PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : معرفی گوشه ای جالب از زندگانی امام حسین (ع)



mamadshumakher
7th January 2013, 10:53 PM
سلام.دوستان من اول بگم این بخشی از زندگی امام رو که میخوام بیان کنم مناسبتی با این تاریخ نداره.این بخش مربوط به ازدواج امام هست.اما نمیدونم چرا دلم میخواد بگم....پوزش

جریان از وقتی شروع شد که فرمانده ی عرب ها که به ایران حمله کردند و فاتح خراسان شدند خاندان یزدگرد را اسیر کرد و به مدینه فرستاد....در این بین شهربانو حضور داشت...(زمان عمر)
-ای امیرالمومنان اینان زنان خاندان یزدگرد هستند که به دست سپاهیان ما اسیر شده اند.فاتح خراسان فرمان داد که آنها را بمدینه آوریم تا سرنوشتشان از جانب خلیفه معلوم شود.

در همه ی این مدت چشم همگان به سیمای دختران دوخته شده و دلها به هیجان آمده بود.شهربانو که از دیدار این قیافه های وحشی و عجیب و غریب هراسان و بیمناک بنظر میرسید با وحشتی چنین گفت:روز هرمز سیاه باد که نامه ی پیامبر پاره کرد و مرا به اسیری بدینجا کشاند.
عمر نگذاشت که سخن این دختر وحشت زده تمام شود و گفت:
-این گبرزاده بزبان خودش بما بد میگوید.
صدایی در همان مجلس گفت:
-نه,به خاندان خود و نیای خویش نفرین میکند.
این صدای علی بود که سربزیر انداخته و حقیقت را به عمر و به آن قوم جاهل گفت.مدتی سکوت بر همه چیره شد.

عمر دوباره صدایش به این کلمات بلند شد:
- او و همراهانش را بسان سایر اسیران بفروش رسانند.
- این کار نشاید.پیامبر اسلام گفته است که با عزیزان و بزرگان هر قوم رفتار نیک داشته باشید.

باز این علی بود که عمر را بحقیقت آئین محمدی آشنا کرد.

عمر این بار با حیرت زدگی گفت :
- ای سید مومنان !پس بگو چه کنیم ! با این دختر و همراهان او چه رفتاری در پیش گیریم.

- به نظر خود دختر و دختران واگذارید.بگذارید هر کس را که او و آنها خواهانند برای همسری برگزینند و در جامعه ی مسلمانان بدلخواه دل خود و برضایت نهانی خاطر خود زیست کنند.

بار سوم باز این علی بود که دلها را بسوی خود جلب کرد.

هماندم به شهر بانو گفتند که همسر خود را در میان جوانان حاضر انتخاب کند.او نگاهی به اطراف شبستان مسجد کرد و میان تمام کسانی که حاضر بودند ,حسین جوان 18 ساله را که شرافت و شهامت از دیدگان پر فروغش پرتو افکن بود و بدقت باین منظره مینگریست در نظر گرفت.بسوی او رفت.دست سپید و ظریف خود را روی سر او نهاد.

صدای بارک الله ! بارک الله! از جماعت حاضران بلند شد.همه گفتند این دختر بی همتا جوان بیهمتایی را برای خود و همسری خود برگزید که نور چشم پیامبر بود و عشق واقعی او.

م.محسن
7th January 2013, 11:19 PM
مقبره تاریخی بی بی شهربانو (http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=141042)


در تهران کسی نیست که نام بقعه بی بی شهربانو را نشنیده باشد. آرامگاهی تاریخی که قرار گرفتن آن در نزدیکی شهر ری نگذاشته هیچ گاه فراموش شود.
کتیبه ای که در این زیارتگاه وجود دارد، بقعه را متعلق به شهربانو، همسر امام حسین (ع) و مادر امام سجاد (ع) می داند اما هنوز هم کسانی هستند که به دلیل قرارگرفتن این زیارتگاه بر کوه، نزدیکی به چشمه و معماری سنگی، این آرامگاه را به اسطوره های ایرانی نسبت می دهند و معتقدند که این بنا به آناهید تعلق دارد.
اما صرف نظر از ویژگی های زیارتگاهی آن، مقبره بی بی شهربانو یک بنای تاریخی است که در طول دوران همیشه مورد توجه حکومت ها بوده است.



http://img.tebyan.net/big/1389/07/20101020151458921_1.jpg

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد