توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)
صفحه ها :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
[
11]
soham 313
4th February 2014, 10:36 PM
(آيه 4)
در مرحله بعد اشاره به گياهان و مخصوصا مواد غذائى چهارپايان كرده، مىافزايد: «و آن كسى كه چراگاه را به وجود آورد» و از دل زمين بيرون فرستاد (و الذى اخرج المرعى).
(آيه 5)
و بعد مىافزايد: «سپس آن را خشك و تيره قرار داد» (فجعله غثاء احوى).
«غثاء احوى» (گياهان خشكيده تيره رنگ) هم بازگو كننده فناى دنياست و هم منافع زيادى در بر دارد هم غذاى مناسبى است براى زمستان حيوانات، و هم وسيلهاى است براى سوخت و سوز انسان، و هم كود مناسبى براى زمينها.
(آيه 6)
در آيات گذشته سخن از ربوبيت و «توحيد» پروردگار بود و به دنبال آن در اينجا سخن از قرآن و «نبوت» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است، در آيات گذشته سخن از «هدايت عمومى» موجودات بود، و در اينجا سخن از «هدايت نوع انسان» است، و بالاخره در آيات گذشته تسبيح پروردگار «على اعلى» آمده بود، و در اينجا از قرآن كه بيانگر اين تسبيح است سخن به ميان مىآورد.
مىفرمايد: «ما به زودى (قرآن را) بر تو مىخوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد» (سنقرئك فلا تنسى).
بنابر اين هنگام نزول وحى عجله مكن، و هرگز نگران فراموش كردن آيات الهى مباش، آن كس كه اين آيات بزرگ را براى هدايت انسانها بر تو فرستاده، هم او حافظ و نگاهبان آنهاست.
در جاى ديگر مىفرمايد: «براى خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو تمام شود عجله مكن، و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون كن» (طه/ 114).
(آيه 7)
سپس براى اثبات قدرت خداوند و اين كه هر خير و بركتى است از ناحيه اوست، مىافزايد: تو چيزى از آيات الهى را فراموش نمىكنى «مگر آنچه را خدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مىداند» (الا ما شاء الله انه يعلم الجهر و ما يخفى).
مفهوم اين تعبير آن نيست كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چيزى از آيات الهى از فراموش مىكند بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه موهبت حفظ آيات الهى از سوى خداست، و لذا هر لحظه بخواهد مىتواند آن را از پيامبرش بگيرد.
و اين يكى از معجزات پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است كه آيات و سورههاى طولانى را با يكبار تلاوت جبرئيل به خاطر مىسپرد، و هميشه به خاطر داشت، و چيزى را فراموش نمىكرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread568.html
soham 313
4th February 2014, 10:44 PM
(آيه8)
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را دلدارى داده، مىافزايد: «و ما تو را براى هر كار خير آماده مىكنيم» (و نيسرك لليسرى).
و به تعبير ديگر هدف بيان اين حقيقت است كه در راهى كه تو در پيش دارى مشكلات و سختيها فراوان است، هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن، و هم در تبليغ رسالت و اداى آن، و هم در انجام كارهاى خير و عمل به آن ما در تمام اين امور (دريافت وحى و ابلاغ و نشر و تعليم و عمل كردن به آن) به تو يارى مىدهيم و مشكلات را بر تو آسان مىسازيم.
(آيه 9)
بعد از بيان موهبت وحى آسمانى به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله، و وعده توفيق و تسهيل امور براى او، به ذكر مهمترين وظيفه او پرداخته، مىفرمايد: «پس تذكّر ده اگر تذكر مفيد باشد» (فذكر ان نفعت الذكرى).
منظور اين است كه تذكر به هر حال سودمند است، و افرادى كه به هيچ وجه از آن منتفع نشوند كمند، به علاوه حد اقل موجب اتمام حجت بر منكران مىشود كه اين خود منفعت بزرگى است.
و لذا پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله براى تبليغات و تذكرات خود هيچ قيد و شرطى قائل نبود و همگان را وعظ مىكرد و انذار مىنمود.
(آيه 10)
سپس به عكس العمل مردم در برابر تذكر، وعظ و انذار پرداخته، و آنها را به دو گروه تقسيم مىكند، مىفرمايد: «و به زودى كسى كه از خدا مىترسد (و احساس مسؤوليت مىكند) متذكر مىشود» (سيذكر من يخشى).
آرى! تا روح «خشيت» و ترس و يا به تعبير ديگر روح «حق طلبى» و «حق جوئى» كه مرتبهاى از تقواست در انسان وجود نداشته باشد از مواعظ الهى و تذكرات پيامبران نفعى نمىبرد، لذا در آغاز سوره بقره قرآن را مايه هدايت براى پرهيزگاران شمرده مىگويد: (هدى للمتقين).
(آيه 11)
و در اين آيه به گروه دوم پرداخته، مىافزايد: «اما بدبختترين افراد از آن دورى مىگزيند» يتجنبها الاشقى).
(آيه 12)
در اين آيه سرنوشت گروه اخير را چنين بيان مىكند «همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مىشود» (الذى يصلى النار الكبرى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread568.html
soham 313
4th February 2014, 10:45 PM
(آيه 13)
«سپس در آن آتش (براى هميشه مىماند) نه مىميرد، و نه زنده مىشود»! (ثم لا يموت فيها و لا يحيى).
يعنى نه مىميرد كه آسوده گردد، و نه حالتى را كه در آن است مىتوان زندگى نام نهاد، بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مىزند، و اين بدترين بلا و مصيبت براى آنهاست.
توصيف آتش جهنّم به «كبرى» در مقابل آتش «صغرى» يعنى آتشهاى اين دنيا مىباشد، همانگونه كه در حديثى آمده كه امام صادق عليه السّلام فرمود: «اين آتش شما جزئى از هفتاد جزء از آتش دوزخ است، كه هفتاد مرتبه با آب خاموش شده، باز شعلهور گرديده و اگر چنين نبود هيچ انسانى قدرت تحمل آن را نداشت و نمىتوانست در كنار آن قرار گيرد.
(آيه 14)
در آيات قبل اشارهاى به مجازات سخت كفار معاند، و دشمنان حق شده بود، و در اينجا به نجات اهل ايمان و عوامل اين نجات اشاره كرده، مىفرمايد: «به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد)، رستگار شد» (قد افلح من تزكى).
(آيه 15)
«و (آن كه) نام پروردگارش را ياد كرد سپس نماز خواند» (و ذكر اسم ربه فصلى).
به اين ترتيب عامل فلاح و رستگارى و پيروزى و نجات را سه چيز مىشمرد، «تزكيه» و «ذكر نام خداوند» و سپس «به جا آوردن نماز».
«تزكيه» معنى وسيعى دارد كه هم پاكسازى روح از آلودگى شرك، و هم پاكسازى نفس از اخلاق رذيله، و هم پاكسازى عمل از محرمات و هرگونه ريا، و هم پاكسازى مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا را شامل مىشود.
(آيه 16)
سپس به عامل اصلى انحراف از اين برنامه فلاح و رستگارى اشاره كرده، مىافزايد: «ولى شما زندگى دنيا را مقدم مىداريد» (بل تؤثرون الحياة الدنيا).
soham 313
4th February 2014, 10:56 PM
(آيه 17)
«در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است» (و الآخرة خير و ابقى).
و اين در حقيقت همان مطلبى است كه در احاديث نيز آمده: «محبت دنيا سر چشمه هر گناهى است».
بنابر اين براى قطع ريشههاى گناه راهى جز اين نيست كه حب و عشق دنيا را از دل بيرون كنيم و به دنيا همچون وسيله و يا مزرعهاى بنگريم.
(آيه 18)
و سر انجام در پايان سوره مىفرمايد: «اين دستورها (كه گفته شد منحصر به اين كتاب آسمانى نيست، بلكه) در كتب آسمانى پيشين (نيز) آمده است» (ان هذا لفى الصحف الاولى).
(آيه 19)
«در كتب ابراهيم و موسى» (صحف ابراهيم و موسى).
تعبير به «صحف اولى» در مورد كتابهاى ابراهيم و موسى در برابر صحف اخير است كه بر حضرت مسيح و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شده است.
آيات فوق نشان مىدهد كه حضرت ابراهيم و موسى عليهما السّلام نيز داراى كتابهاى آسمانى بودهاند.
در روايتى از أبو ذر مىخوانيم كه مىگويد:
به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله عرض كردم: انبيا چند نفر بودند؟
فرمود: 124 هزار نفر.
گفتم: رسولان آنها چند نفر بودند؟
فرمود: 313 نفر، و بقيه فقط «نبى» بودند.
عرض كردم: آدم «نبى» بود؟
فرمود: بله، خداوند با او سخن گفت و او را با دست خود آفريد.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله افزود: اى أبو ذر! چهار نفر از انبياء عرب بودند: هود و صالح و شعيب و پيامبر تو.
گفتم: اى رسول خدا! خداوند چند كتاب نازل فرمود؟
فرمود: 104 كتاب، ده كتاب بر «آدم» پنجاه كتاب بر «شيث» و بر «اخنوخ» كه ادريس است سى كتاب، و او نخستين كسى است كه با قلم نوشت و بر «ابراهيم» ده كتاب و نيز تورات و انجيل و زبور و فرقان را (بر موسى و مسيح و داود و پيامبر اسلام نازل كرد.)
«پايان سوره اعلى»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread568.html
soham 313
4th February 2014, 10:59 PM
سوره غاشيه [88]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 26 آيه دارد.
محتواى سوره:
اين سوره عمدتا بر سه محور دور مىزند: محور اول بحث «معاد» است، مخصوصا كيفرهاى دردناك مجرمان و پاداشهاى شوق انگيز مؤمنان.
محور دوم بحث «توحيد» است كه با اشاره به آفرينش آسمان و خلقت كوهها و زمين و توجه انسانها به اين سه موضوع اسرار آميز بيان شده.
و محور سوم بحث از «نبوت» و گوشهاى از وظائف پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس آن را تلاوت كند خداوند حساب او را در قيامت آسان مىكند».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه مداومت بر قرائت اين سوره در نمازهاى فريضه يا نافله كند خداوند او را تحت پوشش رحمت خود در دنيا و آخرت قرار مىدهد، و در قيامت او را از عذاب آتش امان مىبخشد».
مسلما اين همه ثواب و فضيلت در صورتى عائد مىشود كه تلاوت انگيزه انديشه و عمل گردد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread569.html
soham 313
4th February 2014, 11:02 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
خستگان بىنصيب! در آغاز اين سوره به نام تازهاى در باره قيامت برخورد مىكنيم كه آن «غاشيه» است، مىفرمايد: «آيا داستان غاشيه [- روز قيامت كه حوادث وحشتناكش همه را مىپوشاند] به تو رسيده است»؟! (هل اتاك حديث الغاشية).
«غاشيه» از ماده «غشاوة» به معنى پوشاندن است، انتخاب اين نام براى قيامت به خاطر آن است كه حوادث وحشتناك آن ناگهان همه را زير پوشش خود قرار مىدهد.
(آيه 2)
سپس به بيان چگونگى حال مجرمان پرداخته، مىگويد:
«چهره هائى در آن روز خاشع و ذلتبارند» (وجوه يومئذ خاشعة).
ذلت و ترس از عذاب و كيفرهاى عظيم آن روز تمام وجود آنها را فرا گرفته، و از آنجا كه حالات روحى انسان بيش از همه جا در چهره او منعكس مىشود، اشاره به خوف و ذلت و وحشتى مىكند كه سراسر چهره آنها را مىپوشاند.
(آيه 3)
آنگاه مىافزايد: «آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شدهاند» (عاملة ناصبة).
تلاش و كوشش زيادى در زندگى دنيا به خرج مىدهند، ولى هيچ فايدهاى جز خستگى نصيبشان نمىشود، نه عمل مقبولى در درگاه خدا دارند، و نه چيزى از آن همه ثروتهائى كه اندوختهاند مىتوانند با خود ببرند، و نه نام نيكى از خود به يادگار مىگذارند، و نه فرزند صالحى، آنها زحمتكشان خسته و بينوايند، و چه تعبير رسائى است جمله «عاملة ناصبة» در حق آنان.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread569.html
soham 313
5th February 2014, 08:19 AM
(آيه 4)
«و (سر انجام اين زحمتكشان خسته و بيهودهگر) در آتش سوزان وارد مىگردند» و با آن مىسوزند (تصلى نارا حامية).
(آيه 5)
ولى مجازات آنها به همين جا ختم نمىگردد، بلكه هنگامى كه بر اثر حرارت آتش تشنه مىشوند «از چشمهاى بسيار داغ به آنها مىنوشانند» (تسقى من عين آنية).
در آيه 29 سوره كهف مىخوانيم: «و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مىآورند مانند فلز گداخته كه صورتهايشان را بريان مىكند، چه بد نوشيدنى است و چه بد محل اجتماعى»؟!
(آيه 6)
و در اين آيه در باره خوراك آنها به هنگامى كه گرسنه مىشوند مىافزايد: «غذايى جز از ضريع [- خار خشك تلخ و بدبو] ندارند» (ليس لهم طعام الا من ضريع).
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «ضريع چيزى است كه در آتش دوزخ، شبيه خار، تلختر از «صبر» و متعفنتر از مردار، و سوزندهتر از آتش، خداوند آن را ضريع نام نهاده است».
(آيه 7)
سپس مىافزايد: «غذائى كه نه آنها را فربه مىكند و نه از گرسنگى مىرهاند» (لا يسمن و لا يغنى من جوع).
آنها كه در اين دنيا انواع غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين را از طريق ظلم و تجاوز به حقوق ديگران فراهم كردند، و آنها كه اجازه ندادند محرومان جز از غذاهاى گلوگير و ناگوار استفاده كنند، بايد در آنجا غذائى داشته باشند كه «عذاب اليم» آنها گردد.
(آيه 8)
دورنمايى از نعمتهاى روح پرور بهشتى: به دنبال توصيفى كه در آيات گذشته از حال مجرمان و بدكاران در جهان ديگر و عذابهاى دوزخى آمده، در اينجا به شرح حال مؤمنان نيكوكار، و توصيف نعمتهاى بىنظير بهشتى مىپردازد، تا «قهر» را با «مهر» بياميزد، و «انذار» را با «بشارت» همراه سازد.
مىفرمايد: «چهرههائى در آن روز شاداب و باطراوتند» (وجوه يومئذ ناعمة).
به عكس چهره بدكاران كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه غرق ذلت و اندوه است.
(آيه 9)
اين چهرهها چنان مىنمايد كه: «از سعى و تلاش خود خشنودند» (لسعيها راضية).
به عكس دوزخيان كه از تلاش و كوشش خود جز خستگى و رنج بهرهاى نبردند، بهشتيان نتايج تلاش و كوشش خود را به احسن وجه مىبينند و كاملا راضى و خشنودند.
تلاشهائى كه در پرتو لطف خدا به اضعاف مضاعف، گاه ده برابر، و گاه هفتصد برابر، و گاه بيشتر، رشد و نمو يافته، و گاهى با آن جزاى بىحساب را خريدارى كرده اند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread569.html
soham 313
5th February 2014, 08:22 AM
(آيه 10)
سپس به شرح اين مطلب پرداخته، مىگويد: «در بهشتى عالى جاى دارند» (فى جنة عالية).
آرى! آنها در طبقات عالى و مقامات بالاى بهشتند.
(آيه 11)
بعد به توصيف ديگرى از اين بهشت كه جنبه روحانى و معنوى دارد پرداخته، مىافزايد: «در آنجا هيچ سخن لغو و بيهودهاى نمىشنوند» (لا تسمع فيها لاغية).
و چه آرام بخش است محيطى كه از همه اين سخنان پاك باشد، و اگر درست بينديشيم قسمت عمده ناراحتيهاى زندگى دنيا از شنيدن اين گونه سخنان است كه آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مىزند و آتش فتنهها را شعلهور مىسازد.
(آيه 12)
بعد از ذكر اين نعمت روحانى و آرامش كه بر روح و جان بهشتيان به خاطر نبودن سخنان لغو و بيهوده حكم فرماست به بيان قسمتى از نعمتهاى مادى بهشت پرداخته، مىگويد: «در آن چشمهاى جارى است» (فيها عين جارية).
چشمهاى كه مطابق ميل بهشتيان به هر طرف كه بخواهند جريان پيدا مىكند، و نيازى به شكافتن نهر و ساختن بستر ندارد.
وجود چشمه هاى متعدد علاوه بر افزودن بر زيبائى و طراوت، اين فايده را نيز دارد كه هر كدام نوشابه مخصوصى دارد و ذائقه بهشتيان را هر زمان با انواع شراب طهور شيرين و معطر مىكند.
(آيه 13)
بعد از ذكر چشمهها به سراغ تختهاى بهشتى مىرود، مىفرمايد:
«در آن (باغهاى بهشتى) تختهاى زيباى بلندى است» (فيها سرر مرفوعة).
بلند بودن اين تختها به خاطر آن است كه بهشتيان بر تمام مناظر و صحنههاى اطراف خود مسلط باشند، و از مشاهده آن لذت برند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread569.html
soham 313
5th February 2014, 08:27 AM
(آيه 14)
و از آنجا كه استفاده از آن چشمههاى گوارا و شرابهاى طهور بهشتى، نياز به ظرفهايى دارد، در اين آيه مىافزايد: «و قدحهايى (كه در كنار اين چشمه) نهاده» (و اكواب موضوعة).
هر زمان اراده كنند قدحها از چشمهها پر مىشود، تازه به تازه مىنوشند، و سيراب مىشوند و لذت مىبرند، لذتى كه توصيفش براى ساكنان دنيا غير ممكن است.
(آيه 15)
باز به نكتههاى بيشترى از جزئيات نعمتهاى بهشتى پرداخته، اضافه مىكند: «و بالشها و پشتيهاى صف داده شده» (و نمارق مصفوفة).
تعبير به «مصفوفه» اشاره به تعدد و نظم خاصى است كه بر آنها حاكم است، اين تعبير نشان مىدهد كه آنها جلسات انس دسته جمعى تشكيل مىدهند.
(آيه 16)
و در اين آيه، به فرشهاى زيباى بهشتى اشاره كرده، مىفرمايد:
«و (در آنجا) فرش هاى فاخر گسترده شده» (و زرابى مبثوثة).
(آيه 17)
به شتر نگاه كن كه خود آيتى است! در آيات گذشته بحثهاى فراوانى پيرامون بهشت و نعمتهايش آمده بود، اما در اينجا سخن از كليد اصلى وصول به آن همه نعمتها كه «معرفة اللّه» است به ميان آمده، و با ذكر چهار نمونه از مظاهر قدرت خداوند، از خلقت بديع خدا، و دعوت انسان به مطالعه در باره آنها راه ورود به بهشت را نشان مىدهد، در ضمن اشارهاى است به قدرت بىپايان خدا كه كليد حل مسأله «معاد» است.
نخست مىفرمايد: «آيا آنان به شتر نمىنگرند كه چگونه آفريده شده است»؟
(ا فلا ينظرون الى الابل كيف خلقت).
پيداست كه روى سخن در مرحله اول به اعراب «مكّه» بود كه «شتر» همه چيز زندگى آنها را تشكيل مىداد، و شب و روز با آن سر و كار داشتند.
از اين گذشته اين حيوان ويژگيهاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگر ممتاز مىكند، و به حق آيتى است از آيات خدا، از جمله اين كه:
1- شتر حيوانى است كه هم گوشتش قابل استفاده است، و هم شيرش، هم از آن براى سوارى و هم باربرى استفاده مىشود.
2- شتر نيرومندترين و با مقاومتترين حيوان اهلى است.
3- شتر مىتواند روزهاى متوالى (حدود يك هفته الى ده روز) تشنه بماند، و در مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيار دارد.
4- شتر مىتواند هر روز مسافتى طولانى را طى كند، و از زمينهاى صعب العبور، و شنزارهائى كه هيچ حيوانى قادر بر عبور از آن نيست بگذرد، و به همين دليل عربها آن را «كشتى بيابانها» مىنامند.
5- از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هرگونه خار و خاشاكى را مىخورد.
خلاصه اين كه ويژگيهاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او انسان را متوجه خالق بزرگى مىكند كه آفريننده چنين موجودى است.
ناگفته پيداست منظور از «نظر» در جمله «ا فلا ينظرون» نگاه كردن عادى نيست، بلكه نگاهى است توأم با تفكر و انديشه و دقت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread569.html
soham 313
5th February 2014, 08:30 AM
(آيه 18)
و بعد از آن به آسمان پرداخته، مىفرمايد: «و (آيا) به آسمان نگاه نمىكنند كه چگونه برافراشته شده»؟! (و الى السماء كيف رفعت).
چگونه اين كرات عظيم هر يك در مدار خود ميخكوب شدهاند؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفتهاند؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مىگذرد و محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمىيابد.
آيا نبايد در باره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ و والاى او نزديك شد؟!
(آيه 19)
سپس مىافزايد: «و (آيا) به كوهها نگاه نمىكنند كه چگونه در جاى خود نصب گرديده»؟! (و الى الجبال كيف نصبت).
كوههائى كه ريشههاى آن به يكديگر متصل است، و همچون حلقههاى زره گرداگرد زمين را فرا گرفته، و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى، و جذر و مد ناشى از جاذبههاى ماه و خورشيد را به حد اقل مىرساند.
«نصبت» از ماده «نصب» به معنى ثابت قرار دادن است، و ممكن است اين تعبير ضمنا اشارهاى به كيفيت خلقت كوهها در آغاز آفرينش نيز بوده باشد، همان چيزى كه علم امروز پرده از آن برداشته، و پيدايش كوهها را به عوامل متعددى نسبت مىدهد، و انواع و اقسامى براى آن قائل است:
كوههائى كه بر اثر چين خوردگى زمين پيدا شده.
كوههائى كه از آتشفشانها به وجود آمده.
كوههائى كه نتيجه آبرفتهاى ناشى از باران است.
و كوههائى كه در دل درياها تكوين مىيابد و مجموعهاى است از رسوبات دريا و باقى مانده حيوانات آن- مانند كوهها و جزائر مرجانى.
آرى! هر كدام از اين كوهها، و آثار و بركات آنها براى انسانهاى بيدار نشانه هاى زنده اى است از قدرت پروردگار.
(آيه 20)
سپس به زمين پرداخته، مىگويد: «و (آيا) به زمين (نگاه نمىكنند) كه چگونه گسترده و هموار گشته است»؟ (و الى الارض كيف سطحت).
چگونه بارانهاى مداوم كوهها را شسته، و ذرات خاك را به وجود آورده، سپس در گودالها پهن كرده و زمينهاى صافى كه هم آماده كشاورزى است و هم قابل هرگونه ساختمان، در اختيار انسان قرار داده است؟
اگر به راستى كره زمين تماما كوه و دره بود زندگى كردن بر آن چقدر مشكل و طاقت فرسا بود؟ چه كسى آن را پيش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت؟
امور چهارگانهاى كه در آيات فوق آمده- شتر، آسمان، كوهها، زمين- زير بناى زندگى انسان را تشكيل مىدهد:
آسمان كانون نور است و باران و هوا، و زمين مركز پرورش انواع مواد غذائى، كوهها رمز آرامش و ذخيره آب و مواد معدنى، و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد.
به اين ترتيب هم مسائل كشاورزى، هم دامدارى و هم صنعتى در اين امور چهارگانه نهفته شده است، و انديشه در اين نعمتهاى گوناگون، خواه ناخواه انسان را به شكر منعم وا مىدارد، و شكر منعم او را به معرفت اللّه و شناخت خالق نعمت دعوت مىكند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread569.html
soham 313
5th February 2014, 08:33 AM
(آيه 21)
و به دنبال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده، مىگويد: «پس اكنون كه چنين است آنها را) تذكر ده كه تو فقط تذكر دهندهاى» (فذكر انما انت مذكر).
(آيه 22)
«تو سلطه گر بر آنان نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى» (لست عليهم بمصيطر).
آرى! آفرينش آسمان و زمين و كوهها و حيوانات نشان مىدهد كه اين عالم بىحساب نيست، و آفرينش انسان نيز هدفى داشته، اكنون كه چنين است آنها را با تذكرات خويش به اهداف خلقت و آفرينش آشنا ساز، و راه قرب خدا را به آنها نشان ده، و در مسير تكامل رهبر و راهنمايشان باش.
البته راه كمال در صورتى پيموده مىشود كه با ميل و اراده و اختيار همراه باشد، تو هرگز نمىتوانى آنها را مجبور سازى، و اگر هم مىتوانستى فايده اى نداشت.
(آيه 23)
در اين آيه به صورت يك استثنا، مىفرمايد: «مگر كسى كه پشت كند و كافر شود» (الا من تولى و كفر). كه در برابر آنها به زور متوسل شو و مقابله كن.
(آيه 24)
«كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مىكند» (فيعذبه الله العذاب الاكبر).
منظور از عذاب اكبر يا «عذاب آخرت» است در برابر «عذاب دنيا» كه عذاب كوچك و كم اهميت نسبت به آن است و يا قسمت شديدترى از عذاب قيامت و دوزخ است زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست.
(آيه 25)
و در پايان سوره با لحنى تهديد آميز مىگويد: «به يقين بازگشت (همه) آنها به سوى ما است» (ان الينا ايابهم).
(آيه 26)
بعد مىافزايد: «و مسلما حسابشان (نيز) بر ما است» (ثم ان علينا حسابهم).
و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه در مقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود، و به كار خود ادامه دهد، و در ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست.
به اين ترتيب سوره غاشيه كه از مسأله قيامت آغاز شد به مسأله قيامت نيز پايان مىيابد.
«پايان سوره غاشيه»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread569.html
soham 313
5th February 2014, 08:34 AM
سوره فجر [89]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 30 آيه است.
محتواى سوره:
در بخش اول اين سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مىكنيم كه در نوع خود بىسابقه است، و اين قسمها مقدمهاى است براى تهديد جبّاران به عذاب الهى.
در بخش ديگرى از اين سوره اشارهاى به بعضى از اقوام طغيانگر پيشين مانند قوم عاد و ثمود و فرعون، و انتقام شديد خداوند از آنان كرده است، تا قدرتهاى ديگر حساب خود را برسند.
در سومين بخش اين سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمايش انسان دارد.
در آخرين بخش اين سوره به سراغ مسأله معاد و سرنوشت مجرمان و كافران، و همچنين پاداش عظيم مؤمنانى كه صاحب نفوس مطمئنه هستند مىرود.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه آن را در شبهاى دهگانه (ده شب اول ذى الحجه) بخواند خداوند گناهان او را مىبخشد و كسى كه در ساير ايام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قيامتش».
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانيد كه سوره حسين بن على عليه السّلام است، هر كس آن را بخواند با حسين بن على عليه السّلام در قيامت در درجه او از بهشت خواهد بود».
معرفى اين سوره به عنوان «سوره حسين بن على» عليه السّلام ممكن است به خاطر اين باشد كه مصداق روشن «نفس مطمئنه» كه در آخرين آيات اين سوره مخاطب واقع شده حسين بن على عليه السّلام است، همان گونه كه در حديثى از امام صادق عليه السّلام ذيل همين آيات آمده است.
و به هر حال اين همه پاداش و فضيلت از آن كسانى است كه تلاوت آن را مقدمهاى براى اصلاح خويش و خودسازى قرار دهند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 08:38 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
در آغاز اين سوره به پنج سوگند بيدارگر اشاره شده نخست مىفرمايد: «به سپيده دم سوگند» (و الفجر).
(آيه 2)
«و به شبهاى دهگانه» (و ليال عشر).
«فجر» در اصل به معنى شكافتن وسيع است، و از آنجا كه نور سپيده صبح تاريكى شب را مىشكافد از آن تعبير به «فجر» شده است.
بعضى گفتهاند: منظور از «فجر» هر روشنائى است كه در دل تاريكى مىدرخشد.
بنابر اين درخشيدن اسلام و نور پاك محمدى صلّى اللّه عليه و آله در تاريكى عصر جاهليت يكى از مصاديق «فجر» است، و همچنين درخشيدن سپيده صبح قيام حضرت مهدى (عج) هنگام فرو رفتن جهان در تاريكى و ظلمت ظلم و ستم، مصداق ديگرى از آن محسوب مىشود- همان گونه كه در بعضى از روايات به آن اشاره شده است.
و قیام عاشوراى حسينى در آن دشت خونين كربلا، و شكافتن پردههاى تاريك ظلم بنى اميه، و نشان دادن چهره واقعى آن ديو صفتان مصداق ديگر بود.
و همچنين تمام انقلابهاى راستينى كه بر ضد كفر و جهل و ظلم و ستم در تاريخ گذشته و امروز انجام مىگيرد.
و حتى نخستين جرقههاى بيدارى كه در دلهاى تاريك گنهكاران ظاهر مىشود و آنها را به توبه دعوت مىكند «فجر» است.
البته اين يك توسعه در مفهوم آيه است در حالى كه ظاهر آيه همان «فجر» به معنى طلوع سپيده صبح است.
و اما «ليال عشر» (شبهاى دهگانه) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است كه شاهد بزرگترين و تكان دهندهترين اجتماعات عبادى- سياسى مسلمين جهان يعنى حجّ است.
بعضى نيز آن را به ده شب آخر ماه مبارك رمضان كه شبهاى قدر در آن است و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم، تفسير كردهاند- البته جمع ميان هر سه تفسير ممكن است.
در بعضى از رواياتى كه اشاره به بطون قرآن مىكند «فجر» به وجود حضرت مهدى- عج- و «ليال عشر» به ده امام قبل از او، و «شفع» كه در آيه بعد مىآيد به حضرت «على» و «فاطمه زهرا» عليهم السّلام تفسير شده است.
(آيه 3)
سپس سوگندها را ادامه داده، مىافزايد: «و به زوج و فرد» (و الشفع و الوتر).
در تفسير «شفع» و «وتر» (زوج و فرد) در اين آيه بالغ برسى و شش قول نقل كردهاند ولى دو معنى از همه مناسبتر است.
نخست اين كه: منظور روز عيد قربان و روز عرفه باشد كه با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت كامل دارد، و مهمترين قسمتهاى مناسك حج در آنها انجام مىشود.
دوم اين كه منظور همان نماز شفع و وتر است كه در آخر نافله شب خوانده مىشود و اين با سوگند به فجر- كه وقت سحرگاهان و وقت راز و نياز به درگاه پروردگار است- مناسب است بخصوص اين كه هر دو تفسير در رواياتى كه از معصومين نقل شده نيز وارد است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 08:41 AM
(آيه 4)
و بالاخره در آخرين سوگند، مىفرمايد: «و به شب هنگامى كه (به سوى روشنائى روز) حركت مىكند سوگند» (و الليل اذا يسر). كه پروردگارت در كمين ظالمان است! گوئى شب موجود زندهاى است و داراى حس و حركت كه در تاريكى خود گام بر مىدارد، و به سوى صبحى روشن حركت مىكند.
اگر الف و لام «اللّيل» به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مىشود كه خود آيتى است از آيات خدا، و پديدهاى است از پديدههاى مهم آفرينش.
و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معينى است، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عيد قربان است كه حاجيان از عرفات به «مزدلفه» (مشعر الحرام) و بعد از گذراندن شب در آن وادى مقدس به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمين منى روان مىشوند- اين تفسير در رواياتى كه از معصومين نقل شده نيز آمده است.
به هر حال شب از آيات عظمت الهى است، و از موضوعات پر اهميت عالم هستى، شب حرارت هوا را تعديل مىكند، و به همه موجودات آرامش مىبخشد، و جوّ آرامى براى راز و نياز به درگاه خدا فراهم مىسازد.
به هر حال پيوند اين قسمهاى پنجگانه (سوگند به فجر، و شبهاى دهگانه، و زوج و فرد و شب به هنگامى كه حركت مىكند) در صورتى كه همه را ناظر به ايام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانيم روشن است.
در غير اين صورت اشاره به مجموعهاى از حوادث مهم عالم تكوين و تشريع شده كه نشانههايى هستند از عظمت خداوند و پديدههايى هستند شگفت انگيز در عالم هستى.
(آيه 5)
بعد از ذكر اين قسمهاى پر معنى و بيدارگر، مىافزايد: «آيا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نيست»؟! (هل فى ذلك قسم لذى حجر).
«حجر» در اصل به معنى «منع» مىباشد و از آنجا كه «عقل» انسان را از كارهاى نادرست منع مىكند از آن تعبير به «حجر» شده.
(آيه 6)
پروردگارت در كمين ظالمان است! به دنبال آيات گذشته كه متضمن سوگندهاى پر معنايى در باره مجازات طغيانگران بود، در اينجا به چند قوم نيرومند از اقوام پيشين كه هر كدام براى خود قدرتى عظيم داشتند، اما راه طغيان و كفر را پيش گرفتند اشاره مىكند، و سرنوشت دردناك آنها را روشن مىسازد.
مىفرمايد: «آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد چه كرد؟» (ا لم تر كيف فعل ربك بعاد).
منظور از «رؤيت» (ديدن) در اينجا علم و آگاهى است، منتها از آنجا كه داستان اين اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده كه گوئى مردم زمانهاى بعد نيز آن را با چشم خود مىديدند تعبير به «رؤيت» شده است.
«عاد» همان قوم پيامبر بزرگ خدا «هود» بودند و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از ميلاد مسيح (ع) وجود داشتند و در سرزمين «احقاف» يا «يمن» زندگى مىكردند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 08:43 AM
(آيه 7)
سپس مىافزايد: «و با آن شهر ارم با عظمت» (ارم ذات العماد).
«عماد» به معنى ستون اشاره به ساختمانهاى با عظمت و كاخهاى رفيع و ستونهاى عظيمى است كه در اين كاخها به كار رفته بود.
(آيه 8)
و لذا در اين آيه، مىافزايد: «همان شهرى كه مانندش آفريده نشده بود» (التى لم يخلق مثلها فى البلاد).
اين تعبير نشان مىدهد كه منظور از «ارم» همان شهر بىنظير آنهاست.
(آيه 9)
سپس به سراغ دومين گروه طغيانگر از اقوام پيشين مىرود، مىفرمايد: «و قوم ثمود كه صخرههاى عظيم را از (كنار) درّه مىبريدند» و از آن خانه و كاخ مىساختند (و ثمود الذين جابوا الصخر بالواد).
قوم «ثمود» از قديمىترين اقوامند و پيامبرشان «صالح» (ع) بود، و در سرزمينى به نام «وادى القرى» ميان مدينه و شام زندگى داشتند، داراى تمدّنى پيشرفته و زندگانى مرفّه و ساختمانهاى عظيم و پيشرفته بودند.
(آيه 10)
سپس به سومين قوم پرداخته، مىگويد: «و فرعونى كه قدرتمند و شكنجهگر بود»! (و فرعون ذى الاوتاد).
اشاره به اين كه آيا نديدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بيدادگر چه كرد؟! «اوتاد» به معنى ميخ است و فرعون را «ذى الاوتاد» گفتهاند زيرا او داراى لشكر فراوانى بود كه بسيارى از آنها در خيمهها زندگى مىكردند، و چادرهاى نظامى را كه براى آنها برپا مىشد با ميخها محكم مىكردند.
ديگر اين كه بيشترين شكنجه فرعون نسبت به كسانى كه مورد خشم او قرار مىگرفتند اين بود كه آنها را به چهار ميخ مىكشيد، دستها و پاهاى او را با ميخ به زمين مىبست، يا با ميخ به زمين مىكوبيد، و يا بر روى قطعه چوبى مىخواباندند و دست و پاى او را با ميخ به آن مىكوبيدند، يا مىبستند و به همان حال رها مىكردند تا بميرد!
(آيه 11)
سپس در يك جمعبندى به اعمال اين اقوام سهگانه اشاره كرده، مىافزايد: «همان اقوامى كه در شهرها طغيان كردند» (الذين طغوا فى البلاد).
(آيه 12)
«و فساد فراوان در آنها به بار آوردند» (فاكثروا فيها الفساد).
فساد كه شامل هرگونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عياشى مىشود در واقع يكى از آثار طغيان آنها بود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 08:45 AM
(آيه 13)
سپس در يك جمله كوتاه و پر معنى به مجازات دردناك همه اين اقوام طغيانگر اشاره كرده، مىافزايد: «به همين سبب خداوند تازيانه عذاب را بر آنها فرو ريخت» (فصب عليهم ربك سوط عذاب).
اين تعبير كوتاه اشاره به مجازاتهاى شديد و مختلفى است كه دامنگير اين اقوام شد، اما «عاد» به وسيله تندباد سرد و سوزناك هلاك شدند (حاقه/ 6).
و قوم ثمود به وسيله صيحه عظيم آسمانى نابود شدند (حاقه/ 5).
و اما قوم فرعون در ميان امواج نيل غرق و مدفون گشتند (زخرف/ 55).
(آيه 14)
و در اين آيه، به عنوان هشدار به همه كسانى كه در مسير آن اقوام طغيانگر گام بر مىدارند، مىفرمايد: «به يقين پروردگار تو در كمينگاه (ستمگران) است» و مراقب اعمال بندگان (ان ربك لبالمرصاد).
اشاره به اين كه گمان نكنيد كسى مىتواند از چنگال عذاب الهى بگريزد، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده كند آنها را مجازات مىنمايد.
تعبير به «ربّك» (پروردگار تو) اشاره به اين است كه سنّت الهى در مورد اقوام سركش و ظالم و ستمگر در امت تو نيز جارى مىشود و هم تسلى خاطرى است براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان كه بدانند اين دشمنان لجوج كينهتوز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند كرد، و هم اعلام خطرى است به آنها كه هرگونه ظلم و ستمى را به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان روا مىداشتند، آنها بايد بدانند كسانى كه از آنان قدرتمندتر و نيرومندتر بودند در مقابل يك تندباد، يك طوفان و يا يك جرقه و صيحه آسمانى، تاب مقاومت نياوردند، اينها چگونه فكر مىكنند مىتوانند با اين اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات يابند.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه فرمود: «روح الامين به من خبر داد در آن هنگام كه خداوند يكتا خلايق را از اولين و آخرين در صحنه قيامت متوقف مىسازد، جهنم را مىآورد، و صراط را كه باريكتر از مو و تيزتر از شمشير است بر آن مىنهد، و بر صراط سه پل قرار دارد، روى پل اول امانت و درستكارى و رحمت و محبت است و بر پل دوم نماز و بر پل سوم عدل پروردگار جهان! و به مردم دستور داده مىشود كه از آن بگذرند، آنها كه در امانت و رحم كوتاهى كردهاند در پل اول مىمانند و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز كوتاهى كرده باشند، در پل دوم مىمانند، و اگر از آن بگذرند در پايان مسير در برابر عدل الهى قرار مىگيرند، و اين است معنى آيه (ان ربك لبالمرصاد).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 08:48 AM
(آيه 15)
نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مأيوس! در تعقيب آيات گذشته كه به طغيانگران هشدار مىداد و آنها را به مجازات الهى تهديد مىكرد، در اينجا به مسأله امتحان كه معيار ثواب و عقاب الهى است و مهمترين مسأله زندگى انسان محسوب مىشود مىپردازد، مىفرمايد: «اما انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش، اكرام مىكند و نعمت مىبخشد (مغرور مىشود و) مىگويد: پروردگارم مرا گرامى داشته است»! (فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاكرمه و نعمه فيقول ربى اكرمن).
او نمىداند كه آزمايش الهى گاه با نعمت است، و گاه با انواع بلا، نه روى آوردن نعمت بايد مايه غرور گردد، و نه بلاها مايه يأس و نوميدى.
(آيه 16)
«و اما هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مىگيرد (مأيوس مىشود و) مىگويد: پروردگارم مرا خوار كرده است»! (و اما اذا ما ابتلاه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن).
يأس سر تا پاى او را فرا مىگيرد، و از پروردگارش مىرنجد، غافل از اين كه اينها همه وسائل آزمايش و امتحان اوست- كه خداوند طبق حكمتش هر گروهى را به چيزى آزمايش مىكند- امتحانى كه رمز پرورش و تكامل انسان، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب، و در صورت مخالفت مايه استحقاق عذاب است.
در آيه 51 سوره فصلت، نيز آمده است: «هنگامى كه نعمتى به انسان مىدهيم روى مىگرداند و با تكبر از حق دور مىشود، اما هنگامى كه مختصر ناراحتى به او برسد پيوسته دعا مىكند و بيتابى مىنمايد».
و در آيه 9 سوره هود، آمده است: «هرگاه ما به انسان رحمتى بچشانيم سپس از او بگيريم نوميد و ناسپاس مىشود».
(آيه 17)
سپس به شرح اعمالى كه موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مىشود پرداخته، مىفرمايد: «چنان نيست كه شما مىپنداريد (كه اموالتان دليل بر مقام شما نزد پروردگار است، بلكه اعمالتان حاكى از دورى شما از خداست) شما يتيمان را گرامى نمىداريد» (كلا بل لا تكرمون اليتيم).
(آيه 18)
«و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمىكنيد» (و لا تحاضون على طعام المسكين).
قابل توجه اين كه در مورد يتيمان از «اطعام» سخن نمىگويد، بلكه از «اكرام» سخن مىگويد، چرا كه در مورد يتيم تنها مسأله گرسنگى مطرح نيست، بلكه از آن مهمتر، جبران كمبودهاى عاطفى اوست.
بايد آن چنان مورد اكرام قرار گيرد كه جاى خالى پدر را احساس نكند، و لذا در روايات اسلامى به مسأله محبت و نوازش يتيمان اهميت خاصى داده شده است.
جمله «لا تحاضّون» اشاره به اين است كه تنها اطعام مسكين كافى نيست، بلكه مردم بايد يكديگر را بر اين كار خير تشويق كنند، تا اين سنت در فضاى جامعه گسترش يابد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 08:50 AM
(آيه 19)
سپس به سومين كار زشت آنها اشاره كرده، و آنها را مورد نكوهش قرار داده، مىافزايد: «ميراث را (از طريق مشروع و نامشروع) جمع كرده مىخوريد» (و تأكلون التراث اكلا لما).
بدون شك خوردن اموالى كه از طريق ميراث مشروع به انسان رسيده كار مذمومى نيست، بنابراين نكوهش اين كار در آيه فوق ممكن است اشاره به يكى از امور زير باشد.
نخست اين كه منظور جمع ميان حق خود و ديگران است بخصوص اين كه عادت عرب جاهلى اين بود كه زنان و كودكان را از ارث محروم مىكردند، و حق آنها را براى خود بر مىداشتند.
ديگر اين كه وقتى ارثى به شما مىرسد به بستگان فقير و محرومان جامعه هيچ انفاق نمىكنيد، جائى كه با اموال ارث كه بدون زحمت به دست مىآيد چنين مىكنيد، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخيلتر و سختگيرتر خواهيد بود و اين عيب بزرگى است.
سوم اين كه منظور خوردن ارث يتيمان و حقوق صغيران است زيرا بسيار ديده شده كه افراد بىايمان يا بىبند و بار هنگامى كه دستشان به اموال ارث مىرسد به هيچ وجه ملاحظه يتيم و صغير را نمىكنند، و از اين كه آنها قدرت بر دفاع از حقوق خويش ندارند حد اكثر سوء استفاده را مىكنند، و اين از زشتترين و شرمآورترين گناهان است.
جمع ميان هر سه تفسير نيز امكان پذير است.
(آيه 20)
بعد به چهارمين عمل نكوهيده آنها پرداخته، مىافزايد: «و مال و ثروت را بسيار دوست مىداريد» و به خاطر آن گناهان زيادى مرتكب مىشويد! (و تحبون المال حبا جما).
شما افرادى دنيا پرست، ثروت اندوز، عاشق و دلباخته مال و متاع دنيا هستيد، و مسلما كسى كه چنين علاقه فوق العادهاى به مال و ثروت دارد به هنگام جمعآورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمىكند، و نيز چنين شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمىپردازد، و يا كم مىگذارد، و نيز چنين كسى جائى براى ياد خدا در دل او نيست.
و به اين ترتيب بعد از ذكر آزمايش انسانها به وسيله نعمت و بلا، آنها را متوجه چهار آزمايش مهم مىكند.
و عجب اين كه تمام اين آزمونها جنبه مالى دارد، و در واقع اگر كسى از عهده آزمايشهاى مالى برآيد آزمايشهاى ديگر براى او آسانتر است.
(آيه 21)
روزى بيدار مىشوند كه كار از كار گذشته! به دنبال نكوهشهايى كه در آيات قبل از طغيانگران دنياپرست و متجاوز به حقوق ديگران شده بود، در اينجا به آنها اخطار مىكند كه سر انجام قيامتى در كار است، و حساب و كتاب و مجازات شديدى در پيش است، بايد خود را براى آن آماده كنند.
نخست مىفرمايد: «و چنان نيست كه آنها مىپندارند» (كلا). كه حساب و كتابى در كار نيست، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمايش و امتحان.
«در آن هنگام كه زمين سخت در هم كوبيده شود» (اذا دكت الارض دكا دكا).
تعبير «دكّا» اشاره به زلزلهها و حوادث تكان دهنده پايان دنيا و آغاز رستاخيز است، چنان تزلزلى در اركان موجودات رخ مىدهد كه كوهها همه از هم متلاشى شده، و زمينها صاف و مستوى مىشوند، چنانكه در آيه 106- 108 سوره طه آمده است: «از تو در باره كوهها سؤال مىكنند، بگو: پروردگارم آنها را برباد مىدهد، سپس زمين را صاف و هموار و بىآب و گياه رها مىسازد، به گونهاى كه هيچ پستى و بلندى در آن نمىبينى»!
(آيه 22)
بعد از پايان يافتن مرحله نخستين رستاخيز يعنى ويرانى جهان، مرحله دوم آغاز مىشود و انسانها همگى به زندگى باز مىگردند، و در دادگاه عدل الهى حاضر مىشوند «و (در آن هنگام) فرمان پروردگارت فرا رسد، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند» (و جاء ربك و الملك صفا صفا). و گرداگرد حاضران در محشر را مىگيرند و آماده اجراى فرمان حقند.
اين ترسيمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فرار از چنگال عدالت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 12:17 PM
[golrooz] صفحه ی 358 از قرآن کریم شامل آیات 23 تا 30 از سوره ی فجر و سوره ی بلد و آیات 1 تا11 از سوره ی شمس [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَجِا۟يٓءَ يَوْمَئِذٍۭ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَٰنُ وَأَنَّيٰ لَهُ الذِّكْرَيٰ(23)
و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است كه انسان پند گيرد و[لي] كجا او را جاي پندگرفتن باشد(23)
يَقُولُ يَٰلَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي(24)
گويد كاش براي زندگاني خود [چيزي] پيش فرستاده بودم(24)
فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ(25)
پس در آن روز هيچ كس چون عذاب كردن او عذاب نكند(25)
وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ(26)
و هيچ كس چون دربندكشيدن او دربند نكشد(26)
يَٰٓأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ(27)
اي نفس مطمئنه(27)
ارْجِعِيٓ إِلَيٰ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً(28)
خشنود و خداپسند به سوي پروردگارت بازگرد(28)
فَادْخُلِي فِي عِبَٰدِي(29)
و در ميان بندگان من درآي(29)
وَادْخُلِي جَنَّتِي(30)
و در بهشت من داخل شو(30)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَآ أُقْسِمُ بِهَٰذَا الْبَلَدِ(1)
سوگند به اين شهر(1)
وَأَنتَ حِلٌّۢ بِهَٰذَا الْبَلَدِ(2)
و حال آنكه تو در اين شهر جاى دارى(2)
وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ(3)
سوگند به پدرى [چنان] و آن كسى را كه به وجود آورد(3)
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ فِي كَبَدٍ(4)
براستى كه انسان را در رنج آفريدهايم(4)
أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ(5)
آيا پندارد كه هيچ كس هرگز بر او دست نتواند يافت(5)
يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا(6)
گويد مال فراوانى تباه كردم(6)
أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ(7)
آيا پندارد كه هيچ كس او را نديده است(7)
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ(8)
آيا دو چشمش ندادهايم(8)
وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ(9)
و زبانى و دو لب(9)
وَهَدَيْنَٰهُ النَّجْدَيْنِ(10)
و هر دو راه [خير و شر] را بدو نموديم(10)
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ(11)
و[لى] نخواست از گردنه [عاقبتنگرى] بالا رود(11)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا الْعَقَبَةُ(12)
و تو چه دانى كه آن گردنه [سخت] چيست(12)
فَكُّ رَقَبَةٍ(13)
بندهاى را آزادكردن(13)
أَوْ إِطْعَٰمٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ(14)
يا در روز گرسنگى طعامدادن(14)
يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ(15)
به يتيمى خويشاوند(15)
أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ(16)
يا بينوايى خاكنشين(16)
ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَتَوَاصَوْا۟ بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا۟ بِالْمَرْحَمَةِ(17)
علاوه بر اين از زمره كسانى باشد كه گرويده و يكديگر را به شكيبايى و مهربانى سفارش كردهاند(17)
أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ الْمَيْمَنَةِ(18)
اينانند خجستگان(18)
وَالَّذِينَ كَفَرُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا هُمْ أَصْحَٰبُ الْمَشَْٔمَةِ(19)
و كسانى كه به انكار نشانههاى ما پرداختهاند آنانند ناخجستگان شوم(19)
عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌۢ(20)
بر آنان آتشى سرپوشيده احاطه دارد(20)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالشَّمْسِ وَضُحَيٰهَا(1)
سوگند به خورشيد و تابندگي اش(1)
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَيٰهَا(2)
سوگند به مه چون پي [خورشيد] رود(2)
وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّيٰهَا(3)
سوگند به روز چون [زمين را] روشن گرداند(3)
وَالَّيْلِ إِذَا يَغْشَيٰهَا(4)
سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد(4)
وَالسَّمَآءِ وَمَا بَنَيٰهَا(5)
سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت(5)
وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَيٰهَا(6)
سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد(6)
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّيٰهَا(7)
سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد(7)
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَيٰهَا(8)
سپس پليدكاري و پرهيزگاري اش را به آن الهام كرد(8)
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّيٰهَا(9)
كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد(9)
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّيٰهَا(10)
و هر كه آلوده اش ساخت قطعا درباخت(10)
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَيٰهَآ(11)
[قوم] ثمود به سبب طغيان خود به تكذيب پرداختند(11)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
5th February 2014, 12:20 PM
(آيه 23)
سپس مىافزايد: «و در آن روز جهنّم را حاضر مىكنند (آرى) در آن روز انسان متذكر مىشود، اما اين تذكر چه سودى براى او دارد» (و جىء يومئذ بجهنم يومئذ يتذكر الانسان و انى له الذكرى).
از اين تعبير استفاده مىشود كه جهنّم قابل حركت دادن است، و آن را به مجرمان نزديك مىكنند! همانگونه كه در مورد بهشت نيز در آيه 90 سوره شعرا مىخوانيم: «بهشت را به پرهيزكاران نزديك مىسازند»! در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه وقتى آيه فوق «و جىء يومئذ بجهنم» نازل شده رنگ چهره مباركش دگرگون گشت، اين حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ على عليه السّلام رفتند و ماجرا را بيان كردند.
على عليه السّلام آمد ميان دو شانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را بوسيد و گفت: «اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت باد، چه حادثهاى روى داده؟
فرمود: جبرئيل آمد و اين آيه را بر من تلاوت كرد.
على عليه السّلام مىگويد: عرض كردم: چگونه جهنّم را مىآورند؟
فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مىكشند و مىآورند! و آن در حال سركشى است كه اگر او را رها كنند همه را آتش مىزند، سپس من در برابر جهنّم قرار مىگيرم و او مىگويد: اى محمّد! مرا با تو كارى نيست، خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده، در آن روز هر كس در فكر خويش است ولى محمّد مىگويد:
ربّ امّتى! امّتى! پروردگارا! امتم امتم»! آرى! هنگامى كه انسان مجرم اين صحنهها را مىبيند تكان مىخورد و بيدار مىشود نگاهى به گذشته خويش مىكند، و از اعمال خود سخت پشيمان مىشود اما اين پشيمانى هيچ سودى ندارد.
(آيه 24)
اينجاست كه فريادش بلند مىشود «مىگويد: اى كاش براى (اين) زندگيم چيزى از پيش فرستاده بودم»! (يقول يا ليتنى قدمت لحياتى).
(آيه 25)
سپس در دو جمله كوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشريح مىكند، مىفرمايد: «در آن روز هيچ كس همانند او [- خدا] عذاب نمىكند» (فيومئذ لا يعذب عذابه احد).
آرى! اين طغيانگرانى كه به هنگام قدرت بدترين جرائم و گناهان را مرتكب شدند در آن روز چنان مجازات مىشوند كه سابقه نداشته، همان گونه كه نيكوكاران چنان پاداشهائى مىبينند كه حتى از خيال كسى نگذشته است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 12:22 PM
(آيه 26)
«و (نيز در آن روز) هيچ كس همچون او كسى را به بند نمىكشد»! (و لا يوثق وثاقه احد).
نه بند و زنجير او مانندى دارد، و نه مجازات و عذابش، چرا چنين نباشد در حالى كه آنها نيز در اين دنيا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا كه قدرت داشتند در بند كشيدند، و سختترين شكنجهها را به آنها دادند.
(آيه 27)
اى صاحب نفس مطمئنّه! بعد از ذكر عذاب وحشتناكى كه دامان طغيانگران و دنياپرستان را در قيامت مىگيرد، در اينجا به نقطه مقابل آن يعنى «نفوس مطمئنه» و مؤمنانى كه در ميان اين طوفان عظيم از آرامش كامل برخوردارند پرداخته، و آنها را با يك دنيا لطف و محبت مخاطب ساخته، مىگويد: «تو اى روح آرام يافته»! (يا ايتها النفس المطمئنة).
(آيه 28)
«به سوى پروردگارت باز گرد، در حالى كه هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است»! (ارجعى الى ربك راضية مرضية).
(آيه 29)
«پس در سلك بندگانم درآى» (فادخلى فى عبادى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 12:23 PM
(آيه 30)
«و در بهشتم وارد شو» (و ادخلى جنتى).
چه تعبيرات جالب و دل انگيز و روح پرورى؟ كه لطف و صفا و آرامش و اطمينان از آن مىبارد! منظور از «نفس» در اينجا همان روح آدمى است.
و تعبير به «مطمئنّه» اشاره به آرامشى است كه در پرتو ايمان حاصل شده، چنانكه قرآن مىگويد: «الا بذكر الله تطمئن القلوب بدانيد تنها با ذكر خدا دلها آرام مىگيرد» (رعد/ 28) چنين نفسى هم اطمينان به وعدههاى الهى دارد، و هم به راه و روشى كه برگزيده مطمئن است، هم در اقبال دنيا و هم در ادبار دنيا، هم در طوفانها، و هم در حوادث و بلاها، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظيم قيامت نيز آرام است.
منظور از بازگشت به سوى پروردگار بازگشت به سوى خود اوست، يعنى در جوار قرب او جاى گرفتن، بازگشتى معنوى و روحانى نه مكانى و جسمانى.
تعبير به «راضية» به خاطر آن است كه تمام وعدههاى پاداش الهى را بيش از آنچه تصور مىكرد قرين واقعيت مىبيند، و اما تعبير به «مرضية» به خاطر اين است كه مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.
جالب اين كه در روايتى كه در كتاب «كافى» از امام صادق عليه السّلام نقل شده، مىخوانيم: كه يكى از يارانش پرسيد: آيا ممكن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد؟! فرمود: «نه به خدا سوگند، هنگامى كه فرشته مرگ براى قبض روحش مىآيد اظهار ناراحتى مىكند، فرشته مرگ مىگويد: اى ولى خدا ناراحت مباش! سوگند به آن كس كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله را مبعوث كرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان، درست چشمهايت را بگشا و ببين، او نگاه مىكند، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السّلام و فاطمه عليها السّلام و حسن و حسين عليهما السّلام و امامان از ذرّيّه او عليهم السّلام را مىبيند، فرشته به او مىگويد نگاه كن اين رسول خدا و امير مؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان عليهم السّلام دوستان تواند.
او چشمانش را باز مىكند و نگاه مىكند، ناگهان گويندهاى از سوى پروردگار بزرگ ندا مىدهد، و مىگويد: «يا ايتها النفس المطمئنة اى كسى كه به محمّد و خاندانش اطمينان داشتى! و او با ثوابش از تو خشنود است، داخل شو در ميان بندگانم يعنى محمّد و اهل بيتش عليهم السّلام و داخل شو در بهشتم، در اين هنگام چيزى براى انسان محبوبتر از آن نيست كه هر چه زودتر روحش از بدن جدا شود و به اين منادى بپيوندد»!
«پايان سوره فجر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread570.html
soham 313
5th February 2014, 12:24 PM
سوره بلد [90]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 20 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره در عين كوتاهى حقايق بزرگى را در بر دارد.
در قسمت اول اين سوره بعد از ذكر سوگندهاى پرمعنائى اشاره به اين حقيقت شده كه زندگى انسان در عالم دنيا همواره توأم با مشكلات و رنج است، تا از يكسو خود را براى رفتن به جنگ مشكلات آماده سازد، و از سوى ديگر انتظار آرامش و آسودگى مطلق را در اين جهان از سر بيرون كند.
در بخش ديگرى از اين سوره قسمتى از مهمترين نعمتهاى الهى را بر انسان مىشمرد، و سپس به ناسپاسى او در مقابل اين نعمتها اشاره مىكند.
در آخرين بخش مردم را به دو گروه «اصحاب الميمنة» و «اصحاب المشئمة» تقسيم كرده، و گوشهاى از صفات اعمال گروه اول (مؤمنان صالح) و سپس سرنوشت آنها را بيان مىكند، و بعد به نقطه مقابل آنها يعنى كافران و مجرمان و سرنوشت آنها مىپردازد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود:
«كسى كه سوره بلد را بخواند خداوند او را از خشم خود در قيامت در امان مىدارد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread571.html
soham 313
5th February 2014, 12:26 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
سوگند به اين شهر مقدس! سنّت قرآن در بسيارى از موارد بر اين است كه بيان حقايق بسيار مهم را با سوگند شروع مىكند، سوگندهائى كه خود نيز سبب حركت انديشه و فكر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.
در اينجا نيز براى بيان اين واقعيت كه زندگى انسان در دنيا توأم با درد و رنج است از سوگند تازهاى شروع كرده، مىفرمايد: «قسم به اين شهر مقدس» [- مكّه] (لا اقسم بهذا البلد).
(آيه 2)
«شهرى كه تو در آن ساكن هستى» (و انت حل بهذا البلد).
البته شرافت و عظمت سرزمين «مكّه» ايجاب مىكند خداوند به آن سوگند ياد نمايد، چرا كه نخستين مركز توحيد و عبادت پروردگار در اينجا ساخته شده، و انبياى بزرگ گرد اين خانه طواف كردهاند، ولى جمله «و انت حل بهذا البلد» مطلب تازهاى در بر دارد، مىگويد: اين شهر به خاطر وجود پر فيض و بركت تو چنان عظمتى به خود گرفته كه شايسته اين سوگند شده است.
اى كعبه را ز يمن قدوم تو صد شرف-----وى مرده را ز مقدم پاك تو صد صفا
بطحا ز نور طلعت تو يافته فروغ-----يثرت ز خاك تو با رونق و نوا
(آيه 3)
سپس مىافزايد: «و قسم به پدر و فرزندش» (و والد و ما ولد).
منظور از «والد» ابراهيم خليل و از «ما ولد» اسماعيل ذبيح است و با توجه به اين كه در آيه قبل به شهر «مكّه» سوگند ياد شده و مىدانيم ابراهيم و فرزندش بنيانگذار «كعبه» و شهر «مكّه» بودند اين تفسير بسيار مناسب به نظر مىرسد بخصوص اين كه عرب جاهلى نيز براى حضرت ابراهيم و فرزندش اهميت فوق العادهاى قائل بود، و به آنها افتخار مىكرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread571.html
soham 313
5th February 2014, 12:27 PM
(آيه 4)
سپس به چيزى مىپردازد كه هدف نهائى اين سوگندهاست، مىفرمايد: «ما انسان را در رنج آفريديم» و زندگى او پر از رنجهاست (لقد خلقنا الانسان فى كبد).
حتى نگاهى به زندگى انبياء و اولياء اللّه نيز نشان مىدهد كه زندگى اين گلهاى سرسبد آفرينش نيز با انواع ناملايمات و درد و رنجها قرين بود، هنگامى كه دنيا براى آنها چنين باشد، وضع براى ديگران روشن است.
(آيه 5)
سپس مىافزايد: «آيا او گمان مىكند كه هيچ كس نمىتواند بر او دست يابد»؟ (ا يحسب ان لن يقدر عليه احد).
اشاره به اين كه آميختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دليل بر اين است كه او قدرتى ندارد ولى هنگامى كه به قدرتى مىرسد هر كار خلاف و گناه و جرم و تجاوزى را مرتكب مىشود گوئى خود را در امن و امان مىبيند.
(آيه 6)
سپس در ادامه همين سخن مىافزايد: «مىگويد: من مال زيادى را (در كارهاى خير) نابود كردهام» (يقول اهلكت مالا لبدا).
اشاره به كسانى است كه وقتى به آنها پيشنهاد صرف مال در كار خيرى مىكردند از روى غرور و نخوت مىگفتند: ما بسيار در اين راهها صرف كردهايم در حالى كه چيزى براى خدا انفاق نكرده بودند، و اگر اموالى به اين و آن داده بودند براى تظاهر و رياكارى و اغراض شخصى بوده است.
بعضى نيز گفتهاند: آيه اشاره است به كسانى كه اموال زيادى در دشمنى با اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و توطئههاى ضد اسلامى صرف كرده بودند، و به آن افتخار مىكردند.
(آيه 7)
سپس مىافزايد: «آيا (انسان) گمان مىكند هيچ كس او را نديده (كه عمل خيرى انجام نداده) است»؟ (ا يحسب ان لم يره احد).
او از اين حقيقت غافل است كه خداوند نه فقط ظواهر اعمال او را در خلوت و جمع مىبيند، بلكه از اعماق قلب و روح او نيز آگاه است، و از نيات او با خبر هم كيفيت تحصيل آن اموال نامشروع را مىداند و هم چگونگى صرف كردن رياكارانه و مغرضانه آن را.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread571.html
soham 313
5th February 2014, 12:29 PM
(آيه 8)
نعمت چشم و زبان، و هدايت! در تعقيب آيات گذشته كه سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغيانگر مىگفت در اينجا بخشى از مهمترين نعمتهاى مادى و معنوى الهى را بر اين انسان مىشمرد، تا از يكسو غرور و غفلت او را بشكند، و از سوى ديگر وى را وادار به تفكر در خالق اين نعمتها كند، و با تحريك حس شكرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.
مىفرمايد: «آيا براى او دو چشم قرار نداديم»؟ (ا لم نجعل له عينين).
(آيه 9)
«و يك زبان و دو لب»؟! (و لسانا و شفتين).
(آيه 10)
«و او را به راه خير و شر هدايت كرديم» (و هديناه النجدين).
اين هدايت از سه طريق انجام مىگيرد: از طريق ادراكات عقلى و استدلال، و از طريق فطرت و وجدان بدون نياز به استدلال، و از طريق وحى و تعليمات انبياء و اوصيا.
آنچه را مورد نياز بشر در پيمودن مسير تكامل است خداوند به يكى از اين سه طريق يا در بسيارى از موارد با هر سه طريق به او تعليم كرده است.
در اهميت نعمتهاى فوق همين بس كه: «چشم» مهمترين وسيله ارتباط انسان با جهان خارج است، شگفتيهاى چشم به اندازهاى است كه براستى انسان را به خضوع در مقابل خالق آن وامىدارد، طبقات هفتگانه چشم كه به نامهاى صلبيه (قرنيه) مشيميه، عنبيه، جلديه، زلاليه، زجاجيه، و شبكيه ناميده شده، هر كدام ساختمان عجيب و ظريف و شگفتانگيزى دارد كه قوانين فيزيكى و شيميائى مربوط به نور و آئينهها به دقيقترين وجهى در آنها رعايت شده بطورى كه پيشرفتهترين دوربينهاى دقيق عكاسى در برابر آن، موجود بىارزشى است.
اگر در تمام وجود انسان جز چشم، چيز ديگرى نبود، مطالعه شگفتيهايش براى شناخت علم و قدرت عظيم پروردگار كافى بود.
و اما «زبان» مهمترين وسيله ارتباط انسان با انسانهاى ديگر و نقل و مبادله اطلاعات و معلومات از قومى به قوم ديگر، و از نسلى به نسل ديگر است، و اگر اين وسيله ارتباطى نبود هرگز انسان نمىتوانست تا اين حد در علم و دانش و تمدّن مادى و مسائل معنوى ترقى كند.
و اما «لبها» نقش مؤثرى در تكلم دارند، چرا كه بسيارى از مقاطع حروف به وسيله لبها ادا مىشود، و از اين گذشته لبها كمك زيادى به جويدن غذا، و حفظ رطوبت دهان، و نوشيدن آب مىكند و اگر نبودند مسأله خوردن و آشاميدن انسان و حتى منظره چهره او بر اثر جريان آب دهان به بيرون، و عدم قدرت بر اداء بسيارى از حروف وضع اسف انگيزى داشت.
امير مؤمنان على عليه السّلام مىفرمايد: «شگفتا از اين انسان كه با يك قطعه پيه مىبيند، و با قطعه گوشتى سخن مىگويد، و با استخوانى مىشنود، و از شكافى نفس مىكشد»! و اين كارهاى بزرگ حياتى را با اين وسائل كوچك انجام مىدهد.
جمله «و هديناه النجدين»- علاوه بر اين كه مسأله اختيار و آزادى اراده انسان را بيان مىكند، با توجه به اين كه «نجد» مكان مرتفع است- اشاره به اين است كه پيمودن راه خير خالى از مشكلات و زحمت و رنج نيست، همان گونه كه بالا رفتن از زمينهاى مرتفع مشكلاتى دارد، حتى پيمودن راه شر نيز مشكلاتى دارد، چه بهتر كه انسان با سعى و تلاشش راه خير را برگزيند.
به هر حال انتخاب راه با خود انسان است، اوست كه مىتواند چشم و زبان را در مسير حلال يا حرام به گردش درآورد، و از دو جاده «خير» و «شر» هر كدام را بخواهد برگزيند.
و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «خداوند متعال به فرزندان آدم مىگويد: «اى فرزند آدم! اگر زبانت خواست تو را وادار به حرام كند من دو لب را براى جلوگيرى از آن در اختيار تو قرار داده ام، لب را فرو بند، و اگر چشمت بخواهد تو را به سوى حرام ببرد من پلكها را در اختيار تو قرار داده ام، آنها را فرو بند! ...».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread571.html
soham 313
5th February 2014, 12:31 PM
(آيه 11)
گردنه صعب العبور! به دنبال ذكر نعمتهاى بزرگى كه در آيات قبل آمده بود در اينجا بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مىدهد كه چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپيمودهاند.
نخست مىفرمايد: «ولى او (انسان ناسپاس) از آن گردنه مهم نگذشت» (فلا اقتحم العقبة).
(آيه 12)
سپس مىفرمايد: «تو نمىدانى آن گردنه چيست»؟ (و ما ادراك ما العقبة).
(آيه 13)
«آزاد كردن بردهاى» (فك رقبة).
(آيه 14)
«يا غذا دادن در روز گرسنگى» (او اطعام فى يوم ذى مسغبة).
اين تعبير تأكيدى است بر اطعام گرسنگان در ايام قحطى و خشكسالى و مانند آن. براى اهميت اين موضوع، و الا اطعام گرسنگان هميشه از افضل اعمال بوده و هست.
(آيه 15)
«يتيمى از خويشاوندان» (يتيما ذا مقربة).
تأكيد روى يتيمان خويشاوند نيز به خاطر ملاحظه اولويتهاست، و گر نه همه يتيمان را بايد اطعام و نوازش نمود.
(آيه 16)
«يا مستمندى خاك نشين را» (او مسكينا ذا متربة).
به اين ترتيب اين گردنه صعب العبور كه انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نكردهاند، مجموعهاى است از اعمال خير كه عمدتا بر محور خدمت به خلق و كمك به ضعيفان و ناتوانها دور مىزند، و نيز مجموعهاى از عقائد صحيح و خالص است كه در آيات بعد به آن اشاره شده.
و به راستى گذشتن از اين گردنه با توجه به علاقه شديدى كه غالب مردم به مال و ثروت دارند كار آسانى نيست.
در حديثى آمده است: امام على بن موسى الرضا عليه السّلام هنگامى كه مىخواست غذا بخورد دستور مىفرمود سينى بزرگى كنار سفره بگذارند، و از هر غذائى كه در سفره بود از بهترين آنها بر مىداشت و در آن سينى مىگذاشت، سپس دستور مىداد آنها را براى نيازمندان ببرند، بعد اين آيه را تلاوت مىفرمود: (فلا اقتحم العقبة ...)
سپس مىافزود: «خداوند متعال مىدانست كه همه قادر بر آزاد كردن بردگان نيستند راه ديگرى نيز به سوى بهشتش قرار داد»!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread571.html
soham 313
5th February 2014, 12:33 PM
(آيه 17)
در ادامه تفسيرى كه براى اين گردنه صعب العبور بيان فرموده، در اين آيه مىافزايد: «سپس از كسانى باشد كه ايمان آورده، و يكديگر را به صبر و رحمت توصيه مىكنند» (ثم كان من الذين آمنوا و تواصوا بالصبر و تواصوا بالمرحمة).
به اين ترتيب كسانى از اين گردنه سخت عبور مىكنند كه هم داراى ايمان هستند و هم اخلاق والائى همچون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند، و هم اعمال صالحى همچون آزاد كردن بردگان و اطعام يتيمان و مسكينان انجام دادهاند.
(آيه 18)
و در پايان اين اوصاف، مقام صاحبان آن را چنين بيان مىكند:
«آنها اصحاب اليميناند» كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مىدهند! (اولئك اصحاب الميمنة).
(آيه 19)
سپس به نقطه مقابل اين گروه يعنى آنها كه نتوانستند از اين گردنه صعب العبور بگذرند، پرداخته، مىفرمايد: «و كسانى كه آيات ما را انكار كردهاند افرادى شومند» كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مىشود! (و الذين كفروا بآياتنا هم اصحاب المشأمة).
و اين نشانه آن است كه دستشان از حسنات تهى، و نامه اعمالشان از سيئات سياه است.
يعنى اين گروه كافر افرادى شوم و ناميمونند كه هم سبب بدبختى خودشانند، و هم بدبختى جامعه، ولى از آنجا كه شوم بودن و خجسته بودن در قيامت به آن شناخته مىشود كه نامه اعمال افراد در دست چپ، يا در دست راست آنها باشد بعضى اين تفسير را براى آن پذيرفتهاند.
(آيه 20)
و در آخرين آيه اين سوره اشاره كوتاه و پر معنايى به مجازات گروه اخير كرده، مىفرمايد: «بر آنها آتشى است فرو بسته»! كه راه فرارى از آن نيست (عليهم نار مؤصدة).
«مؤصدة» از ماده «ايصاد» به معنى بستن در و محكم كردن آن است، ناگفته پيداست انسان در اتاقى كه هواى آن كمى گرم است مىخواهد درها را باز كند، نسيمى بوزد و گرمى هوا را تعديل كند، حال بايد فكر كرد در كوره سوزان دوزخ هنگامى كه تمام درها بسته شود چه حالى پيدا خواهد شد؟!
«پايان سوره بلد»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread571.html
soham 313
5th February 2014, 12:34 PM
سوره شمس [91]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 15 آيه دارد.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره كه در حقيقت سوره «تهذيب نفس» و «تطهير قلوب از ناپاكيها و ناخالصيها» ست، بر محور همين معنى دور مىزند، منتها در آغاز سوره به يازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاك خداوند براى اثبات اين معنى كه فلاح و رستگارى در گرو تهذيب نفس است قسم ياد شده، و بيشترين سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است.
و در پايان سوره به ذكر نمونهاى از اقوام متمرد و گردنكش- كه به خاطر ترك تهذيب نفس در شقاوت ابدى فرو رفتند، و خداوند آنها را به مجازات شديدى گرفتار كرد، يعنى قوم ثمود- مىپردازد.
در فضيلت تلاوت اين سوره همين بس كه در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «هر كس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشيائى كه خورشيد و ماه بر آنها مىتابد در راه خدا صدقه داده است»! و مسلما اين فضيلت بزرگ از آن كسى است كه محتواى بزرگ اين سوره كوچك را در جان خود پياده كند، و تهذيب نفس را وظيفه قطعى خود بداند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread572.html
soham 313
5th February 2014, 12:36 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
رستگارى بدون تهذيب نفس ممكن نيست! سوگندهاى پى در پى و مهمى كه در آغاز اين سوره آمده، به يك حساب «يازده» سوگند و به حساب ديگر «هفت» سوگند است، و به خوبى نشان مىدهد كه مطلب مهمى در اينجا مطرح است، مطلبى به عظمت آسمانها و زمين و خورشيد و ماه، مطلبى سرنوشت ساز و حيات بخش.
نخست مىفرمايد: «به خورشيد و گسترش نور آن سوگند» (و الشمس و ضحاها).
سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقيب مىكند: نخست اهميت مطلبى كه سوگند به خاطر آن ياد شده، و ديگر اهميت خود اين امور كه مورد سوگند است، چرا كه سوگند هميشه به موضوعات مهم ياد مىشود.
«خورشيد» مهمترين و سازندهترين نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمينى دارد، زيرا علاوه بر اين كه منبع «نور» و «حرارت» است و اين دو از عوامل اصلى زندگى انسان به شمار مىرود، منابع ديگر حياتى نيز از آن مايه مىگيرند، وزش بادها، نزول بارانها، پرورش گياهان، و حتى پديد آمدن منابع انرژىزا، همچون نفت و ذغال سنگ، هر كدام درست دقت كنيم بصورتى با نور آفتاب ارتباط دارد. بطورى كه اگر روزى اين چراغ حياتبخش خاموش گردد تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
(آيه 2)
سپس به سومين سوگند پرداخته، مىگويد: «و قسم به ماه هنگامى كه بعد از آن (خورشيد) در آيد» (و القمر اذا تلاها).
اين تعبير- چنانكه جمعى از مفسران نيز گفتهاند- در حقيقت اشاره به ماه در موقع بدر كامل يعنى شب چهارده است، زيرا ماه در شب چهاردهم تقريبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بر مىدارد، و چهره پر فروغ خود را ظاهر كرده، و سلطه خويش را بر پهنه آسمان تثبيت مىكند، و چون از هر زمان جالبتر و پرشكوهتر است به آن سوگند ياد شده.
(آيه 3)
و در چهارمين سوگند، مىافزايد: «و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد» (و النهار اذا جلاها).
سوگند به اين پديده مهم آسمانى به خاطر تأثير فوق العاده آن در زندگى بشر، و تمام موجودات زنده است، چرا كه روز رمز حركت و جنبش و حيات است و تمام تلاشها و كششها و كوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روز صورت مىگيرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread572.html
soham 313
5th February 2014, 12:38 PM
(آيه 4)
و در پنجمين سوگند مىفرمايد: «و به شب، آن هنگام كه زمين را بپوشاند» (و الليل اذا يغشاها).
«شب» با تمام بركات و آثارش، كه از يكسو حرارت آفتاب روز را تعديل مىكند، و از سوى ديگر مايه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است.
(آيه 5)
در ششمين و هفتمين سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مىرود، و مىافزايد: «و قسم به آسمان و كسى كه آسمان را بنا كرده» (و السماء و ما بناها).
اصل خلقت آسمان با آن عظمت خيره كننده از شگفتيهاى بزرگ خلقت است، و بنا و پيدايش اين همه كواكب و اجرام آسمانى و نظامات حاكم بر آنها شگفتى ديگر، و از آن مهمتر خالق اين آسمان است.
(آيه 6)
سپس در هشتمين و نهمين سوگند سخن از زمين و خالق زمين به ميان آورده، مىفرمايد: «و به زمين و كسى كه آن را گسترانيده» (و الارض و ما طحاها).
زمين كه گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است.
زمين با تمام شگفتيها: كوهها و درياها، درّهها و جنگلها، چشمهها و رودخانهها، معادن و منابع گرانبهايش، كه هر كدام به تنهائى آيتى است از آيات حق و نشانهاى از نشانههاى او.
و از آن برتر و بالاتر خالق اين زمين و كسى كه آن را گسترانيده است.
(آيه 7)
سر انجام به دهمين و يازدهمين سوگند كه آخرين قسمها در اين سلسله است پرداخته، مىفرمايد: «و قسم به جان آدمى، و آن كس كه آن را (آفريده و) منظم ساخته» (و نفس و ما سواها).
همان انسانى كه عصاره عالم خلقت، و چكيده جهان ملك و ملكوت، و گل سرسبد عالم آفرينش است.
منظور از «نفس» جسم و روح هر دو مىباشد و مراد از «سوّيها» (از ماده تسويه) هم تنظيم و تعديل قواى روحى انسان است، از حواس ظاهر گرفته، تا نيروى ادراك، حافظه، انتقال، تخيل، ابتكار، عشق، اراده و تصميم، و مانند آن كه در مباحث «علم النفس» مطرح شده است.
و هم تمام شگفتيهاى نظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را كه در علم «تشريح» و «فيزيولوژى» (وظايف الاعضاء) بطور گسترده مورد بحث قرار گرفته شامل مىشود چرا كه شگفتيهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به يكى از اين دو ندارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread572.html
soham 313
5th February 2014, 12:40 PM
(آيه 8)
در اين آيه به يكى از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته، مىافزايد: «سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است» (فالهمها فجورها و تقواها).
خداوند آن چنان قدرت تشخيص و عقل و وجدان بيدار، به او داده كه فجور و تقوا را از طريق عقل و فطرت در مىيابد.
آرى! هنگامى كه خلقتش تكميل شد، و هستى او تحقق يافت، خداوند بايدها و نبايدها را به او تعليم داد، و به اين ترتيب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعهاى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تعليمات آگاه بر فجور و تقوا و در نتيجه، وجودى است كه مىتواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند.
(آيه 9)
و سر انجام بعد از تمام اين سوگندهاى مهم و پى در پى به نتيجه آنها پرداخته، مىفرمايد: سوگند به اينها «كه هر كس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده» (قد افلح من زكاها).
آرى! رستگارى از آن كسى است كه نفس خويش را تربيت كند و رشد و نمو دهد، و از آلودگى به خلق و خوى شيطانى و گناه و عصيان و كفر پاك سازد و در حقيقت مسأله اصلى زندگى انسان نيز همين «تزكيه» است، كه اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بينوا.
(آيه 10)
سپس به سراغ گروه مخالف رفته، مىفرمايد: «و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است»! (و قد خاب من دساها).
و به اين ترتيب پيروزمندان و شكست خوردگان در صحنه زندگى دنيا مشخص مىشوند، و معيار ارزيابى اين دو گروه چيزى جز «تزكيه نفس و نموّ و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند» يا «آلودگى به انواع معاصى و گناهان» نيست.
در حديثى آمده است كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هنگامى كه آيه «قد افلح من زكاها» را تلاوت مىفرمود توقف مىكرد و چنين دعا مىنمود: «پروردگارا! به نفس من تقوايش را مرحمت كن، تو ولى و مولاى آن هستى، و آن را تزكيه فرما كه تو بهترين تزكيه كنندگانى».
(آيه 11)
عاقبت مرگبار طغيانگران: به دنبال هشدارى كه در آيات قبل در باره عاقبت كار كسانى كه نفس خود را آلوده مىكنند آمده بود، در اينجا به عنوان نمونه به يكى از مصداقهاى واضح تاريخى اين مطلب پرداخته، و سرنوشت قوم طغيانگر «ثمود» را در عباراتى كوتاه و قاطع و پر معنى بيان كرده، مىفرمايد: «و قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند» (كذبت ثمود بطغواها).
«قوم ثمود» كه نام پيامبرشان «صالح» بود از قديمىترين اقوامى هستند كه در يك منطقه كوهستانى ميان «حجاز» و «شام» زندگى مىكردند، زندگى مرفّه، سرزمين آباد، دشتهاى مسطح با خاكهاى مساعد و آماده براى كشت و زرع، و قصرهاى مجلل، و خانه هاى مستحكم داشتند، ولى نه تنها شكر اين همه نعمت را به جا نياوردند، بلكه سر به طغيان و سركشى برداشته، و به تكذيب پيامبرشان صالح برخاستند، و آيات الهى را به باد سخريه گرفتند، و سر انجام خداوند آنها را با يك صاعقه آسمانى نابود كرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread572.html
soham 313
6th February 2014, 10:24 AM
[golrooz] صفحه ی 359 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 15 از سوره ی شمس و سوره های لیل و ضحی [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذِ انۢبَعَثَ أَشْقَيٰهَا(12)
آنگاه كه شقي ترينشان بر[پا] خاست(12)
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَٰهَا(13)
پس فرستاده خدا به آنان گفت زنهار ماده شتر خدا و [نوبت] آب خوردنش را [حرمت نهيد](13)
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنۢبِهِمْ فَسَوَّيٰهَا(14)
و[لي] دروغزنش خواندند و آن [ماده شتر] را پي كردند و پروردگارشان به [سزاي] گناهشان بر سرشان عذاب آورد و آنان را با خاك يكسان كرد(14)
وَلَا يَخَافُ عُقْبَٰهَا(15)
و از پيامد كار خويش بيمي به خود راه نداد(15)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالَّيْلِ إِذَا يَغْشَيٰ(1)
سوگند به شب چون پرده افكند(1)
وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّيٰ(2)
سوگند به روز چون جلوه گري آغازد(2)
وَمَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَالْأُنثَيٰٓ(3)
و [سوگند به] آنكه نر و ماده را آفريد(3)
إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّيٰ(4)
كه همانا تلاش شما پراكنده است(4)
فَأَمَّا مَنْ أَعْطَيٰ وَاتَّقَيٰ(5)
اما آنكه [حق خدا را] داد و پروا داشت(5)
وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَيٰ(6)
و [پاداش] نيكوتر را تصديق كرد(6)
فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَيٰ(7)
بزودي راه آساني پيش پاي او خواهيم گذاشت(7)
وَأَمَّا مَنۢ بَخِلَ وَاسْتَغْنَيٰ(8)
و اما آنكه بخل ورزيد و خود را بي نياز ديد(8)
وَكَذَّبَ بِالْحُسْنَيٰ(9)
و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت(9)
فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَيٰ(10)
بزودي راه دشواري به او خواهيم نمود(10)
وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّيٰٓ(11)
و چون هلاك شد [ديگر] مال او به كارش نمي آيد(11)
إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَيٰ(12)
همانا هدايت بر ماست(12)
وَإِنَّ لَنَا لَلْءَاخِرَةَ وَالْأُولَيٰ(13)
و در حقيقت دنيا و آخرت از آن ماست(13)
فَأَنذَرْتُكُمْ نَارًا تَلَظَّيٰ(14)
پس شما را به آتشي كه زبانه مي كشد هشدار دادم(14)
لَا يَصْلَيٰهَآ إِلَّا الْأَشْقَي(15)
جز نگون بخت تر[ين مردم] در آن درنيايد(15)
الَّذِي كَذَّبَ وَتَوَلَّيٰ(16)
همان كه تكذيب كرد و رخ برتافت(16)
وَسَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَي(17)
و پاك رفتارتر[ين مردم] از آن دور داشته خواهد شد(17)
الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّيٰ(18)
همان كه مال خود را مي دهد [براي آنكه] پاك شود(18)
وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تُجْزَيٰٓ(19)
و هيچ كس را به قصد پاداش يافتن نعمت نمي بخشد(19)
إِلَّا ابْتِغَآءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَيٰ(20)
جز خواستن رضاي پروردگارش كه بسي برتر است [منظوري ندارد](20)
وَلَسَوْفَ يَرْضَيٰ(21)
و قطعا بزودي خشنود خواهد شد(21)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالضُّحَيٰ(1)
سوگند به روشنايي روز(1)
وَالَّيْلِ إِذَا سَجَيٰ(2)
سوگند به شب چون آرام گيرد(2)
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَيٰ(3)
[كه] پروردگارت تو را وانگذاشته و دشمن نداشته است(3)
وَلَلْءَاخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَيٰ(4)
و قطعا آخرت براي تو از دنيا نيكوتر خواهد بود(4)
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَيٰٓ(5)
و بزودي پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسند گردي(5)
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فََٔاوَيٰ(6)
مگر نه تو را يتيم يافت پس پناه داد(6)
وَوَجَدَكَ ضَآلًّا فَهَدَيٰ(7)
و تو را سرگشته يافت پس هدايت كرد(7)
وَوَجَدَكَ عَآئِلًا فَأَغْنَيٰ(8)
و تو را تنگدست يافت و بي نياز گردانيد(8)
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ(9)
و اما [تو نيز به پاس نعمت ما] يتيم را ميازار(9)
وَأَمَّا السَّآئِلَ فَلَا تَنْهَرْ(10)
و گدا را مران(10)
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ(11)
و از نعمت پروردگار خويش [با مردم] سخن گوي(11)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
6th February 2014, 10:28 AM
(آيه 12)
سپس به يكى از نمونههاى بارز طغيان اين قوم پرداخته، مىافزايد: «آنگاه كه شقىترين آنها به پا خاست» (اذ انبعث اشقاها).
«اشقى» (شقىترين) اشاره به همان كسى است كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند.
در بعضى از روايات آمده است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود:
«سنگدلترين افراد اقوام نخستين كه بود؟» على عليه السّلام در پاسخ عرض كرد: «آن كسى كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند» پيامبر فرمود: «راست گفتى، شقىترين افراد اقوام اخير چه كسى است؟» على عليه السّلام مىگويد: «عرض كردم نمىدانم اى رسول خدا!».
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «كسى كه شمشير را بر اين نقطه از سر تو وارد مىكند» و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره به قسمت بالاى پيشانى آن حضرت كرد.
هيچ يك از اين دو خصومت شخصى نداشتند، بلكه هر دو مىخواستند نورحق را خاموش كنند، و معجزه و آيتى از آيات الهى را از ميان بردارند.
(آيه 13)
در اين آيه به شرح بيشترى در زمينه طغيانگرى قوم ثمود پرداخته، مىافزايد: «و فرستاده الهى [- صالح] به آنان گفت: ناقه خدا [- همان شترى كه معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذاريد» (فقال لهم رسول الله ناقة الله و سقياها).
منظور از «رسول اللّه» در اينجا حضرت صالح عليه السّلام پيغمبر قوم ثمود است، و تعبير به «ناقة اللّه» (شتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به اين است كه اين شتر يك شتر معمولى نبود، بلكه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود، يكى از ويژگيهاى آن طبق روايت مشهور اين بود كه از دل صخرهاى از كوه برآمد تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد.
(آيه 14)
و در اين آيه مىگويد: اين قوم سركش اعتنائى به كلمات اين پيامبر بزرگ و هشدارهاى او نكردند «پس او را تكذيب و ناقه را پى كردند» (فكذبوه فعقروها).
جالب توجه اين كه كسى كه ناقه را به هلاكت رساند، يك نفر بيشتر نبود ولى در آيه فوق اين عمل به تمام طغيانگران قوم ثمود نسبت داده شده، اين به خاطر آن است كه ديگران هم به نحوى در اين كار سهيم بودند و با خشنودى و رضايت كامل آنها انجام گرفت.
و به دنبال اين تكذيب و مخالفت شديد، خداوند چنان آنها را مجازات كرد كه اثرى از آنان باقى نماند، چنانكه در ادامه همين آيه مىفرمايد: «از اين رو پروردگارشان آنها (و سرزمينشان) را به خاطر گناهشان در هم كوبيد و با خاك يكسان و صاف كرد»! (فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسواها).
صاعقه همان صيحه عظيم آسمانى در چند لحظه كوتاه چنان زلزله و لرزهاى در سرزمين آنها ايجاد كرد كه تمام بناها روى هم خوابيد و صاف شد و خانه هايشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread572.html
soham 313
6th February 2014, 10:29 AM
(آيه 15)
سر انجام در آخرين آيه سوره براى اين كه هشدار محكمى به تمام كسانى كه در همان مسير و خط حركت مىكنند بدهد، مىفرمايد:
«و (خداوند) هرگز از فرجام اين كار [- مجازات ستمگران] بيم ندارد» (و لا يخاف عقباها).
بسيارند حاكمانى كه قدرت بر مجازات دارند ولى پيوسته از پيامدهاى آن بيمناكند، و از واكنشها و عكس العملها ترسان، و به همين دليل از قدرت خود استفاده نمىكنند، و يا به تعبير صحيحتر قدرت آنان آميخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آميخته با جهل است چرا كه مىترسند توانائى بر مقابله با پيامدهاى آن را نداشته باشند.
ولى خداوند قادر متعال كه علمش احاطه به همه اين امور و عواقب و آثار آن دارد، و قدرتش براى مقابله با پيامدهاى حوادث با هيچ ضعفى آميخته نيست بيمى از عواقب اين امور ندارد، و به همين دليل با نهايت قدرت و قاطعيت آنچه را كه اراده كرده است انجام مىدهد.
«پايان سوره شمس»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread572.html
soham 313
6th February 2014, 10:31 AM
سوره ليل [92]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 21 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
در آغاز سوره بعد از ذكر سه سوگند مردم را به دو گروه تقسيم مىكند: انفاق كنندگان با تقوا، و بخيلانى كه منكر پاداش قيامتند، پايان كار گروه اول را خوشبختى و سهولت و آرامش، و پايان كار گروه دوم را سختى و تنگى و بدبختى مىشمرد.
در بخش ديگرى از اين سوره، بعد از اشاره به اين معنى كه هدايت بندگان بر خداست، همگان را از آتش فروزان دوزخ انذار مىكند.
و در آخرين بخش كسانى را كه در اين آتش مىسوزند و گروهى را كه از آن نجات مىيابند با ذكر اوصاف معرفى مىكند.
در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر گرامى صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه فرمود:
«هر كس اين سوره را تلاوت كند خداوند آنقدر به او مىبخشد كه راضى شود، و او را از سختيها نجات مىدهد و مسير زندگى را براى او آسان مىسازد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread573.html
soham 313
6th February 2014, 10:33 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
شأن نزول:
مفسران براى كل اين سوره شأن نزولى از ابن عباس نقل كردهاند كه چنين است: «مردى در ميان مسلمانان بود كه شاخه يكى از درختان خرماى او بالاى خانه مرد فقير عيالمندى قرار گرفته بود، صاحب نخل هنگامى كه بالاى درخت مىرفت تا خرماها را بچيند، گاهى چند دانه خرما در خانه مرد فقير مىافتاد، و كودكانش آن را برمىداشتند، آن مرد از نخل فرود مىآمد و خرما را از دستشان مىگرفت.
مرد فقير به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شكايت آورد.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: برو تا به كارت رسيدگى كنم. سپس صاحب نخل را ملاقات كرد و فرمود: اين درختى كه شاخههايش بالاى خانه فلان كس آمده است به من مىدهى تا در مقابل آن نخلى در بهشت از آن تو باشد! مرد گفت: من درختان نخل بسيارى دارم، و خرماى هيچ كدام به خوبى اين درخت نيست- و حاضر به چنين معاملهاى نيستم.
كسى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اين سخن را شنيد، عرض كرد: اى رسول خدا! اگر من بروم و اين درخت را از اين مرد خريدارى و واگذار كنم، شما همان چيزى را كه به او مىداديد به من عطا خواهى كرد؟
فرمود: آرى.
آن مرد رفت و صاحب نخل را ديد و با او گفتگو كرد، صاحب نخل گفت: آيا مىدانى كه محمّد حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل اين به من بدهد- و من نپذيرفتم.
خريدار گفت: آيا مىخواهى آن را بفروشى يا نه؟
گفت: نمىفروشم مگر آن كه مبلغى را كه گمان نمىكنم كسى بدهد به من بدهى.
گفت: چه مبلغ؟
گفت: چهل نخل.
خريدار تعجب كرد و گفت: عجب بهاى سنگينى براى نخلى كه كج شده مطالبه مىكنى، چهل نخل! سپس بعد از كمى سكوت گفت: بسيار خوب، چهل نخل به تو مىدهم.
فروشنده (طمعكار) گفت: اگر راست مىگوئى چند نفر را به عنوان شهود بطلب! اتفاقا گروهى از آنجا مىگذشتند آنها را صدا زد، و بر اين معامله شاهد گرفت.
سپس خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض كرد اى رسول خدا! نخل به ملك من در آمد و تقديم (محضر مباركتان) مىكنم.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه گفت: اين نخل از آن تو و فرزندان توست.
اينجا بود كه سوره ليل نازل شد- و گفتنيها را در باره بخيلان و سخاوتمندان گفت.
در بعضى از روايات آمده كه مرد خريدار شخصى به نام «ابو الدحداح» بود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread573.html
soham 313
6th February 2014, 10:35 AM
(آيه 1)
تقوا و امدادهاى الهى: باز در آغاز اين سوره به سه سوگند تفكر انگيز از «مخلوقات» و «خالق عالم» برخورد مىكنيم.
مىفرمايد: «قسم به شب در آن هنگام كه (جهان را) بپوشاند» (و الليل اذا يغشى).
تعبير به «يغشى» ممكن است به خاطر آن باشد كه تاريكى شب همچون پردهاى بر نيمى از كره زمين مىافتد، و آن را زير پوشش خود قرار مىدهد، و يا به خاطر اين كه چهره روز يا چهره آفتاب عالمتاب با فرا رسيدن آن پوشانده مىشود، و به هر حال اشارهاى است به اهميت شب و نقش مؤثر آن در زندگى انسانها، از تعديل حرارت آفتاب گرفته، تا مسأله آرامش و سكون همه موجودات زنده در پرتو آن، و نيز عبادت شب زندهداران بيدار دل و آگاه.
(آيه 2)
سپس به سراغ سوگند ديگرى رفته، مىافزايد: «و قسم به روز هنگامى كه تجلى كند» (و النهار اذا تجلى).
و اين از لحظه اى است كه سپيده صبح پرده ظلمانى شب را مىشكافد و تاريكيها را به عقب مىراند و بر تمام پهنه آسمان حاكم مىشود.
(آيه 3)
و بعد به سراغ آخرين قسم رفته، مىفرمايد: «و قسم به آن كس كه جنس مذكر و مؤنث را آفريد» (و ما خلق الذكر و الانثى).
چرا كه وجود اين دو جنس در عالم «انسان» و «حيوان» و «نبات» و دگرگونيهايى كه از لحظه انعقاد نطفه تا هنگام تولد رخ مىدهد، و ويژگيهايى كه هر يك از دو جنس به تناسب فعاليتها و برنامههايشان دارند، و اسرار فراوانى كه در مفهوم زوجيّت نهفته است، همه نشانهها و آياتى است از جهان بزرگ آفرينش، كه از طريق آن مىتوان به عظمت آفريننده آن واقف شد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread573.html
soham 313
6th February 2014, 10:37 AM
(آيه 4)
و سر انجام به هدف نهائى اين سوگندها مىرسد و مىفرمايد: «كه سعى و تلاش شما (در زندگى) مختلف است» (ان سعيكم لشتى).
جهتگيرى تلاشها و نتائج آن نيز كاملا مختلف و متفاوت مىباشد. اشاره به اين كه شما به هر حال در زندگى آرام نخواهيد گرفت، و حتما به سعى و تلاشى دست مىزنيد، و نيروهاى خداداد كه سرمايههاى وجودتان است در مسيرى خرج مىشود، ببينيد سعى و تلاش شما در كدام مسير، به كدام سمت، و داراى كدام نتيجه است؟ نكند تمام سرمايهها و استعدادهاى خود را به بهاى اندكى بفروشيد، و يا بيهوده به هدر دهيد.
(آيه 5)
سپس مردم را به دو گروه تقسيم كرده، و ويژگيهاى هر يك را بر مىشمرد، مىفرمايد: «اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزكارى پيش گيرد» (فاما من اعطى و اتقى).
تأكيد بر «تقوا» به دنبال انفاق اموال، اشاره به لزوم نيت پاك و قصد خالص به هنگام انفاق، و خالى بودن از هرگونه منت و اذيت و آزار مىباشد.
(آيه 6)
«و جزاى نيك (الهى) را تصديق كند» (و صدق بالحسنى).
(آيه 7)
«ما او را در مسير آسانى قرار مىدهيم» و به سوى بهشت جاويدان هدايت مىكنيم (فسنيسره لليسرى).
اصولا ايمان به معاد و پاداشهاى عظيم الهى تحمل انواع مشكلات را براى انسان سهل و آسان مىكند، نه تنها «مال» كه «جان» خود را نيز در طبق اخلاص مىگذارد و به عشق شهادت در ميدان جهاد شركت مىكند، و از اين ايثارگرى خود لذت مىبرد.
(آيه 8)
سپس به نقطه مقابل اين گروه پرداخته، مىفرمايد: «اما كسى كه بخل ورزد و (از اين راه) بىنيازى طلبد» (و اما من بخل و استغنى).
(آيه 9)
«و پاداش نيك (الهى) را تكذيب كند» (و كذب بالحسنى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread573.html
soham 313
6th February 2014, 10:39 AM
(آيه 10)
«به زودى او را در مسير دشوارى قرار مىدهيم» (فسنيسره للعسرى).
«بخل» در اينجا نقطه مقابل «اعطا» است كه در گروه اول (گروه سخاوتمندان سعادتمند) بيان شد، «و استغنى» (بىنيازى بطلبد) بهانهاى است براى بخل ورزيدن، و وسيلهاى است براى ثروت اندوختن.
اصولا براى اين بخيلان بىايمان انجام اعمال نيك و مخصوصا انفاق در راه خدا كار سخت و دشوارى است. در حالى كه براى گروه اول نشاطآور و روح افزاست.
(آيه 11)
و در اين آيه به اين بخيلان كوردل هشدار داده، مىفرمايد: «و در آن هنگام كه (در جهنّم) سقوط مىكند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت» (و ما يغنى عنه ماله اذا تردى). نه مىتواند اين اموال را با خود از اين دنيا ببرد، و نه اگر ببرد مانع سقوط او در آتش دوزخ خواهد شد.
(آيه 12)
در تعقيب آيات گذشته كه مردم را به دو گروه مؤمن سخاوتمند و گروه بىايمان بخيل تقسيم كرده، و سرنوشت هر كدام را بيان مىنمود در اينجا به سراغ اين مطلب مىرود كه كار ما هدايت است نه اجبار و الزام، اين وظيفه شماست كه تصميم بگيريد و مرد راه باشيد، به علاوه پيمودن اين راه به سود خود شماست، و ما هيچ نيازى به آن نداريم.
مىفرمايد: «به يقين هدايت كردن بر ما است» (ان علينا للهدى).
چه هدايت از طريق تكوين (فطرت و عقل) و چه از طريق تشريع (كتاب و سنّت) ما آنچه در اين زمينه لازم بوده گفتهايم و حق آن را ادا كردهايم.
(آيه 13)
«و آخرت و دنيا از آن ما است» (و ان لنا للآخرة و الاولى).
هيچ نيازى به ايمان و اطاعت شما نداريم، نه اطاعت شما به ما سودى مىرساند، و نه معصيت شما زيانى، و تمام اين برنامهها به سود شما و براى خود شماست.
(آيه 14)
و از آنجا كه يكى از شعب هدايت هشدار و انذار است در اين آيه، مىافزايد: «من شما را از آتشى كه زبانه مىكشد بيم مىدهم»! (فانذرتكم نارا تلظى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread573.html
soham 313
6th February 2014, 10:42 AM
(آيه 15)
سپس به گروهى كه وارد اين آتش برافروخته و سوزان مىشوند اشاره كرده، مىفرمايد: «كسى جز بدبختترين مردم وارد آن نمىشود» (لا يصلاها الا الاشقى).
(آيه 16)
و در توصيف اشقى مىفرمايد: «همان كسى كه (آيات خدا را) تكذيب كرد و به آن پشت نمود» (الذى كذب و تولى).
بنابر اين، معيار خوشبختى و بدبختى همان كفر و ايمان است با پيامدهاى عملى كه اين دو دارد و به راستى كسى كه آن همه نشانههاى هدايت و امكانات براى ايمان و تقوا را ناديده بگيرد مصداق روشن «اشقى» و بدبختترين مردم است.
(آيه 17)
سپس سخن از گروهى مىگويد كه از اين آتش شعلهور سوزان بركنارند، مىفرمايد: «به زودى با تقواترين مردم از آن (آتش سوزان) دور داشته مىشود» (و سيجنبها الاتقى).
(آيه 18)
«همان كسى كه مال خود را (در راه خدا) مىبخشد تا پاك شود» (الذى يؤتى ماله يتزكى).
تعبير به «يتزكّى» در حقيقت اشاره به قصد قربت و نيت خالص است خواه اين جمله به معنى كسب نمو معنوى و روحانى باشد، يا به دست آوردن پاكى اموال، چون «تزكيه» هم به معنى «نمو دادن» آمده و هم «پاك كردن».
(آيه 19)
سپس براى تأكيد بر مسأله خلوص نيت آنها در انفاقهايى كه دارند، مىافزايد: «و هيچ كس را نزد او حق نعمتى نيست تا بخواهد (به اين وسيله) او را جزا دهد» (و ما لاحد عنده من نعمة تجزى).
(آيه 20)
«بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ اوست» (الا ابتغاء وجه ربه الاعلى).
يعنى انفاق مؤمنان پرهيزكار به ديگران نه از روى رياست، و نه به خاطر جوابگوئى خدمات سابق آنها، بلكه انگيزه آن تنها و تنها جلب رضاى خداوند است، و همين است كه به آن انفاقها ارزش فوق العادهاى مىدهد.
(آيه 21)
و سر انجام در آخرين آيه اين سوره به ذكر پاداش عظيم و بىنظير اين گروه پرداخته، و در يك جمله كوتاه، مىگويد: «و به زودى راضى و خشنود مىشود» (و لسوف يرضى).
آرى! همان گونه كه او براى رضاى خدا كار مىكرد خدا نيز او را راضى مىسازد، رضايتى گسترده و نامحدود كه تمام نعمتها در آن جمع است.
«پايان سوره ليل»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread573.html
soham 313
6th February 2014, 10:44 AM
سوره ضحى [93]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 11 آيه دارد.
محتوا و فضيلت سوره:
طبق بعضى از روايات وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر اثر تأخير و انقطاع موقت وحى ناراحت بود، و زبان دشمنان نيز باز شده بود، اين سوره نازل شد و همچون باران رحمتى بر قلب پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نشست.
اين سوره با دو سوگند آغاز مىشود، سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بشارت مىدهد كه خدا هرگز تو را رها نساخته است.
بعد به او نويد مىدهد كه خداوند آنقدر به او عطا مىكند كه خشنود شود.
و در آخرين مرحله، گذشته زندگانى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در نظر او مجسّم مىسازد كه خداوند چگونه او را هميشه مشمول انواع رحمت خود قرار داده، و در سختترين لحظات زندگى حمايتش نموده است.
و لذا در آخرين آيات به او دستور مىدهد كه (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ الهى) با يتيمان و مستمندان مهربانى كند و نعمت خدا را بازگو نمايد.
در فضيلت اين سوره همين بس كه در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است: «هر كس آن را تلاوت كند از كسانى خواهد بود كه خدا از آنها راضى مىشود و شايسته است كه محمد صلّى اللّه عليه و آله براى او شفاعت كند و به عدد هر يتيم و مسكين سؤال كننده ده حسنه براى او خواهد بود».
و اين همه فضيلت از آن كسى است كه آن را بخواند و در عمل پياده كند.
قابل توجه اين كه مطابق روايات متعددى، اين سوره و سوره آينده (الم نشرح) يك سوره است، و لذا براى اين كه در هر ركعت بعد از سوره حمد بايد يك سوره كامل خوانده شود اين دو سوره را بايد با هم خواند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread574.html
soham 313
6th February 2014, 11:13 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
در باره شأن نزول اين سوره «ابن عباس» مىگويد: پانزده روز گذشت، و وحى بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل نشد، مشركان گفتند: پروردگار محمد، او را رها كرده، و دشمن داشته، اگر راست مىگويد مأموريت او از سوى خداست، بايد وحى بطور مرتب بر او نازل مىشد.
در اينجا سوره مورد بحث نازل گشت- و به سخنان آنها پاسخ گفت.
قابل توجه اين كه طبق حديثى وقتى اين سوره نازل شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به جبرئيل فرمود: دير كردى در حالى كه سخت به تو مشتاق بودم.
جبرئيل گفت: «من به تو مشتاقتر بودم، ولى من بنده مأمورم و جز به فرمان پروردگار نازل نمىشوم»!
(آيه 1)
در آغاز اين سوره نيز با دو سوگند رو برو مىشويم: سوگند به «نور» و «ظلمت» مىفرمايد: «قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآيد» و همه جا را فرا گيرد (و الضحى).
(آيه 2)
«و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد» و همه جا را در آرامش فرو برد (و الليل اذا سجى).
«ضحى» از ماده «سجو» به معنى اوائل روز است آن موقعى كه خورشيد در آسمان بالا بيايد و نور آن بر همه جا مسلط شود، و اين در حقيقت بهترين موقع روز است.
«سجى» از ماده «سجو» در اصل به معنى «سكون و آرامش» است، و آنچه در شب مهم است همان آرامشى است كه بر آن حكمفرماست، و طبعا اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو مىبرد، و براى تلاش و كوشش فردا و فرداها آماده مىسازد، و از اين نظر نعمت بسيار مهمى است كه شايسته است سوگند به آن ياد شود.
ميان اين دو قسم و محتواى آيه شباهت و رابطه نزديكى وجود دارد، روز همچون نزول نور وحى بر قلب پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است و شب همچون انقطاع موقت وحى كه آن نيز در بعضى از مقاطع لازم است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread574.html
soham 313
6th February 2014, 11:15 AM
(آيه 3)
و به دنبال اين دو سوگند بزرگ به نتيجه و جواب قسم پرداخته، مىفرمايد: «خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است» (ما ودعك ربك و ما قلى).
اين تعبير دلدارى و تسلّى خاطرى است براى شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه بداند اگر گاهى در نزول وحى تأخير افتد روى مصالحى است كه خدا مىداند، و هرگز دليل بر آن نيست كه طبق گفته دشمنان خداوند نسبت به او خشمگين شده باشد يا بخواهد او را ترك گويد، او هميشه مشمول لطف و عنايات خاصّه خدا، و همواره در كنف حمايت ويژه اوست.
(آيه 4)
سپس اضافه مىكند: «و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است» (و للآخرة خير لك من الاولى).
تو در اين جهان مشمول الطاف او هستى، و در آخرت بيشتر و بهتر، نه در كوتاه مدت مورد غضب پروردگار خواهى بود، و نه در دراز مدت، كوتاه سخن اين كه تو هميشه عزيزى، در دنيا عزيز و در آخرت عزيزتر.
(آيه 5)
آنقدر به تو مىبخشد كه خشنود شوى! در اين آيه برترين نويد را به پيامبر داده، مىافزايد: «و به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى» (و لسوف يعطيك ربك فترضى).
اين بالاترين اكرام و احترام پروردگار نسبت به بنده خاصّش محمد صلّى اللّه عليه و آله است كه مىفرمايد: آنقدر به تو مىبخشيم كه راضى شوى، در دنيا بر دشمنان پيروز خواهى شد و آيين تو جهانگير خواهد گشت، و در آخرت نيز مشمول بزرگترين مواهب خواهى بود.
بدون شك پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به عنوان خاتم انبيا و رهبر عالم بشريت خشنوديش تنها در نجات خويش نيست، بلكه آن زمان راضى و خشنود مىشود كه شفاعتش در باره امتش نيز پذيرفته شود.
لذا در حديثى از امام باقر عليه السّلام از پدرش امام زين العابدين عليه السّلام از عمويش «محمّد بن حنفيه» از پدرش امير مؤمنان عليه السّلام مىخوانيم: رسول اللّه فرمود: «روز قيامت من در موقف شفاعت مىايستم، و آنقدر گنهكاران را شفاعت كنم كه خداوند گويد:
أ رضيت يا محمّد؟ «آيا راضى شدى اى محمّد؟
من مىگويم: رضيت، رضيت راضى شدم، راضى شدم»! سپس امير مؤمنان على عليه السّلام رو به جمعى از اهل كوفه كرده و افزود: «شما معتقديد اميد بخشترين آيات قرآن آيه «قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله اى كسانى كه نسبت به خود زيادهروى كردهايد از رحمت خدا نوميد نشويد» است.
گفتند: آرى! ما چنين مىگوييم.
فرمود: «ولى ما اهل بيت مىگوييم اميد بخشترين آيات قرآن آيه «و لسوف يعطيك ربك فترضى» است»! ناگفته پيداست كه شفاعت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شرائطى دارد، نه او براى هر كس شفاعت مىكند، و نه هر گنهكارى مىتواند چنين انتظارى را داشته باشد «1».
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «رسول خدا وارد خانه فاطمه عليها السّلام شد در حالى كه لباس خشنى از پشم شتر در تن دخترش بود، با يك دست آسيا مىكرد، و با دست ديگر فرزندش را شير مىداد، اشك در چشمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهر شد، فرمود: دخترم! تلخى دنيا را در برابر شيرينى آخرت تحمل كن، چرا كه خداوند بر من نازل كرده است كه آنقدر پروردگارت به تو مىبخشد كه راضى شوى (و لسوف يعطيك ربك فترضى».
__________________________________________________
(1) مشروح اين بحث را در جلد اول همين تفسير ذيل آيه 48 سوره بقره مطالعه فرماييد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread574.html
soham 313
6th February 2014, 11:18 AM
(آيه 6)
به شكرانه اين همه نعمت كه خدا به تو داده ...!
چنانكه گفتيم هدف اين سوره تسلّى و دلدارى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و بيان الطاف الهى نسبت به آن حضرت است، لذا در ادامه آيات گذشته كه از اين معنى سخن مىگفت، در اينجا نخست به ذكر سه موهبت از مواهب خاص الهى به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پرداخته، و سپس سه دستور مهم در همين رابطه به او مىدهد.
مىفرمايد: «آيا او (خداوند) تو را يتيم نيافت و پناه داد» (ا لم يجدك يتيما فآوى).
در شكم مادر بودى كه پدرت عبد اللّه از دنيا رفت، تو را در آغوش جدّت «عبد المطلب» (سيد مكّه) پرورش دادم.
شش ساله بودى كه مادرت از دنيا رفت، و از اين نظر نيز تنها شدى، اما عشق و محبت تو را در قلب «عبد المطلب» افزون ساختم.
هشت ساله بودى كه جدّت «عبد المطلب» از دنيا رفت عمويت «ابو طالب» را به خدمت و حمايتت گماشتم، تا تو را همچون جان شيرين در بر گيرد و محافظت كند.
آرى تو يتيم بودى و من به تو پناه دادم.
(آيه 7)
بعد به ذكر نعمت دوم پرداخته، مىفرمايد: «و تو را گمشده يافت و هدايت كرد» (و وجدك ضالا فهدى).
آرى! تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى، و ما اين نور را در قلب تو افكنديم كه به وسيله آن انسانها را هدايت كنى! چنانكه در جاى ديگر مىفرمايد: «تو نه كتاب را مىدانستى و نه ايمان را (از محتواى قرآن و اسلام قبل از نزول وحى آگاه نبودى) ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مىكنيم» (شورى/ 52).
بنابر اين منظور از «ضلالت» در اينجا نفى ايمان و توحيد و پاكى و تقوا نيست، بلكه نفى آگاهى از اسرار نبوت، و قوانين اسلام، و عدم آشنائى با اين حقايق بود، ولى بعد از بعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت.
(آيه 8)
بعد به بيان سومين نعمت پرداخته، مىفرمايد: «و تو را فقير يافت و بىنياز كرد» (و وجدك عائلا فاغنى).
توجه «خديجه» آن زن مخلص با وفا را به سوى تو جلب نمود تا ثروت سرشارش را در اختيار تو و اهداف بزرگت قرار دهد، و بعد از ظهور اسلام غنائم فراوانى در جنگها نصيب تو كرد آن گونه كه براى رسيدن به اهداف بزرگت بىنياز شدى.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread574.html
soham 313
6th February 2014, 11:21 AM
(آيه 9)
سپس به عنوان نتيجهگيرى از آيات قبل، سه دستور پر اهميت به پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىدهد كه هر چند مخاطب در آن شخص رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله است ولى مسلما همگان را شامل مىشود.
نخست مىفرمايد: «حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن» (فاما اليتيم فلا تقهر).
تو هم خود يتيم بودى و رنج يتيمى را كشيدهاى، اكنون از دل و جان مراقب يتيمان باش و روح تشنه آنها را با محبتت سيراب كن.
اين نشان مىدهد كه در مورد يتيمان مسأله اطعام و انفاق گرچه مهم است، ولى از آن مهمتر دلجوئى و نوازش و رفع كمبودهاى عاطفى است، و لذا در حديث معروفى مىخوانيم كه «رسول اللّه» صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هر كس به عنوان نوازش دست بر سر يتيمى كشد به تعداد هر موئى كه دست او از آن مىگذرد در روز قيامت نورى خواهد داشت».
(آيه 10)
و در اين آيه به دومين دستور پرداخته، مىفرمايد: «و سؤال كننده را از خود مران» (و اما السائل فلا تنهر).
در اين كه منظور از «سائل» در اينجا چه كسى است؟ چند تفسير وجود دارد:
نخست اين كه منظور كسانى است كه سؤالاتى در مسائل علمى و اعتقادى و دينى دارند.
ديگر اين كه: منظور كسانى است كه داراى فقر مادى هستند، و به سراغ تو مىآيند، بايد آنچه در توان دارى به كار گيرى، و آنها را مأيوس نكنى، و از خود مرانى.
سوم اين كه: هم ناظر به فقر علمى است و هم فقر مادى، دستور مىدهد كه به تقاضاى سائلان در هر قسمت پاسخ مثبت ده، اين معنى هم تناسب با هدايت الهى نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دارد و هم سرپرستى از او در زمانى كه يتيم بود.
(آيه 11)
و سر انجام در سومين و آخرين دستور، مىفرمايد: «و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن» (و اما بنعمة ربك فحدث).
بازگو كردن نعمت، گاه با زبان است و تعبيراتى كه حاكى از نهايت شكر و سپاس باشد، نه غرور و برترىجوئى، و گاه با عمل است به اين ترتيب كه از آن در راه خدا انفاق و بخشش كند، بخششى كه نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به او عطا كرده است.
البته واژه «نعمت» تمام نعمتهاى معنوى و مادى را شامل مىشود.
لذا در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: معنى آيه چنين است:
«آنچه را خدا به تو بخشيده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نيكى به تو كرده و هدايت نموده همه را بازگو كن».
«پايان سوره ضحى»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread574.html
soham 313
7th February 2014, 10:02 AM
[golrooz] صفحه ی 360 از قرآن کریم شامل سوره های شرح و تین و علق [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ(1)
آيا براي تو سينه ات را نگشاده ايم(1)
وَوَضَعْنَا عَنكَ وِزْرَكَ(2)
و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتيم(2)
الَّذِيٓ أَنقَضَ ظَهْرَكَ(3)
[باري] كه [گويي] پشت تو را شكست(3)
وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ(4)
و نامت را براي تو بلند گردانيديم(4)
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا(5)
پس [بدان كه] با دشواري آساني است(5)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا(6)
آري با دشواري آساني است(6)
فَإِذَا فَرَغْتَ فَانصَبْ(7)
پس چون فراغت يافتي به طاعت دركوش(7)
وَإِلَيٰ رَبِّكَ فَارْغَب(8)
و با اشتياق به سوي پروردگارت روي آور(8)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ(1)
سوگند به [كوه] تين و زيتون(1)
وَطُورِ سِينِينَ(2)
و طور سينا(2)
وَهَٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ(3)
و اين شهر امن [و امان](3)
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ فِيٓ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ(4)
[كه] براستي انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم(4)
ثُمَّ رَدَدْنَٰهُ أَسْفَلَ سَٰفِلِينَ(5)
سپس او را به پست ترين [مراتب] پستي بازگردانيديم(5)
إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ(6)
مگر كساني را كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند كه پاداشي بي منت خواهند داشت(6)
فَمَا يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ(7)
پس چه چيز تو را بعد [از اين] به تكذيب جزا وامي دارد(7)
أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَٰكِمِينَ(8)
آيا خدا نيكوترين داوران نيست(8)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ(1)
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد(1)
خَلَقَ الْإِنسَٰنَ مِنْ عَلَقٍ(2)
انسان را از ع ل ق آفريد(2)
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ(3)
بخوان و پروردگار تو كريمترين [كريمان] است(3)
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ(4)
همان كس كه به وسيله قلم آموخت(4)
عَلَّمَ الْإِنسَٰنَ مَا لَمْ يَعْلَمْ(5)
آنچه را كه انسان نمي دانست [بتدريج به او] آموخت(5)
كَلَّآ إِنَّ الْإِنسَٰنَ لَيَطْغَيٰٓ(6)
حقا كه انسان سركشي مي كند(6)
أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَيٰٓ(7)
همين كه خود را بي نياز پندارد(7)
إِنَّ إِلَيٰ رَبِّكَ الرُّجْعَيٰٓ(8)
در حقيقت بازگشت به سوي پروردگار توست(8)
أَرَءَيْتَ الَّذِي يَنْهَيٰ(9)
آيا ديدي آن كس را كه باز مي داشت(9)
عَبْدًا إِذَا صَلَّيٰٓ(10)
بنده اي را آنگاه كه نماز مي گزارد(10)
أَرَءَيْتَ إِن كَانَ عَلَي الْهُدَيٰٓ(11)
چه پنداري اگر او بر هدايت باشد(11)
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَيٰٓ(12)
يا به پرهيزگاري وادارد [براي او بهتر نيست](12)
أَرَءَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّيٰٓ(13)
[و باز] آيا چه پنداري [كه] اگر او به تكذيب پردازد و روي برگرداند [چه كيفري در پيش دارد](13)
أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَيٰ(14)
مگر ندانسته كه خدا مي بيند(14)
كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعًۢا بِالنَّاصِيَةِ(15)
زنهار اگر باز نايستد موي پيشاني [او] را سخت بگيريم (15)
نَاصِيَةٍ كَٰذِبَةٍ خَاطِئَةٍ(16)
[همان] موي پيشاني دروغزن گناه پيشه را(16)
فَلْيَدْعُ نَادِيَهُۥ(17)
[بگو] تا گروه خود را بخواند(17)
سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ(18)
بزودي آتشبانان را فرا خوانيم(18)
كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِب ۩(19)
زنهار فرمانش مبر و سجده كن و خود را [به خدا] نزديك گردان(19)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
7th February 2014, 10:07 AM
سوره انشراح [94]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 8 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
معروف است كه اين سوره بعد از سوره «و الضحى» نازل شده و محتواى آن نيز همين مطلب را تأييد مىكند چرا كه در اين سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله
شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضّحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره الم نشرح آمده است مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه
گانه اين سوره همه جنبه معنوى دارد و عمدتا اين سوره بر سه محور دور مىزند.
يكى بيان همين نعمتهاى سه گانه و ديگر بشارت به پيامبر از نظر برطرف شدن مشكلات دعوت او در آينده و ديگر توجه به خداوند يگانه و تحريص و ترغيب به عبادت و نيايش.
و به همين دليل در روايات اهل بيت عليهم السّلام چنانكه قبلا هم اشاره كردهايم اين دو به منزله يك سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى اين كه يك سوره كامل خوانده شود هر دو را با هم مىخوانند.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه فرمود: «هر كس اين سوره را بخواند پاداش كسى را دارد كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله را غمگين ديده و اندوه را از قلب او زدوده است».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread575.html
soham 313
7th February 2014, 10:10 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختيم! لحن آيات آميخته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلّى و دلدارى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است.
در نخستين آيه به مهمترين موهبت الهى اشاره كرده، مىفرمايد: «آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم» (ا لم نشرح لك صدرك).
منظور از «شرح صدر» در اينجا گسترش روح و فكر پيامبر به وسيله نور الهى و سكينه و آرامش خداداد مىباشد، اين توسعه مىتواند مفهوم وسيعى داشته باشد كه هم وسعت علمى پيامبر را از طريق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و كارشكنيهاى دشمنان و مخالفان.
و لذا در حديثى آمده است كه پيامبر مىفرمايد: «من تقاضائى از پروردگارم كردم و دوست مىداشتم اين تقاضا را نمىكردم، عرض كردم: خداوندا! پيامبران قبل از من بعضى جريان باد را در اختيارشان قرار دادى، و بعضى مردگان را زنده مىكردند!» خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم؟
گفتم: آرى! فرمود: آيا گمشده نبودى هدايتت كردم؟
عرض كردم: آرى، اى پروردگار! فرمود: آيا سينه تو را گشاده، و پشتت را سبكبار نكردم؟
عرض كردم: آرى اى پروردگار!».
اين نشان مىدهد كه نعمت «شرح صدر» ما فوق معجزات انبياست، و به راستى اگر كسى حالات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را دقيقا مطالعه كند و ميزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پيچيده دوران عمرش بنگرد يقين مىكند كه اين از طريق عادى ممكن نيست، بلكه يك تأييد الهى و ربانى است.
و به خاطر همين «شرح صدر» بود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عاليترين وجهى مشكلات رسالت را پشت سر گذاشت، و وظائف خود را در اين طريق به خوبى انجام داد.
(آيه 2)
سپس به ذكر موهبت ديگرى از مواهب عظيم خود به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پرداخته، مىافزايد: «و (آيا) بار سنگين را از تو برنداشتيم»!؟ (و وضعنا عنك وزرك).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread575.html
soham 313
7th February 2014, 10:12 AM
(آيه 3)
«همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مىكرد» (الذى انقض ظهرك).
اين كدام بار بود كه خداوند از پشت پيامبرش برداشت؟
قرائن آيات به خوبى نشان مىدهد كه منظور همان مشكلات رسالت و نبوت، و دعوت به سوى توحيد و يكتاپرستى، و برچيدن آثار فساد از آن محيط بسيار آلوده بوده است، نه تنها پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه همه پيغمبران در آغاز دعوت با چنين مشكلات عظيمى رو برو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پيروز مىشدند، منتها شرائط محيط و زمان پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله از جهاتى سختتر و سنگينتر بود.
(آيه 4)
و در بيان سومين موهبت، مىفرمايد: «و آوازه تو را بلند ساختيم» (و رفعنا لك ذكرك).
نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پيچيد، و از آن بهتر اين كه نام تو در كنار نام اللّه هر صبح و شام بر فراز مأذنهها و هنگام اذان برده مىشود، و شهادت به رسالت تو، در كنار شهادت به توحيد و يگانگى خداوند نشان اسلام، و دليل پذيرش اين آيين پاك است.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در تفسير اين آيه مىخوانيم كه فرمود: جبرئيل به من گفت: خداوند متعال مىگويد: هنگامى كه نام من برده مىشود نام تو نيز همراه من ذكر مىشود- و در عظمت مقام تو همين بس.
(آيه 5)
در اين آيه، به پيامبرش مهمترين بشارت را مىدهد و انوار اميد را بر قلب پاكش مىپاشد، مىفرمايد: «به يقين با (هر) سختى آسانى است» (فان مع العسر يسرا).
(آيه 6)
باز تأكيد مىكند: «مسلّما با هر سختى آسانى است» (ان مع العسر يسرا).
غم مخور مشكلات و سختيها به اين صورت باقى نمىماند، كارشكنيهاى دشمنان براى هميشه ادامه نخواهد يافت، و محروميتهاى مادى و مشكلات اقتصادى و فقر مسلمين به همين صورت ادامه نمىيابد.
قابل ذكر است كه، اين دو آيه به صورتى مطرح شده كه اختصاص به شخص پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و زمان آن حضرت ندارد، بلكه به صورت يك قاعده كلى و به عنوان تعليلى بر مباحث سابق مطرح است، و به همه انسانهاى مؤمن مخلص و تلاشگر نويد مىدهد كه هميشه در كنار سختيها آسانيهاست.
در حديثى آمده است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «بدان كه با سختيها آسانى است، و با صبر پيروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشايش است».
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بر اثر صبر نوبت ظفر آيد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread575.html
soham 313
7th February 2014, 10:13 AM
(آيه 7)
سپس در اين آيه، مىفرمايد: «پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مىشوى به مهم ديگرى پرداز» (فاذا فرغت فانصب).
هرگز بيكار نمان، تلاش و كوشش را كنار مگذار، پيوسته مشغول مجاهده باش و پايان مهمى را آغاز مهم ديگر قرار ده.
(آيه 8)
و در تمام اين احوال به خدا تكيه كن «و به سوى پروردگارت توجه كن» (و الى ربك فارغب). رضايت او را بطلب، و خشنودى او را جستجو كن، و به سوى قرب جوارش بشتاب.
مطابق آنچه گفته شد آيه مفهوم گستردهاى دارد كه فراغت از هر مهمى، و پرداختن به مهم ديگر را شامل مىشود، و جهتگيرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصيه مىكند.
به هر حال مجموعه اين سوره بيانگر عنايت خاص الهى به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و تسلى او در برابر مشكلات، و وعده نصرت و تأييد او در برابر مشكلات و فراز و نشيبهاى راه رسالت
است. و در عين حال مجموعه اى است اميد بخش سازنده و حيات آفرين براى همه انسانها و همه رهروان راه حق.
«پايان سوره انشراح»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread575.html
soham 313
7th February 2014, 10:15 AM
سوره تين [95]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 8 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره در حقيقت بر محور آفرينش زيباى انسان، و مراحل تكامل، و انحطاط او دور مىزند، و اين مطلب با سوگندهاى پر معنائى در آغاز سوره شروع شده است، و بعد از شمردن عوامل پيروزى و
نجات انسان، سر انجام تأكيد بر مسأله معاد و حاكميت مطلقه خداوند پايان مىگيرد.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «هر كس اين سوره را بخواند خداوند دو نعمت را مادامى كه در دنياست به او مىبخشد: سلامت و يقين، و هنگامى كه از دنيا برود به
تعداد تمام كسانى كه اين سوره را خوانده اند ثواب يك روز روزه به عنوان پاداش به او مىبخشد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread576.html
soham 313
7th February 2014, 10:18 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
در آغاز اين سوره به چهار سوگند پر معنى برخورد مىكنيم كه مقدمه براى بيان معنى پراهميتى است.
مىفرمايد: «قسم به انجير و زيتون [- يا قسم به سرزمين شام و بيت المقدس]» (و التين و الزيتون).
(آيه 2)
«و سوگند به طور سينين» (و طور سينين).
(آيه 3)
«و قسم به اين شهر امن» [- شهر مكه] (و هذا البلد الامين).
«تين» در لغت به معنى «انجير» و «زيتون» همان زيتون معروف است كه ماده روغنى مفيدى از آن مىگيرند.
در اين كه آيا منظور سوگند به همين دو ميوه معروف است يا چيز ديگر؟
بعضى آن را اشاره به همان دو ميوه معروف مىدانند كه خواص غذائى و درمانى فوق العاده زيادى دارد، بعضى ديگر معتقدند كه منظور از آن، دو كوهى است كه شهر «دمشق» و «بيت المقدس» بر آنها قرار گرفته، چرا كه اين دو سرزمين، محل قيام بسيارى از انبيا و پيامبران بزرگ خداست، و اين تفسير با سوگندهاى سوم و چهارم كه از سرزمينهاى مقدسى ياد مىكند هماهنگ است.
و اما «هذا البلد الامين» مسلما اشاره به سرزمين «مكّه» است سرزمينى كه حتى در عصر جاهليت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مىشد، و كسى در آنجا حق تعرض به ديگرى نداشت.
و هر گاه اين دو قسم (تين و زيتون) را بر معنى ابتدائى آنها حمل كنيم يعنى انجير و زيتون معروف، باز سوگند پر معنائى است زيرا:
«انجير» داراى ارزش غذائى فراوانى است و لقمهاى است مغذى و مقوى براى هر سن و سال و خالى از پوست و هسته و زوائد.
در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام آمده است: «انجير بوى دهان را مىبرد، لثهها و استخوانها را محكم مىكند، مو را مىروياند درد را برطرف مىسازد، و با وجود آن نياز به دارو نيست.»
و نيز فرمود: «انجير شبيهترين اشيا به ميوه بهشتى است.»
و غذاشناسان و دانشمندان بزرگ براى زيتون و روغن آن اهميت فوق العادهاى قائلند، و معتقدند كسانى كه مىخواهند همواره سالم باشند بايد از اين اكسير حياتى استفاده كنند.
روغن زيتون دوست صميمى كبد آدمى، و براى رفع عوارض كليهها و سنگهاى صفراوى، و قولنجهاى كليوى، و كبدى و رفع يبوست بسيار مؤثر است.
روغن زيتون سرشار از انواع ويتامينها است و داراى فسفر، كلسيم و پتاسيم و منگنز است در حديثى از امام علىّ بن موسى الرضا عليه السّلام آمده است: «روغن زيتون غذاى خوبى است، دهان را خوشبو و بلغم را برطرف مىسازد، رنگ صورت را صفا و طراوت مىبخشد، اعصاب را تقويت كرده، بيمارى و درد و ضعف را از ميان مىبرد و آتش خشم را فرو مىنشاند».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread576.html
soham 313
7th February 2014, 10:20 AM
(آيه 4)
ما انسان را در بهترين صورت آفريديم! بعد از ذكر اين قسمهاى پرمحتواى چهارگانه به جواب قسم پرداخته، مىفرمايد: «مسلما ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم» (لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم).
«تقويم» به معنى درآوردن چيزى به صورت مناسب، و نظام معتدل و كيفيت شايسته است، و گستردگى مفهوم آن اشاره به اين است كه خداوند انسان را از هر نظر موزون و شايسته آفريد، هم از نظر جسمى، و هم از نظر روحى و عقلى، چرا كه هرگونه استعدادى را در وجود
او قرار داده، و او را براى پيمودن قوس صعودى بسيار عظيمى آماده ساخته، و با اين كه انسان «جرم صغيرى» است، «عالم كبير» را در او جا داده و آنقدر شايستگيها به او بخشيده كه لايق خلعت «و لقد كرمنا بنى آدم ما فرزندان آدم را كرامت و عظمت بخشيديم» «1» شده
است.
(آيه 5)
ولى همين انسان با تمام اين امتيازات اگر از مسير حق منحرف گردد چنان سقوط مىكند كه به «اسفل سافلين» كشيده مىشود، لذا در آيه مورد بحث، مىفرمايد: «سپس او را به پايينترين مرحله باز گردانديم» (ثم رددناه اسفل سافلين).
چرا چنين نباشد در حالى كه موجودى است مملوّ از استعدادهاى سرشار كه اگر در طريق صلاح از آن استفاده كند بر بالاترين قله افتخار قرار مىگيرد، و اگر اين همه هوش و استعداد را در طريق فساد به كار اندازد بزرگترين مفسده را مىآفريند و طبيعى است كه به «اسفل
سافلين» كشيده شود.
__________________________________________________
(1) سوره اسراء (17) آيه 70.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread576.html
soham 313
7th February 2014, 10:22 AM
(آيه 6)
ولى در اين آيه، مىافزايد: «مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند كه براى آنها پاداشى تمام نشدنى است» (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون).
(آيه 7)
در اين آيه، اين انسان ناسپاس و بىاعتنا به دلائل و نشانههاى معاد را مخاطب ساخته، مىگويد: «پس چه چيز سبب مىشود كه بعد از اين همه (دلائل روشن) روز جزا را انكار مىكنى»؟! (فما يكذبك بعد بالدين).
ساختمان وجود تو از يكسو، و ساختمان اين جهان پهناور از سوى ديگر، نشان مىدهد كه زندگى چند روزه دنيا نمىتواند هدف نهائى آفرينش تو و اين عالم بزرگ باشد.
اينها همه مقدمهاى است براى جهانى وسيعتر و كاملتر، و به تعبير قرآن در آيه 62 سوره واقعه «نشئه اولى» خود خبر از «نشئه ديگرى» مىدهد، چرا انسان متذكر نمىشود.
(آيه 8)
و در آخرين آيه سوره، مىفرمايد: «آيا خداوند بهترين حكم كنندگان و داوران نيست»؟! (ا ليس الله باحكم الحاكمين).
در حديثى آمده است هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله سوره «و التين» را تلاوت مىفرمود وقتى به آيه «ا ليس الله باحكم الحاكمين» مىرسيد، مىفرمود: «بلى و انا على ذلك من
الشّاهدين آرى خداوند بهترين حكم كنندگان است و من بر اين امر گواهم».
«پايان سوره تين»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread576.html
soham 313
7th February 2014, 10:24 AM
سوره علق [96]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 19 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
مشهور در ميان مفسران اين است كه اين سوره نخستين سورهاى است كه بر پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نازل شده، و محتواى آن نيز مؤيد همين معنى است.
در آغاز به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دستور قرائت و تلاوت مىدهد و سپس از آفرينش اين انسان با عظمت، از يك قطعه خون بىارزش، سخن مىگويد.
در مرحله بعد از تكامل انسان در پرتو لطف و كرم پروردگار، و آشنائى او به علم و دانش و قلم بحث مىكند.
و در مرحله بعد، از انسانهاى ناسپاسى كه على رغم اين همه موهبت و اكرام الهى راه طغيان را پيش مىگيرند سخن به ميان مىآورد.
و سر انجام به مجازات دردناك كسانى كه مانع هدايت مردم و اعمال نيكند اشاره مىكند و سوره را با دستور سجده و تقرب به درگاه پروردگار پايان مىدهد.
در فضيلت تلاوت اين سوره از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود:
«هر كس در روز يا شب سوره «اقرا باسم ربّك» را بخواند، و در همان شب يا روز بميرد شهيد از دنيا رفته است و خداوند او را شهيد مبعوث مىكند و در صف شهيدان جاى مىدهد، و در قيامت
همچون كسى است كه با شمشير در راه خدا همراه پيامبر خدا جهاد كرده است.»
اين سوره به مناسبت تعبيرهاى مختلفى كه در آغاز آن است به نام سوره «علق»، «اقرا»، «قلم» ناميده شده.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread577.html
soham 313
7th February 2014, 10:27 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
شأن نزول:
در روايات آمده است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به كوه «حرا» رفته بود جبرئيل آمد و گفت: اى محمّد بخوان! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من قرائت كننده نيستم.
جبرئيل او را در آغوش گرفت و فشرد، و بار ديگر گفت: بخوان! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله همان جواب را تكرار كرد، بار دوم نيز جبرئيل اين كار را كرد، و همان جواب را شنيد، و در سومين بار گفت: (اقرأ باسم ربك الذى خلق ...) (تا آخر آيات پنج گانه).
اين سخن را گفت و از ديده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پنهان شد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه با دريافت نخستين اشعه وحى سخت خسته شده بود به سراغ خديجه آمده، و فرمود: «زمّلونى و دثّرونى مرا بپوشانيد و جامهاى بر من بيفكنيد تا استراحت كنم».
«طبرسى» در «مجمع البيان» نيز نقل مىكند كه: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به خديجه فرمود: هنگامى كه تنها مىشوم ندائى مىشنوم (و نگرانم!).
خديجه عرض كرد: خداوند جز خير در باره تو كارى نخواهد كرد، چرا كه به خدا سوگند تو امانت را ادا مىكنى، صله رحم به جا مىآورى، در سخن گفتن راستگو هستى.
«خديجه» مىگويد: بعد از اين ماجرا ما به سراغ «ورقة بن نوفل» رفتيم (او از آگاهان عرب و عمو زاده خديجه بود) رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله آنچه را ديده بود براى «ورقه» بيان كرد، ورقه گفت: هنگامى كه آن منادى به سراغ تو مىآيد دقت كن ببين چه
مىشنوى؟ سپس براى من نقل كن.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در خلوتگاه خود اين را شنيد كه مىگويد: اى محمّد بگو: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم الحمد للّه ربّ العالمين- تا- و لا الضّالّين، و بگو: لا اله الّا اللّه، سپس حضرت به سراغ ورقه آمد و مطلب را براى او بازگو كرد.
«ورقه» گفت: بشارت بر تو، باز هم بشارت بر تو، من گواهى مىدهم تو همان هستى كه «عيسى بن مريم» بشارت داده است! و تو شريعتى همچون «موسى» دارى تو پيامبر مرسلى، و به زودى بعد از اين روز مأمور به جهاد مىشوى و اگر من آن روز را درك كنم
در كنار تو جهاد خواهم كرد! هنگامى كه «ورقه» از دنيا رفت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «من اين روحانى را در بهشت (بهشت برزخى) ديدم در حالى كه لباس حرير بر تن داشت، زيرا او به من ايمان آورد و مرا تصديق كرد».
البته در بعضى از كلمات مفسرين، يا كتب تاريخ، مطالب ناموزونى در باره اين فصل از زندگى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به چشم مىخورد كه مسلما از احاديث مجعول و اسرائيليات است.
به نظر مىرسد اين گونه روايات ضعيف و ركيك، ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است كه خواستهاند هم اسلام را زير سؤال برند و هم شخص پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread577.html
soham 313
7th February 2014, 10:29 AM
(آيه 1)
بخوان به نام پروردگارت! در نخستين آيه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىگويد: «بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد» (اقرأ باسم ربك الذى خلق).
قابل توجه اين كه در اينجا قبل از هر چيز تكيه روى مسأله «ربوبيت» پروردگار شده است، و مىدانيم «رب» به معنى «مالك مصلح» است كسى كه هم صاحب چيزى است و هم به اصلاح و تربيت آن مىپردازد.
سپس براى اثبات ربوبيت پروردگار روى مسأله خلقت و آفرينش جهان هستى تكيه شده، چرا كه بهترين دليل بر ربوبيت او خالقيت اوست، كسى عالم را تدبير مىكند كه آفريننده آن است.
اين در حقيقت پاسخى است به مشركان عرب كه «خالقيت» خدا را پذيرفته بودند، اما ربوبيت و تدبير را براى بتها قائل بودند! به علاوه ربوبيت خداوند و تدبير او در نظام هستى بهترين دليل بر اثبات ذات مقدّس اوست.
(آيه 2)
سپس از ميان مخلوقات روى مهمترين پديده جهان خلقت و گل سرسبد آفرينش يعنى «انسان» تكيه كرده، و آفرينش او را يادآور شده، مىفرمايد:
«همان كس كه انسان را از خون بستهاى خلق كرد» (خلق الانسان من علق).
از آنجا كه نطفه بعد از گذراندن دوران نخستين در عالم جنين، به شكل قطعه خون بسته چسبندهاى در مىآيد كه در ظاهر بسيار كم ارزش است، مبدأ آفرينش انسان را در اين آيه همين موجود ناچيز مىشمرد، تا قدرت نمائى عظيم پروردگار روشن شود كه از موجودى چنان بىارزش مخلوقى چنين پرارزش آفريده است.
بعضى نيز گفتهاند: منظور از «علق» در اينجا «گل» آدم است كه آن هم حالت چسبندگى داشت، بديهى است خدائى كه اين مخلوق عجيب را از آن قطعه «گل چسبنده» به وجود آورد، شايسته هرگونه ستايش است.
گاه «علق» را به معنى موجود «صاحب علاقه» دانستهاند كه اشارهاى است به روح اجتماعى انسان، و علقه آنها به يكديگر كه در حقيقت پايه اصلى تكامل بشر و پيشرفت تمدّنها را تشكيل مىدهد.
بعضى نيز «علق» را اشاره به «نطفه نر» (اسپرم) مىدانند كه شباهت زيادى به «زالو» دارد، اين موجود ذره بينى در آب نطفه شناور است، و به سوى «نطفه زن» در رحم پيش مىرود، و به آن مىچسبد، و از تركيب آن دو، نطفه كامل انسان به وجود مىآيد.
درست است كه در آن زمان اين گونه مسائل هنوز شناخته نشده بود، ولى قرآن مجيد از طريق اعجاز علمى پرده از روى آن برداشته است.
از ميان اين تفسيرهاى چهارگانه تفسير اول روشنتر به نظر مىرسد، هر چند جمع ميان چهار تفسير نيز مانعى ندارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread577.html
soham 313
7th February 2014, 10:32 AM
(آيه 3)
بار ديگر براى تأكيد مىافزايد: «بخوان كه پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است» (اقرأ و ربك الاكرم).
تعبير اين آيه در حقيقت پاسخى است به گفتار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در جواب جبرئيل كه گفت: من قرائت كننده نيستم، يعنى «از بركت پروردگار فوق العاده كريم و بزرگوار، تو توانائى بر قرائت و تلاوت دارى».
(آيه 4)
سپس به توصيف خداوندى كه اكرم الاكرمين است پرداخته، مىفرمايد: «همان كسى كه به وسيله قلم تعليم نمود» (الذى علم بالقلم).
(آيه 5)
«و به انسان آنچه را نمىدانست ياد داد» (علم الانسان ما لم يعلم).
در حقيقت اين آيات نيز پاسخى است به همان گفتار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود «من قرائت كننده نيستم» يعنى همان خدائى كه به وسيله قلم انسانها را تعليم داد، و به انسان آنچه را نمىدانست آموخت، قادر است كه به بندهاى درس نخوانده همچون تو نيز قرائت و تلاوت را بياموزد.
جمله «الذى علم بالقلم» تاب دو معنى دارد، نخست اين كه: خداوند نوشتن و كتابت را به انسان آموخت و قدرت و توانائى اين كار عظيم را كه مبدأ تاريخ بشر، و سر چشمه تمام علوم و فنون و تمدّنهاست، در او ايجاد كرد.
ديگر اين كه: منظور اين است كه علوم و دانشها را از اين طريق و با اين وسيله به انسان آموخت.
و در هر حال تعبيرى است پر معنى كه در آن لحظات حساس نخستين نزول وحى در اين آيات بزرگ و پر معنى منعكس شده است.
پايه اسلام از همان آغاز بر علم و قلم گذارده شده، و بىجهت نيست كه قومى چنان عقب مانده بقدرى در علوم و دانشها پيش رفتند كه علم و دانش را- به اعتراف دوست و دشمن- به همه جهان صادر كردند، و به اعتراف مورخان معروف اروپا اين نور علم و دانش مسلمين بود كه بر صفحه اروپاى تاريك قرون وسطى تابيد، و آنها را وارد عصر تمدن ساخت.
چقدر نازيباست ملّتى اين چنين، و آئينى آن چنان، در ميدان علم و دانش عقب بمانند و نيازمند ديگران و حتى وابسته به آنها شوند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread577.html
soham 313
7th February 2014, 10:34 AM
(آيه 6)
در تعقيب آيات گذشته- كه در آن اشاره به نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار نسبت به انسان شده بود، و لازمه يك چنين نعمت گستردهاى سپاسگزارى انسان تسليم او در برابر خداوند است- در اين آيه مىفرمايد:
«چنين نيست (كه نعمتهاى الهى روح شكرگزارى را هميشه در او زنده كند، بلكه) به يقين انسان طغيان مىكند» (كلا ان الانسان ليطغى).
(آيه 7)
«به خاطر اين كه خود را بىنياز ببيند» (ان رآه استغنى).
اين طبيعت غالب انسانهاست، طبيعت كسانى كه در مكتب عقل و وحى پرورش نيافتهاند كه وقتى به غلط خود را مستغنى مىپندارند، شروع به سركشى و طغيان مىكنند. نه خدا را بندهاند، نه احكام او را به
رسميت مىشناسند، نه به نداى وجدان گوش فرا مىدهند، و نه حق و عدالت را رعايت مىكنند.
به هر حال چنين به نظر مىرسد كه هدف آيه اين است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله انتظار نداشته باشد مردم به زودى دعوتش را پذيرا شوند، بلكه بايد خود را براى انكار و مخالفت مستكبران طغيانگر، آماده
سازد، و بداند راهى پرفراز و نشيب در پيش روى اوست.
(آيه 8)
سپس اين طاغيان مستكبر را مورد تهديد قرار داده، مىفرمايد:
«و به يقين بازگشت (همه) به سوى پروردگار تو است» (ان الى ربك الرجعى).
و اوست كه طغيانگران را به كيفر اعمالشان مىرساند.
و همان گونه كه بازگشت همه چيز به سوى اوست، و همه مىميرند «و ميراث آسمان و زمين براى ذات پاك او مىماند» (آل عمران/ 180).
در آغاز نيز همه چيز از ناحيه او بوده، و جاى اين نيست كه انسان خود را بىنياز بشمرد و مغرور گردد، و طغيان كند.
(آيه 9)
سپس به قسمتى از كارهاى طغيانگران مغرور، ممانعت آنها از سلوك راه حق و پيمودن طريق هدايت و تقوا پرداخته، مىافزايد: «به من خبر ده آيا كسى كه نهى مىكند» (ا رايت الذى ينهى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread577.html
soham 313
7th February 2014, 10:37 AM
(آيه 10)
«بندهاى را به هنگامى كه نماز مىخواند» آيا مستحق عذاب الهى نيست؟ (عبدا اذا صلى).
در احاديث آمده است: «ابو جهل» از اطرافيان خود سؤال كرد: آيا محمّد در ميان شما نيز (براى سجده) صورت به خاك مىگذارد؟
گفتند: آرى! گفت: سوگند به آنچه ما به آن سوگند ياد مىكنيم، اگر او را در چنين حالى ببينم با پاى خود گردن او را له مىكنم! به او گفتند: ببين، او در آنجا مشغول نماز خواندن است! ابو جهل
حركت كرد تا گردن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را زير پاى خود بفشارد، ولى هنگامى كه نزديك آمد عقب نشينى كرده و با دستش گوئى چيزى را از خود دور مىكرد! به او گفتند: اين چه وضعى
است كه در تو مىبينيم؟
گفت: ناگهان ميان خودم و او خندقى از آتش ديدم و منظرهاى وحشتناك و همچنين بال و پرهائى مشاهده كردم! در اينجا پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «قسم به كسى كه جانم در
دست اوست اگر به من نزديك شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مىكردند و عضو عضو او را مىربودند»!- اينجا بود كه آيات فوق نازل شد.
(آيه 11)
در اين آيه براى تأكيد بيشتر، مىافزايد: «به من خبر ده اگر اين بنده (نمازگزار) به راه هدايت باشد» (ا رايت ان كان على الهدى).
(آيه 12)
«يا مردم را به تقوا فرمان دهد» (او امر بالتقوى).
آيا نهى كردن او سزاوار است؟ و آيا مجازات چنين كسى جز آتش دوزخ مىتواند باشد؟!
(آيه 13)
«به من خبر ده اگر (اين طغيانگر كه رهروان راه حق را از نماز و هدايت و تقوا باز مىدارد) حق را انكار كند و به آن پشت نمايد» آيا مستحق مجازات الهى نيست؟ (ا رايت ان كذب و تولى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread577.html
soham 313
7th February 2014, 10:41 AM
(آيه 14)
«آيا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مىبيند» و همه را براى حساب و جزا ثبت و ضبط مىكند؟ (ا لم يعلم بان الله يرى).
(آيه 15)
به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون طغيانگران كافر و مزاحمت آنها نسبت به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و نمازگزاران آمده بود، در اينجا آنها را زير رگبار شديدترين تهديدها گرفته، مىفرمايد: «چنان نيست» كه او مىپندارد (كلا).
گمان مىكند مىتواند پا بر گردن پيغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از اين برنامه الهى باز دارد.
«اگر دست (از اين جهل و غرور خود) بر ندارد ناصيهاش [- موى پيش سرش] را گرفته» و با ذلّت و خوارى به سوى عذاب مىكشانيم (لئن لم ينته لنسفعا بالناصية).
(آيه 16)
«همان ناصيه دروغگوى خطاكار را»! (ناصية كاذبة خاطئة).
در روايتى مىخوانيم: هنگامى كه سوره «الرحمن» نازل شد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به يارانش فرمود: چه كسى از شما اين سوره را بر رؤساى قريش مىخواند؟
حاضران در پاسخ كمى سكوت كردند، چرا كه از آزار سران قريش بيمناك بودند.
«عبد اللّه بن مسعود» برخاست و گفت: اى رسول خدا! من اين كار را مىكنم ...
ابن مسعود كه جثهاى كوچك داشت و از نظر جسمانى ضعيف بود برخاست و نزد سران قريش آمد، آنها را در گرد كعبه جمع ديد، تلاوت سوره الرحمن را آغاز كرد.
«ابو جهل» برخاست و چنان سيلى به صورت او زد كه گوش او پاره شد، و خون جارى گشت! ابن مسعود گريان به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد، هنگامى كه چشم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بر او افتاد، ناراحت شد، ناگهان جبرئيل نازل شد در حالى كه خندان و مسرور بود.
فرمود: اى جبرئيل چرا مىخندى در حالى كه ابن مسعود گريان است؟
عرض كرد: به زودى دليل آن را خواهى دانست.
اين ماجرا گذشت، هنگامى كه مسلمانان روز جنگ بدر پيروز شدند ابن مسعود در ميان كشتههاى مشركان گردش مىكرد، چشمش به ابو جهل افتاد، در حالى كه آخرين نفسهاى خود را مىكشيد، ابن مسعود روى سينه او قرار گرفت هنگامى كه چشمش به او افتاد، گفت: اى چوپان ناچيز! بر جايگاه بلندى قرار گرفتهاى! ابن مسعود گفت: «الاسلام يعلو و لا يعلى عليه اسلام برترى مىگيرد و چيزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت».
ابو جهل به او گفت: به دوستت محمّد بگو: احدى در زندگى در نظر من از او مبغوضتر نبود و حتى در حال مرگم! هنگامى كه اين سخن به گوش پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد فرمود: فرعون زمان من، از فرعون موسى بدتر بود، چرا كه او در واپسين لحظات عمر گفت: من ايمان آوردم، ولى اين طغيانش بيشتر شد! سپس ابو جهل رو به ابن مسعود كرد و گفت: سر مرا با اين شمشير قطع كن كه تيزتر است، هنگامى كه ابن مسعود سرش را جدا كرد نمىتوانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد- موى پيش سر او را گرفت و روى زمين كشيد و خدمت پيامبر آورد، و مضمون آيه در اين دنيا نيز تحقق يافت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread577.html
soham 313
7th February 2014, 10:43 AM
(آيه 17)
در روايتى از ابن عباس آمده است: روزى ابو جهل نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمد در حالى كه حضرت نزديك مقام ابراهيم مشغول نماز بود، صدا زد مگر من تو را از اين كار نهى نكردم؟
حضرت صلّى اللّه عليه و آله بر او بانگ زد و او را از خود راند.
ابو جهل گفت: اى محمّد! بر من بانگ مىزنى، و مرا مىرانى؟ تو نمىدانى قوم و عشيره من در اين سرزمين از همه بيشتر است.
در اينجا آيه مورد بحث نازل شد: «سپس هر كه را مىخواهد صدا بزند» تا ياريش كند (فليدع ناديه).
(آيه 18)
«ما هم به زودى مأموران دوزخ را صدا مىزنيم» تا او را به دوزخ افكنند (سندع الزبانية).
تا معلوم شود كه از اين غافل بىخبر كارى ساخته نيست، و در چنگال مأموران عذاب همچون پر كاهى در وسط يك طوفان سهمگين است!
(آيه 19)
در آخرين آيه اين سوره كه آيه سجده است، مىفرمايد: «چنان نيست» كه آن طغيانگر مىپندارد و اصرار بر ترك سجده تو دارد (كلا).
«هرگز او را اطاعت مكن و سجده نما و (به خدا) تقرّب جوى» (لا تطعه و اسجد و اقترب) «1».
ابو جهلها كوچكتر از آنند كه بتوانند مانع سجده تو شوند، و يا در راه پيشرفت آئينت سنگ بيندازند و مانع ايجاد كنند، تو با توكل بر پروردگار و نيايش و عبادت و سجده، در اين مسير گام بردار و هر روز به خداى خود نزديك و نزديكتر شو.
ضمنا از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه «سجده» باعث قرب انسان در درگاه خداست، و لذا در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه فرمود: «نزديكترين حالت بنده به خداوند زمانى است كه در سجده باشد».
البته مىدانيم طبق روايات اهل بيت عصمت عليهم السّلام چهار سجده واجب در قرآن داريم «الم سجده» و «فصلت» و «النجم» و در اينجا (سوره علق) و بقيه سجدههاى قرآن مستحب است.
_________________________________________________
(1) اين آيه سجده واجب دارد. [.....]
«پايان سوره علق»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread577.html
soham 313
8th February 2014, 07:22 AM
[golrooz] صفحه ی 361 از قرآن کریم شامل سوره ها ی قدر و بینه و آیات 1 تا 6 از سوره ی زلزله [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّآ أَنزَلْنَٰهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ(1)
ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم(1)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ(2)
و از شب قدر چه آگاهت كرد(2)
لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ(3)
شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است(3)
تَنَزَّلُ الْمَلَٰٓئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ(4)
در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براي هر كاري [كه مقرر شده است] فرود آيند(4)
سَلَٰمٌ هِيَ حَتَّيٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ(5)
[آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است(5)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْ أَهْلِ الْكِتَٰبِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّيٰ تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ(1)
كافران اهل كتاب و مشركان دست بردار نبودند تا دليلي آشكار بر ايشان آيد(1)
رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُوا۟ صُحُفًا مُّطَهَّرَةً(2)
فرستاده اي از جانب خدا كه [بر آنان] صحيفه هايي پاك را تلاوت كند(2)
فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ(3)
كه در آنها نوشته هاي استوار است(3)
وَمَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْكِتَٰبَ إِلَّا مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ(4)
و اهل كتاب دستخوش پراكندگي نشدند مگر پس از آنكه برهان آشكار براي آنان آمد(4)
وَمَآ أُمِرُوٓا۟ إِلَّا لِيَعْبُدُوا۟ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَيُؤْتُوا۟ الزَّكَوٰةَ وَذَٰلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ(5)
و فرمان نيافته بودند جز اينكه خدا را بپرستند و در حالي كه به توحيد گراييده اند دين [خود] را براي او خالص گردانند و نماز برپا دارند و زكات بدهند و دين [ثابت و] پايدار همين است(5)
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ مِنْ أَهْلِ الْكِتَٰبِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ(6)
كساني از اهل كتاب كه كفر ورزيده اند و [نيز] مشركان در آتش دوزخند [و] در آن همواره مي مانند اينانند كه بدترين آفريدگانند(6)
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ أُو۟لَٰٓئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ(7)
در حقيقت كساني كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند آنانند كه بهترين آفريدگانند(7)
جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّٰتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا۟ عَنْهُ ذَٰلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُۥ(8)
پاداش آنان نزد پروردگارشان باغهاي هميشگي است كه از زير [درختان] آن نهرها روان است جاودانه در آن همي مانند خدا از آنان خشنود است و [آنان نيز] از او خشنود اين [پاداش] براي كسي است كه از پروردگارش بترسد(8)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا(1)
آنگاه كه زمين به لرزش [شديد] خود لرزانيده شود(1)
وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا(2)
و زمين بارهاي سنگين خود را برون افكند(2)
وَقَالَ الْإِنسَٰنُ مَا لَهَا(3)
و انسان گويد [زمين] را چه شده است(3)
يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا(4)
آن روز است كه [زمين] خبرهاي خود را باز گويد(4)
بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَيٰ لَهَا(5)
[همان گونه] كه پروردگارت بدان وحي كرده است(5)
يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِّيُرَوْا۟ أَعْمَٰلَهُمْ(6)
آن روز مردم [به حال] پراكنده برآيند تا [نتيجه] كارهايشان به آنان نشان داده شود(6)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
8th February 2014, 07:24 AM
سوره قدر [97]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 5 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
محتواى اين سوره چنانكه از نامش پيداست بيان نزول قرآن مجيد در شب قدر است، و سپس بيان اهميت شب قدر و بركات و آثار آن.
در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود: «هر كس آن را تلاوت كند پاداش كسى را دارد كه ماه رمضان را روزه گرفته، و شب قدر را احيا داشته است».
واضح است اين همه فضيلت از آن كسى است كه مىخواند و مىفهمد و به محتوايش جامه عمل مىپوشاند، قرآن را بزرگ مىشمرد و آياتش را در زندگى پياده مىكند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:26 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
شب قدر شب نزول قرآن! از آيات قرآن به خوبى استفاده مىشود كه قرآن مجيد در ماه مبارك رمضان نازل شده است: «شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن» (بقره/ 185).
و ظاهر اين تعبير آن است كه تمام قرآن در اين ماه نازل گرديد.
و در نخستين آيه سوره قدر مىفرمايد: «ما آن [- قرآن] را در شب قدر نازل كرديم» (انا انزلناه فى ليلة القدر).
تعبير به «انا انزلناه» (ما آن را نازل كرديم) اشاره به عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است كه خداوند نزول آن را به خودش نسبت داده است.
نزول آن در شب «قدر» همان شبى كه مقدرات و سرنوشت انسانها در تمام سال در آن شب تعيين مىشود دليل ديگرى بر سرنوشت ساز بودن اين كتاب بزرگ آسمانى است .
از ضميمه كردن اين آيه با آيه سوره بقره نتيجهگيرى مىشود كه شب قدر در ماه مبارك رمضان است، اما كدام شب است؟
از قرآن چيزى در اين مورد استفاده نمىشود، ولى مشهور و معروف در روايات اين است كه در دهه آخر ماه رمضان و شب بيست و يكم، يا بيست و سوم است البته در روايات متعددى بيشتر روى شب بيست و سوم تكيه شده.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام نيز نقل شده كه فرمود: «تقدير مقدرات در شب نوزدهم و تحكيم آن در شب بيست و يكم، و امضا در شب بيست و سوم است» و به اين ترتيب بين روايات جمع مىشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:29 AM
(آيه 2)
در اين آيه براى بيان عظمت شب قدر، مىفرمايد: «و تو چه مىدانى شب قدر چيست؟» (و ما ادراك ما ليلة القدر).
اين تعبير نشان مىدهد كه عظمت اين شب به قدرى است كه حتى پيامبر با آن علم وسيع و گسترده اش قبل از نزول اين آيات به آن واقف نبود.
(آيه 3)
و بلافاصله مىگويد: «شب قدر بهتر از هزار ماه است» (ليلة القدر خير من الف شهر).
بهتر بودن اين شب از هزار ماه به خاطر ارزش عبادت و احياى آن شب است، و روايات فضيلت ليلة القدر و فضيلت عبادت آن، كه در كتب شيعه و اهل سنت فراوان است اين معنى را كاملا تأييد مىكند.
علاوه بر اين نزول قرآن در اين شب، و نزول بركات و رحمت الهى در آن سبب مىشود كه از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.
در بعضى از تفاسير آمده است كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يكى از بنى اسرائيل لباس جنگ در تن كرده بود و هزار ماه از تن بيرون نياورد و پيوسته مشغول (يا آماده) جهاد فى سبيل اللّه بود! اصحاب و ياران تعجب كردند و آرزو داشتند چنان فضيلت و افتخارى براى آنها نيز ميسر مىشد، آيه فوق نازل گشت و بيان كرد كه «شب قدر از هزار ماه برتر است».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:31 AM
(آيه 4)
سپس به توصيف بيشترى از آن شب بزرگ پرداخته، مىافزايد:
«فرشتگان و روح در آن شب به اذن پروردگارشان براى (تقدير) هر كارى نازل مىشوند» (تنزل الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر).
با توجه به اين كه «تنزّل» فعل مضارع است، و دلالت بر استمرار دارد روشن مىشود كه شب قدر مخصوص به زمان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و نزول قرآن مجيد نبوده، بلكه امرى است مستمر و شبى است مداوم كه در هر سال تكرار مىشود.
منظور از «روح» مخلوق عظيمى است ما فوق فرشتگان، چنانكه در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه شخصى از آن حضرت سؤال كرد: «آيا روح همان جبرئيل است»؟
امام عليه السّلام در پاسخ فرمود: «جبرئيل از ملائكه است، و روح اعظم از ملائكه است، مگر خداوند متعال نمىفرمايد: ملائكه و روح نازل مىشوند»؟
منظور از «من كل امر» اين است كه فرشتگان براى تقدير و تعيين سرنوشتها و آوردن هر خير و بركتى در آن شب نازل مىشوند، و هدف از نزول آنها انجام اين امور است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:33 AM
(آيه 5)
و در آخرين آيه مىفرمايد: «شبى است سرشار از سلامت (و بركت و رحمت) تا طلوع سپيده» (سلام هى حتى مطلع الفجر). هم قرآن در آن نازل شده، هم عبادت و احياء آن معادل هزار ماه است، هم خيرات و بركات الهى در آن شب نازل مىشود، هم رحمت خاصش شامل حال بندگان مىگردد، و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل مىگردند.
بنابر اين شبى است سر تا سر سلامت و نور و رحمت از آغاز تا پايان، حتى طبق بعضى از روايات در آن شب شيطان در زنجير است و از اين نظر نيز شبى است سالم و توأم با سلامت.
در داستان ابراهيم ع آمده است كه چند نفر از فرشتگان الهى نزد او آمدند و بشارت تولد فرزند براى او آوردند و بر او سلام كردند (هود- 69) مىگويند لذتى كه ابراهيم ع از سلام اين فرشتگان برد با تمام دنيا برابرى نداشت، اكنون بايد فكر كرد كه وقتى گروه گروه فرشتگان در شب قدر نازل مىشوند و بر مؤمنان سلام مىكنند چه لذت و لطف و بركتى دارد؟! وقتى ابراهيم ع را در آتش نمرودى افكندند فرشتگان آمدند و بر او سلام كردند، و آتش بر او گلستان شد، آيا آتش دوزخ به بركت سلام فرشتگان بر مؤمنان در شب قدر" برد" و" سلام" نمىشود؟
آرى اين نشانه عظمت امت محمد ص است كه در آنجا بر خليل ع نازل مىشوند و در اينجا بر اين امت اسلام .
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:34 AM
نكته ها:
1- چه امورى در شب قدر مقدر مىشود؟
در پاسخ اين سؤال، كه چرا اين شب، شب قدر ناميده شده؟ سخن بسيار گفتهاند، از جمله اينكه:
1: شب قدر به اين جهت" قدر" ناميده شده كه جميع مقدرات بندگان در تمام سال در آن شب تعيين مىشود، شاهد اين معنى سوره دخان است كه مىفرمايد:
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ:
" ما اين كتاب مبين را در شبى پر بركت نازل كرديم، و ما همواره انذار كننده بودهايم، در آن شب كه هر امرى بر طبق حكمت خداوند تنظيم و تعيين مىگردد" (دخان- 3 و 4).
اين بيان هماهنگ با روايات متعددى است كه مىگويد: در آن شب، مقدرات يك سال انسانها تعيين مىگردد، و ارزاق و سرآمد عمرها، و امور ديگر، در آن ليله مباركه تفريق و تبيين مىشود.
البته اين امر هيچگونه تضادى با آزادى اراده انسان و مساله اختيار ندارد، چرا كه تقدير الهى به وسيله فرشتگان بر طبق شايستگيها و لياقتهاى افراد، و ميزان ايمان و تقوى و پاكى نيت و اعمال آنها است.
يعنى براى هر كس آن مقدر مىكنند كه لايق آن است، يا به تعبير ديگر زمينه هايش از ناحيه خود او فراهم شده، و اين نه تنها منافاتى با اختيار ندارد و بلكه تاكيدى بر آن است.
2: بعضى نيز گفته اند آن شب را از اين جهت شب قدر ناميده اند كه داراى قدر و شرافت عظيمى است (نظير آنچه در آيه 74 سوره حج آمده است ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ" آنها قدر خداوند را نشناختند").
3: گاه نيز گفتهاند به خاطر آن است كه قرآن با تمام قدر و منزلتش بر رسول والا قدر، و به وسيله فرشته صاحب قدر نازل گرديد.
4: يا اينكه شبى است كه مقدر شده قرآن در آن نازل گردد.
5: يا اينكه كسى كه آن شب را احيا بدارد صاحب قدر و مقام و منزلت مىشود.
6: يا اينكه در آن شب، آن قدر فرشتگان نازل مىشوند كه عرصه زمين بر آنها تنگ مىشود، چون تقدير به معنى- تنگ گرفتن نيز آمده است مانند وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ (طلاق- 7).
جمع ميان تمام اين تفسيرها در مفهوم گسترده" ليلة القدر" كاملا ممكن است هر چند تفسير اول از همه مناسبتر و معروفتر است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:38 AM
2- شب قدر كدام شب است؟
در اينكه" ليلة القدر" در ماه رمضان است ترديدى نيست، چرا كه جمع ميان آيات قرآن همين معنى را اقتضا مىكند، از يك سو مىگويد: قرآن در ماه رمضان نازل شده (بقره- 185) و از سوى ديگر مىفرمايد: در شب قدر نازل گرديده (آيات مورد بحث).
ولى در اينكه كدام شب از شبهاى ماه رمضان است؟ گفتگو بسيار است، و در اين زمينه تفسيرهاى زيادى شده، از جمله شب اول، شب هفدهم، شب نوزدهم، شب بيست و يكم، شب بيست و سوم، شب بيست و هفتم، و شب بيست و نهم.
ولى مشهور و معروف در روايات اين است كه در دهه آخر ماه رمضان و شب بيست و يكم يا بيست و سوم است، لذا در روايتى مىخوانيم كه در دهه آخر ماه مبارك پيغمبر اكرم ص تمام شبها را احيا مىداشت و مشغول عبادت بود.
و در روايتى از امام صادق ع آمده است كه" شب قدر شب بيست و يكم يا بيست و سوم است"، حتى هنگامى كه راوى اصرار كرد كداميك از اين دو شب است و گفت: اگر من نتوانم هر دو شب را عبادت كنم كداميك را انتخاب نمايم؟! امام ع تعيين نفرمود، و افزود، ما ايسر ليلتين فيما تطلب:" چه آسان است دو شب براى آنچه مىخواهى"! .
ولى در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت ع رسيده است بيشتر روى شب بيست و سوم تكيه شده، در حالى كه روايات اهل سنت بيشتر روى" شب بيست و هفتم" دور مىزند.
در روايتى از امام صادق ع نيز نقل شده كه فرمود:
التقدير فى ليلة القدر تسعة عشر، و الإبرام فى ليلة احدى و عشرين و الامضاء فى ليلة ثلاث و عشرين.
" تقدير مقدرات در شب نوزدهم، و تحكيم آن در شب بيست و يكم، و امضاء در شب بيست و سوم است و به اين ترتيب بين روايات جمع مىشود.
ولى به هر حال هاله اى از ابهام شب قدر را به خاطر جهتى كه بعدا به آن اشاره مىشود، فرا گرفته است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:40 AM
3- چرا شب قدر مخفى است؟
بسيارى معتقدند مخفى بودن شب قدر در ميان شبهاى سال، يا در ميان شبهاى ماه مبارك رمضان براى اين است كه مردم به همه اين شبها اهميت دهند، همانگونه كه خداوند رضاى خود را در ميان انواع طاعات پنهان كرده تا مردم به همه طاعات روى آورند، و غضبش را در ميان معاصى پنهان كرده تا از همه بپرهيزند، دوستانش را در ميان مردم مخفى كرده تا همه را احترام كنند، اجابت را در ميان دعاها پنهان كرده تا به همه دعاها رو آورند، اسم اعظم را در ميان اسمائش مخفى ساخته تا همه را بزرگ دارند، و وقت مرگ را مخفى ساخته تا در همه حال آماده باشند.
و اين فلسفه مناسبى به نظر مىرسد.
4- آيا شب قدر در امتهاى پيشين نيز بوده است؟
ظاهر آيات اين سوره نشان مىدهد كه شب قدر مخصوص زمان نزول قرآن و عصر پيامبر اسلام ص نبوده، بلكه همه سال تا پايان جهان تكرار مىشود.
تعبير به فعل مضارع (تنزل) كه دلالت بر استمرار دارد، و همچنين تعبير به جمله اسميه" سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ" كه نشانه دوام است نيز گواه بر اين معنى است.
بعلاوه روايات بسيارى كه شايد در حد تواتر باشد نيز اين معنى را تاييد مىكند.
ولى آيا در امتهاى پيشين نيز بوده است يا نه.
صريح روايات متعددى اين است كه اين از مواهب الهى بر اين امت مىباشد، چنان كه در حديثى از پيغمبر اكرم ص آمده است كه فرمود:
ان اللَّه وهب لامتى ليلة القدر لم يعطها من كان قبلهم: خداوند به امت من شب قدر را بخشيده و احدى از امتهاى پيشين از اين موهبت برخوردار نبودند" .
در تفسير آيات فوق نيز بعضى از روايات دلالت بر اين مطلب دارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:41 AM
5- چگونه شب قدر برتر از هزار ماه است؟
ظاهر اين است كه بهتر بودن اين شب از هزار ماه، به خاطر ارزش عبادت و احياى آن شب است، و روايات فضيلت ليلة القدر و فضيلت عبادت آن كه در كتب شيعه و اهل سنت فراوان است اين معنى را كاملا تاييد مىكند.
علاوه بر اين، نزول قرآن در اين شب، و نزول بركات و رحمت الهى در آن، سبب مىشود كه از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.
در حديثى از" امام صادق" ع آمده است كه به" على بن ابى حمزه ثمالى" فرمود:" فضيلت شب قدر را در شب بيست و يكم و بيست و سوم بطلب، و در هر كدام از اين دو يكصد ركعت نماز بجاى آور، و اگر بتوانى هر دو شب را تا طلوع صبح احيا بدار و در آن شب غسل كن".
" ابو حمزه" مىگويد: عرض كردم:" اگر نتوانم ايستاده اينهمه نماز بخوانم؟
فرمود: نشسته بخوان، عرض كردم: اگر نتوانم؟ فرمود: در بستر بخوان، و مانعى ندارد در آغاز شب خواب مختصرى بكنى و بعد مشغول عبادت شوى، درهاى آسمان در ماه رمضان گشوده است، و شياطين در غل و زنجيرند، و اعمال مؤمنين مقبول است و چه ماه خوبى است ماه رمضان"؟!.
6- چرا قرآن در شب قدر نازل شد؟
از آنجا كه در شب قدر سرنوشت انسانها براى يك سال، بر طبق لياقتها وشايستگيهاى آنها، تعيين مىشود، بايد آن شب را بيدار بود، و توبه كرد و خودسازى نمود و به درگاه خدا رفت و لياقتى بيشتر و بهتر براى رحمت او پيدا كرد.
آرى در لحظاتى كه سرنوشت ما تعيين مىشود نبايد انسان در خواب باشد، و از همه چيز غافل و بيخبر كه در اين صورت سرنوشت غمانگيزى خواهد داشت! قرآن چون يك كتاب سرنوشتساز است، و خط سعادت و خوشبختى و هدايت انسانها در آن مشخص شده است بايد در شب قدر،! شب تعيين سرنوشتها، نازل گردد، و چه زيبا است رابطه ميان" قرآن" و" شب قدر"؟ و چه پر معنى است پيوند اين دو با يكديگر؟
«پايان سوره قدر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread578.html
soham 313
8th February 2014, 07:43 AM
سوره بيّنه [98]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 8 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره اشاره به رسالت جهانى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و آميخته بودن آن با دلائل و نشانههاى روشن مىكند.
و در بخش ديگرى از اين سوره موضعگيريهاى مختلف اهل كتاب و مشركان را در برابر اسلام مشخص مىكند كه آن گروه كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقاتند، و آن گروه كه راه كفر و شرك و گناه پيش گرفتند بدترين مخلوقات محسوب مىشوند.
اين سوره داراى نامهاى متعددى است كه به تناسب الفاظ آن انتخاب شده، اما از همه معروفتر سوره «بيّنة» و «لم يكن» و «قيّمة» است.
در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چنين نقل شده: «اگر مردم مىدانستند اين سوره چه بركاتى دارد خانواده و اموال را رها كرده، به فرا گرفتن آن مىپرداختند»! مردى از قبيله «خزاعه» عرض كرد: اى رسول خدا! تلاوت آن چه اجر و پاداشى دارد؟
فرمود: «هيچ منافقى آن را قرائت نمىكند، و نه كسانى كه شك و ترديد در دلشان است، به خدا سوگند فرشتگان مقرب از آن روز كه آسمانها و زمين آفريده شده است آن را مىخوانند، و لحظهاى در تلاوت آن سستى نمىكنند، هر كس آن را در شب بخواند خداوند فرشتگانى را مأمور مىكند كه دين و دنياى او را حفظ كنند، و آمرزش و رحمت براى او بطلبند، و اگر در روز بخواند به اندازه آنچه روز آن را روشن مىكند و شب آن را تاريك مىسازد ثواب به او مىدهند».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread581.html
soham 313
8th February 2014, 07:45 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
در آغاز سوره به وضع اهل كتاب (يهود و نصارى) و مشركان عرب قبل از ظهور اسلام پرداخته، مىگويد: «كافران از اهل كتاب و مشركان (مىگفتند:) دست از آيين خود بر نمىدارند تا دليل روشنى براى آنها بيايد» (لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكين حتى تأتيهم البينة).
(آيه 2)
«پيامبرى از سوى خدا (بيايد) كه صحيفههاى پاكى را (بر آنها) بخواند» (رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة). مطهر از شرك و دروغ و دخالت شياطين جن و انس.
(آيه 3)
صحيفه هائى كه «در آن نوشتههاى صحيح و پرارزشى باشد» ولى هنگامى كه آمد ايمان نياوردند مانند اهل كتاب! (فيها كتب قيمة).
(آيه 4)
آرى! آنها قبل از ظهور پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله چنين ادعائى را داشتند، ولى بعد از ظهور او و نزول كتاب آسمانيش صحنه عوض شد، و آنها در دين خدا اختلاف كردند «و اهل كتاب اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه دليل روشن (و پيامبر راستين و آشكار) براى آنها آمد» (و ما تفرق الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جاءتهم البينة).
آيه فوق شبيه چيزى است كه در سوره بقره آيه 89 آمده است: «هنگامى كه از طرف خداوند كتابى براى آنها آمد كه موافق نشانههائى بود كه با خود داشتند، و پيش از آن به خود نويد فتح مىدادند، هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد كافر شدند، پس لعنت خدا بر كافران باد»!
مىدانيم اهل كتاب انتظار چنين ظهورى را داشتند، و قاعدتا مشركان عرب كه اهل كتاب را از خود عالمتر و آگاهتر مىدانستند نيز در اين برنامه با آنها همصدا بودند. ولى بعد از تحقق آرزوهايشان مسير خود را تغيير دادند و به صف مخالفان پيوستند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread581.html
soham 313
8th February 2014, 07:47 AM
(آيه 5)
سپس «اهل كتاب» و به تبع آنها «مشركان» را مورد ملامت قرار داده، مىگويد: چرا در اين آيين جديد اختلاف كردند، بعضى مؤمن و بعضى كافر شدند در حالى كه در اين آيين «دستورى به آنها داده نشده بود جز اين كه خدا را بپرستند در حالى كه دين خود را براى او خالص كنند و از شرك به توحيد بازگردند نماز را بر پا دارند و زكات را بپردازند» (و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين حنفاء و يقيموا الصلاة و يؤتوا الزكاة).
سپس مىافزايد: «و اين است آيين مستقيم و پايدار» (و ذلك دين القيمة).
منظور از «و ما امروا» اين است كه در آيين اسلام دستورى جز توحيد خالص و نماز و زكات و مانند آن نيامده، و اينها امورى هستند شناخته شده، چرا از قبول آن سرباز مىزنند و در پذيرش آن اختلاف مىكنند؟
منظور از «دين» مجموعه دين و شريعت است، يعنى آنها مأمور شده بودند كه خدا را پرستش كنند و دين و آيين خود را در تمام جهات خالص گردانند.
جمله «و ذلك دين القيمة» اشاره به آن است كه اين اصول يعنى توحيد خالص و نماز (توجه به خالق) و زكات (توجه به خلق) از اصول ثابت و پا بر جاى همه اديان است، بلكه مىتوان گفت: اينها در متن فطرت آدمى قرار دارد.
زيرا از يكسو سرنوشت انسان بر مسأله توحيد است، و از سوى ديگر فطرتش او را دعوت به شكر منعم و معرفت و شناخت او مىكند، و از سوى سوم روح اجتماعى و مدنيت انسان او را به سوى كمك محرومان فرا مىخواند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread581.html
soham 313
8th February 2014, 07:48 AM
(آيه 6)
بهترين و بدترين مخلوقات! در آيات گذشته آمده بود كه كفار اهل كتاب و مشركان در انتظار اين بودند كه دليل روشنى از سوى خداوند سراغ آنها بيايد.
در اينجا به دو گروه «كافران» و «مؤمنان» در برابر اين دعوت الهى، و سر انجام كار هر يك از آنها اشاره مىكند.
نخست مىفرمايد: «كافران از اهل كتاب و مشركان (به اين آيين جديد) در آتش دوزخند، جاودانه در آن مىمانند، آنها بدترين مخلوقاتند»! (ان الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين فى نار جهنم خالدين فيها اولئك هم شر البرية).
تعبير «اولئك هم شر البرية» (آنها بدترين مخلوقاتند) تعبير تكان دهندهاى است كه نشان مىدهد در ميان تمام جنبندگان و غير جنبندگان موجودى مطرودتر از كسانى كه بعد از وضوح حق و اتمام حجت راه راست را رها كرده در ضلالت گام مىنهند يافت نمىشود.
مقدم داشتن «اهل كتاب» بر «مشركان» در اين آيه نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها داراى كتاب آسمانى و علما و دانشمندان بودند و نشانههاى پيغمبر اسلام در كتب آنها صريحا آمده بود، بنابر اين مخالفت آنها زشتتر و بدتر بود.
(آيه 7)
در اين آيه به گروه دوم كه نقطه مقابل آنها هستند و در قوس صعودى قرار دارند اشاره كرده، مىفرمايد: «كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقات خدا هستند» (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية).
تعبير «اولئك هم خير البرية» به خوبى نشان مىدهد كه انسانهاى مؤمن و صالح العمل حتى از فرشتگان برتر و بالاترند، چرا كه آيه مطلق است، و هيچ استثنائى در آن نيست، آيات ديگر قرآن مانند آيه 70 سوره اسراء نيز گواه بر اين معنى مىباشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread581.html
soham 313
8th February 2014, 07:50 AM
(آيه 8)
سپس پاداش آنها را در چند جمله كوتاه چنين بيان مىكند:
«پاداش آنها نزد پروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زير درختانش جارى است (در حالى كه) هميشه در آن مىمانند» (جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا).
«هم خدا از آنها خشنود است و (هم) آنها از خدا خشنودند» (رضى الله عنهم و رضوا عنه).
«و اين (مقام والا و پاداشهاى مهم و بىنظير) براى كسى است كه از پروردگارش بترسد» (ذلك لمن خشى ربه). چرا كه همين ترس انگيزه حركت به سوى هرگونه اطاعت و تقوا و اعمال صالح است.
آنها از خدا راضيند چرا كه هر چه خواستهاند به آنها داده، و خدا از آنها راضى است چرا كه هر چه او خواسته انجام دادهاند، و اگر هم لغزشى بوده به لطفش صرف نظر كرده، چه لذتى از اين برتر و بالاتر كه احساس كند مورد قبول و رضاى معبود و محبوبش واقع شده، و به لقاى او واصل گرديده است.
دارد هر كس از تو مرادى و مطلبى-----مقصود ما دنيا و عقبى لقاى تو است!
آرى! بهشت جسم انسان، باغهاى جاويدان آن جهان است، ولى بهشت جانش رضاى خدا و لقاى محبوب است.
على عليه السّلام و شيعيانش خير البريّهاند!
در روايات فراوانى كه از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنين در منابع معروف شيعه نقل شده، آيه «اولئك هم خير البرية» (آنها بهترين مخلوقات خدا هستند) به على عليه السّلام و پيروان او تفسير شده است.
در تفسير «الدرّ المنثور» از «ابن عباس» آمده است كه وقتى آيه «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية» نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به على فرمود:
«آن تو و شيعيان تو در قيامت مىباشيد كه هم شما از خدا خشنود هستيد و هم خدا از شما خشنود».
نامبرده در حديث ديگرى از «ابن مردويه» از على عليه السّلام نقل مىكند كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به من فرمود: «آيا اين سخن خدا را نشنيدهاى كه مىفرمايد:
كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند بهترين مخلوقاتند؟ اين تو و شيعيان تو هستيد، و وعدهگاه من و شما كنار حوض كوثر است، هنگامى كه من براى حساب امتها مىآيم و شما دعوت مىشويد در حالى كه پيشانى سفيد و شناخته شدهايد».
كوتاه سخن اين كه حديث فوق از احاديث بسيار معروف و مشهور است كه از سوى غالب دانشمندان و علماى اسلام پذيرفته شده، و اين فضيلتى است بزرگ و بىنظير براى على عليه السّلام و پيروانش.
ضمنا از اين روايات به خوبى اين حقيقت آشكار مىشود كه واژه «شيعه» از همان عصر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به وسيله آن حضرت در ميان مسلمين نشر شد، و اشاره به پيروان خاص امير مؤمنان على عليه السّلام است، و آنها كه گمان مىكنند تعبير «شيعه» از تعبيراتى است كه قرنها بعد به وجود آمده سخت در اشتباهند.
«پايان سوره بيّنه»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread581.html
soham 313
8th February 2014, 07:51 AM
سوره زلزله [99]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 8 آيه است.
محتواى سوره:
مطالب اين سوره عمدتا بر سه محور دور مىزند:
نخست از «اشراط الساعة» و نشانههاى وقوع قيامت بحث مىكند، و به دنبال آن سخن از شهادت زمين به تمام اعمال آدمى آمده است.
در بخش ديگر از تقسيم مردم به دو گروه «نيكوكار» و «بدكار» و رسيدن هر كس به اعمال خود سخن مىگويد.
در فضيلت تلاوت اين سوره تعبيرات مهمى در روايات اسلامى آمده، از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس آن را تلاوت كند گويى سوره بقره را قرائت كرده، و پاداش او به اندازه كسى است كه يك چهارم قرآن را تلاوت كرده باشد».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «هرگز از تلاوت سوره «اذا زلزلت الارض» خسته نشويد، چرا كه هر كس آن را در نمازهاى نافله بخواند هرگز به زلزله گرفتار نمىشود، و با آن نمىميرد، و به صاعقه و آفتى از آفات دنيا تا هنگام مرگ گرفتار نخواهد شد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread582.html
soham 313
8th February 2014, 07:53 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
همان گونه كه گفتيم آغاز اين سوره با بيان بعضى از حوادث هول انگيز و وحشتناك پايان اين جهان و شروع رستاخيز همراه است، نخست مىفرمايد: «هنگامى كه زمين شديدا به لرزه درآيد» (اذا زلزلت الارض زلزالها).
و آن يا زلزله تمام كره زمين است- بر خلاف زلزلههاى معمولى كه موضعى و مقطعى است- و يا اشاره به زلزله معهود يعنى زلزله رستاخيز است.
(آيه 2)
«و زمين (چنان زير و رو شود كه) بارهاى سنگينش را خارج سازد» (و اخرجت الارض اثقالها).
بعضى گفتهاند: منظور از «اثقال» (بارهاى سنگين زمين) انسانها هستند كه با زلزله رستاخيز از درون قبرها به خارج پرتاب مىشوند.
و بعضى ديگر گفتهاند: گنجهاى درون خود را بيرون مىريزد، و مايه حسرت دنيا پرستان بىخبر مىگردد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور بيرون فرستادن مواد سنگين و مذاب درون زمين است كه معمولا كمى از آن به هنگام آتشفشانها و زلزلهها بيرون مىريزد، در پايان جهان آنچه در درون زمين است به دنبال آن زلزله عظيم به بيرون پرتاب مىشود.
تفسير اول مناسبتر است هر چند جمع ميان سه تفسير نيز بعيد نيست.
(آيه 3)
به هر حال، در آن روز «انسان (از ديدن اين صحنه بىسابقه، سخت متوحش مىشود، و) مىگويد: زمين را چه مىشود» كه اين گونه مىلرزد؟
(و قال الانسان ما لها).
«انسان» در اينجا معنى گستردهاى دارد كه همگان را شامل مىشود، زيرا تعجب از اوضاع و احوال زمين در آن روز مخصوص به كافران نيست.
اين تعجب، و سؤال ناشى از آن نفخه اولى است كه نفخه پايان جهان است، زيرا زلزله عظيم در پايان جهان رخ مىدهد.
و در اين صورت منظور از اثقال زمين معادن و گنجها و مواد مذاب درون آن است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread582.html
soham 313
8th February 2014, 07:56 AM
(آيه 4)
و از آن مهمتر اين كه: «در آن روز تمام خبرهايش را بازگو مىكند» (يومئذ تحدث اخبارها).
آنچه از خوبيها و بديها، و اعمال خير و شر، بر صفحه زمين واقع شده، همه را برملا مىسازد، و يكى از مهمترين شهود اعمال انسان در آن روز همين زمينى است كه ما اعمال خود را بر آن انجام مىدهيم، و شاهد و ناظر ماست.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «منظور از خبر دادن زمين اين است كه اعمال هر مرد و زنى را كه بر روى زمين انجام دادهاند خبر مىدهد، مىگويد: فلان شخص در فلان روز فلان كار را انجام داد، اين است خبر دادن زمين»!
(آيه 5)
در اين آيه مىافزايد: «اين به خاطر آن است كه پروردگارت به او وحى كرده است» (بان ربك اوحى لها). و زمين در اجراى اين فرمان كوتاهى نمىكند.
تعبير «اوحى» در اينجا به خاطر آن است كه چنين سخن گفتن اسرار آميز بر خلاف طبيعت زمين است و اين جز از طريق يك وحى الهى ممكن نيست.
(آيه 6)
سپس مىفرمايد: «در آن روز مردم بصورت گروههاى پراكنده (از قبرها) خارج مىشوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود»! (يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم).
جمله «ليروا اعمالهم» به معنى «تجسّم اعمال» و مشاهده خود اعمال است، و اين آيه يكى از روشنترين آيات كه بر مسأله تجسّم اعمال دلالت دارد محسوب مىشود يعنى در آن روز اعمال آدمى به صورتهاى مناسبى تجسّم مىيابد و در برابر او حضور پيدا مىكند، و همنشينى با آن مايه نشاط يا رنج و بلاست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread582.html
soham 313
9th February 2014, 10:00 PM
[golrooz] صفحه ی 362 از قرآن کریم شامل آیات 7 تا 8 از سوره ی زلزله و سوره های عادیات و قارعه و تکاثر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُۥ(7)
پس هر كه هموزن ذره اي نيكي كند [نتيجه] آن را خواهد ديد(7)
وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُۥ(8)
و هر كه هموزن ذره اي بدي كند [نتيجه] آن را خواهد ديد(8)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالْعَٰدِيَٰتِ ضَبْحًا(1)
سوگند به ماديانهائي كه با همهمه تازانند و با سم[هاي] خود از سنگ آتش مي جهانند(1)
فَالْمُورِيَٰتِ قَدْحًا(2)
و برق [از سنگ] همي جهانند(2)
فَالْمُغِيرَٰتِ صُبْحًا(3)
و صبحگاهان هجوم آرند(3)
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا(4)
و با آن [يورش] گردي برانگيزند(4)
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا(5)
و بدان [هجوم] در دل گروهي درآيند(5)
إِنَّ الْإِنسَٰنَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ(6)
كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است(6)
وَإِنَّهُ عَلَيٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٌ(7)
و او خود بر اين [امر] نيك گواه است(7)
وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ(8)
و راستي او سخت شيفته مال است(8)
۞ أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ(9)
مگر نمي داند كه چون آنچه در گورهاست بيرون ريخته گردد(9)
وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ(10)
و آنچه در سينه هاست فاش شود(10)
إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّخَبِيرٌۢ(11)
در چنان روزي پروردگارشان به [حال] ايشان نيك آگاه است(11)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْقَارِعَةُ(1)
كوبنده(1)
مَا الْقَارِعَةُ(2)
چيست كوبنده(2)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا الْقَارِعَةُ(3)
و تو چه داني كه كوبنده چيست(3)
يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ(4)
روزي كه مردم چون پروانه[هاي] پراكنده گردند(4)
وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ(5)
و كوه ها مانند پشم زده شده رنگين شود(5)
فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَٰزِينُهُۥ(6)
اما هر كه سنجيده هايش سنگين برآيد(6)
فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ(7)
پس وي در زندگي خوشي خواهد بود(7)
وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَٰزِينُهُۥ(8)
و اما هر كه سنجيده هايش سبك بر آيد(8)
فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ(9)
پس جايش هاويه باشد(9)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا هِيَهْ(10)
و تو چه داني كه آن چيست(10)
نَارٌ حَامِيَةٌۢ(11)
آتشي است سوزنده(11)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلْهَيٰكُمُ التَّكَاثُرُ(1)
تفاخر به بيشترداشتن شما را غافل داشت(1)
حَتَّيٰ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ(2)
تا كارتان [و پايتان] به گورستان رسيد(2)
كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ(3)
نه چنين است زودا كه بدانيد(3)
ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ(4)
باز هم نه چنين است زودا كه بدانيد(4)
كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ(5)
هرگز چنين نيست اگر علم اليقين داشتيد(5)
لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ(6)
به يقين دوزخ را مي بينيد(6)
ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ(7)
سپس آن را قطعا به عين اليقين درمي يابيد(7)
ثُمَّ لَتُسَْٔلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ(8)
سپس در همان روز است كه از نعمت [روي زمين] پرسيده خواهيد شد(8)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
10th February 2014, 07:33 PM
(آيه 7)
سپس به سر انجام كار هر يك از اين دو گروه مؤمن و كافر، نيكوكار و بدكار، اشاره كرده، مىفرمايد: «پس هر كس هم وزن ذرّهاى كار خير انجام دهد آن را مىبيند» (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره).
(آيه 8)
«و هر كس هم وزن ذرّهاى كار بد كرده آن را مىبيند»! (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره).
ظاهر اين آيات نيز تأكيد مجددى است بر مسأله «تجسم اعمال» و مشاهده خود عمل، اعم از نيك و بد در روز قيامت، كه حتى اگر سر سوزنى كار نيك يا بد باشد در برابر صاحب آن مجسم مىشود و آن را مشاهده مىكند.
منظور از «ذرّة» در اينجا كوچكترين وزنهاست.
نه تنها از آيات فوق، كه از آيات مختلف قرآن به خوبى استفاده مىشود كه در حسابرسى اعمال در قيامت فوق العاده دقت و موشكافى مىشود، در آيه 16 سوره لقمان مىخوانيم: «پسرم! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (عمل نيك يا بد) باشد و در دل سنگى يا در گوشهاى از آسمانها يا زمين پنهان گردد، خداوند آن را (در قيامت) براى حسابرسى مىآورد، خداوند دقيق و آگاه است».
اين تعبيرات نشان مىدهد كه در آن حسابرسى بزرگ كوچكترين كارها محاسبه مىشود، ضمنا اين آيات هشدار مىدهد كه: نه گناهان كوچك را كم اهميت بشمرند، و نه اعمال خير را كوچك، چيزى كه مورد محاسبه الهى قرار مىگيرد هر چه باشد كم اهميت نيست.
به راستى ايمان عميق به محتواى اين آيات كافى است كه انسان را در مسير حق وادارد، و از هرگونه شر و فساد باز دارد.
«پايان سوره زلزله»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread582.html
soham 313
10th February 2014, 07:34 PM
سوره عاديات [100]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 11 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
در آغاز سوره سوگندهاى بيدار كنندهاى را ذكر مىكند، و بعد از آن سخن از پارهاى از ضعفهاى نوع انسان همچون كفر و بخل و دنيا پرستى به ميان مىآورد، و سر انجام با اشاره كوتاه و گويائى به مسأله معاد، و احاطه علمى خداوند به بندگان، سوره را پايان مىدهد.
در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «هر كس آن را تلاوت كند به عدد هر يك از حاجيانى كه (شب عيد قربان) در «مزدلفه» توقف مىكنند و در آنجا حضور دارند ده حسنه به او داده مىشود.
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس سوره «و العاديات» را بخواند، و بر آن مداومت كند، خداوند روز قيامت او را با امير مؤمنان على عليه السّلام مبعوث مىكند و در جمع او و ميان دوستان او خواهد بود».
ناگفته پيداست كه اين همه فضيلت براى آنهاست كه آن را برنامه زندگى خويش قرار دهند و به تمام محتواى آن ايمان دارند و عمل مىكنند.
شأن نزول:
در حديثى آمده است كه: اين سوره بعد از جنگ «ذات السلاسل» نازل شد و ماجرا چنين بود:
در سال هشتم هجرت به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله خبر دادند كه دوازده هزار سوار در سرزمين «يابس» جمع شده، و با يكديگر عهد كردهاند كه تا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و على عليه السّلام را به قتل نرسانند و جماعت مسلمين را متلاشى نكنند از پاى ننشينند! پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله جمع كثيرى از ياران خود را به سر كردگى بعضى از صحابه به سراغ آنها فرستاد، ولى بعد از گفتگوهائى بدون نتيجه بازگشتند، سر انجام پيامبر، على عليه السّلام را با گروه كثيرى از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت، آنها بسرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مىرفتند، و صبحگاهان دشمن را در حلقه محاصره گرفتند، نخست اسلام را بر آنها عرضه داشتند چون نپذيرفتند هنوز هوا تاريك بود كه به آنها حمله كردند و آنان را در هم شكستند، عدهاى را كشتند، و زنان و فرزندانشان را اسير كردند، و اموال فراوانى به غنيمت گرفتند.
سوره عاديات نازل شد در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند، پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله آن روز براى نماز صبح آمد، و اين سوره را در نماز تلاوت فرمود.
بعد از پايان نماز اصحاب عرض كردند: اين سورهاى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم! فرمود: آرى، على عليه السّلام بر دشمنان پيروز شد، و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد- چند روز بعد على عليه السّلام با غنائم و اسيران به مدينه وارد شد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread583.html
soham 313
10th February 2014, 07:37 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
سوگند به جهادگران بيدار! گفتيم اين سوره با سوگندهاى بيدارگرى آغاز شده، نخست مىفرمايد: «سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالى كه نفس زنان پيش مىرفتند» (و العاديات ضبحا).
يا به شتران حاجيان كه از سرزمين «عرفات» به «مشعر الحرام» و از «مشعر» نفس زنان به سوى «منى» حركت مىكنند سوگند.
و اين تفسير از جهاتى مناسبتر به نظر مىرسد، و در روايات اهل بيت عليهم السّلام نيز وارد شده.
(آيه 2)
سپس مىافزايد: «و سوگند به افروزندگان جرقه آتش» در برخورد سمهايشان با سنگهاى بيابان (فالموريات قدحا).
اسبان مجاهدانى كه چنان با سرعت به سوى ميدان نبرد حركت مىكنند كه از اثر برخورد سمّ آنها به سنگهاى بيابان جرقهها مىپرد، يا شترانى كه بسرعت به مواقف حج مىدوند و سنگها و ريگها از زير پاى آنها پريده و بر اثر برخورد به سنگهاى ديگر توليد جرقه مىكند.
(آيه 3)
سپس در سومين سوگند، مىفرمايد: «و سوگند به هجوم آوران سپيده دم» (فالمغيرات صبحا).
(آيه 4)
سپس به يكى ديگر از ويژگيهاى اين مجاهدان و مركبهاى آنها اشاره كرده، مىافزايد: آن چنان بر دشمن هجوم سريع مىبرند «كه گرد و غبار به هر سو پراكندند» (فاثرن به نقعا).
يا اين كه بر اثر هجوم شتران حاجيان از مشعر الحرام به سوى منى، گرد و غبار از هر سو پراكنده مىشود.
(آيه 5)
و در آخرين ويژگى از ويژگيهاى آنها مىفرمايد: «و (ناگهان) در ميان دشمن ظاهر شدند» (فوسطن به جمعا).
چنان هجوم آنها غافلگيرانه و برق آسا بود كه در چند لحظه صفوف دشمن را از هم شكافته و به قلب آنها هجوم بردند، و جمعيت آنها را از هم متلاشى كردند، و اين نتيجه همان سرعت عمل و بيدارى و آمادگى و شهامت و شجاعت است.
و يا اشاره به ورود حاجيان از «مشعر» به قلب «منى» است.
از اينجا روشن مىشود كه جهاد آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفسهاى اسبهاى مجاهدان شايسته سوگند است، و همچنين جرقههاى ناشى از برخورد سمشان به سنگها، و همچنين گرد و غبارى كه در فضا پخش مىكنند، آرى گرد و غبار صحنه جهاد هم پر ارزش و با عظمت است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread583.html
soham 313
10th February 2014, 07:40 PM
(آيه 6)
بعد از اين سوگندهاى عظيم به پاسخ قسم، يعنى چيزى كه سوگندها به خاطر آن ياد شده است پرداخته، مىفرمايد: «مسلما انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است» (ان الانسان لربه لكنود).
همان انسان تربيت نايافته، همان انسانى كه انوار معارف الهى و تعليمات انبيا بر قلبش نتافته، و بالاخره همان انسانى كه خود را تسليم غرائز و شهوات سركش نموده است او مسلما «ناسپاس» و «بخيل» است.
تعبير «انسان» در اين گونه موارد به معنى انسانهاى شرور هوى پرست سركش و طغيانگر است.
(آيه 7)
سپس مىافزايد: «و او خود (نيز) بر اين معنى گواه است» (و انه على ذلك لشهيد). چرا كه انسان نسبت به نفس خويش بصيرت دارد، و اگر صفات درونى خود را از هر كس بتواند پنهان كند از خدا و وجدان خويش نمىتواند مخفى دارد، خواه به حقيقت اعتراف كند يا نه!
(آيه 8)
در اين آيه مىافزايد: «و او علاقه شديد به مال دارد» (و انه لحب الخير لشديد). و همين علاقه شديد و افراطى او به مال و ثروت سبب بخل و ناسپاسى و كفران او مىشود.
اطلاق «خير» بر «مال» به خاطر آن است كه در حد ذات خود چيز خوبى است، و مىتواند وسيله انواع خيرات گردد، ولى انسان ناسپاس و بخيل آن را از هدف اصليش بازداشته، و در مسير خود خواهى و خود كامگى به كار مىگيرد.
(آيه 9)
سپس به صورت يك استفهام انكارى توأم با تهديد، مىفرمايد:
«آيا (اين انسان ناسپاس و بخيل و دنياپرست) نمىداند در آن روز تمام كسانى كه در قبرها هستند برانگيخته مىشوند» (ا فلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور).
(آيه 10)
«و آنچه در درون سينهها (از كفر و ايمان، اخلاص و ريا، كبر و تواضع، نيات خير و سوء) است آشكار مىگردد» (و حصل ما فى الصدور).
(آيه 11)
«در آن روز پروردگارشان از آنها (و اعمال و نياتشان) كاملا باخبر است» و بر طبق آن به آنها كيفر مىدهد (ان ربهم بهم يؤمئذ لخبير).
آرى! خداوند هميشه و در همه حال از اسرار درون و برون بطور كامل آگاه است ولى اثر اين آگاهى در قيامت و به هنگام پاداش و كيفر ظاهرتر و آشكارتر مىگردد. و اين هشدارى است به همه انسانها كه اگر به راستى به آن ايمان داشته باشند سدّ نيرومندى در ميان آنان و گناهان ايجاد مىكند.
«پايان سوره عاديات»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread583.html
soham 313
10th February 2014, 08:09 PM
سوره قارعه [101]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 11 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره بطور كلى از معاد و مقدمات آن سخن مىگويد، با تعبيراتى كوبنده و بيانى تكان دهنده، و انذار و هشدارى صريح و روشن، و سر انجام انسانها را به دو گروه تقسيم مىكند:
گروهى كه اعمالشان در ميزان عدل الهى سنگين است، و پاداششان زندگانى سراسر رضايتبخش در جوار رحمت حق، و گروهى كه اعمالشان سبك و كم وزن است و سرنوشتشان آتش داغ و سوزان جهنم.
نام اين سوره يعنى «قارعه» از آيه اول آن گرفته شده است.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه سوره قارعه را بخواند خداوند متعال او را از فتنه دجّال و ايمان آوردن به او حفظ مىكند، و او را در قيامت از چرك جهنّم دور مىدارد ان شاء اللّه».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread585.html
soham 313
10th February 2014, 08:12 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
حادثه كوبنده! اين سوره كه در وصف قيامت است، نخست مىفرمايد: «آن حادثه كوبنده» (القارعة).
(آيه 2)
«و چه حادثه كوبنده اى»! (ما القارعة).
(آيه 3)
«و تو چه مىدانى كه حادثه كوبنده چيست»؟ آن حادثه همان روز قيامت است (و ما ادراك ما القارعة).
بسيارى از مفسران گفتهاند كه «قارعة» يكى از نامهاى قيامت است، ولى درست روشن نساختهاند كه آيا اين تعبير اشاره به مقدمات قيامت مىباشد كه عالم دنيا در هم كوبيده مىشود.
و يا اين كه منظور مرحله دوم، يعنى مرحله زنده شدن مردگان، و طرح نوين در عالم هستى است، و تعبير به «كوبنده» به خاطر آن است كه وحشت و خوف و ترس آن روز دلها را مىكوبد.
ولى روى هم رفته احتمال اول مناسبتر به نظر مىرسد، هر چند در اين آيات هر دو حادثه پشت سر يكديگر ذكر شده است.
(آيه 4)
سپس در توصيف آن روز عجيب مىگويد: «روزى كه مردم مانند پروانههاى پراكنده خواهند بود» (يوم يكون الناس كالفراش المبثوث).
تشبيه به «پروانه» به خاطر آن است كه پروانهها معمولا خود را ديوانهوار به آتش مىافكنند و مىسوزانند، بدكاران نيز خود را در آتش جهنم مىافكنند.
(آيه 5)
سپس به سراغ يكى ديگر از اوصاف آن روز رفته، مىافزايد:
«و كوهها مانند پشم رنگين حلاجى شده مىگردد»! (و تكون الجبال كالعهن المنفوش).
سابقا گفتهايم كه طبق آيات مختلف قرآن كوهها در آستانه قيامت نخست به حركت در مىآيند بعد در هم كوبيده و متلاشى مىگردند و سر انجام به صورت غبارى در آسمان در مىآيند كه در آيه مورد بحث آن را تشبيه به پشمهاى رنگين حلاجى شده كرده است، پشمهايى كه تنها رنگى از آنها نمايان باشد، و اين آخرين مرحله متلاشى شدن كوههاست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread585.html
soham 313
10th February 2014, 08:15 PM
(آيه 6)
بعد به مرحله حشر و نشر و زنده شدن مردگان و تقسيم آنها به دو گروه پرداخته، مىفرمايد: «اما كسى كه (در آن روز) ترازوهاى اعمالش سنگين است» ... (فاما من ثقلت موازينه).
(آيه 7)
«در يك زندگى خشنود كننده خواهد بود» (فهو فى عيشة راضية). و تنها زندگى آخرت است كه سراسر رضايت و خشنودى و آرامش و امنيت و مايه جمعيت خاطر مىباشد، چرا كه زندگى دنيا هر قدر مرفّه و پرنعمت باشد باز از عوامل ناخشنودى خالى نيست.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است كه وقتى از معنى «ميزان» سؤال كردند، در پاسخ فرمود: «ترازوى سنجش همان عدل است».
و در حديثى مىخوانيم: «امير مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند».
به اين ترتيب وجود اولياء اللّه يا قوانين عدل الهى مقياسهائى هستند كه انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مىكنند، و به همان اندازه كه با آنها شباهت دارند و مطابقت دارند وزنشان سنگين است.
و روشن است كه سبك و سنگين بودن «موازين» به معنى سنگين و سبك بودن خود اعمال است.
(آيه 8)
«و اما كسى كه ترازوهايش سبك است» ... (و اما من خفت موازينه).
(آيه 9)
«پناهگاهش هاويه [- دوزخ] است» (فامه هاوية). كه در آن سقوط مىكند.
تعبير به «ام» (مادر) در جمله فوق به خاطر اين است كه مادر پناهگاهى است براى فرزندان كه در مشكلات به او پناه مىبرند، و نزد او مىمانند، و در اينجا اشاره به اين است كه اين گنهكاران سبك عمل محلى براى پناه گرفتن جز دوزخ نمىيابند.
(آيه 10)
«و تو چه مىدانى هاويه چيست»؟! (و ما ادراك ما هية).
(آيه 11)
«آتشى است سوزان» و فوق تصوّر همه انسانها (نار حامية).
«پايان سوره قارعه»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread585.html
soham 313
10th February 2014, 08:16 PM
سوره تكاثر [102]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 8 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
محتواى اين سوره نخست سرزنش و ملامت افرادى است كه بر اساس يك سرى مطالب موهوم بر يكديگر تفاخر مىكردند، سپس هشدارى نسبت به مسأله معاد و قيامت و آتش دوزخ، و سر انجام هشدارى در زمينه مسأله سؤال و بازپرسى از نعمتها مىدهد.
نام اين سوره از آيه اول آن گرفته شده است.
در فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه آن را بخواند خداوند در برابر نعمتهايى كه در دنيا به او داده او را مورد حساب قرار نمىدهد و پاداشى به او مىدهد كه گوئى هزار آيه قرآن را تلاوت كرده».
بديهى است اين همه ثواب از آن كسى است كه آن را بخواند و در برنامه زندگى به كار گيرد و روح و جان خود را هماهنگ با آن بسازد.
شأن نزول:
مفسران معتقدند كه اين سوره در باره قبائلى نازل شد كه بر يكديگر تفاخر مىكردند، و با كثرت نفرات و جمعيت يا اموال و ثروت خود بر ديگران مباهات مىنمودند تا آنجا كه براى بالا بردن آمار نفرات قبيله به گورستان مىرفتند و قبرهاى مردگان هر قبيله را مىشمردند! ولى مسلم است كه اين شأن نزول هرگز مفهوم آيه را محدود نمىكند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread586.html
soham 313
10th February 2014, 08:21 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
بلاى تكاثر و تفاخر! در آغاز سوره نخست با لحنى ملامت بار مىفرمايد: «افزون طلبى (و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده) است» (الهاكم التكاثر).
(آيه 2)
«تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد» و قبور مردگان خود را برشمرديد و به آن افتخار كرديد (حتى زرتم المقابر).
از امير مؤمنان على عليه السّلام در نهج البلاغه آمده است كه بعد از تلاوت «الهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر» فرمود: «شگفتا! چه هدف بسيار دورى! و چه زيارت كنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم و دردناكى به ياد استخوان پوسيده كسانى افتادهاند كه سالهاست خاك شدهاند، آن هم چه يادآورى! با اين فاصله دور به ياد كسانى افتادهاند كه سودى به حالشان ندارند، آيا به محل نابودى پدران خويش افتخار مىكنند؟ و يا با شمردن تعداد مردگان و معدومين خود را بسيار مىشمرند؟ آنها خواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسسته، و حركاتشان به سكون مبدل شده. اين اجساد پوسيده اگر مايه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند»!
سر چشمه تفاخر و فخر فروشى!
يكى از عوامل اصلى تفاخر و تكاثر همان جهل و نادانى نسبت به پاداش كيفر الهى و عدم ايمان به معاد است.
از اين گذشته جهل انسان به ضعفها و آسيب پذيريهايش، به آغاز پيدايش و سر انجامش، از عوامل ديگر اين كبر و غرور و تفاخر است.
عامل ديگر همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شكستهاست، كه افراد براى پوشاندن شكستهاى خود پناه به تفاخر و فخر فروشى مىبرند و لذا در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هيچ كس تكبر به فخر فروشى نمىكند مگر به خاطر ذلّتى كه در نفس خود مىيابد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread586.html
soham 313
10th February 2014, 08:28 PM
(آيه 3)
در اين آيه آنها را با اين سخن مورد تهديد شديد قرار داده، مىفرمايد: «چنين نيست كه مىپنداريد به زودى (نتيجه اين تفاخر موهوم خود را) خواهيد دانست» (كلا سوف تعلمون).
(آيه 4)
باز براى تأكيد مىافزايد: «باز چنان نيست كه شما مىپنداريد به زودى خواهيد دانست» (ثم كلا سوف تعلمون).
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام آمده است كه فرمود: «گروهى از ما پيوسته در باره عذاب قبر در شك بودند تا اين كه سوره (الهاكم التكاثر) نازل شد، تا آنجا كه فرمود: (كلا سوف تعلمون منظور از آن عذاب قبر است، سپس مىفرمايد: (ثم كلا سوف تعلمون) منظور عذاب قيامت است».
(آيه 5)
سپس مىافزايد: «چنان نيست (كه شما خيال مىكنيد) اگر شما علم اليقين (به آخرت) داشتيد» افزون طلبى شما را از خدا غافل نمىكرد (كلا لو تعلمون علم اليقين).
«يقين» نقطه مقابل «شكّ» است و طبق روايات به مرحله عالى ايمان «يقين» گفته مىشود و براى آن سه مرحله است.
1- علم اليقين و آن اين است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آورد مانند كسى كه با مشاهده دود، علم به وجود آتش پيدا مىكند.
2- عين اليقين و آن در جائى است كه انسان به مرحله مشاهده مىرسد و با چشم خود مثلا آتش را مشاهده مىكند.
3- حق اليقين و آن همانند كسى است كه وارد آتش شود و سوزش آن را لمس كند، و به صفات آتش متصف گردد، و اين بالاترين مرحله يقين است، كه در حقيقت از دو علم تشكيل يافته: علم به معلوم و علم به اين كه خلاف آن علم محال است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread586.html
soham 313
10th February 2014, 08:31 PM
(آيه 6)
باز براى تأكيد و انذار بيشتر مىافزايد: «قطعا شما جهنم را خواهيد ديد» (لترون الجحيم).
(آيه 7)
«سپس (با ورود در آن) آن را به عين اليقين خواهيد ديد» (ثم لترونها عين اليقين).
(آيه 8)
«سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهائى كه داشتهايد بازپرسى خواهيد شد» (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم).
بايد در آن روز روشن سازيد كه اين نعمتهاى خداداد را در چه راهى مصرف كردهايد؟ و از آنها براى اطاعت الهى يا معصيتش كمك گرفتهايد، يا نعمتها را ضايع ساخته هرگز حق آن را ادا ننمودهايد؟
«نعيم» يك معنى بسيار گسترده دارد كه همه مواهب الهى را اعم از «معنوى» مانند دين و ايمان و اسلام و قرآن و ولايت، و انواع نعمتهاى «مادى» را اعم از فردى و اجتماعى شامل مىشود، منتها نعمتهايى كه اهميت بيشترى دارند مانند نعمت «ايمان و ولايت» بيشتر از آنها سؤال مىشود كه آيا حق آنها ادا شده يا نه؟
«پايان سوره تكاثر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread586.html
soham 313
10th February 2014, 08:53 PM
[golrooz] صفحه ی 363 از قرآن کریم شامل سوره های عصر و همزه و فیل و قریش [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالْعَصْرِ(1)
سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل](1)
إِنَّ الْإِنسَٰنَ لَفِي خُسْرٍ(2)
كه واقعا انسان دستخوش زيان است(2)
إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوْا۟ بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا۟ بِالصَّبْرِ(3)
مگر كساني كه گرويده و كارهاي شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايي توصيه كرده اند(3)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ(1)
واي بر هر بدگوي عيبجويي(1)
الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُۥ(2)
كه مالي گرد آورد و برشمردش(2)
يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُۥ(3)
پندارد كه مالش او را جاويد كرده(3)
كَلَّا لَيُنۢبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ(4)
ولي نه قطعا در آتش خردكننده فرو افكنده خواهد شد(4)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا الْحُطَمَةُ(5)
و تو چه داني كه آن آتش خردكننده چيست(5)
نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ(6)
آتش افروخته خدا[يي] است(6)
الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفِْٔدَةِ(7)
[آتشي] كه به دلها مي رسد(7)
إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ(8)
و [آتشي كه] در ستونهايي دراز آنان را در ميان فرامي گيرد(8)
فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍۭ(9)
و مانند ستونهايي بلند زبانه مي كشد(9)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَٰبِ الْفِيلِ(1)
مگر نديدي پروردگارت با پيلداران چه كرد(1)
أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ(2)
آيا نيرنگشان را بر باد نداد(2)
وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ(3)
و بر سر آنها دسته دسته پرندگاني ا بابيل فرستاد(3)
تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ(4)
[كه] بر آنان سنگهايي از گل [سخت] مي افكندند(4)
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍۭ(5)
و [سرانجام خدا] آنان را مانند كاه جويده شده گردانيد(5)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لِإِيلَٰفِ قُرَيْشٍ(1)
براي الفت دادن قريش(1)
إِۦلَٰفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَآءِ وَالصَّيْفِ(2)
الفتشان هنگام كوچ زمستان و تابستان [خدا پيلداران را نابود كرد](2)
فَلْيَعْبُدُوا۟ رَبَّ هَٰذَا الْبَيْتِ(3)
پس بايد خداوند اين خانه را بپرستند(3)
الَّذِيٓ أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفٍۭ(4)
همان [خدايي] كه در گرسنگي غذايشان داد و از بيم [دشمن] آسوده خاطرشان كرد(4)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
10th February 2014, 08:59 PM
سوره عصر [103]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 3 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
جامعيت اين سوره به حدى است كه به گفته بعضى از مفسران تمام علوم و مقاصد قرآن در اين سوره خلاصه شده است.
نخست از سوگند پر معنى به «عصر» شروع مىشود سپس سخن از زيانكار بودن همه انسانها كه در طبيعت زندگى تدريجى نهفته است به ميان مىآورد، بعد فقط يك گروه را از اين اصل كلى جدا مىكند، آنها كه داراى برنامه چهار مادهاى زير هستند:
ايمان، عمل صالح، سفارش يكديگر به حق، و سفارش يكديگر به صبر و اين چهار اصل در واقع برنامههاى اعتقادى و عملى و فردى و اجتماعى اسلام را در بر مىگيرد.
در باره فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم:
«هر كس سوره «و العصر» را در نمازهاى نافله بخواند خداوند او را در قيامت بر مىانگيزد در حالى كه صورتش نورانى، چهرهاش خندان و چشمش (به نعمتهاى الهى) روشن است، تا داخل بهشت شود»!
و معلوم است كه اين همه افتخار و سرور و شادمانى از آن كسى است كه اين اصول چهارگانه را در زندگى خود پياده كند، نه فقط به خواندن قناعت نمايد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread587.html
soham 313
10th February 2014, 09:01 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
در ابتداى اين سوره با قسم تازهاى رو برو مىشويم، مىفرمايد:
«به عصر سوگند»! (و العصر).
واژه «عصر» در اصل به معنى «فشردن» است، و سپس به وقت عصر اطلاق شده، به خاطر اين كه برنامهها و كارهاى روزانه در آن پيچيده و فشرده مىشود.
سپس اين واژه به معنى مطلق «زمان» و دوران تاريخ بشر و يا بخشى از زمان، مانند عصر ظهور اسلام و قيام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله، و امثال آن استعمال شده است، و لذا در تفسير اين سوگند، بعضى از مفسران آن را اشاره به سراسر زمان و تاريخ بشريت دانستهاند كه مملو از درسهاى عبرت، و حوادث تكان دهنده و بيدارگر است، و روى همين جهت آن چنان عظمتى دارد كه شايسته سوگند الهى است.
ولى بعضى ديگر روى قسمت خاصى از اين زمان مانند عصر قيام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله يا عصر قيام حضرت مهدى (عج) كه داراى ويژگى و عظمت خاصى در تاريخ بشر بوده و هست انگشت گذارده، و سوگند را ناظر به آن مىدانند.
ولى مناسبتر همان عصر به معنى زمان و تاريخ بشر است، چرا كه بارها گفتهايم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبی است كه سوگند به خاطر آن ياد شده، و مسلم است كه خسران انسانها در زندگى نتيجه گذشتن زمان عمر آنهاست.
و يا عصر قيام پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله به خاطر اين كه برنامه چهار مادهاى ذيل سوره در چنين عصرى نازل گرديده.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread587.html
soham 313
10th February 2014, 09:04 PM
(آيه 2)
در اين آيه اشاره به چيزى مىكند كه اين سوگند مهم براى آن ياد شده است، مىفرمايد: «به يقين انسانها همه در زيانند» (ان الانسان لفى خسر).
سرمايه هاى وجودى خود را چه بخواهند يا نخواهند از دست مىدهند، ساعات و ايام و ماهها و سالهاى عمر بسرعت مىگذرد، نيروهاى معنوى و مادى تحليل مىرود، و توان و قدرت كاسته مىشود.
يك قلب استعداد معينى براى ضربان دارد، وقتى آن استعداد و توان پايان گرفت قلب خود به خود مىايستد، بىآنكه عيب و علت و بيمارى در كار باشد، و اين در صورتى است كه بر اثر بيمارى قبلا از كار نيفتد همچنين ساير دستگاههاى وجودى انسان و سرمايه و استعدادهاى مختلف او.
به هر حال از نظر جهان بينى اسلام دنيا يك بازار تجارت است همان گونه كه در حديثى از امام هادى عليه السّلام مىخوانيم: «دنيا بازارى است كه جمعى در آن سود مىبرند و جمع ديگرى زيان.»
آيه مورد بحث مىگويد: همه در اين بازار بزرگ زيان مىكنند، مگر يك گروه كه برنامه آنها در آيه بعد بيان شده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread587.html
soham 313
10th February 2014, 09:05 PM
(آيه 3)
آرى! تنها يك راه براى جلوگيرى از اين خسران عظيم و زيان قهرى و اجبارى وجود دارد، فقط يك راه كه در آخرين آيه اين سوره به آن اشاره شده است، مىفرمايد: «مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، و يكديگر را به حق سفارش كرده، و يكديگر را به شكيبايى و استقامت توصيه نمودهاند» (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر).
برنامه چهار مادهاى خوشبختى!
قرآن براى نجات از آن خسران عظيم برنامه جامعى تنظيم كرده كه در آن بر چهار اصل تكيه شده است:
اصل اول در اين برنامه مسأله «ايمان» است كه زير بناى همه فعاليتهاى انسان را تشكيل مىدهد، چرا كه تلاشهاى عملى انسان از مبانى فكرى و اعتقادى او سر چشمه مىگيرد، نه همچون حيوانات كه حركاتشان به خاطر انگيزههاى غريزى است.
و به تعبير ديگر اعمال انسان تبلورى است از عقائد و افكار او، و به همين دليل تمام انبياى الهى قبل از هر چيز به اصلاح مبانى عقيدتى امتها مىپرداختند، مخصوصا با شرك كه سر چشمه انواع رذائل و بدبختيها و پراكندگيهاست به مبارزه مىپرداختند.
در اصل دوم به ميوه درخت بارور و پرثمره ايمان پرداخته از «اعمال صالح» سخن مىگويد.
آرى «صالحات» همان «اعمال شايسته» نه فقط عبادات، نه تنها انفاق فى سبيل اللّه، نه فقط جهاد در راه خدا، نه تنها كسب علم و دانش، بلكه هر كار شايستهاى كه وسيله تكامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى اللّه و پيشرفت جامعه انسانى در تمام زمينهها شود.
و از آنجا كه ايمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمىيابد مگر اين كه حركتى در اجتماع براى دعوت به سوى حق و شناخت و معرفت آن از يكسو، و دعوت به استقامت و صبر در طريق انجام اين دعوت از سوى ديگر صورت پذيرد، به دنبال اين دو اصل، به دو اصل ديگر اشاره مىفرمايد كه در حقيقت ضامن اجراى دو اصل اساسى «ايمان» و «عمل صالح» است.
در اصل سوم به مسأله «تواصى به حق» يعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مىكند تا همگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن را فراموش نكنند و در مسير زندگى از آن منحرف نگردند.
در اصل چهارم مسأله شكيبائى و «صبر» و استقامت و سفارش كردن يكديگر به آن مطرح است، چرا كه بعد از مسأله شناخت و آگاهى، هر كس در مسير عمل در هر گام با موانعى رو برو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد هرگز نمىتواند احقاق حق كند، و عمل صالحى انجام دهد و يا ايمان خود را حفظ كند.
آرى! احقاق حق و اجراى حق، و اداى حق در جامعه جز با يك حركت و تصميم گيرى عمومى و استقامت و ايستادگى در برابر موانع ممكن نيست.
«صبر» در اينجا نيز معنى وسيع و گستردهاى دارد كه هم صبر بر اطاعت را شامل مىشود، و هم صبر در برابر انگيزههاى معصيت، و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار، و از دست دادن نيروها و سرمايهها و ثمرات.
و به راستى اگر مسلمانان امروز همين اصول چهارگانه را در زندگى فردى و اجتماعى خود اجرا كنند مشكلات و نابسامانيهاى آنها حل مىشود، عقب ماندگيها جبران مىگردد، و ضعفها و شكستها به پيروزى مبدل مىشود، و شر اشرار جهان از آنها قطع مىگردد.
«پايان سوره عصر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread587.html
soham 313
10th February 2014, 09:10 PM
سوره همزه [104]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 9 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
در اين سوره از كسانى سخن مىگويد كه تمام همّ خود را متوجه جمع مال كرده، و تمام ارزشهاى وجودى انسان را در آن خلاصه مىكنند، سپس نسبت به كسانى كه دستشان از آن خالى است به ديده حقارت مىنگرند و آنها را به باد استهزا مىگيرند.
و در پايان سوره از سرنوشت دردناك آنها سخن مىگويد كه چگونه به صورت حقارت آميزى در دوزخ پرتاب مىشوند، و آتش سوزان جهنم قبل از هر چيز بر قلب آنها مسلط مىگردد، و روح و جان آنها را به آتش مىكشد.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«هر كس اين سوره را تلاوت كند به عدد هر يك از كسانى كه محمد و يارانش را استهزا كردند ده حسنه به او داده مىشود».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس آن را در نماز فريضهاى بخواند فقر از او دور مىشود، روزى به او رو مىآورد، و مرگهاى زشت و بد از او قطع مىگردد».
شأن نزول:
جمعى از مفسران چنين گفتهاند كه آيات اين سوره در باره وليد بن مغيره نازل شده است كه پشت سر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله غيبت مىكرد، و در پيش رو طعن و استهزا مىنمود.
بعضى ديگر آن را در باره افرادى ديگرى از سران شرك و دشمنان كينهتوز و سرشناس اسلام مانند «اخنس بن شريق» و «امية بن خلف» و «عاص بن وائل» دانسته اند.
ولى چنانچه اين شأن نزولها را بپذيريم باز عموميت مفهوم آيات شكسته نمىشود، بلكه شامل تمام كسانى است كه داراى اين صفاتند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread594.html
soham 313
10th February 2014, 09:19 PM
(آيه 1)
واى بر عيبجويان و غيبت كنندگان! اين سوره با تهديدى كوبنده آغاز مىشود، مىفرمايد: «واى بر هر عيبجوى مسخره كنندهاى!» (ويل لكل همزة لمزة).
آنها كه با نيش زبان و حركات، دست و چشم و ابرو در پشت سر و پيش رو، ديگران را استهزا كرده، يا عيبجوئى و غيبت مىكنند، يا آنها را هدف تيرهاى طعن و تهمت قرار مىدهند.
از مجموع كلمات ارباب لغت استفاده مىشود كه دو واژه «همزه» و «لمزه» به يك معنى است، و مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه عيبجوئى و غيبت و طعن و استهزا به وسيله زبان و علائم و اشارات و سخن چينى و بدگوئى را شامل مىشود.
اصولا آبرو و حيثيت اشخاص از نظر اسلام بسيار محترم است، و هر كارى كه موجب تحقير مردم گردد گناه بزرگى است.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «ذليلترين مردم كسى است كه به مردم توهين كند»! در حديث ديگرى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «من در شب معراج گروهى از دوزخيان را ديدم كه گوشت از پهلويشان جدا مىكردند و به آنها مىخوراندند! از جبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟
گفت: اينها عيبجويان و استهزاكنندگان از امت تواند»!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread594.html
soham 313
10th February 2014, 09:21 PM
(آيه 2)
سپس به سر چشمه اين عمل زشت (عيبجوئى و استهزا) كه غالبا از كبر و غرور ناشى از ثروت مايه مىگيرد پرداخته، مىافزايد: «همان كسى كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده» بىآنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند (الذى جمع مالا و عدده).
آنقدر به مال و ثروت علاقه دارد كه پيوسته آنها را مىشمرد، و هر درهم و دينارى براى او بتى است، نه تنها شخصيت خويش كه تمام شخصيتها را در آن خلاصه مىبيند، و طبيعى است كه چنين انسان گمراه و ابلهى مؤمنان فقير را پيوسته به باد سخريه بگيرد.
به هر حال آيه ناظر به ثروت اندوزانى است كه مال را نه به عنوان يك وسيله بلكه به عنوان يك هدف مىنگرند، و در جمع آورى آن هيچ قيد و شرطى قائل نيستند، از حلال و حرام و تجاوز بر حقوق ديگران، از طريق شرافتمندانه و يا طرق پست و رذيلانه آن را جمعآورى مىكنند، و آن را تنها نشانه عظمت و شخصيت مىدانند.
آنها مال را براى رفع نيازهاى زندگى نمىخواهند، و به همين دليل هر قدر بر اموالشان افزوده شود حرصشان بيشتر مىگردد، و گر نه مال در حدود معقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نيست، بلكه در قرآن مجيد گاهى از آن به عنوان «فضل اللّه» تعبير شده، آنجا كه مىفرمايد: «و ابتغوا من فضل الله و از فضل خدا بطلبيد» (جمعه/ 10) و در جاى ديگر از آن تعبير به خير مىكند: «بر شما مقرر شده كه وقتى مرگ يكى از شما فرا رسد اگر خيرى از خود به يادگار گذارده وصيت كند».
(بقره/ 180).
چنين مالى مسلما نه مايه طغيان است، نه وسيله تفاخر، نه بهانه استهزاى ديگران، اما مالى كه معبود است و هدف نهائى ننگ است و ذلت، و مصيبت است و نكبت، و مايه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است.
و غالبا جمع آورى مقدار زيادى از اين مال جز با آلودگيهاى فراوان ممكن نمىشود.
لذا در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «مال جز با پنج خصلت در يكجا جمع نمىشود: بخل شديد، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم، و مقدم داشتن دنيا بر آخرت».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread594.html
soham 313
10th February 2014, 09:23 PM
(آيه 3)
در اين آيه مىافزايد: اين انسان زر اندوز و مال پرست «گمان مىكند اموالش او را جاودانه مىسازد» (يحسب ان ماله اخلده).
چه پندار غلط و خيال خامى؟ اموالى كه آنقدر در اختيار قارون بود كه كليد گنجهايش را چندين مرد زورمند به زحمت بر مىداشت، ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تأخير اندازند، و خداوند او و گنجهايش را در يك لحظه با يك زمين لرزه مختصر در زمين فرو برد (قصص/ 81).
اموالى كه نمونه كاملش در دست فراعنه مصر بود، همانگونه كه قرآن مىفرمايد: «چه بسيار باغها و چشمهها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و قصرهاى جالب و گران قيمت و نعمتهاى فراوان ديگر كه در آن متنعم بودند» (دخان/ 25 تا 27) ولى همه اينها به آسانى در عرض ساعتى به ديگران رسيد (دخان/ 28).
و لذا در قيامت كه پردهها كنار مىرود آنها به اشتباه بزرگشان پى مىبرند و فريادشان بلند مىشود: «مال و ثروتم هرگز مرا بىنياز نكرد، قدرت من نيز از دست رفت». (حاقه/ 28 و 29) از اين بيان روشن شد كه پندار جاودانگى به وسيله مال دليلى براى جمع مال، و جمع مال نيز عاملى براى استهزاء و سخريه ديگران در نظر اين كوردلان محسوب مىشود.
(آيه 4)
قرآن در پاسخ اين گروه مىفرمايد: «چنين نيست» كه مىپندارد (كلا).
«به زودى در حطمه [- آتشى خردكننده] پرتاب مىشود»! (لينبذن فى الحطمة).
(آيه 5)
«و تو چه مىدانى حطمه چيست»؟! (و ما ادراك ما الحطمة).
(آيه 6)
«آتش برافروخته الهى است» (نار الله الموقدة).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread594.html
soham 313
10th February 2014, 09:24 PM
(آيه 7)
«آتشى كه از دلها سر مىزند» و نخستين جرقههايش در قلوب ظاهر مىشود! (التى تطلع على الافئدة).
يعنى خداوند، اين مغروران خود خواه برتربين را در آن روز به صورت موجوداتى ذليل و بىارزش در آتش دوزخ پرتاب مىكند، تا نتيجه كبر و غرور خود را ببينند.
عجب اين كه اين آتش برخلاف تمام آتشهاى دنيا اول بر دلها شراره مىزند، و درون را مىسوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرايت مىكند.
چرا چنين نباشد؟ در حالى كه قلبهاى آنها كانون كفر و كبر و غرور بود و مركز حب دنيا و ثروت و مال.
آرى! آنها دل مؤمنان را در اين دنيا با سخريهها و عيبجوئى و غيبت و تحقير سوزاندند، عدالت الهى ايجاب مىكند كه آنها كيفرى همانند اعمالشان را ببينند.
(آيه 8)
در آخرين آيات اين سوره مىفرمايد: «اين آتش بر آنها فرو بسته شده»! (انها عليهم مؤصدة).
در حقيقت همانگونه كه آنها اموال خود را در گاو صندوقها و مخازن در بسته نگاه مىداشتند خداوند هم آنها را در عذاب در بسته دوزخ كه راه خلاص و نجاتى از آن نيست زندانى مىكند.
(آيه 9)
و سر انجام مىگويد: «در ستونهاى كشيده و طولانى» قرار خواهند داشت (فى عمد ممددة).
جمعى از مفسران اين تعبير را اشاره به ميخهاى عظيم آهنين دانستهاند كه درهاى جهنم محكم با آن بسته مىشود، به گونهاى كه راه خروج مطلقا از آن وجود ندارد، و بنابر اين تأكيدى است بر آيه قبل كه مىگويد: درهاى جهنّم را بر آنها مىبندند و از هر طرف محصورند.
«پايان سوره همزه»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread594.html
soham 313
10th February 2014, 09:39 PM
سوره فيل [105]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 5 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره چنانكه از نامش پيداست اشاره به داستان تاريخى معروفى مىكند كه در سال تولد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله واقع شده، و خداوند خانه «كعبه» را از شرّ لشكر عظيم كفارى كه از سرزمين يمن سوار بر فيل آمده بودند حفظ كرد.
يادآورى اين داستان هشدارى است به كفار مغرور و لجوج كه بدانند در برابر قدرت خدا كمترين قدرتى ندارند، خداوندى كه لشكر عظيم فيل را با آن پرندگان كوچك، و آن سنگريزههاى نيمبند (بحجارة من سجيل) در هم كوبيد قدرت دارد كه اين مستكبران لجوج را نيز مجازات كند.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «هر كس سوره فيل را در نماز واجب بخواند در قيامت هر كوه و زمين هموار و كلوخى براى او شهادت مىدهد كه او از نمازگزاران است، و منادى صدا مىزند در باره بنده من راست گفتيد، شهادت شما را به سود يا زيان او مىپذيرم بندهام را بدون حساب داخل بهشت كنيد او كسى است كه من وى را دوست دارم و عملش را نيز دوست دارم».
بديهى است اين همه فضيلت و ثواب و پاداش عظيم از آن كسى است كه با خواندن اين آيات از مركب غرور پياده شود و در طريق رضاى حق گام بردارد.
داستان اصحاب فيل
- مفسران و مورخان اين داستان را به صورتهاى مختلفى نقل كردهاند، و ما آن را طبق روايات معروف كه از «سيره ابن هشام» و «بلوغ الارب» و «بحار الانوار» و «مجمع البيان» خلاصه كردهايم مىآوريم:
«ذو نواس پادشاه يمن، مسيحيان نجران را كه در نزديكى آن سرزمين مىزيستند تحت شكنجه شديد قرار داد، تا از آئين مسيحيت بازگردند- قرآن اين ماجرا را به عنوان اصحاب الاخدود در سوره «بروج» آورده، و ما آن را در تفسير همان سوره مشروحا بيان كرديم.
بعد از اين جنايت بزرگ مردى به نام «دوس» از ميان آنها جان سالم به در برد، و خود را به «قيصر روم» كه بر آيين مسيح بود رسانيد، و ماجرا را براى او شرح داد.
«قيصر» نامهاى به «نجاشى» سلطان «حبشه» نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از «ذو نواس» بگيرد، و نامه را با همان شخص براى «نجاشى» فرستاد.
«نجاشى» سپاهى عظيم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى به نام «ارياط» روانه يمن كرد «ابرهه» نيز يكى از فرماندهان اين سپاه بود.
«ذو نواس» شكست خورد، و «ارياط» حكمران يمن شد، بعد از مدتى، ابرهه بر ضد او قيام كرد و او را از بين برد و بر جاى او نشست.
خبر اين ماجرا به نجاشى رسيد، او تصميم گرفت «ابرهه» را سركوب كند، ابرهه براى نجات خود موهاى سر را تراشيد، و با مقدارى از خاك يمن به نشانه تسليم كامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى كرد.
نجاشى چون چنين ديد او را بخشيد و در پست خود ابقا نمود.
در اين هنگام «ابرهه» براى اثبات خوش خدمتى كليساى بسيار زيبا و مهمى بنا كرد كه مانند آن در آن زمان در كره زمين وجود نداشت، و به دنبال آن تصميم گرفت مردم جزيره عربستان را به جاى «كعبه» به سوى آن فرا خواند، و تصميم گرفت آنجا را كانون حج عرب سازد.
براى همين منظور مبلغان بسيارى به اطراف، و در ميان قبائل عرب و سرزمين حجاز فرستاد.
طبق بعضى از روايات گروهى آمدند و مخفيانه «كليسا» را آتش زدند، و طبق نقل ديگرى بعضى آن را مخفيانه آلوده و ملوث ساختند.
«ابرهه» سخت خشمگين شد، و تصميم گرفت خانه «كعبه» را بكلى ويران سازد، تا هم انتقام گرفته باشد، و هم عرب را متوجه معبد جديد كند، با لشكر عظيمى كه بعضى از سوارانش از «فيل» استفاده مىكردند عازم مكّه شد.
هنگامى كه نزديك مكّه رسيد كسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه را به غارت آورند، و در اين ميان دويست شتر از «عبد المطلب» غارت شد.
«ابرهه» كسى را به داخل مكّه فرستاد.
فرستاده «ابرهه» وارد مكّه شد و از رئيس و شريف «مكه» جستجو كرد، همه «عبد المطلب» را به او نشان دادند، ماجرا را نزد «عبد المطلب» بازگو كرد فرستاده ابرهه به عبد المطلب گفت: بايد با من نزد او بيايى، هنگامى كه عبد المطلب وارد بر ابرهه شد، او سخت تحت تأثير قرار گرفت تا آنجا كه براى احترام او از جا برخاست و روى زمين نشست، سپس به مترجمش گفت: از او بپرس حاجت تو چيست؟
عبد المطلب گفت: حاجتم اين است كه دويست شتر را از من به غارت بردهاند دستور دهيد اموالم را بازگردانند.
ابرهه به مترجمش گفت: به او بگو: هنگامى كه تو را ديدم عظمتى از تو در دلم جاى گرفت، اما اين سخن را كه گفتى در نظرم كوچك شدى تو در باره دويست شترت سخن مىگوئى، اما در باره «كعبه» كه دين تو و اجداد توست و من براى ويرانيش آمدهام مطلقا سخنى نمىگوئى؟! عبد المطلب گفت: «من صاحب شترانم، و اين خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مىكند»- اين سخن، ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت.
«عبد المطلب» به مكّه آمد، و به مردم اطلاع داد كه به كوههاى اطراف پناهنده شوند، و خودش با جمعى كنار خانه كعبه آمد تا دعا كند و يارى طلبد.
دست در حلقه خانه كعبه كرد و اشعار معروفش را خواند، از جمله:
«خداوندا! هر كس از خانه خود دفاع مىكند تو خانهات را حفظ كن!» «هرگز مباد روزى كه صليب آنها و قدرتشان بر نيروهاى تو غلبه كنند!» سپس عبد المطلب به يكى از درههاى اطراف مكه آمد و در آنجا با جمعى از قريش پناه گرفت، و به يكى از فرزندانش دستور داد بالاى كوه ابو قبيس برود ببيند چه خبر مىشود.
فرزندش بسرعت نزد پدر آمده و گفت: پدر! ابرى سياه از ناحيه دريا (درياى احمر) به چشم مىخورد كه به سوى سرزمين ما مىآيد، عبد المطلب خرسند شد صدا زد: «اى جمعيت قريش! به منزلهاى خود بازگرديد كه نصرت الهى به سراغ شما آمد» اين از يكسو.
از سوى ديگر ابرهه سوار بر فيل معروفش كه «محمود» نام داشت با لشگر انبوهش براى درهم كوبيدن كعبه از كوههاى اطراف سرازير مكّه شد، ولى هر چه بر فيل خود فشار مىآورد پيش نمىرفت، اما هنگامى كه سر او را به سوى يمن باز مىگرداندند بسرعت حركت مىكرد، ابرهه از اين ماجرا سخت متعجب شد و در حيرت فرو رفت.
در اين هنگام پرندگانى از سوى دريا فرا رسيدند، همانند پرستوها و هر يك از آنها سه عدد سنگريزه با خود همراه داشت، يكى به منقار و دو تا در پنجهها، تقريبا به اندازه نخود، اين سنگريزهها را بر سر لشكريان ابرهه فرو ريختند، و به هر كدام از آنها اصابت مىكرد هلاك مىشد، و بعضى گفتهاند:
سنگريزهها به هر جاى بدن آنها مىافتاد سوراخ مىكرد و از طرف مقابل خارج مىشد.
خود «ابرهه» نيز مورد اصابت سنگ واقع شد و مجروح گشت، و او را به صنعاء (پايتخت) يمن بازگرداندند و در آنجا چشم از دنيا پوشيد.
بعضى گفته اند: اولين بار كه بيمارى حصبه و آبله در سرزمين عرب ديده شد آن سال بود.
و در همين سال مطابق مشهور پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله تولد يافت، و جهان به نور وجودش روشن شد، و لذا جمعى معتقدند كه ميان اين دو رابطهاى وجود داشته.
به هر حال اهميت اين حادثه بزرگ بقدرى بود كه آن سال را «عام الفيل» (سال فيل) ناميدند و مبدأ تاريخ عرب شناخته شد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread596.html
soham 313
10th February 2014, 09:43 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
با ابرهه گو كز پى تعجيل نيايد! در نخستين آيه اين سوره پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىفرمايد: «آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران [- لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند] چه كرد»؟ (ا لم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل).
(آيه 2)
سپس مىافزايد: «آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد»؟
(ا لم يجعل كيدهم فى تضليل).
آنها قصد داشتند خانه كعبه را خراب كنند، به اين اميد كه به كليساى يمن مركزيت بخشند، اما آنها نه تنها به مقصود خود نرسيدند، بلكه اين ماجرا بر عظمت مكه و خانه كعبه افزود.
منظور از «تضليل» (گمراه ساختن) اين است كه آنها هرگز به هدف خود نرسيدند.
(آيه 3)
سپس به شرح اين ماجرا پرداخته، مىفرمايد: «و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد» (و ارسل عليهم طيرا ابابيل).
(آيه 4)
«كه با سنگهاى كوچكى آنان را هدف قرار مىدادند» (ترميهم بحجارة من سجيل).
و اين سنگهاى كوچك بر هر كس فرود مىآمد او را از هم متلاشى مىساخت!
(آيه 5)
چنانكه در اين آيه مىفرمايد: «سر انجام آنها را همچون كاه خورد شده (و متلاشى) قرار داد»! (فجعلهم كعصف مأكول).
اين سوره هشدارى است به همه گردنكشان و مستكبران جهان، تا در برابر قدرت خداوند تا چه حد ناتوانند؟!
«پايان سوره فيل»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread596.html
soham 313
10th February 2014, 09:45 PM
سوره قريش [106]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 4 آيه دارد.
محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت مكمل سوره «فيل» محسوب مىشود و آيات آن دليل روشنى بر اين مطلب است.
محتواى اين سوره بيان نعمت خداوند بر قريش و الطاف و محبتهاى او نسبت به آنهاست، تا حسّ شكرگزارى آنها تحريك شود و به عبادت پروردگار اين بيت عظيم كه تمام شرف و افتخارشان از آن است قيام كنند.
همان گونه كه در آغاز سوره «و الضّحى» گفتيم آن سوره و سوره «الم نشرح» در حقيقت يك سوره محسوب مىشود، همچنين سوره «فيل» و سوره «قريش» چرا كه پيوند مطالب آنها بقدرى است كه مىتواند دليل بر وحدت آن دو بوده باشد.
به همين دليل براى خواندن يك سوره كامل در هر ركعت از نماز اگر كسى سورههاى فوق را انتخاب كند بايد هر دو را با هم بخواند.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود:
«كسى كه آن را بخواند به تعداد هر يك از كسانى كه در گرد خانه كعبه طواف كرده، يا در آنجا معتكف شده، ده حسنه به او مىدهند».
مسلما چنين فضيلتى از آن كسانى است كه در پيشگاه خداوندى كه پروردگار كعبه است سر تعظيم فرود آورده، او را عبادت كنند، و احترام اين خانه را پاسدارى كرده و پيامش را با گوش جان بشنوند و به كار بندند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread597.html
soham 313
10th February 2014, 09:47 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
از آنجا كه در سوره قبل شرح نابودى اصحاب الفيل و لشكريان «ابرهه»- كه به قصد نابود كردن خانه كعبه آمده بودند- آمد، در اولين آيه اين سوره كه در واقع تكميلى است براى سوره «فيل» مىفرمايد: كيفر لشكر فيل سواران «به خاطر اين بود كه قريش (به اين سرزمين مقدس) الفت گيرند» و زمينه ظهور پيامبر فراهم شود (لايلاف قريش).
زيرا آنها و تمام اهل «مكّه» به خاطر مركزيت و امنيت اين سرزمين در آنجا سكنى گزيده بودند، بسيارى از مردم حجاز هر سال به آنجا مىآمدند، مراسم حج را به جا مىآوردند و مبادلات اقتصادى و ادبى داشتند و از بركات مختلف اين سرزمين استفاده مىنمودند.
همه اينها در سايه امنيت ويژه آن بود، اگر با لشكركشى ابرهه و امثال او اين امنيت خدشهدار مىشد يا خانه كعبه ويران مىگشت ديگر كسى با اين سرزمين الفتى پيدا نمىكرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread597.html
soham 313
10th February 2014, 09:50 PM
(آيه 2)
در اين آيه مىافزايد: «الفت آنها در سفرهاى زمستانه و تابستانه» و به خاطر اين الفت به آن بازگردند! (ايلافهم رحلة الشتاء و الصيف).
ممكن است منظور الفت بخشيدن قريش به اين سرزمين مقدس باشد كه آنها در طول سفر تابستانه و زمستانه خود عشق و علاقه به اين كانون مقدس را از دل نبرند، و به خاطر امنيتش به سوى آن باز گردند، نكند تحت تأثير مزاياى زندگى سرزمين يمن و شام واقع شوند و «مكّه» را خالى كنند.
و يا اين كه منظور ايجاد الفت ميان قريش و ساير مردم در طول اين دو سفر بزرگ است، چرا كه بعد از داستان ابرهه مردم با ديده ديگرى به آنها مىنگريستند، و براى كاروان قريش احترام و اهميت و امنيت قائل بودند.
مىدانيم زمين «مكّه» باغ و زراعتى نداشت، دامدارى آن نيز محدود بود، بيشترين درآمد آن از طريق همين كاروانهاى تجارى تأمين مىشد، در فصل زمستان به سوى جنوب يعنى سرزمين يمن كه هواى آن نسبتا گرم بود روى مىآوردند، و در فصل تابستان به سوى شمال و سرزمين شام كه هواى ملايم و مطلوبى داشت، و اتفاقا هم سرزمين يمن و هم سرزمين شام از كانونهاى مهم تجارت در آن روز بودند، و مكّه و مدينه حلقه اتصالى در ميان آن دو محسوب مىشد.
البته قريش با كارهاى خلافى كه انجام مىدادند مستحق اين همه لطف و محبت الهى نبودند، اما چون مقدر بود از ميان آن قبيله، و از آن سرزمين مقدس، اسلام و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله طلوع كند، خداوند اين لطف را در حق آنها انجام داد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread597.html
soham 313
10th February 2014, 09:51 PM
(آيه 3)
در اين آيه چنين نتيجه مىگيرد كه قريش با اين همه نعمت الهى كه به بركت كعبه پيدا كردهاند «پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند» نه بتها راليعبدوا رب هذا البيت).
(آيه 4)
«همان كس كه آنها را از گرسنگى نجات داد و از ترس و ناامنى ايمن ساخت» (الذى اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف).
از يكسو به آنها رونق تجارت عطا فرمود، و جلب منفعت نمود، و از سوى ديگر ناامنى را از آنها دور كرد و دفع ضرر فرمود، و اينها همه با شكست لشكر «ابرهه» فراهم گشت، و در حقيقت استجابت دعاى ابراهيم بنيانگذار كعبه بود، ولى آنها قدر اين همه نعمت را ندانستند، و اين خانه مقدس را به بتخانهاى تبديل كردند، و عبادت بتان را بر پرستش خداى خانه مقدم داشتند، و سر انجام ثمره شوم اين همه ناسپاسى را ديدند.
«پايان سوره قريش»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread597.html
soham 313
11th February 2014, 08:29 AM
[golrooz] صفحه ی 364 از قرآن کریم شامل سوره های ماعون و کوثر و کافرون و نصر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَرَءَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ(1)
آيا كسي را كه [روز] جزا را دروغ مي خواند ديدي(1)
فَذَٰلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ(2)
اين همان كس است كه يتيم را بسختي مي راند(2)
وَلَا يَحُضُّ عَلَيٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ(3)
و به خوراك دادن بينوا ترغيب نمي كند(3)
فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ(4)
پس واي بر نمازگزاراني(4)
الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ(5)
كه از نمازشان غافلند(5)
الَّذِينَ هُمْ يُرَآءُونَ(6)
آنان كه ريا مي كنند(6)
وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ(7)
و از [دادن] زكات [و وسايل و مايحتاج خانه] خودداري مي ورزند(7)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّآ أَعْطَيْنَٰكَ الْكَوْثَرَ(1)
ما تو را [چشمه] كوثر داديم(1)
فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ(2)
پس براي پروردگارت نماز گزار و قرباني كن(2)
إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ(3)
دشمنت خود بي تبار خواهد بود(3)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ يَٰٓأَيُّهَا الْكَٰفِرُونَ(1)
بگو اي كافران(1)
لَآ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ(2)
آنچه مي پرستيد نمي پرستم(2)
وَلَآ أَنتُمْ عَٰبِدُونَ مَآ أَعْبُدُ(3)
و آنچه مي پرستم شما نمي پرستيد(3)
وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ(4)
و نه آنچه پرستيديد من مي پرستم(4)
وَلَآ أَنتُمْ عَٰبِدُونَ مَآ أَعْبُدُ(5)
و نه آنچه مي پرستم شما مي پرستيد(5)
لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ(6)
دين شما براي خودتان و دين من براي خودم(6)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ(1)
چون ياري خدا و پيروزي فرا رسد(1)
وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا(2)
و ببيني كه مردم دسته دسته در دين خدا درآيند(2)
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًۢا(3)
پس به ستايش پروردگارت نيايشگر باش و از او آمرزش خواه كه وي همواره توبه پذير است(3)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
11th February 2014, 08:35 AM
سوره ماعون [107]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 7 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
در اين سوره صفات و اعمال منكران قيامت در پنج مرحله بيان شده، كه آنها به خاطر تكذيب اين روز بزرگ چگونه از «انفاق» در راه خدا، كمك به «يتيمان» و «مسكينان» سرباز مىزنند، و چگونه در مورد «نماز» مسامحه كار و ريا كارند، و از كمك به «نيازمندان» روى گردانند؟
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام باقر عليه السّلام آمده است كه:
«هر كس اين سوره را در نمازهاى فريضه و نافلهاش بخواند خداوند نماز و روزه او را قبول مىكند، و او را در برابر كارهائى كه در زندگى دنيا از او سر زده است مورد محاسبه قرار نمىدهد».
در شأن نزول اين سوره بعضى گفتهاند: در باره «ابو سفيان» نازل شده كه هر روز دو شتر بزرگ نحر مىكرد، و خود و يارانش از آن استفاده مىنمودند اما روزى يتيمى آمد و تقاضاى چيزى كرد او با عصايش بر او زد و او را دور كرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread598.html
soham 313
11th February 2014, 08:37 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اثرات شوم انكار معاد: در اين سوره نخست پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب قرار داده، و اثرات شوم انكار روز جزا را در اعمال منكران بازگو مىكند، مىفرمايد: «آيا كسى كه روز جزا را پيوسته انكار مىكند ديدى»؟! (ا رايت الذى يكذب بالدين).
منظور از «دين» در اينجا «جزا» يا «روز جزا» ست، و انكار روز جزا و دادگاه بزرگ آن، بازتاب وسيعى در اعمال انسان دارد كه در اين سوره به پنج قسمت از آن اشاره شده است.
(آيه 2)
سپس بىآنكه در انتظار پاسخ اين سؤال بماند مىافزايد: «او همان كسى است كه يتيم را با خشونت مىراند»! (فذلك الذى يدع اليتيم).
(آيه 3)
«و (ديگران را) به اطعام مسكين و مستمند تشويق نمىكند» (و لا يحض على طعام المسكين).
(آيه 4)
در سومين وصف اين گروه، مىفرمايد: «پس واى بر نمازگزارانى كه ...» (فويل للمصلين).
(آيه 5)
«در نماز خود سهلانگارى مىكنند» (الذين هم عن صلاتهم ساهون).
نه ارزشى براى آن قائلند، و نه به اوقاتش اهميتى مىدهند، و نه اركان و شرائط و آدابش را رعايت مىكنند.
(آيه 6)
در چهارمين مرحله به يكى ديگر از بدترين اعمال آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «همان كسانى كه ريا مىكنند» (الذين هم يراؤن).
جامعه اى كه به رياكارى عادت كند، نه فقط از خدا و اخلاق حسنه و ملكات فاضله دور مىشود، بلكه تمام برنامه هاى اجتماعى او از محتوا تهى مىگردد، و در يك مشت ظواهر فاقد معنى خلاصه مىشود، و چه دردناك است سرنوشت چنين انسان، و چنين جامعه اى!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread598.html
soham 313
11th February 2014, 08:39 AM
(آيه 7)
و در آخرين مرحله مىافزايد: «و ديگران را از ضروريات زندگى منع مىكنند» (و يمنعون الماعون).
مسلما يكى از سر چشمههاى تظاهر و رياكارى عدم ايمان به روز قيامت، و عدم توجه به پاداشهاى الهى است، و گر نه چگونه ممكن است انسان پاداشهاى الهى را رها كند و رو به سوى خلق و خوشايند آنها آورد؟
«ماعون» از ماده «معن» به معنى چيز كم است، و منظور از آن در اينجا اشياء جزئى است كه مردم مخصوصا همسايهها از يكديگر به عنوان عاريه يا تملك مىگيرند، مانند مقدارى نمك، آتش (كبريت) ظروف و مانند اينها.
بديهى است كسى كه از دادن چنين اشيائى به ديگرى خوددارى مىكند آدم بسيار پست و بىايمانى است، يعنى آنها به قدرى بخيلند كه حتى از دادن اين اشياء كوچك مضايقه دارند.
پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «كسى كه وسائل ضرورى و كوچك را از همسايهاش دريغ دارد خداوند او را از خير خود، در قيامت منع مىكند، و او را به حال خود وا مىگذارد، و هر كس خدا او را به خود واگذارد، چه بد حالى دارد؟»
«پايان سوره ماعون»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread598.html
soham 313
11th February 2014, 08:40 AM
سوره كوثر [108]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 3 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
در شأن نزول اين سوره مىخوانيم: «عاص بن وائل» كه از سران مشركان بود، پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات كرد، و مدتى با حضرت گفتگو نمود، گروهى از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره را از دور مشاهده كردند، هنگامى كه «عاص بن وائل» وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مىكردى؟ گفت: با اين مرد «ابتر»!
توضيح اين كه: پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دو فرزند پسر از بانوى اسلام خديجه داشت:
يكى «قاسم» و ديگرى «طاهر» كه او را «عبد اللّه» نيز مىناميدند، و اين هر دو در مكّه از دنيا رفتند، و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فاقد فرزند پسر شد، اين موضوع زبان بدخواهان قريش را گشود، و كلمه «ابتر» (يعنى بلا عقب) را براى حضرتش انتخاب كردند فكر مىكردند با رحلت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله برنامههاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند.
قرآن مجيد نازل شد و به طرز اعجاز آميزى در اين سوره به آنها پاسخ گفت، و خبر داد كه دشمنان او ابتر خواهند بود، و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد، بشارتى كه در اين سوره داده شده از يكسو ضربهاى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام، و از سوى ديگر تسلّى خاطرى بود به رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كه بعد از شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاكش غمگين و مكدّر شده بود.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«هر كس آن را تلاوت كند خداوند او را از نهرهاى بهشتى سيراب خواهد كرد و به عدد هر قربانى كه بندگان خدا در روز عيد (قربان) قربانى مىكنند، و همچنين قربانىهائى كه اهل كتاب و مشركان دارند، به عدد هر يك از آنان اجرى به او مىدهد».
نام اين سوره (كوثر) از اولين آيه آن گرفته شده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread599.html
soham 313
11th February 2014, 08:42 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
ما به تو خير فراوان داديم! روى سخن در تمام اين سوره به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله است- مانند سوره و الضحى و سوره الم نشرح- و يكى از اهداف مهم هر سه سوره تسلّى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاى مكرر دشمنان است.
نخست مىفرمايد: «ما به تو كوثر [- خير و بركت فراوان] عطا كرديم» (انا اعطيناك الكوثر).
«كوثر» در اين كه منظور از «كوثر» در اينجا چيست؟ در روايتى آمده است كه وقتى اين سوره نازل شد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بر فراز منبر رفت و اين سوره را تلاوت فرمود، اصحاب عرض كردند: اين چيست كه خداوند به تو عطا فرموده؟
گفت: نهرى است در بهشت، سفيدتر از شير، و صافتر از قدح (بلور) در دو طرف آن قبّههايى از درّ و ياقوت است».
بعضى آن را به نبوت تفسير كرده، و بعضى ديگر به قرآن، و بعضى به كثرت اصحاب و ياران، و بعضى به كثرت فرزندان و ذرّيّه كه همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا عليها السّلام به وجود آمدند.
بعضى نيز آن را به «شفاعت» تفسير كردهاند.
ولى ظاهر اين است كه «كوثر» مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه هر يك از آنچه در بالا گفته شد يكى از مصداقهاى روشن آن است، و مصداقهاى بسيار ديگرى نيز دارد كه ممكن است به عنوان تفسير مصداقى براى آيه ذكر شود.
فراموش نبايد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش مىگويد كه آثار اين خير كثير هنوز ظاهر نشده بود، اين خبرى بود از آينده نزديك و آيندههاى دور، خبرى بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله.
(آيه 2)
اين نعمت عظيم و خير فراوان شكرانه عظيم لازم دارد، هر چند شكر مخلوق هرگز حق نعمت خالق را ادا نمىكند، بلكه توفيق شكرگزارى خود نعمت ديگرى است از ناحيه او لذا مىفرمايد: اكنون كه چنين است «پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن» (فصل لربك و انحر).
آرى! بخشنده نعمت اوست بنابر اين نماز و عبادت و قربانى كه آن هم نوعى عبادت است براى غير او معنى ندارد.
اين در برابر اعمال مشركان است كه براى بتها سجده و قربانى مىكردند، در حالى كه نعمتهاى خود را از خدا مىدانستند!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread599.html
soham 313
11th February 2014, 08:43 AM
(آيه 3)
و در آخرين آيه اين سوره با توجه به نسبتى كه سران شرك به آن حضرت مىدادند، مىفرمايد: «و (بدان) دشمن تو قطعا بريده نسل و بىعقب است» (ان شانئك هو الابتر).
تعبير به «شانئك» بيانگر اين واقعيت است كه آنها در دشمنى خود حتى كمترين ادب را نيز رعايت نمىكردند، يعنى عداوتشان آميخته با قساوت و رذالت بود.
حضرت فاطمه عليها السّلام و «كوثر»!
گفتيم «كوثر» يك معنى جامع و وسيع دارد، و آن «خير و بركت فراوان» است، ولى بسيارى از بزرگان علماى شيعه يكى از روشنترين مصداقهاى آن را وجود مبارك «فاطمه زهرا» عليها السّلام دانستهاند، چرا كه شأن نزول آيه مىگويد: آنها پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را متهم مىكردند كه بلا عقب است، قرآن ضمن نفى سخن آنها مىگويد: «ما به تو كوثر داديم».
از اين تعبير استنباط مىشود كه اين «خير كثير» همان فاطمه زهرا عليها السّلام است، زيرا نسل و ذريه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به وسيله همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت نسلى كه نه تنها فرزندان جسمانى پيغمبر بودند، بلكه آيين او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ كردند، و به آيندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بيت عليهم السّلام كه آنها حساب مخصوص به خود دارند.
در اينجا به بحث جالبى از «فخر رازى» برخورد مىكنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مىگويد:
قول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله خرده مىگرفتند، بنابر اين معنى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مىدهد كه در طول زمان باقى مىماند، ببين چه اندازه از اهل بيت را شهيد كردند، در عين حال جهان مملوّ از آنهاست، اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا باقى نماند، سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنهاست. مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه.
هزاران هزار از فرزندان فاطمه عليها السّلام در سراسر جهان پخش شدند، در ميان آنها نويسندگان و فقها و محدثان و مفسران والا مقام و فرماندهان عظيم بودند كه با ايثار و فداكارى در حفظ آيين اسلام كوشيدند.
«پايان سوره كوثر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread599.html
soham 313
11th February 2014, 08:45 AM
سوره كافرون [109]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 6 آيه است.
محتواى سوره:
لحن سوره نشان مىدهد در زمانى نازل شده كه مسلمانان در اقليت بودند و كفار در اكثريت، و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از ناحيه آنها سخت در فشار بود، و اصرار داشتند او را به سازش با شرك بكشانند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دست ردّ بر سينه همه آنها مىزند، و آنها را بكلى مأيوس مىكند، بدون آن كه بخواهد با آنها درگير شود.
اين سرمشقى است براى همه مسلمانان كه در هيچ شرائطى در اساس دين و اسلام با دشمنان سازش نكنند، و هر وقت چنين تمنائى از ناحيه آنها صورت گيرد آنها را كاملا مأيوس كنند، مخصوصا در اين سوره دو بار اين معنى تأكيد شده كه «من معبودهاى شما را نمىپرستم» و اين تأكيد براى مأيوس ساختن آنها است، همچنين دوباره تأكيد شده كه «شما هرگز معبود من، خداى يگانه را نمىپرستيد» و اين دليلى است بر لجاجت آنها، و سر انجامش اين است كه «من و آيين توحيديم، و شما و آيين پوسيده شرك آلودتان»!
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه فرمود:
«كسى كه سوره «قل يا ايّها الكافرون» را بخواند گوئى ربع قرآن را خوانده، و شياطين طغيانگر از او دور مىشوند، و از شرك پاك مىگردد، و از فزع بزرگ (روز قيامت) در امان خواهد بود».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «پدرم مىگفت: «قل يا ايها الكافرون»
ربع قرآن است، و هنگامى كه از آن فراغت مىيافت مىفرمود: من تنها خدا را عبادت مىكنم من تنها خدا را عبادت مىكنم».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread600.html
soham 313
11th February 2014, 08:46 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
شأن نزول سوره:
در روايات آمده است كه: «اين سوره در باره گروهى از سران مشركان قريش نازل شده، مانند «وليد بن مغيره» و «عاص بن وائل» و «حارث بن قيس» و ... گفتند: اى محمّد! تو بيا از آيين ما پيروى كن، ما نيز از آيين تو پيروى مىكنيم، و تو را در تمام امتيازات خود شريك مىسازيم، يك سال تو خدايان ما را عبادت كن! و سال ديگر ما خداى تو را عبادت مىكنيم.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پناه بر خدا كه من چيزى را همتاى او قرار دهم! گفتند: لا اقل بعضى از خدايان ما را لمس كن و از آنها تبرك بجوى ما تصديق تو مىكنيم و خداى تو را مىپرستيم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: من منتظر فرمان پروردگارم هستم.
در اين هنگام سوره «قل يا ايّها الكافرون» نازل شد، و رسول اللّه به مسجد الحرام آمد، در حالى كه جمعى از سران قريش در آنجا جمع بودند بالاى سر آنها ايستاد، و اين سوره را تا آخر بر آنها خواند آنها وقتى پيام اين سوره را شنيدند كاملا مأيوس شدند، و حضرت و يارانش را آزار دادند».
(آيه 1)
هرگز با بت پرستان سر سازش ندارم! آيات اين سوره پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىفرمايد: «بگو: اى كافران»! (قل يا ايها الكافرون).
(آيه 2)
«آنچه را شما مىپرستيد من نمىپرستم» (لا اعبد ما تعبدون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread600.html
soham 313
11th February 2014, 08:47 AM
(آيه 3)
«و نه شما آنچه را من مىپرستم مىپرستيد» (و لا انتم عابدون ما اعبد).
به اين ترتيب جدائى كامل خط خود را از آنها مشخص مىكند، و با صراحت مىگويد: من هرگز بت پرستى نخواهم كرد، و شما نيز با اين لجاجت كه داريد و با تقليد كوركورانه از نياكان كه روى آن اصرار مىورزيد و با منافع نامشروع سرشارى كه از بتپرستان عائد شما مىشود هرگز حاضر به خداپرستى خالص از شرك نيستند.
(آيه 4)
بار ديگر براى مأيوس كردن كامل بتپرستان از هرگونه سازش بر سر توحيد و بتپرستى مىافزايد: «و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كردهايد مىپرستم» (و لا انا عابد ما عبدتم).
(آيه 5)
«و نه شما آنچه را كه من مىپرستم پرستش مىكنيد» (و لا انتم عابدون ما اعبد).
تكرار نفى عبادت بتها از ناحيه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و نفى عبادت خدا از ناحيه مشركان، براى تأكيد و مأيوس كردن كامل مشركان، و جدا نمودن مسير آنها از اسلام است، و اثبات عدم سازش ميان توحيد و شرك مىباشد و اين در حديثى از امام صادق عليه السّلام نيز وارد شده.
(آيه 6)
حال كه چنين است «آيين شما براى خودتان و آيين من براى خودم» (لكم دينكم و لى دين).
يعنى آيين شما به خودتان ارزانى باد! و به زودى عواقب نكبتبار آن را خواهيد ديد.
«پايان سوره كافرون»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread600.html
soham 313
11th February 2014, 08:48 AM
سوره نصر [110]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 3 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره بعد از هجرت نازل شده است، و در آن بشارت و نويد از پيروزى عظيمى مىدهد كه به دنبال آن مردم گروه گروه وارد دين خدا مىشوند، و لذا به شكرانه اين نعمت بزرگ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را دعوت به «تسبيح» و «حمد» الهى و «استغفار» مىكند.
گرچه در اسلام فتوحات زيادى رخ داد، ولى فتحى با مشخصات فوق جز «فتح مكه» نبود، بخصوص اين كه طبق بعضى از روايات، اعراب معتقد بودند اگر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مكّه را فتح كند و بر آن مسلّط گردد اين دليل بر حقانيت اوست.
بعضى گفتهاند: اين سوره بعد از «صلح حديبيه» در سال ششم هجرت، و دو سال قبل از «فتح مكه» نازل گرديد.
يكى از نامهاى اين سوره سوره «توديع» (خداحافظى) است چرا كه در آن بطور ضمنى از رحلت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خبر مىدهد.
در حديثى آمده است هنگامى كه اين سوره نازل شد و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آن را بر ياران خود تلاوت كرد همگى خوشحال و خوشدل شدند، ولى «عباس» عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه آن را شنيد گريه كرد، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى عمو چرا گريه مىكنى؟
عرض كرد: گمان مىكنم خبر رحلت شما در اين سوره داده شدهاى رسول خدا! پيامبر فرمود: مطلب همانگونه است كه تو مىگوئى.
در باره فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«كسى كه آن را تلاوت كند همانند اين است كه همراه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله در فتح مكّه بوده است».
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه سوره (اذا جاء نصر الله و الفتح) را در نماز نافله يا فريضه بخواند خداوند او را بر تمام دشمنانش پيروز مىكند و در قيامت در حالى وارد محشر مىشود كه نامهاى با اوست كه سخن مىگويد، خداوند آن را از درون قبرش همراه او بيرون فرستاده، و آن امان نامهاى است از آتش جهنم ...».
ناگفته پيداست اين همه افتخار و فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره در خط رسول اللّه قرار گيرد، و به آيين و سنت او عمل كند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread601.html
soham 313
11th February 2014, 08:50 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
هنگامى كه پيروزى نهائى فرا رسد ...! در نخستين آيه اين سوره مىفرمايد: «هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد» (اذا جاء نصر الله و الفتح).
(آيه 2)
«و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مىشوند» (و رأيت الناس يدخلون فى دين الله افواجا).
درست است كه براى غلبه بر دشمن بايد تأمين قوا و تهيه نيرو كرد، ولى يك انسان موحّد، نصرت را تنها از ناحيه خدا مىداند و به همين دليل به هنگام پيروزى مغرور نمىشود، بلكه در مقام شكر و سپاس الهى در مىآيد.
(آيه 3)
از اين رو در اين آيه مىفرمايد: «پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ و اين پيروزى و نصرت الهى) پروردگارت را تسبيح و حمد كن، و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است» (فسبح بحمد ربك و استغفره انه كان توابا).
در اين سوره نخست از نصرت الهى، و سپس فتح و پيروزى، و بعد نفوذ و گسترش اسلام، و ورود مردم دسته دسته در دين خدا سخن به ميان آمده، و اين هر سه علت و معلول يكديگرند، تا نصرت و يارى الهى نباشد فتح و پيروزى نيست، و تا فتح و پيروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مردم گروه گروه مسلمان نمىشوند، و البته به دنبال اين سه مرحله مرحله چهارم يعنى مرحله شكر و حمد و ستايش خدا فرا مىرسد.
«تسبيح» به معنى منزه شمردن خداوند از هرگونه عيب و نقص است، و «حمد» براى توصيف او به صفات كماليه و «استغفار» در برابر نقصانها و تقصيرهاى بندگان است.
اين فتح عظيم سبب شد كه افراد گمان نكنند خداوند يارانش را تنها مىگذارد (پاكى از اين نقص) و نيز بدانند كه خداوند بر انجام وعدههايش توانا است (موصوف بودن به اين كمال) و نيز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف كنند.
فتح مكه بزرگترين پيروزى اسلام:
فتح مكه فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود، و مقاومتهاى دشمن را بعد از حدود بيست سال درهم شكست، در حقيقت با فتح مكه بساط شرك و بت پرستى از جزيره عربستان برچيده شد، و اسلام آماده براى جهش به كشورهاى ديگر جهان گشت.
«پايان سوره نصر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread601.html
soham 313
12th February 2014, 04:57 AM
[golrooz] صفحه ی 365 از قرآن کریم شامل سوره های مسد و اخلاص و فلق و ناس [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَبَّتْ يَدَآ أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ(1)
بريده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد(1)
مَآ أَغْنَيٰ عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ(2)
دارايي او و آنچه اندوخت سودش نكرد(2)
سَيَصْلَيٰ نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ(3)
بزودي در آتشي پرزبانه درآيد(3)
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ(4)
و زنش آن هيمه كش [آتش فروز](4)
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍۭ(5)
بر گردنش طنابي از ليف خرماست(5)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)
بگو اوست خداي يگانه(1)
اللَّهُ الصَّمَدُ(2)
خداي صمد [ثابت متعالي](2)
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ(3)
[كسي را] نزاده و زاده نشده است(3)
وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌۢ(4)
و هيچ كس او را همتا نيست(4)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ(1)
بگو پناه مي برم به پروردگار سپيده دم(1)
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ(2)
از شر آنچه آفريده(2)
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ(3)
و از شر تاريكي چون فراگيرد(3)
وَمِن شَرِّ النَّفَّٰثَٰتِ فِي الْعُقَدِ(4)
و از شر دمندگان افسون در گره ها(4)
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ(5)
و از شر [هر] حسود آنگاه كه حسد ورزد(5)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ(1)
بگو پناه ميبرم به پروردگار مردم(1)
مَلِكِ النَّاسِ(2)
پادشاه مردم(2)
إِلَٰهِ النَّاسِ(3)
معبود مردم(3)
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ(4)
از شر وسوسهگر نهاني(4)
الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ(5)
آن كس كه در سينه هاي مردم وسوسه ميكند(5)
مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ(6)
چه از جن و [چه از] انس(6)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
12th February 2014, 05:03 AM
سوره مسد [111]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى پنج آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره كه تقريبا در اوائل دعوت آشكار پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نازل شده تنها سورهاى است كه در آن حمله شديدى با ذكر نام نسبت به يكى از دشمنان اسلام و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در آن عصر و زمان- يعنى ابو لهب- شده است، و محتواى آن نشان مىدهد كه او عداوت خاصى نسبت به پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله داشت، او و همسرش از هيچ گونه كار شكنى و بد زبانى مضايقه نداشتند.
قرآن با صراحت مىگويد: هر دو اهل دوزخند و اين معنى به واقعيت پيوست، سر انجام هر دو بىايمان از دنيا رفتند و اين يك پيشگوئى صريح قرآن است.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه فرمود: «كسى كه آن سوره را تلاوت كند من اميدوارم خداوند او و ابو لهب را در خانه واحدى جمع نكند» يعنى او اهل بهشت خواهد بود در حالى كه ابو لهب اهل دوزخ است.
ناگفته پيداست اين فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره خط خود را از خط ابو لهب جدا كند، نه كسانى كه با زبان مىخوانند ولى ابو لهبوار عمل مىكنند.
شأن نزول سوره:
از «ابن عباس» نقل شده هنگامى كه آيه «و انذر عشيرتك الاقربين» «1» نازل شد و پيغمبر مأموريت يافت فاميل نزديك خود را انذار كند و به اسلام دعوت نمايد (دعوت خود را علنى سازد) پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بر فراز كوه صفا آمد و فرياد زد: «يا صباحاه»! (اين جمله را عرب زمانى مىگفت كه مورد هجوم غافلگيرانه دشمن قرار مىگرفت، براى اين كه همه را با خبر سازند و به مقابله برخيزند) هنگامى كه مردم مكّه اين صدا را شنيدند گفتند: كيست كه فرياد مىكشد؟
گفته شد: «محمّد» است، جمعيت به سراغ حضرتش رفتند.
فرمود: به من بگوئيد اگر به شما خبر دهم كه سواران دشمن از كنار اين كوه به شما حملهور مىشوند، آيا مرا تصديق خواهيد كرد؟
در پاسخ گفتند: ما هرگز از تو دروغى نشنيدهايم.
فرمود: «انّى نذير لكم بين يدى عذاب شديد من شما را در برابر عذاب شديد الهى انذار مىكنم» (شما را به توحيد و ترك بتها دعوت مىنمايم).
هنگامى كه ابو لهب اين سخن را شنيد گفت: «زيان و مرگ بر تو باد! آيا تو فقط براى همين سخن ما را جمع كردى»؟! در اين هنگام بود كه اين سوره نازل شد.
بعضى در اينجا افزودهاند: هنگامى كه همسر ابو لهب (امّ جميل) با خبر شد كه اين سوره در باره او و همسرش نازل شده، به سراغ پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمد در حالى كه آن حضرت را نمىديد، سنگى در دست داشت و گفت: من شنيدهام «محمّد» مرا هجو كرده، به خدا سوگند اگر او را بيابم با همين سنگ بر دهانش مىزنم! من خودم نيز شاعرم! سپس به اصطلاح اشعارى در مذمت پيغمبر و اسلام بيان كرد.
خطر ابو لهب و همسرش براى اسلام و عداوت آنها منحصر به اين نبود، و اگر مىبينيم قرآن لبه تيز حمله را متوجه آنها كرده و با صراحت از آنها نكوهش مىكند دلائلى بيش از اين دارد كه بعدا به آن اشاره خواهد شد.
__________________________________________________
(1) سوره شعراء (26) آيه 214.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread602.html
soham 313
12th February 2014, 05:06 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
بريده باد دست ابو لهب! همان گونه كه در شأن نزول سوره گفتيم اين سوره در حقيقت پاسخى است به سخنان زشت «ابو لهب» عموى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و فرزند عبد المطلب كه از دشمنان سرسخت اسلام بود.
قرآن مجيد در پاسخ اين مرد بد زبان مىفرمايد: «بريده باد هر دو دست ابو لهب» و مرگ بر او باد (تبت يدا ابى لهب و تب).
در روايتى آمده است كه شخصى به نام «طارق محاربى» مىگويد: من در بازار «ذى المجاز» بودم (ذى المجاز نزديك عرفات در فاصله كمى از مكّه است) ناگهان جوانى را ديدم كه صدا مىزند: «اى مردم! بگوئيد: لا اله الا اللّه تا رستگار شويد»، و مردى را پشت سر او ديدم كه با سنگ به پشت پاى او مىزند به گونهاى كه خون از پاهايش جارى بود، و فرياد مىزد، «اى مردم! اين دروغگوست، او را تصديق نكنيد»! من سؤال كردم اين جوان كيست؟
گفتند: «محمّد» است كه گمان مىكند پيامبر مىباشد، و اين پيرمرد عمويش ابو لهب است كه او را دروغگو مىداند ...
در خبر ديگرى مىخوانيم: هر زمان گروهى از اعراب خارج مكّه وارد آن شهر مىشدند به سراغ ابو لهب مىرفتند، به خاطر خويشاونديش نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سن و سال بالاى او، و از رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله تحقيق مىنمودند، او مىگفت:
محمّد مرد ساحرى است، آنها نيز بىآنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را ملاقات كنند باز مىگشتند، در اين هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مكّه باز نمىگرديم تا او را ببينيم، ابو لهب گفت: ما پيوسته مشغول مداواى جنون او هستيم! مرگ بر او باد! از اين روايات به خوبى استفاده مىشود كه او در بسيارى از مواقع همچون سايه به دنبال پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بود، و از هيچ كارشكنى فروگذار نمىكرد، مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت، و تعبيرات ركيك و زننده مىكرد، و شايد از اين نظر سر آمد تمام دشمنان پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله محسوب مىشد، و به همين جهت آيات مورد بحث با اين صراحت و خشونت، او و همسرش امّ جليل را به باد انتقاد مىگيرد.
(آيه 2)
سپس مىافزايد: «هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد» و عذاب الهى را از او باز نخواهد داشت (ما اغنى عنه ماله و ما كسب).
از اين تعبير استفاده مىشود كه او مرد ثروتمند مغرورى بود كه بر اموال و ثروت خود در كوششهاى ضد اسلاميش تكيه مىكرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread602.html
soham 313
12th February 2014, 05:09 AM
(آيه 3)
در اين آيه مىافزايد: «و به زودى وارد آتشى شعلهور و پر لهيب مىشود» (سيصلى نارا ذات لهب).
اگر نام او «ابو لهب» بود، آتش عذاب او نيز «ابو لهب» است و شعلههاى عظيم دارد.
نه تنها «ابو لهب» كه هيچ يك از كافران و بدكاران، اموال و ثروت و موقعيت اجتماعيشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمىبخشد، چنانكه در جاى ديگر مىخوانيم: «قيامت روزى است كه نه اموال و نه فرزندان، هيچ كدام سودى به حال انسان ندارد، مگر آن كس كه با قلب سالم (روحى با ايمان و با تقوا) در محضر پروردگار حاضر شود» (شعرا/ 88 و 89).
در روايات آمده است كه بعد از جنگ «بدر» و شكست سختى كه نصيب مشركان قريش شد، ابو لهب كه شخصا در ميدان جنگ شركت نكرده بود پس از بازگشت ابو سفيان ماجرا را از او پرسيد.
ابو سفيان چگونگى شكست و در هم كوبيده شدن لشكر قريش را براى او شرح داد، سپس افزود: به خدا سوگند ما در اين جنگ سوارانى را ديديم در ميان آسمان و زمين كه به يارى محمّد آمده بودند! در اينجا «ابو رافع» يكى از غلامان «عباس» مىگويد: من در آنجا نشسته بودم، دستم را بلند كردم و گفتم: آنها فرشتگان آسمان بودند.
ابو لهب سخت برآشفت و از سوز دل خود پيوسته مرا كتك مىزد، در اينجا همسر عباس «ام الفضل» حاضر بود چوبى برداشت و محكم بر سر ابو لهب كوبيد، و گفت: اين مرد ضعيف را تنها گير آوردهاى سر ابو لهب شكست و خون جارى شد، و بعد از هفت روز بدنش عفونت كرد و دانههايى همچون «طاعون» بر پوست تنش ظاهر شد، و با همان بيمارى از دنيا رفت.
عفونت بدن او به حدى بود كه جمعيت جرأت نمىكردند نزديك او شوند، او را به بيرون مكّه بردند، و از دور آب بر او ريختند، و سپس سنگ بر او پرتاب كردند تا بدنش زير سنگ و خاك پنهان شد!
(آيه 4)
در اين آيه به وضع همسرش «ام جميل» پرداخته، مىفرمايد:
«و (نيز) همسرش، در حالى كه هيزمكش (دوزخ) است» (و امرأته حمالة الحطب).
(آيه 5)
«و در گردنش طنابى است از ليف خرما»! (فى جيدها حبل من مسد).
در اين كه همسر ابو لهب كه خواهر «ابو سفيان» و عمه «معاويه» بود و در عداوتها و كارشكنيهاى شوهرش بر ضد اسلام شركت داشت حرفى نيست، اما در اين كه قرآن چرا او را «حمالة الحطب» (زنى كه هيزم بر دوش مىكشد) توصيف كرده، بعضى گفتهاند: اين به خاطر آن است كه بوتههاى خار را بر دوش مىكشيد، و بر سر راه پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىريخت تا پاهاى مباركش آزرده شود.
«پايان سوره مسد»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread602.html
soham 313
12th February 2014, 05:11 AM
سوره اخلاص [112]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 4 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
اين سوره از توحيد پروردگار، و يگانگى او سخن مىگويد، و در چهار آيه كوتاه چنان توصيفى از يگانگى خداوند كرده كه نياز به اضافه ندارد.
در شأن نزول اين سوره از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده: «يهود از رسول اللّه تقاضا كردند خداوند را براى آنها توصيف كند، پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سه روز سكوت كرد و پاسخى نگفت، تا اين سوره نازل شد و پاسخ آنها را بيان كرد».
در فضيلت تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع معروف اسلامى آمده است كه حاكى از عظمت فوق العاده آن مىباشد از جمله:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه فرمود: «آيا كسى از شما عاجز است از اين كه يك سوم قرآن را در يك شب بخواند»؟! يكى از حاضران عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى توانائى بر اين كار دارد؟
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «سوره قل هو اللّه را بخوانيد».
و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر جنازه «سعد بن معاذ» نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملك كه در ميان آنها «جبرئيل» نيز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئيل پرسيدم او به خاطر كدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟
گفت: به خاطر تلاوت «قل هو اللّه احد» در حال نشستن، و ايستادن، و سوار شدن، و پياده روى و رفت و آمد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
soham 313
12th February 2014, 05:13 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
او يكتا و بىهمتاست: نخستين آيه از اين سوره در پاسخ سؤالات مكررى كه از ناحيه اقوام يا افراد مختلف در زمينه اوصاف پروردگار شده بود، مىفرمايد: «بگو: خداوند يكتا و يگانه است» (قل هو الله احد). ذات منفردى است كه نظير و شبيهى براى او نيست.
آغاز جمله با ضمير «هو»- كه ضمير مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حكايت مىكند- در واقع رمز و اشارهاى به اين واقعيت است كه ذات مقدس او در نهايت خفاء است، و از دسترس افكار محدود انسانها بيرون، هر چند آثار او آن چنان جهان را پر كرده كه از همه چيز ظاهرتر و آشكارتر است، چنانكه در آيه 53 سوره فصلت مىخوانيم: «به زودى نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهيم تا برايشان آشكار گردد كه او حق است».
سپس از اين حقيقت ناشناخته پرده بر مىدارد و مىگويد: «او خداوند يگانه و يكتاست».
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «در شب جنگ بدر «خضر» را در خواب ديدم، از او خواستم چيزى به من ياد دهد كه به كمك آن بر دشمنان پيروز شوم گفت: بگو: يا هو، يا من لا هو الّا هو هنگامى كه صبح شد جريان را خدمت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عرض كردم.
فرمود: «اى على عليه السّلام اسم اعظم به تو تعليم شده، سپس اين جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود».
«عمار ياسر» هنگامى كه شنيد حضرت على عليه السّلام اين ذكر را روز صفين به هنگام پيكار مىخواند، عرض كرد: اين كنايات چيست؟
فرمود: «اسم اعظم خدا و ستون توحيد است»!
«اللّه» اسم خاص براى خداوند است كه در همين يك كلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و اين نام جز بر خدا اطلاق نمىشود، در حالى كه نامهاى ديگر خداوند معمولا اشاره به يكى از صفات جمال و جلال او است مانند عالم و خالق و رازق و غالبا به غير او نيز اطلاق مىشود.
اين نام مقدس قريب «هزار بار» در قرآن مجيد تكرار شده، و هيچ اسمى از اسماء مقدس او اين اندازه در قرآن نيامده است، نامى است كه قلب را روشن مىكند، به انسان نيرو و آرامش مىبخشد، و او را در جهانى از نور و صفا مستغرق مىسازد.
«احد» يعنى خداوند احد و واحد است و يگانه و يكتاست نه به معنى واحد عددى، يا نوعى و جنسى، بلكه به معنى وحدت ذاتى، و به عبارت روشنتر وحدانيت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبيه و نظير براى او است.
دليل اين سخن نيز روشن است: او ذاتى است بىنهايت از هر جهت، و مسلم است كه دو ذات بىنهايت از هر جهت غير قابل تصور است، چون اگر دو ذات شد هر دو محدود مىشود، اين كمالات آن را ندارد، و آن كمالات اين را- دقت كنيد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
soham 313
12th February 2014, 05:14 AM
(آيه 2)
در اين آيه در توصيف ديگرى از آن ذات مقدس يكتا مىفرمايد:
«خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مىكنند» (الله الصمد).
در تفسير «صمد» در حديثى مىخوانيم كه: «محمّد بن حنيفه» از امير مؤمنان على عليه السّلام در باره «صمد» سؤال كرد حضرت عليه السّلام فرمود:
«تأويل صمد آن است كه او نه اسم است و نه جسم، نه مانند و نه شبيه دارد، و نه صورت و نه تمثال نه حدّ و حدود، نه محل و نه مكان، نه «كيف» و نه «اين» نه اينجا و نه آنجا، نه پر است و نه خالى، نه ايستاده است و نه نشسته، نه سكون دارد و نه حركت، نه ظلمانى است نه نورانى نه روحانى است و نه نفسانى، و در عين حال هيچ محلى از او خالى نيست، و هيچ مكانى گنجايش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور كرده، و نه بو براى او موجود است، همه اينها از ذات پاكش منتفى است».
اين حديث به خوبى نشان مىدهد كه «صمد» مفهوم بسيار جامع و وسيعى دارد كه هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مىكند.
(آيه 3)
سپس در اين آيه به ردّ عقايد نصارى و يهود و مشركان عرب كه براى خداوند فرزندى، يا پدرى قائل بودند، پرداخته، مىفرمايد: « (هرگز) نزاد و زاده نشد» (لم يلد و لم يولد).
در مقابل اين بيان، سخن كسانى است كه معتقد به تثليث (خدايان سه گانه) بودند، خداى پدر، و خداى پسر، و روح القدس! «يهود گفتند: عزير پسر خداست! و نصارا گفتند: مسيح پسر خداست! اين سخنى است كه با زبان خود مىگويند كه همانند گفتار كافران پيشين است، لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مىشوند»! (توبه/ 30).
مشركان عرب نيز معتقد بودند كه ملائكه دختران خدا هستند! «آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند»! (انعام/ 100).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
soham 313
12th February 2014, 05:16 AM
(آيه 4)
و بالاخره در آخرين آيه اين سوره مطلب را در باره اوصاف خدا به مرحله كمال رسانده، مىفرمايد: «و براى او هيچ گاه شبيه و مانندى نبوده است» (و لم يكن له كفوا احد).
«كفو» در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است، و سپس به هرگونه شبيه و مانند اطلاق مىشود.
مطابق اين آيه تمام عوارض مخلوقين، و صفات موجودات، و هرگونه نقص و محدوديت از ذات پاك او منتفى است، اين همان توحيد ذاتى و صفاتى است، در مقابل توحيد عددى و نوعى.
بنابر اين، او نه شبيهى در ذات دارد، نه مانندى در صفات، و نه مثلى در افعال، و از هر نظر بىنظير و بىمانند است.
امير مؤمنان على عليه السّلام در خطبه 186 نهج البلاغه مىفرمايد: «او كسى را نزاد كه خود نيز مولود باشد، و از كسى زاده نشد تا محدود گردد، ... مانندى ندارد تا با او همتا گردد، و شبيهى براى او تصور نمىشود تا با او مساوى باشد».
و اين تفسير جالبى است كه عاليترين دقايق توحيد را بازگو مىكند (سلام اللّه عليك يا امير المؤمنين).
نكتهها:
1- دلائل توحيد:
توحيد، يعنى يگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبيه براى او، گذشته از دلائل نقلى و آيات قرآن مجيد، با دلائل عقلى فراوان نيز قابل اثبات است كه در اينجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مىآوريم:
الف) برهان صرف الوجود-
و خلاصهاش اين است كه خداوند وجود مطلق است، و هيچ قيد و شرط و حدّى براى او نيست، چنين وجودى مسلما نامحدود خواهد بود، چرا كه اگر محدوديتى پيدا كند بايد آلوده به عدم گردد، و ذات مقدسى كه هستى از آن مىجوشد هرگز مقتضى عدم و نيستى نخواهد بود و چيزى در خارج نيست كه عدم را بر او تحميل كند بنابر اين، محدود به هيچ حدى نمىباشد.
از سوى ديگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمىشود، زيرا اگر دو موجود پيدا شود حتما هر يك از آنها فاقد كمالات ديگرى است، يعنى كمالات او را ندارد، و بنابر اين هر دو محدود مىشوند، و اين خود دليل روشنى است بر يگانگى ذات واجب الوجود- دقت كنيد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
soham 313
12th February 2014, 05:17 AM
ب) برهان علمى-
هنگامى كه به اين جهان پهناور نگاه مىكنيم در ابتدا عالم را به صورت موجوداتى پراكنده مىبينيم، زمين و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و انواع گياهان و حيوانات، اما هر چه بيشتر دقت كنيم مىبينيم اجزاء و ذرات اين عالم چنان به هم مربوط و پيوسته است كه مجموعا يك واحد منسجم را تشكيل مىدهد، و يك سلسله قوانين معين بر سراسر اين جهان حكومت مىكند.
اين وحدت نظام هستى، و قوانين حاكم بر آن، و انسجام و يكپارچگى در ميان اجزاى آن نشان مىدهد كه خالق آن يكتا و يگانه است.
ج) برهان تمانع
(دليل علمى فلسفى)- دليل ديگرى كه براى اثبات يگانگى ذات خداوند ذكر كردهاند و قرآن در آيه 22 سوره انبياء الهام بخش آن است برهان تمانع است، مىفرمايد: «اگر در زمين و آسمان خدايانى جز خداوند يگانه بود زمين و آسمان به فساد كشيده مىشد و نظام جهان به هم مىخورد، پس منزه است خداوندى كه پروردگار عرش است از آنچه آنها توصيف مىكنند»!
د) دعوت عمومى انبيا به خداوند يگانه-
اين دليل ديگرى براى اثبات توحيد است، چرا كه اگر دو واجب الوجود در عالم بود هر دو بايد منبع فيض باشند، چرا كه يك وجود بىنهايت كامل ممكن نيست در نور افشانى بخل ورزد، زيرا عدم فيض براى وجود كامل نقص است، و حكيم بودن او ايجاب مىكند كه همگان را مشمول فيض خود قرار دهد.
حضرت على عليه السّلام در وصيت نامهاش به امام مجتبى عليه السّلام مىفرمايد: «بدان فرزندم! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مىآمدند و آثار ملك و سلطان او را مشاهده مىكردى، و به افعال و صفاتش آشنا مىشدى ولى او معبود يكتاست همان گونه كه خودش توصيف كرده است».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
soham 313
12th February 2014, 05:19 AM
- شاخه هاى پربار توحيد:
معمولا براى توحيد چهار شاخه ذكر مىكنند:
الف) توحيد ذات
(آنچه در بالا شرح داده شده).
ب) توحيد صفات
يعنى خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست، و نه جدا از يكديگرند، بلكه وجودى است تمامش علم، تمامش قدرت، تمامش ازليت و ابديت.
اگر غير از اين باشد لازمهاش تركيب است، و اگر مركب باشد محتاج به اجزا مىشود و شىء محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود.
ج) توحيد افعالى
يعنى هر وجودى، هر حركتى، هر فعلى در عالم است به ذات پاك خدا بر مىگردد حتى افعالى كه از ما سر مىزند به يك معنى از اوست، او به ما قدرت و اختيار و آزادى اراده داده، بنابر اين در عين حال كه ما فاعل افعال خود هستيم، و در مقابل آن مسؤوليم، از يك نظر فاعل خداوند است، زيرا همه آنچه داريم به او باز مىگردد.
د) توحيد در عبادت:
يعنى تنها بايد او را پرستش كرد و غير او شايسته عبوديت نيست، چرا كه عبادت بايد براى كسى باشد كه كمال مطلق و مطلق كمال است، كسى كه از همگان بىنياز است، و بخشنده تمام نعمتها، و آفريننده همه موجودات، و اين صفات جز در ذات پاك او جمع نمىشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
soham 313
12th February 2014, 05:20 AM
شاخه هاى توحيد افعالى
توحيد افعالى نيز به نوبه خود شاخههاى زيادى دارد كه در اينجا به شش قسمت از مهمترين فروع آن اشاره مىكنيم.
1- توحيد خالقيت
همانگونه كه قرآن مىگويد: «بگو: خداوند آفريدگار همه چيز است» (رعد/ 16).
دليل آن هم روشن است وقتى با دلائل گذشته ثابت شد واجب الوجود يكى است، و همه چيز غير از او ممكن الوجود است، بنابر اين خالق همه موجودات نيز يكى خواهد بود.
2- توحيد ربوبيت
يعنى مدبّر و مدير و مربّى و نظام بخش عالم هستى تنها خداست، چنانكه قرآن مىگويد: «آيا غير خدا را پروردگار خود بطلبم در حالى كه او پروردگار همه چيز است»؟ (انعام/ 164).
دليل آن نيز وحدت واجب الوجود و توحيد خالق در عالم هستى است.
3- توحيد در قانونگذارى و تشريع
چنانكه قرآن مىگويد: «هر كس كه به آنچه خدا نازل كرده است حكم نكند كافر است» (مائده/ 44).
زيرا وقتى ثابت كرديم مدير و مدبّر اوست، مسلما غير او صلاحيت قانونگذارى نخواهد داشت، چون غير او در تدبير جهان سهمى ندارد تا قوانينى هماهنگ با نظام تكوين وضع كند.
4- توحيد در مالكيت
خواه «مالكيت حقيقى» يعنى سلطه تكوينى بر چيزى باشد، يا «مالكيت حقوقى» يعنى سلطه قانونى بر چيزى اينها همه از اوست.
چنانكه قرآن مىگويد: «مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين مخصوص خداست» (آل عمران/ 189).
و نيز مىفرمايد: «انفاق كنيد از اموالى كه خداوند شما را نماينده خود در آن قرار داده» (حديد/ 7).
دليل آن هم همان توحيد در خالقيت است، وقتى خالق همه اشيا اوست طبعا مالك همه اشيا نيز ذات مقدس اوست بنابر اين هر ملكيتى بايد از مالكيت او سر چشمه گيرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
soham 313
12th February 2014, 05:21 AM
5- توحيد مالكيت
مسلما جامعه بشرى نياز به حكومت دارد، چون زندگى دسته جمعى بدون حكومت ممكن نيست، تقسيم مسؤوليتها، تنظيم برنامهها، اجراى مديريتها و جلوگيرى از تعديات و تجاوزها، تنها به وسيله حكومت ميسر است.
از طرفى اصل آزادى انسانها مىگويد هيچ كس بر ديگرى حق حكومت ندارد، مگر آنكه مالك اصلى و صاحب حقيقى اجازه دهد، و از همين جاست كه ما هر حكومتى را كه به حكومت الهى منتهى نشود مردود مىدانيم، و نيز از همين جاست كه مشروعيت حكومت را از آن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سپس امامان معصوم عليهم السّلام و بعد از آن براى فقيه جامع الشرائط مىدانيم.
البته ممكن است مردم به كسى اجازه دهند كه بر آنها حكومت كند، ولى چون انفاق تمام افراد جامعه عادتا غير ممكن است چنين حكومتى عملا ممكن نيست «1».
6- توحيد اطاعت-
يعنى تنها مقام «واجب الاطاعه» در جهان، ذات پاك خداست، و مشروعيت اطاعت از هر مقام ديگرى بايد از همين جا سر چشمه گيرد، يعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب مىشود.
زيرا وقتى حاكميت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست، و لذا ما اطاعت انبيا عليهم السّلام و ائمه معصومين و جانشينان آنها را پرتوى از اطاعت خدا مىشمريم، قرآن مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم) را» (نساء/ 59).
و نيز مىفرمايد: «هر كس رسول خدا را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است» (نساء/ 80).
__________________________________________________
(1) لذا اگر حكومت از طريق آراء عمومى و اكثريت تعيين شود بايد از طريق فقيه جامع الشرائط تنفيذ گردد تا مشروعيت الهيه پيدا كند.
«پايان سوره اخلاص»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread603.html
soham 313
12th February 2014, 05:24 AM
سوره فلق [113]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 5 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
محتواى اين سوره تعليماتى است كه خداوند به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله خصوصا و به ساير مسلمانان عموما، در زمينه پناه بردن به ذات پاك او از شرّ همه اشرار مىدهد، تا خود را به او بسپارند، و در پناه او از شرّ هر موجود صاحب شر در امان بدارند.
در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است، كه فرمود:
«آياتى بر من نازل شده كه همانند آنها نازل نشده و آن دو سوره «فلق» و «ناس» است.
و در حديث ديگرى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه در نماز «وتر» سوره «فلق» و «ناس» و «قل هو اللّه احد» را بخواند به او گفته مىشود: اى بنده خدا! بشارت باد بر تو خدا نماز وتر تو را قبول كرد».
و باز در روايت ديگرى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه به يكى از يارانش فرمود: «مىخواهى دو سوره به تو تعليم كنم كه برترين سورههاى قرآن است»! عرض كرد: آرى اى رسول خدا! حضرت معوذتان (سوره فلق و سوره ناس) را به او تعليم كرد، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود: «هر گاه بر مىخيزى و مىخوابى آنها را بخوان».
روشن است اينها براى كسانى است كه روح و جان و عقيده و عمل خود را با محتواى آن هماهنگ سازند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread604.html
soham 313
12th February 2014, 05:25 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
پناه مىبرم به پروردگار سپيده دم! در نخستين آيه به شخص پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان يك الگو و پيشوا چنين دستور مىدهد: «بگو: پناه مىبرم به پروردگار سپيده صبح» كه دل سياهى شب را مىشكافد (قل اعوذ برب الفلق).
(آيه 2)
«از شر تمام آنچه آفريده است» (من شر ما خلق).
از شرّ همه موجودات شرور، انسانهاى شرور، جن و حيوانات و حوادث و پيشامدهاى شرّ و از شرّ نفس اماره.
«فلق» در اصل به معنى شكافتن چيزى و جدا كردن بعضى از بعضى ديگر است، و از آنجا كه به هنگام دميدن سپيده صبح پرده سياه شب مىشكافد، اين واژه به معنى طلوع صبح، به كار رفته، بعضى آن را به معنى همه مواليد و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حيوان و گياه مىدانند، چرا كه تولد اين موجودات كه با شكافتن دانه و تخم و مانند آن صورت مىگيرد از عجيبترين مراحل وجود آنهاست.
و بعضى نيز مفهوم «فلق» را از اين هم گستردهتر گرفتهاند، و آن را به هرگونه آفرينش و خلقت اطلاق كردهاند، چرا كه با آفرينش هر موجود پرده عدم شكافته مىشود و نور وجود آشكار مىگردد.
هر يك از اين معانى سه گانه (طلوع صبح- تولد موجودات زنده- آفرينش هر موجود) پديدهاى است عجيب كه دليل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر آن است، و توصيف خداوند به اين وصف داراى مفهوم و محتواى عميقى است.
تعبير به «من شر ما خلق» مفهومش اين نيست كه آفرينش الهى در ذات خود شرى دارد، چرا كه آفرينش همان ايجاد است، و ايجاد و وجود خير محض است، قرآن مىگويد: «همان خدائى كه هر چه را آفريد نيكو آفريد» (الم سجده/ 7).
بلكه شرّ هنگامى پيدا مىشود كه مخلوقات از قوانين آفرينش منحرف شوند و از مسير تعيين شده جدا گردند، فى المثل نيش و دندان برّنده حيوانات يك حربه دفاعى براى آنهاست كه در برابر دشمنانشان به كار مىبرند همانند سلاحى كه ما در مقابل دشمن از آن استفاده مىكنيم، اگر اين سلاح به مورد به كار رود خير است، اما اگر نا به جا و در برابر دوست مصرف گردد شرّ است.
وانگهى بسيارى از امور است كه ما در ظاهر آنها را شر حساب مىكنيم ولى در باطن خير است مانند حوادث و بلاهاى بيدارگر و هشدار دهنده كه انسان را از خواب غفلت بيدار ساخته و متوجه خدا مىكند اينها مسلما شرّ نيست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread604.html
soham 313
12th February 2014, 05:26 AM
(آيه 3)
سپس در توضيح و تفسير اين مطلب مىافزايد: «و از شر هر موجود شرور هنگامى كه شبانه وارد مىشود» (و من شر غاسق اذا وقب).
(آيه 4)
بعد مىافزايد: «و از شرّ آنها كه در گرهها مىدمند» و هر تصميمى را سست مىكنند (و من شر النفاثات فى العقد).
بسيارى از مفسران «نفاثات» را به معنى «زنان ساحره» تفسير كردهاند آنها اورادى را مىخواندند و در گرههايى مىدميدند و به اين وسيله سحر مىكردند.
ولى جمعى آن را اشاره به زنان وسوسهگر مىدانند كه پى در پى در گوش مردان، مخصوصا همسران خود، مطالبى را فرو مىخوانند تا عزم آهنين آنها را در انجام كارهاى مثبت سست كنند.
فخر رازى مىگويد: زنان به خاطر نفوذ محبتهايشان در قلوب رجال در آنان تصرف مىكنند.
اين معنى در عصر و زمان ما از هر وقت ظاهرتر است زيرا يكى از مهمترين وسائل نفوذ جاسوسها در سياستمداران جهان استفاده از زنان جاسوسه است كه با اين «نفّاثات فى العقد» قفلهاى صندوقهاى اسرار را مىگشايند و از مرموزترين مسائل با خبر مىشوند و آن را در اختيار دشمن قرار مىدهند.
بعضى نيز نفاثات را به «نفوس شريره»، و يا «جماعتهاى وسوسهگر» كه با تبليغات مستمر خود گرههاى تصميمها را سست مىسازند تفسير نمودهاند.
بعيد نيست كه آيه مفهوم عام و جامعى داشته باشد كه همه اينها را شامل شود حتى سخنان سخن چينها، و نمّامان كه كانونهاى محبت را سست و ويران مىسازند.
(آيه 5)
در آخرين آيه اين سوره مىفرمايد: «و از شرّ هر حسودى هنگامى كه حسد مىورزد» (و من شر حاسد اذا حسد).
اين آيه نشان مىدهد كه حسد از بدترين و زشتترين صفات رذيله است، چرا كه قرآن آن را در رديف كارهاى حيوانات درنده و مارهاى گزنده، و شياطين وسوسهگر قرار داده است.
«حسد» يك خوى زشت شيطانى است كه بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ايمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پيدا مىشود، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از ديگرى است.
حسد سر چشمه بسيارى از گناهان كبيره است همان گونه كه امام باقر عليه السّلام مىفرمايد: «حسد ايمان انسان را مىخورد و از بين مىبرد همانگونه كه آتش هيزم را!».
«پايان سوره فلق»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread604.html
soham 313
12th February 2014, 05:28 AM
سوره ناس [114]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 6 آيه است.
محتوا و فضيلت سوره:
انسان هميشه در معرض وسوسههاى شيطانى است، و شياطين جن و انس كوشش دارند در قلب و روح او نفوذ كنند، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعيت او در اجتماع بيشتر گردد، وسوسههاى شياطين شديدتر مىشود، تا او را از راه حق منحرف سازند و با فساد عالمى عالمى را بر باد دهند.
اين سوره به پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به عنوان يك سرمشق و پيشوا و رهبر دستور مىدهد كه از شر همه وسوسهگران به خدا پناه برد.
محتواى اين سوره از جهتى شبيه سوره «فلق» است، هر دو ناظر به پناه بردن به خداوند بزرگ از شرور و آفات مىباشد، با اين تفاوت كه در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده، ولى در اين سوره فقط روى شرّ وسوسهگران ناپيدا (وسواس خنّاس) تكيه شده است.
در فضيلت تلاوت اين سوره روايات متعددى وارد شده از جمله اين كه در حديثى مىخوانيم كه: «پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله شديدا بيمار شد، جبرئيل و ميكائيل (دو فرشته بزرگ خدا) نزد او آمدند، جبرئيل نزد سر پيامبر نشست و ميكائيل نزد پاى او، جبرئيل سوره «فلق» را تلاوت كرد، و پيغمبر را با آن در پناه خدا قرار داد، و ميكائيل سوره «قل اعوذ برب الناس» را.»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread605.html
soham 313
12th February 2014, 05:30 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
پناه مىبرم به پروردگار مردم! در اين سوره كه آخرين سوره قرآن مجيد است روى سخن را به شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان سرمشق و مقتدا و پيشواى مردم كرده، مىفرمايد: «بگو: پناه مىبرم به پروردگار مردم» (قل اعوذ برب الناس).
(آيه 2)
«به مالك و حاكم مردم» (ملك الناس).
(آيه 3)
«به (خدا و) معبود مردم» (اله الناس).
قابل توجه اين كه در اينجا روى سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند (ربوبيت و مالكيت و الوهيت) تكيه شده است كه همه آنها ارتباط مستقيمى به تربيت انسان، و نجات او از چنگال وسوسه گران دارد.
البته منظور از پناه بردن به خدا اين نيست كه انسان تنها با زبان اين جمله را بگويد، بلكه بايد با فكر و عقيده و عمل نيز خود را در پناه خدا قرار دهد، از راههاى شيطانى، برنامههاى شيطانى، افكار و تبليغات شيطانى، مجالس و محافل شيطانى، خود را كنار كشد، و در مسير افكار و تبليغات رحمانى جاى دهد، و گر نه انسانى كه عملا خود را در معرض طوفان آن وسوسهها قرار داده، تنها با خواندن اين سوره و گفتن اين الفاظ به جائى نمىرسد.
با گفتن «برب الناس» اعتراف به ربوبيت پروردگار مىكند، و خود را تحت تربيت او قرار مىدهد.
با گفتن «ملك الناس» خود را ملك او مىداند، و بنده سر بر فرمانش مىشود.
و با گفتن «اله الناس» در طريق عبوديت او گام مىنهد، و از عبادت غير او پرهيز مىكند، بدون شك كسى كه به اين صفات سه گانه مؤمن باشد، و خود را با هر سه هماهنگ سازد از شر وسوسهگران در امان خواهد بود.
در حقيقت اين اوصاف سه گانه سه درس مهم تربيتى و سه وسيله نجات از شر وسوسه گران است و انسان را در مقابل آنها بيمه مىكند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread605.html
soham 313
12th February 2014, 05:33 AM
(آيه 4)
لذا در اين آيه مىافزايد: «از شرّ وسوسهگر پنهانكار» (من شر الوسواس الخناس).
(آيه 5)
«كه درون سينه انسانها وسوسه مىكند» (الذى يوسوس فى صدور الناس).
(آيه 6)
«خواه از جن باشد يا از انسان» (من الجنة و الناس).
«خنّاس» صيغه مبالغه از ماده «خنوس» به معنى جمع شدن و عقب رفتن است، اين به خاطر آن است كه شياطين هنگامى كه نام خدا برده مىشود عقب نشينى مىكنند، و از آنجا كه اين امر غالبا با پنهان شدن توأم است اين واژه به معنى «اختفا» نيز آمده است.
بنابر اين مفهوم آيات چنين است: «بگو: من از شر وسوسهگر شيطان صفتى كه از نام خدا مىگريزد و پنهان مىگردد به خدا پناه مىبرم».
كار شيطان تزيين است و مخفى كردن باطل در لعابى از حق، و دروغ در پوستهاى از راست، و گناه در لباس عبادت، و گمراهى در پوشش هدايت.
خلاصه هم خودشان مخفى هستند، و هم برنامههايشان پنهان است، و اين هشدارى است به همه رهروان راه حق كه منتظر نباشند شياطين را در چهره و قيافه اصلى ببينند، آنها وسواس خناسند، و كارشان حقه و دروغ و نيرنگ و رياكارى و ظاهر سازى و مخفى كردن حق.
جمله «من الجنة و الناس» هشدار مىدهد كه «وسواسان خناس» تنها در ميان يك گروه و يك جماعت، و در يك قشر و يك لباس نيستند، در ميان جن و انس پراكندهاند و در هر لباس و هر جماعتى يافت مىشوند، بايد مراقب همه آنها بود و بايد از شر همه آنها به خدا پناه برد.
دوستان ناباب، همنشين هاى منحرف، پيشوايان گمراه ظالم، كارگزاران جباران و طاغوتيان، نويسندگان و گويندگان فاسد، مكتبهاى الحادى و التقاطى ظاهر فريب، وسائل ارتباط جمعى وسوسهگر، همه اينها و غير اينها در مفهوم گسترده «وسواس خناس» واردند كه انسان بايد از شرّ آنها به خدا پناه برد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread605.html
soham 313
12th February 2014, 05:35 AM
در حديث پر معنى و تكان دهندهاى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هنگامى كه آيه و الذين اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم كسانى كه وقتى كار بدى انجام دهند يا به خويشتن ستم كنند خدا را ياد مىآورند و براى گناهانشان استغفار مىكنند» «1» نازل شد، ابليس بالاى كوهى در مكّه رفت، و با صداى بلند فرياد كشيد، و سران لشكرش را جمع كرد.
گفتند: اى آقاى ما! چه شده است كه ما را فرا خواندى؟
گفت: اين آيه نازل شده (آيهاى كه پشت مرا مىلرزاند و مايه نجات بشر است) چه كسى مىتواند با آن مقابله كند؟
يكى از شياطين بزرگ گفت: من مىتوانم، نقشهام چنين است و چنان! ابليس طرح او را نپسنديد! ديگرى برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نيفتاد! در اينجا «وسواس خنّاس» برخاست و گفت: من از عهده آن برمىآيم.
ابليس گفت: از چه راه؟
گفت: آنها را با وعدهها و آرزوها سرگرم مىكنم، تا آلوده گناه شوند، و هنگامى كه گناه كردند توبه را از يادشان مىبرم! ابليس گفت: تو مىتوانى از عهده اين كار برآيى (نقشهات بسيار ماهرانه و عالى است) و اين مأموريت را تا دامنه قيامت به او سپرد».
__________________________________________________
(1) سوره آل عمران (3) آيه 135.
پايان سوره ناس و پايان جلد پنجم برگزيده تفسير نمونه
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread605.html
soham 313
12th February 2014, 05:37 AM
[golrooz] دعاي حضرت امام سجاد علیه السلام در هنگام ختم قرآن كريم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
اَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعَنْتَنِي عَلَى خَتْمِ كِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَهُ نُوراً
اى خداوند، تو مرا يارى دادى كه كتاب تو را از آغاز تا انجام تلاوت كنم، كتابى كه آن را همانند نورى نازل كرده اى
وَ جَعَلْتَهُ مُهَيْمِناً عَلَى كُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى كُلِّ حَدِيثٍ قَصَصْتَهُ
و بر هر كتاب كه زين پيش نازل كردهاى گواهش ساختهاى و بر هر سخن كه گفتهاى برتريش نهادهاى.
وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَيْنَ حَلاَلِكَ وَ حَرَامِكَ وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْكَامِكَ
فرقانى است كه بدو حلالت را و حرامت را از هم جدا كردهاى. قرآنى است كه بدو شرايع و احكام خويش آشكار ساخته اى.
وَ كِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِكَ تَفْصِيلاً وَ وَحْياً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ - صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ - تَنْزِيلاً
كتابى است كه در او براى بندگان هر چيز را واضح و روشن بيان كردهاى. وحيى است كه بر پيامبرت محمد صلواتك عليه و آله نازل كرده اى.
وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلاَلَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ
بار خدايا، قرآن را نورى قرار دادهاى كه در پرتو آن از تاريكيهاى گمراهى و نادانى برهيم،
وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِيقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ
و شفايى براى هر كه از سر تصديق بر آن گوش نهد،
وَ مِيزَانَ قِسْطٍ لاَ يَحِيفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ وَ نُورَ هُدًى لاَ يَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِينَ بُرْهَانُهُ
و ترازوى عدلى كه زبانهاش از حق منحرف نشود، و چراغ هدايتى كه فروغ برهانش را خاموشى نيست،
وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لاَ يَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ
و رايت نجاتى كه هر كه قدم در پىاش نهاد و آيين او پيشه ساخت گمراه نگردد
وَ لا تَنَالُ أَيْدِي الْهَلَكَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ
و آن كه چنگ در دست - آويز عصمتش زد دست هلاكت بدو نرسد.
اَللَّهُمَّ فَإِذْ أَفَدْتَنَا الْمَعُونَةَ عَلَى تِلاَوَتِهِ وَ سَهَّلْتَ جَوَاسِيَ أَلْسِنَتِنَا بِحُسْنِ عِبَارَتِهِ
اى خداوند، همچنان كه ما را به تلاوت قرآن يارى دادى و به عبارات نيكويش خشونت از زبان ما بر گرفتى،
فَاجْعَلْنَا مِمَّنْ يَرْعَاهُ حَقَّ رِعَايَتِهِ وَ يَدِينُ لَكَ بِاعْتِقَادِ التَّسْلِيمِ لِمُحْكَمِ آيَاتِهِ وَ يَفْزَعُ إِلَى الْإِقْرَارِ بِمُتَشَابِهِهِ وَ مُوضَحَاتِ بَيِّنَاتِهِ
اينك ما را از كسانى قرار ده كه در نگهداشت و حراست او آن سان كه در خور اوست سعى مىورزند و با اعتقاد به تسليم در برابر آيات محكماتش، تو را عبادت مىكنند و در برابر متشابهات و دلايل واضحاتش از سر تسليم اقرار مىنمايند.
اَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ - مُجْمَلاً وَ أَلْهَمْتَهُ عِلْمَ عَجَائِبِهِ مُكَمَّلاً وَ وَرَّثْتَنَا عِلْمَهُ مُفَسَّراً
بار خدايا، تو اين قرآن را بىهيچ شرح و تفسيرى، بر پيامبرت محمد صلى الله عليه و آله فرستادى و علم به شگفتيهايش را سراسر به او الهام فرمودى، و علم تفسير آن را به ما به ميراث دادى
وَ فَضَّلْتَنَا عَلَى مَنْ جَهِلَ عِلْمَهُ وَ قَوَّيْتَنَا عَلَيْهِ لِتَرْفَعَنَا فَوْقَ مَنْ لَمْ يُطِقْ حَمْلَهُ
و ما را بر آن كس كه از علم قرآنش بهره اى نبود برترى نهادى و ما را به شناخت قرآن توانايى بخشيدى، تا بر كسانى كه ياراى حمل آن ندارند شرف و برترى دهى.
اَللَّهُمَّ فَكَمَا جَعَلْتَ قُلُوبَنَا لَهُ حَمَلَةً وَ عَرَّفْتَنَا بِرَحْمَتِكَ شَرَفَهُ وَ فَضْلَهُ
بار خدايا، همچنان كه دلهاى ما را حاملان قرآن ساختى و به رحمت خود شرف و فضيلت آن به ما شناساندى،
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْخَطِيبِ بِهِ وَ عَلَى آلِهِ الْخُزَّانِ لَهُ
بر محمد صلی الله علیه و آله كه خطيب قرآن است و خاندان او كه خازنان علم قرآنند، درود بفرست
وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يَعْتَرِفُ بِأَنَّهُ مِنْ عِنْدِكَ حَتَّى لاَ يُعَارِضَنَا الشَّكُّ فِي تَصْدِيقِهِ وَ لاَ يَخْتَلِجَنَا الزَّيْغُ عَنْ قَصْدِ طَرِيقِهِ
و ما را در زمره كسانى قرار ده كه از سر صدق معترفند كه قرآن از نزد تو نازل شده، تا هيچ شك و ترديد، با يقين ما معارضه نكند و چون قدم به راه راست قرآن نهاديم هيچ چيز ما را در راه نلغزاند.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ يَعْتَصِمُ بِحَبْلِهِ وَ يَأْوِي مِنَ الْمُتَشَابِهَاتِ إِلَى حِرْزِ مَعْقِلِهِ
بار خدايا، بر محمد و خاندان او درود بفرست و ما را در زمره كسانى قرار ده كه در ريسمان قرآن چنگ مىزنند و چون در شناخت حق از باطل وامانند به دژ استوار او پناه مىجويند
وَ يَسْكُنُ فِي ظِلِّ جَنَاحِهِ وَ يَهْتَدِي بِضَوْءِ صَبَاحِهِ وَ يَقْتَدِي بِتَبَلُّجِ إِسْفَارِهِ وَ يَسْتَصْبِحُ بِمِصْبَاحِهِ وَ لاَ يَلْتَمِسُ الْهُدَى فِي غَيْرِهِ
و در سايه گسترده بالهايش مىآرامند و در پرتو صبح تابناكش راه خويش مىيابند و آن مشعل فروزان را فرا راه خود مىدارند و چراغ معرفت خويش از چراغ او مىافروزند و جز او از كس هدايت نمىآموزند.
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا نَصَبْتَ بِهِ مُحَمَّداً عَلَماً لِلدَّلاَلَةِ عَلَيْكَ وَ أَنْهَجْتَ بِآلِهِ سُبُلَ الرِّضَا إِلَيْكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
اى خداوند، همچنان كه محمد را قرآن دادى و او را چون علمى بر افراشتى تا راهنماى خلق به سوى تو باشد و به راهنمايى آل محمد راههاى خشنودى خويش آشكار ساختى، پس بر محمد و خاندان او درود بفرست
وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ وَسِيلَةً لَنَا إِلَى أَشْرَفِ مَنَازِلِ الْكَرَامَةِ وَ سُلَّماً نَعْرُجُ فِيهِ إِلَى مَحَلِّ السَّلاَمَةِ
و قرآن را براى ما وسيلهاى ساز كه بدان بر شريفترين منازل كرامت فرارويم، و نردبانى كه بدان به جايگاه امن و سلامت عروج كنيم،
وَ سَبَباً نُجْزَى بِهِ النَّجَاةَ فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ وَ ذَرِيعَةً نَقْدَمُ بِهَا عَلَى نَعِيمِ دَارِ الْمُقَامَةِ
و سببى كه بدان رهايى در عرصه رستاخيز را پاداش يابيم و دست افزارى كه بدان از نعيم دار المقام بهشت تمتع جوييم.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْطُطْ بِالْقُرْآنِ عَنَّا ثِقْلَ الْأَوْزَارِ وَ هَبْ لَنَا حُسْنَ شَمَائِلِ الْأَبْرَارِ
بار خدايا، بر محمد و خاندان او درود بفرست و به يمن قرآن بار سنگينى گناهان از دوش ما بردار و صفات و خصال نيكانمان ارزانى دار
وَ اقْفُ بِنَا آثَارَ الَّذِينَ قَامُوا لَكَ بِهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَ أَطْرَافَ النَّهَارِ حَتَّى تُطَهِّرَنَا مِنْ كُلِّ دَنَسٍ بِتَطْهِيرِهِ
و به راه آنان بر كه در همه حال، شب هنگام و بامداد و شامگاه، براى رضاى تو قرآن مىخوانند و به كارش مىبندند، تا به آب رحمتش ما را از هر آلودگى پاكيزه سازى
وَ تَقْفُوَ بِنَا آثَارَ الَّذِينَ اسْتَضَاءُوا بِنُورِهِ وَ لَمْ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ عَنِ الْعَمَلِ فَيَقْطَعَهُمْ بِخُدَعِ غُرُورِهِ
و راه كسانى فرا پيشمان گذارى كه از نور قرآن روشنايى جستهاند و آرزوها و خواهشهاى نفسانى از كارشان باز نداشت تا به خدعه و فريب تباهشان سازد.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ لَنَا فِي ظُلَمِ اللَّيَالِي مُونِساً وَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ وَ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ حَارِساً
بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و قرآن را در تاريكى شب مونس ما گردان و در برابر كششها و گرايشهاى شيطان و خاطرات وسوسه انگيز، نگهبان ما قرار ده.
وَ لِأَقْدَامِنَا عَنْ نَقْلِهَا إِلَى الْمَعَاصِي حَابِساً وَ لِأَلْسِنَتِنَا عَنِ الْخَوْضِ فِي الْبَاطِلِ مِنْ غَيْرِ مَا آفَةٍ مُخْرِساً
و چنان كن كه قرآن پايهاى ما را از سپردن راه معاصى باز دارد و زبان را از گفتن سخن باطل - بىهيچ آفتى كه زبان را رسيده باشد - لال گرداند،
وَ لِجَوَارِحِنَا عَنِ اقْتِرَافِ الْآثَامِ زَاجِراً وَ لِمَا طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الاِعْتِبَارِ نَاشِراً حَتَّى تُوصِلَ إِلَى قُلُوبِنَا فَهْمَ عَجَائِبِهِ
و اعضا و جوارح ما را از ارتكاب گناهان مانع آيد و طومار عبرتها را كه به دست غفلت پيچيده شده پيش روى ما بگشايد،
وَ زَوَاجِرَ أَمْثَالِهِ الَّتِي ضَعُفَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِي عَلَى صَلاَبَتِهَا عَنِ احْتِمَالِهِ
تا عجايب قرآن و مثلها و قصههاى هشدار دهنده آن -كه كوههاى سخت از تحمل آن ناتوانند - به دلهاى ما راه يابد.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَدِمْ بِالْقُرْآنِ صَلاَحَ ظَاهِرِنَا وَ احْجُبْ بِهِ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ عَنْ صِحَّةِ ضَمَائِرِنَا
بار خدايا، بر محمد و خاندان او درود بفرست و به قرآن آراستگى ظاهر ما را دوام بخش و تطاول خاطره هاى وسوسهانگيز از صفاى ضماير ما دور بدار
وَ اغْسِلْ بِهِ دَرَنَ قُلُوبِنَا وَ عَلاَئِقَ أَوْزَارِنَا وَ اجْمَعْ بِهِ مُنْتَشَرَ أُمُورِنَا
و آلودگى از دلهاى ما بزداى و پيوند دل ما از گناهان بگسل و پريشانيهاى ما به سامان آور
وَ أَرْوِ بِهِ فِي مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَيْكَ ظَمَأَ هَوَاجِرِنَا وَ اكْسُنَا بِهِ حُلَلَ الْأَمَانِ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ فِي نُشُورِنَا
و چون در گرماى طاقت سوز قيامت بازخواست را به پيشگاه تو مىايستيم، تشنگى ما تسكين ده و در روز قیامت - روز وحشت بزرگ - بر پيكر ما جامه ايمنى بپوش.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْبُرْ بِالْقُرْآنِ خَلَّتَنَا مِنْ عَدَمِ الْإِمْلاَقِ
بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و به يمن قرآن، بينوايى ما را به بىنيازى جبران نماى
وَ سُقْ إِلَيْنَا بِهِ رَغَدَ الْعَيْشِ وَ خِصْبَ سَعَةِ الْأَرْزَاقِ وَ جَنِّبْنَا بِهِ الضَّرَائِبَ الْمَذْمُومَةَ وَ مَدَانِيَ الْأَخْلاَقِ
و زندگى خوش و فراوانى نعمت و وسعت رزق به ما عطا كن و ما را از صفات ناپسند و خصال نكوهيده دور دار
وَ اعْصِمْنَا بِهِ مِنْ هُوَّةِ الْكُفْرِ وَ دَوَاعِي النِّفَاقِ حَتَّى يَكُونَ لَنَا فِي الْقِيَامَةِ إِلَى رِضْوَانِكَ وَ جِنَانِكَ قَائِداً
و از فرو غلتيدن به گودال كفر و آنچه موجب نفاق است در امان دار، تا در قيامت رهنماى ما به سوى خشنودى و بهشت تو باشد
وَ لَنَا فِي الدُّنْيَا عَنْ سُخْطِكَ وَ تَعَدِّي حُدُودِكَ ذَائِداً وَ لِمَا عِنْدَكَ بِتَحْلِيلِ حَلاَلِهِ وَ تَحْرِيمِ حَرَامِهِ شَاهِداً
و ما را در دنيا از سخط تو و تجاوز از حدود تو حفظ كند و احكام حلال و حرام تو را گواه باشد.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ هَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَى أَنْفُسِنَا كَرْبَ السِّيَاقِ وَ جَهْدَ الْأَنِينِ
بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و چون مرگ فرا رسد، به مدد قرآن بر ما آسان كن اندوه جان كندن را و رنج ناليدن را
وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّرَاقِيَ وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ وَ تَجَلَّى مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ
و به تنگنا افتادن نفسها را به هنگامى كه جان به گلوگاه مىرسد و در آن حال يكى گويد:آيا افسون كنندهاى نيست؟ در اين حال فرشته مرگ براى گرفتن جان، از درون پرده هاى غيب آشكار شود
وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ كَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ
و از كمان مرگ تيرهاى وحشت فراق به سوى او بگشايد و برايش جامى از زهر قتال مرگ بياميزد
وَ دَنَا مِنَّا إِلَى الْآخِرَةِ رَحِيلٌ وَ انْطِلاَقٌ وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلاَئِدَ فِي الْأَعْنَاقِ وَ كَانَتِ الْقُبُورُ هِيَ الْمَأْوَى إِلَى مِيقَاتِ يَوْمِ التَّلاَقِ
و زمان رحيل و رخت بر بستن به سراى آخرت نزديك شود و اعمال چونان قلادههايىبر گردنها افتد و از آن پس تا روز رستاخيز گورها مأواى ما شود.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَارِكْ لَنَا فِي حُلُولِ دَارِ الْبِلَى وَ طُولِ الْمُقَامَةِ بَيْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَى وَ اجْعَلِ الْقُبُورَ بَعْدَ فِرَاقِ الدُّنْيَا خَيْرَ مَنَازِلِنَا
بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و ورود ما را به آن سراى كهنه و درنگ دراز ما را ميان طبقات خاك سرد بر ما مبارك گردان. پس از بيرون شدن ما از دنيا، گورهاى ما را بهترين منازل ما گردان
وَ افْسَحْ لَنَا بِرَحْمَتِكَ فِي ضِيقِ مَلاَحِدِنَا وَ لاَ تَفْضَحْنَا فِي حَاضِرِي الْقِيَامَةِ بِمُوبِقَاتِ آثَامِنَا
و به فضل و رحمت خويش گورهاى تنگ ما فراخ ساز و ما را در ميان انبوه مردم كه در عرصات گرد مىآيند، به كيفر گناهان تباه كننده مان رسوا مساز.
وَ ارْحَمْ بِالْقُرْآنِ فِي مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَيْكَ ذُلَّ مَقَامِنَا وَ ثَبِّتْ بِهِ عِنْدَ اضْطِرَابِ جِسْرِ جَهَنَّمَ يَوْمَ الْمَجَازِ عَلَيْهَا زَلَلَ أَقْدَامِنَا
اى خداوند، در آن هنگام كه در پيشگاه تو به صف ايستادهايم، به بركت قرآن برخوارى و بيچارگى ما رحمت آور و به هنگام گذشتن از پل لرزان جهنم ما را به قرآن ثبات بخش كه پاهايمان نلغزد.
وَ نَوِّرْ بِهِ قَبْلَ الْبَعْثِ سُدَفَ قُبُورِنَا وَ نَجِّنَا بِهِ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ شَدَائِدِ أَهْوَالِ يَوْمِ الطَّامَّةِ
اى خداوند، زان پيش كه از گورمان بر انگيزى، ظلمت گورهاى ما به قرآن روشنى بخش و از اندوه روز حساب و لحظات هول انگيز قيامت رهايى ده.
وَ بَيِّضْ وُجُوهَنَا يَوْمَ تَسْوَدُّ وُجُوهُ الظَّلَمَةِ فِي يَوْمِ الْحَسْرَةِ وَ النَّدَامَةِ
اى خداوند، در آن روز حسرت و ندامت كه ستمكاران سياه رويند، ما را سپيد روى گردان
وَ اجْعَلْ لَنَا فِي صُدُورِ الْمُؤْمِنِينَ وُدّاً وَ لاَ تَجْعَلِ الْحَيَاةَ عَلَيْنَا نَكَداً
و دوستى ما در دلهاى مؤمنان انداز و زندگى ما بر ما دشوار مگردان.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ كَمَا بَلَّغَ رِسَالَتَكَ وَ صَدَعَ بِأَمْرِكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ
بار خدايا، درود بفرست بر محمد بنده خود و پيامبر خود، به پاس آنكه پيام تو به مردم رسانيد و فرمان تو به آواز بلند در گوش خلق كشيد و بندگانت را اندرزهاى نيكو داد.
اَللَّهُمَّ اجْعَلْ نَبِيَّنَا - صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ - يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَقْرَبَ الْنَّبِيِّينَ مِنْكَ مَجْلِساً
اى خداوند، چنان كن كه نشستنگه پيامبر ما، صلوات الله عليه و على آله، در روز حشر از همه پيامبران نزديكتر به تو باشد
وَ أَمْكَنَهُمْ مِنْكَ شَفَاعَةً وَ أَجَلَّهُمْ عِنْدَكَ قَدْراً وَ أَوْجَهَهُمْ عِنْدَكَ جَاهاً
و شفاعتش از همه پذيرفتهتر و منزلتش در نزد تو از همه فراتر و جاه و حشمتش از همه افزونتر باشد.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ شَرِّفْ بُنْيَانَهُ وَ عَظِّمْ بُرْهَانَهُ
بار خدايا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و بناى دين او از همه دينها افراشتهتر دار و برهان او عظيمتر گردان
وَ ثَقِّلْ مِيزَانَهُ وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ وَ قَرِّبْ وَسِيلَتَهُ وَ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ أَتِمَّ نُورَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ
و ترازوى حسنات او سنگينتر نماى و شفاعتش بپذير و مقرب خود گردان و روسپيدش فرماى و نورش به كمال رسان و درجتش فرا بر
وَ أَحْيِنَا عَلَى سُنَّتِهِ وَ تَوَفَّنَا عَلَى مِلَّتِهِ وَ خُذْ بِنَا مِنْهَاجَهُ وَ اسْلُكْ بِنَا سَبِيلَهُ
و ما را بر سنت او زنده بدار و بر دين او بميران و در راه او سير ده و بر طريقه او روانه دار
وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَهْلِ طَاعَتِهِ وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ وَ أَوْرِدْنَا حَوْضَهُ وَ اسْقِنَا بِكَأْسِهِ
و فرمانبردار او گردان و به گروه او در آور و بر سر حوض او بر و از جام او سيراب نماى.
وَ صَلِّ اللَّهُمَّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلاَةً تُبَلِّغُهُ بِهَا أَفْضَلَ مَا يَأْمُلُ مِنْ خَيْرِكَ وَ فَضْلِكَ وَ كَرَامَتِكَ إِنَّكَ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَ فَضْلٍ كَرِيمٍ
درود بفرست اى خداى من بر محمد و خاندان او، درودى كه به بركت آن او را به برترين مايه از خير و فضل و كرامت كه اميد مىدارد برسانى، كه عرصه رحمت تو بس پهناور است و تويى آن خداى بخشنده كريم.
اَللَّهُمَّ اجْزِهِ بِمَا بَلَّغَ مِنْ رِسَالاَتِكَ وَ أَدَّى مِنْ آيَاتِكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ
بار خدايا، محمد را به پاداش رسانيدن پيامهاى تو و عرضه آيات تو و اندرز دادنش به بندگان تو
وَ جَاهَدَ فِي سَبِيلِكَ أَفْضَلَ مَا جَزَيْتَ أَحَداً مِنْ مَلاَئِكَتِكَ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِكَ الْمُرْسَلِينَ الْمُصْطَفَيْنَ
و جهاد در راه تو، جزاى خير ده، جزايى برتر از هر جزايى كه ملائكه مقرب و پيامبران مرسل و برگزيده خود را داده اى.
وَ السَّلاَمُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
و السلام عليه و على آله الطيبين الطاهرين و رحمة الله و بركاته.
صحيفه سجاديه، دعاي 42.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
soham 313
12th February 2014, 05:55 AM
به نام خدا
خداوند بزرگ و منان را سپاس گذارم که به من توفیق عطا نمود تا طبق قولم در موضوع طرح ختم قرآن کریم در 365 روز (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?157404-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%AA%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D8%B1-365-%D8%B1%D9%88%D8%B2) بتوانم تمامی صفحات قرآن کریم را در مدت 365 روز در سایت علمی نخبگان جوان قرار دهم
اینک که طرح ختم قرآن کریم در 365 روز (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?157404-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%AA%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D8%B1-365-%D8%B1%D9%88%D8%B2) در سایت علمی نخبگان جوان اتمام یافته است از خداوند منان برای تک تک همه ی شما دوستان گرامی آرزوی توفیق و سربلندی را دارم
امیدوارم ما را از دعای خیر خودتان بی نصیب نگذارید
التماس دعای فراوان
مدیر تالار مذهبی
19th February 2014, 12:53 AM
به نام خدا
خداوند بزرگ و منان را سپاس گذارم که به من توفیق عطا نمود تا طبق قولم در موضوع طرح ختم قرآن کریم در 365 روز (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?157404-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%AA%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D8%B1-365-%D8%B1%D9%88%D8%B2) بتوانم تمامی صفحات قرآن کریم را در مدت 365 روز در سایت علمی نخبگان جوان قرار دهم
اینک که طرح ختم قرآن کریم در 365 روز (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?157404-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%AA%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D8%B1-365-%D8%B1%D9%88%D8%B2) در سایت علمی نخبگان جوان اتمام یافته است از خداوند منان برای تک تک همه ی شما دوستان گرامی آرزوی توفیق و سربلندی را دارم
امیدوارم ما را از دعای خیر خودتان بی نصیب نگذارید
التماس دعای فراوان
با سلام و عرض خسته نباشید
بنده هم به شما تبریک می گم
و تشکر ویژه می کن از زحمتی که در این مدت کشیدید و جای تقدیر داره این همت و اراده ای که داشتید
انشاالله خداوند در همه مراحل زندگی شما رو موفق و پیروز و سربلند بگرداند
و همواره قرآن سرمشق ما باشد و ما نیز مانوس با قرآن
و با قرآن زندگی کنیم..
هر ختم قرآنی یک دعای مستجاب دارد که امیدوارم بهترین ها رو از خداوند بخواهید و خداوند بهترین ها رو برای شما مقدر بفرمایند.
[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]
zoh_reh
19th February 2014, 01:05 PM
به نام خدا
خداوند بزرگ و منان را سپاس گذارم که به من توفیق عطا نمود تا طبق قولم در موضوع طرح ختم قرآن کریم در 365 روز (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?157404-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%AA%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D8%B1-365-%D8%B1%D9%88%D8%B2) بتوانم تمامی صفحات قرآن کریم را در مدت 365 روز در سایت علمی نخبگان جوان قرار دهم
اینک که طرح ختم قرآن کریم در 365 روز (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?157404-%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%AE%D8%AA%D9%85-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%AF%D8%B1-365-%D8%B1%D9%88%D8%B2) در سایت علمی نخبگان جوان اتمام یافته است از خداوند منان برای تک تک همه ی شما دوستان گرامی آرزوی توفیق و سربلندی را دارم
امیدوارم ما را از دعای خیر خودتان بی نصیب نگذارید
التماس دعای فراوان
با سلام و خسته نباشید خدمت سهام عزیز[golrooz]
کار شما قابل تقدیره و اثری ماندگار خواهد بود.
خدا از شما قبول کنه، انشاله در همه عرصه ها با توان و انرژی مثبت بتوانید پله های موفقیت رو طی کنید.[golrooz]
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.