توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آداب و سنن پیامبر گرامى اسلام
آسد مرتضي
8th January 2013, 11:23 PM
مبحث آداب و سنن نبی اکرم صلی الله علیه و آله دارای گستردگی فراوانی می باشد که در این مقاله به چند جنبه رفتاری ایشان می پردازیم. البته از آن جهت که باعث خستگی خوانندگان عزیز نشود آن را به سه قسمت تقسیم می نماییم.
آسد مرتضي
8th January 2013, 11:26 PM
1ـدر معانى الاخبار به یك طریق از ابى هاله تمیمى از حسن بن على علیهماالسلام و به طریق دیگر از حضرت رضا، از آباء گرامیش از على بن الحسین از حسن بن على(ع) و به طریق دیگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على(ع) روایت شده كه گفت: از دائى خود هند بن ابى هاله كه رسول خدا را براى مردم وصف مىكرد تقاضا كردم كه مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نیز بیان كند، بلكه به این وسیله علاقهام به آن جناب بیشتر شود او نیز تقاضایم را پذیرفت و گفت:
رسول خدا(ص) مردى بود كه در چشم هر بیننده، بزرگ و موقر مىنمود و روى نیكویش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنایش از قامت معتدل بلندتر و از بلند بالایان كوتاهتر بود، سرى بزرگ و مویى كه پیچ داشت و اگر هم گاهى موهایش آشفته می شد شانه مىزد، و اگر گیسوان خود را بلند می نمود، از نرمه گوشش تجاوز نمىكرد. رنگى مهتابى و جبینى فراخ و ابروانى باریك و طولانى داشت و فاصله بین دو ابرویش فراخ بود، بین دو ابروانش رگى بود كه در مواقع خشم از خون پر مىشد و این رگ به طورى براق بود كه اگر كسى دقت نمىكرد خیال مىكرد دنباله بینى آن جناب است و آن حضرت كشیده بینى است، محاسن شریفش پُر پشت و كوتاه و گونههایش كم گوشت و غیر برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بیشتر اوقات باز و دندانهایش از هم باز و جدا و چون مروارید سفید، و گردنش در زیبائى چنان بود كه تو گویى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گویى نقره است، خلقى معتدل داشت. فاصله بین دو شانهاش زیاد و به اصطلاح چهار شانه بود. بند دستهایش كشیده و محیط كف دستش فراخ و استخوان بندى آن و استخوان بندى كف پایش درشت بود. سرا پاى بدنش صاف و استخوانهایش باریك و بدون برآمدگى بود، و گودى كف پا و دستش از متعارف بیشتر و دو كف قدمش محدب و بیشتر از متعارف برآمده، و هم چنین پهن بود، به طورى كه آب بر آن قرار مىگرفت، وقتى قدم برمىداشت تو گویى آن را از زمین مىكند و به آرامى گام برمىداشت و با وقار راه مىپیمود، و در راه رفتن سریع بود، و راه رفتنش چنان بود كه تو گویى از كوه سرازیر مىشود، و وقتى بجائى التفات مىكرد با تمام بدن متوجه مىشد، چشمهایش افتاده یعنى نگاهش بیشتر به زمین بود تا به آسمان، و آن قدر نافذ بود كه كسى را یاراى خیره شدن بر آن نبود، و به هر كس برمىخورد در سلام از او سبقت مىجست.
راوى گفت پرسیدم: منطقش را برایم وصف كن، گفت: رسول خدا(ص) دائما با غصهها قرین و دائما در فكر بود و یك لحظه راحتى نداشت، بسیار كم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تكلم نمىفرمود، و وقتى حرف می زد كلام را از اول تا به آخر با تمام فضاى دهان ادا مىكرد، این تعبیر كنایه است از فصاحت، و كلامش همه كوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود. خُلق نازنینش بسیار نرم بود، به این معنا كه نه كسى را با كلام خود مىآزرد و نه به كسى اهانت مىنمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مىنمود، اگر چه هم ناچیز مىبود، و هیچ نعمتى را مذمت نمىفرمود، و در خصوص طعام ها مذمت نمىكرد و از طعم آن تعریف هم نمىنمود، دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم در نمىآورد، و وقتى كه حقى پایمال مىشد از شدت خشم كسى او را نمىشناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آن كه احقاق حق مىكرد، و اگر به چیزى اشاره مىفرمود با تمام كف دست اشاره مىنمود، و وقتى از مطلبى تعجب مىكرد دستها را پشت و روى مىكرد و وقتى سخن مىگفت انگشت ابهام دست چپ را به كف دست راست مىزد، و وقتى غضب مىفرمود، روى مبارك را مىگرداند در حالتى كه چشم ها را هم مىبست، و وقتى مىخندید خندهاش تبسمى شیرین بود به طورى كه تنها دندان هاى چون تگرگش نمایان مىشد.
صدوق(علیه الرحمه) در كتاب مزبور مىگوید: تا اینجا روایت ابى القاسم بن منیع از اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بود، و از این پس تا آخر روایت عبد الرحمن است، در این روایت حسن بن على(ع) مىفرماید: تا مدتى من این اوصاف را كه از دایى خود شنیده بودم از حسین(ع) كتمان مىكردم، تا این كه وقتى برایش نقل كردم، دیدم او بهتر از من وارد است، پرسیدم تو از كه شنیدى، گفت من از پدرم امیرالمؤمنین (ع) از وضع داخلى و خارجى رسول خدا(ص) و هم چنین از چگونگى مجلسش و از شكل و شمایلش سؤال كردم، آن جناب نیز چیزى را فروگذار نفرمود.
امام حسین(ع) براى برادر خود چنین نقل كرد كه: من از پدرم از روش رفتار رسول خدا(ص) در منزل پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود، و وقتى تشریف مىبرد، وقت خود را در خانه به سه جزء تقسیم مىكرد، قسمتى را براى عبادت خدا، و قسمتى را براى به سر بردن با اهلش و قسمتى را به خود اختصاص مىداد، در آن قسمتى هم كه مربوط به خودش بود، باز به كلى قطع رابطه نمىكرد، بلكه مقدارى از آن را بوسیله خواص خود در كارهاى عامه مردم صرف مىفرمود، و از آن مقدار چیزى را براى خود ذخیره نمىكرد. از جمله سیره آن حضرت این بود كه اهل فضل را با ادب خود ایثار مىفرمود، و هر كس را به مقدار فضیلتى كه در دین داشت احترام مىنمود، و حوائج شان را برطرف مىساخت، چون حوائج شان یكسان نبود، بعضى را یك حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا(ص) با ایشان مشغول مىشد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقص شان مىكرد، و از ایشان درباره امورشان پرسش مىكرد، و به معارف دینیشان آشنا مىساخت، و دراین باره هر خبرى كه مىداد دنبالش مىفرمود : حاضرین آن را به غائبین برسانند، و نیزمىفرمود:
حاجت كسانى را كه به من دسترسى ندارند به من ابلاغ كنید، و بدانید كه هر كس حاجت اشخاص ناتوان و بى رابطه با سلطان را نزد سلطان برد، و آن را برآورده كند، خداى تعالى قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار مىسازد.
در مجلس آن حضرت غیر این گونه مطالب ذكر نمىشد، و از كسى سخنى از غیر این سنخ مطالب نمىپذیرفت، مردم براى درك فیض و طلب علم شرفیاب حضورش مىشدند و بیرون نمىرفتند مگر این كه دل هایشان سرشار از علم و معرفت بود و خود از راهنمایان و ادله راه حق شده بودند.
سپس از پدرم امیرالمؤمنین(ع) از برنامه و سیره آن جناب در خارج از منزل پرسیدم، فرمود: رسول خدا(ص) زبان خود را از غیر سخنان مورد لزوم باز مىداشت، و با مردم انس مىگرفت، و آنان را از خود رنجیده خاطر نمىكرد، بزرگ هر قومى را احترام مىكرد، و تولیت امور قوم را به او واگذار مىنمود، همیشه از مردم برحذر بود، و خود را مىپائید، و در عین حال بشره و خلق خود را درهم نمىپیچید، همواره از اصحاب خود تفقد مىكرد، و از مردم حال مردم را مىپرسید، و هر عمل نیكى را تحسین و تقویت مىكرد، و هر عمل زشتى را تقبیح مىنمود، در همه امور میانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفریط نمىكرد، از غفلت مسلمین و انحراف شان غافل نبود، و درباره حق، كوتاهى نمىكرد و از آن تجاوز نمىنمود، در میان اطرافیان خود كسى را برگزیده تر و بهتر مىدانست كه داراى فضیلت بیشتر و براى مسلمین خیرخواه تر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن كسى بزرگتر بود كه مواسات و پشتیبانیش براى مسلمین بهتر بود.
سید الشهدا (ع) سپس فرمود: من از پدر بزرگوارم از وضع مجلس رسول الله (ص) پرسیدم، فرمود:هیچ نشست و برخاستى نمىكرد مگر با ذكر خدا،ودر هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىكرد، و از صدرنشینى نهى مىفرمود، و در مجالس هر جا كه خالى بود مىنشست، و اصحاب را هم دستور مىداد كه چنان كنند.و در مجلس، حق همه را ادا مىكرد، به طورى كه احدى از همنشینانش احساس نمىكرد كه از دیگران در نزد او محترم تر است، و هر كسى كه شرفیاب حضورش مىشد این قدر صبر مىكرد تا خود او برخیزد و برود،و هر كس حاجتى از او طلب مىكرد برنمىگشت مگر این كه یا حاجت خود را گرفته بود، یا با بیانى قانع، دلخوش شده بود، خُلق نازنینش این قدر نرم بود كه به مردم اجازه مىداد او را براى خود پدرى مهربان بپندارند، و همه نزد او در حق مساوى بودند، مجلسش، مجلس حلم و حیا و راستى و امانت بود و در آن صداها بلند نمىشد، و نوامیس و احترامات مردم هتك نمىگردید، و اگر احیانا از كسى لغزشى سر مىزد، آن جناب طورى تادیبش مىفرمود كه براى همیشه مراقب مىشد، همنشینانش همه با هم متعادل بودند، و مىكوشیدند كه با تقوا یكدیگر را مواصلت كنند، با یكدیگر متواضع بودند، بزرگتران را احترام نموده و به كوچكتران مهربان بودند، و صاحبان حاجت را بر خود مقدم مىشمردند، و غریبها را حفاظت مىكردند.
و نیز فرمود: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟ فرمود: دائما خوش رو و نرم خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد كن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزى كه رغبت و میل نداشت بى میلى خود را در قیافه خود نشان نمىداد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مایوس نبودند،امیدواران را ناامید نمىكرد،نفس خود را از سه چیز پرهیز می داد:
1ـ مراء و مجادله 2ـ پر حرفى
3ـ گفتن حرفهاى بدرد نخور.
و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مىكرد:
1ـ هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمىكرد.
2ـ هرگز لغزش و عیبهایشان را جستجو نمىنمود.
3 ـ هیچ وقت حرف نمىزد مگر در جایى كه امید ثواب در آن مىداشت.
و وقتى تكلم مىفرمود همنشینانش سرها را به زیر مىانداختند گویى مرگ بر سر آنها سایه افكنده است، و وقتى ساكت مىشد، آنها تكلم مىكردند، و در حضور او نزاع و مشاجره نمىكردند، و اگر كسى تكلم مىكرد دیگران سكوت مىكردند تا كلامش پایان پذیرد، و تكلم شان در حضور آن جناب به نوبت بود، اگر همنشینانش از چیزى به خنده مىافتادند، آن جناب نیز مىخندید و اگر از چیزى تعجب مىكردند او نیز تعجب مىكرد، و اگر ناشناسى از آن حضرت چیزى مىخواست و در درخواستش اسائه ادب و جفایى مىكرد، آن جناب تحمل مىنمود، به حدى كه اصحابش در صدد رفع مزاحمت او برمی آمدند و آن حضرت مىفرمود: همیشه صاحبان حاجت را معاونت و یارى كنید، و هرگز ثناى كسى را نمىپذیرفت مگر این كه به وى احسانى كرده باشد، و كلام احدى را قطع نمىكرد مگر این كه مىدید كه از حد مشروع تجاوز مىكند كه در این صورت یا به نهى و بازداریش از تجاوز یا به برخاستن از مجلس كلامش را قطع مىكرد.
سید الشهدا(ع) مىفرماید: سپس از سكوت آن حضرت پرسیدم، فرمود:
سكوت رسول خدا(ص) چهار نوع بود:1ـ حلم 2ـ حذر 3ـ تقدیر 4ـ تفكر.
سكوتش از حلم و صبر این بود كه هیچ چیز آن حضرت را به خشم در نمىآورد و از جاى نمىكند، و سكوتش از حذر در چهار مورد بود:
1ـ در جایى كه مىخواست وجهه نیكو و پسندیده كار را پیدا كند تا مردم نیز در آن كار به وى اقتدا نمایند.
2ـ در جایى كه حرف زدن قبیح بود و مىخواست به طرف یاد دهد تا او نیز از آن خوددارى كند.
3 ـ در جایى كه مىخواست درباره صلاح امتش مطالعه و فكر كند.
4 ـ در مواردى كه مىخواست دست به كارى زند كه خیر دنیا و آخرتش در آن بود.
و سكوتش از تقدیر این بود كه مىخواست همه مردم را به یك چشم دیده و به گفتار همه به یك نحو استماع فرماید، و اما سكوتش در تفكر عبارت بود از تفكر در این كه چه چیزى باقى است و چه چیزى فانى. (1)
این روایت را صاحب كتاب مكارم الاخلاق از كتاب محمد بن اسحاق بن ابراهیم طالقانى به طریقى كه او به حسنین(ع) دارد نقل كرده (2) ، مرحوم مجلسى هم در بحارالانوار فرموده (3) ، كه این روایت از اخبار مشهور است، عامه هم آن را در بیشتر كتابهاى خود نقل كردهاند.
2ـ و در كتاب احیاء العلوم است كه: رسول خدا گفتارش از همه فصیح تر و شیرین تر بود ـ تا آنجا كه می گوید ـ و سخنانش همه كلمات كوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود، و چنان بود كه گویى اجزاى آنان تابع یكدیگرند، وقتى سخن مىگفت بین جملات را فاصله مىداد تا اگر كسى بخواهد سخنانش را حفظ كند فرصت داشته باشد، جوهره صدایش بلند و از تمامى مردم خوش نغمه تر بود. (4)
3ـ و شیخ در كتاب تهذیب به سند خود از اسحاق بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر از پدران بزرگوارش از على(ع) نقل كرده كه فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم كه مىفرمود: من مبعوث شدهام به مكارم اخلاق و محاسن آن. (5)
4ـ و در كتاب مكارم الاخلاق است كه ابى سعید خدرى گفت: حیاى رسول خدا (ص) از عروس بیشتر بود، و چنان بود كه اگر چیزى را دوست نمىداشت ما از قیافهاش مىفهمیدیم. (6)
5ـو در كتاب كافى به سند خود از محمد بن مسلم روایت مىكند كه گفت: شنیدم كه حضرت ابو جعفر(ع) مىفرمود: فرشتهاى نزد رسول الله (ص) آمد و عرض كرد: خدایت مخیر فرموده كه اگر خواهى بندهاى متواضع و رسول باشى و اگر خواهى پادشاهى رسول باشى، جبرئیل این صحنه را مىدید رسول خدا(ص) از راه مشورت به جبرئیل نگریست، او با دست اشاره كرد كه افتادگى را اختیار كن و لذا رسول الله (ص) در جواب آن فرشته فرمود: بندگى و تواضع را با رسالت اختیار كردم، فرشته مزبور در حالى كه كلید خزانه هاى زمین را در دست داشت گفت: اینك چیزى هم از آنچه در نزد خدایت دارى كاسته نشد. (7)
6 ـ و در نهج البلاغه مىفرماید: پس باید كه تاسى كنى به نبى اطهر و اطیب ـ تا آنجا كه مىفرماید ـ از خوردنی هاى دنیا اندك خورد، و دهان خود را از آن پُر نكرد و به آن التفاتى ننمود، لاغرترین اهل دنیا بود از حیث تهى گاه و گرسنه ترین شان بود از جهت شكم، خزائن دنیا بر او عرضه شد، لیكن او از قبولش استنكاف نمود، وقتى فهمید كه خداى تعالى چیزى را دشمن دارد او نیز دشمن مىداشت، و هر چیزى را كه خداى تعالى حقیر مىدانست او نیز تحقیرش مىكرد، و ما بر عكس آن جنابیم و اگر از معایب چیزى در ما نبود جز همین كه دوست مىداریم دنیائى را كه خدا دشمن داشته و بزرگ مىشماریم دنیائى را كه خدایش تحقیر كرده، همین براى شقاوت و بدبختى و نافرمانیمان بس بود، و حال آن كه رسول الله (ص) روى زمین غذا مىخورد، و چون بندگان مىنشست، و كفش خود را به دست خود مىدوخت، و بر مرکب ساده سوار مىشد، و شخص دیگرى را هم پشت سر خود بر آن حیوان سوار مىكرد. آرى به قلب و از صمیم دل از دنیا اعراض كرده بود، و یادش را در دل خود كشته و از بین برده بود، تا جایى كه دوست مىداشت زینت دنیا را حتى به چشم هم نبیند و دنیا را خانه قرارنمی دید. از این رو دنیا را به كلى از دل خود بیرون كرده، و یاد آن را از قلب كوچ داده، و از نظر دوربین خود هم پنهان نموده بود. آرى وقتى شخصى از چیزى بدش آید نظر كردن به آن را هم دوست نمىدارد، حتى دوست نمىدارد كه كسى نزد او اسم آن چیز را ببرد. (8)
7 ـ و در كتاب احتجاج از موسى بن جعفر از پدرش و از پدرانش از حسن بن على از پدرش على (ع) روایت كرده كه در ضمن خبرى طولانى فرمود: رسول خدا (ص) از خوف خداى عزوجل آنقدر مىگریست كه سجاده و مصلایش از اشك چشم او تر مىشد، با این كه جرم و گناهى هم نداشت. (9)
8 ـ و در كتاب مناقب است كه رسول الله (ص) آنقدر مىگریست كه بیهوش مىشد، خدمتش عرضه مىداشتند مگر خداى تعالى در قرآن نفرموده كه خداوند از گناهان گذشته و آینده تو، در گذشته است پس این همه گریه براى چیست؟! مىفرمود: درست است كه خدا مرا بخشیده، لیكن من چرا بندهاى شكرگزار نباشم، و همچنین بود بیهوشىهاى على بن ابى طالب وصى آن حضرت در مقام عبادتش. (10)
گویا سائل خیال مىكرده كه به طور كلى عبادت براى ایمنى از عذاب است، و حال آن كه چنین نیست، بلكه روایاتى وارد شده كه عبادت از ترس عذاب مانند عبادت بندگان از ترس موالى است، بناى پاسخ آن جناب هم بر این است كه عبادت از باب شكر خداى سبحان است، و این چنین عبادت، عبادت كرام و قسم دیگرى است از عبادت.
و در ماثور از ائمه اهل بیت(ع) هم وارد شده كه بعضى از عبادتها از ترس عقاب است و این عبادت نظیر عبادتى است كه غلامان براى آقاى خود و از ترس او انجام مىدهند، و بعضى از عبادات عبادتى است كه به طمع ثواب انجام مىشود، این عبادت نظیر عبادت تجار است كه از هر كارى سود آن را در نظر دارند، و بعضى از آنها عبادتى است كه به خاطر اداى شكر نعمتهاى خداى سبحان انجام مىشود. (11)
و در بعضى روایات از این قسم عبادت تعبیر شده به این كه به خاطر محبت خداى سبحان انجام مىشود، و در بعضى از روایات دیگر دارد كه به خاطر این انجام مىشود كه خدا را اهل و سزاوار عبادت مىبیند.
و ما در تفسیر جمله " سیجزى الله الشاكرین" (12) در جلد چهارم ص 75 این كتاب درباره معناى این روایات به طور مفصل بحث كردیم، و در آنجا گفتیم كه شكر در عبادت خدا، عبارتست از اخلاص نیت براى خدا، و شاكرین همان مخلصین(به فتح لام)از بندگان خدایند، و مقصود از آیه شریفه"سبحان الله عما یصفون. الا عباد الله المخلصین" (13) و امثال آن، همین مخلصین مىباشند.
9ـو در كتاب ارشاد دیلمى است كه ابراهیم خلیل(ع) وقتى به نماز مىایستاد جوش و خروشى نظیر هیجان و اضطراب اشخاص ترسیده، از او شنیده مىشد، و رسول الله (ص) هم همین طور بود. (14)
10 ـ و در تفسیر ابى الفتوح از ابى سعید خدرى روایت شده كه گفت: وقتى آیه شریفه " و اذكروا الله كثیرا؛ و خدا را بسیار ذكر كنید" نازل شد رسول الله (ص) مشغول به ذكر خدا گشت تا جایى كه كفار مىگفتند این مرد جن زده شده است. (15)
11 ـ و در كتاب كافى به سند خود از زید شحام از امام صادق(ع) نقل مىكند كه فرمود: رسول خدا(ص) در هر روز هفتاد بار توبه مىكرد، پرسیدم آیا هفتاد بار مىگفت "استغفر الله و اتوب الیه"؟ فرمودند: نه، بلكه مىگفت: "اتوب الى الله" عرض كردم رسول خدا(ص) توبه مىكرد و گناه مرتكب نمىشد و ما توبه مىكنیم و باز تكرار مىنمائیم، فرمود: "الله المستعان؛ باید از خدا مدد گرفت." (16)
12ـ و در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب: "النبوة" از على (ع) نقل مىكند كه آن جناب هر وقت رسول خدا(ص) را وصف مىكرد مىفرمود: كف دستش از تمامى كفها سخىتر و سینهاش از همه سینهها جرأت دارتر و لهجهاش از همه لهجهها و زبان ها راستگوتر و به عهد و پیمان از همه مردم وفادارتر و خوى نازنینش از خوى همه نرم تر و دودمانش از همه دودمانها كریمتر و محترم تر، اگر كسى ناگهانى می دیدش از او هیبت مىبرد و اگر كسى با او از روى معرفت همنشین بود دوستش مىداشت، قبل از او و بعد از او من هرگز كسى را مثل او ندیدم. (17)
13ـ و در كتاب كافى به سند خود از عمر بن على از پدر بزرگوارش نقل مىكند كه فرمود: از جمله سوگندهاى رسول خدا این بود كه مىفرمود: "لا و استغفرالله ؛ نه، و از خدا آمرزش مىخواهم". (18)
14ـ و در احیاء العلوم است كه آن جناب وقتى خیلى خوشحال مىشد زیاد دست به محاسن شریف خود مىكشید. (19)
15ـ و نیز در همان كتاب است كه: رسول خدا(ص) سخىترین مردم بود، به طورى كه هیچ وقت درهم و دینارى نزدش نمىماند، حتى اگر وقتى چیزى نزدش زیادى مىماند و تا شب كسى را نمىیافت كه آن را به او بدهد، به خانه نمىرفت تا ذمه خود را از آن برى سازد و آن را به محتاجى برساند، و از آنچه خدا روزیش مىكرد بیش از آذوقه یك سال از خرما و جوى كه در دسترس بود براى خود ذخیره نمىكرد و ما بقى را در راه خدا صرف مىكرد، كسى از آن جناب چیزى درخواست نمىكرد مگر این كه آن حضرت حاجتش را هر چه بود برآورده مىنمود، و همچنین مىداد تا آن كه نوبت مىرسید به غذاى ذخیره یك سالهاش از آن هم ایثار مىفرمود، و بسیار اتفاق مىافتاد كه قبل از گذشتن یك سال قوت خود را انفاق كرده و اگر چیز دیگرى عایدش نمىشد خود محتاج شده بود.
غزالى سپس اضافه مىكند كه: رسول خدا(ص) حق را انفاذ مىكرد اگر چه ضررش عاید خودش و یا اصحابش مىشد.
و نیز مىگوید: رسول خدا(ص) دشمنان زیادى داشت و با این حال در بین آنان تنها و بدون نگهبان رفت و آمد مىكرد.
و نیز مىگوید: كه هیچ امرى از امور دنیا آن جناب را به هول و هراس در نمىآورد.
و نیز مىگوید: رسول خدا(ص) با فقرا مىنشست و با مساكین هم غذا مىشد و كسانى را كه داراى فضائل اخلاقى بودند احترام مىكرد، و با اشخاص آبرومند الفت مىگرفت، به این معنى كه به آنان احسان مىنمود، و خویشاوندان را در عین این كه بر افضل از آنان مقدم نمىداشت صله رحم مىكرد، به احدى از مردم جفا نمىنمود، و عذر هر معتذرى را مىپذیرفت.
و نیز مىگوید: رسول خدا(ص) هیچ دقیقهاى از عمر شریفش را بیهوده و بدون عملى در راه خدا و یا كارى از كارهاى لازم خویشتن نمىگذراند، و گاهى براى سركشى به اصحاب خود به باغات ایشان تشریف مىبرد، و هرگز مسكینى را براى تهى دستى و یا مرضش تحقیر نمىكرد و از هیچ سلطانى به خاطر سلطنتش نمىترسید، آن فقیر و این سلطان را به یك نحو دعوت به توحید مىنمود. (20)
16ـو نیز در كتاب مزبور مىگوید:
رسول خدا(ص) از همه مردم دیرتر به غضب در مىآمد و از همه زودتر آشتى مىكرد و خشنود مىشد و از همه رؤوف تر به مردم بود و بهترین مردم و نافعترین آنان براى مردم بود.(21)
17ـو نیز در آن كتاب مىگوید: رسول خدا(ص) چنان بود كه اگر مسرور و راضى مىشد مسرت و رضایتش براى مردم بهترین مسرتها و رضایتها بود، اگر موعظه مىكرد موعظهاش جدى بود نه به شوخى، و اگر غضب مىكرد ـ و البته جز براى خدا غضب نمىكرد ـ هیچ چیزى تاب مقاومت در برابر غضبش را نداشت، و هم چنین در تمامى امورش همین طور بود، وقتى هم كه به مصیبتى و یا به ناملایمى برمىخورد امر را به خدا واگذار مىكرد، و از حول و قوه خویش تبرى مىجست و از خدا راه چاره مىخواست. (22)
معانى توكل بر خدا و تفویض امر به او و تبرى از حول و قوه خویشتن و راه چاره از خدا خواستن همه به هم مربوط و برگشت همه آنها به یك اصل است و آن این است كه براى امور استنادى است به اراده الهىاى كه غالب بر هر اراده دیگرى است و هرگز مغلوب نمىشود و قدرت الهىاى كه مافوق هر قدرت و غیر متناهى است، و این خود معنا و حقیقتى است كه كتاب خدا و سنت رسول گرامیش متفقاً مردم را به اعتقاد بر آن و عمل بر طبق آن دعوت كردهاند، قرآن كریم مىفرماید: " و على الله فلیتوكل المتوكلون." (23) و نیز مىفرمود:
"و افوض امرى الى الله" (24) و نیز مىفرمود: "و من یتوكل على الله فهو حسبه." (25) و نیز مىفرماید: "الا له الخلق و الامر" (26) و نیز مىفرماید: "و ان الى ربك المنتهى" (27) و غیر از اینها آیات، و روایات در این باره از حد شمارش افزون است.
و متخلق به این خلقها و متادب به این آداب شدن علاوه بر این كه آدمى را در مسیر حقایق و واقعیات قرار داده و عملش را منطبق بر وجهى مىسازد كه بر حسب واقع باید آن طور واقع شود و علاوه بر این كه آدمى را مستقر در دین فطرت كرده، كه حقیقت هر چیزى و نشانه حقیقت بودن آن برگشت حقیقى آن است به خداى سبحان، كما این كه خود فرمود: "الا الى الله تصیرالامور" (28) علاوه بر این، فائده مهم دیگرى دارد، و آن این است كه اتكا و اعتماد انسان بر پروردگارش ـ در حالتى انسان را آشناى به پروردگارى مىكند كه داراى قدرت غیر متناهى و ارادهاى قاهر غیر مغلوب است ـ ارادهاش را چنان كشش داده و عزمش را چنان راسخ مىكند كه موانعى كه پیش مىآید، در او رخنه نكرده و رنج و تعبى كه در راه رسیدن به هدف مىبیند خللى در او وارد نمىسازد و هیچ وسوسه شیطانى كه به صورت خطورهاى وهمى در ضمیر انسان خودنمائى مىكند آن را از بین نمىبرد.
پی نوشت ها:
1- معانى الاخبار،انتشارات اسلامى، ص 79 ،ح 1.
2- مكارم الاخلاق، ط اعلمى، ص 11.
3- بحارالانوار، ط اسلامى، ج 16، ص 161.
4- احیاء العلوم، ج 7، ص 1305.
5- بحار، ج 16، ص 287، ح 142، از امالى شیخ صدوق.
6- مكارم الاخلاق، ص 17.
7- كافى، ط دارالتعارف، ج 2، ص 122، ح 5.
8- نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ط دار احیاء كتب العربى، ج 9، ص 232.
9- احتجاج طبرسى، ط دارالنعمان، ج 1، ص 331.
10- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 295/ درالمنثور، ج 6، ص 70 ،ط بیروت.
11- بحارالانوار، ج 70، ص 255، ح 12.
12- سوره آل عمران/ آیه 144.
13- منزه است خدا از آنچه كه آنها توصیفش مىكنند مگر بندگان مخلص او. سوره صافات /160.
14- ارشاد القلوب، ج 1، ص 105.
15- درالمنثور فى التفسیر بالماثور، ج 5، ص 205.
16- كافى، ج 2، ص 432.
17- مكارم الاخلاق، ص 18.
18- كافى، ج 7، ص 463، ح 20.
19- احیاء العلوم، ج 7، ص 140.
20- احیاء العلوم، ج 7، ص 120.
21- احیاء العلوم، ج 7، ص 115.
22- احیاء العلوم، ج 7، ص 120.
23- پس باید كه توكل كنندگان تنها بر خدا توكل كنند. سوره ابراهیم/ 12.
24- و امر خود را واگذار به خدا مىكنم. سوره مؤمن/ 44.
25- و كسى كه بر خدا توكل كند پس همان خدا ضامن و كفایت كننده اوست. سوره طلاق/ 3.
26- آگاه باشید كه براى اوست آفرینش و همه امور عالم. سوره اعراف/ 54.
27- و بدرستى نهایت و سرانجام هر چیزى به سوى پروردگار تو است. سوره نجم/ 42.
28- سوره شورى/ 53.
آسد مرتضي
9th January 2013, 12:41 AM
1- و در كتاب ارشاد دیلمى است كه:
رسول خدا (ص) لباس خود را خودش وصله مىزد، و كفش خود را خود مىدوخت، و گوسفند خود را مىدوشید، و با بردگان هم غذا مىشد،و بر زمین مىنشست و بر مرکب سوارمىشد و دیگرى را هم پشت سر خود بر آن سوار مىكرد، و حیا مانعش نمىشد از این كه مایحتاج خود را خودش از بازار تهیه كرده به سوى اهل خانهاش ببرد، به توانگران و فقرا دست مىداد و دست خود را نمىكشید تا طرف دست خود را بكشد،به هر كس مىرسید چه توانگر و چه درویش و چه كوچك و چه بزرگ سلام می داد، و اگر چیزى تعارفش مىكردند آن را تحقیر نمىكرد اگر چه یك خرماى پوسیده بود، رسول خدا(ص) بسیار خفیف المؤنه و كریم الطبع و خوش معاشرت و خوش رو بود، و بدون این كه، بخندد همیشه تبسمى بر لب داشت، و بدون این كه چهرهاش در هم كشیده باشد همیشه اندوهگین به نظر مىرسید، و بدون این كه از خود ذلتى نشان دهد همواره متواضع بود، و بدون این كه اسراف بورزد سخى بود،بسیار دل نازك و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود، هرگز به نوعی که سیر شود غذا نخورد، و هرگز دست طمع به سوى چیزى دراز نكرد.(29)
2- و در كتاب مكارم الاخلاق روایت شده كه:
رسول الله (ص) عادتش این بود كه خود را در آینه ببیند و سر و روى خود را شانه زند و چه بسا این كار را در برابر آب انجام مىداد و گذشته از اهل خانه، خود را براى اصحابش نیز آرایش مىداد و مىفرمود:
خداوند دوست دارد كه بندهاش وقتى براى دیدن برادران از خانه بیرون مىرود خود را آماده ساخته؛ آرایش دهد. (30)
3- و در كتابهاى علل و عیون و مجالس به اسنادش از حضرت رضا از پدران بزرگوارش(ع) نقل كرده كه رسول الله (ص) فرمود: من از پنج چیز دست برنمىدارم تا بمیرم:
1ـ روى زمین و با بردگان غذا خوردن.
2ـ بر مرکب ساده سوار شدن.
3 ـ به دست خود بز دوشیدن.
4 ـ لباس پشمینه پوشیدن.
5 ـ و به كودكان سلام كردن .براى این دست برنمىدارم كه امتم نیز بر آن عادت كنند و این خود سنتى شود براى بعد از خودم. (31)
4-و در كتاب فقیه از على (ع) روایت شده كه به مردى از بنى سعد فرمود:
آیا تو را از خود و از فاطمه حدیث نكنم ـ تا آنجا كه فرمود ـ پس صبح شد و رسول الله (ص) بر ما وارد شد در حالى كه من و فاطمه هنوز در بستر خود بودیم، فرمود: سلام علیكم، ما از جهت این كه در چنین حالى بودیم شرم كرده، جواب سلامش نگفتیم، بار دیگر فرمود: السلام علیكم باز ما جواب ندادیم، بار سوم فرمود: السلام علیكم اینجا بود كه ترسیدیم اگر جواب نگوئیم آن جناب مراجعت كنند چرا که عادت آن حضرت چنین بود كه سه نوبت سلام مىكرد اگر جواب مىشنید و اذن مىگرفت داخل مىشد و گرنه برمىگشت، از این جهت ناچار گفتیم: و علیك السلام یا رسول الله، درآى، آن حضرت بعد از شنیدن این جواب داخل شد... .(32)
5- و در كتاب كافى بسند خود از ربعى بن عبد الله از ابى عبدالله (ع ) نقل كرده كه فرمود : رسول خدا (ص) به زنان هم سلام مىكرد و آنها سلامش را جواب مىدادند. (33)
6- و نیز در كافى به سند خود از حضرت عبد العظیم بن عبدالله حسنى نقل كرده كه ایشان بدون ذكر سند از رسول خدا(ص) نقل كرده و گفته كه آن حضرت سه نوع مىنشست: یكى" قرفصاء " ـ و آن عبارت از این بود كه ساقهاى پا را بلند مىكرد و دو دست خود را از جلو بر آنها حلقه مىزد و با دست راست بازوى چپ و با دست چپ بازوى راست را مىگرفت، دوم این كه دو زانوى خود و نوك انگشتان پا را به زمین مىگذاشت، سوم این كه یك پا را زیر ران خود گذاشته و پاى دیگر را روى آن پهن می كرد و هرگز دیده نشد كه چهار زانو بنشیند. (34)
7- و در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب نبوت از على (ع) نقل كرده كه فرمود: هیچ دیده نشد كه رسول خدا(ص) با كسى مصافحه كند و او جلوتر از طرف دست خود را بكشد، بلكه آن قدر دست خود را در دست او نگه می داشت تا او دست آن جناب را رها سازد، و هیچ دیده نشد كه كسى با پر حرفى خود مزاحم آن حضرت شود و او از روى انزجار سكوت كند، بلكه آن قدر حوصله به خرج مىداد تا طرف ساكت شود و هیچ دیده نشد كه در پیش روى كسى كه در خدمتش نشسته پاى خود را دراز كند، و هیچ وقت مخیر بین دو چیز نشد مگر این كه آن کاری که دشوارتر بود را اختیار مىفرمود، و هیچ وقت در ظلمى كه به او می شد به مقام انتقام در نیامد، مگر این كه محارم خدا هتك شود كه در این صورت خشم مىكرد و خشمش هم براى خداى تعالى بود، و هیچ وقت در حال تكیه كردن غذا میل نفرمود تا از دنیا رحلت كرد، و هیچ وقت چیزى از او درخواست نشد كه در جواب بگوید: "نه"، و حاجت هیچ حاجتمندى را رد نكرد بلكه عملا یا به زبان به قدرى كه برایش میسور بود آن را برآورده می ساخت،نمازش در عین تمامیت ازهمه نمازها سبك تر و خطبهاش از همه خطبهها كوتاهتر بود، و مردم، آن جناب را به بوى خوشى كه از او به مشام مىرسید مىشناختند، و وقتى با دیگران بر سر یك سفره مىنشست اولین كسى بود كه شروع به غذا خوردن مىكرد، و آخرین كسى بود كه از غذا دست مىكشید، و همیشه از غذاى جلو خود میل مىفرمود، و وقتى چیزى مىآشامید آشامیدنش با سه نفس بود، و آن را مىمكید و مثل پارهاى از مردم نمىبلعید، و دست راستش اختصاص داشت براى خوردن و آشامیدن، و جز با دست راست چیزى نمىداد و چیزى نمىگرفت، رسول خدا با دست راست كار كردن را در جمیع كارهاى خود دوست مىداشت حتى در لباس پوشیدن و كفش به پا كردن و موى شانه زدنش.
و وقتى دعا مىفرمود سه بار تكرار مىكرد، و وقتى تكلم مىفرمود در كلام خود تكرار نداشت و اگر اذن دخول مىگرفت سه بار تكرار مىنمود، كلامش همه روشن بود به طورى كه هر شنوندهاى آن را مىفهمید، وقتى تكلم مىكرد چیزى شبیه نور از بین ثنایایش - دندان های ثنای ایشان - بیرون مىجست، و اگر آن جناب را مىدیدى مىگفتى افلج (35) است و حال آن كه چنین نبود، نگاهش همه به گوشه چشم بود، و هیچ وقت با كسى مطالبى را كه خوش آیند آن كس نبود در میان نمىگذاشت، وقتى راه مىرفت گویى از كوه سرازیر مىشد و بارها مىفرمود بهترین شما خوش اخلاقترین شما است، هیچ وقت طعم چیزى را مذمت نمىكرد، و آن را نمىستود، اهل علم و اصحاب حدیث در حضورش نزاع نمىكردند، و هر دانشمندى كه موفق به درك حضورش شد این معنا را گفت كه من به چشم خود احدى را نه قبل از او و نه بعد از او نظیر او ندیدم. (36)
8- و در كتاب كافى به سند خود از جمیل بن دراج از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود : رسول خدا (ص) نگاههاى زیر چشمى خود را در بین اصحابش به طور مساوى تقسیم كرده بود به این معنا كه به تمام آنان به یك جور نظر مىانداخت و همه را به یك چشم مىدید، و نیز فرمود:هیچ اتفاق نیافتاد كه آن جناب پاى خود را در مقابلاصحابش دراز كند،و اگر مردى با او مصافحه مىكرد دست خود را از دست او بیرون نمىكشید و صبر مىكرد تا طرف دست او را رها سازد، از همین جهت وقتى مردم این معنا را فهمیدند هر كس با آن جناب مصافحه مىكرد دست خود را مرتباً به طرف خود مىكشید تا آن كه از دست آن حضرت جدا مىكرد. (37)
9- و در كتاب مكارم الاخلاق مىگوید، رسول خدا(ص) هر وقت حرف مىزد در حرف زدنش تبسم مىكرد. (38)
10-و نیز از یونس شیبانى نقل مىكنند كه گفت امام ابى عبدالله (ع) به من فرمود: چطور است شوخى كردنتان با یكدیگر؟ عرض كردم خیلى كم است، فرمود چرا با هم شوخى نمىكنید؟ شوخى از خوش اخلاقى است و تو با شوخى مىتوانى در برادر مسلمانت مسرتى ایجاد كنى،رسول خدا (ص) همواره با اشخاص شوخى مىكرد، و مىخواست تا بدین وسیله آنان را مسرور سازد.(39)
11- و نیز در آن كتاب از ابى القاسم كوفى در كتاب اخلاق خود از امام صادق (ع) روایت كرده كه فرمود: هیچ مؤمنى نیست مگر این كه از شوخى بهرهاى دارد، رسول الله (ص) هم با اشخاص شوخى مىكرد، ولى در شوخی هایش جز حق نمىگفت. (40)
12- و در كافى به سند خود از معمر بن خلاد نقل كرده كه گفت از حضرت ابى الحسن سؤال كرد كه قربانت شوم، انسان با مردم رفت و آمد دارد، مردم مزاح مىكنند، مىخندند، تكلیف چیست؟ فرمود، عیبى ندارد اگر نباشد، و من گمان مىكنم مقصود آن جناب از جمله "اگر نباشد" این بود كه اگر فحش نباشد، آنگاه فرمود:مردى اعرابى به دیدن رسول الله مىآمد و برایش هدیه مىآورد و همان جا به عنوان شوخى مىگفت پول هدیه ما را مرحمت كن. رسول خدا هم مىخندید و وقتى اندوهناك مىشد مىفرمود: اعرابى چه شد كاش مىآمد.(41)
13- و در كافى به سند خود از طلحة بن زید از امام ابى عبدالله (ع) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) بیشتر اوقات رو به قبله مىنشست. (42)
14- و در كتاب مكارم مىگوید: رسول خدا (ص) رسمش این بود كه وقتى مردم، بچههاى نو رسیده خود را به عنوان تبرك خدمت آن جناب مىآوردند، آن حضرت براى احترام خانواده آن كودك، وى را در دامن خود مىگذاشت و چه بسا بچه در دامن آن حضرت بول مىكرد و كسانى كه مىدیدند ناراحت شده و سر و صدا راه مىانداختند، آن حضرت نهیبشان مىكرد. و طورى رفتار مىكرد كه خانواده كودك احساس نمىكردند كه آن جناب از بول بچهشان متاذى شد تا در پى كار خود مىشدند، آن وقت برمىخاست و لباس خود را مىشست. (43)
15- و نیز در همان كتاب روایت شده كه رسول خدا(ص) را رسم چنین بود كه اگر سوار بود هیچ وقت نمىگذاشت كسى پیاده همراهیش كند یا او را سوار در ردیف خود مىكرد و یا مىفرمود تو جلوتر برو و در هر جا كه مىگویى، منتظرم باش تا بیایم. (44)
16- و نیز از كتاب اخلاق ابى القاسم كوفى نقل مىكند كه نوشته است: در آثار و اخبار چنین آمده كهرسول خدا(ص) براى خود از احدى انتقام نگرفت، بلكه هر كسى كه آزارش مىكرد عفو مىفرمود.(45)
17- و نیز در مكارم الاخلاق مىنویسد كهرسم رسول خدا(ص) این بود كه اگر كسى از مسلمین را سه روز نمىدید جویاى حالش مىشد، اگر مىگفتند سفر كرده حضرت دعاى خیر براى او مىفرمود، و اگر مىگفتند منزل است به زیارتش مىرفت و اگر مىگفتند مریض است عیادتش مىفرمود.(46)
18- و نیز از انس نقل مىكند كه گفت: من نُه سال خدمتگزارى رسول خدا را كردم و هیچ به یاد ندارم كه در عرض این مدت به من فرموده باشد چرا فلان كار را نكردى، و نیز به یاد ندارم كه در یكى از كارهایم خرده گیرى كرده باشد. (47)
19- و در كتاب احیاء العلوم مىگوید انس گفته: به آن خدایى كه رسول الله (ص) را به حق مبعوث كرد، هیچگاه نشد كه مرا در كارى كه كردم و او را خوش نیامد عتاب كرده باشد كه چرا چنین كردى، نه تنها آن جناب مرا مورد عتاب قرار نداد بلكه اگر هم زوجات او مرا ملامت مىكردند مىفرمود متعرضش نشوید مقدر چنین بوده است. (48)
20- و نیز در آن كتاب از انس نقل كرده كه گفت: هیچ یك از اصحاب و یا دیگران آن حضرت را نخواند مگر این كه در جواب مىفرمود:" لبیك". (49)
21- و نیز از او نقل كرده كه گفت اصحاب خود را همیشه براى احترام و به دست آوردن دلهایشان به كنیههایشان مىخواند، و اگر هم كسى كنیه نداشت خودش براى او كنیه مىگذاشت. مردم هم او را به كنیهاى كه آن جناب برایش گذاشته بود صدا مىزدند. و هم چنین زنان اولاد دار و بى اولاد و حتى بچهها را كنیه مىگذاشت و بدین وسیله دلهایشان را به دست مىآورد. (50)
22- و نیز در آن كتاب است كه رسول خدا(ص) را رسم این بود كه هر كه بر او وارد مىشد تشك خود را زیرش مىگسترانید و اگر شخص وارد مىخواست قبول نكند اصرار مىكرد تا بپذیرد. (51)
23- و در كافى به اسناد خود از عجلان نقل كرده كه گفت: من در حضور حضرت صادق(ع) بودم كه سائلى به در خانهاش آمد، آن حضرت برخاست و از ظرفى كه در آن خرما بود هر دو دست خود را پر كرده و به فقیر داد، چیزى نگذشت سائل دیگرى آمد، و آن جناب برخاست و مشتى خرما به او داد، سپس سائل سومى آمد حضرت برخاست و مشتى خرما نیز به او داد، باز هم چیزى نگذشت سائل چهارمى آمد، این بار حضرت برخاست و به مرد سائل فرمود: خدا ما و شما را روزى دهد؟ آنگاه به من فرمود: رسم رسول خدا(ص) چنین بود كه احدى از او از مال دنیا چیزى درخواست نمىكرد مگر این كه آن حضرت می دادش، تا این كه روزى زنى پسرى را كه داشت نزد آن حضرت فرستاد و گفت از رسول خدا چیزى بخواه اگر در جوابت فرمود چیزى در دست ما نیست بگو پس پیراهنت را به من ده، امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) پیراهن خود را در آورد و جلوى پسر انداخت ( در نسخه دیگرى دارد پیراهن خود را كند و به او داد) خداى تعالى با آیه:"لا تجعل یدك مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا ـ دست خود را بسته به گردن خود مكن، و آن را به كلى هم باز مكن تا این چنین ملامت شده و تهى دست شوى"، آن جناب را به میانه روى در انفاق سفارش کرده است. (52)
24- و نیز در آن كتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر(ع) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) هدیه را قبول مىكرد و لیكن صدقه نمىخورد. (53)
25ـ و نیز در آن كتاب از موسى بن عمران بن بزیع نقل كرده كه گفت: به حضرت رضا(ع) عرض كردم فدایت شوم مردم چنین روایت مىكنند كه رسول خدا (ص) وقتى به دنبال كارى مىرفت از راهى كه رفته بود برنمىگشت، بلكه از راه دیگرى مراجعت مىفرمود، آیا این روایت صحیح است و رسول خدا(ص) چنین می كرد؟ آن حضرت در جواب فرمود: آرى من هم خیلى از اوقات چنین مىكنم تو نیز چنین كن، آنگاه به من فرمود: بدان كه این عمل براى رسیدن به رزق نزدیك تر است. (54)
26- و در كتاب اقبال به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) همیشه بعد از طلوع آفتاب از خانه بیرون مىآمد. (55)
27- و در كافى به سند خود از عبدالله بن مغیره از كسى كه براى او نقل نموده روایت كرده كه گفت:رسول خدا (ص) وقتى وارد منزلى می شد در نزدیكترین جا، نسبت به محل ورود مىنشست. (56)
این روایت را سبط طبرسى هم در كتاب المشكوة خود از كتاب محاسن و كتبى دیگر نقل كرده است. (57)
پی نوشت ها:29- ارشاد دیلمى، ط بیروت، ج 1، ص 115.
30- مكارم الاخلاق، ص 34.
31- علل الشرایع، ص 130.
32- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 211، ح 32.
33- كافى، ج 2، ص 148، ح 1.
34- كافى، ج 2، ص 661، ح 1.
35- افلج كسى است كه میان دندانهاى بالاى او فاصله زیاد باشد.
36- مكارم الاخلاق، ص 23.
37- كافى، ج 2، ص 671، ح 1.
38- مكارم الاخلاق، ص 21.
39- مكارم الاخلاق، ص 21.
40- مكارم الاخلاق، ص 21/ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 76، ح 3.
41- كافى، ج 2، ص 663، ح 1.
42- كافى، ج 2، ص 661، ح 4.
43- مكارم الاخلاق، ص 25.
44- مكارم الاخلاق، ص 22.
45- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 87، ح 11.
46- مكارم الاخلاق، ص 19.
47- مكارم الاخلاق، ص 16.
48- احیاء العلوم، ج 7، ص 112.
49- احیاء العلوم، ج 7، ص 145، ولى در اینجا(از انس) نیست.
50- احیاء العلوم، ج 7، ص 115.
51- احیاء العلوم، ج 7، ص 114.
52- كافى، ج 4، ص 55، ح 7.
53- كافى، ج 5، ص 143، ح 7.
54- كافى، ج 5، ص 314، ح 41.
55- كتاب اقبال، ص 281، سطر 10.
56- كافى، ج 2، ص 662، ح 6.
57- مشكوة الانوار، ص 204، فصل 6، ب 4، ط دار الكتب الاسلامیة / بحارالانوار، ج 16، ط جدید، ص 240.
آسد مرتضي
9th January 2013, 12:49 AM
از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت1- و از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت یكى این است كه آن حضرت بنا به نقل صاحب كتاب مكارم الاخلاق وقتى مىخواست موى سر و محاسن شریف خود را بشوید با سدر مىشست. (58)
2- و در جعفریات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على(ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) همیشه موى خود را شانه می زد و اغلب با آب شانه مىكرد و مىفرمود: آب براى خوشبو كردن مؤمن كافى است. (59)
3- و در كافى به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: یكى از سنتها گرفتن ناخن ها است.
4- و در فقیه مىگوید: روایت شده كه یكى از سنتها، دفن كردن مو و ناخن و خون است. (60)
5- و نیز به سند خود از محمد بن مسلم نقل مىكند كه از حضرت ابى جعفر از خضاب پرسید، آن جناب فرمود: رسول خدا(ص) همواره خضاب می كرد. (61)
6- و در كتاب مكارم است كه رسول خدا(ص) همواره روغن به بدن خود مىمالید. (62)
7- و در فقیه مىگوید: على(ع) فرموده: ازاله موى زیر بغل بوى بد را از انسان زایل مىسازد، علاوه بر این كه هم پاكیزگى است و هم از سنتهایى است كه رسول خدا (ص) به آن امر فرموده است. (63)
8- و در كتاب مكارم الاخلاق مىگوید: براى رسول خدا(ص) سرمه دانى بود كه هر شب با آن سرمه به چشم مىكشید، و سرمهاش سرمه سنگ بود. (64)
9- و در كافى به سند خود از ابى اسامه از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: از سنن مرسلین یكى مسواك كردن دندانها است. (65)
10- و در فقیه به سند خود از على (ع) نقل كرده كه در حدیث "اربع مائة ـ چهار صد كلمه" خود فرمود:و مسواك كردن باعث رضاى خدا و از سنت پیغمبر(ص) و مایه خوشبوئى و پاكیزگى دهان است.(66)
اخبار درباره عادت داشتن رسول خدا(ص) به مسواك و سنت قرار دادن آن از طریق شیعه و سنى بسیار زیاد است.
11- و در فقیه مىگوید امام صادق(ع) فرمود: چهار چیز از اخلاق انبیاء است: 1 ـ عطر زدن 2 ـ ازاله کردن موهای زائد 3 ـ نوره كشیدن ... . (67)
12- و كافى به سند خود از عبدالله بن سنان از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود:براى رسول خدا(ص) مُشك دانى بود كه بعد از هر وضویى آن را با دست تر مىگرفت و در نتیجه هر وقت كه از خانه به بیرون تشریف مىآورد از بوى خوشش شناخته مىشد كه رسول الله (ص) است.(68)
13- و در كتاب مكارم مىگوید: هیچ عطرى عرضه به آن جناب نمىشد مگر آن كه خود را با آن خوشبو مىكرد و مىفرمود: بوى خوشى دارد و حملش آسان است، و اگر هم خود را با آن خوشبو نمىكرد سر انگشت خود را به آن گذاشته و از آن مىچشید. (69)
14- و نیز در آن كتاب مىنویسد: رسول خدا(ص) با عود خود را بخور می داد. (70)
15- و در كتاب ذخیرة المعاد است كه: مشك را بهترین و محبوبترین عطرها مىدانست. (71)
16- و در كافى به سند خود از اسحاق طویل عطار از ابى عبدالله (ع) روایت كرده كه فرمود : رسول خدا(ص) بیش از آن مقدارى كه براى خوراك خرج مىكرد براى عطر پول مىداد. (72)
17- و نیز در كافى به سند خود از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود:
امیرالمؤمنین(ع) فرموده: عطر به شارب زدن از اخلاق انبیاء و احترام به كرام الكاتبین است. (73)
18- و نیز به سند خود از سكن خزاز نقل كرده كه گفت: شنیدم امام صادق (ع) مىفرمود: بر هر بالغى لازم است كه در هر جمعه شارب و ناخن خود را چیده و مقدارى عطر استعمال كند. (74)
19- و در فقیه به سند خود از اسحاق بن عمار از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: اگر در روز عید فطر براى رسول خدا(ص) عطر مىآوردند اول به زنان خود مىداد. (75)
20- و در كتاب مكارم است كه رسول خدا(ص) به انواع روغنها خود را روغن مالى مىفرمود، و نیز فرمود: آن جناب بیشتر با روغن بنفشه روغن مالى مىفرمود، و مىگفت، این روغن بهترین روغن است. (76)
آداب آن جناب در سفر1- و از جمله آداب آن حضرت در سفر ـ به طورى كه در فقیه به سند خود از عبدالله سنان از ابى جعفر(ع) نقل كرده ـ این بود كه: آن جناب بیشتر در روز پنج شنبه مسافرت مىكرد. (77)
و در این معنا احادیث بسیارى است.
2- و در كتاب امان الاخطار و كتاب مصباح الزائر آمده است كه صاحب كتاب عوارف المعارف گفته: رسول خدا هر وقت مسافرت می رفت پنج چیز با خود برمىداشت: 1 ـ آئینه 2 ـ سرمه دان 3 ـ شانه 4 ـ مسواك 5 ـ و در روایت دیگرى دارد كه مقراض را هم همراه خود مىبرد. (78)
این روایت را در كتاب مكارم و جعفریات نیز نقل كرده است.
3- و در كتاب مكارم از ابن عباس نقل كرده كه گفت: رسول خدا (ص) وقتى راه مىرفت طورى با نشاط مىرفت كه به نظر مىرسید خسته و كسل نیست. (79)
4- و در فقیه به سند خود از معاویة بن عمار از ابى عبدالله (ع ) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) در سفر هر وقت از بلندی ها سرازیر مىشد مىگفت: "لا اله الا الله" و هر وقت بر بلندی ها بالا مىرفت مىگفت: "الله اكبر". (80)
5- و در كتاب لب اللباب تالیف قطب روایت شده كه رسول خدا (ص) از هیچ منزلى كوچ نمىكرد مگر این كه در آن منزل دو ركعت نماز مىخواند و مىفرمود: این كار را براى این مىكنم كه این منازل به نمازى كه در آنها خواندهام شهادت دهند. (81)
6- و در كتاب فقیه مىگوید: رسول خدا(ص) وقتى با مؤمنین خدا حافظى مىفرمود مىگفت : خداوند تقوا را زاد و توشه شما قرار دهد، و به هر خیرى مواجهتان سازد و هر حاجتى را از شما برآورده كند و دین و دنیاى شما را سالم و ایمن سازد و شما را به سلامت و با غنیمت فراوان برگرداند. (82)
روایات درباره دعاى آن جناب در مواقع خداحافظى اشخاص مختلف است، لیكن با همه اختلافى كه دارد نسبت به دعاى به سلامت و غنیمت همه متفقند.
7- و در كتاب جعفریات به سند خود از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) به اشخاصى كه از مكه مىآمدند مىفرمود: خداوند عبادتت را قبول و گناهانت را بیامرزد و در قبال مخارجى كه كردى به تو نفقه (روزى) دهد. (83)
روایاتى در باره آداب حضرتش در پوشاك و متعلقات آن1- و از جمله آداب آن حضرت در پوشیدنىها و متعلقات آن یكى همان است كه غزالى در كتاب احیاء العلوم نقل كرده كه: رسول خدا(ص) هر قسم لباسى كه برایش فراهم می شد مىپوشید، چه لنگ، چه عبا، چه پیراهن، چه جبه و امثال آن، و از لباس سبز رنگ خوشش مىآمد، و بیشتر لباس سفید مىپوشید و مىفرمود:
زنده هاى خود را سفید بپوشانید و مردههاى خود را هم در آن كفن كنید، و بیشتر اوقات قبائى را كه در جوف آن لایه داشت مىپوشید، چه در جنگ و چه در غیر آن، و براى آن حضرت قبائى بود از سندس كه وقتى آن را مىپوشید از شدت سفیدى به زیبائیش افزوده مىشد، و تمامى لباسهایش تا پشت پایش بلند بود، و إزار را روى همه لباسها مىپوشید و آن تا نصف ساق پایش بود. و همواره پیراهنش را با شال مىبست و چه بسا در نماز و غیر نماز كمربند آن را باز مىكرد، و آن حضرت عبائى داشت كه با زعفران رنگ شده بود، و بسیار اتفاق مىافتاد كه تنها همان را به دوش گرفته و با مردم به نماز مىایستاد، كما این كه بسیار مىشد كه تنها یك كساء مىپوشید ، و براى آن حضرت كسائى بود كه بار لائیش پشم بود و آن را مىپوشید و مىفرمود:
من هم بندهاى هستم و لباس بندهها را مىپوشم، علاوه بر این، دو جامه دیگر هم داشت كه مخصوص روز جمعه و نماز جمعهاش بود، و بسیار اتفاق مىافتاد كه تنها یك سرتا سرى مىپوشید بدون جامه دیگر و دو طرف آن را در بین دو شانه خود گره می زد، و غالبا با آن سرتا سرى بر جنازهها نماز می خواند و مردم به آن جناب اقتدا مىكردند، و چه بسا در خانه هم تنها با یك إزار نماز مىخواند و آن را به خود مىپیچید و گوشه چپ آن را به شانه راست و گوشه راستش را به شانه چپ مىانداخت. و چه بسا نماز شب را با إزار اقامه مىكرد و آن طرفش را كه طره داشت به دوش مىافكند و با این حالت نماز مىگذاشت، و نیز آن حضرت كساء سیاه رنگى داشت كه آن را به كسى بخشید، ام سلمه پرسید: پدر و مادرم فدایت باد كساء سیاه شما چه شد؟ فرمود : به دیگرى پوشاندمش، ام سلمه عرض كرد هرگز زیباتر از سفیدى تو در سیاهى آن كسا ندیدم .
انس مىگوید: خیلى از اوقات آن حضرت را مىدیدم كه نماز ظهر را با ما، در یك شمله (قطیفه كوچك) مىخواند در حالتى كه دو طرفش را گره زده بود، رسول خدا (ص) همیشه انگشتر به دست مىكرد، و بسیار مىشد كه از خانه بیرون مىآمد در حالى كه نخى به انگشترى خود بسته بود تا به آن وسیله به یاد كارى كه مىخواست انجام دهد بیافتد، و با همان انگشتر نامهها را مُهر مىكرد و مىفرمود مهر كردن نامهها بهتر است از تهمت، خیلى از اوقات شب كلاه، در زیر عمامه و یا بدون عمامه به سر مىگذاشت و خیلى از اوقات آن را از سر خود برمىداشت و به عنوان ستره (84) پیش روى مىگذاشت و به طرف آن نماز مىكرد، و چه بسا كه عمامه به سر نداشت تنها شالى به سر و پیشانى خود مىپیچید، رسول خدا (ص) عمامهاى داشت كه آن را "سحاب" مىگفتند، و آن را به على(ع) بخشید، و گاهى كه على(ع) آن را به سر مىگذاشت و مىآمد رسول خدا (ص) مىفرمود على دارد با "سحاب" مىآید.
همیشه لباس را از طرف راست مىپوشید و مىگفت: "الحمد لله الذى كسانى ما اوارى به عورتى و اتجمل به فى الناس؛ حمد خدائى را كه مرا به چیزى كه خود را به آن پنهان كنم و خود را در بین مردم به آن زینت دهم پوشانید" و وقتى لباسى از تن خود بیرون مىكرد از طرف چپ آن را از تن خارج مىنمود، و هر وقت لباسى نو مىپوشید، لباس كهنهاش را به فقیرى مىداد و مىگفت: هیچ مسلمانى نیست كه با لباس كهنه خود مسلمانى را بپوشاند و جز براى خدا نپوشاند مگر این كه آنچه را كه از او پوشانیده از خودش در ضمانت خدا و حرز و خیر او خواهد درآمد، هم در دنیا و هم در آخرت.
و آن حضرت زیراندازى از پوست داشت كه بار آن از لیف خرما بود، و در حدود دو ذراع طول و یك ذراع و یك وجب عرض داشت، و عبائى داشت كه آن را هر جا كه مىخواست بنشیند دو تا كرده و زیرش مىگسترانیدند، و غالبا روى حصیر مىخوابید.
و از عادت آن جناب یكى این بود كه براى حیوانات و همچنین اسلحه و اثاث خود اسم ـ مىگذاشت، اسم پرچمش"عقاب" و اسم شمشیرى كه با آن در جنگها شركت مىفرمود " ذو الفقار" بود، شمشیر دیگرش "مخذم" و دیگرى"رسوب" و یكى دیگر" قضیب" بود، و قبضه شمشیرش به نقره آراسته بود، و كمربندى كه غالبا مىبست از چرم و سه حلقه نقره بان آویزان بود، اسم كمان او"كتوم" و اسم جعبه تیرش"كافور" و اسم ناقهاش "عضباء" و اسم استرش "دلدل" و اسم مرکبش " یعفور" و اسم گوسفندى كه از شیرش مىآشامید "عینه" بود، ظرفی از سفال داشت كه مخصوص وضو گرفتن و آشامیدن آب بود و مردم چون مىدانستند كه ظرف آن جناب مخصوص وضو و آشامیدنش است از این رو كودكان را به عنوان تیمن و تبرك مىفرستادند تا از آن بیاشامند و از آب آن به صورت و بدن خود بمالند، بچهها هم بدون پروا از آن جناب چنین مىكردند. (85)
2- و در كتاب عوالى است كه روایت شده: رسول خدا(ص) عمامه سیاهى داشت كه گاهى به سر مىگذاشت و با آن نماز مىخواند. (86)
روایت شده كه بلندى عمامه آن جناب به قدرى بود كه سه دور و یا پنج دور به سرش پیچیده می شد.
3- و در كتاب خصال به سند خود از على(ع) نقل مىكند كه در ضمن حدیث "چهار صد كلمه" فرموده : لباس پنبهاى بپوشید كه لباس رسول خدا(ص) است، چه آن جناب لباس پشمى و مویى نمىپوشیدند مگر به جهت ضرورت. (87)
این روایت از صدوق نیز بدون ذكر سند نقل شده و همچنین صفوانى آن را در كتاب التعریف نقل كرده و با همین روایت معنا روایتى كه قبلا گذشت كه آن جناب لباس پشم مىپوشید روشن مىشود و منافاتى هم بین آن دو نیست.
4- و در فقیه به سند خود از اسماعیل بن مسلم از امام صادق(ع) از پدرش (ص) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) عصاى كوچكى داشت كه در پائین آن آهن به كار برده شده بود، و آن جناب به آن عصا تكیه مىكرد و در نماز عید فطر و عید اضحى آن را به دست مىگرفت. (88)
این روایت را صاحب جعفریات نیز نقل كرده است.
5- و در كافى به سند خود از هشام بن سالم از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: انگشتر رسول خدا(ص) از نقره بود. (89)
6- و در آن كتاب به سند خود از ابى خدیجه نقل كرده كه گفت: امام صادق (ع) فرمود: نگین انگشتر باید كه مدور باشد همانطور كه نگین رسول خدا (ص) چنین بود. (90)
7- و در خصال به سند خود از عبد الرحیم بن ابى البلاد و از ابى عبدالله(ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) دو انگشتر داشت به یكى از آنها نوشته بود:
"لا اله الا الله محمد رسول الله" و به دیگرى نوشته بود: "صدق الله". (91)
8- و نیز در آن كتاب به سند خود از حسین بن خالد از ابى الحسن ثانى(ع) نقل مىكند كه در ضمن حدیثى فرمود: رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین و حسن و حسین و همه ائمه معصومین(ع) همیشه انگشتر را به دست راست خود مىكردند. (92)
9- و از جمله آداب آن حضرت درباره مسكن و متعلقات آن یكى همان مطلبى است كه ابن فهد در كتاب التحصین خود گفته كه: رسول خدا(ص) از دنیا رفت در حالتى كه خشتى روى خشت نگذاشت. (93)
10- و در كتاب لب اللباب مىگوید: امام(ع) فرمود: مسجد مجالس انبیاء است. (94)
11- و از كتاب العدد القویة تالیف شیخ على بن الحسن بن المطهر برادر مرحوم علامه حلى (رحمة الله علیه) از حضرت خدیجه(ع) نقل شده كه فرمود: رسول خدا (ص) وقتى به خانه وارد مىشد ظرف آب مىخواست و براى نماز تطهیر مىكرد، آنگاه برمىخاست دو ركعت نماز كوتاه و مختصر اقامه مىكرد، سپس بر فراش خود قرار مىگرفت. (95)
12- و در كافى به سند خود از عباد بن صهیب نقل كرده كه گفت از امام صادق (ع) شنیدم كه مىفرمود:رسول خدا(ص) هیچ وقت بر دشمن شبیخون نمىزد.(96)
13- و در كتاب مكارم مىگوید: فراش رسول خدا(ص) عبائى بود، و متكایش از پوست و بار آن لیف خرما، شبى همین فراش را تا نمودند و زیر بدنش گستردند و آن جناب راحت تر خوابید. صبح وقتى از خواب برخاست فرمود: این فراش امشب مرا از نماز بازداشت، از آن پس دستور داد فراش مزبور را یك تا برایش بگسترانند، و فراش دیگرى از چرم داشت كه بار آن لیف، و هم چنین عبائى داشت كه به هر جا نقل مكان مىداد آن را برایش دو طاقه فرش مىكردند. (97)
14- و نیز در كتاب مكارم از حضرت ابى جعفر(ع) نقل كرده كه فرمود: هیچ وقت رسول خدا(ص) از خواب بیدار نشد مگر آن كه بلافاصله براى خدا به سجده مىافتاد. (98)
15- و از جمله آداب آن جناب در امر زنان و فرزندان است كه در رساله محكم و متشابه سید مرتضى(علیه الرحمه) است، چه نامبرده به سندى كه به تفسیر نعمانى دارد از على (ع) نقل كرده كه فرمود: جماعتى از اصحاب، زنان و غذا خوردن در روز و خواب در شب را بر خود حرام كرده بودند، ام سلمه داستانشان را براى رسول خدا(ص) نقل كرد، حضرت برخاسته و نزد آنان آمد و فرمود: آیا به زنان بى رغبتید؟ من نیز همسر دارم و در روز هم غذا مىخورم و در شب هم مىخوابم و اگر كسى از این سنت من دورى كند از من نخواهد بود... (99)
این معنا در كتب شیعه و سنى به طرق زیادى نقل شده است.
16- و نیز در آن كتاب به سند خود از" بكار بن كردم" و عده بسیارى دیگر از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: روشنى چشم من در نماز... قرار داده شده است. (100)
17- و در تفسیر عیاشى از حسین بن بنت الیاس نقل مىكند كه گفت: از حضرت رضا (ع) شنیدم كه مىفرمود: خداوند شب را و زنان را براى آرامش و آسایش قرار داده، و تزویج در شب و اطعام طعام، از سنت پیغمبر است. (101)
18- و در خصال به سند خود از على(ع) نقل می كند كه در ضمن حدیث (چهار صد كلمه) فرمود: بچههاى خود را در روز هفتم ولادت عقیقه كنید و به سنگینى موى سرشان نقره به مسلمانى صدقه دهید رسول خدا(ص) هم درباره حسن و حسین(ع) و سایر فرزندانش چنین كرد. (102)
آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنىها1- و از جمله آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنی ها و متعلقات سفره یكى آنست كه در كتاب كافى آن را به سند خود از هشام بن سالم و غیر او از ابى عبدالله (ع) نقل كرده كه فرمود: رسول خدا(ص) هیچ چیزى را دوست تر از این نمىداشت كه دائما گرسنه و از خدا خائف باشد. (103)
2- و در كتاب احتجاج به سند خود از موسى بن جعفر از آباى گرامیش از امام حسین (ع) حدیث طویلى نقل كرده كه همه، جوابهائى است كه على(ع) در پاسخ سؤالات مردى یهودى از اهل شام مىداده، در ضمن مىرسد به اینجا كه یهودى از امیرالمؤمنین(ع) پرسید: مردم مىگویند عیسى مردى زاهد بوده آیا همینطور است؟
حضرت فرمود: آرى چنین است ولیكن محمد(ص) از همه انبیاء زاهد تر بود، زیرا هیچ وقت سفرهاى از طعام برایش چیده نشد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم هیچ وقت شكمش سیر نشد و سه شبانه روز گرسنه مىماند. (104)
3- و در امالى صدوق از عیص بن قاسم روایت شده كه گفت: خدمت حضرت صادق(ع) عرض كردم حدیثى از پدرت روایت شده كه فرمود: رسول خدا (ص) از نان گندم سیر نشد، آیا این روایت صحیح است. فرمود: نه، زیرا رسول خدا(ص) اصلا نان گندم نخورد، و از نان جو هم یك شكم سیر نخورد. (105)
4- و در كتاب دعوات قطب روایت شده كه رسول خدا(ص) در حال تكیه غذا نخورد مگر یك مرتبه كه آن هم نشست و از در معذرت گفت: بارالها من بنده و رسول توام. (106)
این معنا را كلینى و شیخ به طریق زیادى نقل كردهاند و هم چنین صدوق و برقى و حسین بن سعید نیز در كتاب زهد آورده اند.
پىنوشت ها:58- مكارم الاخلاق، ص 32.
59- جعفریات، ص 156.
60- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 74، ح 94.
61- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 69،ح 53.
62- مكارم الاخلاق، ص 35.
63- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 68، ح 264.
64- مكارم الاخلاق، ص 34.
65- كافى، ج 3، ص 23، ح 2.
66- وسائل الشیعة، ج 1، ص 351، ح 33، از محاسن برقى نقل مىكند.
67- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 77، ح 120.
68- كافى، ج 6، ص 515، ح 3.
69- مكارم الاخلاق، ص 34.
70- مكارم الاخلاق، ص 34.
71- این مضمون در بحار، ج 16، ص 26، ح 150 / فروع كافى، ج 6، ص 515، احادیث متعددى است.
72- كافى، ج 6، ص 512، ح 18.
73- كافى، ج 6، ص 510، ح 5.
74- كافى، ج 6، ص 511، ح 10.
75- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 113.
76- مكارم الاخلاق، ص 33.
77- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 173، ح 3.
78- مستدرك الوسائل، ج 1، ص 58 و به نقل پاورقى سنن النبى علامه در فصل اول مصباح الزائر و المكارم ج 1 ص 36. و در كافى ج 6 ص 15 به این مضمون.
79- مكارم الاخلاق، ص 22.
80- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 179، ح 1.
81- به نقل پاورقى سنن النبى در المحاسنف ص 173/ در عوارف المعارف، ص 135.
82- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 180، ح 2.
83- جعفریات، ص 75.
84- ستره(بضم سین) چیزى را گویند كه وقت خواندن نماز پیش روى مىگذارند، مانند عصا و غیر آن.
85- احیاء العلوم، ج 7، ص 130.
86- مستدرك، ج 1، ص 203، ح 5.
87- خصال صدوق، ص 612.
88- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 323، ح 2.
89- كافى، ج 6، ص 468، ح 1.
90- كافى، ج 6، ص 468، ح 4.
91- خصال صدوق، ص 61.
92- مستدرك، ج 1، ص 229.
93- مستدرك الوسائل، ج 1، ص 245، ح 1.
94- مستدرك الوسائل، ج 1، ص 227، ح 18.
95- بحارالانوار، ج 16، ص 80.
96- كافى، ج 5، ص 28، ح 3.
97- مكارم الاخلاق، صص 38 و 39.
98- همان.
99- مستدرك، ج 2، ص 530.
100- كافى، ج 5، ص 320، ح 1، ص 321 ح 7.
101- تفسیر عیاشى، ج 1، ص 371.
102- خصال صدوق، ج 2، ص 619.
103- كافى، ج 8، ص 129، ح 99.
104- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 335.
105- بحار، ج 16، ص 243/ از مكارم الاخلاق، ص 28.
106- مستدرك الوسائل، ج 3، ص 83، ح 5.
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.