توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)
صفحه ها :
1
2
3
4
5
[
6]
7
8
9
10
11
soham 313
13th August 2013, 08:32 AM
(آيه 40)
كاخ فرعون بر گوشهاى از شط نيل ساخته شده بود، در حالى كه فرعون و همسرش در كنار آب به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان اين صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب كرد، به مأموران دستور داد صندوق را از آب بگيرند، هنگامى كه در صندوق گشوده شد با كمال تعجب نوزاد زيبايى را در آن ديدند، چيزى كه شايد حتى احتمال آن را نمىدادند.
فرعون متوجه شد كه اين نوزاد بايد از بنى اسرائيل باشد كه از ترس مأموران به چنين سرنوشتى گرفتار شده است و دستور كشتن او را صادر كرد، ولى همسرش كه «نازا» بود سخت به كودك دل بست و شعاع مرموزى كه از چشم نوزاد جستن نمود در زواياى قلب آن زن نفوذ كرد، و او را مجذوب و فريفته خود ساخت.
دست به دامن فرعون زد و در حالى كه از اين كودك به نور چشمان (قُرَّتُ عَيْنٍ) تعبير مىنمود، تقاضا كرد از كشتنش صرف نظر شود. و بالاخره موفق شد سخن خود را به كرسى بنشاند.
اما از سوى ديگر كودك گرسنه شده و شير مىخواهد، گريه مىكند اشك مىريزد. ولى هر دايهاى آوردند نوزاد، پستان او را نگرفت.
اكنون بقيه داستان را از زبان قرآن مىخوانيم:
آرى! اى موسى ما مقدر كرده بوديم كه در برابر ديدگان (علم) ما پرورش بيابى «در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون) راه مىرفت» (إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ). و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سر نوشت تو بود.
او به مأموران فرعون «مىگفت: آيا زنى را به شما معرفى بكنم كه توانايى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 120
سر پرستى اين نوزاد را دارد»؟ (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ).
و شايد اضافه كرد: اين زن شير پاكى دارد كه من مطمئنم نوزاد آن را پذيرا خواهد شد.
مأموران خوشحال شدند به همراه او حركت كردند.
خواهر موسى كه خود را به صورت فردى ناشناس و بيگانه، نشان مىداد، مادر را از جريان امر آگاه كرد، مادر نيز بىآنكه خونسردى خود را از دست دهد، به دربار فرعون آمد، كودك را به دامن او انداختند كودك بوى مادر را شنيد، بويى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شيرين در بر گرفت و با عشق و علاقه بسيار، مشغول نوشيدن شير شد، غريو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمايان شد.
فرعون كودك را به او سپرد، و همسرش تأكيد فراوان نسبت به حفظ و حراست او كرد، و دستور داد در فاصلهاى كوتاه كودك را به نظر او برساند.
اينجاست كه قرآن مىگويد: «پس ما تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد» (فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ).
سالها گذشت، و موسى (ع) در ميان هالهاى از لطف و محبت خداوند و محيطى امن و امان پرورش يافت، كم كم به صورت نوجوانى در آمد.
روزى از راهى عبور مىكرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول ديد كه يكى از بنى اسرائيل و ديگرى از قبطيان (مصريان و هواخواهان فرعون) بود، موسى به كمك مظلوم كه از بنى اسرائيل بود شتافت و براى دفاع از او، مشتى محكم بر پيكر مرد قبطى وارد آورد، اما اين دفاع از مظلوم به جاى باريكى رسيد، و همان يك مشت كار قبطى را ساخت.
موسى طبق توصيه بعضى از دوستانش، مخفيانه از مصر بيرون آمد و به سوى مدين شتافت و در آنجا محيطى امن و امان در كنار شعيب پيغمبر كه شرح آن به خواست خدا در تفسير سوره قصص خواهد آمد پيدا كرد. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 121
اينجاست كه قرآن مىگويد: «و تو يكى (از فرعونيان) را كشتى (و در اندوه فرو رفتى) اما ما تو را از غم و اندوه رهايى بخشيديم» (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ).
و پس از آن «بارها تو را (در كورههاى حوادث) آزموديم» (وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً).
«پس از آن ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى» (فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ).
و بعد از پيمودن اين راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بيرون آمدن از كوره حوادث با سر افرازى و پيروزى «سپس در زمانى كه براى گرفتن فرمان رسالت مقدّر بود به اينجا آمدى اى موسى!» (ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ يا مُوسى).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx
soham 313
13th August 2013, 08:34 AM
(آيه 41)
سپس اضافه مىكند: «من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم» (وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي).
براى وظيفه سنگين دريافت وحى، براى قبول رسالت، براى هدايت و رهبرى بندگانم، تو را پرورش دادم و در كورانهاى حوادث آزمودم و نيرو و توان بخشيدم و اكنون كه اين مأموريت بزرگ بر دوش تو گذارده مىشود از هر نظر ساخته شده اى!
(آيه 42)
نخستين برخورد با فرعون جبّار: اكنون كه همه چيز رو به راه شده، و تمام وسايل لازم در اختيار موسى قرار گرفته، او و برادرش هارون هر دو را با هم مخاطب ساخته، مىگويد: «تو و برادرت با آيات من كه در اختيارتان گذاردهام برويد» (اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي).
آياتى كه هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مىشود، و هم ساير نشانههاى پروردگار و تعليمات و برنامههايى كه خود نيز بيانگر حقانيت دعوت اوست.
و براى تقويت روحيه آنها و تأكيد بر تلاش و كوشش هر چه بيشتر، اضافه مىكند:
«و در ذكر و ياد من و اجراى فرمانهايم سستى به خرج ندهيد» (وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي).
چرا كه سستى و ترك قاطعيت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محكم بايستيد و از هيچ حادثهاى نهراسيد، و در برابر هيچ قدرتى، سست نشويد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 122
(آيه 43)
بعد از آن، هدف اصلى اين حركت و نقطهاى را كه بايد به سوى آن جهت گيرى شود، مشخص ساخته، مىگويد: «به سوى فرعون برويد، چرا كه او طغيان كرده است» (اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى).
عامل تمام بد بختيهاى اين سرزمين پهناور اوست، چرا كه عامل پيشرفت يا عقبافتادگى، خوشبختى يا بد بختى يك ملت، قبل از هر چيز، رهبران و سردمداران آن ملت است.
(آيه 44)
سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز كار به اين شرح، بيان مىفرمايد: براى اين كه بتوانيد در او نفوذ كنيد و اثر بگذاريد «با سخن نرم با او سخن بگوييد، شايد متذكر شود يا از خدا بترسد» (فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى).
(آيه 45)
اما با اين حال موسى و فرعون از اين معنى نگران بودند كه ممكن است اين مرد قلدر زورمند مستكبر كه آوازه خشونت و سر سختى او همه جا پيچيده بود قبل از آن كه موسى (ع) و هارون (ع) ابلاغ دعوت كنند، پيش دستى كرده، آنها را از بين ببرد لذا، «گفتند: پروردگارا! از اين مىترسيم كه بر ما پيشى گيرد (و قبل از بيان حق، ما را آزار دهد) يا طغيان كند» و نپذيرد! (قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى).
(آيه 46)
اما خداوند به آنها بطور قاطع «فرمود: شما هرگز نترسيد، من خود با شما هستم مىشنوم و مىبينم» (قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى).
بنا بر اين با وجود خداوند توانايى كه همه جا با شماست و به همين دليل همه سخنها را مىشنود، و همه چيز را مىبيند و حامى و پشتيبان شما است، ترس و وحشت معنايى ندارد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx
soham 313
14th August 2013, 09:43 AM
صفحه ی 183 از قرآن کریم شامل آیات 47 تا 67 از سوره ی طه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَأْتِيَاهُ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَٰكَ بَِٔايَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَٰمُ عَلَيٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَيٰٓ(47)
پس به سوي او برويد و بگوييد ما دو فرستاده پروردگار توايم پس فرزندان اسرائيل را با ما بفرست و عذابشان مكن به راستي ما براي تو از جانب پروردگارت معجزه اي آورده ايم و بر هر كس كه از هدايت پيروي كند درود باد(47)
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَآ أَنَّ الْعَذَابَ عَلَيٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّيٰ(48)
در حقيقت به سوي ما وحي آمده كه عذاب بر كسي است كه تكذيب كند و روي گرداند(48)
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَٰمُوسَيٰ(49)
[فرعون] گفت اي موسي پروردگار شما دو تن كيست(49)
قَالَ رَبُّنَا الَّذِيٓ أَعْطَيٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَيٰ(50)
گفت پروردگار ما كسي است كه هر چيزي را خلقتي كه درخور اوست داده سپس آن را هدايت فرموده است(50)
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَيٰ(51)
گفت حال نسلهاي گذشته چون است(51)
قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَٰبٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَي(52)
گفت علم آن در كتابي نزد پروردگار من است پروردگارم نه خطا مي كند و نه فراموش مي نمايد(52)
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجْنَا بِهِۦٓ أَزْوَٰجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّيٰ(53)
همان كسي كه زمين را برايتان گهواره اي ساخت و براي شما در آن راهها ترسيم كرد و از آسمان آبي فرود آورد پس به وسيله آن رستنيهاي گوناگون جفت جفت بيرون آورديم(53)
كُلُوا۟ وَارْعَوْا۟ أَنْعَٰمَكُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّأُو۟لِي النُّهَيٰ(54)
بخوريد و دامهايتان را بچرانيد كه قطعا در اينها براي خردمندان نشانه هايي است(54)
۞ مِنْهَا خَلَقْنَٰكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَيٰ(55)
از اين [زمين] شما را آفريده ايم در آن شما را بازمي گردانيم و بار ديگر شما را از آن بيرون مي آوريم(55)
وَلَقَدْ أَرَيْنَٰهُ ءَايَٰتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَيٰ(56)
در حقيقت [ما] همه آيات خود را به [فرعون] نشان داديم ولي [او آنها را] دروغ پنداشت و نپذيرفت(56)
قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَٰمُوسَيٰ(57)
گفت اي موسي آمده اي تا با سحر خود ما را از سرزمينمان بيرون كني(57)
فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَآ أَنتَ مَكَانًا سُوًي(58)
ما [هم] قطعا براي تو سحري مثل آن خواهيم آورد پس ميان ما و خودت موعدي بگذار كه نه ما آن را خلاف كنيم و نه تو [آن هم] در جايي هموار(58)
قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًي(59)
[موسي] گفت موعد شما روز جشن باشد كه مردم پيش از ظهر گرد مي آيند(59)
فَتَوَلَّيٰ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَيٰ(60)
پس فرعون رفت و [همه] نيرنگ خود را گرد آورد و بازآمد(60)
قَالَ لَهُم مُّوسَيٰ وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا۟ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَيٰ(61)
موسي به [ساحران] گفت واي بر شما به خدا دروغ مبنديد كه شما را به عذابي [سخت] هلاك مي كند و هر كه دروغ بندد نوميد مي گردد(61)
فَتَنَٰزَعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا۟ النَّجْوَيٰ(62)
[ساحران] ميان خود در باره كارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند(62)
قَالُوٓا۟ إِنْ هَٰذَٰنِ لَسَٰحِرَٰنِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَيٰ(63)
[فرعونيان] گفتند قطعا اين دو تن ساحرند [و] مي خواهند شما را با سحر خود از سرزمينتان بيرون كنند و آيين والاي شما را براندازند(63)
فَأَجْمِعُوا۟ كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا۟ صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَيٰ(64)
پس نيرنگ خود را گرد آوريد و به صف پيش آييد در حقيقت امروز هر كه فايق آيد خوشبخت مي شود(64)
قَالُوا۟ يَٰمُوسَيٰٓ إِمَّآ أَن تُلْقِيَ وَإِمَّآ أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَيٰ(65)
[ساحران] گفتند اي موسي يا تو مي افكني يا [ما] نخستين كس باشيم كه مي اندازيم(65)
قَالَ بَلْ أَلْقُوا۟ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَيٰ(66)
گفت [نه] بلكه شما بيندازيد پس ناگهان ريسمانها و چوبدستي هايشان بر اثر سحرشان در خيال او [چنين] مي نمود كه آنها به شتاب مي خزند(66)
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَيٰ(67)
و موسي در خود بيمي احساس كرد(67)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
14th August 2013, 09:46 AM
(آيه 47)
سپس دقيقا چگونگى پياده كردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله كوتاه و قاطع و پر محتوا براى آنها بيان مىفرمايد، كه يكى مربوط به اصل مأموريت است و ديگرى بيان محتواى مأموريت و سومى دليل و سند و چهارمى تشويق پذيرندگان و سر انجام تهديد مخالفان. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 123
نخست مىگويد: «شما به سراغ او برويد و به او بگوييد: ما فرستادگان پروردگار توايم» (فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ).
ديگر اين كه: «بنى اسرائيل را همراه ما بفرست و آنها را اذيت و آزار مكن» (فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ).
سپس اشاره به دليل و مدرك خود كرده، مىگويد به او بگوييد: «ما نشانهاى از پروردگارت براى تو آوردهايم» (قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ).
بنا بر اين به حكم عقل لازم است لا اقل در سخنان ما بينديشى و اگر درست بود بپذيرى.
سپس به عنوان تشويق مؤمنان اضافه مىكند: «درود بر آنها كه از هدايت پيروى مىكنند» (وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى).
اين جمله ممكن است به معنى ديگرى نيز اشاره باشد و آن اين كه سلامت در اين جهان و جهان ديگر از ناراحتيها و رنجها و عذابهاى دردناك الهى، و مشكلات زندگى فردى و اجتماعى از آن كسانى است كه از هدايت الهى پيروى كنند و اين در حقيقت نتيجه نهايى دعوت موسى است.
(آيه 48)
سر انجام عاقبت شوم سر پيچى از اين دعوت را نيز به او بفهمانيد و بگوييد: «به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه تكذيب آياتش كرده و از فرمانش سر پيچى نمايند خواهد گرفت»! (إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى).
و اين واقعيتى است كه بايد بىپرده به فرعون گفته مىشد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx
soham 313
14th August 2013, 09:48 AM
(آيه 49)
در اينجا قرآن مجيد مستقيما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مىرود.
هنگامى كه موسى در برابر فرعون قرار گرفت، جملههاى حساب شده و مؤثرى را كه خداوند به هنگام فرمان رسالت به او آموخته بود باز گو كرد كه در آيات قبل خوانديم.
سپس هنگامى كه فرعون اين سخنان را شنيد نخستين عكس العملش اين برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 124
بود «گفت: بگوييد ببينم پروردگار شما كيست اى موسى»؟ (قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى).
عجيب اين كه فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگويد پروردگار من كه شما مدعى هستيد كيست؟ بلكه گفت: پروردگار شما كيست؟
(آيه 50)
موسى بلا فاصله معرفى بسيار جامع و در عين حال كوتاهى از پروردگار كرد «گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى آنچه لازمه آفرينش او بوده است داده، و سپس او را در مراحل هستى رهبرى و هدايت فرموده است» (قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى).
در اين سخن كوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرينش و هستى مىكند كه هر يك دليل مستقل و روشنى براى شناسايى پروردگار است.
موسى (ع) مىخواهد به فرعون بفهماند كه اين عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سر زمين مصر، نه مخصوص امروز است و نه گذشته، اين عالم پهناور گذشته و آيندهاى دارد كه نه من در آن بودهام و نه تو و دو مسأله اساسى در اين عالم چشمگير است، تأمين نيازمنديها و سپس به كار گرفتن نيروها و امكانات در مسير پيشرفت موجودات، اينها به خوبى مىتواند تو را به پروردگار ما آشنا سازد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx
soham 313
14th August 2013, 09:49 AM
(آيه 51)
فرعون با شنيدن اين جواب جامع و جالب، سؤال ديگرى، مطرح كرد، «گفت: (اگر چنين است) پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟» (قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى).
(آيه 52)
موسى در جواب «گفت: تمام مشخصات اقوام گذشته، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است، هيچ گاه پروردگار من (براى حفظ آنها) گمراه نمىشود و نه فراموش مىكند» (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى).
بنا بر اين حساب و كتاب آنها محفوظ است، و سر انجام به پاداش و كيفر اعمالشان خواهند رسيد.
(آيه 53)
و از آنجا كه بخشى از سخن موسى (ع) پيرامون مسأله توحيد برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 125
و شناسايى خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مىدارد: «همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد، و راههايى در آن ايجاد كرد، و از آسمان، آبى فرستاد» (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).
«سپس ما به وسيله اين آب، انواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره بر آورديم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى).
در اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است: كه اولويتهاى زندگى انسان را تشكيل مىدهد، قبل از همه چيز، محل سكونت و آرامش لازم است، و به دنبال آن راههاى ارتباطى، سپس آب، و فرآوردههاى كشاورزى.
(آيه 54)
سر انجام اشاره به پنجمين و آخرين نعمت از اين سلسله نعمتهاى الهى كرده، مىگويد: از اين فرآوردههاى گياهى «هم خودتان بخوريد و هم چهار پايان خود را در آن به چرا ببريد» (كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ).
و در پايان به همه اين نعمتها اشاره كرده، مىفرمايد: «در اين امور، نشانههاى روشنى است براى صاحبان عقل و انديشه» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى).
يعنى، عقل و انديشههاى مسؤول مىتواند به اين واقعيت پى ببرد.
(آيه 55)
و به تناسب اين كه در بيان توحيدى اين آيات، از آفرينش زمين و نعمتهاى آن استفاده شده «معاد» را نيز با اشاره به همين زمين در اين آيه بيان كرده، مىفرمايد: «از آن شما را آفريديم و در آن باز مىگردانيم، و از آن نيز شما را بار ديگر بيرون مىآوريم» (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
14th August 2013, 09:52 AM
(آيه 56)
فرعون خود را براى مبارزه نهايى آماده مىكند: در اينجا مرحله ديگرى از درگيرى موسى (ع) و فرعون منعكس شده است، قرآن مجيد، اين قسمت را با اين جمله شروع مىكند: «و ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم (اما هيچ يك از آنها در دل تيره او اثر نگذاشت) پس همه را تكذيب كرد و از پذيرش آنها امتناع ورزيد» (وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 126
اين مربوط به معجزاتى است كه در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد، «معجزه عصا» و «يد بيضا» و «محتواى دعوت جامع آسمانيش».
(آيه 57)
اكنون ببينيم فرعون طغيانگر، مستكبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت، و او را چگونه- طبق معمول همه زمامداران زورگو- متهم ساخت؟ «گفت: اى موسى! آيا آمدهاى كه ما را از سر زمين و وطنمان با سحرت بيرون كنى؟!» (قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى).
اشاره به اين كه: ما مىدانيم مسأله نبوت و دعوت به توحيد، و ارائه اين معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حكومت و بيرون كردن ما و قبطيان از سر زمين آباء و اجدادمان است.
اين تهمت درست همان حربهاى است كه همه زور گويان و استعمار گران در طول تاريخ داشتهاند كه هر گاه خود را در خطر مىديدند، براى تحريك مردم به نفع خود، مسأله خطرى كه مملكت را تهديد مىكرد، پيش مىكشيدند مملكت يعنى حكومت اين زورگويان و موجوديتش يعنى موجوديت آنها!
(آيه 58)
فرعون سپس اضافه كرد: گمان نكن ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاى تو را بياوريم، «پس يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد» (فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ).
و براى اين كه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت: «هم اكنون تاريخش را معين كن، بايد ميان ما و تو و عدهاى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو از آن، آن هم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد» (فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً).
(آيه 59)
ولى موسى بىآنكه خونسردى خود را از دست دهد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعيت «گفت: (من هم آمادهام، هم اكنون روز و ساعت آن را تعيين كنم) ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است، مشروط بر اين كه مردم همگى به هنگامى كه روز بالا مىآيد در محل جمع شوند» (قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 127
(آيه 60)
به هر حال فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفتآور موسى و مشاهده تأثير روانى اين معجزات در اطرافيانش تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد، لذا قرار لازم را با موسى گذارد، «پس آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس همه را در روز موعود آورد» (فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
14th August 2013, 09:54 AM
(آيه 61)
سر انجام روز موعود فرا رسيد، موسى (ع) در برابر انبوه جمعيت قرار گرفت، جمعيتى كه گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از مفسران 72 نفر و به گفته بعضى ديگر به چهار صد نفر مىرسيد و بعضى ديگر نيز تعداد بيشترى گفتهاند.
و گروهى از آنها، فرعون و اطرافيان او را تشكيل مىدادند و بالاخره گروه سوم كه اكثريت از آن تشكيل يافته بود تودههاى تماشاچى مردم بودند.
موسى در اينجا رو به ساحران و يا فرعونيان و ساحران كرد و «به آنان چنين گفت: واى بر شما، دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با مجازات خود، نابود و ريشه كن خواهد ساخت» (قالَ لَهُمْ مُوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ).
«و شكست و نوميدى و خسران از آن آنهاست كه بر خدا دروغ مىبندند و به او نسبت باطل مىدهند» (وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى).
منظور موسى از افتراء بر خدا، آن است كه كسى يا چيزى را شريك او قرار داده، معجزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند.
(آيه 62)
اين سخن قاطع موسى كه هيچ شباهتى به سخن ساحران نداشت، بلكه آهنگش آهنگ دعوت همه پيامبران راستين بود، بر بعضى از دلها اثر گذاشت، و در ميان جمعيت اختلاف افتاد، بعضى طرفدار شدت عمل بودند، و بعضى به شك و ترديد افتادند و احتمال مىدادند موسى پيامبر بزرگ خدا باشد و تهديدهاى او مؤثر گردد، بخصوص كه لباس ساده او و برادرش هارون، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمم آنها كه على رغم تنها بودن، ضعف و فتورى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 128
در آن مشاهده نمىگشت، دليل ديگرى بر اصالت گفتار و برنامههاى آنها محسوب مىشد، لذا قرآن مىگويد: «پس آنها در ميان خود در باره كارهايشان به نزاع برخاستند، و مخفيانه و در گوشى با هم سخن گفتند» (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى).
(آيه 63)
ولى به هر حال طرفداران ادامه مبارزه و شدت عمل، پيروز شدند و رشته سخن را به دست گرفتند و از طرق مختلف، به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند.
نخست: «گفتند: اين دو مسلما ساحرند»! (قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ).
بنا بر اين، وحشتى از مبارزه با آنها نبايد به خود راه داد، چرا كه شما بزرگان و سردمداران سحر در اين كشور پهناوريد.
ديگر اين كه «آنها مىخواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند» (يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما). سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است و به آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد.
به علاوه اينها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند، اينها مىخواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند «و آيين عالى و مذهب حق شما را از ميان ببرند»! (وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
14th August 2013, 09:56 AM
(آيه 64)
«اكنون كه چنين است (به هيچ وجه به خود ترديد راه ندهيد، و) تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد ...» (فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ).
«و در يك صف (به ميدان مبارزه) بياييد» (ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا).
چرا كه وحدت و اتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سر نوشت ساز است.
و بالاخره «فلاح و رستگارى، امروز، از آن كسى است كه برترى خود را بر (بر حريفش) اثبات نمايد» (وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى).
(آيه 65)
موسى (ع) نيز به ميدان مىآيد- ساحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند، هنگامى كه گام به ميدان نهادند «گفتند: اى موسى! آيا تو اوّل (عصاى خود را) مىافكنى يا ما كسانى باشيم كه اول برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 129
بيفكنيم» (قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى).
(آيه 66)
ولى موسى بىآنكه عجلهاى نشان بدهد، چرا كه به پيروزى نهايى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در اين گونه مبارزهها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمىشود، لذا به آنها «گفت: شما اول بيفكنيد»! (قالَ بَلْ أَلْقُوا).
ساحران نيز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند، و اگر روايتى را كه مىگويد: آنها هزاران نفر بودند بپذيريم مفهومش اين مىشود كه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه مواد مخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود، به وسط ميدان انداختند.
«پس ناگهان طنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر (مردم و) موسى مىرسيد كه دارند حركت مىكنند»! (فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى).
آرى به صورت مارهايى كوچك و بزرگ، رنگارنگ در اشكال مختلف به جنب و جوش در آمدند.
صحنه بسيار عجيبى بود، ساحران كه هم تعدادشان زياد بود و هم طرز استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميايى اجسام و مانند آن را به خوبى مىدانستند، توانستند آن چنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين باور براى آنها پيدا شود كه اين همه موجودات بىجان، جان گرفتند.
غريو شادى از فرعونيان برخاست، گروهى از ترس و وحشت فرياد زدند و خود را عقب مىكشيدند!
(آيه 67)
«پس در اين هنگام موسى احساس ترس خفيفى در دل كرد» (فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى). كه نكند مردم تحت تأثير اين صحنه واقع شوند، آن چنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
15th August 2013, 08:20 AM
صفحه ی 184 از قرآن کریم شامل آیات 68تا 84 از سوره ی طه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَيٰ(68)
گفتيم مترس كه تو خود برتري(68)
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوٓا۟ إِنَّمَا صَنَعُوا۟ كَيْدُ سَٰحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَيٰ(69)
و آنچه در دست راست داري بينداز تا هر چه را ساخته اند ببلعد در حقيقت آنچه سرهم بندي كرده اند افسون افسونگر است و افسونگر هر جا برود رستگار نمي شود(69)
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِرَبِّ هَٰرُونَ وَمُوسَيٰ(70)
پس ساحران به سجده درافتادند گفتند به پروردگار موسي و هارون ايمان آورديم(70)
قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَٰفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَآ أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَيٰ(71)
[فرعون] گفت آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است پس بي شك دستهاي شما و پاهايتان را يكي از راست و يكي از چپ قطع مي كنم و شما را بر تنه هاي درخت خرما به دار مي آويزم تا خوب بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت تر و پايدارتر است(71)
قَالُوا۟ لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَيٰ مَا جَآءَنَا مِنَ الْبَيِّنَٰتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَآ أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَٰذِهِ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَآ(72)
گفتند ما هرگز تو را بر معجزاتي كه به سوي ما آمده و [بر] آن كس كه ما را پديد آورده است ترجيح نخواهيم داد پس هر حكمي مي خواهي بكن كه تنها در اين زندگي دنياست كه [تو] حكم مي راني(72)
إِنَّآ ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَٰيَٰنَا وَمَآ أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰٓ(73)
ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آن سحري كه ما را بدان واداشتي بر ما ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است(73)
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَيٰ(74)
در حقيقت هر كه به نزد پروردگارش گنهكار رود جهنم براي اوست در آن نه مي ميرد و نه زندگي مي يابد(74)
وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّٰلِحَٰتِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَٰتُ الْعُلَيٰ(75)
و هر كه مؤمن به نزد او رود در حالي كه كارهاي شايسته انجام داده باشد براي آنان درجات والا خواهد بود(75)
جَنَّٰتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَذَٰلِكَ جَزَآءُ مَن تَزَكَّيٰ(76)
بهشتهاي عدن كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است جاودانه در آن مي مانند و اين است پاداش كسي كه به پاكي گرايد(76)
وَلَقَدْ أَوْحَيْنَآ إِلَيٰ مُوسَيٰٓ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَٰفُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَيٰ(77)
و در حقيقت به موسي وحي كرديم كه بندگانم را شبانه ببر و راهي خشك در دريا براي آنان باز كن كه نه از فرارسيدن [دشمن] بترسي و نه [از غرق شدن] بيمناك باشي(77)
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ(78)
پس فرعون با لشكريانش آنها را دنبال كرد و[لي] از دريا آنچه آنان را فرو پوشانيد فرو پوشانيد(78)
وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَيٰ(79)
و فرعون قوم خود را گمراه كرد و هدايت ننمود(79)
يَٰبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ قَدْ أَنجَيْنَٰكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَٰعَدْنَٰكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَيٰ(80)
اي فرزندان اسرائيل در حقيقت [ما] شما را از [دست] دشمنتان رهانيديم و در جانب راست طور با شما وعده نهاديم و بر شما ترنجبين و بلدرچين فرو فرستاديم(80)
كُلُوا۟ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقْنَٰكُمْ وَلَا تَطْغَوْا۟ فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَيٰ(81)
از خوراكيهاي پاكيزه اي كه روزي شما كرديم بخوريد و[لي] در آن زياده روي مكنيد كه خشم من بر شما فرود آيد و هر كس خشم من بر او فرود آيد قطعا در [ورطه] هلاكت افتاده است(81)
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا ثُمَّ اهْتَدَيٰ(82)
و به يقين من آمرزنده كسي هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد و به راه راست راهسپر شود(82)
۞ وَمَآ أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَٰمُوسَيٰ(83)
و اي موسي چه چيز تو را [دور] از قوم خودت به شتاب واداشته است(83)
قَالَ هُمْ أُو۟لَآءِ عَلَيٰٓ أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَيٰ(84)
گفت اينان در پي منند و من اي پروردگارم به سويت شتافتم تا خشنود شوي(84)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
15th August 2013, 08:23 AM
(آيه 68)
به هر حال در اين موقع، نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظيفه او را مشخص كرد، چنانكه قرآن مىگويد: «به او گفتيم: ترس به خود راه مده تو مسلما برترى»! (قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 130
و اين گونه موسى، قوت قلبش را كه لحظات كوتاهى متزلزل شده بود باز يافت.
(آيه 69)
مجددا به او خطاب شد كه: «و آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساختهاند مىبلعد»! (وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا).
«چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است» (إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ).
«و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد» (وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى).
چرا كه كار ساحر متكى به نيروى محدود انسانى است، و معجزه از قدرت بىپايان و لا يزال الهى سر چشمه مىگيرد، لذا ساحر تنها كارهايى را مىتواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته است.
جالب اين كه: نمىگويد: «عصايت را بيفكن» بلكه مىگويد: «آنچه در دست راست دارى بيفكن» اين تعبير شايد به عنوان بىاعتنايى به عصا باشد و اشاره به اين كه عصا مسأله مهمى نيست آنچه مهم است اراده و فرمان خداست كه اگر اراده او باشد عصا كه سهل است كمتر و كوچكتر از آن هم مىتواند چنين قدرت نمايى كند!
(آيه 70)
پيروزى عظيم موسى (ع): به اينجا رسيديم كه موسى مأمور شد عصاى خود را بيفكند. موسى عصاى خود را افكند، عصا تبديل به مار عظيمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعيد، غوغا و ولولهاى در تمام جمعيت افتاد فرعون، سخت متوحش شد، و اطرافيانش دهانهاشان از تعجب باز ماند.
ساحران كه به خوبى سحر را از غير سحر مىشناختند، يقين كردند كه اين امر، چيزى جز معجزه الهى نيست، و اين مرد فرستاده خداست.
لذا همان گونه كه آيه مىگويد: «ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم» (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى).
(آيه 71)
بديهى است كه اين عمل ساحران، ضربه سنگينى بر پيكر فرعون برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 131
و حكومت جبّار و خود كامه و بيدادگرش وارد ساخت، و تمام اركان آن را به لرزه در آورد، لذا چارهاى جز اين نديد كه با داد و فرياد و تهديدهاى غليظ و شديد ته مانده حيثيتى را كه نداشت، جمع و جور كند، رو به سوى ساحران كرد و «گفت: آيا پيش از آن كه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد»؟ (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ).
اين جبّار مستكبر، نه تنها مدعى بود كه بر جسم و جان مردم، حكومت دارد بلكه مىخواست بگويد قلب شما هم در اختيار من و متعلق به من است، و بايد با اجازه من تصميم بگيرد.
فرعون به اين قناعت نكرد، فورا وصلهاى به دامان ساحران چسبانيد و آنها را متهم كرد و گفت: «او بزرگ شماست، او كسى است كه سحر به شما آموخته»، و تمام اينها توطئه است با نقشه قبلى! (إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ).
بدون شك فرعون مىدانست و يقين داشت اين سخن دروغ است. ولى مىدانيم قلدرها و زور گويان، وقتى موقعيت نامشروع خود را در خطر ببينند از هيچ دروغ و تهمتى باك ندارند.
تازه به اين نيز قناعت نكرد و ساحران را با شديدترين لحنى، تهديد به مرگ نمود و گفت: «پس سوگند ياد مىكنم كه دست و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىكنم، و بر فراز شاخههاى بلند نخل به دار مىآويزم و خواهيد دانست مجازات من دردناكتر و پايدارتر است» (فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
15th August 2013, 08:27 AM
(آيه 72)
اما ببينيم عكس العمل ساحران در برابر اين تهديدهاى شديد فرعون چه بود؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند و از ميدان بيرون نرفتند، بلكه حضور خود را در صحنه بطور قاطعترى ثابت كردند و «گفتند: به خدايى كه ما را آفريده است هرگز تو را بر اين دلايل روشنى كه به سراغ ما آمده مقدم نخواهيم داشت» (قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا).
«پس تو هر حكمى مىخواهى بكن» (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ).
«اما (بدان) تو تنها مىتوانى در زندگى اين دنيا قضاوت كنى» ولى در آخرت برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 132
ما پيروزيم و تو گرفتار و مبتلا به شديدترين كيفرها (إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا).
(آيه 73)
سپس افزودند: «ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است» (إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى).
خلاصه اين كه هدف ما پاك شدن از گناهان گذشته از جمله مبارزه با پيامبر راستين خداست.
(آيه 74)
ساحران سپس چنين ادامه دادند: اگر ما ايمان آوردهايم دليلش روشن است «چرا كه هر كس (بىايمان و) گنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايد آتش سوزان دوزخ براى اوست» (إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ).
و مصيبت بزرگ او در دوزخ اين است كه «نه مىميرد و نه زنده مىشود» (لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى). بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مىزند، حياتى كه از مرگ تلختر و مشقت بارتر است.
(آيه 75)
«و هر كس با ايمان نزد او آيد، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنين كسانى درجات عالى دارند ...» (وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى).
(آيه 76)
«باغهاى جاويدان بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).
«و اين است پاداش كسى كه (با ايمان و اطاعت پروردگار) خود را پاك و پاكيزه كند» (وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى).
و اين ساحران چه خوب خود را پاكيزه ساختند. هنگامى كه تصميم گرفتند، حق را پذيرا شوند و در راه آن عاشقانه ايستادگى كنند و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى، «صبحگاهان كافر بودند و ساحر، اما شامگاهان شهيدان نيكو كار راه حق»!
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
15th August 2013, 08:29 AM
(آيه 77)
نجات بنى اسرائيل و غرق فرعونيان: بعد از ماجراى مبارزه موسى با ساحران و پيروزى چشمگيرش بر آنها و ايمان آوردن آن جمعيت عظيم، آيين او رسما وارد افكار مردم مصر شد، هر چند اكثريت «قبطيان» آن را نپذيرفتند، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 133
بنى اسرائيل تحت رهبرى موسى، به اتفاق اقليتى از مصريان، بطور دائم با فرعونيان درگير بودند و سالها بر اين منوال گذشت و حوادث تلخ و شيرينى روى داد.
در اينجا به آخرين فراز از اين ماجراها يعنى برنامه خروج بنى اسرائيل از مصر، اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما به موسى، وحى فرستاديم كه بندگانم را شبانه از مصر بيرون ببر» (وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي).
بنى اسرائيل آماده حركت به سوى سرزمين موعود (فلسطين) شدند، اما هنگامى كه به كرانههاى نيل رسيدند فرعونيان، آگاه گشتند و فرعون با لشكرى عظيم آنها را تعقيب كرد، آنها خود را در محاصره دريا و دشمن ديدند.
اما خدا به موسى چنين دستور داد: «راهى خشك براى آنها در دريا بگشا»! (فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً).
راهى كه هرگاه در آن گام بگذارى «نه از تعقيب فرعونيان مىترسى، نه از غرق شدن در دريا» (لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى).
(آيه 78)
و به اين ترتيب موسى و بنى اسرائيل وارد جادههايى شدند كه در درون دريا با كنار رفتن آبها پيدا شد، در اين هنگام فرعون به همراه لشكريانش به كنار دريا رسيد و با اين صحنه غير منتظره و شگفتانگيز رو برو شد «و فرعون لشكريان خود را به دنبال بنى اسرائيل فرستاد و خود نيز وارد همان جادهها شد» (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ).
از اين سو آخرين نفر لشكر فرعون وارد دريا شد، و از آن سو آخرين نفر از بنى اسرائيل خارج گرديد.
در اين هنگام به امواج آب فرمان داده شد به جاى نخستين باز گردند.
امواج همانند ساختمان فرسودهاى كه پايه آن را بكشنند يك باره فرو ريختند «پس دريا آنها را در ميان امواج خروشان خود پوشاند پوشاندنى كامل» (فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ).
و به اين ترتيب، يك قدرت جبّار ستمگر با لشكر نيرومند و قهارش در ميان امواج آب غوطهور شدند و طعمه آمادهاى براى ماهيان دريا!
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 134
(آيه 79)
آرى «فرعون، قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدايتشان نكرد» (وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى).
(آيه 80)
تنها راه نجات: در اينجا روى سخن را به بنى اسرائيل بطور كلى و در هر عصر و زمان كرده، و نعمتهاى بزرگى را كه خداوند به آنان بخشيده است ياد آور مىشود، و راه نجات را به آنان نشان مىدهد.
نخست مىگويد: «اى بنى اسرائيل! ما شما را از چنگال دشمنانتان رهايى بخشيديم» (يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ).
سپس به يكى از نعمتهاى مهم معنوى اشاره كرده، مىگويد: «ما شما را به ميعادگاه مقدسى دعوت كرديم، در طرف راست طور» آن مركز وحى الهى (وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ).
اين اشاره به جريان رفتن موسى (ع) به اتفاق جمعى از بنى اسرائيل به ميعادگاه طور است، در همين ميعادگاه بود كه خداوند الواح تورات را بر موسى نازل كرد و با او سخن گفت و جلوه خاص پروردگار را همگان مشاهده كردند.
و سر انجام به يك نعمت مهم مادى كه از الطاف خاص خداوند نسبت به بنى اسرائيل سر چشمه مىگرفت اشاره كرده، مىفرمايد: «ما من و سلوى را بر شما نازل كرديم» (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى).
در آن بيابانى كه سرگردان بوديد، و غذاى مناسبى نداشتيد، لطف خدا به ياريتان شتافت و از غذاى لذيذ و خوشمزهاى به مقدارى كه به آن احتياج داشتيد در اختيارتان قرار داد و از آن استفاده مىكرديد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
15th August 2013, 08:33 AM
(آيه 81)
در اين آيه به دنبال ذكر اين نعمتهاى سه گانه پر ارزش آنها را چنين مخاطب مىسازد: «از روزيهاى پاكيزهاى كه به شما داديم بخوريد، ولى در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود» (كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي).
طغيان در نعمتها آن است كه انسان به جاى اين كه از آنها در راه اطاعت خدا و طريق سعادت خويش استفاده كند، آنها را وسيلهاى براى گناه، ناسپاسى و كفران برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 135
و گردنكشى و اسرافكارى قرار دهد، همان گونه كه بنى اسرائيل چنين كردند.
و به دنبال آن مىفرمايد: «و هر كس غضب من بر او وارد شود سقوط مىكند» (وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى).
«هوى» در اصل به معنى سقوط كردن از بلندى است، كه معمولا نتيجه آن، نابودى است، به علاوه در اينجا اشاره به سقوط مقامى و دورى از قرب پروردگار و رانده شدن از درگاهش نيز مىباشد.
(آيه 82)
و از آنجا كه هميشه بايد هشدار و تهديد با تشويق و بشارت، همراه باشد تا نيروى خوف و رجا را كه عامل اصلى تكامل است يكسان بر انگيزد، و درهاى بازگشت به روى توبهكاران بگشايد، در اين آيه چنين مىگويد: «و من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت يابند (و در زير چتر هدايت رهبران الهى قرار گيرند) مىآمرزم» (وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى).
تعبير به «غفّار» نشان مىدهد كه خداوند چنين افراد را نه تنها يك بار كه بارها مشمول آمرزش خود قرار مىدهد.
(آيه 83)
غوغاى سامرى! در اينجا فراز مهم ديگرى از زندگى موسى (ع) و بنى اسرائيل مطرح شده و آن مربوط به رفتن موسى به اتفاق نمايندگان بنى اسرائيل به ميعادگاه طور و سپس گوساله پرستى بنى اسرائيل در غياب آنهاست.
برنامه اين بود كه موسى (ع) براى گرفتن احكام تورات، به كوه طور برود، و گروهى از بنى اسرائيل نيز او را در اين مسير همراهى كنند.
ولى از آنجا كه شوق مناجات با پروردگار در دل موسى شعلهور بود، قبل از ديگران تنها به ميعادگاه پروردگار رسيد.
در اينجا وحى بر او نازل شد: «اى موسى! چه چيز سبب شد كه پيش از قومت به اينجا بيايى و در اين راه عجله كنى»؟ (وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى).
(آيه 84)
و موسى بلا فاصله «عرض كرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من براى رسيدن به ميعادگاه و محضر وحى تو، شتاب كردم تا از من خشنود برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 136
شوى» (قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
16th August 2013, 06:58 AM
صفحه ی 185 از قرآن کریم شامل آیات 85 تا 101 از سوره ی طه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنۢ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ(85)
فرمود در حقيقت ما قوم تو را پس از [عزيمت] تو آزموديم و سامري آنها را گمراه ساخت(85)
فَرَجَعَ مُوسَيٰٓ إِلَيٰ قَوْمِهِ غَضْبَٰنَ أَسِفًا قَالَ يَٰقَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي(86)
پس موسي خشمگين و اندوهناك به سوي قوم خود برگشت [و] گفت اي قوم من آيا پروردگارتان به شما وعده نيكو نداد آيا اين مدت بر شما طولاني مي نمود يا خواستيد خشمي از پروردگارتان بر شما فرود آيد كه با وعده من مخالفت كرديد(86)
قَالُوا۟ مَآ أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَٰكِنَّا حُمِّلْنَآ أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَٰهَا فَكَذَٰلِكَ أَلْقَي السَّامِرِيُّ(87)
گفتند ما به اختيار خود با تو خلاف وعده نكرديم ولي از زينت آلات قوم بارهايي سنگين بر دوش داشتيم و آنها را افكنديم و [خود] سامري [هم زينت آلاتش را] همين گونه بينداخت(87)
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا۟ هَٰذَآ إِلَٰهُكُمْ وَإِلَٰهُ مُوسَيٰ فَنَسِيَ(88)
پس براي آنان پيكر گوساله اي كه صدايي داشت بيرون آورد و [او و پيروانش] گفتند اين خداي شما و خداي موسي است و [پيمان خدا را] فراموش كرد(88)
أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا(89)
مگر نمي بينند كه [گوساله] پاسخ سخن آنان را نمي دهد و به حالشان سود و زياني ندارد(89)
وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَٰرُونُ مِن قَبْلُ يَٰقَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَٰنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوٓا۟ أَمْرِي(90)
و در حقيقت هارون قبلا به آنان گفته بود اي قوم من شما به وسيله اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفته ايد و پروردگار شما [خداي] رحمان است پس مرا پيروي كنيد و فرمان مرا پذيرا باشيد(90)
قَالُوا۟ لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَٰكِفِينَ حَتَّيٰ يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَيٰ(91)
گفتند ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت تا موسي به سوي ما بازگردد(91)
قَالَ يَٰهَٰرُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوٓا۟(92)
[موسي] گفت اي هارون وقتي ديدي آنها گمراه شدند چه چيز مانع تو شد(92)
أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي(93)
كه از من پيروي كني آيا از فرمانم سر باز زدي(93)
قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِيٓ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي(94)
گفت اي پسر مادرم نه ريش مرا بگير و نه [موي] سرم را من ترسيدم بگويي ميان بني اسرائيل تفرقه انداختي و سخنم را مراعات نكردي(94)
قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَٰسَٰمِرِيُّ(95)
[موسي] گفت اي سامري منظور تو چه بود(95)
قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا۟ بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي(96)
گفت به چيزي كه [ديگران] به آن پي نبردند پي بردم و به قدر مشتي از رد پاي فرستاده [خدا جبرئيل] برداشتم و آن را در پيكر [گوساله] انداختم و نفس من برايم چنين فريبكاري كرد(96)
قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَوٰةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَيٰٓ إِلَٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا(97)
گفت پس برو كه بهره تو در زندگي اين باشد كه [به هر كه نزديك تو آمد] بگويي [به من] دست مزنيد و تو را موعدي خواهد بود كه هرگز از آن تخلف نخواهي كرد و [اينك] به آن خدايي كه پيوسته ملازمش بودي بنگر آن را قطعا مي سوزانيم و خاكسترش مي كنيم [و] در دريا فرو مي پاشيم(97)
إِنَّمَآ إِلَٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا(98)
معبود شما تنها آن خدايي است كه جز او معبودي نيست و دانش او همه چيز را در بر گرفته است(98)
كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنۢبَآءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ ءَاتَيْنَٰكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا(99)
اين گونه از اخبار پيشين بر تو حكايت مي رانيم و مسلما به تو از جانب خود قرآني داده ايم(99)
مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وِزْرًا(100)
هر كس از [پيروي] آن روي برتابد روز قيامت بار گناهي بر دوش مي گيرد(100)
خَٰلِدِينَ فِيهِ وَسَآءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ حِمْلًا(101)
پيوسته در آن [حال] مي ماند و چه بد باري روز قيامت خواهند داشت(101)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
16th August 2013, 07:02 AM
(آيه 85)
ولى بالاخره در اين ديدار، ميعاد از سى شب به چهل شب تمديد شد، و زمينههاى مختلفى كه از قبل در ميان بنى اسرائيل براى انحراف وجود داشت كار خود را كرد، سامرى آن مرد هوشيار منحرف مياندار شد، و با استفاده از وسائلى گوسالهاى ساخت و جمعيت را به پرستش آن فرا خواند.
بالاخره در آنجا بود كه خداوند به موسى (ع) در همان ميعادگاه «فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم (ولى از عهده امتحان خوب بيرون نيامدند) و سامرى آنها را گمراه كرد» (قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ).
(آيه 86)
موسى با شنيدن اين سخن آن چنان برآشفت كه تمام وجودش گويى شعلهور گشت، شايد به خود مىگفت: ساليان دراز خون جگر خوردم، زحمت كشيدم با هر گونه خطر رو برو شدم تا اين جمعيت را به توحيد آشنا ساختم، اما افسوس و صد افسوس، با چند روز غيبت من، زحماتم بر باد رفت! لذا بلا فاصله «موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت» (فَرَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً).
هنگامى كه چشمش به آن صحنه بسيار زننده گوساله پرستى افتاد، «فرياد بر آورد اى قوم من! مگر پروردگار شما وعده نيكويى به شما نداد» (قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً).
اين وعده نيكو يا وعدهاى بوده كه در زمينه نزول تورات و بيان احكام آسمانى در آن، به بنى اسرائيل داده شده بود، يا وعده نجات و پيروزى بر فرعونيان و وارث حكومت زمين شدن، و يا وعده مغفرت و آمرزش براى كسانى كه توبه كنند و يا همه اين امور.
سپس افزود: «پس آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميده»؟ (أَ فَطالَ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 137
عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ).
«يا با اين عمل زشت خود مىخواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد» (أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي).
(آيه 87)
بنى اسرائيل كه خود را در برابر اعتراض شديد موسى (ع) ديدند و متوجه شدند به راستى كار بسيار بدى انجام دادهاند، در مقام عذر تراشى بر آمدند و «گفتند: ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلّف نكرديم» (قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا).
در واقع اين ما نبوديم كه به اراده خود گرايش به گوساله پرستى كرديم، «بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم و سامرى اين چنين القا كرد ...» (وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
16th August 2013, 07:03 AM
(آيه 88)
در هر صورت سامرى از زينت آلات كه از طريق ظلم و گناه در دست فرعونيان قرار گرفته بود و ارزشى جز اين نداشت كه خرج چنين كار حرامى بشود، آرى از مجموع اين زينت آلات «براى آنان مجسمه گوسالهاى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد» (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).
بنى اسرائيل كه اين صحنه را ديدند، ناگهان همه تعليمات توحيدى موسى را به دست فراموشى سپردند و به يكديگر «گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است» (فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى).
و به اين ترتيب «او (سامرى عهد و پيمانش را با موسى بلكه با خداى موسى) فراموش كرد» و مردم را به گمراهى كشاند (فَنَسِيَ).
(آيه 89)
در اينجا خداوند به عنوان توبيخ و سرزنش اين بت پرستان مىگويد: «پس آيا آنها نمىبينند كه اين گوساله پاسخ آنها را نمىدهد و هيچ گونه ضررى از آنها دفع نمىكند و منفعتى براى آنها فراهم نمىسازد» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).
يك معبود واقعى حد اقل بايد بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گويد آيا تنها برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 138
شنيده شدن صداى گوساله از اين مجسمه طلايى، مىتواند دليل پرستش باشد! تازه موجودى كه مالك سود و زيان ديگرى و حتى خودش نيست، آيا مىتواند معبود باشد؟!
(آيه 90)
بدون شك در اين قال و غوغا، هارون جانشين موسى (ع) و پيامبر بزرگ خدا دست از رسالت خويش بر نداشت و وظيفه مبارزه با انحراف و فساد را تا آنجا كه در توان داشت انجام داد، چنانكه قرآن مىگويد: «هارون قبل از آمدن موسى از ميعادگاه به بنى اسرائيل اين سخن را گفته بود كه شما به وسيله آن (گوساله) مورد آزمايش سختى قرار گرفتهايد» فريب نخوريد و از راه توحيد منحرف نشويد (وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).
سپس اضافه كرد: «و پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشندهاى است كه اين همه نعمت به شما مرحمت كرده» (وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ).
برده بوديد شما را آزاد ساخت، اسير بوديد رهايى بخشيد، گمراه بوديد هدايت كرد، پراكنده بوديد در سايه رهبرى يك مرد آسمانى، شما را جمع و متحد نمود، جاهل و گمراه بوديد، نور علم بر شما افكند، و به صراط مستقيم توحيد هدايتتان نمود.
«اكنون كه چنين است شما از من پيروى كنيد و اطاعت فرمان من نماييد» (فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي).
مگر فراموش كردهايد برادرم موسى، مرا جانشين خود ساخته و اطاعتم را بر شما فرض كرده است چرا پيمان شكنى مىكنيد؟
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
16th August 2013, 07:05 AM
(آيه 91)
ولى بنى اسرائيل چنان لجوجانه به اين گوساله چسبيده بودند كه منطق نيرومند و دلايل روشن اين مرد خدا و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نيفتاد، با صراحت اعلام مخالفت با هارون كردند و «گفتند: ما همچنان به پرستش اين گوساله ادامه مىدهيم تا موسى به سوى ما باز گردد» (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى).
و به اين ترتيب هم فرمان مسلم عقل را از زير پا گذاشتند، و هم فرمان برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 139
جانشين رهبرشان را.
ولى به هر حال، هارون با اقليتى در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعيت جدا شدند در حالى كه اكثريت جاهل و لجوج نزديك بود او را به قتل برسانند.
(آيه 92)
سرنوشت دردناك سامرى! به دنبال بحثى كه موسى (ع) با بنى اسرائيل در نكوهش شديد از گوساله پرستى داشت و در اينجا نخست گفتگوى موسى (ع) را با برادرش هارون (ع) و سپس با سامرى منعكس مىكند.
نخست رو به برادرش هارون كرده «گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند ...» (قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا).
(آيه 93)
«از من پيروى نكردى؟ آيا فرمان مرا عصيان نمودى»؟ (أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي).
مگر هنگامى كه مىخواستم به ميعادگاه بروم نگفتم «جانشين من باش و در ميان اين جمعيت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پيش مگير».
منظور از جمله «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» اين است كه چرا از روش و سنت من در «شدت عمل» نسبت به بت پرستى پيروى نكردى.
(آيه 94)
موسى با شدت و عصبانيت هر چه تمامتر اين سخنان را با برادرش مىگفت و بر او فرياد مىزد، در حالى كه ريش و سر او را گرفته بود و مىكشيد.
هارون براى اين كه او را بر سر لطف آورد، و از التهاب او بكاهد «گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادرم] ريش و سر مرا مگير، من (فكر كردم كه اگر به مبارزه برخيزم و درگيرى پيدا كنم تفرقه شديدى در ميان بنى اسرائيل مىافتد، و از اين) ترسيدم (به هنگام باز گشت) بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و سفارش مرا (در غياب من) به كار نبستى»الَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي)
.
و به اين ترتيب هارون بىگناهى خود را اثبات كرد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 140
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
16th August 2013, 07:06 AM
(آيه 95)
بعد از پايان گفتگو با برادرش هارون و تبرئه او، به محاكمه سامرى پرداخت و «گفت: (اين چه كارى بود كه تو انجام دادى و) چه چيز انگيزه تو بود اى سامرى»؟! (قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ).
(آيه 96)
او در پاسخ گفت: من مطالبى آگاه شدم كه آنها نديدند و آگاه نشدند» (قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ).
«من چيزى از آثار رسول و فرستاده خدا (موسى) را گرفتم، و سپس آن را به دور افكندم و اين چنين نفس من مطلب را در نظرم زينت داد»! و به سوى آيين بت پرستى گرايش كردم. (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي).
(آيه 97)
روشن است كه پاسخ و عذر سامرى در برابر سؤال موسى (ع) به هيچ وجه قابل قبول نبود، لذا موسى فرمان محكوميت او را در اين دادگاه صادر كرد و سه دستور در باره او و گوسالهاش داد «گفت: برو، كه بهره تو در زندگى اين دنيا اين است كه (هر كس به تو نزديك شود) بگويى: با من تماس نگير» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ).
و به اين ترتيب با يك فرمان قاطع، سامرى را از جامعه طرد كرد و او را به انزواى مطلق كشانيد.
مجازات دوم سامرى اين بود كه موسى (ع) كيفر او را در قيامت به او گوشزد كرد، گفت: «و تو وعدهگاهى در پيش دارى (وعده عذاب دردناك الهى) كه هرگز از آن تخلف نخواهد شد» (وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ).
سومين مجازات اين بود كه موسى به سامرى گفت: «و به اين معبودت كه پيوسته او را عبادت مىكردى نگاه كن و ببين ما آن را مىسوزانيم و سپس ذرات آن را به دريا مىپاشيم» تا براى هميشه محو و نابود گردد (وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
16th August 2013, 07:09 AM
(آيه 98)
و در اين آيه موسى، با تأكيد فراوان روى مسأله توحيد، حاكميت خط اللّه را مشخص كرد و چنين گفت: «معبود شما تنها اللّه است، همان خدايى كه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 141
معبودى جز او نيست، همان خدايى كه علمش همه چيز را فرا گرفته» (إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً).
نه همچون بتهاى ساختگى كه نه سخنى مىشنوند، نه پاسخى مىگويند، نه مشكلى مىگشايند و نه زيانى را دفع مىكنند.
(آيه 99)
پس از پايان گرفتن بحثهاى مربوط به تاريخ پر ماجراى موسى و بنى اسرائيل يك نتيجه گيرى كلى نيز قرآن روى آن مىنمايد و مىگويد: «اين چنين اخبار گذشته را براى تو (يكى بعد از ديگرى) باز گو مىكنيم» (كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).
سپس اضافه مىكند: «و ما از ناحيه خود قرآنى به تو داديم» (وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً). قرآنى كه مملوّست از درسهاى عبرت، دلايل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بيدار كننده آيندگان.
(آيه 100)
و به همين جهت در اين آيه از كسانى سخن مىگويد كه حقايق قرآن و درسهاى عبرت تاريخ را فراموش مىكنند، مىگويد: «كسى كه از قرآن روى بگرداند در قيامت بار سنگينى (از گناه و مسؤوليت) بر دوش خواهد كشيد» (مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً).
آرى! اعراض از قرآن، انسان را به آن چنان بيراههها مىكشاند كه بارهاى سنگينى از انواع گناهان و انحرافات فكرى و عقيدتى را بر دوش او مىنهد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-51-100.aspx
soham 313
16th August 2013, 07:10 AM
(آيه 101)
سپس اضافه مىكند: «آنها در ميان اين وزر جاودانه خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيهِ).
«و اين بار سنگين گناه، بد بارى است براى آنها در روز قيامت» (وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلًا)
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
17th August 2013, 07:29 AM
صفحه ی 186 از قرآن کریم شامل آیات 102 تا 123 از سوره ی طه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا(102)
[همان] روزي كه در صور دميده مي شود و در آن روز مجرمان را كبودچشم برمي انگيزيم(102)
يَتَخَٰفَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا(103)
ميان خود به طور پنهاني با يكديگر مي گويند شما [در دنيا] جز ده [روز بيش] نمانده ايد(103)
نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا(104)
ما داناتريم به آنچه مي گويند آنگاه كه نيك آيين ترين آنان مي گويد جز يك روز بيش نمانده ايد(104)
وَيَسَْٔلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا(105)
و از تو در باره كوهها مي پرسند بگو پروردگارم آنها را [در قيامت] ريز ريز خواهد ساخت(105)
فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا(106)
پس آنها را پهن و هموار خواهد كرد(106)
لَّا تَرَيٰ فِيهَا عِوَجًا وَلَآ أَمْتًا(107)
نه در آن كژي مي بيني و نه ناهمواري(107)
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَٰنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا(108)
در آن روز [همه مردم] داعي [حق] را كه هيچ انحرافي در او نيست پيروي مي كنند و صداها در مقابل [خداي] رحمان خاشع مي گردد و جز صدايي آهسته نمي شنوي(108)
يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا(109)
در آن روز شفاعت [به كسي] سود نبخشد مگر كسي را كه [خداي] رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد(109)
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا(110)
آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته اند مي داند و حال آنكه ايشان بدان دانشي ندارند(110)
۞ وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا(111)
و چهره ها براي آن [خداي] زنده پاينده خضوع مي كنند و آن كس كه ظلمي بر دوش دارد نوميد مي ماند(111)
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا(112)
و هر كس كارهاي شايسته كند در حالي كه مؤمن باشد نه از ستمي مي هراسد و نه از كاسته شدن [حقش](112)
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَٰهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا(113)
و اين گونه آن را [به صورت] قرآني عربي نازل كرديم و در آن از انواع هشدارها سخن آورديم شايد آنان راه تقوا در پيش گيرند يا [اين كتاب] پندي تازه براي آنان بياورد(113)
فَتَعَٰلَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَيٰٓ إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا(114)
پس بلندمرتبه است خدا فرمانرواي بر حق و در [خواندن] قرآن پيش از آنكه وحي آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاي(114)
وَلَقَدْ عَهِدْنَآ إِلَيٰٓ ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا(115)
و به يقين پيش از اين با آدم پيمان بستيم و[لي آن را] فراموش كرد و براي او عزمي [استوار] نيافتيم(115)
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَٰٓئِكَةِ اسْجُدُوا۟ لِءَادَمَ فَسَجَدُوٓا۟ إِلَّآ إِبْلِيسَ أَبَيٰ(116)
و [ياد كن] هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد پس جز ابليس كه سر باز زد [همه] سجده كردند(116)
فَقُلْنَا يََٰٓٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَيٰٓ(117)
پس گفتيم اي آدم در حقيقت اين [ابليس] براي تو و همسرت دشمني [خطرناك] است زنهار تا شما را از بهشت به در نكند تا تيره بخت گردي(117)
إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَيٰ(118)
در حقيقت براي تو در آنجا اين [امتياز] است كه نه گرسنه مي شوي و نه برهنه مي ماني(118)
وَأَنَّكَ لَا تَظْمَؤُا۟ فِيهَا وَلَا تَضْحَيٰ(119)
و [هم] اينكه در آنجا نه تشنه مي گردي و نه آفتاب زده(119)
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَٰنُ قَالَ يََٰٓٔادَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَيٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَيٰ(120)
پس شيطان او را وسوسه كرد گفت اي آدم آيا تو را به درخت جاودانگي و ملكي كه زايل نمي شود راه نمايم(120)
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَيٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَيٰ(121)
آنگاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگي آنان برايشان نمايان شد و شروع كردند به چسبانيدن برگهاي بهشت بر خود و [اين گونه] آدم به پروردگار خود عصيان ورزيد و بيراهه رفت(121)
ثُمَّ اجْتَبَٰهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَيٰ(122)
سپس پروردگارش او را برگزيد و بر او ببخشود و [وي را] هدايت كرد(122)
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًۢا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًي فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَيٰ(123)
فرمود همگي از آن [مقام] فرود آييد در حالي كه بعضي از شما دشمن بعضي ديگر است پس اگر براي شما از جانب من رهنمودي رسد هر كس از هدايتم پيروي كند نه گمراه مي شود و نه تيره بخت(123)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
17th August 2013, 07:33 AM
(آيه 102)
سپس به توصيف روز قيامت و آغاز آن پرداخته، چنين مىگويد:
«همان روزى كه در صور دميده مىشود، و گنهكاران را با بدنهاى كبود و تيره در آن روز جمع مىكنيم» (يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً).
(آيه 103)
در اين حال مجرمان در ميان خود، در باره مقدار توقفشان در عالم برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 142
برزخ «آهسته با هم گفتگو مىكنند (بعضى مىگويند:) شما تنها ده شبانه روز در علام برزخ) توقف كرديد» و نمىدانند چقدر طولانى بوده است (يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً).
اين آهسته گفتن آنها يا به خاطر رعب و وحشت شديدى است كه از مشاهده صحنه قيامت به آنها دست مىدهد و يا بر اثر شدت ضعف و ناتوانى است.
(آيه 104)
سپس اضافه مىكند: «ما به آنچه مىگويند كاملا آگاهتريم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ). خواه آهسته بگويند يا بلند.
«هنگامى كه نيكو روشترين آنها مىگويد: شما تنها يك روز درنگ كرديد»! (إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً).
(آيه 105)
صحنه هولانگيز قيامت: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از حوادث مربوط به پايان دنيا و آغاز قيامت بود، در اينجا نيز همين مسأله را پيگيرى مىكند.
از اين آيه چنين بر مىآيد كه مردم از پيامبر (ص) در باره سرنوشت كوهها به هنگام پايان گرفتن دنيا سؤال كرده بودند.
لذا مىگويد: «و از تو در باره كوهها سؤال مىكنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ).
در پاسخ: «بگو: پروردگار من آنها را از هم متلاشى و تبديل به سنگريزه كرده سپس بر باد مىدهد»! (فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً).
از مجموع آيات قرآن در مورد سر نوشت كوهها چنين استفاده مىشود كه آنها در آستانه رستاخيز مراحل مختلفى را طى مىكنند:
نخست به لرزه مىآيند سپس به حركت در مىآيند.
در سومين مرحله از هم متلاشى مىشوند و به صورت انبوهى از شن در مىآيند و در آخرين مرحله آن چنان توفان و باد آنها را از جا حركت مىدهد و در فضا مىپاشد كه همچون پشمهاى زده شده به نظر مىرسد. (قارعه/ 5)
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
17th August 2013, 07:35 AM
(آيه 106)
اين آيه مىگويد: با متلاشى شدن كوهها و پراكنده شدن ذرات آن، «خداوند صفحه زمين را به صورت زمينى صاف و مستوى و بىآب و گياه در برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 143
مىآورد» (فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً).
(آيه 107)
«آن چنان كه در آن هيچ گونه اعوجاج و پستى و بلندى مشاهده نخواهى كرد» (لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً).
(آيه 108)
«در آن روز، همه از دعوت كننده الهى پيروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت» و همگى از قبرها بر مىخيزند (يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ).
اين دعوت كننده هر كس كه باشد آن چنان فرمانش نافذ است كه هيچ كس قدرت بر تخلف از آن را ندارد.
«و (در اين موقع) همه صداها در برابر عظمت پروردگار رحمان خاضع مىشود و جز صداى آهسته، چيزى نمىشنوى» (وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً).
اين خاموشى صداها يا به خاطر سيطره عظمت الهى بر عرصه محشر است كه همگان در برابرش خضوع مىكنند، و يا از ترس حساب و كتاب و نتيجه اعمال و يا هر دو.
(آيه 109)
از آنجا كه ممكن است بعضى گرفتار اين اشتباه شوند كه ممكن است غرق گناه باشند و به وسيله شفيعانى شفاعت شوند بلافاصله اضافه مىكند:
«در آن روز شفاعت هيچ كس سودى نمىدهد، مگر كسانى كه خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده، و از گفتار آنها (در اين زمينه) راضى است» (يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا).
اشاره به اين كه: شفاعت در آنجا بىحساب نيست، بلكه برنامه دقيقى دارد هم در مورد شفاعت كننده، و هم در مورد شفاعت شونده، و تا استحقاق و شايستگى در افراد براى شفاعت شدن وجود نداشته باشد، شفاعت معنى ندارد.
(آيه 110)
و از آنجا كه حضور مردم در صحنه قيامت براى حساب و جزا، نياز به آگاهى خداوند از اعمال و رفتار آنها دارد، در اين آيه چنين اضافه مىكند:
«خداوند آنچه را (مجرمان) پيش رو دارند و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشتهاند، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 144
همه را مىداند (و از تمام افعال و سخنان و نيات آنها در گذشته و پاداش كيفرى را كه در آينده در پيش دارند، از همه با خبر است) ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً).
و به اين ترتيب احاطه علمى خداوند هم نسبت به اعمال آنهاست و هم نسبت به جزاى آنها، و اين دو در حقيقت دو ركن قضاوت كامل و عادلانه است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
17th August 2013, 07:37 AM
(آيه 111)
«و در آن روز همه مردم در برابر خداوند حىّ قيّوم، كاملا خاضع مىشوند» (وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ).
انتخاب صفت «حى و قيوم» از ميان صفات خدا در اينجا به خاطر تناسبى است كه اين دو صفت با مسأله رستاخيز كه روز حيات و قيام همگان است دارد.
و در پايان آيه، اضافه مىكند: «و مأيوس (و زيانكار) است آن كه بار ستمى بر دوش دارد»! (وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً).
گويى ظلم و ستم همچون بار عظيمى است كه بر دوش انسان سنگينى مىكند و از پيشرفت او به سوى نعمتهاى جاويدان الهى باز مىدارد.
(آيه 112)
و از آنجا كه روش قرآن غالبا بيان تطبيقى مسائل است بعد از ذكر سرنوشت ظالمان و مجرمان در آن روز، به بيان حال مؤمنان پرداخته مىگويد: «و اما كسانى كه اعمال صالحى انجام دهند، در حالى كه ايمان دارند، آنها نه از ظلم و ستمى مىترسند و نه از نقصان حقشان» (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً).
اصولا براى اين كه عمل صالح بطور مستمر و ريشه دار و عميق انجام گيرد بايد از عقيده پاك و اعتقاد صحيح (ايمان) سيراب گردد.
(آيه 113)
قرآن در اينجا اشارهاى دارد به مجموع آنچه در آيات قبل پيرامون مسائل تربيتى مربوط به قيامت و وعد و وعيد آمده است، مىفرمايد:
«و اين گونه آن را قرآنى عربى [فصيح و گويا] نازل كرديم و انواع تهديدها را به عبارت و بيانات مختلف بيان نموديم، شايد آنها تقوا پيشه كنند يا براى آنان تذكرى پديد آورد» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 145
يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً)
.
كلمه «عربيّا» گر چه به معنى زبان عربى است، ولى در اينجا اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن و رسا بودن مفاهيم آن مىباشد، زيرا: اصولا زبان عربى- به تصديق زبان شناسان جهان- يكى از رساترين لغات، و ادبيات آن از قويترين ادبيات است. ديگر اين كه گاهى قرآن بيانات مختلفى از يك واقعيت دارد، مثلا مسأله وعيد و مجازات مجرمان را، گاهى در لباس بيان سرگذشت امتهاى پيشين، و گاهى به صورت خطاب به حاضران، و گاهى در شكل ترسيم حال آنها در صحنه قيامت و گاه به لباسهاى ديگر بيان مىكند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
17th August 2013, 07:40 AM
(آيه 114)
اين آيه اضافه مىكند: «پس بلند مرتبه است خداوندى كه سلطان بر حقّ است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ).
و از آنجا كه گاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر عشق به فراگيرى قرآن و حفظ آن براى مردم به هنگام دريافت وحى عجله مىكرد و كاملا مهلت نمىداد تا جبرئيل سخن خود را تمام كند در دنباله اين آيه چنين به او تذكر داده مىشود: «و نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود» (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى إِلَيْكَ وَحْيُهُ).
«و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون كن» (وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً).
جايى كه پيامبر با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهى مأمور باشد كه تا پايان عمر، از خدا افزايش علم بطلبد، وظيفه ديگران كاملا روشن است، در حقيقت از نظر اسلام، علم هيچ حد و مرزى را نمىشناسد، افزون طلبى در بسيارى از امور مذموم است، ولى در علم ممدوح است، افراط بد است ولى افراط در علم معنى ندارد.
(آيه 115)
آدم و فريبكارى شيطان! در اينجا از داستان آدم و حوّا و مبارزه و دشمنى ابليس با آنان سخن مىگويد.
شايد اشاره به اين نكته كه مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و ديروز و موسى (ع) و فرعون نيست، از آغاز آفرينش آدم بوده و همچنان ادامه دارد.
نخست از پيمان آدم با خدا سخن مىگويد، مىفرمايد: «پيش از اين، از آدم برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 146
پيمان گرفته بوديم، اما او فراموش كرد، و عزم استوارى براى او نيافتيم»! (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً).
منظور از اين «عهد» فرمان خدا داير به نزديك نشدن به درخت ممنوع است.
بدون شك آدم، مرتكب گناهى نشد بلكه تنها ترك اولايى از او سر زد، اصولا دوران سكونت آدم در بهشت يك دوران آزمايشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنيا و پذيرش مسؤوليت تكاليف بود.
(آيه 116)
سپس به بخش ديگر اين داستان اشاره كرده، مىگويد: «و به خاطر بياوريد هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، آنها نيز همگى سجده كردند جز ابليس كه امتناع ورزيد» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى).
و از اينجا به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مىشود، آدمى كه مسجود فرشتگان بود ضمنا عداوت ابليس با او از نخستين گام آشكار مىگردد.
شك نيست كه سجده به معنى پرستش مخصوص خداست، و غير از خدا هيچ كس و هيچ چيز نمىتواند معبود باشد، بنا بر اين سجده فرشتگان در برابر خدا بود، منتهى به خاطر آفرينش اين موجود با عظمت كه:
شايسته ستايش آن آفريدگار است كارد چنين دل آويز نقشى ز ماء و طينى!
(آيه 117)
به هر حال ما در اين موقع به آدم اخطار كرديم «پس گفتيم: اى آدم (با اين برنامه مسجل شد كه) ابليس دشمن تو و همسرت است (مواظب باشيد) مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به درد و رنج خواهى افتاد» (فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
17th August 2013, 07:43 AM
(آيه 118)
سپس خداوند آسايش بهشت و درد و رنج محيط بيرون آن را براى آدم چنين شرح مىدهد: «تو در اينجا گرسنه نخواهى شد و برهنه نمىشوى» (إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى).
(آيه 119)
«و تو در آن تشنه نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمىدهد» (وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 147
در دو آيه فوق به چهار نياز اصلى و ابتدايى انسان يعنى نياز به غذا و آب و لباس و مسكن (پوشش در مقابل آفتاب) اشاره شده است.
(آيه 120
اما با اين همه شيطان كمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود، به همين دليل آرام ننشست «پس شروع به وسوسه آدم كرد و گفت: اى آدم! آيا درخت عمر جاويدان را به تو نشان بدهم (كه هر كس از ميوه آن بخورد هميشه زنده خواهد بود) آيا راه رسيدن به حكومت و سلطنت هميشگى را مىخواهى بدانى»؟! (فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى).
در واقع شيطان حساب كرد تمايل آدم به چيست و به اينجا رسيد كه او تمايل به زندگى جاويدان و رسيدن به قدرت بىزوال دارد، لذا براى كشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از اين دو عامل استفاده كرد.
(آيه 121)
سر انجام آنچه نمىبايست بشود شد، «پس (آدم و حوّا) هر دو از آن (درخت ممنوع) خوردند (و به دنبال آن لباسهاى بهشتى از اندامشان فرو ريخت) عورتشان آشكار گشت»! (فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).
هنگامى كه آدم و حوّا چنين ديدند بلا فاصله «از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند» براى پوشاندن اندام خود (وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ).
آرى! عاقبت «آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش او محروم شد» (وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى).
(آيه 122)
ولى از آنجا كه آدم ذاتا پاك و مؤمن بود و در طريق رضاى خدا گام بر مىداشت، و اين خطا كه بر اثر وسوسه شيطان دامن او را گرفت جنبه استثنايى داشت، خداوند او را از رحمت خود براى هميشه دور نساخت، بلكه «بعد از اين ماجرا پروردگارش او را برگزيد و توبهاش را پذيرا شد و هدايتش كرد» (ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى).
(آيه 123)
با اين كه توبه آدم پذيرفته شد، اما كارى كرده بود كه بازگشت به حال نخستين امكانپذير نبود و لذا خداوند «به او و حوّا دستور داد: هر دو (و همچنين شيطان همراه شما) از بهشت به زمين فرود آييد» (قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 148
«در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود» (بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).
اما به شما اخطار مىكنم، راه سعادت و نجات به رويتان گشوده است «پس هر گاه هدايت من به سراغ شما بيايد هر يك از شما از اين هدايت پيروى كند نه گمراه مىشود و نه شقاوتمند» (فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
18th August 2013, 10:41 AM
صفحه ی 187 از قرآن کریم شامل آیات 124 تا 135 از سوره ی طه و آیات 1 تا 3 از سوره ی انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَعْمَيٰ(124)
و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگي تنگ [و سختي] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مي كنيم(124)
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِيٓ أَعْمَيٰ وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا(125)
مي گويد پروردگارا چرا مرا نابينا محشور كردي با آنكه بينا بودم(125)
قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ ءَايَٰتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنسَيٰ(126)
مي فرمايد همان طور كه نشانه هاي ما بر تو آمد و آن را به فراموشي سپردي امروز همان گونه فراموش مي شوي(126)
وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِنۢ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْءَاخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَيٰٓ(127)
و اين گونه هر كه را به افراط گراييده و به نشانه هاي پروردگارش نگرويده است سزا مي دهيم و قطعا شكنجه آخرت سخت تر و پايدارتر است(127)
أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَٰكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّأُو۟لِي النُّهَيٰ(128)
آيا براي هدايتشان كافي نبود كه [ببينند] چه نسلها را پيش از آنان نابود كرديم كه [اينك آنها] در سراهاي ايشان راه مي روند به راستي براي خردمندان در اين [امر] نشانه هايي [عبرت انگيز] است(128)
وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُّسَمًّي(129)
و اگر سخني از پروردگارت پيشي نگرفته و موعدي معين مقرر نشده بود قطعا [عذاب آنها] لازم مي آمد(129)
فَاصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ ءَانَآئِ الَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَيٰ(130)
پس بر آنچه مي گويند شكيبا باش و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستايش پروردگارت [او را] تسبيح گوي و برخي از ساعات شب و حوالي روز را به نيايش پرداز باشد كه خشنود گردي(130)
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَيٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِۦٓ أَزْوَٰجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰ(131)
و زنهار به سوي آنچه اصنافي از ايشان را از آن برخوردار كرديم [و فقط] زيور زندگي دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم ديدگان خود مدوز و [بدان كه] روزي پروردگار تو بهتر و پايدارتر است(131)
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوٰةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسَْٔلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَٰقِبَةُ لِلتَّقْوَيٰ(132)
و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش ما از تو جوياي روزي نيستيم ما به تو روزي مي دهيم و فرجام [نيك] براي پرهيزگاري است(132)
وَقَالُوا۟ لَوْلَا يَأْتِينَا بَِٔايَةٍ مِّن رَّبِّهِۦٓ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَيٰ(133)
و گفتند چرا از جانب پروردگارش معجزه اي براي ما نمي آورد آيا دليل روشن آنچه در صحيفه هاي پيشين است براي آنان نيامده است(133)
وَلَوْ أَنَّآ أَهْلَكْنَٰهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا۟ رَبَّنَا لَوْلَآ أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَيٰ(134)
و اگر ما آنان را قبل از [آمدن قرآن] به عذابي هلاك مي كرديم قطعا مي گفتند پروردگارا چرا پيامبري به سوي ما نفرستادي تا پيش از آنكه خوار و رسوا شويم از آيات تو پيروي كنيم(134)
قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا۟ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَٰبُ الصِّرَٰطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَيٰ(135)
بگو همه در انتظارند پس در انتظار باشيد زودا كه بدانيد ياران راه راست كيانند و چه كسي راه يافته است(135)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ(1)
براي مردم [وقت] حسابشان نزديك شده است و آنان در بي خبري رويگردانند(1)
مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ(2)
هيچ پند تازه اي از پروردگارشان نيامد مگر اينكه بازي كنان آن را شنيدند(2)
لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا۟ النَّجْوَي الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ هَلْ هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ(3)
در حالي كه دلهايشان مشغول است و آنانكه ستم كردند پنهاني به نجوا برخاستند كه آيا اين [مرد] جز بشري مانند شماست آيا ديده و دانسته به سوي سحر مي رويد(3)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
18th August 2013, 10:46 AM
(آيه 124)
و براى اين كه تكليف آنها كه فرمان حق را فراموش مىكنند نيز روشن گردد اضافه مىكند: «و كسى كه از ياد من روى گردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت» (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً).
«و در قيامت او را نابينا محشور مىكنيم» (وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى).
اصولا تنگى زندگى بيشتر به خاطر كمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى است، به خاطر عدم اطمينان به آينده و ترس از نابود شدن امكانات موجود، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است، و آن كس كه ايمان به خدا دارد و دل به ذات پاك او بسته، از همه اين نگرانيها در امان است.
(آيه 125)
در آنجا «عرض مىكند: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه قبلا بينا بودم»؟! (قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً).
(آيه 126)
بلا فاصله پاسخ مىشنود كه، «مىفرمايد: آن گونه كه آيات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش كردى، امروز نيز تو فراموش خواهى شد» (قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى). و چشمت از ديدن نعمتهاى پروردگار و مقام قرب او نابينا مىگردد.
(آيه 127)
سر انجام به صورت يك جمع بندى و نتيجه گيرى مىفرمايد:
«و اين گونه كسانى را كه راه اسراف را پيش گرفتند و ايمان به آيات پروردگارشان نياوردند جزا مىدهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ).
«و عذاب آخرت از اين هم شديدتر و پايدارتر است» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى).
(آيه 128)
از تاريخ گذشتگان عبرت بگيريد: از آنجا كه در آيات گذشته برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 149
بحثهاى فراوانى از مجرمان به ميان آمد در اين آيه به يكى از بهترين و مؤثرترين طرق بيدارى كه مطالعه تاريخ پيشينيان است اشاره كرده، چنين مىگويد: «آيا براى هدايت آنها همين كافى نيست كه بسيارى از اقوام گذشته را كه در قرون پيشين زندگى مىكردند هلاك كرديم» (أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).
همان كسانى كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند و «اينها در مساكن (ويران شده) آنان رفت و آمد دارند» (يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ).
اينها در مسير رفت و آمد خود، به خانههاى قوم عاد در سفرهاى يمن و مساكن ويران شده قوم ثمود در سفر شام و منازل زير و رو گشته قوم لوط در سفر فلسطين مىگذرند، آثار آنها را مىبينند، ولى درس عبرت نمىگيرند.
آرى «در اينها دلايل روشن و آيات فراوانى است براى صاحبان عقل و انديشه بيدار» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى).
موضوع عبرت گرفتن از تاريخ پيشينيان از مسائلى است كه قرآن و احاديث اسلامى زياد روى آن تكيه كرده است.
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص) مىخوانيم: «غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد» و از ورق گردانى ليل و نهار انديشه نكند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
18th August 2013, 10:47 AM
(آيه 129)
اين آيه در حقيقت پاسخ به سؤالى است كه در اينجا مطرح مىشود و آن اين كه چرا خداوند همان برنامهاى را كه براى مجرمان پيشين ترتيب داد براى اين گروه ترتيب نمىدهد، قرآن مىگويد: «و اگر سنّت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرّر نبود، به زودى عذاب الهى دامان آنها را مىگرفت» (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى).
اين سنت الهى، اشارهاى به فرمان آفرينش داير به آزادى انسانهاست، زيرا اگر هر مجرمى بلافاصله و بدون هيچ گونه مهلت مجازات شود، ايمان و عمل صالح، تقريبا جنبه اضطرارى و اجبارى پيدا مىكند، و بيشتر به خاطر ترس و وحشت از مجازات فورى خواهد بود، بنا بر اين وسيله تكامل كه هدف اصلى است نخواهد شد. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 150
به علاوه اگر حكم شود كه همه مجرمان فورا مجازات شوند، كسى در روى زمين زنده نخواهد ماند. (نحل/ 61) بنا بر اين، بايد مهلتى باشد تا گنهكاران به خود آيند و راه اصلاح در پيش گيرند، و هم فرصتى براى خود سازى، به همه پويندگان راه حق داده شود.
(آيه 130)
سپس روى سخن را به پيامبر (ص) كرده، مىگويد: «اكنون (كه بنا نيست اين بد كاران فورا، مجازات شوند) تو در برابر آنچه آنها مىگويند صابر و شكيبا باش» (فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ).
و براى تقويت روحيه پيامبر (ص) و تسلى خاطر او دستور راز و نياز با خدا و نماز و تسبيح را مىدهد و مىگويد: «قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن، همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را به جا آور تا راضى و خشنود شوى» و قلب تو در برابر سخنان درد آور آنها ناراحت نشود (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى).
بدون شك اين حمد و تسبيح مبارزهاى است با شرك و بت پرستى در عين صبر و شكيبايى در برابر بد گوييها و سخنان ناهنجار مشركان.
(آيه 131)
در اينجا دستوراتى به پيامبر داده شده كه در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است، و تكميلى است براى بحثى كه در زمينه «شكيبايى» در آيه گذشته خوانديم.
نخست مىگويد: «و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههايى از آنها (كفار و مخالفان) دادهايم ميفكن!» (وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).
آرى! اين نعمتهاى ناپايدار، «شكوفههاى زندگى دنياست» (زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا). شكوفههايى كه زود مىشكفد و پژمرده مىشود و پرپر مىگردد و بر روى زمين مىريزد، و چند صباحى بيشتر پايدار نمىماند.
در عين حال اينها همه «براى آن است كه ما آنان را در آن بيازماييم» برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 151
(لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ).
و به هر حال «آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر و پايدارتر است» (وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى).
خداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشيده است، ايمان و اسلام، قرآن و آيات الهى، روزيهاى حلال و پاكيزه و سر انجام نعمتهاى جاودان آخرت اين روزيها پايدارند و جاودانى.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
18th August 2013, 10:49 AM
(آيه 132)
در اين آيه براى تلطيف روح پيامبر (ص) و تقويت قلب او مىفرمايد: «و خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نيز بر انجام آن شكيبا و پر استقامت باش» (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها). چرا كه اين نماز براى تو و خاندانت مايه پاكى و صفاى قلب و تقويت روح و دوام ياد خداست.
سپس اضافه مىكند: اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و بركاتش تنها متوجه خود شماست «ما از تو روزى نمىخواهيم بلكه به تو روزى مىدهيم» (لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ).
اين نماز چيزى بر عظمت پروردگار نمىافزايد، بلكه سرمايه بزرگى براى تكامل شما انسانها و كلاس عالى تربيت است.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «و عاقبت و سر انجام نيك از آن تقواست» (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى).
آنچه باقى مىماند و سر انجامش مفيد و سازنده و حياتبخش است همان تقوا و پرهيزكارى است، پرهيزكاران سر انجام پيروزند و بىتقوايان محكوم به شكست.
(آيه 133)
اين آيه به يكى از بهانه جوييهاى كفار اشاره كرده، مىگويد: «و آنها گفتند: چرا پيامبر معجزهاى از سوى پروردگارش (آن چنان كه ما مىخواهيم) نمىآورد» (وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ).
بلا فاصله به آنها پاسخ مىگويد: «آيا خبرهاى روشن (اقوام پيشين) كه در كتب آسمانى گذشته بوده است براى آنها نيامده»؟ (أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى). كه پى در پى براى آوردن معجزات بهانهجويى مىكردند و پس از مشاهده برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 152
معجزات به كفر و انكار ادامه مىدادند و عذاب شديد الهى دامنشان را مىگرفت، آيا نمىدانند اگر اينها نيز همين راه را بروند همان سرنوشت در انتظارشان است.
(آيه 134)
به هر حال اين بهانه جويان مردمى حق طلب نيستند بلكه دائما در فكر بهانه گيرى تازهاى مىباشند حتى «اگر ما آنها را قبل از نزول اين قرآن و آمدن پيامبر اسلام مجازات و هلاك مىكرديم در قيامت مىگفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى، تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آن كه ذليل و رسوا شويم»؟! (وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى).
ولى اكنون كه اين پيامبر بزرگ با اين كتاب با عظمت به سراغ آنها آمده هر روز سخنى مىگويند و براى فرار از حق بهانهاى مىتراشند.
(آيه 135)
به آنها اخطار كن و «بگو: همه ما و شما در انتظاريم» (قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ).
ما انتظار وعدههاى الهى را در مورد شما داريم، شما هم در انتظار اين هستيد كه مشكلات و مصائب دامان ما را بگيرد.
«اكنون كه چنين است در انتظار باشيد»! (فَتَرَبَّصُوا).
«اما به زودى خواهيد دانست چه كسانى اهل راه مستقيم و آيين حقند و چه كسانى (به منزلگاه حق، و نعمت جاودان الهى) هدايت يافتند» (فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى).
و با اين جمله قاطع و پر معنى گفتگوى خود را با اين منكران لجوج و بهانهجو در اينجا پايان مىدهد.
«پايان سوره طه»
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-101-135.aspx
soham 313
18th August 2013, 10:52 AM
آغاز جزء هفدهم قرآن مجيد
سوره انبياء [21]
اين سوره در «مكّه» نازل شده، و 112 آيه است.
محتواى سوره:
1- اين سوره چنانكه از نامش پيداست، سوره پيامبران است، چرا كه نام شانزده پيامبر، بعضى، با ذكر فرازهايى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در اين سوره آمده است- موسى- هارون- ابراهيم- لوط- اسحاق- يعقوب- نوح- داود- سليمان- ايوب- اسماعيل- ادريس- ذا الكفل- ذا النون (يونس)- زكريا و يحيى.
2- ويژگى سورههاى «مكّى» كه از عقايد دينى، مخصوصا از مبدأ و معاد سخن مىگويد، كاملا در اين سوره منعكس است.
3- بخش ديگرى از اين سوره، از پيروزى حق بر باطل، توحيد بر شرك و لشكريان عدل و داد بر جنود ابليس، سخن گفته شده است.
جالب اين كه اين سوره با هشدارهاى شديد نسبت به مردم غافل و بىخبر از حساب و كتاب آغاز شده، و پايان آن نيز با هشدارهاى ديگرى در اين زمينه تكميل مىگردد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل شده:
«هر كس سوره انبياء را بخواند خداوند حساب او را آسان مىكند (و در محاسبه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 154
اعمالش در روز قيامت سختگيرى نخواهد كرد) و هر پيامبرى كه نام او در قرآن ذكر شده با او مصافحه كرده و سلام مىفرستد».
پيداست خواندن مقدمهاى است براى انديشيدن، و انديشيدن مقدمهاى براى ايمان و عمل.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
18th August 2013, 10:55 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اين سوره با يك هشدار نيرومند به عموم مردم آغاز مىشود، هشدارى تكاندهنده و بيدار كننده، مىگويد: «حساب مردم به آنها نزديك شده، در حالى كه آنها در غفلتند و روى گردانند» (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).
عمل آنها نشان مىدهد كه اين غفلت و بىخبرى سراسر وجودشان را گرفته و گر نه چگونه ممكن است انسان ايمان به نزديكى حساب، آن هم از حسابگرى فوق العاده دقيق، داشته باشد و اين چنين همه مسائل را سرسرى بگيرد و آلوده هر گونه گناه باشد؟
منظور از نزديك شدن حساب و قيامت آن است كه باقيمانده دنيا در برابر آنچه گذشته كم است، و به همين دليل رستاخيز نزديك خواهد بود (نزديك نسبى) بخصوص اين كه از پيامبر اسلام (ص) نقل شده كه فرمود: «بعثت من و روز قيامت مانند اين دو است»! (به انگشت «سبابه» و «وسطى» كه در كنار هم قرار دارند اشاره فرمود).
(آيه 2)
اين آيه يكى از نشانههاى اعراض و روى گردانى آنها را به اين صورت بيان مىكند، مىفرمايد: «هيچ ياد آورى تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنها نمىآيد، مگر آنكه با بازى (و شوخى) به آن گوش مىدهند»! (ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ).
در حالى كه اگر حتى يك بار به صورت جدّى با آن بر خورد كنند چه بسا مسير زندگانى آنها در همان لحظه تغيير پيدا مىكند.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 155
(آيه 3)
باز براى تأكيد بيشتر مىگويد: «آنها در حالى هستند كه دلهايشان در لهو و بىخبرى فرو رفته است» (لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ).
زيرا آنها از نظر ظاهر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى مىپندارند.
و طبيعى است چنين كسانى هرگز راه سعادت را نخواهند يافت.
بعد به گوشهاى از نقشههاى شيطانى آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «و اين ظالمان گفتگوهاى در گوشى خود را (كه براى توطئه انجام مىدهند) پنهان مىدارند، و مىگويند: آيا اين جز يك بشر عادى همچون شماست»؟ (وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ).
حال كه او يك بشر عادى بيش نيست لابد اين كارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چيزى جز سحر نمىتواند باشد «پس آيا شما به سراغ سحر مىرويد با اين كه مىبينيد»؟ (أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ).
آنها در اين گفتارشان روى دو چيز تكيه داشتند، يكى بشر بودن پيامبر (ص) و ديگرى بر چسب سحر، و در آيات بعد برچسبهاى ديگرى نيز خواهد آمد كه قرآن به آنها پاسخ مىدهد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
z.000
18th August 2013, 11:43 AM
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ أَعْمَيٰ(124)
و هر كس از ياد من دل بگرداند در حقيقت زندگي تنگ [و سختي] خواهد داشت و روز رستاخيز او را نابينا محشور مي كنيم(124)
soham 313
19th August 2013, 08:52 AM
[golrooz]صفحه ی 188 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 24 از سوره ی انبیاء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ(4)
[پيامبر] گفت پروردگارم [هر] گفتار[ي] را در آسمان و زمين مي داند و اوست شنواي دانا(4)
بَلْ قَالُوٓا۟ أَضْغَٰثُ أَحْلَٰمٍۭ بَلِ افْتَرَيٰهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بَِٔايَةٍ كَمَآ أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ(5)
بلكه گفتند خوابهاي شوريده است [نه] بلكه آن را بربافته بلكه او شاعري است پس همان گونه كه براي پيشينيان هم عرضه شد بايد براي ما نشانه اي بياورد(5)
مَآ ءَامَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَٰهَآ أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ(6)
قبل از آنان [نيز مردم] هيچ شهري كه آن را نابود كرديم [به آيات ما] ايمان نياوردند پس آيا اينان [به معجزه] ايمان مي آورند(6)
وَمَآ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِيٓ إِلَيْهِمْ فَسَْٔلُوٓا۟ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(7)
و پيش از تو [نيز] جز مرداني را كه به آنان وحي مي كرديم گسيل نداشتيم اگر نمي دانيد از پژوهندگان كتابهاي آسماني بپرسيد(7)
وَمَا جَعَلْنَٰهُمْ جَسَدًا لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا۟ خَٰلِدِينَ(8)
و ايشان را جسدي كه غذا نخورند قرار نداديم و جاويدان [هم] نبودند(8)
ثُمَّ صَدَقْنَٰهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَيْنَٰهُمْ وَمَن نَّشَآءُ وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ(9)
سپس وعده [خود] به آنان را راست گردانيديم و آنها و هر كه را خواستيم نجات داديم و افراطكاران را به هلاكت رسانيديم(9)
لَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ كِتَٰبًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(10)
در حقيقت ما كتابي به سوي شما نازل كرديم كه ياد شما در آن است آيا نمي انديشيد(10)
وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ(11)
و چه بسيار شهرها را كه [مردمش] ستمكار بودند در هم شكستيم و پس از آنها قومي ديگر پديد آورديم(11)
فَلَمَّآ أَحَسُّوا۟ بَأْسَنَآ إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ(12)
پس چون عذاب ما را احساس كردند بناگاه از آن مي گريختند(12)
لَا تَرْكُضُوا۟ وَارْجِعُوٓا۟ إِلَيٰ مَآ أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَٰكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسَْٔلُونَ(13)
[هان] مگريزيد و به سوي آنچه در آن متنعم بوديد و [به سوي] سراهايتان بازگرديد باشد كه شما مورد پرسش قرار گيريد(13)
قَالُوا۟ يَٰوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ(14)
گفتند اي واي بر ما كه ما واقعا ستمگر بوديم(14)
فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَيٰهُمْ حَتَّيٰ جَعَلْنَٰهُمْ حَصِيدًا خَٰمِدِينَ(15)
سخنشان پيوسته همين بود تا آنان را دروشده بي جان گردانيديم(15)
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَآءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَٰعِبِينَ(16)
و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازيچه نيافريديم(16)
لَوْ أَرَدْنَآ أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَٰهُ مِن لَّدُنَّآ إِن كُنَّا فَٰعِلِينَ(17)
اگر مي خواستيم بازيچه اي بگيريم قطعا آن را از پيش خود اختيار مي كرديم(17)
بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَي الْبَٰطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ(18)
بلكه حق را بر باطل فرو مي افكنيم پس آن را در هم مي شكند و بناگاه آن نابود مي گردد واي بر شما از آنچه وصف مي كنيد(18)
وَلَهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ(19)
و هر كه در آسمانها و زمين است براي اوست و كساني كه نزد اويند از پرستش وي تكبر نمي ورزند و درمانده نمي شوند(19)
يُسَبِّحُونَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ(20)
شبانه روز بي آنكه سستي ورزند نيايش مي كنند(20)
أَمِ اتَّخَذُوٓا۟ ءَالِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ(21)
آيا براي خود خداياني از زمين اختيار كرده اند كه آنها [مردگان را] زنده مي كنند(21)
لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَٰنَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ(22)
اگر در آنها [=زمين و آسمان] جز خدا خداياني [ديگر] وجود داشت قطعا [زمين و آسمان] تباه مي شد پس منزه است خدا پروردگار عرش از آنچه وصف مي كنند(22)
لَا يُسَْٔلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسَْٔلُونَ(23)
در آنچه [خدا] انجام مي دهد چون و چرا راه ندارد و[لي] آنان [=انسانها] سؤال خواهند شد(23)
أَمِ اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُوا۟ بُرْهَٰنَكُمْ هَٰذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ(24)
آيا به جاي او خداياني براي خود گرفته اند بگو برهانتان را بياوريد اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده [نه] بلكه بيشترشان حق را نمي شناسند و در نتيجه از آن رويگردانند(24)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
19th August 2013, 08:55 AM
(آيه 4)
قرآن به صورت كلى به آنها از زبان پيامبر (ص) چنين پاسخ مىگويد: (پيامبر) گفت: پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمين مىداند و او شنوا و داناست» (قالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
چنين تصور نكنيد كه سخنان مخفيانه و توطئههاى پنهانى شما بر او مخفى باشد، «چرا كه او هم شنوا و هم داناست» (وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ). او همه چيز را مىداند و از همه كار با خبر است، نه تنها سخنان را مىشنود، بلكه از انديشههايى كه از مغزها مىگذرد، و تصميمهايى كه در سينهها پنهان است آگاه است.
(آيه 5)
بعد از ذكر دو قسمت از بهانه جوييهاى مخالفان، به چهار قسمت ديگر از آن پرداخته چنين مىگويد: «آنها گفتند: (آنچه محمد آورده وحى نيست) بلكه خوابهاى آشفته است» كه آنها را حقيقت و واقعيت مىپندارد! (بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 156
و گاه اين سخن خود را عوض مىكنند و مىگويند: او مرد دروغگويى است كه اين سخنان را «به خدا افترا بسته»! (بَلِ افْتَراهُ).
و گاه مىگويند: «نه او يك شاعر است» و اين آيات مجموعهاى از تخيلات شاعرانه اوست (بَلْ هُوَ شاعِرٌ).
و در آخرين مرحله مىگويند: از همه اينها كه بگذريم اگر او راست مىگويد كه فرستاده خداست «پس بايد معجزهاى براى ما بياورد همان گونه كه پيامبران پيشين با معجزات فرستاده شدند» (فَلْيَأْتِنا بِآيَةٍ كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ).
بررسيهاى اين نسبتهاى ضد و نقيض به پيامبر (ص) خود بهترين دليل بر آن است كه آنها حق طلب نبودند، بلكه هدفشان بهانه جويى و به اصطلاح بيرون كردن حريف از ميدان به هر قيمت و به هر صورت بوده است.
(آيه 6)
پيامبران همه از نوع بشر بودند: در آيات گذشته شش نمونه از ايرادهاى ضد و نقيض دشمنان اسلام به پيامبر (ص) بازگو شده است، در اينجا نيز به پاسخ آنها پرداخته، نخست به پيشنهاد معجزات دلخواه آنان به عنوان بهانه گيرى اشاره كرده، مىگويد: «تمام شهرها و آباديهايى كه پيش از اينها هلاكشان كرديم (تقاضاى اين گونه معجزات را كردند، ولى هنگامى كه پيشنهادشان عملى شد) هرگز ايمان نياوردند، آيا اينها ايمان مىآورند»؟! (ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَ فَهُمْ يُؤْمِنُونَ).
در ضمن به آنها اخطار مىكند كه اگر به تقاضاى شما در زمينه معجزات اقتراحى پاسخ گفته شود و ايمان نياوريد، نابودى شما حتمى است!
(آيه 7)
اين آيه به پاسخ نخستين ايراد آنها در زمينه بشر بودن پيامبر (ص) پرداخته، مىگويد: «ما پيش از تو، جز مردانى كه به آنان وحى مىكرديم، نفرستاديم» همه انسان بودند و از جنس بشر (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ).
اين يك واقعيت تاريخى است كه همگان از آن آگاهند «اگر شما نمىدانيد از آگاهان بپرسيد» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 157
(آيه 8)
اين آيه توضيح بيشترى در مورد بشر بودن پيامبران مىدهد، مىگويد: «و ما پيامبران را پيكرهايى كه غذا نخورند قرار نداديم و آنها هرگز عمر جاويدان نداشتند» (وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ ما كانُوا خالِدِينَ).
رهبر انسانها بايد از جنس خودشان باشد، با همان غرايز، عواطف، احساسها، نيازها، و علاقهها، تا دردهاى آنها را لمس كند، و بهترين طريق درمان را با الهام گرفتن از تعليماتش انتخاب نمايد، تا الگو و اسوهاى براى همه انسانها باشد و حجت را بر همه تمام كند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
19th August 2013, 08:57 AM
(آيه 9)
سپس به عنوان تهديد و هشدارى به منكران سر سخت و لجوج چنين مىگويد: ما به پيامبرانمان وعده داده بوديم كه آنها را از چنگال دشمنان رهائى بخشيم و نقشههاى آنها را نقش بر آب كنيم، آرى «ما سر انجام به اين وعده خود وفا كرديم و صدق آن را آشكار ساختيم، آنها و تمام كسانى را كه مىخواستيم نجات داديم و مسرفان را هلاك نموديم»! (ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَيْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ).
آرى! همان گونه كه سنت ما انتخاب كردن رهبران بشر از ميان افراد بشر بود، اين هم سنت ما بود كه در برابر توطئههاى مخالفان از آنها حمايت كنيم و اگر اندرزهاى پى در پى در آنها مؤثر نيفتاد، صفحه زمين را از لوث وجودشان پاك سازيم.
(آيه 10)
اين آيه در يك جمله كوتاه و پر معنى، به اكثر ايرادهاى مشركان مجددا پاسخ داده، مىگويد: «ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيله بيدارى شما در آن است آيا تعقل نمىكنيد»؟! (لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
هر كس آيات اين كتاب را كه مايه تذكر و بيدارى دل و حركت انديشه و پاكى جامعههاست بررسى كند به خوبى مىداند يك معجزه روشن و جاويدان است، با وجود اين معجزه آشكار كه از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمايان است- از جهت جاذبه فوق العاده، از جهت محتوا، احكام و قوانين، عقايد و معارف و ...- آيا باز در انتظار ظهور معجزه ديگرى هستيد؟
البته بيدار كننده بودن قرآن جنبه اجبارى و الزامى ندارد، بلكه مشروط است برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 158
به اين كه انسان خودش بخواهد و دريچههاى قلبش را به روى آن بگشايد.
(آيه 11)
چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟ در اينجا به دنبال گفتگوهايى كه در باره مشركان و كافران لجوج گذشت سر نوشت آنها را با مقايسه با سر نوشت اقوام پيشين، مشخص مىكند.
نخست مىگويد: «چه بسيار شهرها و آباديهاى ظالم و ستمگرى را در هم شكستيم» (وَ كَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْيَةٍ كانَتْ ظالِمَةً).
«و بعد از آنها قوم و جمعيت ديگرى را به روى كار (و به ميدان آزمايش) آورديم» (وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِينَ).
(آيه 12)
آنگاه شرح حال آنها را به هنگامى كه دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مىشد، و وضع بيچارگى آنان را در مقابل مجازات الهى مشخص مىكند، مىگويد: «پس هنگامى كه آنها احساس كردند عذاب الهى مىخواهد دامنشان را بگيرد، پا به فرار گذاردند» (فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها يَرْكُضُونَ).
درست همانند يك لشكر شكست خورده كه شمشيرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مىبينند و به هر سو پراكنده مىشوند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
19th August 2013, 09:01 AM
(آيه 13)
اما به عنوان توبيخ و سرزنش به آنها گفته مىشود: «فرار نكنيد و باز گرديد به سوى زندگانى پر ناز و نعمتتان! و به سوى كاخها و قصرها و مسكنهاى پر زر و زيورتان، شايد (سائلان بيايند و) و از شما تقاضا كنند» (لا تَرْكُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَساكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئَلُونَ).
اين عبارت ممكن است اشاره به آن باشد كه همواره در اين زندگى پر ناز و نعمتى كه داشتند سائلان و تقاضا كنندگان بر در خانههايشان رفت و آمد داشتند، با اميد مىآمدند و محروم باز مىگشتند به آنها مىگويد: باز گرديد و همان صحنههاى نفرت انگيز را تكرار كنيد، و اين در حقيقت يك نوع استهزاء و سرزنش است.
(آيه 14)
به هر حال آنها در اين هنگام بيدار مىشوند، آنچه را قبلا شوخى مىپنداشتند به جدىترين صورت در برابر خويش مىبينند و فريادشان بلند مىشود «مىگويند: اى واى بر ما كه ظالم و ستمگر بوديم»! (قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 159
(آيه 15)
اما اين بيدارى اضطرارى كه در برابر صحنههاى جدى عذاب براى هر كس پيدا مىشود بىارزش است، و اثرى در تغيير سر نوشت آنها ندارد، لذا قرآن در اين آيه اضافه مىكند: «و همچنان اين سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بوديم) تكرار مىكردند تا آنها را درو كرده و خاموش ساختيم» (فَما زالَتْ تِلْكَ دَعْواهُمْ حَتَّى جَعَلْناهُمْ حَصِيداً خامِدِينَ).
(آيه 16)
آفرينش آسمان و زمين بازيچه نيست: از آنجا كه در آيات گذشته اين حقيقت منعكس بود كه ظالمان بىايمان هدفى براى آفرينش خود جز عيش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بىهدف مىپنداشتند، قرآن مجيد در اينجا براى ابطال اين طرز فكر و اثبات وجود هدف با ارزشى براى آفرينش كل جهان مخصوصا انسانها چنين مىگويد: «ما آسمان و زمين و آنچه ميان آنهاست از روى بازى نيافريديم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ).
اين زمين گسترده، اين آسمان پهناور، و اين همه موجودات متنوع و بديعى كه در صحنه آنهاست نشان مىدهد، غرض مهمى در كار بوده است، آرى هدف اين بوده كه از يك سو بيانگر آن آفريننده بزرگ باشند و نشانهاى از عظمتش، و از سوى ديگر دليلى بر «معاد» باشد و گر نه اين همه غوغا براى اين چند روز معنى نداشت.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
19th August 2013, 09:03 AM
(آيه 17)
اين آيه مىگويد: اكنون كه مسلم شد عالم بىهدف نيست، اين هم مسلم است كه هدف اين آفرينش، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است كه اين سرگرمى نامعقولى است «به فرض محال اگر مىخواستيم سر گرمى انتخاب كنيم چيزى متناسب خود انتخاب مىكرديم» (لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ كُنَّا فاعِلِينَ).
اين آيه بازگوى دو حقيقت است: نخست اين كه محال است هدف پروردگار سر گرمى خويشتن باشد.
سپس مىگويد: به فرض كه هدف سر گرمى بود بايد سر گرمى مناسب ذات او باشد، از عالم مجردات و مانند آن، نه عالم محدود ماده.
(آيه 18)
سپس با لحن قاطعى براى ابطال اوهام بىخردانى كه دنيا را برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 160
بىهدف يا تنها مايه سر گرمى مىپندارند چنين مىگويد: اين جهان، مجموعهاى است از حق و واقعيت، چنين نيست كه اساس آن بر باطل بوده باشد «بلكه ما حق را بر سر باطل مىكوبيم تا آن را هلاك سازد و اين گونه باطل محو و نابود مىشود» (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ).
و در پايان آيه مىگويد: «اما واى بر شما از اين توصيفى كه (از بىهدفى عالم) مىكنيد» (وَ لَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ).
يعنى ما همواره دلايل عقلى و استدلالات روشن و معجزات آشكار خود را در برابر پندارها و اوهام بيهوده گرايان قرار مىدهيم، تا در نظر انديشمندان و صاحبان عقل، اين پندارها در هم كوبيده و نابود شود.
(آيه 19)
در آيات گذشته سخن از اين واقعيت بود كه عالم هستى داراى هدف تكاملى حساب شدهاى است براى انسانها.
و از آنجا كه ممكن است اين توهم به وجود آيد كه خدا چه نيازى به ايمان و عبادت ما دارد؟ به پاسخ اين سخن مىپردازد و مىگويد: «و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن اويند» (وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و آنها كه نزد اويند [فرشتگان] هيچگاه از عبادتش استكبار نمىورزند، و هرگز خسته نمىشوند» (وَ مَنْ عِنْدَهُ لا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا يَسْتَحْسِرُونَ).
(آيه 20)
«تمام شب و روز تسبيح مىگويند و كمترين ضعف و سستى به خود راه نمىدهند» (يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ).
با اين حال او چه نيازى به طاعت و عبادت شما دارد، پس اگر دستور ايمان و عمل صالح و بندگى و عبوديت به شما داده، سود و فايدهاش متوجه خود شماست.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
19th August 2013, 09:06 AM
(آيه 21)
پس از آن كه بيهودگى و بىهدفى عالم هستى در آيات گذشته، نفى شد در اينجا به مسأله وحدت معبود و مدير و مدبر اين جهان پرداخته، چنين مىگويد: «آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند، خدايانى كه مىتوانند (موجودات زنده را) بيافرينند و در جهان پخش كنند»؟! (أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 161
(آيه 22)
اين آيه يكى از دلايل روشن نفى «آلهه» و خدايان مشركان را به اين صورت بيان مىكند: «اگر در آسمان و زمين، معبودها و خدايانى جز اللّه بود هر دو فاسد مىشدند» و نظام جهان بر هم مىخورد (لَوْ كانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا).
«پس منزّه و پاك است خداوند، پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مىكنند» (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ).
اين نسبتهاى ناروا، و اين خدايان ساختگى و آلهه پندارى، اوهامى بيش نيستند و دامان كبريايى ذات پاك او با اين نسبتهاى ناروا آلوده نمىگردد.
دليلى كه براى توحيد و نفى آلهه در آيه فوق، آمده است، در عين سادگى و روشنى، يكى از براهين دقيق فلسفى در اين زمينه است كه دانشمندان از آن، به عنوان «برهان تمانع» ياد مىكنند، خلاصه اين برهان را چنين مىتوان بيان كرد:
بدون شك نظام واحدى در اين جهان حكمفرماست اين هماهنگى قوانين و نظامات آفرينش از اين حكايت مىكند كه از مبدأ واحدى سر چشمه گرفته است چرا كه اگر مبدأها متعدد بود و ارادهها مختلف، اين هماهنگى هرگز وجود نداشت چرا كه هر يك اقتضايى داشت و هر كدام اثر ديگرى را خنثى مىكرد و سر انجام جهان به فساد مىگراييد.
(آيه 23)
پس از آن كه با استدلالى كه در آيه قبل آمد توحيد مدبر و اداره كننده اين جهان اثبات شد، در اين آيه مىگويد: او آن چنان حكيمانه جهان را نظم بخشيده كه جاى هيچ ايراد و گفتگو در آن نيست آرى «هيچ كس نمىتواند بر كار او خرده بگيرد (و از آن سؤال كند) در حالى كه ديگران چنين نيستند و در افعالشان جاى ايراد و سؤال بسيار است» (لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ).
دو گونه سؤال داريم، يك نوع سؤال توضيحى است كه انسان مىخواهد نكته اصلى و هدف واقعى كارى را بداند، اين گونه سؤال در افعال خدا نيز جايز است.
اما نوع ديگر، سؤال اعتراضى است، كه مفهومش اين است عمل انجام شده نادرست و غلط بوده مسلما اين نوع سؤال در افعال خداوند حكيم معنى ندارد ولى جاى اين گونه سؤال در افعال ديگران بسيار است.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 162
(آيه 24)
اين آيه مشتمل بر دو دليل ديگر در زمينه نفى شرك است، كه با دليل گذشته مجموعا سه دليل مىشود.
نخست مىگويد: «آيا آنها جز خدا معبودانى براى خود انتخاب كردهاند؟
بگو: دليل خود را بياوريد» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ).
اشاره به اين كه اگر از دليل گذشته داير به اين كه نظام عالم هستى دليل بر توحيد است صرف نظر كنيد لا اقل هيچ گونه دليلى بر اثبات شرك و الوهيت اين خدايان وجود ندارد، انسان عاقل چگونه مطلبى را بىدليل مىپذيرد؟
سپس به آخرين دليل اشاره كرده، مىگويد: اين تنها من و همراهانم نيستيم كه سخن از توحيد مىگوييم، «اين سخن كسانى است كه با من هستند، و سخن كسانى [پيامبرانى] است كه پيش از من بودند»! (هذا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَ ذِكْرُ مَنْ قَبْلِي).
اين همان دليلى است كه دانشمندان عقايد تحت عنوان اجماع و اتفاق پيامبران بر مسأله يگانگى خدا ذكر كردهاند.
و از آنجا كه ممكن است گاهى كثرت بت پرستان براى بعضى مانع از پذيرش توحيد گردد، چنين اضافه مىكند: «اما اكثر آنها حق را نمىدانند لذا از آن روى گردانند» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).
هميشه مخالفت كردن اكثريت نادان در بسيارى از جامعهها دليلى بوده است، براى اعراض ناآگاهان، و قرآن تكيه بر اين اكثريت را شديدا محكوم كرده است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
20th August 2013, 09:44 AM
صفحه ی 189 از قرآن کریم شامل آیات 25 تا 41 از سوره ی انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيْهِ أَنَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَاعْبُدُونِ(25)
و پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه خدايي جز من نيست پس مرا بپرستيد(25)
وَقَالُوا۟ اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا سُبْحَٰنَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ(26)
و گفتند [خداي] رحمان فرزندي اختيار كرده منزه است او بلكه [فرشتگان] بندگاني ارجمندند(26)
لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ(27)
كه در سخن بر او پيشي نمي گيرند و خود به دستور او كار مي كنند(27)
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَيٰ وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ(28)
آنچه فراروي آنان و آنچه پشت سرشان است مي داند و جز براي كسي كه [خدا] رضايت دهد شفاعت نمي كنند و خود از بيم او هراسانند(28)
۞ وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّيٓ إِلَٰهٌ مِّن دُونِهِ فَذَٰلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الظَّٰلِمِينَ(29)
و هر كس از آنان بگويد من [نيز] جز او خدايي هستم او را به دوزخ كيفر مي دهيم [آري] سزاي ستمكاران را اين گونه مي دهيم(29)
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَنَّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَٰهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ(30)
آيا كساني كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم و هر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمي آورند(30)
وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ(31)
و در زمين كوههايي استوار نهاديم تا مبادا [زمين] آنان [=مردم] را بجنباند و در آن راههايي فراخ پديد آورديم باشد كه راه يابند(31)
وَجَعَلْنَا السَّمَآءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ ءَايَٰتِهَا مُعْرِضُونَ(32)
و آسمان را سقفي محفوظ قرار داديم و[لي] آنان از [مطالعه در] نشانه هاي آن اعراض مي كنند(32)
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ(33)
و اوست آن كسي كه شب و روز و خورشيد و ماه را پديد آورده است هر كدام از اين دو در مداري [معين] شناورند(33)
وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِي۟ن مِّتَّ فَهُمُ الْخَٰلِدُونَ(34)
و پيش از تو براي هيچ بشري جاودانگي [در دنيا] قرار نداديم آيا اگر تو از دنيا بروي آنان جاويدانند(34)
كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(35)
هر نفسي چشنده مرگ است و شما را از راه آزمايش به بد و نيك خواهيم آزمود و به سوي ما بازگردانيده مي شويد(35)
وَإِذَا رَءَاكَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا الَّذِي يَذْكُرُ ءَالِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ هُمْ كَٰفِرُونَ(36)
و كساني كه كافر شدند چون تو را ببينند فقط به مسخره ات مي گيرند [و مي گويند] آيا اين همان كس است كه خدايانتان را [به بدي] ياد مي كند در حالي كه آنان خود ياد [خداي] رحمان را منكرند(36)
خُلِقَ الْإِنسَٰنُ مِنْ عَجَلٍ سَأُو۟رِيكُمْ ءَايَٰتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ(37)
انسان از شتاب آفريده شده است به زودي آياتم را به شما نشان مي دهم پس [عذاب را] به شتاب از من مخواهيد(37)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(38)
و مي گويند اگر راست مي گوييد اين وعده [قيامت] كي خواهد بود(38)
لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ(39)
كاش آنان كه كافر شده اند مي دانستند آنگاه كه آتش را نه از چهره هاي خود و نه از پشتشان بازنمي توانند داشت و خود مورد حمايت قرار نمي گيرند [چه حالي خواهند داشت](39)
بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ(40)
بلكه [آتش] به طور ناگهاني به آنان مي رسد و ايشان را بهت زده مي كند [به گونه اي] كه نه مي توانند آن را برگردانند و نه به آنان مهلت داده مي شود(40)
وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا۟ مِنْهُم مَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(41)
و مسلما پيامبران پيش از تو [نيز] مورد ريشخند قرار گرفتند پس كساني كه آنان را مسخره مي كردند [سزاي] آنچه كه آن را به ريشخند مي گرفتند گريبانگيرشان شد(41)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
20th August 2013, 09:47 AM
(آيه 25)
و از آنجا كه ممكن است بعضى بىخبران بگويند ما پيامبرانى مانند عيسى (ع) داريم كه دعوت به خدايان متعدد كرده است، قرآن در اين آيه با صراحت تمام مىگويد: «و ما قبل از تو هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اين كه به او وحى نموديم كه معبودى جز من نيست، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ).
و به اين ترتيب ثابت مىشود كه نه عيسى و نه غير او هرگز دعوت به شرك نكردهاند، و اين گونه نسبتها تهمت است.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 163
(آيه 26)
فرشتگان بندگان شايسته و فرمانبردار! از آنجا كه در آيه قبل سخن از پيامبران الهى و نفى هر گونه شرك در ميان بود بحث اين آيه در مورد نفى فرزند بودن فرشتگان است.
توضيح اين كه: بسيارى از مشركان عرب عقيده داشتند كه فرشتگان، فرزندان خدا هستند، قرآن اين عقيده خرافى و بىاساس را محكوم كرده و بطلان آن را با دلايل مختلف بيان مىكند، نخست مىگويد: «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است» (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).
اگر منظورشان فرزند حقيقى باشد، كه لازمه آن جسم بودن است، و اگر «تبنّى» (فرزند خواندگى) كه در ميان عرب معمول بوده است باشد، آن نيز دليل بر ضعف و احتياج است.
اما يك وجود ازلى و ابدى و غير جسمانى و از هر نظر بىنياز، فرزند در مورد او معنى ندارد.
لذا بلا فاصله مىفرمايد: «منزه و پاك است او» از اين عيب و نقص (سُبْحانَهُ).
سپس اوصاف فرشتگان را در شش قسمت بيان مىكند كه مجموعا دليل روشنى است بر نفى فرزند بودن آنها:
1- «آنها بندگان خدا هستند» (بَلْ عِبادٌ).
2- بندگانى «شايسته و گرامى داشته» (مُكْرَمُونَ).
آنها همچون بندگان گريز پا نيستند كه تحت فشار مولى، تن به خدمت مىدهند خدا نيز آنها را به خاطر اخلاصشان در عبوديت گرامى داشته و مواهب خويش را به آنها افزايش داده است.
(آيه 27)
سوم: آنها آن قدر مؤدب و تسليم و سر بر فرمان خدا هستند كه «هرگز در سخن گفتن بر او پيشى نمىگيرند» (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ).
4- و از نظر عمل نيز «آنها تنها فرمان او را اجرا مىكنند» (وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ).
آيا اين صفات، صفات فرزندان است يا صفات بندگان؟!
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 164
(آيه 28)
سپس به احاطه علمى پروردگار نسبت به آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «خداوند «اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مىداند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ). هم از دنياى آنها آگاه است و هم از آخرتشان، هم قبل از وجودشان و هم بعد از وجودشان.
مسلما فرشتگان از اين موضوع آگاهند كه خدا يك چنين احاطه علمى به آنها دارد، و همين عرفان، سبب مىشود كه آنها نه سخنى قبل از او بگويند و نه از فرمانش سر پيچى كنند.
5- بدون شك آنها كه بندگان گرامى و شايسته خدا هستند براى نيازمندان شفاعت مىكنند ولى بايد توجه داشت: «هرگز شفاعت نمىكنند مگر براى كسى كه بدانند خدا از او خشنود است» و اجازه شفاعت او را داده است (وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى).
جمله فوق پاسخى است به آنها كه مىگفتند: ما فرشتگان را عبادت مىكنيم تا در پيشگاه خدا براى ما شفاعت كنند، قرآن مىگويد آنها از پيش خود هيچ كارى نمىتوانند بكنند و هر چه مىخواهيد بايد مستقيما از خدا بخواهيد حتى اجازه شفاعت شفيعان را.
6- به خاطر همين معرفت و آگاهى است كه: «آنها از ترس او بيمناكند» و تنها ترس او را به دل راه مىدهند (وَ هُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ).
آنها از اين نمىترسند كه گناهى انجام داده باشند، بلكه از كوتاهى در عبادت يا ترك اولى بيمناكند.
(آيه 29)
روشن است كه فرشتگان با اين صفات بر جسته و ممتاز و مقام عبوديت خالص هرگز دعوى خدايى نمىكنند، اما اگر فرضا «كسى از آنها بگويد: من معبودى جز خدا هستم ما كيفر او را جهنم مىدهيم، آرى اين چنين ظالمان را كيفر خواهيم داد» (وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ).
در حقيقت دعوى الوهيت يك مصداق روشن ظلم بر خويشتن و بر جامعه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 165
است و در قانون كلى «كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ» درج است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
20th August 2013, 09:49 AM
(آيه 30)
باز هم نشانههاى خدا در جهان هستى: در اينجا يك سلسله از نشانههاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبير منظم آن بيان گرديده، و تأكيدى است بر بحثهاى گذشته، پيرامون دلايل توحيد.
نخست مىگويد: «و آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند پس ما آنها را باز كرديم»؟! (أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما).
ممكن است منظور از به هم پيوستگى آسمان اين باشد كه در آغاز بارانى نمىباريد و منظور از به هم پيوستگى زمين اين كه در آن زمان گياهى نمىروييد، اما خدا هر دو را گشود، از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را رويانيد. «و هر چيز زندهاى را از آب قرار داديم» (وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ).
«آيا (با مشاهده اين آيات و نشانهها، باز هم) ايمان نمىآورند» (أَ فَلا يُؤْمِنُونَ).
در مورد پيدايش همه موجودات زنده از آب دو تفسير مشهور است:
1- حيات همه موجودات زنده- اعم از گياهان و حيوانات- به آب بستگى دارد، همين آبى كه بالاخره مبدأ آن، بارانى است كه از آسمان نازل شده.
ديگر اين كه «ماء» در اينجا اشاره به آب نطفه است كه موجودات زنده معمولا از آن به وجود مىآيند.
جالب اين كه دانشمندان امروز معتقدند كه نخستين جوانه حيات در اعماق درياها پيدا شده است، به همين دليل آغاز حيات و زندگى را از آب مىدانند، و اگر قرآن آفرينش انسان را از خاك مىشمرد، نبايد فراموش كنيم منظور از خاك همان طين (گل) است كه تركيبى است از آب و خاك.
(آيه 31)
اين آيه اشاره به قسمت ديگرى از نشانههاى توحيد و نعمتهاى بزرگ خداوند كرده، مىگويد: «و ما در زمين كوهاى ثابت و مستقرى ايجاد كرديم تا انسانها را نلرزاند» (وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 166
كوهها همچون زرهى كره زمين را در بر گرفتهاند و اين سبب مىشود كه از لرزشهاى شديد زمين كه بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زيادى جلوگيرى كند.
به علاوه همين وضع كوهها، حركات پوسته زمين را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حد اقل مىرساند.
از سوى ديگر اگر كوهها نبودند سطح زمين همواره در معرض تند بادها قرار داشت و آرامشى در آن ديده نمىشد، همان گونه كه در كويرها و بيابانهاى خشك و سوزان چنين است.
سپس به نعمت ديگرى كه آن هم از نشانههاى عظمت اوست اشاره كرده، مىگويد: «و ما در لابلاى اين كوههاى عظيم، درهها و راههايى قرار داديم، تا آنها هدايت شوند و به مقصد برسند» (وَ جَعَلْنا فِيها فِجاجاً سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).
به راستى اگر اين درهها و شكافها نبودند، سلسلههاى جبال عظيم موجود در زمين، مناطق مختلف را آن چنان از هم جدا مىكردند كه پيوندشان از زمين بكلى گسسته مىشد، و اين نشان مىدهد كه همه اين پديدهها طبق برنامه و حسابى است.
(آيه 32)
و از آنجا كه آرامش زمين به تنهايى براى آرامش زندگى انسان كافى نيست بلكه بايد از طرف بالا نيز ايمنى داشته باشد در اين آيه اضافه مىكند:
«و ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم ولى آنها از آيات و نشانههاى توحيد كه در اين آسمان پهناور است روى گردانند» (وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آياتِها مُعْرِضُونَ).
منظور از آسمان در اينجا جوّى است كه گردا گرد زمين را گرفته، و ضخامت آن طبق تحقيقات دانشمندان صدها كيلو متر مىباشد، اين قشر ظاهرا لطيف كه از هوا و گازها تشكيل شده به قدرى محكم و پر مقاوت است كه هر موجود مزاحمى از بيرون به سوى زمين بيايد نابود مىشود، و كره زمين را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى «شهاب» كه از هر گلولهاى خطرناكترند حفظ مىكند.
به علاوه اشعه آفتاب كه داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسيله آن تصفيه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 167
مىشود، و از نفوذ اشعه كشنده كيهانى كه از بيرون جو، به سوى زمين سرازير است جلوگيرى مىكند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
20th August 2013, 09:51 AM
(آيه 33)
و در اين آيه به آفرينش شب و روز و خورشيد و ماه پرداخته، مىگويد: «و اوست كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).
و «هر كدام از اينها در مدارى در حركتند» (كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ).
(آيه 34)
همه مىميرند! در قسمتى از آيات گذشته خوانديم كه مشركان براى ترديد در نبوت پيامبر (ص) به مسأله انسان بودن او متوسل مىشدند. اين آيه اشاره به بعضى ديگر از ايرادات آنهاست: گاه آنها مىگفتند سر و صدايى كه پيامبر- و به گفته آنها اين شاعر- به راه انداخته دوامى ندارد و با مرگش همه چيز پايان مىيابد. (طور/ 30) و گاه چنين مىپنداشتند كه چون اين مرد معتقد است خاتم پيامبران است بايد هرگز نميرد تا حافظ آيين خويش باشد، بنا بر اين مرگ او در آينده دليلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او! قرآن در جمله كوتاهى به آنها پاسخ داده، مىگويد: «و ما براى هيچ بشرى قبل از تو زندگى جاويدان قرار نداديم» (وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ).
اين قانون تغيير ناپذير آفرينش است كه هيچ كس زندگى جاويدان ندارد.
وانگهى اينها كه از مرگ تو هم اكنون شادى مىكنند «اگر تو بميرى مگر خودشان زندگى جاويدان دارند»؟! (أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ).
بقاى شريعت و دين و آيين نياز به بقاى آورنده آن ندارد. ممكن است جانشينان او خط او را ادامه دهند.
(آيه 35)
سپس قانون كلى مرگ را در باره همه نفوس، بدون استثناء چنين باز گو مىكند: «هر انسانى طعم مرگ را مىچشد» (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
بعد از ذكر قانون عمومى مرگ اين سؤال مطرح مىشود كه هدف از اين حيات ناپايدار چيست و چه فايدهاى دارد؟ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 168
قرآن در دنباله همين سخن مىگويد: «و شما را با بديها و خوبيها آزمايش مىكنيم، و سر انجام به سوى ما باز گردانده مىشويد» (وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ). البته آزمايش به وسيله بلاها سختتر است.
جايگاه اصلى شما اين جهان نيست، بلكه جاى ديگر است شما تنها براى دادن امتحانى در اينجا مىآييد و پس از پايان امتحان و كسب تكامل لازم به جايگاه اصلى خود كه سراى آخرت است خواهيد رفت.
(آيه 36)
باز در اينجا به بحثهاى ديگر در ارتباط با موضعگيرى مشركان در برابر پيامبر اسلام (ص) بر خورد مىكنيم، كه بيانگر طرز تفكر انحرافى آنها در مسائل اصولى است نخست مىگويد: «و هنگامى كه كافران تو را مىبينند كارى جز مسخره كردن تو ندارند» (وَ إِذا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً).
آنها با بىاعتنايى به تو اشاره كرده، مىگويند: «آيا اين همان كسى است كه خدايان و بتهاى شما را (به بدى) ياد مىكند»؟ (أَ هذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ).
«در حالى كه خود ذكر خداوند رحمان را انكار مىكنند» (وَ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ).
تعجب در اين است كه اگر كسى از اين بتهاى سنگى و چوبى بد گويى كند- نه بد گويى بلكه حقيقت را بيان نمايد و بگويد اينها موجودات بىروح و فاقد شعور و بىارزش هستند- تعجب مىكنند، اما اگر كسى منكر خداوند بخشنده و مهربانى شود كه آثار رحمتش پهنه جهان را گرفته و در هر چيز دليلى بر عظمت و رحمت اوست براى آنها جاى تعجب نيست.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
20th August 2013, 09:52 AM
(آيه 37)
سپس به يكى ديگر از كارهاى زشت و بىرويه اين انسانهاى بىبند و بار اشاره كرده، مىفرمايد: «انسان از عجله آفريده شده» (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ).
در حقيقت تعبير «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» يك نوع تأكيد است يعنى آن چنان انسان عجول است كه گويى از «عجله» آفريده شده، و تار و پود وجودش از آن تشكيل يافته! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 169
و هم در شر.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «ولى عجله نكنيد من آياتم را به زودى به شما نشان خواهم داد» (سَأُرِيكُمْ آياتِي فَلا تَسْتَعْجِلُونِ).
آيات ممكن است اشاره به نشانههاى عذاب و بلاها و مجازاتهايى باشد كه پيامبر (ص) مخالفان را با آن تهديد مىكرد و اين سبك مغزان كرارا مىگفتند: پس چه شد اين بلاهايى كه ما را با آن مىترسانى.
قرآن مىگويد: عجله نكنيد، چيزى نمىگذرد كه دامانتان را خواهد گرفت.
(آيه 38)
باز انگشت روى يكى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته، مىفرمايد: «و آنها مىگويند: اين وعده قيامت اگر راست مىگوييد كى فرا مىرسد؟!» (وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
(آيه 39)
اين آيه به آنها پاسخ مىدهد، و مىگويد: «اگر كافران مىدانستند زمانى را كه نمىتوانند شعلههاى آتش را از صورت و پشت خود دور سازند، و هيچ كس به يارى آنها نخواهد شتافت» هرگز تعجيل در عذاب نمىكردند، و نمىگفتند: قيامت كى فرا مىرسد» (لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ).
(آيه 40)
و جالب اين كه اين مجازات الهى و آتش سوزان «به صورت ناگهانى به سراغ آنها مىآيد آن چنانكه مبهوتشان مىكند»! (بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ).
«پس (آن چنان غافلگير و مقهورشان مىسازد كه) قدرت بر دفع آن را ندارند» (فَلا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّها).
حتى اگر تقاضاى مهلت كنند و بر خلاف آنچه تا آن وقت عجله مىكردند در خواست تأخير نمايند «به آنها مهلت داده نمىشود» (وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
(آيه 41)
در آيات گذشته ديديم كه مشركان و كفار، پيامبر اسلام (ص) را به باد استهزاء مىگرفتند، اين آيه به عنوان دلدارى پيامبر (ص) و تسلى خاطر او مىگويد: اين تنها تو نيستى كه مورد استهزاء واقع شدهاى «پيامبران قبل از تو نيز برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 170
مورد استهزاء قرار گرفتند» (وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ).
«ولى سر انجام آنچه را (از عذابهاى الهى) به باد مسخره گرفته بودند، دامان استهزا كنندگان را گرفت» (فَحاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
بنا بر اين غم و اندوهى به خود راه مده و اين گونه اعمال جاهلان نبايد در روح بزرگ تو كمترين اثر بگذارد و يا در اراده آهنينت خللى وارد كند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
21st August 2013, 09:22 AM
صفحه ی 190 از قرآن کریم شامل آیات 42 تا 62 از سوره ی انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِالَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَٰنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ(42)
بگو چه كسي شما را شب و روز از [عذاب] رحمان حفظ مي كند [نه] بلكه آنان از ياد پروردگارشان رويگردانند(42)
أَمْ لَهُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ(43)
[34]آيا براي آنان خداياني غير از ماست كه از ايشان حمايت كنند [آن خدايان] نه مي توانند خود را ياري كنند و نه از جانب ما ياري شوند(43)
بَلْ مَتَّعْنَا هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّيٰ طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَآ أَفَهُمُ الْغَٰلِبُونَ(44)
[نه] بلكه اينها و پدرانشان را برخوردار كرديم تا عمرشان به درازا كشيد آيا نمي بينند كه ما مي آييم و زمين را از جوانب آن فرو مي كاهيم آيا باز هم آنان پيروزند(44)
قُلْ إِنَّمَآ أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَآءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ(45)
بگو من شما را فقط به وسيله وحي هشدار مي دهم و[لي] چون كران بيم داده شوند دعوت را نمي شنوند(45)
وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَٰوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ(46)
و اگر شمه اي از عذاب پروردگارت به آنان برسد خواهند گفت اي واي بر ما كه ستمكار بوديم(46)
وَنَضَعُ الْمَوَٰزِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَٰمَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَئًْا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَيٰ بِنَا حَٰسِبِينَ(47)
و ترازوهاي داد را در روز رستاخيز مي نهيم پس هيچ كس [در] چيزي ستم نمي بيند و اگر [عمل] هموزن دانه خردلي باشد آن را مي آوريم و كافي است كه ما حسابرس باشيم(47)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَآءً وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ(48)
و در حقيقت به موسي و هارون فرقان داديم و [كتابشان] براي پرهيزگاران روشنايي و اندرزي است(48)
الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ(49)
[همان] كساني كه از پروردگارشان در نهان مي ترسند و از قيامت هراسناكند(49)
وَهَٰذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَٰهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(50)
و اين [كتاب] كه آن را نازل كرده ايم پندي خجسته است آيا باز هم آن را انكار مي كنيد(50)
۞ وَلَقَدْ ءَاتَيْنَآ إِبْرَٰهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِهِ عَٰلِمِينَ(51)
و در حقيقت پيش از آن به ابراهيم رشد [فكري]اش را داديم و ما به [شايستگي] او دانا بوديم(51)
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِيٓ أَنتُمْ لَهَا عَٰكِفُونَ(52)
آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت اين مجسمه هايي كه شما ملازم آنها شده ايد چيستند(52)
قَالُوا۟ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِينَ(53)
گفتند پدران خود را پرستندگان آنها يافتيم(53)
قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمْ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(54)
گفت قطعا شما و پدرانتان در گمراهي آشكاري بوديد(54)
قَالُوٓا۟ أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّٰعِبِينَ(55)
گفتند آيا حق را براي ما آورده اي يا تو از شوخي كنندگاني(55)
قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا۠ عَلَيٰ ذَٰلِكُم مِّنَ الشَّٰهِدِينَ(56)
گفت [نه] بلكه پروردگارتان پروردگار آسمانها و زمين است همان كسي كه آنها را پديد آورده است و من بر اين [واقعيت] از گواهانم(56)
وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَٰمَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا۟ مُدْبِرِينَ(57)
و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كرديد و رفتيد قطعا در كار بتانتان تدبيري خواهم كرد(57)
فَجَعَلَهُمْ جُذَٰذًا إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(58)
پس آنها را جز بزرگترشان را ريز ريز كرد باشد كه ايشان به سراغ آن بروند(58)
قَالُوا۟ مَن فَعَلَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّٰلِمِينَ(59)
گفتند چه كسي با خدايان ما چنين [معامله اي] كرده كه او واقعا از ستمكاران است(59)
قَالُوا۟ سَمِعْنَا فَتًي يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَٰهِيمُ(60)
گفتند شنيديم جواني از آنها [به بدي] ياد مي كرد كه به او ابراهيم گفته مي شود(60)
قَالُوا۟ فَأْتُوا۟ بِهِ عَلَيٰٓ أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ(61)
گفتند پس او را در برابر ديدگان مردم بياوريد باشد كه آنان شهادت دهند(61)
قَالُوٓا۟ ءَأَنتَ فَعَلْتَ هَٰذَا بَِٔالِهَتِنَا يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ(62)
گفتند اي ابراهيم آيا تو با خدايان ما چنين كردي(62)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
21st August 2013, 09:25 AM
(آيه 42)
در اين آيه مىگويد: نه تنها در برابر عذاب خدا در قيامت، كسى از شما دفاع نمىكند، در اين دنيا نيز همين است «بگو: چه كسى شما را در شب و روز در برابر مجازات خداوند رحمان حفظ و نگهدارى مىكند»؟! (قُلْ مَنْ يَكْلَؤُكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ).
در واقع اگر خداوند آسمان «جوّ زمين» را سقف محفوظى قرار نداده بود همين به تنهايى كافى بود كه شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد.
قابل توجه اين كه: در اين آيه به جاى «اللّه»، «رحمن» به كار رفته، يعنى ببينيد شما چقدر گناه كردهايد كه حتى خداوندى را كه كانون رحمت عامه است به خشم آوردهايد.
سپس اضافه مىكند: «بلكه آنها از ياد پروردگارشان روى گردانند» (بَلْ هُمْ عَنْ ذِكْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ).
نه به مواعظ و اندرزهاى پيامبران او گوش فرا مىدهند، و نه ياد خدا و نعمتهايش دل آنها را تكان مىدهد، و نه لحظهاى انديشه خود را در اين راه به كار مىاندازند.
(آيه 43)
باز به عنوان سؤال مىپرسد: اين كافران ظالم و گنهكار در برابر كيفرهاى الهى به چه چيز دل بستهاند؟ «آيا آنها خدايانى دارند كه مىتوانند از آنان در برابر ما دفاع كنند»؟! (أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا).
اين خدايان ساختگى آنها «حتى نمىتوانند خودشان را يارى دهند و از خويشتن دفاع كنند» (لا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 171
«و نه از ناحيه ما (به وسيله رحمت و نيروى معنوى) يارى و همراهى مىشوند» (وَ لا هُمْ مِنَّا يُصْحَبُونَ).
(آيه 44)
اين آيه اشاره به يكى از علل مهم سر كشى و طغيان افراد بىايمان كرده، مىگويد: «ما به اين گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشيديم تا آنجا كه عمرهاى طولانى پيدا كردند» (بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ).
اما به جاى اين كه اين عمر طولانى و نعمت فراوان حس شكر گزارى را در آنها تحريك كرده و سر بر آستان عبوديت حق بگذارند مايه غرور و طغيانشان شد.
ولى آيا آنها نمىبينند كه اين جهان و نعمتهايش پايدار نيست «آيا نمىبينند كه ما پيوسته به سراغ زمين آمده، و از آن (و اهلش) مىكاهيم؟» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها).
اقوام و قبايل يكى بعد از ديگرى مىآيند و مىروند و حتى دانشمندان و بزرگان و علما كه قوام زمين به آنها بود چشم از جهان فرو بستند! «آيا آنها غالبند» يا ما؟! (أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ).
(آيه 45)
سپس اين حقيقت را باز گو مىكند كه وظيفه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن است كه مردم را از طريق وحى آسمانى انذار كند، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مىگويد:
«به آنها بگو: (من از پيش خود چيزى نمىگويم) تنها به وسيله وحى شما را انذار مىكنم» (قُلْ إِنَّما أُنْذِرُكُمْ بِالْوَحْيِ).
و اگر در دل سخت شما اثر نمىگذارد جاى تعجب نيست، و نه دليلى بر نقصان وحى آسمانى، بلكه به خاطر آن است كه «افراد كر، هنگامى كه انذار مىشوند سخنان را نمىشنوند»! (وَ لا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما يُنْذَرُونَ).
گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود، نه گوشهايى كه آن چنان پردههاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده كه شنوايى حق را بكلى از دست داده است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
21st August 2013, 09:28 AM
(آيه 46)
به دنبال آيات گذشته كه حالت غرور و بىخبرى افراد بىايمان را منعكس مىكرد در اين آيه، مىگويد: اين بىخبران مغرور كه در حالت نعمت برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 172
و آرامش هرگز خدا را بنده نيستند «اگر گوشه كوچك و از نسيمى عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد (چنان متوحش مىشوند كه) فرياد مىزنند اى واى بر ما! ما همگى ظالم و ستمگر بوديم»! (وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِنْ عَذابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ). ولى چه سود كه اين بيدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد.
(آيه 47)
و در اين آيه اشاره به حساب و جزاى دقيق و عادلانه قيامت مىكند تا افراد بىايمان و ستمگر بدانند به فرض كه عذاب اين دنيا دامانشان را نگيرد مجازات آخرت حتمى است، و دقيقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مىگيرد.
مىفرمايد: «و ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت بر پا مىكنيم» (وَ نَضَعُ الْمَوازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ).
در احاديث اسلامى مىخوانيم: ميزانهاى سنجش در قيامت، پيامبران و امامان و پاكان و نيكانى هستند كه در پرونده اعمالشان نقطه تاريكى وجود ندارد.
اين ترازوهاى سنجش آن چنان دقيق و منظم است كه گويى عين عدالت مىباشد. و به همين دليل بلا فاصله اضافه مىكند: «پس به هيچ كس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمىشود» (فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً). نه از پاداش نيكو كاران چيزى كاسته مىشود، و نه به مجازات بد كاران افزوده مىگردد.
اما اين نفى ظلم و ستم، مفهومش اين نيست كه در حساب دقت نمىشود بلكه «اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل (كار نيك و بدى) باشد ما آن را حاضر مىسازيم» و مورد سنجش قرار مىدهيم (وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها).
«و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم» (وَ كَفى بِنا حاسِبِينَ).
(آيه 48)
شمهاى از داستان پيامبران: از اين آيات به بعد فرازهايى از زندگانى پيامبران كه آميخته با نكات بسيار آموزندهاى است بيان شده، كه بحثهاى گذشته را در زمينه نبوت پيامبر اسلام (ص) و درگيرى او با مخالفان، با توجه به برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 173
اصول مشتركى كه حاكم بر آنهاست، روشنتر مىسازد.
در اين آيه مىفرمايد: «ما به موسى و هارون فرقان (وسيله تشخيص حق از باطل) بخشيديم، و نور و ياد آورى براى پرهيز كاران» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقِينَ).
(آيه 49)
در اين آيه «پرهيزكاران» را چنين معرفى مىكند: «آنها كسانى هستند كه از پروردگارشان در غيب و نهان مىترسند» ترسى آميخته با احترام و تعظيم (الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ).
«و آنان از روز رستاخيز بيم دارند» (وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ).
در واقع پرهيز كاران به روز قيامت بسيار علاقهمندند چون كانون پاداش و رحمت الهى است اما با اين حال از حساب و كتاب خدا نيز بيمناكند.
(آيه 50)
اين آيه قرآن را در مقايسه با كتب پيشين قرار داده، مىگويد: «و اين ذكر مباركى است كه ما آن را (بر شما) نازل كرديم» (وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ).
«پس آيا شما آن را انكار مىكنيد» (أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).
آيا چنين كتابى، جاى انكار دارد! دلايل حقانيتش در خودش نهفته، و نورانيتش آشكار است، و رهروان راهش سعادتمند و پيروز
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-1-50.aspx
soham 313
21st August 2013, 09:32 AM
(آيه 51)
گفتيم در اين سوره فرازهاى بسيارى از حالات انبياء آمده است.
در اينجا بخش مهمى از زندگى و مبارزات ابراهيم (ع) با بت پرستان انعكاس يافته، نخست مىفرمايد: «و ما وسيله رشد و هدايت را از قبل در اختيار ابراهيم گذارديم، و به (شايستگى) او آگاه بوديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ).
(آيه 52)
سپس به يكى از مهمترين برنامههاى ابراهيم (ع) اشاره كرده، مىگويد: «آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت: اين مجسمههاى بىروح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مىكنيد؟» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 174
تعبير «لابيه» (پدرش) اشاره به عمويش آزر است زيرا عرب گاه به عمو «اب» مىگويد.
اين گفتار ابراهيم در حقيقت استدلال روشنى است براى ابطال بت پرستى زيرا آنچه از بتها مىبينيم همين مجسمه و تمثال است، بقيه تخيل است و توهّم.
(آيه 53)
ولى بت پرستان هيچ گونه جوابى در برابر اين منطق گويا نداشتند جز اين كه مطلب را از خود ردّ كنند و به نياكانشان ارتباط دهند لذا «گفتند: ما پدران و نياكان خويش را ديديم كه اينها را پرستش مىكنند» و ما به سنت نياكانمان وفا داريم (قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ).
(آيه 54)
از آنجا كه هيچ دليلى نداريم كه نياكان عاقلتر و عالمتر از نسلهاى بعد باشند، بلكه غالبا قضيه به عكس است چون با گذشت زمان علم و دانشها گستردهتر مىشود، ابراهيم بلافاصله به آنها «پاسخ گفت: هم شما و هم پدرانتان بطور قطع در گمراهى آشكارى بوديد» (قالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
(آيه 55)
اين تعبير كه توأم با انواع تأكيدها و حاكى از قاطعيت تمام است، سبب شد كه بت پرستان كمى به خود آمده در صدد تحقيق بر آيند، رو به سوى ابراهيم كرده: «گفتند: آيا مطلب حقّى براى ما آوردهاى يا شوخى مىكنى»! (قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ).
(آيه 56)
اما ابراهيم صريحا به آنها پاسخ «گفت: (آنچه مىگويم جدى است و عين واقعيت كه) پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمين است» (قالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«همان خدايى كه آنها را آفريده و من از گواهان اين عقيدهام» (الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
ابراهيم با اين گفتار قاطعش نشان داد آن كس شايسته پرستش است كه آفريدگار آنها و زمين و همه موجودات است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
21st August 2013, 09:33 AM
(آيه 57)
ابراهيم براى اين كه ثابت كند اين مسأله صد در صد جدى است و او بر سر عقيده خود تا همه جا ايستاده، و نتائج و لوازم آن را هر چه باشد با جان برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 175
و دل مىپذيرد اضافه كرد: «و به خدا سوگند، در غياب شما نقشهاى براى نابودى بتهايتان مىكشم!» (وَ تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ).
(آيه 58)
به هر حال او بىآنكه از خطرات اين كار بترسد و يا از توفانى كه پشت سر اين عمل به وجود مىآيد هراسى به دل راه دهد در يك فرصت مناسب مردانه وارد ميدان شد، و با يك دنيا قهرمانى به جنگ اين خدايان پوشالى رفت كه آن همه علاقهمند متعصب و نادان داشتند، بطورى كه قرآن مىگويد: «پس همه آنها را قطعه قطعه كرد، جز بت بزرگى كه داشتند»! (فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلَّا كَبِيراً لَهُمْ).
و هدفش اين بود «شايد بت پرستان به سراغ او بيايند» و او هم تمام گفتنيها را بگويد (لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ).
درست است كه ما از لفظ «بت پرستى» بيشتر متوجه بتهاى سنگى و چوبى مىشويم، ولى از يك نظر بت و بت پرستى مفهوم وسيعى دارد كه هر نوع توجه به غير خدا را، در هر شكل و صورت شامل مىشود. و طبق حديث معروف «هر چه انسان را به خود مشغول و از خدا دور سازد بت اوست»!
(آيه 59)
سر انجام بت پرستان وارد بتخانه شدند و با صحنهاى رو برو گشتند كه هوش از سرشان پريد، به جاى آن بتخانه آباد، با تلى از بتهاى دست و پا شكسته و به هم ريخته رو برو شدند! فريادشان بلند شد «صدا زدند: چه كسى اين بلا را بر سر خدايان ما آورده است»؟! (قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا).
«مسلما او (هر كس بوده) از ظالمان و ستمگران است» (إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ).
او هم به خدايان ما ستم كرده، و هم به جامعه و جمعيت ما و هم به خودش!
(آيه 60)
اما گروهى كه تهديدهاى ابراهيم را نسبت به بتها در خاطر داشتند، و طرز رفتار اهانتآميز او را با اين معبودهاى ساختگى مىدانستند «گفتند:
ما شنيديم جوانكى (سخن از بتها مىگفت و) از آنها (به بدى) ياد مىكرد كه نامش ابراهيم است» (قالُوا سَمِعْنا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ).
ابراهيم طبق بعضى از روايات در آن موقع كاملا جوان بود و احتمالا سنش از شانزده سال تجاوز نمىكرد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 176
(آيه 61)
اصولا معمول اين است هنگامى كه جنايتى در نقطهاى رخ مىدهد براى پيدا كردن شخصى كه آن را انجام داده به دنبال ارتباطهاى خصومتآميز مىگردند، و مسلما در آن محيط كسى جز ابراهيم آشكارا با بتها گلاويز نبود، و لذا تمام افكار متوجه او شد جمعيت «گفتند: اكنون كه چنين است پس (برويد) او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا آنها (كه مىشناسند و خبر دارند) گواهى دهند» (قالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ).
(آيه 62)
جارچيان در اطراف شهر فرياد زدند كه هر كس از ماجراى خصومت ابراهيم و بد گويى او نسبت به بتها آگاه است حاضر شود.
سر انجام محكمه و دادگاه تشكيل شد و زعماى قوم در آنجا جمع بودند بعضى مىگويند: خود نمرود نيز بر اين ماجرا نظارت داشت.
نخستين سؤالى كه از ابراهيم كردند اين بود «گفتند: آيا تو اين كار را با خدايان ما كردهاى؟ اى ابراهيم»! (قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
22nd August 2013, 10:20 AM
صفحه ی 191 از قرآن کریم شامل آیات 63 تا 82 از سوره ی انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَٰذَا فَسَْٔلُوهُمْ إِن كَانُوا۟ يَنطِقُونَ(63)
گفت [نه] بلكه آن را اين بزرگترشان كرده است اگر سخن مي گويند از آنها بپرسيد(63)
فَرَجَعُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَنفُسِهِمْ فَقَالُوٓا۟ إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّٰلِمُونَ(64)
پس به خود آمده و [به يكديگر] گفتند در حقيقت شما ستمكاريد(64)
ثُمَّ نُكِسُوا۟ عَلَيٰ رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ يَنطِقُونَ(65)
سپس سرافكنده شدند [و گفتند] قطعا دانسته اي كه اينها سخن نمي گويند(65)
قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَئًْا وَلَا يَضُرُّكُمْ(66)
گفت آيا جز خدا چيزي را مي پرستيد كه هيچ سود و زياني به شما نمي رساند(66)
أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(67)
اف بر شما و بر آنچه غير از خدا مي پرستيد مگر نمي انديشيد(67)
قَالُوا۟ حَرِّقُوهُ وَانصُرُوٓا۟ ءَالِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَٰعِلِينَ(68)
گفتند اگر كاري مي كنيد او را بسوزانيد و خدايانتان را ياري دهيد(68)
قُلْنَا يَٰنَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَٰمًا عَلَيٰٓ إِبْرَٰهِيمَ(69)
گفتيم اي آتش براي ابراهيم سرد و بي آسيب باش(69)
وَأَرَادُوا۟ بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَٰهُمُ الْأَخْسَرِينَ(70)
و خواستند به او نيرنگي بزنند و[لي] آنان را زيانكارترين [مردم] قرار داديم(70)
وَنَجَّيْنَٰهُ وَلُوطًا إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَٰرَكْنَا فِيهَا لِلْعَٰلَمِينَ(71)
و او و لوط را [براي رفتن] به سوي آن سرزميني كه براي جهانيان در آن بركت نهاده بوديم رهانيديم(71)
وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَٰلِحِينَ(72)
و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتي] افزون به او بخشوديم و همه را از شايستگان قرار داديم(72)
وَجَعَلْنَٰهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَٰتِ وَإِقَامَ الصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ الزَّكَوٰةِ وَكَانُوا۟ لَنَا عَٰبِدِينَ(73)
و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مي كردند و به ايشان انجام دادن كارهاي نيك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحي كرديم و آنان پرستنده ما بودند(73)
وَلُوطًا ءَاتَيْنَٰهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَٰهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَٰٓئِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمَ سَوْءٍ فَٰسِقِينَ(74)
و به لوط حكمت و دانش عطا كرديم و او را از آن شهري كه [مردمش] كارهاي پليد [جنسي] مي كردند نجات داديم به راستي آنها گروه بد و منحرفي بودند(74)
وَأَدْخَلْنَٰهُ فِي رَحْمَتِنَآ إِنَّهُ مِنَ الصَّٰلِحِينَ(75)
و او را در رحمت خويش داخل كرديم زيرا او از شايستگان بود(75)
وَنُوحًا إِذْ نَادَيٰ مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَٰهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ(76)
و نوح را [ياد كن] آنگاه كه پيش از [ساير پيامبران] ندا كرد پس ما او را اجابت كرديم و وي را با خانواده اش از بلاي بزرگ رهانيديم(76)
وَنَصَرْنَٰهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَآ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَٰهُمْ أَجْمَعِينَ(77)
و او را در برابر مردمي كه نشانه هاي ما را به دروغ گرفته بودند پيروزي بخشيديم چرا كه آنان مردم بدي بودند پس همه ايشان را غرق كرديم(77)
وَدَاوُۥدَ وَسُلَيْمَٰنَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَٰهِدِينَ(78)
و داوود و سليمان را [ياد كن] هنگامي كه در باره آن كشتزار كه گوسفندان مردم شب هنگام در آن چريده بودند داوري مي كردند و [ما] شاهد داوري آنان بوديم(78)
فَفَهَّمْنَٰهَا سُلَيْمَٰنَ وَكُلًّا ءَاتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُۥدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَٰعِلِينَ(79)
پس آن [داوري] را به سليمان فهمانديم و به هر يك [از آن دو] حكمت و دانش عطا كرديم و كوهها را با داوود و پرندگان به نيايش واداشتيم و ما كننده [اين كار] بوديم(79)
وَعَلَّمْنَٰهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّنۢ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَٰكِرُونَ(80)
و به [داوود] فن زره [سازي] آموختيم تا شما را از [خطرات] جنگتان حفظ كند پس آيا شما سپاسگزاريد(80)
وَلِسُلَيْمَٰنَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِۦٓ إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَٰرَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَٰلِمِينَ(81)
و براي سليمان تندباد را [رام كرديم] كه به فرمان او به سوي سرزميني كه در آن بركت نهاده بوديم جريان مي يافت و ما به هر چيزي دانا بوديم(81)
وَمِنَ الشَّيَٰطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَٰلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَٰفِظِينَ(82)
و برخي از شياطين بودند كه براي او غواصي و كارهايي غير از آن مي كردند و ما مراقب [حال] آنها بوديم(82)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
22nd August 2013, 10:22 AM
(آيه 63)
برهان دندانشكن ابراهيم: ابراهيم آن چنان جوابى گفت كه آنها را سخت در محاصره قرار داد، محاصرهاى كه قدرت بر نجات از آن نداشتند ابراهيم «گفت: بلكه اين كار را اين بت بزرگ آنها كرده! از خودشان سؤال كنيد اگر سخن مىگويند»! (قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ).
اصول جرم شناسى مىگويد متهم كسى است كه آثار جرم را همراه دارد، در اينجا آثار جرم در دست بت بزرگ است.
اصلا چرا شما به سراغ من آمديد؟ چرا خداى بزرگتان را متهم نمىكنيد»؟
آيا احتمال نمىدهيد او آنها را رقيب آينده خود فرض كرده و حساب همه را يك جا رسيده است؟!
(آيه 64)
سخنان ابراهيم، بت پرستان را تكان داد، وجدان خفته آنها را بيدار كرد و همچون توفانى كه خاكسترهاى فراوان را از روى شعلههاى آتش بر گيرد و فروغ آن را آشكار سازد، فطرت توحيدى آنها را از پشت پردههاى تعصب و جهل و غرور آشكار ساخت. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 177
در يك لحظه كوتاه و زود گذر از اين خواب عميق و مرگزا بيدار شدند، چنانكه قرآن مىگويد: «پس آنها به وجدان و فطرتشان باز گشتند و به خود گفتند:
حقا كه شما ظالم و ستمگريد» (فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ).
هم به خويشتن ظلم و ستم كرديد و هم بر جامعهاى كه به آن تعلق داريد و هم به ساحت مقدس پروردگار بخشنده نعمتها.
(آيه 65)
ولى افسوس كه زنگار جهل و تعصب و تقليد كور كورانه بيشتر از آن بود كه با نداى صيقل بخش اين قهرمان توحيد بكلى زدوده شود.
افسوس كه اين بيدارى روحانى و مقدس چندان به طول نيانجاميد، و در ضمير آلوده و تاريكشان از طرف نيروهاى اهريمنى و جهل قيامى بر ضد اين نور توحيدى صورت گرفت و همه چيز به جاى اول بازگشت، چه تعبير لطيفى قرآن مىكند: «سپس آنها بر سرهاشان واژگونه شدند» (ثُمَّ نُكِسُوا عَلى رُؤُسِهِمْ).
و براى اين كه از طرف خدايان گنگ و بسته دهانشان عذرى بياورند گفتند:
«تو ميدانى اينها هرگز سخن نمىگويند»! (لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ).
اينها هميشه خاموشند و ابهت سكوت را نمىشكنند! و با اين عذر پوشالى خواستند ضعف و زبونى و ذلت بتها را كتمان كنند.
منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
22nd August 2013, 10:24 AM
(آيه 66)
اينجا بود كه ميدانى براى استدلال منطقى در برابر ابراهيم قهرمان گشوده شد تا شديدترين حملات خود را متوجه آنها كند، و مغزهايشان را زير رگبارى از سرزنش منطقى و بيدار كننده قرار دهد: «فرياد زد: آيا شما معبودهايى غير خدا را مىپرستيد كه نه كمترين سودى به حال شما دارند و نه كوچكترين ضررى» (قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ).
(آيه 67)
باز اين معلم توحيد، سخن را از اين هم فراتر برد و با تازيانههاى سرزنش بر روح بىدردشان كوبيد و گفت: «اف بر شما، و بر اين معبودهايى كه غير از اللّه انتخاب كردهايد»! (أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آيا هيچ انديشه نمىكنيد، و عقل در سر نداريد»؟ (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
ولى در توبيخ و سرزنششان، ملايمت را از دست نداد مبادا بيشتر لجاجت كنند.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 178
(آيه 68)
آنجا كه آتش گلستان مىشود: گر چه با استدلال عملى و منطقى ابراهيم، همه بت پرستان محكوم شدند ولى لجاجت و تعصب شديد آنها مانع از پذيرش حق شد، به همين دليل تصميم بسيار شديد و خطرناكى در باره ابراهيم گرفتند.
قرآن مىگويد: «جمعيت فرياد زدند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد اگر كارى از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).
امثال اين لاطائلات بسيار گفتند و مردم را بر ضد ابراهيم شوراندند آنچنان كه به جاى چند بار هيزم كه براى سوزاندن چندين نفر كافى است هزاران بار بر روى هم ريختند و كوهى از هيزم، و به دنبال آن دريايى از آتش به وجود آوردند.
(آيه 69)
به هر حال ابراهيم (ع) در ميان هلهله و شادى و غريو فرياد مردم با منجنيق به درون شعلههاى آتش پرتاب شد، آن چنان مردم فرياد شادى كشيدند كه گويى شكننده بتها براى هميشه نابود و خاكستر شد.
اما خدايى كه همه چيز سر بر فرمان اوست، حتى سوزندگى را او به آتش ياد داده، و رمز محبت را او به مادران آموخته، اراده كرد اين بنده مؤمن خالص در اين درياى آتش سالم بماند، تا سند ديگرى بر اسناد افتخارش بيفزايد، چنانكه قرآن در اينجا مىگويد: «به آتش گفتيم: اى آتش! سرد و سالم بر ابراهيم باش»! (قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ).
بدون شك فرمان خدا در اينجا فرمان تكوينى بود همان فرمانى كه در جهان هستى به خورشيد و ماه و زمين و آسمان و آب و آتش و گياهان و پرندگان مىدهد و بدون آن فرمان از هيچ سببى كارى ساخته نيست.
معروف چنين است كه آتش آن چنان سرد و ملايم شد كه دندان ابراهيم از شدت سرما به هم مىخورد.
منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
22nd August 2013, 10:26 AM
(آيه 70)
و در اين آيه به عنوان نتيجه گيرى كوتاه و فشرده، مىفرمايد: «آنها مىخواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند، ولى ما آنها را زيانكارترين مردم قرار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 179
داديم» (وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ).
ناگفته پيداست كه با سالم ماندن ابراهيم در ميان آتش، صحنه بكلى دگرگون شد، غريو شادى فرو نشست، دهانها از تعجب باز ماند، ولى باز هم تعصب و لجاجت مانع از پذيرش حق بطور كامل گرديد، هر چند دلهاى بيدار بهره خود را از اين ماجرا بردند و بر ايمانشان نسبت به خداى ابراهيم افزوده شد.
(آيه 71)
هجرت ابراهيم از سرزمين بت پرستان: داستان آتش سوزى ابراهيم و نجات اعجاز آميزش از اين مرحله خطرناك، لرزه بر اركان حكومت نمرود افكند او اگر با اين حال در آن شهر و كشور باقى مىماند، با آن زبان گويا و منطق نيرومند و شهامت بىنظيرش مسلما كانون خطرى براى آن حكومت جبار و خودكامه بود.
از سوى ديگر ابراهيم در واقع رسالت خود را در آن سر زمين انجام داده، و بذر ايمان و آگاهى را در آن سر زمين پاشيده بود.
او بايد از اينجا به سر زمين ديگرى برود و رسالت خود را در آنجا نيز پياده كند، لذا تصميم گرفت تا به اتفاق «لوط»- برادر زادهاش- و همسرش «ساره» و احتمالا گروه اندكى از مؤمنان از آن سر زمين به سوى شام هجرت كند.
آنچنانكه قرآن مىگويد: «و ما ابراهيم و لوط را به سوى سر زمينى كه براى جهانيان پر بركت ساخته بوديم نجات و رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها لِلْعالَمِينَ).
(آيه 72)
اين آيه به يكى از مهمترين مواهب خدا به ابراهيم كه داشتن فرزندى صالح و نسلى برومند و شايسته است اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما به او اسحاق را بخشيديم و يعقوب (فرزند اسحاق) را بر او افزوديم» (وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً).
«و همه آنها را مردانى صالح و شايسته و مفيد قرار داديم» (وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ).
(آيه 73)
اين آيه به مقام امامت و رهبرى اين پيامبران بزرگ و بخشى از برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 180
صفات و برنامههاى مهم و پر ارزش آنها بطور جمعى اشاره مىكند.
در اينجا مجموعا «شش قسمت» از اين ويژگيها بر شمرده شده كه با اضافه كردن توصيف به صالح بودن كه از آيه قبل استفاده مىشود مجموعا هفت ويژگى را تشكيل مىدهد.
نخست مىگويد: «و ما آنها را پيشوايانى قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً).
در مرحله بعد فعليت و ثمره اين مقام را باز گو مىكند: «آنها به فرمان ما (مردم را) هدايت مىكردند» (يَهْدُونَ بِأَمْرِنا).
نه تنها هدايت به معنى راهنمايى و ارائه طريق كه در نبوت و رسالت وجود دارد، بلكه به معنى دستگيرى كردن و رساندن به سر منزل مقصود.
سومين و چهارمين و پنجمين موهبت و ويژگى آنها اين بود كه «و ما به آنها انجام كارهاى نيك و بر پا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم» (وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ).
و در آخرين فراز به مقام «عبوديت» آنها اشاره كرده، مىگويد: «و آنها همگى فقط ما را عبادت مىكردند» (وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ).
منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
22nd August 2013, 10:28 AM
(آيه 74)
نجات لوط از سر زمين آلودگان! از آنجا كه لوط از بستگان نزديك ابراهيم و از نخستين كسانى است كه به او ايمان آورد پس از داستان ابراهيم، به بخشى از تلاش و كوشش او در راه ابلاغ رسالت و مواهب پروردگار نسبت به او اشاره مىكند: «و لوط را به ياد آور كه ما به او حكم (فرمان نبوت و رسالت) و علم داديم» (وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً).
لوط از پيامبران بزرگى است كه هم عصر با ابراهيم بود، و همراه او از سر زمين بابل به فلسطين مهاجرت كرد، و بعدا از ابراهيم جدا شد و به شهر «سدوم» آمده چرا كه مردم آن منطقه غرق فساد و گناه، مخصوصا انحرافات و آلودگيهاى جنسى بودند، او براى هدايت اين قوم منحرف تلاش و كوشش بسيار كرد، اما كمتر در آن كوردلان اثر گذارد.
سر انجام قهر و عذاب شديد الهى آنها را فرا گرفت، و جز خانواده لوط- به برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 181
استثناى همسرش- همگى نابود شدند.
لذا در دنباله آيه به اين موهبت كه به لوط ارزانى داشت اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما او را از شهر و ديارى كه كارهاى پليد و زشت انجام مىدادند رهايى بخشيديم» (وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ).
«چرا كه آنها مردم بدى بودند و از اطاعت فرمان حقّ بيرون رفته بودند» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِينَ).
(آيه 75)
سپس به آخرين موهبت الهى در باره «لوط» اشاره كرده، مىگويد:
«و ما او را در رحمت خاص خويش داخل كرديم» (وَ أَدْخَلْناهُ فِي رَحْمَتِنا).
«چرا كه او از بندگان صالح بود» (إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ).
(آيه 76)
نجات نوح از چنگال متعصبان لجوج: بعد از ذكر گوشهاى از داستان ابراهيم و لوط، به ذكر قسمتى از سر گذشت يكى ديگر از پيامبران بزرگ يعنى «نوح» پرداخته، مىفرمايد: «و به ياد آور نوح را، هنگامى كه قبل از آنها (ابراهيم و لوط) پروردگار خود را خواند» و تقاضاى نجات از چنگال منحرفان بىايمان كرد (وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ).
اين نداى نوح ظاهرا اشاره به نفرينى است كه در سوره نوح آيه 26 و 27 نقل شده آنجا كه مىگويد: «پروردگارا! احدى از اين قوم بىايمان را روى زمين مگذار! چرا كه اگر بمانند بندگان تو را گمراه مىكنند، و نسل آينده آنها نيز جز كافر و فاجر نخواهد بود»! سپس اضافه مىكند: «پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و او و خانوادهاش را از آن غم و اندوه بزرگ رهايى بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ).
«اهل» در اينجا معنى وسيعى دارد كه هم بستگان مؤمن او را شامل مىشود و هم دوستان خاص او را.
منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
22nd August 2013, 10:30 AM
(آيه 77)
در اين آيه اضافه مىكند: «ما او را در برابر قومى كه آيات ما را تكذيب كردند يارى كرديم» (وَ نَصَرْناهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 182
«چرا كه آنها قوم بدى بودند، لذا همه آنها را غرق كرديم» (إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِينَ).
اين جمله بار ديگر تأكيدى است بر اين حقيقت كه مجازاتهاى الهى هرگز جنبه انتقامى ندارد، بلكه بر اساس انتخاب اصلح است، به اين معنى كه حق حيات و استفاده از مواهب زندگى براى گروهى است كه در خط تكامل و سير الى اللّه باشند و يا اگر روزى در خط انحراف افتادند بعدا تجديد نظر كرده و باز گردند.
(آيه 78)
قضاوت داود و سليمان: در تعقيب سر گذشتهاى مربوط به موسى و هارون و ابراهيم و نوح و لوط در اينجا به بخشى از زندگى داود و سليمان اشاره مىكند، و در آغاز اشاره سر بستهاى به ماجراى يك قضاوت و داورى كه از ناحيه داود و سليمان صورت گرفت دارد.
مىفرمايد: «و داود و سليمان را به ياد آر، هنگامى كه در باره كشتزارى قضاوت مىكردند كه گوسفندان قوم شبانه آن را چريده بودند» (وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ).
«و ما شاهد حكم آنها بوديم» (وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدِينَ).
داستان بدين قرار بود كه: گله گوسفندانى شبانه به تاكستانى وارد مىشوند، و برگها و خوشههاى انگور را خورده و ضايع مىكنند، صاحب باغ شكايت نزد داود مىبرد، داود حكم مىدهد كه در برابر اين خسارت بزرگ بايد تمام گوسفندان به صاحب باغ داده شود.
سليمان كه در آن زمان كودك بود به پدر مىگويد: اى پيامبر بزرگ خدا! اين حكم را تغيير ده و تعديل كن! پدر مىگويد: چگونه؟
در پاسخ مىگويد: گوسفندان بايد با صاحب باغ سپرده شوند تا از منافع آنها و شير و پشمشان استفاده كند، و باغ به دست صاحب گوسفندان داده شود تا در اصلاح آن بكوشد هنگامى كه باغ به حال اول باز گشت به صاحبش تحويل داده مىشود، و گوسفندان نيز به صاحبش بر مىگردد- و خداوند طبق آيه بعد حكم برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 183
سليمان را تأييد كرد.
(آيه 79)
به هر حال در اين آيه حكم سليمان را در اين داستان به اين صورت تأييد مىكند: «پس ما اين داورى و حكومت را به سليمان تفهيم كرديم» و با تأييد ما او بهترين راه حل اين مخاصمه را دريافت (فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ).
امام مفهوم اين سخن آن نيست كه حكم داود اشتباه و نادرست بوده، چرا كه بلا فاصله اضافه مىكند: «ما به هر يك از اين دو، آگاهى و شايستگى داورى و علم بخشيديم» (وَ كُلًّا آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً).
سپس به يكى ديگر از مواهب و افتخاراتى كه خدا به داود داده بود اشاره كرده، مىفرمايد: «و ما كوهها را مسخر ساختيم كه همراه داود تسبيح مىگفتند و همچنين پرندگان را» (وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ).
اينها در برابر قدرت ما چيز مهمى نيست «و ما اين كار را انجام داديم» (وَ كُنَّا فاعِلِينَ).
منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
22nd August 2013, 10:31 AM
(آيه 80)
در اين آيه به يكى ديگر از مواهبى كه خدا به اين پيامبر بزرگ داده اشاره كرده، مىگويد: «و ما ساختن زره را به او تعليم داديم، تا شما را در جنگهايتان حفظ كند پس آيا (شما خدا را بر نعمتهايش) شكر مىكنيد»؟ (وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ).
(آيه 81)
بادها در فرمان سليمان! در اينجا به بخشى از مواهبى كه خدا به يكى ديگر از پيامبران يعنى سليمان (ع) داده كرده، مىگويد: «و ما بادهاى شديد و طوفانزا را مسخر سليمان ساختيم كه تحت فرمان او به سوى سر زمينى كه ما آن را مبارك كرده بوديم حركت مىكرد» (وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتِي بارَكْنا فِيها).
و اين كار عجيب نيست، چرا كه «ما به همه چيز آگاه بوديم و هستيم» (وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمِينَ).
هم از اسرار عالم هستى و قوانين و نظامات حاكم بر آن آگاهيم، مىدانيم چگونه آنها را مىتوان تحت فرمان آورد، و هم از نتيجه و سر انجام اين كار، و به هر برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 184
حال همه چيز در برابر علم و قدرت ما خاضع و تسليم است.
(آيه 82)
اين آيه يكى ديگر از مواهب انحصارى سليمان (ع) را باز گو مىكند: «و گروهى از شياطين (را نيز مسخّر او قرار داديم، كه در دريا) برايش غوّاصى مىكردند و كارهايى غير از اين (نيز) براى او انجام مىدادند» (وَ مِنَ الشَّياطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذلِكَ).
«و ما آنها را (از تمرد و سر كشى در برابر فرمان او) نگاه مىداشتيم» (وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظِينَ).
آنها افرادى با هوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.
منبع: http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
23rd August 2013, 08:36 AM
صفحه ی 192 از قرآن کریم شامل آیات 83 تا 99 از سوره ی انبیاء
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّٰحِمِينَ(83)
و ايوب را [ياد كن] هنگامي كه پروردگارش را ندا داد كه به من آسيب رسيده است و تويي مهربانترين مهربانان(83)
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَءَاتَيْنَٰهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَيٰ لِلْعَٰبِدِينَ(84)
پس [دعاي] او را اجابت نموديم و آسيب وارده بر او را برطرف كرديم و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجددا] به وي عطا كرديم [تا] رحمتي از جانب ما و عبرتي براي عبادت كنندگان [باشد](84)
وَإِسْمَٰعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّٰبِرِينَ(85)
و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند(85)
وَأَدْخَلْنَٰهُمْ فِي رَحْمَتِنَآ إِنَّهُم مِّنَ الصَّٰلِحِينَ(86)
و آنان را در رحمت خود داخل نموديم چرا كه ايشان از شايستگان بودند(86)
وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَيٰ فِي الظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبْحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّٰلِمِينَ(87)
و ذوالنون را [ياد كن] آنگاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتي نداريم تا در [دل] تاريكيها ندا درداد كه معبودي جز تو نيست منزهي تو راستي كه من از ستمكاران بودم(87)
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَٰهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَٰلِكَ نُۨجِي الْمُؤْمِنِينَ(88)
پس [دعاي] او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم و مؤمنان را [نيز] چنين نجات مي دهيم(88)
وَزَكَرِيَّآ إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَٰرِثِينَ(89)
و زكريا را [ياد كن] هنگامي كه پروردگار خود را خواند پروردگارا مرا تنها مگذار و تو بهترين ارث برندگاني(89)
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَيٰ وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا۟ يُسَٰرِعُونَ فِي الْخَيْرَٰتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا۟ لَنَا خَٰشِعِينَ(90)
پس [دعاي] او را اجابت نموديم و يحيي را بدو بخشيديم و همسرش را براي او شايسته [و آماده حمل] كرديم زيرا آنان در كارهاي نيك شتاب مي نمودند و ما را از روي رغبت و بيم مي خواندند و در برابر ما فروتن بودند(90)
وَالَّتِيٓ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَٰهَا وَابْنَهَآ ءَايَةً لِّلْعَٰلَمِينَ(91)
و آن [زن را ياد كن] كه خود را پاكدامن نگاه داشت و از روح خويش در او دميديم و او و پسرش را براي جهانيان آيتي قرار داديم(91)
إِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَأَنَا۠ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ(92)
اين است امت شما كه امتي يگانه است و منم پروردگار شما پس مرا بپرستيد(92)
وَتَقَطَّعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَٰجِعُونَ(93)
و[لي] دينشان را ميان خود پاره پاره كردند همه به سوي ما بازمي گردند(93)
فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَٰتِبُونَ(94)
پس هر كه كارهاي شايسته انجام دهد و مؤمن [هم] باشد براي تلاش او ناسپاسي نخواهد بود و ماييم كه به سود او ثبت مي كنيم(94)
وَحَرَٰمٌ عَلَيٰ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَٰهَآ أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ(95)
و بر [مردم] شهري كه آن را هلاك كرده ايم بازگشتشان [به دنيا] حرام است(95)
حَتَّيٰٓ إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ(96)
تا وقتي كه ياجوج و ماجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشته اي بتازند(96)
وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَٰخِصَةٌ أَبْصَٰرُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ يَٰوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَٰذَا بَلْ كُنَّا ظَٰلِمِينَ(97)
و وعده حق نزديك گردد ناگهان ديدگان كساني كه كفر ورزيده اند خيره مي شود [و مي گويند] اي واي بر ما كه از اين [روز] در غفلت بوديم بلكه ما ستمگر بوديم(97)
إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَٰرِدُونَ(98)
در حقيقت شما و آنچه غير از خدا مي پرستيد هيزم دوزخيد شما در آن وارد خواهيد شد(98)
لَوْ كَانَ هَٰٓؤُلَآءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَٰلِدُونَ(99)
اگر اينها خداياني [واقعي] بودند در آن وارد نمي شدند و حال آنكه جملگي در آن ماندگارند(99)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
23rd August 2013, 08:40 AM
(آيه 83)
ايّوب را از گرداب مشكلات رهايى بخشيديم: در اينجا از سر گذشت آموزنده يكى ديگر از پيامبران بزرگ خدا سخن مىگويد او «ايّوب» و دهمين پيامبرى است كه در سوره انبياء اشاره به گوشهاى از زندگانى او شده است.
«ايوب» سرگذشتى غمانگيز، و در عين حال پر شكوه و با ابهت دارد، صبر و شكيبايى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجيب بود، به گونهاى كه «صبر ايوب» يك ضرب المثل قديمى است.
مىفرمايد: «و ايّوب را (به ياد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بد حالى و مشكلات به من روى آورده و تو مهربانترين مهربانانى»! (وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ).
(آيه 84)
اين آيه مىگويد: «به دنبال اين دعاى ايّوب، خواستهاش را اجابت كرديم و رنج و ناراحتى او را برطرف ساختيم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ).
«و خانواده او را به او باز گردانديم، و همانندشان را به آنها افزوديم» (وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ).
«تا رحمتى از ناحيه ما (بر آنها) باشد و هم ياد آورى و تذكرى براى عبادت كنندگان پروردگار» (رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدِينَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 185
تا مسلمانان بدانند مشكلات هر قدر زياد باشد و گرفتاريها هر قدر فراوان و دشمنان هر قدر فشرده باشند باز با گوشهاى از لطف پروردگار همه اينها برطرف شدنى است، نه تنها زيانها جبران مىشود بلكه گاهى خداوند به عنوان پاداش صابران با استقامت همانند آنچه از دست رفته نيز بر آن مىافزايد.
(آيه 85)
اسماعيل و ادريس و ذا الكفل: قرآن در اينجا اشاره به مقام شكيبايى سه نفر ديگر از پيامبران الهى كرده، مىگويد: اسماعيل و ادريس و ذا الكفل را (به ياد آور) كه همه آنها از صابران و شكيبايان بودند» (وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ).
هر يك از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و يا مشكلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر اين حوادث زانو نزدند و هر يك الگويى بودند از استقامت و پايمردى.
(آيه 86)
سپس بزرگترين موهبت الهى را در برابر اين صبر و استقامت براى آنان چنين بيان مىكند: «و ما آنها را در رحمت خود داخل كرديم، چرا كه آنها از صالحان بودند» (وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
23rd August 2013, 08:41 AM
(آيه 87)
نجات يونس از آن زندان وحشتناك: اين آيه و آيه بعد نيز گوشهاى از سر گذشت پيامبر بزرگ «يونس» را بيان كرده، مىگويد: «و ذا النون را به ياد آر هنگامى كه خشمگين (بر قوم بت پرست و نافرمان خويش) از ميان آنها رفت» (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً).
«او گمان مىكرد كه ما (زندگى را) بر او تنگ نخواهيم كرد» (فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ).
او گمان مىكرد تمام رسالت خويش را در ميان قوم نافرمانش انجام داده است و حتى ترك اولايى در اين زمينه نكرده، در حالى كه اولى اين بود كه بيش از اين در ميان آنها بماند و صبر و استقامت به خرج دهد و دندان بر جگر بفشارد شايد بيدار شوند و به سوى خدا آيند سر انجام به خاطر همين ترك اولى او را در فشار قرار داديم، نهنگ عظيمى او برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 186
را بلعيد «پس او در آن ظلمتهاى متراكم صدا زد خداوندا! جز تو معبودى نيست» (فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ).
«خداوندا! پاك و منزهى، من از ستمكاران بودم»! (سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). هم بر خويش ستم كردم و هم بر قوم خود، مىبايست بيش از اين، ناملايمات و شدايد و سختيها را پذيرا مىشدم، تن به همه شكنجهها مىدادم شايد آنها به راه آيند.
(آيه 88)
«سر انجام ما دعاى او را اجابت كرديم و از غم و اندوه رهائيش بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ).
آرى «و اين گونه ما مؤمنان را نجات مىبخشيم» (وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ).
اين يك برنامه اختصاصى براى يونس نبود، بلكه هر كس از مؤمنان از تقصير خويش، عذر به درگاه خدا آورد، و از ذات پاكش مدد و رحمت طلبد ما دعايش را مستجاب و اندوهش را بر طرف خواهيم كرد.
(آيه 89)
نجات زكريّا از تنهايى: در اين آيه و آيه بعد گوشهاى از سرگذشت دو شخصيت ديگر از پيامبران بزرگ الهى «زكريا» و «يحيى» را بيان مىكند.
نخست مىگويد: «زكريّا را به خاطر بياور هنگامى كه پروردگارش را خواند و عرضه داشت: پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترين وارثان هستى» (وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ).
سالها بر عمر زكريا گذشت، و برف پيرى بر سرش نشست، اما هنوز فرزندى نداشت، و از سوى ديگر همسرى عقيم و نازا داشت.
او در آرزوى فرزندى بود كه بتواند برنامههاى الهى او را تعقيب كند در اين هنگام با تمام قلب به درگاه خدا روى آورد و تقاضاى فرزند صالح و برومندى كرد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
23rd August 2013, 08:43 AM
(آيه 90)
خداوند اين دعاى خالص و سرشار از عشق به حقيقت را اجابت كرد، و خواسته او را تحقق بخشيد آن چنان كه مىفرمايد: «پس ما دعاى او را اجابت كرديم و يحيى را به او بخشيديم» (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 187
و براى رسيدن به اين مقصود «همسر نازاى او را اصلاح (و قادر به آوردن فرزند) كرديم» (وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ).
سپس اشاره به سه قسمت از صفات برجسته اين خانواده كرده چنين مىگويد: «آنها در انجام كارهاى خير، سرعت مىكردند» (إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ).
«و آنها به خاطر عشق به طاعت و وحشت از گناه در همه حال ما را مىخواندند» (وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً).
«و آنها همواره در برابر ما خشوع داشتند» خضوعى آميخته با ادب و احترام و ترس آميخته با احساس مسؤوليت (وَ كانُوا لَنا خاشِعِينَ).
ذكر اين صفات سه گانه ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها به هنگام رسيدن به نعمت گرفتار غفلتها و غرورهايى كه دامن افراد كم ظرفيت و ضعيف الايمان را به هنگام وصول به نعمت مىگيرد نمىشدند.
(آيه 91)
مريم بانوى پاكدامن: در اين آيه به مقام مريم و عظمت و احترام او و فرزندش حضرت مسيح (ع) اشاره شده است، مىگويد: «و به ياد آور زنى را كه دامان خود را پاك نگه داشت» (وَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها).
«سپس ما از روح خود در او دميديم» (فَنَفَخْنا فِيها مِنْ رُوحِنا).
«و او و فرزندش [مسيح] را نشانه بزرگى براى جهانيان قرار داديم» (وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمِينَ).
(آيه 92)
امت واحده! از آنجا كه در آيات گذشته نام گروهى از پيامبران الهى و بخشى از سر گذشت آنها آمده، در اينجا به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى كلى چنين مىگويد: «اين (پيامبران بزرگ و پيروانشان) همه امّت واحدى بودند» و پيرو يك هدف (إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
برنامه آنها يكى و هدف و مقصد آنها نيز يكى بوده است، هر چند با اختلاف زمان و محيط، داراى ويژگيها و روشها و به اصطلاح تاكتيكهاى متفاوت بودند. اين يگانگى و وحدت برنامهها و هدف، به خاطر آن بوده كه همه از يك مبدأ سر چشمه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 188
مىگرفته، از اراده خداوند واحد يكتا، و لذا بلا فاصله مىگويد: «و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش كنيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ).
در واقع توحيد عقيدتى و عملى انبياء از توحيد منبع وحى سر چشمه مىگيرد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
23rd August 2013, 08:47 AM
(آيه 93)
در اين آيه اشاره به انحراف گروه عظيمى از مردم از اين اصل واحد توحيدى كرده چنين مىگويد: «و آنها كار خود را در ميان خود به تفرقه و تجزيه كشاندند» (وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ).
كارشان به جايى رسيد كه در برابر هم ايستادند، و هر گروه، گروه ديگرى را لعن و نفرين مىكرد و از او برائت و بيزارى مىجست، به اين نيز قناعت نكردند به روى همديگر اسلحه كشيدند و خونهاى زيادى را ريختند، و اين بود نتيجه انحراف از اصل اساسى توحيد و آيين يگانه حق.
و در آخر آيه اضافه مىكند: «اما همه آنها سر انجام به سوى ما باز مىگردند» (كُلٌّ إِلَيْنا راجِعُونَ).
اين اختلاف كه جنبه عارضى دارد بر چيده مىشود و باز در قيامت همگى به سوى وحدت مىروند.
(آيه 94)
در اين آيه نتيجه هماهنگى با «امت واحده» در طريق پرستش پروردگار، و يا انحراف از آن و پيمودن راه تفرقه را چنين بيان مىفرمايد: «پس هر كس چيزى از اعمال صالح را انجام دهد در حالى كه ايمان داشته باشد، تلاش و كوشش او مورد ناسپاسى قرار نخواهد گرفت» (فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا كُفْرانَ لِسَعْيِهِ).
و براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «و ما اعمال صالح او را قطعا خواهيم نوشت» (وَ إِنَّا لَهُ كاتِبُونَ).
اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن، شرط قبولى اعمال صالح را ايمان مىشمرد.
(آيه 95)
كافران در آستانه رستاخيز: در آيه قبل سخن از «مؤمنان نيكو كار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 189
و صالح العمل» بود و در اين آيه، به افرادى اشاره مىكند كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند، آنها كه تا آخرين نفس به ضلالت و فساد ادامه مىدهند، مىفرمايد: «و حرام است بر شهرهايى كه آنها را (به جرم گناهانشان) نابود كرديم (به دنيا باز گردند) آنها هرگز باز نخواهند گشت» (وَ حَرامٌ عَلى قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها أَنَّهُمْ لا يَرْجِعُونَ).
در حقيقت آنها كسانى هستند كه بعد از مشاهده عذاب الهى، يا بعد از نابودى و رفتن به جهان برزخ، پردههاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مىرود آرزو مىكنند اى كاش براى جبران اين همه خطاها بار ديگر به دنيا باز مىگشتند ولى قرآن با صراحت مىگويد: بازگشت آنها بكلى حرام، يعنى ممنوع است و راهى براى جبران باقى نمانده است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
23rd August 2013, 08:48 AM
(آيه 96)
به هر حال اين بىخبران دائما در غرور و غفلتند، و اين بد بختى تا پايان جهان همچنان ادامه دارد.
چنانكه قرآن مىفرمايد: «تا زمانى كه راه بر يأجوج و مأجوج گشوده شود و آنها (در سراسر زمين پخش شوند، و) از هر بلندى و ارتفاعى با سرعت بگذرند» (حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ).
(آيه 97)
و بلا فاصله مىگويد: «و وعده حق [قيامت] نزديك مىشود» (وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ).
«در آن هنگام چشمهاى كافران از وحشت از حركت باز مىماند» و خيره خيره به آن صحنه نگاه مىكنند (فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذِينَ كَفَرُوا).
در اين هنگام پردههاى غرور و غفلت از برابر ديدگانشان كنار مىرود و فريادشان بلند مىشود «اى واى بر ما! ما از اين صحنه در غفلت بوديم» (يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا).
و چون نمىتوانند با اين عذر، گناه خويش را بپوشانند و خود را تبرئه كنند با صراحت مىگويند: «نه، بلكه ما ظالم و ستمگر بوديم»! (بَلْ كُنَّا ظالِمِينَ).
اصولا چگونه ممكن است با وجود اين همه پيامبران الهى و كتب آسمانى و اين همه حوادث تكان دهنده، و همچنين درسهاى عبرتى كه روزگار به آنها برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 190
مىدهد در غفلت باشند، آنچه از آنها سر زده تقصير است و ظلم بر خويشتن و ديگران.
(آيه 98)
هيزم جهنم! در تعقيب آيات گذشته كه از سر نوشت مشركان ستمگر بحث مىكرد در اينجا روى سخن را به آنها كرده و آينده آنها و معبودهايشان را چنين ترسيم مىكند: «شما و آنچه را غير از خدا مىپرستيد آتشگيره جهنّميد»! (إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ).
آتشگيره جهنم و هيزمى كه شعلههاى آن را تشكيل مىدهد خود شما و خدايان ساختگى شماست، و همچون قطعههاى هيزم بىارزش يكى پس از ديگرى در جهنم پرتاب مىشويد! سپس اضافه مىكند: «شما وارد بر آن مىشويد» (أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ).
اول بتها را در آتش مىافكنند، سپس شما بر آنها وارد مىشويد، گويى خدايانتان با آتشى كه از وجودشان بر مىخيزد از شما پذيرايى مىكنند.
(آيه 99)
سپس به عنوان نتيجه گيرى كلى مىفرمايد: «اگر اين بتها، خدايانى بودند هرگز وارد آتش دوزخ نمىشدند» (لَوْ كانَ هؤُلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها).
ولى بدانيد نه تنها وارد دوزخ مىشوند بلكه «جاودانه در آن خواهند بود» (وَ كُلٌّ فِيها خالِدُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
24th August 2013, 08:18 AM
[golrooz]صفحه ی 193 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 112 از سوره ی انبیاء و آیات 1 تا 4 از سوره ی حج[golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ(100)
براي آنها در آنجا ناله اي زار است و در آنجا [چيزي] نمي شنوند(100)
إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَيٰٓ أُو۟لَٰٓئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ(101)
بي گمان كساني كه قبلا از جانب ما به آنان وعده نيكو داده شده است از آن [آتش] دور داشته خواهند شد(101)
لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَٰلِدُونَ(102)
صداي آن را نمي شنوند و آنان در ميان آنچه دلهايشان بخواهد جاودانند(102)
لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّيٰهُمُ الْمَلَٰٓئِكَةُ هَٰذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ(103)
دلهره بزرگ آنان را غمگين نمي كند و فرشتگان از آنها استقبال مي كنند [و به آنان مي گويند] اين همان روزي است كه به شما وعده مي دادند(103)
يَوْمَ نَطْوِي السَّمَآءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَآ أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَآ إِنَّا كُنَّا فَٰعِلِينَ(104)
روزي كه آسمان را همچون در پيچيدن صفحه نامه ها در مي پيچيم همان گونه كه بار نخست آفرينش را آغاز كرديم دوباره آن را بازمي گردانيم وعده اي است بر عهده ما كه ما انجام دهنده آنيم(104)
وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنۢ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّٰلِحُونَ(105)
و در حقيقت در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد(105)
إِنَّ فِي هَٰذَا لَبَلَٰغًا لِّقَوْمٍ عَٰبِدِينَ(106)
به راستي در اين [امور] براي مردم عبادت پيشه ابلاغي [حقيقي] است(106)
وَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَٰلَمِينَ(107)
و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم(107)
قُلْ إِنَّمَا يُوحَيٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ(108)
بگو جز اين نيست كه به من وحي مي شود كه خداي شما خدايي يگانه است پس آيا مسلمان مي شويد(108)
فَإِن تَوَلَّوْا۟ فَقُلْ ءَاذَنتُكُمْ عَلَيٰ سَوَآءٍ وَإِنْ أَدْرِيٓ أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ(109)
پس اگر روي برتافتند بگو به [همه] شما به طور يكسان اعلام كردم و نمي دانم آنچه وعده داده شده ايد آيا نزديك است يا دور(109)
إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ(110)
[آري] او سخن آشكار را مي داند و آنچه را پوشيده مي داريد مي داند(110)
وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَٰعٌ إِلَيٰ حِينٍ(111)
و نمي دانم شايد آن براي شما آزمايشي و تا چند گاهي [وسيله] برخورداري باشد(111)
قَٰلَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَٰنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَيٰ مَا تَصِفُونَ(112)
گفت پروردگارا [خودت] به حق داوري كن و به رغم آنچه وصف مي كنيد پروردگار ما همان بخشايشگر دستگير است(112)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا۟ رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ(1)
اي مردم از پروردگار خود پروا كنيد چرا كه زلزله رستاخيز امري هولناك است(1)
يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَي النَّاسَ سُكَٰرَيٰ وَمَا هُم بِسُكَٰرَيٰ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ(2)
روزي كه آن را ببينيد هر شيردهندهاي آن را كه شير ميدهد [از ترس] فرو ميگذارد و هر آبستني بار خود را فرو مينهد و مردم را مست ميبيني و حال آنكه مست نيستند ولي عذاب خدا شديد است(2)
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَٰنٍ مَّرِيدٍ(3)
و برخي از مردم در باره خدا بدون هيچ علمي مجادله ميكنند و از هر شيطان سركشي پيروي مينمايند(3)
كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَيٰ عَذَابِ السَّعِيرِ(4)
بر [شيطان] مقرر شده است كه هر كس او را به دوستي گيرد قطعا او وي را گمراه ميسازد و به عذاب آتشش ميكشاند(4)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
24th August 2013, 08:20 AM
(آيه 100)
براى توضيح بيشتر پيرامون وضع دردناك، اين «عابدان گمراه»، در برابر آن «معبودان بىارزش» مىگويد: «آنها در دوزخ، فريادها و نالههاى دردناك دارند» (لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ). ممكن است اين زفير و ناله غم انگيز تنها مربوط به عابدان نباشد، بلكه شياطينى كه معبودشان بودند نيز در اين امر با آنها شريك باشند.
جمله بعد، يكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها را باز گو مىكند و آن اينكه «آنها در دوزخ چيزى نمىشنوند» (وَ هُمْ فِيها لا يَسْمَعُونَ).
اين جمله ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها سخنى كه مايه سرور و خوشحاليشان باشد مطلقا نمىشنوند، و تنها مستمع نالههاى جانكاه دوزخيان، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 191
و فريادهاى فرشتگان عذاب هستند.
بعضى گفته اند منظور اين است كه اينها صداى هيچ كس را مطلقا نمىشنوند گويى تنها آنها در عذابند و اين خود مايه مجازات بيشترى است
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-51-100.aspx
soham 313
24th August 2013, 08:22 AM
(آيه 101)
اين آيه حالات مؤمنان راستين و مردان و زنان با ايمان را باز گو مىكند تا در مقايسه با يكديگر وضع هر دو مشخصتر شود.
نخست مىگويد: «كسانى كه به خاطر ايمان و اعمال صالحشان وعده نيك به آنها از قبل دادهايم از اين آتش هولناك و وحشتناك دورند» (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ).
اشاره به اين كه ما به تمام وعدههايى كه به مؤمنان در اين جهان دادهايم وفا خواهيم كرد كه يكى از آنها دور شدن از آتش دوزخ است.
(آيه 102)
در اين آيه چهار نعمت بزرگ الهى را كه شامل حال اين گروه سعادتمند است بر مىشمرد:
نخست اين كه «آنها صداى آتش را نمىشنوند» (لا يَسْمَعُونَ حَسِيسَها).
مؤمنان راستين چون از جهنم دورند هرگز اين صداهاى وحشتناك به گوششان نمىخورد.
ديگر اين كه: «آنها در آنچه بخواهند و مايل باشند بطور جاودان متنعمند» (وَ هُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ).
يعنى آنجا محدوديت اين جهان را ندارد، هر نعمت مادى و معنوى كه بخواهند بدون استثناء در دسترس آنهاست، آن هم نه يك روز و دو روز بلكه در يك عمر جاويدان!
(آيه 103)
سوم اين كه: «فزع اكبر آنها را غمگين نمىكند» (لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ).
«فزع اكبر» (وحشت بزرگ) را بعضى اشاره به وحشتهاى روز قيامت دانستهاند كه از هر وحشتى بزرگتر است.
بالاخره آخرين لطف خدا در باره كسانى كه در آيات فوق به آنها اشاره شده برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 192
اين است كه «فرشتگان رحمت به استقبال آنها مىشتابند» (و به آنها تبريك و شاد باش مىگويند و بشارت مىدهند) اين همان روزى است كه به شما وعده داده مىشد» (وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-101-112.aspx
soham 313
24th August 2013, 08:24 AM
(آيه 104)
آن روز كه آسمانها در هم پيچيده مىشود! در آيه قبل خوانديم، مؤمنان راستين از «فزع اكبر» (وحشت بزرگ) غمگين نمىشوند اين آيه توصيفى از آن روز وحشتانگيز كرده است، و در حقيقت علت عظمت اين وحشت را مجسم مىسازد، مىگويد: اين امر «روزى، تحقق مىيابد كه ما آسمان را در هم مىپيچيم همان گونه كه طومار نامهها در هم پيچيده مىشود»! (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ).
در اين آيه تشبيه لطيفى نسبت به در نورديدن طومار عالم هستى در پايان دنيا شده است، در حال حاضر اين طومار گشوده شده و تمام نقوش و خطوط آن خوانده مىشود و هر يك در جايى قرار دارد، اما هنگامى كه فرمان رستاخيز فرا رسد، اين طومار عظيم با تمام خطوط و نقوشش، در هم پيچيده خواهد شد.
سپس اضافه مىكند: «همان گونه كه ما در آغاز آن را ايجاد كرديم باز هم بر مىگردانيم» و اين كار مشكل و سختى در برابر قدرت عظيم ما نيست (كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ).
و در پايان آيه مىفرمايد: «اين وعدهاى است كه ما دادهايم و قطعا آن را انجام خواهيم داد» (وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ).
از بعضى روايات استفاده مىشود كه منظور از باز گشت خلق به صورت اول آن است كه انسانها بار ديگر پا برهنه و عريان- آن گونه كه در آغاز آفرينش بودند- باز مىگردند و اين يكى از چهرههاى بازگشت آفرينش به صورت نخست است.
(آيه 105)
حكومت زمين از آن صالحان خواهد بود: بعد از آن كه در آيات گذشته به قسمتى از پاداشهاى اخروى مؤمنان صالح اشاره شد در اين آيه و آيه بعد به يكى از روشنترين پاداشهاى دنيوى آنها كه «حكومت روى زمين» است با بيان شيوايى اشاره كرده، مىگويد: «و در زبور بعد از ذكر چنين نوشتيم كه سر انجام برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 193
بندگان صالح من وارث (حكومت) زمين خواهند شد» (وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ).
«ارض» به مجموع كره زمين گفته مىشود و سراسر جهان را شامل مىگردد.
منظور از «زبور» كتاب داود، و «ذكر» به معنى تورات است، و به اين ترتيب معنى آيه چنين مىشود، «ما، در زبور، بعد از تورات، چنين نوشتيم كه اين زمين را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد».
سؤال ديگرى كه در اينجا باقى مىماند اين است كه بندگان صالح خدا «عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» كيانند؟
كلمه «صالحون» معنى گسترده و وسيعى دارد، كه علاوه بر ايمان و توحيد همه شايستگيها از آن به ذهن مىآيد، شايستگى از نظر عمل و تقوا، شايستگى از نظر علم و آگاهى، شايستگى از نظر قدرت و قوت، و شايستگى از نظر تدبير و نظم و درك اجتماعى.
در بعضى از روايات صريحا اين آيه تفسير به ياران حضرت مهدى- عج- شده است: كه بيان يك مصداق عالى و آشكار است، و عموميت مفهوم آيه را محدود نمىسازد.
نظام آفرينش دليل روشنى بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعى در آينده، در جهان انسانيت خواهد بود، و اين همان چيزى است كه از آيه مورد بحث و احاديث مربوط به قيام «مصلح بزرگ جهانى» حضرت مهدى- ارواحنا فداه- استفاده مىشود.
(آيه 106)
اين آيه به عنوان تأكيد بيشتر مىگويد: «در اين سخن ابلاغ روشنى است براى گروهى كه خدا را (با اخلاص) پرستش مىكنند» (إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-101-112.aspx
soham 313
24th August 2013, 08:25 AM
(آيه 107)
پيامبر رحمت براى جهانيان: از آنجا كه آيات گذشته بشارت حكومت روى زمين را به بندگان صالح مىداد و چنين حكومتى مايه رحمت براى همه مردم جهان است در اين آيه به رحمت عامّه وجود پيامبر (ص) اشاره كرده، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 194
مىگويد: «ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم» (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ).
عموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت تو هستند، چرا كه نشر آيينى را به عهده گرفتى كه سبب نجات همگان است.
(آيه 108)
و از آنجا كه مهمترين مظهر رحمت و محكمترين پايه و اساس آن مساله توحيد و جلوههاى آن است در اين آيه چنين مىگويد: «به آنها بگو: تنها چيزى كه بر من وحى مىشود اين است كه معبود شما معبود واحدى است» (قُلْ إِنَّما يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
«پس آيا شما حاضريد (در برابر همين اصل اساسى توحيد) تسليم شويد» و بتها را كنار بگذاريد؟! (فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
در واقع در اين آيه، سه نكته بنيادى مطرح شده است، نخست اين كه پايه اصلى رحمت توحيد است توحيد در اعتقاد، در عمل، توحيد در كلمه، توحيد صفوف، و توحيد در قانون و در همه چيز.
نكته ديگر اين كه تمام دعوت پيامبر اسلام (ص) در اصل توحيد خلاصه مىشود و توحيد روحى است كه در كالبد تمام دين دميده شده.
و آخرين نكته اين كه: مشكل اصلى تمام جوامع و ملل، آلودگى به شرك در اشكال مختلف و بيرون آمدن از شرك و مظاهر آن و بالا زدن آستين براى شكستن بتها است، نه فقط بتهاى سنگى و چوبى، كه بتها از هر نوع مخصوصا طاغوتهاى انسانى!
(آيه 109)
اين آيه مىگويد: اگر (با اين همه تلاش باز به دعوت و پيام ما توجه نكردند و) روى گردان شوند، بگو: من به همه شما بطور يكسان (از عذاب الهى) اعلام خطر مىكنم» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى سَواءٍ).
سپس اين تهديد را به صورت آشكارترى بيان كرده، مىگويد: «و من نمىدانم آيا وعده عذاب كه به شما داده شده است نزديك است يا دور»؟! (وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 195
فكر نكنيد اين وعده دور است، شايد هم نزديك و بسيار هم نزديك باشد.
اين عذاب و مجازاتى كه در اينجا به آن تهديد شدهاند ممكن است عذاب قيامت و يا مجازات دنيا و يا هر دو باشد، در صورت اول علم آن مخصوص خداست و در صورت دوم و سوم ممكن است اشاره به جزئيات و زمان آن باشد كه حتى پيامبران از جزئيات آن آگاه نيستند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-101-112.aspx
soham 313
24th August 2013, 08:27 AM
(آيه 110)
اين تصور را نيز به مغز خود راه مىدهيد كه اگر تأخيرى در مجازات شما شود به خاطر اين است كه خدا از اعمال و سخنان شما آگاه نيست، نه، او همه را مىداند «او هم سخنان آشكار را و هم آنچه را كتمان مىكنيد مىداند» (إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ).
اصولا پنهان و آشكار براى شما كه علمتان محدود است مفهوم دارد، اما براى آن كس كه علمش بىپايان است غيب و شهود يكى است و سر و علن در آنجا يكسان مىباشد.
(آيه 111)
و نيز اگر مىبينيد مجازات الهى فورا دامن شما را نمىگيرد بواسطه آن نيست كه او از كار شما آگاه نباشد «و من نمىدانم شايد اين آزمايشى براى شماست» (وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ).
«و مايه بهره گيرى (از لذائذ اين جهان) تا مدّتى» معين، سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگيرد و مجازات كند (وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ).
در واقع براى تأخير مجازات الهى در اينجا دو فلسفه بيان شده است: نخست مسأله امتحان و آزمايش است، خدا هرگز در عذاب عجله نمىكند، تا خلق را آزمايش كافى كند و اتمام حجت نمايد.
دوم اين كه افرادى هستند كه آزمايش آنها تمام شده و كلمه مجازاتشان قطعى گرديده است، اما براى اين كه سخت كيفر ببينند نعمت را بر آنها گسترده مىسازد تا كاملا غرق نعمت شوند، و درست در همان حال كه سخت در لذائذ غوطهورند تازيانه عذاب را بر آنها بكوبد تا دردناكتر باشد، و رنج محرومان و ستمديدگان را به خوبى احساس كنند.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 196
(آيه 112)
اين آيه كه آخرين آيه سوره انبياء است همچون نخستين آيه اين سوره سخن از غفلت مردم بىخبر مىگويد، و به عنوان نقل قول از پيامبر (ص) در يك عبارت نفرين مانند ناراحتى او را از اين همه غرور و غفلت منعكس مىكند و مىگويد: پيامبر بعد از مشاهده اين همه اعراض و رويگردانى «عرض كرد:
پروردگار من! به حق داورى فرما» و اين گروه طغيانگر را طبق قانون عدالتت كيفر ده! (قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ).
در دومين جمله روى سخن را به مخالفان كرده و مىگويد: «و پروردگار همه ما خداوند رحمان است و ما از پيشگاه مقدسش در برابر نسبتهاى ناروايى كه شما به او مىدهيد استمداد مىطلبيم» (وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ).
«پايان سوره انبياء»
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/anbia-101-112.aspx
soham 313
24th August 2013, 08:29 AM
سوره حجّ [22]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 78 آيه است
محتواى سوره:
اين سوره به خاطر بخشى از آياتش كه پيرامون حجّ سخن مىگويد به نام «سوره حجّ» ناميده شده است.
و از آنجا كه دستور حجّ آن هم با ذكر قسمتى از جزئيات آن، و همچنين دستور جهاد، تناسب با وضع مسلمانان در مدينه دارد، آيات اين سوره از جهاتى شبيه سورههاى «مدنى» است.
از نظر محتوا مطالب اين سوره را به چند بخش مىتوان تقسيم كرد:
1- آيات فراوانى از آن در زمينه «معاد» و دلائل منطقى آن، و انذار مردم غافل از صحنههاى قيامت، و مانند آن است.
2- بخش قابل ملاحظهاى نيز از مبارزه با شرك و مشركان، سخن مىگويد.
3- در بخش ديگر مردم را به بررسى سر نوشت عبرتانگيز گذشتگان و عذابهاى دردناك الهى كه بر آنها نازل شد دعوت كرده.
4- و بخش ديگر پيرامون مسأله حج و سابقه تاريخى آن است.
5- بخشى از آن پيرامون مبارزه با دشمنان مهاجم، است.
6- و سر انجام قسمتى از آن پند و اندرزهايى است در زمينههاى مختلف زندگى و تشويق به نماز و زكات و توكل و توجه به خداوند.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 198
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم:
«هر كس سوره حج را بخواند خداوند پاداش حج و عمره را به او مىدهد به تعداد تمام كسانى كه در گذشته و آينده حج و عمره به جا آورده يا خواهند آورد»! بدون شك اين ثواب و فضيلت عظيم تنها براى تلاوت لفظى نيست، تلاوتى است انديشهساز، و انديشهاى است عمل پرور.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50.aspx
soham 313
24th August 2013, 08:31 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
زلزله عظيم رستاخير: اين سوره با دو آيه تكان دهنده و هيجانانگيز پيرامون رستاخيز و مقدمات آن شروع مىشود، آياتى كه بىاختيار انسان را از اين زندگى گذراى مادى بيرون مىبرد، و به آينده هولانگيزى كه در انتظار اوست متوجه مىسازد.
نخست عموم مردم را بدون استثناء مخاطب ساخته، مىگويد: «اى مردم! از پروردگارتان بترسيد، و پرهيز كارى پيشه كنيد كه زلزله رستاخيز، جريان مهم و عظيمى است» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ).
خطاب «يا أَيُّهَا النَّاسُ»، دليل روشنى است بر اين كه هيچ گونه تفاوت و تبعيضى از نظر نژاد و زبان و اعصار و قرون و مكانها و مناطق جغرافيايى و طوائف و قبائل در آن نيست، و مؤمن و كافر، كوچك و بزرگ، پير و جوان، مرد و زن امروز و آينده همه در آن شريكند.
(آيه 2)
اين آيه نمونههايى از بازتاب اين وحشت عظيم را در چند جمله بيان كرده، مىگويد: «روزى كه آن را مىبينيد [زلزله رستاخيز آن چنان وحشت سرا پاى همه را فرا مىگيرد كه] هر مادر شيردهى، كودك شير خوارش را فراموش مىكند» (يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ)
.
«و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنين خود را سقط مىكند» (وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها)
.
سومين بازتاب اين كه: «مردم را به صورت مستان مىبينى، در حالى كه مست برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 199
نيستند!» (وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى وَ ما هُمْ بِسُكارى)
.
«ولى عذاب خدا شديد است» (وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ)
(آيه 3)
پيروان شيطان! از آنجا كه در آيات گذشته ترسيمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قيامت بود در اين آيه حال گروهى از بىخبران را منعكس مىكند كه چگونه از چنين حادثه عظيمى غافلند.
مىگويد: «گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى در باره خدا به مجادله بر مىخيزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ).
گاه در اصل توحيد و يگانگى حق و نفى هر گونه شريك جدال مىكنند، و گاه در قدرت خدا نسبت به مسأله احياى مردگان و بعث و نشور، و در هر صورت هيچ گونه دليلى بر گفتههاى خود ندارند.
سپس اضافه مىكند: اين گونه افراد كه تابع هيچ گونه منطق و دانشى نيستند «از هر شيطان سر كش و متمردى تبعيت مىكنند» (وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ).
نه از يك شيطان كه از همه شيطانها! اعم از شياطين انس و جن كه هر يك از آنها براى خود نقشه و برنامه و حيله و دامى دارند.
(آيه 4)
در اين آيه مىگويد: «بر او نوشته و مقرر شده است كه هر كس حلقه اطاعت و ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مىسازد و به آتش سوزان راهنمائيش مىكند» (كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50.aspx
soham 313
25th August 2013, 02:53 PM
http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif صفحه ی 194 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 16 از سوره ی حج http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَٰكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَنُقِرُّ فِي الْأَرْحَامِ مَا نَشَآءُ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوٓا۟ أَشُدَّكُمْ وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّيٰ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَيٰٓ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِنۢ بَعْدِ عِلْمٍ شَئًْا وَتَرَي الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَآ أَنزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَآءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنۢبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍۭ بَهِيجٍ(5)
اي مردم اگر در باره برانگيخته شدن در شكيد پس [بدانيد] كه ما شما را از خاك آفريدهايم سپس از نطفه سپس از علقه آنگاه از مضغه داراي خلقت كامل و [احيانا] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم و آنچه را اراده ميكنيم تا مدتي معين در رحمها قرار ميدهيم آنگاه شما را [به صورت] كودك برون ميآوريم سپس [حيات شما را ادامه ميدهيم] تا به حد رشدتان برسيد و برخي از شما [زودرس] ميميرد و برخي از شما به غايت پيري ميرسد به گونهاي كه پس از دانستن [بسي چيزها] چيزي نميداند و زمين را خشكيده ميبيني و[لي] چون آب بر آن فرود آوريم به جنبش درميآيد و نمو ميكند و از هر نوع [رستنيهاي] نيكو ميروياند(5)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتَيٰ وَأَنَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(6)
اين [قدرت نماييها] بدان سبب است كه خدا خود حق است و اوست كه مردگان را زنده ميكند و [هم] اوست كه بر هر چيزي تواناست(6)
وَأَنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَن فِي الْقُبُورِ(7)
و [هم] آنكه رستاخيز آمدني است [و] شكي در آن نيست و در حقيقتخداست كه كساني را كه در گورهايند برميانگيزد(7)
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًي وَلَا كِتَٰبٍ مُّنِيرٍ(8)
و از [ميان] مردم كسي است كه در باره خدا بدون هيچ دانش و بيهيچ رهنمود و كتاب روشني به مجادله ميپردازد(8)
ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَنُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ عَذَابَ الْحَرِيقِ(9)
[آن هم] از سر نخوت تا [مردم را] از راه خدا گمراه كند در اين دنيا براي او رسوايي است و در روز رستاخيز او را عذاب آتش سوزان ميچشانيم(9)
ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّٰمٍ لِّلْعَبِيدِ(10)
اين [كيفر] به سزاي چيزهايي است كه دستهاي تو پيش فرستاده است و [گرنه] خدا به بندگان خود بيدادگر نيست(10)
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَيٰ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَيٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةَ ذَٰلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ(11)
و از ميان مردم كسي است كه خدا را فقط بر يك حال [و بدون عمل] ميپرستد پس اگر خيري به او برسد بدان اطمينان يابد و چون بلايي بدو رسد روي برتابد در دنيا و آخرت زيان ديده است اين است همان زيان آشكار(11)
يَدْعُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُ وَمَا لَا يَنفَعُهُ ذَٰلِكَ هُوَ الضَّلَٰلُ الْبَعِيدُ(12)
به جاي خدا چيزي را ميخواند كه نه زياني به او ميرساند و نه سودش ميدهد اين است همان گمراهي دور و دراز(12)
يَدْعُوا۟ لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَيٰ وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ(13)
كسي را ميخواند كه زيانش از سودش نزديكتر است وه چه بد مولايي و چه بد دمسازي(13)
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ(14)
بيگمان خدا كساني را كه گرويده و كارهاي شايسته كردهاند به باغهايي درميآورد كه از زير [درختان] آن رودبارها روان استخدا هر چه بخواهد انجام ميدهد(14)
مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَي السَّمَآءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ مَا يَغِيظُ(15)
هر كه ميپندارد كه خدا [پيامبرش] را در دنيا و آخرت هرگز ياري نخواهد كرد [بگو] تا طنابي به سوي سقف كشد [و خود را حلقآويز كند] سپس [آن را] ببر د آنگاه بنگرد كه آيا نيرنگش چيزي را كه مايه خشم او شده از ميان خواهد برد(15)
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَٰهُ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يُرِيدُ(16)
و بدين گونه [قرآن] را [به صورت] آياتي روشنگر نازل كرديم و خداست كه هر كه را بخواهد راه مينمايد(16)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
25th August 2013, 02:57 PM
(آيه 5)
دلائل معاد در عالم جنين و گياهان: از آنجا كه در آيات گذشته گفتگو از ترديد مخالفان در «مبدء» و «معاد» بود در اين آيه به دو دليل محكم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است، يكى از طريق توجه به تحولات دوران جنينى، و ديگرى از طريق تحولات زمين به هنگام نمو گياهان.
نخست همه انسانها را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى مردم! اگر در رستاخيز شكّ داريد (به اين نكته توجه كنيد كه:) ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد، از خون بسته شده و سپس از مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده] كه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 200
بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بدون شكل» (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ).
همه اينها به خاطر آن است «تا براى شما آشكار سازيم» كه بر هر چيز قادريم (لِنُبَيِّنَ لَكُمْ).
«و جنينهايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم (مادران) قرار مىدهيم» (وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى). تا دوران تكاملى خود را طى كنند، و آنچه را بخواهيم ساقط مىكنيم و از نيمه راه از مدار خارجش مىسازيم.
«از آن پس (يك دوران انقلابى جديد آغاز مىشود و) ما شما را به صورت طفل (از شكم مادر) بيرون مىفرستيم» (ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا).
به اين ترتيب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شكم مادر پايان مىپذيرد، و قدم به محيطى وسيعتر، مملو از نور و صفا و امكانات بسيار فزونتر مىگذاريد.
باز چرخهاى حركت تكاملى شما متوقف نمىشود، و همچنان سريع در اين راه به پيشروى ادامه مىدهيد «سپس هدف اين است كه به حدّ رشد و بلوغ (و كمال جسم و عقل) برسيد» (ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ).
در اينجا جهل تبديل به دانايى، و ضعف و ناتوانى تبديل به قدرت و توانايى و وابستگى مبدل به استقلال مىشود.
ولى اين چرخ باز متوقف نمىگردد هر چند «در اين ميان بعضى از شما مىميرند و بعضى آن قدر عمر مىكنند كه به بدترين مرحله زندگى (و پيرى) مىرسند» (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ).
«آنچنان كه بعد از علم و آگاهى، چيزى نمىدانند!» (لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً).
اين ضعف و ناتوانى و پژمردگى دليل بر فرا رسيدن يك مرحله انتقالى جديد برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 201
است، همان گونه كه سستى پيوند ميوه با درخت دليل بر رسيدگى آن و وصول به مرحله جدايى است.
سپس به بيان دليل دوم كه زندگى و حيات گياهان است پرداخته، مىگويد:
«زمين را (در فصل زمستان) خشك و مرده مىبينى، اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مىفرستيم، به حركت در مىآيد و مىرويد، و از هر نوع گياهان زيبا مىروياند» (وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ).
(آيه 6)
در اين آيه و آيه بعد به عنوان جمع بندى و نتيجه گيرى كلى، هدف اصلى از بيان اين دو دليل را ضمن باز گويى پنج نكته تشريح مىكند:
1- نخست مىگويد: «آنچه (در آيات قبل از مراحل مختلف حيات در مورد انسانها و جهان گياهان) باز گو شد براى اين است كه (بدانيد) خداوند حق است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ).
و چون او حق است نظامى را كه آفريده نيز حق است، بنا بر اين نمىتواند بيهوده و بىهدف باشد. و چون اين جهان بىهدف نيست و از سوى ديگر هدف اصلى را در خود آن نمىيابيم يقين پيدا مىكنيم كه معاد و رستاخيزى در كار است.
2- اين نظام حاكم بر جهان حيات به ما مىگويد: «و اوست كه مردگان را زنده مىكند» (وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى).
همان كسى كه لباس حيات بر تن خاك مىپوشاند، و نطفه بىارزش را به انسان كاملى مبدل مىسازد، و زمينهاى مرده را جان مىدهد او مردگان را حيات نوين مىبخشد.
3- هدف ديگر اين است كه بدانيد «خدا بر هر چيز تواناست» و چيزى در برابر قدرت او غير ممكن نيست (وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
آيا كسى كه مىتواند خاك بىجان را تبديل به نطفه كند و آن را در مراحل حيات پيش ببرد قادر نيست كه انسان را بعد از مرگ به زندگى جديد باز گرداند؟
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 202
(آيه 7)
چهارم: و باز همه اينها براى اين است كه بدانيد: «رستاخيز آمدنى است و شكّى در آن نيست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها).
5- و اينها همه مقدمهاى است براى آخرين نتيجه و آن اين كه: «خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميدهاند زنده مىكند» (وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ).
در نتيجه رستاخيز و بعث مردگان نه تنها امكانپذير است بلكه قطعا تحقق خواهد يافت.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
25th August 2013, 02:58 PM
(آيه 8)
باز هم مجادله به باطل: در اينجا نيز سخن از مجادله كنندگانى است كه پيرامون مبدء و معاد به جدال بىپايه و بىاساس مىپردازند.
نخست مىگويد: «گروهى از مردم كسانى هستند كه در باره خدا بدون هيچ علم و دانش و هدايت و كتاب روشنى به مجادله بر مىخيزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ).
در حقيقت بحث و جدال علمى در صورتى مىتواند ثمر بخش باشد كه متكى به يكى از اين دلائل گردد. عقل يا كتاب يا سنّت.
جمله «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ» درست همان تعبيرى است كه در آيه سوم گذشت. و ظاهرا آيه گذشته ناظر به حال پيروان گمراه و بىخبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراه مىباشد.
(آيه 9)
سپس در يك عبارت كوتاه و پر معنى به يكى از علل انحراف و گمراهى اين رهبران ضلالت پرداخته، مىگويد: «آنها با تكبر و بىاعتنايى (نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى) مىخواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند» (ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
سپس كيفر شديد آنها را در دنيا و آخرت به اين صورت تشريح مىكند: «بهره آنها در اين دنيا رسوائى و بد بختى است، و در قيامت عذاب سوزنده را به آنها مىچشانيم» (لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ).
(آيه 10)
و به او مىگوئيم: «اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 203
«و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمىكند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
نه كسى را بىجهت كيفر مىدهد، و نه بر ميزان مجازات كسى بدون دليل مىافزايد، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
25th August 2013, 03:00 PM
(آيه 11)
آنها كه بر لب پرتگاه كفرند! در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه، و رهبران گمراه كننده، اما در اينجا سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند.
قرآن در توصيف اين گروه چنين مىگويد: «و بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مىپرستند» اما ايمان قلبى آنها بسيار سطحى و ضعيف است (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ). و با كوچكترين چيزى ايمانشان بر باد فنا مىرود.
سپس قرآن به تشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته، مىگويد: «پس آنها چنانند كه اگر (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا مىكنند! (و آن را دليل بر حقانيت اسلام مىگيرند) اما اگر به وسيله گرفتاريها و پريشانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مىشوند» و به كفر رو مىآورند! (فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ).
گوئى آنها دين و ايمان را به عنوان يك وسيله نيل به ماديان پذيرفتهاند كه اگر اين هدف تأمين شد دين را حق مىدانند و گر نه بىاساس! و در پايان آيه اضافه مىكند: و به اين ترتيب «آنها هم دنيا را از دست دادهاند و هم آخرت را» (خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ).
و «اين همان خسران و زيان آشكار است» كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش (ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ).
(آيه 12)
اين آيه به عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد و ايمان به خدا اشاره كرده، مىگويد: «او جز خدا كسى را مىخواند كه نه زيانى مىتواند به او برساند و نه سودى» (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ).
اگر دليل معيار حقانيت دين را اقبال و ادبار دنيا مىگيرد، پس چرا به سراغ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 204
بتهايى مىرود كه موجوداتى هستند بىخاصيت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها؟! آرى! «اين گمراهى بسيار عميقى است» (ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ).
فاصله آن از خط صراط مستقيم آن چنان زياد است كه اميد بازگشتشان به سوى حق بسيار كم است.
(آيه 13)
باز مطلب را از اين فراتر برده، مىگويد: «او كسى را مىخواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است»! (يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).
چرا كه اين معبودهاى ساختگى در دنيا فكر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مىدهند، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مىآورند.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «چه بد مولا و ياورى هستند اين بتها، و چه بد مونس و معاشرى» (لَبِئْسَ الْمَوْلى وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
25th August 2013, 03:01 PM
(آيه 14)
و از آنجا كه روش قرآن اين است كه مسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان مىكند تا نتيجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در اين آيه مىفرمايد:
«خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه نهرها از زير درختانش جارى است» (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
برنامه آنها روشن، خط فكرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبياء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.
آرى! «خدا هر چه را اراده كند انجام مىدهد» (إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ).
اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه كه مجازات مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.
(آيه 15)
شأن نزول:
گروهى از قبيله «بنى اسد» و «بنى غطفان» كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پيمان بسته بودند گفتند: ما مىترسيم خدا سر انجام محمّد صلّى اللّه عليه و آله را يارى نكند و در نتيجه رابطه ما با هم پيمانهايمان از يهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آيه نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 205
تفسير:
رستاخيز پايان همه اختلافات! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در اين آيه نيز چهره ديگرى از آنها را ترسيم كرده، مىگويد:
«هر كسى گمان مىكند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد و (از اين نظر عصبانى است، هر كارى از دستش ساخته است بكند) ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از حلق آويز، و نفس خود را قطع كند (و تا لبه پرتگاه مرگ پيش رود) ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مىنشاند» (مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ).
اين آيه به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مىكند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بست مىرسد فورا دستپاچه مىشوند و تصميمهاى جنون آميز مىگيرند.
(آيه 16)
اين آيه اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده، مىگويد:
«و اين گونه ما قرآن را به صورت آيات بينات و نشانههاى روشن نازل كرديم» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ). دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان، و رشد گياهان و زنده شدن زمينهاى مرده.
ولى با اين همه، داشتن دلائل روشن به تنهايى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حق نيز لازم است، به همين دليل در پايان آيه مىگويد: «و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مىكند» (وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
26th August 2013, 09:12 AM
[golrooz] صفحه ی 195 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 28 از سوره ی حج [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَالَّذِينَ هَادُوا۟ وَالصَّٰبِِٔينَ وَالنَّصَٰرَيٰ وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ(17)
كساني كه ايمان آوردند و كساني كه يهودي شدند و صابئيها و مسيحيان و زرتشتيان و كساني كه شرك ورزيدند البته خدا روز قيامت ميانشان داوري خواهد كرد زيرا خدا بر هر چيزي گواه است(17)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَآبُّ وَكَثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَن يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَآءُ ۩(18)
آيا ندانستي كه خداست كه هر كس در آسمانها و هر كس در زمين است و خورشيد و ماه و [تمام] ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان و بسياري از مردم براي او سجده ميكنند و بسيارياند كه عذاب بر آنان واجب شده است و هر كه را خدا خوار كند او را گراميدارندهاي نيست چرا كه خدا هر چه بخواهد انجام ميدهد(18)
۞ هَٰذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا۟ فِي رَبِّهِمْ فَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيَابٌ مِّن نَّارٍ يُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِيمُ(19)
اين دو [گروه] دشمنان يكديگرند كه در باره پروردگارشان با هم ستيزه ميكنند و كساني كه كفر ورزيدند جامههايي از آتش برايشان بريده شده است [و] از بالاي سرشان آب جوشان ريخته ميشود(19)
يُصْهَرُ بِهِ مَا فِي بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ(20)
آنچه در شكم آنهاست با پوست [بدن]شان بدان گداخته ميگردد(20)
وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنْ حَدِيدٍ(21)
و براي [وارد كردن ضربت بر سر] آنان گرزهايي آهنين است(21)
كُلَّمَآ أَرَادُوٓا۟ أَن يَخْرُجُوا۟ مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا۟ فِيهَا وَذُوقُوا۟ عَذَابَ الْحَرِيقِ(22)
هر بار بخواهند از [شدت] غم از آن بيرون روند در آن باز گردانيده ميشوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را(22)
إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ(23)
خدا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند در باغهايي كه از زير [درختان] آن نهرها روان است درميآورد در آنجا با دستبندهايي از طلا و مرواريد آراسته ميشوند و لباسشان در آنجا از پرنيان است(23)
وَهُدُوٓا۟ إِلَي الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوٓا۟ إِلَيٰ صِرَٰطِ الْحَمِيدِ(24)
و به گفتار پاك هدايت ميشوند و به سوي راه [خداي] ستوده هدايت ميگردند(24)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَٰهُ لِلنَّاسِ سَوَآءً الْعَٰكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍۭ بِظُلْمٍ نُّذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(25)
بيگمان كساني كه كافر شدند و از راه خدا و مسجدالحرام كه آن را براي مردم اعم از مقيم در آنجا و باديهنشين يكسان قرار دادهايم جلو گيري ميكنند و [نيز] هر كه بخواهد در آنجا به ستم [از حق] منحرف شود او را از عذابي دردناك ميچشانيم(25)
وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَٰهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَئًْا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّآئِفِينَ وَالْقَآئِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ(26)
و چون براي ابراهيم جاي خانه را معين كرديم [بدو گفتيم] چيزي را با من شريك مگردان و خانهام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان [و] سجده كنندگان پاكيزه دار(26)
وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَيٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ(27)
و در ميان مردم براي [اداي] حج بانگ برآور تا [زايران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغري كه از هر راه دوري ميآيند به سوي تو روي آورند(27)
لِّيَشْهَدُوا۟ مَنَٰفِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا۟ اسْمَ اللَّهِ فِيٓ أَيَّامٍ مَّعْلُومَٰتٍ عَلَيٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ الْأَنْعَٰمِ فَكُلُوا۟ مِنْهَا وَأَطْعِمُوا۟ الْبَآئِسَ الْفَقِيرَ(28)
تا شاهد منافع خويش باشند و نام خدا را در روزهاي معلومي بر دامهاي زبان بسته اي كه روزي آنان كرده است ببرند پس از آنها بخوريد و به درمانده مستمند بخورانيد(28)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
26th August 2013, 09:15 AM
(آيه 17)
اين آيه به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤمنند، و پنج گروه غير مسلمان اشاره كرده، مىفرمايد: «كسانى كه ايمان آوردهاند، و يهود، و صابئان، و نصارا، و مجوس، و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مىكند، و حق را از باطل جدا مىسازد» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
مگر نه اين است كه يكى از نامهاى قيامت «يوم الفصل» روز جدايى حق برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 206
از باطل است و «يوم البروز» روز آشكار شدن مكتومها، و روز پايان گرفتن اختلافات است.
آرى! خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مىدهد: «چرا كه خداوند از همه چيز آگاه و با خبر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ).
(آيه 18)
همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مىكنند: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مبدء و معاد بود، اين آيه با طرح مسأله توحيد و خداشناسى، حلقه مبدء و معاد را تكميل مىكند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىگويد: «آيا نديدى تمام كسانى كه در آسمانها و تمام كسانى كه در زمين هستند براى خدا سجده مىكنند، و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ).
«و نيز بسيارى از مردم (براى او سجده مىكنند) در حالى كه بسيارى ديگر (ابا دارند و) مستحق عذابند» (وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ).
سپس اضافه مىكند: اينها نزد پروردگار بىارزشند «و هر كس را خدا بىارزش سازد هيچ كس نمىتواند او را گرامى دارد» و مشمول سعادت و ثواب كند (وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ).
آرى! «خداوند هر كار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مىدهد» مؤمنان را گرامى و منكران را خوار مىسازد (إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ).
با توجه به آنچه در آيه مورد بحث آمده موجودات عالم داراى دو گونه سجودند، «سجود تكوينى» و «سجود تشريعى».
خضوع و تسليم بىقيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بر اين جهان همان سجود تكوينى آنهاست كه تمام ذرات موجودات را شامل مىشود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج، و تمام ذرات وجود آنها مشمول اين سجود تكوينى هستند.
به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درك و شعورند، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 207
و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبيح خدا مىگويند، و سجود و صلاة دارند و اگر اين نوع درك و شعور را نپذيريم لا اقل تسليم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستى به هيچ وجه قابل انكار نيست.
اما «سجود تشريعى» همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل و شعور و درك و معرفت در برابر پروردگار تحقق مىيابد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
26th August 2013, 09:17 AM
(آيه 19)
شأن نزول:
«روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على عليه السّلام و حمزه، و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب) به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب «وليد بن عتبه» و «عتبة بن ربيعه» و «شيبة بن ربيعه» را از پاى در آوردند.
آيه نازل شد و سر نوشت اين مبارزان را بيان كرد.
ولى وجود شأن نزول خاص هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمىشود.
تفسير:
دو گروه متخاصم در برابر هم! در آيات گذشته به گروه مؤمنان و طوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود، و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد، در اينجا مىفرمايد: «اين دو دسته (مؤمنان و غير مؤمنان) در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند» (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ).
سپس چهار نوع مجازات كافرانى را كه دانسته و آگاهانه حق را انكار كردند بيان مىكند:
نخست از لباس آنها شروع كرده، مىگويد: «پس كسانى كه كافر شدند لباسهايى از آتش براى آنها بريده مىشود» (فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ).
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنها بريده و دوخته مىشود! و يا كنايه از اين باشد كه آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مىكند.
ديگر اين كه: «مايع سوزان و جوشان حميم دوزخ بر سر آنها ريخته مىشود» (يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ).
(آيه 20)
و اين آب سوزان و جوشان در بدن آنها آن چنان نفوذ مىكند كه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 208
«هم درونشان را ذوب مىنمايد و هم پوستها و برونشان) را»! (يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ).
(آيه 21)
سوم اين كه: «تازيانهها يا گرزهايى از آهن سوزان براى آنها آماده است» (وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ).
(آيه 22)
و «هر گاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مىگردانند، و (به آنان گفته مىشود) بچشيد عذاب سوزان را»! (كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).
و اين چهارمين مجازات آنهاست.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
26th August 2013, 09:19 AM
(آيه 23)
اين آيه و آيه بعد حال مؤمنان صالح را بيان مىكند تا از طريق مقايسه، وضع هر دو گروه كاملا مشخص شود، و در اينجا پنج نوع پاداش آنها را باز گو كرده، نخست مىگويد: «خداوند كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه از زير درختانش نهرها جارى است» (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
گروه اول در شعلههاى آتش سوزان غوطهورند و اينها در باغهاى بهشت در كنار نهرهاى جارى آرميدهاند.
سپس به زينت و لباس آنها پرداخته، مىگويد: «آنها با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت مىيابند و لباسشان در آنجا از حرير است» (يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ).
و اين دو پاداش ديگر آنهاست. و اگر در اين جهان از پوشيدن اين گونه لباسها و زينتها ممنوع بودند به خاطر آن بود كه مايه غرور و غفلت مىشد و سبب محروميت گروه ديگر مىگشت، ولى در آنجا كه اين مسائل مطرح نيست اين ممنوعيتها برداشته مىشود و جبران مىگردد.
(آيه 24)
و بالاخره چهارمين و پنجمين موهبتى كه خدا به آنها ارزانى مىدارد و صرفا جنبه روحانى دارد اين است كه آنها «به سخنان پاكيزه هدايت مىشوند» (وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ). سخنانى روح پرور، و جملهها برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 209
و الفاظى نشاط آفرين و كلماتى پر از صفا و معنويت كه روح را در مدارج كمال سير مىدهد.
و همچنين «به سوى راه خداوند حميد و شايسته ستايش هدايت مىگردند» (وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِيدِ). راه شناسايى خدا و نزديك شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان.
آرى! خداوند مؤمنان را با هدايت كردن به سوى اين معانى به آخرين درجه لذات روحانى سوق مىدهد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
26th August 2013, 09:20 AM
(آيه 25)
مانعان خانه خدا! در آيات گذشته سخن از كفار بطور مطلق در ميان بود، ولى در اين آيه اشاره به گروه خاصى از آنان شده است كه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا در رابطه با «مسجد الحرام» و «مراسم پر شكوه حج» هستند.
نخست مىگويد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگيرى مىكنند ...» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).
همچنين مردم با ايمان را «از (كانون بزرگ توحيد) مسجد الحرام باز مىدارند، همان مركزى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار دادهايم، چه آنها كه در آن سرزمين زندگى مىكنند و چه آنها كه از نقاط دور به سوى آن مىآيند» مستحق عذابى دردناكند (وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ).
«و هر كس بخواهد در اين سر زمين از طريق حق منحرف گردد، و دست به ظلم و ستم بيالايد ما از عذاب دردناك به او مىچشانيم» (وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ).
در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق، مرتكب سه جنايت بزرگ شدهاند:
1- جلوگيرى از راه خدا و ايمان و طاعت او.
2- جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوّار خانه خدا و قرار دادن امتيازى براى خود. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 210
3- در اين سر زمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مىزنند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
26th August 2013, 09:21 AM
(آيه 26)
دعوت عام براى حجّ! به تناسب بحثى كه در آيه گذشته پيرامون مسجد الحرام و زائران خانه خدا آمد در اينجا نخست به تاريخچه بناى كعبه به دست ابراهيم خليل (ع) و سپس مسأله وجوب حجّ، و فلسفه آن، و بخشى از احكام اين عبادت بزرگ اشاره مىكند، ابتدا از داستان تجديد بناى كعبه شروع كرده، مىگويد: «و (به خاطر بياور) زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم» تا در آن مكان اقدام به بناى خانه كعبه كند (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ).
منظور از «بوّأنا» اين است كه خداوند مكان خانه كعبه را كه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود به ابراهيم (ع) نشان داد، توفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايههاى خانه آشكار گشت، يا قطعه ابرى آمده و در آنجا سايه افكند، و يا به هر وسيله ديگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت، و او با هميارى فرزندش اسماعيل آن را تجديد بنا نمود.
سپس اضافه مىكند، هنگامى كه خانه آماده شد به ابراهيم خطاب كرديم:
اين خانه را كانون توحيد كن، و «چيزى را شريك من قرار مده، و خانهام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك كن» (أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ).
در حقيقت ابراهيم (ع) مأمور بود خانه كعبه و اطراف آن را از هر گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر گونه بت و مظاهر شرك پاك و پاكيزه دارد، تا بندگان خدا در اين مكان پاك جز به خدا نينديشند، و مهمترين عبادت اين سر زمين را كه طواف و نماز است در محيطى پيراسته از هر گونه آلودگى انجام دهند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
26th August 2013, 09:22 AM
(آيه 27)
بعد از آماده شدن خانه كعبه براى عبادت كنندگان، خدا به ابراهيم (ع) دستور مىدهد: «و مردم را دعوت عمومى به حجّ كن، تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند» (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 211
رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ).
در روايتى مىخوانيم: «هنگامى كه ابراهيم چنين دستورى را دريافت داشت عرض كرد: خداوندا! صداى من به گوش مردم نمىرسد، اما خدا به او فرمود: «عليك الاذان و علىّ البلاغ! تو اعلام كن و من به گوش آنها مىرسانم»!
(آيه 28)
در اين آيه در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنى به فلسفههاى مختلف حجّ پرداخته، مىفرمايد: آنها به اين سر زمين مقدس بيايند «تا منافع خويش را با چشم خود ببيند» (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ).
كلمه «منافع» تمام منافع و بركات معنوى و نتايج مادى، فوائد فردى و اجتماعى، فلسفههاى سياسى و اقتصادى و اخلاقى همه را شامل مىشود.
آرى! بايد مسلمانان از همه نقاط جهان از ميان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و ناظر اين منافع باشند.
سپس اضافه مىكند: و آنها بيايند و قربانى كنند «و نام خدا را در ايام معينى (كه از دهم ذى الحجه شروع و به سيزدهم پايان مىيابد) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح) ببرند» (وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ).
اشاره به اين كه آنها هميشه از جمله به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول درگاه اوست و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد.
قربانى كردن حيوانات در حقيقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا، همان گونه كه در سر گذشت ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) و قربانى او آمده است، آنها با اين عمل اعلام مىكنند كه در راه او آماده هر گونه ايثارند حتى بذل جان.
به هر حال قرآن با اين گفتار برنامه شرك آلود بت پرستان را نفى مىكند كه به هنگام قربانى نام بتها را مىبردند، و اين مراسم توحيدى را به شرك آلوده مىساختند. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 212
و در پايان آيه مىفرمايد: «پس از گوشت حيوانات قربانى، هم خودتان بخوريد و هم بينوايان فقير را اطعام نماييد» (فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
27th August 2013, 09:48 AM
[golrooz]صفحه ی 196 از قرآن کریم شامل آیات 29 تا 40 از سوره ی حج [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ لْيَقْضُوا۟ تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا۟ نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا۟ بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(29)
سپس بايد آلودگي خود را بزدايند و به نذرهاي خود وفا كنند و بر گرد آن خانه كهن [=كعبه] طواف به جاي آورند(29)
ذَٰلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ حُرُمَٰتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَٰمُ إِلَّا مَا يُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا۟ الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَٰنِ وَاجْتَنِبُوا۟ قَوْلَ الزُّورِ(30)
اين است [آنچه مقرر شده] و هر كس مقررات خدا را بزرگ دارد آن براي او نزد پروردگارش بهتر است و براي شما دامها حلال شده است مگر آنچه بر شما خوانده ميشود پس از پليدي بتها دوري كنيد و از گفتار باطل اجتناب ورزيد(30)
حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَآءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ(31)
در حالي كه گروندگان خالص به خدا باشيد نه شريكگيرندگان [براي] او و هر كس به خدا شرك ورزد چنان است كه گويي از آسمان فرو افتاده و مرغان [شكاري] او را ربودهاند يا باد او را به جايي دور افكنده است(31)
ذَٰلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَٰٓئِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ(32)
اين است [فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت آن [حاكي] از پاكي دلهاست(32)
لَكُمْ فِيهَا مَنَٰفِعُ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي ثُمَّ مَحِلُّهَآ إِلَي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(33)
براي شما در آن [دامها] تا مدتي معين سودهايي استسپس جايگاه [قربانيكردن آنها و ساير فرايض] در خانه كهن [=كعبه] است(33)
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا لِّيَذْكُرُوا۟ اسْمَ اللَّهِ عَلَيٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِيمَةِ الْأَنْعَٰمِ فَإِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا۟ وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ(34)
و براي هر امتي مناسكي قرار داديم تا نام خدا را بر دامهاي زبانبستهاي كه روزي آنها گردانيده ياد كنند پس [بدانيد كه] خداي شما خدايي يگانه است پس به [فرمان] او گردن نهيد و فروتنان را بشارت ده(34)
الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّٰبِرِينَ عَلَيٰ مَآ أَصَابَهُمْ وَالْمُقِيمِي الصَّلَوٰةِ وَمِمَّا رَزَقْنَٰهُمْ يُنفِقُونَ(35)
همانان كه چون [نام] خدا ياد شود دلهايشان خشيتيابد و [آنان كه] بر هر چه برسرشان آيد صبر پيشهگانند و برپا دارندگان نمازند و از آنچه روزيشان دادهايم انفاق ميكنند(35)
وَالْبُدْنَ جَعَلْنَٰهَا لَكُم مِّن شَعَٰٓئِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا۟ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَآفَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا۟ مِنْهَا وَأَطْعِمُوا۟ الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَٰلِكَ سَخَّرْنَٰهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(36)
و شتران فربه را براي شما از [جمله] شعاير خدا قرار داديم در آنها براي شما خير است پس نام خدا را بر آنها در حالي كه برپاي ايستادهاند بب ريد و چون به پهلو درغلتيدند از آنها بخوريد و به تنگدست [سائل] و به بينوا[ي غير سائل] بخورانيد اين گونه آنها را براي شما رام كرديم اميد كه شكرگزار باشيد(36)
لَن يَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰكِن يَنَالُهُ التَّقْوَيٰ مِنكُمْ كَذَٰلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا۟ اللَّهَ عَلَيٰ مَا هَدَيٰكُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ(37)
هرگز [نه] گوشتهاي آنها و نه خونهايشان به خدا نخواهد رسيد ولي [اين] تقواي شماست كه به او ميرسد اين گونه [خداوند] آنها را براي شما رام كرد تا خدا را به پاس آنكه شما را هدايت نموده به بزرگي ياد كنيد و نيكوكاران را مژده ده(37)
۞ إِنَّ اللَّهَ يُدَٰفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ(38)
قطعا خداوند از كساني كه ايمان آورده اند دفاع ميكند زيرا خدا هيچ خيانتكار ناسپاسي را دوست ندارد(38)
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا۟ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ(39)
به كساني كه جنگ بر آنان تحميل شده رخصت [جهاد] داده شده است چرا كه مورد ظلم قرار گرفته اند و البته خدا بر پيروزي آنان سخت تواناست(39)
الَّذِينَ أُخْرِجُوا۟ مِن دِيَٰرِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُوا۟ رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَٰمِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَٰتٌ وَمَسَٰجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ(40)
همان كساني كه بناحق از خانه هايشان بيرون رانده شدند [آنها گناهي نداشتند] جز اينكه ميگفتند پروردگار ما خداست و اگر خدا بعضي از مردم را با بعض ديگر دفع نميكرد صومعه ها و كليساها و كنيسه ها و مساجدي كه نام خدا در آنها بسيار برده ميشود سخت ويران ميشد و قطعا خدا به كسي كه [دين] او را ياري ميكند ياري ميدهد چرا كه خدا سخت نيرومند شكست ناپذير است(40)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
27th August 2013, 09:52 AM
(آيه 29)
بخش مهم ديگرى از مناسك حجّ: در تعقيب بحثهايى كه پيرامون مناسك حج در آيات پيشين گذشت، در اينجا به بخش ديگرى از اين مناسك اشاره كرده، نخست چنين مىگويد: «بعد از آن بايد آلودگيها (و زوائد بدن) را بر طرف سازند» (ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ).
«و به نذرهاى خود وفا كنند» (وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ).
«و بر گرد خانه گرامى كعبه، طواف كنند» (وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ).
منظور از «طواف» در اينجا «طواف نساء» است.
(آيه 30)
اين آيه به عنوان يك جمع بندى اشاره به بحثهاى آيات گذشته كرده، مىگويد: برنامه حجّ و مناسك آن «اين است» كه گفته شد (ذلِكَ).
بعد براى تأكيد بر اهميت وظائفى كه بيان گرديد اضافه مىكند: «و هر كس برنامههاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ كند براى او نزد پروردگارش بهتر است» (وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
«حرمات» در اينجا اشاره به «اعمال و مناسك حجّ» است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصا و حرم مكه عموما نيز بر آن افزوده شود.
سپس به تناسب احكام «احرام» به حلال بودن چهار پايان اشاره كرده، مىگويد: «و چهار پايان (همچون شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مىشود» و دستور منعش صادر خواهد گشت (وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما يُتْلى عَلَيْكُمْ).
در پايان اين آيه دو دستور ديگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهليت بيان كرده، مىگويد: «پس از پليديها (يعنى) از بتها اجتناب كنيد» (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ).
دستور دوم اين است كه: «از سخن باطل و بىاساس بپرهيزيد» (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 213
آيه فوق اشاره به كيفيت «لبيك» گفتن مشركان در مراسم حجّ در جاهليت است زيرا آنها «لبيك» را كه آئينه تمام نماى توحيد و يگانه پرستى است آن چنان تحريف كرده بودند كه مشتمل بر زننده ترين تعبيرات شرك آلود شده بود.
ولى توجه آيه به اعمال مشركان مانع از كلى بودن مفهوم آن كه پرهيز از هر گونه بت در هر شكل و صورت، و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و كيفيت است نمىباشد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
27th August 2013, 09:53 AM
(آيه 31)
از آنجا كه در آيه قبل تأكيد روى مسأله توحيد و اجتناب از هر گونه بت و بت پرستى شده بود، در اينجا نيز همين مسأله مهم را دنبال كرده، مىگويد:
مراسم حج و گفتن لبيك را در حالى انجام دهيد كه: «قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هيچ گونه شركى در آن راه نيابد» (حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ).
آيه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرك اصلى در حجّ و عبادات بطور كلى ياد آور مىشود، چرا كه روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است كه هيچ گونه انگيزه غير خدايى و شرك در آن نباشد.
سپس ترسيم بسيار گويا و زندهاى از وضع حال مشركان و سقوط و بد بختى و نابودى آنها مىكند و چنين مىگويد: «و كسى كه شريك براى خدا قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده، و پرندگان در وسط هوا او را مىربايند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مىافتد) و يا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تند باد او را به جاى دور دستى پرتاب مىكند» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ).
در حقيقت آسمان كنايه از «توحيد» است و شرك سبب سقوط از اين آسمان مىگردد، مسلما كسى كه از آسمان سقوط مىكند، قدرت تصميم گيرى را از دست مىدهد، با سرعت و شتابى كه هر لحظه فزونى مىگيرد به سوى نيستى پيش مىرود و سر انجام در چنگال شيطان و هوى و هوسهاى سر كش محو و نابود مىگردد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 214
(آيه 32)
اين آيه بار ديگر يك جمع بندى روى مسائل حج و تعظيم شعائر الهى كرده، مىگويد: «مطلب چنين است» كه گفته شد (ذلِكَ).
«و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد و (به نشانههاى آئين خدا و پرچمهاى اطاعت او) احترام بگذارد اين از تقواى دلهاست» (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).
«شعائر اللّه» به معنى «نشانههاى پروردگار» است كه شامل سر فصلهاى آئين الهى و برنامههاى كلى و آنچه در نخستين برخورد با اين آيين چشمگير است و از جمله مناسك حجّ مىباشد كه انسان را به ياد خدا مىاندازد.
كوتاه سخن اين كه تمام آنچه در برنامههاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مىاندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلهاست.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
27th August 2013, 09:55 AM
(آيه 33)
از بعضى از روايات چنين استفاده مىشود كه گروهى از مسلمانان عقيده داشتند هنگامى كه شترى يا يكى ديگر از چهار پايان به عنوان قربانى تعيين مىشد و از راههاى دور و نزديك آن را با خود به سوى احرامگاه، و از آنجا به سوى سر زمين مكّه مىآوردند، نبايد بر آن مركب سوار شد، و نبايد شير آن را بدوشند و از آن استفاده كنند، و بكلى آن را از خود جدا مىپنداشتند، قرآن اين تفكر خرافى را نفى كرده، مىگويد: «در آن (حيوانات قربانى) منافعى براى شماست تا زمان معينى [روز ذبح آنها] فرا رسد» (لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى).
در پايان آيه در مورد سر انجام كار قربانى چنين مىگويد: «سپس محل آن خانه قديمى و گرامى (كعبه) است» (ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ).
و به اين ترتيب مادام كه حيوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسيدهاند مىتوان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه بايد وظيفه قربانى كردن را در باره آنها انجام داد.
(آيه 34)
مخبتان را بشارت ده! در ارتباط با آيات گذشته و از جمله دستور قربانى ممكن است اين سؤال پيش آيد كه اين چگونه عبادتى است كه در اسلام برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 215
تشريع شده كه براى خدا و براى جلب رضاى او حيوانات را قربانى كنند مگر خداوند نياز به قربانى دارد؟ و آيا اين كار در اديان ديگر نيز بوده است يا مخصوص مشركان بوده؟
قرآن براى روشن ساختن اين مطلب چنين مىگويد: اين منحصر به شما نيست كه مراسم ذبح و قربانى براى خدا داريد «براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهار پايانى كه به آنها روزى دادهايم ببرند» (وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ).
و لذا در پايان آيه مىفرمايد: «و خداى شما معبود واحدى است» و برنامه او هم برنامه واحدى است (فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).
اكنون كه چنين است: «در برابر (فرمان) او تسليم شويد» (فَلَهُ أَسْلِمُوا).
«و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان (در برابر فرمانهاى پروردگار) را» (وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
27th August 2013, 09:57 AM
(آيه 35)
در اين آيه صفات «مخبتين» (تواضع كنندگان) را در چهار قسمت- كه دو قسم جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى- توضيح مىدهد:
نخست مىگويد: «همانها كه چون نام خدا برده مىشود دلهايشان پر از خوف (پروردگار) مىگردد» (الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).
نه اين كه از غضب او بىجهت بترسند، و يا در رحمت او شك و ترديد داشته باشند، بلكه اين ترس به خاطر مسؤوليتهايى است كه بر دوش دارند و شايد در انجام آن كوتاهى كردهاند، اين ترس به خاطر درك مقام با عظمت خداست.
ديگر اين كه: «آنها در برابر حوادث دردناكى كه در زندگيشان رخ مىدهد صبر و شكيبايى پيش مىگيرند» (وَ الصَّابِرِينَ عَلى ما أَصابَهُمْ).
عظمت حادثه هر قدر زياد و ناراحتى آن هر قدر سنگين باشد در برابر آن زانو نمىزنند لب به كفران نمىگشايند و خلاصه ايستادگى مىكنند و پيش مىروند و پيروز مىشوند. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 216
سوم و چهارم اين كه: «آنها نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به آنها روزى دادهايم انفاق مىكنند» (وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).
از يك سو ارتباطشان با خالق جهان محكم است و از سوى ديگر پيوندشان با خلق خدا مستحكم.
(آيه 36)
قربانى براى چيست؟ باز در اينجا سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مسأله قربانى است، نخست مىگويد: «شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار داديم» (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).
آنها از يك سو به شما تعلق دارند، و از سوى ديگر از شعائر و نشانههاى خداوند در اين عبادت بزرگ هستند، چرا كه قربانى حجّ يكى از مظاهر روشن اين عبادت است.
سپس اضافه مىكند: «در آنها براى شما خير و بركت است» (لَكُمْ فِيها خَيْرٌ).
از يك سو از گوشت آنها استفاده مىكنيد و ديگران را اطعام مىنمائيد و از سوى ديگر به خاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن بهرهمند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مىجوئيد.
سپس كيفيت قربانى كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مىكند: «نام خدا را (هنگام قربانى كردن) در حالى كه به صف ايستادهاند بر آنها ببريد» (فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ).
بدون شك ذكر نام خدا به هنگام ذبح حيوانات يا نحر كردن شتر كيفيت خاصى ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند كافى است.
منظور از واژه «صَوافَّ» اين است كه دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى كه ايستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر، زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند.
طبيعى است هنگامى كه مقدارى خون از تن او مىرود دستهايش سست مىشود و به روى زمين مىخوابد، و لذا در ذيل آيه مىفرمايد: «هنگامى كه پهلويشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخوريد و مستمندان قانع برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 217
و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد» (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ).
جمله «فَكُلُوا مِنْها» (از آن بخوريد) ظاهر در اين است كه واجب است «حجاج» چيزى از قربانى خود را نيز بخورند، و شايد اين براى رعايت مساوات ميان آنها و مستمندان باشد.
سر انجام آيه را چنين پايان مىدهد: «اين گونه ما آنها را مسخّرتان ساختيم تا شكر خدا را به جا آوريد» (كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
و راستى اين عجيب است حيوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسليم است كه اجازه مىدهد انسانى پاهاى او را محكم ببندد، و او را نحر كند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
27th August 2013, 09:58 AM
(آيه 37)
اين آيه در واقع پاسخى است به اين سؤال كه خدا چه نيازى به قربانى دارد؟ و اصولا فلسفه قربانى كردن چيست؟ مگر اين كار نفعى به حال خدا دارد مىفرمايد: «نه گوشتها و نه خونهاى آنها هرگز به خدا نمىرسد» (لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها).
اصولا خدا نيازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است نه نيازمند، او وجودى است كامل و بىانتها از هر جهت.
«بلكه آنچه به او مىرسد تقوا و پرهيزكارى و پاكى اعمال شماست» (وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ).
به تعبير ديگر: هدف آن است كه شما با پيمودن مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خدا نزديكتر شويد، قربانى درس ايثار و فدا كارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مىآموزد، و درس كمك به نيازمندان و مستمندان.
اين تعبير كه «خون آنها نيز به خدا نمىرسد» ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است كه هر گاه حيوانى را قربانى مىكردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و ديوار كعبه مىپاشيدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بىميل نبودند كه در اين برنامه خرافى از آنها تبعيت كنند، آيه فوق نازل شد و آنها را نهى كرد. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 218
سپس بار ديگر به نعمت تسخير حيوانات اشاره كرده، مىگويد: «اين گونه (خداوند) چار پايان را مسخر شما كرد تا خدا را به خاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و تكبير گوييد» (كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى ما هَداكُمْ).
هدف نهايى اين است كه به عظمت خدا آشنا شويد، و لذا در پايان آيه مىگويد: «و بشارت ده نيكوكاران را» (وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ).
آنها كه از اين نعمتهاى الهى در طريق اطاعت او بهره مىگيرند و وظائف خود را به نيكوترين وجه انجام مىدهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا كوتاهى نمىكنند.
(آيه 38)
و از آنجا كه مقاومت در برابر خرافات مشركان كه در آيات قبل به آن اشاره شد ممكن است آتش خشم اين گروه متعصب و لجوج را بر انگيزد و سبب درگيريهاى كوچك و بزرگ شود خداوند در اين آيه مؤمنان را به كمك خود دلگرم ساخته، مىگويد: «خداوند از كسانى كه ايمان آوردهاند دفاع مىكند» (إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا).
بگذار طوائف و قبائل عرب و يهود و نصارا و مشركان شبه جزيره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود كنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى اسلام تا دامنه قيامت! اين وعده الهى حكمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است كه ما مصداق «الَّذِينَ آمَنُوا» باشيم كه دفاع الهى به دنبال آن حتمى است.
و در پايان آيه موضع مشركان و هم مسلكان آنها را در پيشگاه خدا با اين عبارت روشن مىسازد «خداوند هيچ خيانكار كفران كنندهاى را دوست ندارد»! (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ). همانها كه براى خدا شريك قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن «لبيك» تصريح به نام بتها نمودند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
27th August 2013, 10:00 AM
(آيه 39)
نخستين فرمان جهاد: هنگامى كه مسلمانان در مكّه بودند مشركان پيوسته آنها را آزار مىدادند، و مرتبا مسلمانان كتك خورده با سرهاى شكسته خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىرسيدند و شكايت مىكردند (و تقاضاى اذن جهاد برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 219
داشتند) اما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها مىفرمود: صبر كنيد، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا اين كه هجرت شروع شد و مسلمين از مكّه به مدينه آمدند، خداوند اين آيه را كه متضمن اذن جهاد است نازل كرد و اين نخستين آيهاى است كه در باره جهاد نازل شده.
در آيه قبل ذكر شد كه خداوند وعده دفاع از مؤمنان را داده، در اين آيه مىگويد: «خداوند به كسانى كه جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده است، چرا كه آنها مورد ستم قرار گرفتهاند» (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).
سپس اين اجازه را با وعده پيروزى از سوى خداوند قادر متعال تكميل كرده، مىفرمايد: «و خداوند قدرت بر يارى كردن آنها را دارد» (وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ).
شما بايد آنچه در توان داريد در اين عالم اسباب به كار گيريد و در آنجا كه قدرت شما پايان مىگيرد در انتظار يارى خدا باشيد، و اين همان برنامهاى بود كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در تمام مبارزاتش به كار مىگرفت و پيروز مىشد.
(آيه 40)
فلسفه تشريع جهاد- سپس توضيح بيشترى در باره اين ستمديدگانى كه اذن دفاع به آنها داده شده است مىدهد، و منطق اسلام را در زمينه اين بخش از جهاد روشنتر مىسازد، مىگويد: «همان كسانى كه به ناحق از خانه و شهر خود اخراج شدند» (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ).
«جز اين كه مىگفتند: پروردگار ما خداوند يكتاست»! (إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).
سپس يكى از فلسفههاى تشريع جهاد را اين چنين باز گو مىكند: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند ديرها و صومعهها، و معابد يهود و نصارا، و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مىشود، ويران مىگردد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 220
اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضدّ جبّارانى است كه مىخواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پيدا كنند تمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.
و در پايان آيه بار ديگر وعده نصرت الهى را تكرار و تأكيد كرده، مىگويد:
«و خداوند كسانى را كه يارى او كنند (و از آيين) و مراكز عبادتش دفاع نمايند) يارى مىكند» (وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ).
و بدون شك اين وعده خدا انجام شدنى است چرا كه «او قوى و قادر و غير قابل شكست است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ).
مدافعان خط توحيد تصور نكنند در اين ميدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظيم دشمنان سر سخت تنها و بدون تكيه گاهند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
28th August 2013, 11:22 AM
[golrooz] صفحه ی 197 از قرآن کریم شامل آیات 41تا 55 از سوره ی حج [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُا۟ الزَّكَوٰةَ وَأَمَرُوا۟ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا۟ عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ الْأُمُورِ(41)
همان كساني كه چون در زمين به آنان توانايي دهيم نماز برپا ميدارند و زكات ميدهند و به كارهاي پسنديده واميدارند و از كارهاي ناپسند باز ميدارند و فرجام همه كارها از آن خداست(41)
وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ(42)
و اگر تو را تكذيب كنند قطعا پيش از آنان قوم نوح و عاد و ثمود [نيز] به تكذيب پرداختند(42)
وَقَوْمُ إِبْرَٰهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ(43)
و [نيز] قوم ابراهيم و قوم لوط(43)
وَأَصْحَٰبُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَيٰ فَأَمْلَيْتُ لِلْكَٰفِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ(44)
و [همچنين] اهل مدين و موسي تكذيب شد پس كافران را مهلت دادم سپس [گريبان] آنها را گرفتم بنگر عذاب من چگونه بود(44)
فَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَٰهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ فَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَيٰ عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ(45)
و چه بسيار شهرها را كه ستمكار بودند هلاكشان كرديم و [اينك] آن [شهرها] سقف هايش فرو ريخته است و [چه بسيار] چاه هاي متروك و كوشك هاي افراشته را(45)
أَفَلَمْ يَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَآ أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَي الْأَبْصَٰرُ وَلَٰكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ(46)
آيا در زمين گردش نكرده اند تا دلهايي داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوشهايي كه با آن بشنوند در حقيقت چشم ها كور نيست ليكن دلهايي كه در سينه هاست كور است(46)
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْمًا عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ(47)
و از تو با شتاب تقاضاي عذاب ميكنند با آنكه هرگز خدا وعده اش را خلاف نمي كند و در حقيقت يك روز [از قيامت] نزد پروردگارت مانند هزار سال است از آنچه ميشمريد(47)
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ(48)
و چه بسا شهري كه مهلتش دادم در حالي كه ستمكار بود سپس [گريبان] آن را گرفتم و فرجام به سوي من است(48)
قُلْ يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَآ أَنَا۠ لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(49)
بگو اي مردم من براي شما فقط هشداردهنده اي آشكارم(49)
فَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ(50)
پس آنان كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند آمرزش و روزي نيكو براي ايشان خواهد بود(50)
وَالَّذِينَ سَعَوْا۟ فِيٓ ءَايَٰتِنَا مُعَٰجِزِينَ أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ الْجَحِيمِ(51)
و كساني كه در [تخطئه] آيات ما ميكوشند [و به خيال خود] عاجزكنندگان ما هستند آنان اهل دوزخند(51)
وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّيٰٓ أَلْقَي الشَّيْطَٰنُ فِيٓ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَٰنُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ ءَايَٰتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(52)
و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبري را نفرستاديم جز اينكه هر گاه چيزي تلاوت مينمود شيطان در تلاوتش القاي [شبهه] ميكرد پس خدا آنچه را شيطان القا ميكرد محو ميگردانيد سپس خدا آيات خود را استوار ميساخت و خدا داناي حكيم است(52)
لِّيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَٰنُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّٰلِمِينَ لَفِي شِقَاقٍۭ بَعِيدٍ(53)
تا آنچه را كه شيطان القا ميكند براي كساني كه در دلهايشان بيماري است و [نيز] براي سنگدلان آزمايشي گرداند و ستمگران در ستيزه اي بس دور و درازند(53)
وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا۟ بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(54)
و تا آنان كه دانش يافته اند بدانند كه اين [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ايمان آورند و دلهايشان براي او خاضع گردد و به راستي خداوند كساني را كه ايمان آورده اند به سوي راهي راست راهبر است(54)
وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ حَتَّيٰ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ(55)
و[لي] كساني كه كفر ورزيده اند همواره از آن در ترديدند تا بناگاه قيامت براي آنان فرا رسد يا عذاب روزي بدفرجام به سراغشان بيايد(55)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
28th August 2013, 11:27 AM
(آيه 41)
اين آيه كه تفسيرى است در مورد ياران خدا كه در آيه قبل وعده يارى به آنها داده شده است چنين مىگويد: «آنها كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيم نماز را بر پا مىدارند و زكات را ادا مىكنند و امر به معروف و نهى از منكر مىنمايند» (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ).
آنها هرگز پس از پيروزى، همچون خودكامگان و جباران، به عيش و نوش و لهو و لعب نمىپردازند، و در غرور و مستى فرو نمىروند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مىدهند ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه «صلاة» (نماز) سمبل پيوند با خالق است، و «زكات» رمزى براى پيوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منكر پايههاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مىشود و در همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است و در سايه آن ساير عبادات و اعمال صالح و ويژگيهاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته فراهم است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و پايان همه كارها از آن خداست» (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 221
يعنى، همان گونه كه آغاز هر قدرت و پيروزى از ناحيه خدا مىباشد سر انجام نيز تمام اينها به او باز مىگردد كه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».
در اين آيات به دو قسمت مهم از فلسفههاى جهاد اشاره شده است.
نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» كه حقّ مسلّم طبيعى و فطرى و عقلى اوست كه تن به ظلم ندهد، برخيزد و فرياد كند.
ديگر جهاد در برابر طاغوتهايى است كه قصد محو نام خدا را از دلها و ويران ساختن معابدى كه مركز بيدارى افكار است دارند.
(آيه 42)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشكلات طاقت فرسايى بود كه دشمنان اسلام براى مؤمنان فراهم ساخته بودند، در اين آيه از يك سو دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مىدهد و از سوى ديگر عاقبت شوم كافران را روشن ساخته، مىگويد: «و اگر تو را تكذيب كنند (غمگين مباش) چرا كه پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پيامبرانشان را تكذيب كردند» (وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ).
(آيه 43)
«و همچنين قوم ابراهيم و قوم لوط» اين دو پيامبر بزرگ را تكذيب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
28th August 2013, 11:28 AM
(آيه 44)
«و اصحاب مدين (قوم شعيب) و نيز موسى (از سوى فرعونيان) تكذيب شد» (وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى).
همان گونه كه اين مخالفتها و تكذيبها موجب سستى اين پيامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحيد و حق و عدالت نگشت، مسلما در روح پاك و پر استقامت تو نيز اثر نخواهد گذارد.
ولى اين كافران كور دل تصور نكنند براى هميشه مىتوانند به اين برنامههاى ننگين ادامه دهند: «اما من (در گذشته) به كافران مهلت دادم (تا امتحان خود را كاملا بدهند، و بر آنها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند) سپس آنها را زير ضربات مجازات گرفتم» (فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ).
«ديدى چگونه (عمل آنها را) انكار نمودم» و چگونه به آنان پاسخ گفتم؟ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 222
(فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ).
نعمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بد بختى به آنها دادم، حياتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم.
(آيه 45)
در اين آيه، چگونگى مجازات خدا را كه در جمله قبل سر بسته بود بطور گسترده بيان كرده، مىفرمايد: «چه بسيار شهرها و آباديها كه ما آنها را هلاك كرديم در حالى كه آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ).
«پس آنها بر سقفهاى خود فرو ريختند» (فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها).
يعنى شدت حادثه به قدرى بود كه نخست سقفها فرو ريخت و بعد ديوارها به روى سقفها! «و چه بسيار چاههاى پر آبى كه (صاحبانش نابود و) آبهايش در زمين فرو رفته بود و معطل و بىمصرف ماندند» (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) نه كسى از آنها آبى مىكشد و نه تشنهاى از آن سيراب مىگردد.
«و چه بسيار قصرهاى پر شكوه و كاخهاى سر به آسمان كشيده و به صورت زيبا گچكارى شده» ويران گشتند و صاحبانش به ديار عدم شتافتند (وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ).
و به اين ترتيب هم مساكن پر زرق و برق و مستحكم آنها بىصاحب ماند و هم آبهايى كه مايه آبادى زمينهايشان بود.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
28th August 2013, 11:29 AM
(آيه 46)
سير در ارض و بيدارى دلها: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود كه خداوند آنها را به كيفر اعمالشان رسانيد و شهر و ديارشان را ويران ساخت، در اين آيه به عنوان تأكيد روى اين مسأله مىگويد: «آيا آنها سير در زمين نكردند تا دلهايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند؟ يا گوشهاى شنوايى كه نداى حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها). آرى! ويرانههاى كاخهاى ستمگران و مساكن ويران شده جباران و دنيا پرستان كه روزى در اوج قدرت مىزيستند، هر يك در عين خاموشى هزار زبان دارند و با هر برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 223
زبانى هزاران نكته مىگويند.
سپس براى اين كه حقيقت اين سخن آشكارتر گردد، قرآن مىگويد: چه بسيارند كسانى كه ظاهرا چشم بيان و گوش شنوا دارند اما در واقع كوران و كرانند، «چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمىشود، بلكه دلهايى كه در سينهها جاى دارد، بينايى را از دست مىدهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ).
در حقيقت آنها كه چشم ظاهرى خويش را از دست مىدهند، كور و نابينا نيستند و گاه روشن دلانى هستند از همه آگاهتر، نابينايان واقعى كسانى هستند كه چشم قلبشان كور شده و حقيقت را درك نمىكنند! لذا در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «بدترين نابينايى، نابينايى دل است»!
(آيه 47)
در اين آيه چهره ديگرى از جهالت و بىخبرى كور دلان بىايمان را ترسيم كرده، مىگويد: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مىكنند» و مىگويند: اگر راست مىگويى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمىگيرد؟ (وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ).
در پاسخ به آنها بگو: زياد عجله نكنيد: «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد كرد»! (وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ).
براى او يك ساعت و يك روز و يك سال فرق نمىكند: «چرا كه يك روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهايى است كه شما مىشمريد» (وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
28th August 2013, 11:30 AM
(آيه 48)
در اين آيه بار ديگر روى همان مسألهاى كه در چند آيه قبل تكيه شده بود تأكيد مىكند و به كافران لجوج اين چنين هشدار مىدهد: «چه بسيار شهرها و آباديها كه به آنها مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند (مهلت دادم تا اين كه بيدار شوند و هنگامى كه بيدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آنها را زير ضربات مجازات گرفتم» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 224
آنها نيز مثل شما از دير شدن عذاب، شكايت داشتند و مسخره مىكردند و آن را دليل بر بطلان وعده پيامبران مىگرفتند.
آرى! «همه به سوى من باز مىگردند» (وَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ) و تمام خطوط به خدا منتهى مىشود و همه اين اموال و ثروتها مىماند و وارث همه اوست.
(آيه 49)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تعجيل كافران در عذاب الهى بود و اين مسألهاى است كه تنها به مشيت ذات پاك خداوند مربوط مىشود و حتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را در آن اختيارى نيست، اين آيه خطاب به پيامبر چنين مىگويد: «بگو:
اى مردم! من تنها براى شما انذار كننده آشكارى هستم» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ).
(آيه 50)
اين آيه و آيه بعد چهرهاى از مسأله بشارت و چهرهاى از انذار را ترسيم مىكند و از آنجا كه همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب و كيفرش پيشى دارد نخست از بشارت، سخن مىگويد: «پس كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنهاست» (فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).
نخست با آب آمرزش و مغفرت الهى شستشو داده و پاك مىشوند، خاطرى آسوده و وجدانى آرام از اين ناحيه پيدا مىكنند. سپس مشمول انواع الطاف و نعمتهاى ارزشمند او مىگردند.
«رِزْقٌ كَرِيمٌ» مفهوم وسيعى دارد كه تمام نعمتهاى گرانبهاى معنوى و مادى را شامل مىشود.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-1-50
soham 313
28th August 2013, 11:33 AM
(آيه 51)
و در اين آيه اضافه مىكند: آنها كه در (محو) آيات ما تلاش كردند، و چنين مىپنداشتند كه مىتوانند بر اراده حتمى ما غالب شوند، اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ).
(آيه 52)
وسوسههاى شياطين در تلاشهاى انبيا: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تلاش و كوشش مشركان و كافران براى محو آيين الهى و استهزاء و سخريه آنها نسبت به آن در ميان بود، در اينجا هشدار مىدهد كه اين توطئههاى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 225
مخالفان برنامه تازهاى نيست، هميشه اين القائات شيطانى در برابر انبياء بوده و هست.
نخست چنين مىگويد: «و ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه هر گاه آرزو مىكرد (و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مىكشيد) شيطان، القائاتى در آن طرح مىكرد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ).
اما خداوند پيامبر خود را در برابر هجوم اين القائات شيطانى تنها نمىگذاشت «پس خداوند القائات شيطان را از ميان مىبرد، سپس آيات خود را استحكام مىبخشيد» (فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ).
و اين كار براى خدا آسان است چرا كه «خداوند دانا و حكيم مىباشد» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ). و از همه اين توطئهها و نقشههاى شوم با خبر است و طرز خنثى كردن آنها را به خوبى مىداند.
(آيه 53)
ولى همواره اين توطئههاى شيطانى مخالفان، ميدان آزمايشى براى آگاهان و مؤمنان و كافران تشكيل مىداد، لذا در اين آيه اضافه مىكند: اين ماجراها «براى اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد» (لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ).
«و ظالمان (بيدادگر) در عداوت و مخالفت شديدى دور از حق قرار گرفتهاند» (وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
28th August 2013, 11:34 AM
(آيه 54)
و نيز «هدف از اين ماجرا اين بود آنها كه عالمند و آگاه (حق را از باطل تشخيص دهند، و برنامههاى الهى را از القائات شيطانى جدا سازند و در مقايسه با يكديگر) بدانند كه آيين خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتيجه به آن ايمان آورند و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ).
البته خدا اين مؤمنان آگاه و حق طلب را در اين مسير پر خطر تنها نمىگذارد برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 226
بلكه «خداوند افرادى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مىكند» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 55)
در تعقيب آيات گذشته كه از تلاش و كوشش مخالفان براى محو آيات الهى سخن مىگفت در اينجا اشاره به ادامه اين تلاشها از ناحيه افراد متعصب و سر سخت مىكند.
نخست مىگويد: «كافران همواره در باره قرآن (و آيين توحيدى تو) در شك هستند، تا آن كه روز قيامت بطور ناگهانى فرا رسد، يا عذاب روز عقيم [- روزى كه قادر به جبران گذشته نيستند] به سراغشان آيد» (وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ).
بديهى است منظور از «كافران» در اينجا همه آنها نيستند چرا كه بسيارى در ادامه راه بيدار شدند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و صفوف پيوستند، منظور سران آنها و افراد لجوج و فوق العاده متعصب و كينه توزند كه هرگز ايمان نياوردند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
29th August 2013, 10:05 AM
[golrooz] صفحه ی 198 از قرآن کریم شامل آیات 56 تا 71 از سوره ی حج [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فِي جَنَّٰتِ النَّعِيمِ(56)
در آن روز پادشاهي از آن خداست ميان آنان داوري ميكند و [در نتيجه] كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند در باغهاي پرناز و نعمت خواهند بود(56)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَكَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا فَأُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ(57)
و كساني كه كفر ورزيده و نشانه هاي ما را دروغ پنداشته اند براي آنان عذابي خفت آور خواهد بود(57)
وَالَّذِينَ هَاجَرُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوٓا۟ أَوْ مَاتُوا۟ لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّٰزِقِينَ(58)
و آنان كه در راه خدا مهاجرت كرده اند و آنگاه كشته شده يا مرده اند قطعا خداوند به آنان رزقي نيكو ميبخشد و راستي اين خداست كه بهترين روزي دهندگان است(58)
لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ(59)
آنان را به جايگاهي كه آن را ميپسندند درخواهد آورد و شك نيست كه خداوند دانايي بردبار است(59)
۞ ذَٰلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ(60)
آري چنين است و هر كس نظير آنچه بر او عقوبت رفته است دست به عقوبت زند سپس مورد ستم قرار گيرد قطعا خدا او را ياري خواهد كرد چرا كه خدا بخشايشگر و آمرزنده است(60)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي الَّيْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌۢ بَصِيرٌ(61)
اين بدان سبب است كه خدا شب را در روز درميآورد و روز را [نيز] در شب درميآورد و خداست كه شنواي بيناست(61)
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَٰطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ(62)
[آري] اين بدان سبب است كه خدا خود حق است و آنچه به جاي او ميخوانند آن باطل است و اين خداست كه والا و بزرگ است(62)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ(63)
آيا نديده اي كه خدا از آسمان آبي فرو فرستاد و زمين سرسبز گرديد آري خداست كه دقيق و آگاه است(63)
لَّهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ(64)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و در حقيقت اين خداست كه خود بي نياز ستوده [صفات] است(64)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي الْأَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَيُمْسِكُ السَّمَآءَ أَن تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِۦٓ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(65)
آيا نديده اي كه خدا آنچه را در زمين است به نفع شما رام گردانيد و كشتيها در دريا به فرمان او روانند و آسمان را نگاه ميدارد تا [مبادا] بر زمين فرو افتد مگر به اذن خودش [باشد] در حقيقت خداوند نسبت به مردم سخت رئوف و مهربان است(65)
وَهُوَ الَّذِيٓ أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الْإِنسَٰنَ لَكَفُورٌ(66)
و اوست كه شما را زندگي بخشيد سپس شما را ميميراند و باز زندگي [نو] مي دهد حقا كه انسان سخت ناسپاس است(66)
لِّكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكًا هُمْ نَاسِكُوهُ فَلَا يُنَٰزِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَيٰ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلَيٰ هُدًي مُّسْتَقِيمٍ(67)
براي هر امتي مناسكي قرار داديم كه آنها بدان عمل ميكنند پس نبايد در اين امر با تو به ستيزه برخيزند به راه پروردگارت دعوت كن زيرا تو بر راهي راست قرار داري(67)
وَإِن جَٰدَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ(68)
و اگر با تو مجادله كردند بگو خدا به آنچه ميكنيد داناتر است(68)
اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ(69)
خدا روز قيامت در مورد آنچه با يكديگر در آن اختلاف ميكرديد داوري خواهد كرد(69)
أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَٰلِكَ فِي كِتَٰبٍ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيرٌ(70)
آيا ندانسته اي كه خداوند آنچه را در آسمان و زمين است ميداند اينها [همه] در كتابي [مندرج] است قطعا اين بر خدا آسان است(70)
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَٰنًا وَمَا لَيْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِن نَّصِيرٍ(71)
و به جاي خدا چيزي را ميپرستند كه بر [تاييد] آن حجتي نازل نكرده و بدان دانشي ندارند و براي ستمكاران ياوري نخواهد بود(71)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
29th August 2013, 10:12 AM
(آيه 56)
سپس به حاكميت مطلقه پروردگار در روز رستاخيز اشاره، كرده مىگويد: «حكومت و فرمانروايى در آن روز مخصوص خداست» (الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ).
البته اين اختصاص به روز قيامت ندارد، امروز و هميشه حاكم و مالك مطلق خداست، منتهى در صحنه قيامت بيش از هر زمان اين حقيقت آشكار مىگردد كه حاكم و مالك تنها اوست.
و چون مالك حقيقى اوست، حاكم حقيقى هم او خواهد بود، لذا «او در ميان همه انسانها (اعم از مؤمن و كافر) حكومت و داورى مىكند» (يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ).
و نتيجه آن همان است كه قرآن به دنبال اين سخن فرموده: «پس آنها كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند در باغهاى پر نعمت بهشت قرار دارند» باغهايى كه همه مواهب در آن جمع است و هر خير و بركتى كه بخواهند در آن موجود است (فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 227
(آيه 57)
«اما آنها كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، عذاب خوار كنندهاى براى آنهاست» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).
عذابى كه آنها را پست و حقير مىكند و در برابر آن همه گردنكشيها و خود برتر بينيها و استكبار در برابر خلق خدا آنها را به پايينترين مرحله ذلت مىكشاند.
(آيه 58)
و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مهاجرانى به ميان آمد كه از خانه و كاشانه خود به خاطر نام «اللّه» و حمايت از آيين او بيرون رانده شدند، در اين آيه از آنها به عنوان يك گروه ممتاز ياد كرده، مىگويد: «و كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس شربت شهادت نوشيدند و يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند خداوند به همه آنها روزى نيكويى مىدهد (و از نعمتهاى ويژهاى بر خوردار مىكند) چرا كه او بهترين روزى دهندگان است» (وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
بعضى از دانشمندان شأن نزولى براى اين آيه ذكر كردهاند كه خلاصهاش چنين است: «هنگامى كه مهاجران به مدينه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، در حالى كه بعضى شربت شهادت نوشيدند، در اين هنگام گروهى تمام فضيلت را براى شهيدان قائل شدند، آيه فوق نازل شد و هر دو دسته را مشمول بهترين نعمتهاى الهى معرفى كرد، لذا بعضى از مفسران از اين تعبير چنين نتيجه گرفتند كه مهم جان دادن در راه خداست چه از طريق شهادت باشد و چه از طريق مرگ طبيعى، هر كس براى خدا و در راه خدا بميرد مشمول ثواب شهيدان است.
(آيه 59)
و در اين آيه نمونهاى از اين رزق حسن را باز گو كرده، مىگويد:
«خداوند آنها را در محلى وارد مىكند كه از آن راضى و خشنود خواهند بود» (لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ).
اگر در اين جهان از منزل و مأواى خود به ناراحتى تبعيد و اخراج شدند خداوند در جهان ديگر آنها را در منزل و مأوايى جاى مىدهد كه از هر نظر مورد رضايت آنهاست. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 228
و در پايان مىفرمايد: «و خداوند دانا و بردبار است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ). از اعمال بندگانش با خبر و در عين حال بردبار است و در مجازات و كيفر عجله نمىكند تا مؤمنان در اين ميدان آزمايش پرورش يابند و آزموده شوند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
29th August 2013, 10:13 AM
(آيه 60)
شأن نزول:
در بعضى از روايات آمده است كه جمعى از مشركان مكّه با مسلمانان رو برو شدند در حالى كه فقط دو شب به پايان ماه محرم باقى مانده بود، مشركان به يكديگر گفتند: ياران محمّد صلّى اللّه عليه و آله در ماه محرم دست به پيكار نمىزنند و جنگ را حرام مىدانند و به همين دليل حمله را آغاز كردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند كه در اين ماه حرام جنگ را آغاز نكنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند و مردانه جنگيدند و خداوند آنها را پيروز كرد.
تفسير:
پيروزمندان كيانند؟ در آيات گذشته سخن از مهاجران فى سبيل اللّه بود و وعدههاى پاداش بزرگى كه خداوند در قيامت به آنها داده است.
براى اين كه تصور نشود كه وعده الهى، مخصوص آخرت است در اين آيه سخن از پيروزى آنها- در سايه لطف الهى- در اين جهان مىگويد.
مىفرمايد: «مسأله چنين است و هر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سپس بر او ظلم شود، خداوند او را يارى خواهد كرد» (ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ).
اشاره به اين كه دفاع در مقابل ظلم و ستم، يك حق طبيعى است و هر كس مجاز است به آن اقدام كند.
و از آنجا كه هميشه قصاص و مجازات بايد با عفو و رحمت، آميخته شود تا افرادى كه از كار خود پشيمان گشتهاند و سر تسليم فرود آوردهاند زير پوشش آن قرار گيرند در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند بخشنده و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).
اين درست به آيات قصاص مىماند كه از يك طرف به اولياى دم اجازه قصاص مىدهد، و از سوى ديگر دستور عفو را به عنوان يك فضيلت (در مورد برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 229
كسانى كه شايسته عفوند) در كنار آن مىگذارد.
(آيه 61)
و از آنجا كه وعده نصرت و يارى هنگامى دلگرم كننده و مؤثر است كه از شخص قادر و توانايى بوده باشد، لذا در اين آيه گوشهاى از قدرت بىپايان خدا را در پهنه عالم هستى چنين باز گو مىكند: «اين به خاطر آن است كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مىكند» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ). دائما از يكى مىكاهد و طبق نظام معينى بر ديگرى مىافزايد، نظامى پايدار و كاملا حساب شده كه هزاران بلكه ميليونها سال برقرار است.
و در پايان آيه مىگويد: «و خداوند شنوا و بيناست» (وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).
تقاضاى كمك مؤمنان را مىشنود، و از حال و كار آنها آگاه است و در موقع لزوم، لطفش به يارى آنها مىشتابد، همانگونه كه از اعمال و نيات دشمنان حق با خبر است.
(آيه 62)
در اين آيه كه در واقع دليلى است براى آنچه قبلا گذشت، مىگويد: «اين به خاطر آن است كه خداوند حق است، و آنچه را غير از او مىخوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).
اگر مىبينيد لشكريان حق پيروز مىشوند، باطل عقب نشينى مىكند، لطف خدا به يارى مؤمنان مىشتابد و كافران را تنها مىگذارد، به خاطر آن است كه آنها باطلند و اينان حق، آنها بر خلاف نظام عالم هستى هستند و سرنوشتشان فنا و نيستى است و اينها هماهنگ با قوانين جهان هستى.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
29th August 2013, 10:15 AM
(آيه 63)
نشانه هاى خدا در صحنه هستى! در آيات گذشته، سخن از قدرت بىپايان خداوند و حقانيت او بود، در اينجا نشانههاى مختلفى از اين قدرت گسترده و حقانيت مطلقه را بيان مىكند.
نخست مىگويد: «آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين (خشكيده و مرده) به واسطه آن سبز و خرّم مىگردد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 230
السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً).
زمينى كه آثار حيات از او رخت بر بسته بود و چهرهاى عبوس و زشت و تيره داشت با نزول قطرات حيات بخش باران، زنده شد و آثار حيات در آن نمايان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشكار.
آرى «خداوندى (كه به سادگى اين همه حيات و زندگى مىآفريند) لطيف و خبير است» (إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ).
خداوند به مقتضاى لطفش باران را مىفرستد، و به مقتضاى خبير بودنش اندازهاى براى آن قائل است كه اگر از حد بگذرد سيل است و ويرانى، و اگر كمتر از حد باشد خشكسالى و پژمردگى و اين است معنى لطيف بودن و خبير بودن خداوند.
(آيه 64)
نشانه ديگرى كه براى قدرت بىپايان و حقانيت ذات پاك او مىآورد اين است كه مىگويد: «آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين است از آن خداست» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
خالق همه اوست، و مالك همه نيز اوست، و به همين دليل بر همه چيز توانايى دارد.
و نيز به همين دليل «خداوند تنها غنى و بىنياز (در عالم هستى) و شايسته هر گونه حمد و ستايش است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).
پيوند اين دو صفت (غنىّ و حميد) با هم يك پيوند بسيار حساب شده است، چرا كه اولا بسيارند كسانى كه غنى هستند اما بخيلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى، و جود و سخاى او نسبت به بندگان كه او را شايسته حمد و ستايش مىكند.
(آيه 65)
باز به نمونه ديگرى از اين قدرت بىپايان در زمينه تسخير موجودات براى انسانها اشاره كرده، مىفرمايد: «آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخر شما كرد» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ). و همه مواهب برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 231
و امكانات آن را در اختيار شما قرار داد تا هر گونه بخواهيد از آن بهره بگيريد.
«و همچنين كشتيها را در حالى كه در درياها به فرمان او به حركت در مىآيند» و سينه آبها را مىشكافند و به سوى مقصدها پيش مىروند (وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
از اين گذشته «خداوند آسمان را در جاى خود نگه مىدارد تا بر زمين جز به فرمان او فرود نيفتد» (وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ).
لذا در پايان آيه اضافه مىكند: «خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
29th August 2013, 10:17 AM
(آيه 66)
سر انجام در اين آيه از قدرت پروردگار در مهمترين مسأله جهان هستى، يعنى مسأله حيات و مرگ سخن مىگويد و مىفرمايد: «و او كسى است كه شما را زنده كرد» خاك بىجان بوديد لباس حيات بر شما پوشانيد (وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ).
«سپس (بعد از طى دوره حيات) شما را مىميراند» (ثُمَّ يُمِيتُكُمْ). و به همان خاك كه از آن برخاستيد باز مىگرديد.
«و ديگر بار (در رستاخيز) حياتى نوين به شما مىبخشد» (ثُمَّ يُحْيِيكُمْ). و سر از خاك مرده بر مىآوريد و آماده حساب و جزا مىشويد.
اما با اين حال «اين انسان (در برابر اين همه نعمتهايى كه خدا در زمين و آسمان در جسم و جان به او ارزانى داشته) كفران كننده و ناسپاس است» و با ديدن اين همه نشانههاى روشن، ذات پاك او را انكار مىكند (إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ).
(آيه 67)
هر امتى عبادتى دارد: در بحثهاى گذشته گفتگوهايى پيرامون مشركان داشتيم، از آنجا كه مشركان بطور خصوص و مخالفان اسلام بطور عموم، جر و بحثهايى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيرامون مسائل و احكام تازه اسلام داشتند و نسخ و دگرگونى قسمتهايى از احكام شرايع پيشين را نقطه ضعفى براى شريعت اسلام مىپنداشتند در حالى كه اين دگرگونيها نه تنها ضعف نبود بلكه يكى از برنامههاى تكامل اديان محسوب مىشد، لذا در اين آيه مىفرمايد «براى هر امتى عبادتى قرار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 232
داديم تا آن عبادت را (در پيشگاه خدا) انجام دهند» (لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ).
آيه گوياى اين حقيقت است كه امتهاى پيشين هر كدام برنامهاى مخصوص به خود داشتند كه در آن شرايط خاص از نظر زمان و مكان و جهات ديگر كاملترين برنامه بوده است، ولى مسلما با دگرگون شدن آن شرايط لازم بود احكام تازهترى جانشين آنها شود.
لذا به دنبال اين سخن اضافه مىكند: «پس نبايد در اين امر با تو به نزاع برخيزند» (فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ).
به سوى پروردگارت دعوت كن كه بر هدايت مستقيم قرار دارى» و راه راست همين است كه تو مىپويى (وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقِيمٍ).
هرگز گفتگوها و ايرادهاى بىپايه آنان در روحيه تو كمترين اثرى نگذارد كه دعوتت به سوى خداست، و مسير تو هدايت، و راهت مستقيم است!
(آيه 68)
«و اگر آنها با تو به جدال برخيزند (و سخنان تو در دل آنها اثر نگذارد در پاسخ آنها) بگو: خدا از اعمالى كه شما انجام مىدهيد آگاهتر است» (وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
29th August 2013, 10:19 AM
(آيه 69)
«و خداوند روز قيامت در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مىكند» (اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ). در صحنه قيامت كه صحنه بازگشت به توحيد و يكپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقايق را براى همه شما آشكار مىسازد.
(آيه 70)
و از آنجا كه قضاوت و داورى در قيامت نسبت به اختلافات و اعمال بندگان نياز به علم و آگاهى وسيعى به همه آنها دارد، در اين آيه اشاره به علم بىپايان خدا كرده، چنين مىگويد: «آيا نمىدانى كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين است مىداند»؟ (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
آرى «همه اينها در كتابى ثبت است» (إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ).
كتاب علم بىپايان خداوند، كتاب عالم هستى و جهان علت و معلول، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 233
جهانى كه چيزى در آن گم نمىشود و نابود نمىگردد.
و لذا در آخرين جمله مىفرمايد: «اين بر خداوند آسان است» (إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ). چرا كه همگى موجودات با تمامى خصوصياتشان نزد او حضور دارند.
(آيه 71)
باز قرآن سخن از مشركان و برنامههاى غلط آنها مىگويد.
و از آنجا كه يكى از روشنترين دلائل بطلان شرك و بت پرستى اين است كه هيچ گونه دليل عقلى و نقلى بر جواز اين عمل دلالت نمىكند، در اين آيه مىفرمايد:
«و آنها غير از خدا چيزهايى را مىپرستند كه هيچ گونه دليلى خداوند براى آن نازل نكرده است» (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
در واقع اين ابطال اعتقاد بت پرستان است كه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده، و اين بتها شفيعان درگاه او مىباشند.
سپس اضافه مىكند: آنها معبودهايى را مىپرستند كه: «علم و دانشى به حقانيت آنها ندارند» (وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ). يعنى نه از طريق دستور الهى، و نه از طريق دليل عقل هيچ حجت و برهانى براى كار خود مطلقا ندارند.
بديهى است كسى كه در اعتقاد و اعمال خود متكى به دليل روشنى نيست، ستمگر است، هم به خويش ستم كرده، و هم به ديگران، و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى هيچ كس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پايان آيه مىگويد:
«و براى ستمكاران ياور و راهنمايى نيست» (وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
30th August 2013, 11:21 AM
[golrooz] صفحه ی 199 از قرآن کریم شامل آیات 72تا 78 از سوره ی حج و آیات 1 تا 7 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ الْمُنكَرَ يَكَادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَٰلِكُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ(72)
و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده ميشود در چهره كساني كه كفر ورزيدهاند [اثر] انكار را تشخيص ميدهي چيزي نمانده كه بر كساني كه آيات ما را برايشان تلاوت ميكنند حملهور شوند بگو آيا شما را به بدتر از اين خبر دهم [همان] آتش است كه خدا آن را به كساني كه كفر ورزيدهاند وعده داده و چه بد سرانجامي است(72)
يَٰٓأَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا۟ لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا۟ ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا۟ لَهُ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَئًْا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ(73)
اي مردم مثلي زده شد پس بدان گوش فرا دهيد كساني را كه جز خدا ميخوانيد هرگز [حتي] مگسي نميآفرينند هر چند براي [آفريدن] آن اجتماع كنند و اگر آن مگس چيزي از آنان بربايد نميتوانند آن را بازپس گيرند طالب و مطلوب هر دو ناتوانند(73)
مَا قَدَرُوا۟ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِۦٓ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ(74)
قدر خدا را چنانكه در خور اوست نشناختند در حقيقت خداست كه نيرومند شكست ناپذير است(74)
اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌۢ بَصِيرٌ(75)
خدا از ميان فرشتگان رسولاني برميگزيند و نيز از ميان مردم بيگمان خدا شنواي بيناست(75)
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(76)
آنچه در دسترس آنان و آنچه پشتسرشان است ميداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده ميشود(76)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ ارْكَعُوا۟ وَاسْجُدُوا۟ وَاعْبُدُوا۟ رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا۟ الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ۩(77)
اي كساني كه ايمان آوردهايد ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بپرستيد و كار خوب انجام دهيد باشد كه رستگار شويد(77)
وَجَٰهِدُوا۟ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَيٰكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَٰهِيمَ هُوَ سَمَّيٰكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِن قَبْلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا۟ شُهَدَآءَ عَلَي النَّاسِ فَأَقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَءَاتُوا۟ الزَّكَوٰةَ وَاعْتَصِمُوا۟ بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَيٰكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَيٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ(78)
و در راه خدا چنانكه حق جهاد [در راه] اوست جهاد كنيد اوست كه شما را [براي خود] برگزيده و در دين بر شما سختي قرار نداده است آيين پدرتان ابراهيم [نيز چنين بوده است] او بود كه قبلا شما را مسلمان ناميد و در اين [قرآن نيز همين مطلب آمده است] تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشيد پس نماز را برپا داريد و زكات بدهيد و به پناه خدا رويد او مولاي شماست چه نيكو مولايي و چه نيكو ياوري(78)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ(1)
به راستي كه مؤمنان رستگار شدند(1)
الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَٰشِعُونَ(2)
همانان كه در نمازشان فروتنند(2)
وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ(3)
و آنان كه از بيهوده رويگردانند(3)
وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ(4)
و آنان كه زكات مي پردازند(4)
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَٰفِظُونَ(5)
و كساني كه پاكدامنند(5)
إِلَّا عَلَيٰٓ أَزْوَٰجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ(6)
مگر در مورد همسرانشان يا كنيزاني كه به دست آورده اند كه در اين صورت بر آنان نكوهشي نيست(6)
فَمَنِ ابْتَغَيٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْعَادُونَ(7)
پس هر كه فراتر از اين جويد آنان از حد درگذرندگانند(7)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
30th August 2013, 11:24 AM
(آيه 72)
سپس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در يك جمله كوتاه اشاره كرده، مىگويد: «و هنگامى كه آيات روشن ما (كه بهره گيرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است) بر آنها خوانده مىشود، در چهره كافران آثار انكار را به خوبى مشاهده مىكنى» (وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ).
در حقيقت هنگام شنيدن اين آيات بينات، تضادى در ميان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پيدا مىشود، و چون حاضر به تسليم در برابر حق نيستند، بىاختيار آثار آن در چهرههاشان به صورت علامت انكار نقش مىبندد. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 234
نه تنها اثر انكار و ناراحتى در چهرههاشان نماينان مىشود، بلكه بر اثر شدت تعصب و لجاج «نزديك است برخيزند و با مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنها مىخوانند حمله كنند»! (يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا).
قرآن در برابر اين بىمنطقان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد: «به آنها بگو: آيا (مىخواهيد) من شما را به بدتر از اين خبر دهم! (بدتر از اين) همان آتش سوزنده [دوزخ] است»! (قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ).
يعنى اگر به زعم شما اين آيات بينات الهى شر است، چون با افكار منحرف و نادرستتان هماهنگ نيست، من، بدتر از اين را به شما معرفى مىكنم، كه همان مجازات دردناك الهى است كه در برابر اين لجاج و عناد سر انجام دامانتان را خواهد گرفت.
همان آتش سوزانى «كه خداوند به كافران وعده داده، و بد سر انجامى است» (وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
در حقيقت در برابر اين آتش مزاجان پرخاشگر كه شعله هاى عصبيت و لجاج، همواره در درونشان افروخته است، پاسخى جز آتش دوزخ نيست! چرا كه هميشه مجازات الهى تناسب نزديكى با چگونگى گناه و عصيان دارد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
30th August 2013, 11:25 AM
(آيه 73)
معبودانى ضعيفتر از يك مگس! در اين آيه ترسيم جالب و گويايى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى، و ضعف و ناتوانى آنها، بيان مىكند، و بطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مىسازد.
روى سخن را به عموم مردم كرده، مىگويد: «اى مردم! در اينجا مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد» و دقيقا به آن بينديشيد (يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ).
«كسانى را كه شما غير از خدا مىخوانيد هرگز نمىتوانند مگسى بيافرينند هر چند براى اين كار اجتماع كنند و دست به دست يكديگر بدهند» (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 235
همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسى نيستند.
بنابراين چگونه مىخواهيد شما اينها را هم رديف پروردگار بزرگى قرار دهيد كه آفريننده آسمانها و زمين و هزاران هزار نوع موجود زنده در درياها و صحراها و جنگلها و اعماق زمين است.
سپس اضافه مىكند: نه تنها قادر نيستند مگسى بيافرينند بلكه از مقابله با يك مگس نيز عاجزند چرا كه «اگر مگس چيزى از آنها را بربايد نمىتوانند آن را باز پس گيرند»! (وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ).
آرى! «هم اين طلب كنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان» هم اين عابدان و هم آن معبودان (ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ).
(آيه 74)
قرآن بعد از بيان مثال زنده فوق، نتيجه گيرى مىكند كه: «خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند» (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).
به قدرى در معرفت و شناسايى خدا، ضعيف و ناتوانند كه خداوند با آن عظمت را تا سر حد اين معبودهاى ضعيف و بىمقدار تنزل دادند، و آنها را شريك او شمردند، كه اگر كمترين معرفتى در باره خدا داشتند بر اين مقايسه خود مىخنديدند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند قوى و شكست ناپذير است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ).
او بر همه چيز قادر و تواناست و هيچ كس را قدرت مقابله با او نيست.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
30th August 2013, 11:27 AM
(آيه 75)
شأن نزول:
بعضى از مشركان مانند «وليد بن مغيره» (كه مغز متفكر آنان محسوب مىشد) به هنگام مبعوث شدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با تعجب و انكار مىگفتند:
أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا: «آيا از ميان همه ما وحى الهى بر محمّد (اين يتيم فقير و تهى دست امت ما) نازل شده است»؟
آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه: انتخاب انبياء و فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 236
تفسير:
با توجه به اين كه در آيات گذشته سخن از توحيد و شرك و معبودهاى پندارى مشركان در ميان بود، و با توجه به اين كه جمعى از مردم، فرشتگان يا بعضى از پيامبران را براى عبادت برگزيدند، قرآن در اين آيه مىگويد:
همه رسولان الهى، بندگان سر بر فرمان او هستند «خداوند از فرشتگان، رسولانى بر مىگزيند و همچنين از انسانها» (اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ). از فرشتگان رسولانى همچون جبرئيل، و از انسانها فرستادگانى همچون پيامبران بزرگ الهى. و در پايان آيه اضافه مىكند: «خداوند شنوا و بيناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).
يعنى چنان نيست كه خداوند مانند انسانها از كار رسولانش در غيابشان بىخبر باشد، بلكه در هر لحظه از وضع آنها با خبر است.
(آيه 76)
سپس اشاره به مسؤوليت در ابلاغ رسالت از يك سو و مراقبتهاى الهى نسبت به آنها از سوى ديگر كرده، مىگويد: «خداوند آنچه را در پيش روى آنها و آنچه پشت سر آنهاست مىداند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).
هم از آينده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهادهاند.
«و همه كارها به خدا باز مىگردد» و همه در برابر او مسؤولند (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
تا مردم بدانند فرشتگان و پيامبران الهى نيز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، و داراى مسؤوليت در پيشگاه او، و از خود چيزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است، نه اين كه معبودان و خدايانى باشند در برابر اللّه.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
30th August 2013, 11:28 AM
(آيه 77)
پنج دستور سازنده و مهم! در اين آيه و آيه بعد روى سخن را به افراد با ايمان كرده و يك سلسله دستورات كلى و جامع را كه حافظ دين و دنيا و پيروزى آنها در تمام صحنههاست بيان مىدارد و با اين حسن ختام، «سوره حج» پايان مىگيرد.
نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! ركوع كنيد، و سجده به جا آوريد، و پروردگارتان را عبادت كنيد، و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 237
وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
(آيه 78)
سپس پنجمين دستور را در زمينه جهاد صادر كرده، مىگويد:
«و در راه خدا جهاد كنيد و حقّ جهادش را ادا نماييد» (وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ).
«جهاد» در اينجا به معنى هر گونه جهاد و كوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نيكيها، و مبارزه با هوسهاى سر كش (جهاد اكبر) و پيكار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) است.
«حقّ جهاد» نيز معنى وسيعى دارد كه از نظر كيفيت و كميت و مكان و زمان و ساير جهات از جمله خلوص نيّت، همه را شامل مىشود.
و از آنجا ممكن است اين تصور پيدا شود، اين همه دستورات سنگين كه هر يك از ديگرى جامعتر و وسيعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعيف قرار داده شده است؟ در دنباله آيه مىفرمايد: «او شما را برگزيد» (هُوَ اجْتَباكُمْ). و اينها همه دليل لطف الهى نسبت به شماست. اگر برگزيدگان خدا نبوديد اين مسؤوليتها بر دوش شما گذارده نمىشد.
و در تعبير بعد مىفرمايد: «او كار سنگين و شاقى در دين (اسلام) بر شما نگذارده است» (وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ). يعنى اگر درست بنگريد اينها تكاليف شاقى نيستند، بلكه با فطرت پاك شما هماهنگ و سازگارند.
در سومين تعبير مىگويد: از اين گذشته «از آيين پدرتان ابراهيم» پيروى كنيد (مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ).
سپس تعبير ديگرى در اين زمينه دارد مىگويد: «او شما را در كتابهاى پيشين، مسلمان ناميد و همچنين در اين كتاب آسمانى» (هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا).
و مسلمان كسى است كه اين افتخار را دارد كه در برابر همه فرمانهاى الهى تسليم است.
سر انجام پنجمين و آخرين تعبير شوق آفرين را در باره مسلمانان كرده و آنها را به عنوان الگو و اسوه امتها معرفى مىكند و مىفرمايد: «هدف اين بوده است كه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 238
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شاهد و گواه بر شما باشد و شما هم گواهان بر مردم»! (لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ).
در پايان اين آيه بار ديگر وظائف پنجگانه پيشين را در تعبيرات فشردهترى به عنوان تأكيد چنين باز گو مىكند: «اكنون (كه چنين است و شما داراى اين امتيازات و افتخارات هستيد) نماز را بر پا داريد، زكات را بدهيد و به (آيين حق و ذيل عنايت) پروردگار تمسك جوييد» (فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ).
كه «مولى و سر پرست و يار و ياور شما اوست» (هُوَ مَوْلاكُمْ).
«چه مولى و سرپرست خوبى، و چه يار و ياور شايستهاى» (فَنِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ).
يعنى اگر به شما فرمان داده شده تنها به ذيل عنايت پروردگار تمسك جوييد به خاطر آن است كه او برترين و بهترين مولى و شايسته ترين يار و ياور است.
«پايان سوره حج»
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/haj-51-78.aspx
soham 313
30th August 2013, 11:29 AM
آغاز جزء هجدهم قرآن مجيد
سوره مؤمنون [23]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 118 آيه دارد
محتواى سوره:
مجموع مطالب اين سوره را مىتوان به چند بخش تقسيم كرد:
بخش اول- از آيه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» تا چندين آيه بعد- بيانگر صفاتى است كه مايه فلاح و رستگارى مؤمنان است.
بخش دوم به نشانههاى مختلف خدا شناسى، و آيات آفاقى و انفسى پروردگار در پهنه عالم هستى، اشاره كرده.
در بخش سوم به شرح سر گذشت عبرتانگيز جمعى از پيامبران بزرگ پرداخته است.
در بخش چهارم روى سخن را به مستكبران كرده، و با دلائل منطقى و گاه با تعبيرات تند و كوبنده به آنها هشدار مىدهد، تا دلهاى آماده به خود آيد و راه بازگشت به سوى خدا را پيدا كند.
در بخش پنجم بحثهاى فشردهاى در باره معاد بيان كرده است.
و در بخش ششم از حاكميت خداوند بر عالم هستى.
در بخش هفتم باز هم سخن از قيامت، حساب، جزا و پاداش نيكو كاران و كيفر بد كاران به ميان مىآورد، و با بيان هدف آفرينش انسان سوره را پايان مىدهد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 240
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس سوره مؤمنون را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پايان زندگى او را با سعادت قرار مىدهد و جايگاه او در فردوس اعلى (بهشت برين) است، همراه پيامبران و رسولان».
البته اين فضيلتها براى خواندن با انديشه و تصميم بر عمل است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
30th August 2013, 11:31 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
صفات برجسته مؤمنان! در آغاز اين سوره به سر نوشت لذت بخش و پر افتخار- مؤمنان پيش از بيان صفات آنها- اشاره شده تا شعلههاى شوق و عشق را در دلها براى رسيدن به اين افتخار بزرگ زنده كند.
مىفرمايد: «مؤمنان رستگار شدند» (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ). و به هدف نهايى خود در تمام ابعاد رسيدند.
«فلاح و رستگارى» معنى وسيعى دارد كه هم پيروزيهاى مادى را شامل مىشود، و هم معنوى را، و در مورد مؤمنان هر دو بعد منظور است.
(آيه 2)
سپس به بيان اين صفات پرداخته و قبل از هر چيز انگشت روى نماز گذارده، مىگويد: «آنها كه در نمازشان خشوع دارند» (الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ).
اشاره به اين كه نماز آنها الفاظ و حركاتى بىروح و فاقد معنى نيست، بلكه به هنگام نماز آن چنان حالت توجه به پروردگار و حضور قلب در آنها پيدا مىشود كه از غير او جدا مىگردند و به او مىپيوندند.
در حديثى مىخوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مردى را ديد كه در حال نماز با ريش خود بازى مىكند، فرمود: «اگر او در قلبش خشوع بود اعضاى بدنش نيز خاشع مىشد».
اشاره به اين كه خشوع يك حالت درونى است كه در برون اثر مىگذارد.
(آيه 3)
دومين صفتى را كه بعد از صفت خشوع در نماز براى مؤمنان بيان برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 241
مىكند اين است كه: «و آنها كه از لغو و بيهودگى روى گردانند» (وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).
در واقع تمام حركات و خطوط زندگى آنان هدفى را دنبال مىكند، هدفى مفيد و سازنده چرا كه «لغو» به معنى كارها، سخنان و افكار بىهدف و بدون نتيجه مفيد است.
(آيه 4)
سپس به سومين صفت مؤمنان راستين كه جنبه اجتماعى و مالى دارد اشاره كرده، مىگويد: «آنها كه زكات را انجام مىدهند» (وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ).
(آيه 5)
چهارمين ويژگى مؤمنان را مسأله پاكدامنى و عفت كامل، و پرهيز از هر گونه آلودگى جنسى قرار داده، چنين مىگويد: «و آنها كه دامان خود را (از آلوده شدن به (بىعفتى) حفظ مىكنند» (وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ).
(آيه 6)
«و تنها آميزش جنسى به همسران و كنيزانشان دارند، كه در بهره گيرى از آنان ملامت نمىشوند» (إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ).
(آيه 7)
از آنجا كه غريزه جنسى سركشترين غرائز انسان است و خويشتن دارى در برابر آن نياز به تقوا و پرهيزكارى فراوان و ايمان قوى و نيرومند دارد، در اين آيه بار ديگر روى همين مسأله تأكيد كرده، مىگويد: «و كسانى كه غير از اين طريق را طلب كنند، تجاوزگرند» (فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ).
تعبير «به محافظت فروج» گويا اشاره به اين است كه اگر مراقبت مستمر و پىگير در اين زمينه نباشد، بيم آلودگى فراوان است.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
31st August 2013, 10:20 AM
[golrooz]صفحه ی 200 از قرآن کریم شامل آیات 8 تا 27 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَٰنَٰتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَٰعُونَ(8)
و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت مي كنند(8)
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَيٰ صَلَوَٰتِهِمْ يُحَافِظُونَ(9)
و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مي نمايند(9)
أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْوَٰرِثُونَ(10)
آنانند كه خود وارثانند(10)
الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(11)
همانان كه بهشت را به ارث مي برند و در آنجا جاودان مي مانند(11)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٍ مِّن طِينٍ(12)
و به يقين انسان را از عصاره اي از گل آفريديم(12)
ثُمَّ جَعَلْنَٰهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ(13)
سپس او را [به صورت] نطفه اي در جايگاهي استوار قرار داديم(13)
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَٰمًا فَكَسَوْنَا الْعِظَٰمَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَٰهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَٰلِقِينَ(14)
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايي ساختيم بعد استخوانها را با گوشتي پوشانيديم آنگاه [جنين را در] آفرينشي ديگر پديد آورديم آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است(14)
ثُمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذَٰلِكَ لَمَيِّتُونَ(15)
بعد از اين [مراحل] قطعا خواهيد مرد(15)
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ تُبْعَثُونَ(16)
آنگاه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد(16)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَٰفِلِينَ(17)
و به راستي [ما] بالاي سر شما هفت راه [آسماني] آفريديم و از [كار] آفرينش غافل نبوده ايم(17)
وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءًۢ بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّٰهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَيٰ ذَهَابٍۭ بِهِ لَقَٰدِرُونَ(18)
و از آسمان آبي به اندازه [معين] فرود آورديم و آن را در زمين جاي داديم و ما براي از بين بردن آن مسلما تواناييم(18)
فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّٰتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَٰبٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَٰكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(19)
پس براي شما به وسيله آن باغهايي از درختان خرما و انگور پديدار كرديم كه در آنها براي شما ميوه هاي فراوان است و از آنها مي خوريد(19)
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَآءَ تَنۢبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْءَاكِلِينَ(20)
و از طور سينا درختي برمي آيد كه روغن و نان خورشي براي خورندگان است(20)
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَٰمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَٰفِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(21)
و البته براي شما در دامها[ي گله درس] عبرتي است از [شيري] كه در شكم آنهاست به شما مي نوشانيم و براي شما در آنها سودهاي فراوان است و از آنها مي خوريد(21)
وَعَلَيْهَا وَعَلَي الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ(22)
و بر آنها و بر كشتيها سوار مي شويد(22)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَيٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَٰقَوْمِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ(23)
و به يقين نوح را به سوي قومش فرستاديم پس [به آنان] گفت اي قوم من خدا را بپرستيد شما را جز او خدايي نيست مگر پروا نداريد(23)
فَقَالَ الْمَلَؤُا۟ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن قَوْمِهِ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَٰذَا فِيٓ ءَابَآئِنَا الْأَوَّلِينَ(24)
و اشراف قومش كه كافر بودند گفتند اين [مرد] جز بشري چون شما نيست مي خواهد بر شما برتري جويد و اگر خدا مي خواست قطعا فرشتگاني مي فرستاد [ما]در ميان پدران نخستين خود چنين [چيزي] نشنيده ايم(24)
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌۢ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا۟ بِهِ حَتَّيٰ حِينٍ(25)
او نيست جز مردي كه در وي [حال] جنون است پس تا چندي در باره اش دست نگاه داريد(25)
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ(26)
[نوح] گفت پروردگارا از آن روي كه دروغزنم خواندند مرا ياري كن(26)
فَأَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَآءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَٰطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوٓا۟ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ(27)
پس به او وحي كرديم كه زير نظر ما و [به] وحي ما كشتي را بساز و چون فرمان ما دررسيد و تنور به فوران آمد پس در آن از هر نوع [حيواني] دو تا [يكي نر و ديگري ماده] با خانواده ات بجز كسي از آنان كه حكم [عذاب ] بر او پيشي گرفته است وارد كن در باره كساني كه ظلم كرده اند با من سخن مگوي زيرا آنها غرق خواهند شد(27)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
31st August 2013, 10:24 AM
(آيه 8)
در اين آيه به پنجمين و ششمين صفت برجسته مؤمنان اشاره كرده، مىگويد: «و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مىكنند» (وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ).
حفظ و اداى امانت و همچنين پايبند بودن به عهد و پيمان در برابر خالق و خلق از صفات بارز مؤمنان است. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 242
در مفهوم وسيع «امانت» امانتهاى خدا و پيامبران الهى و همچنين امانتهاى مردم جمع است، نعمتهاى مختلف خدا هر يك امانتى از امانات او هستند، آيين حق، كتب آسمانى، دستور العملهاى پيشوايان راه حق و همچنين اموال و فرزندان و پستها و مقامها، همه امانتهاى اويند كه مؤمنان در حفظ و اداى حق آنها مىكوشند.
همچنين حكومت از مهمترين وديعههاى الهى است كه بايد آن را به اهلش سپرد.
(آيه 9)
در اين آيه آخرين ويژگى مؤمنان را كه محافظت بر نمازهاست بيان كرده، مىگويد: «و آنها بر نمازشان مواظبت مىنمايند» (وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ).
جالب اين كه: نخستين ويژگى مؤمنان را «خشوع در نماز» و آخرين صفت آنها را «محافظت بر نماز» شمرده است، از نماز شروع مىشود و به نماز ختم مىگردد چرا كه نماز مهمترين رابطه خلق و خالق است كه هر گاه با آدابش انجام گيرد زمينه مطمئنى براى همه خوبيها و نيكيها خواهد بود.
(آيه 10)
بعد از ذكر اين صفات ممتاز، نتيجه نهايى آن را به اين صورت بيان مىكند: آرى! «آنها وارثانند» (أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ).
(آيه 11)
همان وارثانى «كه بهشت برين را به ارث مىبرند و جاودانه در آن خواهند ماند» (الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
«فردوس» به معنى بهشت برين و برترين باغهاى بهشت مىباشد، كه طبق ظاهر آيات فوق مخصوص مؤمنانى است كه داراى صفات بالا هستند به اين ترتيب ديگر بهشتيان در مراحل پايينتر قرار دارند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
31st August 2013, 10:27 AM
(آيه 12)
مراحل تكامل جنين در رحم مادر: اين آيه و قسمتى از آيات آينده، طرق اساسى تحصيل اميان و معرفت را نشان مىدهد، نخست دست انسان را گرفته و به كاوش در اسرار درون و «سير در عالم انفس» وا مىدارد، و در آياتى كه بعد از آن خواهد آمد او را به جهان برون و موجودات شگرف عالم هستى توجه مىدهد و به «سير آفاقى» مىپردازد.
نخست مىگويد: «ما انسان را از چكيده و خلاصهاى از گل آفريديم» (وَ لَقَدْ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 243
خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ).
(آيه 13)
«سپس او را نطفهاى در قرارگاه مطمئن [رحم] (ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ).
در حقيقت آيه قبل به آغاز وجود همه انسانها اعم از آدم و فرزندان او اشاره مىكند كه همه به خاك باز مىگردند و از گل برخاستهاند، اما در اين آيه به تداوم نسل آدم از طريق تركيب نطفه نر و ماده و قرار گرفتن در قرارگاه رحم توجه مىدهد.
تعبير از رحم به «قَرارٍ مَكِينٍ» (قرارگاه امن و امان) اشاره به موقعيت خاص رحم در بدن انسان است، در واقع در محفوظترين نقطه بدن كه از هر طرف كاملا تحت حفاظت است قرار گرفته، ستون فقرات و دندهها از يك سو، استخوان نيرومند لگن خاصره از سوى ديگر، پوششهاى متعدد شكم از سوى سوم حفاظتى كه از ناحيه دستها به عمل مىآيد از سوى چهارم، همگى شواهد اين قرارگاه امن و امان است.
(آيه 14)
بعد به مراحل شگفت آور و بهت آور سير نطفه در رحم مادر و چهرههاى گوناگون خلقت كه يكى بعد از ديگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مىشود اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس نطفه را به صورت علقه [خون بسته]، و علقه را به صورت مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده] و مضغه را به صورت استخوانهايى در آورديم، و بر استخوانها گوشت پوشانديم» (ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً).
جمله «فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» يك معجزه علمى است كه پرده از روى اين مسأله كه در آن روز براى هيچ كس روشن نبود بر مىدارد، زيرا قرآن نمىگويد: ما مضغه را تبديل به استخوان و گوشت كرديم، بلكه مىگويد: ما مضغه را تبديل به استخوان كرديم و بر استخوانها لباس گوشت پوشانديم، اشاره به اين كه مضغه نخست تبديل به استخوان مىشود و بعد از آن گوشت روى آن را مىپوشاند.
و در پايان آيه به آخرين مرحله كه در واقع مهمترين مرحله آفرينش بشر است با يك تعبير سر بسته و پر معنى اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس ما آن را آفرينش برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 244
تازهاى داديم» (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ).
اين همان مرحلهاى است كه جنين وارد حيات انسانى مىشود، كه در روايات اسلامى از آن تعبير به مرحله «نفخ روح» (دميدن روح در كالبد) شده، و اينجاست كه انسان را از همه جهان ممتاز مىسازد، و به او شايستگى خلافت خدا در زمين را مىدهد.
«پس بزرگ و پر بركت است خدايى كه بهترين آفرينندگان است» (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ).
آفرين بر اين قدرت نمايى بىنظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصوير بديعى با اين همه عجائب و شگفتيها، بر قطره آبى نقش مىزند.
آفرين بر آن علم و حكمتى كه اين همه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مىكند آفرين بر او و بر خلقت بىنظيرش.
(آيه 15)
اين آيه از مسأله توحيد و شناخت مبدء به طرز زيبا و ظريفى به مسأله «معاد» منتقل مىشود، و مىگويد: اين انسان با همه شگفتيهايش تا ابد زنده نمىماند، زمانى فرا مىرسد كه اين ساختمان عجيب از هم فرو مىريزد و «شما بعد از اين زندگى همگى مىميريد» (ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
31st August 2013, 10:31 AM
(آيه 16)
ولى براى اين كه اين تصور پيش نيايد كه با مردن انسان همه چيز پايان مىگيرد پس اين آفرينش با اين همه شكوه و عظمت براى اين چند روز زندگى امرى بيهوده بوده است بلا فاصله مىافزايد: «سپس در روز قيامت (بار ديگر به زندگى باز مىگرديد و) بر انگيخته مىشويد» البته در سطحى عاليتر و در جهانى وسيعتر و گستردهتر (ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ تُبْعَثُونَ).
(آيه 17)
باز هم نشانههاى توحيد: پس از ذكر آيات انفسى اكنون به جهان برون و آيات آفاقى مىپردازد، و عظمت آفرينش را در آسمان و زمين منعكس مىكند مىفرمايد: «ما بر بالاى سر شما هفت راه [طبقات هفتگانه آسمان] قرار داديم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرائِقَ).
ممكن است اين راهها طرق رفت و آمد فرشتگان باشد، و ممكن است مدار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 245
گردش ستارگان آسمان- در باره آسمانهاى هفتگانه در جلد اول ذيل آيه 29 سوره بقره سخن گفتهايم.
و از آنجا كه تعدّد عوالم و طرق آنها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه آيا اين وسعت و عظمت عالم موجب نخواهد شد كه آفريدگار از آنها غافل گردد، در پايان آيه بلا فاصله مىفرمايد: «و ما (هرگز) از آفرينش (خلق) خود غافل نبودهايم» (وَ ما كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلِينَ).
(آيه 18)
اين آيه به يكى ديگر از مظاهر قدرت الهى كه از بركات آسمانى و زمين محسوب مىشود يعنى باران اشاره كرده، مىگويد: «و از آسمان آبى به اندازه معين نازل كرديم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ).
نه آن قدر زياد كه زمينها را در خود غرق كند، و نه آنقدر كم كه تشنه كامان در جهان گياهان و حيوانات سيراب نگردند.
سپس به مسأله مهمترى در همين رابطه كه مسأله ذخيره آبها در منابع زير زمينى است پرداخته، مىگويد: «و آن را در زمين (در جايگاه مخصوصى) ساكن نموديم و ما بر از بين بردن آن كاملا قادريم» (فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهابٍ بِهِ لَقادِرُونَ).
مىدانيم قشر روئين زمين از دو طبقه كاملا مختلف تشكيل يافته خداوند بزرگ و منان قشر بالا را نفوذپذير و قشر زيرين را نفوذناپذير قرار داده تا آبها در زمين فرو روند و در منطقه نفوذناپذير مهار شوند و ذخيره گردند، و بعدا از طريق چشمهها، چاهها و قناتها مورد استفاده واقع شوند، بىآنكه بگندند و توليد مزاحمت كنند يا آلودگى پيدا كنند «1».
(آيه 19)
در اين آيه به دنبال نعمت پر بركت باران به محصولاتى كه از آن مىرويد اشاره كرده، مىگويد: «سپس به وسيله آن، باغهايى از درختان نخل و انگور براى شما ايجاد كرديم، باغهايى كه در آن ميوههاى بسيار است و از آن مىخوريد» (فَأَنْشَأْنا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِيلٍ وَ أَعْنابٍ لَكُمْ فِيها فَواكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
__________________________________________________
(1) بايد توجه داشت كه عبور آبهاى آلوده از قشر نفوذپذير زمين غالبا موجب تصفيه آن مىشود!
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 246
خرما و انگور تنها محصول آنها نيست بلكه اين دو محصول عمده و پر ارزش آنهاست و گر نه انواع مختلفى از ديگر نيز ميوه ها در آن يافت مىشود.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
31st August 2013, 10:32 AM
(آيه 20)
بعد به يكى ديگر از درختان پر بركتى كه از همين آب باران پرورش مىيابد اشاره كرده، مىگويد: «و (نيز علاوه بر اين باغهاى نخل و انگور و ميوههاى ديگر) درختى را كه از طور سينا مىرويد [زيتون] و از آن روغن و نان خورش براى خورندگان فراهم مىآيد» آفريديم (وَ شَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَيْناءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِلْآكِلِينَ).
(آيه 21)
بعد از بيان گوشهاى از نعمتهاى پروردگار در جهان گياهان كه به وسيله آب باران پرورش مىيابد به بخش مهمى از نعمتها و مواهب او در جهان حيوانات پرداخته، مىگويد: «و در چهار پايان براى شما عبرت بزرگى است» (وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).
سپس اين عبرت را چنين شرح مىدهد: «ما از آنچه در درون آنهاست شما را سيراب مىكنيم» (نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِها).
آرى! شير گوارا اين غذاى نيرو بخش و كامل را از درون اين حيوانات، از لابلاى خون و مانند آن بيرون مىفرستيم تا بدانيد چگونه خداوند قدرت دارد از ميان چنين اشياء ظاهرا آلودهاى يك نوشيدنى به اين پاكى و گوارايى بيرون فرستد.
سپس اضافه مىكند: مسائل عبرتانگيز و بركات حيوانات منحصر به شير نيست بلكه «براى شما در آنها منافع بسيارى است و از گوشت آنها نيز مىخوريد» (وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
(آيه 22)
از همه اينها گذشته، از چهار پايان به عنوان مركبهاى راهوار در خشكى و از كشتيها براى درياها استفاده كرده «و بر آنها و كشتيها سوار مىشويد»َ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ)
.
اين همه آثار و خواص و فوائد در اين حيوانات به راستى مايه عبرت است، هم انسان را به آفريننده اين همه نعمت آشنا مىسازد و هم حس شكر گزارى را در او بر مىانگيزد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 247
(آيه 23)
منطق كور دلان مغرور: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از توحيد و معرفت خداوند و دلائل عظمت او در جهان آفرينش بود، همين مطلب را در اين آيه و آيات آينده از زبان پيامبران بزرگ و در لابلاى تاريخ آنها بيان مىكند.
نخست از نوح نخستين پيامبر اولوا العزم و منادى توحيد شروع كرده، مىگويد: «و ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، پس او به آنها گفت: اى قوم من! خداوند يكتا را بپرستيد كه جز او معبودى براى شما نيست» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
«آيا (با اين بيان روشن از پرستش بتها) پرهيز نمىكنيد»؟ (أَ فَلا تَتَّقُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
31st August 2013, 10:34 AM
(آيه 24)
«جمعيت اشرافى (و مغرور كه چشمها را در ظاهر پر مىكنند و از درون خالى هستند) از قوم نوح كه كافر بودند، گفتند: اين مرد جز بشرى همچون شما نيست كه مىخواهد بر شما برترى جويد» (فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُرِيدُ أَنْ يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ).
و به اين ترتيب انسان بودنش را نخستين عيبش دانستند و به دنبال آن متهمش ساختند كه او يك فرد سلطهجو است.
سپس افزودند: «و اگر خدا مىخواست (رسولى بفرستد) فرشتگانى نازل مىكرد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلائِكَةً).
و براى تكميل اين استدلال واهى گفتند: «ما هرگز چنين چيزى را از نياكان پيشين خود نشنيدهايم» كه انسانى دعوى نبوّت كند و خود را نماينده خدا بداند! (ما سَمِعْنا بِهذا فِي آبائِنَا الْأَوَّلِينَ).
(آيه 25)
ولى اين سخنان بىاساس در روح اين پيامبر بزرگ اثر نكرد و نوح همچنان به دعوت خود ادامه مىداد و نشانهاى از برترىجويى و سلطه طلبى در كار او نبود، لذا او را به اتهام ديگرى متهم ساختند و آن اتهام «جنون و ديوانگى» بود كه همه پيامبران الهى و رهبران راستين را در طول تاريخ به آن متهم ساختند، گفتند: «او فقط مردى است كه به نوعى جنون مبتلاست، پس مدتى در باره او صبر كنيد» تا مرگش فرا رسد و يا از اين بيمارى رهايى يابد! برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 248
(إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ).
(آيه 26)
پايان عمر يك قوم سر كش! در آيات گذشته بخشى از تهمتهاى ناروائى را كه دشمنان نوح به او زدند خوانديم ولى از آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مىشود كه اذيت و آزار اين قوم سر كش تنها منحصر به اين امور نبود بلكه با هر وسيلهاى توانستند او را در فشار و سختى قرار دادند و نوح هنگامى كه از تلاشهاى خود مأيوس شد و جز گروه اندكى ايمان نياوردند از خدا تقاضاى كمك كرد چنانكه در اين آيه مىخوانيم: «گفت: پروردگارا! مرا در برابر تكذيبهايى كه كردند يارى كن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ).
(آيه 27)
در اينجا فرمان پروردگار فرا رسيد و مقدمات نجات نوح و ياران اندكش و نابودى مشركان لجوج فراهم شد.
«ما به نوح وحى كرديم كه: كشتى را در حضور ما مطابق وحى ما بساز» (فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا).
تعبير «بِأَعْيُنِنا» (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تلاش و كوشش تو در اين راه در حضور ماست و تحت پوشش حمايت ما.
در ادامه مىفرمايد: «پس هنگامى كه فرمان ما (براى غرق آنان) فرا رسد، و آب از تنور بجوشد (كه نشانه فرا رسيدن طوفان است) از هر يك از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده) در كشتى سوار كن» (فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ).
«و همچنين خانوادهات را مگر آنها [همسر و فرزند كافرت] كه قبلا وعده هلاكشان داده شده است» (وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).
و باز اضافه مىكند: «و ديگر در باره ستمگران (كه هم بر خويش ستم كردند و هم بر ديگران) با من سخنى مگو كه آنها همگى غرق خواهند شد» و جاى شفاعت و گفتگو نيست (وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
1st September 2013, 11:18 AM
[golrooz] صفحه ی 201 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 49 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَي الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّيٰنَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(28)
و چون تو با آنان كه همراه تواند بر كشتي نشستي بگو ستايش خدايي را كه ما را از [چنگ] گروه ظالمان رهانيد(28)
وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ(29)
و بگو پروردگارا مرا در جايي پربركت فرود آور [كه] تو نيكترين مهمان نوازاني(29)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ(30)
در حقيقت در اين [ماجرا] عبرتهايي است و قطعا ما آزمايش كننده بوديم(30)
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنۢ بَعْدِهِمْ قَرْنًا ءَاخَرِينَ(31)
سپس بعد از آنان نسل[هايي] ديگر پديد آورديم(31)
فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ(32)
و در ميانشان پيامبري از خودشان روانه كرديم كه خدا را بپرستيد جز او براي شما معبودي نيست آيا سر پرهيزگاري نداريد(32)
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَكَذَّبُوا۟ بِلِقَآءِ الْءَاخِرَةِ وَأَتْرَفْنَٰهُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ(33)
و اشراف قومش كه كافر شده و ديدار آخرت را دروغ پنداشته بودند و در زندگي دنيا آنان را مرفه ساخته بوديم گفتند اين [مرد] جز بشري چون شما نيست از آنچه مي خوريد مي خورد و از آنچه مي نوشيد مي نوشد(33)
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِّثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَٰسِرُونَ(34)
و اگر بشري مثل خودتان را اطاعت كنيد در آن صورت قطعا زيانكار خواهيد بود(34)
أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ(35)
آيا به شما وعده مي دهد كه وقتي مرديد و خاك و استخوان شديد [باز] شما [از گور زنده] بيرون آورده مي شويد(35)
۞ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ(36)
وه چه دور است آنچه كه وعده داده مي شويد(36)
إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ(37)
جز اين زندگاني دنياي ما چيزي نيست مي ميريم و زندگي مي كنيم و ديگر برانگيخته نخواهيم شد(37)
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ(38)
او جز مردي كه بر خدا دروغ مي بندد نيست و ما به او اعتقاد نداريم(38)
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ(39)
گفت پروردگارا از آن روي كه مرا دروغزن خواندند ياريم كن(39)
قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَّيُصْبِحُنَّ نَٰدِمِينَ(40)
فرمود به زودي سخت پشيمان خواهند شد(40)
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَٰهُمْ غُثَآءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(41)
پس فرياد [مرگبار] آنان را به حق فرو گرفت و آنها را [چون] خاشاكي كه بر آب افتد گردانيديم دور باد [از رحمت خدا] گروه ستمكاران(41)
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنۢ بَعْدِهِمْ قُرُونًا ءَاخَرِينَ(42)
آنگاه پس از آنان نسلهاي ديگري پديد آورديم(42)
مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَْٔخِرُونَ(43)
هيچ امتي نه از اجل خود پيشي مي گيرد و نه باز پس مي ماند(43)
ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَٰهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ(44)
باز فرستادگان خود را پياپي روانه كرديم هر بار براي [هدايت] امتي پيامبرش آمد او را تكذيب كردند پس [ما امتهاي سركش را] يكي پس از ديگري آورديم و آنها را مايه عبرت [و زبانزد مردم] گردانيديم دور باد [از رحمت خدا] مردمي كه ايمان نمي آورند(44)
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَيٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بَِٔايَٰتِنَا وَسُلْطَٰنٍ مُّبِينٍ(45)
سپس موسي و برادرش هارون را با آيات خود و حجتي آشكار فرستاديم(45)
إِلَيٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِ فَاسْتَكْبَرُوا۟ وَكَانُوا۟ قَوْمًا عَالِينَ(46)
به سوي فرعون و سران [قوم] او ولي تكبر نمودند و مردمي گردنكش بودند(46)
فَقَالُوٓا۟ أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ(47)
پس گفتند آيا به دو بشر كه مثل خود ما هستند و طايفه آنها بندگان ما مي باشند ايمان بياوريم(47)
فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا۟ مِنَ الْمُهْلَكِينَ(48)
در نتيجه آن دو را دروغزن خواندند پس از زمره هلاك شدگان گشتند(48)
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ(49)
و به يقين ما به موسي كتاب [آسماني] داديم باشد كه آنان به راه راست روند(49)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
1st September 2013, 11:22 AM
(آيه 28)
در اين آيه مىفرمايد: «و هنگامى كه تو و همه كسانى كه با تو هستند بر كشتى سوار شديد و استقرار يافتيد (سپاس خدا را به خاطر اين نعمت برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 249
بزرگ به جا آور) و بگو: ستايش براى خدايى است كه ما را از قوم ستمگر نجات بخشيد» (فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَ مَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
(آيه 29)
و بعد از حمد و ستايش خدا در برابر نخستين نعمت بزرگ او يعنى نجات از چنگال ظالمان، از درگاهش چنين تقاضا كن «بگو: پروردگارا! مرا در منزلگاهى پر بركت فرود آر، و تو بهترين فرود آورندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ).
(آيه 30)
در اين آيه اشاره به مجموع اين داستان كرده، مىگويد: «در اين (ماجراى نوح و پيروزيش بر ستمكاران و مجازات اين قوم سر كش به شديدترين وجه) آيات و نشانههايى (براى صاحبان عقل و انديشه) است»! (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ).
«و ما بطور مسلم (همگان را) آزمايش مىكنيم» (وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ).
(آيه 31)
سرنوشت غمانگيز يك قوم ديگر (قوم ثمود): در اينجا به بحث پيرامون اقوام ديگرى كه بعد از نوح (ع) بر سر كار آمدند پرداخته، و منطق آنها را كه هماهنگ منطق كفار پيشين بوده، و همچنين سر نوشت دردناكشان را شرح مىدهد، و بحثهايى را كه در آيات گذشته ذكر شد تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «سپس جمعيت ديگرى را بعد از آنها به وجود آورديم» و قوم تازهاى به روى كار آمدند (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
1st September 2013, 11:24 AM
(آيه 32)
از آنجا كه بشر نمىتواند بدون يك رهبر الهى باشد خداوند پيامبر بزرگى را براى نشر دعوت توحيد و آيين حق و عدالت به سوى آنها فرستاد چنانكه آيه مىگويد: «و در ميان آنها رسولى از خودشان فرستاديم كه: پروردگار يكتا را بپرستيد جز او معبودى براى شما نيست» (فَأَرْسَلْنا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ).
اين همان چيزى بود كه نخستين پايه دعوت همه پيامبران را تشكيل مىداد اين نداى توحيد بود كه زير بناى همه اصلاحات فردى و اجتماعى است.
«با اين همه از شرك و بت پرستى پرهيز نمىكنيد» (أَ فَلا تَتَّقُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 250
منظور «قوم ثمود» است كه در سر زمينى در شمال حجاز زندگى مىكردند و پيامبر بزرگ الهى «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، آنها كفر ورزيده و راه طغيان پيش گرفتند، سر انجام به وسيله صيحه آسمانى (صاعقهاى مرگبار) از ميان رفتند.
(آيه 33)
به هر حال ببينيم عكس العمل اين قوم سر كش در برابر نداى توحيدى اين پيامبر بزرگ چه بود؟ قرآن در اين آيه مىگويد: «ولى اشرافيان (خود خواه) از قوم او كه كافر بودند، و ديدار آخرت را تكذيب مىكردند، و در زندگى دنيا به آنان ناز و نعمت داده بوديم گفتند: اين بشرى است مثل شما، از آنچه شما مىخوريد مىخورد، و از آنچه مىنوشيد مىنوشد» پس چگونه مىتواند پيامبر باشد؟ (وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ الْآخِرَةِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ يَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ).
آرى! چون دعوت اين پيامبر بزرگ را مخالف هوسهاى خود مىديدند و مزاحم منافع نامشروع و استكبار بىدليلشان، به ستيزه برخاستند، درست با همان منطقى كه سركشان قوم نوح داشتند.
(آيه 34)
سپس به يكديگر گفتند: «اگر شما بشرى همانند خودتان را اطاعت كنيد بطور قطع زيانكاريد»! (وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ).
(آيه 35)
سپس به انكار معاد كه هميشه قبول آن سدى بر سر راه خود كامگان و هوسرانان است پرداخته و گفتند: «آيا (اين مرد) به شما وعده مىدهد هنگامى كه مرديد و خاك و استخوان (پوسيده) شديد باز هم از قبرها بيرون مىآييد» و حيات نوينى را آغاز مىكنيد؟! (أَ يَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذا مِتُّمْ وَ كُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّكُمْ مُخْرَجُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
1st September 2013, 11:26 AM
(آيه 36)
«هيهات! هيهات! از اين وعدههايى كه به شما داده مىشود» وعدههاى بىاساس و تو خالى! (هَيْهاتَ هَيْهاتَ لِما تُوعَدُونَ). اصلا مگر ممكن است انسانى كه مرد و خاك شد و ذرات آن به هر سو پراكنده گشت باز هم به زندگى باز گردد؟ چنين چيزى محال است محال!
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 251
(آيه 37)
سپس با اين سخن، انكار معاد را تأكيد بيشترى كردند كه: «مسلما غير از اين زندگى دنياى ما چيزى در كار نيست، پيوسته گروهى از ما مىميريم و نسل ديگرى جاى ما را مىگيرد (و بعد از مرگ ديگر هيچ خبرى نيست!) و ما هرگز بر انگيخته نخواهيم شد»! (إِنْ هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ).
(آيه 38)
سر انجام به عنوان يك جمعبندى در اتهامى كه نسبت به پيامبرشان داشتند چنين گفتند: «او فقط مردى دروغگوست كه بر خدا افترا بسته، و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد»! (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ).
(آيه 39)
هنگامى كه غرور و طغيان آنها از حد گذشت و بىشرمى را در انكار رسالت و معجزات و دعوت انسان ساز پيامبرشان به آخرين حد رساندند، و خلاصه بر همه آنها اتمام حجت شد، اين پيامبر بزرگ الهى رو به درگاه خدا كرد و «گفت: پروردگارا! مرا در مقابل تكذيبهاى آنها يارى كن» (قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ).
آنها هر چه توانستند گفتند و هر تهمتى مىخواستند زدند، تو مرا كمك فرما.
(آيه 40)
پروردگار جهان «به او فرمود: آنها به زودى از كار خود پشيمان خواهند گشت» و ميوه درخت تلخى را كه نشاندهاند خواهند چشيد (قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ). اما زمانى پشيمان مىشوند كه سودى به حالشان ندارد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
1st September 2013, 11:28 AM
(آيه 41)
و همين طور شد «ناگهان صيحه آسمانى آنها را به حق زير ضربات خود فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ).
صاعقهاى مرگبار با صدايى وحشت انگيز و مهيب فرود آمد، همه جا را تكان داد و در هم كوبيد و ويران كرد، و اجساد بىجان آنها را روى هم ريخت، به قدرى سريع و كوبنده بود كه حتى قدرت فرار از خانههاشان پيدا نكردند و در درون همان خانههايشان مدفون گشتند.
چنانكه قرآن در پايان اين آيات مىگويد: «ما آنها را همچون خار و خاشاك برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 252
در هم كوبيده شده روى سيلاب قرار داديم» (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).
«دور باد قوم ستمگر» از رحمت خداوند! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
اين در حقيقت نتيجه گيرى نهايى از كل اين آيات است كه آنچه در اين ماجرا گفته شد از انكار و تكذيب آيات الهى و انكار معاد و رستاخيز سر چشمه مىگيرد، و نتيجه دردناك آن، مخصوص جمعيت و گروه معينى نيست، بلكه همه ستمگران را در طول تاريخ شامل مىشود.
(آيه 42)
اقوام سر كش يكى بعد از ديگرى هلاك شدند: پس از پايان داستان قوم ثمود، قرآن در اينجا به اقوام ديگرى كه بعد از آنها و قبل از موسى (ع) روى كار آمدند اشاره كرده، مىگويد: «سپس اقوام ديگرى را پس از آنها پديد آورديم» (ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ).
چرا كه اين قانون و سنت خداوند بزرگ است كه فيض خود را قطع نمىكند و اگر گروهى مانعى بر سر راه تكامل نوع بشر شدند آنها را كنار زده و اين قافله را در مسيرش همچنان پيش مىبرد.
(آيه 43)
اما اين اقوام و طوائف گوناگون هر كدام داراى زمان و اجل معينى بودند و «هيچ امتى بر اجل و سر رسيد حتمى خود پيشى نمىگيرد و از آن تأخير نيز نمىكنند» (ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ). بلكه هنگامى كه فرمان قطعى پايان حيات آنها صادر مىشد از ميان مىرفتند، نه يك لحظه زودتر و نه ديرتر.
(آيه 44)
اين آيه ناظر به اين حقيقت است كه دعوت پيامبران در طول تاريخ هيچگاه قطع نشده، مىفرمايد: «ما سپس رسولان خود را يكى پس از ديگرى فرستاديم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا).
اين معلمان آسمانى يكى پس از ديگرى مىآمدند و مىرفتند، ولى اقوام سركش همچنان بر كفر و انكار خود باقى بودند بطورى كه «هر زمان رسولى براى (هدايت) قومى مىآمد او را تكذيب مىكردند» (كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ).
هنگامى كه اين كفر و تكذيب از حد گذشت و به قدر كافى اتمام حجت شد «ما اين امتهاى سركش را يكى پس از ديگرى هلاك نموديم» و از صحنه روزگار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 253
محوشان كرديم (فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً).
آن چنان نابود شدند كه تنها نام و گفتگويى از آنها باقى ماند. آرى! «ما آنها را احاديثى قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ).
و در پايان آيه، همچون آيات پيشين مىگويد: «دور باد (از رحمت خدا) قومى كه ايمان نمىآورند» (فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ).
آنها نه تنها در اين دنيا دور از رحمت خدا بودند كه در سراى ديگر نيز از رحمت الهى دورند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
1st September 2013, 11:30 AM
(آيه 45)
قيام موسى و نابودى فرعونيان فرا مىرسد: تا اينجا سخن در باره اقوامى بود كه پيش از موسى (ع) پيامبر اولوا العزم پروردگار روى كار آمدند و رفتند، اما در اينجا اشاره بسيار كوتاهى به قيام موسى و هارون در برابر فرعونيان و سر انجام كار اين قوم مستكبر كرده، مىفرمايد: «سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و دليل آشكار و روشن فرستاديم» (ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ).
منظور از «آيات» معجزاتى است كه خداوند به موسى بن عمران داد (آيات نه گانه) و منظور از «سلطان مبين»، منطق نيرومند و دلائل دندان شكن موسى (ع) در برابر فرعونيان است.
(آيه 46)
آرى! موسى و برادرش هارون را با اين آيات و سلطان مبين فرستاديم «به سوى فرعون و اطرافيان اشرافى و مغرور او» (إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ).
اشاره به اين كه ريشه همه فساد، اينها بودند و هيچ كشورى اصلاح نخواهد شد مگر اين كه سردمدارانش اصلاح شوند.
«ولى (فرعون و اطرافيانش) استكبار كردند» و زير بار آيات حق و سلطان مبين نرفتند (فَاسْتَكْبَرُوا).
«و اصولا آنها مردمى برترى جو و سلطه طلب بودند» (وَ كانُوا قَوْماً عالِينَ).
(آيه 47)
يكى از نشانههاى روشن برترى جويى آنها اين بود كه «گفتند: آيا ما به دو انسان همانند خودمان ايمان بياوريم در حالى كه قوم آنها (بنى اسرائيل) برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 254
بندگان و بردگان ما هستند»؟! (فَقالُوا أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا وَ قَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ).
(آيه 48)
با اين استدلالات واهى به مخالفت با حق برخاستند «پس موسى و هارون را تكذيب كردند و سر انجام همگى هلاك و نابود شدند» و ملك و حكومتشان بر باد رفت (فَكَذَّبُوهُما فَكانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ).
(آيه 49)
و سر انجام به اين ترتيب دشمنان اصلى بنى اسرائيل كه سد راه دعوت موسى و هارون بودند از ميان رفتند، و دوران آموزش و تربيت الهى بنى اسرائيل فرا رسيد.
در همين مرحله بود كه: «ما به موسى كتاب آسمانى داديم شايد آنان [بنى اسرائيل] هدايت شوند» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
2nd September 2013, 10:53 AM
[golrooz] صفحه ی 202 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 74 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ ءَايَةً وَءَاوَيْنَٰهُمَآ إِلَيٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ(50)
و پسر مريم و مادرش را نشانه اي گردانيديم و آن دو را در سرزمين بلندي كه جاي زيست و [داراي] آب زلال بود جاي داديم(50)
يَٰٓأَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا۟ مِنَ الطَّيِّبَٰتِ وَاعْمَلُوا۟ صَٰلِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(51)
اي پيامبران از چيزهاي پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد كه من به آنچه انجام مي دهيد دانايم(51)
وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَأَنَا۠ رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ(52)
و در حقيقت اين امت شماست كه امتي يگانه است و من پروردگار شمايم پس از من پروا داريد(52)
فَتَقَطَّعُوٓا۟ أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍۭ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ(53)
تا كار [دين]شان را ميان خود قطعه قطعه كردند [و] دسته دسته شدند هر دسته اي به آنچه نزدشان بود دل خوش كردند(53)
فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّيٰ حِينٍ(54)
پس آنها را در ورطه گمراهي شان تا چندي واگذار(54)
أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ(55)
آيا مي پندارند كه آنچه از مال و پسران كه بديشان مدد مي دهيم(55)
نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَٰتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ(56)
[از آن روي است كه] مي خواهيم به سودشان در خيرات شتاب ورزيم [نه] بلكه نمي فهمند(56)
إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ(57)
در حقيقت كساني كه از بيم پروردگارشان هراسانند(57)
وَالَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ(58)
و كساني كه به نشانه هاي پروردگارشان ايمان مي آورند(58)
وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ(59)
و آنان كه به پروردگارشان شرك نمي آورند(59)
وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَآ ءَاتَوا۟ وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَيٰ رَبِّهِمْ رَٰجِعُونَ(60)
و كساني كه آنچه را دادند [در راه خدا] مي دهند در حالي كه دلهايشان ترسان است [و مي دانند] كه به سوي پروردگارشان بازخواهند گشت(60)
أُو۟لَٰٓئِكَ يُسَٰرِعُونَ فِي الْخَيْرَٰتِ وَهُمْ لَهَا سَٰبِقُونَ(61)
آنانند كه در كارهاي نيك شتاب مي ورزند و آنانند كه در انجام آنها سبقت مي جويند(61)
وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَٰبٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(62)
و هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمي كنيم و نزد ما كتابي است كه به حق سخن مي گويد و آنان مورد ستم قرار نخواهند گرفت(62)
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِّنْ هَٰذَا وَلَهُمْ أَعْمَٰلٌ مِّن دُونِ ذَٰلِكَ هُمْ لَهَا عَٰمِلُونَ(63)
[نه] بلكه دلهاي آنان از اين [حقيقت] در غفلت است و آنان غير از اين [گناهان] كردارهايي [ديگر] دارند كه به انجام آن مبادرت مي ورزند(63)
حَتَّيٰٓ إِذَآ أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجَْٔرُونَ(64)
تا وقتي خوشگذرانان آنها را به عذاب گرفتار ساختيم بناگاه به زاري درمي آيند(64)
لَا تَجَْٔرُوا۟ الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ(65)
امروز زاري مكنيد كه قطعا شما از جانب ما ياري نخواهيد شد(65)
قَدْ كَانَتْ ءَايَٰتِي تُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَيٰٓ أَعْقَٰبِكُمْ تَنكِصُونَ(66)
در حقيقت آيات من بر شما خوانده مي شد و شما بوديد كه همواره به قهقرا مي رفتيد(66)
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَٰمِرًا تَهْجُرُونَ(67)
در حالي كه از [پذيرفتن] آن تكبر مي ورزيديد و شب هنگام [در محافل خود] بدگويي مي كرديد(67)
أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا۟ الْقَوْلَ أَمْ جَآءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ ءَابَآءَهُمُ الْأَوَّلِينَ(68)
آيا در [عظمت] اين سخن نينديشيده اند يا چيزي براي آنان آمده كه براي پدران پيشين آنها نيامده است(68)
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا۟ رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(69)
يا پيامبر خود را [درست] نشناخته و [لذا] به انكار او پرداخته اند(69)
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌۢ بَلْ جَآءَهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَٰرِهُونَ(70)
يا مي گويند او جنوني دارد [نه] بلكه [او] حق را براي ايشان آورده و[لي] بيشترشان حقيقت را خوش ندارند(70)
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَٰوَٰتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَٰهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ(71)
و اگر حق از هوسهاي آنها پيروي مي كرد قطعا آسمانها و زمين و هر كه در آنهاست تباه مي شد [نه] بلكه يادنامه شان را به آنان داده ايم ولي آنها از [پيروي] يادنامه خود رويگردانند(71)
أَمْ تَسَْٔلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّٰزِقِينَ(72)
يا از ايشان مزدي مطالبه مي كني و مزد پروردگارت بهتر است و اوست كه بهترين روزي دهندگان است(72)
وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(73)
و در حقيقت اين تويي كه جدا آنها را به راه راست مي خواني(73)
وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ عَنِ الصِّرَٰطِ لَنَٰكِبُونَ(74)
و به راستي كساني كه به آخرت ايمان ندارند از راه [درست] سخت منحرفند(74)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
2nd September 2013, 10:57 AM
(آيه 50)
آيتى ديگر از آيات خدا: در آخرين مرحله از شرح سر گذشت پيامبران اشاره كوتاه و مختصرى به حضرت مسيح (ع) و همچنين مادرش مريم كرده، مىگويد: «و ما فرزند مريم و مادرش را آيت و نشانهاى (از عظمت و قدرت خود) قرار داديم» (وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ آيَةً).
سپس به بخشى از نعمتها و مواهب بزرگى كه به اين مادر و فرزند عطا فرموده اشاره كرده، مىگويد: «و آنها را در سر زمين بلندى كه داراى آرامش و امنيت و آب جارى بود جاى داديم» (وَ آوَيْناهُما إِلى رَبْوَةٍ ذاتِ قَرارٍ وَ مَعِينٍ).
احتمال دارد كه جمله فوق اشاره به محل تولد مسيح (ع) در بيابان بيت المقدس باشد، جايى كه خداوند آن را محل امنى براى اين مادر و فرزند قرار داد، و آب گوارا در آن جارى ساخت و از درخت خشكيده خرما به او روزى مرحمت كرد.
به هر حال آيه دليلى است بر حمايت مستمر و دائم خداوند نسبت به رسولان خود و كسانى كه از آنها حمايت مىكردند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-1-50.aspx
soham 313
2nd September 2013, 10:58 AM
(آيه 51)
همگى امت واحديد: در آيات پيشين سخن از سر گذشت پيامبران و امتهايشان بود، در اين آيه همه پيامبران را مخاطب ساخته، مىگويد: «اى پيامبران! از غذاهاى پاكيزه بخوريد و عمل صالح به جا آوريد كه من به آنچه شما انجام مىدهيد آگاهم» (يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 255
تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ).
در اين آيه از سه جهت براى انجام عمل صالح كمك گرفته شده است: از جهت تأثير غذاى پاك بر صفاى قلب، و از جهت تحريك حس شكر گزارى، و از جهت توجه دادن به اين كه خدا شاهد و ناظر اعمال آدمى است.
(آيه 52)
سپس همه پيامبران و پيروان آنها را به توحيد و تقوا دعوت كرده، چنين مىگويد: «و اين امت شما امت واحدى است» (وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
و تفاوتهاى ميان شما و همچنين پيامبرانتان هرگز دليل بر دو گانگى و چند گانگى نيست.
«و من پروردگار شما هستم، پس از مخالفت فرمان من بپرهيزيد» (وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ).
به اين ترتيب آيه فوق به وحدت و يگانگى جامعه انسانى، و حذف هر گونه تبعيض و جدايى دعوت مىكند، همانگونه كه او پروردگار واحد است انسانها نيز امت واحد هستند.
به همين دليل بايد از يك برنامه پيروى كنند همانگونه كه پيامبرانشان نيز به آيين واحدى دعوت مىكردند.
(آيه 53)
اين آيه- به دنبال دعوتى كه به وحدت و يگانگى در آيه قبل شد- انسانها را از پراكندگى و اختلاف با اين عبارت بر حذر مىدارد: «اما آنها كارهاى خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند و هر گروهى به راهى رفتند» (فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً).
و عجب اين كه: «هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند» و از ديگران بيزار (كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ).
آيه فوق يك حقيقت مهم روانى و اجتماعى را باز گو مىكند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروههاست كه هر يك راه و آئينى را براى خود برگزيده، و دريچههاى مغز خود را به روى هر سخن ديگرى بستهاند اين حالت- كه از خودخواهى و حبّ ذات افراطى سر چشمه مىگيرد- بزرگترين دشمن تبيين حقايق و رسيدن به اتحاد و وحدت امتهاست.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 256
(آيه 54)
لذا در اين آيه مىگويد: اكنون كه چنين است «آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى» كه مرگشان فرا رسد، يا گرفتار عذاب الهى شوند كه اين قبيل افراد سرنوشتى غير از اين ندارند (فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
2nd September 2013, 11:00 AM
(آيه 55)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از احزاب و گروههاى لجوج و متعصب به ميان آمد به بعضى ديگر از پندارهاى خود بينانه آنان اشاره كرده، مىگويد: «آيا آنها گمان مىكنند اموال و فرزندانى را كه به آنان دادهايم ...» (أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِينَ).
(آيه 56)
براى اين است كه: «درهاى خيرات را به سرعت به روى آنها بگشاييم»؟! (نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ).
آيا آنها داشتن اموال سرشار و فرزندان بسيار را دليل بر حقانيت روش خود مىپندارند و نشانه قرب و عظمت در درگاه خدا مىدانند؟
نه، هرگز چنين نيست «بلكه آنها نمىفهمند» (بَلْ لا يَشْعُرُونَ).
آنها نمىدانند كه اين اموال و فرزندان فراوان در حقيقت يك نوع عذاب و مجازات يا مقدمه عذاب و كيفر براى آنهاست، آنها نمىدانند كه خدا مىخواهد آنها را در ناز و نعمت فرو برد تا به هنگام گرفتار شدن در چنگال كيفر الهى، تحمل عذاب بر آنها دردناكتر باشد.
(آيه 57)
بعد از نفى پندارهاى اين غافلان خود خواه، چگونگى حال مؤمنان و سرعت كنندگان در خيرات را ضمن چند آيه باز گو مىكند.
نخست مىگويد: «مسلما كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند» (إِنَّ الَّذِينَ هُمْ مِنْ خَشْيَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ).
(آيه 58)
سپس اضافه مىكند: «و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مىآورند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ).
(آيه 59)
بعد از مرحله ايمان به آيات پروردگار، مرحله تنزيه و پاك شمردن او از هر گونه شبيه و شريك فرا مىرسد، مىگويد: «و آنها كه به پروردگارشان شرك نمىورزند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا يُشْرِكُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 257
(آيه 60)
بعد از اين، مرحله ايمان به معاد و رستاخيز و توجه خاصى كه مؤمنان راستين به اين مسأله دارند فرا مىرسد، مىگويد: «و كسانى كه نهايت تلاش و كوشش را در انجام طاعات به خرج مىدهند و با اين حال دلهايشان هراسناك است از اينكه سر انجام به سوى پروردگارشان باز مىگردند» (وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
2nd September 2013, 11:02 AM
(آيه 61)
بعد از شرح اين صفات چهار گانه مىفرمايد: «چنين كسانى در خيرات سرعت مىكنند و از ديگران پيشى مىگيرند» و مشمول عنايات ما هستند (أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ).
آيات فوق ترسيم جالب و تنظيم كاملا منطقى براى بيان صفات اين گروه از مؤمنان پيشگام است، نخست از ترس آميخته با احترام و تعظيم- كه انگيزه ايمان به پروردگار و نفى هر گونه شرك است- شروع كرده و به ايمان به معاد و دادگاه عدل خدا كه موجب احساس مسؤوليت و انگيزه هر كار نيك است منتهى مىگردد و مجموعا چهار ويژگى و يك نتيجه را بيان مىكند- دقت كنيد.
(آيه 62)
از آنجا كه صفات برجسته و ويژه مؤمنان كه سر چشمه انجام هر گونه كار نيك است و در آيات قبل به آن اشاره شد، اين سؤال را بر مىانگيزد كه اتصاف به اين صفات و انجام اين اعمال، كار همه كس نيست، و از عهده همه بر نمىآيد.
در اين آيه به پاسخ پرداخته، مىگويد: «ما هيچ كس را جز به مقدار توانائيش تكليف نمىكنيم» و از هر كس به اندازه عقل و طاقتش مىخواهيم (وَ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها).
اين تعبير نشان مىدهد كه وظائف و احكام الهى در حدود توانايى انسانها است، و در هر مورد بيش از ميزان قدرت و توانايى باشد ساقط مىشود و به تعبير علماى اصول، اين قاعده بر تمام احكام اسلامى حكومت دارد و بر آنها مقدم است.
و باز از آنجا كه ممكن است اين سؤال پيش آيد كه چگونه اين همه انسانها اعمالشان از كوچك و بزرگ، مورد حساب و بررسى قرار مىگيرد؟ برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 258
اضافه مىكند: «و نزد ما كتابى است كه به حق سخن مىگويد (و تمام اعمال بندگان را ثبت و باز گو مىكند) و به همين دليل هيچ ظلم و ستمى بر آنها نمىشود» (وَ لَدَيْنا كِتابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
اين اشاره به نامههاى اعمال و پروندههايى است كه همه كارهاى آدمى در آن ثبت است و نزد خداوند محفوظ است.
(آيه 63)
ولى از آنجا كه بيان اين واقعيات تنها در كسانى اثر مىكند كه مختصر بيدارى و آگاهى دارند بلافاصله اضافه مىكند: «ولى دلهاى آنها از اين نامه اعمال (و روز حساب و آيات قرآن) در بىخبرى فرو رفته و اعمال (زشت) ديگرى جز اين دارند كه پيوسته آن را انجام مىدهند» (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِكَ هُمْ لَها عامِلُونَ).
(آيه 64)
اما آنها در اين غفلت و بىخبرى همچنان باقى مىمانند «تا روزى كه مترفين را (آنان كه غرق ناز و نعمتند) در چنگال عذاب گرفتار سازيم در اين هنگام نعره استغاثهآميز آنها همچون نعره وحوش بيابان بر مىخيزد» و از سنگينى عذاب و مجازات دردناك الهى ناله سر مىدهند (حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِيهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ يَجْأَرُونَ).
(آيه 65)
ولى به آنها خطاب مىشود «فرياد نكنيد و ناله نزنيد كه شما امروز از ناحيه ما يارى نخواهيد شد»! (لا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
2nd September 2013, 11:04 AM
(آيه 66)
اين آيه در حقيقت بيان علت اين سر نوشت شوم است، مىگويد:
آيا فراموش كردهايد كه: «در گذشته آيات من بطور مداوم بر شما خوانده مىشد اما (به جاى اين كه از آن، درس بياموزيد و بيدار شويد) اعراض مىكرديد و به عقب باز مىگشتيد» (قَدْ كانَتْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ تَنْكِصُونَ).
(آيه 67)
نه تنها در برابر شنيدن آيات الهى عقب گرد مىكرديد، بلكه: «در برابر آن حالت استكبار به خود مىگرفتيد» (مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ).
و علاوه بر اين «جلسات شب نشينى تشكيل مىداديد و (از پيامبر و قرآن و مؤمنان) بد گويى مىنموديد» (سامِراً تَهْجُرُونَ). يعنى شبها تا مدت طولانى بيدار برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 259
مىمانيد و همچون بيماران هذيان مىگوييد و فحش و ناسزا مىدهيد.
(آيه 68)
بهانههاى رنگارنگ منكران: در تعقيب آيات گذشته كه سخن از اعراض و استكبار كفار در برابر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اينجا از بهانههايى كه ممكن است آنها براى خود در اين زمينه بتراشند و پاسخ دندانشكن آن سخن مىگويد، ضمنا علل واقعى اعراض آنها را نيز شرح مىدهد كه در پنج قسمت خلاصه مىشود:
نخست مىگويد: «پس آيا آنها در اين گفتار (آيات الهى) تدبر و انديشه نكردند»؟ (أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).
آرى! نخستين عالم بدبختى آنها تعطيل انديشه و تفكر در محتواى دعوت تو است، كه اگر بود مشكلات آنها حل مىشد.
در دومين مرحله مىگويد: «يا اين كه مطالبى براى آنها آمده است كه براى نياكانشان نيامده»؟! (أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ يَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِينَ).
يعنى اگر توحيد و معاد و دعوت به نيكيها و پاكيها تنها از ناحيه تو بود، ممكن بود بهانه كنند كه اينها سخنان نو ظهورى است.
(آيه 69)
در سومين مرحله مىگويد: «يا اين كه آنها پيامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نيستند) لذا او را انكار مىكنند» (أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ).
يعنى اگر اين دعوت از ناحيه شخص مرموز يا مشكوكى صورت گرفته بود ممكن بود بگويند نمىتوان به ظاهر سخنانش فريب خورد.
ولى اينها سابقه تو را به خوبى مىدانند، در گذشته تو را «محمّد امين» مىخواندند به عقل و دانش و امانت تو معترف بودند، پس جايى براى اين گونه بهانهها نيز نيست.
(آيه 70)
در چهارمين مرحله مىگويد: «يا اين كه مىگويند: او ديوانه است»؟! (أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).
يعنى شخص او را به خوبى مىشناسيم، اما به عقل و فكر او ايمان نداريم، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 260
چه بسا اين سخنان را از روى جنون مىگويد، چرا كه با افكار عمومى محيط هماهنگ نيست.
قرآن بلافاصله براى نفى اين بهانهجويى مىگويد: «بلكه پيامبر براى آنها حق آورده است» و سخنانش گواه بر اين حقيقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ).
عيب كار اينجاست كه «بيشتر آنها از حق كراهت دارند» و گريزانند! (وَ أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
2nd September 2013, 11:06 AM
(آيه 71)
در حالى كه هيچ لزومى ندارد كه حق تابع تمايلات مردم باشد «و اگر حق از هوسهاى آنها پيروى كند (و جهان هستى بر طبق تمايل آنها گردش داشت) آسمانها و زمين و همه كسانى كه در آنها هستند تباه مىشوند»! (وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ). زيرا هوى و هوسهاى مردم معيار و ضابطهاى ندارد، بلكه در بسيارى از موارد به سوى زشتيها مىگرايد.
سپس براى تأكيد بيشتر روى اين موضوع مىگويد: «ولى ما قرآنى به آنها داديم كه مايه ياد آورى (و عزّت و شرف) براى آنهاست، ولى آنها از (آنچه مايه) ياد آوريشان (است) روى گردانند» (بَلْ أَتَيْناهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).
(آيه 72)
در پنجمين و آخرين مرحله مىگويد: «يا اين كه تو از آنها اجر و مزد و هزينهاى (در برابر دعوتت) مىخواهى با اين كه مزد پروردگارت بهتر، و او بهترين روزى دهندگان است» (أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).
قرآن با بيان گويايى كه در اين پنج مرحله بيان داشته روشن مىسازد كه اين كور دلان تسليم حق نيستند و عذرهايى كه براى توجيه مخالفت خود ذكر مىكنند بهانههاى بىاساس بيش نيستند.
(آيه 73)
در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از آنچه گذشت چنين مىگويد: «بطور قطع و يقين تو آنها را به صراط مستقيم دعوت مىكنى» (وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
گر چه در بعضى از روايات اسلامى «صراط مستقيم» به ولايت على عليه السّلام برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 261
تفسير شده ولى اين گونه روايات بيان بعضى از مصداقهاى روشن است، و هيچ منافات با وجود مصاديق ديگر مانند قرآن و ايمان به مبدء و معاد و تقوى و جهاد ندارد.
(آيه 74)
و نتيجه طبيعى اين موضوع همان است كه در اين آيه باز گو مىكند: «و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند بطور مسلم از اين صراط منحرفند» (وَ إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ).
منظور از «صراط» در اين آيه همان صراط مستقيم در آيه قبل است.
از آيات فوق ضمنا بخشى از صفات رهبران راه حق روشن مىگردد:
آنها هميشه مردمى بودند شناخته شده به نيكيها كه در ترويج مكتب حق اصرار مىورزند هر چند ناخوشايند گروه كثيرى باشد.
ديگر اين كه آنها در برابر دعوت خويش پاداش مادى نمىطلبند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
3rd September 2013, 10:45 AM
[golrooz]صفحه ی 203 از قرآن کریم شامل آیات 75 تا 99 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ وَلَوْ رَحِمْنَٰهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا۟ فِي طُغْيَٰنِهِمْ يَعْمَهُونَ(75)
و اگر ايشان را ببخشاييم و آنچه از صدمه بر آنان [وارد آمده] است برطرف كنيم در طغيان خود كوردلانه اصرار مي ورزند(75)
وَلَقَدْ أَخَذْنَٰهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا۟ لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ(76)
و به راستي ايشان را به عذاب گرفتار كرديم و[لي] نسبت به پروردگارشان فروتني نكردند و به زاري درنيامدند(76)
حَتَّيٰٓ إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ(77)
تا وقتي كه دري از عذاب دردناك بر آنان گشوديم بناگاه ايشان در آن [حال] نوميد شدند(77)
وَهُوَ الَّذِيٓ أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَٰرَ وَالْأَفِْٔدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ(78)
و اوست آن كس كه براي شما گوش و چشم و دل پديد آورد چه اندك سپاسگزاريد(78)
وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(79)
و اوست آن كس كه شما را در زمين پديد آورد و به سوي اوست كه گرد آورده خواهيد شد(79)
وَهُوَ الَّذِي يُحْيِ وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَٰفُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(80)
و اوست آن كس كه زنده مي كند و مي ميراند و اختلاف شب و روز از اوست مگر نمي انديشيد(80)
بَلْ قَالُوا۟ مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ(81)
[نه] بلكه آنان [نيز] مثل آنچه پيشينيان گفته بودند گفتند(81)
قَالُوٓا۟ أَءِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ(82)
گفتند آيا چون بميريم و خاك و استخوان شويم آيا واقعا باز ما زنده خواهيم شد(82)
لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(83)
درست همين را قبلا به ما و پدرانمان وعده دادند اين جز افسانه هاي پيشينيان [چيزي] نيست(83)
قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَآ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(84)
بگو اگر مي دانيد [بگوييد] زمين و هر كه در آن است به چه كسي تعلق دارد(84)
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(85)
خواهند گفت به خدا بگو آيا عبرت نمي گيريد(85)
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَٰوَٰتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ(86)
بگو پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ كيست(86)
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ(87)
خواهند گفت خدا بگو آيا پرهيزگاري نمي كنيد(87)
قُلْ مَنۢ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(88)
بگو فرمانروايي هر چيزي به دست كيست و اگر مي دانيد [كيست آنكه] او پناه مي دهد و در پناه كسي نمي رود(88)
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّيٰ تُسْحَرُونَ(89)
خواهند گفت خدا بگو پس چگونه دستخوش افسون شده ايد(89)
بَلْ أَتَيْنَٰهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَٰذِبُونَ(90)
[نه] بلكه حقيقت را بر ايشان آورديم و قطعا آنان دروغگويند(90)
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَٰهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهٍۭ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ سُبْحَٰنَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ(91)
خدا فرزندي اختيار نكرده و با او معبودي [ديگر] نيست و اگر جز اين بودقطعا هر خدايي آنچه را آفريده [بود] باخود مي برد و حتما بعضي از آنان بر بعضي ديگر تفوق مي جستند منزه است خدا از آنچه وصف مي كنند(91)
عَٰلِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ فَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(92)
داناي نهان و آشكار و برتر است از آنچه [با او] شريك مي گردانند(92)
قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ(93)
بگو پروردگارا اگر آنچه را كه [از عذاب] به آنان وعده داده شده است به من نشان دهي(93)
رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(94)
پروردگارا پس مرا در ميان قوم ستمكار قرار مده(94)
وَإِنَّا عَلَيٰٓ أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَٰدِرُونَ(95)
و به راستي كه ما تواناييم كه آنچه را به آنان وعده داده ايم بر تو بنمايانيم(95)
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ(96)
بدي را به شيوه اي نيكو دفع كن ما به آنچه وصف مي كنند داناتريم(96)
وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَٰتِ الشَّيَٰطِينِ(97)
و بگو پروردگارا از وسوسه هاي شيطانها به تو پناه مي برم(97)
وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ(98)
و پروردگارا از اينكه [آنها] به پيش من حاضر شوند به تو پناه مي برم(98)
حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ(99)
تا آنگاه كه مرگ يكي از ايشان فرا رسد مي گويد پروردگارا مرا بازگردانيد(99)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
3rd September 2013, 10:50 AM
(آيه 75)
طرق مختلف بيدار سازى الهى: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بهانههاى مختلفى بود كه منكران حق براى سر پيچى از دعوت پيامبران عنوان مىكردند، در اينجا خداوند از طرق اتمام حجت و بيدار سازى آنها سخن مىگويد.
نخست مىفرمايد: گاه آنها را مشمول نعمت خود مىسازيم تا بيدار شوند «و اگر به آنان رحم كنيم و گرفتاريها و مشكلاتشان را بر طرف سازيم (نه تنها بيدار نمىشوند، بلكه) در طغيانشان لجاجت مىورزند و (در اين وادى) سر گردان مىمانند»! (وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ كَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).
(آيه 76)
و گاه آنها را با حوادث دردناك گوش مالى مىدهيم تا اگر از طريق رحمت و نعمت بيدار نشدند از اين راه بيدار شوند، ولى اين كار نيز در آنها مؤثر نيست، زيرا «ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختيم اما آنها نه در برابر پروردگارشان تواضع و انقيادى نشان دادند و نه به درگاه او توجه و تضرع مىكنند» (وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَكانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما يَتَضَرَّعُونَ).
(آيه 77)
به هر حال ما به اين رحمتها و نعمتها و مجازاتهاى بيدار كننده همچنان ادامه مىدهيم و آنها نيز به طغيان و سر كشى و لجاجتشان، «تا هنگامى كه درى از عذاب شديد به روى آنها بگشاييم و چنان گرفتار مىشوند كه ناگهان بكلى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 262
مأيوس گردند» (حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَيْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِيدٍ إِذا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ).
در واقع خداوند دو نوع مجازات دارد «مجازاتهاى تربيتى» و «مجازاتهاى پاكسازى و استيصال» هدف در مجازاتهاى قسم اول آن است كه در سختى و رنج قرار گيرند و ضعف و ناتوانى خود را دريابند و از مركب غرور پياده شوند.
ولى هدف در قسم دوم كه در مورد افراد غير قابل اصلاح صورت مىگيرد اين است كه به حكم فرمان آفرينش ريشه كن شوند.
(آيه 78)
قرآن بعد از اين بيان، از طريق ديگر وارد مىشود و به ذكر نعمتهاى الهى براى تحريك حس شكر گزارى آنها پرداخته، مىگويد: «و او كسى است كه براى شما گوش و چشم و قلب [عقل] ايجاد كرد، اما كمتر شكر او را به جا مىآوريد» (وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ).
تكيه بر اين سه موضوع (گوش و چشم و عقل) به خاطر آن است كه ابزار اصلى شناخت انسان اين سه مىباشد، مسائل حسى را غالبا از طريق چشم و گوش درك مىكند و مسائل غير حسى را به وسيله نيروى عقل.
(آيه 79)
در اين آيه به يكى از مهمترين آيات پروردگار، يعنى خلقت انسان از اين زمين خاكى پرداخته، چنين مىگويد: «و او كسى است كه شما را در زمين آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ).
و چون از زمين آفريده شدهايد باز به زمين باز مىگرديد و ديگر بار بر انگيخته شده «به سوى او جمع و محشور مىشويد» (وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ).
و اگر در آفرينش خودتان از خاك بىارزش بينديشيد، كافى است كه هستى بخش را بشناسيد و نيز امكان مسأله معاد را دريابيد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
3rd September 2013, 10:52 AM
(آيه 80)
بعد از ذكر مسأله آفرينش انسان به مسأله مرگ و حيات و آمد و شد شب و روز كه از آيات بزرگ پروردگار است پرداخته، چنين مىگويد: «و او كسى است كه زنده مىكند و مىميراند و آمد و شد شب و روز از آن اوست، آيا انديشه نمىكنيد»؟! (وَ هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 263
و به اين ترتيب در آيات سه گانه اخير از انگيزه شناخت پروردگار شروع كرده و با ذكر بخشى از مهمترين آيات انفسى و آفاقى بحث را پايان مىدهد.
(آيه 81)
در اين آيه اضافه مىكند: اينها انديشه و عقل را رها كرده و كور كورانه از نياكان خود تقليد مىكنند، «آنها همان مىگويند كه پيشينيانشان مىگفتند» (بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ).
(آيه 82)
«آنها (از روى تعجب) مىگفتند: آيا هنگامى كه ما مرديم و خاك و استخوان (پوسيده) شديم آيا بار ديگر بر انگيخته خواهيم شد»؟! (قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ).
(آيه 83)
اين باور كردنى نيست! «اين وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده و اين فقط افسانههاى پيشينيان است» (لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).
(آيه 84)
و از آنجا كه كفار و مشركان بيش از همه از مسأله معاد وحشت داشتند و به همين دليل با انواع بهانهها و لطائف الحيل مىخواستند شانه از زير بار آن خالى كنند، قرآن نيز مشروحا و بطور مؤكد از معاد سخن مىگويد.
و جالب اين كه در هر مورد از خود مشركان اعتراف مىگيرد و سخن آنها را به خودشان باز مىگرداند.
نخست مىگويد: «بگو: زمين و كسانى كه در زمينند از آن كيست، اگر شما مىدانيد»؟! (قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيها إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 85)
سپس اضافه مىكند: آنها بر اساس نداى فطرت و اعتقادى كه به خداوند آفريننده هستى دارند «به زودى (در پاسخ تو) مىگويند: (مالكيت زمين و آنچه در آن است) همه از آن خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).
ولى تو به آنها «بگو: اكنون كه چنين است (و خود شما نيز اعتراف داريد) آيا متذكر نمىشويد» (قُلْ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).
با اين اعتراف صريح و روشن چگونه زنده شدن انسان را بعد از مرگ بعيد مىشمريد؟ و از قدرت فراگير خداوند بزرگ دور مىدانيد؟
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 264
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
3rd September 2013, 10:55 AM
(آيه 86)
دگر بار دستور مىدهد از آنها سؤال كن و «بگو: چه كسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه و پروردگار عرش عظيم است»؟! (قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ).
(آيه 87)
باز آنها روى همان فطرت توحيدى و اعتقادى كه به اللّه به عنوان خالق هستى دارند «مىگويند: (همه اينها) از آن خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).
با اين اقرار آشكار به آنها «بگو شما (كه خود به اين واقعيت معترفيد) چرا از خدا نمىترسيد» و منكر قيامت و باز گشت مجدد انسان به زندگى مىشويد؟! (قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).
(آيه 88)
بار ديگر از آنها در باره حاكميت بر آسمانها و زمين سؤال كن و «بگو: چه كسى حكومت همه موجودات را در دست دارد»؟! (قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ).
«و چه كسى به بىپناهان پناه مىدهد و نياز به پناه دادن ندارد»؟! (وَ هُوَ يُجِيرُ وَ لا يُجارُ عَلَيْهِ).
«اگر راستى از اين واقعيتها آگاهيد» (إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 89)
ديگر بار زبان به اعتراف مىگشايند و «مىگويند: (ملكوت و حاكميت و حمايت و پناه دادن در اين عالم) منحصر به خداست» (سَيَقُولُونَ لِلَّهِ).
«بگو: با اين حال چگونه (مىگوييد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شما را سحر كرده و) مسحور او شدهايد»؟ (قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).
(آيه 90)
سر انجام به عنوان يك جمع بندى و نتيجه گيرى فشرده و كوتاه مىفرمايد: نه سحر است و نه جادو و نه چيز ديگر، «بله ما حق را براى آنها آورديم و روشن ساختيم و آنها دروغ مىگويند» (بَلْ أَتَيْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ).
(آيه 91)
شرك جهان را به تباهى مىكشد: در آيات گذشته بحثهايى در زمينه معاد و مالكيت و ربوبيت پروردگار بيان شد، در اينجا به مسأله نفى شرك پرداخته، قسمتى از انحرافات مشركان را مطرح كرده، و به آن پاسخ مىگويد.
نخست مىفرمايد: «خداوند هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده و معبود برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 265
ديگرى با او نيست» (مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ).
مسيحيان عيسى را فرزند حقيقى! او مىخوانند و مشركان نيز فرشتگان را دختران خدا مىپنداشتند.
سپس به بيان دليل بر نفى شرك پرداخته، چنين مىگويد: «اگر چنين مىشد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مىكردند» (إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ).
و طبعا هر بخشى از عالم با نظام خاصى اداره مىشد و اين با وحدت نظامى كه بر آن حاكم مىبينيم سازگار نيست.
به علاوه هر يك از اين خدايان براى گسترش قلمرو و حكومت خود سعى داشتند «بعضى بر بعضى ديگر برترى جويند» و اين خود سبب ديگرى براى از هم گسيختگى نظام جهان مىشد (وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ).
و در پايان آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مىفرمايد: «منزه است خدا از آنچه آنان توصيف مىكنند» (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
3rd September 2013, 11:00 AM
(آيه 92)
اين آيه پاسخ ديگرى به اين مشركان بيهوده گو است مىگويد:
«خداوند از غيب و شهود (پنهان و آشكار) آگاه است» (عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ).
او هرگز چيزى را به نام خدايانى كه شما ادعا مىكنيد سراغ ندارد.
مگر ممكن است در عالم خداى ديگرى باشد و شما از آن آگاه باشيد اما خداوندى كه خالق شماست و غيب و شهود جهان را مىداند از آن بىخبر باشد؟
و سر انجام با اين جمله خط بطلان بر پندارهاى خرافى آنها مىكشد: «پس خداوند برتر است از آنچه آنها (مىگويند و) براى او شريك قائل مىشوند» (فَتَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَ).
اين جمله ضمنا تهديدى براى مشركان است كه خداوند از اسرار درون و برون آنها آگاه است و تمام اين سخنان را مىداند و به موقع آنان را در دادگاه عدل خويش محاكمه و مجازات خواهد كرد.
(آيه 93)
اين آيه هدف آيات گذشته را كه تهديد كفار و مشركان لجوج به عذابهاى الهى است، تعقيب مىكند، مىگويد: اى پيامبر! «بگو: پروردگار من! اگر برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 266
عذابهايى را كه به آنان وعده داده مىشود به من نشان دهى» و در زندگيم آن را ببينم (قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي ما يُوعَدُونَ).
(آيه 94)
«پروردگارا! مرا در اين عذابها با گروه ستمگر قرار مده» (رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
منظور از اين عذاب مجازاتهاى دنيوى است كه خداوند دامنگير مشركان ساخت.
(آيه 95)
و باز براى تأكيد بيشتر روى اين موضوع و نفى هر گونه شك و ترديد از دشمنان و دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان در اين آيه اضافه مىكند: «و ما قادريم كه آنچه را (از عذاب) به آنها وعده مىدهيم به تو نشان دهيم» (وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ).
و چنانكه مىدانيم اين قدرت پروردگار در صحنههاى مختلف بعد از آن تاريخ- از جمله در صحنه جنگ بدر- به مرحله فعليت در آمد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
3rd September 2013, 11:02 AM
(آيه 96)
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه با اين گروه مدارا كن و «بدى را به بهترين راه و روش دفع كن» و پاسخ بدى را به نيكى ده! (ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ).
در اين راه عجله و شتابى نداشته باشد و بدان «ما به آنچه (آنها مىگويند و) توصيف مىكنند آگاهتريم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَصِفُونَ).
مىدانيم حركات ناشايست و گفتار خشن و انواع اذيت و آزار آنها تو را ناراحت مىكند، اما تو بدى را با نيكى پاسخ ده كه اين خود يكى از مؤثرترين روشها براى بيدار كردن غافلان و فريب خوردگان است ولى ناگفته پيداست كه اين دستور مخصوص مواردى است كه دشمن از آن سوء استفاده نكند.
(آيه 97)
ولى در عين حال باز هم خودت را به خدا بسپار «و بگو:
پروردگارا! من از وسوسههاى شياطين به تو پناه مىبرم» (وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطِينِ).
(آيه 98)
نه تنها از وسوسههاى اغفال كننده آنها، بلكه بگو: «به تو پناه برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 267
مىبرم از اين كه آنها نزد من حاضر شوند» (وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ).
و در جلسات من حضور يابند كه حضورشان نيز اغوا كننده و زيانبار است.
به اين ترتيب همه رهروان راه حق بايد بطور مداوم از القائات شيطانى بر حذر باشند و هميشه خود را از اين نظر در پناه پروردگار قرار دهند.
(آيه 99)
تقاضاى ناممكن! در تعقيب بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون سر سختى مشركان و گنهكاران در مسير باطلشان گذشت، در اينجا وضع دردناكشان را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مىگيرند چنين توصيف مىكند: آنها به اين راه غلط خود همچنان ادامه مىدهند «تا هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا رسد» (حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ).
در اين هنگام كه خود را در حال بريدن از اين جهان و قرار گرفتن در جهان ديگر مىبيند، پردههاى غرور و غفلت از مقابل ديدگانش كنار ميرود گويى سر نوشت دردناك خويش را با چشم مىبيند، عمر و سرمايههاى از دست رفته و كوتاهىهايى را كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده، عواقب شوم آن را مشاهده مىكند.
اينجاست كه فرياد او بلند مىشود و «مىگويد: اى پروردگار من! مرا باز گردانيد»! (قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
4th September 2013, 08:32 AM
[golrooz]صفحه ی 204 از قرآن کریم شامل آیات 100تا 118 از سوره ی مومنون و آیات 1 تا 2 از سوره ی نور [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَعَلِّيٓ أَعْمَلُ صَٰلِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّآ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَمِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَيٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ(100)
شايد من در آنچه وانهاده ام كار نيكي انجام دهم نه چنين است اين سخني است كه او گوينده آن است و پشاپيش آنان برزخي است تا روزي كه برانگيخته خواهند شد(100)
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَآءَلُونَ(101)
پس آنگاه كه در صور دميده شود [ديگر] ميانشان نسبت خويشاوندي وجود ندارد و از [حال] يكديگر نمي پرسند(101)
فَمَن ثَقُلَتْ مَوَٰزِينُهُ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(102)
پس كساني كه كفه ميزان [اعمال] آنان سنگين باشد ايشان رستگارانند(102)
وَمَنْ خَفَّتْ مَوَٰزِينُهُ فَأُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ(103)
و كساني كه كفه ميزان [اعمال]شان سبك باشد آنان به خويشتن زيان زده [و] هميشه در جهنم مي مانند(103)
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَٰلِحُونَ(104)
آتش چهره آنها را مي سوزاند و آنان در آنجا ترش رويند(104)
أَلَمْ تَكُنْ ءَايَٰتِي تُتْلَيٰ عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ(105)
آيا آيات من بر شما خوانده نمي شد و [همواره] آن را مورد تكذيب قرار نمي داديد(105)
قَالُوا۟ رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَآلِّينَ(106)
مي گويند پروردگارا شقاوت ما بر ما چيره شد و ما مردمي گمراه بوديم(106)
رَبَّنَآ أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ(107)
پروردگارا ما را از اينجا بيرون بر پس اگر باز هم [به بدي] برگشتيم در آن صورت ستمگر خواهيم بود(107)
قَالَ اخْسَُٔوا۟ فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ(108)
مي فرمايد [برويد] در آن گم شويد و با من سخن مگوييد(108)
إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّٰحِمِينَ(109)
در حقيقت دسته اي از بندگان من بودند كه مي گفتند پروردگارا ايمان آورديم بر ما ببخشاي و به ما رحم كن [كه] تو بهترين مهرباني(109)
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّيٰٓ أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ(110)
و شما آنان [=مؤمنان] را به ريشخند گرفتيد تا [با اين كار] ياد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مي خنديديد(110)
إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوٓا۟ أَنَّهُمْ هُمُ الْفَآئِزُونَ(111)
من [هم] امروز به [پاس] آنكه صبر كردند بدانان پاداش دادم آري ايشانند كه رستگارانند(111)
قَٰلَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ(112)
مي فرمايد چه مدت به عدد سالها در زمين مانديد(112)
قَالُوا۟ لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسَْٔلِ الْعَآدِّينَ(113)
مي گويند يك روز يا پاره اي از يك روز مانديم از شما گران [خود] بپرس(113)
قَٰلَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(114)
مي فرمايد جز اندكي درنگ نكرديد كاش شما مي دانستيد(114)
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَٰكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ(115)
آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اينكه شما به سوي ما بازگردانيده نمي شويد(115)
فَتَعَٰلَي اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ(116)
پس والاست خدا فرمانرواي برحق خدايي جز او نيست [اوست] پروردگار عرش گرانمايه(116)
وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَٰنَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِۦٓ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَٰفِرُونَ(117)
و هر كس با خدا معبود ديگري بخواند براي آن برهاني نخواهد داشت و حسابش فقط با پروردگارش مي باشد در حقيقت كافران رستگار نمي شوند(117)
وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّٰحِمِينَ(118)
و بگو پروردگارا ببخشاي و رحمت كن [كه] تو بهترين بخشايندگاني(118)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سُورَةٌ أَنزَلْنَٰهَا وَفَرَضْنَٰهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَآ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(1)
[اين] سوره اي است كه آن را نازل و آن را فرض گردانيديم و در آن آياتي روشن فرو فرستاديم باشد كه شما پند پذيريد(1)
الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا۟ كُلَّ وَٰحِدٍ مِّنْهُمَا مِا۟ئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَآئِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ(2)
به هر زن زناكار و مرد زناكاري صد تازيانه بزنيد و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد در [كار] دين خدا نسبت به آن دو دلسوزي نكنيد و بايد گروهي از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند(2)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
4th September 2013, 08:36 AM
(آيه 100)
مرا باز گردانيد «شايد (گذشته خود را جبران كنم و) عمل صالحى در برابر آنچه ترك گفتم به جا آورم» (لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ). اما از آنجا كه قانون آفرينش چنين اجازه باز گشتى را به هيچ كس، نه نيكو كار و نه بد كار، نمىدهد، به او چنين پاسخ داده مىشود: «نه! هرگز» راه باز گشتى وجود ندارد (كَلَّا).
«اين سخنى است كه او به زبان مىگويد» (إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها).
سخنى كه هرگز از اعماق دلش با اراده و آزادى بر نخواسته است و هر وقت امواج بلا فرو بنشيند باز همان برنامه سابق خود را ادامه مىدهد.
و در پايان آيه، اشاره بسيار كوتاه و پر معنى به جهان اسرار آميز برزخ كرده، برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 268
مىگويد: «و در پشت سر آنها تا روزى كه بر انگيخته مىشوند برزخى وجود دارد» (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) «1»
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-51-100.aspx
soham 313
4th September 2013, 08:38 AM
(آيه 101)
گوشهاى از مجازات بد كاران: در آيات گذشته چنانكه ديديم سخن از جهان برزخ در ميان بود، و در اينجا سخن از قيامت و قسمتى از حالات مجرمان در آن جهان است.
نخست چنين مىگويد: «پس هنگامى كه در صور [شيپور] دميده شود هيچ يك از پيوندهاى خويشاوندى ميان آنها در آن روز نخواهد بود و از يكديگر تقاضاى كمك نمىكنند» چون كارى از كسى ساخته نيست (فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ).
طبق آيات قرآن دو بار «نفخ صور» مىشود: يك بار به هنگام پايان گرفتن اين جهان، و پس از آن تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مىميرند و مرگ سراسر عالم را فرا خواهد گرفت و پس از نفخ دوم، رستاخيز مردگان آغاز مىگردد و انسانها به حيات نوين باز مىگردند، و آماده حساب و جزا مىشوند.
به هر حال در آيه فوق به دو قسمت از پديدههاى قيامت اشاره شده: يكى از كار افتادن نسبهاست، زيرا رابطه خويشاوندى و قبيلهاى كه حاكم بر نظام زندگى مردم اين جهان است سبب مىشود كه افراد مجرم از بسيارى از مجازاتها فرار كنند، و يا در حل مشكلاتشان از خويشاوندان كمك گيرند، اما در قيامت انسان است و اعمالش، و هيچ كس نمىتواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع كند و يا مجازات او را به جان بخرد.
ديگر اين كه: آنها چنان در وحشت فرو مىروند كه از شدت ترس حساب و كيفر الهى از حال يكديگر به هيچ وجه سؤال نمىكنند، آن روز روزى است كه مادر از كودك شير خوارش غافل مىشود، و برادر، برادر خود را فراموش مىكند مردم همچون مستان بنظر مىرسند ولى مست نيستند، عذاب خدا شديد است!
__________________________________________________
(1) واژه «برزخ» در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو شىء حائل مىشود و روى همين جهت به عالمى كه ميان دنيا و عالم آخرت قرار گرفته برزخ گفته مىشود.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 269
(آيه 102)
بعد از قيام قيامت، نخستين مسأله، مسأله سنجش اعمال است با ميزان مخصوصى كه در آن روز براى اين كار تعيين شده، گروهى اعمال پر وزنى دارند كه ترازوى اعمال را سنگين مىكند، در باره اين گروه مىفرمايد: «كسانى كه وزنه اعمالشان سنگين است همان رستگارانند» (فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
بطورى كه از روايات مختلف بر مىآيد ميزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پيشوايان بزرگ و انسانهاى نمونهاند.
بنا بر اين انسانها و اعمالشان را با پيامبران بزرگ و اوصياى آنها مقايسه مىكنند، و در اين مقايسه روشن مىشود كه تا چه اندازه به آنها شباهت دارند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx
soham 313
4th September 2013, 08:41 AM
(آيه 103)
«و اما آنها كه (بر اثر نداشتن ايمان و عمل صالح) وزنه اعمالشان سبك (يا بىوزن) باشد كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده (و زياد كردند) در جهنم جاودانه خواهند ماند» (وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ فَأُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خالِدُونَ).
آنها بزرگترين سرمايه يعنى هستى خويش را در اين بازار تجارت دنيا از دست دادند بىآنكه در برابر آن چيز ارزشمندى به دست آورند.
(آيه 104)
اين آيه بخشى از عذابهاى دردناك آنها را چنين شرح مىدهد:
«شعلههاى گرم و سوزان آتش، همچون شمشير به صورتهاى آنها نواخته مىشود» (تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
«و آنها (از شدت ناراحتى و عذاب) در دوزخ چهرهاى عبوس (و در هم كشيده) دارند» (وَ هُمْ فِيها كالِحُونَ). بطورى كه لبهايشان از هم باز مىماند.
(آيه 105)
در آيات گذشته سخن از مجازات دردناك دوزخيان بود، و در تعقيب آن گوشهاى از گفتگوى پروردگار را با آنها باز گو مىكند نخست خداوند آنها را با اين سخن عتابآميز مخاطب ساخته، مىفرمايد: «آيا آيات من بر شما خوانده نمىشد پس آن را تكذيب مىكرديد»؟ (أَ لَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 270
(آيه 106)
آنها در پاسخ اين سؤال اعتراف مىكنند و «مىگويند: (آرى چنين است) پروردگارا! بدبختى ما، بر ما چيره شد، و ما قوم گمراهى بوديم» (قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَيْنا شِقْوَتُنا وَ كُنَّا قَوْماً ضالِّينَ).
(آيه 107)
شايد با اين اعترافات مىخواهند جلب رحمت پروردگار كنند لذا بلافاصله اضافه مىكنند: «پروردگارا! ما را از اين آتش بيرون ببر» و به دنيا باز گردان تا عمل صالح انجام دهيم (رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها).
«هر گاه بار ديگر برنامههاى سابق را تكرار كرديم ما قطعا ستمگريم» و شايسته عفو تو نخواهيم بود (فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ).
آنها اين سخن را در حالى مىگويند كه گويى از اين واقعيت بىخبرند كه سراى آخرت دار جزاست نه عمل، و باز گشت به دنيا ديگر امكانپذير نيست.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx
soham 313
4th September 2013, 08:43 AM
(آيه 108)
به همين دليل با قاطعيت تمام به آنها پاسخ داده مىشود خداوند «مىگويد: دور شويد (و همچنان در دوزخ بمانيد، خاموش شويد) و با من سخن مگوئيد»! (قالَ اخْسَؤُا فِيها وَ لا تُكَلِّمُونِ).
(آيه 109)
سپس دليل اين سخن را چنين بيان مىكند: آيا فراموش كردهايد «كه گروهى از بندگانم مىگفتند: پروردگارا! ما ايمان آورديم، ما را ببخش و بر ما رحم كن، و تو بهترين رحم كنندگانى»؟! (إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبادِي يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ).
(آيه 110)
«اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد (و آنقدر در اين كار اصرار كرديد) تا شما را از ياد من غافل كردند و شما به آنان مىخنديديد» (فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنْسَوْكُمْ ذِكْرِي وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ).
(آيه 111)
«ولى من امروز به خاطر آن صبر و استقامت و پايمردى (در مقابل آن همه استهزا و عدم تزلزل در برنامههاى الهيشان) آنها را پاداش دادم، آنها پيروز و رستگارند» (إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ).
و اما شما ... شما امروز در بدترين حالات و دردناكترين عذاب گرفتاريد و كسى به فريادتان نمىرسد و بايد هم چنين باشيد كه مستحق اين كيفريد.
برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 271
(آيه 112)
كوتاهى عمر اين جهان: در تعقيب آيات گذشته در اينجا نوعى ديگر از مجازاتهاى روانى دوزخيان كه به صورت سرزنشهاى الهى است مطرح شده نخست مىگويد: در آن روز خداوند آنها را مخاطب قرار داده «مىگويد: چند سال در روى زمين توقف (و زندگى) كرديد»؟ (قالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ).
(آيه 113)
اما آنها در اين مقايسه زندگى دنيا را به قدرى كوتاه مىبينند كه «در پاسخ مىگويند: ما تنها به اندازه يك روز، يا (حتى كمتر از آن) به اندازه بعضى از يك روز، در دنيا توقف داشتيم» (قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ).
در حقيقت عمرهاى طولانى در دنيا گويى لحظههاى زود گذرى هستند در برابر زندگى آخرت، كه هم نعمتهايش جاويدان است و هم مجازاتهايش نامحدود.
سپس براى تأكيد سخن خود، يا براى اين كه پاسخ دقيقترى گفته باشند، عرض مىكنند: خداوندا! «از آنها كه مىتوانند بشمارند بپرس»! (فَسْئَلِ الْعادِّينَ).
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx
soham 313
4th September 2013, 08:45 AM
(آيه 114)
اينجاست كه خداوند به عنوان سر زنش و توبيخ به آنها «مىگويد:
(آرى) شما مقدار كمى (در دنيا) توقف كرديد اگر مىدانستيد» (قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 115)
در اين آيه از راهى ديگر، راهى بسيار مؤثر و آموزنده براى بيدار ساختن اين گروه وارد بحث مىشود و مىگويد: «آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم، و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد»؟! (أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ).
اين جمله كوتاه و پر معنى يكى از زندهترين دلائل رستاخيز و حساب و جزاى اعمال را بيان مىكند، و آن اين كه اگر راستى قيامت و معادى در كار نباشد زندگى دنيا عبث و بيهوده خواهد بود، زيرا زندگى اين جهان با تمام مشكلاتى كه دارد و با اين همه تشكيلات و مقدمات و برنامههايى كه خدا براى آن چيده است اگر صرفا براى همين چند روز باشد بسيار پوچ و بىمعنى مىباشد.
(آيه 116)
و از آنجا كه اين گفتار يعنى عبث نبودن خلقت، سخن مهمى برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 272
است كه نياز به دليل محكم دارد در اين آيه اضافه مىكند: «پس برتر است خداوندى كه فرمانرواى حق است (از اين كه شما را بىهدف آفريده باشد) معبودى جز او نيست و او پروردگار عرش كريم است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ).
(آيه 117)
رستگاران و نارستگاران: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مسأله «معاد» بود در اين آيه اشاره به توحيد و نفى هر گونه شرك كرده و بحث «مبدء و معاد» را به اين وسيله تكميل كرده، مىفرمايد: «و هر كس با خدا معبود ديگرى را بخواند- و مسلما هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود» (وَ مَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ).
آرى! مشركان معاد را با آن دلائل روشن انكار مىكنند اما شرك را با نداشتن هيچ گونه دليل پذيرا مىشوند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «يقينا كافران رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ).
چه جالب است كه اين سوره با «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» آغاز شد و با «لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ» بحثهايش به پايان مىرسد، و اين است دور نماى زندگى مؤمنان و كافران از آغاز تا انجام.
(آيه 118)
در آخرين آيه اين سوره شريفه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى روى سخن را به پيامبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «بگو: پروردگارا! مرا ببخش، و مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترين رحم كنندگانى» (وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ).
اكنون كه گروهى در بيراهه شرك سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم، تو خود را به خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب.
«پايان سوره مؤمنون»
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/momenoon-101-118.aspx
soham 313
4th September 2013, 08:50 AM
سوره نور [24]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 64 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره را در حقيقت مىتوان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى دانست كه در چند مرحله پياده شده است.
مرحله اول بيان مجازات شديد زن و مرد زنا كار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيت تمام مطرح گرديده.
مرحله دوم به اين امر مىپردازد كه اجراى اين حد شديد مسأله سادهاى نيست، و از نظر موازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد.
در مرحله سوم براى اين كه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكار قناعت مىكند به يكى از مهمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته، مسأله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پيش كشيده چرا كه تا دو مسأله چشم چرانى و بىحجابى ريشه كن نشوند آلودگيها بر طرف نخواهد شد.
مرحله چهارم باز به عنوان يك پيشگيرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مىكند.
مرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت اصول تربيت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همين رابطه بيان مىكند.
مرحله ششم بخشى از مسائل مربوط به توحيد و مبدء و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مىكند.
ضمنا به مناسبت بحثهاى مربوط به ايمان و عمل صالح سخن از حكومت جهانى مؤمنان صالح العمل به ميان آمده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «اموال خود را از تلف و دامان خود را از ننگ بىعفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سوره نور، و زنانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اين سوره را در هر شبانه روز ادامه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهد شد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
4th September 2013, 08:52 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
مىدانيم نام اين سوره، سوره نور است به خاطر آيه نور كه يكى از چشمگيرترين آيات سوره است.
نخستين آيه اين سوره در حقيقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد، مىگويد: اين «سورهاى است كه آن را فرو فرستاديم (و عمل به آن را) واجب نموديم، و در آن آيات روشنى نازل كرديم شايد شما متذكر شويد» (سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).
اشاره به اين كه تمام احكام و مطالب اين سوره اعم از عقائد و آداب و دستورات همه داراى اهميت فوق العادهاى است زيرا همه از طرف خداوند نازل شده است.
(آيه 2)
بعد از اين بيان كلى، به نخستين دستور قاطع و محكم پيرامون زن و مرد زنا كار پرداخته، مىگويد: «هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد» (الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).
و براى تأكيد بيشتر اضافه مىكند: «و نبايد رأفت (و محبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد» (وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
سر انجام در پايان اين آيه به نكته ديگرى براى تكميل نتيجه گيرى از اين مجازات الهى اشاره كرده، مىگويد:
«و بايد گروهى از مؤمنان (حضور داشته باشند و) مجازات آن دو را مشاهده كنند» (وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
در واقع اين آيه مشتمل بر سه دستور است:
1- حكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء- منظور از زنا آميزش جنسى مرد و زن غير همسر و بدون مجوز شرعى است.
2- تأكيد بر اين كه در اجراى اين حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بىمورد نشويد.
3- دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كه گنهكار عبرت گيرد، بلكه هدف آن است كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم بشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
5th September 2013, 12:19 PM
[golrooz] صفحه ی 205 از قرآن کریم شامل آیات 3 تا 18 از سوره ی نور [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ ﴿۳﴾
مرد زناكار جز زن زناكار يا مشرك را به همسرى نگيرد و زن زناكار جز مرد زناكار يا مشرك را به زنى نگيرد و بر مؤمنان اين [امر] حرام گرديده است (۳)
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿۴﴾
و كسانى كه نسبت زنا به زنان شوهردار مىدهند سپس چهار گواه نمىآورند هشتاد تازيانه به آنان بزنيد و هيچگاه شهادتى از آنها نپذيريد و اينانند كه خود فاسقند (۴)
إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۵﴾
مگر كسانى كه بعد از آن [بهتان] توبه كرده و به صلاح آمده باشند كه خدا البته آمرزنده مهربان است (۵)
وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۶﴾
و كسانى كه به همسران خود نسبت زنا مىدهند و جز خودشان گواهانى [ديگر] ندارند هر يك از آنان [بايد] چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه او قطعا از راستگويان است (۶)
وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَيَدْرَأُ ﴿۷﴾
و [گواهى در دفعه] پنجم اين است كه [شوهر بگويد] لعنتخدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد (۷)
عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۸﴾
و از [زن] كيفر ساقط مىشود در صورتى كه چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه [شوهر] او جدا از دروغگويان است (۸)
وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۹﴾
و [گواهى] پنجم آنكه خشم خدا بر او باد اگر [شوهرش] از راستگويان باشد (۹)
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ ﴿۱۰﴾
و اگر فضل و رحمتخدا بر شما نبود و اينكه خدا توبهپذير سنجيدهكار است [رسوا مىشديد] (۱۰)
إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۱﴾
در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دستهاى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سختخواهد داشت (۱۱)
لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ ﴿۱۲﴾
چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است (۱۲)
لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿۱۳﴾
چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند پس چون گواهان [لازم] را نياوردهاند اينانند كه نزد خدا دروغگويانند (۱۳)
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۱۴﴾
و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود قطعا به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد به شما عذابى بزرگ مىرسيد (۱۴)
إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ ﴿۱۵﴾
آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مىگرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد مىگفتيد و مىپنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود (۱۵)
وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿۱۶﴾
و [گر نه] چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن گوييم [خداوندا] تو منزهى اين بهتانى بزرگ است (۱۶)
يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿۱۷﴾
خدا اندرزتان مىدهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد (۱۷)
وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿۱۸﴾
و خدا براى شما آيات [خود] را بيان مىكند و خدا داناى سنجيدهكار است (۱۸)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
5th September 2013, 12:23 PM
(آيه 3)
از آنجا كه در آيه قبل سخن از مجازات زن و مرد زنا كار به ميان آمد به همين مناسبت سؤالى پيش مىآيد كه ازدواج مشروع با چنين زنان چه حكمى دارد؟
آيه شريفه اين سؤال را چنين پاسخ مىگويد: «مرد زنا كار جز با زن زنا كار يا مشرك ازدواج نمىكند و زن زنا كار را جز مرد زنا كار يا مشرك، به ازدواج خود در نمىآورد و اين كار بر مؤمنان تحريم شده است»! (الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).
آيه هم يك واقعيت عينى را بيان مىكند كه آلودگان هميشه دنبال آلودگان مىروند، «هم جنس با هم جنس مىكند پرواز» اما افراد پاك و با ايمان هرگز تن به چنين آلودگيها و انتخاب همسران آلوده نمىدهند.
و هم بيان يك حكم شرعى و الهى است و مخصوصا مىخواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زنا كار باز دارد، چرا كه بيماريهاى اخلاقى همچون بيماريهاى جسمى غالبا واگير دار است.
(آيه 4)
مجازات تهمت: از آنجا كه در آيات گذشته مجازات شديدى براى زن و مرد زنا كار بيان شده بود و ممكن است اين موضوع دستاويزى شود براى افراد مغرض و بىتقوا كه از اين طريق افراد پاك را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بيان مجازات شديد زنا كاران، مجازات شديد تهمت زنندگان را بيان مىكند.
نخست مىگويد: «و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم (به عمل منافى عفت) مىكنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمىآورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد»! (وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً).
و به دنبال اين مجازات شديد، دو حكم ديگر نيز اضافه مىكند:
«و هرگز شهادت آنها را نپذيريد» (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً).
«و آنها همان فاسقانند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
هرگاه «قذف» (اتهام ناموسى) با لفظ صريح انجام گيرد، به هر زبان و به هر شكل بوده باشد حدّ آن همان گونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حكم «تعزير» است.
اين سختگيرى در مورد حفظ حيثيت مردم پاكدامن، منحصر به اينجا نيست در بسيارى از تعليمات اسلام منعكس است.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هنگامى كه مسلمانى برادر مسلمانش را به چيزى كه در او نيست متهم سازد ايمان در قلب او ذوب مىشود، همانند نمك در آب»!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
5th September 2013, 12:25 PM
(آيه 5)
ولى از آنجا كه اسلام هرگز راه بازگشت را بر كسى نمىبندد، بلكه در هر فرصتى آلودگان را تشويق به پاكسازى خويش و جبران اشتباهات گذشته مىكند، در اين آيه مىگويد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند (كه خداوند آنها را مىبخشد) زيرا خدا آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
و در اين صورت هم شهادت آنها در آينده مقبول است، و هم حكم فسق در تمام زمينهها و احكام اسلامى از آنها برداشته مىشود.
(آيه 6)
شأن نزول:
سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حضور جمعى از اصحاب چنين عرض كرد: «اى پيامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى داراى اين مجازات است كه اگر آن را اثبات نكند بايد هشتاد تازيانه بخورد پس من چكنم اگر وارد خانهام شدم و با چشم خود ديدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است، اگر بگذارم تا چهار نفر بيايند و ببيند و شهادت دهند او كار خود را كرده است، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم كسى از من بدون شاهد نمىپذيرد و به عنوان قاتل قصاص مىشوم، و اگر بيايم و آنچه را ديدم به عنوان شكايت بگويم هشتاد تازيانه بر پشت من قرار خواهد گرفت»! اين آيه و چهار آيه بعد نازل شد و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد.
تفسير:
مجازات تهمت به همسر! در اينجا قرآن يك استثناء و تبصرهاى بر حكم قذف بيان كرده به اين معنى كه اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت كند و بگويد او را در حال انجام اين كار خلاف با مرد بيگانهاى ديدم حد قذف (هشتاد تازيانه) در مورد او اجرا نمىشود، و از سوى ديگر ادعاى او بدون دليل و شاهد نيز در مورد زن پذيرفته نخواهد شد.
در اينجا قرآن راه حلى پيشنهاد مىكند كه مسأله به بهترين صورت و عادلانهترين طريق حل مىگردد. و آن اين كه نخست بايد شوهر چهار بار شهادت دهد كه در اين ادعا راستگو است.
چنانكه قرآن مىفرمايد: «و كسانى كه همسران خود را متهم مىكنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است» (وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
5th September 2013, 12:27 PM
(آيه 7)
«و در پنجمين بار بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد» (وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ).
به اين ترتيب شوهر چهار بار اين جمله را تكرار مىكند: «اشهد باللّه انّى لمن الصّادقين فيما رميتها به من الزّنا» من به خدا شهادت مىدهم كه در اين نسبت زنا كه به اين زن دادم راست مىگويم!» و در مرتبه پنجم مىگويد: «لعنت اللّه علىّ ان كنت من الكاذبين» لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم».
(آيه 8)
در اينجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصديق كند و يا حاضر به نفى اين اتهام از خود به ترتيبى كه در آيات بعد مىآيد نشود، مجازات و حدّ زنا در مورد او ثابت مىگردد.
«آن زن نيز مىتواند كيفر (زنا) را از خود دور كند، به اين طريق كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد در اين نسبتى كه به او مىدهد از دروغگويان است» (وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ).
(آيه 9)
«و در مرتبه پنجم (بگويد:) غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد» (وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ).
و به اين ترتيب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گواهى بر نفى اين اتهام مىدهد چهار بار با اين عبارت: «اشهد باللّه انّه لمن الكاذبين فيما رمانى به من الزّنا» خدا را به شهادت مىطلبم كه او در اين نسبتى كه به من داده است دروغ مىگويد.»
و در پنجمين بار مىگويد: «انّ غضب اللّه علىّ ان كان من الصّادقين» غضب خدا بر من باد اگر او راست مىگويد.»
انجام اين برنامه كه در فقه اسلامى به مناسبت كلمه «لعن» در عبارات فوق «لعان» ناميده شده، چهار حكم قطعى براى اين دو همسر در پى خواهد داشت:
نخست اين كه بدون نياز به صيغه طلاق فورا از هم جدا مىشوند.
ديگر اين كه براى هميشه اين زن و مرد بر هم حرام مىگردند، يعنى امكان بازگشتشان به ازدواج مجدد با يكديگر وجود ندارد.
سوم اين كه حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مىشود.
چهارم اينكه فرزندى كه در اين ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است يعنى به او نسبتى نخواهد داشت، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
5th September 2013, 12:29 PM
(آيه 10)
در پايان مىگويد: «و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اين كه او توبه پذير و حكيم است» بسيارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مىشديد! (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ).
در واقع اين آيه يك اشاره اجمالى براى تأكيد احكام فوق است، زيرا نشان مىدهد كه برنامه «لعان» يك فضل الهى است و مشكل مناسبات دو همسر را در اين زمينه به نحو صحيحى حل مىكند.
(آيه 11)
داستان پر ماجراى افك (تهمت عظيم) «1» از مجموع آيات (11- 16) استفاده مىشود كه شخص بىگناهى را به هنگام نزول اين آيات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و اين شايعه در جامعه پخش شده بود.
و نيز گروهى از منافقان به ظاهر مسلمان مىخواستند از اين حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نفع خويش و به زيان جامعه اسلامى و متزلزل ساختن و جاهت عمومى پيامبر كنند كه اين آيات نازل شد و با قاطعيت بىنظيرى با اين حادثه بر خورد كرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تيره دل را محكم بر سر جاى خود نشاند.
بديهى است اين احكام در هر محيط و هر عصر و زمان جارى است.
قرآن در اين آيه بىآنكه اصل حادثه را مطرح كند مىگويد: «مسلما كسانى كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند گروهى (متشكّل و توطئهگر) از شما بودند» (إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ).
سپس به مؤمنانى كه از بروز چنين اتهامى نسبت به شخص پاكدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مىدهد كه: «اما گمان نكنيد اين ماجرا براى شما بد است بلكه خير شما در آن است» (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).
چرا كه پرده از روى نيات پليد جمعى از دشمنان شكست خورده و منافقان كور دل برداشت، و اين بد سيرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مىماندند در آينده ضربه سختتر و خطرناكترى مىزدند.
اين ماجرا به مسلمانان درس داد كه پيروى از شايعه سازان، آنها را به روزهاى سياه مىكشاند بايد در برابر اين كار به سختى بايستند.
سپس در ادامه اين آيه به دو نكته اشاره مىكند نخست اين كه مىگويد: «آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهى كه مرتكب شدند دارند» (لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).
اشاره به اين كه مسؤوليت عظيم سردمداران و بنيانگذاران يك گناه هرگز مانع از مسؤوليت ديگران نخواهد بود.
نكته دوم اين كه: «و از آنان كسى كه بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظيمى براى اوست» (وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
5th September 2013, 12:30 PM
(آيه 12)
سپس روى سخن را به مؤمنانى كه در اين حادثه فريب خوردند و تحت تأثير واقع شدند كرده و آنها را شديدا طى چند آيه مورد سرزنش قرار داده، مىگويد: «چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند»؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً).
يعنى چرا هنگامى كه سخن منافقان را در باره افراد مؤمن استماع كرديد با حسن ظن به ديگر مؤمنان كه به منزله نفس خود شما هستند برخورد نكرديد.
«و (چرا) نگفتند اين يك دروغى بزرگ و آشكار است» (وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ).
شما كه سابقه زشت و رسواى اين گروه منافقان را مىدانستيد، چرا ساكت شديد.
(آيه 13)
تا اينجا سرزنش و ملامت آنها جنبههاى اخلاقى و معنوى داشت كه به هر حال جاى اين نبود كه مؤمنان در برابر چنين تهمت زشتى سكوت كنند و يا آلت دست شايعه سازان كور دل گردند.
سپس به بعد قضائى مسأله توجه كرده، مىگويد: «چرا چهار شاهد براى آن نياوردند»؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).
«اكنون كه اين گواهان را نياوردند پس آنها نزد خدا دروغگويانند» (فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ).
اين مؤاخذه و سر زنش نشان مىدهد كه دستور اقامه شهود چهارگانه و همچنين حد قذف در صورت عدم آن، قبل از آيات «افك» نازل شده بود.
(آيه 14)
سر انجام تمام اين سرزنشها را جمع بندى كرده، مىگويد: «و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت شامل حال شما نمىشد به خاطر اين گناهى كه در آن وارد شديد عذاب سختى دامانتان را مىگرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
5th September 2013, 12:31 PM
(آيه 15)
اين آيه در حقيقت توضيح و تبيين بحث گذشته است كه چگونه آنها حتى مؤمنان در اين گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطهور شدند، مىگويد:
به خاطر بياوريد «هنگامى را كه (به استقبال اين دروغ بزرگ مىرفتيد و) اين شايعه را از زبان يكديگر مىگرفتيد» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ).
«و با دهان خود سخنى مىگفتيد كه به آن علم و يقين نداشتيد» (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).
«و گمان مىكرديد اين مسأله كوچكى است در حالى كه در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ).
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مىخوانيم: شديدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را سبك بشمارد.
در واقع اين آيه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره مىكند:
«نخست» به استقبال اين شايعه رفتن و از زبان يكديگر گرفتن.
«دوم» منتشر ساختن شايعهاى را كه هيچ گونه علم و يقين به آن نداشتند.
«سوم» كوچك شمردن شايعه و به عنوان يك وسيله سر گرمى از آن استفاده كردن.
(آيه 16)
و از آنجا كه اين حادثه بسيار مهمى بود كه گروهى از مسلمانان آن را سبك و كوچك شمرده بودند بار ديگر در اين آيه روى آن تكيه كرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مىبارد، و تازيانهاى محكمتر بر روح آنها مىنوازد، و مىگويد:
«چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم، خداوندا! منزهى تو، اين بهتان بزرگى است»! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ).
در واقع قبلا تنها به خاطر اين ملامت شده بودند كه چرا با حسن ظن نسبت به كسانى كه مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نكردند، اما در اينجا مىگويد علاوه بر حسن ظن، شما مىبايست هرگز به خود اجازه ندهيد كه لب به چنين تهمتى بگشاييد، تا چه رسد كه عامل نشر آن شويد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
5th September 2013, 12:32 PM
(آيه 17)
اشاعه فحشا ممنوع است: باز در اينجا سخن از «داستان افك» و عواقب شوم و دردناك شايعه سازى و اتهام ناموسى نسبت به افراد پاك است.
نخست مىگويد: «خداوند شما را اندرز مىدهد كه هرگز چنين كارى را تكرار نكنيد اگر ايمان (به خدا و روز جزا) داريد» (يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
يعنى اين نشانه ايمان است كه انسان به سراغ اين گناهان عظيم نرود، در حقيقت جمله مزبور يكى از اركان توبه را ترسيم مىكند، چرا كه تنها پشيمانى از گذشته كافى نيست بايد نسبت به عدم تكرار گناه در آينده نيز تصميم گرفت.
(آيه 18)
و بعد براى تأكيد بيشتر كه توجه داشته باشند اين سخنان، سخنان عادى معمولى نيست، بلكه اين خداوند عليم و حكيم است كه در مقام تبيين بر آمده و حقايق سر نوشت سازى را روشن مىسازد، مىگويد: «و خداوند آيات را براى شما بيان مىكند و خداوند دانا و حكيم است» (وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
به مقتضاى علمش از نيازهاى شما و عوامل خير و شرتان آگاه است و به مقتضاى حكمتش دستورات و احكامش را با آن هماهنگ مىسازد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
6th September 2013, 09:28 AM
ایبیضیباعیثتلاتلتککم
soham 313
6th September 2013, 09:29 AM
http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif صفحه ی 206 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 30 از سوره ی نور http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/51.gif
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ ﴿۱۹﴾
كسانى كه دوست دارند كه زشتكارى در ميان آنان كه ايمان آورده اند شيوع پيدا كند براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پر درد خواهد بود و خدا[ست كه] مىداند و شما نمىدانيد (۱۹)
وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ ﴿۲۰﴾
و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اينكه خدا رئوف و مهربان است [مجازات سختى در انتظارتان بود] (۲۰)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿۲۱﴾
اى كسانى كه ايمان آورده ايد پاى از پى گام هاى شيطان منهيد و هر كس پاى بر جاى گامهاى شيطان نهد [بداند كه] او به زشتكارى و ناپسند وامىدارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود هرگز هيچ كس از شما پاك نمىشد ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مىگرداند و خدا[ست كه] شنواى داناست (۲۱)
وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿۲۲﴾
و سرمايه داران و فراخ دولتان شما نبايد از دادن [مال] به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند و بايد عفو كنند و گذشت نمايند مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد و خدا آمرزنده مهربان است (۲۲)
إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿۲۳﴾
بىگمان كسانى كه به زنان پاكدامن بىخبر [از همه جا] و با ايمان نسبت زنا مىدهند در دنيا و آخرت لعنت شده اند و براى آنها عذابى سخت خواهد بود (۲۳)
يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۲۴﴾
در روزى كه زبان و دستها و پاهايشان بر ضد آنان براى آنچه انجام مىدادند شهادت مىدهند (۲۴)
يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ ﴿۲۵﴾
آن روز خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مىدهد و خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار است (۲۵)
الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ﴿۲۶﴾
زنان پليد براى مردان پليدند و مردان پليد براى زنان پليد و زنان پاك براى مردان پاكند و مردان پاك براى زنان پاك اينان از آنچه در باره ايشان مىگويند بر كنارند براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود (۲۶)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ﴿۲۷﴾
اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خانه هايى كه خانه هاى شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد اين براى شما بهتر است باشد كه پند گيريد (۲۷)
فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ ﴿۲۸﴾
و اگر كسى را در آن نيافتيد پس داخل آن مشويد تا به شما اجازه داده شود و اگر به شما گفته شد برگرديد برگرديد كه آن براى شما سزاوارتر است و خدا به آنچه انجام مىدهيد داناست (۲۸)
لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ ﴿۲۹﴾
بر شما گناهى نيست كه به خانه هاى غيرمسكونى كه در آنها براى شما استفاده اى است داخل شويد و خدا آنچه را آشكار و آنچه را پنهان مىداريد مىداند (۲۹)
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ﴿۳۰﴾
به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند كه اين براى آنان پاكيزه تر است زيرا خدا به آنچه مىكنند آگاه است (۳۰)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
6th September 2013, 09:51 AM
(آيه 19)
باز براى محكم كارى، سخن را از شكل يك حادثه شخصى به صورت بيان يك قانون كلى و جامع تغيير داده و مىگويد: «كسانى كه دوست مىدارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان اشاعه يابد عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند» (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
اين تعبير مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه نشر فساد و اشاعه زشتيها و قبائح و كمك به توسعه آن را شامل مىشود.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و خدا مىداند و شما نمىدانيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
او مىداند چه كسانى در قلبشان حب اين گناه است و كسانى را كه زير نامهاى فريبنده به اين عمل شوم مىپردازند مىشناسد اما شما نمىدانيد و نمىشناسيد.
(آيه 20)
در اين آيه كه در عين حال آخرين آيات «افك» و مبارزه با «اشاعه فحشا» و «قذف» مؤمنان پاكدامن است، بار ديگر اين حقيقت را تكرار و تأكيد مىكند كه: «و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و اين كه خدا مهربان و رحيم است» مجازات سختى دامانتان را مىگرفت (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ).
(آيه 21)
گر چه در اينجا صريحا داستان افك را دنبال نمىكند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث محسوب مىشود، هشدارى است به همه مؤمنان كه هر گاه نخستين وسوسههاى اشاعه فحشا يا هر گناه ديگر آشكار مىشود، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند.
نخست روى سخن را به مؤمنان كرده، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند (به انحراف و گمراهى و فحشا و منكر كشيده مىشود) چرا كه شيطان دعوت به فحشا و منكر مىكند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ).
هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمىشود يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد، بلكه گام به گام اين راه را مىسپرد، و سر انجام گرفتار بدترين كبائر مىشود، درست به كسى مىماند كه زمام خويش را به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مىبرد، تا سقوط كند و نابود گردد، آرى اين است «خطوات شيطان».
سپس اشاره به يكى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده، چنين مىگويد: «و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاك نمىشد، ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مىكند و خدا شنوا و داناست» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
از يك سو موهبت عقل را داده، و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر و احكامى كه از طريق وحى نازل مىگردد ولى از اين موهبت گذشته توفيقات خاص او و امدادهاى غيبيش كه شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مىگردد مهمترين عامل پاكى و تزكيه است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382.html
soham 313
6th September 2013, 09:53 AM
(آيه 22)
شأن نزول:
اين آيه در باره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از «داستان افك» سوگند ياد كردند كه به هيچ يك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مالى نكنند، و در هيچ موردى با آنها مواسات ننمايند، آيه نازل شد و آنها را از اين شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد.
تفسير:
مجازات هم حسابى دارد! قرآن مىگويد: «و آنها كه از ميان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند (يا تصميم بگيرند) كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع نمايند» (وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).
اين تعبير نشان مىدهد كه جمعى از كسانى كه آلوده افك شدند از مهاجران در راه خدا بودند كه فريب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد كه آنان را از جامعه اسلامى طرد كنند و تصميمهايى كه بيش از حد استحقاق باشد در باره آنها بگيرند.
سپس براى تشويق و ترغيب مسلمانان به ادامه اين گونه كارهاى خير اضافه مىكند: «و بايد عفو كنند و گذشت نمايند» (وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا).
«آيا دوست نمىداريد خداوند شما را بيامرزد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
پس همان گونه كه شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها داريد بايد در مورد ديگران عفو و بخشش را فراموش نكنيد.
آيات فوق در حقيقت ترسيمى از تعادل «جاذبه» و «دافعه» اسلامى است آيات افك و مجازات شديد تهمت زنندگان به نواميس مردم نيروى عظيم دافعه را تشكيل مىدهد، و آيه مورد بحث كه سخن از عفو و گذشت و غفور و رحيم بودن خدا مىگويد بيانگر جاذبه است!
(آيه 23)
سپس بار ديگر به مسأله «قذف» و متهم ساختن زنان پاكدامن با ايمان به اتهام ناموسى باز گشته، و بطور مؤكد و قاطع مىگويد: «كسانى كه زنان پاكدامن و بىخبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مىسازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست» (إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
در واقع سه صفت براى اين زنان ذكر شده كه هر كدام دليلى است بر اهميت ظلمى كه بر آنها از طريق تهمت وارد مىگردد.
(آيه 24)
اين آيه چگونگى حال اين گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص كرده، مىگويد: آنها عذاب عظيمى دارند «در آن روز كه زبانهاى آنها و دستها و پاهايشان بر ضد آنان به اعمالى كه مرتكب شدند گواهى مىدهند» (يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).
زبان آنها بىآنكه خودشان مايل باشند به گردش در مىآيد و حقايق را باز گو مىكند.
دست و پاى آنها نيز به سخن در مىآيد و حتى طبق آيات قرآن پوست تن آنها سخن مىگويد.
آرى! در آنجا كه روز آشكار شدن همه پنهانيهاست ظاهر مىشوند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html
soham 313
6th September 2013, 09:57 AM
(آيه 25)
سپس مىگويد: «آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بىكم و كاست به آنها مىدهد» (يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ).
و در آن روز «مىدانند كه خداوند حقّ آشكار است» (وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ).
اگر امروز، و در اين دنيا، در حقانيت پروردگار شك و ترديد كنند، يا مردم را به گمراهى بكشانند در آن روز نشانههاى عظمت و قدرت و حقانيتش آن چنان واضح مىشود كه سر سختترين لجوجان را وادار به اعتراف مىكند.
(آيه 26)
نوريان مر نوريان را طالبند! ... اين آيه در حقيقت تعقيب و تأكيدى بر آيات افك و آيات قبل از آن است و بيان يك سنت طبيعى در جهان آفرينش مىباشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است.
مىفرمايد: «زنان ناپاك از آن مردان ناپاكند، همان گونه كه مردان ناپاك، به زنان ناپاك تعلّق دارند» (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ).
و در نقطه مقابل نيز «زنان پاك به مردان پاك تعلق دارند، و مردان پاك از آن زنان پاكند» (وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ).
و در پايان آيه به گروه اخير يعنى مردان و زنان پاكدامن اشاره كرده، مىگويد:
«آنها از نسبتهاى نادرستى كه به آنان داده مىشود مبرّا هستند» (أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ).
و به همين دليل «آمرزش و مغفرت الهى و همچنين روزى پر ارزش براى آنهاست» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).
(آيه 27)
بدون اذن به خانه مردم وارد نشويد: در اينجا بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام كه ارتباط نزديكى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بيان شده است.
نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! در خانههايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها).
«اين براى شما بهتر است، شايد متذكر شويد» (ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).
بايد در خانه و محيط زندگى خصوصى افراد امنيت كافى وجود داشته باشد به همين دليل در تمام قوانين دنيا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است در اسلام نيز در اين زمينه دستور بسيار مؤكد داده شده و آداب و ريزه كاريهايى در اين زمينه وجود دارد كه كمتر نظير آن ديده مىشود. از جمله، در حديثى مىخوانيم كه: «پيامبر به يكى از يارانش فرمود: به هنگام اجازه گرفتن رو بروى در نايست!» و خود آن حضرت هنگامى كه به در خانه كسى مىآمد رو بروى در نمىايستاد بلكه در طرف راست يا چپ قرار مىگرفت و مىفرمود: السّلام عليكم و به اين وسيله اجازه ورود مىگرفت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html
soham 313
6th September 2013, 09:59 AM
(آيه 28)
در اين آيه با جمله ديگرى اين دستور تكميل مىشود: «پس اگر كسى را در آن خانه نيافتيد وارد آن نشويد تا به شما اجازه داده شود» (فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ).
ممكن است منظور از اين تعبير آن باشد كه گاه در آن خانه كسانى هستند ولى كسى كه به شما اذن دهد و صاحب اختيار و صاحب البيت باشد حضور ندارد شما در اين صورت حق ورود نخواهيد داشت.
سپس اضافه مىكند «و اگر به شما گفته شود باز گرديد (اين سخن را پذيرا شويد و) باز گرديد، كه براى شما بهتر و پاكيزهترست» (وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ).
و هرگز جواب رد، شما را ناراحت نكند، چه بسا صاحب خانه در حالتى است كه از ديدن شما در آن حالت ناراحت مىشود.
و از آنجا كه به هنگام شنيدن جواب منفى گاهى حس كنجكاوى بعضى تحريك مىشود و به فكر اين مىافتند كه از درز در، يا از طريق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را كشف كنند در ذيل همين آيه مىفرمايد: «و خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ).
(آيه 29)
و از آنجا كه هر حكم استثنائى دارد كه رفع ضرورتها و مشكلات از طريق آن استثناء به صورت معقول انجام مىشود در اين آيه مىفرمايد: «گناهى بر شما نيست كه وارد خانههاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ).
و در پايان اضافه مىنمايد: «و خدا آنچه را آشكار مىكنيد و پنهان مىداريد مىداند» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ).
شايد اشاره به اين است كه گاه بعضى از افراد از اين استثنا سوء استفاده كرده و به بهانه اين حكم وارد خانههاى غير مسكونى مىشوند تا كشف اسرارى كنند، و يا در خانههى مسكونى به اين بهانه كه نمىدانستيم مسكونى است داخل شوند اما خدا از همه اين امور با خبر است و سوء استفاده كنندگان را به خوبى مىشناسد.
(آيه 30)
شأن نزول:
از امام باقر عليه السّلام چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى رو برو شد. چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد باز همچنان به پشت سر خود نگاه مىكرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشهاى كه در ديوار بود صورتش را شكافت! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر مىروم و اين ماجرا را باز گو مىكنم، هنگامى كه چشم رسول خدا به او افتاد فرمود: چه شده است؟ و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل، پيك وحى خدا نازل شد و آيه مورد بحث را آورد.
تفسير:
مبارزه با چشم چرانى و ترك حجاب: پيش از اين گفتهايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از انحرافات جنسى است، در اينجا احكام نگاه كردن و چشم چرانى و حجاب را بيان مىدارد.
نخست مىگويد: «به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).
و از آنجا كه گاه به نظر مىرسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هماهنگ است نهى كرده، در دنباله آيه مىفرمايد: «اين براى آنها پاكيزهتر است» (ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ).
سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوسآلود و آگاهانه به زنان نامحرم مىافكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مىكنند، مىگويد: «خداوند از آنچه انجام مىدهيد آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html
soham 313
7th September 2013, 09:35 AM
[golrooz] صفحه ی 207 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 36 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَقُل لِّلْمُؤْمِنَٰتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَٰرِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَيٰ جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَآئِهِنَّ أَوْ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَآئِهِنَّ أَوْ أَبْنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَٰنِهِنَّ أَوْ بَنِيٓ إِخْوَٰنِهِنَّ أَوْ بَنِيٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوْ نِسَآئِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُهُنَّ أَوِ التَّٰبِعِينَ غَيْرِ أُو۟لِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا۟ عَلَيٰ عَوْرَٰتِ النِّسَآءِ وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(31)
و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمي] فرو بندند و پاكدامني ورزند و زيورهاي خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعا از آن پيداست و بايد روسري خود را بر گردن خويش [فرو] اندازند و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان [همكيش] خود يا كنيزانشان يا خدمتكاران مرد كه [از زن] بي نيازند يا كودكاني كه بر عورتهاي زنان وقوف حاصل نكرده اند آشكار نكنند و پاهاي خود را [به گونه اي به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مي دارند معلوم گردد اي مؤمنان همگي [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه كنيد اميد كه رستگار شويد(31)
وَأَنكِحُوا۟ الْأَيَٰمَيٰ مِنكُمْ وَالصَّٰلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ إِن يَكُونُوا۟ فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ(32)
بي همسران خود و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد اگر تنگدستند خداوند آنان را از فضل خويش بي نياز خواهد كرد و خدا گشايشگر داناست(32)
وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّيٰ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَٰبَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِيٓ ءَاتَيٰكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا۟ فَتَيَٰتِكُمْ عَلَي الْبِغَآءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا۟ عَرَضَ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنۢ بَعْدِ إِكْرَٰهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(33)
و كساني كه [وسيله] زناشويي نمي يابند بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بي نياز گرداند و از ميان غلامانتان كساني كه در صددند با قرارداد كتبي خود را آزاد كنند اگر در آنان خيري [و توانايي پرداخت مال] مي يابيد قرار بازخريد آنها را بنويسيد و از آن مالي كه خدا به شما داده است به ايشان بدهيد [تا تدريجا خود را آزاد كنند] و كنيزان خود را در صورتي كه تمايل به پاكدامني دارند براي اينكه متاع زندگي دنيا را بجوييد به زنا وادار مكنيد و هر كس آنان را به زور وادار كند در حقيقت خدا پس از اجبار نمودن ايشان [نسبت به آنها] آمرزنده مهربان است(33)
وَلَقَدْ أَنزَلْنَآ إِلَيْكُمْ ءَايَٰتٍ مُّبَيِّنَٰتٍ وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا۟ مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ(34)
و قطعا به سوي شما آياتي روشنگر و خبري از كساني كه پيش از شما روزگار به سر برده اند و موعظه اي براي اهل تقوا فرود آورده ايم(34)
۞ اللَّهُ نُورُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوٰةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَٰرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيٓءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَيٰ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَٰلَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(35)
خدا نور آسمانها و زمين است مثل نور او چون چراغداني است كه در آن چراغي و آن چراغ در شيشه اي است آن شيشه گويي اختري درخشان است كه از درخت خجسته زيتوني كه نه شرقي است و نه غربي افروخته مي شود نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشي نرسيده باشد روشني بخشد روشني بر روي روشني است خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مي كند و اين مثلها را خدا براي مردم مي زند و خدا به هر چيزي داناست(35)
فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْءَاصَالِ(36)
در خانه هايي كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مي كنند(36)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
7th September 2013, 09:38 AM
(آيه 31)
در اين آيه به شرح وظايف زنان در اين زمينه مىپردازد، نخست به وظايفى كه مشابه مردان دارند اشاره كرده، مىگويد: «و به زنان با ايمان بگو:
چشمهاى خود را (از نگاه هوسآلود) فرو گيرند و دامان خود را حفظ نمايند» (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).
و به اين ترتيب «چشم چرانى» همان گونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مىباشد، و پوشاندن عورت از نگاه ديگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است.
سپس به مسأله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:
1- «و آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است» (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).
بنا بر اين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب حتى آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى با چادر مىپوشند مجاز نيست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است.
2- حكم ديگرى كه در آيه بيان شده اين است كه: «و (اطراف) روسرىهاى خود را بر سينه خود افكنند» تا گردن و سينه با آن پوشانده شود (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ).
از اين جمله استفاده مىشود كه زنان قبل از نزول آيه، دامنه روسرى خود را به شانهها يا پشت سر مىافكندند، بطورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مىشد، قرآن دستور مىدهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد.
3- در سومين حكم مواردى را كه زنان مىتوانند در آنجا حجاب خود را بر گيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مىدهد:
«و آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند» (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ).
«مگر (در دوازده مورد:)
1- «براى شوهرانشان» (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ).
2- «يا پدرانشان» (أَوْ آبائِهِنَّ).
3- «يا پدر شوهرانشان» (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).
4- «يا پسرانشان» (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).
5- «يا پسران همسرانشان» (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).
6- «يا برادرانشان» (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).
7- «يا پسران برادرانشان» (أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ).
8- «يا پسران خواهرانشان» (أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ).
9- «يا زنان هم كيششان» (أَوْ نِسائِهِنَّ).
10- «يا بردگانشان» كنيزانشان (أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ).
11- «يا مردان سفيهى كه تمايلى به زن ندارند» (أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).
12- «يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند» (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ).
- و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان مىكند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود» و صداى خلخال كه برپا دارند بگوش رسد (وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ).
آنها در رعايت عفت آن چنان بايد دقيق و سختگير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خوددارى كنند.
و سر انجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آيه را پايان داده، مىگويد: «و همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان! تا رستگار شويد» (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام دادهايد اكنون از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آييد كه رستگارى تنها بر در خانه اوست.
فلسفه حجاب:
بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذاردهاند و افراد غربزده، بىبندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مىدانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانهاى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بىحساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزون كه از اين آزاديهاى بىقيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.
مسأله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس- جز آميزش جنسى- در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد؟
اسلام مىگويد: كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت گيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مىباشد كه جمله «ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ» در آيات فوق اشاره به آن است.
فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:
1- برهنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوهگرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مىدهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمارگونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مىگردد.
مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سر چشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفتهاند: «هيچ حادثه مهمى را پيدا نمىكنيد مگر اين كه پاى زنى در آن در ميان است»! آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعلهور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانهاى است؟
2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مىدهد كه با افزايش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا بطور مداوم بالا رفته است، زيرا در «بازار آزاد برهنگى» كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى (لااقل در مرحله غير آميزشى جنسى) در آمدهاند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمىتواند داشته باشد.
3- گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناكترين پيامدهاى بىحجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است.
4- مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصيت او» در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است هنگامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خود نمايى افزونتر از او دارد، و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبلغ كالاها و دكور اتاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهد، در چنين جامعهاى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك كالاى بىارزش سقوط مىكند، و ارزشهاى والاى انسانى او بكلى به دست فراموشى سپرده مىشود، و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خود نمائيش مىشود.
و به اين ترتيب مبدل به وسيلهاى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سر كش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديو صفت! در چنين جامعهاى چگونه يك زن مىتواند يا ويژگيهاى اخلاقيش، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند، و حائز مقام والائى گردد؟!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html
soham 313
7th September 2013, 09:41 AM
(آيه 32)
ترغيب به ازدواج آسان: از آغاز اين سوره تا به اينجا طرق حساب شده مختلفى براى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى مطرح شده است.
در اينجا به يكى ديگر از مهمترين طرق مبارزه با فحشاء كه ازدواج ساده و آسان، و بىريا و بىتكلف است، اشاره شده، زيرا اين نكته مسلم است كه براى برچيدن بساط گناه، بايد از طريق اشباع صحيح و مشروع غرائز وارد شد، آيه شريفه مىفرمايد: «و مردان و زنان بىهمسر را همسر دهيد، و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را» (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ).
بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مىكند كه مسلمانان در همه زمينهها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است.
اهميت اين مسأله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مىخوانيم: «بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد»! و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فراز از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مسأله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته، مىفرمايد: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه «اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بىنياز مىسازد» (إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه «خداوند واسع و عليم است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).
قدرتش آن چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مىگيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مىكنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.
بعد از ازدواج، شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مىشود و خود را شديدا مسؤول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمين وسائل زندگى فرزندان آينده مىبيند، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مىگيرد و در؟؟؟ آمدهاى خود و صرفه جويى تلاش مىكند و در مدت كوتاهى مىتواند بر فقر چيره شود و بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مىآيد كه براى انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مىكنند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-2.html
soham 313
7th September 2013, 09:42 AM
(آيه 33)
ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مىكنند وسيله ازدواج فراهم نمىگردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت بگذراند، مبادا كسانى كه در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنين ايجاب مىكند، لذا بلا فاصله در اين آيه دستور پارسايى را هر چند مشكل باشد به آنها داده، مىگويد: «و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بىنياز سازد» (وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
سپس از آنجا كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مىدهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طريق «مكاتبه»- بستن قرار داد براى كار كردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد شدن- پرداخته مىگويد: «و بردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه (براى آزادى) مىكنند با آنها قرار داد ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مىكنيد» (وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً).
سپس براى اين كه بردگان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند دستور مىدهد كه «چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ).
هدف واقعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى يابند.
در دنباله آيه به يكى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در مورد بردگان اشاره كرده، مىفرمايد: «كنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زود گذر دنيا مجبور به خود فروشى نكنيد، اگر آنها مىخواهند پاك بمانند»! (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا).
اين آيه نشان مىدهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند كه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مىدادند، تا اين كه آيه فوق نازل شد و به اين وضع ننگين خاتمه داد، اما متأسفانه در عصر ما كه بعضى آن را عصر جاهليت قرن بيستم نام نهادهاند در بعضى از كشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مىزنند اين عمل به شدت ادامه دارد.
در پايان آيه- چنانكه روش قرآن است- براى اين كه راه باز گشت را به روى گنهكاران نبندد بلكه آنها را تشويق به توبه و اصلاح كند مىگويد: «و هر كس آنها را بر اين كار اكراه كند (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اكراه آنها آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 34)
در اين آيه- همان گونه كه روش قرآن است- به صورت يك جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته كرده، مىفرمايد: «ما بر شما آياتى فرستاديم كه حقائق بسيارى را تبيين مىكند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ).
و نيز «مثلها و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند» و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست» (وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ).
«و موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html
soham 313
7th September 2013, 09:49 AM
(آيه 35)
آيه نور! پيوند و ارتباط اين آيه با آيات گذشته از اين نظر است كه در آيات پيشين سخن از مسأله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا كه ضامن اجراى همه احكام الهى، مخصوصا كنترل كردن غرائز سر كش، بخصوص غريزه جنسى كه نيرومندترين آنهاست بدون استفاده از پشتوانه «ايمان» ممكن نيست، سر انجام بحث را به ايمان و اثر نيرومند آن كشانيده و از آن سخن مىگويد.
نخست مىفرمايد: «خداوند نور آسمانها و زمين است» (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اگر بخواهيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از موجودات حسى اين جهان انتخاب كنيم- گر چه مقام با عظمت او از هر شبيه و نظير برتر است- آيا جز از واژه «نور» مىتوان استفاده كرد؟! همان خدايى كه پديد آورنده تمام جهان هستى است، روشنى بخش عالم آفرينش است، همه موجودات زنده به بركت فرمان او زندهاند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظهاى لطف خود را از آنها باز گيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مىروند.
و جالب اين كه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت و روشنايى كسب مىكند:
قرآن نور است چون كلام اوست.
آيين اسلام نور است چون آيين اوست.
پيامبران نورند چون فرستادگان اويند.
امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آيين او بعد از پيامبرانند.
«ايمان» نور است چون رمز پيوند با اوست.
علم نور است چون سبب آشنايى با اوست.
بنا بر اين اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
بلكه اگر نور را به معنى وسيع كلمه به كار بريم يعنى «هر چيزى كه ذاتش ظاهر و آشكار و ظاهر كننده غير باشد» در اين صورت به كار بردن كلمه «نور» در ذات پاك او جنبه تشبيه هم نخواهد داشت، چرا كه چيزى در عالم خلقت از او آشكارتر نيست، و تمام آنچه غير اوست از بركت وجود او آشكار است.
و به اين ترتيب همه انوار هستى از نور او مايه مىگيرد، و به نور ذات پاك او منتهى مىشود.
قرآن بعد از بيان حقيقت فوق با ذكر يك مثال زيبا و دقيق چگونگى نور الهى را در اينجا مشخص مىكند و مىفرمايد: «مثل نور او (خداوند) همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان» (مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ).
و «اين چراغ با روغنى افروخته مىشود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى» (يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ).
روغنش آن چنان صاف و خالص است كه «نزديك است بدون تماس با آتش شعلهور شود»! (يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ).
«نورى است بر فراز نورى» (نُورٌ عَلى نُورٍ).
و «خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مىكند» (يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ).
«و خداوند براى مردم مثلها مىزند» (وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ).
«و خداوند به هر چيزى داناست» (وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ).
توضيح اين مثل: نور ايمان كه در قلب مؤمنان است داراى همان چهار عاملى است كه در يك چراغ پر فروغ موجود است:
«مِصْباحٌ» همان شعلههاى ايمان است كه در قلب مؤمن آشكار مىگردد و فروغ هدايت از آن منتشر مىشود.
«زُجاجَةٍ» و حباب قلب مؤمن است كه ايمان را در وجودش تنظيم مىكند.
و «كَمِشْكاةٍ» سينه مؤمن و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهى و علوم و افكار اوست كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مىدارد.
و «شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ» (ماده انرژىزا) همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا و پاكى مىباشد و ايمان مؤمنان به وسيله آن شعله ور و پر بار مىگردد.
در حقيقت اين نور خداست، همان نورى كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از كانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مىكند.
دلائلى را كه از عقل و خرد دريافتهاند با نور وحى آميخته مىشود و مصداق نُورٌ عَلى نُورٍ مىگردد.
و هم در اينجاست كه دلهاى آماده و مستعد به اين نور الهى هدايت مىشوند و مضمون «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» در مورد آنان پياده مىگردد.
و اين نور وحى بايد از آلودگى به گرايشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب پوسيدگى و كدورت آن مىشود بر كنار باشد.
آن چنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديگر تمام نيروهاى وجود انسان را بسيج كند، و مصداق «يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» گردد.
(آيه 36)
تا به اينجا ويژگيها و مشخصات اين نور الهى، نور هدايت و ايمان را در لا بلاى تشبيه به يك چراغ پر فروغ مشاهده كرديم، اكنون بايد ديد اين چراغ پر نور در كجاست؟ و محل آن چگونه است؟
آيه مىفرمايد: اين چراغ پرفروغ «در خانههايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند» تا از دستبرد دشمنان و شياطين و هوس بازان در امان باشد (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ).
«و (خانه هايى كه) ذكر نام خدا در آن برده مىشود» و آيات قرآن و حقايق وحى را در آن بخوانند (وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ).
اما اين كه منظور از اين «بُيُوتٍ» (خانهها) چيست؟ پاسخ آن از ويژگيهايى كه در ذيل آيه براى آن ذكر شده است روشن مىشود، آنجا كه مىگويد: «و هر صبح و شام در آنها تسبيح او مىگويند» (يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html
soham 313
8th September 2013, 09:31 AM
[golrooz] صفحه ی 208 از قرآن کریم شامل آیات 37 تا 47 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَٰرَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ الزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَٰرُ(37)
مرداني كه نه تجارت و نه داد و ستدي آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمي دارد و از روزي كه دلها و ديده ها در آن زيرورو مي شود مي هراسند(37)
لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا۟ وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ(38)
تا خدا بهتر از آنچه انجام مي دادند به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد و خدا[ست كه] هر كه را بخواهد بي حساب روزي مي دهد(38)
وَالَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَعْمَٰلُهُمْ كَسَرَابٍۭ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمَْٔانُ مَآءً حَتَّيٰٓ إِذَا جَآءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَئًْا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّيٰهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ(39)
و كساني كه كفر ورزيدند كارهايشان چون سرابي در زميني هموار است كه تشنه آن را آبي مي پندارد تا چون بدان رسد آن را چيزي نيابد و خدا را نزد خويش يابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زودشمار است(39)
أَوْ كَظُلُمَٰتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَيٰهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَٰتٌۢ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَآ أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَيٰهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ(40)
يا [كارهايشان] مانند تاريكيهايي است كه در دريايي ژرف است كه موجي آن را مي پوشاند [و] روي آن موجي [ديگر] است [و] بالاي آن ابري است تاريكيهايي است كه بعضي بر روي بعضي قرار گرفته است هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد به زحمت آن را مي بيند و خدا به هر كس نوري نداده باشد او را هيچ نوري نخواهد بود(40)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَٰٓفَّٰتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِمَا يَفْعَلُونَ(41)
آيا ندانسته اي كه هر كه [و هر چه] در آسمانها و زمين است براي خدا تسبيح مي گويند و پرندگان [نيز] در حالي كه در آسمان پر گشوده اند [تسبيح او مي گويند] همه ستايش و نيايش خود را مي دانند و خدا به آنچه مي كنند داناست(41)
وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ(42)
و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداست و بازگشت [همه] به سوي خداست(42)
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَٰلِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَآءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِنۢ بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَآءُ وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَآءُ يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَٰرِ(43)
آيا ندانسته اي كه خدا[ست كه] ابر را به آرامي مي راند سپس ميان [اجزاء] آن پيوند مي دهد آنگاه آن را متراكم مي سازد پس دانه هاي باران را مي بيني كه از خلال آن بيرون مي آيد و [خداست كه] از آسمان از كوههايي [از ابر يخ زده] كه در آنجاست تگرگي فرو مي ريزد و هر كه را بخواهد بدان گزند مي رساند و آن را از هر كه بخواهد باز مي دارد نزديك است روشني برقش چشمها را ببرد (43)
يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُو۟لِي الْأَبْصَٰرِ(44)
خداست كه شب و روز را با هم جابجا مي كند قطعا در اين [تبديل] براي ديده وران [درس] عبرتي است(44)
وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَآبَّةٍ مِّن مَّآءٍ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَيٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَيٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَيٰٓ أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَآءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(45)
و خداست كه هر جنبنده اي را [ابتدا] از آبي آفريد پس پاره اي از آنها بر روي شكم راه مي روند و پاره اي از آنها بر روي دو پا و بعضي از آنها بر روي چهار [پا] راه مي روند خدا هر چه بخواهد مي آفريند در حقيقت خدا بر هر چيزي تواناست(45)
لَّقَدْ أَنزَلْنَآ ءَايَٰتٍ مُّبَيِّنَٰتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَآءُ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(46)
قطعا آياتي روشنگر فرود آورده ايم و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مي كند(46)
وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّيٰ فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَمَآ أُو۟لَٰٓئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ(47)
و مي گويند به خدا و پيامبر [او] گرويديم و اطاعت كرديم آنگاه دسته اي از ايشان پس از اين [اقرار] روي برمي گردانند و آنان مؤمن نيستند(47)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
8th September 2013, 09:34 AM
(آيه 37)
«مردانى كه نه تجارت آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زكات باز مىدارد و نه خريد و فروش» (رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ).
«آنها از روزى مىترسند كه دلها و ديدهها در آن دگرگون و زير و رو مىشود» (يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ).
اين ويژگيها نشان مىدهد كه اين بيوت همان مراكزى است كه: به فرمان پروردگار استحكام يافته و مركز ياد خداست و حقايق اسلام و احكام خدا از آن نشر مىيابد، و در اين معنى وسيع و گسترده، مساجد، خانههاى انبياء و اوليا، مخصوصا خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و خانه على عليه السّلام جمع است.
(آيه 38)
اين آيه به پاداش بزرگ اين پاسداران نور هدايت و عاشقان حق و حقيقت اشاره كرده، چنين مىگويد. «اين بخاطر آن است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه انجام دادهاند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد» (لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ).
منظور اين است كه خداوند تمام اعمال آنها را بر معيار و مقياس بهترين اعمالشان پاداش مىدهد، حتى اعمال كم اهميت و متوسطشان همرديف بهترين اعمالشان در پاداش خواهد بود! و اين جاى تعجب نيست، زيرا فيض خداوند براى آنها كه شايسته فيض اويند محدود نيست «خداوند هر كس را بخواهد بىحساب روزى مىدهد» و از مواهب بىانتهاى خويش بهرهمند مىسازد (وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
(آيه 39)
اعمالى همچون سراب! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور ايمان و هدايت، بود، براى تكميل اين بحث، و روشن شدن حال آنها در مقايسه با ديگران، در اينجا از ظلمت كفر و جهل و بىايمانى، و كافران تاريك دل و منافقان گمراه سخن مىگويد.
سخن از كسانى است كه در بيابان خشك و سوزان زندگى به جاى آب به دنبال سراب مىروند، و از تشنگى جان مىدهند، در حالى كه مؤمنان در پرتو ايمان چشمه زلال هدايت را يافته و در كنار آن آرميدهاند.
نخست مىگويد: «و كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را (از دور) آب مىپندارد» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً).
«اما هنگامى كه به سراغ آن مىآيد چيزى نمىيابد» (حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً).
«و خدا را نزد اعمال خود مىيابد و حساب او را صاف مىكند»! (وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ).
«و خداوند سريع الحساب است»! (وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html
soham 313
8th September 2013, 09:35 AM
(آيه 40)
سپس به مثال دوم مىپردازد، مىگويد: و «يا (اعمال اين كافران) همانند) ظلماتى است در يك اقيانوس پهناور كه موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج ديگرى و بر فراز آن ابرى تاريك است» (أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ).
و به اين ترتيب «ظلمتهايى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته»! (ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ).
آن چنان كه هر كس در ميان آن گرفتار شود آن قدر تاريك و ظلمانى است كه «اگر دست خود را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند»! (إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها).
آرى! نور حقيقتى در زندگى انسانها فقط نور ايمان است و بدون آن فضاى حيات تيره و تار و ظلمانى خواهد بود، اما اين نور ايمان تنها از سوى خداست «و كسى كه خدا نورى برايش قرار نداده نورى براى او نيست» (وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ).
(آيه 41)
همه تسبيح گوى او هستند: در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور هدايت و ايمان و ظلمات متراكم كفر و ضلالت بود، و در اينجا از دلائل توحيد كه نشانههاى انوار الهى و اسباب هدايت است، سخن مىگويد:
نخست روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «آيا نديدى تمام آنان كه در آسمانها و زمينند براى خدا تسبيح مىكنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گستردهاند» مشغول تسبيح او هستند؟! (وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ).
«هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مىداند» (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ).
ممكن است منظور از «صلاة» (نماز) در اينجا به معنى دعا باشد.
«و خداوند از تمام اعمالى كه آنها انجام مىدهند با خبر است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html
soham 313
8th September 2013, 09:38 AM
(آيه 42)
و از آنجا كه اين تسبيح عمومى موجودات دليلى بر خالقيت پروردگار است و خالقيت او دليل بر مالكيت او نسبت به مجموعه جهان هستى است، و نيز دليل بر آن است كه همه موجودات به سوى او باز مىگردند، اضافه مىكند: «و براى خداست مالكيت آسمانها و زمين، و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).
منظور از «تسبيح» و «حمد» همان چيزى است كه ما آن را «زبان حال» مىناميم، يعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفتانگيزى كه در هر يك از موجودات اين عالم نهفته است، با زبان بىزبانى، با صراحت و بطور آشكار از قدرت و عظمت خالق خود، و علم و حكمت بىانتهاى او سخن مىگويند، چرا كه هر موجود بديع و هر اثر شگفتانگيزى، حتى يك تابلو نفيس نقاشى يا يك قطعه شعر زيبا و نغز، حمد و تسبيح ابداع كننده خود مىگويد، يعنى از يك سو صفات برجسته او را بيان مىدارد (حمد) و از سوى ديگر عيب و نقص را از او نفى مىكند (تسبيح) تا چه رسد به اين جهان با عظمت و آن همه عجايب و شگفتيهاى بىپايانش.
(آيه 43)
گوشهاى ديگر از شگفتيهاى آفرينش: باز در اينجا به گوشه ديگرى از شگفتيهاى آفرينش و علم و حكمت و عظمتى كه ماوراى آن نهفته است بر خورد مىكنيم كه همه دلائل توحيد ذات پاك اويند.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «آيا نديدى كه خداوند ابرهايى را به آرامى مىراند، سپس آنها را با هم پيوند مىدهد، و بعد متراكم مىسازد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً).
پس در اين حال دانههاى باران را مىبينى كه از لا بلاى ابرها خارج مىشوند» و بر كوه و دشت و باغ و صحرا فرو مىبارند (فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).
آرى! باران است كه زمينهاى مرده را زنده مىكند، لباس حيات در پيكر درختان و گياهان مىپوشاند، و انسان و حيوانات را سيراب مىكند.
سپس به يكى ديگر از پديدههاى شگفتانگيز آسمان و ابرها اشاره كرده، مىگويد: «و (خدا) از آسمان، از كوههايى كه در آسمان است، دانههاى تگرگ را نازل مىكند» (وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ).
منظور از كوهها، تودههاى عظيم ابر است، كه در عظمت و بزرگى بسان كوه است.
تگرگهايى كه «هر كس را بخواهد به وسيله آن زيان مىرساند» (فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ).
شكوفههاى درختان، ميوهها و زراعتها، و حتى گاه حيوانها و انسانها از آسيب آن در امان نيستند.
«و از هر كس بخواهد اين عذاب و ريان را بر طرف مىسازد» (وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ).
آرى! اوست كه از يك ابر گاهى باران حيات بخش نازل مىكند و گاه با مختصر تغيير آن را مبدل به تگرگهاى زيان بار و حتى كشنده مىكند، و اين نهايت قدرت و عظمت او را نشان مىدهد كه سود و زيان و مرگ و زندگى انسان را در كنار هم چيده بلكه در دل هم قرار داده است! و در پايان آيه به يكى ديگر از پديدههاى آسمانى كه از آيات توحيد است اشاره كرده، مىگويد: «نزديك است درخشندگى برق ابرها، چشمهاى انسان را ببرد» (يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ).
ابرهايى كه در حقيقت از ذرات «آب» تشكيل شده است به هنگامى كه حامل نيروى برق مىشود، آن چنان «آتشى» از درونش بيرون مىجهد كه برقش چشمها را خيره، و رعدش گوشها را از صداى خود پر مىكند، و گاه همه جا را مىلرزاند، اين نيروى عظيم در لابلاى اين بخار لطيف راستى شگفتانگيز است!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-3.html
soham 313
8th September 2013, 09:41 AM
(آيه 44)
در اين آيه به يكى ديگر از آيات خلقت و نشانههاى عظمت پروردگار كه همان خلقت شب و روز و ويژگيهاى آنهاست اشاره كرده، مىفرمايد:
«خداوند شب و روز را دگرگون مىسازد، و در اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت» (يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).
اين دگرگونى- يعنى آمد و شد شب و روز و تغييرات تدريجى آنها- براى انسان جنبه حياتى دارد، و درس عبرتى است براى «اولى الابصار».
(آيه 45)
اين آيه به يكى از مهمترين چهرههاى نظام آفرينش كه از روشنترين دلائل توحيد است يعنى مسأله حيات در صورتهاى متنوعش اشاره كرده، مىگويد: «خداوند هر جنبندهاى را از آبى آفريد» (وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ).
منظور از «آب» نطفه است و احتمال دارد اشاره به پيدايش نخستين «موجود» باشد، زيرا هم طبق بعضى از روايات اسلامى اولين موجودى را كه خدا آفريده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفريد و هم طبق فرضيههاى علمى جديد نخستين جوانه «حيات» در درياها ظاهر شده، و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است.
و با اين كه اصل همه آنها به آب باز مىگردد با اين حال خلقتهاى بسيار متفاوت و شگفتانگيزى دارند: «پس گروهى از آنها بر شكم خود راه مىروند» (خزندگان) (فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى بَطْنِهِ).
«و گروهى بر روى دو پا راه مىروند» انسانها و پرندگان (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى رِجْلَيْنِ).
«و گروهى بر روى چهار پا راه مىروند» چهار پايان (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى أَرْبَعٍ).
تازه منحصر به اينها نيست و حيات چهرههاى فوقالعاده متنوع دارد اعم از موجوداتى كه در دريا زندگى مىكنند و يا حشرات كه هزاران نوع دارند و هزاران صورت لذا در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند هر چه را اراده كند مىآفريند» (يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ).
«چرا كه خدا بر همه چيز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html
soham 313
8th September 2013, 09:45 AM
(آيه 46)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و چهار آيه بعد نقل شده: يكى از منافقان با يك مرد يهودى نزاعى داشت، مرد يهودى، منافق ظاهر مسلمان را به داورى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خواند، اما منافق زير بار نرفت، و او را به داورى «كعب بن اشرف يهودى»! دعوت كرد اين آيات نازل شد و سخت اين گونه اشخاص را مورد سر زنش و مذمت قرار داد.
تفسير:
ايمان و پذيرش داورى خدا- از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از ايمان به خدا و دلائل توحيد و نشانههاى او در جهان تكوين بود، در اينجا سخن از آثار ايمان و بازتابهاى توحيد در زندگى انسان و تسليم او در برابر حق و حقيقت است.
نخست مىگويد: «ما آيات روشن و روشنگرى نازل كرديم» (لَقَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ مُبَيِّناتٍ). آياتى كه دلها را به نور ايمان و توحيد روشن مىكند، افكار انسانها را نور و صفا مىبخشد و محيط تاريك زندگيشان را عوض مىكند.
البته وجود اين «آيات مبينات» زمينه را براى ايمان فراهم مىسازد، ولى نقش اصلى را هدايت الهى دارد، چرا كه «خدا هر كس را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مىكند» (وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
و مىدانيم كه اراده خداوند و مشيت او بىحساب نيست، او نور هدايت را به دلهايى مىافكند كه آماده پذيرش آن هستند.
(آيه 47)
سپس به عنوان مذمت از گروه منافقان كه دم از ايمان مىزنند و ايمان در دل آنها پرتو افكن نيست مىفرمايد: «آنها مىگويند: به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مىكنيم، ولى بعد از اين ادعا، گروهى از آنها روى گردان مىشوند، آنها در حقيقت مؤمن نيستند» (وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ).
اين چگونه ايمانى است كه از زبانشان فراتر نمىرود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمىگردد؟
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html
soham 313
9th September 2013, 06:17 PM
[golrooz] صفحه ی 209 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 58 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذَا دُعُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ(48)
و چون به سوي خدا و پيامبر او خوانده شوند تا ميان آنان داوري كند بناگاه دسته اي از آنها روي برمي تابند(48)
وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوٓا۟ إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ(49)
و اگر حق به جانب ايشان باشد به حال اطاعت به سوي او مي آيند(49)
أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوٓا۟ أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الظَّٰلِمُونَ(50)
آيا در دلهايشان بيماري است يا شك دارند يا از آن مي ترسند كه خدا و فرستاده اش بر آنان ستم ورزند [نه] بلكه خودشان ستمكارند(50)
إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا۟ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(51)
گفتار مؤمنان وقتي به سوي خدا و پيامبرش خوانده شوند تا ميانشان داوري كند تنها اين است كه مي گويند شنيديم و اطاعت كرديم اينانند كه رستگارند(51)
وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْفَآئِزُونَ(52)
و كسي كه خدا و فرستاده او را فرمان برد و از خدا بترسد و از او پروا كند آنانند كه خود كاميابند(52)
۞ وَأَقْسَمُوا۟ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَٰنِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا۟ طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌۢ بِمَا تَعْمَلُونَ(53)
و با سوگندهاي سخت خود به خدا سوگند ياد كردند كه اگر به آنان فرمان دهي بي شك [براي جهاد] بيرون خواهند آمد بگو سوگند مخوريد اطاعتي پسنديده [بهتر است] كه خدا به آنچه مي كنيد داناست(53)
قُلْ أَطِيعُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُوا۟ الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا۟ فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا۟ وَمَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَٰغُ الْمُبِينُ(54)
بگو خدا و پيامبر را اطاعت كنيد پس اگر پشت نموديد [بدانيد كه] بر عهده اوست آنچه تكليف شده و بر عهده شماست آنچه موظف هستيد و اگر اطاعتش كنيد راه خواهيد يافت و بر فرستاده [خدا] جز ابلاغ آشكار [ماموريتي] نيست(54)
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنكُمْ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَيٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَئًْا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْفَٰسِقُونَ(55)
خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند وعده داده است كه حتما آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد و آن ديني را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد آنانند كه نافرمانند(55)
وَأَقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَءَاتُوا۟ الزَّكَوٰةَ وَأَطِيعُوا۟ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ(56)
و نماز را برپا كنيد و زكات را بدهيد و پيامبر [خدا] را فرمان بريد تا مورد رحمت قرار گيريد(56)
لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَأْوَيٰهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ(57)
و مپندار كساني كه كفر ورزيدند [ما را] در زمين درمانده مي كنند جايگاهشان در آتش است و چه بد بازگشتگاهي است(57)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِيَسْتَْٔذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَٰنُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا۟ الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَٰثَ مَرَّٰتٍ مِّن قَبْلِ صَلَوٰةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِنۢ بَعْدِ صَلَوٰةِ الْعِشَآءِ ثَلَٰثُ عَوْرَٰتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌۢ بَعْدَهُنَّ طَوَّٰفُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْءَايَٰتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(58)
اي كساني كه ايمان آورده ايد قطعا بايد غلام و كنيزهاي شما و كساني از شما كه به [سن] بلوغ نرسيده اند سه بار در شبانه روز از شما كسب اجازه كنند پيش از نماز بامداد و نيمروز كه جامه هاي خود را بيرون مي آوريد و پس از نماز شامگاهان [اين] سه هنگام برهنگي شماست نه بر شما و نه بر آنان گناهي نيست كه غير از اين [سه هنگام] گرد يكديگر بچرخيد [و با هم معاشرت نماييد] خداوند آيات [خود] را اين گونه براي شما بيان مي كند و خدا داناي سنجيده كار است(58)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
9th September 2013, 06:20 PM
(آيه 48)
بعد به عنوان يك دليل روشن براى بىايمانى آنها مىفرمايد:
«و هنگامى كه از آنها دعوت شود كه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان داورى كند، گروهى از آنها روى گردان مىشوند» (وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ).
(آيه 49)
براى تأكيد بيشتر و روشن شدن شرك و دنيا پرستيشان اضافه مىكند: «ولى اگر حق داشته باشند (و داورى به نفع آنان شود) با سرعت و تسليم به سوى او مىآيند» (وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ)
(آيه 50)
در اين آيه ريشههاى اصلى و انگيزههاى عدم تسليم در برابر داورى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در سه جمله بيان كرده، مىگويد: «آيا در دلهاى آنها بيمارى است» بيمارى نفاق (أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ).
اين يكى از صفات منافقان است كه اظهار ايمان مىكنند اما بخاطر انحرافى كه در دل از اصل توحيد دارند هرگز تسليم داورى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيستند «يا (اگر بيمارى نفاق بر دلهاى آنها چيره نشده) به راستى در شك و ترديدند»؟ (أَمِ ارْتابُوا).
و طبيعى است شخصى كه در پذيرش يك آيين مردد است تسليم لوازم آن نخواهد بود.
يا اين كه اگر نه آن است و نه اين و از مؤمنانند «آيا به راستى مىترسيدند كه خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم كند»؟! (أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ).
در حالى كه اين تناقض آشكارى است كسى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را فرستاده خدا و بيانگر رسالت او مىداند و حكمش را حكم خدا مىشمرد ممكن نيست احتمال ظلم و ستم در باره او دهد، مگر امكان دارد خدا به كسى ستم كند؟ مگر ظلم زاييده جهل يا نياز يا خود خواهى نيست؟ ساحت مقدس خداوند از همه اينها پاك است.
«بلكه در واقع خود اينها ظالم و ستمگرند» (بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).
آنها نمىخواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون مىدانند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله چيزى از حق ديگران به آنها نخواهد داد تسليم داورى او نمىشوند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html
soham 313
9th September 2013, 06:21 PM
(آيه 51)
ايمان و تسليم مطلق در برابر حق: در آيات گذشته عكس العمل منافقان تاريك دل را كه در ظلمات متراكم قرار داشتند، در برابر داورى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ديديم.
در اينجا نقطه مقابل آن يعنى بر خورد مؤمنان را با اين داورى الهى تشريح كرده، مىگويد: «سخن مؤمنان، هنگامى كه به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تا ميان آنان داورى كند، تنها اين است كه مىگويند: شنيديم و اطاعت كرديم»! (إِنَّما كانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا).
كسى كه خدا را عالم به همه چيز مىداند، و بىنياز از هر كس، و رحيم و مهربان به همه بندگان، چگونه ممكن است داورى كسى را بر داورى او ترجيح دهد؟
لذا در پايان آيه مىفرمايد: «و اينها همان رستگاران واقعى هستند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
كسى كه زمام خود را به دست خدا بسپارد، و او را حاكم و داور قرار دهد بدون شك در همه چيز پيروز است، چه در زندگى مادى و چه معنوى.
(آيه 52)
اين آيه همين حقيقت را به صورت كلىتر تعقيب كرده، مىفرمايد: «و كسانى كه اطاعت خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كنند و از خدا بترسند و تقوا پيشه نمايند آنها نجات يافتگان و پيروزمندانند» (وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللَّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ).
(آيه 53)
لحن اين آيه و همچنين شأن نزولى كه در بعضى از تفاسير در مورد آن وارد شدن- نشان مىدهد كه جمعى از منافقان بعد از نزول آيات قبل و ملامتهاى شديد آن از وضع خود سخت ناراحت شدند و خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و شديدا سوگند ياد كردند كه ما تسليم فرمان توايم قرآن در مقام پاسخ بر آمده و با قاطعيت به آنها گفت: «آنها با نهايت تأكيد سوگند ياد كردند كه اگر به آنها فرمان بدهى (از خانه و اموال خود) بيرون مىروند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقديم مىكنند) بگو: سوگند ياد نكنيد شما طاعت خالصانه و صادقانه نشان دهيد كه خدا به آنچه عمل مىكنيد آگاه است» (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
منظور از «خروج» خارج شدن از اموال و زندگى و يا همراه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به هر جا رفتن و در خدمت او بودن است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html
soham 313
9th September 2013, 06:23 PM
(آيه 54)
در اين آيه مجددا روى همين معنى تأكيد كرده، مىگويد: «به آنها بگو: اطاعت خدا و اطاعت پيامبرش را كنيد» (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ).
سپس اضافه مىكند: در برابر اين فرمان از دو حال خارج نيستيد «پس اگر سر پيچى كنيد و روى گردان شويد پيغمبر مسؤول اعمال خويش است (و وظيفه خود را انجام داده) و شما هم مسؤول اعمال خود هستيد» و وظيفه شما اطاعت صادقانه است (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ).
«اما اگر از او اطاعت كنيد، هدايت خواهيد شد» (وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا).
زيرا او رهبرى است كه جز به راه خدا و حق و صواب دعوت نمىكند.
«و (در هر حال) بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چيزى جز ابلاغ آشكار نيست» (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).
او موظف است فرمان خدا را آشكارا به همگان برساند خواه بپذيرند يا نپذيرند پذيرش و عدم پذيرش اين دعوت، سود و زيانش متوجه خود آنها خواهد شد.
(آيه 55)
شأن نزول:
«هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان به مدينه هجرت كردند و انصار با آغوش باز آنها را پذيرا گشتند، تمامى عرب بر ضدّ آنها قيام كردند و آن چنان بود كه آنها ناچار بودند اسلحه را از خود دور نكنند، شب را با سلاح بخوابند و صبح با سلاح بر خيزند. ادامه اين حالت بر مسلمانان سخت آمده، بعضى گفتند آيا زمانى فرا خواهد رسيد كه اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد، و جز از خدا از هيچ كس نترسيم؟ آيه نازل شد و به آنها اين بشارت را داد كه آرى چنين زمانى فرا خواهد رسيد».
تفسير:
حكومت جهانى مستضعفان! از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از اطاعت و تسليم در برابر فرمان خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، اين آيه همين موضوع را ادامه داده و نتيجه اين اطاعت را كه همان حكومت جهانى است بيان مىكند، و به صورت مؤكد مىگويد: «خداوند به كسانى كه از شما ايمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند وعده مىدهد كه آنها را قطعا خليفه روى زمين خواهد كرد، همان گونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد» (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
منظور از «پيشينيان» بنى اسرائيل است، زيرا آنها با ظهور موسى (ع) و در هم شكسته شدن قدرت فرعون و فرعونيان مالك حكومت روى زمين شدند.
«و دين و آيينى را كه براى آنها پسنديده، بطور ريشه دار و پا بر جا در صفحه زمين مستقر سازد» (وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ).
«و خوف و ترس آنها را، به امنيت و آرامش مبدل خواهد كرد» (وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً).
و آن چنان مىشود كه «تنها مرا مىپرستند و چيزى را شريك من قرار نخواهند داد» (يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً).
مسلم است بعد از اين سيطره حكومت توحيد و استقرار آيين الهى و از ميان رفتن هر گونه اضطراب و ناامنى و هر گونه شرك «كسانى كه بعد از آن كافر شوند فاسقان واقعى آنها هستند» (وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
از مجموع آيه چنين بر مىآيد كه خداوند به گروهى از مسلمانان كه داراى دو صفت «ايمان» و «عمل صالح» هستند سه نويد داده است:
1- جانشينى و حكومت روى زمين.
2- نشر آيين حق بطور اساسى و ريشهدار در همه جا.
3- از ميان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى.
و نتيجه اين امور آن خواهد شد كه با نهايت آزادى خدا را بپرستند و فرمانهاى او را گردن نهند و هيچ شريك و شبيهى براى او قائل نشوند و توحيد خالص را در همه جا بگسترانند.
اين وعده الهى از آن كيست؟ در آيه خوانديم خدا وعده حكومت روى زمين و تمكين دين و آيين و امنيت كامل را به گروهى كه ايمان دارند و اعمالشان صالح است داده اما در اين كه منظور از اين گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است؟
بدون شك آيه شامل مسلمانان نخستين مىشود و حكومت حضرت مهدى (عج)- كه طبق عقيده عموم مسلمانان اعم از شيعه و اهل تسنن سراسر روى زمين را پر از عدل و داد مىكند بعد از آن كه ظلم و جور همه جا را گرفته باشد- مصداق كامل اين آيه است، ولى با اين حال مانع از عموميت و گستردگى مفهوم آيه نخواهد بود.
نتيجه اين كه در هر عصر و زمان پايههاى ايمان و عمل صالح در ميان مسلمانان مستحكم شود، آنها صاحب حكومتى ريشهدار و پر نفوذ خواهند شد.
چنين حكومتى تمام تلاشها و كوششهايش از جنگ و صلح گرفته تا برنامههاى آموزشى و فرهنگى و اقتصادى و نظامى، همه در مسير بندگى خدا، بندگى خالى از هر گونه شرك است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html
soham 313
9th September 2013, 06:25 PM
(آيه 56)
فرار از چنگال مجازات او ممكن نيست! در آيه گذشته وعده خلافت روى زمين به مؤمنان صالح داده شده بود در اين آيه و آيه بعد مردم را براى فراهم كردن مقدمات اين حكومت بسيج مىكند.
نخست مىگويد: «و نماز را بر پا داريد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ). همان نمازى كه رمز پيوند خلق با خالق است، و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمين مىكند، و ميان آنها و فحشا و منكر حائل مىشود.
«و زكات را بدهيد» (وَ آتُوا الزَّكاةَ). همان زكاتى كه نشانه پيوند با «خلق خدا» است، و وسيله مؤثرى براى كم كردن فاصلهها، و سبب استحكام پيوندهاى عاطفى است.
«و رسول (خدا) را اطاعت كنيد» (وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ). اطاعتى كه شما را در خط مؤمنان صالح كه شايسته حكومت بر زمينند قرار مىدهد.
«تا (در پرتو انجام اين دستورات) مشمول رحمت او (خدا) شويد» (لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ). و شايسته پرچمدارى حكومت حق و عدالت گرديد.
(آيه 57)
و اگر فكر مىكنيد ممكن است دشمنان نيرومند لجوج در اين راه سنگ بيندازند و مانع تحقق وعده الهى شوند، چنين امرى امكانپذير نيست، چرا كه قدرت آنها در برابر قدرت خدا ناچيز است، بنا بر اين «گمان مبر كه افراد كافر مىتوانند از چنگال مجازات الهى در پهنه زمين فرار كنند» (لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ).
نه تنها در اين دنيا از مجازات خدا مصون نيستند «بلكه در آخرت «جايگاهشان آتش است و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيرُ).
(آيه 58)
آداب ورود به جايگاه خصوصى پدر و مادر: از آنجا كه مهمترين مسألهاى كه در اين سوره، تعقيب شده مسأله عفت عمومى است در اينجا نيز به يكى از امورى كه با اين مسأله ارتباط دارد پرداخته و خصوصيات آن را تشريح مىكند.
نخست مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بايد مملوكهاى شما (بردگانتان) و همچنين كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيدهاند در سه وقت از شما اجازه بگيرند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ).
«قبل از نماز صبح و نيم روز هنگامى كه لباسهاى (معمولى) خود را بيرون مىآوريد، و بعد از نماز عشا» (مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ).
اين سه وقت «سه وقت خصوصى براى شماست» (ثَلاثُ عَوْراتٍ لَكُمْ).
بديهى است اين دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام اين برنامه كنند، چرا كه آنها هنوز به حد بلوغ نرسيدهاند تا مشمول تكاليف الهى باشند.
ضمنا اطلاق آيه، هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مىشود.
در پايان آيه مىفرمايد: «گناهى بر شما و بر آنان نيست (كه بدون اذن وارد شوند) و بر گرد يكديگر بگرديد» و با صفا و صميميت به يكديگر خدمت نماييد (لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ).
آرى «اين چنين خداوند آيات را براى شما تبيين مىكند و خداوند دانا و حكيم است» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-4.html
soham 313
10th September 2013, 07:42 AM
[golrooz] صفحه ی 210 از قرآن کریم شامل آیات 59 تا 64 از سوره ی مومنون [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَٰلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَْٔذِنُوا۟ كَمَا اسْتَْٔذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَٰتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(59)
و چون كودكان شما به [سن] بلوغ رسيدند بايد از شما كسب اجازه كنند همان گونه كه آنان كه پيش از ايشان بودند كسب اجازه كردند خدا آيات خود را اين گونه براي شما بيان مي دارد و خدا داناي سنجيده كار است(59)
وَالْقَوَٰعِدُ مِنَ النِّسَآءِ الَّٰتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَٰتٍۭ بِزِينَةٍ وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(60)
و بر زنان از كار افتاده اي كه [ديگر] اميد زناشويي ندارند گناهي نيست كه پوشش خود را كنار نهند [به شرطي كه] زينتي را آشكار نكنند و عفت ورزيدن براي آنها بهتر است و خدا شنواي داناست(60)
لَّيْسَ عَلَي الْأَعْمَيٰ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَيٰٓ أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا۟ مِنۢ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَٰنِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَٰمِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّٰتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَٰلِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَٰلَٰتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا۟ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا۟ عَلَيٰٓ أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَٰرَكَةً طَيِّبَةً كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْءَايَٰتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(61)
بر نابينا و لنگ و بيمار و بر شما ايرادي نيست كه از خانه هاي خودتان بخوريد يا از خانه هاي پدرانتان يا خانه هاي مادرانتان يا خانه هاي برادرانتان يا خانه هاي خواهرانتان يا خانه هاي عموهايتان يا خانه هاي عمه هايتان يا خانه هاي داييهايتان يا خانه هاي خاله هايتان يا آن [خانه هايي] كه كليدهايش را در اختيار داريد يا [خانه] دوستتان [هم چنين] بر شما باكي نيست كه با هم بخوريد يا پراكنده پس چون به خانه هايي [كه گفته شد] درآمديد به يكديگر سلام كنيد درودي كه نزد خدا مبارك و خوش است خداوند آيات [خود] را اين گونه براي شما بيان مي كند اميد كه بينديشيد(61)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا۟ مَعَهُ عَلَيٰٓ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا۟ حَتَّيٰ يَسْتَْٔذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَْٔذِنُونَكَ أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَْٔذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(62)
جز اين نيست كه مؤمنان كساني اند كه به خدا و پيامبرش گرويده اند و هنگامي كه با او بر سر كاري اجتماع كردند تا از وي كسب اجازه نكنند نمي روند در حقيقت كساني كه از تو كسب اجازه مي كنند آنانند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند پس چون براي برخي از كارهايشان از تو اجازه خواستند به هر كس از آنان كه خواستي اجازه ده و برايشان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده مهربان است(62)
لَّا تَجْعَلُوا۟ دُعَآءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَآءِ بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(63)
خطاب كردن پيامبر را در ميان خود مانند خطاب كردن بعضي از خودتان به بعضي [ديگر] قرار مدهيد خدا مي داند [چه] كساني از شما دزدانه [از نزد او] مي گريزند پس كساني كه از فرمان او تمرد مي كنند بترسند كه مبادا بلايي بديشان رسد يا به عذابي دردناك گرفتار شوند(63)
أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا۟ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌۢ(64)
هش دار كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست به يقين آنچه را كه بر آنيد مي داند و روزي كه به سوي او بازگردانيده مي شوند آنان را [از حقيقت] آنچه انجام داده اند خبر مي دهد و خدا به هر چيزي داناست(64)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
10th September 2013, 07:45 AM
(آيه 59)
در اين آيه حكم بالغان را بيان كرده، مىگويد: «و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ رسند بايد (در همه اوقات) اجازه بگيرند همانگونه كه اشخاصى كه قبل از آنها بودند اجازه مىگرفتند» (وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
كودكان نابالغ طبق آيه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند، چون زندگى آنها با زندگى پدران و مادران آنقدر آميخته است كه اگر بخواهند در همه حال اجازه بگيرند مشكل خواهد بود، و از اين گذشته احساسات جنسى آنها هنوز بطور كامل بيدار نشده، ولى نوجوانان بالغ طبق اين آيه كه اذن گرفتن را بطور مطلق براى آنها واجب دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادر اذن بطلبند.
اين حكم مخصوص به مكانى است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مىكنند، و گر نه وارد شدن در اتاق عمومى آنها اجازه گرفتن لازم ندارد.
در پايان آيه براى تأكيد و توجه بيشتر مىفرمايد: «اين گونه خداوند آياتش را براى شما تبيين مىكند و خداوند عالم و حكيم است» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).
(آيه 60)
در اين آيه زنان پير و سالخورده را از حكم حجاب زنان مستثنى كرده، مىگويد: «و زنان از كار افتادهاى كه اميدى به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نيست كه لباسهاى (روئين) خود را بر زمين بگذارند در حالى كه در برابر مردم خود آرايى نكنند» (وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ).
در واقع براى اين استثنا دو شرط وجود دارد:
نخست اين كه به سن و سالى برسند كه معمولا اميدى به ازدواج ندارند، و به تعبير ديگر جاذبه جنسى را كاملا از دست دادهاند.
ديگر اين كه در حال بر داشتن حجاب خود را زينت ننمايند.
البته منظور برهنه شدن و بيرون آوردن همه لباسها نيست بلكه تنها كنار گذاشتن لباسهاى رويين است كه بعضى روايات از آن تعبير به چادر و روسرى كرده است.
و در پايان آيه اضافه مىكند كه با همه احوال «اگر آنها تعفف كنند و خويشتن را بپوشانند براى آنها بهتر است» (وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ).
چرا كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كند پسنديدهتر و به تقوا و پاكى نزديكتر است.
و از آنجا كه ممكن است بعضى از زنان سالخورده از اين آزادى حساب شده و مشروع سوء استفاده كنند، و احيانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و يا طرفين در دل افكار آلودهاى داشته باشند در آخر آيه به عنوان يك اخطار مىفرمايد:
«و خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
آنچه را مىگوييد مىشنود و آنچه را در دل داريد و يا در سر مىپرورانيد مىداند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-5.html
soham 313
10th September 2013, 07:47 AM
(آيه 61)
خانه هايى كه غذا خوردن از آنها مجاز است: از آنجا كه در آيات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معين يا بطور مطلق به هنگام داخل شدن در منزل اختصاصى پدر و مادر بود، اين آيه در واقع استثنايى بر اين حكم است كه گروهى مىتوانند در شرايط معينى بدون اجازه وارد منزل خويشاوندان و مانند آن شوند و حتى بدون استيذان غذا بخورند.
اين در حقيقت حاكى از نهايت صفا و صميميتى است كه در جامعه اسلامى بايد حاكم باشد و تنگ نظرى ها و انحصار طلبى ها و خودخواهى ها از آن دور گردد.
نخست مىفرمايد: «بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهى نيست» كه با شما هم غذا شوند (لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ).
چرا كه طبق صريح بعضى از روايات، اهل مدينه پيش از آن كه اسلام را پذيرا شوند افراد نابينا و شل و بيمار را از حضور بر سر سفره غذا منع مىكردند و با آنها هم غذا نمىشدند و از اين كار نفرت داشتند.
سپس قرآن مجيد اضافه مىكند: «و بر شما نيز گناهى نيست كه از خانههاى خودتان [خانههاى فرزندان يا همسرانتان كه خانه خود شما محسوب مىشود بدون اجازه خاصّى] غذا بخوريد» (وَ لا عَلى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ).
«يا خانه هاى پدرانتان» (أَوْ بُيُوتِ آبائِكُمْ).
«يا خانه هاى مادرانتان» (أَوْ بُيُوتِ أُمَّهاتِكُمْ).
«يا خانه هاى برادرانتان» (أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ).
«يا خانه هاى خواهرانتان» (أَوْ بُيُوتِ إِخْوانِكُمْ).
«يا خانه هاى عموهايتان» (أَوْ بُيُوتِ أَعْمامِكُمْ).
«يا خانه هاى عمههايتان» (أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ).
«يا خانه هاى دائيهايتان» (أَوْ بُيُوتِ أَخْوالِكُمْ).
«يا خانه هاى خالههايتان» (أَوْ بُيُوتِ خالاتِكُمْ).
«يا خانهاى كه كليدهايش در اختيار شماست» (أَوْ ما مَلَكْتُمْ مَفاتِحَهُ).
«يا خانه هاى دوستانتان» (أَوْ صَدِيقِكُمْ).
و منظور از آن در اينجا دوستان خاص و نزديكند كه رفت و آمد با يكديگر دارند، و ارتباط ميان آنها ايجاب مىكند كه به منزل يكديگر بروند و از غذاى هم بخورند.
البته در صورت اسراف و تبذير يا نهى صريح يا علم به كراهت در هيچ يك از موارد فوق جايز نيست.
سپس ادامه مىدهد: «بر شما گناهى نيست كه بطور دسته جمعى يا جدا گانه غذا بخوريد» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتاتاً).
گويا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهايى، ابا داشتند و اگر كسى را براى هم غذا شدن نمىيافتند مدتى گرسنه مىماندند، قرآن به آنها تعليم مىدهد كه غذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است.
بعضى ديگر گفتهاند كه: جمعى مقيد بودند كه اغنيا با فقيران غذا نخورند، و فاصله طبقاتى راحتى بر سر سفره حفظ كنند، قرآن اين سنّت غلط و ظالمانه را با عبارت فوق نفى كرد.
سپس به يك دستور اخلاقى ديگر اشاره كرده، مىگويد: «پس هنگامى كه وارد خانهاى شديد بر خويشتن سلام كنيد، سلام و تحيتى از سوى خداوند، سلامى پر بركت و پاكيزه» (فَإِذا دَخَلْتُمْ بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً).
و سر انجام با اين جمله آيه را پايان مىدهد: «اين گونه خداوند آيات (خويش) را براى شما تبيين مىكند، شايد انديشه و تفكر كنيد» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
به هنگام ورود در هر خانهاى بايد سلام كرد، مؤمنان بر يكديگر، و اهل منزل بر يكديگر، و اگر هم كسى نباشد، سلام كردن بر خويشتن، چرا كه همه اينها در حقيقت باز گشت به سلام بر خويش دارد.
سلام بر خويشتن به اين عبارت است: السّلام علينا من قبل ربّنا، درود بر ما از سوى پروردگار ما يا السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين، درود بر ما و بر بندگان صالح خدا.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-5.html
soham 313
10th September 2013, 07:48 AM
(آيه 62)
شأن نزول:
در بعضى از روايات مىخوانيم كه اين آيه در مورد «حنظلة بن أبى عياش» نازل شده است كه در همان شب كه فرداى آن جنگ احد در گرفت مىخواست عروسى كند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با اصحاب و ياران مشغول به مشورت در باره جنگ بود، او نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرضه داشت كه اگر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او اجازه دهد آن شب را نزد همسر خود بماند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او اجازه داد.
صبحگاهان به قدرى عجله براى شركت در برنامه جهاد داشت كه موفق به انجام غسل نشد، با همان حال وارد معركه كارزار گرديد، و سر انجام شربت شهادت نوشيد.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در باره او فرمود: «فرشتگان را ديدم كه حنظله را در ميان زمين و آسمان غسل مىدهند»! لذا بعد از آن حنظله به عنوان «غسيل الملائكه» ناميده شد.
تفسير:
پيامبر را تنها نگذاريد! در چند آيه قبل، سخن از لزوم اطاعت خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در ميان بود و يكى از شؤون اطاعت آن است كه بدون اذن و فرمان او كارى نكنند، لذا در اين آيه مىفرمايد: «مؤمنان واقعى كسانى هستند كه ايمان به خدا و رسولش آوردهاند و هنگامى كه در كار مهمى كه حضور جمعيت را ايجاب مىكند با او باشند، بدون اذن و اجازه او به جايى نمىروند» (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ).
منظور از «أَمْرٍ جامِعٍ» هر كار مهمى است كه اجتماع مردم در آن لازم است خواه مسأله مهم مشورتى باشد، خواه مطلبى پيرامون جهاد و مبارزه با دشمن، و خواه نماز جمعه در شرايط فوق العاده، و مانند آن.
در حقيقت اين يك دستور انضباطى است كه هيچ جمعيت و گروه متشكل و منسجم نمىتواند نسبت به آن بىاعتنا باشد، چرا كه در اين گونه مواقع گاهى حتى غيبت يك فرد گران تمام مىشود و به هدف نهايى آسيب مىرساند.
ولى اگر رهبر، غيبت او را مضرّ تشخيص نداد، به او اجازه مىدهد و در غير اين صورت بايد بماند و گاهى كار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر كند.
لذا در دنبال اين جمله اضافه مىكند: «كسانى كه از تو اجازه مىگيرند آنها به راستى ايمان به خدا و رسولش آوردهاند» ايمانشان تنها با زبان نيست، بلكه با روح و جان مطيع فرمان تواند (إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ).
«در اين صورت هر گاه از تو براى بعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهند به هر كس از آنها مىخواهى (و صلاح مىبينى) اجازه ده» (فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ).
و در پايان آيه مىفرمايد: هنگامى كه به آنها اجازه مىدهى «براى آنان استغفار كن كه خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
اين تعبير نشان مىدهد كه تا مىتوانند از گرفتن اجازه خوددارى كنند و فدا كارى و ايثار نمايند كه حتى پس از اجازه باز عمل آنها ترك اولى است، مبادا حوادث جزئى را بهانه ترك گفتن اين برنامههاى مهم قرار دهند.
البته اين دستور انضباطى مهم اسلامى مخصوص پيامبر و يارانش نبوده است بلكه در برابر تمام رهبران و پيشوايان الهى- اعم از پيامبر و امام و علمائى كه جانشين آنها هستند- رعايت آن لازم است، چرا كه مسأله سرنوشت مسلمين و نظام جامعه اسلامى در آن مطرح مىباشد، و حتى علاوه بر دستور قرآن مجيد، عقل و منطق نيز حاكم به آن است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-5.html
soham 313
10th September 2013, 07:49 AM
(آيه 63)
سپس دستور ديگرى در ارتباط با فرمانهاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بيان كرده، مىگويد: صدا كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد» (لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً).
او هنگامى كه شما را براى مسألهاى فرا مىخواند حتما يك موضوع مهم الهى و دينى است، بايد آن را با اهميت تلقى كنيد، و بطور جدى روى آن بايستيد، كه فرمانش فرمان خدا و دعوتش دعوت پروردگار است.
سپس ادامه مىدهد، «خداوند كسانى از شما را كه (براى جدا شدن از برنامههاى مهم پيامبر) پشت سر ديگران پنهان مىشوند، و يكى پس از ديگرى فرار مىكنند مىداند» و مىبيند (قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً).
«پس آنها كه فرمان او را مخالفت مىكنند بايد بترسند از اين كه فتنهاى دامنشان را بگيرد، يا عذاب دردناك به آنها برسد» (فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 64)
اين آيه كه آخرين آيه سوره نور است اشاره لطيف و پر معنايى است به مسأله مبدء و معاد كه انگيزه انجام همه فرمانهاى الهى است مىفرمايد:
«آگاه باشيد كه براى خداست آنچه در آسمانها و زمين است» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
خدايى كه علم و دانش او همه جهان را در بر مىگيرد و «مىداند آنچه را شما بر آن هستيد» (قَدْ يَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ) روش شما، اعمال شما، عقيده و نيت شما، همه براى او آشكار است.
و تمام اين امور بر صفحه علم او ثبت است «و آن روز كه انسانها به سوى او باز مىگردند آنها را از اعمالى كه انجام دادهاند آگاه مىسازد» و نتيجه آن را هر چه باشد به آنها مىدهد (وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا).
«و خدا به هر چيزى داناست» (وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ).
قابل توجه اين كه در اين آيه سه بار روى علم خدا نسبت به اعمال انسانها تكيه شده است و اين به خاطر آن است كه انسان هنگامى كه احساس كند، كسى بطور دائم مراقب اوست، و ذرهاى از پنهان و آشكارش بر او مخفى نمىماند اين اعتقاد و باور اثر تربيتى فوقالعاده روى او مىگذارد و ضامن كنترل انسان در برابر انحرافات و گناهان است.
«پايان سوره نور»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread382-5.html
soham 313
11th September 2013, 08:08 AM
[golrooz] صفحه ی 211 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 17 از سوره ی فرقان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَيٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَٰلَمِينَ نَذِيرًا(1)
بزرگ [و خجسته] است كسي كه بر بنده خود فرقان [=كتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود تا براي جهانيان هشداردهنده اي باشد(1)
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا(2)
همان كس كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست و فرزندي اختيار نكرده و براي او شريكي در فرمانروايي نبوده است و هر چيزي را آفريده و بدان گونه كه درخور آن بوده اندازه گيري كرده است(2)
وَاتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً لَّا يَخْلُقُونَ شَئًْا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَوٰةً وَلَا نُشُورًا(3)
و به جاي او خداياني براي خود گرفته اند كه چيزي را خلق نمي كنند و خود خلق شده اند و براي خود نه زياني را در اختيار دارند و نه سودي را و نه مرگي را در اختيار دارند و نه حياتي و نه رستاخيزي را(3)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ إِنْ هَٰذَآ إِلَّآ إِفْكٌ افْتَرَيٰهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ فَقَدْ جَآءُو ظُلْمًا وَزُورًا(4)
و كساني كه كفر ورزيدند گفتند اين [كتاب] جز دروغي كه آن را بربافته [چيزي] نيست و گروهي ديگر او را بر آن ياري كرده اند و قطعا [با چنين نسبتي] ظلم و بهتاني به پيش آوردند(4)
وَقَالُوٓا۟ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَيٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا(5)
و گفتند افسانه هاي پيشينيان است كه آنها را براي خود نوشته و صبح و شام بر او املا مي شود(5)
قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا(6)
بگو آن را كسي نازل ساخته است كه راز نهان ها را در آسمانها و زمين مي داند و هموست كه همواره آمرزنده مهربان است(6)
وَقَالُوا۟ مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلَآ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا(7)
و گفتند اين چه پيامبري است كه غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود چرا فرشته اي به سوي او نازل نشده تا همراه وي هشداردهنده باشد(7)
أَوْ يُلْقَيٰٓ إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا(8)
يا گنجي به طرف او افكنده نشده يا باغي ندارد كه از [بار و ب ر] آن بخورد و ستمكاران گفتند جز مردي افسون شده را دنبال نمي كنيد(8)
انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا۟ لَكَ الْأَمْثَٰلَ فَضَلُّوا۟ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا(9)
بنگر چگونه براي تو مثلها زدند و گمراه شدند در نتيجه نمي توانند راهي بيابند(9)
تَبَارَكَ الَّذِيٓ إِن شَآءَ جَعَلَ لَكَ خَيْرًا مِّن ذَٰلِكَ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُورًۢا(10)
بزرگ [و خجسته] است كسي كه اگر بخواهد بهتر از اين را براي تو قرار مي دهد باغهايي كه جويبارها از زير [درختان] آن روان خواهد بود و براي تو كاخها پديد مي آورد(10)
بَلْ كَذَّبُوا۟ بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا(11)
[نه] بلكه [آنها] رستاخيز را دروغ خواندند و براي هر كس كه رستاخيز را دروغ خواند آتش سوزان آماده كرده ايم(11)
إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّكَانٍۭ بَعِيدٍ سَمِعُوا۟ لَهَا تَغَيُّظًا وَزَفِيرًا(12)
چون [دوزخ] از فاصله اي دور آنان را ببيند خشم و خروشي از آن مي شنوند(12)
وَإِذَآ أُلْقُوا۟ مِنْهَا مَكَانًا ضَيِّقًا مُّقَرَّنِينَ دَعَوْا۟ هُنَالِكَ ثُبُورًا(13)
و چون آنان را در تنگنايي از آن به زنجير كشيده بيندازند آنجاست كه مرگ [خود] را مي خواهند(13)
لَّا تَدْعُوا۟ الْيَوْمَ ثُبُورًا وَٰحِدًا وَادْعُوا۟ ثُبُورًا كَثِيرًا(14)
امروز يك بار هلاك [خود] را مخواهيد و بسيار هلاك [خود] را بخواهيد(14)
قُلْ أَذَٰلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَآءً وَمَصِيرًا(15)
بگو آيا اين [عقوبت] بهتر است يا بهشت جاويدان كه به پرهيزگاران وعده داده شده است كه پاداش و سرانجام آنان است(15)
لَّهُمْ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ خَٰلِدِينَ كَانَ عَلَيٰ رَبِّكَ وَعْدًا مَّسُْٔولًا(16)
جاودانه هر چه بخواهند در آنجا دارند پروردگار تو مسؤول [تحقق] اين وعده است(16)
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ ءَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَٰٓؤُلَآءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا۟ السَّبِيلَ(17)
و روزي كه آنان را با آنچه به جاي خدا مي پرستند محشور مي كند پس مي فرمايد آيا شما اين بندگان مرا به بيراهه كشانديد يا خود گمراه شدند(17)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
11th September 2013, 08:25 AM
سوره فرقان [25]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 77 آيه دارد.
محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت از سه بخش تشكيل مىشود:
بخش اول كه آغاز اين سوره را تشكيل مىدهد منطق مشركان را شديدا در هم مىكوبد، و بهانه جوييهاى آنها را مطرح كرده و پاسخ مىگويد، و آنها را از عذاب خدا و حساب قيامت و مجازاتهاى دردناك دوزخ بيم مىدهد، و به دنبال آن قسمتهايى از سر گذشت اقوام پيشين را باز گو مىكند.
در بخش دوم براى تكميل اين بحث قسمتى از دلائل توحيد و نشانههاى عظمت خدا در جهان آفرينش را بيان مىكند.
بخش سوم فشرده بسيار جامع و جالبى از صفات مؤمنان راستين «عِبادُ الرَّحْمنِ» و بندگان خالص خداست كه در مقايسه با كفار متعصب و بهانه گير و آلودهاى كه در بخش اول مطرح بودند، موضع هر دو گروه كاملا مشخص مىشود.
اين صفات مجموعهاى است از اعتقادات، عمل صالح، مبارزه با شهوات، داشتن آگاهى كافى، و تعهد و احساس مسؤوليت اجتماعى.
و نام اين سوره از آيه اول آن گرفته شده كه از قرآن تعبير به «فرقان» (جدا كننده حق از باطل) مىكند.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين آمده است: «كسى كه سوره فرقان را بخواند (و به محتواى آن بينديشد و در اعتقاد و عمل از آن الهام گيرد) روز قيامت مبعوث مىشود در حالى كه در صف مؤمنان به رستاخيز است، كسانى كه يقين داشتند كه قيامت فرا مىرسد و خداوند مردگان را به زندگى جديد باز مىگرداند».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
11th September 2013, 08:28 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
برترين معيار شناخت: اين سوره با جمله «تَبارَكَ» آغاز مىشود كه از ماده «بركت» است و مىدانيم بركت داشتن چيزى عبارت از آن است كه داراى دوام و خير و نفع كامل باشد.
مىفرمايد: «زوالناپذير و پر بركت است كسى كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد، تا بيم دهنده جهانيان باشد» (تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً).
جالب اين كه مبارك بودن ذات پروردگار به وسيله نزول فرقان، يعنى قرآنى كه جدا كننده حق از باطل است معرفى شده، و اين نشان مىدهد كه برترين خير و بركت آن است كه انسان وسيلهاى براى شناخت- شناخت حق از باطل- در دست داشته باشد! البته مقام عبوديت و بندگى خالص است كه شايستگى نزول فرقان و پذيرا شدن معيارهاى شناخت حق از باطل را به وجود مىآورد.
(آيه 2)
اين آيه، خداوند را كه نازل كننده فرقان است به چهار صفت توصيف مىكند كه يكى در حقيقت پايه و بقيه نتيجهها و شاخههاى آن است.
نخست مىگويد: «او خدايى است كه مالكيت و حكومت آسمانها و زمين منحصر به اوست» (الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
آرى! او حاكم بر كل عالم هستى و تمام آسمانها و زمين است، و چيزى از قلمرو حكومت او بيرون نمىباشد.
سپس به نفى عقايد مشركان يكى پس از ديگرى پرداخته، مىگويد:
«و (خدايى كه) فرزندى براى خود انتخاب نكرد» (وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً).
و به اين ترتيب اعتقاد نصارى را به اين كه حضرت «مسيح» (ع) فرزند خدا است و يا يهود كه «عزير» را فرزند خدا مىدانستند و همچنين اعتقاد مشركان عرب را نفى مىنمايد.
سپس مىافزايد: «او شريكى در مالكيت و حاكميت بر عالم هستى ندارد» (وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ).
و اگر مشركان عرب، اعتقاد به وجود شريك يا شريكهايى داشتند، و آنها را در عبادت شريك خدا مىپنداشتند. قرآن همه اين موهومات را نفى و محكوم مىكند.
و در آخرين جمله مىگويد: «او تمام موجودات را آفريده (نه تنها آفريده) بلكه تقدير و تدبير و اندازه گيرى آنها را دقيقا معين كرده است» (وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً).
نه همچون اعتقاد «ثنويّين» كه بخشى از موجودات اين عالم را مخلوق «يزدان» مىدانستند و بخشى را مخلوق «اهريمن»! و به اين ترتيب آفرينش و خلقت را در ميان يزدان و اهريمن تقسيم مىكردند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
11th September 2013, 08:29 AM
(آيه 3)
در اين آيه بحثى را كه در آيات گذشته در مورد مبارزه با شرك و بت پرستى بود را ادامه داده، و مشركان را در واقع به محاكمه مىكشد و براى برانگيختن وجدان آنها، با منطقى روشن و ساده و در عين حال قاطع و كوبنده سخن مىگويد، مىفرمايد: «آنها خدايانى غير از پروردگار عالم (كه اوصافش قبلا گذشت) انتخاب كردند (خدايانى) كه مطلقا خالق چيزى نيستند، بلكه خودشان مخلوقند» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ).
وانگهى انگيزه آنها براى پرستش بتها چه مىتواند باشد؟ بتهايى كه «حتى مالك سود و زيان خود و مالك مرگ و حيات و رستاخيز خويش نيستند» تا چه رسد به ديگران (وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً).
اصولى كه براى انسان اهميت دارد همين پنج امر است: مسأله سود و زيان و مرگ و زندگى و رستاخيز و به راستى اگر كسى مالك اصلى اين امور نسبت به ما باشد شايسته پرستش است.
اين بتها نه تنها در اين دنيا مشكلى را براى بندگان خود حل نمىكنند كه در قيامت نيز كارى از آنها ساخته نيست.
(آيه 4)
اين آيه به تحليلهاى كفار و يا صحيحتر بهانهجوئيهاى آنها، در برابر دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرداخته چنين مىگويد: «و كافران گفتند: اين فقط دروغى است كه او ساخته، و گروهى ديگر او را بر اين كار يارى دادهاند»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ).
ولى قرآن در جواب آنها فقط يك جمله مىگويد و آن اين كه: «آنها با اين سخن خود مرتكب ظلم و دروغ و باطل شدند» (فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً).
«ظلم» از اين نظر كه مردى امين و پاك و راستگو همچون پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستى جمعى از اهل كتاب كردند، و به مردم و خود نيز ستم نمودند، و دروغ و باطل از اين نظر كه سخن آنها كاملا بىاساس بود، زيرا بارها پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را دعوت به آوردن سورهها و آياتى همچون قرآن كرده بود و آنها در برابر اين تحدى عاجز و ناتوان شده بودند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
11th September 2013, 08:31 AM
(آيه 5)
اين آيه به يكى ديگر از تحليلهاى انحرافى و بهانههاى واهى آنان در مورد قرآن پرداخته، مىگويد: «آنها گفتند: (اين همان) افسانههاى پيشينيان است كه وى آن را رو نويس كرده»! (وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها).
او براى رسيدن به اين مقصد، همه روز از ديگران بهرهگيرى مىكند «و اين كلمات هر صبح و شام بر او املا مىشود»! (فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا).
(آيه 6)
در اين آيه به عنوان پاسخگويى به اين اتهامات بىپايه مىفرمايد:
«بگو: كسى آن را نازل كرده است كه اسرار آسمانها و زمين را مىداند» (قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اشاره به اين كه محتواى اين كتاب و اسرار گوناگونى كه از علوم و دانشها، تاريخ اقوام پيشين، قوانين و نيازهاى بشرى، و حتى اسرارى از عالم طبيعت و اخبارى از آينده در آن است نشان مىدهد كه ساخته و پرداخته مغز بشر نيست، و با كمك اين و آن تنظيم نشده، بلكه مولود علم كسى است كه آگاه از اسرار آسمان و زمين است و علم او بر همه چيز احاطه دارد.
ولى با اين همه راه بازگشت را به روى اين كج انديشان مغرض و دروغگويان رسوا باز مىگذارد و در پايان آيه مىگويد: درهاى توبه و باز گشت به سوى خدا به روى همه شما باز است «چرا كه او آمرزنده و مهربان بوده و هست» (إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً).
به مقتضاى رحمتش، پيامبران را ارسال و كتب آسمانى را نازل نموده، و به مقتضاى غفوريتش گناهان بىحساب شما را در پرتو ايمان و توبه مىبخشد.
منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
11th September 2013, 08:33 AM
(آيه 7)
شأن نزول: روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در كنار خانه خدا نشسته بود، «عبد اللّه بن ابى اميه مخزومى» در برابر او قرار گرفت و گفت: «اى محمّد! تو چنين مىپندارى كه رسول پروردگار عالميانى، اما پروردگار جهانيان و خالق همه مخلوقات شايسته نيست، رسولى مثل تو- انسانى همانند ما- داشته باشد، تو همانند ما غذا مىخورى، و همچون ما در بازارها راه مىروى!» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرضه داشت: بار پروردگارا! تو همه سخنان را مىشنوى، و به هر چيز عالمى، آنچه را بندگان تو مىگويند مىدانى (خودت پاسخ آنها را بيان فرما) اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و به بهانه گيريهاى آنها پاسخ داد.
تفسير: چرا اين پيامبر گنجها و باغها ندارد؟ از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از ايرادهاى كفار در باره قرآن مجيد مطرح گرديد و به آن پاسخ داده شد، در اينجا بخش ديگرى را كه مربوط به رسالت شخص پيامبر است مطرح كرده و پاسخ مىگويد.
مىفرمايد: «آنها گفتند: چرا اين رسول، غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود»؟! (وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ).
در حالى كه او مىخواهد هم ابلاغ دعوت الهى كند و هم بر همه ما حكومت نمايد! اصولا آنها معتقد بودند افراد با شخصيت نبايد شخصا براى رفع حوائج خود به بازارها گام بگذارند، بايد مأموران و خدمتگذاران را به دنبال اين كار بفرستند.
سپس افزودند: «چرا لا اقل فرشتهاى (از سوى خدا) بر او فرستاده نشده كه (به عنوان گواه صدق دعوتش) همراه او، مردم را انذار كند»؟! (لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً).
منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
11th September 2013, 08:34 AM
(آيه 8)
بسيار خوب به فرض كه قبول كنيم رسول خدا مىتواند انسان باشد، ولى آخر چرا يك انسان تهى دست و فاقد مال و ثروت؟ «چرا گنجى از آسمان براى او انداخته نمىشود و يا لااقل چرا باغى ندارد كه از آن بخورد و امرار معاش كند»؟ (أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها).
و باز به اينها قناعت نكردند و سر انجام با يك نتيجه گيرى غلط او را متهم به جنون ساختند چنانكه در پايان همين آيه مىخوانيم: «و ستمگران گفتند: (اى مردمى كه به او ايمان آوردهايد) شما تنها از يك انسان مجنون و كسى كه مورد سحر ساحران قرار گرفته است پيروى مىكنيد»! (وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً). چرا كه آنها معتقد بودند ساحران مىتوانند در فكر و هوش افراد دخالت كنند و سرمايه عقل را از آنها بگيرند؟
(آيه 9)
اين آيه پاسخ همه اينها را در يك جمله كوتاه چنين بيان مىكند:
«ببين چگونه براى تو مثلها زدند، و به دنبال آن گمراه شدند، آنچنان كه قدرت پيدا كردن راه را ندارند» (انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا).
اين جمله تعبير گويايى است از اين واقعيت كه آنها در مقابل دعوت حق و قرآنى كه محتواى آن شاهد گوياى ارتباطش با خداست به يك مشت سخنان واهى و بىاساس دست زده و مىخواهند با اين حرفهاى بىپايه، چهره حقيقت را بپوشانند.
(آيه 10)
اين آيه همانند آيه قبل روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده- به عنوان تحقير سخنان آنها، و اين كه قابل جوابگويى نيست- مىفرمايد: «زوال ناپذير و بزرگ است خدايى كه اگر بخواهد براى تو بهتر از اين قرار مىدهد، باغهايى كه از زير درختانش نهرها جارى باشد، (و اگر بخواهد) براى تو قصرهاى مجلل قرار مىدهد» (تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً).
مگر باغها و قصرهاى ديگران را چه كسى به آنها داده جز خدا؟
اصولا چه كسى اين همه نعمت و زيبايى را در اين عالم آفريده جز پروردگار! ولى او هرگز نمىخواهد مردم شخصيت تو را در مال و ثروت و قصر و باغ بدانند، و از ارزشهاى واقعى غافل شوند.
منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
11th September 2013, 08:35 AM
(آيه 11)
در اينجا- به دنبال بحثى كه از انحراف كفار در مسأله توحيد و نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آيات قبل بود- سخن از بخش ديگرى از انحرافات آنها در زمينه معاد مىگويد، و در حقيقت با بيان اين بخش روشن مىشود كه آنها در تمام اصول دين گرفتار تزلزل و انحراف بودند، هم در توحيد و هم در نبوت و هم در معاد، كه دو قسمت آن در آيات گذشته آمده، و اكنون سومين بخش را مىخوانيم.
نخست مىگويد: «بلكه آنها قيامت را تكذيب كردند» (بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ).
چرا كه اگر كسى ايمان به چنان دادگاه عظيم و پاداش و كيفر الهى داشته باشد اين چنين بىپروا حقايق را به باد مسخره نمىگيرد و با ذكر بهانههاى واهى از دعوت پيامبرى كه دلائل نبوتش آشكار است سر نمىپيچد.
اما قرآن در اينجا به پاسخ استدلالى نپرداخته، چرا كه اين گروه اهل منطق و استدلال نبودند، بلكه آينده شوم و دردناك آنها را در برابر چشمشان مجسم مىسازد.
نخست مىگويد: «و ما براى كسى كه قيامت را انكار كند آتش سوزانى مهيا كردهايم» (وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً).
(آيه 12)
سپس توصيف عجيبى از اين آتش سوزان كرده، مىگويد:
«هنگامى كه اين آتش آنها را از راه دور ببيند (چنان به هيجان مىآيد كه) صداى وحشتناك و خشمآلود او را كه با نفس زدن شديد همراه است مىشنوند»! (إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفِيراً).
اين تعبيرات از شدت اين عذاب الهى خبر مىدهد و نشان مىدهد كه آتش سوزان دوزخ همچون حيوان درنده گرسنهاى كه در انتظار طعمه خويش است انتظار اين گروه را مىكشد- پناه بر خدا.
منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
11th September 2013, 08:36 AM
(آيه 13)
اين وضع دوزخ است به هنگامى كه آنها را از دور مىبيند، اما وضع آنها را در آتش دوزخ چنين توصيف مىكند: «و هنگامى كه در مكان تنگ و محدودى از آن (آتش) در حالى كه در غل و زنجيرند افكنده شوند فرياد واويلاشان بلند مىشود» (وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً).
«دوزخ» مكان وسيعى است اما آنها را در اين مكان وسيع آن چنان محدود مىكنند كه طبق بعضى از روايات وارد شدنشان در دوزخ همچون وارد شدن ميخ در ديوار است!
(آيه 14)
اما به زودى به آنها گفته مىشود: «امروز يك بار واويلا نگوييد، بلكه بسيار ناله واويلا سر دهيد» (لا تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً).
و در هر حال اين ناله شما به جايى نخواهد رسيد و مرگ و هلاكى در كار نخواهد بود، بلكه بايد زنده بمانيد و مجازاتهاى دردناك را بچشيد.
(آيه 15)
سپس روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده دستور مىدهد آنها را به يك داورى دعوت كند، مىفرمايد: «بگو: آيا اين (سرنوشت دردناك) بهتر است، يا بهشت جاويدانى كه به پرهيز كاران وعده داده شده است؟ بهشتى كه هم پاداش اعمال آنها است و هم جايگاه و قرارگاهشان» (قُلْ أَ ذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصِيراً).
منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
11th September 2013, 08:38 AM
(آيه 16)
همان بهشتى كه «هر چه بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است» (لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ).
همان بهشتى كه «جاودانه در آن خواهند ماند» (خالِدِينَ).
«اين وعدهاى است مسلّم كه پروردگارت بر عهده گرفته است» (كانَ عَلى رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُلًا).
اين گونه سؤالها و داورى طلبيدنها براى بيدار ساختن وجدانهاى خفته است كه آنها را در برابر يك امر بديهى و بر سر دو راهى قرار دهند.
(آيه 17)
محاكمه معبودان و عابدان گمراه: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از سرنوشت مؤمنان و مشركان در قيامت و پاداش و كيفر اين دو گروه بود، در اينجا همين موضوع را به شكل ديگرى ادامه مىدهد و سؤالى را كه خداوند از معبودهاى «مشركان» در قيامت مىكند همراه جواب آنها به عنوان يك هشدار بيان مىفرمايد.
نخست مىگويد: «و (به ياد آور) روزى را كه خداوند همه آنها و معبودهايشان را كه غير از «اللّه» پرستش مىكردند جمع و محشور مىكند» (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ). منظور، معبودهاى انسانى (همچون مسيح) يا شيطانى (همچون جن) و يا «فرشتگان» است.
«آنگاه به آنها مىگويد: آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد يا خود آنها راه را گم كردند»؟! (فَيَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادِي هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ).
منبع :
http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
12th September 2013, 06:42 AM
[golrooz] صفحه ی 212 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 34 از سوره ی فرقان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالُوا۟ سُبْحَٰنَكَ مَا كَانَ يَنۢبَغِي لَنَآ أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَآءَ وَلَٰكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَءَابَآءَهُمْ حَتَّيٰ نَسُوا۟ الذِّكْرَ وَكَانُوا۟ قَوْمًۢا بُورًا(18)
مي گويند منزهي تو ما را نسزد كه جز تو دوستي براي خود بگيريم ولي تو آنان و پدرانشان را برخوردار كردي تا [آنجا كه] ياد [تو] را فراموش كردند و گروهي هلاك شده بودند(18)
فَقَدْ كَذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَن يَظْلِم مِّنكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا(19)
قطعا [خدايانتان] در آنچه مي گفتيد شما را تكذيب كردند در نتيجه نه مي توانيد [عذاب را از خود] دفع كنيد و نه [خود را] ياري نماييد و هر كس از شما شرك ورزد عذابي سهمگين به او مي چشانيم(19)
وَمَآ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّآ إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ فِي الْأَسْوَاقِ وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا(20)
و پيش از تو پيامبران [خود] را نفرستاديم جز اينكه آنان [نيز] غذا مي خوردند و در بازارها راه مي رفتند و برخي از شما را براي برخي ديگر [وسيله] آزمايش قرار داديم آيا شكيبايي مي كنيد و پروردگار تو همواره بيناست(20)
۞ وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَآءَنَا لَوْلَآ أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَٰٓئِكَةُ أَوْ نَرَيٰ رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا۟ فِيٓ أَنفُسِهِمْ وَعَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًا(21)
و كساني كه به لقاي ما اميد ندارند گفتند چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند يا پروردگارمان را نمي بينيم قطعا در مورد خود تكبر ورزيدند و سخت سركشي كردند(21)
يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَٰٓئِكَةَ لَا بُشْرَيٰ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِينَ وَيَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا(22)
روزي كه فرشتگان را ببينند آن روز براي گناهكاران بشارتي نيست و مي گويند دور و ممنوع [آيد از رحمت خدا](22)
وَقَدِمْنَآ إِلَيٰ مَا عَمِلُوا۟ مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَٰهُ هَبَآءً مَّنثُورًا(23)
و به هر گونه كاري كه كرده اند مي پردازيم و آن را [چون] گ ردي پراكنده مي سازيم(23)
أَصْحَٰبُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا(24)
آن روز جايگاه اهل بهشت بهتر و استراحتگاهشان نيكوتر است(24)
وَيَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَآءُ بِالْغَمَٰمِ وَنُزِّلَ الْمَلَٰٓئِكَةُ تَنزِيلًا(25)
و روزي كه آسمان با ابري سپيد از هم مي شكافد و فرشتگان نزول يابند(25)
الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَٰنِ وَكَانَ يَوْمًا عَلَي الْكَٰفِرِينَ عَسِيرًا(26)
آن روز فرمانروايي بحق از آن [خداي] رحمان است و روزي است كه بر كافران بسي دشوار است(26)
وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَيٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يَٰلَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا(27)
و روزي است كه ستمكار دستهاي خود را مي گزد [و] مي گويد اي كاش با پيامبر راهي برمي گرفتم(27)
يَٰوَيْلَتَيٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا(28)
اي واي كاش فلاني را دوست [خود] نگرفته بودم(28)
لَّقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَٰنُ لِلْإِنسَٰنِ خَذُولًا(29)
او [بود كه] مرا به گمراهي كشانيد پس از آنكه قرآن به من رسيده بود و شيطان همواره فروگذارنده انسان است(29)
وَقَالَ الرَّسُولُ يَٰرَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا۟ هَٰذَا الْقُرْءَانَ مَهْجُورًا(30)
و پيامبر [خدا] گفت پروردگارا قوم من اين قرآن را رها كردند(30)
وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِينَ وَكَفَيٰ بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا(31)
و اين گونه براي هر پيامبري دشمني از گناهكاران قرار داديم و همين بس كه پروردگارت راهبر و ياور توست(31)
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَٰحِدَةً كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَٰهُ تَرْتِيلًا(32)
و كساني كه كافر شدند گفتند چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است اين گونه [ما آن را به تدريج نازل كرديم] تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم و آن را به آرامي [بر تو] خوانديم(32)
وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَٰكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا(33)
و براي تو مثلي نياوردند مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براي تو آورديم(33)
الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَيٰ وُجُوهِهِمْ إِلَيٰ جَهَنَّمَ أُو۟لَٰٓئِكَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا(34)
كساني كه به رو درافتاده به سوي جهنم رانده مي شوند آنان بدترين جاي و گم ترين راه را دارند(34)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
12th September 2013, 06:45 AM
(آيه 18)
اما آنها در پاسخ «مىگويند: منزهى تو اى پروردگار! براى ما شايسته نبود كه اوليايى غير از تو برگزينيم» (قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغِي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ).
نه تنها ما آنها را به سوى خود دعوت نكرديم، بلكه ما به ولايت و عبوديت تو معترف بوديم و غير از تو را معبود براى خود و ديگران بر نگزيديم! علت انحراف آنها اين بود كه: «آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنيا بر خوردار نمودى (آنان به جاى اين كه شكر نعمتت را به جا آورند در شهوات و كامجوييها فرو رفتند) تا ياد تو را فراموش كردند» (وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ).
و به راستى زندگى مرفّه براى جمعيتى كه ظرفيت كافى ندارند، و پايههاى ايمانشان سست است «غرور آفرين» است.
و به همين دليل «تباه و هلاك گشتند» (وَ كانُوا قَوْماً بُوراً).
(آيه 19)
در اينجا خداوند روى سخن را به مشركان كرده، مىگويد: ببينيد «اين معبودان شما را در آنچه مىگوييد تكذيب كردند» (فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِما تَقُولُونَ).
مىگفتيد: اينها شما را از راه منحرف كردند و به سوى عبادت خود دعوت نمودند در حالى كه آنها گفته شما را دروغ مىشمرند.
و چون چنين است و خود مرتكب انحراف خويش بودهايد، «اكنون نمىتوانيد عذاب الهى را بر طرف سازيد (و خويش را يارى كنيد و) يا از كسى يارى بطلبيد» (فَما تَسْتَطِيعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً).
«و هر كس از شما ستم كند، عذاب شديد و بزرگى به او مىچشانيم» (وَ مَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذاباً كَبِيراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391.html
soham 313
12th September 2013, 06:46 AM
(آيه 20)
شأن نزول:
جمعى از مفسران در شأن نزول اين آيه چنين آوردهاند كه جمعى از سران مشركان خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! تو از ما چه مىخواهى؟ اگر رياست مىطلبى ما تو را سر پرست خود مىكنيم، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود براى تو جمع مىكنيم، اما هنگامى كه ديدند پيامبر تسليم نشد به بهانه جويى پرداختند و گفتند: تو چگونه فرستاده خدا هستى با اين كه غذا مىخورى و در بازارها توقف مىكنى؟! و گفتند: او مىخواهد حكمران ما شود، در حالى كه روش او مخالف سيره پادشاهان است! آيه نازل شد و اين حقيقت را روشن ساخت كه روش پيامبر اسلام روش همه پيامبران پيشين است.
تفسير:
همه پيامبران چنين بودند! در چند آيه قبل يكى از بهانه جوييهاى مشركان آمده بود و جوابى اجمالى و سر بسته براى آن گفته شد، اين آيه به همان مطلب باز گشته و پاسخى صريحتر و مشروحتر به آن داده، مىگويد: «ما هيچ يك از رسولان را قبل از تو نفرستاديم مگر اين كه همه آنها (از جنس بشر بودند) غذا مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند» و با مردم حشر و نشر داشتند (وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَيَأْكُلُونَ الطَّعامَ وَ يَمْشُونَ فِي الْأَسْواقِ).
و در عين حال «بعضى از شما را وسيله امتحان بعض ديگر قرار داديم» (وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً).
اين آزمايش ممكن است از اين طريق باشد كه انتخاب پيامبران از انسانهايى كه از ميان تودههاى جمعيت محروم بر مىخيزند خود آزمايش بزرگى است، چرا كه گروهى ابا دارند زير بار همنوع خود بروند بخصوص كسى كه از نظر امكانات مادى و يا سن و سال در سطح پايينى قرار داشته باشد.
و به دنبال اين سخن، همگان را مورد خطاب قرار داده و سؤال مىكند: «آيا صبر و شكيبايى پيشه مىكنيد»؟ (أَ تَصْبِرُونَ). چرا كه مهمترين ركن پيروزى در تمام اين آزمايشها صبر و استقامت و پايمردى است.
و در پايان آيه به عنوان يك هشدار مىفرمايد: «پروردگار تو همواره بصير و بينا بوده و هست» (وَ كانَ رَبُّكَ بَصِيراً).
مبادا تصور كنيد چيزى از رفتار شما در برابر آزمونهاى الهى از ديده بينا و موشكاف علم خداوند مكتوم و پنهان مىماند، او همه را دقيقا مىداند و مىبيند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html
soham 313
12th September 2013, 06:48 AM
آغاز جزء نوزدهم قرآن مجيد
ادامه سوره فرقان
(آيه 21)
ادعاهاى بزرگ: در اينجا دو قسمت ديگر از بهانههاى مشركان را مطرح كرده، چنين پاسخ مىدهد.
نخست مىفرمايد: «آنها كه اميدى به لقاى ما ندارند (و رستاخيز را انكار مىكنند)، مىگويند: چرا فرشتگان بر ما نازل نمىشوند، و يا پروردگارمان را با چشم خود نمىبينيم» (وَ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْمَلائِكَةُ أَوْ نَرى رَبَّنا).
اين قابل قبول نيست كه پيك وحى تنها بر او نازل شود و ما او را نبينيم! بهترين دليل براى اين كه اين سخنان را به خاطر تحقيق پيرامون نبوت پيامبر نمىگفتند اين است كه تقاضاى مشاهده پروردگار كردند و او را تا سر حد يك جسم قابل رؤيت تنزل دادند، همان تقاضاى بىاساسى كه مجرمان بنى اسرائيل نيز داشتند، و پاسخ قاطع آن را شنيدند كه شرح آن در سوره اعراف آيه 143 آمده است.
لذا قرآن در پاسخ اين تقاضاها مىگويد: «آنها در مورد خود تكبر ورزيدند و گرفتار غرور و كبر و خود بينى شدند» (لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ).
«و طغيان كردند، چه طغيان بزرگى»؟ (وَ عَتَوْا عُتُوًّا كَبِيراً).
(آيه 22)
سپس به عنوان تهديد مىگويد: اينها كه تقاضا دارند فرشتگان را ببينند، به آرزوى خود مىرسند اما «روزى كه فرشتگان را مىبينند روز بشارت براى مجرمان نخواهد بود» چرا كه روز مجازات و كيفرهاى دردناك اعمال آنهاست (يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لا بُشْرى يَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِينَ).
آرى! در آن روز از ديدن فرشتگان خوشحال نخواهند شد، بلكه چون نشانههاى عذاب را همراه مشاهده آنان مىبينند به قدرى در وحشت فرو مىروند كه همان جملهاى را كه در دنيا به هنگام احساس خطر در برابر ديگران مىگفتند بر زبان جارى مىكنند «و مىگويند: ما را امان دهيد، ما را معاف داريد» (وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً).
ولى بدون شك نه اين جمله و نه غير آن اثرى در سر نوشت محتوم آنها ندارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html
soham 313
12th September 2013, 06:50 AM
(آيه 23)
اين آيه وضع اعمال اين مجرمان را در آخرت مجسّم ساخته، مىگويد: «و ما به سراغ تمام اعمالى كه آنها انجام دادند مىرويم و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا مىكنيم»! (وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً). يعنى، اعمال آنها به قدرى بىارزش و بىاثر خواهد شد كه اصلا گويى عملى وجود ندارد.
زيرا چنين كه به عمل انسان شكل و محتوا مىدهد، نيّت و هدف عمل است، افراد با ايمان، با انگيزه الهى و هدفهاى مقدس و پاك به سراغ انجام كارها مىروند در حالى كه مردم بىايمان غالبا گرفتار تظاهر، ريا كارى و تقلب و غرور و خود بينى هستند، و همين سبب بىارزش شدن اعمال آنها مىشود.
(آيه 24)
و از آنجا كه قرآن معمولا نيك و بد را در برابر هم قرار مىدهد تا با مقايسه، وضع هر دو روشن شود، اين آيه از بهشتيان سخن مىگويد و مىفرمايد:
«بهشتيان در آن روز قرارگاهشان بهتر و استراحتگاهشان نيكوتر است» (أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِيلًا).
(آيه 25)
آسمان با ابرها شكافته مىشود! باز در اينجا بحث در باره قيامت و سر نوشت مجرمان در آن روز ادامه مىيابد نخست مىگويد: روز گرفتارى و اندوه مجرمان «روزى است كه آسمان با ابرها از هم مىشكافد و فرشتگان پى در پى نازل مىشوند»! (وَ يَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِكَةُ تَنْزِيلًا).
اين آيه در حقيقت پاسخى است به يكى ديگر از بهانه جوييهاى مشركان، زيرا آنها انتظار داشتند خداوند و فرشتگان، طبق اساطير و افسانههايشان، در ميان ابرها به سراغشان بيايند و آنها را به سوى حق دعوت كنند، در اسطورههاى يهود نيز آمده كه گاه خداوند در لا بلاى ابرها ظاهر مىشد!
در مورد شكافته شدن آسمان با ابرها ممكن است بگوييم: از يك سو پردههاى جهان ماده از مقابل چشم انسان كنار برود و عالم ماوراء طبيعت را مشاهده كند، و از سوى ديگر كرات آسمانى متلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشكار گردند، و در لابلاى آنها شكافهايى نمايان باشد، آن روز، روز پايان اين جهان و آغاز رستاخيز است، روز بسيار دردناكى است براى مجرمان بىايمان و ستمكاران لجوج.
(آيه 26)
سپس به يكى از روشنترين مشخصات آن روز پرداخته، مىگويد:
«حكومت حقيقى در آن روز از آن خداوند رحمان است» (الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ).
حتى آنها كه در اين جهان نوعى حكومت مجازى و محدود و فانى و زود گذر داشتند نيز از صحنه حكومت كنار مىروند، و حاكميت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص ذات پاك او مىشود.
و به همين دليل «آن روز روز سختى براى كافران خواهد بود» (وَ كانَ يَوْماً عَلَى الْكافِرِينَ عَسِيراً). در حالى كه براى مؤمنان بسيار سهل و آسان است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html
soham 313
12th September 2013, 06:53 AM
(آيه 27)
شأن نزول: در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دو نفر دوست در ميان مشركان به نام «عقبه» و «ابى» بودند هر زمان عقبه از سفر مىآمد غذايى ترتيب مىداد و اشراف قومش را دعوت مىكرد و در عين حال دوست مىداشت به محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برسد هر چند اسلام را نپذيرفته بود.
روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد، در ضمن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز دعوت نمود.
هنگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من از غذاى تو نمىخورم تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهى، «عقبه» شهادتين بر زبان جارى كرد.
اين خبر به گوش دوستش «ابى» رسيد، گفت: اى عقبه! از آئينت منحرف شدى؟
او گفت: نه به خدا سوگند من منحرف نشدم. من از اين شرم داشتم كه او از سفره من برخيزد بىآنكه غذا خورده باشد لذا شهادت دادم! ابى گفت: من هرگز از تو راضى نمىشوم مگر اين كه در برابر او بايستى و سخت توهين كنى! عقبه اين كار را كرد و مرتد شد، و سر انجام در جنگ بدر در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش «ابى» نيز در جنگ احد كشته شد.
اين آيه و دو آيه بعد از آن نازل گرديد و سر نوشت مردى را كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مىشود و او را به گمراهى مىكشاند شرح داد.
تفسير: روز قيامت صحنههاى عجيبى دارد كه بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در اينجا بخش ديگرى را خاطرنشان مىكند، و آن مسأله حسرت فوقالعاده ظالمان از گذشته خويش است نخست مىفرمايد: «و (به خاطر آور) روزى را كه ظالم هر دو دست خويش را از شدت حسرت به دندان مىگزد، مىگويد: اى كاش با (رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله) راهى برگزيده بودم» (وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا).
اين كار شايد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش را مىنگرند خود را مقصر مىدانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مىگيرند و اين نوعى انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند.
(آيه 28)
در اين آيه اضافه مىكند كه اين ظالم بيدادگر كه در دنيايى از تأسف فرو رفته مىگويد: «اى واى بر من! كاش فلان شخص گمراه را دوست خود انتخاب نكرده بودم» (يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا).
كه تمام بدبختى من در ترك رابطه با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قبول رابطه با اين دوست گمراه بود.
منظور از «فلان» همان شخص است كه او را به گمراهى كشانده: شيطان يا دوست بد يا خويشاوند گمراه.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html
soham 313
12th September 2013, 06:55 AM
(آيه 29)
باز ادامه داده، مىگويد: «او مرا از ياد آورى (حق) گمراه ساخت بعد از آن كه (ياد حق) به سراغ من آمده بود»! (لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي).
و در پايان آيه مىگويد: «و شيطان هميشه خوار كننده انسان بوده است» (وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا). چرا كه انسان را به بيراههها و مناطق خطر مىكشاند و بعد او را سرگردان رها كرده و به دنبال كار خود مىرود.
حقيقت خذلان اين است كه كسى دل به يارى ديگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از كمك و ياريش بر دارد.
در حديثى از امام جواد عليه السّلام مىخوانيم: «از همنشينى بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنهاند، ظاهرشان زيبا و آثارشان بسيار زشت است»!
(آيه 30)
خدايا، مردم قرآن را ترك كردند! از آن جا كه در آيات گذشته انواع بهانه جوييهاى مشركان لجوج و افراد بىايمان مطرح شده بود، اين آيه ناراحتى و شكايت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در پيشگاه خدا از كيفيت بر خورد اين گروه با قرآن باز گو كرده، مىگويد: «پيامبر بر پيشگاه خدا عرضه داشت: پروردگارا! اين قوم من قرآن را ترك گفتند و از آن دورى جستند» (وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً).
اين سخن و اين شكايت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امروز نيز همچنان ادامه دارد، كه از گروه عظيمى از مسلمانان به پيشگاه خدا شكايت مىبرد كه اين قرآن را به دست فراموشى سپردند، قرآنى كه مملوّ از برنامههاى زندگى مىباشد، اين قرآن را رها ساختند و حتى براى قوانين مدنى و جزائيشان دست گدايى به سوى ديگران دراز كردند!
قرآن در ميان آنها به صورت يك كتاب تشريفاتى در آمده است، تنها الفاظش را با صداى جالب از دستگاههاى فرستنده پخش مىكنند، و جاى آن در كاشى كاريهاى مساجد به عنوان هنر معمارى است، براى افتتاح خانه نو، و يا حفظ مسافر، و شفاى بيماران، و حد اكثر براى تلاوت به عنوان ثواب از آن استفاده مىكنند.
آرى! امروز هم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرياد مىزند: «خدايا! قوم من قرآن را مهجور داشتند»!
(آيه 31)
اين آيه براى دلدارى پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله- كه با اين موضعگيرى خصمانه دشمنان مواجه بود- مىفرمايد: «و اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم» (وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ).
فقط تو نيستى كه با عداوت سر سختانه اين گروه رو برو شدهاى، همه پيامبران در چنين شرايطى قرار داشتند كه گروهى از «مجرمان» به مخالفت آنها بر مىخاستند و كمر دشمنى آنان را مىبستند.
ولى بدان تو تنها و بدون ياور نيستى «همين بس كه خدا هادى و راهنما، و يار و ياور توست» (وَ كَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصِيراً).
نه وسوسههاى آنها مىتواند تو را گمراه سازد چرا كه هادى تو خداست، و نه توطئههاى آنها مىتواند تو را در هم بشكند چرا كه ياورت پروردگار است كه علمش برترين علمها و قدرتش ما فوق همه قدرتهاست.
خلاصه تو بايد بگويى:
هزار دشمنم ار مىكنند قصد هلاك---توام چو دوستى از دشمنان ندارم باك
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html
soham 313
12th September 2013, 06:57 AM
(آيه 32)
باز در اين آيه به يكى ديگر از بهانه جوييهاى اين مجرمان بهانه جو اشاره كرده، مىگويد: «و كافران گفتند: چرا قرآن يكجا بر او نازل نمىشود»؟! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً).
اصولا بهتر بود خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز از تمام اين قرآن يكجا با خبر باشد تا هر چه مردم از او مىخواهند و مىپرسند فورا پاسخ گويد.
در دنباله آيه به آنها چنين پاسخ مىگويد: «اين به خاطر آن است كه قلب تو را به وسيله آن محكم داريم و (از اين رو) آن را به تدريج بر تو خوانديم» (كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِيلًا).
قرآن مجموعهاى است از اوامر و نواهى، احكام و قوانين، تاريخ و موعظه، و مجموعهاى از استراتژى و تاكتيكهاى مختلف در برخورد با حوادثى كه در مسير امت اسلامى به سوى جلو پيش مىآمده است.
چنين كتابى كه همه برنامه حتى قوانين كلى را از طريق حضور در صحنههاى زندگى مردم تبيين و اجرا مىكند امكان ندارد قبلا يكجا تدوين و تنظيم شود، اين بدان مىماند كه رهبر بزرگى براى پياده كردن انقلاب تمام اعلاميهها و بيانيهها و امر و نهىهايش را كه به مناسبتهاى مختلف ايراد مىشود يكجا بنويسد و نشر دهد، آيا هيچ كس مىتواند چنين سخنى را عاقلانه بداند؟!
(آيه 33)
سپس براى تأكيد بيشتر روى پاسخ فوق مىفرمايد: «آنها هيچ مثلى براى تو نمىآورند (و هيچ بحث و سخنى را براى تضعيف دعوت تو طرح نمىكنند) مگر اين كه ما حق را براى تو مىآوريم، و تفسيرى بهتر» و پاسخى دندان شكن كه در برابر آن ناتوان شوند! (وَ لا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْناكَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِيراً).
(آيه 34)
و از آنجا كه اين دشمنان كينهتوز و مشركان متعصب و لجوج بعد از مجموعه ايرادات خود چنين استنتاج كرده بودند كه محمّد و يارانش با اين صفات و اين كتاب و اين برنامههايى كه دارند بدترين خلق خدايند- العياذ باللّه- و چون ذكر اين سخن با كلام فصيح و بليغى همچون قرآن تناسب نداشت در اين آيه خداوند به پاسخ اين سخن مىپردازد بىآنكه اصل گفتار آنها را نقل كند، مىگويد:
تو گمراه نيستى «آنان كه بر صورتهايشان به سوى جهنم محشور مىشوند بدترين محل را دارند و گمراهترين افرادند» (الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُوْلئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلًا).
اين از يك سو نشانه خوارى و ذلّت آنهاست، چرا كه آنها در دنيا نهايت كبر و غرور و خود برتر بينى نسبت به خلق خدا داشتند، و از سوى ديگر تجسّمى است از گمراهيشان در اين جهان.
در مقابل گروهى قامتهايى همچون سرو دارند و صورتهاى درخشانى همچون ماه، با گامهاى بلند بسرعت به سوى بهشت مىروند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html
soham 313
13th September 2013, 09:28 AM
[golrooz] صفحه ی 213 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 53 از سوره ی فرقان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَٰرُونَ وَزِيرًا(35)
و به يقين [ما] به موسي كتاب [آسماني] عطا كرديم و برادرش هارون را همراه او دستيار[ش] گردانيديم(35)
فَقُلْنَا اذْهَبَآ إِلَي الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا فَدَمَّرْنَٰهُمْ تَدْمِيرًا(36)
پس گفتيم هر دو به سوي قومي كه نشانه هاي ما را به دروغ گرفتند برويد پس [ما] آنان را به سختي هلاك نموديم(36)
وَقَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُوا۟ الرُّسُلَ أَغْرَقْنَٰهُمْ وَجَعَلْنَٰهُمْ لِلنَّاسِ ءَايَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّٰلِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا(37)
و قوم نوح را آنگاه كه پيامبران [خدا] را تكذيب كردند غرقشان ساختيم و آنان را براي [همه] مردم عبرتي گردانيديم و براي ستمكاران عذابي پر درد آماده كرده ايم(37)
وَعَادًا وَثَمُودَا۟ وَأَصْحَٰبَ الرَّسِّ وَقُرُونًۢا بَيْنَ ذَٰلِكَ كَثِيرًا(38)
و [نيز] عاديان و ثموديان و اصحاب ر س و نسلهاي بسياري ميان اين [جماعتها] را [هلاك كرديم](38)
وَكُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَٰلَ وَكُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا(39)
و براي همه آنان مثلها زديم و همه را زير و ز ب ر كرديم(39)
وَلَقَدْ أَتَوْا۟ عَلَي الْقَرْيَةِ الَّتِيٓ أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ يَكُونُوا۟ يَرَوْنَهَا بَلْ كَانُوا۟ لَا يَرْجُونَ نُشُورًا(40)
و قطعا بر شهري كه باران بلا بر آن بارانده شد گذشته اند مگر آن را نديده اند [چرا] ولي اميد به زنده شدن ندارند(40)
وَإِذَا رَأَوْكَ إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَٰذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا(41)
و چون تو را ببينند جز به ريشخندت نگيرند [كه] آيا اين همان كسي است كه خدا او را به رسالت فرستاده است(41)
إِن كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ ءَالِهَتِنَا لَوْلَآ أَن صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا(42)
چيزي نمانده بود كه ما را از خدايانمان اگر بر آن ايستادگي نمي كرديم منحرف كند و هنگامي كه عذاب را مي بينند به زودي خواهند دانست چه كسي گمراه تر است(42)
أَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَيٰهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا(43)
آيا آن كس كه هواي [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدي آيا [مي تواني] ضامن او باشي(43)
أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَٰمِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا(44)
يا گمان داري كه بيشترشان مي شنوند يا مي انديشند آنان جز مانند ستوران نيستند بلكه گمراه ترند(44)
أَلَمْ تَرَ إِلَيٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَآءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا(45)
آيا نديده اي كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است و اگر مي خواست آن را ساكن قرار مي داد آنگاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم(45)
ثُمَّ قَبَضْنَٰهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا(46)
سپس آن [سايه] را اندك اندك به سوي خود بازمي گيريم(46)
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا(47)
و اوست كسي كه شب را براي شما پوششي قرار داد و خواب را [مايه] آرامشي و روز را زمان برخاستن [شما] گردانيد(47)
وَهُوَ الَّذِيٓ أَرْسَلَ الرِّيَٰحَ بُشْرًۢا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً طَهُورًا(48)
و اوست آن كس كه بادها را نويدي پيشاپيش رحمت خويش [=باران] فرستاد و از آسمان آبي پاك فرود آورديم(48)
لِّنُحْۦِيَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَآ أَنْعَٰمًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا(49)
تا به وسيله آن سرزميني پژمرده را زنده گردانيم و آن را به آنچه خلق كرده ايم از دامها و انسانهاي بسيار بنوشانيم(49)
وَلَقَدْ صَرَّفْنَٰهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا۟ فَأَبَيٰٓ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا(50)
و قطعا آن [پند] را ميان آنان گوناگون ساختيم تا توجه پيدا كنند و[لي ] بيشتر مردم جز ناسپاسي نخواستند(50)
وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَّذِيرًا(51)
و اگر مي خواستيم قطعا در هر شهري هشداردهنده اي برمي انگيختيم(51)
فَلَا تُطِعِ الْكَٰفِرِينَ وَجَٰهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا(52)
پس از كافران اطاعت مكن و با [الهام گرفتن از] قرآن با آنان به جهادي بزرگ بپرداز(52)
۞ وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَّحْجُورًا(53)
و اوست كسي كه دو دريا را موج زنان به سوي هم روان كرد اين يكي شيرين [و] گوارا و آن يكي شور [و] تلخ است و ميان آن دو مانع و حريمي استوار قرار داد(53)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
13th September 2013, 09:30 AM
(آيه 35)
اين همه درس عبرت و اين همه بىخبرى! در اينجا قرآن مجيد براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان از يك سو و تهديد مشركان بهانهجو از سوى ديگر به تاريخ اقوام گذشته و سر گذشت شوم آنها اشاره كرده، نخست مىفرمايد: «و ما به موسى، كتاب (آسمانى) داديم، و برادرش هارون را ياور او قرار داديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِيراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-2.html
soham 313
13th September 2013, 09:32 AM
(آيه 36)
ما به آن دو خطاب كرديم «و گفتيم: به سوى اين قوم برويد كه آيات ما را تكذيب كردند» (فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا).
آنها از يك سو آيات و نشانههاى خدا را كه در آفاق و انفس و در تمام عالم هستى وجود دارد عملا تكذيب نمودند و از سوى ديگر تعليمات انبياى پيشين را نيز ناديده گرفته، و آنها را تكذيب نمودند.
ولى با تمام تلاش و كوششى كه موسى و برادرش انجام دادند، و با ديدن آن همه معجزات عظيم و متنوع و روشن، باز راه كفر و انكار را پيش گرفتند، لذا «ما آنها را شديدا در هم كوبيديم و نابود كرديم» (فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِيراً).
(آيه 37)
همچنين «قوم نوح را هنگامى كه رسولان الهى را تكذيب كردند، غرق نموديم و (سر نوشت) آنها را نشانه روشنى براى عموم مردم قرار داديم، و براى همه ستمگران عذاب دردناكى فراهم ساختيم» (وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ عَذاباً أَلِيماً).
(آيه 38)
همچنين «قوم عاد و ثمود و اصحاب الرس و اقوام بسيار ديگرى را كه در اين ميان بودند» هلاك كرديم (وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَيْنَ ذلِكَ كَثِيراً).
قوم عاد همان قوم «هود» پيامبر بزرگ خدا هستند، كه از سر زمين احقاف (يا يمن) مبعوث شد، و قوم ثمود، قوم پيامبر خدا «صالح» هستند كه از سر زمين وادى القرى (ميان مدينه و شام) مبعوث گرديد، و «اصحاب رس» قومى بودند كه درخت صنوبرى را- كه «يافث» فرزند «نوح» غرس كرده بود- مىپرستيدند، آنها دوازده شهر آباد داشتند كه بر كنار نهرى به نام «رس» بود.
هنگامى كه آنها در كفر و بت پرستى فرو رفتند، خداوند پيامبرى از بنى اسرائيل به سوى آنها فرستاد اما آنها ايمان نياوردند، پيامبر براى قلع ماده فساد از خدا تقاضا كرد آن درخت بخشكد آن درخت خشكيد.
آنها هنگامى كه چنين ديدند سخت ناراحت شدند، و تصميم بر كشتن آن پيامبر گرفتند، چاهى عميق كندند و او را در آن افكندند.
خداوند به خاطر اين اعمال زشت، و اين ظلم و ستمها آنها را به عذاب شديدى گرفتار كرد و نابود ساخت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html
soham 313
13th September 2013, 09:33 AM
(آيه 39)
ولى ما هرگز آنها را غافلگيرانه مجازات نكرديم، بلكه «براى هر يك از آنها مثلها زديم» (وَ كُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ).
به ايرادهاى آنها پاسخ گفتيم، همچون پاسخ ايرادهايى كه به تو مىكنند، اخطار كرديم، انذار نموديم، و سر نوشت و داستانهاى گذشتگان را براى آنها باز گو كرديم.
اما هنگامى كه هيچ يك از اينها سودى نداد «هر يك از آنها را در هم شكستيم و هلاك كرديم» (وَ كُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِيراً).
(آيه 40)
و سر انجام در اين آيه اشاره به ويرانههاى شهرهاى قوم لوط مىكند كه در سر راه مردم حجاز به شام قرار گرفته، و تابلو زنده و گويايى از سر نوشت دردناك اين آلودگان و مشركان است، مىفرمايد: «آنها [مشركان مكّه] از كنار شهرى كه باران شرّ و بد بختى [بارانى از سنگهاى نابود كننده] بر سرشان ريخته شد گذشتند آيا آنها (در سفرهايشان به شام) اين صحنه را نديدند» و در زندگى آنها نينديشيدند؟! (وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْيَةِ الَّتِي أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ يَكُونُوا يَرَوْنَها).
آرى! اين صحنه را ديده بودند، ولى هرگز درس عبرت نگرفتند چرا كه «آنها به رستاخيز ايمان و اميد ندارند»! (بَلْ كانُوا لا يَرْجُونَ نُشُوراً).
مرگ را پايان اين زندگى مىشمرند، و اگر به زندگى پس از مرگ هم معتقد باشند اعتقادى بسيار سست و بىپايه دارند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html
soham 313
13th September 2013, 09:34 AM
(آيه 41)
اين آيه نمونه ديگرى از منطق مشركان و كيفيت بر خورد آنها با پيامبر اسلام و دعوت راستين او را باز گو مىكند.
نخست مىگويد: «آنها هنگامى كه تو را مىبينند (تنها كارى كه انجام مىدهند اين است كه) به باد مسخرهات مىگيرند (و مىگويند:) آيا اين همان كسى است كه خدا او را به عنوان پيامبر بر انگيخته است» (وَ إِذا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا).
(آيه 42)
سپس قرآن در ادامه گفتار مشركان و از زبان آنها چنين نقل مىكند:
«اگر ما بر پرستش خدايانمان استقامت نمىكرديم بيم آن مىرفت كه ما را گمراه سازد» و ارتباطمان را با آنها قطع كند (إِنْ كادَ لَيُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَيْها).
ولى قرآن از چند راه به آنها پاسخ مىگويد نخست با يك جمله كوبنده به اين گروه كه اهل منطق نبودند چنين پاسخ مىدهد: «هنگامى كه عذاب الهى را ببينند بزودى مىفهمند چه كسى گمراهتر بوده است»؟! (وَ سَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا).
(آيه 43)
دومين پاسخى كه قرآن به سخنان آنها مىدهد در اين آيه آمده است، روى سخن را به پيامبر كرده، به عنوان دلدارى و تسلّى خاطر و هم به عنوان بيان دليل اصلى عدم پذيرش دعوت پيامبر از سوى آنان مىفرمايد: «آيا ديدى كسى كه معبود خود را هواى نفس خويش برگزيده»؟! (أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ).
«آيا با اين حالت تو قادر به هدايت او و دفاع از او هستى»؟! (أَ فَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا).
يعنى، اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزاء و انكار و انواع مخالفتها زدند نه خاطر آن بوده كه منطق تو ضعيف و دلائل تو غير قانع كننده و در آئينت جاى شك و ترديد است بلكه به خاطر اين است كه آنها پيرو فرمان عقل و منطق نيستند، معبود آنها هواى نفسشان است، و هوى پرستى سر چشمه غفلت و بىخبرى و كفر و بىايمانى است
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html
soham 313
13th September 2013, 09:36 AM
(آيه 44)
بالاخره سومين پاسخى كه قرآن به اين گروه گمراه مىدهد اين است كه مىگويد: «آيا تو گمان مىكنى كه بيشتر آنها مىشنوند يا مىفهمند»؟! (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ).
«آنها تنها مانند چهار پايانند، بلكه آنان گمراهترند»! (إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا).
يعنى سخريهها و سخنان زننده و غير منطقى آنها هرگز تو را ناراحت نكند چون آدمى يا بايد خود داراى عقل باشد و آن را به كار گيرد و مصداق «يَعْقِلُونَ» گردد و يا اگر از علم و دانش بر خوردار نيست از دانايان سخن بشنود و مصداق «يَسْمَعُونَ» باشد اما اين گروه نه آنند و نه اين، و به همين دليل با چهار پايان تفاوتى ندارند، و روشن است كه از چهار پا نمىتوان توقعى داشت، جز نعره كشيدن و لگد زدن، و كارهاى غير منطقى انجام دادن.
بلكه اينها از چهار پايان نيز بد بختتر و بينواترند كه آنها امكان تعقل و انديشه ندارند، و اينها دارند و به چنان روزى افتادهاند!
(آيه 45)
حركت سايهها! در اينجا سخن از قسمتهاى مهمى از نعمتهاى الهى به عنوان بيان اسرار توحيد و خدا شناسى است. سخن از نعمت «سايهها» و سپس اثرات و بركات «شب» و «خواب و استراحت» و «روشنايى» روز و «وزش بادها» و «نزول باران» و «زنده شدن زمينهاى مرده» و «سيراب شدن» چهار پايان و انسانهاست.
نخست مىگويد: «آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت»؟! (أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ).
«و اگر مىخواست آن را ساكن قرار مىداد» سايهاى هميشگى و جاودانى (وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً).
اين سايه كشيده و گسترده همان سايهاى است كه بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع آفتاب بر زمين حكمفرماست و لذتبخشترين سايهها و ساعات همان است.
زيرا به دنبال آن مىفرمايد: «سپس خورشيد را بر وجود اين سايه گسترده دليل قرار داديم» (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا).
اشاره به اين كه اگر آفتاب نبود مفهوم سايه روشن نمىشد، اصولا سايه از پرتو آفتاب به وجود مىآيد
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html
soham 313
13th September 2013, 09:37 AM
(آيه 46)
در اين آيه مىفرمايد: «سپس آن را آهسته جمع مىكنيم» و نظام سايه و آفتاب را حاكم مىسازيم (ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضاً يَسِيراً).
مىدانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مىكند تدريجا سايهها بر چيده مىشود تا به هنگام ظهر كه در بعضى از مناطق سايه بكلى معدوم مىشود، و در ديگر مناطق به حد اقل خود مىرسد و به اين ترتيب سايهها نه يك دفعه ظاهر مىگردند، و نه يك دفعه بر چيده مىشوند، و اين خود يكى از حكمتهاى پروردگار است، چرا كه اگر انتقال از نور به ظلمت و بالعكس، ناگهانى صورت مىگرفت براى همه موجودات زيانآور بود.
(آيه 47)
بعد از ذكر نعمت سايهها، به شرح دو نعمت ديگر كه كاملا متناسب با آن است پرداخته و گوشه ديگرى از اسرار نظام هستى را كه بيانگر وجود خداست روشن مىسازد، مىفرمايد: «او كسى است كه شب را براى شما لباس قرار داد» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِباساً).
اين پرده ظلمانى نه تنها انسانها كه تمام موجودات روى زمين را در خود مستور مىسازد و آنها را همچون لباس، محفوظ مىدارد و همچون پوششى كه انسان به هنگام خواب براى ايجاد تاريكى و استراحت از آن استفاده مىكند، او را در بر مىگيرد.
بعد اشاره به نعمت خواب كرده، مىفرمايد: «و خواب را استراحت» قرار داد (وَ النَّوْمَ سُباتاً).
خواب به موقع و به اندازه، تجديد كننده تمام نيروهاى بدن است و نشاط آفرين و مايه قدرت، و بهترين وسيله براى آرامش اعصاب است.
در پايان آيه به نعمت «روز» اشاره كرده، مىفرمايد: «و روز را وسيله حركت و حيات» قرار داد (وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً).
و به راستى روشنايى روز از نظر روح و جسم انسان، حركت آفرين است همان گونه كه تاريكى، خوابآور و آرامبخش است
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html
soham 313
13th September 2013, 09:39 AM
(آيه 48)
بعد از بيان اين مواهب عظيم كه از اساسىترين پايههاى زندگى انسانها است به موهبت بسيار مهم ديگرى پرداخته، مىفرمايد: «او كسى است كه بادها را بشارتگرانى پيش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبى پاك كننده نازل كرديم» (وَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً).
نقش بادها به عنوان پيش قراولان نزول رحمت الهى بر كسى پوشيده نيست چرا كه اگر آنها نبودند هرگز قطره بارانى بر سر زمين خشكى نمىباريد زيرا اگر بادها ابرهاى پر بار را از بالاى اقيانوسها به سوى زمينهاى خشك نرانند، بار ديگر ابرها تبديل به باران مىگردد و در همان دريا فرو مىريزد.
هميشه قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش تودههاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند، نسيم دلانگيزى ايجاد مىكنند كه از درون آن بوى باران به مشام مىرسد، اينان همچون بشارت دهندهاى هستند كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مىدهند.
آب علاوه بر خاصيت حيات بخشى، خاصيت فوقالعاده مهم پاك كننده را دارد، اگر نبود در يك روز سر تا سر جسم و جان و زندگى ما كثيف و آلوده مىشد.
به علاوه مىدانيم پاكيزه كردن روح از آلودگيها به وسيله غسل و وضو نيز با آب انجام مىگيرد پس اين مايع حياتبخش هم پاك كننده روح است و هم جسم
(آيه 49)
اما اين خاصيت پاك كننده بودن با تمام اهميتى كه دارد در درجه دوم قرار داده شده، لذا در اين آيه اضافه مىكند: «تا به وسيله آن، سر زمين مردهاى را زنده كنيم» (لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً).
«و آن (آب حياتبخش) را به مخلوقاتى كه آفريدهايم- چهار پايان و انسانهاى بسيار- مىنوشانيم» (وَ نُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِيَّ كَثِيراً).
(آيه 50)
در اين آيه اشاره به «قرآن» كرده، مىگويد: «ما اين آيات را به صورتهاى گوناگون و مؤثر در ميان آنها قرار داديم تا متذكر شوند (و از آن به قدرت پروردگار پى برند) اما بسيارى از مردم جز انكار و كفر كارى در برابر آن نشان ندادند» (وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html
soham 313
13th September 2013, 09:41 AM
(آيه 51)
اين آيه اشاره به عظمت مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، مىفرمايد: «و اگر مىخواستيم در هر شهر و ديارى، بيم دهندهاى بر مىانگيختيم» ولى اين كار لزومى نداشت (وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيراً).
زيرا تمركز نبوّت در وجود يك فرد باعث وحدت و انسجام انسانها و جلو گيرى از هر گونه تفرقه و پراكندگى مىشود.
اين آيه هم دليلى است بر عظمت مقام پيامبر، و هم لزوم وحدت رهبرى و هم سنگين بودن بار مسؤوليت او.
(آيه 52)
به همين دليل در اين آيه دو دستور مهم را كه دو برنامه اساسى پيامبران را تشكيل مىدهد بيان مىكند، نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «بنا بر اين از كافران اطاعت مكن» (فَلا تُطِعِ الْكافِرِينَ).
در هيچ قدم راه سازش با انحرافات آنها را پيش مگير كه سازشكارى با منحرفان، آفت دعوت به سوى خداست.
و اما دستور دوم اين كه: «به وسيله قرآن با آنها جهاد بزرگى كن» (وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً كَبِيراً). جهادى بزرگ به عظمت رسالتت، و به عظمت جهاد تمام پيامبران پيشين، جهادى كه تمام ابعاد روح و فكر مردم را در برگيرد و جنبههاى مادى و معنوى را شامل شود.
اين تعبير عظمت مقام قرآن را نيز باز گو مىكند، چرا كه سلاحى است برنده، كه قدرت بيان و استدلال و تأثير عميق و جاذبيتش ما فوق تصور و قدرت انسانهاست
(آيه 53)
دو درياى آب شيرين و شور در كنار هم! در اين آيه باز به استدلال بر عظمت خداوند از طريق بيان نعمتهاى او در نظام آفرينش مىپردازد، و به تناسب بيان نزول قطرات حياتبخش باران كه در آيات قبل گذشت اشاره به مخلوط نشدن آبهاى شيرين و شور كرده، مىفرمايد: «او كسى است كه دو دريا را در كنار هم قرار داد، يكى گوارا و شيرين و ديگر شور و تلخ، و در ميان آنها برزخى قرار داد (گويى هر يك به ديگرى مىگويد:) دور باش و نزديك نيا» (وَ هُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً).
اين آيه يكى ديگر از مظاهر شگفتانگيز قدرت پروردگار را در جهان آفرينش ترسيم مىكند كه چگونه يك حجاب نامرئى، و حائل ناپيدا در ميان درياى شور و شيرين قرار مىگيرد و اجازه نمىدهد آنها با هم آميخته شوند.
البته امروز ما اين را مىدانيم كه اين حجاب نامرئى همان «تفاوت درجه غلظت آب شور و شيرين» و به اصطلاح تفاوت «وزن مخصوص» آنها است كه سبب مىشود تا مدت مديدى به هم نياميزند.
ضمنا قرار گرفتن اين آيه در ميان آيات مربوط به «كفر» و «ايمان» ممكن است اشاره و تشبيهى در اين امر نيز باشد كه گاهى در يك جامعه، در يك شهر، و گاه حتى در يك خانه افرادى با ايمان كه همچون آب عذب و فراتند در كنار افراد بىايمان كه همچون آب ملح و اجاجند، با دو طرز تفكر، دو نوع عقيده، و دو نوع عمل پاك و ناپاك، قرار مىگيرند، بىآنكه به هم آميخته شوند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html
soham 313
14th September 2013, 09:16 AM
[golrooz] صفحه ی 214 از قرآن کریم شامل آیات 54 تا 71 از سوره ی فرقان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَآءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا(54)
و اوست كسي كه از آب بشري آفريد و او را [داراي خويشاوندي] نسبي و دامادي قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست(54)
وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَيٰ رَبِّهِ ظَهِيرًا(55)
و غير از خدا چيزي را مي پرستند كه نه سودشان مي دهد و نه زيانشان مي رساند و كافر همواره در برابر پروردگار خود هم پشت [شيطان] است(55)
وَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا(56)
و تو را جز بشارتگر و بيم دهنده نفرستاديم(56)
قُلْ مَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَيٰ رَبِّهِ سَبِيلًا(57)
بگو بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم جز اينكه هر كس بخواهد راهي به سوي پروردگارش [در پيش] گيرد(57)
وَتَوَكَّلْ عَلَي الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَيٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا(58)
و بر آن زنده كه نمي ميرد توكل كن و به ستايش او تسبيح گوي و همين بس كه او به گناهان بندگانش آگاه است(58)
الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَيٰ عَلَي الْعَرْشِ الرَّحْمَٰنُ فَسَْٔلْ بِهِ خَبِيرًا(59)
همان كسي كه آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است در شش روز آفريد آنگاه بر عرش استيلا يافت رحمتگر عام [اوست] در باره وي از خبره اي بپرس [كه مي داند](59)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا۟ لِلرَّحْمَٰنِ قَالُوا۟ وَمَا الرَّحْمَٰنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ۩(60)
و چون به آنان گفته شود [خداي] رحمان را سجده كنيد مي گويند رحمان چيست آيا براي چيزي كه ما را [بدان] فرمان مي دهي سجده كنيم و بر رميدنشان مي افزايد(60)
تَبَارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّمَآءِ بُرُوجًا وَجَعَلَ فِيهَا سِرَٰجًا وَقَمَرًا مُّنِيرًا(61)
[فرخنده و] بزرگوار است آن كسي كه در آسمان برجهايي نهاد و در آن چراغ و ماهي نوربخش قرار داد(61)
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا(62)
و اوست كسي كه براي هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاسگزاري نمايد شب و روز را جانشين يكديگر گردانيد(62)
وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَٰهِلُونَ قَالُوا۟ سَلَٰمًا(63)
و بندگان خداي رحمان كساني اند كه روي زمين به نرمي گام برمي دارند و چون نادانان ايشان را طرف خطاب قرار دهند به ملايمت پاسخ مي دهند(63)
وَالَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِيَٰمًا(64)
و آنانند كه در حال سجده يا ايستاده شب را به روز مي آورند(64)
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا(65)
و كساني اند كه مي گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بازگردان كه عذابش سخت و دايمي است(65)
إِنَّهَا سَآءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا(66)
و در حقيقت آن بد قرارگاه و جايگاهي است(66)
وَالَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُوا۟ لَمْ يُسْرِفُوا۟ وَلَمْ يَقْتُرُوا۟ وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا(67)
و كساني اند كه چون انفاق كنند نه ولخرجي مي كنند و نه تنگ مي گيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمي گزينند(67)
وَالَّذِينَ لَا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا يَزْنُونَ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ يَلْقَ أَثَامًا(68)
و كساني اند كه با خدا معبودي ديگر نمي خوانند و كسي را كه خدا [خونش را] حرام كرده است جز به حق نمي كشند و زنا نمي كنند و هر كس اينها را انجام دهد سزايش را ريافت خواهد كرد(68)
يُضَٰعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا(69)
براي او در روز قيامت عذاب دو چندان مي شود و پيوسته در آن خوار مي ماند(69)
إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَٰلِحًا فَأُو۟لَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَئَِّاتِهِمْ حَسَنَٰتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا(70)
مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مي كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است(70)
وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَي اللَّهِ مَتَابًا(71)
و هر كس توبه كند و كار شايسته انجام دهد در حقيقت به سوي خدا بازمي گردد(71)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
14th September 2013, 09:22 AM
(آيه 54)
در اين آيه به مناسبت بحث نزول باران و همچنين درياهاى آب شور و شيرين كه در كنار هم قرار مىگيرند سخن از آفرينش انسان از آب به ميان آورده، مىگويد: «او كسى است كه از آب انسانى را آفريد» (وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً).
احتمال دارد كه چند معنى در مفهوم آيه جمع باشد يعنى هم بشر نخستين از آب آفريده شده، و هم پيدايش تمام افراد انسان از آب «نطفه» است، و هم آب مهمترين ماده ساختمان بدن انسان را تشكيل مىدهد، آبى كه از سادهترين موجودات اين جهان محسوب مىشود چگونه مبدء پيدايش چنين خلقت شگرفى شده است؟! اين دليل روشن قدرت اوست.
به دنبال آفرينش انسان، سخن از گسترش نسلها به ميان آورده، مىگويد:
«سپس او را نسب و سبب قرار داد» و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد (فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً).
منظور از «نسب» پيوندى است كه در ميان انسانها از طريق زاد و ولد به وجود مىآيد، مانند ارتباط پدر و فرزند يا برادران به يكديگر، اما منظور از «صهر» كه در اصل به معنى «داماد» است، پيوندهايى است كه از اين طريق ميان دو طايفه بر قرار مىشود، مانند پيوند انسان با نزديكان همسرش.
در پايان آيه به عنوان تأكيد بر مسائل گذشته، مىفرمايد: «و پروردگار تو همواره توانا بوده و هست» (وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً)
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-3.html
soham 313
14th September 2013, 09:24 AM
(آيه 55)
سر انجام در اين آيه انحراف مشركان را از اصل توحيد، از طريق مقايسه قدرت بتها با قدرت پروردگار كه نمونههاى آن در آيات قبل گذشت روشن مىسازد، مىگويد: «و آنها معبودهايى جز خدا مىپرستند كه نه سودى به آنها مىرساند و نه زيانى» (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَ لا يَضُرُّهُمْ).
مسلم است تنها وجود سود و زيان نمىتواند معيار پرستش باشد، ولى قرآن با اين تعبير بيانگر اين نكته است كه آنها هيچ بهانهاى براى اين پرستش ندارند چرا كه بتها موجوداتى هستند كاملا بىخاصيت و فاقد هر گونه ارزش و تأثير مثبت يا منفى.
در پايان آيه اضافه مىكند: «و كافران هميشه در برابر پروردگارشان (در طريق كفر) پشتيبان يكديگرند» (وَ كانَ الْكافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِيراً).
و نيروهايى را كه مىبايست در مسير «اللّه» بسيج كنند، بر ضد آيين خدا و پيامبرش و مؤمنان راستين بسيج مىنمايند.
(آيه 56)
پاداش من هدايت شماست! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اصرار بت پرستان بر پرستش بتهايى بود كه مطلقا سود و زيانى ندارند، در اين آيه اشاره به وظيفه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در برابر اين متعصبان لجوج كرده، مىگويد: «ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم» (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً).
اگر آنها دعوت تو را نپذيرفتند ايرادى بر تو نيست، تو وظيفه خود را كه بشارت و انذار است انجام دادى.
اين سخن هم وظيفه پيامبر را مشخص مىكند و هم تسلّى خاطرى براى او است، و هم نوعى تهديد و بىاعتنايى به اين گروه گمراه مىباشد
(آيه 57)
سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه به آنها «بگو: من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمىطلبم» (قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ).
بعد اضافه مىكند: «مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند» اين پاداش من است (إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا).
يعنى تنها اجر و پاداش من هدايت شماست، آن هم از روى اراده و اختيار نه اكراه و اجبار، و اين تعبير نهايت لطف و محبت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نسبت به پيروانش روشن مىسازد، چرا كه مزد خود را سعادت و خوشبختى آنان مىشمرد.
(آيه 58)
اين آيه تكيهگاه اصلى پيامبر را روشن مىسازد، مىفرمايد:
«و توكل بر خداوندى كن كه زنده است و هرگز نمىميرد» (وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ).
با داشتن اين تكيهگاه و پناهگاه نه نيازى به اجر و پاداش آنها دارى، و نه وحشتى از ضرر و زيان و توطئه آنان.
و اكنون كه چنين است «تسبيح و حمد او به جا آور» از نقصها منزه بشمر، و در برابر همه كمالات او را ستايش كن (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ).
سپس اضافه مىكند: از كار شكنى و توطئههاى دشمنان نگران مباش «همين بس كه خداوند از گناهان بندگانش آگاه است» و به موقع حساب آنها را مىرسد (وَ كَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً)
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html
soham 313
14th September 2013, 09:25 AM
(آيه 59)
اين آيه بيان قدرت پروردگار در پهنه جهان هستى است و توصيف ديگرى است از اين تكيهگاه مطمئن، مىفرمايد: «او كسى است كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آن دو است در شش روز [شش دوران] آفريد» (الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).
«سپس بر عرش قدرت قرار گرفت» و به تدبير عالم پرداخت (ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ).
كسى كه داراى اين قدرت وسيع است مىتواند متوكلان بر خود را در برابر هر خطر و حادثهاى حفظ كند.
و در پايان آيه اضافه مىكند: «او خداوند رحمان است» (الرَّحْمنُ).
كسى كه رحمت عامش همه موجودات را در بر گرفته، و مطيع و عاصى و مؤمن و كافر از خوان نعمت بىدريغش بهره مىگيرند.
اكنون كه خدايى دارى بخشنده و قادر و توانا، اگر چيزى مىخواهى «از او بخواه كه از همه چيز آگاه است» (فَسْئَلْ بِهِ خَبِيراً).
(آيه 60)
از آنجا كه در آيات پيشين سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت او در اين آيه مىافزايد: «و هنگامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحمان (كه سراسر وجود شما غرق رحمت اوست) سجده كنيد آنها (از روى كبر و غرور، و يا از سر استهزاء) مىگويند: رحمان چيست»؟ (وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ). ما اصلا «رحمان» را نمىشناسيم.
«آيا ما براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مىدهى»؟! (أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا).
ما زير بار هيچ كس نمىرويم و تابع فرمان اين و آن نخواهيم شد!.
«اين سخن را مىگويند «و بر نفرت و دوريشان از خدا افزوده مىشود» (وَ زادَهُمْ نُفُوراً)
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html
soham 313
14th September 2013, 09:27 AM
(آيه 61)
اين آيه در حقيقت پاسخى است به سؤال آنها كه مىگفتند:
رحمان چيست؟ هر چند آنها اين سخن را از روى سخريه مىگفتند اما قرآن پاسخ جدّى به آنها داده، مىفرمايد: «پر بركت و با عظمت است آن خدايى كه در آسمان منزلگاههايى قرار داد» (تَبارَكَ الَّذِي جَعَلَ فِي السَّماءِ بُرُوجاً).
برجهاى آسمانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلكى است كه خورشيد و ماه در هر فصل و هر موقعى از سال در برابر يكى از آنان قرار مىگيرند مثلا مىگويند خورشيد در برج «حمل» قرار گرفته، يعنى محاذى «صورت فلكى حمل» مىباشد، و يا «قمر» در «عقرب» است، يعنى كره ماه برابر صورت فلكى «عقرب» واقع شده.
به اين ترتيب آيه اشاره به منزلگاههاى آسمانى خورشيد و ماه كرده، و به دنبال آن اضافه مىكند: «و در ميان آن چراغ روشن و ماه تابانى آفريد» (وَ جَعَلَ فِيها سِراجاً وَ قَمَراً مُنِيراً).
آيا با اين همه نشانههاى روشن، با اين منازل بديع و دقيق خورشيد و ماه باز او را نمىشناسيد و مىگوييد: «مَا الرَّحْمنُ»؟!
(آيه 62)
در اين آيه باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش ديگرى از نظام هستى را باز گو كرده، مىگويد: «و او همان كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد، براى آنها كه بخواهند متذكر شوند و يا بخواهند شكر گذارى كنند» (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً).
نظام بديعى كه اگر نبود، زندگى انسان بر اثر شدت نور و حرارت يا تاريكى و ظلمت به تباهى مىكشيد، براى آنها كه مىخواهند خدا را بشناسند دليل جالبى است
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html
soham 313
14th September 2013, 09:29 AM
(آيه 63)
صفات ويژه بندگان خاصّ خدا: از اين به بعد بحث جامع و جالبى پيرامون صفات ويژه بندگان خاص پروردگار كه تحت عنوان «عِبادُ الرَّحْمنِ» آمده، مطرح مىشود، و دوازده صفت از صفات ويژه آنان را بيان مىكند و در حقيقت تكميلى است براى آيات گذشته كه مشركان لجوج هنگامى كه نام خداوند رحمان برده مىشد از سر استهزاء و غرور مىگفتند: رحمان چيست؟
جايى كه بندگان او اين قدر عالى مقام و با شخصيتند عظمت خداى رحمان را بهتر مىتوان درك كرد.
نخست مىگويد: «و بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه با آرامش و بىتكبر بر روى زمين راه مىروند» (وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً).
نخستين توصيف نفى كبر و غرور و خود خواهى است كه در تمام اعمال انسان و حتى در كيفيت راه رفتن او آشكار مىشود زيرا ملكات اخلاقى هميشه خود را در لا بلاى اعمال و گفتار و حركات انسان نشان مىدهند، تا آنجا كه از چگونگى راه رفتن يك انسان مىتوان با دقت و مو شكافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق او پى برد.
آرى! آنها متواضعند، و تواضع كليد ايمان است.
دومين وصف آنها حلم و بردبارى است چنانكه قرآن در ادامه همين آيه مىگويد: «و هنگامى كه جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مىدهند (و به جهل و جدال و سخنان زشت مىپردازند) در پاسخ آنها سلام مىگويند» (وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً). سلامى كه نشانه بىاعتنايى توأم با بزرگوارى است، نه ناشى از ضعف، نه سلام تحيت كه نشانه محبت و پيوند دوستى است
(آيه 64)
در اين آيه به سومين ويژگى آنها كه عبادت خالصانه پروردگار است پرداخته، مىگويد: «و آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مىكنند» (وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً).
در ظلمت شب كه چشم غافلان در خواب است و جايى براى تظاهر و ريا وجود ندارد خواب خوش را بر خود حرام كرده و به خوشتر از آن ذكر خدا و قيام و سجود در پيشگاه با عظمت اوست مىپردازد، پاسى از شب را به مناجات با محبوب مىگذرانند، و قلب و جان خود را با ياد و نام او روشن مىكنند.
(آيه 65)
چهارمين صفت ويژه آنان خوف و ترس از مجازات و كيفر الهى است «و آنها كسانى هستند كه پيوسته مىگويند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان كه عذابش سخت و شديد و پر دوام است» (وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً).
(آيه 66)
«چرا كه جهنم بد جايگاه و بد محل اقامتى است» (إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).
با اين كه آنها شبها به ياد خدا هستند و به عبادتش مشغول، و روزها در مسير انجام وظيفه گام بر مىدارند باز هم قلوبشان مملوّ از ترس مسؤوليتهاست، همان ترسى كه عامل نيرومندى براى حركت به سوى انجام وظيفه بيشتر و بهتر است
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html
soham 313
14th September 2013, 09:31 AM
(آيه 67)
سپس به پنجمين صفت ممتاز «عباد الرحمن» كه اعتدال و دورى از هر گونه افراط و تفريط در كارها مخصوصا در مسأله انفاق است اشاره كرده، مىفرمايد: «و آنها كسانى هستند كه به هنگام انفاق، نه اسراف مىكنند و نه سخت گيرى، بلكه در ميان اين دو حد اعتدال را رعايت مىكنند» (وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً).
جالب توجه اين كه سخن را روى كيفيت انفاق آنان مىبرد- اصل انفاق كردن را مسلّم مىگيرد- و مىگويد: انفاقى عادلانه و دور از هر گونه اسراف و سخت گيرى دارند، نه آن چنان بذل و بخششى كنند كه زن و فرزندشان گرسنه بمانند، و نه آن چنان سختگير باشند كه ديگران از مواهب آنها بهره نگيرند.
(آيه 68)
ششمين ويژگى «عباد الرّحمن» توحيد خالص است كه آنها را از هر گونه شرك و دو گانه و يا چند گانه پرستى دور مىسازد.
مىفرمايد: «و آنها كسانى هستند كه معبود ديگرى را با خداوند نمىخوانند» (وَ الَّذِينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).
نور توحيد سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعيشان را روشن ساخته و تيرگى و ظلمت شرك از آسمان فكر و روح آنها بكلى رخت بربسته است.
هفتمين صفت، پاكى آنها از آلودگى به خون بىگناهان است: «و آنها هرگز انسانى را كه خداوند (خونش را) حرام شمرده- جز به حق- به قتل نمىرسانند» (وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).
از آيه فوق به خوبى استفاده مىشود كه تمام نفوس انسانى در اصل محترمند و ريختن خون آنها ممنوع است، مگر عواملى پيش آيد كه اين احترام ذاتى را تحت الشعاع قرار دهد و مجوز ريختن خون گردد.
هشتمين وصف آنها اين است كه: دامان عفتشان هرگز آلوده نمىشود «و زنا نمىكنند» (وَ لا يَزْنُونَ).
آنها بر سر دو راهى كفر و ايمان، ايمان را انتخاب مىكنند، و بر سر دو راهى امنيت و ناامنى جانها، امنيت را، و بر سر دو راهى پاكى و آلودگى، پاكى را، آنها محيطى خالى از هر گونه شرك و ناامنى و بىعفتى و ناپاكى با تلاش و كوشش خود فراهم مىسازند.
و در پايان آيه براى تأكيد هر چه بيشتر اضافه مىكند: «و هر كس يكى از اين امور را انجام دهد عقوبت و مجازاتش را خواهد ديد» (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html
soham 313
14th September 2013, 09:33 AM
(آيه 69)
از آنجا كه اين سه گناه نهايت اهميت را دارد باز در اين آيه روى آن تكيه كرده، مىگويد: كسانى كه مرتكب اين امور شوند «عذاب آنها در قيامت مضاعف مىگردد، و با خوارى، جاودانه در عذاب خواهند ماند» (يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ يَخْلُدْ فِيهِ مُهاناً).
منظور از مضاعف شدن عذاب اين است كه بر هر يك از گناهان سه گانه كه در آيه قبل مذكور است مجازات جدا گانهاى خواهد شد كه مجموعا عذاب مضاعف است.
از اين گذشته گاه يك گناه سر چشمه گناهان ديگر مىشود، مانند كفر كه سبب ترك واجبات و انجام محرمات مىگردد، و اين خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است.
(آيه 70)
ولى از آنجا كه قرآن مجيد هيچگاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمىبندد و گنهكاران را تشويق و دعوت به توبه مىكند، در اين آيه چنين مىگويد:
«مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه خداوند (گناهان آنان را) به حسنات مبدّل مىكند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً).
تبديل سيئات به حسنات:
در اينجا چند تفسير است كه همه مىتواند قابل قبول باشد:
1- هنگامى كه انسان توبه مىكند و ايمان به خدا مىآورد، سيئات اعمالش در آينده تبديل به حسنات مىشود، اگر در گذشته مرتكب قتل نفس مىشد در آينده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مىگذارد.
2- ديگر اين كه خداوند به لطف و كرم و فضل و انعامش بعد از توبه كردن سيئات اعمال او را محو مىكند، و به جاى آن حسنات مىنشاند.
3- سومين تفسير اين كه منظور از سيئات آثار سوئى است كه از آن بر روح و جان انسان نشسته، هنگامى كه توبه كند و ايمان آورد آن آثار سوء از روح و جانش بر چيده مىشود، و تبديل به آثار خير مىگردد
(آيه 71)
اين آيه در حقيقت چگونگى توبه صحيح را تشريح كرده، مىگويد: «و كسى كه توبه كند و عمل صالح انجام دهد، بسوى خدا بازگشت مىكند» و پاداش خود را از او مىگيرد (وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً).
يعنى، توبه و ترك گناه بايد تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلكه علاوه بر آن انگيزه اش خلوص نيت و باز گشت به سوى پروردگار باشد.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread391-4.html
soham 313
15th September 2013, 08:14 AM
[golrooz] صفحه ی 215 از قرآن کریم شامل آیات 72تا 77 از سوره ی فرقان و آیات 1 تا 17 از سوره ی الشعراء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا۟ بِاللَّغْوِ مَرُّوا۟ كِرَامًا(72)
و كساني اند كه گواهي دروغ نمي دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگواري مي گذرند(72)
وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا۟ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا۟ عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا(73)
و كساني اند كه چون به آيات پروردگارشان تذكر داده شوند كر و كور روي آن نمي افتند(73)
وَالَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا(74)
و كساني اند كه مي گويند پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشني چشمان [ما] باشد و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان(74)
أُو۟لَٰٓئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا۟ وَيُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَسَلَٰمًا(75)
اينانند كه به پاس آنكه صبر كردند غرفه[هاي بهشت را] پاداش خواهند يافت و در آنجا با سلام و درود مواجه خواهند شد(75)
خَٰلِدِينَ فِيهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا(76)
در آنجا جاودانه خواهند ماند چه خوش قرارگاه و مقامي(76)
قُلْ مَا يَعْبَؤُا۟ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَآؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًۢا(77)
بگو اگر دعاي شما نباشد پروردگارم هيچ اعتنايي به شما نمي كند در حقيقت شما به تكذيب پرداخته ايد و به زودي [عذاب بر شما] لازم خواهد شد(77)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
طسٓمٓ(1)
طا سين ميم(1)
تِلْكَ ءَايَٰتُ الْكِتَٰبِ الْمُبِينِ(2)
اين است آيه هاي كتاب روشنگر(2)
لَعَلَّكَ بَٰخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا۟ مُؤْمِنِينَ(3)
شايد تو از اينكه [مشركان] ايمان نمي آورند جان خود را تباه سازي(3)
إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَآءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنَٰقُهُمْ لَهَا خَٰضِعِينَ(4)
اگر بخواهيم معجزه اي از آسمان بر آنان فرود مي آوريم تا در برابر آن گردنهايشان خاضع گردد(4)
وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَٰنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا۟ عَنْهُ مُعْرِضِينَ(5)
و هيچ تذكر جديدي از سوي [خداي] رحمان برايشان نيامد جز اينكه همواره از آن روي برمي تافتند(5)
فَقَدْ كَذَّبُوا۟ فَسَيَأْتِيهِمْ أَنۢبَٰٓؤُا۟ مَا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(6)
[آنان] در حقيقت به تكذيب پرداختند و به زودي خبر آنچه كه بدان ريشخند مي كردند بديشان خواهد رسيد(6)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ إِلَي الْأَرْضِ كَمْ أَنۢبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ(7)
مگر در زمين ننگريسته اند كه چه قدر در آن از هر گونه جفتهاي زيبا رويانيده ايم(7)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(8)
قطعا در اين [هنرنمايي] عبرتي است و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نيستند(8)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(9)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(9)
وَإِذْ نَادَيٰ رَبُّكَ مُوسَيٰٓ أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(10)
و [ياد كن] هنگامي را كه پروردگارت موسي را ندا درداد كه به سوي قوم ستمكار برو(10)
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ(11)
قوم فرعون آيا پروا ندارند(11)
قَالَ رَبِّ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ(12)
گفت پروردگارا مي ترسم مرا تكذيب كنند(12)
وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَيٰ هَٰرُونَ(13)
و سينه ام تنگ مي گردد و زبانم باز نمي شود پس به سوي هارون بفرست(13)
وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنۢبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ(14)
و [از طرفي] آنان بر [گردن] من خوني دارند و مي ترسم مرا بكشند(14)
قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بَِٔايَٰتِنَآ إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ(15)
فرمود نه چنين نيست نشانه هاي ما را [براي آنان] بب ريد كه ما با شما شنونده ايم(15)
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَآ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(16)
پس به سوي فرعون برويد و بگوييد ما پيامبر پروردگار جهانيانيم(16)
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(17)
فرزندان اسرائيل را با ما بفرست(17)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
15th September 2013, 08:41 AM
(آيه 72)
نهمين صفت برجسته عباد الرّحمن احترام و حفظ حقوق ديگران است «آنها كسانى هستند كه هرگز شهادت به باطل نمىدهند» (وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ). و در مجالس باطل نيز حضور پيدا نمىكنند.
به اين ترتيب عباد الرحمن و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ مىدهند، و نه در مجالس لهو و باطل و گناه حضور مىيابند، چرا كه حضور در اين مجالس علاوه بر امضاى گناه، مقدمه آلودگى قلب و روح است.
سپس در ذيل آيه به دهمين صفت برجسته آنان كه داشتن هدف مثبت در زندگى است اشاره كرده، مىگويد: «و آنها هنگامى كه با لغو و بيهودگى بر خورد كنند، بزرگوارانه از كنار آن مىگذرند» (وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً). برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 352
در حقيقت آنها نه در مجلس باطل حضور پيدا مىكنند و نه آلوده لغو و بيهودگى مىشوند.
(آيه 73)
يازدهمين صفت اين گروه از بندگان خاص خدا، داشتن چشم بينا، و گوش شنوا به هنگام بر خورد با آيات پروردگار است، مىفرمايد: «و آنها كسانى هستند كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنها ياد آورى شود كر و كور روى آن نمىافتند»! (وَ الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُمًّا وَ عُمْياناً).
مسلما منظور اشاره به عمل كفار نيست، چرا كه آنها به آيات الهى اصلا اعتنايى ندارند، بلكه منظور گروه منافقان يا به ظاهر مسلمانان قشرى است كه چشم و گوش بسته بر آيات خدا مىافتند بىآنكه حقيقت آن را درك كنند، و در عمل از آن الهام گيرند.
اصولا درك آگاهانه از مذهب سر چشمه اصلى مقاومت و پايدارى و ايستادگى است، چرا كه چشم و گوش بستگان را به آسانى مىتوان فريب داد، و با تحريف مذهب از مسير اصلى منحرف ساخت، و آنها را به وادى كفر و بىايمانى و ضلالت كشاند.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/forghan-51-77.aspx
soham 313
15th September 2013, 08:47 AM
(آيه 74)
يازدهمين ويژگى اين مؤمنان راستين آن است كه توجه خاصى به تربيت فرزند و خانواده خويش دارند و براى خود در برابر آنها مسؤوليت فوقالعادهاى قائلند «و آنها پيوسته (از درگاه خدا مىخواهند و) مىگويند:
پروردگارا! از همسران و فرزندان ما كسانى قرار ده كه مايه روشنى چشم ما گردند»! (وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ).
بديهى است منظور اين نيست كه تنها در گوشهاى بنشينند و دعا كنند، بلكه دعا دليل شوق و عشق درونيشان بر اين امر است، و رمز تلاش و كوشش.
و بالاخره دوازدهمين وصف برجسته اين بندگان خالص خدا كه از يك نظر مهمترين اين اوصاف است اين كه آنها هرگز به اين قانع نيستند كه خود راه حق را بسپرند بلكه همّتشان آن چنان والاست كه مىخواهند امام و پيشواى جمعيت مؤمنان باشند و ديگران را نيز به اين راه دعوت كنند. برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 353
آنها چون زاهدان گوشه گير و منزوى، تنها گليم خويش را از آب بيرون نمىكشند، بلكه سعيشان اين است كه بگيرند غريق را! لذا در پايان آيه مىفرمايد: آنها كسانى هستند كه مىگويند: «پروردگارا! ما را امام و پيشواى پرهيزكاران قرار ده» (وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِينَ إِماماً).
آرى! آنها بندگان خاص رحمانند، و همان گونه كه رحمت عام خدا همگان را فرا مىگيرد، رحمت اين بندگان خدا نيز از جهاتى عام است، علم و فكر و بيان و قلم و مال و قدرتشان پيوسته در مسير هدايت خلق خدا كار مىكند. آنها سر مشقهايى براى پرهيز كاران محسوب مىشوند.
(آيه 75)
بعد از تكميل اين اوصاف دوازده گانه اشاره به اين بندگان خاص خدا با تمام اين ويژگيها كرده، و در يك جمع بندى كوتاه پاداش الهى آنان را چنين بيان مىكند: «آنها كسانى هستند كه درجات عالى بهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها پاداش داده مىشود» (أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا).
«صبر» وصف تازهاى نيست بلكه ضامن اجراى تمام اوصاف گذشته است و در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه شكيبايى و استقامت در برابر مشكلات راه اطاعت پروردگار و جهاد و مبارزه با هوسهاى سر كش و ايستادگى در مقابل عوامل گناه همه در آن جمع است.
سپس اضافه مىكند: «در آن غرفههاى بهشتى با تحيت و سلام رو برو مىشوند» (وَ يُلَقَّوْنَ فِيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً).
بهشتيان به يكديگر تحيت و سلام مىگويند و فرشتگان به آنها، و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحيت مىگويد.
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/forghan-51-77.aspx
soham 313
15th September 2013, 08:49 AM
(آيه 76)
سپس براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زيبايى»؟ (خالِدِينَ فِيها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً).
(آيه 77)
اگر دعاى شما نبود ارزشى نداشتيد! اين آيه كه آخرين آيه سوره فرقان است در حقيقت نتيجهاى است براى تمام سوره، و هم براى بحثهايى كه در برگزيده تفسير نمونه، ج3، ص: 354
زمينه اوصاف «عباد الرّحمن» در آيات گذشته آمده است.
روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «بگو: پروردگار من براى شما ارج و وزنى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد» (قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ).
بنا بر اين آنچه به شما وزن و ارزش و قيمت در پيشگاه خدا مىدهد همان ايمان و دعا و توجه به پروردگار و بندگى اوست.
سپس مىافزايد: «شما تكذيب (آيات پروردگار و پيامبران خدا) كرديد، و اين تكذيب دامان شما را خواهد گرفت، و از شما جدا نخواهد شد» (فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزاماً).
يعنى شما در گذشته آيات خدا و پيامبران او را تكذيب كرديد اگر به سوى خدا نياييد و راه ايمان و بندگى او را پيش نگيريد هيچ ارزش و مقامى نزد او نخواهيد داشت، و كيفرهاى تكذيبتان قطعا دامانتان را خواهد گرفت.
(پايان سوره فرقان»
منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/forghan-51-77.aspx
soham 313
15th September 2013, 08:53 AM
سوره شعراء [26]
تمامى آیات این سوره- جز چهار آیه آخر- در مکّه نازل شده و 227 آیه است
محتواى سوره:
مىدانیم در سورههاى مکى که در آغاز دعوت اسلام نازل گردید بیشتر روى اصول اعتقادى، توحید، معاد و دعوت پیامبران خدا و اهمیت قرآن تکیه مىشد، و تقریبا تمام بحثهاى سوره شعراء پیرامون همین مسائل دور مىزند.
در حقیقت مىتوان محتواى این سوره را در چند بخش خلاصه کرد:
بخش اول طلیعه سوره است که از حروف مقطعه، و سپس عظمت مقام قرآن و تسلّى خاطر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در برابر پا فشارى و خیره سرى مشرکان و اشارهاى به بعضى از نشانههاى توحید و صفات خدا سخن مىگوید.
بخش دوم فرازهایى از سرگذشت هفت پیامبر بزرگ و مبارزات آنها را با قومشان، و لجاجتها و خیره سریهاى آنان را باز گو مىکند که شباهت زیادى با منطق مشرکان عصر پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله داشته و نیز مخصوصا روى عذاب دردناک این اقوام و بلاهاى وحشتناکى که بر آنها فرود آمد تکیه شده است که خود تهدید مؤثرى براى مخالفان پیامبر اسلام در آن شرایط است.
بخش سوم- که در حقیقت جنبه نتیجه گیرى از بخشهاى گذشته دارد- پیرامون پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله و عظمت قرآن و تکذیب مشرکان و دستوراتى به آن حضرت در زمینه روش دعوت، و چگونگى بر خورد با مؤمنان سخن مىگوید، و سوره را با بشارت به مؤمنان صالح و تهدید شدید ستمگران پایان مىدهد.
ضمنا نام این سوره از چند آیه آخر که پیرامون شعراى بىهدف سخن مىگوید گرفته شده است.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله چنین مىخوانیم:
«کسى که سوره شعراء را بخواند به عدد کسى که نوح را تصدیق و یا تکذیب کرده است ده حسنه براى او خواهد بود، و همچنین هود، شعیب، صالح و ابراهیم و به عدد تمام کسانى که تکذیب عیسى و تصدیق محمّد صلّى اللّه علیه و آله کردهاند».
البته منظور تلاوتى است که مقدمه تفکر و سپس اراده و عمل باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
soham 313
15th September 2013, 08:57 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)
باز در آغاز این سوره با نمونه دیگرى از حروف مقطعه قرآن رو برو مىشویم «طا، سین، میم» (طسم).
روایات متعددى از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله یا بعضى از صحابه در تفسیر «طسم» نقل شده که همه نشان مىدهد این حروف علامتهاى اختصارى از نامهاى خدا، یا نامهاى قرآن، و یا مکانهاى مقدس و یا بعضى از درختان بهشتى و مانند آن است.
این روایات، تفسیرى را که در آغاز سوره اعراف در این زمینه نقل کردیم تأیید مىکند، و در عین حال با آنچه در آغاز سوره بقره آوردیم که منظور بیان اعجاز و عظمت قرآن است که این کلام بزرگ از حروف ساده و کوچک ترکیب شده است منافاتى ندارد.
(آیه 2)
این آیه عظمت قرآن را این چنین بیان مىکند: «اینها آیات کتاب مبین است» (تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ).
توصیف «قرآن» به «مبین» که در اصل از ماده «بیان» است اشاره به آشکار بودن عظمت و اعجاز آن مىباشد که هر چه انسان در محتواى آن بیشتر دقت کند به معجزه بودنش آشناتر مىشود.
از این گذشته قرآن بیان کننده «حق» از «باطل» و آشکار کننده راه سعادت و پیروزى و نجات از گمراهى است.
(آیه 3)
سپس به دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله پرداخته، مىگوید: «گویى مىخواهى جان خود را به خاطر این که آنها ایمان نمىآورند از شدت اندوه بر باد دهى» (لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
آرى! همه پیامبران الهى این چنین دلسوز بودند مخصوصا پیامبر اسلام که این تعبیر کرارا در قرآن در مورد او آمده است.
بعضى از مفسران چنین مىگویند که سبب نزول آیه فوق این بود که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مرتبا اهل مکه را به توحید دعوت مىکرد، اما آنها ایمان نمىآورند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آنقدر ناراحت شده بود که آثار آن در چهرهاش آشکار بود، آیه فوق نازل شد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را دلدارى داد.
(آیه 4)
این آیه براى اثبات این حقیقت که خداوند بر هر چیز قادر است حتى مىتواند همه آنها را به اجبار وادار به ایمان کند چنین مىگوید: «اگر ما بخواهیم از آسمان آیهاى بر آنها نازل مىکنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد» (إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ).
اشاره به این که ما این قدرت را داریم که معجزه خیره کننده، یا عذاب شدید و وحشتناکى بر آنها فرو بفرستیم که همگى بىاختیار سر تعظیم در برابر آن فرود آورند و تسلیم شوند، ولى این ایمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم آن است که آنها از روى اراده و تصمیم و درک و اندیشه در برابر حق خاضع گردند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
soham 313
15th September 2013, 08:59 AM
(آیه 5)
سپس به موضع گیرى مشرکان و کافران در برابر قرآن اشاره کرده، مىفرماید: «و هیچ ذکر تازهاى از سوى خداوند مهربان براى آنها نمىآید مگر این که از آن روى گردان مىشوند» (وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ).
تعبیر به «الرَّحْمنِ» اشاره به این است که نزول این آیات از «رحمت عامه» پروردگار سر چشمه مىگیرد که همه انسانها را بدون استثناء به سعادت و کمال دعوت مىکند. و تعبیر به «مُحْدَثٍ» (تازه و جدید) اشاره به این است که آیات قرآن یکى پس از دیگرى نازل مىگردد، و هر کدام محتواى تازهاى دارد.
(آیه 6)
سپس اضافه مىکند: اینها تنها به «اعراض» قناعت نمىکنند، بلکه به مرحله «تکذیب» و از آن بدتر «استهزاء» مىرسند، مىفرماید: «آنها تکذیب کردند اما به زودى اخبار آنچه را به استهزاء مىگرفتند به آنان مىرسد» و از مجازات دردناک کار خود با خبر مىشوند (فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ).
منظور از «أَنْبؤُا» در اینجا کیفرهاى سختى است که در این جهان و جهان دیگر دامنگیر آنها مىشود.
بررسى این آیه و آیه قبل نشان مىدهد که انسان به هنگام قرار گرفتن در جادههاى انحرافى بطور تصاعدى فاصله خود را از حق بیشتر مىکند.
نخست مرحله اعراض و روى گرداندن و بىاعتنایى نسبت به حق است، اما تدریجا به مرحله تکذیب و انکار مىرسد، باز از این مرحله فراتر مىرود و حق را به باد سخریه مىگیرد، و به دنبال آن مجازات الهى فرا مىرسد.
(آیه 7)
زوجیت در گیاهان: در آیات گذشته سخن از اعراض کافران، از آیات تشریعى یعنى قرآن مجید بود و در اینجا سخن از اعراض آنها از آیات تکوینى و نشانههاى خدا در پهنه آفرینش است، آنها نه تنها، گوش جان خود را بر سخنان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىبستند، بلکه چشمهاى خود را نیز از دیدن نشانههاى حق در اطراف خود محروم مىساختند.
نخست مىگوید: «آیا آنها به زمین نگاه نکردند چه بسیار گیاهان از انواع مختلف، نر و ماده، زیبا و جالب و پر فایده در آن آفریدیم» (أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ).
(آیه 8)
در این آیه به عنوان تأکید و تصریح بیشتر مىفرماید: «در این (خلقت گیاهان ارزشمند) نشانه روشنى (بر وجود خدا) است» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).
اما این کور دلان آن چنان غافل و بىخبرند که این گونه آیات الهى را مىبینند، باز هم در غفلتند، چرا که کفر و لجاج در قلب آنها رسوخ کرده. لذا در پایان آیه مىفرماید: «اکثر آنها هرگز مؤمن نبوده اند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
soham 313
15th September 2013, 09:01 AM
(آیه 9)
در این آیه با تعبیرى که هم نشانه تهدید است و هم تشویق، هم بیم است و هم امید، مىفرماید: «و پروردگار تو قدرتمند و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
«عزیز» به معنى قدرتمندى است که شکستناپذیر است، هم توانایى بر ارائه آیات بزرگ دارد، و هم در هم کوبنده تکذیب کنندگان است، ولى با این حال «رحیم» است و رحمت واسعهاش همه جا را فرا گرفته، و باز گشت جدى به سوى او در یک لحظه کوتاه کافى است که تمام نظر لطف او را متوجه انسان سازد و بر گناهان گذشتهاش قلم عفو کشد.
(آیه 10)
آغاز رسالت موسى علیه السّلام: گفتیم در این سوره سر گذشت هفت تن از پیامبران بزرگ به عنوان درس آموزندهاى براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستین بیان شده است.
نخست از موسى (ع) شروع مىکند و بخشهاى مختلفى از زندگى او و درگیریش را با فرعونیان تا هنگام غرق این قوم ظالم و ستمگر شرح مىدهد.
این بحثها گر چه به ظاهر مکرر است، اما دقت در آنها نشان مىدهد که در هر مورد روى بخش خاصى از این سر گذشت پر ماجرا تکیه شده است.
فى المثل آیات مورد بحث هنگامى نازل شد که مسلمانان سخت در اقلیت قرار داشتند و دشمنان آنها بسیار قوى و نیرومند، در اینجا لازم است خداوند سرگذشتهاى مشابهى را از اقوام پیشین بیان کنند تا بدانند این قدرت عظیم دشمن و ضعف ظاهرى آنها هرگز سبب شکست نخواهد شد، تا روحیه آنها قوى گردد و بر استقامت و پا فشارى خود بیفزایند، و جالب این که: بعد از سرگذشت هر یک از این پیامبران هفتگانه جمله «وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو توانا و رحیم است» تکرار شده، درست همان عبارتى که در آغاز همین سوره در مورد پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله خواندیم. این هماهنگى شاهد زندهاى بر این حقیقت است که ذکر این بخش از داستانهاى انبیا، به خاطر شرایط خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده است.
نخست مىگوید: «و (به خاطر بیاور) هنگامى که پروردگارت موسى را ندا کرد که به سراغ آن قوم ستمگر برو» (وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
(آیه 11)
«قوم فرعون، آیا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمىکنند» (قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ).
این نکته قابل توجه است که تنها صفتى را از فرعونیان که بر آن تکیه کرده ظلم است و مىدانیم ظلم معنى جامع و گستردهاى دارد که شرک یکى از مصادیق بارز آن است، و استثمار و استعباد بنى اسرائیل با آن همه زجر و شکنجه نیز مصداق دیگرى از آن مىباشد، از این گذشته آنها با اعمال خلافشان قبل از هر کس بر خودشان ستم مىکردند، و به این ترتیب مىتوان هدف دعوت انبیاء را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه کرد!
(آیه 12)
در این هنگام موسى مشکلات عظیم خود را به پیشگاه پروردگار عرض مىکند و از او تقاضاى قوت و قدرت بیشتر براى تحمل این رسالت عظیم مىنماید: «عرض کرد پروردگارا! من از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند» (قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ).
و با جار و جنجال خود مرا از صحنه بیرون کنند.
موسى (ع) در ذکر این سخن کاملا حق داشت چرا که فرعون و دار و دستهاش آنقدر مسلط بر اوضاع کشور مصر بودند که احدى یاراى مخالفت با آنها را نداشت و هر گونه نغمه مخالفى را با شدت و بیرحمى سرکوب مىکردند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
soham 313
15th September 2013, 09:02 AM
(آیه 13)
به علاوه «سینه من براى انجام این رسالت وسعت کافى ندارد» (وَ یَضِیقُ صَدْرِی).
از این گذشته «زبان من به قدر کافى گویا نیست» (وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی).
به همین جهت تقاضاى من این است: «به (برادرم) هارون نیز رسالت بدهى»
تا به همراه من مأمور اداى این رسالت گردد (فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ).
تا با معاضدت یکدیگر بتوانیم این فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خیره سر به اجرا در آوریم.
(آیه 14)
از همه اینها گذشته «آنها بر من (به اعتقاد خودشان) گناهى دارند» (وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ). من یکى از این فرعونیان ستمگر را به هنگامى که با یک مرد بنى اسرائیلى مظلوم درگیر بود با ضربه قاطع خود کشتهام.
از این نظر «مىترسم (به عنوان قصاص) مرا به قتل برسانند» و این رسالت عظیم به پایان نرسد (فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ).
موسى ترسى براى شخص خود نداشت بلکه از این بیم داشت که قبل از رسیدن به مقصد از پاى در آید، لذا از خداوند تقاضاى نیروى بیشتر براى این مبارزه مىکند.
(آیه 15)
خداوند این تقاضاى صادقانه موسى را اجابت کرد «فرمود: این چنین نیست» (قالَ کَلَّا). که بتوانند تو را به قتل برسانند و یا سینهات تنگى کند و زبانت گره داشته باشد و گویا نگردد.
دعاى تو را در مورد برادرت نیز اجابت کردم و به او هم مأموریت دادم «پس شما هر دو با آیات ما بروید» و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت کنید (فَاذْهَبا بِآیاتِنا).
و فکر نکنید من از شما دورم و جریان امر شما بر ما مخفى است، بلکه «ما با شما هستیم و به خوبى مطالب را مىشنویم» (إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ).
هرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت یاریتان خواهم کرد با اطمینان خاطر پیش بروید و محکم در این راه گام بردارید.
(آیه 16)
برخورد منطقى و قاطع با فرعون: در آیات گذشته نخستین مرحله مأموریت موسى (ع) یعنى دریافت وحى و رسالت و تقاضاى وسائل نیل به این هدف بزرگ، پایان یافت.
از اینجا به بعد «مرحله دوم» یعنى رو برو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت ساز که در آن میان انجام گرفت مطرح شده.
نخست به عنوان مقدمه مىفرماید: «اکنون (که همه چیز رو براه است) به سراغ فرعون بروید، و به او بگویید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم»َأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ)
(آیه 17)
و به دنبال بیان رسالت خود، آزادى بنى اسرائیل را مطالبه کنید و بگویید: «بنى اسرائیل را با ما بفرست» (أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ).
بدیهى است منظور این بوده که زنجیر اسارت و بردگى از آنها بردارد تا آزاد شوند، و بتوانند با آنها بیایند، نه این که تقاضاى فرستادن آنها به وسیله فرعون شده باشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
soham 313
16th September 2013, 09:30 AM
[golrooz] صفحه ی 216 از قرآن کریم شامل آیات 18 تا 47 از سوره ی الشعراء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ(18)
[فرعون] گفت آيا تو را از كودكي در ميان خود نپرورديم و سالياني چند از عمرت را پيش ما نماندي(18)
وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَٰفِرِينَ(19)
و [سرانجام] كار خود را كردي و تو از ناسپاساني(19)
قَالَ فَعَلْتُهَآ إِذًا وَأَنَا۠ مِنَ الضَّآلِّينَ(20)
گفت آن را هنگامي مرتكب شدم كه از گمراهان بودم(20)
فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ(21)
و چون از شما ترسيدم از شما گريختم تا پروردگارم به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد(21)
وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(22)
و [آيا] اينكه فرزندان اسرائيل را بنده [خود] ساخته اي نعمتي است كه منتش را بر من مي نهي(22)
قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَٰلَمِينَ(23)
فرعون گفت و پروردگار جهانيان چيست(23)
قَالَ رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ(24)
گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است اگر اهل يقين باشيد(24)
قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ(25)
[فرعون] به كساني كه پيرامونش بودند گفت آيا نمي شنويد(25)
قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ ءَابَآئِكُمُ الْأَوَّلِينَ(26)
[موسي دوباره] گفت پروردگار شما و پروردگار پدران پيشين شما(26)
قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِيٓ أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ(27)
[فرعون] گفت واقعا اين پيامبري كه به سوي شما فرستاده شده سخت ديوانه است(27)
قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ(28)
[موسي] گفت پروردگار خاور و باختر و آنچه ميان آن دو است اگر تعقل كنيد(28)
قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَٰهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ(29)
[فرعون] گفت اگر خدايي غير از من اختيار كني قطعا تو را از [جمله] زندانيان خواهم ساخت(29)
قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ(30)
گفت گر چه براي تو چيزي آشكار بياورم(30)
قَالَ فَأْتِ بِهِۦٓ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(31)
گفت اگر راست مي گويي آن را بياور(31)
فَأَلْقَيٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ(32)
پس عصاي خود بيفكند و بناگاه آن اژدري نمايان شد(32)
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَآءُ لِلنَّٰظِرِينَ(33)
و دستش را بيرون كشيد و بناگاه آن براي تماشاگران سپيد مي نمود(33)
قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَٰذَا لَسَٰحِرٌ عَلِيمٌ(34)
[فرعون] به سراني كه پيرامونش بودند گفت واقعا اين ساحري بسيار داناست(34)
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ(35)
مي خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند اكنون چه راي مي دهيد(35)
قَالُوٓا۟ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ(36)
گفتند او و برادرش را در بند دار و گردآورندگان را به شهرها بفرست(36)
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ(37)
تا هر ساحر ماهري را نزد تو بياورند(37)
فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَٰتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ(38)
پس ساحران براي موعد روزي معلوم گردآوري شدند(38)
وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ(39)
و به توده مردم گفته شد آيا شما هم جمع خواهيد شد(39)
لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا۟ هُمُ الْغَٰلِبِينَ(40)
بدين اميد كه اگر ساحران غالب شدند از آنان پيروي كنيم(40)
فَلَمَّا جَآءَ السَّحَرَةُ قَالُوا۟ لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَٰلِبِينَ(41)
و چون ساحران پيش فرعون آمدند گفتند آيا اگر ما غالب آييم واقعا براي ما مزدي خواهد بود(41)
قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ(42)
گفت آري و در آن صورت شما حتما از [زمره] مقربان خواهيد شد(42)
قَالَ لَهُم مُّوسَيٰٓ أَلْقُوا۟ مَآ أَنتُم مُّلْقُونَ(43)
موسي به آنان گفت آنچه را شما مي اندازيد بيندازيد(43)
فَأَلْقَوْا۟ حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا۟ بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَٰلِبُونَ(44)
پس ريسمانها و چوبدستي هايشان را انداختند و گفتند به عزت فرعون كه ما حتما پيروزيم(44)
فَأَلْقَيٰ مُوسَيٰ عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ(45)
پس موسي عصايش را انداخت و بناگاه هر چه را به دروغ برساخته بودند بلعيد(45)
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَٰجِدِينَ(46)
در نتيجه ساحران به حالت سجده درافتادند(46)
قَالُوٓا۟ ءَامَنَّا بِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(47)
گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم(47)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
16th September 2013, 09:57 AM
(آیه 18)
در اینجا فرعون زبان به سخن گشود و با جملههایى حساب شده، و در عین حال شیطنتآمیز براى نفى رسالت آنها کوشید. نخست رو به موسى کرد و چنین «گفت: آیا ما تو را در کودکى در میان (دامان مهر) خود پرورش ندادیم»؟ (قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً).
تو را از آن امواج خروشان و خشمگین «نیل» که وجودت را به نابودى تهدید مىکرد گرفتیم، دایهها برایت دعوت کردیم، و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائیل معافت نمودیم، در محیطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش یافتى! و بعد از آن نیز «سالهاى متمادى از عمرت در میان ما بودى»! (وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ).
(آیه 19)
سپس به ایراد دیگرى نسبت به موسى پرداخته، مىگوید: «تو آن کار مهم (کشتن یکى از قبطیان و طرفداران ما را انجام دادى» (وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ).
اشاره به این که تو چگونه مىتوانى پیامبر باشى که داراى چنین سابقهاى هستى.
و از همه اینها گذشته «تو کفران نعمتهاى ما مىکنى» (وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ).
سالها بر سر سفره ما بودى، نمک خوردى و نمکدان را شکستى!، با چنین کفران نعمت چگونه مىتوانى پیامبر باشى؟
در حقیقت مىخواست با این منطق و این گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محکوم کند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/170
soham 313
16th September 2013, 10:01 AM
(آیه 20)
موسى بعد از شنیدن سخنان شیطنتآمیز فرعون به پاسخ از هر سه ایراد پرداخت، ولى از نظر اهمیت پاسخ ایراد دوم فرعون را مقدم شمرد و یا اصولا ایراد اول را در خور پاسخ نمىدانست، چرا که پرورش دادن کسى هرگز دلیل آن نمىشود که اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدایت نکنند.
به هر حال چنین «گفت: من آن کار را انجام دادم در حالى که از بىخبران بودم» (قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ).
موسى (ع) در اینجا یک نوع «توریه» به کار برده و سخنى گفت که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید، ولى در باطن مقصود دیگرى داشت و آن این که من نمىدانستم که این کار مایه این همه درد سر مىشود و گر نه اصل کار حق بود و مطابق قانون عدالت!
(آیه 21)
سپس موسى اضافه مىکند: «من به دنبال این حادثه هنگامى که از شما ترسیدم فرار کردم، و خداوند به من علم و دانش بخشید، و مرا از رسولان قرار داد» (فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 22)
سپس «موسى» به پاسخ منّتى که فرعون در مورد پرورشش در دوران طفولیت و نوجوانى بر او گذارد پرداخته، و با لحن قاطع و اعتراضآمیزى مىگوید: «آیا این منتى است که تو بر من مىگذارى که بنى اسرائیل را بنده و برده خود ساختى»؟! (وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ).
تا آنجا که به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى، و دختران را براى کنیزى و خدمت زنده بگذارى؟
این ظلم بىحساب تو سبب شد که مادرم براى حفظ جان نوزادش مرا در صندوق بگذارد، و به امواج نیل بسپارد، و خواست الهى این بود که آن کشتى کوچک در کنار کاخ تو لنگر بیندازد، آرى ظلم بىاندازه تو بود که مرا رهین این منت ساخت، و مرا از خانه پاک پدرم محروم ساخت و در کاخ آلوده تو قرار داد!
(آیه 23)
هنگامى که موسى با لحن قاطع و کوبندهاى سخنان فرعون را پاسخ گفت و او از این نظر درمانده شد، مسیر کلام را تغییر داد و موسى را که گفته بود من رسول و فرستاده ربّ العالمینم مورد سؤال قرار داد و «فرعون گفت:
پروردگار عالمیان چیست»؟ (قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ).
فرعون این سخن را براى تجاهل و تحقیر، مطرح کرد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171
soham 313
16th September 2013, 10:03 AM
(آیه 24)
ولى موسى همانند همه بحث کنندگان بیدار و آگاه راهى جز این نداشت که مطلب را جدى بگیرد و به پاسخ جدى بپردازد، و از آنجا که ذات خدا از دسترس افکار انسانها بیرون است، دست به دامان آثار او در پهنه آفرینش زند، و از آیات آفاقى سخن به میان آورد «گفت: او پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو قرار گرفته است مىباشد، اگر شما راه یقین مىپویید» (قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ).
(آیه 25)
اما فرعون با این بیان محکم معلم بزرگ آسمانى، از خواب غفلت بیدار نشد، باز به استهزاء و سخریه ادامه داد، و از روش دیرینه مستکبران مغرور پیروى کرد «رو به اطرافیان خود کرده گفت: آیا نمىشنوید» این مرد چه مىگوید؟! (قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ).
پیداست اطراف فرعون را چه افرادى گرفتهاند، اشخاصى از قماش خود او، گروهى از صاحبان زر و زور و همکاران ظلم و ستم.
هدفش این بود که این سخن منطقى و دلنشین موسى در قلب تاریک این گروه کمترین اثرى نگذارد، و آن را یک سخن بىمحتوا که مفهومش قابل درک نیست معرفى کند.
(آیه 26)
ولى باز موسى (ع) به سخنان منطقى و حساب شده خود بدون هیچ گونه ترس و واهمه ادامه داد و «گفت: او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست» (قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ).
در حقیقت موسى که در مرحله نخست از «آیات آفاقى» شروع کرده بود در مرحله دوم به «آیات انفسى» اشاره کرد.
(آیه 27)
ولى فرعون به خیره سرى همچنان ادامه داد، و از مرحله استهزاء و سخریه پا را فراتر نهاده نسبت جنون و دیوانگى به موسى داد و «گفت: پیامبرى که به سوى شما آمده قطعا مجنون است»! (قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ). همان نسبتى که همه جباران تاریخ به مصلحان الهى مىدادند.
(آیه 28)
اما این نسبت ناروا در روح بلند موسى (ع)، اثرى نگذاشت و همچنان خط اصلى توحید را از طریق آثار خدا در پهنه آفرینش، در آفاق و انفس، ادامه داد و «گفت: او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در میان این دو است مىباشد اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار مىگرفتید» (قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ).
اگر تو در محدوده کوچکى به نام «مصر» یک حکومت ظاهرى دارى، حکومت واقعى پروردگار من تمام شرق و غرب جهان و هر چه را میان آنهاست در بر گرفته، و آثارش در همه جا در جبین موجودات مىدرخشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171
soham 313
16th September 2013, 10:04 AM
(آیه 29)
این منطق نیرومند و شکستناپذیر، فرعون را سخت خشمگین ساخت و سر انجام به حربهاى متوسل شد که همه زورمندان بىمنطق به هنگام شکست و ناکامى به آن متوسل مىشوند و چنین «گفت: اگر معبودى غیر من انتخاب کنى تو را از زندانیان قرار خواهم داد» (قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ).
من این سخنان تو را نمىفهمم، همین مىدانم که یک اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم! و هر کس غیر از این بگوید محکوم به مرگ، یا زندان مرگ آفرین است!
(آیه 30)
در آیه قبل دیدیم که فرعون سر انجام تکیه بر قدرت و تهدید به زندان و مرگ نمود.
اینجاست که صحنه بر مىگردد و موسى (ع) نیز باید روش تازهاى در پیش گیرد که فرعون در این صحنه نیز ناتوان و درمانده شود.
موسى نیز باید تکیه بر قدرت کند قدرتى الهى که از معجزهاى چشمگیر سر چشمه مىگیرد، رو به سوى فرعون کرد و «گفت: آیا اگر من نشانه آشکارى براى رسالتم ارائه دهم» باز مرا زندان خواهى کرد؟! (قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ).
(آیه 31)
فرعون در اینجا سخت در بن بست واقع شد چرا که موسى (ع) اشاره سر بستهاى به یک برنامه فوقالعاده کرده و فکر حاضران را متوجه خود ساخته است، اگر فرعون بخواهد سخن او را نادیده بگیرد همه بر او اعتراض مىکنند، و مىگویند باید بگذارى موسى (ع) کار مهمش را ارائه دهد، اگر توانایى داشته باشد که معلوم مىشود، نمىتوان با او طرف شد، و الا گزافه گوییش آشکار مىگردد، در هر حال نمىتوان از این سخن موسى (ع) به سادگى گذشت.
ناچار «گفت: اگر راست مىگویى آن را بیاور»! (قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
(آیه 32)
«پس (در این هنگام) موسى عصایى را که به دست داشت افکند، و (به فرمان پروردگار) مار عظیم و آشکارى شد» (فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ).
(آیه 33)
«و سپس دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد، ناگهان در برابر بینندگان سفید و روشن بود»! (وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ).
در حقیقت این دو معجزه بزرگ، یکى مظهر بیم بود و دیگرى مظهر امید اولى مناسب مقام انذار است، و دومى بشارت.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171
soham 313
16th September 2013, 10:06 AM
(آیه 34)
فرعون از مشاهده این صحنه، سخت جا خورد و در وحشت عمیقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شیطانى خویش که با ظهور موسى (ع)، سخت به خطر افتاده بود و همچنین براى حفظ اعتقاد اطرافیان و روحیه دادن به آنها در صدد توجیه معجزات موسى بر آمد، نخست «به اطرافیان خود چنین گفت:
این مرد، ساحر آگاه و ماهرى است»! (قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ).
جالب است، همان کسى را که تا چند لحظه قبل مجنونش مىخواند، اکنون به عنوان علیم و دانشمند از او نام مىبرد.
(آیه 35)
سپس براى این که جمعیت را بر ضد او بسیج کند چنین ادامه داد: «او مىخواهد شما را از سر زمینتان با سحرش بیرون کند»! (یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ).
«شما چه (مىاندیشید و چه) دستور مىدهید»؟! (فَما ذا تَأْمُرُونَ).
این همان فرعونى است که قبلا تمام مصر را ملک مسلم خود مىدانست، اکنون آن را ملک مردم مىشمرد و به اطرافیان مىگوید: شما چه امر مىکنید؟
مشورتى بسیار عاجزانه و از موضع ضعف!
(آیه 36)
بعد از مشورتها سر انجام اطرافیان به فرعون «گفتند: او و برادرش را مهلت ده و مأموران را براى بسیج (بسیج ساحران) به تمام شهرها اعزام کن» (قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).
(آیه 37)
«تا هر ساحر ماهر و کهنه کارى را نزد تو آورند» (یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ).
و گفتند: خوشبختانه در کشور پهناور مصر، اساتید فن سحر بسیارند، اگر موسى ساحر است ما «سحّار» یعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مىدهیم، و آن قدر ساحران وارد به فوت و فنّ سحر را جمع مىکنیم تا راز موسى را افشا کنند!
(آیه 38)
ساحران از همه جا گرد آمدند! به دنبال پیشنهاد اطرافیان فرعون جمعى از مأموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شدند و در هر جا ساحران ماهر را جستجو کردند، «سر انجام جمعیت ساحران براى وعدهگاه روز معین جمع آورى شدند» (فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ). و آنها را براى مبارزه در چنان روزى آماده کردند.
(آیه 39)
از مردم نیز براى حضور در این میدان مبارزه دعوت شد:
«و به مردم گفته شد: آیا شما در این صحنه اجتماع مىکنید»؟ (وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/171
soham 313
16th September 2013, 10:08 AM
(آیه 40)
و به مردم گفته شد: «هدف این است که اگر ساحران پیروز شوند (که پیروزى آنها پیروزى خدایان ماست) ما از آنان پیروى کنیم» (لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ). و آن چنان صحنه را گرم و داغ نماییم که دشمن خدایان ما براى همیشه از میدان بیرون رود!
(آیه 41)
اینها همه از یکسو، از سوى دیگر «هنگامى که ساحران (نزد فرعون) آمدند (و او را سخت در تنگنا دیدند به این فکر افتادند که برترین بهره گیرى را کرده و امتیازهاى مهمى از او بگیرند) به فرعون گفتند: آیا براى ما پاداش قابل ملاحظهاى خواهد بود اگر پیروز شویم» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ).
(آیه 42)
فرعون که سخت در این بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترین امتیازها را به آنها بدهد، بلا فاصله «گفت: آرى (هر چه بخواهید مىدهم) به علاوه شما در این صورت از مقربان درگاه من خواهید بود»! (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ).
(آیه 43)
هنگامى که ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند به دنبال تهیه مقدمات کار رفتند، و در خلال مدتى که فرصت داشتند، طنابها و عصاهاى بسیار فراهم ساختند که ظاهرا درون آنها را خالى کرده و ماده شیمیایى مخصوصى (همچون جیوه) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرّار مىشود در آن ریختند.
سر انجام روز موعود فرا رسید، و انبوه عظیمى از مردم در آن صحنه جمع شدند.
«موسى رو به سوى ساحران کرد و گفت: آنچه را مىخواهید بیفکنید» و هر چه دارید به میدان آورید (قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172
soham 313
16th September 2013, 10:09 AM
(آیه 44)
ساحران که غرق غرور و نخوت بودند و حد اکثر توان خود را به کار گرفته و به پیروزى خود امیدوار بودند «طنابها و عصاهاى خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون ما قطعا پیروزیم»! (فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ).
در این هنگام عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى کوچک و بزرگ به حرکت در آمدند (طه/ 66)، در این هنگام غریو شادى از مردم بر خاست و برق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت.
(آیه 45)
اما موسى چندان مهلت نداد که این وضع ادامه یابد همانطور که قرآن مىگوید: «سپس موسى عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آنها را بلعید» (فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ).
در اینجا گروهى پا به فرار گذاشتند، گروهى منتظر بودند پایان کار به کجا مىرسد، و جمعى بىهدف فریاد مىکشیدند و دهان ساحران از تعجب باز مانده بود.
(آیه 46)
در اینجا همه چیز عوض شد، ساحران که تا آن لحظه در خط شیطنت و همکارى با فرعون و مبارزه با موسى (ع) قرار داشتند یک مرتبه به خود آمدند و چون از تمام فنون سحر با خبر بودند، یقین پیدا کردند که این مسأله قطعا سحر نیست، این یک معجزه بزرگ الهى است «پس ناگهان همه آنها به سجده افتادند» (فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ).
(آیه 47)
و همراه با این عمل که دلیل روشن ایمان آنها بود با زبان نیز «گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم»! (قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172
soham 313
17th September 2013, 09:26 AM
[golrooz]صفحه ی 217 از قرآن کریم شامل آیات 48 تا 81 از سوره ی الشعراء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
رَبِّ مُوسَيٰ وَهَٰرُونَ(48)
پروردگار موسي و هارون(48)
قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَٰفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ(49)
گفت [آيا] پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد قطعا او همان بزرگ شماست كه به شما سحر آموخته است به زودي خواهيد دانست حتما دستها و پاهاي شما را از چپ و راست خواهم بريد و همه تان را به دار خواهم آويخت(49)
قَالُوا۟ لَا ضَيْرَ إِنَّآ إِلَيٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ(50)
گفتند باكي نيست ما روي به سوي پروردگار خود مي آوريم(50)
إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَٰيَٰنَآ أَن كُنَّآ أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ(51)
ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را بر ما ببخشايد [چرا] كه نخستين ايمان آورندگان بوديم(51)
۞ وَأَوْحَيْنَآ إِلَيٰ مُوسَيٰٓ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِيٓ إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ(52)
و به موسي وحي كرديم كه بندگان مرا شبانه حركت ده زيرا شما مورد تعقيب قرار خواهيد گرفت(52)
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَآئِنِ حَٰشِرِينَ(53)
پس فرعون ماموران جمع آوري [خود را] به شهرها فرستاد(53)
إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ(54)
[و گفت] اينها عده اي ناچيزند(54)
وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَآئِظُونَ(55)
و راستي آنها ما را بر سر خشم آورده اند(55)
وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَٰذِرُونَ(56)
و[لي] ما همگي به حال آماده باش درآمده ايم(56)
فَأَخْرَجْنَٰهُم مِّن جَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(57)
سرانجام ما آنان را از باغستانها و چشمه سارها(57)
وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ(58)
و گنجينه ها و جايگاه هاي پر ناز و نعمت بيرون كرديم(58)
كَذَٰلِكَ وَأَوْرَثْنَٰهَا بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ(59)
[اراده ما] چنين بود و آن [نعمتها] را به فرزندان اسرائيل ميراث داديم(59)
فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ(60)
پس هنگام برآمدن آفتاب آنها را تعقيب كردند(60)
فَلَمَّا تَرَٰٓءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَٰبُ مُوسَيٰٓ إِنَّا لَمُدْرَكُونَ(61)
چون دو گروه همديگر را ديدند ياران موسي گفتند ما قطعا گرفتار خواهيم شد(61)
قَالَ كَلَّآ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ(62)
گفت چنين نيست زيرا پروردگارم با من است و به زودي مرا راهنمايي خواهد كرد(62)
فَأَوْحَيْنَآ إِلَيٰ مُوسَيٰٓ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ(63)
پس به موسي وحي كرديم با عصاي خود بر اين دريا بزن تا از هم شكافت و هر پاره اي همچون كوهي سترگ بود(63)
وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْءَاخَرِينَ(64)
و ديگران را بدانجا نزديك گردانيديم(64)
وَأَنجَيْنَا مُوسَيٰ وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ(65)
و موسي و همه كساني را كه همراه او بودند نجات داديم(65)
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْءَاخَرِينَ(66)
آنگاه ديگران را غرق كرديم(66)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(67)
مسلما در اين [واقعه] عبرتي بود و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(67)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(68)
و قطعا پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(68)
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَٰهِيمَ(69)
و بر آنان گزارش ابراهيم را بخوان(69)
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ(70)
آنگاه كه به پدر خود و قومش گفت چه مي پرستيد(70)
قَالُوا۟ نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَٰكِفِينَ(71)
گفتند بتاني را مي پرستيم و همواره ملازم آنهاييم(71)
قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ(72)
گفت آيا وقتي دعا مي كنيد از شما مي شنوند(72)
أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ(73)
يا به شما سود يا زيان مي رسانند(73)
قَالُوا۟ بَلْ وَجَدْنَآ ءَابَآءَنَا كَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ(74)
گفتند نه بلكه پدران خود را يافتيم كه چنين مي كردند(74)
قَالَ أَفَرَءَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ(75)
گفت آيا در آنچه مي پرستيده ايد تامل كرده ايد(75)
أَنتُمْ وَءَابَآؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ(76)
شما و پدران پيشين شما(76)
فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّيٓ إِلَّا رَبَّ الْعَٰلَمِينَ(77)
قطعا همه آنها جز پروردگار جهانيان دشمن منند(77)
الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ(78)
آن كس كه مرا آفريده و همو راهنماييم مي كند(78)
وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ(79)
و آن كس كه او به من خوراك مي دهد و سيرابم مي گرداند(79)
وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ(80)
و چون بيمار شوم او مرا درمان مي بخشد(80)
وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ(81)
و آن كس كه مرا مي ميراند و سپس زنده ام مي گرداند(81)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
17th September 2013, 09:30 AM
(آیه 48)
و براى این که جاى هیچ ابهام و تردید باقى نماند و فرعون نتواند این سخن را تفسیر دیگرى کند، اضافه کردند: «به پروردگار موسى و هارون» (رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ).
آرى! در یک لحظه کوتاه از ظلمت مطلق به روشنایى ایمان گام نهادند.
(آیه 49)
در این هنگام فرعون از یک سو روحیه خود را پاک باخته بود، و از سوى دیگر تمام قدرت و موجودیت خویش را در خطر مىدید، و مخصوصا مىدانست ایمان آوردن ساحران چه تأثیر عمیقى در روحیه مردم خواهد گذارد و ممکن است گروه عظیمى به پیروى از ساحران به سجده بیفتند، به گمان خود دست به ابتکار تازهاى زد رو به ساحران کرد و «گفت: آیا به او ایمان آوردید پیش از آنکه من به شما اجازه دهم» (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ).
انتظارش این بود که قلب و عقل و فکر مردم نیز به اختیار و اجازه او باشد ولى فرعون به این هم قناعت نکرد، و دو جمله دیگر گفت.
نخست ساحران را متهم ساخت که این یک تبانى و توطئه قبلى است که میان شما و موسى صورت گرفته، توطئهاى است بر ضد تمام مردم مصر! گفت: «او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته» و شما همگى سحر را از مکتب او فرا گرفتهاید! (إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ).
سپس آنها را تهدید کرده، گفت: اما من به شما اجازه نخواهم داد که در این توطئه پیروز شوید، من این توطئه را در نطفه خفه مىکنم! «به زودى خواهید دانست (شما را چنان مجازاتى مىکنم که درس عبرتى براى همگان گردد) دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مىکنم (دست راست و پاى چپ یا دست چپ و پاى راست) و همگى را بدون استثناء به دار مىآویزم»! (فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ).
(آیه 50)
اما فرعون در اینجا کور خوانده بود، زیرا ساحران یک لحظه پیش، و مؤمنان این لحظه، آن چنان قلبشان به نور ایمان روشن شده بود که این تهدید فرعون را در حضور جمعیت به طرز بسیار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شیطانى او را نقش بر آب کردند.
«گفتند: هیچ مانعى ندارد (و هیچ گونه زیانى از این کار به ما نخواهد رسید هر کار مىخواهى بکن) ما به سوى پروردگارمان باز مىگریم» (قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172
soham 313
17th September 2013, 09:32 AM
(آیه 51)
سپس افزودند: ما در گذشته گناهانى مرتکب شدهایم و در این صحنه سردمدار مبارزه با پیامبر راستین خدا موسى (ع) شدیم، و در ستیز با حق پیشقدم بودیم، اما «ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهاى ما را ببخشد چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم» (إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ).
ما امروز از هیچ چیز وحشت نداریم، نه از تهدیدهاى تو، و نه از دست و پا زدن در خون بر فراز شاخههاى بلند نخل!
(آیه 52)
سر انجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پیروز از میدان بیرون آمد. و این زمینه مساعدى را براى این که موسى بتواند در میان آن مردم بماند و به دعوت و تبلیغ بپردازد و اتمام حجت کند فراهم ساخت.
سالیان دراز به این منوال گذشت، و موسى معجزات دیگرى به آنها نشان داد.
هنگامى که موسى (ع) حجت را بر آنها تمام کرد، و صفوف مؤمنان و منکران مشخص شد، دستور کوچ دادن بنى اسرائیل به موسى داده شد.
آیه مىگوید: «و به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید» (وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ).
(آیه 53)
موسى (ع) این فرمان را اجرا کرد، و دور از چشم دشمنان شبانه بنى اسرائیل را بسیج کرده فرمان حرکت داد.
اما بدیهى است حرکت یک گروه با این عظمت، چیزى نیست که بتوان آن را براى مدت زیادى پنهان نگه داشت، به زودى جاسوسان فرعون، مطلب را به او گزارش دادند، و چنانکه قرآن مىگوید: «فرعون (مأمورانى) به شهرها فرستاد تا نیرو جمع کنند» (فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ).
(آیه 54)
ضمنا براى این که زمینه روانى مردم براى این بسیج عمومى آماده شود دستور داد اعلان کنند «اینها گروه اندکى هستند» اندک از نظر تعداد در مقابل فرعونیان و اندک از نظر قدرت (إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ).
بنا بر این در مبارزه با این گروه جاى هیچ گونه نگرانى نیست که برنده ماییم.
(آیه 55)
سپس افزود: ما چقدر حوصله کنیم؟ و تا چه اندازه با این بردگان سر کش مدارا نماییم؟! «اینها ما را به خشم و غضب آوردهاند» (وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ).
فردا مزارع مصر را چه کسى آبیارى مىکند؟ بارهاى سنگین را در این کشور پهناور چه کسى از زمین بر مىدارد؟
(آیه 56)
به علاوه ما از توطئه این گروه- چه در اینجا باشند و چه بروند- بیمناکیم «و ما همگى آماده پیکاریم» (وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172
soham 313
17th September 2013, 09:33 AM
(آیه 57)
سپس قرآن به ذکر عاقبت کار فرعونیان مىپردازد، و بطور اجمال زوال حکومت آنها و زمامدارى بنى اسرائیل را بیان مىکند، مىگوید:
«پس ما آنها را از باغهاى سر سبز و چشمههاى پر آب بیرون راندیم» (فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
(آیه 58)
«و از گنجها و قصرهاى زیبا و مساکن مرفّه» خارج ساختیم (وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ).
(آیه 59)
آرى «این چنین کردیم و بنى اسرائیل را وارث آنها (فرعونیان) ساختیم» (کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ).
(آیه 60)
عاقبت دردناک فرعونیان! در این آیات آخرین صحنه از این بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است، و آن چگونگى نابودى فرعونیان و پیروزى و نجات بنى اسرائیل است.
چنانکه در آیات گذشته خواندیم، فرعون مأموران خود را به شهرهاى مصر گسیل داشت، و به اندازه کافى لشکر و نیرو آماده ساخت. و به دنبال آنها حرکت کردند.
چنانکه آیه مىگوید: «پس فرعونیان آنها را تعقیب کردند و به هنگام طلوع آفتاب به آنها رسیدند» (فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/172
soham 313
17th September 2013, 09:36 AM
(آیه 61)
«هنگامى که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: بطور قطع ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم» و راه نجاتى وجود ندارد! (فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ).
در پیش روى ما دریا و امواج خروشان آب، و در پشت سر ما دریایى از لشکر خونخوار با تجهیزات کامل، جمعیتى که سخت از ما خشمگینند.
در اینجا لحظات دردناکى بر بنى اسرائیل گذشت، لحظاتى که تلخى آن غیر قابل توصیف است، شاید جمع زیادى در ایمان خود متزلزل شدند.
(آیه 62)
اما موسى (ع) همچنان آرام و مطمئن بود، و مىدانست وعدههاى خدا در باره نجات بنى اسرائیل و نابودى قوم سرکش تخلف ناپذیر است. لذا با یک دنیا اطمینان و اعتماد رو به جمعیت وحشتزده بنى اسرائیل کرد و «گفت: چنین نیست (آنها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد) چرا که پروردگار من با من است و به زودى مرا هدایت خواهد کرد» (قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ).
(آیه 63)
در این هنگام که شاید بعضى با ناباورى سخن موسى را شنیدند و همچنان در انتظار فرا رسیدن آخرین لحظات زندگى بودند فرمان نهایى صادر شد.
چنانکه قرآن مىگوید: «پس ما به موسى وحى کردیم که عصایت را به دریا بزن»! (فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ).
موسى (ع) چنین کرد و عصا را به دریا زد، در اینجا صحنه عجیبى نمایان گشت که برق شادى در چشمها و دلهاى بنى اسرائیل نمایان گردید: «پس ناگهان دریا شکافته شد (آبها قطعه قطعه شدند) و هر بخشى همچون کوهى عظیم روى هم انباشته گشت»! و در میان آنها جادهها نمایان شد (فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ).
منظور از «دریا» در اینجا همان رود عظیم «نیل» است.
(آیه 64)
فرعون و فرعونیان که از دیدن این صحنه، مات و مبهوت شده بودند و چنین معجزه روشن و آشکارى را مىدیدند باز هم از مرکب غرور پیاده نشدند، و به تعقیب موسى و بنى اسرائیل پرداختند و به سوى سر نوشت نهایى خود پیش رفتند، چنانکه قرآن مىگوید: «و در آنجا دیگران [لشکر فرعون] را نیز (به دریا) نزدیک ساختیم» (وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ).
به این ترتیب فرعونیان نیز وارد جادههاى دریایى شدند.
(آیه 65)
این آیه مىگوید: «ما موسى و تمام کسانى را که با او بودند نجات دادیم» (وَ أَنْجَیْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/173
soham 313
17th September 2013, 09:37 AM
(آیه 66)
درست هنگامى که آخرین نفر از بنى اسرائیل از دریا بیرون آمد و آخرین نفر از فرعونیان داخل دریا شد فرمان دادیم آبها به حال اول باز گردند، امواج خروشان یک مرتبه فرو ریختند و سر بر هم نهادند، فرعون و لشکرش را همچون پرهاى کاه با خود به هر جا بردند، در هم کوبیده و نابود کردند. برگزیده تفسیر نمونه، ج3، ص: 374
قرآن در یک عبارت کوتاه این ماجرا را بیان کرده، مىگوید: «سپس دیگران را غرق کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ).
و به این ترتیب بردگان اسیر آزاد شدند و جباران مغرور گرفتار و نابود گشتند، تاریخ ورق خورد دوران آن مستکبران پایان گرفت و مستضعفان وارث ملک و حکومت آنها شدند.
(آیه 67)
آرى «در این ماجرا نشانه روشن (و درس عبرت بزرگى) است، اما اکثر آنها ایمان نیاوردند» گویى چشمها بسته و گوشها کر و قلبها در خواب فرو بسته است (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
جایى که فرعونیان با دیدن آن صحنههاى عجیب ایمان نیاوردند از این قوم مشرک تعجب مکن، و از عدم ایمانشان نگران مباش! تعبیر به «اکثر» (بیشتر) اشاره به این است که گروهى از فرعونیان دست به دامن آیین موسى زدند و به جمع یاران او پیوستند.
(آیه 68)
این آیه در یک جمله کوتاه و پر معنى به قدرت و رحمت بىپایان خدا اشاره کرده، مىگوید: «پروردگار تو هم تواناست و هم مهربان» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
از «عزت» اوست که هر زمان اراده کند فرمان نابودى اقوام یاغى را صادر مىکند، به همان آبى که مایه حیات آنهاست فرمان مرگ آنها را مىدهد، و همان دریاى نیل که مایه ثروت و قدرت فرعونیان بود قبرستان آنها مىشود! و از «رحمت» اوست که در این کار هرگز عجله نمىکند، بلکه سالها مهلت مىدهد، معجزه مىفرستد، اتمام حجت مىکند، و نیز از رحمت اوست که این بردگان ستمدیده را از چنگال آن اربابان قلدر و زور گو رهایى مىبخشد.
(آیه 69)
به دنبال داستان عبرتانگیز موسى و فرعون به سر گذشت الهام بخش ابراهیم (ع) و مبارزاتش با مشرکان مىپردازد، و این مطلب را از گفتگوى ابراهیم با عمویش آزر و قوم گمراه آغاز مىکند.
نخست مىگوید: «و خبر ابراهیم را بر آنها بخوان» (وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِیمَ).
(آیه 70)
و از میان تمام اخبار مربوط به این پیامبر بزرگ روى این قسمت تکیه مىکند: «هنگامى که به پدر و قومش گفت: شما چه چیز را مىپرستید»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ).
(آیه 71)
آنها بلا فاصله در پاسخ «گفتند: ما بتهایى را مىپرستیم و همه روز ملازم عبادت آنهاییم» (قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفِینَ).
این تعبیر نشان مىدهد که آنها نه تنها احساس شرمندگى از کار خود نداشتند بلکه بسیار به کار خود افتخار مىکردند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/173
soham 313
17th September 2013, 09:39 AM
(آیه 72)
به هر حال ابراهیم (ع) با شنیدن این سخن آنها را زیر رگبار اعتراضات شدید خود قرار داد و با دو جمله کوبنده آنها را با یک بن بست منطقى رو به رو ساخت. «گفت: آیا آنها سخن شما را مىشنوند هنگامى که آنها را مىخوانید»؟! (قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ).
(آیه 73)
«یا این که آنها سودى به شما مىرسانند یا زیانى مىبخشند»؟! (أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ). حد اقل چیزى که در معبود لازم است این است که نداى عابد خویش را بشنود، و در گرفتاریها به یاریش بشتابد. اما در این بتها چیزى که نشان دهد آنها کمترین درک و شعورى دارند، و یا کمترین تأثیرى در سر نوشت انسانها، به چشم نمىخورد.
(آیه 74)
ولى بت پرستان متعصب در برابر این سؤال منطقى به همان پاسخ قدیمى و تکرارى خود پرداختند و «گفتند: (این مسائل مطرح نیست) مهم آن است که ما نیاکان خود را یافتیم که چنین مىکنند»! (قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ).
این پاسخ که بیانگر تقلید کور کورانه آنها از نیاکان جاهل و نادانشان بود تنها پاسخى بود که مىتوانستند به گفته ابراهیم (ع) بدهند، پاسخى که دلیل بطلانش در آن نهفته است.
(آیه 75)
در این هنگام ابراهیم لبه تیز حمله خود را متوجه بتها کرد و «گفت: آیا این چیزى را که شما پیوسته عبادت مىکردید مشاهده نمودید؟!» (قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).
(آیه 76)
«هم شما و هم پدران پیشین شما» (أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ).
(آیه 77)
«همه آنها دشمن منند مگر پروردگار عالمیان» (فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ). آرى همه آنها با من دشمنند و من با آنها دشمن آشتىناپذیر.
(آیه 78)
سپس ابراهیم (ع) به توصیف پروردگار جهانیان و ذکر نعمتهاى معنوى و مادى او مىپردازد تا با مقایسه با بتها که نه دعاى عابدان را مىشنوند، و نه سود و زیانى دارند مطلب کاملا روشن شود.
نخست از نعمت آفرینش و هدایت، شروع کرده، مىگوید: «او کسى است که مرا آفرید، سپس هم او مرا هدایت مىکند» (الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ).
(آیه 79)
پس از بیان نخستین مرحله ربوبیت، یعنى هدایت بعد از آفرینش، به نعمتهاى مادى پرداخته، مىگوید: «و او کسى است که مرا غذا مىدهد و سیراب مىکند» (وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ). آرى! من همه نعمتها را از او مىبینم، پوست و گوشت من، آب و غذاى من، همه از برکات اوست.
(آیه 80)
نه تنها در حال صحّتم مشمول نعمتهاى اویم، بلکه «هنگامى که بیمار شوم اوست که مرا شفا مىدهد» (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ).
با این که بیمارى نیز گاهى از ناحیه اوست، اما براى رعایت ادب در سخن، آن را به خود نسبت مىدهد.
(آیه 81)
سپس از مرحله زندگى دنیا پا را فراتر گذارده، به زندگى جاویدان در سراى آخرت مىپردازد تا روشن سازد که من همه جا بر سر خوان نعمت او نشستهام نه فقط در دنیا که در آخرت نیز هم.
مىگوید: «و او کسى است که مرا مىمیراند و بار دیگر زنده مىکند» (وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ).
آرى! هم مرگ من از اوست و هم بازگشت مجدد به زندگى از ناحیه اوست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/173
soham 313
18th September 2013, 07:21 AM
[golrooz] صفحه ی 218 از قرآن کریم شامل آیات 82 تا 119 از سوره ی الشعراء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالَّذِيٓ أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيَٓٔتِي يَوْمَ الدِّينِ(82)
و آن كس كه اميد دارم روز پاداش گناهم را بر من ببخشايد(82)
رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّٰلِحِينَ(83)
پروردگارا به من دانش عطا كن و مرا به صالحان ملحق فرماي(83)
وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْءَاخِرِينَ(84)
و براي من در [ميان] آيندگان آوازه نيكو گذار(84)
وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ(85)
و مرا از وارثان بهشت پر نعمت گردان(85)
وَاغْفِرْ لِأَبِيٓ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّآلِّينَ(86)
و بر پدرم ببخشاي كه او از گمراهان بود(86)
وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ(87)
و روزي كه [مردم] برانگيخته مي شوند رسوايم مكن(87)
يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ(88)
روزي كه هيچ مال و فرزندي سود نمي دهد(88)
إِلَّا مَنْ أَتَي اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ(89)
مگر كسي كه دلي پاك به سوي خدا بياورد(89)
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ(90)
و [آن روز] بهشت براي پرهيزگاران نزديك مي گردد(90)
وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ(91)
و جهنم براي گمراهان نمودار مي شود(91)
وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ(92)
و به آنان گفته مي شود آنچه جز خدا مي پرستيديد كجايند(92)
مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ(93)
آيا ياريتان مي كنند يا خود را ياري مي دهند(93)
فَكُبْكِبُوا۟ فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُۥنَ(94)
پس آنها و همه گمراهان در آن [آتش] افكنده مي شوند(94)
وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ(95)
و [نيز] همه سپاهيان ابليس(95)
قَالُوا۟ وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ(96)
آنها در آنجا با يكديگر ستيزه مي كنند [و] مي گويند(96)
تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(97)
سوگند به خدا كه ما در گمراهي آشكاري بوديم(97)
إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(98)
آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر مي كرديم(98)
وَمَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا الْمُجْرِمُونَ(99)
و جز تباهكاران ما را گمراه نكردند(99)
فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ(100)
در نتيجه شفاعتگراني نداريم(100)
وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ(101)
و نه دوستي نزديك(101)
فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(102)
و اي كاش كه بازگشتي براي ما بود و از مؤمنان مي شديم(102)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(103)
حقا در اين [سرگذشت درس] عبرتي است و[لي] بيشترشان مؤمن نبودند(103)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(104)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(104)
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ(105)
قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند(105)
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ(106)
چون برادرشان نوح به آنان گفت آيا پروا نداريد(106)
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(107)
من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم(107)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(108)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(108)
وَمَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(109)
و بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست(109)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(110)
پس از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(110)
۞ قَالُوٓا۟ أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ(111)
گفتند آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروي كرده اند(111)
قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(112)
[نوح] گفت به [جزئيات] آنچه مي كرده اند چه آگاهي دارم(112)
إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ(113)
حسابشان اگر درمي يابيد جز با پروردگارم نيست(113)
وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ(114)
و من طردكننده مؤمنان نيستم(114)
إِنْ أَنَا۠ إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ(115)
من جز هشداردهنده اي آشكار [بيش] نيستم(115)
قَالُوا۟ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَٰنُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ(116)
گفتند اي نوح اگر دست برنداري قطعا از [جمله] سنگسارشدگان خواهي بود(116)
قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ(117)
گفت پروردگارا قوم من مرا تكذيب كردند(117)
فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ(118)
ميان من و آنان فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است نجات بخش(118)
فَأَنجَيْنَٰهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ(119)
پس او و هر كه را در آن كشتي آكنده با او بود رهانيديم(119)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
18th September 2013, 07:24 AM
(آیه 82)
و هنگامى که وارد عرصه محشر شوم، چشم امیدم به او دوخته شده چرا که: «او کسى است که طمع دارم گناهم را در روز جزا بیامرزد» (وَ الَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ).
بدون شک پیامبران معصومند و گناهى ندارند که بخشوده شود، ولى چنانکه در گذشته هم گفتهایم گاهى حسنات نیکان، گناهان مقربان محسوب مىشود، و در مقام والاى آنان گاه انجام یک کار خوب نیز قابل باز خواست، چرا که از کار نیکوترى جلوگیرى کرده، و لذا ترک اولایش مىنامند.
(آیه 83)
دعاهاى پر بار ابراهیم (ع): در اینجا دعاهاى ابراهیم و تقاضاهاى او از پیشگاه خدا شروع مىشود، گویى پس از دعوت آن قوم گمراه به سوى پروردگار، یک باره از آنها بریده و به درگاه خدا روى مىآورد.
نخستین تقاضایى که از پیشگاهش مىکند این است: «پروردگارا! به من علم و دانش و حق بینى مرحمت فرما و مرا به صالحان ملحق کن» (رَبِّ هَبْ لِی حُکْماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ).
آرى! ابراهیم (ع) قبل از هر چیز از خدا «شناخت عمیق و صحیح» توأم با حاکمیت تقاضا مىکند، چرا که هیچ برنامه عملى بدون چنین زیر بنایى امکانپذیر نیست.
و به دنبال آن ملحق شدن به صالحین را از خدا تقاضا مىکند که اشاره به جنبههاى عملى و به اصطلاح «حکمت عملى» است، در مقابل تقاضاى قبل که ناظر به «حکمت نظرى» بود.
از آنجا که نه حکمت داراى حد معینى است و نه صالح بودن، او تقاضا مىکند روز به روز به مراتب بالاتر و والاتر از علم و عمل برسد و پیوسته در این راه گام بر دارد و به پیش برود.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/173
soham 313
18th September 2013, 07:27 AM
(آیه 84)
بعد از این دو تقاضا، درخواست مهم دیگرى با این عبارت مىکند: «خداوندا! براى من در میان امتهاى آینده لسان صدق و ذکر خیر قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ).
آن چنان کن که یاد من در خاطرهها بماند و خط و برنامه من در میان آیندگان ادامه یابد، «اسوه» و الگویى باشم که به من اقتدا کنند، و پایه گذار مکتبى باشم که به وسیله آن راه تو را بیاموزند، و در خط تو حرکت کنند.
(آیه 85)
سپس افق دید خود را از این دنیا بر گرفته و متوجه سراى جاودانه آخرت مىکند و به دعاى چهارمى پرداخته، مىگوید: «خداوندا! مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار ده» (وَ اجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ).
بهشتى که نعمتهاى معنوى و مادى در آن موج مىزند، نعمتهایى که نه زوالى دارد، و نه ملالى، نعمتهایى که براى ما حتى قابل درک نیست!
(آیه 86)
در پنجمین دعا نظرش را متوجه عموى گمراهش کرده و طبق وعدهاى که قبلا به او داده بود که من براى تو استغفار مىکنم چنین مىگوید:
خداوند! «پدرم [- عمویم] را بیامرز که او از گمراهان بود» (وَ اغْفِرْ لِأَبِی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ).
(آیه 87)
سر انجام ششمین و آخرین دعاى خود را که آن هم پیرامون روز باز پسین است این چنین به پیشگاه خدا عرضه مىدارد: خداوندا! «مرا در روزى که (مردم) بر انگیخته مىشوند رسوا مکن» (وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ).
این تعبیر از ناحیه ابراهیم (ع)، علاوه بر این که درس و سر مشقى است براى دیگران، نشانه نهایت احساس مسؤولیت و اعتماد بر لطف پروردگار است.
(آیه 88)
در آیه قبل اشاره کوتاهى به روز قیامت و مسأله معاد بود در اینجا ترسیم جامعى از چگونگى روز رستاخیز ضمن چندین آیه بیان شده، و مهمترین متاعى که در آن بازار خریدار دارد و همچنین سر نوشت مؤمنان و کافران و گمراهان و لشکر شیطان باز گو شده است.
نخست مىگوید: روز رستاخیز «روزى است که هیچ مال و فرزندانى سودى نمىدهد» (یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ).
در حقیقت این دو سرمایه مهم زندگى دنیا، اموال و نیروهاى انسانى در آنجا کمترین نتیجهاى براى صاحبانش نخواهد داشت.
بدیهى است منظور مال و فرزندانى نیست که در طریق جلب رضاى خدا به کار گرفته شده باشند.
(آیه 89)
سپس به عنوان استثناء بر این سخن مىافزاید: «مگر کسى که به حضور خدا بیاید در حالى که قلب سلیم (سالم از هر گونه شرک و کفر و آلودگى به گناه) داشته باشد» (إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ).
چه تعبیر جامع و جالبى؟ تعبیرى که هم ایمان خالص و نیت پاک در آن وجود دارد، و هم هر گونه عمل صالح، چرا که چنین قلب پاکى، ثمرهاى جز عمل پاک نخواهد داشت.
(آیه 90)
سپس به شرح بهشت و دوزخ پرداخته چنین مىگوید: در آن هنگام «بهشت به پرهیز کاران نزدیک مىگردد» (وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/174
soham 313
18th September 2013, 07:29 AM
(آیه 91)
«و دوزخ براى گمراهان آشکار مىشود» (وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ).
این در حقیقت قبل از ورود آنها به بهشت و دوزخ است که هر یک از این دو گروه منظره جایگاه خود را از نزدیک مىبینند: مؤمنان مسرور و گمراهان وحشت زده مىشوند، و این نخستین برنامههاى پاداش و کیفر آنهاست.
(آیه 92)
سپس به گفتگوهاى سرزنش بار و عتابآمیزى که در این هنگام با این گروه گمراه مىشود پرداخته چنین مىگوید: «و به آنها گفته مىشود: کجا هستند معبودهایى را که پیوسته عبادت مىکردید»؟ (وَ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ).
(آیه 93)
«معبودهایى غیر از خدا» (مِنْ دُونِ اللَّهِ).
«آیا آنها (در برابر این شداید و سختیها که اکنون با آن رو برو هستید) شما را یارى مىکنند»؟! (هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ).
یا مىتوانند کسى را به یارى شما دعوت کنند، و «یا کسى به یارى خود آنها مىآید»؟ (أَوْ یَنْتَصِرُونَ).
ولى آنها جوابى در برابر این سؤال ندارند و کسى هم چنین انتظارى از آنها ندارد.
(آیه 94)
«در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مىشوند» (فَکُبْکِبُوا فِیها هُمْ وَ الْغاوُونَ).
(آیه 95)
«و همچنین لشکریان ابلیس عموما» (وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ).
در حقیقت این سه گروه، بتها، و پرستش کنندگان بتها، و لشکریان شیطان که دلالان این گناه و انحراف بودند، همگى در دوزخ جمع مىشوند، اما با این صورت که آنها را یکى پس از دیگرى آن مىافکنند.
(آیه 96)
ولى سخن به اینجا پایان نمىگیرد بلکه به دنبال آن صحنهاى از نزاع و جدال این سه گروه دوزخى را مجسم مىسازد:
«آنها در جهنم به مخاصمه و جدال پرداخته، مىگویند» (قالُوا وَ هُمْ فِیها یَخْتَصِمُونَ).
(آیه 97)
آرى! عابدان گمراه مىگویند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم» (تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/174
soham 313
18th September 2013, 07:31 AM
(آیه 98)
«زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر مىپنداشتیم»! (إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 99)
«اما هیچ کس ما را گمراه نکرد مگر مجرمان» (وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ).
همان مجرمانى که رؤساى جامعه ما بودند و براى حفظ منافع خویش ما را به این راه کشاندند و بد بخت کردند.
(آیه 100)
ولى افسوس که امروز «شفاعت کنندگانى براى ما وجود ندارد» (فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ).
(آیه 101)
«و نه دوست گرم و پر محبتى» که بتواند ما را یارى کند (وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ).
خلاصه نه معبودان به شفاعت ما مىپردازند، آن چنانکه ما در دنیا مىپنداشتیم، و نه دوستان قدرت یارى ما را دارند.
(آیه 102)
اما به زودى متوجه این واقعیت مىشوند که نه تأسف در آنجا سودى دارد و نه آنجا دار عمل و جبران است، از این رو، آرزوى بازگشت به دنیا مىکنند و مىگویند: «اى کاش بار دیگر (به دنیا) باز گردیم و از مؤمنان باشیم» (فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 103)
سر انجام در پایان این بخش از سر گذشت ابراهیم همان دو آیه تکان دهنده را که در پایان داستان موسى و فرعون آمده بود و در پایان داستان انبیاء دیگر نیز در همین سوره خواهد آمد، تکرار مىفرماید: «در این ماجرا نشانه بزرگى است (بر عظمت و قدرت خدا و سر انجام دردناک گمراهان و پیروزى مؤمنان) اما بیشترشان مؤمن نبودند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 104)
«و پروردگار تو پیروز و شکستناپذیر و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
تکرار این جملهها دلدارى مؤثرى است براى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و مؤمنان اندک در آن روز، و همچنین اقلیتهاى مؤمن در هر عصر و زمان تا از اکثریت گمراه وحشت نکنند و به عزّت و رحمت الهى دلگرم باشند و هم تهدیدى است براى گمراهان و اشارهاى است به این که اگر مهلتى به آنها داده مىشود، نه از جهت ضعف است بلکه به خاطر رحمت است.
(آیه 105)
قرآن بعد از پایان ماجراى ابراهیم سخن از قوم نوح به عنوان یک ماجراى آموزنده دیگر به میان مىآورد.
نخست مىگوید: «قوم نوح، رسولان را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ).
چرا که همه پیامبران از نظر اصول یکى بودند و تکذیب نوح تکذیب همه رسولان محسوب مىشد.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/174
soham 313
18th September 2013, 07:32 AM
(آیه 106)
سپس به این فراز از زندگى او که شبیه فرازهایى است که در گذشته از ابراهیم و موسى نقل شد اشاره کرده، مىگوید: به خاطر بیاور «هنگامى را که برادرشان نوح به آنها گفت: آیا پرهیز کارى پیشه نمىکنید» (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
تعبیر به «برادر» تعبیرى است که نهایت پیوند محبتآمیز را بر اساس مساوات و برابرى مشخص مىکند و به همه رهبران راه حق الهام مىبخشد که باید در دعوت خود نهایت محبت و صمیمیت توأم با دورى از هر گونه تفوق طلبى را رعایت کنند، تا دلهاى رمیده جذب آیین حق گردد.
(آیه 107)
پس از دعوت به تقوا که خمیر مایه هر گونه هدایت و نجات است اضافه مىکند: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
(آیه 108)
«تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» که اطاعت من اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 109)
دگر بار نوح به دلیل دیگرى بر حقانیت خود، تمسک مىجوید، دلیلى که زبان بهانه جویان را کوتاه مىسازد، مىگوید: «و من از شما در برابر این دعوتم مزدى نمىطلبم» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 110)
باز به دنبال این جمله همان جملهاى را مىگوید که بعد از تأکید بر رسالت و امانت خویش بیان کرده بود، مىگوید: «پس تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 111)
اما مشرکان لجوج و مستکبران خیره سر هنگامى که راههاى بهانهجویى را به روى خود مسدود دیدند، به این مسأله چسبیدند و «گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالى که افراد پست و بىارزش از تو پیروى کردهاند»؟! (قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ).
درست است آنها در این تشخیص صائب بودند که پیشوا را باید از طریق پیروان شناخت، ولى اشتباه بزرگشان این بود که آنها مفهوم و معیار شخصیت را گم کرده بودند، آنها معیار سنجش ارزشها را مال و ثروت، لباس و خانه و مرکب زیبا و گران قیمت قرار داده بودند، و از پاکى و تقوا و حق جویى و صفات عالى انسانیت که در طبقات کم در آمد بسیار بود و در اشراف بسیار کم، غافل بودند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/174
soham 313
19th September 2013, 06:59 AM
(آیه 112)
ولى نوح آنها را در اینجا فورا خلع سلاح کرد و «گفت: (وظیفه من دعوت همگان به سوى حق و اصلاح جامعه است) من چه مىدانم آنها چه کارى داشتهاند»؟! (قالَ وَ ما عِلْمِی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).
گذشته آنها هر چه بوده گذشته، مهم امروز است که دعوت رهبر الهى را «لبیک» گفتهاند و در مقام خود سازى بر آمدهاند.
(آیه 113)
اگر آنها در گذشته کار خوب یا بدى کردهاند «حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مىفهمیدید» و درک و تشخیص مىداشتید (إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ).
(آیه 114)
آنچه وظیفه من است این است که من پر و بال خود را براى همه حق جویان بگشایم «و من هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم کرد» (وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 115)
تنها وظیفه من این است که مردم را انذار کنم «من تنها انذار کنندهاى آشکارم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
هر کس این هشدار مرا بشنود و از راه انحراف به صراط مستقیم، باز گردد پیرو من است، هر که باشد و در هر وضع مادى و شرایط اجتماعى.
(آیه 116)
نجات نوح و غرق مشرکان خود خواه: عکس العمل این قوم گمراه و لجوج در برابر نوح همان بود که همه زور گویان در طول تاریخ داشتند، و آن تکیه بر قدرت و زور و تهدید به نابودى بود «گفتند: اى نوح (بس است) اگر از این سخنان خوددارى نکنى (و فضاى جامعه ما را با گفتگوهایت تلخ و تاریک سازى) بطور قطع سنگباران خواهى شد»! (قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ).
(آیه 117)
«نوح» که مىبیند این دعوت مستمر و طولانى با این منطق روشن و با آن همه صبر و شکیبایى جز در عده قلیلى تأثیر نگذارده، سر انجام شکایت به درگاه خدا مىبرد و ضمن شرح حال خود تقاضاى جدایى و نجات از چنگال این ستمگران بىمنطق مىکند.
«عرض کرد: پروردگارا! قوم من مرا تکذیب کردند» (قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ).
(آیه 118)
سپس عرض مىکند: اکنون که هیچ راهى براى هدایت این گروه باقى نمانده «پس میان من و آنها جدایى بیفکن» و میان ما خودت داورى کن (فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً).
سپس اضافه مىکند: «و من و مؤمنانى را که با من هستند نجات ده» (وَ نَجِّنِی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ).
(آیه 119)
در اینجا رحمت خداوند به یارى نوح و مجازات دردناکش به سراغ تکذیب کنندگان آمد چنانکه مىفرماید: «ما او و تمام کسانى را که با او بودند در آن کشتى که پر (از انسان و انواع حیوانات) بود رهایى بخشیدیم» (فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/175
soham 313
19th September 2013, 07:06 AM
[golrooz] صفحه ی 219 از قرآن کریم شامل آیات 120 تا 157 از سوره ی الشعراء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ(120)
آنگاه باقي ماندگان را غرق كرديم(120)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(121)
قطعا در اين [ماجرا درس] عبرتي بود و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(121)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(122)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(122)
كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ(123)
عاديان پيامبران [خدا] را تكذيب كردند(123)
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ(124)
آنگاه كه برادرشان هود به آنان گفت آيا پروا نداريد(124)
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(125)
من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم(125)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(126)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(126)
وَمَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(127)
و بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست(127)
أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ ءَايَةً تَعْبَثُونَ(128)
آيا بر هر تپه اي بنايي مي سازيد كه [در آن] دست به بيهوده كاري زنيد(128)
وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ(129)
و كاخهاي استوار مي گيريد به اميد آنكه جاودانه بمانيد(129)
وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ(130)
و چون حمله ور مي شويد [چون] زورگويان حمله ور مي شويد(130)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(131)
پس از خدا پروا داريد و فرمانم ببريد(131)
وَاتَّقُوا۟ الَّذِيٓ أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ(132)
و از آن كس كه شما را به آنچه مي دانيد مدد كرد پروا داريد(132)
أَمَدَّكُم بِأَنْعَٰمٍ وَبَنِينَ(133)
شما را به [دادن] دامها و پسران مدد كرد(133)
وَجَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(134)
و به [دادن] باغها و چشمه ساران(134)
إِنِّيٓ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ(135)
من از عذاب روزي هولناك بر شما مي ترسم(135)
قَالُوا۟ سَوَآءٌ عَلَيْنَآ أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَٰعِظِينَ(136)
گفتند خواه اندرز دهي و خواه از اندرزدهندگان نباشي براي ما يكسان است(136)
إِنْ هَٰذَآ إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ(137)
اين جز شيوه پيشينيان نيست(137)
وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ(138)
و ما عذاب نخواهيم شد(138)
فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَٰهُمْ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ(139)
پس تكذيبش كردند و هلاكشان كرديم قطعا در اين [ماجرا درس] عبرتي بود و[لي] بيشترشان ايمان آورنده نبودند(139)
وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(140)
و در حقيقت پروردگار تو همان شكست ناپذير مهربان است(140)
كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ(141)
ثموديان پيامبران [خدا] را تكذيب كردند(141)
إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَٰلِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ(142)
آنگاه كه برادرشان صالح به آنان گفت آيا پروا نداريد(142)
إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ(143)
من براي شما فرستاده اي در خور اعتمادم(143)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(144)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(144)
وَمَآ أَسَْٔلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَيٰ رَبِّ الْعَٰلَمِينَ(145)
و بر اين [رسالت] اجري از شما طلب نمي كنم اجر من جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست(145)
أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَٰهُنَآ ءَامِنِينَ(146)
آيا شما را در آنچه اينجا داريد آسوده رها مي كنند(146)
فِي جَنَّٰتٍ وَعُيُونٍ(147)
در باغها و در كنار چشمه ساران(147)
وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ(148)
و كشتزارها و خرمابناني كه شكوفه هايشان لطيف است(148)
وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَٰرِهِينَ(149)
و هنرمندانه براي خود از كوهها خانه هايي مي تراشيد(149)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ(150)
از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد(150)
وَلَا تُطِيعُوٓا۟ أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ(151)
و فرمان افراط گران را پيروي مكنيد(151)
الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ(152)
آنان كه در زمين فساد مي كنند و اصلاح نمي كنند(152)
قَالُوٓا۟ إِنَّمَآ أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ(153)
گفتند قطعا تو از افسون شدگاني(153)
مَآ أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بَِٔايَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّٰدِقِينَ(154)
تو جز بشري مانند ما [بيش] نيستي اگر راست مي گويي معجزه اي بياور(154)
قَالَ هَٰذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ(155)
گفت اين ماده شتري است كه نوبتي از آب او راست و روزي معين نوبت آب شماست(155)
وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ(156)
و به آن گزندي مرسانيد كه عذاب روزي هولناك شما را فرو مي گيرد(156)
فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا۟ نَٰدِمِينَ(157)
پس آن را پي كردند و پشيمان گشتند(157)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
19th September 2013, 07:10 AM
(آیه 120)
«سپس بقیه را غرق و نابود کردیم» (ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقِینَ).
(آیه 121)
و در پایان این سخن، همان مىگوید که در پایان ماجراى موسى (ع) و ابراهیم (ع) بیان کرد.
مىفرماید: «در ماجراى نوح (و دعوت پیگیر و مستمر او، صبر و شکیبائیش، و سر انجام غرق و نابودى مخالفانش) آیت و نشانهاى است» براى همگان (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً).
«هر چند اکثر آنها ایمان نیاوردند» (وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
بنا بر این تو اى پیامبر! از اعراض و سر سختى مشرکان قومت نگران مباش، ایستادگى به خرج ده! که سر نوشت تو و یارانت سر نوشت نوح و یاران اوست، و سر انجام گمراهان همان سر انجام شوم غرق شدگان است.
(آیه 122)
و بدان «پروردگار تو شکستناپذیر و رحیم است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
رحمتش ایجاب مىکند که به آنها فرصت کافى و مهلت دهد و اتمام حجت کند، و عزتش سبب مىشود که سر انجام تو را پیروز و آنها را مواجه با شکست نماید.
(آیه 123)
جنایات و اعمال بىرویه قوم عاد: اکنون نوبت به قوم «عاد» و پیامبرشان «هود» مىرسد که گوشهاى از زندگى و سر نوشت آنها و درسهاى عبرتى را که در آن نهفته است ضمن هیجده آیه بیان مىکند.
نخست مىفرماید: «قوم (سر کش) عاد فرستادگان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ).
گر چه آنها تنها هود را تکذیب کردند اما چون دعوت هود دعوت همه پیامبران بود در واقع همه انبیا را تکذیب کرده بودند.
(آیه 124)
بعد از ذکر این اجمال به تفصیل پرداخته، مىگوید: «در آن هنگام که برادرشان هود گفت، آیا تقوا پیشه نمىکنید»؟ (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ).
او در نهایت دلسوزى و مهربانى همچون یک «برادر» آنها را به توحید و تقوا دعوت کرد و به همین دلیل کلمه «اخ» (برادر) بر او اطلاق شده است.
(آیه 125)
سپس افزود: «من براى شما فرستاده امینى هستم» (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ).
سابقه زندگى من در میان شما گواه این حقیقت است که هرگز راه خیانت نپوییدم و جز حق و صداقت در بساط نداشتم.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/175
soham 313
19th September 2013, 07:11 AM
(آیه 126)
باز تأکید مىکند اکنون که چنین است و شما هم به خوبى آگاهید «پس تقواى الهى پیشه کنید و از من اطاعت نمایید» که اطاعتم اطاعت خداست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 127)
و اگر فکر مىکنید من سوداى مال در سر مىپرورانم و اینها مقدمه رسیدن به مال و مقامى است بدانید «من (کوچکترین) اجرى در برابر این دعوت از شما نمىخواهم» (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
«اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
همه برکات و نعمتها از اوست و من اگر چیزى مىخواهم از او مىخواهم، که پروردگار همه ما اوست.
(آیه 128)
قرآن در این بخش از سر گذشت هود و قوم عاد بر چهار قسمت تکیه کرده است: نخست محتواى دعوت هود که در ضمن آیات گذشته خواندیم.
سپس به انتقاد از کژیها و اعمال نادرست آنها پرداخته و سه موضوع را به آنها یاد آورى مىکند، مىگوید: «آیا شما بر هر مکان مرتفعى نشانهاى از روى هوى و هوس مىسازید»؟! (أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ).
این قوم متمکن و ثروتمند براى خود نمایى و تفاخر بر دیگران بناهایى بر نقاط مرتفع کوهها و تپهها، (همچون برج و مانند آن) مىساختند که هیچ هدف صحیحى براى آن نبود جز این که توجه دیگران را به آن جلب کنند و قدرت و نیروى خود را به رخ سایرین بکشند.
(آیه 129)
بار دیگر به انتقاد دیگرى از آنها پرداخته، مىگوید: «شما قصرها و قلعههاى زیبا و محکم مىسازید، آن چنان که گویى در دنیا جاودانه خواهید ماند» (وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ). آرى! چنین ساختمانهاى غفلتزا و غرور آفرین مسلما مذموم است.
در حدیثى از پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم که فرمود: «هر بنایى در روز قیامت وبال صاحب آن است، مگر آن مقدار که انسان از آن ناگزیر است»!
(آیه 130)
سپس به انتقاد دیگر در رابطه با بىرحمى قوم عاد به هنگام نزاع و جدال پرداخته، مىگوید: «شما به هنگامى که کسى را مجازات مىکنید از حد تجاوز کرده و همچون جباران کیفر مىدهید» (وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ).
ممکن است کسى کارى کند که مستوجب عقوبت باشد، اما هرگز نباید قدم از جاده حق و عدالت فراتر نهید.
این سه آیه نشان مىدهد که آن چنان عشق دنیا بر آنها مسلط شده بود که از راه و رسم بندگى خارج شده و در دنیا پرستى غرق بودند.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/175
soham 313
19th September 2013, 07:13 AM
(آیه 131)
بعد از بیان این انتقادهاى سهگانه بار دیگر آنها را به تقوا دعوت کرده، مىگوید: «اکنون که چنین است تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید و دستور مرا اطاعت نمایید» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 132)
سپس به بخش سوم از بیان هود مىرسیم که تشریح نعمتهاى الهى بر بندگان است، تا از این راه، حس شکر گزارى آنها را تحریک کند، شاید به سوى خدا آیند.
و در این زمینه از روش اجمال و تفصیل که براى دلنشین کردن بحثها بسیار مفید است استفاده مىکند، نخست روى سخن را به آنها کرده، مىگوید: «و از خدایى بپرهیزید که شما را به نعمتهایى که مىدانید امداد کرد» و بطور مداوم و منظم آنها را در اختیار شما نهاد (وَ اتَّقُوا الَّذِی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ).
(آیه 133)
سپس بعد از این بیان کوتاه به شرح و تفصیل آن پرداخته، مىگوید:
«شما را به چهار پایان و پسران (لایق و برومند) امداد کرد» (أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنِینَ).
(آیه 134)
بعد مىافزاید: «و باغهاى خرم و سر سبز و چشمههاى آب جارى» در اختیارتان قرار دادیم (وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
و به این ترتیب زندگى شما را هم از نظر نیروى انسانى، هم کشاورزى و باغدارى، و هم دامدارى و وسائل حمل و نقل پربار ساختیم، ولى چه شد که بخشنده این همه نعمتها را فراموش کردید، شب و روز بر سر سفره او نشستید و او را نشناختید.
(آیه 135)
سپس به آخرین مرحله از سخنانش پرداخته و آنها را به کیفر الهى تهدید و انذار کرده، مىگوید: اگر کفران کنید «من بر شما از عذاب روز بزرگ مىترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
روزى که نتیجه آن همه ظلم و ستم و غرور و استکبار و هوى پرستى و بیگانگى از پروردگار را با چشم خود خواهید دید.
(آیه 136)
ما را اندرز مده که در ما اثر نمىکند! در آیات پیشین گفتگوهاى پر مغز پیامبر دلسوز، «هود» را با قوم سر کش «عاد» دیدیم، اکنون پاسخهاى نامعقول و موذیانه آن قوم را بررسى کنیم.
قرآن مىگوید: «آنها [- قوم عاد] گفتند: (بیهوده خود را خسته مکن) براى ما تفاوت نمىکند چه ما را انذار کنى یا نکنى» در دل ما کمترین اثرى نخواهد گذارد! (قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/175
soham 313
19th September 2013, 07:15 AM
(آیه 137)
اما آنچه را تو به ما ایراد مىکنى جاى ایراد نیست «این همان روش (و افسانههاى) پیشینیان است» (إِنْ هذا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِینَ).
(آیه 138)
و بر خلاف گفته تو «و ما هرگز مجازات نخواهیم شد» نه در این جهان و نه در جهان دیگر! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ).
(آیه 139)
و به دنبال این سخن، قرآن سر نوشت دردناک این قوم را چنین بیان مىکند: «آنها هود را تکذیب کردند، پس ما هم نابودشان کردیم» (فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ).
و در پایان این ماجرا همان دو جمله پر محتواى عبرتانگیزى را مىگوید که در پایان داستان نوح و ابراهیم و موسى بیان شد.
مىفرماید: «در این سر گذشت، آیه و نشانه روشنى است (از قدرت خدا، از استقامت پیامبران، و از سر انجام شومى که دامنگیر سر کشان و جباران گردید) ولى با این همه باز بیشتر آنها ایمان نیاوردند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ).
(آیه 140)
«و پروردگار تو قدرتمند و شکستناپذیر، و رحیم و مهربان است» (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ).
به اندازه کافى مدارا مىکند، فرصت مىدهد، دلائل روشن براى هدایت گمراهان ارائه مىکند، اما به هنگام مجازات چنان محکم مىگیرد که مجال فرار براى احدى باقى نمىماند!
(آیه 141)
پنجمین بخش از داستان انبیا که در این سوره آمده، سر گذشت فشرده و کوتاهى از قوم «ثمود» و پیامبرشان «صالح» است که در سر زمینى به نام «وادى القرى» میان «مدینه» و «شام» زندگى مرفهى داشتند.
سر آغاز این داستان کاملا شبیه داستان «قوم عاد» و «نوح» است، و نشان مىدهد چگونه تاریخ تکرار مىگردد، مىفرماید: «قوم ثمود رسولان خدا را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ).
(آیه 142)
و بعد از ذکر این اجمال به تفصیل پرداخته، مىگوید: «در آن هنگام که برادر دلسوزشان صالح به آنها گفت: آیا پرهیز کارى پیشه نمىکنید»؟! (إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ)
(آیه 143)
سپس براى معرفى خویش مىگوید: «من براى شما فرستادهاى امینم، (إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ) و سوابق من در میان شما شاهد گویاى این مدعاست.
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/176
soham 313
19th September 2013, 07:17 AM
(آیه 144)
«بنا بر این تقوا پیشه کنید و از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید» که جز رضاى خدا و خیر و سعادت شما چیزى براى من مطرح نیست (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ).
(آیه 145)
و به همین دلیل «من مزد و پاداشى در برابر این دعوت از شما نمىطلبم» و چشم داشتى از شما ندارم (وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ).
من براى دیگرى کارى مىکنم و پاداشم بر اوست، آرى «اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ).
(آیه 146)
سپس در بخش دیگرى انگشت روى نقطههاى حساس و قابل انتقاد زندگى آنها گذارده، و آنان را در یک محاکمه وجدانى محکوم مىکند.
مىگوید: «آیا شما تصور مىکنید همیشه در نهایت امنیت در نعمتهایى که اینجاست مىمانید» (أَ تُتْرَکُونَ فِی ما هاهُنا آمِنِینَ).
آیا چنین مىپندارید که این زندگى مادى و غفلتزا جاودانى است، و دست مرگ و انتقام و کیفر گریبانتان را نخواهد گرفت؟!
(آیه 147)
سپس با استفاده از روش اجمال و تفصیل جمله سر بسته گذشته خود را چنین تشریح مىکند، مىگوید: شما گمان مىکنید «در این باغها و چشمهها» ... (فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ).
(آیه 148)
«و در این زراعتها و نخلها که میوههاى شیرین و شاداب و رسیده دارند» براى همیشه خواهید ماند؟ (وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیمٌ).
(آیه 149)
سپس به خانه هاى محکم و مرفّه آنها پرداخته، مىگوید: «و شما از کوهها خانههایى مىتراشید و در آن به عیش و نوش مىپردازید» (وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهِینَ).
منبع : http://zaeim.parsiblog.com/Posts/176
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.