soham 313
9th January 2013, 06:46 PM
آرامش سنگ یا برگ
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود
مرد سالخورده ای ازآنجا می گذشت. او را دید ومتوجه حال
پریشانش شدو کنارش نشست
مردجوان بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه
چیزدرزندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمندآرامش هستم و
نمیدانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟
مرد سالخورده برگی ازدرختی کند و آن را داخل نهر آب انداخت و
گفت:به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آب
میسپارد وبا آن می رود
سپس سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت
و داخل نهر انداخت . سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق
آب کنار بقیه ی سنگ ها قرارگرفت
مرد سالخورده گفت: این سنگ را هم که دیدی. به خطره سنگینی اش توانست
برنیروی جریان آب غلبه کند و درعمق نهر قرار گیرد
اما امواجی را روی آب ایجاد کرد و بر جریان آب تاثیر گذاشت
حال توبه من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را
مردجوان مات و متحیر به او نگاه کرد و گفت: اما برگ که آرامنیست
او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست!؟
لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان
دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم
مرد سالخورده لبخندی زد و گفت: پس حال که خودت انتخاب کردی
چرا ازجریان های مخالف و ناملایمات جاری
زندگی ات می نالی؟
اگر آرامش سنگ رابرگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم
داشته باش و محکم هر جایی که هستی ...آرام و قرار خود را از دست مده
در عوض از تاثیری که بر جریان زندگی داری خشنودباش
مردجوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و
ازمرد سالخورده پرسید: شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را
انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟
پیرمردلبخندی زد و گفت: من تمام زندگی ام خودم رابا اطمینان به خالق
رودخانه هستی به جریان زندگی سپرده ام
و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد
از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم
من آرامش برگ را می پسندم
ولی می دانم که خدایی هست که هم به سنگ توانایی ایستادگی را داده است
و هم به برگ توانایی همراه شدن با افت و خیزهای سرنوشت
دوست من ....برگ یا سنگ بودن
انتخاب با توست
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود
مرد سالخورده ای ازآنجا می گذشت. او را دید ومتوجه حال
پریشانش شدو کنارش نشست
مردجوان بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه
چیزدرزندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمندآرامش هستم و
نمیدانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟
مرد سالخورده برگی ازدرختی کند و آن را داخل نهر آب انداخت و
گفت:به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آب
میسپارد وبا آن می رود
سپس سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت
و داخل نهر انداخت . سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق
آب کنار بقیه ی سنگ ها قرارگرفت
مرد سالخورده گفت: این سنگ را هم که دیدی. به خطره سنگینی اش توانست
برنیروی جریان آب غلبه کند و درعمق نهر قرار گیرد
اما امواجی را روی آب ایجاد کرد و بر جریان آب تاثیر گذاشت
حال توبه من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را
مردجوان مات و متحیر به او نگاه کرد و گفت: اما برگ که آرامنیست
او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست!؟
لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان
دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم
مرد سالخورده لبخندی زد و گفت: پس حال که خودت انتخاب کردی
چرا ازجریان های مخالف و ناملایمات جاری
زندگی ات می نالی؟
اگر آرامش سنگ رابرگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم
داشته باش و محکم هر جایی که هستی ...آرام و قرار خود را از دست مده
در عوض از تاثیری که بر جریان زندگی داری خشنودباش
مردجوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و
ازمرد سالخورده پرسید: شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را
انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟
پیرمردلبخندی زد و گفت: من تمام زندگی ام خودم رابا اطمینان به خالق
رودخانه هستی به جریان زندگی سپرده ام
و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد
از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم
من آرامش برگ را می پسندم
ولی می دانم که خدایی هست که هم به سنگ توانایی ایستادگی را داده است
و هم به برگ توانایی همراه شدن با افت و خیزهای سرنوشت
دوست من ....برگ یا سنگ بودن
انتخاب با توست