آرزوي
19th December 2012, 06:27 PM
مانع پیشرفت
یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند،اطلاعیه ی بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:
«دیروز فردی که همیشه در اداره مانع پیشرفت شما بود،در گذشت».
مراسم تشییع جنازه،فردا ساعت 10 صبح در سالن اجتماعات
برگزار می شود.
در تمام اداره صحبت از این اعلامیه ی عجیب بود.
همه از خبر مرگ یکی از
همکارانشان ناراحت شده بودند اما در عین حال کنجکاو بودند
بدانند کسی که مانع پیشرفت آنها می شد،چه کسی بوده.
فردا صبح همه ی کارمندان ساعت 10 صبح به سالن اجتماعات رفتند.
رفته رفته جمعیت زیاد شد.صدای پچ پچ در سالن پیچیده بود.
همه با هم می گفتند:این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت
ما در اداره شده بود؟خوب شد که مرد!در همان حال نیز فکرهای
رنگارنگی از موفقیت ها و کارهای نکرده به ذهنشان می آمد
و خوشحال تر نیز می شدند.کارمندان در صفی قرار گرفتند،
تا یکی یکی برای ادای احترام به کنار تابوت بروند ولی وقتی
به درون تابوت نگاه می کردند،ناگهان خشکشان می زد و
زبا نشان بند می آمد.درون تابوت آینه ای بود که هر کس،
به درون تابوت نگاه می کرد،تصویر خود را می دید،نوشته ای
نیز در زیر تابوت بود:تنها یک نفر می تواند مانع رشد و
پیشرفت شما شود و او کسی نیست،جز خود شما.
شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول و
به خودتان کمک کنید.
پس تنها کسی مانع پیشرفتمان می شود،خودمانیم.
یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند،اطلاعیه ی بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:
«دیروز فردی که همیشه در اداره مانع پیشرفت شما بود،در گذشت».
مراسم تشییع جنازه،فردا ساعت 10 صبح در سالن اجتماعات
برگزار می شود.
در تمام اداره صحبت از این اعلامیه ی عجیب بود.
همه از خبر مرگ یکی از
همکارانشان ناراحت شده بودند اما در عین حال کنجکاو بودند
بدانند کسی که مانع پیشرفت آنها می شد،چه کسی بوده.
فردا صبح همه ی کارمندان ساعت 10 صبح به سالن اجتماعات رفتند.
رفته رفته جمعیت زیاد شد.صدای پچ پچ در سالن پیچیده بود.
همه با هم می گفتند:این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت
ما در اداره شده بود؟خوب شد که مرد!در همان حال نیز فکرهای
رنگارنگی از موفقیت ها و کارهای نکرده به ذهنشان می آمد
و خوشحال تر نیز می شدند.کارمندان در صفی قرار گرفتند،
تا یکی یکی برای ادای احترام به کنار تابوت بروند ولی وقتی
به درون تابوت نگاه می کردند،ناگهان خشکشان می زد و
زبا نشان بند می آمد.درون تابوت آینه ای بود که هر کس،
به درون تابوت نگاه می کرد،تصویر خود را می دید،نوشته ای
نیز در زیر تابوت بود:تنها یک نفر می تواند مانع رشد و
پیشرفت شما شود و او کسی نیست،جز خود شما.
شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را متحول و
به خودتان کمک کنید.
پس تنها کسی مانع پیشرفتمان می شود،خودمانیم.