ستاره 15
17th December 2012, 12:00 AM
میگل د.اونامونو که در 29 سپتامبر 1864 در بیلبائو به دنیا آمد. اونامونو بیشتر عمرش را در شهر قرون وسطایی سالامانکا گذراند و در دانشگاه این شهر به استادی زبان و ادبیات یونانی اشتغال داشت ولی به دلایل سیاسی چند سال بعد معزول شد .اونامونو، پس از انتشار عمیقترین اثرش « درد جاودانگی سرشت سوگناک زندگی » در سال 1914 و در پی مخالفتش با دبکتاتوری پریمودریوا، به جزیرهی فوئوتهونتو تبعید شد و همین امر موجب شهرت وی در آمریکا گـردید و سبب شد منتقدان به او لقب «بیدار کننده» بدهند. وی پس از بـازگشت از تبعید دوبـاره به ریاست دانشگـاه سالامانکا برگزیده شد اما در 1936 دوباره معزول گشت و سرانجام در همان سال بر اثر سکتهی قلبی دار فانی را وداع گفت.اونامونو به کییرکگور علاقهی خاصی داشت و او را برادر روحانی خود میشمرد (دردجاودانگی،138:34)و همین علاقه و اشتیاق وی سبب شد که برای خواندن آثار او به زبان اصلی، به فراگرفتن زبان دانمارکی همت بگمارد. وی علاوه بر زبانهای باستانی به شانزده زبان دیگر آشنایی داشت و همین آشنایی و مطالعهی آثار بسیاری از اندیشمندان باعث تعارض و تناقض درونی وی شد که خود نیز به این موضوع در مهمترین اثرش «درد جاودانگی» اشاره میکند: «قائل به طرفین تناقضم، اهل تناقض و جدلم.» (دردجاودانگی: 326) و این تعارض و جدل درونی را مایه و معنای زندگی میدانست که باعث انسجام و یکپارچگی در زندگیاش شد و به آن غایت عملی بخشید. " دون میگل د اونامونو" در "سرشت سوگناک زندگی" می نویسد که نه به صفت "انسانی" اعتماد دارد و نه به اسم معنای "انسانیت"؛ بلکه فقط به اسم ذات "انسان" معتقد است؛ آن هم نه انسان انتزاعی بی زمان، نه انسان اقتصادی مکتب منچستر، نه حتی انسان اندیشه ورز، نه انسان آرمانی که خود، انسان نیست؛ بلکه انسانی که گوشت و خون دارد، انسانی که میمیرد.