PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله کودکان، عنصر اصلی داستان های شاهنامه



ستاره 15
26th December 2012, 01:55 PM
در این مقاله به داستان هایی از شاهنامه پرداخته ایم که کودکان در آن نقش دارند. هدف مقاله ی حاضر، بررسی شخصیت کودکان به عنوان یک عنصر داستانی در مجموعه ی شاهنامه است. بیشتر شخصیت های شاهنامه از بدو تولد در داستان ها حضور دارند و قسمتی از اشعار شاهنامه مربوط به دوران کودکی این گروه است.
بررسی پیوندهای ظاهری و روحی- فکری و محیطی شخصیت کودکان شاهنامه، به منظور شناسایی دقیق و سنجش شخصیت پردازی و همچنین تعیین نوع شخصیت های پویا و ایستا، تعیین شخصیت اصلی و فرعی کودکان شاهنامه از جمله مطالبی است که در این مقاله به آن پرداخته شده است.
واژه های کلیدی: شاهنامه، فردوسی، کودکان، عناصر داستان، شخصیت پردازی.
شاهنامه ی فردوسی، شاهکار ادبیات حماسی قرن چهارم هجری قمری، از معدود آثاری است که در عین دیرینگی، قابیلت بررسی انواع ادبی از جمله پژوهش در ساختار داستانی را دارد. فردوسی، افسانه های تاریخی ایران زمین را وارد شعر کرده و با تصرف جادوکارانه ای که از قدرت قریحه ی او در تقریر این روایات نشأت می گیرد (زرین کوب، 1375: 75) به داستان های شاهنامه شکل بخشیده است.
درگذشته اهمیت داستان های پیشین ایرانی برای مردم چنان ملحوظ بود که حتی قهرمانان شاهنامه به نوعی الگوی رفتاری آنان می شدند. (بهار، 1378: 188- 189)
شخصیت ها در شکل داستانی شاهنامه، علاوه بر اینکه مجریان حرکت داستان اند، حامل افکار و عقاید و پیام نیز هستند.
از طرف دیگر، یکی از دلایل مهمی که خواننده به داستان روی می آورد، وجود عنصر شخصیت است. انسان موجودی اجتماعی است که همواره در تعامل با همنوعانش قرار دارد و این رابطه سبب حساس شدن او نسبت به خصایص دیگران می شود. (پاینده، 1382: 128)
شخصیت ها در داستان های شاهنامه به دو گروه تقسیم می شوند: شخصیت های انسانی که شامل مردان، زنان و کودکان می شوند، و شخصیت های غیرانسانی که شامل خداوند، فرشتگان و پریان، حیوانات و موجودات اساطیری هستند. کودکان از جمله شخصیت های انسانی هستند که در شاهنامه اهمیت ویژه ای دارند. در این مقاله با نگاهی کلی به داستان های شاهنامه، شخصیت کودک انتخاب شده و به عنوان یک عنصر داستانی مورد بررسی قرار گرفته است.
شخصیت در تعریفی ساده، موجودی است که با انتخاب نویسنده پا به صحنه ی داستان می گذارد و کنش های موردنظر نویسنده را اجرا می کند و محوری است که «تمامیت قصه بر مدار آن می چرخد.» (براهنی، 1362: 242)
در بسیاری از داستان های شاهنامه، شخصیت های اصلی از زمان تولد وارد داستان می شوند و تا پایان داستان نیز حضور دارند. در حقیقت شاهنامه میدان پیدایش و رشد و به ثمر رسیدن شخصیت های خود است.
نکات مهم در تحلیل شخصیت کودکان شاهنامه
در تحلیل شخصیت داستانی کودکان، لازم است به سه نکته ی مهم توجه شود: 1) آنچه راوی به اطلاع می رساند. 2) آنچه خودِ شخصیت بازگو می کند. 3) آنچه خواننده از عملکرد شخصیت ها در می یابد. (فقیه ملک مرزبان، 1380: 365)
در بسیاری از داستان های شاهنامه، شخصیت کودکان مستقیماً با روایت فردوسی معرفی می شوند. کودکی فریدون (فردوسی، 1379: 30- 31)، قسمتی از کودکی زال (همان: 68- 69)، قسمتی از کودکی رستم (همان: 108-111)، قسمتی از کودکی سهراب (همان: 1889، کودکی سیاوش (همان: 217)، کودکی کیخسرو (همان: 284- 286)، کودکی بهرام پسر یزگرد بزه گر (همان: 956- 959)، کودکی نوشزاد، پسر انوشیروان (همان: 1090- 1096)، اردشیر (همان: 886)، اورمزد (همان: 927)، شاپور (همان: 907- 908)، شاپور ذوالاکتاف (همان: 9349، کودکی شغاد (همان: 787)، کودکی بهمن (همان: 784) و کودکی دیگر شاهان و نامداران شاهنامه از این گونه اند.
تعداد محدودی از کودکان در شاهنامه بی فرجامند که آنان نیز توسط فردوسی معرفی می شوند. مانند دو جنینی که سودابه به خود نسبت داده بود و کودکی که در زمان اسکندر به دنیا آمد و دختر خاقان چین که توسط شیر کپی شکار شد.
گفت و گو در تبیین مسایل روحی و فکری شخصیت، بسیار مهم است. گفت و گو کنش بین شخصیت هاست. تکامل شخصیت نیز در گفت و شنود شکل می گیرد. (زیگلر، 1368: 90) گفت و گو طرح را پیش می برد، چون شخصیت پردازی نویسنده، از خلال آن صورت می گیرد. (سلیمانی، 1370: 363)
گاهی در این داستان ها، کودکانی معرفی می شوند که هیچ گفت و گویی ندارند و داستان با روایت محض پیش می رود، مانند: مادر منوچهر (فردوسی: 54) و دختر سرزمین هفتواد (همان: 897) و دخترخاقان چین (همان: 1070) و پسران مهبود پیشکار انوشیروان. (همان:1113)
چو هنگامه ی زادن آمد پدید/ یکی دختر آمد ز ماه آفرید/ جهانی گرفتند پروردنش/ برآمد به ناز و بزرگی تنش/ مر آن ماه رخ را ز سر تا به پای/ تو گفتی مگر ایرجستی به جای/ چو برجست و آمدش هنگام شوی/ چو پروین شدش روی و چون مشک موی (همان: 54)
معرفی کودکان شاهنامه با گفت و گوهای شان تکمیل می شود. به عنوان مثال فریدون (همان: 31)، سهراب (همان: 188)، کیخسرو (همان: 284- 2869، پسر همای (همان: 805) و بهمن (همان: 784) وقتی بزرگ تر می شوند، درجست و جوی اصل و نسب خود برمی آیند و اولین سؤال های شان با گفت و گو آغاز می شود. نکته ی قابل توجه در این است که این گفت و گوها متناسب با سطح فکری و طبقاتی شخصیت است. (الخطیب، 1959: 66) و اینک نمونه ای از گفت و گوی سهراب با مادر:
چو ده ساله شد زان زمین کس نبود/ که یارست با او نبرد آزمود/ بر مادر آمد بپرسید زوی/ بدو گفت گستاخ با من بگوی/ که من چون ز همشیرگان برترم/ همی باسمان اندر آید سرم/ ز تخم کی ام وز کدامین گهر/ چه گویم چو پرسد کسی از پدر (فردوسی: 188)
اوج این معرفی در داستان انوشیروان و هرمز رخ می دهد. (همان: 1190) هرمز در مجلس پرسش و پاسخ می نشیند تا صلاحیت خود را برای پادشاهی اثبات کند. گفت و گو در این داستان ها تکمیل کننده ی فرایند شخصیت داستانی این کودکان است.
کنون هرچ دانم بپرسم ز داد/ تو پاسخ گزار آنچ ایدت یاد/ ز فرزند کو بر پدر ارجمند/ کدام است شایسته و بی گزند/ ببخشایش دل سزاوار کیست/ که بردرد او بربباید گریست/... / ز فرزند پرسید دانا سخن/ وزو بایدم پاسخ افکند بن/ به فرزند باشد پدر شاد دل/ ز غم ها بدو دارد آزاد دل (همان: 1190- 1191)
عده ای معتقدند که گفت و گو جزو جدای ناپذیر شخصیت است و خالق اثر آن را به کار می بندد تا تجسم بیشتری به شخصیت ببخشد. (نوری، 1952: 61)
گاهی شخصیت کودک در داستان های فردوسی در رفتارها و عملکردها معرفی می شود. شاپور فرزند اردشیر در سن هفت سالگی در میدان بازی گوی و چوگان از میان صد کودک همسال، با برداشتن گوی از کنار پای پدر به او ثابت می کند که فرزند اوست و نژاد شاهی دارد. (فردوسی: 909)
پیوندهای شخصیت پردازی
از آنجا که جزیی نگری لازمه ی شخصیت پردازی است، در تحلیل شخصیت نیز حایز اهمیت است؛ چرا که دقت در آن موجب افشای دقیق شخصیت می شود. (زیگلر، 1368: 86- 91)
این امر در سه پیوند قابل بررسی است:
1- پیوندهای ظاهری: مانند نوع شخصیت از نظر انسان و غیر انسان بودن، سن، جنسیت و مشخصات ظاهری.
2- پیوندهای روحی و فکری: مانند افکار شخصیت، حالات روحی از قبیل ترس، شجاعت، جنگاوری، تعصب و برخی از امراض روحی.
3- پیوندهای محیطی: مانند محیط و مکان و زمانی که شخصیت به آن مربوط است و یا در آن معرفی می شود.
در 35 قسمت از داستان های شاهنامه، به شخصیت کودک توجه شده است. تعدادی از این شخصیت ها با توجه به معیارهای زندگی واقعی، منطقی و باورپذیرند و تعدادی دیگر نیز شخصیت هایی عجیب و غیرمعمول به نظر می رسند.
بدیهی است که خالق اثر در آفرینش شخصیت می تواند آزادانه عمل کند و حتی شخصیتی خلق کند که با معیارهای واقعی همگون نباشد و یا با آنچه در زندگی واقعی دیده می شود، متفاوت باشد. (میرصادقی، 1376: 84)
از آنجا که شاهنامه از بُن مایه های اساطیری برخوردار است، حضور نوع دوم شخصیت ها که متناسب با حوزه ی اسطوره است، سبب شده تا شخصیت های غیرطبیعی نیز برای خواننده قابل درک شوند. مانند زالِ سپید مو که توسط سیمرغ پرورش می یابد (فردوسی: 68)، رستم که در یک روزگی یکساله به نظر می رسد (همان: 109) و دَه دایه به او شیر می خورانند، سهراب که در یکسالگی با ده سالگان در قامت برابری می کند (همان: 188)، کیخسرو که در دَه سالگی به پیکار شیر و گراز می رود (همان: 284) کودک شومی که در سرزمین بابل با ورود اسکندر زاده می شود و شیر سر و سُم پا و گاو دُم است.
یکی کودک آمد زنی را به شب/ بدو ماند هر کس که دیدش عجب/ سرش چون سر شیر و بر پای سُم/ چو مردم برو کتف و چون گاو دُم/ بمُرد از شگفتی هم آن گه که زاد/ سزد گر نباشد از آن زن نژاد (همان: 877)
الف: پیوندهای ظاهری
1- جنسیت: توجه به جنسیت از جمله مواردی است که در پیوندهای ظاهری شخصیت کودکان شاهنامه جای خاصی دارد. توجه خاص فردوسی به اولاد ذکور، از چشم هیچ خواننده ای پنهان نمی ماند. سیامک فریدون و پسرانش، پسر کاوه، زال و رستم و سهراب، سیاوش و کیخسرو و گشتاسب و اسفندیار، شغاد، بهمن، داراب، اردشیر، شاپور اورمزد، قباد، نوشزاد، بهرام، بزرگمهر، هرمز، پرویز، شیرویه از جمله کسانی بودند که فردوسی به دوران کودکی شان اشاره کرده است.
تأکید بر وجود فرزندان مذکر در میان خاندان شاهی شاهنامه، گویی بیانگر این اصل است که جانشینی هنگامی به ثمر می رسد که میان فرزندان ذکور صورت گیرد. (صفاری، 1369: 15)
در میان داستان های شاهنامه، اولین و تنها دختری که به دنیا می اید و برای زندگی او برنامه ریزی می شود، دختر ایرج است، و پوشیده نیست که او می ماند تا پسری را از نسلی نژاده، که قرار است جانشین فریدون شود، به دنیا بیاورد.
از آن خوب رخ شد دلش پُرامید/ به کین پسر داد دل را نوید/ چو هنگامه ی زادن آمد پدید/ یکی دختر آمد ز ماه آفرید/ جهانی گرفتند پروردنش/ برآمد به ناز و بزرگی تنش(فردوسی: 54)
همای چهرزاد، شخصیت دیگری است که پا به داستان های شاهنامه می گذارد تا پش از گذران کودکی، همسر آینده ی بهمن شود و دودمان او را به ثمر نشاند. او پس از مدتی پادشاهی، فرزند رها کرده اش، داراب را بازمی یابد و او را بر تخت شاهی می نشاند. دختر سرزمین هفتواد نیز شخصیت دیگری است که با پرورش کرمی از سیب، خانواده ی خود را به مهتری می رساند. دختر بی فرجام شاهنامه، دختر خاقان چین است که تابش آفتاب بر چهره ی چون ماهش پدر و مادر را به اضطراب نشانده و وصف زیبایی صورتش اشعار فردوسی را به غزل تبدیل کرده بود به کام شیر کپی فرو می رود. با اندکی تأمل معلوم می شود که شخصیت کودکان در شاهنامه غالباً مذکر است. در قسمت های دیگر شاهنامه به زنان و دختران دیگر اشاره شده، اما تنها در موارد مذکور می توان به شواهدی در ابیات دست یافت که دال بر ذکر دوران کودکی و نوجوانی این شخصیت هاست.
گرامی یکی دختری بود و بس/ که نشمردی او دختران را به کس/... / برو آفرین کرد مادر به مهر/ که برخوردی از مادر خوب چهر/ به شبگیر چون ریسمان برشمرد/ دو چندانک هر بار بردی ببرد (همان: 897)
در مواردی نیز به جنسیت کودکان اشاره نمی شود، علت اصلی، کلی نگری به طرح داستان است. به عنوان مثال، فرزند دیوی که سیامک را به کام مرگ می کشاند (همان: 18) و دو جنین سقط شده ای که سودابه به فریب، آنان را به خود نسبت می دهد (همان: 226)، از جمله مواردی هستند که اولی پتیاره ای اسطوره ای و دومی جنین هایی که با طالع بینی منجمان، بی اصل و نسب بودنشان اثبات می شود و برای این گروه عام، طرح تعیین جنسیت و خاص کردن اهمیت چندانی ندارد.
2- سن: تعیین مرز سنی برای شخصیت کودکان شاهنامه، از مواردی است که در قسمت های مختلف شاهنامه مطرح شده است. مراحل سنی کودکان در شاهنامه به ترتیب زیر قابل تقسیم بندی است:
•قبل از تولد: زمانی فردوسی از دوران قب از تولد شخصیت کودکان خود سخن می گوید که در تلاش برای ایجاد پیش زمینه ی مناسب از شخصیت مورد نظرش است. درشتی و بزرگی رستم از شکم برآمده ی رودابه پیداست. دو قلوهای سقط شده ی بارگاه کیکاووس، به دروغ و رسوایی سودابه دامن می زند. کیخسرو و شاپور پسر اردشیر پیش از تولد محکوم به مرگ می شوند و داراب، جنینی است که به انتظار پادشاهی اش می نشینند. (همان: 802)
فردوسی در داستان «زال و رودابه» چنین می سراید:
بسی برنیامد برین روزگار/ که آزاده سرو اندر آمد ببار/ شکم گشت فربه و تن شد گران/ شد آن ارغوانی رخش زعفران/ چنین داد پاسخ که من روز و شب/ همی برگشایم به فریاد لب/ تو گویی به سنگستم آکنده پوست/ و گر آهن است آنکه نیز اندروست (همان: 108)
نوزادی: فردوسی برای دوران نوزادی گاه زمان جزیی تری را تعریف کرده است و این کار او بسیار هدفمند است. او با توصیفاتش زمینه ی رشد بعدی شخصیت های داستانی را فراهم می کند.
رستم با عمل «رستمینه» یا «شکاف رستمی» (بصاری، 1350: 62) به دنیا می آید. طفلی که قرار است پهلوان داستان باشد و با عمل شکاف رستمی به دنیا بیاید، بسیار بزرگ و قوی است. (همان: 63) سرخ روی است و با مشتی گره کرده و پُرخون متولد می شود. او در یک روزگی چونان یکساله هاست. درشت اندامی که دَه دایه به او شیر می دهند. (فردوسی: 110) نخستین نشانه ی پهلوانی رستم هنگامی که هنوز کودکی بیش نیست با کشتن پیل سپید آشکار می شود. (محمدی قاینی، 1379، ج2: 67) شغاد نوزادی زیبا، تندرست و نیرومند همچون سام است. (فردوسی: 787) داراب نوزادی هشت ماهه است که مادر او را با تن پوشی از حریر و مُهره ی یاقوت و گوهر و زر در لباس به آب می سپارد (همان: 802) نوزاد گمنام زمان اسکندر با صورتی عجیب و غریب که بلافاصله می میرد (همان: 877) چونان خبری نامیمون برای اسکندر است و شاپور ذوالاکتاف پسر اورمزد نرسی تنها نوزادی است که در چهل روزگی به تخت می نشیند. (همان: 934) بهرام پسر یزگرد بزه کار از نوزادی، تحت تربیت ویژه قرار می گیرد و از چهار دایه شیر می خورد. (همان: 959- 956) قباد پسر خسرو نوزادی است که طالع بد او را به عدول از دین محکوم می کند. (همان: 1337) بنابراین، ذکر دوران نوزادی این شخصیت ها زمینه ساز مهمی برای تکوین داستان شاهنامه است.
•یکسالگی تا پنج سالگی: دو دو داستان «رستم و سهراب» به این سنین اشاره شده است. رستم یکساله ای که هم قامت دَه سالگان است و سهراب سه ساله ای است که زخم چوگان می گیرد:
چو سه ساله شد زخم چوگان گرفت/ به پنجم دل تیر و پیکان گرفت (فردوسی: 188)
•کودکی: گاهی منظور از دوران کودکی به معنای خاص در شاهنامه، قبل از هفت سالگی است. فردوسی در داستان «شاپور ذوالاکتاف» پسر اورمزد نرسی دوران کودکی را پنج سالگی دانسته و ماجرای پل تیسفون و پیدا کردن راه حل را در این دوران ذکرمی کند. در داستان «بهرام پسر یزگرد بزه کار» نیز می نویسد که تا قبل از هفت سالگی منذر عرب به او سواری و آداب شاهی آموخت، اما در ماجرای «شغاد و بزرگمهر» فقط به کودکی اشاره می کند.
•هفت سالگی: کخسرو کمان می گیرد و زه می سازد.
چو شد هفت ساله گو سرفراز/ هنر با نژادش همی گفت راز/ ز چوبی کمان کرد وز روده زه/ ز هر سو برافکند زه را گره (همان: 284) مریم جلالی
و شاپور پسر اردشیر تحت آموزش نظامی قرار می گیرد.
نوشتن بیاموختش پهلوی/ نشستِ سرافرازی و خسروی/ همان جنگ را گرد کرده عنان/ ز بالا به دشمن نمودی سنان (همان: 909)
شاپور ذوالاکتاف رسوم نبرد را می آموزد.
چو بر هفت شد رسم میدان نهاد/ هم آورد و هم رسم چوگان نهاد (همان: 934)
و بهرام پسر یزگرد بزه کار خود از منذر می خواهد که تحت تعلیم فرهنگیان درآید. (همان: 958)
•هشت تا دوازده سالگی: توانایی کودکان کم کم تکمیل می شود. آنان که شخصیت هایی عجیب دارند، توانایی شان هم عجیب معرفی می شود. سهراب در نیرو و هنرهمتا ندارد. کیخسرو به جنگ حیوانات وحشی می رود.
چو دَه ساله گشت گردی سترگ/ به زخم گراز آمد و خرس و گرگ (همان: 284)
شاپور اورمزد نرسی به مملکت داری می پردازد و پایتخت را به استخر می برد.
بهشتم شد آیین تخت و کلاه/ تو گفتی کمر بست بهرام شاه/ تن خوش را از در فخر کرد/ نشستنگه خود به استخر کرد (همان: 935)
•بلوغ: در شاهنامه از مراحل مهم زندگی شخصیت هاست. بهمن در انواع هنر کامل می شود.
همی آزمودش به یک چندگاه/ به بزم و به رزم و به نخچیرگاه/ به میدان چوگان و بزم و شکار/ گوی بود مانند اسفندیار (همان: 786)
داراب حرف پدرخوانده را نمی پذیرد، کمان می سازد و مرغ شکار می کند و می خواهد تحت تربیت آموزگار قرار گیرد. (همان: 803) شاپور پسر ذوالاکتاف دوران سلطنت خود را آغاز می کند (همان: 953) و نوشزاد سرو سهی شده که دیهیم جوی و عاصی است. (همان: 1090- 1096)
•شانزده سالگی: سنی است که در شاهنامه کودکان به مرحله ی پروردگی کامل رسیده اند و انتظار نویسنده از این شخصیت، با توجه به در نظر گرفتن سن، تغییر می کند. فریدون شانزده ساله از مادر می خواهد که بارش را به او معرفی کند. شاپور پسر اورمزد نرسی در این سن به اوج دلاوری و رزم آوری می رسد. (همان: 935) رفتار قباد پسر خسرو در این سن است که موجبات نگرانی موبدان را فراهم می کند. او با چنگال خشک شده ی گرگ و جمجمه ی گاومیش بازی می کند و علم و کتاب را به هیچ می انگارد.
چو شیرویه را سال شد بر دو هشت/ به بالا ز سی سالگان بر گذشت/ ... / چو آمد به نزدیک شیرویه باز/ همیشه به بازیش بودی نیاز/ یکی دفتری دید پیش اندرش/ نوشته کلیله بر آن دفترش/ به دست چپ آن جوان سترگ/ بریده یکی خشک چنگال گرگ/ سر وی سر گاومیشی به راست/ همی این بر آن بر زدی چونک خواست (همان: 1346)
•هجده سالگی: دوران جوانی شروع می شود و کودک کاملاً عاقل و باغ شده است. بهرام پسر یزدگرد بزه کار پیش از هجده سالگی خواندن و شکار و رزم می آموزد و در هجده سالگی دلاوری بی همتا می شود.
چو شد سال آن نامور بر سه شش/ دلاور گوی گشت خورشید فش (همان:958) فردوسی در ماجرای داراب، پس از بلوغ را بزرگ تر از زمان پیش معرفی می کند و در ماجرای شغاد و اسفندیار نیز از دوران جوانی نام می برد.
با توجه به بررسی فوق، دوران نوزادی با هفت مورد، بالاترین بسامد را در معرفی شخصیت ها داشته و بعد، این بسامد با پنج مورد به دوران هفت سالگی شخصیت ها تعلق دارد. تا دوران هفت سالگی، کودکانِ شاهنامه در کارهای عملی همچون رزم و نبرد و آداب توانا می شوند. از پانزده سالگی به بعد، دوران رشد نهایی کودک و تکمیل شخصیت اوست و حتی برای پادشاهی استحقاق می یابد و آخرین سن مطرح شده در این مقطع، هجده سالگی است.
در داستان شاپور اورمزد نرسی، کامل ترین دوره ی سنی تعریف شده است. در این داستان به دوران نوزادی، قبل از هفت سالگی، هفت سالگی، دَه سالگی و شانزده سالگی مستقیماً اشاره شده است.
به نظر می رسد فردوسی رفتارهایی را که در شاهنامه برای هر گروه سنی وجود دارد، از قبل طراحی کرده است. او با در نظر گرفتن جوانب سنی کودکان، کنش و واکنش های شخصیت های داستانی را نظم بخشیده است. برای مثال، نوزادی چون رستم می تواند در یکسالگی مانند بالغانم باشد، زیرا هنگامی که اندکی بزرگ تر می شود، پیل مستی را می کشد و در دوازده سالگی دشمن دیرینه ی دودمان زال (کهک کهزاد)را تاز پا درمی آورد و شغاد، کسی که رستم را از پا درمی آورد، نباید چندان از شخصیت رستم فاصله داشته باشد. او نیز از نژاد نیرومند سام است و پرورش یافته ی اوست و ای چنین استحقاق نزدیک شدن به رستم را برای از پا درآوردن او پیدا می کند.
البته در تعدادی از داستان هایی که به سن شخصیت ها اشاره نشده، می توان با در نظر گرفتن جوانب واژگانی و لفظی و محیطی داستان، سن تقریبی برخی شخصیت هاس را حدس زد.
3- نام گذاری: اکثر شخصیت کودکان در داستان های شاهنامه، غالباً نام خاص دارند. «در شروع داستان، شخصیت ها باید معرفی شوند یا نام شان ذکر شود و یا وجودشان تفهیم گردد.» (زیگلر، 1368 :49)؛ چرا که شخصیت با اسم، هویت پیدا می کند و از فردیت برخوردار می شود. (عبداللهیان، 1378: 53)
نام ها در شاهنامه گاهی با هدف انتخاب شده اند. در داستان «فریدون»، پسران پس از انتخاب همسر و آزمایش توسط پدر نام می گیرند که نشانه ی توجه و اهمیت به بحث نام گذاری در آن دوره است که فردوسی به این طریق آیین آن روزگار را وارد داستان خود کرده است. از سویی دیگر، زال به لیل سفیدمویی، زال نامیده می شود و رستم به دلیل رها شدن رودابه از رنج بارداری، رستم نام می گیرد که فردوسی در اشعارش نیز به این وجه تسمیه اشاره می کند که البته این نام گذاری عامیانه است و بر اساس واژه شناسی جدید مبنایی ندارد.
بخندید از آن بچه سرو سهی/ بدید اندرو فر شاهنشهی/ به رستم بگفتا غم آمد به سر/ نهادند رستمش نام پسر (فردوسی: 109)
حتی گاهی پادشاه نامی برای فرزند انتخاب می کرده و او را به نام دیگری فرا می خوانده است، مانند قباد پسر خسرو که موسوم به شیرویه بود.
به گوش اندرون خواند خسرو قباد/ همی گفت شیروی فرخ نژاد (همان: 1337)
با آنکه در شاهنامه شخصیت ها اغلب از صفات مشابهی چون صفات بومی و تباری و نژادی برخوردارند (عبادیان، 1369: 65)، شخصیت کودکان هرگز به یک تیپ اجتماعی تبدیل نمی شود و اسامی خاص آنان نادیده گرفته نمی شود.
4- طبقه ی اجتماعی کودکان شاهنامه: طبقه ی اجتماعی کودکان شاهنامه از لحاظ غنی و فقیر بودن قابل تأمل است، و اغلب می توان گفت که طبقه ی اجتماعی آنان غنی نشان داده شده است. آنان یا پهلوان زاده اند و یا شاهزاده. کودکان طبقه ی پایین اجتماع در شاهنامه جای مهمی ندارند. داستان کفشگری که خواست فرزندش تحت تعلم و تربیت فرهنگیان قرار بگیرد و کسری اجازه ی این کار را به او نداد، دلیلی بر اثبات این امر است. تنها در چند مورد انگشت شمار به کودکان طبقه ی پایین اجتماع توجه شده است که باز هم در خدمت شاهان گرفته شده اند و تمکن یافته اند. یکی گروه هم بازیان شاپور، پسر اردشیر است که 100 کودک همسال با او در بازی اند، و گروه دیگر کودکان، در داستان اردشیر حضور دارند که اردشیر به تیمارداشت و تربیت پسران سپاهیان تأکید می کند و گروه کودکانی که در قصر شیرویه بودند که موجبات تفریح شیرویه را فراهم می کردند از دیگر گروه های کودکان مطرح شده اند.
بنابراین، در داستان های شاهنامه، همان طور که از نام کتب برمی آید، طبقه ی اجتماعی غالب کودکان، قشر مرفه جامعه است.
ب: پیوندهای روحی و فکری
آنچه در پرورش شخصیت های داستان های شاهنامه مهم است، بحث برجسته سازی خصایص روحی و فکری شخصیت کودکان است که به فاش شدن شخصیت داستانی کمک می کند.
فردوسی با توضیح و برجسته سازی خصوصیات کودکان، داستانش را کامل می کند و زمینه را برای فرستادن پیام توسط خود و در مقابل درک پیام توسط خواننده، مهیا می سازد.
هنر دیگر فردوسی در ارایه ی کیفیتی است که موجب نزدیک شدن شخصیت اسطوره ای به شخصیت حقیقی و واقعی می شود و این عمل از طریق تبیین روحیات انسانی و طبیعی برای آنان شکل می گیرد.
گاهی روحیات و افکار شخصیت ها مستقیم و از زبان داستان پرداز معرفی می شوند و گاهی به شکل غیرمستقیم و با «عمل در داستان». (سلیمانی، 1376: 48)
در بسیاری از قسمت ها، فردوسی خود راوی است. هرگاه او مشخصات ظاهری شخصیتش را معرفی می کند، از روحیات و کنش های او نیز غافل نمی ماند. سیامک را پسری هنرمند و مبارز معرفی می کند. زال را فرزند بریده از مهر پدر می خواند و رستم را پهلوانی آشنا با رسوم معرفی می کند. سیاوش را آداب دان و کیخسرو را در ابتدا پسری با خُلق و خوی کوهی می شناساند. گشتاسب را جوانی دلیر و بادسر می خواند وزیر را نیرومند و بردبار. اسفندیار را تاج طلبی مذهبی و بهمن را هنرمند و اردشیر ساسان را بلندپرواز و مغرور می نمایاند.
بدو گفت کیخسرو پاک دین/ به تو باد رخشنده توران زمین/ شبان زاده را این چنین در کنار/ بگیری و از کس نیایدت عار (فردوسی: 285)
اما این نکته تنها در آغاز داستان روی می دهد؛ چرا که با ادامه ی داستان، روایات فردوسی جامه ی عمل می پوشند و خصوصیات روحی و فکری شخصیت به شکل عملی وارد داستان می شود و به تدریج تبدیل به کنش های رفتاری شخصیت ها می شود.
البته باید در نظر آورد هنگامی که شخصیت در مقابل تحولات عکس العمل نشان می دهد، می توان جوانب خُلق و خوی آن شخصیت را سنجید. (پاینده، 1382 :136)
برای مثال غرور گشتاسب و خیره سری اش سبب ترک وطن می شود. درایت شاپور- پسر اورمزد- موجبات تدبر او را در مملکت داری آینده اش فراهم می سازد. نوشزاد فرزند مسیحی انوشیروان، با روحیه و تعصب مذهبی خود بالاخره بر پدر قیام می کند و سر آخر به کام مرگ می رود و شیرویه که از کودکی مبتلا به خبث ذاتی است، سر آخر سلطنت خسرو را نابود می کند.
ج: پیوندهای محیطی
یکی از هنرهای فردوسی، برقراری تناسب بین شخصیت و محیط اوست. کودکان داستانی شاهنامه در محیطی قرار می گیرند که با شخصیت داستانی در حال رشدشان تناسب دارند.
در جدول صفحه ی بعد، شخصیت هایی معرفی شده اند که دارای شرایط محیطی ویژه ای بودند.



نام شخصیت

محیط تولد

محیط کودکی

مربی کودکی

بلوغ



فریدون

خارج از قصر(تهدید به قتل)

مرغزار – کوه البرز

گاو برمایه- مرد پارسا

در جست و جوی نسب به کاخ بر می گردد



زال

در قصر 7 روز مخفی می ماند

دامنه ی البرز- آشیانه سیمرغ

سیمرغ

به کاخ بر می گردد



رستم

قصر رودابه

قصر

پدر

سیستان



سهراب

قصر تهمینه

قصر

-

به جست و جوی نسب خود می رود



سیاوش

قصر

سیستان

رستم

باز می گردد . 7 سال نزد پدر می ماند



کیخسرو

خارج از قصر (تهدید به قتل)

کوه

شبانان و کوهیان

به شهر باز می گردد



داراب

قصر مادر (به آب افکنده می شود)

خانه ی گازر

پدر گازر و مادری بی فرزند

در جست و جوی نسب به کاخ بر می گردد



شاپورپسر اردشیر

خانه ی وزیر (تهدید به قتل)

خانه ی وزیر و کاخ پادشاه

تا هفت سالگی وزیر و بعد عوامل پادشاه

قصر



بهرام پسر یزدگرد بزه کار

قصر

خارج قصر

منذرعرب -فرهنگیان و موبدان

به قصر باز می گردد



نوشزاد پسر انوشیروان

قصر

زندانی شده در قصر اختصاصی

اندیشه های مذهبی مادر

متمرد و کشته می شود



بزرگمهر

-

قصر انوشیروان

موبدان

در قصر می ماند



شیرویه (قباد)

قصر

زندانی شده در قصر اختصاصی

فرزانگان

متمردی در قصر



با اندک تأمل در جدول بالا می توان به برخی نتایج مشابه دست یافت:
1- شخصیت ها دارای اصل و نسب هستند و نژاد و اصالت در شاهنامه بسیار مورد توجه بوده است. (بصاری: 75)
2- راز تولد تعدادی از آنان مدتی مخفی مانده است.
3- مربی کودکان یا موجودات اساطیری اند، یا فرهیختگان و پهلوانند و یا افراد معمولی جامعه.
4- اکثر آنان پس از بلوغ با تکیه بر نژاد خود، به محیط تولدشان بازمی گردند. (ترقی، 1386: 150)
در نگاهی دقیق تر به وضعیت محیط پرورش کودکان شاهنامه، می توان به برخی سؤال های خواننده پاسخ داد. زال نوزادی است که تحت پرورش مرغ قرار می گیرد و یقین دارد که در هر حال سیمرغ به کمکش خواهد شتافت و از همین نسل است که یا سیستانی به ثمر می رسد. بهرام برای اینکه کشورگشایی نامدار شود، نباید مانند پدرش یزدگرد بزه کار باشد. او را از همان دوران نوزادی به محیطی می برند که از پدر دور بوده و تحت تربیت خاص قرار گیرد. حتی علت تنش های رفتاری دو شاهزاده به نام های نوشزاد و شیرویه نیز قابل درک است. فردوسی با تشریح محیطی شاهانه، اما محدود و تحت کنترل، موجبات توجیه کجروی رفتاری آنان را برای خواننده روشن ساخته است.
تقسیم بندی شخصیت کودکانِ شاهنامه
شخصیت پویا شخصیتی است که مدام در داستان دستخوش تغییر می شود و شخصیت ایستا شخصیتی است که تغییر نکند یا اندک تغییری را پذیرد. به عبارت دیگر، در پایان داستان همان باشد که در آغاز بوده است. (میرصادقی، 1376: 94)
اما در رابطه با شخصیت اصلی و فرعی می توان گفت داستان حول محور شخصیت اصلی می چرخد و شخصیت فرعی برای تکمیل و پُررنگ کردن شخصیت اصلی و طرح در داستان حضور پیدا می کند.
با توجه به نوع پیوندها و عملکرد شخصیت های داستانی، دوران کودکی شخصیت های شاهنامه تا مرز بلوغ دورانی ایستا است. شخصیت ها در این دوره با الگوهایی مشابه تعریف می شوند. آنان متولد می شوند، در دوران کودکی تحت تربیت قرار می گیرند، آزموده می شوند. البته باید در نظر داشت که «همه ی قهرمانان شاهنامه ایستا نیستند و برخی خواه برای برهه ای محدود و خواه تا پایان عمر دگرگونی می پذیرند.» (حمیدیان، 1372: 57)
تعداد محدودی از شخصیت کودکان شاهنامه در دوره ی بلوغ تبدیل به شخصیتی پویا می شوند. فریدون، سهراب، داراب، نوشزاد و شیرویه از جمله ی این افرادند. شناخت اصل و نژاد خانوادگی و همچنین عصیان و تمرد در برابر نظام حاکم، روند معمول زندگی شخصیت را متحول می سازد. اگر چه تحولات آنان پیش از آنکه به مرحله ی عمل برسد، توسط فردوسی با زمینه سازی مناسب در تشریح شخصیت مهیا می شود و خواننده با پیش زمینه ی ذهنی با آن رو به رو می شود، اما نمی توان این دگرگونی ها را نادیده گرفت. جدول صفحه ی بعد این شخصیت ها را به شکل کامل معرفی می کند:



داستان شاهنامه

دلیل پویایی



فریدون

پرورش عجیب دوران کودکی او ممتازش کرده است/ شناخت نسب و نیا برایش مهم است/ مبارزه برای احیای حق دارد.



سهراب

تحول و تغییراندیشه دارد/شناخت نسب و نیا برایش مهم است/ مبارزه ی ناآگاهانه با پدر اوج این پویایی است.



داراب

رشد و نمو دوران کودکی در خانواده ی گازر شروع شخصیت پویای اوست/ پیگیری اصل و نسب برایش مهم است/ در انتها به حق خویش می رسد و به قصر باز می گردد.



نوشزاد

تمرد دینی اولین نشانه ی پویایی این شخصیت است/ گرایش های مذهبی سبب عصیان و مرگ او می شود و حتی در انتهای داستان به روش مسیحیان، خود را به آغوش خاک می سپارد و پویایی خود را حفظ می کند.



شیرویه (قباد)

مدام دستخوش تغییر نامتعارف است/ در رفتار و کنش، شبیه به شاهزادگان نیست/ قسمت زیادی از داستان را به خود اختصاص داده است.



در رابطه با شخصیت اصلی و فرعی کودکانِ شاهنامه، از میان 35 داستانی که به دوران کودکی مربوط می شود، در 24 مورد کودکان شخصیتی اصلی دارند و تا دوره ای از داستان حضور کودکانه ی آنان در ماجرا برجسته می شود. در 11 مورد دیگر کودکان در مجموعه ی شخصیت های فرعی قرار می گیرند که شامل موارد ذیل می شود: سیامک و بچه ی دیو، پسر کاوه، دوقلوهای بی فرجام بارگاه کاووس، کودکان اسفندیار در جنگ با رستم، کودک عجیب الخلقه ی دوران اسکندر، همبازیان شاپور، کودک سپاهیان در داستان اردشیر و همبازیان او، کودکی بزرگمهر، دو پسر مهبود، دختر خاقان چین، همبازیان شیرویه.
در چهار مورد از موارد فوق، کودکان به شکل گروهی معرفی می شوند و در این مجموعه جز بزرگمهر، بقیه ی کودکان نام خاصی ندارند که خود مؤید فرعی بودن شخصیت های مذکور در شاهنامه است.
بنابر آنچه گذشت، می توان گفت که اکثر شخصیت های کودکان در داستان های شاهنامه، اصلی و ایستا هستند. آنان در شاهنامه یا توسط راوی (فردوسی) معرفی می شوند و یا در دیالوگ و رفتارهای اجرایی شان.
کودکان شاهنامه با مشخصات ظاهری جنسیت، نام، سن و طبقه ی اجتماعی تعریف می شوند و در عین حال مختصات فکری و روحی آنان و محیطی که محل پرورش شان بوده، نادیده گرفته نمی شود و تمام عوامل فوق دخل و تصرف مستقیم در افشای شخصیت های داستانی شاهنامه دارند و به این وسیله، دوران بعد از کودکی آنان بهتر برای خواننده تفهیم می شود.
فردوسی، در معرفی شخصیت های داستانی شاهکارش، استادی تواناست. او با تشریح دوران کودکی آنان، کتاب شاهنامه را به عرصه ی زایش، رشد و نمو و زندگی شخصیت ها تبدیل کرده است
* این مقاله در قطب علمی فردوسی شناسی در دانشگاه فردوسی تهیه شده است.
منابع:
1- براهنی، رضا، قصه نویسی، تهران، نشر نو، 1362.
2- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، نشرآگه، 1378.
3- بصاری، طلعت و دیگران، سخنرانی های سومین دوره ی جلسات سخنرانی و بحث درباره ی شاهنامه، تهران، وزارت فرهنگ و هنر اداره ی کل نگارش، 1350.
4- پاینده، حسین، گفتمان نقد، تهران، نشر روزگار، 1382.
5- ترقی، گلی، بزرگ بانوی هستی اسطوره- نماد- صور ازلی، تهران، نشر نیلوفر، 1386.
6- حمیدیان، سعید، درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی، تهران، نشر مرکز، 1372.
7- الخطیب، عبدالله، استدلال الغه العامیه فی الحوار القصصی، عراق، الادیب، 1959.
8- زرین کوب، عبدالحسین، از گذشته ی ادبی ایران، تهران، نشر الهدی، 1375.
9- زیگلر، ایزابل، هنر نویسندگی خلاق، ترجمه ی خدادا موقر، تهران، نشر پانویس، 1368.
10- سلیمانی، محسن، در باب داستان، تهران، نشر حوزه هنری، 1376.
11- سلیمانی، محسن، فن داستان نویسی (ترجمه)، تهران، نشر امیرکبیر، 1370.
12- صفاری، محمدشفیع، پیشگویی ها در شاهنامه، دنیای سخن، ش37، دی 1369، (ص14- 16).
13- عبادیان، محمود، نگاهی به شخصیت پردازی حماسی در شاهنامه، خاوران، دوره ی 1، ش 3-4، 1369، (ص 56- 67).
14- عبداللهیان، حمید، شخصیت پردازی در داستان، ادبیات داستانی، دوره ی 7، شماره ی 50، بهار 1378، (ص 55- 61).
15- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه ی فردوسی، تهران، نشر پیمان (چاپ مسکو)، 1379.
16- فقیه ملک مرزبان، نسرین، شخصیت و شخصیت پردازی در مثنوی های عرفانی، پایان نامه ی دکتری دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران، 1380.
17- محمدی، محمدهادی؛ زهره قایینی، تاریخ ادبیات کودکان ایران، تهران، چیستا، 1379.
18- میرصادقی، جمال، عناصر داستان، تهران، انتشارات سخن، 1376.
19- نوری، عبدالملک، الی الاخ الکویتی فاضل خلف، بغداد، الادیب، 1952.
منبع: نشریه کتاب ماه کودک و نوجوان، شماره

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد