» و «قمل» و «ضفادع» و غیر اینها را به آنها نشان دادیم.
سپس مىافزاید: «آنها را به عذابها (و مجازاتهاى هشدار دهنده) گرفتار نمودیم شاید (بیدار شوند و) به راه حق بازگردند» (وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
(آیه 49)
چنانکه در این آیه مىخوانیم: «آنها گفتند: اى ساحر! پروردگارت را به عهدى که با تو کرده است بخوان (تا ما را از این درد و رنج و بلا و مصیبت رهایى بخشد، و) مطمئن باش که ما راه هدایت را پیش خواهیم گرفت»! (وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ).
چه تعبیر عجیبى! از یک سو ساحرش مىخوانند، و از سوى دیگر براى رفع بلا دست به دامنش مىزنند! و از سوى سوم به او وعده قبول هدایت مىدهند!
آرى! سبک مغزان مغرور هنگامى که بر اریکه قدرت مىنشینند چنین است منطقشان و راه و رسمشان.
(آیه 50)
ولى به هر حال موسى به خاطر این تعبیرات نیشدار و موهن هرگز دست از هدایت آنها برنداشت، و از خیره سرى آنها مأیوس و خسته نشد، همچنان به کار خود ادامه داد بارها دعا کرد تا طوفان بلاها فرو نشیند و فرو نشست.
اما چنانکه آیه شریفه مىگوید: «هنگامى که عذاب را از آنها بر طرف مىساختیم آنها پیمانهاى خود را مىشکستند و به لجاجت و انکار خود ادامه مىدادند» (فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ).
اینها همه درسهایى است زنده و گویا براى مسلمانان و تسلیت خاطرى است براى شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و اله که از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند.
و نیز هشدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت که آنها هرگز از فرعون و فرعونیان قویتر و قدرتمندتر نیستند، سر انجام کار آنها را ببینند و در عاقبت کار خویش بیندیشند.
(آیه 51)
اگر پیامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟
منطق موسى از یک سو، و معجزات گوناگونش از سوئى دیگر افکار تودههاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت.
اینجا بود که فرعون با سفسطه بازى و مغلطه کارى مىخواست جلو نفوذ موسى را در افکار مردم مصر بگیرد، چنانکه قرآن مىگوید: «فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: اى قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ (و از قصر و مزارع و باغهاى من نمىگذرد؟) آیا نمىبینید؟» (وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
ولى موسى چه دارد؟ هیچ، یک عصا و یک لباس پشمینه!
(آیه 52)
سپس مىافزاید: «بدون شک من از این فرد که مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمىتواند فصیح سخن بگوید برترم» (أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ).
و به این ترتیب دو افتخار بزرگ براى خود (حکومت مصر، و مالکیت نیل) و دو نقطه ضعف براى موسى (فقر، و لکنت زبان) بیان کرد.
در حالى که موسى هرگز در آن زمان لکنت زبان نداشت، چرا که به هنگام بعثت عرضه داشت: «وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی» خداوندا! گره را از زبان من بگشا» (طه/ 27) و مسلما دعایش مستجاب شد و قرآن نیز گواه بر آن است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
soham 313
1st December 2013, 02:16 PM
(آیه 53)
سپس فرعون به دو بهانه دیگر متشبث شده گفت: «پس چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده؟ یا این که چرا فرشتگان همراه او نیامدهاند» تا گفتار او را تصدیق کنند؟! (فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ).
مىگویند فرعونیان عقیده داشتند که رؤسا باید با دستبند و گردن بند طلا خود را زینت کنند.
اما پیامبران الهى با کناره گیرى از این مسائل مخصوصا مىخواستند این ارزشهاى کاذب و دروغین را ابطال کنند، و ارزشهاى اصیل انسانى یعنى علم و تقوا و پاکى را جانشین آن سازند.
(آیه 54)
در این آیه قرآن به نکته لطیفى اشاره مىکند، و آن این که: فرعون از واقعیت امر چندان غافل نبود، و به بىاعتبارى این ارزشها کم و بیش توجه داشت، ولى «او قوم خود را (تحمیق کرد، و عقول آنها را) سبک شمرد در نتیجه از وى اطاعت کردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ).
اصولا راه و رسم همه حکومتهاى جبار و فاسد این است که براى ادامه خود کامگى باید مردم را در سطح پائینى از فکر و اندیشه نگهدارند، و با انواع وسائل آنها را تحمیق کنند.
چرا که بیدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فکرى ملتها بزرگترین دشمن حکومتهاى خودکامه و شیطانى است که با تمام قوا با آن مبارزه مىکنند! جالب این که آیه فوق را با این جمله تکمیل و پایان مىدهد «آنها قومى فاسق بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
اشاره به این که این قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل نبودند تسلیم چنین تبلیغات و ترهاتى نمىشدند.
آرى! آنها فاسقانى بودند که از فاسقى تبعیت مىکردند.
(آیه 55)
این بود جنایات فرعون و فرعونیان و مغلطه کاریهایشان در مقابل فرستاده الهى موسى اما اکنون ببینیم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها از طرق گوناگون، و عدم تسلیم آنها در مقابل حق، سر انجام کار آنها به کجا رسید؟! مىفرماید: «اما هنگامى که ما را (با اعمالشان) به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم، و همه را غرق کردیم»! (فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
خداوند مخصوصا از میان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود، چرا که تمام عزت و شوکت افتخار و قدرتشان با همان رود عظیم نیل و شاخه هاى بزرگ و فراوانش بود که فرعون از میان تمام منابع قدرتش روى آن تکیه مىکرد.
(آیه 56)
در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى از مجموع این سخن مىفرماید: «ما آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى آیندگان قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
soham 313
1st December 2013, 02:18 PM
(آیه 57)
شأن نزول:
رسول خدا روزى براى گروهى از سران قریش سخن گفت، «نضر بن حارث» به مقابله برخاست، پیامبر صلّى اللّه علیه و اله با دلائل منطقى (پیرامون بطلان بتپرستى) او را محکوم ساخت، سپس این آیه را بر آنها خواند «شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مىشوید».
بعد از این ماجرا «عبد اللّه بن زبعرى» آمد و به آن جمع پیوست، «ولید بن مغیره» به «عبد اللّه» گفت: «نضر بن حارث» در مقابل محمّد درمانده شد.
«عبد اللّه» گفت: به خدا سوگند اگر من او را مىدیدم پاسخش را مىدادم، از او (محمد صلّى اللّه علیه و اله) بپرسید آیا درست است که همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟
اگر چنین است ما فرشتگان را مىپرستیم، و یهود «عزیز» را و نصارى «عیسى بن مریم» را (چه عیبى دارد که ما با فرشتگان و پیامبرانى چون عزیز و مسیح باشیم!) این سخن را خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفتند، رسول اللّه فرمود: «آرى! هر کس دوست داشته باشد که معبود واقع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود، این بتپرستان در حقیقت شیاطین را مىپرستیدند، و هرچیز را که شیطان به آنها دستور مىداد».
اینجا بود که آیه 101 سوره انبیا نازل شد و نیز آیه مورد بحث (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا ...) نازل گردید.
تفسیر:
کدام معبودان در دوزخند؟ قرآن در اینجا پیرامون مقام عبودیت حضرت مسیح و نفى گفتار مشرکان در باره الوهیت او و بتها سخن مىگوید که تکمیلى است براى بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون دعوت موسى و مبارزه او با بتپرستان فرعونى آمد.
نخست مىفرماید: «هنگامى که در باره فرزند مریم مثلى زده شد قوم تو از آن مىخندیدند» و روى گردان مىشدند (وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ).
منظور از مثال همان است که مشرکان به عنوان استهزاء به هنگام شنیدن آیه شریفه «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» شما و آنچه را غیر از خدا مىپرستید هیزم دوزخید» (انبیا/ 98) گفتند و آن این بود که عیسى بن مریم نیز معبود واقع شده و به حکم این آیه باید در دوزخ باشد چه بهتر که ما و بتهایمان نیز همسایه عیسى باشیم! گفتند و خندیدند و مسخره کردند!
(آیه 58)
سپس «گفتند: آیا خدایان ما بهتر است یا او [مسیح]»؟ (وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ).
ولى بدان آنها حقیقت را مىدانند «و این مثل را جز از روى جدال براى تو نزدهاند» (ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا).
«بلکه آنها گروهى کینه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگیرى از حق به باطل متوسل مىشوند (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ).
(آیه 59)
بلکه «او [مسیح] فقط بندهاى بود که ما نعمت به او بخشیدیم» و او را به نبوّت و رهبرى خلق مبعوث کردیم (إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ).
«و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائیل قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ).
او در تمام عمرش به مقام عبودیت پروردگار اعتراف داشت، و همه را به عبودیت او دعوت کرد، و همان گونه که خودش مىگوید: «مادام که در میان امّت بود اجازه انحراف از مسیر توحید به کسى نداد»، بلکه خرافه الوهیت مسیح یا تثلیث را بعد از او به وجود آوردند.
(آیه 60)
در این آیه براى این که توهّم نکنند خدا نیازى به عبودیت و بندگى آنها دارد که اصرار بر ایمانشان مىکند مىفرماید: «اگر ما بخواهیم به جاى شما فرشتگانى در زمین قرار مىدهیم که جانشین شما باشند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ).
فرشتگانى که سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او کارى را نمىشناسند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/315
soham 313
1st December 2013, 02:19 PM
(آیه 61)
این آیه اشاره به یکى از ویژگیهاى حضرت مسیح است مىفرماید: «او (عیسى) سبب آگاهى بر روز قیامت است» (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ).
یا از این جهت که تولد او بدون پدر دلیلى است بر قدرت بىپایان خداوند که مسأله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مىشود.
و یا از این نظر که نزول حضرت مسیح از آسمان طبق روایات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مىگیرد و دلیل بر نزدیک شدن قیام قیامت است.
به هر حال به دنبال آن مىفرماید: قیام قیامت قطعى و وقوع آن نزدیک است «و هرگز شک و تردید از ناحیه آن به خود راه ندهید» (فَلا تَمْتَرُنَّ بِها).
نه از نظر عقیده، و نه از نظر عمل همچون غافلان از قیامت رفتار نکنید.
«و از من پیروى کنید که این راه مستقیم است» (وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
(آیه 62)
ولى شیطان مىخواهد پیوسته شما را در غفلت و بىخبرى نگهدارد، به هوش باشید «شیطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخیز) باز ندارد، چرا که او دشمن آشکارى براى شماست» (وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست یک بار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان آدم و حوا و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار دیگر به هنگامى که سوگند یاد نمود که همه فرزندان آدم جز «مخلصین» را گمراه خواهد ساخت.
(آیه 63)
در آیات گذشته به گوشهاى از ویژگیهاى زندگى حضرت مسیح اشاره شد در اینجا مىفرماید: «هنگامى که عیسى با در دست داشتن بینات (معجزات و آیات الهى) آمد، گفت: من براى شما حکمت آوردهام و (آمدهام) تا بعض امورى را که در آن پیوسته اختلاف دارید براى شما تبیین کنم» (وَ لَمَّا جاءَ عِیسى بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ).
«حکمت» به تمام عقائد حق، و برنامههاى صحیح زندگى- که انسان را از هرگونه انحراف در ایمان و عمل باز مىدارد، و به تهذیب نفس و اخلاق او مىپردازد- اطلاق شده است.
این حکمت علاوه بر اینها هدف دیگرى نیز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است که وجود آنها نظام جامعه را به هم مىریزد، و مردم را سرگردان و بیچاره مىکند، و لذا حضرت مسیح در متن سخنانش روى این مسأله تکیه مىنماید.
و در پایان آیه مىافزاید: «اکنون (که چنین است و محتواى دعوت من این است) تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمائید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/316
soham 313
1st December 2013, 02:22 PM
(آیه 64)
سپس براى این که هرگونه ابهامى را در زمینه عبودیت خود بر طرف سازد مىگوید: «بطور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شماست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ).
من نیز در تمام وجود و هستیم همانند شما نیازمند به خالق و مدبرى هستم، او مالک من و راهنماى من است.
و براى تأکید بیشتر اضافه مىکند: «اکنون (که چنین است) او را پرستش کنید» (فَاعْبُدُوهُ). چرا که غیر او لایق پرستش نیست، همه مربوبند و او ربّ است.
باز هم سخن خود را با جمله دیگرى تأکید مىکند تا جاى هیچ بهانهاى باقى نماند مىگوید: «این است صراط مستقیم» (هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
آرى! راه راست همان راه عبودیت و بندگى پروردگار است، راهى است که انحراف و اعوجاج در آن نیست.
(آیه 65)
اما عجب این که با این همه تأکیدات باز هم «گروههایى از میان آنها (در باره مسیح) اختلاف کردند» (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ).
بعضى او را خدا مىپنداشتند که به زمین نازل شده! بعضى دیگر فرزند خدایش مىخواندند.
بعضى او را یکى از اقنومهاى سه گانه (سه ذات مقدس اب و ابن و روح القدس) مىدانستند.
تنها گروهى که در اقلیت بودند او را بنده خدا و فرستاده او مىشمردند، ولى سر انجام عقیده اکثریت غالب شد مسأله تثلیث و خدایان سه گانه، جهان مسیحیت را فرا گرفت.
در پایان آیه آنها را به عذاب دردناک روز قیامت تهدید کرده، مىفرماید: «واى بر کسانى که ستم کردند (و از صراط مستقیم منحرف شدند، واى بر آنها) از عذاب روز دردناک» (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ).
آرى! روز قیامت روز دردناکى است، طول حسابش دردناک، عذاب و مجازاتش دردناک، حسرت و اندوهش دردناک، رسوائى و فضیحتش نیز دردناک است.
(آیه 66)
در انتظار چه هستید جز عذاب آخرت؟ در آیات پیشین سخن از بت پرستان لجوج، و همچنین منحرفان و مشرکان امّت عیسى بود، و در اینجا پایان کار آنها را مجسم کرده، مىفرماید: «اینها چه چیزى را انتظار مىکشند، جز این که ناگهان قیامت به سراغ آنها آید در حالى که متوجه نیستند»؟! (هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
این سؤال در حقیقت بیان حال واقعى این گونه افراد است، مثل این که در مقام مذمت فردى که گوش به نصیحت هیچ ناصح مشفقى فرا نمىدهد و عوامل نابودى خود را به دست خویش فراهم مىسازد مىگوییم: او تنها در انتظار مرگ خویش است!
(آیه 67)
سپس از حالت دوستانى که در مسیر گناه و فساد، و یا زرق و برق دنیا، دست مودت به هم مىدهند پرده برداشته، مىگوید: «دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران»! (الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ).
تبدیل شدن این گونه دوستیها به عداوت در آن روز طبیعى است، چرا که هرکدام از آنها دیگرى را عامل بدبختى و بیچارگى خود مىشمرد، تنها پرهیزکارانند که پیوند دوستى آنها جاودانى است، چرا که بر محور ارزشهاى جاودانى دور مىزند، و نتایج پر بارش در قیامت آشکارتر مىشود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/316
soham 313
2nd December 2013, 04:42 AM
[golrooz] صفحه ی 293 از قرآن کریم شامل آیات 68 تا 89 از سوره ی الزخرف و آیات 1 تا 3 از سوره ی الدخان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰعِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَآ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ(68)
اي بندگان من امروز بر شما بيمي نيست و غمگين نخواهيد شد(68)
الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُوا۟ مُسْلِمِينَ(69)
همان كساني كه به آيات ما ايمان آورده و تسليم بودند(69)
ادْخُلُوا۟ الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَٰجُكُمْ تُحْبَرُونَ(70)
شما با همسرانتان شادمانه داخل بهشت شويد(70)
يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(71)
سينيه ايي از طلا و جام هايي در برابر آنان مي گردانند و در آنجا آنچه دلها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد [هست] و شما در آن جاودانيد(71)
وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِيٓ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(72)
و اين است همان بهشتي كه به [پاداش] آنچه مي كرديد ميراث يافتيد(72)
لَكُمْ فِيهَا فَٰكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِّنْهَا تَأْكُلُونَ(73)
در آنجا براي شما ميوه هايي فراوان خواهد بود كه از آنها مي خوريد(73)
إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ(74)
بي گمان مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند(74)
لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ(75)
[عذاب] از آنان تخفيف نمي يابد و آنها در آنجا نوميدند(75)
وَمَا ظَلَمْنَٰهُمْ وَلَٰكِن كَانُوا۟ هُمُ الظَّٰلِمِينَ(76)
و ما بر ايشان ستم نكرديم بلكه خود ستمكار بودند(76)
وَنَادَوْا۟ يَٰمَٰلِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّٰكِثُونَ(77)
و فرياد كشند اي مالك [بگو] پروردگارت جان ما را بستاند پاسخ دهد شما ماندگاريد(77)
لَقَدْ جِئْنَٰكُم بِالْحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَٰرِهُونَ(78)
قطعا حقيقت را برايتان آورديم ليكن بيشتر شما حقيقت را خوش نداشتيد(78)
أَمْ أَبْرَمُوٓا۟ أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ(79)
يا در كاري ابرام ورزيده اند ما [نيز] ابرام مي ورزيم(79)
أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَيٰهُم بَلَيٰ وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ(80)
آيا مي پندارند كه ما راز آنها و نجوايشان را نمي شنويم چرا و فرشتگان ما پيش آنان [حاضرند و] ثبت مي كنند(80)
قُلْ إِن كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ وَلَدٌ فَأَنَا۠ أَوَّلُ الْعَٰبِدِينَ(81)
بگو اگر براي [خداي] رحمان فرزندي بود خود من نخستين پرستندگان بودم(81)
سُبْحَٰنَ رَبِّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ(82)
پروردگار آسمانها و زمين [و] پروردگار عرش از آنچه وصف مي كنند منزه است(82)
فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا۟ وَيَلْعَبُوا۟ حَتَّيٰ يُلَٰقُوا۟ يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ(83)
پس آنان را رها كن تا در ياوه گويي خود فرو روند و بازي كنند تا آن روزي را كه بدان وعده داده مي شوند ديدار كنند(83)
َهُوَ الَّذِي فِي السَّمَآءِ إِلَٰهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَٰهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ(84)
و اوست كه در آسمان خداست و در زمين خداست و هموست سنجيده كار دانا(84)
وَتَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(85)
و خجسته است كسي كه فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن اوست و علم قيامت پيش اوست و به سوي او برگردانيده مي شويد(85)
وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ(86)
و كساني كه به جاي او مي خوانند [و مي پرستند] اختيار شفاعت ندارند مگر آن كساني كه آگاهانه به حق گواهي داده باشند(86)
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّيٰ يُؤْفَكُونَ(87)
و اگر از آنان بپرسي چه كسي آنان را خلق كرده مسلما خواهند گفت خدا پس چگونه [از حقيقت] بازگردانيده مي شوند(87)
وَقِيلِهِ يَٰرَبِّ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوْمٌ لَّا يُؤْمِنُونَ(88)
و گويد اي پروردگار من اينها جماعتي اند كه ايمان نخواهند آورد(88)
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَٰمٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ(89)
[و خدا فرمود] از ايشان روي برتاب و بگو به سلامت پس زودا كه بدانند(89)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حمٓ(1)
حم ( 1)
وَالْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(2)
سوگند به كتاب روشنگر ( 2)
إِنَّآ أَنزَلْنَٰهُ فِي لَيْلَةٍ مُّبَٰرَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ(3)
كه ما آن را در شبي مبارك نازل كرديم ، چون از آغاز خلقت همواره سنت ما بر انذار خلق جريان داشته است ( 3 )
صدق الله العلي العظيم
soham 313
2nd December 2013, 04:46 AM
(آیه 68)
این آیه در حقیقت تفسیرى است براى اوصاف و حالات «متقین» و بیانى است از سرنوشت پرافتخار آنها.
در آن روز خداوند به آنها مىگوید: «اى بندگان من! امروز نه ترسى بر شماست، و نه اندوهگین مىشوید» (یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ).
چه پیام جالبى! پیامى بدون واسطه از سوى خداوند، پیامى که با بهترین توصیفها آغاز مىشود، اى بندگان خدا! پیامى که مهمترین نگرانى انسان را در آن روز پرنگرانى زائل مىکند، پیامى که هرگونه غم و اندوه از گذشته را از دل مىزداید، آرى این پیام داراى چهار مزیت بالاست.
(آیه 69)
در این آیه این پرهیزکاران و بندگان گرامى را با دو جمله دیگر مشخصتر ساخته، مىفرماید: «همان کسانى که به آیات ما ایمان آوردند و (در برابر فرمان و دستور ما) تسلیم بودند» (الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ).
(آیه 70)
آنچه دل بخواهد و چشم از دیدنش لذت برد ...! در اینجا پاداش بندگان خالص خدا و مؤمنان صالحى را که در آیات قبل توصیف آنها به میان آمده بود بیان مىکند، و بهشت جاویدان را با هفت نعمت ارزنده به آنها نوید مىدهد.
نخست مىفرماید: از سوى خداوند بزرگ و منان به آنها خطاب مىشود «وارد بهشت شوید» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ).
به این ترتیب پذیرایى کننده واقعى از آنها خداست.
سپس به نخستین نعمت اشاره کرده، مىافزاید: «شما و همسرانتان» (أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ).
روشن است بودن در کنار همسران با ایمان و مهربان هم براى مردان لذت بخش است و هم براى زنانشان که اگر در اندوه دنیا شریک بودند در شادى آخرت نیز شریک باشند.
سپس اضافه مىکند: «همگى غرق سرور و شادى باشید و «در نهایت شادمانى وارد بهشت شوید»! (تُحْبَرُونَ).
(آیه 71)
و در بیان سومین نعمت مىفرماید: «ظرفها (ى غذا) و جامهاى طلائى (شراب طهور) را گرداگرد آنها مىگردانند» (یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ).
آنها در بهترین ظروف، و از بهترین غذا، در نهایت آرامش و آسایش و صفا، و بدون هیچ دردسر پذیرایى مىشوند.
در مرحله چهارم و پنجم به دو نعمت دیگر اشاره مىکند که تمام نعمتهاى مادى و معنوى جهان در آن جمع است مىفرماید: «و در بهشت آنچه دلها مىخواهند و چشمها از آن لذت مىبرد موجود است» (وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ).
به هر حال از آنجا که ارزش نعمت هنگامى است که جاودانى باشد، در ششمین توصیف، بهشتیان را از این نظر آسوده خاطر ساخته، مىفرماید: «شما جاودانه در آن خواهید ماند» (وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ).
(آیه 72)
در اینجا براى این که روشن شود این همه نعمتهاى بهشتى را به «بها» مىدهند و به «بهانه» نمىدهند مىافزاید: «این بهشتى است که شما وارث آن مىشوید به خاطر اعمالى که انجام مىدادید» (وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
اشاره به این که اعمال شما پایه اصلى نجات شماست، ولى آنچه دریافت مىدارید در مقایسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد که گویى همه را رایگان از فضل الهى به دست آورده اید!
(آیه 73)
در آخرین و هفتمین نعمت سخن از میوههاى بهشتى است که از بهترین نعمتهاى الهى مىباشد، مىفرماید: «براى شما در بهشت میوههاى فراوانى است که از آنها تناول مىکنید» (لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْها تَأْکُلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/316
soham 313
2nd December 2013, 04:48 AM
(آیه 74)
آرزو داریم بمیریم و از عذاب راحت شویم! در اینجا سرنوشت مجرمان و کافران در قیامت تشریح شده تا در مقایسه با سرنوشت شوق انگیزى که مؤمنان فرمانبردار پروردگار داشتند هر دو بعد مطلب روشنتر گردد.
نخست مىفرماید: «مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند» (إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ).
(آیه 75)
ولى از آنجا که ممکن است «عذاب دائم» با گذشت زمان تخفیف یابد، و تدریجا از شدت آن کاسته گردد آیه شریفه مىافزاید: «هرگز عذاب آنها تخفیف نمىیابد (و هیچ گونه راه نجاتى براى آنان نیست) و در آنجا از همه چیز مأیوسند» (لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ).
و به این ترتیب عذاب آنها هم از نظر زمان دائمى است، و هم از نظر شدت.
(آیه 76)
در این آیه این نکته را خاطر نشان مىسازد که این عذاب دردناک الهى چیزى است که آنها خود براى خویش فراهم ساختهاند، مىفرماید:
«ما به آنها ستمى نکردهایم ولى آنها خود ستمکار بودهاند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ).
آرى! قرآن سر چشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال او مىشمرد نه مسائل پندارى که گروهى براى خود درست کردهاند.
(آیه 77)
سپس به بیان گوشه دیگرى از بیچارگى آنها پرداخته، مىگوید:
«آنها فریاد مىکشند: اى مالک دوزخ (اى کاش) پروردگارت ما را بمیراند» تا از این عذاب دردناک آسوده شویم! (وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ).
با این که هر کس از مرگ مىگریزد و خواهان ادامه حیات است، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فشار مىآورد که از خدا تمناى مرگ مىکند، و این چیزى است که اگر در دنیا براى بعضى واقع شود در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى دارد و همگى تمناى مرگ مىکنند.
اما چه سود که مالک دوزخ به آنها پاسخ «مىگوید: شما در اینجا ماندنى هستید» و نجاتى حتى از طریق مرگ وجود ندارد (قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ).
(آیه 78)
در این آیه که در حقیقت علتى است براى خلود آنها در آتش دوزخ مىگوید: «ما حق را براى شما آوردیم، ولى اکثر شما از حق کراهت دارید» و در برابر آن تسلیم نیستید (لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).
تعبیر به «حق» معنى گستردهاى دارد که همه حقایق سرنوشت ساز را شامل مىشود هر چند در درجه اول مسأله توحید و معاد و قرآن قرار دارد.
این تعبیر در حقیقت اشاره به این است که شما تنها با پیامبران الهى مخالف نبودید اصلا شما مخالف حق بودید، و این مخالفت، عذاب جاویدان را براى شما به ارمغان آورد.
(آیه 79)
در این آیه گوشهاى از کراهت و بیزارى آنها را از حق و طرفدارى آنها را از باطل منعکس ساخته، مىفرماید: «بلکه آنها تصمیم محکمى (بر توطئه) گرفتند ما نیز اراده محکم و تغییر ناپذیرى (در باره آنها) داریم» (أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ).
آنها توطئهها چیدند تا نور اسلام را خاموش کنند، و پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را به قتل رسانند، و از هر طریقى بتوانند ضربه بر مسلمین وارد کنند.
ما نیز اراده کردهایم آنها را در این جهان و جهان دیگر سخت کیفر دهیم.
(آیه 80)
این آیه در حقیقت بیان یکى از علل توطئه گریهاى آنهاست، مىفرماید: «آیا آنها مىپندارند که ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنها را نمىشنویم»؟ (أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ).
ولى چنین نیست، هم ما مىشنویم، و هم «رسولان و (فرشتگان) ما نزد آنان حاضرند و (نجواى آنها را) مىنویسند» (بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/317
soham 313
2nd December 2013, 04:50 AM
(آیه 81)
از آنجا که در آیات گذشته، مخصوصا در آغاز سوره گفتگو از مشرکان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا در میان بود. در اینجا از طریق دیگرى براى نفى این عقاید باطل وارد شده مىفرماید: به آنها که دم از وجود فرزندى براى خدا مىزنند «بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى باشد من نخستین کسى بودم که به او احترام مىگذاردم و از وى اطاعت مىکردم» (قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ).
زیرا از همه شما ایمان و اعتقادم به خدا بیشتر و معرفت و آگاهیم فزونتر است، و من قبل از شما به فرزند او احترام مىگذاردم از وى اطاعت مىکردم.
(آیه 82)
بعد از این سخن به دلیل روشنى بر نفى این ادعاهاى واهى پرداخته، مىفرماید: «منزه است پروردگار آسمانها و زمین، پروردگار عرش از توصیفى که آنها مىکنند» (سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ).
کسى که مالک و مدبر آسمانها و زمین است و پروردگار عرش عظیم مىباشد، چه نیازى به فرزند دارد؟
(آیه 83)
سپس به عنوان بىاعتنائى و تهدید این لجوجان که خود نوعى دیگر از روش بحث با این قماش افراد است مىافزاید: «اکنون (که چنین است) آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند، و سرگرم بازى! تا روزى را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند» و میوههاى تلخ اعمال و افکار زشت و ننگین خود را بچینند (فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ).
این همان یوم موعودى است که در سوره بروج آیه 2 به آن سوگند یاد شده است: «وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ» سوگند به روز موعود [روز رستاخیز]».
(آیه 84)
این آیه و آیه بعد ادامه سخن پیرامون مسأله توحید است که از یک نظر نتیجهاى است براى آیات قبل و از یک نظر دلیلى براى تحکیم و تکمیل آن و در آن هفت توصیف براى خداوند آمده است که همه در تحکیم مبانى توحید مؤثر است.
نخست در مقابل مشرکان که براى آسمان و زمین اله و معبود جداگانه قائل بودند و حتى خداى دریا، خداى صحرا، خداى جنگ و خداى صلح، و خدایان مختلفى مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند، مىفرماید: «او کسى است که در آسمان معبود است و در زمین معبود» (وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ).
سپس در توصیف دوم و سوم مىافزاید: «او حکیم و علیم است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ).
تمام کارهایش روى حساب و حکمت است، و از همه چیز آگاه و با خبر، و به این ترتیب اعمال بندگان را به خوبى مىداند و بر طبق حکمتش آنها را پاداش و کیفر مىدهد.
(آیه 85)
در چهارمین و پنجمین توصیف، از برکات فراوان و دائم وجود او و مالکیتش نسبت به آسمانها و زمین سخن مىگوید، مىفرماید: «پر برکت و زوال ناپذیر است کسى که مالک آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است مىباشد» (وَ تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما).
و بالاخره در ششمین و هفتمین توصیف مىافزاید: «آگاهى از قیام قیامت مخصوص ذات اوست، و همگى به سوى او باز گردانده مىشوید» (وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
بنابر این اگر خیر و برکتى مىخواهید از او بخواهید نه از بتها چرا که سرنوشت شما در قیامت به دست اوست، و مرجع شما در آن روز تنها خداست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/317
soham 313
2nd December 2013, 04:51 AM
(آیه 86)
چه کسى قادر بر شفاعت است؟ در اینجا همچنان سخن در باره ابطال عقیده شرک و سر انجام تلخ مشرکان است، و با دلائل دیگرى بطلان اعتقاد آنها را آشکار مىسازد، نخست مىفرماید: اگر آنها به گمان شفاعت به سراغ این معبودان مىروند باید بدانند که «معبودانى که آنها غیر از خدا مىخوانند مالک و قادر بر هیچ گونه شفاعتى نیستند» (وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ).
ولى از آنجا که در میان معبودان آنها فرشتگان و مانند آنان وجود داشتند در ذیل آیه آنها را استثنا کرده، مىفرماید: «مگر کسانى که شهادت به حق دادهاند» (إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ).
ولى چنان نیست که آنها براى هرکس، هر چند بتپرست و مشرک و منحرف از آیین توحید باشد شفاعت کنند، بلکه «آنها به خوبى مىدانند» براى چه کسى اجازه شفاعت دارند (وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
(آیه 87)
سپس از معتقدات خود مشرکان گرفته، به آنها پاسخ دندان شکن داده، مىگوید: «و اگر از آنها سؤال کنى چه کسى آنها را آفریده است؟ بطور مسلم مىگویند: اللّه»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
لذا در پایان آیه به عنوان ملامت و سرزنش مىگوید: «اکنون (که چنین است) چگونه از عبادت خدا به سوى غیر او باز گردانده و منحرف مىشوند»؟! (فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ).
(آیه 88)
این آیه از شکایت پیامبر در پیشگاه خدا از این قوم لجوج و بىمنطق سخن گفته، مىفرماید: «آنها چگونه از شکایت پیامبر (در پیشگاه خداوند) که مىگوید: پروردگارا! اینها قومى هستند که ایمان نمىآورند» غافل مىشوند؟ (وَ قِیلِهِ یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ).
او مىگوید: من شب و روز با آنها سخن گفتم، از طریق بشارت و انذار وارد شدم، سرگذشت دردناک اقوام پیشین را براى آنها بر شمردم، و آنچه گفتنى بود، گفتم اما با این همه سخنان گرم من در قلب سرد آنها اثر نگذاشت و ایمان نیاوردند، تو مىدانى و آنها.
(آیه 89)
و در آخرین آیه به او دستور مىدهد: «اکنون (که چنین است) از آنها روى برگردان» (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ).
در عین حال روى گردانى تو به معنى قهر و جدائى توأم با خشونت و پرخاشگرى نباشد بلکه «به آنها بگو: سلام بر شما» (وَ قُلْ سَلامٌ).
نه سلامى به عنوان دوستى و تحیت، بلکه به عنوان جدائى و بیگانگى.
این سلام در حقیقت شبیه سلامى است که در آیه 63 سوره فرقان آمده است: «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» هنگامى که جاهلان آنها را (با سخنان زشت خود) مورد خطاب قرار دهند در پاسخ آنها مىگویند: سلام» سلامى که نشانه بىاعتنایى توأم با بزرگوارى است.
با این حال آنها را با جملهاى پرمعنى تهدید مىکند، تا گمان نکنند این جدائى و وداع دلیل بر آن است که خدا کارى با آنها ندارد، مىفرماید: «اما به زودى خواهند دانست» (فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
آرى! خواهند دانست چه آتش سوزان و عذاب دردناکى با لجاجتهاى خود براى خویشتن فراهم ساختهاند؟!
«پایان سوره زخرف»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/317
soham 313
2nd December 2013, 04:53 AM
سوره دخان [44]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و 59 آیه است
محتواى سوره:
بخشهاى این سوره را مىتوان در هفت بخش خلاصه کرد:
1- آغاز سوره از حروف مقطعه و سپس بیان عظمت قرآن مجید است، با این اضافه که نزول آن را در شب قدر براى اولین بار بیان مىکند.
2- در بخش دیگر از توحید و یگانگى خدا و بیان بعضى از نشانههاى عظمت او در جهان هستى سخن مىگوید.
3- بخش مهمى از این سوره سرنوشت کفار، و انواع کیفرهاى دردناک آنهاست.
4- در بخش دیگرى براى بیدار ساختن این غافلان قسمتى از سرگذشت موسى و بنى اسرائیل در مقابل فرعونیان و شکست سخت آنها، و نابودى و هلاکتشان، گفتگو مىکند.
5- مسأله قیامت و عذابهاى دردناک دوزخیان و پاداشهاى جالب و روحپرور پرهیزکاران قسمت دیگرى از آیات این سوره را تشکیل مىدهد.
6- همچنین هدف از آفرینش و خلقت آسمان و زمین موضوع دیگرى است که در این سوره مطرح شده است.
7- سر انجام، سوره را با بیان عظمت قرآن همان گونه که آغاز شده بود پایان مىدهد.
و از آنجا که در آیه دهم این سوره سخن از «دخان مبین» به میان آمده این سوره به عنوان سوره «دخان» نام گرفته است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله آمده است:
«کسى که سوره دخان را شب و روز جمعه بخواند خداوند خانهاى در بهشت براى او بنا مىکند».
در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده: «کسى که سوره دخان را در نمازهاى فریضه و نافله بخواند خداوند او را در زمره کسانى که روز قیامت در امنیت به سر مىبرند مبعوث مىکند و او را در سایه عرشش قرار مىدهد، و حساب را بر او آسان مىگیرد و نامه اعمالش را به دست راستش مىدهد».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/318
soham 313
2nd December 2013, 04:56 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
نزول قرآن در شبى پربرکت: در ابتداى این سوره نیز همانند چهار سوره گذشته و دو سوره آینده که مجموعا هفت سوره را تشکیل مىدهد با حروف مقطعه «حا- میم» (حم). رو به رو مىشویم.
(آیه 2)
در دومین آیه به قرآن مجید سوگند یاد کرده، مىفرماید: «قسم به این کتاب آشکار» (وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ).
کتابى که محتوایش روشن، معارفش آشکار، تعلیماتش زنده، احکامش سازنده، و برنامههایش حساب شده است.
(آیه 3)
اما ببینیم این سوگند براى چه منظورى ذکر شده است؟ آیه شریفه این حقیقت را روشن ساخته، مىگوید: «بطور مسلم ما قرآن را (که سند حقانیت پیامبر اسلام است) در شبى پر برکت نازل کردیم» (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ).
شب پر برکتى که مقدرات جهان بشریت با نزول قرآن رنگ تازهاى به خود رفت، شبى که سرنوشت خلایق و مقدرات یکسان در آن رقم زده مىشود، آرى! قرآن در شبى سرنوشت ساز، در شب قدر بر قلب پاک پیامبر نازل شد.
اما هدف اصلى از نزول آن چه بود؟ همان است که در ذیل آیه به آن اشاره شده، مىفرماید: «ما همواره انذار کننده بودیم» (إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ).
این یک سنت همیشگى ماست که فرستادگان خود را براى بیم دادن ظالمان و مشرکان مأموریت مىدهیم، و فرستادن پیامبر اسلام با این کتاب مبین نیز آخرین حلقه از این سلسله است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/318
soham 313
3rd December 2013, 12:48 PM
[golrooz] صفحه ی 294 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 39 از سوره ی الدخان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ ﴿٤﴾
در آن شب هر كار استوارى [به اراده خدا] فيصله مىيابد .«4»
أَمْرًا مِنْ عِنْدِنَا ۚ إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ﴿٥﴾
[نزول قرآن] كارى است [كه] از نزد ما [صورت پذيرفته است ؛] زيرا ما همواره فرستنده [وحى و ارسال كننده پيامبران] بوده ايم . «5»
رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٦﴾
[همه اين واقعيات] به سبب رحمتى از سوى پروردگار توست ؛ بىترديد او شنوا وداناست .«6»
رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا ۖ إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ ﴿٧﴾
[همان] پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست ، اگر يقين داريد .«7»
لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ ۖ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ ﴿٨﴾
هيچ معبودى جز او نيست ، زنده مىكند و مىميراند، پروردگار شما و پدران پيشين شماست .«8»
بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ يَلْعَبُونَ ﴿٩﴾
[نه اينكه يقين ندارند] بلكه آنان در شكاند [و با گفتار و كردارشان با حقايق] بازى مىكنند .«9» فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِينٍ ﴿١٠﴾
فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّمَآءُ بِدُخَانٍ مُّبِينٍ(10)
پس به انتظار روزى باش كه آسمان دودى آشكار بياورد ،«10»
يَغْشَى النَّاسَ ۖ هَٰذَا عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿١١﴾
آن دود همه مردم را فرا مىگيرد ، اين عذابى دردناك است .«11»
رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ ﴿١٢)
[همه مىگويند] : اى پروردگار ما اين عذاب را از ما برطرف كن كه ما ايمان مىآوريم«12»
أَنَّىٰ لَهُمُ الذِّكْرَىٰ وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ ﴿١٣﴾
[در آن موقعيت سخت] چگونه براى آنان جاى پند گرفتن و هوشيارى است و حال آنكه [پيش از اين عذاب] پيامبرى روشنگر براى آنان آمد [و پند نگرفتند . ] «13»
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ ﴿١٤﴾
آن گاه از او روى گرداندند و گفتند : تعليم يافته اى ديوانه است ! !«14»
إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلًا ۚ إِنَّكُمْ عَائِدُونَ ﴿١٥﴾
مدتى اندك عذاب را برطرف مىكنيم ، ولى باز شما [به همان عقايد بىپايه و اعمال زشت] برمىگرديد !«15»
يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرَىٰ إِنَّا مُنْتَقِمُونَ ﴿١٦﴾
[ما از آنان انتقام خواهيم گرفت آن] روزى كه آنان را با قدرتى بسيار سخت بگيريم ؛ زيرا كه ما انتقام گيرنده ايم .«16»
http://www.erfan.ir/farsi/quran/quran_proj/display/images/jo_he_che.jpgوَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ ﴿١٧﴾
و همانا پيش از آنان قوم فرعون را آزموديم ، و پيامبرى بزرگوار براى آنان آمد ،«17»
أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبَادَ اللَّهِ ۖ إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ ﴿١٨﴾
[به آنان گفت : [بندگان خدا را] كه به آزار و شكنجه شما گرفتارند ]به من واگذاريد ؛ زيرا من براى شما فرستاده اى امينم .«18»
وَأَنْ لَا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ ۖ إِنِّي آتِيكُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ ﴿١٩﴾
و در برابر خدا تكبّر و سركشى نكنيد كه من براى شما معجزهاى روشن آورده ام .«19»
وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ ﴿٢٠﴾
من به پروردگارم و پروردگار شما از اينكه مرا سنگسار كنيد] يا برانيد يا متهم كنيد [ پناه مىبرم ؛«20»
وَإِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ ﴿٢١﴾
اگر به من ايمان نمىآوريد از آزردن من و باز داشتن مردم از روى آوردن به حق [كنارهگيرى كنيد .«21» ]
فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَٰؤُلَاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ ﴿٢٢﴾
فرعونيان دست از آزردنش برنداشتند و مردم را از روى آوردن به حق مانع شدند] او هم پروردگارش را خواند: كه اينان قومى گناهكارند .«22»
فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلًا إِنَّكُمْ مُتَّبَعُونَ ﴿٢٣﴾
[گفتم :] بندگانم را شبانه حركت ده ؛ زيرا شما مورد تعقيب هستيد ، «23»
وَاتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوًا ۖ إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ ﴿٢٤﴾
و دريا را با [همان] راههاى گشاده [كه براى عبور شما باز كرديم] پشت سر بگذار [تا فرعونيان هم در آن درآيند] ؛ زيرا آنان سپاهى محكوم به غرق شدن هستند .«24»
كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿٢٥﴾
چه بسيار بوستانها و چشمهسارانى كه آنان [پس از خود] بر جاى گذاشتند ،«25»
وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ ﴿٢٦﴾
و كشتزار و جايگاههاى نيكو و باارزش ،«26»
وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ ﴿٢٧﴾
و نعمت هايى كه با آسايش و خوشى از آن برخوردار بودند .«27»
كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِينَ﴿۲۸﴾
[آرى ، سرانجام كارشان] چنين بود و ما همه آنها را به قومى ديگر به ميراث داديم .«28»
فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنْظَرِينَ ﴿٢٩﴾
پس نه آسمان برآنان گريست و نه زمين و [هنگام نزول عذاب هم] مهلت نيافتند .«29»
وَلَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ ﴿٣٠﴾
همانا ما بنىاسرائيل را از آن عذاب خواركننده نجات داديم .«30»
مِنْ فِرْعَوْنَ ۚ إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِنَ الْمُسْرِفِينَ ﴿٣١﴾
از فرعون كه متكبرى سركش از زمره اسرافكاران بود ،«31»
وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَىٰ عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿٣٢﴾
و بنىاسرائيل را از روى آگاهى بر جهانيان [زمان خودشان] برگزيديم ؛«32»
وَآتَيْنَاهُمْ مِنَ الْآيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاءٌ مُبِينٌ ﴿٣٣﴾
و به آنان از آيات و معجزات آنچه را كه در آن آزمايشى آشكار بود عطا كرديم .«33»
إِنَّ هَٰؤُلَاءِ لَيَقُولُونَ ﴿٣٤﴾
اينان [كه شرك و كفر سراپاى وجودشان را فرا گرفته است] با اصرار [به اهل ايمان] مىگويند :«34»
إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَىٰ وَمَا نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ ﴿٣٥﴾
پايان زندگى جز همين مرگ نخستين نيست و ما [پس از اين مرگ] برانگيخته نخواهيم شد .«35»
فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣٦﴾
اگر شما [در زمينه زنده شدن مردگان] راستگوييد [با درخواست از خدا] پدران ما را [زنده كنيد و نزد ما] بياوريد [تا ما به زنده شدن مردگان يقين پيدا كنيم ! ! ] «36»
أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ أَهْلَكْنَاهُمْ ۖ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ ﴿٣٧﴾
آيا اينان [در قدرت و شوكت] برترند يا قوم تُبَّع ، و كسانى كه پيش از آنان بودند ؟ ما همه آنان را هلاك كرديم ؛ زيرا مجرم بودند ؛«37»
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ ﴿٣٨﴾
ما آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است ، به بازى نيافريده ايم ؛«38»
مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٣٩﴾
ما آن دو را جز به درستى به وجود نياورده ايم ، ولى بيشترشان [به حقايق] معرفت ندارند .«39»
صدق الله العلي العظيم
soham 313
3rd December 2013, 01:06 PM
(آیه 4)
این آیه توصیف و توضیحى است براى شب قدر، مىگوید: شب قدر شبى است که «در آن هر امرى از امور بر طبق حکمت الهیه تفصیل و تبیین مىشود» (فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ). این بیان هماهنگ با روایات بسیارى است که مىگوید: در شب قدر مقدرات یک سال همه انسانها تعیین مىگردد، و ارزاق، و سر آمد عمرها، و امور دیگر، در آن شب تفریق و تبیین مىشود.
(آیه 5)
در این آیه براى تأکید بر این معنى که قرآن از ناحیه خداست مىفرماید: آرى نزول قرآن در شب قدر «فرمانى بود از سوى ما ما (محمد را) فرستادیم» (أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ).
(آیه 6)
سپس براى بیان علت اصلى نزول قرآن و ارسال پیامبر و مقدرات شب قدر مىافزاید: همه اینها «به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت» (رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ).
آرى! رحمت بىکران او ایجاب مىکند که بندگان را به حال خود رها نکند، و برنامه و راهنما براى آنها بفرستد.
و در ذیل همین آیه و آیات بعد اوصاف هفتگانهاى براى خداوند مىشمرد که همگى بیانگر مقام توحید اوست مىفرماید: «او سمیع و علیم است» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
تقاضاى بندگان را مىشنود و به اسرار درون دلهاى آنها آگاه است.
(آیه 7)
سپس در بیان سومین توصیف مىفرماید: «خداوندى که پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو قرار گرفته است مىباشد، اگر شما یقین دارید» (رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ).
از آنجا که بسیارى از مشرکان به خدایان و ارباب متعددى قائل بودند، و براى هر نوع از انواع موجودات ربى مىپنداشتند. در این آیه با جمله «رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما» خط بطلان بر همه مىکشد و اثبات مىکند که پروردگار همه موجودات عالم یکى است.
(آیه 8)
در چهارمین و پنجمین و ششمین توصیف مىفرماید: «هیچ معبودى جز او نیست زنده مىکند و مىمیراند» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ).
و در هفتمین و آخرین توصیف مىافزاید: «او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست» (رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
حیات و مرگ شما به دست اوست، و پروردگار شما و پدرانتان و همه جهانیان اوست. بنابر این معبودى جز او نمىتواند وجود داشته باشد، آیا کسى که نه مقام ربوبیت دارد، و نه مالک حیات و مرگ است، مىتواند معبود واقع شود؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/318
soham 313
3rd December 2013, 06:32 PM
(آیه 9)
آن روز که دودى کشنده همه آسمان را فرا مىگیرد:
از آنجا که در آیات گذشته سخن از این در میان بود که اگر آنها طالب یقین باشند اسباب تحصیل یقین فراوان و فراهم است، در این آیه مىافزاید: آنها جویاى یقین و طالب حق نیستند، «بلکه آنها در شکّند و با حقایق بازى مىکنند»! (بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ).
اگر آنها در حقانیت این کتاب آسمانى و نبوت تو تردید دارند به خاطر این نیست که مسأله پیچیدهاى است، بلکه از این جهت است که آن را جدّى نمىگیرند، و به شوخى با آن برخورد مىکنند.
(آیه 10)
در این آیه به تهدید این منکران لجوج و سرسخت پرداخته، و در حالى که روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «پس منتظر روزى باش که آسمان دود آشکارى پدید آورد»! (فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ).
(آیه 11)
دودى که «تمام مردم را فرا مىگیرد»! (یَغْشَى النَّاسَ).
و سپس به آنها گفته مىشود: «این عذاب دردناک الهى است»! (هذا عَذابٌ أَلِیمٌ).
منظور از «دخان مبین» همان دود غلیظى است که در پایان جهان و در آستانه قیامت صفحه آسمان را مىپوشاند، و نشانه فرا رسیدن لحظات آخر دنیا و سر آغاز عذاب الیم الهى براى ظالمان و مفسدان است.
(آیه 12)
وحشت و اضطراب تمام وجود آنها را فرا مىگیرد، و پردههاى غفلت از مقابل چشمشان کنار مىرود، و به اشتباه بزرگ خود واقف مىشوند رو به درگاه خدا مىآورند و مىگویند: «پروردگارا! عذاب را از ما بر طرف کن که ایمان مىآوریم»! (رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ).
(آیه 13)
ولى او دست رد بر سینه این نامحرمان زده، مىفرماید: «اینها چگونه و از کجا متذکر مىشوند (و از راه خود باز مىگردند) با این که رسول آشکار (با معجزات و دلائل روشن) به سراغ آنها آمد»؟! (أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ).
رسولى که هم خودش آشکار بود و هم تعلیمات و برنامهها و دلائل و معجزاتش همه مبین و واضح بود.
(آیه 14)
اما آنها به جاى این که سر بر فرمان او نهند و به خداوند یگانه ایمان آورند و دستوراتش را به جان پذیرا شوند «از او روى گردان شدند و گفتند: او دیوانهاى است که دیگران این مطالب را به او القا کردهاند»! (ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ).
(آیه 15)
سپس مىافزاید: «ما کمى عذاب را از شما بر طرف مىسازیم (ولى عبرت نمىگیرید و) بار دیگر به کارهاى خود باز مىگردید» (إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلًا إِنَّکُمْ عائِدُونَ).
(آیه 16)
و در این آیه مىفرماید: ما از آنها انتقام مىگیریم «در آن روز که آنها را با قدرت خواهیم گرفت آرى ما انتقام گیرندهایم» (یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ).
(آیه 17)
در تعقیب آیات گذشته که از سرکشى مشرکان عرب و عدم تسلیم آنها در مقابل حق سخن مىگفت، در اینجا به نمونهاى از امم پیشین که آنها نیز همین مسیر را طى کردند و سر انجام به عذابى دردناک و شکستى فاحش مبتلا شدند، اشاره مىکند، تا هم تسلى خاطرى باشد براى مؤمنان و هم تهدیدى براى منکران لجوج. و آن داستان موسى و فرعون است، مىفرماید: «ما پیش از اینها قوم فرعون را آزمودیم» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ).
«و در این هنگام) رسول بزرگوارى به سراغشان آمد» (وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ).
(آیه 18)
موسى با لحنى بسیار مؤدّبانه و دلپذیر و آکنده از محبت آنها را مخاطب قرار داد و گفت: امور «بندگان خدا را به من واگذارید که من فرستاده امینى براى شما هستم» (أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/318
soham 313
3rd December 2013, 06:37 PM
(آیه 19)
سپس موسى بعد از دعوت آنها به اطاعت خداوند یا آزاد ساختن بنى اسرائیل مىگوید: مأموریت دیگر من این است که به شما بگویم: «در برابر خداوند تکبر نورزید (و حدّ خویش نگهدارید) که من براى شما دلیل روشنى (بر گفتههاى خود) آوردهام» (وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
هم معجزات آشکار، و هم دلائل منطقى روشن.
(آیه 20)
و از آنجا که مستکبران دنیا پرست هر کس را در جهت مخالف منافع نامشروع خود ببینند از هیچ گونه تهمت و ناسزا، و حتى قتل و اعدام، فرو گذار نمىکنند، موسى به عنوان پیشگرى مىافزاید: «و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مىبرم از این که مرا- متهم یا- سنگسار کنید» (وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ).
این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که من از تهدیدهاى شما باک ندارم، و تا آخرین نفس ایستادهام و خدا حافظ و نگاهبان من است.
(آیه 21)
در این آیه آخرین سخنش را به آنها مىگوید که: «اگر به من ایمان نمىآورید لا اقل مرا رها کنید، و کنارهگیرى کنید» و مزاحم ایمان آوردن مردم نشوید (وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ).
ولى مگر ممکن است جباران مغرور که قدرت شیطانى و منافع نامشروعشان را در خطر مىبینند خاموش بنشینند و چنین پیشنهادى را بپذیرند؟
(آیه 22)
موسى از تمام وسائل هدایت براى نفوذ در دلهاى تاریک این مجرمان استفاده کرد، ولى هیچ اثرى در فرعونیان نبخشید، لذا مأیوس شد و چارهاى جز نفرین به آنها ندید، چرا که قوم فاسدى که هیچ امیدى به هدایتشان نباشد از نظر نظام آفرینش حق حیات ندارند.
لذا آیه شریفه مىگوید: «پس موسى به پیشگاه پروردگارش عرضه داشت که اینها قومى مجرم و گنهکارند» (فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ).
چه نفرین مؤدبانه اى؟ نمىگوید خداوندا! آنها را چنین و چنان کن، بلکه همین اندازه مىگوید: خداوندا! اینها گروهى مجرمند که امیدى به هدایتشان باقى نمانده.
(آیه 23)
خداوند نیز دعاى موسى را اجابت کرد، و به عنوان مقدمه نزول عذاب بر فرعونیان و نجات بنى اسرائیل به او دستور داده شد: «بندگان مرا شبانه حرکت ده که شما (از طرف فرعون و لشکریانش) تعقیب مىشوید»! (فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلًا إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ).
اما نگران نباش، لازم است آنها شما را تعقیب کنند تا به سرنوشتى که در انتظار آنهاست گرفتار آیند.
(آیه 24)
سپس مىافزاید: هنگامى که از دریا همگى به سلامت گذشتید «دریا را آرام و گشاده بگذار» و بگذر (وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً).
منظور از دریا در این آیات همان رود عظیم نیل است.
طبیعى است که موسى و بنى اسرائیل مایل بودند هنگامى که خود از دریا گذشتند بار دیگر آبها سر بر هم بگذارند و این فاصله عظیم را پر کنند، ولى به آنها دستور داده شد که به هنگام گذشتن از دریاى نیل عجله نکنید، بگذارید فرعون و لشکریانش تا آخرین نفر وارد شوند، چرا که فرمان مرگ و نابودى آنها به امواج خروشان نیل داده شده است! لذا در پایان آیه مىافزاید: «آنها لشکرى غرق شده خواهند بود» (إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/319
soham 313
3rd December 2013, 06:38 PM
(آیه 25)
باغها و گنجها را گذاردند و رفتند! اکنون ببینیم بعد از غرق فرعون و فرعونیان چه ماجراهاى عبرت انگیزى تحقق یافت. قرآن در آیات بعد میراث عظیم آنها را که به بنى اسرائیل رسید طىّ پنج موضوع که فهرست تمام زندگى آنهاست بیان کرده، نخست مىفرماید: «چه بسیار باغها و چشمهها که از خود به جا گذاشتند و رفتند»! (کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
باغها، و چشمه ها، دو سرمایه از جالبترین و ارزنده ترین اموال آنها بود.
(آیه 26)
سپس مىافزاید: «و زراعتها، و قصرهاى جالب و زیبا و پرارزش» (وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ).
و این دو سرمایه مهم دیگر آنها بود، زراعتهاى عظیمى که در بستر نیل در سرتاسر مصر از آن استفاده مىکردند و همچنین قصرها و مساکن آباد که یکى از مهمترین وسائل زندگى انسان مسکن مناسب است.
(آیه 27)
و از آنجا که غیر از امور مهم چهارگانه فوق وسائل تنعم فراوان دیگرى داشتند، به همه آنها نیز در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مىگوید:
«و نعمتهاى فراوان دیگرى که در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مىکردند» (وَ نَعْمَةٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ).
(آیه 28)
سپس مىافزاید: آرى «این چنین بود (ماجراى آنها) و ما همه اینها (و سرمایهها و ما ترک فرعونیان) را میراث براى اقوام دیگرى قرار دادیم»! (کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ).
آیه فوق و آیه همانند آن در سوره «شعراء» نشان مىدهد که بنى اسرائیل بعد از غرق فرعونیان به سرزمین مصر بازگشتند، و وارث میراث فراعنه شدند و در آنجا حکومت کردند.
(آیه 29)
در این آیه مىفرماید: «پس نه آسمان بر آنها گریست و نه زمین، و نه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد»! (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ).
گریه نکردن آسمان و زمین بر آنها ممکن است کنایه از حقارت آنها و عدم وجود یار و یاور و دلسوز براى آنها باشد.
(آیه 30)
بنى اسرائیل در بوته آزمایش: در آیات گذشته سخن از غرق و هلاکت فرعونیان و نابودى قدرت و شوکت آنها و انتقال آن به دیگران بود، در اینجا از نقطه مقابل آن یعنى از نجات و رهائى بنى اسرائیل چنین سخن مىگوید: «ما بنى اسرائیل را از عذاب خوار کننده رهائى بخشیدیم» (وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ).
از شکنجه هاى سخت و طاقت فرساى جسمى و روحى که تا اعماق جان آنها نفوذ مىکرد.
(آیه 31)
آرى! خداوند این قوم مظلوم را در پرتو قیام الهى موسى بن عمران از چنگال این ظالمان سفاک تاریخ رهائى بخشید، لذا به دنبال آن مىافزاید:
«از (چنگال) فرعون» (مِنْ فِرْعَوْنَ).
«چرا که او مردى متکبر و از اسرافکاران و متجاوزان بود»! (إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/319
soham 313
3rd December 2013, 06:40 PM
(آیه 32)
در این آیه به یکى دیگر از مواهب خداوند به بنى اسرائیل اشاره کرده، مىگوید: «ما آنها را از روى علم خویش بر جهانیان (در آن عصر و زمان) برترى دادیم و برگزیدیم» (وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِینَ).
ولى آنها قدر این نعمتها را ندانستند و کفران کردند و مجازات شدند.
و به این ترتیب آنها «امت برگزیده عصر خویش» بودند، زیرا منظور از «عالمین» مردم جهان در آن عصر و زمان است نه در تمام قرون و اعصار.
(آیه 33)
در این آیه به بعضى از مواهب دیگر که خدا به آنها داده بود اشاره کرده، مىفرماید: «ما آیات و نشانههایى از عظمت و قدرت خویش به آنان دادیم که در آن آزمایش آشکارى بود» (وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ).
و این اخطارى است به همه امتها و ملتها در مورد پیروزیها و مواهبى که از لطف الهى به دست مىآورند، که دام امتحان در این هنگام سخت است.
(آیه 34)
جز همین مرگ چیزى در کار نیست! بعد از ترسیم صحنهاى از زندگى فرعون و فرعونیان و عاقبت کفر و انکارشان در آیات گذشته، بار دیگر سخن از مشرکان به میان مىآورد، و تردید آنها را در مسأله معاد- که در آغاز سوره آمده بود- به شکل دیگرى بازگو مىکند: «اینها چنین مىگویند» (إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ).
(آیه 35)
«مرگ ما جز همان مرگ اول نیست، و ما هرگز بار دیگر زنده نخواهیم شد» (إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ).
و آنچه محمد صلّى اللّه علیه و اله پیرامون معاد و حیات بعد از مرگ و پاداش و کیفر و بهشت و دوزخ مىگوید: هیچ کدام واقعیت ندارد، اصلا حشر و نشرى در کار نیست!
(آیه 36)
سپس سخن آنها را نقل مىکند که براى اثبات مدعاى خود به دلیل واهى و بىاساسى دست زده و مىگفتند: «اگر راست مىگویید (که بعد از مرگ، حیاتى در کار است) پس پدران ما را زنده کنید و نزد ما بیاورید» تا بر صدق گفتار شما گواهى دهند! (فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 37)
آنها بهترند یا قوم «تبّع»! سرزمین یمن که در جنوب جزیره عربستان قرار دارد از سرزمینهاى آباد و پربرکتى است که در گذشته مهد تمدن درخشانى بوده است، پادشاهانى بر آن حکومت مىکردند که «تبع» نام داشتند، به خاطر این که مردم از آنها «تبعیت» مىکردند، و یا از این نظر که یکى بعد از دیگرى روى کار مىآمدند.
در اینجا به دنبال بحثى که پیرامون مشرکان مکّه و لجاجت و انکار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره به سرگذشت «قوم تبع» آنها را تهدید مىکند که نه تنها عذاب الهى در قیامت در انتظارشان است که در این دنیا نیز سرنوشتى همچون قوم گنهکار و کافر تبع پیدا خواهند کرد.
مىفرماید: «آیا آنها بهترند، یا قوم تبع، و کسانى که پیش از آنان بودند؟! ما آنها را هلاک کردیم، چرا که آنها مجرم بودند» (أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْناهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ).
(آیه 38)
سپس بار دیگر به مسأله معاد باز مىگردد و با استدلال لطیفى این واقعیت را اثبات کرده، مىگوید: «ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده و بىهدف نیافریدیم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ).
اگر به گفته شما مرگ نقطه پایان زندگى است این آفرینش لعب و لغو و بیهوده خواهد بود.
(آیه 39)
سپس براى تأکید این سخن مىافزاید: «ما آن دو را جز به حق نیافریدیم» (ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ).
حقّ بودن این دستگاه ایجاب مىکند که هدف معقولى داشته باشد، و آن بدون وجود جهان دیگر ممکن نیست.
«ولى غالب آنها (این حقایق را) نمىدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
چرا که اندیشه و فکر خود را به کار نمىگیرند، و گر نه دلائل مبدأ و معاد واضح و آشکار است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/319
soham 313
4th December 2013, 08:55 PM
[golrooz] صفحه ی 295 از قرآن کریم شامل آیات 40 تا 59 از سوره ی الدخان و آیات 1 تا 9 از سوره ی جاثیه [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقَٰتُهُمْ أَجْمَعِينَ(40)
در حقيقت روز جدا سازي موعد همه آنهاست(40)
يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًي عَن مَّوْلًي شَئًْا وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ(41)
همان روزي كه هيچ دوستي از هيچ دوستي نمي تواند حمايتي كند و آنان ياري نمي شوند(41)
إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(42)
مگر كسي را كه خدا رحمت كرده است زيرا كه اوست همان ارجمند مهربان(42)
إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ(43)
آري درخت زقوم(43)
طَعَامُ الْأَثِيمِ(44)
خوراك گناه پيشه است(44)
كَالْمُهْلِ يَغْلِي فِي الْبُطُونِ(45)
چون مس گداخته در شكمها مي گدازد(45)
كَغَلْيِ الْحَمِيمِ(46)
همانند جوشش آب جوشان(46)
خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَيٰ سَوَآءِ الْجَحِيمِ(47)
او را بگيريد و به ميان دوزخش بكشانيد(47)
ثُمَّ صُبُّوا۟ فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ(48)
آنگاه از عذاب آب جوشان بر سرش فرو ريزيد(48)
ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ(49)
بچش كه تو همان ارجمند بزرگواري(49)
إِنَّ هَٰذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ(50)
اين است همان چيزي كه در باره آن ترديد مي كرديد(50)
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقَامٍ أَمِينٍ(51)
به راستي پرهيزگاران در جايگاهي آسوده [اند](51)
فِي جَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(52)
در بوستانها و كنار چشمه سارها(52)
يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَقَٰبِلِينَ(53)
پرنيان نازك و ديباي ستبر مي پوشند [و] برابر هم نشسته اند(53)
كَذَٰلِكَ وَزَوَّجْنَٰهُم بِحُورٍ عِينٍ(54)
[آري] چنين [خواهد بود] و آنها را با حوريان درشت چشم همسر مي گردانيم(54)
يَدْعُونَ فِيهَا بِكُلِّ فَٰكِهَةٍ ءَامِنِينَ(55)
در آنجا هر ميوه اي را [كه بخواهند] آسوده خاطر مي طلبند(55)
لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَيٰ وَوَقَيٰهُمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ(56)
در آنجا جز مرگ نخستين مرگ نخواهند چشيد و [خدا] آنها را از عذاب دوزخ نگاه مي دارد(56)
فَضْلًا مِّن رَّبِّكَ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(57)
[اين] بخششي است از جانب پروردگار تو اين است همان كاميابي بزرگ(57)
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَٰهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(58)
در حقيقت [قرآن] را بر زبان تو آسان گردانيديم اميد كه پند پذيرند(58)
فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ(59)
پس مراقب باش زيرا كه آنان هم مراقبند(59)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حمٓ(1)
حاء ميم(1)
تَنزِيلُ الْكِتَٰبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ(2)
فرو فرستادن اين كتاب از جانب خداي ارجمند سنجيده كار است(2)
إِنَّ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ لَءَايَٰتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ(3)
به راستي در آسمانها و زمين براي مؤمنان نشانه هايي است(3)
وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَآبَّةٍ ءَايَٰتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ(4)
و در آفرينش خودتان و آنچه از [انواع] جنبنده[ها] پراكنده مي گرداند براي مردمي كه يقين دارند نشانه هايي است(4)
وَاخْتِلَٰفِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَآءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَٰحِ ءَايَٰتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(5)
و [نيز در] پياپي آمدن شب و روز و آنچه خدا از روزي از آسمان فرود آورده و به [وسيله] آن زمين را پس از مرگش زنده گردانيده است و [همچنين در] گردش بادها [به هر سو] براي مردمي كه مي انديشند نشانه هايي است(5)
تِلْكَ ءَايَٰتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍۭ بَعْدَ اللَّهِ وَءَايَٰتِهِ يُؤْمِنُونَ(6)
اين[ها]ست آيات خدا كه به راستي آن را بر تو مي خوانيم پس بعد از خدا و نشانه هاي او به كدام سخن خواهند گرويد(6)
وَيْلٌ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ(7)
واي بر هر دروغزن گناه پيشه(7)
يَسْمَعُ ءَايَٰتِ اللَّهِ تُتْلَيٰ عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(8)
[كه] آيات خدا را كه بر او خوانده مي شود مي شنود و باز به حال تكبر چنانكه گويي آن را نشنيده است سماجت مي ورزد پس او را از عذابي پردرد خبر ده(8)
وَإِذَا عَلِمَ مِنْ ءَايَٰتِنَا شَئًْا اتَّخَذَهَا هُزُوًا أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(9)
و چون از نشانه هاي ما چيزي بداند آن را به ريشخند مي گيرد آنان عذابي خفت آور خواهند داشت(9)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
4th December 2013, 08:59 PM
(آیه 40)
روز جدائیها! در آیات گذشته در مورد مسأله معاد از طریق «حکمت آفرینش این جهان» براى وجود رستاخیز استدلال شده بود، آیه شریفه از این استدلال چنین نتیجهگیرى مىکند که: «یوم الفصل و روز جدائیها وعدهگاه همه آنهاست» (إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ).
(آیه 41)
سپس به شرح کوتاهى در باره این روز جدائى پرداخته، مىگوید:
«در همان روزى که (هیچ کس به فریاد دیگرى نمىرسد و) هیچ دوستى کمترین کمکى به دوستش نمىکند، و از هیچ سو یارى نمىشوند»! (یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
آرى! آن روز، روز فصل و جدائى است، روزى است که انسان از همه چیز جز عملش جدا مىشود، و مولى به هر معنى که باشد- دوست، سرپرست، ولى نعمت، خویشاوند، همسایه، یاور، و مانند آن- توانائى حل کوچکترین مشکلى را از مشکلات قیامت براى کسى ندارد.
(آیه 42)
تنها یک گروه مستثنا هستند همان گونه که این آیه مىگوید: «مگر کسى که خدا او را مورد رحمت قرار داده است، چرا که او توانا و رحیم است» (إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
بدون شک این رحمت الهى بىحساب نیست و تنها شامل مؤمنانى مىشود که داراى عمل صالحند.
(آیه 43)
درخت زقّوم! در اینجا توصیف وحشتناک و تکان دهندهاى از عذابهاى دوزخى منعکس شده که بحث آیات قبل را در مورد «یوم الفصل» و روز رستاخیز تکمیل مىکند.
مىفرماید: «مسلّما درخت زقّوم ...» (إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ).
(آیه 44)
«غذاى گنهکاران است»! (طَعامُ الْأَثِیمِ).
اینها هستند که از این گیاه تلخ و بدبو و بد طعم و کشنده مىخورند.
(آیه 45)
سپس مىافزاید: «همانند فلز گداخته در شکمها مىجوشد»! (کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ).
(آیه 46)
«جوششى همچون آب سوزان» (کَغَلْیِ الْحَمِیمِ).
هنگامى که گیاه زقوم وارد شکم آنها مىشود، حرارت فوق العادهاى ایجاد کرده، و همچون آبى جوشان غلیان پیدا مىکند، و به جاى این که این غذا مایه قوت و قدرت گردد بدبختى و عذاب و درد و رنج مىآفریند.
(آیه 47)
سپس مىفرماید: به مأموران دوزخ خطاب مىشود: «این (کافر پرگناه) را بگیرید، و به میان دوزخ پرتابش کنید»! (خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِیمِ).
(آیه 48)
باز به یکى دیگر از مجازاتهاى دردناک آنها اشاره کرده، مىگوید:
«سپس (به مأموران دوزخ دستور داده مىشود، که) بر سر او، از عذاب سوزان بریزید» (ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ).
به این ترتیب هم از درون مىسوزند و هم از بیرون تمام وجودشان را آتش فرا مىگیرد، و در وسط آتش نیز آب سوزان بر آنها مىریزند.
(آیه 49)
و بعد از این همه عذابهاى دردناک جسمانى مجازات جانکاه روانى آنها شروع مىشود به این مجرم گناهکار سرکش و بىایمان گفته مىشود:
«بچش که (به پندار خود) بسیار قدرتمند و محترم بودى» (ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ).
آرى! این تو بودى که با آن همه غرور هر جنایتى را مرتکب شدى، اکنون بچش نتیجه اعمالت را که در برابر چشمان تو مجسم شده است، و همان گونه که جسم و جان مردم را سوزاندى اکنون درون و برونت در آتش قهر الهى و با آب سوزان مىسوزد.
(آیه 50)
در این آیه مىافزاید: به آنها خطاب مىشود: «این همان چیزى است که پیوسته در باره آن شک و تردید مىکردید» (إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ).
چقدر در آیات مختلف قرآن با انواع دلائل، واقعیت و حقانیت این روز به شما گوشزد شد.
افسوس که گوش شنوا نداشتید!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/320
soham 313
4th December 2013, 09:01 PM
(آیه 51)
پرهیزکاران و انواع نعمتهاى بهشتى: از آنجا که در آیات گذشته کیفرهاى دردناک دوزخیان مطرح بود در اینجا مواهب و پاداشهاى بهشتیان را مىشمرد تا از قرینه مقابله اهمیت هریک از این دو آشکارتر گردد.
این پاداشها در هفت قسمت خلاصه شده:
نخست این که: «پرهیزکاران در جایگاه امن و امانى هستند» (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ).
بنابر این هیچ گونه ناراحتى و ناامنى به آنها نمىرسد، و در امنیت کامل از آفات و بلاها، از غم و اندوهها، از شیاطین و طاغوتها به سر مىبرند.
(آیه 52)
سپس به ذکر نعمت دوم پرداخته، مىگوید: آنها «در میان باغها و چشمهها به سر مىبرند» و جایگاه آنها از هر سو با درختان و چشمهها احاطه شدهِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
(آیه 53)
در مرحله سوم به لباسهاى زیباى آنها اشاره کرده، مىافزاید: «آنها لباسهایى از حریر نازک و ضخیم مىپوشند، و در برابر یکدیگر (بر تختها) جاى دارند» (یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِینَ).
البته در بهشت گرما و سرماى شدیدى وجود ندارد تا به وسیله پوشیدن لباس دفع شود، بلکه اینها اشاره به لباسهاى متنوع و گوناگون بهشتى است.
(آیه 54)
در مرحله چهارم نوبت به همسران آنها مىرسد، مىگوید: «آرى این چنینند بهشتیان، و آنها را با حور العین تزویج مىکنیم»! (کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ).
(آیه 55)
سپس به ذکر پنجمین نعمت بهشتیان پرداخته، مىافزاید: «آنها در آنجا هر نوع میوهاى را بخواهند در اختیارشان قرار مىگیرد و در نهایت امنیت به سر مىبرند» (یَدْعُونَ فِیها بِکُلِّ فاکِهَةٍ آمِنِینَ).
(آیه 56)
جاودانگى بهشت و نعمتهاى بهشتى ششمین موهبت الهى بر متقین است، چرا که آنچه فکر انسان را به هنگام وصال ناراحت مىکند بیم فراق است، لذا مىفرماید: «آنها هیچ مرگى جز همان مرگ اول (که در دنیا چشیدند) نخواهند چشید»! (لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى).
سر انجام هفتمین و آخرین نعمت را در این سلسله چنین بیان مىکند:
«و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ کرده است» (وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ).
کمال این نعمتها در این است که احتمال عذاب و فکر مجازات، بهشتیان را به خود مشغول نمىدارد و نگران نمىکند.
اشاره به این که اگر پرهیزکاران لغزشهایى هم داشتهاند خدا به لطف و کرمش آنها را بخشیده، و به آنها اطمینان داده است که از این نظر نگرانى به خود راه ندهند.
(آیه 57)
در این آیه اشاره به تمام این نعمتهاى هفتگانه کرده، به صورت یک جمع بندى مىگوید: همه اینها «به عنوان فضل و بخششى از سوى پروردگار تو است و این فوز عظیم و پیروزى بزرگى است» که شامل حال پرهیزکاران مىشود (فَضْلًا مِنْ رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).
درست است که پرهیزکاران حسنات بسیارى در دنیا انجام دادهاند، ولى مسلما پاداش عادلانه آن اعمال ناچیز این همه نعمت بىپایان و جاودانى نیست این فضل خداست که این همه پاداش را در اختیار آنها گذارده.
(آیه 58)
گفتیم: «سوره دخان» با بیان عظمت و عمق آیات قرآن شروع شده است، و با این آیه که آن هم بیانگر تأثیر عمیق آیات قرآن است پایان مىگیرد، تا آغاز سوره با انجامش هماهنگ باشد.
مىفرماید: «ما آن [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم شاید آنان متذکّر شوند» (فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
با این که محتوایش فوق العاده عمیق و ابعادش بسیار گسترده است، ساده، روان، همه کس فهم و قابل استفاده براى همه قشرهاست.
(آیه 59)
ولى از آن جا که با همه این اوصاف باز گروهى در برابر کلام حق تسلیم نمىشوند در آخرین آیه آنها را مورد تهدید قرار داده، مىگوید: اگر با این همه آنها پذیرا نشوند «پس تو منتظر باش، آنها نیز منتظرند»! (فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ).
تو منتظر وعدههاى الهى در زمینه پیروزى بر کفار باش، و آنها منتظر شکست باشند.
«پایان سوره دخان»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/320
soham 313
4th December 2013, 09:04 PM
سوره جاثیه [45]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و داراى 37 آیه است
محتواى سوره:
محتواى این سوره را مىتوان در هفت بخش خلاصه کرد:
1- عظمت قرآن مجید و اهمیت آن.
2- بیان گوشهاى از دلائل توحید در برابر مشرکان.
3- ذکر پارهاى از ادعاهاى «طبیعى مسلکان» و پاسخ قاطع به آن.
4- اشاره کوتاهى به سرنوشت بعضى از اقوام پیشین همچون بنى اسرائیل.
5- تهدید شدید نسبت به گمراهانى که اصرار و پافشارى بر عقائد انحرافى خود دارند.
6- دعوت به عفو و گذشت در عین قاطعیت و عدم انحراف از مسیر حق.
7- اشارات گویایى به حوادث تکان دهنده قیامت.
نام این سوره «جاثیه» است به تناسب آیه 28 این سوره- جاثیه یعنى کسى که به زانو در آمده- و اشاره به وضع بسیارى از مردم در صحنه قیامت در دادگاه عدل الهى است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىخوانیم: «کسى که سوره جاثیه را بخواند (و البته در آن اندیشه کند و در زندگى خود به کار بندد) خداوند عیوب او را روز قیامت مىپوشاند و ترس و وحشت او را به آرامش مبدل مىسازد».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/321
soham 313
4th December 2013, 09:06 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
همه جا نشانه هاى اوست: این سوره ششمین سورهاى است که با حروف مقطعه «حا- میم» (حم). آغاز شده است.
مفسّر معروف «طبرسى» در آغاز این سوره مىگوید: بهترین سخن این است که گفته شود «حم» نام این سوره است و نامگذارى این سوره به «حم» اشاره به این است که این قرآن که سراپا اعجاز است از حروف الفبا تشکیل شده.
(آیه 2)
و شاید به همین دلیل بلافاصله از عظمت قرآن یاد کرده، مىگوید: «این کتاب از سوى خداوند عزیز و حکیم نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).
«عزیز» به معنى قدرتمند و شکست ناپذیر، و «حکیم» به معنى کسى است که از اسرار همه چیز آگاه است و تمام افعالش روى حساب و حکمت مىباشد.
(آیه 3)
سپس به بیان آیات و نشانههاى عظمت خدا در آفاق و انفس پرداخته، مىگوید: «در آسمانها و زمین نشانههاى فراوانى است براى آنها که اهل ایمانند و طالب حقند» (إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ).
عظمت آسمانها از یک سو، و نظام شگفت انگیز آنها- که میلیونها سال مىگذرد و برنامههاى آنها بدون کمترین انحراف و دگرگونى ادامه مىیابد- از سوى دیگر، و ساختمان زمین و عجائب آن از سوى سوم هر یک آیتى از آیات خداست.
(آیه 4)
پس از این آیات آفاقى به آیات انفسى پرداخته، مىگوید: «و در آفرینش شما و جنبندگانى که در سراسر زمین پراکنده ساخته نیز نشانههایى است براى جمعیتى که اهل یقینند» (وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ).
آرى! هر یک به نوبه خود آیت و نشانهاى از علم و حکمت و قدرت بىپایان مبدأ آفرینش است.
(آیه 5)
در این آیه از سه موهبت بزرگ که هر یک نقش مهمى در حیات انسان و موجودات زنده دیگر دارد، و هر یک آیتى از آیات خداست، نام مىبرد:
مسأله «نور» و «آب» و «هوا».
مىفرماید: «در آمد و شد شب و روز، و رزقى را که خداوند از آسمان نازل کرده و به وسیله آن زمین را بعد از مرگش حیات بخشیده، و همچنین در وزش بادها، نشانههایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مىکنند» (وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
مسأله نظام «نور و ظلمت» و آمد و شد شب و روز که هر یک با نظام خاصى جانشین و خلیفه دیگرى مىشود بسیار حساب شده و شگفت انگیز است.
در مرحله دوم از رزق حیاتبخش آسمانى، یعنى باران، سخن به میان آمده که نه در لطافت طبعش کلامى است، و نه در قدرت احیا گریش سخنى، و همه جا نشانه زندگى و طراوت و زیبائى است.
و در مورد سوم سخن از وزش بادها است بادهایى که هواى پر اکسیژن زنده را جابهجا مىکنند، و در اختیار جانداران مىگذارند، هواى آلوده به کربن را براى تصفیه به دشتها و جنگلها و صحراها مىفرستند، و پس از تصفیه به شهرها و آبادیها مىبرند، و عجب این که این دو دسته از موجودات زنده یعنى «حیوانات» و «گیاهان» درست بر ضد هم عمل مىکنند، اولى اکسیژن را مىگیرد و گاز کربن مىدهد، و دومى کربن را مىگیرد و اکسیژن مىدهد تا تعادل در نظام حیات برقرار گردد، و با گذشت زمان ذخیره هواى مفید زمین نابود نشود.
وزش بادهایى که علاوه بر این، تلقیح گر گیاهان، و بارور کننده آنها، و افشاننده انواع بذرها در سرزمینهاى مختلف، و پرورش دهنده مراتع طبیعى و جنگلها، و موج آفرین در دل اقیانوسهاست، موجى که به دریا حیات و حرکت مىبخشد، و آب را از عفونت و فساد حفظ مىکند، و نیز همین بادها کشتیها را بر صفحه اقیانوسها به حرکت در مىآورند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/321
soham 313
4th December 2013, 09:08 PM
(آیه 6)
سپس در این آیه به عنوان یک جمع بندى نسبت به بحثهاى گذشته، و بیان عظمت و اهمیت آیات قرآن، مىفرماید: «اینها آیات الهى است که ما آن را به حق بر تو تلاوت مىکنیم» (تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ).
به راستى اگر آنها به این آیات ایمان نیاورند به چه چیز ایمان خواهند آورد؟
و لذا در پایان آیه مىافزاید: «پس این گروه کافر به کدام سخن بعد از سخن خدا و آیاتش ایمان مىآورند»؟! (فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ).
آرى! به راستى قرآن مجید آن چنان محتوائى از نظر استدلال و براهین توحیدى و همچنین از نظر پند و اندرز دارد که هر دلى کمترین آمادگى در آن باشد، او را به سوى خدا و پاکى و تقوا دعوت مىکند، هرگاه این آیات بینات در کسى اثر نبخشد هرگز امیدى به هدایت او نیست.
(آیه 7)
واى بر دروغگوى گنهکار! آیات گذشته نشان مىداد که گروهى هستند که سخنان الهى با انواع دلائل توحیدى و مواعظ و اندرزها را مىشنوند ولى در آنها اثر نمىکند، در اینجا از این گروه و عواقب اعمال آنها بطور مشروح سخن مىگوید.
نخست مىفرماید: «واى بر هر دروغگوى گنهکار»! (وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ).
«افّاک» به معنى کسى است که بسیار دروغ مىگوید، و گاه به کسى که دروغ بزرگ مىگوید هر چند زیاد هم نباشد گفته شده.
از این آیه به خوبى روشن مىشود که موضع گیرى خصمانه در برابر آیات الهى کار کسانى است که سر تا پا آلوده گناه و کذب و دروغند، نه پاک نهادان راستگو.
(آیه 8)
سپس به چگونگى موضع گیریهاى آنها اشاره کرده، مىافزاید:
«پیوسته آیات الهى را که بر او تلاوت مىشود مىشنود اما بر اثر تکبر همواره اصرار بر مخالفت دارد گوئى اصلا آن را نشنیده» (یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها).
و در پایان آیه آنها را شدیدا به کیفر سختى تهدید کرده، مىگوید: «چنین کسى را به عذاب دردناک بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ).
همان گونه که او دل پیامبر و مؤمنان را به درد آورده ما نیز او را به عذاب دردناکى مبتلا مىسازیم.
(آیه 9)
سپس مىافزاید: «و هر گاه (این مستکبر لجوج) چیزى از آیات ما را بداند و از آن آگاه شود آن را به باد استهزا مىگیرد» (وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اتَّخَذَها هُزُواً).
او همه آیات ما را- چه آنها را که دانسته و چه آنها را که ندانسته- به استهزا و سخریه مىگیرد! و این نهایت جهل و بىخبرى است که انسان چیزى را انکار یا مسخره کند که اصلا نفهمیده است، و این بهترین دلیل لجاج و عناد آنهاست.
و در پایان آیه مجازات این گروه را چنین بیان مىکند: «براى آنها عذاب خوار کننده اى است» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/321
soham 313
5th December 2013, 06:45 AM
[golrooz] صفحه ی 296 از قرآن کریم شامل آیات 10 تا 24 از سوره ی جاثیه [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
مِّن وَرَآئِهِمْ جَهَنَّمُ وَلَا يُغْنِي عَنْهُم مَّا كَسَبُوا۟ شَئًْا وَلَا مَا اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَآءَ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(10)
پيشاپيش آنها دوزخ است و نه آنچه را اندوخته و نه آن دوستاني را كه غير از خدا اختيار كرده اند به كارشان مي آيد و عذابي بزرگ خواهند داشت(10)
هَٰذَا هُدًي وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ(11)
اين رهنمودي است و كساني كه آيات پروردگارشان را انكار كردند بر ايشان عذابي دردناك از پليدي است(11)
۞ اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(12)
خدا همان كسي است كه دريا را به سود شما رام گردانيد تا كشتيها در آن به فرمانش روان شوند و تا از فزون بخشي او [روزي خويش را] طلب نماييد و باشد كه سپاس داريد(12)
وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(13)
و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است به سود شما رام كرد همه از اوست قطعا در اين [امر] براي مردمي كه مي انديشند نشانه هايي است(13)
قُل لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ يَغْفِرُوا۟ لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًۢا بِمَا كَانُوا۟ يَكْسِبُونَ(14)
به كساني كه ايمان آورده اند بگو تا از كساني كه به روزهاي [پيروزي] خدا اميد ندارند درگذرند تا [خدا هر] گروهي را به [سبب] آنچه مرتكب مي شده اند به مجازات رساند(14)
مَنْ عَمِلَ صَٰلِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَآءَ فَعَلَيْهَا ثُمَّ إِلَيٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ(15)
هر كه كاري شايسته كند به سود خود اوست و هر كه بدي كند به زيانش باشد سپس به سوي پروردگارتان برگردانيده مي شويد(15)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ الْكِتَٰبَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَٰهُم مِّنَ الطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلْنَٰهُمْ عَلَي الْعَٰلَمِينَ(16)
و به يقين فرزندان اسرائيل را كتاب [تورات] و حكم و پيامبري داديم و از چيزهاي پاكيزه روزيشان كرديم و آنان را بر مردم روزگار برتري داديم(16)
وَءَاتَيْنَٰهُم بَيِّنَٰتٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوٓا۟ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُوا۟ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(17)
و دلايل روشني در امر [دين] به آنان عطا كرديم و جز بعد از آنكه علم برايشان [حاصل] آمد [آن هم] از روي رشك و رقابت ميان خودشان دستخوش اختلاف نشدند قطعا پروردگارت روز قيامت ميانشان در باره آنچه در آن اختلاف مي كردند داوري خواهد كرد(17)
ثُمَّ جَعَلْنَٰكَ عَلَيٰ شَرِيعَةٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَآءَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ(18)
سپس تو را در طريقه آييني [كه ناشي] از امر [خداست] نهاديم پس آن را پيروي كن و هوسهاي كساني را كه نمي دانند پيروي مكن(18)
إِنَّهُمْ لَن يُغْنُوا۟ عَنكَ مِنَ اللَّهِ شَئًْا وَإِنَّ الظَّٰلِمِينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ(19)
آنان هرگز در برابر خدا از تو حمايت نمي كنند [و به هيچ وجه به كار تو نمي آيند ] و ستمگران بعضي شان دوستان بعضي [ديگر]ند و خدا يار پرهيزگاران است(19)
هَٰذَا بَصَٰٓئِرُ لِلنَّاسِ وَهُدًي وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ(20)
اين [كتاب] براي مردم بينش بخش و براي قومي كه يقين دارند رهنمود و رحمتي است(20)
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا۟ السَّئَِّاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ سَوَآءً مَّحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ(21)
آيا كساني كه مرتكب كارهاي بد شده اند پنداشته اند كه آنان را مانند كساني قرار مي دهيم كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند [به طوري كه] زندگي آنها و مرگشان يكسان باشد چه بد داوري مي كنند(21)
وَخَلَقَ اللَّهُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَلِتُجْزَيٰ كُلُّ نَفْسٍۭ بِمَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(22)
و خدا آسمانها و زمين را به حق آفريده است و تا هر كسي به [موجب] آنچه به دست آورده پاداش يابد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت(22)
أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَيٰهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَيٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَيٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَيٰ بَصَرِهِ غِشَٰوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنۢ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(23)
پس آيا ديدي كسي را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است آيا پس از خدا چه كسي او را هدايت خواهد كرد آيا پند نمي گيريد(23)
وَقَالُوا۟ مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَآ إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ(24)
و گفتند غير از زندگاني دنياي ما [چيز ديگري] نيست مي ميريم و زنده مي شويم و ما را جز طبيعت هلاك نمي كند و[لي] به اين [مطلب] هيچ دانشي ندارند [و] جز [طريق] گمان نمي سپرند(24)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
5th December 2013, 06:47 AM
(آیه 10)
این آیه «عذاب مهین» را چنین شرح مىدهد: «پشت سرشان دوزخ است» (مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ).
تعبیر به پشت سر، با این که دوزخ جلو آنها قرار دارد، و در آینده به آن مىرسند، ممکن است از این نظر باشد که آنها اقبال به دنیا کرده، و آخرت و عذاب الهى را نادیده گرفته و پشت سر انداختهاند.
و به هر حال در دنباله آیه مىافزاید: اگر آنها گمان مىکنند اموال سرشار، و بتها و خدایان ساختگیشان، گرهى از کار آنها مىگشاید سخت در اشتباهند، چرا که «هرگز آنچه را به دست آوردند آنها را (از عذاب الهى) نجات نمىبخشد و نه اولیائى که غیر از خدا براى خود برگزیدند» مایه نجاتشان خواهند بود (وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ).
و چون هیچ راه فرار و نجاتى نیست باید در آتش قهر و غضب الهى بمانند «و عذاب بزرگى براى آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ).
آنها آیات الهى را کوچک شمردند، خداوند عذاب آنها را بزرگ مىکند، آنها بزرگى فروختند خدا نیز عذاب عظیم به آنها مىدهد.
(آیه 11)
به دنبال بحثهائى که در باره عظمت آیات الهى در آیههاى گذشته آمده در اینجا همین معنى را تعقیب کرده، مىگوید: «این (قرآن) مایه هدایت است» (هذا هُدىً).
حق را از باطل جدا مىسازد، صحنه زندگى انسان را روشن مىکند، و دست رهروان راه حق را گرفته به سر منزل مقصود مىرساند.
«و کسانى که به آیات پروردگارشان کافر شدند عذابى سخت و دردناک دارند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ).
(آیه 12)
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار! سپس رشته سخن را به بحث توحید که در آیات نخستین این سوره مطرح شده مىکشاند و درسهاى مؤثرى از توحید و خداشناسى به مشرکان مىدهد.
گاه در عواطف آنها چنگ زده، مىگوید: «خداوند همان کسى است که دریا را براى شما مسخّر کرد تا کشتیها به فرمانش در آن حرکت کنند، و بتوانید از فضل او بهره گیرید و شاید شکر نعمتهایش را به جا آورید» (اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
(آیه 13)
بعد از بیان نعمت کشتیها که تماس نزدیکى با زندگى روز مره انسانها دارد به مسأله تسخیر سایر موجودات بطور کلى پرداخته، مىگوید: «و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است همه را از ناحیه خودش مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ).
با توجه به این که همه مواهب از ناحیه اوست و خالق و مدبر و پروردگار همه، ذات پاک او مىباشد پس چرا انسان به سراغ غیر او رود؟ و سر بر آستان مخلوقات ضعیف بگذارد؟ و از معرفت منعم حقیقى غافل بماند؟
لذا در پایان آیه مىافزاید: «در این، نشانههاى مهمى است براى کسانى که تفکر و اندیشه مىکنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
در آیه قبل از عواطف انسانها استفاده مىشد، و در اینجا از عقول و اندیشههاى آنها، چه خداى مهربانى که با هر زبان ممکن با بندگانش سخن مىگوید، گاه با زبان دل، و گاه با زبان فکر، و هدف در همه اینها یک چیز بیش نیست، و آن بیدارى انسانهاى غافل و به حرکت در آوردن آنها در سیر الى اللّه است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/321
soham 313
5th December 2013, 06:49 AM
(آیه 14)
سپس به ذکر یک دستور اخلاقى در برخورد با کفار مىپردازد تا بحثهاى منطقى سابق را به این وسیله تکمیل کند روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىفرماید: «به مؤمنان بگو: کسانى را که امید به ایام اللّه (روز رستاخیز) ندارند مورد عفو قرار دهند، و نسبت به آنها سخت نگیرند» (قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ).
ممکن است آنها بر اثر دور بودن از مبادى ایمان و تربیت الهى برخوردهاى خشن و نامطلوب، و تعبیرات زشت و زنندهاى داشته باشند، شما باید با بزرگوارى و سعه صدر با این گونه اشخاص برخورد کنید، مبادا بر لجاجت خود بیفزایند، و فاصله آنها از حق بیشتر شود.
ولى براى این که این گونه افراد از این بزرگوارى و عفو و گذشت سوء استفاده نکنند در پایان آیه مىافزاید: «این به خاطر آن است که (خداوند در آن روز) هر قومى را به اعمالى که انجام مىدادند جزا دهد» (لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ).
(آیه 15)
مىفرماید: «کسى که عمل صالحى به جا آورد به سود خود به جا آورده است، و کسى که کار بدى انجام دهد به زیان خود اوست، سپس همه شما به سوى پروردگارتان بازگردانده مىشوید» و نتیجه اعمال خود را مىیابید (مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ).
این تعبیر که در آیات قرآن کرارا و با عبارات مختلف آمده است پاسخى است به آنها که مىگویند اطاعت و عصیان ما براى خدا چه سود و زیانى دارد؟
و این چه اصرارى است که در زمینه اطاعت و نهى از معصیت او مىشود؟! این آیات مىگوید: همه اینها سود و زیانش متوجه خود شماست، این شما هستید که در پرتو اعمال صالح تکامل مىیابید، و این شما هستید که بر اثر جرم و گناه سقوط کرده در پرتگاه غضب و بعد از رحمت او گرفتار لعنت ابدى مىشوید.
(آیه 16)
این همه موهبت به بنى اسرائیل دادیم ولى ...! در تعقیب بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون انواع نعمتهاى خداوند و شکرگزارى و عمل صالح آمده، در اینجا نمونهاى از زندگى اقوام بعضى اقوام پیشین را که مشمول نعمتهاى خداوند شدند اما کفران کردند شرح مىدهد.
مىفرماید: «ما به بنى اسرائیل کتاب آسمانى و حکومت و نبوّت دادیم، و از روزیهاى پاکیزه به آنها عطا کردیم، و آنان را بر جهانیان (هم عصر خود) برترى بخشیدیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ).
در این آیه مجموعا پنج موهبت را که خداوند به بنى اسرائیل عطا کرده، بیان مىکند.
نخست مسأله کتاب آسمانى یعنى «تورات» است، که مبیّن معارف دینى و حلال و حرام و طرق هدایت و سعادت بود.
دوم مقام حکومت و قضاوت.
سومین نعمت الهى بر آنها مقام «نبوت» بود که خداوند انبیاى بسیارى را از آنها برگزید.
در روایتى آمده است: «عدد انبیاى بنى اسرائیل بالغ بر هزار نفر مىشد» و در روایت دیگرى انبیاى بنى اسرائیل چهار هزار نفر ذکر شده است.
چهارمین موهبت مواهب مادى و روزیهاى پاکیزه است.
و پنجمین موهبت، برترى و قدرت بلا منازع آنها بود.
(آیه 17)
در این آیه به ششمین موهبت بزرگى که خدا به این قوم حق نشناس داد اشاره کرده، مىگوید: «و ما دلائل روشنى (از امر نبوت و شریعت) در اختیار آنها گذاردیم» (وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ).
با وجود این مواهب بزرگ و دلائل بیّن و روشن جایى براى اختلاف وجود نداشت، ولى این کفران کنندگان به زودى دست به اختلاف زدند.
چنانکه قرآن در دنباله همین آیه مىگوید: «پس آنها اختلاف نکردند مگر بعد از آنکه علم و آگاهى به سراغشان آمد و سر چشمه این اختلاف همان حب ریاست و برترى جوئى بود» (فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ).
قرآن در پایان آیه آنها را با این عبارت هشدار مىدهد: «پروردگار تو روز قیامت در میان آنها در باره آنچه اختلاف نمودند داورى مىکند» (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
و به این ترتیب با کفران نعمت و ایجاد اختلاف هم عظمت و قدرت خود را در دنیا از دست دادند و هم مجازات آخرت را براى خود خریدند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/322
soham 313
5th December 2013, 06:51 AM
(آیه 18)
بعد از بیان مواهبى که خداوند به بنى اسرائیل داده بود و کفران کردند، سخن از موهبت عظیمى به میان مىآورد که به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله و مسلمین ارزانى داشت، مىفرماید: «سپس ما تو را بر شریعت و مسیرى به سوى آیین حق قرار دادیم» (ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى شَرِیعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ).
و از آنجا که این مسیر، مسیر نجات و پیروزى است به دنبال آن به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد «پس از آن پیروى کن» (فَاتَّبِعْها).
و نیز از آنجا که نقطه مقابل آن چیزى جز پیروى از هوى و هوس جاهلان نیست، در آخر آیه مىافزاید: «و از هوى و هوسهاى کسانى که آگاهى ندارند پیروى مکن» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 19)
این آیه در حقیقت علتى است براى نهى از تسلیم شدن در برابر پیشنهاد مشرکان مىگوید: «آنها هرگز نمىتوانند تو را در برابر خداوند بىنیاز کنند» و از عذابش برهانند (إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً).
هر گاه از آئین باطل آنها پیروى کنى و عذاب الهى دامان تو را بگیرد هرگز نمىتوانند به کمک تو بشتابند، گرچه روى سخن در این آیات به پیامبر است ولى منظور همه مؤمنان مىباشند.
سپس مىافزاید: «و ظالمان یار و یاور (و دوست و ولىّ) یکدیگرند» (وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ).
همه از یک قماشند و در یک مسیر و سر و ته یک کرباس و همگى ضعیف و ناتوانند! اما گمان نکن که تو و افراد با ایمان که اکنون در اقلیت هستید یار و یاورى ندارید «خداوند یار و یاور پرهیزکاران است» (وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ).
درست است آنها ظاهرا جمعیتى عظیم و قدرت و ثروت قابل ملاحظهاى دارند ولى در برابر قدرت بىانتهاى حق ذرّه ناچیزى بیش نیستند.
(آیه 20)
در این آیه به عنوان تأکید بر آنچه گذشت و دعوت به پیروى از این آیین الهى مىگوید: «این قرآن و شریعت وسیله بینائیها براى مردم و مایه هدایت و رحمت براى گروهى است که اهل یقین هستند» (هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ).
این تعبیر زیبائى است که از عظمت و تأثیر و عمق این کتاب آسمانى حکایت مىکند براى آنها که رهرو راهند و جستجوگر حق.
(آیه 21)
حیات و مرگ این دو گروه یکسان نیست! در تعقیب آیات گذشته که سخن از دو گروه «مؤمنان» و «کافران»، یا «پرهیزکاران» و «مجرمان» در میان بود در این آیه این دو را در یک مقایسه اصولى در برابر هم قرار داده، مىگوید: «آیا کسانى که مرتکب سیئات شدند گمان کردند آنها را همچون کسانى قرار مىدهیم که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند که حیات و مرگشان یکسان باشد»؟! (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ). «چه بد داورى مىکنند»! (ساءَ ما یَحْکُمُونَ).
آیه مىگوید: این یک پندار غلط است که تصور کنند ایمان و عمل صالح، یا کفر و گناه، تأثیرى در زندگى انسان نمىگذارد، چنین نیست زندگى و مرگ این دو گروه کاملا با هم متفاوت است.
(آیه 22)
این آیه در حقیقت تفسیر و تعلیلى است براى آیه قبل، مىفرماید: «و خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده است» (وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
«و هدف آن است که هر کس در برابر اعمالى که انجام داده است جزا داده شود، و به آنها ظلم و ستمى نخواهد شد» (وَ لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ).
سراسر عالم نشان مىدهد که آفریننده این جهان آن را بر محور حق قرار داده، و در همه جا حق و عدالت حاکم است.
با این حال چگونه ممکن است مؤمنان صالح العمل و مجرمان بىایمان را یکسان قرار دهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/322
soham 313
5th December 2013, 06:53 AM
(آیه 23)
این آیه نیز توضیح و تعلیل دیگرى است براى عدم مساوات کافران و مؤمنان، مىفرماید: «آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرارداده»؟! (أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).
و فرمان خدا را رها کرده، و به دنبال خواست دل و هواى نفس افتاد و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد.
«و خداوند او را با آگاهى (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته» (وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ).
«و بر گوش و قلبش مهر زده، و بر چشمش پردهاى افکنده است» تا در وادى ضلالت همواره سرگردان بماند (وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً).
«با این حال چه کسى مىتواند غیر از خدا او را هدایت کند» (فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ).
«آیا متذکر نمىشوید»؟ (أَ فَلا تَذَکَّرُونَ). و تفاوت چنین کسى را با آنها که در پرتو نور حق راه خود را یافتهاند نمىفهمید؟
راستى چه بت خطرناکى است هوى پرستى که تمام درهاى رحمت و طرق نجات را به روى انسان مىبندد، و چه گویا و پرمعنى است حدیثى که از پیغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و اله نقل شده: «هرگز در زیر آسمان معبودى مبغوضتر نزد خدا از هواى نفس، پرستش نشده است»! چرا که بتهاى معمولى موجوداتى بىخاصیتند، ولى بت هوى و هوس اغوا کننده، و سوق دهنده به سوى انواع گناه و انحراف است.
(آیه 24)
عقاید دهریین: در اینجا بحث دیگرى پیرامون منکران توحید است، منتها تنها از گروه خاصى از آنها یعنى «دهریین» نام مىبرد که مطلقا وجود صانع حکیم را در عالم هستى انکار مىکردند، در حالى که اکثر مشرکان ظاهرا به خدا ایمان داشتند و بتها را شفیعان درگاه او مىدانستند.
مىفرماید: «و آنها گفتند چیزى جز همین زندگى ما در دنیا در کار نیست، گروهى از ما مىمیرند و گروهى زنده مىشوند» و جاى آنها را مىگیرند، و نسل بشر همچنان تداوم مىیابد (وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا).
«و چیزى جز دهر و گذشت روزگار ما را هلاک نمىکند» (وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ).
جمله نخست ناظر به انکار معاد است و جمله بعد ناظر به انکار مبدأ.
قرآن مجید در پاسخ این بیهوده گویان جمله کوتاه و پرمحتوائى بیان کرده که در موارد دیگرى از قرآن نیز به چشم مىخورد، مىفرماید: «آنها به این سخن (که مىگویند معادى نیست و مبدأ جهان نیز دهر است) یقین ندارند، بلکه تنها گمان بىپایهاى دارند» (وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/323
soham 313
7th December 2013, 09:35 AM
[golrooz] صفحه ی 297 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 37 از سوره ی جاثیه و آیات 1 تا 3 از سوره ی احقاف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍ مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّآ أَن قَالُوا۟ ائْتُوا۟ بَِٔابَآئِنَآ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(25)
و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود دليلشان همواره جز اين نيست كه مي گويند اگر راست مي گوييد پدران ما را [حاضر] آوريد(25)
قُلِ اللَّهُ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يَجْمَعُكُمْ إِلَيٰ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(26)
بگو خدا[ست كه] شما را زندگي مي بخشد سپس مي ميراند آنگاه شما را به سوي روز رستاخيز كه ترديدي در آن نيست گرد مي آورد ولي بيشتر مردم [اين را] نمي دانند(26)
وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ(27)
و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست و روزي كه رستاخيز بر پا شود آن روز است كه باطل انديشان زيان خواهند ديد(27)
وَتَرَيٰ كُلَّ أُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَيٰٓ إِلَيٰ كِتَٰبِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(28)
و هر امتي را به زانو در آمده مي بيني هر امتي به سوي كارنامه خود فراخوانده مي شود [و بديشان مي گويند] آنچه را مي كرديد امروز پاداش مي يابيد(28)
هَٰذَا كِتَٰبُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(29)
اين است كتاب ما كه عليه شما به حق سخن مي گويد ما از آنچه مي كرديد نسخه بر مي داشتيم(29)
فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ(30)
و اما كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند پس پروردگارشان آنان را در جوار رحمت خويش داخل مي گرداند اين همان كاميابي آشكار است(30)
وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَفَلَمْ تَكُنْ ءَايَٰتِي تُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَكُنتُمْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ(31)
و اما كساني كه كافر شدند [بدانها مي گويند] پس مگر آيات من بر شما خوانده نمي شد و[لي] تكبر نموديد و مردمي بدكار بوديد(31)
وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ(32)
و چون گفته شد وعده خدا راست است و شكي در رستاخيز نيست گفتيد ما نمي دانيم رستاخيز چيست جز گمان نمي ورزيم و ما يقين نداريم(32)
وَبَدَا لَهُمْ سَئَِّاتُ مَا عَمِلُوا۟ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(33)
و [حقيقت] بديهايي كه كرده اند بر آنان پديدار مي شود و آنچه را كه بدان ريشخند مي كردند آنان را فرو مي گيرد(33)
وَقِيلَ الْيَوْمَ نَنسَيٰكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَآءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَا وَمَأْوَيٰكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّٰصِرِينَ(34)
و گفته شود همان گونه كه ديدار امروزتان را فراموش كرديد امروز شما را فراموش خواهيم كرد و جايگاهتان در آتش است و براي شما ياوراني نخواهد بود(34)
ذَٰلِكُم بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ ءَايَٰتِ اللَّهِ هُزُوًا وَغَرَّتْكُمُ الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لَا يُخْرَجُونَ مِنْهَا وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ(35)
اين بدان سبب است كه شما آيات خدا را به ريشخند گرفتيد و زندگي دنيا فريبتان داد پس امروز نه از اين [آتش] بيرون آورده مي شوند و نه عذرشان پذيرفته مي گردد(35)
فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّمَٰوَٰتِ وَرَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(36)
س سپاس از آن خداست پروردگار آسمانها و پروردگار زمين پروردگار جهانيان(36)
وَلَهُ الْكِبْرِيَآءُ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(37)
و در آسمانها و زمين بزرگي از آن اوست و اوست شكست ناپذير سنجيده كار(37)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حمٓ(1)
حاء ميم(1)
تَنزِيلُ الْكِتَٰبِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ(2)
فرو فرستادن اين كتاب از جانب خداي ارجمند حكيم است(2)
مَا خَلَقْنَا السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّي وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ عَمَّآ أُنذِرُوا۟ مُعْرِضُونَ(3)
[ما] آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و [تا] زماني معين نيافريديم و كساني كه كافر شده اند از آنچه هشدار داده شده اند رويگردانند(3)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
7th December 2013, 09:37 AM
(آیه 25)
در این آیه به یکى از بهانه جوئیهاى بىاساس این گروه در مورد معاد اشاره کرده، مىگوید: «و هنگامى که آیات بینات و آشکار ما بر آنها خوانده مىشود تنها دلیلى که در برابر آن دارند این است که مىگویند: اگر راست مىگوئید، پدران ما را زنده کنید و بیاورید» تا بر صدق گفتار شما گواهى دهند (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
آرى! این تنها دلیل آنها بود، دلیلى سست و واهى، چرا که خداوند قدرت خویش را بر احیاى مردگان از طرق مختلف به انسانها نشان داده است.
(آیه 26)
در آن دادگاه عدل همه به زانو در مىآیند! در اینجا پاسخ دیگرى به سخن دهریین که منکر مبدأ و معاد بودند داده، مىفرماید: «بگو: خداوند شما را زنده مىکند، سپس مىمیراند سپس (بار دیگر حیات مىبخشد و) براى حساب در روز قیامت، روزى که در آن شکّ و تردیدى نیست جمع آورى مىکند» (قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ).
آنها نه خدا را قبول داشتند و نه روز جزا را، و محتواى این آیه در حقیقت استدلال براى هر دو قسمت است، چرا که روى مسأله حیات نخستین تکیه شده، از سوى دیگر، کسى که قادر بر حیات نخستین است چگونه قادر بر اعاده آن نیست.
و از آنجا که بسیارى از مردم در این دلائل تأمل و دقت نمىکنند در پایان آیه مىافزاید: «ولى اکثر مردم نمىدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 27)
این آیه دلیل دیگرى بر مسأله معاد است که شبیه آن را در آیات دیگر قرآن خواندهایم، مىفرماید: «مالکیت و حاکمیت آسمانها و زمین از آن خداست» (وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
او که مالک و حاکم بر تمام پهنه عالم هستى است، مسلما قدرت بر احیاى مردگان را دارد، و چنین کارى در برابر قدرت او هرگز مشکل نیست.
او این جهان را مزرعهاى براى قیامت، و تجارتخانه پرسودى براى عالم پس از مرگ، قرار داده است، لذا در پایان آیه مىافزاید: «و آن روز که قیامت بر پا شود اهل باطل زیان مىبینند» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ).
حیات و عقل و هوش و مواهب زندگى سرمایههاى انسان است باطل گرایان آنها را با متاع زود گذرى که نسبت به آن هیچ ارزشمند نیست مبادله مىکنند، و روز رستاخیز که تنها قلب سلیم و ایمان و عمل صالح به کار مىآید زیانکار بودن خود را با چشم مشاهده مىکنند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/323
soham 313
7th December 2013, 09:38 AM
(آیه 28)
این آیه صحنه قیامت را به طرز بسیار گویائى ترسیم کرده، مىگوید: «در آن روز هرامتى را مىبینى (که از شدت ترس و وحشت) بر زانو نشسته» (وَ تَرى کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً).
سپس دومین صحنه از صحنههاى قیامت را به این صورت بیان مىکند که:
«هرامتى به سوى کتابش خوانده مىشود (و به آنها مىگویند:) امروز جزاى آنچه را انجام مىدادید به شما مىدهند» (کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
این کتاب همان نامه اعمالى است که تمام نیکیها و بدیها، زشتیها و زیبائیهاى گفتار و کردار انسانها در آن ثبت است.
تعبیر «کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا» نشان مىدهد که علاوه بر نامه اعمالى که براى هر انسانى جداگانه موجود است هر امتى نیز نامه اعمالى متعلق به جمع و گروه خود دارد.
(آیه 29)
بار دیگر از سوى خداوند به آنها خطاب مىشود و به عنوان تأکید مىگوید: «این کتاب ما است که به حق با شما سخن مىگوید» و اعمال شما را بازگو مىکند! (هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ).
آن روز که شما هر چه مىخواستید انجام مىدادید هرگز باور نمىکردید که اعمالتان در جایى ثبت شود، ولى «ما آنچه را انجام مىدادید مىنوشتیم» (إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 30)
در این آیه مرحله نهائى دادرسى قیامت را بیان مىکند، آنجا که هرگروهى به نتیجه اعمال خود مىرسند.
مىفرماید: «اما کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مىکند» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ).
و در پایان آیه مىفرماید: «این پیروزى آشکار است» (ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ).
(آیه 31)
در این آیه سرنوشت گروه دیگرى را که نقطه مقابل این گروهند یادآور شده، مىفرماید: «و اما کسانى که کافر شدند (به آنها گفته مىشود) مگر آیات من بر شما خوانده نمىشد و شما استکبار مىکردید (و تسلیم حق نمىشدید) و قومى مجرم و گناهکار بودید» (وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ).
قابل توجه این که در این آیه تنها سخن از کفر است، و اما اعمال سوء به عنوان یک عامل دخول به عذاب الهى ذکر نشده، این به خاطر آن است که مسأله کفر به تنهایى موجب عذاب است.
(آیه 32)
آن روز که اعمال سوء انسان آشکار مىشود! این آیه توضیحى است بر مسأله استکبار کافران در برابر آیات الهى و دعوت انبیا که در آیه قبل به صورت اجمالى بیان شده بود، مىفرماید: «هنگامى که گفته مىشد وعده الهى حق است و در قیامت هیچ شکّى نیست شما مىگفتید: ما نمىدانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در این باره داریم و به هیچ وجه یقین نداریم» (وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فِیها قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/323
soham 313
7th December 2013, 09:40 AM
(آیه 33)
این آیه از مجازات و کیفر آنها سخن مىگوید، کیفرى که شباهت با مجازاتهاى قراردادى دنیاى ما ندارد، مىفرماید: «در آنجا سیّئات اعمالشان براى آنها آشکار مىشود» (وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا).
زشتیها و بدیها تجسّم مىیابند، جان مىگیرند، و در برابر آنها آشکار مىشوند، و همدم و همنشین آنها هستند و دائما آزارشان مىدهند! «و سر انجام آنچه را استهزا مىکردند آنها را فرا مىگیرد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
(آیه 34)
و از همه دردناکتر این که از سوى خداوند رحمن و رحیم به آنها خطاب مىگردد: «و گفته مىشود: امروز شما را فراموش مىکنیم همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید»! (وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا).
در دنباله آیه مىافزاید: به آنها گفته مىشود: «و جایگاه شما دوزخ است»! (وَ مَأْواکُمُ النَّارُ).
و اگر گمان مىکنید کسى به یارى شما مىشتابد قاطعانه به شما مىگوئیم «هیچ یار و یاورى براى شما نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
(آیه 35)
اما چرا و به چه دلیل شما گرفتار چنین سرنوشتى شدید؟ «این به خاطر آن است که آیات خدا را به سخریه گرفتید و زندگى دنیا شما را مغرور کرد» (ذلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا).
و در پایان آیه بار دیگر آنچه را که در آیه قبل آمده بود به تعبیر دیگرى تکرار و تأکید کرده، مىگوید: «پس امروز آنها از آتش دوزخ خارج نمىشوند، و هیچ گونه عذرى از آنها پذیرفته نیست» (فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
در آنجا سخن از مأوى و جایگاه ثابت آنها بود و در اینجا سخن از عدم خروج آنها از دوزخ است، در آنجا مىفرمود یاورى ندارند، و در اینجا مىگوید عذرى از آنها از دوزخ است، در آنجا مىفرمود یاورى ندارند، و در اینجا مىگوید عذرى از آنها پذیرفته نمىشود، و در نتیجه راه نجاتى براى آنها نیست.
(آیه 36)
در پایان این سوره براى تکمیل بحث توحید و معاد که بیشترین مباحث این سوره را در بر مىگرفت، ضمن دو آیه وحدت ربوبیت و عظمت خداوند و قدرت و حکمت او را بیان کرده و پنج وصف از صفات خدا را منعکس مىسازد، نخست مىگوید: «پس تمام حمد و ستایش مخصوص خداست» (فَلِلَّهِ الْحَمْدُ).
چرا که او «پروردگار همه آسمانها، و پروردگار زمین، و پروردگار همه جهانیان است» (رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 37)
بعد از توصیف ذات پاک او به مقام «حمد» و «ربوبیت» در سومین توصیف مىافزاید: «و براى اوست کبریا و عظمت و علوّ و رفعت در آسمانها و زمین» (وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). چرا که آثار عظمتش در پهنه آسمان و سراسر زمین و تمام جهان آشکار است.
و بالاخره در چهارمین و پنجمین توصیف مىگوید: «او قادر شکست ناپذیر و حکیم على الاطلاق است» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
به این ترتیب سوره جاثیه که با توصیف خداوند به «عزیز و حکیم» آغاز شده با همین اوصاف پایان مىیابد، و سراسر محتواى آن نیز گواه بر عزّت و حکمت بىپایان اوست.
«پایان سوره جاثیه»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/324
soham 313
7th December 2013, 09:41 AM
سوره احقاف [46]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 35 آیه است
محتواى سوره:
این سوره اهداف زیر را تعقیب مىکند:
1- بیان عظمت قرآن.
2- مبارزه قاطع بر ضد هرگونه شرک و بت پرستى.
3- توجیه مردم در مسأله معاد و دادگاه عدل پروردگار.
4- ضمنا به عنوان هشدار به مشرکان و مجرمان گوشهاى از داستان قوم عاد را که ساکن سرزمین «احقاف» بودند بیان مىدارد- نام سوره نیز از همین جا گرفته شده است.
5- اشاره به گسترش و عمومیت دعوت پیامبر اسلام، تا آنجا که غیر از انسانها یعنى طایفه جن را نیز شامل مىشود.
6- تشویق مؤمنان و انذار کافران و ایجاد مبادى خوف و رجاء.
7- دعوت پیامبر اسلام به صبر و استقامت.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هر کس سوره احقاف را هر شب، یا هر جمعه، بخواند خداوند وحشت دنیا را از او بر مىدارد، و از وحشت روز قیامت نیز در امان مىدارد».
بدیهى است این گونه حسنات و درجات تنها به خاطر تلاوت الفاظ نیست بلکه تلاوتى است سازنده و بیدارگر در مسیر ایمان و تقوا، و محتواى سوره احقاف به راستى چنین اثرى را دارد، اگر انسان طالب حقیقت و آماده عمل باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/324
soham 313
7th December 2013, 09:43 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
آفرینش این جهان بر اساس حق است: این سوره آخرین سوره از سورههاى هفتگانه «حم» است که مجموعا «حوامیم» نام دارد. و در آیه اول این سوره نیز به حروف مقطعه «حا- میم» (حم). برخورد مىکنیم.
در تفسیر این حروف همین قدر مىگوئیم که این آیات تکان دهنده و حرکت آفرین و پرمحتواى قرآن از حروف ساده الفبا، از «حا و میم» و مانند آن، ترکیب یافته، و در عظمت خداوند همین بس که چنان ترکیب عظیمى را از چنین مفردات سادهاى به وجود آورده.
(آیه 2)
و شاید به همین جهت بلا فاصله مىافزاید: «این کتاب از سوى خداوند عزیز و حکیم (قادر و توانا) نازل شده است» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).
این همان تعبیرى است که در آغاز سه سوره از سورههاى «حم» مؤمن- جاثیه و احقاف، آمده است.
مسلم است قدرتى شکست ناپذیر و حکمتى بى کران لازم است تا چنین کتابى را نازل کند.
(آیه 3)
سپس از کتاب «تدوین» به کتاب «تکوین» پرداخته، و از عظمت و حقانیت آسمانها و زمین سخن مىگوید، مىفرماید: «ما آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو است جز به حق براى سر آمد معینى نیافریدیم» که با فرار رسیدن آن دنیا فانى مىشود (ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى).
نه در کتاب آسمانیش کلمهاى بر خلاف حق است، و نه در مجموعه عالم خلقتش چیزى ناموزون و مخالف حق یافت مىشود.
اما با این که قرآن حق است، و آفرینش جهان نیز حق «کافران لجوج از آنچه انذار شدهاند روى گردانند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ).
از یک سو آیات قرآن پىدرپى آنها را انذار و بیم مىدهد که دادگاه بزرگى در پیش دارید، و از سوى دیگر جهان آفرینش با نظامات خاص خود نیز هشدار مىدهد که حسابى در کار است، اما این غافلان بىخبر نه به این توجهى مىکنند، و نه به آن.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/324
soham 313
7th December 2013, 09:45 AM
[golrooz] صفحه ی 298 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 15 از سوره ی احقاف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أَرَءَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا۟ مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَٰوَٰتِ ائْتُونِي بِكِتَٰبٍ مِّن قَبْلِ هَٰذَآ أَوْ أَثَٰرَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(4)
بگو به من خبر دهيد آنچه را به جاي خدا فرا مي خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزي از زمين [را] آفريده يا [مگر] آنان را در [كار] آسمانها مشاركتي است اگر راست مي گوييد كتابي پيش از اين [قرآن] يا بازمانده اي از دانش نزد من آوريد(4)
وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَيٰ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ وَهُمْ عَن دُعَآئِهِمْ غَٰفِلُونَ(5)
و كيست گمراه تر از آن كس كه به جاي خدا كسي را مي خواند كه تا روز قيامت او را پاسخ نمي دهد و آنها از دعايشان بي خبرند(5)
وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا۟ لَهُمْ أَعْدَآءً وَكَانُوا۟ بِعِبَادَتِهِمْ كَٰفِرِينَ(6)
و چون مردم محشور گردند دشمنان آنان باشند و به عبادتشان انكار ورزند(6)
وَإِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلْحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمْ هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(7)
و چون آيات روشن ما بر ايشان خوانده شود آنان كه چون حقيقت به سويشان آمد منكر آن شدند گفتند اين سحري آشكار است(7)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيٰهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلَا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَئًْا هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَيٰ بِهِ شَهِيدًۢا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(8)
يا مي گويند اين [كتاب] را بربافته است بگو اگر آن را بربافته باشم در برابر خدا اختيار چيزي براي من نداريد او آگاه تر است به آنچه [با طعنه] در آن فرو مي رويد گواه بودن او ميان من و شما بس است و اوست آمرزنده مهربان(8)
قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَآ أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَيٰٓ إِلَيَّ وَمَآ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(9)
بگو من از [ميان] پيامبران نودرآمدي نبودم و نمي دانم با من و با شما چه معامله اي خواهد شد جز آنچه را كه به من وحي مي شود پيروي نمي كنم و من جز هشداردهنده اي آشكار [بيش] نيستم(9)
قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَكَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنۢ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ عَلَيٰ مِثْلِهِ فََٔامَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(10)
بگو به من خبر دهيد اگر اين [قرآن] از نزد خدا باشد و شما بدان كافر شده باشيد و شاهدي از فرزندان اسرائيل به مشابهت آن [با تورات] گواهي داده و ايمان آورده باشد و شما تكبر نموده باشيد [آيا باز هم شما ستمكار نيستيد] البته خدا قوم ستمگر را هدايت نمي كند(10)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَوْ كَانَ خَيْرًا مَّا سَبَقُونَآ إِلَيْهِ وَإِذْ لَمْ يَهْتَدُوا۟ بِهِ فَسَيَقُولُونَ هَٰذَآ إِفْكٌ قَدِيمٌ(11)
و كساني كه كافر شدند به آنان كه گرويده اند گفتند اگر [اين دين] خوب بود بر ما بدان پيشي نمي گرفتند و چون بدان هدايت نيافته اند به زودي خواهند گفت اين دروغي كهنه است(11)
وَمِن قَبْلِهِ كِتَٰبُ مُوسَيٰٓ إِمَامًا وَرَحْمَةً وَهَٰذَا كِتَٰبٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِيًّا لِّيُنذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ وَبُشْرَيٰ لِلْمُحْسِنِينَ(12)
و [حال آنكه] پيش از آن كتاب موسي راهبر و [مايه] رحمتي بود و اين [قرآن] كتابي است به زبان عربي كه تصديق كننده [آن] است تا كساني را كه ستم كرده اند هشدار دهد و براي نيكوكاران مژده اي باشد(12)
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا۟ رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَٰمُوا۟ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ(13)
محققا كساني كه گفتند پروردگار ما خداست سپس ايستادگي كردند بيمي بر آنان نيست و غمگين نخواهند شد(13)
أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ الْجَنَّةِ خَٰلِدِينَ فِيهَا جَزَآءًۢ بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(14)
ايشان اهل بهشتند كه به پاداش آنچه انجام مي دادند جاودانه در آن مي مانند(14)
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيْهِ إِحْسَٰنًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَٰلُهُ ثَلَٰثُونَ شَهْرًا حَتَّيٰٓ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِيٓ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِيٓ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَيٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَٰلِحًا تَرْضَيٰهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ(15)
و انسان را [نسبت] به پدر و مادرش به احسان سفارش كرديم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و باربرداشتن و از شيرگرفتن او سي ماه است تا آنگاه كه به رشد كامل خود برسد و به چهل سال برسد مي گويد پروردگارا بر دلم بيفكن تا نعمتي را كه به من و به پدر و مادرم ارزاني داشته اي سپاس گويم و كار شايسته اي انجام دهم كه آن را خوش داري و فرزندانم را برايم شايسته گردان در حقيقت من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان پذيرانم(15)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
7th December 2013, 09:49 AM
(آیه 4)
گمراهترین مردم! در آیات گذشته سخن از آفرینش آسمانها و زمین در میان بود که همه اینها از خداوند عزیز و حکیم است، و براى تکمیل این بحث روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىفرماید: «به آنان (مشرکان) بگو:
این معبودهایى را که غیر از خدا پرستش مىکنید به من نشان دهید چه چیزى از زمین را آفریدهاند»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
«یا شرکتى در آفرینش آسمانها (و مالکیت و تدبیر آنها) دارند»؟ (أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ).
هنگامى که شما قبول دارید بتها هیچ گونه دخالتى در آفرینش ندارند با این حال چگونه براى حل مشکلات یا جلب برکات دست به دامن این موجودات بىخاصیت و فاقد عقل و شعور مىزنید؟! و اگر فرضا مىگویید آنها شرکتى در امر خلقت و آفرینش داشتهاند «کتابى آسمانى پیش از این، یا اثر علمى از گذشتگان براى من بیاورید (که دلیل صدق گفتار شما باشد) اگر راست مىگوئید» (ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 5)
سپس براى بیان عمق گمراهى این مشرکان مىافزاید: «چه کسى گمراهتر است از آنها که موجوداتى غیر از خدا را پرستش مىکنند که اگر تا قیامت هم آنان را بخوانند پاسخشان نمىگویند»؟ (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ).
نه تنها پاسخ آنها را نمىدهند، اصلا سخنانشان را نمىشنوند «و از دعا و نداى آنها غافلند»! (وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/324
soham 313
7th December 2013, 09:51 AM
(آیه 6)
و از آن اسفبارتر این که: «هنگامى که مردم مشرک در قیامت محشور مىشوند معبودهاى آنها دشمنان آنها خواهند بود حتى عبادت آنها را انکار مىکنند»! (وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ).
معبودهایى که عقل دارند رسما به دشمنى بر مىخیزند، حضرت مسیح از عابدان خود بیزارى مىجوید، و فرشتگان نیز تبرى مىجویند، حتى شیاطین و جن نیز اظهار تنفر مىکنند، و آنها که بىعقل بودند خداوند حیات و عقل به آنها مىبخشد تا به سخن در آیند و مراتب دشمنى و نفرت خود را از این عابدان اظهار کنند.
(آیه 7)
بگو: من پیامبر نو ظهورى نیستم! قرآن همچنان از وضع مشرکان گفتگو مىکند، و به چگونگى برخورد آنها با آیات الهى اشاره کرده، مىگوید:
«و هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مىشود کافران در مورد حقى که به سوى آنها آمده است مىگویند: این سحر آشکار است» (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِینٌ).
آنها نفوذ سریع و عمیق و جاذبه عجیب قرآن را در اعماق دلها با یک تفسیر انحرافى به عنوان «سحر آشکار» مطرح مىکنند که خود اعتراف ضمنى روشنى است به تأثیر فوق العاده قرآن در قلوب انسانها! «حق» در آیه فوق اشاره به همان «آیات قرآن» است.
(آیه 8)
ولى آنها تنها به این تهمت قناعت نمىکنند «بلکه (پا را از آن فراتر نهاده، با صراحت) مىگویند: این آیات را بر خدا افترا بسته» (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در اینجا خداوند به پیامبرش دستور مىدهد که با دلیل روشنى به آنها پاسخ گوید، مىفرماید: به آنها «بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (لازم است که مرا رسوا کند) و شما نمىتوانید در برابر خداوند از من دفاع کنید» (قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً).
چگونه ممکن است خداوند این «آیات بینات» و این معجزه جاودانى را بر دست دروغگویى ظاهر سازد؟! این از حکمت و لطف خداوند دور است.
سپس به عنوان تهدید مىافزاید: «اما خداوند بهتر از هر کس کارهایى را که شما در آن وارد مىشوید مىداند» و به موقع شما را سخت کیفر مىدهد (هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ).
و در جمله بعد به عنوان تأکید بیشتر توأم با برخوردى مؤدبانه مىافزاید:
«همین بس که خداوند گواه میان من و شما باشد» (کَفى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).
او صدق دعوت من، و تلاش و کوششهایم را در ابلاغ رسالت مىداند، و دروغ و افترا و کارشکنى شما را نیز مىبیند، و همین براى من و شما کافى است.
و براى این که راه بازگشت را نیز به آنها نشان دهد در پایان آیه مىافزاید: «او آمرزنده و مهربان است» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
توبه کاران را مىبخشد، و آنها را مشمول رحمت واسعه خود مىسازد.
(آیه 9)
در این آیه مىافزاید: «بگو: من پیامبر نو ظهورى نیستم» که با سایر پیامبران متفاوت باشم (قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ).
«و نمىدانم با من و شما چه خواهد شد»؟ (وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ).
«من تنها از آنچه بر من وحى مىشود پیروى مىکنم» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ).
«و من جز بیم دهنده آشکارى نیستم» (وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
(آیه 10)
در این آیه براى تکمیل آنچه در آیات قبل آمده مىافزاید: «بگو:
به من خبر دهید اگر این قرآن از سوى خدا باشد و شما به آن کافر شوید، در حالى که شاهدى از بنى اسرائیل بر آن شهادت دهد، و او ایمان بیاورد و شما تکبر کنید و تسلیم نشوید (چه کسى از شما گمراهتر خواهد بود؟!) مسلما خداوند قوم ظالم را هدایت نمىکند» (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
این شاهد بنى اسرائیلى دانشمند معروف یهود «عبد اللّه بن سلام» بود که در مدینه ایمان آورد و به مسلمین پیوست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/325
soham 313
7th December 2013, 09:55 AM
(آیه 11)
شأن نزول:
هنگامى که اسلام از طرف قشرهاى فقیر و بادیه نشین و تهیدست بسرعت مورد استقبال قرار گرفت چرا که هم منافع نامشروعى نداشتند که به خطر بیفتد، و هم مغز آنها از باد غرور انباشته نبود، و هم قلبهائى پاکتر از قشر مرفّه و عیّاش و هوسباز داشتند.
مغروران مستکبر گفتند: این چه آئینى است که پیروانش انبوهى بادیه نشین فقیر و تهیدست و کنیزان و بردگانند؟ اگر مکتب معقولى بود هرگز نباید افراد سطح پائین و منحط اجتماع از آن استقبال کنند اما ما که در سطح بالا قرار داریم و چشم و چراغ جامعه هستیم عقب بمانیم! این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و به آنها پاسخ داد.
تفسیر:
شرط پیروزى، ایمان و استقامت است- قرآن همچنان اعمال و گفتار کافران و انحرافات آنها را مورد بحث و بررسى و نکوهش قرار مىدهد، نخست به این گفتار غرور آمیز و دور از منطق آنها اشاره کرده، مىگوید: «کافران در باره مؤمنان چنین گفتند: اگر ایمان و اسلام چیز خوبى بود هرگز آنها بر ما پیشى نمىگرفتند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ).
اینها یک مشت افراد فقیر و بىسر و پا، روستائى و برده و کم معرفتند! چگونه ممکن است آنها حق را بفهمند و به آن اقبال کنند، ولى ما چشم و چراغهاى این جامعه از آن غافل و بىخبر بمانیم؟! لذا در پایان آیه با این تعبیر لطیف به آنها پاسخ داده، مىگوید: «چون خود آنها به وسیله قرآن هدایت نشدند به زودى مىگویند: این یک دروغ قدیمى است»! (وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ).
یعنى آنها نخواسته اند به وسیله قرآن هدایت شوند، نه این که هدایت قرآن کمبودى داشت.
(آیه 12)
سپس به دلیل دیگرى براى اثبات حقانیت قرآن و نفى تهمت مشرکان که مىگفتند: این یک دروغ قدیمى است پرداخته، مىگوید: از نشانههاى صدق این کتاب بزرگ این است که: «پیش از آن، کتاب موسى که پیشوا و رحمت بود (نشانههاى آن را بیان کرده) و این کتاب هماهنگ با نشانههاى تورات است» (وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ).
با این حال چگونه مىگوئید این یک دروغ قدیمى است؟! و به دنبال آن مىافزاید: این در حالى است که این کتاب آسمانى «به زبان عربى و فصیح و گویاست» که همگان از آن بهرهمند شوند (لِساناً عَرَبِیًّا).
و در پایان آیه هدف نهائى از نزول قرآن را در دو جمله کوتاه به این صورت شرح مىدهد: «هدف این بوده که ظالمان را انذار و نیکو کاران را بشارت دهد» (لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِینَ).
(آیه 13)
این آیه در حقیقت تفسیرى است براى «محسنین» (نیکو کاران) که در آیه قبل آمده بود، مىفرماید: «کسانى که گفتند: پروردگار ما اللّه است، سپس استقامت کردند، نه ترسى براى آنهاست و نه اندوهگین مىشوند» (إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
بنابر این «محسنین» کسانى هستند که از نظر اعتقادى در خط توحید، و از نظر عمل در خط استقامت و صبرند.
(آیه 14)
و در این آیه مهمترین بشارت را به موحدان نیکو کار مىدهد و مىفرماید: «آنها اهل بهشتند و جاودانه در آن مىمانند» (أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها).
«این به پاداش اعمالى است که انجام مىدادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/325
soham 313
7th December 2013, 09:58 AM
(آیه 15)
اى انسان! به مادر و پدر نیکى کن این آیه و آیات آینده در حقیقت توضیحى است در باره دو گروه «ظالم» و «محسن» که در آیات قبل به سرنوشت آنها اجمالا اشاره شده است.
نخست به وضع «نیکو کاران» پرداخته، و از مسأله نیکى به پدر و مادر و شکر زحمات آنها که مقدمهاى است براى شکر پروردگار شروع کرده، مىفرماید: «ما انسان را توصیه کردیم که در باره پدر و مادرش نیکى کند» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً).
سپس به دلیل لزوم حق شناسى در برابر مادر پرداخته، مىگوید: «مادر، او را با اکراه و ناراحتى حمل مىکند، و با ناراحتى بر زمین مىگذارد، و دوران حمل و از شیر باز گرفتنش سى ماه است» (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً).
«مادر» در طول این سى ماه بزرگترین ایثار و فداکارى را در مورد فرزندش انجام مىدهد و اینکه قرآن در اینجا تنها از ناراحتیهاى مادر سخن به میان آورده و سخنى از پدر در میان نیست نه به خاطر عدم اهمیت آن است، چرا که پدر نیز در بسیارى از این مشکلات شریک مادر است، ولى چون مادر سهم بیشترى دارد بیشتر روى او تکیه شده است.
ضمنا از این تعبیر قرآنى مىتوان استفاده کرد که هر قدر از مقدار حمل کاسته شود باید بر مقدار دوران شیر خوارى افزود، به گونهاى که مجموعا سى ماه تمام را شامل گردد.
سپس مىافزاید: حیات انسان همچنان ادامه مىیابد «تا زمانى که به کمال قدرت نیروى جسمانى رسد، و به مرز چهل سالگى وارد شود» (حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً).
در حدیثى آمده است: «شیطان دستش را به صورت کسانى که به چهل سالگى برسند و از گناه توبه نکنند مىکشد و مىگوید پدرم فداى چهرهاى باد که هرگز رستگار نمىشود»! و در جبین این انسان نور رستگارى نیست!.
قرآن در دنباله این سخن مىافزاید: این انسان لایق و با ایمان هنگامى که به چهل سالگى رسید سه چیز را از خدا تقاضا مىکند: نخست «مىگوید: پروردگارا! به من الهام ده و توفیق بخش تا شکر نعمتى را که به من و پدر و مادرم ارزانى داشتى به جا آورم» (قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ).
در دومین تقاضا عرضه مىدارد: خداوندا! به من توفیق ده «تا عمل صالح به جا آورم، عملى که تو از آن خشنود باشى» (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ).
و بالاخره در سومین تقاضایش عرض مىکند: خداوندا! «صلاح و درستکارى را در فرزندان و دودمان من تداوم بخش» (وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی).
و در پایان آیه دو مطلب را اعلام مىدارد که هر کدام بیانگر یک برنامه عملى مؤثر است، مىگوید: پروردگارا! «من (در این سن و سال) به سوى تو باز مىگردم و توبه مىکنم» (إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ).
به مرحلهاى رسیدهام که باید خطوط زندگى من تعیین گردد، و تا به آخر عمر همچنان ادامه یابد.
دیگر این که مىگوید: «و من از مسلمین هستم» (وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/326
soham 313
8th December 2013, 09:33 AM
[golrooz] صفحه ی 299 از قرآن کریم شامل آیات 16 تا 28 از سوره ی احقاف [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا۟ وَنَتَجَاوَزُ عَن سَئَِّاتِهِمْ فِيٓ أَصْحَٰبِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا۟ يُوعَدُونَ(16)
اينانند كساني كه بهترين آنچه را انجام داده اند از ايشان خواهيم پذيرفت و از بديهايشان درخواهيم گذشت در [زمره] بهشتيانند [همان] وعده راستي كه بدانان وعده داده مي شده است(16)
وَالَّذِي قَالَ لِوَٰلِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَآ أَتَعِدَانِنِيٓ أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلِي وَهُمَا يَسْتَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَكَ ءَامِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَيَقُولُ مَا هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(17)
و آن كس كه به پدر و مادر خود گويد اف بر شما آيا به من وعده مي دهيد كه زنده خواهم شد و حال آنكه پيش از من نسلها سپري [و نابود] شدند و آن دو به [درگاه] خدا زاري مي كنند واي بر تو ايمان بياور وعده [و تهديد] خدا حق است و[لي پسر] پاسخ مي دهد اينها جز افسانه هاي گذشتگان نيست(17)
أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِيٓ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ خَٰسِرِينَ(18)
آنان كساني اند كه گفتار [خدا] عليه ايشان همراه با امتهايي از جنيان و آدميان كه پيش از آنان روزگار به سر بردند به حقيقت پيوست بي گمان آنان زيانكار بودند(18)
وَلِكُلٍّ دَرَجَٰتٌ مِّمَّا عَمِلُوا۟ وَلِيُوَفِّيَهُمْ أَعْمَٰلَهُمْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(19)
و براي هر يك در [نتيجه] آنچه انجام داده اند درجاتي است و تا [خدا پاداش] اعمالشان را تمام بدهد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت(19)
وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ عَلَي النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَٰتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَفْسُقُونَ(20)
و آن روز كه آنهايي را كه كفر ورزيده اند بر آتش عرضه مي دارند [به آنان مي گويند] نعمتهاي پاكيزه خود را در زندگي دنيايتان [خودخواهانه] ص رف كرديد و از آنها برخوردار شديد پس امروز به [سزاي] آنكه در زمين بناحق سركشي مي نموديد و به سبب آنكه نافرماني مي كرديد به عذاب خفت[آور] كيفر مي يابيد(20)
۞ وَاذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِۦٓ أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّا اللَّهَ إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ(21)
و برادر عاديان را به ياد آور آنگاه كه قوم خويش را در ريگستان بيم داد در حالي كه پيش از او و پس از او [نيز] قطعا هشداردهندگاني گذشته بودند كه جز خدا را مپرستيد واقعا من بر شما از عذاب روزي هولناك مي ترسم(21)
قَالُوٓا۟ أَجِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ ءَالِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(22)
گفتند آيا آمده اي كه ما را از خدايانمان برگرداني پس اگر راست مي گويي آنچه به ما وعده مي دهي [بر سرمان] بياور(22)
قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُم مَّآ أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَٰكِنِّيٓ أَرَيٰكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ(23)
گفت آگاهي فقط نزد خداست و آنچه را بدان فرستاده شده ام به شما مي رسانم ولي من شما را گروهي مي بينم كه در جهل اصرار مي ورزيد(23)
فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قَالُوا۟ هَٰذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ(24)
پس چون آن [عذاب] را [به صورت] ابري روي آورنده به سوي واديهاي خود ديدند گفتند اين ابري است كه بارش دهنده ماست [هود گفت نه] بلكه همان چيزي است كه به شتاب خواستارش بوديد بادي است كه در آن عذابي پر درد [نهفته] است(24)
تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍۭ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا۟ لَا يُرَيٰٓ إِلَّا مَسَٰكِنُهُمْ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ(25)
همه چيز را به دستور پروردگارش بنيان كن مي كند پس چنان شدند كه جز سراهايشان ديده نمي شد اين چنين گروه بدكاران را سزا مي دهيم(25)
وَلَقَدْ مَكَّنَّٰهُمْ فِيمَآ إِن مَّكَّنَّٰكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَٰرًا وَأَفِْٔدَةً فَمَآ أَغْنَيٰ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَآ أَبْصَٰرُهُمْ وَلَآ أَفِْٔدَتُهُم مِّن شَيْءٍ إِذْ كَانُوا۟ يَجْحَدُونَ بَِٔايَٰتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(26)
و به راستي در چيزهايي به آنان امكانات داده بوديم كه به شما در آنها [چنان] امكاناتي نداده ايم و براي آنان گوش و ديده ها و دلهايي [نيرومندتر از شما] قرار داده بوديم و[لي] چون به نشانه هاي خدا انكار ورزيدند [نه] گوششان و نه ديدگانشان و نه دلهايشان به هيچ وجه به دردشان نخورد و آنچه ريشخندش مي كردند به سرشان آمد(26)
وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِّنَ الْقُرَيٰ وَصَرَّفْنَا الْءَايَٰتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(27)
و بي گمان همه شهرهاي پيرامون شما را هلاك كرده و آيات خود را گونه گون بيان داشته ايم اميد كه آنان بازگردند(27)
فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا ءَالِهَةًۢ بَلْ ضَلُّوا۟ عَنْهُمْ وَذَٰلِكَ إِفْكُهُمْ وَمَا كَانُوا۟ يَفْتَرُونَ(28)
پس چرا آن كساني را كه غير از خدا به منزله معبوداني براي تقرب [به خدا] اختيار كرده بودند آنان را ياري نكردند بلكه از دستشان دادند و اين بود دروغ آنان و آنچه برمي بافتند(28)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
8th December 2013, 09:37 AM
(آیه 16)
این آیه بیان گویائى است از اجر و پاداش این گروه از مؤمنان شکر گزار صالح العمل و توبه کار که به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است.
نخست مىفرماید: «آنها کسانى هستند که ما بهترین اعمالشان را قبول مىکنیم» (أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا).
یعنى خداوند بهترین اعمال آنها را معیار پذیرش قرار مىدهد و حتّى اعمال درجه دو، و کم اهمیت آنها را به فضل و رحمتش، به حساب اعمال درجه یک مىگذارد.
موهبت دوم پاکسازى آنهاست، مىگوید: «و ما از گناهانشان مىگذاریم» (وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ).
«در حالى که در میان بهشتیان جاى دارند» (فِی أَصْحابِ الْجَنَّةِ).
و این سومین موهبت الهى نسبت به آنهاست که آنان را با این که لغزشهایى داشتهاند شستشو داده، در کنار نیکان و پاکانى جاى مىدهد که از مقربان درگاه اویند.
و در پایان آیه براى تأکید بر این نعمتها که گفته شد، مىافزاید: «این وعده صدقى است که پیوسته به آنها داده شده است» (وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ).
(آیه 17)- پایمال کنندگان حقوق پدر و مادر: در آیات قبل سخن از مؤمنانى در میان بود که در پرتو ایمان و عمل صالح و شکر نعمتهاى حق، و توجه به حقوق پدر و مادرو فرزندان، به مقام قرب الهى راه مىیابند، و مشمول الطاف خاص او مىشوند. در اینجا سخن از کسانى است که در نقطه مقابل آنها قرار دارند، افرادى بىایمان و حق نشناس و عاق پدر و مادر.
مىفرماید: «و آن کسى که به پدر و مادرش مىگوید: اف بر شما! آیا به من وعده مىدهید که من (روز قیامت) مبعوث مىشوم؟ در حالى که قبل از من اقوام زیادى بودند» و مردند و هرگز مبعوث نشدند! (وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی).
اما پدر و مادر مؤمن در مقابل این فرزند خیرهسر تسلیم نمىشدند «آنها فریاد مىکشند و خدا را به یارى مىطلبند که واى بر تو (اى فرزند!) ایمان بیاور که وعده خدا حق است» (وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
اما او همچنان به لجاجت و خیره سرى خود ادامه مىدهد، و با تکبر و بىاعتنائى «مىگوید: اینها چیزى جز افسانههاى پیشینیان نیست»! (فَیَقُولُ ما هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
این که مىگویید معاد و حساب و کتابى در کار است از خرافات و داستانهاى دروغین اقوام گذشته است، و من هرگز در برابر آن تسلیم نخواهم شد.
آرى! پدر و مادر دلسوز او هر چه تلاش و کوشش مىکنند تا این فرزند دلبند گرفتار عذاب دردناک الهى نشود او همچنان در کفر خود پا فشارى مىکند و سر انجام ناچار او را رها مىکنند.
(آیه 18)
همان گونه که در آیات گذشته پاداش مؤمنان صالح العمل بیان شده، در اینجا سر انجام کار کافران جسور و خیرهسر را نیز بیان کرده، مىفرماید:
«آنها کسانى هستند که فرمان عذاب الهى در باره آنان مسجل شده، و همراه اقوام کافر از جن و انس که قبل از آنها بودند گرفتار مجازات دردناک مىشوند و اهل دوزخند» (أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ).
«چرا که آنها همه از زیانکاران بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ). چه زیانى از این بدتر که تمام سرمایههاى وجود خود را از دست دادند و خشم و غضب خدا را براى خود خریدند.
(آیه 19)
در این آیه نخست به تفاوت درجات و مراتب هر یک از این دو گروه اشاره کرده، مىگوید: «و براى هر کدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى که انجام دادهاند» (وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا).
چنان نیست که بهشتیان یا دوزخیان همه در یک درجه باشند، بلکه آنها نیز به تفاوت اعمالشان، و به تناسب خلوص نیّت و میزان معرفتشان، مقامات متفاوتى دارند، و اصل عدالت، دقیقا در اینجا حاکم است.
سپس مىافزاید: «هدف این است که خداوند اعمال آنها را بىکم و کاست به آنان تحویل دهد» (وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ).
این تعبیر اشاره دیگرى است به مسأله «تجسم اعمال» که در آنجا اعمال آدمى با او خواهد بود، اعمال نیکش مایه رحمت، و آرامش اوست، و اعمال زشتش مایه بلا و ناراحتى و رنج و عذاب.
و در پایان به عنوان تأکید مىگوید: «و به آنها هیچ ستمى نخواهد شد» (وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ). چرا که اعمال خودشان را دریافت مىدارند.
(آیه 20)
زهد و ذخیره براى آخرت: این آیه همچنان بحث آیات گذشته را پیرامون مجازات کافران و مجرمان ادامه مىدهد و گوشههایى از عذابهاى جسمانى و روحى آنها را بازگو کرده، مىفرماید: «آن روز که کافران را بر آتش عرضه مىکنند (به آنها گفته مىشود:) از طیبات و لذائذ در زندگى دنیاى خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استکبارى که در زمین بنا حق کردید و به خاطر گناهانى که انجام مىدادید جزاى شما خواهد بود»! (وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ).
آرى! شما غرق در لذّات بودید، و به خاطر آزادى بىقید و شرط در این قسمت «معاد» را انکار کردید تا دستتان کاملا باز باشد.
این عرضه داشتن بر آتش خود یک نوع عذاب دردناک و هولناک است که دوزخیان قبل از ورود در آتش تمام قسمتهاى جهنم را از بیرون با چشم خود مىبینند و سرنوشت شوم خویش را مشاهده مىکنند و زجر مىکشند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/326
soham 313
8th December 2013, 09:44 AM
(آیه 21)
قوم عاد و تند باد مرگبار! از آنجا که قرآن مجید بعد از ذکر قضایاى کلى به بیان مصداقهاى قابل ملاحظه آن مىپردازد تا آن کلیات را پیاده کند، در اینجا نیز بعد از شرح حال مستکبران سرکش و هوسران به ذکر داستان قوم عاد که نمونه واضحى از آن است مىپردازد.
مىگوید: «و (براى این مشرکان مکه) سرگذشت (هود) برادر قوم عاد را یاد آورى کن» (وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ).
سپس مىافزاید: «در آن هنگام که قومش را در سرزمین احقاف انذار کرد، در حالى که پیامبران بسیارى قبل از او در گذشتههاى دور و نزدیک آمدند و به انذار این اقوام پرداختند» (إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ).
اکنون ببینیم محتواى دعوت این پیامبر بزرگ چه بود قرآن مىافزاید: به آنها گفت: «جز خداوند یگانه را نپرستید» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
سپس آنها را تهدید کرده، گفت: «من بر شما از عذاب روز بزرگى مىترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
(آیه 22)
اما این قوم لجوج سرکش در برابر این دعوت الهى ایستادگى کردند، و به هود «گفتند: آیا تو به سوى ما آمدهاى که ما را با دروغهایت از خدایانمان برگردانى» (قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا).
«پس اگر راست مىگوئى عذابى را که به ما وعده مىدهى بیاور»! (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
(آیه 23)
ولى «هود» در پاسخ این تقاضاى نابخردانه چنین «گفت: علم و آگاهى تنها نزد خداوند است» (قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ).
اوست که مىداند در چه زمان، و با چه شرائطى عذاب استیصال نازل کند نه به تقاضاى شما مربوط است، و نه به میل و اراده من.
سپس افزود: وظیفه اصلى من این است که «آنچه را به آن فرستاده شدم به شما ابلاغ کنم» (وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ).
«ولى من شما را گروهى مىبینم که پیوسته در جهل و نادانى اصرار دارید» (وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ).
ریشه بدبختى شما نیز همین جهل است جهلى توام با لجاجت و کبر و غرور که به شما اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمىدهد.
(آیه 24)
سر انجام نصایح مؤثر و رهبریهاى برادرانه «هود» در آن سنگدلان تأثیر نگذاشت، و به جاى پذیرش حق سخت در عقیده باطل خود لجاجت کردند، و پا فشارى نمودند، و حتى «هود» را با این سخن تکذیب مىکردند که اگر راست مىگویى پس عذاب موعودت چه شد؟
اکنون که اتمام حجت به قدر کافى شده، حکمت الهى ایجاب مىکند که «عذاب استیصال» همان عذاب ریشهکن کننده را بر آنها بفرستد.
ناگهان مشاهده کردند ابرى در افق ظاهر گشت، و در آسمان بسرعت گسترده شد.
«هنگامى که این ابر را مشاهده کردند که به سوى درّهها و آبگیرهاى آنها رو مىآورد (خوشحال شدند، و) گفتند: این ابرى است باران زا!» (فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا).
ولى به زودى به آنها گفته شد: این ابر باران زا نیست «بلکه این همان عذاب وحشتناکى است که براى آمدنش شتاب مىکردید» (بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ).
«این تندباد شدیدى است که در آن عذاب دردناکى است» (رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ).
ظاهرا گوینده این سخن خداوند بزرگ است، یا حضرت هود به هنگامىکه فریادهاى شوق و شادى آنها را شنید این سخن را به آنها گفت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/327
soham 313
8th December 2013, 09:46 AM
(آیه 25)
آرى! تند بادى است ویرانگر که «همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم مىکوبد و نابود مىکند» (تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها).
منظور از «همه چیز» انسانها و چهار پایان و اموال آنهاست.
زیرا در جمله بعد مىافزاید: «پس آنها صبح کردند در حالى که چیزى جز مساکن و خانههاى آنها به چشم نمىخورد» (فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلَّا مَساکِنُهُمْ).
و این نشان مىدهد که مساکن آنها سالم بود، اما خودشان هلاک شدند، و اجساد و اموالشان نیز به وسیله تند باد به بیابانهاى دور دست، و یا در دریا افکنده شد.
و در پایان به این حقیقت اشاره مىکند که این سرنوشت مخصوص این قوم گمراه نبود، بلکه «ما این گونه قوم مجرم را کیفر مىدهیم» (کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ).
این هشدارى است به همه مجرمان و گنهکاران و کافران لجوج و خودخواه که شما نیز اگر همین مسیر را طى کنید سرنوشتى بهتر از آن نخواهید داشت.
(آیه 26)
شما هرگز از قوم عاد قویتر نیستید! این آیه و دو آیه بعد نتیجه گیرى از آیات گذشته است که در مورد مجازات دردناک قوم عاد سخن مىگفت.
مشرکان مکّه را مخاطب ساخته، مىفرماید: «ما به آنها [قوم عاد] قدرتى دادیم که به شما ندادیم» (وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ).
هم از نظر قدرت جسمانى از شما نیرومندتر بودند، و هم از نظر مال و ثروت و امکانات مادى از شما تواناتر.
با این حال در برابر طوفان مجازات الهى تاب مقاومت نیاوردند تا چه رسد به شما.
سپس مىافزاید: «ما براى آنها گوش و چشم و قلب قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً).
آنها از نظر درک و دید و تشخیص واقعیتها نیز قوى و نیرومند بودند، و از این وسائل خداداد در تأمین مقاصد مادى خود کاملا بهره مىگرفتند.
«ولى نه گوش و نه چشم و نه عقولشان آنها را به هنگام نزول عذاب الهى به هیچ وجه سودى نبخشید، چرا که پیوسته آیات خدا را انکار مىکردند» (فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ).
و سر انجام آنچه «استهزا مىکردند بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
(آیه 27)
سپس براى تأکید بر این مطلب، و پند و اندرز بیشتر، مشرکان مکّه را مخاطب ساخته، مىگوید: نه تنها قوم عاد بلکه «ما اقوام سرکشى را که در اطراف شما زندگى مىکردند هلاک کردیم» (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرى).
اقوامى که سرزمین آنها از شما چندان دور نیست و تقریبا در گرداگرد جزیره عرب جایگاهشان بود.
بعد اضافه مىکند: «ما آیات خود را به صورتهاى گوناگون (براى آنها) بیان کردیم، شاید باز کردند» (وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
(آیه 28)
در این آیه، آنها را مورد سرزنش قرار داده و با این بیان شدیدا محکوم مىکند: «پس چرا معبودانى را که غیر خدا برگزیدند به گمان این که آنها را به خدا نزدیک مىکنند در آن لحظات سخت و حساس به یارى آنها نشتافتند»؟! (فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً).
راستى اگر این معبودان بر حق بودند پس چرا پیروان خود را در آن مواقع حساس یارى نکردند، و از چنگال عذابهاى هولناک نجاتشان ندادند؟
سپس مىافزاید: نه تنها به آنان کمکى نکردند «بلکه از میان آنها گم شدند» (بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ).
موجوداتى این چنین بىعرضه و بىارزش که مبدأ هیچ اثرى نیستند، و به هنگام حادثه گم و گور مىشوند، چگونه شایسته پرستش و عبودیتند؟! و در پایان آیه مىگوید: «این بود (نتیجه) دروغ آنها، و آنچه را افترا مىبستند»! (وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
این هلاکت و بدبختى، این عذابهاى دردناک، و این گم شدن معبودان در زمان حادثه، نتیجه دروغها و پندارها و افتراهاى آنها بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/327 (http://zaeim.parsiblog.com/Posts/327)
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.