وحید 0319
3rd December 2012, 09:15 PM
فراهویت در معماری
همانطور که میدانید تحقیق ما درباره فراهویت در معماری است. و این فراهویت نه رسیدن به همه هویتهای مشترک میان انسانها بلکه پاسخگویی به ماهیت انسان است .
در این روند ابتدا باید بدانیم انسان کیست که طی این شناخت هم در پی یافتن وجه مشترک همه انسانها هستیم .
سپس به بررسی نظر کریستوفر الکساندر تحت عنوان کیفیت بینام که در همه انسانها مشترک است میپردازیم .
کریستوفر الکساندر معتقد است این کیفیت در بناها به وسیله طرح الگوهای زنده و ایجاد زبان مشترک در همه میتواند تلاشی برای رسیدن به هویت جاودانه برای فضایی خاص باشد . و بعد به بیان دیدگاههای موافق و مخالف با این روند و حتی نیاز انسان به جاودانگی میپردازیم و در نهایت باید بگوییم که هدف ما رسیدن به نتیجه خاصی نیست .
فطرت
به گفته شایگان هر هویت ابا واجدادی و ارثی با هر خاستگاهی که داشته باشد از بیرون تحمیل میشود و ما آن را تصاحب میکنیم بیآنکه فرصت انتخاب داشته باشیم هویت حقیقی نوعی آفرینش است .
ما میراثی داریم که سرچشمه آن خارج از چهارچوب فرهنگی است ارثیهای که از طبیعت و از آنچه ما به مثابه موجود زیستی با دیگر انسانها اشتراک داریم به ما رسیده است .
با تکیه بر این هویت حقیقی انسانها دارای یک ماهیت مشترکندکه از آن تعبیر به فطرت میشود.
در فطرت وجوه اصلی بر چهار قسم است:
۱- حقیقتجویی که به علم منتهی میشود.
۲- نیایشگری که به دین منتهی میشود.
۳- ایثارگری که به اخلاق منتهی میشود.
۴- زیباییشناسی که به هنر منتهی میشود.
حال هنر یا زشت است یا زیبا اخلاق یا خوب است یا بد علم یا درست است یا نادرست .
با توجه به این دانشها که از پس نیازها به وجود آمدهاند آیا ما میتوانیم معماری بوجودآوریم که هم درست باشد هم زیبا هم خوب ؟ اگر بتوانیم به این معماری دست یابیم این معماری پاسخگو به انسان میباشد.
البته بایست بگوییم که دیدگاه ما بر اساس این اصول و معیارهای اولیهای است که اعتقاد داریم همه ما بر آن متفقیم .
تعریف واژگان
فرا : حرکت از درون به بیرون
ورا : حرکت در خارج
فراهویت : منظور مشترک بودن تمام هویتها نیست بلکه به ماهیت و سرشت انسانها که در بین همه مشترک است اشاره میکند .
معماری فراهویت : معماری که در فرازمینه و فرازمانه خودش بتواند پاسخگوی نیاز باشد.
فرازمینه: نه تنها به زمینه خود پاسخ دهد قابلیت حرکت به خارج از آن زمینه و پاسخگویی به آن برتر را داشته باشد.
تعریف زمینه :
- روح تاریخی و فرهنگ جامعه و مناسبات اجتماعی
- روح هنرمند و طراح به عنوان یک عامل عصری با قابلیت فراعصری
- ابزارتولید و زیربنای اقتصادی
- نظام ساخت و فنآوری
- سرزمین و اقلیم
فرا زمانه: قابلیت حرکت با زمانه را بایستی داشته باشد .
حال به بیان دیدگاه کریستوفر الکساندر در رابطه با این فراهویت میپردازیم و روند رسیدن به هویت جاودانه را بررسی میکنیمنظریه مخالف الکساندر
ساندرز از جمله کسانی است که یکی از کتابهای الکساندر را نقد کرده و معتقد است الکساندر با در نظر گرفتن یکسری داشتههای ذهنی و نه با بیطرفی شروع به نگارش کتابهای خود میکند و از خوانندگان میخواهد که با پذیرش مطالب قبل او را در پیشبرد مفاهیمش یاری رسانند. ساندرز سخنش را با جمله الکساندر که میگوید اشیا احساس دارند و احساسات را بر میانگیزند آغاز میکند . الکساندر در سراسر کتابش تکرار میکند که اگر احساس کنم چیزی به طور عینی در جایی وجود دارد حتما به عینه وجود دارد . اما او این ویژگی را چگونه کشف کرده است؟
تنها خواسته او ساخت دنیایی مطابق با میل خود است او حتی نگران اینکه ارزشهایش با ارزشهای دیگران مقایسه شود نیست. و تنها تصورش این است که دیگران هم با او موافقاند.
او میگوید همه آدمها در همه دورانها واکنشی مشابه به مسائل مشابه دارند .
الکساندر میتواند فرض کند که احساسات او ابدی ازلی و جهان شمول است اما وقتی شاگردانش این فکر را نمیپذیرند مدعی میشود که شستشوی مغزی شدهاند و در انتها او کشف میکند که مقیاس همه چیز است و جهان برای او ساخته شده است.
(( معبد را برای آن ساخته بودند که میدانستند آن سنجاقک آبی کنار من خواهد نشست.))
به نام خدا
انسان … بعد از گذر از فراز و نشیبهای گوناگون و رسیدن به نتیجهای که همه به تبع انسان بودن بیصبرانه در پی کشف آن هستیم فکر میکنیم وقت آن رسیده که نگاهمان را بچرخانیم شاید آفتاب پشت سرمان بوده که به نور نمیرسیدیم .
خیلی تلاش کردیم خیلی دویدیم حتی سعی کردیم با رد مکان فقط زمان را در نگاهمان ثبت کنیم. بد جوری از بیخاطره بودن میترسیدیم . سرعت زیاد ما را به ناکجاآباد رساند.
انسان …
قرار همیشه همین بوده و هست که روی صحبت من به عنوان یک معمار که هدفی جز ارتقای سطح کیفی زندگی انسان ندارم با او باشد .
نمیدانم میگویند من گم شدهام میگویند چیزی برای گم شدن وجود نداشته میگویند وقتی از ارزش حرف میزنیم آن را بیارزش کردهایم میگویند بیایید برای خاطرههای از دست رفتهمان نگران باشیم. میگویند معماری برخاسته از تفکر هر انسانی است.
میگویند من به عنوان یک هنرمند میتوانم تصمیم بگیرم . میگویند کشورهای
شرقی به این نتیجه رسیدهاند که باید احترام بیشتری برای گذشته قائل شویم در حالی که دلیلی برای بازگشت نداریم و این روح گذشته است که باید برای آن احترام قائل شد.
میگویند گذشته قابل احترام است چون روحش زنده است اما باید محکم درزمان خود بایستیم هیچ بهانهای برای تکرار گذشته نداریم میگویند با ظهور مدرنیته نگاه انسان به جهان تغییر کرد و این نگاه با حذف خصایص و رسوم سنتی آنچه را که همه انسانها فارغ از خصوصیات ظاهریشان در آن مشترکند ظاهر ساخت یعنی خرد و ما ادعا کردیم در جهانی زندگی میکنیم که برای نخستین بار در طول تاریخ خود زیر چتری یگانه است رنگ و روغنی بسیار سطحی که ترکها و شکستگیهای بزرگ را از نظر پنهان میکند که آن چه ما را نگاه میداشت ورای مادیات و نگاه مادی ما به جهان بود. میگویند غربیها مجذوب ضربآهنگ کند زمان در شرقند . می گویند گذشته هویت ماست .
این دست و پازدنها این تقصیر را به گردن هم انداختنها این خیره شدن به ریشههایی که جایی در عمق خاک پنهانند و نمیدانیم کجاست و باز هم میگوییم
انسان…
برای قربانی کردن او خوب راهی در پیش گرفتهایم . هیچ کس مقصر را نمی شناسد هر کس از دور شبهی دیده و در نهایت تاریکی تیری میاندازد آن قدر از دور ویو گرفتیم که انسانها چون نقطهای مبهم به نظر میرسند .
معمار امروز برای مجلات حرف میزند برای مجلات میسازد و ما هم مجلات را میخوانیم و برای مجلات حرف میزنیم.
و انسان هنوز در غار به انتظار بند آمدن باران نشسته است.
همانطور که میدانید تحقیق ما درباره فراهویت در معماری است. و این فراهویت نه رسیدن به همه هویتهای مشترک میان انسانها بلکه پاسخگویی به ماهیت انسان است .
در این روند ابتدا باید بدانیم انسان کیست که طی این شناخت هم در پی یافتن وجه مشترک همه انسانها هستیم .
سپس به بررسی نظر کریستوفر الکساندر تحت عنوان کیفیت بینام که در همه انسانها مشترک است میپردازیم .
کریستوفر الکساندر معتقد است این کیفیت در بناها به وسیله طرح الگوهای زنده و ایجاد زبان مشترک در همه میتواند تلاشی برای رسیدن به هویت جاودانه برای فضایی خاص باشد . و بعد به بیان دیدگاههای موافق و مخالف با این روند و حتی نیاز انسان به جاودانگی میپردازیم و در نهایت باید بگوییم که هدف ما رسیدن به نتیجه خاصی نیست .
فطرت
به گفته شایگان هر هویت ابا واجدادی و ارثی با هر خاستگاهی که داشته باشد از بیرون تحمیل میشود و ما آن را تصاحب میکنیم بیآنکه فرصت انتخاب داشته باشیم هویت حقیقی نوعی آفرینش است .
ما میراثی داریم که سرچشمه آن خارج از چهارچوب فرهنگی است ارثیهای که از طبیعت و از آنچه ما به مثابه موجود زیستی با دیگر انسانها اشتراک داریم به ما رسیده است .
با تکیه بر این هویت حقیقی انسانها دارای یک ماهیت مشترکندکه از آن تعبیر به فطرت میشود.
در فطرت وجوه اصلی بر چهار قسم است:
۱- حقیقتجویی که به علم منتهی میشود.
۲- نیایشگری که به دین منتهی میشود.
۳- ایثارگری که به اخلاق منتهی میشود.
۴- زیباییشناسی که به هنر منتهی میشود.
حال هنر یا زشت است یا زیبا اخلاق یا خوب است یا بد علم یا درست است یا نادرست .
با توجه به این دانشها که از پس نیازها به وجود آمدهاند آیا ما میتوانیم معماری بوجودآوریم که هم درست باشد هم زیبا هم خوب ؟ اگر بتوانیم به این معماری دست یابیم این معماری پاسخگو به انسان میباشد.
البته بایست بگوییم که دیدگاه ما بر اساس این اصول و معیارهای اولیهای است که اعتقاد داریم همه ما بر آن متفقیم .
تعریف واژگان
فرا : حرکت از درون به بیرون
ورا : حرکت در خارج
فراهویت : منظور مشترک بودن تمام هویتها نیست بلکه به ماهیت و سرشت انسانها که در بین همه مشترک است اشاره میکند .
معماری فراهویت : معماری که در فرازمینه و فرازمانه خودش بتواند پاسخگوی نیاز باشد.
فرازمینه: نه تنها به زمینه خود پاسخ دهد قابلیت حرکت به خارج از آن زمینه و پاسخگویی به آن برتر را داشته باشد.
تعریف زمینه :
- روح تاریخی و فرهنگ جامعه و مناسبات اجتماعی
- روح هنرمند و طراح به عنوان یک عامل عصری با قابلیت فراعصری
- ابزارتولید و زیربنای اقتصادی
- نظام ساخت و فنآوری
- سرزمین و اقلیم
فرا زمانه: قابلیت حرکت با زمانه را بایستی داشته باشد .
حال به بیان دیدگاه کریستوفر الکساندر در رابطه با این فراهویت میپردازیم و روند رسیدن به هویت جاودانه را بررسی میکنیمنظریه مخالف الکساندر
ساندرز از جمله کسانی است که یکی از کتابهای الکساندر را نقد کرده و معتقد است الکساندر با در نظر گرفتن یکسری داشتههای ذهنی و نه با بیطرفی شروع به نگارش کتابهای خود میکند و از خوانندگان میخواهد که با پذیرش مطالب قبل او را در پیشبرد مفاهیمش یاری رسانند. ساندرز سخنش را با جمله الکساندر که میگوید اشیا احساس دارند و احساسات را بر میانگیزند آغاز میکند . الکساندر در سراسر کتابش تکرار میکند که اگر احساس کنم چیزی به طور عینی در جایی وجود دارد حتما به عینه وجود دارد . اما او این ویژگی را چگونه کشف کرده است؟
تنها خواسته او ساخت دنیایی مطابق با میل خود است او حتی نگران اینکه ارزشهایش با ارزشهای دیگران مقایسه شود نیست. و تنها تصورش این است که دیگران هم با او موافقاند.
او میگوید همه آدمها در همه دورانها واکنشی مشابه به مسائل مشابه دارند .
الکساندر میتواند فرض کند که احساسات او ابدی ازلی و جهان شمول است اما وقتی شاگردانش این فکر را نمیپذیرند مدعی میشود که شستشوی مغزی شدهاند و در انتها او کشف میکند که مقیاس همه چیز است و جهان برای او ساخته شده است.
(( معبد را برای آن ساخته بودند که میدانستند آن سنجاقک آبی کنار من خواهد نشست.))
به نام خدا
انسان … بعد از گذر از فراز و نشیبهای گوناگون و رسیدن به نتیجهای که همه به تبع انسان بودن بیصبرانه در پی کشف آن هستیم فکر میکنیم وقت آن رسیده که نگاهمان را بچرخانیم شاید آفتاب پشت سرمان بوده که به نور نمیرسیدیم .
خیلی تلاش کردیم خیلی دویدیم حتی سعی کردیم با رد مکان فقط زمان را در نگاهمان ثبت کنیم. بد جوری از بیخاطره بودن میترسیدیم . سرعت زیاد ما را به ناکجاآباد رساند.
انسان …
قرار همیشه همین بوده و هست که روی صحبت من به عنوان یک معمار که هدفی جز ارتقای سطح کیفی زندگی انسان ندارم با او باشد .
نمیدانم میگویند من گم شدهام میگویند چیزی برای گم شدن وجود نداشته میگویند وقتی از ارزش حرف میزنیم آن را بیارزش کردهایم میگویند بیایید برای خاطرههای از دست رفتهمان نگران باشیم. میگویند معماری برخاسته از تفکر هر انسانی است.
میگویند من به عنوان یک هنرمند میتوانم تصمیم بگیرم . میگویند کشورهای
شرقی به این نتیجه رسیدهاند که باید احترام بیشتری برای گذشته قائل شویم در حالی که دلیلی برای بازگشت نداریم و این روح گذشته است که باید برای آن احترام قائل شد.
میگویند گذشته قابل احترام است چون روحش زنده است اما باید محکم درزمان خود بایستیم هیچ بهانهای برای تکرار گذشته نداریم میگویند با ظهور مدرنیته نگاه انسان به جهان تغییر کرد و این نگاه با حذف خصایص و رسوم سنتی آنچه را که همه انسانها فارغ از خصوصیات ظاهریشان در آن مشترکند ظاهر ساخت یعنی خرد و ما ادعا کردیم در جهانی زندگی میکنیم که برای نخستین بار در طول تاریخ خود زیر چتری یگانه است رنگ و روغنی بسیار سطحی که ترکها و شکستگیهای بزرگ را از نظر پنهان میکند که آن چه ما را نگاه میداشت ورای مادیات و نگاه مادی ما به جهان بود. میگویند غربیها مجذوب ضربآهنگ کند زمان در شرقند . می گویند گذشته هویت ماست .
این دست و پازدنها این تقصیر را به گردن هم انداختنها این خیره شدن به ریشههایی که جایی در عمق خاک پنهانند و نمیدانیم کجاست و باز هم میگوییم
انسان…
برای قربانی کردن او خوب راهی در پیش گرفتهایم . هیچ کس مقصر را نمی شناسد هر کس از دور شبهی دیده و در نهایت تاریکی تیری میاندازد آن قدر از دور ویو گرفتیم که انسانها چون نقطهای مبهم به نظر میرسند .
معمار امروز برای مجلات حرف میزند برای مجلات میسازد و ما هم مجلات را میخوانیم و برای مجلات حرف میزنیم.
و انسان هنوز در غار به انتظار بند آمدن باران نشسته است.