NASR24
18th November 2012, 11:59 AM
با عرض سلام و ادب خدمت شما دوستان عزیز
اصلی ترین و بزرگترین ضعف این مطالب این است که هیچ منبعی ولو معاصر برای آن ذکر نشده است، حال آنکه یکی از اساسی ترین شرایط یک نوشته تاریخی مستند بودن آن است،لذا ابتدا لازم است نویسنده این سطور منبع خود را ذکر کند ؟
بهرحال درچندسال اخیر گروهی اززردشتیان وسطلنت طلب های پهلوی به تقلید از اسلام ستیزان معروف نظیر شجاع الدین شفا وسیاوش اوستا وازروی تعصب وجهل به ایراد اتهام های موهم وغیرواقعی پیرامون شخصیت های تاریخی صدراسلام نظیر پیامبراکرم (ص) وامامان معصوم (ص) ونیزبعضی صحابه رسول خدا (ص) چون سلمان فارسی وابوذرغفاری می پردازند که هیچ اعرابی ازواقعیت درکتب معتبر تاریخ ایران واسلام ندارد .
متن شبهه نویسنده وبلاگ کوروش بزرگ :
سلمان فارسی
روزبه کازرونی" پسر "بدخشان کاهن" (روحانی زرتشتی) بود که به دلیل بازگشت از دین اجدادی مورد تعقیب حکومت ایران قرار گرفت.
سلمان (روزبه) در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه او سرپرستی اش را به عهده گرفت. او یک دانشمند و اهل مطالعه و تحقیق و به علم ساحری و جادوگری نیز آگاه بود و همچنین از نظامیان برجسته ی زمان ساسانی او ابتدا به عقاید دین میترایی (دین ایرانیان پیش از زرتشت) کاملا" آشنا بودو سپس دین زرتشت را به طبعیت از پدرش پذیرفت.
سپس دین مانوی (مانی پیامبر ) را پذیرفت و مجبور به فرار از ایران گشت. سلمان (روزبه) پس از آنکه دریافت قرار است او را به شش ماه با اعمال شاقه زندانی سازند با همکاری عمه اش گریخت و راهی بیابان شد. دربیایان کاروانی رادید و با آن کاروان همراه و رهسپار سرزمینهای ناشناخته شد. او در سوریه دین مسیحیت را پذیرفت .
ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» مینویسد: انجیل سبعین (بلامس) نام انجیلی است که سلام پسر عبدالله سلام از زبان سلمان فارسی نوشته است.»
او پس از مرگ استادش همراه با کاروانی رهسپار شبه جزیره عربستان شد. در راه کاروان بنا بر رسم دیرینه ی اعراب که به راهزنی و آدم دزدی شهرت داشتند موردحمله قرار میگیرد و او به اسارت در آمده و مردی یهودی از مدینه (یثرب) او رابه بردگی خرید و به یثرب برد.
در تاریخ گزیده "حمدالله مستوفی" آمدهاست: که روزبه (سلمان فارسی) پس از فراراز ایران در حوالی حجاز توسط قبیله بنی کلب یهودی به بردگی گرفته شد و به قبیله دیگری فروخته شد تا اینکه سرانجام در شمار بردگان محمد بن عبدلله درآمد و محمد، سلمان فارسی را از بردگی آزاد کرده و از مشاوران خود قرار داد. نام سلمان را نیز محمد بن عبدالله بر وی نهاد.
او بسیاری از آموزه های دینی و کمالات و فضایل و ابزارهای جنگی از قبیل کندن خندق (کندک از ریشه ی کندن) ساختن منجنیق و ارابه و صف آرایی جنگی که اعراب از آن بی بهره بودند را به آنان اموخت. و همچنین به تمامی دین های الهی وآموزه های آنها از جمله تورات یهودیان آگاه بود و از مشاوران بسیار نزدیک پیامبر اسلام بود.
خیانت سلمان به ایران:
پس از درگذشت پیامبر اسلام , در زمان "عمر بن خطاب" او به یاری لشگر اعراب تدارک و استراتژی یک جنگ و حمله به ایران را طرح ریزی کرده و نقاط ضعف و حساس سپاه ایران را به اطلاع خلیفه عمررسانید و از آنجا که از صحابه ی نزدیک پیامبر بود جایگاه ویژه ای نزد عمر داشت.در جنگ تیسفون اعراب به راحتی بر دژ و خندقهای شهر تیسفون فائق آمدند. پس از جنگ و بازگشودن کتابخانه ها سلمان عمر را از محتوای تمام کتابها آگاه ساخت و این جمله از زبان عمر برخاست :
(هر آنچه در این کتابهاست یا در قرآن هست که دیگر نیازی به آن نیست. یا در قران نیست که کفر است. پس همه ی این کتابها را بسوزانید ! ) "به نقل از تاریخ طبری"
سلمان در جنگهای قادسیه و نهاوند و فتح تیسفون و مدائن فرمانده ی سپاه اعرا ب بود و از تمام نقاط ضعف و قوت سپاه ایران اطلاع داشت اعراب که از دیدن فیل ها در سپاه ایران به وحشت آمده بودند به پیشنهاد سلمان که نقطه ضعف فیلها زیر شکم و خرطوم آنهاست !
با سنگ به جان فیلهای سپاه ایران افتادند و آنها را سرنگون کردند.
پس از فتح مدائن او درفش کاویانی و فرش بهارستان (فرش معروف منسوب به خسرو پرویز که تار و پودی از ابریشم و طلا و نقره داشت و مزین به جواهرات گرانبها) و تاجهای پادشاهان را که پنهان شده بود تقدیم اعراب کرد.
صدمات جبران ناپذیر حمله اعراب و همچنین به یغما رفتن میراث گرانبهای ایران ونابودی بسیاری از دودمان های ایرانی و به فروش رفتن دختران و زنان ایرانی بعنوان کنیز در بازار برده فروشان عربستان (حجاز) یعنی حقارتی که ایران درهیچ دورانی آنرا به خود ندیده بود همه و همه حاصل کینه توزی و خیانت سلمان به میهن خویش بود و بس !
وگرنه اعراب تازی هرگز خواب فتح ایران را هم نمیدیدند. یکی از اصلی ترین علل حمله ی اعراب اختلاف میان دربار و حکومتیان بود و ضعیف شدن قلب سپاه بدلیل جنگ 27 ساله با دولت بیزانس (یونان ) که اینهم توسط سلمان به اطلاع عمر بن خطاب رسیده بود !
سرانجام سلمان:پس از فروکش کردن جنگ , سلمان فارسی (روزبه) حکومت تیسفون را در دست گرفت . وی با دیدن جنایات فجیع اعراب و پیامدهای خیانت وی در حق هموطنان بی گناهش که حاصل کینه توزی او با دربار بود اندوهناک گشت و در پی جبران برآمد ولی دیگردیر شده بود.
وی تا پایان عمر را در این اندوه سپری کرد و وصیت کرد تا پس از مرگ جسدش رادر دروازه ی تیسفون که محل رفت و آمد بود دفن کنند تا با گذر کردن مردم ازروی قبرش به آرامش برسد و جبران خیانتش شده باشد.
با شنیدن این داستان و همچنین داستان حمله ی اسکندر که آن نیز با خیانت یک ایرانی سبب پیروزی اسکندر گشت , این تاریخ است که به ما یادآور می شود که ایرانیان همیشه قربانی خیانت خود بوده اند !و این بود داستان تلخ مردی که ایرانیان به او افتخار می کنند و او را اسطوره ....
پاسخ به مقاله فوق
بزرگترین اتهامی که در این نوشته متوجه شخصیت والای جناب سلمان فارسی شده است،این است که ایشان را عامل اصلی حمله اعراب به ایران معرفی کرده و تمام تلاش خود را روی این مطلب متمرکز کرده است که مسلمان شدن ایرانیان را عامل بدبختی و آوارگی ایرانیان معرفی کرده که عامل آن هم سلمان فارسی بوده است.
در این نوشته ضمن بیان مقام علمی سلمان،وی را ساحر و جادوگر نیز معرفی کرده اند،اتهامی که دشمنان شخصیت های بزرگ هنگام عجز و ناتوانی آن را دست آویز مناسبی برای بدنام کردم آن شخصیت بکار می گیرند.
نویسنده ضمن معرفی حمله اعراب به ایران و مسلمان شدن ایرانیان،بعنوان فاجعه ای بزرگ که عامل تمام بدبختی های ایران نیز همین است و عامل اصلی هم سلمان فارسی بوده است،حال آنکه مطمئناً اگه مردم ایران از شاهان ساسانی راضی بودند و حامی حکومت ساسانی بودند یقیناً اعرابی که از نظر سلاح و تجهیزات و امکانات به ارتش ایران نمی رسیدند نمی توانستند به راحتی پیروز شوند و تا خراسان پیش بروند.
دوم اینکه بر هیچ آگاه منصفی پوشیده نیست که نفوذ اسلام موجب پیشرفت تمدن ایران از جهات مختلف گردید و دانشمندان و تمدن ایرانی اسلامی را سرامد جهان ساخت.
سوم اینکه مسلمانان در پیکارها اجازه ی قتل کودکان و پیران و زنان و نابینایان را نداشتند. پیشوای مسلمانان در حین جنگ می توانست صلح خواهی دشمن را بپذیرد، اما درباره ی اسیران به تفاوت عمل می شد و اوضاع و احوال وقت در این رفتار مؤثر بود.
عمر به ویژه تأکید می کرد که در پیکارها از ناجوانمردی و خیانت و مثله کردن و قتل کودکان خودداری کنند (طبری، همان،ج4،ص 186-187).
و چهارم اینکه شبهه ی "هجوم عرب و نابودی تمدن ایران" را غربی ها و اسلام ستیزان برای انحراف افکار و پوشاندن جنایات و غارت های خود مطرح کرده و می کنند. غربی های استعمارگر و مکار قرن های متمادی منابع و فرهنگ ما را به غارت بردند و حال برای انحراف افکار جوانان ما این شبهات را مطرح می کنند. برای اینکه بدانید چه میزان از منابع و فرهنگ ما را غارت کردند و به روی خود هم نیاوردند کافی است سری به موزه های اروپا و خصوصاً آنچه در اختیار صهیونیست هاست بزنید.
یکی از مسائلی که نویسنده اشاره کرده است،تصرف فرش بهارستان توسط سلمان فارسی است،در این رابطه نکاتی خدمت شما عرض می کنم:
طبق تحقیق که به عمل آمده تنی چند از مورخین، ماجرا فرش بهارستان را ذکر کرده اند که عبارتند از: طبری (310هـ)، ابن اثیر (630هـ)، ابن کثیر (774هـ)، و ابن خلدون (808هـ).
رجوع کنید به:
تاریخ الطبری، الطبری، ج 3 ص 129 و 130
الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 2 ص 518 و 519
البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 7 ص 76 - 78
تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق 2 ص 101 و102.
اما اینها از چه کسی نقل کرده اند؟؟؟
الف :ابن اثیر اگرچه مدرک نقل خود را در هنگام ذکر ماجرا نیاورده، ولی در مقدمه ی کتابش تصریح می کند که منبع اصلی کتاب وی، همان تاریخ طبری است:
أقول إنی قد جمعت فی کتابی هذا ما لم یجتمع فی کتاب واحد ومن تأمله علم صحة ذلک . فابتدأت بالتاریخ الکبیر الذی صنفه الإمام أبو جعفر الطبری.(1)
ب:ابن کثیر هم کلیه ی وقایع مربوط به فتوحات را از ابن جریر یا همان طبری نقل می کند. در آغاز نقل این ماجرا هم می نویسد:
وذکر سیف فی روایته ...(2)
و سیف راوی اصلی این ماجرا در کتاب تاریخ طبری است.
ج:ابن خلدون نیز به مانند ابن اثیر نامی از منبع نقلش نیاورده، اما در پایان بحث خلافت خلفا و فتوحات و جنگ ها، به صراحت می گوید که این مطالب را از کتاب طبری نقل نموده است:
( وهذا ) آخر الکلام فی الخلافة الاسلامیة وما کان فیها من الردة والفتوحات والحروب ثم الاتفاق والجماعة أوردتها ملخصة عیونها ومجامعها من کتاب محمد بن جریر الطبری وهو تاریخه الکبیر.(3)
نتیجه: اصل ماجرای فرش بهارستان در هیچ کتاب شیعی نیامده، و همه ی مدارک دیگر برای اهل سنت هستند. اگر هم در برخی کتب شیعی اثری از این ماجرا می بینیم، همگی به کتاب تاریخ طبری که از اهل سنت است باز می گردد.
اما طبری از کجا نقل کرده؟؟
ماجرای فرش بهارستان را طبری در دو روایت که هر دو از طریق سیف بن عمر است، نقل می کند:
کتب إلی السری عن شعیب عن سیف عن محمد وطلحة وزیاد والمهلب وشارکهم عمرو وسعید ...
کتب إلی السری عن شعیب عن سیف عن عبد الملک ابن عمیر ...(4)
سیف بن عمر کیست ؟
وی کتاب معروفی دارد به نام "الردة والفتوح" که فهرست نویسان آن را برای وی ذکر کرده اند. باید دانست که طبری استفاده ی فراوانی از آن در کتاب تاریخش کرده است. این ماجرا هم حتماً از کتاب فتوح سیف نقل شده است.
ترمذی حدیثی از او در سنن خود نقل کرده است. خود وی پس از نقل حدیث می نویسد:
این حدیث منکری است که آن را جز از این طریق نمی شناسیم. و نضر و سیف مجهول هستند.
قال أبو عیسى هذا حدیث منکر لا نعرفه من حدیث عبید الله بن عمر إلا من هذا الوجه و النضر مجهول و سیف مجهول .(5)
اما علمای رجال اهل سنت به شدت سیف را تضعیف کرده و برخی او را متهم به حدیث سازی و حتی زندقه نموده اند!!!
قال یحیى بن معین : ضعیف الحدیث ، فلس خیر منه .
و قال أبو حاتم : متروک الحدیث . ضعیف ، منکر الحدیث .
و قال أبو داود : لیس بشىء .
و قال النسائى ، و الدارقطنى : ضعیف .
و قال أبو أحمد بن عدى : بعض أحادیثه مشهورة و عامتها منکرة لم یتابع علیها ، و هو إلى الضعف أقرب منه إلى الصدق .
و قال أبو حاتم بن حبان : یروى الموضوعات عن الأثبات و قالوا : إنه کان یضع الحدیث . اتهم بالزندقة .
و قال الدارقطنى : متروک .
و قال الحاکم : اتهم بالزندقة ، و هو فى الروایة ساقط .
و قال ابن السکن : ضعیف .
و قال الخطیب : لیس بحجة إذا خالف .
و قال ابن حجر : ضعیف الحدیث عمدة فی التاریخ .(6)
بنابراین حتی اگر بخواهیم از موضع مسلمانان اهل سنت هم به این ماجرا بنگریم، باز هم روایات مربوط به آن مردود و از درجه ی اعتبار ساقط است.
موضوع غیرواقعی دیگری که بدان اشاره شده است،فتح کتابخانه ها و آتش زدن کتاب هاست،که در این رابطه هم باید عرض کنم:
در مورد کتابسوزی ایران برخی قرائن خارجی در کار است که این مساله توهمی بیش نیست از جمله:
۱)یکی اینکه اساساً تاریخ وجود کتابخانهای را در ایران ضبط نکرده است، اگر در ایران کتابخانه هائی وجود میداشت، فرضاً سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود کتابخانه ضبط میشد، خصوصاً با توجه به اینکه می دانیم اخبار ایران وتاریخ ایران بیش از هر جای دیگر در تواریخ اسلامی وسیلة خود ایرانیان یا اعراب ضبط شده است.
۲) در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب میکرد اگر کتابسوزی در ایران رخ داده باشد حتماً ضبط شود وبا آب وتاب فراوان هم ضبط شود وآن جریان شعوبیگری است. شعوبیگری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالتخواهانه وضد تبعیض بود، ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژاد پرستانه وضد عرب. ایرانیان شعوبی مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مینوشتند و پخش میکردند: جزئیاتی از لابلای تاریخ پیدا میکردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمیکردند.
اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگی داشت که کتابخانها را آتش زده بود، خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند و بنیالعباس به حکم سیاست ضد اموی وضد عربی که داشتند به آنها پر و بال میدادند دربارهاش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صد کلاغ کرده و جار و جنجال راه میانداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّه به این مطلب نکردهاند و این خود دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه کتابسوزی ایران.
خلاصة سخن این شد که تا قرن هفتم هجری یعنی حدود ششصد سال بعد از فتح ایران ومصر ، در هیچ مدرکی ( چه اسلامی وچه غیر اسلامی) سخن از کتابسوزی مسلمین نیست. برای اولین بار درقرن هفتم این مساله طرح میشود. کسانی که طرح کردهاند اولاً هیچ مدرک و مأخذی نشان ندادهاند وطبعا از این جهت نقلشان اعتبار تاریخی ندارد، و اگر هیچ ضعفی جز این یک ضعف نبود، برای بی اعتباری نقل آنها کافی بود.
تازه همه آنها به استثنای ابوالفرج وقفطی، وجود شایعهای را بر زبانها روایت کردهاند نه وقوع حادثه را، و در شریعت روایت و قانون نقل تاریخی، هرگاه مورخ به جای نقل حادثهای، «بر سر زبانها بودن» آن حادثه را نقل کند، به جای آنکه بگوید چنین حادثهای واقع شده بگوید «گفته می شود چنین حادثه ای واقع شده» نشانه این است که حتی خود گوینده اعتمادی به وقوع آن حادثه ندارد.
و بعلاوه، نقلهای قرن هفتم که ریشه و منبع سایر نقلهاست، یعنی نقل عبداللطیف و ابو الفرج وقفطی، در متن خود مشتمل بر دروغهای قطعی است که سند بی اعتباری آنهاست.
----------------------------------------------------
پی نوشتها:
به گزارش روزنامه اصفهان زیبا آیت الله ناصری دولت آبادی گفته اند: میان دانشمندان اختلاف است که سلمان شیرازی بوده یا اصفهانی. ما در این باره در نجف اشرف پژوهش بسیاری نموده و پی بردیم که ایشان اصفهانی بوده اند. از روستا های اصفهان برابر با پیرامون زرین شهرومبارکه.
1- الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 1 ص 3.
2- البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 7 ص 76.
3- تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق2 ص 187 و 188.
4- تاریخ الطبری، الطبری، ج 3 ص 129 و 130.
5- الجامع الصحیح سنن الترمذی، کتاب المناقب (50)، باب 60، ح 3866 ، ج 5 ص 697 ، دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
6- تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 4 ص 254 و 255 ، رقم 517. تقریب التهذیب، ابن حجر، ص 262 ، رقم 2724. الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر، ج 2 ص 279 ، رقم 2254 ؛ج 5 ص 451 ، رقم 7132. الجرح والتعدیل، الرازی، ج 7 ص 136 ، رقم 2194.
منبع :
http://nasr1212.blogfa.com/post/40
اصلی ترین و بزرگترین ضعف این مطالب این است که هیچ منبعی ولو معاصر برای آن ذکر نشده است، حال آنکه یکی از اساسی ترین شرایط یک نوشته تاریخی مستند بودن آن است،لذا ابتدا لازم است نویسنده این سطور منبع خود را ذکر کند ؟
بهرحال درچندسال اخیر گروهی اززردشتیان وسطلنت طلب های پهلوی به تقلید از اسلام ستیزان معروف نظیر شجاع الدین شفا وسیاوش اوستا وازروی تعصب وجهل به ایراد اتهام های موهم وغیرواقعی پیرامون شخصیت های تاریخی صدراسلام نظیر پیامبراکرم (ص) وامامان معصوم (ص) ونیزبعضی صحابه رسول خدا (ص) چون سلمان فارسی وابوذرغفاری می پردازند که هیچ اعرابی ازواقعیت درکتب معتبر تاریخ ایران واسلام ندارد .
متن شبهه نویسنده وبلاگ کوروش بزرگ :
سلمان فارسی
روزبه کازرونی" پسر "بدخشان کاهن" (روحانی زرتشتی) بود که به دلیل بازگشت از دین اجدادی مورد تعقیب حکومت ایران قرار گرفت.
سلمان (روزبه) در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه او سرپرستی اش را به عهده گرفت. او یک دانشمند و اهل مطالعه و تحقیق و به علم ساحری و جادوگری نیز آگاه بود و همچنین از نظامیان برجسته ی زمان ساسانی او ابتدا به عقاید دین میترایی (دین ایرانیان پیش از زرتشت) کاملا" آشنا بودو سپس دین زرتشت را به طبعیت از پدرش پذیرفت.
سپس دین مانوی (مانی پیامبر ) را پذیرفت و مجبور به فرار از ایران گشت. سلمان (روزبه) پس از آنکه دریافت قرار است او را به شش ماه با اعمال شاقه زندانی سازند با همکاری عمه اش گریخت و راهی بیابان شد. دربیایان کاروانی رادید و با آن کاروان همراه و رهسپار سرزمینهای ناشناخته شد. او در سوریه دین مسیحیت را پذیرفت .
ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» مینویسد: انجیل سبعین (بلامس) نام انجیلی است که سلام پسر عبدالله سلام از زبان سلمان فارسی نوشته است.»
او پس از مرگ استادش همراه با کاروانی رهسپار شبه جزیره عربستان شد. در راه کاروان بنا بر رسم دیرینه ی اعراب که به راهزنی و آدم دزدی شهرت داشتند موردحمله قرار میگیرد و او به اسارت در آمده و مردی یهودی از مدینه (یثرب) او رابه بردگی خرید و به یثرب برد.
در تاریخ گزیده "حمدالله مستوفی" آمدهاست: که روزبه (سلمان فارسی) پس از فراراز ایران در حوالی حجاز توسط قبیله بنی کلب یهودی به بردگی گرفته شد و به قبیله دیگری فروخته شد تا اینکه سرانجام در شمار بردگان محمد بن عبدلله درآمد و محمد، سلمان فارسی را از بردگی آزاد کرده و از مشاوران خود قرار داد. نام سلمان را نیز محمد بن عبدالله بر وی نهاد.
او بسیاری از آموزه های دینی و کمالات و فضایل و ابزارهای جنگی از قبیل کندن خندق (کندک از ریشه ی کندن) ساختن منجنیق و ارابه و صف آرایی جنگی که اعراب از آن بی بهره بودند را به آنان اموخت. و همچنین به تمامی دین های الهی وآموزه های آنها از جمله تورات یهودیان آگاه بود و از مشاوران بسیار نزدیک پیامبر اسلام بود.
خیانت سلمان به ایران:
پس از درگذشت پیامبر اسلام , در زمان "عمر بن خطاب" او به یاری لشگر اعراب تدارک و استراتژی یک جنگ و حمله به ایران را طرح ریزی کرده و نقاط ضعف و حساس سپاه ایران را به اطلاع خلیفه عمررسانید و از آنجا که از صحابه ی نزدیک پیامبر بود جایگاه ویژه ای نزد عمر داشت.در جنگ تیسفون اعراب به راحتی بر دژ و خندقهای شهر تیسفون فائق آمدند. پس از جنگ و بازگشودن کتابخانه ها سلمان عمر را از محتوای تمام کتابها آگاه ساخت و این جمله از زبان عمر برخاست :
(هر آنچه در این کتابهاست یا در قرآن هست که دیگر نیازی به آن نیست. یا در قران نیست که کفر است. پس همه ی این کتابها را بسوزانید ! ) "به نقل از تاریخ طبری"
سلمان در جنگهای قادسیه و نهاوند و فتح تیسفون و مدائن فرمانده ی سپاه اعرا ب بود و از تمام نقاط ضعف و قوت سپاه ایران اطلاع داشت اعراب که از دیدن فیل ها در سپاه ایران به وحشت آمده بودند به پیشنهاد سلمان که نقطه ضعف فیلها زیر شکم و خرطوم آنهاست !
با سنگ به جان فیلهای سپاه ایران افتادند و آنها را سرنگون کردند.
پس از فتح مدائن او درفش کاویانی و فرش بهارستان (فرش معروف منسوب به خسرو پرویز که تار و پودی از ابریشم و طلا و نقره داشت و مزین به جواهرات گرانبها) و تاجهای پادشاهان را که پنهان شده بود تقدیم اعراب کرد.
صدمات جبران ناپذیر حمله اعراب و همچنین به یغما رفتن میراث گرانبهای ایران ونابودی بسیاری از دودمان های ایرانی و به فروش رفتن دختران و زنان ایرانی بعنوان کنیز در بازار برده فروشان عربستان (حجاز) یعنی حقارتی که ایران درهیچ دورانی آنرا به خود ندیده بود همه و همه حاصل کینه توزی و خیانت سلمان به میهن خویش بود و بس !
وگرنه اعراب تازی هرگز خواب فتح ایران را هم نمیدیدند. یکی از اصلی ترین علل حمله ی اعراب اختلاف میان دربار و حکومتیان بود و ضعیف شدن قلب سپاه بدلیل جنگ 27 ساله با دولت بیزانس (یونان ) که اینهم توسط سلمان به اطلاع عمر بن خطاب رسیده بود !
سرانجام سلمان:پس از فروکش کردن جنگ , سلمان فارسی (روزبه) حکومت تیسفون را در دست گرفت . وی با دیدن جنایات فجیع اعراب و پیامدهای خیانت وی در حق هموطنان بی گناهش که حاصل کینه توزی او با دربار بود اندوهناک گشت و در پی جبران برآمد ولی دیگردیر شده بود.
وی تا پایان عمر را در این اندوه سپری کرد و وصیت کرد تا پس از مرگ جسدش رادر دروازه ی تیسفون که محل رفت و آمد بود دفن کنند تا با گذر کردن مردم ازروی قبرش به آرامش برسد و جبران خیانتش شده باشد.
با شنیدن این داستان و همچنین داستان حمله ی اسکندر که آن نیز با خیانت یک ایرانی سبب پیروزی اسکندر گشت , این تاریخ است که به ما یادآور می شود که ایرانیان همیشه قربانی خیانت خود بوده اند !و این بود داستان تلخ مردی که ایرانیان به او افتخار می کنند و او را اسطوره ....
پاسخ به مقاله فوق
بزرگترین اتهامی که در این نوشته متوجه شخصیت والای جناب سلمان فارسی شده است،این است که ایشان را عامل اصلی حمله اعراب به ایران معرفی کرده و تمام تلاش خود را روی این مطلب متمرکز کرده است که مسلمان شدن ایرانیان را عامل بدبختی و آوارگی ایرانیان معرفی کرده که عامل آن هم سلمان فارسی بوده است.
در این نوشته ضمن بیان مقام علمی سلمان،وی را ساحر و جادوگر نیز معرفی کرده اند،اتهامی که دشمنان شخصیت های بزرگ هنگام عجز و ناتوانی آن را دست آویز مناسبی برای بدنام کردم آن شخصیت بکار می گیرند.
نویسنده ضمن معرفی حمله اعراب به ایران و مسلمان شدن ایرانیان،بعنوان فاجعه ای بزرگ که عامل تمام بدبختی های ایران نیز همین است و عامل اصلی هم سلمان فارسی بوده است،حال آنکه مطمئناً اگه مردم ایران از شاهان ساسانی راضی بودند و حامی حکومت ساسانی بودند یقیناً اعرابی که از نظر سلاح و تجهیزات و امکانات به ارتش ایران نمی رسیدند نمی توانستند به راحتی پیروز شوند و تا خراسان پیش بروند.
دوم اینکه بر هیچ آگاه منصفی پوشیده نیست که نفوذ اسلام موجب پیشرفت تمدن ایران از جهات مختلف گردید و دانشمندان و تمدن ایرانی اسلامی را سرامد جهان ساخت.
سوم اینکه مسلمانان در پیکارها اجازه ی قتل کودکان و پیران و زنان و نابینایان را نداشتند. پیشوای مسلمانان در حین جنگ می توانست صلح خواهی دشمن را بپذیرد، اما درباره ی اسیران به تفاوت عمل می شد و اوضاع و احوال وقت در این رفتار مؤثر بود.
عمر به ویژه تأکید می کرد که در پیکارها از ناجوانمردی و خیانت و مثله کردن و قتل کودکان خودداری کنند (طبری، همان،ج4،ص 186-187).
و چهارم اینکه شبهه ی "هجوم عرب و نابودی تمدن ایران" را غربی ها و اسلام ستیزان برای انحراف افکار و پوشاندن جنایات و غارت های خود مطرح کرده و می کنند. غربی های استعمارگر و مکار قرن های متمادی منابع و فرهنگ ما را به غارت بردند و حال برای انحراف افکار جوانان ما این شبهات را مطرح می کنند. برای اینکه بدانید چه میزان از منابع و فرهنگ ما را غارت کردند و به روی خود هم نیاوردند کافی است سری به موزه های اروپا و خصوصاً آنچه در اختیار صهیونیست هاست بزنید.
یکی از مسائلی که نویسنده اشاره کرده است،تصرف فرش بهارستان توسط سلمان فارسی است،در این رابطه نکاتی خدمت شما عرض می کنم:
طبق تحقیق که به عمل آمده تنی چند از مورخین، ماجرا فرش بهارستان را ذکر کرده اند که عبارتند از: طبری (310هـ)، ابن اثیر (630هـ)، ابن کثیر (774هـ)، و ابن خلدون (808هـ).
رجوع کنید به:
تاریخ الطبری، الطبری، ج 3 ص 129 و 130
الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 2 ص 518 و 519
البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 7 ص 76 - 78
تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق 2 ص 101 و102.
اما اینها از چه کسی نقل کرده اند؟؟؟
الف :ابن اثیر اگرچه مدرک نقل خود را در هنگام ذکر ماجرا نیاورده، ولی در مقدمه ی کتابش تصریح می کند که منبع اصلی کتاب وی، همان تاریخ طبری است:
أقول إنی قد جمعت فی کتابی هذا ما لم یجتمع فی کتاب واحد ومن تأمله علم صحة ذلک . فابتدأت بالتاریخ الکبیر الذی صنفه الإمام أبو جعفر الطبری.(1)
ب:ابن کثیر هم کلیه ی وقایع مربوط به فتوحات را از ابن جریر یا همان طبری نقل می کند. در آغاز نقل این ماجرا هم می نویسد:
وذکر سیف فی روایته ...(2)
و سیف راوی اصلی این ماجرا در کتاب تاریخ طبری است.
ج:ابن خلدون نیز به مانند ابن اثیر نامی از منبع نقلش نیاورده، اما در پایان بحث خلافت خلفا و فتوحات و جنگ ها، به صراحت می گوید که این مطالب را از کتاب طبری نقل نموده است:
( وهذا ) آخر الکلام فی الخلافة الاسلامیة وما کان فیها من الردة والفتوحات والحروب ثم الاتفاق والجماعة أوردتها ملخصة عیونها ومجامعها من کتاب محمد بن جریر الطبری وهو تاریخه الکبیر.(3)
نتیجه: اصل ماجرای فرش بهارستان در هیچ کتاب شیعی نیامده، و همه ی مدارک دیگر برای اهل سنت هستند. اگر هم در برخی کتب شیعی اثری از این ماجرا می بینیم، همگی به کتاب تاریخ طبری که از اهل سنت است باز می گردد.
اما طبری از کجا نقل کرده؟؟
ماجرای فرش بهارستان را طبری در دو روایت که هر دو از طریق سیف بن عمر است، نقل می کند:
کتب إلی السری عن شعیب عن سیف عن محمد وطلحة وزیاد والمهلب وشارکهم عمرو وسعید ...
کتب إلی السری عن شعیب عن سیف عن عبد الملک ابن عمیر ...(4)
سیف بن عمر کیست ؟
وی کتاب معروفی دارد به نام "الردة والفتوح" که فهرست نویسان آن را برای وی ذکر کرده اند. باید دانست که طبری استفاده ی فراوانی از آن در کتاب تاریخش کرده است. این ماجرا هم حتماً از کتاب فتوح سیف نقل شده است.
ترمذی حدیثی از او در سنن خود نقل کرده است. خود وی پس از نقل حدیث می نویسد:
این حدیث منکری است که آن را جز از این طریق نمی شناسیم. و نضر و سیف مجهول هستند.
قال أبو عیسى هذا حدیث منکر لا نعرفه من حدیث عبید الله بن عمر إلا من هذا الوجه و النضر مجهول و سیف مجهول .(5)
اما علمای رجال اهل سنت به شدت سیف را تضعیف کرده و برخی او را متهم به حدیث سازی و حتی زندقه نموده اند!!!
قال یحیى بن معین : ضعیف الحدیث ، فلس خیر منه .
و قال أبو حاتم : متروک الحدیث . ضعیف ، منکر الحدیث .
و قال أبو داود : لیس بشىء .
و قال النسائى ، و الدارقطنى : ضعیف .
و قال أبو أحمد بن عدى : بعض أحادیثه مشهورة و عامتها منکرة لم یتابع علیها ، و هو إلى الضعف أقرب منه إلى الصدق .
و قال أبو حاتم بن حبان : یروى الموضوعات عن الأثبات و قالوا : إنه کان یضع الحدیث . اتهم بالزندقة .
و قال الدارقطنى : متروک .
و قال الحاکم : اتهم بالزندقة ، و هو فى الروایة ساقط .
و قال ابن السکن : ضعیف .
و قال الخطیب : لیس بحجة إذا خالف .
و قال ابن حجر : ضعیف الحدیث عمدة فی التاریخ .(6)
بنابراین حتی اگر بخواهیم از موضع مسلمانان اهل سنت هم به این ماجرا بنگریم، باز هم روایات مربوط به آن مردود و از درجه ی اعتبار ساقط است.
موضوع غیرواقعی دیگری که بدان اشاره شده است،فتح کتابخانه ها و آتش زدن کتاب هاست،که در این رابطه هم باید عرض کنم:
در مورد کتابسوزی ایران برخی قرائن خارجی در کار است که این مساله توهمی بیش نیست از جمله:
۱)یکی اینکه اساساً تاریخ وجود کتابخانهای را در ایران ضبط نکرده است، اگر در ایران کتابخانه هائی وجود میداشت، فرضاً سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود کتابخانه ضبط میشد، خصوصاً با توجه به اینکه می دانیم اخبار ایران وتاریخ ایران بیش از هر جای دیگر در تواریخ اسلامی وسیلة خود ایرانیان یا اعراب ضبط شده است.
۲) در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب میکرد اگر کتابسوزی در ایران رخ داده باشد حتماً ضبط شود وبا آب وتاب فراوان هم ضبط شود وآن جریان شعوبیگری است. شعوبیگری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالتخواهانه وضد تبعیض بود، ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژاد پرستانه وضد عرب. ایرانیان شعوبی مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مینوشتند و پخش میکردند: جزئیاتی از لابلای تاریخ پیدا میکردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمیکردند.
اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگی داشت که کتابخانها را آتش زده بود، خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند و بنیالعباس به حکم سیاست ضد اموی وضد عربی که داشتند به آنها پر و بال میدادند دربارهاش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صد کلاغ کرده و جار و جنجال راه میانداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّه به این مطلب نکردهاند و این خود دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه کتابسوزی ایران.
خلاصة سخن این شد که تا قرن هفتم هجری یعنی حدود ششصد سال بعد از فتح ایران ومصر ، در هیچ مدرکی ( چه اسلامی وچه غیر اسلامی) سخن از کتابسوزی مسلمین نیست. برای اولین بار درقرن هفتم این مساله طرح میشود. کسانی که طرح کردهاند اولاً هیچ مدرک و مأخذی نشان ندادهاند وطبعا از این جهت نقلشان اعتبار تاریخی ندارد، و اگر هیچ ضعفی جز این یک ضعف نبود، برای بی اعتباری نقل آنها کافی بود.
تازه همه آنها به استثنای ابوالفرج وقفطی، وجود شایعهای را بر زبانها روایت کردهاند نه وقوع حادثه را، و در شریعت روایت و قانون نقل تاریخی، هرگاه مورخ به جای نقل حادثهای، «بر سر زبانها بودن» آن حادثه را نقل کند، به جای آنکه بگوید چنین حادثهای واقع شده بگوید «گفته می شود چنین حادثه ای واقع شده» نشانه این است که حتی خود گوینده اعتمادی به وقوع آن حادثه ندارد.
و بعلاوه، نقلهای قرن هفتم که ریشه و منبع سایر نقلهاست، یعنی نقل عبداللطیف و ابو الفرج وقفطی، در متن خود مشتمل بر دروغهای قطعی است که سند بی اعتباری آنهاست.
----------------------------------------------------
پی نوشتها:
به گزارش روزنامه اصفهان زیبا آیت الله ناصری دولت آبادی گفته اند: میان دانشمندان اختلاف است که سلمان شیرازی بوده یا اصفهانی. ما در این باره در نجف اشرف پژوهش بسیاری نموده و پی بردیم که ایشان اصفهانی بوده اند. از روستا های اصفهان برابر با پیرامون زرین شهرومبارکه.
1- الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 1 ص 3.
2- البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 7 ص 76.
3- تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق2 ص 187 و 188.
4- تاریخ الطبری، الطبری، ج 3 ص 129 و 130.
5- الجامع الصحیح سنن الترمذی، کتاب المناقب (50)، باب 60، ح 3866 ، ج 5 ص 697 ، دار إحیاء التراث العربی - بیروت.
6- تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 4 ص 254 و 255 ، رقم 517. تقریب التهذیب، ابن حجر، ص 262 ، رقم 2724. الإصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر، ج 2 ص 279 ، رقم 2254 ؛ج 5 ص 451 ، رقم 7132. الجرح والتعدیل، الرازی، ج 7 ص 136 ، رقم 2194.
منبع :
http://nasr1212.blogfa.com/post/40