ستاره 15
22nd December 2012, 09:16 PM
ترجمه «حميد يزدان پناه»زندگي از فرط سادگي دشوار ميشود
نويسنده: فرشاد شيرزادي
اشاره
ريموند كارور به سال 1938 در كلاتسگاني ايالت اورگون امريكا متولد شد و در دوم اوت 1988 در پورت آنجلس ايالت واشنگتن درگذشت. پدرش كارگر كارخانه چوببري و مادرش پيشخدمت بود. كارور خيلي زود ازدواج كرد و صاحب دو فرزند شد. در طول زندگي پرفراز و فرودش بازارياب لغتنامه، كارگر پمپ بنزين، راننده حمل كالا، نگهبان بيمارستان و همچنين ويراستار كتابهاي درسي هم بود. الكل، دورهيي از زندگي و ازدواج نخستش را ويران كرد و بعد از ازدواج دومش با «تس گالاگر» شاعر امريكايي، چند جزوه شعر نيز منتشر كرد.
«رابطه» برگزيده آخرين داستانهاي ريموند كارور شامل ده داستان كوتاه از كتاب: «قكگب عقغففضئ ق÷ة ظگظعذ» دارم از كجا زنگ ميزنم آخرين مجموعه داستان از اين نويسنده است كه توسط حميد يزدانپناه شاعر و مترجم به فارسي برگردانده شده است. يادداشتي كه در پي ميآيد مروري است كوتاه بر اين مجموعه داستان:
در تمام داستانهاي مجموعه «رابطه» روايت نويسنده از گذشته شروع ميشود و به زمان حال ميرسد و گاه از حال شروع ميشود و به زمان حال ميرسد و گاه از حال شروع ميشود و به گذشته باز ميگردد و در اين آمد و شدهاست كه داستان آغاز ميشود. در برخي داستانهاي اين مجموعه مانند «رابطه»، «دارم از كجا زنگ ميزنم» و... انگيزه گفتوگوي شخصيتهاي داستان، فراهم كردن فضا و عناصر اوليه داستان توسط «من راوي» است و هرچه پيش ميرويم در مييابيم در متن داستانها شخصيت محوري، تلاش مي كند تا از وقايع، حوادث و رخدادهاي واقعي زندگي داستان بنويسد. در داستان كوتاه «رابطه» هنگامي كه شخصيت اصلي داستان سراغ همسر سابقش ميرود زن به او ميگويد: «چرا به جاي جهنم اينجا آمدي? ميخواهي بيشتر برايت بگويم? فكر نكني كه نميدانم چرا برگشتي، ولي ميخواهم از دهان خودت بشنوم» در واقع، نويسنده ميخواهد اين را به ذهن خواننده متبادر كند كه «من راوي» تنها براي يافتن موضوع داستانش سراغ همسر سابقش آمده است. حتي هنگامي كه در صفحه 147، گوشه لباس زن را ميگيرد و كف اتاق زانو ميزند، زن فكر ميكند اين رفتار او براي تمايل به ايجاد رابطه دوباره ميان آنهاست و به اين نك
ته اشاره ميكند كه ديگر همه چيز برايش تمام شده است. كارور با اين حركت و كنش در داستان، شخصيت زن را، شخصيتي غافل از زمان و مكان جهان داستاني نشان ميدهد: «حس كردم همه چيز را بايد بگويم. ولي تو ميداني، من هم ميدانم كه ديگر همه چيز تمام شده است.»
در تمام داستانهاي «رابطه» مضمون، محتوا و حتي فرم داستانها به شكلي لايهلايه خلق شده است. مثلاص در همين داستان «رابطه» سطح بعدي محتواي داستان روايت روابط و مناسبات ويران انساني در جامعهيي متلاطم و متزلزل است.
نويسنده در داستانهايش با حركتي ظريف وقايع پيرامون را ميسازد و ميكوشد تا ذهن خواننده را با اين رخدادها درگير كند. كارور در داستان «جعبهها» با خلق آشفتگي اشياي خانه مادر «من راوي» جهان داستانياش را ميآفريند و هنگامي كه عبارتي ساده را در دل داستان ميگنجاند، اين عبارت در ذهن خواننده حرفهيي، هزاران معنا پيدا ميكند.
پرواضح است كه داستانهاي ريموند كارور، يكسره برشهايي از زندگي واقعي انسانها هستند. انسانهايي كه ميكوشند به خوشبختي و عشق دست يابند و در فضاي آن تنفس و زندگي كنند، اما همين آدمها در داستانهاي كارور، در زندگي شخصي خود، ناكام ماندهاند. خوشبختي و آرامش نسبي آنها بسيار نزديك است و از فرط نزديكي برايشان دستنيافتني است.
جهانبيني كارور به طرزي ساده و واقعنگرانه است. در حقيقت او براي تعريف زندگي، آن را با ديدگاه
جزيي نگرنگاه ميكند و برشها و برداشتهايي از آن را با دقت تشريح مي كند. در داستانها مفاهيم عشق، ويراني، خوشبختي، فلاكت و... به ميان ميآيند و كارور بخوبي به باز آفريني آنها ميپردازد و از عهده خلق نمونهها برميآيد كه همين باعث شده آؤار او داراي ابعاد بيشمار و تو درتويي باشند.
از منظري ديگر و با كمي تامل ميتوان گفت كه در اين آؤار، نويسنده قصد مطرح كردن مضموني را دارد كه از ديگر مفاهيم، مهمتر، اصليتر و عظيمتر است و آن همانا رسيدن به تعادلي نسبي در نگرش، بينش و برخورد با جهان و آدمهاي پيرامون است. تعادلي كه حاصل سالها نگريستن جزيي و دقيق به جهان و پشت سرنهادن تجربههايي بس عظيم در طول زندگي است. دستيابي به اين تعادل براي هركس ممكن است و آسان نيست و در صورت نيافتن آن زندگي از فرط سادگي دشوار ميشود. همانطور كه در داستان «عمارت تابستان» اين را ميخوانيم كه يك مشكل كوچك از فرط سادگي به چه اندازه دشوار و بزرگ ميشود. آنقدر كه ديگر كاري از دست هيچ يك از شخصيتهاي داستان ساخته نيست.
عشق در داستانهاي كارور رابطهيي ويران شده است. همه براي دستيابي به آن ميكوشند و حتي به شكل ساختگي آن هم دست نمييابند. همچنين در دل اين آؤار، مشهود و عيان است كه كارور معتقد است تغيير كيفي روابط و سلوك ميان انسانها، رابطه مستقيم با گفتوگو و كنش و منش آنها با يكديگر دارد.
تبادل افكار آدمها در ارتباط با يكديگر به شكلي نارسا و آشفته است و يك جاي كار هميشه لنگ ميزند. در داستان «چه كسي از اين تختخواب استفاده ميكند?» مساله از آنجا آغاز ميشو كه زني نيمه شبها به خانه راوي و همسرش تلفن ميكند و عاجزانه تقاضا دارد تا با آقاي «باد» صحبت كند. در داستانهاي «پيغام» و «كيك پركلاغي» هم به طرزي ديگر اتفاق يا روايت داستاني از نقطهيي شروع ميشود و مساله و مشكلي ساده براي شخصيتهاي داستان پيش ميآيد و چهره خود را به آنها مينماياند.
ميان داستاننويسان و شاعران معاصر ايران، كمتر كسي را سراغ داريم كه آؤار و جهانبينياش همتا يا شبيه به جهانبيني و داستانهاي ريموند كارور باشد.
به عنوان معترضه اما ميتوان اين را اذعان كرد كه در «تيله آبي» و برخي داستانهاي ديگر محمدرضا صفدري بازآفريني جهان داستاني كارور ديده ميشود و همچنين در «به خاتون خيابان شماره 66» آخرين دفتر شعر حميد يزدانپناه، شيوه بيان شعرها از بازآفريني بينش كاروري برخاسته: نگاهي آرام از گوشه چشم، در يك لحظه...
نويسنده: فرشاد شيرزادي
اشاره
ريموند كارور به سال 1938 در كلاتسگاني ايالت اورگون امريكا متولد شد و در دوم اوت 1988 در پورت آنجلس ايالت واشنگتن درگذشت. پدرش كارگر كارخانه چوببري و مادرش پيشخدمت بود. كارور خيلي زود ازدواج كرد و صاحب دو فرزند شد. در طول زندگي پرفراز و فرودش بازارياب لغتنامه، كارگر پمپ بنزين، راننده حمل كالا، نگهبان بيمارستان و همچنين ويراستار كتابهاي درسي هم بود. الكل، دورهيي از زندگي و ازدواج نخستش را ويران كرد و بعد از ازدواج دومش با «تس گالاگر» شاعر امريكايي، چند جزوه شعر نيز منتشر كرد.
«رابطه» برگزيده آخرين داستانهاي ريموند كارور شامل ده داستان كوتاه از كتاب: «قكگب عقغففضئ ق÷ة ظگظعذ» دارم از كجا زنگ ميزنم آخرين مجموعه داستان از اين نويسنده است كه توسط حميد يزدانپناه شاعر و مترجم به فارسي برگردانده شده است. يادداشتي كه در پي ميآيد مروري است كوتاه بر اين مجموعه داستان:
در تمام داستانهاي مجموعه «رابطه» روايت نويسنده از گذشته شروع ميشود و به زمان حال ميرسد و گاه از حال شروع ميشود و به زمان حال ميرسد و گاه از حال شروع ميشود و به گذشته باز ميگردد و در اين آمد و شدهاست كه داستان آغاز ميشود. در برخي داستانهاي اين مجموعه مانند «رابطه»، «دارم از كجا زنگ ميزنم» و... انگيزه گفتوگوي شخصيتهاي داستان، فراهم كردن فضا و عناصر اوليه داستان توسط «من راوي» است و هرچه پيش ميرويم در مييابيم در متن داستانها شخصيت محوري، تلاش مي كند تا از وقايع، حوادث و رخدادهاي واقعي زندگي داستان بنويسد. در داستان كوتاه «رابطه» هنگامي كه شخصيت اصلي داستان سراغ همسر سابقش ميرود زن به او ميگويد: «چرا به جاي جهنم اينجا آمدي? ميخواهي بيشتر برايت بگويم? فكر نكني كه نميدانم چرا برگشتي، ولي ميخواهم از دهان خودت بشنوم» در واقع، نويسنده ميخواهد اين را به ذهن خواننده متبادر كند كه «من راوي» تنها براي يافتن موضوع داستانش سراغ همسر سابقش آمده است. حتي هنگامي كه در صفحه 147، گوشه لباس زن را ميگيرد و كف اتاق زانو ميزند، زن فكر ميكند اين رفتار او براي تمايل به ايجاد رابطه دوباره ميان آنهاست و به اين نك
ته اشاره ميكند كه ديگر همه چيز برايش تمام شده است. كارور با اين حركت و كنش در داستان، شخصيت زن را، شخصيتي غافل از زمان و مكان جهان داستاني نشان ميدهد: «حس كردم همه چيز را بايد بگويم. ولي تو ميداني، من هم ميدانم كه ديگر همه چيز تمام شده است.»
در تمام داستانهاي «رابطه» مضمون، محتوا و حتي فرم داستانها به شكلي لايهلايه خلق شده است. مثلاص در همين داستان «رابطه» سطح بعدي محتواي داستان روايت روابط و مناسبات ويران انساني در جامعهيي متلاطم و متزلزل است.
نويسنده در داستانهايش با حركتي ظريف وقايع پيرامون را ميسازد و ميكوشد تا ذهن خواننده را با اين رخدادها درگير كند. كارور در داستان «جعبهها» با خلق آشفتگي اشياي خانه مادر «من راوي» جهان داستانياش را ميآفريند و هنگامي كه عبارتي ساده را در دل داستان ميگنجاند، اين عبارت در ذهن خواننده حرفهيي، هزاران معنا پيدا ميكند.
پرواضح است كه داستانهاي ريموند كارور، يكسره برشهايي از زندگي واقعي انسانها هستند. انسانهايي كه ميكوشند به خوشبختي و عشق دست يابند و در فضاي آن تنفس و زندگي كنند، اما همين آدمها در داستانهاي كارور، در زندگي شخصي خود، ناكام ماندهاند. خوشبختي و آرامش نسبي آنها بسيار نزديك است و از فرط نزديكي برايشان دستنيافتني است.
جهانبيني كارور به طرزي ساده و واقعنگرانه است. در حقيقت او براي تعريف زندگي، آن را با ديدگاه
جزيي نگرنگاه ميكند و برشها و برداشتهايي از آن را با دقت تشريح مي كند. در داستانها مفاهيم عشق، ويراني، خوشبختي، فلاكت و... به ميان ميآيند و كارور بخوبي به باز آفريني آنها ميپردازد و از عهده خلق نمونهها برميآيد كه همين باعث شده آؤار او داراي ابعاد بيشمار و تو درتويي باشند.
از منظري ديگر و با كمي تامل ميتوان گفت كه در اين آؤار، نويسنده قصد مطرح كردن مضموني را دارد كه از ديگر مفاهيم، مهمتر، اصليتر و عظيمتر است و آن همانا رسيدن به تعادلي نسبي در نگرش، بينش و برخورد با جهان و آدمهاي پيرامون است. تعادلي كه حاصل سالها نگريستن جزيي و دقيق به جهان و پشت سرنهادن تجربههايي بس عظيم در طول زندگي است. دستيابي به اين تعادل براي هركس ممكن است و آسان نيست و در صورت نيافتن آن زندگي از فرط سادگي دشوار ميشود. همانطور كه در داستان «عمارت تابستان» اين را ميخوانيم كه يك مشكل كوچك از فرط سادگي به چه اندازه دشوار و بزرگ ميشود. آنقدر كه ديگر كاري از دست هيچ يك از شخصيتهاي داستان ساخته نيست.
عشق در داستانهاي كارور رابطهيي ويران شده است. همه براي دستيابي به آن ميكوشند و حتي به شكل ساختگي آن هم دست نمييابند. همچنين در دل اين آؤار، مشهود و عيان است كه كارور معتقد است تغيير كيفي روابط و سلوك ميان انسانها، رابطه مستقيم با گفتوگو و كنش و منش آنها با يكديگر دارد.
تبادل افكار آدمها در ارتباط با يكديگر به شكلي نارسا و آشفته است و يك جاي كار هميشه لنگ ميزند. در داستان «چه كسي از اين تختخواب استفاده ميكند?» مساله از آنجا آغاز ميشو كه زني نيمه شبها به خانه راوي و همسرش تلفن ميكند و عاجزانه تقاضا دارد تا با آقاي «باد» صحبت كند. در داستانهاي «پيغام» و «كيك پركلاغي» هم به طرزي ديگر اتفاق يا روايت داستاني از نقطهيي شروع ميشود و مساله و مشكلي ساده براي شخصيتهاي داستان پيش ميآيد و چهره خود را به آنها مينماياند.
ميان داستاننويسان و شاعران معاصر ايران، كمتر كسي را سراغ داريم كه آؤار و جهانبينياش همتا يا شبيه به جهانبيني و داستانهاي ريموند كارور باشد.
به عنوان معترضه اما ميتوان اين را اذعان كرد كه در «تيله آبي» و برخي داستانهاي ديگر محمدرضا صفدري بازآفريني جهان داستاني كارور ديده ميشود و همچنين در «به خاتون خيابان شماره 66» آخرين دفتر شعر حميد يزدانپناه، شيوه بيان شعرها از بازآفريني بينش كاروري برخاسته: نگاهي آرام از گوشه چشم، در يك لحظه...