PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)



صفحه ها : 1 2 3 4 5 [6] 7 8 9 10 11

soham 313
13th August 2013, 08:32 AM
(آيه 40)
كاخ فرعون بر گوشه‏اى از شط نيل ساخته شده بود، در حالى كه فرعون و همسرش در كنار آب به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان اين صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب كرد، به مأموران دستور داد صندوق را از آب بگيرند، هنگامى كه در صندوق گشوده شد با كمال تعجب نوزاد زيبايى را در آن ديدند، چيزى كه شايد حتى احتمال آن را نمى‏دادند.

فرعون متوجه شد كه اين نوزاد بايد از بنى اسرائيل باشد كه از ترس مأموران به چنين سرنوشتى گرفتار شده است و دستور كشتن او را صادر كرد، ولى همسرش كه «نازا» بود سخت به كودك دل بست و شعاع مرموزى كه از چشم نوزاد جستن نمود در زواياى قلب آن زن نفوذ كرد، و او را مجذوب و فريفته خود ساخت.
دست به دامن فرعون زد و در حالى كه از اين كودك به نور چشمان (قُرَّتُ عَيْنٍ) تعبير مى‏نمود، تقاضا كرد از كشتنش صرف نظر شود. و بالاخره موفق شد سخن خود را به كرسى بنشاند.
اما از سوى ديگر كودك گرسنه شده و شير مى‏خواهد، گريه مى‏كند اشك مى‏ريزد. ولى هر دايه‏اى آوردند نوزاد، پستان او را نگرفت.
اكنون بقيه داستان را از زبان قرآن مى‏خوانيم:
آرى! اى موسى ما مقدر كرده بوديم كه در برابر ديدگان (علم) ما پرورش بيابى «در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون) راه مى‏رفت» (إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ). و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سر نوشت تو بود.
او به مأموران فرعون «مى‏گفت: آيا زنى را به شما معرفى بكنم كه توانايى برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 120
سر پرستى اين نوزاد را دارد»؟ (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ مَنْ يَكْفُلُهُ).
و شايد اضافه كرد: اين زن شير پاكى دارد كه من مطمئنم نوزاد آن را پذيرا خواهد شد.
مأموران خوشحال شدند به همراه او حركت كردند.
خواهر موسى كه خود را به صورت فردى ناشناس و بيگانه، نشان مى‏داد، مادر را از جريان امر آگاه كرد، مادر نيز بى‏آنكه خونسردى خود را از دست دهد، به دربار فرعون آمد، كودك را به دامن او انداختند كودك بوى مادر را شنيد، بويى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شيرين در بر گرفت و با عشق و علاقه بسيار، مشغول نوشيدن شير شد، غريو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمايان شد.
فرعون كودك را به او سپرد، و همسرش تأكيد فراوان نسبت به حفظ و حراست او كرد، و دستور داد در فاصله‏اى كوتاه كودك را به نظر او برساند.
اينجاست كه قرآن مى‏گويد: «پس ما تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد» (فَرَجَعْناكَ إِلى‏ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ).
سالها گذشت، و موسى (ع) در ميان هاله‏اى از لطف و محبت خداوند و محيطى امن و امان پرورش يافت، كم كم به صورت نوجوانى در آمد.
روزى از راهى عبور مى‏كرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول ديد كه يكى از بنى اسرائيل و ديگرى از قبطيان (مصريان و هواخواهان فرعون) بود، موسى به كمك مظلوم كه از بنى اسرائيل بود شتافت و براى دفاع از او، مشتى محكم بر پيكر مرد قبطى وارد آورد، اما اين دفاع از مظلوم به جاى باريكى رسيد، و همان يك مشت كار قبطى را ساخت.
موسى طبق توصيه بعضى از دوستانش، مخفيانه از مصر بيرون آمد و به سوى مدين شتافت و در آنجا محيطى امن و امان در كنار شعيب پيغمبر كه شرح آن به خواست خدا در تفسير سوره قصص خواهد آمد پيدا كرد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 121
اينجاست كه قرآن مى‏گويد: «و تو يكى (از فرعونيان) را كشتى (و در اندوه فرو رفتى) اما ما تو را از غم و اندوه رهايى بخشيديم» (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ).
و پس از آن «بارها تو را (در كوره‏هاى حوادث) آزموديم» (وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً).
«پس از آن ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى» (فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ).
و بعد از پيمودن اين راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بيرون آمدن از كوره حوادث با سر افرازى و پيروزى «سپس در زمانى كه براى گرفتن فرمان رسالت مقدّر بود به اينجا آمدى اى موسى!» (ثُمَّ جِئْتَ عَلى‏ قَدَرٍ يا مُوسى‏).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
13th August 2013, 08:34 AM
(آيه 41)
سپس اضافه مى‏كند: «من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم» (وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي).

براى وظيفه سنگين دريافت وحى، براى قبول رسالت، براى هدايت و رهبرى بندگانم، تو را پرورش دادم و در كورانهاى حوادث آزمودم و نيرو و توان بخشيدم و اكنون كه اين مأموريت بزرگ بر دوش تو گذارده مى‏شود از هر نظر ساخته شده‏ اى!


(آيه 42)
نخستين برخورد با فرعون جبّار: اكنون كه همه چيز رو به راه شده، و تمام وسايل لازم در اختيار موسى قرار گرفته، او و برادرش هارون هر دو را با هم مخاطب ساخته، مى‏گويد: «تو و برادرت با آيات من كه در اختيارتان گذارده‏ام برويد» (اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي).

آياتى كه هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مى‏شود، و هم ساير نشانه‏هاى پروردگار و تعليمات و برنامه‏هايى كه خود نيز بيانگر حقانيت دعوت اوست.
و براى تقويت روحيه آنها و تأكيد بر تلاش و كوشش هر چه بيشتر، اضافه مى‏كند:
«و در ذكر و ياد من و اجراى فرمانهايم سستى به خرج ندهيد» (وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي).
چرا كه سستى و ترك قاطعيت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محكم بايستيد و از هيچ حادثه‏اى نهراسيد، و در برابر هيچ قدرتى، سست نشويد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 122


(آيه 43)
بعد از آن، هدف اصلى اين حركت و نقطه‏اى را كه بايد به سوى آن جهت گيرى شود، مشخص ساخته، مى‏گويد: «به سوى فرعون برويد، چرا كه او طغيان كرده است» (اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏).

عامل تمام بد بختيهاى اين سرزمين پهناور اوست، چرا كه عامل پيشرفت يا عقب‏افتادگى، خوشبختى يا بد بختى يك ملت، قبل از هر چيز، رهبران و سردمداران آن ملت است.


(آيه 44)
سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز كار به اين شرح، بيان مى‏فرمايد: براى اين كه بتوانيد در او نفوذ كنيد و اثر بگذاريد «با سخن نرم با او سخن بگوييد، شايد متذكر شود يا از خدا بترسد» (فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏).


(آيه 45)
اما با اين حال موسى و فرعون از اين معنى نگران بودند كه ممكن است اين مرد قلدر زورمند مستكبر كه آوازه خشونت و سر سختى او همه جا پيچيده بود قبل از آن كه موسى (ع) و هارون (ع) ابلاغ دعوت كنند، پيش دستى كرده، آنها را از بين ببرد لذا، «گفتند: پروردگارا! از اين مى‏ترسيم كه بر ما پيشى گيرد (و قبل از بيان حق، ما را آزار دهد) يا طغيان كند» و نپذيرد! (قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏).


(آيه 46)
اما خداوند به آنها بطور قاطع «فرمود: شما هرگز نترسيد، من خود با شما هستم مى‏شنوم و مى‏بينم» (قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏).

بنا بر اين با وجود خداوند توانايى كه همه جا با شماست و به همين دليل همه سخنها را مى‏شنود، و همه چيز را مى‏بيند و حامى و پشتيبان شما است، ترس و وحشت معنايى ندارد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
14th August 2013, 09:43 AM
صفحه ی 183 از قرآن کریم شامل آیات 47 تا 67 از سوره ی طه



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



فَأْتِيَاهُ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَٰكَ بَِٔايَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَٰمُ عَلَيٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَيٰٓ(47)
پس به سوي او برويد و بگوييد ما دو فرستاده پروردگار توايم پس فرزندان اسرائيل را با ما بفرست و عذابشان مكن به راستي ما براي تو از جانب پروردگارت معجزه اي آورده ايم و بر هر كس كه از هدايت پيروي كند درود باد(47)



إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَآ أَنَّ الْعَذَابَ عَلَيٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّيٰ(48)
در حقيقت به سوي ما وحي آمده كه عذاب بر كسي است كه تكذيب كند و روي گرداند(48)



قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَٰمُوسَيٰ(49)
[فرعون] گفت اي موسي پروردگار شما دو تن كيست(49)



قَالَ رَبُّنَا الَّذِيٓ أَعْطَيٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَيٰ(50)
گفت پروردگار ما كسي است كه هر چيزي را خلقتي كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است(50)



قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَيٰ(51)
گفت حال نسلهاي گذشته چون است(51)



قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَي(52)
گفت علم آن در كتابي نزد پروردگار من است پروردگارم نه خطا مي كند و نه فراموش مي نمايد(52)




الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجْنَا بِهِۦٓ أَزْوَٰجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّيٰ(53)
همان كسي كه زمين را برايتان گهواره اي ساخت و براي شما در آن راهها ترسيم كرد و از آسمان آبي فرود آورد پس به وسيله آن رستنيهاي گوناگون جفت جفت بيرون آورديم(53)




كُلُوا۟ وَارْعَوْا۟ أَنْعَٰمَكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّأُو۟لِي النُّهَيٰ(54)
بخوريد و دامهايتان را بچرانيد كه قطعا در اينها براي خردمندان نشانه هايي است(54)




۞ مِنْهَا خَلَقْنَٰكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَيٰ(55)
از اين [زمين] شما را آفريده ايم در آن شما را بازمي گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مي آوريم(55)




وَلَقَدْ أَرَيْنَٰهُ ءَايَٰتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَيٰ(56)
در حقيقت [ما] همه آيات خود را به [فرعون] نشان داديم ولي [او آنها را] دروغ پنداشت و نپذيرفت(56)




قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَٰمُوسَيٰ(57)
گفت اي موسي آمده اي تا با سحر خود ما را از سرزمينمان بيرون كني(57)



فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَآ أَنتَ مَكَانًا سُوًي(58)
ما [هم] قطعا براي تو سحري مثل آن خواهيم آورد پس ميان ما و خودت موعدي بگذار كه نه ما آن را خلاف كنيم و نه تو [آن هم] در جايي هموار(58)



قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًي(59)
[موسي] گفت موعد شما روز جشن باشد كه مردم پيش از ظهر گرد مي آيند(59)



فَتَوَلَّيٰ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَيٰ(60)
پس فرعون رفت و [همه] نيرنگ خود را گرد آورد و بازآمد(60)



قَالَ لَهُم مُّوسَيٰ وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا۟ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَيٰ(61)
موسي به [ساحران] گفت واي بر شما به خدا دروغ مبنديد كه شما را به عذابي [سخت] هلاك مي كند و هر كه دروغ بندد نوميد مي گردد(61)



فَتَنَٰزَعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا۟ النَّجْوَيٰ(62)
[ساحران] ميان خود در باره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند(62)



قَالُوٓا۟ إِنْ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَيٰ(63)
[فرعونيان] گفتند قطعا اين دو تن ساحرند [و] مي خواهند شما را با سحر خود از سرزمينتان بيرون كنند و آيين والاي شما را براندازند(63)



فَأَجْمِعُوا۟ كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا۟ صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَيٰ(64)
پس نيرنگ خود را گرد آوريد و به صف پيش آييد در حقيقت امروز هر كه فايق آيد خوشبخت مي شود(64)



قَالُوا۟ يَٰمُوسَيٰٓ إِمَّآ أَن تُلْقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَيٰ(65)
[ساحران] گفتند اي موسي يا تو مي افكني يا [ما] نخستين كس باشيم كه مي اندازيم(65)



قَالَ بَلْ أَلْقُوا۟ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَيٰ(66)
گفت [نه] بلكه شما بيندازيد پس ناگهان ريسمانها و چوبدستي هايشان بر اثر سحرشان در خيال او [چنين] مي نمود كه آنها به شتاب مي خزند(66)



فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَيٰ(67)
و موسي در خود بيمي احساس كرد(67)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
14th August 2013, 09:46 AM
(آيه 47)
سپس دقيقا چگونگى پياده كردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله كوتاه و قاطع و پر محتوا براى آنها بيان مى‏فرمايد، كه يكى مربوط به اصل مأموريت است و ديگرى بيان محتواى مأموريت و سومى دليل و سند و چهارمى تشويق پذيرندگان و سر انجام تهديد مخالفان. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 123

نخست مى‏گويد: «شما به سراغ او برويد و به او بگوييد: ما فرستادگان پروردگار توايم» (فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ).
ديگر اين كه: «بنى اسرائيل را همراه ما بفرست و آنها را اذيت و آزار مكن» (فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ).
سپس اشاره به دليل و مدرك خود كرده، مى‏گويد به او بگوييد: «ما نشانه‏اى از پروردگارت براى تو آورده‏ايم» (قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ).
بنا بر اين به حكم عقل لازم است لا اقل در سخنان ما بينديشى و اگر درست بود بپذيرى.
سپس به عنوان تشويق مؤمنان اضافه مى‏كند: «درود بر آنها كه از هدايت پيروى مى‏كنند» (وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏).
اين جمله ممكن است به معنى ديگرى نيز اشاره باشد و آن اين كه سلامت در اين جهان و جهان ديگر از ناراحتيها و رنجها و عذابهاى دردناك الهى، و مشكلات زندگى فردى و اجتماعى از آن كسانى است كه از هدايت الهى پيروى كنند و اين در حقيقت نتيجه نهايى دعوت موسى است.



(آيه 48)
سر انجام عاقبت شوم سر پيچى از اين دعوت را نيز به او بفهمانيد و بگوييد: «به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه تكذيب آياتش كرده و از فرمانش سر پيچى نمايند خواهد گرفت»! (إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى).

و اين واقعيتى است كه بايد بى‏پرده به فرعون گفته مى‏شد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
14th August 2013, 09:48 AM
(آيه 49)
در اينجا قرآن مجيد مستقيما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مى‏رود.

هنگامى كه موسى در برابر فرعون قرار گرفت، جمله‏هاى حساب شده و مؤثرى را كه خداوند به هنگام فرمان رسالت به او آموخته بود باز گو كرد كه در آيات قبل خوانديم.
سپس هنگامى كه فرعون اين سخنان را شنيد نخستين عكس العملش اين برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 124
بود «گفت: بگوييد ببينم پروردگار شما كيست اى موسى»؟ (قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏).
عجيب اين كه فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگويد پروردگار من كه شما مدعى هستيد كيست؟ بلكه گفت: پروردگار شما كيست؟


(آيه 50)
موسى بلا فاصله معرفى بسيار جامع و در عين حال كوتاهى از پروردگار كرد «گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى آنچه لازمه آفرينش او بوده است داده، و سپس او را در مراحل هستى رهبرى و هدايت فرموده است» (قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏).

در اين سخن كوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرينش و هستى مى‏كند كه هر يك دليل مستقل و روشنى براى شناسايى پروردگار است.
موسى (ع) مى‏خواهد به فرعون بفهماند كه اين عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سر زمين مصر، نه مخصوص امروز است و نه گذشته، اين عالم پهناور گذشته و آينده‏اى دارد كه نه من در آن بوده‏ام و نه تو و دو مسأله اساسى در اين عالم چشمگير است، تأمين نيازمنديها و سپس به كار گرفتن نيروها و امكانات در مسير پيشرفت موجودات، اينها به خوبى مى‏تواند تو را به پروردگار ما آشنا سازد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
14th August 2013, 09:49 AM
(آيه 51)
فرعون با شنيدن اين جواب جامع و جالب، سؤال ديگرى، مطرح كرد، «گفت: (اگر چنين است) پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟» (قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏).


(آيه 52)
موسى در جواب «گفت: تمام مشخصات اقوام گذشته، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است، هيچ گاه پروردگار من (براى حفظ آنها) گمراه نمى‏شود و نه فراموش مى‏كند» (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏).

بنا بر اين حساب و كتاب آنها محفوظ است، و سر انجام به پاداش و كيفر اعمالشان خواهند رسيد.


(آيه 53)
و از آنجا كه بخشى از سخن موسى (ع) پيرامون مسأله توحيد برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 125

و شناسايى خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مى‏دارد: «همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد، و راههايى در آن ايجاد كرد، و از آسمان، آبى فرستاد» (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
«سپس ما به وسيله اين آب، انواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره بر آورديم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى).
در اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است: كه اولويتهاى زندگى انسان را تشكيل مى‏دهد، قبل از همه چيز، محل سكونت و آرامش لازم است، و به دنبال آن راههاى ارتباطى، سپس آب، و فرآورده‏هاى كشاورزى.


(آيه 54)
سر انجام اشاره به پنجمين و آخرين نعمت از اين سلسله نعمتهاى الهى كرده، مى‏گويد: از اين فرآورده‏هاى گياهى «هم خودتان بخوريد و هم چهار پايان خود را در آن به چرا ببريد» (كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ).

و در پايان به همه اين نعمتها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «در اين امور، نشانه‏هاى روشنى است براى صاحبان عقل و انديشه» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏).
يعنى، عقل و انديشه‏هاى مسؤول مى‏تواند به اين واقعيت پى ببرد.


(آيه 55)
و به تناسب اين كه در بيان توحيدى اين آيات، از آفرينش زمين و نعمتهاى آن استفاده شده «معاد» را نيز با اشاره به همين زمين در اين آيه بيان كرده، مى‏فرمايد: «از آن شما را آفريديم و در آن باز مى‏گردانيم، و از آن نيز شما را بار ديگر بيرون مى‏آوريم» (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
14th August 2013, 09:52 AM
(آيه 56)
فرعون خود را براى مبارزه نهايى آماده مى‏كند: در اينجا مرحله ديگرى از درگيرى موسى (ع) و فرعون منعكس شده است، قرآن مجيد، اين قسمت را با اين جمله شروع مى‏كند: «و ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم (اما هيچ يك از آنها در دل تيره او اثر نگذاشت) پس همه را تكذيب كرد و از پذيرش آنها امتناع ورزيد» (وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى‏). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 126

اين مربوط به معجزاتى است كه در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد، «معجزه عصا» و «يد بيضا» و «محتواى دعوت جامع آسمانيش».


(آيه 57)
اكنون ببينيم فرعون طغيانگر، مستكبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت، و او را چگونه- طبق معمول همه زمامداران زورگو- متهم ساخت؟ «گفت: اى موسى! آيا آمده‏اى كه ما را از سر زمين و وطنمان با سحرت بيرون كنى؟!» (قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى‏).

اشاره به اين كه: ما مى‏دانيم مسأله نبوت و دعوت به توحيد، و ارائه اين معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حكومت و بيرون كردن ما و قبطيان از سر زمين آباء و اجدادمان است.
اين تهمت درست همان حربه‏اى است كه همه زور گويان و استعمار گران در طول تاريخ داشته‏اند كه هر گاه خود را در خطر مى‏ديدند، براى تحريك مردم به نفع خود، مسأله خطرى كه مملكت را تهديد مى‏كرد، پيش مى‏كشيدند مملكت يعنى حكومت اين زورگويان و موجوديتش يعنى موجوديت آنها!


(آيه 58)
فرعون سپس اضافه كرد: گمان نكن ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاى تو را بياوريم، «پس يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد» (فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ).

و براى اين كه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت: «هم اكنون تاريخش را معين كن، بايد ميان ما و تو و عده‏اى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو از آن، آن هم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد» (فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً).


(آيه 59)
ولى موسى بى‏آنكه خونسردى خود را از دست دهد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعيت «گفت: (من هم آماده‏ام، هم اكنون روز و ساعت آن را تعيين كنم) ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است، مشروط بر اين كه مردم همگى به هنگامى كه روز بالا مى‏آيد در محل جمع شوند» (قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى).

برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 127


(آيه 60)
به هر حال فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفت‏آور موسى و مشاهده تأثير روانى اين معجزات در اطرافيانش تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد، لذا قرار لازم را با موسى گذارد، «پس آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس همه را در روز موعود آورد» (فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى‏).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
14th August 2013, 09:54 AM
(آيه 61)
سر انجام روز موعود فرا رسيد، موسى (ع) در برابر انبوه جمعيت قرار گرفت، جمعيتى كه گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از مفسران 72 نفر و به گفته بعضى ديگر به چهار صد نفر مى‏رسيد و بعضى ديگر نيز تعداد بيشترى گفته‏اند.

و گروهى از آنها، فرعون و اطرافيان او را تشكيل مى‏دادند و بالاخره گروه سوم كه اكثريت از آن تشكيل يافته بود توده‏هاى تماشاچى مردم بودند.
موسى در اينجا رو به ساحران و يا فرعونيان و ساحران كرد و «به آنان چنين گفت: واى بر شما، دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با مجازات خود، نابود و ريشه كن خواهد ساخت» (قالَ لَهُمْ مُوسى‏ وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ).
«و شكست و نوميدى و خسران از آن آنهاست كه بر خدا دروغ مى‏بندند و به او نسبت باطل مى‏دهند» (وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‏).
منظور موسى از افتراء بر خدا، آن است كه كسى يا چيزى را شريك او قرار داده، معجزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند.


(آيه 62)
اين سخن قاطع موسى كه هيچ شباهتى به سخن ساحران نداشت، بلكه آهنگش آهنگ دعوت همه پيامبران راستين بود، بر بعضى از دلها اثر گذاشت، و در ميان جمعيت اختلاف افتاد، بعضى طرفدار شدت عمل بودند، و بعضى به شك و ترديد افتادند و احتمال مى‏دادند موسى پيامبر بزرگ خدا باشد و تهديدهاى او مؤثر گردد، بخصوص كه لباس ساده او و برادرش هارون، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمم آنها كه على رغم تنها بودن، ضعف و فتورى برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 128

در آن مشاهده نمى‏گشت، دليل ديگرى بر اصالت گفتار و برنامه‏هاى آنها محسوب مى‏شد، لذا قرآن مى‏گويد: «پس آنها در ميان خود در باره كارهايشان به نزاع برخاستند، و مخفيانه و در گوشى با هم سخن گفتند» (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى‏).


(آيه 63)
ولى به هر حال طرفداران ادامه مبارزه و شدت عمل، پيروز شدند و رشته سخن را به دست گرفتند و از طرق مختلف، به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند.

نخست: «گفتند: اين دو مسلما ساحرند»! (قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ).
بنا بر اين، وحشتى از مبارزه با آنها نبايد به خود راه داد، چرا كه شما بزرگان و سردمداران سحر در اين كشور پهناوريد.
ديگر اين كه «آنها مى‏خواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند» (يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما). سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است و به آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد.
به علاوه اينها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند، اينها مى‏خواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند «و آيين عالى و مذهب حق شما را از ميان ببرند»! (وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى‏).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
14th August 2013, 09:56 AM
(آيه 64)
«اكنون كه چنين است (به هيچ وجه به خود ترديد راه ندهيد، و) تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد ...» (فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ).

«و در يك صف (به ميدان مبارزه) بياييد» (ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا).
چرا كه وحدت و اتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سر نوشت ساز است.
و بالاخره «فلاح و رستگارى، امروز، از آن كسى است كه برترى خود را بر (بر حريفش) اثبات نمايد» (وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏).


(آيه 65)
موسى (ع) نيز به ميدان مى‏آيد- ساحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند، هنگامى كه گام به ميدان نهادند «گفتند: اى موسى! آيا تو اوّل (عصاى خود را) مى‏افكنى يا ما كسانى باشيم كه اول برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 129

بيفكنيم» (قالُوا يا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى‏).


(آيه 66)
ولى موسى بى‏آنكه عجله‏اى نشان بدهد، چرا كه به پيروزى نهايى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در اين گونه مبارزه‏ها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمى‏شود، لذا به آنها «گفت: شما اول بيفكنيد»! (قالَ بَلْ أَلْقُوا).

ساحران نيز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند، و اگر روايتى را كه مى‏گويد: آنها هزاران نفر بودند بپذيريم مفهومش اين مى‏شود كه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه مواد مخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود، به وسط ميدان انداختند.
«پس ناگهان طنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر (مردم و) موسى مى‏رسيد كه دارند حركت مى‏كنند»! (فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى‏).
آرى به صورت مارهايى كوچك و بزرگ، رنگارنگ در اشكال مختلف به جنب و جوش در آمدند.
صحنه بسيار عجيبى بود، ساحران كه هم تعدادشان زياد بود و هم طرز استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميايى اجسام و مانند آن را به خوبى مى‏دانستند، توانستند آن چنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين باور براى آنها پيدا شود كه اين همه موجودات بى‏جان، جان گرفتند.
غريو شادى از فرعونيان برخاست، گروهى از ترس و وحشت فرياد زدند و خود را عقب مى‏كشيدند!


(آيه 67)
«پس در اين هنگام موسى احساس ترس خفيفى در دل كرد» (فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى‏). كه نكند مردم تحت تأثير اين صحنه واقع شوند، آن چنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
15th August 2013, 08:20 AM
صفحه ی 184 از قرآن کریم شامل آیات 68تا 84 از سوره ی طه



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَيٰ(68)
گفتيم مترس كه تو خود برتري(68)



وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوٓا۟ إِنَّمَا صَنَعُوا۟ كَيْدُ سَٰحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَيٰ(69)
و آنچه در دست راست داري بينداز تا هر چه را ساخته اند ببلعد در حقيقت آنچه سرهم بندي كرده اند افسون افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمي شود(69)



فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِرَبِّ هَٰرُونَ وَمُوسَيٰ(70)
پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسي و هارون ايمان آورديم(70)



قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَٰفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَآ أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَيٰ(71)
[فرعون] گفت آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است پس بي شك دستهاي شما و پاهايتان را يكي از راست و يكي از چپ قطع مي كنم و شما را بر تنه هاي درخت خرما به دار مي آويزم تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت تر و پايدارتر است(71)



قَالُوا۟ لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَيٰ مَا جَآءَنَا مِنَ الْبَيِّنَٰتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَآ أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَٰذِهِ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَآ(72)
گفتند ما هرگز تو را بر معجزاتي كه به سوي ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پديد آورده است ترجيح نخواهيم داد پس هر حكمي مي خواهي بكن كه تنها در اين زندگي دنياست كه [تو] حكم مي راني(72)



إِنَّآ ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَٰيَٰنَا وَمَآ أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰٓ(73)
ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آن سحري كه ما را بدان واداشتي بر ما ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است(73)



إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَيٰ(74)
در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود جهنم براي اوست در آن نه مي ميرد و نه زندگي مي يابد(74)



وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّٰلِحَٰتِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَٰتُ الْعُلَيٰ(75)
و هر كه مؤمن به نزد او رود در حالي كه كارهاي شايسته انجام داده باشد براي آنان درجات والا خواهد بود(75)



جَنَّٰتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَذَٰلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّيٰ(76)
بهشتهاي عدن كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است جاودانه در آن مي مانند و اين است پاداش كسي كه به پاكي گرايد(76)



وَلَقَدْ أَوْحَيْنَآ إِلَيٰ مُوسَيٰٓ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَٰفُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَيٰ(77)
و در حقيقت به موسي وحي كرديم كه بندگانم را شبانه ببر و راهي خشك در دريا براي آنان باز كن كه نه از فرارسيدن [دشمن] بترسي و نه [از غرق شدن] بيمناك باشي(77)



فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ(78)
پس فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كرد و[لي] از دريا آنچه آنان را فرو پوشانيد فرو پوشانيد(78)



وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَيٰ(79)
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود(79)



يَٰبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ قَدْ أَنجَيْنَٰكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَٰعَدْنَٰكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَيٰ(80)
اي فرزندان اسرائيل در حقيقت [ما] شما را از [دست] دشمنتان رهانيديم و در جانب راست طور با شما وعده نهاديم و بر شما ترنجبين و بلدرچين فرو فرستاديم(80)



كُلُوا۟ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقْنَٰكُمْ وَلَا تَطْغَوْا۟ فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَيٰ(81)
از خوراكيهاي پاكيزه اي كه روزي شما كرديم بخوريد و[لي] در آن زياده روي مكنيد كه خشم من بر شما فرود آيد و هر كس خشم من بر او فرود آيد قطعا در [ورطه] هلاكت افتاده است(81)



وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا ثُمَّ اهْتَدَيٰ(82)
و به يقين من آمرزنده كسي هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد و به راه راست راهسپر شود(82)



۞ وَمَآ أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَٰمُوسَيٰ(83)
و اي موسي چه چيز تو را [دور] از قوم خودت به شتاب واداشته است(83)



قَالَ هُمْ أُو۟لَآءِ عَلَيٰٓ أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَيٰ(84)
گفت اينان در پي منند و من اي پروردگارم به سويت شتافتم تا خشنود شوي(84)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
15th August 2013, 08:23 AM
(آيه 68)
به هر حال در اين موقع، نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظيفه او را مشخص كرد، چنانكه قرآن مى‏گويد: «به او گفتيم: ترس به خود راه مده تو مسلما برترى»! (قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى‏). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 130

و اين گونه موسى، قوت قلبش را كه لحظات كوتاهى متزلزل شده بود باز يافت.


(آيه 69)
مجددا به او خطاب شد كه: «و آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساخته‏اند مى‏بلعد»! (وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا).

«چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است» (إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ).
«و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد» (وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى‏).
چرا كه كار ساحر متكى به نيروى محدود انسانى است، و معجزه از قدرت بى‏پايان و لا يزال الهى سر چشمه مى‏گيرد، لذا ساحر تنها كارهايى را مى‏تواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته است.
جالب اين كه: نمى‏گويد: «عصايت را بيفكن» بلكه مى‏گويد: «آنچه در دست راست دارى بيفكن» اين تعبير شايد به عنوان بى‏اعتنايى به عصا باشد و اشاره به اين كه عصا مسأله مهمى نيست آنچه مهم است اراده و فرمان خداست كه اگر اراده او باشد عصا كه سهل است كمتر و كوچكتر از آن هم مى‏تواند چنين قدرت نمايى كند!

(آيه 70)
پيروزى عظيم موسى (ع): به اينجا رسيديم كه موسى مأمور شد عصاى خود را بيفكند. موسى عصاى خود را افكند، عصا تبديل به مار عظيمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعيد، غوغا و ولوله‏اى در تمام جمعيت افتاد فرعون، سخت متوحش شد، و اطرافيانش دهانهاشان از تعجب باز ماند.

ساحران كه به خوبى سحر را از غير سحر مى‏شناختند، يقين كردند كه اين امر، چيزى جز معجزه الهى نيست، و اين مرد فرستاده خداست.
لذا همان گونه كه آيه مى‏گويد: «ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم» (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‏).

(آيه 71)
بديهى است كه اين عمل ساحران، ضربه سنگينى بر پيكر فرعون برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 131

و حكومت جبّار و خود كامه و بيدادگرش وارد ساخت، و تمام اركان آن را به لرزه در آورد، لذا چاره‏اى جز اين نديد كه با داد و فرياد و تهديدهاى غليظ و شديد ته مانده حيثيتى را كه نداشت، جمع و جور كند، رو به سوى ساحران كرد و «گفت: آيا پيش از آن كه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد»؟ (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ).
اين جبّار مستكبر، نه تنها مدعى بود كه بر جسم و جان مردم، حكومت دارد بلكه مى‏خواست بگويد قلب شما هم در اختيار من و متعلق به من است، و بايد با اجازه من تصميم بگيرد.
فرعون به اين قناعت نكرد، فورا وصله‏اى به دامان ساحران چسبانيد و آنها را متهم كرد و گفت: «او بزرگ شماست، او كسى است كه سحر به شما آموخته»، و تمام اينها توطئه است با نقشه قبلى! (إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ).
بدون شك فرعون مى‏دانست و يقين داشت اين سخن دروغ است. ولى مى‏دانيم قلدرها و زور گويان، وقتى موقعيت نامشروع خود را در خطر ببينند از هيچ دروغ و تهمتى باك ندارند.
تازه به اين نيز قناعت نكرد و ساحران را با شديدترين لحنى، تهديد به مرگ نمود و گفت: «پس سوگند ياد مى‏كنم كه دست و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مى‏كنم، و بر فراز شاخه‏هاى بلند نخل به دار مى‏آويزم و خواهيد دانست مجازات من دردناكتر و پايدارتر است» (فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى‏).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
15th August 2013, 08:27 AM
(آيه 72)
اما ببينيم عكس العمل ساحران در برابر اين تهديدهاى شديد فرعون چه بود؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند و از ميدان بيرون نرفتند، بلكه حضور خود را در صحنه بطور قاطعترى ثابت كردند و «گفتند: به خدايى كه ما را آفريده است هرگز تو را بر اين دلايل روشنى كه به سراغ ما آمده مقدم نخواهيم داشت» (قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‏ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا).

«پس تو هر حكمى مى‏خواهى بكن» (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ).
«اما (بدان) تو تنها مى‏توانى در زندگى اين دنيا قضاوت كنى» ولى در آخرت برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 132
ما پيروزيم و تو گرفتار و مبتلا به شديدترين كيفرها (إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا).


(آيه 73)
سپس افزودند: «ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است» (إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏).

خلاصه اين كه هدف ما پاك شدن از گناهان گذشته از جمله مبارزه با پيامبر راستين خداست.

(آيه 74)
ساحران سپس چنين ادامه دادند: اگر ما ايمان آورده‏ايم دليلش روشن است «چرا كه هر كس (بى‏ايمان و) گنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايد آتش سوزان دوزخ براى اوست» (إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ).

و مصيبت بزرگ او در دوزخ اين است كه «نه مى‏ميرد و نه زنده مى‏شود» (لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى‏). بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى‏زند، حياتى كه از مرگ تلختر و مشقت بارتر است.


(آيه 75)
«و هر كس با ايمان نزد او آيد، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنين كسانى درجات عالى دارند ...» (وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى‏).


(آيه 76)
«باغهاى جاويدان بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).

«و اين است پاداش كسى كه (با ايمان و اطاعت پروردگار) خود را پاك و پاكيزه كند» (وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى).
و اين ساحران چه خوب خود را پاكيزه ساختند. هنگامى كه تصميم گرفتند، حق را پذيرا شوند و در راه آن عاشقانه ايستادگى كنند و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى، «صبحگاهان كافر بودند و ساحر، اما شامگاهان شهيدان نيكو كار راه حق»!


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
15th August 2013, 08:29 AM
(آيه 77)
نجات بنى اسرائيل و غرق فرعونيان: بعد از ماجراى مبارزه موسى با ساحران و پيروزى چشمگيرش بر آنها و ايمان آوردن آن جمعيت عظيم، آيين او رسما وارد افكار مردم مصر شد، هر چند اكثريت «قبطيان» آن را نپذيرفتند، برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 133

بنى اسرائيل تحت رهبرى موسى، به اتفاق اقليتى از مصريان، بطور دائم با فرعونيان درگير بودند و سالها بر اين منوال گذشت و حوادث تلخ و شيرينى روى داد.
در اينجا به آخرين فراز از اين ماجراها يعنى برنامه خروج بنى اسرائيل از مصر، اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما به موسى، وحى فرستاديم كه بندگانم را شبانه از مصر بيرون ببر» (وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي).
بنى اسرائيل آماده حركت به سوى سرزمين موعود (فلسطين) شدند، اما هنگامى كه به كرانه‏هاى نيل رسيدند فرعونيان، آگاه گشتند و فرعون با لشكرى عظيم آنها را تعقيب كرد، آنها خود را در محاصره دريا و دشمن ديدند.
اما خدا به موسى چنين دستور داد: «راهى خشك براى آنها در دريا بگشا»! (فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً).
راهى كه هرگاه در آن گام بگذارى «نه از تعقيب فرعونيان مى‏ترسى، نه از غرق شدن در دريا» (لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى‏).

(آيه 78)
و به اين ترتيب موسى و بنى اسرائيل وارد جاده‏هايى شدند كه در درون دريا با كنار رفتن آبها پيدا شد، در اين هنگام فرعون به همراه لشكريانش به كنار دريا رسيد و با اين صحنه غير منتظره و شگفت‏انگيز رو برو شد «و فرعون لشكريان خود را به دنبال بنى اسرائيل فرستاد و خود نيز وارد همان جاده‏ها شد» (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ).

از اين سو آخرين نفر لشكر فرعون وارد دريا شد، و از آن سو آخرين نفر از بنى اسرائيل خارج گرديد.
در اين هنگام به امواج آب فرمان داده شد به جاى نخستين باز گردند.
امواج همانند ساختمان فرسوده‏اى كه پايه آن را بكشنند يك باره فرو ريختند «پس دريا آنها را در ميان امواج خروشان خود پوشاند پوشاندنى كامل» (فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ).
و به اين ترتيب، يك قدرت جبّار ستمگر با لشكر نيرومند و قهارش در ميان امواج آب غوطه‏ور شدند و طعمه آماده‏اى براى ماهيان دريا!
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 134

(آيه 79)
آرى «فرعون، قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدايتشان نكرد» (وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى‏).

(آيه 80)
تنها راه نجات: در اينجا روى سخن را به بنى اسرائيل بطور كلى و در هر عصر و زمان كرده، و نعمتهاى بزرگى را كه خداوند به آنان بخشيده است ياد آور مى‏شود، و راه نجات را به آنان نشان مى‏دهد.

نخست مى‏گويد: «اى بنى اسرائيل! ما شما را از چنگال دشمنانتان رهايى بخشيديم» (يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ).
سپس به يكى از نعمتهاى مهم معنوى اشاره كرده، مى‏گويد: «ما شما را به ميعادگاه مقدسى دعوت كرديم، در طرف راست طور» آن مركز وحى الهى (وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ).
اين اشاره به جريان رفتن موسى (ع) به اتفاق جمعى از بنى اسرائيل به ميعادگاه طور است، در همين ميعادگاه بود كه خداوند الواح تورات را بر موسى نازل كرد و با او سخن گفت و جلوه خاص پروردگار را همگان مشاهده كردند.
و سر انجام به يك نعمت مهم مادى كه از الطاف خاص خداوند نسبت به بنى اسرائيل سر چشمه مى‏گرفت اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ما من و سلوى را بر شما نازل كرديم» (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏).
در آن بيابانى كه سرگردان بوديد، و غذاى مناسبى نداشتيد، لطف خدا به ياريتان شتافت و از غذاى لذيذ و خوشمزه‏اى به مقدارى كه به آن احتياج داشتيد در اختيارتان قرار داد و از آن استفاده مى‏كرديد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
15th August 2013, 08:33 AM
(آيه 81)
در اين آيه به دنبال ذكر اين نعمتهاى سه گانه پر ارزش آنها را چنين مخاطب مى‏سازد: «از روزيهاى پاكيزه‏اى كه به شما داديم بخوريد، ولى در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود» (كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي).

طغيان در نعمتها آن است كه انسان به جاى اين كه از آنها در راه اطاعت خدا و طريق سعادت خويش استفاده كند، آنها را وسيله‏اى براى گناه، ناسپاسى و كفران برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 135
و گردنكشى و اسرافكارى قرار دهد، همان گونه كه بنى اسرائيل چنين كردند.
و به دنبال آن مى‏فرمايد: «و هر كس غضب من بر او وارد شود سقوط مى‏كند» (وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى‏).
«هوى» در اصل به معنى سقوط كردن از بلندى است، كه معمولا نتيجه آن، نابودى است، به علاوه در اينجا اشاره به سقوط مقامى و دورى از قرب پروردگار و رانده شدن از درگاهش نيز مى‏باشد.

(آيه 82)
و از آنجا كه هميشه بايد هشدار و تهديد با تشويق و بشارت، همراه باشد تا نيروى خوف و رجا را كه عامل اصلى تكامل است يكسان بر انگيزد، و درهاى بازگشت به روى توبه‏كاران بگشايد، در اين آيه چنين مى‏گويد: «و من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت يابند (و در زير چتر هدايت رهبران الهى قرار گيرند) مى‏آمرزم» (وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏).

تعبير به «غفّار» نشان مى‏دهد كه خداوند چنين افراد را نه تنها يك بار كه بارها مشمول آمرزش خود قرار مى‏دهد.

(آيه 83)
غوغاى سامرى! در اينجا فراز مهم ديگرى از زندگى موسى (ع) و بنى اسرائيل مطرح شده و آن مربوط به رفتن موسى به اتفاق نمايندگان بنى اسرائيل به ميعادگاه طور و سپس گوساله پرستى بنى اسرائيل در غياب آنهاست.

برنامه اين بود كه موسى (ع) براى گرفتن احكام تورات، به كوه طور برود، و گروهى از بنى اسرائيل نيز او را در اين مسير همراهى كنند.
ولى از آنجا كه شوق مناجات با پروردگار در دل موسى شعله‏ور بود، قبل از ديگران تنها به ميعادگاه پروردگار رسيد.
در اينجا وحى بر او نازل شد: «اى موسى! چه چيز سبب شد كه پيش از قومت به اينجا بيايى و در اين راه عجله كنى»؟ (وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى‏).

(آيه 84)
و موسى بلا فاصله «عرض كرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من براى رسيدن به ميعادگاه و محضر وحى تو، شتاب كردم تا از من خشنود برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 136

شوى» (قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى‏).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
16th August 2013, 06:58 AM
صفحه ی 185 از قرآن کریم شامل آیات 85 تا 101 از سوره ی طه



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنۢ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ(85)
فرمود در حقيقت ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم و سامري آنها را گمراه ساخت(85)



فَرَجَعَ مُوسَيٰٓ إِلَيٰ قَوْمِهِ غَضْبَٰنَ أَسِفًا قَالَ يَٰقَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي(86)
پس موسي خشمگين و اندوهناك به سوي قوم خود برگشت [و] گفت اي قوم من آيا پروردگارتان به شما وعده نيكو نداد آيا اين مدت بر شما طولاني مي نمود يا خواستيد خشمي از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد(86)



قَالُوا۟ مَآ أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَٰكِنَّا حُمِّلْنَآ أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَٰهَا فَكَذَٰلِكَ أَلْقَي السَّامِرِيُّ(87)
گفتند ما به اختيار خود با تو خلاف وعده نكرديم ولي از زينت آلات قوم بارهايي سنگين بر دوش داشتيم و آنها را افكنديم و [خود] سامري [هم زينت آلاتش را] همين گونه بينداخت(87)



فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا۟ هَٰذَآ إِلَٰهُكُمْ وَإِلَٰهُ مُوسَيٰ فَنَسِيَ(88)
پس براي آنان پيكر گوساله اي كه صدايي داشت بيرون آورد و [او و پيروانش] گفتند اين خداي شما و خداي موسي است و [پيمان خدا را] فراموش كرد(88)



أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا(89)
مگر نمي بينند كه [گوساله] پاسخ سخن آنان را نمي دهد و به حالشان سود و زياني ندارد(89)



وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَٰرُونُ مِن قَبْلُ يَٰقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَٰنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوٓا۟ أَمْرِي(90)
و در حقيقت هارون قبلا به آنان گفته بود اي قوم من شما به وسيله اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفته ايد و پروردگار شما [خداي] رحمان است پس مرا پيروي كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد(90)



قَالُوا۟ لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَٰكِفِينَ حَتَّيٰ يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَيٰ(91)
گفتند ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت تا موسي به سوي ما بازگردد(91)



قَالَ يَٰهَٰرُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوٓا۟(92)
[موسي] گفت اي هارون وقتي ديدي آنها گمراه شدند چه چيز مانع تو شد(92)



أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي(93)
كه از من پيروي كني آيا از فرمانم سر باز زدي(93)



قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِيٓ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي(94)
گفت اي پسر مادرم نه ريش مرا بگير و نه [موي] سرم را من ترسيدم بگويي ميان بني اسرائيل تفرقه انداختي و سخنم را مراعات نكردي(94)



قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَٰسَٰمِرِيُّ(95)
[موسي] گفت اي سامري منظور تو چه بود(95)



قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا۟ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي(96)
گفت به چيزي كه [ديگران] به آن پي نبردند پي بردم و به قدر مشتي از رد پاي فرستاده [خدا جبرئيل] برداشتم و آن را در پيكر [گوساله] انداختم و نفس من برايم چنين فريبكاري كرد(96)



قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَوٰةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَيٰٓ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا(97)
گفت پس برو كه بهره تو در زندگي اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويي [به من] دست مزنيد و تو را موعدي خواهد بود كه هرگز از آن تخلف نخواهي كرد و [اينك] به آن خدايي كه پيوسته ملازمش بودي بنگر آن را قطعا مي سوزانيم و خاكسترش مي كنيم [و] در دريا فرو مي پاشيم(97)



إِنَّمَآ إِلَٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا(98)
معبود شما تنها آن خدايي است كه جز او معبودي نيست و دانش او همه چيز را در بر گرفته است(98)



كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنۢبَآءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ ءَاتَيْنَٰكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا(99)
اين گونه از اخبار پيشين بر تو حكايت مي رانيم و مسلما به تو از جانب خود قرآني داده ايم(99)



مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وِزْرًا(100)
هر كس از [پيروي] آن روي برتابد روز قيامت بار گناهي بر دوش مي گيرد(100)



خَٰلِدِينَ فِيهِ وَسَآءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ حِمْلًا(101)
پيوسته در آن [حال] مي ماند و چه بد باري روز قيامت خواهند داشت(101)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
16th August 2013, 07:02 AM
(آيه 85)
ولى بالاخره در اين ديدار، ميعاد از سى شب به چهل شب تمديد شد، و زمينه‏هاى مختلفى كه از قبل در ميان بنى اسرائيل براى انحراف وجود داشت كار خود را كرد، سامرى آن مرد هوشيار منحرف مياندار شد، و با استفاده از وسائلى گوساله‏اى ساخت و جمعيت را به پرستش آن فرا خواند.

بالاخره در آنجا بود كه خداوند به موسى (ع) در همان ميعادگاه «فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم (ولى از عهده امتحان خوب بيرون نيامدند) و سامرى آنها را گمراه كرد» (قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ).


(آيه 86)
موسى با شنيدن اين سخن آن چنان برآشفت كه تمام وجودش گويى شعله‏ور گشت، شايد به خود مى‏گفت: ساليان دراز خون جگر خوردم، زحمت كشيدم با هر گونه خطر رو برو شدم تا اين جمعيت را به توحيد آشنا ساختم، اما افسوس و صد افسوس، با چند روز غيبت من، زحماتم بر باد رفت! لذا بلا فاصله «موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت» (فَرَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً).

هنگامى كه چشمش به آن صحنه بسيار زننده گوساله پرستى افتاد، «فرياد بر آورد اى قوم من! مگر پروردگار شما وعده نيكويى به شما نداد» (قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً).
اين وعده نيكو يا وعده‏اى بوده كه در زمينه نزول تورات و بيان احكام آسمانى در آن، به بنى اسرائيل داده شده بود، يا وعده نجات و پيروزى بر فرعونيان و وارث حكومت زمين شدن، و يا وعده مغفرت و آمرزش براى كسانى كه توبه كنند و يا همه اين امور.
سپس افزود: «پس آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميده»؟ (أَ فَطالَ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 137
عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ).
«يا با اين عمل زشت خود مى‏خواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد» (أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي).


(آيه 87)
بنى اسرائيل كه خود را در برابر اعتراض شديد موسى (ع) ديدند و متوجه شدند به راستى كار بسيار بدى انجام داده‏اند، در مقام عذر تراشى بر آمدند و «گفتند: ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلّف نكرديم» (قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا).

در واقع اين ما نبوديم كه به اراده خود گرايش به گوساله پرستى كرديم، «بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم و سامرى اين چنين القا كرد ...» (وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ).

منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
16th August 2013, 07:03 AM
(آيه 88)
در هر صورت سامرى از زينت آلات كه از طريق ظلم و گناه در دست فرعونيان قرار گرفته بود و ارزشى جز اين نداشت كه خرج چنين كار حرامى بشود، آرى از مجموع اين زينت آلات «براى آنان مجسمه گوساله‏اى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد» (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).

بنى اسرائيل كه اين صحنه را ديدند، ناگهان همه تعليمات توحيدى موسى را به دست فراموشى سپردند و به يكديگر «گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است» (فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏).
و به اين ترتيب «او (سامرى عهد و پيمانش را با موسى بلكه با خداى موسى) فراموش كرد» و مردم را به گمراهى كشاند (فَنَسِيَ).

(آيه 89)
در اينجا خداوند به عنوان توبيخ و سرزنش اين بت پرستان مى‏گويد: «پس آيا آنها نمى‏بينند كه اين گوساله پاسخ آنها را نمى‏دهد و هيچ گونه ضررى از آنها دفع نمى‏كند و منفعتى براى آنها فراهم نمى‏سازد» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).

يك معبود واقعى حد اقل بايد بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گويد آيا تنها برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 138
شنيده شدن صداى گوساله از اين مجسمه طلايى، مى‏تواند دليل پرستش باشد! تازه موجودى كه مالك سود و زيان ديگرى و حتى خودش نيست، آيا مى‏تواند معبود باشد؟!

(آيه 90)
بدون شك در اين قال و غوغا، هارون جانشين موسى (ع) و پيامبر بزرگ خدا دست از رسالت خويش بر نداشت و وظيفه مبارزه با انحراف و فساد را تا آنجا كه در توان داشت انجام داد، چنانكه قرآن مى‏گويد: «هارون قبل از آمدن موسى از ميعادگاه به بنى اسرائيل اين سخن را گفته بود كه شما به وسيله آن (گوساله) مورد آزمايش سختى قرار گرفته‏ايد» فريب نخوريد و از راه توحيد منحرف نشويد (وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).

سپس اضافه كرد: «و پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشنده‏اى است كه اين همه نعمت به شما مرحمت كرده» (وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ).
برده بوديد شما را آزاد ساخت، اسير بوديد رهايى بخشيد، گمراه بوديد هدايت كرد، پراكنده بوديد در سايه رهبرى يك مرد آسمانى، شما را جمع و متحد نمود، جاهل و گمراه بوديد، نور علم بر شما افكند، و به صراط مستقيم توحيد هدايتتان نمود.
«اكنون كه چنين است شما از من پيروى كنيد و اطاعت فرمان من نماييد» (فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي).
مگر فراموش كرده‏ايد برادرم موسى، مرا جانشين خود ساخته و اطاعتم را بر شما فرض كرده است چرا پيمان شكنى مى‏كنيد؟


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
16th August 2013, 07:05 AM
(آيه 91)
ولى بنى اسرائيل چنان لجوجانه به اين گوساله چسبيده بودند كه منطق نيرومند و دلايل روشن اين مرد خدا و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نيفتاد، با صراحت اعلام مخالفت با هارون كردند و «گفتند: ما همچنان به پرستش اين گوساله ادامه مى‏دهيم تا موسى به سوى ما باز گردد» (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى‏).

و به اين ترتيب هم فرمان مسلم عقل را از زير پا گذاشتند، و هم فرمان برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 139
جانشين رهبرشان را.
ولى به هر حال، هارون با اقليتى در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعيت جدا شدند در حالى كه اكثريت جاهل و لجوج نزديك بود او را به قتل برسانند.


(آيه 92)
سرنوشت دردناك سامرى! به دنبال بحثى كه موسى (ع) با بنى اسرائيل در نكوهش شديد از گوساله پرستى داشت و در اينجا نخست گفتگوى موسى (ع) را با برادرش هارون (ع) و سپس با سامرى منعكس مى‏كند.

نخست رو به برادرش هارون كرده «گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند ...» (قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا).


(آيه 93)
«از من پيروى نكردى؟ آيا فرمان مرا عصيان نمودى»؟ (أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي).

مگر هنگامى كه مى‏خواستم به ميعادگاه بروم نگفتم «جانشين من باش و در ميان اين جمعيت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پيش مگير».
منظور از جمله «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» اين است كه چرا از روش و سنت من در «شدت عمل» نسبت به بت پرستى پيروى نكردى.

(آيه 94)
موسى با شدت و عصبانيت هر چه تمامتر اين سخنان را با برادرش مى‏گفت و بر او فرياد مى‏زد، در حالى كه ريش و سر او را گرفته بود و مى‏كشيد.

هارون براى اين كه او را بر سر لطف آورد، و از التهاب او بكاهد «گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادرم‏] ريش و سر مرا مگير، من (فكر كردم كه اگر به مبارزه برخيزم و درگيرى پيدا كنم تفرقه شديدى در ميان بنى اسرائيل مى‏افتد، و از اين) ترسيدم (به هنگام باز گشت) بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و سفارش مرا (در غياب من) به كار نبستى»الَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي)
.
و به اين ترتيب هارون بى‏گناهى خود را اثبات كرد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 140


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
16th August 2013, 07:06 AM
(آيه 95)
بعد از پايان گفتگو با برادرش هارون و تبرئه او، به محاكمه سامرى پرداخت و «گفت: (اين چه كارى بود كه تو انجام دادى و) چه چيز انگيزه تو بود اى سامرى»؟! (قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ).


(آيه 96)
او در پاسخ گفت: من مطالبى آگاه شدم كه آنها نديدند و آگاه نشدند» (قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ).

«من چيزى از آثار رسول و فرستاده خدا (موسى) را گرفتم، و سپس آن را به دور افكندم و اين چنين نفس من مطلب را در نظرم زينت داد»! و به سوى آيين بت پرستى گرايش كردم. (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي).

(آيه 97)
روشن است كه پاسخ و عذر سامرى در برابر سؤال موسى (ع) به هيچ وجه قابل قبول نبود، لذا موسى فرمان محكوميت او را در اين دادگاه صادر كرد و سه دستور در باره او و گوساله‏اش داد «گفت: برو، كه بهره تو در زندگى اين دنيا اين است كه (هر كس به تو نزديك شود) بگويى: با من تماس نگير» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ).

و به اين ترتيب با يك فرمان قاطع، سامرى را از جامعه طرد كرد و او را به انزواى مطلق كشانيد.
مجازات دوم سامرى اين بود كه موسى (ع) كيفر او را در قيامت به او گوشزد كرد، گفت: «و تو وعده‏گاهى در پيش دارى (وعده عذاب دردناك الهى) كه هرگز از آن تخلف نخواهد شد» (وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ).
سومين مجازات اين بود كه موسى به سامرى گفت: «و به اين معبودت كه پيوسته او را عبادت مى‏كردى نگاه كن و ببين ما آن را مى‏سوزانيم و سپس ذرات آن را به دريا مى‏پاشيم» تا براى هميشه محو و نابود گردد (وَ انْظُرْ إِلى‏ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
16th August 2013, 07:09 AM
(آيه 98)
و در اين آيه موسى، با تأكيد فراوان روى مسأله توحيد، حاكميت خط اللّه را مشخص كرد و چنين گفت: «معبود شما تنها اللّه است، همان خدايى كه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 141

معبودى جز او نيست، همان خدايى كه علمش همه چيز را فرا گرفته» (إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً).
نه همچون بتهاى ساختگى كه نه سخنى مى‏شنوند، نه پاسخى مى‏گويند، نه مشكلى مى‏گشايند و نه زيانى را دفع مى‏كنند.

(آيه 99)
پس از پايان گرفتن بحثهاى مربوط به تاريخ پر ماجراى موسى و بنى اسرائيل يك نتيجه گيرى كلى نيز قرآن روى آن مى‏نمايد و مى‏گويد: «اين چنين اخبار گذشته را براى تو (يكى بعد از ديگرى) باز گو مى‏كنيم» (كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).

سپس اضافه مى‏كند: «و ما از ناحيه خود قرآنى به تو داديم» (وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً). قرآنى كه مملوّست از درسهاى عبرت، دلايل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بيدار كننده آيندگان.

(آيه 100)
و به همين جهت در اين آيه از كسانى سخن مى‏گويد كه حقايق قرآن و درسهاى عبرت تاريخ را فراموش مى‏كنند، مى‏گويد: «كسى كه از قرآن روى بگرداند در قيامت بار سنگينى (از گناه و مسؤوليت) بر دوش خواهد كشيد» (مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً).

آرى! اعراض از قرآن، انسان را به آن چنان بيراهه‏ها مى‏كشاند كه بارهاى سنگينى از انواع گناهان و انحرافات فكرى و عقيدتى را بر دوش او مى‏نهد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx

soham 313
16th August 2013, 07:10 AM
(آيه 101)
سپس اضافه مى‏كند: «آنها در ميان اين وزر جاودانه خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيهِ).

«و اين بار سنگين گناه، بد بارى است براى آنها در روز قيامت» (وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلًا)


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
17th August 2013, 07:29 AM
صفحه ی 186 از قرآن کریم شامل آیات 102 تا 123 از سوره ی طه


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا(102)
[همان] روزي كه در صور دميده مي شود و در آن روز مجرمان را كبودچشم برمي انگيزيم(102)



يَتَخَٰفَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا(103)
ميان خود به طور پنهاني با يكديگر مي گويند شما [در دنيا] جز ده [روز بيش] نمانده ايد(103)



نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا(104)
ما داناتريم به آنچه مي گويند آنگاه كه نيك آيين ترين آنان مي گويد جز يك روز بيش نمانده ايد(104)



وَيَسَْٔلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا(105)
و از تو در باره كوهها مي پرسند بگو پروردگارم آنها را [در قيامت] ريز ريز خواهد ساخت(105)



فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا(106)
پس آنها را پهن و هموار خواهد كرد(106)



لَّا تَرَيٰ فِيهَا عِوَجًا وَلَآ أَمْتًا(107)
نه در آن كژي مي بيني و نه ناهمواري(107)



يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَٰنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا(108)
در آن روز [همه مردم] داعي [حق] را كه هيچ انحرافي در او نيست پيروي مي كنند و صداها در مقابل [خداي] رحمان خاشع مي گردد و جز صدايي آهسته نمي شنوي(108)



يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا(109)
در آن روز شفاعت [به كسي] سود نبخشد مگر كسي را كه [خداي] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد(109)



يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا(110)
آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته اند مي داند و حال آنكه ايشان بدان دانشي ندارند(110)



۞ وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا(111)
و چهره ها براي آن [خداي] زنده پاينده خضوع مي كنند و آن كس كه ظلمي بر دوش دارد نوميد مي ماند(111)



وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا(112)
و هر كس كارهاي شايسته كند در حالي كه مؤمن باشد نه از ستمي مي هراسد و نه از كاسته شدن [حقش](112)



وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَٰهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا(113)
و اين گونه آن را [به صورت] قرآني عربي نازل كرديم و در آن از انواع هشدارها سخن آورديم شايد آنان راه تقوا در پيش گيرند يا [اين كتاب] پندي تازه براي آنان بياورد(113)



فَتَعَٰلَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَيٰٓ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا(114)
پس بلندمرتبه است خدا فرمانرواي بر حق و در [خواندن] قرآن پيش از آنكه وحي آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاي(114)



وَلَقَدْ عَهِدْنَآ إِلَيٰٓ ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا(115)
و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم و[لي آن را] فراموش كرد و براي او عزمي [استوار] نيافتيم(115)



وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَٰٓئِكَةِ اسْجُدُوا۟ لِءَادَمَ فَسَجَدُوٓا۟ إِلَّآ إِبْلِيسَ أَبَيٰ(116)
و [ياد كن] هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد پس جز ابليس كه سر باز زد [همه] سجده كردند(116)



فَقُلْنَا يََٰٓٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَيٰٓ(117)
پس گفتيم اي آدم در حقيقت اين [ابليس] براي تو و همسرت دشمني [خطرناك] است زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيره بخت گردي(117)



إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَيٰ(118)
در حقيقت براي تو در آنجا اين [امتياز] است كه نه گرسنه مي شوي و نه برهنه مي ماني(118)



وَأَنَّكَ لَا تَظْمَؤُا۟ فِيهَا وَلَا تَضْحَيٰ(119)
و [هم] اينكه در آنجا نه تشنه مي گردي و نه آفتاب زده(119)



فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَٰنُ قَالَ يََٰٓٔادَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَيٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَيٰ(120)
پس شيطان او را وسوسه كرد گفت اي آدم آيا تو را به درخت جاودانگي و ملكي كه زايل نمي شود راه نمايم(120)



فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَيٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَيٰ(121)
آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگي آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاي بهشت بر خود و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت(121)



ثُمَّ اجْتَبَٰهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَيٰ(122)
سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و [وي را] هدايت كرد(122)



قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًۢا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًي فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَيٰ(123)
فرمود همگي از آن [مقام] فرود آييد در حالي كه بعضي از شما دشمن بعضي ديگر است پس اگر براي شما از جانب من رهنمودي رسد هر كس از هدايتم پيروي كند نه گمراه مي شود و نه تيره بخت(123)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
17th August 2013, 07:33 AM
(آيه 102)
سپس به توصيف روز قيامت و آغاز آن پرداخته، چنين مى‏گويد:

«همان روزى كه در صور دميده مى‏شود، و گنهكاران را با بدنهاى كبود و تيره در آن روز جمع مى‏كنيم» (يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً).

(آيه 103)
در اين حال مجرمان در ميان خود، در باره مقدار توقفشان در عالم برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 142

برزخ «آهسته با هم گفتگو مى‏كنند (بعضى مى‏گويند:) شما تنها ده شبانه روز در علام برزخ) توقف كرديد» و نمى‏دانند چقدر طولانى بوده است (يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً).
اين آهسته گفتن آنها يا به خاطر رعب و وحشت شديدى است كه از مشاهده صحنه قيامت به آنها دست مى‏دهد و يا بر اثر شدت ضعف و ناتوانى است.


(آيه 104)
سپس اضافه مى‏كند: «ما به آنچه مى‏گويند كاملا آگاهتريم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ). خواه آهسته بگويند يا بلند.

«هنگامى كه نيكو روش‏ترين آنها مى‏گويد: شما تنها يك روز درنگ كرديد»! (إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً).


(آيه 105)
صحنه هول‏انگيز قيامت: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از حوادث مربوط به پايان دنيا و آغاز قيامت بود، در اينجا نيز همين مسأله را پيگيرى مى‏كند.

از اين آيه چنين بر مى‏آيد كه مردم از پيامبر (ص) در باره سرنوشت كوهها به هنگام پايان گرفتن دنيا سؤال كرده بودند.
لذا مى‏گويد: «و از تو در باره كوهها سؤال مى‏كنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ).
در پاسخ: «بگو: پروردگار من آنها را از هم متلاشى و تبديل به سنگريزه كرده سپس بر باد مى‏دهد»! (فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً).
از مجموع آيات قرآن در مورد سر نوشت كوهها چنين استفاده مى‏شود كه آنها در آستانه رستاخيز مراحل مختلفى را طى مى‏كنند:
نخست به لرزه مى‏آيند سپس به حركت در مى‏آيند.
در سومين مرحله از هم متلاشى مى‏شوند و به صورت انبوهى از شن در مى‏آيند و در آخرين مرحله آن چنان توفان و باد آنها را از جا حركت مى‏دهد و در فضا مى‏پاشد كه همچون پشمهاى زده شده به نظر مى‏رسد. (قارعه/ 5)


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
17th August 2013, 07:35 AM
(آيه 106)
اين آيه مى‏گويد: با متلاشى شدن كوهها و پراكنده شدن ذرات آن، «خداوند صفحه زمين را به صورت زمينى صاف و مستوى و بى‏آب و گياه در برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 143

مى‏آورد» (فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً).

(آيه 107)
«آن چنان كه در آن هيچ گونه اعوجاج و پستى و بلندى مشاهده نخواهى كرد» (لا تَرى‏ فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً).


(آيه 108)
«در آن روز، همه از دعوت كننده الهى پيروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت» و همگى از قبرها بر مى‏خيزند (يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ).

اين دعوت كننده هر كس كه باشد آن چنان فرمانش نافذ است كه هيچ كس قدرت بر تخلف از آن را ندارد.
«و (در اين موقع) همه صداها در برابر عظمت پروردگار رحمان خاضع مى‏شود و جز صداى آهسته، چيزى نمى‏شنوى» (وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً).
اين خاموشى صداها يا به خاطر سيطره عظمت الهى بر عرصه محشر است كه همگان در برابرش خضوع مى‏كنند، و يا از ترس حساب و كتاب و نتيجه اعمال و يا هر دو.

(آيه 109)
از آنجا كه ممكن است بعضى گرفتار اين اشتباه شوند كه ممكن است غرق گناه باشند و به وسيله شفيعانى شفاعت شوند بلافاصله اضافه مى‏كند:

«در آن روز شفاعت هيچ كس سودى نمى‏دهد، مگر كسانى كه خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده، و از گفتار آنها (در اين زمينه) راضى است» (يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا).
اشاره به اين كه: شفاعت در آنجا بى‏حساب نيست، بلكه برنامه دقيقى دارد هم در مورد شفاعت كننده، و هم در مورد شفاعت شونده، و تا استحقاق و شايستگى در افراد براى شفاعت شدن وجود نداشته باشد، شفاعت معنى ندارد.


(آيه 110)
و از آنجا كه حضور مردم در صحنه قيامت براى حساب و جزا، نياز به آگاهى خداوند از اعمال و رفتار آنها دارد، در اين آيه چنين اضافه مى‏كند:

«خداوند آنچه را (مجرمان) پيش رو دارند و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشته‏اند، برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 144
همه را مى‏داند (و از تمام افعال و سخنان و نيات آنها در گذشته و پاداش كيفرى را كه در آينده در پيش دارند، از همه با خبر است) ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً).
و به اين ترتيب احاطه علمى خداوند هم نسبت به اعمال آنهاست و هم نسبت به جزاى آنها، و اين دو در حقيقت دو ركن قضاوت كامل و عادلانه است.

منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
17th August 2013, 07:37 AM
(آيه 111)
«و در آن روز همه مردم در برابر خداوند حىّ قيّوم، كاملا خاضع مى‏شوند» (وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ).
انتخاب صفت «حى و قيوم» از ميان صفات خدا در اينجا به خاطر تناسبى است كه اين دو صفت با مسأله رستاخيز كه روز حيات و قيام همگان است دارد.
و در پايان آيه، اضافه مى‏كند: «و مأيوس (و زيانكار) است آن كه بار ستمى بر دوش دارد»! (وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً).
گويى ظلم و ستم همچون بار عظيمى است كه بر دوش انسان سنگينى مى‏كند و از پيشرفت او به سوى نعمتهاى جاويدان الهى باز مى‏دارد.

(آيه 112)
و از آنجا كه روش قرآن غالبا بيان تطبيقى مسائل است بعد از ذكر سرنوشت ظالمان و مجرمان در آن روز، به بيان حال مؤمنان پرداخته مى‏گويد: «و اما كسانى كه اعمال صالحى انجام دهند، در حالى كه ايمان دارند، آنها نه از ظلم و ستمى مى‏ترسند و نه از نقصان حقشان» (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً).

اصولا براى اين كه عمل صالح بطور مستمر و ريشه دار و عميق انجام گيرد بايد از عقيده پاك و اعتقاد صحيح (ايمان) سيراب گردد.


(آيه 113)

قرآن در اينجا اشاره‏اى دارد به مجموع آنچه در آيات قبل پيرامون مسائل تربيتى مربوط به قيامت و وعد و وعيد آمده است، مى‏فرمايد:

«و اين گونه آن را قرآنى عربى [فصيح و گويا] نازل كرديم و انواع تهديدها را به عبارت و بيانات مختلف بيان نموديم، شايد آنها تقوا پيشه كنند يا براى آنان تذكرى پديد آورد» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 145
يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً)
.
كلمه «عربيّا» گر چه به معنى زبان عربى است، ولى در اينجا اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن و رسا بودن مفاهيم آن مى‏باشد، زيرا: اصولا زبان عربى- به تصديق زبان شناسان جهان- يكى از رساترين لغات، و ادبيات آن از قويترين ادبيات است. ديگر اين كه گاهى قرآن بيانات مختلفى از يك واقعيت دارد، مثلا مسأله وعيد و مجازات مجرمان را، گاهى در لباس بيان سرگذشت امتهاى پيشين، و گاهى به صورت خطاب به حاضران، و گاهى در شكل ترسيم حال آنها در صحنه قيامت و گاه به لباسهاى ديگر بيان مى‏كند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
17th August 2013, 07:40 AM
(آيه 114)
اين آيه اضافه مى‏كند: «پس بلند مرتبه است خداوندى كه سلطان بر حقّ است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ).

و از آنجا كه گاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر عشق به فراگيرى قرآن و حفظ آن براى مردم به هنگام دريافت وحى عجله مى‏كرد و كاملا مهلت نمى‏داد تا جبرئيل سخن خود را تمام كند در دنباله اين آيه چنين به او تذكر داده مى‏شود: «و نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود» (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ).
«و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون كن» (وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً).
جايى كه پيامبر با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهى مأمور باشد كه تا پايان عمر، از خدا افزايش علم بطلبد، وظيفه ديگران كاملا روشن است، در حقيقت از نظر اسلام، علم هيچ حد و مرزى را نمى‏شناسد، افزون طلبى در بسيارى از امور مذموم است، ولى در علم ممدوح است، افراط بد است ولى افراط در علم معنى ندارد.

(آيه 115)
آدم و فريبكارى شيطان! در اينجا از داستان آدم و حوّا و مبارزه و دشمنى ابليس با آنان سخن مى‏گويد.

شايد اشاره به اين نكته كه مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و ديروز و موسى (ع) و فرعون نيست، از آغاز آفرينش آدم بوده و همچنان ادامه دارد.
نخست از پيمان آدم با خدا سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «پيش از اين، از آدم برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 146
پيمان گرفته بوديم، اما او فراموش كرد، و عزم استوارى براى او نيافتيم»! (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً).
منظور از اين «عهد» فرمان خدا داير به نزديك نشدن به درخت ممنوع است.
بدون شك آدم، مرتكب گناهى نشد بلكه تنها ترك اولايى از او سر زد، اصولا دوران سكونت آدم در بهشت يك دوران آزمايشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنيا و پذيرش مسؤوليت تكاليف بود.

(آيه 116)
سپس به بخش ديگر اين داستان اشاره كرده، مى‏گويد: «و به خاطر بياوريد هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، آنها نيز همگى سجده كردند جز ابليس كه امتناع ورزيد» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏).

و از اينجا به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مى‏شود، آدمى كه مسجود فرشتگان بود ضمنا عداوت ابليس با او از نخستين گام آشكار مى‏گردد.
شك نيست كه سجده به معنى پرستش مخصوص خداست، و غير از خدا هيچ كس و هيچ چيز نمى‏تواند معبود باشد، بنا بر اين سجده فرشتگان در برابر خدا بود، منتهى به خاطر آفرينش اين موجود با عظمت كه:
شايسته ستايش آن آفريدگار است كارد چنين دل آويز نقشى ز ماء و طينى!

(آيه 117)
به هر حال ما در اين موقع به آدم اخطار كرديم «پس گفتيم: اى آدم (با اين برنامه مسجل شد كه) ابليس دشمن تو و همسرت است (مواظب باشيد) مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به درد و رنج خواهى افتاد» (فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
17th August 2013, 07:43 AM
(آيه 118)
سپس خداوند آسايش بهشت و درد و رنج محيط بيرون آن را براى آدم چنين شرح مى‏دهد: «تو در اينجا گرسنه نخواهى شد و برهنه نمى‏شوى» (إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏).

(آيه 119)
«و تو در آن تشنه نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمى‏دهد» (وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 147

در دو آيه فوق به چهار نياز اصلى و ابتدايى انسان يعنى نياز به غذا و آب و لباس و مسكن (پوشش در مقابل آفتاب) اشاره شده است.
(آيه 120
اما با اين همه شيطان كمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود، به همين دليل آرام ننشست «پس شروع به وسوسه آدم كرد و گفت: اى آدم! آيا درخت عمر جاويدان را به تو نشان بدهم (كه هر كس از ميوه آن بخورد هميشه زنده خواهد بود) آيا راه رسيدن به حكومت و سلطنت هميشگى را مى‏خواهى بدانى»؟! (فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏).

در واقع شيطان حساب كرد تمايل آدم به چيست و به اينجا رسيد كه او تمايل به زندگى جاويدان و رسيدن به قدرت بى‏زوال دارد، لذا براى كشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از اين دو عامل استفاده كرد.

(آيه 121)
سر انجام آنچه نمى‏بايست بشود شد، «پس (آدم و حوّا) هر دو از آن (درخت ممنوع) خوردند (و به دنبال آن لباسهاى بهشتى از اندامشان فرو ريخت) عورتشان آشكار گشت»! (فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).

هنگامى كه آدم و حوّا چنين ديدند بلا فاصله «از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند» براى پوشاندن اندام خود (وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ).
آرى! عاقبت «آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش او محروم شد» (وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏).

(آيه 122)

ولى از آنجا كه آدم ذاتا پاك و مؤمن بود و در طريق رضاى خدا گام بر مى‏داشت، و اين خطا كه بر اثر وسوسه شيطان دامن او را گرفت جنبه استثنايى داشت، خداوند او را از رحمت خود براى هميشه دور نساخت، بلكه «بعد از اين ماجرا پروردگارش او را برگزيد و توبه‏اش را پذيرا شد و هدايتش كرد» (ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏).


(آيه 123)
با اين كه توبه آدم پذيرفته شد، اما كارى كرده بود كه بازگشت به حال نخستين امكان‏پذير نبود و لذا خداوند «به او و حوّا دستور داد: هر دو (و همچنين شيطان همراه شما) از بهشت به زمين فرود آييد» (قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 148

«در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود» (بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).
اما به شما اخطار مى‏كنم، راه سعادت و نجات به رويتان گشوده است «پس هر گاه هدايت من به سراغ شما بيايد هر يك از شما از اين هدايت پيروى كند نه گمراه مى‏شود و نه شقاوتمند» (فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
18th August 2013, 10:41 AM
صفحه ی 187 از قرآن کریم شامل آیات 124 تا 135 از سوره ی طه و آیات 1 تا 3 از سوره ی انبیاء



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَعْمَيٰ(124)
و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگي تنگ [و سختي] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مي كنيم(124)



قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِيٓ أَعْمَيٰ وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا(125)
مي گويد پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردي با آنكه بينا بودم(125)



قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنسَيٰ(126)
مي فرمايد همان طور كه نشانه هاي ما بر تو آمد و آن را به فراموشي سپردي امروز همان گونه فراموش مي شوي(126)



وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِنۢ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْءَاخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَيٰٓ(127)
و اين گونه هر كه را به افراط گراييده و به نشانه هاي پروردگارش نگرويده است سزا مي دهيم و قطعا شكنجه آخرت سخت تر و پايدارتر است(127)



أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَٰكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّأُو۟لِي النُّهَيٰ(128)
آيا براي هدايتشان كافي نبود كه [ببينند] چه نسلها را پيش از آنان نابود كرديم كه [اينك آنها] در سراهاي ايشان راه مي روند به راستي براي خردمندان در اين [امر] نشانه هايي [عبرت انگيز] است(128)



وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُّسَمًّي(129)
و اگر سخني از پروردگارت پيشي نگرفته و موعدي معين مقرر نشده بود قطعا [عذاب آنها] لازم مي آمد(129)



فَاصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ ءَانَآئِ الَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَيٰ(130)
پس بر آنچه مي گويند شكيبا باش و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستايش پروردگارت [او را] تسبيح گوي و برخي از ساعات شب و حوالي روز را به نيايش پرداز باشد كه خشنود گردي(130)



وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَيٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِۦٓ أَزْوَٰجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰ(131)
و زنهار به سوي آنچه اصنافي از ايشان را از آن برخوردار كرديم [و فقط] زيور زندگي دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم ديدگان خود مدوز و [بدان كه] روزي پروردگار تو بهتر و پايدارتر است(131)



وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوٰةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسَْٔلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَٰقِبَةُ لِلتَّقْوَيٰ(132)
و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش ما از تو جوياي روزي نيستيم ما به تو روزي مي دهيم و فرجام [نيك] براي پرهيزگاري است(132)



وَقَالُوا۟ لَوْلَا يَأْتِينَا بَِٔايَةٍ مِّن رَّبِّهِۦٓ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَيٰ(133)
و گفتند چرا از جانب پروردگارش معجزه اي براي ما نمي آورد آيا دليل روشن آنچه در صحيفه هاي پيشين است براي آنان نيامده است(133)



وَلَوْ أَنَّآ أَهْلَكْنَٰهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا۟ رَبَّنَا لَوْلَآ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَيٰ(134)
و اگر ما آنان را قبل از [آمدن قرآن] به عذابي هلاك مي كرديم قطعا مي گفتند پروردگارا چرا پيامبري به سوي ما نفرستادي تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم از آيات تو پيروي كنيم(134)



قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا۟ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَٰبُ الصِّرَٰطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَيٰ(135)
بگو همه در انتظارند پس در انتظار باشيد زودا كه بدانيد ياران راه راست كيانند و چه كسي راه يافته است(135)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ(1)
براي مردم [وقت] حسابشان نزديك شده است و آنان در بي خبري رويگردانند(1)



مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ(2)
هيچ پند تازه اي از پروردگارشان نيامد مگر اينكه بازي كنان آن را شنيدند(2)



لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا۟ النَّجْوَي الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ هَلْ هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ(3)
در حالي كه دلهايشان مشغول است و آنانكه ستم كردند پنهاني به نجوا برخاستند كه آيا اين [مرد] جز بشري مانند شماست آيا ديده و دانسته به سوي سحر مي رويد(3)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
18th August 2013, 10:46 AM
(آيه 124)
و براى اين كه تكليف آنها كه فرمان حق را فراموش مى‏كنند نيز روشن گردد اضافه مى‏كند: «و كسى كه از ياد من روى گردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت» (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً).

«و در قيامت او را نابينا محشور مى‏كنيم» (وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏).
اصولا تنگى زندگى بيشتر به خاطر كمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى است، به خاطر عدم اطمينان به آينده و ترس از نابود شدن امكانات موجود، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است، و آن كس كه ايمان به خدا دارد و دل به ذات پاك او بسته، از همه اين نگرانيها در امان است.


(آيه 125)
در آنجا «عرض مى‏كند: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه قبلا بينا بودم»؟! (قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً).

(آيه 126)
بلا فاصله پاسخ مى‏شنود كه، «مى‏فرمايد: آن گونه كه آيات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش كردى، امروز نيز تو فراموش خواهى شد» (قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏). و چشمت از ديدن نعمتهاى پروردگار و مقام قرب او نابينا مى‏گردد.


(آيه 127)
سر انجام به صورت يك جمع بندى و نتيجه گيرى مى‏فرمايد:

«و اين گونه كسانى را كه راه اسراف را پيش گرفتند و ايمان به آيات پروردگارشان نياوردند جزا مى‏دهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ).
«و عذاب آخرت از اين هم شديدتر و پايدارتر است» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى‏).


(آيه 128)
از تاريخ گذشتگان عبرت بگيريد: از آنجا كه در آيات گذشته برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 149

بحثهاى فراوانى از مجرمان به ميان آمد در اين آيه به يكى از بهترين و مؤثرترين طرق بيدارى كه مطالعه تاريخ پيشينيان است اشاره كرده، چنين مى‏گويد: «آيا براى هدايت آنها همين كافى نيست كه بسيارى از اقوام گذشته را كه در قرون پيشين زندگى مى‏كردند هلاك كرديم» (أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
همان كسانى كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند و «اينها در مساكن (ويران شده) آنان رفت و آمد دارند» (يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ).
اينها در مسير رفت و آمد خود، به خانه‏هاى قوم عاد در سفرهاى يمن و مساكن ويران شده قوم ثمود در سفر شام و منازل زير و رو گشته قوم لوط در سفر فلسطين مى‏گذرند، آثار آنها را مى‏بينند، ولى درس عبرت نمى‏گيرند.
آرى «در اينها دلايل روشن و آيات فراوانى است براى صاحبان عقل و انديشه بيدار» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏).
موضوع عبرت گرفتن از تاريخ پيشينيان از مسائلى است كه قرآن و احاديث اسلامى زياد روى آن تكيه كرده است.
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص) مى‏خوانيم: «غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد» و از ورق گردانى ليل و نهار انديشه نكند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
18th August 2013, 10:47 AM
(آيه 129)
اين آيه در حقيقت پاسخ به سؤالى است كه در اينجا مطرح مى‏شود و آن اين كه چرا خداوند همان برنامه‏اى را كه براى مجرمان پيشين ترتيب داد براى اين گروه ترتيب نمى‏دهد، قرآن مى‏گويد: «و اگر سنّت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرّر نبود، به زودى عذاب الهى دامان آنها را مى‏گرفت» (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى).

اين سنت الهى، اشاره‏اى به فرمان آفرينش داير به آزادى انسانهاست، زيرا اگر هر مجرمى بلافاصله و بدون هيچ گونه مهلت مجازات شود، ايمان و عمل صالح، تقريبا جنبه اضطرارى و اجبارى پيدا مى‏كند، و بيشتر به خاطر ترس و وحشت از مجازات فورى خواهد بود، بنا بر اين وسيله تكامل كه هدف اصلى است نخواهد شد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 150
به علاوه اگر حكم شود كه همه مجرمان فورا مجازات شوند، كسى در روى زمين زنده نخواهد ماند. (نحل/ 61) بنا بر اين، بايد مهلتى باشد تا گنهكاران به خود آيند و راه اصلاح در پيش گيرند، و هم فرصتى براى خود سازى، به همه پويندگان راه حق داده شود.


(آيه 130)
سپس روى سخن را به پيامبر (ص) كرده، مى‏گويد: «اكنون (كه بنا نيست اين بد كاران فورا، مجازات شوند) تو در برابر آنچه آنها مى‏گويند صابر و شكيبا باش» (فَاصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ).

و براى تقويت روحيه پيامبر (ص) و تسلى خاطر او دستور راز و نياز با خدا و نماز و تسبيح را مى‏دهد و مى‏گويد: «قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن، همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را به جا آور تا راضى و خشنود شوى» و قلب تو در برابر سخنان درد آور آنها ناراحت نشود (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى‏).
بدون شك اين حمد و تسبيح مبارزه‏اى است با شرك و بت پرستى در عين صبر و شكيبايى در برابر بد گوييها و سخنان ناهنجار مشركان.


(آيه 131)
در اينجا دستوراتى به پيامبر داده شده كه در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است، و تكميلى است براى بحثى كه در زمينه «شكيبايى» در آيه گذشته خوانديم.

نخست مى‏گويد: «و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههايى از آنها (كفار و مخالفان) داده‏ايم ميفكن!» (وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
آرى! اين نعمتهاى ناپايدار، «شكوفه‏هاى زندگى دنياست» (زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا). شكوفه‏هايى كه زود مى‏شكفد و پژمرده مى‏شود و پرپر مى‏گردد و بر روى زمين مى‏ريزد، و چند صباحى بيشتر پايدار نمى‏ماند.
در عين حال اينها همه «براى آن است كه ما آنان را در آن بيازماييم» برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 151
(لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ).
و به هر حال «آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر و پايدارتر است» (وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏).
خداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشيده است، ايمان و اسلام، قرآن و آيات الهى، روزيهاى حلال و پاكيزه و سر انجام نعمتهاى جاودان آخرت اين روزيها پايدارند و جاودانى.

منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
18th August 2013, 10:49 AM
(آيه 132)
در اين آيه براى تلطيف روح پيامبر (ص) و تقويت قلب او مى‏فرمايد: «و خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نيز بر انجام آن شكيبا و پر استقامت باش» (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها). چرا كه اين نماز براى تو و خاندانت مايه پاكى و صفاى قلب و تقويت روح و دوام ياد خداست.

سپس اضافه مى‏كند: اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و بركاتش تنها متوجه خود شماست «ما از تو روزى نمى‏خواهيم بلكه به تو روزى مى‏دهيم» (لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ).
اين نماز چيزى بر عظمت پروردگار نمى‏افزايد، بلكه سرمايه بزرگى براى تكامل شما انسانها و كلاس عالى تربيت است.
و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و عاقبت و سر انجام نيك از آن تقواست» (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏).
آنچه باقى مى‏ماند و سر انجامش مفيد و سازنده و حياتبخش است همان تقوا و پرهيزكارى است، پرهيزكاران سر انجام پيروزند و بى‏تقوايان محكوم به شكست.

(آيه 133)
اين آيه به يكى از بهانه جوييهاى كفار اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها گفتند: چرا پيامبر معجزه‏اى از سوى پروردگارش (آن چنان كه ما مى‏خواهيم) نمى‏آورد» (وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ).

بلا فاصله به آنها پاسخ مى‏گويد: «آيا خبرهاى روشن (اقوام پيشين) كه در كتب آسمانى گذشته بوده است براى آنها نيامده»؟ (أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى‏). كه پى در پى براى آوردن معجزات بهانه‏جويى مى‏كردند و پس از مشاهده برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 152
معجزات به كفر و انكار ادامه مى‏دادند و عذاب شديد الهى دامنشان را مى‏گرفت، آيا نمى‏دانند اگر اينها نيز همين راه را بروند همان سرنوشت در انتظارشان است.

(آيه 134)
به هر حال اين بهانه جويان مردمى حق طلب نيستند بلكه دائما در فكر بهانه گيرى تازه‏اى مى‏باشند حتى «اگر ما آنها را قبل از نزول اين قرآن و آمدن پيامبر اسلام مجازات و هلاك مى‏كرديم در قيامت مى‏گفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى، تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آن كه ذليل و رسوا شويم»؟! (وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‏).

ولى اكنون كه اين پيامبر بزرگ با اين كتاب با عظمت به سراغ آنها آمده هر روز سخنى مى‏گويند و براى فرار از حق بهانه‏اى مى‏تراشند.

(آيه 135)
به آنها اخطار كن و «بگو: همه ما و شما در انتظاريم» (قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ).

ما انتظار وعده‏هاى الهى را در مورد شما داريم، شما هم در انتظار اين هستيد كه مشكلات و مصائب دامان ما را بگيرد.
«اكنون كه چنين است در انتظار باشيد»! (فَتَرَبَّصُوا).
«اما به زودى خواهيد دانست چه كسانى اهل راه مستقيم و آيين حقند و چه كسانى (به منزلگاه حق، و نعمت جاودان الهى) هدايت يافتند» (فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى‏).
و با اين جمله قاطع و پر معنى گفتگوى خود را با اين منكران لجوج و بهانه‏جو در اينجا پايان مى‏دهد.


«پايان سوره طه»

منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx

soham 313
18th August 2013, 10:52 AM
آغاز جزء هفدهم قرآن مجيد

سوره انبياء [21]
اين سوره در «مكّه» نازل شده، و 112 آيه است.
محتواى سوره:
1- اين سوره چنانكه از نامش پيداست، سوره پيامبران است، چرا كه نام شانزده پيامبر، بعضى، با ذكر فرازهايى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در اين سوره آمده است- موسى- هارون- ابراهيم- لوط- اسحاق- يعقوب- نوح- داود- سليمان- ايوب- اسماعيل- ادريس- ذا الكفل- ذا النون (يونس)- زكريا و يحيى.
2- ويژگى سوره‏هاى «مكّى» كه از عقايد دينى، مخصوصا از مبدأ و معاد سخن مى‏گويد، كاملا در اين سوره منعكس است.
3- بخش ديگرى از اين سوره، از پيروزى حق بر باطل، توحيد بر شرك و لشكريان عدل و داد بر جنود ابليس، سخن گفته شده است.
جالب اين كه اين سوره با هشدارهاى شديد نسبت به مردم غافل و بى‏خبر از حساب و كتاب آغاز شده، و پايان آن نيز با هشدارهاى ديگرى در اين زمينه تكميل مى‏گردد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل شده:
«هر كس سوره انبياء را بخواند خداوند حساب او را آسان مى‏كند (و در محاسبه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 154
اعمالش در روز قيامت سختگيرى نخواهد كرد) و هر پيامبرى كه نام او در قرآن ذكر شده با او مصافحه كرده و سلام مى‏فرستد».
پيداست خواندن مقدمه‏اى است براى انديشيدن، و انديشيدن مقدمه‏اى براى ايمان و عمل.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
18th August 2013, 10:55 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
اين سوره با يك هشدار نيرومند به عموم مردم آغاز مى‏شود، هشدارى تكاندهنده و بيدار كننده، مى‏گويد: «حساب مردم به آنها نزديك شده، در حالى كه آنها در غفلتند و روى گردانند» (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).

عمل آنها نشان مى‏دهد كه اين غفلت و بى‏خبرى سراسر وجودشان را گرفته و گر نه چگونه ممكن است انسان ايمان به نزديكى حساب، آن هم از حسابگرى فوق العاده دقيق، داشته باشد و اين چنين همه مسائل را سرسرى بگيرد و آلوده هر گونه گناه باشد؟
منظور از نزديك شدن حساب و قيامت آن است كه باقيمانده دنيا در برابر آنچه گذشته كم است، و به همين دليل رستاخيز نزديك خواهد بود (نزديك نسبى) بخصوص اين كه از پيامبر اسلام (ص) نقل شده كه فرمود: «بعثت من و روز قيامت مانند اين دو است»! (به انگشت «سبابه» و «وسطى» كه در كنار هم قرار دارند اشاره فرمود).


(آيه 2)
اين آيه يكى از نشانه‏هاى اعراض و روى گردانى آنها را به اين صورت بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: «هيچ ياد آورى تازه‏اى از طرف پروردگارشان براى آنها نمى‏آيد، مگر آنكه با بازى (و شوخى) به آن گوش مى‏دهند»! (ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ).

در حالى كه اگر حتى يك بار به صورت جدّى با آن بر خورد كنند چه بسا مسير زندگانى آنها در همان لحظه تغيير پيدا مى‏كند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 155

(آيه 3)
باز براى تأكيد بيشتر مى‏گويد: «آنها در حالى هستند كه دلهايشان در لهو و بى‏خبرى فرو رفته است» (لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ).

زيرا آنها از نظر ظاهر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى مى‏پندارند.
و طبيعى است چنين كسانى هرگز راه سعادت را نخواهند يافت.
بعد به گوشه‏اى از نقشه‏هاى شيطانى آنها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و اين ظالمان گفتگوهاى در گوشى خود را (كه براى توطئه انجام مى‏دهند) پنهان مى‏دارند، و مى‏گويند: آيا اين جز يك بشر عادى همچون شماست»؟ (وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ).
حال كه او يك بشر عادى بيش نيست لابد اين كارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چيزى جز سحر نمى‏تواند باشد «پس آيا شما به سراغ سحر مى‏رويد با اين كه مى‏بينيد»؟ (أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
آنها در اين گفتارشان روى دو چيز تكيه داشتند، يكى بشر بودن پيامبر (ص) و ديگرى بر چسب سحر، و در آيات بعد برچسبهاى ديگرى نيز خواهد آمد كه قرآن به آنها پاسخ مى‏دهد.

منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

z.000
18th August 2013, 11:43 AM
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَعْمَيٰ(124)
و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگي تنگ [و سختي] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مي كنيم(124)

soham 313
19th August 2013, 08:52 AM
[golrooz]صفحه ی 188 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 24 از سوره ی انبیاء [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(4)
[پيامبر] گفت پروردگارم [هر] گفتار[ي] را در آسمان و زمين مي داند و اوست شنواي دانا(4)



بَلْ قَالُوٓا۟ أَضْغَٰثُ أَحْلَٰمٍۭ بَلِ افْتَرَيٰهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بَِٔايَةٍ كَمَآ أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ(5)
بلكه گفتند خوابهاي شوريده است [نه] بلكه آن را بربافته بلكه او شاعري است پس همان گونه كه براي پيشينيان هم عرضه شد بايد براي ما نشانه اي بياورد(5)



مَآ ءَامَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَٰهَآ أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ(6)
قبل از آنان [نيز مردم] هيچ شهري كه آن را نابود كرديم [به آيات ما] ايمان نياوردند پس آيا اينان [به معجزه] ايمان مي آورند(6)



وَمَآ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِيٓ إِلَيْهِمْ فَسَْٔلُوٓا۟ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(7)
و پيش از تو [نيز] جز مرداني را كه به آنان وحي مي كرديم گسيل نداشتيم اگر نمي دانيد از پژوهندگان كتابهاي آسماني بپرسيد(7)



وَمَا جَعَلْنَٰهُمْ جَسَدًا لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا۟ خَٰلِدِينَ(8)
و ايشان را جسدي كه غذا نخورند قرار نداديم و جاويدان [هم] نبودند(8)



ثُمَّ صَدَقْنَٰهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَيْنَٰهُمْ وَمَن نَّشَآءُ وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ(9)
سپس وعده [خود] به آنان را راست گردانيديم و آنها و هر كه را خواستيم نجات داديم و افراطكاران را به هلاكت رسانيديم(9)



لَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ كِتَٰبًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(10)
در حقيقت ما كتابي به سوي شما نازل كرديم كه ياد شما در آن است آيا نمي انديشيد(10)



وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ(11)
و چه بسيار شهرها را كه [مردمش] ستمكار بودند در هم شكستيم و پس از آنها قومي ديگر پديد آورديم(11)



فَلَمَّآ أَحَسُّوا۟ بَأْسَنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ(12)
پس چون عذاب ما را احساس كردند بناگاه از آن مي گريختند(12)



لَا تَرْكُضُوا۟ وَارْجِعُوٓا۟ إِلَيٰ مَآ أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَٰكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسَْٔلُونَ(13)
[هان] مگريزيد و به سوي آنچه در آن متنعم بوديد و [به سوي] سراهايتان بازگرديد باشد كه شما مورد پرسش قرار گيريد(13)



قَالُوا۟ يَٰوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ(14)
گفتند اي واي بر ما كه ما واقعا ستمگر بوديم(14)



فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَيٰهُمْ حَتَّيٰ جَعَلْنَٰهُمْ حَصِيدًا خَٰمِدِينَ(15)
سخنشان پيوسته همين بود تا آنان را دروشده بي جان گردانيديم(15)



وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَٰعِبِينَ(16)
و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم(16)



لَوْ أَرَدْنَآ أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَٰهُ مِن لَّدُنَّآ إِن كُنَّا فَٰعِلِينَ(17)
اگر مي خواستيم بازيچه اي بگيريم قطعا آن را از پيش خود اختيار مي كرديم(17)



بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْبَٰطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ(18)
بلكه حق را بر باطل فرو مي افكنيم پس آن را در هم مي شكند و بناگاه آن نابود مي گردد واي بر شما از آنچه وصف مي كنيد(18)



وَلَهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ(19)
و هر كه در آسمانها و زمين است براي اوست و كساني كه نزد اويند از پرستش وي تكبر نمي ورزند و درمانده نمي شوند(19)



يُسَبِّحُونَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ(20)
شبانه روز بي آنكه سستي ورزند نيايش مي كنند(20)



أَمِ اتَّخَذُوٓا۟ ءَالِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ(21)
آيا براي خود خداياني از زمين اختيار كرده اند كه آنها [مردگان را] زنده مي كنند(21)



لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَٰنَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ(22)
اگر در آنها [=زمين و آسمان] جز خدا خداياني [ديگر] وجود داشت قطعا [زمين و آسمان] تباه مي شد پس منزه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف مي كنند(22)



لَا يُسَْٔلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسَْٔلُونَ(23)
در آنچه [خدا] انجام مي دهد چون و چرا راه ندارد و[لي] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد(23)



أَمِ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُوا۟ بُرْهَٰنَكُمْ هَٰذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ(24)
آيا به جاي او خداياني براي خود گرفته اند بگو برهانتان را بياوريد اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده [نه] بلكه بيشترشان حق را نمي شناسند و در نتيجه از آن رويگردانند(24)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
19th August 2013, 08:55 AM
(آيه 4)
قرآن به صورت كلى به آنها از زبان پيامبر (ص) چنين پاسخ مى‏گويد: (پيامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمين مى‏داند و او شنوا و داناست» (قالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).

چنين تصور نكنيد كه سخنان مخفيانه و توطئه‏هاى پنهانى شما بر او مخفى باشد، «چرا كه او هم شنوا و هم داناست» (وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ). او همه چيز را مى‏داند و از همه كار با خبر است، نه تنها سخنان را مى‏شنود، بلكه از انديشه‏هايى كه از مغزها مى‏گذرد، و تصميمهايى كه در سينه‏ها پنهان است آگاه است.

(آيه 5)
بعد از ذكر دو قسمت از بهانه جوييهاى مخالفان، به چهار قسمت ديگر از آن پرداخته چنين مى‏گويد: «آنها گفتند: (آنچه محمد آورده وحى نيست) بلكه خوابهاى آشفته است» كه آنها را حقيقت و واقعيت مى‏پندارد! (بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 156

و گاه اين سخن خود را عوض مى‏كنند و مى‏گويند: او مرد دروغگويى است كه اين سخنان را «به خدا افترا بسته»! (بَلِ افْتَراهُ).
و گاه مى‏گويند: «نه او يك شاعر است» و اين آيات مجموعه‏اى از تخيلات شاعرانه اوست (بَلْ هُوَ شاعِرٌ).
و در آخرين مرحله مى‏گويند: از همه اينها كه بگذريم اگر او راست مى‏گويد كه فرستاده خداست «پس بايد معجزه‏اى براى ما بياورد همان گونه كه پيامبران پيشين با معجزات فرستاده شدند» (فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ).
بررسيهاى اين نسبتهاى ضد و نقيض به پيامبر (ص) خود بهترين دليل بر آن است كه آنها حق طلب نبودند، بلكه هدفشان بهانه جويى و به اصطلاح بيرون كردن حريف از ميدان به هر قيمت و به هر صورت بوده است.

(آيه 6)
پيامبران همه از نوع بشر بودند: در آيات گذشته شش نمونه از ايرادهاى ضد و نقيض دشمنان اسلام به پيامبر (ص) بازگو شده است، در اينجا نيز به پاسخ آنها پرداخته، نخست به پيشنهاد معجزات دلخواه آنان به عنوان بهانه گيرى اشاره كرده، مى‏گويد: «تمام شهرها و آباديهايى كه پيش از اينها هلاكشان كرديم (تقاضاى اين گونه معجزات را كردند، ولى هنگامى كه پيشنهادشان عملى شد) هرگز ايمان نياوردند، آيا اينها ايمان مى‏آورند»؟! (ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ).

در ضمن به آنها اخطار مى‏كند كه اگر به تقاضاى شما در زمينه معجزات اقتراحى پاسخ گفته شود و ايمان نياوريد، نابودى شما حتمى است!

(آيه 7)
اين آيه به پاسخ نخستين ايراد آنها در زمينه بشر بودن پيامبر (ص) پرداخته، مى‏گويد: «ما پيش از تو، جز مردانى كه به آنان وحى مى‏كرديم، نفرستاديم» همه انسان بودند و از جنس بشر (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ).

اين يك واقعيت تاريخى است كه همگان از آن آگاهند «اگر شما نمى‏دانيد از آگاهان بپرسيد» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 157

(آيه 8)
اين آيه توضيح بيشترى در مورد بشر بودن پيامبران مى‏دهد، مى‏گويد: «و ما پيامبران را پيكرهايى كه غذا نخورند قرار نداديم و آنها هرگز عمر جاويدان نداشتند» (وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدِينَ).

رهبر انسانها بايد از جنس خودشان باشد، با همان غرايز، عواطف، احساسها، نيازها، و علاقه‏ها، تا دردهاى آنها را لمس كند، و بهترين طريق درمان را با الهام گرفتن از تعليماتش انتخاب نمايد، تا الگو و اسوه‏اى براى همه انسانها باشد و حجت را بر همه تمام كند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
19th August 2013, 08:57 AM
(آيه 9)
سپس به عنوان تهديد و هشدارى به منكران سر سخت و لجوج چنين مى‏گويد: ما به پيامبرانمان وعده داده بوديم كه آنها را از چنگال دشمنان رهائى بخشيم و نقشه‏هاى آنها را نقش بر آب كنيم، آرى «ما سر انجام به اين وعده خود وفا كرديم و صدق آن را آشكار ساختيم، آنها و تمام كسانى را كه مى‏خواستيم نجات داديم و مسرفان را هلاك نموديم»! (ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ).

آرى! همان گونه كه سنت ما انتخاب كردن رهبران بشر از ميان افراد بشر بود، اين هم سنت ما بود كه در برابر توطئه‏هاى مخالفان از آنها حمايت كنيم و اگر اندرزهاى پى در پى در آنها مؤثر نيفتاد، صفحه زمين را از لوث وجودشان پاك سازيم.

(آيه 10)
اين آيه در يك جمله كوتاه و پر معنى، به اكثر ايرادهاى مشركان مجددا پاسخ داده، مى‏گويد: «ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيله بيدارى شما در آن است آيا تعقل نمى‏كنيد»؟! (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).

هر كس آيات اين كتاب را كه مايه تذكر و بيدارى دل و حركت انديشه و پاكى جامعه‏هاست بررسى كند به خوبى مى‏داند يك معجزه روشن و جاويدان است، با وجود اين معجزه آشكار كه از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمايان است- از جهت جاذبه فوق العاده، از جهت محتوا، احكام و قوانين، عقايد و معارف و ...- آيا باز در انتظار ظهور معجزه ديگرى هستيد؟
البته بيدار كننده بودن قرآن جنبه اجبارى و الزامى ندارد، بلكه مشروط است برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 158
به اين كه انسان خودش بخواهد و دريچه‏هاى قلبش را به روى آن بگشايد.

(آيه 11)
چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ در اينجا به دنبال گفتگوهايى كه در باره مشركان و كافران لجوج گذشت سر نوشت آنها را با مقايسه با سر نوشت اقوام پيشين، مشخص مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «چه بسيار شهرها و آباديهاى ظالم و ستمگرى را در هم شكستيم» (وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً).
«و بعد از آنها قوم و جمعيت ديگرى را به روى كار (و به ميدان آزمايش) آورديم» (وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ).

(آيه 12)
آنگاه شرح حال آنها را به هنگامى كه دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مى‏شد، و وضع بيچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى مشخص مى‏كند، مى‏گويد: «پس هنگامى كه آنها احساس كردند عذاب الهى مى‏خواهد دامنشان را بگيرد، پا به فرار گذاردند» (فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ).

درست همانند يك لشكر شكست خورده كه شمشيرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مى‏بينند و به هر سو پراكنده مى‏شوند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
19th August 2013, 09:01 AM
(آيه 13)
اما به عنوان توبيخ و سرزنش به آنها گفته مى‏شود: «فرار نكنيد و باز گرديد به سوى زندگانى پر ناز و نعمتتان! و به سوى كاخها و قصرها و مسكنهاى پر زر و زيورتان، شايد (سائلان بيايند و) و از شما تقاضا كنند» (لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ).

اين عبارت ممكن است اشاره به آن باشد كه همواره در اين زندگى پر ناز و نعمتى كه داشتند سائلان و تقاضا كنندگان بر در خانه‏هايشان رفت و آمد داشتند، با اميد مى‏آمدند و محروم باز مى‏گشتند به آنها مى‏گويد: باز گرديد و همان صحنه‏هاى نفرت انگيز را تكرار كنيد، و اين در حقيقت يك نوع استهزاء و سرزنش است.

(آيه 14)
به هر حال آنها در اين هنگام بيدار مى‏شوند، آنچه را قبلا شوخى مى‏پنداشتند به جدى‏ترين صورت در برابر خويش مى‏بينند و فريادشان بلند مى‏شود «مى‏گويند: اى واى بر ما كه ظالم و ستمگر بوديم»! (قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ).

برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 159

(آيه 15)
اما اين بيدارى اضطرارى كه در برابر صحنه‏هاى جدى عذاب براى هر كس پيدا مى‏شود بى‏ارزش است، و اثرى در تغيير سر نوشت آنها ندارد، لذا قرآن در اين آيه اضافه مى‏كند: «و همچنان اين سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بوديم) تكرار مى‏كردند تا آنها را درو كرده و خاموش ساختيم» (فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ).


(آيه 16)
آفرينش آسمان و زمين بازيچه نيست: از آنجا كه در آيات گذشته اين حقيقت منعكس بود كه ظالمان بى‏ايمان هدفى براى آفرينش خود جز عيش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بى‏هدف مى‏پنداشتند، قرآن مجيد در اينجا براى ابطال اين طرز فكر و اثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرينش كل جهان مخصوصا انسانها چنين مى‏گويد: «ما آسمان و زمين و آنچه ميان آنهاست از روى بازى نيافريديم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ).

اين زمين گسترده، اين آسمان پهناور، و اين همه موجودات متنوع و بديعى كه در صحنه آنهاست نشان مى‏دهد، غرض مهمى در كار بوده است، آرى هدف اين بوده كه از يك سو بيانگر آن آفريننده بزرگ باشند و نشانه‏اى از عظمتش، و از سوى ديگر دليلى بر «معاد» باشد و گر نه اين همه غوغا براى اين چند روز معنى نداشت.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
19th August 2013, 09:03 AM
(آيه 17)
اين آيه مى‏گويد: اكنون كه مسلم شد عالم بى‏هدف نيست، اين هم مسلم است كه هدف اين آفرينش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است كه اين سرگرمى نامعقولى است «به فرض محال اگر مى‏خواستيم سر گرمى انتخاب كنيم چيزى متناسب خود انتخاب مى‏كرديم» (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ).

اين آيه بازگوى دو حقيقت است: نخست اين كه محال است هدف پروردگار سر گرمى خويشتن باشد.
سپس مى‏گويد: به فرض كه هدف سر گرمى بود بايد سر گرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات و مانند آن، نه عالم محدود ماده.

(آيه 18)
سپس با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بى‏خردانى كه دنيا را برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 160

بى‏هدف يا تنها مايه سر گرمى مى‏پندارند چنين مى‏گويد: اين جهان، مجموعه‏اى است از حق و واقعيت، چنين نيست كه اساس آن بر باطل بوده باشد «بلكه ما حق را بر سر باطل مى‏كوبيم تا آن را هلاك سازد و اين گونه باطل محو و نابود مى‏شود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ).
و در پايان آيه مى‏گويد: «اما واى بر شما از اين توصيفى كه (از بى‏هدفى عالم) مى‏كنيد» (وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).
يعنى ما همواره دلايل عقلى و استدلالات روشن و معجزات آشكار خود را در برابر پندارها و اوهام بيهوده گرايان قرار مى‏دهيم، تا در نظر انديشمندان و صاحبان عقل، اين پندارها در هم كوبيده و نابود شود.

(آيه 19)
در آيات گذشته سخن از اين واقعيت بود كه عالم هستى داراى هدف تكاملى حساب شده‏اى است براى انسانها.

و از آنجا كه ممكن است اين توهم به وجود آيد كه خدا چه نيازى به ايمان و عبادت ما دارد؟ به پاسخ اين سخن مى‏پردازد و مى‏گويد: «و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن اويند» (وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و آنها كه نزد اويند [فرشتگان‏] هيچ‏گاه از عبادتش استكبار نمى‏ورزند، و هرگز خسته نمى‏شوند» (وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ).

(آيه 20)
«تمام شب و روز تسبيح مى‏گويند و كمترين ضعف و سستى به خود راه نمى‏دهند» (يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ).

با اين حال او چه نيازى به طاعت و عبادت شما دارد، پس اگر دستور ايمان و عمل صالح و بندگى و عبوديت به شما داده، سود و فايده‏اش متوجه خود شماست.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
19th August 2013, 09:06 AM
(آيه 21)
پس از آن كه بيهودگى و بى‏هدفى عالم هستى در آيات گذشته، نفى شد در اينجا به مسأله وحدت معبود و مدير و مدبر اين جهان پرداخته، چنين مى‏گويد: «آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند، خدايانى كه مى‏توانند (موجودات زنده را) بيافرينند و در جهان پخش كنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ).

برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 161

(آيه 22)
اين آيه يكى از دلايل روشن نفى «آلهه» و خدايان مشركان را به اين صورت بيان مى‏كند: «اگر در آسمان و زمين، معبودها و خدايانى جز اللّه بود هر دو فاسد مى‏شدند» و نظام جهان بر هم مى‏خورد (لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا).

«پس منزّه و پاك است خداوند، پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند» (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ).
اين نسبتهاى ناروا، و اين خدايان ساختگى و آلهه پندارى، اوهامى بيش نيستند و دامان كبريايى ذات پاك او با اين نسبتهاى ناروا آلوده نمى‏گردد.
دليلى كه براى توحيد و نفى آلهه در آيه فوق، آمده است، در عين سادگى و روشنى، يكى از براهين دقيق فلسفى در اين زمينه است كه دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» ياد مى‏كنند، خلاصه اين برهان را چنين مى‏توان بيان كرد:
بدون شك نظام واحدى در اين جهان حكمفرماست اين هماهنگى قوانين و نظامات آفرينش از اين حكايت مى‏كند كه از مبدأ واحدى سر چشمه گرفته است چرا كه اگر مبدأها متعدد بود و اراده‏ها مختلف، اين هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا كه هر يك اقتضايى داشت و هر كدام اثر ديگرى را خنثى مى‏كرد و سر انجام جهان به فساد مى‏گراييد.

(آيه 23)
پس از آن كه با استدلالى كه در آيه قبل آمد توحيد مدبر و اداره كننده اين جهان اثبات شد، در اين آيه مى‏گويد: او آن چنان حكيمانه جهان را نظم بخشيده كه جاى هيچ ايراد و گفتگو در آن نيست آرى «هيچ كس نمى‏تواند بر كار او خرده بگيرد (و از آن سؤال كند) در حالى كه ديگران چنين نيستند و در افعالشان جاى ايراد و سؤال بسيار است» (لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ).

دو گونه سؤال داريم، يك نوع سؤال توضيحى است كه انسان مى‏خواهد نكته اصلى و هدف واقعى كارى را بداند، اين گونه سؤال در افعال خدا نيز جايز است.
اما نوع ديگر، سؤال اعتراضى است، كه مفهومش اين است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده مسلما اين نوع سؤال در افعال خداوند حكيم معنى ندارد ولى جاى اين گونه سؤال در افعال ديگران بسيار است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 162

(آيه 24)
اين آيه مشتمل بر دو دليل ديگر در زمينه نفى شرك است، كه با دليل گذشته مجموعا سه دليل مى‏شود.

نخست مى‏گويد: «آيا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب كرده‏اند؟
بگو: دليل خود را بياوريد» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ).
اشاره به اين كه اگر از دليل گذشته داير به اين كه نظام عالم هستى دليل بر توحيد است صرف نظر كنيد لا اقل هيچ گونه دليلى بر اثبات شرك و الوهيت اين خدايان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبى را بى‏دليل مى‏پذيرد؟
سپس به آخرين دليل اشاره كرده، مى‏گويد: اين تنها من و همراهانم نيستيم كه سخن از توحيد مى‏گوييم، «اين سخن كسانى است كه با من هستند، و سخن كسانى [پيامبرانى‏] است كه پيش از من بودند»! (هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي).
اين همان دليلى است كه دانشمندان عقايد تحت عنوان اجماع و اتفاق پيامبران بر مسأله يگانگى خدا ذكر كرده‏اند.
و از آنجا كه ممكن است گاهى كثرت بت پرستان براى بعضى مانع از پذيرش توحيد گردد، چنين اضافه مى‏كند: «اما اكثر آنها حق را نمى‏دانند لذا از آن روى گردانند» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).
هميشه مخالفت كردن اكثريت نادان در بسيارى از جامعه‏ها دليلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، و قرآن تكيه بر اين اكثريت را شديدا محكوم كرده است.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
20th August 2013, 09:44 AM
صفحه ی 189 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 41 از سوره ی انبیاء


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيْهِ أَنَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَاعْبُدُونِ(25)
و پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه خدايي جز من نيست پس مرا بپرستيد(25)



وَقَالُوا۟ اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا سُبْحَٰنَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ(26)
و گفتند [خداي] رحمان فرزندي اختيار كرده منزه است او بلكه [فرشتگان] بندگاني ارجمندند(26)



لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ(27)
كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار مي كنند(27)



يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَيٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ(28)
آنچه فراروي آنان و آنچه پشت سرشان است مي داند و جز براي كسي كه [خدا] رضايت دهد شفاعت نمي كنند و خود از بيم او هراسانند(28)



۞ وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّيٓ إِلَٰهٌ مِّن دُونِهِ فَذَٰلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّٰلِمِينَ(29)
و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايي هستم او را به دوزخ كيفر مي دهيم [آري] سزاي ستمكاران را اين گونه مي دهيم(29)



أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَنَّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَٰهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ(30)
آيا كساني كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم و هر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمي آورند(30)



وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ(31)
و در زمين كوههايي استوار نهاديم تا مبادا [زمين] آنان [=مردم] را بجنباند و در آن راههايي فراخ پديد آورديم باشد كه راه يابند(31)



وَجَعَلْنَا السَّمَآءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ ءَايَٰتِهَا مُعْرِضُونَ(32)
و آسمان را سقفي محفوظ قرار داديم و[لي] آنان از [مطالعه در] نشانه هاي آن اعراض مي كنند(32)



وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ(33)
و اوست آن كسي كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است هر كدام از اين دو در مداري [معين] شناورند(33)



وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِي۟ن مِّتَّ فَهُمُ الْخَٰلِدُونَ(34)
و پيش از تو براي هيچ بشري جاودانگي [در دنيا] قرار نداديم آيا اگر تو از دنيا بروي آنان جاويدانند(34)



كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(35)
هر نفسي چشنده مرگ است و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود و به سوي ما بازگردانيده مي شويد(35)



وَإِذَا رَءَاكَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا الَّذِي يَذْكُرُ ءَالِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ هُمْ كَٰفِرُونَ(36)
و كساني كه كافر شدند چون تو را ببينند فقط به مسخره ات مي گيرند [و مي گويند] آيا اين همان كس است كه خدايانتان را [به بدي] ياد مي كند در حالي كه آنان خود ياد [خداي] رحمان را منكرند(36)



خُلِقَ الْإِنسَٰنُ مِنْ عَجَلٍ سَأُو۟رِيكُمْ ءَايَٰتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ(37)
انسان از شتاب آفريده شده است به زودي آياتم را به شما نشان مي دهم پس [عذاب را] به شتاب از من مخواهيد(37)



وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(38)
و مي گويند اگر راست مي گوييد اين وعده [قيامت] كي خواهد بود(38)



لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ(39)
كاش آنان كه كافر شده اند مي دانستند آنگاه كه آتش را نه از چهره هاي خود و نه از پشتشان بازنمي توانند داشت و خود مورد حمايت قرار نمي گيرند [چه حالي خواهند داشت](39)



بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ(40)
بلكه [آتش] به طور ناگهاني به آنان مي رسد و ايشان را بهت زده مي كند [به گونه اي] كه نه مي توانند آن را برگردانند و نه به آنان مهلت داده مي شود(40)



وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا۟ مِنْهُم مَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(41)
و مسلما پيامبران پيش از تو [نيز] مورد ريشخند قرار گرفتند پس كساني كه آنان را مسخره مي كردند [سزاي] آنچه كه آن را به ريشخند مي گرفتند گريبانگيرشان شد(41)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
20th August 2013, 09:47 AM
(آيه 25)
و از آنجا كه ممكن است بعضى بى‏خبران بگويند ما پيامبرانى مانند عيسى (ع) داريم كه دعوت به خدايان متعدد كرده است، قرآن در اين آيه با صراحت تمام مى‏گويد: «و ما قبل از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اين كه به او وحى نموديم كه معبودى جز من نيست، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ).

و به اين ترتيب ثابت مى‏شود كه نه عيسى و نه غير او هرگز دعوت به شرك نكرده‏اند، و اين گونه نسبتها تهمت است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 163

(آيه 26)
فرشتگان بندگان شايسته و فرمانبردار! از آنجا كه در آيه قبل سخن از پيامبران الهى و نفى هر گونه شرك در ميان بود بحث اين آيه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.

توضيح اين كه: بسيارى از مشركان عرب عقيده داشتند كه فرشتگان، فرزندان خدا هستند، قرآن اين عقيده خرافى و بى‏اساس را محكوم كرده و بطلان آن را با دلايل مختلف بيان مى‏كند، نخست مى‏گويد: «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
اگر منظورشان فرزند حقيقى باشد، كه لازمه آن جسم بودن است، و اگر «تبنّى» (فرزند خواندگى) كه در ميان عرب معمول بوده است باشد، آن نيز دليل بر ضعف و احتياج است.
اما يك وجود ازلى و ابدى و غير جسمانى و از هر نظر بى‏نياز، فرزند در مورد او معنى ندارد.
لذا بلا فاصله مى‏فرمايد: «منزه و پاك است او» از اين عيب و نقص (سُبْحانَهُ).
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بيان مى‏كند كه مجموعا دليل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:
1- «آنها بندگان خدا هستند» (بَلْ عِبادٌ).
2- بندگانى «شايسته و گرامى داشته» (مُكْرَمُونَ).
آنها همچون بندگان گريز پا نيستند كه تحت فشار مولى، تن به خدمت مى‏دهند خدا نيز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبوديت گرامى داشته و مواهب خويش را به آنها افزايش داده است.

(آيه 27)
سوم: آنها آن قدر مؤدب و تسليم و سر بر فرمان خدا هستند كه «هرگز در سخن گفتن بر او پيشى نمى‏گيرند» (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).

4- و از نظر عمل نيز «آنها تنها فرمان او را اجرا مى‏كنند» (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ).
آيا اين صفات، صفات فرزندان است يا صفات بندگان؟!
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 164

(آيه 28)
سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «خداوند «اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مى‏داند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنياى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.

مسلما فرشتگان از اين موضوع آگاهند كه خدا يك چنين احاطه علمى به آنها دارد، و همين عرفان، سبب مى‏شود كه آنها نه سخنى قبل از او بگويند و نه از فرمانش سر پيچى كنند.
5- بدون شك آنها كه بندگان گرامى و شايسته خدا هستند براى نيازمندان شفاعت مى‏كنند ولى بايد توجه داشت: «هرگز شفاعت نمى‏كنند مگر براى كسى كه بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏).
جمله فوق پاسخى است به آنها كه مى‏گفتند: ما فرشتگان را عبادت مى‏كنيم تا در پيشگاه خدا براى ما شفاعت كنند، قرآن مى‏گويد آنها از پيش خود هيچ كارى نمى‏توانند بكنند و هر چه مى‏خواهيد بايد مستقيما از خدا بخواهيد حتى اجازه شفاعت شفيعان را.
6- به خاطر همين معرفت و آگاهى است كه: «آنها از ترس او بيمناكند» و تنها ترس او را به دل راه مى‏دهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ).
آنها از اين نمى‏ترسند كه گناهى انجام داده باشند، بلكه از كوتاهى در عبادت يا ترك اولى بيمناكند.

(آيه 29)
روشن است كه فرشتگان با اين صفات بر جسته و ممتاز و مقام عبوديت خالص هرگز دعوى خدايى نمى‏كنند، اما اگر فرضا «كسى از آنها بگويد: من معبودى جز خدا هستم ما كيفر او را جهنم مى‏دهيم، آرى اين چنين ظالمان را كيفر خواهيم داد» (وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ).
در حقيقت دعوى الوهيت يك مصداق روشن ظلم بر خويشتن و بر جامعه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 165
است و در قانون كلى «كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ» درج است.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
20th August 2013, 09:49 AM
(آيه 30)
باز هم نشانه‏هاى خدا در جهان هستى: در اينجا يك سلسله از نشانه‏هاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبير منظم آن بيان گرديده، و تأكيدى است بر بحثهاى گذشته، پيرامون دلايل توحيد.

نخست مى‏گويد: «و آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند پس ما آنها را باز كرديم»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما).
ممكن است منظور از به هم پيوستگى آسمان اين باشد كه در آغاز بارانى نمى‏باريد و منظور از به هم پيوستگى زمين اين كه در آن زمان گياهى نمى‏روييد، اما خدا هر دو را گشود، از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را رويانيد. «و هر چيز زنده‏اى را از آب قرار داديم» (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ حَيٍّ).
«آيا (با مشاهده اين آيات و نشانه‏ها، باز هم) ايمان نمى‏آورند» (أَ فَلا يُؤْمِنُونَ).
در مورد پيدايش همه موجودات زنده از آب دو تفسير مشهور است:
1- حيات همه موجودات زنده- اعم از گياهان و حيوانات- به آب بستگى دارد، همين آبى كه بالاخره مبدأ آن، بارانى است كه از آسمان نازل شده.
ديگر اين كه «ماء» در اينجا اشاره به آب نطفه است كه موجودات زنده معمولا از آن به وجود مى‏آيند.
جالب اين كه دانشمندان امروز معتقدند كه نخستين جوانه حيات در اعماق درياها پيدا شده است، به همين دليل آغاز حيات و زندگى را از آب مى‏دانند، و اگر قرآن آفرينش انسان را از خاك مى‏شمرد، نبايد فراموش كنيم منظور از خاك همان طين (گل) است كه تركيبى است از آب و خاك.

(آيه 31)
اين آيه اشاره به قسمت ديگرى از نشانه‏هاى توحيد و نعمتهاى بزرگ خداوند كرده، مى‏گويد: «و ما در زمين كوهاى ثابت و مستقرى ايجاد كرديم تا انسانها را نلرزاند» (وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 166

كوهها همچون زرهى كره زمين را در بر گرفته‏اند و اين سبب مى‏شود كه از لرزشهاى شديد زمين كه بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زيادى جلوگيرى كند.
به علاوه همين وضع كوهها، حركات پوسته زمين را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حد اقل مى‏رساند.
از سوى ديگر اگر كوهها نبودند سطح زمين همواره در معرض تند بادها قرار داشت و آرامشى در آن ديده نمى‏شد، همان گونه كه در كويرها و بيابانهاى خشك و سوزان چنين است.
سپس به نعمت ديگرى كه آن هم از نشانه‏هاى عظمت اوست اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما در لابلاى اين كوههاى عظيم، دره‏ها و راههايى قرار داديم، تا آنها هدايت شوند و به مقصد برسند» (وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).
به راستى اگر اين دره‏ها و شكافها نبودند، سلسله‏هاى جبال عظيم موجود در زمين، مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا مى‏كردند كه پيوندشان از زمين بكلى گسسته مى‏شد، و اين نشان مى‏دهد كه همه اين پديده‏ها طبق برنامه و حسابى است.

(آيه 32)
و از آنجا كه آرامش زمين به تنهايى براى آرامش زندگى انسان كافى نيست بلكه بايد از طرف بالا نيز ايمنى داشته باشد در اين آيه اضافه مى‏كند:

«و ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم ولى آنها از آيات و نشانه‏هاى توحيد كه در اين آسمان پهناور است روى گردانند» (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ).
منظور از آسمان در اينجا جوّى است كه گردا گرد زمين را گرفته، و ضخامت آن طبق تحقيقات دانشمندان صدها كيلو متر مى‏باشد، اين قشر ظاهرا لطيف كه از هوا و گازها تشكيل شده به قدرى محكم و پر مقاوت است كه هر موجود مزاحمى از بيرون به سوى زمين بيايد نابود مى‏شود، و كره زمين را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى «شهاب» كه از هر گلوله‏اى خطرناكترند حفظ مى‏كند.
به علاوه اشعه آفتاب كه داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسيله آن تصفيه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 167
مى‏شود، و از نفوذ اشعه كشنده كيهانى كه از بيرون جو، به سوى زمين سرازير است جلوگيرى مى‏كند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
20th August 2013, 09:51 AM
(آيه 33)
و در اين آيه به آفرينش شب و روز و خورشيد و ماه پرداخته، مى‏گويد: «و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

و «هر كدام از اينها در مدارى در حركتند» (كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ).

(آيه 34)
همه مى‏ميرند! در قسمتى از آيات گذشته خوانديم كه مشركان براى ترديد در نبوت پيامبر (ص) به مسأله انسان بودن او متوسل مى‏شدند. اين آيه اشاره به بعضى ديگر از ايرادات آنهاست: گاه آنها مى‏گفتند سر و صدايى كه پيامبر- و به گفته آنها اين شاعر- به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چيز پايان مى‏يابد. (طور/ 30) و گاه چنين مى‏پنداشتند كه چون اين مرد معتقد است خاتم پيامبران است بايد هرگز نميرد تا حافظ آيين خويش باشد، بنا بر اين مرگ او در آينده دليلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او! قرآن در جمله كوتاهى به آنها پاسخ داده، مى‏گويد: «و ما براى هيچ بشرى قبل از تو زندگى جاويدان قرار نداديم» (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ).

اين قانون تغيير ناپذير آفرينش است كه هيچ كس زندگى جاويدان ندارد.
وانگهى اينها كه از مرگ تو هم اكنون شادى مى‏كنند «اگر تو بميرى مگر خودشان زندگى جاويدان دارند»؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).
بقاى شريعت و دين و آيين نياز به بقاى آورنده آن ندارد. ممكن است جانشينان او خط او را ادامه دهند.

(آيه 35)
سپس قانون كلى مرگ را در باره همه نفوس، بدون استثناء چنين باز گو مى‏كند: «هر انسانى طعم مرگ را مى‏چشد» (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).

بعد از ذكر قانون عمومى مرگ اين سؤال مطرح مى‏شود كه هدف از اين حيات ناپايدار چيست و چه فايده‏اى دارد؟ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 168
قرآن در دنباله همين سخن مى‏گويد: «و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مى‏كنيم، و سر انجام به سوى ما باز گردانده مى‏شويد» (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ). البته آزمايش به وسيله بلاها سخت‏تر است.
جايگاه اصلى شما اين جهان نيست، بلكه جاى ديگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اينجا مى‏آييد و پس از پايان امتحان و كسب تكامل لازم به جايگاه اصلى خود كه سراى آخرت است خواهيد رفت.

(آيه 36)
باز در اينجا به بحثهاى ديگر در ارتباط با موضع‏گيرى مشركان در برابر پيامبر اسلام (ص) بر خورد مى‏كنيم، كه بيانگر طرز تفكر انحرافى آنها در مسائل اصولى است نخست مى‏گويد: «و هنگامى كه كافران تو را مى‏بينند كارى جز مسخره كردن تو ندارند» (وَ إِذا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً).

آنها با بى‏اعتنايى به تو اشاره كرده، مى‏گويند: «آيا اين همان كسى است كه خدايان و بتهاى شما را (به بدى) ياد مى‏كند»؟ (أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ).
«در حالى كه خود ذكر خداوند رحمان را انكار مى‏كنند» (وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ).
تعجب در اين است كه اگر كسى از اين بتهاى سنگى و چوبى بد گويى كند- نه بد گويى بلكه حقيقت را بيان نمايد و بگويد اينها موجودات بى‏روح و فاقد شعور و بى‏ارزش هستند- تعجب مى‏كنند، اما اگر كسى منكر خداوند بخشنده و مهربانى شود كه آثار رحمتش پهنه جهان را گرفته و در هر چيز دليلى بر عظمت و رحمت اوست براى آنها جاى تعجب نيست.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
20th August 2013, 09:52 AM
(آيه 37)
سپس به يكى ديگر از كارهاى زشت و بى‏رويه اين انسانهاى بى‏بند و بار اشاره كرده، مى‏فرمايد: «انسان از عجله آفريده شده» (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ).

در حقيقت تعبير «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» يك نوع تأكيد است يعنى آن چنان انسان عجول است كه گويى از «عجله» آفريده شده، و تار و پود وجودش از آن تشكيل يافته! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 169
و هم در شر.
و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «ولى عجله نكنيد من آياتم را به زودى به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِيكُمْ آياتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ).
آيات ممكن است اشاره به نشانه‏هاى عذاب و بلاها و مجازاتهايى باشد كه پيامبر (ص) مخالفان را با آن تهديد مى‏كرد و اين سبك مغزان كرارا مى‏گفتند: پس چه شد اين بلاهايى كه ما را با آن مى‏ترسانى.
قرآن مى‏گويد: عجله نكنيد، چيزى نمى‏گذرد كه دامانتان را خواهد گرفت.

(آيه 38)
باز انگشت روى يكى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته، مى‏فرمايد: «و آنها مى‏گويند: اين وعده قيامت اگر راست مى‏گوييد كى فرا مى‏رسد؟!» (وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).


(آيه 39)
اين آيه به آنها پاسخ مى‏دهد، و مى‏گويد: «اگر كافران مى‏دانستند زمانى را كه نمى‏توانند شعله‏هاى آتش را از صورت و پشت خود دور سازند، و هيچ كس به يارى آنها نخواهد شتافت» هرگز تعجيل در عذاب نمى‏كردند، و نمى‏گفتند: قيامت كى فرا مى‏رسد» (لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ).


(آيه 40)
و جالب اين كه اين مجازات الهى و آتش سوزان «به صورت ناگهانى به سراغ آنها مى‏آيد آن چنانكه مبهوتشان مى‏كند»! (بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ).

«پس (آن چنان غافلگير و مقهورشان مى‏سازد كه) قدرت بر دفع آن را ندارند» (فَلا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّها).
حتى اگر تقاضاى مهلت كنند و بر خلاف آنچه تا آن وقت عجله مى‏كردند در خواست تأخير نمايند «به آنها مهلت داده نمى‏شود» (وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).


(آيه 41)
در آيات گذشته ديديم كه مشركان و كفار، پيامبر اسلام (ص) را به باد استهزاء مى‏گرفتند، اين آيه به عنوان دلدارى پيامبر (ص) و تسلى خاطر او مى‏گويد: اين تنها تو نيستى كه مورد استهزاء واقع شده‏اى «پيامبران قبل از تو نيز برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 170

مورد استهزاء قرار گرفتند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ).
«ولى سر انجام آنچه را (از عذابهاى الهى) به باد مسخره گرفته بودند، دامان استهزا كنندگان را گرفت» (فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
بنا بر اين غم و اندوهى به خود راه مده و اين گونه اعمال جاهلان نبايد در روح بزرگ تو كمترين اثر بگذارد و يا در اراده آهنينت خللى وارد كند.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
21st August 2013, 09:22 AM
صفحه ی 190 از قرآن کریم شامل آیات 42 تا 62 از سوره ی انبیاء


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَٰنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ(42)
بگو چه كسي شما را شب و روز از [عذاب] رحمان حفظ مي كند [نه] بلكه آنان از ياد پروردگارشان رويگردانند(42)



أَمْ لَهُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ(43)
[34]آيا براي آنان خداياني غير از ماست كه از ايشان حمايت كنند [آن خدايان] نه مي توانند خود را ياري كنند و نه از جانب ما ياري شوند(43)



بَلْ مَتَّعْنَا هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّيٰ طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَآ أَفَهُمُ الْغَٰلِبُونَ(44)
[نه] بلكه اينها و پدرانشان را برخوردار كرديم تا عمرشان به درازا كشيد آيا نمي بينند كه ما مي آييم و زمين را از جوانب آن فرو مي كاهيم آيا باز هم آنان پيروزند(44)



قُلْ إِنَّمَآ أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَآءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ(45)
بگو من شما را فقط به وسيله وحي هشدار مي دهم و[لي] چون كران بيم داده شوند دعوت را نمي شنوند(45)



وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَٰوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ(46)
و اگر شمه اي از عذاب پروردگارت به آنان برسد خواهند گفت اي واي بر ما كه ستمكار بوديم(46)



وَنَضَعُ الْمَوَٰزِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَٰمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَئًْا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَيٰ بِنَا حَٰسِبِينَ(47)
و ترازوهاي داد را در روز رستاخيز مي نهيم پس هيچ كس [در] چيزي ستم نمي بيند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلي باشد آن را مي آوريم و كافي است كه ما حسابرس باشيم(47)



وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَآءً وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ(48)
و در حقيقت به موسي و هارون فرقان داديم و [كتابشان] براي پرهيزگاران روشنايي و اندرزي است(48)



الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ(49)
[همان] كساني كه از پروردگارشان در نهان مي ترسند و از قيامت هراسناكند(49)



وَهَٰذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَٰهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(50)
و اين [كتاب] كه آن را نازل كرده ايم پندي خجسته است آيا باز هم آن را انكار مي كنيد(50)



۞ وَلَقَدْ ءَاتَيْنَآ إِبْرَٰهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَٰلِمِينَ(51)
و در حقيقت پيش از آن به ابراهيم رشد [فكري]اش را داديم و ما به [شايستگي] او دانا بوديم(51)



إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِيٓ أَنتُمْ لَهَا عَٰكِفُونَ(52)
آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت اين مجسمه هايي كه شما ملازم آنها شده ايد چيستند(52)



قَالُوا۟ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِينَ(53)
گفتند پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم(53)



قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمْ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(54)
گفت قطعا شما و پدرانتان در گمراهي آشكاري بوديد(54)



قَالُوٓا۟ أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّٰعِبِينَ(55)
گفتند آيا حق را براي ما آورده اي يا تو از شوخي كنندگاني(55)



قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا۠ عَلَيٰ ذَٰلِكُم مِّنَ الشَّٰهِدِينَ(56)
گفت [نه] بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است همان كسي كه آنها را پديد آورده است و من بر اين [واقعيت] از گواهانم(56)



وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَٰمَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا۟ مُدْبِرِينَ(57)
و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كرديد و رفتيد قطعا در كار بتانتان تدبيري خواهم كرد(57)



فَجَعَلَهُمْ جُذَٰذًا إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(58)
پس آنها را جز بزرگترشان را ريز ريز كرد باشد كه ايشان به سراغ آن بروند(58)



قَالُوا۟ مَن فَعَلَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّٰلِمِينَ(59)
گفتند چه كسي با خدايان ما چنين [معامله اي] كرده كه او واقعا از ستمكاران است(59)



قَالُوا۟ سَمِعْنَا فَتًي يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَٰهِيمُ(60)
گفتند شنيديم جواني از آنها [به بدي] ياد مي كرد كه به او ابراهيم گفته مي شود(60)



قَالُوا۟ فَأْتُوا۟ بِهِ عَلَيٰٓ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ(61)
گفتند پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد باشد كه آنان شهادت دهند(61)



قَالُوٓا۟ ءَأَنتَ فَعَلْتَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَا يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ(62)
گفتند اي ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كردي(62)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st August 2013, 09:25 AM
(آيه 42)
در اين آيه مى‏گويد: نه تنها در برابر عذاب خدا در قيامت، كسى از شما دفاع نمى‏كند، در اين دنيا نيز همين است «بگو: چه كسى شما را در شب و روز در برابر مجازات خداوند رحمان حفظ و نگهدارى مى‏كند»؟! (قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ).

در واقع اگر خداوند آسمان «جوّ زمين» را سقف محفوظى قرار نداده بود همين به تنهايى كافى بود كه شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد.
قابل توجه اين كه: در اين آيه به جاى «اللّه»، «رحمن» به كار رفته، يعنى ببينيد شما چقدر گناه كرده‏ايد كه حتى خداوندى را كه كانون رحمت عامه است به خشم آورده‏ايد.
سپس اضافه مى‏كند: «بلكه آنها از ياد پروردگارشان روى گردانند» (بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ).

نه به مواعظ و اندرزهاى پيامبران او گوش فرا مى‏دهند، و نه ياد خدا و نعمتهايش دل آنها را تكان مى‏دهد، و نه لحظه‏اى انديشه خود را در اين راه به كار مى‏اندازند.

(آيه 43)
باز به عنوان سؤال مى‏پرسد: اين كافران ظالم و گنهكار در برابر كيفرهاى الهى به چه چيز دل بسته‏اند؟ «آيا آنها خدايانى دارند كه مى‏توانند از آنان در برابر ما دفاع كنند»؟! (أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا).

اين خدايان ساختگى آنها «حتى نمى‏توانند خودشان را يارى دهند و از خويشتن دفاع كنند» (لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 171
«و نه از ناحيه ما (به وسيله رحمت و نيروى معنوى) يارى و همراهى مى‏شوند» (وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ).

(آيه 44)
اين آيه اشاره به يكى از علل مهم سر كشى و طغيان افراد بى‏ايمان كرده، مى‏گويد: «ما به اين گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشيديم تا آنجا كه عمرهاى طولانى پيدا كردند» (بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ).

اما به جاى اين كه اين عمر طولانى و نعمت فراوان حس شكر گزارى را در آنها تحريك كرده و سر بر آستان عبوديت حق بگذارند مايه غرور و طغيانشان شد.
ولى آيا آنها نمى‏بينند كه اين جهان و نعمتهايش پايدار نيست «آيا نمى‏بينند كه ما پيوسته به سراغ زمين آمده، و از آن (و اهلش) مى‏كاهيم؟» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).
اقوام و قبايل يكى بعد از ديگرى مى‏آيند و مى‏روند و حتى دانشمندان و بزرگان و علما كه قوام زمين به آنها بود چشم از جهان فرو بستند! «آيا آنها غالبند» يا ما؟! (أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ).

(آيه 45)
سپس اين حقيقت را باز گو مى‏كند كه وظيفه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن است كه مردم را از طريق وحى آسمانى انذار كند، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مى‏گويد:

«به آنها بگو: (من از پيش خود چيزى نمى‏گويم) تنها به وسيله وحى شما را انذار مى‏كنم» (قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ).
و اگر در دل سخت شما اثر نمى‏گذارد جاى تعجب نيست، و نه دليلى بر نقصان وحى آسمانى، بلكه به خاطر آن است كه «افراد كر، هنگامى كه انذار مى‏شوند سخنان را نمى‏شنوند»! (وَ لا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما يُنْذَرُونَ).
گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوشهايى كه آن چنان پرده‏هاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده كه شنوايى حق را بكلى از دست داده است.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
21st August 2013, 09:28 AM
(آيه 46)
به دنبال آيات گذشته كه حالت غرور و بى‏خبرى افراد بى‏ايمان را منعكس مى‏كرد در اين آيه، مى‏گويد: اين بى‏خبران مغرور كه در حالت نعمت برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 172

و آرامش هرگز خدا را بنده نيستند «اگر گوشه كوچك و از نسيمى عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد (چنان متوحش مى‏شوند كه) فرياد مى‏زنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم و ستمگر بوديم»! (وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ). ولى چه سود كه اين بيدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد.

(آيه 47)
و در اين آيه اشاره به حساب و جزاى دقيق و عادلانه قيامت مى‏كند تا افراد بى‏ايمان و ستمگر بدانند به فرض كه عذاب اين دنيا دامانشان را نگيرد مجازات آخرت حتمى است، و دقيقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مى‏گيرد.

مى‏فرمايد: «و ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت بر پا مى‏كنيم» (وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ).
در احاديث اسلامى مى‏خوانيم: ميزانهاى سنجش در قيامت، پيامبران و امامان و پاكان و نيكانى هستند كه در پرونده اعمالشان نقطه تاريكى وجود ندارد.
اين ترازوهاى سنجش آن چنان دقيق و منظم است كه گويى عين عدالت مى‏باشد. و به همين دليل بلا فاصله اضافه مى‏كند: «پس به هيچ كس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمى‏شود» (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً). نه از پاداش نيكو كاران چيزى كاسته مى‏شود، و نه به مجازات بد كاران افزوده مى‏گردد.
اما اين نفى ظلم و ستم، مفهومش اين نيست كه در حساب دقت نمى‏شود بلكه «اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى) باشد ما آن را حاضر مى‏سازيم» و مورد سنجش قرار مى‏دهيم (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها).
«و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم» (وَ كَفى‏ بِنا حاسِبِينَ).

(آيه 48)
شمه‏اى از داستان پيامبران: از اين آيات به بعد فرازهايى از زندگانى پيامبران كه آميخته با نكات بسيار آموزنده‏اى است بيان شده، كه بحثهاى گذشته را در زمينه نبوت پيامبر اسلام (ص) و درگيرى او با مخالفان، با توجه به برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 173

اصول مشتركى كه حاكم بر آنهاست، روشنتر مى‏سازد.
در اين آيه مى‏فرمايد: «ما به موسى و هارون فرقان (وسيله تشخيص حق از باطل) بخشيديم، و نور و ياد آورى براى پرهيز كاران» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ).

(آيه 49)
در اين آيه «پرهيزكاران» را چنين معرفى مى‏كند: «آنها كسانى هستند كه از پروردگارشان در غيب و نهان مى‏ترسند» ترسى آميخته با احترام و تعظيم (الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ).

«و آنان از روز رستاخيز بيم دارند» (وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ).
در واقع پرهيز كاران به روز قيامت بسيار علاقه‏مندند چون كانون پاداش و رحمت الهى است اما با اين حال از حساب و كتاب خدا نيز بيمناكند.


(آيه 50)
اين آيه قرآن را در مقايسه با كتب پيشين قرار داده، مى‏گويد: «و اين ذكر مباركى است كه ما آن را (بر شما) نازل كرديم» (وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ).
«پس آيا شما آن را انكار مى‏كنيد» (أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).
آيا چنين كتابى، جاى انكار دارد! دلايل حقانيتش در خودش نهفته، و نورانيتش آشكار است، و رهروان راهش سعادتمند و پيروز


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx

soham 313
21st August 2013, 09:32 AM
(آيه 51)
گفتيم در اين سوره فرازهاى بسيارى از حالات انبياء آمده است.

در اينجا بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهيم (ع) با بت پرستان انعكاس يافته، نخست مى‏فرمايد: «و ما وسيله رشد و هدايت را از قبل در اختيار ابراهيم گذارديم، و به (شايستگى) او آگاه بوديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ).

(آيه 52)
سپس به يكى از مهمترين برنامه‏هاى ابراهيم (ع) اشاره كرده، مى‏گويد: «آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت: اين مجسمه‏هاى بى‏روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مى‏كنيد؟» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 174

تعبير «لابيه» (پدرش) اشاره به عمويش آزر است زيرا عرب گاه به عمو «اب» مى‏گويد.
اين گفتار ابراهيم در حقيقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زيرا آنچه از بتها مى‏بينيم همين مجسمه و تمثال است، بقيه تخيل است و توهّم.

(آيه 53)
ولى بت پرستان هيچ گونه جوابى در برابر اين منطق گويا نداشتند جز اين كه مطلب را از خود ردّ كنند و به نياكانشان ارتباط دهند لذا «گفتند: ما پدران و نياكان خويش را ديديم كه اينها را پرستش مى‏كنند» و ما به سنت نياكانمان وفا داريم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ).


(آيه 54)
از آنجا كه هيچ دليلى نداريم كه نياكان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند، بلكه غالبا قضيه به عكس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گسترده‏تر مى‏شود، ابراهيم بلافاصله به آنها «پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان بطور قطع در گمراهى آشكارى بوديد» (قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).


(آيه 55)
اين تعبير كه توأم با انواع تأكيدها و حاكى از قاطعيت تمام است، سبب شد كه بت پرستان كمى به خود آمده در صدد تحقيق بر آيند، رو به سوى ابراهيم كرده: «گفتند: آيا مطلب حقّى براى ما آورده‏اى يا شوخى مى‏كنى»! (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ).


(آيه 56)
اما ابراهيم صريحا به آنها پاسخ «گفت: (آنچه مى‏گويم جدى است و عين واقعيت كه) پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است» (قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

«همان خدايى كه آنها را آفريده و من از گواهان اين عقيده‏ام» (الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى‏ ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
ابراهيم با اين گفتار قاطعش نشان داد آن كس شايسته پرستش است كه آفريدگار آنها و زمين و همه موجودات است.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
21st August 2013, 09:33 AM
(آيه 57)
ابراهيم براى اين كه ثابت كند اين مسأله صد در صد جدى است و او بر سر عقيده خود تا همه جا ايستاده، و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 175

و دل مى‏پذيرد اضافه كرد: «و به خدا سوگند، در غياب شما نقشه‏اى براى نابودى بتهايتان مى‏كشم!» (وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ).

(آيه 58)
به هر حال او بى‏آنكه از خطرات اين كار بترسد و يا از توفانى كه پشت سر اين عمل به وجود مى‏آيد هراسى به دل راه دهد در يك فرصت مناسب مردانه وارد ميدان شد، و با يك دنيا قهرمانى به جنگ اين خدايان پوشالى رفت كه آن همه علاقه‏مند متعصب و نادان داشتند، بطورى كه قرآن مى‏گويد: «پس همه آنها را قطعه قطعه كرد، جز بت بزرگى كه داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ).

و هدفش اين بود «شايد بت پرستان به سراغ او بيايند» و او هم تمام گفتنيها را بگويد (لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ).
درست است كه ما از لفظ «بت پرستى» بيشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مى‏شويم، ولى از يك نظر بت و بت پرستى مفهوم وسيعى دارد كه هر نوع توجه به غير خدا را، در هر شكل و صورت شامل مى‏شود. و طبق حديث معروف «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست»!

(آيه 59)
سر انجام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنه‏اى رو برو گشتند كه هوش از سرشان پريد، به جاى آن بتخانه آباد، با تلى از بتهاى دست و پا شكسته و به هم ريخته رو برو شدند! فريادشان بلند شد «صدا زدند: چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است»؟! (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا).

«مسلما او (هر كس بوده) از ظالمان و ستمگران است» (إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ).
او هم به خدايان ما ستم كرده، و هم به جامعه و جمعيت ما و هم به خودش!

(آيه 60)
اما گروهى كه تهديدهاى ابراهيم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانت‏آميز او را با اين معبودهاى ساختگى مى‏دانستند «گفتند:

ما شنيديم جوانكى (سخن از بتها مى‏گفت و) از آنها (به بدى) ياد مى‏كرد كه نامش ابراهيم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ).
ابراهيم طبق بعضى از روايات در آن موقع كاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمى‏كرد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 176

(آيه 61)
اصولا معمول اين است هنگامى كه جنايتى در نقطه‏اى رخ مى‏دهد براى پيدا كردن شخصى كه آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومت‏آميز مى‏گردند، و مسلما در آن محيط كسى جز ابراهيم آشكارا با بتها گلاويز نبود، و لذا تمام افكار متوجه او شد جمعيت «گفتند: اكنون كه چنين است پس (برويد) او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا آنها (كه مى‏شناسند و خبر دارند) گواهى دهند» (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى‏ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ).


(آيه 62)
جارچيان در اطراف شهر فرياد زدند كه هر كس از ماجراى خصومت ابراهيم و بد گويى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.

سر انجام محكمه و دادگاه تشكيل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مى‏گويند: خود نمرود نيز بر اين ماجرا نظارت داشت.
نخستين سؤالى كه از ابراهيم كردند اين بود «گفتند: آيا تو اين كار را با خدايان ما كرده‏اى؟ اى ابراهيم»! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
22nd August 2013, 10:20 AM
صفحه ی 191 از قرآن کریم شامل آیات 63 تا 82 از سوره ی انبیاء



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَٰذَا فَسَْٔلُوهُمْ إِن كَانُوا۟ يَنطِقُونَ(63)
گفت [نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است اگر سخن مي گويند از آنها بپرسيد(63)



فَرَجَعُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوٓا۟ إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّٰلِمُونَ(64)
پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند در حقيقت شما ستمكاريد(64)



ثُمَّ نُكِسُوا۟ عَلَيٰ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ يَنطِقُونَ(65)
سپس سرافكنده شدند [و گفتند] قطعا دانسته اي كه اينها سخن نمي گويند(65)



قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَئًْا وَلَا يَضُرُّكُمْ(66)
گفت آيا جز خدا چيزي را مي پرستيد كه هيچ سود و زياني به شما نمي رساند(66)



أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(67)
اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مي پرستيد مگر نمي انديشيد(67)



قَالُوا۟ حَرِّقُوهُ وَانصُرُوٓا۟ ءَالِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَٰعِلِينَ(68)
گفتند اگر كاري مي كنيد او را بسوزانيد و خدايانتان را ياري دهيد(68)



قُلْنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَٰمًا عَلَيٰٓ إِبْرَٰهِيمَ(69)
گفتيم اي آتش براي ابراهيم سرد و بي آسيب باش(69)



وَأَرَادُوا۟ بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَٰهُمُ الْأَخْسَرِينَ(70)
و خواستند به او نيرنگي بزنند و[لي] آنان را زيانكارترين [مردم] قرار داديم(70)



وَنَجَّيْنَٰهُ وَلُوطًا إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَٰرَكْنَا فِيهَا لِلْعَٰلَمِينَ(71)
و او و لوط را [براي رفتن] به سوي آن سرزميني كه براي جهانيان در آن بركت نهاده بوديم رهانيديم(71)



وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَٰلِحِينَ(72)
و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتي] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم(72)



وَجَعَلْنَٰهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَٰتِ وَإِقَامَ الصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ الزَّكَوٰةِ وَكَانُوا۟ لَنَا عَٰبِدِينَ(73)
و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كردند و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند(73)



وَلُوطًا ءَاتَيْنَٰهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَٰهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَٰٓئِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمَ سَوْءٍ فَٰسِقِينَ(74)
و به لوط حكمت و دانش عطا كرديم و او را از آن شهري كه [مردمش] كارهاي پليد [جنسي] مي كردند نجات داديم به راستي آنها گروه بد و منحرفي بودند(74)



وَأَدْخَلْنَٰهُ فِي رَحْمَتِنَآ إِنَّهُ مِنَ الصَّٰلِحِينَ(75)
و او را در رحمت خويش داخل كرديم زيرا او از شايستگان بود(75)



وَنُوحًا إِذْ نَادَيٰ مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(76)
و نوح را [ياد كن] آنگاه كه پيش از [ساير پيامبران] ندا كرد پس ما او را اجابت كرديم و وي را با خانواده اش از بلاي بزرگ رهانيديم(76)



وَنَصَرْنَٰهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَآ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَٰهُمْ أَجْمَعِينَ(77)
و او را در برابر مردمي كه نشانه هاي ما را به دروغ گرفته بودند پيروزي بخشيديم چرا كه آنان مردم بدي بودند پس همه ايشان را غرق كرديم(77)



وَدَاوُۥدَ وَسُلَيْمَٰنَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَٰهِدِينَ(78)
و داوود و سليمان را [ياد كن] هنگامي كه در باره آن كشتزار كه گوسفندان مردم شب هنگام در آن چريده بودند داوري مي كردند و [ما] شاهد داوري آنان بوديم(78)



فَفَهَّمْنَٰهَا سُلَيْمَٰنَ وَكُلًّا ءَاتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُۥدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَٰعِلِينَ(79)
پس آن [داوري] را به سليمان فهمانديم و به هر يك [از آن دو] حكمت و دانش عطا كرديم و كوهها را با داوود و پرندگان به نيايش واداشتيم و ما كننده [اين كار] بوديم(79)



وَعَلَّمْنَٰهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّنۢ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَٰكِرُونَ(80)
و به [داوود] فن زره [سازي] آموختيم تا شما را از [خطرات] جنگتان حفظ كند پس آيا شما سپاسگزاريد(80)



وَلِسُلَيْمَٰنَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِۦٓ إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَٰرَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَٰلِمِينَ(81)
و براي سليمان تندباد را [رام كرديم] كه به فرمان او به سوي سرزميني كه در آن بركت نهاده بوديم جريان مي يافت و ما به هر چيزي دانا بوديم(81)



وَمِنَ الشَّيَٰطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَٰلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَٰفِظِينَ(82)
و برخي از شياطين بودند كه براي او غواصي و كارهايي غير از آن مي كردند و ما مراقب [حال] آنها بوديم(82)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
22nd August 2013, 10:22 AM
(آيه 63)
برهان دندانشكن ابراهيم: ابراهيم آن چنان جوابى گفت كه آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصره‏اى كه قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهيم «گفت: بلكه اين كار را اين بت بزرگ آنها كرده! از خودشان سؤال كنيد اگر سخن مى‏گويند»! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ).

اصول جرم شناسى مى‏گويد متهم كسى است كه آثار جرم را همراه دارد، در اينجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.
اصلا چرا شما به سراغ من آمديد؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمى‏كنيد»؟
آيا احتمال نمى‏دهيد او آنها را رقيب آينده خود فرض كرده و حساب همه را يك جا رسيده است؟!

(آيه 64)
سخنان ابراهيم، بت پرستان را تكان داد، وجدان خفته آنها را بيدار كرد و همچون توفانى كه خاكسترهاى فراوان را از روى شعله‏هاى آتش بر گيرد و فروغ آن را آشكار سازد، فطرت توحيدى آنها را از پشت پرده‏هاى تعصب و جهل و غرور آشكار ساخت. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 177

در يك لحظه كوتاه و زود گذر از اين خواب عميق و مرگ‏زا بيدار شدند، چنانكه قرآن مى‏گويد: «پس آنها به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:
حقا كه شما ظالم و ستمگريد» (فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).
هم به خويشتن ظلم و ستم كرديد و هم بر جامعه‏اى كه به آن تعلق داريد و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.

(آيه 65)
ولى افسوس كه زنگار جهل و تعصب و تقليد كور كورانه بيشتر از آن بود كه با نداى صيقل بخش اين قهرمان توحيد بكلى زدوده شود.

افسوس كه اين بيدارى روحانى و مقدس چندان به طول نيانجاميد، و در ضمير آلوده و تاريكشان از طرف نيروهاى اهريمنى و جهل قيامى بر ضد اين نور توحيدى صورت گرفت و همه چيز به جاى اول بازگشت، چه تعبير لطيفى قرآن مى‏كند: «سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند» (ثُمَّ نُكِسُوا عَلى‏ رُؤُسِهِمْ).
و براى اين كه از طرف خدايان گنگ و بسته دهانشان عذرى بياورند گفتند:
«تو ميدانى اينها هرگز سخن نمى‏گويند»! (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ).
اينها هميشه خاموشند و ابهت سكوت را نمى‏شكنند! و با اين عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را كتمان كنند.


منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
22nd August 2013, 10:24 AM
(آيه 66)
اينجا بود كه ميدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهيم قهرمان گشوده شد تا شديدترين حملات خود را متوجه آنها كند، و مغزهايشان را زير رگبارى از سرزنش منطقى و بيدار كننده قرار دهد: «فرياد زد: آيا شما معبودهايى غير خدا را مى‏پرستيد كه نه كمترين سودى به حال شما دارند و نه كوچكترين ضررى» (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ).


(آيه 67)
باز اين معلم توحيد، سخن را از اين هم فراتر برد و با تازيانه‏هاى سرزنش بر روح بى‏دردشان كوبيد و گفت: «اف بر شما، و بر اين معبودهايى كه غير از اللّه انتخاب كرده‏ايد»! (أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

«آيا هيچ انديشه نمى‏كنيد، و عقل در سر نداريد»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
ولى در توبيخ و سرزنششان، ملايمت را از دست نداد مبادا بيشتر لجاجت كنند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 178


(آيه 68)
آنجا كه آتش گلستان مى‏شود: گر چه با استدلال عملى و منطقى ابراهيم، همه بت پرستان محكوم شدند ولى لجاجت و تعصب شديد آنها مانع از پذيرش حق شد، به همين دليل تصميم بسيار شديد و خطرناكى در باره ابراهيم گرفتند.

قرآن مى‏گويد: «جمعيت فرياد زدند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد اگر كارى از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).
امثال اين لاطائلات بسيار گفتند و مردم را بر ضد ابراهيم شوراندند آنچنان كه به جاى چند بار هيزم كه براى سوزاندن چندين نفر كافى است هزاران بار بر روى هم ريختند و كوهى از هيزم، و به دنبال آن دريايى از آتش به وجود آوردند.

(آيه 69)
به هر حال ابراهيم (ع) در ميان هلهله و شادى و غريو فرياد مردم با منجنيق به درون شعله‏هاى آتش پرتاب شد، آن چنان مردم فرياد شادى كشيدند كه گويى شكننده بتها براى هميشه نابود و خاكستر شد.

اما خدايى كه همه چيز سر بر فرمان اوست، حتى سوزندگى را او به آتش ياد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده كرد اين بنده مؤمن خالص در اين درياى آتش سالم بماند، تا سند ديگرى بر اسناد افتخارش بيفزايد، چنانكه قرآن در اينجا مى‏گويد: «به آتش گفتيم: اى آتش! سرد و سالم بر ابراهيم باش»! (قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ).
بدون شك فرمان خدا در اينجا فرمان تكوينى بود همان فرمانى كه در جهان هستى به خورشيد و ماه و زمين و آسمان و آب و آتش و گياهان و پرندگان مى‏دهد و بدون آن فرمان از هيچ سببى كارى ساخته نيست.
معروف چنين است كه آتش آن چنان سرد و ملايم شد كه دندان ابراهيم از شدت سرما به هم مى‏خورد.


منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
22nd August 2013, 10:26 AM
(آيه 70)
و در اين آيه به عنوان نتيجه گيرى كوتاه و فشرده، مى‏فرمايد: «آنها مى‏خواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند، ولى ما آنها را زيانكارترين مردم قرار برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 179

داديم» (وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ).
ناگفته پيداست كه با سالم ماندن ابراهيم در ميان آتش، صحنه بكلى دگرگون شد، غريو شادى فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذيرش حق بطور كامل گرديد، هر چند دلهاى بيدار بهره خود را از اين ماجرا بردند و بر ايمانشان نسبت به خداى ابراهيم افزوده شد.

(آيه 71)
هجرت ابراهيم از سرزمين بت پرستان: داستان آتش سوزى ابراهيم و نجات اعجاز آميزش از اين مرحله خطرناك، لرزه بر اركان حكومت نمرود افكند او اگر با اين حال در آن شهر و كشور باقى مى‏ماند، با آن زبان گويا و منطق نيرومند و شهامت بى‏نظيرش مسلما كانون خطرى براى آن حكومت جبار و خودكامه بود.

از سوى ديگر ابراهيم در واقع رسالت خود را در آن سر زمين انجام داده، و بذر ايمان و آگاهى را در آن سر زمين پاشيده بود.
او بايد از اينجا به سر زمين ديگرى برود و رسالت خود را در آنجا نيز پياده كند، لذا تصميم گرفت تا به اتفاق «لوط»- برادر زاده‏اش- و همسرش «ساره» و احتمالا گروه اندكى از مؤمنان از آن سر زمين به سوى شام هجرت كند.
آنچنانكه قرآن مى‏گويد: «و ما ابراهيم و لوط را به سوى سر زمينى كه براى جهانيان پر بركت ساخته بوديم نجات و رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ).

(آيه 72)
اين آيه به يكى از مهمترين مواهب خدا به ابراهيم كه داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شايسته است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما به او اسحاق را بخشيديم و يعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزوديم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً).

«و همه آنها را مردانى صالح و شايسته و مفيد قرار داديم» (وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ).

(آيه 73)
اين آيه به مقام امامت و رهبرى اين پيامبران بزرگ و بخشى از برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 180

صفات و برنامه‏هاى مهم و پر ارزش آنها بطور جمعى اشاره مى‏كند.
در اينجا مجموعا «شش قسمت» از اين ويژگيها بر شمرده شده كه با اضافه كردن توصيف به صالح بودن كه از آيه قبل استفاده مى‏شود مجموعا هفت ويژگى را تشكيل مى‏دهد.
نخست مى‏گويد: «و ما آنها را پيشوايانى قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً).
در مرحله بعد فعليت و ثمره اين مقام را باز گو مى‏كند: «آنها به فرمان ما (مردم را) هدايت مى‏كردند» (يَهْدُونَ بِأَمْرِنا).
نه تنها هدايت به معنى راهنمايى و ارائه طريق كه در نبوت و رسالت وجود دارد، بلكه به معنى دستگيرى كردن و رساندن به سر منزل مقصود.
سومين و چهارمين و پنجمين موهبت و ويژگى آنها اين بود كه «و ما به آنها انجام كارهاى نيك و بر پا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم» (وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ).
و در آخرين فراز به مقام «عبوديت» آنها اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها همگى فقط ما را عبادت مى‏كردند» (وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ).



منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
22nd August 2013, 10:28 AM
(آيه 74)
نجات لوط از سر زمين آلودگان! از آنجا كه لوط از بستگان نزديك ابراهيم و از نخستين كسانى است كه به او ايمان آورد پس از داستان ابراهيم، به بخشى از تلاش و كوشش او در راه ابلاغ رسالت و مواهب پروردگار نسبت به او اشاره مى‏كند: «و لوط را به ياد آور كه ما به او حكم (فرمان نبوت و رسالت) و علم داديم» (وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً).

لوط از پيامبران بزرگى است كه هم عصر با ابراهيم بود، و همراه او از سر زمين بابل به فلسطين مهاجرت كرد، و بعدا از ابراهيم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا كه مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگيهاى جنسى بودند، او براى هدايت اين قوم منحرف تلاش و كوشش بسيار كرد، اما كمتر در آن كوردلان اثر گذارد.
سر انجام قهر و عذاب شديد الهى آنها را فرا گرفت، و جز خانواده لوط- به برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 181
استثناى همسرش- همگى نابود شدند.
لذا در دنباله آيه به اين موهبت كه به لوط ارزانى داشت اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما او را از شهر و ديارى كه كارهاى پليد و زشت انجام مى‏دادند رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ).
«چرا كه آنها مردم بدى بودند و از اطاعت فرمان حقّ بيرون رفته بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ).

(آيه 75)
سپس به آخرين موهبت الهى در باره «لوط» اشاره كرده، مى‏گويد:

«و ما او را در رحمت خاص خويش داخل كرديم» (وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا).
«چرا كه او از بندگان صالح بود» (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ).


(آيه 76)
نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج: بعد از ذكر گوشه‏اى از داستان ابراهيم و لوط، به ذكر قسمتى از سر گذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى «نوح» پرداخته، مى‏فرمايد: «و به ياد آور نوح را، هنگامى كه قبل از آنها (ابراهيم و لوط) پروردگار خود را خواند» و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بى‏ايمان كرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى‏ مِنْ قَبْلُ).

اين نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرينى است كه در سوره نوح آيه 26 و 27 نقل شده آنجا كه مى‏گويد: «پروردگارا! احدى از اين قوم بى‏ايمان را روى زمين مگذار! چرا كه اگر بمانند بندگان تو را گمراه مى‏كنند، و نسل آينده آنها نيز جز كافر و فاجر نخواهد بود»! سپس اضافه مى‏كند: «پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و او و خانواده‏اش را از آن غم و اندوه بزرگ رهايى بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ).
«اهل» در اينجا معنى وسيعى دارد كه هم بستگان مؤمن او را شامل مى‏شود و هم دوستان خاص او را.


منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
22nd August 2013, 10:30 AM
(آيه 77)
در اين آيه اضافه مى‏كند: «ما او را در برابر قومى كه آيات ما را تكذيب كردند يارى كرديم» (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 182

«چرا كه آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنها را غرق كرديم» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ).
اين جمله بار ديگر تأكيدى است بر اين حقيقت كه مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلكه بر اساس انتخاب اصلح است، به اين معنى كه حق حيات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است كه در خط تكامل و سير الى اللّه باشند و يا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجديد نظر كرده و باز گردند.

(آيه 78)
قضاوت داود و سليمان: در تعقيب سر گذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهيم و نوح و لوط در اينجا به بخشى از زندگى داود و سليمان اشاره مى‏كند، و در آغاز اشاره سر بسته‏اى به ماجراى يك قضاوت و داورى كه از ناحيه داود و سليمان صورت گرفت دارد.

مى‏فرمايد: «و داود و سليمان را به ياد آر، هنگامى كه در باره كشتزارى قضاوت مى‏كردند كه گوسفندان قوم شبانه آن را چريده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).
«و ما شاهد حكم آنها بوديم» (وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ).
داستان بدين قرار بود كه: گله گوسفندانى شبانه به تاكستانى وارد مى‏شوند، و برگها و خوشه‏هاى انگور را خورده و ضايع مى‏كنند، صاحب باغ شكايت نزد داود مى‏برد، داود حكم مى‏دهد كه در برابر اين خسارت بزرگ بايد تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.
سليمان كه در آن زمان كودك بود به پدر مى‏گويد: اى پيامبر بزرگ خدا! اين حكم را تغيير ده و تعديل كن! پدر مى‏گويد: چگونه؟
در پاسخ مى‏گويد: گوسفندان بايد با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شير و پشمشان استفاده كند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بكوشد هنگامى كه باغ به حال اول باز گشت به صاحبش تحويل داده مى‏شود، و گوسفندان نيز به صاحبش بر مى‏گردد- و خداوند طبق آيه بعد حكم برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 183
سليمان را تأييد كرد.

(آيه 79)
به هر حال در اين آيه حكم سليمان را در اين داستان به اين صورت تأييد مى‏كند: «پس ما اين داورى و حكومت را به سليمان تفهيم كرديم» و با تأييد ما او بهترين راه حل اين مخاصمه را دريافت (فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ).

امام مفهوم اين سخن آن نيست كه حكم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا كه بلا فاصله اضافه مى‏كند: «ما به هر يك از اين دو، آگاهى و شايستگى داورى و علم بخشيديم» (وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً).
سپس به يكى ديگر از مواهب و افتخاراتى كه خدا به داود داده بود اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما كوهها را مسخر ساختيم كه همراه داود تسبيح مى‏گفتند و همچنين پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ).
اينها در برابر قدرت ما چيز مهمى نيست «و ما اين كار را انجام داديم» (وَ كُنَّا فاعِلِينَ).


منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
22nd August 2013, 10:31 AM
(آيه 80)
در اين آيه به يكى ديگر از مواهبى كه خدا به اين پيامبر بزرگ داده اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما ساختن زره را به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند پس آيا (شما خدا را بر نعمتهايش) شكر مى‏كنيد»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ).


(آيه 81)
بادها در فرمان سليمان! در اينجا به بخشى از مواهبى كه خدا به يكى ديگر از پيامبران يعنى سليمان (ع) داده كرده، مى‏گويد: «و ما بادهاى شديد و طوفان‏زا را مسخر سليمان ساختيم كه تحت فرمان او به سوى سر زمينى كه ما آن را مبارك كرده بوديم حركت مى‏كرد» (وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى‏ الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها).

و اين كار عجيب نيست، چرا كه «ما به همه چيز آگاه بوديم و هستيم» (وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عالِمِينَ).
هم از اسرار عالم هستى و قوانين و نظامات حاكم بر آن آگاهيم، مى‏دانيم چگونه آنها را مى‏توان تحت فرمان آورد، و هم از نتيجه و سر انجام اين كار، و به هر برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 184
حال همه چيز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسليم است.

(آيه 82)
اين آيه يكى ديگر از مواهب انحصارى سليمان (ع) را باز گو مى‏كند: «و گروهى از شياطين (را نيز مسخّر او قرار داديم، كه در دريا) برايش غوّاصى مى‏كردند و كارهايى غير از اين (نيز) براى او انجام مى‏دادند» (وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ).

«و ما آنها را (از تمرد و سر كشى در برابر فرمان او) نگاه مى‏داشتيم» (وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ).
آنها افرادى با هوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.


منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
23rd August 2013, 08:36 AM
صفحه ی 192 از قرآن کریم شامل آیات 83 تا 99 از سوره ی انبیاء



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



۞ وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ(83)
و ايوب را [ياد كن] هنگامي كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويي مهربانترين مهربانان(83)



فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَءَاتَيْنَٰهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَيٰ لِلْعَٰبِدِينَ(84)
پس [دعاي] او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجددا] به وي عطا كرديم [تا] رحمتي از جانب ما و عبرتي براي عبادت كنندگان [باشد](84)



وَإِسْمَٰعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّٰبِرِينَ(85)
و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند(85)



وَأَدْخَلْنَٰهُمْ فِي رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مِّنَ الصَّٰلِحِينَ(86)
و آنان را در رحمت خود داخل نموديم چرا كه ايشان از شايستگان بودند(86)



وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَيٰ فِي الظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبْحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّٰلِمِينَ(87)
و ذوالنون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتي نداريم تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه معبودي جز تو نيست منزهي تو راستي كه من از ستمكاران بودم(87)



فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَٰهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَٰلِكَ نُۨجِي الْمُؤْمِنِينَ(88)
پس [دعاي] او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را [نيز] چنين نجات مي دهيم(88)



وَزَكَرِيَّآ إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَٰرِثِينَ(89)
و زكريا را [ياد كن] هنگامي كه پروردگار خود را خواند پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگاني(89)



فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَيٰ وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ يُسَٰرِعُونَ فِي الْخَيْرَٰتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا۟ لَنَا خَٰشِعِينَ(90)
پس [دعاي] او را اجابت نموديم و يحيي را بدو بخشيديم و همسرش را براي او شايسته [و آماده حمل] كرديم زيرا آنان در كارهاي نيك شتاب مي نمودند و ما را از روي رغبت و بيم مي خواندند و در برابر ما فروتن بودند(90)



وَالَّتِيٓ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَٰهَا وَابْنَهَآ ءَايَةً لِّلْعَٰلَمِينَ(91)
و آن [زن را ياد كن] كه خود را پاكدامن نگاه داشت و از روح خويش در او دميديم و او و پسرش را براي جهانيان آيتي قرار داديم(91)



إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَأَنَا۠ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ(92)
اين است امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد(92)



وَتَقَطَّعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَٰجِعُونَ(93)
و[لي] دينشان را ميان خود پاره پاره كردند همه به سوي ما بازمي گردند(93)



فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَٰتِبُونَ(94)
پس هر كه كارهاي شايسته انجام دهد و مؤمن [هم] باشد براي تلاش او ناسپاسي نخواهد بود و ماييم كه به سود او ثبت مي كنيم(94)



وَحَرَٰمٌ عَلَيٰ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَٰهَآ أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ(95)
و بر [مردم] شهري كه آن را هلاك كرده ايم بازگشتشان [به دنيا] حرام است(95)



حَتَّيٰٓ إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ(96)
تا وقتي كه ياجوج و ماجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشته اي بتازند(96)



وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَٰخِصَةٌ أَبْصَٰرُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ يَٰوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَٰذَا بَلْ كُنَّا ظَٰلِمِينَ(97)
و وعده حق نزديك گردد ناگهان ديدگان كساني كه كفر ورزيده اند خيره مي شود [و مي گويند] اي واي بر ما كه از اين [روز] در غفلت بوديم بلكه ما ستمگر بوديم(97)



إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَٰرِدُونَ(98)
در حقيقت شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد هيزم دوزخيد شما در آن وارد خواهيد شد(98)



لَوْ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَٰلِدُونَ(99)
اگر اينها خداياني [واقعي] بودند در آن وارد نمي شدند و حال آنكه جملگي در آن ماندگارند(99)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
23rd August 2013, 08:40 AM
(آيه 83)
ايّوب را از گرداب مشكلات رهايى بخشيديم: در اينجا از سر گذشت آموزنده يكى ديگر از پيامبران بزرگ خدا سخن مى‏گويد او «ايّوب» و دهمين پيامبرى است كه در سوره انبياء اشاره به گوشه‏اى از زندگانى او شده است.

«ايوب» سرگذشتى غم‏انگيز، و در عين حال پر شكوه و با ابهت دارد، صبر و شكيبايى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجيب بود، به گونه‏اى كه «صبر ايوب» يك ضرب المثل قديمى است.
مى‏فرمايد: «و ايّوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بد حالى و مشكلات به من روى آورده و تو مهربانترين مهربانانى»! (وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).

(آيه 84)
اين آيه مى‏گويد: «به دنبال اين دعاى ايّوب، خواسته‏اش را اجابت كرديم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختيم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ).

«و خانواده او را به او باز گردانديم، و همانندشان را به آنها افزوديم» (وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از ناحيه ما (بر آنها) باشد و هم ياد آورى و تذكرى براى عبادت كنندگان پروردگار» (رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى‏ لِلْعابِدِينَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 185
تا مسلمانان بدانند مشكلات هر قدر زياد باشد و گرفتاريها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند باز با گوشه‏اى از لطف پروردگار همه اينها برطرف شدنى است، نه تنها زيانها جبران مى‏شود بلكه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نيز بر آن مى‏افزايد.

(آيه 85)
اسماعيل و ادريس و ذا الكفل: قرآن در اينجا اشاره به مقام شكيبايى سه نفر ديگر از پيامبران الهى كرده، مى‏گويد: اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه آنها از صابران و شكيبايان بودند» (وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ).

هر يك از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و يا مشكلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر اين حوادث زانو نزدند و هر يك الگويى بودند از استقامت و پايمردى.

(آيه 86)
سپس بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مى‏كند: «و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از صالحان بودند» (وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
23rd August 2013, 08:41 AM
(آيه 87)
نجات يونس از آن زندان وحشتناك: اين آيه و آيه بعد نيز گوشه‏اى از سر گذشت پيامبر بزرگ «يونس» را بيان كرده، مى‏گويد: «و ذا النون را به ياد آر هنگامى كه خشمگين (بر قوم بت پرست و نافرمان خويش) از ميان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).

«او گمان مى‏كرد كه ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهيم كرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ).
او گمان مى‏كرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولايى در اين زمينه نكرده، در حالى كه اولى اين بود كه بيش از اين در ميان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند سر انجام به خاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم، نهنگ عظيمى او برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 186
را بلعيد «پس او در آن ظلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نيست» (فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).
«خداوندا! پاك و منزهى، من از ستمكاران بودم»! (سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). هم بر خويش ستم كردم و هم بر قوم خود، مى‏بايست بيش از اين، ناملايمات و شدايد و سختيها را پذيرا مى‏شدم، تن به همه شكنجه‏ها مى‏دادم شايد آنها به راه آيند.

(آيه 88)
«سر انجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ).

آرى «و اين گونه ما مؤمنان را نجات مى‏بخشيم» (وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ).
اين يك برنامه اختصاصى براى يونس نبود، بلكه هر كس از مؤمنان از تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاكش مدد و رحمت طلبد ما دعايش را مستجاب و اندوهش را بر طرف خواهيم كرد.

(آيه 89)
نجات زكريّا از تنهايى: در اين آيه و آيه بعد گوشه‏اى از سرگذشت دو شخصيت ديگر از پيامبران بزرگ الهى «زكريا» و «يحيى» را بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «زكريّا را به خاطر بياور هنگامى كه پروردگارش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترين وارثان هستى» (وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى‏ رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ).
سالها بر عمر زكريا گذشت، و برف پيرى بر سرش نشست، اما هنوز فرزندى نداشت، و از سوى ديگر همسرى عقيم و نازا داشت.
او در آرزوى فرزندى بود كه بتواند برنامه‏هاى الهى او را تعقيب كند در اين هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى فرزند صالح و برومندى كرد.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
23rd August 2013, 08:43 AM
(آيه 90)
خداوند اين دعاى خالص و سرشار از عشق به حقيقت را اجابت كرد، و خواسته او را تحقق بخشيد آن چنان كه مى‏فرمايد: «پس ما دعاى او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى‏). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 187

و براى رسيدن به اين مقصود «همسر نازاى او را اصلاح (و قادر به آوردن فرزند) كرديم» (وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ).
سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته اين خانواده كرده چنين مى‏گويد: «آنها در انجام كارهاى خير، سرعت مى‏كردند» (إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ).
«و آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مى‏خواندند» (وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً).
«و آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند» خضوعى آميخته با ادب و احترام و ترس آميخته با احساس مسؤوليت (وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ).
ذكر اين صفات سه گانه ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها به هنگام رسيدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهايى كه دامن افراد كم ظرفيت و ضعيف الايمان را به هنگام وصول به نعمت مى‏گيرد نمى‏شدند.

(آيه 91)
مريم بانوى پاكدامن: در اين آيه به مقام مريم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسيح (ع) اشاره شده است، مى‏گويد: «و به ياد آور زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت» (وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها).

«سپس ما از روح خود در او دميديم» (فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا).
«و او و فرزندش [مسيح‏] را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم» (وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ).

(آيه 92)
امت واحده! از آنجا كه در آيات گذشته نام گروهى از پيامبران الهى و بخشى از سر گذشت آنها آمده، در اينجا به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى كلى چنين مى‏گويد: «اين (پيامبران بزرگ و پيروانشان) همه امّت واحدى بودند» و پيرو يك هدف (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).

برنامه آنها يكى و هدف و مقصد آنها نيز يكى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محيط، داراى ويژگيها و روشها و به اصطلاح تاكتيكهاى متفاوت بودند. اين يگانگى و وحدت برنامه‏ها و هدف، به خاطر آن بوده كه همه از يك مبدأ سر چشمه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 188
مى‏گرفته، از اراده خداوند واحد يكتا، و لذا بلا فاصله مى‏گويد: «و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ).
در واقع توحيد عقيدتى و عملى انبياء از توحيد منبع وحى سر چشمه مى‏گيرد.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
23rd August 2013, 08:47 AM
(آيه 93)
در اين آيه اشاره به انحراف گروه عظيمى از مردم از اين اصل واحد توحيدى كرده چنين مى‏گويد: «و آنها كار خود را در ميان خود به تفرقه و تجزيه كشاندند» (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ).

كارشان به جايى رسيد كه در برابر هم ايستادند، و هر گروه، گروه ديگرى را لعن و نفرين مى‏كرد و از او برائت و بيزارى مى‏جست، به اين نيز قناعت نكردند به روى همديگر اسلحه كشيدند و خونهاى زيادى را ريختند، و اين بود نتيجه انحراف از اصل اساسى توحيد و آيين يگانه حق.
و در آخر آيه اضافه مى‏كند: «اما همه آنها سر انجام به سوى ما باز مى‏گردند» (كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ).
اين اختلاف كه جنبه عارضى دارد بر چيده مى‏شود و باز در قيامت همگى به سوى وحدت مى‏روند.

(آيه 94)
در اين آيه نتيجه هماهنگى با «امت واحده» در طريق پرستش پروردگار، و يا انحراف از آن و پيمودن راه تفرقه را چنين بيان مى‏فرمايد: «پس هر كس چيزى از اعمال صالح را انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد، تلاش و كوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت» (فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ).

و براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «و ما اعمال صالح او را قطعا خواهيم نوشت» (وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ).
اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن، شرط قبولى اعمال صالح را ايمان مى‏شمرد.

(آيه 95)
كافران در آستانه رستاخيز: در آيه قبل سخن از «مؤمنان نيكو كار برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 189

و صالح العمل» بود و در اين آيه، به افرادى اشاره مى‏كند كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها كه تا آخرين نفس به ضلالت و فساد ادامه مى‏دهند، مى‏فرمايد: «و حرام است بر شهرهايى كه آنها را (به جرم گناهانشان) نابود كرديم (به دنيا باز گردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (وَ حَرامٌ عَلى‏ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ).
در حقيقت آنها كسانى هستند كه بعد از مشاهده عذاب الهى، يا بعد از نابودى و رفتن به جهان برزخ، پرده‏هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى‏رود آرزو مى‏كنند اى كاش براى جبران اين همه خطاها بار ديگر به دنيا باز مى‏گشتند ولى قرآن با صراحت مى‏گويد: بازگشت آنها بكلى حرام، يعنى ممنوع است و راهى براى جبران باقى نمانده است.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
23rd August 2013, 08:48 AM
(آيه 96)
به هر حال اين بى‏خبران دائما در غرور و غفلتند، و اين بد بختى تا پايان جهان همچنان ادامه دارد.

چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «تا زمانى كه راه بر يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنها (در سراسر زمين پخش شوند، و) از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند» (حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ).

(آيه 97)
و بلا فاصله مى‏گويد: «و وعده حق [قيامت‏] نزديك مى‏شود» (وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ).

«در آن هنگام چشمهاى كافران از وحشت از حركت باز مى‏ماند» و خيره خيره به آن صحنه نگاه مى‏كنند (فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا).
در اين هنگام پرده‏هاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مى‏رود و فريادشان بلند مى‏شود «اى واى بر ما! ما از اين صحنه در غفلت بوديم» (يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا).
و چون نمى‏توانند با اين عذر، گناه خويش را بپوشانند و خود را تبرئه كنند با صراحت مى‏گويند: «نه، بلكه ما ظالم و ستمگر بوديم»! (بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ).
اصولا چگونه ممكن است با وجود اين همه پيامبران الهى و كتب آسمانى و اين همه حوادث تكان دهنده، و همچنين درسهاى عبرتى كه روزگار به آنها برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 190
مى‏دهد در غفلت باشند، آنچه از آنها سر زده تقصير است و ظلم بر خويشتن و ديگران.

(آيه 98)
هيزم جهنم! در تعقيب آيات گذشته كه از سر نوشت مشركان ستمگر بحث مى‏كرد در اينجا روى سخن را به آنها كرده و آينده آنها و معبودهايشان را چنين ترسيم مى‏كند: «شما و آنچه را غير از خدا مى‏پرستيد آتشگيره جهنّميد»! (إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).

آتشگيره جهنم و هيزمى كه شعله‏هاى آن را تشكيل مى‏دهد خود شما و خدايان ساختگى شماست، و همچون قطعه‏هاى هيزم بى‏ارزش يكى پس از ديگرى در جهنم پرتاب مى‏شويد! سپس اضافه مى‏كند: «شما وارد بر آن مى‏شويد» (أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ).
اول بتها را در آتش مى‏افكنند، سپس شما بر آنها وارد مى‏شويد، گويى خدايانتان با آتشى كه از وجودشان بر مى‏خيزد از شما پذيرايى مى‏كنند.

(آيه 99)
سپس به عنوان نتيجه گيرى كلى مى‏فرمايد: «اگر اين بتها، خدايانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمى‏شدند» (لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها).

ولى بدانيد نه تنها وارد دوزخ مى‏شوند بلكه «جاودانه در آن خواهند بود» (وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
24th August 2013, 08:18 AM
[golrooz]صفحه ی 193 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 112 از سوره ی انبیاء و آیات 1 تا 4 از سوره ی حج[golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ(100)
براي آنها در آنجا ناله اي زار است و در آنجا [چيزي] نمي شنوند(100)



إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَيٰٓ أُو۟لَٰٓئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ(101)
بي گمان كساني كه قبلا از جانب ما به آنان وعده نيكو داده شده است از آن [آتش] دور داشته خواهند شد(101)



لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَٰلِدُونَ(102)
صداي آن را نمي شنوند و آنان در ميان آنچه دلهايشان بخواهد جاودانند(102)



لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّيٰهُمُ الْمَلَٰٓئِكَةُ هَٰذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ(103)
دلهره بزرگ آنان را غمگين نمي كند و فرشتگان از آنها استقبال مي كنند [و به آنان مي گويند] اين همان روزي است كه به شما وعده مي دادند(103)



يَوْمَ نَطْوِي السَّمَآءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَآ أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَآ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ(104)
روزي كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحه نامه ها در مي پيچيم همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم دوباره آن را بازمي گردانيم وعده اي است بر عهده ما كه ما انجام دهنده آنيم(104)



وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنۢ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّٰلِحُونَ(105)
و در حقيقت در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد(105)



إِنَّ فِي هَٰذَا لَبَلَٰغًا لِّقَوْمٍ عَٰبِدِينَ(106)
به راستي در اين [امور] براي مردم عبادت پيشه ابلاغي [حقيقي] است(106)



وَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَٰلَمِينَ(107)
و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم(107)



قُلْ إِنَّمَا يُوحَيٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ(108)
بگو جز اين نيست كه به من وحي مي شود كه خداي شما خدايي يگانه است پس آيا مسلمان مي شويد(108)



فَإِن تَوَلَّوْا۟ فَقُلْ ءَاذَنتُكُمْ عَلَيٰ سَوَآءٍ وَإِنْ أَدْرِيٓ أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ(109)
پس اگر روي برتافتند بگو به [همه] شما به طور يكسان اعلام كردم و نمي دانم آنچه وعده داده شده ايد آيا نزديك است يا دور(109)



إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ(110)
[آري] او سخن آشكار را مي داند و آنچه را پوشيده مي داريد مي داند(110)



وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَٰعٌ إِلَيٰ حِينٍ(111)
و نمي دانم شايد آن براي شما آزمايشي و تا چند گاهي [وسيله] برخورداري باشد(111)



قَٰلَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَٰنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَيٰ مَا تَصِفُونَ(112)
گفت پروردگارا [خودت] به حق داوري كن و به رغم آنچه وصف مي كنيد پروردگار ما همان بخشايشگر دستگير است(112)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا۟ رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ(1)
اي مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امري هولناك است(1)



يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَي النَّاسَ سُكَٰرَيٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَيٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ(2)
روزي كه آن را ببينيد هر شيردهندهاي آن را كه شير ميدهد [از ترس] فرو ميگذارد و هر آبستني بار خود را فرو مينهد و مردم را مست ميبيني و حال آنكه مست نيستند ولي عذاب خدا شديد است(2)



وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَٰنٍ مَّرِيدٍ(3)
و برخي از مردم در باره خدا بدون هيچ علمي مجادله ميكنند و از هر شيطان سركشي پيروي مينمايند(3)



كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَيٰ عَذَابِ السَّعِيرِ(4)
بر [شيطان] مقرر شده است كه هر كس او را به دوستي گيرد قطعا او وي را گمراه ميسازد و به عذاب آتشش ميكشاند(4)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
24th August 2013, 08:20 AM
(آيه 100)
براى توضيح بيشتر پيرامون وضع دردناك، اين «عابدان گمراه»، در برابر آن «معبودان بى‏ارزش» مى‏گويد: «آنها در دوزخ، فريادها و ناله‏هاى دردناك دارند» (لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ). ممكن است اين زفير و ناله غم انگيز تنها مربوط به عابدان نباشد، بلكه شياطينى كه معبودشان بودند نيز در اين امر با آنها شريك باشند.
جمله بعد، يكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها را باز گو مى‏كند و آن اينكه «آنها در دوزخ چيزى نمى‏شنوند» (وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ).
اين جمله ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها سخنى كه مايه سرور و خوشحاليشان باشد مطلقا نمى‏شنوند، و تنها مستمع ناله‏هاى جانكاه دوزخيان، برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 191
و فريادهاى فرشتگان عذاب هستند.
بعضى گفته‏ اند منظور اين است كه اينها صداى هيچ كس را مطلقا نمى‏شنوند گويى تنها آنها در عذابند و اين خود مايه مجازات بيشترى است


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx

soham 313
24th August 2013, 08:22 AM
(آيه 101)
اين آيه حالات مؤمنان راستين و مردان و زنان با ايمان را باز گو مى‏كند تا در مقايسه با يكديگر وضع هر دو مشخص‏تر شود.

نخست مى‏گويد: «كسانى كه به خاطر ايمان و اعمال صالحشان وعده نيك به آنها از قبل داده‏ايم از اين آتش هولناك و وحشتناك دورند» (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ).
اشاره به اين كه ما به تمام وعده‏هايى كه به مؤمنان در اين جهان داده‏ايم وفا خواهيم كرد كه يكى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است.

(آيه 102)
در اين آيه چهار نعمت بزرگ الهى را كه شامل حال اين گروه سعادتمند است بر مى‏شمرد:

نخست اين كه «آنها صداى آتش را نمى‏شنوند» (لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها).
مؤمنان راستين چون از جهنم دورند هرگز اين صداهاى وحشتناك به گوششان نمى‏خورد.
ديگر اين كه: «آنها در آنچه بخواهند و مايل باشند بطور جاودان متنعمند» (وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ).
يعنى آنجا محدوديت اين جهان را ندارد، هر نعمت مادى و معنوى كه بخواهند بدون استثناء در دسترس آنهاست، آن هم نه يك روز و دو روز بلكه در يك عمر جاويدان!

(آيه 103)
سوم اين كه: «فزع اكبر آنها را غمگين نمى‏كند» (لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ).

«فزع اكبر» (وحشت بزرگ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قيامت دانسته‏اند كه از هر وحشتى بزرگتر است.
بالاخره آخرين لطف خدا در باره كسانى كه در آيات فوق به آنها اشاره شده برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 192
اين است كه «فرشتگان رحمت به استقبال آنها مى‏شتابند» (و به آنها تبريك و شاد باش مى‏گويند و بشارت مى‏دهند) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مى‏شد» (وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-101-112.aspx

soham 313
24th August 2013, 08:24 AM
(آيه 104)
آن روز كه آسمانها در هم پيچيده مى‏شود! در آيه قبل خوانديم، مؤمنان راستين از «فزع اكبر» (وحشت بزرگ) غمگين نمى‏شوند اين آيه توصيفى از آن روز وحشت‏انگيز كرده است، و در حقيقت علت عظمت اين وحشت را مجسم مى‏سازد، مى‏گويد: اين امر «روزى، تحقق مى‏يابد كه ما آسمان را در هم مى‏پيچيم همان گونه كه طومار نامه‏ها در هم پيچيده مى‏شود»! (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ).

در اين آيه تشبيه لطيفى نسبت به در نورديدن طومار عالم هستى در پايان دنيا شده است، در حال حاضر اين طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مى‏شود و هر يك در جايى قرار دارد، اما هنگامى كه فرمان رستاخيز فرا رسد، اين طومار عظيم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پيچيده خواهد شد.
سپس اضافه مى‏كند: «همان گونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم بر مى‏گردانيم» و اين كار مشكل و سختى در برابر قدرت عظيم ما نيست (كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ).
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «اين وعده‏اى است كه ما داده‏ايم و قطعا آن را انجام خواهيم داد» (وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ).
از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه منظور از باز گشت خلق به صورت اول آن است كه انسانها بار ديگر پا برهنه و عريان- آن گونه كه در آغاز آفرينش بودند- باز مى‏گردند و اين يكى از چهره‏هاى بازگشت آفرينش به صورت نخست است.

(آيه 105)
حكومت زمين از آن صالحان خواهد بود: بعد از آن كه در آيات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در اين آيه و آيه بعد به يكى از روشنترين پاداشهاى دنيوى آنها كه «حكومت روى زمين» است با بيان شيوايى اشاره كرده، مى‏گويد: «و در زبور بعد از ذكر چنين نوشتيم كه سر انجام برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 193

بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد» (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ).
«ارض» به مجموع كره زمين گفته مى‏شود و سراسر جهان را شامل مى‏گردد.
منظور از «زبور» كتاب داود، و «ذكر» به معنى تورات است، و به اين ترتيب معنى آيه چنين مى‏شود، «ما، در زبور، بعد از تورات، چنين نوشتيم كه اين زمين را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد».
سؤال ديگرى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه بندگان صالح خدا «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» كيانند؟
كلمه «صالحون» معنى گسترده و وسيعى دارد، كه علاوه بر ايمان و توحيد همه شايستگيها از آن به ذهن مى‏آيد، شايستگى از نظر عمل و تقوا، شايستگى از نظر علم و آگاهى، شايستگى از نظر قدرت و قوت، و شايستگى از نظر تدبير و نظم و درك اجتماعى.
در بعضى از روايات صريحا اين آيه تفسير به ياران حضرت مهدى- عج- شده است: كه بيان يك مصداق عالى و آشكار است، و عموميت مفهوم آيه را محدود نمى‏سازد.
نظام آفرينش دليل روشنى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده، در جهان انسانيت خواهد بود، و اين همان چيزى است كه از آيه مورد بحث و احاديث مربوط به قيام «مصلح بزرگ جهانى» حضرت مهدى- ارواحنا فداه- استفاده مى‏شود.

(آيه 106)
اين آيه به عنوان تأكيد بيشتر مى‏گويد: «در اين سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى كه خدا را (با اخلاص) پرستش مى‏كنند» (إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-101-112.aspx

soham 313
24th August 2013, 08:25 AM
(آيه 107)
پيامبر رحمت براى جهانيان: از آنجا كه آيات گذشته بشارت حكومت روى زمين را به بندگان صالح مى‏داد و چنين حكومتى مايه رحمت براى همه مردم جهان است در اين آيه به رحمت عامّه وجود پيامبر (ص) اشاره كرده، برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 194

مى‏گويد: «ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم» (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ).
عموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت تو هستند، چرا كه نشر آيينى را به عهده گرفتى كه سبب نجات همگان است.

(آيه 108)
و از آنجا كه مهمترين مظهر رحمت و محكمترين پايه و اساس آن مساله توحيد و جلوه‏هاى آن است در اين آيه چنين مى‏گويد: «به آنها بگو: تنها چيزى كه بر من وحى مى‏شود اين است كه معبود شما معبود واحدى است» (قُلْ إِنَّما يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).

«پس آيا شما حاضريد (در برابر همين اصل اساسى توحيد) تسليم شويد» و بتها را كنار بگذاريد؟! (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
در واقع در اين آيه، سه نكته بنيادى مطرح شده است، نخست اين كه پايه اصلى رحمت توحيد است توحيد در اعتقاد، در عمل، توحيد در كلمه، توحيد صفوف، و توحيد در قانون و در همه چيز.
نكته ديگر اين كه تمام دعوت پيامبر اسلام (ص) در اصل توحيد خلاصه مى‏شود و توحيد روحى است كه در كالبد تمام دين دميده شده.
و آخرين نكته اين كه: مشكل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرك در اشكال مختلف و بيرون آمدن از شرك و مظاهر آن و بالا زدن آستين براى شكستن بتها است، نه فقط بتهاى سنگى و چوبى، كه بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى!

(آيه 109)
اين آيه مى‏گويد: اگر (با اين همه تلاش باز به دعوت و پيام ما توجه نكردند و) روى گردان شوند، بگو: من به همه شما بطور يكسان (از عذاب الهى) اعلام خطر مى‏كنم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‏ سَواءٍ).

سپس اين تهديد را به صورت آشكارترى بيان كرده، مى‏گويد: «و من نمى‏دانم آيا وعده عذاب كه به شما داده شده است نزديك است يا دور»؟! (وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 195
فكر نكنيد اين وعده دور است، شايد هم نزديك و بسيار هم نزديك باشد.
اين عذاب و مجازاتى كه در اينجا به آن تهديد شده‏اند ممكن است عذاب قيامت و يا مجازات دنيا و يا هر دو باشد، در صورت اول علم آن مخصوص خداست و در صورت دوم و سوم ممكن است اشاره به جزئيات و زمان آن باشد كه حتى پيامبران از جزئيات آن آگاه نيستند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-101-112.aspx

soham 313
24th August 2013, 08:27 AM
(آيه 110)
اين تصور را نيز به مغز خود راه مى‏دهيد كه اگر تأخيرى در مجازات شما شود به خاطر اين است كه خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نيست، نه، او همه را مى‏داند «او هم سخنان آشكار را و هم آنچه را كتمان مى‏كنيد مى‏داند» (إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ).

اصولا پنهان و آشكار براى شما كه علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن كس كه علمش بى‏پايان است غيب و شهود يكى است و سر و علن در آنجا يكسان مى‏باشد.

(آيه 111)
و نيز اگر مى‏بينيد مجازات الهى فورا دامن شما را نمى‏گيرد بواسطه آن نيست كه او از كار شما آگاه نباشد «و من نمى‏دانم شايد اين آزمايشى براى شماست» (وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ).

«و مايه بهره گيرى (از لذائذ اين جهان) تا مدّتى» معين، سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگيرد و مجازات كند (وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِينٍ).
در واقع براى تأخير مجازات الهى در اينجا دو فلسفه بيان شده است: نخست مسأله امتحان و آزمايش است، خدا هرگز در عذاب عجله نمى‏كند، تا خلق را آزمايش كافى كند و اتمام حجت نمايد.
دوم اين كه افرادى هستند كه آزمايش آنها تمام شده و كلمه مجازاتشان قطعى گرديده است، اما براى اين كه سخت كيفر ببينند نعمت را بر آنها گسترده مى‏سازد تا كاملا غرق نعمت شوند، و درست در همان حال كه سخت در لذائذ غوطه‏ورند تازيانه عذاب را بر آنها بكوبد تا دردناكتر باشد، و رنج محرومان و ستمديدگان را به خوبى احساس كنند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 196

(آيه 112)
اين آيه كه آخرين آيه سوره انبياء است همچون نخستين آيه اين سوره سخن از غفلت مردم بى‏خبر مى‏گويد، و به عنوان نقل قول از پيامبر (ص) در يك عبارت نفرين مانند ناراحتى او را از اين همه غرور و غفلت منعكس مى‏كند و مى‏گويد: پيامبر بعد از مشاهده اين همه اعراض و رويگردانى «عرض كرد:

پروردگار من! به حق داورى فرما» و اين گروه طغيانگر را طبق قانون عدالتت كيفر ده! (قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ).
در دومين جمله روى سخن را به مخالفان كرده و مى‏گويد: «و پروردگار همه ما خداوند رحمان است و ما از پيشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروايى كه شما به او مى‏دهيد استمداد مى‏طلبيم» (وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى‏ ما تَصِفُونَ).


«پايان سوره انبياء»


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-101-112.aspx

soham 313
24th August 2013, 08:29 AM
سوره حجّ [22]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 78 آيه است‏
محتواى سوره:
اين سوره به خاطر بخشى از آياتش كه پيرامون حجّ سخن مى‏گويد به نام «سوره حجّ» ناميده شده است.
و از آنجا كه دستور حجّ آن هم با ذكر قسمتى از جزئيات آن، و همچنين دستور جهاد، تناسب با وضع مسلمانان در مدينه دارد، آيات اين سوره از جهاتى شبيه سوره‏هاى «مدنى» است.
از نظر محتوا مطالب اين سوره را به چند بخش مى‏توان تقسيم كرد:
1- آيات فراوانى از آن در زمينه «معاد» و دلائل منطقى آن، و انذار مردم غافل از صحنه‏هاى قيامت، و مانند آن است.
2- بخش قابل ملاحظه‏اى نيز از مبارزه با شرك و مشركان، سخن مى‏گويد.
3- در بخش ديگر مردم را به بررسى سر نوشت عبرت‏انگيز گذشتگان و عذابهاى دردناك الهى كه بر آنها نازل شد دعوت كرده.
4- و بخش ديگر پيرامون مسأله حج و سابقه تاريخى آن است.
5- بخشى از آن پيرامون مبارزه با دشمنان مهاجم، است.
6- و سر انجام قسمتى از آن پند و اندرزهايى است در زمينه‏هاى مختلف زندگى و تشويق به نماز و زكات و توكل و توجه به خداوند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 198
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم:
«هر كس سوره حج را بخواند خداوند پاداش حج و عمره را به او مى‏دهد به تعداد تمام كسانى كه در گذشته و آينده حج و عمره به جا آورده يا خواهند آورد»! بدون شك اين ثواب و فضيلت عظيم تنها براى تلاوت لفظى نيست، تلاوتى است انديشه‏ساز، و انديشه‏اى است عمل پرور.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50.aspx

soham 313
24th August 2013, 08:31 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
زلزله عظيم رستاخير: اين سوره با دو آيه تكان دهنده و هيجان‏انگيز پيرامون رستاخيز و مقدمات آن شروع مى‏شود، آياتى كه بى‏اختيار انسان را از اين زندگى گذراى مادى بيرون مى‏برد، و به آينده هول‏انگيزى كه در انتظار اوست متوجه مى‏سازد.

نخست عموم مردم را بدون استثناء مخاطب ساخته، مى‏گويد: «اى مردم! از پروردگارتان بترسيد، و پرهيز كارى پيشه كنيد كه زلزله رستاخيز، جريان مهم و عظيمى است» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ).
خطاب «يا أَيُّهَا النَّاسُ»، دليل روشنى است بر اين كه هيچ گونه تفاوت و تبعيضى از نظر نژاد و زبان و اعصار و قرون و مكانها و مناطق جغرافيايى و طوائف و قبائل در آن نيست، و مؤمن و كافر، كوچك و بزرگ، پير و جوان، مرد و زن امروز و آينده همه در آن شريكند.

(آيه 2)
اين آيه نمونه‏هايى از بازتاب اين وحشت عظيم را در چند جمله بيان كرده، مى‏گويد: «روزى كه آن را مى‏بينيد [زلزله رستاخيز آن چنان وحشت سرا پاى همه را فرا مى‏گيرد كه‏] هر مادر شيردهى، كودك شير خوارش را فراموش مى‏كند» (يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ)

.
«و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنين خود را سقط مى‏كند» (وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها)
.
سومين بازتاب اين كه: «مردم را به صورت مستان مى‏بينى، در حالى كه مست برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 199
نيستند!» (وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏)
.
«ولى عذاب خدا شديد است» (وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ)

(آيه 3)
پيروان شيطان! از آنجا كه در آيات گذشته ترسيمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قيامت بود در اين آيه حال گروهى از بى‏خبران را منعكس مى‏كند كه چگونه از چنين حادثه عظيمى غافلند.

مى‏گويد: «گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى در باره خدا به مجادله بر مى‏خيزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
گاه در اصل توحيد و يگانگى حق و نفى هر گونه شريك جدال مى‏كنند، و گاه در قدرت خدا نسبت به مسأله احياى مردگان و بعث و نشور، و در هر صورت هيچ گونه دليلى بر گفته‏هاى خود ندارند.
سپس اضافه مى‏كند: اين گونه افراد كه تابع هيچ گونه منطق و دانشى نيستند «از هر شيطان سر كش و متمردى تبعيت مى‏كنند» (وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ).
نه از يك شيطان كه از همه شيطانها! اعم از شياطين انس و جن كه هر يك از آنها براى خود نقشه و برنامه و حيله و دامى دارند.

(آيه 4)
در اين آيه مى‏گويد: «بر او نوشته و مقرر شده است كه هر كس حلقه اطاعت و ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى‏سازد و به آتش سوزان راهنمائيش مى‏كند» (كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50.aspx

soham 313
25th August 2013, 02:53 PM
http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif صفحه ی 194 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 16 از سوره ی حج http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَٰكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوٓا۟ أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّيٰ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَيٰٓ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنۢ بَعْدِ عِلْمٍ شَئًْا وَتَرَي الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَآ أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنۢبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍۭ بَهِيجٍ(5)
اي مردم اگر در باره برانگيخته شدن در شكيد پس [بدانيد] كه ما شما را از خاك آفريدهايم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراي خلقت كامل و [احيانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده ميكنيم تا مدتي معين در رحمها قرار ميدهيم آنگاه شما را [به صورت] كودك برون ميآوريم سپس [حيات شما را ادامه ميدهيم] تا به حد رشدتان برسيد و برخي از شما [زودرس] ميميرد و برخي از شما به غايت پيري ميرسد به گونهاي كه پس از دانستن [بسي چيزها] چيزي نميداند و زمين را خشكيده ميبيني و[لي] چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درميآيد و نمو ميكند و از هر نوع [رستنيهاي] نيكو ميروياند(5)



ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتَيٰ وَأَنَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(6)
اين [قدرت نماييها] بدان سبب است كه خدا خود حق است و اوست كه مردگان را زنده ميكند و [هم] اوست كه بر هر چيزي تواناست(6)



وَأَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ(7)
و [هم] آنكه رستاخيز آمدني است [و] شكي در آن نيست و در حقيقتخداست كه كساني را كه در گورهايند برميانگيزد(7)



وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًي وَلَا كِتَٰبٍ مُّنِيرٍ(8)
و از [ميان] مردم كسي است كه در باره خدا بدون هيچ دانش و بيهيچ رهنمود و كتاب روشني به مجادله ميپردازد(8)



ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ(9)
[آن هم] از سر نخوت تا [مردم را] از راه خدا گمراه كند در اين دنيا براي او رسوايي است و در روز رستاخيز او را عذاب آتش سوزان ميچشانيم(9)



ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّٰمٍ لِّلْعَبِيدِ(10)
اين [كيفر] به سزاي چيزهايي است كه دستهاي تو پيش فرستاده است و [گرنه] خدا به بندگان خود بيدادگر نيست(10)



وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَيٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ(11)
و از ميان مردم كسي است كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل] ميپرستد پس اگر خيري به او برسد بدان اطمينان يابد و چون بلايي بدو رسد روي برتابد در دنيا و آخرت زيان ديده است اين است همان زيان آشكار(11)



يَدْعُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنفَعُهُ ذَٰلِكَ هُوَ الضَّلَٰلُ الْبَعِيدُ(12)
به جاي خدا چيزي را ميخواند كه نه زياني به او ميرساند و نه سودش ميدهد اين است همان گمراهي دور و دراز(12)



يَدْعُوا۟ لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَيٰ وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ(13)
كسي را ميخواند كه زيانش از سودش نزديكتر است وه چه بد مولايي و چه بد دمسازي(13)



إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ(14)
بيگمان خدا كساني را كه گرويده و كارهاي شايسته كردهاند به باغهايي درميآورد كه از زير [درختان] آن رودبارها روان استخدا هر چه بخواهد انجام ميدهد(14)



مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَي السَّمَآءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ(15)
هر كه ميپندارد كه خدا [پيامبرش] را در دنيا و آخرت هرگز ياري نخواهد كرد [بگو] تا طنابي به سوي سقف كشد [و خود را حلقآويز كند] سپس [آن را] ببر د آنگاه بنگرد كه آيا نيرنگش چيزي را كه مايه خشم او شده از ميان خواهد برد(15)



وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَٰهُ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يُرِيدُ(16)
و بدين گونه [قرآن] را [به صورت] آياتي روشنگر نازل كرديم و خداست كه هر كه را بخواهد راه مينمايد(16)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
25th August 2013, 02:57 PM
(آيه 5)
دلائل معاد در عالم جنين و گياهان: از آنجا كه در آيات گذشته گفتگو از ترديد مخالفان در «مبدء» و «معاد» بود در اين آيه به دو دليل محكم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است، يكى از طريق توجه به تحولات دوران جنينى، و ديگرى از طريق تحولات زمين به هنگام نمو گياهان.

نخست همه انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «اى مردم! اگر در رستاخيز شكّ داريد (به اين نكته توجه كنيد كه:) ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد، از خون بسته شده و سپس از مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده‏] كه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 200
بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بدون شكل» (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ).
همه اينها به خاطر آن است «تا براى شما آشكار سازيم» كه بر هر چيز قادريم (لِنُبَيِّنَ لَكُمْ).
«و جنينهايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم (مادران) قرار مى‏دهيم» (وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى). تا دوران تكاملى خود را طى كنند، و آنچه را بخواهيم ساقط مى‏كنيم و از نيمه راه از مدار خارجش مى‏سازيم.
«از آن پس (يك دوران انقلابى جديد آغاز مى‏شود و) ما شما را به صورت طفل (از شكم مادر) بيرون مى‏فرستيم» (ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا).
به اين ترتيب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شكم مادر پايان مى‏پذيرد، و قدم به محيطى وسيعتر، مملو از نور و صفا و امكانات بسيار فزونتر مى‏گذاريد.
باز چرخهاى حركت تكاملى شما متوقف نمى‏شود، و همچنان سريع در اين راه به پيشروى ادامه مى‏دهيد «سپس هدف اين است كه به حدّ رشد و بلوغ (و كمال جسم و عقل) برسيد» (ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ).
در اينجا جهل تبديل به دانايى، و ضعف و ناتوانى تبديل به قدرت و توانايى و وابستگى مبدل به استقلال مى‏شود.
ولى اين چرخ باز متوقف نمى‏گردد هر چند «در اين ميان بعضى از شما مى‏ميرند و بعضى آن قدر عمر مى‏كنند كه به بدترين مرحله زندگى (و پيرى) مى‏رسند» (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«آنچنان كه بعد از علم و آگاهى، چيزى نمى‏دانند!» (لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً).
اين ضعف و ناتوانى و پژمردگى دليل بر فرا رسيدن يك مرحله انتقالى جديد برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 201
است، همان گونه كه سستى پيوند ميوه با درخت دليل بر رسيدگى آن و وصول به مرحله جدايى است.
سپس به بيان دليل دوم كه زندگى و حيات گياهان است پرداخته، مى‏گويد:
«زمين را (در فصل زمستان) خشك و مرده مى‏بينى، اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مى‏فرستيم، به حركت در مى‏آيد و مى‏رويد، و از هر نوع گياهان زيبا مى‏روياند» (وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ).

(آيه 6)
در اين آيه و آيه بعد به عنوان جمع بندى و نتيجه گيرى كلى، هدف اصلى از بيان اين دو دليل را ضمن باز گويى پنج نكته تشريح مى‏كند:

1- نخست مى‏گويد: «آنچه (در آيات قبل از مراحل مختلف حيات در مورد انسانها و جهان گياهان) باز گو شد براى اين است كه (بدانيد) خداوند حق است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ).
و چون او حق است نظامى را كه آفريده نيز حق است، بنا بر اين نمى‏تواند بيهوده و بى‏هدف باشد. و چون اين جهان بى‏هدف نيست و از سوى ديگر هدف اصلى را در خود آن نمى‏يابيم يقين پيدا مى‏كنيم كه معاد و رستاخيزى در كار است.
2- اين نظام حاكم بر جهان حيات به ما مى‏گويد: «و اوست كه مردگان را زنده مى‏كند» (وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‏).
همان كسى كه لباس حيات بر تن خاك مى‏پوشاند، و نطفه بى‏ارزش را به انسان كاملى مبدل مى‏سازد، و زمينهاى مرده را جان مى‏دهد او مردگان را حيات نوين مى‏بخشد.
3- هدف ديگر اين است كه بدانيد «خدا بر هر چيز تواناست» و چيزى در برابر قدرت او غير ممكن نيست (وَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
آيا كسى كه مى‏تواند خاك بى‏جان را تبديل به نطفه كند و آن را در مراحل حيات پيش ببرد قادر نيست كه انسان را بعد از مرگ به زندگى جديد باز گرداند؟
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 202

(آيه 7)
چهارم: و باز همه اينها براى اين است كه بدانيد: «رستاخيز آمدنى است و شكّى در آن نيست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها).

5- و اينها همه مقدمه‏اى است براى آخرين نتيجه و آن اين كه: «خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده‏اند زنده مى‏كند» (وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ).
در نتيجه رستاخيز و بعث مردگان نه تنها امكان‏پذير است بلكه قطعا تحقق خواهد يافت.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
25th August 2013, 02:58 PM
(آيه 8)
باز هم مجادله به باطل: در اينجا نيز سخن از مجادله كنندگانى است كه پيرامون مبدء و معاد به جدال بى‏پايه و بى‏اساس مى‏پردازند.

نخست مى‏گويد: «گروهى از مردم كسانى هستند كه در باره خدا بدون هيچ علم و دانش و هدايت و كتاب روشنى به مجادله بر مى‏خيزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ).
در حقيقت بحث و جدال علمى در صورتى مى‏تواند ثمر بخش باشد كه متكى به يكى از اين دلائل گردد. عقل يا كتاب يا سنّت.
جمله «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ» درست همان تعبيرى است كه در آيه سوم گذشت. و ظاهرا آيه گذشته ناظر به حال پيروان گمراه و بى‏خبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراه مى‏باشد.

(آيه 9)
سپس در يك عبارت كوتاه و پر معنى به يكى از علل انحراف و گمراهى اين رهبران ضلالت پرداخته، مى‏گويد: «آنها با تكبر و بى‏اعتنايى (نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى) مى‏خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند» (ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).

سپس كيفر شديد آنها را در دنيا و آخرت به اين صورت تشريح مى‏كند: «بهره آنها در اين دنيا رسوائى و بد بختى است، و در قيامت عذاب سوزنده را به آنها مى‏چشانيم» (لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ).

(آيه 10)
و به او مى‏گوئيم: «اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 203

«و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى‏كند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
نه كسى را بى‏جهت كيفر مى‏دهد، و نه بر ميزان مجازات كسى بدون دليل مى‏افزايد، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
25th August 2013, 03:00 PM
(آيه 11)
آنها كه بر لب پرتگاه كفرند! در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه، و رهبران گمراه كننده، اما در اينجا سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند.

قرآن در توصيف اين گروه چنين مى‏گويد: «و بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى‏پرستند» اما ايمان قلبى آنها بسيار سطحى و ضعيف است (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ). و با كوچكترين چيزى ايمانشان بر باد فنا مى‏رود.
سپس قرآن به تشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته، مى‏گويد: «پس آنها چنانند كه اگر (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا مى‏كنند! (و آن را دليل بر حقانيت اسلام مى‏گيرند) اما اگر به وسيله گرفتاريها و پريشانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مى‏شوند» و به كفر رو مى‏آورند! (فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ).
گوئى آنها دين و ايمان را به عنوان يك وسيله نيل به ماديان پذيرفته‏اند كه اگر اين هدف تأمين شد دين را حق مى‏دانند و گر نه بى‏اساس! و در پايان آيه اضافه مى‏كند: و به اين ترتيب «آنها هم دنيا را از دست داده‏اند و هم آخرت را» (خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ).
و «اين همان خسران و زيان آشكار است» كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش (ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ).

(آيه 12)
اين آيه به عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد و ايمان به خدا اشاره كرده، مى‏گويد: «او جز خدا كسى را مى‏خواند كه نه زيانى مى‏تواند به او برساند و نه سودى» (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ).

اگر دليل معيار حقانيت دين را اقبال و ادبار دنيا مى‏گيرد، پس چرا به سراغ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 204
بتهايى مى‏رود كه موجوداتى هستند بى‏خاصيت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها؟! آرى! «اين گمراهى بسيار عميقى است» (ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ).
فاصله آن از خط صراط مستقيم آن چنان زياد است كه اميد بازگشتشان به سوى حق بسيار كم است.

(آيه 13)
باز مطلب را از اين فراتر برده، مى‏گويد: «او كسى را مى‏خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است»! (يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).

چرا كه اين معبودهاى ساختگى در دنيا فكر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مى‏دهند، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى‏آورند.
و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «چه بد مولا و ياورى هستند اين بتها، و چه بد مونس و معاشرى» (لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
25th August 2013, 03:01 PM
(آيه 14)
و از آنجا كه روش قرآن اين است كه مسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان مى‏كند تا نتيجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در اين آيه مى‏فرمايد:

«خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه نهرها از زير درختانش جارى است» (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
برنامه آنها روشن، خط فكرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبياء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.

آرى! «خدا هر چه را اراده كند انجام مى‏دهد» (إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ).
اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه كه مجازات مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.


(آيه 15)

شأن نزول:
گروهى از قبيله «بنى اسد» و «بنى غطفان» كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پيمان بسته بودند گفتند: ما مى‏ترسيم خدا سر انجام محمّد صلّى اللّه عليه و آله را يارى نكند و در نتيجه رابطه ما با هم پيمانهايمان از يهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آيه نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 205
تفسير:
رستاخيز پايان همه اختلافات! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در اين آيه نيز چهره ديگرى از آنها را ترسيم كرده، مى‏گويد:
«هر كسى گمان مى‏كند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد و (از اين نظر عصبانى است، هر كارى از دستش ساخته است بكند) ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از حلق آويز، و نفس خود را قطع كند (و تا لبه پرتگاه مرگ پيش رود) ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى‏نشاند» (مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ).
اين آيه به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مى‏كند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بست مى‏رسد فورا دستپاچه مى‏شوند و تصميمهاى جنون آميز مى‏گيرند.

(آيه 16)
اين آيه اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده، مى‏گويد:

«و اين گونه ما قرآن را به صورت آيات بينات و نشانه‏هاى روشن نازل كرديم» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ). دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان، و رشد گياهان و زنده شدن زمينهاى مرده.
ولى با اين همه، داشتن دلائل روشن به تنهايى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حق نيز لازم است، به همين دليل در پايان آيه مى‏گويد: «و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند» (وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
26th August 2013, 09:12 AM
[golrooz] صفحه ی 195 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 28 از سوره ی حج [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَالَّذِينَ هَادُوا۟ وَالصَّٰبِِٔينَ وَالنَّصَٰرَيٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ(17)
كساني كه ايمان آوردند و كساني كه يهودي شدند و صابئيها و مسيحيان و زرتشتيان و كساني كه شرك ورزيدند البته خدا روز قيامت ميانشان داوري خواهد كرد زيرا خدا بر هر چيزي گواه است(17)




أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَآبُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ ۩(18)
آيا ندانستي كه خداست كه هر كس در آسمانها و هر كس در زمين است و خورشيد و ماه و [تمام] ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسياري از مردم براي او سجده ميكنند و بسيارياند كه عذاب بر آنان واجب شده است و هر كه را خدا خوار كند او را گراميدارندهاي نيست چرا كه خدا هر چه بخواهد انجام ميدهد(18)




۞ هَٰذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا۟ فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ(19)
اين دو [گروه] دشمنان يكديگرند كه در باره پروردگارشان با هم ستيزه ميكنند و كساني كه كفر ورزيدند جامههايي از آتش برايشان بريده شده است [و] از بالاي سرشان آب جوشان ريخته ميشود(19)




يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ(20)
آنچه در شكم آنهاست با پوست [بدن]شان بدان گداخته ميگردد(20)




وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنْ حَدِيدٍ(21)
و براي [وارد كردن ضربت بر سر] آنان گرزهايي آهنين است(21)




كُلَّمَآ أَرَادُوٓا۟ أَن يَخْرُجُوا۟ مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا۟ فِيهَا وَذُوقُوا۟ عَذَابَ الْحَرِيقِ(22)
هر بار بخواهند از [شدت] غم از آن بيرون روند در آن باز گردانيده ميشوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را(22)




إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ(23)
خدا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند در باغهايي كه از زير [درختان] آن نهرها روان است درميآورد در آنجا با دستبندهايي از طلا و مرواريد آراسته ميشوند و لباسشان در آنجا از پرنيان است(23)




وَهُدُوٓا۟ إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوٓا۟ إِلَيٰ صِرَٰطِ الْحَمِيدِ(24)
و به گفتار پاك هدايت ميشوند و به سوي راه [خداي] ستوده هدايت ميگردند(24)




إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَٰهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً الْعَٰكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍۭ بِظُلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(25)
بيگمان كساني كه كافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام كه آن را براي مردم اعم از مقيم در آنجا و باديهنشين يكسان قرار دادهايم جلو گيري ميكنند و [نيز] هر كه بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابي دردناك ميچشانيم(25)




وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَٰهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَئًْا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْقَآئِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ(26)
و چون براي ابراهيم جاي خانه را معين كرديم [بدو گفتيم] چيزي را با من شريك مگردان و خانهام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان [و] سجده كنندگان پاكيزه دار(26)




وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَيٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ(27)
و در ميان مردم براي [اداي] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغري كه از هر راه دوري ميآيند به سوي تو روي آورند(27)




لِّيَشْهَدُوا۟ مَنَٰفِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا۟ اسْمَ اللَّهِ فِيٓ أَيَّامٍ مَّعْلُومَٰتٍ عَلَيٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ الْأَنْعَٰمِ فَكُلُوا۟ مِنْهَا وَأَطْعِمُوا۟ الْبَآئِسَ الْفَقِيرَ(28)
تا شاهد منافع خويش باشند و نام خدا را در روزهاي معلومي بر دامهاي زبان بسته اي كه روزي آنان كرده است ببرند پس از آنها بخوريد و به درمانده مستمند بخورانيد(28)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
26th August 2013, 09:15 AM
(آيه 17)
اين آيه به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤمنند، و پنج گروه غير مسلمان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «كسانى كه ايمان آورده‏اند، و يهود، و صابئان، و نصارا، و مجوس، و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى‏كند، و حق را از باطل جدا مى‏سازد» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).

مگر نه اين است كه يكى از نامهاى قيامت «يوم الفصل» روز جدايى حق برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 206
از باطل است و «يوم البروز» روز آشكار شدن مكتومها، و روز پايان گرفتن اختلافات است.
آرى! خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مى‏دهد: «چرا كه خداوند از همه چيز آگاه و با خبر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ).

(آيه 18)
همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مى‏كنند: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مبدء و معاد بود، اين آيه با طرح مسأله توحيد و خداشناسى، حلقه مبدء و معاد را تكميل مى‏كند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «آيا نديدى تمام كسانى كه در آسمانها و تمام كسانى كه در زمين هستند براى خدا سجده مى‏كنند، و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ).

«و نيز بسيارى از مردم (براى او سجده مى‏كنند) در حالى كه بسيارى ديگر (ابا دارند و) مستحق عذابند» (وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ).
سپس اضافه مى‏كند: اينها نزد پروردگار بى‏ارزشند «و هر كس را خدا بى‏ارزش سازد هيچ كس نمى‏تواند او را گرامى دارد» و مشمول سعادت و ثواب كند (وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ).
آرى! «خداوند هر كار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مى‏دهد» مؤمنان را گرامى و منكران را خوار مى‏سازد (إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ).
با توجه به آنچه در آيه مورد بحث آمده موجودات عالم داراى دو گونه سجودند، «سجود تكوينى» و «سجود تشريعى».
خضوع و تسليم بى‏قيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بر اين جهان همان سجود تكوينى آنهاست كه تمام ذرات موجودات را شامل مى‏شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج، و تمام ذرات وجود آنها مشمول اين سجود تكوينى هستند.
به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درك و شعورند، برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 207
و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبيح خدا مى‏گويند، و سجود و صلاة دارند و اگر اين نوع درك و شعور را نپذيريم لا اقل تسليم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستى به هيچ وجه قابل انكار نيست.
اما «سجود تشريعى» همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل و شعور و درك و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى‏يابد.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
26th August 2013, 09:17 AM
(آيه 19)

شأن نزول:
«روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على عليه السّلام و حمزه، و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب) به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب «وليد بن عتبه» و «عتبة بن ربيعه» و «شيبة بن ربيعه» را از پاى در آوردند.
آيه نازل شد و سر نوشت اين مبارزان را بيان كرد.
ولى وجود شأن نزول خاص هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمى‏شود.
تفسير:
دو گروه متخاصم در برابر هم! در آيات گذشته به گروه مؤمنان و طوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود، و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد، در اينجا مى‏فرمايد: «اين دو دسته (مؤمنان و غير مؤمنان) در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند» (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ).
سپس چهار نوع مجازات كافرانى را كه دانسته و آگاهانه حق را انكار كردند بيان مى‏كند:
نخست از لباس آنها شروع كرده، مى‏گويد: «پس كسانى كه كافر شدند لباسهايى از آتش براى آنها بريده مى‏شود» (فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ).
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنها بريده و دوخته مى‏شود! و يا كنايه از اين باشد كه آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مى‏كند.
ديگر اين كه: «مايع سوزان و جوشان حميم دوزخ بر سر آنها ريخته مى‏شود» (يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ).

(آيه 20)
و اين آب سوزان و جوشان در بدن آنها آن چنان نفوذ مى‏كند كه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 208

«هم درونشان را ذوب مى‏نمايد و هم پوستها و برونشان) را»! (يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ).

(آيه 21)
سوم اين كه: «تازيانه‏ها يا گرزهايى از آهن سوزان براى آنها آماده است» (وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ).


(آيه 22)
و «هر گاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مى‏گردانند، و (به آنان گفته مى‏شود) بچشيد عذاب سوزان را»! (كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).

و اين چهارمين مجازات آنهاست.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
26th August 2013, 09:19 AM
(آيه 23)
اين آيه و آيه بعد حال مؤمنان صالح را بيان مى‏كند تا از طريق مقايسه، وضع هر دو گروه كاملا مشخص شود، و در اينجا پنج نوع پاداش آنها را باز گو كرده، نخست مى‏گويد: «خداوند كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه از زير درختانش نهرها جارى است» (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

گروه اول در شعله‏هاى آتش سوزان غوطه‏ورند و اينها در باغهاى بهشت در كنار نهرهاى جارى آرميده‏اند.
سپس به زينت و لباس آنها پرداخته، مى‏گويد: «آنها با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت مى‏يابند و لباسشان در آنجا از حرير است» (يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ).
و اين دو پاداش ديگر آنهاست. و اگر در اين جهان از پوشيدن اين گونه لباسها و زينتها ممنوع بودند به خاطر آن بود كه مايه غرور و غفلت مى‏شد و سبب محروميت گروه ديگر مى‏گشت، ولى در آنجا كه اين مسائل مطرح نيست اين ممنوعيتها برداشته مى‏شود و جبران مى‏گردد.

(آيه 24)
و بالاخره چهارمين و پنجمين موهبتى كه خدا به آنها ارزانى مى‏دارد و صرفا جنبه روحانى دارد اين است كه آنها «به سخنان پاكيزه هدايت مى‏شوند» (وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ). سخنانى روح پرور، و جمله‏ها برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 209

و الفاظى نشاط آفرين و كلماتى پر از صفا و معنويت كه روح را در مدارج كمال سير مى‏دهد.
و همچنين «به سوى راه خداوند حميد و شايسته ستايش هدايت مى‏گردند» (وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِيدِ). راه شناسايى خدا و نزديك شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان.
آرى! خداوند مؤمنان را با هدايت كردن به سوى اين معانى به آخرين درجه لذات روحانى سوق مى‏دهد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
26th August 2013, 09:20 AM
(آيه 25)
مانعان خانه خدا! در آيات گذشته سخن از كفار بطور مطلق در ميان بود، ولى در اين آيه اشاره به گروه خاصى از آنان شده است كه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا در رابطه با «مسجد الحرام» و «مراسم پر شكوه حج» هستند.

نخست مى‏گويد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگيرى مى‏كنند ...» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
همچنين مردم با ايمان را «از (كانون بزرگ توحيد) مسجد الحرام باز مى‏دارند، همان مركزى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار داده‏ايم، چه آنها كه در آن سرزمين زندگى مى‏كنند و چه آنها كه از نقاط دور به سوى آن مى‏آيند» مستحق عذابى دردناكند (وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ).
«و هر كس بخواهد در اين سر زمين از طريق حق منحرف گردد، و دست به ظلم و ستم بيالايد ما از عذاب دردناك به او مى‏چشانيم» (وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ).
در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق، مرتكب سه جنايت بزرگ شده‏اند:
1- جلوگيرى از راه خدا و ايمان و طاعت او.
2- جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوّار خانه خدا و قرار دادن امتيازى براى خود. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 210
3- در اين سر زمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مى‏زنند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
26th August 2013, 09:21 AM
(آيه 26)
دعوت عام براى حجّ! به تناسب بحثى كه در آيه گذشته پيرامون مسجد الحرام و زائران خانه خدا آمد در اينجا نخست به تاريخچه بناى كعبه به دست ابراهيم خليل (ع) و سپس مسأله وجوب حجّ، و فلسفه آن، و بخشى از احكام اين عبادت بزرگ اشاره مى‏كند، ابتدا از داستان تجديد بناى كعبه شروع كرده، مى‏گويد: «و (به خاطر بياور) زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم» تا در آن مكان اقدام به بناى خانه كعبه كند (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ).

منظور از «بوّأنا» اين است كه خداوند مكان خانه كعبه را كه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود به ابراهيم (ع) نشان داد، توفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايه‏هاى خانه آشكار گشت، يا قطعه ابرى آمده و در آنجا سايه افكند، و يا به هر وسيله ديگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت، و او با هميارى فرزندش اسماعيل آن را تجديد بنا نمود.
سپس اضافه مى‏كند، هنگامى كه خانه آماده شد به ابراهيم خطاب كرديم:
اين خانه را كانون توحيد كن، و «چيزى را شريك من قرار مده، و خانه‏ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك كن» (أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ).
در حقيقت ابراهيم (ع) مأمور بود خانه كعبه و اطراف آن را از هر گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر گونه بت و مظاهر شرك پاك و پاكيزه دارد، تا بندگان خدا در اين مكان پاك جز به خدا نينديشند، و مهمترين عبادت اين سر زمين را كه طواف و نماز است در محيطى پيراسته از هر گونه آلودگى انجام دهند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
26th August 2013, 09:22 AM
(آيه 27)
بعد از آماده شدن خانه كعبه براى عبادت كنندگان، خدا به ابراهيم (ع) دستور مى‏دهد: «و مردم را دعوت عمومى به حجّ كن، تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند» (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 211

رِجالًا وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ).
در روايتى مى‏خوانيم: «هنگامى كه ابراهيم چنين دستورى را دريافت داشت عرض كرد: خداوندا! صداى من به گوش مردم نمى‏رسد، اما خدا به او فرمود: «عليك الاذان و علىّ البلاغ! تو اعلام كن و من به گوش آنها مى‏رسانم»!

(آيه 28)
در اين آيه در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنى به فلسفه‏هاى مختلف حجّ پرداخته، مى‏فرمايد: آنها به اين سر زمين مقدس بيايند «تا منافع خويش را با چشم خود ببيند» (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ).

كلمه «منافع» تمام منافع و بركات معنوى و نتايج مادى، فوائد فردى و اجتماعى، فلسفه‏هاى سياسى و اقتصادى و اخلاقى همه را شامل مى‏شود.
آرى! بايد مسلمانان از همه نقاط جهان از ميان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و ناظر اين منافع باشند.
سپس اضافه مى‏كند: و آنها بيايند و قربانى كنند «و نام خدا را در ايام معينى (كه از دهم ذى الحجه شروع و به سيزدهم پايان مى‏يابد) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح) ببرند» (وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ).
اشاره به اين كه آنها هميشه از جمله به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول درگاه اوست و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد.
قربانى كردن حيوانات در حقيقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا، همان گونه كه در سر گذشت ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) و قربانى او آمده است، آنها با اين عمل اعلام مى‏كنند كه در راه او آماده هر گونه ايثارند حتى بذل جان.
به هر حال قرآن با اين گفتار برنامه شرك آلود بت پرستان را نفى مى‏كند كه به هنگام قربانى نام بتها را مى‏بردند، و اين مراسم توحيدى را به شرك آلوده مى‏ساختند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 212
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «پس از گوشت حيوانات قربانى، هم خودتان بخوريد و هم بينوايان فقير را اطعام نماييد» (فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
27th August 2013, 09:48 AM
[golrooz]صفحه ی 196 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 40 از سوره ی حج [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




ثُمَّ لْيَقْضُوا۟ تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا۟ نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا۟ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(29)
سپس بايد آلودگي خود را بزدايند و به نذرهاي خود وفا كنند و بر گرد آن خانه كهن [=كعبه] طواف به جاي آورند(29)




ذَٰلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَٰتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَٰمُ إِلَّا مَا يُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا۟ الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَٰنِ وَاجْتَنِبُوا۟ قَوْلَ الزُّورِ(30)
اين است [آنچه مقرر شده] و هر كس مقررات خدا را بزرگ دارد آن براي او نزد پروردگارش بهتر است و براي شما دامها حلال شده است مگر آنچه بر شما خوانده ميشود پس از پليدي بتها دوري كنيد و از گفتار باطل اجتناب ورزيد(30)




حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ(31)
در حالي كه گروندگان خالص به خدا باشيد نه شريكگيرندگان [براي] او و هر كس به خدا شرك ورزد چنان است كه گويي از آسمان فرو افتاده و مرغان [شكاري] او را ربودهاند يا باد او را به جايي دور افكنده است(31)




ذَٰلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَٰٓئِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ(32)
اين است [فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت آن [حاكي] از پاكي دلهاست(32)




لَكُمْ فِيهَا مَنَٰفِعُ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي ثُمَّ مَحِلُّهَآ إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(33)
براي شما در آن [دامها] تا مدتي معين سودهايي استسپس جايگاه [قربانيكردن آنها و ساير فرايض] در خانه كهن [=كعبه] است(33)




وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا لِّيَذْكُرُوا۟ اسْمَ اللَّهِ عَلَيٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ الْأَنْعَٰمِ فَإِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا۟ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ(34)
و براي هر امتي مناسكي قرار داديم تا نام خدا را بر دامهاي زبانبستهاي كه روزي آنها گردانيده ياد كنند پس [بدانيد كه] خداي شما خدايي يگانه است پس به [فرمان] او گردن نهيد و فروتنان را بشارت ده(34)




الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّٰبِرِينَ عَلَيٰ مَآ أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَوٰةِ وَمِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ يُنفِقُونَ(35)
همانان كه چون [نام] خدا ياد شود دلهايشان خشيتيابد و [آنان كه] بر هر چه برسرشان آيد صبر پيشهگانند و برپا دارندگان نمازند و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق ميكنند(35)




وَالْبُدْنَ جَعَلْنَٰهَا لَكُم مِّن شَعَٰٓئِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا۟ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَآفَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا۟ مِنْهَا وَأَطْعِمُوا۟ الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَٰلِكَ سَخَّرْنَٰهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(36)
و شتران فربه را براي شما از [جمله] شعاير خدا قرار داديم در آنها براي شما خير است پس نام خدا را بر آنها در حالي كه برپاي ايستادهاند بب ريد و چون به پهلو درغلتيدند از آنها بخوريد و به تنگدست [سائل] و به بينوا[ي غير سائل] بخورانيد اين گونه آنها را براي شما رام كرديم اميد كه شكرگزار باشيد(36)




لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰكِن يَنَالُهُ التَّقْوَيٰ مِنكُمْ كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا۟ اللَّهَ عَلَيٰ مَا هَدَيٰكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ(37)
هرگز [نه] گوشتهاي آنها و نه خونهايشان به خدا نخواهد رسيد ولي [اين] تقواي شماست كه به او ميرسد اين گونه [خداوند] آنها را براي شما رام كرد تا خدا را به پاس آنكه شما را هدايت نموده به بزرگي ياد كنيد و نيكوكاران را مژده ده(37)




۞ إِنَّ اللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ(38)
قطعا خداوند از كساني كه ايمان آورده اند دفاع ميكند زيرا خدا هيچ خيانتكار ناسپاسي را دوست ندارد(38)




أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا۟ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ(39)
به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا كه مورد ظلم قرار گرفته اند و البته خدا بر پيروزي آنان سخت تواناست(39)




الَّذِينَ أُخْرِجُوا۟ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُوا۟ رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَٰتٌ وَمَسَٰجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ(40)
همان كساني كه بناحق از خانه هايشان بيرون رانده شدند [آنها گناهي نداشتند] جز اينكه ميگفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضي از مردم را با بعض ديگر دفع نميكرد صومعه ها و كليساها و كنيسه ها و مساجدي كه نام خدا در آنها بسيار برده ميشود سخت ويران ميشد و قطعا خدا به كسي كه [دين] او را ياري ميكند ياري ميدهد چرا كه خدا سخت نيرومند شكست ناپذير است(40)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
27th August 2013, 09:52 AM
(آيه 29)
بخش مهم ديگرى از مناسك حجّ: در تعقيب بحثهايى كه پيرامون مناسك حج در آيات پيشين گذشت، در اينجا به بخش ديگرى از اين مناسك اشاره كرده، نخست چنين مى‏گويد: «بعد از آن بايد آلودگيها (و زوائد بدن) را بر طرف سازند» (ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ).

«و به نذرهاى خود وفا كنند» (وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ).
«و بر گرد خانه گرامى كعبه، طواف كنند» (وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ).
منظور از «طواف» در اينجا «طواف نساء» است.

(آيه 30)
اين آيه به عنوان يك جمع بندى اشاره به بحثهاى آيات گذشته كرده، مى‏گويد: برنامه حجّ و مناسك آن «اين است» كه گفته شد (ذلِكَ).

بعد براى تأكيد بر اهميت وظائفى كه بيان گرديد اضافه مى‏كند: «و هر كس برنامه‏هاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ كند براى او نزد پروردگارش بهتر است» (وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
«حرمات» در اينجا اشاره به «اعمال و مناسك حجّ» است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصا و حرم مكه عموما نيز بر آن افزوده شود.
سپس به تناسب احكام «احرام» به حلال بودن چهار پايان اشاره كرده، مى‏گويد: «و چهار پايان (همچون شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مى‏شود» و دستور منعش صادر خواهد گشت (وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ).
در پايان اين آيه دو دستور ديگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهليت بيان كرده، مى‏گويد: «پس از پليديها (يعنى) از بتها اجتناب كنيد» (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ).
دستور دوم اين است كه: «از سخن باطل و بى‏اساس بپرهيزيد» (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 213
آيه فوق اشاره به كيفيت «لبيك» گفتن مشركان در مراسم حجّ در جاهليت است زيرا آنها «لبيك» را كه آئينه تمام نماى توحيد و يگانه پرستى است آن چنان تحريف كرده بودند كه مشتمل بر زننده‏ ترين تعبيرات شرك آلود شده بود.

ولى توجه آيه به اعمال مشركان مانع از كلى بودن مفهوم آن كه پرهيز از هر گونه بت در هر شكل و صورت، و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و كيفيت است نمى‏باشد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
27th August 2013, 09:53 AM
(آيه 31)
از آنجا كه در آيه قبل تأكيد روى مسأله توحيد و اجتناب از هر گونه بت و بت پرستى شده بود، در اينجا نيز همين مسأله مهم را دنبال كرده، مى‏گويد:

مراسم حج و گفتن لبيك را در حالى انجام دهيد كه: «قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هيچ گونه شركى در آن راه نيابد» (حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ).
آيه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرك اصلى در حجّ و عبادات بطور كلى ياد آور مى‏شود، چرا كه روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است كه هيچ گونه انگيزه غير خدايى و شرك در آن نباشد.
سپس ترسيم بسيار گويا و زنده‏اى از وضع حال مشركان و سقوط و بد بختى و نابودى آنها مى‏كند و چنين مى‏گويد: «و كسى كه شريك براى خدا قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده، و پرندگان در وسط هوا او را مى‏ربايند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مى‏افتد) و يا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تند باد او را به جاى دور دستى پرتاب مى‏كند» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ).
در حقيقت آسمان كنايه از «توحيد» است و شرك سبب سقوط از اين آسمان مى‏گردد، مسلما كسى كه از آسمان سقوط مى‏كند، قدرت تصميم گيرى را از دست مى‏دهد، با سرعت و شتابى كه هر لحظه فزونى مى‏گيرد به سوى نيستى پيش مى‏رود و سر انجام در چنگال شيطان و هوى و هوسهاى سر كش محو و نابود مى‏گردد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 214

(آيه 32)
اين آيه بار ديگر يك جمع بندى روى مسائل حج و تعظيم شعائر الهى كرده، مى‏گويد: «مطلب چنين است» كه گفته شد (ذلِكَ).

«و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد و (به نشانه‏هاى آئين خدا و پرچمهاى اطاعت او) احترام بگذارد اين از تقواى دلهاست» (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
«شعائر اللّه» به معنى «نشانه‏هاى پروردگار» است كه شامل سر فصلهاى آئين الهى و برنامه‏هاى كلى و آنچه در نخستين برخورد با اين آيين چشمگير است و از جمله مناسك حجّ مى‏باشد كه انسان را به ياد خدا مى‏اندازد.
كوتاه سخن اين كه تمام آنچه در برنامه‏هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مى‏اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلهاست.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
27th August 2013, 09:55 AM
(آيه 33)
از بعضى از روايات چنين استفاده مى‏شود كه گروهى از مسلمانان عقيده داشتند هنگامى كه شترى يا يكى ديگر از چهار پايان به عنوان قربانى تعيين مى‏شد و از راههاى دور و نزديك آن را با خود به سوى احرامگاه، و از آنجا به سوى سر زمين مكّه مى‏آوردند، نبايد بر آن مركب سوار شد، و نبايد شير آن را بدوشند و از آن استفاده كنند، و بكلى آن را از خود جدا مى‏پنداشتند، قرآن اين تفكر خرافى را نفى كرده، مى‏گويد: «در آن (حيوانات قربانى) منافعى براى شماست تا زمان معينى [روز ذبح آنها] فرا رسد» (لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

در پايان آيه در مورد سر انجام كار قربانى چنين مى‏گويد: «سپس محل آن خانه قديمى و گرامى (كعبه) است» (ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ).
و به اين ترتيب مادام كه حيوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسيده‏اند مى‏توان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه بايد وظيفه قربانى كردن را در باره آنها انجام داد.
(آيه 34)
مخبتان را بشارت ده! در ارتباط با آيات گذشته و از جمله دستور قربانى ممكن است اين سؤال پيش آيد كه اين چگونه عبادتى است كه در اسلام برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 215

تشريع شده كه براى خدا و براى جلب رضاى او حيوانات را قربانى كنند مگر خداوند نياز به قربانى دارد؟ و آيا اين كار در اديان ديگر نيز بوده است يا مخصوص مشركان بوده؟
قرآن براى روشن ساختن اين مطلب چنين مى‏گويد: اين منحصر به شما نيست كه مراسم ذبح و قربانى براى خدا داريد «براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده‏ايم ببرند» (وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ).
و لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداى شما معبود واحدى است» و برنامه او هم برنامه واحدى است (فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
اكنون كه چنين است: «در برابر (فرمان) او تسليم شويد» (فَلَهُ أَسْلِمُوا).
«و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان (در برابر فرمانهاى پروردگار) را» (وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
27th August 2013, 09:57 AM
(آيه 35)
در اين آيه صفات «مخبتين» (تواضع كنندگان) را در چهار قسمت- كه دو قسم جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى- توضيح مى‏دهد:

نخست مى‏گويد: «همانها كه چون نام خدا برده مى‏شود دلهايشان پر از خوف (پروردگار) مى‏گردد» (الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
نه اين كه از غضب او بى‏جهت بترسند، و يا در رحمت او شك و ترديد داشته باشند، بلكه اين ترس به خاطر مسؤوليتهايى است كه بر دوش دارند و شايد در انجام آن كوتاهى كرده‏اند، اين ترس به خاطر درك مقام با عظمت خداست.
ديگر اين كه: «آنها در برابر حوادث دردناكى كه در زندگيشان رخ مى‏دهد صبر و شكيبايى پيش مى‏گيرند» (وَ الصَّابِرِينَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ).
عظمت حادثه هر قدر زياد و ناراحتى آن هر قدر سنگين باشد در برابر آن زانو نمى‏زنند لب به كفران نمى‏گشايند و خلاصه ايستادگى مى‏كنند و پيش مى‏روند و پيروز مى‏شوند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 216
سوم و چهارم اين كه: «آنها نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند» (وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).
از يك سو ارتباطشان با خالق جهان محكم است و از سوى ديگر پيوندشان با خلق خدا مستحكم.

(آيه 36)
قربانى براى چيست؟ باز در اينجا سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مسأله قربانى است، نخست مى‏گويد: «شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار داديم» (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).

آنها از يك سو به شما تعلق دارند، و از سوى ديگر از شعائر و نشانه‏هاى خداوند در اين عبادت بزرگ هستند، چرا كه قربانى حجّ يكى از مظاهر روشن اين عبادت است.
سپس اضافه مى‏كند: «در آنها براى شما خير و بركت است» (لَكُمْ فِيها خَيْرٌ).
از يك سو از گوشت آنها استفاده مى‏كنيد و ديگران را اطعام مى‏نمائيد و از سوى ديگر به خاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن بهره‏مند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مى‏جوئيد.
سپس كيفيت قربانى كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى‏كند: «نام خدا را (هنگام قربانى كردن) در حالى كه به صف ايستاده‏اند بر آنها ببريد» (فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ).
بدون شك ذكر نام خدا به هنگام ذبح حيوانات يا نحر كردن شتر كيفيت خاصى ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند كافى است.
منظور از واژه «صَوافَّ» اين است كه دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى كه ايستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر، زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند.
طبيعى است هنگامى كه مقدارى خون از تن او مى‏رود دستهايش سست مى‏شود و به روى زمين مى‏خوابد، و لذا در ذيل آيه مى‏فرمايد: «هنگامى كه پهلويشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخوريد و مستمندان قانع برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 217
و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد» (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ).
جمله «فَكُلُوا مِنْها» (از آن بخوريد) ظاهر در اين است كه واجب است «حجاج» چيزى از قربانى خود را نيز بخورند، و شايد اين براى رعايت مساوات ميان آنها و مستمندان باشد.
سر انجام آيه را چنين پايان مى‏دهد: «اين گونه ما آنها را مسخّرتان ساختيم تا شكر خدا را به جا آوريد» (كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

و راستى اين عجيب است حيوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسليم است كه اجازه مى‏دهد انسانى پاهاى او را محكم ببندد، و او را نحر كند.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
27th August 2013, 09:58 AM
(آيه 37)
اين آيه در واقع پاسخى است به اين سؤال كه خدا چه نيازى به قربانى دارد؟ و اصولا فلسفه قربانى كردن چيست؟ مگر اين كار نفعى به حال خدا دارد مى‏فرمايد: «نه گوشتها و نه خونهاى آنها هرگز به خدا نمى‏رسد» (لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها).

اصولا خدا نيازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است نه نيازمند، او وجودى است كامل و بى‏انتها از هر جهت.
«بلكه آنچه به او مى‏رسد تقوا و پرهيزكارى و پاكى اعمال شماست» (وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ).
به تعبير ديگر: هدف آن است كه شما با پيمودن مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خدا نزديكتر شويد، قربانى درس ايثار و فدا كارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مى‏آموزد، و درس كمك به نيازمندان و مستمندان.
اين تعبير كه «خون آنها نيز به خدا نمى‏رسد» ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است كه هر گاه حيوانى را قربانى مى‏كردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و ديوار كعبه مى‏پاشيدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بى‏ميل نبودند كه در اين برنامه خرافى از آنها تبعيت كنند، آيه فوق نازل شد و آنها را نهى كرد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 218
سپس بار ديگر به نعمت تسخير حيوانات اشاره كرده، مى‏گويد: «اين گونه (خداوند) چار پايان را مسخر شما كرد تا خدا را به خاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و تكبير گوييد» (كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ).
هدف نهايى اين است كه به عظمت خدا آشنا شويد، و لذا در پايان آيه مى‏گويد: «و بشارت ده نيكوكاران را» (وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ).
آنها كه از اين نعمتهاى الهى در طريق اطاعت او بهره مى‏گيرند و وظائف خود را به نيكوترين وجه انجام مى‏دهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا كوتاهى نمى‏كنند.

(آيه 38)
و از آنجا كه مقاومت در برابر خرافات مشركان كه در آيات قبل به آن اشاره شد ممكن است آتش خشم اين گروه متعصب و لجوج را بر انگيزد و سبب درگيريهاى كوچك و بزرگ شود خداوند در اين آيه مؤمنان را به كمك خود دلگرم ساخته، مى‏گويد: «خداوند از كسانى كه ايمان آورده‏اند دفاع مى‏كند» (إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا).

بگذار طوائف و قبائل عرب و يهود و نصارا و مشركان شبه جزيره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود كنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى اسلام تا دامنه قيامت! اين وعده الهى حكمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است كه ما مصداق «الَّذِينَ آمَنُوا» باشيم كه دفاع الهى به دنبال آن حتمى است.
و در پايان آيه موضع مشركان و هم مسلكان آنها را در پيشگاه خدا با اين عبارت روشن مى‏سازد «خداوند هيچ خيانكار كفران كننده‏اى را دوست ندارد»! (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ). همانها كه براى خدا شريك قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن «لبيك» تصريح به نام بتها نمودند.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
27th August 2013, 10:00 AM
(آيه 39)
نخستين فرمان جهاد: هنگامى كه مسلمانان در مكّه بودند مشركان پيوسته آنها را آزار مى‏دادند، و مرتبا مسلمانان كتك خورده با سرهاى شكسته خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏رسيدند و شكايت مى‏كردند (و تقاضاى اذن جهاد برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 219

داشتند) اما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آن‏ها مى‏فرمود: صبر كنيد، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا اين كه هجرت شروع شد و مسلمين از مكّه به مدينه آمدند، خداوند اين آيه را كه متضمن اذن جهاد است نازل كرد و اين نخستين آيه‏اى است كه در باره جهاد نازل شده.
در آيه قبل ذكر شد كه خداوند وعده دفاع از مؤمنان را داده، در اين آيه مى‏گويد: «خداوند به كسانى كه جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده است، چرا كه آنها مورد ستم قرار گرفته‏اند» (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).
سپس اين اجازه را با وعده پيروزى از سوى خداوند قادر متعال تكميل كرده، مى‏فرمايد: «و خداوند قدرت بر يارى كردن آنها را دارد» (وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ).
شما بايد آنچه در توان داريد در اين عالم اسباب به كار گيريد و در آنجا كه قدرت شما پايان مى‏گيرد در انتظار يارى خدا باشيد، و اين همان برنامه‏اى بود كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در تمام مبارزاتش به كار مى‏گرفت و پيروز مى‏شد.

(آيه 40)
فلسفه تشريع جهاد- سپس توضيح بيشترى در باره اين ستمديدگانى كه اذن دفاع به آنها داده شده است مى‏دهد، و منطق اسلام را در زمينه اين بخش از جهاد روشنتر مى‏سازد، مى‏گويد: «همان كسانى كه به ناحق از خانه و شهر خود اخراج شدند» (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ).

«جز اين كه مى‏گفتند: پروردگار ما خداوند يكتاست»! (إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).
سپس يكى از فلسفه‏هاى تشريع جهاد را اين چنين باز گو مى‏كند: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند ديرها و صومعه‏ها، و معابد يهود و نصارا، و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى‏شود، ويران مى‏گردد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 220
اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضدّ جبّارانى است كه مى‏خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پيدا كنند تمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.
و در پايان آيه بار ديگر وعده نصرت الهى را تكرار و تأكيد كرده، مى‏گويد:
«و خداوند كسانى را كه يارى او كنند (و از آيين) و مراكز عبادتش دفاع نمايند) يارى مى‏كند» (وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ).
و بدون شك اين وعده خدا انجام شدنى است چرا كه «او قوى و قادر و غير قابل شكست است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ).
مدافعان خط توحيد تصور نكنند در اين ميدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظيم دشمنان سر سخت تنها و بدون تكيه‏ گاهند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
28th August 2013, 11:22 AM
[golrooz] صفحه ی 197 از قرآن کریم شامل آیات 41تا 55 از سوره ی حج [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا۟ الزَّكَوٰةَ وَأَمَرُوا۟ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا۟ عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ الْأُمُورِ(41)
همان كساني كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم نماز برپا ميدارند و زكات ميدهند و به كارهاي پسنديده واميدارند و از كارهاي ناپسند باز ميدارند و فرجام همه كارها از آن خداست(41)




وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ(42)
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا پيش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود [نيز] به تكذيب پرداختند(42)




وَقَوْمُ إِبْرَٰهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ(43)
و [نيز] قوم ابراهيم و قوم لوط(43)




وَأَصْحَٰبُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَيٰ فَأَمْلَيْتُ لِلْكَٰفِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ(44)
و [همچنين] اهل مدين و موسي تكذيب شد پس كافران را مهلت دادم سپس [گريبان] آنها را گرفتم بنگر عذاب من چگونه بود(44)




فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَٰهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَيٰ عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ(45)
و چه بسيار شهرها را كه ستمكار بودند هلاكشان كرديم و [اينك] آن [شهرها] سقف هايش فرو ريخته است و [چه بسيار] چاه هاي متروك و كوشك هاي افراشته را(45)




أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَآ أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَي الْأَبْصَٰرُ وَلَٰكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ(46)
آيا در زمين گردش نكرده اند تا دلهايي داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايي كه با آن بشنوند در حقيقت چشم ها كور نيست ليكن دلهايي كه در سينه هاست كور است(46)




وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ(47)
و از تو با شتاب تقاضاي عذاب ميكنند با آنكه هرگز خدا وعده اش را خلاف نمي كند و در حقيقت يك روز [از قيامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه ميشمريد(47)




وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ(48)
و چه بسا شهري كه مهلتش دادم در حالي كه ستمكار بود سپس [گريبان] آن را گرفتم و فرجام به سوي من است(48)




قُلْ يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَآ أَنَا۠ لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(49)
بگو اي مردم من براي شما فقط هشداردهنده اي آشكارم(49)




فَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ(50)
پس آنان كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند آمرزش و روزي نيكو براي ايشان خواهد بود(50)




وَالَّذِينَ سَعَوْا۟ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ الْجَحِيمِ(51)
و كساني كه در [تخطئه] آيات ما ميكوشند [و به خيال خود] عاجزكنندگان ما هستند آنان اهل دوزخند(51)




وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّيٰٓ أَلْقَي الشَّيْطَٰنُ فِيٓ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَٰنُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ ءَايَٰتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(52)
و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبري را نفرستاديم جز اينكه هر گاه چيزي تلاوت مينمود شيطان در تلاوتش القاي [شبهه] ميكرد پس خدا آنچه را شيطان القا ميكرد محو ميگردانيد سپس خدا آيات خود را استوار ميساخت و خدا داناي حكيم است(52)




لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَٰنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّٰلِمِينَ لَفِي شِقَاقٍۭ بَعِيدٍ(53)
تا آنچه را كه شيطان القا ميكند براي كساني كه در دلهايشان بيماري است و [نيز] براي سنگدلان آزمايشي گرداند و ستمگران در ستيزه اي بس دور و درازند(53)




وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا۟ بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(54)
و تا آنان كه دانش يافته اند بدانند كه اين [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ايمان آورند و دلهايشان براي او خاضع گردد و به راستي خداوند كساني را كه ايمان آورده اند به سوي راهي راست راهبر است(54)




وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّيٰ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ(55)
و[لي] كساني كه كفر ورزيده اند همواره از آن در ترديدند تا بناگاه قيامت براي آنان فرا رسد يا عذاب روزي بدفرجام به سراغشان بيايد(55)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
28th August 2013, 11:27 AM
(آيه 41)
اين آيه كه تفسيرى است در مورد ياران خدا كه در آيه قبل وعده يارى به آنها داده شده است چنين مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيم نماز را بر پا مى‏دارند و زكات را ادا مى‏كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايند» (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ).

آنها هرگز پس از پيروزى، همچون خودكامگان و جباران، به عيش و نوش و لهو و لعب نمى‏پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى‏روند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مى‏دهند ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه «صلاة» (نماز) سمبل پيوند با خالق است، و «زكات» رمزى براى پيوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منكر پايه‏هاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مى‏شود و در همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است و در سايه آن ساير عبادات و اعمال صالح و ويژگيهاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته فراهم است.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و پايان همه كارها از آن خداست» (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 221
يعنى، همان گونه كه آغاز هر قدرت و پيروزى از ناحيه خدا مى‏باشد سر انجام نيز تمام اينها به او باز مى‏گردد كه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».
در اين آيات به دو قسمت مهم از فلسفه‏هاى جهاد اشاره شده است.
نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» كه حقّ مسلّم طبيعى و فطرى و عقلى اوست كه تن به ظلم ندهد، برخيزد و فرياد كند.
ديگر جهاد در برابر طاغوتهايى است كه قصد محو نام خدا را از دلها و ويران ساختن معابدى كه مركز بيدارى افكار است دارند.

(آيه 42)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشكلات طاقت فرسايى بود كه دشمنان اسلام براى مؤمنان فراهم ساخته بودند، در اين آيه از يك سو دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مى‏دهد و از سوى ديگر عاقبت شوم كافران را روشن ساخته، مى‏گويد: «و اگر تو را تكذيب كنند (غمگين مباش) چرا كه پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پيامبرانشان را تكذيب كردند» (وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ).


(آيه 43)
«و همچنين قوم ابراهيم و قوم لوط» اين دو پيامبر بزرگ را تكذيب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
28th August 2013, 11:28 AM
(آيه 44)
«و اصحاب مدين (قوم شعيب) و نيز موسى (از سوى فرعونيان) تكذيب شد» (وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى‏).

همان گونه كه اين مخالفتها و تكذيبها موجب سستى اين پيامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحيد و حق و عدالت نگشت، مسلما در روح پاك و پر استقامت تو نيز اثر نخواهد گذارد.
ولى اين كافران كور دل تصور نكنند براى هميشه مى‏توانند به اين برنامه‏هاى ننگين ادامه دهند: «اما من (در گذشته) به كافران مهلت دادم (تا امتحان خود را كاملا بدهند، و بر آنها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند) سپس آنها را زير ضربات مجازات گرفتم» (فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ).
«ديدى چگونه (عمل آنها را) انكار نمودم» و چگونه به آنان پاسخ گفتم؟ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 222
(فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ).
نعمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بد بختى به آنها دادم، حياتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم.

(آيه 45)
در اين آيه، چگونگى مجازات خدا را كه در جمله قبل سر بسته بود بطور گسترده بيان كرده، مى‏فرمايد: «چه بسيار شهرها و آباديها كه ما آنها را هلاك كرديم در حالى كه آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ).

«پس آنها بر سقفهاى خود فرو ريختند» (فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها).
يعنى شدت حادثه به قدرى بود كه نخست سقفها فرو ريخت و بعد ديوارها به روى سقفها! «و چه بسيار چاههاى پر آبى كه (صاحبانش نابود و) آبهايش در زمين فرو رفته بود و معطل و بى‏مصرف ماندند» (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) نه كسى از آنها آبى مى‏كشد و نه تشنه‏اى از آن سيراب مى‏گردد.
«و چه بسيار قصرهاى پر شكوه و كاخهاى سر به آسمان كشيده و به صورت زيبا گچكارى شده» ويران گشتند و صاحبانش به ديار عدم شتافتند (وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ).
و به اين ترتيب هم مساكن پر زرق و برق و مستحكم آنها بى‏صاحب ماند و هم آبهايى كه مايه آبادى زمينهايشان بود.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
28th August 2013, 11:29 AM
(آيه 46)
سير در ارض و بيدارى دلها: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود كه خداوند آنها را به كيفر اعمالشان رسانيد و شهر و ديارشان را ويران ساخت، در اين آيه به عنوان تأكيد روى اين مسأله مى‏گويد: «آيا آنها سير در زمين نكردند تا دلهايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند؟ يا گوشهاى شنوايى كه نداى حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها). آرى! ويرانه‏هاى كاخهاى ستمگران و مساكن ويران شده جباران و دنيا پرستان كه روزى در اوج قدرت مى‏زيستند، هر يك در عين خاموشى هزار زبان دارند و با هر برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 223
زبانى هزاران نكته مى‏گويند.
سپس براى اين كه حقيقت اين سخن آشكارتر گردد، قرآن مى‏گويد: چه بسيارند كسانى كه ظاهرا چشم بيان و گوش شنوا دارند اما در واقع كوران و كرانند، «چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمى‏شود، بلكه دلهايى كه در سينه‏ها جاى دارد، بينايى را از دست مى‏دهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ).
در حقيقت آنها كه چشم ظاهرى خويش را از دست مى‏دهند، كور و نابينا نيستند و گاه روشن دلانى هستند از همه آگاه‏تر، نابينايان واقعى كسانى هستند كه چشم قلبشان كور شده و حقيقت را درك نمى‏كنند! لذا در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «بدترين نابينايى، نابينايى دل است»!

(آيه 47)
در اين آيه چهره ديگرى از جهالت و بى‏خبرى كور دلان بى‏ايمان را ترسيم كرده، مى‏گويد: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى‏كنند» و مى‏گويند: اگر راست مى‏گويى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمى‏گيرد؟ (وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ).

در پاسخ به آنها بگو: زياد عجله نكنيد: «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد كرد»! (وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ).
براى او يك ساعت و يك روز و يك سال فرق نمى‏كند: «چرا كه يك روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهايى است كه شما مى‏شمريد» (وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
28th August 2013, 11:30 AM
(آيه 48)
در اين آيه بار ديگر روى همان مسأله‏اى كه در چند آيه قبل تكيه شده بود تأكيد مى‏كند و به كافران لجوج اين چنين هشدار مى‏دهد: «چه بسيار شهرها و آباديها كه به آنها مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند (مهلت دادم تا اين كه بيدار شوند و هنگامى كه بيدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آنها را زير ضربات مجازات گرفتم» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 224

آنها نيز مثل شما از دير شدن عذاب، شكايت داشتند و مسخره مى‏كردند و آن را دليل بر بطلان وعده پيامبران مى‏گرفتند.
آرى! «همه به سوى من باز مى‏گردند» (وَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ) و تمام خطوط به خدا منتهى مى‏شود و همه اين اموال و ثروتها مى‏ماند و وارث همه اوست.

(آيه 49)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تعجيل كافران در عذاب الهى بود و اين مسأله‏اى است كه تنها به مشيت ذات پاك خداوند مربوط مى‏شود و حتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را در آن اختيارى نيست، اين آيه خطاب به پيامبر چنين مى‏گويد: «بگو:

اى مردم! من تنها براى شما انذار كننده آشكارى هستم» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ).

(آيه 50)
اين آيه و آيه بعد چهره‏اى از مسأله بشارت و چهره‏اى از انذار را ترسيم مى‏كند و از آنجا كه همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب و كيفرش پيشى دارد نخست از بشارت، سخن مى‏گويد: «پس كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنهاست» (فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).

نخست با آب آمرزش و مغفرت الهى شستشو داده و پاك مى‏شوند، خاطرى آسوده و وجدانى آرام از اين ناحيه پيدا مى‏كنند. سپس مشمول انواع الطاف و نعمتهاى ارزشمند او مى‏گردند.
«رِزْقٌ كَرِيمٌ» مفهوم وسيعى دارد كه تمام نعمتهاى گرانبهاى معنوى و مادى را شامل مى‏شود.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50

soham 313
28th August 2013, 11:33 AM
(آيه 51)
و در اين آيه اضافه مى‏كند: آنها كه در (محو) آيات ما تلاش كردند، و چنين مى‏پنداشتند كه مى‏توانند بر اراده حتمى ما غالب شوند، اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ).


(آيه 52)
وسوسه‏هاى شياطين در تلاشهاى انبيا: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تلاش و كوشش مشركان و كافران براى محو آيين الهى و استهزاء و سخريه آنها نسبت به آن در ميان بود، در اينجا هشدار مى‏دهد كه اين توطئه‏هاى برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 225

مخالفان برنامه تازه‏اى نيست، هميشه اين القائات شيطانى در برابر انبياء بوده و هست.
نخست چنين مى‏گويد: «و ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه هر گاه آرزو مى‏كرد (و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى‏كشيد) شيطان، القائاتى در آن طرح مى‏كرد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ).
اما خداوند پيامبر خود را در برابر هجوم اين القائات شيطانى تنها نمى‏گذاشت «پس خداوند القائات شيطان را از ميان مى‏برد، سپس آيات خود را استحكام مى‏بخشيد» (فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ).
و اين كار براى خدا آسان است چرا كه «خداوند دانا و حكيم مى‏باشد» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ). و از همه اين توطئه‏ها و نقشه‏هاى شوم با خبر است و طرز خنثى كردن آنها را به خوبى مى‏داند.

(آيه 53)
ولى همواره اين توطئه‏هاى شيطانى مخالفان، ميدان آزمايشى براى آگاهان و مؤمنان و كافران تشكيل مى‏داد، لذا در اين آيه اضافه مى‏كند: اين ماجراها «براى اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد» (لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ).

«و ظالمان (بيدادگر) در عداوت و مخالفت شديدى دور از حق قرار گرفته‏اند» (وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
28th August 2013, 11:34 AM
(آيه 54)
و نيز «هدف از اين ماجرا اين بود آنها كه عالمند و آگاه (حق را از باطل تشخيص دهند، و برنامه‏هاى الهى را از القائات شيطانى جدا سازند و در مقايسه با يكديگر) بدانند كه آيين خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتيجه به آن ايمان آورند و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ).

البته خدا اين مؤمنان آگاه و حق طلب را در اين مسير پر خطر تنها نمى‏گذارد برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 226
بلكه «خداوند افرادى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مى‏كند» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

(آيه 55)
در تعقيب آيات گذشته كه از تلاش و كوشش مخالفان براى محو آيات الهى سخن مى‏گفت در اينجا اشاره به ادامه اين تلاشها از ناحيه افراد متعصب و سر سخت مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «كافران همواره در باره قرآن (و آيين توحيدى تو) در شك هستند، تا آن كه روز قيامت بطور ناگهانى فرا رسد، يا عذاب روز عقيم [- روزى كه قادر به جبران گذشته نيستند] به سراغشان آيد» (وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ).
بديهى است منظور از «كافران» در اينجا همه آنها نيستند چرا كه بسيارى در ادامه راه بيدار شدند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و صفوف پيوستند، منظور سران آنها و افراد لجوج و فوق‏ العاده متعصب و كينه‏ توزند كه هرگز ايمان نياوردند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
29th August 2013, 10:05 AM
[golrooz] صفحه ی 198 از قرآن کریم شامل آیات 56 تا 71 از سوره ی حج [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فِي جَنَّٰتِ النَّعِيمِ(56)
در آن روز پادشاهي از آن خداست ميان آنان داوري ميكند و [در نتيجه] كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند در باغهاي پرناز و نعمت خواهند بود(56)




وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَكَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا فَأُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(57)
و كساني كه كفر ورزيده و نشانه هاي ما را دروغ پنداشته اند براي آنان عذابي خفت آور خواهد بود(57)




وَالَّذِينَ هَاجَرُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوٓا۟ أَوْ مَاتُوا۟ لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّٰزِقِينَ(58)
و آنان كه در راه خدا مهاجرت كرده اند و آنگاه كشته شده يا مرده اند قطعا خداوند به آنان رزقي نيكو ميبخشد و راستي اين خداست كه بهترين روزي دهندگان است(58)




لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ(59)
آنان را به جايگاهي كه آن را ميپسندند درخواهد آورد و شك نيست كه خداوند دانايي بردبار است(59)




۞ ذَٰلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ(60)
آري چنين است و هر كس نظير آنچه بر او عقوبت رفته است دست به عقوبت زند سپس مورد ستم قرار گيرد قطعا خدا او را ياري خواهد كرد چرا كه خدا بخشايشگر و آمرزنده است(60)




ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي الَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌۢ بَصِيرٌ(61)
اين بدان سبب است كه خدا شب را در روز درميآورد و روز را [نيز] در شب درميآورد و خداست كه شنواي بيناست(61)




ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَٰطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ(62)
[آري] اين بدان سبب است كه خدا خود حق است و آنچه به جاي او ميخوانند آن باطل است و اين خداست كه والا و بزرگ است(62)




أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ(63)
آيا نديده اي كه خدا از آسمان آبي فرو فرستاد و زمين سرسبز گرديد آري خداست كه دقيق و آگاه است(63)




لَّهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(64)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و در حقيقت اين خداست كه خود بي نياز ستوده [صفات] است(64)




أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِۦٓ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(65)
آيا نديده اي كه خدا آنچه را در زمين است به نفع شما رام گردانيد و كشتيها در دريا به فرمان او روانند و آسمان را نگاه ميدارد تا [مبادا] بر زمين فرو افتد مگر به اذن خودش [باشد] در حقيقت خداوند نسبت به مردم سخت رئوف و مهربان است(65)




وَهُوَ الَّذِيٓ أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَٰنَ لَكَفُورٌ(66)
و اوست كه شما را زندگي بخشيد سپس شما را ميميراند و باز زندگي [نو] مي دهد حقا كه انسان سخت ناسپاس است(66)




لِّكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَٰزِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَيٰ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَيٰ هُدًي مُّسْتَقِيمٍ(67)
براي هر امتي مناسكي قرار داديم كه آنها بدان عمل ميكنند پس نبايد در اين امر با تو به ستيزه برخيزند به راه پروردگارت دعوت كن زيرا تو بر راهي راست قرار داري(67)




وَإِن جَٰدَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ(68)
و اگر با تو مجادله كردند بگو خدا به آنچه ميكنيد داناتر است(68)




اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ(69)
خدا روز قيامت در مورد آنچه با يكديگر در آن اختلاف ميكرديد داوري خواهد كرد(69)




أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ(70)
آيا ندانسته اي كه خداوند آنچه را در آسمان و زمين است ميداند اينها [همه] در كتابي [مندرج] است قطعا اين بر خدا آسان است(70)




وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَٰنًا وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ(71)
و به جاي خدا چيزي را ميپرستند كه بر [تاييد] آن حجتي نازل نكرده و بدان دانشي ندارند و براي ستمكاران ياوري نخواهد بود(71)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
29th August 2013, 10:12 AM
(آيه 56)
سپس به حاكميت مطلقه پروردگار در روز رستاخيز اشاره، كرده مى‏گويد: «حكومت و فرمانروايى در آن روز مخصوص خداست» (الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ).

البته اين اختصاص به روز قيامت ندارد، امروز و هميشه حاكم و مالك مطلق خداست، منتهى در صحنه قيامت بيش از هر زمان اين حقيقت آشكار مى‏گردد كه حاكم و مالك تنها اوست.

و چون مالك حقيقى اوست، حاكم حقيقى هم او خواهد بود، لذا «او در ميان همه انسانها (اعم از مؤمن و كافر) حكومت و داورى مى‏كند» (يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ).
و نتيجه آن همان است كه قرآن به دنبال اين سخن فرموده: «پس آنها كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهاى پر نعمت بهشت قرار دارند» باغهايى كه همه مواهب در آن جمع است و هر خير و بركتى كه بخواهند در آن موجود است (فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 227


(آيه 57)
«اما آنها كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، عذاب خوار كننده‏اى براى آنهاست» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).

عذابى كه آنها را پست و حقير مى‏كند و در برابر آن همه گردنكشيها و خود برتر بينيها و استكبار در برابر خلق خدا آنها را به پايينترين مرحله ذلت مى‏كشاند.

(آيه 58)
و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مهاجرانى به ميان آمد كه از خانه و كاشانه خود به خاطر نام «اللّه» و حمايت از آيين او بيرون رانده شدند، در اين آيه از آنها به عنوان يك گروه ممتاز ياد كرده، مى‏گويد: «و كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس شربت شهادت نوشيدند و يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند خداوند به همه آنها روزى نيكويى مى‏دهد (و از نعمتهاى ويژه‏اى بر خوردار مى‏كند) چرا كه او بهترين روزى دهندگان است» (وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).

بعضى از دانشمندان شأن نزولى براى اين آيه ذكر كرده‏اند كه خلاصه‏اش چنين است: «هنگامى كه مهاجران به مدينه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، در حالى كه بعضى شربت شهادت نوشيدند، در اين هنگام گروهى تمام فضيلت را براى شهيدان قائل شدند، آيه فوق نازل شد و هر دو دسته را مشمول بهترين نعمتهاى الهى معرفى كرد، لذا بعضى از مفسران از اين تعبير چنين نتيجه گرفتند كه مهم جان دادن در راه خداست چه از طريق شهادت باشد و چه از طريق مرگ طبيعى، هر كس براى خدا و در راه خدا بميرد مشمول ثواب شهيدان است.

(آيه 59)
و در اين آيه نمونه‏اى از اين رزق حسن را باز گو كرده، مى‏گويد:

«خداوند آنها را در محلى وارد مى‏كند كه از آن راضى و خشنود خواهند بود» (لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ).
اگر در اين جهان از منزل و مأواى خود به ناراحتى تبعيد و اخراج شدند خداوند در جهان ديگر آنها را در منزل و مأوايى جاى مى‏دهد كه از هر نظر مورد رضايت آنهاست. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 228
و در پايان مى‏فرمايد: «و خداوند دانا و بردبار است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ). از اعمال بندگانش با خبر و در عين حال بردبار است و در مجازات و كيفر عجله نمى‏كند تا مؤمنان در اين ميدان آزمايش پرورش يابند و آزموده شوند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
29th August 2013, 10:13 AM
(آيه 60)

شأن نزول:
در بعضى از روايات آمده است كه جمعى از مشركان مكّه با مسلمانان رو برو شدند در حالى كه فقط دو شب به پايان ماه محرم باقى مانده بود، مشركان به يكديگر گفتند: ياران محمّد صلّى اللّه عليه و آله در ماه محرم دست به پيكار نمى‏زنند و جنگ را حرام مى‏دانند و به همين دليل حمله را آغاز كردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند كه در اين ماه حرام جنگ را آغاز نكنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند و مردانه جنگيدند و خداوند آنها را پيروز كرد.
تفسير:
پيروزمندان كيانند؟ در آيات گذشته سخن از مهاجران فى سبيل اللّه بود و وعده‏هاى پاداش بزرگى كه خداوند در قيامت به آنها داده است.
براى اين كه تصور نشود كه وعده الهى، مخصوص آخرت است در اين آيه سخن از پيروزى آنها- در سايه لطف الهى- در اين جهان مى‏گويد.
مى‏فرمايد: «مسأله چنين است و هر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سپس بر او ظلم شود، خداوند او را يارى خواهد كرد» (ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ).
اشاره به اين كه دفاع در مقابل ظلم و ستم، يك حق طبيعى است و هر كس مجاز است به آن اقدام كند.
و از آنجا كه هميشه قصاص و مجازات بايد با عفو و رحمت، آميخته شود تا افرادى كه از كار خود پشيمان گشته‏اند و سر تسليم فرود آورده‏اند زير پوشش آن قرار گيرند در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند بخشنده و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).
اين درست به آيات قصاص مى‏ماند كه از يك طرف به اولياى دم اجازه قصاص مى‏دهد، و از سوى ديگر دستور عفو را به عنوان يك فضيلت (در مورد برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 229
كسانى كه شايسته عفوند) در كنار آن مى‏گذارد.

(آيه 61)
و از آنجا كه وعده نصرت و يارى هنگامى دلگرم كننده و مؤثر است كه از شخص قادر و توانايى بوده باشد، لذا در اين آيه گوشه‏اى از قدرت بى‏پايان خدا را در پهنه عالم هستى چنين باز گو مى‏كند: «اين به خاطر آن است كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏كند» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ). دائما از يكى مى‏كاهد و طبق نظام معينى بر ديگرى مى‏افزايد، نظامى پايدار و كاملا حساب شده كه هزاران بلكه ميليونها سال برقرار است.

و در پايان آيه مى‏گويد: «و خداوند شنوا و بيناست» (وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).
تقاضاى كمك مؤمنان را مى‏شنود، و از حال و كار آنها آگاه است و در موقع لزوم، لطفش به يارى آنها مى‏شتابد، همان‏گونه كه از اعمال و نيات دشمنان حق با خبر است.

(آيه 62)
در اين آيه كه در واقع دليلى است براى آنچه قبلا گذشت، مى‏گويد: «اين به خاطر آن است كه خداوند حق است، و آنچه را غير از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).

اگر مى‏بينيد لشكريان حق پيروز مى‏شوند، باطل عقب نشينى مى‏كند، لطف خدا به يارى مؤمنان مى‏شتابد و كافران را تنها مى‏گذارد، به خاطر آن است كه آنها باطلند و اينان حق، آنها بر خلاف نظام عالم هستى هستند و سرنوشتشان فنا و نيستى است و اينها هماهنگ با قوانين جهان هستى.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
29th August 2013, 10:15 AM
(آيه 63)
نشانه ‏هاى خدا در صحنه هستى! در آيات گذشته، سخن از قدرت بى‏پايان خداوند و حقانيت او بود، در اينجا نشانه‏هاى مختلفى از اين قدرت گسترده و حقانيت مطلقه را بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين (خشكيده و مرده) به واسطه آن سبز و خرّم مى‏گردد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 230
السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً).
زمينى كه آثار حيات از او رخت بر بسته بود و چهره‏اى عبوس و زشت و تيره داشت با نزول قطرات حيات بخش باران، زنده شد و آثار حيات در آن نمايان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشكار.
آرى «خداوندى (كه به سادگى اين همه حيات و زندگى مى‏آفريند) لطيف و خبير است» (إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ).
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مى‏فرستد، و به مقتضاى خبير بودنش اندازه‏اى براى آن قائل است كه اگر از حد بگذرد سيل است و ويرانى، و اگر كمتر از حد باشد خشكسالى و پژمردگى و اين است معنى لطيف بودن و خبير بودن خداوند.

(آيه 64)
نشانه ديگرى كه براى قدرت بى‏پايان و حقانيت ذات پاك او مى‏آورد اين است كه مى‏گويد: «آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين است از آن خداست» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

خالق همه اوست، و مالك همه نيز اوست، و به همين دليل بر همه چيز توانايى دارد.
و نيز به همين دليل «خداوند تنها غنى و بى‏نياز (در عالم هستى) و شايسته هر گونه حمد و ستايش است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).
پيوند اين دو صفت (غنىّ و حميد) با هم يك پيوند بسيار حساب شده است، چرا كه اولا بسيارند كسانى كه غنى هستند اما بخيلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى، و جود و سخاى او نسبت به بندگان كه او را شايسته حمد و ستايش مى‏كند.

(آيه 65)
باز به نمونه ديگرى از اين قدرت بى‏پايان در زمينه تسخير موجودات براى انسانها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخر شما كرد» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ). و همه مواهب برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 231

و امكانات آن را در اختيار شما قرار داد تا هر گونه بخواهيد از آن بهره بگيريد.
«و همچنين كشتيها را در حالى كه در درياها به فرمان او به حركت در مى‏آيند» و سينه آبها را مى‏شكافند و به سوى مقصدها پيش مى‏روند (وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
از اين گذشته «خداوند آسمان را در جاى خود نگه مى‏دارد تا بر زمين جز به فرمان او فرود نيفتد» (وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ).
لذا در پايان آيه اضافه مى‏كند: «خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
29th August 2013, 10:17 AM
(آيه 66)
سر انجام در اين آيه از قدرت پروردگار در مهمترين مسأله جهان هستى، يعنى مسأله حيات و مرگ سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: «و او كسى است كه شما را زنده كرد» خاك بى‏جان بوديد لباس حيات بر شما پوشانيد (وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ).

«سپس (بعد از طى دوره حيات) شما را مى‏ميراند» (ثُمَّ يُمِيتُكُمْ). و به همان خاك كه از آن برخاستيد باز مى‏گرديد.
«و ديگر بار (در رستاخيز) حياتى نوين به شما مى‏بخشد» (ثُمَّ يُحْيِيكُمْ). و سر از خاك مرده بر مى‏آوريد و آماده حساب و جزا مى‏شويد.
اما با اين حال «اين انسان (در برابر اين همه نعمتهايى كه خدا در زمين و آسمان در جسم و جان به او ارزانى داشته) كفران كننده و ناسپاس است» و با ديدن اين همه نشانه‏هاى روشن، ذات پاك او را انكار مى‏كند (إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ).

(آيه 67)
هر امتى عبادتى دارد: در بحثهاى گذشته گفتگوهايى پيرامون مشركان داشتيم، از آنجا كه مشركان بطور خصوص و مخالفان اسلام بطور عموم، جر و بحثهايى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيرامون مسائل و احكام تازه اسلام داشتند و نسخ و دگرگونى قسمتهايى از احكام شرايع پيشين را نقطه ضعفى براى شريعت اسلام مى‏پنداشتند در حالى كه اين دگرگونيها نه تنها ضعف نبود بلكه يكى از برنامه‏هاى تكامل اديان محسوب مى‏شد، لذا در اين آيه مى‏فرمايد «براى هر امتى عبادتى قرار برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 232

داديم تا آن عبادت را (در پيشگاه خدا) انجام دهند» (لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ).
آيه گوياى اين حقيقت است كه امتهاى پيشين هر كدام برنامه‏اى مخصوص به خود داشتند كه در آن شرايط خاص از نظر زمان و مكان و جهات ديگر كاملترين برنامه بوده است، ولى مسلما با دگرگون شدن آن شرايط لازم بود احكام تازه‏ترى جانشين آنها شود.
لذا به دنبال اين سخن اضافه مى‏كند: «پس نبايد در اين امر با تو به نزاع برخيزند» (فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ).
به سوى پروردگارت دعوت كن كه بر هدايت مستقيم قرار دارى» و راه راست همين است كه تو مى‏پويى (وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِيمٍ).
هرگز گفتگوها و ايرادهاى بى‏پايه آنان در روحيه تو كمترين اثرى نگذارد كه دعوتت به سوى خداست، و مسير تو هدايت، و راهت مستقيم است!

(آيه 68)
«و اگر آنها با تو به جدال برخيزند (و سخنان تو در دل آنها اثر نگذارد در پاسخ آنها) بگو: خدا از اعمالى كه شما انجام مى‏دهيد آگاهتر است» (وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
29th August 2013, 10:19 AM
(آيه 69)
«و خداوند روز قيامت در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مى‏كند» (اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ). در صحنه قيامت كه صحنه بازگشت به توحيد و يكپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقايق را براى همه شما آشكار مى‏سازد.


(آيه 70)
و از آنجا كه قضاوت و داورى در قيامت نسبت به اختلافات و اعمال بندگان نياز به علم و آگاهى وسيعى به همه آنها دارد، در اين آيه اشاره به علم بى‏پايان خدا كرده، چنين مى‏گويد: «آيا نمى‏دانى كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين است مى‏داند»؟ (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).

آرى «همه اينها در كتابى ثبت است» (إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ).
كتاب علم بى‏پايان خداوند، كتاب عالم هستى و جهان علت و معلول، برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 233
جهانى كه چيزى در آن گم نمى‏شود و نابود نمى‏گردد.
و لذا در آخرين جمله مى‏فرمايد: «اين بر خداوند آسان است» (إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ). چرا كه همگى موجودات با تمامى خصوصياتشان نزد او حضور دارند.

(آيه 71)
باز قرآن سخن از مشركان و برنامه‏هاى غلط آنها مى‏گويد.

و از آنجا كه يكى از روشنترين دلائل بطلان شرك و بت پرستى اين است كه هيچ گونه دليل عقلى و نقلى بر جواز اين عمل دلالت نمى‏كند، در اين آيه مى‏فرمايد:
«و آنها غير از خدا چيزهايى را مى‏پرستند كه هيچ گونه دليلى خداوند براى آن نازل نكرده است» (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
در واقع اين ابطال اعتقاد بت پرستان است كه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده، و اين بتها شفيعان درگاه او مى‏باشند.
سپس اضافه مى‏كند: آنها معبودهايى را مى‏پرستند كه: «علم و دانشى به حقانيت آنها ندارند» (وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ). يعنى نه از طريق دستور الهى، و نه از طريق دليل عقل هيچ حجت و برهانى براى كار خود مطلقا ندارند.
بديهى است كسى كه در اعتقاد و اعمال خود متكى به دليل روشنى نيست، ستمگر است، هم به خويش ستم كرده، و هم به ديگران، و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى هيچ كس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پايان آيه مى‏گويد:
«و براى ستمكاران ياور و راهنمايى نيست» (وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
30th August 2013, 11:21 AM
[golrooz] صفحه ی 199 از قرآن کریم شامل آیات 72تا 78 از سوره ی حج و آیات 1 تا 7 از سوره ی مومنون [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَإِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ الْمُنكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ(72)
و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده ميشود در چهره كساني كه كفر ورزيدهاند [اثر] انكار را تشخيص ميدهي چيزي نمانده كه بر كساني كه آيات ما را برايشان تلاوت ميكنند حملهور شوند بگو آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم [همان] آتش است كه خدا آن را به كساني كه كفر ورزيدهاند وعده داده و چه بد سرانجامي است(72)




يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا۟ لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا۟ ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا۟ لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَئًْا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ(73)
اي مردم مثلي زده شد پس بدان گوش فرا دهيد كساني را كه جز خدا ميخوانيد هرگز [حتي] مگسي نميآفرينند هر چند براي [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزي از آنان بربايد نميتوانند آن را بازپس گيرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند(73)




مَا قَدَرُوا۟ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِۦٓ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ(74)
قدر خدا را چنانكه در خور اوست نشناختند در حقيقت خداست كه نيرومند شكست ناپذير است(74)




اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌۢ بَصِيرٌ(75)
خدا از ميان فرشتگان رسولاني برميگزيند و نيز از ميان مردم بيگمان خدا شنواي بيناست(75)




يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(76)
آنچه در دسترس آنان و آنچه پشتسرشان است ميداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده ميشود(76)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ ارْكَعُوا۟ وَاسْجُدُوا۟ وَاعْبُدُوا۟ رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا۟ الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ۩(77)
اي كساني كه ايمان آوردهايد ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد باشد كه رستگار شويد(77)




وَجَٰهِدُوا۟ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَيٰكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَٰهِيمَ هُوَ سَمَّيٰكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا۟ شُهَدَآءَ عَلَي النَّاسِ فَأَقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَءَاتُوا۟ الزَّكَوٰةَ وَاعْتَصِمُوا۟ بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَيٰكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَيٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ(78)
و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه] اوست جهاد كنيد اوست كه شما را [براي خود] برگزيده و در دين بر شما سختي قرار نداده است آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است] او بود كه قبلا شما را مسلمان ناميد و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد او مولاي شماست چه نيكو مولايي و چه نيكو ياوري(78)




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(1)
به راستي كه مؤمنان رستگار شدند(1)




الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَٰشِعُونَ(2)
همانان كه در نمازشان فروتنند(2)




وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ(3)
و آنان كه از بيهوده رويگردانند(3)




وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ(4)
و آنان كه زكات مي پردازند(4)




وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَٰفِظُونَ(5)
و كساني كه پاكدامنند(5)




إِلَّا عَلَيٰٓ أَزْوَٰجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ(6)
مگر در مورد همسرانشان يا كنيزاني كه به دست آورده اند كه در اين صورت بر آنان نكوهشي نيست(6)




فَمَنِ ابْتَغَيٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْعَادُونَ(7)
پس هر كه فراتر از اين جويد آنان از حد درگذرندگانند(7)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
30th August 2013, 11:24 AM
(آيه 72)
سپس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در يك جمله كوتاه اشاره كرده، مى‏گويد: «و هنگامى كه آيات روشن ما (كه بهره گيرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است) بر آنها خوانده مى‏شود، در چهره كافران آثار انكار را به خوبى مشاهده مى‏كنى» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ).

در حقيقت هنگام شنيدن اين آيات بينات، تضادى در ميان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پيدا مى‏شود، و چون حاضر به تسليم در برابر حق نيستند، بى‏اختيار آثار آن در چهره‏هاشان به صورت علامت انكار نقش مى‏بندد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 234
نه تنها اثر انكار و ناراحتى در چهره‏هاشان نماينان مى‏شود، بلكه بر اثر شدت تعصب و لجاج «نزديك است برخيزند و با مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى‏خوانند حمله كنند»! (يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا).
قرآن در برابر اين بى‏منطقان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آيا (مى‏خواهيد) من شما را به بدتر از اين خبر دهم! (بدتر از اين) همان آتش سوزنده [دوزخ‏] است»! (قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ).
يعنى اگر به زعم شما اين آيات بينات الهى شر است، چون با افكار منحرف و نادرستتان هماهنگ نيست، من، بدتر از اين را به شما معرفى مى‏كنم، كه همان مجازات دردناك الهى است كه در برابر اين لجاج و عناد سر انجام دامانتان را خواهد گرفت.
همان آتش سوزانى «كه خداوند به كافران وعده داده، و بد سر انجامى است» (وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
در حقيقت در برابر اين آتش مزاجان پرخاشگر كه شعله‏ هاى عصبيت و لجاج، همواره در درونشان افروخته است، پاسخى جز آتش دوزخ نيست! چرا كه هميشه مجازات الهى تناسب نزديكى با چگونگى گناه و عصيان دارد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
30th August 2013, 11:25 AM
(آيه 73)
معبودانى ضعيفتر از يك مگس! در اين آيه ترسيم جالب و گويايى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى، و ضعف و ناتوانى آنها، بيان مى‏كند، و بطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مى‏سازد.

روى سخن را به عموم مردم كرده، مى‏گويد: «اى مردم! در اينجا مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد» و دقيقا به آن بينديشيد (يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ).
«كسانى را كه شما غير از خدا مى‏خوانيد هرگز نمى‏توانند مگسى بيافرينند هر چند براى اين كار اجتماع كنند و دست به دست يكديگر بدهند» (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 235
همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسى نيستند.
بنابراين چگونه مى‏خواهيد شما اينها را هم رديف پروردگار بزرگى قرار دهيد كه آفريننده آسمانها و زمين و هزاران هزار نوع موجود زنده در درياها و صحراها و جنگلها و اعماق زمين است.
سپس اضافه مى‏كند: نه تنها قادر نيستند مگسى بيافرينند بلكه از مقابله با يك مگس نيز عاجزند چرا كه «اگر مگس چيزى از آنها را بربايد نمى‏توانند آن را باز پس گيرند»! (وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ).
آرى! «هم اين طلب كنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان» هم اين عابدان و هم آن معبودان (ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ).

(آيه 74)
قرآن بعد از بيان مثال زنده فوق، نتيجه گيرى مى‏كند كه: «خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند» (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).

به قدرى در معرفت و شناسايى خدا، ضعيف و ناتوانند كه خداوند با آن عظمت را تا سر حد اين معبودهاى ضعيف و بى‏مقدار تنزل دادند، و آنها را شريك او شمردند، كه اگر كمترين معرفتى در باره خدا داشتند بر اين مقايسه خود مى‏خنديدند.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند قوى و شكست‏ ناپذير است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ).

او بر همه چيز قادر و تواناست و هيچ كس را قدرت مقابله با او نيست.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
30th August 2013, 11:27 AM
(آيه 75)

شأن نزول:
بعضى از مشركان مانند «وليد بن مغيره» (كه مغز متفكر آنان محسوب مى‏شد) به هنگام مبعوث شدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با تعجب و انكار مى‏گفتند:
أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا: «آيا از ميان همه ما وحى الهى بر محمّد (اين يتيم فقير و تهى دست امت ما) نازل شده است»؟
آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه: انتخاب انبياء و فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 236
تفسير:
با توجه به اين كه در آيات گذشته سخن از توحيد و شرك و معبودهاى پندارى مشركان در ميان بود، و با توجه به اين كه جمعى از مردم، فرشتگان يا بعضى از پيامبران را براى عبادت برگزيدند، قرآن در اين آيه مى‏گويد:
همه رسولان الهى، بندگان سر بر فرمان او هستند «خداوند از فرشتگان، رسولانى بر مى‏گزيند و همچنين از انسانها» (اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ). از فرشتگان رسولانى همچون جبرئيل، و از انسانها فرستادگانى همچون پيامبران بزرگ الهى. و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «خداوند شنوا و بيناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).
يعنى چنان نيست كه خداوند مانند انسانها از كار رسولانش در غيابشان بى‏خبر باشد، بلكه در هر لحظه از وضع آنها با خبر است.

(آيه 76)
سپس اشاره به مسؤوليت در ابلاغ رسالت از يك سو و مراقبتهاى الهى نسبت به آنها از سوى ديگر كرده، مى‏گويد: «خداوند آنچه را در پيش روى آنها و آنچه پشت سر آنهاست مى‏داند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).

هم از آينده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده‏اند.
«و همه كارها به خدا باز مى‏گردد» و همه در برابر او مسؤولند (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
تا مردم بدانند فرشتگان و پيامبران الهى نيز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، و داراى مسؤوليت در پيشگاه او، و از خود چيزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است، نه اين كه معبودان و خدايانى باشند در برابر اللّه.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
30th August 2013, 11:28 AM
(آيه 77)
پنج دستور سازنده و مهم! در اين آيه و آيه بعد روى سخن را به افراد با ايمان كرده و يك سلسله دستورات كلى و جامع را كه حافظ دين و دنيا و پيروزى آنها در تمام صحنه‏هاست بيان مى‏دارد و با اين حسن ختام، «سوره حج» پايان مى‏گيرد.

نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده، مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! ركوع كنيد، و سجده به جا آوريد، و پروردگارتان را عبادت كنيد، و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 237
وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).


(آيه 78)
سپس پنجمين دستور را در زمينه جهاد صادر كرده، مى‏گويد:

«و در راه خدا جهاد كنيد و حقّ جهادش را ادا نماييد» (وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ).
«جهاد» در اينجا به معنى هر گونه جهاد و كوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نيكيها، و مبارزه با هوسهاى سر كش (جهاد اكبر) و پيكار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) است.
«حقّ جهاد» نيز معنى وسيعى دارد كه از نظر كيفيت و كميت و مكان و زمان و ساير جهات از جمله خلوص نيّت، همه را شامل مى‏شود.
و از آنجا ممكن است اين تصور پيدا شود، اين همه دستورات سنگين كه هر يك از ديگرى جامعتر و وسيعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعيف قرار داده شده است؟ در دنباله آيه مى‏فرمايد: «او شما را برگزيد» (هُوَ اجْتَباكُمْ). و اينها همه دليل لطف الهى نسبت به شماست. اگر برگزيدگان خدا نبوديد اين مسؤوليتها بر دوش شما گذارده نمى‏شد.
و در تعبير بعد مى‏فرمايد: «او كار سنگين و شاقى در دين (اسلام) بر شما نگذارده است» (وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ). يعنى اگر درست بنگريد اينها تكاليف شاقى نيستند، بلكه با فطرت پاك شما هماهنگ و سازگارند.
در سومين تعبير مى‏گويد: از اين گذشته «از آيين پدرتان ابراهيم» پيروى كنيد (مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ).
سپس تعبير ديگرى در اين زمينه دارد مى‏گويد: «او شما را در كتابهاى پيشين، مسلمان ناميد و همچنين در اين كتاب آسمانى» (هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا).
و مسلمان كسى است كه اين افتخار را دارد كه در برابر همه فرمانهاى الهى تسليم است.
سر انجام پنجمين و آخرين تعبير شوق آفرين را در باره مسلمانان كرده و آنها را به عنوان الگو و اسوه امتها معرفى مى‏كند و مى‏فرمايد: «هدف اين بوده است كه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 238
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شاهد و گواه بر شما باشد و شما هم گواهان بر مردم»! (لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ).
در پايان اين آيه بار ديگر وظائف پنجگانه پيشين را در تعبيرات فشرده‏ترى به عنوان تأكيد چنين باز گو مى‏كند: «اكنون (كه چنين است و شما داراى اين امتيازات و افتخارات هستيد) نماز را بر پا داريد، زكات را بدهيد و به (آيين حق و ذيل عنايت) پروردگار تمسك جوييد» (فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ).
كه «مولى و سر پرست و يار و ياور شما اوست» (هُوَ مَوْلاكُمْ).
«چه مولى و سرپرست خوبى، و چه يار و ياور شايسته‏اى» (فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ).
يعنى اگر به شما فرمان داده شده تنها به ذيل عنايت پروردگار تمسك جوييد به خاطر آن است كه او برترين و بهترين مولى و شايسته ‏ترين يار و ياور است.


«پايان سوره حج»


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx

soham 313
30th August 2013, 11:29 AM
آغاز جزء هجدهم قرآن مجيد


سوره مؤمنون [23]


اين سوره در «مكّه» نازل شده و 118 آيه دارد


محتواى سوره:
مجموع مطالب اين سوره را مى‏توان به چند بخش تقسيم كرد:
بخش اول- از آيه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» تا چندين آيه بعد- بيانگر صفاتى است كه مايه فلاح و رستگارى مؤمنان است.
بخش دوم به نشانه‏هاى مختلف خدا شناسى، و آيات آفاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى، اشاره كرده.
در بخش سوم به شرح سر گذشت عبرت‏انگيز جمعى از پيامبران بزرگ پرداخته است.
در بخش چهارم روى سخن را به مستكبران كرده، و با دلائل منطقى و گاه با تعبيرات تند و كوبنده به آنها هشدار مى‏دهد، تا دلهاى آماده به خود آيد و راه بازگشت به سوى خدا را پيدا كند.
در بخش پنجم بحثهاى فشرده‏اى در باره معاد بيان كرده است.
و در بخش ششم از حاكميت خداوند بر عالم هستى.
در بخش هفتم باز هم سخن از قيامت، حساب، جزا و پاداش نيكو كاران و كيفر بد كاران به ميان مى‏آورد، و با بيان هدف آفرينش انسان سوره را پايان مى‏دهد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 240
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «هر كس سوره مؤمنون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پايان زندگى او را با سعادت قرار مى‏دهد و جايگاه او در فردوس اعلى (بهشت برين) است، همراه پيامبران و رسولان».
البته اين فضيلتها براى خواندن با انديشه و تصميم بر عمل است.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
30th August 2013, 11:31 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
صفات برجسته مؤمنان! در آغاز اين سوره به سر نوشت لذت بخش و پر افتخار- مؤمنان پيش از بيان صفات آنها- اشاره شده تا شعله‏هاى شوق و عشق را در دلها براى رسيدن به اين افتخار بزرگ زنده كند.

مى‏فرمايد: «مؤمنان رستگار شدند» (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ). و به هدف نهايى خود در تمام ابعاد رسيدند.
«فلاح و رستگارى» معنى وسيعى دارد كه هم پيروزيهاى مادى را شامل مى‏شود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.


(آيه 2)
سپس به بيان اين صفات پرداخته و قبل از هر چيز انگشت روى نماز گذارده، مى‏گويد: «آنها كه در نمازشان خشوع دارند» (الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ).

اشاره به اين كه نماز آنها الفاظ و حركاتى بى‏روح و فاقد معنى نيست، بلكه به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار و حضور قلب در آنها پيدا مى‏شود كه از غير او جدا مى‏گردند و به او مى‏پيوندند.
در حديثى مى‏خوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مردى را ديد كه در حال نماز با ريش خود بازى مى‏كند، فرمود: «اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مى‏شد».
اشاره به اين كه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مى‏گذارد.

(آيه 3)
دومين صفتى را كه بعد از صفت خشوع در نماز براى مؤمنان بيان برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 241

مى‏كند اين است كه: «و آنها كه از لغو و بيهودگى روى گردانند» (وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).
در واقع تمام حركات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مى‏كند، هدفى مفيد و سازنده چرا كه «لغو» به معنى كارها، سخنان و افكار بى‏هدف و بدون نتيجه مفيد است.

(آيه 4)
سپس به سومين صفت مؤمنان راستين كه جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره كرده، مى‏گويد: «آنها كه زكات را انجام مى‏دهند» (وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ).


(آيه 5)
چهارمين ويژگى مؤمنان را مسأله پاكدامنى و عفت كامل، و پرهيز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنين مى‏گويد: «و آنها كه دامان خود را (از آلوده شدن به (بى‏عفتى) حفظ مى‏كنند» (وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ).


(آيه 6)
«و تنها آميزش جنسى به همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهره گيرى از آنان ملامت نمى‏شوند» (إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ).


(آيه 7)
از آنجا كه غريزه جنسى سركش‏ترين غرائز انسان است و خويشتن دارى در برابر آن نياز به تقوا و پرهيزكارى فراوان و ايمان قوى و نيرومند دارد، در اين آيه بار ديگر روى همين مسأله تأكيد كرده، مى‏گويد: «و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند» (فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ).

تعبير «به محافظت فروج» گويا اشاره به اين است كه اگر مراقبت مستمر و پى‏گير در اين زمينه نباشد، بيم آلودگى فراوان است.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
31st August 2013, 10:20 AM
[golrooz]صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَٰنَٰتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَٰعُونَ(8)
و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت مي كنند(8)




وَالَّذِينَ هُمْ عَلَيٰ صَلَوَٰتِهِمْ يُحَافِظُونَ(9)
و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مي نمايند(9)




أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْوَٰرِثُونَ(10)
آنانند كه خود وارثانند(10)




الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(11)
همانان كه بهشت را به ارث مي برند و در آنجا جاودان مي مانند(11)




وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٍ مِّن طِينٍ(12)
و به يقين انسان را از عصاره اي از گل آفريديم(12)




ثُمَّ جَعَلْنَٰهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ(13)
سپس او را [به صورت] نطفه اي در جايگاهي استوار قرار داديم(13)




ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَٰمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَٰمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَٰهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَٰلِقِينَ(14)
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايي ساختيم بعد استخوانها را با گوشتي پوشانيديم آنگاه [جنين را در] آفرينشي ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است(14)




ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذَٰلِكَ لَمَيِّتُونَ(15)
بعد از اين [مراحل] قطعا خواهيد مرد(15)




ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ تُبْعَثُونَ(16)
آنگاه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد(16)




وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَٰفِلِينَ(17)
و به راستي [ما] بالاي سر شما هفت راه [آسماني] آفريديم و از [كار] آفرينش غافل نبوده ايم(17)




وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءًۢ بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّٰهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَيٰ ذَهَابٍۭ بِهِ لَقَٰدِرُونَ(18)
و از آسمان آبي به اندازه [معين] فرود آورديم و آن را در زمين جاي داديم و ما براي از بين بردن آن مسلما تواناييم(18)




فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّٰتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَٰبٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَٰكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(19)
پس براي شما به وسيله آن باغهايي از درختان خرما و انگور پديدار كرديم كه در آنها براي شما ميوه هاي فراوان است و از آنها مي خوريد(19)




وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَآءَ تَنۢبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْءَاكِلِينَ(20)
و از طور سينا درختي برمي آيد كه روغن و نان خورشي براي خورندگان است(20)




وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَٰمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَٰفِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(21)
و البته براي شما در دامها[ي گله درس] عبرتي است از [شيري] كه در شكم آنهاست به شما مي نوشانيم و براي شما در آنها سودهاي فراوان است و از آنها مي خوريد(21)




وَعَلَيْهَا وَعَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ(22)
و بر آنها و بر كشتيها سوار مي شويد(22)




وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَيٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَٰقَوْمِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ(23)
و به يقين نوح را به سوي قومش فرستاديم پس [به آنان] گفت اي قوم من خدا را بپرستيد شما را جز او خدايي نيست مگر پروا نداريد(23)




فَقَالَ الْمَلَؤُا۟ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن قَوْمِهِ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا الْأَوَّلِينَ(24)
و اشراف قومش كه كافر بودند گفتند اين [مرد] جز بشري چون شما نيست مي خواهد بر شما برتري جويد و اگر خدا مي خواست قطعا فرشتگاني مي فرستاد [ما]در ميان پدران نخستين خود چنين [چيزي] نشنيده ايم(24)




إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌۢ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا۟ بِهِ حَتَّيٰ حِينٍ(25)
او نيست جز مردي كه در وي [حال] جنون است پس تا چندي در باره اش دست نگاه داريد(25)




قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ(26)
[نوح] گفت پروردگارا از آن روي كه دروغزنم خواندند مرا ياري كن(26)




فَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَآءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَٰطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوٓا۟ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ(27)
پس به او وحي كرديم كه زير نظر ما و [به] وحي ما كشتي را بساز و چون فرمان ما دررسيد و تنور به فوران آمد پس در آن از هر نوع [حيواني] دو تا [يكي نر و ديگري ماده] با خانواده ات بجز كسي از آنان كه حكم [عذاب ] بر او پيشي گرفته است وارد كن در باره كساني كه ظلم كرده اند با من سخن مگوي زيرا آنها غرق خواهند شد(27)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
31st August 2013, 10:24 AM
(آيه 8)
در اين آيه به پنجمين و ششمين صفت برجسته مؤمنان اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مى‏كنند» (وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).

حفظ و اداى امانت و همچنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 242
در مفهوم وسيع «امانت» امانتهاى خدا و پيامبران الهى و همچنين امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند، آيين حق، كتب آسمانى، دستور العملهاى پيشوايان راه حق و همچنين اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اويند كه مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مى‏كوشند.
همچنين حكومت از مهمترين وديعه‏هاى الهى است كه بايد آن را به اهلش سپرد.

(آيه 9)
در اين آيه آخرين ويژگى مؤمنان را كه محافظت بر نمازهاست بيان كرده، مى‏گويد: «و آنها بر نمازشان مواظبت مى‏نمايند» (وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ).

جالب اين كه: نخستين ويژگى مؤمنان را «خشوع در نماز» و آخرين صفت آنها را «محافظت بر نماز» شمرده است، از نماز شروع مى‏شود و به نماز ختم مى‏گردد چرا كه نماز مهمترين رابطه خلق و خالق است كه هر گاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئنى براى همه خوبيها و نيكيها خواهد بود.

(آيه 10)
بعد از ذكر اين صفات ممتاز، نتيجه نهايى آن را به اين صورت بيان مى‏كند: آرى! «آنها وارثانند» (أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ).


(آيه 11)
همان وارثانى «كه بهشت برين را به ارث مى‏برند و جاودانه در آن خواهند ماند» (الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ).

«فردوس» به معنى بهشت برين و برترين باغهاى بهشت مى‏باشد، كه طبق ظاهر آيات فوق مخصوص مؤمنانى است كه داراى صفات بالا هستند به اين ترتيب ديگر بهشتيان در مراحل پايين‏تر قرار دارند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
31st August 2013, 10:27 AM
(آيه 12)
مراحل تكامل جنين در رحم مادر: اين آيه و قسمتى از آيات آينده، طرق اساسى تحصيل اميان و معرفت را نشان مى‏دهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و «سير در عالم انفس» وا مى‏دارد، و در آياتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مى‏دهد و به «سير آفاقى» مى‏پردازد.

نخست مى‏گويد: «ما انسان را از چكيده و خلاصه‏اى از گل آفريديم» (وَ لَقَدْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 243
خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ).

(آيه 13)
«سپس او را نطفه‏اى در قرارگاه مطمئن [رحم‏] (ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ).

در حقيقت آيه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مى‏كند كه همه به خاك باز مى‏گردند و از گل برخاسته‏اند، اما در اين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مى‏دهد.
تعبير از رحم به «قَرارٍ مَكِينٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دنده‏ها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مى‏آيد از سوى چهارم، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است.

(آيه 14)
بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهره‏هاى گوناگون خلقت كه يكى بعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مى‏شود اشاره كرده، مى‏فرمايد: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته‏]، و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده‏] و مضغه را به صورت استخوانهايى در آورديم، و بر استخوانها گوشت پوشانديم» (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً).

جمله «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مسأله كه در آن روز براى هيچ كس روشن نبود بر مى‏دارد، زيرا قرآن نمى‏گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم، بلكه مى‏گويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم، اشاره به اين كه مضغه نخست تبديل به استخوان مى‏شود و بعد از آن گوشت روى آن را مى‏پوشاند.
و در پايان آيه به آخرين مرحله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تعبير سر بسته و پر معنى اشاره كرده، مى‏فرمايد: «سپس ما آن را آفرينش برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 244
تازه‏اى داديم» (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ).
اين همان مرحله‏اى است كه جنين وارد حيات انسانى مى‏شود، كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله «نفخ روح» (دميدن روح در كالبد) شده، و اينجاست كه انسان را از همه جهان ممتاز مى‏سازد، و به او شايستگى خلافت خدا در زمين را مى‏دهد.
«پس بزرگ و پر بركت است خدايى كه بهترين آفرينندگان است» (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ).
آفرين بر اين قدرت نمايى بى‏نظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير بديعى با اين همه عجائب و شگفتيها، بر قطره آبى نقش مى‏زند.
آفرين بر آن علم و حكمتى كه اين همه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مى‏كند آفرين بر او و بر خلقت بى‏نظيرش.

(آيه 15)
اين آيه از مسأله توحيد و شناخت مبدء به طرز زيبا و ظريفى به مسأله «معاد» منتقل مى‏شود، و مى‏گويد: اين انسان با همه شگفتيهايش تا ابد زنده نمى‏ماند، زمانى فرا مى‏رسد كه اين ساختمان عجيب از هم فرو مى‏ريزد و «شما بعد از اين زندگى همگى مى‏ميريد» (ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
31st August 2013, 10:31 AM
(آيه 16)
ولى براى اين كه اين تصور پيش نيايد كه با مردن انسان همه چيز پايان مى‏گيرد پس اين آفرينش با اين همه شكوه و عظمت براى اين چند روز زندگى امرى بيهوده بوده است بلا فاصله مى‏افزايد: «سپس در روز قيامت (بار ديگر به زندگى باز مى‏گرديد و) بر انگيخته مى‏شويد» البته در سطحى عاليتر و در جهانى وسيعتر و گسترده‏تر (ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ).


(آيه 17)
باز هم نشانه‏هاى توحيد: پس از ذكر آيات انفسى اكنون به جهان برون و آيات آفاقى مى‏پردازد، و عظمت آفرينش را در آسمان و زمين منعكس مى‏كند مى‏فرمايد: «ما بر بالاى سر شما هفت راه [طبقات هفتگانه آسمان‏] قرار داديم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ).

ممكن است اين راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممكن است مدار برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 245
گردش ستارگان آسمان- در باره آسمانهاى هفتگانه در جلد اول ذيل آيه 29 سوره بقره سخن گفته‏ايم.
و از آنجا كه تعدّد عوالم و طرق آنها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه آيا اين وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد كه آفريدگار از آنها غافل گردد، در پايان آيه بلا فاصله مى‏فرمايد: «و ما (هرگز) از آفرينش (خلق) خود غافل نبوده‏ايم» (وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ).

(آيه 18)
اين آيه به يكى ديگر از مظاهر قدرت الهى كه از بركات آسمانى و زمين محسوب مى‏شود يعنى باران اشاره كرده، مى‏گويد: «و از آسمان آبى به اندازه معين نازل كرديم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).

نه آن قدر زياد كه زمينها را در خود غرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گياهان و حيوانات سيراب نگردند.
سپس به مسأله مهمترى در همين رابطه كه مسأله ذخيره آبها در منابع زير زمينى است پرداخته، مى‏گويد: «و آن را در زمين (در جايگاه مخصوصى) ساكن نموديم و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم» (فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى‏ ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ).
مى‏دانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملا مختلف تشكيل يافته خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذپذير و قشر زيرين را نفوذناپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذناپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعدا از طريق چشمه‏ها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بى‏آنكه بگندند و توليد مزاحمت كنند يا آلودگى پيدا كنند «1».

(آيه 19)
در اين آيه به دنبال نعمت پر بركت باران به محصولاتى كه از آن مى‏رويد اشاره كرده، مى‏گويد: «سپس به وسيله آن، باغهايى از درختان نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم، باغهايى كه در آن ميوه‏هاى بسيار است و از آن مى‏خوريد» (فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).

__________________________________________________
(1) بايد توجه داشت كه عبور آبهاى آلوده از قشر نفوذپذير زمين غالبا موجب تصفيه آن مى‏شود!
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 246
خرما و انگور تنها محصول آنها نيست بلكه اين دو محصول عمده و پر ارزش آنهاست و گر نه انواع مختلفى از ديگر نيز ميوه ‏ها در آن يافت مى‏شود.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
31st August 2013, 10:32 AM
(آيه 20)
بعد به يكى ديگر از درختان پر بركتى كه از همين آب باران پرورش مى‏يابد اشاره كرده، مى‏گويد: «و (نيز علاوه بر اين باغهاى نخل و انگور و ميوه‏هاى ديگر) درختى را كه از طور سينا مى‏رويد [زيتون‏] و از آن روغن و نان خورش براى خورندگان فراهم مى‏آيد» آفريديم (وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ).


(آيه 21)
بعد از بيان گوشه‏اى از نعمتهاى پروردگار در جهان گياهان كه به وسيله آب باران پرورش مى‏يابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حيوانات پرداخته، مى‏گويد: «و در چهار پايان براى شما عبرت بزرگى است» (وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).

سپس اين عبرت را چنين شرح مى‏دهد: «ما از آنچه در درون آنهاست شما را سيراب مى‏كنيم» (نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها).
آرى! شير گوارا اين غذاى نيرو بخش و كامل را از درون اين حيوانات، از لابلاى خون و مانند آن بيرون مى‏فرستيم تا بدانيد چگونه خداوند قدرت دارد از ميان چنين اشياء ظاهرا آلوده‏اى يك نوشيدنى به اين پاكى و گوارايى بيرون فرستد.
سپس اضافه مى‏كند: مسائل عبرت‏انگيز و بركات حيوانات منحصر به شير نيست بلكه «براى شما در آنها منافع بسيارى است و از گوشت آنها نيز مى‏خوريد» (وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).

(آيه 22)
از همه اينها گذشته، از چهار پايان به عنوان مركبهاى راهوار در خشكى و از كشتيها براى درياها استفاده كرده «و بر آنها و كشتيها سوار مى‏شويد»َ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ)

.
اين همه آثار و خواص و فوائد در اين حيوانات به راستى مايه عبرت است، هم انسان را به آفريننده اين همه نعمت آشنا مى‏سازد و هم حس شكر گزارى را در او بر مى‏انگيزد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 247

(آيه 23)
منطق كور دلان مغرور: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از توحيد و معرفت خداوند و دلائل عظمت او در جهان آفرينش بود، همين مطلب را در اين آيه و آيات آينده از زبان پيامبران بزرگ و در لابلاى تاريخ آنها بيان مى‏كند.

نخست از نوح نخستين پيامبر اولوا العزم و منادى توحيد شروع كرده، مى‏گويد: «و ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس او به آنها گفت: اى قوم من! خداوند يكتا را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
«آيا (با اين بيان روشن از پرستش بتها) پرهيز نمى‏كنيد»؟ (أَ فَلا تَتَّقُونَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
31st August 2013, 10:34 AM
(آيه 24)
«جمعيت اشرافى (و مغرور كه چشمها را در ظاهر پر مى‏كنند و از درون خالى هستند) از قوم نوح كه كافر بودند، گفتند: اين مرد جز بشرى همچون شما نيست كه مى‏خواهد بر شما برترى جويد» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ).

و به اين ترتيب انسان بودنش را نخستين عيبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند كه او يك فرد سلطه‏جو است.
سپس افزودند: «و اگر خدا مى‏خواست (رسولى بفرستد) فرشتگانى نازل مى‏كرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً).
و براى تكميل اين استدلال واهى گفتند: «ما هرگز چنين چيزى را از نياكان پيشين خود نشنيده‏ايم» كه انسانى دعوى نبوّت كند و خود را نماينده خدا بداند! (ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ).

(آيه 25)
ولى اين سخنان بى‏اساس در روح اين پيامبر بزرگ اثر نكرد و نوح همچنان به دعوت خود ادامه مى‏داد و نشانه‏اى از برترى‏جويى و سلطه طلبى در كار او نبود، لذا او را به اتهام ديگرى متهم ساختند و آن اتهام «جنون و ديوانگى» بود كه همه پيامبران الهى و رهبران راستين را در طول تاريخ به آن متهم ساختند، گفتند: «او فقط مردى است كه به نوعى جنون مبتلاست، پس مدتى در باره او صبر كنيد» تا مرگش فرا رسد و يا از اين بيمارى رهايى يابد! برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 248

(إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ).

(آيه 26)
پايان عمر يك قوم سر كش! در آيات گذشته بخشى از تهمتهاى ناروائى را كه دشمنان نوح به او زدند خوانديم ولى از آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه اذيت و آزار اين قوم سر كش تنها منحصر به اين امور نبود بلكه با هر وسيله‏اى توانستند او را در فشار و سختى قرار دادند و نوح هنگامى كه از تلاشهاى خود مأيوس شد و جز گروه اندكى ايمان نياوردند از خدا تقاضاى كمك كرد چنانكه در اين آيه مى‏خوانيم: «گفت: پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهايى كه كردند يارى كن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ).


(آيه 27)
در اينجا فرمان پروردگار فرا رسيد و مقدمات نجات نوح و ياران اندكش و نابودى مشركان لجوج فراهم شد.

«ما به نوح وحى كرديم كه: كشتى را در حضور ما مطابق وحى ما بساز» (فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا).
تعبير «بِأَعْيُنِنا» (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تلاش و كوشش تو در اين راه در حضور ماست و تحت پوشش حمايت ما.
در ادامه مى‏فرمايد: «پس هنگامى كه فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد، و آب از تنور بجوشد (كه نشانه فرا رسيدن طوفان است) از هر يك از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده) در كشتى سوار كن» (فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).
«و همچنين خانواده‏ات را مگر آنها [همسر و فرزند كافرت‏] كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است» (وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).
و باز اضافه مى‏كند: «و ديگر در باره ستمگران (كه هم بر خويش ستم كردند و هم بر ديگران) با من سخنى مگو كه آنها همگى غرق خواهند شد» و جاى شفاعت و گفتگو نيست (وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
1st September 2013, 11:18 AM
[golrooz] صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّيٰنَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(28)
و چون تو با آنان كه همراه تواند بر كشتي نشستي بگو ستايش خدايي را كه ما را از [چنگ] گروه ظالمان رهانيد(28)




وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ(29)
و بگو پروردگارا مرا در جايي پربركت فرود آور [كه] تو نيكترين مهمان نوازاني(29)




إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ(30)
در حقيقت در اين [ماجرا] عبرتهايي است و قطعا ما آزمايش كننده بوديم(30)




ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنۢ بَعْدِهِمْ قَرْنًا ءَاخَرِينَ(31)
سپس بعد از آنان نسل[هايي] ديگر پديد آورديم(31)




فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ(32)
و در ميانشان پيامبري از خودشان روانه كرديم كه خدا را بپرستيد جز او براي شما معبودي نيست آيا سر پرهيزگاري نداريد(32)




وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَكَذَّبُوا۟ بِلِقَآءِ الْءَاخِرَةِ وَأَتْرَفْنَٰهُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ(33)
و اشراف قومش كه كافر شده و ديدار آخرت را دروغ پنداشته بودند و در زندگي دنيا آنان را مرفه ساخته بوديم گفتند اين [مرد] جز بشري چون شما نيست از آنچه مي خوريد مي خورد و از آنچه مي نوشيد مي نوشد(33)




وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَٰسِرُونَ(34)
و اگر بشري مثل خودتان را اطاعت كنيد در آن صورت قطعا زيانكار خواهيد بود(34)




أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ(35)
آيا به شما وعده مي دهد كه وقتي مرديد و خاك و استخوان شديد [باز] شما [از گور زنده] بيرون آورده مي شويد(35)




۞ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ(36)
وه چه دور است آنچه كه وعده داده مي شويد(36)




إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ(37)
جز اين زندگاني دنياي ما چيزي نيست مي ميريم و زندگي مي كنيم و ديگر برانگيخته نخواهيم شد(37)




إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ(38)
او جز مردي كه بر خدا دروغ مي بندد نيست و ما به او اعتقاد نداريم(38)




قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ(39)
گفت پروردگارا از آن روي كه مرا دروغزن خواندند ياريم كن(39)




قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصْبِحُنَّ نَٰدِمِينَ(40)
فرمود به زودي سخت پشيمان خواهند شد(40)




فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَٰهُمْ غُثَآءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(41)
پس فرياد [مرگبار] آنان را به حق فرو گرفت و آنها را [چون] خاشاكي كه بر آب افتد گردانيديم دور باد [از رحمت خدا] گروه ستمكاران(41)




ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنۢ بَعْدِهِمْ قُرُونًا ءَاخَرِينَ(42)
آنگاه پس از آنان نسلهاي ديگري پديد آورديم(42)




مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَْٔخِرُونَ(43)
هيچ امتي نه از اجل خود پيشي مي گيرد و نه باز پس مي ماند(43)




ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَٰهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ(44)
باز فرستادگان خود را پياپي روانه كرديم هر بار براي [هدايت] امتي پيامبرش آمد او را تكذيب كردند پس [ما امتهاي سركش را] يكي پس از ديگري آورديم و آنها را مايه عبرت [و زبانزد مردم] گردانيديم دور باد [از رحمت خدا] مردمي كه ايمان نمي آورند(44)




ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بَِٔايَٰتِنَا وَسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(45)
سپس موسي و برادرش هارون را با آيات خود و حجتي آشكار فرستاديم(45)




إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِ فَاسْتَكْبَرُوا۟ وَكَانُوا۟ قَوْمًا عَالِينَ(46)
به سوي فرعون و سران [قوم] او ولي تكبر نمودند و مردمي گردنكش بودند(46)




فَقَالُوٓا۟ أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ(47)
پس گفتند آيا به دو بشر كه مثل خود ما هستند و طايفه آنها بندگان ما مي باشند ايمان بياوريم(47)




فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا۟ مِنَ الْمُهْلَكِينَ(48)
در نتيجه آن دو را دروغزن خواندند پس از زمره هلاك شدگان گشتند(48)




وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ(49)
و به يقين ما به موسي كتاب [آسماني] داديم باشد كه آنان به راه راست روند(49)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
1st September 2013, 11:22 AM
(آيه 28)
در اين آيه مى‏فرمايد: «و هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد و استقرار يافتيد (سپاس خدا را به خاطر اين نعمت برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 249

بزرگ به جا آور) و بگو: ستايش براى خدايى است كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد» (فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).

(آيه 29)
و بعد از حمد و ستايش خدا در برابر نخستين نعمت بزرگ او يعنى نجات از چنگال ظالمان، از درگاهش چنين تقاضا كن «بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ).


(آيه 30)
در اين آيه اشاره به مجموع اين داستان كرده، مى‏گويد: «در اين (ماجراى نوح و پيروزيش بر ستمكاران و مجازات اين قوم سر كش به شديدترين وجه) آيات و نشانه‏هايى (براى صاحبان عقل و انديشه) است»! (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ).

«و ما بطور مسلم (همگان را) آزمايش مى‏كنيم» (وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ).

(آيه 31)
سرنوشت غم‏انگيز يك قوم ديگر (قوم ثمود): در اينجا به بحث پيرامون اقوام ديگرى كه بعد از نوح (ع) بر سر كار آمدند پرداخته، و منطق آنها را كه هماهنگ منطق كفار پيشين بوده، و همچنين سر نوشت دردناكشان را شرح مى‏دهد، و بحثهايى را كه در آيات گذشته ذكر شد تكميل مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «سپس جمعيت ديگرى را بعد از آنها به وجود آورديم» و قوم تازه‏اى به روى كار آمدند (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
1st September 2013, 11:24 AM
(آيه 32)
از آنجا كه بشر نمى‏تواند بدون يك رهبر الهى باشد خداوند پيامبر بزرگى را براى نشر دعوت توحيد و آيين حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانكه آيه مى‏گويد: «و در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه: پروردگار يكتا را بپرستيد جز او معبودى براى شما نيست» (فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).

اين همان چيزى بود كه نخستين پايه دعوت همه پيامبران را تشكيل مى‏داد اين نداى توحيد بود كه زير بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است.
«با اين همه از شرك و بت پرستى پرهيز نمى‏كنيد» (أَ فَلا تَتَّقُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 250
منظور «قوم ثمود» است كه در سر زمينى در شمال حجاز زندگى مى‏كردند و پيامبر بزرگ الهى «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، آنها كفر ورزيده و راه طغيان پيش گرفتند، سر انجام به وسيله صيحه آسمانى (صاعقه‏اى مرگبار) از ميان رفتند.

(آيه 33)
به هر حال ببينيم عكس العمل اين قوم سر كش در برابر نداى توحيدى اين پيامبر بزرگ چه بود؟ قرآن در اين آيه مى‏گويد: «ولى اشرافيان (خود خواه) از قوم او كه كافر بودند، و ديدار آخرت را تكذيب مى‏كردند، و در زندگى دنيا به آنان ناز و نعمت داده بوديم گفتند: اين بشرى است مثل شما، از آنچه شما مى‏خوريد مى‏خورد، و از آنچه مى‏نوشيد مى‏نوشد» پس چگونه مى‏تواند پيامبر باشد؟ (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ).

آرى! چون دعوت اين پيامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مى‏ديدند و مزاحم منافع نامشروع و استكبار بى‏دليلشان، به ستيزه برخاستند، درست با همان منطقى كه سركشان قوم نوح داشتند.

(آيه 34)
سپس به يكديگر گفتند: «اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت كنيد بطور قطع زيانكاريد»! (وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).


(آيه 35)
سپس به انكار معاد كه هميشه قبول آن سدى بر سر راه خود كامگان و هوسرانان است پرداخته و گفتند: «آيا (اين مرد) به شما وعده مى‏دهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان (پوسيده) شديد باز هم از قبرها بيرون مى‏آييد» و حيات نوينى را آغاز مى‏كنيد؟! (أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
1st September 2013, 11:26 AM
(آيه 36)
«هيهات! هيهات! از اين وعده‏هايى كه به شما داده مى‏شود» وعده‏هاى بى‏اساس و تو خالى! (هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ). اصلا مگر ممكن است انسانى كه مرد و خاك شد و ذرات آن به هر سو پراكنده گشت باز هم به زندگى باز گردد؟ چنين چيزى محال است محال!
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 251

(آيه 37)
سپس با اين سخن، انكار معاد را تأكيد بيشترى كردند كه: «مسلما غير از اين زندگى دنياى ما چيزى در كار نيست، پيوسته گروهى از ما مى‏ميريم و نسل ديگرى جاى ما را مى‏گيرد (و بعد از مرگ ديگر هيچ خبرى نيست!) و ما هرگز بر انگيخته نخواهيم شد»! (إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ).


(آيه 38)
سر انجام به عنوان يك جمع‏بندى در اتهامى كه نسبت به پيامبرشان داشتند چنين گفتند: «او فقط مردى دروغگوست كه بر خدا افترا بسته، و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد»! (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ).


(آيه 39)
هنگامى كه غرور و طغيان آنها از حد گذشت و بى‏شرمى را در انكار رسالت و معجزات و دعوت انسان ساز پيامبرشان به آخرين حد رساندند، و خلاصه بر همه آنها اتمام حجت شد، اين پيامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا كرد و «گفت: پروردگارا! مرا در مقابل تكذيبهاى آنها يارى كن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ).

آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مى‏خواستند زدند، تو مرا كمك فرما.

(آيه 40)
پروردگار جهان «به او فرمود: آنها به زودى از كار خود پشيمان خواهند گشت» و ميوه درخت تلخى را كه نشانده‏اند خواهند چشيد (قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ). اما زمانى پشيمان مى‏شوند كه سودى به حالشان ندارد.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
1st September 2013, 11:28 AM
(آيه 41)
و همين طور شد «ناگهان صيحه آسمانى آنها را به حق زير ضربات خود فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ).

صاعقه‏اى مرگبار با صدايى وحشت انگيز و مهيب فرود آمد، همه جا را تكان داد و در هم كوبيد و ويران كرد، و اجساد بى‏جان آنها را روى هم ريخت، به قدرى سريع و كوبنده بود كه حتى قدرت فرار از خانه‏هاشان پيدا نكردند و در درون همان خانه‏هايشان مدفون گشتند.
چنانكه قرآن در پايان اين آيات مى‏گويد: «ما آنها را همچون خار و خاشاك برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 252
در هم كوبيده شده روى سيلاب قرار داديم» (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).
«دور باد قوم ستمگر» از رحمت خداوند! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
اين در حقيقت نتيجه گيرى نهايى از كل اين آيات است كه آنچه در اين ماجرا گفته شد از انكار و تكذيب آيات الهى و انكار معاد و رستاخيز سر چشمه مى‏گيرد، و نتيجه دردناك آن، مخصوص جمعيت و گروه معينى نيست، بلكه همه ستمگران را در طول تاريخ شامل مى‏شود.

(آيه 42)
اقوام سر كش يكى بعد از ديگرى هلاك شدند: پس از پايان داستان قوم ثمود، قرآن در اينجا به اقوام ديگرى كه بعد از آنها و قبل از موسى (ع) روى كار آمدند اشاره كرده، مى‏گويد: «سپس اقوام ديگرى را پس از آنها پديد آورديم» (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ).

چرا كه اين قانون و سنت خداوند بزرگ است كه فيض خود را قطع نمى‏كند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تكامل نوع بشر شدند آنها را كنار زده و اين قافله را در مسيرش همچنان پيش مى‏برد.

(آيه 43)
اما اين اقوام و طوائف گوناگون هر كدام داراى زمان و اجل معينى بودند و «هيچ امتى بر اجل و سر رسيد حتمى خود پيشى نمى‏گيرد و از آن تأخير نيز نمى‏كنند» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ). بلكه هنگامى كه فرمان قطعى پايان حيات آنها صادر مى‏شد از ميان مى‏رفتند، نه يك لحظه زودتر و نه ديرتر.


(آيه 44)
اين آيه ناظر به اين حقيقت است كه دعوت پيامبران در طول تاريخ هيچ‏گاه قطع نشده، مى‏فرمايد: «ما سپس رسولان خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا).

اين معلمان آسمانى يكى پس از ديگرى مى‏آمدند و مى‏رفتند، ولى اقوام سركش همچنان بر كفر و انكار خود باقى بودند بطورى كه «هر زمان رسولى براى (هدايت) قومى مى‏آمد او را تكذيب مى‏كردند» (كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ).
هنگامى كه اين كفر و تكذيب از حد گذشت و به قدر كافى اتمام حجت شد «ما اين امتهاى سركش را يكى پس از ديگرى هلاك نموديم» و از صحنه روزگار برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 253
محوشان كرديم (فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً).
آن چنان نابود شدند كه تنها نام و گفتگويى از آنها باقى ماند. آرى! «ما آنها را احاديثى قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ).
و در پايان آيه، همچون آيات پيشين مى‏گويد: «دور باد (از رحمت خدا) قومى كه ايمان نمى‏آورند» (فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ).
آنها نه تنها در اين دنيا دور از رحمت خدا بودند كه در سراى ديگر نيز از رحمت الهى دورند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
1st September 2013, 11:30 AM
(آيه 45)
قيام موسى و نابودى فرعونيان فرا مى‏رسد: تا اينجا سخن در باره اقوامى بود كه پيش از موسى (ع) پيامبر اولوا العزم پروردگار روى كار آمدند و رفتند، اما در اينجا اشاره بسيار كوتاهى به قيام موسى و هارون در برابر فرعونيان و سر انجام كار اين قوم مستكبر كرده، مى‏فرمايد: «سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و دليل آشكار و روشن فرستاديم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى‏ وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ).

منظور از «آيات» معجزاتى است كه خداوند به موسى بن عمران داد (آيات نه گانه) و منظور از «سلطان مبين»، منطق نيرومند و دلائل دندان شكن موسى (ع) در برابر فرعونيان است.

(آيه 46)
آرى! موسى و برادرش هارون را با اين آيات و سلطان مبين فرستاديم «به سوى فرعون و اطرافيان اشرافى و مغرور او» (إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).

اشاره به اين كه ريشه همه فساد، اينها بودند و هيچ كشورى اصلاح نخواهد شد مگر اين كه سردمدارانش اصلاح شوند.
«ولى (فرعون و اطرافيانش) استكبار كردند» و زير بار آيات حق و سلطان مبين نرفتند (فَاسْتَكْبَرُوا).
«و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند» (وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ).

(آيه 47)
يكى از نشانه‏هاى روشن برترى جويى آنها اين بود كه «گفتند: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم در حالى كه قوم آنها (بنى اسرائيل) برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 254

بندگان و بردگان ما هستند»؟! (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ).

(آيه 48)
با اين استدلالات واهى به مخالفت با حق برخاستند «پس موسى و هارون را تكذيب كردند و سر انجام همگى هلاك و نابود شدند» و ملك و حكومتشان بر باد رفت (فَكَذَّبُوهُما فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ).


(آيه 49)
و سر انجام به اين ترتيب دشمنان اصلى بنى اسرائيل كه سد راه دعوت موسى و هارون بودند از ميان رفتند، و دوران آموزش و تربيت الهى بنى اسرائيل فرا رسيد.

در همين مرحله بود كه: «ما به موسى كتاب آسمانى داديم شايد آنان [بنى اسرائيل‏] هدايت شوند» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
2nd September 2013, 10:53 AM
[golrooz] صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ ءَايَةً وَءَاوَيْنَٰهُمَآ إِلَيٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ(50)
و پسر مريم و مادرش را نشانه اي گردانيديم و آن دو را در سرزمين بلندي كه جاي زيست و [داراي] آب زلال بود جاي داديم(50)




يَٰٓأَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا۟ مِنَ الطَّيِّبَٰتِ وَاعْمَلُوا۟ صَٰلِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(51)
اي پيامبران از چيزهاي پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد كه من به آنچه انجام مي دهيد دانايم(51)




وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَأَنَا۠ رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ(52)
و در حقيقت اين امت شماست كه امتي يگانه است و من پروردگار شمايم پس از من پروا داريد(52)




فَتَقَطَّعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍۭ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ(53)
تا كار [دين]شان را ميان خود قطعه قطعه كردند [و] دسته دسته شدند هر دسته اي به آنچه نزدشان بود دل خوش كردند(53)




فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّيٰ حِينٍ(54)
پس آنها را در ورطه گمراهي شان تا چندي واگذار(54)




أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ(55)
آيا مي پندارند كه آنچه از مال و پسران كه بديشان مدد مي دهيم(55)




نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَٰتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ(56)
[از آن روي است كه] مي خواهيم به سودشان در خيرات شتاب ورزيم [نه] بلكه نمي فهمند(56)




إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ(57)
در حقيقت كساني كه از بيم پروردگارشان هراسانند(57)




وَالَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ(58)
و كساني كه به نشانه هاي پروردگارشان ايمان مي آورند(58)




وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ(59)
و آنان كه به پروردگارشان شرك نمي آورند(59)




وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَآ ءَاتَوا۟ وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَيٰ رَبِّهِمْ رَٰجِعُونَ(60)
و كساني كه آنچه را دادند [در راه خدا] مي دهند در حالي كه دلهايشان ترسان است [و مي دانند] كه به سوي پروردگارشان بازخواهند گشت(60)




أُو۟لَٰٓئِكَ يُسَٰرِعُونَ فِي الْخَيْرَٰتِ وَهُمْ لَهَا سَٰبِقُونَ(61)
آنانند كه در كارهاي نيك شتاب مي ورزند و آنانند كه در انجام آنها سبقت مي جويند(61)




وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَٰبٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(62)
و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمي كنيم و نزد ما كتابي است كه به حق سخن مي گويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت(62)




بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِّنْ هَٰذَا وَلَهُمْ أَعْمَٰلٌ مِّن دُونِ ذَٰلِكَ هُمْ لَهَا عَٰمِلُونَ(63)
[نه] بلكه دلهاي آنان از اين [حقيقت] در غفلت است و آنان غير از اين [گناهان] كردارهايي [ديگر] دارند كه به انجام آن مبادرت مي ورزند(63)




حَتَّيٰٓ إِذَآ أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجَْٔرُونَ(64)
تا وقتي خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زاري درمي آيند(64)




لَا تَجَْٔرُوا۟ الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ(65)
امروز زاري مكنيد كه قطعا شما از جانب ما ياري نخواهيد شد(65)




قَدْ كَانَتْ ءَايَٰتِي تُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَيٰٓ أَعْقَٰبِكُمْ تَنكِصُونَ(66)
در حقيقت آيات من بر شما خوانده مي شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مي رفتيد(66)




مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَٰمِرًا تَهْجُرُونَ(67)
در حالي كه از [پذيرفتن] آن تكبر مي ورزيديد و شب هنگام [در محافل خود] بدگويي مي كرديد(67)




أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا۟ الْقَوْلَ أَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ ءَابَآءَهُمُ الْأَوَّلِينَ(68)
آيا در [عظمت] اين سخن نينديشيده اند يا چيزي براي آنان آمده كه براي پدران پيشين آنها نيامده است(68)




أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا۟ رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(69)
يا پيامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداخته اند(69)




أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌۢ بَلْ جَآءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَٰرِهُونَ(70)
يا مي گويند او جنوني دارد [نه] بلكه [او] حق را براي ايشان آورده و[لي] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند(70)




وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَٰوَٰتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَٰهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ(71)
و اگر حق از هوسهاي آنها پيروي مي كرد قطعا آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مي شد [نه] بلكه يادنامه شان را به آنان داده ايم ولي آنها از [پيروي] يادنامه خود رويگردانند(71)




أَمْ تَسَْٔلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّٰزِقِينَ(72)
يا از ايشان مزدي مطالبه مي كني و مزد پروردگارت بهتر است و اوست كه بهترين روزي دهندگان است(72)




وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(73)
و در حقيقت اين تويي كه جدا آنها را به راه راست مي خواني(73)




وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ عَنِ الصِّرَٰطِ لَنَٰكِبُونَ(74)
و به راستي كساني كه به آخرت ايمان ندارند از راه [درست] سخت منحرفند(74)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
2nd September 2013, 10:57 AM
(آيه 50)
آيتى ديگر از آيات خدا: در آخرين مرحله از شرح سر گذشت پيامبران اشاره كوتاه و مختصرى به حضرت مسيح (ع) و همچنين مادرش مريم كرده، مى‏گويد: «و ما فرزند مريم و مادرش را آيت و نشانه‏اى (از عظمت و قدرت خود) قرار داديم» (وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً).

سپس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى كه به اين مادر و فرزند عطا فرموده اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها را در سر زمين بلندى كه داراى آرامش و امنيت و آب جارى بود جاى داديم» (وَ آوَيْناهُما إِلى‏ رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ).
احتمال دارد كه جمله فوق اشاره به محل تولد مسيح (ع) در بيابان بيت المقدس باشد، جايى كه خداوند آن را محل امنى براى اين مادر و فرزند قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشكيده خرما به او روزى مرحمت كرد.
به هر حال آيه دليلى است بر حمايت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و كسانى كه از آنها حمايت مى‏كردند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx

soham 313
2nd September 2013, 10:58 AM
(آيه 51)
همگى امت واحديد: در آيات پيشين سخن از سر گذشت پيامبران و امتهايشان بود، در اين آيه همه پيامبران را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح به جا آوريد كه من به آنچه شما انجام مى‏دهيد آگاهم» (يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 255

تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ).
در اين آيه از سه جهت براى انجام عمل صالح كمك گرفته شده است: از جهت تأثير غذاى پاك بر صفاى قلب، و از جهت تحريك حس شكر گزارى، و از جهت توجه دادن به اين كه خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است.

(آيه 52)
سپس همه پيامبران و پيروان آنها را به توحيد و تقوا دعوت كرده، چنين مى‏گويد: «و اين امت شما امت واحدى است» (وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).

و تفاوتهاى ميان شما و همچنين پيامبرانتان هرگز دليل بر دو گانگى و چند گانگى نيست.
«و من پروردگار شما هستم، پس از مخالفت فرمان من بپرهيزيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ).
به اين ترتيب آيه فوق به وحدت و يگانگى جامعه انسانى، و حذف هر گونه تبعيض و جدايى دعوت مى‏كند، همان‏گونه كه او پروردگار واحد است انسانها نيز امت واحد هستند.
به همين دليل بايد از يك برنامه پيروى كنند همان‏گونه كه پيامبرانشان نيز به آيين واحدى دعوت مى‏كردند.

(آيه 53)
اين آيه- به دنبال دعوتى كه به وحدت و يگانگى در آيه قبل شد- انسانها را از پراكندگى و اختلاف با اين عبارت بر حذر مى‏دارد: «اما آنها كارهاى خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند و هر گروهى به راهى رفتند» (فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً).

و عجب اين كه: «هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» و از ديگران بيزار (كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ).
آيه فوق يك حقيقت مهم روانى و اجتماعى را باز گو مى‏كند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروههاست كه هر يك راه و آئينى را براى خود برگزيده، و دريچه‏هاى مغز خود را به روى هر سخن ديگرى بسته‏اند اين حالت- كه از خودخواهى و حبّ ذات افراطى سر چشمه مى‏گيرد- بزرگترين دشمن تبيين حقايق و رسيدن به اتحاد و وحدت امتهاست.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 256

(آيه 54)
لذا در اين آيه مى‏گويد: اكنون كه چنين است «آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى» كه مرگشان فرا رسد، يا گرفتار عذاب الهى شوند كه اين قبيل افراد سرنوشتى غير از اين ندارند (فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
2nd September 2013, 11:00 AM
(آيه 55)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب به ميان آمد به بعضى ديگر از پندارهاى خود بينانه آنان اشاره كرده، مى‏گويد: «آيا آنها گمان مى‏كنند اموال و فرزندانى را كه به آنان داده‏ايم ...» (أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ).


(آيه 56)
براى اين است كه: «درهاى خيرات را به سرعت به روى آنها بگشاييم»؟! (نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ).

آيا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسيار را دليل بر حقانيت روش خود مى‏پندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مى‏دانند؟
نه، هرگز چنين نيست «بلكه آنها نمى‏فهمند» (بَلْ لا يَشْعُرُونَ).
آنها نمى‏دانند كه اين اموال و فرزندان فراوان در حقيقت يك نوع عذاب و مجازات يا مقدمه عذاب و كيفر براى آنهاست، آنها نمى‏دانند كه خدا مى‏خواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال كيفر الهى، تحمل عذاب بر آنها دردناكتر باشد.


(آيه 57)
بعد از نفى پندارهاى اين غافلان خود خواه، چگونگى حال مؤمنان و سرعت كنندگان در خيرات را ضمن چند آيه باز گو مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «مسلما كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند» (إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).

(آيه 58)
سپس اضافه مى‏كند: «و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مى‏آورند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ).


(آيه 59)
بعد از مرحله ايمان به آيات پروردگار، مرحله تنزيه و پاك شمردن او از هر گونه شبيه و شريك فرا مى‏رسد، مى‏گويد: «و آنها كه به پروردگارشان شرك نمى‏ورزند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ).

برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 257

(آيه 60)
بعد از اين، مرحله ايمان به معاد و رستاخيز و توجه خاصى كه مؤمنان راستين به اين مسأله دارند فرا مى‏رسد، مى‏گويد: «و كسانى كه نهايت تلاش و كوشش را در انجام طاعات به خرج مى‏دهند و با اين حال دلهايشان هراسناك است از اينكه سر انجام به سوى پروردگارشان باز مى‏گردند» (وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
2nd September 2013, 11:02 AM
(آيه 61)
بعد از شرح اين صفات چهار گانه مى‏فرمايد: «چنين كسانى در خيرات سرعت مى‏كنند و از ديگران پيشى مى‏گيرند» و مشمول عنايات ما هستند (أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ).

آيات فوق ترسيم جالب و تنظيم كاملا منطقى براى بيان صفات اين گروه از مؤمنان پيشگام است، نخست از ترس آميخته با احترام و تعظيم- كه انگيزه ايمان به پروردگار و نفى هر گونه شرك است- شروع كرده و به ايمان به معاد و دادگاه عدل خدا كه موجب احساس مسؤوليت و انگيزه هر كار نيك است منتهى مى‏گردد و مجموعا چهار ويژگى و يك نتيجه را بيان مى‏كند- دقت كنيد.

(آيه 62)
از آنجا كه صفات برجسته و ويژه مؤمنان كه سر چشمه انجام هر گونه كار نيك است و در آيات قبل به آن اشاره شد، اين سؤال را بر مى‏انگيزد كه اتصاف به اين صفات و انجام اين اعمال، كار همه كس نيست، و از عهده همه بر نمى‏آيد.

در اين آيه به پاسخ پرداخته، مى‏گويد: «ما هيچ كس را جز به مقدار توانائيش تكليف نمى‏كنيم» و از هر كس به اندازه عقل و طاقتش مى‏خواهيم (وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
اين تعبير نشان مى‏دهد كه وظائف و احكام الهى در حدود توانايى انسانها است، و در هر مورد بيش از ميزان قدرت و توانايى باشد ساقط مى‏شود و به تعبير علماى اصول، اين قاعده بر تمام احكام اسلامى حكومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا كه ممكن است اين سؤال پيش آيد كه چگونه اين همه انسانها اعمالشان از كوچك و بزرگ، مورد حساب و بررسى قرار مى‏گيرد؟ برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 258
اضافه مى‏كند: «و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مى‏گويد (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو مى‏كند) و به همين دليل هيچ ظلم و ستمى بر آنها نمى‏شود» (وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
اين اشاره به نامه‏هاى اعمال و پرونده‏هايى است كه همه كارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.

(آيه 63)
ولى از آنجا كه بيان اين واقعيات تنها در كسانى اثر مى‏كند كه مختصر بيدارى و آگاهى دارند بلافاصله اضافه مى‏كند: «ولى دلهاى آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن) در بى‏خبرى فرو رفته و اعمال (زشت) ديگرى جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مى‏دهند» (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ).


(آيه 64)
اما آنها در اين غفلت و بى‏خبرى همچنان باقى مى‏مانند «تا روزى كه مترفين را (آنان كه غرق ناز و نعمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام نعره استغاثه‏آميز آنها همچون نعره وحوش بيابان بر مى‏خيزد» و از سنگينى عذاب و مجازات دردناك الهى ناله سر مى‏دهند (حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ).


(آيه 65)
ولى به آنها خطاب مى‏شود «فرياد نكنيد و ناله نزنيد كه شما امروز از ناحيه ما يارى نخواهيد شد»! (لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
2nd September 2013, 11:04 AM
(آيه 66)
اين آيه در حقيقت بيان علت اين سر نوشت شوم است، مى‏گويد:

آيا فراموش كرده‏ايد كه: «در گذشته آيات من بطور مداوم بر شما خوانده مى‏شد اما (به جاى اين كه از آن، درس بياموزيد و بيدار شويد) اعراض مى‏كرديد و به عقب باز مى‏گشتيد» (قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ).

(آيه 67)
نه تنها در برابر شنيدن آيات الهى عقب گرد مى‏كرديد، بلكه: «در برابر آن حالت استكبار به خود مى‏گرفتيد» (مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ).

و علاوه بر اين «جلسات شب نشينى تشكيل مى‏داديد و (از پيامبر و قرآن و مؤمنان) بد گويى مى‏نموديد» (سامِراً تَهْجُرُونَ). يعنى شبها تا مدت طولانى بيدار برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 259
مى‏مانيد و همچون بيماران هذيان مى‏گوييد و فحش و ناسزا مى‏دهيد.

(آيه 68)
بهانه‏هاى رنگارنگ منكران: در تعقيب آيات گذشته كه سخن از اعراض و استكبار كفار در برابر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اينجا از بهانه‏هايى كه ممكن است آنها براى خود در اين زمينه بتراشند و پاسخ دندانشكن آن سخن مى‏گويد، ضمنا علل واقعى اعراض آنها را نيز شرح مى‏دهد كه در پنج قسمت خلاصه مى‏شود:

نخست مى‏گويد: «پس آيا آنها در اين گفتار (آيات الهى) تدبر و انديشه نكردند»؟ (أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى! نخستين عالم بدبختى آنها تعطيل انديشه و تفكر در محتواى دعوت تو است، كه اگر بود مشكلات آنها حل مى‏شد.
در دومين مرحله مى‏گويد: «يا اين كه مطالبى براى آنها آمده است كه براى نياكانشان نيامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ).
يعنى اگر توحيد و معاد و دعوت به نيكيها و پاكيها تنها از ناحيه تو بود، ممكن بود بهانه كنند كه اينها سخنان نو ظهورى است.

(آيه 69)
در سومين مرحله مى‏گويد: «يا اين كه آنها پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) لذا او را انكار مى‏كنند» (أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).

يعنى اگر اين دعوت از ناحيه شخص مرموز يا مشكوكى صورت گرفته بود ممكن بود بگويند نمى‏توان به ظاهر سخنانش فريب خورد.
ولى اينها سابقه تو را به خوبى مى‏دانند، در گذشته تو را «محمّد امين» مى‏خواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جايى براى اين گونه بهانه‏ها نيز نيست.

(آيه 70)
در چهارمين مرحله مى‏گويد: «يا اين كه مى‏گويند: او ديوانه است»؟! (أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).

يعنى شخص او را به خوبى مى‏شناسيم، اما به عقل و فكر او ايمان نداريم، برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 260
چه بسا اين سخنان را از روى جنون مى‏گويد، چرا كه با افكار عمومى محيط هماهنگ نيست.
قرآن بلافاصله براى نفى اين بهانه‏جويى مى‏گويد: «بلكه پيامبر براى آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر اين حقيقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
عيب كار اينجاست كه «بيشتر آنها از حق كراهت دارند» و گريزانند! (وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
2nd September 2013, 11:06 AM
(آيه 71)
در حالى كه هيچ لزومى ندارد كه حق تابع تمايلات مردم باشد «و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى كند (و جهان هستى بر طبق تمايل آنها گردش داشت) آسمانها و زمين و همه كسانى كه در آنها هستند تباه مى‏شوند»! (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ). زيرا هوى و هوسهاى مردم معيار و ضابطه‏اى ندارد، بلكه در بسيارى از موارد به سوى زشتيها مى‏گرايد.

سپس براى تأكيد بيشتر روى اين موضوع مى‏گويد: «ولى ما قرآنى به آنها داديم كه مايه ياد آورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، ولى آنها از (آنچه مايه) ياد آوريشان (است) روى گردانند» (بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).

(آيه 72)
در پنجمين و آخرين مرحله مى‏گويد: «يا اين كه تو از آنها اجر و مزد و هزينه‏اى (در برابر دعوتت) مى‏خواهى با اين كه مزد پروردگارت بهتر، و او بهترين روزى دهندگان است» (أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).

قرآن با بيان گويايى كه در اين پنج مرحله بيان داشته روشن مى‏سازد كه اين كور دلان تسليم حق نيستند و عذرهايى كه براى توجيه مخالفت خود ذكر مى‏كنند بهانه‏هاى بى‏اساس بيش نيستند.

(آيه 73)
در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از آنچه گذشت چنين مى‏گويد: «بطور قطع و يقين تو آنها را به صراط مستقيم دعوت مى‏كنى» (وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

گر چه در بعضى از روايات اسلامى «صراط مستقيم» به ولايت على عليه السّلام برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 261
تفسير شده ولى اين گونه روايات بيان بعضى از مصداقهاى روشن است، و هيچ منافات با وجود مصاديق ديگر مانند قرآن و ايمان به مبدء و معاد و تقوى و جهاد ندارد.

(آيه 74)
و نتيجه طبيعى اين موضوع همان است كه در اين آيه باز گو مى‏كند: «و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند بطور مسلم از اين صراط منحرفند» (وَ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ).

منظور از «صراط» در اين آيه همان صراط مستقيم در آيه قبل است.
از آيات فوق ضمنا بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مى‏گردد:
آنها هميشه مردمى بودند شناخته شده به نيكيها كه در ترويج مكتب حق اصرار مى‏ورزند هر چند ناخوشايند گروه كثيرى باشد.
ديگر اين كه آنها در برابر دعوت خويش پاداش مادى نمى‏طلبند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
3rd September 2013, 10:45 AM
[golrooz]صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




۞ وَلَوْ رَحِمْنَٰهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا۟ فِي طُغْيَٰنِهِمْ يَعْمَهُونَ(75)
و اگر ايشان را ببخشاييم و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف كنيم در طغيان خود كوردلانه اصرار مي ورزند(75)




وَلَقَدْ أَخَذْنَٰهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا۟ لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ(76)
و به راستي ايشان را به عذاب گرفتار كرديم و[لي] نسبت به پروردگارشان فروتني نكردند و به زاري درنيامدند(76)




حَتَّيٰٓ إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ(77)
تا وقتي كه دري از عذاب دردناك بر آنان گشوديم بناگاه ايشان در آن [حال] نوميد شدند(77)




وَهُوَ الَّذِيٓ أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَٰرَ وَالْأَفِْٔدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ(78)
و اوست آن كس كه براي شما گوش و چشم و دل پديد آورد چه اندك سپاسگزاريد(78)




وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(79)
و اوست آن كس كه شما را در زمين پديد آورد و به سوي اوست كه گرد آورده خواهيد شد(79)




وَهُوَ الَّذِي يُحْيِ وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَٰفُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(80)
و اوست آن كس كه زنده مي كند و مي ميراند و اختلاف شب و روز از اوست مگر نمي انديشيد(80)




بَلْ قَالُوا۟ مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ(81)
[نه] بلكه آنان [نيز] مثل آنچه پيشينيان گفته بودند گفتند(81)




قَالُوٓا۟ أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(82)
گفتند آيا چون بميريم و خاك و استخوان شويم آيا واقعا باز ما زنده خواهيم شد(82)




لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(83)
درست همين را قبلا به ما و پدرانمان وعده دادند اين جز افسانه هاي پيشينيان [چيزي] نيست(83)




قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(84)
بگو اگر مي دانيد [بگوييد] زمين و هر كه در آن است به چه كسي تعلق دارد(84)




سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(85)
خواهند گفت به خدا بگو آيا عبرت نمي گيريد(85)




قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَٰوَٰتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ(86)
بگو پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست(86)




سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ(87)
خواهند گفت خدا بگو آيا پرهيزگاري نمي كنيد(87)




قُلْ مَنۢ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(88)
بگو فرمانروايي هر چيزي به دست كيست و اگر مي دانيد [كيست آنكه] او پناه مي دهد و در پناه كسي نمي رود(88)




سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّيٰ تُسْحَرُونَ(89)
خواهند گفت خدا بگو پس چگونه دستخوش افسون شده ايد(89)




بَلْ أَتَيْنَٰهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَٰذِبُونَ(90)
[نه] بلكه حقيقت را بر ايشان آورديم و قطعا آنان دروغگويند(90)




مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَٰهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهٍۭ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ(91)
خدا فرزندي اختيار نكرده و با او معبودي [ديگر] نيست و اگر جز اين بودقطعا هر خدايي آنچه را آفريده [بود] باخود مي برد و حتما بعضي از آنان بر بعضي ديگر تفوق مي جستند منزه است خدا از آنچه وصف مي كنند(91)




عَٰلِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ فَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(92)
داناي نهان و آشكار و برتر است از آنچه [با او] شريك مي گردانند(92)




قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ(93)
بگو پروردگارا اگر آنچه را كه [از عذاب] به آنان وعده داده شده است به من نشان دهي(93)




رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(94)
پروردگارا پس مرا در ميان قوم ستمكار قرار مده(94)




وَإِنَّا عَلَيٰٓ أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَٰدِرُونَ(95)
و به راستي كه ما تواناييم كه آنچه را به آنان وعده داده ايم بر تو بنمايانيم(95)




ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ(96)
بدي را به شيوه اي نيكو دفع كن ما به آنچه وصف مي كنند داناتريم(96)




وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَٰتِ الشَّيَٰطِينِ(97)
و بگو پروردگارا از وسوسه هاي شيطانها به تو پناه مي برم(97)




وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ(98)
و پروردگارا از اينكه [آنها] به پيش من حاضر شوند به تو پناه مي برم(98)




حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ(99)
تا آنگاه كه مرگ يكي از ايشان فرا رسد مي گويد پروردگارا مرا بازگردانيد(99)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
3rd September 2013, 10:50 AM
(آيه 75)
طرق مختلف بيدار سازى الهى: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بهانه‏هاى مختلفى بود كه منكران حق براى سر پيچى از دعوت پيامبران عنوان مى‏كردند، در اينجا خداوند از طرق اتمام حجت و بيدار سازى آنها سخن مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد: گاه آنها را مشمول نعمت خود مى‏سازيم تا بيدار شوند «و اگر به آنان رحم كنيم و گرفتاريها و مشكلاتشان را بر طرف سازيم (نه تنها بيدار نمى‏شوند، بلكه) در طغيانشان لجاجت مى‏ورزند و (در اين وادى) سر گردان مى‏مانند»! (وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).

(آيه 76)
و گاه آنها را با حوادث دردناك گوش مالى مى‏دهيم تا اگر از طريق رحمت و نعمت بيدار نشدند از اين راه بيدار شوند، ولى اين كار نيز در آنها مؤثر نيست، زيرا «ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختيم اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع و انقيادى نشان دادند و نه به درگاه او توجه و تضرع مى‏كنند» (وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ).


(آيه 77)
به هر حال ما به اين رحمتها و نعمتها و مجازاتهاى بيدار كننده همچنان ادامه مى‏دهيم و آنها نيز به طغيان و سر كشى و لجاجتشان، «تا هنگامى كه درى از عذاب شديد به روى آنها بگشاييم و چنان گرفتار مى‏شوند كه ناگهان بكلى برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 262

مأيوس گردند» (حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِيدٍ إِذا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ).
در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد «مجازاتهاى تربيتى» و «مجازاتهاى پاكسازى و استيصال» هدف در مجازاتهاى قسم اول آن است كه در سختى و رنج قرار گيرند و ضعف و ناتوانى خود را دريابند و از مركب غرور پياده شوند.
ولى هدف در قسم دوم كه در مورد افراد غير قابل اصلاح صورت مى‏گيرد اين است كه به حكم فرمان آفرينش ريشه كن شوند.

(آيه 78)
قرآن بعد از اين بيان، از طريق ديگر وارد مى‏شود و به ذكر نعمتهاى الهى براى تحريك حس شكر گزارى آنها پرداخته، مى‏گويد: «و او كسى است كه براى شما گوش و چشم و قلب [عقل‏] ايجاد كرد، اما كمتر شكر او را به جا مى‏آوريد» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ).

تكيه بر اين سه موضوع (گوش و چشم و عقل) به خاطر آن است كه ابزار اصلى شناخت انسان اين سه مى‏باشد، مسائل حسى را غالبا از طريق چشم و گوش درك مى‏كند و مسائل غير حسى را به وسيله نيروى عقل.

(آيه 79)
در اين آيه به يكى از مهمترين آيات پروردگار، يعنى خلقت انسان از اين زمين خاكى پرداخته، چنين مى‏گويد: «و او كسى است كه شما را در زمين آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ).

و چون از زمين آفريده شده‏ايد باز به زمين باز مى‏گرديد و ديگر بار بر انگيخته شده «به سوى او جمع و محشور مى‏شويد» (وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).
و اگر در آفرينش خودتان از خاك بى‏ارزش بينديشيد، كافى است كه هستى بخش را بشناسيد و نيز امكان مسأله معاد را دريابيد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
3rd September 2013, 10:52 AM
(آيه 80)
بعد از ذكر مسأله آفرينش انسان به مسأله مرگ و حيات و آمد و شد شب و روز كه از آيات بزرگ پروردگار است پرداخته، چنين مى‏گويد: «و او كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند و آمد و شد شب و روز از آن اوست، آيا انديشه نمى‏كنيد»؟! (وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 263

و به اين ترتيب در آيات سه گانه اخير از انگيزه شناخت پروردگار شروع كرده و با ذكر بخشى از مهمترين آيات انفسى و آفاقى بحث را پايان مى‏دهد.

(آيه 81)
در اين آيه اضافه مى‏كند: اينها انديشه و عقل را رها كرده و كور كورانه از نياكان خود تقليد مى‏كنند، «آنها همان مى‏گويند كه پيشينيانشان مى‏گفتند» (بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ).


(آيه 82)
«آنها (از روى تعجب) مى‏گفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان (پوسيده) شديم آيا بار ديگر بر انگيخته خواهيم شد»؟! (قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).


(آيه 83)
اين باور كردنى نيست! «اين وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده و اين فقط افسانه‏هاى پيشينيان است» (لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).


(آيه 84)
و از آنجا كه كفار و مشركان بيش از همه از مسأله معاد وحشت داشتند و به همين دليل با انواع بهانه‏ها و لطائف الحيل مى‏خواستند شانه از زير بار آن خالى كنند، قرآن نيز مشروحا و بطور مؤكد از معاد سخن مى‏گويد.

و جالب اين كه در هر مورد از خود مشركان اعتراف مى‏گيرد و سخن آنها را به خودشان باز مى‏گرداند.
نخست مى‏گويد: «بگو: زمين و كسانى كه در زمينند از آن كيست، اگر شما مى‏دانيد»؟! (قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

(آيه 85)
سپس اضافه مى‏كند: آنها بر اساس نداى فطرت و اعتقادى كه به خداوند آفريننده هستى دارند «به زودى (در پاسخ تو) مى‏گويند: (مالكيت زمين و آنچه در آن است) همه از آن خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).

ولى تو به آنها «بگو: اكنون كه چنين است (و خود شما نيز اعتراف داريد) آيا متذكر نمى‏شويد» (قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).
با اين اعتراف صريح و روشن چگونه زنده شدن انسان را بعد از مرگ بعيد مى‏شمريد؟ و از قدرت فراگير خداوند بزرگ دور مى‏دانيد؟
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 264


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
3rd September 2013, 10:55 AM
(آيه 86)
دگر بار دستور مى‏دهد از آنها سؤال كن و «بگو: چه كسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظيم است»؟! (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ).


(آيه 87)
باز آنها روى همان فطرت توحيدى و اعتقادى كه به اللّه به عنوان خالق هستى دارند «مى‏گويند: (همه اينها) از آن خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).

با اين اقرار آشكار به آنها «بگو شما (كه خود به اين واقعيت معترفيد) چرا از خدا نمى‏ترسيد» و منكر قيامت و باز گشت مجدد انسان به زندگى مى‏شويد؟! (قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).

(آيه 88)
بار ديگر از آنها در باره حاكميت بر آسمانها و زمين سؤال كن و «بگو: چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد»؟! (قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ).

«و چه كسى به بى‏پناهان پناه مى‏دهد و نياز به پناه دادن ندارد»؟! (وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ).
«اگر راستى از اين واقعيتها آگاهيد» (إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

(آيه 89)
ديگر بار زبان به اعتراف مى‏گشايند و «مى‏گويند: (ملكوت و حاكميت و حمايت و پناه دادن در اين عالم) منحصر به خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).

«بگو: با اين حال چگونه (مى‏گوييد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شما را سحر كرده و) مسحور او شده‏ايد»؟ (قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).

(آيه 90)
سر انجام به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى فشرده و كوتاه مى‏فرمايد: نه سحر است و نه جادو و نه چيز ديگر، «بله ما حق را براى آنها آورديم و روشن ساختيم و آنها دروغ مى‏گويند» (بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ).


(آيه 91)
شرك جهان را به تباهى مى‏كشد: در آيات گذشته بحثهايى در زمينه معاد و مالكيت و ربوبيت پروردگار بيان شد، در اينجا به مسأله نفى شرك پرداخته، قسمتى از انحرافات مشركان را مطرح كرده، و به آن پاسخ مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد: «خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده و معبود برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 265
ديگرى با او نيست» (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ).
مسيحيان عيسى را فرزند حقيقى! او مى‏خوانند و مشركان نيز فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند.
سپس به بيان دليل بر نفى شرك پرداخته، چنين مى‏گويد: «اگر چنين مى‏شد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مى‏كردند» (إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ).
و طبعا هر بخشى از عالم با نظام خاصى اداره مى‏شد و اين با وحدت نظامى كه بر آن حاكم مى‏بينيم سازگار نيست.
به علاوه هر يك از اين خدايان براى گسترش قلمرو و حكومت خود سعى داشتند «بعضى بر بعضى ديگر برترى جويند» و اين خود سبب ديگرى براى از هم گسيختگى نظام جهان مى‏شد (وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى‏فرمايد: «منزه است خدا از آنچه آنان توصيف مى‏كنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
3rd September 2013, 11:00 AM
(آيه 92)
اين آيه پاسخ ديگرى به اين مشركان بيهوده گو است مى‏گويد:

«خداوند از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است» (عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ).
او هرگز چيزى را به نام خدايانى كه شما ادعا مى‏كنيد سراغ ندارد.
مگر ممكن است در عالم خداى ديگرى باشد و شما از آن آگاه باشيد اما خداوندى كه خالق شماست و غيب و شهود جهان را مى‏داند از آن بى‏خبر باشد؟
و سر انجام با اين جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مى‏كشد: «پس خداوند برتر است از آنچه آنها (مى‏گويند و) براى او شريك قائل مى‏شوند» (فَتَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ).
اين جمله ضمنا تهديدى براى مشركان است كه خداوند از اسرار درون و برون آنها آگاه است و تمام اين سخنان را مى‏داند و به موقع آنان را در دادگاه عدل خويش محاكمه و مجازات خواهد كرد.

(آيه 93)
اين آيه هدف آيات گذشته را كه تهديد كفار و مشركان لجوج به عذابهاى الهى است، تعقيب مى‏كند، مى‏گويد: اى پيامبر! «بگو: پروردگار من! اگر برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 266

عذابهايى را كه به آنان وعده داده مى‏شود به من نشان دهى» و در زندگيم آن را ببينم (قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ).

(آيه 94)
«پروردگارا! مرا در اين عذابها با گروه ستمگر قرار مده» (رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).

منظور از اين عذاب مجازاتهاى دنيوى است كه خداوند دامنگير مشركان ساخت.

(آيه 95)
و باز براى تأكيد بيشتر روى اين موضوع و نفى هر گونه شك و ترديد از دشمنان و دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان در اين آيه اضافه مى‏كند: «و ما قادريم كه آنچه را (از عذاب) به آنها وعده مى‏دهيم به تو نشان دهيم» (وَ إِنَّا عَلى‏ أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ).

و چنانكه مى‏دانيم اين قدرت پروردگار در صحنه‏هاى مختلف بعد از آن تاريخ- از جمله در صحنه جنگ بدر- به مرحله فعليت در آمد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
3rd September 2013, 11:02 AM
(آيه 96)
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه با اين گروه مدارا كن و «بدى را به بهترين راه و روش دفع كن» و پاسخ بدى را به نيكى ده! (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ).

در اين راه عجله و شتابى نداشته باشد و بدان «ما به آنچه (آنها مى‏گويند و) توصيف مى‏كنند آگاهتريم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ).
مى‏دانيم حركات ناشايست و گفتار خشن و انواع اذيت و آزار آنها تو را ناراحت مى‏كند، اما تو بدى را با نيكى پاسخ ده كه اين خود يكى از مؤثرترين روشها براى بيدار كردن غافلان و فريب خوردگان است ولى ناگفته پيداست كه اين دستور مخصوص مواردى است كه دشمن از آن سوء استفاده نكند.

(آيه 97)
ولى در عين حال باز هم خودت را به خدا بسپار «و بگو:

پروردگارا! من از وسوسه‏هاى شياطين به تو پناه مى‏برم» (وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ).

(آيه 98)
نه تنها از وسوسه‏هاى اغفال كننده آنها، بلكه بگو: «به تو پناه برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 267

مى‏برم از اين كه آنها نزد من حاضر شوند» (وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ).
و در جلسات من حضور يابند كه حضورشان نيز اغوا كننده و زيانبار است.
به اين ترتيب همه رهروان راه حق بايد بطور مداوم از القائات شيطانى بر حذر باشند و هميشه خود را از اين نظر در پناه پروردگار قرار دهند.

(آيه 99)
تقاضاى ناممكن! در تعقيب بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون سر سختى مشركان و گنهكاران در مسير باطلشان گذشت، در اينجا وضع دردناكشان را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى‏گيرند چنين توصيف مى‏كند: آنها به اين راه غلط خود همچنان ادامه مى‏دهند «تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ).

در اين هنگام كه خود را در حال بريدن از اين جهان و قرار گرفتن در جهان ديگر مى‏بيند، پرده‏هاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانش كنار ميرود گويى سر نوشت دردناك خويش را با چشم مى‏بيند، عمر و سرمايه‏هاى از دست رفته و كوتاهى‏هايى را كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده، عواقب شوم آن را مشاهده مى‏كند.
اينجاست كه فرياد او بلند مى‏شود و «مى‏گويد: اى پروردگار من! مرا باز گردانيد»! (قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
4th September 2013, 08:32 AM
[golrooz]صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




لَعَلِّيٓ أَعْمَلُ صَٰلِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّآ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَمِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(100)
شايد من در آنچه وانهاده ام كار نيكي انجام دهم نه چنين است اين سخني است كه او گوينده آن است و پشاپيش آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته خواهند شد(100)




فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ(101)
پس آنگاه كه در صور دميده شود [ديگر] ميانشان نسبت خويشاوندي وجود ندارد و از [حال] يكديگر نمي پرسند(101)




فَمَن ثَقُلَتْ مَوَٰزِينُهُ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(102)
پس كساني كه كفه ميزان [اعمال] آنان سنگين باشد ايشان رستگارانند(102)




وَمَنْ خَفَّتْ مَوَٰزِينُهُ فَأُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ(103)
و كساني كه كفه ميزان [اعمال]شان سبك باشد آنان به خويشتن زيان زده [و] هميشه در جهنم مي مانند(103)




تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَٰلِحُونَ(104)
آتش چهره آنها را مي سوزاند و آنان در آنجا ترش رويند(104)




أَلَمْ تَكُنْ ءَايَٰتِي تُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ(105)
آيا آيات من بر شما خوانده نمي شد و [همواره] آن را مورد تكذيب قرار نمي داديد(105)




قَالُوا۟ رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَآلِّينَ(106)
مي گويند پروردگارا شقاوت ما بر ما چيره شد و ما مردمي گمراه بوديم(106)




رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ(107)
پروردگارا ما را از اينجا بيرون بر پس اگر باز هم [به بدي] برگشتيم در آن صورت ستمگر خواهيم بود(107)




قَالَ اخْسَُٔوا۟ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ(108)
مي فرمايد [برويد] در آن گم شويد و با من سخن مگوييد(108)




إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّٰحِمِينَ(109)
در حقيقت دسته اي از بندگان من بودند كه مي گفتند پروردگارا ايمان آورديم بر ما ببخشاي و به ما رحم كن [كه] تو بهترين مهرباني(109)




فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّيٰٓ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ(110)
و شما آنان [=مؤمنان] را به ريشخند گرفتيد تا [با اين كار] ياد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مي خنديديد(110)




إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوٓا۟ أَنَّهُمْ هُمُ الْفَآئِزُونَ(111)
من [هم] امروز به [پاس] آنكه صبر كردند بدانان پاداش دادم آري ايشانند كه رستگارانند(111)




قَٰلَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ(112)
مي فرمايد چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد(112)




قَالُوا۟ لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسَْٔلِ الْعَآدِّينَ(113)
مي گويند يك روز يا پاره اي از يك روز مانديم از شما گران [خود] بپرس(113)




قَٰلَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(114)
مي فرمايد جز اندكي درنگ نكرديد كاش شما مي دانستيد(114)




أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَٰكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ(115)
آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اينكه شما به سوي ما بازگردانيده نمي شويد(115)




فَتَعَٰلَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ(116)
پس والاست خدا فرمانرواي برحق خدايي جز او نيست [اوست] پروردگار عرش گرانمايه(116)




وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَٰنَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِۦٓ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَٰفِرُونَ(117)
و هر كس با خدا معبود ديگري بخواند براي آن برهاني نخواهد داشت و حسابش فقط با پروردگارش مي باشد در حقيقت كافران رستگار نمي شوند(117)




وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّٰحِمِينَ(118)
و بگو پروردگارا ببخشاي و رحمت كن [كه] تو بهترين بخشايندگاني(118)




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




سُورَةٌ أَنزَلْنَٰهَا وَفَرَضْنَٰهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَآ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(1)
[اين] سوره اي است كه آن را نازل و آن را فرض گردانيديم و در آن آياتي روشن فرو فرستاديم باشد كه شما پند پذيريد(1)




الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا۟ كُلَّ وَٰحِدٍ مِّنْهُمَا مِا۟ئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ(2)
به هر زن زناكار و مرد زناكاري صد تازيانه بزنيد و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آن دو دلسوزي نكنيد و بايد گروهي از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند(2)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
4th September 2013, 08:36 AM
(آيه 100)
مرا باز گردانيد «شايد (گذشته خود را جبران كنم و) عمل صالحى در برابر آنچه ترك گفتم به جا آورم» (لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ). اما از آنجا كه قانون آفرينش چنين اجازه باز گشتى را به هيچ كس، نه نيكو كار و نه بد كار، نمى‏دهد، به او چنين پاسخ داده مى‏شود: «نه! هرگز» راه باز گشتى وجود ندارد (كَلَّا).
«اين سخنى است كه او به زبان مى‏گويد» (إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها).
سخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مى‏دهد.
و در پايان آيه، اشاره بسيار كوتاه و پر معنى به جهان اسرار آميز برزخ كرده، برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 268
مى‏گويد: «و در پشت سر آنها تا روزى كه بر انگيخته مى‏شوند برزخى وجود دارد» (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) «1»


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx

soham 313
4th September 2013, 08:38 AM
(آيه 101)
گوشه‏اى از مجازات بد كاران: در آيات گذشته چنانكه ديديم سخن از جهان برزخ در ميان بود، و در اينجا سخن از قيامت و قسمتى از حالات مجرمان در آن جهان است.

نخست چنين مى‏گويد: «پس هنگامى كه در صور [شيپور] دميده شود هيچ يك از پيوندهاى خويشاوندى ميان آنها در آن روز نخواهد بود و از يكديگر تقاضاى كمك نمى‏كنند» چون كارى از كسى ساخته نيست (فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ).
طبق آيات قرآن دو بار «نفخ صور» مى‏شود: يك بار به هنگام پايان گرفتن اين جهان، و پس از آن تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى‏ميرند و مرگ سراسر عالم را فرا خواهد گرفت و پس از نفخ دوم، رستاخيز مردگان آغاز مى‏گردد و انسانها به حيات نوين باز مى‏گردند، و آماده حساب و جزا مى‏شوند.
به هر حال در آيه فوق به دو قسمت از پديده‏هاى قيامت اشاره شده: يكى از كار افتادن نسبهاست، زيرا رابطه خويشاوندى و قبيله‏اى كه حاكم بر نظام زندگى مردم اين جهان است سبب مى‏شود كه افراد مجرم از بسيارى از مجازاتها فرار كنند، و يا در حل مشكلاتشان از خويشاوندان كمك گيرند، اما در قيامت انسان است و اعمالش، و هيچ كس نمى‏تواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع كند و يا مجازات او را به جان بخرد.
ديگر اين كه: آنها چنان در وحشت فرو مى‏روند كه از شدت ترس حساب و كيفر الهى از حال يكديگر به هيچ وجه سؤال نمى‏كنند، آن روز روزى است كه مادر از كودك شير خوارش غافل مى‏شود، و برادر، برادر خود را فراموش مى‏كند مردم همچون مستان بنظر مى‏رسند ولى مست نيستند، عذاب خدا شديد است!
__________________________________________________
(1) واژه «برزخ» در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو شى‏ء حائل مى‏شود و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته برزخ گفته مى‏شود.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 269

(آيه 102)
بعد از قيام قيامت، نخستين مسأله، مسأله سنجش اعمال است با ميزان مخصوصى كه در آن روز براى اين كار تعيين شده، گروهى اعمال پر وزنى دارند كه ترازوى اعمال را سنگين مى‏كند، در باره اين گروه مى‏فرمايد: «كسانى كه وزنه اعمالشان سنگين است همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

بطورى كه از روايات مختلف بر مى‏آيد ميزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پيشوايان بزرگ و انسانهاى نمونه‏اند.
بنا بر اين انسانها و اعمالشان را با پيامبران بزرگ و اوصياى آنها مقايسه مى‏كنند، و در اين مقايسه روشن مى‏شود كه تا چه اندازه به آنها شباهت دارند.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx

soham 313
4th September 2013, 08:41 AM
(آيه 103)
«و اما آنها كه (بر اثر نداشتن ايمان و عمل صالح) وزنه اعمالشان سبك (يا بى‏وزن) باشد كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده (و زياد كردند) در جهنم جاودانه خواهند ماند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ).

آنها بزرگترين سرمايه يعنى هستى خويش را در اين بازار تجارت دنيا از دست دادند بى‏آنكه در برابر آن چيز ارزشمندى به دست آورند.

(آيه 104)
اين آيه بخشى از عذابهاى دردناك آنها را چنين شرح مى‏دهد:

«شعله‏هاى گرم و سوزان آتش، همچون شمشير به صورتهاى آنها نواخته مى‏شود» (تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
«و آنها (از شدت ناراحتى و عذاب) در دوزخ چهره‏اى عبوس (و در هم كشيده) دارند» (وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ). بطورى كه لبهايشان از هم باز مى‏ماند.

(آيه 105)
در آيات گذشته سخن از مجازات دردناك دوزخيان بود، و در تعقيب آن گوشه‏اى از گفتگوى پروردگار را با آنها باز گو مى‏كند نخست خداوند آنها را با اين سخن عتاب‏آميز مخاطب ساخته، مى‏فرمايد: «آيا آيات من بر شما خوانده نمى‏شد پس آن را تكذيب مى‏كرديد»؟ (أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ).

برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 270

(آيه 106)
آنها در پاسخ اين سؤال اعتراف مى‏كنند و «مى‏گويند: (آرى چنين است) پروردگارا! بدبختى ما، بر ما چيره شد، و ما قوم گمراهى بوديم» (قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ).


(آيه 107)
شايد با اين اعترافات مى‏خواهند جلب رحمت پروردگار كنند لذا بلافاصله اضافه مى‏كنند: «پروردگارا! ما را از اين آتش بيرون ببر» و به دنيا باز گردان تا عمل صالح انجام دهيم (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها).

«هر گاه بار ديگر برنامه‏هاى سابق را تكرار كرديم ما قطعا ستمگريم» و شايسته عفو تو نخواهيم بود (فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ).
آنها اين سخن را در حالى مى‏گويند كه گويى از اين واقعيت بى‏خبرند كه سراى آخرت دار جزاست نه عمل، و باز گشت به دنيا ديگر امكان‏پذير نيست.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx

soham 313
4th September 2013, 08:43 AM
(آيه 108)
به همين دليل با قاطعيت تمام به آنها پاسخ داده مى‏شود خداوند «مى‏گويد: دور شويد (و همچنان در دوزخ بمانيد، خاموش شويد) و با من سخن مگوئيد»! (قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ).


(آيه 109)
سپس دليل اين سخن را چنين بيان مى‏كند: آيا فراموش كرده‏ايد «كه گروهى از بندگانم مى‏گفتند: پروردگارا! ما ايمان آورديم، ما را ببخش و بر ما رحم كن، و تو بهترين رحم كنندگانى»؟! (إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ).


(آيه 110)
«اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد (و آنقدر در اين كار اصرار كرديد) تا شما را از ياد من غافل كردند و شما به آنان مى‏خنديديد» (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ).


(آيه 111)
«ولى من امروز به خاطر آن صبر و استقامت و پايمردى (در مقابل آن همه استهزا و عدم تزلزل در برنامه‏هاى الهيشان) آنها را پاداش دادم، آنها پيروز و رستگارند» (إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ).

و اما شما ... شما امروز در بدترين حالات و دردناكترين عذاب گرفتاريد و كسى به فريادتان نمى‏رسد و بايد هم چنين باشيد كه مستحق اين كيفريد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 271

(آيه 112)
كوتاهى عمر اين جهان: در تعقيب آيات گذشته در اينجا نوعى ديگر از مجازاتهاى روانى دوزخيان كه به صورت سرزنشهاى الهى است مطرح شده نخست مى‏گويد: در آن روز خداوند آنها را مخاطب قرار داده «مى‏گويد: چند سال در روى زمين توقف (و زندگى) كرديد»؟ (قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ).


(آيه 113)
اما آنها در اين مقايسه زندگى دنيا را به قدرى كوتاه مى‏بينند كه «در پاسخ مى‏گويند: ما تنها به اندازه يك روز، يا (حتى كمتر از آن) به اندازه بعضى از يك روز، در دنيا توقف داشتيم» (قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ).

در حقيقت عمرهاى طولانى در دنيا گويى لحظه‏هاى زود گذرى هستند در برابر زندگى آخرت، كه هم نعمتهايش جاويدان است و هم مجازاتهايش نامحدود.
سپس براى تأكيد سخن خود، يا براى اين كه پاسخ دقيقترى گفته باشند، عرض مى‏كنند: خداوندا! «از آنها كه مى‏توانند بشمارند بپرس»! (فَسْئَلِ الْعادِّينَ).



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx

soham 313
4th September 2013, 08:45 AM
(آيه 114)
اينجاست كه خداوند به عنوان سر زنش و توبيخ به آنها «مى‏گويد:

(آرى) شما مقدار كمى (در دنيا) توقف كرديد اگر مى‏دانستيد» (قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

(آيه 115)
در اين آيه از راهى ديگر، راهى بسيار مؤثر و آموزنده براى بيدار ساختن اين گروه وارد بحث مى‏شود و مى‏گويد: «آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريده‏ايم، و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد»؟! (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ).

اين جمله كوتاه و پر معنى يكى از زنده‏ترين دلائل رستاخيز و حساب و جزاى اعمال را بيان مى‏كند، و آن اين كه اگر راستى قيامت و معادى در كار نباشد زندگى دنيا عبث و بيهوده خواهد بود، زيرا زندگى اين جهان با تمام مشكلاتى كه دارد و با اين همه تشكيلات و مقدمات و برنامه‏هايى كه خدا براى آن چيده است اگر صرفا براى همين چند روز باشد بسيار پوچ و بى‏معنى مى‏باشد.

(آيه 116)
و از آنجا كه اين گفتار يعنى عبث نبودن خلقت، سخن مهمى برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 272

است كه نياز به دليل محكم دارد در اين آيه اضافه مى‏كند: «پس برتر است خداوندى كه فرمانرواى حق است (از اين كه شما را بى‏هدف آفريده باشد) معبودى جز او نيست و او پروردگار عرش كريم است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ).

(آيه 117)
رستگاران و نارستگاران: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مسأله «معاد» بود در اين آيه اشاره به توحيد و نفى هر گونه شرك كرده و بحث «مبدء و معاد» را به اين وسيله تكميل كرده، مى‏فرمايد: «و هر كس با خدا معبود ديگرى را بخواند- و مسلما هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود» (وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).

آرى! مشركان معاد را با آن دلائل روشن انكار مى‏كنند اما شرك را با نداشتن هيچ گونه دليل پذيرا مى‏شوند.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «يقينا كافران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ).
چه جالب است كه اين سوره با «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» آغاز شد و با «لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ» بحثهايش به پايان مى‏رسد، و اين است دور نماى زندگى مؤمنان و كافران از آغاز تا انجام.

(آيه 118)
در آخرين آيه اين سوره شريفه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى روى سخن را به پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «بگو: پروردگارا! مرا ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترين رحم كنندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ).

اكنون كه گروهى در بيراهه شرك سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم، تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب.

«پايان سوره مؤمنون»


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx

soham 313
4th September 2013, 08:50 AM
سوره نور [24]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و 64 آيه است‏.

محتواى سوره:

اين سوره را در حقيقت مى‏توان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى دانست كه در چند مرحله پياده شده است.

مرحله اول بيان مجازات شديد زن و مرد زنا كار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيت تمام مطرح گرديده.

مرحله دوم به اين امر مى‏پردازد كه اجراى اين حد شديد مسأله ساده‏اى نيست، و از نظر موازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد.

در مرحله سوم براى اين كه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكار قناعت مى‏كند به يكى از مهمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته، مسأله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پيش كشيده چرا كه تا دو مسأله چشم چرانى و بى‏حجابى ريشه كن نشوند آلودگيها بر طرف نخواهد شد.

مرحله چهارم باز به عنوان يك پيشگيرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى‏كند.

مرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت اصول تربيت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همين رابطه بيان مى‏كند.

مرحله ششم بخشى از مسائل مربوط به توحيد و مبدء و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مى‏كند.

ضمنا به مناسبت بحثهاى مربوط به ايمان و عمل صالح سخن از حكومت جهانى مؤمنان صالح العمل به ميان آمده است.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «اموال خود را از تلف و دامان خود را از ننگ بى‏عفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سوره نور، و زنانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اين سوره را در هر شبانه روز ادامه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهد شد».


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
4th September 2013, 08:52 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
مى‏دانيم نام اين سوره، سوره نور است به خاطر آيه نور كه يكى از چشمگيرترين آيات سوره است.

نخستين آيه اين سوره در حقيقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد، مى‏گويد: اين «سوره‏اى است كه آن را فرو فرستاديم (و عمل به آن را) واجب نموديم، و در آن آيات روشنى نازل كرديم شايد شما متذكر شويد» (سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).

اشاره به اين كه تمام احكام و مطالب اين سوره اعم از عقائد و آداب و دستورات همه داراى اهميت فوق العاده‏اى است زيرا همه از طرف خداوند نازل شده است.

(آيه 2)
بعد از اين بيان كلى، به نخستين دستور قاطع و محكم پيرامون زن و مرد زنا كار پرداخته، مى‏گويد: «هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد» (الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).

و براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «و نبايد رأفت (و محبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد» (وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).

سر انجام در پايان اين آيه به نكته ديگرى براى تكميل نتيجه گيرى از اين مجازات الهى اشاره كرده، مى‏گويد:

«و بايد گروهى از مؤمنان (حضور داشته باشند و) مجازات آن دو را مشاهده كنند» (وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

در واقع اين آيه مشتمل بر سه دستور است:

1- حكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء- منظور از زنا آميزش جنسى مرد و زن غير همسر و بدون مجوز شرعى است.

2- تأكيد بر اين كه در اجراى اين حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بى‏مورد نشويد.

3- دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كه گنهكار عبرت گيرد، بلكه هدف آن است كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم بشود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
5th September 2013, 12:19 PM
[golrooz] صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ﴿۳﴾
مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به زنى نگيرد و بر مؤمنان اين [امر] حرام گرديده است (۳)




وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۴﴾
و كسانى كه نسبت زنا به زنان شوهردار مى‏دهند سپس چهار گواه نمى‏آورند هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و هيچگاه شهادتى از آنها نپذيريد و اينانند كه خود فاسقند (۴)




إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۵﴾
مگر كسانى كه بعد از آن [بهتان] توبه كرده و به صلاح آمده باشند كه خدا البته آمرزنده مهربان است (۵)




وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۶﴾
و كسانى كه به همسران خود نسبت زنا مى‏دهند و جز خودشان گواهانى [ديگر] ندارند هر يك از آنان [بايد] چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه او قطعا از راستگويان است (۶)




وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَيَدْرَأُ ﴿۷﴾
و [گواهى در دفعه] پنجم اين است كه [شوهر بگويد] لعنت‏خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد (۷)




عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۸﴾
و از [زن] كيفر ساقط مى‏شود در صورتى كه چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه [شوهر] او جدا از دروغگويان است (۸)




وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۹﴾
و [گواهى] پنجم آنكه خشم خدا بر او باد اگر [شوهرش] از راستگويان باشد (۹)




وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ ﴿۱۰﴾
و اگر فضل و رحمت‏خدا بر شما نبود و اينكه خدا توبه‏پذير سنجيده‏كار است [رسوا مى‏شديد] (۱۰)




إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۱﴾
در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دسته‏اى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سخت‏خواهد داشت (۱۱)




لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ ﴿۱۲﴾
چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است (۱۲)




لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿۱۳﴾
چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند پس چون گواهان [لازم] را نياورده‏اند اينانند كه نزد خدا دروغگويانند (۱۳)




وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۴﴾
و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود قطعا به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد به شما عذابى بزرگ مى‏رسيد (۱۴)




إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ ﴿۱۵﴾
آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مى‏گرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد مى‏گفتيد و مى‏پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود (۱۵)




وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿۱۶﴾
و [گر نه] چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن گوييم [خداوندا] تو منزهى اين بهتانى بزرگ است (۱۶)




يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿۱۷﴾
خدا اندرزتان مى‏دهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد (۱۷)




وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۱۸﴾
و خدا براى شما آيات [خود] را بيان مى‏كند و خدا داناى سنجيده‏كار است (۱۸)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
5th September 2013, 12:23 PM
(آيه 3)
از آنجا كه در آيه قبل سخن از مجازات زن و مرد زنا كار به ميان آمد به همين مناسبت سؤالى پيش مى‏آيد كه ازدواج مشروع با چنين زنان چه حكمى دارد؟

آيه شريفه اين سؤال را چنين پاسخ مى‏گويد: «مرد زنا كار جز با زن زنا كار يا مشرك ازدواج نمى‏كند و زن زنا كار را جز مرد زنا كار يا مشرك، به ازدواج خود در نمى‏آورد و اين كار بر مؤمنان تحريم شده است»! (الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).

آيه هم يك واقعيت عينى را بيان مى‏كند كه آلودگان هميشه دنبال آلودگان مى‏روند، «هم جنس با هم جنس مى‏كند پرواز» اما افراد پاك و با ايمان هرگز تن به چنين آلودگيها و انتخاب همسران آلوده نمى‏دهند.

و هم بيان يك حكم شرعى و الهى است و مخصوصا مى‏خواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زنا كار باز دارد، چرا كه بيماريهاى اخلاقى همچون بيماريهاى جسمى غالبا واگير دار است.

(آيه 4)
مجازات تهمت: از آنجا كه در آيات گذشته مجازات شديدى براى زن و مرد زنا كار بيان شده بود و ممكن است اين موضوع دستاويزى شود براى افراد مغرض و بى‏تقوا كه از اين طريق افراد پاك را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بيان مجازات شديد زنا كاران، مجازات شديد تهمت زنندگان را بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم (به عمل منافى عفت) مى‏كنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى‏آورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد»! (وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً).

و به دنبال اين مجازات شديد، دو حكم ديگر نيز اضافه مى‏كند:

«و هرگز شهادت آنها را نپذيريد» (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً).

«و آنها همان فاسقانند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).

هرگاه «قذف» (اتهام ناموسى) با لفظ صريح انجام گيرد، به هر زبان و به هر شكل بوده باشد حدّ آن همان گونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حكم «تعزير» است.

اين سختگيرى در مورد حفظ حيثيت مردم پاكدامن، منحصر به اينجا نيست در بسيارى از تعليمات اسلام منعكس است.

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «هنگامى كه مسلمانى برادر مسلمانش را به چيزى كه در او نيست متهم سازد ايمان در قلب او ذوب مى‏شود، همانند نمك در آب»!


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
5th September 2013, 12:25 PM
(آيه 5)
ولى از آنجا كه اسلام هرگز راه بازگشت را بر كسى نمى‏بندد، بلكه در هر فرصتى آلودگان را تشويق به پاكسازى خويش و جبران اشتباهات گذشته مى‏كند، در اين آيه مى‏گويد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند (كه خداوند آنها را مى‏بخشد) زيرا خدا آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

و در اين صورت هم شهادت آنها در آينده مقبول است، و هم حكم فسق در تمام زمينه‏ها و احكام اسلامى از آنها برداشته مى‏شود.

(آيه 6)

شأن نزول:
سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حضور جمعى از اصحاب چنين عرض كرد: «اى پيامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى داراى اين مجازات است كه اگر آن را اثبات نكند بايد هشتاد تازيانه بخورد پس من چكنم اگر وارد خانه‏ام شدم و با چشم خود ديدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است، اگر بگذارم تا چهار نفر بيايند و ببيند و شهادت دهند او كار خود را كرده است، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم كسى از من بدون شاهد نمى‏پذيرد و به عنوان قاتل قصاص مى‏شوم، و اگر بيايم و آنچه را ديدم به عنوان شكايت بگويم هشتاد تازيانه بر پشت من قرار خواهد گرفت»! اين آيه و چهار آيه بعد نازل شد و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد.

تفسير:

مجازات تهمت به همسر! در اينجا قرآن يك استثناء و تبصره‏اى بر حكم قذف بيان كرده به اين معنى كه اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت كند و بگويد او را در حال انجام اين كار خلاف با مرد بيگانه‏اى ديدم حد قذف (هشتاد تازيانه) در مورد او اجرا نمى‏شود، و از سوى ديگر ادعاى او بدون دليل و شاهد نيز در مورد زن پذيرفته نخواهد شد.

در اينجا قرآن راه حلى پيشنهاد مى‏كند كه مسأله به بهترين صورت و عادلانه‏ترين طريق حل مى‏گردد. و آن اين كه نخست بايد شوهر چهار بار شهادت دهد كه در اين ادعا راستگو است.

چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «و كسانى كه همسران خود را متهم مى‏كنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است» (وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
5th September 2013, 12:27 PM
(آيه 7)
«و در پنجمين بار بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد» (وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ).

به اين ترتيب شوهر چهار بار اين جمله را تكرار مى‏كند: «اشهد باللّه انّى لمن الصّادقين فيما رميتها به من الزّنا» من به خدا شهادت مى‏دهم كه در اين نسبت زنا كه به اين زن دادم راست مى‏گويم!» و در مرتبه پنجم مى‏گويد: «لعنت اللّه علىّ ان كنت من الكاذبين» لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم».

(آيه 8)
در اينجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصديق كند و يا حاضر به نفى اين اتهام از خود به ترتيبى كه در آيات بعد مى‏آيد نشود، مجازات و حدّ زنا در مورد او ثابت مى‏گردد.

«آن زن نيز مى‏تواند كيفر (زنا) را از خود دور كند، به اين طريق كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد در اين نسبتى كه به او مى‏دهد از دروغگويان است» (وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ).

(آيه 9)
«و در مرتبه پنجم (بگويد:) غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد» (وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ).

و به اين ترتيب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گواهى بر نفى اين اتهام مى‏دهد چهار بار با اين عبارت: «اشهد باللّه انّه لمن الكاذبين فيما رمانى به من الزّنا» خدا را به شهادت مى‏طلبم كه او در اين نسبتى كه به من داده است دروغ مى‏گويد.»

و در پنجمين بار مى‏گويد: «انّ غضب اللّه علىّ ان كان من الصّادقين» غضب خدا بر من باد اگر او راست مى‏گويد.»

انجام اين برنامه كه در فقه اسلامى به مناسبت كلمه «لعن» در عبارات فوق «لعان» ناميده شده، چهار حكم قطعى براى اين دو همسر در پى خواهد داشت:

نخست اين كه بدون نياز به صيغه طلاق فورا از هم جدا مى‏شوند.

ديگر اين كه براى هميشه اين زن و مرد بر هم حرام مى‏گردند، يعنى امكان بازگشتشان به ازدواج مجدد با يكديگر وجود ندارد.

سوم اين كه حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى‏شود.

چهارم اينكه فرزندى كه در اين ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است يعنى به او نسبتى نخواهد داشت، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
5th September 2013, 12:29 PM
(آيه 10)
در پايان مى‏گويد: «و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اين كه او توبه پذير و حكيم است» بسيارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى‏شديد! (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ).

در واقع اين آيه يك اشاره اجمالى براى تأكيد احكام فوق است، زيرا نشان مى‏دهد كه برنامه «لعان» يك فضل الهى است و مشكل مناسبات دو همسر را در اين زمينه به نحو صحيحى حل مى‏كند.

(آيه 11)
داستان پر ماجراى افك (تهمت عظيم) «1» از مجموع آيات (11- 16) استفاده مى‏شود كه شخص بى‏گناهى را به هنگام نزول اين آيات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و اين شايعه در جامعه پخش شده بود.

و نيز گروهى از منافقان به ظاهر مسلمان مى‏خواستند از اين حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نفع خويش و به زيان جامعه اسلامى و متزلزل ساختن و جاهت عمومى پيامبر كنند كه اين آيات نازل شد و با قاطعيت بى‏نظيرى با اين حادثه بر خورد كرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تيره دل را محكم بر سر جاى خود نشاند.

بديهى است اين احكام در هر محيط و هر عصر و زمان جارى است.

قرآن در اين آيه بى‏آنكه اصل حادثه را مطرح كند مى‏گويد: «مسلما كسانى كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند گروهى (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند» (إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ).

سپس به مؤمنانى كه از بروز چنين اتهامى نسبت به شخص پاكدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مى‏دهد كه: «اما گمان نكنيد اين ماجرا براى شما بد است بلكه خير شما در آن است» (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).

چرا كه پرده از روى نيات پليد جمعى از دشمنان شكست خورده و منافقان‏ كور دل برداشت، و اين بد سيرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مى‏ماندند در آينده ضربه سخت‏تر و خطرناكترى مى‏زدند.

اين ماجرا به مسلمانان درس داد كه پيروى از شايعه سازان، آنها را به روزهاى سياه مى‏كشاند بايد در برابر اين كار به سختى بايستند.

سپس در ادامه اين آيه به دو نكته اشاره مى‏كند نخست اين كه مى‏گويد: «آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهى كه مرتكب شدند دارند» (لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).

اشاره به اين كه مسؤوليت عظيم سردمداران و بنيانگذاران يك گناه هرگز مانع از مسؤوليت ديگران نخواهد بود.

نكته دوم اين كه: «و از آنان كسى كه بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظيمى براى اوست» (وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
5th September 2013, 12:30 PM
(آيه 12)
سپس روى سخن را به مؤمنانى كه در اين حادثه فريب خوردند و تحت تأثير واقع شدند كرده و آنها را شديدا طى چند آيه مورد سرزنش قرار داده، مى‏گويد: «چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند»؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً).

يعنى چرا هنگامى كه سخن منافقان را در باره افراد مؤمن استماع كرديد با حسن ظن به ديگر مؤمنان كه به منزله نفس خود شما هستند برخورد نكرديد.

«و (چرا) نگفتند اين يك دروغى بزرگ و آشكار است» (وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ).

شما كه سابقه زشت و رسواى اين گروه منافقان را مى‏دانستيد، چرا ساكت شديد.

(آيه 13)
تا اينجا سرزنش و ملامت آنها جنبه‏هاى اخلاقى و معنوى داشت كه به هر حال جاى اين نبود كه مؤمنان در برابر چنين تهمت زشتى سكوت كنند و يا آلت دست شايعه سازان كور دل گردند.

سپس به بعد قضائى مسأله توجه كرده، مى‏گويد: «چرا چهار شاهد براى آن نياوردند»؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).

«اكنون كه اين گواهان را نياوردند پس آنها نزد خدا دروغگويانند» (فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ).

اين مؤاخذه و سر زنش نشان مى‏دهد كه دستور اقامه شهود چهارگانه و همچنين حد قذف در صورت عدم آن، قبل از آيات «افك» نازل شده بود.

(آيه 14)
سر انجام تمام اين سرزنشها را جمع بندى كرده، مى‏گويد: «و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت شامل حال شما نمى‏شد به خاطر اين گناهى كه در آن وارد شديد عذاب سختى دامانتان را مى‏گرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ).




منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
5th September 2013, 12:31 PM
(آيه 15)
اين آيه در حقيقت توضيح و تبيين بحث گذشته است كه چگونه آنها حتى مؤمنان در اين گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطه‏ور شدند، مى‏گويد:

به خاطر بياوريد «هنگامى را كه (به استقبال اين دروغ بزرگ مى‏رفتيد و) اين شايعه را از زبان يكديگر مى‏گرفتيد» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ).

«و با دهان خود سخنى مى‏گفتيد كه به آن علم و يقين نداشتيد» (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).

«و گمان مى‏كرديد اين مسأله كوچكى است در حالى كه در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ).

در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مى‏خوانيم: شديدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را سبك بشمارد.

در واقع اين آيه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره مى‏كند:

«نخست» به استقبال اين شايعه رفتن و از زبان يكديگر گرفتن.

«دوم» منتشر ساختن شايعه‏اى را كه هيچ گونه علم و يقين به آن نداشتند.

«سوم» كوچك شمردن شايعه و به عنوان يك وسيله سر گرمى از آن استفاده كردن.

(آيه 16)
و از آنجا كه اين حادثه بسيار مهمى بود كه گروهى از مسلمانان آن را سبك و كوچك شمرده بودند بار ديگر در اين آيه روى آن تكيه كرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مى‏بارد، و تازيانه‏اى محكمتر بر روح آنها مى‏نوازد، و مى‏گويد:

«چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم، خداوندا! منزهى تو، اين بهتان بزرگى است»! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ).

در واقع قبلا تنها به خاطر اين ملامت شده بودند كه چرا با حسن ظن نسبت به كسانى كه مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نكردند، اما در اينجا مى‏گويد علاوه بر حسن ظن، شما مى‏بايست هرگز به خود اجازه ندهيد كه لب به چنين تهمتى بگشاييد، تا چه رسد كه عامل نشر آن شويد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
5th September 2013, 12:32 PM
(آيه 17)
اشاعه فحشا ممنوع است: باز در اينجا سخن از «داستان افك» و عواقب شوم و دردناك شايعه سازى و اتهام ناموسى نسبت به افراد پاك است.

نخست مى‏گويد: «خداوند شما را اندرز مى‏دهد كه هرگز چنين كارى را تكرار نكنيد اگر ايمان (به خدا و روز جزا) داريد» (يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

يعنى اين نشانه ايمان است كه انسان به سراغ اين گناهان عظيم نرود، در حقيقت جمله مزبور يكى از اركان توبه را ترسيم مى‏كند، چرا كه تنها پشيمانى از گذشته كافى نيست بايد نسبت به عدم تكرار گناه در آينده نيز تصميم گرفت.

(آيه 18)
و بعد براى تأكيد بيشتر كه توجه داشته باشند اين سخنان، سخنان عادى معمولى نيست، بلكه اين خداوند عليم و حكيم است كه در مقام تبيين بر آمده و حقايق سر نوشت سازى را روشن مى‏سازد، مى‏گويد: «و خداوند آيات را براى شما بيان مى‏كند و خداوند دانا و حكيم است» (وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).

به مقتضاى علمش از نيازهاى شما و عوامل خير و شرتان آگاه است و به مقتضاى حكمتش دستورات و احكامش را با آن هماهنگ مى‏سازد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
6th September 2013, 09:28 AM
ایبیضیباعیثتلاتلتککم

soham 313
6th September 2013, 09:29 AM
http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif صفحه ی 206 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 30 از سوره ی نور http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۱۹﴾
كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آورده ‏اند شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا[ست كه] مى‏داند و شما نمى‏دانيد (۱۹)




وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۲۰﴾
و اگر فضل و رحمت‏ خدا بر شما نبود و اينكه خدا رئوف و مهربان است [مجازات سختى در انتظارتان بود] (۲۰)




يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۱﴾
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد پاى از پى گام هاى شيطان منهيد و هر كس پاى بر جاى گامهاى شيطان نهد [بداند كه] او به زشتكارى و ناپسند وامى‏دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود هرگز هيچ كس از شما پاك نمى‏شد ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى‏گرداند و خدا[ست كه] شنواى داناست (۲۱)




وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۲۲﴾
و سرمايه‏ داران و فراخ‏ دولتان شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند و بايد عفو كنند و گذشت نمايند مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد و خدا آمرزنده مهربان است (۲۲)




إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۲۳﴾
بى‏گمان كسانى كه به زنان پاكدامن بى‏خبر [از همه جا] و با ايمان نسبت زنا مى‏دهند در دنيا و آخرت لعنت شده ‏اند و براى آنها عذابى سخت‏ خواهد بود (۲۳)




يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۴﴾
در روزى كه زبان و دستها و پاهايشان بر ضد آنان براى آنچه انجام مى‏دادند شهادت مى‏دهند (۲۴)





يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ ﴿۲۵﴾
آن روز خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى‏دهد و خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار است (۲۵)




الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿۲۶﴾
زنان پليد براى مردان پليدند و مردان پليد براى زنان پليد و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك اينان از آنچه در باره ايشان مى‏گويند بر كنارند براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود (۲۶)




يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۲۷﴾
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد به خانه‏ هايى كه خانه ‏هاى شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد اين براى شما بهتر است باشد كه پند گيريد (۲۷)


فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿۲۸﴾

و اگر كسى را در آن نيافتيد پس داخل آن مشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد برگرديد برگرديد كه آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد داناست (۲۸)




لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ ﴿۲۹﴾
بر شما گناهى نيست كه به خانه ‏هاى غيرمسكونى كه در آنها براى شما استفاده ‏اى است داخل شويد و خدا آنچه را آشكار و آنچه را پنهان مى‏داريد مى‏داند (۲۹)




قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ﴿۳۰﴾
به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند كه اين براى آنان پاكيزه ‏تر است زيرا خدا به آنچه مى‏كنند آگاه است (۳۰)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
6th September 2013, 09:51 AM
(آيه 19)
باز براى محكم كارى، سخن را از شكل يك حادثه شخصى به صورت بيان يك قانون كلى و جامع تغيير داده و مى‏گويد: «كسانى كه دوست مى‏دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان اشاعه يابد عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند» (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).

اين تعبير مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه نشر فساد و اشاعه زشتيها و قبائح و كمك به توسعه آن را شامل مى‏شود.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

او مى‏داند چه كسانى در قلبشان حب اين گناه است و كسانى را كه زير نامهاى فريبنده به اين عمل شوم مى‏پردازند مى‏شناسد اما شما نمى‏دانيد و نمى‏شناسيد.


(آيه 20)
در اين آيه كه در عين حال آخرين آيات «افك» و مبارزه با «اشاعه فحشا» و «قذف» مؤمنان پاكدامن است، بار ديگر اين حقيقت را تكرار و تأكيد مى‏كند كه: «و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و اين كه خدا مهربان و رحيم است» مجازات سختى دامانتان را مى‏گرفت (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ).

(آيه 21)
گر چه در اينجا صريحا داستان افك را دنبال نمى‏كند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث محسوب مى‏شود، هشدارى است به همه مؤمنان كه هر گاه نخستين وسوسه‏هاى اشاعه فحشا يا هر گناه ديگر آشكار مى‏شود، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند.

نخست روى سخن را به مؤمنان كرده، مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند (به انحراف و گمراهى و فحشا و منكر كشيده مى‏شود) چرا كه شيطان دعوت به فحشا و منكر مى‏كند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ).

هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمى‏شود يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد، بلكه گام به گام اين راه را مى‏سپرد، و سر انجام گرفتار بدترين كبائر مى‏شود، درست به كسى مى‏ماند كه زمام خويش را به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى‏برد، تا سقوط كند و نابود گردد، آرى اين است «خطوات شيطان».

سپس اشاره به يكى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده، چنين مى‏گويد: «و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاك نمى‏شد، ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى‏كند و خدا شنوا و داناست» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).

از يك سو موهبت عقل را داده، و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر و احكامى كه از طريق وحى نازل مى‏گردد ولى از اين موهبت گذشته توفيقات خاص او و امدادهاى غيبيش كه شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى‏گردد مهمترين عامل پاكى و تزكيه است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html

soham 313
6th September 2013, 09:53 AM
(آيه 22)
شأن نزول:
اين آيه در باره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از «داستان افك» سوگند ياد كردند كه به هيچ يك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مالى نكنند، و در هيچ موردى با آنها مواسات ننمايند، آيه نازل شد و آنها را از اين شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد.

تفسير:

مجازات هم حسابى دارد! قرآن مى‏گويد: «و آنها كه از ميان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند (يا تصميم بگيرند) كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع نمايند» (وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).

اين تعبير نشان مى‏دهد كه جمعى از كسانى كه آلوده افك شدند از مهاجران در راه خدا بودند كه فريب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد كه آنان را از جامعه اسلامى طرد كنند و تصميمهايى كه بيش از حد استحقاق باشد در باره آنها بگيرند.

سپس براى تشويق و ترغيب مسلمانان به ادامه اين گونه كارهاى خير اضافه مى‏كند: «و بايد عفو كنند و گذشت نمايند» (وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا).

«آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را بيامرزد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

پس همان گونه كه شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها داريد بايد در مورد ديگران عفو و بخشش را فراموش نكنيد.

آيات فوق در حقيقت ترسيمى از تعادل «جاذبه» و «دافعه» اسلامى است آيات افك و مجازات شديد تهمت زنندگان به نواميس مردم نيروى عظيم دافعه را تشكيل مى‏دهد، و آيه مورد بحث كه سخن از عفو و گذشت و غفور و رحيم بودن خدا مى‏گويد بيانگر جاذبه است!


(آيه 23)
سپس بار ديگر به مسأله «قذف» و متهم ساختن زنان پاكدامن با ايمان به اتهام ناموسى باز گشته، و بطور مؤكد و قاطع مى‏گويد: «كسانى كه زنان پاكدامن و بى‏خبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مى‏سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست» (إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).

در واقع سه صفت براى اين زنان ذكر شده كه هر كدام دليلى است بر اهميت ظلمى كه بر آنها از طريق تهمت وارد مى‏گردد.

(آيه 24)
اين آيه چگونگى حال اين گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص كرده، مى‏گويد: آنها عذاب عظيمى دارند «در آن روز كه زبانهاى آنها و دستها و پاهايشان بر ضد آنان به اعمالى كه مرتكب شدند گواهى مى‏دهند» (يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

زبان آنها بى‏آنكه خودشان مايل باشند به گردش در مى‏آيد و حقايق را باز گو مى‏كند.

دست و پاى آنها نيز به سخن در مى‏آيد و حتى طبق آيات قرآن پوست تن آنها سخن مى‏گويد.

آرى! در آنجا كه روز آشكار شدن همه پنهانيهاست ظاهر مى‏شوند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html

soham 313
6th September 2013, 09:57 AM
(آيه 25)
سپس مى‏گويد: «آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى‏كم و كاست به آنها مى‏دهد» (يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ).

و در آن روز «مى‏دانند كه خداوند حقّ آشكار است» (وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ).

اگر امروز، و در اين دنيا، در حقانيت پروردگار شك و ترديد كنند، يا مردم را به گمراهى بكشانند در آن روز نشانه‏هاى عظمت و قدرت و حقانيتش آن چنان واضح مى‏شود كه سر سخت‏ترين لجوجان را وادار به اعتراف مى‏كند.

(آيه 26)
نوريان مر نوريان را طالبند! ... اين آيه در حقيقت تعقيب و تأكيدى بر آيات افك و آيات قبل از آن است و بيان يك سنت طبيعى در جهان آفرينش مى‏باشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است.

مى‏فرمايد: «زنان ناپاك از آن مردان ناپاكند، همان گونه كه مردان ناپاك، به زنان ناپاك تعلّق دارند» (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ).

و در نقطه مقابل نيز «زنان پاك به مردان پاك تعلق دارند، و مردان پاك از آن زنان پاكند» (وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ).

و در پايان آيه به گروه اخير يعنى مردان و زنان پاكدامن اشاره كرده، مى‏گويد:

«آنها از نسبتهاى نادرستى كه به آنان داده مى‏شود مبرّا هستند» (أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ).

و به همين دليل «آمرزش و مغفرت الهى و همچنين روزى پر ارزش براى آنهاست» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).

(آيه 27)
بدون اذن به خانه مردم وارد نشويد: در اينجا بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام كه ارتباط نزديكى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بيان شده است.

نخست مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها).

«اين براى شما بهتر است، شايد متذكر شويد» (ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).

بايد در خانه و محيط زندگى خصوصى افراد امنيت كافى وجود داشته باشد به همين دليل در تمام قوانين دنيا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است در اسلام نيز در اين زمينه دستور بسيار مؤكد داده شده و آداب و ريزه كاريهايى در اين زمينه وجود دارد كه كمتر نظير آن ديده مى‏شود. از جمله، در حديثى مى‏خوانيم كه: «پيامبر به يكى از يارانش فرمود: به هنگام اجازه گرفتن رو بروى در نايست!» و خود آن حضرت هنگامى كه به در خانه كسى مى‏آمد رو بروى در نمى‏ايستاد بلكه در طرف راست يا چپ قرار مى‏گرفت و مى‏فرمود: السّلام عليكم و به اين وسيله اجازه ورود مى‏گرفت.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html

soham 313
6th September 2013, 09:59 AM
(آيه 28)
در اين آيه با جمله ديگرى اين دستور تكميل مى‏شود: «پس اگر كسى را در آن خانه نيافتيد وارد آن نشويد تا به شما اجازه داده شود» (فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ).

ممكن است منظور از اين تعبير آن باشد كه گاه در آن خانه كسانى هستند ولى كسى كه به شما اذن دهد و صاحب اختيار و صاحب البيت باشد حضور ندارد شما در اين صورت حق ورود نخواهيد داشت.

سپس اضافه مى‏كند «و اگر به شما گفته شود باز گرديد (اين سخن را پذيرا شويد و) باز گرديد، كه براى شما بهتر و پاكيزه‏ترست» (وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى‏ لَكُمْ).

و هرگز جواب رد، شما را ناراحت نكند، چه بسا صاحب خانه در حالتى است كه از ديدن شما در آن حالت ناراحت مى‏شود.

و از آنجا كه به هنگام شنيدن جواب منفى گاهى حس كنجكاوى بعضى تحريك مى‏شود و به فكر اين مى‏افتند كه از درز در، يا از طريق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را كشف كنند در ذيل همين آيه مى‏فرمايد: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ).


(آيه 29)
و از آنجا كه هر حكم استثنائى دارد كه رفع ضرورتها و مشكلات از طريق آن استثناء به صورت معقول انجام مى‏شود در اين آيه مى‏فرمايد: «گناهى بر شما نيست كه وارد خانه‏هاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ).

و در پايان اضافه مى‏نمايد: «و خدا آنچه را آشكار مى‏كنيد و پنهان مى‏داريد مى‏داند» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ).

شايد اشاره به اين است كه گاه بعضى از افراد از اين استثنا سوء استفاده كرده و به بهانه اين حكم وارد خانه‏هاى غير مسكونى مى‏شوند تا كشف اسرارى كنند، و يا در خانه‏هى مسكونى به اين بهانه كه نمى‏دانستيم مسكونى است داخل شوند اما خدا از همه اين امور با خبر است و سوء استفاده كنندگان را به خوبى مى‏شناسد.

(آيه 30)

شأن نزول:
از امام باقر عليه السّلام چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى رو برو شد. چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى‏كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه‏اى كه در ديوار بود صورتش را شكافت! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر مى‏روم و اين ماجرا را باز گو مى‏كنم، هنگامى كه چشم رسول خدا به او افتاد فرمود: چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل، پيك وحى خدا نازل شد و آيه مورد بحث را آورد.

تفسير:

مبارزه با چشم چرانى و ترك حجاب: پيش از اين گفته‏ايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از انحرافات جنسى است، در اينجا احكام نگاه كردن و چشم چرانى و حجاب را بيان مى‏دارد.

نخست مى‏گويد: «به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).

و از آنجا كه گاه به نظر مى‏رسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هماهنگ است نهى كرده، در دنباله آيه مى‏فرمايد: «اين براى آنها پاكيزه‏تر است» (ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ).

سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مى‏كنند، مى‏گويد: «خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html

soham 313
7th September 2013, 09:35 AM
[golrooz] صفحه ی 207 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 36 از سوره ی مومنون [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَقُل لِّلْمُؤْمِنَٰتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَٰرِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَيٰ جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئِهِنَّ أَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَآئِهِنَّ أَوْ أَبْنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَٰنِهِنَّ أَوْ بَنِيٓ إِخْوَٰنِهِنَّ أَوْ بَنِيٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوْ نِسَآئِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُهُنَّ أَوِ التَّٰبِعِينَ غَيْرِ أُو۟لِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا۟ عَلَيٰ عَوْرَٰتِ النِّسَآءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(31)

و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمي] فرو بندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعا از آن پيداست و بايد روسري خود را بر گردن خويش [فرو] اندازند و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان [همكيش] خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد كه [از زن] بي نيازند يا كودكاني كه بر عورتهاي زنان وقوف حاصل نكرده اند آشكار نكنند و پاهاي خود را [به گونه اي به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مي دارند معلوم گردد اي مؤمنان همگي [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه كنيد اميد كه رستگار شويد(31)




وَأَنكِحُوا۟ الْأَيَٰمَيٰ مِنكُمْ وَالصَّٰلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ إِن يَكُونُوا۟ فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ(32)

بي همسران خود و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد اگر تنگدستند خداوند آنان را از فضل خويش بي نياز خواهد كرد و خدا گشايشگر داناست(32)




وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّيٰ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَٰبَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِيٓ ءَاتَيٰكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا۟ فَتَيَٰتِكُمْ عَلَي الْبِغَآءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا۟ عَرَضَ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنۢ بَعْدِ إِكْرَٰهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(33)

و كساني كه [وسيله] زناشويي نمي يابند بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بي نياز گرداند و از ميان غلامانتان كساني كه در صددند با قرارداد كتبي خود را آزاد كنند اگر در آنان خيري [و توانايي پرداخت مال] مي يابيد قرار بازخريد آنها را بنويسيد و از آن مالي كه خدا به شما داده است به ايشان بدهيد [تا تدريجا خود را آزاد كنند] و كنيزان خود را در صورتي كه تمايل به پاكدامني دارند براي اينكه متاع زندگي دنيا را بجوييد به زنا وادار مكنيد و هر كس آنان را به زور وادار كند در حقيقت خدا پس از اجبار نمودن ايشان [نسبت به آنها] آمرزنده مهربان است(33)




وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ ءَايَٰتٍ مُّبَيِّنَٰتٍ وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا۟ مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ(34)

و قطعا به سوي شما آياتي روشنگر و خبري از كساني كه پيش از شما روزگار به سر برده اند و موعظه اي براي اهل تقوا فرود آورده ايم(34)




۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوٰةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَٰرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَيٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَٰلَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(35)

خدا نور آسمانها و زمين است مثل نور او چون چراغداني است كه در آن چراغي و آن چراغ در شيشه اي است آن شيشه گويي اختري درخشان است كه از درخت خجسته زيتوني كه نه شرقي است و نه غربي افروخته مي شود نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشي نرسيده باشد روشني بخشد روشني بر روي روشني است خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مي كند و اين مثلها را خدا براي مردم مي زند و خدا به هر چيزي داناست(35)




فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْءَاصَالِ(36)

در خانه هايي كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مي كنند(36)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
7th September 2013, 09:38 AM
(آيه 31)

در اين آيه به شرح وظايف زنان در اين زمينه مى‏پردازد، نخست به وظايفى كه مشابه مردان دارند اشاره كرده، مى‏گويد: «و به زنان با ايمان بگو:

چشمهاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فرو گيرند و دامان خود را حفظ نمايند» (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).

و به اين ترتيب «چشم چرانى» همان گونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مى‏باشد، و پوشاندن عورت از نگاه ديگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است.

سپس به مسأله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:

1- «و آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است» (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).

بنا بر اين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب حتى آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى با چادر مى‏پوشند مجاز نيست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است.

2- حكم ديگرى كه در آيه بيان شده اين است كه: «و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سينه خود افكنند» تا گردن و سينه با آن پوشانده شود (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ).

از اين جمله استفاده مى‏شود كه زنان قبل از نزول آيه، دامنه روسرى خود را به شانه‏ها يا پشت سر مى‏افكندند، بطورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مى‏شد، قرآن دستور مى‏دهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد.

3- در سومين حكم مواردى را كه زنان مى‏توانند در آنجا حجاب خود را بر گيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مى‏دهد:

«و آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند» (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ).

«مگر (در دوازده مورد:)

1- «براى شوهرانشان» (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ).

2- «يا پدرانشان» (أَوْ آبائِهِنَّ).

3- «يا پدر شوهرانشان» (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).

4- «يا پسرانشان» (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).

5- «يا پسران همسرانشان» (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).

6- «يا برادرانشان» (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).

7- «يا پسران برادرانشان» (أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ).

8- «يا پسران خواهرانشان» (أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ).

9- «يا زنان هم كيششان» (أَوْ نِسائِهِنَّ).

10- «يا بردگانشان» كنيزانشان (أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ).

11- «يا مردان سفيهى كه تمايلى به زن ندارند» (أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).

12- «يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند» (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ).


- و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان مى‏كند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود» و صداى خلخال كه برپا دارند بگوش رسد (وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ).

آنها در رعايت عفت آن چنان بايد دقيق و سختگير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خوددارى كنند.

و سر انجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آيه را پايان داده، مى‏گويد: «و همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان! تا رستگار شويد» (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).

و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام داده‏ايد اكنون از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آييد كه رستگارى تنها بر در خانه اوست.

فلسفه حجاب:

بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده‏اند و افراد غربزده، بى‏بندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مى‏دانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه‏اى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بى‏حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزون كه از اين آزاديهاى بى‏قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.

مسأله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس- جز آميزش جنسى- در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد؟

اسلام مى‏گويد: كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت گيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مى‏باشد كه جمله «ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ» در آيات فوق اشاره به آن است.

فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:

1- برهنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوه‏گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى‏دهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمارگونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى‏گردد.

مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سر چشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفته‏اند: «هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى‏كنيد مگر اين كه پاى زنى در آن در ميان است»! آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله‏ور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانه‏اى است؟

2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مى‏دهد كه با افزايش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا بطور مداوم بالا رفته است، زيرا در «بازار آزاد برهنگى» كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى (لااقل در مرحله غير آميزشى جنسى) در آمده‏اند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمى‏تواند داشته باشد.

3- گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناكترين پيامدهاى بى‏حجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است.

4- مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصيت او» در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است هنگامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خود نمايى افزونتر از او دارد، و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبلغ كالاها و دكور اتاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهد، در چنين جامعه‏اى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك كالاى بى‏ارزش سقوط مى‏كند، و ارزشهاى والاى انسانى او بكلى به دست فراموشى سپرده مى‏شود، و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خود نمائيش مى‏شود.

و به اين ترتيب مبدل به وسيله‏اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سر كش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديو صفت! در چنين جامعه‏اى چگونه يك زن مى‏تواند يا ويژگيهاى اخلاقيش، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند، و حائز مقام والائى گردد؟!



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html

soham 313
7th September 2013, 09:41 AM
(آيه 32)
ترغيب به ازدواج آسان: از آغاز اين سوره تا به اينجا طرق حساب شده مختلفى براى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى مطرح شده است.

در اينجا به يكى ديگر از مهمترين طرق مبارزه با فحشاء كه ازدواج ساده و آسان، و بى‏ريا و بى‏تكلف است، اشاره شده، زيرا اين نكته مسلم است كه براى برچيدن بساط گناه، بايد از طريق اشباع صحيح و مشروع غرائز وارد شد، آيه شريفه مى‏فرمايد: «و مردان و زنان بى‏همسر را همسر دهيد، و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را» (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ).

بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مى‏كند كه مسلمانان در همه زمينه‏ها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است.

اهميت اين مسأله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مى‏خوانيم: «بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد»! و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فراز از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مسأله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته، مى‏فرمايد: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه «اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى‏نياز مى‏سازد» (إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).

و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه «خداوند واسع و عليم است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).

قدرتش آن چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى‏گيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مى‏كنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.

بعد از ازدواج، شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مى‏شود و خود را شديدا مسؤول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمين وسائل زندگى فرزندان آينده مى‏بيند، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مى‏گيرد و در؟؟؟ آمدهاى خود و صرفه جويى تلاش مى‏كند و در مدت كوتاهى مى‏تواند بر فقر چيره شود و بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مى‏آيد كه براى انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مى‏كنند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html

soham 313
7th September 2013, 09:42 AM
(آيه 33)
ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مى‏كنند وسيله ازدواج فراهم نمى‏گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت بگذراند، مبادا كسانى كه در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنين ايجاب مى‏كند، لذا بلا فاصله در اين آيه دستور پارسايى را هر چند مشكل باشد به آنها داده، مى‏گويد: «و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى‏نياز سازد» (وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).

سپس از آنجا كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مى‏دهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طريق «مكاتبه»- بستن قرار داد براى كار كردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد شدن- پرداخته مى‏گويد: «و بردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه (براى آزادى) مى‏كنند با آنها قرار داد ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى‏كنيد» (وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً).

سپس براى اين كه بردگان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند دستور مى‏دهد كه «چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ).

هدف واقعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى يابند.

در دنباله آيه به يكى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در مورد بردگان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «كنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زود گذر دنيا مجبور به خود فروشى نكنيد، اگر آنها مى‏خواهند پاك بمانند»! (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا).

اين آيه نشان مى‏دهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند كه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مى‏دادند، تا اين كه آيه فوق نازل شد و به اين وضع ننگين خاتمه داد، اما متأسفانه در عصر ما كه بعضى آن را عصر جاهليت قرن بيستم نام نهاده‏اند در بعضى از كشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مى‏زنند اين عمل به شدت ادامه دارد.

در پايان آيه- چنانكه روش قرآن است- براى اين كه راه باز گشت را به روى گنهكاران نبندد بلكه آنها را تشويق به توبه و اصلاح كند مى‏گويد: «و هر كس آنها را بر اين كار اكراه كند (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اكراه آنها آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ).


(آيه 34)
در اين آيه- همان گونه كه روش قرآن است- به صورت يك جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته كرده، مى‏فرمايد: «ما بر شما آياتى فرستاديم كه حقائق بسيارى را تبيين مى‏كند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ).

و نيز «مثلها و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند» و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست» (وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ).

«و موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html

soham 313
7th September 2013, 09:49 AM
(آيه 35)
آيه نور! پيوند و ارتباط اين آيه با آيات گذشته از اين نظر است كه در آيات پيشين سخن از مسأله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا كه ضامن اجراى همه احكام الهى، مخصوصا كنترل كردن غرائز سر كش، بخصوص غريزه جنسى كه نيرومندترين آنهاست بدون استفاده از پشتوانه «ايمان» ممكن نيست، سر انجام بحث را به ايمان و اثر نيرومند آن كشانيده و از آن سخن مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد: «خداوند نور آسمانها و زمين است» (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

اگر بخواهيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از موجودات حسى اين جهان انتخاب كنيم- گر چه مقام با عظمت او از هر شبيه و نظير برتر است- آيا جز از واژه «نور» مى‏توان استفاده كرد؟! همان خدايى كه پديد آورنده تمام جهان هستى است، روشنى بخش عالم آفرينش است، همه موجودات زنده به بركت فرمان او زنده‏اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظه‏اى لطف خود را از آنها باز گيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مى‏روند.


و جالب اين كه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت و روشنايى كسب مى‏كند:

قرآن نور است چون كلام اوست.

آيين اسلام نور است چون آيين اوست.

پيامبران نورند چون فرستادگان اويند.

امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آيين او بعد از پيامبرانند.

«ايمان» نور است چون رمز پيوند با اوست.

علم نور است چون سبب آشنايى با اوست.

بنا بر اين اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

بلكه اگر نور را به معنى وسيع كلمه به كار بريم يعنى «هر چيزى كه ذاتش ظاهر و آشكار و ظاهر كننده غير باشد» در اين صورت به كار بردن كلمه «نور» در ذات پاك او جنبه تشبيه هم نخواهد داشت، چرا كه چيزى در عالم خلقت از او آشكارتر نيست، و تمام آنچه غير اوست از بركت وجود او آشكار است.

و به اين ترتيب همه انوار هستى از نور او مايه مى‏گيرد، و به نور ذات پاك او منتهى مى‏شود.



قرآن بعد از بيان حقيقت فوق با ذكر يك مثال زيبا و دقيق چگونگى نور الهى را در اينجا مشخص مى‏كند و مى‏فرمايد: «مثل نور او (خداوند) همانند چراغ‏دانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان» (مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ).

و «اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى» (يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ).

روغنش آن چنان صاف و خالص است كه «نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود»! (يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ).

«نورى است بر فراز نورى» (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ).

و «خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند» (يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ).

«و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند» (وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ).

«و خداوند به هر چيزى داناست» (وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).

توضيح اين مثل: نور ايمان كه در قلب مؤمنان است داراى همان چهار عاملى است كه در يك چراغ پر فروغ موجود است:

«مِصْباحٌ» همان شعله‏هاى ايمان است كه در قلب مؤمن آشكار مى‏گردد و فروغ هدايت از آن منتشر مى‏شود.

«زُجاجَةٍ» و حباب قلب مؤمن است كه ايمان را در وجودش تنظيم مى‏كند.

و «كَمِشْكاةٍ» سينه مؤمن و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهى و علوم و افكار اوست كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى‏دارد.

و «شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ» (ماده انرژى‏زا) همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا و پاكى مى‏باشد و ايمان مؤمنان به وسيله آن شعله‏ ور و پر بار مى‏گردد.

در حقيقت اين نور خداست، همان نورى كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از كانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى‏كند.

دلائلى را كه از عقل و خرد دريافته‏اند با نور وحى آميخته مى‏شود و مصداق نُورٌ عَلى‏ نُورٍ مى‏گردد.

و هم در اينجاست كه دلهاى آماده و مستعد به اين نور الهى هدايت مى‏شوند و مضمون «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» در مورد آنان پياده مى‏گردد.

و اين نور وحى بايد از آلودگى به گرايشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب پوسيدگى و كدورت آن مى‏شود بر كنار باشد.

آن چنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديگر تمام نيروهاى وجود انسان را بسيج كند، و مصداق «يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» گردد.


(آيه 36)

تا به اينجا ويژگيها و مشخصات اين نور الهى، نور هدايت و ايمان را در لا بلاى تشبيه به يك چراغ پر فروغ مشاهده كرديم، اكنون بايد ديد اين چراغ پر نور در كجاست؟ و محل آن چگونه است؟
آيه مى‏فرمايد: اين چراغ پرفروغ «در خانه‏هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند» تا از دستبرد دشمنان و شياطين و هوس بازان در امان باشد (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ).

«و (خانه‏ هايى كه) ذكر نام خدا در آن برده مى‏شود» و آيات قرآن و حقايق وحى را در آن بخوانند (وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ).

اما اين كه منظور از اين «بُيُوتٍ» (خانه‏ها) چيست؟ پاسخ آن از ويژگيهايى كه در ذيل آيه براى آن ذكر شده است روشن مى‏شود، آنجا كه مى‏گويد: «و هر صبح و شام در آنها تسبيح او مى‏گويند» (يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html

soham 313
8th September 2013, 09:31 AM
[golrooz] صفحه ی 208 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 47 از سوره ی مومنون [golrooz]



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَٰرَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ الزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَٰرُ(37)
مرداني كه نه تجارت و نه داد و ستدي آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمي دارد و از روزي كه دلها و ديده ها در آن زيرورو مي شود مي هراسند(37)




لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا۟ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ(38)
تا خدا بهتر از آنچه انجام مي دادند به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد و خدا[ست كه] هر كه را بخواهد بي حساب روزي مي دهد(38)




وَالَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَعْمَٰلُهُمْ كَسَرَابٍۭ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمَْٔانُ مَآءً حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَئًْا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّيٰهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ(39)
و كساني كه كفر ورزيدند كارهايشان چون سرابي در زميني هموار است كه تشنه آن را آبي مي پندارد تا چون بدان رسد آن را چيزي نيابد و خدا را نزد خويش يابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زودشمار است(39)




أَوْ كَظُلُمَٰتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَيٰهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَٰتٌۢ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَآ أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَيٰهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ(40)
يا [كارهايشان] مانند تاريكيهايي است كه در دريايي ژرف است كه موجي آن را مي پوشاند [و] روي آن موجي [ديگر] است [و] بالاي آن ابري است تاريكيهايي است كه بعضي بر روي بعضي قرار گرفته است هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد به زحمت آن را مي بيند و خدا به هر كس نوري نداده باشد او را هيچ نوري نخواهد بود(40)




أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَٰٓفَّٰتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِمَا يَفْعَلُونَ(41)
آيا ندانسته اي كه هر كه [و هر چه] در آسمانها و زمين است براي خدا تسبيح مي گويند و پرندگان [نيز] در حالي كه در آسمان پر گشوده اند [تسبيح او مي گويند] همه ستايش و نيايش خود را مي دانند و خدا به آنچه مي كنند داناست(41)




وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ(42)
و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست و بازگشت [همه] به سوي خداست(42)




أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَٰلِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَآءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِنۢ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَآءُ وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَآءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَٰرِ(43)
آيا ندانسته اي كه خدا[ست كه] ابر را به آرامي مي راند سپس ميان [اجزاء] آن پيوند مي دهد آنگاه آن را متراكم مي سازد پس دانه هاي باران را مي بيني كه از خلال آن بيرون مي آيد و [خداست كه] از آسمان از كوههايي [از ابر يخ زده] كه در آنجاست تگرگي فرو مي ريزد و هر كه را بخواهد بدان گزند مي رساند و آن را از هر كه بخواهد باز مي دارد نزديك است روشني برقش چشمها را ببرد (43)




يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُو۟لِي الْأَبْصَٰرِ(44)
خداست كه شب و روز را با هم جابجا مي كند قطعا در اين [تبديل] براي ديده وران [درس] عبرتي است(44)




وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٍ مِّن مَّآءٍ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَيٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَيٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَيٰٓ أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَآءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(45)
و خداست كه هر جنبنده اي را [ابتدا] از آبي آفريد پس پاره اي از آنها بر روي شكم راه مي روند و پاره اي از آنها بر روي دو پا و بعضي از آنها بر روي چهار [پا] راه مي روند خدا هر چه بخواهد مي آفريند در حقيقت خدا بر هر چيزي تواناست(45)




لَّقَدْ أَنزَلْنَآ ءَايَٰتٍ مُّبَيِّنَٰتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَآءُ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(46)
قطعا آياتي روشنگر فرود آورده ايم و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مي كند(46)




وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّيٰ فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَمَآ أُو۟لَٰٓئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ(47)
و مي گويند به خدا و پيامبر [او] گرويديم و اطاعت كرديم آنگاه دسته اي از ايشان پس از اين [اقرار] روي برمي گردانند و آنان مؤمن نيستند(47)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
8th September 2013, 09:34 AM
(آيه 37)
«مردانى كه نه تجارت آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زكات باز مى‏دارد و نه خريد و فروش» (رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ).

«آنها از روزى مى‏ترسند كه دلها و ديده‏ها در آن دگرگون و زير و رو مى‏شود» (يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ).

اين ويژگيها نشان مى‏دهد كه اين بيوت همان مراكزى است كه: به فرمان پروردگار استحكام يافته و مركز ياد خداست و حقايق اسلام و احكام خدا از آن نشر مى‏يابد، و در اين معنى وسيع و گسترده، مساجد، خانه‏هاى انبياء و اوليا، مخصوصا خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و خانه على عليه السّلام جمع است.

(آيه 38)
اين آيه به پاداش بزرگ اين پاسداران نور هدايت و عاشقان حق و حقيقت اشاره كرده، چنين مى‏گويد. «اين بخاطر آن است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده‏اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد» (لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ).

منظور اين است كه خداوند تمام اعمال آنها را بر معيار و مقياس بهترين اعمالشان پاداش مى‏دهد، حتى اعمال كم اهميت و متوسطشان همرديف بهترين اعمالشان در پاداش خواهد بود! و اين جاى تعجب نيست، زيرا فيض خداوند براى آنها كه شايسته فيض اويند محدود نيست «خداوند هر كس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» و از مواهب بى‏انتهاى خويش بهره‏مند مى‏سازد (وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).

(آيه 39)
اعمالى همچون سراب! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور ايمان و هدايت، بود، براى تكميل اين بحث، و روشن شدن حال آنها در مقايسه با ديگران، در اينجا از ظلمت كفر و جهل و بى‏ايمانى، و كافران تاريك دل و منافقان گمراه سخن مى‏گويد.

سخن از كسانى است كه در بيابان خشك و سوزان زندگى به جاى آب به دنبال سراب مى‏روند، و از تشنگى جان مى‏دهند، در حالى كه مؤمنان در پرتو ايمان چشمه زلال هدايت را يافته و در كنار آن آرميده‏اند.

نخست مى‏گويد: «و كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را (از دور) آب مى‏پندارد» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً).

«اما هنگامى كه به سراغ آن مى‏آيد چيزى نمى‏يابد» (حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً).

«و خدا را نزد اعمال خود مى‏يابد و حساب او را صاف مى‏كند»! (وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ).

«و خداوند سريع الحساب است»! (وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html

soham 313
8th September 2013, 09:35 AM
(آيه 40)
سپس به مثال دوم مى‏پردازد، مى‏گويد: و «يا (اعمال اين كافران) همانند) ظلماتى است در يك اقيانوس پهناور كه موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج ديگرى و بر فراز آن ابرى تاريك است» (أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ).

و به اين ترتيب «ظلمتهايى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته»! (ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ).

آن چنان كه هر كس در ميان آن گرفتار شود آن قدر تاريك و ظلمانى است كه «اگر دست خود را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند»! (إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها).

آرى! نور حقيقتى در زندگى انسانها فقط نور ايمان است و بدون آن فضاى حيات تيره و تار و ظلمانى خواهد بود، اما اين نور ايمان تنها از سوى خداست «و كسى كه خدا نورى برايش قرار نداده نورى براى او نيست» (وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ).

(آيه 41)
همه تسبيح گوى او هستند: در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور هدايت و ايمان و ظلمات متراكم كفر و ضلالت بود، و در اينجا از دلائل توحيد كه نشانه‏هاى انوار الهى و اسباب هدايت است، سخن مى‏گويد:

نخست روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «آيا نديدى تمام آنان كه در آسمانها و زمينند براى خدا تسبيح مى‏كنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

«و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده‏اند» مشغول تسبيح او هستند؟! (وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ).

«هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى‏داند» (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ).

ممكن است منظور از «صلاة» (نماز) در اينجا به معنى دعا باشد.

«و خداوند از تمام اعمالى كه آنها انجام مى‏دهند با خبر است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html

soham 313
8th September 2013, 09:38 AM
(آيه 42)
و از آنجا كه اين تسبيح عمومى موجودات دليلى بر خالقيت پروردگار است و خالقيت او دليل بر مالكيت او نسبت به مجموعه جهان هستى است، و نيز دليل بر آن است كه همه موجودات به سوى او باز مى‏گردند، اضافه مى‏كند: «و براى خداست مالكيت آسمانها و زمين، و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).

منظور از «تسبيح» و «حمد» همان چيزى است كه ما آن را «زبان حال» مى‏ناميم، يعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت‏انگيزى كه در هر يك از موجودات اين عالم نهفته است، با زبان بى‏زبانى، با صراحت و بطور آشكار از قدرت و عظمت خالق خود، و علم و حكمت بى‏انتهاى او سخن مى‏گويند، چرا كه هر موجود بديع و هر اثر شگفت‏انگيزى، حتى يك تابلو نفيس نقاشى يا يك قطعه شعر زيبا و نغز، حمد و تسبيح ابداع كننده خود مى‏گويد، يعنى از يك سو صفات برجسته او را بيان مى‏دارد (حمد) و از سوى ديگر عيب و نقص را از او نفى مى‏كند (تسبيح) تا چه رسد به اين جهان با عظمت و آن همه عجايب و شگفتيهاى بى‏پايانش.


(آيه 43)
گوشه‏اى ديگر از شگفتيهاى آفرينش: باز در اينجا به گوشه ديگرى از شگفتيهاى آفرينش و علم و حكمت و عظمتى كه ماوراى آن نهفته است بر خورد مى‏كنيم كه همه دلائل توحيد ذات پاك اويند.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «آيا نديدى كه خداوند ابرهايى را به آرامى مى‏راند، سپس آنها را با هم پيوند مى‏دهد، و بعد متراكم مى‏سازد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً).

پس در اين حال دانه‏هاى باران را مى‏بينى كه از لا بلاى ابرها خارج مى‏شوند» و بر كوه و دشت و باغ و صحرا فرو مى‏بارند (فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).

آرى! باران است كه زمينهاى مرده را زنده مى‏كند، لباس حيات در پيكر درختان و گياهان مى‏پوشاند، و انسان و حيوانات را سيراب مى‏كند.

سپس به يكى ديگر از پديده‏هاى شگفت‏انگيز آسمان و ابرها اشاره كرده، مى‏گويد: «و (خدا) از آسمان، از كوههايى كه در آسمان است، دانه‏هاى تگرگ را نازل مى‏كند» (وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ).

منظور از كوهها، توده‏هاى عظيم ابر است، كه در عظمت و بزرگى بسان كوه است.

تگرگهايى كه «هر كس را بخواهد به وسيله آن زيان مى‏رساند» (فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ).

شكوفه‏هاى درختان، ميوه‏ها و زراعتها، و حتى گاه حيوانها و انسانها از آسيب آن در امان نيستند.

«و از هر كس بخواهد اين عذاب و ريان را بر طرف مى‏سازد» (وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ).

آرى! اوست كه از يك ابر گاهى باران حيات بخش نازل مى‏كند و گاه با مختصر تغيير آن را مبدل به تگرگهاى زيان بار و حتى كشنده مى‏كند، و اين نهايت قدرت و عظمت او را نشان مى‏دهد كه سود و زيان و مرگ و زندگى انسان را در كنار هم چيده بلكه در دل هم قرار داده است! و در پايان آيه به يكى ديگر از پديده‏هاى آسمانى كه از آيات توحيد است اشاره كرده، مى‏گويد: «نزديك است درخشندگى برق ابرها، چشمهاى انسان را ببرد» (يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ).

ابرهايى كه در حقيقت از ذرات «آب» تشكيل شده است به هنگامى كه حامل نيروى برق مى‏شود، آن چنان «آتشى» از درونش بيرون مى‏جهد كه برقش چشمها را خيره، و رعدش گوشها را از صداى خود پر مى‏كند، و گاه همه جا را مى‏لرزاند، اين نيروى عظيم در لابلاى اين بخار لطيف راستى شگفت‏انگيز است!


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html

soham 313
8th September 2013, 09:41 AM
(آيه 44)
در اين آيه به يكى ديگر از آيات خلقت و نشانه‏هاى عظمت پروردگار كه همان خلقت شب و روز و ويژگيهاى آنهاست اشاره كرده، مى‏فرمايد:

«خداوند شب و روز را دگرگون مى‏سازد، و در اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت» (يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).

اين دگرگونى- يعنى آمد و شد شب و روز و تغييرات تدريجى آنها- براى انسان جنبه حياتى دارد، و درس عبرتى است براى «اولى الابصار».

(آيه 45)
اين آيه به يكى از مهمترين چهره‏هاى نظام آفرينش كه از روشنترين دلائل توحيد است يعنى مسأله حيات در صورتهاى متنوعش اشاره كرده، مى‏گويد: «خداوند هر جنبنده‏اى را از آبى آفريد» (وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ).

منظور از «آب» نطفه است و احتمال دارد اشاره به پيدايش نخستين «موجود» باشد، زيرا هم طبق بعضى از روايات اسلامى اولين موجودى را كه خدا آفريده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفريد و هم طبق فرضيه‏هاى علمى جديد نخستين جوانه «حيات» در درياها ظاهر شده، و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است.

و با اين كه اصل همه آنها به آب باز مى‏گردد با اين حال خلقتهاى بسيار متفاوت و شگفت‏انگيزى دارند: «پس گروهى از آنها بر شكم خود راه مى‏روند» (خزندگان) (فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ بَطْنِهِ).

«و گروهى بر روى دو پا راه مى‏روند» انسانها و پرندگان (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ رِجْلَيْنِ).

«و گروهى بر روى چهار پا راه مى‏روند» چهار پايان (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ أَرْبَعٍ).

تازه منحصر به اينها نيست و حيات چهره‏هاى فوق‏العاده متنوع دارد اعم از موجوداتى كه در دريا زندگى مى‏كنند و يا حشرات كه هزاران نوع دارند و هزاران صورت لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند هر چه را اراده كند مى‏آفريند» (يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ).

«چرا كه خدا بر همه چيز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html

soham 313
8th September 2013, 09:45 AM
(آيه 46)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و چهار آيه بعد نقل شده: يكى از منافقان با يك مرد يهودى نزاعى داشت، مرد يهودى، منافق ظاهر مسلمان را به داورى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خواند، اما منافق زير بار نرفت، و او را به داورى «كعب بن اشرف يهودى»! دعوت كرد اين آيات نازل شد و سخت اين گونه اشخاص را مورد سر زنش و مذمت قرار داد.

تفسير:

ايمان و پذيرش داورى خدا- از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از ايمان به خدا و دلائل توحيد و نشانه‏هاى او در جهان تكوين بود، در اينجا سخن از آثار ايمان و بازتابهاى توحيد در زندگى انسان و تسليم او در برابر حق و حقيقت است.

نخست مى‏گويد: «ما آيات روشن و روشنگرى نازل كرديم» (لَقَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ مُبَيِّناتٍ). آياتى كه دلها را به نور ايمان و توحيد روشن مى‏كند، افكار انسانها را نور و صفا مى‏بخشد و محيط تاريك زندگيشان را عوض مى‏كند.

البته وجود اين «آيات مبينات» زمينه را براى ايمان فراهم مى‏سازد، ولى نقش اصلى را هدايت الهى دارد، چرا كه «خدا هر كس را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى‏كند» (وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

و مى‏دانيم كه اراده خداوند و مشيت او بى‏حساب نيست، او نور هدايت را به دلهايى مى‏افكند كه آماده پذيرش آن هستند.


(آيه 47)
سپس به عنوان مذمت از گروه منافقان كه دم از ايمان مى‏زنند و ايمان در دل آنها پرتو افكن نيست مى‏فرمايد: «آنها مى‏گويند: به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مى‏كنيم، ولى بعد از اين ادعا، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند، آنها در حقيقت مؤمن نيستند» (وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ).

اين چگونه ايمانى است كه از زبانشان فراتر نمى‏رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمى‏گردد؟


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html

soham 313
9th September 2013, 06:17 PM
[golrooz] صفحه ی 209 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 58 از سوره ی مومنون [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَإِذَا دُعُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ(48)
و چون به سوي خدا و پيامبر او خوانده شوند تا ميان آنان داوري كند بناگاه دسته اي از آنها روي برمي تابند(48)




وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوٓا۟ إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ(49)
و اگر حق به جانب ايشان باشد به حال اطاعت به سوي او مي آيند(49)




أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوٓا۟ أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الظَّٰلِمُونَ(50)
آيا در دلهايشان بيماري است يا شك دارند يا از آن مي ترسند كه خدا و فرستاده اش بر آنان ستم ورزند [نه] بلكه خودشان ستمكارند(50)




إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا۟ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(51)
گفتار مؤمنان وقتي به سوي خدا و پيامبرش خوانده شوند تا ميانشان داوري كند تنها اين است كه مي گويند شنيديم و اطاعت كرديم اينانند كه رستگارند(51)




وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْفَآئِزُونَ(52)
و كسي كه خدا و فرستاده او را فرمان برد و از خدا بترسد و از او پروا كند آنانند كه خود كاميابند(52)




۞ وَأَقْسَمُوا۟ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَٰنِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا۟ طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(53)
و با سوگندهاي سخت خود به خدا سوگند ياد كردند كه اگر به آنان فرمان دهي بي شك [براي جهاد] بيرون خواهند آمد بگو سوگند مخوريد اطاعتي پسنديده [بهتر است] كه خدا به آنچه مي كنيد داناست(53)




قُلْ أَطِيعُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا۟ فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا۟ وَمَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَٰغُ الْمُبِينُ(54)
بگو خدا و پيامبر را اطاعت كنيد پس اگر پشت نموديد [بدانيد كه] بر عهده اوست آنچه تكليف شده و بر عهده شماست آنچه موظف هستيد و اگر اطاعتش كنيد راه خواهيد يافت و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشكار [ماموريتي] نيست(54)




وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنكُمْ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَيٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَئًْا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْفَٰسِقُونَ(55)
خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد و آن ديني را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد آنانند كه نافرمانند(55)




وَأَقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَءَاتُوا۟ الزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُوا۟ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(56)
و نماز را برپا كنيد و زكات را بدهيد و پيامبر [خدا] را فرمان بريد تا مورد رحمت قرار گيريد(56)




لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَأْوَيٰهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ(57)
و مپندار كساني كه كفر ورزيدند [ما را] در زمين درمانده مي كنند جايگاهشان در آتش است و چه بد بازگشتگاهي است(57)




يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِيَسْتَْٔذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَٰنُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا۟ الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَٰثَ مَرَّٰتٍ مِّن قَبْلِ صَلَوٰةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنۢ بَعْدِ صَلَوٰةِ الْعِشَآءِ ثَلَٰثُ عَوْرَٰتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌۢ بَعْدَهُنَّ طَوَّٰفُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْءَايَٰتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(58)
اي كساني كه ايمان آورده ايد قطعا بايد غلام و كنيزهاي شما و كساني از شما كه به [سن] بلوغ نرسيده اند سه بار در شبانه روز از شما كسب اجازه كنند پيش از نماز بامداد و نيمروز كه جامه هاي خود را بيرون مي آوريد و پس از نماز شامگاهان [اين] سه هنگام برهنگي شماست نه بر شما و نه بر آنان گناهي نيست كه غير از اين [سه هنگام] گرد يكديگر بچرخيد [و با هم معاشرت نماييد] خداوند آيات [خود] را اين گونه براي شما بيان مي كند و خدا داناي سنجيده كار است(58)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
9th September 2013, 06:20 PM
(آيه 48)
بعد به عنوان يك دليل روشن براى بى‏ايمانى آنها مى‏فرمايد:

«و هنگامى كه از آنها دعوت شود كه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان داورى كند، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند» (وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ).

(آيه 49)
براى تأكيد بيشتر و روشن شدن شرك و دنيا پرستيشان اضافه مى‏كند: «ولى اگر حق داشته باشند (و داورى به نفع آنان شود) با سرعت و تسليم به سوى او مى‏آيند» (وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ)

(آيه 50)
در اين آيه ريشه‏هاى اصلى و انگيزه‏هاى عدم تسليم در برابر داورى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در سه جمله بيان كرده، مى‏گويد: «آيا در دلهاى آنها بيمارى است» بيمارى نفاق (أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ).

اين يكى از صفات منافقان است كه اظهار ايمان مى‏كنند اما بخاطر انحرافى كه در دل از اصل توحيد دارند هرگز تسليم داورى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيستند «يا (اگر بيمارى نفاق بر دلهاى آنها چيره نشده) به راستى در شك و ترديدند»؟ (أَمِ ارْتابُوا).

و طبيعى است شخصى كه در پذيرش يك آيين مردد است تسليم لوازم آن نخواهد بود.

يا اين كه اگر نه آن است و نه اين و از مؤمنانند «آيا به راستى مى‏ترسيدند كه خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم كند»؟! (أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ).

در حالى كه اين تناقض آشكارى است كسى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را فرستاده خدا و بيانگر رسالت او مى‏داند و حكمش را حكم خدا مى‏شمرد ممكن نيست احتمال ظلم و ستم در باره او دهد، مگر امكان دارد خدا به كسى ستم كند؟ مگر ظلم زاييده جهل يا نياز يا خود خواهى نيست؟ ساحت مقدس خداوند از همه اينها پاك است.

«بلكه در واقع خود اينها ظالم و ستمگرند» (بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

آنها نمى‏خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون مى‏دانند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله چيزى از حق ديگران به آنها نخواهد داد تسليم داورى او نمى‏شوند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html

soham 313
9th September 2013, 06:21 PM
(آيه 51)
ايمان و تسليم مطلق در برابر حق: در آيات گذشته عكس العمل منافقان تاريك دل را كه در ظلمات متراكم قرار داشتند، در برابر داورى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ديديم.

در اينجا نقطه مقابل آن يعنى بر خورد مؤمنان را با اين داورى الهى تشريح كرده، مى‏گويد: «سخن مؤمنان، هنگامى كه به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا ميان آنان داورى كند، تنها اين است كه مى‏گويند: شنيديم و اطاعت كرديم»! (إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا).

كسى كه خدا را عالم به همه چيز مى‏داند، و بى‏نياز از هر كس، و رحيم و مهربان به همه بندگان، چگونه ممكن است داورى كسى را بر داورى او ترجيح دهد؟
لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «و اينها همان رستگاران واقعى هستند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).

كسى كه زمام خود را به دست خدا بسپارد، و او را حاكم و داور قرار دهد بدون شك در همه چيز پيروز است، چه در زندگى مادى و چه معنوى.

(آيه 52)
اين آيه همين حقيقت را به صورت كلى‏تر تعقيب كرده، مى‏فرمايد: «و كسانى كه اطاعت خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كنند و از خدا بترسند و تقوا پيشه نمايند آنها نجات يافتگان و پيروزمندانند» (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ).

(آيه 53)
لحن اين آيه و همچنين شأن نزولى كه در بعضى از تفاسير در مورد آن وارد شدن- نشان مى‏دهد كه جمعى از منافقان بعد از نزول آيات قبل و ملامتهاى شديد آن از وضع خود سخت ناراحت شدند و خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و شديدا سوگند ياد كردند كه ما تسليم فرمان توايم قرآن در مقام پاسخ بر آمده و با قاطعيت به آنها گفت: «آنها با نهايت تأكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنها فرمان بدهى (از خانه و اموال خود) بيرون مى‏روند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقديم مى‏كنند) بگو: سوگند ياد نكنيد شما طاعت خالصانه و صادقانه نشان دهيد كه خدا به آنچه عمل مى‏كنيد آگاه است» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ).

منظور از «خروج» خارج شدن از اموال و زندگى و يا همراه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به هر جا رفتن و در خدمت او بودن است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html

soham 313
9th September 2013, 06:23 PM
(آيه 54)
در اين آيه مجددا روى همين معنى تأكيد كرده، مى‏گويد: «به آنها بگو: اطاعت خدا و اطاعت پيامبرش را كنيد» (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ).

سپس اضافه مى‏كند: در برابر اين فرمان از دو حال خارج نيستيد «پس اگر سر پيچى كنيد و روى گردان شويد پيغمبر مسؤول اعمال خويش است (و وظيفه خود را انجام داده) و شما هم مسؤول اعمال خود هستيد» و وظيفه شما اطاعت صادقانه است (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ).

«اما اگر از او اطاعت كنيد، هدايت خواهيد شد» (وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا).

زيرا او رهبرى است كه جز به راه خدا و حق و صواب دعوت نمى‏كند.

«و (در هر حال) بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چيزى جز ابلاغ آشكار نيست» (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).

او موظف است فرمان خدا را آشكارا به همگان برساند خواه بپذيرند يا نپذيرند پذيرش و عدم پذيرش اين دعوت، سود و زيانش متوجه خود آنها خواهد شد.


(آيه 55)

شأن نزول:
«هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان به مدينه هجرت كردند و انصار با آغوش باز آنها را پذيرا گشتند، تمامى عرب بر ضدّ آنها قيام كردند و آن چنان بود كه آنها ناچار بودند اسلحه را از خود دور نكنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خيزند. ادامه اين حالت بر مسلمانان سخت آمده، بعضى گفتند آيا زمانى فرا خواهد رسيد كه اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد، و جز از خدا از هيچ كس نترسيم؟ آيه نازل شد و به آنها اين بشارت را داد كه آرى چنين زمانى فرا خواهد رسيد».

تفسير:

حكومت جهانى مستضعفان! از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از اطاعت و تسليم در برابر فرمان خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، اين آيه همين موضوع را ادامه داده و نتيجه اين اطاعت را كه همان حكومت جهانى است بيان مى‏كند، و به صورت مؤكد مى‏گويد: «خداوند به كسانى كه از شما ايمان آورده‏اند و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده مى‏دهد كه آنها را قطعا خليفه روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

منظور از «پيشينيان» بنى اسرائيل است، زيرا آنها با ظهور موسى (ع) و در هم شكسته شدن قدرت فرعون و فرعونيان مالك حكومت روى زمين شدند.

«و دين و آيينى را كه براى آنها پسنديده، بطور ريشه دار و پا بر جا در صفحه زمين مستقر سازد» (وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ).

«و خوف و ترس آنها را، به امنيت و آرامش مبدل خواهد كرد» (وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).

و آن چنان مى‏شود كه «تنها مرا مى‏پرستند و چيزى را شريك من قرار نخواهند داد» (يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً).

مسلم است بعد از اين سيطره حكومت توحيد و استقرار آيين الهى و از ميان رفتن هر گونه اضطراب و ناامنى و هر گونه شرك «كسانى كه بعد از آن كافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند» (وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).


از مجموع آيه چنين بر مى‏آيد كه خداوند به گروهى از مسلمانان كه داراى دو صفت «ايمان» و «عمل صالح» هستند سه نويد داده است:

1- جانشينى و حكومت روى زمين.

2- نشر آيين حق بطور اساسى و ريشه‏دار در همه جا.

3- از ميان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى.

و نتيجه اين امور آن خواهد شد كه با نهايت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هيچ شريك و شبيهى براى او قائل نشوند و توحيد خالص را در همه جا بگسترانند.

اين وعده الهى از آن كيست؟ در آيه خوانديم خدا وعده حكومت روى زمين و تمكين دين و آيين و امنيت كامل را به گروهى كه ايمان دارند و اعمالشان صالح است داده اما در اين كه منظور از اين گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است؟

بدون شك آيه شامل مسلمانان نخستين مى‏شود و حكومت حضرت مهدى (عج)- كه طبق عقيده عموم مسلمانان اعم از شيعه و اهل تسنن سراسر روى زمين را پر از عدل و داد مى‏كند بعد از آن كه ظلم و جور همه جا را گرفته باشد- مصداق كامل اين آيه است، ولى با اين حال مانع از عموميت و گستردگى مفهوم آيه نخواهد بود.

نتيجه اين كه در هر عصر و زمان پايه‏هاى ايمان و عمل صالح در ميان مسلمانان مستحكم شود، آنها صاحب حكومتى ريشه‏دار و پر نفوذ خواهند شد.

چنين حكومتى تمام تلاشها و كوششهايش از جنگ و صلح گرفته تا برنامه‏هاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسير بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرك است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html

soham 313
9th September 2013, 06:25 PM
(آيه 56)
فرار از چنگال مجازات او ممكن نيست! در آيه گذشته وعده خلافت روى زمين به مؤمنان صالح داده شده بود در اين آيه و آيه بعد مردم را براى فراهم كردن مقدمات اين حكومت بسيج مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و نماز را بر پا داريد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ). همان نمازى كه رمز پيوند خلق با خالق است، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمين مى‏كند، و ميان آنها و فحشا و منكر حائل مى‏شود.

«و زكات را بدهيد» (وَ آتُوا الزَّكاةَ). همان زكاتى كه نشانه پيوند با «خلق خدا» است، و وسيله مؤثرى براى كم كردن فاصله‏ها، و سبب استحكام پيوندهاى عاطفى است.

«و رسول (خدا) را اطاعت كنيد» (وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ). اطاعتى كه شما را در خط مؤمنان صالح كه شايسته حكومت بر زمينند قرار مى‏دهد.

«تا (در پرتو انجام اين دستورات) مشمول رحمت او (خدا) شويد» (لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ). و شايسته پرچم‏دارى حكومت حق و عدالت گرديد.

(آيه 57)
و اگر فكر مى‏كنيد ممكن است دشمنان نيرومند لجوج در اين راه سنگ بيندازند و مانع تحقق وعده الهى شوند، چنين امرى امكان‏پذير نيست، چرا كه قدرت آنها در برابر قدرت خدا ناچيز است، بنا بر اين «گمان مبر كه افراد كافر مى‏توانند از چنگال مجازات الهى در پهنه زمين فرار كنند» (لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ).

نه تنها در اين دنيا از مجازات خدا مصون نيستند «بلكه در آخرت «جايگاهشان آتش است و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيرُ).

(آيه 58)
آداب ورود به جايگاه خصوصى پدر و مادر: از آنجا كه مهمترين مسأله‏اى كه در اين سوره، تعقيب شده مسأله عفت عمومى است در اينجا نيز به يكى از امورى كه با اين مسأله ارتباط دارد پرداخته و خصوصيات آن را تشريح مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! بايد مملوك‏هاى شما (بردگانتان) و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده‏اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ).

«قبل از نماز صبح و نيم روز هنگامى كه لباسهاى (معمولى) خود را بيرون مى‏آوريد، و بعد از نماز عشا» (مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ).

اين سه وقت «سه وقت خصوصى براى شماست» (ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ).

بديهى است اين دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام اين برنامه كنند، چرا كه آنها هنوز به حد بلوغ نرسيده‏اند تا مشمول تكاليف الهى باشند.

ضمنا اطلاق آيه، هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مى‏شود.

در پايان آيه مى‏فرمايد: «گناهى بر شما و بر آنان نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گرد يكديگر بگرديد» و با صفا و صميميت به يكديگر خدمت نماييد (لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ).

آرى «اين چنين خداوند آيات را براى شما تبيين مى‏كند و خداوند دانا و حكيم است» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html

soham 313
10th September 2013, 07:42 AM
[golrooz] صفحه ی 210 از قرآن کریم شامل آیات 59 تا 64 از سوره ی مومنون [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَٰلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَْٔذِنُوا۟ كَمَا اسْتَْٔذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَٰتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(59)

و چون كودكان شما به [سن] بلوغ رسيدند بايد از شما كسب اجازه كنند همان گونه كه آنان كه پيش از ايشان بودند كسب اجازه كردند خدا آيات خود را اين گونه براي شما بيان مي دارد و خدا داناي سنجيده كار است(59)




وَالْقَوَٰعِدُ مِنَ النِّسَآءِ الَّٰتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَٰتٍۭ بِزِينَةٍ وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(60)

و بر زنان از كار افتاده اي كه [ديگر] اميد زناشويي ندارند گناهي نيست كه پوشش خود را كنار نهند [به شرطي كه] زينتي را آشكار نكنند و عفت ورزيدن براي آنها بهتر است و خدا شنواي داناست(60)




لَّيْسَ عَلَي الْأَعْمَيٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَيٰٓ أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا۟ مِنۢ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَٰنِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَٰمِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَٰلِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَٰلَٰتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا۟ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا۟ عَلَيٰٓ أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَٰرَكَةً طَيِّبَةً كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْءَايَٰتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(61)

بر نابينا و لنگ و بيمار و بر شما ايرادي نيست كه از خانه هاي خودتان بخوريد يا از خانه هاي پدرانتان يا خانه هاي مادرانتان يا خانه هاي برادرانتان يا خانه هاي خواهرانتان يا خانه هاي عموهايتان يا خانه هاي عمه هايتان يا خانه هاي داييهايتان يا خانه هاي خاله هايتان يا آن [خانه هايي] كه كليدهايش را در اختيار داريد يا [خانه] دوستتان [هم چنين] بر شما باكي نيست كه با هم بخوريد يا پراكنده پس چون به خانه هايي [كه گفته شد] درآمديد به يكديگر سلام كنيد درودي كه نزد خدا مبارك و خوش است خداوند آيات [خود] را اين گونه براي شما بيان مي كند اميد كه بينديشيد(61)




إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا۟ مَعَهُ عَلَيٰٓ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا۟ حَتَّيٰ يَسْتَْٔذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَْٔذِنُونَكَ أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَْٔذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(62)

جز اين نيست كه مؤمنان كساني اند كه به خدا و پيامبرش گرويده اند و هنگامي كه با او بر سر كاري اجتماع كردند تا از وي كسب اجازه نكنند نمي روند در حقيقت كساني كه از تو كسب اجازه مي كنند آنانند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند پس چون براي برخي از كارهايشان از تو اجازه خواستند به هر كس از آنان كه خواستي اجازه ده و برايشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است(62)




لَّا تَجْعَلُوا۟ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(63)

خطاب كردن پيامبر را در ميان خود مانند خطاب كردن بعضي از خودتان به بعضي [ديگر] قرار مدهيد خدا مي داند [چه] كساني از شما دزدانه [از نزد او] مي گريزند پس كساني كه از فرمان او تمرد مي كنند بترسند كه مبادا بلايي بديشان رسد يا به عذابي دردناك گرفتار شوند(63)




أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا۟ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌۢ(64)

هش دار كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست به يقين آنچه را كه بر آنيد مي داند و روزي كه به سوي او بازگردانيده مي شوند آنان را [از حقيقت] آنچه انجام داده اند خبر مي دهد و خدا به هر چيزي داناست(64)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
10th September 2013, 07:45 AM
(آيه 59)
در اين آيه حكم بالغان را بيان كرده، مى‏گويد: «و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند بايد (در همه اوقات) اجازه بگيرند همان‏گونه كه اشخاصى كه قبل از آنها بودند اجازه مى‏گرفتند» (وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

كودكان نابالغ طبق آيه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آميخته است كه اگر بخواهند در همه حال اجازه بگيرند مشكل خواهد بود، و از اين گذشته احساسات جنسى آنها هنوز بطور كامل بيدار نشده، ولى نوجوانان بالغ طبق اين آيه كه اذن گرفتن را بطور مطلق براى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.

اين حكم مخصوص به مكانى است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مى‏كنند، و گر نه وارد شدن در اتاق عمومى آنها اجازه گرفتن لازم ندارد.

در پايان آيه براى تأكيد و توجه بيشتر مى‏فرمايد: «اين گونه خداوند آياتش را براى شما تبيين مى‏كند و خداوند عالم و حكيم است» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).


(آيه 60)
در اين آيه زنان پير و سالخورده را از حكم حجاب زنان مستثنى كرده، مى‏گويد: «و زنان از كار افتاده‏اى كه اميدى به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نيست كه لباسهاى (روئين) خود را بر زمين بگذارند در حالى كه در برابر مردم خود آرايى نكنند» (وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ).

در واقع براى اين استثنا دو شرط وجود دارد:

نخست اين كه به سن و سالى برسند كه معمولا اميدى به ازدواج ندارند، و به تعبير ديگر جاذبه جنسى را كاملا از دست داده‏اند.

ديگر اين كه در حال بر داشتن حجاب خود را زينت ننمايند.

البته منظور برهنه شدن و بيرون آوردن همه لباسها نيست بلكه تنها كنار گذاشتن لباسهاى رويين است كه بعضى روايات از آن تعبير به چادر و روسرى كرده است.

و در پايان آيه اضافه مى‏كند كه با همه احوال «اگر آنها تعفف كنند و خويشتن را بپوشانند براى آنها بهتر است» (وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ).

چرا كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كند پسنديده‏تر و به تقوا و پاكى نزديكتر است.

و از آنجا كه ممكن است بعضى از زنان سالخورده از اين آزادى حساب شده و مشروع سوء استفاده كنند، و احيانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و يا طرفين در دل افكار آلوده‏اى داشته باشند در آخر آيه به عنوان يك اخطار مى‏فرمايد:

«و خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).

آنچه را مى‏گوييد مى‏شنود و آنچه را در دل داريد و يا در سر مى‏پرورانيد مى‏داند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-5.html

soham 313
10th September 2013, 07:47 AM
(آيه 61)
خانه‏ هايى كه غذا خوردن از آنها مجاز است: از آنجا كه در آيات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معين يا بطور مطلق به هنگام داخل شدن در منزل اختصاصى پدر و مادر بود، اين آيه در واقع استثنايى بر اين حكم است كه گروهى مى‏توانند در شرايط معينى بدون اجازه وارد منزل خويشاوندان و مانند آن شوند و حتى بدون استيذان غذا بخورند.

اين در حقيقت حاكى از نهايت صفا و صميميتى است كه در جامعه اسلامى بايد حاكم باشد و تنگ نظرى‏ ها و انحصار طلبى‏ ها و خودخواهى‏ ها از آن دور گردد.

نخست مى‏فرمايد: «بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهى نيست» كه با شما هم غذا شوند (لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى‏ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ).

چرا كه طبق صريح بعضى از روايات، اهل مدينه پيش از آن كه اسلام را پذيرا شوند افراد نابينا و شل و بيمار را از حضور بر سر سفره غذا منع مى‏كردند و با آنها هم غذا نمى‏شدند و از اين كار نفرت داشتند.

سپس قرآن مجيد اضافه مى‏كند: «و بر شما نيز گناهى نيست كه از خانه‏هاى خودتان [خانه‏هاى فرزندان يا همسرانتان كه خانه خود شما محسوب مى‏شود بدون اجازه خاصّى‏] غذا بخوريد» (وَ لا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ).

«يا خانه‏ هاى پدرانتان» (أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ).

«يا خانه‏ هاى مادرانتان» (أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ).

«يا خانه‏ هاى برادرانتان» (أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ).

«يا خانه‏ هاى خواهرانتان» (أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ).

«يا خانه‏ هاى عموهايتان» (أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ).

«يا خانه‏ هاى عمه‏هايتان» (أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ).

«يا خانه‏ هاى دائيهايتان» (أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ).

«يا خانه‏ هاى خاله‏هايتان» (أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ).

«يا خانه‏اى كه كليدهايش در اختيار شماست» (أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ).

«يا خانه‏ هاى دوستانتان» (أَوْ صَدِيقِكُمْ).

و منظور از آن در اينجا دوستان خاص و نزديكند كه رفت و آمد با يكديگر دارند، و ارتباط ميان آنها ايجاب مى‏كند كه به منزل يكديگر بروند و از غذاى هم بخورند.

البته در صورت اسراف و تبذير يا نهى صريح يا علم به كراهت در هيچ يك از موارد فوق جايز نيست.

سپس ادامه مى‏دهد: «بر شما گناهى نيست كه بطور دسته جمعى يا جدا گانه غذا بخوريد» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً).

گويا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهايى، ابا داشتند و اگر كسى را براى هم غذا شدن نمى‏يافتند مدتى گرسنه مى‏ماندند، قرآن به آنها تعليم مى‏دهد كه غذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است.

بعضى ديگر گفته‏اند كه: جمعى مقيد بودند كه اغنيا با فقيران غذا نخورند، و فاصله طبقاتى راحتى بر سر سفره حفظ كنند، قرآن اين سنّت غلط و ظالمانه را با عبارت فوق نفى كرد.

سپس به يك دستور اخلاقى ديگر اشاره كرده، مى‏گويد: «پس هنگامى كه وارد خانه‏اى شديد بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيتى از سوى خداوند، سلامى پر بركت و پاكيزه» (فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً).

و سر انجام با اين جمله آيه را پايان مى‏دهد: «اين گونه خداوند آيات (خويش) را براى شما تبيين مى‏كند، شايد انديشه و تفكر كنيد» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).

به هنگام ورود در هر خانه‏اى بايد سلام كرد، مؤمنان بر يكديگر، و اهل منزل بر يكديگر، و اگر هم كسى نباشد، سلام كردن بر خويشتن، چرا كه همه اينها در حقيقت باز گشت به سلام بر خويش دارد.

سلام بر خويشتن به اين عبارت است: السّلام علينا من قبل ربّنا، درود بر ما از سوى پروردگار ما يا السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين، درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-5.html

soham 313
10th September 2013, 07:48 AM
(آيه 62)

شأن نزول:
در بعضى از روايات مى‏خوانيم كه اين آيه در مورد «حنظلة بن أبى عياش» نازل شده است كه در همان شب كه فرداى آن جنگ احد در گرفت مى‏خواست عروسى كند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با اصحاب و ياران مشغول به مشورت در باره جنگ بود، او نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرضه داشت كه اگر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او اجازه داد.

صبحگاهان به قدرى عجله براى شركت در برنامه جهاد داشت كه موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معركه كارزار گرديد، و سر انجام شربت شهادت نوشيد.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره او فرمود: «فرشتگان را ديدم كه حنظله را در ميان زمين و آسمان غسل مى‏دهند»! لذا بعد از آن حنظله به عنوان «غسيل الملائكه» ناميده شد.


تفسير:

پيامبر را تنها نگذاريد! در چند آيه قبل، سخن از لزوم اطاعت خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در ميان بود و يكى از شؤون اطاعت آن است كه بدون اذن و فرمان او كارى نكنند، لذا در اين آيه مى‏فرمايد: «مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ايمان به خدا و رسولش آورده‏اند و هنگامى كه در كار مهمى كه حضور جمعيت را ايجاب مى‏كند با او باشند، بدون اذن و اجازه او به جايى نمى‏روند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى‏ أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ).

منظور از «أَمْرٍ جامِعٍ» هر كار مهمى است كه اجتماع مردم در آن لازم است خواه مسأله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پيرامون جهاد و مبارزه با دشمن، و خواه نماز جمعه در شرايط فوق العاده، و مانند آن.

در حقيقت اين يك دستور انضباطى است كه هيچ جمعيت و گروه متشكل و منسجم نمى‏تواند نسبت به آن بى‏اعتنا باشد، چرا كه در اين گونه مواقع گاهى حتى غيبت يك فرد گران تمام مى‏شود و به هدف نهايى آسيب مى‏رساند.

ولى اگر رهبر، غيبت او را مضرّ تشخيص نداد، به او اجازه مى‏دهد و در غير اين صورت بايد بماند و گاهى كار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر كند.

لذا در دنبال اين جمله اضافه مى‏كند: «كسانى كه از تو اجازه مى‏گيرند آنها به راستى ايمان به خدا و رسولش آورده‏اند» ايمانشان تنها با زبان نيست، بلكه با روح و جان مطيع فرمان تواند (إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).

«در اين صورت هر گاه از تو براى بعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهند به هر كس از آنها مى‏خواهى (و صلاح مى‏بينى) اجازه ده» (فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ).

و در پايان آيه مى‏فرمايد: هنگامى كه به آنها اجازه مى‏دهى «براى آنان استغفار كن كه خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

اين تعبير نشان مى‏دهد كه تا مى‏توانند از گرفتن اجازه خوددارى كنند و فدا كارى و ايثار نمايند كه حتى پس از اجازه باز عمل آنها ترك اولى است، مبادا حوادث جزئى را بهانه ترك گفتن اين برنامه‏هاى مهم قرار دهند.

البته اين دستور انضباطى مهم اسلامى مخصوص پيامبر و يارانش نبوده است بلكه در برابر تمام رهبران و پيشوايان الهى- اعم از پيامبر و امام و علمائى كه جانشين آنها هستند- رعايت آن لازم است، چرا كه مسأله سرنوشت مسلمين و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مى‏باشد، و حتى علاوه بر دستور قرآن مجيد، عقل و منطق نيز حاكم به آن است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-5.html

soham 313
10th September 2013, 07:49 AM
(آيه 63)
سپس دستور ديگرى در ارتباط با فرمانهاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان كرده، مى‏گويد: صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد» (لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً).

او هنگامى كه شما را براى مسأله‏اى فرا مى‏خواند حتما يك موضوع مهم الهى و دينى است، بايد آن را با اهميت تلقى كنيد، و بطور جدى روى آن بايستيد، كه فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است.

سپس ادامه مى‏دهد، «خداوند كسانى از شما را كه (براى جدا شدن از برنامه‏هاى مهم پيامبر) پشت سر ديگران پنهان مى‏شوند، و يكى پس از ديگرى فرار مى‏كنند مى‏داند» و مى‏بيند (قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً).

«پس آنها كه فرمان او را مخالفت مى‏كنند بايد بترسند از اين كه فتنه‏اى دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد» (فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

(آيه 64)
اين آيه كه آخرين آيه سوره نور است اشاره لطيف و پر معنايى است به مسأله مبدء و معاد كه انگيزه انجام همه فرمانهاى الهى است مى‏فرمايد:

«آگاه باشيد كه براى خداست آنچه در آسمانها و زمين است» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

خدايى كه علم و دانش او همه جهان را در بر مى‏گيرد و «مى‏داند آنچه را شما بر آن هستيد» (قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ) روش شما، اعمال شما، عقيده و نيت شما، همه براى او آشكار است.

و تمام اين امور بر صفحه علم او ثبت است «و آن روز كه انسانها به سوى او باز مى‏گردند آنها را از اعمالى كه انجام داده‏اند آگاه مى‏سازد» و نتيجه آن را هر چه باشد به آنها مى‏دهد (وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).

«و خدا به هر چيزى داناست» (وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).

قابل توجه اين كه در اين آيه سه بار روى علم خدا نسبت به اعمال انسانها تكيه شده است و اين به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه احساس كند، كسى بطور دائم مراقب اوست، و ذره‏اى از پنهان و آشكارش بر او مخفى نمى‏ماند اين اعتقاد و باور اثر تربيتى فوق‏العاده روى او مى‏گذارد و ضامن كنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است.

«پايان سوره نور»


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-5.html

soham 313
11th September 2013, 08:08 AM
[golrooz] صفحه ی 211 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 17 از سوره ی فرقان [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَيٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَٰلَمِينَ نَذِيرًا(1)
بزرگ [و خجسته] است كسي كه بر بنده خود فرقان [=كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براي جهانيان هشداردهنده اي باشد(1)




الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا(2)
همان كس كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست و فرزندي اختيار نكرده و براي او شريكي در فرمانروايي نبوده است و هر چيزي را آفريده و بدان گونه كه درخور آن بوده اندازه گيري كرده است(2)




وَاتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَئًْا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَوٰةً وَلَا نُشُورًا(3)
و به جاي او خداياني براي خود گرفته اند كه چيزي را خلق نمي كنند و خود خلق شده اند و براي خود نه زياني را در اختيار دارند و نه سودي را و نه مرگي را در اختيار دارند و نه حياتي و نه رستاخيزي را(3)




وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِنْ هَٰذَآ إِلَّآ إِفْكٌ افْتَرَيٰهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ فَقَدْ جَآءُو ظُلْمًا وَزُورًا(4)
و كساني كه كفر ورزيدند گفتند اين [كتاب] جز دروغي كه آن را بربافته [چيزي] نيست و گروهي ديگر او را بر آن ياري كرده اند و قطعا [با چنين نسبتي] ظلم و بهتاني به پيش آوردند(4)




وَقَالُوٓا۟ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَيٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا(5)
و گفتند افسانه هاي پيشينيان است كه آنها را براي خود نوشته و صبح و شام بر او املا مي شود(5)




قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا(6)
بگو آن را كسي نازل ساخته است كه راز نهان ها را در آسمانها و زمين مي داند و هموست كه همواره آمرزنده مهربان است(6)




وَقَالُوا۟ مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَآ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا(7)
و گفتند اين چه پيامبري است كه غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود چرا فرشته اي به سوي او نازل نشده تا همراه وي هشداردهنده باشد(7)




أَوْ يُلْقَيٰٓ إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا(8)
يا گنجي به طرف او افكنده نشده يا باغي ندارد كه از [بار و ب ر] آن بخورد و ستمكاران گفتند جز مردي افسون شده را دنبال نمي كنيد(8)




انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا۟ لَكَ الْأَمْثَٰلَ فَضَلُّوا۟ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا(9)
بنگر چگونه براي تو مثلها زدند و گمراه شدند در نتيجه نمي توانند راهي بيابند(9)




تَبَارَكَ الَّذِيٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَٰلِكَ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورًۢا(10)
بزرگ [و خجسته] است كسي كه اگر بخواهد بهتر از اين را براي تو قرار مي دهد باغهايي كه جويبارها از زير [درختان] آن روان خواهد بود و براي تو كاخها پديد مي آورد(10)




بَلْ كَذَّبُوا۟ بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا(11)
[نه] بلكه [آنها] رستاخيز را دروغ خواندند و براي هر كس كه رستاخيز را دروغ خواند آتش سوزان آماده كرده ايم(11)




إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانٍۭ بَعِيدٍ سَمِعُوا۟ لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا(12)
چون [دوزخ] از فاصله اي دور آنان را ببيند خشم و خروشي از آن مي شنوند(12)




وَإِذَآ أُلْقُوا۟ مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْا۟ هُنَالِكَ ثُبُورًا(13)
و چون آنان را در تنگنايي از آن به زنجير كشيده بيندازند آنجاست كه مرگ [خود] را مي خواهند(13)




لَّا تَدْعُوا۟ الْيَوْمَ ثُبُورًا وَٰحِدًا وَادْعُوا۟ ثُبُورًا كَثِيرًا(14)
امروز يك بار هلاك [خود] را مخواهيد و بسيار هلاك [خود] را بخواهيد(14)




قُلْ أَذَٰلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَآءً وَمَصِيرًا(15)
بگو آيا اين [عقوبت] بهتر است يا بهشت جاويدان كه به پرهيزگاران وعده داده شده است كه پاداش و سرانجام آنان است(15)




لَّهُمْ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ خَٰلِدِينَ كَانَ عَلَيٰ رَبِّكَ وَعْدًا مَّسُْٔولًا(16)
جاودانه هر چه بخواهند در آنجا دارند پروردگار تو مسؤول [تحقق] اين وعده است(16)




وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا۟ السَّبِيلَ(17)
و روزي كه آنان را با آنچه به جاي خدا مي پرستند محشور مي كند پس مي فرمايد آيا شما اين بندگان مرا به بيراهه كشانديد يا خود گمراه شدند(17)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
11th September 2013, 08:25 AM
سوره فرقان [25]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 77 آيه دارد.

محتواى سوره:

اين سوره در حقيقت از سه بخش تشكيل مى‏شود:

بخش اول كه آغاز اين سوره را تشكيل مى‏دهد منطق مشركان را شديدا در هم مى‏كوبد، و بهانه جوييهاى آنها را مطرح كرده و پاسخ مى‏گويد، و آنها را از عذاب خدا و حساب قيامت و مجازاتهاى دردناك دوزخ بيم مى‏دهد، و به دنبال آن قسمتهايى از سر گذشت اقوام پيشين را باز گو مى‏كند.

در بخش دوم براى تكميل اين بحث قسمتى از دلائل توحيد و نشانه‏هاى عظمت خدا در جهان آفرينش را بيان مى‏كند.

بخش سوم فشرده بسيار جامع و جالبى از صفات مؤمنان راستين «عِبادُ الرَّحْمنِ» و بندگان خالص خداست كه در مقايسه با كفار متعصب و بهانه گير و آلوده‏اى كه در بخش اول مطرح بودند، موضع هر دو گروه كاملا مشخص مى‏شود.

اين صفات مجموعه‏اى است از اعتقادات، عمل صالح، مبارزه با شهوات، داشتن آگاهى كافى، و تعهد و احساس مسؤوليت اجتماعى.

و نام اين سوره از آيه اول آن گرفته شده كه از قرآن تعبير به «فرقان» (جدا كننده حق از باطل) مى‏كند.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين آمده است: «كسى كه سوره فرقان را بخواند (و به محتواى آن بينديشد و در اعتقاد و عمل از آن الهام گيرد) روز قيامت مبعوث مى‏شود در حالى كه در صف مؤمنان به رستاخيز است، كسانى كه يقين داشتند كه قيامت فرا مى‏رسد و خداوند مردگان را به زندگى جديد باز مى‏گرداند».


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
11th September 2013, 08:28 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
برترين معيار شناخت: اين سوره با جمله «تَبارَكَ» آغاز مى‏شود كه از ماده «بركت» است و مى‏دانيم بركت داشتن چيزى عبارت از آن است كه داراى دوام و خير و نفع كامل باشد.

مى‏فرمايد: «زوال‏ناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بنده‏اش نازل كرد، تا بيم دهنده جهانيان باشد» (تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى‏ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً).

جالب اين كه مبارك بودن ذات پروردگار به وسيله نزول فرقان، يعنى قرآنى كه جدا كننده حق از باطل است معرفى شده، و اين نشان مى‏دهد كه برترين خير و بركت آن است كه انسان وسيله‏اى براى شناخت- شناخت حق از باطل- در دست داشته باشد! البته مقام عبوديت و بندگى خالص است كه شايستگى نزول فرقان و پذيرا شدن معيارهاى شناخت حق از باطل را به وجود مى‏آورد.

(آيه 2)
اين آيه، خداوند را كه نازل كننده فرقان است به چهار صفت توصيف مى‏كند كه يكى در حقيقت پايه و بقيه نتيجه‏ها و شاخه‏هاى آن است.

نخست مى‏گويد: «او خدايى است كه مالكيت و حكومت آسمانها و زمين منحصر به اوست» (الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

آرى! او حاكم بر كل عالم هستى و تمام آسمانها و زمين است، و چيزى از قلمرو حكومت او بيرون نمى‏باشد.

سپس به نفى عقايد مشركان يكى پس از ديگرى پرداخته، مى‏گويد:

«و (خدايى كه) فرزندى براى خود انتخاب نكرد» (وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً).

و به اين ترتيب اعتقاد نصارى را به اين كه حضرت «مسيح» (ع) فرزند خدا است و يا يهود كه «عزير» را فرزند خدا مى‏دانستند و همچنين اعتقاد مشركان عرب را نفى مى‏نمايد.

سپس مى‏افزايد: «او شريكى در مالكيت و حاكميت بر عالم هستى ندارد» (وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ).

و اگر مشركان عرب، اعتقاد به وجود شريك يا شريكهايى داشتند، و آنها را در عبادت شريك خدا مى‏پنداشتند. قرآن همه اين موهومات را نفى و محكوم مى‏كند.

و در آخرين جمله مى‏گويد: «او تمام موجودات را آفريده (نه تنها آفريده) بلكه تقدير و تدبير و اندازه گيرى آنها را دقيقا معين كرده است» (وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً).

نه همچون اعتقاد «ثنويّين» كه بخشى از موجودات اين عالم را مخلوق «يزدان» مى‏دانستند و بخشى را مخلوق «اهريمن»! و به اين ترتيب آفرينش و خلقت را در ميان يزدان و اهريمن تقسيم مى‏كردند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
11th September 2013, 08:29 AM
(آيه 3)
در اين آيه بحثى را كه در آيات گذشته در مورد مبارزه با شرك و بت پرستى بود را ادامه داده، و مشركان را در واقع به محاكمه مى‏كشد و براى برانگيختن وجدان آنها، با منطقى روشن و ساده و در عين حال قاطع و كوبنده سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «آنها خدايانى غير از پروردگار عالم (كه اوصافش قبلا گذشت) انتخاب كردند (خدايانى) كه مطلقا خالق چيزى نيستند، بلكه خودشان مخلوقند» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ).

وانگهى انگيزه آنها براى پرستش بتها چه مى‏تواند باشد؟ بتهايى كه «حتى مالك سود و زيان خود و مالك مرگ و حيات و رستاخيز خويش نيستند» تا چه رسد به ديگران (وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً).

اصولى كه براى انسان اهميت دارد همين پنج امر است: مسأله سود و زيان و مرگ و زندگى و رستاخيز و به راستى اگر كسى مالك اصلى اين امور نسبت به ما باشد شايسته پرستش است.

اين بتها نه تنها در اين دنيا مشكلى را براى بندگان خود حل نمى‏كنند كه در قيامت نيز كارى از آنها ساخته نيست.

(آيه 4)
اين آيه به تحليلهاى كفار و يا صحيحتر بهانه‏جوئيهاى آنها، در برابر دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرداخته چنين مى‏گويد: «و كافران گفتند: اين فقط دروغى است كه او ساخته، و گروهى ديگر او را بر اين كار يارى داده‏اند»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ).

ولى قرآن در جواب آنها فقط يك جمله مى‏گويد و آن اين كه: «آنها با اين سخن خود مرتكب ظلم و دروغ و باطل شدند» (فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً).

«ظلم» از اين نظر كه مردى امين و پاك و راستگو همچون پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستى جمعى از اهل كتاب كردند، و به مردم و خود نيز ستم نمودند، و دروغ و باطل از اين نظر كه سخن آنها كاملا بى‏اساس بود، زيرا بارها پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را دعوت به آوردن سوره‏ها و آياتى همچون قرآن كرده بود و آنها در برابر اين تحدى عاجز و ناتوان شده بودند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
11th September 2013, 08:31 AM
(آيه 5)
اين آيه به يكى ديگر از تحليلهاى انحرافى و بهانه‏هاى واهى آنان در مورد قرآن پرداخته، مى‏گويد: «آنها گفتند: (اين همان) افسانه‏هاى پيشينيان است كه وى آن را رو نويس كرده»! (وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها).

او براى رسيدن به اين مقصد، همه روز از ديگران بهره‏گيرى مى‏كند «و اين كلمات هر صبح و شام بر او املا مى‏شود»! (فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا).

(آيه 6)
در اين آيه به عنوان پاسخگويى به اين اتهامات بى‏پايه مى‏فرمايد:

«بگو: كسى آن را نازل كرده است كه اسرار آسمانها و زمين را مى‏داند» (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

اشاره به اين كه محتواى اين كتاب و اسرار گوناگونى كه از علوم و دانشها، تاريخ اقوام پيشين، قوانين و نيازهاى بشرى، و حتى اسرارى از عالم طبيعت و اخبارى از آينده در آن است نشان مى‏دهد كه ساخته و پرداخته مغز بشر نيست، و با كمك اين و آن تنظيم نشده، بلكه مولود علم كسى است كه آگاه از اسرار آسمان و زمين است و علم او بر همه چيز احاطه دارد.

ولى با اين همه راه بازگشت را به روى اين كج انديشان مغرض و دروغگويان رسوا باز مى‏گذارد و در پايان آيه مى‏گويد: درهاى توبه و باز گشت به سوى خدا به روى همه شما باز است «چرا كه او آمرزنده و مهربان بوده و هست» (إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).

به مقتضاى رحمتش، پيامبران را ارسال و كتب آسمانى را نازل نموده، و به مقتضاى غفوريتش گناهان بى‏حساب شما را در پرتو ايمان و توبه مى‏بخشد.



منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
11th September 2013, 08:33 AM
(آيه 7)
شأن نزول: روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در كنار خانه خدا نشسته بود، «عبد اللّه بن ابى اميه مخزومى» در برابر او قرار گرفت و گفت: «اى محمّد! تو چنين مى‏پندارى كه رسول پروردگار عالميانى، اما پروردگار جهانيان و خالق همه مخلوقات شايسته نيست، رسولى مثل تو- انسانى همانند ما- داشته باشد، تو همانند ما غذا مى‏خورى، و همچون ما در بازارها راه مى‏روى!» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرضه داشت: بار پروردگارا! تو همه سخنان را مى‏شنوى، و به هر چيز عالمى، آنچه را بندگان تو مى‏گويند مى‏دانى (خودت پاسخ آنها را بيان فرما) اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و به بهانه گيريهاى آنها پاسخ داد.

تفسير: چرا اين پيامبر گنجها و باغها ندارد؟ از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از ايرادهاى كفار در باره قرآن مجيد مطرح گرديد و به آن پاسخ داده شد، در اينجا بخش ديگرى را كه مربوط به رسالت شخص پيامبر است مطرح كرده و پاسخ مى‏گويد.

مى‏فرمايد: «آنها گفتند: چرا اين رسول، غذا مى‏خورد و در بازارها راه مى‏رود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ).

در حالى كه او مى‏خواهد هم ابلاغ دعوت الهى كند و هم بر همه ما حكومت نمايد! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصيت نبايد شخصا براى رفع حوائج خود به بازارها گام بگذارند، بايد مأموران و خدمتگذاران را به دنبال اين كار بفرستند.

سپس افزودند: «چرا لا اقل فرشته‏اى (از سوى خدا) بر او فرستاده نشده كه (به عنوان گواه صدق دعوتش) همراه او، مردم را انذار كند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً).



منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
11th September 2013, 08:34 AM
(آيه 8)
بسيار خوب به فرض كه قبول كنيم رسول خدا مى‏تواند انسان باشد، ولى آخر چرا يك انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت؟ «چرا گنجى از آسمان براى او انداخته نمى‏شود و يا لااقل چرا باغى ندارد كه از آن بخورد و امرار معاش كند»؟ (أَوْ يُلْقى‏ إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها).

و باز به اينها قناعت نكردند و سر انجام با يك نتيجه گيرى غلط او را متهم به جنون ساختند چنانكه در پايان همين آيه مى‏خوانيم: «و ستمگران گفتند: (اى مردمى كه به او ايمان آورده‏ايد) شما تنها از يك انسان مجنون و كسى كه مورد سحر ساحران قرار گرفته است پيروى مى‏كنيد»! (وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً). چرا كه آنها معتقد بودند ساحران مى‏توانند در فكر و هوش افراد دخالت كنند و سرمايه عقل را از آنها بگيرند؟

(آيه 9)
اين آيه پاسخ همه اينها را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى‏كند:

«ببين چگونه براى تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان كه قدرت پيدا كردن راه را ندارند» (انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا).

اين جمله تعبير گويايى است از اين واقعيت كه آنها در مقابل دعوت حق و قرآنى كه محتواى آن شاهد گوياى ارتباطش با خداست به يك مشت سخنان واهى و بى‏اساس دست زده و مى‏خواهند با اين حرفهاى بى‏پايه، چهره حقيقت را بپوشانند.

(آيه 10)
اين آيه همانند آيه قبل روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده- به عنوان تحقير سخنان آنها، و اين كه قابل جوابگويى نيست- مى‏فرمايد: «زوال ناپذير و بزرگ است خدايى كه اگر بخواهد براى تو بهتر از اين قرار مى‏دهد، باغهايى كه از زير درختانش نهرها جارى باشد، (و اگر بخواهد) براى تو قصرهاى مجلل قرار مى‏دهد» (تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً).

مگر باغها و قصرهاى ديگران را چه كسى به آنها داده جز خدا؟

اصولا چه كسى اين همه نعمت و زيبايى را در اين عالم آفريده جز پروردگار! ولى او هرگز نمى‏خواهد مردم شخصيت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند، و از ارزشهاى واقعى غافل شوند.




منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
11th September 2013, 08:35 AM
(آيه 11)
در اينجا- به دنبال بحثى كه از انحراف كفار در مسأله توحيد و نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آيات قبل بود- سخن از بخش ديگرى از انحرافات آنها در زمينه معاد مى‏گويد، و در حقيقت با بيان اين بخش روشن مى‏شود كه آنها در تمام اصول دين گرفتار تزلزل و انحراف بودند، هم در توحيد و هم در نبوت و هم در معاد، كه دو قسمت آن در آيات گذشته آمده، و اكنون سومين بخش را مى‏خوانيم.

نخست مى‏گويد: «بلكه آنها قيامت را تكذيب كردند» (بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ).

چرا كه اگر كسى ايمان به چنان دادگاه عظيم و پاداش و كيفر الهى داشته باشد اين چنين بى‏پروا حقايق را به باد مسخره نمى‏گيرد و با ذكر بهانه‏هاى واهى از دعوت پيامبرى كه دلائل نبوتش آشكار است سر نمى‏پيچد.

اما قرآن در اينجا به پاسخ استدلالى نپرداخته، چرا كه اين گروه اهل منطق و استدلال نبودند، بلكه آينده شوم و دردناك آنها را در برابر چشمشان مجسم مى‏سازد.

نخست مى‏گويد: «و ما براى كسى كه قيامت را انكار كند آتش سوزانى مهيا كرده‏ايم» (وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً).

(آيه 12)
سپس توصيف عجيبى از اين آتش سوزان كرده، مى‏گويد:

«هنگامى كه اين آتش آنها را از راه دور ببيند (چنان به هيجان مى‏آيد كه) صداى وحشتناك و خشم‏آلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است مى‏شنوند»! (إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً).

اين تعبيرات از شدت اين عذاب الهى خبر مى‏دهد و نشان مى‏دهد كه آتش سوزان دوزخ همچون حيوان درنده گرسنه‏اى كه در انتظار طعمه خويش است انتظار اين گروه را مى‏كشد- پناه بر خدا.



منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
11th September 2013, 08:36 AM
(آيه 13)
اين وضع دوزخ است به هنگامى كه آنها را از دور مى‏بيند، اما وضع آنها را در آتش دوزخ چنين توصيف مى‏كند: «و هنگامى كه در مكان تنگ و محدودى از آن (آتش) در حالى كه در غل و زنجيرند افكنده شوند فرياد واويلاشان بلند مى‏شود» (وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً).

«دوزخ» مكان وسيعى است اما آنها را در اين مكان وسيع آن چنان محدود مى‏كنند كه طبق بعضى از روايات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن ميخ در ديوار است!

(آيه 14)
اما به زودى به آنها گفته مى‏شود: «امروز يك بار واويلا نگوييد، بلكه بسيار ناله واويلا سر دهيد» (لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً).

و در هر حال اين ناله شما به جايى نخواهد رسيد و مرگ و هلاكى در كار نخواهد بود، بلكه بايد زنده بمانيد و مجازاتهاى دردناك را بچشيد.

(آيه 15)
سپس روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده دستور مى‏دهد آنها را به يك داورى دعوت كند، مى‏فرمايد: «بگو: آيا اين (سرنوشت دردناك) بهتر است، يا بهشت جاويدانى كه به پرهيز كاران وعده داده شده است؟ بهشتى كه هم پاداش اعمال آنها است و هم جايگاه و قرارگاهشان» (قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً).



منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
11th September 2013, 08:38 AM
(آيه 16)
همان بهشتى كه «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است» (لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ).

همان بهشتى كه «جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ).

«اين وعده‏اى است مسلّم كه پروردگارت بر عهده گرفته است» (كانَ عَلى‏ رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلًا).

اين گونه سؤالها و داورى طلبيدنها براى بيدار ساختن وجدانهاى خفته است كه آنها را در برابر يك امر بديهى و بر سر دو راهى قرار دهند.

(آيه 17)
محاكمه معبودان و عابدان گمراه: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از سرنوشت مؤمنان و مشركان در قيامت و پاداش و كيفر اين دو گروه بود، در اينجا همين موضوع را به شكل ديگرى ادامه مى‏دهد و سؤالى را كه خداوند از معبودهاى «مشركان» در قيامت مى‏كند همراه جواب آنها به عنوان يك هشدار بيان مى‏فرمايد.

نخست مى‏گويد: «و (به ياد آور) روزى را كه خداوند همه آنها و معبودهايشان را كه غير از «اللّه» پرستش مى‏كردند جمع و محشور مى‏كند» (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ). منظور، معبودهاى انسانى (همچون مسيح) يا شيطانى (همچون جن) و يا «فرشتگان» است.

«آنگاه به آنها مى‏گويد: آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد يا خود آنها راه را گم كردند»؟! (فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ).




منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
12th September 2013, 06:42 AM
[golrooz] صفحه ی 212 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 34 از سوره ی فرقان [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




قَالُوا۟ سُبْحَٰنَكَ مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَآءَ وَلَٰكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّيٰ نَسُوا۟ الذِّكْرَ وَكَانُوا۟ قَوْمًۢا بُورًا(18)
مي گويند منزهي تو ما را نسزد كه جز تو دوستي براي خود بگيريم ولي تو آنان و پدرانشان را برخوردار كردي تا [آنجا كه] ياد [تو] را فراموش كردند و گروهي هلاك شده بودند(18)




فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا(19)
قطعا [خدايانتان] در آنچه مي گفتيد شما را تكذيب كردند در نتيجه نه مي توانيد [عذاب را از خود] دفع كنيد و نه [خود را] ياري نماييد و هر كس از شما شرك ورزد عذابي سهمگين به او مي چشانيم(19)




وَمَآ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا(20)
و پيش از تو پيامبران [خود] را نفرستاديم جز اينكه آنان [نيز] غذا مي خوردند و در بازارها راه مي رفتند و برخي از شما را براي برخي ديگر [وسيله] آزمايش قرار داديم آيا شكيبايي مي كنيد و پروردگار تو همواره بيناست(20)




۞ وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَآءَنَا لَوْلَآ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَٰٓئِكَةُ أَوْ نَرَيٰ رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا۟ فِيٓ أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًا(21)
و كساني كه به لقاي ما اميد ندارند گفتند چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند يا پروردگارمان را نمي بينيم قطعا در مورد خود تكبر ورزيدند و سخت سركشي كردند(21)




يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَٰٓئِكَةَ لَا بُشْرَيٰ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا(22)
روزي كه فرشتگان را ببينند آن روز براي گناهكاران بشارتي نيست و مي گويند دور و ممنوع [آيد از رحمت خدا](22)




وَقَدِمْنَآ إِلَيٰ مَا عَمِلُوا۟ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَٰهُ هَبَآءً مَّنثُورًا(23)
و به هر گونه كاري كه كرده اند مي پردازيم و آن را [چون] گ ردي پراكنده مي سازيم(23)




أَصْحَٰبُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا(24)
آن روز جايگاه اهل بهشت بهتر و استراحتگاهشان نيكوتر است(24)




وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَآءُ بِالْغَمَٰمِ وَنُزِّلَ الْمَلَٰٓئِكَةُ تَنزِيلًا(25)
و روزي كه آسمان با ابري سپيد از هم مي شكافد و فرشتگان نزول يابند(25)




الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَٰنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَي الْكَٰفِرِينَ عَسِيرًا(26)
آن روز فرمانروايي بحق از آن [خداي] رحمان است و روزي است كه بر كافران بسي دشوار است(26)




وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَيٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَٰلَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا(27)
و روزي است كه ستمكار دستهاي خود را مي گزد [و] مي گويد اي كاش با پيامبر راهي برمي گرفتم(27)




يَٰوَيْلَتَيٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا(28)
اي واي كاش فلاني را دوست [خود] نگرفته بودم(28)




لَّقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَٰنُ لِلْإِنسَٰنِ خَذُولًا(29)
او [بود كه] مرا به گمراهي كشانيد پس از آنكه قرآن به من رسيده بود و شيطان همواره فروگذارنده انسان است(29)




وَقَالَ الرَّسُولُ يَٰرَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا۟ هَٰذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا(30)
و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند(30)




وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَيٰ بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا(31)
و اين گونه براي هر پيامبري دشمني از گناهكاران قرار داديم و همين بس كه پروردگارت راهبر و ياور توست(31)




وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَٰحِدَةً كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَٰهُ تَرْتِيلًا(32)
و كساني كه كافر شدند گفتند چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم و آن را به آرامي [بر تو] خوانديم(32)




وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَٰكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا(33)
و براي تو مثلي نياوردند مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براي تو آورديم(33)




الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَيٰ وُجُوهِهِمْ إِلَيٰ جَهَنَّمَ أُو۟لَٰٓئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا(34)
كساني كه به رو درافتاده به سوي جهنم رانده مي شوند آنان بدترين جاي و گم ترين راه را دارند(34)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
12th September 2013, 06:45 AM
(آيه 18)
اما آنها در پاسخ «مى‏گويند: منزهى تو اى پروردگار! براى ما شايسته نبود كه اوليايى غير از تو برگزينيم» (قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغِي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ).

نه تنها ما آنها را به سوى خود دعوت نكرديم، بلكه ما به ولايت و عبوديت تو معترف بوديم و غير از تو را معبود براى خود و ديگران بر نگزيديم! علت انحراف آنها اين بود كه: «آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنيا بر خوردار نمودى (آنان به جاى اين كه شكر نعمتت را به جا آورند در شهوات و كامجوييها فرو رفتند) تا ياد تو را فراموش كردند» (وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ).

و به راستى زندگى مرفّه براى جمعيتى كه ظرفيت كافى ندارند، و پايه‏هاى ايمانشان سست است «غرور آفرين» است.

و به همين دليل «تباه و هلاك گشتند» (وَ كانُوا قَوْماً بُوراً).


(آيه 19)
در اينجا خداوند روى سخن را به مشركان كرده، مى‏گويد: ببينيد «اين معبودان شما را در آنچه مى‏گوييد تكذيب كردند» (فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ).

مى‏گفتيد: اينها شما را از راه منحرف كردند و به سوى عبادت خود دعوت نمودند در حالى كه آنها گفته شما را دروغ مى‏شمرند.

و چون چنين است و خود مرتكب انحراف خويش بوده‏ايد، «اكنون نمى‏توانيد عذاب الهى را بر طرف سازيد (و خويش را يارى كنيد و) يا از كسى يارى بطلبيد» (فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً).

«و هر كس از شما ستم كند، عذاب شديد و بزرگى به او مى‏چشانيم» (وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391.html

soham 313
12th September 2013, 06:46 AM
(آيه 20)

شأن نزول:
جمعى از مفسران در شأن نزول اين آيه چنين آورده‏اند كه جمعى از سران مشركان خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! تو از ما چه مى‏خواهى؟ اگر رياست مى‏طلبى ما تو را سر پرست خود مى‏كنيم، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود براى تو جمع مى‏كنيم، اما هنگامى كه ديدند پيامبر تسليم نشد به بهانه جويى پرداختند و گفتند: تو چگونه فرستاده خدا هستى با اين كه غذا مى‏خورى و در بازارها توقف مى‏كنى؟! و گفتند: او مى‏خواهد حكمران ما شود، در حالى كه روش او مخالف سيره پادشاهان است! آيه نازل شد و اين حقيقت را روشن ساخت كه روش پيامبر اسلام روش همه پيامبران پيشين است.

تفسير:

همه پيامبران چنين بودند! در چند آيه قبل يكى از بهانه جوييهاى مشركان آمده بود و جوابى اجمالى و سر بسته براى آن گفته شد، اين آيه به همان مطلب باز گشته و پاسخى صريحتر و مشروحتر به آن داده، مى‏گويد: «ما هيچ يك از رسولان را قبل از تو نفرستاديم مگر اين كه همه آنها (از جنس بشر بودند) غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند» و با مردم حشر و نشر داشتند (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ).

و در عين حال «بعضى از شما را وسيله امتحان بعض ديگر قرار داديم» (وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً).

اين آزمايش ممكن است از اين طريق باشد كه انتخاب پيامبران از انسانهايى كه از ميان توده‏هاى جمعيت محروم بر مى‏خيزند خود آزمايش بزرگى است، چرا كه گروهى ابا دارند زير بار همنوع خود بروند بخصوص كسى كه از نظر امكانات مادى و يا سن و سال در سطح پايينى قرار داشته باشد.

و به دنبال اين سخن، همگان را مورد خطاب قرار داده و سؤال مى‏كند: «آيا صبر و شكيبايى پيشه مى‏كنيد»؟ (أَ تَصْبِرُونَ). چرا كه مهمترين ركن پيروزى در تمام اين آزمايشها صبر و استقامت و پايمردى است.

و در پايان آيه به عنوان يك هشدار مى‏فرمايد: «پروردگار تو همواره بصير و بينا بوده و هست» (وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً).

مبادا تصور كنيد چيزى از رفتار شما در برابر آزمونهاى الهى از ديده بينا و موشكاف علم خداوند مكتوم و پنهان مى‏ماند، او همه را دقيقا مى‏داند و مى‏بيند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html

soham 313
12th September 2013, 06:48 AM
آغاز جزء نوزدهم قرآن مجيد

ادامه سوره فرقان‏

(آيه 21)
ادعاهاى بزرگ: در اينجا دو قسمت ديگر از بهانه‏هاى مشركان را مطرح كرده، چنين پاسخ مى‏دهد.

نخست مى‏فرمايد: «آنها كه اميدى به لقاى ما ندارند (و رستاخيز را انكار مى‏كنند)، مى‏گويند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمى‏شوند، و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى‏بينيم» (وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا).

اين قابل قبول نيست كه پيك وحى تنها بر او نازل شود و ما او را نبينيم! بهترين دليل براى اين كه اين سخنان را به خاطر تحقيق پيرامون نبوت پيامبر نمى‏گفتند اين است كه تقاضاى مشاهده پروردگار كردند و او را تا سر حد يك جسم قابل رؤيت تنزل دادند، همان تقاضاى بى‏اساسى كه مجرمان بنى اسرائيل نيز داشتند، و پاسخ قاطع آن را شنيدند كه شرح آن در سوره اعراف آيه 143 آمده است.

لذا قرآن در پاسخ اين تقاضاها مى‏گويد: «آنها در مورد خود تكبر ورزيدند و گرفتار غرور و كبر و خود بينى شدند» (لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ).

«و طغيان كردند، چه طغيان بزرگى»؟ (وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً).


(آيه 22)
سپس به عنوان تهديد مى‏گويد: اينها كه تقاضا دارند فرشتگان را ببينند، به آرزوى خود مى‏رسند اما «روزى كه فرشتگان را مى‏بينند روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود» چرا كه روز مجازات و كيفرهاى دردناك اعمال آنهاست (يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى‏ يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ).

آرى! در آن روز از ديدن فرشتگان خوشحال نخواهند شد، بلكه چون نشانه‏هاى عذاب را همراه مشاهده آنان مى‏بينند به قدرى در وحشت فرو مى‏روند كه همان جمله‏اى را كه در دنيا به هنگام احساس خطر در برابر ديگران مى‏گفتند بر زبان جارى مى‏كنند «و مى‏گويند: ما را امان دهيد، ما را معاف داريد» (وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً).

ولى بدون شك نه اين جمله و نه غير آن اثرى در سر نوشت محتوم آنها ندارد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html

soham 313
12th September 2013, 06:50 AM
(آيه 23)
اين آيه وضع اعمال اين مجرمان را در آخرت مجسّم ساخته، مى‏گويد: «و ما به سراغ تمام اعمالى كه آنها انجام دادند مى‏رويم و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا مى‏كنيم»! (وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً). يعنى، اعمال آنها به قدرى بى‏ارزش و بى‏اثر خواهد شد كه اصلا گويى عملى وجود ندارد.

زيرا چنين كه به عمل انسان شكل و محتوا مى‏دهد، نيّت و هدف عمل است، افراد با ايمان، با انگيزه الهى و هدفهاى مقدس و پاك به سراغ انجام كارها مى‏روند در حالى كه مردم بى‏ايمان غالبا گرفتار تظاهر، ريا كارى و تقلب و غرور و خود بينى هستند، و همين سبب بى‏ارزش شدن اعمال آنها مى‏شود.


(آيه 24)
و از آنجا كه قرآن معمولا نيك و بد را در برابر هم قرار مى‏دهد تا با مقايسه، وضع هر دو روشن شود، اين آيه از بهشتيان سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد:

«بهشتيان در آن روز قرارگاهشان بهتر و استراحتگاهشان نيكوتر است» (أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا).

(آيه 25)
آسمان با ابرها شكافته مى‏شود! باز در اينجا بحث در باره قيامت و سر نوشت مجرمان در آن روز ادامه مى‏يابد نخست مى‏گويد: روز گرفتارى و اندوه مجرمان «روزى است كه آسمان با ابرها از هم مى‏شكافد و فرشتگان پى در پى نازل مى‏شوند»! (وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا).

اين آيه در حقيقت پاسخى است به يكى ديگر از بهانه جوييهاى مشركان، زيرا آنها انتظار داشتند خداوند و فرشتگان، طبق اساطير و افسانه‏هايشان، در ميان ابرها به سراغشان بيايند و آنها را به سوى حق دعوت كنند، در اسطوره‏هاى يهود نيز آمده كه گاه خداوند در لا بلاى ابرها ظاهر مى‏شد!

در مورد شكافته شدن آسمان با ابرها ممكن است بگوييم: از يك سو پرده‏هاى جهان ماده از مقابل چشم انسان كنار برود و عالم ماوراء طبيعت را مشاهده كند، و از سوى ديگر كرات آسمانى متلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشكار گردند، و در لابلاى آنها شكافهايى نمايان باشد، آن روز، روز پايان اين جهان و آغاز رستاخيز است، روز بسيار دردناكى است براى مجرمان بى‏ايمان و ستمكاران لجوج.

(آيه 26)
سپس به يكى از روشنترين مشخصات آن روز پرداخته، مى‏گويد:

«حكومت حقيقى در آن روز از آن خداوند رحمان است» (الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ).

حتى آنها كه در اين جهان نوعى حكومت مجازى و محدود و فانى و زود گذر داشتند نيز از صحنه حكومت كنار مى‏روند، و حاكميت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاك او مى‏شود.

و به همين دليل «آن روز روز سختى براى كافران خواهد بود» (وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً). در حالى كه براى مؤمنان بسيار سهل و آسان است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html

soham 313
12th September 2013, 06:53 AM
(آيه 27)

شأن نزول: در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دو نفر دوست در ميان مشركان به نام «عقبه» و «ابى» بودند هر زمان عقبه از سفر مى‏آمد غذايى ترتيب مى‏داد و اشراف قومش را دعوت مى‏كرد و در عين حال دوست مى‏داشت به محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.

روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز دعوت نمود.

هنگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من از غذاى تو نمى‏خورم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى، «عقبه» شهادتين بر زبان جارى كرد.

اين خبر به گوش دوستش «ابى» رسيد، گفت: اى عقبه! از آئينت منحرف شدى؟

او گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم. من از اين شرم داشتم كه او از سفره من برخيزد بى‏آنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم! ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمى‏شوم مگر اين كه در برابر او بايستى و سخت توهين كنى! عقبه اين كار را كرد و مرتد شد، و سر انجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش «ابى» نيز در جنگ احد كشته شد.

اين آيه و دو آيه بعد از آن نازل گرديد و سر نوشت مردى را كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مى‏شود و او را به گمراهى مى‏كشاند شرح داد.

تفسير: روز قيامت صحنه‏هاى عجيبى دارد كه بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در اينجا بخش ديگرى را خاطرنشان مى‏كند، و آن مسأله حسرت فوق‏العاده ظالمان از گذشته خويش است نخست مى‏فرمايد: «و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم هر دو دست خويش را از شدت حسرت به دندان مى‏گزد، مى‏گويد: اى كاش با (رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله) راهى برگزيده بودم» (وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا).

اين كار شايد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش را مى‏نگرند خود را مقصر مى‏دانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مى‏گيرند و اين نوعى انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند.


(آيه 28)
در اين آيه اضافه مى‏كند كه اين ظالم بيدادگر كه در دنيايى از تأسف فرو رفته مى‏گويد: «اى واى بر من! كاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نكرده بودم» (يا وَيْلَتى‏ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا).

كه تمام بدبختى من در ترك رابطه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قبول رابطه با اين دوست گمراه بود.

منظور از «فلان» همان شخص است كه او را به گمراهى كشانده: شيطان يا دوست بد يا خويشاوند گمراه.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html

soham 313
12th September 2013, 06:55 AM
(آيه 29)
باز ادامه داده، مى‏گويد: «او مرا از ياد آورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود»! (لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي).

و در پايان آيه مى‏گويد: «و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است» (وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا). چرا كه انسان را به بيراهه‏ها و مناطق خطر مى‏كشاند و بعد او را سرگردان رها كرده و به دنبال كار خود مى‏رود.

حقيقت خذلان اين است كه كسى دل به يارى ديگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از كمك و ياريش بر دارد.

در حديثى از امام جواد عليه السّلام مى‏خوانيم: «از همنشينى بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنه‏اند، ظاهرشان زيبا و آثارشان بسيار زشت است»!


(آيه 30)
خدايا، مردم قرآن را ترك كردند! از آن جا كه در آيات گذشته انواع بهانه جوييهاى مشركان لجوج و افراد بى‏ايمان مطرح شده بود، اين آيه ناراحتى و شكايت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در پيشگاه خدا از كيفيت بر خورد اين گروه با قرآن باز گو كرده، مى‏گويد: «پيامبر بر پيشگاه خدا عرضه داشت: پروردگارا! اين قوم من قرآن را ترك گفتند و از آن دورى جستند» (وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً).

اين سخن و اين شكايت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امروز نيز همچنان ادامه دارد، كه از گروه عظيمى از مسلمانان به پيشگاه خدا شكايت مى‏برد كه اين قرآن را به دست فراموشى سپردند، قرآنى كه مملوّ از برنامه‏هاى زندگى مى‏باشد، اين قرآن را رها ساختند و حتى براى قوانين مدنى و جزائيشان دست گدايى به سوى ديگران دراز كردند!

قرآن در ميان آنها به صورت يك كتاب تشريفاتى در آمده است، تنها الفاظش را با صداى جالب از دستگاههاى فرستنده پخش مى‏كنند، و جاى آن در كاشى كاريهاى مساجد به عنوان هنر معمارى است، براى افتتاح خانه نو، و يا حفظ مسافر، و شفاى بيماران، و حد اكثر براى تلاوت به عنوان ثواب از آن استفاده مى‏كنند.

آرى! امروز هم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرياد مى‏زند: «خدايا! قوم من قرآن را مهجور داشتند»!


(آيه 31)
اين آيه براى دلدارى پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله- كه با اين موضعگيرى خصمانه دشمنان مواجه بود- مى‏فرمايد: «و اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم» (وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ).

فقط تو نيستى كه با عداوت سر سختانه اين گروه رو برو شده‏اى، همه پيامبران در چنين شرايطى قرار داشتند كه گروهى از «مجرمان» به مخالفت آنها بر مى‏خاستند و كمر دشمنى آنان را مى‏بستند.

ولى بدان تو تنها و بدون ياور نيستى «همين بس كه خدا هادى و راهنما، و يار و ياور توست» (وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً).

نه وسوسه‏هاى آنها مى‏تواند تو را گمراه سازد چرا كه هادى تو خداست، و نه توطئه‏هاى آنها مى‏تواند تو را در هم بشكند چرا كه ياورت پروردگار است كه علمش برترين علمها و قدرتش ما فوق همه قدرتهاست.

خلاصه تو بايد بگويى:

هزار دشمنم ار مى‏كنند قصد هلاك‏---توام چو دوستى از دشمنان ندارم باك‏


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html

soham 313
12th September 2013, 06:57 AM
(آيه 32)
باز در اين آيه به يكى ديگر از بهانه جوييهاى اين مجرمان بهانه جو اشاره كرده، مى‏گويد: «و كافران گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى‏شود»؟! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً).

اصولا بهتر بود خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز از تمام اين قرآن يكجا با خبر باشد تا هر چه مردم از او مى‏خواهند و مى‏پرسند فورا پاسخ گويد.

در دنباله آيه به آنها چنين پاسخ مى‏گويد: «اين به خاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم و (از اين رو) آن را به تدريج بر تو خوانديم» (كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا).

قرآن مجموعه‏اى است از اوامر و نواهى، احكام و قوانين، تاريخ و موعظه، و مجموعه‏اى از استراتژى و تاكتيكهاى مختلف در برخورد با حوادثى كه در مسير امت اسلامى به سوى جلو پيش مى‏آمده است.

چنين كتابى كه همه برنامه حتى قوانين كلى را از طريق حضور در صحنه‏هاى زندگى مردم تبيين و اجرا مى‏كند امكان ندارد قبلا يكجا تدوين و تنظيم شود، اين بدان مى‏ماند كه رهبر بزرگى براى پياده كردن انقلاب تمام اعلاميه‏ها و بيانيه‏ها و امر و نهى‏هايش را كه به مناسبتهاى مختلف ايراد مى‏شود يكجا بنويسد و نشر دهد، آيا هيچ كس مى‏تواند چنين سخنى را عاقلانه بداند؟!


(آيه 33)
سپس براى تأكيد بيشتر روى پاسخ فوق مى‏فرمايد: «آنها هيچ مثلى براى تو نمى‏آورند (و هيچ بحث و سخنى را براى تضعيف دعوت تو طرح نمى‏كنند) مگر اين كه ما حق را براى تو مى‏آوريم، و تفسيرى بهتر» و پاسخى دندان شكن كه در برابر آن ناتوان شوند! (وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً).


(آيه 34)
و از آنجا كه اين دشمنان كينه‏توز و مشركان متعصب و لجوج بعد از مجموعه ايرادات خود چنين استنتاج كرده بودند كه محمّد و يارانش با اين صفات و اين كتاب و اين برنامه‏هايى كه دارند بدترين خلق خدايند- العياذ باللّه- و چون ذكر اين سخن با كلام فصيح و بليغى همچون قرآن تناسب نداشت در اين آيه خداوند به پاسخ اين سخن مى‏پردازد بى‏آنكه اصل گفتار آنها را نقل كند، مى‏گويد:

تو گمراه نيستى «آنان كه بر صورتهايشان به سوى جهنم محشور مى‏شوند بدترين محل را دارند و گمراه‏ترين افرادند» (الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلًا).

اين از يك سو نشانه خوارى و ذلّت آنهاست، چرا كه آنها در دنيا نهايت كبر و غرور و خود برتر بينى نسبت به خلق خدا داشتند، و از سوى ديگر تجسّمى است از گمراهيشان در اين جهان.

در مقابل گروهى قامتهايى همچون سرو دارند و صورتهاى درخشانى همچون ماه، با گامهاى بلند بسرعت به سوى بهشت مى‏روند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html

soham 313
13th September 2013, 09:28 AM
[golrooz] صفحه ی 213 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 53 از سوره ی فرقان [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَٰرُونَ وَزِيرًا(35)
و به يقين [ما] به موسي كتاب [آسماني] عطا كرديم و برادرش هارون را همراه او دستيار[ش] گردانيديم(35)




فَقُلْنَا اذْهَبَآ إِلَي الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا فَدَمَّرْنَٰهُمْ تَدْمِيرًا(36)
پس گفتيم هر دو به سوي قومي كه نشانه هاي ما را به دروغ گرفتند برويد پس [ما] آنان را به سختي هلاك نموديم(36)




وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُوا۟ الرُّسُلَ أَغْرَقْنَٰهُمْ وَجَعَلْنَٰهُمْ لِلنَّاسِ ءَايَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّٰلِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا(37)
و قوم نوح را آنگاه كه پيامبران [خدا] را تكذيب كردند غرقشان ساختيم و آنان را براي [همه] مردم عبرتي گردانيديم و براي ستمكاران عذابي پر درد آماده كرده ايم(37)




وَعَادًا وَثَمُودَا۟ وَأَصْحَٰبَ الرَّسِّ وَقُرُونًۢا بَيْنَ ذَٰلِكَ كَثِيرًا(38)
و [نيز] عاديان و ثموديان و اصحاب ر س و نسلهاي بسياري ميان اين [جماعتها] را [هلاك كرديم](38)




وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَٰلَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا(39)
و براي همه آنان مثلها زديم و همه را زير و ز ب ر كرديم(39)




وَلَقَدْ أَتَوْا۟ عَلَي الْقَرْيَةِ الَّتِيٓ أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا۟ يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا۟ لَا يَرْجُونَ نُشُورًا(40)
و قطعا بر شهري كه باران بلا بر آن بارانده شد گذشته اند مگر آن را نديده اند [چرا] ولي اميد به زنده شدن ندارند(40)




وَإِذَا رَأَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا(41)
و چون تو را ببينند جز به ريشخندت نگيرند [كه] آيا اين همان كسي است كه خدا او را به رسالت فرستاده است(41)




إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ ءَالِهَتِنَا لَوْلَآ أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا(42)
چيزي نمانده بود كه ما را از خدايانمان اگر بر آن ايستادگي نمي كرديم منحرف كند و هنگامي كه عذاب را مي بينند به زودي خواهند دانست چه كسي گمراه تر است(42)




أَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَيٰهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا(43)
آيا آن كس كه هواي [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدي آيا [مي تواني] ضامن او باشي(43)




أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا(44)
يا گمان داري كه بيشترشان مي شنوند يا مي انديشند آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراه ترند(44)




أَلَمْ تَرَ إِلَيٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَآءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا(45)
آيا نديده اي كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است و اگر مي خواست آن را ساكن قرار مي داد آنگاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم(45)




ثُمَّ قَبَضْنَٰهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا(46)
سپس آن [سايه] را اندك اندك به سوي خود بازمي گيريم(46)




وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا(47)
و اوست كسي كه شب را براي شما پوششي قرار داد و خواب را [مايه] آرامشي و روز را زمان برخاستن [شما] گردانيد(47)




وَهُوَ الَّذِيٓ أَرْسَلَ الرِّيَٰحَ بُشْرًۢا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً طَهُورًا(48)
و اوست آن كس كه بادها را نويدي پيشاپيش رحمت خويش [=باران] فرستاد و از آسمان آبي پاك فرود آورديم(48)




لِّنُحْۦِيَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَآ أَنْعَٰمًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا(49)
تا به وسيله آن سرزميني پژمرده را زنده گردانيم و آن را به آنچه خلق كرده ايم از دامها و انسانهاي بسيار بنوشانيم(49)




وَلَقَدْ صَرَّفْنَٰهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا۟ فَأَبَيٰٓ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا(50)
و قطعا آن [پند] را ميان آنان گوناگون ساختيم تا توجه پيدا كنند و[لي ] بيشتر مردم جز ناسپاسي نخواستند(50)




وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيرًا(51)
و اگر مي خواستيم قطعا در هر شهري هشداردهنده اي برمي انگيختيم(51)




فَلَا تُطِعِ الْكَٰفِرِينَ وَجَٰهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا(52)
پس از كافران اطاعت مكن و با [الهام گرفتن از] قرآن با آنان به جهادي بزرگ بپرداز(52)




۞ وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا(53)
و اوست كسي كه دو دريا را موج زنان به سوي هم روان كرد اين يكي شيرين [و] گوارا و آن يكي شور [و] تلخ است و ميان آن دو مانع و حريمي استوار قرار داد(53)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
13th September 2013, 09:30 AM
(آيه 35)
اين همه درس عبرت و اين همه بى‏خبرى! در اينجا قرآن مجيد براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان از يك سو و تهديد مشركان بهانه‏جو از سوى ديگر به تاريخ اقوام گذشته و سر گذشت شوم آنها اشاره كرده، نخست مى‏فرمايد: «و ما به موسى، كتاب (آسمانى) داديم، و برادرش هارون را ياور او قرار داديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html

soham 313
13th September 2013, 09:32 AM
(آيه 36)
ما به آن دو خطاب كرديم «و گفتيم: به سوى اين قوم برويد كه آيات ما را تكذيب كردند» (فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا).

آنها از يك سو آيات و نشانه‏هاى خدا را كه در آفاق و انفس و در تمام عالم هستى وجود دارد عملا تكذيب نمودند و از سوى ديگر تعليمات انبياى پيشين را نيز ناديده گرفته، و آنها را تكذيب نمودند.

ولى با تمام تلاش و كوششى كه موسى و برادرش انجام دادند، و با ديدن آن همه معجزات عظيم و متنوع و روشن، باز راه كفر و انكار را پيش گرفتند، لذا «ما آنها را شديدا در هم كوبيديم و نابود كرديم» (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً).

(آيه 37)
همچنين «قوم نوح را هنگامى كه رسولان الهى را تكذيب كردند، غرق نموديم و (سر نوشت) آنها را نشانه روشنى براى عموم مردم قرار داديم، و براى همه ستمگران عذاب دردناكى فراهم ساختيم» (وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً).

(آيه 38)
همچنين «قوم عاد و ثمود و اصحاب الرس و اقوام بسيار ديگرى را كه در اين ميان بودند» هلاك كرديم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً).

قوم عاد همان قوم «هود» پيامبر بزرگ خدا هستند، كه از سر زمين احقاف (يا يمن) مبعوث شد، و قوم ثمود، قوم پيامبر خدا «صالح» هستند كه از سر زمين وادى القرى (ميان مدينه و شام) مبعوث گرديد، و «اصحاب رس» قومى بودند كه درخت صنوبرى را- كه «يافث» فرزند «نوح» غرس كرده بود- مى‏پرستيدند، آنها دوازده شهر آباد داشتند كه بر كنار نهرى به نام «رس» بود.

هنگامى كه آنها در كفر و بت پرستى فرو رفتند، خداوند پيامبرى از بنى اسرائيل به سوى آنها فرستاد اما آنها ايمان نياوردند، پيامبر براى قلع ماده فساد از خدا تقاضا كرد آن درخت بخشكد آن درخت خشكيد.

آنها هنگامى كه چنين ديدند سخت ناراحت شدند، و تصميم بر كشتن آن پيامبر گرفتند، چاهى عميق كندند و او را در آن افكندند.

خداوند به خاطر اين اعمال زشت، و اين ظلم و ستمها آنها را به عذاب شديدى گرفتار كرد و نابود ساخت.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html

soham 313
13th September 2013, 09:33 AM
(آيه 39)
ولى ما هرگز آنها را غافلگيرانه مجازات نكرديم، بلكه «براى هر يك از آنها مثلها زديم» (وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ).

به ايرادهاى آنها پاسخ گفتيم، همچون پاسخ ايرادهايى كه به تو مى‏كنند، اخطار كرديم، انذار نموديم، و سر نوشت و داستانهاى گذشتگان را براى آنها باز گو كرديم.

اما هنگامى كه هيچ يك از اينها سودى نداد «هر يك از آنها را در هم شكستيم و هلاك كرديم» (وَ كُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِيراً).

(آيه 40)
و سر انجام در اين آيه اشاره به ويرانه‏هاى شهرهاى قوم لوط مى‏كند كه در سر راه مردم حجاز به شام قرار گرفته، و تابلو زنده و گويايى از سر نوشت دردناك اين آلودگان و مشركان است، مى‏فرمايد: «آنها [مشركان مكّه‏] از كنار شهرى كه باران شرّ و بد بختى [بارانى از سنگهاى نابود كننده‏] بر سرشان ريخته شد گذشتند آيا آنها (در سفرهايشان به شام) اين صحنه را نديدند» و در زندگى آنها نينديشيدند؟! (وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها).

آرى! اين صحنه را ديده بودند، ولى هرگز درس عبرت نگرفتند چرا كه «آنها به رستاخيز ايمان و اميد ندارند»! (بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً).

مرگ را پايان اين زندگى مى‏شمرند، و اگر به زندگى پس از مرگ هم معتقد باشند اعتقادى بسيار سست و بى‏پايه دارند.





منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html

soham 313
13th September 2013, 09:34 AM
(آيه 41)
اين آيه نمونه ديگرى از منطق مشركان و كيفيت بر خورد آنها با پيامبر اسلام و دعوت راستين او را باز گو مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «آنها هنگامى كه تو را مى‏بينند (تنها كارى كه انجام مى‏دهند اين است كه) به باد مسخره‏ات مى‏گيرند (و مى‏گويند:) آيا اين همان كسى است كه خدا او را به عنوان پيامبر بر انگيخته است» (وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا).

(آيه 42)
سپس قرآن در ادامه گفتار مشركان و از زبان آنها چنين نقل مى‏كند:

«اگر ما بر پرستش خدايانمان استقامت نمى‏كرديم بيم آن مى‏رفت كه ما را گمراه سازد» و ارتباطمان را با آنها قطع كند (إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها).

ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مى‏گويد نخست با يك جمله كوبنده به اين گروه كه اهل منطق نبودند چنين پاسخ مى‏دهد: «هنگامى كه عذاب الهى را ببينند بزودى مى‏فهمند چه كسى گمراهتر بوده است»؟! (وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا).

(آيه 43)
دومين پاسخى كه قرآن به سخنان آنها مى‏دهد در اين آيه آمده است، روى سخن را به پيامبر كرده، به عنوان دلدارى و تسلّى خاطر و هم به عنوان بيان دليل اصلى عدم پذيرش دعوت پيامبر از سوى آنان مى‏فرمايد: «آيا ديدى كسى كه معبود خود را هواى نفس خويش برگزيده»؟! (أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).

«آيا با اين حالت تو قادر به هدايت او و دفاع از او هستى»؟! (أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا).

يعنى، اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انكار و انواع مخالفتها زدند نه خاطر آن بوده كه منطق تو ضعيف و دلائل تو غير قانع كننده و در آئينت جاى شك و ترديد است بلكه به خاطر اين است كه آنها پيرو فرمان عقل و منطق نيستند، معبود آنها هواى نفسشان است، و هوى پرستى سر چشمه غفلت و بى‏خبرى و كفر و بى‏ايمانى است


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html

soham 313
13th September 2013, 09:36 AM
(آيه 44)
بالاخره سومين پاسخى كه قرآن به اين گروه گمراه مى‏دهد اين است كه مى‏گويد: «آيا تو گمان مى‏كنى كه بيشتر آنها مى‏شنوند يا مى‏فهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ).

«آنها تنها مانند چهار پايانند، بلكه آنان گمراه‏ترند»! (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا).

يعنى سخريه‏ها و سخنان زننده و غير منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نكند چون آدمى يا بايد خود داراى عقل باشد و آن را به كار گيرد و مصداق «يَعْقِلُونَ» گردد و يا اگر از علم و دانش بر خوردار نيست از دانايان سخن بشنود و مصداق «يَسْمَعُونَ» باشد اما اين گروه نه آنند و نه اين، و به همين دليل با چهار پايان تفاوتى ندارند، و روشن است كه از چهار پا نمى‏توان توقعى داشت، جز نعره كشيدن و لگد زدن، و كارهاى غير منطقى انجام دادن.

بلكه اينها از چهار پايان نيز بد بخت‏تر و بينواترند كه آنها امكان تعقل و انديشه ندارند، و اينها دارند و به چنان روزى افتاده‏اند!


(آيه 45)
حركت سايه‏ها! در اينجا سخن از قسمتهاى مهمى از نعمتهاى الهى به عنوان بيان اسرار توحيد و خدا شناسى است. سخن از نعمت «سايه‏ها» و سپس اثرات و بركات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنايى» روز و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمينهاى مرده» و «سيراب شدن» چهار پايان و انسانهاست.

نخست مى‏گويد: «آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت»؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ).

«و اگر مى‏خواست آن را ساكن قرار مى‏داد» سايه‏اى هميشگى و جاودانى (وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً).

اين سايه كشيده و گسترده همان سايه‏اى است كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين حكمفرماست و لذتبخش‏ترين سايه‏ها و ساعات همان است.

زيرا به دنبال آن مى‏فرمايد: «سپس خورشيد را بر وجود اين سايه گسترده دليل قرار داديم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا).

اشاره به اين كه اگر آفتاب نبود مفهوم سايه روشن نمى‏شد، اصولا سايه از پرتو آفتاب به وجود مى‏آيد


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html

soham 313
13th September 2013, 09:37 AM
(آيه 46)
در اين آيه مى‏فرمايد: «سپس آن را آهسته جمع مى‏كنيم» و نظام سايه و آفتاب را حاكم مى‏سازيم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً).

مى‏دانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مى‏كند تدريجا سايه‏ها بر چيده مى‏شود تا به هنگام ظهر كه در بعضى از مناطق سايه بكلى معدوم مى‏شود، و در ديگر مناطق به حد اقل خود مى‏رسد و به اين ترتيب سايه‏ها نه يك دفعه ظاهر مى‏گردند، و نه يك دفعه بر چيده مى‏شوند، و اين خود يكى از حكمتهاى پروردگار است، چرا كه اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعكس، ناگهانى صورت مى‏گرفت براى همه موجودات زيان‏آور بود.


(آيه 47)
بعد از ذكر نعمت سايه‏ها، به شرح دو نعمت ديگر كه كاملا متناسب با آن است پرداخته و گوشه ديگرى از اسرار نظام هستى را كه بيانگر وجود خداست روشن مى‏سازد، مى‏فرمايد: «او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً).

اين پرده ظلمانى نه تنها انسانها كه تمام موجودات روى زمين را در خود مستور مى‏سازد و آنها را همچون لباس، محفوظ مى‏دارد و همچون پوششى كه انسان به هنگام خواب براى ايجاد تاريكى و استراحت از آن استفاده مى‏كند، او را در بر مى‏گيرد.

بعد اشاره به نعمت خواب كرده، مى‏فرمايد: «و خواب را استراحت» قرار داد (وَ النَّوْمَ سُباتاً).
خواب به موقع و به اندازه، تجديد كننده تمام نيروهاى بدن است و نشاط آفرين و مايه قدرت، و بهترين وسيله براى آرامش اعصاب است.

در پايان آيه به نعمت «روز» اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و روز را وسيله حركت و حيات» قرار داد (وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً).

و به راستى روشنايى روز از نظر روح و جسم انسان، حركت آفرين است همان گونه كه تاريكى، خواب‏آور و آرامبخش است



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html

soham 313
13th September 2013, 09:39 AM
(آيه 48)
بعد از بيان اين مواهب عظيم كه از اساسى‏ترين پايه‏هاى زندگى انسانها است به موهبت بسيار مهم ديگرى پرداخته، مى‏فرمايد: «او كسى است كه بادها را بشارتگرانى پيش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاك كننده نازل كرديم» (وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً).

نقش بادها به عنوان پيش قراولان نزول رحمت الهى بر كسى پوشيده نيست چرا كه اگر آنها نبودند هرگز قطره بارانى بر سر زمين خشكى نمى‏باريد زيرا اگر بادها ابرهاى پر بار را از بالاى اقيانوسها به سوى زمينهاى خشك نرانند، بار ديگر ابرها تبديل به باران مى‏گردد و در همان دريا فرو مى‏ريزد.

هميشه قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده‏هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دل‏انگيزى ايجاد مى‏كنند كه از درون آن بوى باران به مشام مى‏رسد، اينان همچون بشارت دهنده‏اى هستند كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مى‏دهند.

آب علاوه بر خاصيت حيات بخشى، خاصيت فوق‏العاده مهم پاك كننده را دارد، اگر نبود در يك روز سر تا سر جسم و جان و زندگى ما كثيف و آلوده مى‏شد.

به علاوه مى‏دانيم پاكيزه كردن روح از آلودگيها به وسيله غسل و وضو نيز با آب انجام مى‏گيرد پس اين مايع حياتبخش هم پاك كننده روح است و هم جسم


(آيه 49)
اما اين خاصيت پاك كننده بودن با تمام اهميتى كه دارد در درجه دوم قرار داده شده، لذا در اين آيه اضافه مى‏كند: «تا به وسيله آن، سر زمين مرده‏اى را زنده كنيم» (لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً).

«و آن (آب حياتبخش) را به مخلوقاتى كه آفريده‏ايم- چهار پايان و انسانهاى بسيار- مى‏نوشانيم» (وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً).


(آيه 50)
در اين آيه اشاره به «قرآن» كرده، مى‏گويد: «ما اين آيات را به صورتهاى گوناگون و مؤثر در ميان آنها قرار داديم تا متذكر شوند (و از آن به قدرت پروردگار پى برند) اما بسيارى از مردم جز انكار و كفر كارى در برابر آن نشان ندادند» (وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html

soham 313
13th September 2013, 09:41 AM
(آيه 51)
اين آيه اشاره به عظمت مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، مى‏فرمايد: «و اگر مى‏خواستيم در هر شهر و ديارى، بيم دهنده‏اى بر مى‏انگيختيم» ولى اين كار لزومى نداشت (وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً).

زيرا تمركز نبوّت در وجود يك فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلو گيرى از هر گونه تفرقه و پراكندگى مى‏شود.

اين آيه هم دليلى است بر عظمت مقام پيامبر، و هم لزوم وحدت رهبرى و هم سنگين بودن بار مسؤوليت او.


(آيه 52)
به همين دليل در اين آيه دو دستور مهم را كه دو برنامه اساسى پيامبران را تشكيل مى‏دهد بيان مى‏كند، نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «بنا بر اين از كافران اطاعت مكن» (فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ).

در هيچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پيش مگير كه سازشكارى با منحرفان، آفت دعوت به سوى خداست.

و اما دستور دوم اين كه: «به وسيله قرآن با آنها جهاد بزرگى كن» (وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً). جهادى بزرگ به عظمت رسالتت، و به عظمت جهاد تمام پيامبران پيشين، جهادى كه تمام ابعاد روح و فكر مردم را در برگيرد و جنبه‏هاى مادى و معنوى را شامل شود.

اين تعبير عظمت مقام قرآن را نيز باز گو مى‏كند، چرا كه سلاحى است برنده، كه قدرت بيان و استدلال و تأثير عميق و جاذبيتش ما فوق تصور و قدرت انسانهاست

(آيه 53)
دو درياى آب شيرين و شور در كنار هم! در اين آيه باز به استدلال بر عظمت خداوند از طريق بيان نعمتهاى او در نظام آفرينش مى‏پردازد، و به تناسب بيان نزول قطرات حياتبخش باران كه در آيات قبل گذشت اشاره به مخلوط نشدن آبهاى شيرين و شور كرده، مى‏فرمايد: «او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد، يكى گوارا و شيرين و ديگر شور و تلخ، و در ميان آنها برزخى قرار داد (گويى هر يك به ديگرى مى‏گويد:) دور باش و نزديك نيا» (وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً).

اين آيه يكى ديگر از مظاهر شگفت‏انگيز قدرت پروردگار را در جهان آفرينش ترسيم مى‏كند كه چگونه يك حجاب نامرئى، و حائل ناپيدا در ميان درياى شور و شيرين قرار مى‏گيرد و اجازه نمى‏دهد آنها با هم آميخته شوند.

البته امروز ما اين را مى‏دانيم كه اين حجاب نامرئى همان «تفاوت درجه غلظت آب شور و شيرين» و به اصطلاح تفاوت «وزن مخصوص» آنها است كه سبب مى‏شود تا مدت مديدى به هم نياميزند.

ضمنا قرار گرفتن اين آيه در ميان آيات مربوط به «كفر» و «ايمان» ممكن است اشاره و تشبيهى در اين امر نيز باشد كه گاهى در يك جامعه، در يك شهر، و گاه حتى در يك خانه افرادى با ايمان كه همچون آب عذب و فراتند در كنار افراد بى‏ايمان كه همچون آب ملح و اجاجند، با دو طرز تفكر، دو نوع عقيده، و دو نوع عمل پاك و ناپاك، قرار مى‏گيرند، بى‏آنكه به هم آميخته شوند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html

soham 313
14th September 2013, 09:16 AM
[golrooz] صفحه ی 214 از قرآن کریم شامل آیات 54 تا 71 از سوره ی فرقان [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَآءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا(54)
و اوست كسي كه از آب بشري آفريد و او را [داراي خويشاوندي] نسبي و دامادي قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست(54)




وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَيٰ رَبِّهِ ظَهِيرًا(55)
و غير از خدا چيزي را مي پرستند كه نه سودشان مي دهد و نه زيانشان مي رساند و كافر همواره در برابر پروردگار خود هم پشت [شيطان] است(55)




وَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا(56)
و تو را جز بشارتگر و بيم دهنده نفرستاديم(56)




قُلْ مَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَيٰ رَبِّهِ سَبِيلًا(57)
بگو بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم جز اينكه هر كس بخواهد راهي به سوي پروردگارش [در پيش] گيرد(57)




وَتَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَيٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا(58)
و بر آن زنده كه نمي ميرد توكل كن و به ستايش او تسبيح گوي و همين بس كه او به گناهان بندگانش آگاه است(58)




الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَيٰ عَلَي الْعَرْشِ الرَّحْمَٰنُ فَسَْٔلْ بِهِ خَبِيرًا(59)
همان كسي كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت رحمتگر عام [اوست] در باره وي از خبره اي بپرس [كه مي داند](59)




وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا۟ لِلرَّحْمَٰنِ قَالُوا۟ وَمَا الرَّحْمَٰنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ۩(60)
و چون به آنان گفته شود [خداي] رحمان را سجده كنيد مي گويند رحمان چيست آيا براي چيزي كه ما را [بدان] فرمان مي دهي سجده كنيم و بر رميدنشان مي افزايد(60)




تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَآءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَٰجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا(61)
[فرخنده و] بزرگوار است آن كسي كه در آسمان برجهايي نهاد و در آن چراغ و ماهي نوربخش قرار داد(61)




وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا(62)
و اوست كسي كه براي هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزاري نمايد شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد(62)




وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَٰهِلُونَ قَالُوا۟ سَلَٰمًا(63)
و بندگان خداي رحمان كساني اند كه روي زمين به نرمي گام برمي دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مي دهند(63)




وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَٰمًا(64)
و آنانند كه در حال سجده يا ايستاده شب را به روز مي آورند(64)




وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا(65)
و كساني اند كه مي گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمي است(65)




إِنَّهَا سَآءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا(66)
و در حقيقت آن بد قرارگاه و جايگاهي است(66)




وَالَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُوا۟ لَمْ يُسْرِفُوا۟ وَلَمْ يَقْتُرُوا۟ وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا(67)
و كساني اند كه چون انفاق كنند نه ولخرجي مي كنند و نه تنگ مي گيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمي گزينند(67)




وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ يَلْقَ أَثَامًا(68)
و كساني اند كه با خدا معبودي ديگر نمي خوانند و كسي را كه خدا [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمي كشند و زنا نمي كنند و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را ريافت خواهد كرد(68)




يُضَٰعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا(69)
براي او در روز قيامت عذاب دو چندان مي شود و پيوسته در آن خوار مي ماند(69)




إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَٰلِحًا فَأُو۟لَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَئَِّاتِهِمْ حَسَنَٰتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(70)
مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مي كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است(70)




وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ مَتَابًا(71)
و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد در حقيقت به سوي خدا بازمي گردد(71)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
14th September 2013, 09:22 AM
(آيه 54)
در اين آيه به مناسبت بحث نزول باران و همچنين درياهاى آب شور و شيرين كه در كنار هم قرار مى‏گيرند سخن از آفرينش انسان از آب به ميان آورده، مى‏گويد: «او كسى است كه از آب انسانى را آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً).

احتمال دارد كه چند معنى در مفهوم آيه جمع باشد يعنى هم بشر نخستين از آب آفريده شده، و هم پيدايش تمام افراد انسان از آب «نطفه» است، و هم آب مهمترين ماده ساختمان بدن انسان را تشكيل مى‏دهد، آبى كه از ساده‏ترين موجودات اين جهان محسوب مى‏شود چگونه مبدء پيدايش چنين خلقت شگرفى شده است؟! اين دليل روشن قدرت اوست.

به دنبال آفرينش انسان، سخن از گسترش نسلها به ميان آورده، مى‏گويد:

«سپس او را نسب و سبب قرار داد» و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً).

منظور از «نسب» پيوندى است كه در ميان انسانها از طريق زاد و ولد به وجود مى‏آيد، مانند ارتباط پدر و فرزند يا برادران به يكديگر، اما منظور از «صهر» كه در اصل به معنى «داماد» است، پيوندهايى است كه از اين طريق ميان دو طايفه بر قرار مى‏شود، مانند پيوند انسان با نزديكان همسرش.

در پايان آيه به عنوان تأكيد بر مسائل گذشته، مى‏فرمايد: «و پروردگار تو همواره توانا بوده و هست» (وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً)


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html

soham 313
14th September 2013, 09:24 AM
(آيه 55)
سر انجام در اين آيه انحراف مشركان را از اصل توحيد، از طريق مقايسه قدرت بتها با قدرت پروردگار كه نمونه‏هاى آن در آيات قبل گذشت روشن مى‏سازد، مى‏گويد: «و آنها معبودهايى جز خدا مى‏پرستند كه نه سودى به آنها مى‏رساند و نه زيانى» (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ).

مسلم است تنها وجود سود و زيان نمى‏تواند معيار پرستش باشد، ولى قرآن با اين تعبير بيانگر اين نكته است كه آنها هيچ بهانه‏اى براى اين پرستش ندارند چرا كه بتها موجوداتى هستند كاملا بى‏خاصيت و فاقد هر گونه ارزش و تأثير مثبت يا منفى.

در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و كافران هميشه در برابر پروردگارشان (در طريق كفر) پشتيبان يكديگرند» (وَ كانَ الْكافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهِيراً).

و نيروهايى را كه مى‏بايست در مسير «اللّه» بسيج كنند، بر ضد آيين خدا و پيامبرش و مؤمنان راستين بسيج مى‏نمايند.


(آيه 56)
پاداش من هدايت شماست! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اصرار بت پرستان بر پرستش بتهايى بود كه مطلقا سود و زيانى ندارند، در اين آيه اشاره به وظيفه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در برابر اين متعصبان لجوج كرده، مى‏گويد: «ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم» (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً).

اگر آنها دعوت تو را نپذيرفتند ايرادى بر تو نيست، تو وظيفه خود را كه بشارت و انذار است انجام دادى.

اين سخن هم وظيفه پيامبر را مشخص مى‏كند و هم تسلّى خاطرى براى او است، و هم نوعى تهديد و بى‏اعتنايى به اين گروه گمراه مى‏باشد


(آيه 57)
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه به آنها «بگو: من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).

بعد اضافه مى‏كند: «مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند» اين پاداش من است (إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِيلًا).

يعنى تنها اجر و پاداش من هدايت شماست، آن هم از روى اراده و اختيار نه اكراه و اجبار، و اين تعبير نهايت لطف و محبت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نسبت به پيروانش روشن مى‏سازد، چرا كه مزد خود را سعادت و خوشبختى آنان مى‏شمرد.

(آيه 58)
اين آيه تكيه‏گاه اصلى پيامبر را روشن مى‏سازد، مى‏فرمايد:

«و توكل بر خداوندى كن كه زنده است و هرگز نمى‏ميرد» (وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ).

با داشتن اين تكيه‏گاه و پناهگاه نه نيازى به اجر و پاداش آنها دارى، و نه وحشتى از ضرر و زيان و توطئه آنان.

و اكنون كه چنين است «تسبيح و حمد او به جا آور» از نقصها منزه بشمر، و در برابر همه كمالات او را ستايش كن (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ).

سپس اضافه مى‏كند: از كار شكنى و توطئه‏هاى دشمنان نگران مباش «همين بس كه خداوند از گناهان بندگانش آگاه است» و به موقع حساب آنها را مى‏رسد (وَ كَفى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً)


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html

soham 313
14th September 2013, 09:25 AM
(آيه 59)
اين آيه بيان قدرت پروردگار در پهنه جهان هستى است و توصيف ديگرى است از اين تكيه‏گاه مطمئن، مى‏فرمايد: «او كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آن دو است در شش روز [شش دوران‏] آفريد» (الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).

«سپس بر عرش قدرت قرار گرفت» و به تدبير عالم پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ).

كسى كه داراى اين قدرت وسيع است مى‏تواند متوكلان بر خود را در برابر هر خطر و حادثه‏اى حفظ كند.

و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «او خداوند رحمان است» (الرَّحْمنُ).

كسى كه رحمت عامش همه موجودات را در بر گرفته، و مطيع و عاصى و مؤمن و كافر از خوان نعمت بى‏دريغش بهره مى‏گيرند.

اكنون كه خدايى دارى بخشنده و قادر و توانا، اگر چيزى مى‏خواهى «از او بخواه كه از همه چيز آگاه است» (فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً).

(آيه 60)
از آنجا كه در آيات پيشين سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت او در اين آيه مى‏افزايد: «و هنگامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحمان (كه سراسر وجود شما غرق رحمت اوست) سجده كنيد آنها (از روى كبر و غرور، و يا از سر استهزاء) مى‏گويند: رحمان چيست»؟ (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ). ما اصلا «رحمان» را نمى‏شناسيم.

«آيا ما براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مى‏دهى»؟! (أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا).

ما زير بار هيچ كس نمى‏رويم و تابع فرمان اين و آن نخواهيم شد!.

«اين سخن را مى‏گويند «و بر نفرت و دوريشان از خدا افزوده مى‏شود» (وَ زادَهُمْ نُفُوراً)



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html

soham 313
14th September 2013, 09:27 AM
(آيه 61)
اين آيه در حقيقت پاسخى است به سؤال آنها كه مى‏گفتند:

رحمان چيست؟ هر چند آنها اين سخن را از روى سخريه مى‏گفتند اما قرآن پاسخ جدّى به آنها داده، مى‏فرمايد: «پر بركت و با عظمت است آن خدايى كه در آسمان منزلگاههايى قرار داد» (تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً).

برجهاى آسمانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلكى است كه خورشيد و ماه در هر فصل و هر موقعى از سال در برابر يكى از آنان قرار مى‏گيرند مثلا مى‏گويند خورشيد در برج «حمل» قرار گرفته، يعنى محاذى «صورت فلكى حمل» مى‏باشد، و يا «قمر» در «عقرب» است، يعنى كره ماه برابر صورت فلكى «عقرب» واقع شده.

به اين ترتيب آيه اشاره به منزلگاههاى آسمانى خورشيد و ماه كرده، و به دنبال آن اضافه مى‏كند: «و در ميان آن چراغ روشن و ماه تابانى آفريد» (وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً).

آيا با اين همه نشانه‏هاى روشن، با اين منازل بديع و دقيق خورشيد و ماه باز او را نمى‏شناسيد و مى‏گوييد: «مَا الرَّحْمنُ»؟!

(آيه 62)
در اين آيه باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش ديگرى از نظام هستى را باز گو كرده، مى‏گويد: «و او همان كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد، براى آنها كه بخواهند متذكر شوند و يا بخواهند شكر گذارى كنند» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً).

نظام بديعى كه اگر نبود، زندگى انسان بر اثر شدت نور و حرارت يا تاريكى و ظلمت به تباهى مى‏كشيد، براى آنها كه مى‏خواهند خدا را بشناسند دليل جالبى است


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html

soham 313
14th September 2013, 09:29 AM
(آيه 63)
صفات ويژه بندگان خاصّ خدا: از اين به بعد بحث جامع و جالبى پيرامون صفات ويژه بندگان خاص پروردگار كه تحت عنوان «عِبادُ الرَّحْمنِ» آمده، مطرح مى‏شود، و دوازده صفت از صفات ويژه آنان را بيان مى‏كند و در حقيقت تكميلى است براى آيات گذشته كه مشركان لجوج هنگامى كه نام خداوند رحمان برده مى‏شد از سر استهزاء و غرور مى‏گفتند: رحمان چيست؟

جايى كه بندگان او اين قدر عالى مقام و با شخصيتند عظمت خداى رحمان را بهتر مى‏توان درك كرد.

نخست مى‏گويد: «و بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بى‏تكبر بر روى زمين راه مى‏روند» (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً).

نخستين توصيف نفى كبر و غرور و خود خواهى است كه در تمام اعمال انسان و حتى در كيفيت راه رفتن او آشكار مى‏شود زيرا ملكات اخلاقى هميشه خود را در لا بلاى اعمال و گفتار و حركات انسان نشان مى‏دهند، تا آنجا كه از چگونگى راه رفتن يك انسان مى‏توان با دقت و مو شكافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.

آرى! آنها متواضعند، و تواضع كليد ايمان است.

دومين وصف آنها حلم و بردبارى است چنانكه قرآن در ادامه همين آيه مى‏گويد: «و هنگامى كه جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مى‏دهند (و به جهل و جدال و سخنان زشت مى‏پردازند) در پاسخ آنها سلام مى‏گويند» (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً). سلامى كه نشانه بى‏اعتنايى توأم با بزرگوارى است، نه ناشى از ضعف، نه سلام تحيت كه نشانه محبت و پيوند دوستى است


(آيه 64)
در اين آيه به سومين ويژگى آنها كه عبادت خالصانه پروردگار است پرداخته، مى‏گويد: «و آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى‏كنند» (وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً).

در ظلمت شب كه چشم غافلان در خواب است و جايى براى تظاهر و ريا وجود ندارد خواب خوش را بر خود حرام كرده و به خوشتر از آن ذكر خدا و قيام و سجود در پيشگاه با عظمت اوست مى‏پردازد، پاسى از شب را به مناجات با محبوب مى‏گذرانند، و قلب و جان خود را با ياد و نام او روشن مى‏كنند.

(آيه 65)
چهارمين صفت ويژه آنان خوف و ترس از مجازات و كيفر الهى است «و آنها كسانى هستند كه پيوسته مى‏گويند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان كه عذابش سخت و شديد و پر دوام است» (وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً).

(آيه 66)
«چرا كه جهنم بد جايگاه و بد محل اقامتى است» (إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).

با اين كه آنها شبها به ياد خدا هستند و به عبادتش مشغول، و روزها در مسير انجام وظيفه گام بر مى‏دارند باز هم قلوبشان مملوّ از ترس مسؤوليتهاست، همان ترسى كه عامل نيرومندى براى حركت به سوى انجام وظيفه بيشتر و بهتر است


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html

soham 313
14th September 2013, 09:31 AM
(آيه 67)
سپس به پنجمين صفت ممتاز «عباد الرحمن» كه اعتدال و دورى از هر گونه افراط و تفريط در كارها مخصوصا در مسأله انفاق است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و آنها كسانى هستند كه به هنگام انفاق، نه اسراف مى‏كنند و نه سخت گيرى، بلكه در ميان اين دو حد اعتدال را رعايت مى‏كنند» (وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً).

جالب توجه اين كه سخن را روى كيفيت انفاق آنان مى‏برد- اصل انفاق كردن را مسلّم مى‏گيرد- و مى‏گويد: انفاقى عادلانه و دور از هر گونه اسراف و سخت گيرى دارند، نه آن چنان بذل و بخششى كنند كه زن و فرزندشان گرسنه بمانند، و نه آن چنان سختگير باشند كه ديگران از مواهب آنها بهره نگيرند.

(آيه 68)
ششمين ويژگى «عباد الرّحمن» توحيد خالص است كه آنها را از هر گونه شرك و دو گانه و يا چند گانه پرستى دور مى‏سازد.

مى‏فرمايد: «و آنها كسانى هستند كه معبود ديگرى را با خداوند نمى‏خوانند» (وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).

نور توحيد سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعيشان را روشن ساخته و تيرگى و ظلمت شرك از آسمان فكر و روح آنها بكلى رخت بربسته است.

هفتمين صفت، پاكى آنها از آلودگى به خون بى‏گناهان است: «و آنها هرگز انسانى را كه خداوند (خونش را) حرام شمرده- جز به حق- به قتل نمى‏رسانند» (وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).

از آيه فوق به خوبى استفاده مى‏شود كه تمام نفوس انسانى در اصل محترمند و ريختن خون آنها ممنوع است، مگر عواملى پيش آيد كه اين احترام ذاتى را تحت الشعاع قرار دهد و مجوز ريختن خون گردد.

هشتمين وصف آنها اين است كه: دامان عفتشان هرگز آلوده نمى‏شود «و زنا نمى‏كنند» (وَ لا يَزْنُونَ).

آنها بر سر دو راهى كفر و ايمان، ايمان را انتخاب مى‏كنند، و بر سر دو راهى امنيت و ناامنى جانها، امنيت را، و بر سر دو راهى پاكى و آلودگى، پاكى را، آنها محيطى خالى از هر گونه شرك و ناامنى و بى‏عفتى و ناپاكى با تلاش و كوشش خود فراهم مى‏سازند.

و در پايان آيه براى تأكيد هر چه بيشتر اضافه مى‏كند: «و هر كس يكى از اين امور را انجام دهد عقوبت و مجازاتش را خواهد ديد» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html

soham 313
14th September 2013, 09:33 AM
(آيه 69)
از آنجا كه اين سه گناه نهايت اهميت را دارد باز در اين آيه روى آن تكيه كرده، مى‏گويد: كسانى كه مرتكب اين امور شوند «عذاب آنها در قيامت مضاعف مى‏گردد، و با خوارى، جاودانه در عذاب خواهند ماند» (يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً).

منظور از مضاعف شدن عذاب اين است كه بر هر يك از گناهان سه گانه كه در آيه قبل مذكور است مجازات جدا گانه‏اى خواهد شد كه مجموعا عذاب مضاعف است.

از اين گذشته گاه يك گناه سر چشمه گناهان ديگر مى‏شود، مانند كفر كه سبب ترك واجبات و انجام محرمات مى‏گردد، و اين خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است.


(آيه 70)
ولى از آنجا كه قرآن مجيد هيچ‏گاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمى‏بندد و گنهكاران را تشويق و دعوت به توبه مى‏كند، در اين آيه چنين مى‏گويد:

«مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند (گناهان آنان را) به حسنات مبدّل مى‏كند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).

تبديل سيئات به حسنات:
در اينجا چند تفسير است كه همه مى‏تواند قابل قبول باشد:

1- هنگامى كه انسان توبه مى‏كند و ايمان به خدا مى‏آورد، سيئات اعمالش در آينده تبديل به حسنات مى‏شود، اگر در گذشته مرتكب قتل نفس مى‏شد در آينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى‏گذارد.

2- ديگر اين كه خداوند به لطف و كرم و فضل و انعامش بعد از توبه كردن سيئات اعمال او را محو مى‏كند، و به جاى آن حسنات مى‏نشاند.

3- سومين تفسير اين كه منظور از سيئات آثار سوئى است كه از آن بر روح و جان انسان نشسته، هنگامى كه توبه كند و ايمان آورد آن آثار سوء از روح و جانش بر چيده مى‏شود، و تبديل به آثار خير مى‏گردد


(آيه 71)
اين آيه در حقيقت چگونگى توبه صحيح را تشريح كرده، مى‏گويد: «و كسى كه توبه كند و عمل صالح انجام دهد، بسوى خدا بازگشت مى‏كند» و پاداش خود را از او مى‏گيرد (وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً).

يعنى، توبه و ترك گناه بايد تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلكه علاوه بر آن انگيزه ‏اش خلوص نيت و باز گشت به سوى پروردگار باشد.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html

soham 313
15th September 2013, 08:14 AM
[golrooz] صفحه ی 215 از قرآن کریم شامل آیات 72تا 77 از سوره ی فرقان و آیات 1 تا 17 از سوره ی الشعراء [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا۟ بِاللَّغْوِ مَرُّوا۟ كِرَامًا(72)
و كساني اند كه گواهي دروغ نمي دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگواري مي گذرند(72)




وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا۟ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا۟ عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا(73)
و كساني اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند كر و كور روي آن نمي افتند(73)




وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا(74)
و كساني اند كه مي گويند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشني چشمان [ما] باشد و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان(74)




أُو۟لَٰٓئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا۟ وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَٰمًا(75)
اينانند كه به پاس آنكه صبر كردند غرفه[هاي بهشت را] پاداش خواهند يافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد(75)




خَٰلِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا(76)
در آنجا جاودانه خواهند ماند چه خوش قرارگاه و مقامي(76)




قُلْ مَا يَعْبَؤُا۟ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَآؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًۢا(77)
بگو اگر دعاي شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايي به شما نمي كند در حقيقت شما به تكذيب پرداخته ايد و به زودي [عذاب بر شما] لازم خواهد شد(77)




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




طسٓمٓ(1)
طا سين ميم(1)




تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(2)
اين است آيه هاي كتاب روشنگر(2)




لَعَلَّكَ بَٰخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا۟ مُؤْمِنِينَ(3)
شايد تو از اينكه [مشركان] ايمان نمي آورند جان خود را تباه سازي(3)




إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَآءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنَٰقُهُمْ لَهَا خَٰضِعِينَ(4)
اگر بخواهيم معجزه اي از آسمان بر آنان فرود مي آوريم تا در برابر آن گردنهايشان خاضع گردد(4)




وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَٰنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا۟ عَنْهُ مُعْرِضِينَ(5)
و هيچ تذكر جديدي از سوي [خداي] رحمان برايشان نيامد جز اينكه همواره از آن روي برمي تافتند(5)




فَقَدْ كَذَّبُوا۟ فَسَيَأْتِيهِمْ أَنۢبَٰٓؤُا۟ مَا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(6)
[آنان] در حقيقت به تكذيب پرداختند و به زودي خبر آنچه كه بدان ريشخند مي كردند بديشان خواهد رسيد(6)




أَوَلَمْ يَرَوْا۟ إِلَي الْأَرْضِ كَمْ أَنۢبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ(7)
مگر در زمين ننگريسته اند كه چه قدر در آن از هر گونه جفتهاي زيبا رويانيده ايم(7)




إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(8)
قطعا در اين [هنرنمايي] عبرتي است و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نيستند(8)




وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(9)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(9)




وَإِذْ نَادَيٰ رَبُّكَ مُوسَيٰٓ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(10)
و [ياد كن] هنگامي را كه پروردگارت موسي را ندا درداد كه به سوي قوم ستمكار برو(10)




قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ(11)
قوم فرعون آيا پروا ندارند(11)




قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ(12)
گفت پروردگارا مي ترسم مرا تكذيب كنند(12)




وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَيٰ هَٰرُونَ(13)
و سينه ام تنگ مي گردد و زبانم باز نمي شود پس به سوي هارون بفرست(13)




وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنۢبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ(14)
و [از طرفي] آنان بر [گردن] من خوني دارند و مي ترسم مرا بكشند(14)


قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بَِٔايَٰتِنَآ إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ(15)
فرمود نه چنين نيست نشانه هاي ما را [براي آنان] بب ريد كه ما با شما شنونده ايم(15)




فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(16)
پس به سوي فرعون برويد و بگوييد ما پيامبر پروردگار جهانيانيم(16)




أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(17)
فرزندان اسرائيل را با ما بفرست(17)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
15th September 2013, 08:41 AM
(آيه 72)
نهمين صفت برجسته عباد الرّحمن احترام و حفظ حقوق ديگران است «آنها كسانى هستند كه هرگز شهادت به باطل نمى‏دهند» (وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ). و در مجالس باطل نيز حضور پيدا نمى‏كنند.

به اين ترتيب عباد الرحمن و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ مى‏دهند، و نه در مجالس لهو و باطل و گناه حضور مى‏يابند، چرا كه حضور در اين مجالس علاوه بر امضاى گناه، مقدمه آلودگى قلب و روح است.
سپس در ذيل آيه به دهمين صفت برجسته آنان كه داشتن هدف مثبت در زندگى است اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها هنگامى كه با لغو و بيهودگى بر خورد كنند، بزرگوارانه از كنار آن مى‏گذرند» (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 352
در حقيقت آنها نه در مجلس باطل حضور پيدا مى‏كنند و نه آلوده لغو و بيهودگى مى‏شوند.

(آيه 73)
يازدهمين صفت اين گروه از بندگان خاص خدا، داشتن چشم بينا، و گوش شنوا به هنگام بر خورد با آيات پروردگار است، مى‏فرمايد: «و آنها كسانى هستند كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنها ياد آورى شود كر و كور روى آن نمى‏افتند»! (وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً).

مسلما منظور اشاره به عمل كفار نيست، چرا كه آنها به آيات الهى اصلا اعتنايى ندارند، بلكه منظور گروه منافقان يا به ظاهر مسلمانان قشرى است كه چشم و گوش بسته بر آيات خدا مى‏افتند بى‏آنكه حقيقت آن را درك كنند، و در عمل از آن الهام گيرند.
اصولا درك آگاهانه از مذهب سر چشمه اصلى مقاومت و پايدارى و ايستادگى است، چرا كه چشم و گوش بستگان را به آسانى مى‏توان فريب داد، و با تحريف مذهب از مسير اصلى منحرف ساخت، و آنها را به وادى كفر و بى‏ايمانى و ضلالت كشاند.



منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/forghan-51-77.aspx

soham 313
15th September 2013, 08:47 AM
(آيه 74)
يازدهمين ويژگى اين مؤمنان راستين آن است كه توجه خاصى به تربيت فرزند و خانواده خويش دارند و براى خود در برابر آنها مسؤوليت فوق‏العاده‏اى قائلند «و آنها پيوسته (از درگاه خدا مى‏خواهند و) مى‏گويند:

پروردگارا! از همسران و فرزندان ما كسانى قرار ده كه مايه روشنى چشم ما گردند»! (وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ).
بديهى است منظور اين نيست كه تنها در گوشه‏اى بنشينند و دعا كنند، بلكه دعا دليل شوق و عشق درونيشان بر اين امر است، و رمز تلاش و كوشش.
و بالاخره دوازدهمين وصف برجسته اين بندگان خالص خدا كه از يك نظر مهمترين اين اوصاف است اين كه آنها هرگز به اين قانع نيستند كه خود راه حق را بسپرند بلكه همّتشان آن چنان والاست كه مى‏خواهند امام و پيشواى جمعيت مؤمنان باشند و ديگران را نيز به اين راه دعوت كنند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 353
آنها چون زاهدان گوشه گير و منزوى، تنها گليم خويش را از آب بيرون نمى‏كشند، بلكه سعيشان اين است كه بگيرند غريق را! لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: آنها كسانى هستند كه مى‏گويند: «پروردگارا! ما را امام و پيشواى پرهيزكاران قرار ده» (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً).
آرى! آنها بندگان خاص رحمانند، و همان گونه كه رحمت عام خدا همگان را فرا مى‏گيرد، رحمت اين بندگان خدا نيز از جهاتى عام است، علم و فكر و بيان و قلم و مال و قدرتشان پيوسته در مسير هدايت خلق خدا كار مى‏كند. آنها سر مشقهايى براى پرهيز كاران محسوب مى‏شوند.

(آيه 75)
بعد از تكميل اين اوصاف دوازده گانه اشاره به اين بندگان خاص خدا با تمام اين ويژگيها كرده، و در يك جمع بندى كوتاه پاداش الهى آنان را چنين بيان مى‏كند: «آنها كسانى هستند كه درجات عالى بهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مى‏شود» (أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا).

«صبر» وصف تازه‏اى نيست بلكه ضامن اجراى تمام اوصاف گذشته است و در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه شكيبايى و استقامت در برابر مشكلات راه اطاعت پروردگار و جهاد و مبارزه با هوسهاى سر كش و ايستادگى در مقابل عوامل گناه همه در آن جمع است.
سپس اضافه مى‏كند: «در آن غرفه‏هاى بهشتى با تحيت و سلام رو برو مى‏شوند» (وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً).
بهشتيان به يكديگر تحيت و سلام مى‏گويند و فرشتگان به آنها، و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحيت مى‏گويد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/forghan-51-77.aspx

soham 313
15th September 2013, 08:49 AM
(آيه 76)
سپس براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زيبايى»؟ (خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).



(آيه 77)
اگر دعاى شما نبود ارزشى نداشتيد! اين آيه كه آخرين آيه سوره فرقان است در حقيقت نتيجه‏اى است براى تمام سوره، و هم براى بحثهايى كه در برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 354

زمينه اوصاف «عباد الرّحمن» در آيات گذشته آمده است.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «بگو: پروردگار من براى شما ارج و وزنى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد» (قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ).
بنا بر اين آنچه به شما وزن و ارزش و قيمت در پيشگاه خدا مى‏دهد همان ايمان و دعا و توجه به پروردگار و بندگى اوست.
سپس مى‏افزايد: «شما تكذيب (آيات پروردگار و پيامبران خدا) كرديد، و اين تكذيب دامان شما را خواهد گرفت، و از شما جدا نخواهد شد» (فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً).
يعنى شما در گذشته آيات خدا و پيامبران او را تكذيب كرديد اگر به سوى خدا نياييد و راه ايمان و بندگى او را پيش نگيريد هيچ ارزش و مقامى نزد او نخواهيد داشت، و كيفرهاى تكذيبتان قطعا دامانتان را خواهد گرفت.


(پايان سوره فرقان»


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/forghan-51-77.aspx

soham 313
15th September 2013, 08:53 AM
سوره شعراء [26]
تمامى آیات این سوره- جز چهار آیه آخر- در مکّه نازل شده و 227 آیه است

محتواى سوره:
مى‏دانیم در سوره‏هاى مکى که در آغاز دعوت اسلام نازل گردید بیشتر روى اصول اعتقادى، توحید، معاد و دعوت پیامبران خدا و اهمیت قرآن تکیه مى‏شد، و تقریبا تمام بحثهاى سوره شعراء پیرامون همین مسائل دور مى‏زند.
در حقیقت مى‏توان محتواى این سوره را در چند بخش خلاصه کرد:
بخش اول طلیعه سوره است که از حروف مقطعه، و سپس عظمت مقام قرآن و تسلّى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر پا فشارى و خیره سرى مشرکان و اشاره‏اى به بعضى از نشانه‏هاى توحید و صفات خدا سخن مى‏گوید.
بخش دوم فرازهایى از سرگذشت هفت پیامبر بزرگ و مبارزات آنها را با قومشان، و لجاجتها و خیره سریهاى آنان را باز گو مى‏کند که شباهت زیادى با منطق مشرکان عصر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله داشته و نیز مخصوصا روى عذاب دردناک این اقوام و بلاهاى وحشتناکى که بر آنها فرود آمد تکیه شده است که خود تهدید مؤثرى براى مخالفان پیامبر اسلام در آن شرایط است.
بخش سوم- که در حقیقت جنبه نتیجه گیرى از بخشهاى گذشته دارد- پیرامون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و عظمت قرآن و تکذیب مشرکان و دستوراتى به آن حضرت در زمینه روش دعوت، و چگونگى بر خورد با مؤمنان سخن مى‏گوید، و سوره را با بشارت به مؤمنان صالح و تهدید شدید ستمگران پایان مى‏دهد.
ضمنا نام این سوره از چند آیه آخر که پیرامون شعراى بى‏هدف سخن مى‏گوید گرفته شده است.

فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین مى‏خوانیم:
«کسى که سوره شعراء را بخواند به عدد کسى که نوح را تصدیق و یا تکذیب کرده است ده حسنه براى او خواهد بود، و همچنین هود، شعیب، صالح و ابراهیم و به عدد تمام کسانى که تکذیب عیسى و تصدیق محمّد صلّى اللّه علیه و آله کرده‏اند».
البته منظور تلاوتى است که مقدمه تفکر و سپس اراده و عمل باشد.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170

soham 313
15th September 2013, 08:57 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر


(آیه 1)
باز در آغاز این سوره با نمونه دیگرى از حروف مقطعه قرآن رو برو مى‏شویم «طا، سین، میم» (طسم).
روایات متعددى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله یا بعضى از صحابه در تفسیر «طسم» نقل شده که همه نشان مى‏دهد این حروف علامتهاى اختصارى از نامهاى خدا، یا نامهاى قرآن، و یا مکانهاى مقدس و یا بعضى از درختان بهشتى و مانند آن است.
این روایات، تفسیرى را که در آغاز سوره اعراف در این زمینه نقل کردیم تأیید مى‏کند، و در عین حال با آنچه در آغاز سوره بقره آوردیم که منظور بیان اعجاز و عظمت قرآن است که این کلام بزرگ از حروف ساده و کوچک ترکیب شده است منافاتى ندارد.

(آیه 2)
این آیه عظمت قرآن را این چنین بیان مى‏کند: «اینها آیات کتاب مبین است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ).
توصیف «قرآن» به «مبین» که در اصل از ماده «بیان» است اشاره به آشکار بودن عظمت و اعجاز آن مى‏باشد که هر چه انسان در محتواى آن بیشتر دقت کند به معجزه بودنش آشناتر مى‏شود.
از این گذشته قرآن بیان کننده «حق» از «باطل» و آشکار کننده راه سعادت و پیروزى و نجات از گمراهى است.

(آیه 3)
سپس به دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخته، مى‏گوید: «گویى مى‏خواهى جان خود را به خاطر این که آنها ایمان نمى‏آورند از شدت اندوه بر باد دهى» (لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
آرى! همه پیامبران الهى این چنین دلسوز بودند مخصوصا پیامبر اسلام که این تعبیر کرارا در قرآن در مورد او آمده است.
بعضى از مفسران چنین مى‏گویند که سبب نزول آیه فوق این بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مرتبا اهل مکه را به توحید دعوت مى‏کرد، اما آنها ایمان نمى‏آورند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنقدر ناراحت شده بود که آثار آن در چهره‏اش آشکار بود، آیه فوق نازل شد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داد.

(آیه 4)
این آیه براى اثبات این حقیقت که خداوند بر هر چیز قادر است حتى مى‏تواند همه آنها را به اجبار وادار به ایمان کند چنین مى‏گوید: «اگر ما بخواهیم از آسمان آیه‏اى بر آنها نازل مى‏کنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد» (إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ).
اشاره به این که ما این قدرت را داریم که معجزه خیره کننده، یا عذاب شدید و وحشتناکى بر آنها فرو بفرستیم که همگى بى‏اختیار سر تعظیم در برابر آن فرود آورند و تسلیم شوند، ولى این ایمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم آن است که آنها از روى اراده و تصمیم و درک و اندیشه در برابر حق خاضع گردند.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170

soham 313
15th September 2013, 08:59 AM
(آیه 5)
سپس به موضع گیرى مشرکان و کافران در برابر قرآن اشاره کرده، مى‏فرماید: «و هیچ ذکر تازه‏اى از سوى خداوند مهربان براى آنها نمى‏آید مگر این که از آن روى گردان مى‏شوند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ).
تعبیر به «الرَّحْمنِ» اشاره به این است که نزول این آیات از «رحمت عامه» پروردگار سر چشمه مى‏گیرد که همه انسانها را بدون استثناء به سعادت و کمال دعوت مى‏کند. و تعبیر به «مُحْدَثٍ» (تازه و جدید) اشاره به این است که آیات قرآن یکى پس از دیگرى نازل مى‏گردد، و هر کدام محتواى تازه‏اى دارد.

(آیه 6)
سپس اضافه مى‏کند: اینها تنها به «اعراض» قناعت نمى‏کنند، بلکه به مرحله «تکذیب» و از آن بدتر «استهزاء» مى‏رسند، مى‏فرماید: «آنها تکذیب کردند اما به زودى اخبار آنچه را به استهزاء مى‏گرفتند به آنان مى‏رسد» و از مجازات دردناک کار خود با خبر مى‏شوند (فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
منظور از «أَنْبؤُا» در اینجا کیفرهاى سختى است که در این جهان و جهان دیگر دامنگیر آنها مى‏شود.
بررسى این آیه و آیه قبل نشان مى‏دهد که انسان به هنگام قرار گرفتن در جاده‏هاى انحرافى بطور تصاعدى فاصله خود را از حق بیشتر مى‏کند.
نخست مرحله اعراض و روى گرداندن و بى‏اعتنایى نسبت به حق است، اما تدریجا به مرحله تکذیب و انکار مى‏رسد، باز از این مرحله فراتر مى‏رود و حق را به باد سخریه مى‏گیرد، و به دنبال آن مجازات الهى فرا مى‏رسد.

(آیه 7)
زوجیت در گیاهان: در آیات گذشته سخن از اعراض کافران، از آیات تشریعى یعنى قرآن مجید بود و در اینجا سخن از اعراض آنها از آیات تکوینى و نشانه‏هاى خدا در پهنه آفرینش است، آنها نه تنها، گوش جان خود را بر سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏بستند، بلکه چشمهاى خود را نیز از دیدن نشانه‏هاى حق در اطراف خود محروم مى‏ساختند.
نخست مى‏گوید: «آیا آنها به زمین نگاه نکردند چه بسیار گیاهان از انواع مختلف، نر و ماده، زیبا و جالب و پر فایده در آن آفریدیم» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ).

(آیه 8)
در این آیه به عنوان تأکید و تصریح بیشتر مى‏فرماید: «در این (خلقت گیاهان ارزشمند) نشانه روشنى (بر وجود خدا) است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).
اما این کور دلان آن چنان غافل و بى‏خبرند که این گونه آیات الهى را مى‏بینند، باز هم در غفلتند، چرا که کفر و لجاج در قلب آنها رسوخ کرده. لذا در پایان آیه مى‏فرماید: «اکثر آنها هرگز مؤمن نبوده ‏اند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170

soham 313
15th September 2013, 09:01 AM
(آیه 9)
در این آیه با تعبیرى که هم نشانه تهدید است و هم تشویق، هم بیم است و هم امید، مى‏فرماید: «و پروردگار تو قدرتمند و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
«عزیز» به معنى قدرتمندى است که شکست‏ناپذیر است، هم توانایى بر ارائه آیات بزرگ دارد، و هم در هم کوبنده تکذیب کنندگان است، ولى با این حال «رحیم» است و رحمت واسعه‏اش همه جا را فرا گرفته، و باز گشت جدى به سوى او در یک لحظه کوتاه کافى است که تمام نظر لطف او را متوجه انسان سازد و بر گناهان گذشته‏اش قلم عفو کشد.

(آیه 10)
آغاز رسالت موسى علیه السّلام: گفتیم در این سوره سر گذشت هفت تن از پیامبران بزرگ به عنوان درس آموزنده‏اى براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستین بیان شده است.
نخست از موسى (ع) شروع مى‏کند و بخشهاى مختلفى از زندگى او و درگیریش را با فرعونیان تا هنگام غرق این قوم ظالم و ستمگر شرح مى‏دهد.
این بحثها گر چه به ظاهر مکرر است، اما دقت در آنها نشان مى‏دهد که در هر مورد روى بخش خاصى از این سر گذشت پر ماجرا تکیه شده است.
فى المثل آیات مورد بحث هنگامى نازل شد که مسلمانان سخت در اقلیت قرار داشتند و دشمنان آنها بسیار قوى و نیرومند، در اینجا لازم است خداوند سرگذشتهاى مشابهى را از اقوام پیشین بیان کنند تا بدانند این قدرت عظیم دشمن و ضعف ظاهرى آنها هرگز سبب شکست نخواهد شد، تا روحیه آنها قوى گردد و بر استقامت و پا فشارى خود بیفزایند، و جالب این که: بعد از سرگذشت هر یک از این پیامبران هفتگانه جمله «وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو توانا و رحیم است» تکرار شده، درست همان عبارتى که در آغاز همین سوره در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خواندیم. این هماهنگى شاهد زنده‏اى بر این حقیقت است که ذکر این بخش از داستانهاى انبیا، به خاطر شرایط خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده است.
نخست مى‏گوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامى که پروردگارت موسى را ندا کرد که به سراغ آن قوم ستمگر برو» (وَ إِذْ نادى‏ رَبُّکَ مُوسى‏ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).

(آیه 11)
«قوم فرعون، آیا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمى‏کنند» (قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ).
این نکته قابل توجه است که تنها صفتى را از فرعونیان که بر آن تکیه کرده ظلم است و مى‏دانیم ظلم معنى جامع و گسترده‏اى دارد که شرک یکى از مصادیق بارز آن است، و استثمار و استعباد بنى اسرائیل با آن همه زجر و شکنجه نیز مصداق دیگرى از آن مى‏باشد، از این گذشته آنها با اعمال خلافشان قبل از هر کس بر خودشان ستم مى‏کردند، و به این ترتیب مى‏توان هدف دعوت انبیاء را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه کرد!

(آیه 12)
در این هنگام موسى مشکلات عظیم خود را به پیشگاه پروردگار عرض مى‏کند و از او تقاضاى قوت و قدرت بیشتر براى تحمل این رسالت عظیم مى‏نماید: «عرض کرد پروردگارا! من از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند» (قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ).
و با جار و جنجال خود مرا از صحنه بیرون کنند.
موسى (ع) در ذکر این سخن کاملا حق داشت چرا که فرعون و دار و دسته‏اش آنقدر مسلط بر اوضاع کشور مصر بودند که احدى یاراى مخالفت با آنها را نداشت و هر گونه نغمه مخالفى را با شدت و بیرحمى سرکوب مى‏کردند.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170

soham 313
15th September 2013, 09:02 AM
(آیه 13)
به علاوه «سینه من براى انجام این رسالت وسعت کافى ندارد» (وَ یَضِیقُ صَدْرِی).
از این گذشته «زبان من به قدر کافى گویا نیست» (وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی).
به همین جهت تقاضاى من این است: «به (برادرم) هارون نیز رسالت بدهى»
تا به همراه من مأمور اداى این رسالت گردد (فَأَرْسِلْ إِلى‏ هارُونَ).
تا با معاضدت یکدیگر بتوانیم این فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خیره سر به اجرا در آوریم.

(آیه 14)
از همه اینها گذشته «آنها بر من (به اعتقاد خودشان) گناهى دارند» (وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ). من یکى از این فرعونیان ستمگر را به هنگامى که با یک مرد بنى اسرائیلى مظلوم درگیر بود با ضربه قاطع خود کشته‏ام.
از این نظر «مى‏ترسم (به عنوان قصاص) مرا به قتل برسانند» و این رسالت عظیم به پایان نرسد (فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ).
موسى ترسى براى شخص خود نداشت بلکه از این بیم داشت که قبل از رسیدن به مقصد از پاى در آید، لذا از خداوند تقاضاى نیروى بیشتر براى این مبارزه مى‏کند.

(آیه 15)
خداوند این تقاضاى صادقانه موسى را اجابت کرد «فرمود: این چنین نیست» (قالَ کَلَّا). که بتوانند تو را به قتل برسانند و یا سینه‏ات تنگى کند و زبانت گره داشته باشد و گویا نگردد.
دعاى تو را در مورد برادرت نیز اجابت کردم و به او هم مأموریت دادم «پس شما هر دو با آیات ما بروید» و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت کنید (فَاذْهَبا بِآیاتِنا).
و فکر نکنید من از شما دورم و جریان امر شما بر ما مخفى است، بلکه «ما با شما هستیم و به خوبى مطالب را مى‏شنویم» (إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ).
هرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت یاریتان خواهم کرد با اطمینان خاطر پیش بروید و محکم در این راه گام بردارید.

(آیه 16)
برخورد منطقى و قاطع با فرعون: در آیات گذشته نخستین مرحله مأموریت موسى (ع) یعنى دریافت وحى و رسالت و تقاضاى وسائل نیل به این هدف بزرگ، پایان یافت.
از اینجا به بعد «مرحله دوم» یعنى رو برو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت ساز که در آن میان انجام گرفت مطرح شده.
نخست به عنوان مقدمه مى‏فرماید: «اکنون (که همه چیز رو براه است) به سراغ فرعون بروید، و به او بگویید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم»َأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ)

(آیه 17)
و به دنبال بیان رسالت خود، آزادى بنى اسرائیل را مطالبه کنید و بگویید: «بنى اسرائیل را با ما بفرست» (أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ).
بدیهى است منظور این بوده که زنجیر اسارت و بردگى از آنها بردارد تا آزاد شوند، و بتوانند با آنها بیایند، نه این که تقاضاى فرستادن آنها به وسیله فرعون شده باشد.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170

soham 313
16th September 2013, 09:30 AM
[golrooz] صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ(18)
[فرعون] گفت آيا تو را از كودكي در ميان خود نپرورديم و سالياني چند از عمرت را پيش ما نماندي(18)




وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَٰفِرِينَ(19)
و [سرانجام] كار خود را كردي و تو از ناسپاساني(19)




قَالَ فَعَلْتُهَآ إِذًا وَأَنَا۠ مِنَ الضَّآلِّينَ(20)
گفت آن را هنگامي مرتكب شدم كه از گمراهان بودم(20)




فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ(21)
و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد(21)




وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(22)
و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساخته اي نعمتي است كه منتش را بر من مي نهي(22)




قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَٰلَمِينَ(23)
فرعون گفت و پروردگار جهانيان چيست(23)




قَالَ رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ(24)
گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر اهل يقين باشيد(24)




قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ(25)
[فرعون] به كساني كه پيرامونش بودند گفت آيا نمي شنويد(25)




قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ الْأَوَّلِينَ(26)
[موسي دوباره] گفت پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما(26)




قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِيٓ أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ(27)
[فرعون] گفت واقعا اين پيامبري كه به سوي شما فرستاده شده سخت ديوانه است(27)




قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ(28)
[موسي] گفت پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است اگر تعقل كنيد(28)




قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَٰهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ(29)
[فرعون] گفت اگر خدايي غير از من اختيار كني قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت(29)




قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ(30)
گفت گر چه براي تو چيزي آشكار بياورم(30)




قَالَ فَأْتِ بِهِۦٓ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(31)
گفت اگر راست مي گويي آن را بياور(31)




فَأَلْقَيٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ(32)
پس عصاي خود بيفكند و بناگاه آن اژدري نمايان شد(32)




وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ(33)
و دستش را بيرون كشيد و بناگاه آن براي تماشاگران سپيد مي نمود(33)




قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٌ(34)
[فرعون] به سراني كه پيرامونش بودند گفت واقعا اين ساحري بسيار داناست(34)




يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ(35)
مي خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند اكنون چه راي مي دهيد(35)




قَالُوٓا۟ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ(36)
گفتند او و برادرش را در بند دار و گردآورندگان را به شهرها بفرست(36)




يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ(37)
تا هر ساحر ماهري را نزد تو بياورند(37)




فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَٰتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ(38)
پس ساحران براي موعد روزي معلوم گردآوري شدند(38)




وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ(39)
و به توده مردم گفته شد آيا شما هم جمع خواهيد شد(39)




لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا۟ هُمُ الْغَٰلِبِينَ(40)
بدين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروي كنيم(40)




فَلَمَّا جَآءَ السَّحَرَةُ قَالُوا۟ لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَٰلِبِينَ(41)
و چون ساحران پيش فرعون آمدند گفتند آيا اگر ما غالب آييم واقعا براي ما مزدي خواهد بود(41)




قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ(42)
گفت آري و در آن صورت شما حتما از [زمره] مقربان خواهيد شد(42)




قَالَ لَهُم مُّوسَيٰٓ أَلْقُوا۟ مَآ أَنتُم مُّلْقُونَ(43)
موسي به آنان گفت آنچه را شما مي اندازيد بيندازيد(43)




فَأَلْقَوْا۟ حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا۟ بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَٰلِبُونَ(44)
پس ريسمانها و چوبدستي هايشان را انداختند و گفتند به عزت فرعون كه ما حتما پيروزيم(44)




فَأَلْقَيٰ مُوسَيٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ(45)
پس موسي عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد(45)




فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَٰجِدِينَ(46)
در نتيجه ساحران به حالت سجده درافتادند(46)




قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(47)
گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم(47)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
16th September 2013, 09:57 AM
(آیه 18)
در اینجا فرعون زبان به سخن گشود و با جمله‏هایى حساب شده، و در عین حال شیطنت‏آمیز براى نفى رسالت آنها کوشید. نخست رو به موسى کرد و چنین «گفت: آیا ما تو را در کودکى در میان (دامان مهر) خود پرورش ندادیم»؟ (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً).
تو را از آن امواج خروشان و خشمگین «نیل» که وجودت را به نابودى تهدید مى‏کرد گرفتیم، دایه‏ها برایت دعوت کردیم، و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائیل معافت نمودیم، در محیطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش یافتى! و بعد از آن نیز «سالهاى متمادى از عمرت در میان ما بودى»! (وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ).


(آیه 19)
سپس به ایراد دیگرى نسبت به موسى پرداخته، مى‏گوید: «تو آن کار مهم (کشتن یکى از قبطیان و طرفداران ما را انجام دادى» (وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ).
اشاره به این که تو چگونه مى‏توانى پیامبر باشى که داراى چنین سابقه‏اى هستى.
و از همه اینها گذشته «تو کفران نعمتهاى ما مى‏کنى» (وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).
سالها بر سر سفره ما بودى، نمک خوردى و نمکدان را شکستى!، با چنین کفران نعمت چگونه مى‏توانى پیامبر باشى؟
در حقیقت مى‏خواست با این منطق و این گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محکوم کند.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170

soham 313
16th September 2013, 10:01 AM
(آیه 20)
موسى بعد از شنیدن سخنان شیطنت‏آمیز فرعون به پاسخ از هر سه ایراد پرداخت، ولى از نظر اهمیت پاسخ ایراد دوم فرعون را مقدم شمرد و یا اصولا ایراد اول را در خور پاسخ نمى‏دانست، چرا که پرورش دادن کسى هرگز دلیل آن نمى‏شود که اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدایت نکنند.
به هر حال چنین «گفت: من آن کار را انجام دادم در حالى که از بى‏خبران بودم» (قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ).
موسى (ع) در اینجا یک نوع «توریه» به کار برده و سخنى گفت که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید، ولى در باطن مقصود دیگرى داشت و آن این که من نمى‏دانستم که این کار مایه این همه درد سر مى‏شود و گر نه اصل کار حق بود و مطابق قانون عدالت!

(آیه 21)
سپس موسى اضافه مى‏کند: «من به دنبال این حادثه هنگامى که از شما ترسیدم فرار کردم، و خداوند به من علم و دانش بخشید، و مرا از رسولان قرار داد» (فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ).

(آیه 22)
سپس «موسى» به پاسخ منّتى که فرعون در مورد پرورشش در دوران طفولیت و نوجوانى بر او گذارد پرداخته، و با لحن قاطع و اعتراض‏آمیزى مى‏گوید: «آیا این منتى است که تو بر من مى‏گذارى که بنى اسرائیل را بنده و برده خود ساختى»؟! (وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ).
تا آنجا که به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى، و دختران را براى کنیزى و خدمت زنده بگذارى؟
این ظلم بى‏حساب تو سبب شد که مادرم براى حفظ جان نوزادش مرا در صندوق بگذارد، و به امواج نیل بسپارد، و خواست الهى این بود که آن کشتى کوچک در کنار کاخ تو لنگر بیندازد، آرى ظلم بى‏اندازه تو بود که مرا رهین این منت ساخت، و مرا از خانه پاک پدرم محروم ساخت و در کاخ آلوده تو قرار داد!

(آیه 23)
هنگامى که موسى با لحن قاطع و کوبنده‏اى سخنان فرعون را پاسخ گفت و او از این نظر درمانده شد، مسیر کلام را تغییر داد و موسى را که گفته بود من رسول و فرستاده ربّ العالمینم مورد سؤال قرار داد و «فرعون گفت:
پروردگار عالمیان چیست»؟ (قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ).
فرعون این سخن را براى تجاهل و تحقیر، مطرح کرد.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171

soham 313
16th September 2013, 10:03 AM
(آیه 24)
ولى موسى همانند همه بحث کنندگان بیدار و آگاه راهى جز این نداشت که مطلب را جدى بگیرد و به پاسخ جدى بپردازد، و از آنجا که ذات خدا از دسترس افکار انسانها بیرون است، دست به دامان آثار او در پهنه آفرینش زند، و از آیات آفاقى سخن به میان آورد «گفت: او پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو قرار گرفته است مى‏باشد، اگر شما راه یقین مى‏پویید» (قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ).

(آیه 25)
اما فرعون با این بیان محکم معلم بزرگ آسمانى، از خواب غفلت بیدار نشد، باز به استهزاء و سخریه ادامه داد، و از روش دیرینه مستکبران مغرور پیروى کرد «رو به اطرافیان خود کرده گفت: آیا نمى‏شنوید» این مرد چه مى‏گوید؟! (قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ).
پیداست اطراف فرعون را چه افرادى گرفته‏اند، اشخاصى از قماش خود او، گروهى از صاحبان زر و زور و همکاران ظلم و ستم.
هدفش این بود که این سخن منطقى و دلنشین موسى در قلب تاریک این گروه کمترین اثرى نگذارد، و آن را یک سخن بى‏محتوا که مفهومش قابل درک نیست معرفى کند.

(آیه 26)
ولى باز موسى (ع) به سخنان منطقى و حساب شده خود بدون هیچ گونه ترس و واهمه ادامه داد و «گفت: او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست» (قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
در حقیقت موسى که در مرحله نخست از «آیات آفاقى» شروع کرده بود در مرحله دوم به «آیات انفسى» اشاره کرد.

(آیه 27)
ولى فرعون به خیره سرى همچنان ادامه داد، و از مرحله استهزاء و سخریه پا را فراتر نهاده نسبت جنون و دیوانگى به موسى داد و «گفت: پیامبرى که به سوى شما آمده قطعا مجنون است»! (قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ). همان نسبتى که همه جباران تاریخ به مصلحان الهى مى‏دادند.

(آیه 28)
اما این نسبت ناروا در روح بلند موسى (ع)، اثرى نگذاشت و همچنان خط اصلى توحید را از طریق آثار خدا در پهنه آفرینش، در آفاق و انفس، ادامه داد و «گفت: او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در میان این دو است مى‏باشد اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار مى‏گرفتید» (قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ).
اگر تو در محدوده کوچکى به نام «مصر» یک حکومت ظاهرى دارى، حکومت واقعى پروردگار من تمام شرق و غرب جهان و هر چه را میان آنهاست در بر گرفته، و آثارش در همه جا در جبین موجودات مى‏درخشد.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171

soham 313
16th September 2013, 10:04 AM
(آیه 29)
این منطق نیرومند و شکست‏ناپذیر، فرعون را سخت خشمگین ساخت و سر انجام به حربه‏اى متوسل شد که همه زورمندان بى‏منطق به هنگام شکست و ناکامى به آن متوسل مى‏شوند و چنین «گفت: اگر معبودى غیر من انتخاب کنى تو را از زندانیان قرار خواهم داد» (قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ).
من این سخنان تو را نمى‏فهمم، همین مى‏دانم که یک اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم! و هر کس غیر از این بگوید محکوم به مرگ، یا زندان مرگ آفرین است!

(آیه 30)
در آیه قبل دیدیم که فرعون سر انجام تکیه بر قدرت و تهدید به زندان و مرگ نمود.
اینجاست که صحنه بر مى‏گردد و موسى (ع) نیز باید روش تازه‏اى در پیش گیرد که فرعون در این صحنه نیز ناتوان و درمانده شود.
موسى نیز باید تکیه بر قدرت کند قدرتى الهى که از معجزه‏اى چشمگیر سر چشمه مى‏گیرد، رو به سوى فرعون کرد و «گفت: آیا اگر من نشانه آشکارى براى رسالتم ارائه دهم» باز مرا زندان خواهى کرد؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‏ءٍ مُبِینٍ).

(آیه 31)
فرعون در اینجا سخت در بن بست واقع شد چرا که موسى (ع) اشاره سر بسته‏اى به یک برنامه فوق‏العاده کرده و فکر حاضران را متوجه خود ساخته است، اگر فرعون بخواهد سخن او را نادیده بگیرد همه بر او اعتراض مى‏کنند، و مى‏گویند باید بگذارى موسى (ع) کار مهمش را ارائه دهد، اگر توانایى داشته باشد که معلوم مى‏شود، نمى‏توان با او طرف شد، و الا گزافه گوییش آشکار مى‏گردد، در هر حال نمى‏توان از این سخن موسى (ع) به سادگى گذشت.
ناچار «گفت: اگر راست مى‏گویى آن را بیاور»! (قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).

(آیه 32)
«پس (در این هنگام) موسى عصایى را که به دست داشت افکند، و (به فرمان پروردگار) مار عظیم و آشکارى شد» (فَأَلْقى‏ عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ).

(آیه 33)
«و سپس دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد، ناگهان در برابر بینندگان سفید و روشن بود»! (وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ).
در حقیقت این دو معجزه بزرگ، یکى مظهر بیم بود و دیگرى مظهر امید اولى مناسب مقام انذار است، و دومى بشارت.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171

soham 313
16th September 2013, 10:06 AM
(آیه 34)
فرعون از مشاهده این صحنه، سخت جا خورد و در وحشت عمیقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شیطانى خویش که با ظهور موسى (ع)، سخت به خطر افتاده بود و همچنین براى حفظ اعتقاد اطرافیان و روحیه دادن به آنها در صدد توجیه معجزات موسى بر آمد، نخست «به اطرافیان خود چنین گفت:
این مرد، ساحر آگاه و ماهرى است»! (قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ).
جالب است، همان کسى را که تا چند لحظه قبل مجنونش مى‏خواند، اکنون به عنوان علیم و دانشمند از او نام مى‏برد.

(آیه 35)
سپس براى این که جمعیت را بر ضد او بسیج کند چنین ادامه داد: «او مى‏خواهد شما را از سر زمینتان با سحرش بیرون کند»! (یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ).
«شما چه (مى‏اندیشید و چه) دستور مى‏دهید»؟! (فَما ذا تَأْمُرُونَ).
این همان فرعونى است که قبلا تمام مصر را ملک مسلم خود مى‏دانست، اکنون آن را ملک مردم مى‏شمرد و به اطرافیان مى‏گوید: شما چه امر مى‏کنید؟
مشورتى بسیار عاجزانه و از موضع ضعف!

(آیه 36)
بعد از مشورتها سر انجام اطرافیان به فرعون «گفتند: او و برادرش را مهلت ده و مأموران را براى بسیج (بسیج ساحران) به تمام شهرها اعزام کن» (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).

(آیه 37)
«تا هر ساحر ماهر و کهنه کارى را نزد تو آورند» (یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ).
و گفتند: خوشبختانه در کشور پهناور مصر، اساتید فن سحر بسیارند، اگر موسى ساحر است ما «سحّار» یعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مى‏دهیم، و آن قدر ساحران وارد به فوت و فنّ سحر را جمع مى‏کنیم تا راز موسى را افشا کنند!

(آیه 38)
ساحران از همه جا گرد آمدند! به دنبال پیشنهاد اطرافیان فرعون جمعى از مأموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شدند و در هر جا ساحران ماهر را جستجو کردند، «سر انجام جمعیت ساحران براى وعده‏گاه روز معین جمع آورى شدند» (فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ). و آنها را براى مبارزه در چنان روزى آماده کردند.

(آیه 39)
از مردم نیز براى حضور در این میدان مبارزه دعوت شد:
«و به مردم گفته شد: آیا شما در این صحنه اجتماع مى‏کنید»؟ (وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171

soham 313
16th September 2013, 10:08 AM
(آیه 40)
و به مردم گفته شد: «هدف این است که اگر ساحران پیروز شوند (که پیروزى آنها پیروزى خدایان ماست) ما از آنان پیروى کنیم» (لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ). و آن چنان صحنه را گرم و داغ نماییم که دشمن خدایان ما براى همیشه از میدان بیرون رود!

(آیه 41)
اینها همه از یکسو، از سوى دیگر «هنگامى که ساحران (نزد فرعون) آمدند (و او را سخت در تنگنا دیدند به این فکر افتادند که برترین بهره گیرى را کرده و امتیازهاى مهمى از او بگیرند) به فرعون گفتند: آیا براى ما پاداش قابل ملاحظه‏اى خواهد بود اگر پیروز شویم» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ).

(آیه 42)
فرعون که سخت در این بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترین امتیازها را به آنها بدهد، بلا فاصله «گفت: آرى (هر چه بخواهید مى‏دهم) به علاوه شما در این صورت از مقربان درگاه من خواهید بود»! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ).

(آیه 43)
هنگامى که ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند به دنبال تهیه مقدمات کار رفتند، و در خلال مدتى که فرصت داشتند، طنابها و عصاهاى بسیار فراهم ساختند که ظاهرا درون آنها را خالى کرده و ماده شیمیایى مخصوصى (همچون جیوه) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرّار مى‏شود در آن ریختند.
سر انجام روز موعود فرا رسید، و انبوه عظیمى از مردم در آن صحنه جمع شدند.
«موسى رو به سوى ساحران کرد و گفت: آنچه را مى‏خواهید بیفکنید» و هر چه دارید به میدان آورید (قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172

soham 313
16th September 2013, 10:09 AM
(آیه 44)
ساحران که غرق غرور و نخوت بودند و حد اکثر توان خود را به کار گرفته و به پیروزى خود امیدوار بودند «طنابها و عصاهاى خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعا پیروزیم»! (فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ).
در این هنگام عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى کوچک و بزرگ به حرکت در آمدند (طه/ 66)، در این هنگام غریو شادى از مردم بر خاست و برق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت.

(آیه 45)
اما موسى چندان مهلت نداد که این وضع ادامه یابد همانطور که قرآن مى‏گوید: «سپس موسى عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آنها را بلعید» (فَأَلْقى‏ مُوسى‏ عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ).
در اینجا گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پایان کار به کجا مى‏رسد، و جمعى بى‏هدف فریاد مى‏کشیدند و دهان ساحران از تعجب باز مانده بود.

(آیه 46)
در اینجا همه چیز عوض شد، ساحران که تا آن لحظه در خط شیطنت و همکارى با فرعون و مبارزه با موسى (ع) قرار داشتند یک مرتبه به خود آمدند و چون از تمام فنون سحر با خبر بودند، یقین پیدا کردند که این مسأله قطعا سحر نیست، این یک معجزه بزرگ الهى است «پس ناگهان همه آنها به سجده افتادند» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ).

(آیه 47)
و همراه با این عمل که دلیل روشن ایمان آنها بود با زبان نیز «گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم»! (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172

soham 313
17th September 2013, 09:26 AM
[golrooz]صفحه ی 217 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 81 از سوره ی الشعراء [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




رَبِّ مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ(48)
پروردگار موسي و هارون(48)




قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَٰفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ(49)
گفت [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودي خواهيد دانست حتما دستها و پاهاي شما را از چپ و راست خواهم بريد و همه تان را به دار خواهم آويخت(49)




قَالُوا۟ لَا ضَيْرَ إِنَّآ إِلَيٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ(50)
گفتند باكي نيست ما روي به سوي پروردگار خود مي آوريم(50)




إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَٰيَٰنَآ أَن كُنَّآ أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ(51)
ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشايد [چرا] كه نخستين ايمان آورندگان بوديم(51)




۞ وَأَوْحَيْنَآ إِلَيٰ مُوسَيٰٓ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِيٓ إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ(52)
و به موسي وحي كرديم كه بندگان مرا شبانه حركت ده زيرا شما مورد تعقيب قرار خواهيد گرفت(52)




فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ(53)
پس فرعون ماموران جمع آوري [خود را] به شهرها فرستاد(53)




إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ(54)
[و گفت] اينها عده اي ناچيزند(54)




وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَآئِظُونَ(55)
و راستي آنها ما را بر سر خشم آورده اند(55)




وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَٰذِرُونَ(56)
و[لي] ما همگي به حال آماده باش درآمده ايم(56)




فَأَخْرَجْنَٰهُم مِّن جَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(57)
سرانجام ما آنان را از باغستانها و چشمه سارها(57)




وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ(58)
و گنجينه ها و جايگاه هاي پر ناز و نعمت بيرون كرديم(58)




كَذَٰلِكَ وَأَوْرَثْنَٰهَا بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(59)
[اراده ما] چنين بود و آن [نعمتها] را به فرزندان اسرائيل ميراث داديم(59)




فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ(60)
پس هنگام برآمدن آفتاب آنها را تعقيب كردند(60)




فَلَمَّا تَرَٰٓءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَٰبُ مُوسَيٰٓ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ(61)
چون دو گروه همديگر را ديدند ياران موسي گفتند ما قطعا گرفتار خواهيم شد(61)




قَالَ كَلَّآ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ(62)
گفت چنين نيست زيرا پروردگارم با من است و به زودي مرا راهنمايي خواهد كرد(62)




فَأَوْحَيْنَآ إِلَيٰ مُوسَيٰٓ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ(63)
پس به موسي وحي كرديم با عصاي خود بر اين دريا بزن تا از هم شكافت و هر پاره اي همچون كوهي سترگ بود(63)




وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْءَاخَرِينَ(64)
و ديگران را بدانجا نزديك گردانيديم(64)




وَأَنجَيْنَا مُوسَيٰ وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ(65)
و موسي و همه كساني را كه همراه او بودند نجات داديم(65)




ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْءَاخَرِينَ(66)
آنگاه ديگران را غرق كرديم(66)




إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(67)
مسلما در اين [واقعه] عبرتي بود و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(67)




وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(68)
و قطعا پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(68)




وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَٰهِيمَ(69)
و بر آنان گزارش ابراهيم را بخوان(69)




إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ(70)
آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت چه مي پرستيد(70)




قَالُوا۟ نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ(71)
گفتند بتاني را مي پرستيم و همواره ملازم آنهاييم(71)




قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ(72)
گفت آيا وقتي دعا مي كنيد از شما مي شنوند(72)




أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ(73)
يا به شما سود يا زيان مي رسانند(73)




قَالُوا۟ بَلْ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ(74)
گفتند نه بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مي كردند(74)




قَالَ أَفَرَءَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ(75)
گفت آيا در آنچه مي پرستيده ايد تامل كرده ايد(75)




أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ(76)
شما و پدران پيشين شما(76)




فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّيٓ إِلَّا رَبَّ الْعَٰلَمِينَ(77)
قطعا همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند(77)




الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ(78)
آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم مي كند(78)




وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ(79)
و آن كس كه او به من خوراك مي دهد و سيرابم مي گرداند(79)




وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ(80)
و چون بيمار شوم او مرا درمان مي بخشد(80)




وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ(81)
و آن كس كه مرا مي ميراند و سپس زنده ام مي گرداند(81)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
17th September 2013, 09:30 AM
(آیه 48)
و براى این که جاى هیچ ابهام و تردید باقى نماند و فرعون نتواند این سخن را تفسیر دیگرى کند، اضافه کردند: «به پروردگار موسى و هارون» (رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ).
آرى! در یک لحظه کوتاه از ظلمت مطلق به روشنایى ایمان گام نهادند.


(آیه 49)
در این هنگام فرعون از یک سو روحیه خود را پاک باخته بود، و از سوى دیگر تمام قدرت و موجودیت خویش را در خطر مى‏دید، و مخصوصا مى‏دانست ایمان آوردن ساحران چه تأثیر عمیقى در روحیه مردم خواهد گذارد و ممکن است گروه عظیمى به پیروى از ساحران به سجده بیفتند، به گمان خود دست به ابتکار تازه‏اى زد رو به ساحران کرد و «گفت: آیا به او ایمان آوردید پیش از آنکه من به شما اجازه دهم» (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).
انتظارش این بود که قلب و عقل و فکر مردم نیز به اختیار و اجازه او باشد ولى فرعون به این هم قناعت نکرد، و دو جمله دیگر گفت.
نخست ساحران را متهم ساخت که این یک تبانى و توطئه قبلى است که میان شما و موسى صورت گرفته، توطئه‏اى است بر ضد تمام مردم مصر! گفت: «او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته» و شما همگى سحر را از مکتب او فرا گرفته‏اید! (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ).
سپس آنها را تهدید کرده، گفت: اما من به شما اجازه نخواهم داد که در این توطئه پیروز شوید، من این توطئه را در نطفه خفه مى‏کنم! «به زودى خواهید دانست (شما را چنان مجازاتى مى‏کنم که درس عبرتى براى همگان گردد) دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مى‏کنم (دست راست و پاى چپ یا دست چپ و پاى راست) و همگى را بدون استثناء به دار مى‏آویزم»! (فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ).


(آیه 50)
اما فرعون در اینجا کور خوانده بود، زیرا ساحران یک لحظه پیش، و مؤمنان این لحظه، آن چنان قلبشان به نور ایمان روشن شده بود که این تهدید فرعون را در حضور جمعیت به طرز بسیار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شیطانى او را نقش بر آب کردند.
«گفتند: هیچ مانعى ندارد (و هیچ گونه زیانى از این کار به ما نخواهد رسید هر کار مى‏خواهى بکن) ما به سوى پروردگارمان باز مى‏گریم» (قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172

soham 313
17th September 2013, 09:32 AM
(آیه 51)
سپس افزودند: ما در گذشته گناهانى مرتکب شده‏ایم و در این صحنه سردمدار مبارزه با پیامبر راستین خدا موسى (ع) شدیم، و در ستیز با حق پیشقدم بودیم، اما «ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم» (إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ).
ما امروز از هیچ چیز وحشت نداریم، نه از تهدیدهاى تو، و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخه‏هاى بلند نخل!

(آیه 52)
سر انجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پیروز از میدان بیرون آمد. و این زمینه مساعدى را براى این که موسى بتواند در میان آن مردم بماند و به دعوت و تبلیغ بپردازد و اتمام حجت کند فراهم ساخت.
سالیان دراز به این منوال گذشت، و موسى معجزات دیگرى به آنها نشان داد.
هنگامى که موسى (ع) حجت را بر آنها تمام کرد، و صفوف مؤمنان و منکران مشخص شد، دستور کوچ دادن بنى اسرائیل به موسى داده شد.
آیه مى‏گوید: «و به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ).

(آیه 53)
موسى (ع) این فرمان را اجرا کرد، و دور از چشم دشمنان شبانه بنى اسرائیل را بسیج کرده فرمان حرکت داد.
اما بدیهى است حرکت یک گروه با این عظمت، چیزى نیست که بتوان آن را براى مدت زیادى پنهان نگه داشت، به زودى جاسوسان فرعون، مطلب را به او گزارش دادند، و چنانکه قرآن مى‏گوید: «فرعون (مأمورانى) به شهرها فرستاد تا نیرو جمع کنند» (فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).


(آیه 54)
ضمنا براى این که زمینه روانى مردم براى این بسیج عمومى آماده شود دستور داد اعلان کنند «اینها گروه اندکى هستند» اندک از نظر تعداد در مقابل فرعونیان و اندک از نظر قدرت (إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ).
بنا بر این در مبارزه با این گروه جاى هیچ گونه نگرانى نیست که برنده ماییم.


(آیه 55)
سپس افزود: ما چقدر حوصله کنیم؟ و تا چه اندازه با این بردگان سر کش مدارا نماییم؟! «اینها ما را به خشم و غضب آورده‏اند» (وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ).
فردا مزارع مصر را چه کسى آبیارى مى‏کند؟ بارهاى سنگین را در این کشور پهناور چه کسى از زمین بر مى‏دارد؟


(آیه 56)
به علاوه ما از توطئه این گروه- چه در اینجا باشند و چه بروند- بیمناکیم «و ما همگى آماده پیکاریم» (وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172

soham 313
17th September 2013, 09:33 AM
(آیه 57)
سپس قرآن به ذکر عاقبت کار فرعونیان مى‏پردازد، و بطور اجمال زوال حکومت آنها و زمامدارى بنى اسرائیل را بیان مى‏کند، مى‏گوید:
«پس ما آنها را از باغهاى سر سبز و چشمه‏هاى پر آب بیرون راندیم» (فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).


(آیه 58)
«و از گنجها و قصرهاى زیبا و مساکن مرفّه» خارج ساختیم (وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ).


(آیه 59)
آرى «این چنین کردیم و بنى اسرائیل را وارث آنها (فرعونیان) ساختیم» (کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ).


(آیه 60)
عاقبت دردناک فرعونیان! در این آیات آخرین صحنه از این بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است، و آن چگونگى نابودى فرعونیان و پیروزى و نجات بنى اسرائیل است.
چنانکه در آیات گذشته خواندیم، فرعون مأموران خود را به شهرهاى مصر گسیل داشت، و به اندازه کافى لشکر و نیرو آماده ساخت. و به دنبال آنها حرکت کردند.
چنانکه آیه مى‏گوید: «پس فرعونیان آنها را تعقیب کردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسیدند» (فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ).


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172

soham 313
17th September 2013, 09:36 AM
(آیه 61)
«هنگامى که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: بطور قطع ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم» و راه نجاتى وجود ندارد! (فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ).
در پیش روى ما دریا و امواج خروشان آب، و در پشت سر ما دریایى از لشکر خونخوار با تجهیزات کامل، جمعیتى که سخت از ما خشمگینند.
در اینجا لحظات دردناکى بر بنى اسرائیل گذشت، لحظاتى که تلخى آن غیر قابل توصیف است، شاید جمع زیادى در ایمان خود متزلزل شدند.


(آیه 62)
اما موسى (ع) همچنان آرام و مطمئن بود، و مى‏دانست وعده‏هاى خدا در باره نجات بنى اسرائیل و نابودى قوم سرکش تخلف ناپذیر است. لذا با یک دنیا اطمینان و اعتماد رو به جمعیت وحشتزده بنى اسرائیل کرد و «گفت: چنین نیست (آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد) چرا که پروردگار من با من است و به زودى مرا هدایت خواهد کرد» (قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ).


(آیه 63)
در این هنگام که شاید بعضى با ناباورى سخن موسى را شنیدند و همچنان در انتظار فرا رسیدن آخرین لحظات زندگى بودند فرمان نهایى صادر شد.
چنانکه قرآن مى‏گوید: «پس ما به موسى وحى کردیم که عصایت را به دریا بزن»! (فَأَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ).
موسى (ع) چنین کرد و عصا را به دریا زد، در اینجا صحنه عجیبى نمایان گشت که برق شادى در چشمها و دلهاى بنى اسرائیل نمایان گردید: «پس ناگهان دریا شکافته شد (آبها قطعه قطعه شدند) و هر بخشى همچون کوهى عظیم روى هم انباشته گشت»! و در میان آنها جاده‏ها نمایان شد (فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ).
منظور از «دریا» در اینجا همان رود عظیم «نیل» است.


(آیه 64)
فرعون و فرعونیان که از دیدن این صحنه، مات و مبهوت شده بودند و چنین معجزه روشن و آشکارى را مى‏دیدند باز هم از مرکب غرور پیاده نشدند، و به تعقیب موسى و بنى اسرائیل پرداختند و به سوى سر نوشت نهایى خود پیش رفتند، چنانکه قرآن مى‏گوید: «و در آنجا دیگران [لشکر فرعون‏] را نیز (به دریا) نزدیک ساختیم» (وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ).
به این ترتیب فرعونیان نیز وارد جاده‏هاى دریایى شدند.


(آیه 65)
این آیه مى‏گوید: «ما موسى و تمام کسانى را که با او بودند نجات دادیم» (وَ أَنْجَیْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/173

soham 313
17th September 2013, 09:37 AM
(آیه 66)
درست هنگامى که آخرین نفر از بنى اسرائیل از دریا بیرون آمد و آخرین نفر از فرعونیان داخل دریا شد فرمان دادیم آبها به حال اول باز گردند، امواج خروشان یک مرتبه فرو ریختند و سر بر هم نهادند، فرعون و لشکرش را همچون پرهاى کاه با خود به هر جا بردند، در هم کوبیده و نابود کردند. برگزیده تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 374
قرآن در یک عبارت کوتاه این ماجرا را بیان کرده، مى‏گوید: «سپس دیگران را غرق کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ).
و به این ترتیب بردگان اسیر آزاد شدند و جباران مغرور گرفتار و نابود گشتند، تاریخ ورق خورد دوران آن مستکبران پایان گرفت و مستضعفان وارث ملک و حکومت آنها شدند.


(آیه 67)
آرى «در این ماجرا نشانه روشن (و درس عبرت بزرگى) است، اما اکثر آنها ایمان نیاوردند» گویى چشمها بسته و گوشها کر و قلبها در خواب فرو بسته است (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
جایى که فرعونیان با دیدن آن صحنه‏هاى عجیب ایمان نیاوردند از این قوم مشرک تعجب مکن، و از عدم ایمانشان نگران مباش! تعبیر به «اکثر» (بیشتر) اشاره به این است که گروهى از فرعونیان دست به دامن آیین موسى زدند و به جمع یاران او پیوستند.


(آیه 68)
این آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى به قدرت و رحمت بى‏پایان خدا اشاره کرده، مى‏گوید: «پروردگار تو هم تواناست و هم مهربان» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
از «عزت» اوست که هر زمان اراده کند فرمان نابودى اقوام یاغى را صادر مى‏کند، به همان آبى که مایه حیات آنهاست فرمان مرگ آنها را مى‏دهد، و همان دریاى نیل که مایه ثروت و قدرت فرعونیان بود قبرستان آنها مى‏شود! و از «رحمت» اوست که در این کار هرگز عجله نمى‏کند، بلکه سالها مهلت مى‏دهد، معجزه مى‏فرستد، اتمام حجت مى‏کند، و نیز از رحمت اوست که این بردگان ستمدیده را از چنگال آن اربابان قلدر و زور گو رهایى مى‏بخشد.


(آیه 69)
به دنبال داستان عبرت‏انگیز موسى و فرعون به سر گذشت الهام بخش ابراهیم (ع) و مبارزاتش با مشرکان مى‏پردازد، و این مطلب را از گفتگوى ابراهیم با عمویش آزر و قوم گمراه آغاز مى‏کند.
نخست مى‏گوید: «و خبر ابراهیم را بر آنها بخوان» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ).


(آیه 70)
و از میان تمام اخبار مربوط به این پیامبر بزرگ روى این قسمت تکیه مى‏کند: «هنگامى که به پدر و قومش گفت: شما چه چیز را مى‏پرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ).


(آیه 71)
آنها بلا فاصله در پاسخ «گفتند: ما بتهایى را مى‏پرستیم و همه روز ملازم عبادت آنهاییم» (قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ).
این تعبیر نشان مى‏دهد که آنها نه تنها احساس شرمندگى از کار خود نداشتند بلکه بسیار به کار خود افتخار مى‏کردند.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/173

soham 313
17th September 2013, 09:39 AM
(آیه 72)
به هر حال ابراهیم (ع) با شنیدن این سخن آنها را زیر رگبار اعتراضات شدید خود قرار داد و با دو جمله کوبنده آنها را با یک بن بست منطقى رو به رو ساخت. «گفت: آیا آنها سخن شما را مى‏شنوند هنگامى که آنها را مى‏خوانید»؟! (قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ).


(آیه 73)
«یا این که آنها سودى به شما مى‏رسانند یا زیانى مى‏بخشند»؟! (أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ). حد اقل چیزى که در معبود لازم است این است که نداى عابد خویش را بشنود، و در گرفتاریها به یاریش بشتابد. اما در این بتها چیزى که نشان دهد آنها کمترین درک و شعورى دارند، و یا کمترین تأثیرى در سر نوشت انسانها، به چشم نمى‏خورد.


(آیه 74)
ولى بت پرستان متعصب در برابر این سؤال منطقى به همان پاسخ قدیمى و تکرارى خود پرداختند و «گفتند: (این مسائل مطرح نیست) مهم آن است که ما نیاکان خود را یافتیم که چنین مى‏کنند»! (قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).
این پاسخ که بیانگر تقلید کور کورانه آنها از نیاکان جاهل و نادانشان بود تنها پاسخى بود که مى‏توانستند به گفته ابراهیم (ع) بدهند، پاسخى که دلیل بطلانش در آن نهفته است.


(آیه 75)
در این هنگام ابراهیم لبه تیز حمله خود را متوجه بتها کرد و «گفت: آیا این چیزى را که شما پیوسته عبادت مى‏کردید مشاهده نمودید؟!» (قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).


(آیه 76)
«هم شما و هم پدران پیشین شما» (أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ).


(آیه 77)
«همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالمیان» (فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ). آرى همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتى‏ناپذیر.


(آیه 78)
سپس ابراهیم (ع) به توصیف پروردگار جهانیان و ذکر نعمتهاى معنوى و مادى او مى‏پردازد تا با مقایسه با بتها که نه دعاى عابدان را مى‏شنوند، و نه سود و زیانى دارند مطلب کاملا روشن شود.
نخست از نعمت آفرینش و هدایت، شروع کرده، مى‏گوید: «او کسى است که مرا آفرید، سپس هم او مرا هدایت مى‏کند» (الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ).


(آیه 79)
پس از بیان نخستین مرحله ربوبیت، یعنى هدایت بعد از آفرینش، به نعمتهاى مادى پرداخته، مى‏گوید: «و او کسى است که مرا غذا مى‏دهد و سیراب مى‏کند» (وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ). آرى! من همه نعمتها را از او مى‏بینم، پوست و گوشت من، آب و غذاى من، همه از برکات اوست.


(آیه 80)
نه تنها در حال صحّتم مشمول نعمتهاى اویم، بلکه «هنگامى که بیمار شوم اوست که مرا شفا مى‏دهد» (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ).
با این که بیمارى نیز گاهى از ناحیه اوست، اما براى رعایت ادب در سخن، آن را به خود نسبت مى‏دهد.


(آیه 81)
سپس از مرحله زندگى دنیا پا را فراتر گذارده، به زندگى جاویدان در سراى آخرت مى‏پردازد تا روشن سازد که من همه جا بر سر خوان نعمت او نشسته‏ام نه فقط در دنیا که در آخرت نیز هم.
مى‏گوید: «و او کسى است که مرا مى‏میراند و بار دیگر زنده مى‏کند» (وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ).
آرى! هم مرگ من از اوست و هم بازگشت مجدد به زندگى از ناحیه اوست.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/173

soham 313
18th September 2013, 07:21 AM
[golrooz] صفحه ی 218 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 119 از سوره ی الشعراء [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




وَالَّذِيٓ أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيَٓٔتِي يَوْمَ الدِّينِ(82)
و آن كس كه اميد دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشايد(82)




رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّٰلِحِينَ(83)
پروردگارا به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماي(83)




وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْءَاخِرِينَ(84)
و براي من در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار(84)




وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ(85)
و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان(85)




وَاغْفِرْ لِأَبِيٓ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّآلِّينَ(86)
و بر پدرم ببخشاي كه او از گمراهان بود(86)




وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ(87)
و روزي كه [مردم] برانگيخته مي شوند رسوايم مكن(87)




يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ(88)
روزي كه هيچ مال و فرزندي سود نمي دهد(88)




إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ(89)
مگر كسي كه دلي پاك به سوي خدا بياورد(89)




وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ(90)
و [آن روز] بهشت براي پرهيزگاران نزديك مي گردد(90)




وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ(91)
و جهنم براي گمراهان نمودار مي شود(91)




وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ(92)
و به آنان گفته مي شود آنچه جز خدا مي پرستيديد كجايند(92)




مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ(93)
آيا ياريتان مي كنند يا خود را ياري مي دهند(93)




فَكُبْكِبُوا۟ فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُۥنَ(94)
پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افكنده مي شوند(94)




وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ(95)
و [نيز] همه سپاهيان ابليس(95)




قَالُوا۟ وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ(96)
آنها در آنجا با يكديگر ستيزه مي كنند [و] مي گويند(96)




تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(97)
سوگند به خدا كه ما در گمراهي آشكاري بوديم(97)




إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(98)
آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مي كرديم(98)




وَمَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا الْمُجْرِمُونَ(99)
و جز تباهكاران ما را گمراه نكردند(99)




فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ(100)
در نتيجه شفاعتگراني نداريم(100)




وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ(101)
و نه دوستي نزديك(101)




فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(102)
و اي كاش كه بازگشتي براي ما بود و از مؤمنان مي شديم(102)




إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(103)
حقا در اين [سرگذشت درس] عبرتي است و[لي] بيشترشان مؤمن نبودند(103)




وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(104)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(104)




كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ(105)
قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند(105)




إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ(106)
چون برادرشان نوح به آنان گفت آيا پروا نداريد(106)




إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(107)
من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم(107)




فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(108)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(108)




وَمَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(109)
و بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست(109)




فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(110)
پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(110)




۞ قَالُوٓا۟ أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ(111)
گفتند آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروي كرده اند(111)




قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(112)
[نوح] گفت به [جزئيات] آنچه مي كرده اند چه آگاهي دارم(112)




إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ(113)
حسابشان اگر درمي يابيد جز با پروردگارم نيست(113)




وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ(114)
و من طردكننده مؤمنان نيستم(114)




إِنْ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(115)
من جز هشداردهنده اي آشكار [بيش] نيستم(115)




قَالُوا۟ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَٰنُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ(116)
گفتند اي نوح اگر دست برنداري قطعا از [جمله] سنگسارشدگان خواهي بود(116)




قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ(117)
گفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند(117)




فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(118)
ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش(118)




فَأَنجَيْنَٰهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ(119)
پس او و هر كه را در آن كشتي آكنده با او بود رهانيديم(119)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
18th September 2013, 07:24 AM
(آیه 82)
و هنگامى که وارد عرصه محشر شوم، چشم امیدم به او دوخته شده چرا که: «او کسى است که طمع دارم گناهم را در روز جزا بیامرزد» (وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ).
بدون شک پیامبران معصومند و گناهى ندارند که بخشوده شود، ولى چنانکه در گذشته هم گفته‏ایم گاهى حسنات نیکان، گناهان مقربان محسوب مى‏شود، و در مقام والاى آنان گاه انجام یک کار خوب نیز قابل باز خواست، چرا که از کار نیکوترى جلوگیرى کرده، و لذا ترک اولایش مى‏نامند.


(آیه 83)
دعاهاى پر بار ابراهیم (ع): در اینجا دعاهاى ابراهیم و تقاضاهاى او از پیشگاه خدا شروع مى‏شود، گویى پس از دعوت آن قوم گمراه به سوى پروردگار، یک باره از آنها بریده و به درگاه خدا روى مى‏آورد.
نخستین تقاضایى که از پیشگاهش مى‏کند این است: «پروردگارا! به من علم و دانش و حق بینى مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق کن» (رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).
آرى! ابراهیم (ع) قبل از هر چیز از خدا «شناخت عمیق و صحیح» توأم با حاکمیت تقاضا مى‏کند، چرا که هیچ برنامه عملى بدون چنین زیر بنایى امکان‏پذیر نیست.
و به دنبال آن ملحق شدن به صالحین را از خدا تقاضا مى‏کند که اشاره به جنبه‏هاى عملى و به اصطلاح «حکمت عملى» است، در مقابل تقاضاى قبل که ناظر به «حکمت نظرى» بود.
از آنجا که نه حکمت داراى حد معینى است و نه صالح بودن، او تقاضا مى‏کند روز به روز به مراتب بالاتر و والاتر از علم و عمل برسد و پیوسته در این راه گام بر دارد و به پیش برود.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/173

soham 313
18th September 2013, 07:27 AM
(آیه 84)
بعد از این دو تقاضا، درخواست مهم دیگرى با این عبارت مى‏کند: «خداوندا! براى من در میان امتهاى آینده لسان صدق و ذکر خیر قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ).
آن چنان کن که یاد من در خاطره‏ها بماند و خط و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، «اسوه» و الگویى باشم که به من اقتدا کنند، و پایه گذار مکتبى باشم که به وسیله آن راه تو را بیاموزند، و در خط تو حرکت کنند.


(آیه 85)
سپس افق دید خود را از این دنیا بر گرفته و متوجه سراى جاودانه آخرت مى‏کند و به دعاى چهارمى پرداخته، مى‏گوید: «خداوندا! مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده» (وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ).
بهشتى که نعمتهاى معنوى و مادى در آن موج مى‏زند، نعمتهایى که نه زوالى دارد، و نه ملالى، نعمتهایى که براى ما حتى قابل درک نیست!


(آیه 86)
در پنجمین دعا نظرش را متوجه عموى گمراهش کرده و طبق وعده‏اى که قبلا به او داده بود که من براى تو استغفار مى‏کنم چنین مى‏گوید:
خداوند! «پدرم [- عمویم‏] را بیامرز که او از گمراهان بود» (وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ).


(آیه 87)
سر انجام ششمین و آخرین دعاى خود را که آن هم پیرامون روز باز پسین است این چنین به پیشگاه خدا عرضه مى‏دارد: خداوندا! «مرا در روزى که (مردم) بر انگیخته مى‏شوند رسوا مکن» (وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ).
این تعبیر از ناحیه ابراهیم (ع)، علاوه بر این که درس و سر مشقى است براى دیگران، نشانه نهایت احساس مسؤولیت و اعتماد بر لطف پروردگار است.


(آیه 88)
در آیه قبل اشاره کوتاهى به روز قیامت و مسأله معاد بود در اینجا ترسیم جامعى از چگونگى روز رستاخیز ضمن چندین آیه بیان شده، و مهمترین متاعى که در آن بازار خریدار دارد و همچنین سر نوشت مؤمنان و کافران و گمراهان و لشکر شیطان باز گو شده است.
نخست مى‏گوید: روز رستاخیز «روزى است که هیچ مال و فرزندانى سودى نمى‏دهد» (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ).
در حقیقت این دو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال و نیروهاى انسانى در آنجا کمترین نتیجه‏اى براى صاحبانش نخواهد داشت.
بدیهى است منظور مال و فرزندانى نیست که در طریق جلب رضاى خدا به کار گرفته شده باشند.


(آیه 89)
سپس به عنوان استثناء بر این سخن مى‏افزاید: «مگر کسى که به حضور خدا بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هر گونه شرک و کفر و آلودگى به گناه) داشته باشد» (إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
چه تعبیر جامع و جالبى؟ تعبیرى که هم ایمان خالص و نیت پاک در آن وجود دارد، و هم هر گونه عمل صالح، چرا که چنین قلب پاکى، ثمره‏اى جز عمل پاک نخواهد داشت.


(آیه 90)
سپس به شرح بهشت و دوزخ پرداخته چنین مى‏گوید: در آن هنگام «بهشت به پرهیز کاران نزدیک مى‏گردد» (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/174

soham 313
18th September 2013, 07:29 AM
(آیه 91)
«و دوزخ براى گمراهان آشکار مى‏شود» (وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ).
این در حقیقت قبل از ورود آنها به بهشت و دوزخ است که هر یک از این دو گروه منظره جایگاه خود را از نزدیک مى‏بینند: مؤمنان مسرور و گمراهان وحشت زده مى‏شوند، و این نخستین برنامه‏هاى پاداش و کیفر آنهاست.


(آیه 92)
سپس به گفتگوهاى سرزنش بار و عتاب‏آمیزى که در این هنگام با این گروه گمراه مى‏شود پرداخته چنین مى‏گوید: «و به آنها گفته مى‏شود: کجا هستند معبودهایى را که پیوسته عبادت مى‏کردید»؟ (وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).


(آیه 93)
«معبودهایى غیر از خدا» (مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آیا آنها (در برابر این شداید و سختیها که اکنون با آن رو برو هستید) شما را یارى مى‏کنند»؟! (هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ).
یا مى‏توانند کسى را به یارى شما دعوت کنند، و «یا کسى به یارى خود آنها مى‏آید»؟ (أَوْ یَنْتَصِرُونَ).
ولى آنها جوابى در برابر این سؤال ندارند و کسى هم چنین انتظارى از آنها ندارد.


(آیه 94)
«در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مى‏شوند» (فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ).


(آیه 95)
«و همچنین لشکریان ابلیس عموما» (وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ).
در حقیقت این سه گروه، بتها، و پرستش کنندگان بتها، و لشکریان شیطان که دلالان این گناه و انحراف بودند، همگى در دوزخ جمع مى‏شوند، اما با این صورت که آنها را یکى پس از دیگرى آن مى‏افکنند.


(آیه 96)
ولى سخن به اینجا پایان نمى‏گیرد بلکه به دنبال آن صحنه‏اى از نزاع و جدال این سه گروه دوزخى را مجسم مى‏سازد:
«آنها در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، مى‏گویند» (قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ).


(آیه 97)
آرى! عابدان گمراه مى‏گویند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم» (تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/174

soham 313
18th September 2013, 07:31 AM
(آیه 98)
«زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر مى‏پنداشتیم»! (إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 99)
«اما هیچ کس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان» (وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ).
همان مجرمانى که رؤساى جامعه ما بودند و براى حفظ منافع خویش ما را به این راه کشاندند و بد بخت کردند.


(آیه 100)
ولى افسوس که امروز «شفاعت کنندگانى براى ما وجود ندارد» (فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ).


(آیه 101)
«و نه دوست گرم و پر محبتى» که بتواند ما را یارى کند (وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ).
خلاصه نه معبودان به شفاعت ما مى‏پردازند، آن چنانکه ما در دنیا مى‏پنداشتیم، و نه دوستان قدرت یارى ما را دارند.


(آیه 102)
اما به زودى متوجه این واقعیت مى‏شوند که نه تأسف در آنجا سودى دارد و نه آنجا دار عمل و جبران است، از این رو، آرزوى بازگشت به دنیا مى‏کنند و مى‏گویند: «اى کاش بار دیگر (به دنیا) باز گردیم و از مؤمنان باشیم» (فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 103)
سر انجام در پایان این بخش از سر گذشت ابراهیم همان دو آیه تکان دهنده را که در پایان داستان موسى و فرعون آمده بود و در پایان داستان انبیاء دیگر نیز در همین سوره خواهد آمد، تکرار مى‏فرماید: «در این ماجرا نشانه بزرگى است (بر عظمت و قدرت خدا و سر انجام دردناک گمراهان و پیروزى مؤمنان) اما بیشترشان مؤمن نبودند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).


(آیه 104)
«و پروردگار تو پیروز و شکست‏ناپذیر و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
تکرار این جمله‏ها دلدارى مؤثرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک در آن روز، و همچنین اقلیتهاى مؤمن در هر عصر و زمان تا از اکثریت گمراه وحشت نکنند و به عزّت و رحمت الهى دلگرم باشند و هم تهدیدى است براى گمراهان و اشاره‏اى است به این که اگر مهلتى به آنها داده مى‏شود، نه از جهت ضعف است بلکه به خاطر رحمت است.


(آیه 105)
قرآن بعد از پایان ماجراى ابراهیم سخن از قوم نوح به عنوان یک ماجراى آموزنده دیگر به میان مى‏آورد.
نخست مى‏گوید: «قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ).
چرا که همه پیامبران از نظر اصول یکى بودند و تکذیب نوح تکذیب همه رسولان محسوب مى‏شد.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/174

soham 313
18th September 2013, 07:32 AM
(آیه 106)
سپس به این فراز از زندگى او که شبیه فرازهایى است که در گذشته از ابراهیم و موسى نقل شد اشاره کرده، مى‏گوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پرهیز کارى پیشه نمى‏کنید» (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
تعبیر به «برادر» تعبیرى است که نهایت پیوند محبت‏آمیز را بر اساس مساوات و برابرى مشخص مى‏کند و به همه رهبران راه حق الهام مى‏بخشد که باید در دعوت خود نهایت محبت و صمیمیت توأم با دورى از هر گونه تفوق طلبى را رعایت کنند، تا دلهاى رمیده جذب آیین حق گردد.


(آیه 107)
پس از دعوت به تقوا که خمیر مایه هر گونه هدایت و نجات است اضافه مى‏کند: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).


(آیه 108)
«تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» که اطاعت من اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).


(آیه 109)
دگر بار نوح به دلیل دیگرى بر حقانیت خود، تمسک مى‏جوید، دلیلى که زبان بهانه جویان را کوتاه مى‏سازد، مى‏گوید: «و من از شما در برابر این دعوتم مزدى نمى‏طلبم» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 110)
باز به دنبال این جمله همان جمله‏اى را مى‏گوید که بعد از تأکید بر رسالت و امانت خویش بیان کرده بود، مى‏گوید: «پس تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).


(آیه 111)
اما مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامى که راههاى بهانه‏جویى را به روى خود مسدود دیدند، به این مسأله چسبیدند و «گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالى که افراد پست و بى‏ارزش از تو پیروى کرده‏اند»؟! (قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ).
درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولى اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گران قیمت قرار داده بودند، و از پاکى و تقوا و حق جویى و صفات عالى انسانیت که در طبقات کم در آمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/174

soham 313
19th September 2013, 06:59 AM
(آیه 112)
ولى نوح آنها را در اینجا فورا خلع سلاح کرد و «گفت: (وظیفه من دعوت همگان به سوى حق و اصلاح جامعه است) من چه مى‏دانم آنها چه کارى داشته‏اند»؟! (قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
گذشته آنها هر چه بوده گذشته، مهم امروز است که دعوت رهبر الهى را «لبیک» گفته‏اند و در مقام خود سازى بر آمده‏اند.

(آیه 113)
اگر آنها در گذشته کار خوب یا بدى کرده‏اند «حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مى‏فهمیدید» و درک و تشخیص مى‏داشتید (إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى‏ رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ).

(آیه 114)
آنچه وظیفه من است این است که من پر و بال خود را براى همه حق جویان بگشایم «و من هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم کرد» (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 115)
تنها وظیفه من این است که مردم را انذار کنم «من تنها انذار کننده‏اى آشکارم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
هر کس این هشدار مرا بشنود و از راه انحراف به صراط مستقیم، باز گردد پیرو من است، هر که باشد و در هر وضع مادى و شرایط اجتماعى.

(آیه 116)
نجات نوح و غرق مشرکان خود خواه: عکس العمل این قوم گمراه و لجوج در برابر نوح همان بود که همه زور گویان در طول تاریخ داشتند، و آن تکیه بر قدرت و زور و تهدید به نابودى بود «گفتند: اى نوح (بس است) اگر از این سخنان خوددارى نکنى (و فضاى جامعه ما را با گفتگوهایت تلخ و تاریک سازى) بطور قطع سنگباران خواهى شد»! (قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ).

(آیه 117)
«نوح» که مى‏بیند این دعوت مستمر و طولانى با این منطق روشن و با آن همه صبر و شکیبایى جز در عده قلیلى تأثیر نگذارده، سر انجام شکایت به درگاه خدا مى‏برد و ضمن شرح حال خود تقاضاى جدایى و نجات از چنگال این ستمگران بى‏منطق مى‏کند.
«عرض کرد: پروردگارا! قوم من مرا تکذیب کردند» (قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ).


(آیه 118)
سپس عرض مى‏کند: اکنون که هیچ راهى براى هدایت این گروه باقى نمانده «پس میان من و آنها جدایى بیفکن» و میان ما خودت داورى کن (فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً).
سپس اضافه مى‏کند: «و من و مؤمنانى را که با من هستند نجات ده» (وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).


(آیه 119)
در اینجا رحمت خداوند به یارى نوح و مجازات دردناکش به سراغ تکذیب کنندگان آمد چنانکه مى‏فرماید: «ما او و تمام کسانى را که با او بودند در آن کشتى که پر (از انسان و انواع حیوانات) بود رهایى بخشیدیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/175

soham 313
19th September 2013, 07:06 AM
[golrooz] صفحه ی 219 از قرآن کریم شامل آیات 120 تا 157 از سوره ی الشعراء [golrooz]




اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده




بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ(120)
آنگاه باقي ماندگان را غرق كرديم(120)




إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(121)
قطعا در اين [ماجرا درس] عبرتي بود و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(121)




وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(122)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(122)




كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ(123)
عاديان پيامبران [خدا] را تكذيب كردند(123)




إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ(124)
آنگاه كه برادرشان هود به آنان گفت آيا پروا نداريد(124)




إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(125)
من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم(125)




فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(126)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(126)




وَمَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(127)
و بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست(127)




أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ ءَايَةً تَعْبَثُونَ(128)
آيا بر هر تپه اي بنايي مي سازيد كه [در آن] دست به بيهوده كاري زنيد(128)




وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ(129)
و كاخهاي استوار مي گيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد(129)




وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ(130)
و چون حمله ور مي شويد [چون] زورگويان حمله ور مي شويد(130)




فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(131)
پس از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد(131)




وَاتَّقُوا۟ الَّذِيٓ أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ(132)
و از آن كس كه شما را به آنچه مي دانيد مدد كرد پروا داريد(132)




أَمَدَّكُم بِأَنْعَٰمٍ وَبَنِينَ(133)
شما را به [دادن] دامها و پسران مدد كرد(133)




وَجَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(134)
و به [دادن] باغها و چشمه ساران(134)




إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ(135)
من از عذاب روزي هولناك بر شما مي ترسم(135)




قَالُوا۟ سَوَآءٌ عَلَيْنَآ أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَٰعِظِينَ(136)
گفتند خواه اندرز دهي و خواه از اندرزدهندگان نباشي براي ما يكسان است(136)




إِنْ هَٰذَآ إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ(137)
اين جز شيوه پيشينيان نيست(137)




وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(138)
و ما عذاب نخواهيم شد(138)




فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَٰهُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(139)
پس تكذيبش كردند و هلاكشان كرديم قطعا در اين [ماجرا درس] عبرتي بود و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(139)




وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(140)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(140)




كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ(141)
ثموديان پيامبران [خدا] را تكذيب كردند(141)




إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَٰلِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ(142)
آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت آيا پروا نداريد(142)




إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(143)
من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم(143)




فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(144)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(144)




وَمَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(145)
و بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست(145)




أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَٰهُنَآ ءَامِنِينَ(146)
آيا شما را در آنچه اينجا داريد آسوده رها مي كنند(146)




فِي جَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(147)
در باغها و در كنار چشمه ساران(147)




وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ(148)
و كشتزارها و خرمابناني كه شكوفه هايشان لطيف است(148)




وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَٰرِهِينَ(149)
و هنرمندانه براي خود از كوهها خانه هايي مي تراشيد(149)




فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(150)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(150)




وَلَا تُطِيعُوٓا۟ أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ(151)
و فرمان افراط گران را پيروي مكنيد(151)




الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ(152)
آنان كه در زمين فساد مي كنند و اصلاح نمي كنند(152)




قَالُوٓا۟ إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ(153)
گفتند قطعا تو از افسون شدگاني(153)




مَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بَِٔايَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(154)
تو جز بشري مانند ما [بيش] نيستي اگر راست مي گويي معجزه اي بياور(154)




قَالَ هَٰذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ(155)
گفت اين ماده شتري است كه نوبتي از آب او راست و روزي معين نوبت آب شماست(155)




وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ(156)
و به آن گزندي مرسانيد كه عذاب روزي هولناك شما را فرو مي گيرد(156)




فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا۟ نَٰدِمِينَ(157)
پس آن را پي كردند و پشيمان گشتند(157)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
19th September 2013, 07:10 AM
(آیه 120)
«سپس بقیه را غرق و نابود کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ).


(آیه 121)
و در پایان این سخن، همان مى‏گوید که در پایان ماجراى موسى (ع) و ابراهیم (ع) بیان کرد.
مى‏فرماید: «در ماجراى نوح (و دعوت پیگیر و مستمر او، صبر و شکیبائیش، و سر انجام غرق و نابودى مخالفانش) آیت و نشانه‏اى است» براى همگان (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).
«هر چند اکثر آنها ایمان نیاوردند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
بنا بر این تو اى پیامبر! از اعراض و سر سختى مشرکان قومت نگران مباش، ایستادگى به خرج ده! که سر نوشت تو و یارانت سر نوشت نوح و یاران اوست، و سر انجام گمراهان همان سر انجام شوم غرق شدگان است.

(آیه 122)
و بدان «پروردگار تو شکست‏ناپذیر و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
رحمتش ایجاب مى‏کند که به آنها فرصت کافى و مهلت دهد و اتمام حجت کند، و عزتش سبب مى‏شود که سر انجام تو را پیروز و آنها را مواجه با شکست نماید.


(آیه 123)
جنایات و اعمال بى‏رویه قوم عاد: اکنون نوبت به قوم «عاد» و پیامبرشان «هود» مى‏رسد که گوشه‏اى از زندگى و سر نوشت آنها و درسهاى عبرتى را که در آن نهفته است ضمن هیجده آیه بیان مى‏کند.
نخست مى‏فرماید: «قوم (سر کش) عاد فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ).
گر چه آنها تنها هود را تکذیب کردند اما چون دعوت هود دعوت همه پیامبران بود در واقع همه انبیا را تکذیب کرده بودند.


(آیه 124)
بعد از ذکر این اجمال به تفصیل پرداخته، مى‏گوید: «در آن هنگام که برادرشان هود گفت، آیا تقوا پیشه نمى‏کنید»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
او در نهایت دلسوزى و مهربانى همچون یک «برادر» آنها را به توحید و تقوا دعوت کرد و به همین دلیل کلمه «اخ» (برادر) بر او اطلاق شده است.


(آیه 125)
سپس افزود: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
سابقه زندگى من در میان شما گواه این حقیقت است که هرگز راه خیانت نپوییدم و جز حق و صداقت در بساط نداشتم.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/175

soham 313
19th September 2013, 07:11 AM
(آیه 126)
باز تأکید مى‏کند اکنون که چنین است و شما هم به خوبى آگاهید «پس تقواى الهى پیشه کنید و از من اطاعت نمایید» که اطاعتم اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).


(آیه 127)
و اگر فکر مى‏کنید من سوداى مال در سر مى‏پرورانم و اینها مقدمه رسیدن به مال و مقامى است بدانید «من (کوچکترین) اجرى در برابر این دعوت از شما نمى‏خواهم» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).
همه برکات و نعمتها از اوست و من اگر چیزى مى‏خواهم از او مى‏خواهم، که پروردگار همه ما اوست.


(آیه 128)
قرآن در این بخش از سر گذشت هود و قوم عاد بر چهار قسمت تکیه کرده است: نخست محتواى دعوت هود که در ضمن آیات گذشته خواندیم.
سپس به انتقاد از کژیها و اعمال نادرست آنها پرداخته و سه موضوع را به آنها یاد آورى مى‏کند، مى‏گوید: «آیا شما بر هر مکان مرتفعى نشانه‏اى از روى هوى و هوس مى‏سازید»؟! (أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ).
این قوم متمکن و ثروتمند براى خود نمایى و تفاخر بر دیگران بناهایى بر نقاط مرتفع کوهها و تپه‏ها، (همچون برج و مانند آن) مى‏ساختند که هیچ هدف صحیحى براى آن نبود جز این که توجه دیگران را به آن جلب کنند و قدرت و نیروى خود را به رخ سایرین بکشند.


(آیه 129)
بار دیگر به انتقاد دیگرى از آنها پرداخته، مى‏گوید: «شما قصرها و قلعه‏هاى زیبا و محکم مى‏سازید، آن چنان که گویى در دنیا جاودانه خواهید ماند» (وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ). آرى! چنین ساختمانهاى غفلت‏زا و غرور آفرین مسلما مذموم است.
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم که فرمود: «هر بنایى در روز قیامت وبال صاحب آن است، مگر آن مقدار که انسان از آن ناگزیر است»!


(آیه 130)
سپس به انتقاد دیگر در رابطه با بى‏رحمى قوم عاد به هنگام نزاع و جدال پرداخته، مى‏گوید: «شما به هنگامى که کسى را مجازات مى‏کنید از حد تجاوز کرده و همچون جباران کیفر مى‏دهید» (وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ).
ممکن است کسى کارى کند که مستوجب عقوبت باشد، اما هرگز نباید قدم از جاده حق و عدالت فراتر نهید.
این سه آیه نشان مى‏دهد که آن چنان عشق دنیا بر آنها مسلط شده بود که از راه و رسم بندگى خارج شده و در دنیا پرستى غرق بودند.


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/175

soham 313
19th September 2013, 07:13 AM
(آیه 131)
بعد از بیان این انتقادهاى سه‏گانه بار دیگر آنها را به تقوا دعوت کرده، مى‏گوید: «اکنون که چنین است تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید و دستور مرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).


(آیه 132)
سپس به بخش سوم از بیان هود مى‏رسیم که تشریح نعمتهاى الهى بر بندگان است، تا از این راه، حس شکر گزارى آنها را تحریک کند، شاید به سوى خدا آیند.
و در این زمینه از روش اجمال و تفصیل که براى دلنشین کردن بحثها بسیار مفید است استفاده مى‏کند، نخست روى سخن را به آنها کرده، مى‏گوید: «و از خدایى بپرهیزید که شما را به نعمتهایى که مى‏دانید امداد کرد» و بطور مداوم و منظم آنها را در اختیار شما نهاد (وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ).


(آیه 133)
سپس بعد از این بیان کوتاه به شرح و تفصیل آن پرداخته، مى‏گوید:
«شما را به چهار پایان و پسران (لایق و برومند) امداد کرد» (أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ).


(آیه 134)
بعد مى‏افزاید: «و باغهاى خرم و سر سبز و چشمه‏هاى آب جارى» در اختیارتان قرار دادیم (وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
و به این ترتیب زندگى شما را هم از نظر نیروى انسانى، هم کشاورزى و باغدارى، و هم دامدارى و وسائل حمل و نقل پربار ساختیم، ولى چه شد که بخشنده این همه نعمتها را فراموش کردید، شب و روز بر سر سفره او نشستید و او را نشناختید.


(آیه 135)
سپس به آخرین مرحله از سخنانش پرداخته و آنها را به کیفر الهى تهدید و انذار کرده، مى‏گوید: اگر کفران کنید «من بر شما از عذاب روز بزرگ مى‏ترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
روزى که نتیجه آن همه ظلم و ستم و غرور و استکبار و هوى پرستى و بیگانگى از پروردگار را با چشم خود خواهید دید.


(آیه 136)
ما را اندرز مده که در ما اثر نمى‏کند! در آیات پیشین گفتگوهاى پر مغز پیامبر دلسوز، «هود» را با قوم سر کش «عاد» دیدیم، اکنون پاسخهاى نامعقول و موذیانه آن قوم را بررسى کنیم.
قرآن مى‏گوید: «آنها [- قوم عاد] گفتند: (بیهوده خود را خسته مکن) براى ما تفاوت نمى‏کند چه ما را انذار کنى یا نکنى» در دل ما کمترین اثرى نخواهد گذارد! (قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ).


منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/175

soham 313
19th September 2013, 07:15 AM
(آیه 137)
اما آنچه را تو به ما ایراد مى‏کنى جاى ایراد نیست «این همان روش (و افسانه‏هاى) پیشینیان است» (إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ).


(آیه 138)
و بر خلاف گفته تو «و ما هرگز مجازات نخواهیم شد» نه در این جهان و نه در جهان دیگر! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).


(آیه 139)
و به دنبال این سخن، قرآن سر نوشت دردناک این قوم را چنین بیان مى‏کند: «آنها هود را تکذیب کردند، پس ما هم نابودشان کردیم» (فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ).
و در پایان این ماجرا همان دو جمله پر محتواى عبرت‏انگیزى را مى‏گوید که در پایان داستان نوح و ابراهیم و موسى بیان شد.
مى‏فرماید: «در این سر گذشت، آیه و نشانه روشنى است (از قدرت خدا، از استقامت پیامبران، و از سر انجام شومى که دامنگیر سر کشان و جباران گردید) ولى با این همه باز بیشتر آنها ایمان نیاوردند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).


(آیه 140)
«و پروردگار تو قدرتمند و شکست‏ناپذیر، و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
به اندازه کافى مدارا مى‏کند، فرصت مى‏دهد، دلائل روشن براى هدایت گمراهان ارائه مى‏کند، اما به هنگام مجازات چنان محکم مى‏گیرد که مجال فرار براى احدى باقى نمى‏ماند!


(آیه 141)
پنجمین بخش از داستان انبیا که در این سوره آمده، سر گذشت فشرده و کوتاهى از قوم «ثمود» و پیامبرشان «صالح» است که در سر زمینى به نام «وادى القرى» میان «مدینه» و «شام» زندگى مرفهى داشتند.
سر آغاز این داستان کاملا شبیه داستان «قوم عاد» و «نوح» است، و نشان مى‏دهد چگونه تاریخ تکرار مى‏گردد، مى‏فرماید: «قوم ثمود رسولان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ).


(آیه 142)
و بعد از ذکر این اجمال به تفصیل پرداخته، مى‏گوید: «در آن هنگام که برادر دلسوزشان صالح به آنها گفت: آیا پرهیز کارى پیشه نمى‏کنید»؟! (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ)


(آیه 143)
سپس براى معرفى خویش مى‏گوید: «من براى شما فرستاده‏اى امینم، (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ) و سوابق من در میان شما شاهد گویاى این مدعاست.



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/176

soham 313
19th September 2013, 07:17 AM
(آیه 144)
«بنا بر این تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید» که جز رضاى خدا و خیر و سعادت شما چیزى براى من مطرح نیست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).


(آیه 145)
و به همین دلیل «من مزد و پاداشى در برابر این دعوت از شما نمى‏طلبم» و چشم داشتى از شما ندارم (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
من براى دیگرى کارى مى‏کنم و پاداشم بر اوست، آرى «اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ).


(آیه 146)
سپس در بخش دیگرى انگشت روى نقطه‏هاى حساس و قابل انتقاد زندگى آنها گذارده، و آنان را در یک محاکمه وجدانى محکوم مى‏کند.
مى‏گوید: «آیا شما تصور مى‏کنید همیشه در نهایت امنیت در نعمتهایى که اینجاست مى‏مانید» (أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ).
آیا چنین مى‏پندارید که این زندگى مادى و غفلت‏زا جاودانى است، و دست مرگ و انتقام و کیفر گریبانتان را نخواهد گرفت؟!


(آیه 147)
سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل جمله سر بسته گذشته خود را چنین تشریح مى‏کند، مى‏گوید: شما گمان مى‏کنید «در این باغها و چشمه‏ها» ... (فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).


(آیه 148)
«و در این زراعتها و نخلها که میوه‏هاى شیرین و شاداب و رسیده دارند» براى همیشه خواهید ماند؟ (وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ).


(آیه 149)
سپس به خانه ‏هاى محکم و مرفّه آنها پرداخته، مى‏گوید: «و شما از کوهها خانه‏هایى مى‏تراشید و در آن به عیش و نوش مى‏پردازید» (وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ).



منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/176

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد