PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)



صفحه ها : 1 2 3 4 [5] 6 7 8 9 10 11

soham 313
13th July 2013, 08:36 AM
(آيه 58)
«گفتند: ما به سوى يك قوم گنهكار فرستاده شده‏ايم» (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِينَ).

(آيه 59)
و از آنجا كه مى‏دانستند ابراهيم با آن حس كنجكاويش مخصوصا در زمينه اين گونه مسائل به اين مقدار پاسخ، قناعت نخواهد كرد، فورا اضافه كردند كه: اين قوم مجرم كسى جز قوم لوط نيست ما مأموريم اين آلودگان بى‏آزرم را درهم بكوبيم و نابود كنيم «مگر خانواده لوط كه ما همه آنها را از آن مهلكه نجات خواهيم داد» (إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ).

(آيه 60)
ولى از آنجا كه تعبير به «آل لوط» آن هم با تأكيد به «اجمعين» شامل همه خانواده او حتى همسر گمراهش كه با مشركان هماهنگ بود مى‏شد، و شايد ابراهيم نيز از اين ماجرا آگاه بود، بلافاصله او را استثناء كردند و گفتند: «بجز همسرش كه ما مقدر ساخته‏ايم از بازماندگان در شهر محكوم به فنا باشد» و نجات نيابد (إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنا إِنَّها لَمِنَ الْغابِرِينَ).

(آيه 61)
از اين آيه به بعد داستان خارج شدن فرشتگان از نزد ابراهيم و آمدن به ملاقات لوط را مى‏خوانيم، نخست مى‏گويد: «هنگامى كه فرستادگان خداوند نزد خاندان لوط آمدند» (فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ).

(آيه 62)
لوط «به آنها گفت: شما افرادى ناشناخته‏ايد» (قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ).

مفسران مى‏گويند: اين سخن را به اين جهت به آنها گفت كه آنان به صورت جوانانى خوش صورت و زيبا نزد او آمدند، از يك سو ميهمانند و محترم، و از سوى ديگر محيطى است ننگين و آلوده و پر از مشكلات.

(آيه 63)
ولى فرشتگان، زياد او را در انتظار نگذاردند، با صراحت «گفتند:

ما چيزى را براى تو آورده‏ايم كه آنها در آن ترديد داشتند» (قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما كانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ). يعنى مأمور مجازات دردناكى هستيم كه تو كرارا به آنها گوشزد كرده‏اى ولى هرگز آن را جدى تلقى نكردند؟

(آيه 64)
سپس براى تأكيد گفتند: «ما واقعيت مسلّم و غير قابل ترديدى را براى تو آورده‏ايم» (وَ أَتَيْناكَ بِالْحَقِّ).

يعنى، عذاب حتمى و مجازات قطعى اين گروه بى‏ايمان منحرف.

باز براى تأكيد بيشتر اضافه كردند: «ما مسلما راست مى‏گوييم» (وَ إِنَّا لَصادِقُونَ).

يعنى اين گروه تمام پلها را پشت سر خود خراب كرده‏اند و جايى براى شفاعت و گفتگو در مورد آنها باقى نمانده است، تا لوط حتى به فكر شفاعت نيفتد و بداند اينها ابدا شايستگى اين امر را ندارند.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

soham 313
13th July 2013, 08:37 AM
(آيه 65)
و از آنجا كه بايد گروه اندك مؤمنان (خانواده لوط بجز همسرش) از اين مهلكه جان به سلامت ببرند دستور لازم را به لوط چنين دادند: «تو شبانه (و اواخر شب هنگامى كه چشم مردم گنهكار در خواب است و يا مست شراب و شهوت) خانواده‏ات را بردار و از شهر بيرون شو» (فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ).

ولى «تو پشت سر آنها باش» تا مراقب آنان باشى و كسى عقب نماند (وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ).

ضمنا «هيچ يك از شما نبايد به پشت سرش نگاه كند» (وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ).

«و به همان نقطه‏اى كه دستور به شما داده شده است (يعنى سرزمين شام يا نقطه ديگرى كه مردمش از اين آلودگيها پاك بوده‏اند) برويد» (وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ).

(آيه 66)
سپس لحن كلام تغيير مى‏يابد و خداوند مى‏فرمايد: «ما به لوط چگونگى اين امر را وحى فرستاديم كه به هنگام طلوع صبح همگى ريشه كن خواهند شد، به گونه‏اى كه حتى يك نفر از آنها باقى نماند» (وَ قَضَيْنا إِلَيْهِ ذلِكَ الْأَمْرَ أَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ).

(آيه 67)
سپس قرآن داستان را در اينجا رها كرده و به آغاز باز مى‏گردد، و بخشى را كه در آنجا ناگفته مانده بود به مناسبتى كه بعدا اشاره خواهيم كرد بيان مى‏كند و مى‏گويد: «مردم شهر (از ورود ميهمانان تازه وارد لوط آگاه شدند) و به سوى خانه او حركت كردند، و در راه به يكديگر بشارت مى‏دادند» (وَ جاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ).

آنها در آن وادى گمراهى و ننگين خود فكر مى‏كردند طعمه لذيذى به چنگ آورده‏اند، جوانانى زيبا و خوشرو، آن هم در خانه لوط!

(آيه 68)
«لوط» كه سر و صداى آنها را شنيد در وحشت عجيبى فرو رفت و نسبت به ميهمانان خود بيمناك شد. لذا در مقابل آنها ايستاد و «گفت: اينها ميهمانان منند، آبروى مرا نريزيد» (قالَ إِنَّ هؤُلاءِ ضَيْفِي فَلا تَفْضَحُونِ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

soham 313
14th July 2013, 04:42 AM
صفحه ی 152 از قرآن کریم شامل آیات 69 تا 99 از سوره ی حجر



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ(69)
و از خدا پروا كنيد و مرا خوار نسازيد(69)



قَالُوٓا۟ أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَٰلَمِينَ(70)
گفتند آيا تو را [از مهمان كردن] مردم بيگانه منع نكرديم(70)



قَالَ هَٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِيٓ إِن كُنتُمْ فَٰعِلِينَ(71)
گفت اگر مي خواهيد [كاري مشروع] انجام دهيد اينان دختران منند [با آنان ازدواج كنيد](71)



لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ(72)
به جان تو سوگند كه آنان در مستي خود سرگردان بودند(72)



فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ(73)
پس به هنگام طلوع آفتاب فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت(73)



فَجَعَلْنَا عَٰلِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ(74)
و آن [شهر] را زير و زبر كرديم و بر آنان سنگهايي از سنگ گل بارانديم(74)



إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ(75)
به يقين در اين [كيفر] براي هوشياران عبرتهاست(75)



وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقِيمٍ(76)
و [آثار] آن [شهر هنوز] بر سر راهي [داير] برجاست(76)



إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ(77)
بي گمان در اين براي مؤمنان عبرتي است(77)



وَإِن كَانَ أَصْحَٰبُ الْأَيْكَةِ لَظَٰلِمِينَ(78)
و راستي اهل ايكه ستمگر بودند(78)



فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ(79)
پس از آنان انتقام گرفتيم و آن دو [شهر اكنون] بر سر راهي آشكاراست(79)



وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَٰبُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ(80)
و اهل حجر [نيز] پيامبران [ما] را تكذيب كردند(80)



وَءَاتَيْنَٰهُمْ ءَايَٰتِنَا فَكَانُوا۟ عَنْهَا مُعْرِضِينَ(81)
و آيات خود را به آنان داديم و[لي] از آنها اعراض كردند(81)



وَكَانُوا۟ يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا ءَامِنِينَ(82)
و [براي خود] از كوهها خانه هايي مي تراشيدند كه در امان بمانند(82)



فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ(83)
پس صبحدم فرياد [مرگبار] آنان را فرو گرفت(83)



فَمَآ أَغْنَيٰ عَنْهُم مَّا كَانُوا۟ يَكْسِبُونَ(84)
و آنچه به دست مي آوردند به كارشان نخورد(84)



وَمَا خَلَقْنَا السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لَءَاتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ(85)
و ما آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است جز به حق نيافريده ايم و يقينا قيامت فرا خواهد رسيد پس به خوبي صرف نظر كن(85)



إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّٰقُ الْعَلِيمُ(86)
زيرا پروردگار تو همان آفريننده داناست(86)



وَلَقَدْ ءَاتَيْنَٰكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْءَانَ الْعَظِيمَ(87)
و به راستي به تو سبع المثاني [=سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا كرديم(87)



لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَيٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِۦٓ أَزْوَٰجًا مِّنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ(88)
و به آنچه ما دسته هايي از آنان [=كافران] را بدان برخوردار ساخته ايم چشم مدوز و بر ايشان اندوه مخور و بال خويش براي مؤمنان فرو گستر(88)



وَقُلْ إِنِّيٓ أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ(89)
و بگو من همان هشداردهنده آشكارم(89)



كَمَآ أَنزَلْنَا عَلَي الْمُقْتَسِمِينَ(90)
همان گونه كه [عذاب را] بر تقسيم كنندگان نازل كرديم(90)



الَّذِينَ جَعَلُوا۟ الْقُرْءَانَ عِضِينَ(91)
همانان كه قرآن را جزء جزء كردند [به برخي از آن عمل كردند و بعضي را رها نمودند](91)



فَوَرَبِّكَ لَنَسَْٔلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ(92)
پس سوگند به پروردگارت كه از همه آنان خواهيم پرسيد(92)



عَمَّا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(93)
از آنچه انجام مي دادند(93)



فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ(94)
پس آنچه را بدان ماموري آشكار كن و از مشركان روي برتاب(94)



إِنَّا كَفَيْنَٰكَ الْمُسْتَهْزِءِينَ(95)
كه ما [شر] ريشخندگران را از تو برطرف خواهيم كرد(95)



الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ(96)
همانان كه با خدا معبودي ديگر قرار مي دهند پس به زودي [حقيقت را] خواهند دانست(96)



وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ(97)
و قطعا مي دانيم كه سينه تو از آنچه مي گويند تنگ مي شود(97)



فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّٰجِدِينَ(98)
پس با ستايش پروردگارت تسبيح گوي و از سجده كنندگان باش(98)



وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّيٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ(99)
و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه مرگ تو فرا رسد(99)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
14th July 2013, 04:45 AM
(آيه 69)
سپس اضافه كرد: بياييد «و از خدا بترسيد و مرا در برابر ميهمانانم شرمنده نسازيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ).

(آيه 70)
ولى آنها چنان جسور و پررو بودند كه نه تنها احساس شرمندگى در خويش نمى‏كردند بلكه از لوط پيامبر، چيزى هم طلبكار شده بودند، گويى جنايتى انجام داده، زبان به اعتراض گشودند و «گفتند: مگر ما به تو نگفتيم احدى را از مردم جهان به ميهمانى نپذيرى» و به خانه خود راه ندهى (قالُوا أَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمِينَ).

(آيه 71)
به هر حال لوط كه اين جسارت و وقاحت را ديد از طريق ديگرى وارد شد، شايد بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ، بيدار سازد، رو به آنها كرده گفت: چرا شما راه انحرافى مى‏پوييد، اگر منظورتان اشباع غريزه جنسى است چرا از طريق مشروع و ازدواج صحيح وارد نمى‏شويد «اينها دختران منند (آماده‏ام آنها را به ازدواجتان درآورم) اگر شما مى‏خواهيد كار صحيحى انجام دهيد» راه اين است (قالَ هؤُلاءِ بَناتِي إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ).

هدف لوط اين بود كه با آنها اتمام حجت كند و بگويد: من تا اين حد نيز آماده فداكارى براى حفظ حيثيت ميهمانان خويش، و نجات شما از منجلاب فساد هستم.

(آيه 72)
اما واى از مستى شهوت، مستى انحراف، و مستى غرور و لجاجت، اگر ذره‏اى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت، كافى بود كه آنها را در برابر چنين منطقى شرمنده كند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حيا كنند، اما نه تنها منفعل نشدند، بلكه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى ميهمانان لوط دراز كنند! اينجاست كه خدا روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «قسم به جان و حيات تو كه اينها در مستى خود سخت سرگردانند»! (لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ).

(آيه 73)
سرنوشت گنهكاران قوم لوط: در اينجا سخن الهى در باره اين قوم اوج مى‏گيرد و در دو آيه فشرده و كوتاه سرنوشت شوم آنها را به صورتى قاطع و كوبنده و بسيار عبرت انگيز بيان مى‏كند، و مى‏گويد: «سر انجام فرياد تكان دهنده و صيحه وحشتناكى به هنگام طلوع آفتاب، همه را فراگرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ).

اين صيحه ممكن است صداى يك صاعقه عظيم و يا صداى يك زلزله وحشتناك بوده باشد.

(آيه 74)
ولى به اين اكتفا ننموديم بلكه شهر آنها را بكلى زير و رو كرديم «بالاى آن را پايين (و پايين را بالا) قرار داديم»! (فَجَعَلْنا عالِيَها سافِلَها).

اين مجازات نيز براى آنها كافى نبود «به دنبال آن بارانى از سجيل (گلهاى متحجر شده) بر سر آنان فرو ريختيم»! (وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ).

نازل شدن اين عذابهاى سه گانه (صيحه وحشتناك- زير و رو شدن- بارانى از سنگ) هر كدام به تنهايى كافى بود كه قومى را به هلاكت برساند، اما براى شدت گناه و جسور بودن آنها در تن دادن به آلودگى و ننگ، و همچنين براى عبرت ديگران، خداوند مجازات آنها را مضاعف كرد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

soham 313
14th July 2013, 04:46 AM
(آيه 75)
اينجاست كه قرآن به نتيجه گيرى تربيتى و اخلاقى پرداخته، مى‏گويد: «در اين (سرگذشت عبرت انگيز) نشانه‏هايى است براى هوشياران» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ).

آنها كه با فراست و هوشيارى و بينش مخصوص خود از هر علامتى جريانى را كشف مى‏كنند و از هر اشاره‏اى حقيقتى و از هر نكته‏اى، مطلب مهم و آموزنده‏اى را.

(آيه 76)
اما تصور نكنيد كه آثار آنها بكلى از ميان رفته، نه «آثار آنها بر سر راه كاروانيان و گذركنندگان همواره ثابت و برقرار است» (وَ إِنَّها لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ).

(آيه 77)
باز هم به عنوان تأكيد بيشتر و دعوت افراد با ايمان به تفكر و انديشه در اين داستان عبرت انگيز اضافه مى‏كند كه: «در اين (داستان) نشانه‏اى است براى افراد با ايمان» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ). چرا كه مؤمنان راستين بافراست و كاملا هوشيارند.

چگونه ممكن است انسان ايمان داشته باشد و اين سرگذشت تكان دهنده را بخواند و عبرتها نگيرد؟!

(آيه 78)
پايان زندگى دو قوم ستمگر! در اينجا قرآن به دو بخش ديگر از سرگذشت اقوام پيشين تحت عنوان «اصحاب الأيكه» و «اصحاب الحجر» اشاره مى‏كند، و بحثهاى عبرت انگيزى را كه در آيات پيشين پيرامون قوم لوط بود تكميل مى‏نمايد.

نخست مى‏گويد: «و اصحاب الايكه مسلما مردمى ظالم و ستمگر بودند، (وَ إِنْ كانَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ لَظالِمِينَ).

(آيه 79)
«ما از آنها انتقام گرفتيم» (فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ). و در برابر ظلمها و ستمگريها و سركشيها، مجازاتشان نموديم.

«و (شهرهاى ويران شده) اين دو (قوم لوط و اصحاب الايكه) بر سر راه (شما در سفرهاى شام) آشكار است»! (وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِينٍ).

«اصحاب الايكه» همان قوم شعيبند كه در سرزمينى پر آب و مشجّر در ميان حجاز و شام زندگى مى‏كردند.

آنها زندگى مرفه و ثروت فراوانى داشتند و به همين جهت، غرور و غفلت آنها را فرا گرفته بود و مخصوصا دست به «كم فروشى» و «فساد در زمين» زده بودند.

«شعيب» آن پيامبر بزرگ، آنها را از اين كارشان برحذر داشت و دعوت به توحيد و راه حق نمود، اما همان گونه كه در آيات سوره هود ديديم، آنها تسليم حق نشدند و سر انجام بر اثر مجازات دردناكى نابود گشتند.

شرح بيشتر حالات آنها در سوره «شعراء» از آيه 176 تا 190 آمده است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread314-2.html

soham 313
14th July 2013, 04:47 AM
(آيه 80)
و اما در مورد «اصحاب الحجر»، همان قوم سركشى كه در سرزمينى به نام «حجر» زندگى مرفهى داشتند و پيامبر بزرگشان «صالح» براى هدايت آنها مبعوث شد، چنين مى‏گويد: «و اصحاب حجر، فرستادگان خدا را تكذيب كردند» (وَ لَقَدْ كَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ).

اين نكته قابل توجه است كه قرآن در مورد اصحاب الحجر- و همچنين در مورد قوم نوح و قوم شعيب و قوم لوط در آيات سوره شعراء به ترتيب آيه 105 و 123 و 160 و بعضى ديگر از اقوام پيشين- مى‏گويد: آنها «پيامبران» را تكذيب كردند، در حالى كه ظاهر امر چنين نشان مى‏دهد كه هر كدام يك پيامبر بيشتر نداشتند و تنها او را تكذيب نمودند.

اين تعبير شايد به خاطر آن است كه برنامه و هدف پيامبران، آنچنان با يكديگر پيوستگى دارد كه تكذيب يكى از آنها تكذيب همه آنها خواهد بود.

(آيه 81)
به هر حال قرآن در باره «اصحاب الحجر» چنين ادامه مى‏دهد:

«و ما آيات خود را به آنان داديم ولى آنها از آن روى گرداندند»! (وَ آتَيْناهُمْ آياتِنا فَكانُوا عَنْها مُعْرِضِينَ).

تعبير به «اعراض» (روى گرداندن) نشان مى‏دهد كه آنها حتى حاضر نبودند اين آيات را بشنوند و يا به آن نظر بيفكنند.

(آيه 82)
اما به عكس در كار زندگى دنيايشان آن قدر سخت كوش بودند كه:

«براى خود خانه‏هاى امن و امانى در دل كوهها مى‏تراشيدند» (وَ كانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً آمِنِينَ).

عجيب است كه انسان براى چند روز زندگى دنيا اين همه محكم كارى مى‏كند، ولى براى زندگى جاويدان و ابديش آنچنان سهل انگار است كه حتى گاهى حاضر به شنيدن سخن خدا و نظر افكندن در آيات او نيست!

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread314-3.html

soham 313
14th July 2013, 04:49 AM
(آيه 83)
خوب، چه انتظارى در باره چنين قومى مى‏توان داشت، جز اين كه طبق قانون «انتخاب اصلح الهى» و ندادن حق ادامه حيات به اقوامى كه بكلى فاسد و مفسد مى‏شوند، بلاى نابود كننده‏اى بر سر آنها فرود آيد و نابودشان سازد، لذا قرآن مى‏گويد: «سر انجام صيحه (آسمانى) صبحگاهان دامانشان را گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ).

اين صيحه صداى صاعقه مرگبارى بوده كه بر خانه‏هاى آنها فرود آمد.

(آيه 84)
نه آن كوههاى سر به آسمان كشيده و نه آن خانه‏هاى امن و امان و نه اندام نيرومند اين قوم سركش و نه آن ثروت سرشار، هيچ كدام نتوانستند در برابر اين عذاب الهى مقاومت كنند، لذا در پايان داستان آنها مى‏فرمايد:

«و آنچه را به دست آورده بودند، آنان را از عذاب الهى نجات نداد» (فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ).

(آيه 85)
از آنجا كه گرفتارى هميشگى انسان به خاطر نداشتن يك ايدئولوژى و عقيده صحيح و خلاصه پاى بند نبودن به مبدأ و معاد است، پس از شرح حالات اقوامى همچون قوم لوط و قوم شعيب و صالح كه گرفتار آن همه بلا شدند، به مسأله «توحيد» و «معاد» باز مى‏گردد و در يك آيه به هر دو اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ما آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است جز به حق نيافريديم» (وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ).

اين در مورد توحيد، سپس در رابطه با معاد مى‏گويد: «ساعت موعود [قيامت‏] قطعا فرا خواهد رسيد» و جزاى هر كس به او مى‏رسد! (وَ إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ).

و به دنبال آن به پيامبرش دستور مى‏دهد كه در برابر لجاجت، نادانيها، تعصبها، كارشكنيها و مخالفتهاى سرسختانه آنان، ملايمت و محبت نشان ده، و «از گناهان آنها صرف نظر كن، و آنها را ببخش، بخششى زيبا» كه حتى توأم با ملامت نباشد (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ).

زيرا تو با داشتن دليل روشن در راه دعوت و رسالتى كه به آن مأمورى، نيازى به خشونت ندارى به علاوه خشونت در برابر جاهلان، غالبا موجب افزايش خشونت و تعصب آنهاست.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread314-3.html

soham 313
14th July 2013, 04:50 AM
(آيه 86)
اين آيه- بطورى كه جمعى از مفسران گفته‏اند- در واقع به منزله دليلى بر لزوم گذشت و عفو و صفح جميل است، مى‏گويد: «پروردگار تو، آفريننده و آگاه است» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ).

او مى‏داند كه همه مردم يكسان نيستند، او از اسرار درون و طبايع و ميزان رشد فكرى و احساسات مختلف آنها باخبر است، نبايد از همه آنها انتظار داشته باشى كه يكسان باشند بلكه بايد با روحيه عفو و گذشت با آنها برخورد كنى تا تدريجا تربيت شوند و به راه حق آيند.

(آيه 87)
سپس به پيامبر خود دلدارى مى‏دهد كه از خشونت دشمنان و انبوه جمعيت آنها و امكانات فراوان مادى كه در اختيار دارند، هرگز نگران نشود، چرا كه خداوند مواهبى در اختيار او گذارده كه هيچ چيز با آن برابرى نمى‏كند مى‏گويد: «و ما به تو سوره حمد و قرآن عظيم داديم»! (وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ).

خداوند به پيامبرش اين واقعيت را بازگو مى‏كند كه تو داراى چنين سرمايه عظيمى هستى، سرمايه‏اى همچون قرآن به عظمت تمام عالم هستى، مخصوصا سوره حمد كه چنان محتوايش عالى است كه در يك لحظه كوتاه انسان را به خدا پيوند داده و روح او را در آستانش به تعظيم و تسليم و راز و نياز وا مى‏دارد.

(آيه 88)
و به دنبال بيان اين موهبت بزرگ چهار دستور مهم به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد، نخست مى‏گويد: «هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادّى كه به گروههايى از آنها [كفار] داده‏ايم ميفكن» (لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).

اين نعمتهاى مادى نه پايدارند، نه خالى از دردسر، حتى در بهترين حالاتش نگاهدارى آن سخت مشكل است.

سپس اضافه مى‏كند: «و هرگز (به خاطر اين مال و ثروت و نعمتهاى مادى كه در دست آنهاست) غمگين مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ).

در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه چشم خود را به آنچه در دست ديگران است بدوزد، هميشه اندوهگين و غمناك خواهد بود و هرگز آتش خشم در دل او فرو نمى‏نشيند».

دستور سومى كه به پيامبر مى‏دهد در زمينه تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مؤمنان است مى‏فرمايد: «و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنين فرود آر»! (وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ).

اين تعبير كنايه زيبايى از تواضع و محبت و ملاطفت است همانگونه كه پرندگان به هنگامى كه مى‏خواهند نسبت به جوجه‏هاى خود اظهار محبت كنند آنها را زير بال و پر خود مى‏گيرند، و هيجان انگيزترين صحنه عاطفى را مجسم مى‏سازند، آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ مى‏كنند.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread314-3.html

soham 313
14th July 2013, 04:51 AM
(آيه 89)
سر انجام دستور چهارم را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد و مى‏گويد: در برابر اين افراد بى‏ايمان و ثروتمند محكم بايست «و صريحا بگو: من انذار كننده آشكارم» (وَ قُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ).

(آيه 90)
بگو: من به شما اعلام خطر مى‏كنم كه خدا فرموده عذابى بر شما فرو مى‏فرستم «آن گونه كه بر تقسيم كنندگان فرستادم» (كَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ).

(آيه 91)
«همان تقسيم كنندگانى كه قرآن (و آيات الهى) را تجزيه كردند» (الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ).

آنچه به سودشان بود گرفتند و آنچه به زيانشان بود كنار گذاشتند، ولى مؤمنان راستين هيچ گونه تجزيه و تقسيم و تبعيض در ميان احكام الهى قائل نيستند.

(آيه 92)
در اين آيه به سرنوشت «مقتسمين» (تجزيه گران) پرداخته، مى‏گويد: «سوگند به پروردگارت كه ما بطور قطع از همه آنها سؤال خواهيم كرد» (فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ).

(آيه 93)
«از تمام كارهايى كه انجام مى‏دادند» (عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ).

روشن است كه سؤال خداوند براى كشف مطلب پنهان و پوشيده‏اى نيست، چرا كه او از اسرار درون و برون آگاه است. بنابراين سؤال مزبور به خاطر تفهيم به خود طرف است تا به زشتى اعمالش پى ببرد و در حقيقت اين پرسشها بخشى از مجازات آنهاست.

(آيه 94)
مكتبت را آشكارا بگو! در اين آيه فرمان قاطعى به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد، مى‏گويد: در برابر هياهوى مشركان و مجرمان نه تنها ضعف و ترس و سستى به خود راه مده و ساكت مباش، بلكه، «آشكارا آنچه را مأموريت دارى بيان كن» و حقايق دين را با صراحت بر ملا ساز (فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ).

«و از مشركان، روى گردان و نسبت به آنها بى‏اعتنايى كن» (وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ).

و اين آغاز «دعوت علنى» اسلام بود بعد از آن كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سه سال مخفيانه دعوت كرد، و عده قليلى از نزديكان پيامبر به او ايمان آوردند.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread314-3.html

soham 313
14th July 2013, 04:53 AM
(آيه 95)
سپس خداوند براى تقويت قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او اطمينان مى‏دهد كه در برابر استهزاء كنندگان از وى حمايت مى‏كند، مى‏فرمايد: «ما شرّ استهزاء كنندگان را از تو دفع كرديم» (إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ).

(آيه 96)
سپس «الْمُسْتَهْزِئِينَ» را چنين توصيف مى‏كند: «آنها كسانى هستند كه با خدا معبود ديگرى قرار مى‏دهند، ولى به زودى (از نتيجه شوم كار خود) آگاه خواهند شد (الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ).

ممكن است اين تعبير اشاره به آن باشد كه اينها كسانى هستند كه افكار و اعمالشان خود مسخره است، چرا كه آنقدر نادانند كه در برابر خداوندى كه آفريننده جهان هستى است معبودى از سنگ و چوب تراشيده‏اند، با اين حال مى‏خواهند تو را استهزاء كنند!

(آيه 97)
بار ديگر به عنوان دلدارى و تقويت هر چه بيشتر روحيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اضافه مى‏كند: «و ما مى‏دانيم كه سخنان آنها سينه تو را تنگ و ناراحت مى‏سازد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ).

روح لطيف تو و قلب حساست، نمى‏تواند اين همه بدگويى و سخنان كفر و شرك آميز را تحمل كند و به همين دليل ناراحت مى‏شوى.

(آيه 98)
ولى ناراحت مباش براى زدودن آثار سخنان زشت و ناهنجارشان، «پروردگارت را تسبيح و حمد گو! و از سجده كنندگان باش»! (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ).

چرا كه اين تسبيح خداوند اثرات بد گفتار آنها را از دلهاى مشتاقان «اللّه» مى‏زدايد، و از آن گذشته به تو نيرو و توان، نور و صفا بخشد.

لذا در روايات مى‏خوانيم: «هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله غمگين مى‏شد به نماز برمى‏خاست و آثار اين حزن و اندوه را در نماز از دل مى‏شست».

(آيه 99)
و سر انجام آخرين دستور را در اين زمينه به او مى‏دهد كه دست از عبادت خدا در تمام عمر بر مدار «و همواره پروردگارت را بندگى كن تا يقين (مرگ) تو فرا رسد» (وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ).

عبادت مكتب عالى تربيت است، انديشه انسان را بيدار و فكر او را متوجه بى‏نهايت مى‏سازد، گرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جان او مى‏شويد، صفات عالى انسانى را در وجود او پرورش مى‏دهد، روح ايمان را تقويت و آگاهى و مسؤوليت به انسان مى‏بخشد.

و به همين دليل ممكن نيست انسان لحظه‏اى در زندگى از اين مكتب بزرگ تربيتى بى‏نياز گردد، و آنها كه فكر مى‏كنند، انسان ممكن است به جايى برسد كه نيازى به عبادت نداشته باشد يا تكامل انسان را محدود پنداشته‏اند و يا مفهوم عبادت را درك نكرده‏اند.

«پايان سوره حجر»

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread314-3.html

soham 313
15th July 2013, 05:56 AM
صفحه ی 153 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 18 از سوره ی نحل


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




أَتَيٰٓ أَمْرُ اللَّهِ فَلَا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَٰنَهُ وَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(1)
[هان] امر خدا دررسيد پس در آن شتاب مكنيد او منزه و فراتر است از آنچه [با وي] شريك ميسازند(1)



يُنَزِّلُ الْمَلَٰٓئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَيٰ مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِۦٓ أَنْ أَنذِرُوٓا۟ أَنَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَاتَّقُونِ(2)
فرشتگان را با روح به فرمان خود بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل ميكند كه بيم دهيد كه معبودي جز من نيست پس از من پروا كنيد(2)



خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ تَعَٰلَيٰ عَمَّا يُشْرِكُونَ(3)
آسمانها و زمين را به حق آفريده است او فراتر است از آنچه [با وي] شريك ميگردانند(3)



خَلَقَ الْإِنسَٰنَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ(4)
انسان را از نطفهاي آفريده است آنگاه ستيزهجويي آشكار است(4)



وَالْأَنْعَٰمَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْءٌ وَمَنَٰفِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ(5)
و چارپايان را براي شما آفريد در آنها براي شما [وسيله] گرمي و سودهايي است و از آنها ميخوريد(5)



وَلَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَحِينَ تَسْرَحُونَ(6)
و در آنها براي شما زيبايي است آنگاه كه [آنها را] از چراگاه برميگردانيد و هنگامي كه [آنها را] به چراگاه ميبريد(6)



وَتَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَيٰ بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُوا۟ بَٰلِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(7)
و بارهاي شما را به شهري ميب رند كه جز با مشقت بدنها بدان نميتوانستيد برسيد قطعا پروردگار شما رئوف و مهربان است(7)



وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ(8)
و اسبان و استران و خران را [آفريد] تا بر آنها سوار شويد و [براي شما] تجملي [باشد] و آنچه را نميدانيد ميآفريند(8)



وَعَلَي اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَآءَ لَهَدَيٰكُمْ أَجْمَعِينَ(9)
و نمودن راه راست بر عهده خداست و برخي از آن [راهها] كژ است و اگر [خدا] ميخواست مسلما همه شما را هدايت ميكرد(9)



هُوَ الَّذِيٓ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَمِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ(10)
اوست كسي كه از آسمان آبي فرود آورد كه [آب] آشاميدني شما از آن است و روييدني[هايي] كه [رمههاي خود را] در آن ميچرانيد [نيز] از آن است(10)



يُنۢبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَالْأَعْنَٰبَ وَمِن كُلِّ الثَّمَرَٰتِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(11)
به وسيله آن كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ديگر] براي شما ميروياند قطعا در اينها براي مردمي كه انديشه ميكنند نشانهاي است(11)



وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَٰتٌۢ بِأَمْرِهِۦٓ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(12)
و شب و روز و خورشيد و ماه را براي شما رام گردانيد و ستارگان به فرمان او مسخر شدهاند مسلما در اين [امور] براي مردمي كه تعقل ميكنند نشانههاست(12)



وَمَا ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَٰنُهُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ(13)
و [همچنين] آنچه را در زمين به رنگهاي گوناگون براي شما پديد آورد [مسخر شما ساخت] بيترديد در اين [امور] براي مردمي كه پند ميگيرند نشانهاي است(13)



وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا۟ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُوا۟ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَي الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(14)
و اوست كسي كه دريا را مسخر گردانيد تا از آن گوشت تازه بخوريد و پيرايهاي كه آن را ميپوشيد از آن بيرون آوريد و كشتيها را در آن شكافنده [آب] ميبيني و تا از فضل او بجوييد و باشد كه شما شكر گزاريد(14)



وَأَلْقَيٰ فِي الْأَرْضِ رَوَٰسِيَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَأَنْهَٰرًا وَسُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(15)
و در زمين كوههايي استوار افكند تا شما را نجنباند و رودها و راهها [قرار داد] تا شما راه خود را پيدا كنيد(15)



وَعَلَٰمَٰتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ(16)
و نشانههايي [ديگر نيز قرار داد] و آنان به وسيله ستاره [قطبي] راهيابي ميكنند(16)



أَفَمَن يَخْلُقُ كَمَن لَّا يَخْلُقُ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ(17)
پس آيا كسي كه ميآفريند چون كسي است كه نميآفريند آيا پند نميگيريد(17)



وَإِن تَعُدُّوا۟ نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَآ إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(18)
و اگر نعمت[هاي] خدا را شماره كنيد آن را نميتوانيد بشماريد قطعا خدا آمرزنده مهربان است(18)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
15th July 2013, 06:00 AM
سوره نحل [16]

اين سوره 128 آيه دارد قسمتى از آن در «مكّه» و قسمتى در «مدينه» نازل گرديده است‏

محتواى سوره:

در آيات اين سوره هم بحثهاى خاص سوره‏هاى «مكّى» ديده مى‏شود- مانند بحث قاطع از توحيد و معاد و مبارزه شديد با شرك و بت‏پرستى- و هم بحثهاى مخصوص سوره‏هاى «مدنى» مانند بحث از احكام اجتماعى و مسائل مربوط به جهاد و هجرت.

و بطور كلى محتواى اين سوره را امور زير تشكيل مى‏دهد.

1- بيش از همه بحث از نعمتهاى خداوند در اين سوره به ميان آمده و آن چنان ريزه كاريهاى آن تشريح گرديده كه حسّ شكرگزارى هر انسان آزاده‏اى را بيدار مى‏كند.

اين نعمتها شامل نعمتهاى مربوط به باران، نور آفتاب، انواع گياهان و ميوه‏ها و مواد غذايى ديگر، و حيواناتى كه خدمتگزار انسانها هستند و انواع وسائل زندگى و حتى نعمت فرزند و همسر، و خلاصه شامل «انواع طيّبات» مى‏گردد.

2- بخش ديگرى از آن، از دلائل توحيد و عظمت خلقت خدا، و معاد بحث مى‏كند.

3- قسمت ديگرى از آن از احكام مختلف اسلامى سخن مى‏گويد.

4- بخش ديگرى از بدعتهاى مشركان سخن به ميان آورده.

5- و بالاخره در قسمت ديگرى انسانها را از وسوسه‏هاى شيطان بر حذر مى‏دارد.

فضيلت تلاوت سوره:

در بعضى از روايات از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود:

«كسى كه اين سوره را تلاوت كند خداوند او را در برابر نعمتهايى كه در اين جهان به او بخشيده محاسبه نخواهد كرد».

البته تلاوتى توأم با تفكر و سپس تصميم گيرى و عمل، و گام نهادن در طريق شكرگزارى.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:02 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
فرمان عذاب نزديك است: قسمت مهمى از آيات آغاز اين سوره در «مكّه» نازل شده است، در همان ايام كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درگيرى شديدى با مشركان و بت پرستان داشت، و هر روز در برابر دعوت حيات آفرين و آزاديبخش او به بهانه‏هايى متوسل مى‏شدند، از جمله اين كه هرگاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را تهديد به عذاب الهى مى‏كرد بعضى از لجوجان مى‏گفتند: اگر اين عذاب و كيفر كه مى‏گويى راست است پس چرا به سراغ ما نمى‏آيد؟! و شايد گاهى اضافه مى‏كردند كه اگر فرضا عذابى در كار باشد ما دست به دامن بتها مى‏شويم تا در پيشگاه خدا شفاعت كنند تا اين عذاب را از ما بر دارد.

نخستين آيه اين سوره، خط بطلان بر اين اوهام كشيده، مى‏گويد: «عجله نكنيد فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان) قطعا فرا رسيده است» (أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ).

و اگر فكر مى‏كنيد بتان شفيعان درگاه اويند سخت در اشتباهيد «خداوند منزه و برتر از آن است كه آنها براى او شريك مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ).

(آيه 2)
و از آنجا كه هيچ مجازات و كيفرى بدون بيان كافى و اتمام حجت عادلانه نيست، اضافه مى‏كند: «خداوند فرشتگان را با روح الهى به فرمانش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل مى‏كند» (يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).

و به آنها دستور مى‏دهد كه: مردم را انذار كنيد (و بگوييد:) معبودى جز من نيست» (أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).

بنابراين، تنها «از (مخالفت دستور) من بپرهيزيد» و در برابر من احساس مسؤوليت كنيد (فَاتَّقُونِ).

منظور از «روح» در اين آيه وحى و قرآن و نبوت است كه مايه حيات و زندگى انسانهاست.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:03 AM
(آيه 3)
در اينجا قرآن براى ريشه كن ساختن شرك و توجه به خداوند يكتا از دو راه وارد مى‏شود: نخست از طريق دلائل عقلى به وسيله نظام شگرف آفرينش و عظمت خلقت، و ديگر از طريق عاطفى و بيان نعمتهاى گوناگون خداوند نسبت به انسان و تحريك حسّ شكرگزارى او.

در آغاز مى‏گويد: «خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريد» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).

حقانيت آسمانها و زمين هم از نظام عجيب و آفرينش منظم و حساب شده آن روشن است و هم از هدف و منافعى كه در آنها وجود دارد.

و به دنبال آن اضافه مى‏كند: «خدا برتر از آن است كه براى او شريك مى‏سازند» (تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ).

آيا بتهايى كه آنها را شريك او قرار داده‏اند هرگز قادر به چنين خلقتى هستند؟

و يا حتى مى‏توانند پشه كوچك و يا ذره غبارى بيافرينند!

(آيه 4)
بعد از اشاره به مسأله آفرينش آسمان و زمين و اسرار بى‏پايان آنها، سخن از خود انسان مى‏گويد، انسانى كه به خودش از هر كس ديگر نزديكتر است، مى‏فرمايد: «انسان را از نطفه بى‏ارزشى آفريد، اما سر انجام به جايى رسيد كه موجودى (متفكر و فصيح و بليغ و) مدافع از خويشتن و سخنگوى آشكار شد» (خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِيمٌ مُبِينٌ).

(آيه 5)
پس از آفرينش انسان به نعمت مهم ديگرى يعنى خلقت چهار پايان، و فوائد مختلفى كه از آنها عايد مى‏شود اشاره كرده، مى‏گويد: «خداوند چهار پايان را آفريد در حالى كه در آنها وسيله پوشش براى شماست و منافع ديگر و از گوشت آنها مى‏خوريد» (وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَكُمْ فِيها دِفْ‏ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).

جالب اين كه در ميان اين همه فوائد، قبل از هر چيز مسأله «پوشش» و «مسكن» را مطرح مى‏كند، زيرا بسيارى از مردم (بخصوص باديه نشينان) هم لباسشان از پشم و مو يا پوست تهيه مى‏شود، و هم خيمه‏هايشان كه آنها را از سرما و گرما حفظ مى‏كند، و به هر حال اين دليل بر اهميت پوشش و مسكن و مقدم بودن آن بر هر چيز ديگر است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:04 AM
(آيه 6)
جالب اين كه تنها به منافع معمولى و عادى اين چهار پايان سودمند اكتفا نمى‏كند بلكه روى جنبه استفاده روانى از آنها نيز تكيه كرده، مى‏گويد:

«و در اين حيوانات براى شما زينت و شكوهى است به هنگامى كه آنها را به استراحتگاهشان باز مى‏گردانيد، و هنگامى كه (صبحگاهان) به صحرا مى‏فرستيد» (وَ لَكُمْ فِيها جَمالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ).

اين در واقع جمال استغناء و خودكفايى جامعه است، جمال توليد و تأمين فرآورده‏هاى مورد نياز يك ملت است، و به تعبير گوياتر جمال استقلال اقتصادى و ترك هرگونه وابستگى است!

(آيه 7)
در اين آيه به يكى ديگر از منافع مهم بعضى از اين حيوانات اشاره كرده، مى‏گويد: «آنها بارهاى سنگين شما را (بر دوش خود) حمل مى‏كنند و به سوى شهر و ديارى كه جز با مشقت زياد به آن نمى‏رسيديد مى‏برند» (وَ تَحْمِلُ أَثْقالَكُمْ إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَكُونُوا بالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ).

اين نشانه رحمت و رأفت خداوند است كه اين چهار پايان را با اين قدرت و نيرو آفريده است، و آنها را رام و تسليم شما نيز گردانيده «چرا كه پروردگار شما رءوف و رحيم است» (إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).

به اين ترتيب اين چهار پايان در درجه اول، پوشش و وسائل دفاعى براى انسان در برابر گرما و سرما توليد مى‏كنند، و در درجه بعد از فرآورده‏هاى لبنياتى آنها استفاده مى‏شود، و سپس از گوشتشان، و بعد از آثار روانى كه در دلها مى‏گذارند، مورد توجه قرار گرفته و سر انجام باربرى آنها.

(آيه 8)
آنگاه به سراغ گروه ديگرى از حيوانات مى‏رود كه براى سوارى انسان از آنها استفاده مى‏شود، مى‏فرمايد: «خداوند اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا شما بر آن سوار شويد، و هم مايه زينت شما باشد» (وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً).

در پايان آيه به مسأله مهمترى اشاره كرده و افكار را به وسائل نقليه و مركبهاى گوناگونى كه در آينده در اختيار بشر قرار مى‏گيرد و بهتر و خوبتر از اين حيوانات مى‏تواند استفاده كند متوجه مى‏سازد، و مى‏گويد: «و خداوند چيزها (وسائل نقليه ديگرى) مى‏آفريند كه شما نمى‏دانيد» (وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:06 AM
(آيه 9)
به دنبال نعمتهاى مختلفى كه در آيات گذشته بيان شد در اينجا به يكى از نعمتهاى بسيار مهم معنوى اشاره كرده، مى‏فرمايد: «بر خداست كه راه راست و صراط مستقيم را (كه هيچ گونه انحراف و كژى در آن نيست) در اختيار بندگان بگذارد» (وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ).

در اين كه اين راه راست اشاره به جنبه تكوينى يا تشريعى مى‏كند، مفسران تفسيرهاى مختلفى دارند، ولى هيچ مانعى ندارد كه هر دو جنبه را شامل شود.

به اين ترتيب كه خداوند از نظر خلقت و آفرينش و تكوين، انسان را مجهز به عقل و استعداد و نيروهاى لازم براى پيمودن اين صراط مستقيم كرده است.

و از سوى ديگر، خدا پيامبران را با وحى آسمانى و تعليمات كافى و قوانين مورد نياز انسان فرستاده است، تا از نظر تشريع، راه را از چاه مشخص كرده و با انواع بيانها او را تشويق به پيمودن اين راه كنند و از مسيرهاى انحرافى باز دارند.

سپس از آنجا كه راههاى انحرافى فراوان است، به انسانها هشدار مى‏دهد و مى‏گويد: «بعضى از اين راهها منحرف و بيراهه است» (وَ مِنْها جائِرٌ).

و از آنجا كه نعمت اختيار و آزادى اراده و انتخاب، يكى از مهمترين عوامل تكامل انسان مى‏باشد با يك جمله كوتاه به آن اشاره كرده، مى‏گويد: «اگر خدا مى‏خواست همه شما را (به اجبار) به راه راست هدايت مى‏كرد» به گونه‏اى كه نتوانيد گامى از آن فراتر بگذاريد (وَ لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ).

ولى اين كار را نكرد، چرا كه هدايت اجبارى، نه افتخار است و نه تكامل!

(آيه 10)
در اين آيه باز به سراغ نعمتهاى مادى مى‏رود تا حس شكرگزارى انسانها را برانگيزد، آتش عشق خدا را در دلهايشان بيفروزد، و آنها را به شناخت بيشتر بخشنده اين نعمتها دعوت كند.

مى‏گويد: «او كسى است كه از آسمان آبى فرستاد» (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).

آبى حيات بخش، زلال، شفاف، و خالى از هرگونه آلودگى «كه نوشيدن شما از آن است» (لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ).

«و نيز گياهان و درختانى از آن به وجود مى‏آيد كه (حيوانات خود را) در آن به چرا مى‏فرستيد» (وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ).

بدون شك منافع آب باران تنها نوشيدن انسان و روييدن درختان و گياهان نيست، بلكه شستشوى زمينها، تصفيه هوا، ايجاد رطوبت لازم براى طراوت پوست تن انسان و راحتى تنفس او، و مانند آن همه از فوائد باران است، ولى از آنجا كه دو قسمت ياد شده، از اهميت بيشترى برخوردار بوده روى آن تكيه شده.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:07 AM
(آيه 11)
باز همين مسأله را چنين ادامه مى‏دهد: «خداوند با آن (آب باران) براى شما زراعت و زيتون و نخل و انگور، و از همه ميوه‏ها مى‏روياند» (يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ).

«مسلما در آفرينش اين (ميوه‏هاى رنگارنگ و پربركت و اين همه محصولات كشاورزى) نشانه روشنى (از خدا) براى انديشمندان است» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).

(آيه 12)
سپس به نعمت تسخير موجودات مختلف جهان در برابر انسان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و (خداوند) شب و روز را براى شما مسخر كرد و همچنين خورشيد و ماه را» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ).

«و ستارگان نيز به فرمان او مسخر شما هستند» (وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ).

«مسلما در اين امور نشانه‏هايى است (از عظمت خدا و بزرگى آفرينش) براى آنها كه انديشه مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:11 AM
(آيه 13)
علاوه بر اينها «مخلوقاتى را كه در زمين براى شما آفريده» نيز مسخر فرمان شما ساخت (وَ ما ذَرَأَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ).

«مخلوقاتى گوناگون و رنگارنگ» (مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).

از انواع پوششها، غذاها، همسران پاك، وسائل رفاهى گرفته تا انواع معادن و منابع مفيد زير زمينى و رو زمينى و ساير نعمتها.

«در اينها نيز نشانه‏اى است (آشكار) براى مردمى كه متذكر مى‏شوند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ).

چرا تنها زيتون و نخل و انگور؟!

ممكن است چنين به نظر آيد كه اگر قرآن در آيات فوق از ميان انواع ميوه‏ها روى زيتون و خرما و انگور تكيه كرده به خاطر وجود آنها در محيط نزول قرآن بوده است، ولى با توجه به جهانى و جاودانى بودن قرآن، و عمق تعبيراتش روشن مى‏شود كه مطلب از اين فراتر است.

غذاشناسان و دانشمندان به ما مى‏گويند: كمتر ميوه‏اى است كه براى بدن انسان از نظر غذايى به اندازه اين سه ميوه، مفيد و مؤثر باشد.

همانها مى‏گويند: «روغن زيتون» براى توليد سوخت بدن ارزش بسيار فراوان دارد، كالرى حرارتى آن بسيار بالا است، و از اين جهت يك نيرو بخش است و آنها كه مى‏خواهند همواره سلامت خود را حفظ كنند، بايد به اين اكسير علاقه‏مند شوند.

روغن زيتون دوست صميمى كبد آدمى است، و براى رفع عوارض كليه‏ها و سنگهاى صفراوى و قولنجهاى كليوى و كبدى و رفع يبوست بسيار مؤثر است.

با پيشرفت دانش پزشكى و غذا شناسى اهميت دارويى «خرما» نيز به ثبوت رسيده است. در خرما كلسيم وجود دارد كه عامل اصلى استحكام استخوانهاست و نيز فسفر وجود دارد كه از عناصر اصلى تشكيل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگى است، قوه بينايى را مى‏افزايد.

و نيز خرما داراى پتاسيم است كه فقدان آن را در بدن علت حقيقى زخم معده مى‏دانند، و وجود آن براى ماهيچه‏ها و بافتهاى بدن انسان بسيار پرارزش است.

اين سخن امروز در ميان غذا شناسان معروف است كه خرما از سرطان جلوگيرى مى‏كند.

و اما در مورد «انگور» به گفته دانشمندان غذا شناس به قدرى عوامل مؤثر دارد كه مى‏توان گفت، يك داروخانه طبيعى است.

انگور دو برابر گوشت، در بدن حرارت ايجاد مى‏كند، و علاوه بر اين ضدّ سم است، براى تصفيه خون، دفع رماتيسم، نقرس، و زيادى اوره خون، اثر درمانى مسلّمى دارد، انگور معده و روده را لايروبى مى‏كند، نشاط آفرين و برطرف كننده اندوه است، اعصاب را تقويت كرده، و ويتامينهاى مختلف موجود در آن به انسان نيرو و توان مى‏بخشد.

بنابراين، تكيه كردن قرآن بر اين سه نوع ميوه بى‏دليل نيست، و شايد در آن روز قسمت مهمى از آن بر مردم پوشيده بوده است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:12 AM
(آيه 14)
نعمت كوهها و درياها و ستارگان: در اينجا به سراغ بخش مهم ديگرى از نعمتهاى بى‏پايان خداوند در مورد انسانها مى‏رود و نخست از درياها كه منبع بسيار مهم حيات و زندگى است آغاز كرده، مى‏گويد: «و او كسى است كه درياها را براى شما تسخير كرده و به خدمت شما گمارد» (وَ هُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ).

مى‏دانيم قسمت عمده روى زمين را درياها تشكيل مى‏دهند، و نيز مى‏دانيم نخستين جوانه حيات در درياها آشكار شده، و قرار دادن آن در خدمت بشر يكى از نعمتهاى بزرگ خدا است.

سپس به سه قسمت از منافع درياها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «تا از آن گوشت تازه بخوريد» (لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيًّا).

گوشتى كه زحمت پرورش آن را نكشيده‏ايد تنها دست قدرت خدا آن را در دل اقيانوسها پرورش داده و رايگان در اختيارتان گذارده است.

ديگر از منافع آن مواد زينتى است كه از درياها استخراج مى‏شود لذا اضافه مى‏كند: «و زيورى براى پوشيدن (مانند مرواريد) از آن استخراج كنيد» (وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها).

يكى از ابعاد معروف چهارگانه روح انسان را حس زيبايى تشكيل مى‏دهد كه نقش مؤثرى در حيات بشر دارد، لذا بايد بطرز صحيح و سالمى- دور از هرگونه افراط و تفريط و اسراف و تبذير- اشباع گردد.

به همين دليل در اسلام، استفاده از زينت به صورت معقول و خالى از هرگونه اسراف مانند بهره‏گيرى از لباسهاى خوب، انواع عطريات، بعضى سنگهاى قيمتى و مانند آن- مخصوصا در مورد زنان- كه نياز روحيشان به زينت بيشتر است توصيه شده است، ولى بايد خالى از اسراف و تبذير باشد.

بالاخره سومين نعمت درياها را حركت كشتيها به عنوان يك وسيله مهم براى انتقال انسان و نيازمنديهاى او، ذكر مى‏كند، و مى‏فرمايد: «كشتيها را مى‏بينى كه آبها را بر صفحه اقيانوسها مى‏شكافند» (وَ تَرَى الْفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ).

صحنه‏اى كه در برابر سرنشينان كشتى به هنگام حركت بر صفحه اقيانوسها ظاهر مى‏شود چقدر ديدنى است خدا اين نعمت را به شما داد تا از آن بهره گيريد «و از فضل او در مسير تجارت خود از كشتيها استفاده كنيد» (وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ).

با توجه به اين همه نعمت، حس شكرگزارى را در شما زنده كند، «و شايد شكر نعمتهاى او را به جا آوريد» (وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:15 AM
(آيه 15)
پس از بيان نعمت درياها، به سراغ كوههاى سخت و سنگين مى‏رود، مى‏گويد: «و در زمين كوههاى ثابت و محكمى افكند تا لرزش آن را نسبت به شما بگيرد» و به شما آرامش بخشد (وَ أَلْقى‏ فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ).

و از آنجا كه كوهها يكى از مخازن اصلى آبها (چه به صورت برف و يخ و چه به صورت آبهاى درونى) مى‏باشند بلافاصله بعد از آن، نعمت وجود نهرها را بيان كرده، مى‏گويد: «و (براى شما) نهرهايى قرار داديم» (وَ أَنْهاراً).

و از آنجا كه وجود كوهها ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه بخشهاى زمين را از يكديگر جدا مى‏كند، و راهها را مى‏بندد، چنين اضافه مى‏كند: «و (براى شما) راههائى (قرار داد) تا هدايت شويد» (وَ سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).

(آيه 16)
و از آنجا كه راه بدون نشانه و علامت و راهنما، انسان را به مقصد نمى‏رساند بعد از ذكر نعمت «راه» به اين «نشانه‏ها» اشاره كرده، مى‏گويد:

«و علاماتى قرار داد» (وَ عَلاماتٍ).

اين علامتها انواع زيادى دارد: شكل كوهها و درّه‏ها و بريدگيهاى آنها، فراز و نشيبهاى قطعات مختلف زمين، رنگ خاكها و كوهها، و حتى چگونگى وزش بادها هر يك، علامتى براى پيدا كردن راههاست.

ولى از آنجا كه در پاره‏اى از اوقات در بيابانها، در شبهاى تاريك، يا هنگامى كه انسان شبانه در دل اقيانوسها سفر مى‏كند از اين علامات خبرى نيست، خداوند علامات آسمانى را به كمك فرستاده تا اگر در زمين علامتى نيست، از علامت آسمان استفاده كنند و گمراه نشوند! لذا اضافه مى‏كند: «و به وسيله ستارگان، مردم هدايت مى‏شوند» (وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ).

جالب توجه اين كه: روايات بسيارى از ائمه عليهم السّلام وارد شده كه در آنها «نجم» (ستاره) به پيامبر و «علامات» به امامان تفسير شده است كه اشاره به تفسير معنوى آيه است.

در حديثى از امام صادق عليه السّلام چنين مى‏خوانيم: «النّجم رسول اللّه و العلامات الائمة عليهم السّلام»: «ستاره اشاره به پيامبر است و علامات امامان عليهم السّلام هستند».

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
15th July 2013, 06:17 AM
(آيه 17)
پس از بيان آن همه نعمتهاى بزرگ و الطاف خفىّ پروردگار، وجدان انسانها را به داورى مى‏طلبد و مى‏گويد: «آيا كسى كه مى‏آفريند همچون كسى است كه نمى‏آفريند، آيا متذكر نمى‏شويد»؟! (أَ فَمَنْ يَخْلُقُ كَمَنْ لا يَخْلُقُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).

آيا بايد در برابر خالق اين همه نعمتها سجده كرد؟ يا موجوداتى كه خود مخلوق ناچيزى بيش نيستند و هرگز خلقتى نداشته و ندارند؟ اين يك روش مؤثر تربيتى است كه قرآن در بسيارى از موارد از آن استفاده كرده است، مسائل را به صورت استفهامى طرح، و پاسخ آن را بر عهده وجدانهاى بيدار مى‏گذارد، و حس خودجوشى مردم را به كمك مى‏طلبد.

(آيه 18)
سر انجام براى اين كه هيچ كس تصور نكند نعمت خدا منحصر به اينهاست مى‏گويد: «و اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را شماره كنيد قادر بر احصاى آن نيستيد» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).

اكنون اين سؤال پيش مى‏آيد كه پس ما چگونه مى‏توانيم حق شكر او را ادا كنيم؟ آيا با اين حال در زمره ناسپاسان نيستيم؟

پاسخ اين سؤال را قرآن در آخرين جمله اين آيه بيان كرده، مى‏گويد:

«خداوند غفور رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).

آرى! خدا مهربانتر و بزرگوارتر از آن است كه شما را به خاطر عدم توانايى بر شكر نعمتهايش مؤاخذه يا مجازات كند، همين قدر كه بدانيد سر تا پاى شما غرق نعمت اوست و از اداى حق شكرش عاجزيد و عذر تقصير به پيشگاهش بريد، نهايت شكر او را انجام داده‏ايد.


ورنه سزاوار خداونديش ------ كس نتواند كه به جا آورد!

ولى اينها همه مانع از آن نيست كه ما به مقدار توانايى به احصاى نعمتهايش بپردازيم.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315.html

soham 313
16th July 2013, 04:45 AM
صفحه ی 154 از قرآن کریم شامل آیات19 تا34 از سوره ی نحل



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ(19)
و خدا آنچه را كه پنهان ميداريد و آنچه را كه آشكار ميسازيد ميداند(19)



وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَئًْا وَهُمْ يُخْلَقُونَ(20)
و كساني را كه جز خدا ميخوانند چيزي نميآفرينند در حالي كه خود آفريده مي شوند(20)



أَمْوَٰتٌ غَيْرُ أَحْيَآءٍ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ(21)
مردگانند نه زندگان و نميدانند كي برانگيخته خواهند شد(21)



إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنكِرَةٌ وَهُم مُّسْتَكْبِرُونَ(22)
معبود شما معبودي استيگانه پس كساني كه به آخرت ايمان ندارند دلهايشان انكاركننده [حق] است و خودشان متكبرند(22)



لَا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ(23)
شك نيست كه خداوند آنچه را پنهان ميدارند و آنچه را آشكار ميسازند ميداند و او گردنكشان را دوست نميدارد(23)



وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوٓا۟ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(24)
و چون به آنان گفته شود پروردگارتان چه چيز نازل كرده است ميگويند افسانههاي پيشينيان است(24)



لِيَحْمِلُوٓا۟ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ(25)
تا روز قيامت بار گناهان خود را تمام بردارند و [نيز] بخشي از بار گناهان كساني را كه ندانسته آنان را گمراه ميكنند آگاه باشيد چه بد باري را ميكشند(25)



قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَي اللَّهُ بُنْيَٰنَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَيٰهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ(26)
پيش از آنان كساني بودند كه مكر كردند و[لي] خدا از پايه بر بنيانشان زد درنتيجه از بالاي سرشان سقف بر آنان فرو ريخت و از آنجا كه حدس نميزدند عذاب به سراغشان آمد(26)



ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ يُخْزِيهِمْ وَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَآءِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تُشَٰٓقُّونَ فِيهِمْ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَالسُّوٓءَ عَلَي الْكَٰفِرِينَ(27)
سپس روز قيامت آنان را رسوا ميكند و ميگويد كجايند آن شريكان من كه در باره آنها [با پيامبران] مخالفت ميكرديد كساني كه به آنان علم داده شده است ميگويند در حقيقت امروز رسوايي و خواري بر كافران است(27)



الَّذِينَ تَتَوَفَّيٰهُمُ الْمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا۟ السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوٓءٍۭ بَلَيٰٓ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌۢ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(28)
همانان كه فرشتگان جانشان را ميگيرند در حالي كه بر خود ستمكار بودهاند پس از در تسليم درميآيند [و ميگويند] ما هيچ كار بدي نميكرديم آري خدا به آنچه ميكرديد داناست(28)



فَادْخُلُوٓا۟ أَبْوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرِينَ(29)
پس از درهاي دوزخ وارد شويد و در آن هميشه بمانيد و حقا كه چه بد است جايگاه متكبران(29)



۞ وَقِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا۟ مَاذَآ أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا۟ خَيْرًا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُوا۟ فِي هَٰذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَلَدَارُ الْءَاخِرَةِ خَيْرٌ وَلَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ(30)
و به كساني كه تقوا پيشه كردند گفته شود پروردگارتان چه نازل كرد مي گويند خوبي براي كساني كه در اين دنيا نيكي كردند [پاداش] نيكويي است و قطعا سراي آخرت بهتر است و چه نيكوستسراي پرهيزگاران(30)



جَنَّٰتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَآءُونَ كَذَٰلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ(31)
بهشتهاي عدن كه در آن داخل ميشوند رودها از زير [درختان] آنها روان است در آنجا هر چه بخواهند براي آنان [فراهم] استخدا اين گونه پرهيزگاران را پاداش ميدهد(31)



الَّذِينَ تَتَوَفَّيٰهُمُ الْمَلَٰٓئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَٰمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا۟ الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(32)
همان كساني كه فرشتگان جانشان را در حالي كه پاكند ميستانند [و به آنان] ميگويند درود بر شما باد به [پاداش] آنچه انجام ميداديد به بهشت درآييد(32)



هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلَٰٓئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلَٰكِن كَانُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(33)
آيا [كافران] جز اين كه فرشتگان [جانستان] به سويشان آيند يا فرمان پروردگارت [داير بر عذابشان] دررسد انتظاري ميبرند كساني كه پيش از آنان بودند [نيز] اين گونه رفتار كردند و خدا به ايشان ستم نكرد بلكه آنان به خود ستم ميكردند(33)



فَأَصَابَهُمْ سَئَِّاتُ مَا عَمِلُوا۟ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا۟ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ(34)
پس [كيفر] بديهايي كه كردند به آنان رسيد و آنچه مسخرهاش ميكردند آنان را فرا گرفت(34)


صدق الله العلي العظيم

soham 313
16th July 2013, 04:49 AM
(آيه 19)
از آنجا كه در آيات گذشته به دو قسمت از مهمترين صفات خدا اشاره شد در اينجا به سومين صفت «معبود حقيقى» اشاره مى‏شود كه علم و دانايى است، مى‏گويد: «خداوند مى‏داند آنچه را پنهان مى‏داريد و آنچه را آشكار مى‏سازيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ).

پس چرا به دنبال بتها مى‏رويد كه نه كمترين سهمى در خالقيت جهان دارند، نه كوچكترين نعمتى به شما بخشيده‏اند، و نه از اسرار درون و اعمال برون شما آگاهند؟

(آيه 20)
بار ديگر روى مسأله خالقيت تكيه مى‏كند، ولى از آيه مشابه آن كه قبلا داشتيم فراتر مى‏رود و مى‏گويد: «معبودهايى را كه آنها غير از خدا مى‏خوانند نه تنها چيزى را خلق نمى‏كنند بلكه خودشان مخلوقند» (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ).

تاكنون بحث در اين بود كه اينها خالق نيستند و به همين دليل لايق عبادت نمى‏باشند اكنون مى‏گويد آنها خود مخلوقند، نيازمند و محتاجند.

(آيه 21)
از اين گذشته، «آنها مردگانى هستند كه هرگز استعداد حيات ندارند» (أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياءٍ).

سپس اضافه مى‏كند: «و اين بتها اصلا نمى‏دانند در چه زمانى (عبادت كنندگانشان) مبعوث خواهند شد» (وَ ما يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ).

اگر پاداش و جزا به دست آنها بود حدّ اقل بايد از «رستاخيز بندگان خود» باخبر باشند، با اين نادانى چگونه لايق عبادتند؟

و اين پنجمين صفتى است كه معبود به حق بايد داشته باشد و آنها فاقد آنند.

بت و بت پرستى در منطق قرآن مفهوم وسيعى دارد. هر موجود و هر كسى را كه تكيه گاه خود در برابر خدا قرار دهيم و سرنوشت خود را دست او بدانيم او بت ما محسوب مى‏شود، به همين دليل تمام آنچه در آيات فوق آمده در باره كسانى كه امروز ظاهرا خدا پرستند اما استقلال يك فرد مؤمن راستين را از دست داده و تكيه گاهى براى خود از بندگان ضعيف انتخاب كرده‏اند و به صورت وابسته زندگى مى‏كند، شامل مى‏شود.

(آيه 22)
به دنبال اين استدلالات زنده و روشن بر نفى صلاحيت بتها، چنين نتيجه گيرى مى‏كند بنابراين «معبود شما معبود واحدى است» (إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).

و از آنجا كه ايمان به مبدأ و معاد همه جا با يكديگر قرين و لازم و ملزوم يكديگرند بلافاصله اضافه مى‏كند: «آنها كه ايمان به آخرت ندارند (و طبعا ايمان درستى به مبدأ نيز ندارند) دلهايشان حقيقت را انكار مى‏كند و در برابر حق مستكبرند» (فَالَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ).

و گر نه دلائل توحيد براى آنها كه حق جو و متواضع در مقابل حقيقتند آشكار است، و هم دلائل معاد، ولى خوى استكبار و عدم تسليم در برابر حق سبب مى‏شود كه آنها دائما حالت انكار و نفى به خود بگيرند.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
16th July 2013, 04:51 AM
(آيه 23)
در اين آيه بار ديگر روى علم خدا به غيب و شهود و پنهان و آشكار مجددا تكيه كرده، مى‏گويد: «قطعا خداوند از آنچه پنهان مى‏دارند و آنچه آشكار مى‏سازند باخبر است» (لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ).

اين جمله در واقع تهديدى است در برابر كفار و دشمنان حق كه خدا از حال آنها هرگز غافل نيست.

آنها مستكبرند و «خداوند مستكبران را دوست نمى‏دارد» (إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ). چرا كه استكبار در برابر حق اولين نشانه بيگانگى از خداست.

(آيه 24)

شأن نزول:

اين آيه در باره «مقتسمين» (تبعيض گران) كه قبلا در باره آنها بحث شد نازل گرديده است، آنها شانزده نفر بودند كه به چهار گروه تقسيم شدند و هر گروه چهار نفرى بر سر راه مردم در يكى از جاده‏هاى مكه در ايام حج ايستادند تا پيش از آنكه مردم وارد شوند ذهن آنها را نسبت به قرآن و اسلام بدبين سازند، و بگويند محمد صلّى اللّه عليه و آله دين و آيين تازه‏اى نياورده بلكه همان افسانه‏هاى دروغين پيشينيان است.

تفسير:

آنها كه بار گناه ديگران را بر دوش مى‏كشند- در آيات گذشته سخن از مستكبران بود و در اين آيه منطق هميشگى اين گروه بى‏ايمان منعكس شده است، مى‏گويد: «و هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ در پاسخ مى‏گويند: (اينها وحى الهى نيست) همان افسانه‏هاى دروغين پيشينيان است» (وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ).

جالب اين كه مستكبران امروز نيز غالبا موذيانه براى فرار از حق و همچنين براى گمراه ساختن ديگران به اين تهمت متوسل مى‏شوند، حتى در كتب جامعه شناسى شكل به اصطلاح علمى به آن داده‏اند و مذهب را زاييده جهل بشر و تفسيرهاى مذهبى را اسطوره‏ها مى‏نامند! اما آنها با مذاهب خرافى و ساختگى هرگز جنگ و ستيز ندارند، مخالفت آنها تنها با مذاهب راستين است كه افكار انسانها را بيدار مى‏كند، و زنجيرهاى استعمار را درهم مى‏شكند سدّ راه مستكبران و استعمارگران است.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
16th July 2013, 04:53 AM
(آيه 25)
اين آيه نتيجه اعمال اين كوردلان را چنين بيان مى‏كند: «اينها بايد روز رستاخيز هم بار گناهان خود را بطور كامل بر دوش بكشند و هم سهمى از گناهان كسانى را كه بخاطر جهل گمراه كرده‏اند»! (لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ).

«بدانيد آنها بدترين و زر و مسؤوليت را بر دوش مى‏كشند» (أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ).

چرا كه گاهى گفتار آنها سبب گمراهى هزاران نفر مى‏شود، چقدر دشوار است كه انسان هم بار گناهان خود را بر دوش كشد و هم سهمى از گناهان هزاران نفر ديگر را، و هرگاه سخنان گمراه كننده آنها باقى بماند و سر چشمه گمراهى نسلها شود بار آنها نيز بر دوششان سنگينى مى‏كند!

(آيه 26)
اين آيه به بيان اين نكته مى‏پردازد كه اين اولين بار نيست كه مستكبران به رهبران الهى تهمت مى‏زنند و وحى آسمانى را اساطير اولين مى‏شمارند، بلكه «آنهايى كه قبل از اينها بودند نيز از اين گونه توطئه‏ها داشتند، ولى خداوند به سراغ شالوده زندگى آنها رفت و از اساس آن را ويران نمود، و سقف بر سرشان از بالا فرود آمد»! (قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ).

«و عذاب و مجازات الهى از آنجا كه (باور نمى‏كردند و) نمى‏دانستند به سراغشان آمد» (وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ).

ريشه كن كردن ساختمان و فرود آمدن سقف، ممكن است اشاره به ساختمان و سقف ظاهرى آنها باشد كه بر اثر زلزله‏ها و صاعقه‏ها درهم كوبيده شد و بر سر آنان فرود آمد، و ممكن است كنايه از سازمان و تشكيلات آنها باشد كه به فرمان خدا از ريشه بركنده شد، و نابود گشت، ضمنا مانعى ندارد كه آيه اشاره به هر دو معنى باشد.

(آيه 27)
آنچه گفته شد عذاب دنياى آنان است ولى مجازاتشان به همين جا پايان نمى‏گيرد، بلكه «بعد از اين در روز رستاخيز خدا آنها را رسوا مى‏سازد» (ثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْزِيهِمْ).

و آنها را مورد سؤال قرار مى‏دهد و مى‏گويد: «شريكانى كه شما براى من ساختيد (و به آنها عشق مى‏ورزيديد) و به خاطر آنها با ديگران دشمنى مى‏كرديد، كجا هستند؟ (وَ يَقُولُ أَيْنَ شُرَكائِيَ الَّذِينَ كُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِيهِمْ).

در اينجا آنها پاسخى براى اين سؤال مسلما ندارند ولى: «كسانى كه به آنها علم داده شده (زبان به سخن مى‏گشايند و) مى‏گويند: شرمندگى و رسوايى و بدبختى، امروز بر كافران است» (قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ إِنَّ الْخِزْيَ الْيَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَى الْكافِرِينَ). و اين خود يك نوع مجازات و كيفر روانى براى آنهاست.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
16th July 2013, 04:55 AM
(آيه 28)
اين آيه با تعبيرى كه درس تكان دهنده‏اى براى بيدار كردن غافلان و بى‏خبران است در توصيف كافران مى‏گويد: آنها «كسانى هستند كه فرشتگان مرگ روح آنها را مى‏گيرند، در حالى كه به خود ظلم كرده بودند» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمِي أَنْفُسِهِمْ).

زيرا انسان هر ظلم و ستمى كند در درجه اول به خودش باز مى‏گردد و خانه خويشتن را قبل از خانه ديگران ويران مى‏سازد.

اما آنها هنگامى كه خود را در آستانه مرگ مى‏بينند و پرده‏هاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مى‏رود «فورا تسليم مى‏شوند، (و به دروغ مى‏گويند:) ما كار بدى انجام نمى‏داديم»! (فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ).

آيا دروغ مى‏گويند، به خاطر اين كه دروغ بر اثر تكرار، صفت ذاتى آنها شده است؟ و يا مى‏خواهند بگويند ما مى‏دانيم اين اعمال را انجام داده‏ايم ولى اشتباه كرده‏ايم و سوء نيت نداشته‏ايم، ممكن است هر دو باشد.

ولى بلافاصله به آنها گفته مى‏شود شما دروغ مى‏گوييد، اعمال زشت فراوانى انجام داديد «آرى خداوند به آنچه انجام مى‏داديد (و همچنين از نيتهاى شما) باخبر است» (بَلى‏ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

بنابراين جاى انكار كردن و حاشا نمودن نيست! و اين ايمان اضطرارى هم سودى ندارد.

(آيه 29)
«اكنون كه چنين است از درهاى جهنم وارد شويد در حالى كه جاودانه در آن خواهيد بود» (فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها).

«چه جاى بدى است جايگاه متكبران» (فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
16th July 2013, 04:57 AM
(آيه 30)
سرنوشت پاكان و نيكان: در آيات گذشته اظهارات مشركان در باره قرآن و نتائج آن را خوانديم، اما در اينجا اعتقاد مؤمنان را با ذكر نتائجش مى‏خوانيم:

نخست مى‏گويد: «و (هنگامى كه) به پرهيزكاران گفته مى‏شود پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟ مى‏گفتند: خير و سعادت» (وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَيْراً).

چه تعبير رسا و زيبا و جامعى! «خَيْراً» آن هم خير مطلق، كه مفهوم گسترده‏اش همه نيكيها، سعادتها و پيروزيهاى مادى و معنوى را در بر مى‏گيرد.

سپس همان گونه كه در آيات گذشته، نتيجه اظهارات مشركان، به صورت كيفرهاى مضاعف دنيوى و اخروى، مادى و معنوى، بيان شد، در آيه مورد بحث نتيجه اظهارات مؤمنان به اين صورت بيان شده است: «براى كسانى كه نيكى كردند، در اين دنيا نيكى است» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ).

قابل توجه اين كه «حسنه» همانند «خير» است كه انواع حسنات و نعمتهاى اين جهان را در بر مى‏گيرد.

اين پاداشهاى دنياى آنهاست، سپس اضافه مى‏كند: «و سراى آخرت از اين هم بهتر است، و چه خوبست سراى پرهيزكاران»؟ (وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ).

(آيه 31)
اين آيه سراى پرهيزكاران را كه قبلا بطور سر بسته بيان شد، توصيف كرده، مى‏گويد: سراى پرهيزكاران «باغهاى جاويدان بهشت است كه همگى وارد آن مى‏شوند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها).

«نهرهاى جارى از زير درختانش مى‏گذرد» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

تنها مسأله باغ و درخت مطرح نيست، بلكه «هر چه بخواهند در آنجا هست» (لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ).

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند پرهيزكاران را چنين پاداش مى‏دهد» (كَذلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُتَّقِينَ).

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
16th July 2013, 04:58 AM
(آيه 32)
در آيات گذشته خوانديم كه فرشتگان مرگ مشركان مستكبر را قبض روح مى‏كنند در حالى كه ستمگرند.

اما در اينجا مى‏خوانيم كه: پرهيزكاران «كسانى هستند كه فرشتگان قبض ارواح، روح آنان را مى‏گيرند در حالى كه پاك و پاكيزه‏اند» (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ). پاكيزه از آلودگى شرك پاكيزه از ظلم و استكبار و هر گونه گناه.

در اينجا فرشتگان «به آنها مى‏گويند: سلام بر شما باد»! (يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ). سلامى كه نشانه امنيت و سلامت و آرامش كامل است.

سپس مى‏گويند: «وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى‏داديد» (ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

تعبير به «تَتَوَفَّاهُمُ» (روح آنها را دريافت مى‏دارند) اشاره است به اين كه مرگ به معنى فنا و نيستى و پايان همه چيز نيست، بلكه انتقالى است از يك مرحله به مرحله بالاتر.

(آيه 33)
بار ديگر به تجزيه و تحليل، پيرامون طرز فكر و برنامه مشركان و مستكبران پرداخته و با زبان تهديد مى‏گويد: آنها چه انتظارى مى‏كشند؟ «آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان (قبض ارواح) به سراغشان بيايند» درهاى توبه بسته شود، پرونده اعمال پيچيده گردد و راه بازگشت باقى نماند؟!َلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ).

«و يا (اين كه انتظار مى‏كشند) فرمان پروردگار (دائر به عذاب و مجازات آنها) فرا رسد» آنگاه توبه كنندَوْ يَأْتِيَ أَمْرُ رَبِّكَ)

. ولى توبه آنها در آن زمان بى‏اثر است.

سپس اضافه مى‏كند: تنها اين گروه نيستند كه اين چنين مى‏كنند بلكه، «كسانى كه پيش از ايشان بودند نيز چنين كردند»!َذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

«خداوند به آنها ستم نكرد ولى آنها پيوسته به خويشتن ستم مى‏كردند»َ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).

چرا كه آنها در حقيقت تنها نتيجه اعمال خود را باز مى‏يابند.

(آيه 34)
باز به نتيجه اعمال آنها مى‏پردازد و مى‏گويد: «سر انجام، سيئات اعمالشان به آنها رسيد» (فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا).

«و آنچه را استهزاء مى‏كردند (از وعده‏هاى عذاب الهى) بر آنها وارد شد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).

آيه فوق بار ديگر اين واقعيت را تأكيد مى‏كند كه اين اعمال انسان است كه دامان او را در اين جهان و آن جهان مى‏گيرد و در چهره‏هاى مختلف تجسم مى‏يابد و او را رنج و آزار و شكنجه مى‏دهد نه چيز ديگر.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
17th July 2013, 04:36 AM
صفحه ی 155 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 50 از سوره ی نحل



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَقَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا۟ لَوْ شَآءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ نَّحْنُ وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ كَذَٰلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَٰغُ الْمُبِينُ(35)
و كساني كه شرك ورزيدند گفتند اگر خدا ميخواست نه ما و نه پدرانمان هيچ چيزي را غير از او نميپرستيديم و بدون [حكم] او چيزي را حرام نميشمرديم پيش از آنان [نيز] چنين رفتار كردند و[لي] آيا جز ابلاغ آشكار بر پيامبران [وظيفهاي] است(35)



وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا۟ الطَّٰغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَي اللَّهُ وَمِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَٰلَةُ فَسِيرُوا۟ فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَٰقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ(36)
و در حقيقت در ميان هر امتي فرستادهاي برانگيختيم [تا بگويد] خدا را بپرستيد و از طاغوت [=فريبگر] بپرهيزيد پس از ايشان كسي است كه خدا [او را] هدايت كرده و از ايشان كسي است كه گمراهي بر او سزاوار است بنابراين در زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيبكنندگان چگونه بوده است(36)



إِن تَحْرِصْ عَلَيٰ هُدَيٰهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَن يُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّٰصِرِينَ(37)
اگر [چه] بر هدايت آنان حرص ورزي ولي خدا كسي را كه فرو گذاشته است هدايت نميكند و براي ايشان ياريكنندگاني نيست(37)



وَأَقْسَمُوا۟ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَٰنِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَن يَمُوتُ بَلَيٰ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ(38)
و با سختترين سوگندهايشان بخدا سوگند ياد كردند كه خدا كسي را كه ميميرد بر نخواهد انگيخت آري [انجام] اين وعده بر او حق است ليكن بيشتر مردم نميدانند(38)



لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَنَّهُمْ كَانُوا۟ كَٰذِبِينَ(39)
تا [خدا] آنچه را در [مورد] آن اختلاف دارند براي آنان توضيح دهد و تا كساني كه كافر شدهاند بدانند كه آنها خود دروغ ميگفتهاند(39)



إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَيْءٍ إِذَآ أَرَدْنَٰهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ(40)
ما وقتي چيزي را اراده كنيم همين قدر به آن ميگوييم باش بيدرنگ موجود ميشود(40)



وَالَّذِينَ هَاجَرُوا۟ فِي اللَّهِ مِنۢ بَعْدِ مَا ظُلِمُوا۟ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَلَأَجْرُ الْءَاخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا۟ يَعْلَمُونَ(41)
و كساني كه پس از ستمديدگي در راه خدا هجرت كردهاند در اين دنيا جاي نيكويي به آنان ميدهيم و اگر بدانند قطعا پاداش آخرت بزرگتر خواهد بود(41)



الَّذِينَ صَبَرُوا۟ وَعَلَيٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ(42)
همانان كه صبر نمودند و بر پروردگارشان توكل ميكنند(42)



وَمَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِيٓ إِلَيْهِمْ فَسَْٔلُوٓا۟ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(43)
و پيش از تو [هم] جز مرداني كه بديشان وحي ميكرديم گسيل نداشتيم پس اگر نميدانيد از پژوهندگان كتابهاي آسماني جويا شويد(43)



بِالْبَيِّنَٰتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ(44)
[زيرا آنان را] با دلايل آشكار و نوشتهها [فرستاديم] و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي و اميد كه آنان بينديشند(44)



أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا۟ السَّئَِّاتِ أَن يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ(45)
آيا كساني كه تدبيرهاي بد ميانديشند ايمن شدند از اينكه خدا آنان را در زمين فرو ببرد يا از جايي كه حدس نميزنند عذاب برايشان بيايد(45)



أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ(46)
يا در حال رفت و آمدشان [گريبان] آنان را بگيرد و كاري از دستشان برنيايد(46)



أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلَيٰ تَخَوُّفٍ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(47)
يا آنان را در حالي كه وحشتزدهاند فرو گيرد همانا پروردگار شما رئوف و مهربان است(47)



أَوَلَمْ يَرَوْا۟ إِلَيٰ مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شَيْءٍ يَتَفَيَّؤُا۟ ظِلَٰلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِّلَّهِ وَهُمْ دَٰخِرُونَ(48)
آيا به چيزهايي كه خدا آفريده است ننگريستهاند كه [چگونه] سايههايشان از راست و [از جوانب] چپ ميگردد و براي خدا در حال فروتني سر بر خاك ميسايند(48)



وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَالْمَلَٰٓئِكَةُ وَهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ(49)
و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان و فرشتگان است براي خدا سجده ميكنند و تكبر نميورزند(49)



يَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ ۩(50)
از پروردگارشان كه حاكم بر آنهاست ميترسند و آنچه را مامورند انجام ميدهند(50)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
17th July 2013, 04:40 AM
(آيه 35)
اين آيه به يكى از منطقهاى سست و بى‏اساس مشركان اشاره كرده، مى‏گويد: «و مشركان گفتند: اگر خدا مى‏خواست نه ما و نه نياكان ما هيچ چيز غير او را عبادت نمى‏كرديم» و به سراغ بتها نمى‏رفتيم (وَ قالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا).

«و چيزى را بدون اذن او تحريم نمى‏نموديم» (وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ).

اين جمله اشاره به قسمتى از چهارپايانى است كه مشركان در عصر جاهليت، از پيش خود تحريم كرده بودند. آنها مى‏خواستند چنين استدلال كنند كه اگر اعمال ما مورد رضاى خدا نيست پس چرا قبلا پيامبرانى نفرستاد و از همان روز اول به نياكان ما نگفت من به اين كار راضى نيستم اين سكوت او دليل بر رضاى اوست! لذا در پاسخ مى‏فرمايد: «پيشينيان آنها نيز همين كارها را انجام دادند (و به همين بهانه‏ها متوسل شدند) ولى آيا پيامبران الهى وظيفه‏اى جز ابلاغ آشكار دارند؟» (كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ).

و اين چنين است راه و رسم همه رهبران راستين كه در اصل دعوت هرگز از سخنان دو پهلو استفاده نمى‏كنند، در بيان حقيقت چيزى فرو گذار نمى‏نمايند و تمام عواقب اين صراحت و قاطعيت را نيز به جان پذيرا هستند.

(آيه 36)
به دنبال اعلام اين واقعيت كه وظيفه پيامبران تنها ابلاغ آشكار است، در اين آيه اشاره كوتاه و جامعى به وضع دعوت پيامبران كرده، مى‏گويد: «ما در هر امتى رسولى فرستاديم» (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا). كه دعوت ما را به گوش امتها برسانند.

سپس اضافه مى‏كند محتواى دعوت همه اين رسولان اين بود كه: «خداى يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد» (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ).

چرا كه اگر پايه‏هاى توحيد محكم نشود، و طاغوتها از جوامع انسانى و محيط افكار طرد نگردند، هيچ برنامه اصلاحى قابل پياده كردن نيست.

اكنون ببينيم نتيجه دعوت انبيا به توحيد به كجا رسيد، در اينجا قرآن مى‏گويد:

«گروهى از آن امتها كسانى بودند كه خدا هدايتشان كرد» (فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ).

«و گروهى از آنان ضلالت و گمراهى دامانشان را گرفت» (وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ).

و در پايان آيه براى بيدار كردن گمراهان و تقويت روحيه هدايت يافتگان اين دستور عمومى را صادر مى‏كند: «پس در روى زمين سير كنيد (و آثار گذشتگان را كه بر صفحه زمين و در دل خاك نهفته است بررسى نماييد) و ببينيد سر انجام كار كسانى كه آيات خدا را تكذيب كردند به كجا كشيد» (فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).

اين تعبير خود دليل زنده‏اى بر آزادى اراده انسان است، چرا كه اگر هدايت و ضلالت اجبارى بود، سير در ارض و مطالعه حالات پيشينيان بيهوده بود.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
17th July 2013, 04:44 AM
(آيه 37)
در اين آيه ضمن دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تأكيد مى‏كند كه، سر انجام كار اين گروه گمراه و لجوج به جايى مى‏رسد كه: «هر قدر بر هدايت آنها حريص باشى (و تلاش كنى فايده‏اى ندارد زيرا) خداوند كسى را كه گمراه كرد هدايت نمى‏كند»! (إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ).

«و براى آنها هيچ يار و ياورى نيست» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).

جمله فوق مخصوص آن گروه است كه خيره سرى و لجاجت را به حد اعلا رسانده، و آن چنان در استكبار و غرور و غفلت و گناه غرقند كه ديگر درهاى هدايت به روى آنها گشوده نخواهد شد.

(آيه 38)

شأن نزول:

نقل شده كه: مردى از مسلمانان از يكى از مشركان طلبى داشت، هنگامى كه از او مطالبه كرد او در پرداخت دين خود تعلل ورزيد، مرد مسلمان ناراحت شد و ضمن سخنانش چنين سوگند ياد كرد: قسم به چيزى كه بعد از مرگ در انتظار او هستم ... (و هدفش قيامت و حساب خدا بود) مرد مشرك گفت:

سوگند به خدا كه او هيچ مرده‏اى را زنده نخواهد كرد.

آيه نازل شد و به او و مانند او پاسخ گفت.

تفسير:

معاد و پايان گرفتن اختلافها: در تعقيب بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون مسأله «توحيد» و «رسالت پيامبران» آمد، قرآن در اينجا با ذكر گوشه‏اى از مباحث «معاد»، اين بحثها را تكميل مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و آنها مؤكدا سوگند ياد كردند كه خداوند كسانى را كه مى‏ميرند هرگز مبعوث نمى‏كند»، و به زندگى جديد باز نمى‏گرداند (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ).

اين انكار بى‏دليل، آن هم انكارى توأم با قسمهاى مؤكّد، نشانه‏اى از نادانى آنها و بى‏خبريشان بود، لذا قرآن در پاسخ آنها چنين مى‏گويد: «اين وعده قطعى خداوند است (كه همه مردگان را به حيات جديد باز مى‏گرداند تا نتيجه اعمالشان را ببينند) ولى غالب مردم نمى‏دانند» و بر اثر ناآگاهى دست به انكار مى‏زنند (بَلى‏ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
17th July 2013, 04:47 AM
(آيه 39)
سپس به بيان يكى از هدفهاى معاد، و بعد از آن به ذكر قدرت خدا بر اين كار، مى‏پردازد، تا نشان دهد اگر سر چشمه انكار آنها تصور بى‏هدف بودن معاد است اين اشتباه بزرگى است.

نخست مى‏گويد: خداوند مردگان را مبعوث مى‏كند: «تا براى همگان روشن سازد آنچه را كه در آن اختلاف داشتند» (لِيُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي يَخْتَلِفُونَ فِيهِ).

«و تا كسانى كه اين واقعيت را انكار مى‏كردند بدانند دروغ مى‏گفتند» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ كانُوا كاذِبِينَ).

بنابراين، بازگشت به وحدت و پايان گرفتن اختلافات عقيدتى يكى از اهداف معاد را تشكيل مى‏دهد كه در آيه فوق به آن اشاره شده است.

(آيه 40)
در اين آيه به بيان اين حقيقت مى‏پردازد كه اگر آنها بازگشت انسان را به زندگى جديد محال مى‏شمرند بايد بدانند كه قدرت خداوند برتر و بالاتر از اينهاست، «هنگامى كه ما چيزى را اراده كنيم فقط به آن مى‏گوييم موجود باش! آن نيز بلافاصله موجود مى‏شود» (إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).

با چنين قدرت كامله‏اى كه تنها فرمان موجود باش، براى وجود هر چيز كافى است: ديگر چه جاى شك و ترديد در قدرت خدا بر بازگشت مردگان به زندگى باقى مى‏ماند؟

تعبير به «كن» (موجود باش) نيز از ضيق بيان و عدم گنجايش الفاظ است، والا حتى نياز به جمله «كن» نيست، اراده خدا همان و تحقق يافتن همان.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
17th July 2013, 04:50 AM
(آيه 41)

شأن نزول:

در شأن نزول اين آيه و آيه بعد چنين نقل كرده‏اند كه گروهى از مسلمانان مانند «بلال» و «عمار ياسر» و «صهيب» و «خبّاب» پس از اسلام آوردن در مكه سخت تحت فشار بودند، و براى تقويت اسلام و رساندن صداى خود به ديگران، پس از هجرت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به «مدينه» هجرت كردند، در اين ميان «صيهب» كه مرد مسنّى بود به مشركان مكه چنين پيشنهاد كرد: بياييد اموال مرا بگيريد و بگذاريد به «مدينه» بروم، آنها موافقت كردند.

آيه نازل شد و پيروزى او و امثال او را در اين جهان و جهان ديگر بازگو كرد.

تفسير:

پاداش مهاجران- در تعقيب آيات گذشته كه از منكران قيامت و مشركان لجوج سخن مى‏گفت، اين آيه از مهاجران راستين و پاكباز سخن مى‏گويد، تا وضع دو گروه در مقايسه با يكديگر روشن گردد.

نخست مى‏گويد: «آنها كه پس از ستم ديدن در راه خدا، هجرت كردند، در اين دنيا جايگاه و مقام خوبى به آنها مى‏دهيم» (وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً). چرا كه آنها با نهايت اخلاص براى گسترش دعوت اسلام به تمام زندگى خويش پشت پا زدند.

اين پاداش دنياى آنهاست «اما پاداش آخرت، اگر بدانند، بسيار بزرگتر است» (وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).

(آيه 42)
سپس در اين آيه، اين مهاجران راستين و پر استقامت و با ايمان را با دو صفت توصيف كرده، مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه شكيبايى و صبر و استقامت را پيشه خود ساخته، و توكل و تكيه آنها بر پروردگارشان است» (الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-2.html

soham 313
17th July 2013, 04:52 AM
(آيه 43)
اگر نمى‏دانيد بپرسيد: اين آيه بار ديگر به بيان مسائل گذشته در رابطه با اصول دين مى‏پردازد، و به يكى از اشكالات معروف مشركان پاسخ مى‏گويد:

آنها مى‏گفتند: چرا خداوند فرشته‏اى را براى ابلاغ رسالت نازل نكرده است- و يا مى‏گفتند چرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مجهز به يك نيروى فوق العاده نيست كه ما را مجبور به ترك كارهايمان بنمايد.

خداوند در پاسخ آنها مى‏گويد: «و پيش از تو، جز مردانى كه به آنها وحى مى‏كرديم، نفرستاديم»! (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ).

آرى! اين مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرايز و عواطف انسانى، دردهاى آنها را از همه بهتر تشخيص مى‏دادند، و نيازهاى آنها را به خوبى درك مى‏كردند، در حالى كه هيچ فرشته‏اى نمى‏تواند از اين امور به خوبى آگاه گردد،.

سپس براى تأكيد و تأييد اين واقعيت اضافه مى‏كند: «اگر اين موضوع را نمى‏دانيد (برويد و) از اهل اطلاع بپرسيد» (فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

(آيه 44)
در اين آيه مى‏گويد: اگر شما آگاه نيستيد از آنها بپرسيد كه: «از دلائل روشن و كتب» پيامبران پيشين آگاهند! (بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ).

به اين ترتيب «مسأله تخصص» نه تنها در زمينه مسائل اسلامى و دينى از سوى قرآن به رسميت شناخته شده، بلكه در همه زمينه‏ها مورد قبول و تأكيد است، و روى اين حساب بر همه مسلمانان لازم است كه در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر درستكار مورد اطمينان، در همه زمينه‏ها داشته باشند كه اگر كسانى مسائلى را نمى‏دانند به آنها مراجعه كنند.

سپس روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد: «و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها تبيين كنى» (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ).

«و تا اين كه آنها (در اين آيات، و وظائفى كه در برابر آن دارند) بينديشند» (وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ).

در واقع دعوت و برنامه رسالت تو از نظر اصولى چيز نوظهور و بى‏سابقه‏اى نيست همان گونه كه بر رسولان پيشين، كتب آسمانى نازل كرديم تا مردم را به وظائفشان در برابر خدا و خلق و خويشتن آشنا سازند بر تو نيز اين قرآن را نازل كرديم، تا به تبيين مفاهيم و تعاليم آن بپردازى و انديشه انسانها را بيدار سازى.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
17th July 2013, 04:55 AM
(آيه 45)
انواع مجازاتها در برابر انواع گناهان! قرآن در بسيارى از بحثها، مطالب استدلالى را با مسائل عاطفى چنان به هم مى‏آميزد كه برترين اثر را در نفوس شنوندگان داشته باشد، آيات گذشته يك بحث منطقى در زمينه نبوت و معاد با مشركان داشت، ولى در اينجا به تهديد جباران و مستكبران و گنهكاران لجوج مى‏پردازد و آنها را به انواع عذابهاى الهى بيم مى‏دهد.

نخست مى‏گويد: «آيا توطئه‏گران (ى كه براى خاموش كردن نور حق به انواع نقشه‏هاى شوم متوسل شدند) از اين ايمن گشتند كه ممكن است خداوند آنها را در زمين فرو برد»؟ (أَ فَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ اللَّهُ بِهِمُ الْأَرْضَ).

آيا بعيد است كه زمين لرزه وحشتناكى رخ دهد، پوسته زمين بشكافد و دهان باز كند و آنها و همه زندگانيشان را در خود فرو برد، همان گونه كه در تاريخ اقوام، كرارا اتفاق افتاده است؟

سپس اضافه مى‏كند: «و يا اين كه (هنگامى كه آنها در حال غفلتند) عذاب (الهى) از آنجا كه انتظارش را ندارند به سراغشان آيد» (أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ).

(آيه 46)
«و يا به هنگامى كه (آنها براى كسب مال بيشتر و درآمد فزونتر) در رفت و آمد هستند (عذاب) دامانشان را بگيرد» (أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ).

«در حالى كه قادر به فرار (از چنگال عذاب) نيستند» (فَما هُمْ بِمُعْجِزِينَ).

(آيه 47)
«و يا اين كه (مجازات الهى يك مرتبه به سراغشان نيايد بلكه) بطور تدريجى و ضمن هشدارهاى پى‏درپى، آنها را گرفتار سازد»؟ (أَوْ يَأْخُذَهُمْ عَلى‏ تَخَوُّفٍ).

امروز همسايه آنها گرفتار سانحه‏اى مى‏شود، فردا يكى از بستگانشان و خلاصه هشدارها يكى بعد از ديگرى به سراغ آنها مى‏آيد اگر بيدار شدند چه بهتر، و گر نه مجازات نهايى آنها را فرو خواهد گرفت.

تدريجى بودن عذاب و مجازات در اين گونه موارد براى آن است كه هنوز احتمال هدايت در اين گروه وجود دارد، و رحمت خداوند اجازه نمى‏دهد كه با اينها همچون سايرين رفتار شود «زيرا پروردگار شما رئوف و رحيم است» (فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
17th July 2013, 04:57 AM
(آيه 48)
سجده همه مخلوقات و جنبندگان حتى سايه‏هايشان براى خدا! در اينجا بار ديگر به بحث توحيد باز مى‏گردد، نخست مى‏گويد: «آيا آنها (مشركان توطئه‏گر) مخلوقات خدا را نديدند كه (چگونه) سايه‏هايشان از راست و چپ حركت دارند و با خضوع براى خدا سجده مى‏كنند»؟ (أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ يَتَفَيَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ).

(آيه 49)
در آيه گذشته تنها سخن از «سجده» سايه‏ها- با آن مفهوم وسيعش- به ميان آمده بود، ولى در اين آيه اين مسأله را به عنوان يك برنامه عمومى براى همه موجودات مادى و غير مادى، آسمانى و زمينى بيان كرده، مى‏گويد: «و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين از جنبندگان است و همچنين فرشتگان، براى خدا سجده مى‏كنند» (وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ).

«و آنها در اين راه هيچ گونه استكبار نمى‏ورزند» (وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ). و در برابر خدا و فرمان او تسليم محضند.

حقيقت سجده، نهايت خضوع و تواضع و پرستش و تسليم است، و آن سجده معمولى ما كه بر هفت عضو انجام مى‏دهيم مصداقى از اين مفهوم عام است، و منحصر به آن نيست.

جمله «وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ» اشاره به وضع حال فرشتگان است، كه آنها در خضوع و سجده در پيشگاه حق كمترين استكبار به خود راه نمى‏دهند.

(آيه 50)

لذا بلافاصله بعد از آن به دو قسمت از صفات آنها كه تأكيدى است بر نفى استكبار اشاره كرده، مى‏گويد: «آنها از مخالفت پروردگارشان كه بر فراز آنها و (حاكم بر آنها) است مى‏ترسند» (يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ).

«و آنچه را مأموريت دارند به خوبى انجام مى‏دهند» (وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ).

از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه نشانه نفى استكبار دو چيز است: ترس در برابر مسؤوليتها، و انجام فرمانهاى خدا بدون چون و چرا.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
18th July 2013, 09:29 AM
صفحه ی 156 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 66 از سوره ی نحل



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



۞ وَقَالَ اللَّهُ لَا تَتَّخِذُوٓا۟ إِلَٰهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَإِيَّٰيَ فَارْهَبُونِ(51)
و خدا فرمود دو معبود براي خود مگيريد جز اين نيست كه او خدايي يگانه است پس تنها از من بترسيد(51)



وَلَهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَهُ الدِّينُ وَاصِبًا أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ(52)
و آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست و آيين پايدار [نيز] از آن اوست پس آيا از غير خدا پروا داريد(52)



وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجَْٔرُونَ(53)
و هر نعمتي كه داريد از خداستسپس چون آسيبي به شما رسد به سوي او روي مي آوريد [و ميناليد](53)



ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ(54)
و چون آن آسيب را از شما برطرف كرد آنگاه گروهي از شما به پروردگارشان شرك ميورزند(54)



لِيَكْفُرُوا۟ بِمَآ ءَاتَيْنَٰهُمْ فَتَمَتَّعُوا۟ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ(55)
[بگذار] تا آنچه را به ايشان عطا كردهايم ناسپاسي كنند اكنون برخوردار شويد و[لي] زودا كه بدانيد(55)



وَيَجْعَلُونَ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِّمَّا رَزَقْنَٰهُمْ تَاللَّهِ لَتُسَْٔلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْتَرُونَ(56)
و از آنچه به ايشان روزي داديم نصيبي براي آن [خداياني] كه نميدانند [چيست] مينهند به خدا سوگند كه از آنچه به دروغ برميبافتيد حتما سؤال خواهيد شد(56)



وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَٰتِ سُبْحَٰنَهُ وَلَهُم مَّا يَشْتَهُونَ(57)
و براي خدا دختراني ميپندارند منزه است او و براي خودشان آنچه را ميل دارند [قرار ميدهند](57)



وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثَيٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ(58)
و هر گاه يكي از آنان را به دختر مژده آورند چهرهاش سياه ميگردد در حالي كه خشم [و اندوه] خود را فرو ميخورد(58)



يَتَوَٰرَيٰ مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوٓءِ مَا بُشِّرَ بِهِۦٓ أَيُمْسِكُهُ عَلَيٰ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ(59)
از بدي آنچه بدو بشارت داده شده از قبيله [خود] روي ميپوشاند آيا او را با خواري نگاه دارد يا در خاك پنهانش كند وه چه بد داوري ميكنند(59)



لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَيٰ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(60)
وصف زشت براي كساني است كه به آخرت ايمان ندارند و بهترين وصف از آن خداست و اوست ارجمند حكيم(60)



وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَآبَّةٍ وَلَٰكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَْٔخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ(61)
و اگر خداوند مردم را به [سزاي] ستمشان مؤاخذه ميكرد جنبندهاي بر روي زمين باقي نميگذاشت ليكن [كيفر] آنان را تا وقتي معين بازپس مياندازد و چون اجلشان فرا رسد ساعتي آن را پس و پيش نميتوانند افكنند(61)



وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَيٰ لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُم مُّفْرَطُونَ(62)
و چيزي را كه خوش نميدارند براي خدا قرار ميدهند و زبانشان دروغپردازي ميكند كه [سرانجام] نيكو از آن ايشان استحقا كه آتش براي آنان است و به سوي آن پيش فرستاده خواهند شد(62)



تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَيٰٓ أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَٰنُ أَعْمَٰلَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(63)
سوگند به خدا كه به سوي امتهاي پيش از تو [رسولاني] فرستاديم [اما] شيطان اعمالشان را برايشان آراست و امروز [هم] سرپرستشان هموست و برايشان عذابي دردناك است(63)



وَمَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَٰبَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا۟ فِيهِ وَهُدًي وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(64)
و ما [اين] كتاب را بر تو نازل نكرديم مگر براي اينكه آنچه را در آن اختلاف كردهاند براي آنان توضيح دهي و [آن] براي مردمي كه ايمان ميآورند رهنمود و رحمتي است(64)



وَاللَّهُ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ(65)
و خدا از آسمان آبي فرود آورد و با آن زمين را پس از پژمردنش زنده گردانيد قطعا در اين [امر] براي مردمي كه شنوايي دارند نشانهاي است(65)



وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَٰمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِنۢ بَيْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِّلشَّٰرِبِينَ(66)
و در دامها قطعا براي شما عبرتي است از آنچه در [لابلاي] شكم آنهاست از ميان سرگين و خون شيري ناب به شما مينوشانيم كه براي نوشندگان گواراست(66)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
18th July 2013, 09:35 AM
(آيه 51)
دين يكى و معبود يكى! در تعقيب بحث توحيد و خداشناسى از طريق نظام آفرينش، در اينجا به نفى شرك مى‏پردازد، تا با تقارن اين دو به يكديگر، حقيقت آشكارتر شود.

در آغاز مى‏گويد: «خدا دستور داده كه دو معبود براى خود انتخاب نكنيد» (وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ).

«معبود تنها يكى است» (إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).

وحدت نظام آفرينش و وحدت قوانين حاكم بر آن، خود دليلى بر وحدت آفريدگار و وحدت معبود است.

اكنون كه چنين است، «تنها از (كيفر) من بترسيد» و از مخالفت فرمان من بيم داشته باشيد (فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ).

(آيه 52)
و به دنبال اين دستور ضمن سه آيه، دليل توحيد عبادت را با چهار بيان مشخص مى‏كند: نخست مى‏گويد: «آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست» (وَ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

آيا در مقابل كسى كه مالك عالم هستى است بايد سجده كرد يا بتهاى فاقد همه چيز؟

سپس اضافه مى‏كند: نه تنها آسمانها و زمين از آن اوست كه «همواره دين و تمام قوانين نيز از ناحيه او مى‏باشد» (وَ لَهُ الدِّينُ واصِباً).

و در پايان اين آيه مى‏فرمايد: با اين حال كه همه قوانين و دين و اطاعت از آن خداست «آيا از غير خدا پرهيز مى‏كنيد»؟ (أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ).

مگر بتها مى‏توانند به شما زيانى برسانند؟ يا نعمتى به شما ببخشند؟ كه از مخالفتشان بيم داريد و عبادتشان را لازم مى‏شمريد؟!

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
18th July 2013, 09:37 AM
(آيه 53)
«با اين كه آنچه از نعمتها داريد همه از ناحيه خداست» (وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ).

اين در حقيقت سومين بيان است براى لزوم پرستش معبود يگانه يعنى «اللّه» و منظور اين است كه اگر پرستش بتها به خاطر شكر نعمت است، سر تا پاى وجود شما را نعمتهاى خدا فراگرفته است.

علاوه بر اين: «هنگامى كه ناراحتيها، مصائب بلاها و رنجها به سراغ شما مى‏آيد (براى رفع آنها) تنها دست تضرع به درگاه او برمى‏داريد و او را مى‏خوانيد» (ثُمَّ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْئَرُونَ).

بنابراين، اگر پرستش بتها به خاطر دفع ضرر و حل مشكلات است، آن هم كه از ناحيه خداست و اين چهارمين بيان براى مسأله توحيد عبادت است.

(آيه 54)
آرى! در اين گونه موارد خداوند نداى شما را مى‏شنود و به آن پاسخ مى‏گويد و مشكلاتتان را برطرف مى‏سازد «سپس هنگامى كه زيان و رنج را از شما برطرف ساخت گروهى از شما براى پروردگارشان همتا قرار مى‏دهند» و به سراغ بتها مى‏روند (ثُمَّ إِذا كَشَفَ الضُّرَّ عَنْكُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْكُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ).

در حقيقت قرآن به اين نكته باريك اشاره مى‏كند كه فطرت توحيد در وجود همه شما هست، ولى در حال عادى، پرده‏هاى غفلت و غرور و جهل و تعصب و خرافات آن را مى‏پوشاند.

(آيه 55)
در اين آيه پس از ذكر دلائل منطقى فوق و روشن شدن حقيقت، با لحنى تهديدآميز چنين مى‏گويد: بگذار «تا نعمتهايى را كه به آنها داده‏ايم كفران كنند و (اكنون) چند روزى از (متاع دنيا) بهره‏مند شويد اما به زودى خواهيد دانست» نتيجه و پايان كارتان چيست (لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).

اين درست به آن مى‏ماند كه انسان شخص متخلف و منحرفى را با دلائل مختلف، نصيحت و ارشاد كند و سر انجام چون امكان دارد اين نصايح و اندرزها در او اثر نكند با يك جمله تهديدآميز گفتار خود را پايان مى‏دهد و مى‏گويد: با توجه به اين مطالبى كه گفتم باز هم هر چه از دستت برمى‏آيد بكن ولى نتيجه كارت را به زودى خواهى ديد.

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
18th July 2013, 09:39 AM
(آيه 56)
در تعقيب بحثهاى مستدل پيرامون نفى شرك و بت پرستى، در اينجا به سه قسمت از بدعتها و عادات شوم مشركان اشاره كرده، مى‏گويد: آنها براى بتهايى كه هيچ گونه سود و زيانى از آنها سراغ ندارند، سهمى از آنچه به آنان روزى داده‏ايم قرار مى‏دهند» (وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ).

اين سهم، قسمتى از شتران و چهارپايان و بخشى از زراعت بوده كه در سوره انعام آيه 136 به آن اشاره شده كه مشركان در جاهليت آنها را مخصوص بتان مى‏دانستند و در راه آنها خرج مى‏كردند.

سپس اضافه مى‏كند: «به خدا سوگند (در دادگاه عدل قيامت) از اين دروغها و تهمتها بازپرسى خواهيد شد»! (تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ).

بنابراين عمل زشت و شوم شما هم زيان دنيا دارد زيرا قسمتى از سرمايه‏هاى شما را مى‏بلعد و هم زيان مجازات در جهان ديگر.

(آيه 57)
آنجا كه تولد دختر ننگ بود! دومين بدعت شوم مشركان اين بود كه: آنها (در پندار خود) براى خداوند دختران قرار مى‏دهند منزه است» از اين كه فرزندى داشته باشد (وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ). خداوندى كه از هرگونه آلايش جسمانى پاك است.

«ولى براى خودشان آنچه را ميل دارند قائل مى‏شوند» (وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ).

يعنى، هرگز حاضر نبودند همين دختران را كه براى خدا قائل شده بودند براى خود نيز قائل شوند و اصلا دختر براى آنها عيب و ننگ محسوب مى‏شد!

(آيه 58)
اين آيه براى تكميل مطلب فوق اشاره به سومين عادت زشت و شوم آنها كرده، مى‏گويد: «هنگامى كه به يكى از آنها بشارت داده شود، خدا دخترى به تو داده آن چنان از فرط ناراحتى چهره‏اش تغيير مى‏كند كه صورتش سياه مى‏شود»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا).

«و مملو از خشم و غضب مى‏گردد» (وَ هُوَ كَظِيمٌ).

(آيه 59)
كار به همين جا پايان نمى‏گيرد او براى نجات از اين ننگ و عار كه به پندار نادرستش، دامنش را گرفته «از قوم و قبيله خود به خاطر اين بشارت بدى كه به او داده شده است متوارى مى‏گردد» (يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ).

باز هم دائما در اين فكر غوطه‏ور است كه «آيا اين ننگ را بر خود بپذيرد و دختر را نگهدارد و يا آن را زنده در زير خاك پنهان سازد»! (أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ).

در پايان آيه اين حكم ظالمانه و شقاوت آميز غير انسانى را با صراحت هر چه بيشتر محكوم كرده، مى‏گويد: «چه بد حكم مى‏كنند»! (أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
18th July 2013, 09:41 AM
(آيه 60)
سر انجام ريشه اين همه آلودگيها و بدبختيها را چنين معرفى مى‏كند كه: اينها همه زاييده عدم ايمان آخرت است و «براى آنها كه به سراى آخرت ايمان ندارند صفات زشت است» (لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ).

«و براى خداوند صفات عالى است» (وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏).

«و او قادر حكيم است» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

فراموش كردن خدا و همچنين فراموش كردن دادگاه عدل او انگيزه همه پستيها و زشتيها و انحرافها و خرافات است.

نقش اسلام در احياى ارزش مقام زن:

تحقير و درهم شكستن شخصيت زن، تنها در ميان عرب جاهلى نبود، بلكه در ميان اقوام ديگر و حتى شايد متمدنترين ملل آن زمان نيز، زن شخصيتى ناچيز داشت، و غالبا با او به صورت يك كالا و نه يك انسان رفتار مى‏شد، البته عرب جاهلى اين تحقير را در اشكال زننده‏تر و وحشتناكترى انجام مى‏داد.

ولى اسلام ظهور كرد و با اين خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگيد و خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا عليها السّلام احترام مى‏گذاشت كه مردم تعجب مى‏كردند، با تمام مقامى كه داشت، دست دخترش را مى‏بوسيد، و به هنگام مراجعت از سفر نخستين كسى را كه ديدار مى‏كرد، دخترش فاطمه بود.

در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم كه فرمود: «چه فرزند خوبى است دختر! هم پرمحبت است، هم كمك كار، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده».

در حقيقت اين احترام به شخصيت زن سبب آزادى او در جامعه و پايان دادن به دوران بردگى زنان است.

ولى با نهايت تأسف هنوز در جوامع اسلامى، آثارى از همان افكار جاهلى وجود دارد، و هنوز كم نيستند خانواده‏هايى كه از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مى‏شوند.

حتى در جوامع غربى كه تصور مى‏كنند براى زن شخصيت والايى قائلند عملا مى‏بينيم او را آنچنان تحقير كرده‏اند كه به صورت يك عروسك بى‏ارزش يا وسيله‏اى براى خاموش كردن آتش شهوت و يا ابزارى براى تبليغ كالاهايشان در آورده‏اند.




منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
18th July 2013, 09:46 AM
(آيه 61)
گر حكم شود كه مست گيرند ...! بعد از ذكر جنايات وحشتناك مشركان عرب در زمينه بدعتهاى زشت و زنده به گور كردن دختران ممكن است اين سؤال براى بعضى پيش آيد كه چگونه خداوند بندگان گنه كار را با اين همه ظلم و جنايت فجيع سريعا كيفر نمى‏دهد؟! اين آيه در مقام پاسخ به همين سؤال است، مى‏گويد: «اگر بنا شود خداوند مردم را به ظلمها و ستمهايى كه مرتكب مى‏شوند كيفر دهد، جنبنده‏اى بر پشت زمين باقى نخواهد گذارد»! (وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ).

و هنگامى كه انسانها از ميان بروند، فلسفه وجود جنبندگان ديگر، نيز از ميان خواهد رفت و نسل آنها قطع مى‏شود.

سپس قرآن به ذكر اين نكته مى‏پردازد كه خداوند به همه ظالمان و ستمگران مهلت مى‏دهد «و تا اجل مسمى (زمان معينى) مرگ آنها را به تأخير مى‏اندازد» (وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

«اما هنگامى كه اجل آنها سر رسد، نه ساعتى تأخير مى‏كنند، و نه ساعتى پيشى مى‏گيرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ). بلكه درست در همان لحظه موعود، مرگ دامانشان را فرا مى‏گيرد و لحظه‏اى پيش و پس نخواهد داشت.

(آيه 62)
بار ديگر با بيان تازه‏اى بدعتهاى زشت و خرافاتى را كه عربهاى جاهلى داشتند- در زمينه تنفّر از فرزندان دختر و اعتقاد به اين كه فرشتگان دختران خدايند- محكوم كرده، مى‏گويد: «آنها براى خدا چيزهايى (فرزندان دختر) قرار مى‏دهند كه خودشان از آن كراهت دارند»! (وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ).

اين تناقض عجيبى است، اگر فرشتگان دختران خدايند، پس معلوم مى‏شود دختر چيز خوبى است، چرا شما از فرزندان دختر ناراحت مى‏شويد! و اگر بد است چرا براى خدا قائل هستيد؟

«و با اين حال آنها به دروغ مى‏گويند كه سر انجام نيك و پاداش خير از براى آنهاست» (وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏).

با كدام عمل، انتظار چنين پاداشى را دارند؟

لذا بلافاصله مى‏گويد: «ناچار براى آنها آتش دوزخ است» (لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ). يعنى، نه تنها عاقبت نيكى ندارند، بلكه پايان كارشان جز آتش دوزخ نيست.

«و آنها از پيشگامان در آتشند» (وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
18th July 2013, 09:47 AM
(آيه 63)
و از آنجا كه ممكن است بعد از شنيدن داستان عرب جاهلى براى بعضى اين سؤال پيش آيد كه چگونه ممكن است انسان جگر گوشه خود را با آن قساوت، زنده به زير خاكها بفرستيد؟ در اين آيه گويى به پاسخ پرداخته، مى‏گويد:

«به خدا سوگند ما پيش از تو پيامبرانى به سوى امتهاى پيشين فرستاديم، ولى شيطان اعمالشان را در نظرشان زينت داد» (تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ).

سپس اضافه مى‏كند: گروه مشركان فعلى نيز دنباله‏رو همان برنامه‏هاى انحرافى امتهاى پيشين‏اند كه شيطان اعمالشان را در نظرشان تزيين داده بود و «شيطان امروز ولى و راهنما و سرپرست آنهاست»! (فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ). و از رهنمودهاى او الهام مى‏گيرند.

«و (به همين جهت) عذاب دردناكى براى آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

(آيه 64)
اين آيه هدف بعثت پيامبران را بيان مى‏كند تا روشن شود كه اگر اقوام و ملتها، هوى و هوسها، و سليقه‏هاى شخصى خود را كنار بگذارند و دست به دامن راهنمايى پيامبران بزنند، اثرى از اين گونه خرافه‏ها، اختلافها، و اعمال ضد و نقيض باقى نمى‏ماند، مى‏گويد: «ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اين كه آنچه را در آن اختلاف دارند براى آنها روشن كنى» (وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ).

«و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است، براى قومى كه ايمان مى‏آورند» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
18th July 2013, 09:49 AM
(آيه 65)
آبها، ميوه‏ها، دامها: بار ديگر به بيان نعمتها و مواهب گوناگون پروردگار باز مى‏گردد، كه هم تأكيدى است بر مسأله توحيد و شناخت خدا، و هم در لابلاى آن اشاره‏اى به مسأله معاد است، و هم با ذكر اين نعمتها، حس شكرگزارى بندگان را تحريك كرده، آنها را از اين طريق به خدا نزديكتر مى‏سازد.

نخست مى‏گويد: «خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين را پس از آنكه مرده بود به وسيله آن حيات بخشيد» (وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها).

«در اين نشانه روشنى است (از عظمت خدا) براى جمعيتى كه گوش شنوا دارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ).

هم نشانه‏اى است از قدرت عظمت آفريدگار، و هم دليلى است بر امكان معاد و هم نعمت بزرگى است از نعمتهاى خداوند.

(آيه 66)
بعد از نعمت آب كه مسلما نخستين پايه حيات است، به نعمت وجود چهارپايان و مخصوصا ماده غذايى بسيار مفيدى مانند شير كه از آنها گرفته مى‏شود اشاره كرده، مى‏گويد: «و در وجود چهارپايان براى شما درس عبرتى است» (وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً).

چه عبرتى از اين برتر كه: «از درون شكم آنها از ميان غذاهاى هضم شده، و خون، شير خالص و گوارا به شما مى‏نوشانيم» (نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ).

مى‏دانيم كه مقدار كمى از غذا مانند بعضى از مواد قندى و همچنين آب از همان ديواره‏هاى معده جذب بدن مى‏شود، اما قسمت عمده، هنگامى كه غذاى هضم شده منتقل به روده‏ها شد وارد خون مى‏گردد، و نيز مى‏دانيم كه شير از غده‏هاى مخصوصى كه درون پستان است تراوش مى‏كند و مواد اصلى آن از خون و غده‏هاى چربى ساز گرفته مى‏شود.

به اين ترتيب اين ماده سفيد رنگ تميز خالص، از ميان غذاهاى هضم شده مخلوط با تفاله‏ها، و از لابلاى خون به دست مى‏آيد، و اين به راستى عجيب است، سر چشمه‏اى آن چنان آلوده و تنفر آميز، اما محصولش اين چنين خالص و گوارا و نيروبخش!


منبع:http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

Almas Parsi
18th July 2013, 10:06 AM
http://atasheentezar.persiangig.com/%D8%A8%D8%B3%D9%85%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D 8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D9%86%20%D8%A7%D9%84% D8%B1%D8%AD%DB%8C%D9%852/13.gif



http://khamenei313.persiangig.com/image/gol/9.gif

خانواده
امام صادق (علیه‌ السلام):
مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأهْلِهِ زِیدَ فی عُمْرِهِ
هرکه با خانوادۀ خود خوش‌رفتار باشد، بر عمرش افزوده می شود

By treating one’s family members well, one will prolong his life.

کافی، ج 8، ص 219

http://khamenei313.persiangig.com/image/gol/9.gif

soham 313
19th July 2013, 08:36 AM
صفحه ی 157 از قرآن کریم شامل آیات 67 تا 77 از سوره ی نحل



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


وَمِن ثَمَرَٰتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(67)
و از ميوه درختان خرما و انگور باده مستيبخش و خوراكي نيكو براي خود مي گيريد قطعا در اين[ها] براي مردمي كه تعقل ميكنند نشانهاي است(67)



وَأَوْحَيٰ رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ(68)
و پروردگار تو به زنبور عسل وحي [=الهام غريزي] كرد كه از پارهاي كوهها و از برخي درختان و از آنچه داربست [و چفتهسازي] ميكنند خانههايي براي خود درست كن(68)



ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّمَرَٰتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا يَخْرُجُ مِنۢ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَٰنُهُ فِيهِ شِفَآءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ(69)
سپس از همه ميوهها بخور و راههاي پروردگارت را فرمانبردارانه بپوي [آنگاه] از درون [شكم] آن شهدي كه به رنگهاي گوناگون است بيرون ميآيد در آن براي مردم درماني است راستي در اين [زندگي زنبوران] براي مردمي كه تفكر ميكنند نشانه [قدرت الهي] است(69)



وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّيٰكُمْ وَمِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَيٰٓ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لَا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَئًْا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ(70)
و خدا شما را آفريد سپس [جان] شما را ميگيرد و بعضي از شما تا خوارترين [دوره] سالهاي زندگي [فرتوتي] بازگردانده ميشود به طوري كه بعد از [آن همه] دانستن [ديگر] چيزي نميدانند قطعا خدا داناي تواناست(70)



وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا۟ بِرَآدِّي رِزْقِهِمْ عَلَيٰ مَا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَآءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ(71)
و خدا بعضي از شما را در روزي بر بعضي ديگر برتري داده است و[لي] كساني كه فزوني يافتهاند روزي خود را به بندگان خود نميدهند تا در آن با هم مساوي باشند آيا باز نعمتخدا را انكار ميكنند(71)



وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَٰجًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَٰجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَٰتِ أَفَبِالْبَٰطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ(72)
و خدا براي شما از خودتان همسراني قرار داد و از همسرانتان براي شما پسران و نوادگاني نهاد و از چيزهاي پاكيزه به شما روزي بخشيد آيا [باز هم] به باطل ايمان ميآورند و به عمتخدا كفر ميورزند(72)



وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِّنَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ شَئًْا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ(73)
و به جاي خدا چيزهايي را ميپرستند كه در آسمانها و زمين به هيچ وجه اختيار روزي آنان را ندارند و [به كاري] توانايي ندارند(73)



فَلَا تَضْرِبُوا۟ لِلَّهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(74)
پس براي خدا مثل نزنيد كه خدا ميداند و شما نميدانيد(74)



۞ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوكًا لَّا يَقْدِرُ عَلَيٰ شَيْءٍ وَمَن رَّزَقْنَٰهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُۥنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(75)
خدا مثلي ميزند بندهاي است زرخريد كه هيچ كاري از او برنميآيد آيا [او] با كسي كه به وي از جانب خود روزي نيكو دادهايم و او از آن در نهان و آشكار انفاق ميكند يكسان ستسپاس خداي راست [نه] بلكه بيشترشان نميدانند(75)



وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَآ أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَيٰ شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَيٰ مَوْلَيٰهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(76)
و خدا مثلي [ديگر] ميزند دو مردند كه يكي از آنها لال است و هيچ كاري از او برنميآيد و او سربار خداوندگارش ميباشد هر جا كه او را ميفرستد خيري به همراه نميآورد آيا او با كسي كه به عدالت فرمان ميدهد و خود بر راه راست استيكسان است(76)



وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَآ أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(77)
و نهان آسمانها و زمين از آن خداست و كار قيامت جز مانند يك چشم بر هم زدن يا نزديكتر [از آن] نيست زيرا خدا بر هر چيزي تواناست(77)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
19th July 2013, 08:40 AM
(آيه 67)
بعد از حيوانات و شير آنها به بخشى از مواهب گياهان پرداخته، مى‏گويد: «و خداوند از ميوه‏هاى درختان نخل و انگور (غذاى پربركتى نصيب شما ساخت كه گاه آن را به صورت زيانبار در مى‏آوريد و از آن مسكرات (ناپاك) و روزى خوب و پاكيزه مى‏گيريد» (وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً).

«در اين نشانه روشنى است براى جمعيتى كه انديشه مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).

(آيه 68)
پروردگارت به زنبور عسل وحى فرستاد! در اينجا لحن قرآن به طرز شگفت انگيزى تغيير مى‏يابد و در عين ادامه دادن بحثهاى پيشين در زمينه نعمتهاى مختلف الهى و بيان اسرار آفرينش، سخن از «زنبور عسل» (نحل) و سپس خود عسل به ميان مى‏آورد، اما در شكل يك مأموريت الهى و الهام مرموز كه نام «وحى» بر آن گذارده شده است.

نخست مى‏گويد: «و پروردگار تو به زنبور عسل، وحى كرد كه خانه‏هايى از كوهها و درختان و داربستهايى كه مردم مى‏سازند انتخاب كن» (وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ).

«وحى» در اينجا همان فرمان غريزه و انگيزه‏ها و الهام ناخودآگاهى است كه خداوند در جانداران مختلف آفريده است.

نخستين مأموريت زنبوران در اين آيه مأموريت خانه سازى ذكر شده، و اين شايد به خاطر آن است كه مسأله مسكن مناسب نخستين شرط زندگى است و به دنبال آن فعاليتهاى ديگر امكان پذير مى‏شود.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-3.html

soham 313
19th July 2013, 08:42 AM
(آيه 69)
بعد دومين مأموريت زنبور عسل شروع مى‏شود چنانكه قرآن مى‏گويد: ما به او الهام كرديم كه: «سپس از تمام ثمرات تناول كن» (ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ).

«و راههايى را كه پروردگارت براى تو تعيين كرده به راحتى بپيما» (فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا).

سر انجام آخرين مرحله مأموريت آنها را (به صورت يك نتيجه) اين چنين بيان مى‏كند: «از درون زنبوران عسل نوشيدنى مخصوصى خارج مى‏شود كه رنگهاى مختلفى دارد» (يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ).

رنگ عسل بر حسب آن كه بر چه گل و ثمره‏اى نشسته و از آن بهره گيرى كرده تفاوت مى‏كند.

«در اين (شراب حلال) داروى شفابخش مهمى براى مردم است» (فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ).

مى‏دانيم در گلها و گياهان، داروهاى حيات بخشى نهفته شده است و جالب اين كه دانشمندان از طريق تجربه به اين حقيقت رسيده‏اند كه زنبوران به هنگام ساختن عسل آن چنان ماهرانه عمل مى‏كنند كه خواص درمانى و دارويى گياهان كاملا به عسل منتقل شده و محفوظ مى‏ماند! «و در اين (ماجراى برنامه زندگى زنبوران عسل و ارمغانى كه آنها براى جهان انسانيت مى‏آورند، كه هم غذاست، هم شفا و هم درس زندگى) نشانه روشنى (از عظمت و قدرت پروردگار) است براى جمعيتى كه مى‏انديشند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).

(آيه 70)
سر چشمه تفاوت روزيها: در اينجا مسأله اثبات خالق يكتا را تعقيب مى‏كند و آن از طريق دگرگونى و تغييرات نعمتها است كه از اختيار انسان بيرون است و نشان مى‏دهد از ناحيه ديگرى مقدر مى‏شود.

نخست مى‏گويد: «و خداوند شما را آفريد» (وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ).

«سپس روح شما را بطور كامل مى‏گيرد» و مرگتان فرا مى‏رسد (ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ).

هم حيات از ناحيه اوست، و هم مرگ تا بدانيد اين شما نيستيد كه آفريننده مرگ و حياتيد.

مقدار طول عمر شما نيز در اختيارتان نيست، بعضى در جوانى يا نزديك به پيرى از دنيا مى‏روند ولى «بعضى از شما به بالاترين و بدترين ساليان عمر (يعنى نهايت پيرى) باز مى‏گردند» (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ).

«و نتيجه اين عمر طولانى آن خواهد شد كه بعد از علم و دانش و آگاهى چيزى نخواهد دانست» و همه را به دست فراموشى مى‏سپارد (لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً).

درست مانند آغاز عمر و سنين كودكى كه يك پارچه نسيان بود و فراموشكارى و ناآگاهى، آرى «خداوند آگاه و قادر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ).

همه قدرتها در اختيار اوست و به هر مقدار كه صلاح بداند مى‏بخشد و به هر موقع كه لازم ببيند مى‏گيرد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
19th July 2013, 08:44 AM
(آيه 71)
در اين آيه نيز ادامه مى‏دهد كه حتى روزيهاى شما به دست شما نيست، «اين خداوند است كه بعضى از شما را بر بعض ديگرى از نظر روزى برترى مى‏دهد» (وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ).

«اما آنها كه برترى يافته‏اند (به خاطر تنگ نظرى) حاضر نيستند از آنچه در اختيار دارند به بندگان مملوك خود بدهند (و آنها را در اموال خويش شريك سازند) تا آنها نيز با ايشان مساوى گردند» (فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلى‏ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ).

از اين آيه استفاده مى‏شود كه مسلمانان در محيط خانواده و در برابر زير دستان نبايد براى خود هيچ گونه فضيلت و امتيازى قائل شوند.

اين تفاوت درآمدها از تفاوت استعدادهايى سر چشمه مى‏گيرد كه آن هم از مواهب الهى است، ممكن است در پاره‏اى از موارد اكتسابى باشد ولى در پاره‏اى از موارد نيز قطعا غير اكتسابى است، بنابراين حتى در يك جامعه سالم از نظر اقتصادى نيز تفاوت درآمدها غير قابل انكار است، ولى با اين حال آنچه پايه اصلى پيروزيها را تشكيل مى‏دهد تلاش و سعى و كوشش آدمى است.

اما نبايد تفاوت استعدادها و درآمدها باعث سوء استفاده در راه ايجاد جامعه طبقاتى گردد.

و به همين دليل در پايان آيه مى‏فرمايد: «آيا آنها نعمت خدا را انكار مى‏كنند» (أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ).

اشاره به اين كه اين تفاوتها در صورت طبيعيش (نه صورت مصنوعى و ظالمانه) از نعمتهاى خداست كه براى حفظ نظام مجتمع بشرى و پرورش استعدادهاى مختلف ايجاد شده است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
19th July 2013, 08:46 AM
(آيه 72)
در اين آيه كه مانند دو آيه گذشته با كلمه «اللّه» شروع مى‏شود، و بيانگر نعمتهاى خداوند است، اشاره به مواهب او از نظر نيروهاى انسانى و معاونان و كمك كاران، و همچنين روزيهاى پاكيزه، مى‏كند و اين حلقه‏هاى سه‏گانه نعمت را كه در اين سه آيه ذكر شده تكميل مى‏نمايد.

يعنى، از نظام حيات و مرگ، شروع كرده، سپس تفاوت روزيها و استعدادها را كه نظام «تنوع زندگى» است بيان مى‏كند، و با آيه مورد بحث كه ناظر به نظام تكثير مثل بشر، و روزيهاى پاكيزه است پايان مى‏گيرد.

مى‏گويد: «خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً).

همسرانى كه هم مايه آرامش روح و جسمند و هم سبب بقاء نسل.

لذا بلافاصله اضافه مى‏كند: «و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‏ها قرار داد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنِينَ وَ حَفَدَةً).

سپس مى‏فرمايد: «و (خداوند) از پاكيزه‏ها به شما روزى داد» (وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).

و در پايان به عنوان يك نتيجه گيرى كلى از اين بحث مى‏گويد: آيا آنها با اين همه آثار عظمت و قدرت خدا كه مشاهده مى‏كنند، و اين همه مواهبى كه از ناحيه او به آنها ارزانى شده باز سراغ بتها مى‏روند «آيا به باطل ايمان مى‏آورند و نعمت خداوند را انكار مى‏كنند؟» (أَ فَبِالْباطِلِ يُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ).

(آيه 73)
در تعقيب بحثهاى توحيدى گذشته، اين آيه، به مسأله شرك پرداخته و با لحنى پر از سرزنش و توبيخ مى‏گويد: «آنها غير از خدا، موجوداتى را مى‏پرستند كه هيچ رزقى را براى آنان از آسمانها و زمين در اختيار ندارند» (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً).

نه تنها مالك چيزى در اين زمينه نيستند، بلكه «توانايى (بر خلق و ايجاد و دسترسى به روزيها) نيز ندارند» (وَ لا يَسْتَطِيعُونَ).

اشاره به اين كه مشركان به اين گمان به دنبال پرستش بتها مى‏رفتند كه آنها را در سرنوشت و سود و زيان خود، مؤثر مى‏پنداشتند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
19th July 2013, 08:47 AM
(آيه 74)
اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى مى‏گويد: اكنون كه چنين است «پس براى خدا امثال (و شبيه‏ها) قائل نشويد» (فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ).

«چرا كه خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد» (إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

جمله «فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» اشاره به منطقى است كه مشركان عصر جاهلى داشته‏اند. آنها مى‏گفتند: ما اگر به سراغ بتها مى‏رويم به خاطر اين است كه ما شايسته پرستش خدا نيستيم بايد به سراغ بتها برويم كه آنها مقربان درگاه او هستند! خداوند همانند يك پادشاه بزرگ است كه وزراء و خاصان او به سراغ او مى‏روند، ولى توده مردم كه دسترسى به او ندارند به سراغ حواشى و خاصان و مقربانش خواهند رفت.

قرآن در پاسخ آنها مى‏گويد: «براى خداوند مثال نزنيد» يعنى، مثالى كه متناسب با افكار محدود و موجودات «ممكن» و مملوّ از نقايص است.

خدايى كه شما را دعوت به نيايش و سخن گفتن مستقيم با خودش كرده، و درهاى خانه‏اش را شب و روز به روى شما باز گذارده، اين خدا را نبايد به پادشاه جبار مستكبرى تشبيه كرد كه درون قصرش خزيده و جز عده معدودى، راه به درون خانه او ندارند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
19th July 2013, 08:48 AM
(آيه 75)
دو مثال زنده براى مؤمن و كافر! در تعقيب آيات گذشته كه از ايمان و كفر و مؤمنان و مشركان سخن مى‏گفت در اين آيه و آيه بعد با ذكر دو مثال زنده و روشن، حال اين دو گروه را مشخص مى‏كند:

در نخستين مثال، «مشركان» را به برده مملوكى كه توانايى هيچ چيز را ندارد، و «مؤمنان» را به انسان غنى و بى‏نيازى كه از امكانات خود همگان را بهره‏مند مى‏سازد تشبيه مى‏كند، و مى‏گويد: «خداوند مثالى زده: برده مملوكى را كه قادر بر هيچ چيز نيست»! (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْداً مَمْلُوكاً لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ).

آرى! بنده بندگان خدا بودن، نتيجه‏اى جز اسارت و محدوديت از هر نظر نخواهد داشت.

و در مقابل آن انسان با ايمانى را مثل زده، مى‏فرمايد: «و كسى كه از جانب خويش به او رزق حسن (و انواع روزيها و مواهب پاكيزه) بخشيده‏ايم» (وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً).

«اين انسان (آزاده با داشتن امكانات فراوان) پنهان و آشكار از آنچه در اختيار دارد انفاق مى‏كند» (فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً).

«آيا اين دو نفر يكسانند؟!» (هَلْ يَسْتَوُونَ). مسلما نه! بنابراين «همه حمد و ستايش مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).

خداوندى كه بنده‏اش آزاده و پرقدرت و پربخشش است، نه از آن بتها كه بندگانشان آن چنان ناتوان و محدود و بى‏قدرت و اسيرند! «ولى اكثر آنها (مشركان) نمى‏دانند» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
19th July 2013, 08:50 AM
(آيه 76)
دگر بار مثال گوياى ديگرى براى بندگان بت، و مؤمنان راستين مى‏زند و آنها را به ترتيب به گنگ مادر زادى كه در عين حال برده و ناتوان است، و يك انسان آزاده گويا كه دائما به عدل و داد دعوت مى‏كند و بر صراط مستقيم قرار دارد تشبيه نموده، مى‏فرمايد: «و خداوند دو مرد را مثل زده: كه يكى از آنها گنگ مادرزاد است و قادر بر هيچ كارى نيست» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُما أَبْكَمُ لا يَقْدِرُ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ).

«و او (در عين برده بودن) سربارى است براى مولا و صاحبش» (وَ هُوَ كَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ).

به همين دليل «او را به دنبال هر كارى بفرستد خوب انجام نمى‏دهد» (أَيْنَما يُوَجِّهْهُ لا يَأْتِ بِخَيْرٍ).

به اين ترتيب او داراى چهار صفت كاملا منفى است: گنگ مادرزاد بودن، ناتوانى مطلق، سربار صاحبش بودن، و هنگامى كه به دنبال كارى فرستاده شود، هيچ گام مثبتى بر نخواهد داشت.

«آيا چنين انسانى با آن كس كه (زبان گويا و فصيح دارد، و) مرتبا امر به عدل و داد مى‏كند، و بر جاده صاف، و راه راست قرار دارد، مساوى است»؟! (هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَ مَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

(آيه 77)
و از آنجا كه غالبا ديده‏ايم قرآن، بحثهاى مربوط به توحيد و مبارزه با شرك را با مسائل مربوط به معاد و دادگاه بزرگ قيامت مى‏آميزد، در اينجا نيز بعد از گفتارى كه در آيات قبل در زمينه شرك و توحيد گذشت، به سراغ معاد مى‏رود و به پاسخ قسمتى از ايرادات مشركان- كه مى‏گفتند: هنگامى كه ما مرديم و ذرات خاك ما در هر گوشه‏اى پراكنده شد، چه كسى از آنها آگاهى دارد كه جمع آوريشان كند؟

و سپس پرونده آنها را مورد رسيدگى قرار دهد- پرداخته، نخست مى‏گويد: «غيب آسمانها و زمين را مخصوص خداست» و او همه را مى‏داند (وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

سپس اضافه مى‏كند: «و امر قيامت (به قدرى نزديك و آسان است) درست همانند چشم بر هم زدن و يا از آن هم نزديكتر»! (وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ).

اين دو جمله اشاره‏اى است زنده و گويا به قدرت بى‏انتهاى خداوند مخصوصا در زمينه مسأله معاد و رستاخيز انسانها، لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «چون خدا بر هر چيزى تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
20th July 2013, 08:45 AM
صفحه ی 158 از قرآن کریم شامل آیات78 تا90 از سوره ی نحل



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَئًْا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَٰرَ وَالْأَفِْٔدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(78)
و خدا شما را از شكم مادرانتان در حالي كه چيزي نميدانستيد بيرون آورد و براي شما گوش و چشمها و دلها قرار داد باشد كه سپاسگزاري كنيد(78)




أَلَمْ يَرَوْا۟ إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّرَٰتٍ فِي جَوِّ السَّمَآءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(79)
آيا به سوي پرندگاني كه در فضاي آسمان رام شدهاند ننگريستهاند جز خدا كسي آنها را نگاه نميدارد راستي در اين [قدرتنمايي] براي مردمي كه ايمان ميآورند نشانههايي است(79)




وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنۢ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَجَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الْأَنْعَٰمِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَآ أَثَٰثًا وَمَتَٰعًا إِلَيٰ حِينٍ(80)
و خدا براي شما خانههايتان را مايه آرامش قرار داد و از پوست دامها براي شما خانههايي نهاد كه آن[ها] را در روز جابجا شدنتان و هنگام ماندنتان سبك مييابيد و از پشمها و كركها و موهاي آنها وسايل زندگي كه تا چندي مورد استفاده است [قرار داد](80)




وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَٰلًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكْنَٰنًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَٰبِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَٰبِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذَٰلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ(81)
و خدا از آنچه آفريده به سود شما سايههايي فراهم آورده و از كوهها براي شما پناهگاههايي قرار داده و براي شما تنپوشهايي مقرر كرده كه شما را از گرما [و سرما] حفظ ميكند و تنپوشها [=زرهها]يي كه شما را در جنگتان حمايت مينمايد اين گونه وي نعمتش را بر شما تمام ميگرداند اميد كه شما [به فرمانش] گردن نهيد(81)




فَإِن تَوَلَّوْا۟ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَٰغُ الْمُبِينُ(82)
پس اگر رويگردان شوند بر تو فقط ابلاغ آشكار است(82)




يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنكِرُونَهَا وَأَكْثَرُهُمُ الْكَٰفِرُونَ(83)
نعمت خدا را ميشناسند اما باز هم منكر آن ميشوند و بيشترشان كافرند(83)




وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا ثُمَّ لَا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَلَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ(84)
و [ياد كن] روزي را كه از هر امتي گواهي برميانگيزيم سپس به كساني كه كافر شدهاند رخصت داده نميشود و آنان مورد بخشش قرار نخواهند گرفت(84)




وَإِذَا رَءَا الَّذِينَ ظَلَمُوا۟ الْعَذَابَ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ(85)
و چون كساني كه ستم كردهاند عذاب را ببينند [شكنجه] آنان كاسته نميگردد و مهلت نمييابند(85)




وَإِذَا رَءَا الَّذِينَ أَشْرَكُوا۟ شُرَكَآءَهُمْ قَالُوا۟ رَبَّنَا هَٰٓؤُلَآءِ شُرَكَآؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا۟ مِن دُونِكَ فَأَلْقَوْا۟ إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكَٰذِبُونَ(86)
و چون كساني كه شرك ورزيدند شريكان خود را ببينند ميگويند پروردگارا اينها بودند آن شريكاني كه ما به جاي تو ميخوانديم و[لي شريكان] قول آنان را رد ميكنند كه شما جدا دروغگويانيد(86)




وَأَلْقَوْا۟ إِلَي اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا۟ يَفْتَرُونَ(87)
و آن روز در برابر خدا از در تسليم درآيند و آنچه را كه برميبافتند بر باد ميرود(87)




الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَصَدُّوا۟ عَن سَبِيلِ اللَّهِ زِدْنَٰهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا۟ يُفْسِدُونَ(88)
كساني كه كفر ورزيدند و از راه خدا باز داشتند به [سزاي] آنكه فساد ميكردند عذابي بر عذابشان ميافزاييم(88)




وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَيٰ هَٰٓؤُلَآءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَٰبَ تِبْيَٰنًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًي وَرَحْمَةً وَبُشْرَيٰ لِلْمُسْلِمِينَ(89)
و [به ياد آور] روزي را كه در هر امتي گواهي از خودشان برايشان برانگيزيم و تو را [هم] بر اين [امت] گواه آوريم و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزي است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگري است بر تو نازل كرديم(89)




۞ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَٰنِ وَإِيتَآئِ ذِي الْقُرْبَيٰ وَيَنْهَيٰ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(90)
در حقيقتخدا به دادگري و نيكوكاري و بخشش به خويشاوندان فرمان ميدهد و از كار زشت و ناپسند و ستم باز ميدارد به شما اندرز ميدهد باشد كه پند گيريد(90)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
20th July 2013, 08:48 AM
(آيه 78)
انواع نعمتهاى مادى و معنوى: بار ديگر قرآن به عنوان يك درس توحيد و خداشناسى به مسأله نعمتهاى گوناگون پروردگار باز مى‏گردد، و در اين بخش از نعمتها نخست به نعمت علم و دانش و ابزار شناخت اشاره كرده، مى‏گويد: «و خداوند شما را از شكم مادرانتان بيرون فرستاد در حالى كه هيچ نمى‏دانستيد» (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً).

البته در آن محيط محدود و تاريك و وابسته، اين جهل و بى‏خبرى قابل تحمل بود، ولى به هنگامى كه در فراخناى اين عالم پهناور گام گذارديد، ديگر ادامه آن جهل امكان پذير نبود، لذا ابزار درك حقايق و شناخت موجودات، يعنى، «گوش و چشم و عقل در اختيار شما گذارد» (وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ).

تا حقايق هستى، و اين نعمتهاى بزرگ را درك كنيد، و حس شكرگزارى شما در برابر بخشنده اين همه موهبت تحريك گردد «شايد شكر او را به جاى آوريد» (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

(آيه 79)
در اين آيه اسرار عظمت خدا را در پهنه هستى همچنان ادامه مى‏دهد، و مى‏گويد: «آيا آنها به پرندگانى كه بر فراز آسمان حركت دارند نظر نيفكندند»؟ (أَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ مُسَخَّراتٍ فِي جَوِّ السَّماءِ).

و از آنجا كه طبيعت اجسام، جذب شدن به سوى زمين است، حركت پرندگان در بالاى زمين را با عنوان مسخرات (تسخير شده‏ها) بيان كرده است.

سپس اضافه مى‏كند: «هيچ كس جز خدا آنها را (اين چنين) نگه نمى‏دارد» (ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ).

درست است كه خاصيت طبيعى بالها و عضلاتى كه در آن آفريده شده و شكل مخصوص پرندگان و ويژگيهايى كه در هوا موجود است، دست به دست هم داده و به پرندگان امكان پرواز مى‏دهند، ولى چه كسى- جز خداى عليم و قدير- اين شكل و خواص را آفريده؟

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين امر نشانه‏هايى است (از عظمت و قدرت خدا) براى كسانى كه ايمان دارند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

يعنى، با چشم كنجكاو و حقيقت جو، اين امور را مى‏نگرند و به تجزيه و تحليل آن مى‏پردازند و در پرتو آن ايمانشان قويتر و راسختر مى‏گردد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
20th July 2013, 08:49 AM
(آيه 80)
در اين آيه نيز مسأله بيان نعمتها ادامه يافته، مى‏فرمايد:

«و خداوند براى شما از خانه‏هايتان محل سكونت قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَناً).

و حقا نعمت «مسكن» از مهمترين نعمتهايى است كه تا آن نباشد، بقيه گوارا نخواهد بود.

و به دنبال ذكر خانه‏هاى ثابت سخن از خانه‏هاى سيّار به ميان آورده، مى‏گويد: «و خداوند براى شما از پوست چهارپايان خانه‏هايى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُيُوتاً).

خانه‏هايى كه بسيار سبك و كم وزن است «و به هنگام كوچ كردن و موقع اقامت به آسانى آن را جابه‏جا مى‏كنيد» (تَسْتَخِفُّونَها يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقامَتِكُمْ).

«علاوه بر اين از پشمها و كركها و موهاى اين چهارپايان (براى شما) اثاث و متاع و وسائل مختلف زندگى تا زمان معينى قرار داد» (وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‏ حِينٍ).

ذكر دو تعبير «أَثاثاً» و «مَتاعاً» پشت سر هم ممكن است اشاره به اين باشد كه شما مى‏توانيد از پشم و كرك و موى چهارپايان، وسائل زيادى براى خانه‏هاى خود فراهم سازيد و از آن متمتع گرديد.

(آيه 81)
سايه‏ها، مسكنها و پوششها: سپس به سراغ يكى ديگر از نعمتهاى الهى رفته، مى‏گويد: «و خداوند از آنچه آفريده است سايه‏هايى براى شما قرار داد» (وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا).

«و از كوهها، براى شما پناهگاههاى قرار داد» (وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً).

ذكر نعمت «سايه‏ها» و «پناهگاههاى كوهستانى» پس از ذكر نعمت «خانه‏ها» و «خيمه‏ها» كه در آيه قبل گذشت گويا اشاره به اين است كه انسانها از سه گروه خارج نيستند: گروهى در شهرها و آباديها زندگى مى‏كنند و از خانه‏ها بهره مى‏گيرند، گروهى ديگر كه در سفرند و خيمه با خود دارند از خيمه‏ها استفاده مى‏كنند، اما خداوند گروه سوم يعنى، مسافرانى كه حتى خيمه با خود ندارند، محروم نگذاشته، و در مسير راه پناهگاههايى براى آنها تهيه ديده است.

سپس در تعقيب اين سايبانهاى طبيعى و مصنوعى به سراغ پوششهاى تن انسان مى‏رود و مى‏گويد: «خداوند براى شما پيراهنهايى قرار داد كه شما را از گرما حفظ مى‏كند» (وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ).

«و (همچنين) پيراهنهايى كه به هنگام جنگ، حافظ شماست» (وَ سَرابِيلَ تَقِيكُمْ بَأْسَكُمْ).

البته پوشش و لباس فايده‏اش تنها اين نيست كه انسان را از گرما و سرما حفظ كند، بلكه هم شكوهى است براى انسان و هم در برابر بسيارى از خطراتى كه متوجه جسم او مى‏شود لباس يك وسيله دفاعى است.

در پايان آيه به عنوان يك تذكر و هشدار مى‏گويد: «اين گونه خداوند نعمتش را بر شما تمام مى‏كند شايد در برابر فرمان او تسليم شويد» (كَذلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ).

اين طبيعى است كه انسان با بررسى نعمتهاى مختلفى كه وجودش را احاطه كرده بى‏اختيار به ياد آفريننده نعمتها مى‏افتد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
20th July 2013, 08:51 AM
(آيه 82)
بعد از ذكر اين نعمتهاى آشكار و نهان مى‏فرمايد: «با اين همه اگر آنها روى برتابند (و تسليم دعوت حق نشوند، نگران مباش) چرا كه وظيفه تو فقط ابلاغ آشكار است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ الْمُبِينُ).

اين جمله در حقيقت، براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و تسلى خاطر اوست.

(آيه 83)
و براى تكميل اين گفتار اضافه مى‏كند كه: «آنان نعمت خدا را مى‏شناسند (و به ابعاد آن آشنا هستند و به عمقش پى برده‏اند) ولى با اين حال باز انكار مى‏كنند» (يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها).

بنابراين، دليل كفر آنها را در عدم آگاهى نبايد جستجو كرد، بلكه عامل اين كفر را در صفات زشت ديگر آنها كه سدّ راه ايمانشان شده است بايد يافت.

و شايد به همين دليل در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و اكثر آنها كافرند» (وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُونَ).

(آيه 84)
آنجا كه تمام درها به روى بدكاران بسته مى‏شود! در تعقيب آيات گذشته كه واكنش نادرست منكران حق را در برابر نعمتهاى گوناگون پروردگار بيان مى‏كرد، در اينجا به گوشه‏اى از مجازاتهاى دردناك آنها در جهان ديگر اشاره مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و به خاطر بياوريد روزى را كه ما از هر امتى گواهى (بر آنها) مبعوث مى‏كنيم» (وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً).

سپس اضافه مى‏كند كه در آن دادگاه «اجازه سخن گفتن به كافران داده نمى‏شود» (ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا).

آيا ممكن است خداوند اجازه دفاع به مجرمى ندهد؟ آرى! در آنجا نياز به سخن گفتن با زبان نيست! دست و پا و گوش و چشم و پوست بدن و حتى زمينى كه انسان بر آن گناه يا ثواب كرده است، گواهى مى‏دهند بنابراين، نوبت به زبان نمى‏رسد.

نه تنها به آنها اجازه سخن گفتن داده نمى‏شود بلكه «توانايى بر جبران و اصلاح و تقاضاى عفو نيز ندارند» (وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ).

چرا كه آنجا كه سراى برخورد با نتيجه‏ها و بازتابهاى عمل است نه جاى انجام عمل و يا جبران و اصلاح.

(آيه 85)
در اين آيه اضافه مى‏كند اين ظالمان ستم پيشه هنگامى كه از مرحله حساب گذشته و در برابر عذاب الهى قرار گرفتند گاهى تقاضاى تخفيف و گاهى تقاضاى مهلت مى‏كنند، اما «هنگامى كه ظالمان مجازات را ببينند نه به آنها تخفيف عذاب داده مى‏شود و نه مهلت» (وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
20th July 2013, 08:53 AM
(آيه 86)
در اين آيه همچنان، سخن از آينده شوم مشركان، به خاطر پرستيدن بتها است، مى‏فرمايد، در صحنه قيامت كه معبودهاى ساختگى و انسانهايى كه همچون بت پرستش مى‏شدند در كنار پرستش كنندگان قرار مى‏گيرند، «و هنگامى كه مشركان معبودهايى را كه همتاى خدا قرار دادند مى‏بينند، مى‏گويند:

«پروردگارا! اينها همتايانى هستند كه ما به جاى تو آنها را مى‏خوانديم»! (وَ إِذا رَأَى الَّذِينَ أَشْرَكُوا شُرَكاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ).

اين معبودان نيز، ما را در اين كار وسوسه كردند و در حقيقت شريك جرم ما بودند، بنابراين، سهمى از عذاب و مجازات ما را براى آنها قرار ده.

«و در اين هنگام (به فرمان خدا) معبودان (به سخن در مى‏آيند و) آنها مى‏گويند: شما قطعا دروغگو هستيد»! (فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ).

ما نه شريك خدا بوديم و نه شما را وسوسه كرديم و نه محكوم به پذيرش بخشى از مجازاتتان هستيم.

(آيه 87)
در اين آيه اضافه مى‏كند كه بعد از اين سخن و شنيدن پاسخ «همگى در پيشگاه خدا اظهار تسليم مى‏كنند» (وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ السَّلَمَ). و غرور و نخوت و تعصبهاى كوركورانه اين عابدان نادان با ديدن چهره حق كنار مى‏رود و سر تعظيم در پيشگاهش فرود مى‏آورند و (در اين هنگام) تمام آنچه را (نسبت به خدا) دروغ مى‏بستند، گم و نابود مى‏شود»! (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).

هم نسبت دروغين شريك خدا بودن، محو و بى‏رنگ مى‏شود، و هم پندار شفاعت بتها در پيشگاه خدا، بلكه همانها آتشگيره‏هاى دوزخ مى‏شوند و به جان پرستش كنندگانشان مى‏افتند!

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
20th July 2013, 08:54 AM
(آيه 88)
تا اينجا بيان حال مشركان گمراهى بود كه در شرك و انحراف خود غوطه‏ور بودند، بى‏آنكه ديگرى را به اين راه بخوانند، سپس حال كسانى را بيان مى‏كند كه در عين گمراهى به گمراه ساختن ديگران نيز اصرار دارند، مى‏فرمايد:

«كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا باز داشتند، مجازاتى مافوق مجازات كفرشان بر آنها مى‏افزاييم در برابر آنچه فساد مى‏كردند» (الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما كانُوا يُفْسِدُونَ). چرا كه عامل فساد در روى زمين و گمراهى خلق خدا، و مانع از پيمودن راه حق شدند.

در حديث مشهورى مى‏خوانيم: «هر كس سنت نيكى بگذارد، پاداش كسانى كه به آن عمل كنند براى او هست بى‏آنكه از پاداش آنها كاسته شود، و هر كس سنت بدى بگذارد، گناه همه كسانى كه به آن عمل مى‏كنند بر او نوشته مى‏شود، بى‏آنكه از گناه آنها چيزى كاسته شود».

(آيه 89)
سپس به دنبال سخنى كه از وجود «گواه» در هر امتى در چند آيه قبل به ميان آمد مجددا به سراغ آن بحث با توضيح بيشترى مى‏رود، مى‏گويد: «و به خاطر بياوريد آن روز را كه ما از ميان هر امتى گواهى از خود آنها بر آنها مبعوث مى‏كنيم» (وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ).

گرچه اين حكم عام شامل مسلمانان و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز مى‏شود، ولى براى تأكيد بيشتر خصوصا آن را مطرح كرده، مى‏فرمايد: «و ما تو را شاهد و گواه بر اين گروه مسلمانان قرار مى‏دهيم» (وَ جِئْنا بِكَ شَهِيداً عَلى‏ هؤُلاءِ).

و از آنجا كه قرار دادن شهيد و گواه فرع بر اين است كه قبلا برنامه كامل و جامعى در اختيار افراد قرار داده شده باشد، بطورى كه حجت بر همگى تمام شود، تا به دنبال آن، مسأله نظارت و مراقبت مفهوم صحيحى پيدا كند، لذا بلافاصله مى‏گويد: «و ما اين كتاب آسمانى (قرآن) را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز است» (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ).

«و هم هدايت است و هم رحمت، و هم مايه بشارت براى همه مسلمانان جهان» (وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِينَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-4.html

soham 313
20th July 2013, 08:55 AM
(آيه 90)
جامعترين برنامه اجتماعى: اين آيه نمونه‏اى از جامعترين تعليمات اسلام در زمينه مسائل اجتماعى، و انسانى و اخلاقى را بيان مى‏كند.

در آغاز مى‏گويد: «خداوند فرمان به عدل و احسان مى‏دهد و (همچنين) بخشش به نزديكان» (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏).

«عدل» همان قانونى است كه تمام نظام هستى بر محور آن مى‏گردد. و به معنى واقعى كلمه آن است كه هر چيزى در جاى خود باشد بنابراين، هرگونه انحراف، افراط، تفريط، تجاوز از حد، تجاوز به حقوق ديگران بر خلاف اصل «عدل» است.

اما از آنجا كه عدالت با همه قدرت و شكوه و تأثير عميقش در مواقع بحرانى و استثنايى به تنهايى كارساز نيست، بلافاصله دستور به احسان را پشت سر آن مى‏آورد.

در حديثى از على عليه السّلام مى‏خوانيم: «عدل آن است كه حق مردم را به آنها برسانى، و احسان آن است كه بر آنها تفضل كنى».

بعد از تكميل اين سه اصل مثبت، به سه اصل منفى و منهى مى‏پردازد و مى‏گويد: «خداوند از فحشاء و منكر و ظلم و ستم، نهى مى‏كند» (وَ يَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ).

«فحشاء» اشاره به گناهان پنهانى، «منكر» اشاره به گناهان آشكار، و «بغى» هرگونه تجاوز از حق خويش و ظلم و خود برتربينى نسبت به ديگران است.

و در پايان آيه، به عنوان تأكيد مجدد روى تمام اين اصول ششگانه مى‏فرمايد: «خداوند به شما اندرز مى‏دهد شايد متذكر شويد» (يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).

احياى اصول سه گانه عدل و احسان و ايتاء ذى القربى و مبارزه با انحرافات سه گانه فحشاء و منكر و بغى در سطح جهانى، كافى است كه دنيايى آباد و آرام و خالى از هر گونه بدبختى و فساد بسازد، و اگر از ابن مسعود صحابى معروف نقل شده كه: «اين آيه جامعترين آيات خير و شرّ در قرآن است» به همين دليل است.

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

Almas Parsi
20th July 2013, 09:13 AM
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/68280470856758708140.gif




http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/20853229431796854600.gif





دوست ‌داشتنی‌های دنیا
حضرت فاطمه (سلام‌ الله‌ علیها):
حُبِّبَ إلیَّ مِنْ دُنْیاکُمْ ثَلاثٌ : تلاوَةُ کِتابِ اللهِ وَالنَّظَرُ فی وَجْهِ رَسولِ اللهِ وَالإنْفاقُ فی سَبیلِ اللهِ
از دنیای شما سه چیز را دوست دارم : تلاوت قرآن، نگاه به چهرۀ رسول خدا (ص) و انفاق در راه خدا
Three things of this world fascinate me: reading the Ķurān, looking at the Prophet’s face, and alms-giving in the way of Allah.
نهج‌الحیاه،‌ ح 164




http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/20853229431796854600.gif

soham 313
21st July 2013, 08:50 AM
صفحه ی 159 از قرآن کریم شامل آیات91 تا104 از سوره ی نحل



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَأَوْفُوا۟ بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَٰهَدتُّمْ وَلَا تَنقُضُوا۟ الْأَيْمَٰنَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ(91)
و چون با خدا پيمان بستيد به پيمان خود وفا كنيد و سوگندهاي [خود را] پس از استوار كردن آنها مشكنيد با اينكه خدا را بر خود ضامن [و گواه] قرار دادهايد زيرا خدا آنچه را انجام ميدهيد ميداند(91)



وَلَا تَكُونُوا۟ كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنۢ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَٰثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَٰنَكُمْ دَخَلًۢا بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبَيٰ مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ(92)
و مانند آن [زني] كه رشته خود را پس از محكم بافتن [يكي يكي] از هم ميگسست مباشيد كه سوگندهاي خود را ميان خويش وسيله [فريب و] تقلب سازيد [به خيال اين] كه گروهي از گروه ديگر [در داشتن امكانات] افزونترند جز اين نيست كه خدا شما را بدين وسيله ميآزمايد و روز قيامت در آنچه اختلاف ميكرديد قطعا براي شما توضيح خواهد داد(92)



وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَٰحِدَةً وَلَٰكِن يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِي مَن يَشَآءُ وَلَتُسَْٔلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(93)
و اگر خدا ميخواست قطعا شما را امتي واحد قرار ميداد ولي هر كه را بخواهد بيراه و هر كه را بخواهد هدايت ميكند و از آنچه انجام ميداديد حتما سؤال خواهيد شد(93)



وَلَا تَتَّخِذُوٓا۟ أَيْمَٰنَكُمْ دَخَلًۢا بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌۢ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَتَذُوقُوا۟ السُّوٓءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَلَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(94)
و زنهار سوگندهاي خود را دستاويز تقلب ميان خود قرار مدهيد تا گامي بعد از استواريش بلغزد و شما به [سزاي] آنكه [مردم را] از راه خدا باز داشتهايد دچار شكنجه شويد و براي شما عذابي بزرگ باشد(94)



وَلَا تَشْتَرُوا۟ بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(95)
و پيمان خدا را به بهاي ناچيزي مفروشيد زيرا آنچه نزد خداست اگر بدانيد همان براي شما بهتر است(95)



مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوٓا۟ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(96)
آنچه پيش شماست تمام ميشود و آنچه پيش خداست پايدار است و قطعا كساني را كه شكيبايي كردند به بهتر از آنچه عمل ميكردند پاداش خواهيم داد(96)



مَنْ عَمِلَ صَٰلِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَيٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوٰةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا۟ يَعْمَلُونَ(97)
هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگي پاكيزهاي حيات [حقيقي] بخشيم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام ميدادند پاداش خواهيم داد(97)



فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَٰنِ الرَّجِيمِ(98)
پس چون قرآن ميخواني از شيطان مطرود به خدا پناه بر(98)



إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَٰنٌ عَلَي الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَلَيٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ(99)
چرا كه او را بر كساني كه ايمان آوردهاند و بر پروردگارشان توكل ميكنند تسلطي نيست(99)



إِنَّمَا سُلْطَٰنُهُ عَلَي الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ(100)
تسلط او فقط بر كساني است كه وي را به سرپرستي برميگيرند و بر كساني كه آنها به او [=خدا] شرك ميورزند(100)



وَإِذَا بَدَّلْنَآ ءَايَةً مَّكَانَ ءَايَةٍ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُوٓا۟ إِنَّمَآ أَنتَ مُفْتَرٍۭ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ(101)
و چون حكمي را به جاي حكم ديگر بياوريم و خدا به آنچه به تدريج نازل ميكند داناتر است ميگويند جز اين نيست كه تو دروغبافي [نه] بلكه بيشتر آنان نميدانند(101)



قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَهُدًي وَبُشْرَيٰ لِلْمُسْلِمِينَ(102)
بگو آن را روح القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده تا كساني را كه ايمان آوردهاند استوار گرداند و براي مسلمانان هدايت و بشارتي است(102)



وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ(103)
و نيك ميدانيم كه آنان ميگويند جز اين نيست كه بشري به او ميآموزد [نه چنين نيست زيرا] زبان كسي كه [اين] نسبت را به او ميدهند غير عربي است و اين [قرآن] به زبان عربي روشن است(103)



إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بَِٔايَٰتِ اللَّهِ لَا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(104)
در حقيقت كساني كه به آيات خدا ايمان ندارند خدا آنان را هدايت نميكند و برايشان عذابي دردناك است(104)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
21st July 2013, 08:52 AM
(آيه 91)

شأن نزول:

در آن هنگام كه جمعيت مسلمانان كم، و دشمنان فراوان بودند، و امكان داشت بعضى از مؤمنان به خاطر همين تفاوت و احساس تنهايى، بيعت خود را با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بشكنند و از حمايت او دست بردارند، آيه نازل شد و به آنها در اين زمينه هشدار داد.

تفسير:

استحكام پيمانهاى شما دليل بر ايمان شماست! در اينجا به بخش ديگرى از مهمترين تعليمات اسلام پرداخته، نخست مى‏فرمايد: «و هنگامى كه با خدا عهد بستيد به عهد او وفا كنيد» (وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ).

سپس اضافه مى‏كند: «و سوگندها را بعد از محكم ساختن نقض نكنيد» (وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكِيدِها).

«در حالى كه (به نام خدا سوگند ياد كرده‏ايد و) خداوند را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار داده‏ايد» (وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا).

«چرا كه خداوند از تمام اعمال شما آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).

مسأله «ايمان» (جمع يمين به معنى سوگند) كه در آيه فوق آمده معنى وسيعى دارد كه هم تعهداتى را كه انسان با سوگند در برابر خداوند كرده، شامل مى‏گردد، و هم تعهداتى را كه با تكيه بر قسم در برابر خلق خدا مى‏كند.

و به تعبير ديگر هرگونه تعهدى كه زير نام خدا و با سوگند به نام او انجام مى‏گيرد در اين جمله وارد است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
21st July 2013, 08:53 AM
(آيه 92)
و از آنجا كه مساله وفاى به عهد، يكى از مهمترين پشتوانه‏ها براى ثبات هر جامعه است در اين آيه نيز با لحن توأم با نوعى سرزنش و ملامت، آن را تعقيب كرده، مى‏گويد و شما «همانند آن زن (سبك مغز) نباشيد كه پشمهاى تابيده خود را پس از استحكام وامى‏تابيد» (وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً).

اشاره به داستان زنى است از قريش به نام «رائطه» در زمان جاهليت كه از صبح تا نيم روز، خود و كنيزانش، پشمها و موهايى را كه در اختيار داشتند مى‏تابيدند، و پس از آن دستور مى‏داد همه آنها را واتابند و به همين جهت به عنوان «حمقاء» (زن احمق) در ميان عرب، معروف شده بود.

سپس اضافه مى‏كند: «در حالى كه سوگند (و پيمان) خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى‏دهيد، به خاطر اين كه گروهى، جمعيتشان از گروه ديگر بيشتر است» و كثرت دشمن را بهانه‏اى براى شكستن بيعت با پيامبر مى‏شمريد (تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى‏ مِنْ أُمَّةٍ).

آگاه باشيد! «خدا فقط شما را با اين وسيله، مورد آزمايش قرار مى‏دهد» (إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ).

به هر حال «خداوند (نتيجه اين آزمايش و) آنچه را در آن اختلاف داشتيد در روز قيامت براى شما آشكار مى‏سازد» و پرده از روى اسرار دلها بر مى‏دارد و هر كس را به جزاى اعمالش مى‏رساند (وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).

(آيه 93)
و از آنجا كه بحث از آزمايش الهى و تأكيد بر ايمان و انجام وظائف، غالبا اين توهّم را ايجاد مى‏كند كه مگر براى خدا مشكل است كه همه انسانها را اجبارا به قبول حق وادار سازد، لذا در اين آيه به پاسخ اين توهم پرداخته مى‏گويد: «و اگر خدا مى‏خواست، همه شما را امت واحدى قرار مى‏داد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً).

«امت واحده» از نظر ايمان و قبول حق، ولى بديهى است اين پذيرش حق نه گامى به سوى تكامل است نه دليلى بر افتخار پذيرنده آن، لذا سنت خدا اين است كه همگان را آزاد بگذارد، تا با اختيار خود، راه حق را بپويند.

ولى اين آزادى به آن معنى نيست كه از ناحيه خدا، هيچ گونه كمكى به پويندگان اين راه نمى‏شود، بلكه آنها كه قدم در راه حق مى‏گذارند توفيق خداوند شامل حالشان مى‏شود، و آنها كه در راه باطل گام مى‏گذارند از اين موهبت محروم مى‏گردند و بر گمراهيشان افزوده مى‏شود.

لذا بلافاصله مى‏گويد: «لكن خدا هر كس را بخواهد گمراه مى‏كند و هر كس را بخواهد هدايت» (وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ).

اما اين هدايت و اضلال الهى هرگز سلب مسؤوليت از شما نمى‏كند، زيرا گامهاى نخستين آن، از خود شماست به همين دليل اضافه مى‏كند: «و شما بطور قطع در برابر اعمالى كه انجام مى‏داديد مسؤوليد، و از شما بازپرسى مى‏شود» (وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
21st July 2013, 08:54 AM
(آيه 94)
سپس براى تأكيد بر مسأله وفاى به عهد و ايستادگى در برابر سوگندها كه از عوامل مهم ثبات اجتماعى است مى‏گويد: «سوگندهايتان را وسيله تقلب و خيانت در ميان خود قرار ندهيد» (وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ).

زيرا اين امر دو زيان بزرگ دارد اول اين كه: سبب مى‏شود كه «گامى بعد از ثابت گشتن (بر ايمان) متزلزل شود» (فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها).

زيان ديگر اين كه: «و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشيد! و براى شما، عذاب عظيمى خواهد بود»! (وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).

در حقيقت پيمان شكنيها و تخلف از سوگندها، از يك سو موجب بدبينى و تنفر مردم از آيين حق و پراكندگى صفوف و بى‏اعتمادى مى‏گردد، تا آنجا كه مردم رغبت به پذيرش اسلام نشان نمى‏دهند و اگر پيمانى با شما بستند خود را ملزم به وفاى به آن نمى‏دانند، و اين خود مايه ناراحتيهاى فراوان و شكست و تلخ كامى در دنياست.

و از سويى ديگر عذاب الهى را در سرايى ديگر، براى شما به ارمغان مى‏آورد.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
21st July 2013, 08:55 AM
(آيه 95)

شأن نزول:

در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد نقل شده: مردى از اهالى «حضر موت» خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد عرض كرد: اى رسول خدا! همسايه‏اى به نام «امرؤ القيس» دارم كه قسمتى از زمين مرا غصب كرده است.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امرؤ القيس را خواست و از او در اين زمينه سؤال كرد، او در پاسخ همه چيز را انكار نمود، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او پيشنهاد سوگند كرد.

به هنگامى كه امرؤ القيس برخواست تا سوگند ياد كند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او مهلت داد- و فرمود: در اين باره بينديش و بعدا سوگند ياد كن.

آن دو بازگشتند و در اين حال، دو آيه اول نازل شد- و آنها را از سوگند دروغ و عواقب آن برحذر داشت.

هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين دو آيه را براى آنها خواند، امرؤ القيس گفت حق است، من قسمتى از زمين او را غصب كرده‏ام، ولى نمى‏دانم چه مقدار بوده است؟

اكنون كه چنين است هر مقدار مى‏خواهد (و مى‏داند حق اوست) برگيرد، و معادل آن هم بر آن بيفزايد به خاطر استفاده‏اى كه در اين مدت از زمين او كرده‏ام.

در اين هنگام آيه (97) نازل شد- و به كسانى كه عمل صالح توأم با ايمان دارند بشارت «حيات طيّبه» داد.

تفسير:

در تعقيب آيات گذشته كه از زشتى پيمان شكنى و سوگند دروغ سخن مى‏گفت اين آيه تأكيدى بر همان مطلب دارد با اين تفاوت كه انگيزه پيمان شكنى و سوگند دروغ در آيات قبل مسأله مرعوب شدن در برابر اكثريت عددى بود، و در اينجا انگيزه آن مسأله جلب منافع بى‏ارزش مادى است.

لذا مى‏گويد: «و هرگز پيمان الهى را با بهاى كمى مبادله نكنيد» (وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا). يعنى هر بهايى در برابر آن بگيريد كم و ناچيز است، حتى اگر تمام دنيا را به شما بدهند ارزش يك لحظه وفاى به عهد الهى را ندارد.

سپس به عنوان دليل اضافه مى‏كند: «آنچه نزد خداست براى شما بهتر است اگر بدانيد» (إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
21st July 2013, 08:56 AM
(آيه 96)
در اين آيه دليل اين برترى را چنين بيان مى‏كند: «آنچه نزد شماست سر انجام فانى و نابود مى‏شود، اما آنچه نزد خداست باقى و جاودان مى‏ماند» (ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ).

بياييد و سرمايه‏هاى خود را براى خدا و در راه خدا و جلب رضاى او به كار اندازيد تا مصداق «عِنْدَ اللَّهِ» گردد، و به مقتضاى «ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» باقى و برقرار شود.

سپس اضافه مى‏كند: «و ما كسانى را كه (در راه اطاعت فرمانمان بخصوص ايستادگى در برابر سوگندها و عهدها) صبر و استقامت مى‏كنند به بهترين اعمالشان پاداش خواهيم داد» (وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).

تعبير به «احسن» دليل بر اين است كه اعمال نيك آنها همه يكسان نيست، بعضى خوب است و بعضى خوبتر، ولى خداوند همه را به حساب خوبتر مى‏گذارد، و پاداش خوبتر را به آنها مى‏دهد، و اين نهايت بزرگوارى است.

(آيه 97)
و به دنبال آن به صورت يك قانون كلى نتيجه اعمال صالح توأم با ايمان را از هر كس و به هر صورت تحقق يابد، در اين دنيا و جهان ديگر، بيان مى‏كند، مى‏گويد: «هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مؤمن باشد، خواه مرد يا زن به او حيات پاكيزه مى‏بخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مى‏دادند خواهيم داد» (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).

و به اين ترتيب معيار، تنها «ايمان» و «اعمال صالح زاييده آن» است و ديگر هيچ قيد و شرطى نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد، نه از نظر جنسيت و نه از نظر پايه و رتبه اجتماعى در كار نيست.

«حيات طيّبه» يعنى، زندگى پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگيها، ظلمها و خيانتها، عداوتها و دشمنيها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانيها و هرگونه چيزى كه آب زلال زندگى را در كام انسان ناگوار مى‏سازد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
21st July 2013, 08:58 AM
(آيه 98)
اين گونه قرآن بخوان! اين آيه طرز استفاده از قرآن مجيد و چگونگى تلاوت آن را بيان مى‏كند، زيرا پربار بودن محتواى قرآن به تنهايى كافى نيست، بايد موانع نيز از وجود ما و از محيط فكر و جان ما برچيده شود تا به آن محتواى پربار دست يابيم.

لذا نخست مى‏گويد: «پس هنگامى كه قرآن مى‏خوانى از شرّ شيطان مطرود شده به خدا پناه بر» (فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ).

البته منظور تنها ذكر جمله «اعوذ باللّه من الشّيطان الرّجيم» نيست، بلكه بايد اين «ذكر» را تبديل به «فكر» كنيم و اين فكر مقدمه تحقق حالتى در نفس و جان انسان گردد، حالت توجه به خدا، حالت جدايى از هوى و هوسهاى سركشى كه مانع فهم و درك صحيح انسان است و به هنگام خواندن هر آيه به خدا پناه بريم از اين كه وسوسه‏هاى شيطان حجابى ميان ما و كلام حياتبخش خداوند گردد.

و تا چنين حالتى در روح و جان انسان پيدا نشود، درك حقايق قرآن براى او ممكن نيست.


جمال يار ندارد حجاب و پرده ولى------غبار ره بنشان تا نظر توانى كرد!

تا نفس مبرّا از نواهى نشود------دل آينه نور الهى نشود!



(آيه 99)
اين آيه در حقيقت دليلى است بر آنچه در آيه قبل گفته شده بود، مى‏فرمايد: «شيطان تسلّطى بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند ندارد» (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
21st July 2013, 08:59 AM
(آيه 100)
«تنها تسلط او بر كسانى است كه او را دوست مى‏دارند و به رهبرى و سرپرستى خود انتخابش كرده‏اند» (إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ).

«و آنها كه او را شريك خدا در اطاعت و بندگى قرار داده‏اند» (وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ). و فرمان شيطان را به جاى فرمان خدا واجب الاجرا مى‏دانند! بنابراين سلطه شيطان بر انسانها اجبارى و ناخودآگاه نيست بلكه اين انسانها هستند كه شرائط ورود او را به محيط جان خود فراهم مى‏سازند.

(آيه 101)


شأن نزول:

ابن عباس مى‏گويد: مشركان بهانه‏جو، هنگامى كه آيه‏اى نازل مى‏شد و دستور سختى در آن بود و سپس آيه ديگرى مى‏آمد و دستور آسانترى در آن بود، مى‏گفتند: محمّد اصحاب خود را مسخره مى‏كند امروز به چيزى دستور مى‏دهد و فردا از همان نهى مى‏كند، اينها نشان مى‏دهد كه محمّد همه را از پيش خود مى‏گويد نه از ناحيه خدا، در اين هنگام آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسير:

دروغ رسوا! اين آيه ايرادهايى را كه مشركان به آيات الهى مى‏گرفتند بيان مى‏كند، نخست مى‏گويد: «هنگامى كه آيه‏اى را به آيه ديگر مبدّل كنيم (حكمى را نسخ نماييم) و خدا بهتر مى‏داند چه حكمى را نازل كند، آنها مى‏گويند: تو افترا مى‏بندى! اما بيشترشان (حقيقت را) نمى‏دانند» (وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ).

آنها نمى‏دانند كه قرآن در پى ساختن يك جامعه انسانى است، جامعه‏اى پيشرو با معنويت عالى. با اين حال بديهى است كه اين نسخه الهى گاهى نياز به تبديل و تعويض دارد.

آرى! آنها از اين حقايق بى‏خبرند و از شرايط نزول قرآن، بى‏اطلاع، و گر نه مى‏دانستند «نسخ» پاره‏اى از دستورات و آيات قرآن، يك برنامه دقيق و حساب شده تربيتى است كه بدون آن، هدف نهايى و نيل به تكامل تأمين نمى‏شود، و دليل بر تناقض گويى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و يا افترا بستن به خدا نيست.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
21st July 2013, 09:01 AM
(آيه 102)
اين آيه، همين مسأله را تعقيب و تأكيد كرده، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد «بگو: آن را روح القدس از جانب پروردگارت بر حق نازل كرده است» (قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ).

«روح القدس» يا «روح مقدس» همان پيك وحى الهى، «جبرئيل امين» است، اوست كه به فرمان خدا آيات را اعم از ناسخ و منسوخ، بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل مى‏كند، آياتى كه همه حق است همه واقعيتى را تعقيب مى‏كند و آن واقعيت چيزى جز تربيت انسانها نيست، تربيت كه وصول به آن گاهى احكام ناسخ و منسوخ را ايجاب مى‏كند.

به همين دليل به دنبال آن مى‏فرمايد: «هدف اين است كه افراد با ايمان را در مسير خود ثابت قدمتر گرداند، و هدايت و بشارتى براى عموم مسلمين است» (لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِينَ).

به هر حال براى محكم كردن نيروى ايمان و پيمودن راه هدايت و بشارت، گاهى چاره‏اى، جز برنامه‏هاى كوتاه مدت و موقت كه بعدا جاى خود را به برنامه نهايى و ثابت مى‏دهد نيست، و اين است رمز وجود ناسخ و منسوخ در آيات الهى.

(آيه 103)
سپس به بهانه ديگر، و يا صحيحتر، افتراى مخالفين به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله اشاره نموده، چنين مى‏گويد: «و ما مى‏دانيم آنها مى‏گويند: اين آيات را بشرى به او تعليم مى‏دهد» (وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ).

قرآن با يك پاسخ دندان شكن خط بطلان بر اين ادعاهاى بى‏پايه مى‏كشد و مى‏گويد: اينها توجه ندارد، «زبان كسى كه قرآن را به او نسبت مى‏دهند عجمى است، در حالى كه اين قرآن به زبان عربى فصيح و آشكار (نازل شده) است» (لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ).

از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه اعجاز قرآن تنها در جنبه محتواى آن نيست بلكه الفاظ قرآن نيز در سر حدّ اعجاز است، و كشش و جاذبه و شيرينى و هماهنگى خاصى كه در الفاظ و جمله بنديها وجود دارد مافوق قدرت انسانهاست.

(آيه 104)
سپس با لحنى تهديد آميز به بيان اين حقيقت مى‏پردازد كه اين اتهامات و انحرافات همه به خاطر رسوخ بى‏ايمانى در نفوس آنهاست و «كسانى كه ايمان به آيات الهى ندارند خداوند آنها را هدايت نمى‏كند (نه هدايت به صراط مستقيم و نه به راه بهشت و سعادت جاويدان) و براى آنها عذاب دردناكى است» (إِنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ لا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

چرا كه آنها آنچنان گرفتار تعصب و لجاجت و دشمنى با حقند كه شايستگى هدايت را از دست داده‏اند، و جز براى عذاب اليم آمادگى ندارند!

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
22nd July 2013, 04:28 AM
صفحه ی 160 از قرآن کریم شامل آیات 105 تا 118 از سوره ی نحل


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



إِنَّمَا يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بَِٔايَٰتِ اللَّهِ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْكَٰذِبُونَ(105)
تنها كساني دروغپردازي ميكنند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود دروغگويانند(105)



مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِنۢ بَعْدِ إِيمَٰنِهِۦٓ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّۢ بِالْإِيمَٰنِ وَلَٰكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(106)
هر كس پس از ايمان آوردن خود به خدا كفر ورزد [عذابي سختخواهد داشت] مگر آن كس كه مجبور شده و[لي] قلبش به ايمان اطمينان دارد ليكن هر كه سينهاش به كفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابي بزرگ خواهد بود(106)



ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا۟ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا عَلَي الْءَاخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَٰفِرِينَ(107)
زيرا آنان زندگي دنيا را بر آخرت برتري دادند و [هم] اينكه خدا گروه كافران را هدايت نميكند(107)



أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَٰرِهِمْ وَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْغَٰفِلُونَ(108)
آنان كسانياند كه خدا بر دلها و گوش و ديدگانشان مهر نهاده و آنان خود غافلانند(108)



لَا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْءَاخِرَةِ هُمُ الْخَٰسِرُونَ(109)
شك نيست كه آنها در آخرت همان زيانكارانند(109)



ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا۟ مِنۢ بَعْدِ مَا فُتِنُوا۟ ثُمَّ جَٰهَدُوا۟ وَصَبَرُوٓا۟ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(110)
با اين حال پروردگار تو نسبت به كساني كه پس از [آن همه] زجر كشيدن هجرت كرده و سپس جهاد نمودند و صبر پيشه ساختند پروردگارت [نسبت به آنان] بعد از آن [همه مصايب] قطعا آمرزنده و مهربان است(110)



۞ يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجَٰدِلُ عَن نَّفْسِهَا وَتُوَفَّيٰ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ(111)
[ياد كن] روزي را كه هر كس ميآيد [و] از خود دفاع ميكند و هر كس به آنچه كرده بي كم و كاست پاداش مييابد و بر آنان ستم نميرود(111)



وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَٰقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا كَانُوا۟ يَصْنَعُونَ(112)
و خدا شهري را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزيش از هر سو فراوان ميرسيد پس [ساكنانش] نعمتهاي خدا را ناسپاسي كردند و خدا هم به سزاي آنچه انجام ميدادند طعم گرسنگي و هراس را به [مردم] آن چشانيد(112)



وَلَقَدْ جَآءَهُمْ رَسُولٌ مِّنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَٰلِمُونَ(113)
و به يقين فرستادهاي از خودشان برايشان آمد اما او را تكذيب كردند پس در حالي كه ظالم بودند آنان را عذاب فرو گرفت(113)



فَكُلُوا۟ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَٰلًا طَيِّبًا وَاشْكُرُوا۟ نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ(114)
پس از آنچه خدا شما را روزي كرده استحلال [و] پاكيزه بخوريد و نعمتخدا را اگر تنها او را ميپرستيد شكر گزاريد(114)



إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(115)
جز اين نيست كه [خدا] مردار و خون و گوشتخوك و آنچه را كه نام غير خدا بر آن برده شده حرام گردانيده است [با اين همه] هر كس كه [به خوردن آنها] ناگزير شود و سركش و زيادهخواه نباشد قطعا خدا آمرزنده مهربان است(115)



وَلَا تَقُولُوا۟ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُوا۟ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ(116)
و براي آنچه زبان شما به دروغ ميپردازد مگوييد اين حلال است و آن حرام تا بر خدا دروغ بنديد زيرا كساني كه بر خدا دروغ ميبندند رستگار نميشوند(116)



مَتَٰعٌ قَلِيلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(117)
[ايشان راست] اندك بهرهاي و[لي] عذابشان پر درد است(117)



وَعَلَي الَّذِينَ هَادُوا۟ حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَٰهُمْ وَلَٰكِن كَانُوٓا۟ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ(118)
و بر كساني كه يهودي شدند آنچه را قبلا بر تو حكايت كرديم حرام گردانيديم و ما بر آنان ستم نكرديم بلكه آنها به خود ستم ميكردند(118)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
22nd July 2013, 04:29 AM
(آيه 105)
و در اين آيه اضافه مى‏كند: «تنها كسانى (به مردان حق) دروغ مى‏بندند كه ايمان به آيات الهى ندارند، و دروغگويان واقعى آنها هستند» (إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ).

و چه دروغى از اين بزرگتر كه انسان به مردان حق اتهام ببندد و ميان آنها و انسانهايى كه تشنه حقيقتند، سدّ و مانعى ايجاد كند.

زشتى دروغ از ديدگاه اسلام- آيه فوق از آيات تكان دهنده‏اى است كه در زمينه زشتى دروغ سخن مى‏گويد و دروغگويان را در سر حدّ كافران و منكران آيات الهى قرار مى‏دهد.

اصولا در تعليمات اسلام به مسأله راستگويى و مبارزه با كذب و دروغ فوق العاده اهميت داده شده است. تا جايى كه در روايات اسلامى دروغ به عنوان «كليد گناهان» و راستگويى به عنوان «برات بهشت» شمرده شده است.

على عليه السّلام مى‏فرمايد: «راستگويى دعوت به نيكوكارى مى‏كند، و نيكوكارى دعوت به بهشت».

و نيز امام عسكرى عليه السّلام مى‏فرمايد: «تمام پليديها در اتاقى قرار داده شده، و كليد آن دروغ است».

در حديث ديگرى از على عليه السّلام مى‏خوانيم كه فرمود: «انسان هيچ‏گاه طعم ايمان را نمى‏چشد تا دروغ را ترك گويد خواه شوخى باشد يا جدّى».

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-5.html

soham 313
22nd July 2013, 04:31 AM
(آيه 106)

شأن نزول:

اين آيه در مورد گروهى از مسلمانان نازل گرديد كه در چنگال مشركان گرفتار شدند و آنها را مجبور به بازگشت از اسلام و اظهار كلمات كفر و شرك كردند.

آنها «عمار» و پدرش «ياسر» و مادرش «سميّه» و «صهيب» و «بلال» و «خبّاب» بودند پدر و مادر عمار در اين ماجرا سخت مقاومت كردند و كشته شدند، ولى عمار كه جوان بود آنچه را مشركان مى‏خواستند به زبان آورد.

اين خبر در ميان مسلمانان پيچيد، بعضى غائبانه عمار را محكوم كردند و گفتند: عمار از اسلام بيرون رفته و كافر شده، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: چنين نيست.

چيزى نگذشت كه عمار گريه كنان به خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مگر چه شده است؟

عرض كرد: اى پيامبر! بسيار بد شده دست از سرم برنداشتند تا نسبت به شما جسارت كردم و بتهاى آنها را به نيكى ياد نمودم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با دست مباركش اشك از چشمان عمّار پاك مى‏كرد و مى‏گفت: اگر باز تو را تحت فشار قرار دادند، آنچه مى‏خواهند بگو- و جان خود را از خطر رهايى بخش.

در اين هنگام آيه نازل گرديد و مسائل را در اين رابطه روشن ساخت.

تفسير:

بازگشت كنندگان از اسلام (مرتدّين)- در تكميل بحث آيات گذشته كه سخن از برنامه‏هاى مختلف مشركان و كفّار در ميان بود، در اينجا به گروهى ديگر از كفار يعنى، «مرتدين» و بازگشت كنندگان از اسلام اشاره مى‏كند، مى‏گويد: «كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- به جز آنها كه تحت فشار و اجبار اظهار كفر كرده‏اند در حالى كه قلبشان مملو از ايمان است- آرى چنين اشخاصى كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده‏اند غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمى در انتظارشان» (مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).

در واقع در اينجا اشاره به دو گروه از كسانى است كه بعد از پذيرش اسلام راه كفر را پيش مى‏گيرند.

نخست آنها كه در چنگال دشمنان بى‏منطق گرفتار مى‏شوند و تحت فشار و شكنجه آنها اعلام بيزارى از اسلام و وفادارى به كفر مى‏كنند، در حالى كه آنچه مى‏گويند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ايمان مى‏باشد، اين گروه مسلما مورد عفوند، بلكه اصلا گناهى از آنها سر نزده است، اين همان «تقيه» مجاز است كه براى حفظ جان و ذخيره كردن نيروها براى خدمت بيشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است.

گروه دوم كسانى هستند كه به راستى دريچه‏هاى قلب خود را به روى كفر و بى‏ايمانى مى‏گشايند، و مسير عقيدتى خود را به كلى عوض مى‏كنند، اينها هم گرفتار غضب خدا و هم «عذاب عظيم» او مى‏شوند. چرا كه اين عمل موجب تزلزل جامعه اسلامى مى‏گردد و يك نوع قيام بر ضد رژيم و حكومت اسلامى محسوب مى‏شود و غالبا دليل بر سوء نيت است، و سبب مى‏شود كه اسرار جامعه اسلامى به دست دشمنان افتد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

soham 313
22nd July 2013, 04:32 AM
(آيه 107)
اين آيه دليل مرتد شدن آنها را چنين بازگو مى‏كند: «اين به خاطر آن است كه آنها زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح دادند» و به همين جهت بار ديگر در طريق كفر گام نهادند (ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ).

«و خداوند قوم كافر را (كه در كفر و انكار اصرار مى‏ورزند) هدايت نمى‏كند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ).

و بطور خلاصه هنگامى كه آنها اسلام آوردند، موقتا پاره‏اى از منافع ماديشان به خطر افتاد، و از آنجا كه به دنيا عشق مى‏ورزيدند از ايمان خود پشيمان گشتند و مجددا به سوى كفر بازگشتند.

بديهى است چنين جمعيتى كه از درون وجودشان كششى به سوى ايمان نيست، مشمول هدايت الهى نمى‏شوند.

(آيه 108)
اين آيه دليل عدم هدايت آنها را چنين شرح مى‏دهد: «آنها كسانى هستند كه خدا بر قلب و گوش و چشمشان مهر نهاده» آن چنان كه از ديدن و شنيدن و درك حق محروم مانده‏اند (أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ).

و روشن است «چنين افرادى (با از دست دادن تمام ابزار شناخت) غافلان واقعى هستند» (أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ). زيرا اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سوئى روى حس تشخيص و درك انسان مى‏گذارد و سر انجام كارش به جايى مى‏رسد كه دريچه روح او به روى همه حقايق بسته مى‏شود.

(آيه 109)
در اين آيه نتيجه كار آنها چنين ترسيم شده است: «ناچار و قطعا آنها در آخرت زيانكارانند» (لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ).

چه زيان و خسرانى از اين بدتر كه انسان همه امكانات لازم را براى هدايت و سعادت جاويدان در دست داشته باشد، و بر اثر هوى و هوس همه اين سرمايه‏ها را از دست بدهد.

(آيه 110)
و از آنجا كه در برابر دو گروه گذشته يعنى آنها كه تحت فشار دشمن كلمات كفرآميز را به عنوان «تقيه» بيان كردند و آنها كه با تمام ميل به كفر بازگشتند، گروه سومى وجود دارند كه همان فريب خوردگانند.

اين آيه به وضع آنها اشاره كرده، مى‏گويد: سپس پروردگار تو نسبت به كسانى كه بعد از فريب خوردن (به ايمان بازگشتند و) هجرت كردند، سپس جهاد كردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام اين كارها، بخشنده و مهربان است» و آنها را مشمول رحمت خود مى‏سازد (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).

اين آيه دليل روشنى است براى قبول توبه مرتد ملّى.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

salar.a
22nd July 2013, 04:46 AM
درمورد ایه 107:انسان نه باید دنیاشو فدای اخرت کنه ونه اخرتشو فدای دنیا کنه بلکه باید تعادل را در پیش گیرد. اگر انسان عاشق هرچیزی شد خدا به همان چیزواگذاریش میکند.

کسانی که از صبح تاشب دنبال دنیا میدوند(نه به صورت متعادل) هیچ وقت سیر نمیشن وهمیشه گمشدهای دارند.واقعا ازخدا بخواهیم که ما را از این تعلقات دنیا ازادکنه. ایشالا.

غلام همت انم که زیر چرخ کبود زهرچه رنگ تعلق پذیرد ازاداست[golrooz]

soham 313
22nd July 2013, 04:59 AM
(آيه 111)
سر انجام به عنوان يك هشدار عمومى مى‏گويد: «به ياد آوريد روزى را كه هر كس (در فكر خويشتن است و تنها) به دفاع از خود بر مى‏خيزد» تا خود را از عذاب و مجازات دردناكش رهايى بخشد (يَوْمَ تَأْتِي كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها).

ولى اين دست و پاها بيهوده است «و (در آنجا) نتيجه اعمال هر كسى بى‏كم و كاست به او داده مى‏شود» (وَ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).

«و به آنها ظلم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).

(آيه 112)
آنها كه كفران كردند و گرفتار شدند: كرارا گفته‏ايم كه اين سوره، سوره نعمتهاست، نعمتهاى معنوى و مادى، در اين آيه نتيجه كفران نعمتهاى الهى را در قالب يك مثال عينى مى‏خوانيم.

نخست مى‏گويد: «و خداوند (براى آنها كه ناسپاسى نعمت مى‏كنند) مثلى زده است: منطقه آبادى را كه در نهايت امن و امان بوده» (وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً).

اين آبادى آن چنان امن و امان بود كه ساكنانش «با اطمينان در آن زندگى داشتند» و هرگز مجبور به مهاجرت و كوچ كردن نبودند (مُطْمَئِنَّةً).

علاوه بر نعمت امنيت و اطمينان، «انواع روزيهاى مورد نيازش بطور وافر از هر مكانى به سوى آن مى‏آمد» (يَأْتِيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكانٍ).

«اما سر انجام اين آبادى (ساكناش) كفران نعمتهاى خدا كردند و خدا لباس گرسنگى و ترس را به خاطر اعمالشان بر اندام آنها پوشانيد» (فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما كانُوا يَصْنَعُونَ).

در حقيقت همان گونه كه در آغاز، نعمت امنيت و رفاه تمام وجود آنها را پر كرده بود، در پايان نيز بر اثر كفران، فقر و ناامنى به جاى آن نشست.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

soham 313
22nd July 2013, 05:02 AM
(آيه 113)
نه تنها نعمتهاى مادى آنها در حد كمال بود كه از نعمتهاى معنوى يعنى وجود فرستاده خدا و تعليمات آسمانى او نيز برخوردار بودند «و پيامبرى از خود آنها به سوى آنها آمد (و آنها را به آيين حق دعوت كرد و اتمام حجت نمود) ولى آنها به تكذيبش پرداختند» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَكَذَّبُوهُ).

«پس در اين هنگام عذاب الهى آنها را فرو گرفت، در حالى كه آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ).

(آيه 114)
با مشاهده چنين نمونه‏هاى زنده و روشنى شما در راه آن غافلان و ظالمان و كفران كنندگان نعمتهاى الهى گام ننهيد «شما از آنچه خدا روزيتان كرده است حلال و پاكيزه بخوريد و شكر نعمتهاى او را به جا آوريد اگر او را مى‏پرستيد» (فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالًا طَيِّباً وَ اشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ).

اين داستان احتمالا مربوط به گروهى از بنى اسرائيل بوده است كه در منطقه آبادى مى‏زيستند و بر اثر كفران نعمت گرفتار قحطى و ناامنى شدند.

شاهد اين سخن، حديثى است كه از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه فرمود:

«گروهى از بنى اسرائيل آن قدر زندگى مرفهى داشتند كه حتى از مواد غذايى مجسمه‏هاى كوچك مى‏ساختند و گاهى با آن بدن خود را نيز پاك مى‏كردند، اما سر انجام كار آنها به جايى رسيد كه مجبور شدند همان مواد غذايى آلوده را بخورند و اين همان است كه خداوند در قرآن فرموده: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً ...» و اين هشدارى است به همه افراد و ملتهايى كه غرق نعمتهاى الهى هستند تا بدانند هرگونه اسراف و تبذير و تضييع نعمتها جريمه دارد جريمه‏اى بسيار سنگين.

اين هشدارى است به آنها كه هميشه نيمى از غذاى اضافى خود را به زباله‏دانها مى‏ريزند.

و هشدارى است به آنها كه مواد غذايى را در خانه‏ها براى مصرف شخصى و در انبارها براى گرانتر فروختن، آن قدر ذخيره مى‏كنند كه مى‏گندد و فاسد مى‏شود اما حاضر نيستند به نرخ ارزانتر در اختيار ديگران بگذارند! آرى! اينها همه در پيشگاه خدا مجازات و جريمه دارد و كمترين مجازات آن سلب اين مواهب است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

soham 313
22nd July 2013, 05:05 AM
(آيه 115)
دروغگويان هرگز رستگار نخواهند شد: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نعمتهاى پاكيزه الهى و شكر اين نعمتها به ميان آمده بود اين آيه در تعقيب آنها، از محرمات واقعى و محرمات غير واقعى كه از طريق بدعت در آيين خدا تحريم شده بودند، سخن مى‏گويد تا اين حلقه تكميل گردد.

نخست مى‏گويد: خداوند «تنها مردار، خون، گوشت خوك و آنچه را با نام غير خدا سر بريده‏اند بر شما حرام كرده است» (إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ).

اما آلودگى سه مورد اول، امروز بر كسى پوشيده نيست، مردار منبع انواع ميكربهاست، و خون نيز از تمام اجزاء بدن از نظر فعاليت ميكربها آلوده‏تر است، و گوشت خوك نيز عاملى براى چند نوع بيمارى خطرناك است.

اما حيواناتى كه با نام غير «اللّه» ذبح مى‏شوند فلسفه تحريم آن جنبه بهداشتى نيست، بلكه جنبه اخلاقى و معنوى دارد. چرا كه از يك سو مبارزه‏اى است با آيين شرك و بت پرستى و از سوى ديگر توجهى است به آفريننده اين نعمتها.

ضمنا از مجموع محتواى اين آيه و آيات بعد، اين نكته استفاده مى‏شود كه اسلام، اعتدال را در استفاده از گوشت توصيه مى‏كند، نه مانند گياهخواران اين منبع غذايى را بكلى تحريم كرده، و نه مانند مردم عصر جاهليت و گروهى از به اصطلاح متمدنان زمان ما اجازه استفاده از هر نوع گوشتى (حتى سوسمار و خرچنگ و انواع كرمها) را مى‏دهد.

و در پايان آيه همان گونه كه روش قرآن در بسيارى از موارد است، موارد استثناء را بيان كرده، مى‏گويد: «اما كسانى كه ناچار شوند (از خوردن گوشتهاى حرام فى المثل در بيابانى بدون غذا بمانند و جانشان در خطر باشد) در حالى كه تجاوز و تعدّى از حدّ ننمايند (خدا آنها را مى‏بخشد چرا كه) خدا بخشنده و مهربان است» (فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

soham 313
22nd July 2013, 05:07 AM
(آيه 116)
اين آيه بحثى را كه در زمينه تحريمهاى بى‏دليل مشركان كه بطور ضمنى قبلا مطرح شده بود با صراحت شرح مى‏دهد و مى‏گويد: «به خاطر دروغى كه زبانهاى شما توصيف مى‏كند نگوييد اين حلال است و آن حرام، تا چيزى را به دروغ بر خدا افترا ببنديد» (وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ).

يعنى اين يك دروغ آشكار است كه تنها از زبان شما تراوش كرده اشيايى را از پيش خود حلال مى‏كنيد، و اشيايى را حرام- اشاره به چهارپايانى بوده كه بعضى را بر خود تحريم مى‏كردند و بعضى را حلال مى‏دانستند و قسمتى را به بتها اختصاص مى‏دادند.

آيا خداوند به شما چنين حقى داده است، كه قانونگزارى كنيد؟ و يا اين كه افكار خرافى و تقليدهاى كوركورانه، شما را به چنين بدعتهايى واداشته است؟! در پايان آيه به عنوان يك اخطار جدى مى‏گويد: «كسانى كه به خدا دروغ و افترا مى‏بندند هيچ‏گاه رستگار نخواهند شد» (إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ).

اصولا دروغ و افترا مايه بدبختى و نارستگارى است، در باره هر كس كه باشد تا چه رسد به اين كه در باره خداوند بزرگ صورت گيرد.

(آيه 117)
اين آيه عدم رستگارى را چنين توضيح مى‏دهد: «بهره كمى است (كه در اين دنيا نصيبشان مى‏شود)، و عذاب دردناكى در انتظار آنان است» (مَتاعٌ قَلِيلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

اين متاع قليل، ممكن است اشاره به جنينهاى مرده حيوانات باشد كه براى خود حلال مى‏شمردند، و از گوشت آن استفاده مى‏كردند.

(آيه 118)
در اينجا ممكن است سؤالى، طرح شود كه چرا غير از آن چهار چيز كه در بالا گفته شد، اشياء ديگرى از حيوانات بر قوم يهود حرام بوده است؟

اين آيه گويا به پاسخ اين سؤال پرداخته، مى‏گويد: «ما بر يهود (علاوه بر آن چهار مورد) چيزهايى را كه قبلا براى تو شرح داديم تحريم كرديم» (وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ).

اشاره به امورى است كه در آيه 146 سوره انعام آمده: «بر يهوديان هر حيوان ناخن‏دارى را حرام كرديم (اشاره به حيواناتى است كه سمّ يكپارچه دارند همچون اسب) و از گاو و گوسفند، پيه و چربيشان را تحريم نموديم، مگر چربيهايى را كه بر پشت آنها قرار داشت، و يا در لابلاى امعاء، و دو طرف پهلوها، و يا با استخوان آميخته بود، اين را به خاطر ظلم و ستم آنها، به عنوان كيفر، قرار داديم و ما راست مى‏گوييم».

در حقيقت اين محرمات اضافى جنبه مجازات و كيفر در برابر مظالم و ستمهاى يهود داشته، و لذا در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و ما به آنها ستم نكرديم ولى آنها به خويشتن ستم روا مى‏داشتند» (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

Almas Parsi
22nd July 2013, 09:58 AM
http://www.simliresim.com/resim/dini-resimler/dini-1.gif
http://www.aftablog.com/uploads/a/aleslam/122944.gif

بهترین کارها
رسول خدا (صلّی الله علیه و‌آله

خَیْرُ الأعْمالِ ما نَفَعَ

بهترین کارها آن است که فایده‌ای در بر داشته باشد

The best deeds are those that are beneficial.

میزان الحکمه، ح 5397
http://www.aftablog.com/uploads/a/aleslam/122944.gif

soham 313
23rd July 2013, 09:14 AM
صفحه ی 161 از قرآن کریم شامل آیات 119 تا 128 از سوره ی نحل و آیات 1 تا 4 از سوره ی اسرا



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا۟ السُّوٓءَ بِجَهَٰلَةٍ ثُمَّ تَابُوا۟ مِنۢ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوٓا۟ إِنَّ رَبَّكَ مِنۢ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ(119)
[با اين همه] پروردگار تو نسبت به كساني كه به ناداني مرتكب گناه شده سپس توبه كرده و به صلاح آمدهاند البته پروردگارت پس از آن آمرزنده مهربان است(119)



إِنَّ إِبْرَٰهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(120)
به راستي ابراهيم پيشوايي مطيع خدا [و] حقگراي بود و از مشركان نبود(120)



شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَيٰهُ وَهَدَيٰهُ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(121)
[و] نعمتهاي او را شكرگزار بود [خدا] او را برگزيد و به راهي راست هدايتش كرد(121)



وَءَاتَيْنَٰهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْءَاخِرَةِ لَمِنَ الصَّٰلِحِينَ(122)
و در دنيا به او نيكويي و [نعمت] داديم و در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود(122)



ثُمَّ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَٰهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ(123)
سپس به تو وحي كرديم كه از آيين ابراهيم حقگراي پيروي كن [چرا كه] او از مشركان نبود(123)



إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَي الَّذِينَ اخْتَلَفُوا۟ فِيهِ وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فِيمَا كَانُوا۟ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ(124)
[بزرگداشت] شنبه بر كساني كه در باره آن اختلاف كردند مقرر گرديد و قطعا پروردگارت روز رستاخيز ميان آنها در باره چيزي كه در مورد آن اختلاف ميكردند داوري خواهد كرد(124)



ادْعُ إِلَيٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَٰدِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ(125)
با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوهاي] كه نيكوتر است مجادله نماي در حقيقت پروردگار تو به [حال] كسي كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راهيافتگان [نيز] داناتر است(125)



وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا۟ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِّلصَّٰبِرِينَ(126)
و اگر عقوبت كرديد همان گونه كه مورد عقوبت قرار گرفتهايد [متجاوز را ] به عقوبت رسانيد و اگر صبر كنيد البته آن براي شكيبايان بهتر است(126)



وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ(127)
و صبر كن و صبر تو جز به [توفيق] خدا نيست و بر آنان اندوه مخور و از آنچه نيرنگ ميكنند دل تنگ مدار(127)



إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا۟ وَّالَّذِينَ هُم مُّحْسِنُونَ(128)
در حقيقت خدا با كساني است كه پروا داشتهاند و [با] كساني [است] كه آنها نيكوكارند(128)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



سُبْحَٰنَ الَّذِيٓ أَسْرَيٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِي بَٰرَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَٰتِنَآ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ(1)
منزه است آن [خدايي] كه بنده اش را شبانگاهي از مسجد الحرام به سوي مسجد الاقصي كه پيرامون آن را بركت داده ايم سير داد تا از نشانه هاي خود به او بنمايانيم كه او همان شنواي بيناست(1)



وَءَاتَيْنَا مُوسَي الْكِتَٰبَ وَجَعَلْنَٰهُ هُدًي لِّبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا۟ مِن دُونِي وَكِيلًا(2)
و كتاب آسماني را به موسي داديم و آن را براي فرزندان اسرائيل رهنمودي گردانيديم كه زنهار غير از من كارسازي مگيريد(2)



ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا(3)
[اي] فرزندان كساني كه [آنان را در كشتي] با نوح برداشتيم راستي كه او بنده اي سپاسگزار بود(3)



وَقَضَيْنَآ إِلَيٰ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ فِي الْكِتَٰبِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا(4)
و در كتاب آسماني[شان] به فرزندان اسرائيل خبر داديم كه قطعا دو بار در زمين فساد خواهيد كرد و قطعا به سركشي بسيار بزرگي برخواهيد خاست(4)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
23rd July 2013, 09:17 AM
(آيه 119)
در اين آيه آن چنان كه روش قرآن است، درهاى بازگشت را به روى افراد فريب خورده و يا پشيمان مى‏گشايد، و مى‏گويد: «سپس پروردگارت نسبت به آنها كه از روى جهل اعمال بد انجام داده‏اند، سپس بعد از آن توبه كرده‏اند و اصلاح و جبران نمودند، آرى پروردگارت بعد از اين توبه و اصلاح، آمرزنده و مهربان است» (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ).

قابل توجه اين كه علت ارتكاب گناه را «جهالت» مى‏شمرد، چرا كه اين گونه افرادند كه پس از آگاهى به راه حق باز مى‏گردند.

ديگر اين كه: مسأله توبه را به توبه قلبى و ندامت درونى محدود نمى‏كند، بلكه اصلاح و جبران را مكمل توبه مى‏شمارد، تا اين فكر غلط را از مغز خود بيرون كنيم كه هزاران گناه را با يك جمله «استغفر اللّه» مى‏توان جبران كرد.

(آيه 120)
ابراهيم به تنهايى يك امت بود! گفتيم اين سوره، سوره بيان نعمتهاست و هدف از آن تحريك حس شكرگزارى انسانهاست، به گونه‏اى كه آنها را به شناخت بخشنده اين همه نعمت برانگيزد.

در اين آيه سخن از يك مصداق كامل بنده شكرگزار خدا، يعنى «ابراهيم» قهرمان توحيد، به ميان آمده كه مخصوصا از اين نظر نيز براى مسلمانها عموما و عربها خصوصا الهام آفرين است كه او را پيشوا و مقتداى نخستين خود مى‏دانند.

از ميان صفات برجسته اين مرد بزرگ به پنج صفت اشاره شده است.

1- در آغاز مى‏گويد «ابراهيم خود امتى بود» (إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً).

آرى! ابراهيم يك امت بود، يك پيشواى بزرگ بود، يك مرد امت ساز بود، و در آن روز كه در محيط اجتماعيش كسى دم از توحيد نمى‏زد او منادى بزرگ توحيد بود.

2- وصف ديگر او (ابراهيم) اين بود كه «بنده مطيع خدا بود» (قانِتاً لِلَّهِ).

3- «او همواره در خط مستقيم اللّه و طريق حق، گام مى‏سپرد» (حَنِيفاً).

4- «او هرگز از مشركان نبود» و تمام زندگى و فكر و زواياى قلبش را تنها نور «اللّه» پر كرده بوده (وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).


منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

soham 313
23rd July 2013, 09:18 AM
(آيه 121)
پنجم: و به دنبال اين ويژگيها سر انجام او مردى بود كه: «همه نعمتهاى خدا را شكرگزارى مى‏كرد» (شاكِراً لِأَنْعُمِهِ).

و پس از بيان اين اوصاف پنج‏گانه به بيان پنج نتيجه مهم اين صفات پرداخته مى‏گويد: 1- «خداوند ابراهيم را (براى نبوت و ابلاغ دعوتش) برگزيد» (اجْتَباهُ).

2- «و (خدا) او را به راه راست هدايت كرد» و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود (وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

چرا كه هدايت الهى به دنبال لياقتها و شايستگيهايى است كه انسان از خود ظاهر مى‏سازد چون بى‏حساب چيزى به كسى نمى‏دهند.

(آيه 122)
سوم: «و ما در دنيا به او حسنه داديم» (وَ آتَيْناهُ فِي الدُّنْيا حَسَنَةً).

از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمتهاى مادى و فرزندان شايسته و مانند آن.

4- «و او در آخرت از صالحان است» (وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ).

و اين نشانه عظمت مقام صالحان است كه ابراهيم با اين همه مقام در زمره آنها محسوب مى‏شود، مگر نه اين كه خود ابراهيم از خدا اين تقاضا را كرده بود «رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»: «خداوندا! نظر صائب به من عطا كن و مرا از صالحان قرار ده» (شعرا/ 83).

(آيه 123)
پنجم: آخرين امتيازى كه خدا به ابراهيم در برابر آن همه صفات برجسته داد اين بود كه مكتب او نه تنها براى اهل عصرش كه براى هميشه، مخصوصا براى امت اسلامى يك مكتب الهام بخش گرديد، به گونه‏اى كه قرآن مى‏گويد: «سپس به تو وحى فرستاديم كه از آيين ابراهيم، آيين خالص توحيد، پيروى كن» (ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً).

بار ديگر تأكيد مى‏كند «ابراهيم از مشركان نبود» (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).

منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

soham 313
23rd July 2013, 09:19 AM
(آيه 124)
با توجه به آيات گذشته سؤالى در اينجا پيش مى‏آيد و آن اين كه اگر آيين اسلام آيين ابراهيم است و مسلمانان در بسيارى از مسائل از سنن ابراهيم پيروى مى‏كنند از جمله احترام روز جمعه، پس چرا يهود شنبه را عيد مى‏دانند و تعطيل مى‏كنند؟

اين آيه به پاسخ اين سؤال مى‏پردازد و مى‏گويد: تحريمهاى «روز شنبه (براى يهود) فقط به عنوان يك مجازات بود كه در آن هم اختلاف كردند» بعضى آن را پذيرفتند و بكلى دست از كار كشيدند و بعضى هم نسبت به آن بى‏اعتنايى كردند (إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ).

جريان از اين قرار بود كه طبق بعضى از روايات، موسى عليه السّلام بنى اسرائيل را دعوت به احترام و تعطيل روز جمعه كرد كه آيين ابراهيم بود، اما آنها به بهانه‏اى از آن سر باز زدند و روز شنبه را ترجيح دادند، خداوند روز شنبه را براى آنها قرار داد، اما توأم با شدت عمل و محدوديتها، بنابراين به تعطيلى روز شنبه نبايد استناد كنيد، چرا كه جنبه فوق العاده و مجازات داشته است، و بهترين دليل بر اين مسأله اين است كه يهود حتى در اين روز انتخابى خود نيز اختلاف كردند، گروهى آن را ارج نهادند و احترام نمودند و گروهى نيز احترام آن را شكستند، و به كسب و كار پرداختند و به مجازات الهى گرفتار شدند «1».

در پايان آيه مى‏فرمايد: «و پروردگارت روز قيامت، در آنچه اختلاف داشتند، ميان آنها داورى مى‏كند» (وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).


(آيه 125)
ده دستور مهم اخلاقى در مقابله با مخالفان: در لابلاى آيات مختلف اين سوره بحثهاى گوناگونى گاهى ملايم و گاهى تند، با مشركان و يهود و بطور كلى با گروههاى مختلف به ميان آمد، مخصوصا در آيات اخير عمق و شدت بيشترى داشت.

در پايان اين بحثها كه پايان سوره «نحل» محسوب مى‏شود يك رشته دستورات مهم اخلاقى از نظر برخورد منطقى، و طرز بحث، چگونگى كيفر و عفو، و نحوه ايستادگى در برابر توطئه‏ها و مانند آن، بيان شده است كه مى‏توان آن را به عنوان اصول تاكتيكى و روش مبارزه در مقابل مخالفين در اسلام نامگذارى كرد و به عنوان يك قانون كلى در هر زمان و در همه جا از آن استفاده نمود.

اين برنامه به ترتيب زير در ده اصل خلاصه مى‏شود.

1- نخست مى‏گويد: «به وسيله حكمت به سوى راه پروردگارت دعوت كن» (ادْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ).

نخستين گام در دعوت به سوى حق، استفاده از منطق صحيح و استدلالات حساب شده است، و به تعبير ديگر دست انداختن در درون فكر و انديشه مردم و به حركت درآوردن آن و بيدار ساختن عقلهاى خفته نخستين گام محسوب مى‏شود.

2- «و به وسيله اندرزهاى نيكو» (وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ).

يعنى استفاده كردن از عواطف انسانها، چرا كه موعظه، و اندرز بيشتر جنبه عاطفى دارد كه با تحريك آن مى‏توان توده‏هاى عظيم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.

3- «و با آنها (مخالفان) به طريقى كه نيكوتر است به مناظره پرداز» (وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).

و اين سومين گام مخصوص كسانى است كه ذهن آنها قبلا از مسائل نادرستى انباشته شده و بايد از طريق مناظره ذهنشان را خالى كرد تا آمادگى براى پذيرش حق پيدا كنند.

و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «پروردگارت از هر كسى بهتر مى‏داند، چه كسى از راه او گمراه شده است و چه كسانى هدايت يافته‏اند» (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ).

اشاره به اين كه وظيفه شما دعوت به راه حق است، از طرق سه گانه حساب شده فوق، اما چه كسانى سر انجام هدايت مى‏شوند، و چه كسانى در طريق ضلالت پافشارى خواهند كرد آن را تنها خدا مى‏داند و بس.



منبع: http://www.qurangloss.ir/thread315-6.html

soham 313
23rd July 2013, 09:21 AM
(آيه 126)
چهارم: تاكنون سخن از اين بود كه در يك بحث منطقى، عاطفى و يا مناظره معقول با مخالفان شركت كنيم، اما اگر كار از اين فراتر رفت و درگيرى حاصل شد و آنها دست به تعدى و تجاوز زدند، در اينجا دستور مى‏دهد: «اگر خواستيد مجازات كنيد فقط به مقدارى كه به شما تعدى شده كيفر دهيد» و نه بيشتر از آن (وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ).

5- «ولى اگر شكيبايى پيشه كنيد (و عفو و گذشت) اين كار براى شكيبايان بهتر است» (وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ).

در بعضى از روايات مى‏خوانيم كه اين آيه در جنگ «احد» نازل شده، هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وضع دردناك شهادت عمويش حمزة بن عبد المطلب را ديد (كه دشمن به كشتن او قناعت نكرده، بلكه سينه و پهلوى او را با قساوت عجيبى دريده، و كبد يا قلب او را بيرون كشيده است، و گوش و بينى او را قطع نموده بسيار منقلب و ناراحت شد و) فرمود: «خدايا! حمد از آن توست و شكايت به تو مى‏آورم، و تو در برابر آنچه مى‏بينم يار و مددكار مايى».

سپس فرمود: «اگر من بر آنها چيره شوم آنها را مثله مى‏كنم، آنها را مثله مى‏كنم، آنها را مثله مى‏كنم».

در اين هنگام آيه فوق نازل شد.

بلافاصله پيامبر عرض كرد:

«اصبر اصبر»: «خدايا! صبر مى‏كنم، صبر مى‏كنم»! با اين كه اين لحظه شايد دردناكترين لحظه‏اى بود كه در تمام عمر، بر پيامبر گذشت، ولى باز پيامبر بر اعصاب خود مسلط گشت و راه دوم كه راه عفو و گذشت بود انتخاب كرد.



(آيه 127)
ششم: اين عفو و گذشت و صبر و شكيبايى در صورتى اثر قطعى خواهد گذارد كه بدون هيچ چشمداشتى انجام پذيرد يعنى فقط به خاطر خدا باشد، و لذا قرآن اضافه مى‏كند: «شكيبايى پيشه كن و اين شكيبايى تو جز براى خدا (و به توفيق پروردگار) نمى‏تواند باشد» (وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ).

7- هرگاه تمام اين زحمات در زمينه تبليغ و دعوت به سوى خدا و در زمينه عفو و گذشت و شكيبايى كارگر نيفتاد باز نبايد مأيوس و دلسرد شد، و يا بى‏تابى و جزع نمود، بلكه بايد با حوصله و خونسردى هر چه بيشتر همچنان به تبليغ ادامه داد، لذا در هفتمين دستور مى‏گويد: «بر آنها اندوهگين مباش» (وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ).

8- با تمام اين اوصاف باز ممكن است دشمن لجوج دست از توطئه برندارد و به طرح نقشه‏هاى خطرناك بپردازد، در چنين شرايطى موضعگيرى صحيح همان است كه قرآن مى‏گويد: «و به خاطر (كارهاى) آنها، اندوهگين و دلسرد مشو! و از توطئه‏هاى آنها، در تنگنا قرار مگير» (وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ).

چرا كه تكيه‏گاه شما خداست و با استمداد از نيروى ايمان و استقامت و پشتكار و عقل مى‏توانيد اين توطئه‏ها را خنثى كنيد و نقش بر آب.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-7.html

soham 313
23rd July 2013, 09:22 AM
(آيه 128)
آخرين آيه كه سوره نحل با آن پايان مى‏گيرد به نهمين و دهمين برنامه اشاره كرده، مى‏گويد:

9- «خداوند با كسانى است كه تقوا را پيشه كنند» (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا).

«تقوا» در همه ابعاد و در مفهوم وسيعش، از جمله تقوا در برابر مخالفان، يعنى حتى در برابر دشمن بايد اصول اخلاق اسلامى را رعايت كرد، با اسيران معامله اسلامى نمود، با منحرفان رعايت انصاف و ادب كرد، از دروغ و تهمت پرهيز نمود، و حتى در ميدان جنگ همان گونه كه در اصول تعليمات جنگى اسلام وارد شده است بايد تقوا و موازين اسلامى حفظ شود: به بى‏دفاعان نبايد حمله كرد، متعرض كودكان و پيران از كار افتاده نبايد شد، حتى چهارپايان را نبايد از بين برد، مزارع را نبايد نابود كرد، آب را نبايد به روى دشمن قطع نمود خلاصه تقوا و رعايت اصول عدالت در برابر دوست و دشمن عموما بايد انجام گيرد و اجرا شود.

10- «و (خداوند) با كسانى است كه نيكوكارند» (وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ).

احسان و نيكى اگر به موقع و در جاى خود انجام پذيرد، يكى از بهترين روشهاى مبارزه است، و تاريخ اسلام پر است از مظاهر اين برنامه، مثل رفتارى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مشركان «مكّه» بعد از فتح نمود.

دقت در موارد ده گانه برنامه فوق كه تمام خطوط اصلى و فرعى برخورد با مخالفان را مشخص مى‏كند نشان مى‏دهد كه از تمام اصول منطقى، عاطفى، روانى، تاكتيكى و خلاصه همه امورى كه سبب نفوذ در مخالفين مى‏گردد بايد استفاده كرد.

و اگر مسلمانان در برابر مخالفان خود اين برنامه جامع الاطراف را به كار مى‏بستند، شايد امروز اسلام سراسر جهان يا بخش عمده آن را فراگرفته بود.

«پايان سوره نحل»

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread315-7.html

soham 313
23rd July 2013, 09:23 AM
آغاز جزء پانزدهم قرآن مجيد

سوره اسراء [17]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 111 آيه است‏

قبل از ورود در تفسير اين سوره توجه به چند نكته لازم است:

1- نامهاى اين سوره:

نام مشهور اين سوره «بنى اسرائيل» است و نامهاى ديگرى نيز از قبيل «اسراء» و «سبحان» دارد.

اگر نام «بنى اسرائيل» بر آن گذارده شده به خاطر آن است كه بخش قابل ملاحظه‏اى در آغاز و پايان اين سوره پيرامون بنى اسرائيل است.

و اگر به آن «اسراء» گفته مى‏شود به خاطر نخستين آيه آن است كه پيرامون اسراء (معراج) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن مى‏گويد، و «سبحان» نيز از نخستين كلمه اين سوره گرفته شده است.

2- محتواى سوره:

اين سوره بنابر مشهور در مكّه نازل شده و طبعا ويژگيهاى سوره‏هاى مكّى در آن جمع است، و بطور كلى مى‏توان گفت آيات اين سوره بر چند محور زير دور مى‏زند.

1- دلائل نبوت مخصوصا قرآن و نيز معراج.

2- بحثهائى مربوط به معاد، مسأله كيفر و پاداش و نامه اعمال و نتائج آن.

3- بخشى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل.

4- مسأله آزادى اراده و اختيار.

5- مسأله حساب و كتاب در زندگى اين جهان.

6- حق شناسى در همه سطوح، مخصوصا در باره خويشاوندان، و بخصوص پدر و مادر.

7- تحريم «اسراف و تبذير» و «بخل» و «فرزندكشى» و «زنا» و «خوردن مال يتيمان» و «كم فروشى» و «تكبر» و «خونريزى».

8- بحثهايى در زمينه توحيد و خداشناسى.

9- مبارزه با هرگونه لجاجت در برابر حق.

10- شخصيت انسان و فضيلت و برترى او بر مخلوقات ديگر.

11- تأثير قرآن براى درمان هرگونه بيمارى اخلاقى و اجتماعى.

12- اعجاز قرآن و عدم توانايى مقابله با آن.

13- وسوسه‏هاى شيطان و هشدار به همه مؤمنان.

14- بخشى از تعليمات مختلف اخلاقى.

15- و سر انجام فرازهايى از تاريخ پيامبران به عنوان درسهاى عبرتى براى همه انسانها و شاهدى براى مسائل مزبور.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
23rd July 2013, 09:25 AM
- فضيلت تلاوت سوره:

در روايات اجر و پاداش فراوانى براى كسى كه اين سوره را بخواند نقل شده از جمله اين كه: در روايتى از امام صادق عليه السّلام چنين مى‏خوانيم: «كسى كه سوره بنى اسرائيل را هر شب جمعه بخواند از دنيا نخواهد رفت تا اين كه قائم را درك كند و از يارانش خواهد بود».

كرارا گفته‏ايم اين پاداشها و فضيلتها هرگز براى خواندن تنها نيست، بلكه خواندنى است كه توأم با تفكر و انديشه و سپس الهام گرفتن براى عمل بوده باشد.


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
معراج‏گاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله! نخستين آيه اين سوره از مسأله «اسرا» يعنى، سفر شبانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از «مسجد الحرام» به «مسجد اقصى» (بيت المقدس) كه مقدمه‏اى براى معراج بوده است سخن مى‏گويد، اين سفر كه در يك شب و مدت كوتاهى صورت گرفت حد اقل در شرايط آن زمان از طرق عادى به هيچ وجه امكان‏پذير نبود، و جنبه اعجاز آميز و كاملا خارق العاده داشت.

نخست مى‏گويد: «منزّه است آن خداوندى كه بنده‏اش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى- كه گردا گردش را پربركت ساخته‏ايم- برد» (سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ).

اين سير شبانه خارق العاده «به خاطر آن بود كه بخشى از آيات عظمت خود را به او نشان دهيم» (لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا).

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گرچه عظمت خدا را شناخته بود، اما سير در آسمانها به روح پرعظمت او در پرتو مشاهده آن آيات بيّنات عظمت بيشترى داد تا آمادگى فزونترى براى هدايت انسانها پيدا كند.

و در پايان اضافه مى‏كند: «خداوند شنوا و بيناست» «إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ).

اشاره به اين كه اگر خداوند پيامبرش را براى اين افتخار برگزيد بى‏دليل نبود، زيرا او گفتار و كردارى آنچنان پاك و شايسته داشت كه اين لباس بر قامتش كاملا زيبا بود، خداوند گفتار پيامبرش را شنيده و كردار او را ديده و لياقتش را براى اين مقام پذيرفته بود «1».
____
(1) مشهور و معروف در ميان دانشمندان اسلام اين است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به هنگامى كه در مكّه بود در يك شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى در بيت المقدس به قدرت پروردگار آمد، و از آنجا به آسمانها صعود كرد، و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مكّه بازگشت. و نيز مشهور و معروف آن است كه اين سير زمينى و آسمانى را با جسم و روح توأما انجام داد.

در زمينه «معراج» مطالب ديگرى هست كه به خواست خدا در ذيل سوره «نجم» خواهد آمد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
23rd July 2013, 09:26 AM
(آيه 2)
از آنجا كه نخستين آيه اين سوره از سير پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن مى‏گفت، و اين گونه موضوعات غالبا از طرف مشركان و مخالفان مورد انكار واقع مى‏شد كه چگونه ممكن است پيامبرى از ميان ما برخيزد كه اين همه افتخار داشته باشد لذا قرآن در اينجا اشاره به دعوت موسى و كتاب آسمانى او مى‏كند تا معلوم شود اين ‏برنامه رسالت چيز نوظهورى نيست، همچنين مخالفت لجوجانه و سرسختانه مشركان نيز در تاريخ گذشته مخصوصا تاريخ بنى اسرائيل، سابقه دارد.

آيه مى‏گويد: «و ما به موسى كتاب (آسمانى) داديم» (وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ).

«و آن را مايه هدايت بنى اسرائيل قرار داديم» (وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ).

بدون شك منظور از «كتاب» در اينجا «تورات» است كه خداوند براى هدايت بنى اسرائيل در اختيار موسى (ع) گذاشت.

سپس به هدف اساسى بعثت پيامبران از جمله موسى اشاره مى‏كند كه به آنها گفتيم: «غير مرا و كيل و تكيه‏گاه خود قرار ندهيد» (أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا).

اين يكى از شاخه‏هاى اصلى توحيد است، توحيد در عمل كه نشانه توحيد در عقيده است، كسى كه مؤثر واقعى را در جهان هستى تنها خدا مى‏داند به غير او تكيه نخواهد كرد.

(آيه 3)
در اين آيه براى اين كه عواطف بنى اسرائيل را در رابطه با شكرگزارى از نعمتهاى الهى مخصوصا نعمت معنوى و روحانى كتاب آسمانى برانگيزد آنها را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «اى فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى حمل كرديم»! (ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ).

فراموش نكنيد كه: «نوح بنده شكرگزارى بود» (إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً).

شما كه فرزندان ياران نوح هستيد چرا به همان برنامه نياكان با ايمانتان اقتدا نكنيد؟ چرا در راه كفران گام بگذاريد؟!

(آيه 4)
سپس به ذكر گوشه‏اى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل پرداخته، مى‏گويد: «و ما در كتاب (تورات) به بنى اسرائيل اعلام كرديم كه شما در زمين، دو بار فساد خواهيد كرد، و راه طغيان بزرگى را در پيش خواهيد گرفت» (وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً).

منظور از كلمه «الارض» به قرينه آيات بعد سرزمين مقدس فلسطين است كه «مسجد الاقصى» در آن واقع شده است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
24th July 2013, 04:37 AM
صفحه ی 162 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 18 از سوره ی اسرا



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ أُولَيٰهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَآ أُو۟لِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا۟ خِلَٰلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا(5)
پس آنگاه كه وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد بندگاني از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مي گماريم تا ميان خانه ها[يتان براي قتل و غارت شما] به جستجو درآيند و اين تهديد تحقق يافتني است(5)




ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَٰكُم بِأَمْوَٰلٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَٰكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا(6)
پس [از چندي] دوباره شما را بر آنان چيره مي كنيم و شما را با اموال و پسران ياري مي دهيم و [تعداد] نفرات شما را بيشتر مي گردانيم(6)




إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الْءَاخِرَةِ لِيَسُۥُٓٔوا۟ وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا۟ الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا۟ مَا عَلَوْا۟ تَتْبِيرًا(7)
اگر نيكي كنيد به خود نيكي كرده ايد و اگر بدي كنيد به خود [بد نموده ايد] و چون تهديد آخر فرا رسد [بيايند] تا شما را اندوهگين كنند و در معبد[تان] چنانكه بار اول داخل شدند [به زور] درآيند و بر هر چه دست يافتند يكسره [آن را] نابود كنند(7)




عَسَيٰ رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَٰفِرِينَ حَصِيرًا(8)
اميد است كه پروردگارتان شما را رحمت كند و[لي] اگر [به گناه] بازگرديد [ما نيز به كيفر شما] بازمي گرديم و دوزخ را براي كافران زندان قرار داديم(8)




إِنَّ هَٰذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا(9)
قطعا اين قرآن به [آييني] كه خود پايدارتر است راه مي نمايد و به آن مؤمناني كه كارهاي شايسته مي كنند مژده مي دهد كه پاداشي بزرگ برايشان خواهد بود(9)




وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(10)
و اينكه براي كساني كه به آخرت ايمان نمي آورند عذابي پر درد آماده كرده ايم(10)




وَيَدْعُ الْإِنسَٰنُ بِالشَّرِّ دُعَآءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنسَٰنُ عَجُولًا(11)
و انسان [همان گونه كه] خير را فرا مي خواند [پيشامد] بد را مي خواند و انسان همواره شتابزده است(11)




وَجَعَلْنَا الَّيْلَ وَالنَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَجَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا۟ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا۟ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَٰهُ تَفْصِيلًا(12)
و شب و روز را دو نشانه قرار داديم نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشني بخش گردانيديم تا [در آن] فضلي از پروردگارتان بجوييد و تا شماره سالها و حساب [عمرها و رويدادها] را بدانيد و هر چيزي را به روشني باز نموديم(12)




وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلْزَمْنَٰهُ طَٰٓئِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ كِتَٰبًا يَلْقَيٰهُ مَنشُورًا(13)
و كارنامه هر انساني را به گردن او بسته ايم و روز قيامت براي او نامه اي كه آن را گشاده مي بيند بيرون مي آوريم(13)




اقْرَأْ كِتَٰبَكَ كَفَيٰ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا(14)
نامه ات را بخوان كافي است كه امروز خودت حسابرس خود باشي(14)




مَّنِ اهْتَدَيٰ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَيٰ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّيٰ نَبْعَثَ رَسُولًا(15)
هر كس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هر كس بيراهه رفته تنها به زيان خود بيراهه رفته است و هيچ بردارنده اي بار گناه ديگري را بر نمي دارد و ما تا پيامبري برنينگيزيم به عذاب نمي پردازيم(15)




وَإِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا۟ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَٰهَا تَدْمِيرًا(16)
و چون بخواهيم شهري را هلاك كنيم خوشگذرانانش را وا مي داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [يكسره] زير و زبر كنيم(16)




وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِنۢ بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَيٰ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًۢا بَصِيرًا(17)
و چه بسيار نسلها را كه ما پس از نوح به هلاكت رسانديم و پروردگار تو به گناهان بندگانش بس آگاه و بيناست(17)




مَّن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَآءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَيٰهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا(18)
هر كس خواهان [دنياي] زودگذر است به زودي هر كه را خواهيم [نصيبي] از آن مي دهيم آنگاه جهنم را كه در آن خوار و رانده داخل خواهد شد براي او مقرر مي داريم(18)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
24th July 2013, 04:40 AM
(آيه 5)
سپس به شرح اين دو فساد بزرگ و حوادثى كه بعد از آن به عنوان مجازات الهى واقع شد پرداخته، چنين مى‏گويد: «هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد (و شما دست به فساد و خونريزى و ظلم و جنايت بزنيد) ما گروهى از بندگان بسيار نيرومند (و رزمنده و جنگجوى) خود را به سراغ شما مى‏فرستيم» تا به كيفر اعمالتان شما را درهم بكوبند (فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ).

اين قوم جنگجو آن چنان بر شما هجوم مى‏برند كه حتى براى يافتن نفراتتان «هر خانه و ديارى را جستجو مى‏كنند» (فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ).

«و اين يك وعده قطعى و تخلف ناپذير خواهد بود» (وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا).

(آيه 6)
«سپس (الطاف الهى بار ديگر به سراغ شما مى‏آيد و) شما را بر آن (قوم مهاجم) چيره مى‏كنيم» (ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ).

«و شما را به وسيله اموال و ثروت سرشار و فرزندانى كمك خواهيم كرد» (وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ).

«و نفرات شما را بيشتر (از دشمن) قرار مى‏دهيم» (وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً).

(آيه 7)
اين گونه الطاف الهى شامل حال شما مى‏شود شايد به خود آييد و به اصلاح خويشتن بپردازيد دست از زشتيها برداريد و به نيكيها رو آريد، چرا كه:

«اگر نيكى كنيد به خود نيكى كرده‏ايد و اگر بدى كنيد بازهم به خود مى‏كنيد» (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها).

اين يك سنت هميشگى است نيكيها و بديها سر انجام به خود انسان باز مى‏گردد. ولى مع الاسف نه آن مجازات شما را بيدار مى‏كند و نه اين نعمت و رحمت مجدد الهى، باز هم به طغيان مى‏پرازيد و راه ظلم و ستم و تعدى و تجاوز را پيش مى‏گيريد و «فساد كبير» در زمين ايجاد مى‏كنيد و برترى جويى را از حد مى‏گذرانيد.

سپس وعده دوم الهى فرا مى‏رسد: «و هنگامى كه وعده دوم فرا رسد (باز گروهى جنگجو و پيكارگر بر شما چيره مى‏شوند، آن چنان بلايى به سرتان مى‏آورند كه) آثار غم و اندوه از صورتهايتان ظاهر مى‏شود» (فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ).

آنها حتى بزرگ معبدتان بيت المقدس را از دست شما مى‏گيرند «و داخل مسجد (الأقصى) مى‏شوند همانگونه كه بار اول وارد شدند» (وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ).

آنها به اين هم قناعت نمى‏كنند «و آنچه را زير سلطه خود مى‏گيرند، درهم مى‏كوبند» (وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
24th July 2013, 04:42 AM
(آيه 8)
با اين حال باز درهاى توبه و بازگشت شما به سوى خدا بسته نيست باز هم «اميد است پروردگارتان به شما رحم كند» (عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يَرْحَمَكُمْ).

«و هرگاه (به سوى ما) برگرديد ما هم باز مى‏گرديم» (وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا).

و لطف و رحمت خود را به شما باز مى‏گردانيم، و اگر به فساد و برترى جويى گراييد باز هم شما را به كيفر شديد گرفتار خواهيم ساخت.

و تازه اين مجازات دنياست «و جهنم را براى كافران زندان سختى قرار داديم» (وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ حَصِيراً).

دو فساد بزرگ تاريخى بنى اسرائيل: در آيات فوق، سخن از دو انحراف اجتماعى بنى اسرائيل كه منجر به فساد و برترى جويى مى‏گردد به ميان آمده است، كه به دنبال هر يك از اين دو، خداوند مردانى نيرومند و پيكارجو را بر آنها مسلط ساخته تا آنها را سخت مجازات كنند و به كيفر اعمالشان برسانند.

آنچه از تاريخ بنى اسرائيل استفاده مى‏شود اين است كه نخستين كسى كه بر آنها هجوم آورد و «بيت المقدس» را ويران كرد، بخت نصّر پادشاه بابل بود، و هفتاد سال بيت المقدس به همان حال باقى ماند، تا يهود قيام كردند و آن را نوسازى نمودند، دومين كسى كه بر آنها هجوم برد قيصر روم اسپيانوس بود كه وزيرش «طرطوز» را مأمور اين كار كرد، او به تخريب بيت المقدس و تضعيف و قتل بنى اسرائيل كمر بست، و اين حدود يكصد سال قبل از ميلاد بود.

بنابراين ممكن است دو حادثه‏اى كه قرآن به آن اشاره مى‏كند همان باشد كه در تاريخ بنى اسرائيل نيز آمده است.

(آيه 9)
مستقيم‏ترين راه خوشبختى! در آيات گذشته سخن از بنى اسرائيل و كتاب آسمانيشان تورات و تخلفشان از اين برنامه الهى و كيفرهايشان در اين رابطه در ميان بود.

از اين بحث به «قرآن مجيد» كتاب آسمانى مسلمين كه آخرين حلقه كتب آسمانى است منتقل شده، مى‏گويد: «اين قرآن مردم را به آيينى كه مستقيم‏ترين و پابرجاترين آيينهاست هدايت مى‏كند» (إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ).

يعنى «قرآن به طريقه‏اى كه مستقيم‏ترين و صافترين و پابرجاترين طرق است دعوت مى‏كند».

صافتر و مستقيم‏تر، از نظر عقائدى كه عرضه مى‏كند. صافتر و مستقيم‏تر، از اين نظر كه ميان ظاهر و باطن، عقيده و عمل، تفكر و برنامه، همگونى ايجاد كرده و همه را به سوى «اللّه» دعوت مى‏كند.

صافتر و مستقيم‏تر، از نظر قوانين اجتماعى و اقتصادى و نظامات سياسى كه بر جامعه انسانى حكم فرما مى‏سازد.

و بالاخره صافتر و مستقيم‏تر از نظر نظام حكومتى كه برپا دارنده عدل است و درهم كوبنده ستم و ستمگران.

سپس از آن‏جا كه موضع گيريهاى مردم در برابر اين برنامه مستقيم الهى مختلف است، به دو نوع موضع گيرى مشخص و نتائج آن اشاره كرده، مى‏فرمايد:

«و اين قرآن به مؤمنانى كه اعمال صالح انجام مى‏دهند مژده مى‏دهد كه براى آنان پاداش بزرگى است» (وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً كَبِيراً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
24th July 2013, 04:44 AM
(آيه 10)
«و (به) آنها كه ايمان به آخرت و دادگاه بزرگش ندارند (و طبعا عمل صالحى نيز انجام نمى‏دهند نيز بشارت مى‏دهد كه) عذاب دردناكى براى آنها آماده كرده‏ايم» (وَ أَنَّ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِيماً).

تعبير به «بشارت» در مورد مؤمنان دليلش روشن است، ولى در مورد افراد بى‏ايمان و طغيانگر در حقيقت يك نوع استهزاء است.

(آيه 11)
در اين آيه به تناسب بحث گذشته به يكى از علل مهم بى‏ايمانى كه عدم مطالعه كافى در امور است اشاره كرده، چنين مى‏فرمايد: «و انسان همان گونه كه نيكيها را طلب مى‏كند (به خاطر دستپاچگى و عدم مطالعه كافى) به طلب بديها برمى‏خيزد» (وَ يَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ).

«چرا كه انسان ذاتا عجول است» (وَ كانَ الْإِنْسانُ عَجُولًا).

در حقيقت «عجول» بودن انسان براى كسب منافع بيشتر و شتابزدگى او در تحصيل «خير» و منفعت سبب مى‏شود كه تمام جوانب مسائل را مورد بررسى قرار ندهد، و چه بسيار كه با اين عجله، نتواند خير واقعى خود را تشخيص دهد، بلكه هوى و هوسهاى سركش چهره حقيقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شرّ برود.

و در اين حال همان گونه كه انسان، از خدا تقاضاى نيكى مى‏كند، بر اثر سوء تشخيص خود، بديها را از او تقاضا مى‏كند، و همان گونه كه براى نيكى تلاش مى‏كند، به دنبال شر و بدى مى‏رود، و اين بلاى بزرگى است براى نوع انسانها و مانع عجيبى است در طريق سعادت، و موجب ندامت و خسران! در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «مردم را عجله هلاك مى‏كند، اگر مردم با تأمل كارها را انجام مى‏دادند كسى هلاك نمى‏شد».

البته در روايات اسلامى بابى در زمينه «تعجيل (و سرعت) در كار خير داريم» از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «خداوند كار نيكى را دوست دارد كه در آن شتاب شود».

به هر حال عجله مذموم آن است كه به هنگام بررسى و مطالعه در جوانب كار و شناخت صورت گيرد، اما سرعت و عجله ممدوح آن است كه بعد از تصميم گيرى لازم، در اجرا درنگ نشود، و لذا در روايات مى‏خوانيم: «در كار خير، عجله كنيد» يعنى بعد از آن كه خير بودن كارى ثابت شد ديگر جاى مسامحه نيست.

(آيه 12)
در اين آيه از آفرينش شب و روز و منافع و بركات اين دو و وجود حساب و كتاب در عالم سخن مى‏گويد تا هم دليلى باشد بر توحيد و شناخت خدا و بحث گذشته معاد را تكميل كند و هم شاهدى باشد بر لزوم دقت در عواقب كارها و عدم شتابزدگى مى‏فرمايد: «ما شب و روز را دو نشانه (توحيد و عظمت خود) قرار داديم» (وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ).

«سپس نشانه شب را محو كرده، و نشانه روز را روشنى بخش (به جاى آن) قرار داديم» (فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً).

و از اين كار دو هدف داشتيم، نخست اين كه « (در پرتو آن) فضل پروردگارتان را بطلبيد» و به تلاش زندگى برخيزيد (لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ).

هدف ديگر اين كه: «عدد سالها و حساب (كارهاى زمان بندى شده خود) را بدانيد» (وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ).

تمام جهان هستى بر محور حساب و اعداد مى‏گردد و هيچ يك از نظامات اين عالم بدون حساب نيست، طبيعى است انسان كه جزئى از اين مجموعه است نمى‏تواند بى‏حساب و كتاب زندگى كند.

«و ما هر چيز را مشخص و روشن ساختيم» (وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصِيلًا).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
24th July 2013, 04:45 AM
(آيه 13)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مسائل مربوط به «معاد» و «حساب» در ميان بود، در اينجا به مسأله «حساب اعمال انسانها» و چگونگى آن در روز قيامت پرداخته، مى‏گويد: «و هر انسانى اعمالش را به گردنش آويخته‏ايم»! (وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ).

«طائر» به معنى پرنده است، ولى در اينجا اشاره به چيزى است كه در ميان عرب معمول بوده كه به وسيله پرندگان، فال نيك و بد مى‏زدند. مثلا اگر پرنده‏اى از طرف راست آنها حركت مى‏كرد آن را به فال نيك مى‏گرفتند، و اگر از طرف چپ حركت مى‏كرد آن را به فال بد مى‏گرفتند.

قرآن در حقيقت مى‏گويد: فال نيك و بد، و طالع سعد و نحس، چيزى جز اعمال شما نيست كه به گردنتان آويخته است و نتائج آن در دنيا و آخرت از شما جدا نمى‏شود! قرآن سپس اضافه مى‏كند: «و ما روز قيامت كتابى براى او بيرون مى‏آوريم كه آن را در برابر خود گشوده مى‏بيند» (وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً).

روشن است كه منظور از «كتاب» چيزى جز كارنامه عمل انسان نيست، همان كارنامه‏اى كه در اين دنيا وجود دارد و اعمال او در آن ثبت مى‏شود، منتها در اينجا پوشيده و مكتوم است و در آنجا گشوده و باز.

(آيه 14)
در اين هنگام به او گفته مى‏شود: «نامه اعمالت را خودت بخوان»! (اقْرَأْ كِتابَكَ).

«كافى است كه خودت امروز حسابگر خويش باشى»! (كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً). يعنى آنقدر مسائل روشن و آشكار است و شواهد و مدارك زنده كه جاى گفتگو نيست. و به اين ترتيب چيزى نيست كه بتوان آن را حاشا كرد.

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «در آن روز انسان آنچه را انجام داده و در نامه عمل او ثبت است همه را به خاطر مى‏آورد گويى همان ساعت آن را انجام داده است! لذا فرياد مجرمان بلند مى‏شود و مى‏گويند: اين چه نامه‏اى است كه هيچ صغير و كبيره‏اى را فروگذار نكرده است»؟

(آيه 15)
اين آيه، چهار حكم اساسى و اصولى را در رابطه با مسأله حساب و جزاى اعمال بيان مى‏كند.

1- نخست مى‏گويد: «هر كسى هدايت شود براى خود هدايت يافته» و نيجه‏اش عائد خود او مى‏شود (مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ).

2- «و آن كس كه گمراه گردد، به زيان خود گمراه شده است» و عواقب شومش دامن خودش را مى‏گيرد (وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها).

3- «و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى‏كشد» و كسى را به جرم ديگرى مجازات نمى‏كنند (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).

البته اين قانون كلى كه «هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمى‏كشد» هيچ گونه منافاتى با آنچه در آيه سوره نحل گذشت كه مى‏گويد: «گمراه كنندگان بار مسؤوليت كسانى را كه گمراه كرده‏اند نيز بر دوش مى‏كشند» ندارد. زيرا آنها به خاطر اقدام به گمراه ساختن ديگران، فاعل آن گناه محسوب مى‏شوند، و در حقيقت اين بار گناهان خودشان است كه بر دوش دارند.

4- سر انجام چهارمين حكم را به اين صورت بيان مى‏كند كه: «و ما (هيچ شخص و قومى را) مجازات نخواهيم كرد مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم» تا وظائفشان را كاملا تشريح و اتمام حجت كند (وَ ما كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
24th July 2013, 04:47 AM
(آيه 16)
مراحل چهارگانه مجازات الهى: در تعقيب آيه قبل كه خاطر نشان مى‏كرد «هرگز فرد يا گروهى را بدون بعث رسولان و بيان دستورات خود مجازات نمى‏كنيم» در اين آيه همين اصل اساسى به صورت ديگرى تعقيب شده است، مى‏گويد: «و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را براى مترفين (و ثروتمندان مست شهوت) آنجا بيان مى‏داريم، سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها را به شدت درهم مى‏كوبيم» و هلاك مى‏كنيم (وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِيراً).

بنابراين خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بيان دستوراتش كسى را مؤاخذه و مجازات نمى‏كند، بلكه نخست به بيان فرمانهايش مى‏پردازد، اگر مردم از در اطاعت وارد شدند و آنها را پذيرا گشتند چه بهتر كه سعادت دنيا و آخرتشان در آن است، و اگر به فسق و مخالفت برخاستند و همه را زير پا گذاشتند اينجاست كه فرمان عذاب در باره آنها تحقق مى‏پذيرد و به دنبال آن هلاكت است.

از آيه استفاده مى‏شود كه سر چشمه غالب مفاسد اجتماعى ثروتمندان از خدا بى‏خبرى هستند كه در ناز و نعمت و عيش و هوس غرقند.

(آيه 17)
اين آيه به نمونه‏هايى از مسأله فوق به صورت يك اصل كلى اشاره كرده، مى‏گويد: «و چه بسيار مردمى كه در قرون بعد از نوح زندگى مى‏كردند (و طبق همين سنت) هلاك و نابودشان كرديم» (وَ كَمْ أَهْلَكْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ).

سپس اضافه مى‏كند: چنان نيست كه ظلم و ستم و گناه فرد يا جمعيتى از ديده تيزبين علم خدا مخفى بماند، «همين مقدار كافى است كه خدا از گناهان بندگانش آگاه و نسبت به آن بيناست» (وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً).

اين كه مخصوصا روى «قرون بعد از نوح» تكيه شده، ممكن است به خاطر آن باشد كه زندگى انسانها قبل از نوح بسيار ساده بود و اين همه اختلافات مخصوصا تقسيم جوامع به «مترف» و «مستضعف» كمتر وجود داشت و به همين دليل كمتر گرفتار مجازاتهاى الهى شدند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
24th July 2013, 04:48 AM
(آيه 18)
خطوط زندگى طالبان دنيا و آخرت: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از مخالفت گردنكشان در برابر اوامر الهى و سپس هلاكت آنها بود در اينجا به علت واقعى اين تمرّد و عصيان كه همان حب دنياست اشاره كرده، مى‏گويد:

«كسانى كه تنها هدفشان همين زندگى زود گذر دنياى مادى باشد، ما آن مقدار را كه بخواهيم به هر كس صلاح بدانيم در همين زندگى زود گذر مى‏دهيم سپس جهنّم را براى او قرار خواهيم داد كه در آتش سوزانش مى‏سوزد در حالى كه مورد سرزنش و دورى از رحمت خداست» (مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً).

قابل توجه اينكه نمى‏گويد هر كس به دنبال دنيا برود، به هرچه بخواهد مى‏رسد، بلكه دو قيد براى آن قائل مى‏شود، اول اين كه تنها بخشى از آنچه را مى‏خواهد به آن مى‏رسد، همان مقدارى كه ما بخواهيم «ما نَشاءُ».

ديگر اين كه: همه افراد به همين مقدار نيز نمى‏رسند، بلكه تنها گروهى از آنها به بخشى از متاع دنيا خواهند رسيد، آنها كه ما بخواهيم «لِمَنْ نُرِيدُ».

و به اين ترتيب نه همه دنياپرستان به دنيا مى‏رسند و نه آنها كه مى‏رسند به همه آنچه مى‏خواهند مى‏رسند، زندگى روزمره نيز اين دو محدوديت را به وضوح به ما نشان مى‏دهد، چه بسيارند كسانى كه شب و روز مى‏دوند و به جايى نمى‏رسند، و چه بسيار كسانى كه آرزوهاى دور و دراز در اين دنيا دارند كه تنها بخش كوچكى از آن را به دست مى‏آورند.

قابل توجه اين كه كيفر اين گروه، ضمن اين كه آتش جهنم شمرده شده است، با دو تعبير «مَذْمُوماً» و «مَدْحُوراً» تأكيد گرديده، كه اولى به معنى مورد سرزنش و نكوهش قرار گرفتن و دومى به معنى دور ماندن از رحمت خداست.

در حقيقت آتش دوزخ، كيفر جسمانى آنهاست، و مذموم و مدحور بودن كيفر روحانى آنها، چرا كه معاد هم جسمانى است و هم روحانى و كيفر و پاداش آن نيز در هر دو جنبه است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
25th July 2013, 08:31 AM
صفحه ی 163 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 34 از سوره ی اسرا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَمَنْ أَرَادَ الْءَاخِرَةَ وَسَعَيٰ لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُو۟لَٰٓئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا(19)
و هر كس خواهان آخرت است و نهايت كوشش را براي آن بكند و مؤمن باشد آنانند كه تلاش آنها مورد حق شناسي واقع خواهد شد(19)



كُلًّا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنْ عَطَآءِ رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا(20)
هر دو [دسته] اينان و آنان را از عطاي پروردگارت مدد مي بخشيم و عطاي پروردگارت [از كسي] منع نشده است(20)



انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ وَلَلْءَاخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَٰتٍ وَأَكْبَرُ تَفْضِيلًا(21)
ببين چگونه بعضي از آنان را بر بعضي ديگر برتري داده ايم و قطعا درجات آخرت و برتري آن بزرگتر و بيشتر است(21)



لَّا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَّخْذُولًا(22)
معبود ديگري با خدا قرار مده تا نكوهيده و وامانده بنشيني(22)



۞ وَقَضَيٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوٓا۟ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِالْوَٰلِدَيْنِ إِحْسَٰنًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا(23)
و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر يكي از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگي رسيدند به آنها [حتي] اوف مگو و به آنان پ رخاش مكن و با آنها سخني شايسته بگوي(23)



وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا(24)
و از سر مهرباني بال فروتني بر آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خردي پروردند(24)



رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا۟ صَٰلِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّٰبِينَ غَفُورًا(25)
پروردگار شما به آنچه در دلهاي خود داريد آگاه تر است اگر شايسته باشيد قطعا او آمرزنده توبه كنندگان است(25)



وَءَاتِ ذَا الْقُرْبَيٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا(26)
و حق خويشاوند را به او بده و مستمند و در راه مانده را [دستگيري كن] و ولخرجي و اسراف مكن(26)



إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوٓا۟ إِخْوَٰنَ الشَّيَٰطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَٰنُ لِرَبِّهِ كَفُورًا(27)
چرا كه اسرافكاران برادران شيطانهايند و شيطان همواره نسبت به پروردگارش ناسپاس بوده است(27)



وَإِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلًا مَّيْسُورًا(28)
و اگر به اميد رحمتي كه از پروردگارت جوياي آني از ايشان روي مي گرداني پس با آنان سخني نرم بگوي(28)



وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَيٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا(29)
و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار [هم] گشاده دستي منما تا ملامت شده و حسرت زده بر جاي ماني(29)



إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًۢا بَصِيرًا(30)
بي گمان پروردگار تو براي هر كه بخواهد روزي را گشاده يا تنگ مي گرداند در حقيقت او به [حال] بندگانش آگاه بيناست(30)



وَلَا تَقْتُلُوٓا۟ أَوْلَٰدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَٰقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطًْٔا كَبِيرًا(31)
و از بيم تنگدستي فرزندان خود را مكشيد ماييم كه به آنها و شما روزي مي بخشيم آري كشتن آنان همواره خطايي بزرگ است(31)



وَلَا تَقْرَبُوا۟ الزِّنَيٰٓ إِنَّهُ كَانَ فَٰحِشَةً وَسَآءَ سَبِيلًا(32)
و به زنا نزديك مشويد چرا كه آن همواره زشت و بد راهي است(32)



وَلَا تَقْتُلُوا۟ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَٰنًا فَلَا يُسْرِف فِّي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا(33)
و نفسي را كه خداوند حرام كرده است جز به حق مكشيد و هر كس مظلوم كشته شود به سرپرست وي قدرتي داده ايم پس [او] نبايد در قتل زياده روي كند زيرا او [از طرف شرع] ياري شده است(33)



وَلَا تَقْرَبُوا۟ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّيٰ يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا۟ بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسُْٔولًا(34)
و به مال يتيم جز به بهترين وجه نزديك مشويد تا به رشد برسد و به پيمان [خود] وفا كنيد زيرا كه از پيمان پرسش خواهد شد(34)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
25th July 2013, 08:34 AM
(آيه 19)
سپس به شرح حال گروه دوم مى‏پردازد، با قرينه مقابله، آنچنانكه روش قرآن است، مطلب آشكارتر شود، مى‏فرمايد: «اما كسى كه آخرت را بطلبد و سعى و كوشش خود را در اين راه به كار بندد، در حالى كه ايمان داشته باشد، اين سعى و تلاش او مورد قبول الهى خواهد بود» (وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً).

بنابراين براى رسيدن به سعادت جاويدان سه امر اساسى شرط است:

1- اراده انسان آن هم اراده‏اى كه تعلق به حيات ابدى گيرد، و به لذات زود گذر و نعمتهاى ناپايدار و هدفهاى صرفا مادى تعلق نگيرد.

2- اين اراده به صورت ضعيف و ناتوان در محيط فكر و انديشه و روح نباشد بلكه تمام ذرات وجود انسان را به حركت وادارد و آخرين سعى و تلاش خود را در اين راه به كار بندد.

3- همه اينها توأم با «ايمان» باشد، ايمانى ثابت و استوار، چرا كه تصميم و تلاش هنگامى به ثمر مى‏رسد كه از انگيزه صحيحى، سر چشمه گيرد و آن انگيزه چيزى جز ايمان به خدا نمى‏تواند باشد.

(آيه 20)
در اينجا ممكن است اين توهّم پيش آيد كه نعمتهاى دنيا، تنها سهم دنيا پرستان خواهد شد و آخرت طلبان از آن محروم مى‏گردند، آيه به اين توهّم پاسخ مى‏گويد كه: «ما هر يك از اين گروه و آن گروه را از اعطاى پروردگارت مى‏دهيم و امداد مى‏كنيم» (كُلًّا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ).

«چرا كه بخشش پروردگارت از هيچ كس ممنوع نيست» و گبر و ترسا و مؤمن و مسلم همه از خان نعمتش وظيفه مى‏خورند (وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
25th July 2013, 08:35 AM
(آيه 21)
اين آيه يك اصل اساسى را در همين رابطه بازگو مى‏كند و آن اينكه: همان گونه كه تفاوت تلاشها در اين دنيا باعث تفاوت در بهره گيريهاست، در كارهاى آخرت نيز همين اصل كاملا حاكم است، با اين تفاوت كه اين دنيا محدود است و تفاوتهايش هم محدود، ولى آخرت نامحدود، و تفاوتهايش نيز نامحدود است، مى‏گويد: «بنگر! چگونه بعضى از آنها را بر بعضى ديگر (بخاطر تفاوت در سعى و كوششان) برترى داديم، اما آخرت درجاتش بزرگتر و برتريش بيشتر است»! (انْظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلًا).

آيا دنيا و آخرت با هم تضاد دارند؟

در آيات بسيارى، مدح و تمجيد از دنيا يا امكانات مادى آن شده است. ولى با اين همه اهميتى كه به مواهب و نعمتهاى مادى داده شده، تعبيراتى كه قويّا آن را تحقير مى‏كند در آيات قرآن به چشم مى‏خورد.

اين تعبيرات دوگانه عينا در روايات اسلامى نيز ديده مى‏شود.

پاسخ اين سؤال را با مراجعه به خود قرآن اين چنين مى‏توان گفت كه:

مواهب جهان مادى كه همه از نعمتهاى خداست و حتما وجودش در نظام خلقت لازم بوده و هست اگر به عنوان وسيله‏اى براى رسيدن به سعادت و تكامل معنوى انسان مورد بهره‏بردارى قرار گيرد از هر نظر قابل تحسين است.

و اما اگر به عنوان يك هدف و نه وسيله مورد توجه قرار گيرد و از ارزشهاى معنوى و انسانى بريده شود كه در اين هنگام طبعا مايه غرور و غفلت و طغيان و سركشى و ظلم و بيدادگرى خواهد بود، درخور هرگونه نكوهش و مذمت است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322.html

soham 313
25th July 2013, 08:37 AM
(آيه 22)
توحيد و نيكى به پدر و مادر، سر آغاز يك رشته احكام مهم اسلامى: اين آيه سر آغازى است براى بيان يك سلسله از احكام اساسى اسلام كه با مسأله توحيد و ايمان، شروع مى‏شود، توحيدى كه خمير مايه همه فعاليتهاى مثبت و كارهاى نيك سازنده است.

نخست مى‏گويد: «هرگز معبود ديگرى را با خدا قرار مده» (لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).

نمى‏گويد معبود ديگرى را با خدا پرستش مكن، بلكه مى‏گويد: «قرار مده» تا معنى وسيعترى داشته باشد، يعنى نه در عقيده، نه در عمل، نه در دعا و تقاضا و نه در پرستش معبود ديگرى را در كنار «اللّه» قرار مده.

سپس به بيان نتيجه مرگبار شرك پرداخته، مى‏گويد: اگر شريكى براى او قائل شوى «نكوهيده و بى‏يار و ياور خواهى نشست» (فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولًا).

از جمله بالا استفاده مى‏شود كه شرك سه اثر بسيار بد در وجود انسان مى‏گذارد:

1- شرك مايه ضعف و ناتوانى و زبونى و ذلت است.

2- شرك، مايه مذمت و نكوهش است، چرا كه يك خط و روش انحرافى است در برابر منطق عقل و كفرانى است آشكار در مقابل نعمت پروردگار.

3- شرك سبب مى‏شود كه خداوند مشرك را به معبودهاى ساختگيش واگذارد و دست از حمايتش بردارد. در نتيجه «مخذول» يعنى بدون يار و ياور خواهد شد.

(آيه 23)
بعد از اصل توحيد به يكى از اساسى‏ترين تعليمات انسانى انبياء ضمن تأكيد مجدد بر توحيد اشاره كرده، مى‏گويد: «و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستيد و نسبت به پدر و مادر نيكى كنيد»! (وَ قَضى‏ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً).

قرار دادن توحيد يعنى اساسى‏ترين اصل اسلامى در كنار نيكى به پدر و مادر تأكيد ديگرى است بر اهميت اين دستور اسلامى.

سپس به بيان يكى از مصداقهاى روشن نيكى به پدر و مادر پرداخته، مى‏گويد:

«هرگاه يكى از آن دو، يا هر دو آنها، نزد تو به سن پيرى و شكستگى برسند (آن چنان كه نيازمند به مراقبت دائمى تو باشند از هرگونه محبت در مورد آنها دريغ مدار، و كمترين اهانتى به آنان مكن، حتى) سبكترين تعبير نامؤدبانه يعنى: اف به آنها مگو» (إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ).

«و بر سر آنها فرياد مزن» (وَ لا تَنْهَرْهُما).

بلكه «با گفتار سنجيده و لطيف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو» (وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html

soham 313
25th July 2013, 08:38 AM
(آيه 24)
و نهايت فروتنى را در برابر آنها بنما «و بالهاى تواضع خود را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر» (وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ).

«و بگو: بار پروردگارا! آنها را مشمول رحمت خويش قرار ده همان گونه كه در كودكى مرا تربيت كرده‏اند» (وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِي صَغِيراً).

اگر پدر و مادر آن چنان مسن و ناتوان شوند كه به تنهايى قادر بر حركت و دفع آلودگيها از خود نباشند، فراموش نكن كه تو هم در كودكى چنين بودى و آنها از هرگونه حمايت و محبت از تو دريغ نداشتند محبت آنها را جبران نما.

(آيه 25)
و از آنجا كه گاهى در رابطه با حفظ حقوق پدر و مادر و احترام آنها و تواضعى كه بر فرزند لازم است ممكن است لغزشهايى پيش بيايد كه انسان آگاهانه يا ناآگاه به سوى آن كشيده شود در اين آيه مى‏گويد: «پروردگار شما به آنچه در دل و جان شماست از شما آگاهتر است» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما فِي نُفُوسِكُمْ).

چرا كه علم او در همه زمينه‏ها حضورى و ثابت و ازلى و ابدى و خالى از هرگونه اشتباه است در حالى كه علوم شما واجد اين صفات نيست.

بنابراين اگر بدون قصد طغيان و سركشى در برابر فرمان خدا لغزشى در زمينه احترام و نيكى به پدر و مادر از شما سر زند و بلافاصله پيشمان شديد و در مقام جبران برآييد مسلما مشمول عفو خدا خواهيد شد: «اگر شما صالح باشيد (و توبه كار) خداوند توبه كاران را مى‏آمرزد»! (إِنْ تَكُونُوا صالِحِينَ فَإِنَّهُ كانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً).

احترام پدر و مادر در منطق اسلام‏

- اسلام در مورد احترام والدين آن قدر تأكيد كرده است كه در كمتر مسأله‏اى ديده مى‏شود.

به عنوان نمونه به چند قسمت اشاره مى‏كنيم:

الف) در چهار سوره از قرآن مجيد نيكى به والدين بلافاصله بعد از مسأله توحيد قرار گرفته اين هم رديف بودن بيانگر اين است كه اسلام تا چه حد براى پدر و مادر احترام قائل است.

ب) اهميت اين موضوع تا آن پايه است كه هم قرآن و هم روايات صريحا توصيه مى‏كنند كه حتى اگر پدر و مادر كافر باشند رعايت احترامشان لازم است.

ج) شكرگزارى در برابر پدر و مادر در قرآن مجيد در رديف شكرگزارى در برابر نعمتهاى خدا قرار داده شده است.

د) قرآن حتى كمترين بى‏احترامى را در برابر پدر و مادر اجازه نداده است.

ه) با اين كه جهاد يكى از مهمترين برنامه‏هاى اسلامى است، مادامى كه جنبه وجوب عينى پيدا نكند يعنى داوطلب به قدر كافى باشد، بودن در خدمت پدر و مادر از آن مهمتر است، و اگر موجب ناراحتى آنها شود، جايز نيست.

و) پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «بترسيد از اين كه عاق پدر و مادر و مغضوب آنها شويد، زيرا بوى بهشت از پانصد سال راه به مشام مى‏رسد، ولى هيچ‏گاه كسانى كه مورد خشم پدر و مادر هستند بوى آن را نخواهند يافت».

در حديث ديگرى از امام كاظم عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و از حق پدر و فرزند سؤال كرد، فرمود: «بايد او را با نام صدا نزند (بلكه بگويد پدرم!) و جلوتر از او راه نرود، و قبل از او ننشيند، و كارى نكند كه مردم به پدرش بدگويى كنند» نگويند خدا پدرت را نيامرزد كه چنين كردى!


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html

soham 313
25th July 2013, 08:43 AM
(آيه 26)
رعايت اعتدال در انفاق و بخشش: در اينجا فصل ديگرى از سلسله احكام اصولى اسلام را در رابطه با اداى حق خويشاوندان و مستمندان و در راه ماندگان، و همچنين انفاق را بطور كلى، دور از هرگونه اسراف و تبذير بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و حقّ نزديكان را بپرداز» (وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ).
«ذَا الْقُرْبى‏» مفهوم وسيعى دارد و همه خويشاوندان را شامل مى‏شود، گرچه اهل بيت پيامبر از روشنترين مصداقهاى آن مى‏باشند و شخص پيامبر از روشنترين افراد مخاطب به اين آيه است.
«و (همچنين حق) مستمندان و در راه مانده را» (وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ).
در عين حال «هرگز دست به تبذير نيالاى» (وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً). و بيش از حد استحقاق به آنها انفاق مكن.
دقت در مسأله اسراف و تبذير تا آن حد است كه در حديثى مى‏خوانيم: برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 632
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از راهى عبور مى‏كرد، يكى از يارانش به نام سعد مشغول وضو گرفتن بود، و آب زياد مى‏ريخت، فرمود: چرا اسراف مى‏كنى اى سعد! عرض كرد: آيا در آب وضو نيز اسراف است؟ فرمود: نعم و ان كنت على نهر جار «آرى! هر چند در كنار نهر جارى باشى».
(آيه 27)
اين آيه به منزله استدلال و تأكيدى بر نهى از تبذير است، مى‏فرمايد: «تبذيركنندگان برادران شياطينند» (إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطِينِ). چرا كه نعمتهاى خدا را كفران مى‏كنند.

«و شيطان، در برابر پروردگارش بسيار ناسپاس بود» (وَ كانَ الشَّيْطانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً).
زيرا خداوند نيرو و توان و هوش و استعداد فوق العاده‏اى به او داده بود، و او اين همه نيرو را در غير موردش يعنى در طريق اغوا و گمراهى مردم صرف كرد.
(آيه 28)
و از آنجا كه گاهى مسكينى به انسان رو مى‏آورد و امكاناتى براى پاسخ گويى به نياز او در اختيارش نيست، اين آيه طرز برخورد صحيح با نيازمندان را در چنينى شرايطى بيان كرده، مى‏گويد: «هرگاه از آنان [مستمندان‏] روى برتابى (به خاطر نداشتن امكانات و) انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشى (تا گشايشى در كارت پديد آيد و به آنها كمك كنى) با گفتار نرم و آميخته با لطف با آنها سخن بگو» حتى اگر مى‏توانى وعده آينده را به آنها بده و مأيوسشان نساز (وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَيْسُوراً).

(آيه 29)
و از آنجا كه رعايت اعتدال در همه چيز حتى در انفاق و كمك به ديگران شرط است در اين آيه روى اين مسأله تأكيد كرده، مى‏گويد: «و هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن» و ترك انفاق و بخشش منما (وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ).

اين تعبير كنايه لطيفى است از اين كه دست دهنده داشته باش، و همچون بخيلان كه گويى دستهايشان به گردنشان با غل و زنجير بسته است و قادر به كمك و انفاق نيستند مباش. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 633
«و بيش از حدّ (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى»! (وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً).

منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/asraa-1-50.aspx

soham 313
25th July 2013, 08:44 AM
(آيه 30)
در اينجا اين سؤال مطرح مى‏شود كه اصلا چرا بعضى از مردم محروم و نيازمند و مسكين هستند كه لازم باشد ما به آنها انفاق كنيم آيا بهتر نبود خداوند خودش به آنها هر چه لازم بود مى‏داد تا نيازى نداشته باشند كه ما به آنها انفاق كنيم.

اين آيه گويى اشاره به پاسخ همين سؤال است، مى‏فرمايد: «خداوند روزيش را بر هر كس بخواهد گشاده مى‏دارد و بر هر كس بخواهد تنگ، چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست» (إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً).

اين يك آزمون براى شماست و گر نه براى او همه چيز ممكن است، او مى‏خواهد به اين وسيله شما را تربيت كند، و روح سخاوت و فداكارى و از خودگذشتگى را در شما پرورش دهد.

به علاوه بسيارى از مردم اگر كاملا بى‏نياز شوند راه طغيان و سركشى پيش مى‏گيرند، و صلاح آنها اين است كه در حد معينى از روزى باشند، حدى كه نه موجب فقر گردد نه طغيان.

از همه اينها گذشته وسعت و تنگى رزق در افراد انسان- به جز موارد استثنائى يعنى از كار افتادگان و معلولين- بستگى به ميزان تلاش و كوشش آنها دارد و اين كه مى‏فرمايد خدا روزى را براى هر كس بخواهد تنگ و يا گشاده مى‏دارد، اين خواستن هماهنگ با حكمت اوست و حكمتش ايجاب مى‏كند كه هر كس تلاشش بيشتر باشد سهمش فزونتر و هر كس كمتر باشد محرومتر گردد.

(آيه 31)
شش حكم مهم- در تعقيب بخشهاى مختلفى از احكام اسلامى كه در آيات گذشته آمد در اينجا به بخش ديگرى از اين احكام پرداخته و شش حكم مهم را ضمن پنج آيه با عباراتى كوتاه اما پرمعنى و دلنشين شرح مى‏دهد.

1- نخست به يك عمل زشت- جاهلى كه از فجيعترين گناهان بود- اشاره كرده، مى‏گويد: «و فرزندان خود را از ترس فقر به قتل نرسانيد» (وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ).

روزى آنها بر شما نيست، «آنها و شما را ما روزى مى‏دهيم» (نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ).

«چرا كه قتل آنها گناه بزرگى بوده و هست» (إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً).

از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه وضع اقتصادى اعراب جاهلى آنقدر سخت و ناراحت كننده بوده كه حتى گاهى فرزندان دلبند خود را- اعم از پسر و دختر- از ترس عدم توانايى اقتصادى به قتل مى‏رساندند.

البته همين جنايت در شكل ديگرى در عصر ما و حتى به اصطلاح در مترقى‏ترين جوامع انجام مى‏گيرد، و آن اقدام به سقط جنين در مقياس بسيار وسيع به خاطر جلوگيرى از افزايش جمعيت و كمبودهاى اقتصادى است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010

soham 313
25th July 2013, 08:46 AM
(آيه 32)
دوم: گناه بزرگ ديگرى كه اين آيه به آن اشاره مى‏كند مسأله زنا و عمل منافى عفت است مى‏گويد: «و نزديك زنا نشويد چرا كه عمل بسيار زشتى است و راه و روش بدى است» (وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا).

نمى‏گويد زنا نكنيد، بلكه مى‏گويد به اين عمل شرم‏آور نزديك نشويد، اين تعبير اشاره لطيفى به اين است كه آلودگى به زنا غالبا مقدماتى دارد كه انسان را تدريجا به آن نزديك مى‏كند، «چشم چرانى» يكى از مقدمات آن است، «برهنگى و بى‏حجابى» مقدمه ديگر، «كتابهاى بدآموز» و «فيلمهاى آلوده» و «نشريات فاسد» و «كانونهاى فساد» هر يك مقدمه‏اى براى اين كار محسوب مى‏شود.

همچنين خلوت با اجنبيه (يعنى بودن مرد و زن نامحرم در يك مكان خالى و تنها) عامل وسوسه انگيز ديگرى است.

بالاخره ترك ازدواج براى جوانان، و سختگيريهاى بى‏دليل طرفين در اين زمينه همه از عوامل «قرب به زنا» است كه در آيه فوق با يك جمله كوتاه از همه آنها نهى مى‏كند، و در روايات اسلامى نيز هر كدام جداگانه مورد نهى قرار گرفته است.

فلسفه تحريم زنا

1- پيدايش هرج و مرج در نظام خانواده، و از ميان رفتن رابطه فرزندان و پدران، رابطه‏اى كه وجودش نه تنها سبب شناخت اجتماعى است، بلكه موجب حمايت كامل از فرزندان مى‏گردد.

زيرا در جامعه‏اى كه فرزندان نامشروع و بى‏پدر فراوان گردند روابط اجتماعى كه بر پايه روابط خانوادگى بنيان شده سخت دچار تزلزل مى‏گردد.

از اين گذشته از عنصر محبت كه نقش تعيين كننده‏اى در مبارزه با جنايتها و خشونتها دارد محروم مى‏شوند، و جامعه انسانى به يك جامعه كاملا حيوانى توأم با خشونت در همه ابعاد، تبديل مى‏گردد.

2- تجربه نشان داده و علم ثابت كرده است كه اين عمل باعث اشاعه انواع بيماريهاست و با تمام تشكيلاتى كه براى مبارزه با عواقب و آثار آن امروز فراهم كرده‏اند باز آمار نشان مى‏دهد كه تا چه اندازه افراد از اين راه سلامت خود را از دست داده و مى‏دهند.

3- نبايد فراموش كرد كه هدف از ازدواج تنها مسأله اشباع غريزه جنسى نيست بلكه اشتراك در تشكيل زندگى و انس روحى و آرامش فكرى، و تربيت فرزندان و همكارى در همه شئون حيات از آثار ازدواج است كه بدون اختصاص زن و مرد به يكديگر و تحريم «زنا» هيچ يك از اينها امكان پذير نيست.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010

soham 313
25th July 2013, 08:47 AM
(آيه 33)
سوم: حكم ديگر كه اين آيه به آن اشاره مى‏كند احترام خون انسانها و حرمت شديد قتل نفس است مى‏گويد: «و كسى كه خداوند خونش را حرام كرده است به قتل نرسانيد مگر (آنجا كه) به حق باشد» (وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ).

نه تنها قتل نفس بلكه كمترين و كوچكترين آزار يك انسان از نظر اسلام مجازات دارد، و مى‏توان با اطمينان گفت اين همه احترام كه اسلام براى خون و جان و حيثيت انسان قائل شده است در هيچ آئينى وجود ندارد.

ولى مواردى پيش مى‏آيد كه احترام خون برداشته مى‏شود، و اين در مورد كسانى است كه مرتكب قتل و يا گناهى همانند آن شده‏اند، لذا در آيه فوق با جمله «إِلَّا بِالْحَقِّ» اين گونه افراد را استثناء مى‏كند.

البته احترام به خون انسانها در اسلام مخصوص مسلمانها نيست، بلكه غير مسلمانانى كه با مسليمن سر جنگ ندارند و در يك زندگى مسالمت آميز با آنها به سر مى‏برند، جان و مال و ناموسشان محفوظ است و تجاوز به آن حرام و ممنوع.

سپس به حق قصاص كه براى اولياى دم ثابت است اشاره كرده، مى‏گويد:

«و كسى كه مظلوم كشته شود براى ولى او سلطه قرار داديم» سلطه قصاص قاتل (وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً).

اما در عين حال «او نبايد (بيش از حق خود مطالبه كند و) در قتل اسراف نمايد چرا كه او مورد حمايت است» (فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُوراً).

آرى! اولياى مقتول مادام كه در مرز اسلام گام برمى‏دارند و از حد خود تجاوز نكرده‏اند مورد نصرت الهى هستند.

اين جمله اشاره به اعمالى است كه در زمان جاهليت وجود داشت، و امروزه نيز گاهى صورت مى‏گيرد كه احيانا در برابر كشته شدن يك نفر از يك قبيله، قبيله مقتول خونهاى زيادى را مى‏ريزند و يا اين كه در برابر كشته شدن يك نفر، افراد بى‏گناه و بى‏دفاع ديگرى غير از قاتل را به قتل مى‏رسانند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010

soham 313
25th July 2013, 08:48 AM
(آيه 34)
چهارم: اين آيه چهارمين دستور از اين سلسله احكام را شرح مى‏دهد نخست به اهميت حفظ مال يتيمان پرداخته و با لحنى مشابه آنچه در مورد عمل منافى عفت در آيات قبل گذشت مى‏گويد: «و به اموال يتيمان نزديك نشويد» (وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ).

نه تنها اموال يتيمان را نخوريد بلكه حتى حريم آن را كاملا محترم بشماريد.

ولى از آنجا كه ممكن است اين دستور دستاويزى گردد براى افراد ناآگاه كه تنها به جنبه‏هاى منفى مى‏نگرند، و سبب شود كه اموال يتيمان را بدون سرپرست بگذارند و به دست حوادث بسپارند، لذا بلافاصله استثناء روشنى براى اين حكم ذكر كرده، مى‏گويد: «مگر به طريقى كه بهترين شيوه‏ها است» (إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).

بنابراين هرگونه تصرفى در اموال يتيمان كه به منظور حفظ، اصلاح، تكثير و اضافه كردن بوده باشد، مجاز است.

البته اين وضع تا زمانى ادامه دارد كه به حدّ رشد فكرى و اقتصادى برسد آن گونه كه قرآن در ادامه آيه مورد بحث از آن ياد مى‏كند: «تا زمانى كه به حد بلوغ (و قدرت) برسد» (حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ).

5- سپس به مسأله وفاى به عهد پرداخته، مى‏گويد: «به عهد خود وفا كنيد چرا كه از وفاى به عهد سؤال مى‏شود» (وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كانَ مَسْؤُلًا).

بسيارى از روابط اجتماعى و خطوط نظام اقتصادى و مسائل سياسى همگى بر محور عهدها و پيمانها دور مى‏زند كه اگر تزلزلى در آنها پيدا شود به زودى نظام اجتماع فرو مى‏ريزد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010

aty.a
25th July 2013, 10:40 AM
​http://uc-njavan.ir/images/fugvgc77djvpsnr9vr2.gif (http://uc-njavan.ir/)

soham 313
26th July 2013, 08:18 AM
صفحه ی 164 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا51 از سوره ی اسرا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَأَوْفُوا۟ الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُوا۟ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(35)
و چون پيمانه مي كنيد پيمانه را تمام دهيد و با ترازوي درست بسنجيد كه اين بهتر و خوش فرجام تر است(35)



وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُو۟لَٰٓئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسُْٔولًا(36)
و چيزي را كه بدان علم نداري دنبال مكن زيرا گوش و چشم و قلب همه مورد پرسش واقع خواهند شد(36)



وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا(37)
و در [روي] زمين به نخوت گام برمدار چرا كه هرگز زمين را نمي تواني شكافت و در بلندي به كوهها نمي تواني رسيد(37)



كُلُّ ذَٰلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا(38)
همه اين [كارها] بدش نزد پروردگار تو ناپسنديده است(38)



ذَٰلِكَ مِمَّآ أَوْحَيٰٓ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ فَتُلْقَيٰ فِي جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا(39)
اين [سفارشها] از حكمتهايي است كه پروردگارت به تو وحي كرده است و با خداي يگانه معبودي ديگر قرار مده و گرنه حسرت زده و مطرود در جهنم افكنده خواهي شد(39)



أَفَأَصْفَيٰكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلَٰٓئِكَةِ إِنَٰثًا إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيمًا(40)
آيا [پنداشتيد كه] پروردگارتان شما را به [داشتن] پسران اختصاص داده و خود از فرشتگان دختراني برگرفته است حقا كه شما سخني بس بزرگ مي گوييد(40)



وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَٰذَا الْقُرْءَانِ لِيَذَّكَّرُوا۟ وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُورًا(41)
و به راستي ما در اين قرآن [حقايق را] گونه گون بيان كرديم تا پند گيرند و[لي] آنان را جز نفرت نمي افزايد(41)



قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَّابْتَغَوْا۟ إِلَيٰ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا(42)
بگو اگر چنانكه مي گويند با او خداياني [ديگر] بود در آن صورت حتما در صدد جستن راهي به سوي [خداوند] صاحب عرش برمي آمدند(42)



سُبْحَٰنَهُ وَتَعَٰلَيٰ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا(43)
او [پاك و] منزه است و از آنچه مي گويند بسي والاتر است(43)



تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَٰوَٰتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا(44)
آسمانهاي هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مي گويند و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش تسبيح او مي گويد ولي شما تسبيح آنها را درنمي يابيد به راستي كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است(44)



وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْءَانَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْءَاخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا(45)
و چون قرآن بخواني ميان تو و كساني كه به آخرت ايمان ندارند پرده اي پوشيده قرار مي دهيم(45)



وَجَعَلْنَا عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوْا۟ عَلَيٰٓ أَدْبَٰرِهِمْ نُفُورًا(46)
و بر دلهايشان پوششها مي نهيم تا آن را نفهمند و در گوشهايشان سنگيني [قرار مي دهيم] و چون در قرآن پروردگار خود را به يگانگي ياد كني با نفرت پشت مي كنند(46)



نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَسْتَمِعُونَ بِهِۦٓ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ وَإِذْ هُمْ نَجْوَيٰٓ إِذْ يَقُولُ الظَّٰلِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا(47)
هنگامي كه به سوي تو گوش فرا مي دارند ما بهتر مي دانيم به چه [منظور] گوش مي دهند و [نيز] آنگاه كه به نجوا مي پردازند وقتي كه ستمگران گويند جز مردي افسون شده را پيروي نمي كنيد(47)



انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا۟ لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا۟ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا(48)
ببين چگونه براي تو مثلها زدند و گمراه شدند در نتيجه راه به جايي نمي توانند ببرند(48)



وَقَالُوٓا۟ أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمًا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا(49)
و گفتند آيا وقتي استخوان و خاك شديم [باز] به آفرينشي جديد برانگيخته مي شويم(49)



۞ قُلْ كُونُوا۟ حِجَارَةً أَوْ حَدِيدًا(50)
بگو سنگ باشيد يا آهن(50)



أَوْ خَلْقًا مِّمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَن يُعِيدُنَا قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُءُوسَهُمْ وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هُوَ قُلْ عَسَيٰٓ أَن يَكُونَ قَرِيبًا(51)
يا آفريده اي از آنچه در خاطر شما بزرگ مي نمايد [باز هم برانگيخته خواهيد شد] پس خواهند گفت چه كسي ما را بازمي گرداند بگو همان كس كه نخستين بار شما را پديد آورد [باز] سرهاي خود را به طرف تو تكان مي دهند و مي گويندآن كي خواهد بود بگو شايد كه نزديك باشد(51)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
26th July 2013, 08:21 AM
(آيه 35)
ششم: آخرين حكم در رابطه با عدالت در پيمانه و وزن و رعايت حقوق مردم و مبارزه با كم فروشى است، مى‏فرمايد: «و هنگامى كه با پيمانه چيزى را مى‏سنجيد حق آن را اداء كنيد» (وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ).

«و با ميزان و ترازوى صحيح و مستقيم وزن كنيد» (وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِيمِ).

«چرا كه اين كار به سود شماست، و سر انجامش (از همه) بهتر است» (ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا).

اصولا حق و عدالت و نظم و حساب در همه چيز و همه جا يك اصل اساسى و حياتى است، و اصلى است كه بر كل عالم هستى حكومت مى‏كند، و هرگونه انحراف از اين اصل، خطرناك و بد عاقبت است، مخصوصا كم فروشى سرمايه اعتماد و اطمينان را كه ركن مهم مبادلات است از بين مى‏برد، و نظام اقتصادى را به هم مى‏ريزد.

(آيه 36)
تنها از علم پيروى كن: در آيات گذشته يك سلسله از اصولى‏ترين تعليمات و احكام اسلامى را خوانديم در اينجا به آخرين بخش از اين احكام مى‏رسيم كه در آن به چند حكم مهم اشاره شده است.

1- نخست سخن از لزوم تحقيق در همه چيز به ميان آورده، مى‏فرمايد:

«و از آنچه به آن آگاهى ندارى پيروى مكن» (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ).

نه در عمل شخصى خود از غير علم پيروى كن، و نه به هنگام قضاوت در باره ديگران، نه شهادت به غير علم بده، و نه به غير علم اعتقاد پيدا كن.

و در پايان آيه دليل اين نهى را چنين بيان مى‏كند: «زيرا گوش و چشم و دل همه مسئولند» و در برابر كارهايى كه انجام داده‏اند از انسان سؤال مى‏شود (إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا).

اين مسؤوليتها به خاطر آن است كه سخنانى را كه انسان بدون علم و يقين مى‏گويد يا به اين طريق است كه از افراد غير موثق شنيده، و يا مى‏گويد ديده‏ام در حالى كه نديده، و يا در تفكر خود دچار قضاوتهاى بى‏مأخذ و بى‏پايه‏اى شده كه با واقعيت منطبق نبوده است، به همين دليل از چشم و گوش و فكر و عقل او سؤال مى‏شود كه آيا واقعا شما به اين مسائل ايمان داشتيد كه شهادت داديد، يا قضاوت كرديد، يا به آن معتقد شديد و عمل خود را بر آن منطبق نموديد؟! ناديده گرفتن اين اصل نتيجه‏اى جز هرج و مرج اجتماعى و از بين رفتن روابط انسانى و پيوندهاى عاطفى نخواهد داشت.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010

soham 313
26th July 2013, 08:23 AM
(آيه 37)
متكبر مباش! اين آيه به مبارزه با كبر و غرور برخاسته و با تعبير زنده و روشنى مؤمنان را از آن نهى مى‏كند، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد:

«و در روى زمين از روى كبر و غرور، گام برمدار» (وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً).

«چرا كه تو نمى‏توانى زمين را بشكافى! و طول قامتت به كوهها نمى‏رسد»! (إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا).

اشاره به اين كه افراد متكبر و مغرور غالبا به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محكم به زمين مى‏كوبند تا مردم را از آمد و رفت خويش آگاه سازند، گردن به آسمان مى‏كشند تا برترى خود را به پندار خويش بر زمينيان مشخص سازند! هدف قرآن اين است كه كبر و غرور را بطور كلى، محكوم كند، نه تنها در چهره خاصى يعنى راه رفتن. چرا كه غرور سر چشمه بيگانگى از خدا و خويشتن، و اشتباه در قضاوت، و گم كردن راه حق، و پيوستن به خط شيطان، و آلودگى به انواع گناهان است.

برنامه عملى پيشوايان اسلام سرمشق بسيار آموزنده‏اى براى هر مسلمان راستين در اين زمينه است.

در سيره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: هرگز اجازه نمى‏داد به هنگامى كه سوار بود افرادى در ركاب او پياده راه بروند و نيز مى‏خوانيم: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر روى خاك مى‏نشست، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى‏خورد، و از گوسفند شير مى‏دوشيد، بر الاغ برهنه سوار مى‏شد.

در حالات على عليه السّلام نيز مى‏خوانيم كه او براى خانه آب مى‏آورد و گاه منزل را جارو مى‏كرد.

و در تاريخ امام مجتبى عليه السّلام مى‏خوانيم كه با داشتن مركبهاى متعدد، بيست مرتبه پياده به خانه خدا مشرف شد و مى‏فرمود: من براى تواضع در پيشگاه خدا اين عمل را انجام مى‏دهم.

(آيه 38)
اين آيه به عنوان تأكيدى بر تمام احكامى كه در مورد تحريم شرك و قتل نفس و زنا و فرزندكشى و تصرف در مال يتيمان و آزار پدر و مادر و مانند آن در آيات پيشين گذشت مى‏گويد: «تمام اينها گناهش نزد پروردگارت منفور است» (كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً).

از اين تعبير روشن مى‏شود كه بر خلاف گفته پيروان مكتب جبر، خدا هرگز اراده نكرده است گناهى از كسى سر بزند، چرا كه اگر چنين چيزى را اراده كرده بود با كراهت و ناخشنودى كه در اين آيه روى آن تأكيد شده است سازگار نبود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010

soham 313
26th July 2013, 08:25 AM
(آيه 39)
مشرك مشو! باز براى تأكيد بيشتر و اين كه اين احكام حكيمانه همگى از وحى الهى سر چشمه مى‏گيرد، اضافه مى‏كند: «اينها از امور حكمت آميزى است كه پروردگارت به تو وحى فرستاده است» (ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ).

اشاره به اين كه احكام هم از طريق حكمت عقلى، اثبات شده است، و هم از طريق وحى الهى، و اصول همه احكام الهى چنين است هر چند جزئيات آن را در بسيارى از اوقات با چراغ كم فروغ عقل نمى‏توان تشخيص داد و تنها در پرتو نورافكن نيرومند وحى بايد درك كرد.

سپس همانگونه كه آغاز اين احكام از تحريم شرك شروع شده بود با تأكيد بر تحريم شرك آن را پايان داده، مى‏گويد: «و هرگز (براى خداوند يگانه شريكى قائل مباش و) معبود ديگرى را در كنار «اللّه» قرار مده» (وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ).

«كه در جهنم افكنده مى‏شوى سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهى بود» (فَتُلْقى‏ فِي جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً).

در حقيقت شرك و دوگانه پرستى، خمير مايه همه انحرافات و جنايات و گناهان است، لذا بيان اين سلسله احكام اساسى اسلام از شرك شروع شد و به شرك نيز پايان يافت.

(آيه 40)
اين آيه به يكى از افكار خرافى مشركان اشاره كرده و پايه منطق و تفكر آنها را به اين وسيله روشن مى‏سازد و آن اين كه: بسيارى از آنها معتقد بودند كه فرشتگان دختران خدا هستند در حالى كه خودشان از شنيدن نام دختر، ننگ و عار داشتند و تولد او را در خانه خود مايه بدبختى و سرشكستگى مى‏پنداشتند! قرآن از منطق خود آنها اتخاذ سند كرده، مى‏گويد: «آيا پروردگار شما پسران را تنها در سهم شما قرار داد و خود از فرشتگان دخترانى انتخاب كرد» (أَ فَأَصْفاكُمْ رَبُّكُمْ بِالْبَنِينَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِكَةِ إِناثاً).

بدون شك فرزندان دختر همانند فرزندان پسر از مواهب الهى هستند و هيچ گونه تفاوتى از نظر ارزش انسانى ندارند.

ولى هدف قرآن اين است آنها را با منطق خودشان محكوم سازد كه شما چگونه افراد نادانى هستيد براى پروردگارتان چيزى قائل مى‏شويد كه خود از آن ننگ و عار داريد.

سپس در پايان آيه به صورت يك حكم قاطع مى‏گويد: «شما سخن بسيار بزرگ و كفرآميزى مى‏گوييد» (إِنَّكُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِيماً).

سخنى كه با هيچ منطقى سازگار نيست و از چندين جهت بى‏پايه است زيرا : 1- اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اهانت عظيمى به ساحت مقدس او است، چرا كه او نه جسم است نه عوارض جسمانى دارد، نه نياز به بقاء نسل.

2- چگونه شما فرزندان خدا را همه دختر مى‏دانيد؟ در حالى كه براى دختر پايينترين منزلت را قائليد.

3- از همه گذشته اين عقيده اهانتى به مقام فرشتگان الهى است كه فرمانبران حقند و مقربان درگاه او. شما از شنيدن نام دختر وحشت داريد، ولى اين مقربان الهى را همه دختر مى‏دانيد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010

soham 313
26th July 2013, 08:26 AM
(آيه 41)
چگونه از حق فرار مى‏كنند؟! از آنجا كه سخن در آيات گذشته به مسأله توحيد و شرك منتهى شد، در اينجا همان مسأله با بيان روشن و قاطعى دنبال مى‏شود.

نخست از لجاجت فوق العاده جمعى از مشركان در برابر دلائل مختلف توحيد سخن به ميان آورده، مى‏گويد: «و ما در اين قرآن انواع بيانات مؤثر را آورديم تا آنها متذكر شوند (و در راه حق گام بردارند) ولى (گروهى از كوردلان) جز بر نفرتشان نمى‏افزايد» (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِيَذَّكَّرُوا وَ ما يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً).

در اينجا اين سؤال به ذهن مى‏رسد كه اگر اين بيانات گوناگون نتيجه معكوس دارد، ذكر آنها چه فائده‏اى خواهد داشت؟! پاسخ اين سؤال روشن است و آن اين كه قرآن براى يك فرد يا يك گروه خاص نازل نشده بلكه براى كل جامعه انسانى است، و مسلما همه انسانها اين گونه نيستند، بلكه بسيارند كسانى كه اين دلائل مختلف را مى‏شنوند و راه حق را باز مى‏يابند، و همين اثر، براى نزول اين آيات، كافى است، هر چند كوردلانى از آن نتيجه معكوس بگيرند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-2.html#post2010

soham 313
26th July 2013, 08:27 AM
(آيه 42)
اين آيه به يكى از دلائل توحيد، اشاره مى‏كند كه در لسان دانشمندان و فلاسفه به عنوان «دليل تمانع» معروف شده است.

مى‏گويد: اى پيامبر! «به آنها بگو: اگر با خداوند قادر متعال، خدايان ديگرى بود- آنچنان كه آنها مى‏پندارند- اين خدايان سعى مى‏كردند راهى به خداوند بزرگ صاحب عرش پيدا كنند» و بر او غالب شوند (قُلْ لَوْ كانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَما يَقُولُونَ إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى‏ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا).

زيرا طبيعى است كه هر صاحب قدرتى مى‏خواهد قدرت خود را كاملتر و قلمرو حكومت خويش را بيشتر كند و اگر راستى خدايانى وجود داشت اين تنازع و تمانع بر سر قدرت و گسترش حكومت در ميان آنها در مى‏گرفت.

(آيه 43)
و از آنجا كه در تعبيرات مشركان، خداوند بزرگ تا سر حد يك طرف نزاع تنزل كرده است، در اين آيه بلافاصله مى‏گويد: «خداوند از آنچه آنها مى‏گويند پاك و منزه است و (از آنچه مى‏انديشند) بسيار برتر و بالاتر است» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيراً).

(آيه 44)
سپس براى اثبات عظمت مقام پروردگار و اين كه از خيال و قياس و گمان و وهم مشركان است، به بيان تسبيح موجودات جهان در برابر ذات مقدسش پرداخته، مى‏گويد: «آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند همگى تسبيح خدا مى‏گويند» (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ).

نه تنها آسمانها و زمين، بلكه «هيچ موجودى نيست مگر اين كه تسبيح و حمد خدا مى‏گويد ولى شما تسبيح آنها را درك نمى‏كنيد» (وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ).

عالم شگرف هستى با آن نظام عجيبش با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خيره كننده‏اش و با آن ريزه كاريهاى حيرت زا همگى «تسبيح و حمد» خدا مى‏گويند.

با اين حال «او بردبار و آمرزنده است» (إِنَّهُ كانَ حَلِيماً غَفُوراً). و شما را به خاطر شرك و كفرتان فورا مؤاخذه نمى‏كند، بلكه به مقدار كافى مهلت مى‏دهد و درهاى توبه را به روى شما باز مى‏گذارد تا اتمام حجت شود.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
26th July 2013, 08:29 AM
(آيه 45)

شأن نزول:
اين آيه در باره گروهى از مشركان نازل شده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را به هنگامى كه در شب تلاوت قرآن مى‏كرد و در كنار خانه كعبه نماز مى‏گذارد آزار مى‏دادند، و او را با سنگ مى‏زدند و مانع دعوت مردم به اسلام مى‏شدند.

خداوند به لطفش چنان كرد كه آنها نتوانند او را آزار دهند- و شايد اين از طريق رعب و وحشتى بود كه از پيامبر در دل آنها افكند.

تفسير:

بى‏خبران مغرور و موانع شناخت- به دنبال آيات گذشته اين سؤال براى بسيارى پيش مى‏آيد كه با وضوح مسأله توحيد به طورى كه همه موجوات جهان به آن گواهى مى‏دهند چرا مشركان اين واقعيت را نمى‏پذيرند؟ چرا آنها اين آيات گويا و رساى قرآن را مى‏شنوند و بيدار نمى‏شوند؟! آيه مى‏گويد: «اى پيامبر! هنگامى كه قرآن مى‏خوانى ميان تو و آنها كه ايمان به آخرت ندارند، حجاب و پوششى نامرئى قرار مى‏دهيم» (وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً).

اين حجاب و پرده، همان لجاجت و تعصب و خودخواهى و غرور و جهل و نادانى بود كه حقايق قرآن را از ديدگاه فكر و عقل آنها مكتوم مى‏داشت و به آنها اجازه نمى‏داد حقايق روشنى همچون توحيد و معاد و صدق دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مانند آن را درك كنند.

اينجاست كه مى‏گوييم: اگر كسى بخواهد صراط مستقيم حق را بپويد و از انحراف و گمراهى در امان بماند بايد قبل از هر چيز در اصلاح خويشتن بكوشد.

(آيه 46)
اين آيه اضافه مى‏كند: «بر دلهايشان پوششهايى و در گوشهايشان سنگينى» قرار داديم (وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً).

و لذا «هنگامى كه پروردگارت را در قرآن به يگانگى ياد مى‏كنى آنها پشت مى‏كنند و رو بر مى‏گردانند» (وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى‏ أَدْبارِهِمْ نُفُوراً).

راستى چه عجيب است فرار از حق، فرار از سعادت و نجات، و فرار از خوشبختى و پيروزى و فهم و شعور.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
26th July 2013, 08:30 AM
(آيه 47)
در اين آيه اضافه مى‏كند: «هنگامى كه به سخنان تو گوش فرا مى‏دهند، ما بهتر مى‏دانيم براى چه گوش فرا مى‏دهند» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ).

«و (همچنين) در آن هنگام كه با هم نجوا مى‏كنند» (وَ إِذْ هُمْ نَجْوى‏).

«آنگاه كه ستمگران (به مؤمنان) مى‏گويند: شما جز از انسانى كه افسون شده، پيروى نمى‏كنيد» (إِذْ يَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً).

در حقيقت آنها به منظور درك حقيقت به سراغ تو نمى‏آيند و سخنانت را با گوش جان نمى‏شنوند، بلكه هدفشان آن است كه بيايند و اخلال كنند، وصله بچسبانند و مؤمنان را- اگر بتوانند- از راه به در برند.

(آيه 48)
شأن نزول:
«ابن عباس» مى‏گويد: ابو سفيان و ابو جهل و غير آنها گاهى نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏آمدند و به سخنان او گوش فرا مى‏دادند، روزى يكى از آنها به ديگران گفت: اصلا من نمى‏فهمم محمّد چه مى‏گويد؟ فقط مى‏بينم لبهاى او حركت مى‏كند ولى ابو سفيان گفت: فكر مى‏كنم بعضى از سخنانش حق است، أبو جهل اظهار داشت او ديوانه است، و ابو لهب اضافه كرد: او كاهن است، ديگرى گفت: او شاعر است و به دنبال اين سخنان ناموزون و نسبتهاى ناروا آيه نازل گشت.

تفسير:

در اين آيه باز روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، ضمن عبارت كوتاهى پاسخ دندانشكنى به اين گروه گمراه مى‏دهد و مى‏گويد: «بنگر چگونه براى تو مثل مى‏زنند (يكى ساحرت مى‏خواند ديگرى مسحور، يكى كاهن و ديگرى مجنون) و از همين رو آنها گمراه شده‏اند و قدرت پيدا كردن راه حق را ندارند» (انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا).

نه اين كه راه ناپيدا باشد و چهره حق مخفى بلكه آنها چشم بينا ندارند، و عقل و خرد خود را به خاطر بغض و جهل و تعصب و لجاج از كار انداخته‏ اند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
26th July 2013, 08:31 AM
(آيه 49)
رستاخيز قطعى است! در آيات گذشته سخن از «توحيد» و مبارزه با شرك بود، اما در اينجا سخن از «معاد» كه در همه جا مكمل مسأله توحيد است به ميان آمده، و به سه سؤال و يا سه ايراد منكران معاد پاسخ گفته شده است:

«و آنها گفتند: آيا هنگامى كه ما به استخوانهاى پوسيده تبديل و پراكنده شديم دگر بار آفرينش تازه‏اى خواهيم يافت»؟ (وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً).

اين تعبير نشان مى‏دهد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همواره در دعوت خود سخن از مسأله «معاد جسمانى» مى‏گفت كه اين جسم بعد از متلاشى شدن باز مى‏گردد، و گر نه هرگاه سخن تنها از معاد روحانى بود اين گونه ايرادهاى مخالفان به هيچ وجه معنى نداشت.

(آيه 50)
قرآن در پاسخ آنها مى‏گويد: «بگو: (استخوان پوسيده و خاك شده كه سهل است) شما سنگ باشيد يا آهن» باز خدا قادر است لباس حيات در تنتان بپوشاند (قُلْ كُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِيداً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
26th July 2013, 08:33 AM
(آيه 51)
«يا هر مخلوقى كه در نظر شما از آن هم سخت‏تر است» و از حيات و زندگى دورتر مى‏باشد، باز خدا قادر است شما را به زندگى مجدّد بازگرداند (أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ).

دومين ايراد آنها اين بود كه مى‏گفتند: بسيار خوب اگر بپذيريم كه اين استخوانهاى پوسيده و متلاشى شده قابل بازگشت به حيات است چه كسى قدرت انجام اين كار را دارد، چرا كه اين تبديل را يك امر بسيار پيچيده و مشكل مى‏دانستند «پس آنها مى‏گويند: چه كسى ما را باز مى‏گرداند»؟ (فَسَيَقُولُونَ مَنْ يُعِيدُنا).

پاسخ اين سؤال را قرآن چنين مى‏گويد: «به آنها بگو: همان كسى كه شما را بار اول آفريد» (قُلِ الَّذِي فَطَرَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).

سر انجام به سومين ايراد آنها پرداخته، مى‏گويد: «پس آنها سر خود را از روى تعجب و انكار به سوى تو تكان مى‏دهند و مى‏گويند: چه زمانى اين معاد واقع مى‏شود»؟ (فَسَيُنْغِضُونَ إِلَيْكَ رُؤُسَهُمْ وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هُوَ).

آنها در حقيقت با اين ايراد خود مى‏خواستند اين مطلب را منعكس كنند كه به فرض اين ماده خاكى قابل تبديل به انسان باشد، و قدرت خدا را نيز قبول كنيم، اما اين يك وعده نسيه بيش نيست و معلوم نيست در چه زمانى واقع مى‏شود؟

قرآن در پاسخشان مى‏گويد: «به آنها بگو: شايد زمان آن نزديك باشد» (قُلْ عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَرِيباً).

و البته نزديك است چرا كه مجموعه عمر اين جهان هرچه باشد در برابر زندگى بى‏پايان در سراى ديگر لحظه زود گذرى بيش نيست.

و از اين گذشته، اگر قيامت در مقياسهاى كوچك و محدود ما دور به نظر برسد آستانه قيامت كه مرگ است به همه ما نزديك است چرا كه مرگ قيامت صغرى است «اذا مات الانسان قامت قيامته»، درست است كه مرگ، قيامت كبرى نيست ولى يادآور آن است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
27th July 2013, 06:11 AM
صفحه ی 165 از قرآن کریم شامل آیات 52 تا 64 از سوره ی اسرا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ وَتَظُنُّونَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا(52)
روزي كه شما را فرا مي خواند پس در حالي كه او را ستايش مي كنيد اجابتش مي نماييد و مي پنداريد كه جز اندكي [در دنيا] نمانده ايد(52)



وَقُل لِّعِبَادِي يَقُولُوا۟ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَٰنَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَٰنَ كَانَ لِلْإِنسَٰنِ عَدُوًّا مُّبِينًا(53)
و به بندگانم بگو آنچه را كه بهتر است بگويند كه شيطان ميانشان را به هم مي زند زيرا شيطان همواره براي انسان دشمني آشكار است(53)



رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا(54)
پروردگار شما به [حال] شما داناتر است اگر بخواهد بر شما رحمت مي آورد يا اگر بخواهد شما را عذاب مي كند و تو را بر ايشان نگهبان نفرستاده ايم(54)



وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّۦنَ عَلَيٰ بَعْضٍ وَءَاتَيْنَا دَاوُۥدَ زَبُورًا(55)
و پروردگار تو به هر كه [و هر چه] در آسمانها و زمين است داناتر است و در حقيقت بعضي از انبيا را بر بعضي برتري بخشيديم و به داوود زبور داديم(55)



قُلِ ادْعُوا۟ الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلَا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلَا تَحْوِيلًا(56)
بگو كساني را كه به جاي او [معبود خود] پنداشتيد بخوانيد [آنها] نه اختياري دارند كه از شما دفع زيان كنند و نه [آنكه بلايي را از شما] بگردانند(56)



أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَيٰ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا(57)
آن كساني را كه ايشان مي خوانند [خود] به سوي پروردگارشان تقرب مي جويند [تا بدانند] كدام يك از آنها [به او] نزديكترند و به رحمت وي اميدوارند و از عذابش مي ترسند چرا كه عذاب پروردگارت همواره در خور پرهيز است(57)



وَإِن مِّن قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوهَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ أَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِيدًا كَانَ ذَٰلِكَ فِي الْكِتَٰبِ مَسْطُورًا(58)
و هيچ شهري نيست مگر اينكه ما آن را [در صورت نافرماني] پيش از روز رستاخيز به هلاكت مي رسانيم يا آن را سخت عذاب مي كنيم اين [عقوبت] در كتاب [الهي] به قلم رفته است(58)



وَمَا مَنَعَنَآ أَن نُّرْسِلَ بِالْءَايَٰتِ إِلَّآ أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَءَاتَيْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا۟ بِهَا وَمَا نُرْسِلُ بِالْءَايَٰتِ إِلَّا تَخْوِيفًا(59)
و [چيزي] ما را از فرستادن معجزات باز نداشت جز اينكه پيشينيان آنها را به دروغ گرفتند و به ثمود ماده شتر داديم كه [پديده اي] روشنگر بود و[لي] به آن ستم كردند و ما معجزه ها را جز براي بيم دادن [مردم] نمي فرستيم(59)



وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتِيٓ أَرَيْنَٰكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْءَانِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَٰنًا كَبِيرًا(60)
و [ياد كن] هنگامي را كه به تو گفتيم به راستي پروردگارت بر مردم احاطه دارد و آن رؤيايي را كه به تو نمايانديم و [نيز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براي آزمايش مردم قرار نداديم و ما آنان را بيم مي دهيم ولي جز بر طغيان بيشتر آنها نمي افزايد(60)



وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَٰٓئِكَةِ اسْجُدُوا۟ لِءَادَمَ فَسَجَدُوٓا۟ إِلَّآ إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا(61)
و هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد پس [همه] جز ابليس سجده كردند گفت آيا براي كسي كه از گل آفريدي سجده كنم(61)



قَالَ أَرَءَيْتَكَ هَٰذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَيٰ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا(62)
[سپس] گفت به من بگو اين كسي را كه بر من برتري دادي [براي چه بود] اگر تا روز قيامت مهلتم دهي قطعا فرزندانش را جز اندكي [از آنها] ريشه كن خواهم كرد(62)



قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَآؤُكُمْ جَزَآءً مَّوْفُورًا(63)
فرمود برو كه هر كس از آنان تو را پيروي كند مسلما جهنم سزايتان خواهد بود كه كيفري تمام است(63)



وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُم بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَٰلِ وَالْأَوْلَٰدِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا(64)
و از ايشان هر كه را توانستي با آواي خود تحريك كن و با سواران و پيادگانت بر آنها بتاز و با آنان در اموال و اولاد شركت كن و به ايشان وعده بده و شيطان جز فريب به آنها وعده نمي دهد(64)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
27th July 2013, 06:14 AM
(آيه 52)
در اين آيه بى‏آنكه تاريخ دقيقى از قيامت ذكر كند بعضى از خصوصيات آن را چنين بيان مى‏كند: «اين بازگشت به حيات «همان روز (ى خواهد بود) كه شما را (از قبرهايتان) فرا مى‏خواند، شما هم اجابت مى‏كنيد در حالى كه حمد او را مى‏گوييد» (يَوْمَ يَدْعُوكُمْ فَتَسْتَجِيبُونَ بِحَمْدِهِ).

و آن روز است كه فاصله مرگ و رستاخيز يعنى دوران برزخ را كوتاه خواهيد شمرد «و مى‏پنداريد تنها مدت كوتاهى (در جهان برزخ) درنگ كرده‏ايد» (وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا).

(آيه 53)
برخورد منطقى با همه مخالفان: از آنجا كه در آيات پيشين سخن از مبدأ و معاد و دلائلى بر اين دو مسأله مهم اعتقادى در ميان بود، در اينجا روش گفتگو و استدلال با مخالفان مخصوصا مشركان را مى‏آموزد چرا كه مكتب هر قدر عالى باشد و منطق قوى و نيرومند ولى اگر با روش صحيح بحث و مجادله توأم نگردد و به جاى لطف و محبت، خشونت بر آن حاكم گردد، بى‏اثر خواهد بود.

لذا آيه مى‏گويد: «و به بندگان من بگو: سخنى را بگويند كه بهترين باشد» (وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ).

بهترين از نظر محتوى، بهترين از نظر طرز بيان، و بهترين از جهت توأم بودن با فضائل اخلاقى و روشهاى انسانى.

«چرا كه (اگر قول احسن را ترك گويند و به خشونت در كلام و مخاصمه و لجاج برخيزند) شيطان در ميان آنها فساد و فتنه مى‏كند» (إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ).

و فراموش نكنيد شيطان در كمين نشسته و بيكار نيست «زيرا شيطان از آغاز دشمن آشكارى براى انسان بوده است» (إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِيناً).

گاهى مؤمنان تازه كار طبق روشى كه از پيش داشتند با هر كس كه در عقيده با آنها مخالف بود به خشونت مى‏پرداختند.

از اين گذشته تعبيرات توهين آميز مخالفان نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه بعضى از آنها در آيات پيشين گذشت مانند مسحور، مجنون، كاهن، شاعر، گاهى سبب مى‏شد كه مؤمنان عنان اختيار را از دست بدهند و به مقابله با آنها در يك مشاجره لفظى خشن برخيزند و هرچه مى‏خواهند بگويند.

«قرآن» مؤمنان را از اين كار باز مى‏دارد و دعوت به نرمش و لطافت در بيان و انتخاب بهترين كلمات را مى‏كند تا از فساد شيطان بپرهيزند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
27th July 2013, 06:16 AM
(آيه 54)
اين آيه اضافه مى‏كند: «پروردگار شما از حال شما آگاهتر است اگر بخواهد شما را مشمول رحمت خويش قرار مى‏دهد، و اگر بخواهد مجازاتتان خواهد كرد» (رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِنْ يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِنْ يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ).

در پايان آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده و به عنوان دلدارى و پيشگيرى از ناراحتى فوق العاده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از عدم ايمان مشركان مى‏فرمايد: «و ما تو را و كيل بر آنها نفرستاده‏ايم» كه ملزم باشى حتما آنها ايمان بياورند (وَ ما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلًا).

وظيفه تو ابلاغ آشكار و دعوت مجدّانه به سوى حق است، اگر ايمان آوردند چه بهتر و گر نه زيانى به تو نخواهد رسيد.

(آيه 55)
اين آيه سخن را از اين فراتر مى‏برد و مى‏گويد: خدا تنها آگاه از حال شما نيست بلكه: «پروردگارت نسبت به حال همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، از همه آگاهتر است» (وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

سپس اضافه مى‏كند: «و ما بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر فضيلت بخشيديم و به داود كتاب زبور داديم» (وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى‏ بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً).

اين جمله در حقيقت پاسخ به يكى از ايرادات مشركان است، كه با تعبير تحقير آميز مى‏گفتند: آيا خداوند شخص ديگرى را نداشت كه محمد يتيم را به نبوّت انتخاب كرد؟ وانگهى چه شد كه او سر آمد همه پيامبران و خاتم آنها شد؟! قرآن مى‏گويد: اين جاى تعجب نيست خداوند از ارزش انسانى هر كس آگاه است و پيامبران خود را از ميان همين توده مردم برگزيده، يكى را به عنوان خليل اللّهى مفتخر ساخت، ديگرى را كليم اللّه، و ديگرى را روح اللّه قرار داد، پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را به عنوان حبيب اللّه برگزيد و خلاصه بعضى را بر بعضى فضيلت بخشيد، طبق موازينى كه خودش مى‏داند و حكمتش اقتضا مى‏كند.

با اين كه داود داراى حكومت عظيم و كشور پهناورى بود، خداوند اين را افتخار او قرار نمى‏دهد بلكه كتاب زبور را افتخار او مى‏شمرد تا مشركان بدانند عظمت يك انسان به مال و ثروت و داشتن قدرت و حكومت ظاهرى نيست و يتيم و بى‏مال بودن دليلى بر تحقير نخواهد شد.

(آيه 56)
در اين آيه باز سخن از مشركان است و در تعقيب بحثهاى گذشته به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏گويد: «به آنها بگو: معبودهايى را كه غير خدا شايسته پرستش مى‏پنداريد بخوانيد، آنها نه قدرت دارند مشكلات و گرفتاريها را از شما برطرف سازند و نه دگرگونى در آن ايجاد كنند» (قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَ لا تَحْوِيلًا).

در حقيقت اين آيه همانند بسيارى ديگر از آيات قرآن، منطق و عقيده مشركان را از اين راه ابطال مى‏كند كه پرستش و عبادت آلهه يا به خاطر جلب منفعت است يا دفع زيان، در حالى كه اينها قدرتى از خود ندارند كه مشكلى را برطرف سازند و نه حتى مشكلى را جابه‏جا كنند.

تعبير به «الَّذِينَ» در اين آيه بيانگر آن است كه منظور همه معبودهاى غير اللّه نيست، بلكه معبودهايى همچون فرشتگان و حضرت مسيح (ع) و مانند آنهاست.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
27th July 2013, 06:17 AM
(آيه 57)
اين آيه در حقيقت دليلى است براى آنچه در آيه قبل گفته شد، مى‏گويد: مى‏دانيد چرا آنها قادر نيستند مشكلى را از دوش شما، بدون اذن پروردگار بردارند براى اين كه خودشان براى حل مشكلات به در خانه خدا مى‏روند، خودشان سعى دارند به ذات پاك او تقرب جويند و هرچه مى‏خواهند از او بخواهند: «كسانى را كه آنان مى‏خوانند، خودشان وسيله‏اى (براى تقرّب) به پروردگارشان مى‏جويند» (أُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ).

«وسيله‏اى هر چه نزديكتر» (أَيُّهُمْ أَقْرَبُ).

«و به رحمت او اميدوارند» (وَ يَرْجُونَ رَحْمَتَهُ).

«و از عذاب او مى‏ترسند» (وَ يَخافُونَ عَذابَهُ).

«چرا كه عذاب پروردگارت (چنان شديد مى‏باشد كه) همواره درخور پرهيز و وحشت است» (إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُوراً).

(آيه 58)
تسليم بهانه جويان نشو! به دنبال بحثهايى كه با مشركان در زمينه توحيد و معاد در آيات گذشته خوانديم اين آيه آنها را با گفتار بيدار كننده‏اى اندرز مى‏دهد و پايان و فناء اين دنيا را در مقابل ديدگان عقلشان مجسّم مى‏سازد تا بدانند اين سرا، سراى فانى است، و سراى بقا جاى ديگر است، و خود را براى مقابله با نتائج اعمالشان آماده سازند مى‏گويد: «و هيچ آبادى در روى زمين نيست مگر اين كه ما آن را قبل از روز قيامت هلاك مى‏كنيم، يا به عذاب شديدى گرفتارش مى‏سازيم» (وَ إِنْ مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِكُوها قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَةِ أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِيداً).

بدكاران ستمگر و طاغيان گردنكش را به وسيله عذاب نابود مى‏كنيم و ديگران را با مرگ طبيعى و يا حوادثى معمولى.

بالاخره اين جهان پايان مى‏گيرد و همه راه فنا را مى‏پيمايند «و اين (يك اصل مسلّم و قطعى است كه) در كتاب الهى [لوح محفوظ] ثبت است» (كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
27th July 2013, 06:18 AM
(آيه 59)
در اينجا اين ايراد براى مشركان باقى مى‏ماند كه خوب ما بحثى نداريم ايمان بياوريم، اما به اين شرط كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله هر معجزه‏اى را كه ما پيشنهاد مى‏كنيم انجام دهد، و در واقع به بهانه جوييهاى ما تن در دهد.

قرآن در پاسخ آنها مى‏گويد: «هيچ چيز مانع ما نبود كه اين گونه معجزات را بفرستيم جز اين كه پيشينيان آن را تكذيب كردند» (وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآياتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ).

اشاره به اين كه: معجزاتى كه دليل صدق پيامبر است به قدر كافى فرستاده شده و اما معجزات اقتراحى و پيشنهادى شما، چيزى نيست كه با آن موافقت شود، چرا كه پس از مشاهده باز ايمان نخواهيد آورد، اگر بپرسند به چه دليل؟

در پاسخ گفته مى‏شود به دليل اين كه امتهاى گذشته كه آنها هم شرائطى كاملا مشابه شما داشتند نيز چنين پيشنهادهاى بهانه جويانه‏اى را كردند، بعدا هم ايمان نياوردند.

سپس قرآن روى يك نمونه روشن از اين مسأله انگشت گذارده، مى‏گويد:

«و ما به قوم ثمود ناقه داديم كه روشنگر بود» (وَ آتَيْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً).

همان شترى كه به فرمان خدا از كوه سر برآورد، چرا كه تقاضاى چنين معجزه‏اى را كرده بودند، معجزه‏اى روشن و روشنگر! ولى با اين حال آنها ايمان نياوردند «پس به آن ناقه ستم كردند» و او را به قتل رساندند (فَظَلَمُوا بِها).

اصولا برنامه ما اين نيست كه هر كسى معجزه‏اى پيشنهاد كند پيامبر تسليم او گردد «و ما آيات و معجزات را جز براى تخويف مردم و اتمام حجت نمى‏فرستيم» (وَ ما نُرْسِلُ بِالْآياتِ إِلَّا تَخْوِيفاً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
27th July 2013, 06:20 AM
(آيه 60)
سپس پيامبرش را در برابر سرسختى و لجاجت دشمنان دلدارى داده، مى‏گويد: اگر آنها در مقابل سخنانت اين چنين لجاجت به خرج مى‏دهند و ايمان نمى‏آورند مطلب تازه‏اى نيست، «به خاطر بياور هنگامى را كه به تو گفتيم پروردگارت احاطه كامل بر مردم دارد» و از وضعشان كاملا آگاه است (وَ إِذْ قُلْنا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحاطَ بِالنَّاسِ).

هميشه در برابر دعوت پيامبران، گروهى پاكدل ايمان آورده‏اند و گروهى متعصب و لجوج به بهانه‏جويى و كارشكنى و دشمنى برخاسته‏اند، در گذشته چنين بوده، امروز نيز چنين است.

سپس اضافه مى‏كند: «و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم فقط براى آزمايش مردم بود» (وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ).

«همچنين شجره معلونه [درخت نفرين شده‏] را كه در قرآن ذكر كرده‏ايم» آن نيز آزمايشى براى مردم است (وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ).

در پايان اضافه مى‏كند: «ما آنها را بيم داده (و انذار) مى‏كنيم اما جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمى‏افزايد» (وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْياناً كَبِيراً).

چرا كه اگر دل و جان آدمى آماده پذيرش حق نباشد، نه تنها سخن حق در آن اثر نمى‏گذارد، بلكه غالبا نتيجه معكوس مى‏دهد و به خاطر سرسختى و مقاومت منفى بر گمراهى و لجاجتشان مى‏افزايد- دقت كنيد.

رؤياى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و شجره ملعونه:

جمعى از مفسران شيعه و اهل سنت نقل كرده‏اند كه: اين خواب اشاره به جريان معروفى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در خواب ديد ميمونهايى از منبر او بالا مى‏روند و پايين مى‏آيند، بسيار از اين مسأله غمگين شد، آن چنان كه بعد از آن كمتر مى‏خنديد- اين ميمونها را به بنى اميه تفسير كرده‏اند كه يكى بعد از ديگرى بر جاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نشستند در حالى كه از يكديگر تقليد مى‏كردند و افرادى فاقد شخصيت بودند و حكومت اسلامى و خلافت رسول اللّه را به فساد كشيدند.

اما شجره معلونه- در قرآن ممكن است اشاره به هر گروه منافق و خبيث و مطرود درگاه خدا، مخصوصا گروههايى همانند بنى اميه و يهوديان سنگدل و لجوج و همه كسانى كه در خط آنها گام برمى‏دارند، باشد، و شجره زقوم در قيامت تجسّمى از وجود اين شجرات خبيثه در جهان ديگر است، و همه اين شجرات خبيثه مايه آزمايش و امتحان مؤمنان راستين در اين جهان هستند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-3.html

soham 313
27th July 2013, 06:21 AM
(آيه 61)
در اينجا قرآن به مسأله سرپيچى ابليس از فرمان خدا مبنى بر سجده براى آدم و سرنوشت شوم او به دنبال اين ماجرا اشاره مى‏كند.

مطرح كردن اين ماجرا به دنبال بحثهاى گذشته پيرامون مشركان لجوج، در واقع اشاره به اين است كه نمونه كامل استكبار و كفر و عصيان، شيطان بود، ببينيد سرنوشتش به كجا رسيد، شما پيروان او نيز همان سرنوشت را خواهيد داشت.

نخست مى‏گويد: «و يادآور هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد و همگى جز ابليس سجده كردند» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ).

اين سجده يك نوع خضوع و تواضع به خاطر عظمت خلقت آدم و امتياز او بر ساير موجودات و يا سجده‏اى بوده است به عنوان پرستش در برابر خداوند به خاطر آفرينش چنين مخلوق شگرفى.

ابليس كه باد كبر و غرور در سر داشت و خودخواهى و خودبينى بر عقل و هوشش پرده افكنده بود، به گمان اين كه خاك و گل، كه منبع همه بركات و سر چشمه حيات است كم اهميت‏تر از آتش است به عنوان اعتراض به پيشگاه خدا چنين «گفت: آيا من براى موجودى سجده كنم كه او را از گل آفريده‏اى» (قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً).

(آيه 62)
ولى هنگامى كه ديد بر اثر اين استكبار و سركشى در برابر فرمان خدا از درگاه مقدسش براى هميشه طرد شد: «گفت: به من بگو، اين كسى را كه بر من برترى داده‏اى (به چه دليل بوده است؟) اگر مرا تا روز قيامت زنده بگذارى، همه فرزندانش را، جز عدّه كمى، گمراه و ريشه كن خواهم ساخت» (قالَ أَ رَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلًا).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
27th July 2013, 06:23 AM
(آيه 63)
در اين هنگام براى اين كه ميدان آزمايشى براى همگان تحقق يابد، و وسيله‏اى براى پرورش مؤمنان راستين فراهم شود- كه انسان همواره در كوره حوادث پخته مى‏شود، و در برابر دشمن نيرومند، قوى و قهرمان مى‏گردد- به شيطان امكان بقاء و فعاليت داده شده: «فرمود: برو، هر كس از آنها از تو تبعيت كند پس جهنم كيفر شماست، كيفرى است فراوان»! (قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُكُمْ جَزاءً مَوْفُوراً).

به اين وسيله اعلام آزمايش كرده و سر انجام پيروزى و شكست در اين آزمايش بزرگ الهى را بيان فرموده.


(آيه 64)
دامهاى ابليس! در اين آيه طرق نفوذ شيطان و اسباب و وسائلى را كه در وسوسه‏هاى خود به آن متوسل مى‏شود به شكل جالب و گويايى چنين شرح مى‏دهد: «و هر كدام از آنها را مى‏توانى با صدايت تحريك كن» (وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ).

«و لشكر سواره و پياده‏ات را بر آنها گسيل دار»! (وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ).

شيطان دستياران فراوانى از جنس خود و از جنس آدميان دارد كه براى اغواى مردم به او كمك مى‏دهند، بعضى سريعتر و نيرومندتر همچون لشكر سواره‏اند، و بعضى آرامتر و ضعيفتر همچون لشكر پياده! «و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى»! (وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ).

«و آنها را با وعده‏ها سرگرم كن»! (وَ عِدْهُمْ).

سپس هشدار مى‏دهد كه: «ولى شيطان جز فريب و دروغ وعده‏اى به آنها نمى‏دهد» (وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ إِلَّا غُرُوراً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:23 AM
صفحه ی 166 از قرآن کریم شامل آیات 65 تا 79 از سوره ی اسرا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَٰنٌ وَكَفَيٰ بِرَبِّكَ وَكِيلًا(65)
در حقيقت تو را بر بندگان من تسلطي نيست و حمايتگري [چون] پروردگارت بس است(65)



رَّبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا۟ مِن فَضْلِهِۦٓ إِنَّهُ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا(66)
پروردگار شما كسي است كه كشتي را در دريا براي شما به حركت در مي آورد تا از فضل او براي خود بجوييد چرا كه او همواره به شما مهربان است(66)



وَإِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّآ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّيٰكُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَكَانَ الْإِنسَٰنُ كَفُورًا(67)
و چون در دريا به شما صدمه اي برسد هر كه را جز او مي خوانيد ناپديد [و فراموش] مي گردد و چون [خدا] شما را به سوي خشكي رهانيد رويگردان مي شويد و انسان همواره ناسپاس است(67)



أَفَأَمِنتُمْ أَن يَخْسِفَ بِكُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لَا تَجِدُوا۟ لَكُمْ وَكِيلًا(68)
مگر ايمن شديد از اينكه شما را در كنار خشكي در زمين فرو برد يا بر شما طوفاني از سنگريزه ها بفرستد سپس براي خود نگاهباني نيابيد(68)



أَمْ أَمِنتُمْ أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَيٰ فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفًا مِّنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتُمْ ثُمَّ لَا تَجِدُوا۟ لَكُمْ عَلَيْنَا بِهِ تَبِيعًا(69)
يا [مگر] ايمن شديد از اينكه بار ديگر شما را در آن [دريا] باز گرداند و تندبادي شكننده بر شما بفرستد و به سزاي آنكه كفر ورزيديد غرقتان كند آنگاه براي خود در برابر ما كسي را نيابيد كه آن را دنبال كند(69)



۞ وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِيٓ ءَادَمَ وَحَمَلْنَٰهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَٰهُم مِّنَ الطَّيِّبَٰتِ وَفَضَّلْنَٰهُمْ عَلَيٰ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا(70)
و به راستي ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم و آنان را در خشكي و دريا [بر مركبها] برنشانديم و از چيزهاي پاكيزه به ايشان روزي داديم و آنها را بر بسياري از آفريده هاي خود برتري آشكار داديم(70)



يَوْمَ نَدْعُوا۟ كُلَّ أُنَاسٍۭ بِإِمَٰمِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَٰبَهُ بِيَمِينِهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَٰبَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا(71)
[ياد كن] روزي را كه هر گروهي را با پيشوايشان فرا مي خوانيم پس هر كس كارنامه اش را به دست راستش دهند آنان كارنامه خود را مي خوانند و به قدر نخك هسته خرمايي به آنها ستم نمي شود(71)



وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعْمَيٰ فَهُوَ فِي الْءَاخِرَةِ أَعْمَيٰ وَأَضَلُّ سَبِيلًا(72)
و هر كه در اين [دنيا] كور[دل] باشد در آخرت [هم] كور[دل] و گمراهتر خواهد بود(72)



وَإِن كَادُوا۟ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِيٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَّاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا(73)
و چيزي نمانده بود كه تو را از آنچه به سوي تو وحي كرده ايم گمراه كنند تا غير از آن را بر ما ببندي و در آن صورت تو را به دوستي خود بگيرند(73)



وَلَوْلَآ أَن ثَبَّتْنَٰكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَئًْا قَلِيلًا(74)
و اگر تو را استوار نمي داشتيم قطعا نزديك بود كمي به سوي آنان متمايل شوي(74)



إِذًا لَّأَذَقْنَٰكَ ضِعْفَ الْحَيَوٰةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا(75)
در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگي و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] مي چشانيديم آنگاه در برابر ما براي خود ياوري نمي يافتي(75)



وَإِن كَادُوا۟ لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذًا لَّا يَلْبَثُونَ خِلَٰفَكَ إِلَّا قَلِيلًا(76)
و چيزي نمانده بود كه تو را از اين سرزمين ب رك ن ند تا تو را از آنجا بيرون سازند و در آن صورت آنان [هم] پس از تو جز [زمان] اندكي نمي ماندند(76)



سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلَا تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلًا(77)
سنتي كه همواره در ميان [امتهاي] فرستادگاني كه پيش از تو گسيل داشته ايم [جاري] بوده است و براي سنت [و قانون] ما تغييري نخواهي يافت(77)



أَقِمِ الصَّلَوٰةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَيٰ غَسَقِ الَّيْلِ وَقُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا(78)
نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكي شب برپادار و [نيز] نماز صبح را زيرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است(78)



وَمِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَيٰٓ أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا(79)
و پاسي از شب را زنده بدار تا براي تو [به منزله] نافله اي باشد اميد كه پروردگارت تو را به مقامي ستوده برساند(79)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
28th July 2013, 04:25 AM
(آيه 65)
اما بدان «تو هرگز سلطه‏اى بر بندگان من نخواهى يافت» (إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ).

«و همين قدر كافى است كه پروردگارت (ولىّ و) حافظ آنها باشد» (وَ كَفى‏ بِرَبِّكَ وَكِيلًا).

(آيه 66)
با اين همه نعمت اين همه كفران چرا؟! بحثهايى را كه در زمينه توحيد و مبارزه با شرك در گذشته داشتيم در اينجا نيز آن را تعقيب مى‏كند، و از دو راه مختلف (راه استدلال و برهان- و راه وجدان و درون) در اين موضوع وارد بحث مى‏شود.

نخست به توحيد استدلالى اشاره كرده، مى‏گويد: «پروردگار شما كسى است كه كشتى را در دريا به حركت در مى‏آورد، حركتى مداوم و مستمر»! (رَبُّكُمُ الَّذِي يُزْجِي لَكُمُ الْفُلْكَ فِي الْبَحْرِ).

بديهى است براى حركت كشتيها در دريا، نظاماتى دست به دست هم داده تا اين امر فراهم گردد.

البته مى‏دانيد كشتيها هميشه بزرگترين وسيله نقليه انسانها بوده و هستند، هم اكنون كشتيهاى غول پيكرى داريم كه به اندازه يك شهر كوچك وسعت و سرنشين دارند.

سپس اضافه مى‏كند: هدف از اين برنامه آن است «تا از نعمت او بهره‏مند شويد» (لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ). براى مسافرتهاى خودتان، براى نقل و انتقال مال التجاره‏ها، و براى آنچه به دين و دنياى شما كمك مى‏كند.

چرا كه: «خدا نسبت به شما مهربان است» (إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:26 AM
(آيه 67)
از اين توحيد استدلالى- كه گوشه كوچكى از نظام آفرينش را كه حاكى از مبدأ علم و قدرت و حكمت آفريدگار است نشان مى‏دهد- به استدلال فطرى منتقل مى‏شود و مى‏گويد: فراموش نكنيد: «هنگامى كه ناراحتيها در دريا به شما برسد (و گرفتار طوفان و امواج كوبنده و وحشتناك شويد) تمام معبودهايى را كه مى‏خوانيد جز خدا از نظر شما گم مى‏شود» (وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ).

و بايد گم شود چرا كه طوفان حوادث پرده‏هاى تقليد و تعصب را كه بر فطرت آدمى افتاده كنار مى‏زند، و نور فطرت كه نور توحيد و خداپرستى و يگانه پرستى است جلوه‏گر مى‏شود.

اين يك قانون عمومى است كه تقريبا هر كس آن را تجربه كرده است كه در گرفتاريها هنگامى كه كارد به استخوان مى‏رسد، موقعى كه اسباب ظاهرى از كار مى‏افتند، و كمكهاى مادى ناتوان مى‏گردند، انسان به ياد مبدأ بزرگى از علم و قدرت مى‏افتد كه او قادر بر حلّ سخت‏ترين مشكلات است. اما ايمان و توجه به خدا در صورتى ارزش دارد كه دائمى و پايدار باشد.

سپس اضافه مى‏كند: اما شما فراموشكاران «هنگامى كه دست قدرت الهى شما را به سوى خشكى نجات داد رو مى‏گردانيد و اصولا انسان كفران كننده است» (فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً).

بار ديگر پرده‏هاى غرور و غفلت، تقليد و تعصب، اين نور الهى را مى‏پوشاند و گرد و غبار عصيان و گناه و سرگرميهاى زندگى مادى، چهره تابناك آن را پنهان مى‏سازد.

(آيه 68)
ولى آيا فكر مى‏كنيد خداوند در خشكى و قلب صحرا نمى‏تواند شما را به مجازاتهاى شديد مبتلا سازد؟: «پس آيا شما از اين ايمنيد كه به فرمان او زمين بشكافد و شما را در كام خود فرو ببرد»؟ (أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ).

و «آيا از اين ايمنيد كه طوفانى از سنگ بر شما ببارد (و شما را در زير سنگها مدفون سازد عذابى كه به مراتب از غرق در درياها سخت‏تر است) سپس حافظ و نگهبانى براى خود پيدا نكنيد»؟! (أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلًا).

(آيه 69)
سپس اضافه مى‏كند: اى فراموشكاران آيا گمان كرديد اين آخرين بار بود كه شما نياز به سفر دريا پيدا كرديد؟ «يا اين كه ايمن هستيد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند، و تندباد كوبنده‏اى بر شما بفرستد، و شما را بخاطر كفرتان غرق كند، سپس دادخواه و خونخواهى در برابر ما پيدا نكنيد» (أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تارَةً أُخْرى‏ فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِما كَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِ تَبِيعاً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:27 AM
(آيه 70)
انسان گل سر سبد موجوادت! از آنجا كه يكى از طرق تربيت و هدايت، همان دادن شخصيت به افراد است، قرآن مجيد به دنبال بحثهايى كه در باره مشركان و منحرفان در آيات گذشته داشت، در اينجا به بيان شخصيت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مى‏پردازد، تا با توجه به اين ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نيالايد و خويش را به بهاى ناچيزى نفروشد، مى‏فرمايد: «و ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم» (وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ).

سپس به سه قسمت از مواهب الهى، نسبت به انسانها اشاره كرده، مى‏گويد:

«و ما آنها را (با مركبهاى مختلفى كه در اختيارشان قرار داده‏ايم) در خشكى و دريا حمل كرديم» (وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).

ديگر اين كه: «آنها را از طيبات روزى داديم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).

سوم اين كه: «ما آنها را بر بسيارى از مخلوقات خود فضيلت و برترى داديم» (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا).

چرا انسان برترين مخلوق خداست؟ پاسخ اين سؤال چندان پيچيده نيست، زيرا مى‏دانيم تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف، مادى و معنوى، جسمانى و روحانى تشكيل شده، و در لابلاى تضادها مى‏تواند پرورش پيدا كند، و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد، انسان است.

حديث معروفى كه از امير مؤمنان على عليه السّلام نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين مدعاست، آنجا كه مى‏فرمايد: «خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حيوانات مجموعه‏اى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه‏اى است از هر دو تا كدامين غالب آيد، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات پست‏تر».

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:29 AM
(آيه 71)
اين آيه به يكى ديگر از مواهب الهى نسبت به انسان، و سپس مسؤوليتهاى سنگينى را كه به موازات اين مواهب متوجه او مى‏شود اشاره مى‏كند:

در آغاز به «مسأله رهبرى» و نقش آن در سرنوشت انسانها پرداخته، مى‏گويد: «روز قيامت هر گروهى را با امام و رهبرشان مى‏خوانيم» (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ).

يعنى آنها كه رهبرى پيامبران و جانشينان آنان را در هر عصر و زمان پذيرفتند، همراه پيشوايانشان خواهند بود، و آنها كه رهبرى شيطان و ائمه ضلال و پيشوايان جبّار و ستمگر را انتخاب كردند همراه آنها خواهند بود.

اين تعبير در عين اين كه يكى از اسباب تكامل انسان را بيان مى‏كند، هشدارى است به همه افراد بشر كه در انتخاب رهبر فوق العاده دقيق و سختگير باشند، و زمام فكر و برنامه خود را به دست هر كس نسپرند.

لذا در دنباله آيه مى‏گويد: آنجا مردم دو گروه مى‏شوند «پس كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى‏شود آنها (با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور) نامه اعمالشان را مى‏خوانند و كوچكترين ظلم و ستمى به آنها نمى‏شود» (فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:30 AM
(آيه 72)
«اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است» (وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبِيلًا).

نه در اين دنيا راه هدايت را پيدا مى‏كنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را، چرا كه چشم خود را به روى همه واقعيات بستند و از ديدن چهره حق و آيات خداوند و آنچه مايه هدايت و عبرت است و آن همه مواهبى كه خداوند به آنها بخشيده بود، خود را محروم ساختند، و از آنجا كه سراى آخرت بازتاب و انعكاس عظيمى است از اين جهان، چه جاى تعجب كه اين كوردلان به صورت نابينا وارد عرصه محشر شوند؟! نقش رهبرى در اسلام- در حديث معروفى كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده هنگامى كه سخن از اركان اصلى اسلام به ميان مى‏آورد «ولايت» (رهبرى) را پنجمين و مهمترين ركن معرفى مى‏نمود در حالى كه نماز كه معرف پيوند خلق با خالق است و روزه كه رمز مبارزه با شهوات است و زكات كه پيوند خلق با خلق است و حج كه جنبه‏هاى اجتماعى اسلام را بيان مى‏كند چهار ركن اصلى ديگر.

سپس امام عليه السّلام اضافه مى‏كند: «هيچ چيز به اندازه ولايت و رهبرى اهميت ندارد».- چرا كه اجراى اصول ديگر در سايه آن خواهد بود.

و نيز به همين دليل در حديث معروفى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نقل شده: «كسى كه بدون امام و رهبر از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است».

تاريخ نيز بسيار به خاطر دارد كه گاهى يك ملت در پرتو رهبرى يك رهبر بزرگ و شايسته در صف اول در جهان قرار گرفته، و گاه همان ملت با همان نيروهاى انسانى و منابع ديگر به خاطر رهبرى ضعيف و نالايق آن چنان سقوط كرده كه شايد كسى باور نكند اين همان ملت پيشرو است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:32 AM
(آيه 73)
با توجه به بحثى كه در آيات گذشته پيرامون شرك و مشركان بود در اينجا به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هشدار مى‏دهد كه از وسوسه‏هاى اين گروه برحذر باشد، مبادا كمترين ضعفى در مبارزه با شرك و بت پرستى به خود راه بدهد، كه بايد با قاطعيت هر چه تمامتر دنبال گردد.

نخست مى‏گويد: «نزديك بود آنها تو را (با وسوسه‏هاى خود) از آنچه بر تو وحى كرديم بفريبند، تا غير آن را به ما نسبت دهى و در آن صورت، تو را به دوستى خود برمى‏گزينند» (وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا).

(آيه 74)
«و اگر ما تو را ثابت قدم نمى‏ساختيم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودى) نزديك بود به آنان تمايل كنى» (وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا). اما اين تثبيت الهى مانع از آن تمايل شد.

(آيه 75)
«اگر چنين مى‏كردى ما دو برابر مجازات (مشركان) در زندگى دنيا، و دو برابر (مجازات آنها) را بعد از مرگ به تو مى‏چشانديم، سپس در برابر ما ياورى براى خود نمى‏يافتى»! (إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنا نَصِيراً).

چرا كه هر قدر مقام انسان از نظر علم، معرفت و ايمان بالاتر رود، اعمال نيك او به همان نسبت عمق و ارزش بيشتر، و طبعا ثواب فزونترى خواهد داشت. كيفرها و مجازاتها نيز به همين نسبت بالا خواهد رفت.

خدايا! مرا به خود وامگذار

- در منابع اسلامى مى‏خوانيم هنگامى كه سه آيه فوق نازل شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: اللّهمّ لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا «خدايا! مرا حتى به اندازه يك چشم بر هم زدن به خويشتن وامگذار».

اين دعاى پر معنى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله يك درس مهم را به همه ما مى‏دهد كه در هر حال بايد به خدا پناه برد و به لطف او متكى بود كه پيامبران معصوم نيز بدون يارى او در لغزشگاهها مصون نخواهند بود، تا چه رسد به ما در برابر اين همه وسوسه‏هاى شيطانى.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:33 AM
(آيه 76)
شأن نزول:
مشهور اين است كه اين آيه و آيه بعد در مورد اهل مكه نازل شده است كه نشستند و تصميم گرفتند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از مكه بيرون كنند و بعدا اين تصميم، فسخ و مبدل به تصميم بر اعدام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مكه گرديد و به دنبال آن خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از هر سو محاصره شد، و همانگونه كه مى‏دانيم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از اين حلقه محاصره، به طرز اعجازآميزى، بيرون آمد و به سوى مدينه حركت كرد و سر آغاز هجرت گرديد.

تفسير:

توطئه شوم ديگر؟ در آيات گذشته ديديم كه مشركان مى‏خواستند از طريق وسوسه‏هاى گوناگون در پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نفوذ كنند و او را از جاده مستقيم خويش منحرف سازند كه لطف الهى به يارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و نقشه‏هاشان نقش بر آب شد.

به دنبال آن ماجرا طرح ديگرى براى خنثى كردن دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ريختند، و آن اين كه او را از زادگاهش به نقطه‏اى كه احتمالا نقطه خاموش و دور افتاده‏اى بود تبعيد كنند كه آن هم به لطف پروردگار خنثى شد.

آيه مى‏گويد: «و نزديك بود آنها تو را از اين سرزمين با نقشه و تحريك ماهرانه و حساب شده‏اى خارج سازند» (وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها).

سپس قرآن به آنها هشدار مى‏دهد كه: «و هرگاه چنين مى‏كردند (گرفتار مجازات سخت الهى شده و) پس از تو، جز مدت كمى باقى نمى‏ماندند» (وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ خِلافَكَ إِلَّا قَلِيلًا). و به زودى نابود مى‏شدند زيرا اين گناه بسيار عظيمى است كه مردم، رهبر دلسوز و نجات بخششان را، از شهر خود بيرون كنند، و به اين ترتيب بزرگترين نعمت الهى را كفران نمايند، چنين جمعيتى ديگر حق حيات نخواهند داشت و مجازات نابود كننده الهى به سراغشان خواهد آمد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:35 AM
(آيه 77)
اين تنها مربوط به مشركان عرب نيست: «اين سنّت (ما در مورد) پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم و هرگز براى سنّت ما تغيير و دگرگونى نخواهى يافت» (سُنَّةَ مَنْ قَدْ أَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْوِيلًا).

اين سنت از يك منطق روشن سر چشمه مى‏گيرد و آن اين كه چنين قوم ناسپاسى كه چراغ هدايت خود را مى‏شكنند سنگر نجات خويش را ويران مى‏كنند.

آرى! چنين قومى ديگر لايق رحمت الهى نيستند، و مجازات آنها را فرا خواهد گرفت، و مى‏دانيم خداوند تبعيضى در ميان بندگانش قائل نيست، يعنى در مقابل اعمال يكسان با شرائط يكسان مجازات يكسان قائل مى‏شود.

و اين است معنى عدم تخلف سنّتهاى پروردگار.

(آيه 78)
در تعقيب آيات گذشته كه از توحيد و شرك، و سپس وسوسه‏ها و توطئه‏هاى مشركان بحث مى‏كرد، در اينجا به مسأله نماز و توجه به خدا و نيايش مى‏پردازد، كه عامل مؤثرى براى مبارزه با شرك است، و وسيله‏اى براى طرد هرگونه وسوسه شيطانى از دل و جان آدمى.

نخست مى‏گويد: «نماز را از زوال خورشيد (هنگام ظهر) تا نهايت تاريكى شب [نيمه شب‏] برپادار و همچنين قرآن فجر [نماز صبح‏] را، چرا كه قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً).

از اين تعبير به خوبى روشن مى‏شود كه بهترين موقع براى اداى نماز صبح همان لحظات آغاز طلوع فجر است.

آيه فوق از آياتى است كه اشاره اجمالى به وقت نمازهاى پنجگانه مى‏كند، و با انضمام به ساير آيات قرآن در زمينه وقت نماز و روايات فراوانى كه در اين رابطه وارد شده، وقت نمازهاى پنجگانه دقيقا مشخص مى‏شود.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
28th July 2013, 04:36 AM
(آيه 79)
بعد از ذكر نمازهاى فريضه پنجگانه اضافه مى‏كند: «و پاسى از شب را (از خواب برخيز و) قرآن (و نماز) بخوان» (وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ).

مفسران معروف اسلامى اين تعبير را اشاره به نافله شب كه در فضيلت آن روايات بى‏شمارى وارد شده است دانسته‏اند.

سپس مى‏گويد: «اين يك وظيفه اضافى (علاوه بر نمازهاى فريضه) براى توست» (نافِلَةً لَكَ).

بسيارى اين جمله را دليل بر آن دانسته‏اند كه نماز شب بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله واجب بوده است.

به هر حال در پايان آيه نتيجه اين برنامه الهى روحانى و صفابخش را چنين بيان مى‏كند: «اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد»! (عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً).

بدون شك «مقام محمود» مقام بسيار برجسته‏اى است كه ستايش برانگيز است. و از آنجا كه اين كلمه به طور مطلق آمده، شايد اشاره به اين باشد كه ستايش همگان را از اولين و آخرين متوجه تو مى‏كند.

روايات اسلامى، «مقام محمود» را به عنوان مقام «شفاعت كبرى» تفسير كرده است، چرا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بزرگترين شفيعان در عالم ديگر است و آنها كه شايسته شفاعت باشند، مشمول اين شفاعت بزرگ خواهند شد.

نماز شب يك عبادت بزرگ روحانى-

غوغاى زندگى روزانه از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب مى‏كند، و فكر آدمى را به واديهاى گوناگون مى‏كشاند بطورى كه جمعيت خاطر و حضور قلب كامل، در آن بسيار مشكل است اما در دل شب و به هنگام سحر و فرونشستن غوغاى زندگى مادى، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقدارى خواب، حالت توجه و نشاط خاصى به انسان دست مى‏دهد كه بى‏نظير است.

به همين دليل دوستان خدا هميشه از عبادتهاى آخر شب، براى تصفيه روح و حيات قلب و تقويت اراده و تكميل اخلاص، نيرو مى‏گرفته‏اند.

امير مؤمنان على عليه السّلام مى‏فرمايد: «قيام شب موجب صحت جسم و خشنودى پروردگار و در معرض رحمت او قرار گرفتن و تمسك به اخلاق پيامبران است».

حتى در بعضى از روايات مى‏خوانيم كه اين عبادت به قدرى اهميت دارد كه جز پاكان و نيكان موفق به آن نمى‏شوند.

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «انسان گاهى دروغ مى‏گويد و سبب محروميتش از نماز شب مى‏شود، هنگامى كه از نماز شب محروم شد از روزى (و مواهب مادى و معنوى) نيز محروم مى‏شود».

نماز شب به سه بخش تقسيم مى‏شود:

الف) چهار نماز دو ركعتى كه مجموعا هشت ركعت مى‏شود و نامش نافله شب است.

ب) يك نماز دو ركعتى كه نامش نافله «شفع» است.

ج) نماز يك ركعتى كه نامش نافله «وتر» است، و طرز انجام اين نمازها درست همانند نماز صبح است ولى اذان و اقامه ندارد، و قنوت وتر را هر چه طولانى‏تر كنند بهتر است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
29th July 2013, 07:48 AM
صفحه ی 167 از قرآن کریم شامل آیات 80 تا 95 از سوره ی اسرا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَقُل رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلْطَٰنًا نَّصِيرًا(80)
و بگو پروردگارا مرا [در هر كاري] به طرز درست داخل كن و به طرز درست خارج ساز و از جانب خود براي من تسلطي ياري بخش قرار ده(80)



وَقُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَٰطِلُ إِنَّ الْبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقًا(81)
و بگو حق آمد و باطل نابود شد آري باطل همواره نابودشدني است(81)



وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارًا(82)
و ما آنچه را براي مؤمنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مي كنيم و[لي] ستمگران را جز زيان نمي افزايد(82)



وَإِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَي الْإِنسَٰنِ أَعْرَضَ وَنََٔا بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ ئَُوسًا(83)
و چون به انسان نعمت ارزاني داريم روي مي گرداند و پهلو تهي مي كند و چون آسيبي به وي رسد نوميد مي گردد(83)



قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَيٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَيٰ سَبِيلًا(84)
بگو هر كس بر حسب ساختار [رواني و بدني] خود عمل مي كند و پروردگار شما به هر كه راه يافته تر باشد داناتر است(84)



وَيَسَْٔلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا(85)
و در باره روح از تو مي پرسند بگو روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است و به شما از دانش جز اندكي داده نشده است(85)



وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِيٓ أَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلًا(86)
و اگر بخواهيم قطعا آنچه را به تو وحي كرده ايم مي ب ريم آنگاه براي [حفظ] آن در برابر ما براي خود مدافعي نمي يابي(86)



إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ إِنَّ فَضْلَهُ كَانَ عَلَيْكَ كَبِيرًا(87)
مگر رحمتي از جانب پروردگارت [به تو برسد] زيرا فضل او بر تو همواره بسيار است(87)



قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَيٰٓ أَن يَأْتُوا۟ بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْءَانِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا(88)
بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد هر چند برخي از آنها پشتيبان برخي [ديگر] باشند(88)



وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هَٰذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَيٰٓ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا(89)
و به راستي در اين قرآن از هر گونه مثلي گوناگون آورديم ولي بيشتر مردم جز سر انكار ندارند(89)



وَقَالُوا۟ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّيٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنۢبُوعًا(90)
و گفتند تا از زمين چشمه اي براي ما نجوشاني هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد(90)



أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفْجِيرًا(91)
يا [بايد] براي تو باغي از درختان خرما و انگور باشد و آشكارا از ميان آنها جويبارها روان سازي(91)



أَوْ تُسْقِطَ السَّمَآءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلَٰٓئِكَةِ قَبِيلًا(92)
يا چنانكه ادعا مي كني آسمان را پاره پاره بر [سر] ما فرو اندازي يا خدا و فرشتگان را در برابر [ما حاضر] آوري(92)



أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَيٰ فِي السَّمَآءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّيٰ تُنَزِّلَ عَلَيْنَا كِتَٰبًا نَّقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا(93)
يا براي تو خانه اي از طلا[كاري] باشد يا به آسمان بالا روي و به بالا رفتن تو [هم] اطمينان نخواهيم داشت تا بر ما كتابي نازل كني كه آن را بخوانيم بگو پاك است پروردگار من آيا [من] جز بشري فرستاده هستم(93)



وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوٓا۟ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَيٰٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓا۟ أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَّسُولًا(94)
و [چيزي] مردم را از ايمان آوردن باز نداشت آنگاه كه هدايت برايشان آمد جز اينكه گفتند آيا خدا بشري را به سم ت رسول مبعوث كرده است(94)



قُل لَّوْ كَانَ فِي الْأَرْضِ مَلَٰٓئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَآءِ مَلَكًا رَّسُولًا(95)
بگو اگر در روي زمين فرشتگاني بودند كه با اطمينان راه مي رفتند البته بر آنان [نيز] فرشته اي را بعنوان پيامبر از آسمان نازل مي كرديم(95)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
29th July 2013, 07:51 AM
(آيه 80)
اين آيه به يكى از دستورات اصولى اسلام كه از روح ايمان و توحيد، سر چشمه مى‏گيرد اشاره كرده، مى‏گويد: «و بگو: پروردگارا! مرا (در هر كار) با صداقت وارد كن، و با صداقت خارج ساز» (وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ).

هيچ كار فردى و اجتماعى را جز با صدق و راستى آغاز نكنم، همچنين هيچ برنامه‏اى را جز به راستى پايان ندهم، راستى و صداقت و درستى و امانت، خط اصلى من در همه كارها باشد و آغاز و انجام همه چيز با آن صورت گيرد.

در حقيقت رمز اصلى پيروزى در همين جا نهفته شده است و راه و روش انبيا و اولياى الهى همين بوده كه فكر، گفتار و اعمالشان از هر گونه غش و تقلب و خدعه و نيرنگ و هر چه بر خلاف صدق و راستى است پاك بود.

در پايان آيه به دومين اصل- كه از يك نظر ميوه درخت توحيد، و از نظر ديگر نتيجه ورود و خروج صادقانه در كارهاست- اشاره شده است: «و خداوندا! براى من از سوى خودت سلطان و ياورى قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً).

(آيه 81)
و از آنجا كه به دنبال «صدق» و «توكل» كه در آيه قبل به آن اشاره شد، اميد به پيروزى قطعى، خود عامل ديگرى براى موفقيت است در اين آيه به پيامبرش مى‏گويد: «و بگو: حق فرا رسيد و باطل مضمحل و نابود شد» (وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ).

«اصولا طبيعت باطل (همين است كه) مضمحل و نابود شدنى است» (إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً).

باطل جولانى دارد ولى دوام و بقايى نخواهد داشت و سر انجام، پيروزى از آن حق و طرفداران و پيروان حق خواهد بود.

آيه (جاءَ الْحَقُّ ...) و قيام حضرت مهدى (عج): در بعضى از روايات جمله «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» به قيام حضرت مهدى- عج- تفسير شده است. امام باقر عليه السّلام فرمود: مفهوم اين سخن الهى اين است كه: «هنگامى كه امام قائم عليه السّلام قيام كند دولت باطل برچيده مى‏شود».

در روايت ديگرى مى‏خوانيم: مهدى به هنگام تولد بر بازويش اين جمله نقش بسته بود: «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً».

مسلما مفهوم اين احاديث انحصار معنى وسيع آيه به اين مصداق نيست بلكه قيام مهدى- عج- از روشنترين مصداقهاى آن است كه نتيجه‏اش پيروزى نهايى حق بر باطل در سراسر جهان مى‏باشد.

كوتاه سخن اين كه اين قانون كلى الهى و ناموس تخلف ناپذير آفرينش در هر عصر و زمانى مصداقى دارد، و قيام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و پيروزيش بر لشكر شرك بت پرستى و همچنين قيام حضرت مهدى- عج- بر ستمگران و جباران جهان از چهره‏هاى روشن و تابناك اين قانون عمومى است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
29th July 2013, 07:53 AM
(آيه 82)
قرآن نسخه شفابخش: از آنجا كه در آيات گذشته، بحث از توحيد و حق و مبارزه با شرك و باطل بود، در اين آيه به تأثير فوق العاده قرآن و نقش سازنده آن در اين رابطه پرداخته، مى‏گويد: «و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى‏كنيم» (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ).

قرآن نسخه‏اى است براى سامان بخشيدن به همه نابسامانيها، بهبودى فرد و جامعه از انواع بيماريهاى اخلاقى و اجتماعى.

«و ستمگران را جز خسران (و زيان بيشتر چيزى بر آنها) نمى‏افزايد» (وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً).

چرا كه به جاى اين كه از اين وسيله هدايت بهره گيرند با حالتى صد در صد منفى به سراغ قرآن مى‏آيند لذا عناد و كفر در جانشان عمق بيشترى پيدا مى‏كند.

(آيه 83)
در اين آيه به يكى از ريشه‏دارترين بيماريهاى اخلاقى «انسانهاى تربيت نايافته» اشاره كرده، مى‏گويد: «و هنگامى كه به اين انسان نعمت مى‏بخشيم (غرور و استكبار به او دست مى‏دهد) به پروردگار خود پشت مى‏كند و با حالت تكبر، دور مى‏شود» (وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ).

«اما هنگامى كه (نعمت را از او سلب كنيم، و حتى) مختصر ناراحتى به او برسد يأس و نوميدى سر تا پاى او را فرا مى‏گيرد» (وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً).

(آيه 84)
در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «بگو: هر كس بر طبق روش و خلق و خوى خود عمل مى‏كند» (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ).

مؤمنانى كه از آيات قرآن، شفا مى‏طلبند و رحمت كسب مى‏كنند، و ظالمانى كه جز خسارت و زيان، بهره‏اى از آن نمى‏گيرند، و انسانهاى كم ظرفيتى كه در حال نعمت مغرورند و در مشكلات مأيوس و زبون، همه اينها طبق روحياتشان عمل مى‏كنند، روحياتى كه بر اثر تعليم و تربيت و اعمال مكرر خود انسان شكل گرفته است و به اعمال انسان شكل و جهت مى‏دهد.

و در اين ميان خداوند شاهد و ناظر حال همه است: «آرى پروردگار شما آگاهتر است به كسانى كه راهشان (بهتر و) از نظر هدايت پربارتر است» (فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى‏ سَبِيلًا).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-4.html

soham 313
29th July 2013, 07:55 AM
(آيه 85)
روح چيست؟ در تعقيب آيات گذشته به پاسخ بعضى از سؤالات مهم مشركان يا اهل كتاب پرداخته، مى‏گويد: «از تو در باره روح سؤال مى‏كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و به شما بيش از اندكى علم و دانش داده نشده است» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا).

از مجموع قرائن موجود در آيه و خارج آن چنين استفاده مى‏شود كه پرسش كنندگان از حقيقت روح آدمى سؤال كردند، همين روح عظيمى كه ما را از حيوانات جدا مى‏سازد و برترين شرف ماست، و تمام قدرت و فعاليت ما از آن سر چشمه مى‏گيرد و به كمكش اسرار علوم را مى‏شكافيم.

و از آنجا كه روح، ساختمانى مغاير با ساختمان ماده دارد و اصول حاكم بر آن غير از اصول حاكم بر ماده و خواص فيزيكى و شيميايى آن است، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مأمور مى‏شود در يك جمله كوتاه و پرمعنى بگويد: «روح، از عالم امر است يعنى خلقتى اسرارآميز دارد».

و چون بهره شما از علم و دانش بسيار كم و ناچيز است، بنابراين چه جاى شگفتى كه رازهاى روح را نشناسيد، هر چند از همه چيز به شما نزديكتر است؟

از امام باقر و امام صادق عليهم السّلام چنين نقل شده كه در تفسير آيه يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ فرمود: «روح از مخلوقات خداوند است بينايى و قدرت و قوت دارد، خدا آن را در دلهاى پيغمبران و مؤمنان قرار مى‏دهد».

البته روح آدمى مراتب و درجاتى دارد، آن مرتبه‏اى از روح كه در پيامبران و امامان است مرتبه فوق العاده والايى است، كه از آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نيز آگاهى و علم فوق العاده است و مسلما چنين مرتبه‏اى از روح از همه فرشتگان برتر خواهد بود حتى از جبرئيل و ميكائيل!- دقت كنيد.

(آيه 86)
آنچه دارى از بركت رحمت اوست! چند آيه قبل سخن از قرآن بود، در اينجا در همين زمينه سخن مى‏گويد، نخست مى‏فرمايد: «و اگر بخواهيم آنچه را بر تو وحى فرستاده‏ايم، از تو مى‏گيريم» (وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ).

«سپس كسى را نمى‏يابى كه در برابر ما از تو دفاع كند» و آن را از ما بازپس گيرد (ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنا وَكِيلًا).

پس اين مائيم كه اين علوم را به تو بخشيده‏ايم تا رهبر و هادى مردم باشى، و اين مائيم كه هرگاه صلاح بدانيم از تو بازپس مى‏گيريم، و هيچ كس را در اين رابطه دخل و تصرفى نيست!

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
29th July 2013, 07:57 AM
(آيه 87)
اين آيه كه به صورت استثناء آمده است، مى‏گويد: اگر ما اين علم و دانش را از تو نمى‏گيريم چيزى نيست: «مگر رحمت پروردگارت» (إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ). رحمتى است براى هدايت و نجات خودت و رحمتى است براى هدايات و نجات جهان بشريت و اين رحمت در واقع دنباله همان رحمت آفرينش است كه ايجاب مى‏كند هرگز روى زمين از حجت الهى خالى نماند.

و در پايان آيه به عنوان تأكيد، يا به عنوان بيان دليل بر جمله سابق مى‏گويد:

«كه فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است» (إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً).

وجود زمينه اين فضل در دل تو كه با آب عبادت و تهذيب نفس و جهاد آبيارى شده از يكسو، و نياز مبرم بندگان به چنين رهبرى از سويى ديگر، ايجاب كرده است كه فضل خدا بر تو فوق العاده زياد باشد.

درهاى علم را به روى تو بگشايد، از اسرار هدايت انسان آگاهت سازد، و از خطاها محفوظت دارد، تا الگو و اسوه‏اى براى همه انسانها تا پايان جهان باشى.

(آيه 88)
هيچ‏گاه همانند قرآن را نخواهند آورد! با توجه به اين كه آيات قبل و بعد در ارتباط با مباحث قرآن است، پيوند اين آيه كه با صراحت از اعجاز قرآن سخن مى‏گويد با آنها نياز به گفتگو ندارد.

به هر حال خداوند روى سخن را در اينجا به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «بگو:

اگر انسانها و پريان- جن و انس- اتفاق كنند تا همانند اين قرآن را بياورند همانند آن را نخواهند آورد هر چند يكديگر را كمك كنند» (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً).

اين آيه با صراحت تمام، همه جهانيان را اعم از كوچك و بزرگ، عرب و غير عرب، انسانها و حتّى موجودات عاقل غير انسانى، دانشمندان، فلاسفه، ادباء، مورخان، نوابغ و غير نوابغ، خلاصه همه را بدون استثناء در همه اعصار دعوت به مقابله با قرآن كرده است و مى‏گويد: اگر فكر مى‏كنيد قرآن سخن خدا نيست و ساخته مغز بشر است، شما هم انسان هستيد، همانند آن را بياوريد و هرگاه بعد از تلاش و كوشش همگانى، خود را ناتوان يافتيد، اين بهترين دليل بر معجزه بودن قرآن است.

اين دعوت به مقابله كه در اصطلاح علماء عقائد، «نحدّى» ناميده مى‏شود يكى از اركان هر معجزه است، و هر جا چنين تعبيرى به ميان آمد به روشنى مى‏فهميم كه آن موضوع، از معجزات است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
29th July 2013, 07:59 AM
(آيه 89)
اين آيه در واقع بيان يكى از جنبه‏هاى اعجاز قرآن يعنى «جامعيت» آن است، مى‏گويد: «ما در اين قرآن براى مردم از هر چيز نمونه‏اى آورديم» و همه معارف در آن جمع است (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ).

«اما بيشتر مردم (در برابر آن از هر كارى) جز انكار ابا داشتند» (فَأَبى‏ أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُوراً).

به راستى اين تنوع محتويات قرآن، آن هم از انسانى درس نخوانده، عجيب است، چرا كه در اين كتاب آسمانى، هم دلائل متين عقلى با ريزه كاريهاى مخصوصش در زمينه عقائد آمده، و هم بيان احكام متين و استوار بر اساس نيازمنديهاى بشر در همه زمينه‏ها، هم بحثهاى تاريخى قرآن در نوع خود بى‏نظير، هيجان انگيز، بيدارگر، دلچسب، تكان دهنده و خالى از هرگونه خرافه است.

و هم مباحث اخلاقيش كه با دلهاى آماده همان كار را مى‏كند كه باران بهار با زمينهاى مرده! مسائل علمى كه در قرآن مطرح شده، پرده از روى حقايقى بر مى‏دارد كه حد اقل در آن زمان براى هيچ دانشمندى شناخته نشده بود.

خلاصه قرآن در هر وادى گام مى‏نهد، عاليترين نمونه را ارائه مى‏دهد. به همين دليل اگر جن و انس جمع شوند كه همانند آن را بياورند قادر نخواهند بود.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
29th July 2013, 08:02 AM
(آيه 90)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از آن چنين نقل شده كه: «گروهى از مشركان مكه در كنار خانه كعبه اجتماع كردند و با يكديگر پيرامون كار پيامبر سخن گفتند، سر انجام چنين نتيجه گرفتند كه بايد كسى را به سراغ محمّد فرستاد و به او پيغام داد كه اشراف قريش آماده سخن گفتن با تواند، نزد ما بيا.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اميد اين كه شايد نور ايمان در قلب آنها درخشيدن گرفته و آماده پذيرش حق شده‏اند فورا به سراغ آنها شتافت. اما با اين سخنان رو برو شد:

اى محمّد! ما تو را براى اتمام حجت به اينجا خوانده‏ايم. بگو ببينيم درد تو چيست و چه مى‏خواهى؟! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند مرا به سوى شما فرستاده و كتاب آسمانى بر من نازل كرده اگر آن را بپذيريد، در دنيا و آخرت به نفع شما خواهد بود و اگر نپذيريد صبر مى‏كنم تا خدا ميان من و شما داورى كند.

گفتند: بسيار خوب، حال كه چنين مى‏گويى هيچ شهرى تنگتر از شهر ما نيست (اطراف مكه را كوههاى نزديك به هم فرا گرفته) از پروردگارت بخواه اين كوهها را عقب بنشاند و نهرهاى آب همچون نهرهاى شام و عراق در اين سرزمين خشك و بى‏آب و علف جارى سازد.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با بى‏اعتنايى فرمود: من مأمور به اين كارها نيستم.

گفتند: پس قطعاتى از سنگهاى آسمانى را- آنگونه كه گمان مى‏كنى خدايت هر وقت بخواهد مى‏تواند بر سر ما بيفكند- بر ما فرود آر! فرمود: اين مربوط به خداست اگر بخواهد مى‏كند.

يكى از آن ميان صدا زد: ما با اين كارها نيز ايمان نمى‏آوريم، هنگامى ايمان خواهيم آورد كه خدا و فرشتگان را بياورى و در برابر ما قرار دهى! پيامبر (هنگامى كه اين لاطائلات را شنيد) از جا برخاست تا آن مجلس را ترك كند بعضى از آن گروه به دنبال حضرت حركت كردند و گفتند: اى محمّد! قوم تو هر پيشنهادى كردند قبول نكردى، به خدا سوگند هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد تا به آسمان بالا روى، و چند نفر از ملائكه را پس از بازگشت با خود بياورى! و نامه‏اى در دست داشته باشى كه گواهى بر صدق دعوتت دهد! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حالى كه قلبش را هاله‏اى از اندوه و غم به خاطر جهل و لجاجت و استكبار اين قوم فرا گرفته بود از نزد آنها بازگشت ....

در اين هنگام اين آيات نازل شد و به گفتگوهاى آنها پاسخ داد».

تفسير:

پس از بيان عظمت و اعجاز قرآن در آيات گذشته در اينجا به قسمتی از بهانه جوئيهاى لجوجانه مشركان اشاره مى‏كند كه در شش قسمت بيان شده است:

1- نخست مى‏گويد: «و آنها گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اين كه از اين سرزمين چشمه پرآبى براى ما خارج كنى»! (وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
29th July 2013, 08:04 AM
(آيه 91)
دوم: «يا اين كه باغى از درختان خرما و انگور در اختيار تو باشد كه جويبارها و نهرها در لابلاى درختانش به جريان اندازى»! (أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِيراً).

(آيه 92)
سوم: «يا آسمان را چنان كه مى‏پندارى قطعه قطعه بر سر ما فرود آرى» (أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً).

4- «يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما رو در رو بياورى» (أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبِيلًا).

(آيه 93)
پنجم: «يا براى تو خانه‏اى پرنقش و نگار از طلا باشد» (أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ).

6- «يا به آسمان بالا روى! حتى اگر به آسمان روى ايمان نمى‏آوريم مگر آن كه نامه‏اى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم» (أَوْ تَرْقى‏ فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ).

در پايان اين آيات مى‏خوانيم كه خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه در برابر اين پيشنهادهاى ضد و نقيض و بى‏پايه و گاهى مضحك «بگو: منزه است پروردگارم» از اين سخنان بى‏معنى (قُلْ سُبْحانَ رَبِّي).

«مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم» (هَلْ كُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا).

و وظيفه پيامبر ارائه معجزه است به مقدارى كه صدق دعوت او ثابت شود و بيش از اين چيزى بر او نيست.

(آيه 94)
بهانه همگونى! در آيات گذشته سخن از بهانه جويى مشركان در زمينه نبوت پيامبر اسلام بود، و در اينجا به بهانه همگونى اشاره كرده، مى‏گويد: «تنها چيزى كه مانع شد مردم بعد از آمدن هدايت ايمان بياورند اين بود كه مى‏گفتند: آيا خدا انسانى را به عنوان پيامبر برانگيخته»؟ (وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ إِلَّا أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولًا).

آيا باور كردنى است كه اين مقام والا و بسيار مهم بر عهده انسانى گذارده شود؟

آيا نبايد اين رسالت عظيم را بر دوش نوع برترى همچون فرشتگان بگذارند، تا از عهده آن به خوبى برآيد، انسان خاكى كجا و رسالت الهى كجا؟ افلاكيان شايسته اين مقامند نه خاكيان! اين منطق سست و بى‏پايه مخصوص به يك گروه و دو گروه نبود، بلكه شايد اكثر افراد بى‏ايمان در طول تاريخ در برابر پيامبران به آن توسل جسته‏ اند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
29th July 2013, 08:06 AM
(آيه 95)
قرآن در يك جمله كوتاه و روشن پاسخ پرمعنايى به همه آنها داده مى‏گويد: «بگو: (حتى) اگر در روى زمين فرشتگانى (زندگى مى‏كردند، و) با آرامش گام برمى‏داشتند، ما از آسمان فرشته‏اى را به عنوان رسول بر آنها نازل مى‏كرديم» (قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولًا). يعنى همواره رهبر بايد از جنس پيروانش باشد، انسان براى انسانها و فرشته براى فرشتگان.

دليل اين همگونى رهبر و پيروان نيز روشن است، زيرا از يك سو مهمترين بخش تبليغى يك رهبر بخش عملى اوست. همان الگو بودن و اسوه بودن، و اين تنها در صورتى ممكن است كه داراى همان غرائز و احساسات، و همان ساختمان جسمى و روحى باشد.

از سوى ديگر رهبر بايد همه دردها، نيازها، و خواسته‏هاى پيروان خود را به خوبى درك كند تا براى درمان و پاسخگويى به آن آماده باشد.

به همين دليل پيامبران از ميان توده‏هاى مردم برخاسته‏ اند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
30th July 2013, 09:49 AM
صفحه ی 168 از قرآن کریم شامل آیات 96 تا 110 از سوره ی اسرا


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قُلْ كَفَيٰ بِاللَّهِ شَهِيدًۢا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِيرًۢا بَصِيرًا(96)
بگو ميان من و شما گواه بودن خدا كافي است چرا كه او همواره به [حال] بندگانش آگاه بينا است(96)



وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِهِ وَنَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ عَلَيٰ وُجُوهِهِمْ عُمْيًا وَبُكْمًا وَصُمًّا مَّأْوَيٰهُمْ جَهَنَّمُ كُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَٰهُمْ سَعِيرًا(97)
و هر كه را خدا هدايت كند او رهيافته است و هر كه را گمراه سازد در برابر او براي آنان هرگز دوستاني نيابي و روز قيامت آنها را كور و لال و كر به روي چهره شان درافتاده برخواهيم انگيخت جايگاهشان دوزخ است هر بار كه آتش آن فرو نشيند شراره اي [تازه] برايشان مي افزاييم(97)



ذَٰلِكَ جَزَآؤُهُم بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا وَقَالُوٓا۟ أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمًا وَرُفَٰتًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا(98)
جزاي آنها اين است چرا كه آيات ما را انكار كردند و گفتند آيا وقتي ما استخوان و خاك شديم [باز] در آفرينشي جديد برانگيخته خواهيم شد(98)



۞ أَوَلَمْ يَرَوْا۟ أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَيٰٓ أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لَّا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَي الظَّٰلِمُونَ إِلَّا كُفُورًا(99)
آيا ندانستند كه خدايي كه آسمانها و زمين را آفريده تواناست كه مانند آنان را بيافريند و [همان خداست كه] برايشان زماني مقرر فرموده كه در آن هيچ شكي نيست و[لي] ستمگران جز انكار [چيزي را] نپذيرفتند(99)



قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّيٓ إِذًا لَّأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنفَاقِ وَكَانَ الْإِنسَٰنُ قَتُورًا(100)
بگو اگر شما مالك گنجينه هاي رحمت پروردگارم بوديد باز هم از بيم خرج كردن قطعا امساك مي ورزيديد و انسان همواره بخيل است(100)



وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَيٰ تِسْعَ ءَايَٰتٍۭ بَيِّنَٰتٍ فَسَْٔلْ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ إِذْ جَآءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰمُوسَيٰ مَسْحُورًا(101)
و در حقيقت ما به موسي نه نشانه آشكار داديم پس از فرزندان اسرائيل بپرس آنگاه كه نزد آنان آمد و فرعون به او گفت اي موسي من جدا تو را افسون شده مي پندارم(101)



قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَآ أَنزَلَ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ بَصَآئِرَ وَإِنِّي لَأَظُنُّكَ يَٰفِرْعَوْنُ مَثْبُورًا(102)
گفت قطعا مي داني كه اين [نشانه ها] را كه باعث بينشهاست جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است و راستي اي فرعون تو را تباه شده مي پندارم(102)



فَأَرَادَ أَن يَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْنَٰهُ وَمَن مَّعَهُ جَمِيعًا(103)
پس [فرعون] تصميم گرفت كه آنان را از سرزمين [مصر] برك ند پس او و هر كه را با وي بود همه را غرق كرديم(103)



وَقُلْنَا مِنۢ بَعْدِهِ لِبَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ اسْكُنُوا۟ الْأَرْضَ فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الْءَاخِرَةِ جِئْنَا بِكُمْ لَفِيفًا(104)
و پس از او به فرزندان اسرائيل گفتيم در اين سرزمين ساكن شويد پس چون وعده آخرت فرا رسد شما را همه با هم محشور مي كنيم(104)



وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَٰهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَآ أَرْسَلْنَٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا(105)
و آن [قرآن] را به حق فرود آورديم و به حق فرود آمد و تو را جز بشارت دهنده و بيم رسان نفرستاديم(105)



وَقُرْءَانًا فَرَقْنَٰهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلَيٰ مُكْثٍ وَنَزَّلْنَٰهُ تَنزِيلًا(106)
و قرآني [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل كرديم تا آن را به آرامي به مردم بخواني و آن را به تدريج نازل كرديم(106)



قُلْ ءَامِنُوا۟ بِهِۦٓ أَوْ لَا تُؤْمِنُوٓا۟ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِۦٓ إِذَا يُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا(107)
بگو [چه] به آن ايمان بياوريد يا نياوريد بي گمان كساني كه پيش از [نزول] آن دانش يافته اند چون [اين كتاب] بر آنان خوانده شود سجده كنان به روي درمي افتند(107)



وَيَقُولُونَ سُبْحَٰنَ رَبِّنَآ إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا(108)
و مي گويند منزه است پروردگار ما كه وعده پروردگار ما قطعا انجام شدني است(108)



وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا ۩(109)
و بر روي زمين مي افتند و مي گريند و بر فروتني آنها مي افزايد(109)



قُلِ ادْعُوا۟ اللَّهَ أَوِ ادْعُوا۟ الرَّحْمَٰنَ أَيًّا مَّا تَدْعُوا۟ فَلَهُ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَيٰ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا(110)
بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد براي او نامهاي نيكوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهسته اش مكن و ميان اين [و آن] راهي [ميانه] جوي(110)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
30th July 2013, 09:51 AM
(آيه 96)
در تعقيب بحثهاى گذشته كه در زمينه توحيد و نبوت، و گفتگو با مخالفان بود، در اينجا يك نوع اعلام ختم بحث در اين مرحله و نتيجه گيرى از آن مى‏باشد.

نخست مى‏گويد: اگر آنها دلائل روشن تو را در رابطه با توحيد و نبوت و معاد نپذيرند به آنها اعلام كن و «بگو: همين بس كه خدا ميان من و شما گواه باشد، چرا كه او از حال بندگانش آگاه (و نسبت به كارشان) بيناست» (قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبِيراً بَصِيراً).

در حقيقت دو هدف از بيان اين عبارت در نظر بوده است نخست اين كه:

مخالفان متعصب لجوج را تهديد كند كه خداوند آگاه و بينا، شاهد و گواه اعمال ما و شماست، گمان نكنيد از محيط قدرت او بيرون خواهيد رفت، و يا چيزى از اعمالتان بر او مخفى مى‏ماند.

ديگر اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با بيان اين عبارت ايمان قاطع خود را به آنچه گفته است ظاهر سازد چرا كه قاطعيت گوينده در سخن خود، اثر عميق روانى در شنونده دارد، باشد كه اين تعبير محكم و قاطع كه توأم با يك نوع تهديد ملايم نيز مى‏باشد در آنها اثر بگذارد قلبشان را تكان دهد و فكرشان را بيدار كند و به راه راست بخواند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
30th July 2013, 09:52 AM
(آيه 97)
سپس اضافه مى‏كند: «هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست» (وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ).

«و هر كس را (به خاطر اعمالش) گمراه سازد، هاديان و سرپرستانى غير خدا براى او نخواهى يافت» (وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِهِ).

تنها راه اين است كه باز هم به سوى او بازگردند و نور هدايت از او بطلبند.

اين دو جمله در حقيقت اشاره به اين است كه تنها استدلالات قوى و كوبنده براى ايمان آوردن كافى نيست، بلكه تا توفيق الهى و شايستگى هدايت در او پيدا نشود محال است ايمان بياورد.


نطفه پاك ببايد كه شود قابل فيض------ورنه هر سنگ و گلى لؤلؤ و مرجان نشود!

سپس به صورت يك تهديد قاطع و كوبنده صحنه‏اى از صحنه‏هاى قيامت را كه نتيجه قطعى اعمال آنهاست به آنها نشان داده، مى‏فرمايد: «ما آنها را در روز قيامت بر صورتهايشان محشور مى‏كنيم» (وَ نَحْشُرُهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ).

به جاى اين كه مستقيم و ايستاده راه بروند فرشتگان عذاب آنان را به صورتشان بر زمين مى‏كشند يا همچون خزندگان بر صورت و سينه مى‏خزند.

و نيز «آنها در حالتى كه نابينا و لال و كر هستند» به آن دادگاه بزرگ وارد مى‏شوند (عُمْياً وَ بُكْماً وَ صُمًّا).

مواقف و مراحل قيامت مختلف است در بعضى از مراحل و مواقف آنها كور و كر و نابينا هستند، ولى در مراحل ديگرى چشمشان بينا و گوششان شنوا و زبانشان باز مى‏شود، تا صحنه‏هاى عذاب را ببينند و سرزنشهاى سرزنش كنندگان را بشنوند و به ناله و فرياد و اظهار ضعف بپردازند و اين خود يك نوع مجازات براى آنهاست.

و نيز مجرمان از ديدن آنچه مايه سرور است و از شنيدن آنچه مايه نشاط و از گفتن آنچه موجب نجات مى‏باشد محرومند و به عكس آنچه كه مايه زجر و ناراحتى است مى‏بينند و مى‏شنوند و مى‏گويند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «جايگاه هميشگى آنها دوزخ است» (مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ).

اما گمان نكنيد آتشش همچون آتشهاى دنيا سر انجام به خاموشى مى‏گرايد نه «هر زمان التهاب آن فرو مى‏نشيند شعله تازه‏اى بر آنها مى‏افزائيم» (كُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِيراً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
30th July 2013, 09:54 AM
(آيه 98)
چگونه معاد ممكن است؟ در آيات گذشته ديديم كه چگونه سرنوشت شومى در جهان ديگر در انتظار مجرمان است. سرنوشتى كه هر انسان عاقلى را در انديشه فرو مى‏برد. در اينجا علت اين موضوع را به بيان ديگرى تشريح مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «اين كيفر آنهاست به خاطر اينكه آيات ما را انكار كردند و گفتند: آيا هنگامى كه ما استخوانهاى پوسيده، و خاكهاى پراكنده شويم، بار ديگر آفرينش تازه‏اى خواهيم يافت»؟ (ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآياتِنا وَ قالُوا أَ إِذا كُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِيداً).

(آيه 99)
قرآن بلافاصله از اين گفتار آنها كه مسأله معاد جسمانى را با تعجب مى‏نگريستند و يا آن را غير ممكن مى‏پنداشتند با بيان روشنى پاسخ داده، مى‏گويد: «آيا نمى‏دانند خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده قادر است مثل آنها را بيافريند»؟ و به زندگى جديد بازشان گرداند (أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ قادِرٌ عَلى‏ أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ).

ولى آنها نبايد عجله كنند اين رستاخيز و قيامت اگرچه دير آيد سر انجام مى‏آيد «و براى آنان سر آمدى قطعى- كه شكى در آن نيست- قرار ده» و تا اين زمان موعود فرا نرسد قيامت برپا نخواهد شد (وَ جَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لا رَيْبَ فِيهِ).

«اما ظالمان (و ستمگران با شنيدن اين آيات نيز به همان راه انحرافى خود ادامه مى‏دهند) و جز راه كفر و انكار را پذيرا نيستند» (فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا كُفُوراً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
30th July 2013, 09:55 AM
(آيه 100)
و از آنجا كه آنها اصرار داشتند پيامبر نبايد از جنس بشر باشد گويى يك نوع حسادت و بخل مانع از اين مى‏شد كه باور كنند ممكن است خدا اين موهبت را به انسانى بدهد، لذا در اين آيه مى‏فرمايد: «به آنها بگو: اگر شما مالك خزائن رحمت پروردگار من بوديد مسلما (به خاطر تنگ نظرى) امساك مى‏كرديد، مبادا انفاق مايه فقر و تنگدستى شما شود» (قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّي إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفاقِ).

«و انسان طبعا موجود بخيلى است» (وَ كانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً).

معاد جسمانى-

اين سه آيه آخر از روشنترين آيات مربوط به اثبات معاد جسمانى است، زيرا تعجب مشركان از اين بود كه چگونه ممكن است خداوند استخوانهاى پوسيده و خاك شده را بار ديگر به لباس حيات و زندگى بيارايد، پاسخ قرآن نيز در همين رابطه است مى‏گويد: خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد، چنين قدرتى را دارد كه اجزاى پراكنده انسان را جمع آورى كرده، حيات نوين ببخشد.

ضمنا استدلال به عموميت قدرت خداوند در اثبات مسأله معاد يكى از دلائلى است كه قرآن كرارا روى آن تكيه كرده است.

(آيه 101)
با اين همه نشانه‏ها باز ايمان نياوردند! در چند آيه پيش از اين خوانديم كه مشركان چه تقاضاهاى عجيب و غريبى از پيامبر داشتند.

در اينجا در حقيقت نمونه‏اى از اين صحنه را در امتهاى پيشين بيان مى‏كند كه چگونه انواع خارق عادات و معجزات را ديدند و باز هم بهانه گرفتند و راه انكار را همچنان ادامه دادند.

نخست مى‏گويد: «ما به موسى نه آيه و نشانه روشن داديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى‏ تِسْعَ آياتٍ بَيِّناتٍ).

اين آيات عبارتند از: عصا، يد بيضا، طوفان، ملخ، يك نوع آفت نباتى به نام قمّل، فزونى قورباغه، خون، خشكسالى، كمبود ميوه‏ها.

سپس براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: اگر مخالفانت حتى اين موضوع را انكار كنند براى اتمام حجت به آنها «از بنى اسرائيل سؤال كن كه در آن زمان كه (اين آيات) به سراغشان آمد چگونه بودند» (فَسْئَلْ بَنِي إِسْرائِيلَ إِذْ جاءَهُمْ).

ولى با اين حال نه تنها تسليم نشدند بلكه موسى را متهم به ساحر بودن و يا ديوانه بودن كردند «پس فرعون به او گفت: من گمان مى‏كنم اى موسى تو ساحر يا ديوانه‏اى» (فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا مُوسى‏ مَسْحُوراً).

اين روش هميشگى مستكبران است كه مردان الهى را به خاطر نوآوريها، و حركت بر ضد مسير جامعه‏هاى فاسد، و همچنين نشان دادن خارق عادات متهم به سحر و يا جنون مى‏كردند، تا در افكار مردم ساده‏دل نفوذ كنند و آنها را از گرد پيامبران پراكنده سازند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
30th July 2013, 09:56 AM
(آيه 102)
ولى موسى در برابر اين تهمت ناروا سكوت نكرد و با قاطعيت هر چه تمامتر «گفت: (اى فرعون) تو به خوبى مى‏دانى كه اين آيات روشنى بخش را جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است» (قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما أَنْزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بَصائِرَ).

بنابراين تو با علم و اطلاع و آگاهى حقايق را انكار مى‏كنى، تو به خوبى مى‏دانى كه اينها از طرف خداست، و منهم مى‏دانم كه مى‏دانى! و به همين دليل چون حق را دانسته انكار مى‏كنى «من فكر مى‏كنم اى فرعون! تو سر انجام هلاك خواهى شد» (وَ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يا فِرْعَوْنُ مَثْبُوراً).

(آيه 103)
چون فرعون نتوانست در برابر استدلالهاى دندان شكن موسى مقاومت كند به همان چيزى متوسل شه كه همه طاغوتيان بى‏منطق در تمام قرون و اعصار به آن متوسل مى‏شدند، مى‏فرمايد: «پس (فرعون) تصميم گرفت آنان را از آن سرزمين ريشه كن سازد ولى ما او و تمام كسانى را كه با او بودند، غرق كرديم» (فَأَرادَ أَنْ يَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْأَرْضِ فَأَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمِيعاً).

(آيه 104)
«و بعد از آن به بنى اسرائيل گفتيم: در اين سرزمين [مصر و شام‏] ساكن شويد» (وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِي إِسْرائِيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ).

«اما هنگامى كه وعده آخرت فرا رسد همه شما را دسته جمعى (به آن دادگاه عدل) مى‏آوريم» (فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفِيفاً).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-5.html

soham 313
30th July 2013, 09:58 AM
(آيه 105)
بار ديگر قرآن به سراغ اهميت و عظمت اين كتاب آسمانى مى‏رود و به پاسخ بعضى از ايرادات و يا بهانه جوئيهاى مخالفان مى‏پردازد.

نخست مى‏گويد: «و ما قرآن را بحق نازل كرديم» (وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ).

بلافاصله اضافه مى‏كند: «و بحق نازل شد» (وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ).

گاهى انسان شروع به كارى مى‏كند اما چون قدرتش محدود است نمى‏تواند آن را تا به آخر بطور صحيح پياده كند، اما كسى كه از همه چيز آگاه است، و بر همه چيز تواناست، هم آغاز را بطور صحيح شروع مى‏كند و هم انجام را بطور كامل تحقق مى‏بخشد، فى المثل گاهى انسان آب زلالى را از سر چشمه رها مى‏كند، اما چون نمى‏تواند در مسير راه آن را از آلودگيها حفظ كند پاك و زلال به دست مصرف كننده نمى‏رسد، ولى آن كس كه از هر نظر بر كار خود مسلط است، هم آن را پاك و زلال از چشمه بيرون مى‏آورد، و هم آن را پاك و زلال در ظرفهاى تشنگان و نوشندگان وارد مى‏سازد.

قرآن نيز درست چنين كتابى است كه به حق از ناحيه خداوند نازل شده است و در تمام مسير ابلاغ چه در آن مرحله كه واسطه جبرئيل بوده، و چه در آن مرحله كه گيرنده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، در همه حال آن را از هر نظر حفظ و حراست فرمود و حتّى با گذشت زمان دست هيچ گونه تحريف به دامانش دراز نشده و نخواهد شد، چرا كه خدا پاسداريش را بر عهده گرفته است.

بنابراين، اين آب زلال وحى الهى از عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تا پايان جهان دست نخورده به همه دلها راه مى‏يابد.

و در پايان مى‏فرمايد: «و ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده نفرستاديم» و حق هيچ گونه تغيير در محتواى قرآن ندارى (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِيراً).

(آيه 106)
در اين آيه به پاسخ يكى از بهانه گيريهاى مخالفان كه مى‏گفتند:

چرا قرآن يكجا بر پيامبر نازل نشده، و روش نزول آن حتما تدريجى است پرداخته، مى‏گويد: «و قرآنى كه آياتش را از هم جدا كرديم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانى و آن را بتدريج نازل كرديم» (وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلى‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِيلًا).

قرآن كتابى است كه با حوادث عصر خود يعنى با بيست و سه سال دوران نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و رويدادهايش پيوند و ارتباط ناگسستنى دارد.

مگر ممكن است همه حوادث 23 سال را در يك روز جمع آورى كرد، تا مسائل مربوط به آن يك جا در قرآن نازل شود؟! در ضمن نزول تدريجى مفهومش ارتباط دائمى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با مبدأ وحى بود ولى نزول دفعى ارتباط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بيش از يك بار تضمين نمى‏كرد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html

soham 313
30th July 2013, 10:00 AM
(آيه 107)
اين آيه براى درهم شكستن غرور مخالفان نادان مى‏گويد: «بگو:

خواه به آن ايمان بياوريد، و خواه ايمان نياوريد، كسانى كه پيش از آن به آنها دانش داده شده، هنگامى كه (اين آيات) بر آنان خوانده مى‏شود، سجده كنان به خاك مى‏افتند» (قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا يُتْلى‏ عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً).

(آيه 108)
در اين آيه گفتارشان را به هنگامى كه به سجده مى‏افتند بازگو كرده، مى‏فرمايد: «آنها مى‏گويند: پاك و منزه است پروردگار ما، وعده‏هاى پروردگارمان انجام شدنى است» (وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا).

آنها با اين سخن نهايت ايمان و اعتقاد خود را به ربوبيت پروردگار و صفات پاك او و هم به وعده‏هايى كه داده است، اظهار مى‏دارند.

(آيه 109)
باز براى تأكيد بيشتر و تأثير آن آيات الهى و اين سجده عاشقانه مى‏گويد: «آنها (بى‏اختيار) به زمين مى‏افتند و گريه مى‏كنند و (تلاوت اين آيات همواره) بر خشوعشان مى‏افزايد» (وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعاً).

«خشوع» آن حالت تواضع و ادب جسمى و روحى است كه انسان در مقابل شخص و يا حقيقتى داشته باشد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html

soham 313
30th July 2013, 10:02 AM
(آيه 110)
شأن نزول:
چنين نقل شده كه پيامبر يك شب در مكه در حال سجده بود و خدا را به نام يا رحمان و يا رحيم مى‏خواند، مشركان بهانه‏جو از فرصت استفاده كرده و گفتند: ببينيد اين مرد (ما را سرزنش مى‏كند كه چرا چند خدايى هستيم اما) خودش دو خدا را پرستش مى‏كند. آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسير:

آخرين بهانه‏ها! به دنبال ايرادهاى سست و بى‏اساس مشركان، در اين آيه به آخرين بهانه‏هاى آنها مى‏رسيم، و آن اين كه: آنها مى‏گفتند چرا پيامبر، خدا را به نامهاى متعددى مى‏خواند با اين كه مدعى توحيد است قرآن در پاسخ آنها مى‏گويد: «بگو: شما او را به نام «اللّه» بخوانيد و يا به نام رحمان هر كدام را بخوانيد فرق نمى‏كند براى او نامهاى متعدد نيك است» (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏).

اين كوردلان گاه براى يك شخص، يا يك مكان و مانند آن اسمهاى مختلفى مى‏گذارند كه هر كدام معرّف گوشه‏اى از زواياى وجود او بود.

آيا با اين حال تعجب دارد خدايى كه وجودش از هر نظر بى‏نهايت است و منبع و سر چشمه همه كمالات، نعمتها و تمام نيكيهاست و به تناسب هر كارى كه انجام مى‏دهد و هر كمالى كه ذات مقدسش دارد نام مخصوص داشته باشد؟! در پايان آيه نظر به گفتگوى مشركان در مكّه در رابطه با نماز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و اين كه مى‏گفتند: او نماز خود را بلند مى‏خواند و ما را ناراحت مى‏كند، اين چه عبادتى است؟ اين چه برنامه‏اى است؟ به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد: «نمازت را زياد بلند مخوان، زياد هم آهسته مخوان، بلكه ميان اين دو راه اعتدال را انتخاب كن» (وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلًا).

آيه مى‏گويد: نه بيش از حد بلند بخوان و فرياد بزن، و نه بيش از حد آهسته كه تنها حركت لبها مشخص شود و صدايى به گوش نرسد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html

soham 313
31st July 2013, 05:18 AM
صفحه ی 169 از قرآن کریم شامل آیه ی 111 از سوره ی اسرا و آیات 1 تا 15 از سوره ی کهف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِيٌّ مِّنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًۢا(111)
و بگو ستايش خدايي را كه نه فرزندي گرفته و نه در جهانداري شريكي دارد و نه خوار بوده كه [نياز به] دوستي داشته باشد و او را بسيار بزرگ شمار(111)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيٰ عَبْدِهِ الْكِتَٰبَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَا(1)
ستايش خدايي را كه اين كتاب [آسماني] را بر بنده خود فرو فرستاد و هيچ گونه كژي در آن ننهاد(1)



قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا(2)
[كتابي] راست و درست تا [گناهكاران را] از جانب خود به عذابي سخت بيم دهد و مؤمناني را كه كارهاي شايسته مي كنند نويد بخشد كه براي آنان پاداشي نيكوست(2)



مَّٰكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا(3)
در حالي كه جاودانه در آن [بهشت] ماندگار خواهند بود(3)



وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا۟ اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا(4)
و تا كساني را كه گفته اند خداوند فرزندي گرفته است هشدار دهد(4)



مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِءَابَآئِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَٰهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا(5)
نه آنان و نه پدرانشان به اين [ادعا] دانشي ندارند بزرگ سخني است كه از دهانشان برمي آيد [آنان] جز دروغ نمي گويند(5)



فَلَعَلَّكَ بَٰخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَيٰٓ ءَاثَٰرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا۟ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا(6)
شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند تو جان خود را از اندوه در پيگيري [كار]شان تباه كني(6)



إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا(7)
در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيوري براي آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند(7)



وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا(8)
و ما آنچه را كه بر آن است قطعا بياباني بي گياه خواهيم كرد(8)



أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَٰبَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا۟ مِنْ ءَايَٰتِنَا عَجَبًا(9)
مگر پنداشتي اصحاب كهف و رقيم [=خفتگان غار لوحه دار] از آيات ما شگفت بوده است(9)



إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْكَهْفِ فَقَالُوا۟ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا(10)
آنگاه كه جوانان به سوي غار پناه جستند و گفتند پروردگار ما از جانب خود به ما رحمتي بخش و كار ما را براي ما به سامان رسان(10)



فَضَرَبْنَا عَلَيٰٓ ءَاذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا(11)
پس در آن غار سالياني چند بر گوشهايشان پرده زديم(11)



ثُمَّ بَعَثْنَٰهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَيٰ لِمَا لَبِثُوٓا۟ أَمَدًا(12)
آنگاه آنان را بيدار كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته مدت درنگشان را بهتر حساب كرده اند(12)



نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُوا۟ بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَٰهُمْ هُدًي(13)
ما خبرشان را بر تو درست حكايت مي كنيم آنان جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم(13)



وَرَبَطْنَا عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا۟ فَقَالُوا۟ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَا۟ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهًا لَّقَدْ قُلْنَآ إِذًا شَطَطًا(14)
و دلهايشان را استوار گردانيديم آنگاه كه [به قصد مخالفت با شرك] برخاستند و گفتند پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است جز او هرگز معبودي را نخواهيم خواند كه در اين صورت قطعا ناصواب گفته ايم(14)



هَٰٓؤُلَآءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا۟ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَٰنٍۭ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَيٰ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا(15)
اين قوم ما جز او معبوداني اختيار كرده اند چرا بر [حقانيت] آنها برهاني آشكار نمي آورند پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد(15)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
31st July 2013, 05:23 AM
(آيه 111)
سر انجام به آخرين آيه اين سوره مى‏رسيم آيه‏اى كه با حمد خداوند سوره را پايان مى‏دهد همان گونه كه با تسبيح ذات پاك او سوره آغاز شده بود، و در حقيقت اين آيه نتيجه‏اى است بر كل بحثهاى توحيدى اين سوره و محتواى همه آن مفاهيم توحيدى.

روى سخن را به پيامبر كرده، چنين مى‏گويد: «بگو: حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه نه فرزندى براى خود انتخاب كرده و نه شريكى در حكومت و مالكيت جهان دارد، و نه سرپرستى براى حمايت در برابر ذلت و ناتوانى» (وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ).

و چنين خدايى با چنان صفات از هر چه فكر كنى برتر و بالاتر است بنابراين «او را بزرگ‏دار و به عظمت بى‏انتهايش آشنا شو» (وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً).

آيه فوق هرگونه كمك كار و شبيه را از خداوند نفى مى‏كند، چه آن كس كه پايين‏تر باشد (همچون فرزند) و آن كس كه همسان باشد (همچون شريك) و آن كس كه برتر باشد (همچون ولىّ).

مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» از بعضى مفسران نقل مى‏كند كه اين آيه ناظر به نفى اعتقاد انحرافى سه گروه است: نخست مسيحيان و يهود كه براى خدا فرزند قائل بودند، و ديگر مشركان عرب كه براى او شريكى مى‏پنداشتند، و لذا در مراسم حجّ مى‏گفتند: لبّيك لا شريك لك، الّا شريكا هو لك! و ديگر ستاره پرستان و مجوس، چرا كه آنها براى خدا ولى و حامى قائل بودند.

«پايان سوره اسراء»
و پايان جلد دوم برگزيده تفسير نمونه‏

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html

soham 313
31st July 2013, 05:24 AM
ادامه جزء پانزدهم‏

سوره كهف [18]

اين سوره 110 آيه دارد و تمام آن- بجز آيه 28- در «مكّه» نازل شده است‏

محتواى سوره:

اين سوره با حمد و ستايش خداوند آغاز مى‏شود، و با توحيد و ايمان و عمل صالح پايان مى‏يابد.

محتواى اين سوره همچون ساير سوره‏هاى «مكى» بيشتر بيان مبدأ و معاد و بشارت و انذار است.

مسأله مهم ديگر اين كه مسلمانان تا آن روز كه توانايى دارند به مبارزه ادامه دهند و در صورت عدم توانايى، همچون «اصحاب كهف» هجرت نمايند.

جالب اين كه در اين سوره به سه داستان اشاره شده (داستان اصحاب كهف، داستان موسى و خضر و داستان ذو القرنين) كه بر خلاف غالب داستانهاى قرآن در هيچ جاى ديگر از قرآن سخنى از اينها به ميان نيامده است و اين يكى از ويژگيهاى اين سوره است.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى مى‏خوانيم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «آيا سوره‏اى را به شما معرفى كنم كه هفتاد هزار فرشته به هنگام نزولش آن را بدرقه كردند و عظمتش آسمان و زمين را پر كرد؟

ياران عرض كردند: آرى فرمود: آن سوره كهف است هر كس آن را روز جمعه بخواند خداوند تا جمعه ديگر او را مى‏آمرزد (و طبق روايتى او را از گناه حفظ مى‏كند) ... و به او نورى مى‏بخشد كه به آسمان مى‏تابد و از فتنه دجّال محفوظ خواهد ماند.»

و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: كسى كه در هر شب جمعه سوره كهف را بخواند شهيد از دنيا مى‏رود، و با شهدا مبعوث مى‏شود و در روز قيامت در صف شهدا قرار مى‏گيرد.

بارها گفته‏ايم عظمت سوره‏هاى قرآن و آثار معنوى و بركات اخلاقيش به خاطر محتواى آن يعنى ايمان و عمل به آن است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326.html

soham 313
31st July 2013, 05:26 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
آغاز با حمد و ستايش خدا: سوره كهف همچون بعضى ديگر از سوره‏هاى قرآن با حمد و ستايش خداوند آغاز شده است، و از آنجا كه حمد و ستايش بخاطر كار يا صفت مهم و شايسته‏اى است در اينجا ستايش را در برابر نزول قرآن كه خالى از هر گونه اعوجاج و كژى است بيان كرده، مى‏گويد: «حمد خدائى را كه اين كتاب آسمانى را بر بنده (بر گزيده) اش نازل كرد، و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْكِتابَ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً).

(آيه 2)
«در حالى كه ثابت و مستقيم و نگاهبان (كتابهاى آسمانى ديگر) است» (قَيِّماً).

اين كلمه كه به عنوان وصفى براى قرآن آمده، هم تأكيدى است بر استقامت و اعتدال قرآن و خالى بودن از هر گونه ضد و نقيض، و هم اشاره‏اى است به جاودانى بودن اين كتاب بزرگ آسمانى و هم الگو بودن براى حفظ اصالتها و اصلاح كژيها و پاسدارى از احكام خداوند و عدالت و فضيلت بشر.

اين صفت «قيّم» در واقع اشتقاقى است از صفت قيوميت پروردگار كه به مقتضاى آن خداوند حافظ و نگاهبان همه موجودات و اشياء جهان است.

سپس مى‏افزايد: «تا (بد كاران را» از عذاب او بترساند» (لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِنْ لَدُنْهُ).

«و مؤمنانى را كه (پيوسته) كارهاى شايسته انجام مى‏دهند بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست» (وَ يُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً).

(آيه 3)
همان بهشت برين «كه جاودانه در آن خواهند ماند» (ماكِثِينَ فِيهِ أَبَداً).

(آيه 4)
سپس به يكى از انحرافات عمومى مخالفان، اعم از نصارى و يهود و مشركان، اشاره كرده، مى‏گويد: «و (نيز) آنها را كه گفتند: خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب كرده است، بيم دهد» (وَ يُنْذِرَ الَّذِينَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).

هم مسيحيان را به خاطر اعتقاد به اين كه «مسيح» فرزند خداست، و هم يهود را به خاطر اعتقاد به فرزندى «عزير» و هم مشركان را به خاطر اين كه فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند هشدار دهد.

(آيه 5)
سپس به يك اصل اساسى براى ابطال اين گونه ادعاهاى پوچ و بى‏اساس پرداخته، مى‏گويد: «نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان!» (ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ).

اما «سخن بسيار بزرگى از دهانشان خارج مى‏شود» (كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).

خدا و جسم بودن؟ خدا و فرزند داشتن؟ خدا و نيازهاى مادى؟ و بالاخره خدا و محدود بودن؟ چه سخنان وحشتناكى؟! ...

آرى! «آنها فقط دروغ مى‏گويند» (إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html

soham 313
31st July 2013, 05:28 AM
(آيه 6)
غصه مخور جهان ميدان آزمايش است: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از رسالت و رهبرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود، در اين آيه به يكى از مهمترين شرايط رهبرى كه همان دلسوزى نسبت به امت است اشاره كرده، مى‏گويد: «گويى مى‏خواهى به خاطر اعمال آنان خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند» (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً).

(آيه 7)
اين آيه ترسيمى از وضع اين جهان به عنوان يك ميدان آزمايش براى انسانها، و توضيحى براى خط سير انسان در اين مسير است.

نخست مى‏گويد: «ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم» (إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها).

جهانى پر زرق و برق ساختيم كه هر گوشه‏اى از آن دل را مى‏برد، ديدگان را به خود مشغول مى‏دارد، و انگيزه‏هاى مختلف را در درون آدمى بيدار مى‏كند، تا در كشاكش اين انگيزه‏ها و درخشش اين زرق و برقها و چهره‏هاى دل‏انگيز و دلربا، انسان بر كرسى آزمايش قرار گيرد و ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد.

لذا بلافاصله اضافه مى‏كند: «تا آنها را بيازماييم كدامينشان بهتر عمل مى‏كنند»؟ (لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا).

اين هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها كه در اين ميدان آزمايش الهى فريب زرق و برقها و كثرت عمل را نخورند بلكه بيشتر به حسن عمل بينديشند.

(آيه 8)
سپس مى‏گويد: ولى اين زرق و برقها پايدار نيست «و ما (سر انجام) قشر روى زمين را خاك بى‏گياهى قرار مى‏دهيم»! (وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً).

آرى! اين منظره زيبا كه در فصل بهار در دامان صحرا و كوهسار مى‏بينيم به همين حال باقى نمى‏ماند، فصل خزان فرا مى‏رسد برگها پژمرده مى‏شوند، شاخه‏ها عريان مى‏شوند، و آواى حيات به خاموشى مى‏گرايد.

زندگى پر زرق و برق انسانها نيز همين گونه است. اين نعمتهاى گوناگون، اين پستها و مقامها و مانند آن نيز جاودانى نيستند، روزى فرا مى‏رسد كه به جز يك قبرستان خشك و خاموش از اين جامعه‏ها چيزى باقى نمى‏ماند و اين درس عبرت بزرگى است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html

soham 313
31st July 2013, 05:29 AM
(آيه 9)
شأن نزول:
جمعى از سران قريش، دو نفر از ياران خود را براى تحقيق در باره دعوت پيامبر اسلام عليه السّلام به سوى دانشمندان يهود در مدينه فرستادند، تا ببينند آيا در كتب پيشين چيزى در اين زمينه يافت مى‏شود؟

آنها به مدينه آمدند و با علماى يهود تماس گرفتند علماء يهود به آنها گفتند:

شما سه مسأله را از محمّد صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنيد، اگر همه را پاسخ كافى گفت پيامبرى است از سوى خدا و گر نه مرد كذّابى است كه شما هر تصميمى در باره او مى‏توانيد بگيريد.

نخست از او سؤال كنيد: داستان آن گروهى از جوانان كه در گذشته دور، از قوم خود جدا شدند چه بود؟ زيرا آنها سر گذشت عجيبى داشتند! و نيز از او سؤال كنيد: مردى كه زمين را طواف كرد و به شرق و غرب جهان رسيد كه بود و داستانش چه بود؟

و نيز سؤال كنيد: حقيقت روح چيست؟

آنها خدمت پيامبر رسيدند و سؤالات خود را مطرح كردند.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: فردا به شما پاسخ خواهم گفت- ولى انشاء اللّه نفرمود- پانزده شبانه روز گذشت كه وحى از ناحيه خدا بر پيامبر نازل نشد، اين امر بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گران آمد، ولى سر انجام جبرئيل فرا رسيد و سوره كهف را از سوى خداوند آورد كه در آن داستان آن گروه از جوانان و همچنين آن مرد دنيا گرد بود، به علاوه آيه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ ...» را نيز بر پيامبر نازل كرد.

تفسير:

آغاز ماجراى اصحاب كهف: در آيات گذشته ترسيمى از زندگى اين جهان، و چگونگى اين ميدان آزمايش انسانها و مسير زندگى آنان، از نظر گذشت، از آنجا كه قرآن مسائل كلى حساس را غالبا در ضمن مثال و يا مثالها و يا نمونه‏هايى از تاريخ گذشته مجسّم مى‏سازد، در اينجا نيز نخست به بيان داستان اصحاب كهف پرداخته و از آنها به عنوان يك «الگو» و «اسوه» ياد مى‏كند.

گروهى از جوانان باهوش و با ايمان كه در يك زندگى پر زرق و برق در ميان انواع ناز و نعمت به سر مى‏بردند، براى حفظ عقيده خود و مبارزه با طاغوت عصر خويش به همه اينها پشت پا زدند، و به غارى از كوه كه از همه چيز تهى بود پناه بردند، و از اين راه استقامت و پايمردى خود را در راه ايمان نشان دادند.

نخست مى‏گويد: «آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند»؟! (أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً).

ما آيات عجيبترى در آسمان و زمين داريم كه هر يك از آنها نمونه‏اى است از عظمت و بزرگى آفرينش، و همچنين در اين كتاب بزرگ آسمانى تو آيات عجيب فراوان است، و مسلما داستان اصحاب كهف از آنها شگفت‏انگيزتر نيست.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread322-6.html

soham 313
31st July 2013, 05:31 AM
(آيه 10)
سپس مى‏گويد: «زمانى را به خاطر بياور كه آن جوانان به غار پناه بردند» (إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ).

دستشان از همه جا كوتاه شده، رو به درگاه خدا آوردند: «و گفتند: پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا كن» (فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً).

«و راه نجاتى براى ما فراهم ساز» (وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً).

راهى كه ما را از اين تنگنا برهاند، به رضايت و خشنودى تو نزديك سازد، راهى كه در آن خير و سعادت و انجام وظيفه بوده باشد.

(آيه 11)
ما دعاى آنها را به اجابت رسانديم «پس ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم و سالها در خواب فرو رفتند» (فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً).

(آيه 12)
«سپس آنها را بر انگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشكار گردد كه) كدام يك از آن دو گروه، مدت خواب خود را بهتر حساب كرده‏اند» (ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصى‏ لِما لَبِثُوا أَمَداً).

(آيه 13)
سر گذشت مشروح اصحاب كهف: بعد از بيان اجمالى اين داستان، قرآن مجيد به شرح تفصيلى آن ضمن چهارده آيه پرداخته و سخن را در اين زمينه چنين آغاز مى‏كند: «ما داستان آنها را بحق براى تو باز گو مى‏كنيم» (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ).

«آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم» (إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً).

از آيات قرآن بطور اشاره و از تواريخ به صورت مشروح اين حقيقت استفاده مى‏شود كه اصحاب كهف در محيط و زمانى مى‏زيستند كه بت پرستى و كفر، آنها را احاطه كرده بود و يك حكومت جبّار و ستمگر كه معمولا حافظ و پاسدار شرك و كفر و جهل و غارتگرى و جنايت است بر سر آنها سايه شوم افكنده بود.

اما اين گروه از جوانمردان كه از هوش و صداقت كافى بر خوردار بودند به فساد اين آيين پى بردند و تصميم بر قيام گرفتند و در صورت عدم توانايى مهاجرت كردن از آن محيط آلوده.

http://www.qurangloss.ir/thread326.html

soham 313
31st July 2013, 05:33 AM
(آيه 14)
لذا قرآن به دنبال بحث گذشته مى‏گويد: «و دلهايشان را محكم ساختيم، در آن هنگام كه قيام كردند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمين است» (وَ رَبَطْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

«هرگز غير او معبودى را نمى‏خوانيم» (لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً).

كه «اگر چنين كنيم سخنى به گزاف گفته‏ايم» (لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطاً).

در واقع اين جوانمردان با ايمان براى اثبات توحيد و نفى (آلهه) به دليل روشنى دست زدند، و آن اين كه ما به وضوح مى‏بينيم كه اين آسمان و زمين پروردگارى دارد كه وجود نظام آفرينش دليل بر هستى اوست، ما هم بخشى از اين مجموعه هستى مى‏باشيم، بنابراين پروردگار ما نيز همان پروردگار آسمانها و زمين است.

(آيه 15)
سپس به دليل ديگرى نيز توسل جستند و آن اين كه: «اين قوم ما معبودهايى جز خدا انتخاب كرده‏اند» (هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً).

آخر مگر اعتقاد بدون دليل و برهان ممكن است «چرا آنان دليل آشكارى براى الوهيت آنها نمى‏آورند؟» (لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ).

آيا پندار و خيال يا تقليد كور كورانه مى‏تواند دليلى بر چنين اعتقادى باشد؟

اين چه ظلم فاحش و انحراف بزرگى است.

«پس چه كسى ظالمتر است از آن كس كه به خدا دروغ ببندد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً).

اين «افترا» هم ستمى است بر خويشتن، چرا كه انسان سر نوشت خود را به دست عوامل بدبختى و سقوط سپرده، و هم ظلمى است بر جامعه‏اى كه اين نغمه را در آن سر مى‏دهد و به انحراف مى‏كشاند، و هم ظلمى است به ساحت قدس پروردگار و اهانتى است به مقام بزرگ او.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326.html

Dorna dordone
31st July 2013, 11:46 AM
با اجازه سهام عزیزمممم[labkhand]


http://uc-njavan.ir/images/xple25ntxa8jt5aol7mr.jpg



فضیلت و خواص سوره كهف



سوره میارک كهف : هیجدهمین سوره قرآن است كه مكی و 110 آیه دارد.در فضیلت این سوره از نبی مكرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: هركس این سوره را در شب جمعه قرائت نماید بین او و خانه خدا و پس از آن نورانی خواهد شد.


احمد بن هلال از عیسی بن عبدالله از پدرش از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت كرده كه فرمودند: «هیچ بنده ای نیست كه آیه (قل انّما انا بشر مثلكم... را تا آخر سوره كهف ) بخواند جز اینكه برای او نوری كشیده شود از خوابگاهش تا خانه كعبه و چنانچه خود از اهل حرم است برای او نوریست تا بیت المقدس.»


پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «سوره كهف در تورات به نام حائله معروف است، زیرا میان قاری خود و آتش حائل و مانع می شود.»


در روایت دیگری از ایشان وارد شده است:«آیا به شما خبر ندهم كه عظمت آن آسمان و زمین را پر كرده است و كسی كه این سوره را بنویسد نیز عظمتی این چنین دارد و هر كس این سوره رادر روز جمعه قرائت نماید خداوند گناهان او را تا جمعه آینده می آمرزد...»


از امام صادق علیه السلام نقل شده: «هر كس سوره كهف را در شب های جمعه قرائت نماید، به مرگ شهادت از دنیا خواهد رفت یا اینكه خداوند او را شهید مبعوث خواهد كرد و در روز قیامت در صف شهدا خواهد بود.»


در روایات متعددی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به قرائت 10 آیه آخر سوره كهف و حفظ كردن آنها سفارش شده است و فرموده اند:«هر كس به این سفارش عمل كند از فتنه دجّال در امان خواهد ماند.»


پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «سوره كهف در تورات به نام حائله معروف است، زیرا میان قاری خود و آتش حائل و مانع می شود»


آثار و بركات سوره كهف



1) جهت ادای قرض

جهت ادای قرض و رفع فقر این سوره را نوشته و در ظرف شیشه ای كه دهانه تنگ دارد قرار دهد و آن را در خانه اش بگذارد از بدهكاری و فقر راحتی می یابد.


2) ترس از دزد و بی خوابی

در حاشیه منهاج سمنانی و تسهیل الدواء از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده: كه چون كسی در خواب از بیم دزد بترسد و بی خوابی بر او مستولی گردد، آیات (11-12) سوره كهف را بخواند.


3) درمان درد ساق پا

از امام صادق نقل شده: برای درمان درد ساق پا (آیه 27 سوره كهف) را 7 مرتبه بخوانید.


4) بیدار شدن از خواب در ساعت معین

از امام صادق علیه السلام روایت شده: «هر بنده خدایی آخرین آیه سوره كهف را قرائت نماید در هر ساعتی كه بخواهد از خواب بیدار می شود.»


5) ایمن شدن از عقرب گزیدگی

ثعلبی در تفسیر خود آورده كه هر كس درهر شبانه روز بر حضرت نوح علیه السلام به این وجه درود فرستد كه «السلام علی نوح فی العالمین» از عقرب در این دنیا و در آن دنیا ضرری به او نرسد.


6) جهت برطرف شدن تب آیات

جهت برطرف شدن تب آیات(8-9) این سوره را بنویسد و در زیر سر نهد تبش برطرف شود.


***و من الله توفیق***

http://uc-njavan.ir/images/pubu1fvmjcn21sbdz1ye.gifhttp://uc-njavan.ir/images/vruohastqqbkv8rf2dvj.jpeghttp://uc-njavan.ir/images/pubu1fvmjcn21sbdz1ye.gif

soham 313
1st August 2013, 09:26 AM
صفحه ی 170 از قرآن کریم شامل آیات 16 تا 23 از سوره ی کهف



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُۥٓا۟ إِلَي الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا(16)
و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مي پرستند كناره گرفتيد پس به غار پناه جوييد تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براي شما در كارتان گشايشي فراهم سازد(16)




۞ وَتَرَي الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَٰلِكَ مِنْ ءَايَٰتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا(17)
و آفتاب را مي بيني كه چون برمي آيد از غارشان به سمت راست مايل است و چون فرو مي شود از سمت چپ دامن برمي چيند در حالي كه آنان در جايي فراخ از آن [غار قرار گرفته]اند اين از نشانه هاي [قدرت] خداست خدا هر كه را راهنمايي كند او راه يافته است و هر كه را بي راه گذارد هرگز براي او ياري راهبر نخواهي يافت(17)




وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَٰسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا(18)
و مي پنداري كه ايشان بيدارند در حالي كه خفته اند و آنها را به پهلوي راست و چپ مي گردانيم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز كرده [بود] اگر بر حال آنان اطلاع مي يافتي گريزان روي از آنها برمي تافتي و از [مشاهده] آنها آكنده از بيم مي شدي(18)




وَكَذَٰلِكَ بَعَثْنَٰهُمْ لِيَتَسَآءَلُوا۟ بَيْنَهُمْ قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا۟ لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا۟ رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوٓا۟ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَٰذِهِۦٓ إِلَي الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَآ أَزْكَيٰ طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا(19)
و اين چنين بيدارشان كرديم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند گوينده اي از آنان گفت چقدر مانده ايد گفتند روزي يا پاره اي از روز را مانده ايم [سرانجام] گفتند پروردگارتان به آنچه مانده ايد داناتر است اينك يكي از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك از غذاهاي آن پاكيزه تر است و از آن غذايي برايتان بياورد و بايد زيركي به خرج دهد و هيچ كس را از [حال] شما آگاه نگرداند(19)




إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا۟ عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوٓا۟ إِذًا أَبَدًا(20)
چرا كه اگر آنان بر شما دست يابند سنگسارتان مي كنند يا شما را به كيش خود بازمي گردانند و در آن صورت هرگز روي رستگاري نخواهيد ديد(20)




وَكَذَٰلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوٓا۟ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَآ إِذْ يَتَنَٰزَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا۟ ابْنُوا۟ عَلَيْهِم بُنْيَٰنًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا۟ عَلَيٰٓ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا(21)
و بدين گونه [مردم آن ديار را] بر حالشان آگاه ساختيم تا بدانند كه وعده خدا راست است و [در فرا رسيدن] قيامت هيچ شكي نيست هنگامي كه ميان خود در كارشان با يكديگر نزاع مي كردند پس [عده اي] گفتند بر روي آنها ساختماني بنا كنيد پروردگارشان به [حال] آنان داناتر است [سرانجام] كساني كه بر كارشان غلبه يافتند گفتند حتما بر ايشان معبدي بنا خواهيم كرد(21)




سَيَقُولُونَ ثَلَٰثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًۢا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّيٓ أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَآءً ظَٰهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا(22)
به زودي خواهند گفت سه تن بودند [و] چهارمين آنها سگشان بود و مي گويند پنج تن بودند [و] ششمين آنها سگشان بود تير در تاريكي مي اندازند و [عده اي] مي گويند هفت تن بودند و هشتمين آنها سگشان بود بگو پروردگارم به شماره آنها آگاه تر است جز اندكي [كسي شماره] آنها را نمي داند پس در باره ايشان جز به صورت ظاهر جدال مكن و در مورد آنها از هيچ كس جويا مشو(22)




وَلَا تَقُولَنَّ لِشَا۟يْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا(23)
و زنهار در مورد چيزي مگوي كه من آن را فردا انجام خواهم داد(23)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
1st August 2013, 09:29 AM
(آيه 16)
اين جوانمردان موحد تا آنجا كه در توان داشتند براى زدودن زنگار شرك از دلها، و نشاندن نهال توحيد در قلبها، تلاش و كوشش كردند، اما آنقدر غوغاى بت و بت پرستى در آن محيط بلند بود كه نغمه‏هاى توحيدى آنها در گلويشان گم شد.

ناچار براى نجات خويشتن و يافتن محيطى آماده‏تر تصميمى به «هجرت» گرفتند، و لذا در ميان خود به مشورت پرداخته با يكديگر چنين گفتند: «هنگامى كه از اين قوم بت پرست و آنچه را جز خدا مى‏پرستند كناره گيرى كرديد (و حساب خود را از آنها جدا نموديد) به غار پناهنده شويد» (وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ).

«تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و راهى به سوى آرامش و آسايش و نجات از اين مشكل به رويتان بگشايد» (يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً).

(آيه 17)
موقعيت دقيق اصحاب كهف: در اين آيه و آيه بعد قرآن به ريزه كاريهاى مربوط به زندگى عجيب اصحاب كهف در آن غار پرداخته و به شش خصوصيت اشاره كرده است:

1- دهانه غار رو به شمال گشوده مى‏شد و چون قطعا در نيمكره شمالى زمين بوده است نور آفتاب به درون آن مستقيما نمى‏تابيد چنانكه قرآن مى‏گويد:

«و (اگر در آنجا بودى) خورشيد را مى‏ديدى كه به هنگام طلوع به سمت راست غارشان متمايل مى‏گردد و به هنگام غروب به سمت چپ (وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذا طَلَعَتْ تَتَزاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ إِذا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذاتَ الشِّمالِ).

و به اين ترتيب نور مستقيم آفتاب كه تداوم آن ممكن است موجب پوسيدگى و فرسودگى شود به بدن آنها نمى‏تابيد، ولى نور غير مستقيم به قدر كافى وجود داشت.

2- «و آنها در محل وسيعى از (آن غار) قرار داشتند» (وَ هُمْ فِي فَجْوَةٍ مِنْهُ).

اشاره به اين كه دهانه غار كه معمولا تنگ است جايگاه آنها نبود، بلكه قسمتهاى وسط غار را انتخاب كرده بودند كه هم از چشم بينندگان دور بود، و هم از تابش مستقيم آفتاب.

در اينجا قرآن رشته سخن را قطع مى‏كند، و به يك نتيجه گيرى معنوى مى‏پردازد، چرا كه ذكر همه اين داستانها براى همين منظور است.

مى‏گويد: «اين از آيات خداست، هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست، و هر كس را گمراه نمايد هرگز ولى و راهنمايى براى او نخواهى يافت» (ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداً).

آرى! آنها كه در راه خدا گام بگذارند و براى او به جهاد برخيزند در هر قدمى آنان را مشمول لطف خود مى‏سازد، نه فقط در اساس كار، كه در جزئيات هم لطفش شامل حال آنهاست.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326.html

soham 313
1st August 2013, 09:31 AM
(آيه 18)
سوم: خواب آنها يك خواب عادى و معمولى نبود، اگر به آنها نگاه مى‏كردى، «خيال مى‏كردى آنها بيدارند، در حالى كه در خواب فرو رفته بودند»! (وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ).

اين حالت استثنايى شايد براى آن بوده كه حيوانات موذى به آنان نزديك نشوند چرا كه از انسان بيدار مى‏ترسند و يا به خاطر اين كه منظره رعب‏انگيزى پيدا كنند كه هيچ انسانى جرئت ننمايد به آنها نزديك شود، و اين خود يك سپر حفاظتى براى آنها بوده باشد.

4- براى اين كه بر اثر گذشت ساليان دراز از اين خواب طولانى، اندام آنها نپوسد: «آنها را به سمت راست و چپ مى‏گردانديم» تا بدنشان سالم بماند (وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْيَمِينِ وَ ذاتَ الشِّمالِ).

تا خون بدنشان در يكجا متمركز نشود، و فشار و سنگينى در يك زمان طولانى روى عضلاتى كه بر زمين قرار داشت اثر زيانبار نگذارد.

5- «و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود» و نگهبانى مى‏كرد (وَ كَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ).

6- منظره آنها چنان رعب‏انگيز بود كه «اگر نگاهشان مى‏كردى از آنان مى‏گريختى و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مى‏شد» (لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِراراً وَ لَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً).

(آيه 19)
بيدارى بعد از يك خواب طولانى! به خواست خدا در آيات آينده مى‏خوانيم كه خواب اصحاب كهف آنقدر طولانى شد كه به 309 سال بالغ گرديد، و به اين ترتيب خوابى بود شبيه به مرگ، و بيداريش همانند رستاخيز، لذا در اين آيه قرآن مى‏گويد: «و اين گونه آنها را بر انگيختيم» (وَ كَذلِكَ بَعَثْناهُمْ).

يعنى همان گونه كه قادر بوديم آنها را در چنين خواب طولانى فرو بريم آنها را به بيدارى باز گردانديم.

ما آنها را از خواب بر انگيختيم: «تا از يكديگر سؤال كنند، يكى از آنها پرسيد:

فكر مى‏كنيد چه مدت خوابيده‏ايد»؟ (لِيَتَسائَلُوا بَيْنَهُمْ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ).

«آنها گفتند: يك روز يا بخشى از يك روز خوابيده‏ايم» (قالُوا لَبِثْنا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ).

ولى سر انجام چون نتوانستند دقيقا بدانند مدت خوابشان چقدر بوده «گفتند:

پروردگار شما از مدت خوابتان آگاهتر است» (قالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِما لَبِثْتُمْ).

ولى به هر حال سخت احساس گرسنگى و نياز به غذا مى‏كردند چون ذخيره‏هاى بدن آنها تمام شده بود، لذا نخستين پيشنهادشان اين بود: «سكه نقره‏اى را كه با خود داريد به دست يكى از نفرات خود بدهيد و او را به شهر بفرستيد، تا برود و ببيند كدامين فروشنده غذاى پاكترى دارد، به مقدار روزى و نياز از آن براى شما بياورد» (فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّها أَزْكى‏ طَعاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ).

«اما بايد دقت كند و هيچ كس را از وضع شما آگاه نسازد» (وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326.html

soham 313
1st August 2013, 09:32 AM
(آيه 20)
«چرا كه اگر آنها از وضع شما آگاه شوند و بر شما دست يابند يا سنگسارتان مى‏كنند يا به آيين خويش (آيين بت پرستى) باز مى‏گردانند» (إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ).

«و در آن صورت هرگز روى نجات و رستگارى را نخواهيد ديد» (وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً).

(آيه 21)
پايان ماجراى اصحاب كهف: به زودى داستان هجرت اين گروه از مردان با شخصيت در آن محيط، در همه جا پيچيد، و شاه جبّار سخت برآشفت، لذا دستور داد مأموران مخصوص همه جا را به جستجوى آنها بپردازند، و اگر ردّ پايى يافتند آنان را تا دستگيريشان تعقيب كنند، و به مجازات برسانند اما هر چه بيشتر جستند كمتر يافتند.

اكنون به سراغ مأمور خريد غذا برويم و ببينيم بر سر او چه آمد، او وارد شهر شد ولى دهانش از تعجب باز ماند، شكل ساختمانها بكلى دگرگون شده، قيافه‏ها همه ناشناس، لباسها طرز جديدى پيدا كرده، و حتّى طرز سخن گفتن و آداب و رسوم مردم عوض شده است، ويرانه‏هاى ديروز تبديل به قصرها و قصرهاى ديروز به ويرانه‏ها مبدل گرديده! او هنوز فكر مى‏كند خوابشان در غار يك روز يا يك نيمه روز بوده است پس اين همه دگرگونى چرا! تعجب او هنگامى به نهايت رسيد كه دست در جيب كرد تا بهاى غذايى را كه خريده بود بپردازد، فروشنده چشمش به سكه‏اى افتاد كه به 300 سال قبل و بيشتر تعلق داشت، و شايد نام «دقيانوس» شاه جبار آن زمان بر آن نقش بسته بود، هنگامى كه توضيح خواست، او در جواب گفت تازگى اين سكه را به دست آورده‏ام! و خود او نيز متوجه شد كه او و يارانش در چه خواب عميق و طولانى فرو رفته بودند.

اين مسأله مثل بمب در شهر صدا كرد، و زبان به زبان در همه جا پيچيد.

جمعى از آنها نمى‏توانستند باور كنند كه انسان بعد از مردن به زندگى باز مى‏گردد، اما ماجراى خواب اصحاب كهف دليل دندان شكنى شد براى آنها كه طرفدار معاد جسمانى بودند.

لذا قرآن در اين آيه مى‏گويد: «و اين چنين مردم را متوجه حال آنها كرديم، تا بدانند كه وعده خداوند (در مورد رستاخيز) حق است» (وَ كَذلِكَ أَعْثَرْنا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).

«و در پايان جهان و قيام قيامت شكى نيست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيها).

اين خواب و بيدارى از پاره‏اى جهات از مردن و باز گشتن به حيات، عجيب‏تر بود، زيرا صدها سال بر آنها گذشت و بدنشان نپوسيد، در حالى كه نه غذايى خوردند و نه آبى نوشيدند.

آيا اين دليل بر قدرت خدا بر هر چيز و هر كار نيست؟ حيات بعد از مرگ با توجه به چنين صحنه‏اى مسلما امكان پذير است.

مأمور خريد غذا به سرعت به غار باز گشت و دوستان خود را از ماجرا آگاه ساخت، همگى در تعجب عميق فرو رفتند، تحمل اين زندگى براى آنها سخت و ناگوار بود، از خدا خواستند كه چشم از اين جهان بپوشند و به جوار رحمت حق منتقل شوند و چنين شد.

آنها چشم از جهان پوشيدند و جسدهاى آنها در غار مانده بود كه مردم به سراغشان آمدند.

در اينجا نزاع و كشمكش بين طرفداران مسأله معاد جسمانى و مخالفان آنها در گرفت، مخالفان سعى داشتند كه مسأله خواب و بيدارى اصحاب كهف به زودى به دست فراموشى سپرده شود، و اين دليل دندان شكن را از دست موافقان بگيرند.

قرآن چنين مى‏گويد: «در آن هنگام كه ميان خود در باره كار خويش نزاع داشتند گروهى مى‏گفتند: بنايى بر آنان بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند و از آنها سخن نگوييد كه) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» (إِذْ يَتَنازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقالُوا ابْنُوا عَلَيْهِمْ بُنْياناً رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ).

«ولى آنها كه از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند:

ما مسجدى در كنار (مدفن) آنها مى‏سازيم» تا خاطره آنان فراموش نشود (قالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلى‏ أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِداً).

اين آيه نشان مى‏دهد كه ساختن معبد به احترام قبور بزرگان دين نه تنها حرام نيست، بلكه كار خوب و شايسته‏اى است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326.html

soham 313
1st August 2013, 09:34 AM
(آيه 22)
اين آيه به پاره‏اى از اختلافات اشاره مى‏كند كه در ميان مردم در مورد اصحاب كهف وجود دارد، از جمله: در باره تعداد آنها مى‏گويد: گروهى از مردم «خواهند گفت: آنها سه نفر بودند كه چهارمينشان سگشان بود» (سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ).

«و (گروهى) مى‏گويند: پنج نفر بودند كه ششمين آنها سگ آنها بود» (وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ).

همه اينها سخنانى بدون دليل و «انداختن تير در تاريكى است» (رَجْماً بِالْغَيْبِ).

«و (گروهى) مى‏گويند: آن‏ها هفت نفر بودند و هشتمين آنها سگ آنها بود» (وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ).

«بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است» (قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ).

«جز گروه كمى تعداد آنها را نمى‏دانند» (ما يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ).

در پايان آيه اضافه مى‏كند: «پس در باره آنها جز با دليل سخن مگو» (فَلا تُمارِ فِيهِمْ إِلَّا مِراءً ظاهِراً).

يعنى آن چنان با آنها منطقى و مستدل سخن بگو كه برترى منطق تو آشكار گردد «و از هيچ كس در باره (تعداد اصحاب كهف) سؤال مكن» (وَ لا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً).

(آيه 23)
اين آيه يك دستور كلى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏دهد كه: «و هرگز در مورد كارى نگو: من فردا آن را انجام مى‏دهم» (وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326.html

soham 313
2nd August 2013, 08:27 AM
صفحه ی 171 از قرآن کریم شامل آیات 24 تا 34 از سوره ی کهف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


إِلَّآ أَن يَشَآءَ اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَيٰٓ أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا(24)
مگر آنكه خدا بخواهد و چون فراموش كردي پروردگارت را ياد كن و بگو اميد كه پروردگارم مرا به راهي كه نزديكتر از اين به صواب است هدايت كند(24)



وَلَبِثُوا۟ فِي كَهْفِهِمْ ثَلَٰثَ مِا۟ئَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا۟ تِسْعًا(25)
و سيصد سال در غارشان درنگ كردند و نه سال [نيز بر آن] افزودند(25)



قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا۟ لَهُ غَيْبُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِۦٓ أَحَدًا(26)
بگو خدا به آنچه درنگ كردند داناتر است نهان آسمانها و زمين به او اختصاص دارد وه چه بينا و شنواست براي آنان ياوري جز او نيست و هيچ كس را در فرمانروايي خود شريك نمي گيرد(26)



وَاتْلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا(27)
و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحي شده است بخوان كلمات او را تغييردهنده اي نيست و جز او هرگز پناهي نخواهي يافت(27)



وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوٰةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَيٰهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا(28)
و با كساني كه پروردگارشان را صبح و شام مي خوانند [و] خشنودي او را مي خواهند شكيبايي پيشه كن و دو ديده ات را از آنان برمگير كه زيور زندگي دنيا را بخواهي و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساخته ايم و از هوس خود پيروي كرده و [اساس] كارش بر زياده روي است اطاعت مكن(28)



وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَآءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَآءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا۟ يُغَاثُوا۟ بِمَآءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَآءَتْ مُرْتَفَقًا(29)
و بگو حق از پروردگارتان [رسيده] است پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند كه ما براي ستمگران آتشي آماده كرده ايم كه سراپرده هايش آنان را در بر مي گيرد و اگر فريادرسي جويند به آبي چون مس گداخته كه چهره ها را بريان مي كند ياري مي شوند وه چه بد شرابي و چه زشت جايگاهي است(29)



إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا(30)
كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند [بدانند كه] ما پاداش كسي را كه نيكوكاري كرده است تباه نمي كنيم(30)



أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ جَنَّٰتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَٰرُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِِٔينَ فِيهَا عَلَي الْأَرَآئِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا(31)
آنانند كه بهشتهاي عدن به ايشان اختصاص دارد كه از زير [قصرها]شان جويبارها روان است در آنجا با دستبندهايي از طلا آراسته مي شوند و جامه هايي سبز از پرنيان نازك و حرير ستبر مي پوشند در آنجا بر سريرها تكيه مي زنند چه خوش پاداش و نيكو تكيه گاهي(31)



۞ وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَٰبٍ وَحَفَفْنَٰهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا(32)
و براي آنان آن دو مرد را مثل بزن كه به يكي از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشانديم و ميان آن دو را كشتزاري قرار داديم(32)



كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَئًْا وَفَجَّرْنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرًا(33)
هر يك از اين دو باغ محصول خود را [به موقع] مي داد و از [صاحبش] چيزي دريغ نمي ورزيد و ميان آن دو [باغ] نهري روان كرده بوديم(33)



وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا۠ أَكْثَرُ مِنكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا(34)
و براي او ميوه فراوان بود پس به رفيقش در حالي كه با او گفت و گو مي كرد گفت مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم(34)


صدق الله العلي العظيم

soham 313
2nd August 2013, 08:32 AM
(آيه 24)
«مگر اين كه خدا بخواهد» (إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ).

يعنى در رابطه با اخبار آينده و تصميم بر انجام كارها، حتما جمله «انشاء اللّه» را اضافه كن، چرا كه تو هرگز مستقل در تصميم گيرى نيستى و اگر خدا نخواهد هيچ كس توانايى بر هيچ كار را ندارد.

ديگر اين كه خبر دادن قطعى براى انسان كه قدرتش محدود است و احتمال ظهور موانع مختلف مى‏رود صحيح و منطقى نيست، و چه بسا دروغ از آب در آيد، مگر اين كه با جمله «انشاء اللّه» همراه باشد.

سپس در تعقيب اين جمله، قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه ياد خدا را فراموش كردى (بعد كه متوجه شدى) پروردگارت را به خاطر بياور» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذا نَسِيتَ).

اشاره به اين كه اگر به خاطر فراموشى جمله انشاء اللّه را به سخنانى كه از آينده خبر مى‏دهى نيفزايى هر موقع به يادت آمد فورا جبران كن و بگو انشاء اللّه، كه اين كار گذشته را جبران خواهد كرد.

«و بگو: اميدوارم كه پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت كند» (وَ قُلْ عَسى‏ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326.html

soham 313
2nd August 2013, 08:33 AM
(آيه 25)
خواب اصحاب كهف: از قرائن موجود در آيات گذشته اجمالا به دست آمد كه خواب اصحاب كهف يك خواب بسيار طولانى بود، اين موضوع حس كنجكاوى هر شنونده‏اى را بر مى‏انگيزد و مى‏خواهد دقيقا بداند آنها چند سال در اين خواب طولانى بوده‏اند؟

اين آيه شنونده را از ترديد بيرون مى‏آورد و مى‏گويد: «آنها در غار خود سيصد سال درنگ كردند و نه سال نيز بر آن افزودند»! (وَ لَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً).

بنابراين مجموع مدت توقف و خواب آنها در غار سيصد و نه سال بود.

(آيه 26)
سپس براى اين كه به گفتگوهاى مختلف مردم در اين باره پايان دهد مى‏گويد: «بگو: خداوند از مدت توقف آنها آگاهتر است» (قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا).

چرا كه: «غيب آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

كسى كه از پنهان و آشكار، در مجموعه جهان هستى با خبر است چگونه ممكن است از مدت توقف اصحاب كهف آگاه نباشد.

«راستى او چه بينا و چه شنواست» (أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ).

به همين دليل «آنها (ساكنان آسمانها و زمين) هيچ ولى و سرپرستى جز او ندارند» (ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ).

و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و او هيچ كس را در حكم خود شركت نمى‏دهد» (وَ لا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَداً). در حقيقت اين تأكيدى است بر ولايت مطلقه خداوند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
2nd August 2013, 08:35 AM
(آيه 27)
در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت كن» (وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ). و اعتنا به گفته‏هاى اين و آن كه آميخته به دروغ و خرافات و مطالب بى‏اساس است مكن، تكيه‏گاه بحث تو در اين امور تنها بايد وحى الهى باشد.

چرا كه «هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمى‏كند» و در گفتار و معلومات او تغيير و تبديل راه ندارد (لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ).

كلام و علم او همچون علم و كلام بندگان نيست كه هر روز بر اثر كشف و آگاهى تازه‏اى دستخوش تغيير و تبديل شود.

روى همين جهات در پايان آيه مى‏فرمايد: «و هرگز پناهگاهى جز او نمى‏يابى» (وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً).

جنبه‏هاى آموزنده اين داستان-

اين ماجراى عجيب تاريخى كه قرآن آن را خالى از هر گونه خرافه و مطالب بى‏اساس و ساختگى آورده است، مانند همه داستانهاى قرآن مملو از نكات سازنده تربيتى است.

الف) نخستين درس اين داستان همان شكستن سد تقليد و جدا شدن از هم رنگى با محيط فاسد است. اصولا انسان بايد «سازنده محيط» باشد نه «سازش كار با محيط» و به عكس آنچه سست عنصران فاقد شخصيت مى‏گويند:

«خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو» افراد با ايمان و صاحبان افكار مستقل مى‏گويند: «همرنگ جماعت شدنت رسوايى است»! ب) «هجرت» از محيطهاى آلوده، درس ديگرى از اين ماجراى عبرت‏انگيز است.

ج) «تقيه» به معنى سازنده‏اش درس ديگر اين داستان است، و مى‏دانيم تقيّه چيزى جز اين نيست كه انسان موضع واقعى خود را در جايى كه افشاگرى بى‏نتيجه است مكتوم دارد تا نيروى خود را براى موقع مبارزه و ضربه زدن بر دشمن حفظ كند.

د) عدم تفاوت در ميان انسانها در مسير اللّه و قرار گرفتن «وزير» در كنار «چوپان» و حتى سگ پاسبانى كه راه آنها را مى‏سپرد، درس ديگرى در اين زمينه است، تا روشن شود امتيازات دنياى مادّى، و مقامات مختلف آن كمترين تأثيرى در جدا كردن صفوف رهروان راه حق ندارد كه راه حق راه توحيد است و راه توحيد راه يگانگى همه انسانهاست.

ه) امدادهاى شگفت‏آور الهى به هنگام بروز بحرانها نتيجه ديگرى است كه به ما مى‏آموزد.

و) آنها در اين داستان درس «پاكى تغذيه» حتى در سخت‏ترين شرايط را به ما آموختند، چرا كه غذاى جسم انسان اثر عميقى در روح و فكر و قلب او دارد، و آلوده شدن به غذاى حرام و ناپاك انسان را از راه خدا و تقوا دور مى‏سازد.

ز) لزوم تكيه بر مشيت خدا، و استمداد از لطف او، گفتن «انشاء اللّه» در خبرهايى كه از آينده مى‏دهيم، درس ديگرى بود.

ح) لزوم بحث منطقى در برخورد با مخالفان درس آموزنده ديگر اين داستان است.

ط) بالاخره مسأله امكان معاد جسمانى و بازگشت انسانها به زندگى مجدد به هنگام رستاخيز درس ديگرى است كه اين ماجرا به ما مى‏دهد.

به هر حال، هدف سرگرمى و داستان سرايى نيست، هدف ساختن انسانهاى مقاوم، با ايمان، آگاه و شجاع است، كه يكى از طرق آن نشان دادن الگوهاى اصيل در طول تاريخ پر ماجراى بشرى است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
2nd August 2013, 08:36 AM
(آيه 28)
شأن نزول:
جمعى از ثروتمندان مستكبر و اشراف از خود راضى عرب به حضور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند، و در حالى كه اشاره به مردان با ايمانى همچون سلمان، ابو ذر، صهيب، و خباب و مانند آنها مى‏كردند، گفتند: اى محمّد! اگر تو در صدر مجلس بنشينى، و اين گونه افراد را از خود دور سازى (و خلاصه مجلس تو مجلسى در خور اشراف و شخصيتها! بشود) ما نزد تو خواهيم آمد ولى چه كنيم كه با وجود اين گروه جاى ما نيست! در اين هنگام آيه نازل شد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد كه هرگز تسليم اين سخنان فريبنده تو خالى نشود و همواره با افراد با ايمان و پاكدلى چون سلمانها و أبو ذرها باشد.

به آنان فرمود: حمد خدا را كه نمردم تا اين كه او چنين دستورى به من داد كه با امثال شما باشم، «آرى! زندگى با شما، و مرگ هم با شما خوش است»!

تفسير:

پاكدلان پا برهنه! از جمله درسهايى كه داستان اصحاب كهف به ما آموخت اين بود كه معيار ارزش انسانها پست و مقام ظاهرى و ثروتشان نيست. اين آيه در حقيقت همين مسأله مهم را تعقيب مى‏كند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين دستور مى‏دهد: «با كسانى باش كه پروردگار خود را صبح و عصر مى‏خوانند و تنها رضاى او را مى‏طلبند» (وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ).

سپس به عنوان تأكيد ادامه مى‏دهد: «و هرگز به خاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها بر مگير!» (وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا).

باز براى تأكيد افزونتر اضافه مى‏كند: «و از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن» (وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا).

«همانها كه از هواى نفس پيروى كردند» (وَ اتَّبَعَ هَواهُ).

«و (همانها كه همه) كارهايشان افراطى است» و خارج از رويّه و توأم با اسرافكارى (و كان امره فرطا). از آنجا كه طبع آدمى در لذتهاى مادى هميشه رو به افزون طلبى است، در همه شاخه‏هاى هوى و هوس، دائما رو به افراط گام بر مى‏دارد تا خود را هلاك و نابود سازد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
2nd August 2013, 08:38 AM
(آيه 29)
اهميت موضوع فوق به قدرى است كه قرآن در اين آيه با صراحت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين مى‏گويد: «بگو: (اين برنامه من است و) اين حقيقتى است از سوى پروردگارتان، پس هر كس مى‏خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هر كس مى‏خواهد كافر گردد» (وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ).

اما بدانيد اين ظلمان دنيا پرست كه با زندگى مرفه و پر زرق و برق و زينتهايشان لبخند تمسخر به لباس پشمينه سلمانها و بوذرها مى‏زنند عاقبت شوم و تاريكى دارند چرا كه: «ما براى اين ستمگران آتشى فراهم كرده‏ايم كه سرا پرده‏اش آنها را از هر سو احاطه كرده است») (إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِينَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها).

آرى! آنها در اين زندگى دنيا هر گاه تشنه مى‏شدند صدا مى‏زدند، و خدمتكاران انواع نوشابه‏ها را در برابرشان حاضر مى‏كردند «ولى در جهنم هنگامى كه تقاضاى آب مى‏كنند آبى براى آنها مى‏آورند همچون فلز گداخته! كه (اگر نزديك صورت شود) صورتها را بريان مى‏كند»! (وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِماءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ).

«چه بد نوشيدنى است»؟! (بِئْسَ الشَّرابُ).

«و (دوزخ) چه بد جايگاه و محل اجتماعى است»؟! (وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً).

در اينجا در سرا پرده‏هايشان انواع مشروبات وجود دارد، همين كه ساقى را صدا مى‏كنند جامهايى از شرابهاى رنگارنگ پيش روى آنها حاضر مى‏نمايند، در دوزخ نيز ساقى و آورنده نوشيدنى دارند، اما چه آبى؟ آبى همچون فلز گداخته! آبى به داغى اشك سوزان يتيمان و آه آتشين مستمندان! آرى هر چه آنجاست تجسمى است از آنچه اينجاست! (پناه بر خدا).

(آيه 30)
و از آنجا كه روش قرآن يك روش آموزنده تطبيقى است پس از بيان اوصاف و كيفر دنيا پرستان خود خواه، به بيان حال مؤمنان راستين و پاداشهاى فوق‏العاده ارزنده آنها مى‏پردازد نخست: بصورت مختصر مى‏گويد: «آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، ما پاداش نيكو كاران را ضايع نخواهيم كرد» كم باشد يا زياد، كلى باشد يا جزيى، از هر كس، در هر سن و سال، و در هر شرايط (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
2nd August 2013, 08:42 AM
(آيه 31)
سپس پاداشهاى آنها را شرح داده، مى‏فرمايد: «آنان كسانى هستند كه بهشتهاى جاويدان از آن آنهاست» (أُولئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ).

باغهايى از بهشت «كه نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ).

«آنها در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته‏اند» (يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ).

«و لباسهايى فاخر به رنگ سبز از حرير نازك و ضخيم در بر مى‏كنند» (وَ يَلْبَسُونَ ثِياباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ).

«در حالى كه بر تختها تكيه كرده‏اند» (مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ).

«چه پاداش خوبى است»؟ (نِعْمَ الثَّوابُ).

«و چه جمع نيكويى از دوستان» (وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً).

(آيه 32)
ترسيمى از موضع مستكبران در برابر مستضعفان: در آيات گذشته ديديم كه چگونه دنيا پرستان سعى دارند در همه چيز از آن مردان حق كه تهى دستند فاصله بگيرند، و سر انجام كارشان را در جهان ديگر نيز خوانديم.

در اينجا با اشاره به سر گذشت دو دوست يا دو برادر كه هر كدام الگويى براى يكى از اين دو گروه بوده‏اند طرز تفكر و گفتار و كردار و موضع اين دو گروه را مشخص مى‏كند.

نخست مى‏گويد: اى پيامبر! «براى آنها مثالى بزن: آن دو مرد، كه براى يكى از آنان دو باغ از انواع انگورها قرار داديم، و گردا گرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشانديم و در ميانشان زراعت پر بركتى قرار داديم» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً).

(آيه 33)
«هر دو باغ ميوه آورده بود (ميوه‏هاى فراوان) و چيزى فرو گذار نكرده بود» (كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً).

از همه مهمتر آب كه مايه حيات همه چيز مخصوصا باغ و زراعت است، به حد كافى در دسترس آنها بود چرا كه: «ميان آن دو (باغ) نهر بزرگى جارى ساخته بوديم» (وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً).

(آيه 34)
به اين ترتيب «صاحب اين باغ در آمد فراوانى داشت» (وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ).

ولى از آنجا كه انسان كم ظرفيت و فاقد شخصيت هنگامى كه همه چيز بر وفق مراد او بشود غرور او را مى‏گيرد، و طغيان و سر كشى آغاز مى‏كند كه نخستين مرحله‏اش مرحله برترى جويى و استكبار بر ديگران است «به همين جهت (صاحب اين دو باغ) به دوستش- در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- چنين گفت: من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم» (فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
3rd August 2013, 10:12 AM
صفحه ی 172 از قرآن کریم شامل آیات 35 تا 49 از سوره ی کهف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدًا(35)
و در حالي كه او به خويشتن ستمكار بود داخل باغ شد [و] گفت گمان نمي كنم اين نعمت هرگز زوال پذيرد(35)



وَمَآ أَظُنُّ السَّاعَةَ قَآئِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَيٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا(36)
و گمان نمي كنم كه رستاخيز بر پا شود و اگر هم به سوي پروردگارم بازگردانده شوم قطعا بهتر از اين را در بازگشت خواهم يافت(36)



قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّيٰكَ رَجُلًا(37)
رفيقش در حالي كه با او گفت و گو مي كرد به او گفت آيا به آن كسي كه تو را از خاك سپس از نطفه آفريد آنگاه تو را [به صورت] مردي درآورد كافر شدي(37)



لَّٰكِنَّا۠ هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَآ أُشْرِكُ بِرَبِّيٓ أَحَدًا(38)
اما من [مي گويم] اوست خدا پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمي سازم(38)



وَلَوْلَآ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَآءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَوَلَدًا(39)
و چون داخل باغت شدي چرا نگفتي ماشاء الله نيرويي جز به [قدرت] خدا نيست اگر مرا از حيث مال و فرزند كمتر از خود مي بيني(39)



فَعَسَيٰ رَبِّيٓ أَن يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِّن جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَآءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا(40)
اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرمايد و بر آن [باغ تو] آفتي از آسمان بفرستد تا به زميني هموار و لغزنده تبديل گردد(40)



أَوْ يُصْبِحَ مَآؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا(41)
يا آب آن [در زمين] فروكش كند تا هرگز نتواني آن را به دست آوري(41)



وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَيٰ مَآ أَنفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَيٰ عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَٰلَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّيٓ أَحَدًا(42)
[تا به او رسيد آنچه را بايد برسد] و [آفت آسماني] ميوه هايش را فرو گرفت پس براي [از كف دادن] آنچه در آن [باغ] هزينه كرده بود دستهايش را بر هم مي زد در حالي كه داربستهاي آن فرو ريخته بود و [به حسرت] مي گفت اي كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمي ساختم(42)



وَلَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنتَصِرًا(43)
و او را در برابر خدا گروهي نبود تا ياريش كنند و تواني نداشت كه خود را ياري كند(43)



هُنَالِكَ الْوَلَٰيَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا(44)
در آنجا [آشكار شد كه] ياري به خداي حق تعلق دارد اوست بهترين پاداش و [اوست] بهترين فرجام(44)



وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا كَمَآءٍ أَنزَلْنَٰهُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَٰحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ مُّقْتَدِرًا(45)
و براي آنان زندگي دنيا را مثل بزن كه مانند آبي است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكنده اش كردند و خداست كه همواره بر هر چيزي تواناست(45)



الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَالْبَٰقِيَٰتُ الصَّٰلِحَٰتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا(46)
مال و پسران زيور زندگي دنيايند و نيكيهاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد [نيز] بهتر است(46)



وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَي الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَٰهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا(47)
و [ياد كن] روزي را كه كوهها را به حركت درمي آوريم و زمين را آشكار [و صاف] مي بيني و آنان را گرد مي آوريم و هيچ يك را فرو گذار نمي كنيم(47)



وَعُرِضُوا۟ عَلَيٰ رَبِّكَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَٰكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍۭ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَكُم مَّوْعِدًا(48)
و ايشان به صف بر پروردگارت عرضه مي شوند [و به آنها مي فرمايد] به راستي همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم [باز] به سوي ما آمديد بلكه پنداشتيد هرگز براي شما موعدي مقرر قرار نخواهيم داد(48)



وَوُضِعَ الْكِتَٰبُ فَتَرَي الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَٰوَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَٰبِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّآ أَحْصَيٰهَا وَوَجَدُوا۟ مَا عَمِلُوا۟ حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا(49)
و كارنامه [عمل شما در ميان] نهاده مي شود آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناك مي بيني و مي گويند اي واي بر ما اين چه نامه اي است كه هيچ [كار] كوچك و بزرگي را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است و آنچه را انجام داده اند حاضر يابند و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمي دارد(49)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
3rd August 2013, 10:15 AM
(آيه 35)
كم كم اين افكار- همان گونه كه معمولى است- در او اوج گرفت، و به جايى رسيد كه دنيا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدى پنداشت:

«و در حالى كه نسبت به خود ستمكار بود در باغ خويش گام نهاد، و (نگاهى به درختان سر سبز كه شاخه‏هايش از سنگينى ميوه خم شده بود، و خوشه‏هاى پر دانه‏اى كه به هر طرف مايل گشته بود انداخت و به زمزمه نهرى كه مى‏غريد و پيش مى‏رفت و درختان را مشروب مى‏كرد گوش فرا داد، و از روى غفلت و بى‏خبرى) گفت: من گمان نمى‏كنم هرگز اين باغ نابود شود» (وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هذِهِ أَبَداً).

(آيه 36)
باز هم از اين فراتر رفت، و از آنجا كه جاودانى بودن اين جهان با قيام رستاخيز تضاد دارد به فكر انكار قيامت افتاد و گفت: «و باور نمى‏كنم قيامت بر پا گردد» (وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً).

اينها سخنانى است كه گروهى براى دلخوش كردن خود به هم بافته‏اند.

سپس اضافه كرد: گيرم كه قيامتى در كار باشد، من با اين همه شخصيت و مقام «اگر به سراغ پروردگارم باز گردانده شوم (و قيامتى در كار باشد) جايگاهى بهتر از اينجا خواهم يافت» (وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى‏ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً).

او در اين خيالات خام غوطه‏ور بود و هر زمان سخنان نامربوط تازه‏اى بر نامربوطهاى گذشته مى‏افزود كه رفيق با ايمانش به سخن در آمد و گفتنيها را كه در آيات بعد مى‏خوانيم گفت.

(آيه 37)
اين هم پاسخ مستضعفان! در اينجا ردّ بافته‏هاى بى‏اساس آن ثروتمند مغرور و از خود راضى را از زبان دوست مؤمنش مى‏شنويم: او كه تا آن موقع دم فرو بسته بود و به سخنان اين مرد سبك مغز گوش فرا مى‏داد تا هر چه در درون دارد برون ريزد، سپس يكجا پاسخ دهد، وارد گفتگو شد چنانكه آيه مى‏گويد: «دوست (با ايمان) وى- در حالى كه با او گفتگو مى‏كرد- گفت: آيا به خدايى كه تو را از خاك، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد كاملى قرار داد، كافر شدى» (قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
3rd August 2013, 10:16 AM
(آيه 38)
سپس اين مرد با ايمان براى در هم شكستن كفر و غرور او گفت:

«ولى من كسى هستم كه اللّه پروردگار من است» (لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي).

«و من هيچ كس را شريك پروردگارم قرار نمى‏دهم» (وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً).

(آيه 39)
بعد از اشاره به مسأله توحيد و شرك كه مهمترين مسأله سر نوشت ساز است، مجددا او را مورد سرزنش قرار داده، مى‏گويد: «چرا هنگامى كه وارد باغت شدى نگفتى اين نعمتى است كه خدا خواسته است» چرا همه اينها را از ناحيه خدا ندانستى و شكر نعمت او را بجا نياوردى؟! (وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ).

چرا نگفتى «هيچ قوت (و نيرويى) جز از ناحيه خدا نيست» (لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ).

اينها امكانات و وسائلى است كه خدا در اختيار تو قرار داده، تو از خود هيچ ندارى و بدون او هيچ هستى! سپس اضافه كرد: «اگر مى‏بينى من از نظر مال و فرزند از تو كمترم» مطلب مهمّى نيست (إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً).

(آيه 40)
«شايد پروردگارم بهتر از باغ تو، به من بدهد» (فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ).

نه تنها بهتر از آن چه تو دارى به من بدهد بلكه: «و مجازات حساب شده‏اى (صاعقه) از آسمان بر باغ تو فرو فرستد، به گونه‏اى كه آن را به زمين بى‏گياه لغزنده‏اى مبدّل كند» (وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً).

(آيه 41)
يا به زمين فرمان دهد تكانى بخورد «و اين چشمه و نهر جوشان در اعماق آن فرو برود، آن چنان كه هرگز قدرت جستجوى آن را نداشته باشى» (أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً).

در واقع آن مرد با ايمان و موحّد رفيق مغرور خود را هشدار داد كه بر اين نعمتها دل نبندد چرا كه هيچ كدام قابل اعتماد نيست.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
3rd August 2013, 10:18 AM
(آيه 42)
و اين هم پايان كارشان: سر انجام گفتگوى اين دو نفر پايان گرفت بى‏آنكه مرد موحد توانسته باشد در اعماق جان آن ثروتمند مغرور و بى‏ايمان نفوذ كند، و با همين روحيه و طرز فكر به خانه خود باز گشت غافل از اين كه فرمان الهى دائر به نابودى باغها و زراعتهاى سر سبزش صادر شده است، و بايد كيفر غرور و شرك خود را در همين جهان ببيند و سرنوشتش درس عبرتى براى ديگران شود.

عذاب الهى نازل شد، به صورت صاعقه‏اى مرگبار، و يا توفانى كوبنده و وحشتناك، و يا زلزله‏اى ويرانگر و هول‏انگيز، هر چه بود در لحظاتى كوتاه اين باغهاى پر طراوت، و درختان سر به فلك كشيده، و زراعت به ثمر نشسته را در هم كوبيد و ويران كرد و عذاب الهى به فرمان خدا از هر سو محصولات آن مرد را احاطه كرد «و تمام ميوه‏هاى آن نابود شد» (وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ).

صبحگاهان كه صاحب باغ به منظور سر كشى و بهره گيرى از محصولات باغ به سوى آن حركت كرد، همين كه نزديك شد با منظره وحشتناكى رو برو گشت، آب در دهانش خشكيد، و آنچه از كبر و غرور بر دل و مغز او سنگينى مى‏كرد يكباره فرو ريخت! گويى از يك خواب عميق و طولانى بيدار شده است: «او مرتبا دستها را به هم مى‏ماليد و در فكر هزينه‏هاى سنگينى بود كه (در يك عمر از هر طرف فراهم نموده و) در آن خرج كرده بود، در حالى كه همه بر باد رفته و بر پايه‏ها فرو ريخته بود» (فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‏ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها).

درست در اين هنگام بود كه از گفته‏ها و انديشه‏هاى پوچ و باطل خود پشيمان گشت «و مى‏گفت: اى كاش احدى را شريك پروردگارم نمى‏دانستم» و اى كاش هرگز راه شرك را نمى‏پوييدم (وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً).

(آيه 43)
اسف‏انگيزتر اين كه او در برابر اين همه مصيبت و بلا، تنهاى تنها بود «كسانى را جز خدا نداشت كه او را (در برابر اين بلاى عظيم و خسارت بزرگ) يارى دهند» (وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ) و دوستانى كه به عشق بهره گيرى مادى دور او جمع شده بودند همگى او را رها كردند.

و از آنجا كه تمام سرمايه او همين بود چيز ديگرى نداشت كه به جاى آن بنشاند، «و نمى‏توانست از خويشتن يارى گيرد» (وَ ما كانَ مُنْتَصِراً).

ولى هر چه بود دير شده بود، و اين گونه بيدارى اضطرارى كه به هنگام نزول بلاهاى سنگين، حتى براى فرعونها و نمرودها پيدا مى‏شود، بى‏ارزش است، و به همين دليل نتيجه‏اى به حال او نداشت.


منبع :http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
3rd August 2013, 10:19 AM
(آيه 44)
«و در اين هنگام (بود كه اين حقيقت بار ديگر به ثبوت پيوست كه) ولايت و سر پرستى و قدرت از آن خداست خداوندى كه عين حق است» (هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ).

آرى! در اينجا كاملا روشن گشت كه همه نعمتها از اوست و هر چه اراده او باشد همان مى‏شود، و جز به اتكاء لطف او كارى ساخته نيست.

آرى! «اوست كه برترين ثواب و بهترين عاقبت را (براى مطيعان) دارد» (هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً).

پس اگر انسان مى‏خواهد به كسى دل ببندد و بر چيزى تكيه كند و اميد به پاداش كسى داشته باشد چه بهتر كه تكيه‏گاهش خدا و دلبستگى، و اميدش به لطف و احسان پروردگار باشد.

(آيه 45)
آغاز و پايان زندگى دنيا در يك تابلو زنده: در آيات گذشته سخن از ناپايدارى نعمتهاى جهان ماده بود، و از آنجا كه درك اين واقعيت براى يك عمر طولانى به مدت شصت يا هشتاد سال براى افراد عادى كار آسانى نيست، قرآن در ضمن يك مثال بسيار زنده و گويا اين صحنه را كاملا مجسم مى‏كند، تا غافلان مغرور با مشاهده آن- كه در عمرشان بارها و بارها تكرار شده و مى‏شود- از اين غرور و غفلت بيدار شوند، مى‏گويد: اى پيامبر! «زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مى‏فرستيم» (وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).

اين قطره‏هاى حيات بخش بر كوه و صحرا مى‏ريزد «و به وسيله آن گياهان زمين (سر سبز مى‏شود و) در هم فرو مى‏رود» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ).

پوست سخت و پر مقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى‏شود، و به جوانه گياه اجازه عبور مى‏دهد، سر انجام جوانه نو رس از دل خاك سر بر مى‏دارد. آفتاب مى‏درخشد نسيم مى‏وزد، مواد غذايى زمين كمك مى‏كند، و اين جوانه نو رس با نيرو گرفتن از همه اين عوامل حيات به رشد و نموّ خود ادامه مى‏دهند آن چنانكه بعد از مدت كوتاهى گياهان زمين سر بر سر هم مى‏گذارند و در هم فرو مى‏روند.

صفحه كوه و صحرا يك پارچه جنبش و حيات مى‏شود، شكوفه‏ها و گلها و ميوه‏ها يكى بعد از ديگرى زينت بخش شاخه‏ها مى‏شوند، گويى همه مى‏خندند، فرياد شادى مى‏كشند، به وجد و رقص در آمده‏اند.

ولى اين صحنه دل‏انگيز ديرى نمى‏پايد، بادهاى خزان شروع مى‏شود و گرد و غبار مرگ بر سر آنها مى‏پاشد هوا به سردى مى‏گرايد، آبها كم مى‏شود «و بعد از مدتى (آن گياه خرم و سرسبز) مى‏خشكد» (فَأَصْبَحَ هَشِيماً).

آن برگهايى كه در فصل بهار آن چنان شاخه‏ها را چسبيده بودند كه قدرت هيچ توفانى نمى‏توانست آنها را جدا كند آن قدر سست و بى‏جان مى‏شوند كه «بادها آن را به هر سو پراكنده مى‏كند» (تَذْرُوهُ الرِّياحُ).

«آرى خداوند بر هر چيزى توانا بوده و هست» (وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً).

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
3rd August 2013, 10:21 AM
(آيه 46)
اين آيه موقعيت مال و ثروت و نيروى انسانى را كه دو ركن اصلى حيات دنياست در اين ميان مشخص كرده، مى‏گويد: «اموال و فرزندان زينت حيات دنيا هستند» (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا).

شكوفه‏ها و گلهايى مى‏باشند كه بر شاخه‏هاى اين درخت آشكار مى‏شوند، زود گذرند، كم دوامند و اگر از طريق قرار گرفتن در مسير «اللّه» رنگ جاودانگى نگيرند بسيار بى‏اعتبارند.

در حقيقت در اين آيه انگشت روى دو قسمت از مهمترين سرمايه‏هاى زندگى دنيا گذارده شده است كه بقيّه به آن وابسته است، «نيروى اقتصادى» و «نيروى انسانى».

سپس اضافه مى‏كند: «باقيات صالحات (يعنى ارزشهاى پايدار و شايسته) نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميد بخش‏تر است» (وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا).

مفهوم «باقيات صالحات» آن چنان وسيع و گسترده است كه هر فكر و ايده و گفتار و كردار صالح و شايسته‏اى كه طبعا باقى مى‏ماند و اثرات و بركاتش در اختيار افراد و جوامع قرار مى‏گيرد شامل مى‏شود.

(آيه 47)
واى بر ما اين چه كتابى است! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از انسان خود خواه و مغرورى به ميان آمد كه به خاطر غرورش معاد و رستاخيز را انكار كرد به دنبال آن، در اينجا مشروحى از چگونگى قيامت را در سه مرحله مطرح مى‏كند: مرحله قبل از رستاخيز انسانها، و مرحله رستاخيز، و قسمتى از مرحله بعد.

نخست مى‏گويد: به خاطر بياوريد «روزى را كه (نظام جهان هستى به عنوان مقدمه‏اى براى نظام نوين در هم فرو مى‏ريزد) كوهها را به حركت در مى‏آوريم، و (همه موانع سطح زمين از ميان مى‏رود، به گونه‏اى كه) زمين را صاف و همه چيز را در آن نمايان مى‏بينى» (وَ يَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبالَ وَ تَرَى الْأَرْضَ بارِزَةً).

اين قسمت از آيات به حوادثى كه در آستانه رستاخيز رخ مى‏دهد اشاره مى‏كند، اين حوادث بسيار زياد است كه مخصوصا در سوره‏هاى كوتاه آخر قرآن فراوان به چشم مى‏خورد، و به عنوان «اشراط السّاعة» (نشانه‏هاى قيامت) ناميده مى‏شود.

بعد اضافه مى‏كند: «ما همه آنها را در اين هنگام محشور مى‏كنيم به گونه‏اى كه حتى يك نفر را ترك نخواهيم گفت» (وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً).

جمله فوق تأكيدى است بر اين حقيقت كه «معاد» يك حكم عمومى و همگانى است و هيچ كس از آن مستثنى نخواهد بود.

منبع :http://www.qurangloss.ir/thread326-2.html

soham 313
3rd August 2013, 10:22 AM
(آيه 48)
اين آيه در باره چگونگى رستاخيز انسانها مى‏گويد: «آنها همه در يك صف به پروردگارت عرضه مى‏شوند»َ عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّكَ صَفًّا).

اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه هر گروهى از مردم كه عقيده واحد يا عمل مشابهى دارند در يك صف قرار مى‏گيرند، و يا اين كه همگى بدون هيچ گونه تفاوت و امتياز در يك صف قرار خواهند گرفت.

و به آنها گفته مى‏شود: «شما همگى نزد ما آمديد، همان گونه كه در آغاز شما را آفريديم»َقَدْ جِئْتُمُونا كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ).

نه خبرى از اموال و ثروتهاست، نه امتيازات و مقامات مادى، و نه يار و ياور، درست همان گونه كه در آغاز آفرينش بوديد، به همان حالت اول! «اما شما گمان گرديد كه ما موعدى برايتان قرار نخواهيم داد»َلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً).

و اين هنگامى بود كه غرور امكانات مادى شما را فرا مى‏گرفت و تمايل به جاودانگى دنيا شما را از فكر آخرت كه در فطرت هر انسانى نهفته است غافل مى‏كرد.

(آيه 49)
سپس به مراحل ديگر از اين رستاخيز بزرگ پرداخته، مى‏گويد:

«و كتاب [كتابى كه نامه اعمال همه انسانهاست‏] در آنجا گذارده مى‏شود» (وَ وُضِعَ الْكِتابُ).

«پس گنهكاران را مى‏بينى كه از آنچه در آن است ترسان و هراسانند» (فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ).

در اين هنگام فرياد بر مى‏آورند «و مى‏گويند: اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته مگر اين كه آن را به شمار آورده است» (وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها).

علاوه بر اين سند كتبى اصولا «همه اعمال خود را حاضر مى‏بينند»! (وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً). خوبيها و بديها، ظلمها و عدلها، هرزگيها و خيانتها، همه و همه در برابر آنها تجسّم مى‏يابد! در واقع آنها گرفتار اعمال خودشان هستند: «و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى‏كند» (وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً).

آنچه دامن آنها را مى‏گيرد كارهايى است كه در اين جهان انجام داده‏اند بنا بر اين از چه كسى مى‏توانند گله كنند جز از خودشان.

راستى ايمان به چنين دادگاهى چقدر در تربيت انسان و كنترل شهوات او مؤثر است؟ و چقدر آگاهى و بيدارى و توجه به مسؤوليتها به انسان مى‏بخشد؟

آيا ممكن است انسان به چنين صحنه‏اى ايمان قاطع داشته باشد باز هم گناه كند؟!

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
4th August 2013, 09:02 AM
صفحه ی 173 از قرآن کریم شامل آیات 50 تا 62 از سوره ی کهف



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَٰٓئِكَةِ اسْجُدُوا۟ لِءَادَمَ فَسَجَدُوٓا۟ إِلَّآ إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِۦٓ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَآءَ مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّۢ بِئْسَ لِلظَّٰلِمِينَ بَدَلًا(50)
و [ياد كن] هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم آدم را سجده كنيد پس [همه] جز ابليس سجده كردند كه از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپيچيد آيا [با اين حال] او و نسلش را به جاي من دوستان خود مي گيريد و حال آنكه آنها دشمن شمايند و چه بد جانشيناني براي ستمگرانند(50)




۞ مَّآ أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا(51)
[من] آنان را نه در آفرينش آسمانها و زمين به شهادت طلبيدم و نه در آفرينش خودشان و من آن نيستم كه گمراهگران را همكار خود بگيرم(51)




وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُوا۟ شُرَكَآءِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا۟ لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُم مَّوْبِقًا(52)
و [ياد كن] روزي را كه [خدا] مي گويد آنهايي را كه شريكان من پنداشتيد ندا دهيد پس آنها را بخوانند و[لي] اجابتشان نكنند و ما ميان آنان ورطه اي قرار دهيم(52)




وَرَءَا الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوٓا۟ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُوا۟ عَنْهَا مَصْرِفًا(53)
و گناهكاران آتش [دوزخ] را مي بينند و درمي يابند كه در آن خواهند افتاد و از آن راه گريزي نيابند(53)




وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَٰذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنسَٰنُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا(54)
و به راستي در اين قرآن براي مردم از هر گونه مثلي آورديم و[لي] انسان بيش از هر چيز سر جدال دارد(54)




وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوٓا۟ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَيٰ وَيَسْتَغْفِرُوا۟ رَبَّهُمْ إِلَّآ أَن تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلًا(55)
و چيزي مانع مردم نشد از اينكه وقتي هدايت به سويشان آمد ايمان بياورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند جز اينكه [مستحق شوند] تا سنت [خدا در مورد عذاب] پيشينيان در باره آنان [نيز] به كار رود يا عذاب رويارويشان بيايد(55)




وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَٰدِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِالْبَٰطِلِ لِيُدْحِضُوا۟ بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوٓا۟ ءَايَٰتِي وَمَآ أُنذِرُوا۟ هُزُوًا(56)
و پيامبران [خود] را جز بشارت دهنده و بيم رسان گسيل نمي داريم و كساني كه كافر شده اند به باطل مجادله مي كنند تا به وسيله آن حق را پايمال گردانند و نشانه هاي من و آنچه را [بدان] بيم داده شده اند به ريشخند گرفتند(56)




وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَيٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِيٓ ءَاذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَي الْهُدَيٰ فَلَن يَهْتَدُوٓا۟ إِذًا أَبَدًا(57)
و كيست ستمكارتر از آن كس كه به آيات پروردگارش پند داده شده و از آن روي برتافته و دستاورد پيشينه خود را فراموش كرده است ما بر دلهاي آنان پوششهايي قرار داديم تا آن را درنيابند و در گوشهايشان سنگيني [نهاديم] و اگر آنها را به سوي هدايت فراخواني باز هرگز به راه نخواهند آمد(57)




وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُوا۟ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُوا۟ مِن دُونِهِ مَوْئِلًا(58)
و پروردگار تو آمرزنده [و] صاحب رحمت است اگر به [جرم] آنچه مرتكب شده اند آنها را مؤاخذه مي كرد قطعا در عذاب آنان تعجيل مي نمود [ولي چنين نمي كند] بلكه براي آنها سر رسيدي است كه هرگز از برابر آن راه گريزي نمي يابند(58)




وَتِلْكَ الْقُرَيٰٓ أَهْلَكْنَٰهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا۟ وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا(59)
و [مردم] آن شهرها چون بيدادگري كردند هلاكشان كرديم و براي هلاكتشان موعدي مقرر داشتيم(59)




وَإِذْ قَالَ مُوسَيٰ لِفَتَيٰهُ لَآ أَبْرَحُ حَتَّيٰٓ أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا(60)
و [ياد كن] هنگامي را كه موسي به جوان [همراه] خود گفت دست بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم هر چند سالها[ي سال] سير كنم(60)




فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا(61)
پس چون به محل برخورد دو [دريا] رسيدند ماهي خودشان را فراموش كردند و ماهي در دريا راه خود را در پيش گرفت [و رفت](61)




فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَيٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبًا(62)
و هنگامي كه [از آنجا] گذشتند [موسي] به جوان خود گفت غذايمان را بياور كه راستي ما از اين سفر رنج بسيار ديديم(62)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
4th August 2013, 09:05 AM
(آيه 50)
شياطين را اولياى خود قرار ندهيد! در آيات مختلف قرآن كرارا از داستان آفرينش آدم و سجده فرشتگان براى او و سر پيچى ابليس، سخن به ميان آمده است، ولى همان گونه كه قبلا هم اشاره كرده‏ايم اين تكرارها همواره نكته‏هايى دارد و در هر مورد نكته‏اى در نظر بوده است.

و از آنجا كه در بحثهاى گذشته چگونگى موضع‏گيرى ثروتمندان مستكبر و مغرور، در مقابل تهى دستان مستضعف، و عاقبت كار آنها تجسم يافته بود، در اينجا از مسأله ابليس و سر پيچى او از سجده بر آدم سخن به ميان مى‏آورد تا بدانيم از آغاز، غرور سر چشمه كفر و طغيان بوده است.

به علاوه اين داستان مشخص مى‏كند كه انحرافات از وسوسه‏هاى شيطانى سر چشمه مى‏گيرد.

نخست مى‏گويد: به ياد آريد «زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، آنها همگى سجده كردند جز ابليس» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ).

اين استثناء ممكن است اين توهّم را به وجود آورد كه ابليس از جنس فرشتگان بود، در حالى كه فرشتگان معصومند، پس چگونه او راه طغيان و كفر را پوئيد؟! لذا بلافاصله اضافه مى‏كند: «او از جن بود، سپس از فرمان پروردگارش خارج شد» (كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ).

او از فرشتگان نبود، ولى به خاطر بندگى و اطاعت و قرب به پروردگار در صف فرشتگان جاى گرفت، و حتى شايد معلم آنان بود، اما به خاطر كبر و غرور رانده‏ترين و منفورترين موجود در درگاه خدا شد.

سپس مى‏گويد: «آيا با اين حال او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى‏كنيد»؟! (أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِي).

«در حالى كه آنها دشمن شما هستند» (وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ). دشمنانى سر سخت و قسم خورده كه تصميم به گمراهى و بد بختى همه شما گرفته‏اند.

فرمانبردارى از شيطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا «چه جايگزين بدى است براى ستمكاران»! (بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا).

كدام عاقل دشمن را كه از روز نخست، كمر به نابوديش بسته، و بر اين دشمنى سوگند ياد كرده، به عنوان ولىّ و رهبر و راهنما و تكيه‏گاه مى‏پذيرد؟!



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
4th August 2013, 09:06 AM
(آيه 51)
اين آيه دليل ديگرى بر ابطال اين پندار غلط اقامه كرده، مى‏گويد:

«من هرگز آنها [ابليس و فرزندانش‏] را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و نه به هنگام آفرينش خودشان حاضر نساختم» (ما أَشْهَدْتُهُمْ خَلْقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنْفُسِهِمْ). تا از آنها در آفرينش جهان كمك بگيريم يا از اسرار خلقت آگاه و مطلع شوند.

بنا بر اين كسى كه هيچ گونه دخالتى در آفرينش جهان و حتى نوع خود نداشته و از اسرار و رموز خلقت به هيچ وجه آگاه نيست چگونه قابل ولايت يا پرستش است و در پايان اضافه مى‏كند: «و من هيچ‏گاه گمراه كنندگان را دستيار خود قرار نمى‏دهم» (وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً).

يعنى آفرينش بر پايه راستى و درستى و هدايت است، موجودى كه برنامه‏اش اضلال و افساد است در اداره اين نظام، جائى نمى‏تواند داشته باشد.

(آيه 52)
اين آيه مجددا هشدار مى‏دهد كه به خاطر بياوريد «روزى را كه (خداوند) مى‏گويد: همتايانى را كه براى من مى‏پنداشتيد صدا بزنيد» تا به كمك شما بشتابند (وَ يَوْمَ يَقُولُ نادُوا شُرَكائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ).

يك عمر از آنها دم مى‏زديد، و در آستانشان سجده مى‏نموديد، اكنون كه امواج عذاب و كيفر اطراف شما را احاطه كرده فرياد بزنيد لااقل ساعتى به كمكتان بشتابند.

آنها كه گويا هنوز رسوبات افكار اين دنيا را در مغز دارند فرياد مى‏زنند و «آنها را مى‏خوانند، ولى (اين معبودهاى پندارى حتى) پاسخ به نداى آنها نمى‏دهند» تا چه رسد به اين كه به كمكشان بشتابند (فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ).

«و در ميان اين دو گروه كانون هلاكتى قرار داديم» (وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
4th August 2013, 09:07 AM
(آيه 53)
و اين آيه سر انجام كار پيروان شيطان و مشركان را چنين بيان مى‏كند: «و (در آن روز) گنهكاران آتش (دوزخ) را مى‏بينند» (وَ رَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ). و آتشى كه هرگز آن را باور نكرده بودند در برابر چشمان آنها آشكار مى‏شود.

در اينجا به اشتباهات گذشته خود پى مى‏برند: «و يقين مى‏كنند كه با آن در مى‏آميزند» (فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها).

«و (نيز به يقين مى‏فهمند كه) هيچ گونه راه گريزى از آن نخواهند يافت» (وَ لَمْ يَجِدُوا عَنْها مَصْرِفاً).

نه معبودهاى ساختگيشان به فريادشان مى‏رسند، نه شفاعت شفيعان در باره آنها مؤثر است، و نه با كذب و دروغ و يا توسل به «زر» و «زور» مى‏توانند از چنگال آتش دوزخ، آتشى كه اعمالشان آن را شعله‏ور ساخته رهايى يابند.

(آيه 54)
گويى تنها منتظر مجازاتند! در اينجا يك نوع نتيجه گيرى از مجموع بحثهاى گذشته و نيز اشاره‏اى به بحثهاى آينده مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و در اين قرآن براى مردم هر گونه مثلى را بيان كرديم» (وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِي هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ).

از تاريخ تكان دهنده گذشتگان و از حوادث دردناك زندگى آنها و خاطره‏هاى تلخ و شيرين تاريخ، در گوش مردم فرو خوانديم و آن قدر مسائل را زير و رو كرديم تا دلهايى كه آماده پذيرش است پذيراى حق گردد، و بر سايرين نيز اتمام حجت شود، و جايى براى ابهام باقى نماند.

ولى با اين حال گروهى طغيانگر و سركش هرگز ايمان نياوردند، چرا كه «انسان بيش از هر چيز به مجادله مى‏پردازد» (وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلًا).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
4th August 2013, 09:09 AM
(آيه 55)
اين آيه مى‏گويد با اين همه مثالهاى گوناگون و بيانات تكان دهنده و منطقهاى متفاوت كه بايد در هر انسان آماده‏اى نفوذ كند باز گروه كثيرى ايمان نياوردند: «و چيزى مردم را باز نداشت از اين كه- وقتى هدايت به سراغشان آمد- ايمان بياورند و از پروردگارشان طلب آمرزش كنند، جز اين كه (خيره سرى كردند، گويى مى‏خواستند) سرنوشت پيشينيان براى آنان بيايد») (وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى‏ وَ يَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ).

«يا عذاب الهى در برابرشان قرار گيرد» و با چشم خود آن را ببينند (أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا).

در حقيقت، اين آيه اشاره به آن است كه اين گروه لجوج و مغرور با ميل و اراده خود هرگز ايمان نخواهند آورد، تنها در دو حالت ايمان مى‏آورند:

نخست زمانى كه عذابهاى دردناكى كه اقوام پيشين را در بر گرفت آنها را فرو گيرد، دوم آنكه عذاب الهى را با چشم خود مشاهده كنند، كه اين ايمان اضطرارى البته بى‏ارزش خواهد بود.

(آيه 56)
سپس براى دلدارى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در برابر سماجت و لجاجت مخالفان مى‏فرمايد: وظيفه تو تنها بشارت و انذار است «ما پيامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نمى‏فرستيم» (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ).

سپس اضافه مى‏كند اين مسأله تازه‏اى نيست كه اين گونه افراد به مخالفت و استهزاء بر خيزند، بلكه: «كافران همواره مجادله به باطل مى‏كنند، تا (به گمان خود) حق را به وسيله آن از ميان بردارند و آيات ما و مجازاتهايى را كه به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند» (وَ يُجادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً).

در حقيقت اين آيه شبيه آيه 42 تا 45 سوره حج است كه مى‏گويد: «اگر آنها تو را تكذيب كنند پيش از تو نيز قوم نوح و عاد و ثمود ... پيامبرانشان را تكذيب كردند».

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
4th August 2013, 09:10 AM
(آيه 57)
در مجازات الهى عجله نمى‏شود: از آنجا كه در آيات پيشين سخن از گروهى از كافران تاريك دل و متعصّب در ميان بود، در اينجا همان بحث را تعقيب مى‏كند.

نخست مى‏گويد، «چه كسى ستمكارتر است از آنها كه به هنگام تذكّر آيات پروردگارشان از آن روى مى‏گردانند و كارهاى گذشته خود را به دست فراموشى مى‏سپارند» (وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُكِّرَ بِآياتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِيَ ما قَدَّمَتْ يَداهُ).

تعبير به «تذكر» (ياد آورى) گويا اشاره به اين است كه تعليمات انبياء از قبيل ياد آورى حقايقى است كه بطور فطرى در اعماق روح انسان وجود دارد و كار پيامبران پرده برداشتن از روى آن است.

جالب اين كه در اين آيه از سه طريق به اين كور دلان درس بيدارى مى‏دهد:

نخست اين كه: اين حقايق با فطرت و وجدان و جان شما كاملا آشناست، ديگر اين كه از سوى پروردگار خودتان آمده و سوم اين كه: فراموش نكنيد شما خطاهايى انجام داده‏ايد كه برنامه انبياء براى شستشوى آنهاست.

ولى اين عده با همه اينها هرگز ايمان نمى‏آورند، «چرا كه ما بر دلهايشان پرده افكنده‏ايم تا نفهمند! و در گوشهايشان سنگينى قرار داده‏ايم» تا صداى حق را نشنوند (إِنَّا جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً).

«و لذا اگر آنها را به سوى هدايت بخوانى هرگز هدايت را پذيرا نخواهند شد» (وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى‏ فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً).

(آيه 58)
و از آنجا كه برنامه تربيتى خداوند نسبت به بندگان چنين است كه تا آخرين مرحله به آنها فرصت مى‏دهد و هرگز مانند جباران روزگار فورا اقدام به مجازات نمى‏كند- بلكه «رحمت واسعه» او هميشه ايجاب مى‏كند كه حد اكثر فرصت را به گناهكاران بدهد- در اين آيه مى‏گويد: «پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است» (وَ رَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ).

«اگر مى‏خواست آنها را به اعمالشان مجازات كند هر چه زودتر عذاب را بر آنها مى‏فرستاد» (لَوْ يُؤاخِذُهُمْ بِما كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذابَ).

«ولى براى آنها موعدى است كه با فرا رسيدن آن راه فرارى نخواهند داشت» (بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلًا).

غفران او ايجاب مى‏كند كه توبه كاران را بيامرزد و رحمت او اقتضا مى‏كند كه در عذاب غير آنها نيز تعجيل نكند شايد به صفوف توبه كاران بپيوندند ولى عدالت او هم اقتضا مى‏كند وقتى طغيان و سركشى به آخرين درجه رسيد حسابشان را صاف كند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
4th August 2013, 09:12 AM
(آيه 59)
و سر انجام براى آخرين تذكر و هشدار در اين سلسله آيات، سر نوشت تلخ و دردناك ستمكاران پيشين را ياد آورى كرده، مى‏گويد: «و اينها شهرها و آباديهايى است كه (ويرانه‏هاى آنها در برابر چشم شما قرار دارد، و) ما آنها را به هنگامى كه مرتكب ظلم و ستم شدند هلاك كرديم، و (در عين حال در عذابشان تعجيل ننموديم، بلكه) موعدى براى هلاكشان قرار داديم» (وَ تِلْكَ الْقُرى‏ أَهْلَكْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَعَلْنا لِمَهْلِكِهِمْ مَوْعِداً).

(آيه 60)
سرگذشت شگفت‏انگيز خضر و موسى: جمعى از قريش خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و از عالمى كه موسى عليه السّلام مأمور به پيروى از او شد سؤال كردند، اين آيه و چهار آيه بعد از آن نازل شد.

اصولا سه ماجرا در اين سوره آمده كه هر سه از يك نظر هماهنگ است:

ماجراى اصحاب كهف كه قبل از اين گفته شد، داستان موسى و خضر، و داستان «ذو القرنين» كه بعد از اين مى‏آيد.

اين هر سه ماجرا ما را از افق زندگى محدودمان بيرون مى‏برد و نشان مى‏دهد كه نه عالم محدود به آن است كه ما مى‏بينيم، و نه چهره اصلى حوادث هميشه آن است كه ما در برخورد اول در مى‏يابيم.

در ماجراى موسى و خضر، يا به تعبير ديگر عالم و دانشمند زمانش، به صحنه شگفت‏انگيزى بر خورد مى‏كنيم كه نشان مى‏دهد: حتى يك پيغمبر اولوا العزم كه آگاهترين افراد محيط خويش است باز دامنه علم و دانشش در بعضى از جهات محدود است و به سراغ معلمى مى‏رود كه به او درس بياموزد.

آيه مى‏گويد: «بخاطر بياور هنگامى را كه موسى به دوست خود گفت: من دست از جستجو بر نمى‏دارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً).

منظور از «فتيه» در اينجا «يوشع بن نون» مرد رشيد و شجاع و با ايمان بنى اسرائيل است، «مجمع البحرين» به معنى محل پيوند دو درياست و منظور محل اتصال خليج «عقبه» با خليج «سوئز» است كه اين دو خليج به درياى احمر متصل مى‏شوند.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
4th August 2013, 09:13 AM
(آيه 61)
«به هر حال هنگامى كه به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند ماهى خود را (كه براى تغذيه همراه داشتند) فراموش كردند» (فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما).

اما عجب اين كه: «ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت» و روان شد (فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَباً).

اين ماهى كه ظاهرا به عنوان غذا تهيه كرده بودند ماهى تازه‏اى بوده كه زنده شد و در آب پريد و حركت كرد.

زيرا هستند ماهيانى كه بعد از خارج شدن از آب مدت قابل ملاحظه‏اى به صورت نيمه جان باقى مى‏مانند و اگر در اين مدت در آب بيفتند حيات عادى خود را از سر مى‏گيرند.

(آيه 62)
«هنگامى كه (موسى و همسفرش) از آنجا گذشتند (طول سفر و خستگى راه، گرسنگى را بر آنها چيره كرد، موسى به خاطرش آمد كه غذايى به همراه آورده‏اند) به يار همسفرش گفت: غذاى ما را بياور كه از اين سفر، خسته شده‏ايم» (فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
5th August 2013, 04:18 AM
صفحه ی 174 از قرآن کریم شامل آیات 63 تا 80 از سوره ی کهف


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



قَالَ أَرَءَيْتَ إِذْ أَوَيْنَآ إِلَي الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَآ أَنسَيٰنِيهُ إِلَّا الشَّيْطَٰنُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا(63)
گفت ديدي وقتي به سوي آن صخره پناه جستيم من ماهي را فراموش كردم و جز شيطان [كسي] آن را از ياد من نبرد تا به يادش باشم و به طور عجيبي راه خود را در دريا پيش گرفت(63)



قَالَ ذَٰلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَيٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصًا(64)
گفت اين همان بود كه ما مي جستيم پس جستجوكنان رد پاي خود را گرفتند و برگشتند(64)



فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَآ ءَاتَيْنَٰهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا(65)
تا بنده اي از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتي عطا كرده و از نزد خود بدو دانشي آموخته بوديم(65)



قَالَ لَهُ مُوسَيٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَيٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا(66)
موسي به او گفت آيا تو را به شرط اينكه از بينشي كه آموخته شده اي به من ياد دهي پيروي كنم(66)



قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا(67)
گفت تو هرگز نمي تواني همپاي من صبر كني(67)



وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَيٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا(68)
و چگونه مي تواني بر چيزي كه به شناخت آن احاطه نداري صبر كني(68)



قَالَ سَتَجِدُنِيٓ إِن شَآءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَآ أَعْصِي لَكَ أَمْرًا(69)
گفت ان شاء الله مرا شكيبا خواهي يافت و در هيچ كاري تو را نافرماني نخواهم كرد(69)



قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسَْٔلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّيٰٓ أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا(70)
گفت اگر مرا پيروي مي كني پس از چيزي سؤال مكن تا [خود] از آن با تو سخن آغاز كنم(70)



فَانطَلَقَا حَتَّيٰٓ إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَئًْا إِمْرًا(71)
پس رهسپار گرديدند تا وقتي كه سوار كشتي شدند [وي] آن را سوراخ كرد [موسي] گفت آيا كشتي را سوراخ كردي تا سرنشينانش را غرق كني واقعا به كار ناروايي مبادرت ورزيدي(71)



قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا(72)
گفت آيا نگفتم كه تو هرگز نمي تواني همپاي من صبر كني(72)



قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا(73)
[موسي] گفت به سبب آنچه فراموش كردم مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير(73)



فَانطَلَقَا حَتَّيٰٓ إِذَا لَقِيَا غُلَٰمًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةًۢ بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَئًْا نُّكْرًا(74)
پس رفتند تا به نوجواني برخوردند [بنده ما] او را كشت [موسي به او ] گفت آيا شخص بي گناهي را بدون اينكه كسي را به قتل رسانده باشد كشتي واقعا كار ناپسندي مرتكب شدي(74)



۞ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا(75)
گفت آيا به تو نگفتم كه هرگز نمي تواني همپاي من صبر كني(75)



قَالَ إِن سَأَلْتُكَ عَن شَيْءٍۭ بَعْدَهَا فَلَا تُصَٰحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّي عُذْرًا(76)
[موسي] گفت اگر از اين پس چيزي از تو پرسيدم ديگر با من همراهي مكن [و] از جانب من قطعا معذور خواهي بود(76)



فَانطَلَقَا حَتَّيٰٓ إِذَآ أَتَيَآ أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَآ أَهْلَهَا فَأَبَوْا۟ أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَن يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا(77)
پس رفتند تا به اهل قريه اي رسيدند از مردم آنجا خوراكي خواستند و[لي آنها] از مهمان نمودن آن دو خودداري كردند پس در آنجا ديواري يافتند كه مي خواست فرو ريزد و [بنده ما] آن را استوار كرد [موسي] گفت اگر مي خواستي [مي توانستي] براي آن مزدي بگيري(77)



قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا(78)
گفت اين [بار ديگر وقت] جدايي ميان من و توست به زودي تو را از تاويل آنچه كه نتوانستي بر آن صبر كني آگاه خواهم ساخت(78)



أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَٰكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَآءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا(79)
اما كشتي از آن بينواياني بود كه در دريا كار مي كردند خواستم آن را معيوب كنم [چرا كه] پيشاپيش آنان پادشاهي بود كه هر كشتي [درستي] را به زور مي گرفت(79)



وَأَمَّا الْغُلَٰمُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَآ أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَٰنًا وَكُفْرًا(80)
و اما نوجوان پدر و مادرش [هر دو] مؤمن بودند پس ترسيديم [مبادا] آن دو را به طغيان و كفر بكشد(80)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
5th August 2013, 04:21 AM
(آيه 63)
در اين هنگام همسفرش به او «گفت: به خاطر دارى هنگامى كه ما (براى استراحت) به كنار آن صخره پناه برديم من (در آنجا) فراموش كردم جريان ماهى را باز گو كنم- و اين فقط شيطان بود كه آن را از خاطر من برد- و ماهى راهش را به طرز شگفت‏انگيزى در دريا پيش گرفت» (قالَ أَ رَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلَّا الشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَباً).

(آيه 64)
و از آنجا كه اين موضوع، به صورت نشانه‏اى براى موسى در رابطه با پيدا كردن آن عالم بزرگ بود: «موسى گفت: اين همان چيزى است كه ما مى‏خواستيم» و به دنبال آن مى‏گرديم (قالَ ذلِكَ ما كُنَّا نَبْغِ).

«و در اين هنگام آنها از همان راه باز گشتند در حالى كه پى جوئى مى‏كردند» (فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً).

در اينجا يك سؤال پيش مى‏آيد كه مگر پيامبرى همچون موسى ممكن است گرفتار نسيان و فراموشى شود كه قرآن مى‏گويد: «نَسِيا حُوتَهُما» (ماهى‏شان را فراموش كردند).

پاسخ اين است كه مانعى ندارد در مسائلى كه هيچ ارتباطى به احكام الهى و امور تبليغى نداشته باشد يعنى در مسائل عادى در زندگى روزمره گرفتار نسيان شود و اين نه از يك پيامبر بعيد است، و نه با مقام عصمت منافات دارد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
5th August 2013, 04:22 AM
(آيه 65)
ديدار معلم بزرگ: هنگامى كه موسى و يار همسفرش به جاى اول، يعنى در كنار صخره و نزديك «مجمع البحرين» باز گشتند گمشده خود را يافتند «ناگهان بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه او را مشمول رحمت خود ساخته، و علم و دانش فراوانى از نزد خود تعليمش كرده بوديم» (فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً).

(آيه 66)
در اين هنگام «موسى (با نهايت ادب و به صورت استفهام) به آن مرد عالم گفت: آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده، و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى»؟ (قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً).

(آيه 67)
ولى با كمال تعجب آن مرد عالم به موسى «گفت: تو هرگز توانايى ندارى با من شكيبايى كنى» (قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً).

(آيه 68)
و بلا فاصله دليل آن را بيان كرد و گفت: «تو چگونه مى‏توانى در برابر چيزى كه از رموزش آگاه نيستى شكيبا باشى»؟ (وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً).

اين مرد عالم به ابوابى از علوم احاطه داشته كه مربوط به اسرار باطن و عمق حوادث و پديده‏ها بوده، در حالى كه موسى نه مأمور به باطن بود و نه از آن آگاهى چندانى داشت. در چنين موردى آن كس كه ظاهر را مى‏بيند عنان صبر و اختيار را از كف مى‏دهد، و به اعتراض و گاهى به پرخاش بر مى‏خيزد.

(آيه 69)
موسى از شنيدن اين سخن شايد نگران شد و از اين بيم داشت كه فيض محضر اين عالم بزرگ از او قطع شود، لذا به او تعهد سپرد كه در برابر همه رويدادها صبر كند و «گفت: بخواست خدا مرا شكيبا خواهى يافت و قول مى‏دهم كه در هيچ كارى با تو مخالفت نكنم» (قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً).

باز موسى در اين عبارت نهايت ادب خود را آشكار مى‏سازد، تكيه برخواست خدا مى‏كند، به آن مرد عالم نمى‏گويد من صابرم بلكه مى‏گويد انشاء اللّه مرا صابر خواهى يافت.

(آيه 70)
ولى از آنجا كه شكيبايى در برابر حوادث ظاهرا زننده‏اى كه انسان از اسرارش آگاه نيست كار آسانى نمى‏باشد بار ديگر آن مرد عالم از موسى تعهد گرفت و به او اخطار كرد و «گفت: پس اگر مى‏خواهى به دنبال من بيايى (سكوت محض باش) از هيچ چيز سؤال مكن تا خودم به موقع آن را براى تو باز گو كنم»! (قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً).

موسى اين تعهد مجدد را سپرد و در معيت اين استاد به راه افتاد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
5th August 2013, 04:24 AM
(آيه 71)
معلم الهى و اين اعمال زننده؟! «آن دو (موسى و مرد عالم الهى) به راه افتادند تا آنكه سوار كشتى شدند» (فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ).

هنگامى كه آن دو سوار كشتى شدند خضر «كشتى را سوراخ كرد»! (خَرَقَها).

از آنجا كه موسى از يك سو پيامبر بزرگ الهى بود و بايد حافظ جان و مال مردم باشد، و امر به معروف و نهى از منكر كند، و از سوى ديگر وجدان انسانى او اجازه نمى‏داد در برابر چنين كار خلافى سكوت اختيار كند تعهدى را كه با خضر داشت به دست فراموشى سپرد، و زبان به اعتراض گشود و «گفت: آيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى؟ راستى چه كار بدى انجام دادى»! (قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً).

(آيه 72)
در اين هنگام مرد عالم الهى با متانت خاص خود نظرى به موسى افكند و «گفت: نگفتم تو هرگز نمى‏توانى با من شكيبايى كن»؟! (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً).

(آيه 73)
موسى كه از عجله و شتابزدگى خود كه طبعا به خاطر اهميت حادثه بود پشيمان گشت و به ياد تعهد خود افتاد در مقام عذر خواهى بر آمده رو به استاد كرد و چنين «گفت: مرا در برابر فراموشكارى كه داشتم مؤاخذه مكن و بر من به خاطر اين كار سخت مگير» (قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً) يعنى اشتباهى بود و هر چه بود گذشت تو با بزرگوارى خود صرف نظر فرما.

(آيه 74)
سفر دريايى آنها تمام شد از كشتى پياده شدند، «و به راه خود ادامه دادند، در اثناء راه به كودكى رسيدند ولى (آن مرد عالم بى‏مقدمه) اقدام به قتل آن كودك كرد»! (فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ).

در اينجا بار ديگر موسى از كوره در رفت، منظره وحشتناك كشتن يك كودك بى‏گناه، آن هم بدون هيچ مجوز گويى غبارى از اندوه و نارضائى چشمان او را پوشانيد، آن چنان كه بار ديگر تعهد خود را فراموش كرد، زبان به اعتراض گشود، و «گفت: آيا انسان بى‏گناه و پاكى را بى‏آنكه قتلى كرده باشد كشتى؟!» (قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ).

«به راستى كه چه كار منكر و زشتى انجام دادى» (لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-3.html

soham 313
5th August 2013, 04:25 AM
آغاز جزء شانزدهم قرآن مجيد


(آيه 75)
باز آن عالم بزرگوار با همان خونسردى مخصوص به خود جمله سابق را تكرار كرد «گفت: آيا به تو نگفتم تو هرگز توانايى ندارى با من صبر كنى» (قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً).

(آيه 76)
موسى (ع) به ياد پيمان خود افتاد، توجهى توأم با شرمسارى، چرا كه دو بار پيمان خود را- هر چند از روى فراموشى- شكسته بود، و كم‏كم احساس مى‏كرد كه گفته استاد ممكن است راست باشد و كارهاى او براى موسى در آغاز غير قابل تحمل است، لذا بار ديگر زبان به عذر خواهى گشود و چنين «گفت:

(اين بار نيز از من صرف نظر كن، و فراموشى مرا ناديده بگير، اما) اگر بعد از اين از تو تقاضاى توضيحى در كارهايت كردم (و بر تو ايراد گرفتم) ديگر با من مصاحبت نكن چرا كه تو از ناحيه من ديگر معذور خواهى بود» (قالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْنِي قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً).

اين جمله حكايت از نهايت انصاف و درونگرى موسى مى‏كند، و نشان مى‏دهد كه او در برابر يك واقعيت، هر چند تلخ، تسليم بود.

(آيه 77)
بعد از اين گفتگو و تعهد مجدد «موسى با استاد به راه افتاد، تا به قريه‏اى رسيدند و از اهالى آن قريه غذا خواستند، ولى آنها از ميهمان كردن اين دو مسافر خوددارى كردند» (فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما).

منظور از «قريه» در اينجا شهر «ناصره» يا بندر «ايله» است.

و در هر صورت از آنچه بر سر موسى و استادش در اين قريه آمد مى‏فهميم كه اهالى آن خسيس و دون همت بوده‏اند، لذا در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم كه در باره آنها فرمود: «آنها مردم لئيم و پستى بودند».

سپس قرآن اضافه مى‏كند: «با اين حال آنها در آن آبادى ديوارى يافتند كه مى‏خواست فرود آيد، آن مرد عالم دست به كار شد تا آن را بر پا دارد» و مانع ويرانيش شود (فَوَجَدا فِيها جِداراً يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ).

موسى- كه مشاهده كرد خضر در برابر اين بى‏حرمتى به تعمير ديوارى كه در حال سقوط است پرداخته مثل اين كه مى‏خواهد مزد كار بد آنها را به آنها بدهد، و فكر مى‏كرد حد اقل خوب بود استاد اين كار را در برابر اجرتى انجام مى‏داد تا وسيله غذايى فراهم گردد- تعهد خود را بار ديگر بكلى فراموش كرد، و زبان به اعتراض گشود اما اعتراضى ملايمتر و خفيفتر از گذشته، و «گفت: مى‏خواستى در مقابل اين كار اجرتى بگيرى»! (قالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً).

در واقع موسى فكر مى‏كرد اين عمل دور از عدالت است كه انسان در برابر مردمى كه اين قدر فرومايه باشند اين چنين فدا كارى كند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html

soham 313
5th August 2013, 04:27 AM
(آيه 78)
اينجا بود كه مرد عالم، آخرين سخن را به موسى گفت، زيرا از مجموع حوادث گذشته يقين كرد كه موسى، تاب تحمل در برابر اعمال او را ندارد «فرمود: اينك وقت جدايى من و توست! اما به زودى سرّ آنچه را كه نتوانستى بر آن صبر كنى براى تو باز گو مى‏كنم» (قالَ هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً).

خبر فراق همچون پتكى بود كه بر قلب موسى وارد شد، فراق از استادى كه سينه‏اش مخزن اسرار بود. آرى! جدا شدن از چنين رهبرى سخت دردناك است، اما واقعيت تلخى بود كه به هر حال موسى بايد آن را پذيرا شود.

(آيه 79)
اسرار درونى اين حوادث! بعد از آن كه فراق و جدايى موسى و خضر مسلّم شد، لازم بود اين استاد الهى اسرار كارهاى خود را كه موسى تاب تحمل آن را نداشت بازگو كند، و در واقع بهره موسى از مصاحبت او فهم راز اين سه حادثه عجيب بود كه مى‏توانست كليدى باشد براى مسائل بسيار، و پاسخى براى پرسشهاى گوناگون.

نخست از داستان كشتى شروع كرد و گفت: «اما كشتى به گروهى مستمند تعلق داشت كه با آن در دريا كار مى‏كردند، من خواستم آن را معيوب كنم زيرا (مى‏دانستم) در پشت سر آنها پادشاهى ستمگر است كه هر كشتى سالمى را از روى غصب مى‏گيرد» (أَمَّا السَّفِينَةُ فَكانَتْ لِمَساكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَها وَ كانَ وَراءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْباً).

و به اين ترتيب در پشت چهره ظاهرى زننده سوراخ كردن كشتى، هدف مهمى كه همان نجات آن از چنگال يك پادشاه غاصب بوده است، وجود داشته، چرا كه او هرگز كشتيهاى آسيب ديده را مناسب كار خود نمى‏ديد و از آن چشم مى‏پوشيد، خلاصه اين كار در مسير حفظ گروهى مستمند بود و بايد انجام مى‏شد.

(آيه 80)
سپس به بيان راز حادثه دوم يعنى قتل نوجوان پرداخته چنين مى‏گويد: «و اما آن نوجوان پدر و مادرش با ايمان بودند، و بيم داشتيم كه آنان را به طغيان و كفر وا دارد» (وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً).

به هر حال آن مرد عالم، اقدام به كشتن اين نوجوان كرد و حادثه ناگوارى را كه در آينده براى يك پدر و مادر با ايمان در فرض حيات او رخ مى‏داد دليل آن گرفت.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html

soham 313
6th August 2013, 05:15 AM
صفحه ی 175 از قرآن کریم شامل آیات 81 تا از 98 سوره ی کهف



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان




فَأَرَدْنَآ أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَوٰةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا(81)
پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاكتر و مهربانتر از او عوض دهد(81)




وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَٰمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَٰلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا(82)
و اما ديوار از آن دو پسر [بچه] يتيم در آن شهر بود و زير آن گنجي متعلق به آن دو بود و پدرشان [مردي] نيكوكار بود پس پروردگار تو خواست آن دو [يتيم] به حد رشد برسند و گنجينه خود را كه رحمتي از جانب پروردگارت بود بيرون آورند و اين [كارها] را من خودسرانه انجام ندادم اين بود تاويل آنچه كه نتوانستي بر آن شكيبايي ورزي(82)




وَيَسَْٔلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا۟ عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا(83)
و از تو در باره ذوالقرنين مي پرسند بگو به زودي چيزي از او براي شما خواهم خواند(83)




إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَءَاتَيْنَٰهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا(84)
ما در زمين به او امكاناتي داديم و از هر چيزي وسيله اي بدو بخشيديم(84)




فَأَتْبَعَ سَبَبًا(85)
تا راهي را دنبال كرد(85)




حَتَّيٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَٰذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا(86)
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه اي گل آلود و سياه غروب مي كند و نزديك آن طايفه اي را يافت فرموديم اي ذوالقرنين [اختيار با توست] يا عذاب مي كني يا در ميانشان [روش] نيكويي پيش مي گيري(86)




قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَيٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا(87)
گفت اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد سپس به سوي پروردگارش بازگردانيده مي شود آنگاه او را عذابي سخت خواهد كرد(87)




وَأَمَّا مَنْ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا فَلَهُ جَزَآءً الْحُسْنَيٰ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا(88)
و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند پاداشي [هر چه] نيكوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به كاري آسان واخواهيم داشت(88)




ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا(89)
سپس راهي [ديگر] را دنبال كرد(89)




حَتَّيٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَيٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا(90)
تا آنگاه كه به جايگاه برآمدن خورشيد رسيد [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومي طلوع مي كرد كه براي ايشان در برابر آن پوششي قرار نداده بوديم(90)




كَذَٰلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا(91)
اين چنين [مي رفت] و قطعا به خبري كه پيش او بود احاطه داشتيم(91)




ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا(92)
باز راهي را دنبال نمود(92)




حَتَّيٰٓ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا(93)
تا وقتي به ميان دو سد رسيد در برابر آن دو [سد] طايفه اي را يافت كه نمي توانستند هيچ زباني را بفهمند(93)




قَالُوا۟ يَٰذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَيٰٓ أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا(94)
گفتند اي ذوالقرنين ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد مي كنند آيا [ممكن است] مالي در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدي قرار دهي(94)




قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا(95)
گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده [از كمك مالي شما] بهتر است مرا با نيرويي [انساني] ياري كنيد [تا] ميان شما و آنها سدي استوار قرار دهم(95)




ءَاتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّيٰٓ إِذَا سَاوَيٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا۟ حَتَّيٰٓ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ ءَاتُونِيٓ أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا(96)
براي من قطعات آهن بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد گفت بدميد تا وقتي كه آن [قطعات] را آتش گردانيد گفت مس گداخته برايم بياوريد تا روي آن بريزم(96)




فَمَا اسْطَٰعُوٓا۟ أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَٰعُوا۟ لَهُ نَقْبًا(97)
[در نتيجه اقوام وحشي] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند(97)




قَالَ هَٰذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّآءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا(98)
گفت اين رحمتي از جانب پروردگار من است و[لي] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم كوبد و وعده پروردگارم حق است(98)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
6th August 2013, 05:20 AM
(آيه 81)
و بعد اضافه كرد: «ما چنين كرديم كه پروردگارشان فرزندى پاكتر و پر محبت‏تر به جاى او به آنها عطا فرمايد» (فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَكاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً).

(آيه 82)
در اين آيه مرد عالم پرده از روى راز سومين كار خود يعنى تعمير ديوار بر مى‏دارد و چنين مى‏گويد: «اما ديوار متعلق به دو نوجوان يتيم در شهر بود، و زير آن گنجى متعلق به آنها وجود داشت و پدر آنها مرد صالحى بود» (وَ أَمَّا الْجِدارُ فَكانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَ كانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُما وَ كانَ أَبُوهُما صالِحاً).

«پس پروردگار تو مى‏خواست آنها به سر حد بلوغ برسند، و گنجشان را استخراج كنند» (فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما).

«اين رحمتى بود از ناحيه پروردگار تو» (رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ).

و من مأمور بودم به خاطر نيكو كارى پدر و مادر اين دو يتيم آن ديوار را بسازم، مبادا سقوط كند و گنج ظاهر شود و به خطر بيفتد.

در پايان براى رفع هر گونه شك و شبهه از موسى، و براى اين كه به يقين بداند همه اين كارها بر طبق نقشه و مأموريت خاصى بوده است اضافه كرد: «و من اين كار را به دستور خودم انجام ندادم» بلكه فرمان خدا و دستور پروردگار بود (وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي).

آرى! «اين بود سرّ كارهايى كه توانايى شكيبايى در برابر آنها را نداشتى» (ذلِكَ تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً).

درسهاى داستان خضر و موسى‏

الف) پيدا كردن رهبر دانشمند و استفاده از پرتو علم او به قدرى اهميت دارد كه حتى پيامبر اولوا العزمى همچون موسى اين همه راه به دنبال او مى‏رود و اين سر مشقى است براى همه انسانها در هر حد و پايه‏اى از علم و در هر شرائط و سن و سال.

ب) جوهره علم الهى از عبوديت و بندگى خدا سر چشمه مى‏گيرد.

ج) همواره علم را براى عمل بايد آموخت چنانكه موسى به دوست عالمش مى‏گويد: «... مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (دانشى به من بياموز كه راهگشاى من به سوى هدف و مقصد باشد) يعنى من دانش را تنها براى خودش نمى‏خواهم بلكه براى رسيدن به هدف مى‏طلبم.

د) در كارها نبايد عجله كرد چرا كه بسيارى از امور نياز به فرصت مناسب دارد.

ه) چهره ظاهر و چهره باطن اشيا و حوادث، مسأله مهم ديگرى است كه اين داستان به ما مى‏آموزد، ما نبايد در مورد رويدادهاى ناخوشايند كه در زندگيمان پيدا مى‏شود عجولانه قضاوت كنيم، چه بسيارند حوادثى كه ما آن را ناخوش داريم اما بعدا معلوم مى‏شود كه از الطاف خفيه الهى بوده است.

اين همان است كه قرآن در آيه 122 سوره بقره به آن اشاره كرده است.

و) اعتراف به واقعيتها و موضعگيرى هماهنگ با آنها- هنگامى كه موسى سه بار بطور ناخواسته گرفتار پيمان شكنى در برابر دوست عالمش شد در برابر اين واقعيت تلخ، لجاجت به خرج نداد، و منصفانه حق را به آن مرد عالم داد، صميمانه از او جدا شد و برنامه كار خويش را پيش گرفت.

انسان نبايد تا آخر عمر مشغول آزمايش خويش باشد و زندگى را به آزمايشگاهى براى آينده‏اى كه هرگز نمى‏آيد تبديل كند، هنگامى كه چند بار مطلبى را آزمود بايد به نتيجه آن گردن نهد.

ز) آثار ايمان پدران براى فرزندان: خضر به خاطر يك پدر صالح و درستكار، حمايت از فرزندانش را در آن قسمتى كه مى‏توانست بر عهده گرفت، يعنى فرزند در پرتو ايمان و امانت پدر مى‏تواند سعادتمند شود و نتيجه نيك آن عائد فرزند او هم بشود.

ح) كوتاهى عمر به خاطر آزار پدر و مادر: جايى كه فرزندى به خاطر آن كه در آينده پدر و مادر خويش را آزار مى‏دهد و در برابر آنها طغيان و كفران مى‏كند و يا آنها را از راه الهى به در مى‏برد مستحق مرگ باشد چگونه است حال فرزندى كه هم اكنون مشغول به اين گناه است، آنها در پيشگاه خدا چه وضعى دارند.

ط) مردم دشمن آنند كه نمى‏دانند! بسيار مى‏شود كه كسى در باره ما نيكى مى‏كند اما چون از باطن كار خبر نداريم آن را دشمنى مى‏پنداريم، و آشفته مى‏شويم، مخصوصا در برابر آنچه نمى‏دانيم كم صبر و بى‏حوصله هستيم. اما داستان فوق به ما مى‏گويد نبايد در قضاوت شتاب كرد، بايد ابعاد مختلف هر موضوعى را بررسى نمود.

ى) ادب شاگرد و استاد: در گفتگوهايى كه ميان موسى و آن مرد عالم الهى رد و بدل شد نكته‏هاى جالبى پيرامون ادب شاگرد و استاد به چشم مى‏خورد، از جمله:

1- موسى خود را به عنوان تابع خضر معرفى مى‏كند «أَتَّبِعُكَ».

2- در مقام تواضع، علم استاد را بسيار معرفى مى‏كند و خود را طالب فرا گرفتن گوشه‏اى از علم او «مِمَّا عُلِّمْتَ»- دقت كنيد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html

soham 313
6th August 2013, 05:21 AM
(آيه 83)
سر گذشت عجيب ذو القرنين! در آغاز بحث در باره اصحاب كهف گفتيم كه گروهى از قريش به اين فكر افتادند كه پيامبر اسلام را به اصطلاح آزمايش كنند، پس از مشاوره با يهود مدينه سه مسأله طرح كردند.

اكنون نوبت داستان ذو القرنين است:

داستان ذو القرنين در باره كسى است كه افكار فلاسفه و محققان را از دير زمان تاكنون به خود مشغول داشته، و براى شناخت او تلاش فراوان كرده‏اند.

ما نخست به تفسير آيات مربوط به ذو القرنين مى‏پردازيم، سپس براى شناخت شخص او وارد بحث مى‏شويم.

نخست مى‏گويد: «از تو در باره ذو القرنين سؤال مى‏كنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ).

«بگو: به زودى گوشه‏اى از سر گذشت او را براى شما باز گو مى‏كنم» (قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً).

آغاز اين آيه نشان مى‏دهد كه داستان ذو القرنين در ميان مردم قبلا مطرح بوده منتها اختلافات يا ابهاماتى آن را فرا گرفته بود، به همين دليل از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله توضيحات لازم را در اين زمينه خواستند.

(آيه 84)
سپس اضافه مى‏كند: «ما در روى زمين او را تمكين داديم» (إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ). و قدرت و ثبات و نيرو و حكومت بخشيديم.

«و اسباب هر چيز را در اختيارش نهاديم» (وَ آتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً).

عقل و درايت كافى، مديريت صحيح، قدرت و قوت، لشكر و نيروى انسانى و امكانات مادى خلاصه آنچه از وسائل معنوى و مادى براى پيشرفت و رسيدن به هدفها لازم بود در اختيار او نهاديم.

(آيه 85)
«او هم از اين وسائل استفاده كرد» (فَأَتْبَعَ سَبَباً).

(آيه 86)
«تا به غروبگاه آفتاب رسيد» (حَتَّى إِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ).

«در آنجا احساس كرد كه خورشيد در چشمه يا درياى تيره و گل آلودى فرو مى‏رود» (وَجَدَها تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ). «و در آنجا گروهى از انسانها را يافت» (وَ وَجَدَ عِنْدَها قَوْماً). كه مجموعه‏اى از انسانهاى نيك و بد بودند.

«به ذو القرنين گفتيم: آيا مى‏خواهى آنها را مجازات كنى و يا طريقه نيكويى را در ميان آنها انتخاب نمايى» (قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَ إِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html

soham 313
6th August 2013, 05:24 AM
(آيه 87)
ذو القرنين «گفت: اما كسانى كه ستم كرده‏اند به زودى آنها را مجازات خواهيم كرد» (قالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ).

«سپس به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را عذاب شديدى خواهد نمود» (ثُمَّ يُرَدُّ إِلى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذاباً نُكْراً).

اين ظالمان و ستمگران هم مجازات اين دنيا را مى‏چشند و هم عذاب آخرت را.

(آيه 88)
«و اما كسى كه ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر خواهد داشت» (وَ أَمَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى‏).

«و ما دستور آسانى به او خواهيم داد» (وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنا يُسْراً).

هم با گفتار نيك با او بر خورد خواهيم كرد، و هم تكاليف سخت و سنگين بر دوش او نخواهيم گذارد، و خراج و ماليات سنگين نيز از او نخواهيم گرفت.

(آيه 89)
«ذو القرنين» سفر خود را به غرب پايان داد سپس عزم شرق كرد آن گونه كه قرآن مى‏گويد: «سپس از اسباب و وسائلى كه در اختيار داشت مجددا بهره گرفت» (ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً).

(آيه 90)
«و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشيد رسيد» (حَتَّى إِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ).

«در آنجا مشاهده كرد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مى‏كند كه جز آفتاب براى آنها پوششى قرار نداده بوديم» (وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً).

اين جمعيت در مرحله‏اى بسيار پايين از زندگى انسانى بودند، تا آنجا كه برهنه زندگى مى‏كردند، و يا پوشش بسيار كمى كه بدن آنها را از آفتاب نمى‏پوشانيد، داشتند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html

soham 313
6th August 2013, 05:26 AM
(آيه 91)
آرى! «اين چنين بود كار ذو القرنين، و ما به خوبى مى‏دانيم او چه امكاناتى براى (پيشبرد اهداف خود) در اختيار داشت» (كَذلِكَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً).

(آيه 92)
سدّ ذو القرنين چگونه ساخته شد؟ در اينجا به يكى ديگر از سفرهاى ذو القرنين اشاره كرده، مى‏گويد: «بعد از اين ماجرا باز از اسباب مهمى كه در اختيار داشت بهره گرفت» (ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً).

(آيه 93)
«همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد، و در آنجا گروهى غير از آن دو گروه سابق يافت كه هيچ سخنى را نمى‏فهميدند» (حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا).

اشاره به اين كه او به يك منطقه كوهستانى رسيد و در آنجا جمعيتى مشاهده كرد كه از نظر تمدن در سطح بسيار پائينى بودند، چرا كه يكى از روشنترين نشانه‏هاى تمدن انسانى، همان سخن گفتن اوست.

(آيه 94)
در اين هنگام آن جمعيت كه از ناحيه دشمنان خونخوار و سر سختى به نام يأجوج و مأجوج در عذاب بودند، مقدم ذو القرنين را كه داراى قدرت و امكانات عظيمى بود، غنيمت شمردند، دست به دامن او زدند و «گفتند:

اى ذو القرنين! يأجوج و مأجوج در اين سر زمين فساد مى‏كنند، آيا ممكن است ما هزينه‏اى در اختيار تو بگذاريم كه ميان ما و آنها سدّى ايجاد كنى» (قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‏ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا).

اين گفتار آنها، با اين كه حد اقل زبان ذو القرنين را نمى‏فهميدند ممكن است از طريق علامت و اشاره بوده باشد.

(آيه 95)
اما ذو القرنين در پاسخ آنها «گفت: آنچه پروردگارم در اختيار من گذارده (از آنچه شما پيشنهاد مى‏كنيد) بهتر است» و نيازى به كمك مالى شما ندارم» (قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ).

«مرا با نيرويى يارى كنيد، تا ميان شما و آنها (قوم مفسد)، سد نيرومندى ايجاد كنم» (فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html

soham 313
6th August 2013, 05:29 AM
(آيه 96)
سپس چنين دستور داد: «قطعات بزرگ آهن براى من بياوريد» (آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ).

هنگامى كه قطعات آهن آماده شد، دستور چيدن آنها را بر روى يكديگر صادر كرد «تا كاملا ميان دو كوه را پوشاند» (حَتَّى إِذا ساوى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ).

سومين دستور ذو القرنين اين بود كه به آنها «گفت: (مواد آتشزا هيزم و مانند آن بياوريد و آن را در دو طرف اين سدّ قرار دهيد، و با وسائلى كه در اختيار داريد) در آن آتش بدميد تا قطعات آهن را، سرخ و گداخته كرد» (قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً).

در حقيقت او مى‏خواست، از اين طريق قطعات آهن را به يكديگر پيوند دهد و سدّ يكپارچه‏اى بسازد، و با اين طرح عجيب، همان كارى را كه امروز به وسيله جوشكارى انجام مى‏دهند انجام داد.

سر انجام آخرين دستور را چنين صادر كرد: «گفت: مس ذوب شده براى من بياوريد تا بر روى اين سدّ بريزم» (قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً).

و به اين ترتيب مجموعه آن سدّ آهنين را با لايه‏اى از مس پوشانيد و آن را از نفوذ هوا و پوسيدن حفظ كرد!

(آيه 97)
سر انجام چنان سدّ محكمى ساخت «كه آنها [طايفه يأجوج و مأجوج‏] قادر نبودند از آن بالا روند، و نمى‏توانستند نقبى در آن ايجاد كنند» (فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html

soham 313
6th August 2013, 05:31 AM
(آيه 98)
در اينجا ذو القرنين با اين كه كار بسيار مهمى انجام داده بود، و طبق روش مستكبران مى‏بايست به آن مباهات كند و بر خود ببالد، و يا منتى بر سر آن گروه بگذارد، اما چون مرد خدا بود، با نهايت ادب چنين «اظهار داشت: كه اين از رحمت پروردگار من است» (قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي).

اگر علم و آگاهى دارم و به وسيله آن مى‏توانم چنين گام مهمى بر دارم از ناحيه خداست و اگر قدرت و نفوذ سخن دارم آن هم از ناحيه اوست.

سپس اين جمله را اضافه كرد كه گمان نكنيد اين يك سدّ جاودانى و ابدى است نه «هنگامى كه وعده پروردگارم فرا رسد آن را در هم مى‏كوبد» و به يك سر زمين صاف و هموار مبدل مى‏سازد! (فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ).

«و اين وعده پروردگارم حق است» (وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا).

ذو القرنين در اين گفتارش به مسأله فناء دنيا و در هم ريختن سازمان آن در آستانه رستاخيز اشاره مى‏كند.

نكات آموزنده اين داستان تاريخى:

در اين داستان نكات آموزنده فراوانى است كه در واقع هدف اصلى قرآن را تشكيل مى‏دهد.

1- نخستين درسى كه به ما مى‏آموزد اين است كه در جهان هيچ كارى بدون توسل به اسباب امكان ندارد، لذا خدا براى پيشرفت كار ذو القرنين «اسباب» پيشرفت و پيروزى را به او داد.

2- هيچ حكومتى نمى‏تواند بدون تشويق خادمان و مجازات خطا كاران به پيروزى برسد، اين همان اصلى است كه ذو القرنين از آن به خوبى استفاده كرد و على عليه السّلام در فرمان معروفش به «مالك اشتر» كه يك دستور العمل جامع كشور دارى است مى‏فرمايد: «هيچ گاه نبايد نيكو كار و بد كار در نظر تو يكسان باشند، زيرا اين امر سبب مى‏شود كه نيكو كاران به كار خود بى‏رغبت شوند و بد كاران جسور و بى‏پروا».

3- تكليف شاق هرگز مناسب يك حكومت عدل الهى نيست، و به همين دليل ذو القرنين بعد از آن كه تصريح كرد من ظالمان را مجازات خواهم كرد و صالحان را پاداش نيكو خواهم داد، اضافه نمود: «من برنامه سهل و آسانى به آنها پيشنهاد خواهم كرد» تا توانايى انجام آن را از روى ميل و رغبت و شوق داشته باشند.

4- يك حكومت فرا گير نمى‏تواند نسبت به تفاوت و تنوع زندگى مردم و شرائط مختلف آنها بى‏اعتنا باشد.

5- ذو القرنين حتى جمعيتى را كه به گفته قرآن سخنى نمى‏فهميدند (لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا). از نظر دور نداشت، و با هر وسيله ممكن بود به درد دل آنها گوش فرا داد و نيازشان را بر طرف ساخت.

6- امنيت، نخستين و مهمترين شرط يك زندگى سالم اجتماعى است، به همين جهت «ذو القرنين» براى فراهم كردن آن پر زحمت‏ترين كارها را بر عهده گرفت.

7- درس ديگرى كه از اين ماجراى تاريخى مى‏توان آموخت اين است كه صاحبان اصلى درد، بايد در انجام كار خود شريك باشند كه «آه صاحب درد را باشد اثر» اصولا كارى كه با شركت صاحبان اصلى درد پيش مى‏رود هم به بروز استعدادهاى آنها كمك مى‏كند و هم نتيجه حاصل شده را ارج مى‏نهند و در حفظ آن مى‏كوشند چرا كه در ساختن آن تحمل رنج فراوان كرده‏اند.

ضمنا به خوبى روشن مى‏شود كه حتى يك ملت عقب افتاده هنگامى كه از طرح و مديريت صحيحى بر خوردار شود مى‏تواند دست به چنان كار مهم و محير العقولى بزند.

8- يك رهبر الهى بايد بى‏اعتنا به مال و ماديات باشد، و به آنچه خدا در اختيارش گذارده قناعت كند.

در قرآن مجيد كرارا در داستان انبياء مى‏خوانيم: كه آنها يكى از اساسى‏ترين سخنهايشان اين بود كه ما در برابر دعوت خود هرگز اجر و پاداش و مالى از شما مطالبه نمى‏كنيم.

9- محكم كارى از هر نظر درس ديگر اين داستان است.

11- انسان هر قدر قوى و نيرومند و متمكن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام كارهاى بزرگ بر آيد باز هرگز نبايد به خود ببالد و مغرور گردد اين هم درس ديگرى است كه ذو القرنين به همگان تعليم مى‏دهد.

12- همه چيز زائل شدنى است و محكمترين بناهاى اين جهان سر انجام خلل خواهد يافت، هر چند از آهن و پولاد يك پارچه باشد. اين آخرين درس در اين ماجرا درسى است براى همه آنها كه عملا دنيا را جاودانى مى‏دانند، آن چنان در جمع مال و كسب مقام، بى‏قيد و شرط و حريصانه مى‏كوشند كه گوئى هرگز مرگ و فنائى وجود ندارد.

يأجوج و مأجوج كيانند؟

در قرآن مجيد در دو سوره از يأجوج و مأجوج سخن به ميان آمده، يكى در آيات مورد بحث و ديگر در سوره انبياء آيه 96.

آيات قرآن به خوبى گواهى مى‏دهد كه اين دو نام متعلق به دو قبيله وحشى خونخوار بوده است كه مزاحمت شديدى براى ساكنان اطراف مركز سكونت خود داشته‏اند. و مردم قفقاز به هنگام سفر «كورش» به آن منطقه تقاضاى جلو گيرى از آنها را از وى نمودند، و او نيز اقدام به كشيدن سدّ معروف ذو القرنين نمود.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-4.html

soham 313
7th August 2013, 08:07 AM
صفحه ی 176 از قرآن کریم شامل آیات 99 تا110 از سوره ی کهف و آیات 1 تا 6 از سوره ی مریم



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



۞ وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَٰهُمْ جَمْعًا(99)
و در آن روز آنان را رها مي كنيم تا موج آسا بعضي با برخي درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود همه آنها را گرد خواهيم آورد(99)



وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِّلْكَٰفِرِينَ عَرْضًا(100)
و آن روز جهنم را آشكارا به كافران بنماييم(100)



الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَآءٍ عَن ذِكْرِي وَكَانُوا۟ لَا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعًا(101)
[به] همان كساني كه چشمان [بصيرت]شان از ياد من در پرده بود و توانايي شنيدن [حق] نداشتند(101)



أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَن يَتَّخِذُوا۟ عِبَادِي مِن دُونِيٓ أَوْلِيَآءَ إِنَّآ أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَٰفِرِينَ نُزُلًا(102)
آيا كساني كه كفر ورزيده اند پنداشته اند كه [مي توانند] به جاي من بندگانم را سرپرست بگيرند ما جهنم را آماده كرده ايم تا جايگاه پذيرايي كافران باشد(102)



قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَٰلًا(103)
بگو آيا شما را از زيانكارترين مردم آگاه گردانم(103)



الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا(104)
[آنان] كساني اند كه كوشش شان در زندگي دنيا به هدر رفته و خود مي پندارند كه كار خوب انجام مي دهند(104)



أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمْ وَلِقَآئِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَٰلُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَزْنًا(105)
[آري] آنان كساني اند كه آيات پروردگارشان و لقاي او را انكار كردند در نتيجه اعمالشان تباه گرديد و روز قيامت براي آنها [قدر و] ارزشي نخواهيم نهاد(105)



ذَٰلِكَ جَزَآؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا كَفَرُوا۟ وَاتَّخَذُوٓا۟ ءَايَٰتِي وَرُسُلِي هُزُوًا(106)
اين جهنم سزاي آنان است چرا كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به ريشخند گرفتند(106)



إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّٰتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا(107)
بي گمان كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند باغهاي فردوس جايگاه پذيرايي آنان است(107)



خَٰلِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا(108)
جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمي كنند(108)



قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّكَلِمَٰتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَٰتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا(109)
بگو اگر دريا براي كلمات پروردگارم مركب شود پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد قطعا دريا پايان مي يابد هر چند نظيرش را به مدد [آن] بياوريم(109)



قُلْ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَيٰٓ إِلَيَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَٰحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُوا۟ لِقَآءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَٰلِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدًۢا(110)
بگو من هم مثل شما بشري هستم و[لي] به من وحي مي شود كه خداي شما خدايي يگانه است پس هر كس به لقاي پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد(110)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



كٓهيعٓصٓ(1)
كافها يا عين صاد(1)



ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّآ(2)
[اين] يادي از رحمت پروردگار تو [در باره] بندهاش زكرياست(2)



إِذْ نَادَيٰ رَبَّهُ نِدَآءً خَفِيًّا(3)
آنگاه كه [زكريا] پروردگارش را آهسته ندا كرد(3)



قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنۢ بِدُعَآئِكَ رَبِّ شَقِيًّا(4)
گفت پروردگارا من استخوانم سست گرديده و [موي] سرم از پيري سپيد گشته و اي پروردگار من هرگز در دعاي تو نااميد نبودهام(4)



وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا(5)
و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست پس از جانب خود ولي [و جانشيني] به من ببخش(5)



يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا(6)
كه از من ارث برد و از خاندان يعقوب [نيز] ارث برد و او را اي پروردگار من پسنديده گردان(6)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
7th August 2013, 08:15 AM
(آيه 99)
منزلگاه افراد بى‏ايمان: به تناسب بحثى كه در گذشته از سدّ ذو القرنين و در هم كوبيدن آن در آستانه رستاخيز به ميان آمد، در اينجا به مسائل مربوط به قيام قيامت ادامه داده چنين مى‏گويد: «و در آن روز (كه جهان پايان مى‏گيرد) ما آنها را چنان رها مى‏كنيم كه در هم موج مى‏زنند» (وَ تَرَكْنا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ).

تعبير به «يَمُوجُ» يا به خاطر فزونى و كثرت انسانها در آن صحنه است و يا به خاطر اضطراب و لرزه‏اى است كه به اندام انسانها در آن روز مى‏افتد، گوئى همچون امواج آب پيكر آنها مى‏لرزد.

سپس اضافه مى‏كند: «و در صور [شيپور] دميده مى‏شود، و ما همه را (حيات نوين مى‏بخشيم و) جمع مى‏كنيم» (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْناهُمْ جَمْعاً).

بدون شك همه انسانها در آن صحنه، جمع خواهند بود، و احدى از اين قانون مستثنا نيست.

از مجموع آيات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه در پايان جهان و آغاز جهان ديگر، دو تحول عظيم انقلابى در عالم رخ مى‏دهد: نخستين تحول، فناى موجودات و انسانها در يك برنامه ضربتى است، و دومين برنامه كه معلوم نيست چه اندازه با برنامه نخست فاصله دارد، بر انگيخته شدن مردگان آن هم با يك برنامه ضربتى ديگر است، كه از اين دو برنامه در قرآن به عنوان «نفخ صور» (دميدن در شيپور) تعبير شده است.

(آيه 100)
سپس به شرح حال كافران مى‏پردازد، هم عاقبت اعمالشان و هم صفاتى را كه موجب آن سرنوشت مى‏گردد بيان كرده، و چنين مى‏گويد: «ما جهنم را در آن روز به كافران عرضه مى‏داريم» (وَ عَرَضْنا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكافِرِينَ عَرْضاً).

جهنم با عذابهاى رنگارنگ و مجازاتهاى مختلف دردناكش در برابر آنها كاملا ظاهر و آشكار مى‏شود كه همين مشاهده و ظهورش در برابر آنان خود عذابى است دردناك و جانكاه، تا چه رسد به اين كه گرفتار آن شوند.

(آيه 101)
كافران كيانند و چرا گرفتار چنان سر نوشتى مى‏شوند؟ در يك جمله كوتاه آنها را چنين معرفى مى‏كند: «همانها كه پرده‏اى چشمانشان را از ياد من پوشانده بود» (الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطاءٍ عَنْ ذِكْرِي).

«و (همانها كه گوش داشتند اما) قدرت شنوايى نداشتند» (وَ كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً).

در حقيقت آنها مهمترين وسيله حقجوئى و درك واقعيات و آنچه عامل سعادت و شقاوت انسان مى‏شود را از كار انداخته بودند.

آرى! چهره حق آشكار است، و همه چيز اين جهان با انسان سخن مى‏گويد تنها يك چشم بينا و يك گوش شنوا لازم است و بس.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html

soham 313
7th August 2013, 08:23 AM
(آيه 102)
اين آيه به يك نقطه انحراف فكرى آنها كه پايه اصلى انحرافات ديگرشان بوده است اشاره كرده، مى‏گويد: «آيا كافران پنداشتند مى‏توانند بندگانم را به جاى من ولىّ و سرپرست خود انتخاب كنند» (أَ فَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يَتَّخِذُوا عِبادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ).

آيا اين بندگانى كه معبود واقع شدند همچون مسيح و فرشتگان هر قدر مقامشان والا باشد از خود چيزى دارند كه بتوانند از ديگران حمايت كنند؟ يا به عكس، خود آنها هم هر چه داشتند از ناحيه خدا بود، حتى خودشان نيز نيازمند به هدايت او بودند اين حقيقتى است كه آنها فراموشش كردند و در شرك فرو رفتند.

در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «ما جهنم را براى پذيرايى كافران آماده كرده‏ايم» (إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْكافِرِينَ نُزُلًا).

(آيه 103)
زيانكارترين مردم: اين آيه و آيات آينده تا پايان سوره در عين اين كه توضيحى است براى صفات افراد بى‏ايمان، يك نوع جمع بندى است براى تمام بحثهايى كه در اين سوره گذشت مخصوصا بحثهاى مربوط به داستان اصحاب كهف و موسى و خضر و ذو القرنين و تلاشهاى آنها در برابر مخالفانشان.

نخست به معرفى زيانكارترين انسانها و بد بخت‏ترين افراد بشر مى‏پردازد، اما براى تحريك حس كنجكاوى شنوندگان در چنين مسأله مهمى آن را در شكل يك سؤال مطرح مى‏كند و به پيامبر دستور مى‏دهد: «بگو: آيا به شما خبر دهم زيانكارترين مردم كيست»؟! (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمالًا).

(آيه 104)
بلافاصله خود پاسخ مى‏گويد تا شنونده مدت زيادى در سر گردانى نماند: زيانكارترين مردم «كسانى هستند كه كوششهايشان در زندگى دنيا گم و نابود شده با اين حال گمان مى‏كنند كار نيك انجام مى‏دهند»! (الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً).

مسلما مفهوم خسران تنها اين نيست كه انسان منافعى را از دست بدهد بلكه خسران واقعى آن است كه اصل سرمايه را نيز از كف دهد، چه سرمايه‏اى برتر و بالاتر از عقل و هوش و نيروهاى خدا داد و عمر و جوانى و سلامت است؟ همين‏ها كه محصولش اعمال انسان است و عمل ما تبلورى است از نيروها و قدرتهاى ما.

هنگامى كه اين نيروها تبديل به اعمال ويرانگر يا بيهوده‏اى شود گوئى همه آنها گم و نابود شده‏اند.

اما زيان واقعى و خسران مضاعف آنجاست كه انسان سرمايه‏هاى مادى و معنوى خويش را در يك مسير غلط و انحرافى از دست دهد و گمان كند كار خوبى كرده است، نه از اين كوششها نتيجه‏اى برده، نه از زيانش درسى آموخته، و نه از تكرار اين كار در امان است.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html

soham 313
7th August 2013, 08:25 AM
(آيه 105)
سپس به معرفى صفات و معتقدات اين گروه زيانكار مى‏پردازد و چند صفت كه ريشه تمام بد بختيهاى آنهاست، بيان مى‏دارد.

نخست مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه به آيات پروردگارشان كافر شدند» (أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ).

آياتى كه چشم و گوش را بينا و شنوا مى‏كند، آياتى كه پرده‏هاى غرور را در هم مى‏درد، و چهره واقعيت را در برابر انسان مجسّم مى‏سازد، و بالاخره آياتى كه نور است و روشنايى، و آدمى را از ظلمات اوهام و پندارها بيرون آورده به سر زمين حقايق رهنمون مى‏گردد.

ديگر اين كه آنها بعد از فراموش كردن خدا به معاد «و لقاى او كافر شدند» (وَ لِقائِهِ).

«لقاء الله» يعنى انسان در قيامت آثار خدا را بيشتر و بهتر از هر زمان ديگر مشاهده مى‏كند، او را با چشم دل آشكارا مى‏بيند، و ايمان او نسبت به خدا يك ايمان شهودى مى‏شود.

آرى! تا ايمان به «معاد» در كنار ايمان به «مبدأ» قرار نگيرد و انسان احساس نكند كه قدرتى مراقب اعمال اوست روى اعمال خود حساب صحيحى نخواهد كرد، و اصلاح نخواهد شد.

سپس اضافه مى‏كند: «به خاطر همين كفر به مبدأ و معاد «اعمالشان حبط و نابود شد» (فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ). درست همانند خاكسترى در برابر يك توفان عظيم.

و چون آنها عملى كه قابل سنجش و ارزش باشد ندارند، «لذا روز قيامت ميزانى براى آنان برپا نخواهيم كرد» (فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً).

چرا كه توزين و سنجش مربوط به جايى است كه چيزى در بساط باشد، آنها كه چيزى در بساط ندارند چگونه توزين و سنجش داشته باشند؟! لذا در روايت معروفى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «روز قيامت مردان فربه بزرگ جثه‏اى را در دادگاه خدا حاضر مى‏كنند كه وزنشان حتى به اندازه بال مگسى نيست». چرا كه در اين جهان اعمالشان، افكارشان و شخصيتشان همه تو خالى و پوك بود.



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html

soham 313
7th August 2013, 08:26 AM
(آيه 106)
سپس ضمن بيان كيفر آنها سومين عامل انحراف و بد بختى و زيانشان را بيان كرده، مى‏گويد: «كيفر آنها جهنم است به خاطر آن كه كافر شدند و آيات من و پيامبرانم را به باد استهزاء و سخريه گرفتند» (ذلِكَ جَزاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِما كَفَرُوا وَ اتَّخَذُوا آياتِي وَ رُسُلِي هُزُواً).

و به اين ترتيب آنها سه اصل اساسى معتقدات دينى (مبدأ و معاد و رسالت انبياء) را انكار كرده و يا بالاتر از انكار آن را به باد مسخره گرفتند.
(آيه 107)
مشخصات كفار و زيانكارترين مردم و همچنين سر انجام كارشان به خوبى دانسته شد، اكنون به سراغ مؤمنان و سرنوشتشان مى‏رويم تا با قرينه مقابله، وضع هر دو طرف كاملا مشخص گردد، قرآن در اين زمينه مى‏گويد: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغهاى فردوس منزلگاهشان است» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا).

«الْفِرْدَوْسِ» باغى است كه همه نعمتها و تمام مواهب لازم در آن جمع باشد، و به اين ترتيب «فردوس» بهترين و برترين باغهاى بهشت است.

(آيه 108)
و از آنجا كه كمال يك نعمت در صورتى خواهد بود كه دست زوال به دامن آن دراز نشود بلا فاصله اضافه مى‏كند: «آنها جاودانه در اين باغهاى بهشت خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيها).

و با اين كه طبع مشكل پسند و تحول طلب انسان دائما تقاضاى دگرگونى و تنوع و تحول مى‏كند ساكنان فردوس «هرگز تقاضاى نقل مكان و تحول از آن نخواهند كرد» (لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا). براى اين كه هر چه مى‏خواهند در آنجا هست حتى تنوع و تكامل.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html

soham 313
7th August 2013, 08:28 AM
آيه 109
شأن نزول: يهود هنگامى كه اين سخن الهى را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدند كه: «وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا شما جز بهره كمى از دانش نداريد» --سوره اسراء (17)، آيه 85-- گفتند:

چگونه چنين چيزى مى‏تواند صحيح باشد؟ در حالى كه به ما تورات داده شده است و هر كس تورات به او داده شده، صاحب خير كثير است. آيه نازل شد (و ترسيمى از علم بى‏نهايت خدا و ناچيز بودن علم ما در برابر عمل او نمود).

تفسير: آنها كه اميد لقاى خدا را دارند! اين آيه و آيه بعد در ارتباط با كل مباحث اين سوره است، گويى قرآن مى‏خواهد بگويد كه آگاهى بر سر گذشت اصحاب كهف، و موسى و خضر، و ذو القرنين در برابر علم بى‏پايان خدا مطلب مهمى نيست.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «بگو: اگر درياها براى نوشتن كلمات پروردگارم مركب شود، درياها پايان مى‏يابد پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان گيرد، هر چند همانند آن را به آن اضافه كنيم» (قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً).

در حقيقت قرآن در اين آيه توجه به اين واقعيت مى‏دهد كه گمان مبريد عالم هستى محدود به آن است كه شما مى‏بينيد يا مى‏دانيد يا احساس مى‏كنيد، بلكه آن قدر عظمت و گسترش دارد كه اگر درياها مركب شوند و بخواهند نام آن و صفات و ويژگيهاى آنها را بنويسند درياها پايان مى‏يابند پيش از آن كه موجودات جهان هستى را احصا كرده باشند.

قابل توجه اين كه: آيه فوق در عين اين كه گسترش بى‏انتهاى جهان هستى را در گذشته و حال و آينده مجسم مى‏سازد، ترسيمى از علم نامحدود خداوند نيز هست، چرا كه مى‏دانيم خدا به همه آنچه در پهنه هستى بوده و خواهد بود احاطه علمى دارد، بلكه علم او از وجود اين موجودات جدا نخواهد بود- دقت كنيد.

پس به تعبير ديگر مى‏توان گفت: اگر تمام اقيانوسهاى روى زمين مركب و جوهر شوند و همه درختان قلم گردند هرگز قادر نيستند آنچه در علم خداوند است رقم بزنند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html

soham 313
7th August 2013, 08:29 AM
(آيه 110)
اين آيه كه آخرين آيه سوره كهف است مجموعه‏اى است از اصول اساسى اعتقادات دينى، «توحيد» و «معاد» و «رسالت پيامبر» صلّى اللّه عليه و آله و در واقع همان چيزى است كه آغاز سوره كهف نيز با آن بوده است.

و از آنجا كه مسأله نبوت در طول تاريخش با انواع غلو و مبالغه همراه بوده است آن را چنين بيان مى‏كند: «بگو: من فقط بشرى همچون شما هستم (يگانه امتيازم اين است) كه بر من وحى مى‏شود» (قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ).

و با اين تعبير بر تمام امتيازات پندارى شرك آلودى كه پيامبران را از مرحله بشريت به مرحله الوهيت بالا مى‏برد قلم سرخ مى‏كشد.

سپس از ميان تمام مسائلى كه وحى مى‏شود، انگشت روى مسأله توحيد مى‏گذارد و مى‏گويد: بر من وحى مى‏شود «كه معبود شما فقط يكى است» (أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).

در اينجا تنها به مسأله توحيد اشاره شده است، زيرا توحيد تنها يك اصل از اصول دين نيست بلكه خمير مايه همه اصول و فروع اسلام است.

اگر در يك مثال ساده تعليمات دين را از اصول و فروع به دانه‏هاى گوهرى تشبيه كنيم بايد توحيد را به آن ريسمانى تشبيه كرد كه اين دانه‏ها را به هم پيوند مى‏دهد و از مجموع آن گردنبند پر ارزش و زيبايى مى‏سازد.

به همين دليل در احاديث مى‏خوانيم كه: جمله «لا اله الّا اللّه» قلعه محكم پروردگار است و هر كس در آن وارد شود از عذاب و كيفر الهى در امان است.

سومين جمله اين آيه اشاره به مسأله رستاخيز مى‏كند و آن را با حرف «فاء» به مسأله توحيد پيوند مى‏زند، و مى‏گويد: «بنا بر اين هر كس اميد لقاى پروردگارش را دارد بايد عمل صالح انجام دهد» (فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً).

لقاى پروردگار كه همان مشاهده باطنى ذات پاك او با چشم دل و بصيرت درون است گر چه در اين دنيا هم براى مؤمنان راستين امكان‏پذير است اما در قيامت به خاطر مشاهده آثار بيشتر و روشنتر جنبه همگانى و عمومى پيدا مى‏كند.

در آخرين جمله حقيقت عمل صالح را در يك بيان كوتاه چنين باز گو مى‏كند:

«و نبايد كسى را در عبادت پروردگارش شريك سازد» (وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً).

به تعبير روشنتر تا حقيقت خلوص و اخلاص، در عمل نيايد رنگ عمل صالح به خود نخواهد گرفت. در حقيقت عمل صالحى كه از انگيزه الهى و اخلاص، سر چشمه گرفته و با آن آميخته شده است گذر نامه لقاى پروردگار است! عمل خالص تا آن حدّ در اسلام مورد اهميت است كه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «كسى كه چهل روز اعمال خود را خالصانه انجام دهد، خداوند چشمه‏هاى حكمت و دانش را از قلبش بر زبانش مى‏گشايد».

«پايان سوره كهف»


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread326-5.html

soham 313
7th August 2013, 08:31 AM
سوره مريم [19]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 98 آيه است‏.

محتواى سوره:

بطور كلى محتواى اين سوره در سه بخش خلاصه مى‏شود:

1- مهمترين بخش اين سوره را قسمتى از سر گذشت زكريا و مريم و حضرت مسيح (ع) و يحيى و ابراهيم قهرمان توحيد و فرزندش اسماعيل و ادريس و بعضى ديگر از پيامبران بزرگ الهى، تشكيل مى‏دهد كه داراى نكات تربيتى خاصى است.

2- قسمتى ديگر مسائل مربوط به قيامت و چگونگى رستاخيز و سر نوشت مجرمان و پاداش پرهيز كاران و مانند آن است.

3- بخش ديگر اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مسأله شفاعت است كه مجموعا برنامه تربيتى مؤثرى را براى سوق نفوس انسانى به ايمان و پاكى و تقوا تشكيل مى‏دهد.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «هر كس مداومت به خواندن اين سوره كند از دنيا نخواهد رفت مگر اين كه خدا به بركت اين سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بى‏نياز مى‏كند».

اين غنا و بى‏نيازى مسلما بازتابى است از پياده شدن محتواى سوره در درون جان انسان و انعكاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
7th August 2013, 08:33 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)
بار ديگر در آغاز اين سوره به حروف مقطعه بر خورد مى‏كنيم «ك، ه، ى، ع، ص» (كهيعص).

در خصوص حروف مقطعه اين سوره دو دسته از روايات در منابع اسلامى ديده مى‏شود:

نخست رواياتى است كه هر يك از اين حروف را اشاره به يكى از اسما بزرگ خداوند (الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏) مى‏داند «ك» اشاره به كافى و «ه» اشاره به هادى، و «ى» اشاره به ولى، و «ع» اشاره به عالم و «ص» اشاره به «صادق الوعد» (كسى كه در وعده خود صادق است).

دوم رواياتى است كه اين حروف مقطعه را به داستان قيام امام حسين (ع) در كربلا تفسير كرده است: «ك» اشاره به «كربلا»، «هاء» اشاره به «هلاك خاندان پيامبر» (ص) و «ى» به «يزيد» و «ع» به مسأله «عطش» و «ص» به «صبر و استقامت» حسين و ياران جانبازش.

البته آيات قرآن تاب معانى مختلف را دارد كه در عين تنوع منافاتى هم با هم ندارند.

(آيه 2)
دعاى گيراى زكريّا- بعد از ذكر حروف مقطعه، نخستين سخن از داستان زكريا (ع) شروع مى‏شود، مى‏فرمايد: «اين يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده‏اش زكريّا ...» (ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا).

(آيه 3)
«در آن هنگام كه (از نداشتن فرزندى، سخت ناراحت و غمناك بود) پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند ...» (إِذْ نادى‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا).

(آيه 4)
«گفت: پروردگارا! استخوانم (كه ستون پيكر من و محكمترين اعضاى تن من است) سست شده (قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي).

«و شعله پيرى تمام سرم را فرا گرفته» (وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً).

سپس مى‏افزايد: پروردگارا! «و من هرگز در دعاى تو از اجابت محروم نبوده‏ام» (وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا). تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهايم عادت دادى و هيچ‏گاه محرومم نساخته‏اى، اكنون كه پير و ناتوان شده‏ام سزاوارترم كه دعايم را اجابت فرمايى و نوميد باز نگردانى.

(آيه 5)
سپس حاجت خود را چنين شرح مى‏دهد: پروردگارا! «من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم (كه حق پاسدارى از آيين تو را نگاه ندارند! و (از طرفى) همسرم نازا و عقيم است، تو از نزد خود جانشينى به من ببخش ...» (وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا).

(آيه 6)
«جانشينى كه وارث من و دودمان يعقوب باشد، و او را مورد رضايتت قرار ده!» (يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا).

به عقيده ما «ارث» در اينجا مفهوم وسيعى دارد كه هم ارث اموال را شامل مى‏شود و هم ارث مقامات معنوى را، چرا كه اگر افراد فاسدى صاحب اختيار اموال فراوان او مى‏شدند به راستى نگران كننده بود، و نيز اگر رهبرى معنوى مردم به دست افراد ناصالح مى‏افتاد آن نيز بسيار مايه نگرانى بود بنا بر اين خوف زكريا در هر دو صورت قابل توجيه است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

aty.a
7th August 2013, 08:49 AM
​http://uc-njavan.ir/images/bh17q7thkbwc4907a2j2.jpg (http://uc-njavan.ir/)

soham 313
8th August 2013, 05:00 AM
صفحه ی 177 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 27 از سوره ی مریم



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَٰزَكَرِيَّآ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَٰمٍ اسْمُهُ يَحْيَيٰ لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا(7)
اي زكريا ما تو را به پسري كه نامش يحيي است مژده ميدهيم كه قبلا همنامي براي او قرار ندادهايم(7)



قَالَ رَبِّ أَنَّيٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا(8)
گفت پروردگارا چگونه مرا پسري خواهد بود و حال آنكه زنم نازاست و من از سالخوردگي ناتوان شدهام(8)



قَالَ كَذَٰلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَئًْا(9)
[فرشته] گفت [فرمان] چنين است پروردگار تو گفته كه اين [كار] بر من آسان است و تو را در حالي كه چيزي نبودي قبلا آفريدهام(9)



قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّيٓ ءَايَةً قَالَ ءَايَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَٰثَ لَيَالٍ سَوِيًّا(10)
گفت پروردگارا نشانهاي براي من قرار ده فرمود نشانه تو اين است كه سه شبانه [روز] با اينكه سالمي با مردم سخن نميگويي(10)



فَخَرَجَ عَلَيٰ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَيٰٓ إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا۟ بُكْرَةً وَعَشِيًّا(11)
پس از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد كه روز و شب به نيايش بپردازيد(11)



يَٰيَحْيَيٰ خُذِ الْكِتَٰبَ بِقُوَّةٍ وَءَاتَيْنَٰهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا(12)
اي يحيي كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و از كودكي به او نبوت داديم(12)



وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَوٰةً وَكَانَ تَقِيًّا(13)
و [نيز] از جانب خود مهرباني و پاكي [به او داديم] و تقواپيشه بود(13)



وَبَرًّۢا بِوَٰلِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا(14)
و با پدر و مادر خود نيكرفتار بود و زورگويي نافرمان نبود(14)



وَسَلَٰمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا(15)
و درود بر او روزي كه زاده شد و روزي كه ميميرد و روزي كه زنده برانگيخته ميشود(15)



وَاذْكُرْ فِي الْكِتَٰبِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا(16)
و در اين كتاب از مريم ياد كن آنگاه كه از كسان خود در مكاني شرقي به كناري شتافت(16)



فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَآ إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا(17)
و در برابر آنان پردهاي بر خود گرفت پس روح خود را به سوي او فرستاديم تا به [شكل] بشري خوشاندام بر او نمايان شد(17)



قَالَتْ إِنِّيٓ أَعُوذُ بِالرَّحْمَٰنِ مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا(18)
[مريم] گفت اگر پرهيزگاري من از تو به خداي رحمان پناه ميبرم(18)



قَالَ إِنَّمَآ أَنَا۠ رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَٰمًا زَكِيًّا(19)
گفت من فقط فرستاده پروردگار توام براي اينكه به تو پسري پاكيزه ببخشم(19)



قَالَتْ أَنَّيٰ يَكُونُ لِي غُلَٰمٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا(20)
گفت چگونه مرا پسري باشد با آنكه دست بشري به من نرسيده و بدكار نبودهام(20)



قَالَ كَذَٰلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَّقْضِيًّا(21)
گفت [فرمان] چنين است پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است و تا او را نشانهاي براي مردم و رحمتي از جانب خويش قرار دهيم و [اين] دستوري قطعي بود(21)



۞ فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا(22)
پس [مريم] به او [=عيسي] آبستن شد و با او به مكان دورافتادهاي پناه جست(22)



فَأَجَآءَهَا الْمَخَاضُ إِلَيٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَٰلَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا(23)
تا درد زايمان او را به سوي تنه درختخرمايي كشانيد گفت اي كاش پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموششده بودم(23)



فَنَادَيٰهَا مِن تَحْتِهَآ أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا(24)
پس از زير [پاي] او [فرشته] وي را ندا داد كه غم مدار پروردگارت زير [پاي] تو چشمه آبي پديد آورده است(24)



وَهُزِّيٓ إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَٰقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا(25)
و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان بر تو خرماي تازه ميريزد(25)



فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِيٓ إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَٰنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا(26)
و بخور و بنوش و ديده روشن دار پس اگر كسي از آدميان را ديدي بگوي من براي [خداي] رحمان روزه نذر كردهام و امروز مطلقا با انساني سخن نخواهم گفت(26)



فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا۟ يَٰمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَئًْا فَرِيًّا(27)
پس [مريم] در حالي كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد گفتند اي مريم به راستي كار بسيار ناپسندي مرتكب شدهاي(27)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
8th August 2013, 05:04 AM
(آيه 7)
زكريّا به آرزوى خود رسيد: اين آيه استجابت دعاى زكريا را در پيشگاه پروردگار، استجابتى آميخته با لطف و عنايت ويژه او بيان مى‏كند، و با اين جمله شروع مى‏شود «اى زكريا! ما تو را بشارت به پسرى مى‏دهيم كه نامش يحيى است پسرى (بى‏سابقه) كه همنامى براى او پيش از اين قرار نداده‏ايم» (يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا).

(آيه 8)
اما زكريا كه اسباب ظاهر را براى رسيدن به چنين مطلوبى مساعد نمى‏ديد از پيشگاه پروردگار تقاضاى توضيح كرد و «گفت: پروردگارا! چگونه براى من فرزندى خواهد بود؟ در حالى كه همسرم نازا و عقيم است و من نيز از شدّت پيرى افتاده شده‏ام» (قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا).

(آيه 9)
اما به زودى زكريا در پاسخ سؤالش اين پيام را از درگاه خداوند دريافت داشت: «فرمود: مطلب همين گونه است كه پروردگار تو گفته و اين بر من آسان است» (قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ).

اين مسأله عجيبى نيست كه از پير مردى همچون تو و همسرى ظاهرا نازا فرزندى متولد شود «من تو را قبلا آفريدم در حالى كه هيچ نبودى» (وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً).

خدايى كه توانايى دارد از هيچ، همه چيز بيافريند، چه جاى تعجب كه در اين سنّ و سال و اين شرايط فرزندى به تو عنايت كند.

(آيه 10)
زكريا با شنيدن سخن فوق بسيار دلگرم و خوشحال شد و نور اميد سر تا پاى وجودش را فرا گرفت اما از آنجا كه اين پيام از نظر او بسيار سر نوشت ساز و پر اهميت بود از خدا تقاضاى نشانه‏اى بر اين كار كرد و «گفت: پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً).

بدون شك زكريا به وعده الهى ايمان داشت ولى براى اطمينان بيشتر- همان گونه كه ابراهيم مؤمن به معاد تقاضاى شهود چهره معاد در اين زندگى كرد تا قلبش اطمينان بيشترى يابد- زكريا از خدا تقاضاى چنين نشانه و آيتى نمود.

«خدا به او فرمود: نشانه تو آن است كه سه شبانه روز تمام (در حالى كه زبانت سالم است) قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت» تنها زبانت به ذكر خدا و مناجات با او گردش مى‏كند (قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَيالٍ سَوِيًّا).

اين نشانه آشكارى است كه انسان با داشتن زبان سالم و قدرت بر هر گونه نيايش با پروردگار، در برابر مردم توانايى سخن گفتن را نداشته باشد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
8th August 2013, 05:06 AM
(آيه 11)
«بعد از اين (بشارت و اين آيت روشن) زكريا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با اشاره به آنها چنين گفت: صبح و شام تسبيح پروردگار بگوييد» (فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا).

چرا كه نعمت بزرگى كه خدا به زكريا ارزانى داشته دامنه آن همه قوم را فرا مى‏گرفت و در سر نوشت آينده همه آنها تأثير داشت.

از اين گذشته اين موهبت كه اعجازى محسوب مى‏شد مى‏توانست پايه‏هاى ايمان را در دلهاى افراد محكم كند.

(آيه 12)
صفات برجسته يحيى: در آيات گذشته ديديم كه خداوند چگونه به هنگام پيرى زكريا، يحيى را به او مرحمت فرمود، به دنباله آن در اين آيه فرمان مهم الهى را خطاب به «يحيى» مى‏خوانيم: «اى يحيى! كتاب خدا را با قوت و قدرت بگير»! (يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ).

منظور از «كتاب» در اينجا «تورات» است. و منظور از گرفتن كتاب با قوت و قدرت آن است كه با قاطعيت هر چه تمامتر محتواى آن را اجرا كند، و به تمام آن عمل نمايد، و در راه تعميم و گسترش آن از هر نيروى مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، بهره گيرد.

بعد از اين دستور، به مواهب دهگانه‏اى كه خدا به يحيى داده بود، و يا او به توفيق الهى كسب كرد، اشاره مى‏كند.

1- «ما فرمان نبوت و عقل و هوش و درايت را در كودكى به او داديم» (وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا).

(آيه 13)
دوم: «و به او رحمت و محبت (نسبت به بندگان) از سوى خود بخشيديم» (وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا).

3- «و به او پاكى (روح و جان و پاكى عمل) داديم» (وَ زَكاةً).

4- «و او پرهيز كار بود» (وَ كانَ تَقِيًّا). و از آنچه خلاف فرمان پروردگار بود، دورى مى‏كرد.

(آيه 14)
پنجم: «او نسبت به پدر و مادرش نيكو كار بود» (وَ بَرًّا بِوالِدَيْهِ).

6- «و جبّار (و متكبر) و عصيانگر نبود» (وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً).

7- «او معصيت كار و آلوده به گناه نبود» (عَصِيًّا).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
8th August 2013, 05:07 AM
(آيه 15)
8 و 9 و 10- و چون او جامع اين صفات بر جسته و افتخارات بزرگ بود، «سلام بر او، آن روز كه تولّد يافت، و آن روز كه مى‏ميرد، و آن روز كه زنده بر انگيخته مى‏شود» (وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا).

جمله فوق نشان مى‏دهد كه: در تاريخ زندگى انسان و انتقال او از عالمى به عالم ديگر سه روز سخت وجود دارد، روز گام نهادن به اين دنيا «يَوْمَ وُلِدَ»

و روز مرگ و انتقال به جهان برزخ «يَوْمَ يَمُوتُ»

و روز بر انگيخته شدن در جهان ديگر «وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا»

و از آنجا كه اين سه روز انتقالى طبيعتا با بحرانهايى رو برو است خداوند سلامت و عافيت خود را شامل حال بندگان خاصش قرار مى‏دهد و آنها را در اين سه مرحله توفانى در كنف حمايت خويش مى‏گيرد.

شهادت يحيى!

يحيى قربانى روابط نامشروع يكى از طاغوتهاى زمان خود شد به اين ترتيب كه «هروديس» پادشاه هوسباز فلسطين، عاشق «هيروديا» دختر برادر خود شد، و تصميم به ازدواج با او گرفت! پيامبر بزرگ خدا يحيى (ع) صريحا اعلام كرد كه اين ازدواج نامشروع است و من به مبارزه با چنين كارى قيام خواهم كرد.

آن دختر كه يحيى را بزرگترين مانع راه خويش مى‏ديد تصميم گرفت در يك فرصت مناسب از وى انتقام گيرد ارتباط خود را با عمويش بيشتر كرد و زيبايى خود را دامى براى او قرار داد.

روزى به او گفت: من هيچ چيز جز سر يحيى را نمى‏خواهم! «هروديس» كه ديوانه‏وار به آن زن عشق مى‏ورزيد بى‏توجه به عاقبت اين كار تسليم شد و چيزى نگذشت كه سر يحيى را نزد آن زن بد كار حاضر ساختند اما عواقبت دردناك اين عمل، سر انجام دامان او را گرفت.

سالار شهيدان امام حسين (ع) مى‏فرمود: «از پستيهاى دنيا اينكه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه براى زن بد كاره‏اى از زنان بنى اسرائيل بردند».

(آيه 16)
سر آغاز تولد مسيح (ع): بعد از بيان سر گذشت يحيى (ع) رشته سخن را به داستان تولد عيسى (ع) و سر گذشت مادرش مريم مى‏كشاند، چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دو ماجرا است.

اگر تولد يحيى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود، تولد عيسى از مادر بدون پدر عجيبتر است.

اگر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى، شگفت‏انگيز است، سخن گفتن در گهواره آن هم از كتاب و نبوت، شگفت‏انگيزتر است.

و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ، يكى از ديگرى بزرگتر، و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود، و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى‏بردند.

آيه مى‏گويد: «و در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن بگو آنگاه كه از خانواده خود (به صورت متواضعانه و گمنام) جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا).

او در حقيقت مى‏خواست مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
8th August 2013, 05:09 AM
(آيه 17)
در اين هنگام، مريم «ميان خود و آنان حجابى افكند» تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً).

«در اين هنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كامل بى‏عيب و نقص و خوش قيافه‏اى بر مريم ظاهر شد» (فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا).

(آيه 18)
پيداست كه در اين موقع مريم از ديدن چنين منظره‏اى كه مرد بيگانه زيبايى به خلوتگاه او راه يافته چه ترس و وحشتى به او دست مى‏دهد؟ لذا بلا فاصله «صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى‏برم اگر پرهيزكار هستى» (قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا).

و اين نخستين لرزه‏اى بود كه سراسر وجود مريم را فرا گرفت.

بردن نام خداى رحمان، و توصيف او به رحمت عامه‏اش از يك سو، و تشويق او به تقوا و پرهيز كارى از سوى ديگر، همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سوئى دارد او را كنترل كند.

(آيه 19)
مريم با گفتن اين سخن در انتظار عكس العمل آن مرد ناشناس بود، انتظارى آميخته با وحشت و نگرانى بسيار، اما اين حالت ديرى نپاييد، ناشناس زبان به سخن گشود و مأموريت و رسالت عظيم خويش را چنين بيان كرد و «گفت:

من فرستاده پروردگار توام»! (قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ).

اين جمله همچون آبى كه بر آتش بريزد، به قلب پاك مريم آرامش بخشيد.

ولى اين آرامش نيز چندان طولانى نشد، چرا كه بلا فاصله افزود: من آمده‏ام «تا پسر پاكيزه‏اى (از نظر خلق و خوى و جسم و جان) به تو ببخشم»! (لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا).

(آيه 20)
از شنيدن اين سخن لرزش شديدى وجود مريم را فرا گرفت و بار ديگر در نگرانى عميقى فرو رفت و «گفت: چگونه ممكن است من صاحب پسرى شوم، در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده‏اى نبوده‏ام»؟! (قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا).

او در اين حال تنها به اسباب عادى مى‏انديشيد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
8th August 2013, 05:11 AM
(آيه 21)
اما به زودى توفان اين نگرانى مجدد با شنيدن سخن ديگرى از پيك پروردگار فرو نشست او با صراحت به مريم «گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است» (قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ).

تو كه خوب از قدرت من آگاهى، تو كه ميوه‏هاى بهشتى را در فصلى كه در دنيا شبيه آن وجود نداشت در كنار محراب عبادت خويش ديده‏اى، تو كه ميدانى جدت «آدم» از خاك آفريده شد، اين چه تعجب است كه از اين خبر دارى؟! سپس افزود: «و ما مى‏خواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم» (وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ).

و ما مى‏خواهيم او را «رحمتى از سوى خود» براى بندگان بنماييم (وَ رَحْمَةً مِنَّا).

و به هر حال «اين امرى است پايان يافته» و جاى گفتگو ندارد (وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا).

(آيه 22)
مريم در كشاكش سخت‏ترين طوفانهاى زندگى: «سر انجام مريم باردار شد» (فَحَمَلَتْهُ). و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت.

«اين امر سبب شد كه او (از بيت المقدس) به مكان دور دستى برود» (فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا).

او در اين حالت در ميان يك بيم و اميد، يك حالت نگرانى توأم با سرور به سر مى‏برد، گاهى به اين مى‏انديشيد كه اين حمل سر انجام فاش خواهد شد، چه كسى از من قبول مى‏كند زنى بدون داشتن همسر باردار شود، من با اين اتهام چه كنم؟

اما از سوى ديگر، احساس مى‏كرد كه اين فرزند پيامبر موعود الهى است يك تحفه بزرگ آسمانى مى‏باشد، خداوندى كه مرا به چنين فرزندى بشارت داده و با چنين كيفيت معجز آسايى او را آفريده چگونه تنهايم خواهد گذاشت؟

(آيه 23)
هر چه بود دوران حمل پايان گرفت، گر چه در اين حالت زنان به آشنايان و دوستان خود پناه مى‏برند تا براى تولد فرزند به آنها كمك كنند، ولى چون وضع مريم يك وضع استثنايى بود و هرگز نمى‏خواست كسى وضع حمل او را ببيند، با آغاز درد زائيدن، راه بيابان را پيش گرفت.

قرآن در اين زمينه مى‏گويد: «درد وضع حمل، او را به كنار درخت خرمايى كشاند» (فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ).

كه تنها بدنه‏اى از آن درخت باقى مانده، يعنى درختى خشكيده بود.

در اين حالت، توفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاك مريم را فرا گرفت. به قدرى اين توفان سخت بود كه اين بار بر دوشش سنگينى مى‏كرد كه بى‏اختيار «گفت: اى كاش پيش از اين مرده بودم و بكلى فراموش مى‏شدم»! (قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا).

بديهى است تنها ترس تهمتهاى آينده نبود كه قلب مريم را مى‏فشرد، مشكلات و مصائب ديگر مانند وضع حمل بدون قابله و دوست و ياور، در بيابانهاى تنهاى تنها، نبودن محلى براى استراحت، آبى براى نوشيدن و غذا براى خوردن، وسيله براى نگاهدارى مولود جديد، اينها همه امورى بود كه سخت او را تكان مى‏داد.

(آيه 24)
اما اين حالت زياد به طول نيانجاميد و همان نقطه روشن اميد كه همواره در اعماق قلبش وجود داشت درخشيدن گرفت «ناگهان از طرف پايين پايش صدا زد كه: غمگين مباش! پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار داده است» (فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
8th August 2013, 05:12 AM
(آيه 25)
و نظرى به بالاى سرت بيفكن چگونه ساقه خشكيده به درخت نخل بارورى تبديل شده كه ميوه‏ها، شاخه‏هايش را زينت بخشيده‏اند «تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد» (وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا).

(آيه 26)
از اين غذاى لذيذ و نيرو بخش «بخور، و (از آن آب گوارا) بنوش» (فَكُلِي وَ اشْرَبِي).

«و چشمت را (به اين مولود جديد) روشن دار»! (وَ قَرِّي عَيْناً).

و اگر از آينده نگرانى، آسوده خاطر باش «پس هر گاه بشرى ديدى (و از تو در اين زمينه توضيح خواست) با اشاره بگو: من براى خداى رحمان روزه گرفته‏ام (روزه سكوت) و به همين دليل امروز با احدى سخن نمى‏گويم» (فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا).

بنا بر اين، از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نيابد.

از تعبير آيه چنين بر مى‏آيد كه نذر روزه سكوت براى آن قوم و جمعيت، كار شناخته شده‏اى بود، به همين دليل اين كار را بر او ايراد نگرفتند. ولى اين نوع روزه در شرع اسلام، مشروع نيست.

از امام على بن الحسين (ع) در حديثى چنين نقل شده: «روزه سكوت حرام است».

از امير مؤمنان على (ع) مى‏خوانيم كه از پيامبر اسلام (ص) نقل مى‏فرمايد:

«بايد اولين چيزى كه زن پس از وضع حمل مى‏خورد رطب باشد».

و از پاره‏اى از روايات استفاده مى‏شود كه بهترين غذاى زن باردار و داروى او رطب است.

(آيه 27)
مسيح در گاهواره سخن مى‏گويد: «سر انجام مريم در حالى كه او (كودكش) را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد» (فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ).

هنگامى كه آنها كودكى نوزاد را در آغوش او ديدند، دهانشان از تعجب باز ماند، بعضى كه در قضاوت و داورى، عجول بودند گفتند: حيف از آن سابقه درخشان، با اين آلودگى! و صد حيف از آن دودمان پاكى كه اين گونه بد نام شد.

«گفتند: اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى»! (قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
9th August 2013, 06:10 AM
صفحه ی 178 از قرآن کریم شامل آیات 28 تا 48از سوره ی مریم



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



يَٰٓأُخْتَ هَٰرُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا(28)
اي خواهر هارون پدرت مرد بدي نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود(28)



فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا۟ كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا(29)
[مريم] به سوي [عيسي] اشاره كرد گفتند چگونه با كسي كه در گهواره [و] كودك است سخن بگوييم(29)



قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَيٰنِيَ الْكِتَٰبَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا(30)
[كودك] گفت منم بنده خدا به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است(30)



وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَٰنِي بِالصَّلَوٰةِ وَالزَّكَوٰةِ مَا دُمْتُ حَيًّا(31)
و هر جا كه باشم مرا با بركتساخته و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است(31)



وَبَرًّۢا بِوَٰلِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا(32)
و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است(32)



وَالسَّلَٰمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا(33)
و درود بر من روزي كه زاده شدم و روزي كه ميميرم و روزي كه زنده برانگيخته ميشوم(33)



ذَٰلِكَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ(34)
اين است [ماجراي] عيسي پسر مريم [همان] گفتار درستي كه در آن شك ميكنند(34)



مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَٰنَهُ إِذَا قَضَيٰٓ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ(35)
خدا را نسزد كه فرزندي برگيرد منزه است او چون كاري را اراده كند همين قدر به آن ميگويد موجود شو پس بيدرنگ موجود ميشود(35)



وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَٰذَا صِرَٰطٌ مُّسْتَقِيمٌ(36)
و در حقيقت خداست كه پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بپرستيد اين است راه راست(36)



فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنۢ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ(37)
اما دستهها[ي گوناگون] از ميان آنها به اختلاف پرداختند پس واي بر كساني كه كافر شدند از مشاهده روزي دهشتناك(37)



أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَٰكِنِ الظَّٰلِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(38)
چه شنوا و بينايند روزي كه به سوي ما ميآيند ولي ستمگران امروز در گمراهي آشكارند(38)



وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(39)
و آنان را از روز حسرت بيم ده آنگاه كه داوري انجام گيرد و حال آنكه آنها [اكنون] در غفلتند و سر ايمان آوردن ندارند(39)



إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(40)
ماييم كه زمين را با هر كه در آن است به ميراث ميبريم و [همه] به سوي ما بازگردانيده ميشوند(40)



وَاذْكُرْ فِي الْكِتَٰبِ إِبْرَٰهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا(41)
و در اين كتاب به ياد ابراهيم پرداز زيرا او پيامبري بسيار راستگوي بود(41)



إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَئًْا(42)
چون به پدرش گفت پدر جان چرا چيزي را كه نميشنود و نميبيند و از تو چيزي را دور نميكند ميپرستي(42)



يَٰٓأَبَتِ إِنِّي قَدْ جَآءَنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِيٓ أَهْدِكَ صِرَٰطًا سَوِيًّا(43)
اي پدر به راستي مرا از دانش [وحي حقايقي به دست] آمده كه تو را نيامده است پس از من پيروي كن تا تو را به راهي راست هدايت نمايم(43)



يَٰٓأَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَٰنَ إِنَّ الشَّيْطَٰنَ كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ عَصِيًّا(44)
پدر جان شيطان را مپرست كه شيطان [خداي] رحمان را عصيانگر است(44)



يَٰٓأَبَتِ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطَٰنِ وَلِيًّا(45)
پدر جان من ميترسم از جانب [خداي] رحمان عذابي به تو رسد و تو يار شيطان باشي(45)



قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ ءَالِهَتِي يَٰٓإِبْرَٰهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا(46)
گفت اي ابراهيم آيا تو از خدايان من متنفري اگر باز نايستي تو را سنگسار خواهم كرد و [برو] براي مدتي طولاني از من دور شو(46)



قَالَ سَلَٰمٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّيٓ إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا(47)
[ابراهيم] گفت درود بر تو باد به زودي از پروردگارم براي تو آمرزش ميخواهم زيرا او همواره نسبت به من پر مهر بوده است(47)



وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُوا۟ رَبِّي عَسَيٰٓ أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّي شَقِيًّا(48)
و از شما و [از] آنچه غير از خدا ميخوانيد كناره ميگيرم و پروردگارم را ميخوانم اميدوارم كه در خواندن پروردگارم نااميد نباشم(48)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
9th August 2013, 06:13 AM
(آيه 28)
بعضى به او رو كردند و گفتند: «اى خواهر هارون! پدر تو آدم بدى نبود، مادرت نيز هرگز آلودگى نداشت» (يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا).

اينكه آنها به مريم گفتند: «اى خواهر هارون»! به جهت اين است كه هارون مرد پاك و صالحى بود، آن چنان كه در ميان بنى اسرائيل ضرب المثل شده بود، هر كس را مى‏خواستند به پاكى معرفى كنند مى‏گفتند: او برادر يا خواهر هارون است.

(آيه 29)
در اين هنگام، مريم به فرمان خدا سكوت كرد، تنها كارى كه انجام داد اين بود كه: «اشاره به نوزادش عيسى كرد» (فَأَشارَتْ إِلَيْهِ). اما اين كار بيشتر تعجب آنها را بر انگيخت.

«به او گفتند: ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوييم»؟! (قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا).

(آيه 30)
به هر حال، جمعيت از شنيدن اين گفتار مريم نگران و حتى شايد عصبانى شدند آن چنان كه طبق بعضى از روايات به يكديگر گفتند: مسخره و استهزاء او، از انحرافش از جاده عفت، بر ما سخت‏تر و سنگين‏تر است! ولى اين حالت چندان به طول نيانجاميد؟ چرا كه آن كودك نوزاد زبان به سخن گشود و «گفت: من بنده خدايم» (قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ).

«او كتاب آسمانى به من مرحمت كرده» (آتانِيَ الْكِتابَ).

«و مرا پيامبر قرار داده است» (وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا).

(آيه 31)
«و خداوند مرا وجودى پر بركت (وجودى مفيد از هر نظر براى بندگان) در هر جا باشم قرار داده است» (وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ).

«و مرا تا زنده‏ام توصيه به نماز و زكات كرده است» (وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا).

(آيه 32)
و نيز «مرا نيكو كار و قدر دان و خير خواه، نسبت به مادرم» قرار داده است (وَ بَرًّا بِوالِدَتِي).

«و مرا جبّار و شقى قرار نداده است» (وَ لَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّاراً شَقِيًّا).

در روايتى مى‏خوانيم كه حضرت عيسى (ع) مى‏گويد: «قلب من نرم است و من خود را نزد خود كوچك مى‏دانم» اشاره به اين كه نقطه مقابل جبّار و شقى اين دو وصف است.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
9th August 2013, 06:14 AM
(آيه 33)
و سر انجام اين نوزاد (حضرت مسيح) مى‏گويد: «و سلام و درود خدا بر من باد آن روز كه متولد شدم، و آن روز كه مى‏ميرم، و آن روز كه زنده بر انگيخته مى‏شوم» (وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا).

اين جمله هم در مورد يحيى آمده و هم در مورد حضرت مسيح (ع)، با اين تفاوت كه در مورد اول خداوند اين سخن را مى‏گويد و در مورد دوم مسيح (ع) اين تقاضا را دارد.

(آيه 34)
مگر فرزند براى خدا ممكن است؟! بعد از آن كه قرآن مجيد در آيات گذشته ترسيم بسيار زنده و روشنى از ماجراى تولد حضرت مسيح (ع) كرد به نفى خرافات و سخنان شرك‏آميزى كه در باره عيسى گفته‏اند پرداخته چنين مى‏گويد: «اين است عيسى بن مريم» (ذلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).

مخصوصا در اين عبارت روى فرزند مريم بودن او تأكيد مى‏كند تا مقدمه‏اى باشد براى نفى فرزندى خدا.

و بعد اضافه مى‏نمايد: «اين قول حقى است كه آنها در آن شك و ترديد مى‏كنند» و هر يك در جاده‏اى انحرافى گام نهادند (قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ).

(آيه 35)
در اين آيه با صراحت مى‏گويد: «هرگز براى خدا شايسته نبود فرزندى انتخاب كند او منزه و پاك از چنين چيزى است» (ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ).

بلكه «او هر گاه چيزى را (اراده كند و) فرمان دهد به آن مى‏گويد: موجود باش آن نيز موجود مى‏شود» (إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).

اشاره به اين كه: دارا بودن فرزند- آن چنان كه مسيحيان در مورد خدا مى‏پندارند- با قداست مقام پروردگار سازگار نيست، از يك سو لازمه آن جسم بودن و از سوى ديگر محدوديت، و از سوى سوم نياز خداوند است.

تعبير «كُنْ فَيَكُونُ» ترسيم بسيار زنده‏اى از وسعت قدرت خدا و تسلط و حاكميت او در امر خلقت است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
9th August 2013, 06:15 AM
(آيه 36)
آخرين سخن عيسى بعد از معرفى خويش با صفاتى كه گفته شد اين است كه بر مسأله توحيد مخصوصا در زمينه عبادت تأكيد كرده، مى‏گويد:

«و خداوند پروردگار من و شماست. او را پرستش كنيد اين است راه راست» (وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).

و به اين ترتيب مسيح (ع) از آغاز حيات خود با هر گونه شرك و پرستش خدايان دو گانه و چند گانه مبارزه كرد.

(آيه 37)
ولى با اين همه تأكيدى كه مسيح (ع) در زمينه توحيد و پرستش خداوند يگانه داشت «بعد از او گروههايى از ميان پيروانش اختلاف كردند» و عقايد گوناگونى مخصوصا در باره مسيح ابراز داشتند (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ).

«واى به حال آنها كه راه كفر و شرك را پيش گرفتند، از مشاهده روز عظيم رستاخيز» (فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ).

تاريخ مسيحيت نيز به خوبى گواهى مى‏دهد كه آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسيح (ع) در باره او و مسأله توحيد اختلاف كردند.

بعضى گفتند: او خداست كه به زمين نازل شده است! عده‏اى را زنده كرده و عده‏اى را ميرانده سپس به آسمان صعود كرده است! بعضى ديگر گفتند: او فرزند خداست! و بعضى ديگر گفتند: او يكى از اقانيم سه گانه (سه ذات مقدس) است، اب و ابن و روح القدس (خداى پدر، خداى پسر و روح القدس)! و بعضى ديگر گفتند: او سومين آن سه نفر است: خداوند معبود است، او هم معبود، و مادرش هم معبود! سر انجام بعضى گفتند: او بنده خداست و فرستاده او.

و از آنجا كه انحراف از اصل توحيد، بزرگترين انحراف مسيحيان محسوب مى‏شود در ذيل آيه فوق ديديم كه چگونه خداوند آنها را تهديد مى‏كند.

(آيه 38)
اين آيه وضع آنها را در صحنه رستاخيز بيان كرده، مى‏گويد: «آنها در آن روز كه نزد ما مى‏آيند چه گوشهاى شنوا و چه چشمهايى بينا پيدا مى‏كنند! ولى اين ستمگران، امروز كه در دنيا هستند در گمراهى آشكارند» (أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

اصولا مشاهده آن دادگاه و آثار اعمال، خواب غفلت را از چشم و گوش انسان مى‏برد، و حتى كور دلان آگاه و دانا مى‏شوند، ولى چه سود كه اين بيدارى و آگاهى به حال آنها مفيد نيست.

(آيه 39)
بار ديگر روى سر نوشت افراد بى‏ايمان و ستمگر در آن روز تكيه كرده، مى‏فرمايد: «آنان را از روز حسرت [- روز رستاخيز كه براى همه مايه تأسف است‏] بترسان، در آن هنگام كه همه چيز پايان مى‏يابد! و آنها در غفلتند و ايمان نمى‏آورند»! (وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِي غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ).

هم نيكو كاران تاسف مى‏خورند اى كاش بيشتر عمل نيك انجام داده بودند و هم بد كاران چرا كه پرده‏ها كنار مى‏رود و حقايق اعمال و نتائج آن بر همه كس آشكار مى‏شود.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337.html

soham 313
9th August 2013, 06:17 AM
(آيه 40)
اين آيه به همه ظالمان و ستمگران هشدار مى‏دهد اين اموالى كه در اختيار آنهاست، جاودانى نيست همان گونه كه حيات خود آنها هم جاودانى نمى‏باشد، بلكه وارث نهايى همه اينها خداست، مى‏فرمايد: «ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مى‏بريم و همگى سر انجام به سوى ما باز مى‏گردند» (إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَيْها وَ إِلَيْنا يُرْجَعُونَ).

(آيه 41)
منطق گيرا و كوبنده ابراهيم (ع): در اينجا از قسمتى از زندگانى قهرمان توحيد، ابراهيم خليل پرده بر مى‏دارد و تأكيد مى‏كند كه دعوت اين پيامبر بزرگ- همانند همه رهبران الهى- از نقطه توحيد آغاز شده است.

آيه مى‏گويد: «در اين كتاب [قرآن‏] از ابراهيم ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ).

«چرا كه او مردى بسيار راستگو و تصديق كننده (تعليمات و فرمانهاى الهى) و نيز پيامبر خدا بود» (إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).

در واقع بارزترين صفتى كه در پيامبران و حاملان وحى الهى لازم است همين معنى مى‏باشد كه آنها فرمان پروردگار را بى‏كم و كاست به بندگان خدا برسانند.

(آيه 42)
سپس به شرح گفتگوى او با پدرش «آزر» مى‏پردازد- پدر در اينجا اشاره به عمو است- و چنين مى‏گويد: «در آن هنگام كه به پدرش گفت: اى پدر چرا چيزى را پرستش مى‏كنى كه نمى‏شنود و نمى‏بيند و نمى‏تواند هيچ مشكلى را از تو حل كند» (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً).

اين بيان كوتاه و كوبنده يكى از بهترين دلايل نفى شرك و بت پرستى است چرا كه يكى از انگيزه‏هاى انسان در مورد شناخت پروردگار انگيزه سود و زيان است كه علماى عقايد از آن تعبير به مسأله «دفع ضرر محتمل» كرده‏اند.

او مى‏گويد: چرا تو به سراغ معبودى مى‏روى كه نه تنها مشكلى از كار تو نمى‏گشايد بلكه اصلا قدرت شنوايى و بينائى ندارد.

(آيه 43)
پس از آن، ابراهيم با منطق روشنى، او را دعوت مى‏كند كه در اين امر از وى تبعيت كند مى‏گويد: «اى پدر! علم و دانشى نصيب من شده كه نصيب تو نشده، بنا بر اين، از من پيروى كن (و سخن مرا بشنو) تا تو را به راه راست هدايت كنم» (يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا).

من از طريق وحى الهى آگاهى فراوانى پيدا كرده‏ام و با اطمينان مى‏توانم بگويم كه راه خطا نخواهم پيمود و تو را به راه خطا هرگز دعوت نمى‏كنم.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
9th August 2013, 06:19 AM
(آيه 44)
سپس اين جنبه اثباتى را با جنبه نفى و آثارى كه بر مخالفت اين دعوت مترتب مى‏شود توأم كرده، مى‏گويد: «پدرم! شيطان را پرستش مكن، چرا كه شيطان هميشه نسبت به خداوند رحمان، عصيانگر بوده است» (يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا).

منظور از عبادت در اينجا به معنى اطاعت و پيروى فرمان است كه اين خود يك نوع از عبادت محسوب مى‏شود.

(آيه 45)
بار ديگر او را متوجه عواقب شوم شرك و بت پرستى كرده، مى‏گويد: «اى پدر! من از اين مى‏ترسم كه (با اين شرك و بت پرستى كه دارى) عذابى از ناحيه خداوند رحمان به تو رسد، در نتيجه از دوستان شيطان باشى» (يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا).

تعبير ابراهيم در برابر عمويش «آزر» در اينجا بسيار جالب است از يك سو مرتبا او را با خطاب «يا أَبَتِ» (پدرم) كه نشانه ادب و احترام است مخاطب مى‏سازد و از سوى ديگر جمله «أَنْ يَمَسَّكَ» نشان مى‏دهد كه ابراهيم از رسيدن كوچكترين ناراحتى به آزر ناراحت و نگران است.

(آيه 46)
نتيجه دورى از شرك و مشركان: سخنان منطقى ابراهيم در طريق هدايت پدرش گذشت، اكنون نوبت باز گو كردن پاسخهاى آزر است تا از مقايسه اين دو با يكديگر، حقيقت و واقعيت آشكار و روشن شود.

قرآن مى‏گويد: نه تنها دلسوزيهاى ابراهيم و بيان پر بارش به قلب آزر ننشست بلكه او از شنيدن اين سخنان، سخت برآشفت و «گفت: اى ابراهيم! آيا تو از خدايان من روى گردانى»؟ (قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ).

«اگر از اين كار خوددارى نكنى بطور قطع تو را سنگسار خواهم كرد» (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ).

«و اكنون از من دور شو» تا ديگر تو را نبينم (وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا).

(آيه 47)
ولى با اين همه، ابراهيم همانند همه پيامبران و رهبران آسمانى، تسلّط بر اعصاب خويش را همچنان حفظ كرد، و در برابر اين تندى و خشونت شديد، با نهايت بزرگوارى «گفت: سلام بر تو» (قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ).

اين «سلام» ممكن است توديع و خداحافظى باشد كه با گفتن آن و چند جمله بعد، ابراهيم، «آزر» را ترك گفت و ممكن است سلامى باشد كه به عنوان ترك دعوى گفته مى‏شود.

سپس اضافه كرد: «من به زودى براى تو از پروردگارم تقاضاى آمرزش مى‏كنم چرا كه او نسبت به من، رحيم و لطيف و مهربان است» (سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا).

در واقع ابراهيم در مقابل خشونت و تهديد آزر، مقابله به ضد نمود.

(آيه 48)
سپس چنين گفت: «من از شما (از تو و اين قوم بت پرست) كناره گيرى مى‏كنم، و همچنين از آنچه غير از خدا مى‏خوانيد» يعنى از بتها (وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

«و تنها پروردگارم را مى‏خوانم، و اميد است كه دعاى من در پيشگاه پروردگارم بى‏پاسخ نماند» (وَ أَدْعُوا رَبِّي عَسى‏ أَلَّا أَكُونَ بِدُعاءِ رَبِّي شَقِيًّا).

اين آيه از يك سو، ادب ابراهيم را در مقابل آزر نشان مى‏دهد، و از سوى ديگر قاطعيت او را در عقيده ‏اش مشخص مى‏كند.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
10th August 2013, 11:52 AM
صفحه ی 179 از قرآن کریم شامل آیات 49 تا 66 از سوره ی مریم



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَٰقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا(49)
و چون از آنها و [از] آنچه به جاي خدا ميپرستيدند كناره گرفت اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم(49)



وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا(50)
و از رحمتخويش به آنان ارزاني داشتيم و ذكر خير بلندي برايشان قرار داديم(50)



وَاذْكُرْ فِي الْكِتَٰبِ مُوسَيٰٓ إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا(51)
و در اين كتاب از موسي ياد كن زيرا كه او پاكدل و فرستادهاي پيامبر بود(51)



وَنَٰدَيْنَٰهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَٰهُ نَجِيًّا(52)
و از جانب راست طور او را ندا داديم و در حالي كه با وي راز گفتيم او را به خود نزديك ساختيم(52)



وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَآ أَخَاهُ هَٰرُونَ نَبِيًّا(53)
و به رحمتخويش برادرش هارون پيامبر را به او بخشيديم(53)



وَاذْكُرْ فِي الْكِتَٰبِ إِسْمَٰعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا(54)
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن زيرا كه او درستوعده و فرستادهاي پيامبر بود(54)



وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوٰةِ وَالزَّكَوٰةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا(55)
و خاندان خود را به نماز و زكات فرمان ميداد و همواره نزد پروردگارش پسنديده[رفتار] بود(55)



وَاذْكُرْ فِي الْكِتَٰبِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا(56)
و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او راستگويي پيامبر بود(56)



وَرَفَعْنَٰهُ مَكَانًا عَلِيًّا(57)
و [ما] او را به مقامي بلند ارتقا داديم(57)



أُو۟لَٰٓئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّۦنَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَٰهِيمَ وَإِسْرَٰٓءِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَآ إِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُ الرَّحْمَٰنِ خَرُّوا۟ سُجَّدًا وَبُكِيًّا ۩(58)
آنان كساني از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزاني داشت از فرزندان آدم بودند و از كساني كه همراه نوح [بر كشتي] سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كساني كه [آنان را] هدايت نموديم و برگزيديم [و] هر گاه آيات [خداي] رحمان بر ايشان خوانده ميشد سجدهكنان و گريان به خاك ميافتادند(58)



۞ فَخَلَفَ مِنۢ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَاتَّبَعُوا۟ الشَّهَوَٰتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا(59)
آنگاه پس از آنان جانشيناني به جاي ماندند كه نماز را تباه ساخته و از هوسها پيروي كردند و به زودي [سزاي] گمراهي [خود] را خواهند ديد(59)



إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا فَأُو۟لَٰٓئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَئًْا(60)
مگر آنان كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايسته انجام دادند كه آنان به بهشت درميآيند و ستمي بر ايشان نخواهد رفت(60)



جَنَّٰتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَٰنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا(61)
باغهاي جاوداني كه [خداي] رحمان به بندگانش در جهان ناپيدا وعده داده است در حقيقت وعده او انجامشدني است(61)



لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَٰمًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا(62)
در آنجا سخن بيهودهاي نميشنوند جز درود و روزيشان صبح و شام در آنجا [آماده] است(62)



تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا(63)
اين همان بهشتي است كه به هر يك از بندگان ما كه پرهيزگار باشند به ميراث ميدهيم(63)



وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَٰلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا(64)
و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نميشويم آنچه پيش روي ما و آنچه پشتسر ما و آنچه ميان اين دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است(64)



رَّبُّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَٰدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا(65)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است پس او را بپرست و در پرستش او شكيبا باش آيا براي او همنامي ميشناسي(65)



وَيَقُولُ الْإِنسَٰنُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا(66)
و انسان ميگويد آيا وقتي بميرم راستي زنده [از قبر] بيرون آورده ميشوم(66)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
10th August 2013, 11:55 AM
(آيه 49)
ابراهيم به گفته خود وفا كرد و بر سر عقيده خويش با استقامت هر چه تمامتر باقى ماند، همواره منادى توحيد بود، هر چند تمام اجتماع فاسد آن روز بر ضدّ او قيام كردند، اما او سر انجام تنها نماند، پيروان فراوانى در تمام قرون و اعصار پيدا كرد بطورى كه همه خدا پرستان جهان به وجودش افتخار مى‏كنند.

قرآن در اين زمينه مى‏گويد: «هنگامى كه ابراهيم از آن بت پرستان و از آنچه غير از اللّه مى‏پرستيدند كناره گيرى كرد، اسحاق و (بعد از اسحاق، فرزندش) يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك از آنها را پيامبر بزرگى قرار داديم» (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ كُلًّا جَعَلْنا نَبِيًّا).

اين موهبت بزرگ، نتيجه آن استقامتى بود كه ابراهيم (ع) در راه مبارزه با بتها و كناره گيرى از آن آيين باطل از خود نشان داد.

(آيه 50)
علاوه بر اين، «ما به آنها از رحمت خود بخشيديم» (وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا).

رحمت خاصى كه ويژه خالصين و مخلصين و مردان مجاهد و مبارز راه خداست.

و سر انجام «براى اين پدر و فرزندانش، نام نيك و زبان خير و مقام بر جسته (در ميان همه امتها) قرار داديم» (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا).

اين در حقيقت پاسخى است به تقاضاى ابراهيم كه در سوره شعراء آيه 84 آمده است: وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ «خدايا! براى من نام نيك در امتهاى آينده قرار ده».

(آيه 51)
موسى پيامبرى مخلص و برگزيده: اين آيه و دو آيه بعد اشاره كوتاهى به موسى (ع) دارد كه فرزندى است از دودمان ابراهيم.

نخست روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «و در اين كتاب (آسمانى) از موسى ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‏).

سپس پنج قسمت از مواهبى را كه به اين پيامبر بزرگ مرحمت فرمود باز گو مى‏كند:

1- او به خاطر اطاعت و بندگى خدا به جايى رسيد كه، پروردگار او را خالص و پاك ساخت به اين ترتيب «كه او مخلص بود» (إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً).

و مسلما كسى كه به چنين مقامى برسد از خطر انحراف و آلودگى مصون خواهد بود چرا كه شيطان با تمام اصرارى كه براى منحرف ساختن بندگان خدا دارد خودش اعتراف مى‏كند كه قدرت بر گمراه كردن «مخلصين» ندارد.

2- «و رسول و پيامبرى والا مقام بود» (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا).

حقيقت رسالت اين است كه مأموريتى بر عهده كسى بگذارند و او موظف به تبليغ و اداى آن مأموريت شود، و اين مقامى است كه همه پيامبرانى كه مأمور دعوت بودند داشتند.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
10th August 2013, 11:57 AM
(آيه 52)
سوم: اين آيه اشاره به آغاز رسالت موسى كرده، مى‏گويد: «ما او را از طرف راست كوه طور فرا خوانديم» (وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ).

در آن شب تاريك و پر وحشتى كه با همسرش از بيابانهاى «مدين» گذشته و به سوى مصر در حركت بود به همسرش درد وضع حمل دست داد، و گرفتار سرماى شديدى شد و به دنبال شعله آتشى در حركت بود، ناگهان برقى از دور درخشيد و ندايى برخاست و به موسى (ع) فرمان رسالت داده شد، و اين بزرگترين افتخار و شيرين‏ترين لحظه در عمر او بود.

4- علاوه بر اين «ما او را نزديك ساختيم و با او سخن گفتيم» (وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا).

نداى الهى موهبتى بود و تكلّم با او موهبت ديگر.

(آيه 53)
پنجم: و سر انجام «از رحمت خود، برادرش هارون را كه او نيز پيامبرى بود به او بخشيديم» تا پشتيبان و يار و همكار او باشد (وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا أَخاهُ هارُونَ نَبِيًّا).

(آيه 54)
اسماعيل پيامبر صادق الوعد: در اينجا سخن از «اسماعيل» بزرگترين فرزند ابراهيم، به ميان مى‏آورد، و ياد ابراهيم را با ياد فرزندش اسماعيل، و برنامه‏هايش را با برنامه‏هاى او تكميل مى‏كند، و پنج صفت از صفات بر جسته او را كه مى‏تواند براى همگان الگو باشد بيان مى‏كند.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «و در اين كتاب (آسمانى) از اسماعيل (نيز) ياد كن» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ).

«كه او در وعده‏هايش صادق بود» (إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ).
«و پيامبر عالى مقامى بود» (وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا).

(آيه 55)
«و او همواره خانواده خود را به نماز و زكات، امر مى‏كرد» (وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ).
«و همواره مورد رضايت پروردگارش بود» (وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا).

(آيه 56)
اينها پيامبران راستين بودند، اما ... در آخرين قسمت از ياد آوريهاى اين سوره، سخن از ادريس پيامبر، به ميان آمده است.
نخست مى‏گويد: «و در اين كتاب (آسمانى قرآن) از ادريس ياد كن كه او صدّيق و پيامبر بود» (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا).

(آيه 57)
سپس به مقام بلند پايه او اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما او را به مقام بلندى رسانديم» (وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا).
منظور، عظمت مقامات معنوى و درجات روحانى اين پيامبر بزرگ است.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
10th August 2013, 11:59 AM
(آيه 58)
سپس به صورت يك جمع بندى از تمام افتخاراتى كه در آيات گذشته پيرامون انبياء بزرگ و صفات و حالات آنها و مواهبى كه خداوند به آنها داده بود، بيان گرديد چنين مى‏گويد: «آنها پيامبرانى بودند كه خداوند آنان را مشمول نعمت خود قرار داده بود» (أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ).

«كه بعضى از فرزندان آدم بودند، و بعضى از فرزندان كسانى كه با نوح در كشتى سوار كرديم و بعضى از دودمان ابراهيم و اسرائيل» (مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ).

منظور از «ذريه آدم» در اين آيه، ادريس است كه طبق مشهور، جد نوح پيامبر بود، و منظور از «ذريه كسانى كه با نوح بر كشتى سوار شدند» ابراهيم است، زيرا ابراهيم از فرزندان سام فرزند نوح بوده.

و منظور از «ذريه ابراهيم» اسحاق و اسماعيل و يعقوب است، و منظور از «ذريه اسرائيل»، موسى و هارون و زكريا و يحيى و عيسى مى‏باشد.

سپس اين بحث را با ياد پيروان راستين اين پيامبران بزرگ تكميل كرده، مى‏گويد: «و از كسانى كه هدايت كرديم و بر گزيديم (افرادى هستند كه) وقتى آيات خداوند رحمان بر آنها خوانده شود به خاك مى‏افتند و سجده مى‏كنند، و سيلاب اشكشان سرازير مى‏شود» (وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا).

(آيه 59)
سپس از گروهى كه از مكتب انسان ساز انبياء جدا شدند و پيروانى ناخلف از آب در آمدند سخن مى‏گويد و قسمتى از اعمال زشت آنها را بر شمرده، مى‏گويد: «بعد از آنها فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را ضايع كردند، و از شهوات پيروى نمودند كه به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد» (فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا).

اين جمله ممكن است اشاره به گروهى از بنى اسرائيل باشد كه در طريق گمراهى گام نهاده، پيروى از شهوات را بر ذكر خدا ترجيح دادند.

و منظور از ضايع كردن نماز در اينجا انجام دادن اعمالى است كه نماز را در جامعه ضايع كند.

(آيه 60)
از آنجا كه برنامه قرآن در همه جا اين است كه راه باز گشت به سوى ايمان و حق را باز بگذارد در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت نسلهاى ناخلف چنين مى‏گويد: «مگر آنها كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، آنها داخل بهشت مى‏شوند و كمترين ظلمى به آنها نخواهد شد» (إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا يُظْلَمُونَ شَيْئاً).

بنا بر اين، چنان نيست كه اگر كسى يك روز در شهوات غوطه‏ور شود براى هميشه مهر يأس و نوميدى از رحمت خدا بر پيشانى او كوفته شود، بلكه تا نفسى باقى است و انسان در قيد حيات دنيا است، راه باز گشت و توبه باز است.

(آيه 61)
توصيفى از بهشت! در اينجا كه از بهشت و نعمتهاى آن ياد شده، نخست بهشت موعود را چنين توصيف مى‏كند: «باغهايى است جاودانى كه خداوند رحمان، بندگانش را به آن وعده است، و آنها آن را نديده‏اند» ولى به آن ايمان دارند (جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمنُ عِبادَهُ بِالْغَيْبِ).

«مسلما وعده خدا تحقق يافتنى است» (إِنَّهُ كانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
10th August 2013, 12:01 PM
(آيه 62)
پس از آن به يكى از بزرگترين نعمتهاى بهشتى اشاره كرده، مى‏گويد: «آنها هرگز در آنجا سخن لغو و بيهوده‏اى نمى‏شنوند» (لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً).

نه دروغى، نه دشنامى، نه تهمتى نه زخم زبانى، نه سخريه‏اى و نه حتى سخن بيهوده‏اى.

«و جز سلام در آنجا سخنى نيست» (إِلَّا سَلاماً). سلامى كه نشانه يك محيط امن و امان، يك محيط مملوّ از صفا و صميميت و پاكى و تقوا و صلح و آرامش است.

و به دنبال اين نعمت به نعمت ديگرى اشاره كرده، مى‏گويد: «هر صبح و شام روزى آنها در بهشت در انتظارشان است» (وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا).

(آيه 63)
پس از توصيف اجمالى بهشت و نعمتهاى مادى و معنوى آن، بهشتيان را در يك جمله كوتاه معرفى كرده، مى‏گويد: «اين همان بهشتى است كه به بندگان پرهيزكار به ارث مى‏دهيم» (تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ كانَ تَقِيًّا).

و به اين ترتيب كليد در بهشت با تمام آن نعمتها كه گذشت چيزى جز «تقوا» نيست.

آيه 64
شأن نزول: جمعى از مفسران چنين آورده‏اند كه: چند روزى، وحى قطع شد، و جبرئيل پيك وحى الهى به سراغ پيامبر نيامد، هنگامى كه اين مدت سپرى گشت و جبرئيل بر پيامبر نازل شد، به او فرمود: چرا دير كردى؟ من بسيار مشتاق تو بودم، جبرئيل گفت: من به تو مشتاق‏ترم! ولى من بنده‏اى مأمورم هنگامى كه مأمور شوم مى‏آيم و هنگامى كه دستور نداشته باشم خوددارى مى‏كنم.

تفسير: بندگانيم جان و دل بر كف! آيه از زبان پيك وحى مى‏گويد: «ما جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى‏شويم» (وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ).

همه چيز از اوست و ما بندگانيم جان و دل بر كف «آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما، و آنچه در ميان اين دو است همه از آن اوست» (لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ). خلاصه آينده و گذشته و حال و اينجا و آنجا و همه جا و دنيا و آخرت و برزخ همه متعلق به ذات پاك پروردگار است.

و اين را بدان كه: «پروردگارت فراموشكار نبوده و نيست» (وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا).

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
10th August 2013, 12:03 PM
(آيه 65)
سپس اضافه مى‏كند: اينها همه به فرمان پروردگار توست «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار دارد» (رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما).

حال كه چنين است و همه خطوط به او منتهى مى‏شود، «پس تنها او را پرستش كن» (فَاعْبُدْهُ). عبادتى توأم با توحيد و اخلاص.

و از آنجا كه در اين راه- راه بندگى و اطاعت و عبادت خالصانه خدا- مشكلات و سختيها فراوان است، اضافه مى‏كند: «و در راه عبادت او صابر و شكيبا باش» (وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ).

و در آخرين جمله مى‏گويد: «آيا مثل و مانندى براى او (خداوند) مى‏يابى»؟

(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا).

اين جمله در حقيقت دليلى است بر آنچه در جمله قبل آمده، يعنى، مگر براى ذات پاكش شريك و مانندى هست كه دست به سوى او دراز كنى و او را پرستش نمائى؟!

(آيه 66)
شأن نزول: اين آيه و چهار آيه بعد در مورد «ابىّ بن خلف» يا «وليد بن مغيره» نازل شده كه قطعه استخوان پوسيده‏اى را در دست گرفته بودند و آن را با دست خود نرم مى‏كردند و در برابر باد مى‏پاشيدند، تا هر ذره‏اى از آن به گوشه‏اى پراكنده گردد، و مى‏گفتند: محمّد را بنگريد كه گمان مى‏كند خداوند ما را بعد از مردن و پوسيده شدن استخوانهايمان مثل اين استخوان، بار ديگر زنده مى‏كند، چنين چيزى ابدا ممكن نيست! تفسير: در آيات گذشته بحثهاى قابل ملاحظه‏اى در باره رستاخيز و بهشت و دوزخ به ميان آمد. در اين آيه گفتار منكران معاد را چنين بازگو مى‏كند «و انسان مى‏گويد: آيا هنگامى كه من مردم، در آينده زنده مى‏شوم و سر از قبر بر مى‏دارم»؟! (وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا). يعنى چنين چيزى امكان ندارد.

منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
11th August 2013, 09:50 AM
صفحه ی 180 از قرآن کریم شامل آیات 67 تا 89 از سوره ی مریم



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقْنَٰهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَئًْا(67)
آيا انسان به ياد نميآورد كه ما او را قبلا آفريدهايم و حال آنكه چيزي نبوده است(67)



فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَٰطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا(68)
پس به پروردگارت سوگند كه آنها را با شياطين محشور خواهيم ساختسپس در حالي كه به زانو درآمدهاند آنان را گرداگرد دوزخ حاضر خواهيم كرد(68)



ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَي الرَّحْمَٰنِ عِتِيًّا(69)
آنگاه از هر دستهاي كساني از آنان را كه بر [خداي] رحمان سركشتر بودهاند بيرون خواهيم كشيد(69)



ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَيٰ بِهَا صِلِيًّا(70)
پس از آن به كساني كه براي درآمدن به [جهنم] سزاوارترند خود داناتريم(70)



وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَيٰ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا(71)
و هيچ كس از شما نيست مگر [اينكه] در آن وارد ميگردد اين [امر] همواره بر پروردگارت حكمي قطعي است(71)



ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا۟ وَّنَذَرُ الظَّٰلِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا(72)
آنگاه كساني را كه پرهيزگار بوده اند ميرهانيم و ستمگران را به زانو درافتاده در [دوزخ] رها ميكنيم(72)



وَإِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِمْ ءَايَٰتُنَا بَيِّنَٰتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا(73)
و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود كساني كه كفر ورزيدهاند به آنان كه ايمان آوردهاند ميگويند كدام يك از [ما] دو گروه جايگاهش بهتر و محفلش آراستهتر است(73)



وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَٰثًا وَرِءْيًا(74)
و چه بسيار نسلها را پيش از آنان نابود كرديم كه اثاثي بهتر و ظاهري فريباتر داشتند(74)



قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَٰلَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَٰنُ مَدًّا حَتَّيٰٓ إِذَا رَأَوْا۟ مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا(75)
بگو هر كه در گمراهي است [خداي] رحمان به او تا زماني مهلت ميدهد تا وقتي آنچه به آنان وعده داده ميشود يا عذاب يا روز رستاخيز را ببينند پس به زودي خواهند دانست جايگاه چه كسي بدتر و سپاهش ناتوانتر است(75)



وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا۟ هُدًي وَالْبَٰقِيَٰتُ الصَّٰلِحَٰتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا(76)
و خداوند كساني را كه هدايتيافتهاند بر هدايتشان ميافزايد و نيكيهاي ماندگار نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوشفرجامتر است(76)



أَفَرَءَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بَِٔايَٰتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا(77)
آيا ديدي آن كسي را كه به آيات ما كفر ورزيد و گفت قطعا به من مال و فرزند [بسيار] داده خواهد شد(77)



أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَٰنِ عَهْدًا(78)
آيا بر غيب آگاه شده يا از [خداي] رحمان عهدي گرفته است(78)



كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا(79)
نه چنين است به زودي آنچه را ميگويد مينويسيم و عذاب را براي او خواهيم افزود(79)



وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا(80)
و آنچه را ميگويد از او به ارث ميبريم و تنها به سوي ما خواهد آمد(80)



وَاتَّخَذُوا۟ مِن دُونِ اللَّهِ ءَالِهَةً لِّيَكُونُوا۟ لَهُمْ عِزًّا(81)
و به جاي خدا معبوداني اختيار كردند تا براي آنان [مايه] عزت باشد(81)



كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا(82)
نه چنين است به زودي [آن معبودان] عبادت ايشان را انكار ميكنند و دشمن آنان ميگردند(82)



أَلَمْ تَرَ أَنَّآ أَرْسَلْنَا الشَّيَٰطِينَ عَلَي الْكَٰفِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا(83)
آيا ندانستي كه ما شيطانها را بر كافران گماشتهايم تا آنان را [به گناهان] تحريك كنند(83)



فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا(84)
پس بر ضد آنان شتاب مكن كه ما [روزها] را براي آنها شماره ميكنيم(84)



يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمَٰنِ وَفْدًا(85)
[ياد كن] روزي را كه پرهيزگاران را به سوي [خداي] رحمان گروه گروه محشور ميكنيم(85)



وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَيٰ جَهَنَّمَ وِرْدًا(86)
و مجرمان را با حال تشنگي به سوي دوزخ ميرانيم(86)



لَّا يَمْلِكُونَ الشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَٰنِ عَهْدًا(87)
[آنان] اختيار شفاعت را ندارند جز آن كس كه از جانب [خداي] رحمان پيماني گرفته است(87)



وَقَالُوا۟ اتَّخَذَ الرَّحْمَٰنُ وَلَدًا(88)
و گفتند [خداي] رحمان فرزندي اختيار كرده است(88)



لَّقَدْ جِئْتُمْ شَئًْا إِدًّا(89)
واقعا چيز زشتي را [بر زبان] آورديد(89)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
11th August 2013, 09:53 AM
(آيه 67)
بلا فاصله با همان لحن و تعبير به آن پاسخ مى‏گويد: «آيا انسان (اين واقعيت را) به ياد نمى‏آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم، و او ابدا چيزى نبود»؟! (أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً).

(آيه 68)
در اين آيه با لحن بسيار قاطع، منكران معاد و گنهكاران بى‏ايمان را تهديد كرده، مى‏گويد: «قسم به پروردگارت كه ما همه آنها را با شياطينى (كه آنان را وسوسه مى‏كردند و يا معبودشان بودند، همه را) محشور مى‏كنيم» (فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطِينَ).

«سپس همه آنها را گردا گرد جهنم در حالى كه به زانو در آمده‏اند حاضر مى‏كنيم» (ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا).

اين آيه نشان مى‏دهد كه دادگاه افراد بى‏ايمان و گنهكار در نزديكى جهنم است!

(آيه 69)
و از آنجا كه اولويتها در آن دادگاه عدل منظور مى‏شود در اين آيه مى‏گويد: ما اول به سراغ سركش‏ترين و ياغى‏ترين افراد مى‏رويم، «سپس ما از هر گروه و جمعيتى افرادى را كه از همه در برابر خداوند رحمان سركش‏تر بودند جدا مى‏كنيم» (ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا).

همان بى‏شرمانى كه حتى مواهب خداى «رحمان» را به دست فراموشى سپردند و در برابر ولى نعمت خود به گستاخى، طغيان و ياغيگرى برخاستند، آرى اينها از همه به آتش دوزخ سزاوارترند!

(آيه 70)
باز روى اين معنى تأكيد كرده، مى‏گويد: «سپس ما به خوبى از كسانى كه براى سوختن در آتش اولويت دارند آگاهيم» (ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلى‏ بِها صِلِيًّا). دقيقا آنها را انتخاب مى‏كنيم و در اين انتخاب هيچ گونه اشتباهى رخ نخواهد داد.

(آيه 71)
همه وارد جهنم مى‏شوند! همچنان بحث در ويژگيهاى رستاخيز و پاداش و كيفر است نخست به مطلبى كه شايد شنيدنش براى غالب مردم شگفت‏انگيز باشد اشاره كرده، مى‏گويد: «و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنّم مى‏شويد» (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها).
«اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت» (كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
11th August 2013, 09:55 AM
(آيه 72)
«سپس آنها را كه تقوا پيشه كردند از آن نجات مى‏دهيم، و ظالمان و ستمگران را در حالى كه (از ضعف و ذلت) به زانو در آمده‏اند در آن رها مى‏كنيم» (ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا).
در تفسير دو آيه فوق بايد بگوييم همه انسانها بدون استثناء، نيك و بد، وارد جهنم مى‏شوند، منتها دوزخ بر نيكان سرد و سالم خواهد بود همان گونه كه آتش نمرود بر ابراهيم «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ» «1» چرا كه آتش با آنها سنخيت ندارد گويى از آنان دور مى‏شود و فرار مى‏كند، و هر جا آنها قرار مى‏گيرند خاموش مى‏گردد، ولى دوزخيان كه تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى كه به آتش برسد فورا شعله‏ور مى‏شوند.
در حقيقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن، مقدمه‏اى خواهد بود كه مؤمنان از نعمتهاى خدا داد بهشت حد اكثر لذت را ببرند و دوزخيان نيز از مشاهده سلامت بهشتيان مجازات بيشترى مى‏بينند.

(آيه 73)
به دنبال بحثى كه در آيات قبل، پيرامون ظالمان بى‏ايمان شد، در اينجا گوشه‏اى از منطق و سر نوشت آنها را شرح مى‏دهد.

مى‏دانيم نخستين گروهى كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ايمان آوردند مستضعفان پاكدلى بودند كه دستشان از مال و منال دنيا تهى بود.

از آنجا كه معيار ارزش در جامعه جاهلى آن زمان- همچون هر جامعه جاهلى ديگر- همان زر و زيور و پول و مقام و هيأت ظاهر بود، ثروتمندان ستمكار بر گروه مؤمنان فقير، فخر فروشى كرده، مى‏گفتند: نشانه شخصيت ما با ماست، و نشانه شخصيت شما همان فقر و محروميتتان است! اين خود دليل بر حقانيت ما و عدم حقانيت شماست! چنانكه قرآن مى‏گويد: «و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده شود كافران (مغرور و ستمگر) به كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند كداميك از دو گروه ما و شما جايگاهش بهتر، جلسات انس و مشورتش زيباتر، و بذل و بخشش او بيشتر است»؟ (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِيًّا).

(آيه 74)
ولى قرآن با بيانى كاملا مستدل و در عين حال قاطع و كوبنده، به ‏آنها چنين پاسخ مى‏گويد: اينها گويا فراموش كرده‏اند تاريخ گذشته بشر را «و چه بسيار اقوامى را پيش از آنان نابود كرديم كه هم مال و ثروتشان از آنها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراسته‏تر» (وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثاثاً وَ رِءْياً).
آيا پول و ثروت آنها و مجالس پر زرق و برق و لباسهاى فاخر و چهره‏هاى زيبايشان توانست جلو عذاب الهى را بگيرد؟

(آيه 75)
سپس هشدار ديگرى به آنها مى‏دهد، كه به آنها بگو: گمان نكنيد اى ستمگران بى‏ايمان اين مال و ثروت شما مايه رحمت است، بلكه چه بسا، اين دليل عذاب الهى باشد «بگو: كسى كه در گمراهى است (و اصرار بر ادامه اين راه دارد) بايد خداوند به او مهلت دهد» و اين زندگى مرفّه همچنان ادامه يابد (قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا). اين همان چيزى است كه در بعضى از آيات قرآن- مانند آيه 182 و 183 سوره اعراف- به عنوان مجازات «استدراج» ذكر شده است.

«تا زمانى كه وعده‏هاى الهى را با چشم خود ببينند يا عذاب (اين دنيا) يا (عذاب) قيامت»! (حَتَّى إِذا رَأَوْا ما يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذابَ وَ إِمَّا السَّاعَةَ).

«پس (آن روز) خواهند دانست، چه كسى مكان و مجلسش بدتر و لشكرش ناتوانتر است»! (فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً).


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-2.html

soham 313
11th August 2013, 09:57 AM
(آيه 76)
اين عاقبت و سر نوشت ستمگران و فريفتگان زرق و برق و لذات دنياست «و اما كسانى كه در راه هدايت گام نهادند خداوند بر هدايتشان مى‏افزايد» (وَ يَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدىً).

بديهى است هدايت درجاتى دارد هنگامى كه درجات نخستين آن به وسيله انسان پيموده شود خداوند دست او را مى‏گيرد و به درجات عالى‏تر مى‏برد.

در پايان آيه به آنها كه بر زيورهاى زود گذرشان در دنيا تكيه كرده، و آن را وسيله تفاخر بر ديگران قرار داده‏اند پاسخ مى‏دهد: «آثار و اعمال صالحى كه از انسان باقى مى‏ماند در پيشگاه پروردگار تو ثوابش بيشتر و عاقبتش ارزشمندتر است» (وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا).

(آيه 77)
يك تفكر خرافى و انحرافى! بعضى از مردم معتقدند كه ايمان و پاكى و تقوا با آنها سازگار نيست! و سبب مى‏شود كه دنيا به آنها پشت كند، در حالى كه با بيرون رفتن از محيط ايمان و تقوا، دنيا به آنها رو خواهد كرد، و مال و ثروت آنها زياد مى‏شود! در عصر و زمان پيامبر- همچون عصر ما- افراد نادانى بودند كه چنين پندار خطرناكى داشتند و يا لا اقل تظاهر به آن مى‏كردند.

قرآن در اينجا- به تناسب بحثى كه قبلا پيرامون سر نوشت كفار و ظالمان بيان شد- از اين طرز فكر و عاقبت آن سخن مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد: «آيا ديدى كسى را كه به آيات ما كافر شد، و گفت: مسلما اموال و فرزندان فراوانى نصيبم خواهد شد»! (أَ فَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآياتِنا وَ قالَ لَأُوتَيَنَّ مالًا وَ وَلَداً).

(آيه 78)
سپس قرآن به آنها چنين پاسخ مى‏گويد: «آيا او از اسرار غيب آگاه شده يا از خدا عهد و پيمانى در اين زمينه گرفته است»؟! (أَطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).

كسى مى‏تواند چنين پيشگويى كند و رابطه‏اى ميان كفر و دارا شدن مال و فرزندان قائل شود كه آگاه بر غيب باشد، زيرا ما هيچ رابطه‏اى ميان اين دو نمى‏بينيم، و يا عهد و پيمانى از خدا گرفته باشد، چنين سخنى نيز بى‏معنى است.

(آيه 79)
بعد با لحن قاطع اضافه مى‏كند: «اين چنين نيست (هرگز كفر و بى‏ايمانى مايه فزونى مال و فرزند كسى نخواهد شد) ما به زودى آنچه را مى‏گويد، مى‏نويسيم» (كَلَّا سَنَكْتُبُ ما يَقُولُ).

آرى! اين سخنان بى‏پايه كه ممكن است مايه انحراف بعضى از ساده لوحان گردد همه در پرونده اعمال آنها ثبت خواهد شد.

«و ما عذاب خود را بر او مستمر خواهيم داشت» عذابهايى پى در پى و يكى بالاى ديگر (وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا). اين مال و فرزندان كه مايه غرور و گمراهى است، خود عذابى است مستمر براى آنها!



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-3.html

soham 313
11th August 2013, 09:58 AM
(آيه 80)
«و آنچه را او مى‏گويد (از اموال و فرزندان) از او به ارث مى‏بريم، و روز قيامت تك و تنها نزد ما خواهد آمد» (وَ نَرِثُهُ ما يَقُولُ وَ يَأْتِينا فَرْداً).

آرى! سر انجام همه اين امكانات مادى را مى‏گذارد و مى‏رود و با دست تهى در آن دادگاه عدل پروردگار حاضر مى‏شود، در حالى كه نامه اعمالش از گناهان سياه و از حسنات خالى است.

(آيه 81)
اين آيه به يكى ديگر از انگيزه‏هاى اين افراد در پرستش بتها اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها غير از خدا معبودانى براى خود انتخاب كرده‏اند تا مايه عزّتشان باشد» (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا). و براى آنها در پيشگاه خدا شفاعت كنند، و در مشكلات ياريشان دهند، اما چه پندار نادرست و خيال خامى؟

(آيه 82)
«هرگز چنين نيست (كه آنها پنداشتند، نه تنها بتها مايه عزّتشان نخواهند بود، بلكه سر چشمه ذلت و عذابند، و به همين جهت) به زودى (يعنى در روز رستاخيز معبودها) منكر عبادت آنان خواهند شد (و از آنها بيزارى مى‏جويند بلكه) بر ضدّشان قيام مى‏كنند» (كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا).

در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه: «روز قيامت معبودهايى را كه جز خدا انتخاب كردند بر ضدّشان خواهند بود و از آنها و از عبادت كردنشان بيزارى مى‏جويند».

(آيه 83)
در اينجا از اين حقيقت بحث مى‏شود كه معبودها نه تنها مايه عزتشان نبودند بلكه مايه بد بختى و ذلتشان گشتند آيه مى‏گويد: «آيا نديدى كه ما شياطين را به سوى كافران فرستاديم كه آنها را در راه غلطشان تحريك، بلكه زير و رو مى‏كند» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّياطِينَ عَلَى الْكافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا).

تسلط شياطين بر انسانها يك تسلط اجبارى و ناآگاه نيست، بلكه اين انسان است كه به شياطين اجازه ورود به درون قلب و جان خود مى‏دهد.

(آيه 84)
در اين آيه روى سخن را به پيامبر (ص) كرده، مى‏گويد: «پس در باره آنها عجله مكن ما تمام اعمال آنها را دقيقا شماره و احصا مى‏كنيم» (فَلا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا). و همه را براى آن روز كه دادگاه عدل الهى تشكيل مى‏شود، ثبت و ضبط خواهيم كرد.

اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور شمردن ايام عمر، بلكه نفسهاى آنهاست، يعنى مدت بقاء عمر آنها كوتاه است و تحت شماره و عدد مى‏باشد.


منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-3.html

soham 313
11th August 2013, 10:00 AM
(آيه 85)
سپس مسير نهايى «متقين» و «مجرمين» را در عباراتى كوتاه و گويا چنين بيان مى‏كند همه اين اعمال را براى روزى ذخيره كرده‏ايم كه: «در آن روز پرهيز كاران را دسته جمعى (با عزت و احترام) بسوى خداوند رحمان، (و پاداشهاى او) محشور مى‏كنيم ...» (يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً).

امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: على عليه السّلام تفسير اين آيه را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله جويا شد حضرتش فرمود: «اى على! وفد حتما به كسانى مى‏گويند كه سوار بر مركبند آنها افرادى هستند كه تقوا و پرهيز كارى را پيشه ساختند، خدا آنها را دوست داشت و آنان را مخصوص خود گردانيد، و از اعمالشان خشنود شد، و نام متقين بر آنها گذارد».

(آيه 86)
سپس مى‏گويد: در مقابل، «مجرمان را در حالى كه تشنه كامند به سوى جهنم مى‏رانيم» (وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً). همان گونه كه شتران تشنه را به سوى آبگاه مى‏رانند، منتها در اينجا آبى نيست بلكه آتش است.

(آيه 87)
و اگر تصور كنند كه در آنجا از طريق شفاعت مى‏توانند به جايى برسند، بايد بدانند كه «آنها هرگز مالك شفاعت (در آنجا) نيستند» (لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ). نه كسى از آنها شفاعت مى‏كند، و به طريق اولى قادر بر آن نيستند كه از كسى شفاعت كنند.

«مگر كسى كه نزد خداوند رحمان عهد و پيمانى دارد» (إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً).

تنها اين دسته‏اند كه مشمول شفاعت شافعان مى‏شوند و يا مقامشان از اين هم برتر است و توانايى دارند از گنهكارانى كه لايق شفاعتند شفاعت كنند.

منظور از عهد هر گونه رابطه با پروردگار و معرفت و اطاعت او، و همچنين ارتباط و پيوند با مكتب اولياى حق، و هر گونه عمل صالح مى‏باشد.

(آيه 88)
خدا و فرزند داشتن! از آنجا كه در آيات پيشين سخن از شرك و پايان كار مشركان بود، در پايان بحث به يكى از شاخه‏هاى شرك يعنى، اعتقاد به وجود فرزند براى خدا اشاره كرده، و زشتى اين سخن را با قاطعترين بيان باز گو مى‏كند «و آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده»! (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً).

نه تنها مسيحيان عقيده داشتند حضرت «مسيح»، فرزند حقيقى خداست كه يهوديان نيز در باره «عزير» و بت پرستان در باره «فرشتگان» چنين اعتقادى داشتند و آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند.

(آيه 89)
آنگاه با لحنى كوبنده مى‏گويد: «راستى مطلب زشت و زننده‏اى گفتيد»! (لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئاً إِدًّا).



منبع : http://www.qurangloss.ir/thread337-3.html

soham 313
12th August 2013, 07:56 AM
صفحه ی 181 از قرآن کریم شامل آیات 90 تا 98 از سوره ی مریم و آیات 1 تا 15 از سوره ی طه



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



تَكَادُ السَّمَٰوَٰتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا(90)
چيزي نمانده است كه آسمانها از اين [سخن] بشكافند و زمين چاك خورد و كوهها به شدت فرو ريزند(90)



أَن دَعَوْا۟ لِلرَّحْمَٰنِ وَلَدًا(91)
از اينكه براي [خداي] رحمان فرزندي قايل شدند(91)



وَمَا يَنۢبَغِي لِلرَّحْمَٰنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا(92)
[خداي] رحمان را نسزد كه فرزندي اختيار كند(92)



إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ إِلَّآ ءَاتِي الرَّحْمَٰنِ عَبْدًا(93)
هر كه در آسمانها و زمين است جز بندهوار به سوي [خداي] رحمان نميآيد(93)



لَّقَدْ أَحْصَيٰهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا(94)
و يقينا آنها را به حساب آورده و به دقتشماره كرده است(94)



وَكُلُّهُمْ ءَاتِيهِ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ فَرْدًا(95)
و روز قيامت همه آنها تنها به سوي او خواهند آمد(95)



إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا(96)
كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند به زودي [خداي] رحمان براي آنان محبتي [در دلها] قرار ميدهد(96)



فَإِنَّمَا يَسَّرْنَٰهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا(97)
در حقيقت ما اين [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بدان نويد و مردم ستيزهجو را بدان بيم دهي(97)



وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًۢا(98)
و چه بسيار نسلها كه پيش از آنان هلاك كرديم آيا كسي از آنان را مييابي يا صدايي از ايشان ميشنوي(98)



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان


طه(1)
طه(1)



مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَيٰٓ(2)
قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتي(2)



إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَيٰ(3)
جز اينكه براي هر كه مي ترسد پندي باشد(3)



تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَٰوَٰتِ الْعُلَي(4)
[كتابي است] نازل شده از جانب كسي كه زمين و آسمانهاي بلند را آفريده است(4)



الرَّحْمَٰنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَيٰ(5)
خداي رحمان كه بر عرش استيلا يافته است(5)



لَهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَيٰ(6)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه زير خاك است از آن اوست(6)



وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي(7)
و اگر سخن به آواز گويي او نهان و نهان تر را مي داند(7)



اللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَآءُ الْحُسْنَيٰ(8)
خدايي كه جز او معبودي نيست [و] نامهاي نيكو به او اختصاص دارد(8)



وَهَلْ أَتَيٰكَ حَدِيثُ مُوسَيٰٓ(9)
و آيا خبر موسي به تو رسيد(9)



إِذْ رَءَا نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوٓا۟ إِنِّيٓ ءَانَسْتُ نَارًا لَّعَلِّيٓ ءَاتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَي النَّارِ هُدًي(10)
هنگامي كه آتشي ديد پس به خانواده خود گفت درنگ كنيد زيرا من آتشي ديدم اميد كه پاره اي از آن براي شما بياورم يا در پرتو آتش راه [خود را باز] يابم(10)



فَلَمَّآ أَتَيٰهَا نُودِيَ يَٰمُوسَيٰٓ(11)
پس چون بدان رسيد ندا داده شد كه اي موسي(11)



إِنِّيٓ أَنَا۠ رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًي(12)
اين منم پروردگار تو پاي پوش خويش بيرون آور كه تو در وادي مقدس طوي هستي(12)



وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَيٰٓ(13)
و من تو را برگزيده ام پس بدانچه وحي مي شود گوش فرا ده(13)



إِنَّنِيٓ أَنَا اللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَوٰةَ لِذِكْرِيٓ(14)
منم من خدايي كه جز من خدايي نيست پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار(14)



إِنَّ السَّاعَةَ ءَاتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَيٰ كُلُّ نَفْسٍۭ بِمَا تَسْعَيٰ(15)
در حقيقت قيامت فرارسنده است مي خواهم آن را پوشيده دارم تا هر كسي به [موجب] آنچه مي كوشد جزا يابد(15)



صدق الله العلي العظيم

soham 313
12th August 2013, 08:08 AM
(آيه 90)
از آنجا كه چنين نسبت ناروايى مخالف اصل توحيد است، گويى تمام عالم هستى كه بر پايه توحيد بنا شده است از اين نسبت ناروا در وحشت و اضطراب فرو مى‏روند.

لذا اضافه مى‏كند: «نزديك است آسمانها به خاطر اين سخن از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد»! (تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا).


(آيه 91)
باز براى تأكيد و بيان اهميت موضوع مى‏گويد: «به خاطر اين كه براى خداوند رحمان فرزندى ادعا كردند» (أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً).


(آيه 92)
اينها در حقيقت خدا را به هيچ وجه نشناخته‏اند و گر نه مى‏دانستند «هرگز براى خداوند رحمان، سزاوار نيست كه فرزندى برگزيند» (وَ ما يَنْبَغِي لِلرَّحْمنِ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً).

انسان فرزند را براى يكى از چند چيز مى‏خواهد:
يا به خاطر اين است كه براى بقاء نسل خود نياز به توليد مثل دارد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 107
يا كمك و يار و ياورى مى‏طلبد يا از تنهايى وحشت دارد. اما هيچ يك از اين مفاهيم در باره خدا معنى ندارد، نه قدرتش محدود است، نه حيات او پايان مى‏گيرد، نه ضعف و سستى در وجود او راه دارد و نه احساس تنهايى و نه نياز.


(آيه 93)
به همين دليل در اين آيه مى‏گويد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند بنده اويند» و سر بر فرمانش (إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً).

و با اين كه همه بندگان جان و دل بر كف او هستند، نيازى به اطاعت و فرمانبردارى آنها ندارد بلكه آنها هستند كه نيازمندند.


(آيه 94)
«او همه آنها را شماره كرده و دقيقا تعداد آنها را مى‏داند» (لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا). يعنى هرگز تصور نكنيد كه با وجود اين همه بندگان چگونه ممكن است حساب آنها را داشته باشد.

(آيه 95)
«و همه آنها روز رستاخيز تك و تنها در محضر او حاضر مى‏شوند» (وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَرْداً).

بنابراين هم مسيح، هم عزير، هم فرشتگان و هم تمامى انسانها مشمول اين حكم عمومى او هستند با اين حال چه نازيباست كه فرزندى براى او قائل شويم و چه اندازه ذات پاك او را از اوج عظمت به پايين مى‏آوريم.


(آيه 96)
ايمان سر چشمه محبوبيت! در اين آيه و دو آيه بعد باز هم سخن از مؤمنان با ايمان و نيز ظالمان و ستمگران بى‏ايمان، و سخن از قرآن و بشارتها و انذارهاى آن است.

نخست مى‏فرمايد: «مسلما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام داده‏اند خداوند رحمان محبتى براى آنان در دلها قرار مى‏دهد» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا).
ايمان و عمل صالح بازتابى دارد به وسعت عالم هستى، و شعاع محبوبيت حاصل از آن تمام پهنه آفرينش را فرا مى‏گيرد، ذات پاك خداوند چنين كسانى را دوست دارد، نزد همه اهل آسمان محبوبند، و اين محبت در قلوب انسانهايى كه در برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 108
زمين هستند پرتو افكن مى‏شود.
روايات متعددى در شأن نزول اين آيه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه نشان مى‏دهد نخستين بار اين آيه در مورد على عليه السّلام نازل گرديده است، ولى نزول اين آيه در مورد على عليه السّلام به عنوان يك نمونه أتمّ و أكمل است و مانع از تعميم مفهوم آن در مورد همه مؤمنان با سلسله مراتب، نخواهد بود.


(آيه 97)
سپس به «قرآن» كه سر چشمه پرورش ايمان و عمل صالح است اشاره كرده مى‏گويد: «ما قرآن را بر زبان تو آسان ساختيم، تا پرهيز كاران را به وسيله آن بشارت دهى، و دشمنان سر سخت و لجوج را انذار كنى» (فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا).


(آيه 98)
آخرين آيه به عنوان دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان- مخصوصا با توجه به اين نكته كه اين سوره در مكه نازل شده و در آن روز مسلمانان سخت تحت فشار بودند- و نيز به عنوان تهديد و هشدار به همه دشمنان عنود و لجوج مى‏گويد: «و چه بسيار اقوام بى‏ايمان و گنهكارى كه قبل از اينها هلاك و نابود كرديم (آن چنان محو و نابود شدند كه اثرى از آنها باقى نماند) آيا تو اى پيامبر! احدى از آنها را احساس مى‏كنى؟ يا كمترين صدايى از آنان مى‏شنوى»؟ (وَ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزاً).

يعنى اين اقوام ستمگر و دشمنان سر سخت حق و حقيقت آن چنان در هم كوبيده شدند كه حتى صداى آهسته‏اى از آنان به گوش نمى‏رسد.


«پايان سوره مريم»


منبع :http://qurangloss.blogfa.com/page/maryam-51-98.aspx

soham 313
12th August 2013, 08:10 AM
سوره طه [20]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 135 آيه است‏
محتواى سوره:
اين سوره نيز همانند ساير سوره‏هاى «مكّى» بيشتر سخن از «مبدأ» و «معاد» مى‏گويد.
بخش اول: اشاره كوتاهى به عظمت قرآن و بخشى از صفات جلال و جمال پروردگار است.
و در بخش دوم: كه بيش از هشتاد آيه را در بر مى‏گيرد از داستان موسى (ع) سخن مى‏گويد.
در سومين بخش: در باره معاد و قسمتى از خصوصيات رستاخيز سخن مى‏گويد.
در بخش چهارم: سخن از قرآن و عظمت آن است.
و در بخش پنجم: سر گذشت آدم و حوّا را در بهشت و سپس ماجراى وسوسه ابليس و سر انجام هبوط آنها را در زمين، توصيف مى‏كند.
و بالاخره در آخرين قسمت، نصيحت و اندرزهاى بيدار كننده‏اى، براى همه مؤمنان بيان مى‏دارد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق (ع) مى‏خوانيم: «تلاوت سوره طه را ترك نكنيد چرا كه خدا آن را دوست مى‏دارد و دوست مى‏دارد كسانى را كه آن را تلاوت كنند، هر كس تلاوت آن را ادامه دهد خداوند در روز قيامت نامه اعمالش را به دست راستش مى‏سپارد، و بدون حساب به بهشت مى‏رود، و در برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 110
آخرت آنقدر پاداش به او مى‏دهد كه راضى شود».
البته منظور تلاوتى است كه مقدمه انديشه باشد انديشه‏اى كه آثارش در تمام اعمال و گفتار انسان متجلّى شود.

منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
12th August 2013, 08:11 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر


(آيه 1)
باز در آغاز اين سوره با حروف مقطعه، رو برو مى‏شويم، كه حسّ كنجكاوى انسان را بر مى‏انگيزد «ط، ه» (طه).

در حديثى از امام صادق (ع) مى‏خوانيم «طه» از اسامى پيامبر است و معنى آن يا طالب الحقّ، الهادى اليه «اى كسى كه طالب حقى، و هدايت كننده به سوى آنى» است.
«طه» مركب از دو حرف رمزى است «طا» اشاره به «طالب الحقّ» و «ها» اشاره به «هادى اليه» مى‏باشد، مى‏دانيم استفاده از حروف رمزى و علايم اختصارى در زمان گذشته و حال، فراوان بوده است، مخصوصا در عصر ما بسيار مورد استفاده است.
و كلمه «طه» مانند «يس» بر اثر گذشت زمان، تدريجا به صورت «اسم خاص» براى پيامبر اسلام (ص) در آمده است، تا آنجا كه آل پيامبر (ص) را نيز «آل طه» مى‏گويند، و از حضرت مهدى- عج- در دعاى ندبه «يابن طه» تعبير شده است.


(آيه 2)

شأن نزول:
پيامبر (ص) بعد از نزول وحى و قرآن، بسيار عبادت مى‏كرد، مخصوصا ايستاده به عبادت مشغول مى‏شد، آنقدر كه پاهاى او متورم مى‏گرديد- آيه نازل شد و به پيامبر دستور داد كه اين همه رنج و ناراحتى بر خود تحميل نكن.
تفسير:
در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏فرمايد: «ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى» (ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏).
درست است كه عبادت از بهترين كارهاست، ولى هر كار حسابى دارد، نبايد آن قدر بر خود تحميل كنى كه پاهايت متورم گردد و نيرويت براى تبليغ و جهاد كم شود.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 111

(آيه 3)
در اين آيه هدف نزول قرآن را چنين شرح مى‏دهد: ما قرآن را «جز براى يادآورى كسانى كه از خدا مى‏ترسند» نازل نكرديم (إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى‏).

تعبير «من يخشى» نشان مى‏دهد تا يك نوع احساس مسؤوليت (خشيت و ترس) در آدمى نباشد، پذيراى حقايق نخواهد شد.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
12th August 2013, 08:13 AM
(آيه 4)
سپس به معرفى خداوندى كه «نازل كننده قرآن» است مى‏پردازد، تا از طريق شناخت او، عظمت قرآن آشكارتر شود، مى‏گويد: «اين قرآن از سوى كسى نازل شده كه خالق زمين و آسمانهاى بلند و بر افراشته است» (تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏).

در حقيقت اين توصيف، اشاره به ابتدا و انتهاى نزول قرآن مى‏كند، انتهاى آن زمين و ابتدايش آسمانهاست.


(آيه 5)
باز به معرفى پروردگار نازل كننده قرآن ادامه داده، مى‏گويد: او خداوندى است «رحمان كه فيض رحمتش همه جا را فرا گرفته، و بر عرش مسلط است» (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏).

جمله فوق كنايه از تسلط پروردگار و احاطه كامل او نسبت به جهان هستى و نفوذ امر و فرمان و تدبيرش در سراسر عالم است.


(آيه 6)
به دنبال «حاكميت» خدا بر عالم هستى از «مالكيت» او سخن مى‏گويد: «از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين، و آنچه ميان اين دو، و آنچه در زير خاك (پنهان) است» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى‏).


(آيه 7)
در اين آيه به چهارمين ركن يعنى «عالميت» او اشاره كرده، مى‏گويد: او آن قدر احاطه علمى دارد كه «اگر سخن آشكارا بگويى (يا مخفى كنى) او اسرار- و حتى پنهان‏تر از آن- را نيز مى‏داند» (وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‏).


(آيه 8)
از مجموع آيات فوق شناخت اجمالى نسبت به نازل كننده قرآن در ابعاد چهار گانه «خلقت» و «حكومت» و «مالكيت» و «علم» حاصل مى‏گردد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 112

و شايد به همين جهت است كه در اين آيه مى‏گويد: «او اللّه است همان خداوندى كه معبودى جز او نيست براى او نامها و صفات نيك است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏).
«اسماء الحسنى» به معنى نامهاى نيك است و بديهى است كه همه نامهاى پروردگار نيك است ولى از آنجا كه در ميان اسماء و صفات خدا بعضى داراى اهميت بيشترى است، به عنوان «اسماء حسنى» ناميده شده است.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
12th August 2013, 08:15 AM
(آيه 9)
آتشى در آن سوى بيابان! از اينجا داستان موسى، پيامبر بزرگ خدا شروع مى‏شود و در بيش از هشتاد آيه بخشهاى مهمى از سر گذشت پر ماجراى او تشريح مى‏گردد، تا دلدارى و تسليت خاطرى باشد براى پيامبر (ص) و مؤمنان كه در آن ايام در مكه، سخت از سوى دشمنان در فشار بودند.

اين آيات را مى‏توان به چهار بخش تقسيم كرد:
بخش اول: از آغاز نبوت و بعثت موسى و اولين جرقه‏هاى وحى سخن گفته.
بخش دوم: از دعوت موسى و برادرش هارون نسبت به فرعون و فرعونيان به آيين يكتا پرستى سخن مى‏گويد.
بخش سوم: از خروج موسى و بنى اسرائيل از مصر و چگونگى نجات آنها از چنگال فرعون و فرعونيان بحث مى‏كند.
بخش چهارم: پيرامون گرايش تند انحرافى بنى اسرائيل از آيين توحيد به شرك و پذيرش وسوسه‏هاى سامرى سخن مى‏گويد.
در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد: «و آيا خبر موسى به تو رسيده است»؟! (وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏).


(آيه 10)
سپس مى‏گويد: «در آن زمان كه آتشى (از دور) مشاهده كرد و به خانواده خود گفت اندكى مكث كنيد كه من آتشى ديدم (به سراغ آن بروم) شايد شعله‏اى از آن براى شما بياورم و يا به وسيله اين آتش راهى پيدا كنم» (إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً).


(آيه 11)
«پس هنگامى كه موسى نزد آتش آمد، صدايى شنيد كه (او را

مخاطب ساخته) مى‏گويد: اى موسى»! (فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى‏).

برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 113


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
12th August 2013, 08:17 AM
(آيه 12)
«من پروردگار توام، كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدس طوى هستى» (إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً).

موسى با شنيدن اين نداى روحپرور: «من پروردگار توام» هيجان زده شد و لذت غير قابل توصيفى سر تا پايش را احاطه كرد.
او مأمور شد تا كفش خود را از پاى در آورد، چرا كه در سر زمين مقدسى گام نهاده، سر زمينى كه نور الهى بر آن جلوه‏گر است، پيام خدا را در آن مى‏شنود و پذيراى مسؤوليت رسالت مى‏شود، بايد با نهايت خضوع و تواضع در اين سر زمين گام نهد، اين است دليل بيرون آوردن كفش از پا.


(آيه 13)
سپس از همان گوينده اين سخن را نيز شنيد: «و من تو را براى مقام رسالت بر گزيده‏ام، پس اكنون به آنچه به تو وحى مى‏شود گوش فرا ده»! (وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‏).


(آيه 14)
و به دنبال آن نخستين جمله وحى را موسى به اين صورت دريافت كرد «من اللّه هستم، معبودى جز من نيست» (إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).

«اكنون (كه چنين است) تنها مرا عبادت كن» (فَاعْبُدْنِي). عبادتى خالص از هر گونه شرك.
«و نماز را بر پاى دار، تا هميشه به ياد من باشى» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي).
در اين آيه پس از بيان مهمترين اصل دعوت انبياء كه مسأله توحيد است موضوع عبادت خداوند يگانه به عنوان يك ثمره براى درخت ايمان و توحيد بيان شده، و به دنبال آن دستور به نماز، يعنى بزرگترين عبادت و مهمترين پيوند خلق با خالق و مؤثرترين راه براى فراموش نكردن ذات پاك او داده شده.


(آيه 15)
و از آنجا كه بعد از ذكر «توحيد» و شاخ و برگهاى آن، دومين اصل اساسى مسأله «معاد» است در اين آيه اضافه مى‏كند: «رستاخيز بطور قطع خواهد آمد، من مى‏خواهم آن را پنهان كنم، تا هر كس در برابر سعى و كوششهايش جزا ببيند» (إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‏). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 114

علت مخفى نگاه داشتن تاريخ قيامت، طبق آيه فوق آن است كه «خداوند مى‏خواهد هر كسى را به تلاش و كوششهايش پاداش دهد» و يك نوع آزادى عمل براى همگان پيدا شود.


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
13th August 2013, 08:16 AM
صفحه ی 182 از قرآن کریم شامل آیات 16تا 46 از سوره ی طه



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده



بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان



فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لَّا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَيٰهُ فَتَرْدَيٰ(16)
پس هرگز نبايد كسي كه به آن ايمان ندارد و از هوس خويش پيروي كرده است تو را از [ايمان به] آن باز دارد كه هلاك خواهي شد(16)



وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَٰمُوسَيٰ(17)
و اي موسي در دست راست تو چيست(17)



قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّؤُا۟ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَيٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مََٔارِبُ أُخْرَيٰ(18)
گفت اين عصاي من است بر آن تكيه مي دهم و با آن براي گوسفندانم برگ مي تكانم و كارهاي ديگري هم براي من از آن برمي آيد(18)



قَالَ أَلْقِهَا يَٰمُوسَيٰ(19)
فرمود اي موسي آن را بينداز(19)



فَأَلْقَيٰهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَيٰ(20)
پس آن را انداخت و ناگاه ماري شد كه به سرعت مي خزيد(20)



قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَيٰ(21)
فرمود آن را بگير و مترس به زودي آن را به حال نخستينش بازخواهيم گردانيد(21)



وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَيٰ جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَآءَ مِنْ غَيْرِ سُوٓءٍ ءَايَةً أُخْرَيٰ(22)
و دست خود را به پهلويت ببر سپيد بي گزند برمي آيد [اين] معجزه اي ديگر است(22)



لِنُرِيَكَ مِنْ ءَايَٰتِنَا الْكُبْرَي(23)
تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم(23)



اذْهَبْ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَيٰ(24)
به سوي فرعون برو كه او به سركشي برخاسته است(24)



قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي(25)
گفت پروردگارا سينه ام را گشاده گردان(25)



وَيَسِّرْ لِيٓ أَمْرِي(26)
و كارم را براي من آسان ساز(26)



وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي(27)
و از زبانم گره بگشاي(27)



يَفْقَهُوا۟ قَوْلِي(28)
[تا] سخنم را بفهمند(28)



وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي(29)
و براي من دستياري از كسانم قرار ده(29)



هَٰرُونَ أَخِي(30)
هارون برادرم را(30)



اشْدُدْ بِهِۦٓ أَزْرِي(31)
پشتم را به او استوار كن(31)



وَأَشْرِكْهُ فِيٓ أَمْرِي(32)
و او را شريك كارم گردان(32)



كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا(33)
تا تو را فراوان تسبيح گوييم(33)



وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا(34)
و بسيار به ياد تو باشيم(34)



إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا(35)
زيرا تو همواره به [حال] ما بينايي(35)



قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَٰمُوسَيٰ(36)
فرمود اي موسي خواسته ات به تو داده شد(36)



وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَيٰٓ(37)
و به راستي بار ديگر [هم] بر تو منت نهاديم(37)



إِذْ أَوْحَيْنَآ إِلَيٰٓ أُمِّكَ مَا يُوحَيٰٓ(38)
هنگامي كه به مادرت آنچه را كه [بايد] وحي مي شد وحي كرديم(38)



أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَيٰ عَيْنِيٓ(39)
كه او را در صندوقچه اي بگذار سپس در دريايش افكن تا دريا [=رود نيل] او را به كرانه اندازد [و] دشمن من و دشمن وي او را برگيرد و مهري از خودم بر تو افكندم تا زير نظر من پرورش يابي(39)



إِذْ تَمْشِيٓ أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَيٰ مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَٰكَ إِلَيٰٓ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَٰكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّٰكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِيٓ أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَيٰ قَدَرٍ يَٰمُوسَيٰ(40)
آنگاه كه خواهر تو مي رفت و مي گفت آيا شما را بر كسي كه عهده دار او گردد دلالت كنم پس تو را به سوي مادرت بازگردانيديم تا ديده اش روشن شود و غم نخورد و [سپس] شخصي را كشتي و [ما] تو را از اندوه رهانيديم و تو را بارها آزموديم و سالي چند در ميان اهل مدين ماندي سپس اي موسي در زمان مقدر [و مقتضي] آمدي(40)



وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي(41)
و تو را براي خود پروردم(41)



اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بَِٔايَٰتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي(42)
تو و برادرت معجزه هاي مرا [براي مردم] ببريد و در يادكردن من سستي مكنيد(42)



اذْهَبَآ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَيٰ(43)
به سوي فرعون برويد كه او به سركشي برخاسته(43)



فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَيٰ(44)
و با او سخني نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد(44)



قَالَا رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَآ أَوْ أَن يَطْغَيٰ(45)
آن دو گفتند پروردگارا ما مي ترسيم كه [او] آسيبي به ما برساند يا آنكه سركشي كند(45)



قَالَ لَا تَخَافَآ إِنَّنِي مَعَكُمَآ أَسْمَعُ وَأَرَيٰ(46)
فرمود مترسيد من همراه شمايم مي شنوم و مي بينم(46)




صدق الله العلي العظيم

soham 313
13th August 2013, 08:21 AM
(آيه 16)
در اين آيه به يك اصل اساسى كه ضامن اجراى همه برنامه‏هاى عقيدتى و تربيتى فوق است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «پس مبادا كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاى خويش پيروى مى‏كند، تو را از آن باز دارد كه هلاك خواهى شد»! (فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‏).

در برابر افراد بى‏ايمان و وسوسه‏ها و كار شكنيهاى آنان محكم بايست، نه از انبوه آنها و توطئه‏هايشان وحشت كن، و نه در حقانيت دعوت و اصالت مكتبت از اين هياهوها شك و ترديدى داشته باش.


(آيه 17)
عصاى موسى و يد بيضا! بدون شك پيامبران براى اثبات ارتباط خود با خدا نياز به معجزه دارند و گر نه هر كس مى‏تواند ادعاى پيامبرى كند.

موسى (ع) پس از دريافت فرمان نبوت بايد سند آن را هم دريافت دارد، لذا در همان شب پر خاطره، موسى (ع) دو معجزه بزرگ از خدا دريافت داشت.
قرآن اين ماجرا را چنين بيان مى‏كند: «و چه چيز در دست راست توست اى موسى»؟ (وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى‏).


(آيه 18)
موسى در پاسخ «گفت: اين (قطعه چوب) عصاى من است» (قالَ هِيَ عَصايَ).

و از آنجا كه مايل بود سخنش را با محبوب خود كه براى نخستين بار در را به روى او گشوده است ادامه دهد، و نيز از آنجا كه شايد فكر مى‏كرد تنها گفتن اين عصاى من است كافى نباشد، بلكه منظور باز گو كردن آثار و فوايد آن است، اضافه كرد: «من بر آن تكيه مى‏كنم» (أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها).
«و برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مى‏ريزم» (وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمِي). «علاوه بر اين فوايد و نيازهاى ديگرى نيز در آن دارم» (وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى‏). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 115
موسى در تعجب عميقى فرو رفته بود، اين چه سؤالى است و من چه جوابى دارم مى‏گويم.


(آيه 19)
ناگهان «به او فرمان داد: اى موسى عصايت را بيفكن»! (قالَ أَلْقِها يا مُوسى‏).


(آيه 20)
«موسى فورا (و بدون فوت وقت) عصا را افكند، ناگهان مار عظيمى شد و شروع به حركت كرد» (فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى‏).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
13th August 2013, 08:23 AM
(آيه 21)
در اينجا «به موسى فرمود: آن را بگير، و نترس، ما آن را به همان صورت نخستين باز مى‏گردانيم»! (قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى‏).


(آيه 22)
سپس به دومين معجزه مهم موسى اشاره كرده به او دستور مى‏دهد: «و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بى‏عيب بيرون آيد، اين نشانه ديگرى (از سوى خداوند) است» (وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى‏ جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى‏).


(آيه 23)
در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى از آنچه در آيات قبل بيان شد مى‏فرمايد: ما اينها را در اختيار تو قرار داديم «تا آيات بزرگ خود را به تو نشان دهيم» (لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى‏).

منظور از «آيات كبرى» همان دو معجزه مهمّى است كه در بالا آمد.


(آيه 24)
خواسته‏هاى حساب شده موسى: از اين به بعد فرمان رسالت به نام موسى صادر مى‏شود، رسالتى بسيار عظيم و سنگين، رسالتى كه از ابلاغ فرمان الهى به زورمندترين و خطرناكترين مردم محيط شروع مى‏شود، مى‏فرمايد: «به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است»! (اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏).

طغيان يعنى تجاوز از حد و مرز در تمام ابعاد زندگى و به همين جهت به اين گونه افراد «طاغوت» گفته مى‏شود.
آرى! براى اصلاح يك محيط فاسد و ايجاد يك انقلاب همه جانبه بايد از سردمداران فساد و ائمه كفر شروع كرد از آنها كه در تمام اركان جامعه نقش دارند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 116


(آيه 25)
موسى (ع) نه تنها از چنين مأموريت سنگينى وحشت نكرد، و حتى كمترين تخفيفى از خداوند نخواست، بلكه با آغوش باز از آن استقبال نمود، منتهى وسايل پيروزى در اين مأموريت را از خدا خواست.

و از آنجا كه نخستين وسيله پيروزى روح بزرگ، فكر بلند و عقل توانا و به عبارت ديگر گشادگى سينه است «عرض كرد: پروردگار من! سينه مرا گشاده بدار» (قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
13th August 2013, 08:25 AM
(آيه 26)
و از آنجا كه اين راه مشكلات فراوانى دارد كه جز به لطف خدا گشوده نمى‏شود در مرحله دوم از خدا تقاضا كرد كه كارها را بر او آسان گرداند و مشكلات را از سر راهش بردارد، عرض كرد «و كار مرا آسان گردان» (وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي).


(آيه 27)
سپس موسى تقاضاى قدرت بيان هر چه بيشتر كرد و عرضه داشت: «و گره از زبانم بگشا» (وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي).


(آيه 28)
و مخصوصا علت آن را چنين بيان كرد: «تا سخنان مرا درك كنند» (يَفْقَهُوا قَوْلِي).

اين جمله در حقيقت، آيه قبل را تفسير مى‏كند. يعنى، آن چنان فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنونده‏اى منظور مرا به خوبى درك كند.

(آيه 29)
و از آنجا كه رساندن اين بار سنگين به مقصد (بار رسالت پروردگار و رهبرى انسانها و مبارزه با طاغوتها و جباران) نياز به يار و ياور دارد، و به تنهايى ممكن نيست، چهارمين تقاضاى موسى (ع) از پروردگار اين بود: «و خداوندا! وزير و ياورى از خاندانم براى من قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي).


(آيه 30)
سپس مخصوصا انگشت روى برادر خويش گذاشت و عرضه داشت: «برادرم هارون را» (هارُونَ أَخِي).

هارون، برادر بزرگتر موسى بود و سه سال با او فاصله سنى داشت، قامتى بلند و رسا و زبانى گويا و درك عالى داشت سه سال قبل از وفات موسى، دنيا را ترك گفت.
او نيز از پيامبران مرسل بود، كه خداوند از باب رحمتش به موسى بخشيد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 117

(آيه 31)
سپس موسى هدف خود را از تعيين هارون به وزارت و معاونت چنين بيان مى‏كند: خداوندا! «پشتم را با او محكم كن» (اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
13th August 2013, 08:28 AM
(آيه 32)
و براى تكميل اين مقصد، تقاضا مى‏كند: «و او را در كار من شريك گردان» (وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي).

هم شريك در مقام رسالت باشد، و هم در پياده كرده اين برنامه بزرگ شركت جويد، ولى به هر حال او پيرو موسى در تمام برنامه‏ها بود و موسى امام و پيشواى او.


(آيه 33)
سر انجام نتيجه خواسته‏هاى خود را چنين بيان مى‏كند: «تا تو را بسيار تسبيح گوييم» (كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً).


(آيه 34)
«و تو را بسيار ياد كنيم» (وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً).


(آيه 35)
چرا كه «تو هميشه از حال ما آگاه بوده‏اى» (إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً).


(آيه 36)
از آنجا كه موسى در اين تقاضاهاى مخلصانه‏اش نظرى جز خدمت بيشتر و كاملتر نداشت، خداوند تقاضاى او را در همان وقت اجابت فرمود «به او گفت: آنچه را خواسته بودى به تو داده شد اى موسى»! (قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى‏).

در واقع در اين لحظات حساس و سرنوشت‏ساز هر چه لازم داشت يكجا از خدا در خواست كرد، و او نيز ميهمانش را گرامى داشت و همه خواسته‏هاى او را در يك جمله كوتاه با ندايى حياتبخش اجابت كرده بى‏آنكه در آن قيد و شرط يا چون و چرايى كند.


(آيه 37)
چه خداى مهربانى! در اينجا خداوند به يكى ديگر از فصول زندگانى موسى (ع) اشاره مى‏كند كه مربوط به دوران كودكى او و نجات اعجاز آميزش از چنگال خشم فرعونيان است، اين فصل گر چه از نظر تسلسل تاريخى قبل از فصل رسالت و نبوت بوده، اما چون به عنوان شاهد براى شمول نعمتهاى خداوند، نسبت به موسى (ع) از آغاز عمر، ذكر شده، در درجه دوم اهميت نسبت به موضوع رسالت مى‏باشد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 118

نخست مى‏گويد: «اى موسى! ما بار ديگر نيز بر تو منت گذارديم، و تو را مشمول نعمتهاى خويش ساختيم» (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى‏).


(آيه 38)
بعد از ذكر اين اجمال به شرح و بسط آن مى‏پردازد، مى‏گويد:

«در آن هنگام كه وحى كرديم به مادر تو آنچه بايد وحى شود» (إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ ما يُوحى‏).
اشاره به اين كه: تمام خطوطى كه منتهى به نجات موسى (ع) از چنگال فرعونيان در آن روز مى‏شد همه را به مادرت تعليم داديم


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

soham 313
13th August 2013, 08:30 AM
(آيه 39)
فرعون براى جلوگيرى از به وجود آمدن فرزندى كه پيش بينى كرده بودند از بنى اسرائيل بر مى‏خيزد و دستگاه فرعون را در هم مى‏كوبد، دستور داده بود پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را براى كنيزى و خدمتگزارى زنده نگهدارند.

به هر حال مادر احساس مى‏كند كه جان نوزادش در خطر است. در اين هنگام خدايى كه اين كودك را براى قيامى بزرگ نامزد كرده است، به قلب مادر موسى چنين الهام كرد: «او را در صندوقى بيفكن، سپس آن صندوق را به دريا بينداز»! (أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ).
كلمه «تابوت» به معنى صندوق چوبى است و به عكس آنچه بعضى مى‏پندارند هميشه به معنى صندوقى كه مردگان را در آن مى‏نهند نيست.
سپس اضافه مى‏كند: «دريا مأمور است كه آن را به ساحل بيفكند، تا سر انجام دشمن من و دشمن او وى را بر گيرد» و در دامان خويش پرورش دهد! (فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ).
و از آنجا كه موسى (ع) بايد در اين راه پر فراز و نشيب كه در پيش دارد در يك سپر حفاظتى قرار گيرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى‏افكند آن چنان كه هر كس وى را ببيند دلباخته او مى‏شود، نه تنها به كشتن او راضى نخواهد بود بلكه راضى نمى‏شود كه مويى از سرش كم شود! آن چنانكه قرآن مى‏گويد: «و من محبتى از خودم بر تو افكندم» (وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي). برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 119
مى‏گويند: قابله موسى از فرعونيان بود و تصميم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبّار فرعون بدهد، اما نخستين بار كه چشمش در چشم نوزاد افتاد گويى برقى از چشم او جستن كرد كه اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افكند و هر گونه فكر بدى را از مغز او دور ساخت! در پايان اين آيه مى‏فرمايد: «هدف اين بود كه در پيشگاه من و در برابر ديدگان (علم) من پرورش يابى» (وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْنِي).


منبع : http://qurangloss.blogfa.com/page/taha-1-50.aspx

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد