توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آیات قرآن کریم بصورت صفحه به صفحه..(تفسیر و توضیح)
صفحه ها :
1
2
3
4
5
6
7
8
9
[
10]
11
soham 313
11th January 2014, 07:24 AM
[golrooz] صفحه ی 333 از قرآن کریم شامل آیات 15 تا 18 از سوره ی تغابن و آیات 1 تا 5 از سوره ی طلاق [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّمَآ أَمْوَٰلُكُمْ وَأَوْلَٰدُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ(15)
اموال شما و فرزندانتان صرفا [وسيله] آزمايشي [براي شما]يند و خداست كه نزد او پاداشي بزرگ است(15)
فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا۟ وَأَطِيعُوا۟ وَأَنفِقُوا۟ خَيْرًا لِّأَنفُسِكُمْ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(16)
پس تا مي توانيد از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد و مالي براي خودتان [در راه خدا] انفاق كنيد و كساني كه از خست نفس خويش مصون مانند آنان رستگارانند(16)
إِن تُقْرِضُوا۟ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَٰعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ(17)
اگر خدا را وامي نيكو دهيد آن را براي شما دو چندان مي گرداند و بر شما مي بخشايد و خدا[ست كه] سپاس پذير بردبار است(17)
عَٰلِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَٰدَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(18)
داناي نهان و آشكار [و] ارجمند سنجيده كار است(18)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا۟ الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنۢ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّآ أَن يَأْتِينَ بِفَٰحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِكَ أَمْرًا(1)
اي پيامبر چون زنان را طلاق گوييد در [زمان بندي] عده آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عده را نگه داريد و از خدا پروردگارتان بترسيد آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد و بيرون نروند مگر آنكه مرتكب كار زشت آشكاري شده باشند اين است احكام الهي و هر كس از مقررات خدا [پاي] فراتر نهد قطعا به خودش ستم كرده است نمي داني شايد خدا پس از اين پيشامدي پديد آورد(1)
فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا۟ ذَوَيْ عَدْلٍ مِّنكُمْ وَأَقِيمُوا۟ الشَّهَٰدَةَ لِلَّهِ ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا(2)
پس چون عده آنان به سر رسيد [يا] به شايستگي نگاهشان داريد يا به شايستگي از آنان جدا شويد و دو تن [مرد] عادل را از ميان خود گواه گيريد و گواهي را براي خدا به پا داريد اين است اندرزي كه به آن كس كه به خدا و روز بازپسين ايمان دارد داده مي شود و هر كس از خدا پروا كند [خدا] براي او راه بيرون شدني قرار مي دهد(2)
وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَٰلِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا(3)
و از جايي كه حسابش را نمي كند به او روزي مي رساند و هر كس بر خدا اعتماد كند او براي وي بس است خدا فرمانش را به انجام رساننده است به راستي خدا براي هر چيزي اندازه اي مقرر كرده است(3)
وَالَِّٰٓٔي يَئِسْنَ مِنَ الْمَحِيضِ مِن نِّسَآئِكُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلَٰثَةُ أَشْهُرٍ وَالَِّٰٓٔي لَمْ يَحِضْنَ وَأُو۟لَٰتُ الْأَحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَن يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا(4)
و آن زنان شما كه از خون ديدن [ماهانه] نوميدند اگر شك داريد [كه خون مي بينند يا نه] عده آنان سه ماه است و [دختراني] كه [هنوز] خون نديده اند [نيز عده شان سه ماه است] و زنان آبستن مدتشان اين است كه وضع حمل كنند و هر كس از خدا پروا دارد [خدا] براي او در كارش تسهيلي فراهم سازد(4)
ذَٰلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَئَِّاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا(5)
اين است فرمان خدا كه آن را به سوي شما فرستاده است و هر كس از خدا پروا كند بديهايش را از او بزدايد و پاداشش را بزرگ گرداند(5)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
11th January 2014, 07:29 AM
(آيه 15)
در اين آيه به يك اصل كلى ديگر در مورد اموال و فرزندان اشاره كرده، مىفرمايد: «اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند»نما اموالكم و اولادكم فتنة).
و اگر در اين ميدان آزمايش، از عهده برآئيد «اجر و پاداش عظيم نزد خداوند (از آن شما) خواهد بود» الله عنده اجر عظيم).
در آيه گذشته تنها سخن از عداوت بعضى از همسران و فرزندان نسبت به انسان بود كه او را از راه اطاعت خدا منحرف ساخته، به گناه، و گاهى به كفر مىكشانند، ولى در اينجا سخن از همه فرزندان و اموال است كه وسيله آزمايش انسانند.
در واقع اين دو موضوع، بيش از هر چيز ديگر وسيله امتحان است، و به همين دليل در روايتى از امير مؤمنان على عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «هيچ كس از شما نگويد: خداوندا! من به تو پناه مىبرم، از امتحان و آزمايش، چرا كه هر كس داراى وسيله آزمايشى است (و حد اقل مال و فرزندى دارد و اصولا طبيعت زندگى دنيا، طبيعت آزمايش و بوته امتحان است) و لكن كسى كه مىخواهد به خدا پناه برد، از امتحانات گمراه كننده پناه برد چه اين كه خداوند مىگويد. بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمون است».
(آيه 16)
در اين آيه، به عنوان نتيجهگيرى مىفرمايد: «پس تا مىتوانيد تقواى الهى پيشه كنيد و گوش دهيد و اطاعت نماييد و انفاق كنيد كه براى شما بهتر است» (فاتقوا الله ما استطعتم و اسمعوا و اطيعوا و انفقوا خيرا لانفسكم).
نخست دستور به اجتناب از گناهان مىدهد- چرا كه تقوا بيشتر ناظر به پرهيز از گناه است- و سپس دستور به اطاعت فرمان و شنيدنى كه مقدمه اين اطاعت است و از ميان طاعات بخصوص روى مسأله انفاق كه از مهمترين آزمايشهاى الهى است تكيه مىكند و سر انجام هم مىگويد: سود تمام اينها عائد خود شما مىشود.
در پايان آيه به عنوان تأكيدى بر مسأله انفاق مىفرمايد: «و كسانى كه از بخل و حرص خويشتن مصون بمانند رستگارانند» (و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون).
اين دو صفت رذيله از بزرگترين موانع رستگارى انسان، و بزرگترين سدّ راه انفاق و كارهاى خير است.
در حديثى مىخوانيم كه امام صادق عليه السّلام از شب تا صبح طواف خانه خدا به جا مىآورد و پيوسته مىفرمود: «اللّهمّ ق شحّ نفسى خداوندا! مرا از حرص و بخل خودم نگاهدار».
يكى از يارانش عرض مىكند: فدايت شوم، امشب نشنيدم غير از اين دعا، دعاى ديگرى كنى! فرمود: «چه چيز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى كه خداوند مىفرمايد: و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526-2.html
soham 313
11th January 2014, 07:31 AM
(آيه 17)
سپس براى تشويق به انفاق و جلوگيرى از بخل و شحّ نفس مىفرمايد: «اگر به خدا، قرض الحسنه دهيد، آن را براى شما مضاعف مىسازد، و شما را مىبخشد، و خداوند شكر كننده و بردبار است» (ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفر لكم و الله شكور حليم).
چه تعبير عجيبى خدائى كه آفريننده اصل و فرع وجود ما، و بخشنده تمام نعمتهاست از ما وام مىطلبد! و در برابر آن وعده «اجر مضاعف و آمرزش» مىدهد، و نيز از ما تشكر مىكند، لطف و محبت بالاتر از اين تصور نمىشود.
(آيه 18)
و بالاخره در آخرين آيه، مىفرمايد: «او داناى پنهان و آشكار است و او عزيز و حكيم است» (عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم).
از اعمال بندگان مخصوصا انفاقهاى آنها، در نهان و آشكار، با خبر است، و اگر از آنها تقاضاى قرض مىكند، نه به خاطر نياز و عدم قدرت است بلكه به خاطر كمال لطف و محبت است، و اگر اين همه پاداش در برابر انفاقها به آنها وعده مىدهد، اين نيز مقتضاى حكمت اوست.
«پايان سوره تغابن»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526-2.html
soham 313
11th January 2014, 07:33 AM
سوره طلاق [65]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 12 آيه است.
محتواى سوره:
محتواى اين سوره به دو بخش عمده تقسيم مىشود.
بخش اول هفت آيه نخستين سوره است كه پيرامون طلاق و مسائل مربوط به آن سخن مىگويد.
بخش دوم كه در حقيقت انگيزه اجراى بخش اول است از عظمت خداوند، و عظمت مقام رسول او، و پاداش صالحان، و مجازات بدكاران، بحث مىكند، و مجموعه منسجمى را براى ضمانت اجراى اين مسأله مهم اجتماعى ارائه مىدهد، ضمنا اين سوره نام ديگرى نيز دارد و آن سوره «نساء قصرى» (بر وزن و معنى صغرى) در مقابل سوره معروف نساء است كه «نساء كبرى» مىباشد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «هر كس سوره طلاق را بخواند (و آن را در برنامههاى زندگى خود به كار بندد) بر سنت پيامبر از دنيا مىرود».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread526-2.html
soham 313
11th January 2014, 07:35 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
شرايط طلاق و جدائى: در نخستين آيه روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به عنوان پيشواى بزرگ مسلمانان كرده سپس يك حكم عمومى را با صيغه جمع بيان مىكند، مىفرمايد: «اى پيامبر! هر زمان خواستيد زنان را طلاق دهيد در زمان عدّه آنها را طلاق گوييد» (يا ايها النبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن).
يعنى، صيغه طلاق در زمانى اجرا شود كه زن از عادت ماهيانه پاك شده، و با همسرش نزديكى نكرده باشد.
و اين نخستين شرط طلاق است.
سپس به دومين حكم كه مسأله نگهداشتن حساب عدّه است پرداخته، مىفرمايد: «و حساب عدّه را نگه داريد» (و احصوا العدة).
دقيقا ملاحظه كنيد كه سه بار زن، ايّام پاكى خود را به پايان رساند و عادت ماهيانه ببيند، هنگامى كه سومين دوران پاكى پايان يافت، و وارد عادت ماهيانه سوّم شد، ايّام عدّه سر آمده و پايان يافته است.
قابل توجه اين كه: مخاطب به نگهدارى حساب عدّه، مردان هستند، اين به خاطر آن است كه مسأله «حقّ نفقه و مسكن» بر عهده آنهاست، و همچنين «حق رجوع» نيز از آن آنان است، و گر نه زنان نيز موظفند كه براى روشن شدن تكليفشان حساب عدّه را دقيقا نگه دارند.
بعد از اين دستور، همه مردم را به تقوا و پرهيزكارى دعوت كرده، مىفرمايد:
«و از خدائى كه پروردگار شماست بپرهيزيد» (و اتقوا الله ربكم).
او پروردگار و مربى شماست، و دستوراتش، ضامن سعادت شما مىباشد، بنابر اين فرمانهاى او را به كار بنديد و از عصيان و نافرمانيش بپرهيزيد.
بعد به «سومين» و «چهارمين» حكم- كه يكى مربوط به شوهران و ديگرى مربوط به زنان است- پرداخته، مىفرمايد: «نه شما آنها را از خانههايشان، بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عدّه) بيرون روند» (لا تخرجوهن من بيوتهن و لا يخرجن).
گرچه بسيارى از بىخبران، اين حكم اسلامى را به هنگام طلاق اصلا اجرا نمىكنند، و به محض جارى شدن صيغه طلاق، هم مرد به خود اجازه مىدهد كه زن را بيرون كند، و هم زن خود را آزاد مىپندارد كه از خانه شوهر خارج شود و به خانه بستگان بازگردد، ولى اين حكم اسلامى فلسفه بسيار مهمى دارد، زيرا علاوه بر حفظ احترام زن، غالبا زمينه را براى بازگشت شوهر از طلاق، و تحكيم پيوند زناشوئى، فراهم مىسازد.
پشت پا زدن به اين حكم مهم اسلامى كه در متن قرآن مجيد آمده است سبب مىشود بسيارى از طلاقها به جدائى دائم منتهى شود، در حالى كه اگر اين حكم اجرا مىشد، غالبا به آشتى و بازگشت مجدّد منتهى مىگشت.
ولى از آنجا كه گاهى شرائطى فراهم مىشود كه نگهدارى زن بعد از طلاق در خانه طاقتفرساست، به دنبال آن پنجمين حكم را به صورت استثناء اضافه كرده، مىگويد: «مگر اين كه كار زشت آشكارى انجام دهند» (الا ان يأتين بفاحشة مبينة).
مثلا آنقدر ناسازگارى، بدخلقى، و بد زبانى با همسر و كسان او كند كه ادامه حضور او در منزل، باعث مشكلات بيشتر گردد.
به دنبال بيان اين احكام به عنوان تأكيد مىافزايد: «اينها حدود و مرزهاى الهى است و هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده» (و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه).
چرا كه اين قوانين و مقررات الهى ضامن مصالح خود مكلفين است.
در پايان آيه ضمن اشاره لطيفى به فلسفه عدّه، و عدم خروج زنان از خانه و اقامتگاه اصلى، مىفرمايد: «تو نمىدانى شايد خداوند بعد از اين، وضع تازه (و وسيله اصلاحى) فراهم كند» (لا تدرى لعل الله يحدث بعد ذلك امرا).
با گذشتن زمان، طوفان خشم و غضب كه غالبا موجب تصميمهاى ناگهانى در امر طلاق و جدائى مىشود فرو مىنشيند، و حضور دائمى زن در خانه در كنار مرد در مدّت عدّه، و يادآورى عواقب شوم طلاق، مخصوصا در آنجا كه پاى فرزندانى در كار است، و اظهار محبت هر يك نسبت به ديگرى، زمينهساز رجوع مىگردد.
در حديثى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم: «زن مطلّقه در دوران عدّهاش مىتواند آرايش كند، سرمه در چشم نمايد، و موهاى خود را رنگين، و خود را معطر، و هر لباسى كه مورد علاقه اوست بپوشد، زيرا خداوند مىفرمايد: شايد خدا بعد از اين ماجرا وضع تازهاى فراهم سازد، و ممكن است از همين راه زن بار ديگر قلب مرد را تسخير كرده و مرد رجوع كند».
طلاق منفورترين حلالها
اصل مسأله طلاق يك ضرورت است، اما ضرورتى كه بايد به حد اقل ممكن تقليل يابد، و تا آنجا كه راهى براى ادامه زوجيت است كسى سراغ آن نرود.
به همين دليل در روايات اسلامى، شديدا از طلاق مذمت گرديده، در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «چيزى از امور حلال، در پيشگاه خدا مبغوضتر از طلاق نيست».
چرا كه طلاق مشكلات زيادى براى خانوادهها، زنان و مردان و مخصوصا فرزندان به وجود مىآورد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread527.html
soham 313
11th January 2014, 07:36 AM
(آيه 2)
يا سازش يا جدائى خدا پسندانه! در ادامه بحثهاى مربوط به «طلاق» در اين آيه به چند حكم ديگر اشاره مىكند، نخست مىفرمايد: «و چون عدّه آنها سر آمد، آنها را بطرز شايستهاى نگه داريد يا بطرز شايستهاى از آنان جدا شويد» (فاذا بلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف).
منظور از «بلغن اجلهنّ» (رسيدن به پايان مدت) رسيدن به اواخر مدت است. و گر نه رجوع كردن بعد از پايان عده جايز نيست مگر اين كه نگهدارى آنها از طريق عقد جديد صورت گيرد.
همان گونه كه زندگى مشترك بايد روى اصول صحيح و طرز انسانى و شايسته باشد، جدائى نيز بايد خالى از هر گونه جار و جنجال و دعوى و نزاع و بدگوئى و ناسزا و اجحاف و تضييع حقوق بوده باشد، چرا كه ممكن است در آينده اين زن و مرد بار ديگر به فكر تجديد زندگى مشترك بيفتند، ولى بدرفتاريهاى هنگام جدائى چنان جوّ فكرى آنها را تيره و تار ساخته كه راه بازگشت را به روى آنها مىبندد، از سوى ديگر بالاخره هر دو مسلمانند و متعلق به يك جامعه، و جدائى توأم با مخاصمه و امور ناشايست نه تنها در خود آنها اثر مىگذارد كه در فاميل دو طرف هم اثرات زيانبارى دارد، و گاه زمينه همكاريهاى آنها را در آينده بكلى بر باد مىدهد.
سپس به دومين حكم اشاره كرده، مىافزايد: «و (هنگام طلاق و جدائى) دو مرد عادل از خودتان را گواه گيريد» (و اشهدوا ذوى عدل منكم). تا اگر در آينده اختلافى روى دهد، هيچ يك از طرفين، نتوانند واقعيتها را انكار كنند.
و در سومين دستور، وظيفه شهود را چنين بيان مىكند: «و شهادت را براى خدا برپا داريد» (و اقيموا الشهادة لله).
مبادا تمايلى قلبى شما به يكى از دو طرف، مانع شهادت به حق باشد.
سپس به عنوان تأكيد در باره تمام احكام گذشته مىافزايد: «اين چيزى است كه مؤمنان به خدا و روز قيامت به آن اندرز داده مىشوند»! (ذلكم يوعظ به من كان يؤمن بالله و اليوم الآخر).
و از آنجا كه گاهى مسائل مربوط به معيشت و زندگى آينده و يا گرفتاريهاى ديگر خانوادگى سبب مىشود كه دو همسر به هنگام طلاق يا رجوع، و يا دو شاهد به هنگام شهادت دادن از جادّه حق و عدالت منحرف شوند در پايان آيه مىفرمايد:
«و هر كس از خدا بپرهيزد و ترك گناه كند خداوند براى او راه نجاتى قرار مىدهد» و مشكلات زندگى او را حل مىكند (و من يتق الله يجعل له مخرجا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread527.html
soham 313
11th January 2014, 07:37 AM
(آيه 3)
«و او را از جائى كه گمان ندارد روزى مىدهد» (و يرزقه من حيث لا يحتسب).
«و هر كس بر خداوند توكل كند (و كار خود را به او واگذارد خدا) كفايت امرش را مىكند» (و من يتوكل على الله فهو حسبه).
«خداوند فرمان خود را به انجام مىرساند و خدا براى هر چيزى اندازهاى قرار دادهاست» (ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شىء قدرا).
به اين ترتيب به زنان و مردان و شهود هشدار مىدهد كه از مشكلات حق نهراسند، و مجرى عدالت باشند، و گشايش كارهاى بسته را از خدا بخواهند چرا كه خداوند تضمين كرده كه مشكل پرهيزكاران را بگشايد.
آيات فوق از اميد بخشترين آيات قرآن مجيد است كه تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضيا مىبخشد، پردههاى يأس و نوميد را مىدرد، و به تمام افراد پرهيزكار با تقوا وعده نجات و حل مشكلات مىدهد.
در حديثى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: «خداوند پرهيزكاران را از شبهات دنيا و حالات سخت مرگ و شدائد روز قيامت رهائى مىبخشد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread527.html
soham 313
11th January 2014, 07:40 AM
(آيه 4)
احكام زنان مطلّقه و حقوق آنها از جمله احكامى كه از آيات گذشته استفاده شد لزوم نگهداشتن عده بعد از طلاق است، و از آنجا كه در آيه 228 سوره بقره حكم زنانى كه عادت ماهيانه مىبينند در مسأله عده روشن شده است كه بايد سه بار پاكى را پشت سر گذاشته عادت ماهانه ببينند هنگامى كه براى بار سوم وارد عادت ماهانه شدند عدّه آنها پايان يافته، ولى در اين ميان افراد ديگرى هستند كه به عللى عادت ماهانه نمىبينند و يا باردارند، آيه مورد بحث حكم اين افراد را روشن ساخته و بحث عدّه را تكميل مىكند.
نخست مىفرمايد: «و از زنانتان آنان كه از عادت ماهانه مأيوسند اگر در وضع آنها (از نظر باردارى) شك كنيد عدّه آنان سه ماه است» (و اللائى يئسن من المحيض من نسائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلاثة اشهر).
«و همچنين آنها كه عادت ماهانه نديدهاند» آنها نيز بايد سه ماه تمام عدّه نگهدارند (و اللائى لم يحضن).
سپس به سومين گروه اشاره كرده، مىافزايد: «و عدّه زنان باردار اين است كه بار خود را بر زمين بگذارند» (و اولات الاحمال اجلهن ان يضعن حملهن).
به اين ترتيب حكم سه گروه ديگر از زنان در آيه فوق مشخص شده است، دو گروه بايد سه ماه عدّه نگهدارند، و گروه سوم يعنى، زنان باردار با وضع حمل عدّه آنان پايان مىگيرد، خواه يك ساعت بعد از طلاق وضع حمل كنند يا مثلا هشت ماه.
منظور از جمله «ان ارتبتم» (هر گاه شك و ترديد كنيد) احتمال و شكّ در وجود «حمل» است، به اين معنى كه اگر بعد از سن يأس (سن پنجاه سالگى در زنان عادى و شصت سالگى در زنان قرشى) احتمال وجود حمل در زنى برود بايد عدّه نگهدارد، اين معنى هر چند كمتر اتفاق مىافتد ولى گاه اتفاق افتاده است.
و بالاخره در پايان آيه مجددا روى مسأله تقوا تكيه كرده، مىفرمايد:
«و هر كس تقواى الهى پيشه كند خداوند كار را بر او آسان مىسازد» (و من يتق الله يجعل له من امره يسرا).
هم در اين جهان و هم در جهان ديگر مشكلات او را- چه در رابطه با مسأله جدايى و طلاق و احكام آن و چه در رابطه با مسائل ديگر- به لطفش حل مىكند.
(آيه 5)
در اين آيه باز براى تأكيد بيشتر روى احكامى كه در زمينه طلاق و عدّه در آيات قبل آمده، مىافزايد: «اين فرمان خداست كه بر شما نازل كرده است» (ذلك امر الله انزله اليكم).
«و هر كس تقواى الهى پيشه كند (و از مخالفت فرمان او بپرهيزد) خداوند گناهانش را مى بخشد، و پاداش او را بزرگ مى دارد» (و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread527.html
soham 313
12th January 2014, 05:30 PM
[golrooz] صفحه ی 334 از قرآن کریم شامل آیات 6 تا 12 از سوره ی طلاق و آیات 1 تا 3 از سوره ی تحریم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَآرُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا۟ عَلَيْهِنَّ وَإِن كُنَّ أُو۟لَٰتِ حَمْلٍ فَأَنفِقُوا۟ عَلَيْهِنَّ حَتَّيٰ يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا۟ بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ وَإِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَيٰ(6)
همانجا كه [خود] سكونت داريد به قدر استطاعت خويش آنان را جاي دهيد و به آنها آسيب [و زيان] مرسانيد تا عرصه را بر آنان تنگ كنيد و اگر باردارند خرجشان را بدهيد تا وضع حمل كنند و اگر براي شما [بچه] شير مي دهند مزدشان را به ايشان بدهيد و به شايستگي ميان خود به مشورت پردازيد و اگر كارتان [در اين مورد] با هم به دشواري كشيد [زن] ديگري [بچه را] شير دهد(6)
لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَمَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّآ ءَاتَيٰهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَآ ءَاتَيٰهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا(7)
بر توانگر است كه از دارايي خود هزينه كند و هر كه روزي او تنگ باشد بايد از آنچه خدا به او داده خرج كند خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمي كند خدا به زودي پس از دشواري آساني فراهم مي كند(7)
وَكَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَرُسُلِهِ فَحَاسَبْنَٰهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَعَذَّبْنَٰهَا عَذَابًا نُّكْرًا(8)
و چه بسيار شهرها كه از فرمان پروردگار خود و پيامبرانش سر پيچيدند و از آنها حسابي سخت كشيديم و آنان را به عذابي [بس] زشت عذاب كرديم(8)
فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَكَانَ عَٰقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْرًا(9)
تا كيفر زشت عمل خود را چشيدند و پايان كارشان زيان بود(9)
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا۟ اللَّهَ يَٰٓأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا(10)
خدا براي آنان عذابي سخت آماده كرده است پس اي خردمنداني كه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد راستي كه خدا سوي شما تذكاري فرو فرستاده است(10)
رَّسُولًا يَتْلُوا۟ عَلَيْكُمْ ءَايَٰتِ اللَّهِ مُبَيِّنَٰتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ مِنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ وَمَن يُؤْمِنۢ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَٰلِحًا يُدْخِلْهُ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا(11)
پيامبري كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مي كند تا كساني را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند از تاريكيها به سوي روشنايي بيرون برد و هر كس به خدا بگرود و كار شايسته كند او را در باغهايي كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درمي آورد جاودانه در آن مي مانند قطعا خدا روزي را براي او خوش كرده است(11)
اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَٰوَٰتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًۢا(12)
خدا همان كسي است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين آفريد فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مي آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزي تواناست و به راستي دانش وي هر چيزي را در بر گرفته است(12)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَٰجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(1)
اي پيامبر چرا براي خشنودي همسرانت آنچه را خدا براي تو حلال گردانيده حرام مي كني خدا[ست كه] آمرزنده مهربان است(1)
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَٰنِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلَيٰكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ(2)
قطعا خدا براي شما [راه] گشودن سوگندهايتان را مقرر داشته است و خدا سرپرست شماست و اوست داناي حكيم(2)
وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَيٰ بَعْضِ أَزْوَٰجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنۢ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنۢبَأَكَ هَٰذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ(3)
و چون پيامبر با يكي از همسرانش سخني نهاني گفت و همين كه وي آن را [به زن ديگر] گزارش داد و خدا [پيامبر] را بر آن مطلع گردانيد [پيامبر] بخشي از آن را اظهار كرد و از بخشي [ديگر] اعراض نمود پس چون [مطلب] را به آن [زن] خبر داد وي گفت چه كسي اين را به تو خبر داده گفت مرا آن داناي آگاه خبر داده است(3)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
12th January 2014, 05:33 PM
(آيه 6)
اين آيه توضيح بيشترى در باره حقوق زن بعد از جدائى مىدهد، هم از نظر «مسكن» و «نفقه» و هم از جهات ديگر.
نخست در باره چگونگى مسكن زنان مطلّقه، مىفرمايد: «آنها را هر جا خودتان سكونت داريد و در توانايى شماست سكونت دهيد» (اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم).
سپس به حكم ديگرى پرداخته، مىگويد: «به آنها زيان نرسانيد تا كار را بر آنان تنگ كنيد» و مجبور به ترك منزل شوند (و لا تضآروهن لتضيقوا عليهن).
مبادا كينه توزيها و عداوت و نفرت، شما را از راه حق و عدالت منحرف سازد، و آنها را از حقوق مسلّم خود در مسكن و نفقه محروم كنيد، و آن چنان در فشار قرار گيرند كه همه چيز را رها كرده، فرار كنند! در سومين حكم در مورد زنان باردار مىگويد: «و اگر باردار باشند نفقه آنها را بپردازيد تا وضع حمل كنند» (و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتى يضعن حملهن).
زيرا مادام كه وضع حمل نكردهاند در حال عدّه هستند، و نفقه و مسكن بر همسر واجب است.
و در چهارمين حكم در مورد حقوق «زنان شيرده» مىفرمايد: «و اگر براى شما (فرزند را) شير مىدهند، پاداش آنها را بپردازيد» (فان ارضعن لكم فآتوهن اجورهن).
اجرتى متناسب با مقدار و زمان شير دادن بر حسب عرف و عادت.
و از آنجا كه بسيار مىشود نوزادان و كودكان مال المصالحه اختلافات دو همسر بعد از جدائى واقع مىشوند در پنجمين حكم، يك دستور قاطع در اين زمينه صادر كرده، مىفرمايد: در باره سرنوشت فرزندان كار را «با مشاوره شايسته انجام دهيد» (و أتمروا بينكم بمعروف).
مبادا اختلافات دو همسر ضربه بر منافع كودكان وارد سازد از نظر جسمى و ظاهرى گرفتار خسران شوند، و يا از نظر عاطفى از محبت و شفقت لازم محروم بمانند، پدر و مادر موظفند خدا را در نظر گيرند، و منافع نوزاد بىدفاع را فداى اختلافات و اغراض خويش نكنند.
و از آنجا كه گاهى توافق لازم ميان دو همسر بعد از طلاق براى حفظ مصالح فرزند و مسأله شير دادن حاصل نمىشود در ششمين حكم مىفرمايد: «و اگر هر كدام بر ديگرى سخت گرفتيد و به توافق نرسيديد زن ديگرى شير دادن آن بچه را بر عهده مىگيرد» تا كشمكشها ادامه نيابد (و ان تعاسرتم فسترضع له اخرى).
اشاره به اين كه اگر اختلافها به طول انجاميد خود را معطل نكنيد، و كودك را به ديگرى بسپاريد
(آيه 7)
اين آيه هفتمين و آخرين حكم را در اين زمينه بيان كرده، مىافزايد: «آنان كه امكانات وسيعى دارند، از امكانات وسيع خود انفاق كنند، و آنها كه تنگدستند، از آنچه كه خدا به آنها داده انفاق نمايند، خداوند هيچ كس را جز به مقدار توانايى كه به او داده، تكليف نمىكند» (لينفق ذو سعة من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه الله لا يكلف الله نفسا الا ما آتاها).
دستور انفاق به اندازه توانائى هم مربوط به زنانى است كه بعد از جدائى، شير دادن كودكان را بر عهده مىگيرند، و هم مربوط به ايام عدّه است كه در آيات قبل بطور اجمال اشاره شده بود.
به هر حال آنها كه توانائى كافى دارند، بايد مضايقه و سختگيرى نكنند، و آنها كه تمكن مالى ندارند، بيش از توانائى خود مأمور نيستند، و زنان نمىتوانند ايرادى به آنها داشته باشند.
و در پايان آيه، براى اين كه تنگى معيشت، سبب خارج شدن از جاده حق و عدالت نگردد، و هيچ يك زبان به شكايت نگشايند، مىفرمايد: «خداوند به زودى بعد از سختيها، آسانى قرار مىدهد» (سيجعل الله بعد عسر يسرا).
يعنى، غم مخوريد، بيتابى نكنيد، دنيا به يك حال نمىماند، مبادا مشكلات مقطعى و زود گذر رشته صبر و شكيبائى شما را پاره كند.
(آيه 8)
سر انجام دردناك سركشان شيوه قرآن اين است كه در بسيارى از موارد بعد از ذكر يك سلسله از دستورات عملى اشاره به وضع امتهاى پيشين مىكند، تا مسلمانان نتيجه «اطاعت» و «عصيان» را در سرگذشت آنها با چشم ببينند، و مسأله شكل حسى به خود گيرد.
لذا در اين سوره نيز بعد از ذكر وظائف مردان و زنان در موقع طلاق و جدائى به سراغ همين معنى رفته، و به عاصيان و گردنكشان هشدار مىدهد.
نخست مىفرمايد: «چه بسيار شهر و آباديها كه اهل آن از فرمان پروردگار و رسولانش سرپيچى كردند، و ما به شدت به حسابشان رسيديم و به مجازات كم نظيرى گرفتار ساختيم»! (و كاين من قرية عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شديدا و عذبناها عذابا نكرا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread527.html
soham 313
12th January 2014, 05:35 PM
(آیه 9)
سپس در اين آيه مىافزايد: «آنها آثار سوء كار خود را چشيدند، و عاقبت كارشان خسران بود» (فذاقت وبال امرها و كان عاقبة امرها خسرا).
چه زيانى از اين بدتر كه سرمايههاى خداداد را از كف دادند، و در اين بازار تجارت دنيا نه تنها متاعى نخريدند بلكه سر انجام با عذاب الهى نابود شدند.
(آيه 10)
سپس به عذاب اخروى آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «خداوند عذاب سختى براى آنها آماده ساخته» (اعد الله لهم عذابا شديدا).
عذابى دردناك، شديد، وحشت انگيز، خوار كننده، رسواگر، و هميشگى در دوزخ براى آنها از هم اكنون فراهم است.
حال كه چنين است «پس از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد اى خردمندانى كه ايمان آوردهايد»! (فاتقوا الله يا اولى الالباب الذين آمنوا).
فكر و انديشه از يكسو، ايمان و آيات الهى از سوى ديگر، به شما هشدار مىدهد كه سرنوشت اقوام متمرد و طغيانگر را ببينيد، و از آن عبرت بگيريد، مبادا در صف آنها واقع شويد.
سپس مؤمنان انديشمند را مخاطب ساخته، مىافزايد: «خداوند چيزى كه مايه تذكر است بر شما نازل كرده است» (قد انزل الله اليكم ذكرا).
(آيه 11)
«رسولى به سوى شما فرستاده كه آيات روشن خدا را بر شما تلاوت مىكند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند از تاريكيها به سوى نور، خارج سازد» (رسولا يتلوا عليكم آيات الله مبينات ليخرج الذين آمنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور).
هدف نهائى از ارسال اين رسول و انزال اين كتاب آسمانى اين است كه با تلاوت آيات الهى آنها را از ظلمتهاى كفر و جهل و گناه و فساد اخلاق بيرون آورده، به سوى نور ايمان، و توحيد، و تقوا، رهنمون گردد.
و در پايان آيه به اجر و پاداش كسانى كه ايمان و عمل صالح دارند اشاره كرده، مىافزايد: «و هر كس به خدا ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهد (و اين راه را تداوم بخشد خداوند) او را در باغهايى از بهشت وارد مىسازد كه از زير (درختانش) نهرها جارى است، جاودانه در آن مىمانند، و خداوند روزى نيكوئى براى او قرار داده است» (و من يؤمن بالله و يعمل صالحا يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا قد احسن الله له رزقا).
تعبير «رزقا» مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه موهبت الهى را در آخرت و حتى در دنيا نيز در بر مىگيرد، چرا كه افراد مؤمن و پرهيزكار در اين دنيا نيز زندگى پاكتر و آرامتر و لذتبخشترى دارند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread527-2.html
soham 313
12th January 2014, 05:37 PM
(آيه 12)
هدف از آفرينش عالم، معرفت است اين آيه- كه آخرين آيه سوره طلاق است- اشاره پرمعنى و روشنى به عظمت قدرت خداوند در آفرينش آسمانها و زمين، و نيز هدف نهائى اين آفرينش دارد.
نخست مىفرمايد: «خداوند همان كسى است كه هفت آسمان را آفريد» (الله الذى خلق سبع سماوات).
«و از زمين نيز همانند آنها را» (و من الارض مثلهن).
يعنى، همان گونه كه آسمانها «هفتگانه» اند زمينها نيز هفتگانه مىباشند، و اين تنها آيهاى از قرآن مجيد است كه اشاره به زمينهاى هفتگانه مىكند.
با توجه به آيه 6 سوره صافات كه مىگويد: «ما آسمان نزديك (آسمان اول) را با كواكب و ستارگان زينت بخشيديم».
روشن مىشود كه آنچه ما مىبينيم و علم و دانش بشر به آن احاطه دارد همه مربوط به آسمان اول است، و ماوراى اين ثوابت و سيّارات، شش عالم ديگر وجود دارد كه از دسترس علم ما بيرون است.
اما زمينهاى هفتگانه ممكن است اشاره به طبقات مختلف كره زمين باشد، زيرا امروز ثابت شده كه زمين از قشرهاى گوناگونى تشكيل يافته، و يا اشاره به اقليمهاى هفتگانه روى زمين باشد چرا كه هم در گذشته و هم امروز كره زمين را به هفت «منطقه» تقسيم مىكردند.
سپس به مسأله تدبير اين عالم بزرگ به فرمان خداوند اشاره كرده، مىافزايد:
«فرمان او در ميان آنها پيوسته فرود مىآيد» (يتنزل الامر بينهن).
و در پايان به هدف اين آفرينش عظيم اشاره كرده، مىگويد: «اينها همه به خاطر آن است «تا بدانيد خداوند بر هر چيز تواناست و اين كه علم خداوند به همه چيز احاطه دارد» (لتعلموا ان الله على كل شىء قدير و ان الله قد احاط بكل شىء علما).
انسان بايد بداند او بر تمام اسرار وجودش احاطه دارد، و از همه اعمالش با خبر است، و نيز بداند وعدههايش در زمينه معاد و رستاخيز، در زمينه پاداش و كيفر و در زمينه وعده پيروزى مؤمنان تخلف ناپذير است.
«پايان سوره طلاق»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread527-2.html
soham 313
12th January 2014, 05:39 PM
سوره تحريم [66]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 12 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره عمدتا از چهار بخش تشكيل شده است:
بخش اول كه از آيه يك تا پنج ادامه دارد مربوط به ماجراى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با بعضى از همسرانش مىباشد.
بخش دوم كه از آيه 6 تا 8 ادامه دارد خطابى است كلى به همه مؤمنان در مورد مراقبت در امر تعليم و تربيت خانواده، و لزوم توبه از گناهان.
بخش سوم كه تنها يك آيه است، خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مورد جهاد با كفار و منافقين است.
در بخش چهارم كه شامل آيه 10 تا 12 مىباشد، خداوند براى تبيين بخشهاى قبل شرح حال دو نفر از زنان صالح (مريم و همسر فرعون) و دو نفر از زنان ناصالح (همسر نوح و همسر لوط) را بيان كرده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس سوره طلاق و تحريم را در نماز فريضه بخواند، خداوند او را در قيامت از ترس و اندوه پناه مىدهد، و از آتش دوزخ رهائى مىبخشد، و او را به خاطر تلاوت اين سوره و مداومت بر آن، وارد بهشت مىكند، زير اين دو سوره، از آن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله است».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528.html
soham 313
12th January 2014, 05:41 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
شأن نزول:
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گاه كه نزد «زينب بنت جحش» (يكى از همسرانش) مىرفت زينب او را نگاه مىداشت و از عسلى كه تهيه كرده بود خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىآورد، اين سخن به گوش «عايشه» رسيد، و بر او گران آمده، مىگويد: من با «حفصه» (يكى ديگر از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله) قرار گذاشتيم كه هر وقت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نزد يكى از ما آمد فورا بگوئيم، آيا صمغ «مغافير» خوردهاى؟! «مغافير» صمغى بود كه يكى از درختان حجاز به نام «عرفط» تراوش مىكرد و بوى نامناسبى داشت و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مقيّد بود كه هرگز بوى نامناسبى از دهان يا لباسش استشمام نشود.
روزى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نزد «حفصه» آمد، او اين سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفت.
حضرت فرمود: من «مغافير» نخوردهام، بلكه عسلى نزد زينب بنت جحش نوشيدم، و من سوگند ياد مىكنم كه ديگر از آن عسل ننوشم ولى اين سخن را به كسى مگو- مبادا به گوش مردم برسد، و بگويند چرا پيامبر غذاى حلالى را بر خود تحريم كرده، و يا از كار پيامبر در اين مورد و يا مشابه آن تبعيت كنند، و يا به گوش زينب برسد و او دل شكسته شود.
ولى سر انجام او اين راز را افشا كرد، و بعدا معلوم شد اصل اين قضيه توطئهاى بوده است، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخت ناراحت شد و پنج آيه اول اين سوره نازل گشت- و ماجرا را چنان پايان داد كه ديگر اين گونه كارها در درون خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تكرار نشود.
تفسير:
سرزنش شديد نسبت به بعضى از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بدون شك مرد بزرگى همچون پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تنها به خودش تعلق ندارد، بلكه به تمام جامعه اسلامى و عالم بشريت متعلق است، بنابر اين اگر در داخل خانه او توطئههايى بر ضد وى، هر چند به ظاهر كوچك و ناچيز، انجام گيرد نبايد به سادگى از كنار آن گذشت.
آيه مورد بحث در حقيقت قاطعيتى است از سوى خداوند بزرگ در برابر چنين حادثهاى، و براى حفظ حيثيت پيامبرش.
نخست روى سخن را به خود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مىكنى»؟! (يا ايها النبى لم تحرم ما احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك).
معلوم است كه اين تحريم، تحريم شرعى نبود، بلكه بطورى كه از آيات بعد استفاده مىشود سوگندى از ناحيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ياد شده بود و مىدانيم كه قسم خوردن بر ترك بعضى از مباحات گناهى ندارد.
بنابر اين جمله «لم تحرّم» (جرا بر خود حرام مىكنى؟) به عنوان عتاب و سرزنش نيست بلكه نوعى دلسوزى و شفقت است.
سپس در پايان آيه مىافزايد: «و خداوند آمرزنده و رحيم است» (و الله غفور رحيم).
اين عفو و رحمت نسبت به همسران است كه موجبات آن حادثه را فراهم كردند كه اگر راستى توبه كنند مشمول آن خواهند بود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528.html
soham 313
12th January 2014, 05:42 PM
(آيه 2)
در اين آيه اضافه مىكند: «خداوند راه گشودن سوگندهايتان را (در اين گونه موارد) روشن ساخته است» (قد فرض الله لكم تحلة ايمانكم).
به اين ترتيب كه كفّاره قسم را بدهيد و خود را آزاد سازيد.
سپس مىافزايد: «و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است» (و الله مولاكم و هو العليم الحكيم).
لذا او راه نجات از اين گونه سوگندها را براى شما هموار ساخته، و طبق علم و حكمتش مشكل را براى شما گشوده است.
از روايات استفاده مىشود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بعد از نزول اين آيه بردهاى آزاد كرد و آنچه را بر خود از طريق قسم حرام كرده بود حلال نمود.
(آيه 3)
در اين آيه شرح بيشترى پيرامون اين ماجرا داده، مىفرمايد:
«به خاطر بياوريد هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود» (و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حديثا فلما نبات به و اظهره الله عليه عرف بعضه و اعرض عن بعض).
اين راز دو مطلب بود: يكى نوشيدن عسل نزد همسرش زينب بنت جحش، و ديگرى تحريم نوشيدن آن بر خود در آينده بود، و منظور از همسر غير رازدارش در اين آيه «حفصه» بود، كه او اين سخن را شنيد و به «عايشه» بازگو كرد.
به هر حال «هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت»؟ (فلما نباها به قالت من انبأك هذا).
«گفت: خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت» (قال نبأنى العليم الخبير).
از مجموع اين آيه بر مىآيد كه بعضى از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مىكردند بلكه مسأله رازدارى كه از مهمترين شرائط يك همسر باوفاست نيز در آنها نبود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528.html
soham 313
13th January 2014, 08:43 AM
[golrooz] صفحه ی 335 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 12 از سوره ی تحریم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِن تَتُوبَآ إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَيٰهُ وَجِبْرِيلُ وَصَٰلِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلَٰٓئِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ(4)
اگر [شما دو زن] به درگاه خدا توبه كنيد [بهتر است] واقعا دلهايتان انحراف پيدا كرده است و اگر عليه او به يكديگر كمك كنيد در حقيقت خدا خود سرپرست اوست و جبرئيل و صالح مؤمنان [نيز ياور اويند] و گذشته از اين فرشتگان [هم] پشتيبان [او] خواهند بود(4)
عَسَيٰ رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَٰجًا خَيْرًا مِّنكُنَّ مُسْلِمَٰتٍ مُّؤْمِنَٰتٍ قَٰنِتَٰتٍ تَٰٓئِبَٰتٍ عَٰبِدَٰتٍ سَٰٓئِحَٰتٍ ثَيِّبَٰتٍ وَأَبْكَارًا(5)
اگر پيامبر شما را طلاق گويد اميد است پروردگارش همسراني بهتر از شما مسلمان مؤمن فرمانبر توبه كار عابد روزه دار بيوه و دوشيزه به او عوض دهد(5)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ قُوٓا۟ أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَٰٓئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَّا يَعْصُونَ اللَّهَ مَآ أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ(6)
اي كساني كه ايمان آورده ايد خودتان و كسانتان را از آتشي كه سوخت آن مردم و نگهاست حفظ كنيد بر آن [آتش] فرشتگاني خشن [و] سختگير [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچي نمي كنند و آنچه را كه مامورند انجام مي دهند(6)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَا تَعْتَذِرُوا۟ الْيَوْمَ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(7)
اي كساني كه كافر شده ايد امروز عذر نياوريد در واقع به آنچه مي كرديد كيفر مي يابيد(7)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ تُوبُوٓا۟ إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَيٰ رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَئَِّاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّٰتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ يَوْمَ لَا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَيٰ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَٰنِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَآ أَتْمِمْ لَنَا نُورَنَا وَاغْفِرْ لَنَآ إِنَّكَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(8)
اي كساني كه ايمان آورده ايد به درگاه خدا توبه اي راستين كنيد اميد است كه پروردگارتان بديهايتان را از شما بزدايد و شما را به باغهايي كه از زير [درختان] آن جويبارها روان است درآورد در آن روز خدا پيامبر [خود] و كساني را كه با او ايمان آورده بودند خوار نمي گرداند نورشان از پيشاپيش آنان و سمت راستشان روان است مي گويند پروردگارا نور ما را براي ما كامل گردان و بر ما ببخشاي كه تو بر هر چيز توانايي(8)
يَٰٓأَيُّهَا النَّبِيُّ جَٰهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَٰفِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَيٰهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ(9)
اي پيامبر با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنان سخت گير [كه] جاي ايشان در جهنم خواهد بود و چه بد سرانجامي است(9)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَٰلِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَئًْا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّٰخِلِينَ(10)
خدا براي كساني كه كفر ورزيده اند آن نوح و آن لوط را مثل آورده [كه] هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كاري از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد(10)
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّٰلِمِينَ(11)
و براي كساني كه ايمان آورده اند خدا همسر فرعون را مثل آورده آنگاه كه گفت پروردگارا پيش خود در بهشت خانه اي برايم بساز و مرا از فرعون و كردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان(11)
وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَٰنَ الَّتِيٓ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِكَلِمَٰتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِ وَكَانَتْ مِنَ الْقَٰنِتِينَ(12)
و مريم دخت عمران را همان كسي كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دميديم و سخنان پروردگار خود و كتابهاي او را تصديق كرد و از فرمانبرداران بود(12)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
13th January 2014, 08:46 AM
(آيه 4)
سپس روى سخن را به اين دو همسر- كه در توطئه بالا دست داشتند- كرده، مىگويد: «اگر شما از كار خود توبه كنيد (و دست از آزار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برداريد به نفع شماست زيرا) دلهايتان با اين عمل از حق منحرف گشته» و به گناه آلوده شده (ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما).
منظور از اين دو نفر به اتفاق مفسران شيعه و اهل سنّت، «حفصه» و «عايشه» است كه به ترتيب دختران «عمر» و «ابو بكر» بودند.
سپس اضافه مىكند: «و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد (كارى از پيش نخواهيد برد) چرا كه خداوند ياور اوست، و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان او هستند» (و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤمنين و الملائكة بعد ذلك ظهير).
اين تعبير، نشان مىدهد كه تا چه حد اين ماجرا در قلب پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و روح عظيم او تأثير منفى گذاشت، تا آنجا كه خداوند به دفاع از او پرداخته، و با اين كه قدرت خودش از هر نظر كافى است، حمايت جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان ديگر را نيز اعلام مىدارد.
«صالح المؤمنين» معنى وسيعى دارد كه همه مؤمنان صالح و با تقوا و كامل الايمان را شامل مىشود، اما در اين كه مصداق اتم و اكمل. آن در اينجا كيست؟ از روايات متعددى استفاده مىشود كه منظور امير مؤمنان على عليه السّلام است.
(آيه 5)
در اين آيه خداوند روى سخن را به تمام زنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، با لحنى كه خالى از تهديد نيست مىفرمايد: «اميد است اگر او شما را طلاق گويد پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت كننده، زنانى غير باكره و باكره» (عسى ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن مسلمات مؤمنات قانتات تائبات عابدات سائحات ثيبات و ابكارا).
به اين ترتيب به آنها هشدار مىدهد تصور نكنند كه پيامبر هرگز آنها را طلاق نخواهد داد، و نيز تصور نكنند كه اگر آنها را طلاق دهد همسرانى بهتر از آنان جانشين آنها نمىشود.
در آيه فوق قرآن شش وصف براى همسران خوب شمرده است كه مىتواند الگوئى براى همه مسلمانان به هنگام انتخاب همسر باشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528.html
soham 313
13th January 2014, 08:48 AM
(آيه 6)
خانواده خود را از آتش دوزخ نجات دهيد! به دنبال اخطار و سرزنش نسبت به بعضى از همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله، خداوند در اين آيه، روى سخن را به همه مؤمنان كرده، و دستوراتى در باره تعليم و تربيت همسر و فرزندان و خانواده به آنها مىدهد.
نخست مىفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگه داريد» (يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة).
نگهدارى خويشتن به ترك معاصى و عدم تسليم در برابر شهوات سركش است، و نگهدارى خانواده به تعليم و تربيت و امر به معروف و نهى از منكر، و فراهم ساختن محيطى پاك و خالى از هرگونه آلودگى، در فضاى خانه و خانواده است.
اين برنامهاى است كه بايد از نخستين سنگ بناى خانواده، يعنى از مقدمات ازدواج، و سپس نخستين لحظه تولد فرزند آغاز گردد، و در تمام مراحل با برنامهريزى صحيح و با نهايت دقت تعقيب شود.
سپس مىافزايد: «فرشتگانى بر آن آتش گمارده شده، كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمىكنند، و آنچه فرمان داده شدهاند (بطور كامل) اجرا مىكنند» (عليها ملائكة غلاظ شداد لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون).
و به اين ترتيب، نه راه گريزى وجود دارد و نه گريه و التماس و جزع و فزع مؤثر است.
(آيه 7)
در اين آيه كفار را مخاطب ساخته، و وضع آنها را در آن روز بازگو مىكند مىفرمايد: «اى كسانى كه كافر شدهايد! امروز عذرخواهى نكنيد، چرا كه تنها به اعمالتان جزا داده مىشويد» (يا ايها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528.html
soham 313
13th January 2014, 08:49 AM
(آيه 8)
اين آيه در حقيقت راه نجات از آتش دوزخ را نشان مىدهد، مىگويد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به سوى خدا توبه كنيد، توبهاى خالص» (يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة نصوحا).
آرى! نخستين گام براى نجات، توبه از گناه است، توبهاى كه از هر نظر خالص باشد، توبهاى كه محرك آن فرمان خدا بوده باشد.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم هنگامى كه «معاذ بن جبل» از توبه نصوح سؤال كرد، در پاسخ فرمود: «آن است كه شخص توبه كننده به هيچ وجه بازگشت به گناه نكند آن چنان كه شير به پستان هرگز باز نمىگردد»! اين تعبير لطيف بيانگر اين واقعيت است كه توبه نصوح چنان انقلابى در انسان ايجاد مىكند كه راه بازگشت به گذشته را بكلى بر او مىبندد همان گونه كه بازگشت شير به پستان غير ممكن است.
سپس به آثار اين توبه نصوح اشاره كرده، مىافزايد: «اميد است (با اين كار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد» (عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم).
«و شما را در باغهائى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد كند» (و يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار).
اين كار «در روزى خواهد بود كه خداوند پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آوردند خوار نمىكند» (يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه).
«اين در حالى است كه نور (ايمان و عمل صالح) آنها از پيشاپيش و از سوى راستشان در حركت است» و عرصه محشر را روشن مىسازد، و راه آنها را به سوى بهشت مىگشايد (نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم).
در اينجاست كه آنها رو به درگاه خداوند آورده «و مىگويند: پروردگارا! نور ما را كامل كن، و ما را ببخش كه تو بر هر چيز توانايى» (يقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا انك على كل شىء قدير).
(آيه 9)
از آنجا كه منافقان از افشاى اسرار درونى خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و بروز مشاجرات و اختلافهائى در ميان همسران او كه در آيات قبل به آن اشاره شده قطعا خوشحال بودند، بلكه به شايعات در اين زمينه دامن مىزدند شايد به همين مناسبت در اين آيه دستور شدت عمل در باره آنها داده، مىفرمايد: «اى پيامبر! با كفّار و منافقين پيكار كن و بر آنان سخت بگير جايگاهشان جهنم است و بدفرجامى است» (يا ايها النبى جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم و ماواهم جهنم و بئس المصير).
اين جهاد در مورد كفار ممكن است به صورت مسلحانه يا غير مسلحانه بوده باشد، ولى در مورد منافقان بدون شك جهاد مسلحانه نيست، زيرا در هيچ تاريخى نقل نشده كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با منافقان پيكار مسلحانه كرده باشد، بلكه مراد از جهاد با آنها همان توبيخ و سرزنش و تهديد و انذار و رسوا ساختن آنها، و يا در بعضى از موارد تأليف قلوب آنهاست.
البته بعد از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امير مؤمنان على عليه السّلام با منافقان مسلح به نبرد برخاست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528.html
soham 313
13th January 2014, 08:51 AM
(آيه 10)
الگوهائى از زنان مؤمن و كافر: بار ديگر به ماجراى همسران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باز مىگردد، و براى اين كه درس عملى زندهاى به آنها بدهد به ذكر سرنوشت فشرده دو نفر از زنان بىتقوا كه در خانه دو پيامبر بزرگ خدا بودند، و سرنوشت دو زن مؤمن و ايثارگر كه يكى از آنها در خانه يكى از جبارترين مردان تاريخ بود مىپردازد.
نخست مىفرمايد: «خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است» (ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأت نوح و امرات لوط).
«آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند» (كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما).
«اما ارتباط با اين دو (پيامبر) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت، و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مىشوند» (فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين).
و به اين ترتيب، به دو همسر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه در ماجراى افشاى اسرار و آزار آن حضرت دخالت داشتند هشدار مىدهد كه گمان نكنند همسرى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به تنهائى مىتواند مانع كيفر آنها باشد و در ضمن هشدارى است به همه مؤمنان در تمام قشرها كه پيوندهاى خود را با اولياء اللّه در صورت گناه و عصيان مانع عذاب الهى نپندارند.
به هر حال اين دو زن به اين دو پيامبر بزرگ خيانت كردند، البته خيانت آنها هرگز انحراف از جاده عفت نبود، زيرا هرگز همسر هيچ پيامبرى آلوده به بىعفتى نشده است، چنانكه در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله صريحا آمده است: «همسر هيچ پيامبرى هرگز آلوده عمل منافى عفت نشد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528.html
soham 313
13th January 2014, 08:52 AM
(آيه 11)
سپس دو مثال براى افراد با ايمان ذكر كرده، مىگويد: «و خداوند براى مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است در آن هنگام كه گفت: پروردگارا! خانهاى براى من نزد خودت در بهشت بساز، و مرا از فرعون و كار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهايى بخش» (و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين).
معروف اين است كه نام همسر فرعون «آسيه» و نام پدرش «مزاحم» بوده است، گفتهاند هنگامى كه معجزه موسى عليه السّلام را در مقابل ساحران مشاهده كرد اعماق قلبش به نور ايمان روشن شد، و از همان لحظه به موسى ايمان آورد او پيوسته ايمان خود را مكتوم مىداشت، هنگامى كه فرعون از ايمان او با خبر شد بارها او را نهى كرد، ولى اين زن با استقامت هرگز تسليم خواسته فرعون نشد.
سر انجام فرعون دستور داد دست و پاهايش را با ميخها بسته، در زير آفتاب سوزان قرار دهند، و سنگ عظيمى بر سينه او بيفكنند، هنگامى كه آخرين لحظههاى عمر خود را مىگذراند دعايش اين بود «پروردگارا! براى من خانهاى در بهشت در جوار خودت بنا كن و مرا از فرعون و اعمالش رهائى بخش و مرا از اين قوم ظالم نجات ده»! خداوند نيز دعاى اين مؤمن پاكباز فداكار را اجابت فرمود و او را در كنار بهترين زنان جهان مانند مريم قرار داد.
در روايتى از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «برترين زنان اهل بهشت چهار نفرند «خديجه» دختر خويلد و «فاطمه» دختر محمد صلّى اللّه عليه و آله و «مريم» دختر عمران و «آسيه» دختر مزاحم همسر فرعون».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528.html
soham 313
13th January 2014, 08:54 AM
(آيه 12)
سپس به دومين زن با شخصيت كه الگوئى براى افراد با ايمان محسوب مىشود اشاره كرده، مىفرمايد: و نيز خداوند مثلى زده است به «مريم دختر عمران كه دامان خود را پاك نگه داشت» (و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها).
«و ما از روح خود در آن دميديم» (فنفخنا فيه من روحنا).
و او به فرمان خدا بدون داشتن همسر، فرزندى آورد كه پيامبر اولوا العزم پروردگار شد.
سپس مىافزايد: «او سخنان پروردگار و كتابهايش را تصديق كرد» و به همه آنها ايمان آورد (و صدقت بكلمات ربها و كتبه).
«و از مطيعان فرمان خدا بود» (و كانت من القانتين).
از نظر ايمان در سر حد اعلى قرار داشت، و به تمام كتب آسمانى و اوامر الهى مؤمن، و از نظر عمل پيوسته مطيع اوامر الهى بود، و بندهاى بود جان و دل بر كف، و چشم بر امر و گوش بر فرمان داشت.
«پايان سوره تحريم»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread528-2.html
soham 313
14th January 2014, 08:54 AM
[golrooz] صفحه ی 336 از قرآن کریم شامل آیات 1 تا 19 از سوره ی ملک [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَبَٰرَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(1)
بزرگوار [و خجسته] است آنكه فرمانروايي به دست اوست و او بر هر چيزي تواناست(1)
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَوٰةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ(2)
همانكه مرگ و زندگي را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده(2)
الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَٰوَٰتٍ طِبَاقًا مَّا تَرَيٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِن تَفَٰوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَيٰ مِن فُطُورٍ(3)
همان كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد در آفرينش آن [خداي] بخشايشگر هيچ گونه اختلاف [و تفاوتي] نمي بيني بازبنگر آيا خلل [و نقصاني] مي بيني(3)
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ(4)
باز دوباره بنگر تا نگاهت زبون و درمانده به سويت بازگردد(4)
وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْيَا بِمَصَٰبِيحَ وَجَعَلْنَٰهَا رُجُومًا لِّلشَّيَٰطِينِ وَأَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابَ السَّعِيرِ(5)
و در حقيقت آسمان دنيا را با چراغهايي زينت داديم و آن را مايه طرد شياطين [= قواي مزاحم] گردانيديم و براي آنها عذاب آتش فروزان آماده كرده ايم(5)
وَلِلَّذِينَ كَفَرُوا۟ بِرَبِّهِمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ(6)
و كساني كه به پروردگارشان انكار آوردند عذاب آتش جهنم خواهند داشت و چه بد سرانجامي است(6)
إِذَآ أُلْقُوا۟ فِيهَا سَمِعُوا۟ لَهَا شَهِيقًا وَهِيَ تَفُورُ(7)
چون در آنجا افكنده شوند از آن خروشي مي شنوند در حالي كه مي جوشد(7)
تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّمَآ أُلْقِيَ فِيهَا فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَآ أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ(8)
نزديك است كه از خشم شكافته شود هر بار كه گروهي در آن افكنده شوند نگاهبانان آن از ايشان پرسند مگر شما را هشدار دهنده اي نيامد(8)
قَالُوا۟ بَلَيٰ قَدْ جَآءَنَا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَٰلٍ كَبِيرٍ(9)
گويند چرا هشدار دهنده اي به سوي ما آمد و[لي] تكذيب كرديم و گفتيم خدا چيزي فرو نفرستاده است شما جز در گمراهي بزرگ نيستيد(9)
وَقَالُوا۟ لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصْحَٰبِ السَّعِيرِ(10)
و گويند اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم يا تعقل كرده بوديم در [ميان] دوزخيان نبوديم(10)
فَاعْتَرَفُوا۟ بِذَنۢبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَٰبِ السَّعِيرِ(11)
پس به گناه خود اقرار مي كنند و مرگ باد بر اهل جهنم(11)
إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ(12)
كساني كه در نهان از پروردگارشان مي ترسند آنان را آمرزش و پاداشي بزرگ خواهد بود(12)
وَأَسِرُّوا۟ قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا۟ بِهِۦٓ إِنَّهُ عَلِيمٌۢ بِذَاتِ الصُّدُورِ(13)
و [اگر] سخن خود را پنهان داريد يا آشكارش نماييد در حقيقت وي به راز دلها آگاه است(13)
أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ(14)
آيا كسي كه آفريده است نمي داند با اينكه او خود باريك بين آگاه است(14)
هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا۟ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا۟ مِن رِّزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ(15)
اوست كسي كه زمين را براي شما رام گردانيد پس در فراخناي آن رهسپار شويد و از روزي [خدا] بخوريد و رستاخيز به سوي اوست(15)
ءَأَمِنتُم مَّن فِي السَّمَآءِ أَن يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ(16)
آيا از آن كس كه در آسمان است ايمن شده ايد كه شما را در زمين فرو برد پس بناگاه [زمين] به تپيدن افتد(16)
أَمْ أَمِنتُم مَّن فِي السَّمَآءِ أَن يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ(17)
يا از آن كس كه در آسمان است ايمن شده ايد كه بر [سر] شما تندبادي از سنگريزه فرو فرستد پس به زودي خواهيد دانست كه بيم دادن من چگونه است(17)
وَلَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ(18)
و پيش از آنان [نيز] كساني به تكذيب پرداختند پس عذاب من چگونه بود(18)
أَوَلَمْ يَرَوْا۟ إِلَي الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَٰٓفَّٰتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَٰنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍۭ بَصِيرٌ(19)
آيا در بالاي سرشان به پرندگان ننگريسته اند [كه گاه] بال مي گسترند و [گاه] بال مي آنند جز خداي رحمان [كسي] آنها را نگاه نمي دارد او به هر چيزي بيناست(19)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
14th January 2014, 08:58 AM
آغاز جزء 29 قرآن مجيد
سوره ملك [67]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 30 آيه است.
محتواى سوره:
سوره ملك- كه نام ديگرش «منجيه» (نجاتبخش) و نام سومش «واقيه» يا «مانعه» است زيرا تلاوت كننده خود را از عذاب الهى يا عذاب قبر نگاه مىدارد- از سورههاى بسيار پرفضيلت قرآن مىباشد، و مسائل زيادى در آن مطرح شده كه عمدتا بر سه محور دور مىزند.
1- بحثهائى پيرامون «مبدأ» و صفات خداوند، و نظام شگفتانگيز خلقت مخصوصا آفرينش آسمانها و ستارگان، و آفرينش زمين و مواهب آن، و همچنين آفرينش پرندگان، و آبهاى جارى و آفرينش گوش و چشم و ابزار شناخت.
2- بحثهائى پيرامون «معاد» و عذاب دوزخ، و گفتگوهاى مأموران عذاب با دوزخيان، و مانند آن.
3- انذار و تهديد كافران و ظالمان به انواع عذابهاى دنيا و آخرت.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «سوره ملك سوره «مانعه» است، يعنى از عذاب قبر ممانعت مىكند، و در تورات به همين نام ثبت است، كسى كه آن را در شبى بخواند بسيار خوانده، و خوب خوانده، و از غافلان محسوب نمىشود».
البته اين همه آثار عظيم مربوط به خواندن بدون فكر و عمل نيست، هدف خواندنى است آميخته با الهام گرفتن براى عمل.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
14th January 2014, 08:59 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اين سوره با مسأله مهم مالكيت و حاكميت خداوند و جاودانگى ذات پاك او آغاز مىشود كه در واقع كليد همه بحثهاى اين سوره است.
مىفرمايد: «پر بركت و زوال ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست اوست، و او بر هر چيز تواناست» (تبارك الذى بيده الملك و هو على كل شىء قدير).
(آيه 2)
در اين آيه به هدف آفرينش مرگ و حيات انسان كه از شؤون مالكيت و حاكميت خداست اشاره كرده، مىفرمايد: «آن كسى كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما بهتر عمل مىكنيد» (الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايكم احسن عملا).
منظور از آزمايش خداوند نوعى پرورش است، به اين معنى كه انسانها را به ميدان عمل مىكشد تا ورزيده و آزموده و پاك و پاكيزه شوند. و لايق قرب خدا گردند.
به اين ترتيب عالم ميدان آزمايش بزرگى است براى همه انسانها و وسيله آزمايش، مرگ و حيات، و هدف اين آزمون بزرگ رسيدن به حسن عمل، كه مفهومش «تكامل معرفت، و اخلاص نيّت، و انجام هر كار خير» است.
و از آنجا كه در اين ميدان آزمايش بزرگ، انسان گرفتار لغزشهاى فراوانى مىشود و نبايد اين لغزشها او را مأيوس كند، و از تلاش و كوشش براى اصلاح خويش باز دارد، در پايان آيه به بندگان وعده يارى و آمرزش داده مىگويد: «و او شكست ناپذير و بخشنده است» (و هو العزيز الغفور).
(آيه 3)
بعد از بيان نظام مرگ و زندگى، به نظام كلى جهان پرداخته، و انسان را به مطالعه مجموعه عالم هستى دعوت مىكند، تا از اين طريق خود را براى آن آزمون بزرگ آماده كند، مىفرمايد: «همان كسى كه هفت آسمان را بر فراز يكديگر آفريد» (الذى خلق سبع سماوات طباقا).
و به دنبال آن مىافزايد: «در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبى نمىبينى» (ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت).
با تمام عظمتى كه عالم هستى دارد هر چه هست نظم است و استحكام، و انسجام، و تركيبات حساب شده، و قوانين دقيق و اگر بىنظمى در گوشهاى از جهان راه مىيافت آن را به نابودى مىكشيد.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «بار ديگر نگاه كن (و عالم را با دقت بنگر) آيا هيچ شكاف و خلل و اختلافى (در جهان) مشاهده مىكند»؟! (فارجع البصر هل ترى من فطور).
منظور اين است كه هر چه انسان در جهان آفرينش دقت كند كمترين خلل و ناموزونى در آن نمىبيند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
14th January 2014, 09:01 AM
(آيه 4)
و لذا در اين آيه براى تأكيد همين معنى مىافزايد: «بار ديگر به عالم هستى بنگر، سر انجام چشمانت به سوى تو باز مىگردد در حالى كه خسته و ناتوان شده» و در جستجوى خلل و نقصان در اين عالم بزرگ ناكام مانده است! (ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير).
(آيه 5)
اين آيه، نظرى به صفحه آسمان افكنده، و از ستارگان درخشنده و زيبا سخن به ميان آورده، مىگويد: «ما آسمان پايين را با چراغهاى فروزانى زينت بخشيديم، و آنها [- شهابها] را تيرهائى براى شياطين قرار داديم، و براى آنان عذاب آتش فروزان فراهم ساختيم» (و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوما للشياطين و اعتدنا لهم عذاب السعير).
اين آيه بار ديگر اين حقيقت را تأكيد مىكند كه تمام ستارگانى كه ما مىبينيم همه بخشى از آسمان اول است، آسمانى كه از ميان آسمانهاى هفتگانه به ما نزديكتر مىباشد، و به همين دليل به عنوان «السماء الدنيا» (آسمان نزديك و پائين) از آن تعبير شده است.
(آيه 6)
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نشانههاى عظمت و قدرت خدا و دلائل آن در عالم آفرينش بود، در اينجا سخن از كسانى مىگويد كه اين دلائل را ناديده گرفته، و راه كفر و شرك را پيش مىگيرند، و همچون شياطين، عذاب الهى را به جان مىخرند.
نخست مىفرمايد: «براى كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند عذاب جهنم است و بدفرجامى است» (و للذين كفروا بربهم عذاب جهنم و بئس المصير).
(آيه 7)
سپس به شرح گوشهاى از اين عذاب وحشتناك پرداخته، مىافزايد: «هنگامى كه (كفّار) در آن افكنده شوند صداى وحشتناكى از آن مىشنوند و اين در حالى است كه پيوسته مىجوشد» (اذا القوا فيها سمعوا لها شهيقا و هى تفور).
آرى! هنگامى كه آنها با نهايت ذلت و حقارت در آن پرتاب مىشوند فرياد وحشتناك و طولانى جهنم بر مىخيزد، و تمام وجود آنها را در وحشت فرو مىبرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
14th January 2014, 09:03 AM
(آيه 8)
سپس براى مجسم ساختن شدت خشم «دوزخ» مىافزايد: «نزديك است از شدت غضب پاره پاره شود»! (تكاد تميز من الغيظ).
درست همانند ظرف عظيمى كه روى آتش فوق العاده پرحرارتى گذاردهاند و چنان مىجوشد و زير و رو مىشود كه هر زمان بيم متلاشى شدن آن مىرود.
سپس ادامه مىدهد: «هر زمان كه گروهى در آن افكنده مىشوند نگهبانان دوزخ (از روى تعصب و توبيخ) از آنها مىپرسند (مگر شما رهبر و راهنما نداشتيد؟) مگر بيم دهنده الهى به سراغ شما نيامد»؟ پس چرا به اين روز سياه افتادهايد؟! (كلما القى فيها فوج سالهم خزنتها ا لم ياتكم نذير).
(آيه 9)
ولى آنان در پاسخ «مىگويند: آرى بيم دهنده به سراغ ما آمد، ولى ما او را تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند هرگز چيزى نازل نكرده (تا به هواى نفس خويش ادامه دهيم، حتى به آنها گفتيم) شما در گمراهى عظيمى هستيد»! (قالوا بلى قد جاءنا نذير فكذبنا و قلنا ما نزل الله من شىء ان انتم الا فى ضلال كبير).
نه تنها آنها را تصديق نكرديم، و به پيام حيات بخششان گوش فرا نداديم، بلكه به مخالفت برخاسته، و اين طبيبان روحانى را گمراه خوانديم، و از خود رانديم.
(آيه 10)
بعد به دليل اصلى بدبختى و گمراهى خود اشاره كرده «و مىگويند: اگر ما گوش شنوا داشتيم، و يا تعقل مىكرديم، در ميان دوزخيان نبوديم»! (و قالوا لو كنا نسمع او نعقل ما كنا فى اصحاب السعير).
(آيه 11)
آرى «اينجاست كه به گناه خود اعتراف مىكنند، دور باشند دوزخيان از رحمت خدا»! (فاعترفوا بذنبهم فسحقا لاصحاب السعير).
از يكسو خداوند گوش شنوا عقل و هوش داده، و از سوى ديگر پيامبرانش را با دلائل روشن فرستاده، اگر اين دو با هم ضميمه شوند سعادت انسان تأمين است.
و گر نه بدبختى و دورى از رحمت خدا نصيب انسان خواهد شد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
14th January 2014, 09:04 AM
(آيه 12)
به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون كفّار و سرنوشت آنها در قيامت بيان شد، قرآن در اينجا به سراغ مؤمنان و پاداشهاى عظيم آنها مىرود.
نخست مىفرمايد: «كسانى كه از پروردگارشان در نهان مىترسند مسلما آمرزش و پاداش بزرگى دارند»! (ان الذين يخشون ربهم بالغيب لهم مغفرة و اجر كبير).
(آيه 13)
سپس براى تأكيد مىافزايد: «گفتار خود را پنهان كنيد يا آشكار (تفاوتى نمىكند) او به آنچه در سينههاست آگاه است» (و اسروا قولكم او اجهروا به انه عليم بذات الصدور).
بعضى از مفسران شأن نزولى براى اين آيه از «ابن عباس» نقل كردهاند كه جمعى از كفار يا منافقان پشت سر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله سخنان ناروائى مىگفتند و جبرئيل به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خبر مىداد، بعضى از آنها به يكديگر گفتند: «سخنان خود را پنهانى بگوئيد تا خداى محمّد نشنود»!
آيه فوق نازل شد و گفت: چه آشكار بگوئيد و چه پنهان، خدا از آن آگاه است.
(آيه 14)
اين آيه در حقيقت به منزله دليلى است براى آنچه در آيه قبل آمد، مىفرمايد: «آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست؟ در حالى كه او (از اسرار دقيق) با خبر و آگاه است» (ا لا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
14th January 2014, 09:06 AM
(آيه 15)
به دنبال بحثهائى پيرامون دوزخيان و بهشتيان، و كافران و مؤمنان كه در آيات پيشين گذشت در اينجا براى ترغيب و تشويق به پيوستن به صفوف بهشتيان، و بر حذر بودن از راه و رسم دوزخيان، به ذكر بخشى از نعمتهاى الهى، و سپس به قسمتى از عذابهاى او، اشاره كرده، مىفرمايد: «او كسى است كه زمين را براى شما رام كرد» (هو الذى جعل لكم الارض ذلولا).
«بر شانههاى آن راه برويد، و از روزيهاى پروردگار بخوريد، و (بدانيد) بازگشت و اجتماع همه به سوى اوست» (فامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه و اليه النشور).
«ذلول» به معنى «رام» جامعترين تعبيرى است كه در باره زمين ممكن است بشود. چرا كه اين مركب راهوار با حركات متعدد و بسيار سريعى كه دارد آن چنان آرام به نظر مىرسد كه گوئى مطلقا ساكن است، بعضى از دانشمندان مىگويند: زمين چهارده نوع حركت مختلف دارد كه سه قسمت آن حركت به دور خود، و حركت به دور خورشيد، و حركت همراه مجموعه منظومه شمسى در دل كهكشان است، اين حركات كه سرعت زيادى دارد چنان نرم و ملايم است كه تا براهين قطعى بر حركت زمين اقامه نشده بود كسى باور نمىكرد حركتى در كار باشد! از سوى ديگر، پوسته زمين نه چنان سفت و خشن است كه قابل زندگى نباشد، و نه چنان سست و نرم است كه قرار و آرام نگيرد، بلكه كاملا براى زندگى بشر رام است.
از سوى سوم، فاصله آن از خورشيد نه چندان كم است كه همه چيز از شدت گرما بسوزد، و نه چندان دور است كه همه چيز از سرما بخشكد، فشار هوا بر كره زمين آن چنان است كه آرامش انسان را تأمين كند، جاذبه زمين نه آنقدر زياد است كه استخوانها را در هم بشكند، و نه آن قدر كم است كه با يك حركت انسان از جا كنده شود و در فضا پرتاب شود! خلاصه از هر نظر «ذلول» و رام و مسخر فرمان انسان است.
در عين حال تا گامى برندارد و تلاشى نكند بهره اى از روزيهاى زمين نخواهد داشت! ولى بدانيد اينها هدف نهائى آفرينش شما نيست، اينها همه وسائلى است در مسير «نشور» و رستاخيز و حيات ابدى شما.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
14th January 2014, 09:08 AM
(آيه 16)
به دنبال اين تشويق و تبشير به سراغ تهديد و انذار مىرود، و مىافزايد: «آيا خود را از عذاب كسى كه حاكم بر آسمان است در امان مىدانيد كه دستور دهد زمين بشكافد و شما را در خود فرو برد، و دائما به لرزش خود ادامه دهد»؟! بطورى كه حتى قبر شما هم آرام نباشد (أ امنتم من فى السماء ان يخسف بكم الارض فاذا هى تمور).
آرى! اگر او دستور دهد اين زمين ذلول و آرام طغيان مىكند، و به صورت حيوان چموشى در مىآيد، زلزلهها شروع مىشود، شكافها در زمين ظاهر مىگردد و شما و خانهها و شهرهايتان را در كام خود فرو مىبلعد، و باز هم به لرزه و اضطراب خود ادامه مىدهد.
(آيه 17)
سپس مىافزايد: لازم نيست حتما زلزلهها به سراغ شما آيد بلكه مىتواند اين فرمان را به تندبادها دهد «آيا خود را از عذاب خداوند آسمان در امان مىدانيد كه تندبادى پر از سنگريزه بر شما فرستد» و شما را زير كوهى از آن مدفون سازد؟! (ام امنتم من فى السماء ان يرسل عليكم حاصبا).
«و به زودى خواهيد دانست تهديدهاى من چگونه است»! (فستعلمون كيف نذير).
(آيه 18)
در حقيقت آيات فوق به اين معنى اشاره مىكند كه عذاب آنها منحصر به عذاب قيامت نيست، در اين دنيا نيز خداوند با مختصر تكان زمين، يا حركت بادها، مىتواند به زندگى آنها پايان دهد، و بهترين دليل اين امكان، وقوع آن در امتهاى پيشين است.
لذا در اين آيه مىگويد: «كسانى كه پيش از آنان بودند (آيات الهى و رسولان او را) تكذيب كردند، اما (ببين) مجازات من چگونه بود»؟! (و لقد كذب الذين من قبلهم فكيف كان نكير).
گروهى را با زلزله هاى ويرانگر، و اقوامى را با صاعقهها، و جمعى را با طوفان يا تندباد مجازات كرديم، و شهرهاى ويران شده و خاموش آنها را به عنوان درس عبرتى باقى گذارديم.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
14th January 2014, 09:09 AM
(آيه 19)
به اين پرندگان بالاى سر خود بنگريد! در آيات آغاز اين سوره به هنگامى كه بحث از قدرت و مالكيت خداوند بود سخن از آسمانهاى هفتگانه و ستارگان و كواكب آنها به ميان آمد، در اين آيه همين مسأله قدرت با ذكر يكى از موجودات به ظاهر كوچك عالم هستى تعقيب مىشود، مىفرمايد: «آيا به پرندگانى كه بالاى سرشان است و گاه بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مىكنند نگاه نكردند؟! (ا و لم يروا الى الطير فوقهم صافات و يقبضن). همه پرواز مىكنند اما هر كدام برنامه مخصوصى دارند.
اين اجسام سنگين بر خلاف قانون جاذبه از زمين برمىخيزند، و به راحتى تمام بر فراز آسمان، ساعتها، و گاه هفتهها و ماهها پشت سر هم به حركت سريع و نرم خود ادامه مىدهند، بىآنكه هيچ مشكلى داشته باشند.
چه كسى بدن آنها را به گونهاى آفريده كه به راحتى در هوا سير مىكنند؟! و چه كسى اين قدرت را به بالهاى آنها بخشيده؟
لذا در پايان آيه مىافزايد: «جز خداوند رحمان كسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمىدارد، چرا كه او به هر چيز بيناست،» و نياز هر مخلوقى را مىداند (ما يمسكهن الا الرحمن انه بكل شىء بصير).
اوست كه وسائل و نيروهاى مختلف را براى پرواز در اختيار آنها گذارده، نگهدارنده پرندگان در آسمان، همان نگهدارنده زمين و موجودات ديگر است و هر زمان اراده كند نه پرنده قدرت پرواز دارد و نه زمين آرامش خود را حفظ مىكند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
15th January 2014, 04:48 PM
[golrooz] صفحه ی 337 از قرآن کریم شامل آیات 20 تا 30 از سوره ی ملک و آیات 1 تا 16 از سوره ی قلم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَمَّنْ هَٰذَا الَّذِي هُوَ جُندٌ لَّكُمْ يَنصُرُكُم مِّن دُونِ الرَّحْمَٰنِ إِنِ الْكَٰفِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ(20)
يا آن كسي كه خود براي شما [چون] سپاهي است كه ياريتان مي كند جز خداي رحمان كيست كافران جز گرفتار فريب نيستند(20)
أَمَّنْ هَٰذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَل لَّجُّوا۟ فِي عُتُوٍّ وَنُفُورٍ(21)
يا كيست آن كه به شما روزي دهد اگر [خدا] روزي خود را [از شما] باز دارد [نه] بلكه در سركشي و نفرت پافشاري كردند(21)
أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَيٰ وَجْهِهِۦٓ أَهْدَيٰٓ أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(22)
پس آيا آن كس كه نگونسار راه مي پيمايد هدايت يافته تر است يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مي رود(22)
قُلْ هُوَ الَّذِيٓ أَنشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَٰرَ وَالْأَفِْٔدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ(23)
بگو اوست آن كس كه شما را پديد آورده و براي شما گوش و ديدگان و دلها آفريده است چه كم سپاسگزاريد(23)
قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(24)
بگو اوست كه شما را در زمين پراكنده كرده و به نزد او [ست كه] گرد آورده خواهيد شد(24)
وَيَقُولُونَ مَتَيٰ هَٰذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَٰدِقِينَ(25)
و مي گويند اگر راست مي گوييد اين وعده كي خواهد بود(25)
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَآ أَنَا۠ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(26)
بگو علم [آن] فقط پيش خداست و من صرفا هشدار دهنده اي آشكارم(26)
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيَٓٔتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ وَقِيلَ هَٰذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَدَّعُونَ(27)
و آنگاه كه آن [لحظه موعود] را نزديك ببينند چهره هاي كساني كه كافر شده اند در هم رود و گفته شود اين است همان چيزي كه آن را فرا مي خوانديد(27)
قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِنْ أَهْلَكَنِيَ اللَّهُ وَمَن مَّعِيَ أَوْ رَحِمَنَا فَمَن يُجِيرُ الْكَٰفِرِينَ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ(28)
بگو به من خبر دهيد اگر خدا مرا و هر كه را با من است هلاك كند يا ما را مورد رحمت قرار دهد چه كسي كافران را از عذابي پر درد پناه خواهد داد(28)
قُلْ هُوَ الرَّحْمَٰنُ ءَامَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلَٰلٍ مُّبِينٍ(29)
بگو اوست خداي بخشايشگر به او ايمان آورديم و بر او توكل كرديم و به زودي خواهيد دانست چه كسي است كه خود در گمراهي آشكاري است(29)
قُلْ أَرَءَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَآؤُكُمْ غَوْرًا فَمَن يَأْتِيكُم بِمَآءٍ مَّعِينٍۭ(30)
بگو به من خبر دهيد اگر آب [آشاميدني] شما [به زمين] فرو رود چه كسي آب روان برايتان خواهد آورد(30)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
نٓ وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ(1)
نون سوگند به قلم و آنچه مي نويسند(1)
مَآ أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ(2)
[كه] تو به لطف پروردگارت ديوانه نيستي(2)
وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ(3)
و بي گمان تو را پاداشي بي منت خواهد بود(3)
وَإِنَّكَ لَعَلَيٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ(4)
و راستي كه تو را خويي والاست(4)
فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ(5)
به زودي خواهي ديد و خواهند ديد(5)
بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ(6)
[كه] كدام يك از شما دستخوش جنونيد(6)
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ(7)
پروردگارت خود بهتر مي داند چه كسي از راه او منحرف شده و [هم] او به راه يافتگان داناتر است(7)
فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ(8)
پس از دروغزنان فرمان مبر(8)
وَدُّوا۟ لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ(9)
دوست دارند كه نرمي كني تا نرمي نمايند(9)
وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ(10)
و از هر قسم خورنده فرو مايه اي فرمان مبر(10)
هَمَّازٍ مَّشَّآءٍۭ بِنَمِيمٍ(11)
[كه] عيبجوست و براي خبرچيني گام برمي دارد(11)
مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ(12)
مانع خير متجاوز گناه پيشه(12)
عُتُلٍّۭ بَعْدَ ذَٰلِكَ زَنِيمٍ(13)
گستاخ [و] گذشته از آن زنازاده است(13)
أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ(14)
به صرف اينكه مالدار و پسردار است(14)
إِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(15)
چون آيات ما بر او خوانده شود گويد افسانه هاي پيشينيان است(15)
سَنَسِمُهُ عَلَي الْخُرْطُومِ(16)
زودا كه بر بيني اش داغ نهيم [و رسوايش كنيم](16)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
15th January 2014, 04:51 PM
(آيه 20)
در اين آيه به اين معنى اشاره مىكند كه كافران در برابر قدرت خداوند هيچ گونه يار و مددكارى ندارند، مىفرمايد: «آيا اين كسى كه لشكر شماست مىتواند شما را در برابر خداوند رحمان يارى دهد»؟! (امن هذا الذى هو جند لكم ينصركم من دون الرحمن).
نه تنها نمىتوانند شما را در گرفتاريها يارى دهند، بلكه اگر بخواهد همانها را مأمور عذاب و نابودى شما مىكند.
«ولى كافران تنها گرفتار فريبند» (ان الكافرون الا فى غرور).
پرده هاى غرور و جهل بر عقلهاى آنها افتاده، و به آنان اجازه نمىدهد اين همه درس عبرت را بر صفحات تاريخ يا در گوشه و كنار زندگى خود ببينند.
(آيه 21)
باز براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «يا آن كس كه شما را روزى مىدهد اگر روزيش را باز دارد» چه كسى مىتواند نياز شما را تأمين كند؟ (امن هذا الذى يرزقكم ان امسك رزقه).
هرگاه به آسمان دستور دهد نبارد، و زمينها گياهى نروياند، و يا آفات مختلف نباتى محصولات را نابود كنند، چه كسى توانائى دارد غذائى در اختيار شما بگذارد؟ و يا اگر روزيهاى معنوى و وحى آسمانى را از شما قطع كند چه كسى توانائى راهنمائى شما را دارد؟
اينها حقايقى است آشكار، ولى لجاجت و خيره سرى، حجابى است در برابر درك و شعور آدمى، و لذا در پايان آيه مىفرمايد: «بلكه آنها در سركشى و فرار از حقيقت لجاجت مىورزند» (بل لجوا فى عتو و نفور).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
15th January 2014, 04:53 PM
(آيه 22)
راست قامتان جاده توحيد! در تعقيب آيات گذشته، پيرامون كافران و مؤمنان، در اين آيه وضع حال اين دو گروه را در ضمن مثال جالبى منعكس ساخته، مىفرمايد: «آيا كسى كه به رو افتاده حركت مىكند، به هدايت نزديكتر است، يا كسى كه راست قامت در صراط مستقيم گام بر مىدارد» و پيش مىرود.
(ا فمن يمشى مكبا على وجهه اهدى امن يمشى سويا على صراط مستقيم).
در اينجا افراد بىايمان و ظالمان لجوج مغرور، به كسى تشبيه شدهاند كه از جادهاى ناهموار و پرپيچ و خم، مىگذرد، در حالى كه به رو افتاده، و با دست و پا، يا به سينه حركت مىكند، نه راه را به درستى مىبيند، و نه قادر بر كنترل خويشتن است، نه از موانع با خبر است و نه سرعتى دارد؟ كمى راه مىرود و درمانده مىشود.
ولى مؤمنان را به افراد راست قامتى تشبيه مىكند كه از جادهاى هموار و صاف و مستقيم با سرعت و قدرت و آگاهى تمام، به راحتى پيش مىرود.
چه تشبيه جالب و دقيقى؟ كه آثار آن در زندگى اين دو گروه كاملا نمايان است و با چشم خود مىبينيم.
(آيه 23)
در اين آيه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىافزايد: «بگو: او كسى است كه شما را آفريد، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد، اما كمتر سپاسگزارى مىكنيد» (قل هو الذى انشاكم و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة قليلا ما تشكرون).
خداوند، هم وسيله مشاهده و تجربه را در اختيار شما قرار داد (چشم) و هم وسيله آگاهى بر نتيجه افكار ديگران (گوش) و هم وسيله انديشيدن در علوم عقلى (قلب) را، خلاصه تمام ابزار لازم براى آگاهى به علوم عقلى و نقلى را در اختيار شما گذارده است، اما كمتر كسى سپاس اين همه نعمتهاى بزرگ را به جا مىآورد، زيرا شكر نعمت آن است كه هر نعمتى در مسير هدفى كه به خاطر آن آفريده شده است به كار گرفته شود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529.html
soham 313
15th January 2014, 04:54 PM
(آيه 24)
بار ديگر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىفرمايد: «بگو: او كسى است كه شما را در زمين آفريد و به سوى او محشور مىشويد» (قل هو الذى ذراكم فى الارض و اليه تحشرون).
پيام اين سه آيه اين است كه: در راه راست و صراط مستقيم ايمان و اسلام گام برداريد، و از تمام ابزار شناخت بهره گيريد، و به سوى زندگى جاويدان حركت كنيد.
(آيه 25)
سپس در همين رابطه، به گفتار منكران معاد و پاسخ آنها پرداخته، مىفرمايد: «آنها (از روى استهزاء) مىگويند: اگر راست مىگوئيد اين وعده قيامت چه زمانى است»؟! (و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين).
(آيه 26)
در اين آيه به آنها چنين پاسخ مىگويد: «به آنها بگو: علم آن تنها نزد خداست، و من تنها بيم دهنده آشكارى هستم» (قل انما العلم عند الله و انما انا نذير مبين).
و بايد چنين باشد چرا كه اگر تاريخ قيامت معلوم بود هرگاه فاصله زيادى داشت مردم در غفلت فرو مىرفتند، و اگر فاصله كم بود حالتى شبيه به اضطرار پيدا مىكردند، و در هر حال، هدفهاى تربيتى ناتمام مىماند.
(آيه 27)
در اين آيه، مىافزايد: «هنگامى كه آن (وعده الهى) را از نزديك مىبينند صورت كافران زشت و سياه مىگردد» به گونهاى كه آثار غم و اندوه از آن مىبارد (فلما راوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا).
«و به آنها گفته مىشود: اين همان چيزى است كه تقاضاى آن را داشتيد»! (و قيل هذا الذى كنتم به تدعون).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread529-2.html
soham 313
15th January 2014, 04:55 PM
(آيه 28)
اين آيه و دو آيه بعد كه آخرين آيات سوره «ملك» است و همه با كلمه «قل» خطاب به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شروع مىشود ادامه بحثهائى است كه در آيات قبل با كفار شده، كه جنبههاى ديگرش در اين آيات، منعكس است.
نخست به آنها كه غالبا انتظار مرگ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و يارانش را داشتند و گمان مىكردند كه با مرگ وى آئين او برچيده مىشود و همه چيز پايان مىيابد- و غالب دشمنان شكست خورده در باره رهبران راستين هميشه همين انتظار را دارند- مىفرمايد: «بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند مرا و تمام كسانى كه با من هستند، هلاك كند، يا مورد ترحم قرار دهد چه كسى كافران را از عذاب دردناك پناه مىدهد»؟ (قل ا رايتم ان اهلكنى الله و من معى او رحمنا فمن يجير الكافرين من عذاب اليم).
كافران مكه، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مسلمانان نفرين مىكردند و تقاضاى مرگ او را داشتند به گمان اين كه اگر آن حضرت از دنيا برود، دعوتش نيز برچيده مىشود، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.
(آيه 29)
و در ادامه همين سخن مىافزايد: «به آنها بگو: او خداوند رحمان است، ما به او ايمان آورده، و بر او توكل كردهايم، و به زودى مىدانيد چه كسى در گمراهى آشكار است» (قل هو الرحمن آمنا به و عليه توكلنا فستعلمون من هو فى ضلال مبين).
يعنى، اگر ما به خدا ايمان آوردهايم، و او را ولى و و كيل و سرپرست خود برگزيدهايم، دليلش روشن است، او خداى رحمان است، رحمت عامش همه جا رسيده، و فيض انعامش دوست و دشمن را فرا گرفته، اما معبودهاى شما چه كارى كردهاند؟!
(آيه 30)
در آخرين آيه به عنوان ذكر يك مصداق از رحمت عام خداوند كه بسيارى از مردم از آن غافلند، مىگويد: «به آنها بگو: به من خبر دهيد اگر آبهاى (سرزمين) شما در زمين فرو رود چه كسى مىتواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد»؟! (قل ا رايتم ان اصبح ماؤكم غورا فمن يأتيكم بماء معين).
در رواياتى كه از ائمه اهل بيت عليهم السّلام به ما رسيده، آيه اخير به ظهور حضرت مهدى- عج- و عدل جهان گستر او تفسير شده است كه همه از باب «تطبيق» است، و به تعبير ديگر ظاهر آيه مربوط به آب جارى است كه مايه حيات موجودات زنده است، و باطن آيه مربوط به وجود امام و علم و عدالت جهان گستر اوست كه آن نيز مايه حيات جامعه انسانى است.
«پايان سوره ملك»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread529-2.html
soham 313
15th January 2014, 04:57 PM
سوره قلم [68]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 52 آيه است.
محتواى سوره:
محتواى آيات اين سوره كاملا هماهنگ با سورههاى «مكّى» است چرا كه بيش از هر چيز بر محور مسأله نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله، و مبارزه با دشمنانى كه او را مجنون مىخواندند، و دعوت به صبر و استقامت، و انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى، دور مىزند.
روى هم رفته مباحث اين سوره را مىتوان در هفت بخش خلاصه كرد:
1- نخست به ذكر قسمتى از صفات ويژه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مخصوصا اخلاق برجسته او مىپردازد، و آن را با قسمتهاى مؤكدى تأكيد مىكند.
2- سپس قسمتى از صفات زشت و اخلاق نكوهيده دشمنان او را بازگو مىنمايد.
3- در بخش ديگرى داستان «اصحاب الجنّة» كه در حقيقت هشدارى است به مشركان زشت سيرت بيان شده.
4- در قسمت ديگرى مطالب گوناگونى راجع به قيامت و عذاب كفار در آن روز آمده است.
5- در بخش ديگرى انذارها و تهديدهائى نسبت به مشركان بازگو شده.
6- در بخش ديگرى به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد كه در برابر دشمنان سرسخت، استقامت و صبر نشان دهد.
7- سر انجام در پايان سوره نيز سخن از عظمت قرآن و توطئههاى مختلف دشمنان بر ضد پيامبر به ميان آورده.
انتخاب نام «قلم» براى اين سوره به تناسب نخستين آيه آن است، بعضى نيز نام آن را سوره «ن» ذكر كردهاند، و از بعضى از روايات كه در فضيلت اين سوره آمده استفاده مىشود كه نام آن سوره «ن و القلم» است.
فضيلت تلاوت سوره:
از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده كه فرمود: «كسى كه سوره «ن و القلم» را تلاوت كند خداوند ثواب كسانى را كه داراى حسن اخلاقند به او مىدهد».
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه سوره ن و القلم را در نماز واجب يا نافله بخواند خداوند او را براى هميشه از فقر در امان مىدارد، و هنگامى كه بميرد او را از فشار قبر پناه مىدهد».
اين ثوابها تناسب خاصى با محتواى سوره دارد، و نشان مىدهد كه هدف تلاوتى است كه توأم با آگاهى و به دنبال آن عمل باشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
15th January 2014, 05:00 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اين سوره تنها سورهاى است كه با حرف مقطع «ن» آغاز شده است، مىفرمايد: «ن» (ن).
سپس به دو موضوع از مهمترين مسائل زندگى بشر سوگند ياد كرده، مىافزايد: «سوگند به قلم و آنچه مىنويسند» (و القلم و ما يسطرون).
در واقع آنچه به آن در اينجا سوگند ياد شده است ظاهرا موضوع كوچكى است: يك قطعه نى، و يا چيزى شبيه به آن، و كمى ماده سياه رنگ، و سپس سطورى كه بر صفحه كاغذ ناچيز رقم زده مىشود.
اما در واقع اين همان چيزى است كه سر چشمه پيدايش تمام تمدنهاى انسانى، و پيشرفت و تكامل علوم، و بيدارى انديشهها و افكار، و شكل گرفتن مذهبها، و سر چشمه هدايت و آگاهى بشر است، تا آنجا كه دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسيم مىكند «دوران تاريخ» و «دوران قبل از تاريخ»، دوران تاريخ بشر از زمانى شروع مىشود كه خط اختراع شد، و انسان توانست ماجراى زندگى خود را بر صفحات نقش كند، عظمت اين سوگند هنگامى آشكارتر مىشود كه توجه داشته باشيم آن روزى كه اين آيات نازل گشت، نويسنده و ارباب قلمى در آن محيط وجود نداشت، و اگر كسانى مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در كل سرزمين «مكّه» كه مركز عبادى و سياسى و اقتصادى حجاز بود به بيست نفر نمىرسيد، آرى سوگند به قلم ياد كردن در چنين محيطى عظمت خاصى دارد.
(آيه 2)
سپس به چيزى كه سوگند براى آن ياد شده پرداخته، مىفرمايد:
«به (بركت) نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى» (ما انت بنعمة ربك بمجنون).
ديوانه آنها هستند كه مظهر عقل كل را متهم به جنون مىكنند، و رهبر و راهنماى انسانها را با اين نسبت ناروا از خود دور مىسازند.
(آيه 3)
و به دنبال آن مىافزايد: «و براى تو پاداشى عظيم و هميشگى است» (و ان لك لاجرا غير ممنون).
«ممنون» از ماده «من» يعنى، اجر و پاداشى كه هرگز قطع نمىشود و دائما باقى است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
15th January 2014, 05:03 PM
(آيه 4)
اين آيه در توصيف ديگرى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «و تو اخلاق عظيم و برجستهاى دارى» (و انك لعلى خلق عظيم).
اخلاقى كه عقل در آن حيران است لطف و محبتى بىنظير صفا و صميميتى بىمانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصلهاى توصيف ناپذير.
اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مىكنى تو خود بيش از همه عبادت مىنمائى، و اگر از كار بد باز مىدارى تو قبل از همه خوددارى مىكنى آزارت مىكنند و تو اندرز مىدهى، ناسزايت مىگويند و براى آنها دعا مىكنى، بر بدنت سنگ مىزنند و خاكستر داغ بر سرت مىريزند و تو براى هدايت آنها دست به درگاه خدا بر مىدارى!
در حديثى آمده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «انّما بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق من براى اين مبعوث شدهام كه فضائل اخلاقى را تكميل كنم».
و در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «مؤمن با حسن خلق خود به درجه كسى مىرسد كه شبها به عبادت مىايستد، و روزها روزهدار است».
(آيه 5)
و به دنبال آن مىافزايد: «به زودى تو مىبينى و آنان نيز مىبينند» (فستبصر و يبصرون).
(آيه 6)
«كه كداميك از شما مجنونند»! (بايكم المفتون).
حركتها و موضعگيرى تو در آينده و پيشرفت و نفوذ سريع اسلام در سايه آن نشان خواهد داد كه تو منبع بزرگ عقل و درايتى، ديوانه خفاشانى هستند كه با نور اين آفتاب به ستيز برخاستند.
و البته در قيامت اين حقايق باز هم روشنتر و آشكارتر خواهد بود.
(آيه 7)
باز براى تأكيد بيشتر مىافزايد: «پروردگارت بهتر از هر كس مىداند چه كسى از راه او گمراه شده و او هدايت يافتگان را نيز بهتر مىشناسد» (ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين).
چرا كه راه، راه اوست و او بهتر از هر كس راه خود را مىشناسد، و به اين ترتيب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله اطمينان بيشتر مىدهد كه او در مسير هدايت و دشمنانش در مسير ضلالتند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
15th January 2014, 05:05 PM
(آيه 8)
از آنها كه داراى اين صفاتند پيروى مكن بعد از ذكر اخلاق عظيم پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اينجا به ذكر اخلاق دشمنان او مىپردازد تا در يك مقايسه، فاصله ميان اين دو كاملا روشن شود.
نخست مىفرمايد: «از تكذيب كنندگان (ى كه خدا و پيامبر و روز رستاخيز و آئين او را تكذيب مىكنند) اطاعت مكن» (فلا تطع المكذبين).
(آيه 9)
سپس به تلاش و كوشش آنها براى به سازش كشيدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اشاره كرده، مىافزايد: «آنها دوست دارند نرمش نشان دهى تا آنها (هم) نرمش نشان دهند» نرمشى توأم با انحراف از مسير حق (ودوا لو تدهن فيدهنون).
(آيه 10)
سپس بار ديگر از اطاعت آنها نهى كرده و صفات نه گانه مذمومى را كه هر يك به تنهائى مىتواند مانع اطاعت و تبعيت گردد بر مىشمرد، مىفرمايد:
«و از هر كسى كه بسيار سوگند ياد مىكند و پست است اطاعت مكن» (و لا تطع كل حلاف مهين).
(آيه 11)
سپس مىافزايد: «كسى كه بسيار عيبجوست و به سخن چينى آمد و شد مىكند» و در اين كار اصرار دارد. (هماز مشاء بنميم).
(آيه 12)
در پنجمين و ششمين و هفتمين وصف مىگويد: كسى كه «بسيار مانع كار خير و تجاوزگر گناهكار است» (مناع للخير معتد اثيم).
نه تنها خودكار خيرى نمىكند و راه خيرى ارائه نمىدهد، بلكه سدى است در مقابل خير و بركت ديگران، به علاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى و حقوقى كه خدا براى هر انسانى تعيين كرده، و اضافه بر اين صفات، آلوده هرگونه گناهى نيز هست، بطورى كه گناه جزء طبيعت او شده است.
(آيه 13)
و سر انجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «علاوه بر اينها كينهتوز و پرخور، و خشن و بدنام است» (عتل بعد ذلك زنيم).
به اين ترتيب قرآن روشن مىسازد كه مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چگونه افرادى بودهاند، افرادى دروغگو، پست، عيبجو، سخن چين، متجاوز گنهكار، بىاصل و نسب، و به راستى از غير چنين افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمىرود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
15th January 2014, 05:07 PM
(آيه 14)
در اين آيه هشدار مىدهد «مبادا به خاطر اين كه صاحب مال و فرزندان فراوان است» از او پيروى كنى (ان كان ذا مال و بنين).
بدون شك پيامبر هرگز تسليم نمىشد، و اين آيات در حقيقت تأكيدى است بر اين معنى، تا خط مكتبى و روش عملى او بر همه آشكار گردد، و هيچ كس از دوست و دشمن چنين انتظارى نداشته باشد.
(آيه 15)
اين آيه عكس العمل اين گونه افراد را كه داراى چنين صفات پست هستند در برابر آيات الهى نشان داده، مىگويد: «هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مىشود مىگويد: اينها افسانههاى خرافى پيشينيان است»! (اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين).
و با اين بهانه و اين بر چسب زشت از آيات خداوند فاصله مىگيرد.
(آيه 16)
در اين آيه از يكى از مجازاتهاى اين گروه پرده برداشته، مىافزايد:
«ما به زودى بر بينى او علامت و داغ ننگ مىنهيم»! (سنسمه على الخرطوم).
اين تعبيرى است گويا و رسا بر نهايت ذليل ساختن آنها، زيرا تعبير به «خرطوم» (بينى) كه تنها در مورد خوك و فيل گفته مىشود تحقير روشنى براى آنهاست، و دوم اين كه، بينى در لغت عرب معمولا كنايه از بزرگى و عزت است همانگونه كه در فارسى نيز وقتى مىگوئيم بينى او را به خاك بماليد دليل بر اين است كه عزت او را بر باد دهيد و سوم اين كه علامت گذاردن مخصوص حيوانات است، حتى در حيوانات در صورت آنها مخصوصا بر بينى آنها علامتگذارى نمىشود، و در اسلام نيز اين كار نهى شده است، همه اينها با بيانى رسا مىگويد:
خداوند اين چنين افراد طغيانگر خود خواه متجاوز سركش را چنان ذليل مىكند كه عبرت همگان گردند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
16th January 2014, 01:01 PM
[golrooz] صفحه ی 338 از قرآن کریم شامل آیات 17 تا 50 از سوره ی قلم [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّا بَلَوْنَٰهُمْ كَمَا بَلَوْنَآ أَصْحَٰبَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا۟ لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ(17)
ما آنان را همان گونه كه باغداران را آزموديم مورد آزمايش قرار داديم آنگاه كه سوگند خوردند كه صبح برخيزند و [ميوه] آن [باغ] را حتما بچينند(17)
وَلَا يَسْتَثْنُونَ(18)
و[لي] ان شاء الله نگفتند(18)
فَطَافَ عَلَيْهَا طَآئِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَآئِمُونَ(19)
پس در حالي كه آنان غنوده بودند بلايي از جانب پروردگارت بر آن [باغ] به گردش در آمد(19)
فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ(20)
و [باغ] آفت زده [و زمين باير] گرديد(20)
فَتَنَادَوْا۟ مُصْبِحِينَ(21)
پس [باغداران] بامدادان يكديگر را صدا زدند(21)
أَنِ اغْدُوا۟ عَلَيٰ حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَٰرِمِينَ(22)
كه اگر ميوه مي چينيد بامدادان به سوي كشت خويش رويد(22)
فَانطَلَقُوا۟ وَهُمْ يَتَخَٰفَتُونَ(23)
پس به راه افتادند و آهسته به هم مي گفتند(23)
أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ(24)
كه امروز نبايد در باغ بينوايي بر شما در آيد(24)
وَغَدَوْا۟ عَلَيٰ حَرْدٍ قَٰدِرِينَ(25)
و صبحگاهان در حالي كه خود را بر منع [بينوايان] توانا مي ديدند رفتند(25)
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوٓا۟ إِنَّا لَضَآلُّونَ(26)
و چون [باغ] را ديدند گفتند قطعا ما راه گم كرده ايم(26)
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ(27)
[نه] بلكه ما محروميم(27)
قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ(28)
خردمندترينشان گفت آيا به شما نگفتم چرا خدا را به پاكي نمي ستاييد(28)
قَالُوا۟ سُبْحَٰنَ رَبِّنَآ إِنَّا كُنَّا ظَٰلِمِينَ(29)
گفتند پروردگارا تو را به پاكي مي ستاييم ما واقعا ستمگر بوديم(29)
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ يَتَلَٰوَمُونَ(30)
پس بعضي شان رو به بعضي ديگر آوردند و همديگر را به نكوهش گرفتند(30)
قَالُوا۟ يَٰوَيْلَنَآ إِنَّا كُنَّا طَٰغِينَ(31)
گفتند اي واي بر ما كه سركش بوده ايم(31)
عَسَيٰ رَبُّنَآ أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَآ إِنَّآ إِلَيٰ رَبِّنَا رَٰغِبُونَ(32)
اميد است كه پروردگار ما بهتر از آن را به ما عوض دهد زيرا ما به پروردگارمان مشتاقيم(32)
كَذَٰلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْءَاخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا۟ يَعْلَمُونَ(33)
عذاب [دنيا] چنين است و عذاب آخرت اگر مي دانستند قطعا بزرگتر خواهد بود(33)
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّٰتِ النَّعِيمِ(34)
براي پرهيزگاران نزد پروردگارشان باغستانهاي پر ناز و نعمت است(34)
أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ(35)
پس آيا فرمانبرداران را چون بدكاران قرار خواهيم داد(35)
مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ(36)
شما را چه شده چگونه داوري مي كنيد(36)
أَمْ لَكُمْ كِتَٰبٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ(37)
يا شما را كتابي هست كه در آن فرا مي گيريد(37)
إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ(38)
كه هر چه را برمي گزينيد براي شما در آن خواهد بود(38)
أَمْ لَكُمْ أَيْمَٰنٌ عَلَيْنَا بَٰلِغَةٌ إِلَيٰ يَوْمِ الْقِيَٰمَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ(39)
يا اينكه شما تا روز قيامت [از ما] سوگندهايي رسا گرفته ايد كه هر چه دلتان خواست حكم كنيد(39)
سَلْهُمْ أَيُّهُم بِذَٰلِكَ زَعِيمٌ(40)
از آنان بپرس كدامشان ضامن اين [ادعا] يند(40)
أَمْ لَهُمْ شُرَكَآءُ فَلْيَأْتُوا۟ بِشُرَكَآئِهِمْ إِن كَانُوا۟ صَٰدِقِينَ(41)
يا شريكاني دارند پس اگر راست مي گويند شريكانشان را بياورند(41)
يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَي السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ(42)
روزي كه كار زار [و رهايي دشوار] شود و به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانايي نيابند(42)
خَٰشِعَةً أَبْصَٰرُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا۟ يُدْعَوْنَ إِلَي السُّجُودِ وَهُمْ سَٰلِمُونَ(43)
ديدگانشان به زير افتاده خواري آنان را فرو مي گيرد در حالي كه [پيش از اين] به سجده دعوت مي شدند و تندرست بودند(43)
فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَٰذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ(44)
پس مرا با كسي كه اين گفتار را تكذيب مي كند واگذار به تدريج آنان را به گونه اي كه در نيابند [گريبان] خواهيم گرفت(44)
وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ(45)
و مهلتشان مي دهم زيرا تدبير من [سخت] استوار است(45)
أَمْ تَسَْٔلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ(46)
آيا از آنان مزدي درخواست مي كني و آنان خود را زير بار تاوان گرانبار مي يابند(46)
أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ(47)
يا [علم] غيب پيش آنهاست و آنها مي نويسند(47)
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَيٰ وَهُوَ مَكْظُومٌ(48)
پس در [امتثال] حكم پروردگارت شكيبايي ورز و مانند همدم ماهي [=يونس] مباش آنگاه كه اندوه زده ندا درداد(48)
لَّوْلَآ أَن تَدَٰرَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَآءِ وَهُوَ مَذْمُومٌ(49)
اگر لطفي از جانب پروردگارش تدارك [حال] او نمي كرد قطعا نكوهش شده بر زمين خشك انداخته مي شد(49)
فَاجْتَبَٰهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّٰلِحِينَ(50)
پس پروردگارش وي را برگزيد و از شايستگانش گردانيد(50)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
16th January 2014, 01:07 PM
(آيه 17)
داستان عبرت انگيز «اصحاب الجنة»! به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثروتمندان خودخواه و مغرور بود در اينجا داستانى را در باره عدهاى از ثروتمندان پيشين كه داراى باغ خرم و سرسبزى بودند، ذكر مىكند.
نخست مىفرمايد: «ما آنها را آزموديم همان گونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم» (انا بلوناهم كما بلونا اصحاب الجنة).
ماجرا چنين بود: اين باغ- كه طبق مشهور در يمن بوده- در اختيار پيرمردى مؤمن قرار داشت، او به قدر نياز از آن بر مىگرفت، و بقيه را به مستحقان و نيازمندان مىداد، اما هنگامى كه چشم از دنيا پوشيد، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول اين باغ سزاوارتريم، و به اين ترتيب تصميم گرفتند تمام مستمندان را محروم سازند.
آيه مىگويد: ما آنها را آزموديم، «هنگامى كه سوگند ياد كردند: ميوههاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستندان) بچينند» (اذ اقسموا ليصرمنها مصبحين).
(آيه 18)
«و هيچ از آن استثنا نكنند» و براى مستمندان چيزى فرو نگذارند (و لا يستثنون).
اين تصميم آنها ناشى از بخل و ضعف ايمان آنها بود، زيرا انسان هر قدر هم نيازمند باشد مىتواند كمى از محصول يك باغ پردرآمد را به نيازمندان اختصاص دهد.
(آيه 19)
سپس در ادامه اين سخن مىافزايد: «اما عذابى فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند» (فطاف عليها طائف من ربك و هم نائمون).
(آيه 20)
آتشى سوزان و صاعقهاى مرگبار چنان بر آن مسلط شد كه «آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد» و جز مشتى خاكستر از آن باقى نماند (فاصبحت كالصريم).
(آيه 21)
صاحبان باغ به گمان اين كه درختهاى پربارشان آماده براى چيدن ميوه است «صبحگاهان يكديگر را صدا زدند» (فتنادوا مصبحين).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
16th January 2014, 01:11 PM
(آيه 22)
و گفتند: «كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد، اگر قصد چيدن ميوهها را داريد»! (ان اغدوا على حرثكم ان كنتم صارمين).
(آيه 23)
به اين ترتيب «آنها (به سوى باغ) حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مىگفتند:» (فانطلقوا و هم يتخافتون).
(آيه 24)
«مواظب باشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود»! (ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين).
چنين به نظر مىرسد كه به خاطر سابقه اعمال نيك پدر، جمعى از فقرا همه سال در انتظار چنين ايامى بودند كه ميوه چينى باغ شروع شود و بهرهاى عائد آنها گردد، و لذا اين فرزندان بخيل و ناخلف چنان مخفيانه حركت كردند كه هيچ كس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسيده.
(آيه 25)
و به اين ترتيب، «آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند» (و غدوا على حرد قادرين).
(آيه 26)
اما «هنگامى كه (وارد باغ شدند و) آن را ديدند گفتند: حقا ما گمراهيم» (فلما راوها قالوا انا لضالون).
(آيه 27)
سپس افزودند: همه چيز از دست رفته «بلكه ما محروميم» (بل نحن محرومون).
مىخواستيم مستمندان و نيازمندان را محروم كنيد اما خودمان از همه بيشتر محروم شديم، هم محروم از درآمد مادى، و هم بركات معنوى.
(آيه 28)
در اين ميان «يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت: آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمىگوييد»! (قال اوسطهم ا لم اقل لكم لو لا تسبحون).
از اين آيه استفاده مىشود كه در ميان آنها فرد مؤمنى بود كه آنها را از بخل و حرص نهى مىكرد، ولى كسى گوش به حرفش نمىداد.
(آيه 29)
آنها نيز لحظهاى بيدار شدند و به گناه خود اعتراف كردند و «گفتند: منزه است پروردگار ما (از هرگونه ظلم و ستم) مسلما ما ظالم بوديم» هم بر خويشتن ستم كرديم و هم بر ديگران (قالوا سبحان ربنا انا كنا ظالمين).
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
16th January 2014, 01:15 PM
(آيه 30)
ولى مطلب به اينجا خاتمه نيافت «سپس رو به يكديگر كرده، به ملامت هم پرداختند» (فاقبل بعضهم على بعض يتلاومون).
و احتمالا هر كدام در عين اعتراف به خطاى خويش گناه اصلى را به دوش ديگرى مىانداخت و او را شديدا سرزنش مىكرد.
آرى! همه ظالمانى كه در چنگال عذاب الهى گرفتار مىشوند در عين اعتراف به گناه، هر كدام سعى دارد عامل اصلى بدبختى خود را ديگرى بشمرد.
(آيه 31)
سپس مىافزايد: هنگامى كه به عمق بدبختى خود آگاه شدند فريادشان بلند شد «گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم»! (قالوا يا ويلنا انا كنا طاغين).
آنها در مرحله قبل اعتراف به «ظلم» و ستم كردند، و در اينجا اعتراف به «طغيان» و در حقيقت طغيان مرحلهاى است بالاتر از ظلم.
(آيه 32)
سر انجام آنها بعد از اين بيدارى و هشيارى و اعتراف به گناه و بازگشت به سوى خدا، رو به درگاه او آوردند، و گفتند: «اميدواريم پروردگارمان (گناهان ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد» (عسى ربنا ان يبدلنا خيرا منها).
«چرا كه ما به او علاقهمنديم» و به ذات پاكش دل بستهايم و حل اين مشكل را نيز از قدرت بىپايان او مىطلبيم (انا الى ربنا راغبون).
(آيه 33)
در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى كلى و درس همگانى مىفرمايد: اين گونه است عذاب (خداوند در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مىدانستند» (كذلك العذاب و لعذاب الآخرة اكبر لو كانوا يعلمون).
شما نيز اگر به خاطر مال و ثروت و امكانات مادى مست و مغرور شويد، و روح انحصار طلبى بر شما چيره گردد، همه چيز را براى خود بخواهيد، و نيازمندان را محروم كنيد، سرنوشتى بهتر از اين نخواهيد داشت.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
16th January 2014, 01:18 PM
(آيه 34)
مىدانيم روش قرآن اين است كه شرح حال زندگى بدان و خوبان را در مقابل هم قرار مىدهد، تا در مقايسه با يكديگر بهتر شناخته شوند.
طبق همين روش بعد از ذكر سرنوشت دردناك «اصحاب الجنّة» (صاحبان باغ خرم و سرسبز) در اينجا به ذكر حال پرهيزكاران پرداخته، مىگويد: «براى پرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است» (ان للمتقين عند ربهم جنات النعيم).
باغهائى از بهشت كه هر نعمتى تصور شود كاملترين نوع آن در آنجاست، علاوه بر نعمتهائى كه به فكر هيچ انسانى نرسيده است.
(آيه 35)
ولى از آنجا كه جمعى از مشركان و ثروتمندان خود خواه بودند كه ادعا مىكردند همان طور كه در دنيا وضع ما عالى است در قيامت نيز بسيار خوب است، خداوند در اين آيه شديدا آنها را مورد مؤاخذه قرار داده بلكه محاكمه مىكند، مىفرمايد: «آيا مؤمنانى را (كه در برابر حق و عدالت تسليمند) همچون مشركان و مجرمان قرار دهيم»؟ (ا فنجعل المسلمين كالمجرمين).
(آيه 36)
«شما را چه مىشود؟ چگونه داورى مىكنيد»؟! (ما لكم كيف تحكمون).
هيچ انسان عاقلى باور مىكند سرنوشت عادل و ظالم، مطيع و مجرم، ايثارگر و انحصار طلب يكسان باشد؟ آن هم در پيشگاه خداوند.
(آيه 37)
سپس مىافزايد: اگر عقل و خرد، شما را به چنين حكمى رهنمون نشده آيا دليلى از «نقل» بر آن داريد «آيا كتابى داريد كه از آن درس مىخوانيد ...»؟ (ام لكم كتاب فيه تدرسون).
(آيه 38)
«كه آنچه را شما اختيار مىكنيد از آن شماست»؟! (ان لكم فيه لما تخيرون).
شما انتظار داريد مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمين باشند، اين سخنى است كه نه عقل به آن حكم مىكند و نه در هيچ كتاب معتبرى آمده است.
(آيه 39)
در اين آيه چنين ادامه مىدهد: آيا شما مدركى از عقل و نقل بر اين ادعا داريد؟ «يا اين كه عهد و پيمان موكد و مستمرى تا روز قيامت بر ما داريد كه هر چه را حكم كنيد براى شما باشد»؟ (ام لكم ايمان علينا بالغة الى يوم القيامة ان لكم لما تحكمون).
چه كسى مىتواند ادعا كند كه از خدا عهد و پيمان گرفته است كه تسليم تمايلات او گردد!
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
16th January 2014, 01:20 PM
(آيه 40)
باز در ادامه اين پرسشها كه راهها را از هر سو به روى آنان مىبندد مىافزايد: «از آنها بپرس كداميك از آنان چنين چيزى را تضمين مىكنند» كه مجرمان و مؤمنان يكسان باشند يا هر چه آنها مىخواهند خدا در اختيارشان بگذارد (سلهم ايهم بذلك زعيم).
(آيه 41)
و در آخرين مرحله از اين بازپرسى عجيب مىفرمايد: «يا اين كه معبودانى دارند كه آنها را شريك خدا قرار دادهاند (و براى آنان شفاعت مىكنند) اگر راست مىگويند معبودان خود را بياورند»! (ام لهم شركاء فليأتوا بشركائهم ان كانوا صادقين).
آيا آنها كمترين دليلى دارند بر اين كه بتها اين جمادات كم ارزش و بىشعور شريك خدا و شفيع درگاه اويند؟
(آيه 42)
آن روز مىخواهند سجده كنند اما قادر نيستند! در تعقيب آيات گذشته كه مشركان و مجرمان را در برابر يك بازپرسى كوبنده قرار مىداد، در اينجا گوشهاى از سرنوشت آنها را در قيامت نشان مىدهد تا روشن شود اين گروه خود خواه و پرادعا در آن روز چقدر ذليل و خوارند؟
مىفرمايد: به خاطر بياوريد «روزى را كه (از شدت ترس و وحشت) ساق پاها برهنه مىگردد و دعوت به سجود مىشوند اما نمىتوانند» سجود كنند (يوم يكشف عن ساق و يدعون الى السجود فلا يستطيعون).
آرى! در آن روز همگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مىشوند، مؤمنان به سجده مىافتند، ولى مجرمان قدرت سجده ندارند!
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread530.html
soham 313
16th January 2014, 01:21 PM
(آيه 43)
اين آيه مىگويد: «اين در حالى است كه چشمهايشان (از شدت شرمسارى) به زير افتاده و ذلت و خوارى تمام وجودشان را فرا گرفته» (خاشعة ابصارهم ترهقهم ذلة).
افراد مجرم هنگامى كه در دادگاه محكوم مىشوند معمولا سر خود را به زير مىافكنند، و ذلت تمام وجودشان را فرا مىگيرد.
سپس مىافزايد: «آنها پيش از اين (در دار دنيا) دعوت به سجود مىشدند در حالى كه سالم بودند» ولى امروز ديگر توانائى آن را ندارند (و قد كانوا يدعون الى السجود و هم سالمون).
آنها هرگز سجده نكردند، و روح استكبار و تمرد و سرپيچى را با خود به صحنه قيامت آوردند با اين حال چگونه قدرت بر سجده دارند.
(آيه 44)
سپس روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «اكنون مرا با آنها كه اين سخن (يعنى قرآن) را تكذيب مىكنند واگذار» تا حساب همه آنها را برسم (فذرنى و من يكذب بهذا الحديث).
اين تهديدى است شديد از ناحيه خداوند قادر قهار كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد:
نمىخواهد تو دخالت كنى، مرا با اين تكذيب كنندگان لجوج و سركش رها كن، تا آنچه مستحقند به آنها بدهم! سپس مىافزايد: «ما آنان را از آنجا كه نمىدانند به تدريج به سوى عذاب پيش مىبريم» (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530-2.html
soham 313
16th January 2014, 01:22 PM
(آيه 45)
«و به آنها مهلت (بازگشت) مىدهم (و در عذابشان عجله نخواهم كرد) چرا كه نقشههاى من محكم و دقيق (و عذاب من شديد) است» (و املى لهم ان كيدى متين).
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مىكنند خداوند به آنها نعمتى مىدهد، آنها از گناه خود غافل مىشوند، و توبه را فراموش مىكنند، اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است».
هنگامى كه انسان گناه مىكند از سه حال بيرون نيست، يا خودش متوجه مىشود و باز مىگردد، و يا خداوند تازيانه «بلا» بر او مىنوازد تا بيدار شود، و يا شايستگى هيچ يك از اين دو را ندارد، خدا به جاى بلا نعمت به او مىبخشد و اين همان «عذاب استدراج» است.
لذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امر كه ظاهرا نعمت است «عذاب استدراج» گردد، به همين دليل مسلمانان بيدار در اين گونه مواقع در فكر فرو مىرفتند، و به بازنگرى اعمال خود مىپرداختند، چنانكه در حديثى آمده است كه يكى از ياران امام صادق عليه السّلام عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشيد، خانهاى طلب كردم به من مرحمت كرد، من مىترسم نكند اين «استدراج» باشد! امام عليه السّلام فرمود: «اگر اينها توأم با حمد و شكر الهى است استدراج نيست» (نعمت است).
(آيه 46)
در ادامه بازپرسيهائى كه در آيات گذشته از مشركان و مجرمان شده بود، در اينجا دو سؤال ديگر بر آن مىافزايد، نخست مىگويد: «يا اين كه تو از آنها مزدى مىطلبى كه پرداختش براى آنها سنگين است»؟ (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون).
اگر بهانه آنها اين است كه شنيدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد كلانى بايد در مقابل آن بپردازند و آنها قادر بر آن نيستند اين سخن دروغى است، و تو مطلقا از آنها اجر و پاداشى مطالبه نمىكنى، و نه هيچ پيامبر ديگرى از پيامبران خدا مزدى مطالبه كردند.
(آيه 47)
سپس در ادامه همين گفتگو، مىافزايد: «يا اسرار غيب نزد آنهاست، و آن را مىنويسند» و به يكديگر منتقل مىكنند، و در اين اسرار آمده است كه آنها با مسلمانان يكسانند؟ (ام عندهم الغيب فهم يكتبون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530-2.html
soham 313
16th January 2014, 01:24 PM
(آيه 48)
و از آنجا كه سرسختى و بىمنطقى مشركان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مىفشرد كه امكان داشت در مورد آنها نفرين كند، خداوند در اين آيه پيامبرش را دلدارى داده، و امر به صبر و شكيبائى مىكند، مىفرمايد:
«اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش» (فاصبر لحكم ربك).
منتظر باش تا خداوند وسائل پيروزى تو و يارانت و شكست دشمنانت را فراهم سازد، و بدان اين مهلتها كه به آنها داده مىشود يك نوع عذاب استدراج است.
سپس مىافزايد: «و مانند صاحب ماهى [- يونس] مباش» كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد، و گرفتار مجازات ترك اولى شد (و لا تكن كصاحب الحوت).
«در آن زمان كه با نهايت اندوه خدا را (از درون شكم ماهى) خواند» (اذ نادى و هو مكظوم).
منظور از اين «ندا» همان است كه در آيه 87 سوره انبيا آمده است «او در ميان ظلمتها صدا زد كه معبودى جز تو نيست، منزهى تو من از ستمكاران بودم».
و به اين ترتيب به ترك اولاى خود اعتراف كرد، و از خدا تقاضاى عفو و بخشش نمود.
(آيه 49)
در اين آيه مىافزايد: «و اگر رحمت پروردگارش به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى) بيرون افكنده مىشد در حالى كه نكوهيده بود» (لو لا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم).
منظور از «نعمت» در آيه فوق همان توفيق توبه و شمول رحمت الهى است.
(آيه 50)
لذا در اين آيه مىفرمايد: «ولى پروردگارش او را برگزيد و از صالحان قرار داد» (فاجتباه ربه فجعله من الصالحين).
و به دنبال آن مأموريت هدايت قومش را مجددا بر عهده او گذارد و او به سراغ آنها آمد، و همگى ايمان آوردند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530-2.html
soham 313
17th January 2014, 12:52 PM
[golrooz] صفحه ی 339 از قرآن کریم شامل آیات 51 تا 52 از سوره ی قلم و آیات 1 تا 31 از سوره ی حاقه [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَٰرِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا۟ الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ(51)
و آنان كه كافر شدند چون قرآن را شنيدند چيزي نمانده بود كه تو را چشم بزنند و مي گفتند او واقعا ديوانه اي است(51)
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(52)
و حال آنكه [قرآن] جز تذكاري براي جهانيان نيست(52)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَآقَّةُ(1)
آن رخ دهنده(1)
مَا الْحَآقَّةُ(2)
چيست آن رخ دهنده(2)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا الْحَآقَّةُ(3)
و چه داني كه آن رخ دهنده چيست(3)
كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌۢ بِالْقَارِعَةِ(4)
ثمود و عاد آن حادثه كوبنده را تكذيب كردند(4)
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا۟ بِالطَّاغِيَةِ(5)
اما ثمود به [سزاي] سركشي [خود] به هلاكت رسيدند(5)
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا۟ بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ(6)
و اما عاد به [وسيله] تندبادي توفنده سركش هلاك شدند(6)
سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَٰنِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَي الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَيٰ كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ(7)
[كه خدا] آن را هفت شب و هشت روز پياپي بر آنان بگماشت در آن [مدت] مردم را فرو افتاده مي ديدي گويي آنها تنه هاي نخلهاي ميان تهي اند(7)
فَهَلْ تَرَيٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِيَةٍ(8)
آيا از آنان كسي را بر جاي مي بيني(8)
وَجَآءَ فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَٰتُ بِالْخَاطِئَةِ(9)
و فرعون و كساني كه پيش از او بودند و [مردم] شهرهاي سرنگون شده [سدوم و عاموره] مرتكب خطا شدند(9)
فَعَصَوْا۟ رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً(10)
و از امر فرستاده پروردگارشان سرپيچي كردند و [خدا هم] آنان را به گرفتني سخت فرو گرفت(10)
إِنَّا لَمَّا طَغَا الْمَآءُ حَمَلْنَٰكُمْ فِي الْجَارِيَةِ(11)
ما چون آب طغيان كرد شما را بر كشتي سوار نموديم(11)
لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَآ أُذُنٌ وَٰعِيَةٌ(12)
تا آن را براي شما [مايه] تذكري گردانيم و گوشهاي شنوا آن را نگاه دارد(12)
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَٰحِدَةٌ(13)
پس آنگاه كه در صور يك بار دميده شود(13)
وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَٰحِدَةً(14)
و زمين و كوه ها از جاي خود برداشته شوند و هر دوي آنها با يك تكان ريز ريز گردند(14)
فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(15)
پس آن روز است كه واقعه [آنچناني] وقوع يابد(15)
وَانشَقَّتِ السَّمَآءُ فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ(16)
و آسمان از هم بشكافد و در آن روز است كه آن از هم گسسته باشد(16)
وَالْمَلَكُ عَلَيٰٓ أَرْجَآئِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَٰنِيَةٌ(17)
و فرشتگان در اطراف [آسمان]اند و عرش پروردگارت را آن روز هشت [فرشته ] بر سر خود بر مي دارند(17)
يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَيٰ مِنكُمْ خَافِيَةٌ(18)
در آن روز شما [به پيشگاه خدا] عرضه مي شويد [و] پوشيده اي از شما پوشيده نمي ماند(18)
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَٰبَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَآؤُمُ اقْرَءُوا۟ كِتَٰبِيَهْ(19)
اما كسي كه كارنامه اش به دست راستش داده شود گويد بياييد و كتابم را بخوانيد(19)
إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَٰقٍ حِسَابِيَهْ(20)
من يقين داشتم كه به حساب خود مي رسم(20)
فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ(21)
پس او در يك زندگي خوش است(21)
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(22)
در بهشتي برين(22)
قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ(23)
[كه] ميوه هايش در دسترس است(23)
كُلُوا۟ وَاشْرَبُوا۟ هَنِيًٓٔۢا بِمَآ أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ(24)
بخوريد و بنوشيد گواراتان باد به [پاداش] آنچه در روزهاي گذشته انجام داديد(24)
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَٰبَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَٰلَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَٰبِيَهْ(25)
و اما كسي كه كارنامه اش به دست چپش داده شود گويد اي كاش كتابم را دريافت نكرده بودم(25)
وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ(26)
و از حساب خود خبردار نشده بودم(26)
يَٰلَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ(27)
اي كاش آن [مرگ] كار را تمام مي كرد(27)
مَآ أَغْنَيٰ عَنِّي مَالِيَهْ(28)
مال من مرا سودي نبخشيد(28)
هَلَكَ عَنِّي سُلْطَٰنِيَهْ(29)
قدرت من از [كف] من برفت(29)
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ(30)
[گويند] بگيريد او را و در غل كشيد(30)
ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ(31)
آنگاه ميان آتشش اندازيد(31)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
17th January 2014, 01:00 PM
(آيه 51)
مىخواهند تو را نابود كنند اما نمىتوانند! اين آيه و آيه بعد كه پايان سوره «قلم» را تشكيل مىدهد، در حقيقت تعقيب چيزى است كه در آغاز اين سوره در باره نسبت جنون از ناحيه دشمنان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمده، نخست مىفرمايد: «نزديك است كافران هنگامى كه آيات قرآن را مىشنوند با چشم زخم خود تو را از بين ببرند و مىگويند: او ديوانه است» (و ان يكاد الذين كفروا ليزلقونك بابصارهم لما سمعوا الذكر و يقولون انه لمجنون).
آنها وقتى آيات قرآن را مىشنوند آنقدر مجذوب مىشوند و در برابر آن اعجاب مىكنند كه مىخواهند تو را چشم بزنند (زيرا چشم زدن معمولا در برابر امورى است كه بسيار اعجاب انگيز باشد) اما در عين حال مىگويند: تو ديوانهاى، و اين راستى شگفتآور است، ديوانه و پريشان گوئى كجا و اين آيات اعجاب انگيز جذاب و پرنفوذ كجا؟
(آيه 52)
و سر انجام در آخرين آيه مىافزايد: «در حالى كه اين (قرآن) جز مايه بيدارى براى جهانيان نيست» (و ما هو الا ذكر للعالمين).
معارفش روشنگر، انذارهايش آگاه كننده، مثالهايش پر معنى، تشويقها و بشارتهايش روحپرور، و در مجموع مايه بيدارى خفتگان و يادآورى غافلان است، با اين حال چگونه مىتوان نسبت جنون به آورنده آن داد؟
آيا چشم زدن واقعيت دارد؟
بسيارى از مردم معتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد، يا درهم بشكند، و اگر انسان است بيمار يا ديوانه كند.
اين مسأله از نظر عقلى امر محالى نيست و در روايات اسلامى نيز تعبيرات مختلفى ديده مىشود كه وجود چنين امرى را اجمالا تأييد مىكند.
در حديثى آمده است كه امير مؤمنان على عليه السّلام فرمود: پيامبر براى امام حسن و امام حسين عليه السّلام «رقيه» «1» گرفت، و اين دعا را خواند: «شما را به تمام كلمات و اسماء حسناى خداوند از شرّ مرگ و حيوانات موذى، و هر چشم بد، و حسود آنگاه كه حسد ورزد مىسپارم.
سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نگاهى به ما كرد و فرمود: «اين چنين حضرت ابراهيم براى اسماعيل و اسحاق تعويذ نمود».
__________________________________________________
(1) منظور از «رقيه» دعاهائى است كه مىنويسند و افراد براى جلوگيرى از چشم زخم با خود نگه مىدارند و آن را «تعويذ» نيز مىگويند.
«پايان سوره قلم»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread530-2.html
soham 313
17th January 2014, 01:11 PM
سوره حاقّه [69]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 52 آيه است.
محتواى سوره:
مباحث اين سوره بر سه محور دور مىزند.
محور اول كه مهمترين محورهاى بحث اين سوره است مسائل مربوط به قيامت و بسيارى از خصوصيات آن مىباشد، و لذا سه نام از نامهاى قيامت يعنى «حاقه» و «قارعه» و «واقعه» در اين سوره آمده است.
محور دوم بحثهائى است كه پيرامون سرنوشت اقوام كافر پيشين، مخصوصا قوم عاد و ثمود و فرعون، مىباشد كه مشتمل بر انذارهاى قوى و مؤكدى است براى همه كافران و منكران قيامت.
محور سوم بحثهائى است پيرامون عظمت قرآن و مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و كيفر تكذيب كنندگان.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام مىخوانيم: «كسى كه سوره حاقه را بخواند خداوند حساب او را در قيامت آسان مىكند».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
soham 313
17th January 2014, 01:12 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اين سوره از مسأله قيامت و آن هم با عنوان تازهاى شروع مىشود، مىفرمايد: روز رستاخيز «روزى است كه مسلما واقع مىشود»! (الحاقة).
(آيه 2)
«چه روز واقع شدنى»! (ما الحاقة).
(آيه 3)
«و تو چه مىدانى آن روز واقع شدنى چيست»؟ (و ما ادراك ما الحاقة).
تقريبا عموم مفسران «حاقه» را به معنى روز قيامت تفسير كردهاند، به خاطر اين كه روزى است كه قطعا واقع مىشود، همانند تعبير به «الواقعة» در سوره «واقعة».
تعبير به «ما الحاقّة» براى بيان عظمت آن روز است.
و تعبير به «ما ادراك ما الحاقة» باز هم براى تأكيد بيشتر روى عظمت حوادث آن روز عظيم است، تا آنجا كه حتى به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خطاب مىشود كه تو نمىدانى آن روز چگونه است؟
(آيه 4)
سپس به سراغ بيان سرنوشت اقوامى مىرود كه روز قيامت (يا نزول عذاب الهى را در دنيا) منكر شدند، مىافزايد: «قوم ثمود و عاد عذاب كوبنده الهى را انكار كردند» و نتيجه شومش را ديدند (كذبت ثمود و عاد بالقارعة).
(آيه 5)
«اما قوم ثمود با عذابى سركش هلاك شدند» (فاما ثمود فاهلكوا بالطاغية).
«قوم ثمود» در يك منطقه كوهستانى ميان حجاز و شام زندگى مىكردند، حضرت «صالح» به سوى آنها مبعوث شد، ولى آنها هرگز ايمان نياوردند، حتى از او خواستند كه اگر راست مىگوئى عذابى را كه به ما وعده مىدهى فرود آور! در اين هنگام «صاعقه اى ويرانگر» بر آنها مسلّط شد، و در چند لحظه همه چيز را در هم كوبيد و جسمهاى بىجانشان بر زمين افتاد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
soham 313
17th January 2014, 01:14 PM
(آيه 6)
سپس به سراغ سرنوشت «قوم عاد» مىرود، قومى كه در سرزمين «احقاف» در شبه جزيره عرب يا يمن زندگى مىكردند قامتهائى طويل، اندامى قوى، شهرهائى آباد، زمينهائى خرم و سرسبز، و باغهائى پرطراوت داشتند، پيامبر آنها حضرت «هود» بود، آنها نيز طغيان و سركشى را به جائى رساندند كه خداوند با عذابى دردناك- كه شرح آن در همين آيات آمده است- طومار زندگى آنها را در هم پيچيد.
نخست مىفرمايد: «و اما قوم عاد با تندبادى طغيانگر و پر سر و صدا به هلاكت رسيدند» (و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتية).
(آيه 7)
سپس به توصيف ديگرى از اين تندباد كوبنده پرداخته، مىافزايد: « (خداوند) اين تندباد بنيان كن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت» (سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام حسوما).
نتيجه آن شد كه قرآن مىگويد: «و (اگر آنجا بودى) مىديدى كه آن قوم همچون تنههاى پوسيده و تو خالى درختان نخل در ميان اين تند باد روى زمين افتاده و هلاك شدهاند»! (فترى القوم فيها صرعى كانهم اعجاز نخل خاوية).
چه تشبيه جالبى كه هم بزرگى قامت آنها را مشخص مىكند، و هم ريشه كن شدن آنها را، و هم تو خالى بودن در برابر عذابهاى الهى به گونهاى كه تندباد آنها را به آسانى جا به جا مىكرد.
(آيه 8)
و در اين آيه مىافزايد: «آيا كسى از آنها را باقى مىبينى»؟! (فهل ترى لهم من باقية).
آرى! امروز نه تنها اثرى از قوم عاد نيست كه از ويرانههاى شهرهاى آباد، و عمارتهاى پرشكوه، و مزارع سرسبز آنها نيز چيزى باقى نمانده است.
(آيه 9)
كجاست گوشهاى شنوا؟ بعد از ذكر گوشهاى از سرگذشت قوم عاد و ثمود به سراغ اقوام ديگرى همچون قوم «نوح» و قوم «لوط» مىرود تا از زندگى آنها درس عبرت ديگرى به افراد بيدار دل دهد.
مىفرمايد: «و فرعون و كسانى كه پيش از او بودند و همچنين اهل شهرهاى زير و رو شده [- قوم لوط] مرتكب گناهان بزرگ شدند» (و جاء فرعون و من قبله و المؤتفكات بالخاطئة).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
soham 313
17th January 2014, 01:17 PM
(آيه 10)
سپس مىافزايد: «و با فرستاده پروردگارشان مخالفت كردند و خداوند آنها را به عذاب شديدى گرفتار ساخت» (فعصوا رسول ربهم فاخذهم أخذة رابية).
فرعونيان با «موسى» و «هارون» به مخالفت برخاستند، و ساكنان شهرهاى «سدوم» به مخالفت با حضرت «لوط» و اقوام ديگر نيز از فرمان پيامبر خود سرپيچى كردند، و هر گروهى از اين سركشان به نوعى عذاب گرفتار شدند، فرعونيان در كام امواج «نيل» كه مايه حيات و آبادى و بركت كشورشان بود غرق گشتند، و قوم لوط با زلزله شديد، و سپس «بارانى از سنگ» محو و نابود شدند.
(آيه 11)
و سر انجام اشاره كوتاهى به سرنوشت قوم نوح و مجازات دردناك آنها كرده، مىگويد: «و هنگامى كه آب طغيان كرد ما شما را بر كشتى سوار كرديم» (انا لما طغى الماء حملناكم فى الجارية).
طغيان آب چنين بود كه ابرهاى تيره و تار آسمان را پوشانيد، و چنان بارانى نازل شد كه گوئى سيلاب از آسمان فرو مىريزد، چشمهها نيز از زمين جوشيدن گرفت، و اين هر دو آب دست به دست هم دادند، و همه چيز زير آب فرو رفت، تنها گروهى كه نجات يافتند مؤمنانى بودند كه همراه نوح سوار بر كشتى شدند.
تعبير به «حملناكم» (شما را حمل كرديم) كنايه از اسلاف و نياكان ماست چرا كه اگر آنها نجات نيافته بودند ما نيز امروز وجود نداشتيم.
(آيه 12)
بعد به هدف اصلى اين مجازاتها اشاره كرده، مىافزايد: منظور اين بود «تا آن را وسيله تذكرى براى شما قرار دهيم» (لنجعلها لكم تذكرة).
«و گوشهاى شنوا آن را دريابد و بفهمد» (و تعيها اذن واعية).
هرگز نمىخواستيم از آنها انتقام بگيريم، بلكه هدف تربيت انسانها و هدايت آنها در مسير كمال، و ارائه طريق، و ايصال به مطلوب بوده است.
فضيلت ديگرى از فضائل على عليه السّلام
در بسيارى از كتب معروف اسلامى اعم از تفسير و حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام به هنگام نزول آيه فوق (و تعيها اذن واعية)
فرمود: «من از خدا خواستم كه گوش على را از اين گوشهاى شنوا و نگه دارنده حقايق قرار دهد».
و به دنبال آن على عليه السّلام مىفرمود: «من هيچ سخنى بعد از آن، از رسول خدا نشنيدم كه آن را فراموش كنم بلكه هميشه آن را به خاطر داشتم».
در «غاية المرام» شانزده حديث در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنت نقل كرده است، و تفسير «البرهان» از «محمّد بن عباس» نقل مىكند كه در اين باره سى حديث از طرق عامه و خاصه نقل شده است.
و اين فضيلتى است بزرگ براى پيشواى بزرگ اسلام على عليه السّلام كه صندوقچه اسرار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و وارث تمام علوم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بود، و به همين دليل بعد از او در مشكلاتى كه براى جامعه اسلامى در مسائل علمى پيش مىآمد موافقان و مخالفان به او پناه مىبردند، و حل مشكل را از او مىخواستند كه در كتب تاريخ مشروحا آمده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
soham 313
17th January 2014, 01:20 PM
(آيه 13)
روزى كه آن واقعه بزرگ رخ مىدهد! در ادامه آيات آغاز اين سوره كه ناظر به مسأله رستاخيز و قيامت بود، در اينجا بحثهائى از حوادث اين رستاخيز عظيم را مطرح مىكند، مىفرمايد: «به محض اين كه يكبار در صور دميده شود ...» (فاذا نفخ فى الصور نفخة واحدة).
چنانكه قبلا نيز اشاره كردهايم از قرآن مجيد استفاده مىشود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر، ناگهانى و با صدائى عظيم انجام مىگيرد كه از آن تعبير به «نفخه صور» دميدن در شيپور) شده است.
نفخه صور دو نفخه است: «نفخه مرگ» و «نفخه حيات مجدد» و آنچه در آيه مورد بحث آمده «نفخه اول» يعنى، نفخه پايان دنياست.
(آيه 14)
سپس مىافزايد: «و (هنگامى كه) زمين و كوهها از جا برداشته شوند، و يكباره در هم كوبيده و متلاشى گردند» (و حملت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة). به گونهاى كه يكباره از هم متلاشى و هموار گردند.
(آيه 15)
سپس مىافزايد: «در آن روز واقعه عظيم روى مىدهد» و رستاخيز برپا مىشود (فيومئذ وقعت الواقعة).
(آيه 16)
نه تنها زمين و كوهها متلاشى مىشوند، بلكه «آسمانها از هم مىشكافد و سست مىگردد و فرو مىريزد» (و انشقت السماء فهى يومئذ واهية).
كرات عظيم آسمانى از اين حادثه هولناك و وحشتناك بركنار نمىمانند، آنها نيز شكافته، پراكنده و متلاشى و سست خواهند شد
(آيه 17)
«فرشتگان در اطراف آسمان قرار مىگيرند» و براى انجام مأموريتها آماده مىشوند (و الملك على ارجائها).
سپس مىفرمايد: «و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل مىكنند» (و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانية).
منظور از «عرش» مجموعه جهان هستى است كه عرش حكومت خداوند است، و به وسيله فرشتگان كه مجرى فرمان او هستند تدبير مىشود.
و جالب اين كه در روايتى آمده است: «حاملان هشتگانه عرش خدا در قيامت چهار نفر از اولين، و چهار نفر از آخرين هستند، اما چهار نفر از اولين نوح و ابراهيم و موسى و عيسى مىباشند، و چهار نفر از آخرين محمّد صلّى اللّه عليه و آله و على و حسن و حسين عليهم السّلام هستند»! اين تعبير ممكن است اشاره به مقام شفاعت آنها براى اولين و آخرين باشد، البته شفاعت در مورد كسانى كه لايق شفاعتند، و به هر حال گسترش مفهوم «عرش» را نشان مىدهد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
soham 313
17th January 2014, 01:23 PM
(آيه 18)
اى اهل محشر، نامه اعمال مرا بخوانيد! در تفسير آيات گذشته گفته شد كه «نفخ صور» دو بار رخ مىدهد و چنانكه گفتيم آيات آغاز سوره از نفخه اول خبر مىدهد، و آيات بعد از نفخه دوم.
در ادامه همين مطلب در اينجا مىفرمايد: «در آن روز همگى به پيشگاه خدا عرضه مىشويد و چيزى از كارهاى شما پنهان نمىماند» (يومئذ تعرضون لا تخفى منكم خافية).
البته، انسانها و غير انسانها در اين دنيا نيز دائما در محضر خدا هستند، ولى اين مطلب در قيامت ظهور و بروز بيشترى دارد.
نه تنها اعمال مخفيانه انسانها كه صفات و روحيات و خلقيات و نيتها همه بر ملا مىگردد، و اين حادثهاى است عظيم، و به گفته بعضى از مفسران عظيمتر از متلاشى شدن كوهها و شكافتن كرات آسمان! روز رسوائى بزرگ بدكاران و سر بلندى بىنظير مؤمنان.
(آيه 19)
و به دنبال آن مىگويد: «پس كسى كه نامه اعمالش را به دست راستش دهند (از فرط خوشحالى) فرياد مىزند كه (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد» (فاما من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرؤا كتابيه).
(آيه 20)
سپس بزرگترين افتخار خود را در اين كلمه خلاصه كرده، مىگويد: «من يقين داشتم (كه قيامتى در كار است، و) به حساب اعمالم مىرسم» (انى ظننت انى ملاق حسابيه).
يعنى، آنچه نصيب من شده به خاطر ايمان به چنين روزى است، و راستى هم همين است ايمان به حساب و كتاب به انسان روح تقوا و پرهيزگارى مىبخشد و تعهد و احساس مسؤوليت در او ايجاد مىكند، و مهمترين عامل تربيت انسان است.
پاسخ به يك سؤال:
در اينجا ممكن است سؤالى مطرح شود و آن اين كه آيا مؤمنانى كه طبق آيات فوق صدا مىزنند: اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال ما را بخوانيد، مگر گناهى در تمام نامه اعمالشان نيست؟
پاسخ اين سؤال را مىتوان از بعضى احاديث استفاده كرد از جمله، در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم كه: «خداوند در قيامت نخست از بندگان خود اقرار بر گناهانشان مىگيرد، سپس مىفرمايد: من اين گناهان را در دنيا براى شما مستور ساختم، و امروز هم آن را مىبخشم سپس (فقط) نامه حسناتش را به دست راست او مىدهند».
(آيه 21)
در اين آيه گوشه اى از پاداشهاى چنين كسانى را بيان كرده، مىفرمايد: «پس او در يك زندگى (كاملا) رضايتبخش قرار خواهد داشت» (فهو فى عيشة راضية).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
soham 313
17th January 2014, 01:26 PM
(آيه 22)
گرچه با همين يك جمله همه گفتنيها را گفته است، ولى براى توضيح بيشتر مىافزايد: او «در بهشتى عالى» قرار دارد (فى جنة عالية).
بهشتى كه آنقدر رفيع و والاست كه هيچ كس مانند آن را نديده و نشنيده و حتى تصور نكرده است.
(آيه 23)
بهشتى كه «ميوههايش در دسترس است» (قطوفها دانية).
نه زحمتى براى چيدن ميوهها در كار است، و نه مشكلى براى نزديك شدن به درختان پربارش، و اصولا تمام نعمتهايش بدون استثنا در دسترس است.
(آيه 24)
و در اين آيه، خطاب محبت آميز خداوند را به اين بهشتيان چنين بيان كرده، «بخوريد و بياشاميد گوارا، در برابر اعمالى كه در ايام گذشته انجام داديد» (كلوا و اشربوا هنيئا بما اسلفتم فى الايام الخالية).
آرى! اين نعمتهاى بزرگ بىحساب نيست، اينها پاداش اعمال شماست البته اين اعمال ناچيز هنگامى كه در افق فضل و رحمت الهى قرار گرفته به چنين ثمراتى منتهى شده است.
(آيه 25)
در آيات گذشته سخن از «اصحاب اليمين» و مؤمنانى بود كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود، ولى اين آيه درست به نقطه مقابل آنها يعنى «اصحاب الشمال» پرداخته، و در يك مقايسه وضع آن دو را كاملا روشن مىسازد.
نخست مىفرمايد: «اما كسى كه نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگويد: اى كاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند»! (و اما من أوتى كتابه بشماله فيقول يا ليتنى لم أوت كتابيه).
(آيه 26)
«و نمىدانستم حساب من چيست»؟ (و لم ادر ما حسابيه).
(آيه 27)
«اى كاش مرگم فرا مىرسيد»! و به اين زندگى حسرتبار پايان مىداد (يا ليتها كانت القاضية).
آرى! در آن دادگاه بزرگ، آهى حسرتبار، و نالهاى شرربار دارد، آرزو مىكند با گذشتهاش بكلى قطع رابطه كند، همان گونه كه در آيه 40 سوره نبأ نيز آمده است:
يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا
كافر در آن روز مىگويد: اى كاش خاك بودم (و گرفتار عذاب نمىشدم)!»
(آيه 28)
سپس مىافزايد: اين مجرم گنهكار زبان به اعتراف گشوده، مىگويد: «مال و ثروتم هرگز مرا بىنياز نكرد» و به درد امروز كه روز بيچارگى من است نخورد (ما اغنى عنى ماليه).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
soham 313
17th January 2014, 01:28 PM
(آيه 29)
نه تنها اموالم مرا بىنياز نكرد و حل مشكلى از من ننمود بلكه «قدرت من نيز از دست رفت»! (هلك عنى سلطانيه).
خلاصه نه مال به كار آمد، و نه مقام، و امروز با دست تهى، و در نهايت ذلت و شرمسارى، در دادگاه عدل الهى حاضرم، همه اسباب نجات قطع شده، قدرتم بر باد رفته، و اميدم از همه جا بريده است.
يك داستان عبرت انگيز! در اينجا سرگذشتهاى بسيارى نقل شده كه همه تأكيدى است بر محتواى آيات فوق و درس عبرتى است براى آنها كه تكيه بر مال و مقام كرده، سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند، از جمله:
در «سفينة البحار» از كتاب «نصائح» چنين نقل شده: «هنگامى كه بيمارى هارون الرشيد در خراسان شديد شد دستور داد طبيبى از طوس حاضر كنند، و سپس سفارش كرد كه ادرار او را با ادرار جمع ديگرى از بيماران و از افراد سالم بر طبيب عرضه كنند، طبيب شيشهها را يكى بعد از ديگرى وارسى مىكرد تا به شيشه هارون رسيد، و بىاينكه بداند مال كيست، گفت: به صاحب اين شيشه بگوئيد وصيتش را بكند، چرا كه نيرويش مضمحل شده و بنيهاش فرو ريخته است! هارون از شنيدن اين سخن از حيات خود مأيوس شد، و شروع به خواندن اين اشعار كرد:
انّ الطّبيب بطبّه و دوائه-----لا يستطيع دفاع نحب قد أتى
ما للطّبيب يموت بالدّاء الّذى-----قد كان يبرء مثله فيما مضى
«طبيب با طبابت و داروى خود- قدرت ندارد در برابر مرگى كه فرا رسيد دفاع كند».
اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بيمارى مىميرد- كه سابقا آن را درمان مىكرد»؟
در اين هنگام به او خبر دادند كه مردم شايعه مرگ او را پخش كردهاند، براى اين كه اين شايعه برچيده شود دستور داد چهارپائى آوردند و گفت: مرا بر آن سوار كنيد، ناگهان زانوى حيوان سست شد.
گفت: مرا پياده كنيد كه شايعه پراكنان راست مىگويند! سپس سفارش كرد كفنهائى براى او بياورند، و از ميان آنها يكى را پسنديد و انتخاب كرد، و گفت در كنار همين بسترم قبرى براى من آماده كنيد.
سپس نگاهى در قبر كرد و اين آيه را تلاوت نمود: (ما اغنى عنى ماليه- هلك عنى سلطانيه) و در همان روز از دنيا رفت.
(آيه 30)
او را بگيريد و زنجيرش كنيد! در ادامه آيات گذشته كه سخن از «اصحاب شمال» مىگفت كه نامه اعمالشان را به دست چپشان مىدهند در اينجا به گوشهاى از عذابهاى آنها در قيامت اشاره كرده، مىفرمايد: در اين هنگام به فرشتگان عذاب دستور داده مىشود: «او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد»! (خذوه فغلوه).
(آيه 31)
«سپس (گفته مىشود:) او را در دوزخ بيفكنيد» (ثم الجحيم صلوه).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531.html
soham 313
18th January 2014, 07:24 AM
[golrooz] صفحه ی 340 از قرآن کریم شامل آیات 32 تا 52 از سوره ی حاقه و آیات 1 تا 21 از سوره ی معارج [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ(32)
پس در زنجيري كه درازي آن هفتاد گز است وي را در بند كشيد(32)
إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ(33)
چرا كه او به خداي بزرگ نمي گرويد(33)
وَلَا يَحُضُّ عَلَيٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ(34)
و به اطعام مسكين تشويق نمي كرد(34)
فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَٰهُنَا حَمِيمٌ(35)
پس امروز او را در اينجا حمايتگري نيست(35)
وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ(36)
و خوراكي جز چركابه ندارد(36)
لَّا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَٰطُِٔونَ(37)
كه آن را جز خطاكاران نمي خورند(37)
فَلَآ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ(38)
پس نه [چنان است كه مي پنداريد] سوگند ياد مي كنم به آنچه مي بينيد(38)
وَمَا لَا تُبْصِرُونَ(39)
و آنچه نمي بينيد(39)
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ(40)
كه [قرآن] قطعا گفتار فرستاده اي بزرگوار است(40)
وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَّا تُؤْمِنُونَ(41)
و آن گفتار شاعري نيست [كه] كمتر [به آن] ايمان داريد(41)
وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ(42)
و نه گفتار كاهني [كه] كمتر [از آن] پند مي گيريد(42)
تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَٰلَمِينَ(43)
[پيام] فرودآمده اي است از جانب پروردگار جهانيان(43)
وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ(44)
و اگر [او] پاره اي گفته ها بر ما بسته بود(44)
لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ(45)
دست راستش را سخت مي گرفتيم(45)
ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ(46)
سپس رگ قلبش را پاره مي كرديم(46)
فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَٰجِزِينَ(47)
و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمي شد(47)
وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ(48)
و در حقيقت [قرآن] تذكاري براي پرهيزگاران است(48)
وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ(49)
و ما به راستي مي دانيم كه از [ميان] شما تكذيب كنندگاني هستند(49)
وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَي الْكَٰفِرِينَ(50)
و آن واقعا بر كافران حسرتي است(50)
وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ(51)
و اين [قرآن] بي شبهه حقيقتي يقيني است(51)
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ(52)
پس به [پاس] نام پروردگار بزرگت تسبيح گوي(52)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سَأَلَ سَآئِلٌۢ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ(1)
پرسنده اي از عذاب واقع شونده اي پرسيد(1)
لِّلْكَٰفِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ(2)
كه اختصاص به كافران دارد [و] آن را بازدارنده اي نيست(2)
مِّنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ(3)
[و] از جانب خداوند صاحب درجات [و مراتب] است(3)
تَعْرُجُ الْمَلَٰٓئِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ(4)
فرشتگان و روح در روزي كه مقدارش پنجاه هزار سال است به سوي او بالا مي روند(4)
فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا(5)
پس صبر كن صبري نيكو(5)
إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا(6)
زيرا آنان [عذاب] را دور مي بينند(6)
وَنَرَيٰهُ قَرِيبًا(7)
و [ما] نزديكش مي بينيم(7)
يَوْمَ تَكُونُ السَّمَآءُ كَالْمُهْلِ(8)
روزي كه آسمانها چون فلز گداخته شود(8)
وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ(9)
و كوهها چون پشم زده گردد(9)
وَلَا يَسَْٔلُ حَمِيمٌ حَمِيمًا(10)
و هيچ دوست صميمي از دوست صميمي [حال] نپرسد(10)
يُبَصَّرُونَهُمْ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍۭ بِبَنِيهِ(11)
آنان را به ايشان نشان مي دهند گناهكار آرزو مي كند كه كاش براي رهايي از عذاب آن روز مي توانست پسران خود را عوض دهد(11)
وَصَٰحِبَتِهِ وَأَخِيهِ(12)
و [نيز] همسرش و برادرش را(12)
وَفَصِيلَتِهِ الَّتِي تُْٔوِيهِ(13)
و قبيله اش را كه به او پناه مي دهد(13)
وَمَن فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ يُنجِيهِ(14)
و هر كه را كه در روي زمين است همه را [عوض مي داد] و آنگاه خود را رها مي كرد(14)
كَلَّآ إِنَّهَا لَظَيٰ(15)
نه چنين است [آتش] زبانه مي كشد(15)
نَزَّاعَةً لِّلشَّوَيٰ(16)
پوست سر و اندام را بركننده است(16)
تَدْعُوا۟ مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّيٰ(17)
هر كه را پشت كرده و روي برتافته(17)
وَجَمَعَ فَأَوْعَيٰٓ(18)
و گرد آورده و انباشته [و حسابش را نگاه داشته] فرا مي خواند(18)
۞ إِنَّ الْإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا(19)
به راستي كه انسان سخت آزمند [و بي تاب] خلق شده است(19)
إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا(20)
چون صدمه اي به او رسد عجز و لابه كند(20)
وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا(21)
و چون خيري به او رسد بخل ورزد(21)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
18th January 2014, 10:20 AM
(آيه 32)
«بعد او را به زنجيرى كه هفتاد ذراع است ببنديد» (ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه).
«ذراع» به معنى فاصله آرنج تا نوك انگشتان است (در حدود نيم متر) كه واحد طول نزد عرب بوده، و يك مقياس طبيعى است، ولى بعضى گفتهاند كه اين ذراع غير از ذراع معمولى است بطورى كه هر ذراع از آن فاصلههاى عظيمى را در بر مىگيرد، و همه دوزخيان را به آن زنجير مىبندند.
(آيه 33)
در اين آيه و آيه بعد به علت اصلى اين عذاب سخت پرداخته، مىفرمايد: «چرا كه او هرگز به خداوند بزرگ ايمان نمىآورد» (انه كان لا يؤمن بالله العظيم).
و هر قدر انبيا و اوليا و رسولان پروردگار او را به سوى خدا دعوت مىكردند نمىپذيرفت، و به اين ترتيب پيوند او با «خالق» بكلى قطع شده بود.
(آيه 34)
«و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشويق نمىنمود» (و لا يحض على طعام المسكين).
و به اين ترتيب پيوند خود را از «خلق» نيز بريده بود.
از اين دو آيه به خوبى استفاده مىشود كه عمده اطاعات و عبادات و دستورات شرع را مىتوان در رابطه با خلق و خالق خلاصه كرد، و عطف «اطعام مسكين» بر «ايمان» اشاره به اهميت فوق العاده اين عمل بزرگ است.
(آيه 35)
سپس مىافزايد: «چون عقيده و عمل او چنين بود «از اين رو امروز هم در اينجا يار مهربانى ندارد»! (فليس له اليوم هاهنا حميم).
(آيه 36)
«و نه طعامى جز از چرك و خون» (و لا طعام الا من غسلين).
قابل توجه اين كه كيفر و عمل آنها كاملا با هم متناسبند، به خاطر قطع پيوند با خالق، در آنجا دوست گرم و صميمى ندارند، و به خاطر ترك اطعام مستمندان، غذائى جز چرك و خون از گلوى آنها پايين نمىرود، چرا كه آنها سالها لذيذترين طعامها را مىخوردند در حالى كه بينوايان جز خون دل طعامى نداشتند.
(آيه 37)
در اين آيه، براى تأكيد مىافزايد: «غذائى كه جز خطاكاران آن را نمىخورند» (لا يأكله الا الخاطؤن).
كسانى كه با تعمد و آگاهى و به عنوان طغيان و سركشى راه شرك و كفر و بخل را مىپويند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531-2.html
soham 313
18th January 2014, 10:22 AM
(آيه 38)
اين قرآن قطعا كلام خداست به دنبال بحثهائى كه در آيات گذشته پيرامون قيامت و سرنوشت مؤمنان و كافران بود، در اينجا بحث گويائى پيرامون قرآن مجيد و نبوت بيان مىكند، تا بحث «نبوت» و «معاد» مكمل يكديگر باشند.
نخست مىفرمايد: «سوگند به آنچه مىبينيد»! (فلا اقسم بما تبصرون).
(آيه 39)
«و آنچه نمىبينيد» (و ما لا تبصرون).
اين دو تعبير سراسر عالم «شهود» و «غيب» را شامل مىشود.
(آيه 40)
سپس در اين آيه به ذكر نتيجه و جواب اين سوگند بزرگ و بىنظير پرداخته، مىفرمايد: «كه اين قرآن گفتار رسول بزرگوارى است» (انه لقول رسول كريم).
منظور از «رسول» در اينجا بدون شك پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله است نه جبرئيل و مىدانيم آنچه را رسول مىآورد گفتار فرستنده اوست.
(آيه 41)
سپس مىافزايد: «و گفته شاعرى نيست، اما كمتر ايمان مىآوريد» (و ما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون).
(آيه 42)
«و نه گفته كاهنى، هر چند كمتر متذكّر مىشويد» (و لا بقول كاهن قليلا ما تذكرون).
در حقيقت دو آيه فوق نفى نسبتهاى ناروائى است كه مشركان و مخالفان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدادند، گاه مىگفتند: او شاعر است و اين آيات شعر اوست، و گاه مىگفتند: او كاهن است و اينها كهانت.
«شعر» معمولا زائيده تخيّلات، و بيانگر احساسات برافروخته، و هيجانات عاطفى است، و به همين دليل فراز و نشيب و افت و خيز فراوان دارد در حالى كه قرآن در عين زيبائى و جذابى كاملا مستدل و منطقى، و محتوائى عقلانى دارد، و اگر پيشگوئيهائى از آينده كرده اين پيشگوئيها اساس قرآن را تشكيل نمىدهد، تازه بر خلاف خبرهاى كاهنان همه قرين واقعيت بوده.
(آيه 43)
و در اين آيه به عنوان تأكيد با صراحت مىگويد: «كلامى است كه از سوى پروردگار عالميان نازل شده است» (تنزيل من رب العالمين).
بنابر اين قرآن نه شعر است و نه كهانت، نه ساخته فكر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و نه گفته جبرئيل، بلكه سخن خداست كه به وسيله پيك وحى بر قلب پاك پيامبر نازل شده.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531-2.html
soham 313
18th January 2014, 10:24 AM
(آيه 44)
اگر او دروغ بر ما مىبست مهلتش نمىداديم! در ادامه بحثهاى مربوط به قرآن، در اينجا به ذكر دليل روشنى بر اصالت آن پرداخته، مىفرمايد: «اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست ...» (و لو تقول علينا بعض الاقاويل).
(آيه 45)
«ما او را با قدرت مىگرفتيم» (لاخذنا منه باليمين).
(آيه 46)
«سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم»! (ثم لقطعنا منه الوتين).
(آيه 47)
«و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود» و از او حمايت كند (فما منكم من احد عنه حاجزين).
(آيه 48)
در اين آيه باز هم براى تأكيد و يادآورى مىفرمايد: «و آن (قرآن) تذكرى براى پرهيزكاران است» (و انه لتذكرة للمتقين).
براى آنها كه آمادهاند خود را از گناه پاك كنند و راه حق را بپويند، براى آنها كه جستجوگرند و طالب حقيقت، و كسانى كه اين حد از تقوا را ندارند مسلما نمىتوانند از تعليمات قرآن بهرهگيرند.
تأثير عميق و فوق العادهاى كه قرآن از اين نظر دارد خود نشانه ديگرى از حقانيت آن است.
(آيه 49)
سپس مىگويد: «و ما مىدانيم كه بعضى از شما (آن را) تكذيب مىكنيد» (و انا لنعلم ان منكم مكذبين).
اما وجود تكذيب كننده لجوج هرگز دليل بر عدم حقانيت آن نخواهد بود، چرا كه پرهيزكاران و طالبان حقيقت از آن متذكر مىشوند، نشانههاى حق را در آن مىبينند و در راه خدا گام مىنهند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531-2.html
soham 313
18th January 2014, 10:27 AM
(آيه 50)
در اين آيه مىافزايد: «و آن مايه حسرت كافران است» (و انه لحسرة على الكافرين).
امروز آن را تكذيب مىكنند، ولى فردا كه «يوم الظّهور» و «يوم البروز» و در عين حال «يوم الحسرة» است مىفهمند چه نعمت بزرگى را به خاطر لجاجت و عناد از دست دادهاند، و چه عذابهاى دردناكى را براى خود خريده اند.
(آيه 51)
و براى اين كه كسى تصور نكند كه شك و ترديد، يا تكذيب منكران به خاطر ابهام مفاهيم قرآن است، در اين آيه اضافه مىكند: «و آن (قرآن) يقين خالص است» (و انه لحق اليقين).
يعنى، قرآن يقينى است خالص، و يا به تعبير ديگر «يقين» داراى مراحل مختلفى است: گاه از دليل عقلى حاصل مىشود، مثل اين كه دودى را از دور مشاهده مىكنيم و از آن، يقين به وجود آتش حاصل مىشود، در حالى كه آتش را نديدهايم، اين را «علم اليقين» گويند.
گاه نزديكتر مىرويم و شعلههاى آتش را با چشم مىبينيم، در اينجا يقين محكمتر مىشود، و آن را «عين اليقين» مىنامند.
گاه از اين هم نزديكتر مىرويم و در مجاورت آتش قرار مىگيريم، و سوزش آن را با دست خود لمس مىكنيم، مسلما اين مرحله بالاترى از يقين است كه آن را «حقّ اليقين» مىنامند.
آيه فوق مىگويد قرآن در چنين مرحلهاى از يقين است، و با اين حال كوردلان آن را انكار مىكنند!
(آيه 52)
و سر انجام در آخرين آيه مىفرمايد: «حال كه چنين است به نام پروردگار بزرگت تسبيح گوى»! و او را از هر گونه عيب و نقص منزّه بشمار (فسبح باسم ربك العظيم).
قابل توجه اين كه مضمون اين آيه و آيه قبل با مختصر تفاوتى در آخر سوره واقعه نيز آمده است، با اين تفاوت كه در اينجا سخن از قرآن مجيد است و توصيف آن به «حق اليقين» اما در پايان سوره «واقعه» سخن از گروههاى مختلف نيكوكاران و بدكاران در قيامت است.
«پايان سوره حاقّه»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread531-2.html
soham 313
18th January 2014, 10:30 AM
سوره معارج [70]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 44 آيه است.
محتواى سوره:
معروف در ميان مفسران اين است كه سوره «معارج» از سورههاى مكّى است. ولى بعضى از آيات آن در مدينه نازل شده و دليل بر آن روايات زيادى است كه در تفسير اين آيات به خواست خدا خواهد آمد.
به هر حال اين سوره داراى چهار بخش است:
بخش اول از عذاب سريع كسى سخن مىگويد كه بعضى از گفتههاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را انكار كرد، و گفت: اگر اين سخن حق است عذابى بر من نازل شود و نازل شد. (آيه 1 تا 3) در بخش دوم بسيارى از خصوصيات قيامت و مقدمات آن و حالات كفار در آن روز آمده است. (آيات 4 تا 18) بخش سوم اين سوره بيانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نيك و بد است كه او را بهشتى يا دوزخى مىكند. (آيات 19 تا 34) بخش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشركان و منكران، و بار ديگر به مسأله رستاخيز بر مىگردد و سوره را پايان مىدهد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه سوره «سأل سائل» را بخواند خداوند ثواب كسانى را به او مىدهد كه امانات و عهد و پيمان خود را حفظ مىكنند و كسانى كه مواظب و مراقب نمازهاى خويشند».
بديهى است آنچه انسان را مشمول اين همه ثواب عظيم مىكند تلاوتى است كه با عقيده و ايمان، و سپس با عمل همراه باشد، نه اين كه سوره را بخواند و هيچ انعكاسى در روح و فكر و عملش نداشته باشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532.html
soham 313
18th January 2014, 10:33 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
شأن نزول:
هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله على عليه السّلام را در روز غدير خم به خلافت منصوب فرمود و در باره او گفت: من كنت مولاه فعلىّ مولاه هر كس من مولى و ولىّ او هستم على مولى و ولىّ اوست.
چيزى نگذشت كه اين مسأله در بلاد و شهرها منتشر شد «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد و عرض كرد: تو به ما دستور دادى شهادت به يگانگى خدا و اين كه تو فرستاده او هستى دهيم ما هم شهادت داديم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زكات دادى ما همه اينها را نيز پذيرفتيم، اما با اينها راضى نشدى تا اين كه اين جوان على عليه السّلام را به جانشينى خود منصوب كردى، و گفتى: من كنت مولاه فعلىّ مولاه آيا اين سخنى است از ناحيه خودت يا از سوى خدا؟! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «قسم به خدائى كه معبودى جز او نيست اين از ناحيه خداست».
«نعمان» روى برگرداند در حالى كه مىگفت: «خداوندا! اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران»! اينجا بود كه سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را كشت، همين جا اين آيه و دو آيه بعد نازل گشت.
تفسير:
عذاب فورى: سوره معارج از اينجا آغاز مىشود كه مىفرمايد:
«تقاضا كنندهاى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد» (سأل سائل بعذاب واقع).
(آيه 2)
سپس مىافزايد: اين عذاب «مخصوص كافران است و هيچ كس نمىتواند آن را دفع كند» (للكافرين ليس له دافع).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532.html
soham 313
18th January 2014, 10:34 AM
(آيه 5)
در اين آيه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مىفرمايد: «پس صبر جميل پيشه كن» و در برابر استهزاء و تكذيب و آزار آنها شكيبا باش (فاصبر صبرا جميلا).
«صبر جميل» به معنى شكيبائى زيبا و قابل توجه است، و آن صبر و استقامتى است كه تداوم داشته باشد، يأس و نوميدى به آن راه نيابد، و توأم با بيتابى و جزع و شكوه و آه و ناله نگردد، و در غير اين صورت جميل نيست.
(آيه 6)
سپس مىافزايد: «زيرا آنها آن روز را دور مىبينند» (انهم يرونه بعيدا).
(آيه 7)
«و ما آن را نزديك مىبينيم» (و نراه قريبا).
آنها اصلا باور نمىكنند چنان روزى در كار باشد كه حساب همه خلايق را برسند و كوچكترين گفتار و كردار آنها محاسبه شود، آن هم در روزى كه پنجاه هزار سال به طول مىانجامد، ولى آنها در حقيقت خدا را نشناختهاند و در قدرت او شك و ترديد دارند.
(آيه 8)
در اينجا بحثهاى گذشته در باره قيامت با شرح و توضيح بيشترى ادامه يافته، مىفرمايد: «همان روز كه آسمان همچون فلز گداخته مىشود» (يوم تكون السماء كالمهل).
(آيه 9)
«و كوهها مانند پشم رنگين متلاشى خواهد بود» (و تكون الجبال كالعهن).
آرى! در آن روز آسمانها از هم متلاشى و ذوب مىشود، و كوهها درهم كوبيده و خرد و سپس با تند بادى در فضا پراكنده مىگردد، همچون پشمى كه تند باد آن را با خود ببرد و چون كوهها رنگهاى مختلفى دارند تشبيه به پشمهاى رنگين شدهاند، و بعد از اين ويرانى، جهانى نوين ايجاد مىگردد، و انسانها حيات نوين خود را از سر مىگيرند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532.html
soham 313
18th January 2014, 10:37 AM
(آيه 10)
هنگامى كه رستاخيز در آن جهان نو برپا مىشود آن چنان وضع حساب و رسيدگى به اعمال وحشتناك است كه همه در فكر خويشند، احدى به ديگرى نمىپردازد «و هيچ دوست صميمى سراغ دوستش را نمىگيرد» (و لا يسئل حميم حميما).
(آيه 11)
نه اين كه دوستان صميمى خود را در آنجا نشناسند، بلكه مخصوصا «آنها را نشانشان مىدهند» ولى هر كس گرفتار كار خويشتن است (يبصرونهم).
مسأله اين است كه هول و وحشت بيش از آن است كه بتواند به ديگرى بينديشد.
و در ادامه همين سخن و ترسيم آن صحنه وحشتناك مىافزايد: وضع چنان است كه «گنهكار دوست مىدارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا كند» (يود المجرم لو يفتدى من عذاب يومئذ ببنيه).
(آيه 12)
نه تنها فرزندانش بلكه دوست دارد «همسر و برادرش را» بدهد (و صاحبته و اخيه).
(آيه 13)
«و قبيله اش را كه هميشه از او حمايت مىكرد» (و فصيلته التى تؤويه).
(آيه 14)
بلكه «همه مردم روى زمين را تا مايه نجاتش شوند» (و من فى الارض جميعا ثم ينجيه).
آرى! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناك است كه انسان مىخواهد عزيزترين عزيزان را- كه در چهار گروه در اينجا خلاصه شدهاند و حتى همه مردم روى زمين را- براى نجات خود فدا كند.
(آيه 15)
ولى در جواب همه اين تمناها و آرزوها مىفرمايد: «هرگز چنين نيست» كه با اينها بتوان نجات يافت (كلا).
آرى «شعله هاى سوزان آتش است» (انها لظى). پيوسته زبانه مىكشد، و هر چيز را در كنار و مسير خود مىيابد مىسوزاند.
(آيه 16)
«دست و پا و پوست سر را مىكند و با خود مىبرد»! (نزاعة للشوى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532.html
soham 313
18th January 2014, 10:40 AM
(آيه 17)
سپس به كسانى اشاره مىكند كه طعمه چنان آتشى هستند، مىفرمايد: «و كسانى را كه به فرمان خدا پشت كردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مىزند» و به سوى خود مىخواند (تدعوا من ادبر و تولى).
(آيه 18)
و آنها كه «اموال را جمع و ذخيره كردند» و در راه خدا انفاق نكردند (و جمع فاوعى).
به اين ترتيب اين آتش سوزان با زبان حال و جاذبه مخصوصى كه نسبت به مجرمان دارد، يا با زبان قال كه خداوند به او داده، پيوسته آنها را صدا مىزند و به سوى خود فرا مىخواند.
(آيه 19)
بعد از ذكر گوشهاى از عذابهاى قيامت به ذكر اوصاف افراد بىايمان و در مقابل آنها مؤمنان راستين مىپردازد تا معلوم شود چرا گروهى اهل عذابند و گروهى اهل نجات.
نخست مىفرمايد: «انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است» (ان الانسان خلق هلوعا).
(آيه 20)
«هنگامى كه بدى به او رسد بيتابى مىكند» (اذا مسه الشر جزوعا).
(آيه 21)
«و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى شود» و بخل مى ورزد (و اذا مسه الخير منوعا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532.html
soham 313
19th January 2014, 10:53 AM
[golrooz] صفحه ی 341 از قرآن کریم شامل آیات 22 تا 44 از سوره ی معارج و آیات 1 تا 4 از سوره ی نوح [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِلَّا الْمُصَلِّينَ(22)
غير از نمازگزاران(22)
الَّذِينَ هُمْ عَلَيٰ صَلَاتِهِمْ دَآئِمُونَ(23)
همان كساني كه بر نمازشان پايداري مي كنند(23)
وَالَّذِينَ فِيٓ أَمْوَٰلِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ(24)
و همانان كه در اموالشان حقي معلوم است(24)
لِّلسَّآئِلِ وَالْمَحْرُومِ(25)
براي سائل و محروم(25)
وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ(26)
و كساني كه روز جزا را باور دارند(26)
وَالَّذِينَ هُم مِّنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ(27)
و آنان كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند(27)
إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ(28)
چرا كه از عذاب پروردگارشان ايمن نمي توانند بود(28)
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَٰفِظُونَ(29)
و كساني كه دامن خود را حفظ مي كنند(29)
إِلَّا عَلَيٰٓ أَزْوَٰجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَٰنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ(30)
مگر بر همسران خود يا كنيزانشان كه [در اين صورت] مورد نكوهش نيستند(30)
فَمَنِ ابْتَغَيٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْعَادُونَ(31)
و هر كس پا از اين [حد] فراتر نهد آنان همان از حد درگذرندگانند(31)
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَٰنَٰتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَٰعُونَ(32)
و كساني كه امانتها و پيمان خود را مراعات مي كنند(32)
وَالَّذِينَ هُم بِشَهَٰدَٰتِهِمْ قَآئِمُونَ(33)
و آنان كه بر شهادتهاي خود ايستاده اند(33)
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَيٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ(34)
و كساني كه بر نمازشان مداومت مي ورزند(34)
أُو۟لَٰٓئِكَ فِي جَنَّٰتٍ مُّكْرَمُونَ(35)
آنها هستند كه در باغهايي [از بهشت] گرامي خواهند بود(35)
فَمَالِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ(36)
چه شده است كه آنان كه كفر ورزيده اند به سوي تو شتابان(36)
عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ(37)
گروه گروه از راست و از چپ [هجوم مي آورند](37)
أَيَطْمَعُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُدْخَلَ جَنَّةَ نَعِيمٍ(38)
آيا هر يك از آنان طمع مي بندد كه در بهشت پر نعمت درآورده شود(38)
كَلَّآ إِنَّا خَلَقْنَٰهُم مِّمَّا يَعْلَمُونَ(39)
نه چنين است ما آنان را از آنچه [خود] مي دانند آفريديم(39)
فَلَآ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَٰرِقِ وَالْمَغَٰرِبِ إِنَّا لَقَٰدِرُونَ(40)
[هرگز] به پروردگار خاوران و باختران سوگند ياد مي كنم كه ما تواناييم(40)
عَلَيٰٓ أَن نُّبَدِّلَ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ(41)
كه به جاي آنان بهتر از ايشان را بياوريم و بر ما پيشي نتوانند جست(41)
فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا۟ وَيَلْعَبُوا۟ حَتَّيٰ يُلَٰقُوا۟ يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ(42)
پس بگذارشان ياوه گويند و بازي كنند تا روزي را كه وعده داده شده اند ملاقات نمايند(42)
يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعًا كَأَنَّهُمْ إِلَيٰ نُصُبٍ يُوفِضُونَ(43)
روزي كه از گورها[ي خود] شتابان برآيند گويي كه آنان به سوي پرچمهاي افراشته مي دوند(43)
خَٰشِعَةً أَبْصَٰرُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذَٰلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كَانُوا۟ يُوعَدُونَ(44)
ديدگانشان فرو افتاده [غبار] مذلت آنان را فرو گرفته است اين است همان روزي كه به ايشان وعده داده مي شد(44)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّآ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَيٰ قَوْمِهِۦٓ أَنْ أَنذِرْ قَوْمَكَ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(1)
ما نوح را به سوي قومش فرستاديم كه قومت را پيش از آنكه عذابي دردناك به آنان رسد هشدار ده(1)
قَالَ يَٰقَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ(2)
[نوح] گفت اي قوم من من شما را هشدار دهنده اي آشكارم(2)
أَنِ اعْبُدُوا۟ اللَّهَ وَاتَّقُوهُ وَأَطِيعُونِ(3)
كه خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد(3)
يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرْكُمْ إِلَيٰٓ أَجَلٍ مُّسَمًّي إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَآءَ لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(4)
[تا] برخي از گناهانتان را بر شما ببخشايد و [اجل] شما را تا وقتي معين به تاخير اندازد اگر بدانيد چون وقت مقرر خدا برسد تاخير بر نخواهد داشت(4)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
19th January 2014, 11:04 AM
(آيه 22)
سپس به ذكر اوصاف انسانهاى شايسته به صورت يك استثنا ضمن بيان نه صفت از اوصاف برجسته پرداخته، مىگويد: «مگر نمازگزاران» (الا المصلين).
(آيه 23)
«آنها كه نمازها را پيوسته به جا مىآورند» (الذين هم على صلاتهم دائمون).
اين نخستين ويژگى آنهاست كه ارتباط مستمر با درگاه پروردگار متعال دارند، و اين ارتباط از طريق نماز تأمين مىگردد، نمازى كه انسان را از فحشاء و منكر باز مىدارد، نمازى كه روح و جان انسان را پرورش مىدهد، و او را همواره به ياد خدا مىدارد و اين توجه مستمر مانع از غفلت و غرور، و فرو رفتن در درياى شهوات، و اسارت در چنگال شيطان و هواى نفس مىشود.
بديهى است منظور از مداومت بر نماز اين نيست كه هميشه در حال نماز باشند، بلكه منظور اين است در اوقات معين نماز را انجام مىدهند.
(آيه 24)
به هر حال بعد از ذكر نماز كه بهترين اعمال، و بهترين حالات مؤمنان است، به دومين ويژگى آنها پرداخته، مىافزايد: «و آنها كه در اموالشان حق معلومى است» (و الذين فى اموالهم حق معلوم).
(آيه 25)
«براى تقاضا كننده و محروم» (للسائل و المحروم).
و به اين ترتيب هم ارتباطشان را با خالق حفظ مىكنند، و هم پيوندشان را با خلق خدا.
مراد از «حق معلوم» چيزى غير از زكات است كه انسان بر خود لازم مىشمرد كه به نيازمندان دهد.
«سائل» كسى است كه حاجت خود را مىگويد و تقاضا مىكند، و «محروم» كسى است كه شرم و حيا مانع تقاضاى اوست.
(آيه 26)
اين آيه به سومين ويژگى آنها اشاره كرده، مىافزايد: «و آنها كه به روز جزا ايمان دارند» (و الذين يصدقون بيوم الدين).
(آيه 27)
و در ويژگى چهارم مىگويد: «و آنها كه از عذاب پروردگارشان بيمناكند» (و الذين هم من عذاب ربهم مشفقون).
(آيه 28)
«چرا كه هيچ كس از عذاب پروردگارش در امان نيست» (ان عذاب ربهم غير مأمون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532.html
soham 313
19th January 2014, 11:06 AM
(آيه 29)
بخش ديگرى از ويژگيهاى بهشتيان در آيات گذشته چهار وصف از اوصاف ويژه مؤمنان راستين و آنها كه در قيامت اهل بهشتند ذكر شد، و در اينجا به پنج وصف ديگر اشاره مىكند كه مجموعا نه وصف مىشود.
در نخستين توصيف مىفرمايد: «و آنها كه دامان خويش را (از بىعفتى) حفظ مىكنند» (و الذين هم لفروجهم حافظون).
(آيه 30)
«جز با همسران و كنيزانشان (كه در حكم همسرند آميزش ندارند) چرا كه بهرهگيرى از اينها مورد سرزنش نخواهند بود» (الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين).
بدون شك غريزه جنسى از غرائز سركش انسان، و سر چشمه بسيارى از گناهان است تا آنجا كه بعضى معتقدند در تمام پروندههاى مهم جنائى اثرى از اين غريزه ديده مىشود، لذا كنترل و حفظ حدود آن از نشانههاى مهم تقواست و به همين دليل بعد از ذكر نماز و كمك به نيازمندان و ايمان به روز قيامت و ترس از عذاب الهى كنترل اين غريزه ذكر شده است.
(آيه 31)
در اين آيه براى تأكيد بيشتر روى همين موضوع مىافزايد:
«و هر كس جز اينها را طلب كند، متجاوز است»! (فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون).
و به اين ترتيب اسلام طرح اجتماعى را مىريزد كه هم به غرائز فطرى در آن پاسخ داده مىشود، و هم آلوده فحشا و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نيست.
(آيه 32)
سپس به دومين و سومين اوصاف آنها اشاره كرده، مىگويد:
«و آنها كه امانتها و عهد خود را رعايت مىكنند» (و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون).
«امانت» معنى وسيعى دارد كه نه تنها امانتهاى مادى مردم را از هر نوع در بر مىگيرد، بلكه امانتهاى الهى و پيامبران و پيشوايان معصوم همه را شامل مىشود.
هر يك از نعمتهاى الهى امانتى از امانات او هستند، پستهاى اجتماعى و مخصوصا مقام حكومت از مهمترين امانات است.
و از همه مهمتر دين و آئين خدا و كتاب او قرآن، امانت بزرگ او است، كه بايد در حفظش كوشيد.
«عهد» نيز مفهوم وسيعى دارد كه هم عهدهاى مردمى را شامل مىشود و هم عهدها و پيمانهاى الهى را.
(آيه 33)
و در چهارمين وصف اضافه مىكند: «و كسانى كه به اداى شهادتشان قيام مىنمايند» (و الذين هم بشهاداتهم قائمون).
زيرا اقامه شهادت عادلانه و ترك كتمان آن، يكى از مهمترين پايههاى اقامه عدالت در جامعه بشرى است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532.html
soham 313
19th January 2014, 11:09 AM
(آيه 34)
در آخرين وصف كه در واقع نهمين توصيف از اين مجموعه است بار ديگر به مسأله نماز باز مىگردد، همان گونه كه آغاز آن نيز از نماز بود، مىفرمايد: «و كسانى كه بر نماز مواظبت دارند» (و الذين هم على صلاتهم يحافظون). نمازى كه مهمترين وسيله تهذيب نفوس و پاكسازى جامعه است.
البته در نخستين وصف اشاره به «تداوم» نماز بود، اما در اينجا سخن از حفظ آداب و شرائط و اركان و خصوصيات آن است آدابى كه هم ظاهر نماز را از آنچه مايه فساد است حفظ مىكند، و هم روح نماز را كه حضور قلب است تقويت مىنمايد، و هم موانع اخلاقى را كه سد راه قبول آن است از بين مىبرد، بنابر اين هرگز تكرار محسوب نمىشود.
(آيه 35)
در پايان اين سخن مسير نهائى صاحبان اين اوصاف را بيان مىكند، همان گونه كه در آيات گذشته مسير نهائى مجرمان را شرح داد، در اينجا در يك جمله كوتاه و پر معنى مىفرمايد: «آنها در باغهاى بهشتى (پذيرايى و) گرامى داشته مىشوند» (اولئك فى جنات مكرمون).
چرا گرامى نباشند؟ در حالى كه ميهمانهاى خدا هستند، و خداوند قادر و رحمان تمام وسائل پذيرائى را براى آنها فراهم ساخته است.
(آيه 36)
به كدام رو سفيدى طمع بهشت دارى! در آيات گذشته بحثهائى پيرامون نشانههاى مؤمنان و كفار و سرنوشت هر يك از اين دو گروه آمده است، در اينجا بار ديگر به شرحى پيرامون وضع كفار و استهزاى آنها نسبت به مقدسات باز مىگردد.
بعضى گفتهاند اين آيات در مورد گروههائى از مشركان نازل شده كه وقتى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مكّه آيات معاد را براى مسلمانان مىخواند، آنها از هر گوشه و كنار مىآمدند و مىگفتند: اگر معادى در كار باشد وضع ما از اين افرادى كه به تو ايمان آوردهاند در آن عالم بهتر است، همان گونه كه در اين دنيا وضع ما از آنها بهتر مىباشد! قرآن در پاسخ آنها چنين مىگويد: «اين كافران را چه مىشود كه با سرعت نزد تو مىآيند ...» (فما ل الذين كفروا قبلك مهطعين).
(آيه 37)
«از راست و چپ گروه گروه» و آرزوى بهشت دارند (عن اليمين و عن الشمال عزين).
(آيه 38)
«آيا هر يك از آنها (با اين اعمال زشتش) طمع دارد كه او را در بهشت پر نعمت الهى وارد كنند»؟ (ا يطمع كل امرى منهم ان يدخل جنة نعيم).
با كدام ايمان و با كدام عمل چنين شايستگى براى خود قائلند؟!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532.html
soham 313
19th January 2014, 11:10 AM
(آيه 39)
در اينجا قرآن مجيد به پاسخ آنها پرداخته، مىگويد: «هرگز چنين نيست (كه آنها وارد باغهاى پرنعمت بهشت شوند) ما آنها را از آنچه خودشان مىدانند آفريدهايم» (كلا انا خلقناهم مما يعلمون).
در حقيقت خداوند مىخواهد با اين جمله غرور آنها را در هم بشكند، زيرا مىگويد: خودتان بهتر مىدانيد كه ما شما را از نطفهاى بىارزش، از آبى گنديده آفريدهايم! و دوم اين كه پاسخى به استهزاء كنندگان معاد مىگويد كه اگر شما در امر معاد شك داريد برويد و حال نطفه را بررسى كنيد، و ببينيد چگونه از يك قطره آب بىارزش موجودى بديع مىسازيم كه در تطورات جنينى هر روز خلقت و آفرينش تازهاى به خود مىگيرد.
آيا خالق انسان از نطفه قادر نيست كه بعد از خاك شدن لباس حيات در تن انسان بپوشاند.
(آيه 40)
سپس براى تأكيد اين مطلب مىافزايد: «سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها كه ما قادريم ...» (فلا أقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون).
(آيه 41)
«كه جاى آنان را به كسانى بدهيم كه از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهيم شد» (على ان نبدل خيرا منهم و ما نحن بمسبوقين).
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه ما نه تنها قادريم كه آنها را بعد از خاك شدن به زندگى و حيات نوين بازگردانيم، بلكه مىتوانيم آنها را به موجوداتى كاملتر و بهتر تبديل كنيم.
و يا اشاره به اين باشد كه براى ما هيچ مانعى ندارد شما را به كيفر اعمالتان نابود كنيم و افرادى شايسته و آگاه و مؤمن جانشين شما سازيم و چيزى مانع ما از اين كار نخواهد بود.
(آيه 42)
در اين آيه به عنوان انذار و تهديد كافران سرسخت و استهزاء كننده و لجوج، مىفرمايد: «آنان را به حال خود واگذار، تا در باطل خود فرو روند، و بازى كنند، تا زمانى كه روز موعود خود را ملاقات كنند» (فذرهم يخوضوا و يلعبوا حتى يلاقوا يومهم الذى يوعدون).
بيش از اين استدلال و موعظه لازم نيست، آنها نه اهل منطقند و نه آمادگى براى بيدار شدن دارند، بگذار در اباطيل و اراجيف خود غوطهور باشند، تا روز موعود آنها، روز رستاخيز، فرا رسد، و همه چيز را با چشم خود ببينند!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532-2.html
soham 313
19th January 2014, 11:11 AM
(آيه 43)
سپس به معرفى آن روز موعود پرداخته، و نشانههائى از اين روز وحشتناك و هولانگيز را بيان كرده، مىفرمايد: «همان روز كه از قبرها بسرعت خارج مىشوند گوئى به سوى بتها مىدوند»! (يوم يخرجون من الاجداث سراعا كانهم الى نصب يوفضون).
اين تعبير سخريهاى است نسبت به عقائد پوچى كه در عالم دنيا داشتند.
(آيه 44)
سپس به نشانههاى ديگرى پرداخته، مىافزايد: «در حالى كه چشمهايشان از شرم و وحشت به زير افتاده» و خاضعانه نگاه مىكنند (خاشعة ابصارهم).
«و پردهاى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است» (ترهقهم ذلة).
و در پايان آيه مىفرمايد: «اين همان روزى است كه به آنها وعده داده مىشد» (ذلك اليوم الذى كانوا يوعدون).
آرى! اين همان روز موعود است كه آن را به باد مسخره مىگرفتند، و گاه مىگفتند: به فرض كه چنين روزى در كار باشد وضع ما در آن روز از مؤمنان هم بهتر است.
«پايان سوره معارج»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread532-2.html
soham 313
19th January 2014, 11:12 AM
سوره نوح [71]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 28 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره چنانكه از نامش پيداست سرگذشت نوح پيامبر را بيان مىكند، در سورههاى متعددى از قرآن مجيد به سرگذشت اين پيامبر بزرگ اشاره شده، از جمله سورههاى «شعرا»، «مؤمنون»، «اعراف»، «انبياء» و از همه مشروحتر در سوره «هود» آمده، ولى آنچه در سوره نوح آمده قسمت خاصى از زندگى اوست كه در جائى ديگر به اين سبك نيامده است، و اين قسمت مربوط به دعوت مستمر و پىگير او به سوى توحيد، و كيفيت، و عناصر اين دعوت است.
با توجه به اين كه اين سوره در مكّه نازل شده، و پيامبر و مسلمانان اندك آن زمان در شرائطى مشابه شرائط زمان نوح و يارانش قرار داشتند، مسائل زيادى را به آنها مىآموزد.
1- به آنها ياد مىدهد كه چگونه از طريق استدلال منطقى توأم با محبت و دلسوزى كامل دشمنان را تبليغ كنند.
2- به آنها مىآموزد كه هرگز در طريق دعوت به سوى خدا خسته نشوند.
3- به آنها مىآموزد كه در يك دست وسائل تشويق، و در دست ديگر عوامل انذار را داشته باشند، و از هر دو در طريق دعوت بهره گيرند.
4- آيات آخر اين سوره هشدارى است براى مشركان لجوج كه اگر در برابر حق تسليم نشوند و به فرمان خدا گردن ننهند عاقبت دردناكى در پيش دارند.
به تعبير ديگر اين سوره ترسيمى است از بيان مبارزه دائمى طرفداران حق و باطل و برنامههايى كه طرفداران حق در مسير خود بايد به كار بندند.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم:
«كسى كه سوره «نوح» را بخواند از مؤمنانى خواهد بود كه شعاع دعوت نوح پيامبر او را فرا مىگيرد».
ناگفته پيداست كه هدف از تلاوت آن اين است كه انسان از راه و رسم اين پيامبر بزرگ و استقامت و شكيبائى ياران او در راه دعوت به سوى حق الهام گيرد، و خود را در شعاع دعوت او قرار دهد، نه خواندن فاقد انديشه و فكر و نه انديشهاى خالى از عمل.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
19th January 2014, 11:15 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
گفتيم اين سوره بيانگر آن قسمت از حالات نوح است كه مربوط به مسأله دعوت او مىباشد.
نخست از مسأله بعثت او شروع كرده، مىفرمايد: «ما نوح را به سوى قومش فرستاديم، و گفتيم: قوم خود را انذار كن پيش از آنكه عذاب دردناك به سراغشان آيد» (انا ارسلنا نوحا الى قومه ان انذر قومك من قبل ان يأتيهم عذاب اليم).
اين عذاب دردناك ممكن است عذاب دنيا باشد يا عذاب آخرت، و مناسبتر اين كه هر دو باشد، هر چند به قرينه آيات آخر سوره بيشتر منظور عذاب دنياست.
(آيه 2)
نوح اين پيامبر «اولو العزم» كه صاحب نخستين شريعت و آئين الهى بود و دعوت جهانى داشت بعد از دريافت اين فرمان به سراغ قومش آمد و «گفت: اى قوم! من براى شما بيم دهنده آشكارى هستم» (قال يا قوم انى لكم نذير مبين).
(آيه 3)
هدف اين است «كه خدا را پرستش كنيد و از مخالفت او بپرهيزيد و مرا اطاعت نماييد» (ان اعبدوا الله و اتقوه و اطيعون).
(آيه 4)
سپس به تشويق آنها پرداخته نتائج مهم اجابت اين دعوت را در دو جمله كوتاه بيان مىكند، مىگويد: اگر دعوت مرا اجابت كنيد «خداوند گناهانتان را مىآمرزد» (يغفر لكم من ذنوبكم).
سپس مىافزايد: «و شما را تا زمان معينى به تأخير مىاندازد» عمرتان را طولانى كرده و عذاب را از شما دور مىدارد (و يؤخركم الى اجل مسمى).
«زيرا هنگامى كه اجل الهى فرا رسد تأخيرى نخواهد داشت اگر مىدانستيد» (ان اجل الله اذا جاء لا يؤخر لو كنتم تعلمون).
از اين آيه به خوبى استفاده مىشود كه «اجل» و سر رسيد عمر انسان دو گونه است «اجل مسمّى» و «اجل نهائى».
قسم اول سر رسيدى است كه قابل تغيير و دگرگونى است، و بر اثر اعمال نادرست انسان ممكن است بسيار جلو بيفتد كه عذابهاى الهى يكى از آنهاست و به عكس بر اثر تقوا و نيكوكارى و تدبير ممكن است بسيار عقب بيفتد.
ولى اجل و سر رسيد نهائى به هيچ وجه قابل دگرگونى نيست.
در روايات اسلامى نيز روى اين معنى تأكيد فراوان شده است، از جمله در يك حديث پر معنى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «آنها كه بر اثر گناهان مىميرند بيش از آنها هستند كه به مرگ الهى از دنيا مىروند، و كسانى كه بر اثر نيكوكارى عمر طولانى پيدا مىكنند بيش از كسانى هستند كه بر اثر عوامل طبيعى عمرشان زياد مىشود».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
20th January 2014, 10:01 AM
[golrooz] صفحه ی 342 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 28 از سوره ی نوح و آیه ی 1 از سوره ی جن [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَنَهَارًا(5)
[نوح] گفت پروردگارا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم(5)
فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعَآءِيٓ إِلَّا فِرَارًا(6)
و دعوت من جز بر گريزشان نيفزود(6)
وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوٓا۟ أَصَٰبِعَهُمْ فِيٓ ءَاذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا۟ ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا۟ وَاسْتَكْبَرُوا۟ اسْتِكْبَارًا(7)
و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزي انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداي خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند(7)
ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهَارًا(8)
سپس من آشكارا آنان را دعوت كردم(8)
ثُمَّ إِنِّيٓ أَعْلَنتُ لَهُمْ وَأَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرَارًا(9)
باز من به آنان اعلام نمودم و در خلوت [و] پوشيده نيز به ايشان گفتم(9)
فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا۟ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا(10)
و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است(10)
يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا(11)
[تا] بر شما از آسمان باران پي در پي فرستد(11)
وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَٰلٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّٰتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَٰرًا(12)
و شما را به اموال و پسران ياري كند و برايتان باغها قرار دهد و نهرها براي شما پديد آورد(12)
مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا(13)
شما را چه شده است كه از شكوه خدا بيم نداريد(13)
وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا(14)
و حال آنكه شما را مرحله به مرحله خلق كرده است(14)
أَلَمْ تَرَوْا۟ كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَمَٰوَٰتٍ طِبَاقًا(15)
مگر ملاحظه نكرده ايد كه چگونه خدا هفت آسمان را توبرتو آفريده است(15)
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا(16)
و ماه را در ميان آنها روشنايي بخش گردانيد و خورشيد را [چون] چراغي قرار داد(16)
وَاللَّهُ أَنۢبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا(17)
و خدا[ست كه] شما را [مانند] گياهي از زمين رويانيد(17)
ثُمَّ يُعِيدُكُمْ فِيهَا وَيُخْرِجُكُمْ إِخْرَاجًا(18)
سپس شما را در آن بازمي گرداند و بيرون مي آورد بيرون آوردني [عجيب](18)
وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا(19)
و خدا زمين را براي شما فرشي [گسترده] ساخت(19)
لِّتَسْلُكُوا۟ مِنْهَا سُبُلًا فِجَاجًا(20)
تا در راههاي فراخ آن برويد(20)
قَالَ نُوحٌ رَّبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنِي وَاتَّبَعُوا۟ مَن لَّمْ يَزِدْهُ مَالُهُ وَوَلَدُهُ إِلَّا خَسَارًا(21)
نوح گفت پروردگارا آنان نافرماني من كردند و كسي را پيروي نمودند كه مال و فرزندش جز بر زيان وي نيفزود(21)
وَمَكَرُوا۟ مَكْرًا كُبَّارًا(22)
و دست به نيرنگي بس بزرگ زدند(22)
وَقَالُوا۟ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا(23)
و گفتند زنهار خدايان خود را رها مكنيد و نه و د را واگذاريد و نه سواع و نه ي غوث و نه ي عوق و نه ن سر را(23)
وَقَدْ أَضَلُّوا۟ كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّٰلِمِينَ إِلَّا ضَلَٰلًا(24)
و بسياري را گمراه كرده اند [بار خدايا] جز بر گمراهي ستمكاران ميفزاي(24)
مِّمَّا خَطِيَٰٓٔتِهِمْ أُغْرِقُوا۟ فَأُدْخِلُوا۟ نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا۟ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَنصَارًا(25)
[تا] به سبب گناهانشان غرقه گشتند و [پس از مرگ] در آتشي درآورده شدند و براي خود در برابر خدا ياراني نيافتند(25)
وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَي الْأَرْضِ مِنَ الْكَٰفِرِينَ دَيَّارًا(26)
و نوح گفت پروردگارا هيچ كس از كافران را بر روي زمين مگذار(26)
إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا۟ عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوٓا۟ إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا(27)
چرا كه اگر تو آنان را باقي گذاري بندگانت را گمراه مي كنند و جز پليدكار ناسپاس نزايند(27)
رَّبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَٰلِدَيَّ وَلِمَن دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ وَلَا تَزِدِ الظَّٰلِمِينَ إِلَّا تَبَارًۢا(28)
پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمني كه در سرايم درآيد و بر مردان و زنان با ايمان ببخشاي و جز بر هلاكت ستمگران ميفزاي(28)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوٓا۟ إِنَّا سَمِعْنَا قُرْءَانًا عَجَبًا(1)
بگو به من وحي شده است كه تني چند از جنيان گوش فرا داشتند و گفتند راستي ما قرآني شگفت آور شنيديم(1)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
20th January 2014, 10:04 AM
(آيه 5)
از هر فرصتى براى هدايت آنها استفاده كردم، اما ...
در اينجا در ادامه رسالت و مأموريت نوح براى دعوت قومش سخنانى از زبان خود او، هنگامى كه به پيشگاه پروردگار شكايت مىبرد، نقل شده كه بسيار آموزنده است.
سخنان نوح در اين زمينه سخنانى است كه مىتواند راهگشا براى همه مبلغان دينى باشد، مىفرمايد: «نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوى تو دعوت كردم» (قال رب انى دعوت قومى ليلا و نهارا).
و لحظه اى در ارشاد و تبليغ آنها كوتاهى نكردم.
(آيه 6)
«اما دعوت من چيزى جز فرار از حق بر آنان نيفزود» (فلم يزدهم دعائى الا فرارا).
و اين عجيب است كه دعوت به سوى چيزى سبب فرار از آن شود، اما با توجه به اين كه تأثير دعوتها نياز به يك نوع آمادگى و سنخيت و جاذبه متقابل دارد جاى تعجب نيست كه در دلهاى ناآماده اثر معكوس و منفى ببخشد.
(آيه 7)
سپس نوح در ادامه اين سخن مىافزايد: خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده، و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدت استكبار كردند» (و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و اصروا و استكبروا استكبارا).
گذاشتن انگشت در گوشها براى اين بوده كه صداى حق را نشنوند و پيچيدن لباس بر خويشتن يا به اين معنى است كه لباس بر سر مىانداختند تا پشتوانهاى براى انگشتان فرو كرده در گوش باشد و كمترين امواج صوتى بر پرده صماخ آنها نرسد، و يا مىخواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قيافه ملكوتى نوح اين پيامبر بزرگ بيفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنيدن باز ماند و هم چشم از ديدن! اين آيه نشان مىدهد كه يكى از عوامل مهم بدبختى آنها استكبار و غرور بود كه هميشه يكى از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آن را در تمام طول تاريخ بشر در زندگى افراد بىايمان مشاهده مىكنيم.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
20th January 2014, 10:05 AM
(آيه 8)
نوح همچنان به سخنان خود در پيشگاه پروردگار ادامه داده، مىگويد: خداوندا! «سپس آنها را با صداى بلند (به اطاعت فرمان تو) دعوت كردم» (ثم انى دعوتهم جهارا).
در جلسات عمومى و با صداى بلند آنها را به سوى ايمان فرا خواندم.
(آيه 9)
به اين نيز قناعت نكردم «آشكارا و نهان (حقيقت توحيد و ايمان را) براى آنان بيان داشتم» (ثم انى اعلنت لهم و اسررت لهم اسرارا).
اين حوصله عجيب، و آن دلسوزى عجيبتر، و پشتكار و استقامت بىنظير سرمايه او در راه دعوت به آئين حق بود.
و شگفتانگيزتر اين كه در طول نهصد و پنجاه سال دعوتش تنها حدود هشتاد نفر به او ايمان آوردند يعنى، براى هدايت هر يك نفر بطور متوسط حدود دوازده سال تبليغ كرد!
(آيه 10)
پاداش دنيوى ايمان: «نوح» در ادامه بيانات مؤثر خود براى هدايت آن قوم لجوج و سركش اين بار روى بشارت و تشويق تكيه مىكند، و به آنها وعده مؤكد مىدهد كه اگر از شرك و گناه توبه كنند خدا درهاى رحمت خويش را از هر سو به روى آنها مىگشايد، عرض مىكند: خداوندا! «به آنها گفتم: از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است ...» (فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا).
(آيه 11)
«تا بارانهاى پربركت آسمان را پى در پى بر شما فرو فرستد» (يرسل السماء عليكم مدرارا).
خلاصه هم باران رحمت معنوى و هم باران پربركت مادى او شما را فرا مىگيرد.
(آيه 12)
سپس مىافزايد: «و شما را با اموال و فرزندان فراوان كمك مىكند» (و يمددكم باموال و بنين).
«و باغهاى سرسبز و نهرهاى آب جارى در اختيارتان قرار مىدهد» (و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا).
به اين ترتيب يك نعمت بزرگ معنوى، و پنج نعمت بزرگ مادى به آنها وعده داده، نعمت بزرگ معنوى بخشودگى گناهان و پاك شدن از آلودگى كفر و عصيان است، اما نعمتهاى مادى: ريزش بارانهاى مفيد و به موقع و پر بركت، فزونى اموال، فزونى فرزندان (سرمايههاى انسانى)، باغهاى پر بركت، و نهرهاى آب جارى.
آرى! ايمان و تقوا طبق گواهى قرآن مجيد هم موجب آبادى دنيا و هم آبادى آخرت است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
20th January 2014, 10:06 AM
(آيه 13)
سپس بار ديگر به انذار باز مىگردد، مىگويد: «چرا شما (از خدا نمىترسيد و) براى خدا عظمت قائل نيستيد»؟! (ما لكم لا ترجون لله وقارا).
(آيه 14)
«در حالى كه شما را مراحل مختلف آفريد» (و قد خلقكم اطوارا).
نخست «نطفه» بىارزشى بوديد، چيزى نگذشت كه شما را به صورت «علقه» و از آن پس به صورت «مضغه» درآورد، سپس شكل و اندام انسانى به شما داد، بعد لباس حيات در اندام شما پوشانيد، و به شما روح و حس و حركت داد.
نه تنها از نظر جسمانى اشكال مختلفى به خود مىگيرد، كه چهره روح و جان شما نيز دائما در تغيير است، هر يك از شما استعدادى داريد، و در هر سرى ذوقى و در هر دلى عشقى است.
و به اين ترتيب او در همه جا با شماست و در هر گام رهبرى و هدايت مىكند و با اين همه لطف و عنايت او، اين همه كفران و بىحرمتى چرا؟
(آيه 15)
حضرت «نوح» در بيانات عميق و مستدل خود در برابر مشركان لجوج نخست دست آنها را گرفته و به اعماق وجودشان برد، تا آيات انفسى را مشاهده كنند، سپس آنها را به مطالعه نشانههاى خدا در عالم بزرگ آفرينش دعوت كرده و آنان را به سير آفاقى مىبرد.
نخست از آسمان شروع كرده، مىگويد: «آيا نمىدانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده است»؟! (ا لم تروا كيف خلق الله سبع سماوات طباقا).
آسمانهاى هفتگانه يكى بالاى ديگرى قرار دارد، و بطورى كه در تفسير آسمانهاى هفتگانه در گذشته گفتهايم تمام آنچه را ما با چشم مسلح و غير مسلح از ستارگان ثابت و سيار مىبينيم همه جزء آسمان اول است، و شش عالم ديگر يكى ما فوق ديگرى بعد از آن قرار دارد كه از دسترس علم و دانش انسان امروز بيرون است، و ممكن است در آينده اين شايستگى را پيدا كند كه آن عوالم عجيب و گسترده را يكى بعد از ديگرى كشف كند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
20th January 2014, 10:09 AM
(آيه 16)
سپس مىافزايد: «و ماه را در ميان آسمانها مايه روشنائى و خورشيد را چراغ فروزانى قرار داده است» (و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا).
(آيه 17)
باغبان هستى، شما را همچون گلى پرورش داد! سپس بار ديگر به آفرينش انسان باز مىگردد، مىافزايد: «و خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد»! (و الله انبتكم من الارض نباتا).
تعبير به «انبات» و رويانيدن، در مورد انسان، بخاطر آن است كه آفرينش نخستين انسان از خاك است، دوم اين كه، تمام مواد غذائى كه انسان مىخورد و به كمك آن رشد و نمو مىكند از زمين است، يا مستقيما مانند سبزيها و دانههاى غذائى و ميوهها، و يا بطور غير مستقيم مانند گوشت حيوانات، و سوم اين كه، شباهت زيادى در ميان انسان و گياه وجود دارد و بسيارى از قوانينى كه حاكم بر تغذيه و توليد مثل و نمو و رشد گياهان است بر انسان نيز حكمفرماست.
(آيه 18)
بعد به سراغ مسأله معاد كه يكى ديگر از مسائل پيچيده براى مشركان بوده است رفته، مىفرمايد: «سپس شما را به همان زمين باز مىگرداند، و بار ديگر شما را خارج مىسازد» (ثم يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا).
در آغاز خاك بوديد بار ديگر به خاك بر مىگرديد، و همان كسى كه قدرت داشت در آغاز شما را از خاك بيافريند توانائى دارد بار ديگر بعد از خاك شدن لباس حيات در اندامتان بپوشاند.
(آيه 19)
بار ديگر به آيات آفاقى و نشانههاى توحيد در عالم بزرگ باز مىگردد و از نعمت وجود زمين سخن مىگويد، مىفرمايد: «و خداوند زمين را براى شما فرش گستردهاى قرار داد» (و الله جعل لكم الارض بساطا).
نه آن چنان خشن است كه نتوانيد بر آن استراحت و رفت و آمد كنيد، و نه آن چنان نرم است كه در آن فرو رويد و قدرت حركت نداشته باشيد.
به علاوه بساطى است گسترده و آماده و داراى همه نيازمنديهاى زندگى شما.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
20th January 2014, 10:11 AM
(آيه 20)
نه تنها زمينهاى هموار همچون فرش گستردهاى است، بلكه كوهها به خاطر درّه و شكافهايى كه در لابلاى آن وجود دارد و قابل عبور است نيز بساط گستردهاى مىباشد هدف اين است «تا از راههاى وسيع و درّههاى آن بگذريد» و به هر جا مىخواهيد برويد (لتسلكوا منها سبلا فجاجا).
ولى نه آن انذارهاى نخستين و نه بشارتها و تشويقها و نه استدلالات منطقى هيچ يك در دل سياه اين قوم لجوج اثر نگذاشت.
(آيه 21)
لطف حق با تو مداراها كند ...
هنگامى كه نوح آخرين تلاش خود را در طى صدها سال به كار زد، و آن قوم، جز گروه اندكى، همچنان بر كفر و بتپرستى و گمراهى و فساد اصرار ورزيدند از هدايت آنها مأيوس شد، رو به درگاه خدا آورد و تقاضاى مجازات براى آنها كرد.
چنانكه در اين آيه مىخوانيم: «نوح (بعد از هدايت آنان) گفت: پروردگارا! آنها نافرمانى من كردند، و از كسانى پيروى نمودند كه اموال و فرزندانشان چيزى جز زيانكارى بر آنها نيفزوده است» (قال نوح رب انهم عصونى و اتبعوا من لم يزده ماله و ولده الا خسارا).
اشاره به اين كه رهبران اين قوم جمعيتى هستند كه تنها امتيازشان اموال و فرزندان زياد است، آن هم اموال و فرزندانى كه جز در مسير فساد به كار گرفته نمىشود.
(آيه 22)
سپس مىافزايد: «و (اين رهبران گمراه) مكر عظيمى به كار بردند ...» (و مكروا مكرا كبارا).
آنها طرحهاى شيطانى عظيم و گستردهاى براى گمراه ساختن مردم، و ممانعت از قبول دعوت نوح ريخته بودند، كه احتمال دارد همان مسأله بت پرستى بوده باشد، زيرا طبق بعضى از روايات بتپرستى قبل از نوح سابقه نداشت، بلكه قوم نوح آن را به وجود آوردند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
20th January 2014, 10:13 AM
(آيه 23)
اين آيه مىتواند گواه اين مطلب باشد، زيرا بعد از اشاره سر بسته به اين مكر بزرگ مىافزايد: رؤساى آنها «گفتند: دست از خدايان و بتهاى خود برنداريد» (و قالوا لا تذرن آلهتكم).
و هرگز دعوت نوح را به خداى يگانه نپذيريد، خدائى كه هرگز ديده نمىشود، و با دست قابل لمس نيست!
مخصوصا روى پنج بت تأكيد كردند و گفتند: «بتهاى ودّ و سواع و يغوث و يعوق و نسر را هرگز رها نكنيد و دست از دامنشان نكشيد» (و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا يغوث و يعوق و نسرا).
از قرائن چنين استفاده مىشود كه اين پنج بت امتيازات ويژهاى داشتند، و مورد توجه خاص آن قوم گمراه بودند، به همين دليل رهبران فرصت طلب آنان نيز روى عبادت آنها تكيه مىكردند.
(آيه 24)
سپس نوح مىافزايد: خداوندا! «آنها (رهبران گمراه و خود خواه) گروه بسيارى را گمراه ساختند» (و قد اضلوا كثيرا).
خداوندا! «ظالمان را جز ضلالت ميفزا» (و لا تزد الظالمين الا ضلالا).
منظور از افزودن ضلالت و گمراهى ظالمان و ستمگران، همان سلب توفيق الهى از آنهاست كه سبب بدبختى آنها مىشود، و يا مجازاتى است كه آنها به خاطر ظلمشان دريافت مىدارند كه خدا نور ايمان را از آنها مىگيرد، و تاريكى كفر را جانشين آن مىسازد.
(آيه 25)
سر انجام در اين آيه خداوند سخن آخر را در اين زمينه چنين مىفرمايد: «به خاطر گناهانشان غرق شدند، و در آتش دوزخ وارد گشتند و جز خدا ياورانى نيافتند» كه در برابر خشم او از آنها دفاع كند (مما خطيئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا فلم يجدوا لهم من دون الله انصارا).
تعبير آيه نشان مىدهد كه آنها بعد از غرق شدن بلافاصله وارد آتش شدند، و اين عجيب است كه از آب فورا وارد آتش شوند! و اين آتش همان آتش برزخى است، چرا كه طبق گواهى آيات قرآن گروهى بعد از مرگ در عالم برزخ مجازات مىشوند، و طبق بعضى از روايات «قبر» يا باغى از باغهاى بهشت است يا حفره اى از حفره هاى دوزخ!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
20th January 2014, 10:15 AM
(آيه 26)
اين قوم فاسد و مفسد بايد بروند! در اين جا كه همچنان ادامه سخنان نوح و شكاياتش از قوم به درگاه خدا و نفرين در باره آنهاست، مىفرمايد: «نوح گفت: پروردگارا! هيچ يك از كافران را روى زمين باقى مگذار»! (و قال نوح رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا).
اين سخن را هنگامى گفت كه بطور كامل از هدايت آنها مأيوس شده بود، و آخرين تلاش و كوشش خود را براى ايمان آوردن آنها به كار زد و نتيجهاى نگرفت، و تنها گروهى اندك به او ايمان آوردند.
تعبير به «على الارض» (بر صفحه زمين) نشان مىدهد كه هم دعوت نوح جهانى بوده، و هم طوفان و عذابى كه بعد از آن آمد.
(آيه 27)
سپس «نوح» براى نفرين خود استدلال مىكند و مىافزايد: «زيرا اگر آنها را باقى بگذارى بندگانت را گمراه مىكنند، و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمىآورند»! (انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا).
اين نشان مىدهد كه نفرين انبياء، از جمله نوح (ع) از روى خشم و غضب و انتقامجوئى و كينهتوزى نبود، بلكه روى يك حساب منطقى صورت گرفته است.
(آيه 28)
در پايان، نوح براى خودش و كسانى كه به او ايمان آورده بودند چنين دعا مىكند: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم، و تمام كسانى را كه با ايمان وارد خانه من شدند و جميع مردان و زنان با ايمان را بيامرز و ظالمان را جز هلاكت ميفزا» (رب اغفر لى و لوالدى و لمن دخل بيتى مؤمنا و للمؤمنين و المؤمنات و لا تزد الظالمين الا تبارا).
اين طلب آمرزش براى اين است كه نوح مىخواهد بگويد گرچه من صدها سال تبليغ مستمر داشتم، و هرگونه زجر و شكنجه را در اين راه تحمل كردم، اما چون ممكن است ترك اولائى در اين مدت از من سر زده باشد من از آن هم تقاضاى عفو مىكنم، و هرگز خود را در پيشگاه مقدست تبرئه نمى نمايم.
«پايان سوره نوح»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread533.html
soham 313
20th January 2014, 10:24 AM
سوره جنّ [72]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 28 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره، چنانكه از نامش پيداست، عمدتا در باره خلق ناپيدائى به نام «جنّ» سخن مىگويد، سخن از ايمان آنها به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله، و خضوع در برابر قرآن مجيد، و ايمان و اعتقاد آنها به معاد، و وجود گروهى مؤمن و كافر در ميان آنان و مسائلى از اين قبيل است.
اين بخش از سوره نوزده آيه از بيست و هشت آيه سوره را در بر مىگيرد، و بسيارى از عقائد خرافى را در زمينه «جنّ» اصلاح مىكند و بر آنها خط بطلان مىكشد.
در بخش ديگرى از اين سوره اشارهاى به مسأله توحيد و معاد آمده است.
و در آخرين بخش اين سوره، سخن از مسأله علم غيب است كه هيچ كس از آن آگاهى ندارد جز آنچه خداوند اراده كرده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق (ع) آمده است: «هر كس بسيار سوره جنّ را بخواند هرگز در زندگى دنيا چشم زخم جنّ و جادو و سحر و مكر آنها به او نمىرسد، و با محمّد (ص) همراه خواهد بود، و مىگويد: پروردگارا! من كسى را به جاى او نمىخواهم، و هرگز از او به ديگرى متمايل نمىشود».
البته اين تلاوت مقدمه اى است بر آگاهى از محتواى سوره، و سپس به كار بستن آن.
شأن نزول:
در تفسير آيات 29 تا 32 سوره احقاف شأن نزولهائى آمده بود كه با مطالب اين سوره كاملا هماهنگ است، و نشان مىدهد كه هر دو مربوط به يك حادثه است، دو مورد از آنها را بطور فشرده نقل مىكنيم.
1- پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از مكّه به سوى بازار «عكاظ» در «طائف» آمد، تا مردم را در آن مركز اجتماع بزرگ به سوى اسلام دعوت كند، اما كسى به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، در بازگشت به محلى رسيد كه آن را وادى «جنّ» مىگفتند شب را در آنجا ماند و تلاوت آيات قرآن مىفرمود، گروهى از جن شنيدند و ايمان آوردند، و براى تبليغ به سوى قوم خود بازگشتند.
2- «ابن عباس» مىگويد: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مشغول نماز صبح بود، و در آن تلاوت قرآن مىكرد، گروهى از جن در صدد تحقيق از علّت قطع اخبار آسمانها از خود بودند صداى تلاوت قرآن محمد صلّى اللّه عليه و آله را شنيدند.
گفتند: علت قطع اخبار آسمان از ما همين است، به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را به سوى اسلام دعوت كردند.
ولى شأن نزول ديگرى در اينجا آمده كه با آنها متفاوت است و آن اين كه از «عبد اللّه بن مسعود» پرسيدند: آيا كسى از شما ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حوادث شب جنّ خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود؟
گفت: احدى از ما نبود، ما شبى در مكّه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نيافتيم، و هر چه جستجو كرديم اثرى از او نديديم، از اين ترسيديم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را كشته باشند، به جستجوى حضرت در درّههاى مكّه رفتيم، ناگهان ديديم از سوى كوه «حرا» مىآيد، عرض كرديم كجا بودى اى رسول خدا؟ ما سخت نگران شديم، و ديشب بدترين شب زندگى ما بود.
فرمود: دعوت كننده جنّ به سراغ من آمد، و من رفتم قرآن براى آنها بخوانم.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
20th January 2014, 10:28 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
ما قرآن عجيبى شنيده ايم! در اين آيه مىفرمايد: «بگو: به من وحى شده كه جمعى از جنّ به سخنانم گوش فرا دادهاند، سپس گفتهاند، ما قرآن عجيبى شنيدهايم ...» (قل اوحى الى انه استمع نفر من الجن فقالوا انا سمعنا قرآنا عجبا).
اين آيه به خوبى نشان مىدهد كه طايفه «جنّ» داراى عقل و شعور و فهم و درك، و تكليف و مسؤوليت، و آشنائى به لغت، و توجه به فرق بين كلام اعجاز و غير آن دارند، همچنين خود را موظّف به تبليغ حق مىدانند، و مخاطب خطابهاى قرآن نيز هستند.
آنها حق داشتند كه قرآن را سخنى عجيب بشمرند، زيرا هم لحن و آهنگ آن عجيب است، و هم نفوذ و جاذبهاش، هم محتوا و تأثيرش عجيب است و هم آورنده آن كه درس نخوانده بود و از اميين برخاست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
21st January 2014, 03:07 PM
[golrooz] صفحه ی 343 از قرآن کریم شامل آیات 2 تا 23 از سوره ی جن [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَهْدِيٓ إِلَي الرُّشْدِ فََٔامَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَآ أَحَدًا(2)
[كه] به راه راست هدايت مي كند پس به آن ايمان آورديم و هرگز كسي را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد(2)
وَأَنَّهُ تَعَٰلَيٰ جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَٰحِبَةً وَلَا وَلَدًا(3)
و اينكه او پروردگار والاي ما همسر و فرزندي اختيار نكرده است(3)
وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَي اللَّهِ شَطَطًا(4)
و [شگفت] آنكه كم خرد ما در باره خدا سخناني ياوه مي سرايد(4)
وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي اللَّهِ كَذِبًا(5)
و ما پنداشته بوديم كه انس و جن هرگز به خدا دروغ نمي بندند(5)
وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا(6)
و مرداني از آدميان به مرداني از جن پناه مي بردند و بر سركشي آنها مي افزودند(6)
وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا۟ كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا(7)
و آنها [نيز] آن گونه كه [شما] پنداشته ايد گمان بردند كه خدا هرگز كسي را زنده نخواهد گردانيد(7)
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَآءَ فَوَجَدْنَٰهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا(8)
و ما بر آسمان دست يافتيم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهاي شهاب يافتيم(8)
وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْءَانَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا(9)
و در [آسمان] براي شنيدن به كمين مي نشستيم [اما] اكنون هر كه بخواهد به گوش باشد تير شهابي در كمين خود مي يابد(9)
وَأَنَّا لَا نَدْرِيٓ أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا(10)
و ما [درست] نمي دانيم كه آيا براي كساني كه در زمينند بدي خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايت خواسته است(10)
وَأَنَّا مِنَّا الصَّٰلِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِكَ كُنَّا طَرَآئِقَ قِدَدًا(11)
و از ميان ما برخي درستكارند و برخي غير آن و ما فرقه هايي گوناگونيم(11)
وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن نُّعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا(12)
و ما مي دانيم كه هرگز نمي توانيم در زمين خداي را به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد(12)
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَيٰٓ ءَامَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِنۢ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا(13)
و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسي كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمي [پاداش] و سختي بيم ندارد(13)
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَٰسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُو۟لَٰٓئِكَ تَحَرَّوْا۟ رَشَدًا(14)
و از ميان ما برخي فرمانبردار و برخي از ما منحرفند پس كساني كه به فرمانند آنان در جستجوي راه درستند(14)
وَأَمَّا الْقَٰسِطُونَ فَكَانُوا۟ لِجَهَنَّمَ حَطَبًا(15)
ولي منحرفان هيزم جهنم خواهند بود(15)
وَأَلَّوِ اسْتَقَٰمُوا۟ عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَٰهُم مَّآءً غَدَقًا(16)
و اگر [مردم] در راه درست پايداري ورزند قطعا آب گوارايي بديشان نوشانيم(16)
لِّنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَمَن يُعْرِضْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِ يَسْلُكْهُ عَذَابًا صَعَدًا(17)
تا در اين باره آنان را بيازماييم و هر كس از ياد پروردگار خود دل بگرداند وي را در قيد عذابي [روز]افزون درآورد(17)
وَأَنَّ الْمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا۟ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا(18)
و مساجد ويژه خداست پس هيچ كس را با خدا مخوانيد(18)
وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا۟ يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا(19)
و همين كه بنده خدا برخاست تا او را بخواند چيزي نمانده بود كه بر سر وي فرو افتند(19)
قُلْ إِنَّمَآ أَدْعُوا۟ رَبِّي وَلَآ أُشْرِكُ بِهِۦٓ أَحَدًا(20)
بگو من تنها پروردگار خود را مي خوانم و كسي را با او شريك نمي گردانم(20)
قُلْ إِنِّي لَآ أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلَا رَشَدًا(21)
بگو من براي شما اختيار زيان و هدايتي را ندارم(21)
قُلْ إِنِّي لَن يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا(22)
بگو هرگز كسي مرا در برابر خدا پناه نمي دهد و هرگز پناهگاهي غير از او نمي يابم(22)
إِلَّا بَلَٰغًا مِّنَ اللَّهِ وَرِسَٰلَٰتِهِ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا(23)
[وظيفه من] تنها ابلاغي از خدا و [رساندن] پيامهاي اوست و هر كس خدا و پيامبرش را نافرماني كند قطعا آتش دوزخ براي اوست و جاودانه در آن خواهند ماند(23)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
21st January 2014, 03:11 PM
(آيه 2)
آنها به دنبال اين جمله، سخنان ديگرى به قوم خود گفتند كه قرآن در آيات بعد در دوازده جمله، آنها را بيان كرده كه هر كدام با «انّ» شروع شده كه نشانه تأكيد است.
نخست مىفرمايد: آنها گفتند: «كه (اين قرآن همگان را) به راه راست هدايت مىكند، و لذا ما به آن ايمان آوردهايم و هرگز كسى را شريك پروردگارمان قرار نمىدهيم» (يهدى الى الرشد فآمنا به و لن نشرك بربنا احدا).
(آيه 3)
بعد از ابراز ايمان و نفى هرگونه شرك سخنان خود را در باره صفات خدا چنين ادامه دادند: «و بلند است مقام با عظمت پروردگار ما (از شباهت به مخلوقين، و از هرگونه عيب و نقص) و او هرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده است» (و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبة و لا ولدا).
(آيه 4)
سپس افزودند: ما اكنون اعتراف مىكنيم «كه سفيه ما (ابليس) در باره خدا سخنان ناروا مىگفت» (و انه كان يقول سفيهنا على الله شططا).
يعنى، سفهاى ما براى خدا همسر و فرزندان قائل بودند، و شبيه و شريكى انتخاب كرده بودند، و از راه حق منحرف شده و سخنى به گزاف مىگفتند.
و احتمال دارد كه: «سفيه» در اينجا اشاره به «ابليس» باشد كه بعد از مخالفت فرمان خدا نسبتهاى ناروائى به ساحت مقدس او داد و از آنجا كه «ابليس» از جن بوده مؤمنان جن به اين وسيله از او ابراز تنفر مىكنند، و سخن او را گزافه و شطط مىنامند.
(آيه 5)
سپس افزودند: «و ما گمان مىكرديم كه انس و جنّ هرگز، بر خدا دروغ نمىبندند» (و انا ظننا ان لن تقول الانس و الجن على الله كذبا).
اين سخن ممكن است اشاره به تقليد كوركورانهاى باشد كه اين گروه قبلا از ديگران داشتند، و براى خدا شريك و شبيه و همسر و فرزند قائل بودند مىگويند:
اگر ما اين مسائل را از ديگران بدون دليل پذيرفتيم به خاطر خوش باورى بود، هرگز خيال نمىكرديم كه انس و جن به خود جرأت دهند كه چنين دروغهاى بزرگى به خدا ببندند، ولى اكنون به غلط بودن اين تقليد ناروا پىبرديم و به اين ترتيب به اشتباه خود و انحراف مشركان جن اعتراف مىكنيم.
(آيه 6)
سپس افزودند: يكى ديگر از انحرافات جن و انس اين بود كه:
«مردانى از بشر به مردانى از جن پناه مىبردند، و آنها سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مىشدند» (و انه كان رجال من الانس يعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا).
مفهوم آيه، مفهوم وسيعى است كه شامل هرگونه پناه بردن افرادى از انسانها به جن را شامل مىشود چه اين كه مىدانيم در ميان عرب كاهنان زيادى وجود داشتند كه معتقد بودند به وسيله طايفه «جنّ» بسيارى از مشكلات را حل مىكنند و از آينده خبر مىدهند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
21st January 2014, 03:16 PM
(آيه 7)
اين آيه همچنان ادامه سخنان مؤمنان جن است كه به هنگام تبليغ قوم خود بيان داشتند و از طرق مختلف آنها را به سوى اسلام و قرآن دعوت نمودند.
نخست مىگويند: «و اين كه آنها گمان كردند- همان گونه كه شما گمان كرديد- كه خداوند هرگز كسى را (به نبوت) مبعوث نمىكند» (و انهم ظنوا كما ظننتم ان لن يبعث الله احدا).
لذا به انكار قرآن، و تكذيب نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله برخاستند، ولى ما هنگامى كه با دقت به آيات اين كتاب آسمانى گوش فرا داديم حقانيت آن را به روشنى درك كرديم، مبادا شما هم مانند مشركان انسانها، راه كفر پيش گيريد و به سرنوشت آنها گرفتار شويد.
اين تعبير هشدارى است به مشركان كه بدانند وقتى جن، منطقش اين است و داوريش چنين، بيدار شوند و به دامن قرآن و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله چنگ زنند.
(آيه 8)
سپس مؤمنان جن، به يكى از نشانههاى صدق گفتار خود كه در جهان طبيعت براى همه جنيان قابل درك است اشاره كرده، مىگويند: «ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر از محافظان قوى و تيرهاى شهاب يافتيم» (و انا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرسا شديدا و شهبا).
(آيه 9)
«ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مىنشستيم (و اخبارى از آن را دريافت مىداشتيم و به اطلاع دوستان خود مىرسانديم) اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند، شهابى را در كمين خود مىيابد) كه او را هدف قرار مىدهد»! (و انا كنا نقعد منها مقاعد للسمع فمن يستمع الآن يجد له شهابا رصدا).
آيا اين وضع تازه، دليل بر اين حقيقت نيست كه با ظهور اين پيامبر و نزول كتاب آسمانى او دگرگونى عظيمى در جهان رخ داده است؟ چرا شما قبلا قدرت بر استراق سمع داشتيد، و الآن احدى توانائى بر اين كار ندارد؟!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
21st January 2014, 03:17 PM
(آيه 10)
سپس افزودند: با اين اوضاع و احوال «ما نمىدانيم آيا (اين ممنوعيت از استراق سمع دليل بر اين است كه) اراده شرّى در باره اهل زمين شده، يا خداوند مىخواهد از اين طريق آنها را هدايت فرمايد»؟ (و انا لا ندرى ا شر اريد بمن فى الارض ام اراد بهم ربهم رشدا).
و به تعبير ديگر ما نمىدانيم آيا اين امر مقدمه نزول عذاب و بلا از سوى خداست يا مقدمه هدايت آنها؟
مؤمنان جن قاعدتا بايد فهميده باشند كه ممنوعيت از استراق سمع كه با ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مقارن بوده، مقدمه هدايت انسانها، و برچيده شدن دستگاه كهانت و خرافات ديگرى مانند آن است.
اما از آنجا كه «جنّ» به مسأله استراق سمع دلبستگى خاصى داشت هنوز نمىتوانست باور كند كه اين محروميت يك نوع خير و بركت است، و گر نه روشن است كه كاهنان در عصر جاهليت با اتكا به همين مسأله استراق سمع سهم بزرگى در گمراه ساختن مردم داشتند.
(آيه 11)
اين آيه همچنان ادامه گفتار مؤمنان جن به هنگام تبليغ قوم گمراه خويش است، نخست از زبان آنها مىگويد: «و در ميان ما افراد صالح و افرادى غير صالحند و ما گروههاى متفاوتى هستيم» (و انا منا الصالحون و منا دون ذلك كنا طرائق قددا).
اين جمله را احتمالا به اين منظور گفتند كه مبادا وجود «ابليس» در ميان طايفه جن، اين توهّم را براى عدهاى از آنها به وجود آورد كه طبيعت جنّ بر شر و فساد و شيطنت است، و هرگز نور هدايت به قلب او نمىتابد.
مؤمنان جن با اين سخن روشن مىسازند كه اصل اختيار و آزادى اراده بر آنها نيز حاكم است. و افرادى صالح و غير صالح هر دو وجود دارند، بنابر اين زمينههاى هدايت در وجود آنها فراهم مىباشد.
اين آيه در ضمن ذهنيات ما انسانها را در باره جن نيز اصلاح مىكند، زيرا در تصور بسيارى از مردم واژه «جنّ» با نوعى «شيطنت» و فساد و گمراهى و انحراف، همراه است، اين آيه مىگويد آنها نيز گروههاى مختلفى دارند، صالح و غير صالح.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
21st January 2014, 03:20 PM
(آيه 12)
مؤمنان جن در ادامه سخنان خود به ديگران هشدار مىدهند و مىگويند: «و ما يقين داريم هرگز نمىتوانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و نمىتوانيم از (پنجه قدرت) او بگريزيم» (و انا ظننا ان لن نعجز الله فى الارض و لن نعجزه هربا).
بنابر اين، اگر تصور كنيد مىتوانيد از كيفر و مجازات خدا با فرار كردن به گوشهاى از زمين يا نقطهاى از آسمانها نجات يابيد، سخت در اشتباهيد.
(آيه 13)
مؤمنان جن در ادامه كلام خود مىافزايند: «ما هنگامى كه هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم» (و انا لما سمعنا الهدى آمنا به).
و اگر شما را به هدايت قرآن فرا مىخوانيم، قبلا خودمان به اين برنامه عمل كردهايم، بنابر اين ديگران را به چيزى دعوت نمىكنيم كه خود آن را ترك گفته باشيم.
سپس نتيجه ايمان را در يك جمله كوتاه بيان كرده، مىگويد: «هر كس به پروردگارش ايمان بياورد، نه از نقصان مىترسد و نه از ظلم» (فمن يؤمن بربه فلا يخاف بخسا و لا رهقا).
و هر كار كوچك و بزرگى را انجام دهد، اجر و پاداش آن را بىكم و كاست دريافت مىنمايد.
(آيه 14)
و در اين آيه براى توضيح بيشتر پيرامون سرنوشت مؤمنان و كافران مىگويند: ما از طريق هدايت قرآن مىدانيم «گروهى از ما مسلمان و گروهى ظالمند» (و انا منا المسلمون و منا القاسطون).
«هر كس اسلام را، اختيار كند، راه راست را برگزيده» و به سوى هدايت و ثواب الهى گام برداشته (فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا).
(آيه 15)
«و اما ظالمان، آتشگيره و هيزم دوزخند» اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
21st January 2014, 03:21 PM
(آيه 16)
شما را با اين نعمتهاى فراوان مىآزمائيم! در آيات گذشته سخن از پاداشهاى مؤمنان در قيامت بود، و در اينجا سخن از پاداشهاى دنيوى آنهاست.
مىفرمايد: «اگر آنها [- جن و انس] در راه ايمان استقامت ورزند با آب فراوان سيرابشان مىكنيم»! (و ان لو استقاموا على الطريقة لاسقيناهم ماء غدقا).
باران رحمت خود را بر آنها فرو مىباريم، و منابع و چشمههاى آب حياتبخش را در اختيارشان مىگذاريم، و از آنجا كه آب فراوان است همه چيز فراوان است، و به اين ترتيب آنها را مشمول انواع نعمتها قرار مىدهيم.
اين براى چندمين بار است كه قرآن مجيد روى اين مطلب تكيه مىكند كه «ايمان و تقوا» نه تنها سر چشمه «بركات معنوى» است كه موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و «بركت مادى» نيز مىباشد.
البته طبق اين آيه آنچه مايه وفور نعمت مىشود، استقامت بر ايمان است نه اصل ايمان.
(آيه 17)
در اين آيه به حقيقت ديگرى در همين رابطه اشاره كرده، مىافزايد: «هدف اين است كه ما آنها را با اين نعمت فراوان بيازمائيم» (لنفتنهم فيه).
و از اينجا روشن مىشود كه يكى از اسباب مهم امتحان الهى وفور نعمت است، و اتفاقا آزمايش به وسيله «نعمت» از آزمايش به وسيله «عذاب» سختتر و پيچيدهتر است، زيرا طبيعت فزونى نعمت، سستى و تنبلى و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و اين درست چيزى است كه انسان را از خدا دور مىسازد و ميدان را براى فعاليت شيطان آماده مىكند تنها كسانى مىتوانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت در امان بمانند كه بطور دائم به ياد خدا باشند.
و لذا به دنبال آن، مىافزايد: «و هر كس از ياد پروردگارش روى گرداند او را به عذاب شديد و فزاينده اى گرفتار مىسازد» (و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذابا صعدا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
21st January 2014, 03:23 PM
(آيه 18)
در اين آيه از زبان مؤمنان جنّ به هنگام دعوت ديگران به سوى توحيد چنين مىگويد: «مساجد از آن خداست، پس هيچ كس را با خدا نخوانيد (و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا).
منظور از «مساجد» مكانهائى است كه در آنجا براى خدا سجده مىشود كه مصداق اكمل آن، مسجد الحرام، و مصداق ديگرش ساير مساجد، و مصداق گستردهترش، تمام مكانهائى است كه انسان در آنجا نماز مىخواند، و براى خدا سجده مىكند، و به حكم حديث معروف پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود:
«جعلت لى الارض مسجدا و طهورا تمام روى زمين، سجده گاه و وسيله طهور (تيمّم كردن) براى من قرار داده شده» همه جا را شامل مىشود.
و به اين ترتيب پاسخى است به اعمال مشركان عرب و مانند آنها كه خانه كعبه را بتكده ساخته بودند، و به اعمال مسيحيان منحرف كه به سراغ «تثليث» رفته و در كليساهاى خود خدايان سهگانه را مىپرستيدند، قرآن مىگويد: تمام معابد، مخصوص خداست و در اين معابد، جز براى خدا سجده نمىتوان كرد و پرستش غير او ممنوع است.
(آيه 19)
و در ادامه اين سخن براى بيان تأثير فوق العاده قرآن مجيد و عبادت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىافزايد: «هنگامى كه بنده خدا [- محمّد] به عبادت بر مىخاست و او را مىخواند گروهى پيرامون او بشدت ازدحام مىكردند» (و انه لما قام عبد الله يدعوه كادوا يكونون عليه لبدا).
تعبير «لبد» بيانگر هجوم عجيب مؤمنان جن براى شنيدن قرآن در اولين برخورد با آن، و همچنين بيانگر جاذبه فوق العاده نماز پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است.
(آيه 20)
در اينجا براى تحكيم پايههاى توحيد، و نفى هرگونه شرك كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود، نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مىدهد: «بگو: من تنها پروردگارم را مىخوانم (و فقط او را عبادت مىكنم) و هيچ كس را شريك او قرار نمىدهم»! (قل انما ادعوا ربى و لا اشرك به احدا).
(آيه 21)
سپس دستور مىدهد: «بگو: من مالك زيان و هدايتى براى شما نيستم» و هدايت به دست ديگرى است (قل انى لا املك لكم ضرا و لا رشدا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
21st January 2014, 03:25 PM
(آيه 22)
و باز اضافه مىكند: «بگو: (اگر من نيز بر خلاف فرمانش رفتار كنم) هيچ كس مرا در برابر او حمايت نمىكند و پناهگاهى جز او نمىيابم» (قل انى لن يجيرنى من الله احد و لن اجد من دونه ملتحدا).
به اين ترتيب نه كسى مىتواند به من پناه دهد نه چيزى مىتواند پناهگاه واقع شود اين سخنان از يك سو اعتراف به عبوديت كامل در پيشگاه خداوند است، و از سوى ديگر هرگونه «غلوّ» را در مورد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نفى مىكند، و از سوى سوم نشان مىدهد كه نه تنها از بتها كارى ساخته نيست كه شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيز با آن همه عظمت ملجأ و پناه مستقلى در برابر عذاب خدا نمىتواند باشد، و از سوى چهارم به بهانهجوئيها و انتظارات بىموردى كه افراد لجوج در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله داشتند و از او تقاضاى كارهاى خدائى مىكردند پايان مىدهد، و ثابت مىكند كه توسل و شفاعت نيز به اذن خداست.
(آيه 23)
در اين آيه مىافزايد: «تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خدا و رساندن رسالتهاى اوست» (الا بلاغا من الله و رسالاته).
اين تعبير شبيه چيزى است كه در آيه 92 سوره مائده مىخوانيم: «تنها چيزى كه بر عهده پيامبر است ابلاغ آشكار است».
و در آيه 188 سوره اعراف آمده است: «بگو: من مالك سود و زيانى براى خويش نيستم، مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر از غيب با خبر بودم منافع فراوانى براى خود فراهم مىساختم، و هيچ بدى به من نمىرسيد، من تنها بيم دهنده و بشارت دهندهام براى گروهى كه ايمان مىآورند».
به هر حال در پايان آيه هشدار مىدهد كه: «هر كس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن اوست، و جاودانه در آن مىماند» (و من يعص الله و رسوله فان له نار جهنم خالدين فيها ابدا).
روشن است كه منظور هر گنهكارى نيست، بلكه منظور مشركان و كافران است زيرا هر گنهكارى مستحق خلود در آتش دوزخ نمىباشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread534.html
soham 313
22nd January 2014, 09:25 AM
[golrooz] صفحه ی 344 از قرآن کریم شامل آیات 24 تا 28 از سوره ی جن و آیات 1 تا 19 از سوره ی مزمل [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
حَتَّيٰٓ إِذَا رَأَوْا۟ مَا يُوعَدُونَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ نَاصِرًا وَأَقَلُّ عَدَدًا(24)
[باش] تا آنچه را وعده داده مي شوند ببينند آنگاه دريابند كه ياور چه كسي ضعيف تر و كدام يك شماره اش كمتر است(24)
قُلْ إِنْ أَدْرِيٓ أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّيٓ أَمَدًا(25)
بگو نمي دانم آنچه را كه وعده داده شده ايد نزديك است يا پروردگارم براي آن زماني نهاده است(25)
عَٰلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَيٰ غَيْبِهِۦٓ أَحَدًا(26)
داناي نهان است و كسي را بر غيب خود آگاه نمي كند(26)
إِلَّا مَنِ ارْتَضَيٰ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنۢ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا(27)
جز پيامبري را كه از او خشنود باشد كه [در اين صورت] براي او از پيش رو و از پشت سرش نگاهباناني بر خواهد گماشت(27)
لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا۟ رِسَٰلَٰتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَيٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًۢا(28)
تا معلوم بدارد كه پيامهاي پروردگار خود را رسانيده اند و [خدا] بدانچه نزد ايشان است احاطه دارد و هر چيزي را به عدد شماره كرده است(28)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ(1)
اي جامه به خويشتن فرو پيچيده(1)
قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا(2)
به پا خيز شب را مگر اندكي(2)
نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا(3)
نيمي از شب يا اندكي از آن را بكاه(3)
أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلًا(4)
يا بر آن [نصف] بيفزاي و قرآن را شمرده شمرده بخوان(4)
إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا(5)
در حقيقت ما به زودي بر تو گفتاري گرانبار القا مي كنيم(5)
إِنَّ نَاشِئَةَ الَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطًْٔا وَأَقْوَمُ قِيلًا(6)
قطعا برخاستن شب رنجش بيشتر و گفتار [در آن هنگام] راستين تر است(6)
إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا(7)
[و] تو را در روز آمد و شدي دراز است(7)
وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا(8)
و نام پروردگار خود را ياد كن و تنها به او بپرداز(8)
رَّبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا(9)
[اوست] پروردگار خاور و باختر خدايي جز او نيست پس او را كارساز خويش اختيار كن(9)
وَاصْبِرْ عَلَيٰ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا(10)
و بر آنچه مي گويند شكيبا باش و از آنان با دوري گزيدني خوش فاصله بگير(10)
وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُو۟لِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا(11)
و مرا با تكذيب كنندگان توانگر واگذار و اندكي مهلتشان ده(11)
إِنَّ لَدَيْنَآ أَنكَالًا وَجَحِيمًا(12)
در حقيقت پيش ما زنجيرها و دوزخ(12)
وَطَعَامًا ذَا غُصَّةٍ وَعَذَابًا أَلِيمًا(13)
و غذايي گلوگير و عذابي پر درد است(13)
يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيبًا مَّهِيلًا(14)
روزي كه زمين و كوهها به لرزه درآيند و كوهها به سان ريگ روان گردند(14)
إِنَّآ أَرْسَلْنَآ إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَٰهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَآ أَرْسَلْنَآ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ رَسُولًا(15)
بي گمان ما به سوي شما فرستاده اي كه گواه بر شماست روانه كرديم همان گونه كه فرستاده اي به سوي فرعون فرستاديم(15)
فَعَصَيٰ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَٰهُ أَخْذًا وَبِيلًا(16)
[ولي] فرعون به آن فرستاده عصيان ورزيد پس ما او را به سختي فرو گرفتيم(16)
فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَٰنَ شِيبًا(17)
پس اگر كفر بورزيد چگونه از روزي كه كودكان را پير مي گرداند پرهيز توانيد كرد(17)
السَّمَآءُ مُنفَطِرٌۢ بِهِ كَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا(18)
آسمان از [بيم] آن [روز] در هم شكافد وعده او انجام يافتني است(18)
إِنَّ هَٰذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَآءَ اتَّخَذَ إِلَيٰ رَبِّهِ سَبِيلًا(19)
قطعا اين [آيات] اندرزي است تا هر كه بخواهد به سوي پروردگار خود راهي در پيش گيرد(19)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
22nd January 2014, 09:49 AM
(آيه 24)
سپس مىافزايد: اين وضع كفار و مشركان كه پيوسته مسلمانان را استهزا مىكنند و ضعيف مىشمرند همچنان ادامه مىيابد «تا آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند، آنگاه مىدانند چه كسى ياورش ضعيفتر، و جمعيتش كمتر است» (حتى اذا راوا ما يوعدون فسيعلمون من اضعف ناصرا و اقل عددا).
لحن آيه به خوبى نشان مىدهد كه دشمنان اسلام پيوسته قدرت و كثرت نفرات خود را به رخ آنها مىكشيدند، و آنها را ضعيف و ناتوان مىشمردند قرآن به اين وسيله به مؤمنان دلدارى و نويد مىدهد كه سر انجام روز پيروزى آنها و شكست و ناتوانى دشمنان فرا خواهد رسيد.
(آيه 25)
عالم الغيب خداست! چون در آيات قبل اشاره به اين حقيقت شده بود كه «استهزا و سركشى اين گروه همچنان ادامه مىيابد تا زمانى كه وعده الهى دائر بر عذاب فرا رسد» اين سؤال را بر مىانگيزد كه اين وعده كى تحقق مىيابد؟
قرآن مجيد به پاسخ اين سؤال پرداخته مىگويد: «بگو: من نمىدانم آنچه به شما وعده داده شده (از عذاب دنيا و قيام رستاخيز) نزديك است، يا پروردگارم زمانى براى آن قرار مىدهد»؟ (قل ان ادرى ا قريب ما توعدون ام يجعل له ربى امدا).
اين علم مخصوص ذات پاك خداست، و او خواسته از بندگانش مكتوم بماند تا موضوع امتحان و آزمون خلق كامل گردد، چرا كه اگر بدانند دور است يا نزديك در هر دو صورت امتحان كم اثر خواهد بود.
بارها در آيات قرآن مجيد به اين معنى برخورد مىكنيم كه هر وقت سؤال از زمان قيامت مىشد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله اظهار بىاطلاعى مىفرمود و مىگفت: علم آن مخصوص خداست.
در حديثى آمده است كه روزى «جبرئيل» در صورت يك عرب بيابانى در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهر شد، و از جمله سؤالاتى كه از آن حضرت نمود اين بود كه گفت: «به من بگو: كى قيامت بر پا مىشود»؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «كسى كه از او سؤال مىكنى (در اين مسأله) آگاهتر از سؤال كننده نيست»! بار ديگر آن مرد عرب با صداى بلند گفت: «اى محمّد! قيامت كى خواهد آمد»؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «واى بر تو قيامت مىآيد، بگو ببينم چه چيز براى آن فراهم كردهاى؟» اعرابى گفت: من نماز و روزه بسيارى فراهم نكردهام، ولى خدا و رسولش را دوست دارم.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «پس تو با كسى خواهى بود كه دوستش دارى»!
«انس» يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگويد: «مسلمانان از هيچ سخنى مانند اين سخن خوشحال نشدند».
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread534-2.html
soham 313
22nd January 2014, 09:51 AM
(آيه 26)
سپس در ادامه اين بحث يك قاعده كلى را در مورد علم غيب بيان مىدارد، مىفرمايد: «داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمىسازد» (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا).
(آيه 27)
سپس به عنوان يك استثنا از اين مسأله كلى مىافزايد: «مگر رسولانى كه آنان را برگزيده» و از آنان راضى شده (الا من ارتضى من رسول).
آنچه را بخواهد از علم غيب به او مىآموزد، و از طريق وحى ابلاغ مىكند.
«سپس مراقبينى از پيش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد ...» (فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا).
و اين خود يكى از دلائل معصوم بودن پيامبران است كه با نيروهاى غيبى و امدادهاى الهى، و مراقبت فرشتگان او، از لغزشها و خطاها مصون و محفوظند.
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread534-2.html
soham 313
22nd January 2014, 09:56 AM
(آيه 28)
در اين آيه كه آخرين آيه سوره است دليل وجود اين نگاهبانان و مراقبين را چنين بيان مىكند: مقصود اين است «تا بداند كه پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را (بى كم و كاست) ابلاغ كردهاند، و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد، و همه چيز را احصا كرده است» (ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم و احاط بما لديهم و احصى كل شىء عددا).
البته معنى آيه اين نيست كه خداوند چيزى را در باره پيامبرانش نمىدانسته و بعدا دانسته است، چه اين كه علم خدا ازلى و ابدى و بىپايان است، بلكه منظور اين است كه اين علم الهى در خارج تحقق يابد و صورت عينى به خود بگيرد يعنى، پيامبران رسالت او را عملا ابلاغ كنند و اتمام حجت نمايند.
نكته ها:
1- تحقيق گستردهاى پيرامون علم غيب
با دقت در آيات مختلف قرآن به خوبى روشن مىشود كه دو دسته آيه در زمينه علم غيب وجود دارد نخست آياتى كه علم غيب را مخصوص خدا معرفى كرده و از غير او نفى مىنمايد، مانند آيه 50 و 59 سوره انعام.
گروه دوم آياتى است كه به روشنى نشان مىدهد كه اولياى الهى «اجمالا» از غيب آگاهى داشتند، چنانكه در آيه 179 سوره آل عمران مىخوانيم: «چنان نبود كه خدا شما را از علم غيب آگاه كند ولى خداوند از ميان رسولان خود هر كس را بخواهد برمىگزيند» (و قسمتى از اسرار غيب را در اختيار او مىگذارد).
و در معجزات حضرت مسيح (ع) مىخوانيم كه فرمود: «من شما را از آنچه مىخوريد، يا در خانههاى خود ذخيره مىكنيد خبر مىدهم». (آل عمران/ 49) آيه مورد بحث نيز با توجه به استثنائى كه در آن آمده نشان مىدهد كه خداوند قسمتى از علم غيب را در اختيار رسولان برگزيدهاش قرار مىدهد.
از سوى ديگر آياتى از قرآن كه مشتمل بر خبرهاى غيبى است نيز كم نيست، مانند آيه دوم تا چهارم سوره روم: «روميان مغلوب شدند- و اين شكست در سرزمين نزديك واقع شد، اما آنها بعد از اين مغلوبيت به زودى غالب خواهند شد- در عرض چند سال».
اصولا وحى آسمانى كه بر پيامبران نازل مىشود نوعى غيب است كه در اختيار آنان قرار مىگيرد، چگونه مىتوان گفت آنها آگاهى از غيب ندارند در حالى كه وحى بر آنان نازل مىشود.
از همه اينها گذشته، روايات زيادى داريم كه نشان مىدهد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و امامان معصوم عليهم السّلام اجمالا آگاهى از غيب داشتند، و گاه از آن خبر مىدادند مانند خبر دادن از ماجراى جنگ «موته» و شهادت جعفر، و بعضى ديگر از فرماندهان اسلام كه در همان لحظه وقوع، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مدينه مسلمانان را آگاه كرد و مانند آن در زندگى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كم نيست.
در «نهج البلاغه» نيز پيشگوئيهاى بسيارى از حوادث آينده به چشم مىخورد كه نشان مىدهد على عليه السّلام اين اسرار غيب را مىدانست، مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل بصره آمده است كه مىفرمايد: «گويا مىبينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود آمده و همه غرق شده ايد، تنها قله بلند مسجدتان همچون سينه كشتى در روى آب نمايان است»! و مانند آنچه «كميل بن زياد» به «حجاج» گفت كه «امير مؤمنان على عليه السّلام به من خبر داده كه تو قاتل منى».
اكنون سخن در اين است كه چگونه بين اين آيات و روايات كه بعضى علم غيب را از غير خدا نفى، و بعضى اثبات مىكنند جمع كنيم؟
در اينجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد. از جمله:
1- از معروفترين راههاى جمع اين است كه منظور از اختصاص علم غيب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنابراين غير او مستقلا هيچ گونه آگاهى از غيب ندارند، و هر چه دارند از ناحيه خداست، با الطاف و عنايت اوست، و جنبه تبعى دارد.
2- اسرار غيب دو گونه است قسمتى مخصوص به خداست و هيچ كس جز او نمىداند مانند قيام قيامت، و امورى از قبيل آن، و قسمتى از آن را به انبياء و اولياء مىآموزد.
3- راه ديگر اين كه خداوند بالفعل از همه اسرار غيب آگاه است، ولى انبيا و اوليا ممكن است بالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامى كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم مىدهد، و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا انجام مىگيرد
2- تحقيقى پيرامون آفرينش «جن»
«جن» چنانكه از مفهوم لغوى اين كلمه به دست مىآيد موجودى است ناپيدا كه مشخصات زيادى در قرآن براى او ذكر شده، از جمله اين كه:
1- موجودى است كه از شعله آتش آفريده شده، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده است. (الرّحمن/ 15)
2- داراى علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. (آيات مختلف سوره جنّ)
3- داراى تكليف و مسؤوليت است. (آيات سوره جنّ و سوره الرّحمن)
4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى كافرند. (جنّ/ 11)
5- آنها داراى حشر و نشر و معادند. (جنّ/ 15)
6- آنها قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند، و بعدا ممنوع شدند. (جنّ/ 9)
7- آنها با بعضى انسانها ارتباط برقرار مىكردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهانى داشتند به اغواى انسانها مىپرداختند. (جنّ/ 6)
8- در ميان آنها افرادى يافت مىشوند كه از قدرت زيادى برخوردارند، همان گونه كه در ميان انسانها نيز چنين است. (نمل/ 39)
9- آنها قدرت بر انجام بعضى كارهاى مورد نياز انسان دارند «گروهى از جن پيش روى سليمان به اذن پروردگار كار مىكردند، و براى او معبدها، تمثالها، و ظروف بزرگ غذا تهيه مىكردند» (سبأ/ 12 و 13)
10- خلقت آنها در روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است (حجر/ 27) و ويژگيهاى ديگر.
تا اينجا سخن از مطالبى بود كه از قرآن مجيد در باره اين موجود ناپيدا استفاده مىشود كه خالى از هرگونه خرافه و مسائل غير علمى است، ولى مىدانيم مردم عوام و ناآگاه خرافات زيادى در باره اين موجود ساختهاند كه با عقل و منطق جور نمىآيد، و به همين جهت يك چهره خرافى و غير منطقى به اين موجود داده كه وقتى كلمه جن گفته مىشود مشتى خرافات نيز با آن تداعى مىشود از جمله اين كه آنها را با اشكال عجيب و غريب و وحشتناك، و موجوداتى موذى و پرآزار و موهومات ديگرى از اين قبيل.
در حالى كه اگر موضوع وجود جن از اين خرافات پيراسته شود، اصل مطلب كاملا قابل قبول است و از سوى ديگر هيچ دليل عقلى بر نفى آن وجود ندارد، بنابراين بايد آن را پذيرفت، و از توجيهات غلط و ناروا بايد برحذر بود همان گونه كه از خرافات عوام در اين قسمت بايد اجتناب كرد.
اين نكته نيز قابل توجه است كه جن گاهى بر يك مفهوم وسيعتر اطلاق مىشود كه انواع موجودات ناپيدا را شامل مىگردد، اعم از آنها كه داراى عقل و دركند و آنها كه عقل و درك ندارند، و حتى گروهى از حيوانات كه با چشم ديده مىشوند و معمولا در لانهها پنهانند، نيز در اين معنى وسيع وارد است.
شاهد اين سخن روايتى است از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه فرمود: «خداوند جن را پنج صنف آفريده است: صنفى مانند باد در هوا (ناپيدا هستند) و صنفى به صورت مارها، و صنفى به صورت عقربها، و صنفى حشرات زميناند، و صنفى از آنها مانند انسانها كه بر آنها حساب و عقاب است».
«پايان سوره جنّ»
منبع: http://www.qurangloss.ir/thread534-2.html
soham 313
22nd January 2014, 09:57 AM
سوره مزّمّل [73]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 20 آيه مىباشد.
محتواى سوره:
محتواى اين سوره را مىتوان در پنج بخش خلاصه كرد:
بخش اول آيات آغاز سوره است كه پيامبر را به قيام شبانه براى عبادت و تلاوت قرآن دعوت مىكند، و براى آمادگى پذيرش يك برنامه سنگين آماده مىسازد.
بخش دوم سوره او را به صبر و شكيبائى و مقاومت و مدارا با مخالفان در اين مقطع خاص دعوت مىكند.
در بخش سوم بحثهائى پيرامون معاد، و ارسال موسى بن عمران به سوى فرعون و سركشى و سپس عذاب دردناك او را بيان مىدارد.
بخش چهارم دستورات شديدى را كه در آغاز سوره پيرامون قيام شبانه آمده است به خاطر گرفتاريهاى مسلمانان تخفيف مىدهد.
و در بخش پنجم بار ديگر دعوت به تلاوت قرآن، و خواندن نماز و دادن زكات و انفاق فى سبيل اللّه و استغفار مىنمايد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«هر كس سوره مزّمّل را بخواند سختيها در دنيا و آخرت از او برداشته مىشود».
و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس سوره مزّمّل را در نماز عشاء دوم (منظور همان نماز عشاء است زيرا گاه به مغرب عشاء اول گفته مىشود) يا در آخر شب بخواند، شب و روز، و همچنين خود اين سوره، گواه او در روز قيامت خواهد بود، و خداوند او را حيات پاكيزه و مرگ پاكيزهاى خواهد داد»! مسلما اين فضائل بزرگ در صورتى است كه محتواى سوره دائر به قيام شبانه و تلاوت قرآن و صبر و استقامت و ايثار و انفاق عملى گردد، نه تلاوتى خالى از عمل.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
22nd January 2014, 09:58 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اى جامه به خود پيچيده به پاخيز! همان گونه كه از لحن آغاز اين سوره بر مىآيد دعوتى است آسمانى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى استقامت، و آمادگى جهت پذيرش يك وظيفه بزرگ و سنگين، كه بدون خود سازى قبلى انجام. آن ممكن نيست.
مىفرمايد: «اى جامه به خود پيچيده»! (يا ايها المزمل).
(آيه 2)
«شب را جز كمى به پا خيز»! (قم الليل الا قليلا).
(آيه 3)
«نيمى از شب را، يا كمى از آن كم كن» (نصفه او انقص منه قليلا).
(آيه 4)
«يا بر نصف آن بيفزا» (او زد عليه).
«و قرآن را با دقت و تأمل بخوان» (و رتل القرآن ترتيلا).
به پا خيز كه دوران «جامه به خود پيچيدن» و در گوشه انزوا نشستن نيست.
تعبير به «ترتيل» كه در اصل به معنى «تنظيم» و «ترتيب موزون» است، در اينجا به معنى خواندن آيات قرآن با تأنى و نظم لازم، و اداء صحيح حروف، و تبيين كلمات، و دقت و تأمل در مفاهيم آيات، و انديشه در نتايج آن است.
همچنين رواياتى كه در تفسير «ترتيل» وارد شده همگى گواه بر اين حقيقت است كه نبايد آيات قرآن را به عنوان الفاظى خالى از محتوا و پيام، تلاوت كرد، بلكه بايد به تمام امورى كه تأثير آن را در خواننده و شنونده عميق مىسازد توجه داشت، و فراموش نكرد كه اين پيام الهى است، و هدف تحقق بخشيدن به محتواى آن است.
ولى متأسفانه امروز بسيارى از مسلمانان از اين واقعيت فاصله گرفته، و از قرآن تنها به الفاظى اكتفا نمودهاند، بىآنكه بدانند اين آيات براى چه نازل شده؟
درست است كه الفاظ قرآن نيز محترم، است ولى نبايد فراموش كرد كه اين الفاظ و تلاوت مقدمه بيان محتواست.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير «ترتيل» مىخوانيم: «وقتى از كنار آيهاى مىگذرى كه در آن نامى از بهشت است توقف كن و از خدا بهشت را بطلب (و خود را براى آن بساز) و هنگامى كه از آيهاى مىگذرى كه در آن نام دوزخ است از آن به خدا پناه بر». و خويشتن را از آن دور دار.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
22nd January 2014, 10:02 AM
(آيه 5)
سپس هدف نهايى اين دستور سخت و مهم را چنين بيان مىكند:
«ما به زودى سخنى سنگين را به تو القا خواهيم كرد» (انا سنلقى عليك قولا ثقيلا).
سنگين از نظر محتوا، و مفهوم آيات! و بيان مسؤوليتها.
سنگين از نظر تحمل آن بر قلوب و دلها، تا آنجا كه قرآن در آيه 21 سوره حشر مىگويد: «اگر اين قرآن را بر كوهها نازل مىكرديم آن را خاشع و از هم شكافته مىديدى»! سنگين از نظر تبليغ، و مشكلات راه دعوت! و برنامهريزى و اجراى كامل آن! سنگين در ترازوى عمل و در عرصه قيامت.
ولى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و ياران اندكش با استمداد از تربيت قرآن مجيد، و استعانت به نماز شب و استفاده از تقرب به ذات پاك پروردگار، توانستند بر تمام اين مشكلات فائق آيند، و بار اين «قول ثقيل» را بر دوش كشند و به منزل مقصود برسانند!
فضيلت نماز شب:
اين آيات بار ديگر اهميت شب زندهدارى، و نماز شب، و تلاوت قرآن را در آن هنگام كه غافلان در خوابند گوشزد مىكند، عبادت در شب، مخصوصا در سحرگاهان و نزديك طلوع فجر، اثر فوق العادهاى در صفاى روح، و تهذيب نفوس، و تربيت معنوى انسان، و پاكى قلب و بيدارى دل و تقويت ايمان و اراده، و تحكيم پايههاى تقوا در دل و جان انسان دارد.
به همين دليل علاوه بر آيات قرآن در روايات اسلامى نيز تأكيد فراوان روى آن شده است.
از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «سه چيز از عنايات مخصوص الهى است: عبادت شبانه (نماز شب) و افطار دادن به روزه داران، و ملاقات برادران مسلمان».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
22nd January 2014, 10:09 AM
(آيه 6)
تأثير نيايش در دل شب: اين آيه ادامه بحث پيرامون عبادت شبانه، و آموزشهاى معنوى در پرتو تلاوت قرآن در دل شب است و در حقيقت به منزله بيان دليلى است براى آنچه در آيات قبل آمده است، مىفرمايد: «مسلما نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامتتر است» (ان ناشئة الليل هى اشد وطئا و اقوم قيلا).
آيه فوق از آياتى است كه با تعبيرات پرمحتوايش رساترين سخن را در باره «عبادت شبانه» و نيايش سحرگاهان، و راز و نياز با محبوب، در ساعاتى كه اسباب فراغت خاطر از هر زمان فراهمتر است، و همچنين تأثير آن در تهذيب نفس، و پرورش روح و جان انسانى، بيان كرده است، و نشان مىدهد كه روح آدمى در آن ساعات آمادگى خاصى براى نيايش و مناجات و ذكر و فكر دارد.
(آيه 7)
در اين آيه مىافزايد: اين به خاطر آن است كه «در روز تلاش و كوشش مستمر و طولانى خواهى داشت» (ان لك فى النهار سبحا طويلا).
دائما مشغول هدايت خلق و ابلاغ رسالت پروردگار، و حل مشكلات زندگى جمعى و فردى هستى، و مجال كافى براى عبادت و نيايش حاصل نمىشود، بنابراين عبادت شبانه را جانشين آن كن و آمادگى لازم براى اين فعاليتهاى بزرگ و گسترده را از آن قيام شب به دست آور.
(آيه 8)
بعد از دستور قيام عبادت شبانه و اشاره اجمالى به آثار عميق آن به ذكر پنج دستور كه مكمّل آن است پرداخته، مىفرمايد: «و نام پروردگارت را ياد كن» (و اذكر اسم ربك).
مسلم است منظور تنها ذكر نام نيست، بلكه توجه به معنى است چرا كه ياد لفظى مقدمه ياد قلبى است، و ذكر قلبى روح و جان را صفا مىبخشد، و نهال معرفت و تقوا را در دل آبيارى مىكند.
در دستور دوم مىفرمايد: «تنها به او دل ببند» و از غير او قطع اميد كن و خالصانه به عبادتش برخيز (و تبتل اليه تبتيلا).
«تبتل» آن است كه انسان با تمام قلبش متوجه خدا گردد، و از ما سوى اللّه منقطع شود، و اعمالش را فقط به خاطر او به جا آورد و غرق در اخلاص گردد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
22nd January 2014, 10:12 AM
(آيه 9)
سپس به سومين دستور پرداخته مىافزايد: «همان پروردگار شرق و غرب كه معبودى جز او نيست، او را نگاهبان و و كيل خود انتخاب كن» (رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وكيلا).
در اينجا بعد از مرحله «ذكر اللّه» و «اخلاص» مرحله توكل و واگذارى همه كارها به خدا فرا مىرسد، خداوندى كه مشرق و مغرب عالم، يعنى، مجموعه جهان هستى در زير سيطره حكومت و ربوبيت او قرار دارد، و تنها معبود شايسته پرستش، اوست.
اين تعبير در حقيقت به منزله دليلى است براى موضوع توكل بر خدا، چگونه انسان بر او توكل نكند، و كار خويش را به او نسپارد، در حالى كه در پهنه جهان هستى غير از او حاكم و فرمانروا و منعم و مربّى و معبود نيست.
(آيه 10)
و بالاخره در چهارمين و پنجمين دستور مىفرمايد: «و در برابر آنچه (دشمنان) مىگويند صابر و شكيبا باش، و بطرزى شايسته از آنان دورى گزين»! (و اصبر على ما يقولون و اهجرهم هجرا جميلا).
و به اين ترتيب در اينجا مقام «صبر» و «هجران» فرا مىرسد، چرا كه در مسير دعوت به سوى حق، بدگوئى دشمنان، و ايذاء و آزار آنان، فراوان است، و اگر باغبان بخواهد گلى را بچيند بايد در برابر زبان خار صبر و تحمل داشته باشد.
به علاوه گاهى در اينجا بىاعتنائى و دورى لازم است، تا هم از شرشان در امان بماند و هم درسى از اين طريق به آنان بدهد، ولى اين هجران و دورى نبايد به معنى قطع برنامههاى تربيتى، و تبليغ و دعوت به سوى خدا باشد.
مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» در ذيل آيه مىگويد: «اين آيه دلالت مىكند كه مبلغين اسلام، و دعوت كنندگان به سوى قرآن، بايد در مقابل ناملائمات شكيبائى پيشه كنند، و با حسن خلق، و مدارا، با مردم معاشرت نمايند، تا سخنان آنها زودتر پذيرفته شود».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
22nd January 2014, 10:22 AM
(آيه 11)
در آيه قبل اشارهاى به كار شكنيها و سخنان ناروا و اذيت و آزار دشمنان اسلام بود در اينجا آنها را زير رگبارى از تهديدات شديد، دائر به عذابهاى دنيا و آخرت از سوى خداوند، قرار داده، و آنها را دعوت به تجديد نظر در برنامههاى شوم خود مىكند، و هم به مسلمانان صدر اول در برابر هجوم سخت اين دشمنان دلدارى مىدهد، و پايمردى مىبخشد.
نخست مىفرمايد: «مرا با تكذيب كنندگان صاحب نعمت واگذار، و آنها را كمى مهلت ده»! (و ذرنى و المكذبين اولى النعمة و مهلهم قليلا).
يعنى، طرف آنها تو نيستى، مجازات و كيفر آنها را به خود من واگذار، و كمى به آنها مهلت ده، تا هم اتمام حجت گردد، و هم ماهيت خود را آشكار سازند، و مىدانيم مدت كمى گذشت كه مسلمانان نيرومند شدند، و ضربات سنگين و شكننده خود را در جنگهاى «بدر» و «حنين» و «احزاب» و مانند آن بر پيكر دشمن وارد آوردند و نيز مدت كمى بيشتر نگذشت كه اين گردنكشان از دنيا رفتند، و گرفتار عذاب الهى در برزخ شدند و عذاب قيامت نيز از آنها چندان دور نيست.
(آيه 12)
سپس در ادامه همين تهديد به صورت صريحتر مىگويد: «نزد ما غل و زنجيرها و (آتش) دوزخ است»! (ان لدينا انكالا و جحيما).
آرى! در برابر آزادى بىقيد و شرط و تنعمى كه در اين دنيا داشتند بهره آنها در آنجا اسارت است و آتش!
(آيه 13)
و باز مىافزايد: «و غذائى گلوگير و عذابى دردناك» (و طعاما ذا غصة و عذابا اليما).
غذائى بر عكس غذاهاى چرب و شيرين دنياى آنها كه به راحتى از گلو فرو مىرفت و گوارا بود، و زندگى دردناك در برابر آسايش بىحساب اين مغروران خودخواه و مستكبر در اين جهان.
با اين كه غذاى خشن و گلوگير خود عذابى است اليم، بعد از آن عذاب اليم را جداگانه ذكر مىكند، و اين نشان مىدهد ابعاد عذاب اليم آخرت از نظر شدت و عظمت بر هيچ كس جز خدا معلوم نيست، و لذا در حديثى مىخوانيم كه: روزى يكى از مسلمانان اين آيه را تلاوت مىكرد، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله استماع مىفرمود: ناگهان شخص مزبور صيحهاى زد و مدهوش شد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
22nd January 2014, 11:03 AM
(آيه 14)
در اين آيه به شرح روزى مىپردازد كه اين عذابها در آن ظاهر مىشوند، مىفرمايد: «در آن روز كه زمين و كوهها سخت به لرزه در مىآيد و كوهها (چنان در هم كوبيده مىشود كه) به شكل تودههائى از شن نرم در مىآيد» (يوم ترجف الارض و الجبال و كانت الجبال كثيبا مهيلا).
(آيه 15)
سپس به مقايسهاى در ميان بعثت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مخالفت زورمندان عرب، و قيام موسى بن عمران در مقابل فرعونيان پرداخته، مىفرمايد: «ما پيامبرى به سوى شما فرستاديم كه گواه بر شماست، همان گونه كه به سوى فرعون رسولى فرستاديم» (انا ارسلنا اليكم رسولا شاهدا عليكم كما ارسلنا الى فرعون رسولا).
هدف او، هدايت شما و نظارت بر اعمال شماست، همان گونه كه هدف موسى بن عمران، هدايت فرعون و فرعونيان و نظارت بر اعمال آنها بود.
(آيه 16)
ولى «فرعون به مخالفت و نافرمانى آن رسول، برخاست و ما او را سخت مجازات كرديم»! (فعصى فرعون الرسول فاخذناه اخذا وبيلا).
نه لشكر عظيم او مانع از عذاب الهى شد، و نه وسعت مملكت و قدرت حكومت و اموال و ثروتشان جلو اين كار را گرفت و سر انجام همگى در امواج خروشان نيل كه به آن مباهات مىكردند غرق شدند، شما كه در سطحى بسيار پائينتر از آنها قرار داريد در باره خود چه مىانديشيد؟
(آيه 17)
سپس روى سخن را به كفار زمان پيامبر اسلام كرده، به آنها چنين هشدار مىدهد: «شما (نيز) اگر كافر شويد چگونه خود را (از عذاب الهى) بر كنار مىداريد در آن روز كه كودكان را پير مىكند»! (فكيف تتقون ان كفرتم يوما يجعل الولدان شيبا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
22nd January 2014, 11:05 AM
(آيه 18)
در اين آيه توصيف بيشترى در باره آن روز وحشتناك بيان كرده، مىافزايد: در آن روز «آسمان از هم شكافته مىشود، و وعده او شدنى و حتمى است» (السماء منفطر به كان وعده مفعولا).
وقتى آسمان و كرات آسمانى با آن همه عظمت نتوانند در برابر حوادث عظيم آن روز مقاومت كنند از اين انسان ضعيف و ناتوان و آسيب پذير چه كارى ساخته است؟
(آيه 19)
در پايان اين بحث اشارهاى به تمام هشدارها و انذارهاى گذشته كرده، مىفرمايد: «اين هشدار و تذكرى است» (ان هذه تذكرة).
شما در انتخاب راه آزاد هستيد، «پس هر كس بخواهد (هدايت شود و طالب سعادت ابدى باشد) راهى به سوى پروردگارش برمىگزيند» (فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا).
اگر پيمودن اين راه از طريق اجبار و اكراه صورت گيرد، نه افتخارى است، نه فضيلتى، فضيلت آن است كه انسان با اراده و اختيار خود اين راه را انتخاب كرده، و بپويد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
23rd January 2014, 09:35 AM
[golrooz] صفحه ی 345 از قرآن کریم شامل آیه ی 20 از سوره ی مزمل و آیات 1 تا 30 از سوره ی مدثر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَيٰ مِن ثُلُثَيِ الَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَآئِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ فَاقْرَءُوا۟ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَانِ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَيٰ وَءَاخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا۟ مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ وَأَقِيمُوا۟ الصَّلَوٰةَ وَءَاتُوا۟ الزَّكَوٰةَ وَأَقْرِضُوا۟ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا۟ لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌۢ(20)
در حقيقت پروردگارت مي داند كه تو و گروهي از كساني كه با تواند نزديك به دو سوم از شب يا نصف آن يا يك سوم آن را [به نماز] برمي خيزيد و خداست كه شب و روز را اندازه گيري مي كند [او] مي داند كه [شما] هرگز حساب آن را نداريد پس بر شما ببخشود [اينك] هر چه از قرآن ميسر مي شود بخوانيد [خدا] مي داند كه به زودي در ميانتان بيماراني خواهند بود و [عده اي] ديگر در زمين سفر مي كنند [و] در پي روزي خدا هستند و [گروهي] ديگر در راه خدا پيكار مي نمايند پس هر چه از [قرآن] ميسر شد تلاوت كنيد و نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و وام نيكو به خدا دهيد و هر كار خوبي براي خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا بهتر و با پاداشي بيشتر باز خواهيد يافت و از خدا طلب آمرزش كنيد كه خدا آمرزنده مهربان است(20)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَٰٓأَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ(1)
اي كشيده ردايِ شب بر سر،(1)
قُمْ فَأَنذِرْ(2)
برخيز و بترسان(2)
وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ(3)
و پروردگار خود را بزرگ دار(3)
وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ(4)
و لباس خويشتن را پاك كن(4)
وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ(5)
و از پليدي دور شو(5)
وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ(6)
و منّت مگذار و فزوني مَطَلب(6)
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ(7)
و براي پروردگارت شكيبايي كن(7)
فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ(8)
پس چون در صور دميده شود،(8)
فَذَٰلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ(9)
آن روز [چه] روز ناگواري است!(9)
عَلَي الْكَٰفِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ(10)
بر كافران آسان نيست(10)
ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا(11)
مرا با آن كه [او را] تنها آفريدم واگذار(11)
وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا(12)
و دارايي بسيار به او بخشيدم،(12)
وَبَنِينَ شُهُودًا(13)
و پسراني آماده [به خدمت، دادم]،(13)
وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا(14)
و برايش [عيش خوش] آماده كردم(14)
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ(15)
باز[ هم] طمع دارد كه بيفزايم(15)
كَلَّآ إِنَّهُ كَانَ لِءَايَٰتِنَا عَنِيدًا(16)
ولي نه، زيرا او دشمن آيات ما بود(16)
سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا(17)
به زودي او را به بالا رَفتن اَز گردنة[عذاب] وادار ميكنم(17)
إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ(18)
آري،[ آن دشمن حقّ] انديشيد و سنجيد(18)
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ(19)
كُشته بادا، چگونه[ او] سنجيد؟(19)
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ(20)
[آري،] كشته بادا، چگونه[او] سنجيد(20)
ثُمَّ نَظَرَ(21)
آنگاه نظر انداخت(21)
ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ(22)
سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشيد(22)
ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ(23)
آنگاه پشت گردانيد و تكّبر ورزيد،(23)
فَقَالَ إِنْ هَٰذَآ إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ(24)
و گفت: «اين [قرآن] جز سحري كه[به برخي] آموختهاند نيست(24)
إِنْ هَٰذَآ إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ(25)
اين غير از سخن بشر نيست. »(25)
سَأُصْلِيهِ سَقَرَ(26)
زودا كه او را به سَقَر درآوردم(26)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا سَقَرُ(27)
و تو چه داني كه آن سَقَر چيست؟(27)
لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ(28)
نه باقي ميگذارد و نه رها ميكند(28)
لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ(29)
پوستها را سياه ميگرداند(29)
عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ(30)
[و] بر آن [دوزخ]، نوزده[نگهبان] است(30)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
23rd January 2014, 09:41 AM
(آيه 20)
هر چه براى شما امكان دارد قرآن بخوانيد! اين آيه كه طولانىترين آيه اين سوره است مشتمل بر مسائل بسيارى است كه محتواى آيات گذشته را تكميل مىكند.
نخست مىفرمايد: «پروردگارت مىداند كه تو و گروهى از آنها كه با تو هستند نزديك دو سوم از شب يا نصف يا ثلث آن را به پا مىخيزيد خداوند شب و روز را اندازه گيرى مىكند» (ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذين معك و الله يقدر الليل و النهار).
اشاره به همان دستورى است كه در آغاز سوره به پيامبر داده شده، تنها چيزى كه در اينجا اضافه دارد اين است كه گروهى از مؤمنان نيز در اين عبادت شبانه، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را همراهى مىكردند- به عنوان يك حكم استحبابى و يا احتمالا يك حكم وجوبى زيرا شرائط آغاز اسلام ايجاب مىكرد كه آنها با تلاوت قرآن كه مشتمل بر انواع درسهاى عقيدتى و عملى و اخلاقى است و همچنين عبادات شبانه خود را بسازند و آماده تبليغ اسلام و دفاع از آن گردند.
ولى از بعضى روايات استفاده مىشود جمعى از مسلمانان در نگهداشتن حساب «ثلث» و «نصف» و «دو ثلث» گرفتار اشكال و دردسر مىشدند و اين امر سبب مىشد كه گاه تمام شب را بيدار بمانند، و مشغول عبادت باشند، تا آنجا كه پاهاى آنها به خاطر قيام شبانه ورم كرد! لذا خداوند اين حكم را بر آنها تخفيف داد و فرمود: «او مىداند كه شما نمىتوانيد مقدار آن را (به دقت) اندازه گيرى كنيد (براى عبادت كردن) پس شما را بخشيد، اكنون آنچه براى شما ميسر است قرآن بخوانيد» (علم ان لن تحصوه فتاب عليكم فاقرؤا ما تيسر من القرآن).
سپس به بيان دليل ديگرى براى اين تخفيف پرداخته، مىافزايد: خداوند «مىداند به زودى گروهى از شما بيمار مىشوند، و گروهى ديگر براى به دست آوردن فضل الهى (و كسب روزى) به سفر مىروند، و گروهى ديگر در راه خدا جهاد مىكنند» و از تلاوت قرآن باز مىمانند (علم ان سيكون منكم مرضى و آخرون يضربون فى الارض يبتغون من فضل الله و آخرون يقاتلون فى سبيل الله).
«پس به اندازه اى كه براى شما ممكن است از آن تلاوت كنيد» (فاقرؤا ما تيسر منه).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread535.html
soham 313
23rd January 2014, 09:44 AM
سوره مدّثّر [74]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 56 آيه مىباشد.
محتواى سوره:
سوره «مدثر» نخستين سورهاى است كه بعد از دعوت آشكار بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نازل شد و طبيعت سورههاى مكّى كه دعوت به مبدأ و معاد و مبارزه با شرك، و انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى است در اين سوره كاملا منعكس است، و بحثهاى اين سوره روى هم رفته بر هفت محور دور مىزند:
1- دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به قيام و انذار و ابلاغ آشكار و صبر و استقامت در اين طريق، و تحصيل آمادگيهاى لازم براى اين كار.
2- اشاره به رستاخيز، و صفات دوزخيان، همانها كه به مقابله با قرآن برخاسته، و به استهزاى حق پرداختند.
3- قسمتى از ويژگيهاى دوزخ توأم با انذار كافران.
4- تأكيد بر امر رستاخيز از طريق سوگندهاى مكرر.
5- ارتباط سرنوشت هر انسانى با اعمال او، و نفى هرگونه افكار غير منطقى در اين زمينه.
6- قسمتى از ويژگيهاى بهشتيان و دوزخيان و سرنوشت هر كدام از آنها.
7- چگونگى فرار افراد جاهل و بىخبر و مغرور و خودخواه از حق.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام باقر عليه السّلام آمده است: «كسى كه سوره مدّثّر را در نماز فريضه بخواند بر خداوند حق است كه او را همراه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و در جوار و درجه او قرار دهد و در زندگى دنيا بدبختى و رنج دامنش را هرگز نگيرد».
بديهى است چنين نتائج عظيمى تنها بر خواندن الفاظ سوره مترتب نخواهد شد، بلكه بايد محتواى سوره را نيز در نظر گرفت و مو به مو اجرا كرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536.html
soham 313
23rd January 2014, 09:46 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
برخيز و جهانيان را انذار كن! بدون شك مخاطب در اين آيات شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است هر چند تصريحى به اين عنوان در آن نشده، ولى قرائن موجود در اين آيات بيانگر اين واقعيت است.
نخست مىفرمايد: «اى جامه خواب به خود پيچيده» و در بستر آرميده (يا ايها المدثر).
(آيه 2)
«برخيز و انذار كن» و عالميان را بيم ده (قم فانذر). كه وقت خواب و استراحت گذشته، و زمان قيام و تبليغ فرا رسيده است.
مشركان عرب در آستانه موسم حج جمع شدند، و سران آنها مانند ابو جهل، و ابو سفيان، و وليد بن مغيره، و نضر بن حارث، و ... به مشورت پرداختند كه در برابر سؤالات مردمى كه از خارج به مكّه مىآيند، و جسته گريخته مطالبى در باره ظهور پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله شنيده اند چه بگويند؟
اگر هر كدام بخواهند جواب جداگانهاى بدهند، يكى كاهنش خواند، و ديگرى مجنون، و ديگرى ساحر، اين تشتت آراء اثر منفى خواهد گذاشت، بايد با وحدت كلمه به مبارزه تبليغاتى بر ضدّ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برخيزند! بعد از گفتگو به اينجا رسيدند كه بهتر از همه اين است كه بگويند: «ساحر» است! زيرا يكى از آثار پديده «سحر» جدائى افكندن ميان دو همسر، و پدر و فرزند است، و پيامبر با عرضه آئين اسلام چنين كارى را انجام داده بود!
اين سخن به گوش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيده سخت ناراحت شده و بيمار گونه و غمگين به خانه آمد و در بستر آرميد كه آيات فوق نازل شد و او را دعوت به قيام و مبارزه كرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536.html
soham 313
23rd January 2014, 09:48 AM
(آيه 3)
و به دنبال دعوت به قيام و انذار، پنج دستور مهم به پيامبر مىدهد كه سرمشقى است براى ديگران، و نخستين دستور در باره توحيد است، مىفرمايد: «و پروردگارت را بزرگ بشمار» (و ربك فكبر).
همان خدائى كه مالك و مربّى توست، و هر چه دارى از او دارى و خط سرخ بر تمام معبودهاى دروغين دركش، و هرگونه آثار شرك و بت پرستى را محو كن.
منظور از جمله «فكبّر» تنها گفتن «اللّه اكبر» نيست، هر چند گفتن «اللّه اكبر» يكى از مصداقهاى آن است كه در روايات نيز به آن اشاره شده، بلكه منظور اين است كه خداى خود را بزرگ بشمار، هم از نظر اعتقاد، هم عمل، و هم در سخن و او را متصف به اوصاف جمال و منزه از هرگونه نقص و عيب بدان، بلكه او را از اين كه در توصيف بگنجد برتر بدان. همان گونه كه در روايات اهل بيت عليهم السّلام آمده است كه معنى «اللّه اكبر» اين است كه خداوند برتر از آن است كه توصيف شود و در فكر انسان بگنجد.
(آيه 4)
و به دنبال مسأله توحيد دومين دستور را در باره پاكيزگى از آلودگيها داده، مىافزايد: «و لباست را پاك كن» (و ثيابك فطهر).
تعبير به «لباس» ممكن است كنايه از عمل انسان باشد چرا كه اعمال هر كس به منزله لباس اوست، و ظاهر او بيانگر باطن اوست.
و ممكن است به معنى همان لباس ظاهرى باشد چرا كه پاكيزگى لباس ظاهر از مهمترين نشانههاى شخصيت و تربيت و فرهنگ انسان است، مخصوصا در عصر جاهليت كمتر از آلودگيها اجتناب مىنمودند و لباسهاى بسيار آلوده داشتند.
در حقيقت آيه اشاره به اين نكته نيز دارد كه رهبران الهى هنگامى مىتوانند نفوذ كلمه داشته باشند كه دامانشان از هرگونه آلودگى پاك باشد و تقوا و پرهيزكاريشان از هر نظر مسلّم گردد، و لذا به دنبال فرمان قيام و انذار، فرمان پاكدامنى مىدهد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536.html
soham 313
23rd January 2014, 09:52 AM
(آيه 5)
در سومين دستور مىفرمايد: «و از پليدى دورى كن» (و الرجز فاهجر).
آيه فوق مفهوم جامعى دارد كه هرگونه انحراف و عمل زشت و پليد، و هر كارى را كه موجب خشم و عذاب الهى در دنيا و آخرت مىگردد شامل مىشود.
مسلم است پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله حتى قبل از نبوت از اين امور پرهيز و هجران داشت ولى در اينجا به عنوان يك اصل اساسى در مسير دعوت الى اللّه، و نيز به عنوان يك الگو و اسوه براى همگان، روى آن تكيه شده است.
(آيه 6)
و در چهارمين دستور مىفرمايد: «و منت مگذار و فزونى مطلب» (و لا تمنن تستكثر).
در اين كه نهى از منت و فزونى طلبيدن در چه مواردى است باز در اينجا مفهوم آيه كلى و گسترده است، و هرگونه منت گذاردن بر خالق و خلق را شامل مىشود، نه بر پروردگارت منت بگذار كه براى او جهاد و تلاش مىكنى، چرا كه او بر تو منت گذارده كه اين مقام منيع را به تو ارزانى داشته است.
همچنين عبادت و اطاعت و اعمال صالحت را بسيار مشمر، بلكه هميشه خود را در سر حد «قصور» و «تقصير» بدان، و عبادت را يك نوع توفيق بزرگ الهى براى خودت بشمار.
و نيز اگر خدمتى به خلق مىكنى چه در جهات معنوى باشد مانند تبليغ و هدايت و چه در جهات مادى مانند انفاق و بخشش، هيچ كدام را نبايد با منت يا انتظار جبران، آن هم جبرانى فزونتر توأم نمائى چرا كه منت، اعمال نيك را باطل و بىاثر مىكند.
(آيه 7)
در اين آيه به آخرين دستور در اين زمينه اشاره كرده، مىگويد:
«و به خاطر پروردگارت شكيبائى كن» (و لربك فاصبر).
يعنى در طريق اداى اين رسالت بزرگ شكيبائى كن، و در برابر آزار مشركان و دشمنان جاهل و نادان صابر باش، در طريق عبوديت اطاعت فرمان خدا استقامت نما، و در جهاد با نفس و در ميدان جهاد با دشمن شكيبا باش.
اصولا مهمترين سرمايه راه تبليغ و هدايت همين صبر و شكيبائى است.
(آيه 8)
در تعقيب دستورى كه در زمينه قيام و انذار در آيات قبل آمده، در اينجا انذار را با بيانى بسيار مؤكد و رسا شروع مىكند، و مىفرمايد: «هنگامى كه در صور دميده مىشود» (فاذا نقر فى الناقور).
اين تعبير اشاره به نفخ دوّم و بر پايى رستاخيز است.
(آيه 9)
«آن روز، روز سختى است» (فذلك يومئذ يوم عسير).
(آيه 10)
روزى است بسيار پرمشقت كه «براى كافران آسان نيست» (على الكافرين غير يسير).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536.html
soham 313
23rd January 2014, 09:55 AM
(آيه 11)
شأن نزول:
قريش در «دار النّدوه» (مركزى در نزديكى مسجد الحرام كه براى شور در مسائل مهم در آن جمع مىشدند) اجتماع كردند، «وليد» (مرد معروف و سرشناس «مكّه» كه مشركان به عقل و درايت او معتقد بودند و در مسائل مهم با او به مشورت مىپرداختند) رو به آنها كرده گفت: شما مردمى هستيد داراى نسب والا، و عقل و خرد، و عرب از هر سو به سراغ شما مىآيند و پاسخهاى مختلفى از شما مىشنوند حرف خود را يكى كنيد.
سپس رو به آنها كرده گفت: شما در باره اين مرد (اشاره به پيغمبر اكرم) چه مىگوئيد؟
گفتند: مىگوئيم «شاعر» است! وليد چهره در هم كشيد و گفت: ما شعر بسيار شنيدهايم، اما سخن او شباهتى به شعر ندارد! گفتند: مىگوئيم «كاهن» است.
گفت: هنگامى كه نزد او مىرويد سخنانى را كه كاهنان (به شكل اخبار غيبى) مىگويند در او نمىيابيد.
گفتند: مىگوئيم «ديوانه» است.
گفت: وقتى به سراغ او مىرويد هيچ اثرى از جنون در او نخواهيد يافت.
گفتند: مىگوئيم «ساحر» است.
گفت: ساحر به چه معنى؟
گفتند: كسى كه ميان دشمنان و ميان دوستان ايجاد دشمنى مىكند.
وليد فكر كرد و نگاهى نمود و چهره در هم كشيد و گفت: بلى او «ساحر» است و چنين مىكند! سپس از «دار الندوه» خارج شدند در حالى كه هر كدام پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را ملاقات مىكرد مىگفت: اى ساحر! اى ساحر! اين مطلب بر پيامبر گران آمد، خداوند آيات آغاز اين سوره را (تا آيه 25) نازل فرمود (و پيامبرش را دلدارى داد).
تفسير:
وليد آن ثروتمند مغرور حق نشناس! در تعقيب آيات گذشته كه كافران را بطور جمعى مورد انذار قرار مىداد، در اينجا بالخصوص روى بعضى از افراد آنها كه مؤثرتر بودند انگشت گذارده و با تعبيراتى گويا و رسا و كوبنده او را زير رگبار شديدترين انذارها مىگيرد.
نخست مىگويد: «مرا با كسى كه او را به تنهائى آفريدهام واگذار» (ذرنى و من خلقت وحيدا). كه خودم او را كيفر شديد دهم.
اين آيه و آيات بعد چنانكه در شأن نزول گفتيم در مورد وليد بن مغيره مخزومى يكى از سران معروف قريش نازل شده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536.html
soham 313
23rd January 2014, 09:57 AM
(آيه 12)
سپس مىافزايد: «همان كس كه براى او مال گسترده قرار دادم» (و جعلت له مالا ممدودا).
(آيه 13)
سپس به فزونى نيروى انسانى او اشاره كرده، مىافزايد:
«و فرزندانى (براى او قرار دادم) كه همواره نزد او و در خدمت او هستند» (و بنين شهودا).
دائما آماده كمك و خدمت بودند، و حضورشان مايه انس و راحت او بود.
(آيه 14)
و بعد به ساير مواهبى كه به او ارزانى داشته بود بطور كلى اشاره كرده، مىفرمايد: «وسائل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم» (و مهدت له تمهيدا).
نه فقط مال و فرزندان برومند، بلكه در جهات اجتماعى و جنبههاى جسمانى از هر نظر غرق در نعمت بود.
(آيه 15)
ولى او به جاى اين كه در برابر بخشنده اين همه نعمتها سر تعظيم فرود آورد، و پيشانى به آستانش بسايد، در مقام كفران و افزون طلبى برآمد و با اين همه مال و نعمت «باز هم طمع دارد كه بر (نعمتهاى) او بيفزايم» (ثم يطمع ان ازيد).
اين منحصر به «وليد بن مغيره» نبود، بلكه همه دنيا پرستان چنيند، هرگز عطش آنها فرو نمىنشيند، و اگر هفت اقليم را زير نگين آنها قرار دهند باز هم در بند اقليمى ديگرند.
(آيه 16)
ولى اين آيه با شدت تمام دست ردّ به سينه اين نامحرم مىگذارد، مىگويد: «هرگز چنين نخواهد شد (كه بر نعمتش بيفزايم) چرا كه او نسبت به آيات ما دشمنى مىورزد» (كلا انه كان لآياتنا عنيدا).
و با اين كه به خوبى مىدانست كه اين قرآن نه كلام جن است و نه كلام بشر، ريشههائى نيرومند و شاخههايى پرثمر و جاذبهاى بىمانند دارد باز آن را «سحر» مىناميد و آورنده آن را ساحر!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536.html
soham 313
23rd January 2014, 09:59 AM
(آيه 17)
و در اين آيه، به سرنوشت دردناك او با عبارتى كوتاه و پر معنى اشاره كرده، مىفرمايد: «و به زودى او را مجبور مىكنم كه از قلّه زندگى بالا رود» و سپس او را به زير مىافكنم (سارهقه صعودا).
احتمال دارد كه آيه اشاره به عذاب دنيوى «وليد» در اين جهان باشد، زيرا او بعد از رسيدن به اوج قله پيروزى در زندگى فردى و اجتماعى چنان سقوط كرد كه تا آخر عمر مرتبا اموال و فرزندان خود را از دست مىداد و بيچاره شد.
(آيه 18)
مرگ بر او، چه نقشه شومى كشيد! در اينجا توضيحات بيشترى پيرامون مردى كه خداوند مال و فرزندان فراوان به او داده بود و او در مقام مخالفت با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله برآمد- يعنى وليد بن مغيره مخزومى- آمده است.
مىفرمايد: «او انديشه كرد (كه پيامبر و قرآن را به چه چيز متهم كند؟) و مطلب را آماده ساخت» (انه فكر و قدر).
(آيه 19)
سپس براى مذمت او مىافزايد: «مرگ بر او باد! چگونه (براى مبارزه با حق) مطلب را آماده كرد» (فقتل كيف قدر).
(آيه 20)
و به عنوان تأكيد مىافزايد: «باز هم مرگ بر او، چگونه مطلب (و نقشه شيطانى خود را براى مبارزه با حق) آماده نمود» (ثم قتل كيف قدر).
و اين اشاره به همان چيزى است كه در شأن نزول آمد كه او مىخواست افكار مشركان را متحد سازد، تا يك زبان، مطلبى را بر ضد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تبليغ كنند.
اين جمله ها دليل بر اين است كه «وليد» در افكار شيطانى مهارت داشت، آن چنان كه فكر و انديشهاش مايه تعجب بود.
(آيه 21)
سپس مىافزايد: «سپس نگاهى افكند» (ثم نظر). و ساخته و پرداخته فكر خود را مورد بازرسى مجدد قرار داد تا از استحكام و انسجام لازم و جنبههاى مختلف آن آگاه و مطمئن گردد.
(آيه 22)
«بعد چهره درهم كشيد و عجولانه دست به كار شد» (ثم عبس و بسر).
(آيه 23)
«سپس پشت (به حق) كرد و تكبر ورزيد» (ثم ادبر و استكبر).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536.html
soham 313
23rd January 2014, 10:02 AM
(آيه 24)
«و سر انجام گفت: اين (قرآن) چيزى جز افسون و سحرى همچون سحرهاى پيشينان نيست» (فقال ان هذا الا سحر يؤثر).
(آيه 25)
«اين فقط سخن انسان است» و هيچ ارتباطى با وحى آسمانى ندارد! (ان هذا الا قول البشر).
و به اين ترتيب آخرين سخن خود را بعد از مطالعه مكرّر و تفكر شيطانى و براى مبارزه با قرآن اظهار داشت.
(آيه 26)
و اين هم سرنوشت شوم او! در ادامه آيات گذشته كه وضع بعضى از سران شرك و سخن او را در نفى و انكار قرآن مجيد و رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بازگو مىكرد، در اينجا به مجازات وحشتناك او در قيامت اشاره كرده، مىفرمايد:
«به زودى او را وارد سقر [- دوزخ] مىكنم»! (ساصليه سقر).
«سقر» به معنى دگرگون شدن و ذوب شدن بر اثر تابش آفتاب است، سپس به عنوان يكى از نامهاى جهنم انتخاب شده و كرارا در آيات قرآن آمده است.
(آيه 27)
سپس براى بيان عظمت و شدت عذاب دوزخ مىگويد: «و تو نمىدانى سقر چيست»؟ (و ما ادراك ما سقر).
يعنى به قدرى عذاب آن شديد است كه از دايره تصور بيرون مىباشد، و به فكر هيچ كس نمىگنجد، همان گونه كه اهميت نعمتهاى بهشتى و عظمت آن به فكر كسى خطور نمىكند.
(آيه 28)
آتشى است كه «نه چيزى را باقى مىگذارد، و نه چيزى را رها مىسازد»! (لا تبقى و لا تذر).
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه آتش دوزخ بر خلاف آتش دنيا- كه گاه در نقطهاى از بدن اثر مىكند، و نقطه ديگر سالم مىماند، و گاه در جسم اثر مىگذارد، و روح از آن در امان مىباشد- آتشى است فراگير كه تمامى وجود انسان را در بر مىگيرد، و هيچ چيز را رها نمىكند.
(آيه 29)
سپس به بيان وصف ديگرى از اين آتش سوزان قهر الهى پرداخته، مىافزايد: «پوست تن را بكلى دگرگون مىكند» (لواحة للبشر).
(آيه 30)
و در اين آيه، مىفرمايد: «نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شدهاند» (عليها تسعة عشر).
فرشتگانى كه قطعا مأمور به ترحم و شفقت و مهربانى نيستند، بلكه مأمور به كيفر و عذاب و خشونتند.
كسانى مانند ابو جهل وقتى اين آيه را شنيدند از روى استهزا به طايفه قريش گفتند: مادرانتان به عزايتان بنشينند شما گروه عظيمى از شجاعانيد آيا هر ده نفر از شما نمىتواند يكى از آنها را مغلوب كند.
يكى از افراد زورمند قريش گفت: من از عهده هفده نفر از آنها بر مىآيم شما هم حساب دو نفر ديگر را برسيد!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536.html
soham 313
24th January 2014, 07:05 AM
[golrooz] صفحه ی 346 از قرآن کریم شامل آیات 31 تا 56 از سوره ی مدثر و آیات 1 تا 9 از سوره ی قیامت [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمَا جَعَلْنَآ أَصْحَٰبَ النَّارِ إِلَّا مَلَٰٓئِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا۟ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْكِتَٰبَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِيمَٰنًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا۟ الْكِتَٰبَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَٰفِرُونَ مَاذَآ أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَآءُ وَيَهْدِي مَن يَشَآءُ وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَيٰ لِلْبَشَرِ(31)
و ما موكّلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم، به شمارة آنها را جز آزمايشي براي كساني كه كافر شدهاند قرار نداديم، تا آنان كه اهل كتابند يقين به هم رسانند، و ايمان كساني كه ايمان آوردهاند افزون گردد، و آنان كه كتاب به ايشان داده شده و [نيز] مؤمنان به شكّ نيفتند، و تا كساني كه در دلهايشان بيماري است و كافران بگويند: «خدا از اين وصف كردن، چه چيزي را اراده كرده است؟» اين گونه، خدا هر كه را بخواهد بيراه ميگذارد و هر كه را بخواهد هدايت ميكند، و [شمارة] سپاهيان پروردگارت را جز او نميداندو اين [آيات] جز تذكاري براي بشر نيست(31)
كَلَّا وَالْقَمَرِ(32)
نه چنين است [كه ميپندارند! ] سوگند به ماه،(32)
وَالَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ(33)
و سوگند به شامگاه چون پُشت كند،(33)
وَالصُّبْحِ إِذَآ أَسْفَرَ(34)
و سوگند به بامداد چون آشكار شود،(34)
إِنَّهَا لَإِحْدَي الْكُبَرِ(35)
كه آيات [قرآن] از پديدههاي بزرگ است(35)
نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ(36)
بشر را هشدار دهنده است(36)
لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ(37)
هر كه از شما را كه بخواهد پيشي جويد يا باز ايستد(37)
كُلُّ نَفْسٍۭ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ(38)
هر كسي در گروِ دستاورد خويش است(38)
إِلَّآ أَصْحَٰبَ الْيَمِينِ(39)
به جز ياران دست راست(39)
فِي جَنَّٰتٍ يَتَسَآءَلُونَ(40)
در ميان باغها. از يكديگر ميپرسند،(40)
عَنِ الْمُجْرِمِينَ(41)
دربارة مجرمان(41)
مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ(42)
«چه چيز شما را در آتش [سَقَر] در آورد؟»(42)
قَالُوا۟ لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ(43)
گويند: «از نماز گزاران نبوديم،(43)
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ(44)
و بينوايان را غذا نميداديم،(44)
وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَآئِضِينَ(45)
با هرزه درايان هرزه درايي ميكرديم،(45)
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ(46)
و روز جزا را دروغ مي شمرديم،(46)
حَتَّيٰٓ أَتَيٰنَا الْيَقِينُ(47)
تا مرگ ما در رسيد. »(47)
فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَٰعَةُ الشَّٰفِعِينَ(48)
و شفاعت شفاعتگران آنها را سود نبخشد!(48)
فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ(49)
پس چرا از اين تذكار رو گردانند؟(49)
كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ(50)
به خرانِ رمندهاي مانند(50)
فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍۭ(51)
از پيش شيري گريزان شده است(51)
بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَيٰ صُحُفًا مُّنَشَّرَةً(52)
بلكه هر مردي از ايشان خواهد كه نامههايي سرگشاده دريافت كند(52)
كَلَّا بَل لَّا يَخَافُونَ الْءَاخِرَةَ(53)
امّا نه چنان است! كه از آخرت نميترسند(53)
كَلَّآ إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ(54)
نه چنان است! در حقيقت اين (سخن) اندزري است،(54)
فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ(55)
تا هر كه خواهد، از آن پند گيرد(55)
وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَيٰ وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ(56)
و[لي] تا خدا نخواهد [از آن] پند نگيرند. اوست سزاوار ترس و سزاوار آمرزش(56)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
لَآ أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَٰمَةِ(1)
نه! سوگند به روز رستاخيز،(1)
وَلَآ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ(2)
و ]باز[ نه! سوگند به وجدان سرزنشگر!(2)
أَيَحْسَبُ الْإِنسَٰنُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُۥ(3)
آيا انسان مي پندارد كه هرگز ريزه استخوان هايش را گرد نخواهيم آورد؟!(3)
بَلَيٰ قَٰدِرِينَ عَلَيٰٓ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُۥ(4)
آري ]بلكه[ تواناييم كه ]خطوط[ سر انگشتانش را ]يكايك[ درست ]و بازسازي[ كنيم(4)
بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَٰنُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُۥ(5)
ولي نه، انسان مي خواهد كه در پيشگاه او فسادكاري كند(5)
يَسَْٔلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَٰمَةِ(6)
مي پرسد:«روز رستاخيز چه وقت است؟»(6)
فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ(7)
پس آنگاه كه ديده خيره گردد،(7)
وَخَسَفَ الْقَمَرُ(8)
و ماه درخسوف افتد،(8)
وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ(9)
و آفتاب و ماه به هم گرد آيند،(9)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
24th January 2014, 07:10 AM
(آيه 31)
اين عدد مأموران دوزخ براى چيست؟
همان گونه كه در آيات قبل خوانديم خداوند عدد خازنان و مأموران دوزخ را نوزده نفر (يا نوزده گروه) ذكر مىكند، و نيز خوانديم كه ذكر اين عدد سبب گفتگو در ميان مشركان و كفار شد، و گروهى آن را به باد سخريه گرفتند.
اين آيه كه طولانىترين آيه اين سوره است به آنها پاسخ داده، مىفرمايد:
«مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم» (و ما جعلنا اصحاب النار الا ملائكة).
فرشتگانى نيرومند، پرقدرت و به تعبير قرآن «غلاظ» و «شداد» خشن و سختگير كه تمام گنهكاران در برابر آنها ضعيف و ناتوانند.
سپس مىافزايد: «و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معين نكرديم» (و ما جعلنا عدتهم الا فتنة للذين كفروا).
اين آزمايش از دو جهت بود: نخست اين كه آنها استهزا مىكردند كه چرا از ميان تمام اعداد، عدد نوزده انتخاب شده، در حالى كه هر عدد ديگرى انتخاب شده بود جاى همين سؤال وجود داشت.
از سوى ديگر اين تعداد را كم مىشمردند، و از روى سخريه مىگفتند: ما در مقابل هر يك از آنها ده نفر قرار مىدهيم، تا آنها را در هم بشكنيم! در حالى كه فرشتگان خدا چنان هستند كه به گفته قرآن چند نفر از آنها مأمور هلاكت قوم لوط مىشوند و شهرهاى آباد آنها را از زمين برداشته زير و رو مىكنند.
و باز مىافزايد: هدف اين بود: «تا اهل كتاب [- يهود و نصارى] يقين پيدا كنند» (ليستيقن الذين اوتوا الكتاب).
و از آنجا كه آنها ايرادى به اين موضوع نكردند معلوم مىشود آن را هماهنگ با كتب خود يافتند، و بر يقين آنها به نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله افزوده شد.
لذا در جمله بعد مىافزايد: «و (هدف اين بود تا) بر ايمان مؤمنان بيفزايد» (و يزداد الذين آمنوا ايمانا).
و بلافاصله بعد از ذكر اين جمله روى همان اهداف سه گانه به عنوان تأكيد باز مىگردد، و مجددا روى ايمان اهل كتاب، سپس مؤمنان و بعد به آزمون كفار و مشركان تكيه كرده، مىگويد: «و هدف اين بود كه اهل كتاب، و مؤمنان (در حقانيت قرآن) ترديد به خود راه ندهند، و بيمار دلان و كافران بگويند: خدا از اين توصيف چه منظورى دارد»؟! (و لا يرتاب الذين اوتوا الكتاب و المؤمنون و ليقول الذين فى قلوبهم مرض و الكافرون ما ذا اراد الله بهذا مثلا).
سپس به دنبال اين گفتگوها كه در باره چگونگى بهرهگيرى مؤمنان و كافران بيمار دل از سخنان الهى بود مىافزايد: «اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مىسازد، و هر كس را بخواهد هدايت مىكند» (كذلك يضل الله من يشاء و يهدى من يشاء).
جملههاى گذشته به خوبى نشان مىدهد كه اين مشيت و اراده الهى در باره هدايت بعضى، و گمراهى بعضى ديگر، بى حساب نيست، آنها كه معاند و لجوج و بيمار دلند استحقاقى جز اين ندارند، و آنها كه در برابر فرمان خدا تسليم و مؤمنند مستحق چنين هدايتى هستند.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و (به هر حال) لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمىداند، و اين جز هشدار و تذكرى براى انسانها نيست»! (و ما يعلم جنود ربك الا هو و ما هى الا ذكرى للبشر).
بنابر اين اگر سخن از نوزده نفر از خازنان دوزخ به ميان آمده مفهومش اين نيست كه لشكريان خداوند محدود به اينها هستند.
على عليه السّلام در نخستين خطبه نهج البلاغه مىفرمايد: آنگاه آسمانهاى بالا را از هم باز كرد، و آنها را مملو از اصناف مختلف فرشتگان ساخت:
گروهى از آنان هميشه در سجودند و به ركوع نمىپردازند.
و گروهى دائما در ركوعند و سر از ركوع بر نمىدارند.
و گروهى دائما ايستادهاند و به عبادت مشغولند و تغيير موضع نمىدهند.
گروهى همواره تسبيح مىگويند و خسته نمىشوند.
و گروهى ديگر امناى وحى اويند، و زبان او به سوى پيامبران كه پيوسته براى ابلاغ فرمان و امر او در رفت و آمدند.
و جمعى ديگر حافظان بندگان او هستند و دربانان بهشت برين.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536-2.html
soham 313
24th January 2014, 07:14 AM
(آيه 32)
در ادامه بحث با منكران نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله، و انكار رستاخيز، در اينجا سوگندهاى متعددى ياد كرده، و بر مسأله قيامت و رستاخيز و دوزخ و عذاب آن تأكيد مىنمايد.
مىفرمايد: «اين چنين نيست كه آنها تصور مىكنند، سوگند به ماه» (كلا و القمر).
ذكر سوگند به «ماه» به خاطر آن است كه يكى از آيات بزرگ الهى است، هم از نظر خلقت، و هم گردش منظم، و هم نور و زيبائى، و هم تغييرات تدريجى كه خود، تقويم زندهاى براى مشخص ساختن روزهاست.
(آيه 33)
سپس مىافزايد: «و (سوگند) به شب هنگامى كه (دامن برچيند و) پشت كند» (و الليل اذ ادبر).
(آيه 34)
«و به صبح هنگامى كه چهره بگشايد» (و الصبح اذا اسفر).
شب گرچه آرام بخش است و خاموش، و هنگام راز و نياز عاشقان حق، اما اين شب تاريك آن زمان جالب است كه پشت كند و رو به صبح روشنى پيش رود و آخر سحرگاه باشد، و طلوع صبح از همه زيباتر و دلانگيزتر است كه هر انسانى را به وجد و نشاط مىآورد.
اين سوگندهاى سه گانه در ضمن، تناسبى با نور هدايت «قرآن» و پشت كردن ظلمات «شرك» و بت پرستى و دميدن سپيده صبحگاهان «توحيد» دارد.
(آيه 35)
بعد از بيان اين سوگندها، به چيزى مىپردازد كه سوگند به خاطر آن ياد شده، مىفرمايد: «آن (حوادث هولناك قيامت) از مسائل مهم است» (انها لاحدى الكبر).
(آيه 36)
سپس اضافه مىكند: هدف از آفرينش دوزخ هرگز انتقامجوئى نيست، بلكه «هشدار و انذارى است براى انسانها» (نذيرا للبشر).
(آيه 37)
و سر انجام براى تأكيد بيشتر مىافزايد اين انذار مخصوص گروه معينى نيست بلكه: براى همه افراد بشر است «براى كسانى از شما كه مىخواهند پيش افتند يا عقب بمانند» [- به سوى هدايت و نيكى پيش روند يا نروند]! (لمن شاء منكم ان يتقدم او يتأخر).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536-2.html
soham 313
24th January 2014, 07:16 AM
(آيه 38)
شما چرا اهل دوزخ شديد؟ در ادامه بحثى كه در باره دوزخ و دوزخيان در آيات قبل آمد، در اينجا مىافزايد: «هر كس در گرو اعمال خويش است» (كل نفس بما كسبت رهينة).
گوئى تمام وجود انسان در گرو انجام وظائف و تكاليف اوست، هنگامى كه آن را انجام مىدهد آزاد مىگردد و گر نه در قيد اسارت باقى خواهد ماند.
(آيه 39)
و بلافاصله مىفرمايد: «مگر اصحاب يمين» (الا اصحاب اليمين). كه نامه اعمالشان را به نشانه ايمان و تقوايشان به دست راستشان مىدهند! آنها در پرتو ايمان و عمل صالح، غل و زنجيرهاى اسارت را شكستهاند، و بىحساب وارد بهشت مىشوند.
«اصحاب اليمين» كسانى هستند كه داراى ايمان و عمل صالحند، و اگر گناهان مختصرى داشته باشند تحت الشعاع حسنات آنهاست، و به حكم «ان الحسنات يذهبن السيئات» «1» اعمال نيكشان اعمال بد را مىپوشاند، يا بدون حساب وارد بهشت مىشوند و يا اگر حسابى داشته باشند سهل و ساده و آسان است، همان گونه كه در آيه 7 سوره انشقاق آمده است: «اما كسى كه نامه اعمالش
به دست راست او داده شده حساب او آسان خواهد بود».
«قرطبى» مفسر معروف اهل سنت از امام باقر عليه السّلام در تفسير اين آيه نقل كرده است كه فرمود: «ما و شيعيانمان اصحاب اليمين هستيم، و هر كس ما اهل بيت را دشمن دارد در اسارت اعمال خويش است».
__________________________________________________
(1) سوره هود (11) آيه 114.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536-2.html
soham 313
24th January 2014, 07:21 AM
(آيه 40)
سپس به گوشهاى از شرح حال اصحاب اليمين و گروه مقابل آنها پرداخته، مىافزايد: «آنها در باغهاى بهشتند، و سؤال مىكنند ...» (فى جنات يتساءلون).
(آيه 41)
«از مجرمان» (عن المجرمين).
(آيه 42)
مىگويند: «چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت»؟! (ما سلككم فى سقر).
از اين آيات به خوبى استفاده مىشود كه رابطه ميان بهشتيان و دوزخيان بكلى قطع نمىگردد، بهشتيان مىتوانند از عالم خود وضع دوزخيان را مشاهده كنند، و با آنها به گفتگو پردازند.
(آيه 43)
مجرمان در پاسخ اين سؤال به چهار گناه بزرگ خويش در اين رابطه اعتراف مىكنند نخست اين كه: «مىگويند: ما از نمازگزاران نبوديم» (قالوا لم نك من المصلين).
اگر نماز مىخوانديم نماز ما را به ياد خدا مىانداخت، و نهى از فحشاء و منكر مىكرد، و ما را به صراط مستقيم الهى دعوت مىنمود.
(آيه 44)
ديگر اين كه: «ما اطعام مستمند نمىكرديم» (و لم نك نطعم المسكين).
اطعام مسكين گرچه به معنى غذا دادن به بينوايان است، ولى ظاهرا منظور از آن، هرگونه كمك به نيازمنديهاى ضرورى نيازمندان مىباشد، اعم از خوراك و پوشاك و مسكن و غير اينها و منظور از آن «زكات واجب» است چرا كه ترك انفاقهاى مستحبى سبب ورود در دوزخ نمىشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536-2.html
soham 313
24th January 2014, 07:23 AM
(آيه 45)- ديگر اين كه: «و پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا مىشديم» (و كنا نخوض مع الخائضين).
«خوض در باطل» معنى وسيع و گستردهاى دارد كه هم شامل ورود در مجالس كسانى مىشود كه آيات خدا را به باد استهزا مىگيرند، تبليغات ضد اسلامى مىكنند، و يا شوخيهاى ركيك دارند، يا گناهانى را كه انجام دادهاند به عنوان افتخار يا تلذذ نقل مىكنند، و همچنين شركت در مجالس غيبت و تهمت و لهو و لعب و مانند آنها، ولى در آيه مورد بحث بيشتر نظر بر مجالسى است كه براى تضعيف دين خدا و استهزاى مقدسات، و ترويج كفر و شرك و بىدينى تشكيل مىشود.
(آيه 46)
سپس مىافزايد: «و اين كه ما همواره روز جزا را انكار مىكرديم» (و كنا نكذب بيوم الدين).
(آيه 47)
«تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد» (حتى اتانا اليقين).
روشن است انكار معاد و روز حساب و جزا، تمام ارزشهاى الهى و اخلاقى را متزلزل مىسازد، و انسان را براى ارتكاب گناه تشجيع مىكند، به هر حال از اين آيات به خوبى استفاده مىشود كه كفار همان گونه كه مكلف به اصول دين هستند به فروع دين نيز مكلفند، و نيز نشان مىدهد اين امور چهارگانه يعنى «نماز» و «زكات» و ترك مجالس اهل باطل» و «ايمان به قيامت» اهميت و نقش فوق العادهاى در هدايت و تربيت انسان دارد، و به اين ترتيب جهنم جاى نمازگزاران واقعى، و زكات دهندگان، و تاركان باطل، و مؤمنان به قيامت نيست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536-2.html
soham 313
24th January 2014, 07:24 AM
(آيه 48)
و در اين آيه، به عاقبت شوم اين گروه اشاره كرده، مىگويد: «از اين رو شفاعت شفاعت كنندگان به حال آنها سودى نمىبخشد» و بايد در عذاب الهى براى هميشه بمانند (فما تنفعهم شفاعة الشافعين).
نه شفاعت انبيا و رسولان پروردگار و امامان، و نه شفاعت فرشتگان و صديقين و شهداء و صالحين، چرا كه شفاعت نياز به وجود زمينه مساعد دارد، و اينها زمينهها را بكلى از ميان بردهاند، شفاعت همچون آب زلالى است كه بر پاى نهال ضعيفى ريخته مىشود، و بديهى است اگر نهال بكلى مرده باشد اين آب زلال آن را زنده نمىكند.
ضمنا اين آيه بار ديگر بر مسأله شفاعت و تنوع و تعدد شفيعان درگاه خدا تأكيد مىكند، و پاسخ دندان شكنى است براى آنها كه منكر اصل شفاعتند.
همچنين تأكيدى است بر اين كه شفاعت بىقيد و شرط نيست، و به معنى چراغ سبز براى گناه محسوب نمىشود، بلكه عاملى است براى تربيت انسان كه حد اقل او را به مرحلهاى كه قابليت شفاعت داشته باشد برساند، و رابطه او با خدا و اولياى او بكلى قطع نشود.
(آيه 49)
چنان از حق مىگريزند كه گورخران از شير! در ادامه بحثى كه پيرامون سرنوشت مجرمان و دوزخيان در آيات قبل آمده بود در اينجا وحشت اين گروه معاند و لجوج را از شنيدن سخن حق و هرگونه اندرز و نصيحت به روشنترين وجهى منعكس مىكند.
نخست مىگويد: «چرا آنها از تذكر روى گردانند»؟ (فما لهم عن التذكرة معرضين).
(آيه 50)
«گوئى گور خرانى رميدهاند» (كانهم حمر مستنفرة).
(آيه 51)
«كه از (مقابل) شيرى فرار كردهاند» (فرت من قسورة).
آيه فوق تعبيرى است بسيار رسا و گويا از وحشت و فرار مشركان از آيات روح پرور قرآن، آنها را به گور خر تشبيه كرده كه هم فاقد عقل و شعور است، و هم به علّت وحشى بودن گريزان از همه چيز، در حالى كه در برابر آنها چيزى جز تذكره (وسيله يادآورى و بيدارى و هوشيارى) قرار ندارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536-2.html
soham 313
24th January 2014, 07:26 AM
(آيه 52)
ولى با اين همه نادانى و بىخبرى آن چنان پرادعا و متكبرند كه «هر كدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاى (از سوى خداوند) براى او فرستاده شود»! (بل يريد كل امرى منهم ان يؤتى صحفا منشرة).
اين شبيه چيزى است كه در آيه 93 سوره اسراء آمده است: «اگر به آسمان نيز بروى ما به تو ايمان نمىآوريم مگر آن كه نامهاى (از سوى خدا) بر ما نازل كنى»!
(آيه 53)
و لذا در اين آيه مىافزايد: «چنين نيست» كه آنها مىگويند (كلا).
نازل شدن كتاب آسمانى بر آنها و مطالب ديگرى از اين قبيل همه بهانه است.
«آنها از آخرت نمىترسند» (بل لا يخافون الآخرة).
به حق بايد گفت كه ايمان به جهان رستاخيز و پاداش و كيفر قيامت شخصيت تازهاى به انسان مىبخشد، و مىتواند افراد بىبند و بار و متكبر و خودخواه و ظالم را به انسانى متعهد و متقى و متواضع و عدالت پيشه تبديل كند.
(آيه 54)
سپس بار ديگر تأكيد مىكند: «چنين نيست» (كلا). كه آنها در باره قرآن مىانديشند.
«آن (قرآن) يك تذكر و يادآورى است» (انه تذكرة).
(آيه 55)
«هر كس بخواهد از آن پند مىگيرد» (فمن شاء ذكره).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536-2.html
soham 313
24th January 2014, 07:28 AM
(آيه 56)
در عين حال پند گرفتن از آن جز به مشيت و توفيق الهى ممكن نيست «و آنها پند نمىگيرند مگر اين كه خدا بخواهد» (و ما يذكرون الا ان يشاء الله).
يعنى انسان نمىتواند راه هدايت را بپويد جز اين كه به ذيل عنايت پروردگار توسل جويد، و از او توفيق و امداد طلبد.
تا كه از جانب معشوق نباشد كششى-----كوشش عاشق بيچاره به جائى نرسد
و در پايان آيه مىفرمايد: «او اهل تقوا و اهل آمرزش است» (هو اهل التقوى و اهل المغفرة).
شايسته است كه از عقاب او بترسند، و از اين كه چيزى را شريك او قرار دهند بپرهيزند و نيز شايسته است كه به آمرزش او اميدوار باشند.
اين جمله اشارهاى به مقام «خوف» و «رجاء» و «عذاب» و «مغفرت» الهى است. و در حقيقت تعليلى است براى آيه قبل.
اين احتمال نيز هست كه «تقوا» در اينجا به معنى فاعلى تفسير شود يعنى خدا، اهل تقواست، از هرگونه ظلم و قبيح و هرگونه كارى كه برخلاف حكمت است مىپرهيزد. و در حقيقت بالاترين مقام تقوا از آن خداست و آنچه در بندگان است، شعله ضعيفى از آن تقواى بىانتهاست.
به هر حال اين سوره با امر به «انذار» و «تكليف» شروع شد، و با دعوت به «تقوا» و «وعده مغفرت» پايان مىپذيرد.
«پايان سوره مدّثّر»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread536-2.html
soham 313
24th January 2014, 07:35 AM
سوره قيامت [75]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 40 آيه است.
محتواى سوره:
همان گونه كه از نام سوره پيداست مباحث آن بر محور مسائل مربوط به معاد و روز قيامت دور مىزند، جز چند آيه كه در باره «قرآن مجيد» و مكذبين به آن سخن مىگويد، و اما بحثهائى كه در مورد قيامت در اين سوره آمده روى هم رفته در چهار محور است.
1- مسائل مربوط به اشراط السّاعة و حوادث عجيب و بسيار هول انگيزى كه در پايان اين جهان و آغاز قيامت روى مىدهد.
2- مسائل مربوط به وضع حال نيكوكاران و بدكاران در آن روز.
3- مسائل مربوط به لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از اين جهان به جهان ديگر.
4- بحثهاى مربوط به هدف آفرينش انسان و رابطه آن با مسأله معاد.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه سوره قيامت را بخواند من و جبرئيل براى او در روز قيامت گواهى مىدهيم كه او ايمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت ساير مردم درخشندهتر است».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه تداوم بر سوره «لا اقسم» (سوره قيامت) كند و به آن عمل نمايد خداوند اين سوره را در قيامت همراه او از قبرش با بهترين چهره بر مىانگيزد، و پيوسته به او بشارت مىدهد و در صورتش مىخندد تا از صراط و ميزان بگذرد».
قابل توجه اين كه آنچه را از قرائن در فضيلت تلاوت سورههاى قرآن در موارد ديگر استفاده مىكرديم در اينجا صريحا در متن روايت آمده است زيرا مىفرمايد:
هر كسى بر آن مداومت كند، و به آن عمل نمايد.
بنابر اين همه اينها مقدمه عمل كردن و به كار بستن مضمون آن است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538.html
soham 313
24th January 2014, 07:36 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
سوگند به روز قيامت و وجدان ملامتگر؟
اين سوره با دو سوگند پر معنى آغاز شده، مىفرمايد: «سوگند به روز قيامت» (لا اقسم بيوم القيامة).
(آيه 2)
«و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بيدار و ملامتگر» (و لا اقسم بالنفس اللوامة). كه رستاخيز حق است و همه شما در قيامت برانگيخته مىشويد و به سزاى اعمالتان مىرسيد! در مورد رابطه اين دو سوگند با هم بايد بگوييم: حقيقت اين است كه يكى از دلائل وجود «معاد» وجود «محكمه وجدان» در درون جان انسان است كه به هنگام انجام كار نيك روح آدمى را مملو از شادى و نشاط مىكند، و از اين طريق به او پاداش مىدهد، و به هنگام انجام كار زشت يا ارتكاب جنايت روح او را سخت در فشار قرار داده و مجازات و شكنجه مىكند، به حدى كه گاه براى نجات از عذاب وجدان اقدام به خودكشى مىكند.
وقتى «عالم صغير» يعنى وجود انسان در دل خود محكمه و دادگاه كوچكى دارد، چگونه «عالم كبير» با آن عظمتش محكمه عدل عظيمى نخواهد داشت؟
و از اينجاست كه ما از وجود «وجدان اخلاقى» پى به وجود «رستاخيز و قيامت» مىبريم و نيز از همين جا رابطه جالب اين دو سوگند روشن مىشود، و به تعبير ديگر سوگند دوم دليلى است بر سوگند اول.
(آيه 3)
سپس در اين آيه به عنوان يك استفهام انكارى مىافزايد: «آيا انسان مىپندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد»؟ (ا يحسب الانسان الن نجمع عظامه).
(آيه 4)
«آرى! قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم» (بلى قادرين على ان نسوى بنانه).
اين تعبير مىتواند اشاره لطيفى به خطوط سر انگشت انسانها باشد كه مىگويند كمتر انسانى در روى زمين پيدا مىشود كه خطوط سر انگشت او با ديگرى يكسان باشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538.html
soham 313
24th January 2014, 07:40 AM
(آيه 5)
در اين آيه به يكى از علل حقيقى انكار معاد اشاره كرده، مىفرمايد: انسان شك در معاد ندارد «بلكه او مىخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قيامت) در تمام عمر گناه كند»! (بل يريد الانسان ليفجر امامه).
او مىخواهد از طريق انكار معاد، كسب آزادى براى هرگونه هوسرانى و ظلم و بيدادگرى و گناه بنمايد، هم وجدان خود را از اين طريق اشباع كاذب كند، و هم در برابر خلق خدا مسؤوليتى براى خود قائل نباشد.
(آيه 6)
و لذا به دنبال آن مىافزايد: «مىپرسد قيامت كى خواهد بود»؟! (يسئل ايان يوم القيامة).
آرى! او براى گريز از مسؤوليتها استفهام انكارى در باره وقت قيامت مىكند، تا راه را براى فجور خود بگشايد.
«محكمه وجدان»
يا قيامت صغرى! از قرآن مجيد به خوبى استفاده مىشود كه روح و نفس انسانى داراى سه مرحله است:
1- «نفس اماره» يعنى روح سركش كه پيوسته انسان را به زشتيها و بديها دعوت مىكند، و شهوات و فجور را در برابر او زينت مىبخشد.
2- «نفس لوّامه» كه در آيات مورد بحث به آن اشاره شد، روحى است بيدار و نسبتا آگاه، هر چند هنوز در برابر گناه مصونيت نيافته گاه لغزش پيدا مىكند. و در دامان گناه مىافتد اما كمى بعد بيدار مىشود و توبه مىكند و به مسير سعادت باز مىگردد.
اين همان چيزى است كه از آن به عنوان «وجدان اخلاقى» ياد مىكنند، در بعضى از انسانها بسيار قوى و نيرومند است و در بعضى بسيار ضعيف و ناتوان ولى به هر حال در هر انسانى وجود دارد.
3- «نفس مطمئنه» يعنى روح تكامل يافتهاى كه به مرحله اطمينان رسيده، نفس سركش را رام كرده، و به مقام تقواى كامل و احساس مسؤوليت رسيده كه ديگر به آسانى لغزش براى او امكان پذير نيست.
به هر حال اين «نفس لوامه» چنانكه گفتيم رستاخيز كوچكى است در درون جان هر انسان كه بعد از انجام يك كار نيك يا بد، بلافاصله محكمه آن در درون جان تشكيل مىگردد و به حساب و كتاب او مىرسد.
اين دادگاه عجيب درونى شباهت عجيبى به دادگاه رستاخيز دارد:
1- قاضى و شاهد و مجرى حكم در حقيقت در اينجا يكى است همانطور كه در قيامت چنين است: «خداوندا! تو از اسرار پنهان و آشكار آگاهى و تو در ميان بندگانت قضاوت خواهى كرد» (زمر/ 46).
2- اين دادگاه وجدان توصيه و رشوه و پارتى و پرونده سازى رايج بشرى را نمىپذيرد، همانطور كه در باره دادگاه قيامت نيز مىخوانيم: «از آن روز بترسيد كه هيچ كس به جاى ديگرى مجازات نمىشود، و نه شفاعتى پذيرفته مىگردد، و نه فديه و رشوهاى، و نه يارى مىشوند» (بقره/ 48).
3- محكمه وجدان مهمترين و قطورترين پروندهها را در كوتاهترين مدت رسيدگى كرده، حكم نهائى را صادر مىكند، همانطور كه در باره دادگاه رستاخيز نيز مىخوانيم: «خداوند حكم مىكند و حكم او رد و نقض نمىشود و حساب او سريع است» (رعد/ 41).
4- مجازات و كيفرش بر خلاف مجازاتهاى دادگاههاى رسمى اين جهان، نخستين جرقههايش در اعماق دل و جان افروخته مىشود، و از آنجا به بيرون سرايت مىكند، نخست روح انسان را مىآزارد، سپس آثارش در جسم، و چهره آشكار مىشود، همانطور كه در باره دادگاه قيامت نيز مىخوانيم: «آتش برافروخته الهى كه از قلبها زبانه مىكشد»! (همزه/ 6 و 7).
5- اين دادگاه وجدان چندان نياز به ناظر و شهود ندارد بلكه معلومات و آگاهيهاى خود انسان متهم را به عنوان شهود به نفع يا بر ضدّ او مىپذيرد، همانطور كه در دادگاه رستاخيز نيز ذرات وجود انسان حتى دست و پا و پوست تن او گواهان بر اعمال او هستند چنانكه مىفرمايد: «چون به كنار آتش دوزخ برسند گوش و چشم و پوست تن آنها بر ضد آنها گواهى مىدهد» (فصّلت/ 20).
اين شباهت عجيب در ميان اين دو دادگاه نشانه ديگرى بر فطرى بودن مسأله معاد است، زيرا چگونه مىتوان باور كرد در وجود يك انسان چنان حساب و كتاب و دادگاه مرموز و اسرار آميزى وجود داشته باشد، اما در درون اين عالم بزرگ مطلقا حساب و كتاب و دادگاه و محكمهاى وجود نداشته باشد، اين باور كردنى نيست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538.html
soham 313
24th January 2014, 07:43 AM
(آيه 7)
در آيه قبل سخن به سؤالى كه منكران رستاخيز در باره قيامت داشتند منتهى شد.
در اين آيه، نخست به حوادث قبل از رستاخيز يعنى تحول عظيمى كه در دنيا پيدا مىشود و نظام آن متلاشى مىگردد اشاره كرده، مىفرمايد: «در آن هنگام كه چشمها از شدّت وحشت به گردش درآيد» (فاذا برق البصر).
(آيه 8)
«و ماه بىنور گردد» (و خسف القمر).
(آيه 9)
«و خورشيد و ماه يكجا جمع شوند» (و جمع الشمس و القمر).
در مورد جمع ماه و خورشيد اين احتمال وجود دارد كه ماه تدريجا تحت تأثير جاذبه خورشيد به آن نزديك و سر انجام به سوى آن جذب و جمع مىشود، و هر دو بىفروغ مىگردند.
در آيه 1 سوره تكوير مىفرمايد: «اذا الشمس كورت هنگامى كه خورشيد تاريك گردد» و مىدانيم نور ماه از خورشيد است، هنگامى كه خورشيد تاريك شود ماه نيز تاريك مىگردد. در نتيجه كره زمين در ظلمت و تاريكى وحشتناكى فرو مىرود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538.html
soham 313
25th January 2014, 10:57 AM
[golrooz] صفحه ی 347 از قرآن کریم شامل آیات 10 تا 39 از سوره ی قیامت و آیات 1 تا 8 از سوره ی انسان [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
يَقُولُ الْإِنسَٰنُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ(10)
آن روز انسان گويد:«]راه[ گريز كجاست؟»(10)
كَلَّا لَا وَزَرَ(11)
حاشا! پناهگاهي نيست!(11)
إِلَيٰ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ(12)
آن روز، قرارگاه ]نهايي[ به سوي پروردگار توست!(12)
يُنَبَّؤُا۟ الْإِنسَٰنُ يَوْمَئِذٍۭ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ(13)
آن روز است كه انسان را از آنچه از ديرباز يا پس از آن انجام داده آگاهي دهند(13)
بَلِ الْإِنسَٰنُ عَلَيٰ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ(14)
بلكه انسان خود بر نفس خويشتن بيناست،(14)
وَلَوْ أَلْقَيٰ مَعَاذِيرَهُۥ(15)
هرچند دست به عذرتراشي زند(15)
لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِۦٓ(16)
زبانت را ]در هنگام وحي[ زود به حركت درنياور تا در خواندن ]قرآن[ شتابزدگي به خرج دهي(16)
إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْءَانَهُۥ(17)
در حقيقت گردآوردن و خواندن آن بر ]عهدة[ ماست(17)
فَإِذَا قَرَأْنَٰهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُۥ(18)
پس چون آن را برخوانديم ]همان گونه[ خواندن آن را دنبال كن(18)
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُۥ(19)
سپس توضيح آن ]نيز[ بر عهدة ماست(19)
كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ(20)
ولي نه ]شما دنياي[ زودگذر را دوست داريد،(20)
وَتَذَرُونَ الْءَاخِرَةَ(21)
و آخرت را وا مي گذاريد(21)
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ(22)
در آن روز چهره هايي شاداب اند،(22)
إِلَيٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٌ(23)
به سوي پروردگار خود مي نگرند(23)
وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍۭ بَاسِرَةٌ(24)
و در آن روز چهره هايي دژم باشند(24)
تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ(25)
]چرا كه[ دانند مورد عذابي كمرشكن قرار خواهند گرفت(25)
كَلَّآ إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِيَ(26)
نه چنين است ]كه او پندارد، زيرا[ آنگاه كه جان ميان گلوگاهش رسد،(26)
وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ(27)
و گفته شود: «چاره ساز كيست؟»(27)
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ(28)
و داند كه همان ]زمان[ فراق است،(28)
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ(29)
و ]محتضر را[ ساق به ساق ديگر پيچد،(29)
إِلَيٰ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ(30)
آن روز است كه به سوي پروردگارت سوق دادن باشد(30)
فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّيٰ(31)
پس ]گويند[ تصديق نكرد و نماز برپا نداشت،(31)
وَلَٰكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّيٰ(32)
بلكه تكذيب كرد و روي گردانيد(32)
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَيٰٓ أَهْلِهِ يَتَمَطَّيٰٓ(33)
پس خرامان به سوي اهل خويش رفت!(33)
أَوْلَيٰ لَكَ فَأَوْلَيٰ(34)
واي بر تو! پس واي ]بر تو![(34)
ثُمَّ أَوْلَيٰ لَكَ فَأَوْلَيٰٓ(35)
باز هم واي بر تو! واي بر تو!(35)
أَيَحْسَبُ الْإِنسَٰنُ أَن يُتْرَكَ سُدًي(36)
آيا انسان پندارد كه بيهوده رها مي شود؟!(36)
أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَيٰ(37)
مگر او ]قبلاً[ نطفه اي نبود كه ]در رحم[ ريخته مي شود؟!(37)
ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّيٰ(38)
پس عَلَقه ]= آويزك[ شد و ]خدايش[ شكل داد و درست كرد؟!(38)
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَيٰٓ(39)
و از آن دو جنس نر و ماده را قرار داد!(39)
أَلَيْسَ ذَٰلِكَ بِقَٰدِرٍ عَلَيٰٓ أَن يُحْۦِيَ الْمَوْتَيٰ(40)
آيا چنين ]خدايي[ نتواند كه مردگان را زنده گرداند؟!(40)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
هَلْ أَتَيٰ عَلَي الْإِنسَٰنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَئًْا مَّذْكُورًا(1)
آيا زماني طولاني بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكري نبود(1)
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَٰهُ سَمِيعًۢا بَصِيرًا(2)
ما انسان را از نطفه مختلطي آفريديم و او را مي آزماييم بدين جهت او را شنوا و بينا قرار داديم(2)
إِنَّا هَدَيْنَٰهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا(3)
ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد و پذيرا گردد يا ناسپاس(3)
إِنَّآ أَعْتَدْنَا لِلْكَٰفِرِينَ سَلَٰسِلَا۟ وَأَغْلَٰلًا وَسَعِيرًا(4)
ما براي كافران زنجيرها و غلها و شعله هاي سوزان آتش آماده كرده ايم(4)
إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا(5)
به يقين ابرار و نيكان از جامي مي نوشند كه با عطر خوشي آميخته است(5)
عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا(6)
چشمه اي كه بندگان خدا از آن مي نوشند و [به دلخواه خويش] جاريش مي كنند(6)
يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا(7)
[همان بندگاني كه] به نذر خود وفا مي كردند و از روزي كه گزند آن فراگيرنده است مي ترسيدند(7)
وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَيٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا(8)
و به [پاس] دوستي [خدا] بينوا و يتيم و اسير را خوراك مي دادند(8)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
25th January 2014, 05:14 PM
(آيه 10)
به اين ترتيب با يك انقلاب و تحول عظيم، جهان پايان مىيابد سپس با تحول عظيم ديگرى (با نفخه صور دوم كه نفخه حيات است) رستاخيز انسانها آغاز مىگردد «آن روز انسان مىگويد: راه فرار كجاست!» (يقول الانسان يومئذ اين المفر).
آرى! انسانهاى كافر و گنهكار كه روز قيامت را تكذيب مىكردند آن روز از شدت خجالت و شرم پناهگاهى مىجويند، و از سنگينى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مىطلبند.
(آيه 11)
ولى به زودى به آنها گفته مىشود: «هرگز چنين نيست، راه فرار و پناهگاهى وجود ندارد» (كلا لا وزر).
(آيه 12)
«آن روز قرارگاه نهائى تنها به سوى پروردگار تو است» (الى ربك يومئذ المستقر).
(آيه 13)
سپس مىافزايد: «در آن روز انسان را از تمام كارهائى كه از پيش يا پس فرستاده آگاه مىكنند» (ينبؤا الانسان يؤمئذ بما قدم و اخر).
منظور از اين دو تعبير اعمالى است كه در حيات خود از پيش فرستاده، يا آثارى كه بعد از مرگ از او باقيمانده، اعم از سنت نيك و بد كه در ميان مردم گذاشته و به آن عمل مىكنند و حسنات و سيئاتش به او مىرسد، و يا كتاب و نوشتهها، و بناهاى خير و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، كه آثارش به او مىرسد.
در حديثى از امام باقر عليه السّلام در تفسير اين آيه آمده است كه فرمود: «در آن روز به انسان خبر مىدهند آنچه از خير و شر را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنتهائى كه از خود به يادگار گذارده، تا كسانى كه بعد از او مىآيند به آن عمل كنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل كنندگان بر او خواهد بود، بىآنكه چيزى از گناه آنان بكاهد، و اگر سنّت خيرى بوده همانند پاداشهاى آنها براى او خواهد بود بىآنكه چيزى از اجر آنها كاسته شود».
(آيه 14)
در اين آيه مىافزايد: گرچه خداوند و فرشتگان او، انسان را از تمام اعمالش آگاه مىكنند، ولى نيازى به اين اعلام نيست، «بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است» (بل الانسان على نفسه بصيرة). و خود و اعضايش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند.
(آيه 15)
«هر چند (در ظاهر) براى خود عذرهائى بتراشد» (و لو القى معاذيره).
اين آيات در حقيقت همان چيزى را مىگويد كه در آيات ديگر قرآن در باره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آيه 20 سوره فصّلت كه مىگويد:
«گوشها و چشمها و پوستهاى تنشان به آنچه انجام مىدادند گواهى مىدهند».
بنابر اين، در آن دادگاه بزرگ قيامت بهترين گواه بر اعمال انسان، خود اوست، چرا كه او از همه بهتر از وضع خويشتن آگاه است.
اين آيات عالم دنيا را نيز شامل مىشود، در اينجا نيز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ و پشت هم اندازى و ظاهر سازى و رياكارى چهره واقعى خويش را مكتوم مىدارند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538.html
soham 313
25th January 2014, 05:15 PM
(آيه 16)
جمع و حفظ قرآن بر عهده ماست! اين آيه و سه آيه بعد از آن به منزله جمله معترضهاى است كه گاه گوينده در لابهلاى سخن خويش مىآورد.
خداوند موقتا رشته سخن در باره قيامت و احوال مؤمنان و كافران را رها كرده، و تذكر فشردهاى به پيامبرش در باره قرآن مىدهد، مىفرمايد: «زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن [- قرآن] حركت مده» (لا تحرك به لسانك لتعجل به).
در تفسير اين آيه، تفسير معروفى است كه از ابن عباس در كتب حديث و تفسير نقل شده است، و آن اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر عشق و علاقه شديدى كه به دريافت و حفظ قرآن داشت، هنگامى كه پيك وحى، آيات را بر او مىخواند، همراه او زبان خود را حركت مىداد و عجله مىكرد، خداوند او را نهى فرمود كه اين كار را مكن، خود ما آن را براى تو جمع مىكنيم.
(آيه 17)
سپس مىافزايد: «چرا كه جمع كردن و خواندن آن بر عهده ماست»! و اين كار به وسيله پيك وحى انجام مىشود (ان علينا جمعه و قرآنه).
(آيه 18)
«هر گاه آن را خوانديم، از خواندن آن پيروى كن» (فاذا قرأناه فاتبع قرآنه).
(آيه 19)
«سپس بيان (و توضيح) آن (نيز) بر عهده ماست» (ثم ان علينا بيانه).
بنابر اين هم جمع قرآن، و هم تلاوت آن بر تو، و هم تبيين و تفصيل معانى آن هر سه بر عهده ماست، به هيچ وجه نگران مباش، آن كس كه اين وحى را نازل كرده، در تمام مراحل حافظ آن است.
اين آيات در ضمن بيانگر اصالت قرآن، و حفظ آن از هرگونه تحريف و دگرگونى است، چرا كه خداوند وعده جمع و تلاوت و تبيين آن را داده است.
(آيه 20)
در اينجا بار ديگر به ادامه بحثهاى مربوط به معاد باز مىگردد، و ويژگيهاى ديگرى را از قيامت، و همچنين علل انكار معاد را بيان مىكند.
مىفرمايد: «چنين نيست كه شما مىپنداريد (و دلايل معاد را كافى نمىدانيد) بلكه شما اين دنياى زود گذر را دوست داريد» و هوسرانى بىقيد و شرط را (كلا بل تحبون العاجلة).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538.html
soham 313
25th January 2014, 05:17 PM
(آيه 21)
«و (به همين دليل) آخرت را رها مىكنيد» (و تذرون الآخرة).
دليل اصلى انكار معاد شك در قدرت خداوند و جمعآورى «عظام رميم» و خاكهاى پراكنده نيست، بلكه علاقه شديد شما به دنيا، و شهوات و هوسهاى سركش سبب مىشود كه هرگونه مانع و رادعى را از سر راه خود برداريد، و از آنجا كه پذيرش معاد و امر و نهى الهى، موانع و محدوديتهاى فراوانى بر سر اين راه ايجاد مىكند، لذا به انكار اصل مطلب بر مىخيزيد، و آخرت را بكلى رها مىسازيد.
دو آيه فوق در حقيقت تأكيدى است بر آنچه در آيات قبل گذشت كه مىفرمود: (بل يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايان يوم القيامة).
(آيه 22)
چهره هاى خندان و چهرههاى عبوس در صحنه قيامت! سپس به بيان حال مؤمنان نيكوكار، و كافران بدكار، در آن روز پرداخته، چنين مىگويد: «در آن روز صورتهائى شاداب و مسرور است» (وجوه يومئذ ناضرة).
(آيه 23)
اين از نظر پاداشهاى مادى، و اما در مورد پاداشهاى روحانى آنها مىفرمايد: «و به پروردگارش مىنگرد»! (الى ربها ناظرة).
نگاهى با چشم دل و از طريق شهود باطن، نگاهى كه آنها را مجذوب آن ذات بىمثال، و آن كمال و جمال مطلق مىكند.
پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «هنگامى كه اهل بهشت وارد بهشت مىشوند خداوند مىفرمايد: چيز ديگرى مىخواهيد بر شما بيفزايم؟
آنها مىگويند: (پروردگارا! همه چيز به ما دادهاى) آيا روى ما را سفيد نكردى؟ آيا ما را وارد بهشت ننمودى؟ و رهائى از آتش نبخشيدى؟
در اين هنگام حجابها كنار مىرود (و خداوند را با چشم دل مشاهده مىكنند) و در آن حال چيزى محبوبتر نزد آنان از نگاه به پروردگارشان نيست».
(آيه 24)
و در نقطه مقابل اين گروه مؤمنان «صورتهايى، عبوس و درهم كشيده است» (و وجوه يومئذ باسرة).
آنها وقتى كه نشانههاى عذاب را مىنگرند، و نامه هاى اعمال خويش را خالى از حسنات و مملو از سيئات، مشاهده مىكنند، سخت پريشان و محزون و اندوهگين مىشوند، و چهره درهم مىكشند.
(آيه 25)
«زيرا مىداند عذابى در پيش دارد كه پشت را درهم مىشكند» (تظن ان يفعل بها فاقرة).
اين تعبير كنايه از انواع مجازاتهاى سنگينى است كه در دوزخ در انتظار اين گروه است، اين گروه انتظار عذابهاى كمرشكن را مىكشند در حالى كه گروه سابق در انتظار رحمت پروردگار، و آماده لقاى محبوبند اينها بدترين عذاب را دارند، و آنها برترين نعمت جسمانى و موهبت و لذت روحانى را.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538.html
soham 313
25th January 2014, 05:30 PM
(آيه 26)
در ادامه بحثهاى مربوط به جهان ديگر و سرنوشت مؤمنان و كافران، در اينجا سخن از لحظه دردناك مرگ است كه دريچهاى است به سوى جهان ديگر.
مىفرمايد: «چنين نيست (كه انسان مىپندارد، او ايمان نمىآورد) تا موقعى كه جان به گلوگاهش برسد» (كلا اذا بلغت التراقى).
آن روز است كه چشم برزخى او باز مىشود، حجابها كنار مىرود، نشانههاى عذاب و كيفر را مىبيند، و به اعمال خود واقف مىشود، و در آن لحظه ايمان مىآورد، ولى ايمانى كه هرگز مفيد به حال او نخواهد بود.
(آيه 27)
در اين هنگام اطرافيان او سراسيمه و دستپاچه به دنبال راه نجاتى مىگردند «و گفته مىشود: آيا كسى هست كه (اين بيمار را از مرگ) نجات دهد»؟
(و قيل من راق).
اين سخن را از روى عجز و يأس و بيچارگى مىگويند، در حالى كه مىدانند كار از كار گذشته است، و از دست طبيب نيز كارى ساخته نيست.
(آيه 28)
در اين آيه به يأس كامل «محتضر» اشاره كرده، مىگويد: در اين حال او از زندگى بطور مطلق مأيوس شده «و به جدائى از دنيا يقين پيدا كند» (و ظن انه الفراق).
(آيه 29)
«و ساق پاها (از سختى جان دادن) به هم بپيچد» (و التفت الساق بالساق).
اين به هم پيچيدگى، يا به خاطر شدت ناراحتى جان دادن است، يا در نتيجه از كار افتادن دست و پا و بر چيده شدن روح، از آنها.
لحظه دردناك مرگ!
از قرآن به خوبى استفاده مىشود لحظه مرگ، لحظه سخت و دردناكى است ولى از روايات اسلامى استفاده مىشود كه اين لحظه بر مؤمنان راستين آسان مىگذرد، در حالى كه براى افراد بىايمان سخت دردناك است.
از جمله در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «مرگ نسبت به مؤمن همچون عطر بسيار خوشبوئى است كه آن را مىبويد و حالتى شبيه خواب به او دست مىدهد، و درد و رنج بكلى از او قطع مىشود! و نسبت به كافر مانند گزيدن افعىها و عقربها و يا شديدتر از آن است»!
(آيه 30)
در اين آيه، مىفرمايد: «مسير (همه خلايق) در آن روز به سوى (دادگاه) پروردگار توست» (الى ربك يومئذ المساق).
آرى! همه به سوى او باز مىگردند و در دادگاه عدل او حاضر مىشوند و تمام خطوط به او منتهى خواهد گشت.
اين آيه هم تأكيدى بر مسأله معاد و رستاخيز عمومى بندگان است، و هم مىتواند اشارهاى به جهتگيرى حركت تكاملى خلايق به سوى ذات پاك او كه ذاتى است بىنهايت از هر جهت، بوده باشد.
(آيه 31)
در ادامه بحثهاى مربوط به «مرگ» و نخستين گام در سفر آخرت كه در آيات گذشته آمده، در اينجا از خالى بودن دست كافران از توشه اين مسافرت سخن مىگويد، مىفرمايد: « (در آن روز گفته مىشود:) او هرگز ايمان نياورد و نماز نخواند» (فلا صدق و لا صلى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538.html
soham 313
25th January 2014, 05:34 PM
(آيه 32)
«بلكه تكذيب كرد و روى گردان شد» (و لكن كذب و تولى).
(آيه 33)
در اين آيه مىافزايد: «سپس به سوى خانواده خود بازگشت، در حالى كه متكبرانه قدم بر مىداشت» (ثم ذهب الى اهله يتمطى).
او به گمان اين كه با بىاعتنائى و تكذيب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و آيات الهى، پيروزى مهمى به دست آورده، از باده غرور سرمست بود، و به سراغ خانواده خود مىآمد تا طبق معمول مسائل افتخار آميز را كه در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو كند، حتى راه رفتن و حركت
اعضاى پيكرش همگى بيانگر اين كبر و غرور بود.
(آيه 34)
سپس اين گونه افراد بىايمان را مخاطب ساخته، و به عنوان تهديد مىگويد: با اين اعمال «عذاب الهى براى تو شايستهتر است، شايستهتر»! (اولى لك فأولى).
(آيه 35)
«سپس عذاب الهى براى تو شايستهتر است، شايستهتر»! (ثم اولى لك فاولى).
در روايات آمده است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دست ابو جهل را گرفت (و طبق بعضى از روايات گريبان او را گرفت) و فرمود: «أولى لك فاولى ثم اولى لك فاولى» ابو جهل گفت: «مرا به چه تهديد مىكنى، نه تو مىتوانى و نه پروردگارت مىتواند به من زيانى برساند، من قدرتمندترين افراد اين سرزمين هستم»! اينجا بود كه همين جملهها بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به صورت آيات قرآنى نازل شد.
(آيه 36)
خدائى كه انسان را از نطفه بىارزشى آفريد ...!
در اينجا به دو استدلال جالب در باره معاد مىپردازد كه يكى از طريق بيان «هدف آفرينش» و حكمت خداوند است، و ديگرى از طريق بيان «قدرت» او به استناد تحول و تكامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنين.
در مرحله اول مىفرمايد: «آيا انسان گمان مىكند كه بىهدف رها مىشود»؟! (ا يحسب الانسان ان يترك سدى).
منظور از «انسان» در اين آيه همان انسانى است كه منكر معاد و رستاخيز مىباشد، آيه مىگويد: او چگونه باور مىكند خداوند اين جهان پهناور را، با اين عظمت، و اين همه شگفتيها، براى انسان بيافريند، ولى در آفرينش انسان هدفى نباشد؟ چگونه مىتوان باور كرد، كه هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفريده شده باشد ولى براى مجموع وجود او هيچ هدفى در كار نباشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538-2.html
soham 313
25th January 2014, 05:36 PM
(آيه 37)
سپس به بيان دليل دوم پرداخته، مىافزايد: «آيا او نطفهاى از منى كه در رحم ريخته مىشود نبود»! (ا لم يك نطفة من منى يمنى).
(آيه 38)
«سپس (اين مرحله را پشت سر گذارد) و به صورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفريد و موزون ساخت» (ثم كان علقة فخلق فسوى).
(آيه 39)
باز در اين مرحله متوقف نماند «و از او دو زوج مرد و زن آفريد» (فجعل منه الزوجين الذكر و الانثى).
(آيه 40)
آيا كسى كه نطفه كوچك و بىارزش را در ظلمتكده رحم مادر، هر روز آفرينش جديدى مىبخشد، و لباس تازهاى از حيات زندگى در تن او مىكند، و چهره نوينى به او مىدهد، تا سر انجام انسان مذكر يا مؤنث كاملى مىشود و از مادر متولد مىگردد «آيا چنين كسى قادر نيست كه مردگان را زنده كند»؟! (ا ليس ذلك بقادر على ان يحيى الموتى).
اين بيان در حقيقت در مقابل منكرانى است كه در مسأله معاد جسمانى غالبا دم از محال بودن مىزدند، و امكان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاك شدن نفى مىكردند.
«پايان سوره قيامت»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread538-2.html
soham 313
25th January 2014, 05:38 PM
سوره دهر (انسان) [76]
اين سوره در «مدينه» نازل شده و 31 آيه دارد.
محتواى سوره:
اين سوره از يك نظر به پنج بخش تقسيم مىشود:
در بخش اول از آفرينش انسان و خلقت او از نطفه «امشاج» (مختلط) و سپس هدايت و آزادى اراده او سخن مىگويد.
در بخش دوم سخن از پاداش ابرار و نيكان است كه شأن نزول خاصى در مورد اهل بيت عليهم السّلام دارد كه به آن اشاره خواهد شد.
در بخش سوم: دلائل استحقاق اين پاداشها را در جملههايى كوتاه و مؤثر بازگو مىكند.
در بخش چهارم به اهميت قرآن، و طريق اجراى احكام آن، و راه پرفراز و نشيب خودسازى اشاره شده.
و در بخش پنجم سخن از حاكميت مشيت الهى (در عين مختار بودن انسان) به ميان آمده است.
براى اين سوره نامهاى متعددى است كه مشهورترين آنها سوره «انسان» و سوره «دهر» و سوره «هل اتى» است كه هر كدام از آنها از يكى از كلمات اوائل سوره گرفته شده، هر چند در رواياتى كه بعدا در فضيلت سوره مىخوانيم تنها از «هل اتى» ياد شده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «كسى كه سوره هل اتى را بخواند پاداش او بر خداوند بهشت و لباسهاى بهشتى است».
و در حديثى از امام باقر عليه السّلام آمده كه «يكى از پاداشهاى كسى كه سوره هل اتى را در هر صبح پنجشنبه بخواند اين است كه در قيامت با پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله خواهد بود».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539.html
soham 313
25th January 2014, 05:41 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
با اين كه بيشترين بحثهاى اين سوره پيرامون قيامت و نعمتهاى بهشتى است، ولى در آغاز آن سخن از آفرينش انسان است چرا كه توجه به اين آفرينش زمينه ساز توجه به قيامت و رستاخيز است، مىفرمايد: «آيا (چنين نيست كه) زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود»! (هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا).
منظور از «انسان» در اينجا نوع انسان است، و عموم افراد بشر را شامل مىشود.
(آيه 2)
بعد از اين مرحله، نوبت آفرينش انسان، و موجود قابل ذكر شدن است. مىفرمايد: «ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم، و او را مىآزمائيم، (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم» (انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا).
آفرينش انسان از «نطفه مخلوط» ممكن است اشاره به اختلاط نطفه مرد و زن و تركيب «اسپرم» و «اوول» بوده باشد همان گونه كه در روايات اهل بيت عليهم السّلام اجمالا به آن اشاره شده است.
يا اشاره به استعدادهاى مختلفى كه در درون نطفه از نظر عامل وراثت از طريق ژنها و مانند آن وجود دارد، و يا اشاره به اختلاط مواد مختلف تركيبى نطفه است، چرا كه از دهها ماده مختلف تشكيل يافته، و يا اختلاط همه اينها با يكديگر.
معنى اخير از همه جامعتر و مناسبتر است.
جمله «نبتليه» اشاره به رسيدن انسان به مقام «تكليف و تعهد و مسؤوليت و آزمايش و امتحان» است و از آنجا كه «آزمايش و تكليف» بدون «آگاهى» ممكن نيست، در آخر آيه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش مىكند كه در اختيار انسانها قرار داده است.
(آيه 3)
و از آنجا كه تكليف و آزمايش انسان علاوه بر مسأله آگاهى و ابزار شناخت نياز به دو عامل ديگر يعنى «هدايت» و «اختيار» دارد- اين آيه به آن اشاره كرده، مىفرمايد: «ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس» (انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا).
«هدايت» در اينجا معنى وسيع و گستردهاى دارد كه هم هدايت «تكوينى» را شامل مىشود و هم هدايت «فطرى» و هم «تشريعى» را هر چند سوق آيه بيشتر روى هدايت تشريعى است.
(آيه 4)
در اين آيه، اشاره كوتاه و پرمعنائى به سرنوشت كسانى كه راه كفر و كفران را مىپويند كرده، مىفرمايد: «ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعلههاى سوزان آتش آماده كرده ايم» (انا اعتدنا للكافرين سلاسل و اغلالا و سعيرا).
ذكر غل و زنجير، و سپس شعله هاى سوزان آتش بيانگر مجازات عظيم اين گروه است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده، و عذاب و اسارت در آن جمع است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539.html
soham 313
25th January 2014, 05:45 PM
(آيه 5)
شأن نزول:
سندى بزرگ بر فضيلت اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ابن عباس مىگويد: «حسن و حسين عليهما السّلام بيمار شدند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با جمعى از ياران به عيادتشان آمدند، و به على عليه السّلام گفتند: اى ابو الحسن! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندان خود مىكردى.
على عليه السّلام و فاطمه عليها السّلام و فضه كه خادمه آنها بود نذر كردند كه اگر آنها شفا يابند سه روز روزه بگيرند.
چيزى نگذشت كه هر دو شفا يافتند، در حالى كه از نظر مواد غذائى دست خالى بودند على عليه السّلام سه من جو قرض نمود، و فاطمه عليها السّلام يك سوم آن را آرد كرد، و نان پخت، هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت: «السّلام عليكم اهل بيت محمّد صلّى اللّه عليه و آله سلام بر شما اى خاندان محمد! مستمندى از مستمندان مسلمين هستم، غذائى به من بدهيد».
آنها همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند، و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند.
روز دوم را همچنان روزه گرفتند و موقع افطار وقتى كه غذائى را آماده كرده بودند (همان نان جوين) يتيمى بر در خانه آمد آن روز نيز ايثار كردند و غذاى خود را به او دادند (بار ديگر با آب افطار كردند و روز بعد را نيز روزه گرفتند).
در سومين روز اسيرى به هنگام غروب آفتاب بر در خانه آمد باز سهم غذاى خود را به او دادند هنگامى كه صبح شد على عليه السّلام دست حسن و حسين عليهما السّلام را گرفته بود و خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را مشاهده كرد ديد از شدت گرسنگى مىلرزند! فرمود: اين حالى را كه در شما مىبينم براى من بسيار گران است، سپس برخاست و با آنها حركت كرد هنگامى كه وارد خانه فاطمه عليها السّلام شد ديد در محراب عبادت ايستاده، در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده، و چشمهايش به گودى نشسته، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ناراحت شد در همين هنگام جبرئيل نازل گشت و گفت اى محمّد! اين سوره را بگير، خداوند با چنين خاندانى به تو تهنيت مىگويد، سپس سوره «هل اتى» را بر او خواند».
بعضى گفته اند كه از آيه «ان الابرار» تا آيه «كان سعيكم مشكورا» كه مجموعا هيجده آيه است در اين موقع نازل گشت.
آنچه را در بالا آورديم نص حديثى است كه با كمى اختصار در «الغدير» آمده است، و در همان كتاب از 34 نفر از علماى معروف اهل سنت نام مىبرد كه اين حديث را در كتابهاى خود آوردهاند.
به اين ترتيب روايت فوق از رواياتى است كه در ميان اهل سنت مشهور بلكه متواتر است.
و اما علماى شيعه همه اتفاق نظر دارند كه اين هيجده آيه يا مجموع اين سوره، در ماجراى فوق نازل شده است و همگى بدون استثناء در كتب تفسير يا حديث روايت مربوط به آن را به عنوان يكى از افتخارات و فضائل مهم على عليه السّلام و فاطمه زهرا و فرزندانشان عليهم السّلام آورده اند.
تفسير:
پاداش عظيم ابرار! در آيات گذشته بعد از آن كه انسانها را به دو گروه «شاكر» و «كفور» يا شكرگزار و كفران كننده تقسيم كرد، اشاره كوتاهى به مجازات و كيفر سخت كفران كنندگان آمده بود، در اينجا به سراغ پاداشهاى شكرگزاران و ابرار (نيكان و پاكان) مىرود، و نكات جالبى در اين زمينه يادآورى مىكند، نخست مىفرمايد: «به يقين ابرار (و نيكان) از جامى مىنوشند كه با عطر خوشى آميخته است» (ان الابرار يشربون من كأس كان مزاجها كافورا).
آيه فوق نشان مىدهد كه اين شراب طهور بهشتى بسيار معطر و خوشبو است كه هم ذائقه از آن لذت مىبرد، و هم شامه.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539.html
soham 313
25th January 2014, 05:50 PM
(آيه 6)
سپس به سر چشمهاى كه اين جام شراب طهور از آن پر مىشود اشاره كرده، مىافزايد: «از چشمهاى كه بندگان خاص خدا از آن مىنوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى مىسازند»! (عينا يشرب بها عباد الله يفجرونها تفجيرا).
آرى! اين چشمه شراب طهور چنان در اختيار ابرار و عباد اللّه است كه هر جا اراده كنند از همانجا سر بر مىآورد، و جالب اين كه در حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه در توصيف آن فرمود: «اين چشمهاى است در خانه پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كه از آنجا به خانه ساير پيامبران و مؤمنان جارى مىشود».
آرى! همان گونه كه در دنيا چشمههاى علم و رحمت از خانه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به سوى بندگان خدا و نيكان سرازير مىشود، در آخرت كه تجسم بزرگى از اين برنامه است چشمه شراب طهور الهى از همين بيت وحى مىجوشد، و شاخههاى آن به خانههاى مؤمنان سرازير مىگردد! و با نوشيدن از اين شراب هرگونه اندوه و ناراحتى و ناخالصى را از درون جان خود مىشويند.
(آيه 7)
در آيات بعد به ذكر اعمال و اوصافى كه «ابرار» و «عباد اللّه» دارند، پرداخته، با ذكر پنج وصف دليل استحقاق آنها را نسبت به اين همه نعمتهاى بىمانند توضيح داده، مىفرمايد: «آنها به نذر خود وفا مىكنند» (يوفون بالنذر).
«و از روزى كه شر و عذابش گسترده است بيمناكند» (و يخافون يوما كان شره مستطيرا).
ترس آنها از شرّ آن روز بزرگ اشاره به ايمانشان به مسأله معاد، و احساس مسؤوليت شديد در برابر فرمان الهى است
(آيه 8)
سپس به ذكر سومين عمل شايسته آنها پرداخته، مىگويد:
«و غذاى (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مىدهند» (و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا).
اطعام كردن آنها ساده نيست، بلكه توأم با ايثار در هنگام نياز شديد است، و از سوى ديگر اطعامى است گسترده كه انواع نيازمندان را از «مسكين» و «يتيم» و «اسير» شامل مىشود، و به اين ترتيب رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است.
ضمنا از آيه فوق به خوبى استفاده مىشود كه يكى از بهترين اعمال، اطعام محرومين و نيازمندان است، نه تنها نيازمندان مسلمان كه اسيران بلاد شرك نيز تحت پوشش اين دستور اسلامى قرار گرفته، تا آنجا كه اطعام آنها يكى از كارهاى برجسته «ابرار» شمرده شده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539.html
soham 313
26th January 2014, 10:33 AM
[golrooz] صفحه ی 348 از قرآن کریم شامل آیات 9 تا 31 از سوره ی انسان و آیات 1 تا 4 از سوره ی مرسلات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلَا شُكُورًا(9)
ما براي خشنودي خداست كه به شما مي خورانيم و پاداش و سپاسي از شما نمي خواهيم(9)
إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا(10)
ما از پروردگارمان از روز عبوسي سخت هراسناكيم(10)
فَوَقَيٰهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَٰلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّيٰهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا(11)
پس خدا [هم] آنان را از آسيب آن روز نگاه داشت و شادابي و شادماني به آنان ارزاني داشت(11)
وَجَزَيٰهُم بِمَا صَبَرُوا۟ جَنَّةً وَحَرِيرًا(12)
و به [پاس] آنكه صبر كردند بهشت و پرنيان پاداششان داد(12)
مُّتَّكِِٔينَ فِيهَا عَلَي الْأَرَآئِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِيرًا(13)
در آن [بهشت] بر تختها[ي خويش] تكيه زنند در آنجا نه آفتابي بينند و نه سرمايي(13)
وَدَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَٰلُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلًا(14)
و سايه ها[ي درختان] به آنان نزديك است و ميوه هايش [براي چيدن] رام(14)
وَيُطَافُ عَلَيْهِم بَِٔانِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَأَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا۠(15)
و ظروف سيمين و جامهاي بلورين پيرامون آنان گردانده مي شود(15)
قَوَارِيرَا۟ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا(16)
جامهايي از سيم كه درست به اندازه [و با كمال ظرافت] آنها را از كار در آورده اند(16)
وَيُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلًا(17)
و در آنجا از جامي كه آميزه زنجبيل دارد به آنان مي نوشانند(17)
عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّيٰ سَلْسَبِيلًا(18)
از چشمه اي در آنجا كه سلسبيل ناميده مي شود(18)
۞ وَيَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَٰنٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا(19)
و بر گرد آنان پسراني جاوداني مي گردند چون آنها را ببيني گويي كه مرواريدهايي پراكنده اند(19)
وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَمُلْكًا كَبِيرًا(20)
و چون بدانجا نگري [سرزميني از] نعمت و كشوري پهناور مي بيني(20)
عَٰلِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوٓا۟ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَيٰهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا(21)
[بهشتيان را] جامه هاي ابريشمي سبز و ديباي ستبر در بر است و پيرايه آنان دستبندهاي سيمين است و پروردگارشان باده اي پاك به آنان مي نوشاند(21)
إِنَّ هَٰذَا كَانَ لَكُمْ جَزَآءً وَكَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا(22)
اين [پاداش] براي شماست و كوشش شما مقبول افتاده است(22)
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ تَنزِيلًا(23)
در حقيقت ما قرآن را بر تو به تدريج فرو فرستاديم(23)
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ ءَاثِمًا أَوْ كَفُورًا(24)
پس در برابر فرمان پروردگارت شكيبايي كن و از آنان گناهكار يا ناسپاسگزار را فرمان مبر(24)
وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ بُكْرَةً وَأَصِيلًا(25)
و نام پروردگارت را بامدادان و شامگاهان ياد كن(25)
وَمِنَ الَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا(26)
و بخشي از شب را در برابر او سجده كن و شب[هاي] دراز او را به پاكي بستاي(26)
إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَآءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا(27)
اينان دنياي زودگذر را دوست دارند و روزي گرانبار را [به غفلت] پشت سر مي افكنند(27)
نَّحْنُ خَلَقْنَٰهُمْ وَشَدَدْنَآ أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَآ أَمْثَٰلَهُمْ تَبْدِيلًا(28)
ماييم كه آنان را آفريده و پيوند مفاصل آنها را استوار كرده ايم و چون بخواهيم [آنان را] به نظايرشان تبديل مي كنيم(28)
إِنَّ هَٰذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَآءَ اتَّخَذَ إِلَيٰ رَبِّهِ سَبِيلًا(29)
اين [آيات] پندنامه اي است تا هر كه خواهد راهي به سوي پروردگار خود پيش گيرد(29)
وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا(30)
و تا خدا نخواهد [شما] نخواهيد خواست قطعا خدا داناي حكيم است(30)
يُدْخِلُ مَن يَشَآءُ فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّٰلِمِينَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًۢا(31)
هر كه را خواهد به رحمت خويش در مي آورد و براي ظالمان عذابي پردرد آماده كرده است(31)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالْمُرْسَلَٰتِ عُرْفًا(1)
سوگند به فرستادگان پي درپي(1)
فَالْعَٰصِفَٰتِ عَصْفًا(2)
كه سخت توفنده اند(2)
وَالنَّٰشِرَٰتِ نَشْرًا(3)
و سوگند به افشانندگان افشانگر(3)
فَالْفَٰرِقَٰتِ فَرْقًا(4)
كه [ميان حق و باطل] جداگرند(4)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
26th January 2014, 10:44 AM
(آيه 9)
اين آيه چهارمين عمل برجسته ابرار را اخلاص مىشمرد، و مىفرمايد: آنها مىگويند: «ما شما را تنها به خاطر خدا اطعام مىكنيم، و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم» (انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا).
اين برنامه منحصر به مسأله اطعام نيست كه تمام اعمالشان مخلصانه و براى ذات پاك خداوند است و هيچ چشمداشتى به پاداش مردم و حتى تقدير و تشكر آنها نيست و اصولا در اسلام ارزش عمل به خلوص نيّت است، و گر نه اعمالى كه انگيزههاى غير الهى داشته باشد، هيچ گونه ارزش معنوى و الهى ندارد.
(آيه 10)
و در آخرين توصيف «ابرار» مىفرمايد: آنها مىگويند: «ما از پروردگارمان خائفيم از آن روز كه عبوس و سخت است» (انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا).
تعبير از روز قيامت به روز «عبوس» (سخت) با اين كه عبوس از صفات انسان است و به كسى مىگويند كه قيافهاش را در هم كشيده، به خاطر تأكيد بر وضع وحشتناك آن روز است، يعنى آنقدر حوادث آن روز سخت و ناراحت كننده است كه نه تنها انسانها در آن روز عبوسند بلكه گوئى خود آن روز نيز عبوس است.
(آيه 11)
در اين آيه، به نتيجه اجمالى اعمال نيك و نيات پاكى كه «ابرار» دارند اشاره كرده، مىفرمايد: به خاطر اين عقيده و عمل «خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه مىدارد و آنها را مىپذيرد در حالى كه غرق شادى و سرورند» (فوقاهم الله شر ذلك اليوم و لقاهم نضرة و سرورا).
بنابر اين، اگر در دنيا به خاطر احساس مسؤوليت از آن روز بيمناك بودند، خداوند در عوض آنها را در آن روز غرق شادمانى و سرور مىكند.
(آيه 12)
پاداشهاى عظيم بهشتى! بعد از اشاره اجمالى در آيات گذشته به نجات «ابرار و نيكان» از عذابهاى دردناك روز قيامت، و رسيدن آنها به لقاى محبوب، در اينجا به شرح اين نعمتهاى بهشتى پرداخته، حد اقل پانزده نعمت را در طى اين آيات بر مىشمرد:
نخست از مسكن و لباس اين بهشتيان سخن مىگويد، مىفرمايد: خداوند «در برابر صبرشان بهشت و لباسهاى حرير بهشتى را به آنها پاداش مىدهد» (و جزاهم بما صبروا جنة و حريرا).
نه تنها در اين آيه، كه در آيات ديگر قرآن نيز به اين حقيقت تصريح شده كه پاداشهاى قيامت در مقابل صبر و شكيبائى انسان است- صبر در طريق اطاعت، صبر در برابر معصيت، و صبر و استقامت در برابر مشكلات و مصائب.
در آيه 24 سوره رعد مىخوانيم، فرشتگان به بهشتيان چنين خوشامد مىگويند:
سلام عليكم بما صبرتم درود بر شما به خاطر صبر و استقامتى كه داشتيد».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539.html
soham 313
26th January 2014, 10:46 AM
(آيه 13)
سپس مىافزايد: «اين در حالى است كه در بهشت بر تختهاى زيبا تكيه كردهاند نه آفتاب را در آنجا مىبينند، و نه سرما را» (متكئين فيها على الارائك لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا).
نه اين كه خورشيد و ماه در آنجا وجود نداشته باشد، بلكه تابش ناراحت كننده خورشيد وجود ندارد، با وجود سايههاى درختان بهشتى.
«آلوسى» مفسر معروف اهل سنت در «روح المعانى» در حديثى از ابن عباس چنين نقل مىكند: «هنگامى كه بهشتيان در بهشت هستند ناگهان نورى همچون نور آفتاب مشاهده مىكنند كه صحنه بهشت را روشن ساخته، بهشتيان به رضوان (فرشته مأمور بهشت) مىگويند: اين نور چيست با اين كه پروردگار ما فرموده: «در بهشت نه آفتاب را مىبينند و نه سرما را»؟
او در پاسخ مىگويد: «اين نور خورشيد و ماه نيست، ولى على عليه السّلام و فاطمه عليها السّلام خندان شدهاند و بهشت از نور دندانشان روشن گشته است»!
(آيه 14)
در ادامه اين نعمتها مىافزايد: «و در حالى است كه سايههاى درختان بهشتى بر آنها فرو افتاده، و چيدن ميوههايش بسيار آسان است» (و دانية عليهم ظلالها و ذللت قطوفها تذليلا).
نه مشكلى وجود دارد، نه خارى در دست مىرود، و نه احتياج به تلاش و حركتى براى چيدن ميوههاست!
(آيه 15)
در اين آيه به توضيح قسمتى از چگونگى پذيرائى از اين ميهمانان بهشتى خدا و وسائل پذيرائى آنها، و پذيرائى كنندگان پرداخته، مىفرمايد: «و در گرداگرد آنها ظرفهائى سيمين و قدحهائى بلورين مىگردانند» پر از بهترين غذاها و نوشيدنيها (و يطاف عليهم بآنية من فضة و اكواب كانت قواريرا).
(آيه 16)
«ظرفهاى بلورينى از نقره! كه آنها را به اندازه مناسب آماده كردهاند» (قواريرا من فضة قدروها تقديرا).
در اين ظرفها انواع غذاهاى بهشتى، و در آن قدحهاى بلورين انواع نوشيدنيهاى لذت بخش و نشاط آفرين، به مقدارى كه مىخواهند و علاقه دارند موجود است، و خدمتكاران بهشتى پيوسته گرد آنها دور مىزنند و به آنها عرضه مىكنند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539.html
soham 313
26th January 2014, 10:48 AM
(آيه 17)
سپس مىافزايد: «و در آنجا از جامهائى سيراب مىشوند كه لبريز از شراب طهورى آميخته با زنجبيل است» (و يسقون فيها كأسا كان مزاجها زنجبيلا).
بسيارى از مفسران تصريح كردهاند كه عرب جاهلى از شرابهائى كه آميخته با زنجيل بود لذت مىبرد زيرا كه تندى مخصوصى به شراب مىداد، و قرآن در اينجا از جامهائى سخن مىگويد كه شراب طهورش با زنجبيل آميخته است، ولى بديهى است ميان اين شراب و آن شراب تفاوت از دنيا تا آخرت است!
(آيه 18)
سپس مىافزايد: اين جامها «از چشمهاى در بهشت كه نامش سلسبيل است» پر مىشود (عينا فيها تسمى سلسبيلا).
«سلسبيل» نوشيدنى بسيار لذيذى را مىگويند كه به راحتى در دهان و گلو جارى مىشود و كاملا گواراست.
(آيه 19)
سپس از پذيرائى كنندگان اين بزم پر سرور كه در جوار رحمت حق در بهشت برين برپا مىشود سخن به ميان آورده، مىگويد: «و برگردشان (براى پذيرائى) نوجوانانى جاودانى مىگردند كه هر گاه آنها را ببينى گمان مىكنى مرواريد پراكندهاند»! (و يطوف عليهم ولدان مخلدون اذا رأيتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا).
هم خودشان در بهشت جاودانى هستند، و هم طراوت و زيبائى و نشاط جوانى آنها جاودانى است، و هم پذيرائى كردن آنان.
تعبير به «لؤلؤا منثورا» (مرواريدهاى پراكنده) اشارهاى است به زيبائى و صفا و درخشندگى و جذابيت آنها، و هم حضورشان در همه جاى اين بزم الهى و روحانى.
(آيه 20)
و از آنجا كه نعمتهاى جهان ديگر به وصف نمىآيد- هر قدر الفاظ گويا و رسا باشد- در اين آيه به صورت سر بسته مىافزايد: «و هنگامى كه آنجا را ببينى نعمتها و ملك عظيمى را مىبينى»! (و اذا رأيت ثم رأيت نعيما و ملكا كبيرا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539-2.html
soham 313
26th January 2014, 10:52 AM
(آيه 21)
تا اينجا به قسمتى از نعمتهاى بهشتى از قبيل «مساكن» و «تختها» و «سايهها» و «ميوهها» و «نوشيدنيها» و «ظرفها» و «گروه پذيرائى كنندگان» اشاره شد، اكنون نوبت وسائل تزيينى بهشتيان است.
مىفرمايد: «بر اندام آنها لباسهائى است از حرير نازك سبز رنگ، و از ديباى ضخيم» (عاليهم ثياب سندس خضر و استبرق).
سپس مىافزايد: «و با دستبندهائى از نقره آراستهاند» (و حلوا اساور من فضة).
نقره هائى شفاف كه همچون بلور مىدرخشد، و از ياقوت و درّ و مرواريد زيباتر است.
و سر انجام در پايان آيه به عنوان آخرين و مهمترين نعمت از اين سلسله نعمتها مىفرمايد: «و پروردگارشان شراب طهور به آنان مىنوشاند» (و سقاهم ربهم شرابا طهورا).
در حديثى از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه: اين شراب «قلب و جان آنها را از همه چيز جز خداوند پاك مىكند».
و از حديثى كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده استفاده مىشود كه چشمه شراب طهور بر در بهشت قرار دارد: «جرعهاى از اين شراب طهور به آنها داده مىشود و خدا به وسيله آن قلوب آنها را از حسد (و هرگونه صفات رذيله) پاك مىسازد».
(آيه 22)
و در اين آيه، آخرين سخن را در اين زمينه بيان كرده، مىفرمايد:
از سوى خدا به آنها گفته مىشود: «اين پاداش شماست، و سعى و تلاش شما (در طريق اطاعت فرمان حق) مورد قدردانى است» (ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا).
مبادا كسى تصور كند كه اين مواهب و پاداشهاى عظيم را بىحساب مىدهند، اينها همه جزاى سعى و عمل و پاداش مجاهدتها و خودسازيها و چشم پوشى از گناه است.
(آيه 23)
پنج دستور مهم براى موفقيت در اجراى حكم خدا آيات اين سوره از آغاز تا كنون در باره خلقت انسان و سپس معاد و رستاخيز او سخن مىگفت، در اينجا روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، دستورات مؤكدى براى هدايت انسانها و صبر و مقاومت در اين راه به او مىدهد، در واقع اين آيات راه وصول به آن همه نعمتهاى بىمانند را نشان داده است كه تنها از طريق تمسك به قرآن و پيروى از رهبرى چون پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و الهام گرفتن از دستورات او امكان پذير است.
نخست مىفرمايد: «مسلما ما قرآن را بر تو نازل كرديم» (انا نحن نزلنا عليك القرآن تنزيلا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539-2.html
soham 313
26th January 2014, 10:55 AM
(آيه 24)
سپس پنج دستور مهم به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىدهد كه نخستين آن دعوت به صبر و استقامت است، مىفرمايد: «سپس در (تبليغ و اجراى) حكم پروردگارت شكيبا (و با استقامت) باش» (فاصبر لحكم ربك).
از مشكلات و موانع راه و كثرت دشمنان و سرسختى آنها ترس و هراسى به خود راه مده، و همچنان به پيش حركت كن.
و در دومين دستور، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از هرگونه سازش با منحرفان بر حذر داشته، مىگويد: «و از هيچ گنهكار يا كافرى از آنان اطاعت مكن» (و لا تطع منهم آثما او كفورا).
در حقيقت اين حكم دوم تأكيدى است بر حكم اول چرا كه جمعيت دشمنان تلاش مىكردند كه از طرق مختلف پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در مسير باطل به سازش بكشانند، چنانكه نقل شده كه «عتبة بن ربيعه» و «وليد بن مغيره» به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىگفتند: از دعوت خود بازگرد، ما آنقدر ثروت در اختيار تو مىگذاريم كه راضى شوى، و زيباترين دختران عرب را به همسرى تو در مىآوريم، و پيشنهادهاى ديگرى از اين قبيل، و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان يك رهبر بزرگ راستين بايد در برابر اين وسوسههاى شيطانى، يا تهديداتى كه بعد از بىاثر ماندن اين تطميعات عنوان مىشود، صبر و استقامت به خرج دهد، نه تسليم تطميع گردد، و نه تهديد.
(آيه 25)
ولى از آنجا كه صبر و استقامت در برابر هجوم اين مشكلات عظيم كار آسانى نيست و پيمودن اين راه دو توشه خاصى لازم دارد، در اين آيه مىافزايد:
«و نام پروردگارت را هر صبح و شام به يادآور» (و اذكر اسم ربك بكرة و اصيلا).
(آيه 26)
«و در شبانگاه براى او سجده كن، و مقدار طولانى از شب او را تسبيح گوى» (و من الليل فاسجد له و سبحه ليلا طويلا).
تا در سايه آن «ذكر» و اين «سجده» و «تسبيح» نيروى لازم و قدرت معنوى و پشتوانه كافى براى مبارزه با مشكلات اين راه فراهم سازى.
دو آيه فوق در حقيقت بيانگر لزوم توجه شبانه روزى و مستمر به ذات مقدس پروردگار است.
در اينجا بايد به اين نكته توجه داشت كه دستورهاى پنجگانه آيات فوق گرچه به صورت برنامهاى براى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ذكر شده، ولى در حقيقت سرمشقى است براى همه كسانى كه در مسير رهبرى معنوى و انسانى جامعه بشرى گام بر مىدارند.
آنها بايد بدانند بعد از اطمينان و ايمان كامل به هدف و رسالتى كه دارند لازم است صبر و استقامت پيشه كنند، و از انبوه مشكلات راه، وحشت نداشته باشند.
و در مرحله بعد بايد در برابر وسوسههاى شياطينى كه مصداق آثم و كفورند، و با انواع حيل و تزوير سعى در منحرف ساختن رهبران و پيشوايان مىكنند، تا رسالت آنها عقيم ماند، با كمال قدرت مقاومت كنند، نه فريب تطميع را بخورند و نه واهمهاى از تهديد به خود راه دهند.
و در تمام مراحل براى كسب قدرت روحى، و نيروى اراده، عزم راسخه، و تصميم آهنين، هر صبح و شام به ياد خدا باشند، و پيشانى را بر درگاهش بسايند، مخصوصا از عبادتهاى شبانه و راز و نياز با او مدد گيرند كه اگر اين امور رعايت شود پيروزى حتمى است، و اگر در پارهاى از مراحل مصيبت و شكستى رخ دهد در پرتو اين اصول مىتوان آنها را جبران كرد، برنامه زندگى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و دعوت و رسالت او سرمشق مؤثرى براى رهروان اين راه است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539-2.html
soham 313
26th January 2014, 10:57 AM
(آيه 27)
اين يك هشدار است، و انتخاب راه با شماست! در آيات گذشته به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار داده شده كه تحت تأثير افراد «آثم» و «كفور» (مجرم و كافر) هرگز واقع نشود.
در اينجا معرفى بيشترى از آنها كرده، مىگويد: «آنها زندگى زود گذر دنيا را دوست دارند، در حالى كه روز سختى را در پشت سر خود رها مىكنند» و ناديده مىگيرند! (ان هؤلاء يحبون العاجلة و يذرون وراءهم يوما ثقيلا).
سنگين از نظر محاسبه، از نظر طول زمان و فضاحت و رسوايى.
افق افكار آنها از خور و خواب و شهوت فراتر نمىرود، و آخرين نقطه ديد آنها همين لذائذ بىقيد و شرط مادى است، و عجيب اين كه مىخواهند روح بزرگ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را نيز با همين مقياس بسنجند.
(آيه 28)
در اين آيه به آنها هشدار مىدهد كه از نيرو و قدرت خود مغرور نشوند كه اينها را همه خدا داده، و هر زمان بخواهد بسرعت بازپس مىگيرد.
مىفرمايد: «ما آنها را آفريديم، و پيوندهاى وجودشان را محكم كرديم (به آنها قوت و قدرت بخشيديم) و هر زمان بخواهيم جاى آنها را به گروه ديگرى مىدهيم» (نحن خلقناهم و شددنا اسرهم و اذا شئنا بدلنا امثالهم تبديلا).
به راستى قرآن در اينجا انگشت روى نقطه حساسى گذارده، و آن پيوندهاى مختلف اجزاى وجود بشر است از عصبهاى كوچك و بزرگ كه همچون طنابهاى آهنين عضلات را به يكديگر مربوط مىسازد گرفته، تا رباطها و عضلات مختلف، آن چنان قطعات كوچك و بزرگ استخوان و گوشتهاى اندام انسان را به يكديگر محكم بسته كه از مجموع آنها يك واحد كاملا منسجم- كه آماده انجام هرگونه فعاليتى است- ساخته، اما روى هم رفته اين جمله كنايه از قدرت و قوت است.
اين آيه در ضمن غنا و بىنيازى ذات پاك خدا را، از آنها، و از اطاعت و ايمانشان، روشن مىسازد، تا بدانند اگر اصرارى براى ايمان آنهاست، در حقيقت لطف و رحمتى است از ناحيه پروردگار.
(آيه 29)
سپس به كل بحثهائى كه در اين سوره آمده است- كه مجموعا يك برنامه جامع سعادت را ارائه مىدهد- اشاره كرده، مىگويد: «اين يك تذكر و يادآورى است، و هر كس بخواهد (با استفاده از آن) راهى به سوى پروردگارش برمىگزيند» (ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا).
وظيفه ما نشان دادن راه است، نه اجبار بر انتخاب، اين شما هستيد كه بايد با عقل و درك خود، حق را از باطل تشخيص دهيد، و با اراده و اختيار خود تصميم بگيريد.
اين در حقيقت تأكيدى است بر آنچه در آغاز سوره گذشت كه فرمود: «ما راه را به او نشان داديم، خواه پذيرا شود و شكر اين نعمت را به جا آورد، يا روى گرداند و كفران كند».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539-2.html
soham 313
26th January 2014, 10:59 AM
(آيه 30)
و از آنجا كه ممكن است افراد كوته فكر از تعبير فوق نوعى تفويض و واگذارى مطلق به بندگان تصور كنند، در اين آيه براى نفى اين توهّم مىافزايد: «و شما هيچ چيز را نمىخواهيد مگر اين كه خدا بخواهد» (و ما تشاؤن الا ان يشاء الله).
«چرا كه خداوند دانا و حكيم بوده و هست» (ان الله كان عليما حكيما).
و اين در حقيقت اثبات اصل معروف «الامر بين الامرين» است، از يك سو مىفرمايد: «خدا راه را نشان داده و انتخاب با شماست» و از سوى ديگر مىافزايد:
«انتخاب شما منوط به مشيت الهى است» يعنى شما استقلال كامل نداريد بلكه قدرت و توان و آزادى اراده شما همه به خواست خدا و از ناحيه اوست، و هر زمان اراده كند مىتواند اين قدرت و آزادى را سلب كند.
به اين ترتيب نه «تفويض» و واگذارى كامل است و نه «اجبار» و سلب اختيار، بلكه حقيقتى است دقيق و ظريف در ميان اين دو يا به تعبير ديگر: نوعى آزادى وابسته به مشيت الهى است، كه هر لحظه بخواهد مىتواند آن را باز پس گيرد، تا هم بندگان بتوانند بار تكليف و مسؤوليت را كه رمز تكامل آنهاست بر دوش گيرند و هم خود را بىنياز از خداوند تصور نكنند.
ذيل آيه كه مىفرمايد: (ان الله كان عليما حكيما) نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد چرا كه علم و حكمت خدا ايجاب مىكند بندگان را در پيمودن راه تكامل آزاد بگذارد، و گر نه تكامل اجبارى و تحميلى تكامل نيست، به علاوه علم و حكمت او اجازه نمىدهد كه افرادى را مجبور به كار خير و افرادى را مجبور به كار شرّ كند، و بعد گروه اول را پاداش دهد، و گروه دوم را مجازات كند.
(آيه 31)
و سر انجام در آخرين آيه اين سوره، به سرنوشت نيكوكاران و بدكاران در يك جمله كوتاه و پر معنى اشاره كرده، مىفرمايد: خدا «هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) در رحمتش وارد مىكند، و براى ظالمان عذاب دردناكى آماده ساخته است» (يدخل من يشاء فى رحمته و الظالمين اعد لهم عذابا اليما).
جالب اين كه در آغاز آيه مىگويد: «هر كس را بخواهد در رحمت خود وارد مىكند» ولى در پايان آيه، عذاب را روى ظالمان متمركز مىسازد، و اين نشان مىدهد كه مشيت او بر عذاب به دنبال مشيت انسان بر ظلم و گناه است، و به قرينه مقابله روشن مىشود كه مشيت او در رحمت نيز به دنبال اراده انسان در ايمان و عمل صالح و اجراى عدل است، و جز اين از حكيم نمىتوان انتظار داشت.
پايان سوره دهر (انسان)
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread539-2.html
soham 313
26th January 2014, 11:16 AM
سوره مرسلات [77]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 50 آيه است.
محتواى سوره:
بيشترين مطلبى كه در اين سوره مطرح شده، مسائل مربوط به قيامت و تهديد و انذار مكذبان و منكران است.
و از امتيازات اين سوره اين است كه آيه «ويل يومئذ للمكذبين واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» ده بار در آن تكرار شده، و هر بار به دنبال مطلب تازهاى.
بعد از ذكر سوگندهائى، از قيامت و حوادث سنگين و سخت رستاخيز خبر مىدهد.
در مرحله بعد سرگذشت غمانگيز اقوام گنهكار پيشين.
و در مرحله سوم گوشهاى از ويژگيهاى آفرينش انسان.
و در مرحله چهارم قسمتى از مواهب الهى در زمين.
و در مرحله پنجم قسمتهايى از عذاب تكذيب كنندگان را شرح مىدهد.
همچنين در هر مرحله اشارهاى به مطلبى بيدارگر و تكان دهنده كرده، و به دنبال آن اين آيه را تكرار مىكند، و حتى در بخشى از آن به نعمتهاى بهشتى كه نصيب پرهيزكاران شده اشاره نموده تا انذار را با بشارت بياميزد، و تهديد را با تشويق.
و به هر حال اين تكرار، تكرار بعضى از آيات را در سوره «الرحمن» تداعى مىكند، با اين تفاوت كه در آنجا سخن از نعمتها بود، و در اينجا غالبا از عذابهاى انتخاب نام «مرسلات» براى اين سوره به تناسب نخستين آيه اين سوره است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «كسى كه اين سوره را بخواند خداوند او را با پيامبر آشنا (و همجوار) مىسازد».
بدون شك اين ثواب و فضيلت از آن كسانى است كه بخوانند و بينديشند و عمل كنند، و لذا در حديثى آمده است: بعضى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله خدمتش عرض كردند: «چه زود آثار پيرى در شما نمايان شده اى رسول خدا»؟! فرمود: «سورههاى هود، واقعه، مرسلات، و عمّ يتسائلون مرا پير كرده»! قابل توجه اين كه در تمام اين سورهها احوال قيامت و مسائل هول انگيز آن دادگاه بزرگ منعكس است، و همينها بوده كه در روح مقدس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اثر گذارده.
بديهى است تلاوت بدون فكر و تصميم بر عمل نمىتواند چنين اثرى بگذارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
26th January 2014, 11:18 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
در آغاز اين سوره مقدمتا در پنج آيه، پنج سوگند آمده كه در تفسير معنى آنها سخن بسيار است:
مىفرمايد: «سوگند به فرشتگانى كه پى در پى فرستاده مىشوند» (و المرسلات عرفا).
(آيه 2)
«و آنها كه همچون تندباد حركت مىكنند» (فالعاصفات عصفا).
(آيه 3)
«و سوگند به آنها كه (ابرها را) مىگسترانند» (و الناشرات نشرا).
(آيه 4)
«و آنها كه جدا مىكنند» (فالفارقات فرقا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:14 AM
[golrooz] صفحه ی 349 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 50 از سوره ی مرسلات و آیات 1 تا 4 از سوره ی نباء [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَالْمُلْقِيَٰتِ ذِكْرًا(5)
و القاكننده وحي اند(5)
عُذْرًا أَوْ نُذْرًا(6)
خواه عذري باشد يا هشداري(6)
إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَٰقِعٌ(7)
كه آنچه وعده يافته ايد قطعا رخ خواهد داد(7)
فَإِذَا النُّجُومُ طُمِسَتْ(8)
پس وقتي كه ستارگان محو شوند(8)
وَإِذَا السَّمَآءُ فُرِجَتْ(9)
و آنگاه كه آسمان بشكافد(9)
وَإِذَا الْجِبَالُ نُسِفَتْ(10)
و آنگاه كه كوه ها از جا كنده شوند(10)
وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ(11)
و آنگاه كه پيمبران به ميقات آيند(11)
لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ(12)
براي چه روزي تعيين وقت شده است(12)
لِيَوْمِ الْفَصْلِ(13)
براي روز داوري(13)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا يَوْمُ الْفَصْلِ(14)
و تو چه داني كه روز داوري چيست(14)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(15)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(15)
أَلَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلِينَ(16)
مگر پيشينيان را هلاك نكرديم(16)
ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْءَاخِرِينَ(17)
سپس از پي آنان پسينيان را مي بريم(17)
كَذَٰلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ(18)
با مجرمان چنين مي كنيم(18)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(19)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(19)
أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّآءٍ مَّهِينٍ(20)
مگر شما را از آبي بي مقدار نيافريديم(20)
فَجَعَلْنَٰهُ فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ(21)
پس آن را در جايگاهي استوار نهاديم(21)
إِلَيٰ قَدَرٍ مَّعْلُومٍ(22)
تا مدتي معين(22)
فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَٰدِرُونَ(23)
و توانا آمديم و چه نيك تواناييم(23)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(24)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(24)
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا(25)
مگر زمين را محل اجتماع نگردانيديم(25)
أَحْيَآءً وَأَمْوَٰتًا(26)
چه براي مردگان چه زندگان(26)
وَجَعَلْنَا فِيهَا رَوَٰسِيَ شَٰمِخَٰتٍ وَأَسْقَيْنَٰكُم مَّآءً فُرَاتًا(27)
و كوه هاي بلند در آن نهاديم و به شما آبي گوارا نوشانيديم(27)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(28)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(28)
انطَلِقُوٓا۟ إِلَيٰ مَا كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(29)
برويد به سوي همان چيزي كه آن را تكذيب مي كرديد(29)
انطَلِقُوٓا۟ إِلَيٰ ظِلٍّ ذِي ثَلَٰثِ شُعَبٍ(30)
برويد به سوي [آن] دود سه شاخه(30)
لَّا ظَلِيلٍ وَلَا يُغْنِي مِنَ اللَّهَبِ(31)
نه سايه دار است و نه از شعله [آتش] حفاظت مي كند(31)
إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ(32)
[دوزخ] چون كاخي [بلند] شراره مي افكند(32)
كَأَنَّهُ جِمَٰلَتٌ صُفْرٌ(33)
گويي شتراني زرد رنگند(33)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(34)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(34)
هَٰذَا يَوْمُ لَا يَنطِقُونَ(35)
اين روزي است كه دم نمي زنند(35)
وَلَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ(36)
و رخصت نمي يابند تا پوزش خواهند(36)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(37)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(37)
هَٰذَا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَٰكُمْ وَالْأَوَّلِينَ(38)
اين [همان] روز داوري است شما و [جمله] پيشينيان را گرد مي آوريم(38)
فَإِن كَانَ لَكُمْ كَيْدٌ فَكِيدُونِ(39)
پس اگر حيلتي داريد در برابر من بسگاليد(39)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(40)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(40)
إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلَٰلٍ وَعُيُونٍ(41)
اهل تقوا در زير سايه ها و بر كنار چشمه سارانند(41)
وَفَوَٰكِهَ مِمَّا يَشْتَهُونَ(42)
با هر ميوه اي كه خوش داشته باشند(42)
كُلُوا۟ وَاشْرَبُوا۟ هَنِيًٓٔۢا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(43)
به [پاداش] آنچه مي كرديد بخوريد و بياشاميد گواراتان باد(43)
إِنَّا كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(44)
ما نيكوكاران را چنين پاداش مي دهيم(44)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(45)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(45)
كُلُوا۟ وَتَمَتَّعُوا۟ قَلِيلًا إِنَّكُم مُّجْرِمُونَ(46)
[اي كافران] بخوريد و اندكي برخوردار شويد كه شما گناهكاريد(46)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(47)
[ولي] آن روز واي بر تكذيب كنندگان(47)
وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا۟ لَا يَرْكَعُونَ(48)
و چون به آنان گفته شود ركوع كنيد به ركوع نمي روند(48)
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(49)
آن روز واي بر تكذيب كنندگان(49)
فَبِأَيِّ حَدِيثٍۭ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ(50)
پس به كدامين سخن پس از [قرآن] ايمان مي آورند(50)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ(1)
درباره چه چيز از يكديگر مي پرسند(1)
عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ(2)
از آن خبر بزرگ(2)
الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ(3)
كه در باره آن با هم اختلاف دارند(3)
كَلَّا سَيَعْلَمُونَ(4)
نه چنان است به زودي خواهند دانست(4)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
27th January 2014, 07:18 AM
(آيه 5)
«و سوگند به آنها كه آيات بيدارگر (الهى) را (به انبيا) القا مىنمايند» (فالملقيات ذكرا).
(آيه 6)
«براى اتمام حجت يا براى انذار» (عذرا او نذرا).
سوگند اول و دوم ناظر به مسأله «بادها و طوفانها» است، و سوگند سوم و چهارم و پنجم ناظر به نشر آيات حق به وسيله «فرشتگان»، و سپس جدا كردن حق از باطل، و بعد القاء ذكر و دستورهاى الهى به پيامبران، به منظور اتمام حجت و انذار است.
(آيه 7)
حال بايد ديد كه اين سوگندها براى چه منظورى است؟ در اين آيه پرده از روى اين معنى برداشته، مىگويد: «آنچه به شما (در باره قيامت) وعده داده مىشود يقينا واقع شدنى است» (انما توعدون لواقع).
بعث و نشور، ثواب و عقاب، حساب و جزا، همه حق است، و ترديدى در آن نيست.
(آيه 8)
سپس به بيان نشانههاى اين روز موعود پرداخته، مىفرمايد: «در آن هنگام كه ستارگان محو و تاريك شوند» (فاذا النجوم طمست).
(آيه 9)
«و (كرات) آسمان از هم بشكافند» (و اذا السماء فرجت).
(آيه 10)
«و در آن زمان كه كوهها از جا كنده شوند» (و اذا الجبال نسفت).
اصولا از آيات متعددى در قرآن مجيد استفاده مىشود كه پايان اين جهان با يك سلسله حوادث بسيار هول انگيز و كوبنده همراه است، بطورى كه نظام آن را بكلى متلاشى مىسازد، و جهان آخرت با نظامى نوين جايگزين آن مىگردد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:20 AM
(آيه 17)
«سپس ديگر (مجرمان) را به دنبال آنها مىفرستيم» (ثم نتبعهم الآخرين). چرا كه اين يك سنّت مستمر است و تبعيض و استثنا بر نمىدارد، مگر ممكن است گروهى را به جرمى مجازات كند و همان جرم را براى ديگران بپسندد؟!
(آيه 18)
و لذا در اين آيه مىافزايد: «اين گونه ما با مجرمان رفتار مىكنيم» (كذلك نفعل بالمجرمين).
اين آيه در حقيقت به منزله بيان دليل بر هلاكت «اقوام اولين» و به دنبال آنها هلاكت «اقوام آخرين» است، چرا كه عذابهاى الهى نه جنبه انتقامجوئى دارد، و نه تسويه حساب شخصى است، بلكه تابع اصل استحقاق و مقتضاى حكمت است.
(آيه 19)
و سر انجام نتيجهگيرى كرده، مىافزايد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
«يومئذ» در اينجا اشاره به روز رستاخيز است كه مجازات اصلى و مهم آنها مربوط به آن روز است، و اين تكرار براى تأكيد مطلب است.
(آيه 20)
سپس دست آنها را گرفته، به عالم جنين مىبرد، و عظمت و قدرت خداوند، و كثرت مواهب او را در اين جهان اسرار آميز، به آنها نشان مىدهد، تا از يك سو به قدرت خدا بر مسأله رستاخيز و معاد پىببرند، و از سوى ديگر خود را مديون نعمتهاى بىشمارش بدانند، و سر تعظيم بر آستانش فرود آورند.
مىفرمايد: «آيا ما شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم»؟! (ا لم نخلقكم من ماء مهين).
(آيه 21)
«سپس آن را در قرارگاهى محفوظ و آماده قرار داديم» (فجعلناه فى قرار مكين).
قرارگاهى كه تمام شرائط حيات و پرورش و رشد و محافظت نطفه انسان در آن از هر نظر تأمين شده، و آنقدر عجيب و جالب و موزون است كه هر انسانى را در شگفتى فرو مىبرد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:30 AM
(آيه 22)
سپس مىافزايد: قرار گرفتن نطفه در آن جايگاه محفوظ «تا مدتى معين» ادامه دارد (الى قدر معلوم).
مدتى كه آن را هيچ كس جز خدا نمىداند، مدتى مملوّ از تغييرات و دگرگونيها و تحولات بسيار كه هر روز لباس تازهاى از حيات و زندگى بر نطفه پوشانيده مىشود، و او را در مسير تكامل در آن مخفيگاه پيش مىبرد.
(آيه 23)
سپس نتيجه گيرى مىكند «ما قدرت بر اين كار داشتيم (كه از نطفه بىارزش و حقير و ناچيزى چنان انسان شريف و كاملى بسازيم) پس ما قدرتمند خوبى هستيم» (فقدرنا فنعم القادرون).
اين همان دليلى است كه قرآن بارها براى اثبات مسأله معاد روى آن تكيه كرده است، از جمله در آيات آغاز سوره حج مىگويد: چگونه در بازگشت مردگان به حيات جديد ترديد مىكنيد با اين كه قدرت او را در آفرينش اين انسان از يك نطفه بىارزش مشاهده مىكنيد كه هر روزش معاد و رستاخيزى است؟! چه تفاوتى ميان خاك و آن نطفه بىارزش است؟
(آيه 24)
در پايان باز همان جمله را تكرار فرموده، مىگويد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
واى بر آنها كه اين همه آثار قدرت او را مىبينند و باز او را انكار مىكنند.
(آيه 25)
در بخش ديگرى از اين آيات به بيان قسمتى از آيات و نشانههاى آفاقى خداوند و نعمتها و مواهب او در جهان بزرگ مىپردازد كه هم دليل بر قدرت و رحمت واسعه اوست، و هم دليلى بر امكان معاد، در حالى كه در آيات گذشته سخن از آيات انفسى و مواهب خداوند در آفرينش خود انسان بود.
مىفرمايد: «آيا ما زمين را مركز اجتماع انسانها قرار نداديم»؟ (ا لم نجعل الارض كفاتا).
(آيه 26)
«هم در حال حياتشان و هم مرگشان» (احياء و امواتا).
منظور اين است كه زمين قرارگاهى است براى همه انسانها، زندگان را روى خود جمع مىكند، و تمام حوائج و نيازهايشان را در اختيارشان مىگذارد، و مردگان آنها را نيز در خود جاى مىدهد، كه اگر زمين، آماده براى دفن مردگان نبود عفونت و بيماريهاى ناشى از آن فاجعهاى براى همه زندگان به وجود مىآورد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:33 AM
(آيه 27)
سپس به يكى از نعمتهاى بزرگ الهى در كره زمين اشاره كرده، مىافزايد: «و در آن كوههاى استوار و بلندى قرار داديم» (و جعلنا فيها رواسى شامخات).
اين كوهها كه سر به آسمان كشيده، و ريشههاى آن به يكديگر پيوسته است از يك سو همچون زرهى زمين را در برگرفته، و در برابر فشار داخلى و فشارهاى ناشى از جزر و مد خارجى حفظ مىكند، و از سوى ديگر جلو اصطكاك قشر هوا را با زمين مىگيرد، و پنجه در هوا انداخته و آن را با خود به گردش در مىآورد، و از سوى سوم طوفانها و بادهاى عظيم را كنترل مىكند، و به اين ترتيب از جهات مختلف به اهل زمين آرامش مىبخشد.
و در ذيل همين آيه به يكى ديگر از بركات كوهها اشاره كرده، مىافزايد:
«و آبى گوارا به شما نوشانديم» (و اسقيناكم ماء فراتا).
آبى كه هم براى شما گوارا و مايه حيات است، و هم براى حيوانات شما و زراعتها و باغهايتان.
بسيارى از چشمهها و قناتها از كوهها مىجوشد، و سر چشمه بسيارى از نهرها و شطهاى عظيم از برفهاى متراكمى است كه بر قلههاى كوهها مىنشيند، و مهمترين ذخائر آبى انسانها را تشكيل مىدهد.
(آيه 28)
در پايان اين قسمت باز مىفرمايد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
همان كسانى كه اين همه آيات و نشانههاى قدرت حق را با چشم خود مىبينند، و اين همه نعمتهاى الهى را كه در آن غرقند مشاهده مىكنند باز هم رستاخيز و دادگاه قيامت را كه مظهر عدل و حكمت اوست انكار مىنمايند.
(آيه 29)
در اين جا سرنوشت نهائى تكذيب كنندگان قيامت، و منكران آن دادگاه عدل الهى بيان شده است، بيانى كه به راستى انسان را در وحشتى عميق فرو مىبرد، و ابعاد فاجعه را روشن مىسازد.
مىفرمايد: در آن روز به آنها گفته مىشود: «بىدرنگ به سوى همان چيزى كه پيوسته آن را انكار مىكرديد برويد»! (انطلقوا الى ما كنتم به تكذبون).
رهسپار شويد به سوى جهنم سوزان كه هميشه آن را به باد استهزا مىگرفتيد به سوى انواع عذابها كه با اعمالتان آن را از پيش فراهم ساختهايد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:39 AM
(آيه 30)
سپس به توضيح بيشترى در باره اين عذاب پرداخته، مىگويد:
«برويد به سوى سايه سه شاخه» دودهاى خفقان بار و آتش زا! (انطلقوا الى ظل ذى ثلاث شعب).
شاخهاى از بالاسر، و شاخهاى از طرف راست، و شاخهاى از طرف چپ، و به اين ترتيب از هر طرف اين دود غليظ مرگبار آنها را احاطه مىكند، و در كام خود فرو مىبرد.
(آيه 31)
«سايه اى كه نه آرام بخش است، و نه از شعله هاى آتش جلوگيرى مىكند» (لا ظليل و لا يغنى من اللهب). چه اين كه خود برخاسته از آتش است.
(آيه 32)
سپس در توصيف ديگرى از آن آتش سوزان مىافزايد:
«شرارههايى از خود پرتاب مىكند مانند يك كاخ» (انها ترمى بشرر كالقصر).
نه همچون جرقه هاى آتش اين دنيا كه گاه به اندازه سر سوزنى بيش نيست.
(آيه 33)
در اين آيه به توصيف ديگرى از شرارهها و جرقههاى اين آتش سوزان پرداخته، مىفرمايد: «گويى (در سرعت و كثرت) همچون شتران زرد رنگى هستند» كه به هر سو پراكنده مىشوند! (كانه جمالت صفر).
جائى كه جرقه ها اين چنين باشد، پيداست كه خود آن آتش سوزان چگونه است؟ و در كنار آن چه عذابهاى دردناك ديگرى قرار گرفته؟
(آيه 34)
بار ديگر در پايان اين بخش از آيات، همان هشدار را تكرار كرده، مىفرمايد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
(آيه 35)
سپس فصل ديگرى از مشخصات آن روز هولناك را شروع كرده، مىافزايد: «امروز، روزى است كه سخن نمىگويند» و قادر بر دفاع از خويش نيستند (هذا يوم لا ينطقون).
آرى! خداوند در آن روز بر دهان مجرمان و گناهكاران مهر سكوت مىزند همان گونه كه در آيه 65 سوره يس آمده است: «اليوم نختم على افواههم امروز بر دهانشان مهر مىنهيم».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:42 AM
(آيه 36)
سپس مىافزايد: «و به آنها اجازه داده نمىشود كه عذرخواهى كنند» (و لا يؤذن لهم فيعتذرون).
نه اجازه سخن گفتن دارند، و نه عذر خواهى و دفاع از خويشتن، چرا كه همه حقايق در آنجا روشن است، و چيزى براى گفتن ندارند، آرى اين زبان پشت هم انداز كه در دنيا از آزادى خود سوء استفاده كرده، به تكذيب انبيا و استهزاء اولياء و باطل كردن حق و حق جلوه دادن باطل، مىپرداخت در آنجا بايد به كيفر آن اعمال قفل شود، و از كار بيفتد، كه اين خود عذاب و شكنجه دردناكى است.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است كه: «خداوند برتر و عادلتر و بزرگتر از آن است كه بندهاش عذر موجهى داشته باشد و به او اجازه عذرخواهى ندهد، بلكه آنها در حقيقت هيچ عذر موجهى ندارند كه مطرح كنند».
(آيه 37)
باز در پايان اين مقطع مىگويد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
(آيه 38)
در مقطع ديگر روى سخن را به مجرمان كرده، به عنوان حكايت از صحنه آن روز، مىگويد: «امروز همان روز جدائى (حق از باطل) است كه همه شما و پيشينيان را در آن جمع كردهايم» (هذا يوم الفصل جمعناكم و الاولين).
امروز همه انسانها را بدون استثنا از اولين گرفته، تا آخرين، همه را براى حسابرسى و فصل خصومت در اين عرصه و دادگاه بزرگ گردآوردهايم.
آرى! امروز روز جدايى حق از باطل و ظالم از مظلوم است.
(آيه 39)
«اكنون اگر چارهاى در برابر من (براى فرار از چنگال مجازات) داريد انجام دهيد» (فان كان لكم كيد فكيدون).
آيا مىتوانيد از قلمرو حكومت من بگريزيد؟ يا توانائى داريد با پرداختن فديهاى آزاد شويد؟ و يا قدرت داريد مأموران حسابرسى را فريب دهيد؟
هر كار از دست شما ساخته است انجام دهيد، ولى بدانيد كارى از شما ساخته نيست.
(آيه 40)
و باز همان جمله تهديدآميز و بيداركننده را تكرار كرده، مىفرمايد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:45 AM
(آيه 41)
مىدانيم برنامه قرآن آميختن انذار به بشارت، و تهديد به تشويق است، و همچنين ذكر سرنوشت مؤمنان در برابر سرنوشت، مجرمان تا با قرينه مقابله مسائل بهتر درك شود.
بر اساس همين سنّت، قرآن به دنبال بيان مجازاتهاى گوناگون مجرمان در قيامت، اشاره پر معنى و كوتاهى در باره وضع پرهيزكاران در آن روز كرده، مىفرمايد:
«پرهيزكاران در سايه هاى (درختان بهشتى) و در ميان چشمهها قرار دارند» (ان المتقين فى ظلال و عيون).
(آيه 42)
سپس مىافزايد: «و (آنها) در ميان انواع ميوهها از آنچه مايل باشند» قرار دارند (و فواكه مما يشتهون).
(آيه 43)
جالب اين كه آنها در اين ميهمان سراى الهى به عاليترين وجهى پذيرائى مىشوند، همان گونه كه در اين آيه آمده كه به آنها گفته مىشود: «بخوريد و بنوشيد گوارا، اينها در برابر اعمالى است كه انجام مىداديد»! (كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون).
تعبير «بما كنتم تعملون» (در مقابل اعمالى كه انجام مىداديد) اشاره به اين است كه اين مواهب را بدون حساب به كسى نمىدهند، و با ادعا و خيال و پندار به دست نمىآيد، تنها به وسيله تقوا، اعمال صالح و احسان و نيكوكارى فراهم مىشود.
«هنىء» هر چيزى است كه مشقتى به دنبال ندارد، و ناراحتى توليد نمىكند، و اين اشاره به آن است كه ميوهها و غذاها و نوشابههاى بهشتى، همانند آب و غذاى دنيا نيست كه گاه آثار سوئى در بدن مىگذارد يا عوارض نامطلوبى به دنبال دارد.
(آيه 44)
در اين آيه باز روى اين مطلب تكيه مىكند كه اين نعمتها بىحساب نيست، مىافزايد: «ما اين گونه، نيكوكاران را پاداش مىدهيم» (انا كذلك نجزى المحسنين).
(آيه 45)
و در پايان اين مقطع باز تكرار مىكند: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
واى بر آنها كه از تمام اين نعمتها و محبتها محروم مىشوند، كه حسرت اين محروميت آزارش كمتر از آتش سوزان دوزخ نيست؟
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:48 AM
(آيه 46)
و از آنجا كه يكى از عوامل انكار معاد پرداختن به لذات زود گذر دنيا، و تمايل به آزادى بىقيد و شرط براى بهرهگيرى از اين لذات است، در اين آيه روى سخن را به مجرمان كرده، با لحنى تهديد آميز مىفرمايد: «بخوريد و بهره گيريد در اين مدت كم (از زندگى دنيا و بدانيد عذاب الهى در انتظار شماست) چرا كه شما مجرميد» (كلوا و تمتعوا قليلا انكم مجرمون).
جمله «انكم مجرمون» (اين تهديد به خاطر آن است كه شما مجرميد) نشان مىدهد كه سر چشمه عذاب الهى جرم و گناه انسان است كه از بىايمانى يا اسارت در چنگال شهوات ناشى مىشود.
(آيه 47)
سپس اين تهديد را بار ديگر با جمله: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» تكميل مىكند (ويل يومئذ للمكذبين).
همانها كه به زرق و برق دنيا و لذات و شهوات آن مغرور و فريفته شدند، و عذاب الهى را براى خود خريدند.
(آيه 48)
در اين آيه به يكى ديگر از عوامل انحراف و بدبختى و آلودگى آنها اشاره كرده، مىافزايد: «و (چنان از باده غرور سرمستند) هنگامى كه به آنان گفته شود (در برابر پروردگار) ركوع كنيد ركوع نمىكنند» (و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون).
آنها نه فقط از ركوع و سجود ابا دارند بلكه اين روح غرور و نخوت در تمامى افكار و زندگيشان منعكس است نه در برابر خدا تسليمند و نه در برابر دستورات پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و نه حقوق مردم را به رسميت مىشناسند.
(آيه 49)
و بعد براى دهمين و آخرين بار در اين سوره مىفرمايد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
(آيه 50)
و در آخرين آيه سوره با لحنى آميخته از عتاب، و مملوّ از سرزنش، به صورت يك استفهام آميخته با تعجب مىفرمايد: اگر آنها به اين قرآن- كه دلائل صدقش از تمام آياتش نمايان است، و حقانيتش در تمام تعبيراتش منعكس مىباشد- ايمان نمىآورند «پس به كدام سخن بعد از آن ايمان مىآورند»؟! (فباى حديث بعده يؤمنون).
كسى كه به قرآنى كه اگر بر كوهها نازل مىشد لرزان و خاشع مىشدند و از هم مىشكافتند ايمان نياورد، در برابر هيچ كتاب آسمانى، و هيچ منطق عقلانى تسليم نخواهد شد، و اين نشانه روح عناد و لجاج است.
«پايان سوره مرسلات»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread545.html
soham 313
27th January 2014, 07:51 AM
آغاز جزء 30 قرآن مجيد
سوره نبأ [78]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 40 آيه است.
محتواى سوره:
اصولا اكثريت قريب به اتفاق سورههاى جزء آخر قرآن در «مكّه» نازل شده، و بيش از همه چيز روى مسأله مبدأ و معاد، و بشارت و انذار تكيه مىكند.
محتواى اين سوره را مىتوان در چند بخش خلاصه كرد.
1- سؤالى كه در آغاز سوره، از حادثه بزرگ (نبأ عظيم) يعنى روز قيامت مطرح شده است.
2- سپس به بيان نمونههائى از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين و زندگى انسانها- به عنوان دليلى بر امكان معاد و رستاخيز- مىپردازد.
3- در بخش ديگر قسمتى از نشانههاى آغاز رستاخيز را بيان مىدارد.
4- در بخش ديگرى گوشهاى از عذابهاى دردناك طغيانگران را.
5- به دنبال آن قسمتى از نعمتها و مواهب بهشتى را شرح مىدهد.
6- سر انجام با انذار شديدى از عذاب قريب، و سپس ذكر سرنوشت غمانگيز كافران سوره پايان مىگيرد.
ضمنا نامگذارى اين سوره به خاطر تعبيرى است كه در آيه دوم آن آمده است، و گاه از آن به عنوان سوره «عمّ» به تناسب آيه نخستين آن تعبير مىشود.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«كسى كه سوره عمّ يتسائلون را بخواند خداوند از نوشيدنى خنك و گواراى بهشتى در قيامت سيرابش مىكند».
و نيز در حديث ديگرى از آن حضرت نقل شده كه فرمود: «كسى كه آن را بخواند و حفظ كند حساب او در روز قيامت (چنان سريع انجام مىگيرد كه) به مقدار خواندن يك نماز خواهد بود».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
27th January 2014, 07:53 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
خبر مهم! در نخستين آيه سوره به عنوان يك استفهام آميخته با تعجب مىفرمايد: «آنها از چه چيز از يكديگر سؤال مىكنند»؟ (عم يتساءلون).
(آيه 2)
سپس بىآنكه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگوئى پرداخته، مىافزايد: «از خبر بزرگ و پراهميّت» رستاخيز (عن النبا العظيم).
(آيه 3)
«همان خبرى كه پيوسته در آن اختلاف دارند» (الذى هم فيه مختلفون).
در اين كه منظور از اين خبر بزرگ «نبأ عظيم» چيست؟
دقت در مجموع آيات اين سوره مخصوصا تعبيراتى كه در آيات بعد آمده و جمله «انّ يوم الفصل كان ميقاتا» كه بعد از ذكر نشانههاى قدرت خداوند در زمين و آسمان آمده و توجه به اين حقيقت كه شديدترين مخالفت مشركان در مسأله «معاد» بود، روى هم رفته تفسير به روز معاد و رستاخيز را تأييد مىكند.
ولى اين مانع نمىشود كه آيه مصداقهاى ديگرى نيز داشته باشد چرا كه قرآن داراى بطون مختلفى است، يعنى يك آيه ممكن است معانى متعددى داشته باشد كه از ميان آنها يك معنى ظاهر است، و معانى ديگر بطون قرآن است كه به كمك قرائن مختلفى از آن استفاده مىشود، لذا در روايات زيادى كه از طرق اهل بيت عليهم السّلام و بعضى از طرق اهل سنت نقل شده «نبأ عظيم» (خبر بزرگ) به مسأله ولايت و امامت امير مؤمنان على عليه السّلام كه مورد اختلاف و گفتگو از سوى جمعى بود، يا به مسأله ولايت بطور اعم تفسير شده است.
(آيه 4)
سپس مىافزايد: «چنين نيست كه آنها فكر مىكنند و به زودى مىفهمند» (كلا سيعلمون).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 10:13 AM
[golrooz] صفحه ی 350 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 40 از سوره ی نباء و آیات 1 تا 4 از سوره ی نازعات [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ثُمَّ كَلَّا سَيَعْلَمُونَ(5)
باز هم نه چنان است بزودي خواهند دانست(5)
أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَٰدًا(6)
آيا زمين را گهواره اي نگردانيديم(6)
وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا(7)
و كوهها را [چون] ميخهايي [نگذاشتيم](7)
وَخَلَقْنَٰكُمْ أَزْوَٰجًا(8)
و شما را جفت آفريديم(8)
وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتًا(9)
و خواب شما را [مايه] آسايش گردانيديم(9)
وَجَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاسًا(10)
و شب را [براي شما] پوششي قرار داديم(10)
وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا(11)
و روز را [براي] معاش [شما] نهاديم(11)
وَبَنَيْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعًا شِدَادًا(12)
و بر فراز شما هفت [آسمان] استوار بنا كرديم(12)
وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا(13)
و چراغي فروزان گذارديم(13)
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَٰتِ مَآءً ثَجَّاجًا(14)
و از ابرهاي متراكم آبي ريزان فرود آورديم(14)
لِّنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا(15)
تا بدان دانه و گياه برويانيم(15)
وَجَنَّٰتٍ أَلْفَافًا(16)
و باغهاي در هم پيچيده و انبوه(16)
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَٰتًا(17)
قطعا وعدگاه [ما با شما] روز داوري است(17)
يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا(18)
روزي كه در صور دميده شود و گروه گروه بياييد(18)
وَفُتِحَتِ السَّمَآءُ فَكَانَتْ أَبْوَٰبًا(19)
و آسمان گشوده و درهايي [پديد] شود(19)
وَسُيِّرَتِ الْجِبَالُ فَكَانَتْ سَرَابًا(20)
و كوهها را روان كنند و [چون] سرابي گردند(20)
إِنَّ جَهَنَّمَ كَانَتْ مِرْصَادًا(21)
[آري] جهنم [از دير باز] كمينگاهي بوده(21)
لِّلطَّٰغِينَ مََٔابًا(22)
[كه] براي سركشان بازگشتگاهي است(22)
لَّٰبِثِينَ فِيهَآ أَحْقَابًا(23)
روزگاري دراز در آن درنگ كنند(23)
لَّا يَذُوقُونَ فِيهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا(24)
در آنجا نه خنكي چشند و نه شربتي(24)
إِلَّا حَمِيمًا وَغَسَّاقًا(25)
جز آب جوشان و چركابه اي(25)
جَزَآءً وِفَاقًا(26)
كيفري مناسب [با جرم آنها](26)
إِنَّهُمْ كَانُوا۟ لَا يَرْجُونَ حِسَابًا(27)
آنان بودند كه به [روز] حساب اميد نداشتند(27)
وَكَذَّبُوا۟ بَِٔايَٰتِنَا كِذَّابًا(28)
و آيات ما را سخت تكذيب مي كردند(28)
وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَٰهُ كِتَٰبًا(29)
و حال آنكه هر چيزي را برشمرده [به صورت] كتابي در آورده ايم(29)
فَذُوقُوا۟ فَلَن نَّزِيدَكُمْ إِلَّا عَذَابًا(30)
پس بچشيد كه جز عذاب هرگز [چيزي] بر شما نمي افزاييم(30)
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا(31)
مسلما پرهيزگاران را رستگاري است(31)
حَدَآئِقَ وَأَعْنَٰبًا(32)
باغچه ها و تاكستانها(32)
وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا(33)
و دختراني همسال با سينه هاي برجسته(33)
وَكَأْسًا دِهَاقًا(34)
و پياله هاي لبالب(34)
لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّٰبًا(35)
در آنجا نه بيهوده اي شنوند و نه [يكديگر را] تكذيب [كنند](35)
جَزَآءً مِّن رَّبِّكَ عَطَآءً حِسَابًا(36)
[اين است] پاداشي از پروردگار تو عطايي از روي حساب(36)
رَّبِّ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَٰنِ لَا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطَابًا(37)
پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است بخشايشگري كه كس را ياراي خطاب با او نيست(37)
يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَٰٓئِكَةُ صَفًّا لَّا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَٰنُ وَقَالَ صَوَابًا(38)
روزي كه روح و فرشتگان به صف مي ايستند و [مردم] سخن نگويند مگر كسي كه [خداي] رحمان به او رخصت دهد و سخن راست گويد(38)
ذَٰلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَآءَ اتَّخَذَ إِلَيٰ رَبِّهِ مََٔابًا(39)
آن [روز] روز حق است پس هر كه خواهد راه بازگشتي به سوي پروردگار خود بجويد(39)
إِنَّآ أَنذَرْنَٰكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَٰلَيْتَنِي كُنتُ تُرَٰبًۢا(40)
ما شما را از عذابي نزديك هشدار داديم روزي كه آدمي آنچه را با دست خويش پيش فرستاده است بنگرد و كافر گويد كاش من خاك بودم(40)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالنَّٰزِعَٰتِ غَرْقًا(1)
سوگند به فرشتگاني كه [از كافران] به سختي جان ستانند(1)
وَالنَّٰشِطَٰتِ نَشْطًا(2)
و به فرشتگاني كه جان [مؤمنان] را به آرامي گيرند(2)
وَالسَّٰبِحَٰتِ سَبْحًا(3)
و به فرشتگاني كه [در درياي بي مانند] شناكنان شناورند(3)
فَالسَّٰبِقَٰتِ سَبْقًا(4)
پس در پيشي گرفتن [در فرمان خدا] سبقت گيرنده اند(4)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
28th January 2014, 08:23 PM
(آيه 5)
«باز هم چنين نيست و به زودى مىفهمند» (ثم كلا سيعلمون).
«آن روز با خبر مىشوند كه فرياد وا حسرتاى آنها بلند است، و از تفريط و كوتاهى خود سخت پشيمان مىشوند». (زمر/ 56) آن روز كه امواج عذاب گرداگرد آنها را مىگيرد، و تقاضاى بازگشت به دنيا را مىكنند «آيا راهى به بازگشت وجود دارد». (شورى/ 44) حتى در لحظه مرگ كه حجابها از برابر چشم انسان كنار مىرود و حقايق عالم ديگر در برابر او آشكار مىشود و به برزخ و معاد يقين پيدا مىكند در همان لحظه نيز فريادش بلند مىشود كه:
«مرا بازگردانيد تا عمل صالحى انجام دهم». (مؤمنون/ 99 و 100)
(آيه 6)
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار ...
از اين آيه به بعد در حقيقت پاسخى است به سؤالاتى كه منكران معاد و اختلاف كنندگان در اين نبأ عظيم داشتهاند، زيرا در اين آيات گوشهاى از نظام حكيمانه اين عالم هستى كه نقش بسيار مؤثرى در زندگى انسانها دارد بيان شده است، كه از يك سو دليل روشنى بر قدرت خدا بر همه چيز و از جمله تجديد حيات مردگان است و از سوى ديگر اشاره به اين است كه اين نظام حكيمانه نمىتواند بيهوده و عبث باشد، در حالى كه اگر با پايان اين زندگى مادّى دنيا همه چيز پايان يابد، مسلما طرحى عبث و بيهوده خواهد بود.
و به اين ترتيب از دو جهت، استدلال براى مسأله معاد محسوب مىشود، از طريق «برهان قدرت» و «برهان حكمت».
و در يازده آيه به دوازده نعمت مهم، با تعبيراتى آميخته با لطف و محبت، و توأم با استدلال و تحريك عواطف، اشاره شده است، نخست از زمين شروع كرده، مىفرمايد: «آيات زمين را محل آرامش (شما) قرار نداديم»؟! (ا لم نجعل الارض مهادا).
انتخاب اين تعبير براى زمين، بسيار پر معنى است، چرا كه از يكسو قسمتهاى زيادى از زمين آن چنان نرم و صاف و مرتب است كه انسان به خوبى مىتواند در آن خانه سازى كند، زراعت و باغ احداث نمايد.
از سوى ديگر همه نيازمنديهاى او بر سطح زمين يا در اعماق آن به صورت مواد اوليه و معادن گرانبها نهفته است.
و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مىكند و اجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزيه و متلاشى مىشوند و انواع ميكربها به واسطه اثر مرموزى كه دست آفرينش در خاك نهاده است نابود مىگردد.
و از سوى چهارم با حركت نرم و سريع به دور خورشيد و به دور خود، شب و روز و فصول چهارگانه را كه نقش عمدهاى در حيات انسان دارند مىآفريند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 08:24 PM
(آيه 7)
و از آنجا كه ممكن است در برابر نرمى زمينهاى مسطح، اهميت كوهها و نقش حياتى آنها، فراموش شود، در اين آيه مىافزايد: «و (آيا) كوهها را ميخهاى زمين» قرار نداديم؟ (و الجبال اوتادا).
كوهها علاوه بر اين كه ريشههاى عظيمى در اعماق زمين دارند، و همچون زرهى پوسته زمين را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى، و تأثير جاذبه جزر و مد آفرين ماه از بيرون حفظ مىكنند، ديوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت و سنگين محسوب مىشوند.
و از سوى سوم كانونى هستند براى ذخيره آبها و انواع معادن گرانبها.
علاوه بر همه اينها در اطراف كره زمين قشر عظيمى از هوا وجود دارد كه بر اثر وجود كوهها كه به صورت دندههاى يك چرخ، پنجه در اين قشر عظيم افكندهاند همراه زمين حركت مىكنند، دانشمندان مىگويند: اگر سطح زمين صاف بود، قشر هوا به هنگام حركت زمين روى آن مىلغزيد، و طوفانهاى عظيم ايجاد مىشد، و هم ممكن بود اين اصطكاك دائمى سطح زمين را داغ و سوزان و غير قابل سكونت كند.
(آيه 8)
بعد از بيان اين دو نمونه از مواهب و آيات آفاقى به سراغ مواهب درونى وجودى انسان و آيات انفسى مىرود، مىفرمايد: «و شما را به صورت زوجها آفريديم» (و خلقناكم ازواجا).
«ازواج» جمع «زوج» به معنى جفت، و جنس «مذكر و مؤنث» است، و آفرينش انسان از اين دو جنس علاوه بر اين كه ضامن بقاى نسل اوست، سبب آرامش جسم و جان او محسوب مىشود، چنانكه در آيه 21 سوره روم مىخوانيم: «از نشانههاى (عظمت) خداوند اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد، تا در كنار آنها آرامش بيابيد، و در ميان شما محبت و رحمت قرار داد.»
(آيه 9)
سپس به پديده «خواب» كه از مواهب بزرگ الهى بر انسان است و نقش عظيمى در سلامت جسم و جان او دارد اشاره كرده، مىافزايد: «و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم» (و جعلنا نومكم سباتا).
با اين كه يك سوم زندگى انسان را «خواب» فرا گرفته، و هميشه انسان با اين مسأله مواجه بوده، هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است، و حتى اين كه چه عاملى سبب مىشود كه در لحظه معينى بخشى از فعاليتهاى مغزى از كار بيفتد، و سپس پلك چشمها بر هم آمده، و تمام اعضاى تن در سكون و سكوت و استراحت فرو رود، هنوز به درستى روشن نيست! گرچه آيه فوق ناظر به خواب به عنوان يك نعمت الهى است، ولى از آنجا كه «خواب» شباهت به «مرگ» و «بيدارى» شباهتى به «رستاخيز» دارد، مىتواند اشارهاى به اين مطلب نيز باشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 08:28 PM
(آيه 10)
سپس در رابطه با مسأله خواب سخن از موهبت «شب» به ميان آورده، مىفرمايد: «و شب را پوششى (براى شما) قرار داديم» (و جعلنا الليل لباسا).
(آيه 11)
و بلافاصله مىافزايد: «و روز را وسيلهاى براى زندگى و معاش» (و جعلنا النهار معاشا).
مطابق آيات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمين، و تمام موجودات زندهاى كه روى آن زيست مىكنند، فعاليتهاى خسته كننده زندگى را به حكم اجبار تعطيل مىكند، و تاريكى را كه مايه سكون و آرامش و استراحت است بر همه چيز مسلط مىسازد، تا اندامهاى فرسوده مرمّت گردد و روح خسته تجديد نشاط كند، چرا كه خواب آرام جز در تاريكى ميسّر نيست.
از اين گذشته با فرو افتادن پرده شب، نور آفتاب برچيده مىشود كه اگر بطور مداوم بتابد تمام گياهان و حيوانات را مىسوزاند، و زمين جاى زندگى نخواهد بود! آخرين سخن اين كه آمد و شد شب و روز و نظام دقيق تغييرات تدريجى آنها يكى از آيات خلقت و نشانههاى خداست، به علاوه سر چشمه پيدايش يك تقويم طبيعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مىشود.
(آيه 12)
پس از زمين به «آسمان» پرداخته، مىفرمايد: «و بر فراز شما هفت (آسمان) محكم بنا كرديم» (و بنينا فوقكم سبعا شدادا).
عدد «هفت» در اينجا ممكن است عدد تكثير و اشاره به كرات متعدد آسمان، و مجموعههاى منظومهها و كهكشانها و عوالم متعدد جهان هستى باشد، كه داراى خلقتى محكم و ساختمانى عظيم و قوى هستند و يا عدد تعداد. به اين ترتيب كه آنچه ما از ستارگان مىبينيم همه به حكم آيه 6 سوره صافّات: «ما آسمان پايين را با ستارگان زينت بخشيديم» متعلق به آسمان اول است و ماوراى آن شش عالم و آسمان ديگر وجود دارد كه از دسترس علم بشر بيرون است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 08:30 PM
(آيه 13)
بعد از اشاره اجمالى به آفرينش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب رفته، مىفرمايد: «و چراغى روشن و حرارتبخش آفريديم» (و جعلنا سراجا وهاجا).
«وهاج» از ماده «وهج» به معنى نور و حرارتى است كه از آتش صادر مىشود بنابر اين، ذكر اين وصف براى اين چراغ پر فروغ آسمانى اشارهاى به دو نعمت بزرگ است كه خمير مايه همه مواهب مادى اين جهان است «نور» و «حرارت».
نور خورشيد نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مىسازد، بلكه تأثير عميقى در پرورش موجودات زنده دارد.
حرارت آن نيز علاوه بر تأثيرى كه در حيات انسان و حيوان و گياه بطور مستقيم دارد، منبع اصلى وجود ابرها، وزش بادها، نزول بارانها و آبيارى سرزمينهاى خشك است.
خورشيد به خاطر اشعه مخصوص «ماوراء بنفش» تأثير فراوانى در كشتن ميكربها دارد، و نورى سالم و مجانى و دائمى و از فاصلهاى مناسب، نه چندان گرم و سوزان، و نه سرد و بىروح، در اختيار همه ما مىگذارد.
(آيه 14)
به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حياتى مهم ديگرى كه ارتباط نزديكى با تابش خورشيد دارد سخن به ميان آورده، مىافزايد: «و از ابرهاى بارانزا آبى فراوان نازل كرديم» (و انزلنا من المعصرات ماء ثجاجا).
(آيه 15)
گرچه نزول باران به خودى خود مايه خير و بركت است، هوا را لطيف مىكند، آلودگيها را مىشويد، كثافات را با خود مىبرد، گرماى هوا را فرو مىنشاند و حتى سرما را تعديل مىكند، از عوامل بيمارى مىكاهد و به انسان روح و نشاط مىدهد، ولى با اين همه در آيات بعد به سه فايده مهم آن اشاره كرده، مىفرمايد: هدف از نزول باران اين است «تا به وسيله آن دانه و گياه بسيار برويانيم» (لنخرج به حبا و نباتا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 08:34 PM
(آيه 16)
«و باغهايى پر درخت» (و جنات الفافا).
در دو آيه فوق به تمام مواد غذائى كه انسان و حيوان از آن استفاده مىكنند، و از زمين مىرويد، اشاره شده است، زيرا قسمت مهمى از آنها را دانههاى غذائى تشكيل مىدهد (حبّا) و قسمت ديگرى سبزيها و ريشههاست (و نباتا) و بخش ديگرى نيز ميوهها مىباشد (و جنات).
(آيه 17)
سر انجام روز موعود فرا مىرسد در آيات قبل اشاراتى به دلايل مختلف معاد آمده بود، در اين آيه به عنوان يك نتيجهگيرى، مىفرمايد: «روز جدائى (روز رستاخيز) ميعاد همگان است» (ان يوم الفصل كان ميقاتا).
تعبير به «يوم الفصل» تعبير بسيار پرمعنائى است كه بيانگر جدائيها در آن روز عظيم است:
جدائى حق از باطل.
جدائى صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدكار.
جدائى پدر و مادر از فرزند، و برادر از برادر.
(آيه 18)
سپس به شرح بعضى از ويژگيها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته، مىگويد: «روزى كه در صور دميده مىشود، و شما فوج فوج به (محشر) مىآييد» (يوم ينفخ فى الصور فتأتون افواجا).
از آيات قرآن به خوبى استفاده مىشود كه دو حادثه عظيم به عنوان «نفخ صور» واقع مىشود، در حادثه اول نظام جهان هستى به هم مىريزد، و تمام اهل زمين و همه كسانى كه در آسمانها هستند مىميرند، و در حادثه دوم، جهان نوسازى مىشود، و مردگان به حيات جديد باز مىگردند و رستاخيز بزرگ انجام مىگيرد.
و اين آيه اشاره به نفخ دوم است.
(آيه 19)
و به دنبال آن مىافزايد: «و آسمان گشوده مىشود، و به صورت درهاى متعددى در مىآيد» (و فتحت السماء فكانت ابوابا).
ممكن است منظور از اين «درها» و گشوده شدن آنها اين باشد كه: درهاى عالم «غيب» به عالم «شهود» گشوده مىشود، حجابها كنار مىرود، و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مىيابد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 08:36 PM
(آيه 20)
و بالاخره در اين آيه وضع كوهها را در قيامت، منعكس كرده، مىفرمايد: «و كوهها به حركت در مىآيد و به صورت سرابى مىشود»! (و سيرت الجبال فكانت سرابا).
بطورى كه از جمعبندى آيات مختلف قرآن در باره سرنوشت كوهها در قيامت به دست مىآيد، كوهها مراحلى را طى مىكند، نخست كوهها به حركت در مىآيد. (طور/ 10) سپس از جا كنده و سخت در هم كوفته خواهد شد. (حاقّه/ 14) و بعدا به صورت تودهاى از شنهاى متراكم در مىآيد. (مزّمّل/ 14) و بعد به صورت پشم زده شده در مىآيد كه با تندباد حركت مىكند. (قارعه/ 5) و سپس به صورت گرد و غبار در مىآيد كه در فضا پراكنده مىشود. (واقعه/ 5 و 6) و بالاخره چنان كه در آيه مورد بحث آمده تنها اثرى از آن باقى مىماند و همچون سرابى از دورنمايان خواهد شد.
(آيه 21)
جهنم كمينگاه بزرگ! بعد از بيان بعضى از دلايل معاد، و قسمتى از حوادث رستاخيز، به سراغ سرنوشت دوزخيان و بهشتيان مىرود، نخست از دوزخيان شروع كرده، مىفرمايد: «مسلما (در آن روز) جهنم كمينگاهى است بزرگ» (ان جهنم كانت مرصادا).
از اين گذرگاه عمومى احدى از سركشان نمىتوانند بگذرند، يا فرشتگان عذاب آنها را مىربايند، و يا جاذبه شديد جهنم.
(آيه 22)
«و محل بازگشتى براى طغيانگران»! (للطاغين مآبا).
(آيه 23)
«مدتهاى طولانى در آن مىمانند» (لابثين فيها احقابا).
(آيه 24)
سپس به گوشه كوچكى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره كرده، مىافزايد: «در آنجا نه چيز خنكى مىچشند (كه گرماى وحشتناك دوزخ را فرو نشاند) و نه نوشيدنى گوارائى» كه عطش شديد آنها را تسكين بخشد (لا يذوقون فيها بردا و لا شرابا).
(آيه 25)
«جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون» (الا حميما و غساقا).
و جز سايه دودهاى غليظ و داغ و خفقانآور آتش كه در آيه 43 سوره واقعه آمده است «و ظل من يحموم».
اين در حالى است كه بهشتيان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسيله پروردگارشان سيراب مىشوند. (دهر/ 21)
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 08:43 PM
(آيه 26)
و از آنجا كه ممكن است وجود اين كيفرهاى سخت و شديد در نظر بعضى عجيب آيد، در اين آيه مىافزايد: «اين مجازاتى است موافق و مناسب» اعمالشان (جزاء وفاقا).
چرا چنين نباشد؟ در حالى كه آنها در اين دنيا قلبهاى مظلومان را سوزاندند، روح و جان آنها را به آتش كشيدند و با ظلم و ستم و طغيان خود بر كسى رحم نكردند.
(آيه 27)
سپس به توضيح علت اين مجازات پرداخته، مىفرمايد: «چرا كه آنها هيچ اميدى به حساب (و ترسى از عقاب خداوند) نداشتند» (انهم كانوا لا يرجون حسابا).
و همين بىاعتنائى به حساب و روز جزا مايه طغيان و سركشى و ظلم و ستم آنها شد، و آن ظلم و فساد چنين سرنوشت دردناكى را براى آنان فراهم ساخت.
چرا كه آنها حساب روز قيامت را از برنامه زندگى خود كاملا حذف كرده بودند.
(آيه 28)
و لذا بلافاصله مىافزايد: «و آيات ما را بكلى تكذيب كردند» (و كذبوا بآياتنا كذابا).
هواى نفس آن چنان بر آنها چيره شده بود كه همه آيات بيدارگر الهى را شديدا انكار كردند، تا به هوسهاى سركش خود ادامه دهند، و به خواستهها و تمنيات نامشروع خويش لباس عمل بپوشانند.
(آيه 29)
سپس به عنوان هشدار به اين طغيانگران و هم براى تأكيد بر مسأله وجود موازنه ميان «جرم» و «جريمه» و حاكميت «جزاى وفاق» مىافزايد:
«و ما همه چيز را شمارش و ثبت كردهايم» (و كل شىء احصيناه كتابا). تا گمان نكنيد چيزى از اعمال شما بىحساب و مجازات مىماند و نيز هرگز فكر نكنيد اين كيفرهاى شديد غير عادلانه است.
اين حقيقت در بسيارى از آيات قرآن منعكس است.
در يك جا مىفرمايد: «هر كارى را كه انجام دادند در نامههاى اعمالشان ثبت است و هر عمل كوچك و بزرگى نوشته مىشود». (قمر/ 52 و 53) و در جاى ديگر مىخوانيم: ما آنچه را از پيش فرستادهاند و همچنين تمام آثار آنها را مىنويسيم». (يس/ 12) و لذا هنگامى كه نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مىدهند فريادشان بلند مىشود، مىگويند: «اى واى بر ما! اين چه كتابى است كه هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر اين كه آن را ثبت و شماره كرده است»؟! (كهف/ 49) اين اعتقاد مانع بزرگى ميان انسان و گناه ايجاد مىكند و از عوامل مهم تربيت محسوب مىشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 08:46 PM
(آيه 30)
در اين آيه، لحن سخن را تغيير داده و از «غيبت» به «خطاب» مبدل نموده، آنها را مخاطب ساخته، و ضمن جمله تهديد آميز و خشم آلود و تكان دهندهاى مىفرمايد: «پس بچشيد كه چيزى جز عذاب بر شما نمىافزائيم»! (فذوقوا فلن نزيدكم الا عذابا).
اين جزاى كسانى است كه وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبياى الهى به سوى ايمان و تقوا قرار مىگرفتند، مىگفتند: «براى ما يكسان است مىخواهى اندرز ده، يا اندرز مده»! (شعراء/ 136) در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «اين آيه شديدترين آيهاى است كه در قرآن مجيد در باره دوزخيان آمده است»!
(آيه 31)
بخشى از پاداش عظيم پرهيزكاران در آيات پيشين سخن از سرنوشت طغيانگران و قسمتى از كيفرهاى دردناك آنها و علت اين بدبختى بود، در اينجا به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته، از مؤمنان راستين و پرهيزكاران و قسمتى از مواهب آنها در قيامت سخن مىگويد، تا در يك مقايسه رويارو ميان اين دو حقايق روشنتر گردد.
نخست مىفرمايد: «براى پرهيزكاران نجات و پيروزى بزرگى است» (ان للمتقين مفازا).
(آيه 32)
سپس به شرح اين فوز و سعادت پرداخته، مىافزايد: «باغهائى سرسبز و (محفوظ با ميوههائى از) انواع انگورها» (حدائق و اعنابا).
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «بهترين ميوههاى شما انگور است».
(آيه 33)
سپس به همسران بهشتى كه يكى ديگر از مواهب پرهيزكاران است اشاره كرده، مىافزايد: «و (براى آنها) حوريانى بسيار جوان و هم سنّ و سال» است (و كواعب اترابا).
(آيه 34)
سپس چهارمين نعمت بهشتى را كه در انتظار پرهيزكاران است چنين شرح مىدهد: «و جامهائى لبريز و پياپى» از شراب طهور! (و كأسا دهاقا).
اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنيا كه عقل را مىزدايد، بلكه شرابى كه عقلآور، و نشاط آفرين و جان پرور و روح افزاست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546.html
soham 313
28th January 2014, 08:50 PM
(آيه 35)
و از آنجا كه سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را در دنيا مىكند، در حالى كه شراب بهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شيطانى دنياست بلافاصله مىافزايد: بهشتيان «در آنجا نه سخن لغو و بيهودهاى مىشنوند، و نه دروغى» (لا يسمعون فيها لغوا و لا كذابا).
يكى از مواهب بزرگ معنوى بهشتيان اين است كه در آنجا اثرى از دروغ پردازيها، بيهودهگوييها، تهمتها و افتراها، تكذيب حق و توجيه باطل، و گفتگوهاى ناهنجارى كه قلب پرهيزكاران را در اين دنيا آزار مىدهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زيباست آن محيطى كه اثرى از اين سخنان ناموزون و رنجآور در آن وجود ندارد، و طبق آيه 62 سوره مريم «در آنجا هرگز گفتار لغو و بيهودهاى نمىشنوند و جز سلام در آنجام سخنى نيست».
(آيه 36)
و در پايان ذكر اين نعمتها به نعمت معنوى ديگرى اشاره مىكند كه از همه بالاتر است، مىفرمايد: «اين پاداشى است از سوى پروردگارت، و عطيّهاى است كافى» (جزاء من ربك عطاء حسابا).
چه بشارت و نعمتى از اين برتر و بالاتر كه بنده ضعيف، مورد نوازش و الطاف و محبتهاى مولاى كريم خود قرار گيرد.
و به گفته شاعر:
من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم-----لطفها مىكنى اى خاك درت تاج سرم
(آيه 37)
سپس در اين آيه، مىافزايد: «همان پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است، پروردگار رحمان» (رب السماوات و الارض و ما بينهما الرحمن).
در حقيقت، آيه فوق اشارهاى به اين واقعيت است كه اگر خداوند چنين وعدههائى را به متقين مىدهد گوشهاى از آن را در اين دنيا، به صورت رحمت عامش، به اهل آسمانها و زمين نشان داده است.
و در پايان آيه مىفرمايد: «و (در آن روز) هيچ كس حق ندارد بىاجازه او سخنى بگويد» يا شفاعتى كند (لا يملكون منه خطابا).
زيرا آن قدر حساب الهى دقيق و عادلانه است كه جائى براى «چون و چرا» باقى نمىماند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546-2.html
soham 313
28th January 2014, 08:54 PM
(آيه 38)
در آيات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظهاى از كيفرها و مجازاتهاى طغيانگران و مواهب و پاداشهاى پرهيزكاران در روز رستاخيز بيان شد، در اينجا به معرفى آن روز بزرگ پرداخته، بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آن را شرح مىدهد.
مىفرمايد: اينها همه در «روزى (است) كه روح و ملائكه در يك صف مىايستند و هيچ يك، جز به اذن خداوند رحمان سخن نمىگويند و (آنگاه كه مىگويند) درست مىگويند» (يوم يقوم الروح و الملائكة صفا لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا).
بدون شك قيام «روح» و «فرشتگان» در آن روز در يك صف، و سخن نگفتن جز به اذن خداوند رحمان، فقط براى اجراى فرمان اوست، آنها در اين جهان نيز «مدبرات امر» و مجرى فرمانهاى او هستند، و در عالم آخرت اين امر آشكارتر و واضحتر و گستردهتر خواهد بود.
و منظور از «روح» در اينجا يكى از فرشتگان بزرگ الهى است كه بر طبق بعضى از روايات حتى از جبرئيل برتر است، چنانكه در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «او فرشتهاى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل»! به هر حال اين مخلوق بزرگ الهى در قيامت همراه ملائكه آماده اطاعت فرمان او هستند، چنان هول و اضطراب محشر، همه را فرا گرفته كه هيچ كس را ياراى سخن گفتن نيست.
در حديثى آمده است كه از امام صادق عليه السّلام در باره اين آيه سؤال كردند، فرمود: «روز قيامت به ما اجازه داده مىشود و سخن مىگوئيم».
راوى سؤال مىكند در آن روز شما چه مىگوئيد؟
فرمود: «تمجيد و ستايش پروردگارمان را مىكنيم، و بر پيامبرمان درود مىفرستيم، و براى پيروانمان شفاعت مىكنيم، و خداوند شفاعت ما را رد نمىكند».
از اين روايت استفاده مىشود كه انبياء و امامان معصوم نيز در صف فرشتگان و روح قرار مىگيرند، و از كسانى كه به آنها اجازه سخن گفتن و مدح و ثناى خداوند و شفاعت داده مىشود آنها هستند.
(آيه 39)
سپس اشاره به اين روز بزرگ- كه هم روز قيامت انسانها و هم فرشتگان و هم يوم الفصل و روز كيفر طاغين و پاداش متقين است- كرده، مىفرمايد: «آن روز حق است» (ذلك اليوم الحق).
«حقّ» به معنى چيزى است كه ثابت است، واقعيت دارد و تحقق مىيابد، و اين معنى در باره قيامت كاملا صادق است بعلاوه روزى است كه «حق» هر كس به او داده مىشود، حقوق مظلومان از ظالمان گرفته خواهد شد، و «حقايق» و اسرار درون به ظهور مىپيوندند، بنابر اين روزى است به تمام معنى حق.
و چون توجه به اين واقعيت مىتواند مؤثرترين انگيزه انسان براى حركت به سوى پروردگار، و اطاعت فرمان او گردد، بلافاصله مىافزايد: «پس هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش بر مىگزيند» و به سوى او باز مىگردد (فمن شاء اتخذ الى ربه مآبا).
يعنى تمام اسباب اين حركت الهى فراهم است، انبيا به قدر كافى ابلاغ فرمان حق كردهاند، عقل انسانى نيز- كه پيامبرى از درون او است- راه او را روشن كرده سرنوشت طاغيان و پرهيزكاران نيز به خوبى تبيين شده، تنها چيزى كه باقى مانده تصميم قاطع انسان است كه با استفاده از اختيارى كه خدا به او داده است راه را برگزيند و پيش رود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546-2.html
soham 313
28th January 2014, 08:56 PM
(آيه 40)
سپس به عنوان تأكيد روى مسأله مجازات مجرمان، و بيان نزديك بودن آن روز بزرگ در برابر كسانى كه آن را دور يا نسيهاش مىپندارند، مىافزايد:
«و ما شما را از عذاب نزديكى بيم داديم»نا انذرناكم عذابا قريبا).
امير مؤمنان على عليه السّلام مىفرمايد: «هر چيزى كه مىآيد قريب و نزديك است».
چرا نزديك نباشد در حالى كه مايه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانها است كه هميشه با آنهاست «و جهنم هم اكنون كافران را احاطه كرده» (عنكبوت/ 54).
و از آنجا كه در آن روز گروه عظيمى غرق حسرت و اندوه شده، نادم و پشيمان مىگردند، حسرتى كه به حالشان سودى نخواهد داشت و ندامتى كه نتيجهاى ندارد، به دنبال اين هشدار مىافزايد: «اين عذاب در روزى خواهد بود كه انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مىبيند، و كافر مىگويد: اى كاش خاك بودم» و گرفتار عذاب نمىشدم!وم ينظر المرء ما قدمت يداه و يقول الكافر يا ليتنى كنت ترابا).
اصولا يكى از بهترين پاداشهاى نيكوكاران، و يكى از بدترين كيفرهاى بدكاران همين اعمال مجسم آنهاست كه همراهشان خواهد بود.
آرى! كار انسانى كه اشرف مخلوقات است گاه بر اثر كفر و گناه به جائى مىرسد كه آرزو مىكند در صف يكى از موجودات بىروح و پست باشد.
در آيات قرآن مىخوانيم: كفار و مجرمان هنگامى كه صحنه قيامت و دادرسى پروردگار و جزاى اعمال را مشاهده مىكنند، عكس العملهاى مختلفى نشان مىدهند كه همگى حكايت از شدت تأثر و تأسف آنها مىكند.
گاه مىگويند: «واى بر ما از اين حسرت كه در اطاعت فرمان خدا كوتاهى كرديم» (زمر/ 56).
و گاه مىگويند: «خداوندا! ما را به دنيا بازگردان تا عمل صالح انجام دهيم» (الم سجده/ 12).
و گاه مىگويند: «اى كاش خاك بوديم و هرگز زنده نمىشديم» همان گونه كه در آيات مورد بحث آمده است.
«پايان سوره نبأ»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread546-2.html
soham 313
28th January 2014, 08:59 PM
سوره نازعات [79]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 46 آيه است.
محتواى سوره:
محتواى اين سوره در شش بخش خلاصه مىشود:
1- نخست با قسمهاى مؤكدى كه ارتباط با مسأله معاد دارد روى تحقق اين روز بزرگ تأكيد مىكند.
2- سپس به قسمتى از مناظر هول انگيز و وحشتناك آن روز اشاره مىنمايد.
3- و بعد اشاره كوتاه و گذرائى به داستان موسى و سرنوشت فرعون طغيانگر دارد كه هم مايه تسلى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان است و هم هشدار به مشركان طغيانگر، و هم اشارهاى است به اين كه انكار معاد انسان را به چه گناهانى آلوده مىكند.
4- در بخش بعد نمونههايى را از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين كه خود دليلى است براى امكان معاد و حيات بعد از مرگ بر مىشمرد.
5- بار ديگر به شرح قسمتى ديگر از حوادث وحشتناك آن روز بزرگ و سرنوشت طغيانگران و پاداش نيكوكاران مىپردازد.
6- سر انجام در پايان سوره بر اين حقيقت تأكيد مىكند كه: هيچ كس از تاريخ آن روز با خبر نيست، ولى همين اندازه مسلم است كه نزديك است.
انتخاب نام «نازعات» براى اين سوره به خاطر نخستين آيه آن است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است: «كسى كه سوره نازعات را بخواند توقف و حساب او در روز قيامت تنها به اندازه خواندن يك نماز روزانه است، و بعد از آن وارد بهشت مىشود».
مسلم است كسى كه محتواى اين سوره را كه آيات تكان دهندهاش ارواح خفته را بيدار و متوجه وظائف خود مىسازد در جان خويش پياده كند از چنان پاداشهائى برخوردار خواهد شد، نه آنها كه فقط به خواندن الفاظ قناعت مىكنند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
28th January 2014, 09:02 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
سوگند به اين فرشتگان پر تلاش! در آغاز سوره به پنج موضوع مهم، قسم ياد شده و هدف از اين سوگندها بيان حقانيت و تحقق مسأله معاد و رستاخيز است.
مىفرمايد: «سوگند به فرشتگانى كه (جان مجرمان را بشدت از بدنهايشان) بر مىكشند» (و النازعات غرقا).
(آيه 2)
«و فرشتگانى كه (روح مؤمنان را) با مدارا و نشاط جدا مىسازند» (و الناشطات نشطا).
(آيه 3)
«و سوگند به فرشتگانى كه (در اجراى فرمان الهى) با سرعت حركت مىكنند» (و السابحات سبحا).
(آيه 4)
«و سپس بر يكديگر سبقت مىگيرند» (فالسابقات سبقا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:02 AM
[golrooz] صفحه ی 351 از قرآن کریم شامل آیات 5 تا 46 از سوره ی نازعات و آیات 1 تا 3 از سوره ی عبس [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فَالْمُدَبِّرَٰتِ أَمْرًا(5)
و كار [بندگان] را تدبير مي كنند(5)
يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ(6)
آن روز كه لرزنده بلرزد(6)
تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ(7)
و از پي آن لرزه اي [دگر] افتد(7)
قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ(8)
در آن روز دلهايي سخت هراسانند(8)
أَبْصَٰرُهَا خَٰشِعَةٌ(9)
ديدگان آنها فرو افتاده(9)
يَقُولُونَ أَءِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ(10)
گويند آيا [باز] ما به [مغاك] زمين برمي گرديم(10)
أَءِذَا كُنَّا عِظَٰمًا نَّخِرَةً(11)
آيا وقتي ما استخوان ريزه هاي پوسيده شديم [زندگي را از سر مي گيريم](11)
قَالُوا۟ تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ(12)
[و با خود] گويند در اين صورت اين برگشتي زيان آور است(12)
فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَٰحِدَةٌ(13)
و[لي] در حقيقت آن [بازگشت بسته به] يك فرياد است [و بس](13)
فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ(14)
و بناگاه آنان در زمين هموار خواهند بود(14)
هَلْ أَتَيٰكَ حَدِيثُ مُوسَيٰٓ(15)
آيا سرگذشت موسي بر تو آمد(15)
إِذْ نَادَيٰهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًي(16)
آنگاه كه پروردگارش او را در وادي مقدس طوي ندا درداد(16)
اذْهَبْ إِلَيٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَيٰ(17)
به سوي فرعون برو كه وي سر برداشته است(17)
فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَيٰٓ أَن تَزَكَّيٰ(18)
و بگو آيا سر آن داري كه به پاكيزگي گرايي(18)
وَأَهْدِيَكَ إِلَيٰ رَبِّكَ فَتَخْشَيٰ(19)
و تو را به سوي پروردگارت راه نمايم تا پروا بداري(19)
فَأَرَيٰهُ الْءَايَةَ الْكُبْرَيٰ(20)
پس معجزه بزرگ [خود] را بدو نمود(20)
فَكَذَّبَ وَعَصَيٰ(21)
و[لي فرعون] تكذيب نمود و عصيان كرد(21)
ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَيٰ(22)
سپس پشت كرد [و] به كوشش برخاست(22)
فَحَشَرَ فَنَادَيٰ(23)
و گروهي را فراهم آورد [و] ندا درداد(23)
فَقَالَ أَنَا۠ رَبُّكُمُ الْأَعْلَيٰ(24)
و گفت پروردگار بزرگتر شما منم(24)
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْءَاخِرَةِ وَالْأُولَيٰٓ(25)
و خدا [هم] او را به كيفر دنيا و آخرت گرفتار كرد(25)
إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَيٰٓ(26)
در حقيقت براي هر كس كه [از خدا] بترسد در اين [ماجرا] عبرتي است(26)
ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَآءُ بَنَيٰهَا(27)
آيا آفرينش شما دشوارتر است يا آسماني كه [او] آن را برپا كرده است(27)
رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّيٰهَا(28)
سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد(28)
وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَيٰهَا(29)
و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد(29)
وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَيٰهَآ(30)
و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد(30)
أَخْرَجَ مِنْهَا مَآءَهَا وَمَرْعَيٰهَا(31)
آبش و چراگاهش را از آن بيرون آورد(31)
وَالْجِبَالَ أَرْسَيٰهَا(32)
و كوهها را لنگر آن گردانيد(32)
مَتَٰعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَٰمِكُمْ(33)
[تا وسيله] استفاده براي شما و دامهايتان باشد(33)
فَإِذَا جَآءَتِ الطَّآمَّةُ الْكُبْرَيٰ(34)
پس آنگاه كه آن هنگامه بزرگ دررسد(34)
يَوْمَ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَٰنُ مَا سَعَيٰ(35)
[آن] روز است كه انسان آنچه را كه در پي آن كوشيده است به ياد آورد(35)
وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَيٰ(36)
و جهنم براي هر كه بيند آشكار گردد(36)
فَأَمَّا مَن طَغَيٰ(37)
اما هر كه طغيان كرد(37)
وَءَاثَرَ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا(38)
و زندگي پست دنيا را برگزيد(38)
فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَيٰ(39)
پس جايگاه او همان آتش است(39)
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوَيٰ(40)
و اما كسي كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت(40)
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَيٰ(41)
پس جايگاه او همان بهشت است(41)
يَسَْٔلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَيٰهَا(42)
در باره رستاخيز از تو مي پرسند كه فرارسيدنش چه وقت است(42)
فِيمَ أَنتَ مِن ذِكْرَيٰهَآ(43)
تو را چه به گفتگو در آن(43)
إِلَيٰ رَبِّكَ مُنتَهَيٰهَآ(44)
علم آن با پروردگار تو است(44)
إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرُ مَن يَخْشَيٰهَا(45)
تو فقط كسي را كه از آن مي ترسد هشدار مي دهي(45)
كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَهَا لَمْ يَلْبَثُوٓا۟ إِلَّا عَشِيَّةً أَوْ ضُحَيٰهَا(46)
روزي كه آن را مي بينند گويي كه آنان جز شبي يا روزي درنگ نكرده اند(46)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
عَبَسَ وَتَوَلَّى ﴿۱﴾
چهره در هم كشيد و روى گردانيد ﴿۱﴾
أَن جَاءهُ الْأَعْمَى ﴿۲﴾
كه آن مرد نابينا پيش او آمد ﴿۲﴾
وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى ﴿۳﴾
و تو چه دانى شايد او به پاكى گرايد (3)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
29th January 2014, 09:13 AM
(آيه 5)
«و آنها كه امور را تدبير مىكنند» (فالمدبرات امرا).
منظور از اين سوگندها «فرشتگانى» است كه مأمور قبض ارواح كفار و مجرمانند كه آنها را به شدت از بدنهايشان بر مىكشند، ارواحى كه هرگز حاضر به تسليم در برابر حق نبودند.
و فرشتگانى كه مأمور قبض ارواح مؤمنانند كه با مدارا و نرمش و نشاط آنها را جدا مىسازند.
و فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى با سرعت حركت مىكنند.
سپس بر يكديگر پيشى مىگيرند.
و سر انجام امور جهان را به فرمان او تدبير مىكنند.
(آيه 6)
معاد تنها با يك صيحه عظيم رخ مىدهد! بعد از آن كه با قسمهاى مؤكد وقوع قيامت به عنوان يك امر حتمى در آيات گذشته بيان شد، در اينجا به شرح بعضى از نشانهها و حوادث اين روز بزرگ مىپردازد، مىفرمايد: اين بعث و رستاخيز «در آن روز است كه زلزلههاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مىآورد» (يوم ترجف الراجفة).
(آيه 7)
«و به دنبال آن، حادثه دومين [- صيحه عظيم محشر] رخ مىدهد» (تتبعها الرادفة).
منظور از «راجفه» همان صيحه نخستين يا نفخ صور اول است كه شيپور فناى جهان و زلزله نابودى دنياست و «رادفه» اشاره به صيحه دوم يا نفخ صور ثانى است كه نفخه حيات و رستاخيز و بازگشت به زندگى جديد است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:15 AM
(آيه 8)
سپس مىافزايد: «دلهائى در آن روز سخت مضطرب است» (قلوب يومئذ واجفة).
دلهاى مجرمان و گنهكاران و طغيانگران همه بشدت مىلرزد، و نگران حساب و جزا و كيفر است.
(آيه 9)
اين اضطراب درونى به قدرى شديد است كه آثار آن در تمام وجود گنهكاران ظاهر مىشود، لذا در اين آيه مىافزايد: «و چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده است» (ابصارها خاشعة).
در آن روز چشمها به گودى مىنشيند، از حركت باز مىايستد و خيره مىشود، و گوئى ديد خود را از شدت ترس از دست مىدهد.
(آيه 10)
آنگاه سخن را از قيامت به دنيا مىكشاند، مىفرمايد: ولى امروز «مىگويند: آيا ما به زندگى مجدد باز مىگرديم»؟! (يقولون أ إنا لمردودون فى الحافرة).
(آيه 11)
اين آيه ادامه سخنان آنها را نقل كرده، مىگويد: «آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيدهاى شديم» ممكن است زنده شويم؟ (أ إذا كنا عظاما نخرة).
اين همان چيزى است كه همواره منكران معاد روى آن تكيه مىكردند، و مىگفتند: باور كردنى نيست كه استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات در تن بپوشد، در حالى كه فراموش كرده بودند در آغاز نيز از همان خاك آفريده شدهاند.
(آيه 12)
منكران معاد به اين هم قناعت نمىكنند، بلكه به استهزاى «معاد» برخاسته و به عنوان مسخره، «مىگويند: اگر قيامتى در كار باشد بازگشتى است زيانبار» و حال ما در آن روز سخت و دردناك خواهد بود! (قالوا تلك اذا كرة خاسرة).
(آيه 13)
در اين آيه بار ديگر به مسأله قيام قيامت و برپاشدن رستاخيز باز مىگردد، و با لحنى قاطع و كوبنده، مىفرمايد: «اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم است» (فانما هى زجرة واحدة).
(آيه 14)
«ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مىگردند» (فاذا هم بالساهرة).
اين كار پيچيده و مشكلى نيست، همين كه به فرمان خدا نفخه دوم دميده شود و بانگ حيات و زندگى برخيزد، تمام اين خاكها و استخوانهاى پوسيده يك مرتبه جمع مىشوند و جان مىگيرند، و از قبرها بيرون مىپرند!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:16 AM
(آيه 15)
بعد از بيانات نسبتا مشروحى كه در آيات قبل در باره مسأله معاد و انكار و مخالفت مشركان آمد، در اينجا به داستان يكى از طغيانگران بزرگ تاريخ يعنى فرعون و سرنوشت دردناك او اشاره مىكند، تا هم مشركان عرب بدانند كه افراد نيرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهى مقاومت كنند، و هم مؤمنان را دلگرم سازد كه از برترى نيروى ظاهرى دشمن هراسى به دل راه ندهند، چرا كه در هم كوبيدن آنها براى خداوند بسيار سهل و آسان است.
نخست از اينجا شروع مىكند: «آيا داستان موسى به تو رسيده است»؟ (هل اتاك حديث موسى).
(آيه 16)
سپس مىافزايد: «در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى ندا داد» (اذ ناداه ربه بالواد المقدس طوى).
«طوى» ممكن است نام سرزمين مقدسى باشد كه در شام در ميان «مدين» و «مصر» قرار داشت، و نخستين جرقه وحى در آن بيابان بر قلب موسى وارد شد.
(آيه 17)
سپس به پيامى كه خداوند به موسى در آن سرزمين مقدس داد، در دو جمله كوتاه و پر معنى، اشاره كرده، مىفرمايد: «به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است»! (اذهب الى فرعون انه طغى).
(آيه 18)
«و به او بگو: آيا مىخواهى پاكيزه شوى»؟ (فقل هل لك الى ان تزكى).
(آيه 19)
«و (پس از پاك شدن و لايق لقاى محبوب گشتن) من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم، تا از او بترسى» و گناه نكنى (و اهديك الى ربك فتخشى).
(آيه 20)
و از آنجا كه هر دعوتى بايد آميخته با دليل باشد در اين آيه مىافزايد: موسى «به دنبال اين سخن بزرگترين معجزه را به او نشان داد» (فاراه الآية الكبرى).
اين معجزه خواه معجزه تبديل شدن عصا به مار عظيم باشد، يا يد بيضا، و يا هر دو، از معجزات بزرگ موسى بوده است كه در آغاز دعوتش بر آن تكيه كرده.
اين آيات نشان مىدهد كه يكى از اهداف بزرگ انبيا هدايت طغيانگران يا مبارزه قاطع با آنهاست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:19 AM
(آيه 21)
اكنون ببينيم فرعون در برابر اين همه لطف و محبت، و اين منطق و بيان زيبا و ارائه آيت كبرى چه عكس العملى نشان داد؟
اين طاغوت خيره سر، هرگز از مركب غرور پياده نشد، چنانكه در اين آيه مىفرمايد: «او (دعوى موسى را) تكذيب، و عصيان كرد» (فكذب و عصى).
اين نشان مىدهد كه تكذيبها مقدمه عصيانهاست، همان گونه كه تصديقها و ايمانها مقدمه طاعتهاست.
(آيه 22)
به اين مقدار هم قناعت نكرد و در برابر دعوت موسى بىتفاوت نماند بلكه: «سپس پشت كرد و پيوسته (براى محو آيين حق) تلاش نمود» (ثم ادبر يسعى).
(آيه 23)
و از آنجا كه معجزه موسى تمام موجوديت طاغوتى او را به خطر مىانداخت، مأموران را به شهرهاى مختلف اعزام كرد «و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود» تا مبارزه ساحران با موسى را مشاهده كنند (فحشر فنادى).
(آيه 24)
باز به اين توطئهها اكتفا نكرد، بلكه بزرگترين ادعا را با بدترين تعبيرات مطرح نمود «و گفت: من پروردگار برتر شما هستم»! (فقال انا ربكم الاعلى).
خودش يكى از بتپرستان بود، ولى در اينجا ادعا مىكند من پروردگار بزرگ شما هستم، يعنى حتى خودش را از معبود خودش نيز بالاتر مىشمرد و اين است بيهودهگوئيهاى طاغوتها!
(آيه 25)
به هر حال فرعون سركشى را به آخرين مرحله رسانده و مستحق دردناكترين عذاب شده و فرمان الهى بايد فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش را درهم بكوبد لذا در اين آيه مىفرمايد: «از اين رو خداوند او را به عذاب آخرت و دنيا گرفتار ساخت» (فاخذه الله نكال الآخرة و الاولى).
در اينجا تفسير ديگرى براى آيه ذكر شده است و آن اين كه منظور از «الاولى» كلمه نخستين است كه فرعون در مسير طغيان گفت و ادعاى الوهيت كرد (قصص/ 38) و «الاخرة» اشاره به آخرين كلمهاى است كه او گفت و آن ادعاى ربوبيت اعلى بود خداوند او را به مجازات اين دو ادعاى كفر آميزش در همين دنيا گرفتار ساخت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:20 AM
(آيه 26)
و سر انجام در اين آيه، از اتمام اين ماجرا نتيجهگيرى كرده، مىفرمايد: «در اين (داستان موسى و فرعون و عاقبت آنان درس) عبرتى است براى كسى كه (از خدا) بترسد» (ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى).
اين آيه به خوبى نشان مىدهد كه عبرت گرفتن از اين ماجراها تنها براى كسانى ميسّر است كه بهرهاى از خوف و خشيت و احساس مسؤوليت به دل راه دادهاند و يا به تعبير ديگر داراى چشمى عبرت بينند.
اى خوشا چشمى كه عبرت بين بود----- عبرت از نيك و بدش آيين بود.
(آيه 27)
آفرينش شما مشكلتر است يا آسمانها؟ (دليل ديگرى بر معاد) به دنبال نقل سرگذشت موسى و فرعون به عنوان يك درس عبرت براى همه طغيانگران و تكذيب كنندگان بار ديگر به مسأله معاد و رستاخيز بر مىگردد.
نخست منكران معاد را مخاطب ساخته، و ضمن يك استفهام توبيخى مىفرمايد: «آيا آفرينش شما (و بازگشت به زندگى پس از مرگ) مشكلتر است يا آفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاده است» (أ انتم اشد خلقا ام السماء بناها).
اين سخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مىگفتند: «أ إنا لمردودون فى الحافرة آيا ما به حالت اول بازمىگرديم».
اين آيه مىگويد: هر انسانى در هر مرحلهاى از درك و شعور باشد مىداند كه آفرينش اين آسمان بلند، اين همه كرات عظيم و كهكشانهاى بىانتها قابل مقايسه با آفرينش انسان نيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از بازگرداندن شما به حيات عاجز است؟!
(آيه 28)
سپس به شرح بيشتر در باره اين آفرينش بزرگ پرداخته، مىافزايد: «سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم ساخت» (رفع سمكها فسواها).
احتمال دارد كه آيه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد و سرسام آور كرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ و قشر عظيم هواى اطراف زمين.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:22 AM
(آيه 29)
سپس به يكى از مهمترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت اشاره كرده، مىفرمايد: «و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود» (و اغطش ليلها و اخرج ضحاها).
كه هر كدام از اين دو در زندگى انسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوان و گياه نقش فوق العاده مهمى دارد. نه انسان بدون نور مىتواند زندگى كند كه همه بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت و زندگى او ممكن نيست كه رمز آرامش اوست.
(آيه 30)
سپس از آسمان به زمين مىآيد، مىفرمايد: «و زمين را بعد از آن گسترش داد» (و الارض بعد ذلك دحاها).
منظور از «دحو الارض» اين است كه در آغاز تمام سطح زمين را آبهاى حاصل از بارانهاى سيلابى نخستين فرا گرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر برآوردند و روز به روز گستردهتر شدند تا به وضع فعلى درآمد- و اين مسأله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد.
(آيه 31)
بعد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن از آب و گياه به ميان آورده، مىفرمايد: «و از آن، آب و چراگاهش را بيرون آورد» (اخرج منها ماءها و مرعاها).
اين تعبير نشان مىدهد كه آب در لابلاى قشر نفوذ پذير زمين پنهان بود، سپس به صورت چشمهها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچهها را تشكيل داد.
(آيه 32)
ولى از آنجا كه عوامل مختلفى مىتوانست آرامش زمين را بر هم زند- از جمله طوفانهاى عظيم و دائمى و ديگر جزر و مدهائى كه در پوسته زمين بر اثر جاذبه ماه و خورشيد و همچنين لرزههايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ مىدهد- آن را به وسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فرا گرفته آرام كرد.
و لذا مىفرمايد: «و كوهها را ثابت و محكم نمود» (و الجبال ارساها).
(آيه 33)
و در پايان مىفرمايد: «همه اينها براى بهرهگيرى شما و چهارپايانتان است»! (متاعا لكم و لانعامكم).
تا از مواهب حيات بهره گيريد و به غفلت نخوريد.
اينها از يكسو نشانه هاى قدرت او بر مسأله معاد است و از سوى ديگر دلائل عظمت و نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:24 AM
(آيه 34)
بعد از اشاره به بعضى از دلائل معاد، در آيات قبل، در اينجا بار ديگر، به مسأله رستاخيز و سرنوشت خدا ترسان و هوى پرستان در آن روز باز مىگردد، مىفرمايد: «هنگامى كه آن حادثه بزرگ، رخ دهد» نيكوكاران و بدكاران هر كدام به جزاى اعمال خويش مىرسند (فاذا جاءت الطامة الكبرى).
«طامّه» در اينجا اشاره به قيامت است كه مملوّ از حوادث هولناك مىباشد و توصيف آن به «كبرى» تأكيد بيشترى در باره اهميت و عظمت اين حادثه بىنظير است.
(آيه 35)
سپس مىافزايد: «در آن روز انسان به ياد كوششهايش مىافتد» (يوم يتذكر الانسان ما سعى).
اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مىتواند داشته باشد.
اگر تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست ردّ به سينه او مىزنند و در پاسخ اين تقاضا «كلّا» (چنين نيست) مىگويند.
و اگر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايدهاى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته شده است.
آرى! در آن روز حجابها از قلب و روح انسان برداشته مىشود و همه حقايق مكنون بارز و آشكار مىشود.
(آيه 36)
و لذا در اين آيه مىافزايد: «و (در آن روز) جهنّم براى هر بينندهاى آشكار مىگردد» (و برزت الجحيم لمن يرى).
جهنم هم اكنون نيز وجود دارد بلكه طبق آيه 54 سوره عنكبوت «كافران را از هر سو احاطه كرده» اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤيت آن است ولى آن روز كه روز ظهور و بروز همه چيز است جهنّم از همه آشكارتر ظهور مىكند.
(آيه 37)
سپس به وضع حال مجرمان و افراد بىايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با چند جمله كوتاه و پر معنى هم سرنوشت آنها را بيان مىكند و هم عوامل گرفتارى آنها را، مىفرمايد: «اما آن كسى كه طغيان كرده» (فاما من طغى).
(آيه 38)
«و زندگى دنيا را (بر همه چيز) مقدم داشته» (و آثر الحياة الدنيا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:25 AM
(آيه 39)
«مسلما دوزخ جايگاه اوست» (فان الجحيم هى المأوى).
در جمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مىكند زيرا طغيان ناشى از خود بزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة اللّه است.
كسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مىبيند و هرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمىگذارد.
و جمله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا كه طغيان سبب مىشود كه انسان لذت زود گذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد.
اين دو در حقيقت علت و معلول يكديگرند: طغيان و فساد عقيده سر چشمه فساد عمل و ترجيح زندگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سر انجام اين دو آتش سوزان دوزخ است كه در جمله سوم به آن اشاره شده.
(آيه 40)
سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پر معنى پرداخته، مىفرمايد: «و آن كسى كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد ...» (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى).
(آيه 41)
«قطعا بهشت جايگاه اوست» (فان الجنة هى المأوى).
آرى! شرط اول بهشتى شدن «خوف» ناشى از «معرفت» است، شناختن مقام پروردگار و ترسيدن از مخالفت فرمان او، شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول و ميوه درخت معرفت و خوف است تسلّط بر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى، چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سر چشمه مىگيرد.
(آيه 42)
تاريخ قيامت را فقط خدا مىداند: در تعقيب مطالبى كه در باره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز در آيات پيشين آمد، در اينجا به سراغ سؤال هميشگى مشركان و منكران معاد رفته، مىفرمايد: «و از تو در باره قيامت مىپرسند كه در چه زمانى واقع مىشود» (يسئلونك عن الساعة ايان مرساها).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:27 AM
(آيه 43)
قرآن در پاسخ اين سؤال براى اين كه به آنها بفهماند كه هيچ كس از لحظه وقوع قيامت با خبر نبوده و نخواهد بود، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىگويد: «تو را با يادآورى اين سخن چه كار»؟! (فيم انت من ذكراها).
يعنى تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است، تا چه رسد به ديگران، اين از آن علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مىباشد، و احدى را به آن راهى نيست!
(آيه 44)
سپس مىافزايد: «نهايت آن (قيامت) به سوى پروردگار تو است» و هيچ كس جز خدا از زمانش آگاه نيست (الى ربك منتهاها).
اين همان مطلبى است كه در آيه 34 سوره لقمان نيز آمده است: «علم زمان وقوع قيامت تنها نزد خداست».
(آيه 45)
باز براى توضيح بيشتر مىافزايد: «كار تو فقط بيم دادن كسانى است كه از آن مىترسند» (انما انت منذر من يخشاها).
وظيفه تو همين انذار و هشدار و بيم دادن است و بس، و اما تعيين وقت قيامت از قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است.
(آيه 46)
و سر انجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تا قيامت زمان زيادى نيست، مىفرمايد: «آنها در آن روز كه قيام قيامت را مىبينند چنين احساس مىكنند كه گوئى توقفشان (در دنيا و برزخ) جز شامگاهى يا صبح آن بيشتر نبوده است»! (كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية او ضحاها).
به قدرى عمر كوتاه دنيا بسرعت مىگذرد، و دوران برزخ نيز سريع طى مىشود كه به هنگام قيام قيامت آنها فكر مىكنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود.
«پايان سوره نازعات»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread547.html
soham 313
29th January 2014, 09:29 AM
سوره عبس [80]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 42 آيه است.
محتواى سوره:
محتواى اين سوره را مىتوان در پنج موضوع خلاصه كرد:
1- عتاب شديد خداوند نسبت به كسى كه در برابر مرد نابيناى حقيقتجو برخورد مناسبى نداشت.
2- ارزش و اهميت قرآن مجيد.
3- كفران و ناسپاسى انسان در برابر نعمتهاى خداوند.
4- بيان گوشهاى از نعمتهاى او در زمينه تغذيه انسان و حيوانات براى تحريك حس شكرگزارى بشر.
5- اشاره به قسمتهاى تكان دهندهاى از حوادث قيامت و سرنوشت مؤمنان و كفار در آن روز بزرگ.
نامگذارى آن به «عبس» به تناسب نخستين آيه سوره است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمده است:
«كسى كه سوره عبس را بخواند روز قيامت در حالى وارد محشر مىشود كه صورتش خندان و بشاش است».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
29th January 2014, 09:31 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
شأن نزول:
ده آيه آغاز سوره اجمالا نشان مىدهد كه خداوند كسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اين كه فرد يا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابيناى حق طلبى مقدم داشته است، اما اين شخص مورد عتاب كيست؟ در آن اختلاف نظر است.
مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است كه:
عدهاى از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه، ابو جهل، عباس بن عبد المطلب، و جمعى ديگر، خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بودند و آن حضرت مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود. در اين ميان «عبد اللّه بن ام مكتوم» كه مرد نابينا و ظاهرا فقيرى بود وارد مجلس شد، و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله تقاضا كرد آياتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن خود را تكرار مىكرد و آرام نمىگرفت، زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با چه كسانى مشغول صحبت است.
او آنقدر كلام پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را قطع كرد كه حضرت ناراحت شد، و آثار ناخشنودى در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود مىگويند: پيروان محمد نابينايان و بردگانند، و لذا از «عبد اللّه» رو برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.
در اين هنگام اين آيات نازل شد (و در اين باره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مورد عتاب قرار داد).
رسول خدا بعد از اين ماجرا «عبد اللّه» را پيوسته گرامى مىداشت.
البته در آيه چيزى كه صريحا دلالت كند كه منظور شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است وجود ندارد و به فرض كه شأن نزول فوق واقعيت داشته باشد اين مطلب در حد ترك اولائى بيش نيست و كارى كه منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمىشود.
تفسير:
عتاب شديد به خاطر بىاعتنائى به نابيناى حق طلب! با توجه به آنچه در شأن نزول آيات گفته شد، به سراغ تفسير آيات مىرويم، نخست مىفرمايد: «چهره درهم كشيد، و روى برتافت» (عبس و تولى).
(آيه 2)
«از اين كه نابينائى به سراغ او آمده بود»! (ان جاءه الاعمى).
(آيه 3)
«تو چه مىدانى شايد او پاكى و تقوا پيشه كند»؟ (و ما يدريك لعله يزكى).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:03 PM
[golrooz] صفحه ی 352 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 42 از سوره ی عبس و آیات 1 تا 18 از سوره ی تکویر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى ﴿۴﴾
يا پند پذيرد و اندرز سودش دهد (۴)
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَيٰ(5)
اما آن كس كه خود را بي نياز مي پندارد(5)
فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّيٰ(6)
تو بدو مي پردازي(6)
وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّيٰ(7)
با آنكه اگر پاك نگردد بر تو [مسؤوليتي] نيست(7)
وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسْعَيٰ(8)
و اما آن كس كه شتابان پيش تو آمد(8)
وَهُوَ يَخْشَيٰ(9)
در حالي كه [از خدا] مي ترسيد(9)
فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّيٰ(10)
تو از او به ديگران مي پردازي(10)
كَلَّآ إِنَّهَا تَذْكِرَةٌ(11)
زنهار [چنين مكن] اين [آيات] پندي است(11)
فَمَن شَآءَ ذَكَرَهُۥ(12)
تا هر كه خواهد از آن پند گيرد(12)
فِي صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ(13)
در صحيفه هايي ارجمند(13)
مَّرْفُوعَةٍ مُّطَهَّرَةٍۭ(14)
والا و پاك شده(14)
بِأَيْدِي سَفَرَةٍ(15)
به دست فرشتگاني(15)
كِرَامٍۭ بَرَرَةٍ(16)
ارجمند و نيكوكار(16)
قُتِلَ الْإِنسَٰنُ مَآ أَكْفَرَهُۥ(17)
كشته باد انسان چه ناسپاس است(17)
مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُۥ(18)
او را از چه چيز آفريده است(18)
مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُۥ(19)
از نطفه اي خلقش كرد و اندازه مقررش بخشيد(19)
ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُۥ(20)
سپس راه را بر او آسان گردانيد(20)
ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبَرَهُۥ(21)
آنگاه به مرگش رسانيد و در قبرش نهاد(21)
ثُمَّ إِذَا شَآءَ أَنشَرَهُۥ(22)
سپس چون بخواهد او را برانگيزد(22)
كَلَّا لَمَّا يَقْضِ مَآ أَمَرَهُۥ(23)
ولي نه هنوز آنچه را به او دستور داده به جاي نياورده است(23)
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَٰنُ إِلَيٰ طَعَامِهِۦٓ(24)
پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد(24)
أَنَّا صَبَبْنَا الْمَآءَ صَبًّا(25)
كه ما آب را به صورت بارشي فرو ريختيم(25)
ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا(26)
آنگاه زمين را با شكافتني [لازم] شكافتيم(26)
فَأَنۢبَتْنَا فِيهَا حَبًّا(27)
پس در آن دانه رويانيديم(27)
وَعِنَبًا وَقَضْبًا(28)
و انگور و سبزي(28)
وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا(29)
و زيتون و درخت خرما(29)
وَحَدَآئِقَ غُلْبًا(30)
و باغهاي انبوه(30)
وَفَٰكِهَةً وَأَبًّا(31)
و ميوه و چراگاه(31)
مَّتَٰعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَٰمِكُمْ(32)
[تا وسيله] استفاده شما و دامهايتان باشد(32)
فَإِذَا جَآءَتِ الصَّآخَّةُ(33)
پس چون فرياد گوش خراش دررسد(33)
يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ(34)
روزي كه آدمي از برادرش(34)
وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ(35)
و از مادرش و پدرش(35)
وَصَٰحِبَتِهِ وَبَنِيهِ(36)
و از همسرش و پسرانش مي گريزد(36)
لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ(37)
در آن روز هر كسي از آنان را كاري است كه او را به خود مشغول مي دارد(37)
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ(38)
در آن روز چهره هايي درخشانند(38)
ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ(39)
خندان [و] شادانند(39)
وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ(40)
و در آن روز چهره هايي است كه بر آنها غبار نشسته(40)
تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ(41)
[و] آنها را تاريكي پوشانده است(41)
أُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ(42)
آنان همان كافران بدكارند(42)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ(1)
آنگاه كه خورشيد به هم درپيچد(1)
وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ(2)
و آنگه كه ستارگان همي تيره شوند(2)
وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ(3)
و آنگاه كه كوهها به رفتار آيند(3)
وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ(4)
وقتي شتران ماده وانهاده شوند(4)
وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ(5)
و آنگه كه وحوش را همي گرد آرند(5)
وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ(6)
درياها آنگه كه جوشان گردند(6)
وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ(7)
و آنگاه كه جانها به هم درپيوندند(7)
وَإِذَا الْمَوْءُۥدَةُ سُئِلَتْ(8)
پرسند چو زان دخترك زنده به گور(8)
بِأَيِّ ذَنۢبٍ قُتِلَتْ(9)
به كدامين گناه كشته شده است(9)
وَإِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ(10)
و آنگاه كه نامه ها زهم بگشايند(10)
وَإِذَا السَّمَآءُ كُشِطَتْ(11)
و آنگاه كه آسمان زجا كنده شود(11)
وَإِذَا الْجَحِيمُ سُعِّرَتْ(12)
و آنگه كه جحيم را برافروزانند(12)
وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ(13)
و آنگه كه بهشت را فرا پيش آرند(13)
عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّآ أَحْضَرَتْ(14)
هر نفس بداند چه فراهم ديده(14)
فَلَآ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ(15)
نه نه سوگند به اختران گردان(15)
الْجَوَارِ الْكُنَّسِ(16)
[كز ديده] نهان شوند و از نو آيند(16)
وَالَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ(17)
سوگند به شب چون پشت گرداند(17)
وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ(18)
سوگند به صبح چون دميدن گيرد(18)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
30th January 2014, 01:09 PM
(آيه 4)
«يا (از شنيدن سخنان حق) متذكّر گردد و اين تذكر به حال او مفيد باشد» (او يذكر فتنفعه الذكرى).
و اگر صد در صد پاك و با تقوا نشود لا اقل از تذكر پند مىگيرد و بيدار مىشود، و اين بيدارى در او اجمالا اثر مىگذارد.
(آيه 5)
سپس اين عتاب را ادامه داده، مىافزايد: «اما آن كس كه توانگر است» (اما من استغنى).
(آيه 6)
«تو به او روى مىآورى»! (فانت له تصدى).
و اصرار به هدايت او دارى در حالى كه او گرفتار غرور ثروت و خودخواهى است، غرورى كه منشأ طغيان و گردنكشى است.
(آيه 7)
«در حالى كه اگر او خود را پاك نسازد چيزى بر تو نيست» (و ما عليك الا يزكى).
وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است. خواه از آن پند گيرند يا ملال بنابر اين به خاطر اين گونه افراد نمىتوانى نابيناى حق طلب را ناديده بگيرى، هر چند هدف تو هدايت اين گردنكشان باشد.
(آيه 8)
بار ديگر تأكيد و عتاب را از سر مىگيرد و همچنان به صورت خطاب مىفرمايد: «اما كسى كه به سراغ تو مىآيد، و (براى هدايت و پاكى) كوشش مىكند» (و اما من جاءك يسعى).
(آيه 9)
«و از خدا ترسان است» (و هو يخشى).
و همين انگيزه ترس از خداوند او را به دنبال تو فرستاده، تا حقايق بيشترى بشنود و به كار بندد، و خود را پاك و پاكيزه كند.
(آيه 10)
«تو از او غافل مىشوى» و به ديگرى مىپردازى (فانت عنه تلهى).
اين عتاب و خطاب خواه به شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باشد يا غير او بيانگر اين واقعيت مهم است كه اسلام و قرآن اهميت و احترام خاصى براى پويندگان راه حق مخصوصا از طبقات مستضعف قائل است. و به عكس موضعگيرى تند و خشنى در برابر آنها كه بر اثر وفور نعمت الهى، مست و مغرور شده اند دارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:13 PM
(آيه 11)
در تعقيب آيات گذشته كه در آن سخن از سرزنش كسى آمده بود كه نسبت به نابيناى حق طلبى كم توجهى نموده بود، در اينجا به مسأله اهميت قرآن مجيد و مبدأ پاك آن و تأثيرش در نفوس پرداخته، مىفرمايد: «هرگز» اين كار را تكرار مكن و آن را براى هميشه فراموش نما (كلا).
چرا كه «اين (قرآن) تذكر و يادآورى است» (انها تذكرة).
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق پاسخى باشد به تمام تهمتهاى مشركان و دشمنان اسلام در مورد قرآن كه گاه شعرش مىخواندند، و گاه سحر، و گاه نوعى كهانت، قرآن مىگويد: هيچ يك از اين نسبتها صحيح نيست، بلكه اين آيات وسيلهاى است براى آگاهى و ايمان و دليل آن در خودش نهفته است.
(آيه 12)
سپس مىافزايد: «و هر كس بخواهد از آن پند مىگيرد» (فمن شاء ذكره).
اين تعبير هم اشارهاى است به اين كه اكراه و اجبارى در كار نيست، و هم دليلى است بر آزادى اراده انسان كه تا نخواهد و تصميم بر قبول هدايت نگيرد نمىتواند از آيات قرآن بهره گيرد.
(آيه 13)
سپس مىافزايد: اين كلمات بزرگ الهى «در الواح پر ارزشى ثبت است» (فى صحف مكرمة).
تعبير به «صحف» نشان مىدهد كه آيات قرآن قبل از نزول بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در الواحى نوشته شده بود، و فرشتگان وحى آن را با خود مىآوردند الواحى بسيار گرانقدر و پر ارزش.
(آيه 14)
بعد مىفرمايد: اين صحائف و الواح «و الاقدر و پاكيزه است» (مرفوعة مطهرة).
بالاتر از آن است كه دست نااهلان به سوى آن دراز شود، و يا قادر بر تحريف آن باشند، و پاكتر از آن است كه دست ناپاكان آن را آلوده كند، و نيز پاك است از هرگونه تناقض و تضاد و شك و شبهه.
(آيه 15)
از اين گذشته، اين آيات الهى «به دست سفيرانى است» (بايدى سفرة).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:16 PM
(آيه 16)
سفيرانى «والا مقام و فرمانبردار و نيكوكار» (كرام بررة).
منظور از «سفره» در اينجا فرشتگان الهى است كه سفيران وحى يا كاتبان آيات او هستند.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم كه فرمود: «كسى كه حافظ قرآن باشد و به آن عمل كند با سفيران بزرگوار فرمانبردار الهى خواهد بود».
اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه حافظان و مفسران و عاملان به قرآن در رديف اين «سفره» و همگام آنها هستند، نه اين كه خود آنها مىباشند و اين يك واقعيت است كه وقتى اين دانشمندان و حافظان، كارى شبيه كار فرشتگان و حاملان وحى انجام دهند در رديف آنها قرار مىگيرند.
(آيه 17)
سپس مىافزايد: با وجود اين همه اسباب هدايت الهى كه در صحف مكرمه به وسيله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذكرات، نازل شده، باز هم اين انسان سركش و ناسپاس تسليم حق نمىشود «مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است»؟! (قتل الانسان ما اكفره).
(آيه 18)
و از آنجا كه سر چشمه سركشيها و ناسپاسيها غالبا غرور است براى در هم شكستن اين غرور در اين آيه مىفرمايد: خداوند «او را از چه چيز آفريده است»؟ (من اى شىء خلقه).
(آيه 19)
«او را از نطفه ناچيزى آفريد، و سپس اندازهگيرى كرد و موزون ساخت» (من نطفة خلقه فقدره).
دقت در آفرينش انسان از نطفه و اندازهگيرى تمام ابعاد وجودى او، اعضاء پيكرش، استعدادهايش و نيازهايش خود بهترين دليل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
و چه بزرگ است آن خدائى كه اين موجود ضعيف را اين همه قدرت و توانائى بخشيد كه مىتواند آسمان و زمين و اعماق درياها را جولانگاه خود قرار دهد، و همه نيروهاى محيط خود را مسخر فرمان خويش سازد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:20 PM
(آيه 20)
در ادامه همين سخن مىافزايد: «سپس راه را براى او آسان كرد» (ثم السبيل يسره).
راه تكامل پرورش جنين در شكم مادر، و سپس راه انتقال او را به اين دنيا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان اين است كه قبل از لحظات تولد آن چنان در شكم مادر قرار دارد كه سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پايين رحم است، ولى هنگامى كه فرمان تولد صادر مىشود ناگهان واژگونه مىگردد سر او به طرف پايين مىآيد، و همين موضوع امر تولد را براى او و مادر سهل و آسان مىكند.
بعد از تولد نيز در مسير نموّ و رشد جسمى در دوران كودكى، و سپس نموّ و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسير هدايت معنوى و ايمان، همه را از طريق عقل و دعوت انبياء براى او سهل و آسان ساخته است.
(آيه 21)
سپس به مرحله پايانى عمر انسان بعد از پيمودن اين راه طولانى اشاره كرده، مىفرمايد: «بعد او را ميراند و در قبر پنهان نمود» (ثم اماته فاقبره).
دستور به دفن كردن بدن مردگان (بعد از غسل و كفن و نماز) دستورى است الهام بخش كه مرده انسانها بايد از هر نظر پاك و محترم باشد تا چه رسد به زنده آنها!
(آيه 22)
بعد به مرحله رستاخيز انسانها پرداخته، مىافزايد: «سپس هرگاه كه بخواهد او را زنده (و براى حساب و جزا محشور) مىكند» (ثم اذا شاء انشره).
(آيه 23)
در اين آيه مىفرمايد: با اين همه مواهب الهى نسبت به انسان، از آن روز كه به صورت نطفهاى بىارزش بود تا آن روز كه قدم در اين دنيا گذارد، و راه خود را به سوى كمال طى كرد و سپس از اين دنيا مىرود و در قبر پنهان مىگردد باز اين انسان راه صحيح خود را پيدا نمىكند «چنين نيست كه او مىپندارد، او هنوز آنچه را (خدا) فرمان داده، اطاعت نكرده است» (كلا لما يقض ما امره).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:23 PM
(آيه 24)
انسان بايد به غذاى خود بنگرد! از آنجا كه آيات قبل سخن از مسأله معاد مىگفت، و آيات آينده نيز با صراحت بيشترى از اين مسأله سخن مىگويد، به نظر مىرسد كه آيات مورد بحث به منزله دليلى است براى مسأله معاد كه از طريق بيان قدرت خداوند بر همه چيز، و همچنين احياى زمينهاى مرده به وسيله نزول باران- كه خود نوعى معاد در عالم گياهان است- امكان رستاخيز را اثبات مىكند.
در ضمن چون اين آيات از انواع غذاهائى كه خدا در اختيار انسان و چهارپايان قرار داده سخن مىگويد حس شكرگزارى انسان را بر مىانگيزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مىكند.
نخست مىفرمايد: «انسان بايد به غذاى خويش (و آفرينش آن) بنگرد» (فلينظر الانسان الى طعامه).
نزديكترين اشياء خارجى به انسان غذاى اوست كه با يك دگرگونى جزو بافت وجود او مىشود، و اگر به او نرسد به زودى راه فنا را پيش مىگيرد، و به همين دليل قرآن از ميان تمام موجودات روى مواد غذائى آن هم موادى كه از طريق گياهان و درختان، عايد انسان مىشود تكيه كرده است.
روشن است كه منظور از «نگاه كردن» تماشاى ظاهرى نيست، بلكه نگاه به معنى دقت و انديشه در ساختمان اين مواد غذائى، و اجزاء حياتبخش آن، و تأثيرات شگرفى كه در وجود انسان دارد، و سپس انديشه در خالق آنهاست.
و نيز دقيقا بنگرد كه آنها را از چه راهى تهيه كرده، حلال يا حرام؟ مشروع يا نامشروع؟
در بعضى از روايات كه از معصومين نقل شده آمده است كه منظور از «طعام» در اينجا علم و دانشى است كه غذاى روح انسان است، بايد بنگرد كه آن را از چه كسى گرفته؟
آرى! انسان بايد درست بنگرد كه سر چشمه اصلى علم و دانش او كه غذاى روحانى اوست كجاست مبادا از سر چشمه آلودهاى تغذيه شود و روح و جان او را بيمار كند يا به هلاكت افكند.
(آيه 25)
سپس به شرح تفصيلى اين مواد غذائى و منابع آن پرداخته، مىفرمايد: «ما آب فراوان از آسمان فرو ريختيم» (انا صببنا الماء صبا).
آرى! آب كه مهمترين مايه حيات است همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مىشود، و مىدانيم تمام نهرها، چشمه ها، قناتها و چاه هاى آب، ذخائر آبى خود را از باران مىگيرند.
(آيه 26)
بعد از ذكر موضوع آب كه يكى از اركان مهم رويش گياهان است، به سراغ ركن مهم ديگر يعنى «زمين» مىرود و مىافزايد: «سپس زمين را از هم شكافتيم» (ثم شققنا الارض شقا).
اين شكافتن اشاره به شكافتن زمين به وسيله جوانههاى گياهان است، و به راستى اين يكى از عجائب است كه جوانهاى با آن همه نرمى و لطافت خاكهاى سخت را مىشكافد، و گاه در كوهستانها از لابلاى سنگها عبور كرده، سر بيرون مىآورد.
و احتمال دارد منظور از شكافتن زمين خرد شدن سنگهاى سطح آن در آغاز باشد.
به اين ترتيب آيه اشاره به يكى از معجزات علمى قرآن است كه نشان مىدهد اول بارانها فرو مىبارند، و سپس زمينها شكافته مىشوند و آماده زراعت مىگردند، نه تنها در روزهاى نخست اين عمل صورت گرفته كه امروز نيز ادامه دارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:30 PM
(آيه 27)
بعد از ذكر اين دو ركن اساسى يعنى «آب» و «خاك» به هشت قسمت از روئيدنيها كه از اركان اساسى غذاى انسان يا حيوانات است اشاره كرده، مىفرمايد: «و در آن دانههاى فراوانى رويانديم» (فانبتنا فيها حبا).
دانه هاى غذائى كه مايه اصلى تغذيه انسان و انواع حيوانات است، دانههايى كه اگر يك سال بر اثر خشكسالى قطع شود قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مىگيرد و انسانها همه در زحمت فرو مىروند.
(آيه 28)
و در مرحله بعد مىافزايد: «و (همچنين) انگور و سبزى بسيار» (و عنبا و قضبا).
ذكر «عنب» (انگور) از ميان تمام ميوهها به خاطر مواد غذائى و حياتى فراوانى است كه در اين ميوه نهفته شده و آن را به صورت يك غذاى كامل درآورده است.
توجه داشته باشيد كه «عنب» هم به «انگور» گفته مىشود و هم به «درخت انگور» و در آيات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولى در اينجا مناسب همان انگور است.
«قضب» در اينجا معنى گستردهاى دارد كه هم سبزيهاى خوردنى را شامل مىشود، و هم ميوههاى بوتهاى و هم ريشههاى غذائى را.
(آيه 29)
سپس مىافزايد: «و زيتون و نخل فراوان» (و زيتونا و نخلا).
تكيه روى اين دو ميوه نيز دليلش روشن است چرا كه امروز ثابت شده كه هم «زيتون» و هم «خرما» از مهمترين مواد غذائى نيروبخش و مفيد و سلامت آفرين است.
(آيه 30)
و در مرحله بعد مىافزايد: «و باغهاى پردرخت» با انواع ميوههاى رنگارنگ (و حدائق غلبا).
(آيه 31)
سپس مىافزايد: «و ميوه و چراگاه» (و فاكهة و ابا).
«ابّ» به معنى گياهان خودرو و چراگاهى است كه آماده چريدن حيوانات و يا چيدن گياهان باشد.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه در آيات گذشته بعضى از ميوهها بالخصوص مطرح شده بود، و در اينجا ميوه بطور كلى مطرح شده، و از اين گذشته در آيه قبل كه سخن از باغها مىگفت ظاهرا نظر به ميوههاى باغها داشت، چگونه بار ديگر ميوه در اينجا مطرح شده است؟
در پاسخ مىگوئيم: اما اين كه بعضى از ميوهها بالخصوص ذكر شده مانند انگور و زيتون و خرما (به قرينه درخت نخل) به خاطر اهميت فوق العادهاى است كه از ميان ميوهها دارند، و اما اين كه چرا «فاكهه» (ميوه) جداگانه از «حدائق» (باغها) ذكر شده؟ ممكن است به خاطر اين باشد كه باغها منافع ديگرى غير از ميوه نيز دارند، منظره زيبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن.
از اين گذشته برگ بعضى از درختان و ريشه و پوست بعضى ديگر، جزء مواد غذائى هستند (مانند چاى و دارچين و زنجبيل و امثال آن) به علاوه برگهاى بسيارى از درختان خوراك مناسبى براى حيوانات است و مىدانيم آنچه در آيات فوق آمده، هم خوراك انسان را شامل مىشود، هم خوراك حيوان را.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:33 PM
(آيه 32)
و لذا در اين آيه مىافزايد: «تا وسيلهاى براى بهرهگيرى شما و چارپايانتان باشد» (متاعا لكم و لانعامكم).
«متاع» هر چيزى است كه انسان از آن متمتع و بهرهمند مىشود.
(آيه 33)
صيحه رستاخيز: بعد از ذكر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنيوى، به بيان معاد و گوشهاى از حوادث رستاخيز و سرنوشت مؤمنان و كافران مىپردازد، تا از يكسو اعلام كند كه اين مواهب و متاع هر چه باشد زود گذر است و نقطه پايانى دارد، و از سوى ديگر وجود اينها دليلى است بر قدرت خداوند بر همه چيز و بر مسأله معاد.
مىفرمايد: «هنگامى كه آن صداى مهيب [- صيحه رستاخيز] بيايد» كافران و مجرمان در اندوه عميقى فرو مىروند (فاذا جاءت الصاخة).
«صاخّه» در اينجا اشاره به «نفخه دوم صور» است، همان صيحه عظيمى كه صيحه بيدارى و حيات مىباشد و همگان را زنده كرده، به عرصه محشر دعوت مىكند.
(آيه 34)
و لذا بلافاصله بعد از آن مىافزايد: «در آن روز كه انسان از برادر خود مىگريزد» (يوم يفر المرء من اخيه).
همان برادرى كه با جان برابر بود و همه جا به ياد او بود و در فكر او، امروز بكلى از او گريزان مىشود.
(آيه 35)
«و (همچنين) از مادر و پدرش» (و امه و ابيه).
(آيه 36)
«و زن و فرزندانش» (و صاحبته و بنيه).
و به اين ترتيب انسان نزديكترين نزديكانش را كه برادر و پدر و مادر و زن و فرزند هستند نه فقط فراموش مىنمايد بلكه از آنها فرار مىكند و اين نشان مىدهد هول و وحشت محشر آنقدر زياد است كه انسان را از تمام پيوندها و علائقش جدا مىكند.
(آيه 37)
در اين آيه دليل اين فرار را بيان كرده، مىفرمايد: «در آن روز هر كدام از آنها وضعى دارد كه او را كاملا به خود مشغول مىسازد» (لكل امرئ منهم يومئذ شأن يغنيه).
در حديثى آمده است كه بعضى از خاندان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از آن حضرت سؤال كردند كه آيا در روز قيامت انسان به ياد دوست صميميش مىافتد؟
در پاسخ فرمود: «سه موقف است كه هيچ كس در آنها به ياد هيچ كس نمىافتد: اول پاى ميزان سنجش اعمال است تا ببيند آيا ميزانش سنگين است يا سبك؟ سپس بر صراط است تا ببيند آيا از آن مىگذرد يا نه؟ و سپس به هنگامى است كه نامههاى اعمال را به دست انسانها مىدهند تا ببيند آن را به دست راستش مىدهند يا دست چپ؟ اين سه موقف است كه در آنها كسى به فكر كسى نيست، نه دوست صميمى، نه يار مهربان، نه افراد نزديك، نه دوستان مخلص، نه فرزندان، و نه پدر و مادر، و اين همان است كه خداوند متعال مىفرمايد: در آن روز هر كسى به قدر كافى به خود مشغول است.»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:35 PM
(آيه 38)
سپس به چگونگى حال مؤمنان و كافران در آن روز پرداخته، مىگويد: «چهرههائى در آن روز گشاده و نورانى است» (وجوه يومئذ مسفرة).
(آيه 39)
«خندان و مسرور است» (ضاحكة مستبشرة).
(آيه 40)
«و صورتهائى در آن روز غبار آلود است» (و وجوه يؤمئذ عليها غبرة).
(آيه 41)
«و دود تاريكى آن را پوشانده است» (ترهقها قترة).
(آيه 42)
«آنان همان كافران فاجرند»! (اولئك هم الكفرة الفجرة).
از اين آيات به خوبى استفاده مىشود كه در صحنه قيامت آثار عقائد و اعمال سوء انسانها در چهرههايشان نمايان مىگردد.
تعبير به «وجوه» به خاطر اين است كه رنگ صورت بيش از هر چيزى مىتواند بيانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتيهاى فكرى و روحى و هم ناراحتيهاى جسمانى.
«پايان سوره عبس»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread548.html
soham 313
30th January 2014, 01:39 PM
سوره تكوير [81]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 29 آيه است.
محتواى سوره:
محتواى اين سوره عمدتا بر دو محور دور مىزند:
1- آيات آغاز اين سوره بيانگر نشانههائى از قيامت و دگرگونيهاى عظيم در پايان اين جهان و آغاز رستاخيز است.
2- بخش دوم سوره از عظمت قرآن و آورنده آن و تأثيرش در نفوس انسانى سخن مىگويد، و اين قسمت با سوگندهاى بيدار كننده و پر محتوايى همراه است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «كسى كه سوره اذا الشّمس كوّرت را بخواند خداوند او را از رسوائى در آن هنگام كه نامه عملش گشوده مىشود حفظ مىكند».
در حديث ديگرى مىخوانيم كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله گفتند: چرا اين قدر زود آثار پيرى در شما نمايان گشته؟
فرمود: «سوره هود، واقعه، مرسلات، عمّ، و اذا الشّمس كوّرت، مرا پير كرد» زيرا آن چنان حوادث هولناك قيامت در اينها ترسيم شده است كه هر انسان بيدارى را گرفتار پيرى زودرس مىكند.
تعبيراتى كه در روايات بالا آمده به خوبى نشان مىدهد كه منظور تلاوتى است كه سر چشمه آگاهى و ايمان و عمل باشد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
30th January 2014, 01:42 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
آن روز كه طومار كائنات پيچيده شود! در آغاز اين سوره چنانكه گفتيم به اشارات كوتاه و هيجان انگيز و تكان دهندهاى از حوادث هولناك پايان اين جهان و آغاز رستاخيز برخورد مىكنيم كه انسان را در عوالم عجيبى سير مىدهد، و مجموعا هشت نشانه از اين نشانهها را بازگو مىكند.
نخست مىفرمايد: «در آن هنگام كه خورشيد در هم پيچيده شود» (اذا الشمس كورت).
مىدانيم خورشيد در حال حاضر كرهاى است فوق العاده داغ و سوزان به اندازهاى كه تمام مواد آن به صورت گاز فشردهاى درآمده و در گرداگردش شعلههاى سوزانى زبانه مىكشد كه صدها هزار كيلومتر ارتفاع آنهاست و اگر كره زمين در وسط يكى از اين شعلههاى عظيم گرفتار شود در دم خاكستر و تبديل به مشتى گاز مىشود! ولى در پايان اين جهان و در آستانه قيامت اين حرارت فرو مىنشيند، و آن شعلهها جمع مىشود، روشنائى آن به خاموشى مىگرايد، و از حجم آن كاسته مىشود و اين است معنى «تكوير».
اين حقيقتى است كه در علم و دانش امروز نيز منعكس است و «ثابت خورشيد» تدريجا رو به تاريكى و خاموشى مىرود.
(آيه 2)
سپس مىافزايد: «و در آن هنگام كه ستارگان بىفروغ شوند» (و اذا النجوم انكدرت).
(آيه 3)
در سومين نشانه رستاخيز مىفرمايد: «و در آن هنگام كه كوهها به حركت درآيند» (و اذا الجبال سيرت).
از آيات مختلف قرآن استفاده مىشود كه در آستانه قيامت كوهها مراحل مختلفى را طى مىكنند- شرح بيشتر در اين باره را در همين جلد در تفسير آيه 20 سوره نبأ مطالعه فرماييد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
30th January 2014, 01:45 PM
(آيه 4)
سپس مىافزايد: «و در آن هنگام كه با ارزشترين اموال به دست فراموشى سپرده شود» (و اذا العشار عطلت).
«عشار» جمع «عشراء» در اصل به معنى شتر ماده باردارى است كه ده ماه بر حمل او گذشته، و در آستانه آوردن بچه است يعنى چيزى نمىگذرد كه شتر ديگرى از او متولد مىشود، و شير فراوان در پستان او ظاهر مىگردد.
در آن روز كه اين آيات نازل گشت چنين شترى با ارزشترين اموال عرب محسوب مىشد.
منظور اين است شدت هول و وحشت آن روز به قدرى است كه هر انسانى نفيسترين اموال خويش را فراموش مىكند.
(آيه 5)
در اين آيه مىافزايد: «و در آن هنگام كه وحوش جمع شوند» (و اذا الوحوش حشرت).
همان حيواناتى كه در حال عادى از هم دور بودند، و از يكديگر مىترسيدند و فرار مىكردند، ولى شدت وحشت حوادث هولناك آستانه قيامت آن چنان است كه اينها را گرد هم جمع مىكند، و همه چيز را فراموش مىكنند، گوئى مىخواهند با اين اجتماعشان از شدت ترس و وحشت خود بكاهند.
و به تعبير ديگر: وقتى آن صحنههاى هولناك خصائص ويژه حيوانات وحشى را از آنها مىگيرد با انسانها چه مىكند!
(آيه 6)
سپس مىافزايد: «و در آن هنگام كه درياها برافروخته شوند»! (و اذا البحار سجرت).
مىدانيم آب از دو ماده «اكسيژن» و «هيدروژن» تركيب يافته كه هر دو سخت قابل اشتعال است، بعيد نيست كه در آستانه قيامت آب درياها چنان تحت فشار قرار گيرد كه تجزيه شوند و تبديل به يكپارچه آتش گردند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
30th January 2014, 01:48 PM
(آيه 7)
بعد از ذكر شش تحول عظيم كه از مقدّمات رستاخيز است به نخستين طليعه آن روز بزرگ اشاره كرده، مىفرمايد: «و در آن هنگام كه هر كس با همسان خود قرين گردد» (و اذا النفوس زوجت).
صالحان با صالحان، و بدكاران با بدكاران، اصحاب اليمين با اصحاب اليمين، و اصحاب الشّمال با اصحاب الشّمال، بر خلاف اين دنيا كه همه با هم آميختهاند، گاه همسايه مؤمن، مشرك است، و گاه همسر صالح، ناصالح ولى در قيامت كه يوم الفصل و روز جدائيهاست اين صفوف كاملا از هم جدا مىشوند.
(آيه 8)
سپس به سراغ يكى ديگر از حوادث رستاخيز رفته، مىافزايد:
«و در آن هنگام كه از دختران زنده به گور شده سؤال شود:» (و اذا الموؤدة سئلت).
(آيه 9)
«به كدامين گناه كشته شدند»؟! (باى ذنب قتلت).
يكى از دردناكترين و وحشيانهترين پديدههاى عصر جاهليت عرب پديده زنده به گور كردن دختران است كه در قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده، با نهايت تأسف اين مسأله به اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مىكند.
در بعضى از روايات در تفسير اين آيه توسعه داده شده، تا آنجا كه شامل هرگونه قطع رحم، و يا قطع مودت اهل بيت عليهم السّلام مىشود.
در حديثى از امام باقر عليه السّلام مىخوانيم هنگامى كه از تفسير اين آيه سؤال شد فرمود: «من قتل فى مودّتنا منظور كسانى است كه در طريق محبت و دوستى ما كشته مىشوند».
البته ظاهر آيه همان است كه گفتيم، ولى ملاك و مفهوم آن قابل چنين توسعهاى مىباشد.
(آيه 10)
آن روز معلوم شود كه در چه كاريم همه؟ به دنبال بحثى كه در آيات گذشته در مورد مرحله اول رستاخيز آمده بود، در اينجا به مرحله دوم آن يعنى، بروز و ظهور عالم ديگر و حسابرسى اعمال اشاره كرده، مىفرمايد: «و در آن هنگام كه نامههاى اعمال گشوده شود» (و اذا الصحف نشرت).
گشوده شدن نامههاى اعمال در قيامت هم در برابر چشم صاحبان آنهاست، تا بخوانند و خودشان به حساب خود برسند، همانگونه كه در سوره اسراء آيه 14 آمده است و هم در برابر چشم ديگران، كه خود تشويقى است براى نيكوكاران و مجازات و رنجى است براى بدكاران.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
30th January 2014, 01:50 PM
(آيه 11)
سپس مىافزايد: «و در آن هنگام كه پرده از روى آسمان برگرفته شود» (و اذا السماء كشطت). اين پردههايى كه در اين دنيا بر جهان ماده و عالم بالا افكنده شده، و مانع از آن است كه مردم فرشتگان يا بهشت و دوزخ را كه درون اين جهان است ببينند كنار مىرود، و انسانها حقايق عالم هستى را مىبينند.
مطابق آيه 49 سوره توبه جهنم هم امروز موجود است، ولى پردهها و حجابهاى عالم دنيا مانع از مشاهده آن است، همان گونه كه مطابق بسيارى از آيات قرآن بهشت نيز هم اكنون آماده براى پرهيزكاران است.
به هر حال آيه فوق ناظر به حوادث مرحله دوم رستاخيز، يعنى مرحله بازگشت انسانها به زندگى و حيات نوين است.
(آيه 12)
و لذا در اين آيه مىافزايد: «و در آن هنگام كه دوزخ شعلهور گردد» (و اذا الجحيم سعرت).
(آيه 13)
و در اين آيه مىفرمايد: «و در آن زمان كه بهشت (به پرهيزكاران) نزديك شود» (و اذا الجنة ازلفت).
همين معنى در آيه 90 سوره «شعرا» نيز آمده است با اين تفاوت كه در اينجا تصريح به نام «متقين» نشده و در آنجا تصريح شده است.
(آيه 14)
و بالاخره در اين آيه، كه در حقيقت مكمل تمام آيات گذشته و جزايى براى جملههاى شرطيهاى است كه در دوازده آيه قبل آمده، مىفرمايد: آرى در آن هنگام «هر كس مىداند چه چيزى را آماده كرده است»! (علمت نفس ما احضرت).
اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه همه اعمال انسانها در آنجا حاضر مىشود، و علم و آگاهى آدمى نسبت به آنها علمى توأم با شهود و مشاهده خواهد بود.
اين حقيقت در آخرين آيات سوره زلزال نيز آمده است آنجا كه مىفرمايد:
«هر كس به اندازه ذرّهاى كار نيك كرده باشد آن را مىبيند، و هر كس به اندازه ذرّهاى كار بد كرده باشد آن را مىبيند».
(آيه 15)
به دنبال آيات گذشته كه سخن از معاد و مقدمات رستاخيز و بخشى از حوادث آن روز بزرگ مىگفت، در اينجا به بحث از حقانيت قرآن و صدق گفتار پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىپردازد، و در حقيقت آنچه را در آيات قبل پيرامون معاد آمده است تأكيد مىكند و با ذكر قسمهاى آگاهى بخش، مطلب را مؤكد مىسازد.
نخست مىفرمايد: «سوگند به ستارگانى كه بازمىگردند» (فلا اقسم بالخنس).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
30th January 2014, 01:54 PM
(آيه 16)
«حركت مىكنند و از ديدهها پنهان مىشوند» (الجوار الكنس).
منظور از اين سوگندها- همان گونه كه در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير اين آيات نقل شده- پنج ستاره سيار منظومه شمسى است كه با چشم غير مسلح ديده مىشود (عطارد، زهره، مرّيخ، مشترى، و زحل).
توضيح اين كه اگر در چند شب متوالى چشم به آسمان بدوزيم به اين معنى پى مىبريم كه ستارگان آسمان دسته جمعى تدريجا طلوع مىكنند و با هم غروب مىنمايند بىآنكه تغييرى در فواصل آنها به وجود آيد، گوئى مرواريدهايى هستند كه روى يك پارچه سياه در فواصل معينى دوخته شدهاند، و اين پارچه را از يك طرف بالا مىآورند و از طرف ديگر پايين مىكشند، تنها پنج ستاره است كه از اين قانون كلى مستثناست، يعنى در لابلاى ستارگان ديگر حركت مىكنند. گوئى پنج مرواريد ندوخته روى اين پارچه آزاد قرار گرفتهاند، و در لابلاى آنها مىغلطند! اينها همان پنج ستاره عضو خانواده منظومه شمسى مىباشد، و حركات آنها به خاطر نزديكيشان با ماست، و گر نه ساير ستارگان آسمان نيز داراى چنين حركاتى هستند اما چون از ما بسيار دورند ما نمىتوانيم حركات آنها را احساس كنيم، اين از يكسو.
از سوى ديگر: توجه به اين نكته لازم است كه علماى هيئت اين ستارگان را «نجوم متحيّره» ناميدهاند زيرا حركات آنها روى خط مستقيم نيست، و به نظر مىرسد كه مدتى سير مىكنند بعد كمى بر مىگردند، دو مرتبه به سير خود ادامه مىدهند كه در باره علل آن در علم «هيئت» بحثهاى فراوانى شده است.
آيات فوق ممكن است اشاره به همين باشد كه اين ستارگان داراى حركتند (الجوار) و در سير خود رجوع و بازگشت دارند (الخنّس) و سر انجام به هنگام طلوع سپيده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مىشوند، شبيه آهوانى كه شبها در بيابانها براى به دست آوردن طعمه مىگردند، و به هنگام روز از ترس صياد و حيوانات وحشى در «كناس» خود مخفى مىشوند (الكنس).
به هر حال گويا قرآن مجيد مىخواهد با اين سوگندهاى پرمعنى و آميخته با نوعى ابهام انديشهها را به حركت درآورد و متوجه وضع خاص و استثنائى اين سيارات در ميان خيل عظيم ستارگان آسمان كند، تا بيشتر در آن فكر كنند و به عظمت پديد آورنده اين دستگاه عظيم آشناتر شوند.
(آيه 17)
در اين آيه، به دومين سوگند پرداخته، مىگويد: «و قسم به شب، هنگامى كه پشت كند و به آخر رسد» (و الليل اذا عسعس).
(آيه 18)
و سر انجام به سراغ سومين و آخرين قسم رفته، مىفرمايد: «و به صبح، هنگامى كه تنفس كند»! (و الصبح اذا تنفس).
اين تعبير شبيه تعبيرى است كه در سوره مدّثّر بعد از سوگند به شب آمده است كه مىفرمايد: «و الصبح اذا اسفر سوگند به صبح هنگامى كه نقاب از چهره برگيرد» گوئى ظلمت شب همچون نقاب سياهى بر صورت صبح افتاده، به هنگام سپيده دم نقاب را كنار مىزند و چهره نورانى و پرفروغ خود را كه نشانه زندگى و حيات است به جهانيان نشان مىدهد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
31st January 2014, 01:44 PM
صفحه ی 353 از قرآن کریم شامل آیات 19 تا 29 از سوره ی تکویر و سوره ی انفطار و آیات 1 تا 9 از سوره ی مطففین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ(19)
كه [قرآن] سخن فرشته بزرگواري است(19)
ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ(20)
نيرومند [كه] پيش خداوند عرش بلندپايگاه است(20)
مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ(21)
در آنجا [هم] مطاع [و هم] امين است(21)
وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ(22)
و رفيق شما مجنون نيست(22)
وَلَقَدْ رَءَاهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ(23)
و قطعا آن [فرشته وحي] را در افق رخشان ديده(23)
وَمَا هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنِينٍ(24)
و او در امر غيب بخيل نيست(24)
وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَٰنٍ رَّجِيمٍ(25)
و [قرآن] نيست سخن ديو رجيم(25)
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ(26)
پس به كجا مي رويد(26)
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَٰلَمِينَ(27)
اين [سخن] بجز پندي براي عالميان نيست(27)
لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ(28)
براي هر يك از شما كه خواهد به راه راست رود(28)
وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن يَشَآءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَٰلَمِينَ(29)
و تا خدا پروردگار جهانها نخواهد [شما نيز] نخواهيد خواست(29)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذَا السَّمَآءُ انفَطَرَتْ(1)
آنگاه كه آسمان زهم بشكافد(1)
وَإِذَا الْكَوَاكِبُ انتَثَرَتْ(2)
و آنگاه كه اختران پراكنده شوند(2)
وَإِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَتْ(3)
و آنگاه كه درياها از جا بركنده گردند(3)
وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ(4)
و آنگاه كه گورها زير و زبر شوند(4)
عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ وَأَخَّرَتْ(5)
هر نفسي آنچه را پيش فرستاده و بازپس گذاشته بداند(5)
يَٰٓأَيُّهَا الْإِنسَٰنُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ(6)
اي انسان چه چيز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته(6)
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّيٰكَ فَعَدَلَكَ(7)
همان كس كه تو را آفريد و [اندام] تو را درست كرد و [آنگاه] تو را سامان بخشيد(7)
فِيٓ أَيِّ صُورَةٍ مَّا شَآءَ رَكَّبَكَ(8)
و به هر صورتي كه خواست تو را تركيب كرد(8)
كَلَّا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ(9)
با اين همه شما منكر [روز] جزاييد(9)
وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَٰفِظِينَ(10)
و قطعا بر شما نگهباناني [گماشته شده]اند(10)
كِرَامًا كَٰتِبِينَ(11)
[فرشتگان] بزرگواري كه نويسندگان [اعمال شما] هستند(11)
يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ(12)
آنچه را مي كنيد مي دانند(12)
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ(13)
قطعا نيكان به بهشت اندرند(13)
وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ(14)
و بي شك بدكاران در دوزخند(14)
يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ(15)
روز جزا در آنجا درآيند(15)
وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَآئِبِينَ(16)
و از آن [عذاب] دور نخواهند بود(16)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ(17)
و تو چه داني كه چيست روز جزا(17)
ثُمَّ مَآ أَدْرَيٰكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ(18)
باز چه داني كه چيست روز جزا(18)
يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَئًْا وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ(19)
روزي كه كسي براي كسي هيچ اختياري ندارد و در آن روز فرمان از آن خداست(19)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَيْلٌ لِّلْمُطَفِّفِينَ(1)
واي بر كم فروشان(1)
الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا۟ عَلَي النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ(2)
كه چون از مردم پيمانه ستانند تمام ستانند(2)
وَإِذَا كَالُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ(3)
و چون براي آنان پيمانه يا وزن كنند به ايشان كم دهند(3)
أَلَا يَظُنُّ أُو۟لَٰٓئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ(4)
مگر آنان گمان نمي دارند كه برانگيخته خواهند شد(4)
لِيَوْمٍ عَظِيمٍ(5)
[در] روزي بزرگ(5)
يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَٰلَمِينَ(6)
روزي كه مردم در برابر پروردگار جهانيان به پاي ايستند(6)
كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ الْفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ(7)
نه چنين است [كه مي پندارند] كه كارنامه بدكاران در سجين است(7)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا سِجِّينٌ(8)
و تو چه داني كه سجين چيست(8)
كِتَٰبٌ مَّرْقُومٌ(9)
كتابي است نوشته شده(9)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
31st January 2014, 01:49 PM
(آيه 19)
پيك وحى الهى بر او نازل شده! در اين آيه به چيزى كه تمام اين سوگندها به خاطر آن ياد شده پرداخته، مىفرمايد: «يقينا اين (قرآن) كلام فرستاده بزرگوارى است [- جبرئيل امين]» كه از سوى خداوند براى پيامبرش آورده (انه لقول رسول كريم).
و اين پاسخى است به آنها كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را متهم مىكردند كه قرآن را خود ساخته و پرداخته، و به خدا نسبت داده است.
در اين آيه و آيات بعد پنج وصف براى «جبرئيل» پيك وحى خدا بيان شده، كه در حقيقت اوصافى است كه براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است.
نخست توصيف او به «كريم» بودن كه اشاره به ارزش وجودى اوست.
(آيه 20)
سپس به اوصاف ديگر پرداخته، مىافزايد: «او صاحب قدرت است، و نزد (خداوند) صاحب عرش مقام والائى دارد»! (ذى قوة عند ذى العرش مكين).
«ذى العرش» اشاره به ذات پاك خداوند است، گر چه او صاحب تمام عالم هستى است ولى از آنجا كه عرش- خواه به معنى عالم ماوراء طبيعت باشد، و يا مقام علم مكنون خداوند- اهميت بيشترى دارد، او را به صاحب عرش بودن توصيف مىكند.
(آيه 21)
و در چهارمين و پنجمين توصيف مىگويد: «در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) و امين است» (مطاع ثم امين).
از روايات استفاده مىشود كه گاه جبرئيل امين براى ابلاغ آيات قرآن از سوى گروه عظيمى از فرشتگان همراهى مىشد و مسلما در ميان آنها مطاع بود و يك رسول بايد در ميان همراهانش مطاع باشد.
در حديثى آمده است به هنگام نزول اين آيات پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به جبرئيل فرمود: «چه خوب خداوند تو را ستوده است كه فرموده: صاحب قدرت است، و در نزد خداوند صاحب عرش، قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانرواست و امين، نمونهاى از قدرت و امانت خود را بيان كن! جبرئيل در پاسخ عرض كرد: اما نمونه قوت من اين كه مأمور نابودى شهرهاى قوم لوط شدم، و آن چهار شهر بود، در هر شهر چهارصد هزار مرد جنگجو وجود داشت، به جز فرزندان آنها، من اين شهرها را از بين برداشتم و به آسمان بردم تا آنجا كه فرشتگان آسمان صداى حيوانات آنها را شنيدند، سپس به زمين آوردم، و زير و رو كردم! و اما نمونه امانت من اين است كه هيچ دستورى به من داده نشده كه از آن دستور كمترين تخطى كرده باشم».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
31st January 2014, 01:56 PM
(آيه 22)
سپس به نفى نسبت ناروائى كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مىدادند پرداخته، مىافزايد: «و صاحب شما [- پيامبر] ديوانه نيست» (و ما صاحبكم بمجنون).
تعبير به «صاحب» اشاره به اين است كه او ساليان دراز در ميان شما زندگى كرده، و همنشين با افراد شما بوده است، و او را به عقل و درايت و امانت شناختهايد، چگونه نسبت جنون به او مىدهيد؟!
(آيه 23)
بعد براى تأكيد ارتباط پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با جبرئيل امين مىافزايد: «او (جبرئيل) را در افق روشن ديده است»! (و لقد رآه بالافق المبين).
منظور از «افق مبين» همان «افق اعلى» و افق آشكار كننده فرشتگان است كه پيامبر جبرئيل را در آن مشاهده كرد.
(آيه 24)
سپس مىافزايد: «و او نسبت به آنچه از طريق وحى دريافت داشته بخل ندارد» (و ما هو على الغيب بضنين).
همه را بىكم و كاست در اختيار بندگان خدا مىنهد، او مانند بسيارى از مردم نيست كه وقتى به حقيقت مهمى دست مىيابند اصرار در كتمان آن دارند، و غالبا از بيان آن بخل مىورزند.
اگر ديگران به خاطر علوم محدودشان چنين صفتى را دارند پيامبر كه سر چشمه علمش اقيانوس بيكران علم خداست از اين گونه صفات مبراست.
(آيه 25)
و نيز مىافزايد: «و اين (قرآن) گفته شيطان رجيم نيست» (و ما هو بقول شيطان رجيم).
اين آيات قرآنى هرگز مانند سخنان كاهنان كه از طريق ارتباط با شياطين دريافت مىداشتند نمىباشد، و نشانههاى اين حقيقت در آن ظاهر است، چرا كه سخنان كاهنان آميخته با دروغ و اشتباهات فراوان بود، و بر محور اميال و مطامعشان دور مىزند، و اين هيچ نسبتى با قرآن مجيد ندارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
31st January 2014, 01:58 PM
(آيه 26)
اى غافلان به كجا مىرويد؟! در آيات گذشته اين حقيقت روشن شد كه قرآن مجيد كلام خداست، چرا كه محتوايش نشان مىدهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است، كه به وسيله پيك وحى خدا با قدرت و امانت كامل بر پيامبرى كه در نهايت اعتدال عقل است نازل شده.
در اينجا مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ مورد توبيخ قرار داده با يك استفهام توبيخى مىگويد: «پس به كجا مىرويد»؟ (فاين تذهبون). چرا راه راست را رها كرده، به بيراهه گام مىنهيد؟
(آيه 27)
سپس مىافزايد: «اين (قرآن) چيزى جز تذكّرى براى جهانيان نيست» (ان هو الا ذكر للعالمين).
همه را اندرز مىدهد، هشدار مىدهد، تا از خواب غفلت بيدار شوند.
(آيه 28)
و از آنجا كه براى هدايت و تربيت تنها «فاعليت فاعل» كافى نيست بلكه «قابليت قابل» نيز شرط است، در اين آيه مىافزايد: قرآن مايه بيدارى است «براى كسى از شما كه بخواهد راه مستقيم پيش گيرد» (لمن شاء منكم ان يستقيم).
آيه قبل عموميت فيض هدايت الهى را بيان مىكند، و اين آيه شرط بهرهگيرى از اين فيض را، و تمام مواهب عالم چنين است كه اصل فيض عام است ولى استفاده از آن مشروط به اراده و تصميم است.
(آيه 29)
اما از آنجا كه تعبير به مشيت و اراده انسان ممكن است اين توهّم را ايجاد كند كه انسان چنان آزاد است كه هيچ نيازى در پيمودن اين راه به خداوند و توفيق الهى ندارد، در آخرين آيه اين سوره به بيان نفوذ مشيت پروردگار پرداخته، مىفرمايد: «و شما اراده نمىكنيد مگر اين كه خداوند- پروردگار جهانيان- اراده كند و بخواهد» (و ما تشاؤن الا ان يشاء الله رب العالمين).
در حقيقت مجموع اين دو آيه همان مسأله دقيق و ظريف «امر بين امرين» را بيان مىكند، از يكسو مىگويد تصميمگيرى به دست شماست، از سوى ديگر مىگويد: تا خدا نخواهد شما نمىتوانيد تصميم بگيريد، يعنى اگر شما مختار و آزاد آفريده شدهايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خداست، او خواسته است كه شما چنين باشيد.
انسان در اعمال خود نه مجبور است، و نه صد در صد آزاد، نه طريقه «جبر» صحيح است و نه طريقه «تفويض» بلكه هر چه او دارد، از عقل و هوش و توانائى جسمى و قدرت تصميمگيرى همه از ناحيه خداست. و همين واقعيت است كه او را از يكسو دائما نيازمند به خالق مىسازد، و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى و اختيارش به او تعهد و مسؤوليت مىدهد.
«پايان سوره تكوير»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread553.html
soham 313
31st January 2014, 02:03 PM
سوره انفطار [82]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 19 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره مانند بسيارى از سورههاى ديگر جزء آخر قرآن بر محور مسائل مربوط به قيامت دور مىزند، و روى هم رفته در آيات نوزدهگانه آن به پنج موضوع در اين رابطه اشاره شده:
1- اشراط السّاعه: يعنى حوادث عظيمى كه در پايان جهان و در آستانه قيامت رخ مىدهد.
2- توجه انسان به نعمتهاى خداوند كه سراسر وجود او را فرا گرفته.
3- اشاره به فرشتگانى كه مأمور ثبت اعمال انسانها هستند.
4- سرنوشت نيكان و بدان در قيامت.
5- گوشهاى از سختيهاى آن روز بزرگ.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «هر كس اين دو سوره: سوره انفطار و سوره انشقاق را تلاوت كند، و آن دو را در نماز فريضه و نافله برابر چشم خود قرار دهد هيچ حجابى او را از خدا محجوب نمىدارد، و چيزى ميان او و خداوند حائل نمىشود، پيوسته (با چشم دل) به خدا مىنگرد و خدا (با لطفش) به او نگاه مىكند، تا از حساب مردم فارغ شود».
مسلما نعمت بزرگ حضور در پيشگاه خدا، و از ميان رفتن حجابها ميان او و پروردگار، براى كسى است كه اين دو سوره را در عمق جانش جاى دهد و خود را براساس آن بسازد، نه اين كه به لقلقه زبان اكتفا كند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread554.html
soham 313
31st January 2014, 02:06 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
آن زمان كه نظام جهان در هم ريزد! باز در آغاز اين سوره به قسمتى از حوادث وحشت انگيزى كه در آستانه رستاخيز سرتاسر اين جهان را فرا مىگيرد برخورد مىكنيم.
نخست مىفرمايد: «در آن زمان كه آسمان [- كرات آسمانى] از هم شكافته شود» (اذا السماء انفطرت).
(آيه 2)
«و آن زمان كه ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند» (و اذا الكواكب انتثرت).
نظام جهان بالا در هم مىريزد، و انفجارهاى عظيمى سراسر كرات آسمانى را فرا مىگيرد، منظومهها نظام خويش را از دست مىدهند، و ستارگان از مدار خود بيرون مىروند، و بر اثر تصادم شديد به يكديگر متلاشى مىشوند، عمر اين جهان به پايان مىرسد، و همه چيز ويران مىشود، تا بر ويرانههايش عالم نوين آخرت برپا گردد.
هدف اعلام اين مطلب است جايى كه اين كرات عظيم آسمانى به چنين سرنوشتى دچار شوند تكليف انسان ضعيف در اين ميان معلوم است.
(آيه 3)
سپس از آسمان به زمين مىآيد، مىفرمايد: «و آن زمان كه درياها به هم پيوسته شود» (و اذا البحار فجرت).
گرچه امروز نيز تمام درياهاى روى زمين (غير از درياچهها) به هم ارتباط دارند، ولى به نظر مىرسد كه در آستانه قيامت بر اثر زلزلههاى شديد، يا متلاشى شدن كوهها و ريختن آنها در درياها چنان درياها پر مىشوند كه آب سراسر خشكيها را فرا مىگيرد، و درياها به صورت يك اقيانوس گسترده و فراگير در مىآيند، همانگونه كه يكى از تفسيرهاى آيه 6 سوره تكوير «و اذا البحار سجرت» نيز همين است «1».
__________________________________________________
(1) احتمال ديگرى در تفسير اين آيه داده شده كه در ذيل آيه 6 سوره تكوير ذكر گرديد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread554.html
soham 313
31st January 2014, 02:16 PM
(آيه 4)
سپس در باره مرحله دوم رستاخيز و تجديد حيات جهان و تجديد حيات مردگان مىفرمايد: «و آن زمان كه قبرها زير و رو گردد» (و اذا القبور بعثرت). و مردگان بيرون آيند و براى حساب آماده شوند.
(آيه 5)
و بعد از ذكر اين نشانهها كه قبل از رستاخيز و بعد از آن صورت مىگيرد، سخن نهائى را چنين بيان مىكند: در آن زمان «هر كس مىداند آنچه را كه از پيش فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است» (علمت نفس ما قدمت و اخرت).
آرى! آن روز حجابها كنار مىرود، پردههاى غرور و غفلت دريده مىشود، و حقايق جهان عريان و آشكار مىگردد، آنجاست كه انسان تمامى اعمال خود را مىبيند و از نيك و بد آن آگاه مىشود، چه اعمالى را كه از قبل فرستاده، و چه كارهائى كه آثارش بعد از او در دنيا باقى مانده مانند خيرات و صدقات جاريه، و بناها و آثارى كه براى مقاصد رحمانى يا شيطانى ساخته، و از خود به جا نهاده است، و يا كتابها و آثار علمى و غير علمى كه براى مقاصد نيك و بد تحرير يافته، و بعد از او مورد بهرهبردارى ديگران قرار گرفته است، همچنين سنتهاى نيك و بد كه اقوامى را به دنبال خود كشانيده.
اينها نمونههائى است از كارهائى كه نتايجش بعد از انسان به او مىرسد و مصداق «اخّرت» در آيه فوق است.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «بعد از مرگ انسان، پرونده اعمال او بسته مىشود، و اجر و پاداشى به او نمىرسد مگر از سه طريق (و در روايت ديگرى اين امور شش چيز شمرده شده:) بناها و اشياء مفيدى كه براى استفاده مردم از خود به يادگار گذارده، فرزند صالح، قرآنى كه آن را تلاوت مىكند، چاهى كه حفر كرده، درختى كه غرس نموده، تهيه آب، و سنّت حسنهاى كه بعد از او باقى مىماند و مورد توجه قرار مىگيرد.»
(آيه 6)
اى انسان! چه چيز تو را مغرور ساخته؟ در تعقيب آيات گذشته كه پيرامون معاد سخن مىگفت، در اينجا براى بيدار كردن انسان از خواب غفلت، و توجه او به مسؤوليتهايش در برابر خداوند، نخست او را مخاطب ساخته، و با يك استفهام توبيخى شديد و در عين حال توأم با نوعى لطف و محبت مىفرمايد: «اى انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته»؟ (يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم).
به مقتضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قرار داده، و تربيت و تكامل را بر عهده گرفته، و به مقتضاى كرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده، و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است.
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه هنگام تلاوت اين آيه فرمود: «غرّه جهله جهل و نادانيش او را مغرور و غافل ساخته است»! و از اينجا روشن مىشود هدف اين است كه با تكيه بر مسأله ربوبيت و كرم خداوند غرور و غفلت و جهل انسان را در هم بشكند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread554.html
soham 313
31st January 2014, 02:25 PM
(آيه 7)
سپس براى بيدار ساختن اين انسان غافل به گوشهاى از كرم و الطافش به او در چهار مرحله اشاره كرده، مىفرمايد: «همان خدائى كه تو را آفريد، و سامان داد و منظم ساخت» (الذى خلقك فسواك فعدلك).
(آيه 8)
«و در هر صورتى كه مىخواست تو را تركيب نمود» (فى اى صورة ما شاء ركبك).
در اين آيات و بسيارى ديگر از آيات قرآن خداوند اين انسان فراموشكار و مغرور را وادار به عرفان خويشتن مىكند از آغاز آفرينش در رحم مادر، تا لحظه تولد، و از آنگاه تا نمو و رشد كامل، وجود خويش را مورد بررسى دقيق قرار دهد، و ببيند در هر گام، و در هر لحظه، نعمت تازهاى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده، تا خود را سراپا غرق احسان او بيند و از مركب غرور و غفلت پايين آيد و طوق بندگى حق را بر گردن نهد.
(آيه 9)
سپس به منشأ غرور و غفلت آنها اشاره كرده، مىفرمايد: «آن گونه كه شما مىپنداريد نيست بلكه شما روز جزا را منكريد» (كلا بل تكذبون بالدين).
نه مسأله كرم خداوند مايه غرور شماست، و نه لطف و نعمتهاى او، بلكه ريشه اصلى را در عدم ايمان به روز رستاخيز بايد بيابيد.
(آيه 10)
سپس براى از ميان بردن عوامل غرور و غفلت و تقويت ايمان به معاد مىافزايد: «و بىشك نگاهبانانى بر شما گمارده شده ...» (و ان عليكم لحافظين).
(آيه 11)
نگاهبانانى كه در نزد پروردگار «والا مقام و نويسنده» اعمال نيك و بد شما هستند (كراما كاتبين).
(آيه 12)
«كه مىدانند شما چه مىكنيد» (يعلمون ما تفعلون). حتى از اراده و تصميم باطنى شما به هنگام گناه يا كار نيك با خبرند.
منظور از «حافظين» در اينجا فرشتگانى هستند كه مأمور حفظ و نگهدارى اعمال انسانها اعم از نيك و بد هستند كه در آيه 17 سوره ق از آنها تعبير به «رقيب و عتيد» شده است: «انسان هيچ سخنى را تلفظ نمىكند مگر اين كه نزد او فرشتهاى است مراقب و آماده براى انجام مأموريت».
و در همان سوره ق آيه 16 مىفرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته از راست و چپ كه ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مىكنند».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread554.html
soham 313
31st January 2014, 02:30 PM
(آيه 13)
به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثبت و ضبط اعمال انسانها به وسيله فرشتگان آمد، در اينجا به نتيجه اين حسابرسى، و مسير نهائى نيكان و بدان اشاره كرده، مىفرمايد: «به يقين نيكان در نعمتى فراوانند» (ان الابرار لفى نعيم).
(آيه 14)
«و بدكاران در دوزخند»! (و ان الفجار لفى جحيم).
اين كه مىفرمايد: «نيكوكاران در بهشت، و بدكاران در دوزخند» ممكن است به اين معنى باشد كه آنها هم اكنون نيز در بهشت و دوزخ وارد شدهاند، و در همين دنيا نيز نعمتهاى بهشتى و عذابهاى دوزخى آنها را فرا گرفته، همان گونه كه در آيه 54 سوره عنكبوت مىخوانيم: «دوزخ كافران را احاطه كرده است».
و نيز جمعى گفتهاند كه اين گونه تعبيرها اشاره به آينده حتمى است- ولى معنى اول با ظاهر آيه سازگارتر است.
(آيه 15)
در اين آيه توضيح بيشترى در باره سرنوشت فاجران داده، مىافزايد: «روز جزا وارد آن مىشوند و مىسوزند» (يصلونها يوم الدين).
هرگاه معنى آيه گذشته چنين باشد كه آنها هم اكنون داخل دوزخند اين آيه نشان مىدهد كه در روز قيامت ورود بيشتر و عميقترى در اين آتش سوزان مىيابند و اثر آتش را به خوبى احساس مىكنند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread554.html
soham 313
31st January 2014, 02:34 PM
(آيه 16)
و باز براى تأكيد بيشتر مىفرمايد: «و آنان هرگز از آن غايب و دور نيستند» (و ما هم عنها بغائبين).
بسيارى از مفسران اين جمله را دليلى بر خلود و جاودانگى عذاب «فجار» گرفتهاند، و چنين نتيجهگيرى كردهاند كه منظور از «فجّار» در اين آيات كفّارند. چرا كه «خلود» و جاودانگى جز در مورد آنها وجود ندارد بنابر اين فجّار كسانى هستند كه پردههاى تقوا و عفاف را به خاطر عدم ايمان و تكذيب روز جزا دريدهاند. نه به خاطر غلبه هواى نفس در عين داشتن ايمان.
ضمنا آيه فوق اين حقيقت را نيز بازگو مىكند كه عذاب دوزخيان هيچ گونه فترتى ندارد، و حتى براى ساعت و يا لحظهاى از آن دور نمىشوند.
(آيه 17)
بعد براى بازگو كردن اهميت آن روز بزرگ مىافزايد: «تو چه مىدانى روز جزا چيست»؟ (و ما ادراك ما يوم الدين).
(آيه 18)
«باز چه مىدانى روز جزا چيست»؟ (ثم ما ادراك ما يوم الدين).
جائى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آن آگاهى وسيع از قيامت و علم فوق العاده او نسبت به مبدأ و معاد، حوادث آن روز بزرگ و اضطراب و وحشت عظيمى را كه بر آن حاكم است به خوبى نداند تكليف بقيه روشن است.
(آيه 19)
سپس در يك جمله كوتاه و پر معنى يكى ديگر از ويژگيهاى آن روز را كه در حقيقت همه چيز در آن نهفته است مطرح كرده، مىفرمايد: «روزى است كه هيچ كس قادر بر انجام كارى به سود ديگرى نيست، و همه امور در آن روز از آن خداست» (يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله). البته در اين جهان نيز همه كارها به دست قدرت اوست، و همگان به او نيازمندند، ولى در آن روز اين مالكيت و حاكميت صورى و مجازى انسانها نيز برچيده مىشود و حاكميت مطلقه خداوند و مالكيت او بر هر چيز از هر زمان آشكارتر است.
«پايان سوره انفطار»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread554.html
soham 313
31st January 2014, 02:38 PM
سوره مطفّفين [83]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 36 آيه است.
محتواى سوره:
بحثهاى اين سوره بر پنج محور دور مىزند:
1- هشدار و تهديد شديدى نسبت به كم فروشان.
2- اشاره به اين مطلب كه گناهان از عدم ايمان راسخ به رستاخيز سر چشمه مىگيرد.
3- بخشى از سرنوشت «فجّار» در آن روز بزرگ.
4- قسمتى از مواهب عظيم و نعمتهاى روح پرور نيكوكاران در بهشت.
5- اشارهاى به استهزاى جاهلانه كافران نسبت به مؤمنان و معكوس شدن اين كار در قيامت.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس سوره مطففين را بخواند خدا او را از شراب طهور زلال و خالص كه دست احدى به آن نرسيده در آن روز سيراب مىكند».
و در حديثى از امام صادق عليه السّلام آمده است: «هر كس در نمازهاى فريضه خود سوره مطففين را بخواند خداوند امنيت از عذاب دوزخ را در قيامت به او عطا مىكند، نه آتش دوزخ او را مىبيند و نه او آتش دوزخ را» پيداست اين همه ثواب و فضيلت و بركت براى كسى است كه خواندن آن را مقدمهاى براى عمل قرار دهد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
31st January 2014, 02:40 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
شأن نزول:
«ابن عباس» مىگويد: هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وارد مدينه شد بسيارى از مردم سخت آلوده كم فروشى بودند، خداوند اين آيات را نازل كرد و آنها پذيرفتند و بعد از آن كم فروشى را ترك كردند.
در حديث ديگرى آمده است كه: بسيارى از اهل مدينه تاجر بودند و در كار خود كم فروشى مىكردند، و بسيارى از معاملات آنها معاملات حرام بود، اين آيات نازل شد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را براى اهل مدينه تلاوت فرمود سپس افزود: «پنج چيز در برابر پنج چيز است»! عرض كردند: اى رسول خدا! كدام پنج در مقابل كدام پنج است؟
فرمود: «هيچ قومى عهدشكنى نكردند مگر اين كه خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلّط ساخت.
و هيچ جمعيتى به غير حكم الهى حكم نكردند مگر اين كه فقر در ميان آنها زياد شد.
و در ميان هيچ ملّتى فحشا ظاهر نشد مگر اين كه مرگ و مير در ميان آنها فراوان گشت! هيچ گروهى كم فروشى نكردند مگر اين كه زراعت آنها از بين رفت و قحطى آنها را فرو گرفت! و هيچ قومى زكات را منع نكردند مگر اين كه باران از آنها قطع شد»!
(آيه 1)
واى بر كم فروشان! در آغاز سوره قبل از هر چيز كم فروشان را مورد تهديد شديدى قرار داده، مىفرمايد: «واى بر كم فروشان»! (ويل للمطففين).
اين در حقيقت اعلان جنگى است از ناحيه خداوند به اين افراد ظالم و ستمگر و كثيف كه حق مردم را به طرز ناجوانمردانهاى پايمال مىكنند.
قابل توجه اين كه در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده كه خداوند «ويل» را در باره هيچ كس در قرآن قرار نداده مگر اين كه او را كافر نام نهاده همان گونه كه در آيه 37 سوره مريم، مىفرمايد: «واى بر كافران از مشاهده روز بزرگ».
از اين روايت استفاده مىشود كه كم فروشى بوى كفر مىدهد!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
31st January 2014, 02:44 PM
(آيه 2)
سپس به شرح كار مطففين و كم فروشان پرداخته، مىفرمايد:
«آنان كه وقتى براى خود پيمانه مىكنند حق خود را بطور كامل مىگيرند» (الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون).
(آيه 3)
«اما هنگامى كه مىخواهند براى ديگران پيمانه يا وزن كنند كم مىگذارند»! (و اذا كالوهم او وزنوهم يخسرون).
البته بعيد نيست با استفاده از الغاى خصوصيت «كم فروشى» كم گذاردن در خدمات را نيز فراگيرد، فى المثل كارگر و كارمندى چيزى از وقت خود بدزدد در رديف «مطففين» و كم فروشانى است كه آيات اين سوره سخت آنها را نكوهش كرده است. حتى بىتناسب نيست اگر هرگونه تجاوز از حدود الهى و كم و كسر گذاشتن در روابط اجتماعى و اخلاقى را مشمول آن بدانيم.
(آيه 4)
سپس آنها را با اين جمله استفهام توبيخى، مورد تهديد قرار مىدهد:
«آيا آنها گمان نمىكنند كه برانگيخته مىشوند»؟! (ا لا يظن اولئك انهم مبعوثون).
(آيه 5)
«در روزى بزرگ» (ليوم عظيم). روزى كه عذاب و حساب و خبر او و هول و وحشتش همه عظيم است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
31st January 2014, 02:47 PM
(آيه 6)
«روزى كه مردم در پيشگاه پروردگار جهانيان مىايستند» (يوم يقوم الناس لرب العالمين).
يعنى اگر آنها قيامت را باور مىداشتند و مىدانستند حساب و كتابى در كار است، و تمام اعمالشان براى محاكمه در آن دادگاه بزرگ ثبت مىشود، هرگز چنين ظلم و ستم نمىكردند، و حقوق افراد را پايمال نمىساختند.
در حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل شده است: «هنگامى كه امير مؤمنان على عليه السّلام در كوفه بود همه روز صبح در بازارهاى كوفه مىآمد و بازار به بازار مىگشت و تازيانهاى (براى مجازات متخلفان) بر دوش داشت در وسط هر بازار مىايستاد و صدا مىزد: «اى گروه تجّار! از خدا بترسيد»! هنگامى كه بانگ على را مىشنيدند هر چه در دست داشتند بر زمين گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرا مىدادند، سپس مىفرمود:
«از خداوند خير بخواهيد، و با آسان گرفتن كار بر مردم بركت بجوئيد، و به خريداران نزديك شويد، حلم را زينت خود قرار دهيد، از سوگند بپرهيزيد، از دروغ اجتناب كنيد، از ظلم خوددارى نماييد، و حق مظلومان را بگيريد، به ربا نزديك نشويد، پيمانه و وزن را بطور كامل وفا كنيد، و از اشياء مردم كم نگذاريد، و در زمين فساد نكنيد»! و به اين ترتيب در بازارهاى كوفه گردش مىكرد، سپس به دار الاماره باز مىگشت و براى دادخواهى مردم مىنشست.»
(آيه 7)
تو نمىدانى «سجّين» چيست؟ در تعقيب بحثى كه در آيات گذشته در باره كم فروشان، و رابطه گناه با عدم ايمان راسخ به روز رستاخيز آمده بود، در اينجا به گوشهاى از سرنوشت بدكاران و فاجران در آن روز اشاره كرده، مىفرمايد: «چنين نيست كه آنها (در باره قيامت) مىپندارند به يقين نامه اعمال بدكاران در سجّين است» (كلا ان كتاب الفجار لفى سجين).
(آيه 8)
«تو چه مىدانى سجّين چيست»؟ (و ما ادراك ما سجين).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
31st January 2014, 02:53 PM
(آيه 9)
«نامهاى است رقم زده شده و سرنوشتى است حتمى» (كتاب مرقوم).
در تفسير اين آيات عمدتا دو نظريه وجود دارد:
1- منظور از «كتاب» همان نامه اعمال انسانهاست كه هيچ كار كوچك و بزرگ و صغيره و كبيرهاى نيست مگر اين كه آن را احصا كرده، و همه چيز بىكم و كاست در آن ثبت است.
و منظور از «سجّين» كتاب جامعى است كه نامه اعمال همه بدكاران بطور مجموعى در آن گردآورى شده است. و به تعبير ساده مانند دفتر كلى است كه حساب هر يك از بستانكاران و بدهكاران را در صفحه مستقلى در آن ثبت مىكنند.
و تعبير از آن به عنوان «سجين» شايد به خاطر اين باشد كه محتويات اين ديوان سبب زندانى شدن آنها در جهنّم است، يا خود اين ديوان در قعر جهنّم جاى دارد، به عكس كتاب ابرار و نيكان كه در «اعلى عليين» بهشت است.
2- تفسير دوم اين است كه «سجين» به همان معنى مشهور و معروف يعنى «دوزخ» است كه زندان عظيمى است براى همه بدكاران، و يا محل سختى از دوزخ مىباشد، و منظور از «كتاب فجار» همان سرنوشتى است كه براى آنها رقم زده شده.
بنابر اين، معنى آيه چنين است: «سرنوشت مقرّر و مسلم بدكاران در جهنم است».
جمع ميان اين دو تفسير نيز مانعى ندارد، چرا كه سجّين در تفسير اول به معنى ديوان كل اعمال بدكاران است، و در تفسير دوم به معنى دوزخ يا قعر زمين و معلوم است كه اينها علت و معلول يكديگرند، يعنى هنگامى كه نامه عمل انسان در ديوان كل اعمال بدكاران قرار گرفت همان سبب مىشود كه او را به پستترين مقام و قعر دوزخ بكشاند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
1st February 2014, 09:35 AM
[golrooz] صفحه ی 354 از قرآن کریم شامل آیات 10 تا 36 از سوره ی مطففین و آیات 1 تا 11 از سوره ی انشقاق [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِينَ(10)
واي بر تكذيب كنندگان در آن هنگام(10)
الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ(11)
آنان كه روز جزا را دروغ مي پندارند(11)
وَمَا يُكَذِّبُ بِهِۦٓ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ(12)
و جز هر تجاوزپيشه گناهكاري آن را به دروغ نمي گيرد(12)
إِذَا تُتْلَيٰ عَلَيْهِ ءَايَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِيرُ الْأَوَّلِينَ(13)
[همان كه] چون آيات ما بر او خوانده شود گويد [اينها] افسانه هاي پيشينيان است(13)
كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَيٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا۟ يَكْسِبُونَ(14)
نه چنين است بلكه آنچه مرتكب مي شدند زنگار بر دلهايشان بسته است(14)
كَلَّآ إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ(15)
زهي پندار كه آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند(15)
ثُمَّ إِنَّهُمْ لَصَالُوا۟ الْجَحِيمِ(16)
آنگاه به يقين آنان به جهنم درآيند(16)
ثُمَّ يُقَالُ هَٰذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تُكَذِّبُونَ(17)
سپس [به ايشان] گفته خواهد شد اين همان است كه آن را به دروغ مي گرفتيد(17)
كَلَّآ إِنَّ كِتَٰبَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ(18)
نه چنين است در حقيقت كتاب نيكان در عليون است(18)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا عِلِّيُّونَ(19)
و تو چه داني كه عليون چيست(19)
كِتَٰبٌ مَّرْقُومٌ(20)
كتابي است نوشته شده(20)
يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ(21)
مقربان آن را مشاهده خواهند كرد(21)
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ(22)
براستي نيكوكاران در نعيم [الهي] خواهند بود(22)
عَلَي الْأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ(23)
بر تختها [نشسته] مي نگرند(23)
تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ(24)
از چهره هايشان طراوت نعمت [بهشت] را درمي يابي(24)
يُسْقَوْنَ مِن رَّحِيقٍ مَّخْتُومٍ(25)
از باده اي مهر شده نوشانيده شوند(25)
خِتَٰمُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَٰلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَٰفِسُونَ(26)
[باده اي كه] مهر آن مشك است و در اين [نعمتها] مشتاقان بايد بر يكديگر پيشي گيرند(26)
وَمِزَاجُهُ مِن تَسْنِيمٍ(27)
و تركيبش از [چشمه] تسنيم است(27)
عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ(28)
چشمه اي كه مقربان [خدا] از آن نوشند(28)
إِنَّ الَّذِينَ أَجْرَمُوا۟ كَانُوا۟ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ يَضْحَكُونَ(29)
[آري در دنيا] كساني كه گناه مي كردند آنان را كه ايمان آورده بودند به ريشخند مي گرفتند(29)
وَإِذَا مَرُّوا۟ بِهِمْ يَتَغَامَزُونَ(30)
و چون بر ايشان مي گذشتند اشاره چشم و ابرو با هم رد و بدل مي كردند(30)
وَإِذَا انقَلَبُوٓا۟ إِلَيٰٓ أَهْلِهِمُ انقَلَبُوا۟ فَكِهِينَ(31)
و هنگامي كه نزد خانواده[هاي] خود بازمي گشتند به شوخ طبعي مي پرداختند(31)
وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوٓا۟ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ(32)
و چون مؤمنان را مي ديدند مي گفتند اينها [جماعتي] گمراهند(32)
وَمَآ أُرْسِلُوا۟ عَلَيْهِمْ حَٰفِظِينَ(33)
و حال آنكه آنان براي بازرسي [كار]شان فرستاده نشده بودند(33)
فَالْيَوْمَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ(34)
و[لي] امروز مؤمنانند كه بر كافران خنده مي زنند(34)
عَلَي الْأَرَآئِكِ يَنظُرُونَ(35)
بر تختها[ي خود نشسته] نظاره مي كنند(35)
هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ مَا كَانُوا۟ يَفْعَلُونَ(36)
[تا ببينند] آيا كافران به پاداش آنچه مي كردند رسيده اند(36)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
إِذَا السَّمَآءُ انشَقَّتْ(1)
آنگاه كه آسمان زهم بشكافد(1)
وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ(2)
و پروردگارش را فرمان برد و [چنين] سزد(2)
وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ(3)
و آنگاه كه زمين كشيده شود(3)
وَأَلْقَتْ مَا فِيهَا وَتَخَلَّتْ(4)
و آنچه را كه در آن است بيرون افكند و تهي شود(4)
وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ(5)
و پروردگارش را فرمان برد و [چنين] سزد(5)
يَٰٓأَيُّهَا الْإِنسَٰنُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَيٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَٰقِيهِ(6)
اي انسان حقا كه تو به سوي پروردگار خود بسختي در تلاشي و او را ملاقات خواهي كرد(6)
فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَٰبَهُ بِيَمِينِهِۦ(7)
اما كسي كه كارنامه اش به دست راستش داده شود(7)
فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا(8)
بزودي اش حسابي بس آسان كنند(8)
وَيَنقَلِبُ إِلَيٰٓ أَهْلِهِ مَسْرُورًا(9)
و شادمان به سوي كسانش باز گردد(9)
وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَٰبَهُ وَرَآءَ ظَهْرِهِۦ(10)
و اما كسي كه كارنامه اش از پشت سرش به او داده شود(10)
فَسَوْفَ يَدْعُوا۟ ثُبُورًا(11)
زودا كه هلاك [خويش] خواهد(11)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
1st February 2014, 09:44 AM
(آيه 10)
در اين آيه، با يك جمله تكان دهنده به عاقبت شوم منكران معاد اشاره كرده، مىفرمايد: «واى در آن روز بر تكذيب كنندگان» (ويل يومئذ للمكذبين).
تكذيبى كه سر چشمه انواع گناهان و از جمله كم فروشى و ظلم است.
(آيه 11)
در آيه قبل اشاره كوتاهى به سرنوشت شوم مكذبان شده بود، در اينجا به معرفى آنان پرداخته، مىگويد: «همانها كه روز جزا را انكار مىكنند» (الذين يكذبون بيوم الدين).
(آيه 12)
و بعد مىافزايد: «تنها كسانى آن را تكذيب مىكنند كه متجاوز و گنهكارند» (و ما يكذب به الا كل معتد اثيم).
يعنى ريشه انكار قيامت، منطق و استدلال نيست، بلكه افرادى كه مىخواهند پيوسته به تجاوزها ادامه دهند و در گناه غوطهور باشند منكر قيامت مىشوند.
(آيه 13)
در اين آيه به سومين وصف منكران قيامت اشاره كرده، مىافزايد:
« (همان كس كه) وقتى آيات ما بر او خوانده مىشود مىگويد: اين افسانههاى پيشينيان است» (اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين).
آنها علاوه بر اين كه تجاوزگر (معتد) و گنهكار (اثيم) هستند آيات الهى را نيز به باد سخريه و استهزا گرفته، آن را مجموعهاى از اسطورهها و افسانههاى موهوم و سخنان بىارزش، نظير آنچه از دورانهاى نخستين (دوران نادانى بشر) به يادگار مانده است معرفى مىكنند و به اين بهانه مىخواهند خود را از مسؤوليت در برابر اين آيات بركنار دارند.
در آيات ديگرى از قرآن مجيد نيز مىخوانيم كه مجرمان جسور براى فرار از اجابت دعوت الهى به همين بهانه متوسل مىشدند.
(آيه 14)
گناهان زنگار دلهاست! قرآن در اين آيه بار ديگر به ريشه اصلى طغيان و سركشى آنها اشاره كرده، مىافزايد: «چنين نيست كه آنها مىپندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهاشان نشسته» و از درك حقيقت واماندهاند (كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون). چرا كه نور و صفاى نخستين را كه به حكم فطرت خداداد در آن بوده گرفته، به همين دليل پرتو انوار وحى در آن منعكس نمىگردد! در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هنگامى كه بنده گناه كند، نكته سياهى در قلب او پيدا مىشود، اگر توبه كند، و از گناه دست بردارد و استغفار نمايد قلب او صيقل مىيابد، و اگر باز هم به گناه برگردد سياهى افزون مىشود، تا تمام قلبش را فرا مىگيرد، اين همان زنگارى است كه در آيه «كلا بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون» به آن اشاره شده».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
1st February 2014, 10:09 AM
(آيه 15)
در اين آيه مىافزايد: «چنين نيست كه مىپندارند، بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوبند» (كلا انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون).
و اين دردناكترين مجازات آنهاست، همان گونه كه لقاى معنوى پروردگار، و حضور در بارگاه قرب او براى ابرار و نيكان بالاترين موهبت و لذتبخشترين نعمت است.
(آيه 16)
«سپس آنها به يقين وارد دوزخ مىشوند» و ملازم آن هستند (ثم انهم لصالوا الجحيم).
اين ورود در آتش نتيجه محجوب بودن از پروردگار است، و اثرى است كه از آن جدا نيست، و بطور مسلم آتش محروميت از ديدار حق، از آتش دوزخ هم سوزانتر است!
(آيه 17)
و در اين آيه مىفرمايد: «سپس به آنها گفته مىشود: اين همان چيزى است كه آن را تكذيب مىكرديد»! (ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون).
اين سخن به عنوان توبيخ و ملامت و سرزنش به آنها گفته مىشود و عذابى است روحانى و شكنجهاى است معنوى براى اين گروه خيره سر و لجوج.
(آيه 18)
«علّيّين» در انتظار ابرار است! به دنبال توصيفى كه در آيات گذشته در باره «فجّار» و نامه اعمال و سرنوشت آنها آمده، در اينجا، سخنى از گروه مقابل آنان، يعنى ابرار و نيكان است كه ملاحظه افتخارات و امتيازات آنها در برابر فاجران، موقعيت هر دو را روشنتر مىسازد.
نخست مىفرمايد: «چنان نيست كه آنها (در باره معاد) مىپندارند، بلكه نامه اعمال ابرار و نيكان در علّيّين است» (كلا ان كتاب الابرار لفى عليين).
«ابرار» كسانى هستند كه روحى وسيع و همتى بلند و اعتقاد و عملى نيك دارند.
شبيه همان دو تفسير كه در آيات سابق در باره «سجّين» داشتيم در باره «علّيّين» نيز صادق است.
نخست اين كه: منظور از «كتاب الابرار» نامه اعمال نيكان و پاكان و مؤمنان است، و هدف بيان اين نكته است كه نامه اعمال آنها در يك ديوان كل به نام «علّيّين» كه بيانگر تمام اعمال مؤمنان است قرار دارد، ديوانى كه بسيار بلند مرتبه و والا مقام است.
يا اين كه نامه اعمال آنها بر فراز آنها در شريفترين مكان، يا بر فراز بهشت در بلندترين مقام جاى دارد، و همه اينها نشان مىدهد كه مقام خود آنها فوق العاده بلند و والاست.
تفسير ديگر اين كه «كتاب» در اينجا به معنى سرنوشت و حكم قطعى الهى است كه مقرر داشته نيكان در اعلى درجات بهشت باشند.
و البته جمع ميان اين دو تفسير نيز ممكن است كه هم نامه اعمال آنها در يك ديوان كل قرار دارد، و هم مجموعه آن ديوان بر فراز آسمانهاست و هم فرمان الهى بر آن قرار گرفته كه خودشان در بالاترين درجات بهشت باشند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
1st February 2014, 10:19 AM
(آيه 19)
سپس براى بيان اهميت و عظمت «علّيّين» مىافزايد: «و تو چه مىدانى علّيّين چيست» (و ما ادراك ما عليون).
اشاره به اين كه مقام و مكانى است برتر از «خيال و قياس و گمان و وهم» كه هيچ كس حتى پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز نمىتواند ابعاد عظمت آن را دريابد.
(آيه 20)
سپس خود قرآن به توضيح بيشتر پرداخته، مىافزايد: علّيّين «نامهاى است رقم خورده و سرنوشتى است قطعى» (كتاب مرقوم).
اين بنابر تفسيرى است كه «عليين» را به معنى ديوان كل نامه اعمال ابرار معرفى مىكند، و اما بنابر تفسير ديگر معنى آيه چنين است: «اين سرنوشت حتمى است كه خداوند در باره آنها رقم زده كه جايگاهشان برترين درجات بهشت باشد».
(آيه 21)
سپس مىافزايد: اين كتاب كتابى است كه «مقرّبان شاهد آنند»! يا بر آن گواهى مىدهند (يشهده المقربون).
«مقربون» گروهى از خاصان و برگزيدگان مؤمنانند كه مقامى بس والا دارند، و شاهد و ناظر نامه اعمال ابرار و نيكان ديگرند.
البته همه مقربان از ابرارند ولى همه ابرار در سلك مقربان نيستند.
(آيه 22)
سپس به شرح بخشى از پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان پرداخته، مىفرمايد: «مسلما نيكان در انواع نعمتاند» (ان الابرار لفى نعيم).
(آيه 23)
بعد به شرح بعضى از آنها پرداخته، مىفرمايد: «بر تختهاى زيباى بهشتى تكيه كرده، و (به زيباييهاى بهشت) مىنگرند»! (على الارائك ينظرون).
(آيه 24)
سپس مىافزايد: هر گاه به آنها بنگرى «در چهرههايشان طراوت و نشاط نعمت را مىبينى و مىشناسى» (تعرف فى وجوههم نضرة النعيم).
اشاره به اين كه نشاط و سرور و شادى در چهرههايشان موج مىزند.
(آيه 25)
بعد از نعمت تخت و نگاه و آرامش و نشاط اشاره به نعمتى ديگر يعنى شراب بهشتيان كرده، مىافزايد: «آنها از شراب (طهور) زلال دست نخورده سر بستهاى سيراب مىشوند» (يسقون من رحيق مختوم).
شراب طهورى كه مانند شراب آلوده و شيطانى دنيا معصيت زا و جنون آفرين نيست، بلكه هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا مى آفريند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
1st February 2014, 10:22 AM
(آيه 26)
سپس مىفرمايد: «مهرى كه بر آن نهاده شده از مشك است» (ختامه مسك).
نه همچون ظرفهاى در بسته دنيا كه مهر آن را با «گل» مىنهند، و هنگامى كه انسان مىخواهد شىء سر بسته را با شكستن مهرش باز كند، دستش آلوده مىشود، شراب طهور بهشتى چنين نيست، هنگامى كه دست بر مهرش مىنهند، بوى عطر مشك در فضا پراكنده مىشود! و در پايان آيه بعد از ذكر اوصاف شراب طهور بهشتى، مىفرمايد: «و در اين (نعمتهاى بهشتى) راغبان بايد بر يكديگر پيشى گيرند» (و فى ذلك فليتنافس المتنافسون).
«تنافس» به معنى تمنى و تلاش دو انسان است كه هر كدام مىخواهد شىء نفيسى كه براى ديگرى است در اختيار او نيز باشد.
در حقيقت مضمون آيه شبيه چيزى است كه در آيه 21 سوره حديد آمده است: «پيشى بگيريد بر يكديگر براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان، و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است»!
(آيه 27)
و بعد به آخرين نعمتى كه در اين سلسله آيات آمده اشاره كرده، مىفرمايد: «اين شراب (طهور) آميخته با تسنيم است» (و مزاجه من تسنيم).
(آيه 28)
«همان چشمهاى كه مقرّبان از آن مىنوشند» (عينا يشرب بها المقربون).
از اين آيات استفاده مىشود كه «تسنيم» برترين شراب طهور بهشتى است كه مقربان آن را بطور خالص مىنوشند، و از آسمان بهشت يا طبقات بالاى آن فرو مىريزد. ولى براى ابرار مقدارى از آن را با رحيق مختوم كه نوع ديگرى از شراب طهور بهشتى است مىآميزند! در روايات متعددى اين شراب بهشتى پاداش كسانى ذكر شده كه از شراب آلوده دنيا چشم بپوشند، و تشنه كامان را سيراب كنند، و آتش اندوه را در دل مؤمنان خاموش سازند. و كسانى كه در روز گرم تابستان روزه بگيرند.
از جمله پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمود: «اى على! كسى كه خمر و شراب را به خاطر خدا ترك گويد خداوند او را از شراب زلال در بسته مهر شده بهشتى سيراب مىكند».
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555.html
soham 313
1st February 2014, 10:24 AM
(آيه 29)
شأن نزول:
مفسران براى اين آيه و هفت آيه بعد از آن دو شأن نزول نقل كردهاند نخست اين كه: روزى على عليه السّلام و جمعى از مؤمنان از كنار جمعى از كفار «مكّه» گذشتند، آنها به على عليه السّلام و مؤمنان خنديدند و استهزا كردند، آيات مورد بحث نازل شد و سرنوشت اين گروه كافر استهزا كننده را در قيامت روشن ساخت.
ديگر اين كه آيات مورد بحث در باره افرادى همچون عمار، صهيب، خباب، بلال، و ساير فقراى مؤمنين كه مورد استهزاى مشركان قريش همچون ابو جهل، و وليد بن مغيره، و عاص بن وائل، واقع مىشدند نازل شده.
جمع ميان اين دو شأن نزول نيز كاملا ممكن است.
تفسير:
آن روز آنها مؤمنان را مسخره مىكردند، اما امروز ...! در تعقيب آيات گذشته كه سخن از نعمتها و پاداشهاى عظيم ابرار و نيكان مىگفت، در اينجا به گوشهاى از مصائب و زحمات آنها كه در اين جهان به خاطر ايمان و تقوا با آن رو به رو مىشوند اشاره مىكند، تا روشن شود كه آن پاداشهاى بزرگ بىحساب نيست.
نخست مىفرمايد: «بدكاران (در دنيا) پيوسته به مؤمنان مىخنديدند» (ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا يضحكون).
خندهاى تمسخر آميز و تحقير كننده، خندهاى كه از روح طغيان و كبر و غرور و غفلت ناشى مىشود، و هميشه افراد سبكسر و مغرور در برابر مؤمنان باتقوا چنين خنده هاى مستانه داشته اند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555-2.html
soham 313
1st February 2014, 10:48 AM
(آيه 30)
در اين آيه دومين برخورد زشت آنها را بيان كرده، مىفرمايد:
«و هنگامى كه از كنارشان مىگذشتند آنها را با اشاره تمسخر مىكردند» (و اذا مروا بهم يتغامزون).
و با اين علامات و اشارات مىگويند: اين بىسر و پاها را ببينيد كه مقربان درگاه خدا شدهاند. اين آستين پارهها و پا برهنهها را تماشا كنيد كه مدعى نزول وحى الهى بر خودشان هستند! و اين گروه نادان را بنگريد كه مىگويند استخوان پوسيده و خاك شده بار ديگر به حيات و زندگى بر مىگردد و امثال اين سخنان زشت و بىمحتوا.
(آيه 31)
اينها همه در برخوردشان با مؤمنان بود، در جلسات خصوصى نيز همين برنامه را بازگو كرده، و سخريهها را غيابا ادامه مىدادند، همان گونه كه آيه مورد بحث مىگويد: «و هنگامى كه به سوى خانواده خود باز مىگشتند مسرور و خندان بودند» و از آنچه انجام داده بودند خوشحالى مىكردند (و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا فكهين).
گوئى فتح و پيروزى نصيب آنها شده كه به آن مباهات مىكنند، و باز هم در غياب، همان سخريهها، و همان استهزاءها ادامه دارد.
(آيه 32)
چهارمين عكس العمل شرارت آميز آنها در برابر مؤمنان اين بود كه: «وقتى آنان را مىديدند مىگفتند: اينها گمراهانند» (و اذا رأوهم قالوا ان هؤلاء لضالون).
چرا كه راه و رسم بتپرستى و خرافاتى را كه در ميان آنها رائج بود و هدايتش مىپنداشتند رها كرده، و به سوى ايمان به خدا و توحيد خالص بازگشته و به گمان آنها لذت نقد دنيا را به نعمتهاى نسيه آخرت فروخته بودند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555-2.html
soham 313
1st February 2014, 10:50 AM
(آيه 33)
و از آنجا كه مؤمنان غالبا از افرادى بودند كه موقعيت اجتماعى و ثروت قابل توجهى در اختيار نداشتند- و به همين دليل كفار به آنها با چشم حقارت مىنگريستند، و ايمانشان را بىارزش شمرده، و آئينشان را به باد مسخره مىگرفتند- قرآن مىگويد: «در حالى كه هرگز مأمور مراقبت و متكفل آنان [- مؤمنان] نبودند» (و ما ارسلوا عليهم حافظين).
اين در حقيقت جوابى است به اين افراد خود خواه و پر ادعا كه به شما چه مربوط كه مؤمنان از كدام گروهند؟ شما در متن دعوت و محتواى آئين پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بنگريد.
(آيه 34)
ولى در قيامت مسأله بر عكس مىشود، چنانكه در اين آيه مىفرمايد: «ولى امروز مؤمنان به كفّار مىخندند»! (فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون).
چرا كه قيامت بازتابى است از اعمال انسان در دنيا، و در آنجا بايد عدالت الهى اجرا شود، و عدالت ايجاب مىكند كه در آنجا مؤمنان پاكدل به كفار لجوج و معاند و استهزاگر بخندند، و اين خود نوعى عذاب دردناك براى اين مغروران مستكبر است! در بعضى از روايات از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آمده است كه: «در آن روز درى از بهشت به روى كفار گشوده مىشود، و آنها به گمان اين كه فرمان آزادى از دوزخ و ورود در بهشت داده شده است به سوى آن حركت مىكنند، هنگامى كه به آن رسيدند ناگهان در بسته مىشود، و اين كار چند بار تكرار مىشود و مؤمنان كه از بهشت نظارهگر آنانند مىخندند»!
(آيه 35)
لذا در اين آيه مىافزايد: «در حالى كه بر تختهاى آراسته بهشتى نشسته و (به سرنوشت شوم آنها) مىنگرند» (على الارائك ينظرون).
به چه چيز نگاه مىكنند! به آن همه نعمتهاى بىپايان الهى، به آن مواهب عظيم و به آن عذابهاى دردناكى كه كفار مغرور و خودخواه در نهايت ذلت و زبونى به آن گرفتارند.
(آيه 36)
سر انجام در آخرين آيه اين سوره به صورت يك جمله استفهاميه، مىفرمايد: «آيا (با اين حال) كافران پاداش اعمال خود را گرفتند»؟! (هل ثوب الكفار ما كانوا يفعلون).
اين سخن خواه از ناحيه خداوند باشد، يا فرشتگان، و يا مؤمنان، نوعى طعن و استهزا نسبت به افكار و ادعاهاى اين مغروران مستكبر است كه انتظار داشتند در مقابل اعمال زشتشان جايزه و پاداشى هم از خداوند دريافت دارند، در برابر اين پندار غلط و خيال خام مىفرمايد: «آيا آنها پاداش اعمالشان را گرفتند»؟
«پايان سوره مطفّفين»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread555-2.html
soham 313
1st February 2014, 10:54 AM
سوره انشقاق [84]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 25 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره مانند بسيارى از سورههاى جزء اخير قرآن مجيد از مباحث معاد سخن مىگويد، در آغاز اشاراتى به حوادث هولناك و تكان دهنده پايان جهان و شروع قيامت مىكند، و در مرحله بعد به مسأله رستاخيز و حساب اعمال نيكوكاران و بدكاران، و سرنوشت آنها، و در مرحله سوم به بخشى از اعمال و اعتقاداتى كه موجب عذاب و كيفر الهى مىشود، و در مرحله چهارم بعد از ذكر سوگندهائى به مراحل سير انسان در مسير زندگى دنيا و آخرت اشاره مىكند و سر انجام در مرحله پنجم باز سخن از اعمال نيك و بد و كيفر و پاداش آنهاست.
در باره فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم:
«كسى كه سوره انشقاق را بخواند خداوند او را از اين كه در قيامت نامه اعمالش به پشت سرش داده شود در امان مىدارد»!
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread556.html
soham 313
1st February 2014, 10:56 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
همان گونه كه در شرح محتواى سوره گفتيم در آغاز اين سوره نيز به حوادث عظيم و عجيب پايان جهان اشاره شده، مىفرمايد: «در آن هنگام كه آسمان [- كرات آسمانى] شكافته شود» (اذا السماء انشقت).
نظير آنچه در آغاز سوره انفطار آمده كه مىفرمايد: «در آن زمان كه آسمان (و كرات آسمانى) شكافته و ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند».
و اين اعلام پايان دنيا و خرابى و فناى آن است.
در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير آيه آمده كه فرمود: «در آستانه قيامت اين كواكب را كه ما مشاهده مىكنيم از كهكشان جدا مىشود، و نظام همگى به هم مىخورد».
(آيه 2)
سپس مىافزايد: «و تسليم فرمان پروردگارش شود و شايسته است چنين باشد» (و اذنت لربها و حقت).
مبادا تصور شود كه آسمان با آن عظمت كمترين مقاومتى در مقابل اين فرمان الهى مىكند.
چگونه مىتواند تسليم نباشد در حالى كه فيض وجود لحظه به لحظه از سوى خداوند به آن مىرسد، و اگر يك آن اين رابطه قطع گردد متلاشى و نابود خواهد شد.
(آيه 3)
و در مرحله بعد به وضع «زمين» اشاره كرده، مىفرمايد: «و در آن هنگام كه زمين گسترده شود» (و اذا الارض مدت).
كوهها- به شهادت آيات فراوانى از قرآن- بكلى متلاشى و بر چيده مىشوند و تمام بلنديها و پستيها از ميان مىرود، زمين صاف و گسترده و آماده حضور همه بندگان در صحنه مىشود.
(آيه 4)
و در سومين مرحله، مىافزايد: «و (زمين) آنچه در درون دارد بيرون افكنده و خالى مىشود» (و القت ما فيها و تخلت).
معروف در ميان مفسران اين است كه مفهوم آيه اين است كه تمام مردگانى كه در درون خاك و داخل قبرها آرميدهاند يكباره همه به بيرون پرتاب مىشوند، و لباس حيات و زندگى بر تن مىكنند.
بعضى ديگر گفتهاند علاوه بر انسانها، معادن و گنجهاى نهفته درون زمين نيز همگى بيرون مىريزد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه مواد مذاب درون زمين با زلزلههاى هولناك و وحشتناك بكلى بيرون مىريزد، و همه پستيها را پر مىكند و سپس درون زمين خالى و آرام مىگردد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread556.html
soham 313
1st February 2014, 10:57 AM
(آيه 5)
باز به دنبال اين سخن، مىافزايد: «و تسليم فرمان پروردگارش گردد و شايسته است» كه تسليم باشد (و اذنت لربها و حقت).
اين حوادث عظيم كه با تسليم كامل همه موجودات توأم است، از يكسو بيانگر فناى اين دنياست، فناى زمين و آسمان و انسانها و گنجها و گنجينهها، و از سوى ديگر دليل بر ايجاد نقطه عطفى است در جهان آفرينش، و مرحله نوين و تازه هستى.
و از سوى سوم نشانه قدرت خداوند بزرگ است، بر همه چيز مخصوصا بر مسأله معاد و رستاخيز.
آرى! هنگامى كه اين حوادث واقع شود، انسان، نتيجه اعمال نيك و بد خود را مىبيند- و اين جملهاى است كه در تقدير است.
(آيه 6)
تلاشى پر رنج به سوى كمال مطلق! سپس انسانها را مخاطب ساخته و سرنوشت آنها را در مسيرى كه در پيش دارند براى آنها روشن كرده، مىفرمايد: «اى انسان تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مىروى، و او را ملاقات خواهى كرد» (يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه).
اين آيه اشاره به يك اصل اساسى در حيات همه انسانهاست، كه همواره زندگى، آميخته با زحمت و رنج و تعب است، حتى اگر هدف رسيدن به متاع دنيا باشد، تا چه رسد به اين كه هدف آخرت و سعادت جاويدان و قرب پروردگار باشد، اين طبيعت زندگى دنياست، حتى افرادى كه در نهايت رفاه زندگى مىكنند آنها نيز از رنج و زحمت و درد بركنار نيستند.
تعبير به «ملاقات پروردگار» در اينجا، خواه اشاره به ملاقات صحنه قيامت كه صحنه حاكميّت مطلقه اوست باشد، يا ملاقات جزا و پاداش و كيفر او، يا ملاقات خود او از طريق شهود باطن، نشان مىدهد كه اين رنج و تعب تا آن روز ادامه خواهد يافت، و زمانى به پايان مىرسد كه پرونده اين دنيا بسته شود و انسان با عملى پاك خداى خويش را ملاقات كند.
آرى! راحتى بىرنج و تعب، تنها در آنجاست.
تكيه بر عنوان «ربّ» (پروردگار) اشاره به اين است كه اين سعى و تلاش جزئى از برنامه ربوبيت خداوند و تكامل و تربيت انسان است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread556.html
soham 313
1st February 2014, 10:59 AM
(آيه 7)
ولى در اينجا انسانها به دو گروه تقسيم مىشوند همان گونه كه مىفرمايد: «پس كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود» (فاما من اوتى كتابه بيمينه).
(آيه 8)
«به زودى حساب آسانى براى او مىشود» (فسوف يحاسب حسابا يسيرا).
(آيه 9)
«و خوشحال به اهل و خانوادهاش باز مىگردد» (و ينقلب الى اهله مسرورا).
اينها كسانى هستند كه در مدار اصلى آفرينش، در همان مدارى كه خداوند براى اين انسان و سرمايهها و نيروهاى او تعيين كرده حركت مىكنند، و تلاش و كوشش آنها همواره براى خدا، و سعى و حركتشان به سوى خداست، در آنجا نامه اعمالشان را به دست راستشان مىدهند كه اين نشانه پاكى عمل و صحّت ايمان و نجات در قيامت است، و مايه سر افرازى و سر بلندى در برابر اهل محشر.
منظور از «حساب يسير» حساب سهل و آسان است كه سختگيرى و دقت در آن نباشد، از سيئات بگذرد و حسنات را پاداش دهد و حتى سيئات آنها را به حسنات تبديل كند.
(آيه 10)
آنها كه از شرم نامه اعمال را پشت سر مىگيرند! به دنبال بحثى كه در آيات قبل پيرامون اصحاب اليمين (مؤمنانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مىشود) گذشت در اينجا از كفّار و مجرمان و چگونگى نامه اعمال آنها سخن مىگويد.
نخست مىفرمايد: «و اما كسى كه نامه اعمالش به پشت سرش داده شود» (و اما من اوتى كتابه وراء ظهره).
(آيه 11)
«به زودى فرياد مىزند: اى واى بر من كه هلاك شدم»! (فسوف يدعوا ثبورا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread556.html
soham 313
2nd February 2014, 08:54 AM
[golrooz]صفحه ی 355 از قرآن کریم شامل آیات 12 تا 25 از سوره ی انشقاق و سوره ی بروج [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَيَصْلَيٰ سَعِيرًا(12)
و در آتش افروخته درآيد(12)
إِنَّهُ كَانَ فِيٓ أَهْلِهِ مَسْرُورًا(13)
او در [ميان] خانواده خود شادمان بود(13)
إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَّن يَحُورَ(14)
او مي پنداشت كه هرگز برنخواهد گشت(14)
بَلَيٰٓ إِنَّ رَبَّهُ كَانَ بِهِ بَصِيرًا(15)
آري در حقيقت پروردگارش به او بينا بود(15)
فَلَآ أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ(16)
نه نه سوگند به شفق(16)
وَالَّيْلِ وَمَا وَسَقَ(17)
سوگند به شب و آنچه [شب] فروپوشاند(17)
وَالْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ(18)
سوگند به ماه چون [ب در] تمام شود(18)
لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ(19)
كه قطعا از حالي به حالي برخواهيد نشست(19)
فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(20)
پس چرا آنان باور نمي دارند(20)
وَإِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْءَانُ لَا يَسْجُدُونَ ۩(21)
و چون بر آنان قرآن تلاوت مي شود چهره بر خاك نمي سايند(21)
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ يُكَذِّبُونَ(22)
[نه] بلكه آنان كه كفر ورزيده اند تكذيب مي كنند(22)
وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُوعُونَ(23)
و خدا به آنچه در سينه دارند داناتر است(23)
فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ(24)
پس آنان را از عذابي دردناك خبر ده(24)
إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍۭ(25)
مگر كساني كه گرويده و كارهاي شايسته كرده اند كه آنان را پاداشي بي منت خواهد بود(25)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالسَّمَآءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ(1)
سوگند به آسمان آكنده ز برج(1)
وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ(2)
و به روز موعود(2)
وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ(3)
و به گواه و مورد گواهي(3)
قُتِلَ أَصْحَٰبُ الْأُخْدُودِ(4)
مرگ بر آدم سوزان خندق(4)
النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ(5)
همان آتش مايه دار [و انبوه](5)
إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ(6)
آنگاه كه آنان بالاي آن [خندق به تماشا] نشسته بودند(6)
وَهُمْ عَلَيٰ مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ(7)
و خود بر آنچه بر [سر] مؤمنان مي آوردند گواه بودند(7)
وَمَا نَقَمُوا۟ مِنْهُمْ إِلَّآ أَن يُؤْمِنُوا۟ بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ(8)
و بر آنان عيبي نگرفته بودند جز اينكه به خداي ارجمند ستوده ايمان آورده بودند(8)
الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ(9)
همان [خدايي] كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست و خدا[ست كه] بر هر چيزي گواه است(9)
إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا۟ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا۟ فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ(10)
كساني كه مردان و زنان مؤمن را آزار كرده و بعد توبه نكرده اند ايشان راست عذاب جهنم و ايشان راست عذاب سوزان(10)
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَعَمِلُوا۟ الصَّٰلِحَٰتِ لَهُمْ جَنَّٰتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَٰرُ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ(11)
كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند براي آنان باغهايي است كه از زير [درختان] آن جويها روان است اين است [همان] رستگاري بزرگ(11)
إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ(12)
آري عقاب پروردگارت سخت سنگين است(12)
إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ(13)
هم اوست كه [آفرينش را] آغاز مي كند و بازمي گرداند(13)
وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ(14)
و اوست آن آمرزنده دوستدار [مؤمنان](14)
ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ(15)
صاحب ارجمند عرش(15)
فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ(16)
هر چه را بخواهد انجام مي دهد(16)
هَلْ أَتَيٰكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ(17)
آيا حديث [آن] سپاهيان(17)
فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ(18)
فرعون و ثمود بر تو آمد(18)
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا۟ فِي تَكْذِيبٍ(19)
[نه] بلكه آنان كه كافر شده اند در تكذيب اند(19)
وَاللَّهُ مِن وَرَآئِهِم مُّحِيطٌۢ(20)
با آنكه خدا از هر سو بر ايشان محيط است(20)
بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِيدٌ(21)
آري آن قرآني ارجمند است(21)
فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍۭ(22)
كه در لوحي محفوظ است(22)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
2nd February 2014, 09:00 AM
(آيه 12)
«و در شعلههاى سوزان آتش مىسوزد» (و يصلى سعيرا).
«اصحاب اليمين» با سر افرازى و افتخار و مباهات نامه اعمالشان را به دست راست گرفته و صدا مىزنند: هاؤم اقرؤا كتابيه اى اهل محشر! بياييد و نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد» (حاقه/ 19).
اما وقتى مجرمان تبهكار نامه اعمالشان را به دست چپشان مىدهند آنها از شرمسارى و ذلت دست را پشت سر مىگيرند، تا اين سند جرم و فضاحت كمتر ديده شود، ولى چه فايده كه در آنجا چيزى پنهان شدنى نيست.
(آيه 13)
سپس به بيان علت اين سرنوشت شوم پرداخته، مىفرمايد: «چرا كه او در ميان خانوادهاش پيوسته (از كفر و گناه خود) مسرور بود» (انه كان فى اهله مسرورا).
سرورى آميخته با غرور، و غرورى آميخته با غفلت و بىخبرى از خدا، سرورى كه نشانه دلبستگى سخت به دنيا و بىاعتنايى به جهان پس از مرگ بود.
(آيه 14)
و لذا در اين آيه، مىافزايد: اين به خاطر آن است كه «او گمان مىكرد هرگز بازگشت نمىكند» و معادى در كار نيست! (انه ظن ان لن يحور).
در حقيقت منشأ اصلى بدبختى او اعتقاد فاسد و گمان باطلش دائر بر نفى معاد بود، و همين اعتقاد باعث غرور و سرور او شد، او را از خدا دور ساخت و در شهوات و انواع گناهان غوطهور نمود، تا آنجا كه دعوت انبيا را به باد استهزا گرفت، و وقتى به سراغ خانواده خود مىآمد از اين استهزا و سخريه شاد و خوشحال بود، همين معنى در آيه 31 سوره مطففين نيز آمده است.
(آيه 15)
در اين آيه، براى نفى عقائد باطل آنها مىفرمايد: «آرى پروردگارش نسبت به او بينا بود» و اعمالش را براى حساب ثبت كرد! (بلى ان ربه كان به بصيرا).
تعبير اين آيه همانند آيه «يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه».
مىتواند به منزله دليلى بر مسأله معاد محسوب شود، بخصوص اين كه در هر دو آيه روى عنوان «رب» تكيه شده است، چرا كه سير تكاملى انسان به سوى پروردگار هرگز نمىتواند با مرگ متوقف گردد، و زندگى دنيا كمتر از آن است كه هدف چنين سيرى باشد.
و نيز بصير بودن خداوند نسبت به اعمال آدمى، و ثبت و ضبط آنها حتما بايد مقدمهاى براى حساب و جزا باشد و گر نه بيهوده است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread556.html
soham 313
2nd February 2014, 10:08 AM
(آيه 16)
به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون سير تكاملى انسان به سوى خداوند آمد، در اينجا براى تأكيد اين مطلب و توضيح بيشتر، مىفرمايد:
«سوگند به شفق» (فلا اقسم بالشفق).
(آيه 17)
«و سوگند به شب و آنچه را (از امور پراكنده) جمعآورى مىكند» (و الليل و ما وسق).
(آيه 18)
«و سوگند به ماه آنگاه كه بدر كامل مىشود» (و القمر اذا اتسق).
(آيه 19)
«كه همه شما پيوسته از حالى به حال ديگر منتقل مىشويد» تا به كمال برسيد (لتركبن طبقا عن طبق).
منظور از «شفق» در اينجا همان روشنى آميخته با تاريكى در آغاز شب است.
و از آنجا كه ظهور «شفق» خبر از يك حالت تحول و دگرگونى عميق در جهان مىدهد، و اعلام پايان روز و آغاز شب است، به علاوه جلوه و زيبائى خاصى دارد، و از همه گذشته وقت نماز مغرب است، خداوند به آن سوگند ياد فرموده تا همگان را وادار به انديشه در اين پديده زيباى آسمانى كند.
و اما سوگند به شب به خاطر آثار و اسرار زيادى است كه در آن نهفته شده و در گذشته مشروحا از آن سخن گفتهايم.
تعبير به «ما وسق» با توجه به اين كه «وسق» به معنى جمع كردن پراكندههاست اشاره به بازگشت انواع حيوانات و پرندگان و حتى انسانها به خانهها و لانههاى خود به هنگام شب است، كه نتيجه آن آرامش و آسايش عمومى جانداران مىباشد، و يكى از اسرار و آثار پر اهميت شب محسوب مىشود.
قابل توجه اين كه هر چهار موضوعى كه در آيات فوق به آن سوگند ياد شده است (شفق، شب، موجوداتى كه شب آنها را گردآورى مىكند، ماه در حالت بدر كامل) همه موضوعاتى است مربوط به هم و مكمل يكديگر، و مجموعهاى زيبا و منسجم را تشكيل مىدهد كه انديشه انسان را تحريك مىكند، تا در قدرت عظيم آفرينش بينديشد، و از اين دگرگونيهاى سريع به مسأله معاد و قدرت خداوند بر آن آشناتر شود.
جمله «لتركبنّ طبقا عن طبق» بيانگر حالات مختلفى است كه انسان در مسير زندگى خود يكى پس از ديگرى پيدا مىكند.
از جمله حالات گوناگونى كه انسان در طريق پر رنج و مشقت خود به سوى خداوند و كمال مطلق پيدا مىكند، نخست عالم دنيا، بعد جهان برزخ و سپس رستاخيز و حالات مختلف آن.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread556.html
soham 313
2nd February 2014, 10:10 AM
(آيه 20)
سپس به عنوان يك نتيجهگيرى كلى از بحثهاى گذشته، مىفرمايد: «پس چرا هنگامى كه آنها ايمان نمىآورند»؟! (فما لهم لا يؤمنون).
با اين كه دلائل حق روشن و آشكار است هم دلائل توحيد و خداشناسى و هم دلائل معاد، هم آيات آفاقى و هم آيات انفسى.
(آيه 21)
سپس از كتاب «تكوين» به سراغ كتاب «تدوين» مىرود، مىافزايد: «و (چرا) هنگامى كه قرآن بر آنها خوانده مىشود سجده نمىكنند»؟
(و اذا قرئ عليهم القرآن لا يسجدون).
قرآنى كه نور اعجاز از جوانب مختلف آن مىدرخشد، و هر ناظر بىطرف مىداند ممكن نيست زائيده مغز بشرى باشد.
(آيه 22)
در اين آيه، مىافزايد: «بلكه كافران پيوسته آيات الهى را تكذيب مىكنند» (بل الذين كفروا يكذبون).
به كار بردن «فعل مضارع» (يكذّبون) در اينجا كه معمولا براى استمرار مىآيد گواه بر اين معنى است كه آنها در تكذيبهاى خود اصرار داشتند، اصرارى كه از روح لجاج و عناد سر چشمه مىگرفت.
(آيه 23)
سپس با لحنى تهديدآميز مىفرمايد: «و خداوند آنچه را در دل پنهان مىدارند به خوبى مىداند» (و الله اعلم بما يوعون).
خداوندا از نيات و اهداف آنها، و انگيزههائى كه سبب اين تكذيبهاى مستمر مىگردد، با خبر است هر قدر آنها بر آن پرده پوشى كنند و سر انجام كيفر همه آن را به آنها خواهد داد.
(آيه 24)
و در اين آيه، مىفرمايد: «پس آنها را به عذابى دردناك بشارت ده» (فبشرهم بعذاب اليم).
تعبير به «بشارت» كه معمولا در خبرهاى خوش به كار مىرود در اينجا نوعى طعن و سرزنش است، اين در حالى است كه مؤمنان را حقيقتا بشارت به نعمتهاى گسترده بهشتى مىدهد، تا تكذيب كنندگان دوزخى در حسرت و اندوه فرو روند.
(آيه 25)
در آخرين آيه اين سوره، به صورت يك استثناء بار ديگر به سرنوشت مؤمنان صالح العمل اشاره كرده، مىفرمايد: «مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند كه براى آنها پاداشى است قطع نشدنى» (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غير ممنون).
اين آيه راه بازگشت را به روى كفار مىگشايد، و مىفرمايد: اين عذاب اليم از كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و اعمال صالح انجام دهند قطعا برداشته شده و پاداش دائم و نقصان ناپذير به آنها داده مىشود.
«پايان سوره انشقاق»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread556.html
soham 313
2nd February 2014, 10:12 AM
سوره بروج [85]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 22 آيه است.
محتواى سوره:
با توجه به اين كه اين سوره از سورههاى «مكّى» است چنين به نظر مىرسد كه هدف اصلى تقويت روحيه مؤمنان در برابر دشمنان و تشويق آنان به پايمردى و استقامت است.
و در همين رابطه در اين سوره داستان «اصحاب اخدود» را نقل مىكند، همانها كه خندقها كندند و آتشهاى عظيمى در آن افروختند، و مؤمنان را تهديد به شكنجه با آتش كردند، گروهى را زنده زنده در آتش سوزاندند، اما آنها از ايمانشان بازنگشتند.
در قسمت ديگرى از اين سوره كافرانى را كه مؤمنان را تحت فشار قرار مىدهند سخت مورد حمله قرار داده و آنها را به عذاب سوزان جهنم تهديد مىكند، در حالى كه مؤمنان را بشارت به باغهاى پر نعمت بهشتى مىدهد.
در مقطع بعد آنها را به گذشته تاريخ باز مىگرداند، و داستان فرعون و ثمود و اقوام زورمند را در برابر ديدگانشان مجسم مىسازد، تا كفّار «مكّه» كه نسبت به آنها قدرت ناچيزى داشتند حساب خود را بكنند، و هم مايه تسلّى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان بوده باشد.
و در آخرين مقطع سوره اشاره به عظمت قرآن مجيد و اهميت فوق العاده اين وحى الهى مىكند، و سوره را با آن پايان مىدهد.
نامگذارى اين سوره به «بروج» به تناسب سوگندى است كه در آيه نخستين آن آمده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس اين سوره را بخواند خداوند به تعداد تمام كسانى كه در نماز جمعه اجتماع مىكنند، و تمام كسانى كه روز عرفه (در عرفات) جمع مىشوند، ده حسنه به او مىدهد، و تلاوت آن انسان را از ترسها و شدائد رهائى مىبخشد».
با توجه به اين كه يكى از تفسيرهاى آيه «و شاهد و مشهود» روز جمعه و روز عرفه است، و نيز با توجه به اين كه سوره حكايت از مقاومت شديد مؤمنان پيشين در برابر شدائد و فشارها مىكند، تناسب اين پاداشها با محتواى سوره روشن مىشود، و در ضمن نشان مىدهد كه اين همه اجر و پاداش از آن كسانى است كه آن را بخوانند و در آن بينديشند و سپس عمل كنند.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread557.html
soham 313
2nd February 2014, 10:14 AM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
در آغاز سوره، مىفرمايد: «سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است» (و السماء ذات البروج).
برجهاى آسمانى يا به معنى ستارگان درخشان و روشن آسمان است يا به معنى «صورتهاى فلكى» يعنى مجموعهاى از ستارگان كه در نظر ما شباهت به يكى از موجودات زمينى دارد، و برجهاى دوازدهگانه دوازده صورت فلكى است كه خورشيد در مسير سالانه خود در هر ماه محاذى يكى از آنها قرار مىگيرد- البته خورشيد حركت نمىكند بلكه زمين به دور آن مىگردد ولى به نظر مىرسد كه خورشيد جا به جا مىشود و محاذى يكى از اين صورتهاى فلكى مىگردد.
(آيه 2)
سپس مىافزايد: «و سوگند به آن روز موعود» روز رستاخيز (و اليوم الموعود).
همان روزى كه تمام انبيا و پيامبران الهى آن را وعده داده اند و صدها آيه قرآن مجيد از آن خبر مىدهد.
(آيه 3)
و در سومين و چهارمين سوگند، مىفرمايد: «و قسم به شاهد و مشهود» (و شاهد و مشهود).
در اين كه منظور از «شاهد» و «مشهود» چيست؟ مفسران حدود سى تفسير ذكر كردهاند كه مهمترين آنها تفسيرهاى زير است:
1- «شاهد» شخص پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و «مشهود» روز قيامت است.
2- «شاهد» گواهان عمل انسانند، مانند اعضاى پيكر او و «مشهود» انسانها و اعمال آنها هستند.
3- «شاهد» به معنى روز جمعه است كه شاهد اجتماع مسلمين در مراسم بسيار مهم نماز آن روز است. و «مشهود» روز عرفه است كه زائران بيت اللّه الحرام شاهد و ناظر آن روزند.
4- «شاهد» روز عيد قربان و «مشهود» روز عرفه مىباشد.
5- منظور از «شاهد» شبها و روزها، و «مشهود» بنى آدم است كه به اعمال او گواهى مىدهد.
6- منظور از «شاهد» ملائكه و «مشهود» قرآن است.
7- منظور از «شاهد» حجر الاسود و «مشهود» حاجيانند كه در كنار آن مىآيند و دست بر آن مىنهند.
8- «شاهد» خلق است، و «مشهود» حق است.
9- منظور از «شاهد» امت اسلامى است و «مشهود» امتهاى ديگر.
10- «شاهد» پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و «مشهود» ساير انبياء هستند.
11- «شاهد» پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و «مشهود» امير مؤمنان على عليه السّلام است.
البته تناسب اين آيه با آيات قبل ايجاب مىكند كه «شاهد» اشاره به شهود روز قيامت باشد، اعم از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله يا ساير پيامبران نسبت به امتهاى خود، و ملائكه و فرشتگان و اعضاى پيكر آدمى و شب و روز، و مانند آنها، و «مشهود» انسانها يا اعمال آنهاست.
و به اين ترتيب بسيارى از تفاسير فوق درهم ادغام مىشود و در يك مجموعه با يك مفهوم وسيع خلاصه مىگردد و تضادى ميان آنها وجود ندارد.
چرا كه «شاهد» هرگونه گواه را شامل مىشود، و «مشهود» هر چيزى را كه بر آن گواهى مىدهند.
آرى! آسمان و ستارگان درخشان و برجهاى موزونش همگى نشانه نظم و حساب است و «يوم موعود» صحنه روشنى از حساب و كتاب، و شاهد و مشهود نيز وسيلهاى است براى رسيدگى دقيق به اين حساب، وانگهى همه اين سوگندها براى آن است كه به شكنجه گران ظالم هشدار دهد اعمال آنها در مورد مؤمنان راستين همگى ثبت و ضبط، و براى روز موعود نگهدارى مىشود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread557.html
soham 313
2nd February 2014, 10:42 AM
(آيه 4)
مؤمنان در برابر كورههاى آدم سوزى! قرآن بعد از اين سوگندها مىفرمايد: «مرگ بر شكنجهگران صاحب گودال» آتش (قتل اصحاب الاخدود).
(آيه 5)
«آتشى عظيم و شعلهور» (النار ذات الوقود).
(آيه 6)
«هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند» (اذ هم عليها قعود).
(آيه 7)
«و آنچه را با مؤمنان انجام مىدادند (با خونسردى و قساوت) تماشا مىكردند»! (و هم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود).
اين گروه شكنجهگر خندقهاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بودند، و مؤمنان را وادار مىكردند كه دست از ايمان خود بردارند، هنگامى كه با مقاومت آنان رو به رو مىشدند آنها را در اين كورههاى آدم سوزى انداخته، به آتش مىكشيدند!
(آيه 8)
سپس مىافزايد: «آنها (شكنجهگران) هيچ ايرادى بر مؤمنان نداشتند جز اين كه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند»؟! (و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد).
تعبير به «عزيز» (قدرتمند شكست ناپذير) و «حميد» (شايسته هرگونه ستايش و داراى هرگونه كمال) در حقيقت پاسخى است به جنايتهاى آنها، و دليلى است بر ضد آنان، يعنى مگر ايمان به چنين خدائى جرم و گناه است؟! در ضمن تهديد و هشدارى نيز به اين شكنجهگران در طول تاريخ محسوب مىشود كه خداوند عزيز و حميد در كمين آنهاست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread557.html
soham 313
2nd February 2014, 10:45 AM
(آيه 9)
سپس به بيان دو وصف ديگر از اوصاف اين معبود بزرگ پرداخته، مىافزايد: «همان كسى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست و خداوند بر همه چيز گواه است» (الذى له ملك السماوات و الارض و الله على كل شىء شهيد).
در حقيقت اين چهار وصف از اوصافى است كه شايستگى براى عبوديت را مسلّم مىكند، قدرت و توانائى، واجد هرگونه كمال بودن، مالكيت آسمانها و زمين، و آگاهى از همه چيز.
در ضمن بشارتى است به مؤمنان كه خدا حاضر و ناظر است و صبر و شكيبايى و استقامتشان را در راه حفظ ايمان مىبيند.
و البته توجه به اين حقيقت به آنها نيرو و نشاط مىدهد.
از سوى ديگر تهديدى است براى دشمنان آنها و هشدارى است كه اگر خدا مانع كار آنها نمىشود نه به خاطر ناتوانى است، بلكه به خاطر آزمون و امتحان است، و سر انجام طعم تلخ عذاب دردناك خدا را خواهند چشيد.
اصحاب اخدود چه كسانى بودند؟
«اخدود» به معنى گودال بزرگ يا خندق است، منظور در اينجا خندقهاى عظيمى است كه مملوّ از آتش بود تا شكنجهگران، مؤمنان را در آنها بيفكنند و بسوزانند.
معروف و مشهور آن است كه اين ماجرا مربوط به «ذو نواس» آخرين پادشاه «حمير» «1» در سرزمين «يمن» است.
__________________________________________________
(1) «حمير» قبيلهاى بود از قبايل معروف «يمن».
توضيح اين كه: «ذو نواس» كه آخرين نفر از سلسله گروه «حمير» بود به آيين يهود درآمد، و گروه «حمير» نيز از او پيروى كردند، او نام خود را «يوسف» نهاد، و مدتى بر اين منوال گذشت، سپس به او خبر دادند كه در سرزمين «نجران» (در شمال يمن) هنوز گروهى بر آيين نصرانيتند، هم مسلكان «ذو نواس» او را وادار كردند كه اهل «نجران» را مجبور به پذيرش آيين يهود كند، او به سوى نجران حركت كرد، و ساكنان آنجا را جمع نمود، و آيين يهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار كرد آن را پذيرا شوند، ولى آنها ابا كردند حاضر به قبول شهادت شدند. اما حاضر به صرف نظر كردن از آيين خود نبودند.
«ذو نواس» دستور داد خندق عظيمى كندند و هيزم در آن ريختند و آتش زدند، گروهى را زنده زنده به آتش سوزاند، و گروهى را با شمشير كشت و قطعه قطعه كرد، بطورى كه عدد مقتولين و سوختگان به آتش به بيست هزار نفر رسيد! «1» بعضى افزودهاند كه در اين گير و دار يك تن از نصاراى نجران فرار كرد و به سوى روم و دربار قيصر شتافت، و از ذو نواس شكايت كرد و يارى طلبيد.
قيصر گفت: سرزمين شما از من دور است، اما نامهاى به پادشاه حبشه مىنويسم كه او مسيحى است و همسايه شماست، از او مىخواهم شما را يارى دهد، مرد نجرانى نزد سلطان حبشه «نجاشى» آمد، و نجاشى از شنيدن اين داستان سخت متأثر گشت، و از خاموشى شعله آيين مسيح (ع) در سرزمين نجران افسوس خورد، و تصميم بر انتقام شهيدان را از او گرفت.
لشكريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يك پيكار سخت سپاه ذو نواس را شكست دادند، و گروه زيادى از آنان كشته شد، و طولى نكشيد كه مملكت يمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ايالتى از ايالات حبشه درآمد.
__________________________________________________
(1) اين كورههاى آدم سوزى كه به دست يهود به وجود آمد احتمالا نخستين كورههاى آدم سوزى در طول تاريخ بود، ولى عجب اين كه اين بدعت قساوت بار ضد انسانى سر انجام دامان خود يهود را گرفت، و چنانكه مىدانيم گروه زيادى از آنها در ماجراى آلمان هيتلرى در كوره هاى آدمسوزى به آتش كشيده شدند، و مصداق «عذاب الحريق» اين جهان نيز در باره آنها تحقق يافت.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread557.html
soham 313
2nd February 2014, 10:48 AM
(آيه 10)
شكنجه گران در برابر مجازات الهى! بعد از بيان جنايت عظيم شكنجهگران اقوام پيشين در اينجا به كيفر سخت الهى نسبت به آنان، و پاداشهاى عظيم مؤمنان اشاره كرده، مىفرمايد: «كسانى كه مردان و زنان با ايمان را شكنجه دادند، سپس توبه نكردند، براى آنها عذاب دوزخ و عذاب آتش سوزان است» (ان الذين فتنوا المؤمنين و المؤمنات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحريق).
جمله «ثمّ لم يتوبوا» نشان مىدهد كه راه توبه حتى براى چنين شكنجهگران ستمگرى باز است، و اين نهايت لطف پروردگار را نسبت به گنهكاران نشان مىدهد، و ضمنا هشدارى است به مردم مكه كه تا دير نشده دست از آزار و شكنجه مؤمنان بردارند، و به سوى خدا بازگردند.
قابل توجه اين كه در اين آيه دو گونه عذاب براى آنها ذكر كرده: يكى عذاب جهنم و ديگرى «عذاب حريق» (عذاب آتش سوزان) ذكر اين دو ممكن است به خاطر اين باشد كه در جهنم انواعى از مجازاتها وجود دارد كه يكى از آنها آتش سوزان است، و ذكر آن بالخصوص به خاطر اين است كه شكنجهگران مزبور مؤمنان را با آتش مىسوزاندند و بايد در آنجا با آتش مجازات شوند اما اين آتش كجا و آن آتش كجا.
(آيه 11)
سپس به پاداش مؤمنان پرداخته، مىفرمايد: «و براى كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند باغهايى از بهشت است كه نهرها زير درختانش جارى است، و اين نجات و پيروزى بزرگ است» (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات تجرى من تحتها الانهار ذلك الفوز الكبير).
چه فوز و پيروزى از اين برتر كه در جوار قرب پروردگار و در ميان انواع نعمتهاى پايدار، با سر بلندى و افتخار جاى گيرند، ولى نبايد فراموش كرد كه كليد اصلى اين پيروزى و فوز كبير، ايمان و عمل صالح است.
(آيه 12)
سپس بار ديگر به تهديد كفار و شكنجهگران پرداخته، مىافزايد:
«گرفتن قهر آميز و مجازات پروردگارت به يقين بسيار شديد است»! (ان بطش ربك لشديد).
(آيه 13)
بعد مىفرمايد: گمان نكنيد قيامتى در كار نيست و يا بازگشت شما مشكل است «اوست كه آفرينش را آغاز مىكند، و باز مىگرداند» (انه هو يبدى و يعيد).
(آيه 14)
سپس به بيان پنج وصف از اوصاف خداوند بزرگ پرداخته، مىگويد: «و او آمرزنده و دوستدار (مؤمنان) است» (و هو الغفور الودود).
(آيه 15)
«صاحب عرش و داراى مجد و عظمت است» (ذو العرش المجيد).
(آيه 16)
«و آنچه را مىخواهد انجام مىدهد» (فعال لما يريد).
در حقيقت ذكر اين اوصاف در برابر تهديدى كه در آيات قبل آمده براى بيان اين حقيقت است كه راه بازگشت به روى گنهكاران باز است، و خداوند در عين شديد العقاب بودن غفور و ودود و رحيم و مهربان است.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread557.html
soham 313
2nd February 2014, 10:50 AM
(آيه 17)
ديدى خدا با لشكر فرعون و ثمود چه كرد؟
آيات قبل بيان قدرت مطلقه خداوند و حاكميت بلا منازع او، و تهديد كفّار و شكنجهگران بود، براى اين كه معلوم شود اين تهديدها عملى است در اينجا روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «آيا داستان لشكرها به تو رسيده است» (هل اتاك حديث الجنود).
لشكريان عظيمى كه در برابر پيامبران الهى صف آرائى كردند و به مبارزه برخاستند به گمان اين كه مىتوانند در مقابل قدرت خدا عرض اندام كنند.
(آيه 18)
و بعد به دو نمونه آشكار از آنها كه يكى در قديم الايام، و ديگرى در عصر نزديكتر واقع شد اشاره كرده، مىافزايد: «لشكريان فرعون و ثمود» (فرعون و ثمود).
همانها كه بعضى شرق و غرب جهان را زير سلطه خود قرار دادند، و بعضى دل كوهها را شكافتند و سنگهاى عظيم آن را بركندند، و از آن خانهها و قصرهاى عظيم ساختند، و كسى را ياراى مقابله با آنها نبود.
اما خداوند گروه اول را با «آب» و گروه دوم را با «باد» كه هر دو وسيلههاى حيات آدمى هستند، در هم كوبيد!
(آيه 19)
در اين آيه مىافزايد: «ولى كافران پيوسته در تكذيب حقند» (بل الذين كفروا فى تكذيب).
چنان نيست كه نشانههاى حق بر كسى مخفى و پنهان باشد، لجاجت و عناد اجازه نمىدهد كه بعضى راه را پيدا كنند، و در طريق حق گام بگذارند.
تعبير به «بل» كه به اصطلاح براى اضراب (عدول از چيزى به چيز ديگر) است گوئى اشاره به اين است كه اين گروه مشرك از قوم فرعون و ثمود هم بدتر و لجوجترند، دائما مشغول تكذيب و انكار قرآنند.
(آيه 20)
ولى آنها بايد بدانند كه «و خداوند به همه آنها احاطه دارد» و همه در چنگال قدرت او هستند (و الله من ورائهم محيط).
اگر خدا به آنها مهلت مىدهد نه به خاطر عجز و ناتوانى است، و اگر آنها را سريعا مجازات نمىكند نه به خاطر اين است كه از قلمرو قدرتش بيرونند.
(آيه 21)
در اين آيه مىافزايد: اصرار آنها در تكذيب قرآن و نسبت آن به سحر و كهانت و شعر بيهوده است اين آيات، سحر و دروغ نيست «بلكه قرآن با عظمت است ...» (بل هو قرآن مجيد).
محتوايش عظيم و گسترده، و معانيش بلند و پرمايه است، هم در زمينه معارف و اعتقادات، و هم اخلاق و مواعظ و هم احكام و سنن.
(آيه 22)
«كه در لوح محفوظ جاى دارد» (فى لوح محفوظ). و دست نااهلان و شياطين و كاهنان هرگز به آن نمىرسد، و از هرگونه تغيير و تبديل و زياده و نقصان بر كنار مىباشد.
بنابر اين اگر نسبتهاى ناروا به تو مىدهند، و شاعر و ساحر و كاهن و مجنونت مىخوانند، هرگز غمگين مباش، تكيهگاه تو محكم، راهت روشن، و پشتيبانت قدرتمند و تواناست.
منظور از «لوح» در اينجا صفحهاى است كه قرآن مجيد بر آن ثبت و ضبط شده است ولى نه صفحهاى همچون الواح متداول در ميان ما، بلكه در تفسيرى از ابن عباس آمده است «لوح محفوظ» طولش به اندازه فاصله زمين و آسمان! و عرضش به اندازه فاصله مغرب و مشرق است! و اينجاست كه به نظر مىرسد كه لوح محفوظ همان صفحه علم خداوند است كه شرق و غرب عالم را فرا گرفته، و از هرگونه دگرگونى و تحريف مصون و محفوظ است.
«پايان سوره بروج»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread557.html
soham 313
3rd February 2014, 10:23 AM
[golrooz] صفحه ی 356 از قرآن کریم شامل سوره ها ی طارق و سوره ی اعلی و آیات 1 تا 3 از سوره ی غاشیه [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالسَّمَآءِ وَالطَّارِقِ(1)
سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد(1)
وَمَآ أَدْرَيٰكَ مَا الطَّارِقُ(2)
و تو چه داني كه اختر شبگرد چيست(2)
النَّجْمُ الثَّاقِبُ(3)
آن اختر فروزان(3)
إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ(4)
هيچ كس نيست مگر اينكه نگاهباني بر او [گماشته شده] است(4)
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ(5)
پس انسان بايد بنگرد كه از چه آفريده شده است(5)
خُلِقَ مِن مَّآءٍ دَافِقٍ(6)
از آب جهنده اي خلق شده(6)
يَخْرُجُ مِنۢ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَآئِبِ(7)
[كه] از صلب مرد و ميان استخوانهاي سينه زن بيرون مي آيد(7)
إِنَّهُ عَلَيٰ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ(8)
در حقيقت او [= خدا] بر بازگردانيدن وي بخوبي تواناست(8)
يَوْمَ تُبْلَي السَّرَآئِرُ(9)
آن روز كه رازها [همه] فاش شود(9)
فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِرٍ(10)
پس او را نه نيرويي ماند و نه ياري(10)
وَالسَّمَآءِ ذَاتِ الرَّجْعِ(11)
سوگند به آسمان بارش انگيز(11)
وَالْأَرْضِ ذَاتِ الصَّدْعِ(12)
سوگند به زمين شكافدار [آماده كشت](12)
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ(13)
[كه] در حقيقت قرآن گفتاري قاطع و روشنگر است(13)
وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ(14)
و آن شوخي نيست(14)
إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا(15)
آنان دست به نيرنگ مي زنند(15)
وَأَكِيدُ كَيْدًا(16)
و [من نيز] دست به نيرنگ مي زنم(16)
فَمَهِّلِ الْكَٰفِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًۢا(17)
پس كافران را مهلت ده و كمي آنان را به حال خود واگذار(17)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَي(1)
نام پروردگار والاي خود را به پاكي بستاي(1)
الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّيٰ(2)
همان كه آفريد و هماهنگي بخشيد(2)
وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَيٰ(3)
و آنكه اندازه گيري كرد و راه نمود(3)
وَالَّذِيٓ أَخْرَجَ الْمَرْعَيٰ(4)
و آنكه چمنزار را برآورد(4)
فَجَعَلَهُ غُثَآءً أَحْوَيٰ(5)
و پس [از چندي] آن را خاشاكي تيره گون گردانيد(5)
سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَيٰٓ(6)
ما بزودي [آيات خود را به وسيله سروش غيبي] بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكني(6)
إِلَّا مَا شَآءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَيٰ(7)
جز آنچه خدا خواهد كه او آشكار و آنچه را كه نهان است مي داند(7)
وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَيٰ(8)
و براي تو آسانترين [راه] را فراهم مي گردانيم(8)
فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَيٰ(9)
پس پند ده اگر پند سود بخشد(9)
سَيَذَّكَّرُ مَن يَخْشَيٰ(10)
آن كس كه ترسد بزودي عبرت گيرد(10)
وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَي(11)
و نگون بخت خود را از آن دور مي دارد(11)
الَّذِي يَصْلَي النَّارَ الْكُبْرَيٰ(12)
همان كس كه در آتشي بزرگ در آيد(12)
ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَيٰ(13)
آنگاه نه در آن مي ميرد و نه زندگاني مي يابد(13)
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّيٰ(14)
رستگار آن كس كه خود را پاك گردانيد(14)
وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّيٰ(15)
و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد(15)
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوٰةَ الدُّنْيَا(16)
ليكن [شما] زندگي دنيا را بر مي گزينيد(16)
وَالْءَاخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَيٰٓ(17)
با آنكه [جهان] آخرت نيكوتر و پايدارتر است(17)
إِنَّ هَٰذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَيٰ(18)
قطعا در صحيفه هاي گذشته اين [معني] هست(18)
صُحُفِ إِبْرَٰهِيمَ وَمُوسَيٰ(19)
صحيفه هاي ابراهيم و موسي(19)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
هَلْ أَتَيٰكَ حَدِيثُ الْغَٰشِيَةِ(1)
آيا خبر غاشيه به تو رسيده است(1)
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ(2)
در آن روز چهره هايي زبونند(2)
عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ(3)
كه تلاش كرده رنج [بيهوده] برده اند(3)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
4th February 2014, 02:44 PM
[golrooz] صفحه ی 357 از قرآن کریم شامل آیات 4 تا 26 از سوره ی غاشیه و آیات 1 تا 22 از سوره ی فجر [golrooz]
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
تَصْلَيٰ نَارًا حَامِيَةً(4)
[ناچار] در آتشي سوزان درآيند(4)
تُسْقَيٰ مِنْ عَيْنٍ ءَانِيَةٍ(5)
از چشمه اي داغ نوشانيده شوند(5)
لَّيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ(6)
خوراكي جز خار خشك ندارند(6)
لَّا يُسْمِنُ وَلَا يُغْنِي مِن جُوعٍ(7)
[كه] نه فربه كند و نه گرسنگي را باز دارد(7)
وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ(8)
در آن روز چهره هايي شادابند(8)
لِّسَعْيِهَا رَاضِيَةٌ(9)
از كوشش خود خشنودند(9)
فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(10)
در بهشت برين اند(10)
لَّا تَسْمَعُ فِيهَا لَٰغِيَةً(11)
سخن بيهوده اي در آنجا نشنوند(11)
فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ(12)
در آن چشمه اي روان باشد(12)
فِيهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ(13)
تختهايي بلند در آنجاست(13)
وَأَكْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ(14)
و قدحهايي نهاده شده(14)
وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ(15)
و بالشهايي پهلوي هم [چيده](15)
وَزَرَابِيُّ مَبْثُوثَةٌ(16)
و فرشهايي [زربفت] گسترده(16)
أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ(17)
آيا به شتر نمي نگرند كه چگونه آفريده شده(17)
وَإِلَي السَّمَآءِ كَيْفَ رُفِعَتْ(18)
و به آسمان كه چگونه برافراشته شده(18)
وَإِلَي الْجِبَالِ كَيْفَ نُصِبَتْ(19)
و به كوه ها كه چگونه برپا داشته شده(19)
وَإِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ(20)
و به زمين كه چگونه گسترده شده است(20)
فَذَكِّرْ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَكِّرٌ(21)
پس تذكر ده كه تو تنها تذكردهنده اي(21)
لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ(22)
بر آنان تسلطي نداري(22)
إِلَّا مَن تَوَلَّيٰ وَكَفَرَ(23)
مگر كسي كه روي بگرداند و كفر ورزد(23)
فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ(24)
كه خدا او را به آن عذاب بزرگتر عذاب كند(24)
إِنَّ إِلَيْنَآ إِيَابَهُمْ(25)
در حقيقت بازگشت آنان به سوي ماست(25)
ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسَابَهُم(26)
آنگاه حساب [خواستن از] آنان به عهده ماست(26)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَالْفَجْرِ(1)
سوگند به سپيده دم(1)
وَلَيَالٍ عَشْرٍ(2)
و به شبهاي دهگانه(2)
وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ(3)
و به جفت و تاق(3)
وَالَّيْلِ إِذَا يَسْرِ(4)
و به شب وقتي سپري شود(4)
هَلْ فِي ذَٰلِكَ قَسَمٌ لِّذِي حِجْرٍ(5)
آيا در اين براي خردمند [نياز به] سوگندي [ديگر] است(5)
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ(6)
مگر ندانسته اي كه پروردگارت با عاد چه كرد(6)
إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ(7)
با عمارات ستون دار ارم(7)
الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَٰدِ(8)
كه مانندش در شهرها ساخته نشده بود(8)
وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا۟ الصَّخْرَ بِالْوَادِ(9)
و با ثمود همانان كه در دره تخته سنگها را مي بريدند(9)
وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ(10)
و با فرعون صاحب خرگاه ها [و بناهاي بلند](10)
الَّذِينَ طَغَوْا۟ فِي الْبِلَٰدِ(11)
همانان كه در شهرها سر به طغيان برداشتند(11)
فَأَكْثَرُوا۟ فِيهَا الْفَسَادَ(12)
و در آنها بسيار تبهكاري كردند(12)
فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ(13)
[تا آنكه] پروردگارت بر سر آنان تازيانه عذاب را فرونواخت(13)
إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ(14)
زيرا پروردگار تو سخت در كمين است(14)
فَأَمَّا الْإِنسَٰنُ إِذَا مَا ابْتَلَيٰهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَكْرَمَنِ(15)
اما انسان هنگامي كه پروردگارش وي را مي آزمايد و عزيزش مي دارد و نعمت فراوان به او مي دهد مي گويد پروردگارم مرا گرامي داشته است(15)
وَأَمَّآ إِذَا مَا ابْتَلَيٰهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَهَٰنَنِ(16)
و اما چون وي را مي آزمايد و روزي اش را بر او تنگ مي گرداند مي گويد پروردگارم مرا خوار كرده است(16)
كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ(17)
ولي نه بلكه يتيم را نمي نوازيد(17)
وَلَا تَحَٰٓضُّونَ عَلَيٰ طَعَامِ الْمِسْكِينِ(18)
و بر خوراك[دادن] بينوا همديگر را بر نمي انگيزيد(18)
وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَّمًّا(19)
و ميراث [ضعيفان] را چپاولگرانه مي خوريد(19)
وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا(20)
و مال را دوست داريد دوست داشتني بسيار(20)
كَلَّآ إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا(21)
نه چنان است آنگاه كه زمين سخت در هم كوبيده شود(21)
وَجَآءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا(22)
و [فرمان] پروردگارت و فرشته[ها] صف درصف آيند(22)
صدق الله العلي العظيم
soham 313
4th February 2014, 10:02 PM
سوره طارق [86]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 17 آيه است.
محتواى سوره:
مطالب اين سوره عمدتا بر دو محور دور مىزند.
1- معاد و رستاخيز.
2- قرآن مجيد و ارزش و اهميت آن.
ولى در آغاز بعد از سوگندهايى انديشه آفرين اشاره به وجود مراقبين الهى بر انسان مىكند.
بعد براى اثبات امكان معاد، به زندگى نخستين و بدو پيدايش انسان از آب نطفه، اشاره فرموده، نتيجهگيرى مىكند: خداوندى كه قادر است او را از چنين آب بىارزش و ناچيزى بيافريند توانائى بر بازگشت مجدد او دارد.
در مرحله بعد به بعضى از ويژگيهاى روز رستاخيز اشاره كرده، سپس با ذكر سوگندهاى متعدد و پر معنائى اهميت قرآن را گوشزد مىنمايد، و سر انجام سوره را با تهديد كفار به مجازات الهى پايان مىدهد.
در باره فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم:
«هر كس آن را تلاوت كند خداوند به تعداد هر ستارهاى كه در آسمان وجود دارد ده حسنه به او مىبخشد»! بديهى است محتواى سوره و عمل به آن است كه اين همه پاداش عظيم را به بار مىآورد نه تلاوت خالى از عمل.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread567.html
soham 313
4th February 2014, 10:07 PM
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
اين سوره نيز همچون بسيارى ديگر از سورههاى جزء آخر قرآن، با سوگندهاى زيبا و انديشه برانگيزى آغاز مىشود، مىفرمايد: «سوگند به آسمان و كوبنده شب»! (و السماء و الطارق).
(آيه 2)
«و تو نمىدانى كوبنده شب چيست»؟! (و ما ادراك ما الطارق).
(آيه 3)
«همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيهاست» (النجم الثاقب).
قرآن خودش در اينجا «طارق» را تفسير كرده، مىگويد: «اين مسافر شبانه، همان ستاره درخشانى است كه بر آسمان ظاهر مىشود و بقدرى بلند است كه گوئى مىخواهد سقف آسمان را سوراخ كند، و نورش به قدرى خيره كننده است كه تاريكيها را مىشكافد و به درون چشم آدمى نفوذ مىكند.
منظور از «نجم ثاقب» ستارگان درخشانى است كه نور آنها پردههاى ظلمت را مىشكافد و در چشم آدمى نفوذ مىكند همانند ستاره «زحل» كه در فارسى به آن «كيوان» مىگويند.
(آيه 4)
اكنون ببينيم اين سوگندها براى چيست؟ در اين آيه مىفرمايد:
«مسلما هر كس مراقب و محافظى دارد» (ان كل نفس لما عليها حافظ).
كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مىكند، و براى حساب و جزا نگهدارى مىنمايد.
به اين ترتيب شما هرگز تنها نيستيد، و هر كه باشيد، و هر كجا باشيد، تحت مراقبت فرشتگان الهى و مأموران پروردگار خواهيد بود، اين مطلبى است كه توجه به آن در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است.
(آيه 5)
اى انسان! بنگر از چه چيز آفريده شدهاى؟
در اين آيه به عنوان يك استدلال بر مسأله معاد در برابر كسانى كه آن را غير ممكن مىشمردند، مىفرمايد: «انسان بايد بنگرد از چه چيز آفريده شده است»؟! (فلينظر الانسان مم خلق).
و به اين ترتيب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستين باز مىگرداند، و با يك جمله استفهاميه از آنها مىپرسد: «آفرينش شما از چه بوده است»؟
(آيه 6)
و بىآنكه منتظر پاسخ آنها باشد جواب اين سؤال را- كه روشن است- خودش داده، مىفرمايد: «از يك آب جهنده آفريده شده است»! (خلق من ماء دافق). كه اين توصيفى است براى نطفه مرد كه در آب منى شناور است، و به هنگام بيرون آمدن جهش دارد.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread567.html
soham 313
4th February 2014, 10:09 PM
(آيه 7)
و بعد در توصيف ديگرى از اين آب مىگويد: «آبى كه از ميان پشت و سينهها خارج مىشود» (يخرج من بين الصلب و الترائب).
«صلب» به معنى پشت است و اما «ترائب» جمع «تريبه» بنابر مشهور ميان علماى لغت استخوانهاى بالاى سينه است، همانجا كه گردنبند روى آن قرار مىگيرد.
در اينجا قرآن به يكى از دو جزء اصلى نطفه كه همان نطفه مرد است، و براى همه محسوس مىباشد، اشاره كرده، و منظور از «صلب» و «ترائب» قسمت پشت و پيش روى انسان است، چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مىشود.
اين تفسيرى است روشن و هماهنگ با آنچه در كتب لغت در معنى اين دو واژه آمده است، در عين حال ممكن است حقيقت مهمترى در اين آيه نيز نهفته باشد كه در حد علم امروز براى ما كشف نشده و اكتشافات دانشمندان در آينده از روى آن پرده برخواهد داشت.
(آيه 8)
سپس از اين بيان نتيجهگيرى كرده، مىگويد: «مسلما او [- خدايى كه انسان را از چنين چيز پستى آفريد] مىتواند او را بازگرداند» (انه على رجعه لقادر).
در آغاز خاك بود، و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد، و نطفه نيز بعد از طى مراحل پيچيده و شگفتانگيزى، تبديل به انسان كاملى شد، بنابر اين بازگشت او به حيات و زندگى مجدد هيچ مشكلى ايجاد نمىكند.
(آيه 9)
در اين آيه به توصيف آن روز بزرگ پرداخته، مىفرمايد: «در آن روز كه اسرار پنهان (انسان) آشكار مىشود» (يوم تبلى السرائر).
آرى! در آن روز كه «يوم البروز» و «يوم الظهور» است اسرار درون آشكار مىشود، اعم از ايمان و كفر و نفاق، يا نيت خير و شر، يا ريا و اخلاص، و اين ظهور و بروز براى مؤمنان مايه افتخار و مزيد نعمت است، و براى مجرمان مايه سر افكندگى و منشأ خوارى و خفت و چه دردناك است كه انسان عمرى با آبرو در ميان مردم زندگى كند ولى در آن روز در برابر همه خلايق شرمسار و سر افكنده شود.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread567.html
soham 313
4th February 2014, 10:17 PM
(آيه 10)
اما مشكل مهم در آن روز اينجاست كه «و براى او هيچ نيرو و ياورى نيست» (فما له من قوة و لا ناصر).
نه نيرويى كه بر زشتيهاى اعمال و نيات او پرده بيفكند، و نه ياورى كه او را از عذاب الهى رهائى بخشد.
(آيه 11)
در تعقيب آيات گذشته كه استدلال بر مسأله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انسان از نطفه داشت، در اينجا باز براى تأكيد در امر معاد و اشاره به بعضى از دلائل ديگر بحث را ادامه داده، مىفرمايد: «سوگند به آسمان پر باران» (و السماء ذات الرجع).
(آيه 12)
«و سوگند به زمين پر شكاف» كه گياهان از آن سر بر مىآورند (و الارض ذات الصدع).
(آيه 13)
«كه اين (قرآن) سخنى است كه حق را از باطل جدا مىكند» (انه لقول فصل).
(آيه 14)
سخنى است جدى «و هرگز شوخى نيست»! (و ما هو بالهزل).
در حقيقت اين دو سوگند اشارهاى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را به عنوان دليلى بر مسأله رستاخيز ذكر كرده است، مانند آيه 11 سوره ق كه مىفرمايد: «ما به وسيله باران سرزمين مردهاى را زنده كرديم، خروج و قيام شما در قيامت نيز همين گونه است»!
(آيه 15)
سپس براى تسلى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان از يكسو، و تهديد دشمنان اسلام از سوى ديگر مىافزايد: «آنها پيوسته حيله مىكنند» و نقشهها مىريزند (انهم يكيدون كيدا).
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread567.html
soham 313
4th February 2014, 10:19 PM
(آيه 16)
«و من هم در برابر آنها چاره مىكنم» و نقشه هاشان را نقش بر آب مىكنم (و اكيد كيدا).
(آيه 17)
«حال كه چنين است كافران را (فقط) اندكى مهلت ده» تا عاقبت كار خويش را ببينند! (فمهل الكافرين امهلهم رويدا).
آرى! آنها پيوسته نقشههاى شومى براى مبارزه با تو طرح مىكنند:
گاه از طريق استهزا وارد مىشوند. گاه به محاصره اقتصادى دست مىزنند.
گاه مؤمنان را شكنجه و آزار مىكنند. گاه ساحرت مىخوانند، گاه كاهنت مىگويند، گاه ديوانهات مىشمرند.
گاه مىگويند كسانى كه دور تو را گرفتهاند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا ما با تو باشيم.
منظور از «كيد دشمنان» در آيه فوق روشن است كه به نمونههاى آن اشاره كرديم، و اما منظور از «كيد الهى» همان الطافى است كه شامل حال پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مىشد و دشمنان اسلام را غافلگير مىساخت، كوششهاى آنها را از ميان مىبرد، و توطئههاى آنان را در هم مىشكست، كه نمونههايش در تاريخ اسلام فراوان است.
اين آيه سرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصا هنگامى كه در مقابل دشمنانى نيرومند و خطرناك قرار مىگيرند با حوصله و صبر و شكيبائى و دقت رفتار كنند، و از هرگونه شتابزدگى و كارهاى بىنقشه يا بىموقع بپرهيزند.
«پايان سوره طارق»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread567.html
soham 313
4th February 2014, 10:22 PM
سوره اعلى [87]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 19 آيه است.
محتواى سوره:
اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل يافته، بخشى كه در آن روى سخن به شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است و دستوراتى را در زمينه تسبيح پروردگار، و اداى رسالت، به او مىدهد، و اوصاف هفتگانهاى از خداوند بزرگ در اين رابطه مىشمرد.
و بخش ديگرى كه از مؤمنان خاشع، و كافران شقى، سخن به ميان مىآورد، و عوامل سعادت و شقاوت اين دو گروه را بطور فشرده در اين بخش بيان مىكند.
و در پايان سوره اعلام مىدارد كه اين مطالب تنها در قرآن مجيد نيامده است، بلكه حقايقى است كه در كتب و صحف پيشين، صحف ابراهيم و موسى، نيز بر آن تأكيد شده است.
فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مىخوانيم: «هر كس سوره اعلى را بخواند خداوند به عدد هر حرفى كه بر ابراهيم (ع) و موسى (ع) و محمد صلّى اللّه عليه و آله نازل كرده ده حسنه به او عطا مىفرمايد».
و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «كسى كه سوره اعلى را در فرائض يا نوافل خود بخواند، روز قيامت به او گفته مىشود: از هر يك از درهاى بهشت مىخواهى وارد شو ان شاء اللّه».
از مجموعه رواياتى كه در اين زمينه رسيده استفاده مىشود كه اين سوره از اهميت خاصى برخوردار است، تا آنجا كه در حديثى از على عليه السّلام مىخوانيم:
«اين سوره محبوب پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بود.»
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread568.html
soham 313
4th February 2014, 10:25 PM
بسم الله الرحمن الرحيم به نام
خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)
خداوند بزرگ را تسبيح گوى! اين سوره كه در حقيقت عصاره مكتب انبيا و دعوت پيامبران است از تسبيح و تقديس پروردگار شروع مىشود و در آغاز روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مىفرمايد: «منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبهات را» (سبح اسم ربك الاعلى).
يعنى نام خداوند در رديف نام بتها قرار داده نشود، و ذات پاك او را از هرگونه عيب و نقص، و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانيت، و هرگونه محدوديت و نقصان منزه بشماريم.
تعبير به «اعلى» بيانگر اين حقيقت است كه او از هر كس و هر چيز و هر چه تصور كنيم، و هر خيال و قياس و گمان و وهم، و هرگونه شرك جلى و خفى برتر و بالاتر است.
(آيه 2)
و بعد از اين دو توصيف (ربّ، اعلى) در توضيح آن پنج وصف ديگر را بيان مىكند كه همگى شرح ربوبيت اعلاى پروردگار است، مىفرمايد:
«همان خداوندى كه آفريد و منظم كرد» (الذى خلق فسوى).
نظام عالم آفرينش- كه از بزرگترين منظومههاى آسمانى را شامل مىشود تا موضوعات سادهاى همچون خطوط سر انگشتهاى انسان كه در آيه 4 سوره قيامت به آن اشاره شده (بلى قادرين على ان نسوى بنانه)- شاهد گويايى بر ربوبيت او، و اثبات وجود پروردگار است.
(آيه 3)
بعد از مسأله آفرينش و نظم بندى خلقت، به موضوع برنامه ريزى براى حركت تكاملى، و هدايت موجودات در اين مسير پرداخته، مىافزايد: «و همان كه اندازهگيرى كرد و هدايت نمود» (و الذى قدر فهدى).
منظور از «تقدير» همان اندازهگيرى و تعيين برنامههاى حركت به سوى اهدافى است كه موجودات به خاطر آن آفريده شدهاند.
و منظور از «هدايت» همان هدايت تكوينى است كه به صورت انگيزهها و قوانينى بر هر موجودى حاكم ساخته- اعم از انگيزههاى درونى و برونى.
فى المثل از يكسو پستان مادر و شير آن را براى تغذيه طفل آفريده و به مادر عاطفه شديد مادرى داده و از سوى ديگر در طفل انگيزهاى آفريده كه او را به سوى پستان مادر مىكشاند، و اين آمادگى و جاذبه دو جانبه در مسير هدف، در همه موجودات ديده مىشود.
البته در مورد انسان غير از برنامه هدايت تكوينى، هدايت ديگرى وجود دارد كه از طريق وحى و ارسال انبياء صورت مىگيرد، و هدايت تشريعى نام دارد، و جالب اين كه هدايت تشريعى انسان نيز در تمام زمينهها مكمل هدايت تكوينى اوست.
منبع : http://www.qurangloss.ir/thread568.html
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.