توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)
صفحه ها :
1
2
3
4
5
6
[
7]
8
9
10
11
soham 313
19th September 2013, 07:19 AM
(آیه 150)
حضرت صالح بعد از ذکر این انتقادها به بخش سوم از سخنانش پرداخته، و به آنها هشدار مىدهد: «پس از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 151)
«و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید» (وَ لا تُطِیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ).
(آیه 152)
«همانها که در زمین فساد مىکنند و هرگز اصلاح نمىکنند» (الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ).
«اسراف» همان تجاوز از حدّ قانون آفرینش و قانون تشریع است و در یک نظام صحیح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسیختگى مىشود، و به تعبیر دیگر سر چشمه فساد، اسراف است و نتیجه اسراف فساد.
(آیه 153)
لجاجت و سر سختى قوم صالح: در آیات گذشته منطق مستدل و خیر خواهانه صالح را در برابر قوم گمراه شنیدید، اکنون در اینجا، منطق قوم را در برابر او بشنوید.
آنها «گفتند: اى صالح! تو مسحور شدهاى و عقل خود را از دست دادهاى» لذا سخنان ناموزونى مىگویى! (قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ).
(آیه 154)
از این گذشته «تو فقط بشرى همچون مایى» (ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا). و هیچ عقلى اجازه نمىدهد از انسانى همچون خودمان اطاعت کنیم! «اگر راست مىگویى آیت و نشانهاى بیاور» تا ما به تو ایمان بیاوریم (فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
(آیه 155)
به هر حال این گروه سر کش، نه به خاطر حق طلبى که به خاطر بهانه جویى تقاضاى معجزه کردند، و باید به آنها اتمام حجت مىشد، لذا صالح به دستور خداوند «گفت: این ناقهاى است که براى او سهمى از آب قریه است، و براى شما سهم روز معینى» (قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ).
این «ناقه» یک شتر عادى و معمولى نبوده است و بطرز معجزآسایى از دل کوه بر آمد، و از ویژگیهاى آن این بود که یک روز آب آبادى را به خود تخصیص مىداد و مىنوشید.
(آیه 156)
به هر حال صالح مأمور بود که به آنها اعلام کند این شتر عجیب و خارق العاده را که نشانهاى از قدرت بىپایان خداست به حال خود رها کنند، و دستور داد: «کمترین آزارى به آن نرسانید که (اگر چنین کنید) عذاب روز عظیم شما را فرو خواهد گرفت» (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
(آیه 157)
البته قوم سر کشى که حاضر به بیدارى فریب خوردگان نبودند و آگاهى مردم را مزاحم منافع خود مىدانستند، توطئه از میان بردن ناقه را طرح کردند و «سر انجام بر آن (ناقه) حمله نموده (و با یک یا چند ضربه) آن را از پا در آوردند، و سپس از کرده خود پشیمان شدند» چرا که عذاب الهى را در چند قدمى خود احساس مىکردند (فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/176
soham 313
20th September 2013, 08:19 AM
[golrooz] صفحه ی 220 از قرآن کریم شامل آیات 158 تا 190 از سوره ی الشعراء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(158)
آنگاه آنان را عذاب فرو گرفت قطعا در اين [ماجرا] عبرتي است و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(158)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(159)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(159)
كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ(160)
قوم لوط فرستادگان را تكذيب كردند(160)
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ(161)
آنگاه برادرشان لوط به آنان گفت آيا پروا نداريد(161)
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(162)
من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم(162)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(163)
از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد(163)
وَمَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(164)
و بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست(164)
أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَٰلَمِينَ(165)
آيا از ميان مردم جهان با مردها در مي آميزيد(165)
وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوَٰجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ(166)
و آنچه را پروردگارتان از همسرانتان براي شما آفريده وامي گذاريد [نه] بلكه شما مردمي تجاوزكاريد(166)
قَالُوا۟ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَٰلُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ(167)
گفتند اي لوط اگر دست برنداري قطعا از اخراج شدگان خواهي بود(167)
قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ(168)
گفت به راستي من دشمن كردار شمايم(168)
رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ(169)
پروردگارا مرا و كسان مرا از آنچه انجام مي دهند رهايي بخش(169)
فَنَجَّيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ(170)
پس او و كسانش را همگي رهانيديم(170)
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَٰبِرِينَ(171)
جز پيرزني كه از باقي ماندگان [در خاكستر آتش] بود(171)
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْءَاخَرِينَ(172)
سپس ديگران را سخت هلاك كرديم(172)
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَآءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ(173)
و بر [سر] آنان باراني [از آتش گوگرد] فرو ريختيم و چه بد بود باران بيم داده شدگان(173)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(174)
قطعا در اين [عقوبت] عبرتي است و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(174)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(175)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(175)
كَذَّبَ أَصْحَٰبُ لَْٔيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ(176)
اصحاب ايكه فرستادگان را تكذيب كردند(176)
إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ(177)
آنگاه كه شعيب به آنان گفت آيا پروا نداريد(177)
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(178)
من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم(178)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(179)
از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد(179)
وَمَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(180)
و بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست(180)
۞ أَوْفُوا۟ الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا۟ مِنَ الْمُخْسِرِينَ(181)
پيمانه را تمام دهيد و از كم فروشان مباشيد(181)
وَزِنُوا۟ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ(182)
و با ترازوي درست بسنجيد(182)
وَلَا تَبْخَسُوا۟ النَّاسَ أَشْيَآءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا۟ فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(183)
و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد بر مداريد(183)
وَاتَّقُوا۟ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ(184)
و از آن كس كه شما و خلق [انبوه] گذشته را آفريده است پروا كنيد(184)
قَالُوٓا۟ إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ(185)
گفتند تو واقعا از افسون شدگاني(185)
وَمَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَٰذِبِينَ(186)
و تو جز بشري مانند ما [بيش] نيستي و قطعا تو را از دروغگويان مي دانيم(186)
فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَآءِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(187)
پس اگر از راستگوياني پاره اي از آسمان بر [سر] ما بيفكن(187)
قَالَ رَبِّيٓ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ(188)
[شعيب] گفت پروردگارم به آنچه مي كنيد داناتر است(188)
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ(189)
پس او را تكذيب كردند و عذاب روز ابر [آتشبار] آنان را فرو گرفت به راستي آن عذاب روزي هولناك بود(189)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(190)
قطعا در اين [عقوبت درس] عبرتي است و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(190)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
20th September 2013, 08:23 AM
(آیه 158)
چون طغیانگرى آنها از حد گذشت و عملا نشان دادند که آماده پذیرش حق نیستند اراده خدا بر این قرار گرفت که زمین را از لوث وجودشان پاک کند «در این هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت» (فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ).
قرآن در پایان این ماجرا همان مىگوید که در پایان ماجراى قوم هود و نوح و ابراهیم بیان کرد، مىفرماید: «در این سر گذشت (قوم صالح و آن همه پایمردى و تحمل این پیامبر بزرگ و آن منطق شیوا، و نیز سر سختى و لجاجت و مخالفت آن سیه رویان با معجزه بیدارگر و سر نوشت شومى که به آن گرفتار شدند) آیت و درس عبرتى است، اما اکثر آنها ایمان نیاوردند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 159)
آرى هیچ کس نمىتواند بر قدرت خدا چیره شود همان گونه که این قدرت عظیم مانع رحمت او نسبت به دوستان و حتى نسبت به دشمنان نیست «و پروردگار تو عزیز و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/176
soham 313
20th September 2013, 08:25 AM
(آیه 160)
قوم ننگین و متجاوز! ششمین پیامبرى که گوشهاى از زندگى او و قوم گمراهش در این سوره آمده حضرت لوط (ع) است.
نخست مىگوید: «قوم لوط فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 161)
سپس اشارهاى به دعوت حضرت لوط مىکند که هماهنگ با کیفیت دعوت دیگر پیامبران گذشته است مىگوید: «در آن هنگام که برادرشان لوط به آنها گفت: آیا تقوا پیشه نمىکنید»؟! (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
(آیه 162)
لحن گفتار او و دلسوزى عمیق و فوقالعادهاش نشان مىداد که همچون یک برادر سخن مىگوید.
سپس افزود: «من براى شما رسول امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
آیا تاکنون خیانتى از من دیدهاید؟ و از این به بعد نیز نسبت به وحى الهى و رساندن پیام پروردگار شما قطعا رعایت امانت را خواهم کرد.
(آیه 163)
«اکنون (که چنین است) پرهیز کارى پیشه کنید، و از خدا بترسید و مرا اطاعت نمایید» که رهبر راه سعادت شما هستم (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 164)
فکر نکنید این دعوت، وسیلهاى براى آب و نان است و یک هدف مادى را تعقیب مىکند، نه، «من کمترین پاداشى در برابر این دعوت از شما نمىخواهم، اجر و پاداشم تنها بر پروردگار عالمیان است» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 165)
سپس به انتقاد از اعمال ناشایست و بخشى از انحرافات اخلاقى آنها مىپردازد و از آنجا که مهمترین نقطه انحراف آنها، انحراف جنسى و هم جنس گرایى بود روى همین مسأله تکیه کرد و چنین گفت: «آیا شما در میان جهانیان به سراغ جنس ذکور مىروید»؟! (أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ).
یعنى با این که خداوند این همه افراد از جنس مخالف براى شما آفریده و مىتوانید با ازدواج صحیح و سالم با آنان زندگى پاک و آرام بخشى داشته باشید، این نعمت پاک و طبیعى خدا را رها کرده، و خود را به چنین کار پست و ننگینى آلوده ساخته اید!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/177
soham 313
20th September 2013, 08:26 AM
(آیه 166)
سپس افزود: «و همسرانى را که پروردگار براى شما آفریده است رها مىکنید»؟ (وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ).
«بلکه شما قوم تجاوزگرى هستید»! (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ).
هرگز نیاز طبیعى، اعم از روحى و جسمى شما را به این کار انحرافى نکشانده است، بلکه تجاوز و طغیان است که دامانتان را به چنین ننگى آلوده کرده.
(آیه 167)
سر انجام قوم لوط: قوم لوط که سر گرم باده شهوت و غرور بودند به جاى این که اندرزهاى این رهبر الهى را با جان و دل پذیرا شوند، و خود را از منجلابى که در آن غوطهور بودند رهایى بخشند به مبارزه با او برخاستند، و «گفتند: اى لوط! (بس است، خاموش باش) اگر از این سخنان خوددارى نکنى از اخراج شوندگان (این شهر و دیار) خواهى بود» (قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ).
کار مردم گمراه و آلوده به جایى مىرسد که پاکى و تقوا در میان آنها بزرگترین عیب است، و ناپاکى و آلودگى افتخار! از این آیه استفاده مىشود که این جمعیت فاسد، گروهى از افراد پاک را که مزاحم اعمال زشت خود مىدیدند، قبلا از شهر و آبادى خود بیرون رانده بودند.
(آیه 168)
اما لوط بىآنکه به تهدیدهاى آنها اعتنا کند به سخنان خود ادامه داد و گفت: من دشمن اعمال شما هستم» (قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ).
یعنى من به اعتراضهاى خودم همچنان ادامه خواهم داد، هر کارى از دست شما ساخته است انجام دهید، من در راه خدا و مبارزه با زشتیها از این تهدیدها پروا ندارم!
(آیه 169)
سر انجام آن همه اندرزها و نصیحتها اثر نگذارد، فساد سراسر جامعه آنها را به لجنزار متعفنى مبدل ساخت، اتمام حجت به اندازه کافى شد.
رسالت لوط (ع) به آخر رسیده است.
در مقام نیایش و تقاضا به پیشگاه خداوند بر آمده چنین عرض کرد:
«پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه اینها انجام مىدهند رهایى بخش» (رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ).
(آیه 170)
خداوند این دعا را اجابت کرد، چنانکه مىفرماید: «ما لوط و خاندانش را همگى نجات دادیم» (فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/177
soham 313
20th September 2013, 08:28 AM
(آیه 171)
«جز پیر زنى که در میان آن گروه گمراه باقى ماند» (إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ). این پیر زن کسى جز همسر لوط نبود که هرگز به لوط ایمان نیاورد.
(آیه 172)
آرى خداوند، لوط و مؤمنان اندک را با او نجات داد، آنها شبانه به فرمان خدا از دیار آلودگان رخت سفر بر بستند، و آنها را که غرق فساد و ننگ بودند به حال خود رها ساختند، در آغاز صبح، فرمان عذاب الهى فرا رسید، زلزله وحشتناکى سر زمین آنها را بکلى زیر و رو کرد.
چنانکه قرآن در اینجا در یک جمله کوتاه مىفرماید: «سپس ما آن جمعیت را هلاک و نابود کردیم» (ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ).
(آیه 173)
«و بارانى بر آنها فرستادیم» (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً).
اما چه بارانى، بارانى از سنگ که حتى ویرانههاى آنها را از نظرها محو کرد! «چه باران بدى بود باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).
بارانهاى معمولى حیاتبخش است و زنده کننده، اما این باران، وحشتناک و نابود کننده بود و ویرانگر.
از آیه 82 سوره هود استفاده مىشود که نخست شهرهاى قوم لوط زیر و رو شدند، سپس بارانى از سنگریزه متراکم بر آنها فرود آمد.
(آیه 174)
باز در پایان این ماجرا به همان دو جملهاى مىرسیم که در پایان ماجراهاى مشابهش در این سوره در باره پنج پیامبر بزرگ دیگر آمده است، مىفرماید: «در این (ماجراى قوم لوط سر نوشت شوم آنها) آیتى است (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).
«اما بیشترشان مؤمن نبودند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 175)
«و پروردگار تو عزیز و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
چه رحمتى از این برتر که اقوامى چنین آلوده را فورا مجازات نمىکند و به آنها مهلت کافى براى هدایت و تجدید نظر مىدهد.
و نیز چه رحمتى از این برتر که مجازاتش خشک و تر را با هم نمىسوزاند حتى اگر یک خانواده با ایمان در میان هزاران هزار خانواده آلوده باشد آنها را نجات مىبخشد.
و چه عزت و قدرتى از این بالاتر که در یک چشم بر هم زدن چنان دیار آلودگان را زیر و رو مىکند که اثرى از آن باقى نمىماند.
(آیه 176)
«شعیب» و اصحاب «ایکه»! این هفتمین و آخرین حلقه از داستانهاى پیامبران است که در این سوره آمده، و آن داستان پیامبر بزرگ خدا «شعیب» و قوم سر کش اوست.
این پیامبر در سر زمین «مدین» (شهرى در جنوب شامات) و «ایکه» (آبادى معروفى نزدیک مدین) زندگى داشت.
نخست مىگوید: «اصحاب ایکه رسولان (خدا) را تکذیب کردند» (کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/177
soham 313
20th September 2013, 08:30 AM
(آیه 177)
سپس به شرح این اجمال پرداخته، مىگوید: «هنگامى که شعیب به آنها گفت: آیا تقوا را پیشه نمىکنید»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
در حقیقت دعوت شعیب از همان نقطه شروع شد که سایر پیامبران شروع مىکردند دعوت به تقوا و پرهیزگارى که ریشه و خمیر مایه همه برنامههاى اصلاحى و دگرگونیهاى اخلاقى و اجتماعى است.
(آیه 178)
سپس افزود: «من براى شما رسول امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
(آیه 179)
«پس تقوا را پیشه کنید و از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت نمایید» که اطاعتم اطاعت اوست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 180)
این را نیز بدانید که «من در برابر این دعوت از شما اجر و پاداشى نمىطلبم تنها اجر و مزد من بر پروردگار عالمیان است» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 181)
«شعیب» نیز مانند سایر پیامبرانى که گوشهاى از تاریخشان در این سوره قبلا آمده است بعد از دعوت کلى خود به تقوا و اطاعت فرمان خدا، در بخش دوم از تعلیماتش روى انحرافات اخلاقى و اجتماعى آن محیط انگشت گذارد، و آن را زیر نقد کشید و از آنجا که مهمترین انحراف این قوم مرفه نابسامانیهاى اقتصادى، و ظلم فاحش و حق کشى و استثمار بود، بیش از همه روى این مسائل تکیه کرد.
نخست مىگوید: «حق پیمانه را ادا کنید» و کم فروشى نکنید (أَوْفُوا الْکَیْلَ).
«و دیگران را به خسارت نیفکنید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ).
(آیه 182)
«و با ترازوى صحیح، وزن کنید» (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ).
(آیه 183)
«و حق مردم را کم نگذارید» و بر اشیاء و اجناس مردم، عیب ننهید (وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ).
«و در زمین تلاش براى فساد نکنید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/177
soham 313
20th September 2013, 08:32 AM
(آیه 184)
سپس شعیب در آخرین دستورش در این بخش از سخن، بار دیگر آنها را به تقوا دعوت مىکند، و مىگوید: «و از خدایى بپرهیزید که شما و اقوام پیشین را آفرید» (وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ).
شما تنها قوم و جمعیتى نیستید که روى این زمین گام نهادهاید، قبل از شما پدرانتان و اقوام دیگر آمدند و رفتند، گذشته آنها، و آینده خویش را فراموش نکنید.
(آیه 185)
سر نوشت این قوم خیره سر! جمعیت ظالم و ستمگر که خود را در برابر حرفهاى منطقى شعیب بىدلیل دیدند براى این که به خودکامگى خود ادامه دهند، سیل تهمت و دروغ را متوجه او ساختند.
نخست همان بر چسب همیشگى را که مجرمان و جباران به پیامبران مىزدند به او زدند و «گفتند: تو فقط از افسون شدگانى»! (قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ).
(آیه 186)
به علاوه «تو فقط بشرى هستى همچون ما» چه انتظارى دارى که ما پیرو تو شویم، اصلا چه فضیلت و برترى بر ما دارى؟ (وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).
«تنها گمانى که در باره تو داریم این است که از دروغگویانى»! (وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ).
(آیه 187)
بعد از گفتن این سخنان ضد و نقیض که گاهى او را دروغگو و انسانى فرصت طلب که مىخواهد با این وسیله بر آنها برترى جوید، و گاه او را مجنون خواندند، آخرین سخنشان این بود که بسیار خوب «پس اگر راست مىگویى سنگهاى آسمانى را بر سر ما فرو ریز» و ما را به همان بلایى که به آن تهدیدمان مىکنى مبتلا ساز تا بدانى ما از این تهدیدها نمىترسیم! (فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
(آیه 188)
«شعیب» در برابر این سخنان ناموزون، و تعبیرات زشت و زننده، و تقاضاى عذاب الهى، تنها پاسخى که داد این بود «گفت: پروردگار من به اعمالى که شما انجام مىدهید آگاهتر است» (قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).
و از میزان استحقاقتان با خبر است هر زمان شما را مستحق مجازات دید عذاب را نازل مىکند.
(آیه 189)
ولى به هر حال زمان پاکسازى صفحه زمین از این آلودگان فرا رسید، چنانکه قرآن مىگوید: «پس آنها شعیب را تکذیب کردند و به دنبال آن عذاب روز ابر سایه افکن آنها را فرو گرفت»! (فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ).
و «این عذاب، عذاب روز بزرگى بود» (إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
هفت روز، گرماى سوزانى سر زمین آنها را فرا گرفت، و مطلقا نسیمى نمىوزید، ناگاه قطعه ابرى در آسمان ظاهر شد و نسیمى وزیدن گرفت، آنها از خانههاى خود بیرون ریختند و از شدت ناراحتى به سایه ابر پناه بردند.
در این هنگام صاعقهاى مرگبار از ابر برخاست، صاعقهاى با صداى گوش خراش، و به دنبال آن آتش بر سر آنها فرو ریخت، و لرزهاى بر زمین افتاد، و همگى هلاک و نابود شدند.
(آیه 190)
در پایان این داستان همان را مىگوید که در پایان شش داستان گذشته از انبیاء بزرگ آمده بود.
مىفرماید: «در این سر گذشت (مردم سر زمین «ایکه» و دعوت پر مهر پیامبرشان شعیب، و لجاجتها و سر سختیها و تکذیبهاى آنان، و سر انجام نابودى این قوم ستمگر با صاعقه مرگبار) نشانه و درس عبرتى است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).
«اما اکثر آنها ایمان نیاوردند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/178
soham 313
21st September 2013, 07:02 AM
[golrooz]صفحه ی 221 از قرآن کریم شامل آیات 191 تا 227 از سوره ی الشعراء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(191)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(191)
وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(192)
و راستي كه اين [قرآن] وحي پروردگار جهانيان است(192)
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ(193)
روح الامين آن را بر دلت نازل كرد(193)
عَلَيٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ(194)
تا از [جمله] هشداردهندگان باشي(194)
بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ(195)
به زبان عربي روشن(195)
وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ(196)
و [وصف] آن در كتابهاي پيشينيان آمده است(196)
أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ ءَايَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَٰٓؤُا۟ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(197)
آيا براي آنان اين خود دليلي روشن نيست كه علماي بني اسرائيل از آن اطلاع دارند(197)
وَلَوْ نَزَّلْنَٰهُ عَلَيٰ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ(198)
و اگر آن را بر برخي از غير عرب زبانان نازل مي كرديم(198)
فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا۟ بِهِ مُؤْمِنِينَ(199)
و پيامبر آن را برايشان مي خواند به آن ايمان نمي آوردند(199)
كَذَٰلِكَ سَلَكْنَٰهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ(200)
اين گونه در دلهاي گناهكاران [انكار را] راه مي دهيم(200)
لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّيٰ يَرَوُا۟ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ(201)
كه به آن نگروند تا عذاب پردرد را ببينند(201)
فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(202)
كه به طور ناگهاني در حالي كه بي خبرند بديشان برسد(202)
فَيَقُولُوا۟ هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ(203)
و بگويند آيا مهلت خواهيم يافت(203)
أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ(204)
پس آيا عذاب ما را به شتاب مي خواهند(204)
أَفَرَءَيْتَ إِن مَّتَّعْنَٰهُمْ سِنِينَ(205)
مگر نمي داني كه اگر سالها آنان را برخوردار كنيم(205)
ثُمَّ جَآءَهُم مَّا كَانُوا۟ يُوعَدُونَ(206)
و آنگاه آنچه كه [بدان] بيم داده مي شوند بديشان برسد(206)
مَآ أَغْنَيٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا۟ يُمَتَّعُونَ(207)
آنچه از آن برخوردار مي شدند به كارشان نمي آيد [و عذاب را از آنان دفع نمي كند](207)
وَمَآ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ(208)
و هيچ شهري را هلاك نكرديم مگر آنكه براي آن هشداردهندگاني بود(208)
ذِكْرَيٰ وَمَا كُنَّا ظَٰلِمِينَ(209)
[تا آنان را] تذكر [دهند] و ما ستمكار نبوده ايم(209)
وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَٰطِينُ(210)
و شيطانها آن را فرود نياورده اند(210)
وَمَا يَنۢبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ(211)
و آنان را نسزد و نمي توانند [وحي كنند](211)
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ(212)
در حقيقت آنها از شنيدن معزول [و محروم]اند(212)
فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ(213)
پس با خدا خداي ديگر مخوان كه از عذاب شدگان خواهي شد(213)
وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ(214)
و خويشان نزديكت را هشدار ده(214)
وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(215)
و براي آن مؤمناني كه تو را پيروي كرده اند بال خود را فرو گستر(215)
فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيٓءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ(216)
و اگر تو را نافرماني كردند بگو من از آنچه مي كنيد بيزارم(216)
وَتَوَكَّلْ عَلَي الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ(217)
و بر [خداي] عزيز مهربان توكل كن(217)
الَّذِي يَرَيٰكَ حِينَ تَقُومُ(218)
آن كس كه چون [به نماز] برمي خيزي تو را مي بيند(218)
وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّٰجِدِينَ(219)
و حركت تو را در ميان سجده كنندگان [مي نگرد](219)
إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(220)
او همان شنواي داناست(220)
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَيٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّيَٰطِينُ(221)
آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسي فرود مي آيند(221)
تَنَزَّلُ عَلَيٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ(222)
بر هر دروغزن گناهكاري فرود مي آيند(222)
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَٰذِبُونَ(223)
كه [دزدانه] گوش فرا مي دارند و بيشترشان دروغگويند(223)
وَالشُّعَرَآءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُۥنَ(224)
و شاعران را گمراهان پيروي مي كنند(224)
أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ(225)
آيا نديده اي كه آنان در هر واديي سرگردانند(225)
وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ(226)
و آنانند كه چيزهايي مي گويند كه انجام نمي دهند(226)
إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَذَكَرُوا۟ اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا۟ مِنۢ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا۟ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوٓا۟ أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ(227)
مگر كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده و خدا را بسيار به ياد آورده و پس از آنكه مورد ستم قرار گرفته اند ياري خواسته اند و كساني كه ستم كرده اند به زودي خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت(227)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
21st September 2013, 07:05 AM
(آیه 191)
با این حال خداوند رحیم و مهربان به آنها مهلت کافى داد تا به خود آیند و خویشتن را اصلاح کنند، و هنگامى که مستوجب عذاب شدند با قدرت قهارش آنها را گرفت، آرى «پروردگار تو شکستناپذیر و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
نکته: در پایان سرگذشت این هفت پیامبر بزرگ توجه به این نکته لازم است که سر گذشت این پیامبران در سورههاى دیگرى از قرآن نیز آمده است، ولى در هیچ موردى چنین نیست که آغاز دعوت همه آنها هماهنگ، و پایان همه آنها نیز هماهنگ بیان شده باشد.
این هماهنگى قبل از هر چیز انعکاس «توحید» را در دعوت انبیا نشان مىدهد، که داراى برنامه واحدى بودند که آغاز و پایانش یکى بود.
(آیه 192)
عظمت قرآن در کتب پیشین: بعد از بیان هفت داستان از ماجراى انبیاى پیشین و درسهاى عبرت انگیزى که در تاریخ آنها نهفته بود بار دیگر قرآن به همان بحثى باز مىگردد که سوره با آن آغاز شده بود، بحث عظمت قرآن و حقانیت این کلام مبین الهى، مىگوید: «این از سوى پروردگار عالمیان نازل شده است» (وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 193)
لذا اضافه مىکند: «آن را روح الامین (از سوى خداوند) نازل کرده است» (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ).
اگر آن فرشته وحى آن را از سوى خداوند نیاورده بود، این چنین درخشان و پاک و خالى از آلودگى به خرافات و اباطیل نبود.
(آیه 194)
آرى این روح الامین قرآن را «بر قلب تو (از سوى پروردگار نازل کرد) تا از انذار کنندگان باشى» (عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ).
هدف بیان تاریخ گذشتگان به عنوان سر گرمى و داستانسرایى نبوده هدف ایجاد احساس مسؤولیت و بیدارى است، هدف تربیت و انسانسازى است.
(آیه 195)
و براى این که جاى هیچ گونه عذر و بهانهاى براى کسى باقى نماند آن را «به زبان عربى آشکار» نازل کرد (بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ).
البته هدف تکیه روى زبان عرب نیست، بلکه روى صراحت قرآن و روشنایى مفاهیم آن است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/178
soham 313
21st September 2013, 07:06 AM
(آیه 196)
سپس به یکى دیگر از دلائل حقانیت قرآن اشاره کرده، مىگوید:
«وصف این کتاب در کتب پیشینیان نیز آمده است» و از ظهور آن در آینده بشارت دادهاند (وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 197)
لذا قرآن در اینجا اضافه مىکند: «آیا همین نشانه براى آنها کافى نیست که علماى بنى اسرائیل به خوبى از آن آگاهند»؟! (أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ).
روشن است در محیطى که آن همه دانشمندان بنى اسرائیل وجود داشتند و با مشرکان کاملا محشور بودند ممکن نبود چنین سخنى را قرآن به گزاف در باره خودش بگوید، چرا که فورا از هر سو بانگ انکار برمىخاست، این خود نشان مىدهد که در محیط نزول آیات به قدرى این مسأله روشن بوده که جاى انکار نداشته است.
(آیه 198)
اگر قرآن بر عجم نازل شده بود ...! در اینجا نخست به یکى دیگر از بهانههاى احتمالى کفار و پیشگیرى از آن پرداخته و بحثى را که در آیات گذشته در باره نزول قرآن به زبان عربى مبین آمده است تکمیل مىکند.
مىفرماید: «و اگر ما این قرآن را بر بعضى از مردم عجم (غیر عرب و غیر فصیح) نازل مىکردیم» ... (وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ).
(آیه 199)
«و او این آیات را بر آنها مىخواند هرگز به وى ایمان نمىآوردند» (فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ).
یعنى نژادپرستى و تعصبهاى قومى آنها به قدرى شدید است که اگر قرآن بر فردى غیر عرب نازل مىشد، امواج تعصبها مانع از پذیرش آن مىگردید، تازه حالا که بر مردى شریف از خانواده اصیل عربى، و با بیانى رسا و گویا، نازل شده، و در کتب آسمانى پیشین نیز بشارت آن آمده، و علماى بنى اسرائیل نیز به آن گواهى دادهاند، بسیارى از آنها ایمان نمىآورند، چه رسد اگر پیامبرشان اصلا چنین شرایطى را نداشت.
(آیه 200)
سپس براى تأکید بیشتر مىافزاید: «این گونه ما قرآن را در دلهاى مجرمان وارد مىکنیم» (کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).
با بیانى رسا، و با زبان مردى که از میان خودشان برخاسته است و با تمام شرایطى که پذیرش آن را سهل و آسان و مطبوع سازد ولى این دلهاى بیمار از پذیرش آن، امتناع مىکنند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/178
soham 313
21st September 2013, 07:08 AM
(آیه 201)
لذا مىفرماید: با این حال این قوم لجوج «به آن ایمان نمىآورند، تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند» (لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ).
(آیه 202)
آرى آنها ایمان نمىآورند «تا عذاب الهى ناگهانى و بطور غافلگیرانه و در حالى که آنها توجه ندارند دامانشان را فرو گیرد» (فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
بدون شک منظور از این عذاب الهى که آنها را ناگهانى فرو مىگیرد، عذابهاى دنیا و بلاهاى نابود کننده و مجازات «استیصال» است.
(آیه 203)
لذا به دنبال آن مىفرماید: در این حال آنها به خود مىآیند و از گذشته ننگین خود پشیمان، و از آینده وحشتناک خویش سخت نگران مىشوند و «مىگویند: آیا به ما مهلت داده مىشود» تا ایمان بیاوریم و گذشته خراب خود را آباد سازیم؟! (فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ). اما این تقاضا هرگز پذیرفته نخواهد شد.
(آیه 204)
تهمتى دیگر بر قرآن! از آنجا که آیات گذشته با این جمله ختم شد که مجرمان و گنهکاران، بعد از مشاهده عذاب الهى و هنگامى که در آستانه مرگ قرار مىگیرند، تقاضاى مهلت و باز گشت براى جبران مىکنند، در اینجا از دو راه به آنها پاسخ مىگوید.
نخست این که: «آیا براى عذاب ما عجله مىکنند» (أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ).
(آیه 205)
دیگر این که: «به ما خبر ده، اگر (باز هم) سالیانى آنها را از این زندگى بهرهمند سازیم» ... (أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ).
(آیه 206)
«سپس عذابى که به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید» ...
(ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/178
soham 313
21st September 2013, 07:10 AM
(آیه 207)
«این تمتع و بهره گیرى از دنیا براى آنها سودى نخواهد داشت» (ما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ).
به فرض که به آنها مهلت جدیدى داده شود- که بعد از اتمام حجت داده نخواهد شد- آیا کارى جز تمتع و بهره گیرى بیشتر از مواهب مادى خواهند داشت؟
آیا آنها به جبران گذشته خواهند پرداخت؟ مسلما نه.
(آیه 208)
در اینجا سؤال یا سؤالهایى پیش مىآید و آن این که: اصولا با توجه به علم خداوند به آینده هر قوم و گروه چه نیازى به مهلت است؟
به علاوه با این که امتهاى گذشته پى در پى به تکذیب انبیا برخاستند، چرا باز پیامبران پشت سر هم مىآیند و انذار و تبلیغ مىکنند؟
قرآن در پاسخ مىگوید: این سنت ما است که «ما هیچ شهر و دیارى را هلاک نکردیم مگر این که انذار کنندگانى براى آنها بود» و پیامبرانى به اتمام حجت و موعظه و اندرز کافى برخاستند (وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ).
(آیه 209)
«تا متذکّر شوند» و بیدار گردند، و امکان براى بازگشت داشته باشند (ذِکْرى).
و اگر بدون اتمام حجت، بوسیله بیم دهندگان الهى و بیدار باش رسولان پروردگار، آنها را مجازات مىکردیم، ظلم بود، در حالى که «ما هرگز ستمکار نبودیم» و اصلا ظلم و ستم شایسته ما نیست (وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ).
این ظلم است که گروهى غیر ظالم را هلاک کنیم، و یا ظالمان را بدون اتمام حجت کافى.
(آیه 210)
سپس به پاسخ یکى دیگر از بهانهها، یا تهمتهاى نارواى دشمنان قرآن مىپردازد که مىگفتند: محمّد صلّى اللّه علیه و آله با فردى از جنّ! مربوط است، و او این آیات را تعلیمش مىدهد! در حالى که قرآن تأکید مىکند این آیات از سوى پروردگار جهانیان نازل شده است.
در اینجا اضافه مىکند: «شیاطین و جنیان این آیات را نازل نکردند» (وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/179
soham 313
21st September 2013, 07:11 AM
(آیه 211)
سپس به بیان پاسخ این تهمت واهى دشمنان پرداخته، مىگوید:
«و براى جنیان و شیاطین، هرگز سزاوار نیست» که چنین کتابى را نازل کنند (وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ).
یعنى محتواى این کتاب بزرگ که در مسیر حق و دعوت به پاکى و عدالت و تقوا و نفى هر گونه شرک است به خوبى نشان مىدهد که با افکار شیطانى و القائات شیاطین هیچ گونه شباهت ندارد.
به علاوه «آنها توانایى (بر چنین کارى) ندارند» (وَ ما یَسْتَطِیعُونَ).
اگر آنها چنین قدرتى مىداشتند باید سایر کسانى که در محیط نزول قرآن- همانند کاهنان به اعتقاد مشرکان- با شیاطین مربوط بودند بتوانند همانند آن را بیاورند، با این که همگى عاجز ماندند.
(آیه 212)
به علاوه «کاهنان» خود معترف بودند که بعد از تولد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، رابطه شیاطینى که با آنها در ارتباط بودند از اخبار آسمانها قطع شد «و آنها از شنیدن (اخبار آسمان) معزول و بر کنارند» (إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ).
(آیه 213)
اقوام نزدیکت را به اسلام دعوت کن: در تعقیب بحثهایى که در آیات گذشته در زمینه موضع گیریهاى مشرکان در برابر اسلام و قرآن آمد، خداوند در اینجا برنامه و خط مشى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را در ضمن بیان پنج دستور، در مقابل آنان مشخص مىکند.
قبل از هر چیز، شخص پیامبر را دعوت به اعتقاد هر چه راسختر به توحید مىکند توحیدى که ریشه و اساس دعوت همه پیامبران را تشکیل مىدهد، مىگوید: «هیچ معبودى را با خداوند مخوان که از معذّبین خواهى بود»! (فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ).
(آیه 214)
سپس به مرحلهاى فراتر از آن پرداخته، چنین دستور مىدهد:
«و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن» و از شرک و مخالفت فرمان پروردگار بترسان (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ).
بدون شک براى دست زدن به یک برنامه انقلابى گسترده باید از حلقههاى کوچکتر و فشردهتر شروع کرد.
(آیه 215)
در مرحله سوم دایره وسیعترى مورد توجه قرار گرفته، مىفرماید:
«و بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مىکنند بگستر» (وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/179
soham 313
21st September 2013, 07:15 AM
(آیه 216)
سپس به چهارمین دستور پرداخته، مىگوید: «اگر تو را نافرمانى کنند بگو: من از آنچه شما انجام مىدهید بیزارم» (فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).
(آیه 217)
سر انجام در پنجمین دستور براى تکمیل برنامههاى گذشته به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین مىگوید: «و بر خداوند عزیز و رحیم توکل نما» (وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ).
این مخالفتها هرگز تو را دلسرد نکند و کمى دوستان و پیروان در عزم آهنین تو اثر نگذارد، تو تنها نیستى، تکیهگاهت خداوندى است شکستناپذیر و بسیار رحیم و مهربان.
(آیه 218)
«همان خدایى که تو را به هنگامى که بر مىخیزى مىبیند» (الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ)
(آیه 219)
«و حرکت تو را در میان سجده کنندگان» مشاهده مىکند (وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ).
(آیه 220)
آرى «اوست خداى شنوا و دانا» (إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
و به این ترتیب بعد از توصیف خداوند به عزیز و رحیم، سه وصف دیگر که امید بخشتر است در این آیات آمده است: خدایى که زحمات پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مىبیند، و از قیام و سجده و حرکت و سکون او با خبر است. خدایى که صداى او را مىشنود. و خدایى که از خواستهها و نیازهاى او آگاه است.
انذار بستگان نزدیک (حدیث یوم الدّار):
بر اساس آنچه در تواریخ اسلامى آمده، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سال سوم بعثت مأمور ابلاغ این دعوت شد بستگان نزدیکش را به خانه ابو طالب دعوت کرد، آنها در آن روز حدود چهل نفر بودند، بعد از صرف غذا چنین فرمود: «... من خیر دنیا و آخرت را براى شما آوردهام، و خداوند به من دستور داده است که شما را دعوت به این آیین کنم، کدامیک از شما مرا در این کار یارى خواهد کرد، تا برادر من و وصىّ و جانشین من باشد؟
جمعیت همگى سر باز زدند جز على علیه السّلام که از همه کوچکتر بود برخاست و عرض کرد: اى پیامبر خدا! من در این راه یار و یاور توام.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست بر گردن على علیه السّلام نهاد و فرمود: «این برادر و وصى و جانشین من در میان شماست، سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید».
(آیه 221)
در اینجا بار دیگر به بحث آیات قبل پیرامون تهمت دشمنان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در باره این که قرآن القائات شیاطین است باز مىگردد و با بیانى رسا و کوبنده مجددا به آنها پاسخ مىدهد.
مىگوید: «آیا به شما خبر بدهم شیاطین بر چه کسى نازل مىشوند»؟! (هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ).
(آیه 222)
«آنها بر هر دروغگوى گنهکار نازل مىگردند»؟ (تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ).
(آیه 223)
«شیاطین آنچه را مىشنوند (توأم با دروغهاى بسیار به دوستان خود) القاء مىکنند و اکثرشان دروغگو هستند» (یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ).
کوتاه سخن این که القائات شیطانى، نشانههاى روشنى دارد که با آن نشانهها مىتوان آن را باز شناخت، شیطان وجودى است ویرانگر و موذى و مخرب و القائات او در مسیر فساد و تخریب است و مشتریان او دروغگویان گنهکارند، هیچ یک از این امور بر قرآن و آورنده آن تطبیق نمىکند، و کمترین شباهتى با آن ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/179
soham 313
21st September 2013, 07:16 AM
(آیه 224)
در این آیه به پاسخ یکى دیگر از تهمتهاى کفار به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که او را شاعر مىخواندند مىپردازد.
مىگوید: خط مشى پیامبر از خط شعرا جداست، شعرا در عالم خیال و پندار حرکت مىکنند و او در عالمى مملو از واقع بینى براى نظام بخشیدن به جهان انسانى. شعرا غالبا طالب عیش و نوشند، و در بند زلف و خال یار- مخصوصا شاعرانى که در آن عصر و در محیط حجاز مىزیستند چنانکه از نمونه اشعارشان پیداست.
و به همین دلیل «شعرا (کسانى هستند که) گمراهان از آنها پیروى مىکنند» (وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ).
(آیه 225)
سپس به دنبال آن این جمله را اضافه مىکند: «آیا ندیدى که آنها در هر وادى سر گردانند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ).
آنها غرق پندارها و تشبیهات شاعرانه خویشتند، حتى هنگامى که قافیهها آنها را به این سمت و آن سمت بکشاند، در هر وادى سر گردان مىشوند.
هنگامى که از کسى راضى و خشنود شوند او را با مدایح خود به اوج آسمانها مىبرند، هر چند شیطان لعینى باشد! و هنگامى که از کسى برنجند چنان به هجو او مىپردازند که گویى مىخواهند او را به اسفل السافلین بکشانند، هر چند موجودى آسمانى و پاک باشد.
(آیه 226)
به علاوه شاعران معمولا مردان بزمند نه جنگاوران رزم، اهل سخنند نه عمل، لذا در این آیه اضافه مىکند: «و (آیا نمىبینى که) آنها سخنانى مىگویند که عمل نمىکنند» (وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ).
اما پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله سر تا پا عمل است، و حتى دشمنان او وى را به عزم راسخ و استقامت عجیبش و اهمیت دادن به جنبههاى عملى مسائل مىستایند شاعر کجا و پیامبر اسلام کجا؟
(آیه 227)
ولى از آنجا که در میان شاعران افراد پاک و هدفدارى پیدا مىشوند که اهل عمل و حقیقتند، و دعوت کننده به راستى و پاکى- هر چند از این قماش شاعران در آن محیط کمتر یافت مىشد- قرآن براى این که حق این هنرمندان با ایمان و تلاشگران صادق، ضایع نگردد، با یک استثنا صف آنها را از دیگران جدا کرده، مىگوید: «مگر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند» (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
شاعرانى که هدف آنها تنها شعر نیست، بلکه در شعر، هدفهاى الهى انسانى مىجویند، شاعرانى که غرق در اشعار نمىشوند و غافل از خدا، بلکه «خدا را بسیار یاد مىکنند» و اشعارشان مردم را به یاد خدا وا مىدارد (وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً).
«و به هنگامى که مورد ستم قرار مىگیرند (از این ذوق خویش) براى دفاع از خویشتن (و مؤمنان) به پا مىخیزند» (وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا).
و به این ترتیب چهار صفت براى این شاعران با هدف بیان کرده: «ایمان»، «عمل صالح» «بسیار به یاد خدا بودن» و «در برابر ستمها به پا خواستن و از نیروى شعر براى دفع آن کمک گرفتن».
و از آنجا که بیشتر آیات این سوره دلدارى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک آن روز در برابر انبوه دشمنان است، و نیز از آنجا که بسیارى از آیات این سوره در مقام دفاع از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر تهمتهاى ناروا نازل شده، سوره را با یک جمله پر معنى و تهدیدآمیز به این دشمنان لجوج پایان داده، مىگوید: «آنها که ستم کردند به زودى مىدانند که بازگشتشان به کجاست» و سر نوشتشان چگونه است! (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ).
«پایان سوره شعراء»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/179
soham 313
22nd September 2013, 09:19 AM
[golrooz] صفحه ی 222 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 16 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طسٓ تِلْكَ ءَايَٰتُ الْقُرْءَانِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ(1)
طا سين اين است آيات قرآن و [آيات] كتابي روشنگر(1)
هُدًي وَبُشْرَيٰ لِلْمُؤْمِنِينَ(2)
كه [مايه] هدايت و بشارت براي مؤمنان است(2)
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوٰةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوٰةَ وَهُم بِالْءَاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(3)
همانان كه نماز برپا مي دارند و زكات مي دهند و خود به آخرت يقين دارند(3)
إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَٰلَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ(4)
كساني كه به آخرت ايمان ندارند كردارهايشان را در نظرشان بياراستيم [تا همچنان] سرگشته بمانند(4)
أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوٓءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الْءَاخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ(5)
آنان كساني اند كه عذاب سخت براي ايشان خواهد بود و در آخرت خود زيانكارترين [مردم] اند(5)
وَإِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْءَانَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ(6)
و حقا تو قرآن را از سوي حكيمي دانا دريافت مي داري(6)
إِذْ قَالَ مُوسَيٰ لِأَهْلِهِۦٓ إِنِّيٓ ءَانَسْتُ نَارًا سََٔاتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ ءَاتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ(7)
[يادكن] هنگامي را كه موسي به خانواده خود گفت من آتشي به نظرم رسيد به زودي براي شما خبري از آن خواهم آورد يا شعله آتشي براي شما مي آورم باشد كه خود را گرم كنيد(7)
فَلَمَّا جَآءَهَا نُودِيَ أَنۢ بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَٰنَ اللَّهِ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(8)
چون نزد آن آمد آوا رسيد كه خجسته [و مبارك گرديد] آنكه در كنار اين آتش و آنكه پيرامون آن است و منزه است خدا پروردگار جهانيان(8)
يَٰمُوسَيٰٓ إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(9)
اي موسي اين منم خداي عزيز حكيم(9)
وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنٌّ وَلَّيٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَٰمُوسَيٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ(10)
و عصايت را بيفكن پس چون آن را همچون ماري ديد كه مي جنبد پشت گردانيد و به عقب بازنگشت اي موسي مترس كه فرستادگان پيش من نمي ترسند(10)
إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًۢا بَعْدَ سُوٓءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ(11)
ليكن كسي كه ستم كرده سپس بعد از بدي نيكي را جايگزين [آن] گردانيده [بداند] كه من آمرزنده مهربانم(11)
وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَآءَ مِنْ غَيْرِ سُوٓءٍ فِي تِسْعِ ءَايَٰتٍ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِۦٓ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمًا فَٰسِقِينَ(12)
و دستت را در گريبانت كن تا سپيد بي عيب بيرون آيد [اينها] از [جمله] نشانه هاي نه گانه اي است [كه بايد] به سوي فرعون و قومش [بب ري] زيرا كه آنان مردمي نافرمانند(12)
فَلَمَّا جَآءَتْهُمْ ءَايَٰتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا۟ هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ(13)
و هنگامي كه آيات روشنگر ما به سويشان آمد گفتند اين سحري آشكار است(13)
وَجَحَدُوا۟ بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَآ أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ(14)
و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روي ظلم و تكبر آن را انكار كردند پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود(14)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُۥدَ وَسُلَيْمَٰنَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَيٰ كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ(15)
و به راستي به داوود و سليمان دانشي عطا كرديم و آن دو گفتند ستايش خدايي را كه ما را بر بسياري از بندگان باايمانش برتري داده است(15)
وَوَرِثَ سُلَيْمَٰنُ دَاوُۥدَ وَقَالَ يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ(16)
و سليمان از داوود ميراث يافت و گفت اي مردم ما زبان پرندگان را تعليم يافته ايم و از هر چيزي به ما داده شده است راستي كه اين همان امتياز آشكار است(16)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
22nd September 2013, 09:24 AM
سوره نمل [27]
این سوره در «مکّه» نازل شده، و 93 آیه است
محتواى سوره:
محتواى این سوره از نظر کلى همان محتواى سورههاى مکى است، از نظر اعتقادى بیشتر روى مبدء و معاد تکیه مىکند.
و از نظر مسائل عملى و اخلاقى، بخش قابل ملاحظهاى از سر گذشت پنج پیامبر بزرگ الهى، و مبارزات آنها با اقوام منحرف بحث مىکند، تا هم دلدارى و تسلّى خاطر براى مؤمنانى باشد که مخصوصا در آن روز در مکه در اقلیت شدید قرار داشتند، و هم هشدارى باشد براى مشرکان لجوج و بیدادگر.
یکى از امتیازات این سوره بیان بخش مهمى از داستان «سلیمان» و «ملکه سبأ» و چگونگى ایمان آوردن او به توحید، و سخن گفتن پرندگانى، همچون هدهد، و حشراتى همچون مورچه، با سلیمان است.
این سوره به خاطر همین معنى، سوره «نمل» (مورچه) نامیده شده، و عجب این که در بعضى از روایات به نام سوره سلیمان آمده است.
ضمنا این سوره از علم بىپایان پروردگار، و نظارت او بر همه چیز در عالم هستى، و حاکمیت او در میان بندگان سخن مىگوید.
این سوره با «بشارت» شروع مىشود، و با «تهدید» پایان مىیابد، بشارتى که قرآن براى مؤمنان آورده، و تهدید به این که خداوند از اعمال شما بندگان غافل نیست.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «هر کس سوره طس سلیمان (سوره نمل) را بخواند خداوند به تعداد کسانى که سلیمان را تصدیق و یا تکذیب کردند، و همچنین هود و شعیب و صالح و ابراهیم را، ده حسنه به او مىدهد، و به هنگام رستاخیز که از قبرش بیرون مىآید، نداى لا اله الّا اللّه سر مىدهد».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/190/
soham 313
22nd September 2013, 09:25 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
قرآن از سوى حکیم دانایى است: باز در آغاز این سوره به «حروف مقطّعه» قرآن بر خورد مىکنیم «طا، سین» (طس).
با توجه به این که بلا فاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن مىگوید به نظر مىرسد که یکى از اسرار آن این باشد که این کتاب بزرگ و آیات مبین از حروف ساده الفبا تشکیل یافته، و زیبنده ستایش، آن آفریدگارى است که چنین اثر بدیعى را از چنان مواد سادهاى به وجود آورده.
سپس مىافزاید: «این آیات قرآن و کتاب مبین است» (تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبِینٍ).
(آیه 2)
در این آیه دو توصیف دیگر براى قرآن بیان شده: قرآنى که «مایه هدایت، و وسیله بشارت براى مؤمنان است» (هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِینَ).
چرا که تا مرحلهاى از تقوا و تسلیم و ایمان به واقعیتها در دل انسان نباشد به دنبال حق نمىرود.
(آیه 3)
«همان کسانى که نماز را بر پامىدارند و زکات را ادا مىکنند و به آخرت یقین دارند» (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ).
و به این ترتیب هم اعتقاد آنها به مبدأ و معاد محکم است، و هم پیوندشان با خدا و خلق. بنا بر این اوصاف فوق اشارهاى به اعتقاد کامل و برنامه عملى جامع آنهاست.
(آیه 4)
سپس به بیان حال گروهى که در نقطه مقابل مؤمنان قرار دارند پرداخته و یکى از خطرناکترین حالاتشان را چنین باز گو مىکند: «کسانى که ایمان به آخرت ندارند اعمال سوئشان را براى آنها زینت مىدهیم پس در طریق زندگى حیران و سر گردان مىشوند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ).
آلودگى در نظر آنها پاکى، زشتیها نزد آنها زیبا، پستیها افتخار، و بد بختیها و سیه روزیها سعادت و پیروزى محسوب مىشود.
این دگرگونى ارزشها، و به هم ریختن معیارها در نظر انسان، که نتیجهاش سرگردان شدن در بیراهههاى زندگى است از بدترین حالاتى مىباشد که به یک انسان دست مىدهد.
(آیه 5)
سپس به نتیجه «تزیین اعمال» پرداخته و سر انجام کار چنین کسانى را این گونه بیان مىکند: «آنها کسانى هستند که عذابى بد (و شدید و دردناک) دارند) (أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ).
در دنیا سر گردان و مأیوس و پریشان خواهند بود، و در آخرت گرفتار مجازاتى هولناک.
«و آنها در آخرت زیانکارترین مردمند» (وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ).
چه زیانى از این بالاتر که انسان اعمال زشتش را زیبا ببیند و تمام نیروى خود را براى آن به کار گیرد، اما سر انجام ببیند جز بد بختى و سیه روزى به بار نیاورده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/190/
soham 313
22nd September 2013, 09:26 AM
(آیه 6)
و در این آیه به عنوان تکمیلى بر اشارات گذشته در زمینه عظمت محتواى قرآن، و مقدمهاى براى داستانهاى انبیا که بلا فاصله بعد از آن شروع مىشود مىفرماید: «بطور مسلم این قرآن از سوى حکیم دانایى بر تو القا مىشود» (وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ).
گر چه «حکیم» و «علیم» هر دو اشاره به دانایى پروردگار است، ولى «علیم» از آگاهى بىپایان خدا خبر مىدهد، و «حکیم» از حساب و هدفى که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است.
(آیه 7)
موسى اینجا به امید قبسى مىآید! چنانکه گفتیم در این سوره، بعد از بیان اهمیت قرآن، گوشهاى از سر گذشت پنج تن از پیامبران بزرگ و قوم آنها به میان آمده است، و وعده پیروزى مؤمنان و مجازات کافران در آنها به روشنى باز گو شده.
نخست از پیامبر اولوا العزم موسى (ع) شروع مىکند و مستقیما به سراغ لحظهاى که نخستین جرقه وحى در دل او درخشید، و با پیام و سخن الهى آشنا شد، مىرود، و مىگوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که موسى به خانواده خود گفت: من آتشى از دور دیدم»! (إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً).
همین جا توقف کنید «من به زودى خبر از آن براى شما مىآورم و یا شعلهاى از آتش، تا گرم شوید» (سَآتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ).
و این در همان شبى بود که با همسرش دختر شعیب در طریق مصر در بیابانى تاریک و ظلمانى گرفتار آمد، راه را گم کرد، و در همین حال درد وضع حمل به همسرش دست داد، موسى احساس نیاز شدیدى به افروختن آتش و استفاده از گرماى آن مىکرد، همین که شعله آتش را از دور دید خوشحال شد، و آن را دلیل بر وجود انسان یا انسانهایى گرفت، و گفت مىروم، یا براى شما خبرى مىآورم و یا شعله آتشى که با آن گرم شوید.
(آیه 8)
موسى خانوادهاش را در همانجا گذاشت و به آن سو که آتش دیده بوده حرکت کرد «پس هنگامى که نزد آتش رسید، ندایى برخاست که: مبارک باد آن کس که در آتش است، و کسى که در اطراف آن است، و منزه است خداوندى که پروردگار عالمیان است» (فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
منظور از کسى که در آتش است موسى (ع) بوده که به آن شعله آتش که از میان درخت سبز نمایان شده بوده، آنقدر نزدیک گردیده که گویى در درون آن قرار داشت، و منظور از کسى که اطراف آن قرار دارد فرشتگان مقرب پروردگار است که در آن لحظه خاص، آن سر زمین مقدس را احاطه کرده بودند.
و یا این که به عکس منظور از کسانى که در آتشند فرشتگان الهى مىباشند و کسى که در گرد آن قرار دارد موسى (ع).
(آیه 9)
بار دیگر ندایى برخاست و موسى را مخاطب ساخته، گفت:
«اى موسى! من خداوند عزیز و حکیمم» (یا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
این جمله براى این بود که هر گونه شک و تردید از موسى، بر طرف شود، و بداند که این خداوند عالمیان است که با او سخن مىگوید نه شعله آتش یا درخت خداوندى که «شکستناپذیر» و «صاحب حکمت و تدبیر» است.
(آیه 10)
از آنجا که مأموریت رسالت آن هم در برابر ظالم و جبّارى همچون فرعون نیاز به قدرت و قوت ظاهرى و باطنى و سند حقانیت محکم دارد، در اینجا به موسى (ع) دستور داده شد «و عصایت را بیفکن» (وَ أَلْقِ عَصاکَ).
موسى عصاى خود را افکند، ناگاه تبدیل به مار عظیمى شد «هنگامى که موسى نظر به آن افکند، دید با سرعت همچون مارهاى کوچک به هر سو مىدود و حرکت مىکند (ترسید و) به عقب برگشت و حتى پشت سر خود را نگاه نکرد» (فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ).
در اینجا بار دیگر به موسى خطاب شد: «اى موسى! نترس که رسولان در نزد من ترس و وحشتى ندارند» (یا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ).
یعنى اى موسى! تو در حضور پروردگار بزرگ هستى، و حضور او ملازم با امنیت مطلق است!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/190/
soham 313
22nd September 2013, 09:28 AM
(آیه 11)
اما در این آیه استثنایى براى جمله «إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ» بیان کرده، مىگوید: «مگر کسى که ستم کند سپس (در مقام توبه و جبران بر آید و) بدى را تبدیل به نیکى کند که من غفور و رحیمم»، توبه او را مىپذیرم و به او نیز امنیت مىبخشم (إِلَّا مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ).
(آیه 12)
سپس دومین معجزه موسى (ع) را به او ارائه کرد، فرمود:
«و دستت را در گریبانت داخل کن هنگامى که خارج مىشود، سفید و درخشنده است بىآنکه عیبى در آن، باشد» (وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ).
یعنى این سفیدى ناشى از بیمارى «برص» نیست، بلکه نورانیت و درخشندگى و سفیدى جالبى است که خود بیانگر وجود یک معجزه و امر خارق عادت است.
باز براى این که به موسى (ع) لطف بیشترى کند و به منحرفان امکان بیشترى براى هدایت دهد، مىگوید: معجزات تو منحصر به این دو نیست، بلکه این دو معجزه «در زمره معجزات نهگانهاى است که تو با آنها بسوى فرعون و قومش فرستاده مىشوى آنان قومى فاسد و طغیانگرند» و نیاز به راهنمایى دارند، مجهز به معجزات بزرگ فراوان (فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
از ظاهر این آیه چنین استفاده مىشود که این دو معجزه جزء نه معجزه معروف موسى بوده است نه اضافه بر آن.
(آیه 13)
بالاخره موسى (ع) با قویترین سلاح معجزه، مسلح شد، و به سراغ فرعون و فرعونیان آمد و آنها را به سوى آیین حق دعوت کرد قرآن در این آیه مىگوید: «هنگامى که آیات روشنى بخش ما به سراغ آنان آمد گفتند: این سحر آشکارى است» (فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبِینٌ).
و مىدانیم این تهمت تنها در مورد موسى (ع) نبود، بلکه متعصبان لجوج براى توجیه مخالفتهاى خود با انبیا تهمت سحر را مطرح مىنمودند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/190/
soham 313
22nd September 2013, 09:29 AM
(آیه 14)
جالب این که در این آیه قرآن اضافه مىکند: این اتهامات به خاطر آن نبود که راستى در شک و تردید باشند، بلکه آنها «معجزات را از روى ظلم و برترى جویى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین و اطمینان داشتند» (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا). از این تعبیر به خوبى استفاده مىشود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد، و ممکن است کفر از روى جحود و انکار در عین علم و آگاهى سر زند.
در پایان آیه به عنوان یک درس عبرت با یک جمله کوتاه و بسیار پر معنى به سر انجام شوم فرعونیان و غرق و نابودى آنها اشاره کرده، مىگوید:
«پس بنگر سر انجام تبهکاران و مفسدان چگونه بود»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ).
(آیه 15)
حکومت داود و سلیمان: به دنبال نقل گوشهاى از داستان موسى (ع) به بحث پیرامون دو تن دیگر از پیامبران بزرگ الهى، «داود» و «سلیمان» مىپردازد، که اینها نیز از پیامبران بنى اسرائیل بودند، و تفاوتى که تاریخ آنها با تواریخ پیامبران دیگر دارد این است که اینها بر اثر آمادگى محیط فکرى و اجتماعى بنى اسرائیل توفیق یافتند دست به تأسیس حکومت عظیمى بزنند، و آیین الهى را با استفاده از نیروى حکومت، گسترش دهند، لذا از لحن سر گذشت پیامبران دیگر که با مخالفت شدید قوم خود رو برو مىشدند در اینجا خبرى نیست.
جالب این که قرآن سخن را از مسأله «موهبت علم» که زیر بناى یک حکومت صالح و نیرومند است شروع کرده، مىگوید: «و ما به داود و سلیمان علم قابل ملاحظهاى بخشیدیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً).
روشن است که «علم» در اینجا معنى گسترده و وسیعى دارد که علم توحید و اعتقادات مذهبى و قوانین دینى، و همچنین علم قضاوت، و تمام علومى را که براى تشکیل چنان حکومت وسیع و نیرومندى لازم بوده است در بر مىگیرد.
و به دنبال این جمله از زبان داود و سلیمان چنین نقل مىکند: «و آنها گفتند:
حمد و ستایش از آن خداوندى است که ما را بر بسیارى از بندگان مؤمنش برترى بخشید» (وَ قالا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنا عَلى کَثِیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنِینَ).
جالب این که بلا فاصله بعد از بیان موهبت بزرگ «علم»، سخن از «شکر» به میان آمده، تا روشن شود هر نعمتى را شکرى لازم است، و حقیقت شکر آن است که از آن نعمت در همان راهى که براى آن آفریده شده است استفاده شود و این دو پیامبر بزرگ از نعمت علمشان در نظام بخشیدن به یک حکومت الهى حد اکثر بهره را گرفتند.
(آیه 16)
در این آیه نخست اشاره به ارث بردن سلیمان از پدرش داود کرده، مىگوید: «سلیمان وارث داود شد» (وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ). و همه مواهب او را به ارث برد.
سپس قرآن مىافزاید: «سلیمان گفت: اى مردم! به ما سخن گفتن پرندگان تعلیم شده» (وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ).
«و از همه چیز به ما داده شده است، و این فضیلت آشکارى است» (وَ أُوتِینا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ).
یعنى تمام وسائلى را که از نظر معنوى و مادى براى تشکیل این حکومت الهى لازم است به ما داده شده است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/192
soham 313
23rd September 2013, 06:18 AM
[golrooz] صفحه ی 223 از قرآن کریم شامل آیات17تا 34 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَحُشِرَ لِسُلَيْمَٰنَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ(17)
و براي سليمان سپاهيانش از جن و انس و پرندگان جمع آوري شدند و [براي رژه] دسته دسته گرديدند(17)
حَتَّيٰٓ إِذَآ أَتَوْا۟ عَلَيٰ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَٰٓأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا۟ مَسَٰكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَٰنُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(18)
تا آنگاه كه به وادي مورچگان رسيدند مورچه اي [به زبان خويش] گفت اي مورچگان به خانه هايتان داخل شويد مبادا سليمان و سپاهيانش نديده و ندانسته شما را پايمال كنند(18)
فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِيٓ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِيٓ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَيٰ وَٰلِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَٰلِحًا تَرْضَيٰهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّٰلِحِينَ(19)
[سليمان] از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت پروردگارا در دلم افكن تا نعمتي را كه به من و پدر و مادرم ارزاني داشته اي سپاس بگزارم و به كار شايسته اي كه آن را مي پسندي بپردازم و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات داخل كن(19)
وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَآ أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَآئِبِينَ(20)
و جوياي [حال] پرندگان شد و گفت مرا چه شده است كه هدهد را نمي بينم يا شايد از غايبان است(20)
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَا۟ذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(21)
قطعا او را به عذابي سخت عذاب مي كنم يا سرش را مي برم مگر آنكه دليلي روشن براي من بياورد(21)
فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍۭ بِنَبَإٍ يَقِينٍ(22)
پس ديري نپاييد كه [هدهد آمد و] گفت از چيزي آگاهي يافتم كه از آن آگاهي نيافته اي و براي تو از سبا گزارشي درست آورده ام(22)
إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ(23)
من [آنجا] زني را يافتم كه بر آنها سلطنت مي كرد و از هر چيزي به او داده شده بود و تختي بزرگ داشت(23)
وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَٰنُ أَعْمَٰلَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ(24)
او و قومش را چنين يافتم كه به جاي خدا به خورشيد سجده مي كنند و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان را از راه [راست] باز داشته بود در نتيجه [به حق] راه نيافته بودند(24)
أَلَّا يَسْجُدُوا۟ لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ(25)
[آري شيطان چنين كرده بود] تا براي خدايي كه نهان را در آسمانها و زمين بيرون مي آورد و آنچه را پنهان مي داريد و آنچه را آشكار مي نماييد مي داند سجده نكنند(25)
اللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ ۩(26)
خداي يكتا كه هيچ خدايي جز او نيست پروردگار عرش بزرگ است(26)
۞ قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَٰذِبِينَ(27)
گفت خواهيم ديد آيا راست گفته اي يا از دروغگويان بوده اي(27)
اذْهَب بِّكِتَٰبِي هَٰذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ(28)
اين نامه مرا ببر و به سوي آنها بيفكن آنگاه از ايشان روي برتاب پس ببين چه پاسخ مي دهند(28)
قَالَتْ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَؤُا۟ إِنِّيٓ أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَٰبٌ كَرِيمٌ(29)
[ملكه سبا] گفت اي سران [كشور] نامه اي ارجمند براي من آمده است(29)
إِنَّهُ مِن سُلَيْمَٰنَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ(30)
كه از طرف سليمان است و [مضمون آن] اين است به نام خداوند رحمتگر مهربان(30)
أَلَّا تَعْلُوا۟ عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ(31)
بر من بزرگي مكنيد و مرا از در اطاعت درآييد(31)
قَالَتْ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَؤُا۟ أَفْتُونِي فِيٓ أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّيٰ تَشْهَدُونِ(32)
گفت اي سران [كشور] در كارم به من نظر دهيد كه بي حضور شما [تا به حال] كاري را فيصله نداده ام(32)
قَالُوا۟ نَحْنُ أُو۟لُوا۟ قُوَّةٍ وَأُو۟لُوا۟ بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ(33)
گفتند ما سخت نيرومند و دلاوريم و[لي] اختيار كار با توست بنگر چه دستور مي دهي(33)
قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا۟ قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوٓا۟ أَعِزَّةَ أَهْلِهَآ أَذِلَّةً وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ(34)
[ملكه] گفت پادشاهان چون به شهري درآيند آن را تباه و عزيزانش را خوار مي گردانند و اين گونه مي كنند(34)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
23rd September 2013, 06:20 AM
(آیه 17)
سلیمان در وادى مورچگان! از آیات این سوره، و همچنین از آیات سوره سبأ به خوبى استفاده مىشود که داستان حکومت حضرت سلیمان جنبه عادى نداشت، بلکه توأم با خارق عادات و معجزات مختلفى بود.
در حقیقت خداوند قدرت خود را در ظاهر ساختن این حکومت عظیم و قوایى که مسخر آن بود نشان داد.
نخست مىگوید: «لشکریان سلیمان از جنّ و انس و پرندگان نزد او جمع شدند» (وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ).
آنقدر زیاد بودند که «باید توقف مىکردند تا به هم ملحق شوند» (فَهُمْ یُوزَعُونَ).
(آیه 18)
به هر حال، سلیمان با این لشکر عظیم حرکت کرد «تا به سر زمین مورچگان رسیدند» (حَتَّى إِذا أَتَوْا عَلى وادِ النَّمْلِ).
در اینجا «مورچهاى (از مورچگان، همنوعان خود را مخاطب ساخت و) گفت: اى مورچگان! داخل لانههاى خود شوید تا سلیمان و لشکریانش شما را پایمال نکنند در حالى که نمىفهمند»! (قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ) لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 19)
«سلیمان از شنیدن این سخن مورچه تبسم کرد و خندید» (فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها).
در اینجا سلیمان رو به درگاه خدا کرد و چند تقاضا نمود.
نخست این که: «عرضه داشت: پروردگارا! راه و رسم شکر نعمتهایى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى به من الهام فرما» (وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ).
تا بتوانم با بسیج همه نیروهایم این همه نعمتهاى عظیم را در راهى که تو فرمان دادهاى و مایه خشنودى توست به کار گیرم و از مسیر حق منحرف نگردم.
دیگر این که مرا موفق دار «تا عمل صالحى به جاى آورم که تو از آن خشنود مىشوى» (وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ).
و بالاخره سومین تقاضایش این بود که عرضه داشت: پروردگارا! «مرا به رحمتت در زمره بندگان صالحت داخل گردان» (وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ).
یعنى هدف نهایى به دست آوردن قدرت، انجام عمل صالح است و عمل صالح نیز مقدمهاى است براى جلب خشنودى و رضاى خدا که هدف نهایى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/192
soham 313
23rd September 2013, 06:22 AM
(آیه 20)
داستان هدهد و ملکه سبا: در اینجا به فراز دیگرى از زندگى شگفتانگیز سلیمان اشاره کرده، و ماجراى هدهد و ملکه سبا را باز گو مىکند.
نخست مىگوید: «سلیمان در جستجوى آن پرنده [هدهد] بر آمد» (وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ).
این تعبیر به وضوح بیانگر این حقیقت است که او به دقت مراقب وضع کشور و اوضاع حکومت خود بود و حتى غیبت یک مرغ از چشم او پنهان نمىماند! بدون شک منظور از پرنده در اینجا همان هدهد است، چنانکه در ادامه سخن، قرآن مىافزاید، سلیمان «گفت: مرا چه شده است که هدهد را نمىبینم» (فَقالَ ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ). «یا این که او از غائبان است» (أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ).
یعنى آیا او بدون عذر موجهى حضور ندارد و یا با عذر موجهى غیبت کرده است؟
(آیه 21)
«سلیمان» براى این که حکم غیابى نکرده باشد، و در ضمن غیبت هدهد روى بقیه پرندگان- تا چه رسد به انسانهایى که پستهاى حساسى بر عهده داشتند- اثر نگذارد افزود: «من او را قطعا کیفر شدیدى خواهم داد»! (لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِیداً).
«یا او را ذبح مىکنم»! (أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ).
«یا (براى غیبتش) باید دلیل روشنى به من ارائه دهد» (أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ).
در حقیقت سلیمان (ع) تهدید لازم را در صورت ثبوت تخلف نمود، ضمنا نشان داد که او حتى در برابر پرنده ضعیفى تسلیم دلیل و منطق است و هرگز تکیه بر قدرت و توانائیش نمىکند.
(آیه 22)
«چندان درنگ نکرد» که هدهد آمد (فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ).
بازگشت و با صراحت به سلیمان چنین «گفت: من بر چیزى آگاهى یافتم که تو بر آن آگاهى ندارى، من از سر زمین سبا یک خبر قطعى (و دست اول) براى تو آورده ام»؟ (فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/192
soham 313
23rd September 2013, 06:24 AM
(آیه 23)
هدهد در شرح ماجرا چنین گفت: «من (به سر زمین سبا رفته بودم) زنى را در آنجا یافتم که بر آنها حکومت مىکند، و همه چیز را در اختیار دارد مخصوصا تخت عظیمى داشت»! (إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ).
«هدهد» با این سه جمله تقریبا تمام مشخصات کشور سبا و طرز حکومت آن را براى سلیمان باز گو کرد.
(آیه 24)
سلیمان از شنیدن این سخن در فکر فرو رفت ولى هدهد به او مجال نداد و مطلب دیگرى بر آن افزود گفت: مسأله عجیب و ناراحت کنندهاى که من در آنجا دیدم این بود که: «مشاهده کردم آن زن و قوم و ملتش در برابر خورشید- نه در برابر اللّه- سجده مىکنند»! (وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«و شیطان (بر آنها تسلط یافته و) اعمالشان را در نظرشان زینت داده» و افتخار مىکنند که در برابر آفتاب سجده مىنمایند! (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ).
و به این ترتیب «شیطان آنها را از راه حق باز داشته» (فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
آنها چنان در بت پرستى فرو رفتهاند که من باور نمىکنم به آسانى از این راه بر گردند «آنها هدایت نخواهند شد» (فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ).
(آیه 25)
سپس افزود: «آنها چرا براى خداوندى سجده نمىکنند که آنچه در آسمانها و زمین پنهان است خارج مىکند، و آنچه را مخفى مىدارید و آنچه را آشکار مىسازید مىداند» (أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).
یعنى چرا براى خداوندى سجده نمىکنند که غیب آسمان و زمین و اسرار نهفته آن را مىداند.
(آیه 26)
و سر انجام سخن خود را چنین پایان مىدهد: «همان خداوندى که معبودى جز او نیست و پروردگار و صاحب عرش عظیم است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).
و به این ترتیب روى «توحید عبادت» و «توحید ربوبیت» پروردگار، و نفى هر گونه شرک تأکید کرده و سخن خود را به پایان مىبرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/193
soham 313
23rd September 2013, 06:26 AM
(آیه 27)
سلیمان با دقت به سخنان هدهد گوش فرا داد، و در فکر فرو رفت، سپس چنین «گفت: ما تحقیق به عمل مىآوریم ببینیم تو راست گفتى یا از دروغگویان هستى»؟! (قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبِینَ).
سلیمان نه هدهد را متهم ساخت و محکوم کرد، و نه سخن او را بىدلیل تصدیق نمود، بلکه آن را پایه تحقیق قرار داد.
(آیه 28)
به هر حال سلیمان نامهاى بسیار کوتاه و پر محتوا نوشت و به هدهد داد و گفت: «این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن، سپس بر گرد (و در گوشهاى توقف کن) ببین آنها چه عکس العملى نشان مىدهند»؟ (اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ).
(آیه 29)
ملکه سبا نامه را گشود و از مضمون آن آگاهى یافت و چون قبلا اسم و آوازه سلیمان را شنیده بود و محتواى نامه نشان مىداد که سلیمان تصمیم شدیدى در باره سرزمین سبا گرفته، سخت در فکر فرو رفت، و چون در مسائل مهم مملکتى با اطرافیانش به شور مىنشست از آنها دعوت کرد، رو به سوى آنها نموده «گفت: اى اشراف و بزرگان! نامه ارزشمندى به سوى من افکنده شده است»! (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ).
(آیه 30)
سپس ملکه سبا به ذکر مضمون نامه پرداخت و گفت: «این نامه از سوى سلیمان است و محتوایش چنین است: به نام خداوند بخشنده مهربان» (إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/193
soham 313
23rd September 2013, 06:28 AM
(آیه 31)
توصیهام به شما «این است برترى جویى در برابر من نکنید، و به سوى من آیید و تسلیم حق شوید» (أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ).
آنچه در دو آیه فوق آمده، الگویى است براى طرز نامه نگارى که با نام خداوند رحمان و رحیم شروع شود و با دو جمله حساب شده جان سخن بیان گردد.
(آیه 32)
بعد از ذکر محتواى نامه سلیمان، براى سران ملت خود رو به سوى آنها کرده، چنین «گفت: اى اشراف و صاحب نظران! رأى خود را در این کار مهم براى من ابراز دارید که من هیچ کار مهمى را بىحضور شما و بدون نظر شما انجام ندادهام»! (قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّى تَشْهَدُونِ).
(آیه 33)
«اشراف قوم» در پاسخ او چنین «گفتند: ما داراى نیروى کافى و قدرت جنگى فراوان هستیم، ولى تصمیم نهایى با توست، ببین چه دستور مىدهى» (قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِی ما ذا تَأْمُرِینَ).
به این ترتیب هم تسلیم خود را در برابر دستورات او نشان دادند، و هم تمایل خود را به تکیه بر قدرت و حضور در میدان جنگ!
(آیه 34)
ملکه هنگامى که تمایل آنها را به جنگ مشاهده کرد، در حالى که خود باطنا تمایل به این کار نداشت براى فرو نشاندن این عطش، و هم براى این که حساب شده با این جریان بر خورد، کند، چنین «گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و ویرانى مىکشانند»! (قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها).
«و عزیزان اهل آن را به ذلت مىنشانند» (وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً).
سپس براى تأکید بیشتر گفت: «آرى این چنین مىکنند» (وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).
در حقیقت ملکه سبا که خود پادشاهى بود، شاهان را خوب شناخته بود که برنامه آنها در دو چیز خلاصه مىشود: «فساد و ویرانگرى» و «ذلیل ساختن عزیزان»، چرا که آنها به منافع خود مى اندیشند، نه به منافع ملتها و آبادى و سر بلندى آنها و همیشه این دو بر ضد یکدیگرند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/193
soham 313
24th September 2013, 07:44 AM
[golrooz] صفحه ی 224 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 49 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌۢ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ(35)
و [اينك] من ارمغاني به سويشان مي فرستم و مي نگرم كه فرستادگان [من] با چه چيز بازمي گردند(35)
فَلَمَّا جَآءَ سُلَيْمَٰنَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَآ ءَاتَيٰنِۦَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّآ ءَاتَيٰكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ(36)
و چون [فرستاده] نزد سليمان آمد [سليمان] گفت آيا مرا به مالي كمك مي دهيد آنچه خدا به من عطا كرده بهتر است از آنچه به شما داده است [نه] بلكه شما به ارمغان خود شادماني مي نماييد(36)
ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُم بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَآ أَذِلَّةً وَهُمْ صَٰغِرُونَ(37)
به سوي آنان بازگرد كه قطعا سپاهياني بر [سر] ايشان مي آوريم كه در برابر آنها تاب ايستادگي نداشته باشند و از آن [ديار] به خواري و زبوني بيرونشان مي كنيم(37)
قَالَ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَؤُا۟ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ(38)
[سپس] گفت اي سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براي من مي آورد(38)
قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ(39)
عفريتي از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزي براي تو مي آورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم(39)
قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَٰبِ أَنَا۠ ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِيٓ ءَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ(40)
كسي كه نزد او دانشي از كتاب [الهي] بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زني برايت مي آورم پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسي مي كنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مي گزارد و هر كس ناسپاسي كند بي گمان پروردگارم بي نياز و كريم است(40)
قَالَ نَكِّرُوا۟ لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِيٓ أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ(41)
گفت تخت [ملكه] را برايش ناشناس گردانيد تا ببينيم آيا پي مي برد يا از كساني است كه پي نمي برند(41)
فَلَمَّا جَآءَتْ قِيلَ أَهَٰكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ(42)
پس وقتي [ملكه] آمد [بدو] گفته شد آيا تخت تو همين گونه است گفت گويا اين همان است و پيش از اين ما آگاه شده و از در اطاعت درآمده بوديم(42)
وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَٰفِرِينَ(43)
و [در حقيقت قبلا] آنچه غير از خدا مي پرستيد مانع [ايمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود(43)
قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَٰنَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(44)
به او گفته شد وارد ساحت كاخ [پادشاهي] شو و چون آن را ديد بركه اي پنداشت و ساقهايش را نمايان كرد [سليمان] گفت اين كاخي مفروش از آبگينه است [ملكه] گفت پروردگارا من به خود ستم كردم و [اينك] با سليمان در برابر خدا پروردگار جهانيان تسليم شدم(44)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَيٰ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَٰلِحًا أَنِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ(45)
و به راستي به سوي ثمود برادرشان صالح را فرستاديم كه خدا را بپرستيد پس به ناگاه آنان دو دسته متخاصم شدند(45)
قَالَ يَٰقَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(46)
[صالح] گفت اي قوم من چرا پيش از [جستن] نيكي شتابزده خواهان بدي هستيد چرا از خدا آمرزش نمي خواهيد باشد كه مورد رحمت قرار گيريد(46)
قَالُوا۟ اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَٰٓئِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ(47)
گفتند ما به تو و به هر كس كه همراه توست شگون بد زديم گفت سرنوشت خوب و بدتان پيش خداست بلكه شما مردمي هستيد كه مورد آزمايش قرار گرفته ايد(47)
وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ(48)
و در آن شهر نه دسته بودند كه در آن سرزمين فساد مي كردند و از در اصلاح درنمي آمدند(48)
قَالُوا۟ تَقَاسَمُوا۟ بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ(49)
[با هم] گفتند با يكديگر سوگند بخوريد كه حتما به [صالح] و كسانش شبيخون مي زنيم سپس به ولي او خواهيم گفت ما در محل قتل كسانش حاضر نبوديم و ما قطعا راست مي گوييم(49)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
24th September 2013, 07:48 AM
(آیه 35)
سپس ملکه افزود: ما باید قبل از هر کار سلیمان و اطرافیان او را بیازماییم و ببینیم به راستى چه کارهاند؟ سلیمان پادشاه است یا پیامبر؟ ویرانگر است یا مصلح؟ ملتها را به ذلت مىکشانند یا عزت؟ و براى این کار باید از هدیه استفاده کرد، لذا «من هدیه قابل ملاحظهاى براى آنها مىفرستم تا ببینم فرستادگان من چه واکنشى را از ناحیه آنها براى ما مىآورند» (وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ).
پادشاهان علاقه شدید به «هدایا» دارند، و نقطه ضعف و زبونى آنها نیز همین جاست، آنها را مىتوان با هدایاى گرانبها تسلیم کرد، اگر دیدیم سلیمان با این هدایا تسلیم شد، معلوم مىشود «شاه» است! در برابر او مىایستیم، و گر نه پیامبر خداست در این صورت باید عاقلانه بر خورد کرد
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/193
soham 313
24th September 2013, 07:52 AM
(آیه 36)
مرا با مال نفریبید! فرستادگان ملکه سبا با کاروان هدایا، سر زمین یمن را پشت سر گذاشتند و به سوى شام و مقر سلیمان حرکت کردند، به گمان این که سلیمان از مشاهده منظره این هدایا خوشحال مىشود، و به آنها شاد باش مىگوید، اما «هنگامى که (فرستاده ملکه سبا) نزد سلیمان آمد (سلیمان نه تنها از آنها استقبال نکرد بلکه) گفت: مىخواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید) آنچه خدا به من داده بهتر است از آنچه به شما داده است» (فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ).
مال چه ارزشى در برابر مقام نبوت و علم و دانش و هدایت و تقوا دارد؟
«بلکه شما هستید که به هدایاى خود خوشحال مىشوید» (بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ).
و به این ترتیب سلیمان، معیارهاى ارزش را در نظر آنها تحقیر کرد و روشن ساخت که معیارهاى دیگرى براى ارزش در کار است.
(آیه 37)
سپس براى این که قاطعیت خود را در مسأله «حق و باطل» نشان دهد به فرستاده مخصوص ملکه سبا چنین گفت: «به سوى آنان باز گرد (و این هدایا را نیز با خود ببر اما بدان) ما به زودى با لشکرهایى به سراغ آنها خواهیم آمد که توانایى مقابله با آن را نداشته باشند» (ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها).
«و ما آنها را از آن سر زمین آباد با ذلت خارج مىکنیم در حالى که کوچک و حقیر خواهند بود» (وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ).
چرا که در برابر آیین حق، تسلیم نشدند و از در مکر و فریب وارد گشتند.
(آیه 38)
در یک چشم بر هم زدن تخت او حاضر است! سر انجام فرستادگان ملکه سبا هدایا و بساط خود را بر چیدند و به سوى کشورشان باز گشتند.
و ماجرا را براى ملکه و اطرافیانش شرح دادند، و بیان داشتند که او به راستى فرستاده خداست و حکومتش نیز یک حکومت الهى است.
لذا ملکه سبا با عدهاى از اشراف قومش تصمیم گرفتند به سوى سلیمان بیایند و شخصا این مسأله مهم را بررسى کنند تا معلوم شود سلیمان چه آیینى دارد؟
این خبر از هر طریقى که بود به سلیمان رسید، و تصمیم گرفت قدرت نمایى شگرفى کند تا آنها را بیش از پیش به واقعیت اعجاز خود آشنا، و در مقابل دعوتش تسلیم سازد.
لذا سلیمان رو به اطرافیان خود کرد و «گفت: اى گروه بزرگان! کدامیک از شما توانایى دارد تخت او را پیش از آن که خودشان نزد من بیایند و تسلیم شوند براى من بیاورد» (قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ).
(آیه 39)
در اینجا دو نفر اعلام آمادگى کردند که یکى از آنها عجیب و دیگرى عجیبتر بود.
نخست «عفریتى از جن رو به سوى سلیمان کرد و گفت: من تخت او را پیش از آن که (مجلس تو پایان گیرد و) از جاى بر خیزى نزد تو مىآورم» (قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ).
من این کار را با زحمت انجام نمىدهم و در این امانت گران قیمت نیز خیانتى نمىکنم، چرا که «من نسبت به آن توانا و امینم»! (وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ).
(آیه 40)
دومین نفر مرد صالحى بود که آگاهى قابل ملاحظهاى از «کتاب الهى» داشت، چنانکه قرآن در حق او مىگوید: «کسى که علم و دانشى از کتاب داشت گفت: من تخت او را قبل از آن که چشم بر هم زنى نزد تو خواهم آورد»! (قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ).
این شخص یکى از نزدیکان با ایمان، و دوستان خاص سلیمان بوده است، و غالبا در تواریخ نام او را «آصف بن برخیا» نوشتهاند، و مىگویند وزیر سلیمان و خواهر زاده او بوده است.
و اما در باره «علم کتاب» بسیارى از مفسران و غیر آنها گفتهاند این مرد با ایمان از «اسم اعظم الهى» با خبر بود. یعنى آن نام الهى را در درون جان خود پیاده کرده بود و آن چنان از نظر آگاهى و اخلاق و تقوا و ایمان تکامل یافته بود که خود مظهرى از آن اسم گشته بود، این تکامل معنوى و روحانى که پرتوى از آن اسم اعظم الهى است قدرت بر چنین خارق عاداتى را در انسان ایجاد مىکند. و هنگامى که سلیمان با این امر موافقت کرد او با استفاده از نیروى معنوى خود تخت ملکه سبأ را در یک «طرفة العین» نزد او حاضر کرد: «پس هنگامى که سلیمان آن را نزد خود مستقر دید (زبان به شکر پروردگار گشود و) گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا بیازماید که آیا شکر نعمت او را به جا مىآورم یا کفران مىکنم»؟! (فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ).
سپس افزود: «و هر کس شکر کند به سود خویش شکر کرده، و هر کسى کفران کند پروردگار من غنى و کریم است» (وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ).
تفاوت «عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» و «عِلْمُ الْکِتابِ»:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است که «ابو سعید خدرى» مىگوید: من از معنى «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» از محضرش سؤال کردم فرمود: «او وصىّ برادرم سلیمان بن داود بود.»
عرض کردم: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» (رعد/ 43) از چه کسى سخن مىگوید.
فرمود: «ذاک اخى علىّ بن ابی طالب او برادرم علىّ بن ابی طالب است»! توجه به تفاوت «علم من الکتاب» که علم جزئى را مىگوید، و «علم الکتاب» که «علم کلى» را بیان مىکند روشن مىسازد که میان «آصف» و «على» علیه السّلام چه اندازه تفاوت بوده است؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/194
soham 313
24th September 2013, 07:55 AM
(آیه 41)
نور ایمان در دل ملکه سبا: سلیمان براى این که میزان عقل و درایت ملکه سبا را بیازماید، و نیز زمینهاى براى ایمان او به خداوند فراهم سازد، دستور داد تخت او را که حاضر ساخته بودند دگرگون و ناشناس سازند «گفت: تخت او را برایش ناشناس سازید ببینیم آیا هدایت مىشود یا از کسانى خواهد بود که هدایت نمىیابند» و آیا تخت خود را مىشناسد یا نمىشناسد؟ (قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ).
(آیه 42)
به هر حال «هنگامى که ملکه سبا وارد شد، (به او) گفته شد: آیا تخت تو این گونه است»؟ (فَلَمَّا جاءَتْ قِیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ).
«ملکه سبا» زیرکانهترین و حساب شدهترین جوابها را داد و «گفت: گویا خود آن تخت است»! (قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ).
و بلا فاصله افزود: «و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم»! (وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ).
یعنى، اگر منظور سلیمان از این مقدمه چینىها این است که ما به اعجاز او پى ببریم ما پیش از این با نشانههاى دیگر از حقانیت او آگاه شده بودیم و حتى قبل از دیدن این خارق عادت عجیب ایمان آورده بودیم.
(آیه 43)
و به این ترتیب سلیمان «او را از آنچه غیر از خدا مىپرستید باز داشت» (وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
هر چند «او قبل از آن از قوم کافر بود» (إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ).
(آیه 44)
در این آیه صحنه دیگرى از این ماجرا باز گو مىشود، و آن ماجراى داخل شدن ملکه سبا در قصر مخصوص سلیمان است.
سلیمان دستور داده بود، صحن یکى از قصرها را از بلور بسازند و در زیر آن، آب جارى قرار دهند.
هنگامى که ملکه سبا به آنجا رسید «به او گفته شد: داخل حیاط قصر شو»ِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ).
«پس هنگامى که ملکه آن صحنه را دید، گمان کرد نهر آبى است و ساق پاهاى خود را برهنه کرد» تا از آن آب بگذرد در حالى که سخت در تعجب فرو رفته بود که نهر آب در اینجا چه مىکند؟َلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها).
اما سلیمان به او «گفت: که حیاط قصر از بلور صاف ساخته شده» این آب نیست که بخواهد پا را برهنه کند و از آن بگذردالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ).
در اینجا سؤال مهمى پیش مىآید و آن این که: سلیمان که یک پیامبر بزرگ الهى بود چرا چنین دم و دستگاه تجملاتى فوق العادهاى داشته باشد؟ درست است که او سلطان بود و حکمروا، ولى مگر نمىشد بساطى ساده همچون سایر پیامبران داشته باشد؟
اما چه مانعى دارد که سلیمان براى تسلیم کردن ملکه سبا که تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زیبا و کاخ با شکوه و تشکیلات پر زرق و برق مىدانست صحنهاى به او نشان دهد که تمام دستگاه تجملاتیش در نظر او حقیر و کوچک شود، و این نقطه عطفى در زندگى او براى تجدید نظر در میزان ارزشها و معیار شخصیت گردد؟! به تعبیر دیگر این هزینه در برابر امنیت و آرامش یک منطقه وسیع و پذیرش دین حق، و جلو گیرى از هزینه فوق العاده جنگ، مطلب مهمى نبود.
و لذا هنگامى که ملکه سبا، این صحنه را دید چنین «گفت: پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم»!الَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی).
«و با سلیمان در پیشگاه اللّه، پروردگار عالیمان، اسلام آوردم»َ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ).
خداوندا! من همراه رهبرم سلیمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشیمانم و سر تسلیم به آستانت مىسایم
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/194
soham 313
24th September 2013, 07:57 AM
(آیه 45)
صالح در برابر قوم ثمود: بعد از ذکر قسمتى از سر گذشت «موسى» و «داود» و «سلیمان»- در آیاتى که گذشت- چهارمین پیامبرى که بخشى از زندگى او و قومش در این سوره مطرح مىگردد حضرت «صالح» و قوم ثمود است.
نخست مىفرماید: «و ما به سوى ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم که خداى یگانه را بپرستید» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ).
تعبیر به «أَخاهُمْ» (برادرشان) که در داستان بسیارى از انبیا آمده اشاره به نهایت محبت و دلسوزى آنان نسبت به اقوامشان مىباشد.
به هر حال تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ در جمله «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» خلاصه شده است، آرى بندگى خدا، که عصاره همه تعلیمات فرستادگان پروردگار است.
سپس مىافزاید «آنها در برابر دعوت صالح به دو گروه مختلف تقسیم شدند و به مخاصمه برخاستند» مؤمنان از یک سو و منکران لجوج از سوى دیگر (فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ).
(آیه 46)
صالح براى بیدار ساختن آنها به انذارشان پرداخت و از عذابهاى دردناک الهى آنها را بر حذر داشت، اما آنها نه تنها پند نگرفتند و بیدار نشدند، بلکه همین مطلب را مستمسکى براى لجاجت خویش ساخته و با اصرار از او خواستند که اگر راست مىگویى چرا مجازات الهى دامان ما را فرو نمىگیرد- این مطلب در آیه 77 سوره اعراف صریحا آمده است.
ولى صالح به آنها «گفت: اى قوم من! چرا پیش از تلاش و کوشش براى جلب نیکیها، براى عذاب و بدیها عجله دارید»؟ (قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ).
چرا تمام فکر خود را روى فرا رسیدن عذاب الهى متمرکز مىکنید، اگر عذاب الهى شما را فرو گیرد، به حیاتتان خاتمه مىدهد و مجالى براى ایمان باقى نخواهد ماند، بیایید صدق گفتار مرا در برکات و رحمت الهى که در سایه ایمان به شما نوید مىدهد بیازمایید «چرا از پیشگاه خدا تقاضاى آمرزش گناهان خویش نمىکنید تا مشمول رحمت او واقع شوید» (لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
(آیه 47)
به هر حال این قوم سر کش به جاى این که اندرز دلسوزانه این پیامبر بزرگ را به گوش جان بشنوند و به کار بندند با یک سلسله سخنان واهى و نتیجهگیریهاى بىپایه به مبارزه با او برخاستند، از جمله این که «گفتند: ما هم خودت و هم کسانى را که با تو هستند به فال بد گرفتهایم» (قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ).
گویا آن سال خشکسالى و کمبود محصول و مواد غذایى بود، آنها گفتند: این گرفتاریها و مشکلات ما همه از قدوم نامیمون تو و یاران توست.
اما او در پاسخ «گفت: فال بد (و بخت و طالع شما) در نزد خداست» (قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ). اوست که شما را به خاطر اعمالتان گرفتار این مصائب ساخته و اعمال شماست که در پیشگاه او چنین مجازاتى را سبب شده.
این در حقیقت یک آزمایش بزرگ الهى براى شماست «آرى شما گروهى هستید که آزمایش مىشوید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ).
اینها آزمایشهاى الهى است، تا کسانى که شایستگى و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار شوند، و خود را اصلاح کنند.
(آیه 48)
توطئه نه گروهک مفسد در وادى القرى در اینجا بخش دیگرى از داستان صالح و قومش را مىخوانیم که بخش گذشته را تکمیل کرده و پایان مىدهد، و آن مربوط به توطئه قتل صالح از ناحیه نه گروهک کافر و منافق و خنثى شدن توطئه آنهاست.
مىگوید: «در آن شهر (وادى القرى) نه گروهک بودند که (همیشه) فساد در زمین مىکردند و اصلاح نمىکردند» (وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ).
(آیه 49)
مسلما با ظهور صالح و آیین پاک و مصلح او، عرصه بر این گروهکها تنگ شد، اینجا بود که طبق این آیه «گفتند: بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [صالح] و خانوادهاش شبیخون مىزنیم (و آنها را به قتل مىرسانیم) سپس به ولىّ دم او مىگوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم»! (قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/195
soham 313
25th September 2013, 07:06 AM
[golrooz] صفحه ی 225 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 65 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَكَرُوا۟ مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(50)
و دست به نيرنگ زدند و [ما نيز] دست به نيرنگ زديم و خبر نداشتند(50)
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَٰهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ(51)
پس بنگر كه فرجام نيرنگشان چگونه بود ما آنان و قومشان را همگي هلاك كرديم (51)
فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةًۢ بِمَا ظَلَمُوٓا۟ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(52)
و اين [هم] خانه هاي خالي آنهاست به [سزاي] بيدادي كه كرده اند قطعا در اين [كيفر] براي مردمي كه مي دانند عبرتي خواهد بود(52)
وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَكَانُوا۟ يَتَّقُونَ(53)
و كساني را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند رهانيديم(53)
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِۦٓ أَتَأْتُونَ الْفَٰحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ(54)
و [ياد كن] لوط را كه چون به قوم خود گفت آيا ديده و دانسته مرتكب عمل ناشايست [لواط] مي شويد(54)
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَآءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ(55)
آيا شما به جاي زنان از روي شهوت با مردها در مي آميزيد [نه] بلكه شما مردمي جهالت پيشه ايد(55)
۞ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓا۟ أَخْرِجُوٓا۟ ءَالَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ(56)
و[لي] پاسخ قومش غير از اين نبود كه گفتند خاندان لوط را از شهرتان بيرون كنيد كه آنها مردمي هستند كه به پاكي تظاهر مي نمايند(56)
فَأَنجَيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَٰهَا مِنَ الْغَٰبِرِينَ(57)
پس او و خانواده اش را نجات داديم جز زنش را كه مقدر كرديم از باقي ماندگان [در خاكستر آتش] باشد(57)
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَآءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ(58)
و باراني [از سجيل] بر ايشان فرو باريديم و باران هشدارداده شدگان چه بد باراني بود(58)
قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَيٰ عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَيٰٓ ءَآللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ(59)
بگو سپاس براي خداست و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است آيا خدا بهتر ست يا آنچه [با او] شريك مي گردانند(59)
أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَنۢبَتْنَا بِهِ حَدَآئِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنۢبِتُوا۟ شَجَرَهَآ أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ(60)
[آيا آنچه شريك مي پندارند بهتر است] يا آن كس كه آسمانها و زمين را خلق كرد و براي شما آبي از آسمان فرود آورد پس به وسيله آن باغهاي بهجت انگيز رويانيديم كار شما نبود كه درختانش را برويانيد آيا معبودي با خداست [نه] بلكه آنان قومي منحرفند(60)
أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَٰلَهَآ أَنْهَٰرًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَٰسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(61)
[آيا شريكاني كه مي پندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهي ساخت و در آن رودها پديد آورد و براي آن كوه ها را [مانند لنگر] قرار داد و ميان دو دريا برزخي گذاشت آيا معبودي با خداست [نه] بلكه بيشترشان نمي دانند(61)
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوٓءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَآءَ الْأَرْضِ أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ(62)
يا [كيست] آن كس كه درمانده را چون وي را بخواند اجابت مي كند و گرفتاري را برطرف مي گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مي دهد آيا معبودي با خداست چه كم پند مي پذيريد(62)
أَمَّن يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَٰتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَٰحَ بُشْرًۢا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِۦٓ أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَٰلَي اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ(63)
يا آن كس كه شما را در تاريكيهاي خشكي و دريا راه مي نمايد و آن كس كه بادها[ي باران زا] را پيشاپيش رحمتش بشارتگر مي فرستد آيا معبودي با خداست خدا برتر [و بزرگتر] است از آنچه [با او] شريك مي گردانند(63)
أَمَّن يَبْدَؤُا۟ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا۟ بُرْهَٰنَكُمْ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(64)
يا آن كس كه خلق را آغاز مي كند و سپس آن را بازمي آورد و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد آيا معبودي با خداست بگو اگر راست مي گوييد برهان خويش را بياوريد(64)
قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ(65)
بگو هر كه در آسمانها و زمين است جز خدا غيب را نمي شناسند و نمي دانند كي برانگيخته خواهند شد(65)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
25th September 2013, 07:10 AM
(آیه 50)
هنگامى که آنها در گوشهاى از کوه بر سر راه صالح به معبدش کمین کرده بودند کوه ریزش کرد و صخره عظیمى از بالاى کوه سرازیر شد و آنها را در لحظهاى کوتاه در هم کوبید و نابود کرد! لذا قرآن مىگوید: «آنها نقشه مهمى کشیدند و ما هم نقشه مهمى کشیدیم، در حالى که آنها خبر نداشتند»! (وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 51)
سپس مىافزاید: «پس بنگر که عاقبت توطئه و مکر آنها چگونه بود که ما همه آنها و تمام قوم و طرفداران آنها را نابود کردیم»؟! (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ).
(آیه 52)
سپس قرآن در مورد چگونگى هلاکت و سر انجام آنها چنین مىگوید: «پس ببین این خانههاى آنهاست که به خاطر ظلم و ستمشان (ساقط شده و) خالى مانده»! (فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا).
آرى! آتش ظلم و ستم در آنها افتاد و همه را سوزاند و ویران کرد.
«در این ماجرا درس عبرت و نشانه روشنى است (از پایان کار ظالمان و قدرت پروردگار) براى کسانى که مىدانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
(آیه 53)
اما در این میان خشک و تر با هم نسوختند و بىگناه به آتش گنهکار نسوخت «ما کسانى را که ایمان آورده، و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم» و آنها هرگز به سر نوشت شوم بد کاران گرفتار نشدند» (وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).
(آیه 54)
انحراف قوم لوط: پنجمین پیامبرى که در این سوره به زندگى او اشاره شده است، پیامبر بزرگ خدا حضرت لوط است.
نخست مىگوید: «و لوط را به یاد آور هنگامى که به قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشت و قبیح مىروید در حالى که (زشتى و نتایج شوم آن را) مىبینید» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
منظور از «فاحشه» در اینجا همجنس گرایى و عمل ننگین «لواط» است.
(آیه 55)
سپس مىافزاید: «آیا شما به جاى زنان به سراغ مردان از روى شهوت مىروید» (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ).
و براى این که روشن سازد انگیزه این عمل جهالت و نادانى است مىافزاید:
«بلکه شما قومى جاهل و نادان هستید» (بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ).
جهل به خداوند، جهل به هدف آفرینش و نوامیس خلقت و جهل به آثار شوم این گناه ننگین!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/195
soham 313
25th September 2013, 07:11 AM
(آیه 56)
آنجا که پاکدامنى عیب بزرگى است! اکنون ببینیم این قوم کثیف و آلوده در پاسخ این گفتار منطقى لوط چه گفتند؟
قرآن مىگوید: «آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، چرا که اینها افرادى پاکند» و حاضر نیستند خود را با ما هماهنگ کنند! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ).
جوابى که بیانگر انحطاط فکر و سقوط فوقالعاده اخلاقى آنها بود.
آرى! در محیط آلودگان، پاکى جرم است و عیب! یوسفهاى پاکدامن را به جرم عفت و پارسایى به زندان مىافکنند، و خاندان پیامبر بزرگ خدا «لوط» را به خاطر پرهیزشان از آلودگى و ننگ به تبعید تهدید مىکنند، اما زلیخاها آزادند و صاحب مقام! و قوم لوط باید در شهر و دیار خود آسوده بمانند!
(آیه 57)
در روایات آمده است که لوط حدود سى سال آنها را تبلیغ کرد ولى جز خانوادهاش- آن هم به استثناى همسرش که با مشرکان هم عقیده شد- به او ایمان نیاوردند.
بدیهى است چنین گروهى که امید اصلاحشان نیست جائى در عالم حیات ندارند و باید طومار زندگانیشان در هم پیچیده شود.
لذا در این آیه مىگوید: «پس ما لوط و خاندانش را رهایى بخشیدیم به جز همسرش که مقدر کردیم او جزء باقیماندگان باشد» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ).
(آیه 58)
و پس از بیرون آمدن آنها در موعد معین- در سحرگاه شبى که شهر غرق فساد و ننگ بود- پس از آن که صبحگاهان فرا رسید «بارانى (از سنگ) بر آنها فرستادیم (وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً). که همگى زیر آن مدفون شدند، و این بعد از آن بود که زلزله وحشتناکى سر زمین آنها را بکلى زیر و رو کرد.
«و چه سخت و ناگوار و بد است باران انذار شدگان» (فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ).
(آیه 59)
در این آیه بعد از پایان شرح حال پنج پیامبر بزرگ الهى و سر نوشت قوم آنها، روى سخن را به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده و به عنوان یک نتیجه گیرى از گذشته، و مقدمهاى براى طرح گفتگو با مشرکان، چنین مىفرماید:
«بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
ستایش مخصوص خداوندى است که اقوام ننگینى همچون قوم لوط را نابود کرد، مبادا دامنه آلودگیهاى آنها سراسر زمین را فرا گیرد.
سپس مىافزاید: «و سلام و درود بر بندگان بر گزیدهاش» (وَ سَلامٌ عَلى عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى).
سلام بر موسى، صالح، لوط، سلیمان و داود علیهم السّلام و سلام بر همه انبیا و پیروان راستینشان.
بعد مىگوید: «آیا خداوند (که این همه توانایى و قدرت و موهبت و نعمت دارد) بهتر است یا بتهایى را که آنها شریک خدا قرار مىدهند» و مطلقا مبدأ اثر نیستند؟! (آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ).
(آیه 60)
با این همه باز مشرک مىشوید! در آیه قبل- بعد از ذکر بخشهاى تکان دهندهاى از زندگى پنج پیامبر بزرگ- سؤال کوتاه و پر معنایى مطرح شد که «آیا خداوند با این همه قدرت و توانایى بهتر است یا بتهاى بىارزشى که آنها ساختهاند».
از اینجا به بعد به شرح آن سؤال پرداخته و ضمن پنج آیه که با پنج سؤال حساب شده شروع مىشود مشرکان را تحت باز پرسى و محاکمه قرار مىدهد، و روشنترین دلائل توحید را ضمن اشاره به دوازده نمونه از مواهب بزرگ خداوند بیان مىکند.
نخست به خلقت آسمانها و زمین و نزول باران و برکات ناشى از آن پرداخته چنین مىگوید: آیا بتهایى که معبود شما هستند بهترند «یا کسى که آسمانها و زمین را آفریده و براى شما از آسمان آبى فرستاد پس با آن باغهاى زیبا و سرورانگیز رویاندیم» (أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ).
در دنباله آیه روى سخن را به بندگان کرده، مىگوید: «شما قدرت نداشتید که درختان این باغهاى زیبا را برویانید» (ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها).
کار شما تنها بذرافشانى و آبیارى است، اما کسى که حیات را در دل این بذر آفریده، و به نور آفتاب و قطرات حیاتبخش باران و ذرات خاک فرمان مىدهد که این دانهها را برویانید، تنها خداست.
به تعبیر دیگر: توحید در خلقت (توحید خالق) و توحید در ربوبیت (توحید تدبیر کننده این جهان) پایهاى براى «توحید معبود» شمرده شده است.
و لذا در پایان آیه مىگوید: «آیا معبود دیگرى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«بلکه آنها گروهى هستند که (از روى نادانى، مخلوقات را) هم طراز (پروردگارشان) قرار مىدهند» (بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/196
soham 313
25th September 2013, 07:13 AM
(آیه 61)
در دومین سؤال به بحث از موهبت آرامش و ثبات زمین و قرارگاه انسان در این جهان پرداخته، مىگوید: آیا معبودهاى ساختگى آنها بهتر است «یا کسى که زمین را مستقر و آرام قرار داد، و در میان آن، نهرهاى آب جارى، روان ساخت، و براى زمین، کوهاى ثابت و پا بر جا ایجاد کرد»؟! تا همچون زرهى قشر زمین را از لرزش نگاه دارند (أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ).
و نیز «میان دو دریا (از آب شیرین و شور) مانعى قرار داد» تا با هم مخلوط نشوند (وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً).
آیا بتها نقشى در این نظام بدیع و شگفتانگیز دارند؟! حتى بت پرستان چنین ادعایى نمىکنند.
لذا در پایان آیه بار دیگر این سؤال را تکرار مىکند که «آیا معبودى با اللّه هست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
نه «بلکه بیشترشان نادانند و بىخبر» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 62)
در سومین سؤال، از این سؤالات پنجگانه که مجموعهاى از یک باز پرسى و محاکمه معنوى را تشکیل مىدهد، سخن از حل مشکلات، و شکستن بن بستها و اجابت دعاهاست.
مىگوید: آیا معبودهاى بىارزش شما بهترند «یا کسى که دعاى مضطر و درمانده را هنگامى که او را بخواند به اجابت مىرساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مىکند»؟! (أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ).
آرى! در آن هنگام که تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مىشود و از هر نظر درمانده و مضطر مىگردد، تنها کسى که مىتواند قفل مشکلات را بگشاید نور امید در دلها بپاشد ذات پاک اوست و نه غیر او.
از آنجا که این واقعیت به عنوان یک احساس فطرى در درون جان همه انسانهاست، بت پرستان نیز به هنگامى که در میان امواج خروشان دریا گرفتار مىشوند تمام معبودهاى خود را فراموش کرده، دست به دامن لطف «اللّه» مىزنند همان گونه که قرآن مىگوید: «هنگامى که سوار کشتى مىشوند خدا را مىخوانند در حالى که پرستش را مخصوص او مىدانند». (عنکبوت/ 65) سپس مىافزاید: نه تنها مشکلات و ناراحتیها را بر طرف مىسازد بلکه «شما را خلفاى زمین قرار مىدهد» (وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این همه) معبودى با خداست»؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«ولى شما کمتر متذکر مىشوید» (قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ). و از این دلائل روشن پند و اندرز نمىگیرید.
(آیه 63)
در چهارمین سؤال مسأله هدایت را مطرح کرده، مىگوید: آیا این بتها بهترند «یا کسى که شما را در تاریکیهاى صحرا و دریا (به وسیله ستارگان) هدایت مىکند»؟ (أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«و کسى که بادها را به عنوان بشارت دهندگان پیش از نزول رحمتش مىفرستد» (وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ). بادهایى که بیانگر نزول بارانند و همانند پیک مخصوص بشارت، پیشاپیش آن حرکت مىکنند. و در پایان آیه، بار دیگر، مشرکان را مخاطب ساخته، مىگوید: «آیا معبود دیگرى با خداست»؟! (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
سپس بىآنکه منتظر جواب آنها باشد اضافه مىکند: «خداوند برتر و بالاتر است از آنچه براى او شریک قرار مىدهند» (تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/196
soham 313
25th September 2013, 07:14 AM
(آیه 64)
در این آیه پنجمین سؤال را که در مورد مبدأ و معاد است به این صورت مطرح مىکند: آیا معبودان شما بهترند «یا کسى که آفرینش را آغاز کرد و سپس آن را اعاده مىکند»؟! (أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
«و کسى که (در میان این آغاز و انجام) شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد» (وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
«آیا (با این حال باز هم معتقدید که) معبودى با خداست» (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
«به آنها بگو: (اگر چنین اعتقادى دارید) دلیلتان را بیاورید اگر راست مىگویید» (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
منظور از «رزق آسمان» باران و نور آفتاب و مانند آن است، و منظور از «رزق زمین» گیاهان و مواد غذایى مختلفى است که مستقیما از زمین مىروید یا بطور غیر مستقیم از زمین نشأت مىگیرد همچون دامها، همچنین معادن و مواد گوناگونى که انسان در زندگى خود از آن بهره مىگیرد.
(آیه 65)
از آن جا که در آیه قبل سخن از قیامت و رستاخیز به میان آمد در اینجا این مسأله را از جوانب مختلف مورد بررسى قرار مىدهد.
نخست به پاسخ سؤالى مىپردازد که مشرکان بارها آن را مطرح کرده بودند و مىگفتند قیامت کى بر پا مىشود؟
مىفرماید: «بگو: هیچ کس از کسانى که در آسمان و زمین هستند- جز خدا- از غیب آگاه نیستند، و نمىدانند کى بر انگیخته مىشوند» (قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ).
ولى این منافات با آن ندارد که خداوند بخشى از علم غیب را در اختیار هر کس بخواهد بگذارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/197
soham 313
26th September 2013, 06:47 AM
[golrooz] صفحه ی 226 از قرآن کریم شامل آیات 66 تا 86 از سوره ی النمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
بَلِ ادَّٰرَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْءَاخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمُونَ(66)
[نه] بلكه علم آنان در باره آخرت نارساست [نه] بلكه ايشان در باره آن ترديد دارند [نه] بلكه آنان در مورد آن كوردلند(66)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَءِذَا كُنَّا تُرَٰبًا وَءَابَآؤُنَآ أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ(67)
و كساني كه كفر ورزيدند گفتند آيا وقتي ما و پدرانمان خاك شديم آيا حتما [زنده از گور] بيرون آورده مي شويم(67)
لَقَدْ وُعِدْنَا هَٰذَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(68)
در حقيقت اين را به ما و پدرانمان قبلا وعده داده اند اين جز افسانه هاي پيشينيان نيست(68)
قُلْ سِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ(69)
بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام گنه پيشگان چگونه بوده است(69)
وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُن فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ(70)
و بر آنان غم مخور و از آنچه مكر مي كنند تنگدل مباش(70)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(71)
و مي گويند اگر راست مي گوييد اين وعده كي خواهد بود(71)
قُلْ عَسَيٰٓ أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ(72)
بگو شايد برخي از آنچه را به شتاب مي خواهيد در پي شما باشد(72)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ(73)
و راستي پروردگارت بر [اين] مردم داراي بخشش است ولي بيشترشان سپاس نمي دارند(73)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ(74)
و در حقيقت پروردگار تو آنچه را در سينه هايشان نهفته و آنچه را آشكار مي دارند نيك مي داند(74)
وَمَا مِنْ غَآئِبَةٍ فِي السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَٰبٍ مُّبِينٍ(75)
و هيچ پنهاني در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتابي روشن [درج] است(75)
إِنَّ هَٰذَا الْقُرْءَانَ يَقُصُّ عَلَيٰ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(76)
بي گمان اين قرآن بر فرزندان اسرائيل بيشتر آنچه را كه آنان در باره اش اختلاف دارند حكايت مي كند(76)
وَإِنَّهُ لَهُدًي وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ(77)
و به راستي كه آن رهنمود و رحمتي براي مؤمنان است(77)
إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ(78)
در حقيقت پروردگار تو طبق حكم خود ميان آنان داوري مي كند و اوست شكست ناپذير دانا(78)
فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّكَ عَلَي الْحَقِّ الْمُبِينِ(79)
پس بر خدا توكل كن كه تو واقعا بر حق آشكاري(79)
إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَيٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْا۟ مُدْبِرِينَ(80)
البته تو مردگان را شنوا نمي گرداني و اين ندا را به كران چون پشت بگردانند نمي تواني بشنواني(80)
وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِي الْعُمْيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ(81)
و راهبر كوران [و بازگرداننده] از گمراهي شان نيستي تو جز كساني را كه به نشانه هاي ما ايمان آورده اند و مسلمانند نمي تواني بشنواني(81)
۞ وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَآبَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا لَا يُوقِنُونَ(82)
و چون قول [عذاب] بر ايشان واجب گردد جنبنده اي را از زمين براي آنان بيرون مي آوريم كه با ايشان سخن گويد كه مردم [چنانكه بايد] به نشانه هاي ما يقين نداشتند(82)
وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ(83)
و آن روز كه از هر امتي گروهي از كساني را كه آيات ما را تكذيب كرده اند محشور مي گردانيم پس آنان نگاه داشته مي شوند تا همه به هم بپيوندند(83)
حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءُو قَالَ أَكَذَّبْتُم بَِٔايَٰتِي وَلَمْ تُحِيطُوا۟ بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(84)
تا چون [همه كافران] بيايند [خدا] مي فرمايد آيا نشانه هاي مرا به دروغ گرفتيد و حال آنكه از نظر علم بدانها احاطه نداشتيد آيا [در طول حيات] چه مي كرديد(84)
وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا۟ فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ(85)
و به [كيفر] آنكه ستم كردند حكم [عذاب] بر آنان واجب گردد در نتيجه ايشان د م برنيارند(85)
أَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّا جَعَلْنَا الَّيْلَ لِيَسْكُنُوا۟ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(86)
آيا نديده اند كه ما شب را قرار داده ايم تا در آن بياسايند و روز را روشني بخش [گردانيديم] قطعا در اين [امر] براي مردمي كه ايمان مي آورند مايه هاي عبرت است(86)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
26th September 2013, 06:49 AM
(آیه 66)
سپس در باره عدم آگاهى مشرکان از قیامت و شک و تردید و بىخبریشان مىفرماید: «آنها اطلاع صحیحى در باره آخرت ندارند بلکه در اصل آن شک دارند بلکه نسبت به آن نابینایند»! (بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ).
چرا که نشانههاى آخرت در زندگى همین دنیا نمایان است: باز گشت زمین مرده به حیات در فصل بهار، بارور شدن درختانى که در فصل زمستان از کار افتاده بود و مشاهده عظمت قدرت خدا در مجموعه آفرینش، همگى دلیل بر امکان زندگى پس از مرگ است، اما آنها همچون نابینایان از کنار این صحنهها مىگذرند.
(آیه 67)
این آیه منطق منکران رستاخیز را در یک جمله بیان مىکند «کافران گفتند: آیا هنگامى که ما و پدرانمان خاک شدیم باز هم (از دل خاک) بیرون فرستاده خواهیم شد»؟ (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ).
(آیه 68)
سپس آنها مىافزایند: «این وعده بىپایهاى است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده» و هرگز اثرى از آن نمایان نبوده و نیست (لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ).
«اینها جز همان افسانههاى پیشینیان نیست»، اینها اوهام و خرافات است (إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ).
بنا بر این نخست از استبعاد شروع مىکردند و بعد آن را پایه انکار مطلق قرار مىدادند.
ضمنا آنها با این تعبیر مىخواستند سخن پیامبر را در مورد قیامت تحقیر کنند و بگویند: این از وعدههاى کهنه و بىاساس است که دیگران هم به نیاکان ما دادهاند و مطلب تازهاى به نظر نمىرسد که قابل بررسى و مطالعه باشد.
(آیه 69)
در آیات گذشته سخن از انکار معاد از سوى کفار متعصب بود.
در اینجا به جاى این که دلیلى براى آنها ذکر کند آنها را به مجازاتهاى الهى که در پیش دارند تهدید و انذار مىکند.
روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «بگو: در روى زمین سیر کنید
(و آثار گذشتگان را ببینید) پس بنگرید عاقبت کار مجرمان و گنهکاران به کجا رسید»؟ (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ).
چگونه مىگویید این وعدهها به نیاکان ما نیز داده شد و آنها نیز به آن اعتنا نکردند و ضررى هم ندیدند؟
(آیه 70)
از توطئههاى آنها نگران مباش! از آنجا که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله از انکار و مخالفت آنها رنج مىبرد و به راستى دلش براى آنها مىسوخت و عاشق هدایت و بیدارى آنها بود و از سوى دیگر، همواره با توطئههاى آنها مواجه بود این آیه، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داده، مىگوید: «و (از تکذیب و انکار) آنها غمگین مباش» و زیاد غصه آنها را مخور (وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ).
«و سینهات از توطئه آنان تنگ نشود» که ما پشتیبان و یار و یاور توایم (وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/197
soham 313
26th September 2013, 06:51 AM
(آیه 71)
ولى این منکران لجوج به جاى این که از این هشدار پیامبر دلسوز و مهربان و ملاحظه عاقبت کار مجرمان، پند و اندرز گیرند، باز در مقام سخریه و استهزاء بر آمده «و مىگویند: اگر راست مىگویید این وعده عذاب الهى، کى واقع خواهد شد»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 72)
در اینجا قرآن به پاسخ این گفتار سخریهآمیز آنها با لحنى کاملا واقع بینانه پرداخته، مىگوید: «به آنها بگو: شاید بعضى از آنچه را عجله مىکنید نزدیک و در کنار شما باشد»! (قُلْ عَسى أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ).
چرا عجله مىکنید؟ چرا مجازات الهى را کوچک مىشمرید؟ چرا به خود رحم نمىکنید؟ آخر عذاب خدا شوخى نیست! احتمال بدهید به خاطر همین سخنانتان قهر و غضب خدا بر سر شما سایه افکنده باشد و به همین زودى بر شما فرود آید و نابودتان کند، این همه سر سختى براى چیست؟
(آیه 73)
سپس به بیان این واقعیت مىپردازد که اگر خداوند در مجازات شما عجله نمىکند، به خاطر فضل و رحمتش بر شماست، تا براى اصلاح خویش و جبران گذشته به قدر کافى مهلت داشته باشید.
مىگوید: «و پروردگار تو نسبت به همه مردم فضل و رحمت دارد، ولى اکثر آنها شکرگزار نیستند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ).
(آیه 74)
و اگر تصور مىکنند تأخیر مجازات آنها به خاطر آن است که خداوند از نیات سوء و اندیشههاى زشتى که در سر مىپرورانند بىخبر است، اشتباه بزرگى است چرا که: «پروردگار تو آنچه را سینههاشان در خود پنهان مىدارد و آنچه را آشکار مىکنند به خوبى مىداند» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ).
او به همان اندازه از خفایاى درونشان آگاه است که از اعمال برون، و اصولا پنهان و آشکار و غیب و شهود براى او یکسان است.
(آیه 75)
سپس مىافزاید: نه تنها خداوند، اسرار درون و برون آنها را مىداند، بلکه علم او به قدرى وسیع و گسترده است که «هیچ موجودى در آسمان و زمین، پنهان و مکتوم نیست مگر آن که در کتاب آشکار (علم پروردگار) ثبت است» (وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
(آیه 76)
در آیات گذشته سخن از «مبدء» و «معاد» در میان بود در اینجا با طرح مسأله «نبوت» و حقانیت قرآن، این بحث را تکمیل مىکند.
به علاوه در گذشته روى سخن با مشرکان بود، و در اینجا از کفار دیگر همچون یهود و اختلافات آنها سخن مىگوید.
نخست مىفرماید «این قرآن، اکثر چیزهایى را که بنى اسرائیل در آن اختلاف دارند براى آنها بیان مىکند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
بنى اسرائیل در مسائل زیادى با هم اختلاف داشتند، در مورد «مریم» و «عیسى» و در مورد پیامبرى که بشارتش در تورات داده شده، و همچنین در بسیارى از احکام دینى و مذهبى با یکدیگر اختلافاتى داشتند قرآن آمد و در این زمینه حق مطلب را ادا کرد
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/197
soham 313
26th September 2013, 06:53 AM
(آیه 77)
و از آنجا که مبارزه با هر گونه اختلاف، مایه هدایت و رحمت است در این آیه به صورت یک اصل کلى مىفرماید: «قرآن، هدایت و رحمت است براى مؤمنان» (وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ).
آرى! هدایت و رحمت است از نظر اختلاف زدایى، و مبارزه با خرافات.
(آیه 78)
و از آنجا که گروهى از بنى اسرائیل در برابر حقایقى که قرآن باز گو کرده بود باز مقاومت به خرج دادند و تسلیم نشدند، در این آیه مىافزاید: «پروردگار تو میان آنها (در روز قیامت) به حکم خود داورى مىکند، و او توانا و داناست» (إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ).
(آیه 79)
و از آنجا که این سخنان علاوه بر بیان عظمت قرآن و تهدید بنى اسرائیل، وسیلهاى براى آرامش و آسودگى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است در این آیه مىافزاید: «بنا بر این بر خداوند توکل و تکیه کن» (فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ).
توکل بر خدایى که عزیز است و شکستناپذیر، و به هر چیز عالم و آگاه.
بر او توکل کن و از مخالفتهاى آنها نترس «چرا که تو بر حق آشکار هستى» (إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ).
(آیه 80)
در اینجا این سؤال مطرح مىشود اگر قرآن حق آشکار است، پس چرا این همه با آن مخالفت مىکنند، آیات بعد در واقع جوابگوى این سؤال است.
مىگوید: اگر آنها این حق مبین را پذیرا نمىشوند، و سخنان گرم تو در قلب سرد آنها اثر نمىکند جاى تعجب نیست «چرا که تو نمىتوانى سخنت را به گوش مردگان برسانى»! (إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى).
مخاطب تو زندگانند، آنها که روحى زنده و بیدار و حق طلب دارند، نه مردگان زنده نما که تعصب و لجاجت و استمرار بر گناه، فکر و اندیشه آنها را تعطیل کرده است.
«حتى کسانى که (زندهاند اما) گوشهاى آنها کر است نمىتوانى سخن خود را به آنها برسانى، (مخصوصا) هنگامى که پشت کنند و از تو دور شوند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).
(آیه 81)
باز اگر آنها به جاى گوش شنوا چشم بینایى داشتند، در این صورت گر چه صدا به گوش آنها نمىرسید، اما ممکن بود با علامت و اشاره صراط مستقیم را پیدا کنند، اما افسوس که آنها نابینا هم هستند «و تو نمىتوانى نابینایان را از گمراهیشان باز گردانى» و هدایت کنى (وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
و به این ترتیب تمام راههاى درک حقیقت به روى آنها بسته است، قلبهایشان مرده، گوشهاشان کر و چشمهاشان نابیناست.
«تو فقط مىتوانى سخن خود را به گوش کسانى برسانى که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/198
soham 313
26th September 2013, 06:54 AM
(آیه 82)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از استعجال کفار در مورد عذاب و یا تحقق رستاخیز بود.
در اینجا اشاره به قسمتى از حوادثى که در آستانه رستاخیز صورت مىگیرد کرده، و سر نوشت دردناک این منکران لجوج را مجسم مىسازد.
مىگوید: «و هنگامى که فرمان عذاب فرا مىرسد (و آنها در آستانه رستاخیز قرار مىگیرند) جبنبدهاى را از زمین، براى آنان خارج مىکنیم که با آنها سخن مىگوید، و سخنش این است که مردم به آیات ما (خدا) ایمان نمىآوردند» (وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ).
«دَابَّةُ الْأَرْضِ» در روایات متعددى بر شخص امیر مؤمنان على علیه السّلام تطبیق شده است و با در نظر گرفتن احادیث فراوان مىتوان از آن مفهوم کلىترى را استفاده کرد که بر هر یک از پیشوایان بزرگ که در آخر زمان قیام و حرکت فوقالعاده مىکنند و حق و باطل و مؤمن و کافر را از هم مشخص مىسازند منطبق مىشود.
(آیه 83)
سپس به یکى دیگر از نشانههاى رستاخیز اشاره کرده، مىگوید:
به خاطر بیاور «روزى را که ما از هر امتى گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مىکردند محشور مىکنیم، و آنها را نگه مىداریم تا به یکدیگر ملحق شوند» (وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ).
بسیارى از بزرگان این آیه را اشاره به مسأله رجعت و بازگشت گروهى از بد کاران و نیکو کاران به همین دنیا در آستانه رستاخیز مىدانند.
(آیه 84)
«تا زمانى که (به پاى حساب) مىآیند، (به آنان) مىگوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق بر نیامدید»؟ (حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً).
«شما چه اعمالى انجام مىدادید»؟ (أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
گوینده این سخن خداوند است و منظور از آیات، معجزات پیامبران و یا فرمانهاى الهى و یا همه اینهاست.
(آیه 85)
بدیهى است این مجرمان در مقابل هیچ یک از این دو سؤال پاسخى ندارند که بدهند لذا در این آیه اضافه مىکند: «و فرمان عذاب الهى به خاطر ظلم و ستمشان در مورد آنها صادر مىشود و آنها سخنى ندارند که بگویند»! (وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ).
این عذاب به معنى عذاب دنیاست هر گاه آیه را به معنى رجعت «رجعت از عقاید معروف شیعه است و تفسیرش در یک عبارت کوتاه چنین است: بعد از ظهور حضرت مهدى (عج) و در آستانه رستاخیز گروهى از مؤمنان خالص و کفار و طاغیان بسیار شرور به این جهان باز مىگردند، گروه اول مدارجى از کمال را طى مىکنند، و گروه دوم کیفرهاى شدیدى مىبینند.» بدانیم، و به معنى عذاب آخرت است اگر آیه را به معنى قیامت بدانیم.
(آیه 86)
حرکت زمین، یک معجزه علمى قرآن! بار دیگر در اینجا به مسأله مبدأ و معاد و نشانههاى قدرت و عظمت خداوند در عالم هستى، و همچنین حوادث رستاخیز پرداخته چنین مىگوید: «آیا ندیدند که ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم» (أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ).
«و روز را روشنى بخش» (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
«در این امور نشانه ها و دلائل روشنى است (از قدرت و حکمت پروردگار) براى کسانى که آماده پذیرش ایمانند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/198
soham 313
27th September 2013, 06:48 AM
[golrooz] صفحه ی 227 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 93 از سوره ی النمل و آیات 1 تا 7 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَآءَ اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَٰخِرِينَ(87)
و روزي كه در صور دميده شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است به هراس افتد مگر آن كس كه خدا بخواهد و جملگي با زبوني رو به سوي او آورند(87)
وَتَرَي الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِيٓ أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌۢ بِمَا تَفْعَلُونَ(88)
و كوهها را مي بيني [و] مي پنداري كه آنها بي حركتند و حال آنكه آنها ابرآسا در حركتند [اين] صنع خدايي است كه هر چيزي را در كمال استواري پديد آورده است در حقيقت او به آنچه انجام مي دهيد آگاه است(88)
مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ ءَامِنُونَ(89)
هر كس نيكي به ميان آورد پاداشي بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند(89)
وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(90)
و هر كس بدي به ميان آورد به رو در آتش [دوزخ] سرنگون شوند آيا جز آنچه مي كرديد سزا داده مي شويد(90)
إِنَّمَآ أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ(91)
من مامورم كه تنها پروردگار اين شهر را كه آن را مقدس شمرده و هر چيزي از آن اوست پرستش كنم و مامورم كه از مسلمانان باشم(91)
وَأَنْ أَتْلُوَا۟ الْقُرْءَانَ فَمَنِ اهْتَدَيٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَآ أَنَا۠ مِنَ الْمُنذِرِينَ(92)
و اينكه قرآن را بخوانم پس هر كه راه يابد تنها به سود خود راه يافته است و هر كه گمراه شود بگو من فقط از هشداردهندگانم(92)
وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ ءَايَٰتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ(93)
و بگو ستايش از آن خداست به زودي آياتش را به شما نشان خواهد داد و آن را خواهيد شناخت و پروردگار تو از آنچه مي كنيد غافل نيست(93)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طسٓمٓ(1)
طا سين ميم(1)
تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(2)
اين است آيات كتاب روشنگر(2)
نَتْلُوا۟ عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَيٰ وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(3)
[بخشي] از گزارش [حال] موسي و فرعون را براي [آگاهي] مردمي كه ايمان مي آورند به درستي بر تو مي خوانيم(3)
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَآئِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَآءَهُمْ وَيَسْتَحْيِ نِسَآءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ(4)
فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقه اي از آنان را زبون مي داشت پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را [براي بهره كشي] زنده بر جاي مي گذاشت كه وي از فسادكاران بود(4)
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا۟ فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَٰرِثِينَ(5)
و خواستيم بر كساني كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم(5)
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِيَ فِرْعَوْنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا۟ يَحْذَرُونَ(6)
و در زمين قدرتشان دهيم و [از طرفي] به فرعون و هامان و لشكريانشان آنچه را كه از جانب آنان بيمناك بودند بنمايانيم(6)
وَأَوْحَيْنَآ إِلَيٰٓ أُمِّ مُوسَيٰٓ أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِيٓ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ(7)
و به مادر موسي وحي كرديم كه او را شير ده و چون بر او بيمناك شدي او را در نيل بينداز و مترس و اندوه مدار كه ما او را به تو بازمي گردانيم و از [زمره] پيمبرانش قرار مي دهيم(7)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
27th September 2013, 06:50 AM
(آیه 87)
این آیه به رستاخیز و مقدمات آن مىپردازد و مىگوید: «و (به خاطر بیاورید) روزى را که در صور دمیده مىشود و تمام کسانى که در آسمانها و در زمین هستند در وحشت فرو مىروند، جز کسانى که خدا بخواهد، و همگى با خضوع در پیشگاه او حاضر مىشوند» (وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ).
از مجموعه آیات قرآن استفاده مىشود که دو یا سه بار «نفخ صور» مىشود:
یک بار در پایان دنیا و آستانه رستاخیز، که وحشت همه را فرا مىگیرد.
بار دوم همگى با شنیدن آن قالب تهى مىکنند و مىمیرند.
بار سوم به هنگام بعث و نشور و قیام قیامت است که با نفخ صور همه مردگان به حیات باز مىگردند و زندگى نوینى را آغاز مىکنند.
ولى ظاهر آیه نشان مىدهد که در اینجا اشاره به نفخه اولى است که در پایان جهان صورت مىگیرد.
(آیه 88)
این آیه اشاره به یکى دیگر از آیات عظمت خداوند در پهنه عالم هستى کرده، مىگوید: «و کوهها را مىبینى و آنها را ساکن و جامد مىپندارى در حالى که مانند ابر در حرکتند» (وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ).
«این صنع و آفرینش خداوندى است که همه چیز را متقن آفریده» (صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ).
کسى که این همه حساب و نظم در برنامه آفرینش اوست «مسلما از کارهایى که شما انجام مىدهید آگاه است» (إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ).
آیه فوق از قبیل آیات توحید و نشانه هاى عظمت خداوند در همین دنیا است و به «حرکت کره زمین» که براى ما محسوس نیست اشاره مىکند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/198
soham 313
27th September 2013, 06:52 AM
(آیه 89)
در آیات گذشته سخنى از اعمال بندگان و آگاهى خداوند نسبت به آن در میان بود و در این آیه سخن از پاداش عمل و ایمنى آنها از فزع روز قیامت است. مىفرماید: «کسانى که حسنه و کار نیکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت و آنها از وحشت در آن روز در امان خواهند بود» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ).
«حسنه» در اینجا مفهوم وسیعى دارد که همه اعمال نیک را در بر مىگیرد، از جمله ایمان به خدا و پیامبر اسلام و ولایت ائمه علیهم السّلام که در رأس هر کار نیک قرار دارد و مانع از آن نیست که اعمال صالح دیگر نیز در آیه جمع باشد.
(آیه 90)
سپس به نقطه مقابل این گروه پرداخته، مىگوید: «و کسانى که «سیئه» و کار بدى انجام دهند به رو در آتش افکنده مىشوند»! (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ).
و جز این توقعى نمىتوانند داشته باشند «آیا جزایى جز آنچه عمل مىکردید خواهید داشت»؟! (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آنها هنگامى که مواجه با حق مىشدند، صورت خود را بر مىگرداندند و با همان صورت از گناه استقبال مىکردند اکنون باید گرفتار چنین مجازاتى شوند.
(آیه 91)
آخرین مأموریت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سه آیه آخر این سوره، روى سخن را به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله کرده و حقایقى را باز گو مىکند که در واقع بیانگر این واقعیت است که به آنها بگو: من وظایف خودم را انجام مىدهم، چه شما مشرکان لجوج ایمان بیاورید و چه نیاورید.
نخست مىفرماید: «من مأمورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم»! (إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ).
این شهر مقدّسى که تمام افتخار شما و موجودیتتان در آن خلاصه مىشود، شهر مقدسى که خدا آن را با برکاتش به شما ارزانى داشته ولى شما به جاى شکر نعمتش، کفران مىکنید.
آرى! من مأمورم «پروردگارى را (عبادت کنم) که این شهر را حرمت نهاده» (الَّذِی حَرَّمَها).
اما تصور نکنید که فقط این سر زمین ملک خداست بلکه «همه چیز (در عالم هستى) به او تعلق دارد» (وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ).
و دومین دستور که به من داده شده این است: «و من مأمورم که از مسلمین باشم» تسلیم مطلق در برابر فرمان پروردگار و نه غیر او (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
و به این ترتیب دو مأموریت اصلى خود را که «پرستش خداوند یگانه» و «تسلیم مطلق در برابر فرمان» اوست بیان مىدارد.
(آیه 92)
سپس ابزار وصول به این دو هدف را چنین بیان مىکند: «و (من مأمورم) قرآن را تلاوت کنم» (وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ).
از فروغ آن شعله گیرم، و از چشمه آب حیاتبخش جرعهها بنوشم، و در همه برنامهها بر راهنمایى آن تکیه کنم، آرى این وسیله من است! و به دنبال آن اضافه مىکند: تصور نکنید ایمان آوردن شما سودى به حال من و یا از آن بالاتر سودى براى خداوند بزرگ دارد، نه «پس هر کس هدایت شود براى خود هدایت مىیابد» (فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ).
و تمام منافع هدایت چه در این جهان و چه در جهان دیگر عائد خود او مىشود.
«و هر کس گمراه شود» (وزر و وبالش به گردن خود اوست) بگو: من فقط از انذار کنندگان و بیم دهندگانم و عواقب شوم آن دامن مرا نمىگیرد» (وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ).
(آیه 93)
و سر انجام در آخرین آیه به پیامبر دستور مىدهد که خدا را در برابر این همه نعمتهاى بزرگ مخصوصا نعمت هدایت، حمد و ستایش کن مىفرماید: «بگو: حمد و ستایش مخصوص ذات خداست» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
این حمد و ستایش هم به نعمت قرآن باز مىگردد، هم هدایت الهى و هم مىتواند مقدمهاى براى جمله بعد باشد که مىگوید: «به زودى آیاتش را به شما نشان مىدهد تا آن را بشناسید» (سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها).
این تعبیر اشاره به آن است که با گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش و خرد آدمى، هر روز پرده از آیات جدید و اسرار تازهاى از عالم هستى برداشته مىشود، و روز به روز به عظمت قدرت و عمق حکمت پروردگار آشناتر مىشوید، و این ارائه آیات هرگز قطع نمىشود و در طول عمر بشر همچنان ادامه دارد.
اما اگر با این همه، باز راه خلاف و انحراف بپیمایید، بدانید: «پروردگار شما هرگز از کارهایى که انجام مىدهید غافل نیست» (وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
و اگر کیفر شما را تأخیر مىاندازد به خاطر لطفش به بندگان است.
«پایان سوره نمل»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/199
soham 313
27th September 2013, 06:53 AM
سوره قصص [28]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 88 آیه است
محتواى سوره:
این سوره در شرایطى که مؤمنین در چنگال دشمنان نیرومندى گرفتار بودند، دشمنانى که هم از نظر جمعیت و تعداد، و هم قدرت و قوت بر آنها برترى داشتند، نازل شده است. این اقلیت مسلمان، چنان تحت فشار آن اکثریت بودند، که جمعى از آینده اسلام بیمناک و نگران به نظر مىرسیدند.
از آنجا که این حالت شباهت زیادى به وضع بنى اسرائیل در چنگال فرعونیان داشت، بخشى از محتواى این سوره را داستان «موسى» و «بنى اسرائیل» و «فرعونیان» تشکیل مىدهد، بخشى که در حدود نیمى از آیات این سوره را در بر مىگیرد.
و مخصوصا در آغازش نوید حکومت حق و عدالت را براى مستضعفین و بشارت در هم شکستن شوکت ظالمان را باز گو مىکند، بشارتى آرام بخش و قدرت آفرین.
بخش دیگرى از این سوره داستان «قارون» آن مرد ثروتمند مستکبر را که تکیه بر علم و ثروت خود داشت باز گو مىکند که بر اثر غرور، سر نوشتى همچون سر نوشت فرعون پیدا کرد او در آب فرو رفت و این در خاک.
و میان این دو بخش درسهاى زنده و ارزندهاى از توحید و معاد، و اهمیت قرآن، و وضع حال مشرکان در قیامت، و مسأله هدایت و ضلالت، و پاسخ به بهانه جوییهاى افراد ضعیف، آمده است که در حقیقت نتیجهاى است از بخش اول و مقدمهاى است براى بخش دوم.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که سوره قصص را بخواند به تعداد هر یک از کسانى که موسى را تصدیق یا تکذیب کردند ده حسنه به او داده خواهد شد، و فرشتهاى در آسمانها و زمین نیست مگر این که روز قیامت گواهى بر صدق او مىدهد».
بدیهى است این همه اجر و پاداش از آن کسانى است که این سوره را مىخوانند و مى اندیشند و برنامه عمل خویش قرار مى دهند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/199
soham 313
27th September 2013, 06:55 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
«طا، سین، میم» (طسم). این چهاردهمین بار است که با «حروف مقطعه» در آغاز سورههاى قرآن رو به رو مىشویم، مخصوصا «طسم» سومین و آخرین بار است.
در مورد «طسم» از روایات متعددى بر مىآید که این حروف علامتهاى اختصارى از صفات خدا، و یا مکانهاى مقدسى مىباشد، اما در عین حال مانع از آن تفسیر معروف که بارها بر روى آن تأکید کردهایم نخواهد بود که خداوند مىخواهد این حقیقت را بر همه روشن سازد که این کتاب بزرگ آسمانى که سر چشمه انقلابى بزرگ در تاریخ بشر گردید و برنامه کامل زندگى سعادتبخش انسانها را در بر دارد از وسیله سادهاى همچون حروف «الفباء» تشکیل یافته که هر کودکى مىتواند به آن تلفظ کند، این نهایت عظمت است که آن چنان محصول فوقالعاده با اهمیتى را از چنین مواد سادهاى ایجاد کند که همگان آن را در اختیار دارند.
(آیه 2)
و شاید به همین دلیل بلا فاصله بعد از این حروف مقطعه سخن از عظمت قرآن به میان آورده، مىگوید: «این (آیات با عظمت) آیات کتاب مبین (قرآن) است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ). کتابى که هم خود روشن است و هم روشنگر راه سعادت انسانها.
(آیه 3)
قرآن بعد از ذکر این مقدمه کوتاه وارد بیان سر گذشت «موسى» و فرعون شده، مىگوید: «ما به حق بر تو (بخشى) از داستان موسى و فرعون را مىخوانیم براى گروهى که ایمان مىآورند» (نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى! هدف اصلى از این آیات مؤمنانند و این تلاوت به خاطر آنها و براى آنها صورت گرفته، مؤمنانى که مىتوانند از آن الهام گیرند و راه خود را به سوى هدف در میان انبوه مشکلات بگشایند.
(آیه 4)
سپس به تفصیل آن پرداخته، مىگوید: «فرعون (استکبار و سلطهگرى و) برترى جویى در زمین کرد» (إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ).
او بنده ضعیفى بود که بر اثر جهل و نادانى شخصیت خود را گم کرد و تا آنجا پیشرفت که دعوى خدایى نمود.
به هر حال او براى تقویت پایههاى استکبار خود به چند جنایت بزرگ دست زد.
نخست: «اهل آن [سر زمین] را به گروههاى مختلفى تقسیم نمود» (وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً).
چرا که حکومت یک اقلیت ناچیز بر یک اکثریت بزرگ جز با برنامه «تفرقه بینداز و حکومت کن» امکانپذیر نیست! آنها همیشه از «توحید کلمه» و «کلمه توحید» وحشت داشته و دارند، آنها از پیوستگى صفوف مردم به شدت مىترسند.
آرى! فرعون مخصوصا مردم مصر را به دو گروه مشخص تقسیم کرد:
«قبطیان» که بومیان آن سر زمین بودند، و تمام وسائل رفاهى و کاخها و ثروتها و پستهاى حکومت در اختیار آنان بود.
و «سبطیان» یعنى مهاجران بنى اسرائیل که به صورت بردگان و غلامان و کنیزان در چنگال آنها گرفتار بودند.
دومین جنایت او استضعاف گروهى از مردم آن سر زمین بود قرآن مىگوید: «آن چنان این گروه را به ضعف و ناتوانى کشانید که پسران آنها را سر مىبرید و زنان آنها را (براى خدمت) زنده نگه مىداشت» (یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ).
فرعونیان براى تضعیف بنى اسرائیل این نقشه را طرح کرده بودند که نسل ذکور آنها را که مىتوانست قیام کند و با فرعونیان بجنگد بر اندازند، و تنها دختران و زنان را که به تنهایى قدرت بر قیام و مبارزه نداشتند براى خدمتکارى زنده بگذارند.
و در آخرین جمله این آیه به صورت یک جمع بندى و نیز بیان علت مىفرماید: «او بطور مسلم از مفسدان بود» (إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ).
طبیعى است افراد برترى جو و خود پرست تنها حافظ منافع خویشند، و هرگز حفظ منافع شخصى، با حفظ منافع جامعه که نیاز به عدالت و فدا کارى و ایثار دارد هماهنگ نخواهد بود، و بنا بر این هر چه باشد نتیجهاش فساد است در همه ابعاد زندگى.
(آیه 5)
در این آیه و آیه بعد خداوند پرده از روى اراده و مشیت خود در مورد مستضعفان برداشته و پنج امر را در این زمینه بیان مىکند که با هم پیوند و ارتباط نزدیک دارند.
1- «ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم» و آنها را مشمول مواهب خود نماییم (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ).
2- «و (ما مىخواهیم) آنها را پیشوایان قرار دهیم» (وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً).
3- «و آنها را وارثان (حکومت جباران) قرار دهیم» (وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/199
soham 313
27th September 2013, 06:56 AM
(آیه 6)
چهارم: آنها را نیرومند، قوى و صاحب قدرت «و حکومتشان را در زمین پا بر جا سازیم» (وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ).
5- «و به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را از آنها [بنى اسرائیل] بیم داشتند نشان دهیم» (وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ).
این بشارتى است در زمینه پیروزى حق بر باطل و ایمان بر کفر.
این بشارتى است براى همه انسانهاى آزاده و خواهان حکومت عدل و داد و بر چیده شدن بساط ظلم و جور.
نمونهاى از تحقق این مشیت الهى، حکومت بنى اسرائیل و زوال حکومت فرعونیان بود.
و نمونه کاملترش حکومت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و یارانش بعد از ظهور اسلام بود.
و نمونه گستردهتر آن ظهور حکومت حق و عدالت در تمام کره زمین به وسیله حضرت مهدى- عج- است.
البته حکومت جهانى حضرت مهدى (عج) در آخر کار هرگز مانع از حکومتهاى اسلامى در مقیاسهاى محدودتر پیش از آن از طرف مستضعفان بر ضد مستکبران نخواهد بود، و هر زمان شرایط آن را فراهم سازند وعده حتمى و مشیت الهى در باره آنها تحقق خواهد یافت و این پیروزى نصیبشان مىشود.
(آیه 7)
در آغوش فرعون! از اینجا قرآن مجید، براى ترسیم نمونه زندهاى از پیروزى مستضعفان بر مستکبران وارد شرح داستان موسى و فرعون مىشود.
نخست مىگوید: «ما به مادر موسى وحى فرستادیم (و الهام کردیم) که موسى را شیر ده و هنگامى که بر او ترسیدى او را در دریا بیفکن»! (وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ).
«و ترس و اندوهى به خود راه مده» (وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی).
«چرا که ما قطعا او را به تو باز مىگردانیم، و او را از رسولان قرار خواهیم داد» (إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).
این آیه کوتاه مشتمل بر دو امر، و دو نهى، و دو بشارت است که مجموعا خلاصهاى است از یک داستان بزرگ و پر ماجرا که فشردهاش چنین است:
دستگاه فرعون برنامه وسیعى براى کشتن «نوزادان پسر» از بنى اسرائیل ترتیب داده بود، و حتى قابلههاى فرعونى مراقب زنان بار دار بنى اسرائیل بودند.
در این میان یکى از این قابلهها با مادر موسى رابطه دوستى داشت- حمل موسى مخفیانه صورت گرفت و چندان آثارى از حمل در مادر نمایان نبود- هنگامى که احساس کرد تولد نوزاد نزدیک شده به سراغ دوست قابلهاش فرستاد و گفت: ماجراى من چنین است فرزندى در رحم دارم و امروز به محبت و دوستى تو نیازمندم.
هنگامى که موسى تولد یافت از چشمان او نور مرموزى درخشید، و برقى از محبت در اعماق قلب قابله فرو نشست.
زن قابله گفت: حتى راضى نیستم مویى از سر او کم شود، با دقت از او حفاظت کن، من فکر مىکنم دشمن نهایى ما سر انجام او باشد! قابله از خانه مادر موسى بیرون آمد، بعضى از جاسوسان حکومت او را دیدند و تصمیم گرفتند وارد خانه شوند، خواهر موسى ماجرا را به مادر خبر داد، مادر در میان این وحشت شدید نوزاد را در پارچهاى پیچید و در تنور انداخت، مأموران وارد شدند در آنجا چیزى جز تنور آتش ندیدند! خداوند آتش را براى او برد و سلام کرده است- همان خدایى که آتش نمرودى را براى ابراهیم سرد و سالم ساخت- دست کرد و نوزادش را سالم بیرون آورد.
اما باز مادر در امان نبود، چرا که مأموران در حرکت و جستجو بودند.
در اینجا یک الهام الهى قلب مادر را روشن ساخت به سراغ یک نجار مصرى آمد، نجارى که او نیز از قبطیان و فرعونیان بود! از او درخواست کرد صندوق کوچکى براى او بسازد.
شاید صبحگاهانى بود که هنوز مردم مصر در خواب بودند و هوا کمى روشن شده بود، مادر نوزاد خود را همراه صندوق به کنار رود نیل آورد، پستان در دهان نوزاد گذاشت، و آخرین شیر را به او داد، سپس او را در آن صندوق مخصوص که همچون یک کشتى کوچک قادر بود بر روى آب حرکت کند گذاشت و آن را روى امواج نهاد.
در اخبار آمده: فرعون دخترى داشت که از بیمارى شدیدى رنج مىبرد، دست به دامن اطبا زد نتیجهاى نگرفت، به کاهنان متوسل شد آنها گفتند: که اى فرعون! ما پیش بینى مىکنیم که از درون این دریا انسانى به این کاخ گام مىنهد که اگر از آب دهانش به بدن این بیمار بمالند بهبودى مىیابد! فرعون و همسرش آسیه در انتظار چنین ماجرایى بودند که ناگهان روزى صندوقچهاى را که بر امواج در حرکت بود، نظر آنها را جلب کرد، دستور داد مأموران فورا به سراغ صندوق بروند.
صندوق مرموز در برابر فرعون قرار گرفت، هنگامى که چشم همسر فرعون به چشم کودک افتاد، برقى از آن جستن کرد، و همگى مهر او را در دل گرفتند، و هنگامى که آب دهان این نوزاد مایه شفاى بیمار شد این محبت فزونى گرفت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/200
soham 313
28th September 2013, 06:12 AM
[golrooz] صفحه ی 228 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 19 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَالْتَقَطَهُ ءَالُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَٰمَٰنَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا۟ خَٰطِِٔينَ(8)
پس خاندان فرعون او را [از آب] برگرفتند تا سرانجام دشمن [جان] آنان و مايه اندوهشان باشد آري فرعون و هامان و لشكريان آنها خطاكار بودند(8)
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَيٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(9)
و همسر فرعون گفت [اين كودك] نور چشم من و تو خواهد بود او را مكشيد شايد براي ما سودمند باشد يا او را به فرزندي بگيريم ولي آنها خبر نداشتند(9)
وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَيٰ فَٰرِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَآ أَن رَّبَطْنَا عَلَيٰ قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(10)
و دل مادر موسي [از هر چيز جز از فكر فرزند] تهي گشت اگر قلبش را استوار نساخته بوديم تا از ايمان آورندگان باشد چيزي نمانده بود كه آن [راز] را افشا كند(10)
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(11)
و به خواهر [موسي] گفت از پي او برو پس او را از دور ديد در حالي كه آنان متوجه نبودند(11)
۞ وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَيٰٓ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَٰصِحُونَ(12)
و از پيش شير دايگان را بر او حرام گردانيده بوديم پس [خواهرش آمد و] گفت آيا شما را بر خانواده اي راهنمايي كنم كه براي شما از وي سرپرستي كنند و خيرخواه او باشند(12)
فَرَدَدْنَٰهُ إِلَيٰٓ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(13)
پس او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند كه وعده خدا درست است ولي بيشترشان نمي دانند(13)
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَيٰٓ ءَاتَيْنَٰهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(14)
و چون به رشد و كمال خويش رسيد به او حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(14)
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَيٰ حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَٰثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَي الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَيٰ فَقَضَيٰ عَلَيْهِ قَالَ هَٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَٰنِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ(15)
و داخل شهر شد بي آنكه مردمش متوجه باشند پس دو مرد را با هم در زد و خورد يافت يكي از پيروان او و ديگري از دشمنانش [بود] آن كس كه از پيروانش بود بر ضد كسي كه دشمن وي بود از او ياري خواست پس موسي مشتي بدو زد و او را كشت گفت اين كار شيطان است چرا كه او دشمني گمراه كننده [و] آشكار است(15)
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(16)
گفت پروردگارا من بر خويشتن ستم كردم مرا ببخش پس خدا از او درگذشت كه وي آمرزنده مهربان است(16)
قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ(17)
[موسي] گفت پروردگارا به پاس نعمتي كه بر من ارزاني داشتي هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود(17)
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَآئِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَيٰٓ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ(18)
صبحگاهان در شهر بيمناك و در انتظار [حادثه اي] بود ناگاه همان كسي كه ديروز از وي ياري خواسته بود [باز] با فرياد از او ياري خواست موسي به او گفت به راستي كه تو آشكارا گمراهي(18)
فَلَمَّآ أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَٰمُوسَيٰٓ أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًۢا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّآ أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ(19)
و چون خواست به سوي آنكه دشمن هر دوشان بود حمله آورد گفت اي موسي آيا مي خواهي مرا بكشي چنانكه ديروز شخصي را كشتي تو مي خواهي در اين سرزمين فقط زورگو باشي و نمي خواهي از اصلاحگران باشي(19)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
28th September 2013, 06:15 AM
(آیه 8)
قرآن مىگوید: «سپس خاندان فرعون، موسى را (از روى امواج نیل) بر گرفتند تا (سر انجام) دشمن آنان و مایه اندوهشان گردد»! (فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً).
و در پایان آیه اضافه مىکند: «مسلما فرعون و هامان و لشکریان آن دو خطا کار بودند» (إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئِینَ).
چه خطایى از این برتر که راه حق و عدالت را گذارده پایههاى حکومت خود را بر ظلم و جور و شرک بنا نموده بودند؟
و چه خطایى از این روشنتر که آنها هزاران طفل را سر بریدند تا «کلیم اللّه» را نابود کنند، ولى خداوند او را به دست خودشان سپرد و گفت: بگیرید و این دشمنتان را پرورش دهید و بزرگ کنید!
(آیه 9)
از این آیه استفاده مىشود که مشاجره و در گیرى میان فرعون و همسرش و احتمالا بعضى از اطرافیان آنها بر سر این نوزاد در گرفته بود، چرا که قرآن مىگوید: «همسر فرعون گفت: این نور چشم من و تو است، او را نکشید، شاید براى ما مفید باشد، یا او را به عنوان پسر انتخاب کنیم»! (وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً).
فرعون دریافته بود که این نوزاد از بنى اسرائیل است و خواهان اجراى قانون جنایت بارش در باره نوزادان بنى اسرائیل در این مورد شد!
اما «آسیه» همسر فرعون که نوزاد پسرى نداشت و قلب پاکش کانون مهر این نوزاد شده بود در مقابل همه آنها ایستاد و از آنجا که در این گونه کشمکشهاى خانوادگى غالبا پیروزى با زنان است او در کار خود پیروز شد.
و اگر داستان شفاى دختر فرعون نیز به آن افزوده شود دلیل پیروزى «آسیه» در این درگیرى روشنتر خواهد شد.
ولى قرآن با یک جمله کوتاه و پر معنى در پایان آیه مىگوید: «آنها نمىدانستند» چه مىکنند (وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
آرى! آنها نمىدانستند که فرمان نافذ الهى و مشیت شکستناپذیر خداوند بر این قرار گرفته است که این نوزاد را در مهمترین کانون خطر پرورش دهد، و هیچ کس را یاراى مخالفت با این اراده و مشیت نیست!
(آیه 10)
بازگشت موسى به آغوش مادر: گفتیم مادر موسى (ع) فرزندش را به امواج نیل سپرد، اما بعد از این ماجرا توفانى شدید در قلب او وزیدن گرفت، نزدیک بود فریاد کشد و از جدایى فرزند ناله سر دهد اما لطف الهى به سراغ او آمد.
چنانکه قرآن مىگوید: «قلب مادر موسى از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهى گشت، و اگر دل او را (به وسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود این مطلب را افشا کند» (وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/200
soham 313
28th September 2013, 06:16 AM
(آیه 11)
مادر بر اثر این لطف پروردگار آرامش خود را باز یافت، ولى مىخواهد از سر نوشت فرزندش با خبر شود، لذا مادر موسى «به خواهر او گفت:
حال او را پى گیرى کن» (وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ).
خواهر موسى دستور مادر را انجام داد «و از دور ماجرا را مشاهده کرد» (فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ). او دید که صندوق نجات موسى را فرعونیان از آب مىگیرند، از صندوق بیرون آورده در آغوش دارند.
«در حالى که آنها (از وضع این خواهر) بىخبر بودند» (وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
(آیه 12)
به هر حال اراده خداوند به این تعلق گرفته بود که این نوزاد به زودى به مادرش بر گردد و قلب او را آرام بخشد، لذا مىفرماید: «ما همه زنان شیرده را از قبل بر او تحریم کردیم» (وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ).
طبیعى است نوزاد شیر خوار چند ساعت که مىگذرد، گرسنه مىشود، مأموران حرکت کردند و دربدر دنبال دایه مىگردند، اما عجیب این که پستان هیچ دایهاى را نمىگیرد.
این همان تحریم تکوینى الهى بود که همه دایهها را بر او حرام کرده بود.
کودک پى در پى گریه مىکند و سر و صداى او درون قصر فرعون مىپیچد و قلب ملکه را به لرزه در مىآورد.
مأموران بر تلاش خود مىافزایند ناگهان در فاصله نه چندان دور به دخترى بر خورد مىکنند که «مىگوید: من خانوادهاى را مىشناسم که مىتوانند این نوزاد را کفالت کنند و خیر خواه او هستند آیا مىخواهید شما را راهنمایى کنم»؟ (فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ).
من زنى از بنى اسرائیل را مىشناسم که پستانى پر شیر و قلبى پر محبت دارد مأموران خوشحال شدند و مادر موسى را به قصر فرعون بردند، نوزاد هنگامى که بوى مادر را شنید سخت پستانش را در دهان فشرد، برق خوشحالى از چشمها جستن کرد.
وقتى موسى پستان مادر را قبول کرد هامان، وزیر فرعون گفت من فکر مىکنم تو مادر واقعى او هستى، چرا در میان این همه زن تنها پستان تو را پذیرفت! مادر گفت: اى پادشاه! به خاطر این است که من زنى خوشبو هستم، و شیرم بسیار شیرین است.
حاضران این سخن را تصدیق کردند و هر کدام هدیه و تحفه گران قیمتى به او دادند.
آرى! او باید از شیر پاکى همچون شیر مادرش تغذیه کند تا بتواند بر ضد ناپاکیها قیام کند و با ناپاکان بستیزد.
(آیه 13)
و به این ترتیب «ما موسى را به مادرش باز گرداندیم تا چشمش روشن شود و غم و اندوهى در دل او باقى نماند، و بداند وعده الهى حق است اگر چه اکثر مردم نمىدانند» (فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/200
soham 313
28th September 2013, 06:18 AM
(آیه 14)
موسى در طریق حمایت از مظلومان: در اینجا با سومین بخش از سر گذشت پر ماجراى موسى (ع) رو به رو مىشویم که در آن مسائلى مربوط به دوران بلوغ او و پیش از آن که از «مصر» به «مدین» برود، و انگیزه هجرت او مطرح شده است.
نخست مىگوید: «و هنگامى که (موسى) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم و این گونه نیکو کاران را جزا مىدهیم» (وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ).
منظور از این علم و حکمت، وحى و نبوت نیست، بلکه همان آگاهى و روشن بینى و قدرت بر قضاوت صحیح، و مانند آن است که خدا به عنوان پاکدامنى و درستى و نیکو کارى به موسى داد.
(آیه 15)
به هر حال موسى «در موقعى که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد» (وَ دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها).
این شهر به احتمال قوى پایتخت مصر بوده است.
به هر حال موسى وارد شهر شد و در آنجا با صحنهاى رو برو گردید «دو نفر مرد را دید که سخت با هم گلاویز شدهاند و مشغول زد و خورد هستند که یکى از آنها از شیعیان و پیروان موسى بود و دیگرى از دشمنانش» (فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ).
هنگامى که مرد بنى اسرائیلى چشمش به موسى افتاد «از موسى (که جوانى نیرومند و قوى پنجه بود) علیه دشمنش تقاضاى کمک کرد» (فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ).
موسى (ع) به یارى او شتافت تا او را از چنگال این دشمن ظالم ستمگر که بعضى گفتهاند یکى از طباخان فرعون بود و مىخواست مرد بنى اسرائیلى را براى حمل هیزم به بیگارى کشد نجات دهد «در اینجا موسى مشتى محکم بر سینه مرد فرعونى زد اما همین یک مشت کار او را ساخت و بر زمین افتاد و مرد» (فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ).
بدون شک موسى قصد کشتن مرد فرعونى را نداشت لذا بلا فاصله موسى «گفت: این از عمل شیطان بود، چرا که او دشمن گمراه کننده آشکارى است» (قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ).
او مىخواست دست مرد فرعونى را از گریبان بنى اسرائیلى جدا کند، هر چند گروه فرعونیان مستحق بیش از این بودند، اما در آن شرایط اقدام به چنین کارى مصلحت نبود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/201
soham 313
28th September 2013, 06:19 AM
(آیه 16)
سپس قرآن از قول موسى چنین مىگوید: «او گفت: پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم، مرا ببخش، پس خداوند او را بخشید، که او غفور رحیم است» (قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
مسلما موسى در اینجا گناهى مرتکب نشد، بلکه در واقع ترک اولائى از او سر زد که نمىبایست چنین بىاحتیاطى کند.
(آیه 17)
موسى «عرض کرد: پروردگارا! به شکرانه نعمتى که به من دادى (و مرا در چنگال دشمنان گرفتار نساختى) هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود» (قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ).
منظورش از این جمله این بود که من هرگز با فرعونیان مجرم و گنهکار همکارى نخواهم کرد بلکه در کنار ستمدیدگان بنى اسرائیل خواهم بود.
(آیه 18)
موسى مخفیانه به سوى مدین حرکت مىکند! در اینجا با چهارمین صحنه این سر گذشت پر ماجرا رو برو مىشویم.
مسأله کشتن یکى از فرعونیان بسرعت در مصر منعکس شد و شاید نام موسى هم در این میان بر سر زبانها بود.
در این آیه مىخوانیم: «به دنبال این ماجرا، موسى در شهر، ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى، و در جستجوى اخبار» (فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ).
«ناگهان (با صحنه تازهاى رو برو شد و دید) همان بنى اسرائیلى که دیروز از او یارى طلبیده بود فریاد مىکشد و از او کمک مىخواهد» و با قبطى دیگرى گلاویز شده است (فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ).
اما «موسى به او گفت: تو به وضوح، انسان جاهل و گمراهى هستى»! (قالَ لَهُ مُوسى إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ). هر روز با کسى گلاویز مىشوى و درد سر مىآفرینى؟
(آیه 19)
ولى به هر حال مظلومى بود که در چنگال ستمگرى گرفتار شده بود- خواه در مقدمات تقصیر کرده باشد یا نه- مىبایست موسى به یارى او بشتابد و تنهایش نگذارد «اما هنگامى که خواست با کسى که دشمن هر دوى آنها بود درگیر شود و با قدرت مانع او گردد (فریادش بلند شد) گفت: اى موسى! مىخواهى مرا بکشى همان گونه که دیروز انسانى را کشتى»؟! (فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسى أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ).
از قرار معلوم «تو فقط مىخواهى جبارى در روى زمین باشى، و نمىخواهى از مصلحان باشى»! (إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ).
این جمله نشان مى دهد که موسى قبلا نیت اصلاح طلبى خود را چه در کاخ فرعون و چه در بیرون آن، اظهار کرده بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/201
soham 313
29th September 2013, 05:49 AM
[golrooz] صفحه ی 229 از قرآن کریم شامل آیات 20تا 31 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَجَآءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ يَسْعَيٰ قَالَ يَٰمُوسَيٰٓ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّٰصِحِينَ(20)
و از دورافتاده ترين [نقطه] شهر مردي دوان دوان آمد [و] گفت اي موسي سران قوم در باره تو مشورت مي كنند تا تو را بكشند پس [از شهر] خارج شو من جدا از خيرخواهان توام(20)
فَخَرَجَ مِنْهَا خَآئِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(21)
موسي ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالي كه مي]گفت پروردگارا مرا از گروه ستمكاران نجات بخش(21)
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَآءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَيٰ رَبِّيٓ أَن يَهْدِيَنِي سَوَآءَ السَّبِيلِ(22)
و چون به سوي [شهر] مدين رو نهاد [با خود] گفت اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند(22)
وَلَمَّا وَرَدَ مَآءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأَتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّيٰ يُصْدِرَ الرِّعَآءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ(23)
و چون به آب مدين رسيد گروهي از مردم را بر آن يافت كه [دامهاي خود را ] آب مي دادند و پشت سرشان دو زن را يافت كه [گوسفندان خود را] دور مي كردند [موسي] گفت منظورتان [از اين كار] چيست گفتند [ما به گوسفندان خود] آب نمي دهيم تا شبانان [همگي گوسفندانشان را] برگردانند و پدر ما پيري سالخورده است(23)
فَسَقَيٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّيٰٓ إِلَي الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ(24)
پس براي آن دو [گوسفندان را] آب داد آنگاه به سوي سايه برگشت و گفت پروردگارا من به هر خيري كه سويم بفرستي سخت نيازمندم(24)
فَجَآءَتْهُ إِحْدَيٰهُمَا تَمْشِي عَلَي اسْتِحْيَآءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَآءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(25)
پس يكي از آن دو زن در حالي كه به آزرم گام بر مي داشت نزد وي آمد [و] گفت پدرم تو را مي طلبد تا تو را به پاداش آب دادن [گوسفندان] براي ما مزد دهد و چون [موسي] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد [وي] گفت مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتي(25)
قَالَتْ إِحْدَيٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ اسْتَْٔجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَْٔجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ(26)
يكي از آن دو [دختر] گفت اي پدر او را استخدام كن چرا كه بهترين كسي است كه استخدام مي كني هم نيرومند [و هم] در خور اعتماد است(26)
قَالَ إِنِّيٓ أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَي ابْنَتَيَّ هَٰتَيْنِ عَلَيٰٓ أَن تَأْجُرَنِي ثَمَٰنِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَآ أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ اللَّهُ مِنَ الصَّٰلِحِينَ(27)
[شعيب] گفت من مي خواهم يكي از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مي كني] به نكاح تو در آورم به اين [شرط] كه هشت سال براي من كار كني و اگر ده سال را تمام گرداني اختيار با تو است و نمي خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهي يافت(27)
قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَٰنَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَيٰ مَا نَقُولُ وَكِيلٌ(28)
[موسي] گفت اين [قرار داد] ميان من و تو باشد كه هر يك از دو مدت را به انجام رسانيدم بر من تعدي [روا] نباشد و خدا بر آنچه مي گوييم وكيل است(28)
۞ فَلَمَّا قَضَيٰ مُوسَي الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِۦٓ ءَانَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوٓا۟ إِنِّيٓ ءَانَسْتُ نَارًا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِّنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ(29)
و چون موسي آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشي را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت [اينجا] بمانيد كه من آتشي از دور ديدم شايد خبري از آن يا شعله اي آتش برايتان بياورم باشد كه خود را گرم كنيد(29)
فَلَمَّآ أَتَيٰهَا نُودِيَ مِن شَٰطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَٰرَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَٰمُوسَيٰٓ إِنِّيٓ أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَٰلَمِينَ(30)
پس چون به آن [آتش] رسيد از جانب راست وادي در آن جايگاه مبارك از آن درخت ندا آمد كه اي موسي منم من خداوند پروردگار جهانيان(30)
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَءَاهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَآنٌّ وَلَّيٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَٰمُوسَيٰٓ أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْءَامِنِينَ(31)
و [فرمود] عصاي خود را بيفكن پس چون ديد آن مثل ماري مي جنبد پشت كرد و برنگشت اي موسي پيش آي و مترس كه تو در اماني(31)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
29th September 2013, 05:52 AM
(آیه 20)
ماجرا به فرعون و اطرافیان او رسید و تکرار این عمل را تهدیدى بر وضع خود گرفتند، جلسه مشورتى تشکیل دادند و حکم قتل موسى صادر شد.
در این هنگام یک حادثه غیر منتظره موسى را از مرگ حتمى رهایى بخشید و آن این که: «مردى از نقطه دور دست شهر (از مرکز فرعونیان و کاخ فرعون) بسرعت خود را به موسى رساند و گفت: اى موسى! این جمعیت براى کشتن تو به مشورت نشستهاند، فورا از شهر خارج شو که من از خیر خواهان توام» (وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یَسْعى قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ).
این مرد ظاهرا همان کسى بود که بعدا به عنوان «مؤمن آل فرعون» معروف شد، مىگویند: نامش «حزقیل» و از خویشاوندان نزدیک فرعون بود.
(آیه 21)
موسى این خبر را کاملا جدى گرفت، به خیر خواهى این مرد با ایمان ارج نهاد، و به توصیه او «از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهاى»! (فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ).
تمام قلب خود را متوجه پروردگار کرد و براى حل این مشکل بزرگ دست به دامن لطف او زد و «گفت: پروردگار من! مرا از این قوم ظالم رهایى بخش» (قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/201
soham 313
29th September 2013, 05:53 AM
(آیه 22)
موسى تصمیم گرفت که به سوى سر زمین «مدین» که شهرى در جنوب شام و شمال حجاز بود و از قلمرو مصر و حکومت فرعونیان جدا محسوب مىشد برود، او در این سفر سخت، تنها یک سرمایه بزرگ همراه داشت، سرمایه ایمان و توکل بر خدا! لذا «هنگامى که متوجه جانب مدین شد گفت: امیدوارم که پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند»! (وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسى رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ).
(آیه 23)
یک کار نیک درهاى خیرات را به روى موسى گشود! در اینجا در برابر «پنجمین صحنه» از این داستان قرار مىگیریم، و آن صحنه ورود موسى به شهر مدین است.
گفتهاند: این جوان پاکباز هشت روز در راه بود، آنقدر راه رفت که پاهایش آبله کرد. و براى رفع گرسنگى از گیاهان و برگ درختان استفاده مىنمود.
کم کم دور نماى «مدین» در افق نمایان شد، و موجى از آرامش بر قلب او نشست، نزدیک شهر رسید، اجتماع گروهى نظر او را به خود جلب کرد، به زودى فهمید اینها شبانهایى هستند که براى آب دادن به گوسفندان اطراف چاه آب اجتماع کردهاند. «هنگامى که موسى در کنار چاه آب مدین قرار گرفت گروهى از مردم را در آنجا دید که (چار پایان خود را از آب چاه) سیراب مىکنند» (وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ).
«و در کنار آنها دو زن را دید که گوسفندان خود را مراقبت مىکنند» اما به چاه نزدیک نمىشوند (وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ).
وضع این دختران با عفت که در گوشهاى ایستادهاند و کسى به داد آنها نمىرسد و یک مشت شبان گردن کلفت تنها در فکر گوسفندان خویشند، و نوبت به دیگرى نمىدهند، نظر موسى را جلب کرد، نزدیک آن دو آمد و «گفت: کار شما چیست»؟! (قالَ ما خَطْبُکُما).
چرا پیش نمىروید و گوسفندان را سیراب نمىکنید؟ براى موسى این تبعیض و ظلم و ستم قابل تحمل نبود، او مدافع مظلومان بود و به خاطر همین کار از وطن آواره گشته بود.
دختران در پاسخ او «گفتند: ما گوسفندان خود را سیراب نمىکنیم تا چوپانان همگى حیوانات خود را آب دهند و خارج شوند» و ما از باقیمانده آب استفاده مىکنیم (قالَتا لا نَسْقِی حَتَّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ).
و براى این که این سؤال براى موسى بىجواب نماند که چرا پدر این دختران عفیف آنها را به دنبال این کار مىفرستد؟ افزودند: «پدر ما پیر مرد مسنّى است» پیرمردى شکسته و سالخورده (وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ).
(آیه 24)
موسى از شنیدن این سخن سخت ناراحت شد، جلو آمد دلو سنگین را گرفت و در چاه افکند، دلوى که مىگویند چندین نفر مىبایست آن را از چاه بیرون بکشند، با قدرت بازوان نیرومندش یک تنه آن را از چاه بیرون آورد، و «گوسفندان آن دو را سیراب کرد» (فَسَقى لَهُما).
«سپس به سایه روى آورد و به درگاه خدا عرض کرد: خدایا! هر خیر و نیکى بر من فرستى به آن نیازمندم» (ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ). آرى! او خسته و گرسنه و در آن شهر غریب و تنها بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/202
soham 313
29th September 2013, 05:55 AM
(آیه 25)
اما کار خیر را بنگر که چه قدرت نمایى مىکند؟ یک قدم براى خدا برداشتن فصل تازهاى در زندگانى موسى مىگشاید، و یک دنیا برکات مادى و معنوى براى او به ارمغان مىآورد، گمشدهاى را که مىبایست سالیان دراز به دنبال آن بگردد در اختیارش مىگذارد.
و آغاز این برنامه زمانى بود که ملاحظه کرد «یکى از آن دو دختر که با نهایت حیا گام بر مىداشت (و پیدا بود از سخن گفتن با یک جوان بیگانه شرم دارد به سراغ او آمد، و تنها این جمله را) گفت: پدرم از تو دعوت مىکند تا پاداش و مزد آبى را که از چاه براى گوسفندان ما کشیدى به تو بدهد»! (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا).
برق امیدى در دل او جستن کرد گویا احساس کرد با مرد بزرگى رو برو خواهد شد، مرد حق شناسى که حتى حاضر نیست زحمت انسانى، حتى به اندازه کشیدن یک دلو آب بدون پاداش بماند.
آرى! آن پیر مرد کسى جز شعیب پیامبر خدا نبود.
موسى حرکت کرد و به سوى خانه شعیب آمد، طبق بعضى از روایات دختر براى راهنمایى از پیش رو حرکت مىکرد و موسى از پشت سرش، باد بر لباس دختر مىوزید و ممکن بود لباس را از اندام او کنار زند، حیا و عفت موسى (ع) اجازه نمىداد چنین شود، به دختر گفت: من از جلو مىروم بر سر دو راهیها و چند راهیها مرا راهنمایى کن.
موسى وارد خانه شعیب شد و ماجراى خود را براى او باز گو کرد.
قرآن مىگوید: «هنگامى که موسى نزد او آمد [شعیب] آمد و سر گذشت خود را شرح داد گفت: نترس، از قوم ظالم نجات یافتى» (فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).
موسى به زودى متوجه شد استاد بزرگى پیدا کرده است. شعیب نیز احساس کرد شاگرد لایق و مستعدى یافته.
(آیه 26)
موسى در خانه شعیب: این ششمین صحنه از زندگى موسى در این ماجراى بزرگ است.
موسى بعد از آن که سر گذشت خود را براى شعیب باز گو کرد، یکى از دخترانش زبان به سخن گشود و با این عبارت کوتاه و پر معنى به پدر پیشنهاد استخدام موسى براى نگهدارى گوسفندان کرد «گفت: اى پدر! این جوان را استخدام کن، چرا که بهترین کسى که مىتوانى استخدام کنى آن فرد است که قوى و امین باشد» او هم امتحان نیرومندى خود را داده هم پاکى و درستکارى را (قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ).
مهمترین شرایط مدیریت به صورت کلى در این جمله کوتاه خلاصه شده است- قدرت و امانت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/202
soham 313
29th September 2013, 05:56 AM
(آیه 27)
در اینجا شعیب از پیشنهاد دخترش استقبال کرد، رو به موسى نموده چنین «گفت: من مىخواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو در آورم به این شرط که هشت سال براى من کار کنى»! (قالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِی ثَمانِیَ حِجَجٍ).
سپس افزود: «و اگر هشت سال را به ده سال تکمیل کنى محبتى کردهاى» اما بر تو واجب نیست! (فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ).
و به هر حال «من نمىخواهم کار را بر تو مشکل بگیرم، و ان شاء اللّه به زودى خواهى دید که من از صالحانم» (وَ ما أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ).
(آیه 28)
موسى به عنوان موافقت و قبول این عقد «گفت: این قرار دادى میان من و تو باشد» (قالَ ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ).
البته «هر کدام از این دو مدت (هشت سال یا ده سال) را انجام دهم ظلمى بر من نخواهد بود و در انتخاب آن آزادم» (أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ).
و براى محکم کارى و استمداد از نام پروردگار افزود: «و خدا بر آنچه ما مىگوییم شاهد و گواه است» (وَ اللَّهُ عَلى ما نَقُولُ وَکِیلٌ).
و به همین سادگى موسى داماد شعیب شد!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/202
soham 313
29th September 2013, 05:57 AM
(آیه 29)
نخستین جرقه وحى! در اینجا به هفتمین صحنه از این داستان مىرسیم: هیچ کس دقیقا نمىداند در این ده سال بر موسى چه گذشت اما بدون شک این ده سال از بهترین سالهاى عمر موسى بود.
بدیهى است موسى به این قانع نیست که تا پایان عمر شبانى کند- هر چند محضر شعیب براى او بسیار مغتنم بود- او باید به یارى قوم خود بشتابد که در زنجیر اسارت گرفتارند و در جهل و نادانى و بىخبرى غوطهورند.
به هر حال قرآن مىگوید: «هنگامى که موسى مدت خود را به پایان رسانید و همراه خانوادهاش (از مدین به سوى مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشى دید»! (فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً).
«به خانوادهاش گفت: درنگ کنید که من آتشى دیدم (مىروم) شاید خبرى از آن براى شما بیاورم، یا شعلهاى از آتش، تا با آن گرم شوید» (قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ).
از ذیل آیه استفاده مىشود که او راه را گم کرده بود، و شبى بود سرد و ناراحت کننده.
(آیه 30)
«هنگامى که به سراغ آتش آمد (دید آتشى است نه همچون آتشهاى دیگر خالى از حرارت و سوزندگى، یک پارچه نور و صفا، در همین حال که موسى سخت در تعجب فرو رفته بود) ناگهان از ساحل راست وادى در آن سر زمین بلند و پر برکت از میان یک درخت ندا داده شده که: اى موسى! منم خداوند پروردگار عالمیان» (فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ).
(آیه 31)
اما با توجه به مأموریت بزرگ و سنگینى که موسى بر عهده دارد باید معجزاتى بزرگ به تناسب آن از سوى خدا در اختیارش قرار داده شود که به دو قسمت مهم آن در این آیات اشاره شده است.
نخست این که: به موسى ندا داده شد که «عصایت را بیفکن (و موسى عصا را افکند) هنگامى که به آن نگاه کرد دید همچون مارى است که با سرعت و شدت حرکت مىکند، موسى (ترسید و) به عقب برگشت و حتى پشت سر خود را نگاه نکرد»! (وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ).
در این هنگام بار دیگر موسى ندا را شنید که به او مىگوید: «اى موسى! بر گرد و نترس تو در امان هستى»! (یا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/203
soham 313
30th September 2013, 06:16 AM
[golrooz] صفحه ی 230 از قرآن کریم شامل آیات 32تا 45 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَآءَ مِنْ غَيْرِ سُوٓءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَٰنِكَ بُرْهَٰنَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِۦٓ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمًا فَٰسِقِينَ(32)
دست خود را به گريبانت ببر تا سپيد بي گزند بيرون بيايد و [براي رهايي ] از اين هراس بازويت را به خويشتن بچسبان اين دو [نشانه] دو برهان از جانب پروردگار تو است [كه بايد] به سوي فرعون و سران [كشور] او [ببري] زيرا آنان همواره قومي نافرمانند(32)
قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ(33)
گفت پروردگارا من كسي از ايشان را كشته ام مي ترسم مرا بكشند(33)
وَأَخِي هَٰرُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِيٓ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ(34)
و برادرم هارون از من زبان آورتر است پس او را با من به دستياري گسيل دار تا مرا تصديق كند زيرا مي ترسم مرا تكذيب كنند(34)
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَٰنًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بَِٔايَٰتِنَآ أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَٰلِبُونَ(35)
فرمود به زودي بازويت را به [وسيله] برادرت نيرومند خواهيم كرد و براي شما هر دو تسلطي قرار خواهيم داد كه با [وجود] آيات ما به شما دست نخواهند يافت شما و هر كه شما را پيروي كند چيره خواهيد بود(35)
فَلَمَّا جَآءَهُم مُّوسَيٰ بَِٔايَٰتِنَا بَيِّنَٰتٍ قَالُوا۟ مَا هَٰذَآ إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًي وَمَا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا الْأَوَّلِينَ(36)
پس چون موسي آيات روشن ما را براي آنان آورد گفتند اين جز سحري ساختگي نيست و از پدران پيشين خود چنين [چيزي] نشنيده ايم(36)
وَقَالَ مُوسَيٰ رَبِّيٓ أَعْلَمُ بِمَن جَآءَ بِالْهُدَيٰ مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَٰقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّٰلِمُونَ(37)
و موسي گفت پروردگارم به [حال] كسي كه از جانب او رهنمودي آورده و [نيز] كسي كه فرجام [نيكوي] آن سرا براي اوست داناتر است در حقيقت ظالمان رستگار نمي شوند(37)
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَٰٓأَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَي الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّيٓ أَطَّلِعُ إِلَيٰٓ إِلَٰهِ مُوسَيٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَٰذِبِينَ(38)
و فرعون گفت اي بزرگان قوم من جز خويشتن براي شما خدايي نمي شناسم پس اي هامان برايم بر گل آتش بيفروز و برجي [بلند] براي من بساز شايد به [حال] خداي موسي اطلاع يابم و من جدا او را از دروغگويان مي پندارم(38)
وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوٓا۟ أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ(39)
و او و سپاهيانش در آن سرزمين به ناحق سركشي كردند و پنداشتند كه به سوي ما بازگردانيده نمي شوند(39)
فَأَخَذْنَٰهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَٰهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الظَّٰلِمِينَ(40)
تا او و سپاهيانش را فرو گرفتيم و آنان را در دريا افكنديم بنگر كه فرجام كار ستمكاران چگونه بود(40)
وَجَعَلْنَٰهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ(41)
و آنان را پيشواياني كه به سوي آتش مي خوانند گردانيديم و روز رستاخيز ياري نخواهند شد(41)
وَأَتْبَعْنَٰهُمْ فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَٰمَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ(42)
و در اين دنيا لعنتي بدرقه [نام] آنان كرديم و روز قيامت [نيز] ايشان از [جمله] زشت رويانند(42)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ مِنۢ بَعْدِ مَآ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَيٰ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًي وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(43)
و به راستي پس از آنكه نسلهاي نخستين را هلاك كرديم به موسي كتاب داديم كه [دربردارنده] روشنگري ها و رهنمود و رحمتي براي مردم بود اميد كه آنان پند گيرند(43)
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَآ إِلَيٰ مُوسَي الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّٰهِدِينَ(44)
و چون امر [پيامبري] را به موسي واگذاشتيم تو در جانب غربي [طور] نبودي و از گواهان [نيز] نبودي(44)
وَلَٰكِنَّآ أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِيٓ أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا۟ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِنَا وَلَٰكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ(45)
ليكن ما نسلهايي پديد آورديم و عمرشان طولاني شد و تو در ميان ساكنان [شهر] م دين مقيم نبودي تا آيات ما را بر ايشان بخواني ليكن ما بوديم كه فرستنده [پيامبران] بوديم(45)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
30th September 2013, 06:19 AM
(آیه 32)
معجزه نخستین، آیتى از وحشت بود، سپس به او دستور داده مىشود که به سراغ معجزه دیگرش برود که آیتى از نور و امید است و مجموع آن دو ترکیبى از «انذار» و «بشارت» خواهد بود، به او فرمان داده شد:
«دست خود را در گریبانت کن (و بیرون آور) هنگامى که خارج مىشود سفید و درخشنده است، بدون عیب و نقص» (اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ).
مشاهده این خارق عادات عجیب، در آن شب تاریک و در آن بیابان خالى، موسى را سخت تکان داد، و براى این که آرامش خویش را باز یابد دستور دیگرى به او داده شد.
دستور این بود: «و دستهایت را بر سینهات بگذار تا ترس و وحشت از تو دور شود» (وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ).
سپس همان ندا به موسى گفت: «این دو [معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت بسوى فرعون و اطرافیان اوست که آنها قوم فاسقى هستند» (فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
(آیه 33)
در اینجا موسى (ع) به یاد حادثه مهم زندگیش در مصر افتاد، حادثه کشتن مرد ظالم قبطى و بسیج نیروهاى فرعونى براى تلافى خون او.
لذا در اینجا «عرض مىکند: پروردگارا! من از آنها یک نفر را کشتهام، مىترسم (به تلافى خون او) مرا به قتل برسانند» و این مأموریت ناتمام بماند (قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ).
(آیه 34)
از این گذشته من تنها هستم و زبانم آنقدر فصیح نیست، «و برادرم هارون را نیز با من بفرست که زبانش از من گویاتر است، تا مرا یارى و تصدیق کند، من از این بیم دارم که تنها بمانم و تکذیبم کنند» و این کار بزرگ به انجام نرسد (وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ).
(آیه 35)
خداوند نیز دعوت او را اجابت کرد، و به او اطمینان کافى داد و فرمود: «ما بازوان تو را به وسیله برادرت (هارون) محکم مىکنیم» (قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ).
«و براى شما (در تمام مراحل) سلطه و برترى قرار مىدهیم» (وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً).
کاملا مطمئن باشید «آنها به برکت آیات ما هرگز به شما دست نمىیابند» (فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا).
بلکه «شما و پیروانتان غالب و پیروزید» (أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/203
soham 313
30th September 2013, 06:21 AM
(آیه 36)
موسى در برابر فرعون: در اینجا با هشتمین صحنه از این ماجراى بزرگ رو به رو مىشویم.
موسى (ع) فرمان نبوت و رسالت را در آن شب تاریک و در آن سر زمین مقدس از خداوند دریافت نمود، به مصر آمد و برادرش هارون را با خبر ساخت، هر دو به سراغ فرعون رفتند.
چنانکه قرآن مىگوید: «هنگامى که موسى با معجزات روشن ما به سراغ آنها آمد، آنها گفتند: این چیزى جز سحر نیست که به دروغ (به خدا) بسته شده است»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسى بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَرىً).
«ما هرگز چنین چیزى را در نیاکان خود نشنیدهایم»! (وَ ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الْأَوَّلِینَ).
آنها به حربه سحر متوسل شدند همان حربهاى که همه جباران و گمراهان در طول تاریخ در برابر معجزات انبیا به آن متوسل مىشدند.
(آیه 37)
اما «موسى (در پاسخ آنها با لحن تهدیدآمیزى چنین) گفت:
پروردگار من از حال کسانى که هدایت را از نزد او براى مردم مىآورند آگاهتر است، و همچنین از کسانى که سر انجام دنیا و آخرت از آنهاست» (وَ قالَ مُوسى رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدى مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ).
اشاره به این که خدا به خوبى از حال من و حقانیت دعوت من آگاه است، هر چند شما مرا متهم به دروغ کنید.
از این گذشته مطمئن باشید اگر من دروغگو باشم ظالم هستم «و ظالمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ).
(آیه 38)
در اینجا با نهمین صحنه از این تاریخ پر ماجرا و آموزنده مواجه مىشویم.
آوازه پیروزى موسى (ع) بر ساحران و ایمان ساحران در سراسر مصر پیچید و موقعیت حکومت فرعونیان سخت به خطر افتاد باید افکار عمومى را به هر قیمتى که هست از این مسأله منحرف ساخت و یک سلسله مشغولیات ذهنى که بتواند مردم را اغفال و تحمیق کند فراهم ساخت.
فرعون در این زمینه به مشورت نشست، و در نتیجه فکرش به چیزى رسید که در این آیه آمده است: «فرعون گفت: اى جمعیت اشراف! من خدایى جز خودم براى شما سراغ ندارم»! (وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی).
خداى زمینى مسلما منم! و اما خداى آسمان دلیلى بر وجود او در دست نیست، ولى من احتیاط را از دست نمىدهم و به تحقیق مىپردازم! سپس رو به وزیرش هامان کرد گفت: «اى هامان! برایم آتشى بر گل بیفروز» و آجرهاى محکمى بساز (فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَى الطِّینِ).
«و براى من برج بلندى ترتیب ده تا از خداى موسى خبر گیرم هر چند من گمان مىکنم او از دروغگویان است»! (فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبِینَ).
هنگامى که ساختمان به اتمام رسید، روزى فرعون با تشریفاتى به آنجا آمد، و شخصا از برج عظیم بالا رفت.
معروف است تیرى به کمان گذاشت به آسمان پرتاب کرد تیر بر اثر اصابت به پرندهاى، و یا طبق توطئه قبلى خودش خونآلود بازگشت فرعون از آنجا پایین آمد و به مردم گفت: بروید و فکرتان راحت باشد خداى موسى را کشتم! حتما گروهى از ساده لوحان و مقلدان چشم و گوش بسته حکومت وقت این خبر را باور کردند و در همه جا پخش نمودند، و از آن سر گرمى تازهاى براى اغفال مردم مصر ساختند.
(آیه 39)
قرآن سپس به استکبار فرعون و فرعونیان و عدم تسلیم آنها در برابر «مبدأ» و «معاد» که ریشه جنایات آنها نیز از انکار همین دو اصل سر چشمه مىگرفت- پرداخته چنین مىگوید: «فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین استکبار کردند (و خدا را که آفریننده بزرگ زمین و آسمان است انکار نمودند) و گمان کردند که (قیامتى در کار نیست، و) به سوى ما باز گردانده نمىشوند» (وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/204
soham 313
30th September 2013, 06:22 AM
(آیه 40)
اما ببینیم سر انجام این کبر و غرور به کجا رسید، قرآن مىگوید:
«ما او و لشکریانش را گرفتیم و آنها را در دریا پرتاب کردیم»! (فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ).
آرى! مرگ آنها را به دست عامل حیاتشان سپردیم، و نیل را که رمز عظمت و قدرت آنها بود به گورستانشان مبدل ساختیم! و در پایان آیه روى سخن را به پیامبر اسلام کرده، مىفرماید: «پس ببین عاقبت کار ظالمان چگونه بود»؟ (فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ).
(آیه 41)
بعد مىافزاید: «و آنان [فرعونیان] را پیشوایانى قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت مىکنند و روز رستاخیز یارى نخواهند شد» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ).
همان گونه که در این جهان ائمه ضلال بودند، در آنجا نیز پیشوایان دوزخند.
(آیه 42)
باز براى تأکید بیشتر، قرآن چهره آنها را در دنیا و آخرت، چنین ترسیم مىکند: «و در این دنیا نیز لعنتى بدنبال آنان قرار دادیم و روز قیامت از زشت رویانند» (وَ أَتْبَعْناهُمْ فِی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ).
لعنت خدا که همان طرد از رحمت است، و لعنت فرشتگان و مؤمنان که نفرین است، هر صبح و شام و هر وقت و بىوقت نثار آنها مىشود.
(آیه 43)
در اینجا به دهمین صحنه یعنى آخرین بخش از آیات مربوط به داستان پر ماجراى موسى (ع) مىرسیم، که سخن از نزول احکام، و تورات مىگوید: یعنى زمانى که دوران «نفى طاغوت» پایان گرفته، و دوران سازندگى و اثبات آغاز مىشود.
نخست مىفرماید: «و ما به موسى کتاب آسمانى دادیم بعد از آن که اقوام قرون نخستین را هلاک کردیم (کتابى که) براى مردم بصیرت آفرین بود، و مایه هدایت و رحمت تا متذکر شوند» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولى بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/204
soham 313
30th September 2013, 06:24 AM
(آیه 44)
سپس به بیان این حقیقت مىپردازد که آنچه را در باره موسى و فرعون با تمام ریزه کاریهاى دقیق آن بیان کردیم، خود دلیلى است بر حقانیت قرآن تو، چرا که تو در این صحنهها هرگز حاضر نبودى و این ماجرا را با چشم ندیدى بلکه این لطف خدا بود که این آیات را براى هدایت مردم بر تو نازل کرد.
مىگوید: «و تو در جانب غربى نبودى هنگامى که ما فرمان نبوت را به موسى دادیم، و تو از شاهدان (این ماجراها) محسوب نمىشدى» (وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ).
(آیه 45)
سپس مىافزاید: «ولى ما اقوامى را در اعصار مختلف خلق کردیم، و زمانهاى طولانى بر آنها گذشت» که آثار انبیا از دلهایشان محو شد پس تو را با کتاب آسمانیت فرستادیم (وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ).
«تو هرگز در میان مردم مدین اقامت نداشتى تا (از وضع آنان آگاه باشى و) آیات ما را براى آنها [مشرکان مکّه] بخوانى» (وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا).
«ولى ما بودیم که تو را فرستادیم» و این آیات را در اختیارت قرار دادیم (وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/205
soham 313
1st October 2013, 05:44 AM
[golrooz] صفحه ی 231 از قرآن کریم شامل آیات 46تا 59 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَٰكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّآ أَتَيٰهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(46)
و آندم كه [موسي را] ندا درداديم تو در جانب طور نبودي ولي [اين اطلاع تو] رحمتي است از پروردگار تو تا قومي را كه هيچ هشداردهنده اي پيش از تو برايشان نيامده است بيم دهي باشد كه آنان پندپذيرند(46)
وَلَوْلَآ أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌۢ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا۟ رَبَّنَا لَوْلَآ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(47)
و اگر نبود كه وقتي به [سزاي] پيش فرست دستهايشان مصيبتي به ايشان برسد بگويند پروردگارا چرا فرستاده اي به سوي ما نفرستادي تا از احكام تو پيروي كنيم و از مؤمنان باشيم [قطعا در كيفر آنان شتاب مي كرديم](47)
فَلَمَّا جَآءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا۟ لَوْلَآ أُوتِيَ مِثْلَ مَآ أُوتِيَ مُوسَيٰٓ أَوَلَمْ يَكْفُرُوا۟ بِمَآ أُوتِيَ مُوسَيٰ مِن قَبْلُ قَالُوا۟ سِحْرَانِ تَظَٰهَرَا وَقَالُوٓا۟ إِنَّا بِكُلٍّ كَٰفِرُونَ(48)
پس چون حق از جانب ما برايشان آمد گفتند چرا نظير آنچه به موسي داده شد به او داده نشده است آيا به آنچه قبلا به موسي داده شد كفر نورزيدند گفتند دو ساحر با هم ساخته اند و گفتند ما همه را منكريم(48)
قُلْ فَأْتُوا۟ بِكِتَٰبٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَيٰ مِنْهُمَآ أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(49)
بگو پس اگر راست مي گوييد كتابي از جانب خدا بياوريد كه از اين دو هدايت كننده تر باشد تا پيرويش كنم(49)
فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا۟ لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَآءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَيٰهُ بِغَيْرِ هُدًي مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(50)
پس اگر تو را اجابت نكردند بدان كه فقط هوسهاي خود را پيروي مي كنند و كيست گمراه تر از آنكه بي راهنمايي خدا از هوسش پيروي كند بي ترديد خدا مردم ستمگر را راهنمايي نمي كند(50)
۞ وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(51)
و به راستي اين گفتار را براي آنان پي در پي و به هم پيوسته نازل ساختيم اميد كه آنان پند پذيرند(51)
الَّذِينَ ءَاتَيْنَٰهُمُ الْكِتَٰبَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ(52)
كساني كه قبل از آن كتاب [آسماني] به ايشان داده ايم آنان به [قرآن] مي گروند(52)
وَإِذَا يُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِهِۦٓ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ(53)
و چون بر ايشان فرو خوانده مي شود مي گويند بدان ايمان آورديم كه آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست ما پيش از آن [هم] از تسليم شوندگان بوديم(53)
أُو۟لَٰٓئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا۟ وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ يُنفِقُونَ(54)
آنانند كه به [پاس] آنكه صبر كردند و [براي آنكه] بدي را با نيكي دفع مي نمايند و از آنچه روزي شان داده ايم انفاق مي كنند دو بار پاداش خواهند يافت(54)
وَإِذَا سَمِعُوا۟ اللَّغْوَ أَعْرَضُوا۟ عَنْهُ وَقَالُوا۟ لَنَآ أَعْمَٰلُنَا وَلَكُمْ أَعْمَٰلُكُمْ سَلَٰمٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَٰهِلِينَ(55)
و چون لغوي بشنوند از آن روي برمي تابند و مي گويند كردارهاي ما از آن ما و كردارهاي شما از آن شماست سلام بر شما جوياي [مصاحبت] نادانان نيستيم(55)
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَآءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ(56)
در حقيقت تو هر كه را دوست داري نمي تواني راهنمايي كني ليكن خداست كه هر كه را بخواهد راهنمايي مي كند و او به راه يافتگان داناتر است(56)
وَقَالُوٓا۟ إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَيٰ مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَآ أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا ءَامِنًا يُجْبَيٰٓ إِلَيْهِ ثَمَرَٰتُ كُلِّ شَيْءٍ رِّزْقًا مِّن لَّدُنَّا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(57)
و گفتند اگر با تو از [نور] هدايت پيروي كنيم از سرزمين خود ربوده خواهيم شد آيا آنان را در حرمي امن جاي نداديم كه محصولات هر چيزي كه رزقي از جانب ماست به سوي آن سرازير مي شود ولي بيشترشان نمي دانند(57)
وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍۭ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَٰكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّنۢ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَٰرِثِينَ(58)
و چه بسيار شهرها كه هلاكش كرديم [زيرا] زندگي خوش آنها را سرمست كرده بود اين ست سراهايشان كه پس از آنان جز براي عده كمي مورد سكونت قرار نگرفته و ماييم كه وارث آنان بوديم(58)
وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَيٰ حَتَّيٰ يَبْعَثَ فِيٓ أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُوا۟ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَيٰٓ إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَٰلِمُونَ(59)
و پروردگار تو [هرگز] ويرانگر شهرها نبوده است تا [پيشتر] در مركز آنها پيامبري برانگيزد كه آيات ما را بر ايشان بخواند و ما شهرها را تا مردمشان ستمگر نباشند ويران كننده نبوده ايم(59)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
1st October 2013, 05:46 AM
(آیه 46)
باز براى تأکید همین معنى مىافزاید: «تو در کنار طور نبودى زمانى که ما ندا دادیم» و فرمان نبوّت را به نام موسى صادر کردیم (وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا).
«ولى این رحمتى از سوى پروردگارت بود (که این اخبار را در اختیار تو نهاد) تا به وسیله آن قومى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کنندهاى براى آنها نیامده است شاید متذکر شوند» (وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
(آیه 47)
هر روز به بهانهاى از حق مىگریزند! از آنجا که در آیات گذشته سخن از ارسال پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان انذار کننده و بیم دهنده بود در این آیه به لطفى که بر وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مترتب است اشاره کرده، مىگوید: «هر گاه ما (پیش از فرستادن پیامبرى) آنها را به خاطر اعمالشان مجازات مىکردیم، مىگفتند: پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى تا آیات تو را پیروى کنیم و از مؤمنان باشیم» اگر به خاطر این نبود مجازات آنها به جهت اعمال و کفرشان حتى نیاز به ارسال پیامبر نداشت (وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
در حقیقت آیه اشاره به این نکته است که راه حق روشن است، و هر عقلى حاکم به بطلان شرک و بت پرستى است، و زشتى بسیارى از اعمال آنها همچون مظالم و ستمها از مستقلات حکم عقل مىباشد.
(آیه 48)
سپس به بهانه جوئیهاى آنها اشاره مىکند که آنها بعد از ارسال رسل نیز دست از بهانه گیرى بر نداشتند، و باز به راههاى انحرافى خود ادامه دادند.
مىگوید: «پس هنگامى که حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند: چرا به این پیامبر مثل همان چیزى که به موسى داده شد اعطا نگردیده است»؟! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى).
چرا عصاى موسى در دست او نیست؟ چرا ید بیضا ندارد؟ چرا دریا براى او شکافته نمىشود؟ چرا دشمنانش غرق نمىشوند؟ چرا و چرا؟! ...
قرآن به پاسخ این بهانه جویىها پرداخته، مىگوید: «مگر (بهانه جویانى همانند اینها) معجزاتى را که در گذشته به موسى داده شده انکار نکردند»؟! (أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى مِنْ قَبْلُ).
«گفتند: این دو (موسى و هارون) دو نفر ساحرند که دست به دست هم دادهاند (تا ما را گمراه کنند) و گفتند: ما به هر کدام از آنها کافریم»! قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ.
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/205
soham 313
1st October 2013, 05:47 AM
(آیه 49)
به هر حال مشرکان لجوج اصرار داشتند که چرا پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و سلّم معجزاتى همچون موسى نداشته است؟ و از سوى دیگر نه به گفتهها و گواهى تورات در باره علائم پیامبر صلى اللّه علیه و سلّم اعتماد مىکردند، و نه به قرآن مجید و آیات پرعظمتش.
لذا قرآن، روى سخن را به پیامبر صلى اللّه علیه و سلّم کرده، و مىگوید: «بگو: اگر شما راست مىگویید (که این دو کتاب از سوى خدا نیست) کتابى روشنتر و هدایتبخشتر از آنها از سوى خدا بیاورید تا من از آن پیروى کنم قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ.
اگر چیزى در دست پیامبر اسلام جز این قرآن نبود براى اثبات حقانیت دعوتش کفایت مىکرد، ولى آنها حق طلب نیستند بلکه مشتى بهانهجویانند.
(آیه 50)
سپس اضافه مىکند: «اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند بدان که آنان از هوسهاى خود پیروى مىکنند»! فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ.
«و آیا گمراهتر از آن کسى که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته کسى پیدا مىشود»؟ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ.
«مسلما خداوند قوم ستمگر را هدایت نمىکند»! إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ.
در روایات متعددى آیه فوق به کسانى تفسیر شده است که امام و رهبر الهى را نپذیرفتهاند و تنها به آراى خویش تکیه مىکنند.
این روایات در حقیقت از قبیل مصداق روشن است و به تعبیر دیگر انسان نیازمند به هدایت الهى است، این هدایت گاهى در کتاب آسمانى منعکس مىشود، و گاه در وجود پیامبر و سنّت او، و گاه در اوصیاى معصومش، و گاه در منطق عقل و خرد.
مهم آن است که انسان در خط هدایت الهى باشد و نه هواى نفس، تا بتواند از این انوار هدایت بهره مند گردد.
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/205
soham 313
1st October 2013, 05:49 AM
آیه 51
شأن نزول: در مورد نزول این آیه و چهار آیه بعد از آن روایات گوناگونى نقل شده که قدر مشترک همه آنها ایمان آوردن گروهى از علماى یهود و نصارى و افراد پاکدل به آیات قرآن و پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و سلّم است.
از جمله: از «سعید بن جبیر» نقل شده که: این آیات در باره هفتاد نفر از کشیشهاى مسیحى نازل شده که «نجاشى» آنها را براى تحقیق از «حبشه» به «مکّه» فرستاد، هنگامى که پیامبر اسلام صلى اللّه علیه و سلّم سوره یس را براى آنها تلاوت کرد اشک شوق ریختند و اسلام آوردند.
تفسیر:
حق طلبان اهل کتاب به قرآن تو ایمان مىآورند! از آنجا که در آیات گذشته سخن از بهانههایى بود که مشرکان براى عدم تسلیم در مقابل حقایق قرآن مطرح مىکردند، در اینجا از دلهاى آمادهاى سخن مىگوید که با شنیدن این آیات، حق را پیدا کرده و به آن سخت وفادار ماندند، و جان و دل تسلیم آن شدند، در حالى که قلبهاى تاریک جاهلان متعصب کمترین اثرى از خود نشان نداد! مىفرماید: «و ما آیات قرآن را یکى بعد از دیگرى براى آنها آوردیم شاید متذکر شوند» وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ.
(آیة 52)
ولى «کسانى که قبلا کتاب آسمانى به آنها دادهایم (از یهود و نصارى) به آن [قرآن] ایمان مىآورند» الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ. چرا که آن را هماهنگ با نشانههایى مىبینند که در کتب آسمانى خود یافتهاند.
(آیه 53)
سپس مىافزاید: «و هنگامى که (این آیات) بر آنها خوانده مىشود مىگویند: به آن ایمان آوردیم، اینها مسلما حق است، و از سوى پروردگار ما است، وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا.
سپس اضافه مىکند: نه تنها امروز تسلیم سخنان پروردگاریم که «ما پیش از این هم مسلمان بودیم» (إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ).
(آیه 54)
سپس قرآن به پاداش عظیم این گروه تقلید شکن و حق طلب پرداخته چنین مىگوید: «آنها کسانى هستند که اجر و پاداششان را به خاطر صبر و شکیبائیشان دو بار دریافت مىدارند»! (أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا).
یک بار به خاطر ایمان به کتاب آسمانى خودشان که به راستى نسبت به آن وفادار و پایبند بودند، و یک بار هم به خاطر ایمان آوردن به پیامبر اسلام، پیامبر موعودى که کتب پیشین از او خبر داده بود.
سپس به یک رشته از اعمال صالح آنها که هر یک از دیگرى ارزندهتر است اشاره مىکند این اعمال عبارتند از «دفع سیئات به وسیله حسنات» «انفاق از نعمتهاى الهى» و «بر خورد بزرگوارانه با جاهلان» که به انضمام «صبر و شکیبایى» که در جمله قبل آمد، چهار صفت ممتاز مىشود.
نخست مىگوید: «آنها به وسیله نیکیها، بدیها را دفع مىکنند» (وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ).
دیگر این که: «از آنچه به آنان روزى دادهایم انفاق مىکنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
نه تنها از اموال و ثروتشان که از علم و دانش و نیروى فکرى و جسمى و وجاهت اجتماعیشان که همه مواهب و روزیهاى الهى است در راه نیازمندان مىبخشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/206
soham 313
1st October 2013, 05:51 AM
(آیه 55)
و بالاخره آخرین امتیاز عملى آنان این است که: «هر گاه سخن لغو و بیهودهاى را بشنوند از آن روى مىگردانند» (وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ).
هرگز «لغو» را با «لغو» پاسخ نمىگویند، و جهل را با جهل جواب نمىدهند، بلکه به بیهوده گویان «مىگویند: اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان»! (وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ).
سپس مىافزاید: آنها با جاهلان بیهوده گو و کسانى که با سخنان موذیانه سعى مىکنند اعصاب افراد با ایمان و نیکو کار را در هم بریزند، وداع مىگویند و گفتارشان این است: «سلام بر شما ما طالب جاهلان نیستیم»! (سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ).
ما نه اهل زشت گویى و جهل و فسادیم، و نه خواهان آن، ما خواهان دانشمندان روشن ضمیر و علماى عامل و مؤمنان راستین هستیم.
آرى! این بزرگوارانند که مىتوانند رسالت ایمان را در خود پذیرا شوند و در برابر انواع ناملایمات براى رسیدن به سر منزل ایمان مقاومت به خرج دهند.
(آیه 56)
هدایت تنها به دست خداست! این آیه پرده از روى این حقیقت بر مىدارد که: «تو نمىتوانى کسى را که دوست دارى هدایت کنى، ولى خداوند هر کس را بخواهد هدایت مىکند، و او از هدایت یافتگان آگاهتر است» (إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ).
منظور از هدایت در اینجا «ارائه طریق» نیست، چرا که ارائه طریق کار اصلى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است و بدون استثناء راه را به همه نشان مىدهد، بلکه منظور از هدایت در اینجا «ایصال به مطلوب» و رسانیدن به سر منزل مقصود است.
به هر حال این آیه یک نوع دلدارى براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است که به این واقعیت توجه کند نه اصرار بر شرک از ناحیه گروهى از بت پرستان مکّه بىدلیل است، و نه ایمان مخلصانه مردم حبشه یا نجران و امثال سلمانها و بحیراها. و هرگز از عدم ایمان گروه اول نگرانى به خود راه ندهد.
(آیه 57)
در این آیه سخن از کسانى مىگوید که در دل به حقانیت اسلام معترف بودند ولى روى ملاحظات منافع شخصى، حاضر به قبول ایمان نبودند مىفرماید: «آنها گفتند: ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم (و از آن پیروى کنیم) ما را از سر زمینمان مىربایند»! (وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا).
این سخن را کسانى مىگویند که قدرت پروردگار را ناچیز مىشمرند و نمىدانند چگونه او یارانش را یارى و دشمنانش را در هم مىشکند.
لذا قرآن در پاسخ آنها چنین مىگوید: «آیا ما حرم امنى در اختیار آنها قرار ندادیم که ثمرات هر چیزى (از هر شهر و دیارى) به سوى آن آورده مىشود رزقى است از جانب ما»؟! أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا.
«ولى بیشترشان نمىدانند» وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ.
خداوندى کم هسرزمین شورهزار و سنگلاخ بىآب و درختى را حرم امن قرار داد، و آنچنان دلها را متوجه آن ساخت که بهترین محصولات از نقاط مختلف جهان را به سوى آن مىآورند، قدت خود را بهخوبى نشان داده است.
بنابراین چگونه ممکن است خداوند بعد از اسلام شما را از آن محروم سازد، دل قوى دارید و ایمان بیاورید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/206
soham 313
1st October 2013, 05:52 AM
(آیه 58)
دلبستگیهاى دنیا شما را نفریبد! در آیات گذشته سخن از این بود که بعضى از کفّار متوسل به این عذر مىشدند که اگر ما ایمان بیاوریم، عرب به ما حمله مىکند و ما را از سرزمینمان بیرون مىراند.
در اینجا دو پاسخ دیگر به آن داده شده است.
نخست مىفرماید: به فرض که شما ایمان را نپذیرفتید ود ر سایه کفر و شرک زندگى مرفّه و مادّى پیدا کردید، اما فراموش نکنید: «ما بسیارى از شهرهایى را که مست و مغرور نعمت و زندگى مرفّه بودند نابودشان کردیم» وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَها.
آرى! غرور نعمت آنها را به طغیان دعوت کرد، و طغیان سر چشمه ظلم و بیدادگرى شد، و ظلم ریشه زندگانى آنها را به آتش کشید.
«پس این خانهها و دیار آنهاست که بعد از آنان جز مدت قلیلى کسى در آن سکونت نکرد، فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِیلًا.
آرى! شهرها و خانههاى ویران آنها همچنان خالى و خاموش و بدون صاحب مانده است و اگر کسانى به سراغ آن آمدند افراد کم و در مدت کوتاهى بود.
«و ما وارث آنها بودیم»! وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثِینَ.
جمله فوق اشارهاى است به مالکیت حقیقى خداوند نسبت به همهچیز، که اگر مالکیت اعتبارى بعضى اشیا را موقتا به بعضى انسانها واگذار کند، چیزى نمىگذرد که همه زائل مىگردد و او وارث همگان خواهد بود.
(آیه 59)
این آیه در حقیقت جواب سؤال مقدرى است و آن این که: اگر چنین است که خداوند طغیانگران را نابود مىکند، پس چرا مشرکان مکّه و حجاز که طغیانگرى را به حد اعلا رسانیده بودند و جهل و جنایتى نبود که مرتکب نشوند با عذابش نابود نکرد.
قرآن مىگوید: «و پروردگار تو هرگز شهرها و آبادیها را هلاک نمىکرد تا این که در کانون و مرکز آنها پیامبرى بفرستد که آیات ما را بر آنان بخواند» وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى حَتَّى یَبْعَثَ فِی أُمِّها رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا.
آرى، تا اتمام حجت نکنیم و پیامبران را با دستورات صریح نفرستیم مجازات نخواهیم کرد.
تازه بعد از اتمام حجت مراقب اعمال آنها هستیم، اگر ظلم و ستمى از آنها سر زد و مستوجب عذاب شدند مجازاتشان مىکنیم «و ما هرگز شهرهاى را هلاک نمىکردیم مگر آنکه اهلش ظالم و ستمگر باشند» وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرى إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/206
soham 313
2nd October 2013, 09:13 AM
[golrooz] صفحه ی 232 از قرآن کریم شامل آیات 60تا 75 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَآ أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَٰعُ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰٓ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(60)
و هر آنچه به شما داده شده است كالاي زندگي دنيا و زيور آن است و[لي] آنچه پيش خداست بهتر و پايدارتر است مگر نمي انديشيد(60)
أَفَمَن وَعَدْنَٰهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَٰقِيهِ كَمَن مَّتَّعْنَٰهُ مَتَٰعَ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ(61)
آيا كسي كه وعده نيكو به او داده ايم و او به آن خواهد رسيد مانند كسي است كه از كالاي زندگي دنيا بهره مندش گردانيده ايم [ولي] او روز قيامت از [جمله] احضارشدگان [در آتش] است(61)
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَآءِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ(62)
و [به ياد آور] روزي را كه آنان را ندا مي دهد و مي فرمايد آن شريكان من كه مي پنداشتيد كجايند(62)
قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَآ أَغْوَيْنَٰهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَآ إِلَيْكَ مَا كَانُوٓا۟ إِيَّانَا يَعْبُدُونَ(63)
آنان كه حكم [عذاب] بر ايشان واجب آمده مي گويند پروردگارا اينانند كساني كه گمراه كرديم گمراهشان كرديم همچنانكه خود گمراه شديم [از آنان] به سوي تو بيزاري مي جوييم ما را نمي پرستيدند [بلكه پندار خود را دنبال مي كردند](63)
وَقِيلَ ادْعُوا۟ شُرَكَآءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا۟ لَهُمْ وَرَأَوُا۟ الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا۟ يَهْتَدُونَ(64)
و [به آنان] گفته مي شود شريكان خود را فرا خوانيد [پس آنها را مي خوانند] ولي پاسخشان نمي دهند و عذاب را مي بينند [و آرزو مي كنند كه] اي كاش هدايت يافته بودند(64)
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَآ أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ(65)
و روزي را كه [خدا] آنان را ندا درمي دهد و مي فرمايد فرستادگان [ما] را چه پاسخ داديد(65)
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنۢبَآءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَآءَلُونَ(66)
پس در آن روز اخبار بر ايشان پوشيده گردد و از يكديگر نمي توانند بپرسند(66)
فَأَمَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا فَعَسَيٰٓ أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ(67)
و اما كسي كه توبه كند و ايمان آورد و به كار شايسته پردازد اميد كه از رستگاران باشد(67)
وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَٰنَ اللَّهِ وَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(68)
و پروردگار تو هر چه را بخواهد مي آفريند و برمي گزيند و آنان اختياري ندارند منزه است خدا و از آنچه [با او] شريك مي گردانند برتر است(68)
وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ(69)
و آنچه را سينه هايشان پوشيده يا آشكار مي دارد پروردگارت مي داند(69)
وَهُوَ اللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَيٰ وَالْءَاخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(70)
و اوست خدا[يي كه] جز او معبودي نيست در اين [سراي] نخستين و در آخرت ستايش از آن اوست و فرمان او راست و به سوي او بازگردانيده مي شويد(70)
قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ الَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَيٰ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ مَنْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَآءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ(71)
بگو هان چه مي پنداريد اگر خدا تا روز رستاخيز شب را بر شما جاويد بدارد جز خداوند كدامين معبود براي شما روشني مي آورد آيا نمي شنويد(71)
قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَيٰ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ مَنْ إِلَٰهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ(72)
بگو هان چه مي پنداريد اگر خدا تا روز قيامت روز را بر شما جاويد بدارد جز خداوند كدامين معبود براي شما شبي مي آورد كه در آن آرام گيريد آيا نمي بينيد(72)
وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا۟ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(73)
و از رحمتش برايتان شب و روز را قرار داد تا در اين [يك] بياراميد و [در آن يك] از فزون بخشي او [روزي خود] بجوييد باشد كه سپاس بداريد(73)
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَآءِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ(74)
و [ياد كن] روزي را كه ندايشان مي كند و مي فرمايد آن شريكان كه مي پنداشتيد كجايند(74)
وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا۟ بُرْهَٰنَكُمْ فَعَلِمُوٓا۟ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا۟ يَفْتَرُونَ(75)
و از ميان هر امتي گواهي بيرون مي كشيم و مي گوييم برهان خود را بياوريد پس بدانند كه حق از آن خداست و آنچه برمي بافتند از دستشان مي رود(75)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
2nd October 2013, 09:16 AM
(آیه 60)
این آیه پاسخ سومى است براى گفتار بهانهجویانى که مىگفتند:
اگر ایمان بیاوریم عرب بر ما هجوم مىکند و زندگانى ما را به هم مىریزد.
قرآن مىگوید: آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنیا و زینت آن است» وَ ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زِینَتُها.
«ولى آنچه نزد خداست (از نعمتهاى بىپایان جهان دیگر، و مواهب معنویش در این دنیا) بهتر و پایدارتر است» وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى.
چرا که تمام نعمتهاى مادى دنیا داراى عوارض ناگوار و مشکلات گوناگونى است و هیچ نعمت مادى خالص از ضرر و خطر یافت نمىشود.
بهعلاوه نعمتهایى که در نزد خود است به خاطر جاودانگى آنها و زود گذر بودن مواهب این دنیا قابل مقایسه با متاع دنیا نیست، بنابراین هم بهتر و هم پایدارتر است.
به این ترتیب در یک مقایسه ساده هر انسان عاقلى مىفهمد که نباید آن را فداى این کرد، لذا در پایان آیه مىفرماید: «آیا اندیشه نمىکنید»؟! (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آیه 61)
در آیات گذشته سخن از کسانى بود که به خاطر تمتع و بهره گیرى از نعمتهاى دنیا کفر را بر ایمان و شرک را بر توحید ترجیح دادهاند، در اینجا وضع این گروه را در قیامت در برابر مؤمنان راستین مشخص مىکند.
نخست با یک مقایسه که به صورت استفهام مطرح شده، وجدان همگان را به داورى مىطلبد و مىگوید: «آیا کسى که به او وعده نیک دادهایم، و به آن خواهد رسید همانند کسى است که متاع زندگى دنیا به او دادهایم سپس روز قیامت (براى حساب و جزا) از احضار شدگان خواهد بود»؟ (أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ).
(آیه 62)
و به دنبال این سخن، صحنههاى رستاخیز را در برابر کفار مجسّم مىکند صحنههایى که از تصورش مو بر بدن راست مىشود و اندام را به لرزه در مىآورد.
مىگوید: «روزى را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنها را ندا مىدهد و مىگوید: کجا هستند همتایانى که براى من مىپنداشتید»؟! (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
این سؤال یک نوع سر زنش و مجازات است.
(آیه 63)
اما به جاى این که آنها به پاسخ پردازند معبودهایشان به سخن در مىآیند و از آنها اظهار تنفر و بیزارى مىکنند، زیرا مىدانیم معبودان گاه بتهاى سنگ و چوبى بودند، و گاه مقدسینى همچون فرشتگان و مسیح، و گاه جن و شیاطین، در اینجا گروه سوم به سخن مىآیند که سخن آنها را در این آیه مىخوانیم:
«گروهى (از معبودان) که فرمان عذاب در باره آنها مسلم شده، مىگویند:
پروردگارا! ما اینها [عابدان] را گمراه کردیم (آرى) ما آنها را گمراه کردیم همان گونه که خودمان گمراه شدیم (ولى آنها به میل خویش به دنبال ما آمدند) ما (از آنها) به سوى تو بیزارى مىجوییم، آنان در حقیقت ما را نمىپرستیدند بلکه هواى نفس خود را پرستش مىکردند! (قالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذِینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ).
(آیه 64)
به دنبال سؤالى که از آنها در باره معبودهایشان مىشود و آنها در پاسخ عاجز مىمانند، به آنان «گفته مىشود: شما معبودهایتان را (که شریک خدا مىپنداشتید) بخوانید» تا به یارى شما بر خیزند! (وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ).
آنها با این که مىدانند در آنجا کارى از دست معبودان ساخته نیست، بر اثر شدت وحشت و یا به خاطر اطاعت فرمان خدا دست تقاضا به سوى معبودانشان دراز مىکنند و «آنها را به کمک مىخوانند» (فَدَعَوْهُمْ).
ولى پیداست «جوابى به آنها نمىدهند» و دعوت آنها را لبیک نمىگویند (فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ).
در این هنگام است که «عذاب الهى را در برابر چشم خود مىبینند» (وَ رَأَوُا الْعَذابَ).
«و آرزو مىکنند که اى کاش هدایت یافته بودند» (لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ).
چرا که هر دست و پایى در آنجا کنند جز ناکامى و رسوایى نتیجهاى نخواهد داشت، چون تنها راه نجات ایمان و عمل صالح بوده که آنها فاقد آنند.
(آیه 65)
به دنبال سؤال از معبودهاى آنها، سؤال دیگرى از عکس العمل آنان در برابر پیامبران مىشود، مىفرماید: «و روزى را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنها را ندا مىدهد و مىگوید: چه پاسخى به پیامبران (من) گفتید»؟! (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ).
و مسلما آنها پاسخى ندارند، آیا بگویند دعوت آنها را اجابت کردیم که این دروغ است و دروغ در آن صحنه خریدار ندارد؟ یا بگویند تکذیبشان کردیم، به آنها تهمت زدیم، ساحرشان نامیدیم مجنونشان خواندیم؟! بر ضد آنها دست به پیکار مسلحانه زدیم. هر چه بگویند مایه بد بختى و رسوایى است!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/207
soham 313
2nd October 2013, 09:18 AM
(آیه 66)
لذا در این آیه مىفرماید: «در آن روز همه اخبار بر آنها پوشیده مىماند» و هیچ پاسخى براى گفتن در اختیار ندارند (فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ).
«حتى نمىتوانند از یکدیگر سؤالى کنند» و پاسخى از هم بشنوند فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ.
و به این ترتیب همه خبرها بر آنها پوشیده مىشود، هیچ پاسخى در برابر این سؤال کمه جواب پیامبران را چه دادید پیدا نمىکنند.
(آیه 67)
و از آنجا که روش قرآن این است که همیشه درها را به روى کافران و گنهکاران باز مىگذارد تا در هر مرحلهاى از فساد و آلودگى باشند بتوانند به راه حق برگردند، در این آیه مىافزاید: «اما کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد امید است از رستگاران باشد» فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ.
(آیه 68)
این آیه در حقیقت دلیلى است بر نفى شرک و بطلان عقیده مشرکان، مىفرماید: «و پروردگار تو هر چه را بخواهد خلق مىکند، و (هر چه را بخواهد) برمىگزیند» وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ.
آفرینش به دست اوست و تدبیر و اختیار و گزینش نیز به اراده و فرمان اوست.
«آنها در برابر او اختیارى ندارند» ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ.
اختیار آفرینش با اوست، اختیار شفاعت به دست او، و اختیار ارسال پیامبران نیز به اراده اوست، خلاصه اختیار همه چیز بستگى به مشیت ذات پاک او دارد. با این حال چگونه آنه راه شرک مىپویند و چگونه به سوى غیر خدا مىروند؟! لذا در پایان آیه مىفرماید: «منزه است خداوند و برتر و بالاتر است از همتایانى که براى او قائل مىشوند» سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ.
(آیه 69)
این آیه که سخن از علم گسترده خداوند مىگوید در حقیقت تأکیدى است و یا دلیلى است براى آنچه در آیه قبل از اختیار و مشیت گسترده خداوند بیان شد.
مىفرماید: «و پروردگار تو مىداند آنچه را سینههاشان پنهان مىدارد، و آنچه را که آشکار مىکنند، وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ.
این احاطه او بر همه چیز دلیلى است بر اختیار او نسبت به همه چیز و ضمنا تهدیدى است براى مشکان که گمان نکنند خدا از نیات و توطئههاى آنها آگاه نیست.
(آیه 70)
این که در حقیقت، حکم نتیجهگیرى و توضیح براى آیات گذشته در زمینه نفى شرک دارد، چهار وصف از اوصاف الهى را منعکس مىکند که همه فرع بر خالقیت و مختار بودن اوست.
نخست مىگوید: «و او خدایى است که معبودى جز وى نیست، وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ.
بنابراین آنها که به بهانه شفاعت و مانند آن دست به دامن بتها مىزنند، سخت در اشتباهند.
دیگر این که تمام نعمتها چه در این جهان و چه در آن جهان همه از ناحیة اوست، و این لازمه خالقیت مطلقة او مىباشد، لذا مىافزاید: «هر حمد و ستایشى براى اوست در این جهان و جهان دیگر» لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى وَ الْآخِرَةِ.
سوم این که: «حاکمیت (نیز) از آن اوست، وَ لَهُ الْحُکْمُ.
بدیهى است وقتى خالق و مختار او باشد، حاکمیت تکوین و تشریع نیز در اختیار او خواهد بود.
چهارم این که: «و همه شما (براى حساب و پاداش و کیفر) به سوى او بازگردانده مىشوید» وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ.
اوست که شما را آفریده، و اوست که از اعمال شما آگاه است و اوست که حاکم یوم الجزاء مىباشد، بنابراین حساب و جزاى شما نیز به دست او خواهد بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/207
soham 313
2nd October 2013, 09:20 AM
(آیه 71)
نعمت بزرگ روز و شب: در اینجا سخن از بخش عظیمى از مواهب الهى مىگوید که هم دلیلى است بر مسأله توحید و نفى شرک- و از این نظر بحث گذشته را تکمیل مىکند- و هم نمونهاى است از نعمتهاى خداوند که به خاطر آن شایسته حمد و ستایش است.
نخست به نعمت بزرگ نور و روشنایى روز که مایه هر جنبش و حرکت است اشاره کرده، مىفرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد آیا معبودى جز خدا مىتواند روشنایى براى شما بیاورد؟ آیا نمىشنوید»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ).
(آیه 72)
این آیه سخن از نعمت «ظلمت و تاریکى» به میان مىآورد، مىفرماید: «بگو: به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند چه معبودى غیر از اللّه است که شبى براى شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ آیا نمىبینید»؟! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ).
(آیه 73)
و در این آیه که در حقیقت نتیجه گیرى از دو آیه قبل است مىفرماید: «و از رحمت الهى است که براى شما شب و روز قرار داد، تا از یک سو در آن آرامش پیدا کنید، و از سوى دیگر براى تأمین زندگى و بهره گیرى از فضل خداوند تلاش کنید، و شاید شکر نعمت او را به جا آورید» (وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
آرى! گستردگى دامنه رحمت خدا ایجاب مىکند که تمام وسائل حیات شما را تأمین کند.
(آیه 74)
بار دیگر پس از ذکر گوشهاى از دلائل توحید و ابطال شرک به سراغ همان سؤالى مىرود که در آیات گذشته نیز مطرح شده بود.
مىفرماید: «روزى را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنها را ندا مىدهد و مىگوید کجایند شریکانى که براى من مىپنداشتید»؟! (وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ).
(آیه 75)
در این آیه مىفرماید: در آن روز «از هر امتى گواهى بر مىگزینیم» (وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً).
سپس به مشرکان بىخبر و گمراه «مىگوییم: دلیل خود را (بر شرکتان) بیاورید»؟! (فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ).
اینجاست که همه مسائل آفتابى مىشود «و آنها مىدانند که حق براى خداست» (فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ).
«و تمام آنچه را افترا مىبستند از (نظر) آنها گم خواهد شد»! (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ).
این گواهان به قرینه آیات دیگر قرآن، همان پیامبرانند که هر پیامبرى گواه امت خویش است، و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که خاتم انبیاست گواه بر همه انبیا و امتها.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/208
soham 313
3rd October 2013, 06:22 AM
[golrooz] صفحه ی 233 از قرآن کریم شامل آیات 76تا 86 از سوره ی القصص [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ إِنَّ قَٰرُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَيٰ فَبَغَيٰ عَلَيْهِمْ وَءَاتَيْنَٰهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَآ إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوٓأُ بِالْعُصْبَةِ أُو۟لِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ(76)
قارون از قوم موسي بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينه ها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاي آنها بر گروه نيرومندي سنگين مي آمد آنگاه كه قوم وي بدو گفتند شادي مكن كه خدا شادي كنندگان را دوست نمي دارد(76)
وَابْتَغِ فِيمَآ ءَاتَيٰكَ اللَّهُ الدَّارَ الْءَاخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَآ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ(77)
و با آنچه خدايت داده سراي آخرت را بجوي و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خدا به تو نيكي كرده نيكي كن و در زمين فساد مجوي كه خدا فسادگران را دوست نمي دارد(77)
قَالَ إِنَّمَآ أُوتِيتُهُ عَلَيٰ عِلْمٍ عِندِيٓ أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسَْٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ(78)
[قارون] گفت من اينها را در نتيجه دانش خود يافته ام آيا وي ندانست كه خدا نسلهايي را پيش از او نابود كرد كه از او نيرومندتر و مال اندوزتر بودند و[لي اين گونه] مجرمان را [نيازي] به پرسيده شدن از گناهانشان نيست(78)
فَخَرَجَ عَلَيٰ قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا يَٰلَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ(79)
پس [قارون] با كوكبه خود بر قومش نمايان شد كساني كه خواستار زندگي دنيا بودند گفتند اي كاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم] داده مي شد واقعا او بهره بزرگي [از ثروت] دارد(79)
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا وَلَا يُلَقَّيٰهَآ إِلَّا الصَّٰبِرُونَ(80)
و كساني كه دانش [واقعي] يافته بودند گفتند واي بر شما براي كسي كه گرويده و كار شايسته كرده پاداش خدا بهتر است و جز شكيبايان آن را نيابند(80)
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ(81)
آنگاه [قارون] را با خانه اش در زمين فرو برديم و گروهي نداشت كه در برابر [عذاب] خدا او را ياري كنند و [خود نيز] نتوانست از خود دفاع كند(81)
وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا۟ مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَآ أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَٰفِرُونَ(82)
و همان كساني كه ديروز آرزو داشتند به جاي او باشند صبح مي گفتند واي مثل اينكه خدا روزي را براي هر كس از بندگانش كه بخواهد گشاده يا تنگ مي گرداند و اگر خدا بر ما منت ننهاده بود ما را [هم] به زمين فرو برده بود واي گويي كه كافران رستگار نمي گردند(82)
تِلْكَ الدَّارُ الْءَاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَٰقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ(83)
آن سراي آخرت را براي كساني قرار مي دهيم كه در زمين خواستار برتري و فساد نيستند و فرجام [خوش] از آن پرهيزگاران است(83)
مَن جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَي الَّذِينَ عَمِلُوا۟ السَّئَِّاتِ إِلَّا مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(84)
هر كس نيكي به ميان آورد براي او [پاداشي] بهتر از آن خواهد بود و هر كس بدي به ميان آورد كساني كه كارهاي بد كرده اند جز سزاي آنچه كرده اند نخواهند يافت(84)
إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَيٰ مَعَادٍ قُل رَّبِّيٓ أَعْلَمُ مَن جَآءَ بِالْهُدَيٰ وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(85)
در حقيقت همان كسي كه اين قرآن را بر تو فرض كرد يقينا تو را به سوي وعده گاه بازمي گرداند بگو پروردگارم بهتر مي داند چه كس هدايت آورده و چه كس در گمراهي آشكاري است(85)
وَمَا كُنتَ تَرْجُوٓا۟ أَن يُلْقَيٰٓ إِلَيْكَ الْكِتَٰبُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْكَٰفِرِينَ(86)
و تو اميدوار نبودي كه بر تو كتاب القا شود بلكه اين رحمتي از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتيبان كافران مباش(86)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
3rd October 2013, 06:26 AM
(آیه 76)
ثروتمند خود خواه بنى اسرائیل: سر گذشت عجیب موسى و مبارزه او با فرعون در بخشى از آیات این سوره مشروحا گذشت.
در این بخش از آیات این سوره سخن از در گیرى دیگر بنى اسرائیل با مردى ثروتمند و سر کش از خودشان به نام قارون به میان مىآورد.
معروف است که او از بستگان نزدیک موسى (ع) بود، و از نظر اطلاعات و آگاهى از تورات معلومات قابل ملاحظهاى داشت، نخست در صف مؤمنان بود، ولى غرور ثروت او را به آغوش کفر کشید و به قعر زمین فرستاد، او را به مبارزه با پیامبر خدا وادار نمود و مرگ عبرتانگیزش درسى براى همگان شد.
نخست مىگوید: «قارون از قوم موسى بود اما بر آنها ستم و ظلم کرد» (إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیْهِمْ).
علت این بغى و ظلم آن بود که ثروت سرشارى به دست آورده بود.
قرآن مىگوید: «ما آنقدر اموال و ذخائر و گنج به او دادیم که حمل خزائن او براى یک گروه زورمند، مشکل بود» (وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ).
ببینیم بنى اسرائیل به قارون چه گفتند؟
قرآن مىگوید: «به خاطر بیاور زمانى را که قومش به او گفتند: این همه خوشحالى (آمیخته با غرور و غفلت و تکبر) نداشته باش که خدا شادى کنندگان مغرور را دوست نمىدارد» (إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ).
(آیه 77)
بعد از این نصیحت، چهار اندرز پرمایه و سرنوشت ساز دیگر به او مىدهند که مجموعا یک حلقه پنجگانه کامل را تشکیل مىدهد.
نخست مىگویند: «در آنچه خدا به تو داده است سراى آخرت را جستجو کن، وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ.
اشاره به این که مال و ثروت بر خلاف پندار بعضى از کجاندیشان، چیز بدى نیست، مهم آن است که ببینیم در چه مسیرى بهکار مىافتد. و قارون کسى بود که با داشتن آن اموال عظیم، قدرت کارهاى خیر اجتماعى فراوان داشت ولى چه سود که غرورش اجازة دیدن حقایق را به او نداد.
در نصیحت دوم افزودند: «و سهم و بهرهات را از دنیا فراموش مکن» وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا.
این یک واقعیت است که هر انسان سهم و نصیب محدودى از دنیا دارد، یعنى اموالى که جذب بدن او، یا صرف لباس و مسکن او مىشود مقدار معینى است، و مازاد بر آن به هیچ وجه قابل جذب نیست.
مگر یک نفر چقدر مىتواند غذا بخورد؟ چه اندازه لباس بپوشد؟ چند مسکن و چند مرکب مىتواند داشته باشد؟ و به هنگام مردن چند کفن با خود مىتواند ببرد؟ پس بقیه خواه و ناخواه سهم دیگران است و انسان امانتدار آنها! و چه زیبا فرمود: امیر مؤمنان على علیه السّلام: «اى فرزند آدم! هر چه بیش از مقدار خوراکت به دست مىآورى خزانهدار دیگران در مورد آن خواهى بود»! سومین اندرز این که: «همانگونه که خدا به تو نیکى کرده است تو هم نیکى کن» وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ.
و به تعبیر دیگر همانگونه که خدا به تو بخشیده است به دیگران ببخش.
بالاخره چهارمین اندرز این کمه: نکند که این امکانات مادى تو را بفریبد و آن را در راه فساد و افساد بهکار گیرى! «هرگز فساد در زمین مکن که خدا مفسدان را دوست ندارد» وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ.
این نیز یک واقعیت است که بسیارى از ثروتمندان ب ایمان گاه بر اثر جنون افزونطلبى و گاه براى برترىجویى دست به فساد مىزنند جامعه را به محرومیت و فقر مى کشانند همه چیز را در انحصار خود مى گیرند
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/208
soham 313
3rd October 2013, 06:28 AM
(آیه 78)
اکنون نوبت آن رسیده است که ببینیم مرد یاغى و ستمگر بنى اسرائیل به این واعظان دلسوز چه پاسخ گفت؟
قارون با همان حالت غرور و تکبرى که از ثروت بىحسابش ناشى مىشد چنین «گفت: من این ثروت را به وسیله دانشى که نزد من است به دست آوردهام»! قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی.
این مربوط به شما نیست که من با ثروتم چگونه معامله کنم! در اینجا قرآن پاسخ کوبندهاى به قارون- و قارونها- مىدهد که «آیا او نمىدانست خداوند اقوامى را قبل از او هلاک کرد که از او نیرومندتر (و آگاهتر) و ثروتمندتر بودند»؟. أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً.
تو مىگویى آنچه دارى از طریق علم و دانشت دارى، اما فراموش کردى که از تو عالمتر و نیرومندتر و ثروتمندتر فراوان بودند، آیا توانستند از چنگال مجازات الهى رهایى یابند؟
و در پایان آیه با یک جمله کوتاه و پرمعنى هشدار دیگرى به او مىدهد و مىفرماید: به هنگام نزول عذاب الهى «مجرمان از گناهانشان سؤال نمىشوند» وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ اصلا مجالى براى پرسش و پاسخ نیست، عذابى است قاطع و دردناک و کوبنده و ناگهانى.
یعنى امروز آگاهان بنى اسرائیل به قارون نصیحت مىکنند و مجال اندیشه و پاسخ به او مىدهند اما هنگامى که اتمام حجت شد و عذاب الهى فرا رسید، دیگر مجالى براى اندیشه یا سخنان ناموزون و کبرآلود نیست، عذاب الهى همان و نابودى همان!
(آیه 79)
جنون نمایش ثروت! معمولا ثروتمندان مغرور گرفتار انواعى از جنون مىشوند، یک شاخه آن «جنون نمایش ثروت» است، آنها از این که ثروت خود را به رخ دیگران بکشند لذت مىبرند، از این که سوار مرکب راهوار گران قیمت خود شوند و از میان پا برهنهها بگذرند و گرد و غبار بر صورت آنها بیفشانند و تحقیرشان کنند احساس آرامش خاطر مىکنند! به هر حال قارون از این قانون مستثنى نبود، بلکه نمونه بارز آن محسوب مىشد، قرآن در یک جمله آن را بیان کرده، مىفرماید: «پس قارون با تمام زینت خود در برابر قومش (بنى اسرائیل) ظاهر شد» (فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ).
در اینجا- طبق معمول- مردم دو گروه شدند: اکثریت دنیا پرست که این صحنه خیر کننده قلبشان را از جا تکان داد و آه سوزانى از دل کشیدند و آرزو که اى کاش به جاى قارون بودند، حتى یک روز، و یک ساعت، و یک لحظه! چه زندگى شیرین و جذابى چه عالم نشاطانگیز و لذت بخشى؟
چنانکه قرآن مىگوید: «کسانى که طالب زندگى دنیا بودند گفتند: اى کاش ما هم مثل آنچه به قارون داده شده است داشتیم»! (قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ).
«به راستى که او بهره عظیمى (از نعمتها) دارد»! (إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ). آفرین بر قارون و بر این ثروت سرشارش! چه جاه و جلالى؟
در حقیقت در اینجا کوره عظیم امتحان الهى داغ شد، از یک سو قارون در وسط کوره قرار گرفته، و باید امتحان خیرهسرى خود را بدهد، و از سوى دیگر دنیا پرستان بنى اسرائیل در گردا گرد این کوره قرار گرفته اند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/209
soham 313
3rd October 2013, 06:29 AM
(آیه 80)
ولى در مقابل این گروه عظیم گروه اندکى عالم و اندیشمند، پرهیزگار و با ایمان که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، کسانى که شخصیت را با معیار زر و زور نمىسنجیدند، کسانى که این مغزهاى پوک را تحقیر مىکردند آرى گروهى از آنها در آنجا بودند.
چنانکه قرآن مىگوید: «و کسانى که علم و آگاهى به آنها داده شده بود صدا زدند: واى بر شما! (چه مىگویید؟) ثواب و پاداش الهى براى کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند بهتر است» (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً).
و سپس افزودند: «اما جز صابران آن را دریافت نمىکنند» (وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ).
(آیه 81)
قارون با این عمل، طغیان و سر کشى خود را به اوج رسانید، ولى در تواریخ و روایات در اینجا ماجراى دیگرى نقل شده است که نشانه نهایت بى شرمى قارون است و آن این که: روزى موسى (ع) به قارون گفت: خداوند به من فرمان داده که زکات مالت را بگیرم، قارون سر باز زد، و براى تبرئه خویش به مبارزه با موسى (ع) برخاست و جمعى از ثروتمندان بنى اسرائیل را نیز با خود همراه ساخت.
یک فکر شیطانى به نظرش رسید، گفت: باید به سراغ زن بد کارهاى از فواحش بنى اسرائیل بفرستیم تا به سراغ موسى برود و او را متهم کند که با او سر و سرّى داشته! به سراغ آن زن فرستادند او نیز این پیشنهاد را پذیرفت، این از یکسو.
از سوى دیگر قارون به سراغ موسى آمد و گفت: خوب است بنى اسرائیل را جمع کنى و دستورات خداوند را بر آنها بخوانى، موسى پذیرفت و آنها را جمع کرد.
گفت: خداوند به من دستور داده که جز او را پرستش نکنید، صله رحم به جا آورید و چنین و چنان کنید، و در مورد مرد زنا کار دستور داده است اگر زناى محصنه باشد، سنگسار شود! در اینجا گفتند: حتى اگر خود تو باشى! گفت: آرى! حتى اگر خود من باشم! در اینجا وقاحت را به آخرین درجه رساندند و گفتند: ما مىدانیم که تو خود مرتکب این عمل شدهاى و فورا به دنبال آن زن بد کاره فرستادند.
موسى (ع) رو به او کرد و گفت: به خدا سوگندت مىدهم حقیقت را فاش بگو! زن بد کاره با شنیدن این سخن تکان سختى خورد، لرزید و منقلب شد و گفت: اکنون که چنین مىگویى من حقیقت را فاش مىگویم، اینها از من دعوت کردند تو را متهم کنم، ولى گواهى مىدهم که تو پاکى و رسول خدایى! سپس دو کیسه پولى را که به او داده بودند نشان داد و گفتنیها را گفت.
موسى (ع) به سجده افتاد و گریست، در اینجا بود که فرمان مجازات قارون زشت سیرت توطئهگر صادر شد.
چنانکه قرآن مجید مىگوید: «ما او و خانهاش را در زمین فرو بردیم» (فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ).
عجبا! فرعون در امواج نیل فرو مىرود، و قارون در اعمال زمین، آبى که مایه حیات است مأمور نابودى فرعونیان مىشود، و زمینى که مهد آرامش است گورستان قارون و قارونیان.
مسلم است که در آن خانه، قارون تنها نبود، او و اطرافیانش، او و هم سنگرانش.
«و گروهى نداشت که او را در برابر عذاب الهى یارى کنند، و خود نیز نمىتوانست خویشتن را یارى دهد»! (فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/209
soham 313
3rd October 2013, 06:31 AM
(آیه 82)
این آیه دگرگونى عجیب تماشاچیان دیروز را که از مشاهده جاه و جلال قارون به وجد و سرور آمده بودند منعکس مىکند که به راستى عجیب و آموزنده است، مىگوید: «و آنها که دیروز آرزو داشتند که به جاى او باشند (آنگاه که صحنه فرو رفتن او و ثروتش را به قعر زمین دیدند) مىگفتند: واى بر ما! گویى خدا روزى را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش مىدهد و بر هر کس بخواهد تنگ مىگیرد» و کلید آن تنها در دست اوست (وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ).
لذا در مقام شکر این نعمت بر آمدند و گفتند: «اگر خداوند بر ما منت نگذارده بود، ما را هم به قعر زمین فرو مىبرد»! (لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا).
«اى واى! مثل این که کافران هرگز رستگار نمىشوند» (وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ). الان حقیقت را با چشم خود مىبینیم، و نتیجه غرور و غفلت و سر انجام کفر و شهوت را.
(آیه 83)
نتیجه سلطه جویى و فساد در ارض: بعد از ذکر ماجراى تکان دهنده ثروتمند جنایتکار یعنى قارون، در این آیه بیانى آمده است که در حقیقت یک نتیجه گیرى کلى از این ماجراست، مىفرماید: آرى «این سراى آخرت را (تنها) براى کسانى قرار مىدهیم که اراده برترى جویى در زمین و فساد را ندارند» (تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً).
آنچه سبب محرومیت انسان از مواهب سراى آخرت مىشود در حقیقت همین دو است «برترى جویى» (استکبار) و «فساد در زمین» که همه گناهان در آن جمع است.
لذا قرآن در پایان آیه مىفرماید: «و عاقبت نیک براى پرهیز کاران است» (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ).
«عاقبت» به مفهوم وسیع کلمه، سر انجام نیک، پیروزى در این جهان، بهشت و نعمتهایش در جهان دیگر است.
(آیه 84)
بعد از ذکر این واقعیت که سراى آخرت و نعمتهایش از آن سلطه جویان و مستکبران نیست بلکه مخصوص پرهیز کاران متواضع و حق طلب است، در این آیه به بیان یک قانون کلى- که آمیزهاى است از «عدالت» و «تفضل» در مورد پاداش و کیفر- پرداخته، مىگوید: «کسى که کار نیکى انجام دهد براى او پاداشى بهتر از آن است» (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها).
این همان مرحله «تفضل» الهى در باره نیکو کاران است یعنى خداوند همچون مردم تنگ چشم نیست که به هنگام رعایت عدالت، سعى مىکنند مزد و پاداش درست به اندازه عمل باشد او گاهى چندین برابر از لطف بىکرانش پاداش عمل را مىدهد و حد اقل آن ده برابر است.
سپس به ذکر مجازات بد کاران پرداخته، مىگوید: «و به کسانى که کارهاى بد انجام دهند، مجازات بد کاران جز (به مقدار) اعمالشان نخواهد بود» (وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
و این مرحله «عدل» پروردگار است، چرا که ذرهاى بیش از آنچه انجام دادهاند کیفر نمىشوند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/209
soham 313
3rd October 2013, 06:33 AM
(آیه 85)
شأن نزول: هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به قصد هجرت از «مکّه» به سوى مدینه مىآمد به سر زمین «جحفه» که رسید، به یاد موطنش «مکّه» افتاد، آثار این شوق که با تأثر و اندوه آمیخته بود در چهره مبارکش نمایان گشت.
در اینجا پیک وحى خدا جبرئیل نازل شد و پرسید آیا به راستى به شهر و زادگاهت اشتیاق دارى؟
پیامبر فرمود: آرى! جبرئیل عرض کرد: خداوند این پیام را براى تو فرستاده: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ) آن کس که این قرآن را بر تو فرض کرده است تو را به سر زمین اصلیت باز مىگرداند.» و مىدانیم این وعده بزرگ سر انجام تحقق یافت.
بنا بر این آیه فوق یکى از پیشگوئیهاى اعجازآمیز قرآن است که چنین خبرى را بطور قطع و بدون هیچ قید و شرط بیان کرده و بعد از مدت کوتاهى تحقق یافت.
تفسیر: وعده بازگشت به حرم امن خدا- در شأن نزول آمد که این آیه طبق مشهور در سر زمین «جحفه» در مسیر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به سوى مدینه نازل شد، او مىخواهد به «یثرب» برود و آن را «مدینة الرسول» کند، اما با این حال عشق و دلبستگى او به مکه سخت او را آزار مىدهد.
اینجاست که نور وحى به قلب پاکش مىتابد و بشارت بازگشت به سر زمین مألوف را به او مىدهد، و مىگوید: «همان کسى که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاه و زادگاهت باز مىگرداند» (إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ).
غم مخور همان خدایى که موسى را در طفولیت به مادرش باز گرداند، همان خدایى که او را بعد از یک غیبت ده ساله از مصر به زادگاه اصلیش باز گردانید، همان خدا تو را با قدرت و قوت تمام به مکه باز مىگرداند، و چراغ توحید را با دست تو در این سرزمین مقدس بر مىافروزد.
سپس مىافزاید در برابر خیره سرى مخالفان سر سخت «بگو: پروردگار من از همه بهتر مىداند چه کسى هدایت را (از سوى او) آورده، و چه کسى در ضلال مبین است» (قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
راه هدایت روشن است و گمراهى آنها آشکار، آنها بیهوده خود را خسته مىکنند، خدا به خوبى مىداند و دلهاى حق طلب نیز از این واقعیت آگاه است.
(آیه 86)
این آیه به یکى دیگر از بزرگترین نعمتهاى پروردگار به پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرداخته، و مىگوید: «تو هرگز این امید را نداشتى که این کتاب (بزرگ آسمانى) به تو القاء گردد، لکن رحمت پروردگار تو چنین ایجاب کرد» (وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ).
سپس مىافزاید: اکنون به شکرانه این نعمت بزرگ «هرگز از کافران پشتیبانى مکن» (فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/210
soham 313
4th October 2013, 06:52 AM
[golrooz] صفحه ی 234 از قرآن کریم شامل آیات 87تا 88 از سوره ی القصص و آیات 1 تا 11 از سوره ی العنكبوت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ ءَايَٰتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَيٰ رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(87)
و البته نبايد تو را از آيات خدا بعد از آنكه بر تو نازل شده است باز دارند و به سوي پروردگارت دعوت كن و زنهار از مشركان مباش(87)
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(88)
و با خدا معبودي ديگر مخوان خدايي جز او نيست جز ذات او همه چيز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوي او بازگردانيده مي شويد(88)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الٓمٓ(1)
الف لام ميم(1)
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوٓا۟ أَن يَقُولُوٓا۟ ءَامَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ(2)
آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مي شوند و مورد آزمايش قرار نمي گيرند(2)
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا۟ وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَٰذِبِينَ(3)
و به يقين كساني را كه پيش از اينان بودند آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغگويان را [نيز] معلوم دارد(3)
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّئَِّاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ(4)
آيا كساني كه كارهاي بد مي كنند مي پندارند كه بر ما پيشي خواهند جست چه بد داوري مي كنند(4)
مَن كَانَ يَرْجُوا۟ لِقَآءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَءَاتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(5)
كسي كه به ديدار خدا اميد دارد [بداند كه] ا ج ل [او از سوي] خدا آمدني است و وست شنواي دانا(5)
وَمَن جَٰهَدَ فَإِنَّمَا يُجَٰهِدُ لِنَفْسِهِۦٓ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَٰلَمِينَ(6)
و هر كه بكوشد تنها براي خود مي كوشد زيرا خدا از جهانيان سخت بي نياز است(6)
وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَئَِّاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(7)
و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند قطعا گناهانشان را از آنان مي زداييم و بهتر از آنچه مي كردند پاداششان مي دهيم(7)
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَٰهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَآ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(8)
و به انسان سفارش كرديم كه به پدر و مادر خود نيكي كند و[لي] اگر آنها با تو دركوشند تا چيزي را كه بدان علم نداري با من شريك گرداني از ايشان اطاعت مكن سرانجامتان به سوي من است و شما را از [حقيقت] آنچه انجام مي داديد باخبر خواهم كرد(8)
وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّٰلِحِينَ(9)
و كساني كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند البته آنان را در زمره شايستگان درمي آوريم(9)
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَآءَ نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَٰلَمِينَ(10)
و از ميان مردم كساني اند كه مي گويند به خدا ايمان آورده ايم و چون در [راه] خدا آزار كشند آزمايش مردم را مانند عذاب خدا قرار مي دهند و اگر از جانب پروردگارت پيروزي رسد حتما خواهند گفت ما با شما بوديم آيا خدا به آنچه در دلهاي جهانيان است داناتر نيست(10)
وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَٰفِقِينَ(11)
و قطعا خدا كساني را كه ايمان آورده اند مي شناسد و يقينا منافقان را [نيز] مي شناسد(11)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
4th October 2013, 06:56 AM
(آیه 87)
دو آیه پایان این سوره تأکیدى است بر مسأله توحید با تعبیرها و استدلالات گوناگون، توحیدى که خمیر مایه تمام مسائل دینى است.
در این دو آیه چهار دستور به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داده شده و چهار توصیف از پروردگار به عمل آمده است، و مجموع بحثهایى را که در آیات این سوره آمده تکمیل مىکند.
نخست مىگوید: «نباید (کفار) تو را از آیات خداوند بعد از آن که بر تو نازل شد باز دارند» (وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ).
گر چه نهى متوجه کفار است، اما مفهومش عدم تسلیم پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر کار شکنیها و توطئههاى آنهاست.
و به این ترتیب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مىدهد هنگامى که آیات الهى نازل شد باید با قاطعیت روى آن بایستى و به سوى مقصد با قدمهاى محکم پیش بروى که خدا همراه تو و پشتیبان تو است.
به دنبال این دستور که جنبه نفى داشت، دستور دوم را که جنبه اثبات دارد صادر کرده، و مىگوید «و به سوى پروردگارت دعوت کن» (وَ ادْعُ إِلى رَبِّکَ).
خداوندى که مالک تو و صاحب اختیار توست، و مربى و پرورش دهنده تو مىباشد.
سومین دستور بعد از دعوت به سوى اللّه، نفى هر گونه شرک و بت پرستى است، مىگوید: «و قطعا از مشرکان مباش» (وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
که راه توحید آشکار است و نورانى، و رهروان آن بر صراط مستقیمند.
(آیه 88)
بالاخره چهارمین دستور، تأکید مجددى است بر نفى هر گونه شرک، مىفرماید: «و هیچ معبود دیگرى را با خدا مخوان» (وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
این دستورهاى پى در پى که هر کدام دیگرى را تأکید مىکند، اهمیت مسأله توحید را در برنامههاى اسلامى روشن مىسازد.
به دنبال این دستورات چهارگانه، توصیفهاى چهار گانهاى از خدا مىکند، که آنها نیز تأکید پى در پى در مسأله توحید است.
نخست مىگوید: «هیچ معبودى جز او نیست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«همه چیز جز ذات پاک او فانى و نابود مىشود» (کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ).
و هنگامى که دانستیم تنها چیزى که در این عالم باقى مىماند ذات پاک خداست روشن مىشود هر چیز به نحوى با ذات پاک او پیوند و ارتباط داشته باشد از آن نظر فنا و هلاک براى او نیست.
«حکم و حاکمیت (در جهان تکوین و تشریع) مخصوص ذات پاک اوست» (لَهُ الْحُکْمُ).
«و همه به سوى او باز گردانده مىشوید» (وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
توصیفهاى سه گانه اخیر مىتواند دلیلى بر اثبات توحید و ترک هر گونه بت پرستى باشد که در توصیف اول آمده است.
«پایان سوره قصص»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/210
soham 313
4th October 2013, 06:57 AM
سوره عنکبوت [29]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 69 آیه است
محتواى سوره:
بطور کلى مىتوان گفت بحثهاى این سوره در چهار بخش خلاصه مىشود:
1- بخش آغاز این سوره که پیرامون مسأله «امتحان» و «وضع منافقان» است و این دو پیوند ناگسستنى با هم دارند.
2- بخش دیگرى که در حقیقت براى دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک نخستین از طریق بیان گوشههایى از سر نوشت پیامبران بزرگى همچون نوح و ابراهیم و لوط و شعیب است.
3- بخش دیگرى از توحید، نشانههاى خدا در عالم آفرینش، و مبارزه با شرک، سخن مىگوید.
4- قسمت دیگرى از این سوره بر محور ضعف و ناتوانى معبودهاى ساختگى، و عابدان «عنکبوت صفت» آنها و همچنین عظمت قرآن و دلائل حقانیت پیامبر اسلام و لجاجت مخالفان و نیز یک سلسله مسائل تربیتى همچون نماز، نیکى به پدر و مادر، و اعمال صالح دور مىزند.
نامگذارى این سوره به «سوره عنکبوت» از آیه 41 آن گرفته شده که بت پرستان را که تکیه بر غیر خدا مىکنند تشبیه به عنکبوت مىکند که تکیهگاهش، تارهاى سست و بىبنیاد است.
فضیلت تلاوت سوره: از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «هر کس سوره عنکبوت را بخواند به تعداد تمام مؤمنان و منافقان، ده حسنه براى او نوشته مىشود».
مخصوصا درباره تلاوت سوره عنکبوت و روم در ماه رمضان در شب بیست و سوم، فضیلت فوقالعادهاى وارد شده است تا آنجا که در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: «هر کس سوره عنکبوت و روم را در ماه رمضان شب بیست و سوم تلاوت کند به خدا سوگند اهل بهشت است، و من هیچ کس را از این مسأله استثنا نمىکنم، و نمىترسم که خداوند در این سوگند قاطع من گناهى بر من بنویسد، و مسلما این دو سوره در پیشگاه خدا بسیار ارج دارد».
بدون شک محتواى پر بار این دو سوره و درسهاى مهم توحیدى آن، و برنامههاى سازنده عملى که در این سوره ارائه شده است کافى است که هر انسانى را که اهل اندیشه و الهام و عمل باشد به بهشت جاویدان سوق دهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/210
soham 313
4th October 2013, 06:59 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
باز در آغاز این سوره به حروف مقطّعه «الف- لام- میم» (الم).
بر خورد مىکنیم که تاکنون بارها تفسیر آن را بیان کردهایم.
(آیه 2)
آزمایش الهى یک سنت جاویدان: بعد از ذکر حروف مقطعه به یکى از مهمترین مسائل زندگى بشر که مسأله شداید و فشارها و آزمونهاى الهى است اشاره کرده، مىگوید: «آیا مردم گمان کردند همین اندازه که اظهار ایمان کنند (و شهادت به توحید و رسالت پیامبر دهند) به حال خود واگذارده خواهند شد و آنها امتحان نمىشوند»؟! (أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ).
(آیه 3)
بعد بلا فاصله به ذکر این حقیقت مىپردازد که امتحان یک سنّت همیشگى و جاودانى الهى است، امتحان مخصوص شما جمعیت مسلمانان نیست، سنتى است که در تمام امتهاى پیشین جارى بوده است، مىفرماید: «ما کسانى را که قبل از آنها بودند آزمایش کردیم» (وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
آنها را نیز در کورههاى سخت امتحان افکندیم، آنها نیز همچون شما در فشار دشمنان بىرحم و جاهل و بىخبر و متعصب و لجوج قرار داشتند.
باید هم چنین باشد چرا که در مقام ادعا هر کس مىتواند خود را برترین مؤمن، بالاترین مجاهد، و فداکارترین انسان معرفى کند، باید وزن و قیمت و ارزش این ادعاها از طریق آزمون روشن شود.
آرى «باید خدا بداند چه کسانى راست مىگویند، و چه کسانى دروغگو هستند» (فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ).
بدیهى است خدا همه اینها را مىداند، منظور از «علم» در اینجا ظهور آثار و شواهد عملى است، یعنى باید علم خدا درباره مردم عملا در خارج پیاده شود، و تحقق عینى یابد، و هر کس آنچه را در درون دارد بیرون ریزد، تا ثواب و جزا و کیفر مفهوم داشته باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/210
soham 313
4th October 2013, 07:01 AM
(آیه 4)
فرار از حوزه قدرت خدا ممکن نیست! در آیات گذشته سخن از آزمایش عمومى مؤمنان بود، و این آیه تهدید شدیدى براى کفار و گنهکاران است، تا گمان نکنند اگر مؤمنان را تحت فشار قرار دادند و مجازاتهاى الهى فورا دامان آنها را فرو نگرفت خدا از آنها غافل است.
مىفرماید: «آیا کسانى که سیئات را انجام مىدهند گمان کردند بر ما پیشى خواهند گرفت (و از چنگال کیفر ما رهایى خواهند یافت؟) چه بد قضاوتى کردند»! (أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ).
مهلت الهى آنها را مغرور نکند که این نیز براى آنها آزمونى است و فرصتى براى توبه و بازگشت.
(آیه 5)
سپس بار دیگر به سراغ برنامههاى مؤمنان و اندرز به آنها مىرود مىگوید: «هر کس امید لقاء پروردگار دارد (باید آنچه در توان دارد از اطاعت فرمان او مضایقه نکند) زیرا زمانى را که خداوند تعیین کرده (سر انجام) فرا مىرسد» (مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ). آرى! این وعده الهى تخلفناپذیر است.
و از این گذشته خداوند سخنان شما را مىشنود و از اعمال و نیات شما آگاه است که «او شنوا و داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
لقاى پروردگار در قیامت، نه یک ملاقات حسى است که یک لقاى روحانى و یک نوع شهود باطنى است، چرا که در آنجا پردههاى ضخیم عالم ماده از مقابل چشم جان انسان کنار مىرود، و حالت شهود به انسان دست مىدهد.
(آیه 6)
این آیه در حقیقت تعلیلى است براى آنچه در آیه قبل گذشت، مىگوید: این که دستور داده شده مؤمنان به «لقاء اللّه» آنچه در توان دارند فرو گذار نکنند به خاطر این است که «هر کسى جهاد و تلاش و کوششى کند (و تحمل مصائب و مشکلاتى نماید) در حقیقت براى خود جهاد کرده است، چرا که خدا از همه جهانیان بىنیاز است» (وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ).
برنامه آزمون الهى، جهاد با هواى نفس، و مبارزه با دشمنان سر سخت براى حفظ ایمان و پاکى و تقوا، به سود خود انسان است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/210
soham 313
4th October 2013, 07:02 AM
(آیه 7)
این آیه توضیح و تکمیلى است براى آنچه بطور سر بسته در آیه قبل تحت عنوان «جهاد» آمده بود، در اینجا حقیقت جهاد را شکافته و چنین باز گو مىکند: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند گناهان آنها را مىپوشانیم» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ).
بنا بر این نخستین فایده این جهاد بزرگ (ایمان و عمل صالح) تکفیر و پوشاندن گناهان است که عائد خود انسان مىشود، همانگونه که ثواب آن هم از آن خودشان مىباشد.
چنانکه قرآن در پایان آیه مىگوید: «و ما بطور قطع آنها را به بهترین اعمالى که انجام دادند پاداش مىدهیم» (وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 8)
شأن نزول:
«بعضى از مردانى که در مکّه بودند ایمان و اسلام را پذیرفتند هنگامى که مادران آنها از این مسأله آگاه شدند تصمیم گرفتند که غذا نخورند، آب ننوشند، تا فرزندانشان از اسلام باز گردند! گر چه هیچ کدام از این مادران به گفته خود وفا نکردند و اعتصاب غذا را شکستند، ولى آیه نازل شد و خط مشى روشنى در برخورد با پدر و مادر در زمینه مسأله ایمان و کفر به دست همگان داد.
تفسیر:
برترین توصیه نسبت به پدر و مادر: یکى از مهمترین آزمایشهاى الهى مسأله «تضاد» خط ایمان و تقوا، با پیوندهاى عاطفى و خویشاوندى است، قرآن در این زمینه تکلیف مسلمانان را به روشنى بیان کرده است.
نخست به عنوان یک قانون کلى- که از ریشههاى عواطف و حق شناسى سر چشمه مىگیرد- مىفرماید: «و ما به انسان توصیه کردیم نسبت به پدر و مادرش نیکى کند» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً).
بنا بر این هر کس شایسته نام انسان است باید در برابر پدر و مادر حق شناس باشد، و احترام و تکریم و نیکى به آنها را در تمام عمر فراموش نکند، هر چند با این اعمال هرگز نمىتواند دین خود را به آنها ادا کند.
سپس براى این که کسى تصور نکند که پیوند عاطفى با پدر و مادر مىتواند بر پیوند انسان با خدا و مسأله ایمان حاکم گردد، با یک استثنا صریح مطلب را در این زمینه روشن کرده، مىفرماید: «و اگر آن دو (پدر و مادر) تلاش و کوشش کنند و به تو اصرار ورزند که براى من شریکى قائل شوى، که به آن علم ندارى، از آنها اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).
و در پایان آیه مىافزاید: «باز گشت همه شما به سوى من است پس من شما را از اعمالى که انجام مىدادید آگاه مىسازم» (إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ). و پاداش و کیفر آن را بى کم و کاست در اختیارتان خواهم گذاشت.
این جمله در حقیقت تهدیدى است براى کسانى که راه شرک را مىپویند، و کسانى که دیگران را به این راه دعوت مىکنند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/211
soham 313
4th October 2013, 07:05 AM
(آیه 9)
این آیه بار دیگر حقیقتى را که قبلا در مورد کسانى که ایمان و عمل صالح دارند بیان شد، تکرار و تأکید کرده، مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام مىدهند آنها را در زمره صالحان داخل خواهیم کرد» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ).
اصولا عمل انسان به انسان رنگ مىدهد، عمل صالح انسان را از نظر روحى به رنگ خود در مىآورد و در زمره «صالحان» وارد مىکند، و عمل سوء در زمره بدان و «ناصالحان».
(آیه 10)
در پیروزیها شریکند اما در مشکلات نه! از آنجا که در آیات گذشته بحثهاى صریحى از «مؤمنان صالح» و «مشرکان» آمده بود در این آیه به گفتگو پیرامون گروه سوم یعنى «منافقان» مىپردازد، مىگوید: «و از مردم کسانى هستند که مىگویند: به خدا ایمان آوردهایم! اما هنگامى که در راه خدا شکنجه و آزار مىبینند، آزار مردم را همچون عذاب الهى مىشمارند» و از آن سخت وحشت مىکنند (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ).
«ولى هنگامى که پیروزى از سوى پروردگارت (براى شما) بیاید، مىگویند:
ما هم با شما بودیم» و در این پیروزى شریکیم (وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ).
آیا اینها گمان مىکنند خدا از اعماق قلبشان با خبر نیست؟
«آیا خداوند به آنچه در سینههاى جهانیان است آگاهتر نیست»؟ (أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ).
(آیه 11)
در این آیه باز براى تأکید بیشتر مىافزاید: «بطور قطع خداوند مؤمنان را مىشناسد، و نیز بطور یقین خداوند منافقان را نیز مىشناسد» (وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ).
اگر ساده لوحانى فکر مىکنند مىتوانند با اخفاى حقایق از قلمرو علم خدا دور بمانند سخت در اشتباهند.
«منافقین» معنى وسیعى دارد و افراد ضعیف الایمانى را که با مختصر فشارى تغییر عقیده مى دهند نیز شامل مىشود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/211
soham 313
5th October 2013, 12:26 PM
[golrooz] صفحه ی 235 از قرآن کریم شامل آیات 12تا 25 از سوره ی العنكبوت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّبِعُوا۟ سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَٰيَٰكُمْ وَمَا هُم بِحَٰمِلِينَ مِنْ خَطَٰيَٰهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَٰذِبُونَ(12)
و كساني كه كافر شده اند به كساني كه ايمان آورده اند مي گويند راه ما را پيروي كنيد و گناهانتان به گردن ما و[لي] چيزي از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت قطعا آنان دروغگويانند(12)
وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسَْٔلُنَّ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ عَمَّا كَانُوا۟ يَفْتَرُونَ(13)
و قطعا بارهاي گران خودشان و بارهاي گران [ديگر] را با بارهاي گران خود برخواهند گرفت و مسلما روز قيامت از آنچه به دروغ برمي بستند پرسيده خواهند شد(13)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَيٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَٰلِمُونَ(14)
و به راستي نوح را به سوي قومش فرستاديم پس در ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد تا طوفان آنها را در حالي كه ستمكار بودند فرا گرفت(14)
فَأَنجَيْنَٰهُ وَأَصْحَٰبَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَٰهَآ ءَايَةً لِّلْعَٰلَمِينَ(15)
و او را با كشتي نشينان برهانيديم و آن [سفينه] را براي جهانيان عبرتي گردانيديم(15)
وَإِبْرَٰهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(16)
و [ياد كن] ابراهيم را چون به قوم خويش گفت خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد اگر بدانيد اين [كار] براي شما بهتر است(16)
إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَٰنًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا۟ عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا۟ لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(17)
واقعا آنچه را كه شما سواي خدا مي پرستيد جز بتاني [بيش] نيستند و دروغي برمي سازيد در حقيقت كساني را كه جز خدا مي پرستيد اختيار روزي شما را در دست ندارند پس روزي را پيش خدا بجوييد و او را بپرستيد و وي را سپاس گوييد كه به سوي او بازگردانيده مي شويد(17)
وَإِن تُكَذِّبُوا۟ فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَٰغُ الْمُبِينُ(18)
و اگر تكذيب كنيد قطعا امتهاي پيش از شما [هم] تكذيب كردند و بر پيامبر [خدا] جز ابلاغ آشكار [وظيفه اي] نيست(18)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ(19)
آيا نديده اند كه خدا چگونه آفرينش را آغاز مي كند سپس آن را باز مي گرداند در حقيقت اين [كار] بر خدا آسان است(19)
قُلْ سِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا۟ كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْءَاخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(20)
بگو در زمين بگرديد و بنگريد چگونه آفرينش را آغاز كرده است سپس [باز ] خداست كه نشاه آخرت را پديد مي آورد خداست كه بر هر چيزي تواناست(20)
يُعَذِّبُ مَن يَشَآءُ وَيَرْحَمُ مَن يَشَآءُ وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ(21)
كه را بخواهد عذاب و هر كه را بخواهد رحمت مي كند و به سوي او بازگردانيده مي شويد(21)
وَمَآ أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَآءِ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ(22)
و شما نه در زمين و نه در آسمان درمانده كننده [او] نيستيد و جز خدا براي شما يار و ياوري نيست(22)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ بَِٔايَٰتِ اللَّهِ وَلِقَآئِهِۦٓ أُو۟لَٰٓئِكَ يَئِسُوا۟ مِن رَّحْمَتِي وَأُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(23)
و كساني كه آيات خدا و لقاي او را منكر شدند آنانند كه از رحمت من نوميدند و ايشان را عذابي پر درد خواهد بود(23)
فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوا۟ اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَيٰهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(24)
و پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند بكشيدش يا بسوزانيدش ولي خدا او را از آتش نجات بخشيد آري در اين [نجات بخشي خدا] براي مردمي كه ايمان دارند قطعا دلايلي است(24)
وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَٰنًا مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضًا وَمَأْوَيٰكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن نَّٰصِرِينَ(25)
و [ابراهيم] گفت جز خدا فقط بتهايي را اختيار كرده ايد كه آن هم براي دوستي ميان شما در زندگي دنياست آنگاه روز قيامت بعضي از شما بعضي ديگر را انكار و برخي از شما برخي ديگر را لعنت مي كنند و جايتان در آتش است و براي شما ياوراني نخواهد بود(25)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
5th October 2013, 12:30 PM
(آیه 13)
سپس براى این که تصور نشود این دعوت کنندگان به کفر و شرک و بت پرستى و ظلم، در برابر این عملشان مجازاتى ندارند در این آیه مىافزاید، «آنها بارهاى سنگین گناهانشان را بر دوش مىکشند، و بارهاى دیگرى را اضافه بر بارهاى سنگین خودشان»! (وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ).
این بار گناه اضافى همان بار گناه اضلال و اغوا کردن و تشویق دیگران به گناه است، همان بار سنت بد گذاردن.
و در پایان آیه مىافزاید: «آنها بطور قطع در روز قیامت از افتراها و دروغهایى که مىبستند سؤال مىشوند» و باید خود جوابگوى آن باشند (وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ).
(آیه 14)
اشارهاى به سر گذشت نوح و ابراهیم: از آنجا که بحثهاى گذشته سخن از آزمایش عمومى انسانها بود از اینجا به بعد بخشهایى از آزمایشهاى سخت انبیا و اقوام پیشین را منعکس مىکند.
نخست از اولین پیامبر اولوا العزم یعنى نوح (ع) شروع مىکند و در عبارتى کوتاه آن بخش از زندگانیش را که بیشتر متناسب وضع مسلمانان آن روز بود بازگو مىکند.
مىگوید: «و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم و او در میان آنها هزار سال- مگر پنجاه سال- درنگ کرد» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً).
شب و روز مشغول تبلیغ و دعوت به سوى توحید بود، یعنى 950 سال! به سوى خدا فرا خواند، و از این تلاش پىگیر خسته نشد اما با این همه جز گروه اندکى ایمان نیاوردند- حدود هشتاد نفر طبق نقل تواریخ یعنى بطور متوسط هر دوازده سال یک نفر!.
بنا بر این شما در راه دعوت به سوى حق و مبارزه با انحرافات خسته نشوید که برنامه شما در مقابل برنامه نوح (ع) سهل و آسان است.
ولى ببینید پایان این قوم ستمگر و لجوج به کجا رسید: «سر انجام طوفان عظیم آنها را فرو گرفت، در حالى که ظالم و ستمگر بودند» (فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/211
soham 313
5th October 2013, 12:35 PM
(آیه 15)
در این آیه مىافزاید: «ما او و سر نشینان کشتى را رهایى بخشیدیم، و آن را آیتى براى جهانیان قرار دادیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمِینَ).
(آیه 16)
سپس به دنبال ماجراى فشرده نوح (ع) و قومش به سراغ داستان ابراهیم (ع) دومین پیامبر بزرگ اولوا العزم مىرود و مىفرماید: «ما ابراهیم را (نیز فرستادیم) هنگامى که به قومش گفت: خداى یگانه را پرستش کنید و از او بپرهیزید که این براى شما بهتر است اگر بدانید» (وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
چرا که دنیایتان را از آلودگیهاى شرک و گناه و بد بختى نجات مىدهد، و آخرت شما نیز سعادت جاویدان است.
(آیه 17)
سپس ابراهیم (ع) به دلائل بطلان بت پرستى مىپردازد و با چند تعبیر مختلف که هر کدام متضمن دلیلى است، آیین آنها را شدیدا محکوم مىکند.
نخست مىگوید: «شما غیر از خدا فقط بتهایى (از سنگ و چوب) را مىپرستید» (إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً).
مجسمههایى بىاراده، بىعقل و شعور و فاقد همه چیز که چگونگى منظره آنها خود دلیل گویایى بر بطلان عقیده بت پرستى است.
بعد از این فراتر مىرود و مىگوید: نه تنها وضع این بتها نشان مىدهد که معبود نیستند، بلکه شما نیز مىدانید که «دروغى به هم مىبافید» و نام معبود را بر این بتها مىگذارید (وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً).
سپس به دلیل سومى مىپردازد که پرستش شما نسبت به این بتها یا به خاطر منافع مادى است و یا سر نوشتتان در جهان دیگر، و هر کدام باشد باطل است، چرا که «آنهایى را که غیر از خدا پرستش مىکنید، مالک هیچ رزقى براى شما نیستند» (إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً).
شما خود قبول دارید که بتها خالق نیستند، بلکه خالق، خداست بنا بر این روزى دهنده نیز اوست «پس روزى را تنها نزد خدا بطلبید» (فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ).
و چون روزى دهنده اوست «او را پرستش کنید و شکر او را به جا آورید» (وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ).
و اگر زندگى سراى دیگر را مىطلبید بدانید «که بسوى او بازگشت داده مىشوید» و نه به سوى بتها! (إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
بتها نه در اینجا منشأ اثرى هستند و نه آنجا.
(آیه 18)
سپس ابراهیم (ع) به عنوان تهدید، و همچنین بىاعتنایى نسبت به آنها، مىگوید: «اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جاى تعجب نیست) امتهایى پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند» و به سر نوشت دردناکى گرفتار شدند (وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ).
«وظیفه رسول و فرستاده خدا جز ابلاغ آشکار نیست» خواه پذیرا شوند یا نشوند (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ).
منظور از امتهاى پیشین، قوم نوح و اقوامى بودند که بعد از آنها روى کار آمدند.
(آیه 19)
در اینجا قرآن داستان ابراهیم را موقتا رها کرده و بحثى را که ابراهیم در زمینه توحید و بیان رسالت خویش داشت به وسیله ذکر دلیل بر معاد تکمیل مىکند.
مىگوید: «آیا این منکران معاد، ندیدند چگونه خداوند آفرینش را آغاز مىکند سپس آن را باز مىگرداند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ).
در پایان آیه به عنوان تأکید مىافزاید: «این کار براى خدا سهل و آسان است» (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
چرا که تجدید حیات در برابر ایجاد روز نخست مسأله سادهترى محسوب مىشود، گر چه ساده و مشکل در برابر کسى که قدرتش بىانتهاست مفهومى ندارد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/212
soham 313
5th October 2013, 12:39 PM
(آیه 20)
قرآن همچنان بحث معاد را تعقیب مىکند و در این آیه مردم را به «سیر آفاقى» در مسأله معاد دعوت مىکند در حالى که آیه قبل، بیشتر جنبه «سیر انفسى» داشت.
مىفرماید: «بگو: در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد مىکند» (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ).
چرا که او با خلقت نخستین، قدرتش را بر همگان ثابت کرده است، آرى «خداوند بر هر چیز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
هم این آیه و هم آیه قبل از آن، امکان معاد را از طریق وسعت قدرت خداوند اثبات مىکند.
(آیه 21)
سپس به ذکر یکى از مسائل مربوط به معاد مىپردازد، و آن مسأله رحمت و عذاب است مىگوید: «او در قیامت هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) مجازات مىکند، و هر کس را بخواهد (و لایق ببیند) مورد رحمت قرار مىدهد، و به سوى او بازگشت مىکنید» (یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ).
با این که رحمت الهى بر غضبش پیشى گرفته اما در اینجا نخست سخن از عذاب مىگوید بعد رحمت، چرا که در مقام تهدید است.
(آیه 22)
در تکمیل این بحث که عذاب و رحمت به دست خداست، و باز گشت همه به سوى اوست، مىافزاید: اگر تصور کنید مىتوانید از قلمرو حکومت خداوند بیرون روید و چنگال مجازات گریبان شما را نگیرد، سخت در اشتباهید چرا که «شما نمىتوانید بر اراده خداوند چیره شوید و از دست قدرت او در زمین یا آسمان فرار کنید» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ).
و اگر تصور کنید سر پرست و یاورى از شما دفاع مىکند، آن هم اشتباه محض است زیرا «براى شما جز خدا، ولى و یاورى نیست» (وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ).
و به این ترتیب قرآن تمام درهاى فرار از چنگال مجازات الهى را به روى این مجرمان مىبندد.
(آیه 23)
لذا در این آیه بطور قاطع مىفرماید: «و کسانى که به آیات خدا و لقاى او کافر شدند از رحمت من مأیوسند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی).
سپس براى تأکید مىافزاید: «و براى آنها عذاب دردناکى است» (وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ).
این «عذاب الیم» لازمه مأیوس شدن از رحمت خداست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/212
soham 313
5th October 2013, 12:42 PM
(آیه 24)
طرز پاسخ مستکبران به ابراهیم (ع) حال نوبت آن است که ببینیم این قوم گمراه در برابر دلائل سه گانه ابراهیم (ع) در زمینه توحید و نبوت و معاد چه گفتند؟ آنها قطعا پاسخ منطقى نداشتند و لذا مانند همه زورمندان قلدر بىمنطق تکیه بر قدرت شیطانیشان کردند، و فرمان قتل او را صادر نمودند.
چنانکه قرآن مىگوید: «اما جواب قوم او [ابراهیم] جز این نبود که گفتند: او را بکشید یا بسوزانید»! (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ).
سر انجام پیشنهاد اول پذیرفته شد چون معتقد بودند بدترین نوع اعدام همان سوزاندن به آتش است.
در اینجا سخنى در مورد چگونگى آتش سوزى ابراهیم به میان نیامده است، همین اندازه در دنباله آیه مىخوانیم: «ولى خداوند او را از آتش رهایى بخشید» (فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ).
شرح ماجراى آتش سوزى در سوره انبیا آیه 68- 70 آمده است.
در پایان مىافزاید: «در این ماجرا نشانههایى است براى کسانى که ایمان مىآورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
(آیه 25)
به هر حال ابراهیم (ع) از آن آتش عظیم به صورت خارق العادهاى به لطف پروردگار رهایى یافت، ولى نه تنها دست از بیان هدفهاى خود بر نداشت بلکه شتاب و سرعت و حرارت بیشترى به آن داد.
ابراهیم «گفت: شما غیر از خدا بتهایى براى خود انتخاب کردهاى که مایه دوستى و محبت میان شما در زندگى دنیا باشد سپس روز قیامت از یکدیگر بیزارى مىجویید و یکدیگر را لعن مىکنید و جایگاه شما آتش است و هیچ یار و یاورى براى شما نخواهد بود» (وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
پرستش براى هر قوم و قبیلهاى به اصطلاح رمز وحدت بود و نیز پیوندى میان آنها و نیاکانشان ایجاد مىکرد. از این گذشته سران کفار پیروان خود را دعوت به پرستش بتها مىکردند و این حلقه اتصالى بین «سران» و «پیروان» بود.
ولى در قیامت همه این پیوندهاى پوچ و پوسیده و پوشالى از هم گسسته مىشود و هر یک گناه را به گردن دیگرى مى اندازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/213
soham 313
6th October 2013, 06:10 AM
[golrooz] صفحه ی 236 از قرآن کریم شامل آیات 26تا 39 از سوره ی العنكبوت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ فََٔامَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَيٰ رَبِّيٓ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(26)
پس لوط به او ايمان آورد و [ابراهيم] گفت من به سوي پروردگار خود روي مي آورم كه اوست ارجمند حكيم(26)
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَٰبَ وَءَاتَيْنَٰهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْءَاخِرَةِ لَمِنَ الصَّٰلِحِينَ(27)
و اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و در ميان فرزندانش پيامبري و كتاب قرار داديم و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود(27)
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِۦٓ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَٰحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَٰلَمِينَ(28)
و [ياد كن] لوط را هنگامي كه به قوم خود گفت شما به كاري زشت مي پردازيد كه هيچ يك از مردم زمين در آن [كار] بر شما پيشي نگرفته است(28)
أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوا۟ ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(29)
آيا شما با مردها درمي آميزيد و راه [توالد و تناسل] را قطع مي كنيد و در محافل [انس] خود پليدكاري مي كنيد و[لي] پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند اگر راست مي گويي عذاب خدا را براي ما بياور(29)
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ(30)
[لوط] گفت پروردگارا مرا بر قوم فسادكار غالب گردان(30)
وَلَمَّا جَآءَتْ رُسُلُنَآ إِبْرَٰهِيمَ بِالْبُشْرَيٰ قَالُوٓا۟ إِنَّا مُهْلِكُوٓا۟ أَهْلِ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا۟ ظَٰلِمِينَ(31)
و چون فرستادگان ما براي ابراهيم مژده آوردند گفتند ما اهل اين شهر را هلاك خواهيم كرد زيرا مردمش ستمكار بوده اند(31)
قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا۟ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَٰبِرِينَ(32)
گفت لوط [نيز] در آنجاست گفتند ما بهتر مي دانيم چه كساني در آنجا هستند او و كسانش را جز زنش كه از باقي ماندگان [در خاكستر آتش] است حتما نجات خواهيم داد(32)
وَلَمَّآ أَن جَآءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيٓءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا۟ لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوكَ وَأَهْلَكَ إِلَّا امْرَأَتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَٰبِرِينَ(33)
و هنگامي كه فرستادگان ما به سوي لوط آمدند به علت [حضور] ايشان ناراحت شد و دستش از [حمايت] آنها كوتاه گرديد گفتند مترس و غم مدار كه ما تو و خانواده ات را جز زنت كه از باقي ماندگان [در خاكستر آتش] است حتما مي رهانيم(33)
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَيٰٓ أَهْلِ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَآءِ بِمَا كَانُوا۟ يَفْسُقُونَ(34)
ما بر مردم اين شهر به [سزاي] فسقي كه مي كردند عذابي از آسمان فرو خواهيم فرستاد(34)
وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَآ ءَايَةًۢ بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(35)
و از آن [شهر سوخته] براي مردمي كه مي انديشند نشانه اي روشن باقي گذاشتيم(35)
وَإِلَيٰ مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَٰقَوْمِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ وَارْجُوا۟ الْيَوْمَ الْءَاخِرَ وَلَا تَعْثَوْا۟ فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ(36)
و به سوي [مردم] م دي ن برادرشان شعيب را [فرستاديم] گفت اي قوم من خدا را بپرستيد و به روز بازپسين اميد داشته باشيد و در زمين سر به فساد برمداريد(36)
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا۟ فِي دَارِهِمْ جَٰثِمِينَ(37)
پس او را دروغگو خواندند و زلزله آنان را فرو گرفت و بامدادان در خانه هايشان از پا درآمدند(37)
وَعَادًا وَثَمُودَا۟ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَٰكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَٰنُ أَعْمَٰلَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا۟ مُسْتَبْصِرِينَ(38)
و عاد و ثمود را [نيز هلاك نموديم] قطعا [فرجام آنان] از سراهايشان بر شما آشكار گرديده است و شيطان كارهايشان را در نظرشان بياراست و از راه بازشان داشت با آنكه [در كار دنيا] بينا بودند(38)
وَقَٰرُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَٰمَٰنَ وَلَقَدْ جَآءَهُم مُّوسَيٰ بِالْبَيِّنَٰتِ فَاسْتَكْبَرُوا۟ فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا۟ سَٰبِقِينَ(39)
و قارون و فرعون و هامان را [هم هلاك كرديم] و به راستي موسي براي آنان دلايل آشكار آورد و[لي آنها] در آن سرزمين سركشي نمودند و [با اين همه بر ما] پيشي نجستند(39)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
6th October 2013, 06:14 AM
(آیه 26)
در این آیه اشاره به ایمان لوط و هجرت ابراهیم مىکند، مىگوید:
«و لوط به او [ابراهیم] ایمان آورد» (فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ).
«لوط» خود از پیامبران بزرگ خدا بود- مىگویند: پسر خواهر ابراهیم بود- و از آنجا که پیروى یک فرد بزرگ به منزله پیروى یک امت و ملت است، خداوند در اینجا مخصوصا از ایمان لوط آن شخصیت والاى معاصر ابراهیم سخن مىگوید: تا روشن شود اگر دیگران ایمان نیاوردند مهم نبود.
سپس مىافزاید: «و (ابراهیم) گفت: من بسوى پروردگارم هجرت مىکنم که او صاحب قدرت و حکیم است» (وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
ابراهیم (ع) از سر زمین بابل- به اتفاق لوط و همسرش ساره- به سوى سر زمین شام، مهد انبیا و توحید، حرکت کرد، تا بتواند در آنجا دعوت توحید را وسعت بخشد.
(آیه 27)
در این آیه سخن از مواهب چهار گانهاى است که خداوند بعد از این هجرت بزرگ به ابراهیم داد.
نخست فرزندان لایق و شایسته بود، فرزندانى که بتوانند چراغ ایمان و نبوت را در دودمان او روشن نگهدارند، مىگوید: «و (در اواخر عمر) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).
دیگر این که: «نبوّت و کتاب آسمانى را در دودمانش قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ).
سوم این که: «و پاداش او را در دنیا دادیم» (وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا).
این پاداش ممکن است اشاره به امور مختلفى باشد: مانند نام نیک و لسان صدق در میان همه امتها، چرا که همه به ابراهیم (ع) به عنوان یک پیامبر عظیم الشأن احترام مىگذارند، به وجود او افتخار مىکنند و شیخ الانبیایش مىنامند.
آبادى سر زمین مکه به دعاى او یکى دیگر از این پاداشها است.
چهارم این که: «او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ). و این یک مجموعه کامل از افتخارات را تشکیل مىدهد.
(آیه 28)
آلوده دامنان خیره سر! بعد از بیان گوشهاى از ماجراى ابراهیم (ع) به سراغ ذکر بخشى از سر گذشت پیامبر هم عصرش لوط (ع) پرداخته، مىفرماید: «و لوط را فرستادیم (به خاطر بیاور) هنگامى که به قومش گفت: شما عمل بسیار زشتى انجام مىدهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است» (وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ).
«الْفاحِشَةَ» در اینجا کنایه از «همجنس گرایى» است.
(آیه 29)
«لوط» (ع) این پیامبر بزرگ سپس مقصد خود را فاشتر بیان ساخت و گفت: «آیا شما به سراغ مردان مىروید»؟! (أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ).
«و آیا راه (تداوم نسل انسان) را قطع مىکنید»؟! (وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ).
«و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مىدهید» (وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ).
اکنون ببینیم پاسخ این قوم گمراه و ننگین در برابر سخنان منطقى حضرت لوط (ع) چه بود.
قرآن مىگوید: «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مىگویى عذاب الهى را براى ما بیاور» (فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
(آیه 30)
در اینجا بود که لوط (ع) دستش از همه جا کوتاه شد، رو به درگاه خدا آورد و با قلبى آکنده از غم و اندوه «عرض کرد: پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یارى فرما» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِی عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ).
قومى که روى زمین را به فساد و تباهى کشیده اند، اخلاق و تقوا را بر باد دادهاند، عفت پاکدامنى را پشت سر انداخته اند، شرک و بت پرستى را با فساد اخلاق و ظلم و ستم آمیخته اند و نسل انسان را به فنا و نیستى تهدید کرده اند.
منبع:http://zaeim.parsiblog.com/Posts/213
soham 313
6th October 2013, 06:16 AM
(آیه 31)
و این هم سر نوشت آلودگان! سر انجام دعاى لوط مستجاب شد، فرشتگانى که مأمور عذاب بودند قبل از آن که به سر زمین لوط (ع) براى انجام مأموریت خود بیایند به سر زمینى که ابراهیم (ع) در آن بود براى اداى رسالتى دیگر، یعنى بشارت ابراهیم (ع) به تولد فرزندان رفتند.
آیه مىگوید: «و هنگامى که فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) براى ابراهیم آوردند، گفتند: ما اهل این شهر و آبادى را [و به شهرهاى قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند» (وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ).
(آیه 32)
هنگامى که ابراهیم این سخن را شنید نگران لوط پیامبر بزرگ خدا شد و «گفت: در این آبادى لوط است»! (قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً).
سرنوشت او چه خواهد شد؟! اما فورا در پاسخ او «گفتند: (نگران مباش) ما به کسانى که در آن هستند آگاهتریم» (قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها). ما هرگز تر و خشک را با هم نمىسوزانیم و برنامه ما کاملا دقیق و حساب شده است.
و افزودند: «او و خانوادهاش را نجات مىدهیم جز همسرش که در میان قوم (گنهکار) باقى خواهد ماند»! (لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).
(آیه 33)
گفتگوى فرشتگان با ابراهیم در اینجا پایان گرفت و آنها روانه دیار لوط (ع) شدند.
قرآن مىگوید: «هنگامى که فرستادگان ما نزد لوط آمدند از دیدن آنها بد حال و دلتنگ شد» (وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً).
آنها به صورت جوانانى خوش قیافه بودند، و آمدن چنین میهمانانى در چنان محیط آلودهاى، ممکن بود براى لوط موجب درد سر و احتمالا آبرو ریزى نزد میهمانان شود.
ولى میهمانان که ناراحتى او را درک کردند به زودى خود را معرفى نموده و او را از نگرانى بیرون آوردند: «گفتند: نترس، و غمگین مباش (کارى از این بىشرمان ساخته نیست و به زودى همگى نابود خواهند شد) ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقى مىماند» و هلاک مىشود (وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ).
(آیه 34)
بعد براى این که سر نوشت این گروه آلوده به ننگ را در برنامه مأموریت خود روشنتر سازند افزودند: «ما بر اهل این شهر و آبادى عذابى از آسمان به خاطر فسق و گناهشان فرو خواهیم ریخت»! (إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ).
(آیه 35)
در اینجا چگونگى عذاب دردناک آنها توضیح داده نشده، همین اندازه مىفرماید: «ما از آن آبادیها (از ویرانههاى در هم ریخته و شهرهاى بلا دیده و نابود شده) آنها درس عبرت و نشانه روشنى براى کسانى که اندیشه مىکنند باقى گذاردیم» (وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
ولى در آیه 84 سوره اعراف و همچنین آیه 82 سوره هود آمده است که نخست زلزله شدیدى شهرهاى آنها را بکلى زیر و رو کرد و سپس بارانى از سنگهاى آسمانى بر آنها فرو ریخت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/214
soham 313
6th October 2013, 06:17 AM
(آیه 36)
هر گروه ستمگر به نوعى مجازات شدند: بعد از داستان لوط و قومش نوبت به اقوام دیگرى همچون «قوم شعیب» و «عاد» و «ثمود» و «فرعون» مىرسد.
نخست مىگوید: «ما به سوى مدین برادرشان شعیب را فرستادیم» (وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً).
تعبیر به برادر، اشاره به نهایت محبت این پیامبران نسبت به امتهایشان و عدم سلطهجویى آنها است.
«مدین» شهرى است در جنوب غربى «اردن» که امروز به نام «معان» خوانده مىشود، در شرق «خلیج عقبه» قرار گرفته، و حضرت شعیب و قومش در آنجا مىزیستند.
«شعیب» مانند سایر پیامبران بزرگ خدا دعوت خود را از اعتقاد به مبدأ و معاد که پایه و اساس هر دین و آیین است آغاز کرد، «گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید و به روز قیامت امیدوار باشید» (فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ).
اعتقاد به این دو اصل مسلما در تربیت و اصلاح انسان تأثیر فوق العادهاى خواهد داشت.
دستور سوم «شعیب» یک دستور جامع عملى بود که تمام برنامههاى اجتماعى را در بر مىگیرد گفت: «سعى در فساد در زمین مکنید» (وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ).
«فساد» مفهوم وسیعى دارد که هر گونه نابسامانى و ویرانگرى و انحراف و ظلم را در بر مىگیرد و نقطه مقابل آن صلاح و اصلاح است.
(آیه 37)
اما آن گروه به جاى این که اندرزهاى این مصلح بزرگ را به گوش جان بشنوند در مقام مخالفت بر آمده «او را تکذیب کردند» (فَکَذَّبُوهُ).
«و به این سبب زلزله آنها را فرا گرفت»! (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ).
«و بامدادان در خانههاى خود به رو افتاده و مرده بودند»! (فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ).
(آیه 38)
این آیه سخن از قوم «عاد» و «ثمود» مىگوید، بىآنکه از پیامبر آنها (هود و صالح)، و گفتگوهایشان با این دو قوم سر کش سخنى به میان آورد، چرا که اقوامى بودند شناخته شده و داستان پیامبرشان در آیات دیگر قرآن کرارا آمده است.
مىفرماید: «ما طایفه عاد و ثمود» را هلاک کردیم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ).
سپس مىافزاید: «و مساکن (ویران شده) آنان براى شما آشکار است» و ویرانههاى شهرهایشان در سر زمین حجر و یمن بر سر راهتان (وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ).
سپس به علت اصلى بد بختى آنها اشاره کرده، مىگوید: «شیطان اعمالشان را براى آنها آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) باز داشت» (وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ).
«در حالى که بینا بودند» (وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ).
فطرت آنها بر توحید و تقوا بود، و پیامبران الهى نیز بقدر کافى راه را به آنها نشان داده بودند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/214
soham 313
6th October 2013, 06:18 AM
(آیه 39)
این آیه از سه نفر از گردنکشان که هر کدام نمونه بارزى از یک قدرت شیطانى بودند نام برده، مىگوید: «و قارون و فرعون و هامان را نیز» هلاک کردیم (وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ).
قارون مظهر ثروت توأم با غرور و خود خواهى و غفلت، فرعون مظهر قدرت استکبارى توأم با شیطنت، و هامان الگویى براى معاونت از ظالمان مستکبر بود.
سپس مىافزاید: «موسى با دلائل روشن به سراغ این سه آمد» و حجت را بر آنها تمام کرد (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ).
«اما آنها راه استکبار و غرور و سر کشى را در زمین پیش گرفتند» (فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ).
ولى «آنها (با این همه) نتوانستند بر خدا پیشى گیرند» و از چنگال قدرت او فرار کنند (وَ ما کانُوا سابِقِینَ).
زیرا آنها نتوانستند از قلمرو قدرت خدا با امکاناتى که در اختیار داشتند بگریزند، و از عذاب الهى رهایى یابند، بلکه در همان لحظه اى که خداوند اراده کرد آنها را با ذلت و زبونى به دیار عدم فرستاد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/215
soham 313
7th October 2013, 06:18 AM
[golrooz] صفحه ی 237 از قرآن کریم شامل آیات 40تا 52 از سوره ی العنكبوت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنۢبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَٰكِن كَانُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(40)
و هر يك [از ايشان] را به گناهش گرفتار [عذاب] كرديم از آنان كساني بودند كه بر [سر] ايشان بادي همراه با شن فرو فرستاديم و از آنان كساني بودند كه فرياد [مرگبار] آنها را فرو گرفت و برخي از آنان را در زمين فرو برديم و بعضي را غرق كرديم و [اين] خدا نبود كه بر ايشان ستم كرد بلكه خودشان بر خود ستم مي كردند(40)
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَآءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا۟ يَعْلَمُونَ(41)
داستان كساني كه غير از خدا دوستاني اختيار كرده اند همچون عنكبوت است كه [با آب دهان خود] خانه اي براي خويش ساخته و در حقيقت اگر مي دانستند سست ترين خانه ها همان خانه عنكبوت است(41)
إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(42)
خدا مي داند هر آنچه را كه جز او مي خوانند و هم اوست شكست ناپذير سنجيده كار(42)
وَتِلْكَ الْأَمْثَٰلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَآ إِلَّا الْعَٰلِمُونَ(43)
و اين مثلها را براي مردم مي زنيم و[لي] جز دانشوران آنها را درنيابند(43)
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ(44)
خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد قطعا در اين [آفرينش] براي مؤمنان عبرتي است(44)
اتْلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَٰبِ وَأَقِمِ الصَّلَوٰةَ إِنَّ الصَّلَوٰةَ تَنْهَيٰ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ(45)
آنچه از كتاب به سوي تو وحي شده است بخوان و نماز را برپا دار كه نماز از كار زشت و ناپسند باز مي دارد و قطعا ياد خدا بالاتر است و خدا مي داند چه مي كنيد(45)
۞ وَلَا تُجَٰدِلُوٓا۟ أَهْلَ الْكِتَٰبِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مِنْهُمْ وَقُولُوٓا۟ ءَامَنَّا بِالَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَٰهُنَا وَإِلَٰهُكُمْ وَٰحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ(46)
و با اهل كتاب جز به [شيوه اي] كه بهتر است مجادله مكنيد مگر [با] كساني از آنان كه ستم كرده اند و بگوييد به آنچه به سوي ما نازل شده و [آنچه] به سوي شما نازل گرديده ايمان آورديم و خداي ما و خداي شما يكي است و ما تسليم اوييم(46)
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الْكِتَٰبَ فَالَّذِينَ ءَاتَيْنَٰهُمُ الْكِتَٰبَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَٰٓؤُلَآءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا الْكَٰفِرُونَ(47)
و همچنين ما قرآن را بر تو نازل كرديم پس آنان كه بديشان كتاب داده ايم بدان ايمان مي آورند و از ميان اينان كساني اند كه به آن مي گروند و جز كافران [كسي] آيات ما را انكار نمي كند(47)
وَمَا كُنتَ تَتْلُوا۟ مِن قَبْلِهِ مِن كِتَٰبٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ(48)
و تو هيچ كتابي را پيش از اين نمي خواندي و با دست [راست] خود [كتابي] نمي نوشتي و گر نه باطل انديشان قطعا به شك مي افتادند(48)
بَلْ هُوَ ءَايَٰتٌۢ بَيِّنَٰتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا الظَّٰلِمُونَ(49)
بلكه [قرآن] آياتي روشن در سينه هاي كساني است كه علم [الهي] يافته اند و جز ستمگران منكر آيات ما نمي شوند(49)
وَقَالُوا۟ لَوْلَآ أُنزِلَ عَلَيْهِ ءَايَٰتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْءَايَٰتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(50)
و گفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه هايي [معجزه آسا] نازل نشده است بگو آن نشانه ها پيش خداست و من تنها هشداردهنده اي آشكارم(50)
أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَٰبَ يُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَيٰ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(51)
آيا براي ايشان بس نيست كه اين كتاب را كه بر آنان خوانده مي شود بر تو فرو فرستاديم در حقيقت در اين [كار] براي مردمي كه ايمان دارند رحمت و يادآوري است(51)
قُلْ كَفَيٰ بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِالْبَٰطِلِ وَكَفَرُوا۟ بِاللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْخَٰسِرُونَ(52)
بگو كافي است خدا ميان من و شما شاهد باشد آنچه را كه در آسمانها و زمين است مي داند و آنان كه به باطل گرويده و خدا را انكار كرده اند همان زيانكارانند(52)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
7th October 2013, 06:20 AM
(آیه 40)
در این آیه مىفرماید: «پس ما هر یک از آنها را به گناهش گرفتیم» (فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ).
«بر بعضى از آنها توفانى شدید و کوبنده توأم با سنگریزه فرستادیم» (فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً). منظور از این گروه، قوم عاد است.
«و بعضى دیگر را صیحه آسمانى فرو گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ).
و این عذابى بود که بر قوم ثمود، و بعضى اقوام دیگر نازل گردید.
«و بعضى دیگر از آنها را در زمین فرو بردیم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ).
این مجازاتى بود که در مورد قارون تحقق یافت و بالاخره «بعضى دیگر را غرق کردیم» (وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا).
این اشاره به فرعون و هامان و اتباع آنهاست.
در پایان آیه براى تأکید این واقعیت که اینها همه گرفتار عکس العمل کارهاى خویش شدند و محصولى را درو مىکردند که بذر آن را خودشان پاشیده بودند، مىفرماید: «خداوند هرگز به آنها ظلم و ستم نکرد، آنها بودند که بر خویشتن ستم مىکردند» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
آرى! مجازاتهاى این جهان و جهان دیگر باز تاب و تجسمى است از اعمال انسانها، در آنجا که تمام راههاى اصلاح و باز گشت را به روى خود ببندند.
(آیه 41)
تکیه گاه هاى سست همچون لانه عنکبوت! در آیات گذشته سر نوشت دردناک و غمانگیز مشرکان مفسد و مستکبران لجوج و ظالمان بیدادگر و خود خواه بیان شد، به همین تناسب در اینجا مثال جالب و گویایى براى کسانى که غیر خدا را معبود و ولى خود قرار مىدهند بیان کرده، مىفرماید: «مثل کسانى که غیر از خدا را اولیاى خود بر گزیدند، مثل عنکبوت است که خانهاى براى خود انتخاب کرده، در حالى که سستترین خانهها، خانه عنکبوت است، اگر مىدانستند»! (مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
ولى آنها که بر ایمان و توکل بر خدا تکیه مىکنند تکیه بر سدّ پولادین دارند.
ذکر این نکته نیز در اینجا ضرورى است: خانه عنکبوت و تارهاى او با این که ضرب المثل در سستى مىباشد خود از عجایب آفرینش است که دقت در آن انسان را به عظمت آفریدگار آشناتر مىکند.
اگر به خانههاى سالم عنکبوت دقت کنیم منظره جالبى همچون یک خورشید با شعاعهایش بر روى پایههاى خصوصى از تارها مشاهده مىکنیم البته این خانه براى عنکبوت خانه مناسب و ایده آلى است ولى در مجموع سستتر از آن تصور نمىشود، و این چنین است معبودهایى که غیر از خدا مىپرستند.
(آیه 42)
در این آیه هشدار تهدیدآمیزى به این مشرکان غافل و بىخبر مىدهد، مىگوید: «خداوند آنچه را آنها غیر از او مىخوانند مىداند» (إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ).
شرک آشکار آنها، و شرک مخفى و پنهانشان، هیچ یک بر خدا پوشیده نیست.
«و اوست قادر شکستناپذیر و حکیم على الاطلاق» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
اگر مهلت به آنها مىدهد، نه به خاطر آن است که نمىداند یا قدرتش محدود است، بلکه حکمت او ایجاب مى کند که فرصت کافى دهد تا بر همه اتمام حجت شود، و آنها که شایسته هدایتند، هدایت گردند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/215
soham 313
7th October 2013, 06:22 AM
(آیه 43)- این آیه گویا اشاره به ایرادى است که دشمنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر این مثالها به او مىکردند و مىگفتند: چگونه ممکن است خدایى که آفریننده زمین و آسمان است به عنکبوت و مگس و حشرات و مانند اینها مثال بزند.
قرآن در پاسخ آنها مىگوید: «و اینها مثالهایى است که ما براى مردم مىزنیم و جز عالمان آن را درک نمىکنند» (وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ).
(آیه 44)
در این آیه اضافه مىکند: «خداوند آسمانها و زمین را به حق آفریده و در این نشانه عظیمى است براى افراد با ایمان» (خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ).
باطل و بیهوده در کار او راه ندارد، اگر مثال به عنکبوت و خانه سست و بىبنیادش مىزند، روى حساب است، و اگر موجود کوچکى را براى تمثیل برگزیده براى بیان حق است، و گر نه او آفریننده بزرگترین کهکشانها و منظومه هاى آسمانى است.
(آیه 45)
نماز باز دارنده از زشتیها و بدیها: بعد از پایان بخشهاى مختلفى از سر گذشت اقوام پیشین و پیامبران بزرگ و بر خورد نا مطلوب آنها با این رهبران الهى، و پایان غمانگیز زندگى آنها، روى سخن را- براى دلدارى و تسلى خاطر و تقویت روحیه و ارائه خط مشى کلى و جامع- به پیامبر کرده دو دستور به او مىدهد.
نخست مىگوید: «آنچه را از کتاب آسمانى (قرآن) به تو وحى شده تلاوت کن» (اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ). بخوان و در زندگیت به کار بند.
بعد از بیان این دستور که در حقیقت جنبه آموزش دارد، به دستور دوم مىپردازد که شاخه اصلى پرورش است، مىگوید: «و نماز را بر پا دار» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ).
سپس به فلسفه بزرگ نماز پرداخته، مىگوید: «زیرا نماز (انسان را) از زشتیها و منکرات باز مىدارد» (إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ).
طبیعت نماز از آنجا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل باز دارنده یعنى اعتقاد به مبدأ و معاد مىاندازد داراى اثر باز دارندگى از فحشاء و منکر است.
البته نهى از فحشا و منکر سلسله مراتب و درجات زیادى دارد و هر نمازى به نسبت رعایت شرایط داراى بعضى از این درجات است.
امام صادق علیه السّلام مىفرماید: «کسى که دوست دارد ببیند آیا نمازش مقبول درگاه الهى شده یا نه؟ باید ببیند آیا این نماز، او را از زشتیها و منکرات باز داشته یا نه؟ به همان مقدار که بازداشته نمازش قبول است»!
در دنباله آیه اضافه مىفرماید: «ذکر خدا از آن هم برتر و بالاتر است» (وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ).
ظاهر جمله فوق این است که بیان فلسفه مهمترى براى نماز مىباشد، یعنى یکى دیگر از آثار و برکات مهم نماز که حتى از نهى از فحشا و منکر نیز مهمتر است آن است که انسان را به یاد خدا مىاندازد که ریشه و مایه اصلى هر خیر و سعادت است، و حتى عامل اصلى نهى از فحشا و منکر نیز همین «ذکر اللّه» مىباشد، در واقع برترى آن به خاطر آن است که علت و ریشه محسوب مىشود.
و از آنجا که نیات انسانها و میزان حضور قلب آنها در نماز و سایر عبادات بسیار متفاوت است در پایان آیه مىفرماید: «و خدا مى داند چه کارهایى را انجام مى دهید» (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ).
چه اعمالى را که در پنهان انجام مى دهید یا آشکار، چه نیاتى را که در دل دارید، و چه سخنانى که بر زبان جارى مى کنید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/215
soham 313
7th October 2013, 06:24 AM
(آیه 46)
براى بحث بهترین روش را بر گزینید: در آیات گذشته بیشتر سخن از نحوه بر خورد با «بت پرستان» لجوج و جاهل بود که به مقتضاى حال با منطقى تند، با آنها سخن مىگفت، و در اینجا سخن از مجادله با «اهل کتاب» است که باید به صورت ملایمتر باشد.
نخست مىفرماید: «با اهل کتاب جز به روشى که از همه بهتر است مجادله نکنید» (وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ).
منظور در اینجا بحث و گفتگوهاى منطقى است، یعنى الفاظ شما مؤدّبانه، لحن سخن دوستانه، محتواى آن مستدل، آهنگ صدا خالى از فریاد و جنجال و هر گونه خشونت و هتک احترام، همه باید در همین شیوه و روش انجام گیرد.
البته همین اصل کلى در بحث و مجادله اسلامى در مواردى ممکن است حمل بر ضعف و زبونى شود، و یا طرف مقابل آنچنان مست و مغرور باشد که این طرز بر خورد انسانى، بر جرأت و جسارتش بیفزاید لذا در دنباله آیه به صورت یک استثنا مىفرماید: «مگر کسانى از آنها که مرتکب ظلم و ستم شدند» (إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ).
همانها که بر خود و دیگران ظلم کردند و بسیارى از آیات الهى را کتمان نمودند تا مردم به اوصاف پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله آشنا نشوند.
و در آخر آیه یکى از مصداقهاى روشن «مجادله به احسن» را که مىتواند الگوى زندهاى براى این بحث باشد به میان آورده، مىفرماید: «بگویید ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده است ایمان داریم، معبود ما و شما یکى است، و در برابر او تسلیم هستیم» (وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
(آیه 47)
این آیه به عنوان تأکید بر اصول چهارگانهاى که در آیه قبل آمد، مىفرماید: «و این گونه کتاب [قرآن] را بر تو نازل کردیم» (وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ).
آرى! این قرآن بر اساس وحدت معبود، وحدت دعوت همه پیامبران راستین تسلیم بىقید و شرط در برابر فرمان حق، و مجادله با بهترین شیوهها نازل شده.
سپس مىافزاید: «کسانى که کتاب (آسمانى) به آنها دادهایم (و به راستى به آن پایبند و معتقدند) به این کتاب ایمان مىآورند» (فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ).
چرا که هم نشانههاى آن را در کتب خود یافتهاند، و هم محتوایش را از نظر اصول کلى هماهنگ با محتواى کتب خود مىبینند.
بعد مىافزاید: «و گروهى از اینها (از اهل مکه و مشرکان عرب) نیز به آن ایمان مىآورند» (وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ).
و در پایان در مورد کافران هر دو گروه مىگوید: «آیات ما را جز کافران انکار نمىکنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ).
آنها به خاطر لجاجت و تعصب و تقلید کور کورانه از نیاکان، و یا براى حفظ منافع نامشروع زود گذر به انکار بر مىخیزند.
(آیه 48)
سپس به یکى دیگر از نشانه هاى روشن حقانیت دعوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله که تأکیدى است بر محتواى آیه گذشته اشاره کرده، مىگوید: «تو هرگز پیش از این کتابى را نمىخواندى، و با دست خود چیزى نمىنوشتى مبادا دشمنانى که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند» و بگویند آنچه را او آورده نتیجه مطالعه کتب پیشین و نسخه بردارى از آنهاست (وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ).
تو هرگز به مکتب نرفتى و خط ننوشتى، اما با اشاره وحى الهى، مسأله آموز صد مدرّس شدى!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/218
soham 313
7th October 2013, 06:25 AM
(آیه 49)
در این آیه نشانه هاى دیگرى براى حقانیت قرآن بیان کرده، مىگوید: «این کتاب آسمانى مجموعهاى است از آیات بینات که در سینههاى صاحبان علم قرار مىگیرد» (بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ).
تعبیر به «آیاتٌ بَیِّناتٌ» بیانگر این واقعیت است که نشانههاى حقانیت قرآن در خود آن به چشم مىخورد و در پیشانى آیات مىدرخشد.
از این گذشته، طرفداران این آیات و طالبان و دلدادگان آن، کسانى هستند که بهرهاى از علم و آگاهى دارند، هر چند دستشان تهى و پایشان برهنه است.
در پایان آیه اضافه مىکند: «و آیات ما را جز ستمگران (از روى عناد) انکار نمىکنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ).
چرا که نشانه هاى آن روشن است و در کتب پیشین نیز آمده است.
(آیه 50)
آیا معجزه قرآن کافى نیست؟! کسانى که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند. دست به بهانه جویى تازهاى زدند. چنانکه قرآن در این آیه مىگوید: آنها از روى سخریه و استهزا «گفتند: چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عیسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است»؟ (وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ).
چرا او عصاى موسى و ید بیضا و دم مسیحا ندارد؟
قرآن براى پاسخگویى به این بهانه جویان لجوج، از دو راه وارد مىشود.
نخست مىگوید: به آنها «بگو: (معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد) معجزات همه نزد خداست» (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
او مىداند چه معجزهاى در چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است.
و بگو: «من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم» (وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
(آیه 51)
پاسخ دیگر این که: «آیا همین اندازه براى آنها کافى نیست که ما این کتاب آسمانى را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مىشود» (أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى عَلَیْهِمْ).
آنها تقاضاى معجزات جسمانى مىکنند، در حالى که قرآن برترین معجزه معنوى است. معجزهاى جاویدان، که شب و روز آیاتش بر آنها خوانده مىشود.
و در پایان آیه براى تأکید و توضیح بیشتر مىگوید: «در این کتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذکر گویایى، براى کسانى که ایمان مىآورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى! قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآورى، اما براى گروه با ایمان براى آنها که درهاى قلب خود را به روى حقیقت گشودهاند.
(آیه 52)
و از آنجا که هر مدعى نیاز به شاهد و گواه دارد در این آیه مىفرماید: «بگو: همین بس که خدا میان من و شما گواه است» (قُلْ کَفى بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً).
بدیهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مىکند: خدایى گواه من است که تمام «آنچه را در آسمانها و زمین است مىداند» (یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
ممکن است این گواهى، گواهى عملى باشد زیرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار مىدهد سند حقانیت او را امضا کرده است.
علاوه بر گواهى عملى فوق، در آیات متعددى از قرآن مجید گواهى قولى نیز داده شده.
و نیز ممکن است منظور گواهى و شهادت خداوند باشد در کتب آسمانى پیشین که علماى اهل کتاب به خوبى از آن آگاهى داشتند.
در پایان آیه به عنوان یک هشدار و تهدید مىفرماید: «و کسانى که به باطل ایمان آوردند و به اللّه کافر شدند زیانکاران واقعى هستند» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چه خسرانى از این بالاتر که انسان تمام سرمایه هاى وجود خود را در برابر هیچ از دست بدهد آنگونه که مشرکان دادند!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/218
soham 313
8th October 2013, 06:06 AM
[golrooz] صفحه ی 238 از قرآن کریم شامل آیات 53تا 69 از سوره ی العنكبوت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلَآ أَجَلٌ مُّسَمًّي لَّجَآءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ(53)
و از تو به شتاب درخواست عذاب [الهي را] دارند و اگر سرآمدي معين نبود قطعا عذاب به آنان مي رسيد و بي آنكه خبردار شوند غافلگيرشان مي كرد(53)
يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌۢ بِالْكَٰفِرِينَ(54)
و شتابزده از تو عذاب مي خواهند و حال آنكه جهنم قطعا بر كافران احاطه دارد(54)
يَوْمَ يَغْشَيٰهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا۟ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(55)
آن روز كه عذاب از بالاي [سر] آنها و از زير پاهايشان آنها را فرو گيرد و [خدا] مي فرمايد [نتيجه] آنچه را مي كرديد بچشيد(55)
يَٰعِبَادِيَ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِنَّ أَرْضِي وَٰسِعَةٌ فَإِيَّٰيَ فَاعْبُدُونِ(56)
اي بندگان من كه ايمان آورده ايد زمين من فراخ است تنها مرا بپرستيد(56)
كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(57)
هر نفسي چشنده مرگ است آنگاه به سوي ما بازگردانيده خواهيد شد(57)
وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَٰمِلِينَ(58)
و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند قطعا آنان را در غرفه هايي از بهشت جاي مي دهيم كه از زير آنها جويها روان است جاودان در آنجا خواهند بود چه نيكوست پاداش عمل كنندگان(58)
الَّذِينَ صَبَرُوا۟ وَعَلَيٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ(59)
همان كساني كه شكيبايي ورزيده و بر پروردگارشان توكل نموده اند(59)
وَكَأَيِّن مِّن دَآبَّةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُهَا وَإِيَّاكُمْ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(60)
و چه بسيار جانداراني كه نمي توانند متحمل روزي خود شوند خداست كه آنها و شما را روزي مي دهد و اوست شنواي دانا(60)
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّيٰ يُؤْفَكُونَ(61)
و اگر از ايشان بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را [چنين] رام كرده است حتما خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانيده مي شوند(61)
اللَّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(62)
خدا بر هر كس از بندگانش كه بخواهد روزي را گشاده مي گرداند و [يا] بر او تنگ مي سازد زيرا خدا به هر چيزي داناست(62)
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنۢ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ(63)
و اگر از آنان بپرسي چه كسي از آسمان آبي فرو فرستاده و زمين را پس از مرگش به وسيله آن زنده گردانيده است حتما خواهند گفت الله بگو ستايش از آن خداست با اين همه بيشترشان نمي انديشند(63)
وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَآ إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْءَاخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا۟ يَعْلَمُونَ(64)
اين زندگي دنيا جز سرگرمي و بازيچه نيست و زندگي حقيقي همانا [در] سراي آخرت است اي كاش مي دانستند(64)
فَإِذَا رَكِبُوا۟ فِي الْفُلْكِ دَعَوُا۟ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّيٰهُمْ إِلَي الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ(65)
و هنگامي كه بر كشتي سوار مي شوند خدا را پاكدلانه مي خوانند و[لي] چون به سوي خشكي رساند و نجاتشان داد بناگاه شرك مي ورزند(65)
لِيَكْفُرُوا۟ بِمَآ ءَاتَيْنَٰهُمْ وَلِيَتَمَتَّعُوا۟ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ(66)
بگذار تا به آنچه بديشان داده ايم انكار آورند و بگذار تا برخوردار شوند زودا كه بدانند(66)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا ءَامِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَٰطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ(67)
آيا نديده اند كه ما [براي آنان] حرمي امن قرار داديم و حال آنكه مردم از حوالي آنان ربوده مي شوند آيا به باطل ايمان مي آورند و به نعمت خدا كفر مي ورزند(67)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَآءَهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًي لِّلْكَٰفِرِينَ(68)
و كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد يا چون حق به سوي او آيد آن را تكذيب كند آيا جاي كافران [در] جهنم نيست(68)
وَالَّذِينَ جَٰهَدُوا۟ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ(69)
و كساني كه در راه ما كوشيده اند به يقين راه هاي خود را بر آنان مي نماييم و در حقيقت خدا با نيكوكاران است(69)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
8th October 2013, 06:09 AM
(آیه 53)
در این آیه به سومین بهانه جوییهاى آنها اشاره کرده، مىگوید:
«آنها در مورد عذاب عجله مىکنند و با سرعت آن را از تو مىطلبند» (وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ). آنها مىگویند اگر عذاب الهى حق است و دامن کفار را مىگیرد پس چرا به سراغ ما نمىآید؟! قرآن در پاسخ این سخن سه جواب مىدهد.
نخست مىگوید: «اگر موعد مقررى تعیین نشده بود عذاب الهى فورا به سراغشان مىآمد» (وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ).
این زمان معین براى آن است که هدف اصلى یعنى بیدارى یا اتمام حجت بر آنها حاصل گردد.
دیگر این که آنها که این سخن را مىگویند چه اطمینانى دارند که هر لحظه عذاب الهى دامنشان را نگیرد؟ چرا که «این عذاب ناگهانى و بدون مقدمه، و در حالى که آنها نمىدانند و توجه ندارند به سراغشان مىآید» (وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ).
گرچه موعد عذاب در واقع معین و مقرر است ولى مصلحت این است که آنها از این آگاه نباشند و بدون مقدمه فرا رسد.
(آیه 54)
بالاخره سومین پاسخ را قرآن در این بیان آیه کرده، مىگوید: «آنها در برابر تو در مورد عذاب عجله مىکنند در حالى که جهنم هم اکنون کافران را احاطه کرده است»! (یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ).
اگر عذاب دنیا تأخیر بیفتد عذاب آخرت صد در صد قطعى است آنچنان مسلم است که قرآن به صورت یک امر فعلى از آن یاد مىکند و مىگوید: «جهنم گویى هم اکنون آنها را احاطه کرده است»!
(آیه 55)
سپس مى افزاید: «آن روز که عذاب الهى از بالاى سر و از پایین پا، آنها را فرا مىگیرد، و به آنها مىگوید: بچشید آنچه را که عمل مىکردید» روز سخت و دردناکى است (یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 56)
شأن نزول:
این آیه در باره مؤمنانى نازل شده که در مکّه تحت فشار شدید کفار بودند، بطورى که توانایى بر اداى وظایف اسلامى خود نداشتند. به آنها دستور داده شد از آن سرزمین هجرت کنند.
تفسیر:
هجرتى باید کرد! از آنجا که در آیات گذشته سخن از موضعگیریهاى مختلف مشرکان در برابر اسلام و مسلمانان بود در اینجا به وضع خود مسلمانان پرداخته و مسؤولیت و وظیفه آنها را در برابر یکى از مشکلاتى که در ارتباط با کفار دارند یعنى مشکل اذیت و آزار و محدودیت و فشار آنها را بیان مىکند.
مىفرماید: «اى بندگان من که ایمان آوردهاید (و هم اکنون براى انجام وظایف دینى خود تحت فشار دشمن هستید) سرزمین من وسیع است (به جاى دیگر هجرت کنید و) مرا بپرستید» (یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ)
چرا که هدف آفرینش انسان بندگى خداست. هر گاه این هدف اساسى و نهایى زیر پا بماند راهى جز هجرت نیست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/219
soham 313
8th October 2013, 06:11 AM
(آیه 57)
از آنجا که یکى از عذرهاى کسانى که در بلاد شرک مىماندند و حاضر به هجرت نبودند این بود که ما مىترسیم از دیار خود بیرون برویم و خطر مرگ به وسیله دشمنان، یا گرسنگى، یا عوامل دیگر ما را تهدید کند به علاوه به فراق بستگان و خویشاوندان و فرزندان و شهر و دیار خود مبتلا شویم، قرآن در این آیه به عنوان یک پاسخ جامع به آنها مىگوید: سر انجام همه انسانها مىمیرند، و «هر کسى مرگ را مىچشد، سپس به سوى ما باز گردانده مىشوید» (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ).
گمان نکنید مرگ پایان همه چیز است، چرا که «همه شما به سوى ما باز مىگردید» به سوى پروردگار بزرگ، و به سوى نعمتهاى بىپایانش.
(آیه 58)
این آیه به گوشهاى از پاداشهاى مؤمنان اشاره کرده، مىفرماید:
«و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها را در غرفههایى از بهشت جاى مىدهیم که نهرها از زیر آن جارى است» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
امتیاز دیگر غرفههاى بهشتى این است که همچون منازل و قصرهاى این جهان نیست که هنوز انسان دمى در آن نیاسوده است بانگ «الرحیل» زده مىشود بلکه «آنها جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
و در پایان آیه اضافه مىکند: «چه خوب است پاداش آنها که براى خدا عمل مىکنند» (نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ).
(آیه 59)
این آیه مهمترین اوصاف مؤمنان عامل را به این صورت بیان مىکند: «آنها کسانى هستند که در برابر مشکلات صبر و استقامت به خرج مىدهند، و بر پروردگارشان توکل مىکنند» (الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ).
از زن و فرزند و دوستان و بستگان و خانه و کاشانه خود جدا مىشوند و صبر مىکنند.
مرارتهاى غربت و سختیهاى آوارگى از وطن را مىچشند و شکیبا هستند.
و اگر درست بیندیشیم ریشه همه فضائل انسانى همین «صبر» و «توکل» است: صبر عامل استقامت در برابر موانع و مشکلات است، و توکل انگیزه حرکت در این راه پرنشیب و فراز.
(آیه 60)
در این آیه در پاسخ کسانى که به زبان حال یا زبان قال مىگفتند:
اگر ما از شهر و دیار خود هجرت کنیم چه کسى به ما روزى مىدهد؟
مىگوید: غم روزى را نخورید و ننگ ذلت و اسارت را نپذیرید، روزى رسان خداست، نه تنها شما که «بسیارند جنبندگانى که حتى نمىتوانند روزى خود را حمل کنند (و هرگز ذخیره غذایى در لانه خود ندارند، و هر روز نوروزى نو مىخواهند) اما خدا آنها را (گرسنه نمىگذارد و) روزى مىدهد، و همو شما را نیز روزى مىبخشد» (وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ).
در پایان آیه تأکید مىکند: «و او شنوا و داناست» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).
سخن همه شما را مىشنود، و حتى زبان حال شما و همه جنبدگان را مىداند از نیازهاى همه به خوبى باخبر است و چیزى از دایره علم بىپایان او پنهان نیست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/219
soham 313
8th October 2013, 06:12 AM
(آیه 61)
در دل خدا مىگویند و با زبان بت! در آیات گذشته روى سخن با مشرکانى بود که حقانیت اسلام را درک کرده بودند اما به خاطر ترس از قطع روزى خود حاضر به قبول ایمان و هجرت نبودند در اینجا روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله- و در واقع به همه مؤمنان- کرده دلائل توحید را از طریق «خلقت» و «ربوبیت» و «فطرت» بیان مىکند، و به آنها خاطرنشان مىسازد که سر نوشت آنها به دست خدایى است که در «آفاق» و «انفس» آثار او را مىیابند، نه به دست بتها که بتها هیچ نقشى در این میان ندارند.
نخست به مسأله خلقت آسمان و زمین اشاره کرده و از اعتقادات باطنى آنها کمک گرفته، مىگوید: «اگر از آنها سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده؟
و (چه کسى) خورشید و ماه را مسخر (فرمان خویش در طریق منافع بندگان کرده؟) همه یک زبان پاسخ مىگویند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
زیرا مسلم است نه بت پرستان و نه غیر آنها هیچ کس نمىگوید خالق زمین و آسمان و تسخیر کننده خورشید و ماه یک مشت سنگ و چوبى است که به دست انسان ساخته و پرداخته شده است.
در پایان آیه، بعد از ذکر این دلیل روشن مىگوید: «با این حال چگونه آنها (از عبادت خداوند خالق متعال به عبادت یک مشت بتهاى سنگى و چوبى) بازگردانده مىشوند»؟ (فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ). گویى قدرت بر تصمیمگیرى ندارند و بىاراده به سوى بت پرستى کشیده مىشوند!
(آیه 62)
سپس براى تأکید همین معنى که هم خالق اوست و هم رازق اوست، اضافه مىکند: «خداوند روزى را براى هر کس از بندگانش بخواهد گسترده مىکند و (براى هر کس بخواهد) محدود و تنگ مىسازد» (اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ).
و اگر چنین تصور کنند که خدا قدرت دارد، ولى از حال آنها آگاه نیست این اشتباه بزرگى است، چرا که «خداوند به همه چیز داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ).
مگر ممکن است کسى خالق و مدبر باشد و لحظه به لحظه فیض او به موجودات برسد و در عین حال از وضع آنها آگاه نباشد؟ این قابل تصور نیست.
(آیه 63)
در مرحله دوم سخن از «توحید ربوبى» و نزول سر چشمه اصلى ارزاق از ناحیه خداست، مىفرماید: «اگر از آنها سؤال کنى چه کسى از آسمان آبى نازل کرد پس زمین را بعد از مردن به وسیله آن زنده کرد همه یک زبان مىگویند: اللّه»! (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
این اعتقاد باطنى بت پرستان است که حتى از اظهار آن با زبان ابا نداشتند، زیرا آنها هم «خالق» را خدا مىدانستند و هم «ربّ و مدبر جهان» را.
بعد مىافزاید: «بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست» (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ).
حمد و سپاس براى کسى است که همه نعمتها از ناحیه اوست.
و از آنجا که گفتگوهاى مشرکان از یکسو، و گفتارها و اعمالشان از سوى دیگر با هم تناقض داشت، در پایان آیه مىافزاید: «بلکه بیشترشان درک نمىکنند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ).
و گر نه انسان عاقل فهمیده چگونه ممکن است خالق و رازق و مدبر جهان را خدا بداند، و در برابر بتها که هیچ تأثیرى در سرنوشت آنان ندارند سجده کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/219
soham 313
8th October 2013, 06:14 AM
(آیه 64)
و براى این که اندیشه آنها را از افق زندگى محدود فراتر برد و جهان وسیعترى در برابر دید عقل آنها بگشاید در این آیه چگونگى زندگى دنیا را در مقایسه با زندگى جاویدان سراى دیگر در یک عبارت کوتاه و بسیار پر معنى چنین بیان مىکند: «این زندگى دنیا جز لهو و لعب چیزى نیست» جز سرگرمى و بازى مطلبى در آن یافت نمىشود (وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ).
«و سراى آخرت زندگى واقعى است اگر آنها مىدانستند» (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ).
بدیهى است قرآن هرگز نمىخواهد با این تعبیر ارزش مواهب الهى را در این جهان نفى کند، بلکه مىخواهد با یک مقایسه صریح و روشن ارزش این زندگى را در برابر آن زندگى مجسم سازد، علاوه بر این به انسان هشدار دهد که «اسیر» این مواهب نباشد، بلکه «امیر» بر آنها گردد، و هرگز ارزشهاى اصیل وجود خود را با آنها معاوضه نکند.
(آیه 65)
در مرحله سوم به سراغ فطرت و سرشت انسانى و تجلى نور توحید در بحرانىترین حالات، در درون جان انسانها مىرود و ضمن مثال بسیار گویایى مىفرماید: «هنگامى که بر کشتى سوار مىشوند خدا را با اخلاص کامل مىخوانند (و غیر او از نظرشان محو مىشود) اما هنگامى که آنها را از طوفان و گرداب رهایى مىبخشد و به خشکى مىرساند باز مشرک مىشوند»! (فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ).
آرى! شداید و طوفانها زمینهساز شکوفایى فطرت آدمى است، چرا که نور توحید در درون جان همه انسانها نهفته است. تعلیمات غلط و غفلت و غرور، مخصوصا به هنگام سلامت و وفور نعمت، پردههایى بر آن مىافکند، اما طوفانهاى حوادث این پردهها را مىدرد و آن نقطه نورانى آشکار مىشود.
(آیه 66)
در این آیه بعد از ذکر این همه استدلالات بر توحید و خدا پرستى مخالفان را با تهدیدى شدید و کوبنده مواجه ساخته، مىگوید: «آنها آیات ما را انکار کنند (و نعمتهاى ما را نادیده بگیرند) و چند روزى از لذات زود گذر بهره ببرند، اما به زودى خواهند فهمید» که عاقبت کفر و شرک آنها به کجا خواهد رسید؟ و آنها را به چه سرنوشت شومى گرفتار خواهد ساخت؟ (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ).
(آیه 67)
شأن نزول:
«گروهى از مشرکان گفتند: اى محمّد! اگر ما داخل در دین تو نمىشویم تنها به خاطر این است که مىترسیم مردم ما را بربایند (و بسرعت نابود کنند) چون جمعیت ما کم است و جمعیت مشرکان عرب بسیارند، به محض این که به آنها خبر رسد که ما وارد دین تو شدهایم بسرعت ما را مىربایند، و خوراک یک نفر از آنها هستیم! در اینجا آیه أَ وَ لَمْ یَرَوْا ... نازل شد و به آنها پاسخ گفت.»
تفسیر:
در آیات گذشته نیز به این بهانه مشرکان به صورت دیگرى اشاره شده بود که ما مىترسیم اگر اظهار ایمان کنیم و به دنبال آن هجرت نماییم زندگى ما مختل گردد که قرآن از طرق مختلف به آنها پاسخ گفت.
در این آیه قرآن از طریق دیگرى به آنها پاسخ داده، مىفرماید: «آیا ندیدند که ما (براى آنها حرم امنى) قرار دادیم» سر زمین پاک و مقدس مکّه (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً).
«در حالى که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) مىربایند»؟
(وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ). همه جا غارت است و کشتار، اما این سر زمین همچنان امن و امان باقى مانده است.
«آیا (با این حال) به باطل ایمان مى آورند و نعمت خدا را کفران مىکنند»؟! (أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/225
soham 313
8th October 2013, 06:15 AM
(آیه 68)
پس از ذکر این دلیل روشن در این آیه چنین نتیجهگیرى و جمعبندى مىکند: «چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آن که به سراغش آمده تکذیب نماید»؟ (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ).
ما دلایل آشکارى براى شما اقامه کردیم که جز «اللّه» شایسته پرستش نیست اما شما بر خدا دروغ مىبندید و شریکانى براى او مىتراشید.
شرک خمیر مایه همه مفاسد اجتماعى است و ستمهاى دیگر در واقع از آن سر چشمه مىگیرد، هوى پرستى، مقام پرستى، و دنیا پرستى هر کدام نوعى از شرک است.
ولى بدانید عاقبت شومى در انتظار مشرکان است «آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست»؟ (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ).
(آیه 69)
این آیه که در عین حال آخرین آیه سوره عنکبوت است واقعیت مهمى را بیان مىکند که عصارهاى از تمام این سوره و هماهنگ با آغاز آن است.
مىفرماید: راه خدا گرچه مشکلات فراوان دارد، مشکل از نظر شناخت حق، مشکل از نظر وسوسههاى شیاطین جن و انس، مشکل از نظر مخالفت دشمنان سر سخت و بىرحم، و مشکل از نظر لغزشهاى احتمالى اما در اینجا یک حقیقت است که به شما در برابر این مشکلات نیرو و اطمینان مىدهد و حمایت مىکند و آن این که: «آنها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند قطعا به راههاى خود هدایتشان خواهیم کرد، و خداوند با نیکوکاران است» (وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ).
تعبیر به «جهاد» تعبیر وسیع و مطلقى است و هر گونه جهاد و تلاشى را که در راه خدا و براى او و به منظور وصول به اهداف الهى صورت گیرد شامل مىشود، خواه در طریق کسب معرفت باشد، یا جهاد با نفس، یا مبارزه با دشمن یا صبر بر طاعت، یا شکیبایى در برابر وسوسه معصیت، یا در مسیر کمک به افراد مستضعف، و یا انجام هر کار نیک دیگر.
کسانى که در این راهها به هر شکل و هر صورت براى خدا مجاهده کنند مشمول حمایت و هدایت الهى هستند.
بنا بر این هر گونه شکست و ناکامى نصیب ما شود معلول یکى از دو چیز است: یا در جهاد کوتاهى کردهایم، و یا اخلاص در کار ما نبوده است.
«پایان سوره عنکبوت»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/225
soham 313
9th October 2013, 08:09 AM
[golrooz] صفحه ی 239 از قرآن کریم شامل آیات 1تا 18 از سوره ی الروم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الٓمٓ(1)
الف لام ميم(1)
غُلِبَتِ الرُّومُ(2)
روميان شكست خوردند(2)
فِيٓ أَدْنَي الْأَرْضِ وَهُم مِّنۢ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ(3)
در نزديكترين سرزمين و[لي] بعد از شكستشان در ظرف چند سالي به زودي پيروز خواهند گرديد(3)
فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِنۢ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ(4)
[فرجام] كار در گذشته و آينده از آن خداست و در آن روز است كه مؤمنان از ياري خدا شاد مي گردند(4)
بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَآءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(5)
هر كه را بخواهد ياري مي كند و اوست شكست ناپذير مهربان(5)
وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(6)
وعده خداست خدا وعده اش را خلاف نمي كند ولي بيشتر مردم نمي دانند(6)
يَعْلَمُونَ ظَٰهِرًا مِّنَ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْءَاخِرَةِ هُمْ غَٰفِلُونَ(7)
از زندگي دنيا ظاهري را مي شناسند و حال آنكه از آخرت غافلند(7)
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا۟ فِيٓ أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّي وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَآئِ رَبِّهِمْ لَكَٰفِرُونَ(8)
آيا در خودشان به تفكر نپرداخته اند خداوند آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق و تا هنگامي معين نيافريده است و [با اين همه] بسياري از مردم لقاي پروردگارشان را سخت منكرند(8)
أَوَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوٓا۟ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَأَثَارُوا۟ الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَآ أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَآءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَٰتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَٰكِن كَانُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(9)
آيا در زمين نگرديده اند تا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنان بودند چگونه بوده است آنها بس نيرومندتر از ايشان بودند و زمين را زير و رو كردند و بيش از آنچه آنها آبادش كردند آن را آباد ساختند و پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند بنابراين خدا بر آن نبود كه بر ايشان ستم كند ليكن خودشان بر خود ستم مي كردند(9)
ثُمَّ كَانَ عَٰقِبَةَ الَّذِينَ أَسَُٰٓٔوا۟ السُّوٓأَيٰٓ أَن كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِ اللَّهِ وَكَانُوا۟ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ(10)
آنگاه فرجام كساني كه بدي كردند [بسي] بدتر بود [چرا] كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مي گرفتند(10)
اللَّهُ يَبْدَؤُا۟ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(11)
خداست كه آفرينش را آغاز و سپس آن را تجديد مي كند آنگاه به سوي او بازگردانيده مي شويد(11)
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ(12)
و روزي كه قيامت برپا شود مجرمان نوميد مي گردند(12)
وَلَمْ يَكُن لَّهُم مِّن شُرَكَآئِهِمْ شُفَعَٰٓؤُا۟ وَكَانُوا۟ بِشُرَكَآئِهِمْ كَٰفِرِينَ(13)
و براي آنان از شريكانشان شفيعاني نيست و خود منكر شريكان خود مي شوند(13)
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ(14)
و روزي كه رستاخيز برپا گردد آن روز [مردم] پراكنده مي شوند(14)
فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فَهُمْ فِي رَوْضَةٍ يُحْبَرُونَ(15)
اما كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند در گلستاني شادمان مي گردند(15)
وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَكَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا وَلِقَآئِ الْءَاخِرَةِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ(16)
و اما كساني كه كافر شده و آيات ما و ديدار آخرت را به دروغ گرفته اند پس آنان در عذاب حاضر آيند(16)
فَسُبْحَٰنَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ(17)
پس خدا را تسبيح گوييد آنگاه كه به عصر درمي آييد و آنگاه كه به بامداد درمي شويد(17)
وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ(18)
و ستايش از آن اوست در آسمانها و زمين و شامگاهان و وقتي كه به نيمروز مي رسيد(18)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
9th October 2013, 08:12 AM
سوره روم [30]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 60 آیه است
محتواى سوره:
مطالب این سوره را در هفت بخش مىتوان خلاصه کرد.
1- پیشگویى از پیروزى رومیان بر ایرانیان در جنگى که در آینده درگیر مىشد.
2- گوشهاى از طرز فکر و چگونگى حالات افراد بىایمان.
3- بخش مهمى از آیات عظمت خداوند در آسمان و زمین و در وجود انسانها.
4- سخن از توحید فطرى بعد از بیان دلائل آفاقى و انفسى.
5- بازگشت به شرح و تبیین حالات افراد بىایمان و گنهکار، و ظهور فساد در زمین بر اثر گناهان آنها.
6- اشارهاى به مسأله مالکیت و حق ذى القربى و نکوهش از رباخوارى.
7- بازگشت مجددى به دلائل توحید و نشانههاى حق و مسائل مربوط به معاد.
فضیلت تلاوت سوره:
علاوه بر حدیثى که از امام صادق علیه السّلام در فضیلت سوره عنکبوت نقل شد، در حدیث دیگرى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده: «هر کس سوره روم را بخواند پاداشى معادل ده حسنه به تعداد هر فرشتهاى که در میان آسمان و زمین تسبیح خدا مىگوید خواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد کرد».
بدیهى است کسى که محتواى این سوره را در روح و جان خود جاى دهد و مراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببیند، تقواى الهى چنان قلبش را پر مىکند که شایسته چنین پاداش بزرگى است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/225
soham 313
9th October 2013, 08:14 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
شأن نزول:
آیات نخستین این سوره بدین سبب نازل شد که در آن هنگام که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در «مکّه» بود، و مؤمنان در اقلیت قرار داشتند، جنگى میان ایرانیان و رومیان در گرفت، و در این نبرد ایرانیان پیروز شدند.
مشرکان «مکّه» این را به فال نیک گرفتند و دلیل بر حقانیت شرک خود دانستند! آیات نخستین این سوره نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ایرانیان در این نبرد پیروز شدند اما چیزى نمىگذرد که از رومیان شکست خواهند خورد و حتى حدود زمان این پیشگویى را نیز بیان داشت.
این پیشگویى قاطع قرآن که از یک سو نشانه اعجاز این کتاب آسمانى و اتکا آورنده آن به علم بىپایان پروردگار به عالم غیب است، و از سوى دیگر نقطه مقابل تفأل مشرکان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت که حتى مىگویند: بعضى از آنان با مشرکان روى این مسأله شرطبندى مهمى کردند!- آن روز هنوز حکم تحریم این گونه شرط بندیها نازل نشده بود.
تفسیر:
یک پیشگویى عجیب! این سوره جزء 29 سورهاى است که با حروف مقطعه آغاز مىشود «الف، لام، میم» (الم).
تنها چیزى که در اینجا جلب توجه مىکند این است که بر خلاف بسیارى از سورههایى که با حروف مقطعه آغاز مىشود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اینجا بحثى از عظمت قرآن نمىیابیم، بلکه سخن از شکست رومیان و پیروزى مجدد آنها در آینده است، ولى با دقت روشن مىشود که این بحث نیز بیان عظمت قرآن است، چرا که این خبر غیبى مربوط به آینده از نشانههاى اعجاز و عظمت این کتاب آسمانى محسوب مىشود.
(آیه 2)
بعد از ذکر حروف مقطعه مىفرماید: «رومیان مغلوب شدند» (غُلِبَتِ الرُّومُ).
(آیه 3)
«و این شکست در سرزمین نزدیکى واقع شد» (فِی أَدْنَى الْأَرْضِ).
منظور از «ادنى الارض» (سرزمین نزدیک) سرزمین ایرانیان بوده است یعنى در محلى واقع شد که نزدیکترین نقطه میان ایران و روم بود.
سپس اضافه مىکند: «و آنها (رومیان) بعد از مغلوبیت به زودى غلبه خواهند کرد» (وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ).
(آیه 4)
سپس حدود سالهاى آن را با این عبارت بیان مىکند: «در چند سال»! (فِی بِضْعِ سِنِینَ).
و اگر مىبینید خداوند از آینده خبر مىدهد، به خاطر آن است که «همه کارها از آن خداست چه قبل و چه بعد» از این شکست و پیروزى (لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ).
عبارت فوق مىخواهد این نکته را روشن سازد که قادر بالذّات و مالک على الاطلاق اوست و هر کس هر چیزى دارد از او دارد.
سپس مىافزاید: اگر امروز که رومیان شکست خوردند مشرکان خوشحال شدند «در آن روز مؤمنان (به خاطر پیروزى دیگرى) خوشحال خواهند شد»! (وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ).
(آیه 5)
آرى! خوشحال مىشوند «به سبب یارى خداوند» (بِنَصْرِ اللَّهِ).
خداوند «هر که را بخواهد یارى مىکند، و او صاحب قدرت و رحیم است»! (یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند:
از پیروزى اهل کتاب بر مجوسیان که صحنهاى از غلبه خدا پرستى بر شرک بود. از پیروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن. و از پیروزى مقارن آن که احتمالا «صلح حدیبیه» یا یکى دیگر از فتوحات مسلمین بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/225
soham 313
9th October 2013, 08:16 AM
(آیه 6)
باز هم براى تأکید بیشتر مىفرماید: «این وعدهاى است که خدا داده است» (وَعْدَ اللَّهِ).
«و خداوند هرگز از وعدهاش تخلف نخواهد کرد، هر چند بیشتر مردم نمىدانند» (لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
و علت عدم آگاهى مردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت اوست آنها خدا را به درستى نشناختند، و لذا از این حقیقت که او محال است از وعدهاش تخلف کند درست آگاه نیستند، چرا که تخلف از وعده یا به خاطر جهل است و یا به خاطر ضعف و ناتوانى است و هیچ یک در خدا راه ندارد.
(آیه 7)
سپس مىافزاید: این مردم کوتاه بین «تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مىبینند و از آخرت و پایان کارها بىخبرند»! (یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ).
انسان «ظاهر بین» انفاق را سبب خسران و زیان مىشمرد، در حالى که این «موحد» تجارتى پرسود مىداند.
آن یکى ربا خوارى را مایه افزایش در آمد، و این یکى مایه وبال و بدبختى و زیان.
آن یکى جهاد را مایه افزایش در آمد، و این یکى مایه وبال و بدبختى و زیان.
آن یکى جهاد را مایه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و این یکى جهاد را رمز سر بلندى و شهادت را حیات جاویدان مىشمرد.
اگر آنها باطن و درون این زندگى دنیا را نیز مىدانستند براى شناخت آخرت کافى بود، چرا که دقت کافى در این زندگى زود گذر نشان مىدهد که حلقهاى است از یک سلسله طولانى، و مرحلهاى است از یک مسیر بزرگ، همان گونه که دقت در زندگى دوران جنینى نشان مىدهد که هدف نهایى خود این زندگى نیست، بلکه این یک مرحله مقدماتى براى زندگى گستردهاى است.
اعجاز قرآن از دریچه علم غیب!
یکى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غیبى قرآن است که یک نمونه روشن آن در همین آیات مورد بحث آمده، در طى چند آیه با انواع تأکیدات از پیروزى بزرگ یک ارتش شکست خورده در چند سال بعد خبر مىدهد، و آن را به عنوان یک وعده تخلفناپذیر الهى معرفى مىکند.
تاریخ به ما مىگوید که هنوز نه سال نگذشته بود که: رومیان در نبرد جدیدى بر ایرانیان پیروز شدند، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حدیبیه (و طبق روایتى در جنگ بدر) پیروزى چشمگیرى بر دشمنان پیدا کردند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/226
soham 313
9th October 2013, 08:17 AM
(آیه 8)
آیه قبل سخن از ظاهربینانى بود که تنها افق فکرشان به محدوده دنیا و جهان ماده تعلق دارد، و از قیامت و عالم ماوراء طبیعت بىخبرند.
در این آیه و آیات آینده به ذکر مطالب متنوعى پیرامون مبدأ و معاد مىپردازد نخست به صورت یک استفهام اعتراضآمیز مىگوید: «آیا آنها در درون جان خویش تفکر نکردند که خداوند آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است جز به حق نیافریده؟ و براى آن اجل و پایان معینى قرار داده است» (أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى).
یعنى اگر آنها درست بیندیشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه کنند به خوبى از این دو امر آگاه مىشوند که: جهان بر اساس حق آفریده شده، و نظاماتى بر آن حاکم است که دلیل بر وجود عقل و قدرت کامل در خالق این جهان است.
و دیگر این که: این جهان رو به زوال و فنا مىرود و از آنجا که خالق حکیم ممکن نیست بیهوده آن را آفریده باشد دلیل بر این است که جهان دیگرى که سراى بقا است بعد از این جهان مىباشد، و گر نه آفرینش این جهان مفهوم نداشت.
لذا در پایان آیه اضافه مىکند: «بسیارى از مردم به لقاى پروردگارشان کافرند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ).
و یا این که با زبان، منکر نیستند اما عملشان آن چنان آلوده و ننگین است که نشان مىدهد آنها اعتقادى به معاد ندارند، چرا که اگر معتقد بودند نباید این چنین فاسد و مفسد باشند.
(آیه 9)
عاقبت بدکاران! از آنجا که تعبیر به «اجل مسمى» بیانگر این حقیقت است که به هر حال زندگى این جهان دوام و بقایى ندارد و این هشدارى است به همه دنیا پرستان، در این آیه مىفرماید: «آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند عاقبت کسانى که قبل از آنها بودند» به کجا کشیده شد (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«آنها نیرومندتر از اینان بودند و زمین را (براى زراعت و آبادى) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند» (کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها).
«و پیامبرانشان با دلایل آشکار به سراغشان آمدند» (وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ). اما آنها خیرهسرى کردند، و در برابر حق تسلیم نشدند و کیفر خود را دیدند.
«خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، آنها به خودشان ستم مىکردند»! (فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/226
soham 313
9th October 2013, 08:19 AM
(آیه 10)
این آیه آخرین مرحله کفر آنها را بیان کرده، مىگوید: «سپس سر انجام کسانى که اعمال بد انجام دادند به جایى رسید که آیات خدا را تکذیب کردند، و (از آن بدتر) به استهزا و مسخره کردن آن بر خاستند» (ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ).
آرى! گناه و آلودگى همچون بیمارى خوره به جان انسان مىافتد، و روح ایمان را مىخورد و از بین مىبرد، و کار به جایى مىرسد که سر از تکذیب آیات الهى در مىآورد و به مرحلهاى مىرسد که دیگر هیچ وعظ و اندرز و انذارى مؤثر نیست و جز تازیانه عذاب دردناک الهى راهى باقى نمىماند!
(آیه 11)
سر نوشت مجرمان در قیامت: در آیات گذشته سخن از تکذیب کنندگانى به میان آمد که آیات خدا را به باد مسخره مىگرفتند، و در اینجا با بیان گوشهاى از مباحث معاد و سر نوشت مجرمان در قیامت بحثهایى را که پیش از این در باره معاد در آیات قبل گفته شد تکمیل مىکند.
نخست مىفرماید: «خداوند آفرینش را آغاز نموده سپس اعاده مىکند، و بعد به سوى او بازگردانده مىشوید» (اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
در آیه یک استدلال کوتاه و پر معنى براى مسأله معاد بیان شده که در آیات دیگر قرآن نیز به عبارات دیگرى آمده است، و آن این که: «همان کسى که قدرت بر آفرینش نخستین داشت قدرت بر معاد هم دارد، و قانون عدالت و همچنین حکمت خداوند ایجاب مىکند که این آفرینش مجدد تحقق یابد».
(آیه 12)
این آیه وضع مجرمان را چنین مجّسم مىکند: «آن روز که قیامت بر پا مىشود مجرمان در نومیدى و غم و اندوه فرو مىروند» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ).
چرا که نه ایمان و عمل صالحى با خود به عرصه محشر آوردهاند، نه یار و یاورى دارند و نه امکان بازگشت به دنیا و جبران گذشته وجود دارد.
(آیه 13)
لذا در این آیه مىافزاید: «آنها شفیعانى از معبودانشان ندارند» (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ).
به همین جهت «نسبت به معبودهایى که آنها را شریک خدا قرار داده بودند کافر مىشوند» و از آنها تنفر و بیزارى مىجویند (وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ).
(آیه 14)
سپس به گروههاى مختلف مردم در آن روز اشاره کرده، مىگوید:
«روزى که قیامت بر پا مىشود مردم از هم جدا مىگردند» (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ).
(آیه 15)
«پس گروهى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغى از بهشت متنعم و شاد و مسرور خواهند بود، آن چنان که آثار شادى در چهرههایشان هویدا مىگردد» (فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/226
soham 313
9th October 2013, 08:20 AM
(آیه 16)
«و اما آنان که به آیات ما و لقاى آخرت کافر شدند، در عذاب الهى احضار مىشوند» (وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).
(آیه 17)
تسبیح و حمد در همه حال براى خداست: بعد از بحثهاى فراوانى که در آیات گذشته در مورد مبدأ و معاد و بخشى از پاداش مؤمنان و کیفر مشرکان آمد در این آیه به تسبیح و حمد پروردگار و تنزیه و تقدیس او از هر گونه شرک و نقص و عیب پرداخته، مىفرماید: «منزّه است خداوند به هنگامى که شام مىکنید و هنگامى که صبح مىکنید» (فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ).
(آیه 18)
«و حمد و ستایش مخصوص ذات پاک اوست در آسمان و زمین (منزه است) به هنگام عصر، و هنگامى که وارد ظهر مىشوید» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ).
به این ترتیب در دو آیه فوق چهار وقت براى «تسبیح» پروردگار بیان شده:
آغاز شب طلوع صبح عصرگاهان و به هنگام زوال ظهر.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/227
soham 313
10th October 2013, 06:39 AM
[golrooz] صفحه ی 240 از قرآن کریم شامل آیات 19تا 32 از سوره ی الروم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ(19)
زنده را از مرده بيرون مي آورد و مرده را از زنده بيرون مي آورد و زمين را بعد از مرگش زنده مي سازد و بدين گونه [از گورها] بيرون آورده مي شويد(19)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ(20)
و از نشانه هاي او اين است كه شما را از خاك آفريد پس بناگاه شما [به صورت] بشري هر سو پراكنده شديد(20)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَٰجًا لِّتَسْكُنُوٓا۟ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(21)
و از نشانه هاي او اينكه از [نوع] خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد آري در اين [نعمت] براي مردمي كه مي انديشند قطعا نشانه هايي است(21)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِ خَلْقُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَٰفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَٰنِكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّلْعَٰلِمِينَ(22)
و از نشانه هاي [قدرت] او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاي شما و رنگهاي شماست قطعا در اين [امر نيز] براي دانشوران نشانه هايي است(22)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِ مَنَامُكُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَآؤُكُم مِّن فَضْلِهِۦٓ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ(23)
و از نشانه هاي [حكمت] او خواب شما در شب و [نيم] روز و جستجوي شما [روزي خود را] از فزون بخشي اوست در اين [معني نيز] براي مردمي كه مي شنوند قطعا نشانه هايي است(23)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَيُحْيِ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(24)
و از نشانه هاي او [اينكه] برق را براي شما بيم آور و اميدبخش مي نماياند و از آسمان به تدريج آبي فرو مي فرستد كه به وسيله آن زمين را پس از مرگش زنده مي گرداند در اين [امر هم] براي مردمي كه تعقل مي كنند قطعا نشانه هايي است(24)
وَمِنْ ءَايَٰتِهِۦٓ أَن تَقُومَ السَّمَآءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِّنَ الْأَرْضِ إِذَآ أَنتُمْ تَخْرُجُونَ(25)
و از نشانه هاي او اين است كه آسمان و زمين به فرمانش برپايند پس چون شما را با يك بار خواندن فرا خوان د بناگاه [از گورها] خارج مي شويد(25)
وَلَهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَٰنِتُونَ(26)
و هر كه در آسمانها و زمين است از آن اوست همه او را گردن نهاده اند(26)
وَهُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا۟ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَيٰ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(27)
و اوست آن كس كه آفرينش را آغاز مي كند و باز آن را تجديد مي نمايد و اين [كار] بر او آسانتر است و در آسمانها و زمين نمونه والا[ي هر صفت برتر] از آن اوست و اوست شكست ناپذير سنجيده كار(27)
ضَرَبَ لَكُم مَّثَلًا مِّنْ أَنفُسِكُمْ هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُكُم مِّن شُرَكَآءَ فِي مَا رَزَقْنَٰكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَآءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنفُسَكُمْ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْءَايَٰتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(28)
[خداوند] براي شما از خودتان مثلي زده است آيا در آنچه به شما روزي داده ايم شريكاني از بردگانتان داريد كه در آن [مال با هم] مساوي باشيد و همان طور كه شما از يكديگر بيم داريد از آنها بيم داشته باشيد اين گونه آيات خود را براي مردمي كه مي انديشند به تفصيل بيان مي كنيم(28)
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوٓا۟ أَهْوَآءَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَن يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ(29)
نه [اين چنين نيست] بلكه كساني كه ستم كرده اند بدون هيچ گونه دانشي هوسهاي خود را پيروي كرده اند پس آن كس را كه خدا گمراه كرده چه كسي هدايت مي كند و براي آنان ياوراني نخواهد بود(29)
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(30)
پس روي خود را با گرايش تمام به حق به سوي اين دين كن با همان سرشتي كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداي تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولي بيشتر مردم نمي دانند(30)
۞ مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَلَا تَكُونُوا۟ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(31)
به سويش توبه بريد و از او پروا بداريد و نماز را برپا كنيد و از مشركان مباشيد(31)
مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا۟ دِينَهُمْ وَكَانُوا۟ شِيَعًا كُلُّ حِزْبٍۭ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ(32)
از كساني كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند هر حزبي بدانچه پيش آنهاست دلخوش شدند(32)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
10th October 2013, 06:42 AM
(آیه 19)
در این آیه باز به مسأله معاد باز مىگردد، و از طریق دیگرى به استبعاد منکران چنین پاسخ مىگوید: «زنده را از مرده، و مرده را از زنده، خارج مىکند و زمین را پس از مردنش حیات مىبخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده مىشوید» (یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ).
یعنى «صحنه معاد» و «صحنه پایان دنیا» که یکى خروج «زنده از مرده» است و دیگرى «مرده از زنده» مرتبا در برابر چشم شما تکرار مىشود، بنا بر این چه جاى تعجب که در پایان جهان همه موجودات زنده بمیرند و در رستاخیز همه انسانها به زندگى جدیدى باز گردند؟! اما «خروج حىّ از میت» در مورد زمینهاى مرده براى همه روشن است که در فصل زمستان زمین به صورت مرده در مىآید، اما در فصل بهار با تعادل هوا و فرو ریختن قطرات حیاتبخش باران جنبشى در زمین پیدا مىشود، و این صحنه معاد است که در این جهان مىبینیم.
و اما در مورد خارج ساختن «مرده از زنده» آن هم چیز پوشیده و پنهانى نیست و اما در مورد بیرون آمدن موجود «زنده از مرده» گرچه طبق مسلمات علم امروز در حال حاضر حد اقل در آزمایشهاى بشرى و مشاهدات روزمره موردى دیده نشده است. ولى مسلما در آغاز که این کره خاکى یک پارچه آتش بود، موجود زندهاى وجود نداشت، بعدا در شرایط خاصى که علم هنوز آن را به درستى کشف نکرده است موجودات زنده از مواد بىجان با یک جهش بزرگ متولد شدند، اما این موضوع در شرایط فعلى کره زمین در آنجا که در دسترس علم و دانش بشر است دیده نمىشود.
اما آنچه براى ما محسوس و کاملا قابل لمس و درک است این است که موجودات مرده دائما جزء اندام موجودات زنده مىشوند و لباس حیات در تن مىپوشانند، آب و غذایى که ما مىخوریم موجود زندهاى نیست، اما جزء بدن ما که شد تبدیل به یک موجود زنده مىشود، و سلولهاى تازهاى بر سلولهاى بدن ما افزوده مىگردد.
بنا بر این مىتوان گفت: دائما در نظام عالم طبیعت زندگى از دل مرگ و مرگ از دل زندگى بیرون مىآید به همین دلیل خدایى که آفریننده طبیعت است قادر به احیاى مردگان در جهان دیگر مىباشد.
(آیه 20)
آیات خدا در آفاق و انفس! در اینجا نکات جالبى از دلائل توحید و نشانههاى پروردگار را در نظام عالم هستى بازگو کرده، و بحثهاى گذشته را تکمیل مىنماید.
نخست به سراغ آفرینش انسان که اولین و مهمترین موهبت الهى بر اوست مىرود و مىگوید: «یکى از نشانههاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس شما انسانهایى شدید که در روى زمین منتشر گشتید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ).
در این آیه به دو نشانه عظمت الهى اشاره شده: یکى آفرینش انسان از خاک که ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان یعنى آدم بوده باشد، یا آفرینش همه انسانها از خاک چرا که مواد غذایى تشکیل دهنده وجود انسان، همه مستقیما یا بطور غیر مستقیم از خاک گرفته مىشود.
دوم: تکثیر نسل انسان و انتشار فرزندان آدم در سراسر روى زمین است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/227
soham 313
10th October 2013, 06:44 AM
(آیه 21)
این آیه نیز بخش دیگرى از آیات انفسى را که در مرحله بعد از آفرینش انسان قرار دارد مطرح کرده، مىفرماید: «و از نشانههاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش یابید» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها).
و از آنجا که ادامه این پیوند در میان همسران، نیاز به یک جاذبه و کشش قلبى و روحانى دارد به دنبال آن اضافه مىکند: «و در میان شما مودّت و رحمت قرار داد» (وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً).
و در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىفرماید: «در این نشانههایى است براى گروهى که تفکّر مىکنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ).
و از اینجا مىتوان نتیجه گرفت آنها که پشت پا به این سنت الهى مىزنند وجود ناقصى دارند، چرا که یک مرحله تکاملى آنها متوقف شده مگر آن که به راستى شرایط خاص و ضرورتى ایجاب تجرّد کند.
(آیه 22)
این آیه معجونى از آیات آفاقى و انفسى است: نخست به مسأله خلقت آسمانها و زمین اشاره کرده، مىگوید: «از نشانههاى بزرگ خدا آفرینش آسمانها و زمین است» (وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آسمانها با آن همه کرات، با آن همه منظومهها و کهکشانها، آسمانهایى که اندیشه بلند پرواز انسان از درک عظمت آن عاجز و فکر از مطالعه آن خسته مىشود و هر قدر علم و دانش انسان پیش مىرود نکتههاى تازهاى از عظمتش آشکار مىگردد.
سپس سخن را به یکى از آیات بزرگ انفسى منتقل ساخته، مىگوید:
«و اختلاف زبانها و رنگهاى شما» نیز از آیات عظمت اوست! (وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ).
که براى سازمان یافتن اجتماع بشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است و همچنین زبانها و نژادها را.
قرآن در پایان آیه مىگوید: «در این امور نشانههایى است براى عالمان و اندیشمندان» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ).
چرا که آنها بیش از هر کس از این اسرار آگاه مى شوند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/227
soham 313
10th October 2013, 06:45 AM
(آیه 23)
باز هم نشانه هاى عظمت او در برون و درون: به دنبال بحثهاى گذشته پیرامون آیات پروردگار در آفاق و انفس در اینجا به گفتگو پیرامون بخش دیگرى از این آیات بزرگ مىپردازد.
نخست پدیده «خواب» را به عنوان یک پدیده مهم آفرینش و نمودارى از نظام حکیمانه آفریننده آن مورد توجه قرار داده، مىگوید: «و از نشانههاى او خواب شما در شب و روز است، و تلاش و کوشش شما براى بهره گیرى از فضل پروردگار» و تأمین معاش (وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
و در پایان مىافزاید: «در این امور نشانههایى است براى آنها که گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ).
این موهبت بزرگ الهى سبب مىشود که جسم و روح انسان به اصطلاح سرویس شود، و با بروز حالت خواب که یک نوع وقفه و تعطیل کار بدن است آرامش و رفع خستگى حاصل گردد، و انسان حیات و نشاط و نیروى تازهاى پیدا کند.
مسلما اگر خواب نبود روح و جسم انسان بسیار زود پژمرده و فرسوده مىشد، و بسیار زود پیرى و شکستگى به سراغ او مىآمد.
(آیه 24)
این آیه که پنجمین قسمت از آیات عظمت خدا را بیان مىکند باز به سراغ آیات آفاقى مىرود، و مسأله باران و رعد و برق و حیات زمین را پس از مرگ مورد توجه قرار داده، مىگوید: «و از نشانههاى خدا این است که برق را که هم مایه ترس است هم مایه امید، به شما نشان مىدهد» (وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
«ترس» از خطرات ناشى از برق که گاه به صورت «صاعقه» در مىآید و «امید» از نظر نزول باران که غالبا بعد از رعد و برق به صورت رگبار فرو مىریزد.
سپس مىافزاید: «و از آسمان آبى نازل مىکند که زمین را بعد از مرگش حیات مىبخشد» (وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
در پایان آیه به عنوان تأکید مىافزاید: «در این امور آیات و نشانههایى است براى جمعیتى که تعقل و اندیشه مىکنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آنها هستند که مى فهمند در این برنامه حساب شده دست قدرتى در کار است و هرگز نمىتواند معلول تصادفها و ضرورتهاى کور و کر باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/227
soham 313
10th October 2013, 06:48 AM
(آیه 25)
در این آیه بحث از آیات آفاقى را در زمینه تدبیر نظام آسمان و زمین و ثبات و بقاى آنها ادامه داده، مىفرماید: «و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او بر پاست» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ).
یعنى نه تنها آفرینش آسمانها که در آیات قبل به آن اشاره شد آیتى است که بر پایى و ادامه نظام آنها نیز آیتى دیگر مىباشد، چه این که این اجرام عظیم در گردش منظم خود احتیاج به امور زیادى دارد که مهمترین آنها محاسبه پیچیده تعادل نیروى جاذبه و دافعه است.
و در پایان این آیه با استفاده از زمینه بودن «توحید» براى «معاد» بحث را به این مسأله منتقل ساخته، مىفرماید: «سپس هنگامى که شما را (در قیامت) از زمین فرا خواند ناگهان همه خارج مىشوید» و در صحنه محشر حضور مىیابید (ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ).
(آیه 26)
توحید مالکیت خداوند: در آیات گذشته بحثهایى پیرامون «توحید خالقیت» و «توحید ربوبیت» آمده بود، و این آیه، از یکى از شاخههاى توحید که «توحید مالکیت» است سخن مىگوید، مىفرماید: «تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند از آن او مىباشند» (وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
و چون همه از آن اویند «همگى در برابر او خاضع و مطیعند» (کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ).
یعنى از نظر قوانین آفرینش زمام امر همه در دست اوست و همه خواه ناخواه تسلیم قوانین او در جهان تکوینند.
دلیل این «مالکیت» همان خالقیت و ربوبیت اوست: کسى که در آغاز موجودات را آفریده و تدبیر آنها را بر عهده دارد، مسلما مالک اصلى نیز باید او باشد، نه غیر او.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/228
soham 313
10th October 2013, 06:49 AM
(آیه 27)
و از آنجا که در سلسله آیاتى که گذشت و نیز بعدا خواهد آمد مسائل مربوط به مبدأ و معاد همچون تار و پود یک پارچه در هم انسجام یافته، در این آیه باز به مسأله معاد بر مىگردد و مىگوید: «او کسى است که آفرینش را آغاز مىکند سپس آن را باز مىگرداند، و این کار براى او آسانتر مىباشد»! (وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ).
قرآن در این آیه با کوتاهترین استدلال، مسأله امکان معاد را اثبات کرده است، مىگوید: شما معتقدید آغاز آفرینش از اوست، باز گشت مجدد که از آن آسانتر است چرا از او نباشد؟
توجه به یک نکته در اینجا ضرورى است که تعبیر به آسان بودن و سخت بودن از دریچه فکر ماست، و الا براى وجودى که بى نهایت است «سخت» و «آسان» هیچ تفاوتى ندارد.
و شاید به همین دلیل بلافاصله در ذیل آیه مىفرماید: «و براى اوست توصیف برتر در آسمانها و زمین» (وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
چرا که هر وصف کمالى در آسمان و زمین در باره هر موجودى تصور کنید از علم، قدرت، مالکیت، عظمت، وجود و کرم، مصداق اتم و اکمل آن نزد خدا است، چرا که همه محدودش را دارند، و او نامحدودش را، اوصاف همه عارضى است و اوصاف او ذاتى و او منبع اصلى همه کمالات است.
سر انجام در پایان آیه به عنوان تأکید یا به عنوان یک دلیل، مىگوید:
«و اوست توانمند و حکیم» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزیز است و شکست ناپذیر اما در عین قدرت نامحدودش کارى بىحساب انجام نمى دهد، و همه افعالش بر طبق حکمت است.
(آیه 28)
بعد از بیان قسمتى دیگر از دلائل توحید و معاد در آیات گذشته به ذکر دلیلى بر نفى شرک به صورت بیان یک مثال پرداخته، مىگوید: «خداوند مثالى از خودتان براى شما زده است» (ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
و آن مثال این است که اگر بردگان و مملوکهایى در اختیار شما باشد «آیا این بردههاى شما در روزیهایى که به شما دادهایم شریک شما مىباشند»؟! (هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ).
«آن چنان که هر دو با هم کاملا مساوى باشید» (فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ).
و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید آن گونه که در مورد شرکاى آزاد، خود بیم دارید» (تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ).
یا آن چنان که شما حاضر نیستید بدون اجازه آنها دخل و تصرفى در اموالتان کنید.
وقتى در مورد بردگانتان که «ملک مجازى» شما هستند این چنین امرى را نادرست و غلط مىدانید، چگونه مخلوقات را که ملک حقیقى خدا هستند شریک او مىپندارید؟ یا پیامبرانى همچون مسیح، یا فرشتگان خدا، یا مخلوقاتى همچون جن، و یا بتهاى سنگى و چوبى را همتایان خدا مىشمرید؟ این چه قضاوت زشت و دور از منطقى است؟! و در دنباله آیه براى تأکید مىفرماید: «این چنین آیات خود را براى کسانى که تعقّل مىکنند شرح مى دهیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آرى! با ذکر مثالهاى روشن از متن زندگى خود شما حقایق را بازگو مىکنیم تا اندیشه خود را به کار اندازید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/228
soham 313
10th October 2013, 06:51 AM
(آیه 29)
ولى این آیات بینات و این گونه مثالهاى واضح و روشن براى صاحبان اندیشه است، نه ظالمان هوى پرست بىدانشى که پردههاى جهل و نادانى بر قلب آنها فرو افتاده، و خرافات و تعصبات جاهلى فضاى فکر آنها را تیره و تار کرده.
لذا در این آیه مىافزاید: «ظالمان از هوى و هوسهاى خویش بدون علم و آگاهى پیروى مىکنند» و تابع هیچ منطقى نیستند (بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
اینها را خداوند به خاطر اعمالشان در وادى ضلالت افکنده است «و چه کسى مىتواند آنها را که خدا گمراه کرده هدایت کند»؟! (فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ).
و مسلم است کسانى را که خدا رهایشان سازد و به خویشتن واگذار کند «براى آنها هیچ یار و یاورى نخواهد بود» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ).
(آیه 30)
تا اینجا بحثهاى فراوانى پیرامون توحید و خدا شناسى از طریق مشاهده نظام آفرینش داشتهایم.
و به دنبال آن در این آیه سخن از توحید فطرى است یعنى همان مسأله را از طریق درون و مشاهده باطنى و درک ضرورى وجدانى تعقیب کرده، مىفرماید:
«پس روى (دل) خود را متوجه آیین پاک و خالص پروردگار کن»! (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً).
چرا که «این فطرتى است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونى در آفرینش خدا نیست» (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ). و از نخستین روزى که انسان قدم به عالم هستى مىگذارد این نور الهى در درون جان او شعلهور است.
«این است دین و آیین محکم و استوار» (ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ).
«ولى اکثر مردم نمىدانند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
«دین حنیف» یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحراف و خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است.
(آیه 31)
در این آیه چنین مىافزاید: این توجیه شما به دین حنیف خالص و فطرى «در حالى است که شما باز گشت به سوى پروردگار مىکنید» (مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
اصل و اساس وجود شما بر توحید است و سر انجام باید به سوى همین اصل باز گردید.
و به دنبال دستور «انابه» و باز گشت، دستور به «تقوا» مىدهد که جامع همه اوامر و نواهى الهى است، مىفرماید: «و از (مخالفت فرمان) خداوند بپرهیزید» (وَ اتَّقُوهُ).
سپس از میان تمام اوامر تکیه و تأکید بر موضوع نماز کرده، مىگوید: «و نماز را بر پا دارید» (وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ). چرا که نماز در تمام ابعادش مهمترین برنامه مبارزه با شرک و مؤثرترین وسیله تقویت پایههاى توحید و ایمان به خداست.
لذا از میان تمام نواهى نیز روى «شرک» تکیه مى کند، مىگوید: «و از مشرکان نباشید» (وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ). چرا که شرک بزرگترین گناه و اکبر کبائر است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/228
soham 313
10th October 2013, 06:53 AM
(آیه 32)
در این آیه یکى از نشانهها و پیامدهاى شرک را در عبارتى کوتاه و پر معنى بیان کرده، مىگوید: از مشرکان نباشید «از کسانى که دین خود را پراکنده ساختند، و به دستهها و گروهها تقسیم شدند» (مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً).
و عجب این که با تمام تضادّ و اختلافى که داشتند «هر گروهى به آنچه نزد آنهاست (دلبسته و) خوشحالند»! (کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).
آرى! یکى از نشانههاى شرک پراکندگى و تفرقه است، چرا که معبودهاى مختلف منشأ روشهاى متفاوت، و سر چشمه جداییها و پراکندگیهاست.
توحید یک جاذبه نیرومند درونى!
بدون شک همان گونه که دلائل عقلى و منطقى به انسان جهت مىدهد در درون جان او نیز کششها و جاذبههایى وجود دارد که براى او تعیین جهت مىکند.
فلسفه وجودى آنها همین است که در مسائل حیاتى انسان همیشه نمىتواند به انتظار عقل و منطق بنشیند، چرا که این کار گاهى سبب تعطیل هدفهاى حیاتى مىشود، مثلا اگر انسان براى خوردن غذا، یا آمیزش جنسى، بخواهد از منطق «لزوم بدل ما یتحلل» و «لزوم تداوم نسل از طریق توالد و تناسل» الهام بگیرد و طبق آن حرکت کند، باید مدتها پیش از این نوع او منقرض شده باشد، ولى غریزه و جاذبه جنسى از یکسو و اشتها به تغذیه از سوى دیگر او را به سوى این هدف مىکشاند، و هر قدر هدفها حیاتىتر و عمومىتر باشد این جاذبهها نیرومندتر است! ولى باید توجه داشت که این کششها و جاذبهها بر دو گونه است: بعضى ناآگاه است یعنى نیاز به وساطت عقل و شعور ندارد، همان گونه که حیوان بدون نیاز به تفکر به سوى غذا و جنس مخالف جذب مىشود.
اما گاهى تأثیر آن به صورت آگاهانه است یعنى این جاذبه درونى در عقل و اندیشه اثر مىگذارد و او را وادار به انتخاب طریق مىکند.
قسم اول را «غریزه» و قسم دوم را «فطرت» مىنامند- دقت کنید.
خدا گرایى و خدا پرستى به صورت یک فطرت در درون جان همه انسانها قرار دارد.
شواهد گوناگونى در دست داریم که فطرى بودن «خدا گرایى» بلکه مذهب را در تمام اصولش روشن مىکند:
1- دوام اعتقاد مذهبى و ایمان به خدا در طول تاریخ پر ماجراى بشر خود نشانهاى بر فطرى بودن آن است، چرا که اگر عادت بود نه جنبه عمومى و همگانى داشت، و نه دائمى و همیشگى بود.
2- مشاهدات عینى در دنیاى امروز نشان مىدهد با تمام تلاش و کوششى که بعضى از رژیمهاى استبدادى جهان براى محو مذهب و آثار مذهبى از طرق مختلف به خرج داده اند نتوانستهاند مذهب را از اعماق این جوامع ریشه کن سازند.
3- کشفیات اخیر روانکاوان و روانشناسان در زمینه ابعاد روح انسانى شاهد دیگرى بر این مدعا است، آنها مىگویند: بررسى در باره ابعاد روح انسان نشان مىدهد که یک بعد اصیل آن «بعد مذهبى» یا به تعبیر آنها «قدسى» و «یزدانى» است، و گاه این بعد مذهبى را سر چشمه ابعاد سه گانه دیگر یعنى بعد «راستى» (علم) و «نیکویى» و «زیبایى» دانستهاند.
«حس راستى» سر چشمه انواع علوم و دانشها و انگیزه کنجکاوى مستمر و پیگیر در شناخت جهان هستى است.
«حس نیکى» انسان را به سوى مفاهیم اخلاقى همچون عدالت و شهامت و فداکارى و مانند آن جذب مىکند.
«حس زیبایى» انسان را به سوى هنرهاى اصیل، زیباییها، ادبیات و مسائل ذوقى جذب مىکند، و گاه سر چشمه تحولهایى در زندگى فرد و جامعه مىشود.
«حس مذهبى» یعنى ایمان به یک مبدأ متعالى و پرستش و نیایش او.
4- پناه بردن انسان در شداید و سختیها به یک نیروى مرموز ماوراى طبیعى و تقاضاى حل مشکلات و فرو نشستن طوفانهاى سخت زندگى از درگاه او، نیز گواه دیگرى بر اصالت این جاذبه درونى و الهام فطرى است که- به انضمام سایر شواهدى که گفتیم- مىتواند ما را به وجود چنین کشش نیرومندى در درون وجودمان به سوى خدا واقف سازد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/228
soham 313
11th October 2013, 07:14 AM
[golrooz] صفحه ی 241 از قرآن کریم شامل آیات 33تا 47 از سوره ی الروم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا۟ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ(33)
و چون مردم را زياني رسد پروردگار خود را در حالي كه به درگاه او توبه مي كنند مي خوانند و آنگاه كه از جانب خود رحمتي به آنان چشانيد بناگاه دسته اي از ايشان به پروردگارشان شرك مي آورند(33)
لِيَكْفُرُوا۟ بِمَآ ءَاتَيْنَٰهُمْ فَتَمَتَّعُوا۟ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ(34)
بگذار تا به آنچه بدانها عطا كرده ايم كفران ورزند [بگو] برخوردار شويد زودا كه خواهيد دانست(34)
أَمْ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمْ سُلْطَٰنًا فَهُوَ يَتَكَلَّمُ بِمَا كَانُوا۟ بِهِ يُشْرِكُونَ(35)
يا [مگر] حجتي بر آنان نازل كرده ايم كه آن [حجت] در باره آنچه با [خدا] شريك مي گردانيده اند سخن مي گويد(35)
وَإِذَآ أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا۟ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌۢ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ(36)
و چون مردم را رحمتي بچشانيم بدان شاد مي گردند و چون به [سزاي] آنچه دستاورد گذشته آنان است صدمه اي به ايشان برسد بناگاه نوميد مي شوند(36)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(37)
آيا ندانسته اند كه [اين] خداست كه روزي را براي هر كس كه بخواهد فراخ يا تنگ مي گرداند قطعا در اين [امر] براي مردمي كه ايمان مي آورند عبرتهاست(37)
فََٔاتِ ذَا الْقُرْبَيٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(38)
پس حق خويشاوند و تنگدست و در راه مانده را بده اين [انفاق] براي كساني كه خواهان خشنودي خدايند بهتر است و اينان همان رستگارانند(38)
وَمَآ ءَاتَيْتُم مِّن رِّبًا لِّيَرْبُوَا۟ فِيٓ أَمْوَٰلِ النَّاسِ فَلَا يَرْبُوا۟ عِندَ اللَّهِ وَمَآ ءَاتَيْتُم مِّن زَكَوٰةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ(39)
و آنچه [به قصد] ربا مي دهيد تا در اموال مردم سود و افزايش بردارد نزد خدا فزوني نمي گيرد و[لي] آنچه را از زكات در حالي كه خشنودي خدا را خواستاريد داديد پس آنان همان فزوني يافتگانند [و مضاعف مي شود](39)
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُمْ ثُمَّ رَزَقَكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَفْعَلُ مِن ذَٰلِكُم مِّن شَيْءٍ سُبْحَٰنَهُ وَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(40)
خدا همان كسي است كه شما را آفريد سپس به شما روزي بخشيد آنگاه شما را مي ميراند و پس از آن زنده مي گرداند آيا در ميان شريكان شما كسي هست كه كاري از اين [قبيل] كند منزه است او و برتر است از آنچه [با وي] شريك مي گردانند(40)
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا۟ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(41)
به سبب آنچه دستهاي مردم فراهم آورده فساد در خشكي و دريا نمودار شده است تا [سزاي] بعضي از آنچه را كه كرده اند به آنان بچشاند باشد كه بازگردند(41)
قُلْ سِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ(42)
بگو در زمين بگرديد و بنگريد فرجام كساني كه پيشتر بوده [و] بيشترشان مشرك بودند چگونه بوده است(42)
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ(43)
پس به سوي اين دين پايدار روي بياور پيش از آنكه روزي از جانب خدا فرا رسد كه برگشت ناپذير باشد و در آن روز [مردم] دسته دسته مي شوند(43)
مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَٰلِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ(44)
هر كه كفر ورزد كفرش به زيان اوست و كساني كه كار شايسته كنند [فرجام نيك را] به سود خودشان آماده مي كنند(44)
لِيَجْزِيَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ مِن فَضْلِهِۦٓ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْكَٰفِرِينَ(45)
تا [خدا] كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند به فضل خويش پاداش دهد كه او كافران را دوست نمي دارد(45)
وَمِنْءَايَٰتِهِۦٓ أَن يُرْسِلَ الرِّيَاحَ مُبَشِّرَٰتٍ وَلِيُذِيقَكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَلِتَجْرِيَ الْفُلْكُ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(46)
و از نشانه هاي او اين است كه بادهاي بشارت آور را مي فرستد تا بخشي از رحمتش را به شما بچشاند و تا كشتي به فرمانش روان گردد و تا از فضل او [روزي] بجوييد و اميد كه سپاسگزاري كنيد(46)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَيٰ قَوْمِهِمْ فَجَآءُوهُم بِالْبَيِّنَٰتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا۟ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ(47)
و در حقيقت پيش از تو فرستادگاني به سوي قومشان گسيل داشتيم پس دلايل آشكار برايشان آوردند و از كساني كه مرتكب جرم شدند انتقام گرفتيم و ياري كردن مؤمنان بر ما فرض است(47)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
11th October 2013, 07:18 AM
(آیه 33)
این آیه در حقیقت استدلال و تأکیدى است بر بحث گذشته در زمینه فطرى بودن توحید و شکوفا شدن این نور الهى در شداید و سختیها.
مىفرماید: «هنگامى که مختصر ضررى به انسانها برسد پروردگارشان را مىخوانند، و به سوى او انابه مىکنند» (وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ).
ولى آن چنان کم ظرفیت و کوتاه فکر و اسیر تعصب و تقلید کورکورانه از نیاکان مشرک خود هستند که به مجرد این که حوادث سخت بر طرف مىشود و نسیم آرامش مىوزد و «خداوند رحمتى از سوى خودش به آنها مىچشاند گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مىشوند» (ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
تکیه روى «مُنِیبِینَ إِلَیْهِ» اشاره لطیفى به این معنى مىباشد که پایه و اساس در فطرت انسان توحید و خدا پرستى است و شرک امر عارضى است که وقتى از آن قطع امید مىکند خواه ناخواه به سوى ایمان و توحید باز مىگردد.
(آیه 34)
در این آیه به عنوان تهدید به این افراد کم ظرفیت مشرک که به هنگام نیل به نعمتها خدا را به دست فراموشى مىسپارند مىگوید: بگذار «نعمتهایى را که ما به آنها دادهایم کفران کنند» و هر کار از دستشان ساخته است انجام دهند (لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ).
«پس (تا مىتوانید از این نعمتهاى زود گذر دنیا) بهره گیرید» (فَتَمَتَّعُوا).
«اما به زودى (نتیجه شوم اعمال خویش را) خواهید دانست» (فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(آیه 35)
در این آیه براى محکوم ساختن این گروه مشرک، سخن را در قالب استفهام آمیخته با توبیخ درآورده، مىگوید: «آیا ما دلیل محکمى بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن مىگوید» و آن را موجّه مى شمارد؟ (أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/229
soham 313
11th October 2013, 07:20 AM
(آیه 36)
این آیه که ترسیم دیگرى از طرز فکر و روحیه این جاهلان کم ظرفیت است چنین مىگوید: «و هنگامى که رحمتى به مردم بچشانیم خوشحال و مغرور مىشوند، و هر گاه بلا و رنج و دردى به خاطر اعمالى که انجام دادهاند به آنها برسد ناگهان مأیوس و نومید مىگردند» (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ).
در حالى که مؤمنان راستین کسانى هستند که نه به هنگام نعمت گرفتار غرور و غفلت مىشوند و نه به هنگام مصیبت، گرفتار یأس و نومیدى، نعمت را از خدا مى دانند و شکر به درگاه او مىبرند، و مصیبت را آزمون و امتحان، و یا نتیجه اعمال خویش محسوب مىدارند و صبر مىکنند و رو به درگاه او مى آورند.
(آیه 37)
این آیه همچنان از «توحید ربوبیت» سخن مىگوید، و به تناسب بحثى که در آیات گذشته آمده بود که بعضى از کم ظرفیتان با روى آوردن نعمت، مغرور و با مواجه شدن بلا، مأیوس مىشوند، چنین مىفرماید: «آیا ندیدند که خداوند روزى را براى هر کس بخواهد گسترده (و براى هر کس بخواهد) تنگ مىسازد» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
درست است که عالم، عالم اسباب است ولى در عین حال این یک قاعده کلى و همیشگى نیست، چرا که گاه افراد بسیار جدى و لایقى را مىبینیم که هر چه مىدوند به جایى نمىرسند، و به عکس گاه افراد کم دست و پا را مشاهده مىکنیم که درهاى روزى از هر سو به روى آنها گشوده است! این استثناها گویا براى این است که خداوند نشان دهد با تمام تأثیرى که در عالم اسباب آفریده، نباید در عالم اسباب گم شوند، و نباید فراموش کنند که در پشت این دستگاه، دست نیرومند دیگرى است که آن را مىگرداند.
لذا در پایان آیه مىگوید: «در این نشانههایى است از قدرت و عظمت خدا براى قومى که ایمان مىآورند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/229
soham 313
11th October 2013, 07:21 AM
(آیه 38)
و از آنجا که هر نعمت و موهبتى، وظایف و مسؤولیتهایى را همراه مىآورد، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: چون چنین است «پس حق بستگان و نزدیکان را ادا کن، و همچنین (حق) مسکینان و در راهماندگان را» (فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ).
تعبیر به «حَقَّهُ» بیانگر این واقعیت است که آنها در اموال انسان شریکند و اگر چیزى انسان مىپردازد حق خود آنها را ادا مىکند.
و در پایان آیه براى تشویق نیکوکاران، و ضمنا بیان شرط قبولى انفاق مىفرماید: «این کار براى کسانى که تنها رضاى خدا را مىطلبند بهتر است» (ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ).
«و کسانى که چنین کار نیکى را انجام مىدهند رستگارانند» (وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
با توجه به این که «وجه اللّه» به معنى ذات پاک پروردگار است، این آیه نشان مىدهد که تنها مسأله انفاق و پرداختن حق خویشاوندان و دیگر صاحبان حقوق کافى نیست، مهم آن است که با اخلاص و نیت پاک توأم بوده و از هر گونه ریا و خودنمایى و منت و تحقیر و انتظار پاداش خالى باشد.
(آیه 39)
در این آیه به تناسب بحثى که از انفاق خالص در میان بود به دو نمونه از انفاقها که یکى براى خداست، و دیگرى به منظور رسیدن به مال دنیا اشاره کرده، مىفرماید: «آنچه به عنوان ربا مىپردازید تا در اموال مردم فزونى یابد، نزد خدا فزونى نخواهد یافت، و آنچه را به عنوان زکات مىپردازید و تنها رضاى خدا را مىطلبید (مایه برکت است و) کسانى که چنین مىکنند داراى پاداش مضاعفند» (وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ).
«ربا» در اصل به معنى افزایش است و در اینجا منظور هدایایى است که بعضى از افراد براى دیگران- مخصوصا صاحبان مال و ثروت- مىبرند، به این منظور که پاداشى بیشتر و بهتر از آنها دریافت دارند.
بدیهى است در این گونه هدایا نه استحقاق طرف در نظر گرفته مىشود، و نه شایستگیها و اولویتها، بلکه تمام توجه به این است که این هدیه به جایى داده شود که بتواند مبلغ بیشترى را صید کند! و طبیعى است این چنین هدایا که جنبه اخلاص در آن نیست از نظر اخلاقى و معنوى فاقد ارزش مىباشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/229
soham 313
11th October 2013, 07:23 AM
(آیه 40)
در این آیه بار دیگر به مسأله مبدأ و معاد که موضوع اساسى در بسیارى از آیات این سوره بود باز مىگردد، و خدا را با چهار وصف، توصیف مىکند تا هم اشارهاى به توحید و مبارزه با شرک باشد، و هم دلیلى بر معاد، مىفرماید:
«خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مىمیراند و بعد زنده مىکند» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ).
«آیا هیچ یک از شریکانى که شما براى خدا ساختهاید توانایى بر چیزى از این کارها دارد»؟ (هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ).
«منزه است خدا، و برتر است از آنچه آنها شریک براى او قرار مىدهند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ).
مسلم است هیچ یک از مشرکان، معتقد نبودند که آفرینش به وسیله بتها صورت گرفته، یا این که روزى آنها به دست بتهاست، و یا پایان عمرشان.
بنا بر این پاسخ این سؤالات منفى است و استفهام، استفهام انکارى مىباشد.
جمله «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ» این حقیقت را بازگو مىکند که آنها مقام پروردگار را فوق العاده پایین آوردند که در کنار بتها و معبودان ساختگى قرار مىدهند.
(آیه 41)
سر چشمه فساد، اعمال خود مردم است! در آیات گذشته، سخن از شرک در میان بود و مىدانیم ریشه اصلى تمام مفاسد فراموش کردن اصلى توحید و روى آوردن به شرک است، لذا در اینجا سخن از ظهور فساد در زمین به خاطر اعمال مردم به میان آورده، مىگوید: «فساد در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام دادهاند آشکار شده است» (ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ). هر جا فسادى ظاهر شود بازتاب اعمال مردم است چرا که هر کار نادرست عکس العمل نامطلوبى دارد.
سپس مى فرماید: «خدا مى خواهد نتیجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید به سوى حق باز گردند»! (لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/229
soham 313
11th October 2013, 07:25 AM
(آیه 42)
در این آیه براى این که مردم شواهد زندهاى را در مسأله ظهور فساد در زمین به خاطر گناه انسانها با چشم خود ببینند، دستور «سیر در ارض» را مىدهد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: «بگو: شما در روى زمین به گردش بپردازید (حال امتهاى پیشین را جستجو کنید، و اعمال و سر نوشت آنها را مورد بررسى قرار دهید) ببینید عاقبت کسانى که قبل از شما بودند به کجا رسید»؟! (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ).
قصرها و کاخهاى ویران شده آنها را بنگرید، خزائن به تاراج رفته آنها را تماشا کنید، جمعیت نیرومند پراکنده شده آنها را مشاهده نمایید، و سر انجام قبرهاى در هم شکسته و استخوانهاى پوسیده آنها را بنگرید.
آرى «بیشترشان مشرک بودند» (کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ). و شرک ام الفساد و مایه تباهى آنها شد.
(آیه 43)
و از آنجا که پند گرفتن و بیدار شدن، و سپس بازگشتن به سوى خدا، همیشه مفید و مؤثر نیست، در این آیه روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده چنین مىگوید: «صورت خود را به سوى دین و آیین مستقیم و پا بر جا (آیین توحید خالص) قرار ده، پیش از آن که روزى فرار رسد که هیچ کس قدرت ندارد آن روز را از خدا باز گرداند (و برنامه الهى را تعطیل کند) و در آن روز مردم گروه گروه مىشوند و صفوف از هم جدا مىگردد» گروهى در بهشت و گروهى در دوزخ (فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ). این که خطاب را متوجه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىکند، براى این است که دیگران حساب کار خویش را برسند.
(آیه 44)
این آیه در حقیقت شرحى است براى این جدایى صفوف در قیامت، مىفرماید: «هر کسى کافر شد کفرش بر زیان خود اوست» و وبالش دامنگیر او (مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و اما آنها که عمل صالحى انجام دادند (پاداش الهى را) به سود خودشان آماده و مهیا مىسازند» (وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ).
(آیه 45)
در این آیه در مورد مؤمنان توضیح مىدهد که نه تنها اعمال خود را در آنجا مى بینند، بلکه خدا مواهب بیشترى که شایسته فضل و کرم اوست به آنها مى بخشد، مى گوید: «هدف این است که (خداوند) کسانى را که ایمان آوردهاند، و عمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ).
مسلما این فضل الهى شامل حال کافران نمىشود، «چرا که خدا کافران را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/230
soham 313
11th October 2013, 07:27 AM
(آیه 46)
در این سوره، بخش قابل ملاحظه اى از دلائل توحید و نشانه هاى پروردگار در هفت آیه بیان شده که هر کدام با جمله «وَ مِنْ آیاتِهِ» آغاز مىشود. شش قسمت آن را قبلا به صورت پى در پى خواندیم، و این آیه آخرین آنها مىباشد.
و از آن جا که در آیه قبل سخن از ایمان و عمل صالح بود، بیان دلائل توحیدى تأکیدى نیز بر آن مىباشد.
مىفرماید: «و از آیات (عظمت و قدرت) خدا این است که بادها را به عنوان بشارتگرانى مىفرستد» (وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ).
آنها در پیشاپیش باران حرکت مىکنند، قطعات پراکنده ابر را با خود برداشته به هم مىپیوندند، و به سوى سرزمینهاى خشک و تشنه مىبرند، صفحه آسمان را مىپوشانند و با دگرگون ساختن درجه حرارت جو، ابرها را آماده ریزش باران مىکنند.
در دنباله آیه مىخوانیم: «خدا مىخواهد بدین سبب شما را از رحمت خود بچشاند، تا کشتیها به فرمانش حرکت کنند، و شما از فضل و رحمت او بهره گیرید و شاید شکر گزارى کنید» (وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
آرى! بادها هم وسیله تولید نعمتهاى فراوان در زمینه کشاورزى و دامدارى هستند، و هم وسیله حمل و نقل، و سر انجام سبب رونق امر تجارت است.
آرى! آنها بشارت دهندگانى هستند در جهات مختلف.
(آیه 47)
در این آیه سخن از فرستادن پیامبران الهى است، در حالى که آیه بعد از آن بار دیگر به نعمت وزش بادها بر مىگردد، ممکن است قرار گرفتن این آیه در میان دو آیه که در باره نعمت وجود بادها سخن مىگوید جنبه معترضه داشته باشد. و ممکن است ذکر مسأله نبوّت در کنار این بحثها براى تکمیل مسائل مربوط به مبدأ و معاد باشد.
به هر حال آیه چنین مىگوید: «ما قبل از تو پیامبرانى را به سوى قومشان فرستادیم»َ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ).
«آنها دلائل روشن و آشکار (از معجزات و منطق عقل) براى این اقوام آوردند»َجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).
گروهى ایمان آوردند، و گروهى به مخالفت بر خاستند اما هنگامى که اندرزها و هشدارها سودى نداد «ما از مجرمان انتقام گرفتیم»!َانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا).
و مؤمنان را یارى کردیم «و همواره این حق بر ما بوده است که مؤمنان را یارى کنیم»َ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/230
soham 313
12th October 2013, 06:10 AM
[golrooz] صفحه ی 242 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 60 از سوره ی الروم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَآءِ كَيْفَ يَشَآءُ وَيَجْعَلُهُ كِسَفًا فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَٰلِهِ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِ مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِۦٓ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ(48)
خدا همان كسي است كه بادها را مي فرستد و ابري برمي انگيزد و آن را در آسمان هر گونه بخواهد مي گستراند و انبوهش مي گرداند پس مي بيني باران از لابلاي آن بيرون مي آيد و چون آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد رسانيد بناگاه آنان شادماني مي كنند(48)
وَإِن كَانُوا۟ مِن قَبْلِ أَن يُنَزَّلَ عَلَيْهِم مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِينَ(49)
و قطعا پيش از آنكه بر ايشان فرو ريزد [آري] پيش از آن سخت نوميد بودند(49)
فَانظُرْ إِلَيٰٓ ءَاثَٰرِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتَيٰ وَهُوَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(50)
پس به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مي گرداند در حقيقت هم اوست كه قطعا زنده كننده مردگان است و اوست كه بر هر چيزي تواناست(50)
وَلَئِنْ أَرْسَلْنَا رِيحًا فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَّظَلُّوا۟ مِنۢ بَعْدِهِ يَكْفُرُونَ(51)
و اگر بادي [آفت زا] بفرستيم و [كشت خود را] زردشده ببينند قطعا پس از آن كفران مي كنند(51)
فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَيٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْا۟ مُدْبِرِينَ(52)
و در حقيقت تو مردگان را شنوا نمي گرداني و اين دعوت را به كران آنگاه كه به ادبار پشت مي گردانند نمي تواني بشنواني(52)
وَمَآ أَنتَ بِهَٰدِ الْعُمْيِ عَن ضَلَٰلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بَِٔايَٰتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ(53)
و تو كوران را از گمراهي شان به راه نمي آوري تو تنها كساني را مي شنواني كه به آيات ما ايمان مي آورند و خود تسليمند(53)
۞ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنۢ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ(54)
خداست آن كس كه شما را ابتدا ناتوان آفريد آنگاه پس از ناتواني قوت بخشيد سپس بعد از قوت ناتواني و پيري داد هر چه بخواهد مي آفريند و هموست داناي توانا(54)
وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا۟ غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَٰلِكَ كَانُوا۟ يُؤْفَكُونَ(55)
و روزي كه رستاخيز بر پا شود مجرمان سوگند ياد مي كنند كه جز ساعتي [بيش] درنگ نكرده اند [در دنيا هم] اين گونه به دروغ كشانيده مي شدند(55)
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ وَالْإِيمَٰنَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَٰبِ اللَّهِ إِلَيٰ يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَٰذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَٰكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(56)
و[لي] كساني كه دانش و ايمان يافته اند مي گويند قطعا شما [به موجب آنچه] در كتاب خدا[ست] تا روز رستاخيز مانده ايد و اين روز رستاخيز است ولي شما خودتان نمي دانستيد(56)
فَيَوْمَئِذٍ لَّا يَنفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ(57)
و در چنين روزي [ديگر] پوزش آنان كه ستم كرده اند سود نمي بخشد و بازگشت به سوي حق از آنان خواسته نمي شود(57)
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِن جِئْتَهُم بَِٔايَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ(58)
و به راستي در اين قرآن براي مردم از هر گونه مثلي آورديم و چون براي ايشان آيه اي بياوري آنان كه كفر ورزيده اند حتما خواهند گفت شما جز بر باطل نيستيد(58)
كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَيٰ قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ(59)
اين گونه خدا بر دلهاي كساني كه نمي دانند مهر مي نهد(59)
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ(60)
پس صبر كن كه وعده خدا حق است و زنهار تا كساني كه يقين ندارند تو را به سبكسري واندارند(60)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
12th October 2013, 06:12 AM
(آیه 48)
این آیه بار دیگر به توضیح نعمت وزش بادها پرداخته، چنین مىگوید: «خداوند همان کسى است که بادها را مىفرستد تا ابرهایى را به حرکت در آورند» (اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً).
«سپس ابرها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد مىگستراند» (فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ).
آنها را به صورت قطعاتى در آورده «و متراکم مىسازد» (وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً).
«اینجاست که دانههاى باران را مىبینى که از لابلاى آنها خارج مىشوند» (فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).
آرى! یکى از نقشهاى مهم، هنگام نزول باران بر عهده بادها گذاشته شده است.
و در پایان آیه مىافزاید: «پس هنگامى که این باران حیاتبخش را به هر کس از بندگانش بخواهد برساند، ناگهان آنها خوشحال و مسرور مىشوند» (فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ).
(آیه 49)
«و قطعا پیش از آن که بر آنان نازل شود، مأیوس بودند» (وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ).
این یأس و آن بشارت را کسانى به خوبى درک مىکنند که همچون عربهاى بیابانگرد حیات و زندگیشان پیوند بسیار نزدیکى با همین قطرههاى باران دارد.
(آیه 50)
در این آیه روى سخن را به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله کرده، مىگوید: «به آثار رحمت الهى بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده مىکند» (فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
تعبیر به «رحمت الهى» در مورد باران، اشاره به آثار پر برکت آن از جهات مختلف است.
سپس با توجه به پیوندى که مبدأ و معاد در مسائل مختلف دارند در پایان آیه مىافزاید: «چنین کسى (که زمین مرده را با نزول باران زنده کرد) زنده کننده مردگانى (در قیامت) است، و او بر همه چیز تواناست» (إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/230
soham 313
12th October 2013, 06:14 AM
(آیه 51)
از آنجا که در آیات گذشته، سخن از بادهاى پربرکتى در میان بود که پیشقراولان بارانهاى رحمتزا هستند، در این آیه اشاره به بادهاى زیانبار کرده، مىگوید: «و اگر ما بادى بفرستیم (داغ و سوزان یا سرد و خشک و یا توأم با سموم) و بر اثر آن، زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش مىگیرند» و به این راه همچنان ادامه مىدهند (وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ).
آنها افراد ضعیف و کم ظرفیتى هستند و آن چنانند که قبل از آمدن باران مأیوس و بعد از نزول آن، بسیار شادند، و اگر روزى باد سمومى بوزد و زندگى آنان موقتا گرفتار مشکلاتى گردد، فریادشان بلند مىشود و زبان به کفر مىگشایند.
به عکس مؤمنان راستین که از نعمت خدا شادند و شکرگزار و در مصائب و مشکلات صبورند و شکیبا، دگرگونیهاى زندگى مادى هرگز در ایمان آنها، کمترین خللى وارد نمىکند، و همچون کوردلان ضعیف الایمان با وزش یک باد مؤمن و با وزش باد دیگر کافر نمىشوند.
(آیه 52)
در این آیه و آیه بعد به تناسب بحثى که در آیه قبل آمد، مردم را به چهار گروه تقسیم مىکند:
گروه مردگان، یعنى آنها که هیچ حقیقتى را درک نمىکنند هر چند ظاهرا زندهاند.
و گروه ناشنوایان که آمادگى براى شنیدن سخن حق ندارند.
و گروهى که از دیدن چهره حق محرومند.
و سر انجام گروه مؤمنان راستین که دلهایى دانا، و گوشهایى شنوا، و چشمهایى بینا دارند.
نخست مىگوید: «تو نمىتوانى سخنان حق خود را به گوش مردگان برسانى» و اندرزهاى تو در دل آنان که دلمردهاند اثر ندارد (فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى).
و نیز «تو نمىتوانى سخنت را به گوش کران برسانى مخصوصا هنگامى که روى مىگردانند و پشت مى کنند» (وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ).
(آیه 53)
و همچنین «تو نمىتوانى نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنى» (وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ).
«تنها سخنان حقت را مىتوانى به گوش کسانى برسانى که به آیات ما ایمان مىآورند و در برابر حق تسلیمند» (إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ).
قرآن غیر از «حیات» و «مرگ» مادى و جسمانى و همچنین «شنوایى» و «بینایى» ظاهرى، نوع برترى از حیات و مرگ و دید و شنود، قائل است که ریشه اصلى سعادت یا بدبختى انسان در آن است. و این آیات از آن سخن مىگوید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/231
soham 313
12th October 2013, 06:15 AM
(آیه 54)
در این آیه به یکى دیگر از دلائل توحید که دلیل فقر و غنا است اشاره مىکند و بحثهایى را که در سر تا سر این سوره، پیرامون توحید آمده تکمیل مىنماید، مىگوید: «خداوند همان کسى است که شما را (در حالى که ضعیف و ناتوان بودید) آفرید، سپس بعد از ناتوانى، سپس بعد از ناتوانى، قوت بخشید (و دوران جوانى و شکوفایى نیروها آمد) و باز بعد از قدرت ضعف و پیرى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً).
آرى «او هر چه بخواهد مىآفریند و دانا و تواناست» (یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ).
در آغاز آن چنان ضعیف و ناتوان بودید که حتى قدرت نداشتید مگسى را از خود دور کنید یا آب دهان خویش را نگه دارید، این از نظر جسمانى، و از نظر فکرى به مصداق «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً هیچ چیز نمىدانستید» حتى پدر و مادر مهربانى را که دائما مراقب شما بودند نمىشناختید.
ولى کم کم داراى رشد و قدرت شدید، اندامى نیرومند و فکرى قوى و عقلى توانا و درکى وسیع پیدا کردید.
و با این حال نمىتوانستید این قدرت را نگه دارید و درست همانند انسانى که از دامنه کوه بلندى به فراز قلّه رسیده از طرف دیگر سراشیبى را شروع کردید، و باز به قعر درّه ضعف و ناتوانى جسمى و روحى رسیدید.
این دگرگونیها و فراز و نشیبها، بهترین دلیل بر این حقیقت است که نه آن قوت از شما بود، و نه آن ضعف، بلکه هر دو از ناحیه دیگرى بود.
آخرین جمله آیه که اشاره به علم و قدرت خداست، هم بشارت است و هم انذار که خدا از همه اعمال و نیّات شما آگاه است و نیز توانایى بر پاداش و کیفر شما دارد.
(آیه 55)
در اینجا بار دیگر به مسأله رستاخیز باز مىگردد و صحنه دردناک دیگرى از حال مجرمان را در آن روز مجسّم مىسازد.
مىگوید: «و روزى که قیامت بر پا شود، مجرمان سوگند یاد مىکنند که جز ساعتى (در عالم برزخ) درنگ نکردند»! (وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ).
آرى «این چنین از درک حقیقت باز گردانده مىشوند» (کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ).
(آیه 56)
این آیه پاسخ مؤمنان آگاه را به سخنان مجرمان ناآگاهى که از وضع برزخ و قیامت اطلاع درستى ندارند بازگو مىکند.
مىفرماید: «ولى کسانى که علم و ایمان به آنها داده شده، مىگویند: شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید، و اکنون روز رستاخیز است، اما شما نمى دانستید» (وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
مقدم داشتن «علم» بر «ایمان» به خاطر آن است که علم پایه ایمان است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/231
soham 313
12th October 2013, 06:17 AM
(آیه 57)
به هر حال هنگامى که مجرمان خود را با واقعیات دردناک روز قیامت رو برو مىبینند در مقام عذر خواهى و توبه بر مىآیند، ولى قرآن مىگوید:
«در آن روز عذر خواهى ظالمان سودى به حالشان ندارد و توبه آنان نیز پذیرفته نیست» (فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ).
یکى از عذرهاى آنها این است که گناهان خود را به گردن سردمداران کفر و نفاق بیندازند.
و گاه در مقام عذر خواهى سعى مىکنند انحراف خود را به گردن شیطان بیندازند و او را بر وسوسههایش ملامت کنند.
(آیه 58)
این آیه در حقیقت اشارهاى است به کل مطالبى که در این سوره بیان شد مىفرماید: «ما براى مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبى بیان کردیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ).
وعد و وعید، امر و نهى، بشارت و انذار، آیات آفاقى و انفسى، دلائل مبدأ و معاد و اخبار غیبى، و خلاصه از هر چیز که در نفوس انسانها ممکن است اثر مثبت بگذارد بیانى داشتیم.
در حقیقت، قرآن بطور کلى، و سوره روم که اکنون در مراحل پایان آن هستیم بالخصوص مجموعهاى است از مسائل بیدار کننده براى هر قشر و گروه و براى هر طرز فکر و عقیده.
ولى با این حال گروهى هستند که هیچ یک از این امور در قلوب تاریک و سیاهشان اثرى نمىگذارد، «و اگر آیهاى براى آنها بیاورى کافران مىگویند: شما اهل باطل هستید» و اینها سحر و جادوست! (وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ).
تعبیر به «مبطلون» تعبیر جامعى است که همه برچسبها و نسبتهاى نارواى مشرکان به انبیا و طرفداران حق را در بر مى گیرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/231
soham 313
12th October 2013, 06:18 AM
(آیه 59)
این آیه دلیل مخالفت این گروه را به روشنى بیان مىکند، مىگوید: این نفوذناپذیرى و لجاجت بىحد و حساب و دشمنى با هر حقیقت، به خاطر آن است که آنها حس تشخیص و درک خود را بر اثر کثرت گناه و لجاجت از دست دادهاند، و ابدا چیزى درک نمىکنند، آرى «این چنین خداوند بر دلهاى کسانى که علم و آگاهى ندارند مهر مىنهد» (کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ).
قابل توجه این که در آیات گذشته، علم پایه ایمان شناخته شده، و در این آیه جهل پایه کفر و عدم تسلیم در برابر حق.
(آیه 60)
این آیه که آخرین آیه سوره روم است، دو دستور مهم و یک بشارت بزرگ به پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىدهد، تا او را در این مبارزه پىگیر و مستمر در برابر این لجوجان جاهل، و بىخردان سر سخت، به استقامت دعوت کند.
نخست مىگوید: «اکنون که چنین است (در برابر همه حوادث، همه آزارها و کارشکنیها و نسبتهاى ناروا) شکیبایى و صبر پیشه کن» (فَاصْبِرْ). که شکیبایى و صبر و استقامت کلید اصلى پیروزى است.
و براى این که پیامبر را در این راه دلگرمتر کند مىافزاید: «وعده خدا بطور مسلم حق است» (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
دومین دستور، دستور به تسلط بر اعصاب و حفظ متانت و آرامش، و به اصطلاح از جا در نرفتن در این مبارزه سخت و پىگیر است، مىفرماید: «و هرگز نباید کسانى که ایمان و یقین ندارند تو را خشمگین و عصبانى کنند» (وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ).
وظیفه تو بردبارى و تحمل و حوصله هر چه بیشتر و حفظ متانتى که شایسته یک رهبر در برابر این گونه افراد است، مىباشد.
این سوره با وعده پیروزى مؤمنان بر دشمنان آغاز شد، و با وعده پیروزى نیز پایان مى گیرد، ولى شرط اصلى آن را صبر و استقامت شمرده است.
«پایان سوره روم»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/231
soham 313
13th October 2013, 06:49 AM
[golrooz] صفحه ی 243 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 16 از سوره ی لقمان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الٓمٓ(1)
الف لام ميم(1)
تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ الْحَكِيمِ(2)
اين است آيات كتاب حكمت آموز(2)
هُدًي وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ(3)
[كه] براي نيكوكاران رهنمود و رحمتي است(3)
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوٰةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوٰةَ وَهُم بِالْءَاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(4)
[همان] كساني كه نماز برپا مي دارند و زكات مي دهند و [هم] ايشانند كه به آخرت يقين دارند(4)
أُو۟لَٰٓئِكَ عَلَيٰ هُدًي مِّن رَّبِّهِمْ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5)
آنانند كه از جانب پروردگارشان از هدايت برخوردارند و ايشانند كه رستگارانند(5)
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(6)
و برخي از مردم كساني اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا [مردم را] بي[هيچ] دانشي از راه خدا گمراه كنند و [راه خدا] را به ريشخند گيرند براي آنان عذابي خواركننده خواهد بود(6)
وَإِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِ ءَايَٰتُنَا وَلَّيٰ مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِيٓ أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(7)
و چون آيات ما بر او خوانده شود با نخوت روي برمي گرداند چنانكه گويي آن را نشنيده [يا] گويي در گوشهايش سنگيني است پس او را از عذابي پر درد خبر ده(7)
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَهُمْ جَنَّٰتُ النَّعِيمِ(8)
در حقيقت كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند باغهاي پر نعمت خواهند داشت(8)
خَٰلِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(9)
كه در آن جاودان مي مانند وعده خداست كه حق است و هموست شكست ناپذير سنجيده كار(9)
خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَيٰ فِي الْأَرْضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَآبَّةٍ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَنۢبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ(10)
آسمانها را بي هيچ ستوني كه آن را ببينيد خلق كرد و در زمين كوههاي استوار بيفكند تا [مبادا زمين] شما را بجنباند و در آن از هر گونه جنبنده اي پراكنده گردانيد و از آسمان آبي فرو فرستاديم و از هر نوع [گياه] نيكو در آن رويانيديم(10)
هَٰذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ بَلِ الظَّٰلِمُونَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(11)
اين خلق خداست [اينك] به من نشان دهيد كساني كه غير از اويند چه آفريده اند [هيچ] بلكه ستمگران در گمراهي آشكارند(11)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَٰنَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ(12)
و به راستي لقمان را حكمت داديم كه خدا را سپاس بگزار و هر كه سپاس بگزارد تنها براي خود سپاس مي گزارد و هر كس كفران كند در حقيقت خدا بي نياز ستوده است(12)
وَإِذْ قَالَ لُقْمَٰنُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَٰبُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(13)
و [ياد كن] هنگامي را كه لقمان به پسر خويش در حالي كه وي او را اندرز مي داد گفت اي پسرك من به خدا شرك مياور كه به راستي شرك ستمي بزرگ است(13)
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَيٰ وَهْنٍ وَفِصَٰلُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَٰلِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ(14)
و انسان را در باره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش به او باردار شد سستي بر روي سستي و از شير باز گرفتنش در دو سال است [آري به او سفارش كرديم] كه شكرگزار من و پدر و مادرت باش كه بازگشت [همه] به سوي من است(14)
وَإِن جَٰهَدَاكَ عَلَيٰٓ أَن تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(15)
و اگر تو را وادارند تا در باره چيزي كه تو را بدان دانشي نيست به من شرك ورزي از آنان فرمان مبر و[لي] در دنيا به خوبي با آنان معاشرت كن و راه كسي را پيروي كن كه توبه كنان به سوي من بازمي گردد و [سرانجام] بازگشت شما به سوي من است و از [حقيقت] آنچه انجام مي داديد شما را با خبر خواهم كرد(15)
يَٰبُنَيَّ إِنَّهَآ إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَٰوَٰتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ(16)
اي پسرك من اگر [عمل تو] هم وزن دانه خردلي و در تخته سنگي يا در آسمانها يا در زمين باشد خدا آن را مي آورد كه خدا بس دقيق و آگاه است(16)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
13th October 2013, 06:52 AM
سوره لقمان [31]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 34 آیه است
محتواى سوره:
بطور کلى محتواى این سوره در پنج بخش خلاصه مىشود:
بخش اول بعد از ذکر حروف مقطعه اشاره به عظمت قرآن و هدایت و رحمت بودن آن براى مؤمنانى که واجد صفات ویژه هستند مىکند.
بخش دوم از نشانههاى خدا در آفرینش آسمان و برپا داشتن آن بدون هیچگونه ستون، و آفرینش کوهها در زمین، و جنبندگان مختلف، و نزول باران و پرورش گیاهان سخن مىگوید.
بخش سوم قسمتى از سخنان حکمتآمیز لقمان آن مرد الهى را به هنگام اندرز فرزندش نقل مىکند.
در بخش چهارم بار دیگر به دلائل توحید باز مىگردد، و سخن از تسخیر آسمان و زمین و نعمتهاى وافر پروردگار و نکوهش از منطق بت پرستانى که تنها بر اساس تقلید از نیاکان در این وادى گمراهى افتادند، سخن مىگوید.
و نیز از علم گسترده و بىپایان خدا با ذکر مثال روشنى پرده بر مىدارد.
بخش پنجم اشاره کوتاه و تکان دهندهاى به مسأله معاد و زندگى پس از مرگ دارد، به انسان هشدار مىدهد که مغرور به زندگى این دنیا نشود.
این مطلب را با ذکر گوشهاى از علم غیب پروردگار که از همه چیز در ارتباط با انسان از جمله لحظه مرگ او و حتى جنینى که در شکم مادر است آگاه است تکمیل کرده و سوره را پایان مىدهد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که سوره لقمان را بخواند لقمان در قیامت رفیق و دوست اوست، و به عدد کسانى که کار نیک یا بد انجام دادهاند (به حکم امر به معروف و نهى از منکر در برابر آنها) ده حسنه به او داده مىشود».
و در حدیث دیگرى از امام باقر علیه السّلام مىخوانیم: «کسى که سوره لقمان را در شب بخواند، خداوند سى فرشته را مأمور حفظ او تا به صبح در برابر شیطان و لشکر شیطان مىکند، و اگر در روز بخواند این سى فرشته او را تا به غروب از ابلیس و لشکرش محافظت مىنمایند».
این همه فضیلت و ثواب و افتخار براى خواندن یک سوره قرآن به خاطر آن است که تلاوت مقدمهاى است براى اندیشه و فکر و آن نیز مقدمهاى است براى عمل و تنها با لقلقه لسان نباید این همه فضیلت را انتظار داشت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/232
soham 313
13th October 2013, 06:53 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
این سوره، با ذکر عظمت و اهمیت قرآن آغاز مىشود، و بیان حروف مقطعه در ابتداى آن نیز اشاره لطیفى به همین حقیقت است، که این آیات که از حروف ساده الفبا ترکیب یافته، چنان محتوائى بزرگ و عالى دارد که سر نوشت انسانها را بکلى دگرگون مىسازد «الف، لام، میم» (الم).
(آیه 2)
لذا بعد از ذکر «حروف مقطعه» مىگوید: «این آیات کتاب حکیم است» کتابى پر محتوا و استوار (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکِیمِ).
توصیف «الْکِتابِ» به «الْحَکِیمُ» یا بخاطر استحکام محتواى آن است، چرا که هرگز باطل به آن راه نمىیابد، و هر گونه خرافه را از خود دور مىسازد.
و یا به معنى آن است که این قرآن همچون دانشمند حکیمى است که در عین خاموشى با هزار زبان سخن مىگوید، تعلیم مىدهد، اندرز مىگوید، تشویق مىکند، انذار مىنماید، داستانهاى عبرتانگیز بیان مىکند، و خلاصه به تمام معنى داراى حکمت است، و این سر آغاز، تناسب مستقیمى دارد با سخنان «لقمان حکیم» که در این سوره از آن بحث به میان آمده.
(آیه 3)
این آیه هدف نهائى نزول قرآن را با این عبارت بازگو مىکند: این کتاب حکیم «مایه هدایت و رحمت براى نیکو کاران است» (هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ).
«هدایت» در حقیقت مقدمهاى است براى «رحمت پروردگار»، چرا که انسان نخست در پرتو نور قرآن حقیقت را پیدا مىکند و به آن معتقد مىشود، و در عمل خود آن را به کار مىبندد، و به دنبال آن مشمول رحمت واسعه و نعمتهاى بىپایان پروردگار مىگردد.
(آیه 4)
این آیه محسنین را با سه وصف، توصیف کرده، مىگوید: همانان که نماز را بر پا مىدارند، و زکات را مىپردازند و آنها به آخرت یقین دارند» (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ).
پیوند آنها با خالق از طریق نماز، و با خلق خدا از طریق زکات، قطعى است و یقین آنها به دادگاه قیامت انگیزه نیرومندى است براى پرهیز از گناه و براى انجام وظایف.
(آیه 5)
و این آیه عاقبت و سر انجام کار «محسنین» را چنین بیان مىکند:
«آنها بر طریق هدایت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران» (أُولئِکَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/232
soham 313
13th October 2013, 06:56 AM
(آیه 6)
شأن نزول:
این آیه در باره «نضر بن حارث» نازل شده است.
او مرد تاجرى بود و به ایران سفر مىکرد، و در ضمن، داستانهاى ایرانیان را براى قریش بازگو مىنمود، و مىگفت: اگر محمّد براى شما سر گذشت عاد و ثمود را نقل مىکند، من داستانهاى رستم و اسفندیار، و اخبار کسرى و سلاطین عجم را باز مىگویم! آنها دور او را گرفته، استماع قرآن را ترک مىگفتند.
بعضى دیگر گفتهاند که این قسمت از آیات در باره مردى نازل شده که کنیز برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 552
خوانندهاى را خریدارى کرده بود و شب و روز براى او خوانندگى مىکرد و او را از یاد خدا غافل مىساخت.
تفسیر:
غنا یکى از دامهاى بزرگ شیاطین! در اینجا سخن از گروهى است که درست در مقابل گروه «محسنین» و «مؤمنین» قرار دارند که در آیات گذشته مطرح بودند.
سخن از جمعیتى است که سرمایههاى خود را براى بیهودگى و گمراه ساختن مردم به کار مىگیرد، و بدبختى دنیا و آخرت را براى خود مىخرد! نخست مىفرماید: «و بعضى از مردم، سخنان باطل و بیهوده را خریدارى مىکنند تا (خلق خدا را) از روى جهل و نادانى، از راه خدا گمراه سازند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ).
«و آیات خدا را به استهزاء و سخریه گیرند» (وَ یَتَّخِذَها هُزُواً).
و در پایان آیه اضافه مىکند: «عذاب خوار کننده از آن این گروه است» (أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ).
«لهو الحدیث» مفهوم وسیع و گستردهاى دارد که هر گونه سخنان یا آهنگهاى سر گرم کننده و غفلتزا که انسان را به بیهودگى یا گمراهى مىکشاند در بر مىگیرد، خواه از قبیل «غنا» و الحان و آهنگهاى شهوتانگیز و هوس آلود باشد، و خواه سخنانى که نه از طریق آهنگ، بلکه از طریق محتوا انسان را به بیهودگى و فساد، سوق مىدهد.
تحریم غنا:
بدون شک غنا بطور اجمال از نظر مشهور علما حرام است و شهرتى در حدّ اجماع و اتفاق دارد.
از مجموع کلمات فقهاى اسلام استفاده مىشود که: «غنا» آهنگهایى است که متناسب مجالس فسق و فجور و اهل گناه و فساد مىباشد، و قواى شهوانى را در انسان تحریک مىنماید.
این نکته نیز قابل توجه است که گاه یک «آهنگ» هم خودش غنا و لهو و باطل است و هم محتواى آن، به این ترتیب که اشعار عشقى و فسادانگیز را با آهنگهاى مطرب بخوانند، و گاه تنها آهنگ، غناست به این ترتیب که اشعار پر محتوا یا آیات قرآن و دعا و مناجات را به آهنگى بخوانند که مناسب مجالس عیّاشان و فاسدان است، و در هر دو صورت حرام مىباشد.
نکته دیگر اینکه آنچه در بالا گفتیم مربوط به خوانندگى است، و اما استفاده از آلات موسیقى و حرمت آن بحث دیگرى دارد که از موضوع این سخن خارج است.
(آیه 7)
این آیه به عکس العمل این گروه در برابر آیات الهى اشاره کرده، و در واقع آن را با عکس العملشان در برابر لهو الحدیث مقایسه مىکند و مىگوید:
«و هنگامى که آیات ما بر او خوانده مىشود مستکبرانه روى بر مىگرداند، گویى آن را نشنیده، گویى اصلا گوشهایش سنگین است» و هیچ سخنى را نمىشنود (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّى مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْراً).
و در پایان، کیفر دردناک چنین کسى را این گونه بازگو مىکند: «او را به عذابى دردناک بشارت ده»! (فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ).
(آیه 8)
در این آیه به شرح حال مؤمنان راستین باز مىگردد که در آغاز این مقایسه از آنان شروع شد، در پایان نیز به آنان ختم مىگردد، مىفرماید: «کسانى که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، باغهاى پر نعمت بهشت از آن آنها است» (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ).
(آیه 9)
مهمتر اینکه این باغهاى پر نعمت بهشتى، براى آنها جاودانه است «همیشه در آن خواهند ماند» (خالِدِینَ فِیها).
«این وعده حتمى الهى است» و عدهاى تخلفناپذیر (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
و خداوند نه وعده دروغین مى دهد، و نه از وفاى به وعده هاى خود عاجز است، چرا که «اوست عزیز و حکیم» شکست ناپذیر و دانا (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/232
soham 313
13th October 2013, 06:57 AM
(آیه 10)
این آفرینش خداست، دیگران چه آفریده اند؟ این آیه از دلائل توحید که یکى دیگر از اساسىترین اصول اعتقادى است سخن مىگوید.
نخست به پنج قسمت از آفرینش پروردگار که پیوند ناگسستنى با هم دارند اشاره مىکند، این موارد عبارتند از: آفرینش آسمان، و معلق بودن کرات در فضا و نیز آفرینش کوهها براى حفظ ثبات زمین، و سپس آفرینش جنبندگان، و بعد از آن آب و گیاهان که وسیله تغذیه آنهاست.
مىفرماید: «خداوند آسمانها را بدون ستونى که قابل رؤیت باشد آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها).
این تعبیر اشاره لطیفى است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستونى بسیار نیرومند اما نامرئى کرات آسمانى را در جاى خود نگه داشته بنا بر این، جمله فوق یکى از معجزات علمى قرآن مجید است که شرح بیشتر آن را در ذیل آیه 2 سوره رعد (در جلد دوم) آوردیم.
سپس در باره فلسفه آفرینش کوهها مىگوید: «خداوند در زمین کوههایى افکند تا شما را مضطرب و متزلزل نکند» (وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ).
حال که نعمت آرامش آسمان به وسیله ستون نامرئیش، و آرامش زمین به وسیله کوهها تأمین شد نوبت به آفرینش انواع موجودات زنده و آرامش آنها مىرسد که در محیطى آرام بتوانند قدم به عرصه حیات بگذارند، مىگوید: «و در روى زمین از هر جنبندهاى منتشر ساخت» (وَ بَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ).
اما پیداست که این جنبندگان نیاز به آب و غذا دارند، لذا در جملههاى بعد به این دو موضوع اشاره کرده، مىگوید: «و از آسمان آبى فرستادیم و به وسیله آن (در روى زمین) انواع گوناگونى از جفتهاى گیاهان پرارزش رویاندیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ).
سفرهاى است گسترده با غذاهاى متنوع در سر تا سر روى زمین که هر یک از آنها از نظر آفرینش، دلیلى است بر عظمت و قدرت پروردگار.
این آیه بار دیگر به «زوجیت در جهان گیاهان» اشاره مىکند که آن نیز از معجزات علمى قرآن است، چرا که در آن زمان، زوجیت (وجود جنس نر و ماده) در جهان گیاهان بطور گسترده ثابت نشده بود، و قرآن از آن پرده برداشت.
(آیه 11)
بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش، و چهرههاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان کرده و آنها را مورد باز خواست قرار مىدهد، مىگوید: «این آفرینش خداست، اما به من نشان دهید معبودان غیر او چه چیز را آفریدهاند»؟! (هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ).
مسلما آنها نمىتوانستند ادعا کنند هیچ یک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند، بنا بر این آنها به توحید خالقیت معترف بودند، با این حال چگونه مىتوانستند شرک در عبادت را توجیه کنند، چرا که توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و یگانگى مدبر عالم، و آن هم دلیل بر توحید عبودیت است.
لذا در پایان آیه، عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال شمرده، مىگوید: «ولى ظالمان در گمراهى آشکارند» (بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
مىدانیم «ظلم» معنى گستردهاى دارد که شامل قرار دادن هر چیز در غیر محل خودش مىشود، و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مى گذاشتند مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/232
soham 313
13th October 2013, 06:59 AM
(آیه 12)
به تناسب بحثهاى گذشته پیرامون توحید و شرک و اهمیت و عظمت قرآن و حکمتى که در این کتاب آسمانى به کار رفته، در این آیه و چند آیه بعد از آن، سخن از «لقمان حکیم» و بخشى از اندرزهاى مهم این مرد الهى در زمینه توحید و مبارزه با شرک به میان آمده، این اندرزهاى دهگانه که در طى شش آیه بیان شده هم مسائل اعتقادى را به طرز جالبى بیان مىکند، و هم اصول وظایف دینى، و هم مباحث اخلاقى را.
در این که «لقمان» که بود؟ در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چنین مىخوانیم: «به حق مىگویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بندهاى بود که بسیار فکر مىکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مىداشت، و خدا نیز او را دوست داشت، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود ...».
آیه مىفرماید: «ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجاى آور، هر کس شکر گزارى کند، تنها به سود خویش شکر کرده، و هر کس کفران کند (زیانى به خدا نمىرساند) چرا که خداوند، بىنیاز و ستوده است» (وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ).
حکمتى که قرآن از آن سخن مىگوید و خداوند به لقمان عطا فرموده بود «مجموعهاى از معرفت و علم، و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت» بوده است.
«لقمان» به خاطر داشتن این حکمت به شکر پروردگارش پرداخت او هدف نعمتهاى الهى و کاربرد آن را مىدانست، و درست آنها را در همان هدفى که براى آن آفریده شده بودند به کار مىبست، و اصلا حکمت همین است: «به کار بستن هر چیز در جاى خود» بنا بر این «شکر» و «حکمت» به یک نقطه باز مىگردند.
(آیه 13)
بعد از معرفى لقمان و مقام علم و حکمت او به نخستین اندرز وى که در عین حال مهمترین توصیه به فرزندش مىباشد اشاره کرده، مىفرماید:
به خاطر بیاور «هنگامى را که لقمان به فرزندش- در حالى که او را موعظه مىکرد- گفت: پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار مده که شرک ظلم بزرگى است» (وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ).
چه ظلمى از این بالاتر که هم در مورد خدا انجام گرفته که موجود بىارزشى را همتاى او قرار دهند، و هم در باره خویشتن که از اوج عزت عبودیت پروردگار به قعر درّه ذلت پرستش غیر او سقوط کنند!
(آیه 14)
احترام پدر و مادر: این آیه و آیه بعد در حقیقت جملههاى معترضهاى است که در لابلاى اندرزهاى لقمان از سوى خداوند بیان شده است، که ارتباط روشنى با سخنان لقمان دارد، زیرا در این دو آیه، بحث از نعمت وجود پدر و مادر و زحمات و خدمات و حقوق آنهاست و قرار دادن شکر پدر و مادر در کنار شکر «اللّه».
به علاوه تأکیدى بر خالص بودن اندرزهاى لقمان به فرزندش نیز محسوب مىشود چرا که پدر و مادر با این علاقه وافر و خلوص نیّت ممکن نیست جز خیر و صلاح فرزند را در اندرزهایشان بازگو کنند.
نخست مىفرماید: «و ما به انسان در باره پدر و مادرش سفارش کردیم» (وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ).
آنگاه به زحمات فوق العاده مادر اشاره کرده، مىگوید: «مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد» و به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد. (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ).
مادران در دوران باردارى گرفتار و هن و سستى مىشوند، چرا که شیره جان و مغز استخوانشان را به پرورش جنین خود اختصاص مىدهند، و از تمام مواد حیاتى وجود خود بهترینش را تقدیم او مىدارند.
حتى این مطلب در دوران رضاع و شیر دادن نیز ادامه مىیابد، چرا که «شیر، شیره جان مادر است».
لذا به دنبال آن مىافزاید: «و دوران شیر خوارگى او در دو سال پایان مىیابد» (وَ فِصالُهُ فِی عامَیْنِ).
همان گونه که در جاى دیگر قرآن نیز اشاره شده است: «مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر مىدهند» (بقره/ 233) البته منظور دوران کامل شیر خوارگى است هر چند ممکن است گاهى کمتر از آن انجام شود.
سپس مىگوید: توصیه کردم که: «براى من و براى پدر و مادرت شکر به جا آور» (أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ).
شکر مرا به جا آور که خالق و منعم اصلى تو هستم و چنین پدر و مادر مهربانى به تو دادهام و هم شکر پدر و مادرت را که واسطه این فیض و عهده دار انتقال نعمتهاى من به تو مى باشند.
و در پایان آیه با لحنى که خالى از تهدید و عتاب نیست مى فرماید: «بازگشت (همه شما) به سوى من است» (إِلَیَّ الْمَصِیرُ).
آرى! اگر در اینجا کوتاهى کنید در آنجا تمام این حقوق و زحمات و خدمات مورد بررسى قرار مىگیرد و مو به مو حساب مىشود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/233
soham 313
13th October 2013, 07:00 AM
(آیه 15)
و از آنجا که توصیه به نیکى در مورد پدر و مادر، ممکن است این توهّم را براى بعضى ایجاد کند که حتى در مسأله عقائد و کفر و ایمان، باید با آنها مماشات کرد، در این آیه مىافزاید: «و هرگاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزى را همتاى من قرار دهى که از آن (حد اقل) آگاهى ندارى (بلکه مىدانى باطل است) از ایشان اطاعت مکن» (وَ إِنْ جاهَداکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما).
هرگز نباید رابطه انسان با پدر و مادرش، مقدم بر رابطه او با خدا باشد، و هرگز نباید عواطف خویشاوندى حاکم بر اعتقاد مکتبى او گردد.
باز از آنجا که ممکن است، این فرمان، این توهّم را به وجود آورد که در برابر پدر و مادر مشرک، باید شدت عمل و بىحرمتى به خرج داد، بلافاصله اضافه مىکند که عدم اطاعت آنها در مسأله کفر و شرک، دلیل بر قطع رابطه مطلق با آنها نیست بلکه در عین حال «با آن دو، در دنیا به طرز شایستهاى رفتار کن» (وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً).
از نظر دنیا و زندگى مادى با آنها مهر و محبت و ملاطفت کن، و از نظر اعتقاد و برنامههاى مذهبى، تسلیم افکار و پیشنهادهاى آنها مباش، این درست نقطه اصلى اعتدال است که حقوق خدا و پدر و مادر، در آن جمع است.
لذا بعدا مى افزاید: «و از راه کسانى پیروى کن که توبهکنان به سوى من آمدهاند» راه پیامبر و مؤمنان راستین (وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ).
«سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه (در دنیا) عمل مىکردید آگاه مىکنم» و بر طبق آن پاداش و کیفر مىدهم (ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آیه 16)
دومین اندرز لقمان در باره حساب اعمال و معاد است که حلقه «مبدأ» و «معاد» را تکمیل مىکند.
مىگوید: «پسرم! اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى (کار نیک یابد) باشد، و در دل سنگى یا در (گوشهاى از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در دادگاه قیامت) مىآورد (و حساب آن را مىرسد چرا که) خداوند دقیق و آگاه است» (یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).
«خردل» گیاهى است که داراى دانههاى سیاه بسیار کوچکى است که در کوچکى و حقارت ضرب المثل مىباشد.
اشاره به این که اعمال نیک و بد هر قدر کوچک و کم ارزش، و هر قدر مخفى و پنهان باشد، همانند خردلى که در درون سنگى در اعماق زمین، یا در گوشهاى از آسمانها مخفى باشد، خداوند لطیف و خبیر که از تمام موجودات کوچک و بزرگ و صغیر و کبیر در سراسر عالم هستى آگاه است آن را براى حساب، و پاداش و کیفر حاضر مىکند، و چیزى در این دستگاه گم نمىشود! توجه به این آگاهى پروردگار از اعمال انسان، خمیر مایه همه اصلاحات فردى و اجتماعى است و نیروى محرک قوى به سوى خیرات و باز دارنده مؤثر از شرور و بدیهاست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/233
soham 313
14th October 2013, 06:47 AM
[golrooz] صفحه ی 244 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 30 از سوره ی لقمان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰبُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَوٰةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَيٰ مَآ أَصَابَكَ إِنَّ ذَٰلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ(17)
اي پسرك من نماز را برپا دار و به كار پسنديده وادار و از كار ناپسند باز دار و بر آسيبي كه بر تو وارد آمده است شكيبا باش اين [حاكي] از عزم [و اراده تو در] امور است(17)
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ(18)
و از مردم [به نخوت] رخ برمتاب و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسند لافزن را دوست نمي دارد(18)
وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَٰتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ(19)
و در راه رفتن خود ميانه رو باش و صدايت را آهسته ساز كه بدترين آوازها بانگ خران است(19)
أَلَمْ تَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَٰهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًي وَلَا كِتَٰبٍ مُّنِيرٍ(20)
آيا ندانسته ايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مسخر شما ساخته و نعمتهاي ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است و برخي از مردم در باره خدا بي[آنكه] دانش و رهنمود و كتابي روشن [داشته باشند] به مجادله برمي خيزند(20)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا۟ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا۟ بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنَآ أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَٰنُ يَدْعُوهُمْ إِلَيٰ عَذَابِ السَّعِيرِ(21)
و چون به آنان گفته شود آنچه را كه خدا نازل كرده پيروي كنيد مي گويند [نه] بلكه آنچه كه پدرانمان را بر آن يافته ايم پيروي مي كنيم آيا هر چند شيطان آنان را به سوي عذاب سوزان فرا خواند(21)
۞ وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَي اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَيٰ وَإِلَي اللَّهِ عَٰقِبَةُ الْأُمُورِ(22)
و هر كس خود را در حالي كه نيكوكار باشد تسليم خدا كند قطعا در ريسمان استوارتري چنگ درزده و فرجام كارها به سوي خداست(22)
وَمَن كَفَرَ فَلَا يَحْزُنكَ كُفْرُهُ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(23)
و هر كس كفر ورزد نبايد كفر او تو را غمگين گرداند بازگشتشان به سوي ماست و به [حقيقت] آنچه كرده اند آگاهشان خواهيم كرد در حقيقت خدا به راز دلها داناست(23)
نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَيٰ عَذَابٍ غَلِيظٍ(24)
[ما] آنان را اندكي برخوردار مي سازيم سپس ايشان را در عذابي پر فشار درمانده مي كنيم(24)
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(25)
و اگر از آنها بپرسي چه كسي آسمانها و زمين را آفريده است مسلما خواهند گفت خدا بگو ستايش از آن خداست ولي بيشترشان نمي دانند(25)
لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(26)
آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست در حقيقت خدا همان بي نياز ستوده[صفات] است(26)
وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَٰمٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنۢ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَٰتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(27)
و اگر آن چه درخت در زمين است قلم باشد و دريا را هفت درياي ديگر به ياري آيد سخنان خدا پايان نپذيرد قطعا خداست كه شكست ناپذير حكيم است(27)
مَّا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَٰحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌۢ بَصِيرٌ(28)
آفرينش و برانگيختن شما [در نزد ما] جز مانند [آفرينش] يك تن نيست كه خدا شنواي بيناست(28)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي الَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِيٓ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(29)
آيا نديده اي كه خدا شب را در روز درمي آورد و روز را [نيز] در شب درمي آورد و آفتاب و ماه را تسخير كرده است [كه] هر يك تا وقت معلومي روانند و [نيز] خدا به آنچه مي كنيد آگاه است(29)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الْبَٰطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ(30)
اين[ها همه] دليل آن است كه خدا خود حق است و غير از او هر چه را كه مي خوانند باطل است و خدا همان بلندمرتبه بزرگ است(30)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
14th October 2013, 06:50 AM
(آیه 17)
بعد از تحکیم پایههاى مبدأ و معاد که اساس همه اعتقادات مکتبى است به مهمترین اعمال یعنى مسأله نماز پرداخته، مىگوید: «پسرم! نماز را برپا دار» (یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ).
چرا که نماز مهمترین پیوند تو با خالق است، نماز قلب تو را بیدار و روح تو را مصفّا، و زندگى تو را روشن مىسازد.
آثار گناه را از جانت مىشوید، نور ایمان را در سراى قلبت پرتو افکن مىدارد، و تو را از فحشا و منکرات باز مىدارد.
بعد از برنامه نماز به مهمترین دستور اجتماعى یعنى امر به معروف و نهى از منکر پرداخته، مىگوید: «و (مردم را) به نیکیها و معروف دعوت کن و از منکرات و زشتیها بازدار» (وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ).
و بعد از این سه دستور مهم عملى به مسأله صبر و استقامت که در برابر ایمان همچون سر نسبت به تن است، پرداخته، مىگوید: «و در برابر مصائبى که به تو مى رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم (هر انسانى) است» (وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
(آیه 18)
سپس لقمان به مسائل اخلاقى در ارتباط با مردم و خویشتن پرداخته، نخست تواضع و فروتنى و خوشروئى را توصیه کرده، مىگوید: «با بىاعتنائى از مردم روى مگردان» (وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ).
«و مغرورانه بر زمین راه مرو» (وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً).
«چرا که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد» (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ).
و به این ترتیب لقمان حکیم در اینجا از دو صفت بسیار زشت و ناپسند که مایه از هم پاشیدن روابط صمیمانه اجتماعى است اشاره مىکند: یکى تکبر و بىاعتنائى، و دیگر غرور و خود پسندى که هر دو در این جهت مشترکند که انسان را در عالمى از توهّم و پندار و خود برتربینى فرو مىبرند، و رابطه او را از دیگران قطع مىکنند.
در حدیثى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که از روى غرور و تکبر، روى زمین راه رود زمین، و کسانى که در زیر زمین خفته اند، و آنها که روى زمین هستند، همه او را لعنت مىکنند»!
(آیه 19)
در این آیه دو برنامه دیگر اخلاقى را که جنبه اثباتى دارد- در برابر دو برنامه گذشته که جنبه نفى داشت- بیان کرده، مىگوید: پسرم! «در راه رفتن اعتدال را رعایت کند» (وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ).
«از صداى خود بکاه» و هرگز فریاد مزن (وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ).
«چرا که زشتترین صداها صداى خران است»! (إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ).
در واقع در این دو آیه از دو صفت، نهى و به دو صفت، امر شده: «نهى» از «خود برتر بینى»، و «خود پسندى»، که یکى سبب مىشود انسان نسبت به بندگان خدا تکبر کند، و دیگرى سبب مىشود که انسان خود را در حد کمال پندارد، و در نتیجه درهاى تکامل را به روى خود ببندد هر چند خود را با دیگرى مقایسه نکند.
و «امر» به رعایت اعتدال در «عمل» و «سخن»، زیرا تکیه روى اعتدال در راه رفتن یا آهنگ صدا در حقیقت به عنوان مثال است.
و به راستى کسى که این صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزى است، در میان مردم محبوب، و در پیشگاه خدا عزیز است.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده: «بیشترین چیزى که سبب مى شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/233
soham 313
14th October 2013, 06:54 AM
(آیه 20)
تکیهگاه مطمئن! بعد از پایان اندرزهاى دهگانه لقمان در زمینه مبدأ و معاد و رسم زندگى، قرآن براى تکمیل آن به سراغ بیان نعمتهاى الهى مىرود تا حسّ شکر گزارى مردم را بر انگیزد، شکرى که سر چشمه «معرفة اللّه» و انگیزه اطاعت فرمان او مىشود.
روى سخن را به همه انسانها کرده، مىگوید: «آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخر فرمان شما کرد» که در مسیر منافع و سود شما حرکت کند؟ (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
سپس مىافزاید: «خداوند نعمتهاى خود را- اعم از نعمتهاى ظاهر و باطن- بر شما گسترده و افزون ساخت» (وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً).
و در پایان آیه از کسانى سخن مىگوید که نعمتهاى بزرگ الهى را که از درون و برون، انسان را احاطه کرده، کفران مىکنند، و به جدال و ستیز در برابر حق برمىخیزند، مىفرماید: «بعضى از مردم هستند که در باره خداوند بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنى، مجادله مىکنند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ).
و به جاى این که بخشنده آن همه نعمتهاى آشکار و نهان را بشناسند، رو به سوى شرک و انکار، از سر جهل و لجاجت مىآورند.
در حقیقت این گروه لجوج نه خود دانشى دارند، و نه به دنبال راهنما و رهبرى هستند، و نه از وحى الهى استمداد مىجویند، و چون راه هدایت در این سه امر منحصر است لذا با ترک آن به وادى گمراهى و وادى شیاطین کشیده شده اند.
(آیه 21)
این آیه به منطق ضعیف و سست این گروه گمراه اشاره کرده، مى گوید: «هنگامى که به آنها گفته شود، از آنچه خداوند نازل کرده پیروى کنید، مىگویند: نه، ما از چیزى پیروى مىکنیم که پدران خود را بر آن یافته ایم»! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا).
و از آنجا که پیروى از نیاکان جاهل و منحرف، جزء هیچ یک از طرق سه گانه هدایت آفرین فوق نیست، قرآن از آن به عنوان راه شیطانى یاد کرده، مى فرماید: «آیا اگر حتى شیطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان کند» باز هم تبعیت مىکنند؟! (أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِیرِ).
(آیه 22)
سپس به بیان حال دو گروه مؤمن خالص و کفار آلوده پرداخته، آنها را در مقایسه با یکدیگر و مقایسه با آنچه در مورد پیروان شیطان و مقلدان کور و کر نیاکان بیان کرده، مورد توجه قرار داده، مىگوید: «کسى که روى خود را تسلیم خدا کند در حالى که نیکو کار باشد، به دستگیره محکمى چنگ زده» و به تکیهگاه مطمئنى تکیه کرده است (وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى).
چنگ زدن به دستگیره محکم، تشبیه لطیفى از این حقیقت است که انسان براى نجات از قعر درّه مادّیگرى و ارتقا به بلندترین قلّههاى معرفت و معنویت و روحانیت نیاز به یک وسیله محکم و مطمئن دارد این وسیله چیزى جز ایمان و عمل صالح نیست، غیر آن، همه پوسیده و پاره شدنى و مایه سقوط و مرگ است، علاوه بر این آنچه باقى مىماند این وسیله است، و بقیه همه فانى و نابود شدنى! لذا در پایان آیه مىفرماید: «و عاقبت همه کارها به سوى خداست» (وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا علیه السّلام از پیامبر گرامى اسلام چنین آمده:
«بعد از من فتنهاى تاریک و ظلمانى خواهد بود تنها کسانى از آن رهایى مىیابند که به عروة الوثقى چنگ زنند، عرض کردند: اى رسول خدا! عروة الوثقى چیست؟
فرمود: ولایت سید اوصیا است.
عرض کردند: یا رسول اللّه سید اوصیا کیست؟
فرمود: امیر مؤمنان.
عرض کردند: امیر مؤمنان کیست؟
فرمود: مولاى مسلمانان و پیشواى آنان بعد از من.
باز براى این که پاسخ صریحترى بگیرند، عرض کردند: او کیست؟
فرمود: برادرم علىّ بن أبی طالب علیه السّلام.
روایات دیگرى نیز در همین زمینه که منظور از «عروة الوثقى» دوستى اهل بیت علیهم السّلام یا دوستى آل محمد صلّى اللّه علیه و آله یا امامان از فرزندان حسین علیه السّلام است نقل شده.
بارها گفتهایم که این تفسیرها بیان مصداقهاى روشن است، و منافات با مصادیق دیگرى همچون توحید و تقوا و مانند آن ندارد.
(آیه 23)
سپس به بیان حال گروه دوم پرداخته، مىگوید: «و کسى که کافر شود (و این حقایق روشن را انکار کند) کفر او تو را غمگین نسازد» (وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ). چرا که تو وظیفهات را به خوبى انجام دادهاى، اوست که بر خویشتن ظلم و ستم مىکند.
و نیز نگران مباش که گروهى در دنیا با این که کفر مىورزند و ظلم و ستم مىکنند، از نعمتهاى الهى متنعمند، و گرفتار مجازات نیستند، زیرا دیر نشده است «باز گشت همه آنها به سوى ماست و ما آنها را از اعمالشان (و نتایج شوم آن) آگاه مىسازیم» (إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
نه تنها از اعمالشان آگاهیم که از نیات و اسرار درون دلهایشان نیز با خبریم «زیرا خداوند به آنچه درون سینههاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/234
soham 313
14th October 2013, 06:56 AM
(آیه 24)
سپس مى افزاید: بهره آنها از زندگى دنیا تو را شگفتزده نکند، «ما اندکى از متاع دنیا در اختیار آنان مى گذاریم (و متاع هر چه باشد، کم و ناچیز است) سپس آنها را به تحمل عذاب شدیدى وادار مى سازیم» عذابى مستمر و دردناک (نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى عَذابٍ غَلِیظٍ).
این تعبیر ممکن است اشاره به آن باشد که آنها تصور نکنند، در این جهان از قبضه قدرت خداوند خارجند، خود او مىخواهد آنها را براى آزمایش و اتمام حجت و مقاصدى دیگر آزاد بگذارد.
(آیه 25)
ده وصف از اوصاف پروردگار: در این آیه و پنج آیه بعد از آن مجموعهاى از صفات خداوند بیان شده است که در حقیقت ده صفت عمده یا ده اسم از اسماء الحسنى را بیان مىکند:
غنى، حمید، عزیز، حکیم، سمیع، بصیر، خبیر، حق، على و کبیر.
این از یک نظر، و از سوى دیگر در این آیه از «خالقیت» خداوند سخن مىگوید و در آیه دوم از «مالکیت مطلقه» در آیه سوم از «علم بىانتهایش» بحث مىکند و در آیه چهارم و پنجم از «قدرت نامتناهیش».
و در آخرین آیه نتیجه مىگیرد کسى که داراى این صفات است «حق» است و غیر از او همه باطل و هیچ و پوچند.
نخست مىفرماید: «و هرگاه از آنان سؤال کنى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است مسلما مىگویند: اللّه» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ).
این تعبیر از یک سو دلیل بر این است که مشرکان هرگز منکر توحید خالق نبودند، و از سوى دیگر دلیل بر فطرى بودن توحید و تجلى این نور الهى در سرشت همه انسانهاست.
سپس مىگوید: حال که آنها به توحید خالق معترفند «بگو: الحمد للّه (که خود شما معترفید) ولى بیشتر آنان نمىدانند» که عبادت باید منحصر به خالق جهان باشد (قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
(آیه 26)
سپس به مسأله «مالکیت» حق مىپردازد چرا که بعد از ثبوت خالقیت نیاز به دلیل دیگرى بر مالکیت او نیست، مىفرماید: «آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست» (لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بدیهى است آن کس که «خالق» و «مالک» است مدبر امور جهان نیز مىباشد.
و کسى که چنین است از همه چیز بىنیاز و شایسته هر گونه ستایش است به همین دلیل در پایان آیه مى افزاید: «خداوند غنى و حمید است» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
او غنىّ على الاطلاق، و حمید از هر نظر است، چرا که هر موهبتى در جهان است به او باز مىگردد، و هر کس هر چه دارد از او دارد.
(آیه 27)
این آیه ترسیمى از علم بى پایان خداست، که با ذکر مثالى بسیار گویا و رسا مجسّم شده است، مىگوید: «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود، و دریا براى آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود اینها همه تمام مىشود ولى کلمات خدا پایان نمىگیرد، خداوند عزیز و حکیم است» (وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).
از آنجا که مخلوقات گوناگون این جهان هر کدام بیانگر ذات پاک خدا و علم و قدرت اویند، به هر موجودى «کلمة اللّه» اطلاق شده، و به همین مناسبت «کلمات اللّه» به معنى علم و دانش پروردگار به کار رفته است.
(آیه 28)
بعد از ذکر علم بىپایان پروردگار، سخن از قدرت بىانتهاى او به میان آورده، مى فرماید: «آفرینش و بر انگیختن (و زندگى دوباره) همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بیناست» (ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/234
soham 313
14th October 2013, 06:57 AM
(آیه 29)
این آیه تأکید و بیان دیگرى است براى قدرت واسعه خداوند، روى سخن را به پیامبر کرده، مىگوید: «آیا ندیدى که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل مىکند»؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ). و نیز آیا ندیدى که خداوند «خورشید و ماه را (در مسیر منافع انسانها) مسخّر ساخته»؟ (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
«و هر کدام تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهند» (کُلٌّ یَجْرِی إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
و این که «خداوند به آنچه انجام مىدهید آگاه است»؟ (وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
(آیه 30)
و در این آیه به صورت یک نتیجه گیرى جامع و کلى مى فرماید:
«اینها همه دلیل بر آن است که خداوند حق است، و آنچه غیر از او مى خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است» (ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
مجموع بحثهایى که در آیات قبل پیرامون خالقیت و مالکیت و علم و قدرت بى انتهاى پروردگار آمده بود، این امور را اثبات کرد که «حق» تنها اوست و غیر او زائل و باطل و محدود و نیازمند است، و «علىّ و کبیر» که از هر چیز برتر و از توصیف بالاتر است ذات پاک او مى باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/235
soham 313
15th October 2013, 05:58 AM
[golrooz] صفحه ی 245 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 34 از سوره ی ا لقمان و آیات 1 تا 8 از سوره ی السجدة [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُم مِّنْ ءَايَٰتِهِۦٓ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ(31)
آيا نديده اي كه كشتيها به نعمت خدا در دريا روان مي گردند تا برخي از نشانه هاي [قدرت] خود را به شما بنماياند قطعا در اين [قدرت نمايي] براي هر شكيباي سپاسگزاري نشانه هاست(31)
وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا۟ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّيٰهُمْ إِلَي الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ(32)
و چون موجي كوه آسا آنان را فرا گيرد خدا را بخوانند و اعتقاد [خود] را براي او خالص گردانند و[لي] چون نجاتشان داد و به خشكي رساند برخي از آنان ميانه رو هستند و نشانه هاي ما را جز هر خائن ناسپاسگزاري انكار نمي كند(32)
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا۟ رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا۟ يَوْمًا لَّا يَجْزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَئًْا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(33)
اي مردم از پروردگارتان پروا بداريد و بترسيد از روزي كه هيچ پدري به كار فرزندش نمي آيد و هيچ فرزندي [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد آري وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگي دنيا شما را نفريبد و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد(33)
إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌۢ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌۢ(34)
در حقيقت خداست كه علم [به] قيامت نزد اوست و باران را فرو مي فرستد و آنچه را كه در رحمهاست مي داند و كسي نمي داند فردا چه به دست مي آورد و كسي نمي داند در كدامين سرزمين مي ميرد در حقيقت خداست [كه] داناي آگاه است(34)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الٓمٓ(1)
الف لام ميم(1)
تَنزِيلُ الْكِتَٰبِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَٰلَمِينَ(2)
نازل شدن اين كتاب كه هيچ [جاي] شك در آن نيست از طرف پروردگار جهانهاست(2)
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَيٰهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّآ أَتَيٰهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ(3)
آيا مي گويند آن را بربافته است [نه چنين است] بلكه آن حق و از جانب پروردگار توست تا مردمي را كه پيش از تو بيم دهنده اي براي آنان نيامده است هشدار دهي اميد كه راه يابند(3)
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَيٰ عَلَي الْعَرْشِ مَا لَكُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ(4)
خدا كسي است كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش هنگام آفريد آنگاه بر عرش [قدرت] استيلا يافت براي شما غير از او سرپرست و شفاعتگري نيست آيا باز هم پند نمي گيريد(4)
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَآءِ إِلَي الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ(5)
كار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمين اداره مي كند آنگاه [نتيجه و گزارش آن] در روزي كه مقدارش آن چنان كه شما [آدميان] برمي شماريد هزار سال است به سوي او بالا مي رود(5)
ذَٰلِكَ عَٰلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(6)
اوست داناي نهان و آشكار كه شكوهمند مهربان است(6)
الَّذِيٓ أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَٰنِ مِن طِينٍ(7)
همان كسي كه هر چيزي را كه آفريده است نيكو آفريده و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد(7)
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَٰلَةٍ مِّن مَّآءٍ مَّهِينٍ(8)
سپس [تداوم] نسل او را از چكيده آبي پست مقرر فرمود(8)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
15th October 2013, 06:00 AM
(آیه 31)
در این آیه سخن از دلیل نظم به میان مى آید، و در آیه بعد سخن از توحید فطرى است و مجموعا بحثهایى را که در آیات قبل آمد تکمیل مىکند.
مىگوید: «آیا ندیدى کشتیها بر (صفحه) دریاها به فرمان خدا، و به (برکت) نعمت او حرکت مىکنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ).
هدف این است: «تا بخشى از آیاتش را به شما نشان دهد» (لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ).
آرى «در اینها نشانههایى است براى کسانى که بسیار شکیبا و شکر گزارند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
بدون شک حرکت کشتیها بر صفحه اقیانوسها نتیجه مجموعهاى از قوانین آفرینش است.
(آیه 32)
در گرداب بلا! بعد از بیان نعمت حرکت کشتیها در دریاها که هم در گذشته و هم امروز، بزرگترین و مفیدترین وسیله حمل و نقل انسانها و کالاها بوده است، اشاره به یکى از چهرههاى دیگر همین مسأله کرده، مىگوید: «و هنگامى که (در سفر دریا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گیرد) خدا را با اخلاص مىخوانند» (وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ).
یعنى امواج عظیم دریا آن چنان بر مىخیزد، و اطراف آنها را احاطه مىکند که گویى ابرى بر سر آنان سایه افکنده است، سایهاى وحشتناک و هولانگیز.
اینجاست که انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى که براى خویش جلب و جذب کرده، خود را ضعیف و ناچیز و ناتوان مىبیند.
و اینجاست که توحید خالص همه قلب او را احاطه مىکند، و دین و آئین و پرستش را مخصوص او مىداند.
سپس اضافه مىکند: «اما وقتى آنها را به خشکى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پیش مىگیرند» و به ایمان خود وفادار مىمانند، در حالى که بعضى دیگر فراموش کرده راه کفر را پیش مىگیرند (فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ).
و در پایان آیه به گروه دوم اشاره کرده، مى فرماید: «ولى آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمى کنند» (وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/235
soham 313
15th October 2013, 06:02 AM
(آیه 33)
در این آیه به صورت یک جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته، و دلائل توحید و معاد، همه انسانها را به خدا و روز قیامت توجه مى دهد، سپس از غرور ناشى از دنیا و شیطان بر حذر مى دارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چیز مى پردازد.
مىفرماید: «اى مردم! تقواى الهى پیشه کنید و بترسید از روزى که نه پدر کیفر (اعمال) فرزندش را تحمل مىکند و نه فرزند چیزى از کیفر (اعمال) پدرش را» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً).
در حقیقت دستور اول، توجه به مبدأ است، و دستور دوم توجه به معاد.
دستور اول، نیروى مراقبت را در انسان زنده مى کند، و دستور دوم احساس پاداش و کیفر را، و بدون شک کسى که این دو دستور را به کار بندد کمتر آلوده گناه و فساد مى شود.
به هر حال در آن روز هر کس چنان به خود مشغول است و در پیچ و خم اعمال خویش گرفتار که به دیگرى نمىپردازد، حتى پدر و فرزند که نزدیکترین رابطهها را با هم دارند هیچ کدام به فکر دیگرى نیستند.
در پایان آیه انسانها را از دو چیز برحذر مىدارد، مىفرماید: «به یقین وعده الهى حق است. پس مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را به (کرم) خدا مغرور سازد»! (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
(آیه 34)
وسعت علم خداوند! در آخرین آیه این سوره به تناسب بحثى که پیرامون روز رستاخیز در آیه قبل به میان آمده، سخن از علومى به میان مىآورد که مخصوص پروردگار است مىگوید: «آگاهى از زمان قیام قیامت مخصوص خداست» (إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ).
«و اوست که باران را نازل مىکند» و از تمام جزئیات نزول آن آگاه است (وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ).
و نیز «آنچه را که در رحمها (ى مادران) است مىداند» (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ).
«و هیچ کس نمىداند فردا چه به دست مىآورد» (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً).
«و هیچ کس نمىداند در چه سر زمینى مىمیرد»؟ (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
«خداوند عالم و آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).
گویى مجموع این آیه پاسخ به سؤالى است که در زمینه قیامت مطرح مىشود همان سؤالى که بارها مشرکان قریش از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کردند و گفتند: «مَتى هُوَ روز قیامت کى خواهد بود». (اسراء/ 51)
«پایان سوره لقمان»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/235
soham 313
15th October 2013, 06:04 AM
سوره سجده [32]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 30 آیه است
نامهاى این سوره:
نام این سوره در بعضى از روایات و در لسان مشهور مفسران «سوره سجده» یا «الم سجده» است، و گاه براى مشخص ساختن آن از سوره حم سجده آن را به نام «سجده لقمان» مىخوانند، چرا که بعد از سوره لقمان قرار گرفته است.
در بعضى از روایات نیز از آن به «الم تنزیل» یاد شده است.
محتواى سوره:
این سوره به حکم آنکه از سورههاى «مکّى» است خطوط اصلى سورههاى مکى یعنى بحث از «مبدأ» و «معاد» و «بشارت» و «انذار» را قویا تعقیب مىکند و روى هم رفته در آن چند بخش جلب توجه مىکند.
1- قبل از هر چیز سخن از عظمت قرآن است.
2- سپس بحثى پیرامون نشانههاى خداوند در آسمان و زمین دارد.
3- بحث دیگرى پیرامون آفرینش انسان از «خاک» و «آب نطفه» و «روح الهى» و اعطاى وسائل فراگیرى علم و دانش مىباشد.
4- بعد از آن از رستاخیز و حوادث قبل از آن یعنى مرگ سخن مىگوید.
5 و 6- بحثهاى مؤثر و تکان دهندهاى از بشارت و انذار دارد.
به این ترتیب هدف اصلى سوره تقویت مبانى ایمان به مبدأ و معاد و ایجاد موج نیرومندى از حرکت به سوى تقوا، و بازدارى از سرکشى و طغیان است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین آمده است: «کسى که سوره الم تنزیل و تبارک را بخواند مانند آن است که شب قدر را احیا گرفته باشد».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده: «هر کس سوره سجده را در هر شب جمعه بخواند خداوند نامه اعمال او را به دست راست او مى دهد، و گذشته او را مى بخشد، و از دوستان محمد صلّى اللّه علیه و آله و اهل بیت او خواهد بود».
بدون شک تلاوتى که سر چشمه اندیشه، و اندیشهاى که مبدأ تصمیم گیرى و حرکت بوده باشد، مى تواند آن چنان انسان را بسازد که مشمول این همه فضیلت و افتخار گردد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
soham 313
15th October 2013, 06:06 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
عظمت قرآن، و مبدأ و معاد: باز در این سوره با حروف مقطعه «الف، لام، میم» (الم). رو به رو مى شویم و این پانزدهمین بار است که در آغاز سورههاى قرآنى این گونه حروف را مى یابیم.
بحثى که در باره اهمیت قرآن بلافاصله بعد از این حروف آمده است بار دیگر بیانگر این حقیقت است که «الم» اشاره به عظمت قرآن و قدرت نمایى عظیم پروردگار است که چنین کتاب بزرگ و پر محتوا که معجزه جاویدان محمد صلّى اللّه علیه و آله است از حروف ساده «الفبا» به وجود آورده است.
(آیه 2)
مى فرماید: «این کتابى است که از سوى پروردگار جهانیان نازل شده و شک و تردیدى در آن نیست» (تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ).
این آیه در واقع پاسخ به دو سؤال است، گویى نخست از محتواى این کتاب آسمانى سؤال مى شود، در پاسخ مىگوید: محتواى آن حق است و جاى کمترین شک و تردید نیست، سپس سؤال در باره ابداع کننده آن به میان مى آید، در پاسخ مى گوید: این کتاب از سوى «رَبِّ الْعالَمِینَ» است.
(آیه 3)
سپس به تهمتى که بارها مشرکان و منافقان بىایمان به این کتاب بزرگ آسمانى بسته بودند اشاره کرده، مىفرماید: «آنها مىگویند: (محمّد) اینها را به دروغ به خداست بسته است» و از ناحیه پروردگار جهانیان نیست (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در پاسخ ادعاى بىدلیل آنها مى گوید: این افترا نیست، «بلکه سخن حقى است از سوى پروردگارت» (بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ).
و دلیل حقانیت آن در خود آن آشکار و نمایان است.
سپس به هدف نزول آن پرداخته، مى گوید: «هدف این بوده که گروهى را انذار کنى که پیش از تو هیچ انذار کننده اى براى آنها نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند» (لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ).
منظور از «نذیر» در اینجا پیامبر بزرگى است که دعوت خود را آشکارا و توأم با معجزات و در محیطى وسیع و گسترده آشکار سازد، و مىدانیم چنین انذار کنندهاى در جزیره عربستان و در میان قبائل «مکّه» قیام نکرده بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
soham 313
15th October 2013, 06:08 AM
(آیه 4)
بعد از بیان عظمت قرآن و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به یکى دیگر از مهمترین پایه هاى عقائد اسلامى یعنى توحید و نفى شرکت پرداخته چنین مى گوید: «خداوند کسى که آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است در شش روز [شش دوران] آفرید» (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ).
بعد از مسأله آفرینش به مسأله «حاکمیت خداوند» بر عالم هستى پرداخته، مىگوید: «سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت» و بر کل عالم هستى حکومت کرد (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
قرار گرفتن خداوند بر عرش به این معنى است که او هم خالق جهان هستى است، و هم حاکم بر کل عالم.
و در پایان آیه با اشاره به مسأله توحید «ولایت» و «شفاعت» مراحل توحید را کامل کرده، مىفرماید: «جز او ولى و شفیعى براى شما نیست» (ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ).
با این دلیل روشن چرا بیراهه مىروید و دست به دامن بتها مىزنید؟ «آیا متذکر نمىشوید»؟! (أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ).
در حقیقت مراحل سه گانه توحید که در آیه فوق منعکس است هر کدام دلیلى بر دیگرى محسوب مىشود، توحید خالقیت دلیل بر توحید حاکمیت است و توحید حاکمیت دلیل بر توحید ولى و شفیع و معبود.
(آیه 5)
در این آیه نخست به توحید پروردگار و سپس به مسأله «معاد» اشاره مىکند، و به این ترتیب سه شاخه توحید که در آیات گذشته بیان شده (توحید خالقیت و حاکمیت و عبودیت) در اینجا با ذکر توحید ربوبیت- یعنى تدبیر جهان هستى تنها به وسیله خداوند- تکمیل مى گردد.
مىفرماید: «خداوند امور این جهان را از مقام قرب خود به سوى زمین تدبیر مىکند» (یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ).
و مىافزاید: «سپس تدبیر امور در روزى که مقدار آن هزار سال از سالهایى است که شما مىشمارید به سوى او باز مىگردد» (ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
منظور از این روز، روز قیامت است یعنى خداوند این جهان را با تدبیر خاصى نظم بخشیده، ولى در پایان جهان این تدبیر را بر مىچیند و به دنبال آن طرحى نوین و جهانى وسیعتر ابداع مى گردد، یعنى پس از پایان این دنیا جهان دیگر آغاز مى شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
soham 313
15th October 2013, 06:10 AM
(آیه 6)
مراحل شگفتانگیز آفرینش انسان: این آیه تأکیدى است بر بحثهاى توحیدى که در آیات قبل گذشت و در چهار مرحله خلاصه مى شد (توحید خالقیت، حاکمیت ولایت و ربوبیت) مى فرماید: کسى که با این صفات گفته شد «او خداوندى است که از پنهان و آشکار با خبر است و شکست ناپذیر و مهربان است» (ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
(آیه 7)
این آیه اشارهاى به نظام احسن آفرینش بطور عموم، و سرآغازى براى بیان خلقت انسان و مراحل تکامل او بطور خصوص است، مىفرماید: «او همان کسى است که هر چه را آفرید نیکو آفرید» (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ).
و به هر چیز آنچه نیاز داشت داد و بناى کاخ عظیم خلقت را بر «نظام احسن» یعنى بر چنان نظمى استوار کرد که از آن کاملتر تص ور نمىشد.
دهندهاى که به گل نکهت و به گل جان داد به هر که آنچه سزا دید حکمتش آن داد!
قرآن سپس با ذکر این مقدمه «آفاقى» وارد بحث «انفسى» مىشود و همان گونه که در بحث آیات آفاقى از چند شاخه توحید سخن گفت در اینجا نیز از چند موهبت بزرگ در مورد انسانها سخن مىگوید.
نخست مى فرماید: خداوند «آغاز آفرینش انسان را از گل قرار داد» (وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ). تا هم عظمت و قدرت خود را نشان دهد و هم به این انسان هشدار دهد که تو از کجا آمدهاى و به کجا خواهى رفت.
پیداست این آیه سخن از آفرینش «آدم» مىگوید، نه همه انسانها، چرا که ادامه نسل او در آیه بعد مطرح است، و ظاهر این آیه دلیل روشنى است بر خلقت مستقل انسان که بدون واسطه از گل صورت گرفته است.
(آیه 8)
این آیه به آفرینش نسل انسان و چگونگى تولد فرزندان آدم در مراحل بعد اشاره کرده، مى گوید: «سپس نسل او را از عصارهاى از آب ناچیز و بى قدر آفرید» (ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
soham 313
16th October 2013, 09:29 AM
[golrooz] صفحه ی 246 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 24 از سوره ی لقمان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ سَوَّيٰهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَٰرَ وَالْأَفِْٔدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ(9)
آنگاه او را درست اندام كرد و از روح خويش در او دميد و براي شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد چه اندك سپاس مي گزاريد(9)
وَقَالُوٓا۟ أَءِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍۭ بَلْ هُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمْ كَٰفِرُونَ(10)
و گفتند آيا وقتي در [دل] زمين گم شديم آيا [باز] ما در خلقت جديدي خواهيم بود [نه] بلكه آنها به لقاي پروردگارشان [و حضور او] كافرند(10)
۞ قُلْ يَتَوَفَّيٰكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَيٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ(11)
بگو فرشته مرگي كه بر شما گمارده شده جانتان را مي ستاند آنگاه به سوي پروردگارتان بازگردانيده مي شويد(11)
وَلَوْ تَرَيٰٓ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا۟ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَآ أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَٰلِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ(12)
و كاش هنگامي را كه مجرمان پيش پروردگارشان سرهاشان را به زير افكنده اند مي ديدي [كه مي گويند] پروردگارا ديديم و شنيديم ما را بازگردان تا كار شايسته كنيم چرا كه ما يقين داريم(12)
وَلَوْ شِئْنَا لَءَاتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَيٰهَا وَلَٰكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ(13)
و اگر مي خواستيم حتما به هر كسي [از روي جبر] هدايتش را مي داديم ليكن سخن من محق ق گرديده كه هر آينه جهنم را از همه جنيان و آدميان خواهم آكند(13)
فَذُوقُوا۟ بِمَا نَسِيتُمْ لِقَآءَ يَوْمِكُمْ هَٰذَآ إِنَّا نَسِينَٰكُمْ وَذُوقُوا۟ عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(14)
پس به [سزاي] آنكه ديدار اين روزتان را از ياد برديد [عذاب را] بچشيد ما [نيز] فراموشتان كرديم و به [سزاي] آنچه انجام مي داديد عذاب جاودان را بچشيد(14)
إِنَّمَا يُؤْمِنُ بَِٔايَٰتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا۟ بِهَا خَرُّوا۟ سُجَّدًا وَسَبَّحُوا۟ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ ۩(15)
تنها كساني به آيات ما مي گروند كه چون آن [آيات] را به ايشان يادآوري كنند سجده كنان به روي درمي افتند و به ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و آنان بزرگي نمي فروشند(15)
تَتَجَافَيٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ يُنفِقُونَ(16)
پهلوهايشان از خوابگاهها جدا مي گردد [و] پروردگارشان را از روي بيم و طمع مي خوانند و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مي كنند(16)
فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِيَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَآءًۢ بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(17)
هيچ كس نمي داند چه چيز از آنچه روشني بخش ديدگان است به [پاداش] آنچه انجام مي دادند براي آنان پنهان كرده ام(17)
أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا لَّا يَسْتَوُۥنَ(18)
آيا كسي كه مؤمن است چون كسي است كه نافرمان است يكسان نيستند(18)
أَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمْ جَنَّٰتُ الْمَأْوَيٰ نُزُلًۢا بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(19)
اما كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند به [پاداش] آنچه انجام مي دادند در باغهايي كه در آن جايگزين مي شوند پذيرايي مي گردند(19)
وَأَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا۟ فَمَأْوَيٰهُمُ النَّارُ كُلَّمَآ أَرَادُوٓا۟ أَن يَخْرُجُوا۟ مِنْهَآ أُعِيدُوا۟ فِيهَا وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا۟ عَذَابَ النَّارِ الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(20)
و اما كساني كه نافرماني كرده اند پس جايگاهشان آتش است هر بار كه بخواهند از آن بيرون بيايند در آن بازگردانيده مي شوند و به آنان گفته مي شود عذاب آن آتشي را كه دروغش مي پنداشتيد بچشيد(20)
وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَيٰ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ(21)
و قطعا غير از آن عذاب بزرگتر از عذاب اين دنيا [نيز] به آنان مي چشانيم اميد كه آنها [به خدا] بازگردند(21)
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَآ إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ(22)
و كيست بيدادگرتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شود [و] آنگاه از آن روي بگرداند قطعا ما از مجرمان انتقام كشنده ايم(22)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ فَلَا تَكُن فِي مِرْيَةٍ مِّن لِّقَآئِهِ وَجَعَلْنَٰهُ هُدًي لِّبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(23)
و به راستي [ما] به موسي كتاب داديم پس در لقاي او [با خدا]ترديد مكن و آن [كتاب] را براي فرزندان اسرائيل [مايه] هدايت قرار داديم(23)
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا۟ وَكَانُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ(24)
و چون شكيبايي كردند و به آيات ما يقين داشتند برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مي كردند(24)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
16th October 2013, 09:33 AM
(آیه 9)
این آیه اشارهاى است به مراحل پیچیده تکامل انسان در عالم رحم، و همچنین مراحلى که آدم به هنگام آفرینش از خاک طى نمود، مىفرماید:
«سپس (اندام) او را موزون ساخته» (ثُمَّ سَوَّاهُ).
«و از روح خویش در وى دمید»! (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ).
«و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).
«اما کمتر شکر (نعمتهاى) او را به جا مىآورید» (قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ).
در آغاز که نطفه منعقد مىشود تنها داراى یک نوع «حیات نباتى» است، یعنى فقط تغذیه و رشد و نمو دارد، ولى از حس و حرکت که نشانه «حیات حیوانى» است و همچنین قوه ادراکات که نشانه «حیات انسانى» است در آن خبرى نیست.
اما تکامل نطفه در رحم به مرحلهاى مىرسد که شروع به حرکت مىکند و تدریجا قواى دیگر انسانى در آن زنده مىشود، و این همان مرحلهاى است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح مىکند.
اضافه «روح» به «خدا» به اصطلاح «اضافه تشریفى» است، یعنى یک روح گرانقدر و پر شرافت که سزاوار است روح خدا نامیده شود در انسان دمیده شد.
(آیه 10)
ندامت و تقاضاى بازگشت! قرآن در اینجا بحث گویائى را در باره «معاد» آغاز مىکند، سپس حال «مجرمان» را در جهان دیگر بازگو مىکند، و مجموعا تکمیلى است براى بحثهاى گذشته که پیرامون «مبدأ» سخن مىگفت، زیرا مىدانیم بحث از «مبدأ» و «معاد» در قرآن مجید غالبا توأم با یکدیگر است.
نخست مىگوید: «آنها گفتند: آیا هنگامى که ما (مردیم و خاک شدیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازهاى خواهیم یافت»؟! (وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
تعبیر به «گم شدن در زمین» اشاره به این است که انسان پس از مردن خاک مىشود، همانند سایر خاکها، و هر ذرهاى از آن بر اثر عوامل طبیعى و غیر طبیعى به گوشهاى پرتاب مىشود، و دیگر چیزى از او باقى به نظر نمىرسد تا آن را در قیامت دوباره بازگردانند.
ولى آنها در حقیقت منکر قدرت خداوند بر این کار نیستند «بلکه آنان لقاى پروردگارشان را انکار مىکنند» و مىخواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانى خویش ادامه دهند (بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ).
در واقع این آیه شباهت زیادى با آیات نخستین سوره قیامت دارد آنجا که مىگوید: «آیا انسان گمان مىکند ما استخوانهاى پراکنده او را جمع نخواهیم کرد! ما حتى قادریم (خطوط) سر انگشتان او را به نظام نخستین بازگردانیم! ولى هدف انسان این است که ایامى را که در این دنیا در پیش دارد (با انکار قیامت) به گناه و فجور بگذراند لذا سؤال مىکند روز قیامت کى خواهد بود»؟ (قیامت/ 3- 6) بنا بر این آنها از نظر استدلال لنگ نیستند، بلکه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افکنده، و نیات سوئشان مانع قبول مسأله معاد است.
(آیه 11)
این آیه پاسخ آنها را از طریق دیگرى بیان مىکند، مى گوید: تصور نکنید شخصیت شما به همین بدن جسمانى شماست، بلکه اساس شخصیتتان را روح شما تشکیل مىدهد، و او محفوظ است «بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده (روح) شما را مىگیرد، سپس به سوى پروردگارتان بازگردانده مىشوید» (قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ).
در یک جمع بندى مىتوان چنین گفت که دو آیه فوق به منکران معاد چنین پاسخ مى دهد که: اگر مشکل شما پراکندگى اجزاى جسمانى است که خودتان قدرت خدا را قبول دارید و منکر آن نیستید، و اگر مشکل اضمحلال و نابودى شخصیت انسان بر اثر این پراکندگى است آن نیز درست نیست چرا که پایه شخصیت انسان بر روح قرار گرفته.
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/236
soham 313
16th October 2013, 09:35 AM
(آیه 12)
سپس وضع همین مجرمان کافر و منکران معاد را که در قیامت با مشاهده صحنه هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم و پشیمان مىشوند چنین مجسّم کرده، مى گوید: «و اگر ببینى مجرمان را هنگامى که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده مى گویند: پروردگارا! آنچه وعده کرده بودى دیدیم و شنیدیم (ما پشیمانیم) ما را بازگردان تا کار شایستهاى انجام دهیم، ما به (قیامت) یقین داریم» در تعجب فرو خواهى رفت (وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ).
به راستى تعجب مى کنى که آیا این افراد سر به زیر و نادم همان مغروران سرکش و چموش هستند که در دنیا در برابر هیچ حقیقتى سر فرود نمىآوردند.
منظور از «مجرمان» در اینجا، کافران و بخصوص منکران قیامتند.
(آیه 13)
و از آنجا که این همه اصرار و تأکید براى پذیرش ایمان، ممکن است این توهّم را ایجاد کند که خداوند توانائى ندارد نور ایمان را در قلب آنها پرتو افکن کند، در این آیه مىافزاید: «و اگر مىخواستیم به هر انسانى هدایت لازمش را (از روى اجبار بدهیم) مى دادیم» (وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها).
مسلما ما چنین قدرتى داریم، ولى ایمانى که از طریق اجبار و الزام ما تحقق یابد ارزش چندانى ندارد، اراده ما بر این تعلق گرفته که نوع انسان «مختار» باشد.
لذا در پایان آیه مىفرماید: «ولى (من آنها را آزاد گذاردهام و) سخن و وعدهام حق است که دوزخ را (از افراد بىایمان و گنهکار) از جن و انس همگى پر کنم»! (وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ).
آرى! آنها با سوء اختیار خود این راه را طى کرد هاند و مستحق مجازاتند، و ما هم اراده قاطع داریم بر این که دوزخ را از آنان پر کنیم.
(آیه 14)
لذا در این آیه مى گوید: ما به این دوزخیان خواهیم گفت: «بچشید (عذاب جهنم را) به خاطر این که دیدار امروزتان را فراموش کردید، ما نیز شما را فراموش کردیم»! (فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسِیناکُمْ).
«و بچشید عذاب جاودان را به خاطر اعمالى که انجام مىدادید» (وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
بار دیگر از این آیه استفاده مىشود که فراموش کردن دادگاه عدل قیامت سر چشمه اصلى بد بختیهاى آدمى است، و در این صورت است که خود را در برابر قانون شکنیها و مظالم آزاد مىبیند، و نیز از این آیه به خوبى روشن مىشود که مجازات ابدى در برابر اعمالى است که انسان انجام مى دهد و نه چیز دیگر.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/237
soham 313
16th October 2013, 09:39 AM
(آیه 15)
پاداش هاى عظیمى که هیچ کس از آن آگاه نیست! مىدانیم روش قرآن این است که بسیارى از حقایق را در مقایسه با یکدیگر بیان مى کند، تا کاملا مفهوم و دلنشین گردد.
در اینجا نیز بعد از شرحى که در باره مجرمان و کافران در آیات پیشین بیان شد به صفات بر جسته مؤمنان راستین مى پردازد، و اصول عقیدتى و برنامههاى عملى آنها را بطور فشرده ضمن دو آیه با ذکر هشت صفت، بیان مى دارد.
نخست مى فرماید: «تنها کسانى به آیات ما ایمان مىآورند که هر وقت این آیات به آنان یادآورى شود به سجده مىافتند، و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مىآورند و تکبر نمىکنند» (إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ) «این آیه سجده واجب دارد.».
در این آیه چهار قسمت از صفات آنها بیان شده:
1- به محض شنیدن آیات الهى به سجده مىافتند.
همین ویژگى در بعضى دیگر از آیات قرآن به عنوان یکى از برجسته ترین صفات انبیا ذکر شده است، چنانکه خداوند در باره گروهى از پیامبران بزرگ مىگوید: «هنگامى که آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد به خاک مى افتادند و سجده مى کردند و گریه شوق سر مى دادند» (مریم/ 58) 2 و 3- نشانه دوم و سوم آنها «تسبیح» و «حمد» پروردگار است، از یک سو خدا را از نقائص پاک و منزه مى شمرند، و از سوى دیگر او را به خاطر صفات کمال و جمالش، حمد و ستایش مى نمایند.
4- وصف دیگر آنها تواضع و فروتنى و ترک هر گونه استکبار است.
(آیه 16)
سپس به وصف پنجم آنها اشاره کرده، مى گوید: «پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود» «این تعبیر کنایه از بر خاستن از خواب و پرداختن به نماز شب و عبادت پروردگار در دل شب است.» و به پا مىخیزند و رو به درگاه خدا مىآورند (تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ).
آرى! آنها به هنگامى که چشم غافلان در خواب است و آرامش و خاموشى همه جا را فراگرفته و خطر آلودگى عبادت و ریا کمتر وجود دارد و بهترین شرایط حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى آورند و آنچه در دل دارند با او در میان مى گذارند.
و در وصف ششم و هفتم مى افزاید: «آنها پروردگار خود را با بیم و امید مىخوانند» (یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً).
نه از غضب و عذاب او ایمن مىشوند، و نه از رحمتش مأیوس مىگردند، چرا که غلبه خوف بر امید، انسان را به یأس و سستى مى کشاند. و غلبه رجا و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى دارد، و این هر دو دشمن حرکت تکاملى انسان در سیر او به سوى خداست.
آخرین و هشتمین ویژگى آنها این است که: «و از آنچه به آنها روزى دادهایم انفاق مى کنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ).
نه تنها از اموال خویش به نیازمندان مى بخشند که از علم و دانش، نیرو و قدرت، رأى صائب و تجربه و اندوخته هاى فکرى خود، از نیازمندان مضایقه ندارند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/237
soham 313
16th October 2013, 09:43 AM
(آیه 17)
در این آیه به پاداش عظیم و مهم مؤمنان راستین که داراى نشانه هاى مذکور در دو آیه قبل هستند پرداخته، با تعبیر جالبى که حکایت از اهمیت فوق العاده پاداش آنان مى کند، مى فرماید: «هیچ کس نمى داند چه پاداشهاى مهمى که مایه روشنى چشم هاست براى آنها نهفته شده»! (فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ).
«این پاداش کارهایى است که انجام مى دادند» (جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
در حدیثى مىخوانیم که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىگوید: «خدا مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمتهائى فراهم کرده ام که هیچ چشمى ندیده، و هیچ گوشى نشنیده، و بر فکر کسى نگذشته است»!
(آیه 18)
این آیه مقایسه اى را که در آیات گذشته بود بطور صریحتر روشن مى سازد مى گوید: «آیا کسى که با ایمان باشد همانند کسى است که فاسق است؟! نه هرگز این دو برابر نیستند» (أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ).
در این آیه، «فاسق» در مقابل «مؤمن» قرار گرفته، و این دلیل بر آن است که فسق، مفهوم گستردهاى دارد که هم کفر را شامل مى شود، و هم گناهان دیگر را.
(آیه 19)
این آیه، این عدم مساوات را به صورت گسترده ترى بیان کرده، مى فرماید: «اما آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند باغهاى بهشت جاویدان از آن آنها خواهد بود» (أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى).
سپس مى افزاید «این (جنات مأوى) وسیله پذیرایى (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام مى
دادند» (نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
(آیه 20)
و در این آیه به نقطه مقابل آنها پرداخته، مى گوید: «اما کسانى که فاسق شدند (و از اطاعت خدا سر باز زدند) جایگاه همیشگى آنها آتش (دوزخ) است» (وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ).
آنها براى همیشه در این جایگاه وحشتناک زندانى و محبوسند به گونهاى که:
«هر زمان بخواهند از آن خارج شوند به آن بازگردانده مىشوند» (کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها).
«و به آنان گفته مى شود: بچشید عذاب آتشى را که پیوسته انکار مى کردید» (وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ).
بار دیگر در اینجا مى بینیم که عذاب الهى در برابر «کفر و تکذیب» قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر «عمل».
اشاره به اینکه «ایمان» به تنهائى کافى نیست، بلکه باید انگیزه بر عمل باشد ولى «کفر» به تنهائى براى عذاب کافى است هر چند عملى همراه آن نباشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/237
soham 313
16th October 2013, 09:47 AM
(آیه 21)
مجازاتهاى تربیتى: به دنبال بحثى که پیرامون گنهکاران و مجازات دردناک آنها در آیات قبل گذشت، در اینجا به یکى از الطاف خفىّ الهى در مورد آنان که همان مجازاتهاى خفیف دنیوى و بیدار کننده است اشاره مى کند، تا معلوم شود خدا هرگز نمى خواهد بنده اى گرفتار عذاب جاویدان شود، به همین دلیل از تمام وسائل بیدار کننده براى نجات آنها استفاده مى کند.
مى فرماید: «به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) مىچشانیم، شاید باز گردند» (وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).
مسلما «عذاب ادنى» معنى گستردهاى دارد که احتمالاتى را در بر مى گیرد.
از جمله این که منظور مصائب و درد و رنجهاست. یا قحطى و خشکسالى شدید هفت سالهاى که مشرکان در مکّه به آن گرفتار شدند، تا آنجا که مجبور گشتند از لاشه مردارها تغذیه کنند! یا ضربه شدیدى است که بر پیکر آنها در جنگ «بدر» وارد شد.
و اما «عذاب اکبر» به معنى عذاب روز قیامت است که از هر مجازاتى بزرگتر و دردناکتر است.
(آیه 22)
و از آنجا که هر گاه هیچ یک از وسائل بیدار کننده، حتى مجازات الهى سود ندهد راهى جز انتقام پروردگار از این گروه که ظالمترین افرادند وجود ندارد. در این آیه مى فرماید: «چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یاد آورى شده و او از آن روى گردانده است» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها).
«مسلما ما از این مجرمان بىایمان انتقام خواهیم گرفت» (إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ).
اینها در حقیقت کسانى هستند که نه مواهب و نعمتهاى الهى در آنها مؤثر افتاده، و نه عذاب و بلاى هشدار دهنده او، بنا بر این ظالمتر از اینها کسى نیست، و اگر از آنها انتقام گرفته نشود از چه کسى انتقام گرفته شود؟!
(آیه 23)
در اینجا اشاره کوتاه و زود گذرى به داستان «موسى» و «بنى اسرائیل» مى کند تا پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نخستین را تسلّى و دلدارى دهد.
نخست مى گوید: «ما به موسى، کتاب آسمانى دادیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ).
«و شک نداشته باش که او، آیات الهى را دریافت داشت» (فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ).
«و ما آن (کتاب آسمانى موسى، تورات) را وسیله هدایت بنى اسرائیل قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ).
(آیه 24)
در این آیه به افتخاراتى که نصیب بنى اسرائیل در سایه استقامت و ایمان شد اشاره مى کند، تا درسى براى دیگران باشد، مى فرماید: «و از آنها امامان و پیشوایانى قرار دادیم، که به فرمان ما امر هدایت خلق خدا را بر عهده گرفتند زیرا آنها شکیبائى کردند و به آیات ما یقین داشتند» (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ).
در اینجا رمز پیروزى و شرط پیشوایى و امامت را دو چیز شمرده: یکى ایمان و یقین به آیات الهى، دیگر صبر و استقامت و شکیبائى.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/238
امیر دانته
16th October 2013, 09:50 AM
اول از شما تشکر می کنم به خاطر این پست خوب
و بعد از دوستان می خواهم که از این آیه ها استفاده کنند در زندگیشون
soham 313
17th October 2013, 10:32 AM
[golrooz] صفحه ی 247 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 30 از سوره ی السجدة و آیات 1 تا 6 از سوره ی الأحزاب [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُوا۟ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(25)
در حقيقت پروردگار تو خود روز قيامت در آنچه با يكديگر در باره آن اختلاف مي كردند ميانشان داوري خواهد كرد(25)
أَوَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَٰكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ أَفَلَا يَسْمَعُونَ(26)
آيا براي آنان روشن نگرديده كه چه بسيار نسلها را پيش از آنها نابود گردانيديم [كه اينان] در سراهايشان راه مي روند قطعا در اين [امر] عبرتهاست مگر نمي شنوند(26)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّا نَسُوقُ الْمَآءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْكُلُ مِنْهُ أَنْعَٰمُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلَا يُبْصِرُونَ(27)
آيا ننگريسته اند كه ما باران را به سوي زمين باير مي رانيم و به وسيله آن كشته اي را برمي آوريم كه دامهايشان و خودشان از آن مي خورند مگر نمي بينند(27)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْفَتْحُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(28)
و مي پرسند اگر راست مي گوييد اين پيروزي [شما] چه وقت است(28)
قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِيمَٰنُهُمْ وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ(29)
بگو روز پيروزي ايمان كساني كه كافر شده اند سود نمي بخشد و آنان مهلت نمي يابند(29)
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانتَظِرْ إِنَّهُم مُّنتَظِرُونَ(30)
پس از ايشان روي برتاب و منتظر باش كه آنها نيز در انتظارند(30)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَٰفِرِينَ وَالْمُنَٰفِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا(1)
اي پيامبر از خدا پروا بدار و كافران و منافقان را فرمان مبر كه خدا همواره داناي حكيم است(1)
وَاتَّبِعْ مَا يُوحَيٰٓ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا(2)
و آنچه را كه از جانب پروردگارت به سوي تو وحي مي شود پيروي كن كه خدا همواره به آنچه مي كنيد آگاه است(2)
وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَيٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا(3)
و بر خدا اعتماد كن همين بس كه خدا نگهبان [تو]ست(3)
مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَٰجَكُمُ الَِّٰٓٔي تُظَٰهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَٰتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَآءَكُمْ أَبْنَآءَكُمْ ذَٰلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَٰهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ(4)
خداوند براي هيچ مردي در درونش دو دل ننهاده است و آن همسرانتان را كه مورد ظهار قرار مي دهيد مادران شما نگردانيده و پسرخواندگانتان را پسران [واقعي] شما قرار نداده است اين گفتار شما به زبان شماست و[لي] خدا حقيقت را مي گويد و او[ست كه] به راه راست هدايت مي كند(4)
ادْعُوهُمْ لِءَابَآئِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوٓا۟ ءَابَآءَهُمْ فَإِخْوَٰنُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَٰلِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَآ أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَٰكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(5)
آنان را به [نام] پدرانشان بخوانيد كه اين نزد خدا عادلانه تر است و اگر پدرانشان را نمي شناسيد پس برادران ديني و موالي شمايند و در آنچه اشتباها مرتكب آن شده ايد بر شما گناهي نيست ولي در آنچه دلهايتان عمد داشته است [مسؤوليد] و خداست كه همواره آمرزنده مهربان است(5)
النَّبِيُّ أَوْلَيٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَٰجُهُ أُمَّهَٰتُهُمْ وَأُو۟لُوا۟ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَيٰ بِبَعْضٍ فِي كِتَٰبِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَٰجِرِينَ إِلَّآ أَن تَفْعَلُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَوْلِيَآئِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَٰبِ مَسْطُورًا(6)
پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است و همسرانش مادران ايشانند و خويشاوندان [طبق] كتاب خدا بعضي [نسبت] به بعضي اولويت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدمند] مگر آنكه بخواهيد به دوستان [مؤمن] خود [وصيت يا] احساني كنيد و اين در كتاب [خدا] نگاشته شده است(6)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
17th October 2013, 10:36 AM
(آیه 25)
و از آنجا که بنى اسرائیل- همچون سایر امم- بعد از این پیشوایان راستین باز دست به اختلاف زدند راه هاى مختلفى را پیمودند و منشأ تفرقه در میان مردم شدند، در این آیه با لحن تهدیدآمیزى مى گوید: «پروردگار تو میان آنها در روز قیامت در مورد اختلافاتى که داشتند داورى مىکند»، و هر کس را به سزاى اعمالش مىرساند (إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ).
آرى! سر چشمه اختلاف همیشه آمیختن «حق» با «هوى و هوسها» است، و از آنجا که قیامت روزى است که هوى و هوسها در آن بى رنگ و محو مى شود.
اینجاست که خداوند با فرمان خود به اختلافات پایان مى دهد، و این یکى دیگر از فلسفه هاى معاد است.
(آیه 26)
آیات گذشته با تهدید مجرمان بىایمان آمیخته بود، و این آیه توضیح و تکمیلى بر این تهدید است، مى فرماید: «آیا همین براى هدایت آنها کافى نیست که افراد زیادى از مردمى که در قرون پیش از آنها زندگى داشتند هلاک کردیم و آنها را به کیفر اعمالشان رساندیم»؟ (أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ).
«اینها در مساکن ویران شده آنان راه مى روند» و آثار آن اقوام نفرین شده را با چشم خود مى بینند (یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ).
لذا در پایان آیه مى افزاید: «در این نشانه هائى است (از قدرت خداوند و مجازات دردناک مجرمان) آیا نمى شنوند»؟ (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ).
(آیه 27)
در این آیه به یکى از مهمترین نعمتهاى الهى که مایه آبادى همه سرزمینها و وسیله حیات همه موجودات زنده است اشاره مىکند تا روشن شود همان گونه که خداوند قدرت بر ویران ساختن سر زمین تبهکاران دارد، قدرت بر آباد کردن زمینهاى ویران و مرده، و اعطاى همه گونه موهبت را به بندگانش دارد.
مى فرماید: «آیا ندیدند که ما آب را به سوى زمینهاى خشک مى رانیم، و به وسیله آن زراعتهایى مى رویانیم که هم چارپایانشان از آن مى خورند، و هم خودشان تغذیه مى کنند؟ آیا نمى بینند»؟ (أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/238
soham 313
17th October 2013, 10:38 AM
(آیه 28)
و از آنجا که آیات گذشته مجرمان را تهدید به انتقام، و مؤمنان را بشارت به امامت و پیشوایى و پیروزى مىداد، در اینجا کفار از روى غرور و نخوت این سؤال را مطرح مىکنند که این وعدهها و وعیدها کى عملى خواهد شد؟
چنانکه قرآن مىفرماید: «آنان مىگویند: اگر راست مى گویید این پیروزى شما کى خواهد بود»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 29)
قرآن بلافاصله به آنها پاسخ مى گوید و به پیامبر دستور مى دهد:
«بگو: روز پیروزى (فرا مىرسد، اما در آن روز) ایمان آوردن سودى به حال کافران نخواهد داشت، و به آنها هیچ مهلت داده نمى شود»! (قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ).
یعنى اگر منظورتان این است که صدق وعدههاى الهى را که از زبان پیامبر شنیدهاید ببینید و ایمان بیاورید، آن روز دیگر دیر شده است، و ایمان براى شما هیچ فایدهاى ندارد.
(آیه 30)
سر انجام در آخرین آیه با یک تهدید گویا و پر معنى سخن را پایان داده، مى گوید: اى پیامبر! «اکنون که چنین است از آنها روى بگردان و منتظر باش، آنها نیز منتظرند» (فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ).
حالا که نه بشارت در آنها اثر مى کند و نه انذار، نه اهل منطقند تا با مشاهده آثار الهى در پهنه آفرینش، او را بشناسند و غیر او را پرستش نکنند و نه وجدانى بیدار دارند که از درون جان به نغمه توحید گوش فرا دهند، از آنها روى بگردان. تو منتظر رحمت خدا باش و آنها منتظر عذاب او، که آنها فقط لایق عذابند!
«پایان سوره سجده»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/238
soham 313
17th October 2013, 10:45 AM
سوره احزاب [33]
این سوره در «مدینه» نازل شده و داراى 73 آیه است
محتواى سوره:
این سوره یکى از پربارترین سوره هاى قرآن مجید است، و مسائل متنوع و بسیار مهمى را در زمینه اصول و فروع اسلام تعقیب مى کند.
بحثهایى را که در این سوره آمده است مىتوان به هفت بخش تقسیم کرد:
بخش اول سر آغاز سوره است که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله را به اطاعت خداوند و ترک تبعیت از کافران و پیشنهادهاى منافقان دعوت مى کند.
بخش دوم به پارهاى از خرافات زمان جاهلیت مانند مسأله «ظهار» که آن را وسیله طلاق و جدائى زن و مرد از هم مى دانستند، و همچنین مسأله پسر خواندگى (تبنّى) اشاره کرده و قلم بطلان بر آنها مى کشد.
بخش سوم که مهمترین بخش این سوره است مربوط به جنگ احزاب و حوادث تکان دهنده آن، و پیروزى اعجازآمیز مسلمین بر کفار است.
بخش چهارم مربوط به همسران پیامبر است که باید در همه چیز الگو و اسوه براى زنان مسلمان باشند.
بخش پنجم به داستان «زینب» دختر «جحش» که روزى همسر پسر خوانده پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله «زید» بود و از او جدا شد اشاره مى کند.
بخش ششم از مسأله حجاب سخن مى گوید و همه زنان با ایمان را به رعایت این دستور اسلامى توصیه مى کند.
بخش هفتم که آخرین بخش را تشکیل مى دهد، اشارهاى به مسأله مهم «معاد» دارد، و راه نجات در آن عرصه عظیم و همچنین مسأله امانت دارى بزرگ انسان یعنى مسأله تعهد و تکلیف و مسؤولیت او را شرح مى دهد.
از آنجا که بخش مهمى از این سوره به ماجراى «جنگ احزاب» (خندق) مىپردازد این نام براى آن انتخاب شده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى خوانیم: «کسى که سوره احزاب را تلاوت کند و به خانواده خود تعلیم دهد از عذاب قبر در امان خواهد بود».
و از امام صادق علیه السّلام نقل شده: «کسى که سوره احزاب را بسیار تلاوت کند در قیامت در جوار پیامبر و خاندان او خواهد بود».
البته این گونه فضائل و افتخارات براى تلاوتى است که مبدأ اندیشه گردد و اندیشه اى که افق فکر انسان را چنان روشن سازد که پرتوش در اعمال او ظاهر گردد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/239
soham 313
17th October 2013, 10:48 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
شأن نزول:
در مورد نزول این آیه و دو آیه بعد، گفته اند: این آیات در مورد «ابو سفیان» و بعضى دیگر از سران کفر و شرک نازل شده که بعد از جنگ «احد» از «پیامبر اسلام» صلّى اللّه علیه و آله امان گرفتند و وارد مدینه شدند و خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمدند و عرض کردند: «اى محمّد! بیا و از بدگویى به خدایان ما صرف نظر کن، و بگو آنها براى پرستش کنندگانشان شفاعت مىکنند.»
این پیشنهاد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را ناراحت کرد، عمر بر خاست و گفت: اجازه ده تا آنها را از دم شمشیر بگذرانم! پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «من به آنها امان دادم چنین چیزى ممکن نیست» اما دستور داد آنها را از مدینه بیرون کنند.
این آیات نازل شد و به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور داد که به این گونه پیشنهادها اعتنا نکند.
تفسیر:
تنها از وحى الهى پیروى کن! از خطرناکترین پرتگاه هایى که بر سر راه رهبران بزرگ قرار دارد مسأله پیشنهادهاى سازشکارانه اى است که از ناحیه مخالفان مطرح مى گردد.
مشرکان «مکّه» و منافقان «مدینه» بارها کوشیدند که با طرح پیشنهادهاى سازشکارانه پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله را از خط «توحید» منحرف سازند.
اما نخستین آیات سوره احزاب نازل شد و به توطئه آنها پایان داد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را به ادامه روش قاطعانهاش در خط توحید بدون کمترین سازش دعوت نمود.
این آیات مجموعا چهار دستور مهم به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى دهد:
دستور اول: در زمینه تقوا و پرهیزکارى است که زمینه ساز هر برنامه دیگرى مى باشد، مىفرماید: «اى پیامبر! تقواى الهى پیشه کن» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ).
حقیقت «تقوا» همان احساس مسؤولیت درونى است و تا این احساس مسؤولیت نباشد انسان به دنبال هیچ برنامه سازندهاى حرکت نمى کند.
دستور دوم: نفى اطاعت کافران و منافقان است، مى فرماید: «و از کافران و منافقان اطاعت مکن»! (وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ).
و در پایان این آیه براى تأکید این موضوع مى گوید: «خداوند عالم و حکیم است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً). اگر فرمان ترک پیروى آنها را به تو مى دهد روى علم و حکمت بىپایان اوست.
به هر حال، بعد از تقوا و احساس مسؤولیت، نخستین وظیفه، شستشوى صفحه دل از اغیار و ریشه کن نمودن خارهاى مزاحم از این سر زمین است.
(آیه 2)
در سومین دستور مسأله بذر افشانى توحید و تبعیت از وحى الهى را مطرح کرده، مى گوید: «و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مىشود پیروى کن» (وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ).
و مراقب باش و بدان «که خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً).
بنا بر این نخست باید دیو را از درون جان بیرون راند تا فرشته در آید.
باید طاغوت زدایى کرد تا حکومت اللّه و نظام الهى جانشین آن گردد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/239
soham 313
17th October 2013, 10:53 AM
(آیه 3)
و از آنجا که در ادامه این راه مشکلات فراوان است و تهدید و توطئه و کارشکنى بسیار زیاد، چهارمین دستور را به این صورت صادر مى کند:
«و بر خدا توکل کن» و از توطئه هایشان نترس! (وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ).
«و همین بس که خداوند ولى و حافظ و مدافع (انسان) باشد» (وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا). اگر هزار دشمن قصد هلاکت تو را دارند، چون من دوست و یاور توام از دشمنان باکى نداشته باش.
گر چه مخاطب در این آیات شخص پیامبر است، ولى پیداست که دستورى است براى همه مؤمنان، و همه مسلمانان جهان در هر عصر و هر زمان.
(آیه 4)
ادعاهاى بیهوده! در تعقیب آیات گذشته که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دستور مى داد تنها از وحى الهى تبعیت کند نه از کافران و منافقان، در اینجا نتیجه تبعیت از آنها را منعکس مى کند که پیروى از آنان انسان را به یک مشت خرافات و اباطیل و انحرافات دعوت مى نماید که سه مورد آن در این آیه بیان شده است.
نخست مى فرماید: «خداوند براى هیچ کس دو دل در درونش نیافریده»! (ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ).
جمله فوق معنى عمیقى دارد و آن این که انسان یک قلب بیشتر ندارد و در این قلب جز عشق یک معبود نمى گنجد، آنها که دعوت به شرک و معبودهاى متعدد مى کنند، باید قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر یک را کانون عشق معبودى سازند! لذا در حدیثى از امیر مؤمنان على علیه السّلام در تفسیر این آیه مى خوانیم که فرمود:
«دوستى ما و دوستى دشمن ما در یک قلب نمى گنجد چرا که خدا براى یک انسان دو قلب قرار نداده است که با یکى دوست بدارد و با دیگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه که طلا در کوره خالص مى شود هر کس مى خواهد این حقیقت را بداند، قلب خود را آزمایش کند اگر چیزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آمیخته است از ما نیست و ما هم از او نیستیم».
بنا بر این قلب واحد، کانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجرا مى کند چرا که انسان نمىتواند حقیقتا معتقد به چیزى باشد اما در عمل از آن جدا شود.
قرآن سپس به خرافه دیگرى از عصر جاهلیت مى پردازد و آن خرافه «ظهار» است، آنها هنگامى که از همسر خود ناراحت مى شدند و مى خواستند نسبت به او اظهار تنفر کنند به او مى گفتند: «انت علىّ کظهر امّى تو نسبت به من مانند پشت مادر منى»! و با این گفته او را به منزله مادر خود مى پنداشتند و این سخن را به منزله طلاق! قرآن در دنباله این آیه مى گوید: «خداوند هرگز همسرانتان را که مورد ظهار قرار مى دهید مادران شما قرار نداده» و احکام مادر را، در مورد آنان مقرر نکرده است (وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ).
اسلام این برنامه جاهلى را امضا نکرد، بلکه براى آن مجازاتى قرار داد و آن این که: شخصى که این سخن را مى گوید حق ندارد با همسرش نزدیکى کند تا این که کفاره لازم را بپردازد، و اگر کفاره نداد و به سراغ همسر خود نیز نیامد همسر مى تواند با توسل به «حاکم شرع» او را وادار به یکى از دو کار کند یا رسما و طبق قانون اسلام او را طلاق دهد و از او جدا شود، و یا کفاره دهد و به زندگى زناشویى همچون سابق ادامه دهد.
سپس به سومین خرافه جاهلى پرداخته، مى گوید: «و (نیز، خداوند) فرزند خوانده هاى شما را، فرزند حقیقى شما قرار نداده است» (وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ).
توضیح اینکه: در عصر جاهلیت معمول بوده که بعضى از کودکان را به عنوان فرزند خود انتخاب مى کردند، و آن را پسر خود مى خواندند و به دنبال این نامگذارى تمام حقوقى را که یک پسر از پدر داشت براى او قائل مى شدند از پدر خوانده اش ارث مى برد و پدر خوانده نیز وارث او مى شد، و تحریم زن پدر یا همسر فرزند در مورد آنها حاکم بود.
اسلام، این مقررات غیر منطقى و خرافى را به شدت نفى کرد.
لذا قرآن بعد از این جمله مى افزاید: «این سخن شماست که به دهان خود مى گویید» سخنى باطل و بىپایه (ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ).
مى گویید فلان کس پسر من است، در حالى که در دل مى دانید قطعا چنین نیست، این امواج صوتى فقط در فضاى دهان شما مى پیچد و خارج مى شود، و هرگز از اعتقاد قلبى سر چشمه نمىگیرد.
اینها سخنان باطلى بیش نیست «اما خداوند حق را مى گوید و او به راه راست هدایت مى کند» (وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ).
سخن حق به سخنى گفته مى شود که با واقعیت عینى تطبیق کند، یا اگر یک مطلب قراردادى است هماهنگ با مصالح همه اطراف قضیه باشد، و مى دانیم مسأله ناپسند «ظهار» در عصر جاهلیت، و یا «پسر خواندگى» که حقوق فرزندان دیگر را تا حد زیادى پایمال مى کرد نه واقعیت عینى داشت و نه قراردادى حافظ مصلحت عموم بود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/239
soham 313
17th October 2013, 10:56 AM
(آیه 5)
سپس قرآن براى تأکید بیشتر و روشن ساختن خط صحیح و منطقى اسلام چنین مى افزاید: «آنها را به نام پدرانشان بخوانید که این کار نزد خدا عادلانه تر است» (ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ).
و براى رفع بهانه ها اضافه مى کند: «و اگر پدرانشان را نمى شناسید آنها برادران دینى و موالى شما هستند» (فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالِیکُمْ).
یعنى عدم شناخت پدران آنها دلیل بر این نمى شود که نام شخص دیگرى را به عنوان «پدر» بر آنها بگذارید، بلکه مى توانید آنها را به عنوان برادر دینى یا دوست و هم پیمان خطاب کنید.
ولى از آنجا که گاه انسان بر اثر عادت گذشته، یا سبق لسان، و یا اشتباه در تشخیص نسب افراد، ممکن است کسى را به غیر پدرش نسبت دهد و این از حوزه اختیار انسان بیرون است، خداوند عادل و حکیم، چنین کسى را مجازات نخواهد کرد.
لذا در ذیل آیه مى افزاید: «اما گناهى بر شما نیست در خطاهایى که از شما سر مى زند» و بىتوجه آنها را به نام دیگران صدا مى زنید (وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ).
«ولى آنچه را از روى عمد و اختیار مى گویید» مورد حساب قرار خواهد داد (وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ).
«و خداوند، آمرزنده و رحیم است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً). گذشته ها را بر شما مى بخشد، سهو و نسیان و اشتباه و خطا را مورد عفو قرار مى دهد.
(آیه 6)
این آیه به مسأله مهم دیگرى یعنى ابطال نظام «مؤاخات» مى پردازد.
توضیح اینکه: هنگامى که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند و اسلام پیوند و رابطه آنها را با بستگان مشرکشان که در مکه بودند بکلى برید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به فرمان الهى، مسأله عقد اخوت و پیمان برادرى را در میان آنها بر قرار ساخت. به این ترتیب که میان «مهاجران» و «انصار» (دو به دو) پیمان اخوت و برادرى منعقد شد، و آنها همچون دو برادر حقیقى از یکدیگر ارث مى بردند، ولى این یک حکم موقت و مخصوص به این حالت فوق العاده بود.
آیه نازل شد و «نظام مؤاخات» را بطوریکه جانشین نسب شود ابطال کرد و حکم ارث و مانند آن را مخصوص خویشاوندان حقیقى قرار داد.
منتهى در این آیه قبل از ذکر این نکته، به دو حکم دیگر، یعنى «اولویّت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نسبت به مؤمنین»، و «بودن زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به منزله مادر» به عنوان مقدمه، ذکر شده است.
مى فرماید: «پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» (النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ). یعنى، پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در مسائل اجتماعى و هم فردى و خصوصى، هم در مسائل مربوط به حکومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانى نسبت به خودش سزاوارتر است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وى مى باشد.
البته پیامبر صلّى اللّه علیه و آله معصوم است و نماینده خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمى گیرد.
«و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب مىشوند» (وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ).
البته مادر معنوى و روحانى، همانگونه که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پدر روحانى و معنوى امت است.
این ارتباط و پیوند معنوى، تنها تأثیرش مسأله «حفظ احترام» و «حرمت ازدواج» با زنان پیامبر بود، یعنى مسلمانان حق داشتند، با دختران پیامبر ازدواج کنند، در حالى که هیچ کس با دختر مادر خود نمىتواند ازدواج کند، و نیز مسأله محرمیّت و نگاه کردن به همسران پیامبر براى هیچ کس جز محارم آنها مجاز نبود.
با این که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به منزله پدر، و همسران او به منزله مادران مؤمنین هستند، هیچگاه از آنها ارث نمىبرند، چگونه مىتوان انتظار داشت که پسر خواندهها وارث گردند.
سپس مى افزاید: «و خویشاوندان نسبت به یکدیگر، از مؤمنان و مهاجران، در آنچه خدا مقرّر داشته است اولى هستند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ).
ولى با این حال براى این که راه را بکلى به روى مسلمانان نبندد و بتوانند براى دوستان و کسانى که مورد علاقه آنها هستند چیزى به ارث بگذارند- هر چند از طریق وصیت نسبت به ثلث مال باشد- در پایان آیه اضافه مى کند: «مگر این که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکى کنید» و سهمى از اموال خود را به آنها بدهید (إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً).
و در آخرین جمله براى تأکید همه احکام گذشته، یا حکم اخیر، مى فرماید:
«این حکم در کتاب (الهى) نوشته شده است» (کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/239
soham 313
18th October 2013, 06:36 AM
[golrooz] صفحه ی 248 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 19 از سوره ی الأحزاب [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّۦنَ مِيثَٰقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَٰهِيمَ وَمُوسَيٰ وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظًا(7)
و [ياد كن] هنگامي را كه از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و از نوح و ابراهيم و موسي و عيسي پسر مريم و از [همه] آنان پيماني استوار گرفتيم(7)
لِّيَسَْٔلَ الصَّٰدِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَٰفِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا(8)
تا راستان را از صدقشان باز پرسد و براي كافران عذابي دردناك آماده كرده است(8)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اذْكُرُوا۟ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَآءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا(9)
اي كساني كه ايمان آورده ايد نعمت خدا را بر خود به ياد آريد آنگاه كه لشكرهايي به سوي شما [در]آمدند پس بر سر آنان تندبادي و لشكرهايي كه آنها را نمي ديديد فرستاديم و خدا به آنچه مي كنيد همواره بيناست(9)
إِذْ جَآءُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَٰرُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا۠(10)
هنگامي كه از بالاي [سر] شما و از زير [پاي] شما آمدند و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاه ها رسيد و به خدا گمانهايي [نابجا] مي برديد(10)
هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا۟ زِلْزَالًا شَدِيدًا(11)
آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند(11)
وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَٰفِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا(12)
و هنگامي كه منافقان و كساني كه در دلهايشان بيماري است مي گفتند خدا و فرستاده اش جز فريب به ما وعده اي ندادند(12)
وَإِذْ قَالَت طَّآئِفَةٌ مِّنْهُمْ يَٰٓأَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا۟ وَيَسْتَْٔذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا(13)
و چون گروهي از آنان گفتند اي مردم مدينه ديگر شما را جاي درنگ نيست برگرديد و گروهي از آنان از پيامبر اجازه مي خواستند و مي گفتند خانه هاي ما بي حفاظ است و[لي خانه هايشان] بي حفاظ نبود [آنان] جز گريز [از جهاد] چيزي نمي خواستند(13)
وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا۟ الْفِتْنَةَ لَءَاتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا۟ بِهَآ إِلَّا يَسِيرًا(14)
و اگر از اطراف [مدينه] مورد هجوم واقع مي شدند و آنگاه آنان را به ارتداد مي خواندند قطعا آن را مي پذيرفتند و جز اندكي در اين [كار] درنگ نمي كردند(14)
وَلَقَدْ كَانُوا۟ عَٰهَدُوا۟ اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَٰرَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسُْٔولًا(15)
با آنكه قبلا با خدا سخت پيمان بسته بودند كه پشت [به دشمن] نكنند و پيمان خدا همواره بازخواست دارد(15)
قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا(16)
بگو اگر از مرگ يا كشته شدن بگريزيد هرگز اين گريز براي شما سود نمي بخشد و در آن صورت جز اندكي برخوردار نخواهيد شد(16)
قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوٓءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا(17)
بگو چه كسي مي تواند در برابر خدا از شما حمايت كند اگر او بخواهد براي شما بد بياورد يا بخواهد شما را رحمت كند و غير از خدا براي خود يار و ياوري نخواهند يافت(17)
۞ قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَآئِلِينَ لِإِخْوَٰنِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا(18)
خداوند كارشكنان [و مانع شوندگان] شما و آن كساني را كه به برادرانشان مي گفتند نزد ما بياييد و جز اندكي روي به جنگ نمي آورند [خوب] مي شناسد(18)
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَآءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَيٰ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ أُو۟لَٰٓئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا۟ فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَٰلَهُمْ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرًا(19)
بر شما بخيلانند و چون خطر فرا رسد آنان را مي بيني كه مانند كسي كه مرگ او را فرو گرفته چشمانشان در حدقه مي چرخد [و] به سوي تو مي نگرند و چون ترس برطرف شود شما را با زبانهايي تند نيش مي زنند بر مال حريصند آنان ايمان نياورده اند و خدا اعمالشان را تباه گردانيده و اين [كار] همواره بر خدا آسان است(19)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
18th October 2013, 06:40 AM
(آیه 7)
پیمان محکم الهى: از آنجا که در آیه قبل اختیارات وسیع و گسترده پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله بیان شد، در اینجا وظائف سنگین پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سایر پیامبران بزرگ را بیان مى کند، زیرا مى دانیم همواره اختیارات توأم با مسؤلیت هاست.
نخست مى فرماید: به خاطر بیاور «هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمى گرفتیم» که در اداى مسؤلیت تبلیغ و رسالت کوتاهى نکنند! (وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً).
به این ترتیب نخست تمام پیامبران را در مسأله میثاق مطرح مىکند، سپس از پنج پیامبر اولوا العزم نام مىبرد که در آغاز آنها شخص پیامبر اسلام به خاطر شرافت و عظمتى که دارد آمده است.
این پیمان مؤکد همان ادا کردن مسؤلیت تبلیغ و رسالت و رهبرى و هدایت مردم در تمام زمینهها و ابعاد است.
و نیز موظف بودند یکدیگر را تأیید نمایند، و پیامبران پیشین، امتهاى خود را براى پذیرش پیامبران بعد آماده سازند، همانگونه که پیامبران بعد باید دعوت پیامبران پیشین را تصدیق و تأکید نمایند.
(آیه 8)
در این آیه هدف از بعثت انبیاء و پیمان مؤکدى را که از آنها گرفته شده است چنین بیان مى کند: «هدف این است که خداوند از صدق راستگویان پرسش کند و براى کافران عذاب دردناک آماده ساخته است» (لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً). منظور از «الصَّادِقِینَ» مؤمنانى مى باشند که در میدان حمایت از آیین خدا، و جهاد و ایستادگى در برابر مشکلات، و بذل جان و مال، صداقت و راستگویى خود را به ثبوت رسانده اند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/240
soham 313
18th October 2013, 06:42 AM
(آیه 9)
آزمایش بزرگ الهى در میدان احزاب: این آیه و چندین آیه بعد از آن که مجموعا هفده آیه را تشکیل مىدهد پیرامون یکى از بزرگترین آزمونهاى الهى در مورد «مؤمنان» و «منافقان» و امتحان صدق گفتار آنها در عمل سخن مىگوید.
این آیات از یکى از مهمترین حوادث تاریخ اسلام، یعنى جنگ احزاب، که در سال پنجم هجرى واقع شد بحث مىکند.
جنگ «احزاب» چنانکه از نامش پیداست مبارزه همه جانبهاى از ناحیه عموم دشمنان اسلام و گروههاى مختلفى بود که با پیشرفت این آیین منافع نامشروعشان به خطر مىافتاد.
نخستین جرقه جنگ از ناحیه گروهى از یهود «بنى نضیر» روشن شد که به مکّه آمدند و طایفه «قریش» را به جنگ با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تشویق کردند و به آنها قول دادند تا آخرین نفس در کنارشان بایستند، سپس به سراغ قبیله «غطفان» رفتند، و آنها را نیز آماده کارزار کردند.
این قبائل از هم پیمانان خود مانند قبیله «بنى اسد» و «بنى سلیم» نیز دعوت کردند، و چون همگى خطر را احساس کرده بودند، دست به دست هم دادند تا کار اسلام را براى همیشه یکسره کنند.
مسلمانان به فرمان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به شور نشستند و قبل از هر چیز با پیشنهاد سلمان فارسى، اطراف مدینه را خندقى کندند- و به همین جهت یکى از نامهاى این جنگ، جنگ خندق است.
لحظات بسیار سخت و خطرناکى بر مسلمانان گذشت منافقین در میان لشکر اسلام سخت به تکاپو افتاده بودند، جمعیت انبوه دشمن و کمى لشکریان اسلام در مقابل آنها- تعداد لشکر کفر را ده هزار، و لشکر اسلام را سه هزار نفر نوشتهاند- و آمادگى آنها از نظر تجهیزات جنگى آینده سخت و دردناکى را در برابر چشم مسلمانان مجسم مىساخت.
ولى خدا مىخواست در اینجا آخرین ضربه بر پیکر کفر فرود آید وصف منافقین را نیز از صفوف مسلمین مشخص سازد.
سر انجام این غزوه به پیروزى مسلمانان تمام شد، طوفانى سخت به فرمان خدا وزیدن گرفت، خیمه و خرگاه و زندگى کفار را در هم ریخت، رعب و وحشت شدیدى در قلب آنها افکند، و نیروهاى غیبى فرشتگان را به یارى مسلمانان فرستاد.
قدرت نماییهاى شگرفى همچون قدرتنمایى امیر مؤمنان على علیه السّلام در برابر «عمرو بن عبد ود» بر آن افزوده شد، و مشرکان بىآنکه بتوانند کارى انجام دهند پا به فرار گذاردند.
آیات هفدهگانه نازل شد و با تحلیل هاى کوبنده و افشاگرانه خود به عالیترین وجه از این حادثه مهم براى پیروزى نهایى اسلام و کوبیدن منافقان بهره گیرى کرد.
قرآن این ماجرا را نخست در یک آیه خلاصه مى کند سپس در شانزده آیه دیگر به بیان خصوصیات آن مى پردازد.
مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایى (عظیم) به سراغ شما آمدند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ).
«ولى ما باد و طوفان سختى بر آنها فرستادیم و لشکریانى که آنها را نمى دیدید» و به این وسیله آنها را در هم شکستیم (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها).
«و خداوند همیشه به آنچه انجام مى دهید (و کارهایى که هر گروه در این میدان بزرگ انجام دادند) بینا بوده است» (وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً).
(آیه 10)
این آیه که ترسیمى از وضع بحرانى جنگ احزاب، و قدرت عظیم جنگى دشمنان، و نگرانى شدید بسیارى از مسلمان است چنین مى گوید: به خاطر بیاورید «زمانى را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و هنگامى را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهاى گوناگون بدى به خدا مى بردید» (إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/240
soham 313
18th October 2013, 06:45 AM
(آیه 11)
اینجا بود که کوره امتحان الهى سخت داغ شد، چنانکه در این آیه مى گوید: «آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختى خوردند» (هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِیداً).
طبیعى است هنگامى که انسان گرفتار طوفانهاى فکرى مى شود، جسم او نیز از این طوفان بر کنار نمى ماند، و در اضطراب و تزلزل فرو مى رود.
آرى! فولاد را در کوره داغ مى برند تا آبدیده شود، مسلمانان نخستین نیز باید در کوره حوادث سخت قرار گیرند تا آبدیده و مقاوم شوند.
(آیه 12)
منافقان و ضعیف الایمانها در صحنه احزاب گفتیم کوره امتحان جنگ احزاب داغ شد، و همگى در این امتحان بزرگ درگیر شدند.
در اینجا مسلمانان به گروههاى مختلفى تقسیم شدند: جمعى مؤمنان راستین بودند، گروهى خواص مؤمنان، جمعى افراد ضعیف الایمان، جمعى منافق، جمعى منافق لجوج و سر سخت، گروهى در فکر خانه و زندگى خویشتن و در فکر فرار بودند، جمعى سعى داشتند دیگران را از جهاد باز دارند و گروهى تلاش مى کردند رشته اتحاد خود را با منافقین محکم کنند.
در این آیه گفتگوى منافقان و بیماردلان منعکس شده است.
مى فرماید: «و (نیز) به خاطر بیاورید هنگامى را که منافقان و بیماردلان مى گفتند: خدا و پیامبرش چیزى جز وعده هاى دروغین به ما نداده اند»! (وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً).
در تاریخ جنگ احزاب چنین آمده است که، در اثناى حفر خندق که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشى از خندق بودند روزى به قطعه سنگ سخت و بزرگى بر خورد کردند که هیچ کلنگى در آن اثر نمىکرد، خبر به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دادند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا وارد خندق شد، و در کنار سنگ قرار گرفت و کلنگى را به دست گرفت و نخستین ضربه محکم را به مغز سنگ فرود آورد، قسمتى از آن متلاشى شد و برقى از آن جستن کرد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تکبیر پیروزى گفت، مسلمانان نیز همگى تکبیر گفتند.
بار دوم ضربه شدید دیگرى بر سنگ فرو کوفت قسمت دیگرى در هم شکست و برقى از آن جستن نمود پیامبر تکبیر گفت و مسلمانان نیز تکبیر گفتند.
سر انجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آورد و برق جستن کرد، و باقیمانده سنگ متلاشى شد، حضرت صلّى اللّه علیه و آله باز تکبیر گفت و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند، سلمان از این ماجرا سؤال کرد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «در میان برق اول سر زمین حیره و قصرهاى پادشاهان ایران را دیدم، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها پیروز مىشوند! و در برق دوم قصرهاى سرخفام شام و روم نمایان گشت، و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آنها نیز پیروز خواهند شد! در برق سوم قصرهاى صنعا و یمن را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم بر آنها نیز پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما اى مسلمانان»! منافقان نگاهى به یکدیگر کردند و گفتند: چه سخنان عجیبى؟ و چه حرفهاى باطل و بىاساسى؟ او از مدینه دارد سر زمین حیره و مدائن کسرى را مى بیند، و خبر فتح آن را به شما مى دهد، در حالى که هم اکنون شما در چنگال یک مشت عرب گرفتارید (و حالت دفاعى به خود گرفتهاید) و حتى نمىتوانید به بیت الحذر بروید (چه خیال باطل و پندار خامى؟!).
آیه فوق نازل شد و گفت که این منافقان و بیمار دلان مى گویند خدا و پیغمبرش جز فریب و دروغ وعدهاى به ما نداده است، (آنها از قدرت بىپایان پروردگار بى خبرند.)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/240
soham 313
18th October 2013, 06:48 AM
(آیه 13)
در این آیه به شرح حال گروه خطرناکى از همین منافقان بیمار دل که نسبت به دیگران خباثت و آلودگى بیشترى داشتند پرداخته، مى گوید: «و (نیز) به خاطر بیاورید هنگامى را که گروهى از آنها گفتند: اى اهل یثرب! (اى مردم مدینه)! اینجا جاى توقف شما نیست، به خانههاى خود باز گردید» (وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا).
و به این ترتیب مى خواستند جمعیت انصار را از لشکر اسلام جدا کنند این از یکسو، از سوى دیگر «و گروهى از آنان از پیامبر اجازه باز گشت مى خواستند و مى گفتند: خانه هاى ما بى حفاظ است، در حالى که بى حفاظ نبود آنها فقط مى خواستند (از جنگ) فرار کنند» (وَ یَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلَّا فِراراً).
«یثرب» نام قدیمى مدینه است، پیش از آنکه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آنجا هجرت کند، بعد از آن کمکم نام مدینة الرسول (شهر پیغمبر) بر آن گذارده شد که مخفف آن همان «مدینه» بود.
(آیه 14)
این آیه به سستى ایمان این گروه اشاره کرده، مى گوید: «آنها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد مى شدند و پیشنهاد باز گشت به سوى شرک به آنان مىکردند مى پذیرفتند، و جز مدّت کمى (براى انتخاب این راه) درنگ نمى کردند» (وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلَّا یَسِیراً).
پیداست مردمى که این چنین ضعیف و بى پاشنه اند نه آماده پیکار با دشمنند و نه پذیراى شهادت در راه خدا.
(آیه 15)
سپس قرآن، این گروه منافق را به محاکمه مى کشد و مى گوید:
«آنها قبلا با خدا عهد و پیمان بسته بودند که پشت به دشمن نکنند، و (بر سر عهد خود در دفاع از توحید و اسلام و پیامبر بایستند، مگر آنها نمى دانند که) عهد الهى مورد سؤال قرار خواهد گرفت» و در برابر آن مسؤلند (وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلًا).
اصولا هر کسى ایمان مى آورد و با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیعت مى کند این عهد را با او بسته که از اسلام و قرآن تا سر حدّ جان دفاع کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/240
soham 313
18th October 2013, 06:50 AM
(آیه 16)
بعد از آنکه خداوند نیّت منافقان را افشا کرد که منظورشان حفظ خانه هایشان نیست، بلکه فرار از صحنه جنگ است، با دو دلیل به آنها پاسخ مى گوید.
نخست به پیامبر مى فرماید: «بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید این فرار سودى به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمى از زندگانى نخواهید گرفت» (قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلًا).
(آیه 17)
دیگر اینکه مگر نمى دانید تمام سر نوشت شما به دست خداست، و هرگز نمى توانید از حوزه قدرت و مشیت او فرار کنید.
مى فرماید: اى پیامبر! به آنها «بگو: چه کسى مى تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدى یا رحمتى را براى شما اراده کند»! (قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً).
«و آنها جز خدا هیچ سر پرست و یاورى براى خود نخواهند یافت» (وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً).
بنا بر این اکنون که همه مقدرات شما به دست اوست فرمان او را در زمینه جهاد که مایه عزت و سر بلندى در دنیا و در پیشگاه خداست به جان بپذیرید، و حتى اگر شهادت در این راه به سراغ شما آید با آغوش باز از آن استقبال کنید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/241
soham 313
19th October 2013, 06:29 AM
[golrooz] صفحه ی 249 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 32 از سوره ی الأحزاب [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا۟ وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا۟ لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسَْٔلُونَ عَنْ أَنۢبَآئِكُمْ وَلَوْ كَانُوا۟ فِيكُم مَّا قَٰتَلُوٓا۟ إِلَّا قَلِيلًا(20)
اينان [چنين] مي پندارند كه دسته هاي دشمن نرفته اند و اگر دسته هاي دشمن بازآيند آرزو مي كنند كاش ميان اعراب باديه نشين بودند و از اخبار [مربوط به] شما جويا مي شدند و اگر در ميان شما بودند جز اندكي جنگ نمي كردند(20)
لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُوا۟ اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْءَاخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا(21)
قطعا براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقي نيكوست براي آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مي كند(21)
وَلَمَّا رَءَا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا۟ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّآ إِيمَٰنًا وَتَسْلِيمًا(22)
و چون مؤمنان دسته هاي دشمن را ديدند گفتند اين همان است كه خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند و جز بر ايمان و فرمانبرداري آنان نيفزود(22)
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا۟ مَا عَٰهَدُوا۟ اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَيٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا۟ تَبْدِيلًا(23)
از ميان مؤمنان مرداني اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آنها در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند(23)
لِّيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّٰدِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَٰفِقِينَ إِن شَآءَ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا(24)
تا خدا راستگويان را به [پاداش] راستي شان پاداش دهد و منافقان را اگر بخواهد عذاب كند يا بر ايشان ببخشايد كه خدا همواره آمرزنده مهربان است(24)
وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا۟ خَيْرًا وَكَفَي اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا(25)
و خداوند آنان را كه كفر ورزيده اند بي آنكه به مالي رسيده باشند به غيظ [و حسرت] برگرداند و خدا [زحمت] جنگ را از مؤمنان برداشت و خدا همواره نيرومند شكست ناپذير است(25)
وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَٰهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَٰبِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا(26)
و كساني از اهل كتاب را كه با [مشركان] همپشتي كرده بودند از دژهايشان به زير آورد و در دلهايشان هراس افكند گروهي را مي كشتيد و گروهي را اسير مي كرديد(26)
وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَٰرَهُمْ وَأَمْوَٰلَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَُٔوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا(27)
و زمينشان و خانه ها و اموالشان و سرزميني را كه در آن پا ننهاده بوديد به شما ميراث داد و خدا بر هر چيزي تواناست(27)
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَٰجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا(28)
اي پيامبر به همسرانت بگو اگر خواهان زندگي دنيا و زينت آنيد بياييد تا م هرتان را بدهم و [خوش و] خرم شما را رها كنم(28)
وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْءَاخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَٰتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا(29)
و اگر خواستار خدا و فرستاده وي و سراي آخرتيد پس به راستي خدا براي نيكوكاران شما پاداش بزرگي آماده گردانيده است(29)
يَٰنِسَآءَ النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَٰعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرًا(30)
اي همسران پيامبر هر كس از شما مبادرت به كار زشت آشكاري كند عذابش دو چندان خواهد بود و اين بر خدا همواره آسان است(30)
۞ وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَٰلِحًا نُّؤْتِهَآ أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا(31)
و هر كس از شما خدا و فرستاده اش را فرمان ب ر د و كار شايسته كند پاداشش را دو چندان مي دهيم و برايش روزي نيكو فراهم خواهيم ساخت(31)
يَٰنِسَآءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا(32)
اي همسران پيامبر شما مانند هيچ يك از زنان [ديگر] نيستيد اگر سر پروا داريد پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيماري است طمع ورزد و گفتاري شايسته گوييد(32)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
19th October 2013, 06:32 AM
(آیه 20)
این آیه ترسیم گویاترى از حالت جبن و ترس این گروه است، مىگوید: «آنها (به قدرى وحشتزده شدهاند که) گمان مىکنند هنوز لشکر احزاب نرفتهاند» (یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا).
کابوس وحشتناکى بر فکر آنها سایه افکنده، گویى سربازان کفر مرتبا از مقابل چشمانشان رژه مىروند، شمشیرها را برهنه کرده و نیزهها را به آنها حواله مىکنند! سپس اضافه مىکند: «و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست مىدارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند» (وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ).
آرى! بروند و در آنجا بمانند «و (مرتبا) از اخبار شما جویا گردند» (یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ). لحظه به لحظه از هر مسافرى جویاى آخرین خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزدیک شده باشند، و سایه آنها به دیوار خانه آنها بیفتد! و این منت را بر سر شما بگذارند که همواره جویاى حال و وضع شما بودیم! و در آخرین جمله مىافزاید: «و اگر در میان شما باشند جز اندکى پیکار نمىکنند» (وَ لَوْ کانُوا فِیکُمْ ما قاتَلُوا إِلَّا قَلِیلًا).
نه از رفتن آنها نگران باشید، نه از وجودشان خوشحال، که افرادى بىارزش و بىخاصیتند و نبودنشان از بودنشان بهتر!
(آیه 21)
نقش مؤمنان راستین در جنگ احزاب: تاکنون از گروههاى مختلف و برنامههاى آنها در غزوه «احزاب» سخن به میان آمد.
قرآن مجید در پایان این سخن از «مؤمنان راستین» و روحیه عالى و پایمردى و استقامت و سایر ویژگیهاى آنان در این جهاد بزرگ، سخن مىگوید.
و مقدمه این بحث را از شخص پیامبر اسلام که پیشوا و بزرگ و اسوه آنان بود شروع مىکند، مىگوید: «براى شما در (زندگى) رسول خدا (و عملکرد او در میدان احزاب) سرمشق نیکویى بود براى آنها که امید به (رحمت) خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند» (لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً).
بهترین الگو براى شما نه تنها در این میدان که در تمام زندگى، شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
این ناخداى بزرگ به هنگامى که سفینهاش گرفتار سختترین طوفانها، مىشود کمترین ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمىدهد، او هم ناخداست هم لنگر مطمئن این کشتى، هم چراغ هدایت است، و هم مایه آرامش و راحت روح و جان سرنشینان.
جمله «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» مفهومش این است که براى شما در پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تأسى و پیروى خوبى است، مىتوانید با اقتدا کردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسیر «صراط مستقیم» قرار گیرید.
این نکته نیز قابل توجه است که على علیه السّلام مىفرماید: «هر گاه آتش جنگ، سخت شعلهور مىشد ما به رسول اللّه پناه مىبردیم و هیچ یک از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود».
(آیه 22)
بعد از ذکر این مقدمه به بیان حال مؤمنان راستین پرداخته، مىگوید: «هنگامى که مؤمنان، لشکریان احزاب را دیدند (نه تنها تزلزلى به دل راه ندادند بلکه) گفتند: این همان است که خدا و رسولش به ما وعده فرموده (و طلایه آن آشکار گشته) و خدا و رسولش راست گفتهاند، و این ماجرا جز بر ایمان و تسلیم آنها نیفزود» (وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلَّا إِیماناً وَ تَسْلِیماً).
این وعده اشاره به سخنى است که قبلا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفته بود که به زودى قبائل عرب و دشمنان مختلف شما دست به دست هم مى دهند و به سراغ شما مى آیند، اما بدانید سر انجام پیروزى با شماست.
به آنها گفته شده بود که شما در بوته هاى آزمایش سختى آزموده خواهید شد، و آنها با مشاهده احزاب متوجه صدق گفتار خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شدند و بر ایمانشان افزود.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/241
soham 313
19th October 2013, 06:34 AM
(آیه 23)
این آیه اشاره به گروه خاصى از مؤمنان است که در تأسّى به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از همه پیشگامتر بودند، و بر سر عهد و پیمانشان با خدا یعنى فداکارى تا آخرین نفس و آخرین قطره خون ایستادند.
مىفرماید: «در میان مؤمنان مردانى هستند که بر سر عهدى که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند، بعضى پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضى دیگر در انتظارند» (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ).
«و هرگز تغییر و تبدیلى در عهد و پیمان خود ندادند» (وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا).
به عکس منافقان و یا مؤمنان ضعیف الایمان که طوفان حوادث آنها را به این طرف و آن طرف مىافکند، و هر روز فکر شوم و تازهاى در مغز ناتوان خود مىپروراندند.
آیه چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام مؤمنان راستین را در هر عصر و هر زمان شامل مىشود، چه آنها که جامه شهادت در راه خدا بر تن پوشیدند و چه آنها که بدون هیچ گونه تزلزل بر سر عهد و پیمان با خداى خویش ایستاده اند و آماده جهاد و شهادتند.
(آیه 24)
این آیه نتیجه و هدف نهایى عملکردهاى مؤمنان و منافقان را در یک جمله کوتاه چنین بازگو مىکند: «هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدقشان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه بخواهد عذاب کند و یا (اگر توبه کنند) ببخشد و توبه آنها را بپذیرد، چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است» (لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً).
نه صدق و راستى و وفادارى مؤمنان مخلص بدون پاداش مىماند، و نه سستىها و کارشکنیهاى منافقان بدون کیفر.
(آیه 25)
این آیه که آخرین سخن را در باره جنگ احزاب مىگوید و به این بحث خاتمه مىدهد در عبارتى کوتاه جمع بندى روشنى از این ماجرا کرده در جمله اول مىفرماید: «خدا کافران را با دلى پر از خشم باز گرداند بىآنکه نتیجهاى از کار خود گرفته باشند» (وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً).
در جمله بعد مىافزاید: «و خداوند (در این میدان) مؤمنان را از جنگ بىنیاز ساخت» و پیروزى را نصیبشان کرد (وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ).
آن چنان عواملى فراهم کرد که بىآنکه احتیاج به درگیرى وسیع و گستردهاى باشد و مؤمنان متحمل خسارات و ضایعات زیادى شوند جنگ پایان گرفت، زیرا از یکسو طوفان شدید و سردى اوضاع مشرکان را به هم ریخت، و از سوى دیگر رعب و ترس و وحشت را که آن هم از لشکرهاى نامرئى خدا است بر قلب آنها افکند، و از سوى سوم ضربهاى که «علىّ بن ابی طالب علیه السّلام» بر پیکر بزرگترین قهرمان دشمن «عمرو بن عبد ود» وارد ساخت و او را به دیار عدم فرستاد، سبب فرو ریختن پایههاى امید آنها شد، دست و پاى خود را جمع کردند و محاصره مدینه را شکستند و ناکام به قبائل خود باز گشتند.
و در آخرین جمله مىفرماید: «خداوند قوى و شکستناپذیر است» (وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً).
ممکن است کسانى «قوى» باشند اما «عزیز» و شکست ناپذیر نباشند یعنى شخص قویترى بر آنان پیروز شود، ولى تنها «قوى و شکستناپذیر» در عالم خداست که قوت و قدرتش بىانتهاست.
پیامدهاى جنگ احزاب: جنگ احزاب نقطه عطفى در تاریخ اسلام بود و توازن نظامى و سیاسى را براى همیشه به نفع مسلمانان بهم زد، بطور خلاصه مىتوان پیامدهاى پر بار این جنگ را در چند جمله بیان کرد:
الف) ناکام ماندن آخرین تلاش دشمن و در هم شکسته شدن برترین قدرت نهایى آنها.
ب) رو شدن دست منافقین و افشا شدن کامل این دشمنان خطرناک داخلى.
ج) جبران خاطره دردناک شکست احد.
د) ورزیدگى مسلمانان، و افزایش هیبت آنان در قلوب دشمنان.
ه) بالا رفتن سطح روحیه و معنویت مسلمین به خاطر معجزات بزرگى که در آن میدان مشاهده کردند.
و) تثبیت موقعیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در داخل و خارج مدینه.
ز) فراهم شدن زمینه براى تصفیه مدینه از شرّ یهود بنى قریظه.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/242
soham 313
19th October 2013, 06:36 AM
(آیه 26)
غزوه بنى قریظه یک پیروزى بزرگ دیگر! در مدینه سه طایفه معروف از یهود زندگى مى کردند: «بنى قریظه»، «بنى النضیر» و «بنى قینقاع».
هر سه گروه با پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکارى و به نفع آنها جاسوسى نکنند.
ولى طایفه «بنى قینقاع» در سال دوم هجرت و طایفه «بنى نضیر» در سال چهارم هجرت، هر کدام به بهانهاى پیمان خود را شکستند و به مبارزه رویاروى با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دست زدند، سر انجام مقاومت آنها در هم شکست و از مدینه بیرون رانده شدند.
بنا بر این در سال پنجم هجرت که غزوه «احزاب» رخ داد، تنها طایفه «بنى قریظه» در مدینه باقى مانده بودند، که به مشرکان عرب پیوستند و به روى مسلمانان شمشیر کشیدند.
پس از پایان غزوه احزاب، جبرئیل به فرمان خدا بر پیغمبر وارد شد، و گفت:
چرا سلاح بر زمین گذاردى؟ فرشتگان آماده پیکارند، هم اکنون باید به سوى «بنى قریظه» حرکت کنى، و کار آنها یکسره شود.
منادى از طرف پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صدا زد که پیش از خواندن نماز عصر به سوى بنى قریظه حرکت کنید، مسلمانان بسرعت آماده جنگ شدند و تازه آفتاب غروب کرده بود که قلعههاى محکم بنى قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند.
بیست و پنج روز این محاصره به طول انجامید و بعدا همگى تسلیم شدند، گروهى به قتل رسیدند و پیروزى بزرگ دیگرى بر پیروزى مسلمانان افزوده شده این آیه و آیه بعد، پس از حصول این پیروزى نازل شد، و خاطره این ماجرا را به صورت یک نعمت و موهبت بزرگ الهى شرح داد.
نخست مىفرماید: «و خداوند گروهى از اهل کتاب [یهود] را که از آنان [مشرکان عرب] حمایت کردند از قلعههاى محکمشان پایین کشید» (وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ).
از اینجا روشن مىشود که یهود قلعههاى خود را در کنار مدینه در نقطه مرتفعى ساخته بودند و بر فراز برجهاى آنها به دفاع از خویشتن مشغول مىشدند.
سپس مىافزاید: «و خداوند در دلهاى آنها ترس و رعب افکند» (وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ).
و سر انجام کارشان به جایى رسید که «گروهى را به قتل مى رساندید و گروهى را اسیر مى کردید» (فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً).
(آیه 27)
«و زمینها و خانه ها و اموال آنها را در اختیار شما گذارد» (وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ).
و در پایان آیه مىفرماید: «همچنین زمینى (در اختیار شما قرار داد) که هرگز در آن گام ننهاده بودید» (وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها).
ظاهرا این جمله اشاره به باغات و اراضى مخصوصى است که در اختیار «بنى قریظه» بود واحدى حق ورود به آن را نداشت، چرا که یهود در حفظ و انحصار اموال خود سخت مىکوشیدند.
«و خداوند بر هر چیزى قادر و تواناست» (وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً).
پیامدهاى غزوه بنى قریظه: پیروزى بر این گروه ستمگر و لجوج نتایج پر بارى براى مسلمانان داشت از جمله:
الف) پاک شدن جبهه داخلى مدینه و آسوده شدن خاطر مسلمان از جاسوسهاى یهود.
ب) فرو ریختن پایگاه مشرکان عرب در مدینه و قطع امید آنان از شورشى از درون.
ج) تقویت بنیه مالى مسلمین به وسیله غنایم این جنگ.
د) هموار شدن راه پیروزی هاى آینده، مخصوصا فتح خیبر! ه) تثبیت موقعیت حکومت اسلامى در نظر دوست و دشمن در داخل و خارج مدینه.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/242
soham 313
19th October 2013, 06:38 AM
(آیه 28)
شأن نزول:
همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از پارهاى از غزوات که غنائم سرشارى در اختیار مسلمین قرار گرفت تقاضاهاى مختلفى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مورد افزایش نفقه یا لوازم گوناگون زندگى داشتند.
طبق نقل بعضى از تفاسیر، «ام سلمه» از «پیامبر» صلّى اللّه علیه و آله کنیز خدمتگزارى تقاضا کرد و «میمونه» حلهاى خواست، و «زینب» بنت جحش پارچه مخصوص یمنى و «حفصه» جامه مصرى، «جویریه» لباس مخصوص خواست، و «سوده» گلیم خیبرى! خلاصه هر کدام در خواستى نمودند.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله که مىدانست تسلیم شدن در برابر این گونه درخواستها که معمولا پایانى ندارد چه عواقبى براى «بیت نبوت» در بر خواهد داشت، از انجام این خواستهها سر باز زد و یک ماه تمام از آنها کناره گیرى نمود، تا این که این آیه و سه آیه بعد از آن نازل شد و با لحن قاطع و در عین حال توأم با رأفت و رحمت به آنها هشدار داد که اگر زندگى پر زرق و برق دنیا مىخواهید مىتوانید از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جدا شوید و به هر کجا مىخواهید بروید، و اگر به خدا و رسول خدا و روز جزا دل بستهاید و به زندگى ساده و افتخارآمیز خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله قانع هستید بمانید و از پاداشهاى بزرگ پروردگار بر خوردار شوید.
تفسیر:
یا سعادت جاودان یا زرق و برق دنیا! فراموش نکردهاید که در آیات نخست این سوره خداوند تاج افتخارى بر سر زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله زده و آنها را به عنوان «امّ المؤمنین» (مادر مؤمنان) معرفى نموده، بدیهى است همیشه مقامات حساس و افتخار آفرین، وظائف سنگینى نیز همراه دارد، چگونه زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىتوانند ام المؤمنین باشند ولى فکر و قلبشان در گرو زرق و برق دنیا باشد؟
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پادشاه نیست که حرمسرائى داشته باشد پر زرق و برق، و زنانش غرق جواهرات گرانقیمت و وسائل تجملاتى باشند. در این آیه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مىگوید: «اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا را مىخواهید، و طالب زینت آن هستید، بیایید هدیهاى به شما دهم، و شما را به طرز نیکویى رها سازم» بىآنکه خصومت و مشاجرهاى در کار باشد (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمِیلًا).
(آیه 29)
در این آیه مى افزاید: «اما اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مىخواهید (و به زندگى ساده از نظر مادى و احیانا محرومیتها قانع هستید) پس خداوند براى نیکو کاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است» (وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظِیماً).
بنا بر این تنها اظهار عشق و علاقه به خدا و سراى دیگر و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کافى نیست، برنامههاى عملى نیز باید هماهنگ با آن باشد.
و به این ترتیب خداوند تکلیف همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را که باید الگو و اسوه زنان با ایمان باشند براى همیشه روشن ساخت.
گرچه مخاطب در این سخنان، همسران پیامبرند، ولى محتواى آیات و نتیجه آن، همگان را شامل مى شود، مخصوصا کسانى که در مقام رهبرى خلق و پیشوایى و تأسى مردم قرار گرفته اند.
(آیه 30)
سپس در این آیه به بیان موقعیت زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر کارهاى نیک و بد، و همچنین مقام ممتاز و مسؤولیت سنگین آنها، با عباراتى روشن پرداخته، مىگوید: «اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود عذاب او دو چندان خواهد بود، و این براى خدا آسان است» (یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً).
شما در خانه وحى و مرکز نبوت زندگى مىکنید، دیگران به شما نگاه مىکنند و اعمالتان سر مشقى است براى آنها، بنا بر این گناهتان در پیشگاه خدا عظیمتر است چرا که هم ثواب و هم عذاب بر طبق معرفت و میزان آگاهى، و همچنین تأثیر آن در محیط داده مى شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/242
soham 313
19th October 2013, 06:39 AM
(آیه 31)
اما در نقطه مقابل نیز «و هر کس از شما در برابر خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خضوع و اطاعت کند و عمل صالحى به جا آورد پاداش او را دو چندان خواهیم داد، و روزى پرارزشى را براى او فراهم ساختهایم» (وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً).
(آیه 32)
همسران پیامبر باید چنین باشند! در آیات گذشته سخن از موقعیت و مسؤولیت سنگین همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود، این موضوع همچنان ادامه مىیابد و طى آیاتى هفت دستور مهم به همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىدهد.
نخست در مقدمه کوتاهى مىفرماید: «اى همسران پیامبر! شما همچون یکى از زنان معمولى نیستید اگر تقوا پیشه کنید» (یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ).
شما به خاطر انتسابتان به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داراى موقعیت خاصى هستید که مىتوانید سر مشقى براى همه زنان باشید، چه در مسیر تقوا و چه در مسیر گناه.
و به دنبال این مقدمه- که آنان را براى پذیرش مسؤولیتها آماده مىسازد و به آنها شخصیت مىدهد- نخستین دستور را در زمینه عفت صادر مىکند و مخصوصا به سراغ یک نکته باریک مىرود تا مسائل دیگر در این رابطه خود به خود روشن گردد، مىفرماید: «پس بگونهاى هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند» (فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ).
بلکه به هنگام سخن گفتن، جدى و خشک و بطور معمولى سخن بگویید، نه همچون زنان کم شخصیت که سعى دارند با تعبیرات تحریک کننده که گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است که افراد شهوتران را به فکر گناه مى افکند سخن بگویید.
در پایان آیه دومین دستور را این گونه شرح مى دهد: «شما باید به صورت شایسته اى (که مورد رضاى خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و توأم با حق و عدالت باشد) سخن بگویید» (وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/243
soham 313
20th October 2013, 06:16 AM
[golrooz] صفحه ی 250 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 40 از سوره ی الأحزاب [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَٰهِلِيَّةِ الْأُولَيٰ وَأَقِمْنَ الصَّلَوٰةَ وَءَاتِينَ الزَّكَوٰةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(33)
و در خانه هايتان قرار گيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاي خود را آشكار مكنيد و نماز برپا داريد و زكات بدهيد و خدا و فرستاده اش را فرمان بريد خدا فقط مي خواهد آلودگي را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند(33)
وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَيٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ ءَايَٰتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا(34)
و آنچه را كه از آيات خدا و [سخنان] حكمت[آميز] در خانه هاي شما خوانده مي شود ياد كنيد در حقيقت خدا همواره دقيق و آگاه است(34)
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَٰتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ وَالْقَٰنِتِينَ وَالْقَٰنِتَٰتِ وَالصَّٰدِقِينَ وَالصَّٰدِقَٰتِ وَالصَّٰبِرِينَ وَالصَّٰبِرَٰتِ وَالْخَٰشِعِينَ وَالْخَٰشِعَٰتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَٰتِ وَالصَّٰٓئِمِينَ وَالصَّٰٓئِمَٰتِ وَالْحَٰفِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَٰفِظَٰتِ وَالذَّٰكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّٰكِرَٰتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا(35)
مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ايمان و مردان و زنان عبادت پيشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شكيبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاكدامن و مردان و زناني كه خدا را فراوان ياد مي كنند خدا براي [همه] آنان آمرزشي و پاداشي بزرگ فراهم ساخته است(35)
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَٰلًا مُّبِينًا(36)
و هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كاري فرمان دهند براي آنان در كارشان اختياري باشد و هر كس خدا و فرستاده اش را نافرماني كند قطعا دچار گمراهي آشكاري گرديده است(36)
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِيٓ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَي النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَيٰهُ فَلَمَّا قَضَيٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَٰكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِيٓ أَزْوَٰجِ أَدْعِيَآئِهِمْ إِذَا قَضَوْا۟ مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا(37)
و آنگاه كه به كسي كه خدا بر او نعمت ارزاني داشته بود و تو [نيز] به او نعمت داده بودي مي گفتي همسرت را پيش خود نگاه دار و از خدا پروا بدار و آنچه را كه خدا آشكاركننده آن بود در دل خود نهان مي كردي و از مردم مي ترسيدي با آنكه خدا سزاوارتر بود كه از او بترسي پس چون زيد از آن [زن] كام برگرفت [و او را ترك گفت] وي را به نكاح تو درآورديم تا [در آينده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنان پسرخواندگانشان چون آنان را طلاق گفتند گناهي نباشد و فرمان خدا صورت اجرا پذيرد(37)
مَّا كَانَ عَلَي النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا۟ مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا(38)
بر پيامبر در آنچه خدا براي او فرض گردانيده گناهي نيست [اين] سنت خداست كه از ديرباز در ميان گذشتگان [معمول] بوده و فرمان خدا همواره به اندازه مقرر [و متناسب با توانايي] است(38)
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَيٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا(39)
همان كساني كه پيامهاي خدا را ابلاغ مي كنند و از او مي ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند و خدا براي حسابرسي كفايت مي كند(39)
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّۦنَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا(40)
محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولي فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزي داناست(40)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
20th October 2013, 06:19 AM
(آیه 33)
سپس سومین دستور را که آن نیز در زمینه رعایت عفت است چنین بیان مىکند: «و شما در خانههاى خود بمانید و همچون جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید» و اندام و وسائل زینت خود را در معرض تماشاى دیگران قرار ندهید (وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى).
منظور از «جاهلیّت اولى» همان جاهلیتى است که مقارن عصر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بوده، و بطورى که در تواریخ آمده در آن موقع زنان حجاب درستى نداشتند، و دنباله روسرىهاى خود را به پشت سر مىانداختند بطورى که گلو و قسمتى از سینه و گردنبند و گوشوارههاى آنها نمایان بود، و به این ترتیب قرآن همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این گونه اعمال باز مىدارد.
بدون شک این یک حکم عام است، و تکیه آیات بر زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به عنوان تأکید بیشتر است.
بالاخره دستور چهارم و پنجم و ششم را به این صورت بیان مىفرماید: شما زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله «نماز را بر پا دارید، و زکات را بپردازید و خدا و رسولش را اطاعت کنید» (وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ).
این دستورات سه گانه نیز نشان مىدهد که احکام فوق مخصوص به زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیست، بلکه براى همگان است هر چند در مورد آنان تأکید بیشترى دارد.
در پایان آیه مىافزاید: «خداوند فقط مىخواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملا شما را پاک سازد» (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً).
تعبیر به «انّما» که معمولا براى حصر است، دلیل بر این است که این موهبت ویژه خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است.
جمله «یرید» اشاره به اراده تکوینى پروردگار است یعنى معصومان به خاطر تأییدات الهى و اعمال پاک خویش، چنان هستند که در عین داشتن قدرت و اختیار براى گناه کردن به سراغ گناه نمىروند.
روایات بسیار زیادى که در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده شمول همه خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را نفى مىکند و مىگوید: مخاطب در آیه فوق و منظور از «اهل بیت» منحصرا پنج نفرند: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، على علیه السّلام، و فاطمه علیها السّلام و حسن و حسین علیهما السّلام.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/243
soham 313
20th October 2013, 06:23 AM
(آیه 34)
در این آیه «هفتمین» و آخرین وظیفه همسران پیامبر بیان شده و هشدارى است به همه آنان براى استفاده کردن از بهترین فرصتى که در اختیار آنان براى آگاهى بر حقایق اسلام قرار گرفته، مىفرماید: «و آنچه را در خانههاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مىشود، یاد کنید» و خود را در پرتو آن بسازید که بهترین فرصت را در اختیار دارید (وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ).
سر انجام در پایان آیه مىفرماید: «خداوند لطیف و خبیر است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً خَبِیراً).
اشاره به این که او از دقیقترین و باریکترین مسائل باخبر و آگاه است، و نیّات شما را به خوبى مىداند، و از اسرار درون سینههاى شما باخبر است.
جاهلیت قرن بیستم!
جمعى از مفسران در تفسیر «الجاهلیّة الاولى» در آیات مورد بحث گرفتار شکّ و تردید شدند گویى نتوانستند باور کنند که بعد از ظهور اسلام، نوعى دیگر جاهلیت در جهان پا به عرصه وجود خواهد گذاشت که جاهلیت عرب قبل از اسلام در مقابل آن موضوع کم اهمیتى خواهد بود.
ولى امروز این امر براى ما که شاهد مظاهر جاهلیت وحشتناک قرن بیستم هستیم کاملا حلّ شده است، و باید آن را به حساب یکى از پیشگوئیهاى اعجازآمیز قرآن مجید گذارد.
اگر عرب در عصر جاهلیت اولى، جنگ و غارتگرى داشت، و فى المثل چندین بار بازار عکاظ صحنه خونریزیهاى احمقانه گردید که چند تن کشته شدند، در جاهلیت عصر ما جنگهاى جهانى رخ مىدهد که گاه بیست میلیون نفر در آن قربانى و بیش از آن مجروح و ناقص الخلقه مىشوند! اگر در جاهلیت عرب زنان، «تبرج به زینت» مىکردند، و روسریهاى خود را کنار مىزدند به گونهاى که مقدارى از سینه و گلو و گردنبند و گوشواره آنها نمایان مىگشت، در عصر ما کلوپهایى تشکیل مىشود به نام کلوپ برهنگان- که نمونه آن در انگلستان معروف است- که با نهایت معذرت افراد در آن برهنه مادرزاد مىشوند، رسوائیهاى پلاژهاى کنار دریا و استخرها و حتى معابر عمومى نگفتنى است.
اگر در جاهلیت عرب، «زنان آلوده ذوات الاعلام» بودند که پرچم بر در خانه خود مىزدند تا افراد را به سوى خود دعوت کنند!، در جاهلیت قرن ما افرادى هستند که در روزنامههاى مخصوص مطالبى را در این زمینه مطرح مىکنند که قلم از ذکر آن جدا شرم دارد، و جاهلیت عرب بر آن صد شرف دارد.
خلاصه چه گوییم از وضع مفاسدى که در تمدن مادى ماشینى منهاى ایمان عصر ما وجود دارد که ناگفتنش بهتر است، و نباید این تفسیر را با آن آلوده کرد.
آنچه گفتیم فقط مشتى از خروار براى نشان دادن زندگى کسانى بود که از خدا فاصله مى گیرند، و با داشتن هزاران دانشگاه و مراکز علمى و دانشمندان معروف، در منجلاب فساد غوطه ورند، و حتى گاهى همین مراکز علمى و دانشمندان شان در اختیار همان فجایع و مفاسد قرار مى گیرند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/243
soham 313
20th October 2013, 06:24 AM
(آیه 35)
شأن نزول:
هنگامى که «اسماء بنت عمیس» همسر «جعفر بن ابى طالب» با شوهرش از «حبشه» بازگشت به دیدن همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، یکى از نخستین سؤالاتى که مطرح کرد این بود: آیا چیزى از آیات قرآن در باره زنان نازل شده است؟ آنها در پاسخ گفتند: نه! «اسماء» به خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد، عرض کرد: «اى رسول خدا جنس زن گرفتار خسران و زیان است! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: چرا؟ عرض کرد: به خاطر این که در اسلام و قرآن فضیلتى در باره آنها همانند مردان نیامده است.
اینجا بود که آیه نازل شد و به آنها اطمینان داد که زن و مرد در پیشگاه خدا از نظر قرب و منزلت یکسانند.
تفسیر:
شخصیت و ارزش مقام زن در اسلام- به دنبال بحثهایى که در باره وظائف همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آیات گذشته ذکر شده در این آیه سخنى جامع و پرمحتوا در باره همه زنان و مردان و صفات بر جسته آنها بیان شده است، و ضمن بر شمردن ده وصف از اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى آنان، پاداش عظیم آنها را در پایان آیه بر شمرده است.
مىگوید: «مردان مسلمان و زنان مسلمان» (إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ).
«و مردان مؤمن و زنان مؤمنه» (وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ).
اشاره به این که اسلام همان اقرار به زبان است که انسان را در صف مسلمین قرار مىدهد، و مشمول احکام آنها مىکند، ولى ایمان تصدیق به قلب و دل است و اعمالى که به دنبال آن مىآید.
«و مردانى که مطیع فرمان خدا هستند و زنانى که از فرمان حق اطاعت مىکنند» (وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ).
سپس به یکى دیگر از مهمترین صفات مؤمنان راستین، یعنى حفظ زبان پرداخته، مىگوید: «و مردان راستگو و زنان راستگو» (وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ).
و از آنجا که ریشه ایمان، صبر و شکیبایى در مقابل مشکلات است، و نقش آن در معنویات انسان همچون نقش «سر» است در برابر «تن» پنجمین وصف آنها را این گونه بازگو مىکند: «و مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا» (وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ).
از طرفى مىدانیم یکى از بدترین آفات اخلاقى، کبر و غرور و حب جاه است، و نقطه مقابل آن «خشوع»، لذا در ششمین توصیف مىفرماید: «و مردان با خشوع و زنان با خشوع» (وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ).
گذشته از حب جاه، حب مال، نیز آفت بزرگى است، و اسارت در چنگال آن، اسارتى است دردناک، و نقطه مقابل آن انفاق و کمک کردن به نیازمندان است، لذا در هفتمین توصیف مىگوید: «و مردان انفاقگر و زنان انفاق کننده» (وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ).
سه چیز است که اگر انسان از شر آن در امان بماند از بسیارى از شرور و آفات اخلاقى در امان است، زبان و شکم و شهوت جنسى، به قسمت اول در چهارمین توصیف اشاره شد، اما به قسمت دوم و سوم در هشتمین و نهمین وصف مؤمنان راستین اشاره کرده، مىگوید: «و مردانى که روزه مىدارند و زنانى که روزه مىدارند» (وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ).
«و مردانى که دامان خود را از آلودگى به بىعفتى حفظ مىکنند، و زنانى که عفیف و پاکند» (وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ).
سر انجام به دهمین و آخرین صفت که تداوم تمام اوصاف پیشین بستگى به آن دارد پرداخته، مىگوید: «و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند، و زنانى که بسیار یاد خدا مىکنند» (وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ).
آرى! آنها با یاد خدا در هر حال و در هر شرایط، پردههاى غفلت و بىخبرى را از قلب خود کنار مىزنند، وسوسهها و همزات شیاطین را دور مىسازند و اگر لغزشى از آنان سر زند، فورا در مقام جبران بر مىآیند.
در پایان آیه، پاداش بزرگ این گروه از مردان و زنانى را که داراى ویژگیهاى ده گانه فوق هستند چنین بیان مىکند: «خداوند براى آنها مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است» (أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً).
نخست با آب مغفرت گناهان آنها را- که موجب آلودگى روح و جان آنها است- مى شوید، سپس پاداش عظیمى که عظمتش را جز او کسى نمى داند در اختیارشان مى نهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/243
soham 313
20th October 2013, 06:26 AM
(آیه 36)
شأن نزول:
این آیه در مورد داستان ازدواج زینب بنت جحش (دختر عمّه پیامبر گرامى اسلام) با زید بن حارثه برده آزاد شده پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نازل شده است.
قبل از زمان بعثت و بعد از آن که خدیجه با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ازدواج کرد خدیجه بردهاى به نام «زید» خریدارى نمود که بعدا آن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بخشید و حضرت او را آزاد فرمود، و چون طائفهاش او را از خود راندند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نام «فرزند خود» بر او نهاد.
هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تصمیم گرفت براى «زید» همسرى برگزیند از «زینب بنت جحش» که دختر «امیه» دختر «عبد المطلب» (دختر عمّهاش) بود براى او خواستگارى نمود «زینب» نخست چنین تصور مىکرد که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىخواهد او را براى خود انتخاب کند، خوشحال شد و رضایت داد، ولى بعدا که فهمید خواستگارى از او براى «زید» است، سخت ناراحت شد و سر باز زد، برادرش «عبد اللّه» نیز با این امر به سختى مخالفت نمود.
در اینجا بود که آیه نازل شد و به امثال زینب و عبد اللّه هشدار داد که آنها نمىتوانند هنگامى که خدا و پیامبرش کارى را لازم مىدانند مخالفت کنند، آنها که این مسأله را شنیدند در برابر فرمان خدا تسلیم شدند.
اما این ازدواج دیرى نپایید و بر اثر ناسازگاریهاى اخلاقى میان طرفین، منجر به طلاق شد.
سپس پیامبر صلّى اللّه علیه و آله براى جبران این شکست زینب در ازدواج، او را به فرمان خدا به همسرى خود برگزید.
تفسیر:
مىدانیم روح اسلام «تسلیم» است، آن هم «تسلیم بىقید و شرط در برابر فرمان خدا» این معنى در آیات مختلفى از قرآن با عبارات گوناگون منعکس شده است، از جمله در این آیه مىفرماید: «هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش مطلبى را لازم بدانند اختیارى از خود در برابر فرمان خدا داشته باشند» (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ). آنها باید اراده خود را تابع اراده حق کنند، همان گونه که سر تا پاى وجودشان وابسته به اوست. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 614
این درست به آن مىماند که یک طبیب ماهر به بیمار بگوید در صورتى به درمان تو مىپردازم که در برابر دستوراتم تسلیم محض شوى، و از خود ارادهاى نداشته باشى، این نهایت دلسوزى طبیب را نسبت به بیمار نشان مىدهد و خدا از چنین طبیبى برتر و بالاترست.
لذا در پایان آیه به همین نکته اشاره کرده، مىفرماید: «کسى که نافرمانى خدا و پیامبرش را کند گرفتار گمراهى آشکارى شده است» (وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً).
راه سعادت گم مى کند و به بیراهه و بدبختى کشیده مى شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/244
soham 313
20th October 2013, 06:28 AM
(آیه 37)
سپس به داستان معروف «زید» و همسرش «زینب» که یکى از مسائل حساس زندگانى پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله است و ارتباط با مسأله همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله- که در آیات پیشین گذشت دارد- پرداخته، مىگوید: «به خاطر بیاور زمانى را که به کسى که خداوند به او نعمت داده بود، و تو نیز به او نعمت بخشیده بودى مىگفتى همسرت را نگاهدار و از خدا بپرهیز» و پیوسته این امر را تکرار مىکردى! (وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ).
منظور از «نعمت خداوند» همان نعمت هدایت و ایمان است که نصیب «زید بن حارثه» کرده بود، و نعمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این بود که وى را آزاد کرد و همچون فرزند خویش گرامیش داشت.
از این آیه استفاده مىشود که میان زید و زینب، مشاجرهاى در گرفته بود و این مشاجره ادامه یافت و در آستانه جدایى و طلاق قرار گرفت، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرارا و مستمرا او را نصیحت مىکرد و از جدایى و طلاق باز مىداشت.
بعد مىافزاید: «تو در دل چیزى را پنهان مىداشتى که خداوند آن را آشکار مىکند، و از مردم مىترسیدى در حالى که خداوند سزاوارتر است که از او بترسى»! (وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ).
مسأله ترس از خدا نشان مىدهد که این ازدواج به عنوان یک وظیفه انجام شده که باید به خاطر پروردگار ملاحظات شخصى را کنار بگذارد تا یک هدف مقدس الهى تأمین شود، هر چند به قیمت زخم زبان کوردلان تمام گردد.
لذا در دنباله آیه مىفرماید: «هنگامى که زید نیازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد) ما او را به همسرى تو در آوردیم، تا مشکلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان- هنگامى که از آنها طلاق بگیرند- نباشد» (فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً).
و این کارى بود که مىبایست انجام بشود «و فرمان خدا انجام شدنى است» (وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا).
بنا بر این، ازدواج الهى، یک مسأله اخلاقى و انسانى بود و نیز وسیله مؤثرى براى شکستن دو سنّت غلط جاهلى حرمت ازدواج با همسر مطلقه پسر خوانده، و قبح ازدواج با همسر مطلقه یک غلام و برده آزاد شده.
(آیه 38)
این آیه در تکمیل بحثهاى گذشته چنین مىگوید: «هیچ گونه سختى و حرجى بر پیامبر در آنچه خدا براى او واجب کرده است نیست» (ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ).
آنجا که خداوند فرمانى به او مىدهد، ملاحظه هیچ امرى در برابر آن جایز نیست و بدون هیچ چون و چرا باید به مرحله اجرا درآید.
اصولا سنت شکنى و بر چیدن آداب و رسوم خرافى و غیر انسانى همواره با سر و صدا توأم است، و پیامبران هرگز نباید به این سر و صداها اعتنا کنند.
لذا در جمله بعد مىفرماید: «این سنت الهى در مورد پیامبران در امم پیشین نیز جارى بوده است» (سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
تنها تو نیستى که گرفتار این مشکلى، بلکه همه انبیا به هنگام شکستن سنتهاى غلط گرفتار این ناراحتیها بودهاند.
و در پایان آیه براى تثبیت، قاطعیت در این گونه مسائل بنیادى مىفرماید: «فرمان خدا همواره روى حساب و برنامه دقیقى است و باید به مرحله اجرا در آید» (وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/244
soham 313
20th October 2013, 06:29 AM
(آیه 39)
مبلّغان راستین کیانند؟ به تناسب بحثى که در آیه قبل در باره پیامبران گذشت این آیه به یکى از مهمترین برنامههاى عمومى انبیا اشاره کرده، مىفرماید: پیامبران پیشین «کسانى بودند که تبلیغ رسالتهاى الهى مىکردند و از او مىترسیدند و از هیچ کس جز خدا واهمه نداشتند» (الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ).
تو نیز در تبلیغ رسالتهاى پروردگار نباید کمترین وحشتى از کسى داشته باشى! اصولا کار پیامبران در بسیارى از مراحل شکستن سنتهاى غلط است و اگر بخواهند کمترین ترس و وحشتى به خود راه بدهند در انجام رسالت خود پیروز نخواهند شد قاطعانه باید پیش روند، حرفهاى ناموزون بدگویان را به جان خریدار شوند و بىاعتنا به جوسازیها به برنامههاى خود ادامه دهند چرا که همه حسابها به دست خداست.
لذا در پایان آیه مىفرماید: «همین بس که خداوند (حافظ اعمال بندگان و) حسابگر (و جزا دهنده آنها) است» (وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً).
هم حساب ایثار و فداکارى پیامبران را در این راه نگه مىدارد و پاداش مىدهد و هم سخنان ناموزون و یاوه سرایى دشمنان را محاسبه و کیفر مىدهد.
این آیه دلیل روشنى است بر اینکه شرط اساسى براى پیشرفت در مسائل تبلیغاتى قاطعیت و اخلاص و عدم وحشت از هیچ کس جز از خداست.
(آیه 40)
مسأله خاتمیت: این آیه آخرین سخنى است که خداوند در ارتباط با مسأله ازدواج پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با «همسر مطلقه زید» براى شکستن یک سنت غلط جاهلى، بیان مىدارد، و ضمنا حقیقت مهم دیگرى را- که مسأله خاتمیت است- در ذیل آن بیان مىکند، مىفرماید: «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست» (ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ).
نه «زید» و نه دیگرى، و اگر یک روز نام پسر محمّد بر او گذاردند این تنها یک عادت و سنّت بود که با ورود اسلام و نزول قرآن بر چیده شد نه یک رابطه طبیعى و خویشاوندى.
سپس مىافزاید: «ولى (او) رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است» (وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ).
بنا بر این صدر آیه ارتباط نسبى را بطور کلى قطع مىکند، و ذیل آیه ارتباط معنوى ناشى از رسالت و خاتمیت را اثبات مىنماید، و از اینجا پیوند صدر و ذیل روشن مى شود.
و البته خداوند عالم و آگاه همه آنچه را در این زمینه لازم بوده در اختیار او گذارده، از اصول و فروع و کلیات و جزئیات در تمام زمینه ها، و لذا در پایان آیه مى فرماید: «و خداوند به همه چیز آگاه است» (وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/244
soham 313
21st October 2013, 06:03 AM
[golrooz] صفحه ی 251 از قرآن کریم شامل آیات 41 تا 52 از سوره ی الأحزاب [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اذْكُرُوا۟ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا(41)
اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا را ياد كنيد يادي بسيار(41)
وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا(42)
و صبح و شام او را به پاكي بستاييد(42)
هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَٰٓئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا(43)
اوست كسي كه با فرشتگان خود بر شما درود مي فرستد تا شما را از تاريكيها به سوي روشنايي برآورد و به مؤمنان همواره مهربان است(43)
تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَٰمٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا(44)
درودشان روزي كه ديدارش كنند سلام خواهد بود و براي آنان پاداشي نيكو آماده كرده است(44)
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّآ أَرْسَلْنَٰكَ شَٰهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا(45)
اي پيامبر ما تو را [به سم ت] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم(45)
وَدَاعِيًا إِلَي اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِيرًا(46)
و دعوت كننده به سوي خدا به فرمان او و چراغي تابناك(46)
وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا(47)
و مؤمنان را مژده ده كه براي آنان از جانب خدا بخشايشي فراوان خواهد بود(47)
وَلَا تُطِعِ الْكَٰفِرِينَ وَالْمُنَٰفِقِينَ وَدَعْ أَذَيٰهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ وَكَفَيٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا(48)
و كافران و منافقان را فرمان مبر و از آزارشان بگذر و بر خدا اعتماد كن و كارسازي [چون] خدا كفايت مي كند(48)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَٰتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا(49)
اي كساني كه ايمان آورده ايد اگر زنان مؤمن را به نكاح خود درآورديد آنگاه پيش از آنكه با آنان همخوابگي كنيد طلاقشان داديد ديگر بر عهده آنها عده اي كه آن را بشماريد نيست پس م هرشان را بدهيد و خوش و خرم آنها را رها كنيد(49)
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّآ أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَٰجَكَ الَّٰتِيٓ ءَاتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّآ أَفَآءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّٰتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَٰلَٰتِكَ الَّٰتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِيٓ أَزْوَٰجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(50)
اي پيامبر ما براي تو آن همسراني را كه م هرشان را داده اي حلال كرديم و [كنيزاني] را كه خدا از غنيمت جنگي در اختيار تو قرار داده و دختران عمويت و دختران عمه هايت و دختران دايي تو و دختران خاله هايت كه با تو مهاجرت كرده اند و زن مؤمني كه خود را [داوطلبانه] به پيامبر ببخشددر صورتي كه پيامبر بخواهد او را به زني گيرد [اين ازدواج از روي بخشش] ويژه توست نه ديگر مؤمنان ما نيك مي دانيم كه در مورد زنان و كنيزانشان چه بر آنان مقرر كرده ايم تا براي تو مشكلي پيش نيايد و خدا همواره آمرزنده مهربان است(50)
۞ تُرْجِي مَن تَشَآءُ مِنْهُنَّ وَتُْٔوِيٓ إِلَيْكَ مَن تَشَآءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَٰلِكَ أَدْنَيٰٓ أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَآ ءَاتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا(51)
نوبت هر كدام از آن زنها را كه مي خواهي به تاخير انداز و هر كدام را كه مي خواهي پيش خود جاي ده و بر تو باكي نيست كه هر كدام را كه ترك كرده اي [دوباره] طلب كني اين نزديكتر است براي اينكه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگي شان به آنچه به آنان داده اي خشنود گردند و آنچه در دلهاي شماست خدا مي داند و خدا همواره داناي بردبار است(51)
لَّا يَحِلُّ لَكَ النِّسَآءُ مِنۢ بَعْدُ وَلَآ أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَٰجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ رَّقِيبًا(52)
از اين پس ديگر [گرفتن] زنان و نيز اينكه به جاي آنان زنان ديگري بر تو حلال نيست هر چند زيبايي آنها براي تو مورد پسند افتد به استثناي كنيزان و خدا همواره بر هر چيزي مراقب است(52)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
21st October 2013, 06:05 AM
(آیه 41)
رحمت و درود خدا و فرشتگان راهگشاى مؤمنان: از آنجا که در آیات گذشته سخن از وظائف سنگین پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله در مقام تبلیغ رسالت بود، در اینجا براى فراهم آوردن زمینه این تبلیغ و گسترش دامنه آن در تمام محیط بخشى از وظائف مؤمنان را بیان مىکند، روى سخن را به همه آنها کرده چنین مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را فراوان یاد کنید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً).
(آیه 42)
«و صبح شام او را تسبیح و تنزیه نمایید» (وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا).
آرى! چون عوامل غفلت در زندگى مادى بسیار فراوان و تیرهاى وسوسه شیاطین از هر سو به طرف انسان پرتاب مىگردد براى مبارزه با آن راهى جز «ذکر کثیر» در همه حال نیست.
«ذکر کثیر» به معنى واقعى کلمه یعنى «توجه با تمام وجود به خداوند» نه تنها با زبان و لقلقه لسان.
امام صادق علیه السّلام فرمود: «هر کس بسیار یاد خدا کند خداوند او را در سایه لطف خود در بهشت برین جاى خواهد داد».
(آیه 43)
این آیه در حقیقت نتیجه و علت غایى ذکر و تسبیح مداوم است، مىفرماید: «او کسى است که بر شما درود و رحمت مىفرستد، و فرشتگان او نیز (براى شما تقاضاى رحمت مىکنند) تا شما را از ظلمات (جهل و شرک و کفر) بیرون آورد و به سوى نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون شود» (هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).
«چرا که او نسبت به مؤمنان رحیم و مهربان است» (وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً).
و به همین دلیل هدایت و رهبرى آنها را بر عهده گرفته و فرشتگانش را نیز مأمور امداد آنها نموده است.
آرى! این آیه بشارتى است بزرگ براى همه سالکان راه حق و به آنها نوید مىدهد که از جانب معشوق کششى نیرومند است، تا کوشش عاشق بیچاره به جایى برسد! آرى! این رحمت خاص خداست که مؤمنان را از ظلمات اوهام و شهوات و وساوس شیطانى بیرون مىآورد و به نور یقین و اطمینان و تسلط بر نفس رهنمون مىگ ردد که اگر رحمت او نبود این راه پرپیچ و خم هرگز پیموده نمى شد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/244
soham 313
21st October 2013, 06:07 AM
(آیه 44)
در این آیه مقام مؤمنان و پاداش آنها را به عالیترین وجه و در کوتاهترین عبارت ترسیم کرده، مىگوید: «تحیت فرشتگان الهى به آنها در (روز قیامت) روزى که او را دیدار مىکنند سلام است» (تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ).
این سلامى است که نشانه سلامت از عذاب و از هر گونه درد و رنج و ناراحتى است، سلامى است توأم با آرامش و اطمینان.
بعد از این تحیّت که در حقیقت مربوط به آغاز کار است اشاره به پایان کار آنها کرده، مىفرماید: «خداوند براى آنها پاداش پرارزشى فراهم ساخته است» (وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً).
(آیه 45)
تو چراغ فروزانى! در اینجا روى سخن به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله است ولى نتیجه آن براى مؤمنان و به این ترتیب آیات گذشته را که پیرامون بخشى از وظایف مؤمنان بحث مىکرد تکمیل مىکند.
در این آیه و آیه بعد پنج توصیف براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده، و در دو آیه بعد از آن بیان پنج وظیفه است که همه به یکدیگر مربوط و مکمل یکدیگر مىباشند.
نخست مىفرماید: «اى پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستادیم» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً).
او از یکسو گواه اعمال امت است، چرا که اعمال آنها را مىبیند و از سوى دیگر شاهد و گواه بر انبیاى پیشین است که آنها خود گواه امت خویش بودند و از سوى سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت، با برنامههاى سازندهات، با سوابق درخشانت و با عملکرد شاهد و گواه بر حقانیت مکتبت، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است.
سپس به توصیف دوم و سوم پرداخته، مىفرماید: «ما تو را بشارت دهنده و انذار کننده» قرار دادیم (وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً).
بشارت دهنده نیکوکاران به پاداش بىپایان پروردگار، به سلامت و سعادت جاودان، به پیروزى و موفقیت پر افتخار.
و انذار کننده کافران و منافقان از عذاب دردناک الهى، از خسارت تمام سرمایههاى وجودى، و از سقوط در دامان بدبختى در دنیا و آخرت.
(آیه 46)
این آیه به چهارمین و پنجمین وصف پیامبر اشاره کرده، مىگوید:
«ما تو را دعوت کننده به سوى اللّه به فرمان او (قرار دادیم) و هم چراغ روشنى بخش» (وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً).
او چراغ روشنى است که خودش گواه خویش است، تاریکیها و ظلمات را مىزداید، و چشمها و دلها را به سوى خود متوجّه مىکند، و همانگونه که «آفتاب آمد دلیل آفتاب» وجود او نیز دلیل حقانیت اوست.
وجود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مایه آرامش، و فرار دزدان دین و ایمان و پرورش و نموّ روح ایمان و اخلاق، و خلاصه مایه حیات و جنبش و حرکت است، و تاریخ زندگى او شاهد و گواه زنده این موضوع است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/245
soham 313
21st October 2013, 06:09 AM
(آیه 47)
همان طور که گفتیم در این آیه و آیه بعد بیان پنج وظیفه از وظائف مهم پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله به دنبال بیان اوصاف پنج گانه است.
نخست مىفرماید: «به مؤمنان بشارت ده که براى آنها از سوى خدا فضل و پاداش بزرگى است» (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً).
اشاره به اینکه مسأله «تبشیر» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله تنها محدود به پاداش اعمال نیک مؤمنان نمىشود، بلکه خداوند آن قدر از فضل خود به آنها مى بخشد که موازنه میان عمل و پاداش را بکلى بر هم مىزند.
(آیه 48)
بعد از آن به دستور دوم و سوم پرداخته، مىگوید: «و از کافران و منافقان اطاعت مکن» (وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ).
بدون شک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هرگز اطاعتى از کافران و منافقان نداشت، اما اهمیت موضوع به قدرى است که به عنوان تأکید براى شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و هشدار و سر مشقى براى دیگران، روى این موضوع مخصوصا تکیه مىکند، چه این که از خطرات مهمى که بر سر راه رهبران راستین قرار دارد به سازش و تسلیم کشیده شدن در اثناء مسیر است.
سپس در چهارمین و پنجمین دستور چنین مىگوید: «اعتنایى به آزارهاى آنها مکن، بر خدا توکل نما و همین بس که خدا حامى و مدافع توست» (وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا).
این قسمت از آیه نشان مىدهد که آنها براى تسلیم ساختن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله او را سخت در فشار قرار داده بودند، و انواع آزارها چه از طریق زخم زبان و بدگویى و جسارت، و چه از طریق آزار بدنى، و چه محاصره اقتصادى نسبت به او و یارانش روا مىداشتند.
تاریخ مىگوید پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان نخستین همچون کوه در مقابل انواع آزارها ایستادگى به خرج دادند و هرگز ننگ تسلیم و شکست را نپذیرفتند، و سر انجام در اهداف خود پیروز شدند.
(آیه 49)
گوشهاى از احکام طلاق و جدایى شایسته: قسمتهاى مختلف آیات این سوره (احزاب) به صورت مجموعههاى گوناگونى است که بعضى خطاب به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و بعضى خطاب به همه مؤمنان مىباشد.
در این آیه روى سخن به همه اهل ایمان است، مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که با زنان با ایمان ازدواج کردید، و قبل از همبستر شدن طلاق دادید عدّهاى براى شما بر آنها نیست که بخواهید حساب آن را نگاه دارید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها).
در اینجا خداوند استثنائى براى حکم عدّه زنان مطلّقه بیان فرموده که اگر طلاق قبل از دخول واقع شود نگاه داشتن عده لازم نیست، و از این تعبیر به دست مىآید که قبل از این آیه، حکم عده بیان شده بوده است.
سپس به حکم دیگرى از احکام زنانى که قبل از آمیزش جنسى طلاق گرفتهاند مىپردازد- که در سوره بقره نیز به آن اشاره شده است- مىفرماید: «آنها را (با هدیه مناسبى) بهرهمند سازید» (فَمَتِّعُوهُنَّ).
بدون شک پرداختن هدیه مناسب به زن در جایى واجب است که مهرى براى او تعیین نشده باشد.
در این که مقدار این «هدیه» چه اندازه باید باشد؟ قرآن مجید در آیه 236 سوره بقره آن را اجمالا بیان کرده و فرموده است: «هدیه اى مناسب و متعارف آن کس که توانایى دارد به اندازه توانائیش و آن کس که تنگدست است به اندازه خودش».
آخرین حکم آیه مورد بحث این است که زنان مطلّقه را «بطرز شایسته اى رهایشان کنید» و به صورت صحیحى از آنها جدا شوید (وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/245
soham 313
21st October 2013, 06:10 AM
(آیه 50)
با این زنان مىتوانى ازدواج کنى! بعد از ذکر پارهاى از احکام مربوط به طلاق دادن زنان در آیه قبل، در اینجا روى سخن را به شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله کرده، و موارد هفتگانهاى را که ازدواج با آنها براى پیامبر مجاز بوده شرح مىدهد.
1- نخست مىگوید: «اى پیامبر! ما همسران تو را که مهر آنها را پرداختهاى براى تو حلال کردیم» (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ).
منظور از این زنان به قرینه جملههاى بعد زنانى هستند که با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رابطه خویشاوندى نداشتند و با او ازدواج کردند، زیرا مرسوم بوده است که به هنگام ازدواج با غیر خویشاوندان مهریه را نقدا پرداخت مىکردند، به علاوه تعجیل در پرداختن مهر، مخصوصا در موردى که همسر نیاز به آن داشته باشد، بهتر است، ولى به هر حال این کار جزء واجبات نیست، و با توافق طرفین ممکن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج کلا یا بعضا بماند.
2- «و کنیزانى را که از طریق غنائم و انفال، خدا به تو بخشیده است» (وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ).
3- «و دختران عموى تو و دختران عمه ها و دختران دائى تو و دختران خاله هایى که با تو مهاجرت کردهاند» اینها نیز بر تو حلالند (وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ).
انحصار در این چهار گروه روشن است، ولى قید مهاجرت به خاطر آنست که در آن روز هجرت دلیل بر ایمان بوده، و عدم مهاجرت دلیل بر کفر و یا به خاطر این است که هجرت امتیاز بیشترى به آنها مى دهد و هدف در آیه بیان زنان با شخصیت و با فضیلت است که مناسب همسرى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى باشند.
4- «و هرگاه زن با ایمانى خود را به پیامبر ببخشد (و هیچ گونه مهرى براى خود قائل نشود) اگر پیامبر بخواهد مىتواند با او ازدواج کند» (وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها).
«اما چنین ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه براى سایر مؤمنان» (خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ).
«ما مى دانیم براى آنها در مورد همسران و کنیزانشان چه حکمى مقرر داریم» و مصالح آنها چه ایجاب مى کرده است؟ (قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ).
بنا بر این اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدودیتى قائل شده ایم روى مصالحى بوده است که در زندگى آنها و تو حاکم بوده، و هیچ یک از این احکام و مقررات بىحساب نیست.
سپس مى افزاید: «این به خاطر آن است که مشکل و حرجى (در اداى رسالت) بر تو نبوده باشد» (لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ). و بتوانى در انجام این وظیفه مسؤولیت هاى خود را ادا کنى.
«و خداوند آمرزنده و رحیم است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
جمله اخیر اشاره به فلسفه این احکام مخصوص پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله است، این جمله مى گوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله شرائطى دارد که دیگران ندارند و همین تفاوت سبب تفاوت در احکام شده است. یعنى، هدف این بوده که قسمتى از محدودیتها و مشکلات از دوش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از طریق این احکام برداشته شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/245
soham 313
21st October 2013, 06:13 AM
(آیه 51)
شأن نزول:
در تفسیر آیه 28 و 29 همین سوره و بیان شأن نزول آنها گفتیم که جمعى از همسران پیامبر- بنا بر آنچه مفسران نقل کردهاند- به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عرض کردند که بر نفقه و هزینه زندگى ما بیفزا از این گذشته در چگونگى تقسیم اوقات زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در میان آنها نیز با هم رقابتهایى داشتند که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را با آن همه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضیقه قرار مىداد، هر چند آن حضرت کوشش لازم را در زمینه عدالت در میان آنها رعایت مىکرد.
آیه نازل شد و پیامبر را در تقسیم اوقاتش در میان آنها کاملا آزاد گذاشت.
تفسیر:
رفع یک مشکل دیگر از زندگى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله یک رهبر بزرگ الهى همچون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن هم در زمانى که در کوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئههاى خطرناکى از داخل و خارج براى او مىچینند، نمىتواند فکر خود را زیاد مشغول زندگى شخصى و خصوصیش کند، باید در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشکلاتى که از هر سو او را احاطه کرده است با فراغت خاطر بپردازد.
در عین حال گاه اختلاف میان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها، طوفانى در درون خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بر مىانگیخته، و فکر او را به خود مشغول مىداشته است.
اینجاست که خداوند یکى دیگر از ویژگیها را براى پیامبرش قائل شده، و براى همیشه به این ماجراها و کشمکشها پایان داد، و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از این نظر آسوده خاطر و فارغ البال کرد.
و چنانکه در آیه مىخوانیم فرمود: (موعد) هر یک از این زنان را بخواهى مىتوانى به تأخیر اندازى و هر کدام را بخواهى نزد خود جاى دهى» (تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ).
مىدانیم یکى از احکام اسلام در مورد همسران متعدد آن است که شوهر اوقات خود را در میان آنها بطور عادلانه تقسیم کند، و از این موضوع در کتب فقه اسلامى به عنوان «حق قسم» تعبیر مىکنند.
یکى از خصایص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله این بود که به خاطر شرائط خاص زندگى، رعایت حق قسم به حکم این آیه از او ساقط بود هر چند او با این حال حتى الامکان مساوات و عدالت را رعایت مىکرد.
سپس مىافزاید: «و هرگاه بعضى از آنها را که بر کنار ساختهاى بخواهى نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نیست» (وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ).
و به این ترتیب نه تنها در آغاز، اختیار با توست، در ادامه کار نیز این تخییر بر قرار است.
«این حکم الهى براى روشنى چشم آنها و این که غمگین نشوند و همه آنها راضى به آنچه در اختیارشان مى گذارى گردند نزدیکتر است» (ذلِکَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ).
چرا که این یک حکم عمومى در باره همه آنهاست که از ناحیه خدا براى مصالح مهمى تشریع شده، بنا بر این آنها باید با رضا و رغبت به آن تن دهند.
در پایان آیه مطلب را با این جمله ختم مىکند: «خدا آنچه را در قلوب شماست مىداند، و خداوند (از همه اعمال و مصالح بندگان باخبر) است، و در عین حال حلیم است» و در کیفر آنها عجله نمىکند (وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً).
آرى! خدا مىداند شما در برابر کدامین حکم قلبا رضا و تسلیم دارید، و در برابر کدامین ناخشنود هستید.
(آیه 52)
یک حکم مهم دیگر در ارتباط با همسران پیامبر در این آیه حکم دیگرى از احکام مربوط به همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیان شده، مى فرماید:
«بعد از این دیگر زنى بر تو حلال نیست، و نمىتوانى همسرانت را به همسران دیگرى مبدّل کنى [بعضى را طلاق دهى و همسر دیگرى به جاى او برگزینى] هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه که به صورت کنیز در ملک تو در آید، و خداوند ناظر و مراقب بر هر چیز است» و با این حکم فشار قبایل عرب را در اختیار همسر از آنان از تو برداشتیم (لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/246
soham 313
22nd October 2013, 06:17 AM
[golrooz]صفحه ی 252 از قرآن کریم شامل آیات 53 تا 62 از سوره ی الأحزاب[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَدْخُلُوا۟ بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّآ أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَيٰ طَعَامٍ غَيْرَ نَٰظِرِينَ إِنَيٰهُ وَلَٰكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا۟ فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا۟ وَلَا مُسْتَْٔنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِ مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَٰعًا فَسَْٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٍ ذَٰلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا۟ رَسُولَ اللَّهِ وَلَآ أَن تَنكِحُوٓا۟ أَزْوَٰجَهُ مِنۢ بَعْدِهِۦٓ أَبَدًا إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا(53)
اي كساني كه ايمان آورده ايد داخل اتاقهاي پيامبر مشويد مگر آنكه براي [خوردن] طعامي به شما اجازه داده شود [آن هم] بي آنكه در انتظار پخته شدن آن باشيد ولي هنگامي كه دعوت شديد داخل گرديد و وقتي غذا خورديد پراكنده شويد بي آنكه سرگرم سخني گرديد اين [رفتار] شما پيامبر را مي رنجاند و[لي] از شما شرم مي دارد و حال آنكه خدا از حق[گويي] شرم نمي كند و چون از زنان [پيامبر] چيزي خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد اين براي دلهاي شما و دلهاي آنان پاكيزه تر است و شما حق نداريد رسول خدا را برنجانيد و مطلقا [نبايد] زنانش را پس از [مرگ] او به نكاح خود درآوريد چرا كه اين [كار] نزد خدا همواره [گناهي] بزرگ است(53)
إِن تُبْدُوا۟ شَئًْا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا(54)
اگر چيزي را فاش كنيد يا آن را پنهان داريد قطعا خدا به هر چيزي داناست(54)
لَّا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِيٓ ءَابَآئِهِنَّ وَلَآ أَبْنَآئِهِنَّ وَلَآ إِخْوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبْنَآءِ إِخْوَٰنِهِنَّ وَلَآ أَبْنَآءِ أَخَوَٰتِهِنَّ وَلَا نِسَآئِهِنَّ وَلَا مَا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُهُنَّ وَاتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا(55)
بر زنان در مورد پدران و پسران و برادران و پسران برادران و پسران خواهران و زنان [همكيش] و بردگانشان گناهي نيست [كه ديده شوند] و بايد از خدا پروا بداريد كه خدا همواره بر هر چيزي گواه است(55)
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَٰٓئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ صَلُّوا۟ عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا۟ تَسْلِيمًا(56)
خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستند اي كساني كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش بخوبي گردن نهيد(56)
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا(57)
بي گمان كساني كه خدا و پيامبر او را آزار مي رسانند خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابي خفت آور آماده ساخته است(57)
وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا۟ فَقَدِ احْتَمَلُوا۟ بُهْتَٰنًا وَإِثْمًا مُّبِينًا(58)
و كساني كه مردان و زنان مؤمن را بي آنكه مرتكب [عمل زشتي] شده باشند آزار مي رسانند قطعا تهمت و گناهي آشكار به گردن گرفته اند(58)
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَٰجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَآءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَٰبِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَيٰٓ أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(59)
اي پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاي خود را بر خود فروتر گيرند اين براي آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است و خدا آمرزنده مهربان است(59)
۞ لَّئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَٰفِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَآ إِلَّا قَلِيلًا(60)
اگر منافقان و كساني كه در دلهايشان مرضي هست و شايعه افكنان در مدينه [از كارشان] باز نايستند تو را سخت بر آنان مسلط مي كنيم تا جز [مدتي] اندك در همسايگي تو نپايند(60)
مَّلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوٓا۟ أُخِذُوا۟ وَقُتِّلُوا۟ تَقْتِيلًا(61)
از رحمت خدا دور گرديده و هر كجا يافته شوند گرفته و سخت كشته خواهند شد(61)
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا۟ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا(62)
در باره كساني كه پيشتر بوده اند [همين] سنت خدا [جاري بوده] است و در سنت خدا هرگز تغييري نخواهي يافت(62)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
22nd October 2013, 06:19 AM
(آیه 53)
شأن نزول:
هنگامى که رسول خدا با «زینب بنت جحش» ازدواج کرد، ولیمه نسبتا مفصلى به مردم داد.
انس که خادم مخصوص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود مىگوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به من دستور داد که اصحابش را به غذا دعوت کنم، من همه را دعوت کردم، دسته دسته مىآمدند و غذا مىخوردند و از اتاق خارج مىشدند، تا این که عرض کردم: اى پیامبر خدا! کسى باقى نمانده که من او را دعوت نکرده باشم، فرمود: اکنون که چنین است سفره را جمع کنید، سفره را برداشتند و جمعیت پراکنده شدند، اما سه نفر همچنان در اتاق پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ماندند و مشغول بحث و گفتگو بودند.
آیه نازل شد و دستورات لازم را بیان کرد و نیز از بعضى قرائن استفاده مىشود که گاهى همسایگان و سایر مردم طبق معمول براى عاریت گرفتن اشیائى نزد بعضى از زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىآمدند براى حفظ حیثیت همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آیه نازل شد و به مؤمنان دستور داد که هرگاه مىخواهند چیزى از آنها بگیرند از پشت پرده بگیرند.
در روایت دیگرى آمده است که بعضى از مخالفان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گفتند: به خدا سوگند هرگاه او چشم از جهان بپوشد ما با همسران او ازدواج خواهیم کرد! آیه نازل شد و ازدواج با زنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را بعد از او بکلى ممنوع ساخت، و به این توطئه نیز پایان داد.
تفسیر:
باز روى سخن در این آیه به مؤمنان است و بخشى دیگر از احکام اسلام مخصوصا آنچه مربوط به آداب معاشرت با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و خانواده نبوت بوده است ضمن جملههاى کوتاه و گویا و صریح بیان مىکند.
نخست مىگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگز در اتاقهاى پیامبر سر زده داخل نشوید، مگر این که براى صرف غذا به شما اجازه داده شود، (آن هم مشروط به این که به موقع وارد شوید) نه این که از مدتى قبل بیایید و در انتظار وقت غذا بنشینید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ).
مسلما این حکم اختصاص به پیامبر ندارد، در هیچ مورد بدون اجازه نباید وارد خانه کسى شد. به علاوه به هنگامى که دعوت به طعام مىشوند باید وقت شناس باشند و مزاحمت بىموقع براى صاحب خانه فراهم نکنند.
سپس به دومین حکم پرداخته، مىگوید: «ولى هنگامى که دعوت شدید وارد شوید، و هنگامى که غذا خوردید پراکنده شوید» (وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا).
در سومین حکم مىفرماید: پس از صرف غذا «مجلس انس و گفتگو (در خانه پیامبر و هیچ میزبان دیگرى) تشکیل ندهید» (وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ).
البته ممکن است میزبان خواهان چنین مجلس انسى باشد در این صورت مستثناست.
سپس علت این حکم را چنین بیان مىکند: «این کار پیامبر را آزار مىداد، اما او از شما شرم مىکرد، ولى خداوند از بیان حق شرم نمىکند و ابا ندارد» (إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ).
البته پیامبر خدا نیز از بیان حق در مواردى که جنبه شخصى و خصوصى نداشت هیچ ابا نمىکرد ولى بیان حق اشخاص از ناحیه خودشان زیبا نیست اما از ناحیه کسان دیگر جالب و زیباست.
سپس چهارمین حکم را در زمینه «حجاب» چنین بیان مىدارد: «و هنگامى که چیزى از متاع و وسائل زندگى از همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بخواهید از پشت حجاب (پرده) بخواهید» (وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).
روشن است قرار گرفتن همسران پیامبر در معرض دید مردم (هر چند با حجاب اسلامى باشد) کار خوبى نبود لذا دستور داده شده که از پشت پرده یا پشت در بگیرند.
قرآن بعد از این دستور فلسفه آن را چنین بیان مىفرماید: «این براى پاکى دلهاى شما و آنان بهتر است» (ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ).
پنجمین حکم را به این صورت بیان مىفرماید: «شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید» (وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ).
گرچه عمل ایذائى در خود این آیه منعکس است ولى مفهوم آیه عام است و هر گونه اذیت و آزار را شامل مىشود.
سر انجام ششمین و آخرین حکم را در زمینه حرمت ازدواج با همسران پیامبر بعد از او چنین بیان مىکند: «شما هرگز حق ندارید که همسران او را بعد از او به همسرى خویش در آورید که این کار در نزد خدا عظیم است» (وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً).
(آیه 54)
این آیه به مردم شدیدا هشدار داده، مى گوید: «اگر چیزى را آشکار کنید یا پنهان دارید خداوند از همه امور آگاه است» (إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً).
گمان نکنید خدا از برنامه هاى ایذائى شما نسبت به پیامبرش با خبر نیست، چه آنها که بر زبان جارى کردند و چه آنها که در دل تصمیم داشتند همه را به خوبى مى داند، و با هر کس متناسب کار و نیّتش رفتار مى کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/246
soham 313
22nd October 2013, 06:21 AM
(آیه 55)
شأن نزول:
بعد از نزول آیه حجاب (آیه گذشته) پدران و فرزندان و بستگان همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خدمتش عرض کردند: اى رسول خدا! ما نیز با آنها از پشت پرده سخن گوییم؟
آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت که این حکم شامل شما نمىشود.
تفسیر:
مواردى که از قانون حجاب مستثنا است از آنجا که در آیه گذشته حکم مطلقى در باره حجاب در مورد همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده بود و اطلاق این حکم این توهّم را به وجود مىآورد که محارم آنها نیز موظف به اجراى آن هستند و تنها از پشت پرده باید با آنها تماس بگیرند، آیه نازل شد و حکم این مسأله را شرح داد.
مىفرماید: «بر آنان [همسران پیامبر] گناهى نیست که با پدران، فرزندان، برادران، فرزندان برادران، فرزندان خواهران خود، و زنان مسلمان، و بردگان خود» بدون حجاب تماس داشته باشد (لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ).
و به تعبیر دیگر محارم آنها که منحصر در این شش گروهند مستثنا مىباشند.
و در پایان آیه همسران پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مىگوید: «تقوا را پیشه کنید که خداوند بر هر چیزى آگاه است» و هیچ چیز بر او مخفى و پنهان نیست (وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیداً).
چه این که حجاب و پرده، و مانند اینها همه وسائلى براى حفظ از گناه بیش نیست، ریشه اصلى همان تقواست که اگر نباشد حتى این وسائل نیز سودى نخواهد بخشید.
(آیه 56)
سلام و درود بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله: به دنبال بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون حفظ حرمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و عدم ایذاء او آمده در اینجا نخست سخن از علاقه خاص خداوند و فرشتگان نسبت به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىگوید، و بعد در این زمینه دستور به مؤمنان مىدهد، و سپس عواقب دردناک و شوم آزار دهندگان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را مطرح مىسازد و در آخرین مرحله گناه بزرگ کسانى را که از طریق تهمت مؤمنان را ایذاء کنند بازگو مىکند.
نخست مىفرماید: «خداوند و فرشتگان بر پیامبر رحمت و درود مىفرستند» (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ).
مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آن قدر والاست که آفریدگار عالم هستى و تمام فرشتگانى که تدبیر این جهان به فرمان حق بر عهده آنها گذارده شده است بر او درود مىفرستند، اکنون که چنین است شما نیز با این پیام جهان هستى هماهنگ شوید، «اى کسانى که ایمان آوردهاید! بر او درود بفرستید و سلام بگویید و در برابر فرمان او تسلیم باشید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً).
او یک گوهر گرانقدر عالم آفرینش است، و اگر به لطف الهى در دسترس شما قرار گرفته مبادا ارزانش بشمرید، مبادا ارج و مقام او را در پیشگاه پروردگار و در نزد فرشتگان همه آسمانها فراموش کنید.
قابل توجه این که در باره کیفیت صلوات بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در روایات بىشمارى که از طرق اهل سنت و اهل بیت رسیده صریحا آمده است که «آل محمّد» را به هنگام صلوات بر «محمّد» بیفزایید.
به این صورت: «اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/247
soham 313
22nd October 2013, 06:22 AM
(آیه 57)
این آیه در حقیقت نقطه مقابل آیه گذشته را بیان مىکند، مىگوید: «کسانى که خدا و پیامبرش را ایذاء مىکنند خداوند آنها را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور مىسازد و براى آنان عذاب خوار کنندهاى آماده کرده است» (إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً).
منظور از «ایذاء پروردگار» همان کفر و الحاد است که خدا را به خشم مىآورد و اما ایذاء پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مفهوم وسیعى دارد، و هر گونه کارى که او را آزار دهد شامل مىشود.
حتى از روایاتى که در ذیل آیه وارد شده چنین استفاده مىشود که آزار خاندان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مخصوصا على علیه السّلام و دخترش فاطمه زهرا علیها السّلام نیز مشمول همین آیه بوده است.
رسول خدا فرمود: «فاطمه پارهاى از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا مىآزارد».
شبیه همین معنى در باره على علیه السّلام نیز از پیامبر گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است.
(آیه 58)
این آیه از ایذاء مؤمنان سخن مىگوید و براى آن بعد از ایذاء خدا و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اهمیت فوق العادهاى قائل مىشود، مىفرماید: «و کسانى که مردان و زنان با ایمان را به خاطر کارى که انجام ندادهاند آزار مى دهند، متحمل بهتان و گناه آشکارى شدهاند» (وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً).
چرا که مؤمن از طریق ایمان پیوندى با خدا و پیامبرش دارد، و به همین دلیل در اینجا در ردیف خدا و پیامبرش قرار گرفته است.
در حدیثى که «امام على بن موسى الرضا» از جدش پیامبر نقل کرده چنین آمده است: «کسى که مرد یا زن مسلمانى را بهتان زند یا در باره او سخنى بگوید که در او نیست خداوند او را در قیامت روى تلى از آتش قرار مى دهد تا از عهده آنچه گفته بر آید»!
(آیه 59)
شأن نزول:
آن ایام زنان مسلمان به مسجد مىرفتند و پشت سر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نماز مىگذاردند، هنگام شب موقعى که براى نماز مغرب و عشاء مىرفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مىنشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مىدادند و مزاحم آنان مىشدند.
آیه نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور کامل رعایت کنند تا به خوبى شناخته شوند و کسى بهانه مزاحمت پیدا نکند.
تفسیر:
اخطار شدید به مزاحمان و شایعه پراکنان! به دنبال نهى از ایذاء رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان در آیات گذشته، در اینجا روى یکى از موارد ایذاء تکیه کرده و براى پیشگیرى از آن از دو طریق اقدام مىکند.
در قسمت اول مىگوید: «اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو: جلبابها [روسرىهاى بلند] خود را بر خویش فرو افکنند این کار براى این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است» و اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ).
هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهلانگار و بىاعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بىبندوبار که در عین داشتن حجاب آن چنان بىپروا و لاابالى هستند که غالبا قسمتهایى از بدنهاى آنان نمایان است و همین معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مىکند.
و از آنجا که نزول این حکم، جمعى از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان مىساخت، در پایان آیه مى افزاید: «خداوند همواره آمرزنده و مهربان است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
هر گاه از شما تاکنون در این امر کوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشید، توبه کنید و به سوى او باز گردید، و وظیفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهید.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/247
soham 313
22nd October 2013, 06:24 AM
(آیه 60)
شأن نزول:
گروهى از منافقین در مدینه بودند و انواع شایعات را پیرامون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به هنگامى که به بعضى از غزوات مىرفت در میان مردم منتشر مىساختند، گاه مىگفتند: پیامبر کشته شده، و گاه مىگفتند: اسیر شده، مسلمانانى که توانایى جنگ را نداشتند و در مدینه مانده بودند سخت ناراحت مىشدند، شکایت نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند.
آیه نازل شد و سخت این شایعه پراکنان را تهدید کرد.
تفسیر:
به دنبال دستورى که در آیه پیش به زنان با ایمان داده شد به بعد دیگر این مسأله یعنى فعالیتهاى موذیانه اراذل و اوباش پرداخته، مىگوید: «اگر منافقان و کسانى که در قلبشان بیمارى است و نیز کسانى که اخبار دروغ در مدینه پخش مىکنند دست از کارشان بر ندارند ما تو را بر ضد آنان مىشورانیم (و با یک حمله عمومى تو را بر آنها مسلّط خواهیم ساخت) سپس جز مدت کوتاهى نمىتوانند در کنار تو در این شهر بمانند»! (لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا).
(آیه 61)
و هنگامى که از این شهر رانده شدند و از تحت حمایت حکومت اسلامى طرد گشتند «از همه جا طرد مىشوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختى به قتل خواهند رسید»! (مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا).
اشاره به این که بعد از این حمله عمومى در هیچ جا در امان نخواهند بود، و آنها را با دقت جستجو و پیدا مى کنند و به دیار عدم فرستاده مى شوند.
(آیه 62)
سپس در این آیه مىافزاید: این دستور تازهاى نیست، «این سنتى است الهى و همیشگى که در اقوام پیشین بوده است» که هر گاه گروههاى خرابکار بىشرمى و توطئه را از حد بگذرانند فرمان حمله عمومى به آنها صادر مىشود (سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ).
و چون این حکم یک سنت الهى است هرگز دگرگون نخواهد شد چرا که «براى سنت خداوند تبدیل و تغییرى نمىیابى» (وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا).
این تعبیر در حقیقت جدى بودن این تهدید را مشخص مىکند که بدانند مطلب کاملا قطعى و ریشهدار است و تغییر و تبدیل در آن راه ندارد، یا باید به اعمال ننگین خود پایان دهند و یا در انتظار چنین سر نوشت دردناکى باشند.
این حکم مانند سایر احکام اسلامى اختصاص به زمان و مکان و اشخاصى ندارد.
اگر به راستى سمپاشى و توطئه از حد بگذرد و به صورت یک جریان در آید، و جامعه اسلامى را با خطرات جدى رو برو سازد حکومت اسلامى مىتواند دستور آیات فوق را که به پیامبر صلّى اللّه علیه و آله داده شده است به اجرا در آورد، و مردم را براى در هم کوبیدن ریشه هاى فساد بسیج کند؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/247
soham 313
23rd October 2013, 06:44 AM
[golrooz] صفحه ی 253 از قرآن کریم شامل آیات 63 تا 73 از سوره ی الأحزاب و آیات 1 تا 3 از سوره ی سبإ [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَسَْٔلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا(63)
مردم از تو در باره رستاخيز مي پرسند بگو علم آن فقط نزد خداست و چه مي داني شايد رستاخيز نزديك باشد(63)
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَٰفِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا(64)
خدا كافران را لعنت كرده و براي آنها آتش فروزاني آماده كرده است(64)
خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا(65)
جاودانه در آن مي مانند نه ياري مي يابند و نه ياوري(65)
يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَٰلَيْتَنَآ أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا۠(66)
روزي كه چهره هايشان را در آتش زيرورو مي كنند مي گويند اي كاش ما خدا را فرمان مي برديم و پيامبر را اطاعت مي كرديم(66)
وَقَالُوا۟ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا۠(67)
و مي گويند پروردگارا ما رؤسا و بزرگتران خويش را اطاعت كرديم و ما را از راه به در كردند(67)
رَبَّنَآ ءَاتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا(68)
پروردگارا آنان را دو چندان عذاب ده و لعنتشان كن لعنتي بزرگ(68)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تَكُونُوا۟ كَالَّذِينَ ءَاذَوْا۟ مُوسَيٰ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا۟ وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا(69)
اي كساني كه ايمان آورده ايد مانند كساني مباشيد كه موسي را [با اتهام خود] آزار دادند و خدا او را از آنچه گفتند مبرا ساخت و نزد خدا آبرومند بود(69)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ اتَّقُوا۟ اللَّهَ وَقُولُوا۟ قَوْلًا سَدِيدًا(70)
اي كساني كه ايمان آورده ايد از خدا پروا داريد و سخني استوار گوييد(70)
يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَٰلَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا(71)
تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد و هر كس خدا و پيامبرش را فرمان برد قطعا به رستگاري بزرگي نايل آمده است(71)
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَٰنُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا(72)
ما امانت [الهي و بار تكليف] را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناك شدند و[لي] انسان آن را برداشت راستي او ستمگري نادان بود(72)
لِّيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَٰفِقِينَ وَالْمُنَٰفِقَٰتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَٰتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًۢا(73)
[آري چنين است] تا خدا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند و توبه مردان و زنان با ايمان را بپذيرد و خدا همواره آمرزنده مهربان است(73)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْءَاخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ(1)
سپاس خدايي را كه آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و در آخرت [نيز] سپاس از آن اوست و هم اوست سنجيده كار آگاه(1)
يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَآءِ وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ(2)
آنچه در زمين فرو مي رود و آنچه از آن بر مي آيد و آنچه از آسمان فرو مي شود و آنچه در آن بالا مي رود [همه را] مي داند و اوست مهربان آمرزنده(2)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَيٰ وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَٰلِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَآ أَصْغَرُ مِن ذَٰلِكَ وَلَآ أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَٰبٍ مُّبِينٍ(3)
و كساني كه كافر شدند گفتند رستاخيز براي ما نخواهد آمد بگو چرا سوگند به پروردگارم كه حتما براي شما خواهد آمد [همان] داناي نهان[ها] كه هموزن ذره اي نه در آسمانها و نه در زمين از وي پوشيده نيست و نه كوچكتر از آن و نه بزرگتر از آن است مگر اينكه در كتابي روشن [درج شده] است(3)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
23rd October 2013, 06:49 AM
(آیه 63)
مى پرسند: قیامت کى بر پا مى شود؟ آیات گذشته سخن از توطئه هاى منافقان و اشرار مى گفت، در اینجا به یکى دیگر از برنامه هاى مخرب آنها اشاره شده است که گاه به عنوان استهزاء و یا به منظور ایجاد شک و تردید در قلوب ساده دلان این سؤال را مطرح مى کردند که قیامت با آن همه اوصافى که محمّد از آن خبر مى دهد کى بر پا مى شود؟
مى فرماید: «مردم از تو پیرامون زمان قیام قیامت سؤال مى کنند» (یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ).
سپس به آنها چنین پاسخ مىگوید: «بگو: (اى پیامبر!) آگاهى بر این موضوع تنها نزد خداست» و هیچ کس جز او از این موضوع آگاه نیست (قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ). حتى پیامبران مرسل و فرشتگان مقرب نیز از آن بىخبرند.
و به دنبال آن مى افزاید: «چه مى دانى؟ شاید قیام قیامت نزدیک باشد» (وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً).
(آیه 64)
سپس به تهدید کافران و گوشهاى از مجازات دردناک آنها پرداخته، مى فرماید: «خداوند کافران را از رحمت خود دور ساخته و براى آنان آتش سوزاننده اى فراهم کرده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً).
(آیه 65)
«آنها جاودانه در این آتش سوزان خواهند ماند و سر پرست و یاورى نخواهند یافت» (خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً).
تفاوت میان «ولىّ» و «نصیر» در اینجاست که «ولىّ» انجام تمام کار را بر عهده مى گیرد ولى «نصیر» کسى است که انسان را کمک مى دهد تا به مقصود خود برسد، اما این کافران در قیامت نه ولیى دارند و نه نصیرى.
(آیه 66)
سپس قسمت دیگرى از عذاب دردناک آنها را در قیامت بیان کرده، مى فرماید: «روزى را به خاطر بیاور که صورتهاى آنها در آتش دوزخ دگرگون مى شود» (یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ).
این دگرگونى یا از نظر رنگ چهره هاست که گاه سرخ و کبود مى شود و گاه زرد و پژمرده، و یا از نظر قرار گرفتن بر شعلههاى آتش است که گاه این سمت صورت آنها بر آتش قرار مى گیرد، و گاه سمت دیگر (نعوذ باللّه).
اینجاست که فریادهاى حسرت بارشان بلند مى شود و «مىگویند: اى کاش ما خدا و پیامبرش را اطاعت کرده بودیم» (یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا). که اگر اطاعت مى کردیم چنین سر نوشت دردناکى در انتظار ما نبود.
(آیه 67)
«و مىگویند: پروردگارا! ما از رؤسا و بزرگترهاى خود اطاعت کردیم پس آنها ما را گمراه ساختند» (وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/248
soham 313
23rd October 2013, 06:51 AM
(آیه 68)
در اینجا این دوزخیان گمراه به هیجان مى آیند و مجازات شدید گمراه کنندگان خود را از خدا مى خواهند و مى گویند: «پروردگارا! آنها را دو چندان عذاب کن» عذابى بر گمراهیشان و عذابى بر گمراه کردن ما! (رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ).
«و آنها را لعن کن لعن بزرگى»! (وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً).
مسلما آنها مستحق عذاب و لعن هستند ولى «عذاب مضاعف» و «لعن کبیر» به خاطر تلاش و کوششى است که براى گمراه کردن دیگران داشته اند.
(آیه 69)
چه نسبتهاى ناروا به موسى (ع) دادند؟ به دنبال بحثهایى که پیرامون احترام مقام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و ترک هر گونه ایذاء نسبت به آن حضرت در آیات گذشته آمد، در اینجا روى سخن را به مؤمنان کرده، مى گوید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! مانند کسانى نباشید که موسى را اذیت و آزار کردند، اما خدا او را از همه نسبتهاى ناروا مبرّا و پاک نمود، و او در پیشگاه خدا آبرومند و بزرگ منزلت بود» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً).
انتخاب موسى از میان تمام پیامبرانى که مورد ایذاء قرار گرفتند به خاطر آن است که موذیان بنى اسرائیل بیش از هر پیامبرى او را آزار دادند.
منظور از ایذاء موسى (ع) در اینجا یک حکم کلى و جامع است زیرا بنى اسرائیل از جنبه هاى مختلف موسى (ع) را ایذاء کردند، ایذاءهائى که بىشباهت به آزار بعضى از مردم مدینه نسبت به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله نبود مانند پخش شایعات و نقل اکاذیب و نسبت ناروایى که به همسر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله دادند که شرح آن در تفسیر سوره نور ذیل آیات 11 تا 20 گذشت.
از این آیه مى توان استفاده کرد که هر گاه کسى در پیشگاه خدا وجیه و صاحب قدر و منزلت باشد خدا به دفاع از او در برابر افراد موذى که نسبتهاى ناروا به او مىدهند مى پردازد.
(آیه 70)
سخن حق بگویید تا اعمالتان اصلاح شود: این آیه به دنبال بحثهایى که در باره شایعه پراکنان و موذیان بدزبان گذشت دستورى صادر مى کند که در حقیقت درمان این درد بزرگ اجتماعى است، مى گوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! تقواى الهى پیشه کنید، و سخن حق بگویید ...» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً).
«قول سدید» سخنى است که همچون یک سد محکم جلو امواج فساد و باطل را مى گیرد.
(آیه 71)
این آیه نتیجه «قول سدید» و سخن حق را چنین بیان مى فرماید:
«تا کارهاى شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد» (یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ).
در حقیقت تقوا پایه اصلاح زبان و سر چشمه گفتار حق است، و گفتار حق یکى از عوامل مؤثر اصلاح اعمال، و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان است، چرا که «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ اعمال نیک گناهان را از بین مىب رند». (هود/ 114).
در پایان آیه مى افزاید: «و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند به رستگارى (و پیروزى) عظیمى دست یافته است» (وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً).
چه رستگارى و پیروزى از این برتر و بالاتر که اعمال انسان پاک گردد، و گناهانش بخشوده شود و در پیشگاه خدا رو سفید گردد؟!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/248
soham 313
23rd October 2013, 06:56 AM
(آیه 72)
حمل امانت الهى بزرگترین افتخار بشر: این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره احزاب است مسائل مهمى را که در این سوره در زمینه ایمان، عمل صالح، جهاد، ایثار، عفت، ادب، و اخلاق آمده است تکمیل مى کند، و نشان مى دهد که انسان چگونه داراى موقعیت بسیار ممتازى است که مىتواند حامل رسالت عظیم الهى باشد.
نخست بزرگترین و مهمترین امتیاز انسان را بر تمام جهان خلقت بیان فرموده، مى گوید: «ما امانت (تعهد، تکلیف، و ولایت الهیه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم» (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ).
«اما آنها (موجودات عظیم و بزرگ عالم خلقت) از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسیدند» (فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها).
بدیهى است ابا کردن آنان از سر استکبار نبود بلکه ابا کردن آنها توأم با اشفاق یعنى ترس و هراس آمیخته با توجه و خضوع بود.
«اما انسان (این اعجوبه عالم آفرینش جلو آمد و) آن را بر دوش کشید»! (وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ).
ولى افسوس که «او بسیار ظالم و جاهل بود» چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد! (إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا).
«امانت الهى» همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الهیه است.
اما منظور از «عرضه داشتن» این امانت به آسمانها و زمین و کوهها همان مقایسه نمودن است یعنى هنگامى که این امانت، با استعداد آنها مقایسه شد آنها به زبان حال و استعداد عدم شایستگى خویش را براى پذیرش این امانت بزرگ اعلام کردند.
به این ترتیب آسمانها و زمین و کوهها همه با زبان حال فریاد کشیدند که حمل این امانت از عهده ما خارج است.
ولى انسان آن چنان آفریده شده بود که مى توانست تعهد و مسؤولیت را بر دوش کشد، و ولایت الهیه را پذیرا گردد، و در جاده عبودیت و کمال به سوى معبود لایزال سیر کند، و این راه را با پاى خود و با استمداد از پروردگارش بسپرد.
البته این پذیرش یک پذیرش قراردادى و تشریفاتى نبوده، بلکه پذیرشى است تکوینى بر حسب عالم استعداد.
اما توصیف انسان به «ظلوم» و «جهول» به خاطر فراموش کارى غالب انسانها و ظلم کردن بر خودشان و عدم آگاهى از قدر و منزلت آدمى است، همان کارى که از آغاز در نسل آدم به وسیله «قابیل» و خط قابلیان شروع شد و هم اکنون نیز ادامه دارد.
(آیه 73)
این آیه در حقیقت بیان علت عرضه این امانت به انسان است، بیان این واقعیت است که افراد انسان بعد از حمل این امانت بزرگ الهى به سه گروه تقسیم شدند: منافقان، مشرکان و مؤمنان، مى فرماید: «هدف این بوده که خداوند، مردان منافق و زنان منافق، و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و کیفر دهد، و نیز خداوند بر مردان با ایمان و زنان با ایمان رحمت فرستد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
«پایان سوره احزاب»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/248
soham 313
23rd October 2013, 06:58 AM
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 54 آیه است
محتواى سوره:
بحثهاى این سوره- که به مناسبت شرح سرگذشت قوم «سبأ» به نام «سبا» نامیده شده- ناظر به پنج مطلب است:
1- «مسأله توحید» و قسمتى از نشانههاى خداوند در عالم هستى، و صفات پاک او از جمله «توحید» «ربوبیّت» و «الوهیّت».
2- «مسأله معاد» که از همه مسائل در این سوره بیشتر مطرح شده.
3- «مسأله نبوت انبیاى پیشین و مخصوصا پیامبر اسلام» و پاسخ به بهانه جوئیهاى دشمنان در باره او، و بیان پارهاى از معجزات انبیاى سلف.
4- بیان بخشى از نعمتهاى بزرگ خداوند و سرنوشت شکرگزاران و کفران کنندگان، ضمن بیان گوشهاى از زندگى سلیمان و قوم سبا.
5- دعوت به تفکر و اندیشه و ایمان و عمل صالح.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله چنین مىخوانیم:
«کسى که سوره سبأ را بخواند در قیامت تمام انبیا و رسولان رفیق و همنشین او خواهند بود، و همگى با او مصافحه مىکنند».
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السّلام چنین نقل شده است: «کسى که دو سورهاى را که با حمد آغاز مىشود (سوره سبأ و فاطر) در یک شب بخواند، تمام آن شب را در حفظ و حراست الهى خواهد بود، و اگر آن دو را در روز بخواند هیچ مکروهى به او نمىرسد، و آن قدر از خیر دنیا و آخرت به او داده مى شود که هرگز به قلبش خطور نکرده، و فکر و آرزویش به آن نرسیده است»! مسلما این پاداشهاى عظیم نصیب کسانى نمى شود که تنها به خواندن و لقلقه زبان قناعت کنند، بلکه خواندن باید مقدمهاى باشد براى اندیشیدن که آن نیز انگیزه عمل است.
منببع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/249
soham 313
23rd October 2013, 07:00 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
او مالک همه چیز و عالم به همه چیز است: پنج سوره از سورههاى قرآن مجید با حمد پروردگار شروع مىشود که در سه سوره، حمد و ستایش خداوند به خاطر آفرینش آسمان و زمین و موجودات دیگر است (سوره سبأ، فاطر، و انعام).
و در یک سوره (سوره کهف) این حمد و ستایش به خاطر نزول قرآن بر قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىباشد.
در حالى که در سوره حمد تعبیر جامعى شده که همه این امور را در بر مىگیرد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
به هر حال سخن در آغاز سوره «سبأ» از حمد و سپاس خداست به خاطر مالکیت و حاکمیت او در دنیا و آخرت.
مى فرماید: «حمد مخصوص خداوندى است که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آن اوست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
«و نیز حمد و سپاس براى او در سراى آخرت است» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ).
چرا که هر نعمتى، و هر فایده و برکتى، و هر خلقت موزون و شگرف و عجیبى، همه تعلق به ذات پاک او دارد.
بنابر این هر کس در این عالم مدح و ستایشى از چیزى کند این حمد و ستایش سر انجام به ذات پاک او بر مىگردد، و به گفته شاعر:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست و در پایان آیه مىافزاید: «و او حکیم و خبیر است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ).
بر اساس حکمت بالغه اوست که این نظام عجیب بر جهان حکومت مىکند، و بر اساس علم و آگاهى اوست که هر چیز به جاى خود قرار گرفته، و هر موجودى آنچه را که نیاز دارد در اختیار دارد.
این حمد نه تنها از زبان انسانها و فرشتگان است که از تمام ذرات جهان هستى نیز زمزمه حمد و تسبیح او به گوش هوش مىرسد، هیچ موجودى نیست جز این که حمد و تسبیح او مىگوید.
(آیه 2)
این آیه به شرح گوشهاى از علم بىپایان پروردگار به تناسب توصیف خداوند به «حکیم» و «خبیر» در آیه قبل پرداخته، چنین مىگوید: «آنچه را در زمین فرو مىرود و آنچه را از آن خارج مى شود مى داند» (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها).
آرى! او از تمام قطرات باران و امواج سیلاب که در اعماق زمین فرو مىروند و به طبقه نفوذ ناپذیر مىرسند و در آنجا متمرکز و براى انسانها ذخیره مىشوند آگاه است.
او از دانههاى گیاهان که در زمین فرو مىروند و روزى به درخت سرسبز یا گیاه پر طراوتى تبدیل مىگردند با خبر است.
از ریشه هاى درختان به هنگامى که در جستجوى آب و غذا به اعماق زمین پیشروى مىکنند.
از امواج الکتریسته، از گازهاى مختلف و ذرات هوا که به داخل زمین نفوذ مىکنند، و نیز از گنجها و دفینهها و اجساد مردگان اعم از انسانها و غیر انسانها که در این زمین گسترده دفن مىشوند، آرى از همه اینها با خبر است.
همچنین از گیاهانى که از زمین خارج مىشوند، از انسانها که از آن برخاستهاند، از چشمههایى که از آن مىجوشد، از گازهایى که از آن بر مىخیزد، از آتشفشانهایى که از آن زبانه مىکشد، و خلاصه از تمام موجوداتى که از اعماق زمین بیرون مىریزند، اعم از آنچه ما مىدانیم و نمىدانیم، او از همه آنها مطلع و آگاه است.
سپس مىافزاید: «او از آنچه از آسمان نازل مىشود و یا به آسمان بالا مىرود باخبر است» (وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها).
از دانههاى باران، از اشعه حیاتبخش خورشید، از امواج نیرومند وحى و شرایع آسمانى، از فرشتگانى که براى ابلاغ رسالت یا انجام مأموریتهاى دیگر به زمین نزول مىکنند، از اشعه کیهانى که از ماوراء جوّ به زمین نازل مىشود، از شهابها و سنگریزههاى سرگردان فضا که به سوى زمین جذب مىشوند، او از همه اینها مطلع است.
و نیز از اعمال بندگان که به آسمان عروج مىکند، از فرشتگانى که پس از اداى رسالت خود به آسمان باز مىگردند، از شیاطینى که براى استراق سمع به آسمانها مىروند، از بخارهایى که از دریا بر مىخیزد و بر فراز آسمان ابرها را تشکیل مىدهد، از آهى که از دل مظلومى بر مىخیزد و به آسمان صعود مىکند، آرى از همه اینها آگاه است.
و در پایان مى افزاید: «اوست مهربان و آمرزنده» (وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ).
(آیه 3)
به پروردگار سوگند قیامت خواهد آمد! آیات گذشته در عین این که از توحید و صفات خدا سخن مىگفت زمینهساز مسأله معاد بود، زیرا بحث معاد جز از طریق علم بىپایان حق حل نمىشود.
لذا آیه مىگوید: «و کافران گفتند: (این دروغ است که قیامتى در پیش داریم) هرگز قیامت به سراغ ما نمىآید»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ).
آنها مىخواستند از این طریق آزادى عمل پیدا کنند و هر کارى از دستشان ساخته است- به این امید که حساب و کتاب و عدل و دادى در کار نیست- انجام دهند.
اما از آنجا که دلائل قیامت روشن است قرآن با یک جمله قاطع و به صورت بیان نتیجه به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىگوید: «بگو: آرى، به پروردگارم سوگند که قیامت به سراغ همه شما خواهد آمد» (قُلْ بَلى وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ).
تکیه روى کلمه «ربّ» به خاطر این است که قیامت از شؤون ربوبیّت است، چگونه ممکن است خداوند مالک و مربى انسانها باشد و آنها را در مسیر تکامل پیش ببرد اما نیمه کاره رها کند و با مرگ همه چیز پایان گیرد! و از آنجا که یکى از اشکالات مخالفان معاد این بوده که به هنگام خاک شدن بدن انسان، و پراکنده شدن اجزاى آن در اطراف زمین، چه کسى مىتواند آنها را بشناسد و جمع کند و به زندگى نوین بازگرداند؟ از سوى دیگر چه کسى مىتواند آنها را بشناسد و جمع کند و به زندگى نوین باز گرداند؟ از سوى دیگر چه کسى مىتواند حساب این همه اعمال بندگان را در نهان و آشکار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به این حسابها برسد؟ لذا در دنباله آیه اضافه مىکند: «او از تمام امور پنهانى باخبر است و به اندازه سنگینى ذرهاى در تمام آسمانها و نه در زمین از حوزه علم بىپایان او بیرون نخواهد بود» (عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
«و نه کوچکتر از ذره، و نه بزرگتر از آن، مگر این که همه اینها در کتاب مبین ثبت و ضبط است» (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
منببع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/249
soham 313
24th October 2013, 06:21 AM
[golrooz] صفحه ی 254 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 15 از سوره ی سبإ [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لِّيَجْزِيَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ(4)
تا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند به پاداش رساند آنانند كه آمرزش و روزي خوش برايشان خواهد بود(4)
وَالَّذِينَ سَعَوْ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ(5)
و كساني كه در [ابطال] آيات ما كوشش مي ورزند كه ما را درمانده كنند برايشان عذابي از بلايي دردناك باشد(5)
وَيَرَي الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ الَّذِيٓ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِيٓ إِلَيٰ صِرَٰطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ(6)
و كساني كه از دانش بهره يافته اند مي دانند كه آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده حق است و به راه آن عزيز ستوده[صفات] راهبري مي كند(6)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَيٰ رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ(7)
و كساني كه كفر ورزيدند گفتند آيا مردي را به شما نشان دهيم كه شما را خبر مي دهد كه چون كاملا متلاشي شديد [باز] قطعا در آفرينشي جديد خواهيد بود(7)
أَفْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةٌۢ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَٰلِ الْبَعِيدِ(8)
آيا [اين مرد] بر خدا دروغي بسته يا جنوني در اوست [نه] بلكه آنان كه به آخرت ايمان ندارند در عذاب و گمراهي دور و درازند(8)
أَفَلَمْ يَرَوْا۟ إِلَيٰ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِّنَ السَّمَآءِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ(9)
آيا به آنچه از آسمان و زمين در دسترسشان و پشت سرشان است ننگريسته اند اگر بخواهيم آنان را در زمين فرو مي بريم يا پاره سنگهايي از آسمان بر سرشان مي افكنيم قطعا در اين [تهديد] براي هر بنده توبه كاري عبرت است(9)
۞ وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا دَاوُۥدَ مِنَّا فَضْلًا يَٰجِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ(10)
و به راستي داوود را از جانب خويش مزيتي عطا كرديم [و گفتيم] اي كوهها با او [در تسبيح خدا] همصدا شويد و اي پرندگان [هماهنگي كنيد] و آهن را براي او نرم گردانيديم(10)
أَنِ اعْمَلْ سَٰبِغَٰتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا۟ صَٰلِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(11)
[كه] زره هاي فراخ بساز و حلقه ها را درست اندازه گيري كن و كار شايسته كنيد زيرا من به آنچه انجام مي دهيد بينايم(11)
وَلِسُلَيْمَٰنَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ(12)
و باد را براي سليمان [رام كرديم] كه رفتن آن بامداد يك ماه و آمدنش شبانگاه يك ماه [راه] بود و معدن مس را براي او ذوب [و روان] گردانيديم و برخي از جن به فرمان پروردگارشان پيش او كار مي كردند و هر كس از آنها از دستور ما سر برمي تافت از عذاب سوزان به او مي چشانيديم(12)
يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَآءُ مِن مَّحَٰرِيبَ وَتَمَٰثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَٰتٍ اعْمَلُوٓا۟ ءَالَ دَاوُۥدَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ(13)
[آن متخصصان] براي او هر چه مي خواست از نمازخانه ها و مجسمه ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه ها و ديگهاي چسبيده به زمين مي ساختند اي خاندان داوود شكرگزار باشيد و از بندگان من اندكي سپاسگزارند(13)
فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَيٰ مَوْتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا۟ يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا۟ فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ(14)
پس چون مرگ را بر او مقرر داشتيم جز جنبنده اي خاكي [=موريانه] كه عصاي او را [به تدريج] مي خورد [آدميان را] از مرگ او آگاه نگردانيد پس چون [سليمان] فرو افتاد براي جنيان روشن گرديد كه اگر غيب مي دانستند در آن عذاب خفت آور [باقي] نمي ماندند(14)
لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ ءَايَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا۟ مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا۟ لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ(15)
قطعا براي [مردم] سبا در محل سكونتشان نشانه [رحمتي] بود دو باغستان از راست و چپ [به آنان گفتيم] از روزي پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد شهري است خوش و خدايي آمرزنده(15)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
24th October 2013, 06:25 AM
(آیه 4)
سپس ضمن دو آیه هدف قیام قیامت را بیان مى کند، و یا به تعبیر دیگر دلیل بر لزوم چنین عالمى را بعد از جهان کنونى در برابر منکران شرح داده، مى فرماید: «هدف این است آنها را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند پاداش دهد» (لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).
آرى «براى آنها مغفرت و روزى پرارزشى است» (أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ).
آیا اگر مؤمنان صالح العمل به پاداش خود نرسند اصل عدالت که از اساسى ترین اصول خلقت است تعطیل نمى گردد؟
(آیه 5)
و از آنجا که بخش دیگر عدالت در مورد مجازات گنهکاران و مجرمان است در این آیه مى افزاید: «و کسانى که سعى در (تکذیب) آیات ما داشتند، و گمان کردند از حوزه قدرت ما مى توانند بگریزند، عذابى بد و دردناک خواهند داشت» (وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ).
(آیه 6)
عالمان، دعوت تو را حق مى دانند: در آیات گذشته سخن از بى خبران کوردلى بود که قاطعانه معاد را با آن همه دلائل، انکار مى کردند.
به همین مناسبت در این آیه سخن از عالمان و اندیشمندانى مى گوید که به تصدیق آیات الهى و تشویق دیگران به پذیرش آن مى پردازند، مى فرماید: «کسانى که به ایشان علم داده شده، آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى دانند که به راه خداوند عزیز و حمید هدایت مى کند» (وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ).
(الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ) همه دانشمندان و اندیشمندان را در هر عصر و هر زمان و مکان در بر مى گیرد.
امروز کتابهاى مختلفى از سوى دانشمندان غربى و شرقى در باره اسلام و قرآن تألیف یافته که در آنها اعترافات بسیار گویا و روشنى بر عظمت اسلام و صدق آیه فوق دیده مى شود.
(آیه 7)
در این آیه بار دیگر به مسأله قیامت و رستاخیز باز مى گردد و بحثهاى گذشته را به صورت دیگرى تکمیل مى کند، مى فرماید: «و کافران گفتند:
آیا مردى را به شما نشان دهیم که خبر مى دهد هنگامى که همگى خاک شدید و ذرات بدن شما از یکدیگر جدا شد و هر یک در گوشهاى قرار گرفت (و یا شاید جزء بدن حیوان یا انسان دیگرى شد) بار دیگر به آفرینش تازه اى باز مى گردید»؟! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ).
به نظر مى رسد اصرار آنها بر مسأله انکار معاد از دو امر سر چشمه گرفته، نخست این که: چنین مى پنداشتند معادى که پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مطرح مى کرد (معاد جسمانى) مطلبى است آسیب پذیر ! دیگر این که اعتقاد به معاد و یا حتى قبول احتمالى آن به هر حال در انسان ایجاد مسؤولیت و تعهد مى کند، و این مطلبى بود که براى سردمداران کفر سخت خطرناک محسوب مى شد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/249
soham 313
24th October 2013, 06:30 AM
(آیه 8)
و عجب این که آنها این سخن را دلیل بر دروغگویى و یا جنون گوینده اش مى گرفتند، و مى گفتند: «آیا او بر خدا دروغ بسته؟ یا نوعى جنون دارد»؟
(أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ). و گرنه آدم راستگو و عاقل چگونه ممکن است لب به چنین سخنى بگشاید؟! ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنین پاسخ مى گوید: چنین نیست نه او دیوانه است و نه دروغگو «بلکه آنها که ایمان به آخرت ندارند (هم اکنون) در عذاب و گمراهى دورى هستند» (بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ). چه گمراهى از این آشکارتر که انسان منکر معاد شود.
به راستى اگر زندگى محدود به همین چند روز عمر دنیا بود تصور مرگ براى هر انسانى کابوس وحشتناکى مى شد به همین دلیل منکران معاد همیشه در یک نوع نگرانى جانکاه و عذاب الیم به سر مى برند در حالى که مؤمنان به معاد مرگ را دریچه اى به سوى جهان بقا، و وسیله اى براى شکسته شدن قفس و آزادى از این زندان مى شمرند.
(آیه 9)
سپس به دلیل دیگرى پیرامون معاد، دلیلى توأم با تهدید غافلان لجوج، پرداخته چنین مى گوید: «آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار گرفته نگاه نکردند»؟ (أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلى ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
این آسمان با این همه اختران ثابت و سیار و همچنین این زمین با تمام موجودات زنده و برکات و مواهبش، گویاترین دلیل بر قدرت آفریدگار است.
این همان «برهان قدرت» است که در آیات دیگر قرآن در برابر منکران معاد به آن استدلال شده از جمله در آیه 82 سوره یس و آیه 99 سوره اسراء.
در ضمن، این جمله مقدمه اى است براى تهدید این گروه متعصب تیره دل که اصرار دارند چشم به روى همه حقایق بب ندند، لذا به دنبال آن مى فرماید: «اگر ما بخواهیم به زمین دستور مى دهیم پیکر آنها را در خود فرو برد» زلزلهاى ایجاد شود، زمین شکاف بردارد و در میان آن دفن گردند! (إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ).
«و یا (اگر بخواهیم) فرمان مى دهیم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارد» و خودشان و خانه و زندگیشان را در هم بکوبد (أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ).
آرى «در این موضوع، نشانه روشنى است (بر قدرت خداوند و توانایى او بر همه چیز، اما براى هر بنده اى که به سوى خدا بازگردد» و فکر و اندیشه خود را به کار گیرد (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ).
ما که از هر سو در قبضه قدرت او قرار داریم چگونه مى توانیم توانائیش را بر معاد انکار کنیم! و یا چگونه مى توانیم از حوزه حکومت او فرار نمائیم.
(آیه 10)
مواهب بزرگ خدا بر داود! از آنجا که در آیه قبل سخن از «عبد منیب» و بنده توبه کار بود و مى دانیم این توصیف در بعضى از آیات قرآن (ص/ 24) براى داود پیامبر ذکر شده است چه بهتر که گوشهاى از حال این پیامبر بزرگ و فرزندش سلیمان به عنوان یک الگو بازگو شود و بحث گذشته تکمیل گردد.
ضمنا هشدارى باشد براى همه کسانى که نعمتهاى خدا را به دست فراموشى مى سپرند و به هنگامى که بر اریکه قدرت مى نشینند خدا را بنده نیستند.
آیه مى گوید: «ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشیدیم» (وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا).
بعد از این اشاره سر بسته به شرح آن مى پردازد و قسمتى از فضائل معنوى و بخشى از فضیلتهاى مادى داود را بدین گونه شرح مى دهد: ما گفتیم «اى کوهها! با داود هم صدا شوید و همچنین شما اى پرندگان با او هم آواز گردید» و هر گاه او ذکر و تسبیح خدا مى گوید زمزمه را سر دهید (یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ).
در روایتى از امام صادق علیه السّلام مى خوانیم: «داود به سوى دشت و بیابان خارج شد، و هنگامى که زبور را تلاوت مى کرد هیچ کوه و سنگ و پرنده اى نبود مگر این که با او هم صدا مى شد».
بعد از ذکر این فضیلت معنوى به ذکر یک فضیلت مادّى پرداخته، مى گوید:
«و ما آهن را براى او نرم کردیم» (وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ).
ظاهر آیه این است که، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام مى گرفت.
در حدیثى آمده است که خداوند به داود وحى فرستاد «تو بنده خوبى هستى جز این که از بیت المال ارتزاق مى کنى، داود چهل روز گریه کرد (و از خدا راه حلى خواست) خداوند آهن را براى او نرم کرد، و هر روز زرهى مى ساخت ...
و به این وسیله از بیت المال بى نیاز شد».
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/250
soham 313
24th October 2013, 06:37 AM
(آیه 11)
این آیه شرحى براى زره ساختن داود و فرمان بسیار پر معنى پروردگار در این زمینه است، مى گوید: ما به او گفتیم «زره هاى کامل بساز، و حلقه هاى آنها را به اندازه و متناسب کن» (أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ).
در واقع خداوند به داود دستورى مى دهد که باید سرمشقى براى همه صنعتگران و کارگران با ایمان جهان باشد، دستور محکم کارى و رعایت دقت در کیفیت و کمیت در مصنوعات، آن چنان که مصرف کنندگان به خوبى و راحتى بتوانند از آن استفاده کنند، و از استحکام کامل برخوردار باشد.
و در پایان آیه داود و خاندانش را مخاطب ساخته، مى گوید: «عمل صالح به جا آورید که من نسبت به آنچه انجام مى دهید بصیر و بینا هستم» (وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
هدف ساختن زره و کسب درآمد نیست، هدف عمل صالح است، و اینها وسیله اى است در آن مسیر که هم داود از آن بهره مى گرفت و هم خاندان و قومش.
(آیه 12)
حشمت سلیمان و مرگ عبرت انگیز او! به دنبال بحث از مواهبى که خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش سلیمان مى کشاند، و از سه موهبت بزرگ- که از عوامل مهم اداره یک کشور پهناور است- بحث مى کند، مى فرماید:
«و براى سلیمان باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را مى پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را»! (وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ).
جالب این که براى پدر جسم خشن و فوق العاده محکمى یعنى آهن را مسخّر مى کند و براى فرزند موجود بسیار لطیف! ولى هر دو کار سازنده و اعجاز آمیزند.
در این که باد چگونه دستگاه سلیمان (کرسى یا فرش او را) به حرکت در مى آورد، بر ما روشن نیست، همین قدر مى دانیم هیچ چیز در برابر قدرت خدا مشکل و پیچیده نمى باشد.
سپس به دومین موهبت الهى نسبت به سلیمان اشاره کرده، مى گوید: «و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختیم»! (وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ).
چگونگى این امر نیز دقیقا بر ما روشن نیست، همین اندازه مى دانیم که از الطاف الهى در باره این پیامبر بزرگ بود.
و بالأخره به بیان سومین موهبت پروردگار نسبت به سلیمان یعنى تسخیر گروه عظیمى از جن پرداخته، چنین مى گوید: «و گروهى از جن پیش روى او به اذن پروردگار برایش کار مى کردند» (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ).
«و هرگاه کسى از آنها از فرمان ما سرپیچى مى کرد او را با آتش سوزان مجازات مى کردیم» (وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِیرِ).
(آیه 13)
در این آیه به بخشى از کارهاى مهم تولیدى گروه جن که به فرمان سلیمان انجام مى دادند اشاره کرده، چنین مى گوید: «سلیمان هر چه مى خواست از معبدها، و تمثال ها، و ظرفهاى بزرگ غذا که همچون حوضهاى بزرگ بود، و دیگ هاى عظیم ثابت براى او تهیه مى کردند» (یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحارِیبَ وَ تَماثِیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ).
که بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نیازهاى جسمانى انسانها و جمعیت عظیم لشکریان و کارگزارانش تناسب داشت.
در پایان آیه، بعد از ذکر این مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داود کرده، مى فرماید: «اى آل داود! شکرگزارى کنید» (اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً).
«اما عده کمى از بندگان من شکرگزارند»! (وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ).
منظور از شکرگزارى در اینجا «شکر در عمل» است یعنى استفاده از مواهب در مسیر همان اهدافى که به خاطر آن آفریده و اعطا شده اند، و مسلم است کسانى که مواهب الهى را عموما در جاى خود به کار گیرند اندکى بیش نیستند.
(آیه 14)
این آیه که در عین حال آخرین سخن پیرامون «سلیمان» در اینجا است، از مرگ عجیب و عبرت انگیز این پیامبر بزرگ خدا سخن مى گوید، و این واقعیت را روشن مى سازد که پیامبر با آن عظمت، و حکمرانى با آن قدرت و ابهت، چگونه به آسانى جان به جانآفرین سپرد.
مى فرماید: «هنگامى که مرگ را براى سلیمان مقرر کردیم کسى مردم را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبنده اى از زمین که عصاى او را مىخورد» تا عصا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد (فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ).
لذا بعد از آن مى افزاید: «هنگامى که سلیمان فرو افتاد جنیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقى نمى ماندند» (فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ).
یعنى تا آن زمان گروه جن از مرگ سلیمان آگاه نبودند و فهمیدند که اگر از اسرار غیب آگاه بودند در این مدت در زحمت و رنج کارهاى سنگین باقى نمى ماندند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/250
soham 313
24th October 2013, 06:39 AM
(آیه 15)
تمدن درخشانى که بر اثر کفران بر باد رفت! بعد از بیان نعمتهاى مهمى که خداوند به داود و سلیمان ارزانى داشت، و قیام این دو پیامبر به وظیفه شکرگزارى، سخن از قوم دیگرى به میان مى آورد که در نقطه مقابل آنها قرار داشتند، قومى بودند که خدا انواع نعمتها را به آنها بخشید، ولى راه کفران را در پیش گرفتند، و آنها «قوم سبا» بودند.
قرآن مجید سرگذشت عبرت انگیز آنها را ضمن پنج آیه بیان کرده، نخست مى گوید: «براى قوم سبا در محل سکونتشان نشانه اى (از قدرت الهى) بود» (لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ).
معروف این است که «سبا» نام پدر اعراب «یمن» است، ولى ممکن است سبا در ابتدا نام کسى بوده، سپس تمام فرزندان و قوم او به آن نام نامیده شده اند، و بعد این اسم به سرزمین آنها نیز منتقل گردیده.
سپس قرآن به شرح این آیت الهى که در اختیار قوم سبا قرار داشت پرداخته چنین مى گوید: «دو باغ (بزرگ) بود از طرف راست و چپ» (جَنَّتانِ عَنْ یَمِینٍ وَ شِمالٍ).
ماجرا چنین بود که قوم سبا توانستند با سدّ عظیمى که در میان کوههاى مهم آن ناحیه بر پا ساختند سیلابهاى فراوانى را در پشت آن سد عظیم ذخیره کنند، و به این ترتیب سرزمینهاى وسیع و گسترده اى را زیر کشت درآورند.
سپس مى افزاید: ما به آنها گفتیم «از روزى پروردگارتان بخورید و شکر او را به جا آورید» (کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ).
«شهرى است پاکیزه و پروردگارى آمرزنده و مهربان» (بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ).
از نظر نعمتهاى مادى هوایى پاک و نسیمى فرح افزا داشت، و سرزمینى حاصلخیز و درختانى پربار و اما از نظر نعمت معنوى غفران خداوند شامل حال آنها بود، از تقصیر و کوتاهى آنها صرف نظر مى کرد، و آنها را مشمول عذاب و سرزمینشان را گرفتار بلا نمى ساخت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/251
soham 313
25th October 2013, 07:29 AM
[golrooz] صفحه ی 255 از قرآن کریم شامل آیات 16 تا 31 از سوره ی سبإ [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَأَعْرَضُوا۟ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَٰهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ(16)
پس روي گردانيدند و بر آن سيل [سد] ع رم را روانه كرديم و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوه هاي تلخ و شوره گز و نوعي از كنار تنك داشت تبديل كرديم(16)
ذَٰلِكَ جَزَيْنَٰهُم بِمَا كَفَرُوا۟ وَهَلْ نُجَٰزِيٓ إِلَّا الْكَفُورَ(17)
اين [عقوبت] را به [سزاي] آنكه كفران كردند به آنان جزا داديم و آيا جز ناسپاس را به مجازات مي رسانيم(17)
وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَي الَّتِي بَٰرَكْنَا فِيهَا قُرًي ظَٰهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا۟ فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا ءَامِنِينَ(18)
و ميان آنان و ميان آبادانيهايي كه در آنها بركت نهاده بوديم شهرهاي متصل به هم قرار داده بوديم و در ميان آنها مسافت را به اندازه مقرر داشته بوديم در اين [راه]ها شبان و روزان آسوده خاطر بگرديد(18)
فَقَالُوا۟ رَبَّنَا بَٰعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَٰهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَٰهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ(19)
تا گفتند پروردگارا ميان [منزلهاي] سفرهايمان فاصله انداز و بر خويشتن ستم كردند پس آنها را [براي آيندگان موضوع] حكايتها گردانيديم و سخت تارومارشان كرديم قطعا در اين [ماجرا] براي هر شكيباي سپاسگزاري عبرتهاست(19)
وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ(20)
و قطعا شيطان گمان خود را در مورد آنها راست يافت و جز گروهي از مؤمنان [بقيه] از او پيروي كردند(20)
وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَٰنٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْءَاخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ(21)
و [شيطان] را بر آنان تسلطي نبود جز آنكه كسي را كه به آخرت ايمان دارد از كسي كه در باره آن در ترديد است باز شناسيم و پروردگار تو بر هر چيزي نگاهبان است(21)
قُلِ ادْعُوا۟ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ(22)
بگو كساني را كه جز خدا [معبود خود] پنداشته ايد بخوانيد هموزن ذره اي نه در آسمانها و نه در زمين مالك نيستند و در آن دو شركتي ندارند و براي وي از ميان آنان هيچ پشتيباني نيست(22)
وَلَا تَنفَعُ الشَّفَٰعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّيٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا۟ مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا۟ الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ(23)
و شفاعتگري در پيشگاه او سود نمي بخشد مگر براي آن كس كه به وي اجازه دهد تا چون هراس از دلهايشان برطرف شود مي گويند پروردگارتان چه فرمود مي گويند حقيقت و هموست بلندمرتبه و بزرگ(23)
۞ قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّآ أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَيٰ هُدًي أَوْ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(24)
بگو كيست كه شما را از آسمانها و زمين روزي مي دهد بگو خدا و در حقيقت يا ما يا شما بر هدايت يا گمراهي آشكاريم(24)
قُل لَّا تُسَْٔلُونَ عَمَّآ أَجْرَمْنَا وَلَا نُسَْٔلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ(25)
بگو [شما] از آنچه ما مرتكب شده ايم بازخواست نخواهيد شد و [ما نيز] از آنچه شما انجام مي دهيد بازخواست نخواهيم شد(25)
قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ(26)
بگو پروردگارمان ما و شما را جمع خواهد كرد سپس ميان ما به حق داوري مي كند و اوست داور دانا(26)
قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَكَآءَ كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(27)
بگو كساني را كه [به عنوان] شريك به او ملحق گردانيده ايد به من نشان دهيد چنين نيست بلكه اوست خداي عزيز حكيم(27)
وَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(28)
و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده براي تمام مردم نفرستاديم ليكن بيشتر مردم نمي دانند(28)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(29)
و مي گويند اگر راست مي گوييد اين وعده چه وقت است(29)
قُل لَّكُم مِّيعَادُ يَوْمٍ لَّا تَسْتَْٔخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ(30)
بگو ميعاد شما روزي است كه نه ساعتي از آن پس توانيد رفت و نه پيشي توانيد جست(30)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَن نُّؤْمِنَ بِهَٰذَا الْقُرْءَانِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَيٰٓ إِذِ الظَّٰلِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَيٰ بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا۟ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا۟ لَوْلَآ أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ(31)
و كساني كه كافر شدند گفتند نه به اين قرآن و نه به آن [توراتي] كه پيش از آن است هرگز ايمان نخواهيم آورد و اي كاش بيدادگران را هنگامي كه در پيشگاه پروردگارشان ازداشت شده اند مي ديدي [كه چگونه] برخي از آنان با برخي [ديگر جدل و] گفتگو مي كنند كساني كه زيردست بودند به كساني كه [رياست و] برتري داشتند مي گويند اگر شما نبوديد قطعا ما مؤمن بوديم(31)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
25th October 2013, 07:33 AM
(آیه 16)
اما این ناسپاس مردم از بوته آزمایش سالم بیرون نیامدند لذا مىفرماید: «آنها از خدا روى گردان شدند» (فَأَعْرَضُوا).
نعمتهاى خدا را ناچیز شمردند، عمران و آبادى و امنیت را ساده انگاشتند، از یاد حق غافل شدند، و مست نعمت گشتند.
اینجا بود که شلاق مجازات بر پیکر آنها نواخته شد، چنانکه قرآن مىگوید:
«پس ما سیل وحشتناک و بنیانکن را بر آنها فرستادیم» و سرزمین آباد آنها به ویرانهاى مبدّل شد (فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ).
سپس قرآن وضع بازپسین این سرزمین را چنین توصیف مىکند: «ما دو باع وسیع و پرنعمت آنها را به دو باغ بىارزش با میوههاى تلخ و درختان بىمصرف شورهگز و اندکى از درخت سدر مبدل ساختیم» (وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ).
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، که چه بر سر آنها و سرزمین آبادشان آمد!
(آیه 17)
در این آیه به عنوان یک نتیجهگیرى با صراحت مىگوید: «این کیفر را به خاطر کفرانشان به آنها دادیم» (ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا).
اما براى این که تصور نشود این سرنوشت مخصوص به این گروه بود، بلکه عمومیت آن نسبت به همه کسانى که داراى اعمال مشابهى هستند مسلم است چنین مىافزاید: «و آیا جز کفران کننده را کیفر مىدهیم»؟ (وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ).
(آیه 18)
چنان آنها را متلاشى کردیم که ضرب المثل شدند! در این آیه شرح و تفصیل بیشترى پیرامون قوم سبأ مىدهد، به گونهاى که براى هر شنونده درسى است بسیار مهم و آموزنده.
مىفرماید: سرزمین آنها را تا آن حد آباد کردیم که نه تنها شهرهایشان را غرق نعمت ساختیم بلکه «میان آنها و سرزمینهایى را که برکت به آن داده بودیم شهرها و آبادیهایى آشکار قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً).
در حقیقت در میان آنها و سرزمین مبارک آبادیهاى متصل و زنجیرهاى وجود داشت، و فاصله این آبادیها به اندازهاى کم بود که از هر یک دیگرى را مىدیدند.
- و این است معنى «قرى ظاهرة» آبادیهاى آشکار.
منظور از «سرزمینهاى مبارک» «صنعاء» یا «مأرب» مىباشد که هر دو در منطقه یمن واقع شده است.
ولى از آنجا که تنها عمران کافى نیست، و شرط مهم و اساسى آن «امنیت» است اضافه مىکند: «ما در میان این آبادیها فاصلههاى مناسب و نزدیک مقرّر کردیم» (وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ).
و به آنها گفتیم: «در میان این قریهها شبها و روزها در امنیت کامل مسافرت کنید» (سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/251
soham 313
25th October 2013, 07:34 AM
(آیه 19)
اما این مردم ناسپاس گرفتار غرور و غفلت شدند، از مسیر حق منحرف شده و به دستورات الهى بىاعتنا گردیدند.
از جمله تقاضاهاى جنونآمیز آنها این بود که از خداوند تقاضا کردند در میان سفرهاى آنها فاصله افکند، «پس گفتند: پروردگارا! میان سفرهاى ما دورى بیفکن» تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند! (فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا).
منظورشان این بود که در میان این قریههاى آباد فاصلهاى بیفتد و بیابانهاى خشکى پیدا شود، به این جهت که اغنیا و ثروتمندان مایل نبودند افراد کم درآمد همانند آنها سفر کنند، و به هر جا مىخواهند بىزاد و توشه و مرکب بروند! گویى سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود.
به هر حال «آنها (با این عملشان) به خودشان ستم کردند» (وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).
آرى! اگر فکر مىکردند به دیگران ستم مىکردند در اشتباه بودند، خنجرى برداشته بودند و سینه خود را مىشکافتند.
چه تعبیر جالبى! قرآن به دنبال این جمله که در باره سرنوشت دردناک آنها بیان مىکند، مىگوید: چنان آنها را مجازات کردیم، و زندگیشان را در هم پیچیدیم که «آنها را سرگذشت و داستان و اخبارى براى دیگران قرار دادیم»! (فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ).
آرى! از آن همه زندگانى با رونق و تمدّن درخشان و گسترده چیزى جز اخبارى بر سر زبانها، و یادى در خاطرهها، و سطورى بر صفحات تاریخها باقى نماند، «و آنها را سخت متلاشى و پراکنده ساختیم» (وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ).
چنان سرزمین آنها ویران گشت که براى ادامه زندگى مجبور شدند هر گروهى به سویى روى آورند آن چنان که پراکندگى آنها به صورت «ضرب المثل» در آمد که هرگاه مىخواستند بگویند فلان جمعیت سخت متلاشى شدند، مىگفتند: «تفرّقوا ایادى سبا» همانند قوم سبا و نعمتهاى آنها پراکنده شدهاند»!
و در پایان آیه مىفرماید: «در این ماجرا نشانههاى عبرتى است براى هر صبر کننده شکرگزار» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).
این به خاطر آن است که آنها به واسطه صبر و استقامتشان مرکب سرکش هوى و هوس را مهار مىکنند و در برابر معاصى پر قدرتند، و به خاطر شکرگزاریشان در طریق اطاعت خدا آماده و بیدارند به همین دلیل به خوبى عبرت مىگیرند.
(آیه 20)
هیچ کس مجبور به پیروى وسوسههاى شیطان نیست! در اینجا یک نوع نتیجهگیرى کلى از داستان «قوم سبا» کرده، مىفرماید: «به یقین ابلیس گمان خود را در باره آنها (و هر جمعیتى که از ابلیس پیروى کنند) محقق یافت»! (وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ).
«پس آنان همگى از او پیروى کردند جز گروه اندکى از مؤمنان» (فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
یا به تعبیر دیگر پیش بینى ابلیس که بعد از سرپیچى از سجده براى آدم و طرد شدن از درگاه کبریایى خداوند گفت: «به عزتت سوگند که همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم کرد» در باره این گروه درست از آب درآمد. (نمل/ 19)
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/251
soham 313
25th October 2013, 07:35 AM
(آیه 21)
در این آیه در رابطه با وسوسه هاى ابلیس و کسانى که در حوزه نفوذ او قرار مىگیرند، و آنها که بیرون از این حوزهاند، به دو مطلب اشاره مىکند، نخست مىگوید: «شیطان سلطهاى بر آنها نداشت» و کسى را به پیروى خود نمىتواند مجبور کند (وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ).
قرآن در جاى دیگر از گفتار خود شیطان نقل مىکند: «من سلطهاى بر شما نداشتم جز این که شما را دعوت کردم و شما هم دعوت مرا اجابت نمودید. (ابراهیم/ 22).
ولى پیداست بعد از اجابت دعوت او از ناحیه افراد بىایمان و هوىپرست او آرام نمىنشیند و پایههاى سلطه خود را بر وجود آنان مستحکم مىکند.
لذا در دنباله آیه مىافزاید: «هدف (از آزادى ابلیس در وسوسههایش) این بود، که مؤمنان به آخرت از افراد بىایمان و کسانى که در شکّند شناخته شوند» (إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَکٍّ).
و در پایان آیه به عنوان یک هشدار به همه بندگان مىگوید: «و پروردگار تو حافظ همه چیز و نگاهبان آن است» (وَ رَبُّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ).
تا پیروان شیطان تصور نکنند چیزى از اعمال و گفتار آنها در این جهان از بین مىرود یا خداوند آن را فراموش مىکند.
(آیه 22)
بخش قابل ملاحظهاى از آیات این سوره پیرامون مبدأ و معاد و اعتقادات حق سخن مىگوید، و از پیوند آنها مجموعهاى از معارف راستین حاصل مىشود.
در اینجا مشرکان را به محاکمه مىکشد، با ضربات کوبنده سؤالات منطقى آنها را به زانو در مىآورد، و بىپایه بودن منطق پوسیده آنها را در زمینه شفاعت بتها آشکار مىسازد.
مىفرماید: «به آنها بگو: کسانى را که غیر از خدا (معبود خود) مىپندارند بخوانید» (قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ). اما بدانید آنها هرگز دعاى شما را اجابت نمىکنند و گرهى از کارتان نمىگشایند.
سپس به دلیل این سخن پرداخته، مىگوید: این به خاطر آن است که «این معبودهاى ساختگى نه مالک ذرهاى در آسمان و زمینند، و نه شرکت و نصیبى در خلقت و مالکیت آنها دارند، و نه هیچ یک از آنها یاور خداوند در آفرینش بودهاند»! (لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِیرٍ).
واجب الوجود یکى است، و بقیه همه ممکن الوجود و وابسته به اویند، که اگر لحظهاى نظر لطفش از آنها برداشته شود راهى دیار عدم مىشوند «اگر نازى کند یک دم، فرو ریزند قالبها»!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/251
soham 313
25th October 2013, 07:37 AM
(آیه 23)
در اینجا فورا این سؤال به ذهن مىآید که اگر چنین است پس مسأله «شفاعت» شفیعان چه مىشود؟
در این آیه به پاسخ این سؤال پرداخته، چنین مىگوید: اگر شفیعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن و فرمان اوست، زیرا: «هیچ شفاعتى نزد او جز براى کسانى که اذن داده فایده ندارد» (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).
بنابر این، بهانه بتپرستان براى پرستش بتها که مىگفتند: «اینها شفیعان ما نزد خدایند»! (یونس/ 18) به این وسیله قطع مىشود، چرا که خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.
بعد از این جمله چنین مىگوید: در آن روز اضطراب و وحشتى بر دلها چیره مىشود هم شفاعت کنندگان و هم شفاعت شوندگان غرق در اضطراب مىشوند، و در انتظار این هستند که ببینند خداوند به چه کسانى اجازه شفاعت مىدهد؟
و در باره چه کسانى؟ و این حالت اضطراب و نگرانى همچنان ادامه مىیابد «تا زمانى که فزع و اضطراب از دلهاى آنها زایل گردد» و فرمان از ناحیه خدا صادر شود (حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ).
اینجاست که هر دو گروه رو به یکدیگر مىکنند و از هم «مىپرسند (یا مجرمان از شافعان مىپرسند) پروردگار شما چه دستورى داد»؟ (قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ).
در پاسخ «مىگویند: خداوند حق را بیان کرد» (قالُوا الْحَقَّ).
و «حق» چیزى جز اجازه شفاعت در باره آنها که رابطه خود را بکلى از درگاه خدا قطع نکردهاند نمىباشد.
و در پایان آیه اضافه مىکند: «و اوست خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه» (وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).
در حقیقت آنها مىگویند: چون خداوند على و کبیر است هر دستورى مىدهد عین واقعیت و هر واقعیتى منطبق بر دستور اوست.
(آیه 24)
در این آیه از طریق دیگرى براى ابطال عقائد مشرکان وارد مىشود و مسأله «رازقیّت» را بعد از مسأله «خالقیّت» عنوان مىکند، مىگوید: «بگو:
چه کسى شما را از آسمانها و زمین روزى مىدهد» و برکات آن را در اختیارتان مىگذارد؟! (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بدیهى است هیچ کس از آنها نمىتوانست بگوید این بتهاى سنگى و چوبى باران را از آسمان نازل مىکنند، گیاهان را از زمین مىرویانند.
جالب این که بدون آن که در انتظار پاسخ آنها باشد بلا فاصله مىفرماید:
«بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).
در پایان آیه اشاره به مطلبى مىکند که خود مىتواند پایه دلیلى را تشکیل دهد، دلیلى واقع بینانه و توأم با نهایت انصاف و ادب، به گونهاى که طرف از مرکب لجاج و غرور پایین آید، و به اندیشه و فکر بپردازد، مىگوید: «مسلما ما یا شما بر هدایت یا ضلالت آشکارى هستیم»! (وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
اشاره به این که عقیده ما و شما با هم تضاد روشنى دارد، بنابر این ممکن نیست هر دو حق باشد، چرا که جمع بین نقیضین و ضدین امکان ندارد.
(آیه 25)
این آیه باز همان استدلال را به شکل دیگرى- و با همان لحن منصفانهاى که خصم را از مرکب لجاجت و غرور فرود آورد- ادامه مىدهد، مىگوید: «بگو: شما مسؤول گناهان ما نیستید، و ما نیز در برابر اعمال شما مسؤول نخواهیم بود» (قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
عجیب این که در اینجا پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مأمور است در مورد خودش تعبیر به «جرم» کند، و در مورد مخالفان تعبیر به کارهایى که انجام مىدهند! و به این ترتیب این حقیقت را روشن سازد که هر کس باید پاسخگوى اعمال و کردار خویش باشد، چرا که نتایج اعمال هر انسانى چه زشت و چه زیبا به خود او مىرسد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/252
soham 313
25th October 2013, 07:40 AM
(آیه 26)
این آیه در حقیقت بیان نتیجه دو آیه قبل است، زیرا هنگامى که به آنها اخطار کرد که یکى از ما دو گروه بر حق و دیگرى بر باطلیم، و نیز اخطار کرد که هر کدام از ما مسؤول اعمال خویشتن هستیم، به بیان این حقیقت مىپردازد که چگونه به وضع همگى رسیدگى مىشود.
مىفرماید: «به آنها بگو: پروردگار ما همه ما را در روز رستاخیز جمع مىکند، سپس در میان ما به حق داورى مىکند» و ما را از یکدیگر جدا مىسازد، تا هدایت شدگان از گمراهان بازشناخته شوند، و هر کدام به نتیجه اعمالشان برسند (قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ).
اگر مىبینید امروز همه با هم آمیختهاند و هر کسى ادعا مىکند من بر حقم و اهل نجاتم، این وضع براى همیشه ادامه پیدا نخواهد کرد، و روز جدایى صفوف سر انجام فراخواهد رسید، چرا که «ربوبیت» پروردگار چنین اقتضا مىکند که «سره» از «ناسره» و «خالص» از «ناخالص» و «حق» از «باطل» سر انجام جدا شوند، و هر کدام در بستر خویش قرار گیرند.
اکنون بیندیشید در آن روز چه خواهید کرد؟ و در کدامین صف قرار خواهید گرفت؟ و آیا پاسخى براى سؤالات پروردگار در آن روز آماده کردهاید؟
در پایان آیه براى این که روشن سازد این کار قطعا شدنى است مىافزاید:
«اوست داور و جدا کننده آگاه» (وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ).
این دو نام که از اسماء الحسنى الهى است، یکى اشاره به قدرت او بر مسأله جداسازى صفوف مىکند، و دیگرى به علم بىپایان او، چرا که جدا ساختن صفوف حق و باطل از یکدیگر بدون این دو ممکن نیست.
(آیه 27)
در این آیه که پنجمین فرمان به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مىباشد بار دیگر به مسأله توحید که سخن را از آن آغاز کرده بود باز مىگردد و با این مسأله بحث را خاتمه مىدهد.
مىفرماید: «بگو: کسانى را که به عنوان شریک به خداوند ملحق ساختهاید به من ارائه دهید» (قُلْ أَرُونِیَ الَّذِینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ).
لذا به دنبال این جمله با یک کلمه خط بطلان بر همه این اوهام کشیده مىگوید: «نه هرگز چنین نیست»! (کَلَّا).
اینها هرگز ارزش معبود بودن را ندارند، و در این پندارهاى شما چیزى از واقعیت نیست، بس است بیدار شوید.
و سر انجام براى تأکید و تحکیم این سخن مىگوید: «بلکه تنها اوست خداوند عزیز و حکیم» (بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
عزت و شکست ناپذیریش ایجاب مىکند که در حریم ربوبیتش کسى راه نیابد، و حکمتش اقتضا مىکند که این قدرت را به جا صرف کند.
(آیه 28)
تو مبعوث براى همه جهانیان هستى! این آیه سخن از نبوت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله مىگوید، و آیات بعد از آن پیرامون معاد بحث مىکند.
نخست به وسعت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و عمومیت نبوت او به همه انسانها اشاره کرده، مىگوید: «و ما تو را نفرستادیم مگر براى همه مردم جهان در حالى که همگان را به پاداشهاى بزرگ الهى بشارت مىدهى، و از عذاب الهى انذار مىکنى، ولى بیشتر مردم از این معنى بىخبرند» (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/252
soham 313
25th October 2013, 07:41 AM
(آیه 29)
از آنجا که در آیات قبل به این معنى اشاره شده بود که خداوند همه مردم را در روز رستاخیز جمع کرده و میان آنها داورى مىکند، در این آیه سؤالى از ناحیه منکران معاد به این صورت نقل مىکند: «آنها مىگویند: اگر راست مىگویید این وعده رستاخیز در چه زمانى است»؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
(آیه 30)
ولى قرآن همواره از پاسخ صریح به این مطلب و تعیین زمان وقوع رستاخیز خوددارى مىکند و تأکید مىکند این از امورى است که علم آن مخصوص خداست، و احدى جز او از آن آگاه نیست.
این آیه همین معنى را با عبارت دیگرى بازگو کرده، مىفرماید: «بگو: وعده شما روزى خواهد بود که نه ساعتى از آن تأخیر خواهید کرد، و نه ساعتى بر آن پیشى خواهید گرفت» (قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ).
این مخفى ماندن تاریخ قیام قیامت- حتى بر شخص پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله- به خاطر آن است که خداوند مىخواهد مردم یک نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا که اگر تاریخ قیامت تعیین مىشد هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بىخبرى فرو مىرفتند، و هرگاه زمانش نزدیک بود ممکن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پیدا کند، و در هر دو صورت هدفهاى تربیتى انسان عقیم مىماند.
(آیه 31)
به تناسب بحثى که در آیات گذشته پیرامون موضعگیرى مشرکان در برابر مسأله معاد بود در اینجا بعضى از صحنههاى دردناک معاد را براى آنها مجسم مىسازد تا به سر انجام کار خویش واقف گردند.
نخست مىگوید: «کافران گفتند: ما هرگز به این قرآن و کتابهاى آسمانى دیگرى که قبل از آن بوده ایمان نخواهیم آورد» (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
انکار ایمان نسبت به کتب انبیاى پیشین شاید به این منظور بوده که قرآن روى این مطلب تکیه مىکند که نشانههاى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در تورات و انجیل به وضوح آمده است، آنها براى نفى نبوّت پیامبر اسلام کتب آسمانى دیگر را نیز نفى مىکنند.
سپس به وضع آنها در قیامت پرداخته روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مىگوید: «اگر ببینى هنگامى که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (براى حساب و دادرسى) نگه داشته شدهاند در حالى که هر کدام گناه خود را به گردن دیگرى مىاندازد» از وضع آنها تعجّب مىکنى (وَ لَوْ تَرى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ الْقَوْلَ).
در این حال «مستضعفان به مستکبران مىگویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم» (یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ).
آنها مىخواهند به این وسیله تمام گناهان خویش را بر گردن این «مستکبران» بىرحم بیندازند، هر چند در دنیا حاضر نبودند چنین برخورد قاطعى با آنها داشته باشند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/252
soham 313
26th October 2013, 02:01 PM
[golrooz] صفحه ی 256 از قرآن کریم شامل آیات 32 تا 43 از سوره ی سبإ [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا۟ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوٓا۟ أَنَحْنُ صَدَدْنَٰكُمْ عَنِ الْهُدَيٰ بَعْدَ إِذْ جَآءَكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ(32)
كساني كه [رياست و] برتري داشتند به كساني كه زيردست بودند مي گويند مگر ما بوديم كه شما را از هدايت پس از آنكه به سوي شما آمد بازداشتيم [نه] بلكه خودتان گناهكار بوديد(32)
وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا۟ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا۟ بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَآ أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا۟ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا۟ الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَٰلَ فِيٓ أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(33)
و كساني كه زيردست بودند به كساني كه [رياست و] برتري داشتند مي گويند [نه] بلكه نيرنگ شب و روز [شما بود] آنگاه كه ما را وادار مي كرديد كه به خدا كافر شويم و براي او همتاياني قرار دهيم و هنگامي كه عذاب را ببينند پشيماني خود را آشكار كنند و در گردنهاي كساني كه كافر شده اند غلها مي نهيم آيا جز به سزاي آنچه انجام مي دادند مي رسند(33)
وَمَآ أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرْسِلْتُم بِهِ كَٰفِرُونَ(34)
و [ما] در هيچ شهري هشداردهنده اي نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانان آنها گفتند ما به آنچه شما بدان فرستاده شده ايد كافريم(34)
وَقَالُوا۟ نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَٰلًا وَأَوْلَٰدًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(35)
و گفتند ما دارايي و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد(35)
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(36)
بگو پروردگار من است كه روزي را براي هر كس كه بخواهد گشاده يا تنگ مي گرداند ليكن بيشتر مردم نمي دانند(36)
وَمَآ أَمْوَٰلُكُمْ وَلَآ أَوْلَٰدُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَيٰٓ إِلَّا مَنْ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا فَأُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ جَزَآءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا۟ وَهُمْ فِي الْغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ(37)
و اموال و فرزندانتان چيزي نيست كه شما را به پيشگاه ما نزديك گرداند مگر كساني كه ايمان آورده و كار شايسته كرده باشند پس براي آنان دو برابر آنچه انجام داده اند پاداش است و آنها در غرفه ها[ي بهشتي] آسوده خاطر خواهند بود(37)
وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ أُو۟لَٰٓئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ(38)
و كساني كه در [ابطال] آيات ما مي كوشند كه [ما را به خيال خود] درمانده كنند آنانند كه در عذاب احضار مي شوند(38)
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَآ أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّٰزِقِينَ(39)
بگو در حقيقت پروردگار من است كه روزي را براي هر كس از بندگانش كه بخواهد گشاده يا براي او تنگ مي گرداند و هر چه را انفاق كرديد عوضش را او مي دهد و او بهترين روزي دهندگان است(39)
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَٰٓئِكَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِيَّاكُمْ كَانُوا۟ يَعْبُدُونَ(40)
و [ياد كن] روزي را كه همه آنان را محشور مي كند آنگاه به فرشتگان مي فرمايد آيا اينها بودند كه شما را مي پرستيدند(40)
قَالُوا۟ سُبْحَٰنَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا۟ يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ(41)
مي گويند منزهي تو سرپرست ما تويي نه آنها بلكه جنيان را مي پرستيدند بيشترشان به آنها اعتقاد داشتند(41)
فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا۟ ذُوقُوا۟ عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ(42)
اكنون براي يكديگر سود و زياني نداريد و به كساني كه ستم كرده اند مي گوييم بچشيد عذاب آتشي را كه آن را دروغ مي شمرديد(42)
وَإِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍ قَالُوا۟ مَا هَٰذَآ إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ ءَابَآؤُكُمْ وَقَالُوا۟ مَا هَٰذَآ إِلَّآ إِفْكٌ مُّفْتَرًي وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلْحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمْ إِنْ هَٰذَآ إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ(43)
و چون آيات تابناك ما بر آنان خوانده مي شود مي گويند اين جز مردي نيست كه مي خواهد شما را از آنچه پدرانتان مي پرستيدند باز دارد و [نيز] مي گويند اين جز دروغي بربافته نيست و كساني كه به حق چون به سويشان آمد كافر شدند مي گويند اين جز افسوني آشكار نيست(43)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
26th October 2013, 02:11 PM
(آیه 32)
ولى مستکبران خاموش نمى مانند و «در پاسخ به مستضعفین مى گویند: آیا ما شما را از طریق هدایت باز داشتیم بعد از آن که هدایت به سراغ شما آمد» و به قدر کافى اتمام حجت شد و پیامبران گفتنى ها را گفتند (قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ).
نه ما مسؤول نیستیم، «بلکه خود شما گنهکار بودید» (بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ).
که با داشتن آزادى اراده تسلیم سخنان بى اساس ما شدید، به کفر و الحاد روى آوردید و سخنان منطقى انبیا را به دست فراموشى سپردید.
(آیه 33)
«و مستضعفان به مستکبران مى گویند: وسوسه هاى فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهى ما شد) هنگامى که به ما دستور مى دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانى براى او قرار دهیم»! (وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً).
درست است که ما در پذیرش آزاد بودیم و مقصر و گنهکار، ولى شما هم به عنوان عامل فساد مسؤولید و گنهکار، بلکه سنگ اول به دست ناپاک شما گذاشته شد، بخصوص این که همواره از موضع قدرت با ما سخن مى گفتید.
لذا هر دو گروه از کرده خود پشیمان مى شوند، مستکبران از گمراه ساختن دیگران و مستضعفان از پذیرش بى قید و شرط این وسوسه هاى شوم، «اما هنگامى که عذاب الهى را مى بینند ندامت خود را کتمان مى کنند (مبادا بیشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجیر بر گردن کافران مى نهیم» (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا).
آرى! آنها هر وقت در دنیا به اشتباه خود پى مى بردند و نادم مى شدند شجاعت اظهار ندامت را نداشتند، و همین خصیصه اخلاقى خود را در قیامت نیز به کار مى گیرند اما چه سود؟
به هر حال اینها نتیجه اعمال خودشان است که از پیش فراهم ساخته اند «آیا آنها جزایى جز اعمالى که انجام مى دادند دارند»؟! (هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
آرى! این اعمال و کردار کفار و مجرمین است که به صورت زنجیرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده مى شود.
(آیه 34)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از اغواگرى مستکبران بود در اینجا گوشه اى از این اغواگرى را منعکس مى سازد، مى گوید: «و ما هرگز در هیچ شهر و دیارى پیامبر انذار کننده اى نفرستادیم مگر این که مترفین (همان متنعمان مغرور و مست نعمت) مى گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید کافریم»
و آنچه را نامش پیام الهى مى نهید قبول نداریم (وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ).
نه تنها در برابر انبیا که در برابر هر قدم اصلاحى از ناحیه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود این گروه سر به مخالفت بر مى دارند.
(آیه 35)
مال و فرزند دلیل قرب به خدا نیست! این آیه به منطق پوشالى آنها که در هر زمانى براى اثبات برترى خود به آن متوسل مى شدند و به اغفال عوام مى پرداختند اشاره کرده، مى گوید: «و آنها گفتند: ما از همه ثروتمندتر و پر اولادتریم» (وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).
خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختیار ما نهاده، و هم نیروى انسانى بسیار، و این دلیل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعیت ما در نزد اوست «و ما (نور چشمىها) هرگز مجازات نخواهیم شد»! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).
اگر ما مطرود درگاه او بودیم این همه نعمت چرا به ما مى داد؟ خلاصه آبادى دنیاى ما دلیل روشنى بر آبادى آخرت ماست!
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/253
soham 313
26th October 2013, 02:15 PM
(آیه 36)
این آیه این منطق پوشالى و عوام فریبانه را به عالی ترین وجهى پاسخ مى دهد و درهم مى کوبد، روى سخن را به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، مى فرماید: «به آنها بگو: پروردگار من روزى را براى هر کس بخواهد گسترش مى دهد، و (براى هر کس بخواهد) سخت مى گیرد» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ).
و اینها همه طبق مصالحى است که براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازم مى داند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد.
بنابر این هرگز نباید وسعت روزى را دلیل بر سعادت، و تنگى روزى را دلیل بر شقاوت شمرد «اما اکثر مردم از این واقعیت بى خبرند» (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ). البته اکثریت ناآگاه و بى خبر چنین هستند.
(آیه 37)
سپس با صراحت بیشترى همین معنى را تعقیب کرده، مى گوید:
«هرگز چنان نیست که اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرّب سازد» (وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى).
این سخن بدان معنى نیست که انسان دست از تلاش و کوشش لازم براى زندگى بردارد، بلکه هدف این است که داشتن امکانات اقتصادى و نیروى انسانى فراوان هرگز معیار ارزش معنوى انسانها در پیشگاه خدا نمى شود.
سپس به معیار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مایه تقرب به درگاه خدا مى شود پرداخته و به صورت یک استثنا مى گوید: «مگر کسانى که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است، و در غرفه هاى بهشتى در نهایت امنیت به سر مى برند» (إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ).
بنابر این تمام معیارها به این دو امر باز مى گردد «ایمان» و عمل «صالح».
اینجاست که قرآن با صراحت بى نظیرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى و خرافى در زمینه عوامل قرب به پروردگار کشیده.
(آیه 38)
در این آیه گروه مقابل آنها را توصیف کرده، مى گوید: «اما آنها که براى انکار و ابطال آیات ما تلاش و کوشش مى کنند (نه خود ایمان دارند و نه اجازه مى دهند دیگران در راه حق گام نهند) در حالى که چنین مى پندارند که مى توانند از چنگال قدرت ما فرار کنند، آنها در عذاب دردناک روز قیامت احضار مى شوند» (وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).
آنها همان کسانى هستند که با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تکذیب انبیا پرداخته و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند.
(آیه 39)
بیزارى معبودان از عابدان: بار دیگر در اینجا به پاسخ گفتار آنها که اموال و اولاد خود را دلیل بر قرب خویش در درگاه خداوند مى پنداشتند باز مى گردد، و به عنوان تأکید مى گوید: «بگو: پروردگار من روزى را براى هر کس از بندگانش بخواهد گسترده یا محدود مى کند» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ).
سپس مى افزاید: «آنچه را در راه خدا انفاق کنید خداوند جاى آن را پر مى کند و او بهترین روزى دهندگان است» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).
در روایتى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و اله مى خوانیم: «کسى که یقین به عوض و جانشین داشته باشد در انفاق کردن سخاوتمند خواهد بود».
اما مسأله مهم این است که انفاق از اموال حلال و مشروع باشد که خدا غیر آن را قبول نمى کند و برکت نمى دهد.
گر چه محتواى این آیه تأکید بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست این که آیه 37 که مفهومش همین مفهوم بود بیشتر ناظر به اموال و اولاد کفار بود در حالى که این آیه ناظر به مؤمنان است.
دیگر این که آیه قبل وسعت و تنگى معیشت را در باره دو گروه مختلف بیان مى کرد در حالى که این آیه ممکن است اشاره به دو حالت مختلف از یک انسان باشد که گاه روزیش گسترده و گاه تنگ و محدود است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/253
soham 313
26th October 2013, 02:19 PM
(آیه 40)
و از آنجا که این گروه از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشرکان بودند و ادعا مى کردند که ما فرشتگان را مى پرستیم و آنها شفیعان ما در قیامت هستند، قرآن به پاسخ این ادعاى بى اساس نیز پرداخته چنین مى گوید: «و به خاطر بیاور روزى را که خداوند همه آنها (چه عبادت کنندگان و چه عبادت شوندگان) را محشور مى کند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى گوید: آیا اینها شما را عبادت مى کردند»؟! (وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ).
هدف از سؤال فوق این است که از بیان فرشتگان حقایق گفته شود، تا این گروه عبادت کننده سر افکنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اینها کاملا بیزارند.
(آیه 41)
اکنون ببینیم «فرشتگان» در پاسخ سؤال پروردگار چه مى گویند؟
آنها جامعترین و مؤدبانه ترین پاسخ را انتخاب کرده چنین «عرض مى کنند: منزهى تو اى پروردگار!» از این نسبتهاى ناروا که به ساحت مقدست داده اند (قالُوا سُبْحانَکَ).
ما به هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشته ایم «تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها» (أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ).
آنها ما را پرستش نمى کردند «بلکه جن را مى پرستیدند و اکثرشان به جنیان ایمان داشتند» (بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ).
منظور از «جن» شیطان و سایر موجودات خبیثى است که بت پرستان را به این عمل تشویق مى کردند، بنابراین مراد از عبادت جن همان اطاعت و پیروى از فرمان و پذیرش وسوسه هاى آنهاست.
(آیه 42)
به این ترتیب امید مشرکان در آن روز به نومیدى کامل تبدیل مى شود و به وضوح این حقیقت براى آنها روشن مى گردد که معبودان آنها کوچکترین گره ى از کارشان نخواهند گشود، بلکه از آنان متنفر و بیزارند.
لذا در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى پر معنى مى گوید: «پس امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگرى مالک سود و زیانى نیست» (فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).
بنابراین نه فرشتگان که ظاهرا معبود آنها بودند مى توانند شفاعتى کنند، و نه آنها نسبت به یکدیگر مى توانند کمکى انجام دهند.
اینجاست که «به این ظالمان مى گوییم: بچشید عذاب آتشى را که آن را تکذیب مى کردید» (وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ).
(آیه 43)
با کدام منطق آیات ما را انکار مى کنند؟
آیات گذشته از وضع مشرکان و افراد بى ایمان در قیامت سخن مى گفت، در اینجا بار دیگر به وضع آنها در این دنیا پرداخته عکس العمل آنان را در برابر شنیدن قرآن بازگو مى کند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قیامت معلول این موضع گیرى غلط در مقابل آیات الهى در دنیاست.
نخست مى گوید: «هنگامى که آیات روشنگر ما بر آنها خوانده مى شود مى گویند: این مرد فقط مى خواهد شما را از آنچه نیاکانتان پرستش مى کردند باز دارد» (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ).
این نخستین عکس العمل آنها در برابر این «آیات بینات» است که به منظور تحریک حس عصبیت در این قوم متعصب مطرح مى کردند.
سپس دومین گفتارى را که براى ابطال دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله مطرح مى ساختند بیان مى کند، مى فرماید: «و آنها مى گویند: این (قرآن) جز دروغ بزرگى که به خدا بسته شده چیز دیگرى نیست»! (قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَرىً).
و بالأخره سومین اتهامى را که به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله بستند تهمت «سحر» بود، چنانکه در پایان آیه مى خوانیم: «کسانى که کافر شدند هنگامى که حق به سراغشان آمد گفتند: این چیزى جز سحر آشکار نیست»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/254
soham 313
27th October 2013, 05:27 AM
[golrooz]صفحه ی 257 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 54 از سوره ی سبإ و آیات 1 تا 3 از سوره ی فاطر[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَآ ءَاتَيْنَٰهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَآ أَرْسَلْنَآ إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ(44)
و ما كتابهايي به آنان نداده بوديم كه آن را بخوانند و پيش از تو هشداردهنده اي به سويشان نفرستاده بوديم(44)
وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا۟ مِعْشَارَ مَآ ءَاتَيْنَٰهُمْ فَكَذَّبُوا۟ رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ(45)
و كساني كه پيش از اينان بودند [نيز] تكذيب كردند در حالي كه اينان به ده يك آنچه بديشان داده بوديم نرسيده اند [آري] فرستادگان مرا دروغ شمردند پس چگونه بود كيفر من(45)
۞ قُلْ إِنَّمَآ أَعِظُكُم بِوَٰحِدَةٍ أَن تَقُومُوا۟ لِلَّهِ مَثْنَيٰ وَفُرَٰدَيٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا۟ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ(46)
بگو من فقط به شما يك اندرز مي دهم كه دو دو و به تنهايي براي خدا به پا خيزيد سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگي ندارد او شما را از عذاب سختي كه در پيش است جز هشداردهنده اي [بيش] نيست(46)
قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي اللَّهِ وَهُوَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ(47)
بگو هر مزدي كه از شما خواستم آن از خودتان مزد من جز بر خدا نيست و او بر هر چيزي گواه است(47)
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّٰمُ الْغُيُوبِ(48)
بگو بي گمان پروردگارم حقيقت را القا مي كند [اوست] داناي نهانها(48)
قُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَٰطِلُ وَمَا يُعِيدُ(49)
بگو حق آمد و [ديگر] باطل از سر نمي گيرد و برنمي گردد(49)
قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَآ أَضِلُّ عَلَيٰ نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِيٓ إِلَيَّ رَبِّيٓ إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ(50)
بگو اگر گمراه شوم فقط به زيان خود گمراه شده ام و اگر هدايت يابم [اين از بركت] چيزي است كه پروردگارم به سويم وحي مي كند كه اوست شنواي نزديك(50)
وَلَوْ تَرَيٰٓ إِذْ فَزِعُوا۟ فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا۟ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ(51)
و اي كاش مي ديدي هنگامي را كه [كافران] وحشت زده اند [آنجا كه راه] گريزي نمانده است و از جايي نزديك گرفتار آمده اند(51)
وَقَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِهِ وَأَنَّيٰ لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَّكَانٍۭ بَعِيدٍ(52)
و مي گويند به او ايمان آورديم و چگونه از جايي [چنين] دور دست يافتن [به ايمان] براي آنان ميسر است(52)
وَقَدْ كَفَرُوا۟ بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكَانٍۭ بَعِيدٍ(53)
و حال آنكه پيش از اين منكر او شدند و از جايي دور به ناديده [تير تهمت] مي افكندند(53)
وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ فِي شَكٍّ مُّرِيبٍۭ(54)
و ميان آنان و ميان آنچه [به آرزو] مي خواستند حايلي قرار مي گيرد همان گونه كه از ديرباز با امثال ايشان چنين رفت زيرا آنها [نيز] در دودلي سختي بودند(54)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا أُو۟لِيٓ أَجْنِحَةٍ مَّثْنَيٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ مَا يَشَآءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(1)
سپاس خداي را كه پديدآورنده آسمان و زمين است [و] فرشتگان را كه داراي بالهاي دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند پيام آورنده قرار داده است در آفرينش هر چه بخواهد مي افزايد زيرا خدا بر هر چيزي تواناست(1)
مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنۢ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(2)
هر رحمتي را كه خدا براي مردم گشايد بازدارنده اي براي آن نيست و آنچه را كه باز دارد پس از [باز گرفتن] گشاينده اي ندارد و اوست همان شكست ناپذير سنجيده كار(2)
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا۟ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَٰلِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّيٰ تُؤْفَكُونَ(3)
اي مردم نعمت خدا را بر خود ياد كنيد آيا غير از خدا آفريدگاري است كه شما را از آسمان و زمين روزي دهد خدايي جز او نيست پس چگونه [از حق] انحراف مي يابيد(3)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
27th October 2013, 05:30 AM
(آیه 44)
قرآن در این آیه بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان مىکشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با یک جمله پاسخ مىدهد، مىگوید: «ما قبلا چیزى از کتابهاى آسمانى را به آنها ندادهایم که آن را بخوانند (و بر اساس آن به انکار دعوت تو بپردازند) و قبل از تو هیچ پیامبرى براى آنها نیز نفرستادیم» (وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ).
اشاره به این که این ادعاها از کسى قابل طرح است که قبلا پیامبرى به سراغ او آمده و کتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف مىبیند و به تکذیب بر مىخیزد.
اما کسى که تنها به اتکا فکر خود- بدون هیچ گونه وحى آسمانى- و با نداشتن بهرهاى از علم، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنین قضاوت کند.
(آیه 45)
در این آیه این گروه سرکش را با بیانى مؤثر و گویا مورد تهدید قرار داده، چنین مىگوید: «کسانى که قبل از اینها بودند نیز آیات الهى را تکذیب کردند» (وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
«در حالى که اینها (از نظر قوت و قدرت حتى) به یک دهم آنچه به اقوام پیشین دادیم نمىرسند» (وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ).
اما ببینید سرنوشت آنها به کجا رسید؟ آرى «آنها رسولان مرا تکذیب کردند، پس بنگرید مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
شهرهاى ویران شده آنها در زیر ضربات کوبنده مجازات الهى در نزدیکى شما و در مسیرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آیینه عبرت بگیرید، که نه سنّت الهى تغییر پذیر است و نه شما از آنها برترید!
(آیه 46)
انقلاب فکرى ریشه هر انقلاب اصیل: در این آیه و آیات آینده که بحثهاى اواخر این سوره را تشکیل مىدهد بار دیگر به پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله دستور مىدهد که آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت کند، و از گمراهى باز دارد.
نخست به خمیر مایه همه تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و اخلاقى و سیاسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره کرده، و در جملههایى بسیار کوتاه و پرمحتوا مىگوید: «به آنها بگو: من تنها شما را به یک چیز اندرز مىدهم، و آن این که براى خدا قیام کنید دو نفر، دو نفر، با یک نفر، یک نفر، سپس اندیشه کنید» (قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا).
یعنى در همه چیز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل کوچک، و خلاصه در هر کار باید نخست اندیشه کرد، ولى از همه مهمتر، اندیشه براى پیدا کردن پاسخ این چهار سؤال است:
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا مىروم؟ و اکنون در کجا هستم؟
«این دوست و همنشین شما (محمّد) هیچ گونه انحراف فکرى و جنون ندارد» (ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ).
بلکه «او فقط بیم دهنده شماست در برابر عذاب شدید الهى» (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ).
آیه فوق عصاره دین و خمیر مایه تکامل و پیشرفت انسان را همین اندیشه و تفکر مى داند
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/254
soham 313
27th October 2013, 05:32 AM
(آیه 47)
در آیه قبل سخن از دعوت به تفکر، و نفى هر گونه عدم تعادل روحى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بود. در این آیه سخن از عدم مطالبه اجر و مزد در برابر رسالت است.
مى گوید: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواستم براى شماست» (قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ).
«اجر و پاداش من تنها بر خداوند است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
من شما را دعوت به تفکر کردم، اکنون بیندیشید، چه چیز سبب شده که من شما را از عذاب شدید الهى انذار کنم؟ چه سود مادّى از این کار عائد من مىشود؟
من اصولا از شما اجر و پاداشى نخواستهام، و اگر مىبینید من در بعضى از سخنانم که از سوى پروردگار آوردهام به شما گفتهام: «من از شما پاداشى نمىطلبم جز دوستى خویشاوندانم» (شورى/ 23). این نیز سودش به خود شما بازگشت مىکند چرا که مودّت ذى القربى بازگشت به مسأله «امامت و ولایت» و «تداوم خط نبوّت» است که آن نیز براى ادامه هدایت شما ضرورى است.
و در پایان آیه مىفرماید: «و او بر هر چیز شاهد و گواه است» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ).
اگر من پاداشم را از او مى خواهم به خاطر آن است که او از همه اعمال و نیات من آگاه است.
(آیه 48)
با توجه به آنچه پیرامون حقانیت دعوت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله گفته شد، در این آیه مىگوید: قرآن واقعیتى است انکار ناپذیر که از ناحیه خدا بر قلب پیامبر القا شده است «بگو: پروردگار من حق را مىافکند که او علّام الغیوب است و از تمام اسرار نهان آگاه است» (قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ).
منظور افکندن «حق» یعنى کتب آسمانى و وحى الهى بر قلوب انبیا و فرستادگان پروردگار است. و این بىشباهت به حدیث معروف (العلم نور یقذفه اللّه فى قلب من یشاء) علم نورى است که خداوند به دلهاى کسانى که بخواهد و شایسته ببیند مى افکند» نیست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/254
soham 313
27th October 2013, 05:33 AM
(آیه 49)
سپس براى تأکید بیشتر مىافزاید: «بگو: حق آمد و باطل (کارى از آن ساخته نیست و) نمىتواند آغازگر چیزى باشد و نه تجدید کننده آن» (قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ).
و به این ترتیب در برابر حق هیچ گونه نقشى نخواهد داشت، نه یک نقش جدید و آغازگر و نه یک نقش تکرارى چرا که نقشههایش نقش بر آب است و درست به همین دلیل نمىتواند نور حق را بپوشاند و اثر آن را از خاطرهها بزداید.
(آیه 50)
سپس براى این که روشن سازد که آنچه مىگوید از سوى خداست، و هر هدایتى از ناحیه اوست، و در وحى الهى هرگز خطایى رخ نمىدهد، مىافزاید: «بگو: اگر من گمراه شوم از ناحیه خویشتن گمراه مىشوم، و اگر هدایت یابم به وسیله آنچه پروردگارم به من وحى مىکند هدایت مىیابم» (قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی).
یعنى من نیز اگر به حال خود بمانم گمراه مىشوم، چرا که پیدا کردن راه حق از میان انبوه باطلها جز به مدد پروردگار ممکن نیست، و نور هدایتى که هیچ گمراهى در آن راه ندارد نور وحى اوست.
به هر حال جایى که پیامبر با تمام علم و آگاهیش بدون هدایت الهى به جایى نرسد تکلیف دیگران روشن است.
و در پایان آیه مىافزاید: «او شنوا و نزدیک است» (إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ).
مبادا فکر کنید سخنان ما و شما را نمى شنود!
(آیه 51)
آنها راه فرار ندارند: در اینجا با توجه به بحثهایى که پیرامون مشرکان لجوج در آیات پیشین گذشت، روى سخن را بار دیگر به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله کرده، حال این گروه را به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب الهى مجسّم مىسازد که چگونه آنها پس از گرفتارى به فکر ایمان مىافتند اما ایمانشان سودى نخواهد داشت.
مىفرماید: «اگر ببینى هنگامى که فریادشان بلند مىشود اما نمىتوانند فرار کنند، و از چنگال عذاب الهى بگریزند، و آنها را از مکان نزدیکى مىگیرند» و گرفتار مىسازند از بیچارگى آنها تعجب خواهى کرد (وَ لَوْ تَرى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ).
این فریاد و فزع و بیتابى مربوط به دنیا و عذاب استیصال، و یا لحظه جان دادن است، چرا که در آخرین آیه همین سوره مىگوید: «میان آنها و آنچه مورد علاقه آنها بود جدایى افکنده مىشود، همان گونه که قبل از آن در باره گروههاى دیگرى از کفار این عمل انجام گرفت».
منظور از جمله «أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» این است که این افراد بىایمان و ستمگر نه تنها نمىتوانند از حوزه قدرت خدا فرار کنند بلکه خدا آنها را از جایى گرفتار مىکند که بسیار به آنها نزدیک است!
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/255
soham 313
27th October 2013, 05:35 AM
(آیه 52)
در این آیه حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى بیان کرده، مى فرماید: «آنها مى گویند: ما به آن (قرآن و آورندهاش و مبدأ و معاد) ایمان آوردیم» (وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ).
«ولى چگونه آنها مى توانند از آن فاصله دور دسترسى به آن پیدا کنند»؟! (وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).
آرى! با فرارسیدن مرگ و عذاب استیصال درهاى بازگشت بکلى بسته مىشود، و میان انسان و جبران خلاف کاریهاى گذشته گویى سدّ محکمى ایجاد مىگردد، به همین دلیل اظهار ایمان در آن هنگام گویى از نقطه دور دستى انجام مىگیرد.
اصولا چنین ایمانى که جنبه اضطرارى دارد، ارزشى ندارد.
(آیه 53)
آنها چگونه مى توانند در این لحظهاى که همه چیز پایان گرفته در مقام جبران خطاهاى خویش برآیند و ایمان بیاورند «در حالى که پیش از آن (در همان حالتى که در نهایت اختیار و آزادى اراده بودند) به آن کافر شدند»؟! (وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
نه تنها کافر شدند بلکه انواع اتهامات را به پیامبر اسلام و تعلیمات او بستند و «در باره جهان غیب (عالم ماوراء طبیعت، و قیامت و نبوت پیامبر) داوریهاى نادرستى مى کردند و از نقطه دوردستى نسبتهایى به آن مىدادند» (وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ).
(آیه 54)
سپس مى افزاید: «سر انجام میان آنها و آنچه مورد علاقه آنان بود (بوسیله مرگ) جدایى افکنده مىشود، همان گونه که با گروههاى مشابه آنها از قبل چنین عمل شد» (وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ).
در یک لحظه دردناک تمام اموال و ثروتها، تمام کاخها و مقامها، و تمام آرزوهاى خود را مىبینند که از آنها جدا مىشود، آنهایى که سخت به یک درهم و دینار چسبیده بودند و دل از کمترین امکانات مادى بر نمىکندند چه حالى خواهند داشت در آن لحظه که باید با همه آن یکباره وداع گویند، و چشم بپوشند، و به سوى آیندهاى تاریک و وحشتناک گام بردارند؟
بالأخره در آخرین جمله مىگوید: علت همه این مسائل آن است که «آنها پیوسته در حال شک و تردید به سر مىبردند» و طبعا چنین سرنوشتى در انتظار آنها بود (إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ).
«پایان سوره سبأ»
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/255
soham 313
27th October 2013, 05:36 AM
سوره فاطر [35]
این سوره در «مکّه» نازل شده و 45 آیه است
محتواى سوره:
این سوره- به خاطر سر آغاز آن که با عنوان «فاطر» و «ملائکه» شروع مىشود- گاه سوره «فاطر» و گاه سوره «ملائکه» نامیده شده و آیات آن را در پنج بخش مىتوان خلاصه کرد.
1- بخش مهمى پیرامون نشانههاى عظمت خداوند در عالم هستى و دلائل توحید سخن مىگوید.
2- بخش دیگرى از آن از ربوبیت پروردگار و خالقیت و رازقیت او و آفرینش انسان از خاک و مراحل تکامل او بحث مىکند.
3- بخش دیگر پیرامون معاد و نتایج اعمال در آخرت، و رحمت گسترده الهى در این جهان، و سنّت تخلف ناپذیر او در باره مستکبران است.
4- قسمتى به مسأله رهبرى انبیا و مبارزه پىگیر و مستمرشان با دشمنان لجوج و سرسخت و دلدارى پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و اله در این زمینه مىباشد.
5- سر انجام بخشى از آن بیان مواعظ و اندرزهاى الهى در زمینههاى مختلف است.
بعضى از مفسران تمام این سوره را در یک حلقه خلاصه کردهاند و آن مسأله قاهریت خداوند در تمام زمینههاست.
فضیلت تلاوت سوره:
علاوه بر روایتى که در آغاز سوره سبأ خواندیم در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و اله آمده است: «هر کس سوره فاطر را بخواند در روز قیامت سه در از درهاى بهشت، او را به سوى خود دعوت مىکند که از هر کدام مىخواهى وارد شو»! با توجه به این که مىدانیم درهاى بهشت همان عقائد و اعمال صالحى است که سبب وصول به بهشت مىشود، ممکن است این روایت اشاره به ابواب سه گانه اعتقاد به توحید، معاد و رسالت پیامبر صلّى اللّه علیه و اله باشد.
چنانکه قبلا هم گفتهایم قرآن برنامه عمل است، و تلاوت آن سر آغازى است براى تفکر و ایمان، و آن نیز وسیله اى است براى عمل به محتواى آن و این همه پاداشهاى عظیم نیز از همین جا و با همین شرائط تحقق مى یابد- دقت کنید.
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/255
soham 313
27th October 2013, 05:38 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
گشاینده درهاى بسته اوست! آغاز این سوره با حمد پروردگار شروع مىشود، حمد و ستایش او به خاطر آفرینش جهان پهناور هستى.
مىفرماید: «حمد مخصوص خداوندى است که خالق آسمانها و زمین است» و همه نعمتها و مواهب هستى از وجود ذى جود او سر چشمه مىگیرد (الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«فاطر» از ماده «فطور» به معنى شکافتن است، و از آنجا که آفرینش موجودات همانند شکافته شدن ظلمت عدم، و بیرون آمدن نور هستى است، این تعبیر در مورد خلقت و آفرینش به کار مىرود.
و از آنجا که تدبیر این عالم از سوى پروردگار- به حکم این که عالم، عالم اسباب است- بر عهده فرشتگان گذارده شده، بلا فاصله از آفرینش آنها و قدرتهاى عظیمى که پروردگار در اختیارشان گذارده سخن مىگوید.
خداوندى که «فرشتگان را رسولانى قرار داد که داراى بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانهاند» (جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ).
رسالت در اینجا در معنى وسیع و گستردهاى به کار رفته که هم «رسالت تشریعى» یعنى همان پیام آوردن از سوى خدا براى انبیا را شامل مىشود و هم «رسالت تکوینى» را یعنى به عهده گرفتن مأموریتهاى مختلف در جهان آفرینش.
سپس مىافزاید: «خداوند هر چه بخواهد در آفرینش مىافزاید چرا که او بر هر چیزى قادر و تواناست» (یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ).
(آیه 2)
بعد از بیان خالقیت پروردگار و رسالت فرشتگان که واسطه فیضاند سخن از رحمت او به میان مىآورد که زیر بناى تمام عالم هستى است.
مىفرماید: «آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشاید کسى نمىتواند جلو آن را بگیرد» (ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها).
«و آنچه را باز دارد و امساک کند کسى بعد از او قادر به فرستادن آن نیست» (وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ).
«چرا که او قدرتمندى است شکست ناپذیر و در عین حال حکیم و آگاه» (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ).
خلاصه این که تمام خزائن رحمت نزد اوست و هر کس را لایق ببیند مشمول آن مىسازد.
(آیه 3)
در این آیه به مسأله «توحید عبادت» بر اساس «توحید خالقیت و رازقیت» اشاره کرده، مىفرماید: «اى مردم! نعمت خداوند را بر خودتان به یاد آورید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ).
درست فکر کنید: این همه مواهب و برکات، و این همه امکانات حیاتى که در اختیار شما قرار گرفته و در آن غوطهورید منشأ اصلى و سر چشمه آنها کیست؟! «آیا خالقى غیر از خدا، از آسمان و زمین به شما روزى مى دهد»؟ (هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
اکنون که مى دانید سر چشمه همه این برکات اوست، پس بدانید «معبودى جز او وجود ندارد» و عبادت و پرستش تنها شایسته ذات پاک اوست (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«با این حال چگونه (از طریق حق) به سوى باطل منحرف مى شوید» و به جاى اللّه در برابر بتها سجده مى کنید! (فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ).
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/255
soham 313
27th October 2013, 10:39 PM
[golrooz]صفحه ی 258 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 14 از سوره ی فاطر[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(4)
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا پيش از تو [هم] فرستادگاني تكذيب شدند و [همه] كارها به سوي خدا بازگردانيده مي شود(4)
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(5)
اي مردم همانا وعده خدا حق است زنهار تا اين زندگي دنيا شما را فريب ندهد و زنهار تا [شيطان] فريبنده شما را در باره خدا نفريبد(5)
إِنَّ الشَّيْطَٰنَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا يَدْعُوا۟ حِزْبَهُ لِيَكُونُوا۟ مِنْ أَصْحَٰبِ السَّعِيرِ(6)
در حقيقت شيطان دشمن شماست شما [نيز] او را دشمن گيريد [او] فقط دار و دسته خود را مي خوان د تا آنها از ياران آتش باشند(6)
الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ(7)
كساني كه كفر ورزيده اند عذابي سخت خواهند داشت و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند براي آنان آمرزش و پاداشي بزرگ است(7)
أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوٓءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِي مَن يَشَآءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَٰتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌۢ بِمَا يَصْنَعُونَ(8)
آيا آن كس كه زشتي كردارش براي او آراسته شده و آن را زيبا مي بيند [مانند مؤمن نيكوكار است] خداست كه هر كه را بخواهد بي راه مي گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مي كند پس مبادا به سبب حسرتها[ي گوناگون] بر آنان جانت [از كف] برود قطعا خدا به آنچه مي كنند داناست(8)
وَاللَّهُ الَّذِيٓ أَرْسَلَ الرِّيَٰحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَسُقْنَٰهُ إِلَيٰ بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذَٰلِكَ النُّشُورُ(9)
و خدا همان كسي است كه بادها را روانه مي كند پس [بادها] ابري را برمي انگيزند و [ما] آن را به سوي سرزميني مرده رانديم و آن زمين را بدان [وسيله] پس از مرگش زندگي بخشيديم رستاخيز [نيز] چنين است(9)
مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّٰلِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّئَِّاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُو۟لَٰٓئِكَ هُوَ يَبُورُ(10)
هر كس سربلندي مي خواهد سربلندي يكسره از آن خداست سخنان پاكيزه به سوي او بالا مي رود و كار شايسته به آن رفعت مي بخشد و كساني كه با حيله و مكر كارهاي بد مي كنند عذابي سخت خواهند داشت و نيرنگشان خود تباه مي گردد(10)
وَاللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَٰجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَيٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِي كِتَٰبٍ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ(11)
و خدا[ست كه] شما را از خاكي آفريد سپس از نطفه اي آنگاه شما را جفت جفت گردانيد و هيچ مادينه اي بار نمي گيرد و بار نمي نهد مگر به علم او و هيچ سالخورده اي عمر دراز نمي يابد و از عمرش كاسته نمي شود مگر آنكه در كتابي [مندرج] است در حقيقت اين [كار] بر خدا آسان است(11)
وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَآئِغٌ شَرَابُهُ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَي الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(12)
و دو دريا يكسان نيستند اين يك شيرين تشنگي زدا [و] نوشيدنش گواراست و آن يك شور تلخ مزه است و از هر يك گوشتي تازه مي خوريد و زيوري كه آن را بر خود مي پوشيد بيرون مي آوريد و كشتي را در آن موج شكاف مي بيني تا از فضل او [روزي خود را] جستجو كنيد و اميد كه سپاس بگزاريد(12)
يُولِجُ الَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي الَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُّسَمًّي ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ(13)
شب را به روز درمي آورد و روز را به شب درمي آورد و آفتاب و ماه را تسخير كرده است [كه] هر يك تا هنگامي معين روانند اين است خدا پروردگار شما فرمانروايي از آن اوست و كساني را كه بجز او مي خوانيد مالك پوست هسته خرمايي [هم] نيستند(13)
إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا۟ دُعَآءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا۟ مَا اسْتَجَابُوا۟ لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَٰمَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ(14)
اگر آنها را بخوانيد دعاي شما را نمي شنوند و اگر [فرضا] بشنوند اجابتتان نمي كنند و روز قيامت شرك شما را انكار مي كنند و [هيچ كس] چون [خداي] آگاه تو را خبردار نمي كند(14)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
27th October 2013, 10:43 PM
(آیه 4)
در بخش دوم از آیات این سوره به دنبال سخنى که پیرامون توحید خالقیت و رازقیت بود، روى سخن را نخست به پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و بعد به عموم مردم کرده برنامههاى عملى آنها را به دنبال برنامههاى عقیدتى گذشته تشریح مىکند.
نخست به پیغمبر درس استقامت در مسیر راهش مىدهد که مهمترین درس براى او همین است، مىفرماید: «اگر تو را تکذیب کنند (غم مخور، این چیز تازهاى نیست) پیامبران قبل از تو نیز مورد تکذیب قرار گرفتند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ). آنها نیز در این راه مقاومت کردند.
مهم این است که «همه کارها به سوى خدا باز مىگردد» و او ناظر بر همه چیز و حساب کننده همه کارهاست (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
او هرگز زحمات تو را در این راه نادیده نمىگیرد، همان گونه که تکذیبهاى این مخالفان لجوج را بىکیفر نمىگذارد.
(آیه 5)
سپس به بیان مهمترین برنامه انسانها پرداخته، مىگوید: «اى مردم! وعده خداوند حق است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
قیامت و حساب کتاب و میزان و مجازات و کیفر و جنت و نار وعدههایى است تخلف ناپذیر از سوى خداوند قادر حکیم.
با توجه به این وعده حق «مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان مغرور کننده شما را فریب دهد» و به عفو و کرم خدا مغرور سازد (فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ).
آرى! عوامل سرگرم کننده، و زرق و برقهاى دل فریب این جهان مىخواهد تمام قلب شما را پرکند، و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازد مراقب آنها باشید.
(آیه 6)
این آیه هشدارى است به همه مؤمنان در ارتباط با مسأله وسوسههاى شیطان که در آیه قبل مطرح شده بود، مىگوید: «شیطان بطور مسلم دشمن شماست، شما نیز او را دشمن خود بدانید» (إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا). عداوت او از نخستین روز آفرینش آدم شروع شد.
در دنباله آیه براى تأکید بیشتر مىافزاید: «او فقط حزبش را براى این دعوت مىکند که اهل آتش سوزان جهنّم باشند» (إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ).
شیطان حزب خود را به آلودگى و گناه، به پلیدیهاى شهوات، به شرک و طغیان و ستم و سر انجام به آتش جهنم دعوت مىکند.
(آیه 7)
در این آیه سر انجام کار «حزب اللّه» و عاقبت دردناک «حزب شیطان» را این چنین بیان مىکند: «کسانى که کافر شدند عذاب دردناک از آن آنهاست، و کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ دارند» (الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ).
طبق این آیه کفر به تنهایى موجب عذاب است ولى ایمان بدون عمل مایه نجات نخواهد بود.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/256
soham 313
27th October 2013, 10:45 PM
(آیه 8)
از آنجا که در آیات گذشته مردم به دو گروه تقسیم شدند در این آیه یکى از ویژگیهاى مهم این دو گروه را که در واقع سر چشمه سایر برنامههاى آنهاست بیان کرده، مىگوید: «آیا کسى که زشتى عملش در نظر او زینت داده شده، و آن را زیبا مىبیند» همانند کسى است که واقعیات را آن گونه که هست زشت و زیبا درک مىکند؟ (أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً).
در حقیقت این مسأله کلید همه بدبختیهاى اقوام گمراه و لجوج است که اعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات و قلبهاى سیاهشان در نظرشان زیباست.
اما چه کسى اعمال سوء بدکاران را در نظرشان جلوه مىدهد؟
بدون شک عامل اصلى، هواى نفس و شیطان است، اما چون خدا این اثر را در اعمال آنها آفریده مىتوان آن را به خدا نیز نسبت داد، زیرا انسانها هنگامى که گناهى را مرتکب مىشوند در آغاز از عمل خود ناراحت مىشوند، اما هر قدر آن را تکرار مىکنند از ناراحتى آنها کاسته مىشود. تدریجا به مرحله بىتفاوتى مىرسند، و اگر باز هم تکرار کنند زشتیها در نظرشان زیبا مىشود.
سپس قرآن به بیان علت تفاوت این دو گروه پرداخته، مىافزاید: «خداوند هر کس را بخواهد گمراه مىکند و هر کس را بخواهد هدایت مىنماید» (فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ).
روشن است این مشیت الهى توأم با حکمت اوست و به هر کس آنچه لایق است مىدهد.
لذا در پایان آیه مىفرماید: «مبادا بر اثر شدت تأسف و حسرت بر وضع آنها جان خود را از دست دهى» (فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ).
اما چرا حسرت نخورى؟ «براى این که خداوند از اعمال آنها آگاه است» و آنچه را شایسته آنند به آنها مىدهد (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ).
(آیه 9)
در این آیه با توجه به بحثهایى که قبلا پیرامون هدایت و ضلالت و ایمان و کفر گذشت به بیان کوتاه و روشنى پیرامون مبدأ و معاد مىپردازد و اثبات «مبدأ» را با اثبات «معاد» در یک دلیل جالب قرین کرده، مىفرماید: «خداوند همان کسى است که بادها را فرستاد تا ابرهایى را به حرکت در آورند» (وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً).
«پس ما این ابرها را به سوى سرزمین مرده و خشکى مىرانیم» (فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ).
«سپس به وسیله آن زمین را بعد از مردنش زنده مىکنیم» (فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).
«آرى! زنده شدن مردگان بعد از مرگ نیز همین گونه است»! (کَذلِکَ النُّشُورُ).
نظام حساب شدهاى که بر حرکت بادها، و سپس حرکت ابرها، و بعد از آن نزول قطرههاى حیات بخش باران، و به دنبال آن زنده شدن زمینهاى مرده حاکم است، خود بهترین دلیل و گواه بر این حقیقت است که دست قدرت حکیمى در پشت این دستگاه قرار دارد و آن را تدبیر مى کند.
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/256
soham 313
27th October 2013, 10:47 PM
(آیه 10)
به دنبال این بحث توحیدى، به اشتباه بزرگ مشرکان که عزت خویش را از بتها مى خواستند، اشاره کرده، مى فرماید: «کسانى که عزت مىخواهند (از خدا بطلبند چرا که) تمام عزت از آن خداست» (مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً).
از آنجا که تنها ذات پاک اوست که شکست ناپذیر است، لذا تمام عزت از آن اوست، و هر کس عزتى کسب مىکند از برکت دریاى بىانتهاى اوست.
در حالات امام حسن مجتبى علیه السّلام مىخوانیم که در ساعات آخر عمرش هنگامى که یکى از یاران به نام «جنادة بن ابى سفیان» از او اندرز خواست نصایح ارزنده و مؤثرى براى او بیان فرمود که از جمله این بود: «هر گاه بخواهى بدون داشتن قبیله «عزیز» باشى و بدون قدرت حکومت و هیبت داشته باشى، از سایه ذلت معصیت خدا به درآى و در پناه عزت اطاعت او قرار گیر»! سپس راه وصول به «عزت» را چنین تشریح مىکند: «سخنان پاکیزه و عقاید پاک به سوى او صعود مىکند» (إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ).
«و عمل صالح را او بالا مىبرد» (وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ).
«الکلم الطّیّب» به اعتقادات صحیح نسبت به مبدأ و معاد و آیین خداوند تفسیر شده است.
سپس به نقطه مقابل آن پرداخته، مىگوید: «و کسانى که نقشه سوء مىکشند عذاب شدیدى براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ).
«و تلاش و کوشش آلوده و ناپاک و فاسد آنها نابود مىگردد» و به جایى نمىرسد (وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ).
(آیه 11)
با توجه به این که در آیات گذشته سخن از مسأله توحید و معاد و صفات خدا در میان بود، در این آیه نخست به آفرینش انسان در مراحل مختلف اشاره کرده، مىگوید: «خداوند شما را از خاک آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ).
«سپس از نطفه» (ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ).
«بعد از آن شما را به صورت همسران یکدیگر درآورد» (ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً).
مسلم است که انسان از خاک است هم از این نظر که جدّ انسانها، آدم از خاک آفریده شده، و هم از این نظر که تمام موادى که جسم انسان را تشکیل مىدهد و یا انسان از آن تغذیه مىکند، و یا نطفه او از آن منعقد مىشود همه سر انجام به موادى که در خاکها نهفته است منتهى مىشود.
سپس وارد چهارمین و پنجمین مرحله حیات انسان شده، موضوع «باردارى مادران» و «وضع حمل» آنها را پیش کشیده، مىگوید: «هیچ جنس مادهاى باردار نمىشود و وضع حمل نمىکند مگر به علم پروردگار» (وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ).
خاک بىجان و مرده کجا و انسان زنده عاقل و هوشیار و پرابتکار کجا؟! نطفه بىارزش که از چند قطره آب متعفن تشکیل شده کجا و انسانى رشید و زیبا و مجهز به حواس مختلف و دستگاههاى گوناگون کجا؟! بعد به مرحله «ششم» و «هفتم» این برنامه شگرف در حلقه دیگر پرداخته و به مراحل مختلف عمر و فزونى و کاستى آن بر اثر عوامل مختلف اشاره کرده، مىگوید:
«و هیچ انسانى عمر طولانى نمىکند، یا از عمرش کاسته نمىشود مگر این که در کتاب (علم خداوند) ثبت است» و از قوانین و برنامههایى تبعیت مىکند که حاکم بر آنها علم و قدرت اوست (وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ).
و سر انجام آیه را با این جمله پایان مىدهد: «همه اینها بر خداوند آسان است» (إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).
آفرینش این موجود عجیب و همچنین مسائل مربوط به جنسیت، و زوجیت، و باردارى، و وضع حمل، و افزایش و کاستى عمر، چه از نظر قدرت، و چه از نظر علم و محاسبه همه براى او سهل و ساده است، و اینها گوشهاى از آیات انفسى هستند که از یک سو ما را به مبدأ عالم هستى مربوط و آشنا مىکنند و از سوى دیگر دلائل زندهاى بر مسأله امکان معاد محسوب مىشوند.
یک سلسله عوامل طبیعى در افزایش یا کوتاهى عمر دخالت دارند که بسیارى از آنها براى بشر تا کنون شناخته شده است، همانند تغذیه صحیح، کار و حرکت مداوم، دورى از هیجانات مداوم، و داشتن ایمان قوى که بتواند انسان را در ناملایمات زندگى آرامش و قدرت بخشد.
ولى علاوه بر اینها عواملى وجود دارد که در روایات اسلامى روى آن تأکید شده است، به عنوان نمونه به دو روایت زیر توجه فرمایید:
الف) پیغمبر گرامى صلّى اللّه علیه و اله مىفرماید: «انفاق در راه خدا و صله رحم خانهها را آباد و عمرها را طولانى مىکند».
ب) امام باقر علیه السّلام مىفرماید: «نیکوکارى و انفاق پنهانى فقر را بر طرف ساخته، و عمر را افزون مىکند».
منبع :http://zaeim.parsiblog.com/Posts/256
soham 313
27th October 2013, 10:50 PM
(آیه 12)
دریاى آب شیرین و شور یکسان نیستند! در این آیه به بخش دیگرى از آیات آفاقى که نشانههاى عظمت و قدرت اویند در مورد آفرینش دریاها و برخى برکات و فوائد آنها اشاره کرده، مىفرماید: «دو دریا یکسان نیستند، این یکى گوارا و شیرین و براى نوشیدن خوشگوار است، و آن دیگر شور و تلخ» (وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ).
با آن که هر دو، روز نخست به صورت قطرات باران شیرین و گوارا از آسمان بر زمین نازل شدهاند، و هر دو از یک ریشه مشتقند، اما در دو چهره کاملا مختلف با فوائد متفاوت ظاهر گشتهاند.
و عجیب این که: «از هر دو گوشت تازه مىخورید» (وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا).
«و از هر دو وسائل زینتى براى پوشیدن استخراج مىکنید» (وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها).
به علاوه از هر دو مىتوانید براى نقل و انتقالات خود و متاعها بهره بگیرید لذا «کشتیها را مىبینى که از هر طرف دریاها را مىشکافند و پیش مىروند، تا از فضل خداوند بهره گیرید و شاید حق شکر او را ادا کنید» (وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ).
(آیه 13)
باز در اینجا به قسمت دیگرى از آیات توحید و نعمتهاى بىپایان پروردگار اشاره مىکند تا ضمن آگاهى دادن به انسان حسّ شکرگزارى آنان را در مسیر شناخت معبود حقیقى برانگیزد، مىفرماید: «او شب را در روز داخل مىکند و روز را در شب» (یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ).
بعد به مسأله تسخیر خورشید و ماه اشاره کرده، مىگوید: «و خورشید و ماه را مسخّر (شما) کرده» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
چه تسخیرى از این برتر و بالاتر که همه آنها در مسیر منافع انسان حرکت مىکنند، و سر چشمه انواع برکات در زندگى بشرند.
اما این خورشید و ماه در عین این که بطور کاملا منظم در مسیر خود مىگردند و خدمتگزار لایق و خوبى براى انسانند نظامى که حاکم بر آنهاست جاودانى نیست.
لذا به دنبال بحث تسخیر مىافزاید: «هر یک تا سر آمد معینى به حرکت خود ادامه مىدهد» (کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى).
سپس به عنوان نتیجهگیرى از این بحث توحیدى مىفرماید: «این است خداوند، پروردگار شما» (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ). خداوندى که نظام نور و ظلمت و حرکات حساب شده خورشید و ماه را با تمام برکاتشان مقرّر فرموده است.
«حاکمیت در عالم مخصوص اوست» (لَهُ الْمُلْکُ).
«و معبودهایى را که شما جز او مىخوانید حتى حاکمیت و مالکیت (به اندازه) پوست نازکى که روى هسته خرما کشیده شده (در سرتاسر عالم هستى) ندارند» (وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ).
(آیه 14)
سپس مى افزاید: «اگر آنها را (براى حل مشکلات خود) بخوانید هرگز صداى شما را نمى شنوند» (إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ).
چرا که قطعاتى از سنگ و چوب بیش نیستند جمادند و بىشعور! «و به فرض که (ناله و اصرار و الحاح شما را) بشنوند هرگز توانایى پاسخگویى به نیازهاى شما ندارند» (وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ).
چرا که روشن شد حتى به اندازه پوست نازک هسته خرمایى مالک سود و زیانى در جهان هستى نیستند.
و از این بالاتر «روز قیامت که مىشود آنها پرستش و شرک شما را منکر مىشوند» (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ).
و مىگویند: خداوندا! اینها پرستش ما نمىکردند بلکه هواى نفس خویش را در حقیقت مىپرستیدند.
در پایان آیه براى تأکید بیشتر مىفرماید: «هیچ کس مانند خداوندى که از همه چیز آگاه است تو را با خبر نمىسازد» (وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ).
اگر مىگوید: بتها در قیامت پرستش شما را انکار مىکنند، و از شما بیزارى مىجویند، تعجب نکنید، زیرا کسى از این موضوع خبر مىدهد که از تمام عالم هستى و ذرّه ذرّه آن آگاه است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/257
soham 313
29th October 2013, 06:54 AM
[golrooz] صفحه ی 259 از قرآن کریم شامل آیات 15 تا 32 از سوره ی فاطر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَي اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(15)
اي مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست كه بي نياز ستوده است(15)
إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ(16)
و اگر بخواهد شما را مي ب رد و خلقي نو [بر سر كار] مي آورد(16)
وَمَا ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ بِعَزِيزٍ(17)
و اين [امر] براي خدا دشوار نيست(17)
وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَيٰ وَإِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَيٰ حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَيٰٓ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَمَن تَزَكَّيٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّيٰ لِنَفْسِهِ وَإِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ(18)
و هيچ بارب ردارنده اي بار [گناه] ديگري را برنمي دارد و اگر گرانباري [ديگري را به ياري] به سوي بارش فرا خواند چيزي از آن برداشته نمي شود هر چند خويشاوند باشد [تو] تنها كساني را كه از پروردگارشان در نهان مي ترسند و نماز برپا مي دارند هشدار مي دهي و هر كس پاكيزگي جويد تنها براي خود پاكيزگي مي جويد و فرجام [كارها] به سوي خداست(18)
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَيٰ وَالْبَصِيرُ(19)
و نابينا و بينا يكسان نيستند(19)
وَلَا الظُّلُمَٰتُ وَلَا النُّورُ(20)
و نه تيرگيها و روشنايي(20)
وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ(21)
و نه سايه و گرماي آفتاب(21)
وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَآءُ وَلَا الْأَمْوَٰتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَآءُ وَمَآ أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ(22)
و زندگان و مردگان يكسان نيستند خداست كه هر كه را بخواهد شنوا مي گرداند و تو كساني را كه در گورهايند نمي تواني شنوا سازي(22)
إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِيرٌ(23)
تو جز هشداردهنده اي [بيش] نيستي(23)
إِنَّآ أَرْسَلْنَٰكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ(24)
ما تو را بحق [به سم ت] بشارتگر و هشداردهنده گسيل داشتيم و هيچ امتي نبوده مگر اينكه در آن هشداردهنده اي گذشته است(24)
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ جَآءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَٰتِ وَبِالزُّبُرِ وَبِالْكِتَٰبِ الْمُنِيرِ(25)
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا كساني كه پيش از آنها بودند [نيز] به تكذيب پرداختند پيامبرانشان دلايل آشكار و نوشته ها و كتاب روشن براي آنان آوردند(25)
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ(26)
آنگاه كساني را كه كافر شده بودند فرو گرفتم پس چگونه بود كيفر من(26)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَٰتٍ مُّخْتَلِفًا أَلْوَٰنُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌۢ بِيضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَٰنُهَا وَغَرَابِيبُ سُودٌ(27)
آيا نديده اي كه خدا از آسمان آبي فرود آورد و به [وسيله] آن ميوه هايي كه رنگهاي آنها گوناگون است بيرون آورديم و از برخي كوهها راهها [و رگه ها]ي سپيد و گلگون به رنگهاي مختلف و سياه پر رنگ [آفريديم](27)
وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَآبِّ وَالْأَنْعَٰمِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَٰنُهُ كَذَٰلِكَ إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَٰٓؤُا۟ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ(28)
و از مردمان و جانوران و دامها كه رنگهايشان همان گونه مختلف است [پديد آورديم] از بندگان خدا تنها دانايانند كه از او مي ترسند آري خدا ارجمند آمرزنده است(28)
إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَٰبَ اللَّهِ وَأَقَامُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُوا۟ مِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَٰرَةً لَّن تَبُورَ(29)
در حقيقت كساني كه كتاب خدا را مي خوانند و نماز برپا مي دارند و از آنچه بديشان روزي داده ايم نهان و آشكارا انفاق مي كنند اميد به تجارتي بسته اند كه هرگز زوال نمي پذيرد(29)
لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِۦٓ إِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ(30)
تا پاداششان را تمام بديشان عطا كند و از فزون بخشي خود در حق آنان بيفزايد كه او آمرزنده حق شناس است(30)
وَالَّذِيٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَٰبِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌۢ بَصِيرٌ(31)
و آنچه از كتاب به سوي تو وحي كرده ايم خود حق [و] تصديق كننده [كتابهاي] پيش از آن است قطعا خدا نسبت به بندگانش آگاه بيناست(31)
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَٰبَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌۢ بِالْخَيْرَٰتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ(32)
سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزيده بوديم به ميراث داديم پس برخي از آنان بر خود ستمكارند و برخي از ايشان ميانه رو و برخي از آنان در كارهاي نيك به فرمان خدا پيشگامند و اين خود توفيق بزرگ است(32)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
29th October 2013, 06:58 AM
(آیه 15)
در تعقیب دعوت مؤکدى که در آیات گذشته به سوى توحید و مبارزه با هر گونه شرک و بت پرستى آمده بود ممکن است این توهّم براى بعضى پیش آید که خداوند چه نیازى به پرستش ما دارد؟
در این آیه مى فرماید: «اى مردم! شما نیازمند به خدا هستید و خداوند از هر نظر بى نیاز و شایسته حمد و ستایش است» (یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
آرى! بى نیاز حقیقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى یکى است و او خدا است، همه انسانها بلکه همه موجودات سر تا پا نیازمند و فقر و وابسته به آن وجود مستقل که اگر لحظهاى ارتباطشان قطع شود هیچند و پوچ.
این ما هستیم که از طریق عبادت و اطاعت او، راه تکامل را مى پیماییم و به آن مبدأ بى پایان فیض در پرتو عبودیتش لحظه به لحظه نزدیکتر مى شویم.
بنابر این او هم «غنى» است و هم «حمید» یعنى در عین بى نیازى آنقدر بخشنده و مهربان است که شایسته هر گونه حمد و سپاسگزارى است.
(آیه 16)
در این آیه براى تأکید همین فقر و نیاز انسانها به او مى فرماید: «اگر بخواهد شما را مى برد و خلق جدیدى را مى آورد» (إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ). او نه نیازى به طاعت شما دارد و نه بیمى از گناهانتان.
(آیه 17)
و در این آیه باز به عنوان تأکید مجدد مى فرماید: «و این کار براى خدا ناممکن نیست» (وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ).
آرى! او هر چه را اراده کند به آن فرمان مى دهد موجود باش آن نیز بلافاصله موجود مى شود.
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/257
soham 313
29th October 2013, 07:01 AM
(آیه 18)
این آیه به پنج «نکته» در ارتباط با آیات قبل اشاره مى کند:
نخست این که در آیات گذشته آمده بود که «اگر خدا بخواهد شما را مى برد و قوم دیگرى را به جاى شما مى آورد» این سخن ممکن است براى بعضى این سؤال را به وجود آورد که مخاطبین این آیه همه از افراد گنهکار نیستند، آیا ممکن است مؤمنان صالح نیز گرفتار عواقب گناهان دیگران شوند و محکوم به فنا گردند؟
اینجاست که مى فرماید: «و هیچ گنهکارى بار گناه دیگرى را بر دوش نمى کشد» (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى).
این جمله از یک سو ارتباط به عدل خداوند دارد که هر کس را در گرو کار خود مى شمرد، و از سوى دیگر به شدت مجازات روز رستاخیز اشاره دارد.
در جمله دوم همین مسأله را به صورت دیگرى مطرح مى کند، مى گوید:
«و اگر شخص سنگین بارى، دیگرى را براى حمل گناهان خود بخواند (پاسخ منفى به دعوت او مى دهد و) چیزى از آن را بر دوش نخواهد گرفت هر چند از نزدیکان او باشد» (وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى).
بالأخره در سومین جمله پرده از این حقیقت بر مى دارد که انذارهاى پیامبر صلّى اللّه علیه و اله تنها در دلهاى آماده اثر مى گذارد، مى فرماید: «تو فقط کسانى را بیم مى دهى که از پروردگار خود در پنهانى مى ترسند و نماز را بر پا مى دارند» (إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).
تا در دلى خوف خدا نباشد، و در نهان و آشکار احساس مراقبت یک نیروى معنوى بر خود نکند، و با انجام نماز که قلب را زنده مى کند و به یاد خدا وا مى دارد به این احساس درونى مدد نرساند، انذارهاى انبیا و اولیا بىاثر خواهد بود.
در جمله چهارم باز به این حقیقت بر مى گردد که خدا از همگان بى نیاز است، مى افزاید: «و هر کس پاکى (و تقوا) پیشه کند نتیجه آن به خودش باز مى گردد» (وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ).
و سر انجام در پنجمین و آخرین جمله هشدار مى دهد که اگر نیکان و بدان به نتائج اعمال خود در این جهان نرسند مهم نیست چرا که «بازگشت (همگان) به سوى خداست» و سر انجام حساب همه را خواهد رسید! (وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ).
منبع: http://zaeim.parsiblog.com/Posts/257
soham 313
29th October 2013, 07:04 AM
(آیه 19)
نور و ظلمت یکسان نیست! به تناسب بحثهایى که پیرامون ایمان و کفر در آیات گذشته بود، در اینجا چهار مثال جالب براى مؤمن و کافر ذکر مىکند که آثار «ایمان» و «کفر» به روشنترین وجه در آن مجسّم شده است.
در نخستین مثال «کافر» و «مؤمن» را به «نابینا» و «بینا» تشبیه کرده، مىگوید:
«هرگز کور و بینا مساوى نیستند» (وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ).
ایمان به انسان در جهان بینى، و اعتقاد، و عمل، و تمام زندگى روشنایى و آگاهى مىدهد، اما کفر ظلمت است و تاریکى، و در آن نه بینش صحیحى از کل عالم هستى است، و نه از اعتقاد درست و عمل صالح خبرى.
(آیه 20)
و از آن جا که چشم بینا به تنهایى کافى نیست باید روشنایى و نورى نیز باشد، تا انسان با کمک این دو عامل موجودات را مشاهده کند، در این آیه مىافزاید: «و نه تاریکیها با نور برابرند» (وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ).
چرا که تاریکى منشأ گمراهى و عامل سکون و رکود است، اما نور و روشنایى منشأ حیات و زندگى و حرکت و جنبش و رشد و نمو و تکامل است.
(آیه 21)
سپس مى افزاید: «و هرگز سایه (آرام بخش) با باد داغ و سوزان یکسان نیستند» (وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ).
مؤمن در سایه ایمانش در آرامش و امن و امان به سر مىبرد، اما کافر به خاطر کفرش در ناراحتى و رنج مىسوزد.
(آیه 22)
و سر انجام در آخرین تشبیه مىگوید: «و هرگز زندگان و مردگان یکسان نیستند»! (وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ).
مؤمنان زندگانند، و داراى تلاش و کوشش و حرکت و جنبش، اما کافر همچون چوب خشکیدهاى است که نه طراوتى، نه برگى، نه گلى و نه سایه دارد و جز براى سوزاندن مفید نیست.
و در پایان آیه مىفزاید: «خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد مىرساند» (إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ). تا دعوت حق را به گوش جان بشنود، و به نداى منادیان توحید لبیک گوید.
«و تو نمىتوانى سخن خود را به گوش آنان که در گور خفتهاند برسانى»! (وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ).
فریاد تو هر قدر رسا، و سخنانت هر اندازه دلنشین، و گویا باشد، مردگان و کسانى که بر اثر اصرار در گناه و غوطهور شدن در تعصب و عناد و ظلم و فساد روح انسانى خود را از دست داده اند مسلما آمادگى براى پذیرش دعوت تو ندارند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/258
soham 313
29th October 2013, 07:06 AM
(آیه 23)
بنابر این از عدم ایمان آنها نگران مباش، و بیتابى مکن، وظیفه تو ابلاغ و انذار است «تو تنها بیم دهندهاى» (إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ).
(آیه 24)
اگر کوردلان ایمان نیاورند عجیب نیست در آیات گذشته به اینجا رسیدیم که افرادى هستند همچون مردگان و نابینایان که سخنان انبیا در دل آنان کمترین اثرى ندارد، به دنبال آن در اینجا براى این که پیامبر صلّى اللّه علیه و اله را در این زمینه دلدارى دهد، مىفرماید: «ما تو را به حق براى بشارت و انذار فرستادیم، و هیچ امتى در گذشته نبود مگر این که انذار کنندهاى داشت» (إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ).
تو نداى خود را به گوش آنان برسان، به پاداشهاى الهى بشارت ده، و از کیفرهاى پروردگار آنها را بترسان، خواه پذیرا شوند یا بر سر عناد و لجاج بایستند.
(آیه 25)
در این آیه مى افزاید: «اگر تو را تکذیب کنند (عجیب نیست و غمگین مباش) زیرا کسانى که قبل از آنها بودند نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند، در حالى که فرستادگان آنها با معجزات و دلائل روشن، و کتابهاى محتوى پند و اندرز، و کتابهاى آسمانى مشتمل بر احکام و قوانین روشنى بخش، به سراغشان آمدند» (وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ).
(آیه 26)
در این آیه به کیفر دردناک این گروه اشاره کرده، مىفرماید: چنان نبود که آنها از کیفر الهى مصون بمانند، و دائما به تکذیبهاى خود ادامه دهند، «سپس، کافران را گرفتم» و سخت مجازات کردم (ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا).
جمعى را گرفتار طوفان ساختیم، گروهى را گرفتار تندباد ویرانگر، و جمعى را بوسیله صیحه آسمانى و صاعقه و زلزله درهم کوبیدیم! سپس در پایان براى تأکید و بیان عظمت و شدت مجازات آنها مىگوید:
«مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ).
این درست به آن مى ماند که شخصى عمل مهمى را انجام مى دهد و بعد از حاضران سؤال مى کند کار من چگونه بود؟
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/258
soham 313
29th October 2013, 07:07 AM
(آیه 27)
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود! در اینجا بار دیگر به مسأله توحید باز مىگردد، و صفحه تازهاى از کتاب تکوین را در برابر دیدگان انسانها مىگشاید، تا پاسخى دندان شکن به مشرکان لجوج و منکران سرسخت توحید باشد.
نخست مىگوید: «آیا ندیدى خداوند از آسمان آبى نازل کرد و بوسیله آن میوههایى به وجود آوردیم با الوان مختلف» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها).
آرى! مىبینید که از آب و زمین واحد یکى بىرنگ و دیگرى تنها داراى یک رنگ این همه رنگهاى مختلفى از میوههاى گوناگون، گلهاى زیبا، برگها و شکوفهها، در چهرههاى مختلف به وجود آمده است.
«الوان» ممکن است به معنى رنگهاى ظاهرى میوهها باشد و ممکن است کنایه از تفاوت در طعم و ساختمان و خواص گوناگون آنها بوده باشد.
در دنباله آیه به تنوع طرقى که در کوهها وجود دارد، و سبب شناخت جادهها از یکدیگر مىشود اشاره کرده، مىگوید: «و از کوهها نیز جادههایى آفریده شده به رنگ سفید و سرخ، با رنگهایى متفاوت و (گاه) به رنگ کاملا سیاه» (وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ).
(آیه 28)
در این آیه مسأله تنوع الوان را در انسانها و جانداران دیگر مطرح کرده، مىگوید: «از انسانها و جنبندگان و چهار پایان نیز (افرادى آفریده شده که) رنگهاى متفاوتى دارند» (وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).
آرى! انسانها با این که همه از یک پدر و مادرند داراى نژادها و رنگهاى کاملا متفاوتند، بعضى سفید همچون برف، بعضى سیاه همچون مرکب، حتى در یک نژاد نیز تفاوت در میان رنگها بسیار است.
گذشته از چهره ظاهرى، رنگهاى باطنى آنها، و خلق و خوهاى آنها، و استعداد و ذوقهایشان، کاملا متنوع و مختلف است.
پس از بیان این نشانههاى توحیدى در پایان به صورت یک جمع بندى مىگوید: «آرى مطلب چنین است» (کَذلِکَ).
و از آنجا که بهرهگیرى از این آیات بزرگ آفرینش بیش از همه براى بندگان خردمند و دانشمند است در دنباله آیه مىفرماید: «تنها بندگان عالم و دانشمندند که از خدا مىترسند» (إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ).
آرى! از میان تمام بندگان، دانشمندانند که به مقام عالى خشیت یعنى «ترس از مسؤولیت توأم با درک عظمت مقام پروردگار» نائل مىگردند، این حالت «خشیت» مولود سیر در آیات آفاقى و انفسى و آگاهى از علم و قدرت پروردگار، و هدف آفرینش است.
در حدیثى از امام صادق علیه السّلام در تفسیر همین آیه مىخوانیم: «منظور از علما کسانى هستند که اعمالشان آنها هماهنگ با سخنانشان باشد کسى که گفتارش با کردارش هماهنگ نباشد عالم نیست».
و در پایان آیه به عنوان یک دلیل کوتاه بر آنچه گذشت مىفرماید: «خداوند تواناى شکست ناپذیر و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ).
«عزت» و قدرت بى پایانش سر چشمه خوف و خشیت اندیشمندان است، و «غفوریتش» که نشانه رحمت بى انتهاى اوست سبب رجاء و امید آنان است، و به این ترتیب این دو نام مقدس، بندگان خدا را در میان خوف و رجاء نگه مى دارد، و مى دانیم حرکت مداوم به سوى تکامل بدون اتصاف به این دو وصف ممکن نیست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/258
soham 313
29th October 2013, 07:09 AM
(آیه 29)
معامله پرسود با پروردگار! از آنجا که در آیه قبل به مقام خوف و خشیت عالمان اشاره شده بود در این آیه به مقام «امید و رجاء» آنها اشاره کرده، مى فرماید: «کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى کنند، و نماز را بر پا مى دارند، و از آنچه به آنها روزى داده ایم در پنهان و آشکار انفاق مى کنند، آنها امید تجارتى دارند که نابودى و فساد و کساد در آن نیست» (إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ).
بدیهى است که «تلاوت» در اینجا به معنى قرائت سرسرى و خالى از تفکر و اندیشه نیست، خواندنى است که سر چشمه فکر باشد، فکرى که سر چشمه عمل صالح گردد، عملى که از یک سو انسان را به خدا پیوند دهد که مظهر آن نماز است، و از سوى دیگر به خلق خدا ارتباط دهد که مظهر آن انفاق است.
این انفاق گاهى مخفیانه صورت مى گیرد تا نشانه اخلاص کامل باشد «سرّا».
و گاه آشکارا تا مشوق دیگران گردد و تعظیم شعائر شود «علانیة».
آرى! علمى که چنین اثرى دارد مایه رجاء و امیدوارى است.
(آیه 30)
این آیه هدف این مؤمنان راستین را چنین بیان مى کند: «آنها (این اعمال صالح را انجام مى دهند) تا خداوند اجر و پاداششان را بطور کامل بپردازد، و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکور است» (لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ).
این جمله در حقیقت اشاره به نهایت اخلاص آنهاست که در اعمال نیک خود جز به پاداش الهى نظر ندارند، و خداوند علاوه بر پاداش معمولى که آن خود گاهى صدها یا هزاران برابر عمل است از فضل خود بر آنان مى افزاید، و مواهبى، از فضل گسترده اش به آنها مى بخشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/258
soham 313
29th October 2013, 07:11 AM
(آیه 31)
از آنجا که در آیات گذشته سخن از مؤمنان پاکدلى در میان بود که آیات کتاب الهى را تلاوت مىکنند و به کار مىبندند، در این آیه از این کتاب آسمانى و دلائل صدق آن و همچنین حاملان واقعى کتاب سخن مىگوید، و بحثى را که در آیات پیشین پیرامون توحید بود با این بحث که پیرامون نبوت است تکمیل کرده، مىفرماید: «و آنچه از کتاب بر تو وحى فرستادیم حق است، و آنچه را در کتب پیشین آمده تصدیق مىکند، خداوند نسبت به بندگانش آگاه و بیناست» (وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ).
جمله (إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ) بیانگر علت حقانیت قرآن و هماهنگى آن با واقعیتها و نیازهاست، چرا که از سوى خداوندى نازل شده که بندگان خود را به خوبى مىشناسد و نسبت به نیازهایشان بصیر و بیناست.
«خبیر» به معنى آگاهى از بواطن و عقائد و نیات و ساختمان روحى انسان، و «بصیر» به معنى بینایى نسبت به ظواهر و پدیدههاى جسمانى اوست.
(آیه 32)
وارثان حقیقى میراث انبیا: این آیه به موضوع مهمى در این رابطه- یعنى حاملان این کتاب بزرگ آسمانى، همان کسانى که بعد از نزول قرآن بر قلب پاک پیامبر صلّى اللّه علیه و اله این مشعل فروزان را در آن زمان و قرون و اعصار دیگر حفظ و پاسدارى نمودند- اشاره کرده، مىفرماید: «سپس این کتاب آسمانى را به گروهى از بندگان برگزیده خود به ارث دادیم» (ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا).
منظور از «کتاب» در اینجا قرآن مجید است.
«ارث» به چیزى گفته مىشود که بدون داد و ستد و زحمت به دست مىآید، و خداوند این کتاب بسیار بزرگ را این گونه در اختیار مسلمانان قرار دارد.
سپس به یک تقسیمبندى مهم در این زمینه پرداخته، مىگوید: «از میان آنها عدهاى به خویشتن ستم کردند، و گروهى راه میانه را در پیش گرفتند، و گروهى به فرمان خدا در نیکیها بر دیگران پیشى گرفتند، و این فضیلت بزرگى است» (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ).
خداوند پاسدارى این کتاب آسمانى را بعد از پیامبرش بر عهده این امت گذاشته، امتى که برگزیده خداست، ولى در میان این امت گروههاى مختلفى یافت مى شوند: بعضى به وظیفه بزرگ خود در پاسدارى از این کتاب و عمل به احکامش کوتاهى کرده، و در حقیقت بر خویشتن ستم نمودند.
گروهى دیگر تا حد زیادى به این وظیفه پاسدارى و عمل به کتاب قیام نمودهاند، هر چند لغزشها و نارسائی هایى در کار خود نیز داشته اند.
و بالأخره گروه ممتازى وظائف سنگین خود را به نحو احسن انجام داده، و در این میدان مسابقه بزرگ بر همگان پیشى گرفته اند که در رأس این گروه امامان معصوم علیهم السّلام قرار دارند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/259
soham 313
30th October 2013, 07:49 AM
[golrooz] صفحه ی 260 از قرآن کریم شامل آیات 33 تا 43 از سوره ی فاطر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
جَنَّٰتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ(33)
[در] بهشتهاي هميشگي [كه] به آنها درخواهندآمد در آنجا با دستبندهايي از زر و مرواريد زيور يابند و در آنجا جامه شان پرنيان خواهد بود(33)
وَقَالُوا۟ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِيٓ أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ(34)
و مي گويند سپاس خدايي را كه اندوه را از ما بزدود به راستي پروردگار ما آمرزنده [و] حق شناس است(34)
الَّذِيٓ أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ(35)
همان [خدايي] كه ما را به فضل خويش در سراي ابدي جاي داد در اينجا رنجي به ما نمي رسد و در اينجا درماندگي به ما دست نمي دهد(35)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَيٰ عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا۟ وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَٰلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ(36)
و[لي] كساني كه كافر شده اند آتش جهنم براي آنان خواهد بود حكم به مرگ بر ايشان [جاري] نمي شود تا بميرند و نه عذاب آن از ايشان كاسته شود [آري] هر ناسپاسي را چنين كيفر مي دهيم(36)
وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَٰلِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَآءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا۟ فَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ(37)
و آنان در آنجا فرياد برمي آورند پروردگارا ما را بيرون بياور تا غير از آنچه مي كرديم كار شايسته كنيم مگر شما را [آن قدر] عمر دراز نداديم كه هر كس كه بايد در آن عبرت گيرد عبرت مي گرفت و [آيا] براي شما هشداردهنده نيامد پس بچشيد كه براي ستمگران ياوري نيست(37)
إِنَّ اللَّهَ عَٰلِمُ غَيْبِ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(38)
خدا[ست كه] داناي نهان آسمانها و زمين است و اوست كه به راز دلها داناست(38)
هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَٰٓئِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَٰفِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَٰفِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا(39)
اوست آن كس كه شما را در اين سرزمين جانشين گردانيد پس هر كس كفر ورزد كفرش به زيان اوست و كافران را كفرشان جز دشمني نزد پروردگارشان نمي افزايد و كافران را كفرشان غير از زيان نمي افزايد(39)
قُلْ أَرَءَيْتُمْ شُرَكَآءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا۟ مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَٰوَٰتِ أَمْ ءَاتَيْنَٰهُمْ كِتَٰبًا فَهُمْ عَلَيٰ بَيِّنَتٍ مِّنْهُ بَلْ إِن يَعِدُ الظَّٰلِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا(40)
بگو به من خبر دهيد از شريكان خودتان كه به جاي خدا مي خوانيد به من نشان دهيد كه چه چيزي از زمين را آفريده اند يا آنان در [كار] آسمانها همكاري داشته اند يا به ايشان كتابي داده ايم كه دليلي بر [حقانيت] خود از آن دارند [نه] بلكه ستمكاران جز فريب به يكديگر وعده نمي دهند(40)
۞ إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَآ إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّنۢ بَعْدِهِۦٓ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا(41)
همانا خدا آسمانها و زمين را نگاه مي دارد تا نيفتند و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگاه نمي دارد اوست بردبار آمرزنده(41)
وَأَقْسَمُوا۟ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَٰنِهِمْ لَئِن جَآءَهُمْ نَذِيرٌ لَّيَكُونُنَّ أَهْدَيٰ مِنْ إِحْدَي الْأُمَمِ فَلَمَّا جَآءَهُمْ نَذِيرٌ مَّا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا(42)
و با سوگندهاي سخت خود به خدا سوگند ياد كردند كه اگر هرآينه هشداردهنده اي براي آنان بيايد قطعا از هر يك از امتها[ي ديگر] راه يافته تر شوند و[لي] چون هشداردهنده اي براي ايشان آمد جز بر نفرتشان نيفزود(42)
اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا(43)
[انگيزه] اين كارشان فقط گردنكشي در [روي] زمين و نيرنگ زشت بود و نيرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگيرد پس آيا جز سنت [و سرنوشت شوم] پيشينيان را انتظار مي برند و هرگز براي سنت خدا دگرگوني نخواهي يافت(43)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
30th October 2013, 07:53 AM
(آیه 33)
آنجا که نه غمى است، نه رنجى، و نه درماندگى! این آیات در حقیقت نتیجهاى است براى آنچه در آیات گذشته آمده بود، مىفرماید: پاداش پیشگامان در خیرات و نیکیها «باغهاى جاویدان بهشت است که همگى در آن وارد مىشوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها).
سپس به سه بخش از نعمتهاى بهشتى که بعضى جنبه مادى دارد و ظاهرى، و بعضى جنبه معنوى و باطنى، و قسمتى نیز ناظر به نفى و طرد هر گونه مانع و مزاحم است اشاره کرده، مىگوید: «این پیشگامان در خیرات در آن بهشت جاویدان به دستبندهایى از طلا و مروارید آراستهاند و لباسشان در آنجا حریر است»! (یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ).
آنها در این دنیا به زرق و برقها بىاعتنایى کردند، در بند لباسهاى فاخر نبودند، خداوند به جبران اینها در جهان دیگر بهترین لباسها و زیورها را بر آنها مىپوشاند.
(آیه 34)
بعد از ذکر این نعمت مادى به نعمت معنوى خاصى اشاره کرده، مىفرماید: «آنها مىگویند: حمد (و ستایش) براى خداوندى است که اندوه را از ما بر طرف ساخته» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ).
سپس این مؤمنان بهشتى مىافزایند: «پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است» (إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ).
با وصف غفوریتش اندوه سنگین لغزشها و گناهان را بر طرف ساخته، و با وصف شکوریتش مواهب جاودانى که هرگز سایه شوم غم بر آنها نمىافتد به ما ارزانى داشته.
(آیه 35)
سر انجام به سراغ آخرین نعمت که نبودن عوارض ناراحتى و عوامل مشقت و خستگى و رنج و تعب است رفته، از قول آنها مىگوید: ستایش براى «آن کسى است که با فضل خود ما را در این سراى اقامت (جاویدان) جاى داد که نه در آنجا رنجى به ما مىرسد و نه سستى و واماندگى»! (الَّذِی أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ).
و به این ترتیب در آنجا نه عوامل مشقتبار جسمانى وجود دارد، نه از اسباب رنج روحى خبرى است.
(آیه 36)
معمولا قرآن در کنار «بشارتها» به «انذارها» مىپردازد تا دو عامل خوف و رجا را که انگیزه حرکت تکاملى است تقویت کند. لذا در اینجا سخن از مجازاتهاى مادى و معنوى است.
نخست مىفرماید: «آنها که راه کفر را پیش گرفتند آتش دوزخ براى آنهاست» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ).
همان گونه که بهشت دار مقام و سراى جاویدان است، دوزخ نیز براى این گروه جایگاه ابدى است.
سپس مىافزاید: «هرگز فرمان مرگ آنها صادر نمىشود تا بمیرند» و از این رنج و الم رهایى یابند (لا یُقْضى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا).
مرگ براى این گونه اشخاص یک دریچه نجات است، اما با جمله گذشته این دریچه بسته شده، باقى مىماند دریچه دیگر و آن این که زنده بمانند و مجازاتشان تدریجا تخفیف یابد، و یا تحمل آنها را بیفزاید تا نتیجه آن تخفیف درد و رنج باشد، این دریچه را نیز با جمله دیگرى مىبندد، مىگوید: «چیزى از عذاب دوزخ از آنها تخفیف داده نخواهد شد» (وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها).
و در پایان آیه به عنوان تأکید بر قاطعیت این وعید الهى مى فرماید: «این گونه هر کفران کنندهاى را جزا مى دهیم»! (کَذلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ).
آرى! جزاى کفران کننده سوختن در عذاب دردناک آتش است، آتشى که با دست خود افروخته و هیزمش را افکار و اعمال و وجود او تشکیل مى دهد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/259
soham 313
30th October 2013, 07:55 AM
(آیه 37)
ما را بازگردانید تا عمل صالح انجام دهیم! این آیه به قسمت دیگرى از عذاب دردناک آنها پرداخته، و انگشت روى بعضى از نکات حساس در این زمینه گذارده، مىگوید: «آنها در دوزخ فریاد مىزنند: پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحى به جا بیاوریم غیر از آنچه انجام مىدادیم» (وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ).
آرى! آنها با مشاهده نتایج اعمال سوء خود در ندامت عمیقى فرو مىروند، و تقاضاى بازگشت به دنیا مىکنند براى انجام اعمال صالح.
به هر حال در برابر این تقاضا یک پاسخ قاطع از سوى خداوند به آنها داده مىشود، مىفرماید: «آیا شما را به اندازهاى که هر کس اهل تذکر است در آن متذکر مىشود عمر ندادیم»؟! (أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ).
«و (آیا) بیم دهنده الهى به سراغ شما نیامد»؟! (وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ).
اکنون که چنین است و تمام وسائل نجات در اختیارتان بوده و از آن بهره نگرفتید باید در همین جا گرفتار باشید «اکنون بچشید که براى ستمگران یاورى نیست»! (فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).
(آیه 38)
در این آیه به تقاضایى که کفّار در دوزخ براى بازگشت به دنیا دارند پاسخ داده، مىگوید: «خداوند غیب آسمانها و زمین را مىداند، چنین خدایى مسلما از آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
آرى! او مىداند اگر به درخواست دوزخیان پاسخ مثبت گفته شود و باز به دنیا برگردند همان اعمال گذشته را ادامه خواهند داد.
علاوه بر این، آیه هشدارى است به همه مؤمنان که در اخلاص نیّات خویش بکوشند و جز خدا کسى را در نظر نداشته باشند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/259
soham 313
30th October 2013, 07:57 AM
(آیه 39)
به دنبال بحثهایى که در آیات گذشته پیرامون سرنوشت کفار و مشرکان آمده بود، در اینجا از طریق دیگرى آنها را مورد بازخواست قرار داده، بطلان طریقه آنها را با دلائل آشکارى روشن مىسازد.
نخست مىگوید: «او کسى است که شما را جانشینان در زمین قرار داد» (هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ).
او عقل و شعور و فکر و هوش داده، و طریقه استفاده کردن از این امکانات را به شما انسانها آموخته است، با این حال چگونه ولى نعمت اصلى خود را فراموش کردید.
این جمله، هشدارى است به همه انسانها که بدانند دوران آنها ابدى و جاودانى نیست، همان گونه که آنها جانشین اقوام دیگر شدند پس از چند روزى آنها نیز مىروند و اقوام دیگرى جانشین آنها خواهند شد.
به همین دلیل بلا فاصله مى گوید: «پس هر کس کافر شود کفر او به زیان خودش خواهد بود» (فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ).
«و کفر کافران در نزد پروردگارشان چیزى جز خشم و غضب نمىافزاید» (وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً). خشم الهى به معنى بر چیدن دامنه رحمت و دریغ داشتن لطف از کسانى است که مرتکب اعمال زشتى شده اند.
و به هر حال «کفرشان چیزى جز زیان و خسران به آنان نمىافزاید» (وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً).
(آیه 40)
این آیه پاسخ قاطع دیگرى به مشرکان مى دهد و به آنها خاطر نشان مىسازد که اگر انسان از چیزى تبعیت مىکند یا به آن دل مىبندد باید دلیلى از عقل بر آن داشته باشد، یا دلیلى از نقل قطعى، شما که هیچ یک از این دو را در اختیار ندارید تکیه گاهى جز فریب و غرور نخواهید داشت.
مىفرماید: «بگو: این معبودانى را که جز خدا مىخوانید به من نشان دهید چه چیزى از زمین را آفریدهاند»! (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
«یا این که در آفرینش آسمان شریکند»؟! (أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ).
با این حال پرستش آنها چه دلیلى دارد؟! معبود بودن فرع بر خالق بودن است، حال که ثابت شد هیچ دلیل عقلى براى مدعاى شما نیست، آیا دلیلى از نقل در اختیار دارید؟ «آیا کتابى (آسمانى) در اختیار آنها گذاردهایم و آنها دلیل روشنى از آن بر کار خود دارند»؟ (أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً فَهُمْ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْهُ).
نه آنها هیچ دلیل و بینه و برهان روشنى از کتب الهى در اختیار ندارند. پس سرمایه آنها چیزى جز مکر و فریب نیست «بلکه این ستمگران به یکدیگر جز وعدههاى دروغین نمى دهند» (بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً).
(آیه 41)
آسمانها و زمین با دست قدرت او برپاست! در این آیه سخن از حاکمیت خدا بر مجموعه آسمانها و زمین است، و در حقیقت بعد از نفى دخالت معبودهاى ساختگى در جهان هستى به اثبات توحید خالقیت و ربوبیت پرداخته، مىفرماید: «خداوند آسمانها و زمین را نگاه مىدارد تا از نظام خود منحرف نشوند» (إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا).
نه تنها آفرینش در آغاز با خداست که نگهدارى و تدبیر و حفظ آنها نیز به دست قدرت اوست، بلکه آنها هر لحظه آفرینش جدیدى دارند و فیض هستى لحظه به لحظه به آنها مىرسد، که اگر لحظهاى رابطه آنها با آن مبدأ بزرگ قطع شود راه فنا و نیستى را پیش مىگیرند.
اگر نازى کند یکدم فرو ریزند قالبها!
سپس به عنوان تأکید مىافزاید: «و هرگاه منحرف گردند، کسى جز او نمىتواند آنها را نگاه دارد» (وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ).
نه بتهاى ساختگى شما، نه فرشتگان، و نه غیر آنها، هیچ کس قادر بر این کار نیست.
در پایان آیه براى این که راه توبه را به روى مشرکان گمراه نبندد و اجازه بازگشت در هر مرحله به آنها دهد مى فرماید: «او بردبار و غفور است» (إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً).
به مقتضاى حلمش در مجازات آنها تعجیل نمى کند و به مقتضاى غفوریتش توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله که باشد پذیرا مى شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/260
soham 313
30th October 2013, 07:58 AM
(آیه 42)
شأن نزول:
«مشرکان عرب هنگامى که مىشنیدند بعضى از امتهاى پیشین همچون یهود، پیامبران الهى را تکذیب کردند، و آنها را به شهادت رساندند، مىگفتند: ولى ما چنین نیستم! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بیاید ما هدایت پذیرترین امتها خواهیم بود! ولى همانها هنگامى که آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمینشان طلوع کرد و پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله همراه بزرگترین کتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذیرفتند بلکه در مقام تکذیب و مبارزه و انواع مکر و فریب برآمدند.
این آیه و دو آیه بعد نازل شد و آنها را بر این ادعاهاى تو خالى و بىاساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.
تفسیر:
استکبار و حیلهگرى، سر چشمه بدبختیهاى آنها بود در آیات پیشین سخن از مشرکان و سرنوشت آنها در دنیا و آخرت در میان بود.
در این آیه مىفرماید: «آنها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند اگر انذار کنندهاى به سراغشان بیاید بطور مسلم از همه امتها هدایت یافتهتر خواهند بود» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ).
آرى! آنها هنگامى که تماشاگر صفحات تاریخ گذشته بودند، بسیار تعجب مىکردند و همه گونه ادعا در باره خود داشتند و لافها مىزدند.
اما هنگامى که «محک تجربه آمد به میان» و کوره امتحان سخت داغ شد و خواسته آنها عملى شد نشان دادند که آنها نیز از همان قماشند، بطوریکه قرآن در دنباله همین آیه فرموده: «پس هنگامى که انذار کننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چیزى بر آنها نیفزود»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً).
این تعبیر نشان مىدهد که آنها قبلا نیز بر خلاف ادعاهایشان طرفدار حق نبودند، قسمتى از آیین ابراهیم را که در میان آنها وجود داشت محترم نمىشمردند.
(آیه 43)
این آیه توضیحى است بر آنچه در آیه قبل گذشت، مى گوید:
دورى آنها از حق «به خاطر این بود که طریق استکبار در زمین را پیش گرفتند» و هرگز حاضر نشدند در برابر حق تسلیم شوند (اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ).
و نیز به خاطر آن بود که «حیلهگریهاى زشت و بد را» پیشه کردند (وَ مَکْرَ السَّیِّئِ).
«ولى این حیلهگریهاى سوء تنها دامان صاحبانش را مىگیرد» (وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ).
او را در برابر خلق خدا رسوا و بینوا، و در پیشگاه الهى شرمسار مىکند. در حقیقت این آیه مىگوید: آنها تنها به دورى کردن از این پیامبر بزرگ الهى قناعت نکردند، بلکه براى ضربه زدن به او از تمام توان و قدرت خود کمک گرفتند، و انگیزه اصلى آن کبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.
در دنباله آیه این گروه مستکبر مکار و خیانتکار را با جمله پر معنى و تکان دهندهاى تهدید کرده، مىگوید: «آیا آنها انتظارى جز این دارند که گرفتار همان سرنوشت پیشینیان شوند»؟! (فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ).
این جمله کوتاه اشارهاى دارد به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنکش و طغیانگرى همچون قوم نوح، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون که هر کدام به بلاى عظیمى گرفتار شدند.
سپس براى تأکید بیشتر مىافزاید: «هرگز براى سنت الهى تغییر و تبدیلى نمىیابى، و هرگز براى سنت الهى دگرگونى نخواهى یافت» (فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا).
نوسان و دگرگونى سنتها در باره کسى تصور مىشود که آگاهى محدودى دارد، ولى پروردگارى که عالم و حکیم و عادل است سنتش در باره آیندگان همان است که در باره پیشینیان بوده است، سنت هایش ثابت و تغییر ناپذیر است.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/260
soham 313
31st October 2013, 02:16 PM
[golrooz]صفحه ی 261 از قرآن کریم شامل آیات 44 تا 45 از سوره ی فاطر و آیات 1 تا 18 از سوره ی يس[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَوَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَكَانُوٓا۟ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِن شَيْءٍ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ عَلِيمًا قَدِيرًا(44)
آيا در زمين نگرديده اند تا فرجام [كار] كساني را كه پيش از ايشان [زيسته] و نيرومندتر از ايشان بودند بنگرند و هيچ چيز نه در آسمانها و نه در زمين خدا را درمانده نكرده است چرا كه او همواره داناي تواناست(44)
وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا۟ مَا تَرَكَ عَلَيٰ ظَهْرِهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرًۢا(45)
و اگر خدا مردم را به [سزاي] آنچه انجام داده اند مؤاخذه مي كرد هيچ جنبنده اي را بر پشت زمين باقي نمي گذاشت ولي تا مدتي معين مهلتشان مي دهد و چون اجلشان فرا رسد خدا به [كار] بندگانش بيناست(45)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يسٓ(1)
يس[/ياسين](1)
وَالْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ(2)
سوگند به قرآن حكمت آموز(2)
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(3)
كه قطعا تو از [جمله] پيامبراني(3)
عَلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(4)
بر راهي راست(4)
تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ(5)
[و كتابت] از جانب آن عزيز مهربان نازل شده است(5)
لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّآ أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمْ فَهُمْ غَٰفِلُونَ(6)
تا قومي را كه پدرانشان بيم داده نشدند و در غفلت ماندند بيم دهي(6)
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَيٰٓ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(7)
آري گفته [خدا] در باره بيشترشان محقق گرديده است در نتيجه آنها نخواهند گرويد(7)
إِنَّا جَعَلْنَا فِيٓ أَعْنَٰقِهِمْ أَغْلَٰلًا فَهِيَ إِلَي الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ(8)
ما در گردنهاي آنان تا چانه هايشان غلهايي نهاده ايم به طوري كه سرهايشان را بالا نگاه داشته و ديده فرو هشته اند(8)
وَجَعَلْنَا مِنۢ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَٰهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ(9)
و [ما] فراروي آنها سدي و پشت سرشان سدي نهاده و پرده اي بر [چشمان] آنان فرو گسترده ايم در نتيجه نمي توانند ببينند(9)
وَسَوَآءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(10)
و آنان را چه بيم دهي [و] چه بيم ندهي به حالشان تفاوت نمي كند نخواهند گرويد(10)
إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ(11)
بيم دادن تو تنها كسي را [سودمند] است كه كتاب حق را پيروي كند و از [خداي] رحمان در نهان بترسد [چنين كسي را] به آمرزش و پاداشي پر ارزش مژده ده(11)
إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتَيٰ وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا۟ وَءَاثَٰرَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَٰهُ فِيٓ إِمَامٍ مُّبِينٍ(12)
آري ماييم كه مردگان را زنده مي سازيم و آنچه را از پيش فرستاده اند با آثار [و اعمال]شان درج مي كنيم و هر چيزي را در كارنامه اي روشن برشمرده ايم(12)
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا أَصْحَٰبَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَآءَهَا الْمُرْسَلُونَ(13)
[داستان] مردم آن شهري را كه رسولان بدانجا آمدند براي آنان مثل زن(13)
إِذْ أَرْسَلْنَآ إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوٓا۟ إِنَّآ إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ(14)
آنگاه كه دو تن سوي آنان فرستاديم و[لي] آن دو را دروغزن پنداشتند تا با [فرستاده] سومين [آنان را] تاييد كرديم پس [رسولان] گفتند ما به سوي شما به پيامبري فرستاده شده ايم(14)
قَالُوا۟ مَآ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَآ أَنزَلَ الرَّحْمَٰنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ(15)
[ناباوران آن ديار] گفتند شما جز بشري مانند ما نيستيد و [خداي] رحمان چيزي نفرستاده و شما جز دروغ نمي پردازيد(15)
قَالُوا۟ رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّآ إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ(16)
گفتند پروردگار ما مي داند كه ما واقعا به سوي شما به پيامبري فرستاده شده ايم(16)
وَمَا عَلَيْنَآ إِلَّا الْبَلَٰغُ الْمُبِينُ(17)
و بر ما [وظيفه اي] جز رسانيدن آشكار [پيام] نيست(17)
قَالُوٓا۟ إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا۟ لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ(18)
پاسخ دادند ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته ايم اگر دست برنداريد سنگسارتان مي كنيم و قطعا عذاب دردناكي از ما به شما خواهد رسيد(18)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
31st October 2013, 02:18 PM
(آیه 44)
در این آیه این گروه مشرک و مجرم را به پیگیرى آثار گذشتگان و سرنوشتى که به آن گرفتار شدند دعوت مىکند، تا آنچه را از تاریخ در باره آنها شنیدهاند با چشم در سرزمینهاى متعلق به آنها، و در لابلاى آثارشان ببینند، مىفرماید: «آیا سیر در زمین نکردند تا بنگرند عاقبت کار کسانى که پیش از آنها بودند چه شد»؟! (أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
اگر اینها چنین تصور مىکنند که از آنان نیرومندترند سخت در اشتباهند، چرا که «آنها از اینها قویتر و پر قدرتتر بودند» (وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
به علاوه انسانها هر قدر نیرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است، چرا که «نه چیزى در آسمان، نه در زمین، از حوزه قدرت او فرار نخواهد کرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت» (وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ).
زیرا «او دانا و تواناست» (إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً).
نه چیزى از نظرش مخفى و پنهان مىماند، و نه کارى در برابر قدرتش مشکل است، و نه کسى بر او چیره مى شود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/260
soham 313
31st October 2013, 02:19 PM
(آیه 45)
اگر لطف او نبود جنبندهاى بر پشت زمین نبود! این آیه که آخرین آیه سوره «فاطر» است بحثهاى تند و تهدیدهاى شدید گذشته این سوره را با بیان لطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمین پایان مىدهد، همان گونه که این سوره را با گشایش رحمت خدا بر مردم آغاز کرد.
آیه قبل که مجرمان بىایمان را تهدید به سرنوشت پیشینیان مىکرد این سؤال را براى بسیارى از آنها و دیگران مطرح مىسازد که اگر سنت الهى در باره همه گردنکشان چنین است پس چرا این قوم مشرک و سرکش مکّه را مجازات نمىکند؟! در پاسخ این سؤال مىفرماید: «اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمالى که انجام دادهاند مجازات کند (و هیچ مهلتى براى اصلاح و تجدید نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبندهاى را بر پشت زمین باقى نخواهد گذاشت» (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِما کَسَبُوا ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ).
آن چنان مجازاتهاى پى در پى نازل مىشد و صاعقهها و زلزلهها و طوفانها گنهکاران ظالم را در هم مىکوبید که زمین جاى زندگى براى کسى نبود.
«ولى خداوند (به لطف و کرمش) آنها را تا زمان معینى به تأخیر مىاندازد» و به آنها فرصت براى توبه و اصلاح مىدهد (وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
اما این حلم و فرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است که اجل آنها فرا نرسیده باشد، «اما هنگامى که اجل آنها فرارسد (هر کس را به مقتضاى عملش جزا مىدهد چرا که) خداوند نسبت به بندگانش بصیر و بیناست» هم اعمال آنها را مىبیند و هم از نیات آنها با خبر است (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً).
«پایان سوره فاطر»
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/261
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.