PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مثنوی نامه نوین



طلیعه طلا
17th January 2013, 07:14 AM
حرف نی را بار‌ها بشنیده‌ای
در کتاب درسی‌ات هم دیده‌ای

حال بشنو حرف این غم‌دیده را
این جراحت جای مرهم دیده را

بشنو از من چون حکایت می‌کنم
تازه خیلی هم رعایت می‌کنم

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
مرد و زن هرهر به من خندیده‌اند

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
می‌شود اصلش همه دلبستگی‌ش

من ولی چون دور از اصلم شدم
در میان میوه‌ها شلغم شدم

من به هر جمعیتی نالان شدم
مدتی شاگردِ بقالان شدم

من حدیث راه پرخون می‌کنم
شاخ‌بازی پیش مجنون می‌کنم

مرهم این هوش جز بی‌هوش نیست
راستی بی‌هوش اصلاً کوش؟ نیست!

در غم من روزها بیگاه شد
هر وزیری آمد استیضاح شد

روزها گر رفت، گو رو، باک نیست
تو بمان، ماندن که وحشتناک نیست

هرکسی در چشم دریا شد کِنِف
می‌شود از رود بودن منصرف

این‌چنین من برکه‌ای تنها شدم
بی‌خیال راه رفتن‌ها شدم

پس تو هم اصلاً مرا ول کن، رفیق
برکه‌ام، این آب را گل کن، رفیق

تو ز دریایی و دریا می‌روی
راست باشی تا ثریا می‌روی

گرچه من را کرده دنیا آش و لاش
بی‌خیال من، تو اقیانوس باش

در دعاهایت ز من هم یاد کن
با چنین کاری دلم را شاد کن

گرچه محتاج دعا هستیم ما
خود دعاگوی شما هستیم ما

چون که یابد زود پخته حالِ خام
پس سخن کوتاه باید، والسلام

عبدالله91
17th January 2013, 07:29 AM
سلام
جالب بود خواندیم و لذت بردیم[golrooz]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد