toot farangi
26th January 2013, 08:10 PM
پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت
با سرعت وارد بیمارستان شد و به (http://www.miyanali.com/)پرستار گفت:خواهش می کنم به (http://www.miyanali.com/)داد این بچه برسید.
بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
پرستار : این بچه نیاز به (http://www.miyanali.com/)عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم
پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
اما دکتر بدون اینکه به (http://www.miyanali.com/)کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از (http://www.miyanali.com/)عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد…
همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به (http://www.miyanali.com/)دیروزش می اندیشید
با سرعت وارد بیمارستان شد و به (http://www.miyanali.com/)پرستار گفت:خواهش می کنم به (http://www.miyanali.com/)داد این بچه برسید.
بچه ماشین بهش زد و فرار کرد.
پرستار : این بچه نیاز به (http://www.miyanali.com/)عمل داره باید پولشو پرداخت کنید.
پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.
خواهش می کنم عملش کنید من پول و تا شب براتون میارم
پرستار : با دکتری که قراره بچه رو عمل کنه صحبت کنید.
اما دکتر بدون اینکه به (http://www.miyanali.com/)کودک نگاهی بیندازد گفت:
این قانون بیمارستانه. باید پول قبل از (http://www.miyanali.com/)عمل پرداخت بشه.
صبح روز بعد…
همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به (http://www.miyanali.com/)دیروزش می اندیشید