آرزوي
12th December 2012, 10:51 AM
http://vista.ir/include/articles/images/affddf48e3f1943937a96ca4114f1895.jpg
روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در
اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله . من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما
هستید.
______________
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:شما برای چی می نویسید استاد؟ برنارد شاو جواب داد:برای یک لقمه نان
نویسنده جوان برآشفت که:متاسفم . برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم .
برنارد شاو گفت:عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم..
روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در
اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله . من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما
هستید.
______________
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:شما برای چی می نویسید استاد؟ برنارد شاو جواب داد:برای یک لقمه نان
نویسنده جوان برآشفت که:متاسفم . برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم .
برنارد شاو گفت:عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم..