PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)



تاری
15th November 2012, 10:08 PM
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدای مهربان
محورِ اصلیِ حرکت! زندگی . . .
جوشش و طغیانِ سکوت! کشف نادیده ها . . .
جنگ!
میدان نبرد! بستر خون و آتش؛ نشانِ رشادت ها و شجاعت ها؛ تا . . . ؛ تا ایثارگری ها و از حیات و لذایذِ زمین گذشتن ها. . . در یک واژه: فــنا بالله.
به یاری و مدد الهی سعی خواهد شد، در صفحات ایجاد شده در این قسمت، دریـافت ها و دیـده های منطبق بر تجربه ی کاری، که چون نعمتی وافر بر دل و وجود خویشتنم نازل گردید، ثبت گردد. واژه هایی که اکنون در کنار هم ردیف شده و صَف می کشند، زائیده ی خیالات نیست؛ بلکه از تراوشات ضمیر خویشتن است که بدین گونه سر تا پا حرف گشته و زبان به سخن گشوده است.
به وضح می توان درک نمود که اتفاق جنگ و دفاع مـلی – میهـنیِ مردانِ جنگ، خود مکتب و آئین خاصی بوجود آورد که نوشتن و تمرکز بر محور آن، بارها و بارها هم تکرار گردد، هنوز هم جایِ سخنِ جوهرِ اصلی باقی است. سخن از ارزش های عظیمی است که از بطنِ زمان دفاع مقدسِ ملی – میهنی، به اکنون رسیده و یادگار ارزشمندی است؛ که باید از آن حفاظت و نگهداری گردد.
لذا تاپیک مورد نظر با موضوع « موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)» به لطف خدای مهربان ایجاد می گردد تا خط سبزی باشد در حفاظت آثار شهداء. امید است برای علاقمندان مفید بوده باشد.
منبع تمامی مطالب و اکثر تصاویر آورده شده در این تاپیک، به نویسنده برمی گردد.
محقق و پژوهشگر (نویسنده): مریم ماهی کارشناس موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (http://tary1357.blogfa.com) (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

و نیز مطالب مکمل با این موضوع نیز در زیر لینک می شود:
موزه شهدای تهران
(http://www.njavan.com/forum/showthread.php?39386-موزه-ی-شهدای-تهران&highlight=)شناخت آثار شهداء
(http://www.njavan.com/forum/showthread.php?94248-کنجکاوی-در-خلوت-شهداء&highlight=)مطالب جامع از حفاظت و مرمت آثار فرهنگی - تاریخی
(http://www.njavan.com/forum/showthread.php?57005-مطالب-جامع-از-مرمت-آثار-تاریخی&highlight=)آزمایشگاه حفاظت و مرمت آثار فرهنگی - تاریخی (http://www.njavan.com/forum/showthread.php?71671-آزمایشگاه-حفاظت-و-مرمت-آثار-تاریخی&highlight=)

یاحق

تاری
16th November 2012, 08:25 AM
بنام خدای مهربان دلم
موزه ی شهداء؛ موزه ی حافظ ایثارگری ها؛ موزه ی بیان ارزش ها.
موزه چون دژ محکم، حافظ ارزش های مردانگی مبارزان در برابر جنگِ هجومی بر میهن و مکتب، به پا خواسته است.
«دفاع» از هویّت و هرّیت و مردانگی و شاید گریزی بر زایش دوباره ی آئین نسل آزادگان!



http://uc-njavan.ir/images/bj7ngsmp6nzp0d5hyava.jpg

http://uc-njavan.ir/images/1gxb0iaekcqdaeplrx1.jpg

http://uc-njavan.ir/images/xpfh7sw7r2ts3afbowu7.jpg

http://uc-njavan.ir/images/2mx8t680uszxvmfvtn29.jpg

تاری
16th November 2012, 08:32 AM
بنام خدای مهربان
اینجا موزه ای است بنام هویّت.موزه ای بنام ارزش ها.
اینجا دیدن و شنیدنِ خاطرات، بسی ملموس تر و شفاف تر است از نوشته های مکتوب جنگ.
اینجا زمان در جبهه توقف شده و با کمال میل، حضور افکاری را می طلبد که به تأمل آمده اند.
تصویر انجماد زمان است در مکان بستری که لحظه به لحظه چهره های رنگارنگ به خود می گیرد.
اینجا قیام اندیشه هاست؛ رکوع بر ایثار و خود سجده گاه عشق است . . .

http://uc-njavan.ir/images/ol1iimrh01650ovatgom.jpg

عکس از بهزاد پروین قدس
مشخصات تصویر:
شهید حسین نوبخت امین آبادی / متولد تبریز: 1349.01.15 / شهادت در ماوؤت عراق: 1366.12.25 / عملیات: بیت المقدس 3.
*
منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

تاری
16th November 2012, 08:42 AM
بنام خدای مهربان

تک تک آثار موزه ی شهداء قیام اندیشه ها را به نمایش گذاشته است؛ اینجا باید رکوع بر ایثار که خود سجده گاه عشق است.
عشق . . .
آری عشقی مبهم که نه درگیر جاذبه های سطحی دنیاست و نه مچاله کننده ی قهّار دلبریایان!
عشق است نه جاذبه های گذرا و رو به فرتوت زمان!
عشق، بی آنکه بشکاند، درونت را به بصیرت می خواند؛
بی آنکه بخشکاند، درون محصور شده را در اندیشه های زمینی ات، به جریان می اندازد.
اینجا تبلور اندیشه هاست بی حضور جسم و خاک و تن، تا فهمیدن های حقیقی را بر دلها سهمی نَماید.
سکوتش شفا بخش عقل و عشق است؛ نه کور می کند عقل را و نه باطل می کند اندیشه را.
فهمِ آن، سودای درونت را به فهمیدن می کشاند.
عجبا از عشق منجمد شده در موزه ی شهداء.

http://uc-njavan.ir/images/npdhrbdg6o72b4ziwrgl.jpg
مشخصات تصویر:
آثار به جای مانده از شهید حسن حسن خانی / متولد عجب شیر روستای خضرلو: 1343.04.03 / شهادت در خاک عراق: 1362.08.13 / فرمانده گروهان.

*
منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

تاری
16th November 2012, 09:08 AM
http://uc-njavan.ir/images/nv8ihnygbanmqarechkb.jpg

بنام خدای مهربان دلم

عقل و عشق هر دو سخن ها دارند: پس اگر بنده ای و بندگی ات را بنده ای، حصار بشکن و به تاریخ جنگ بیا!
محور پر رمز و راز میدان نبرد؛ میدان آتش و خون.
میدان پهلوانیِ سیاوش ها و آرش ها و بابک ها.
قدمهای خسته ی تاریخِ کهن، افسانه نیست؛ سخن از میدان نبرد شجاعت هاست؛
و اکنون حرف تازه ای است از فرشته صفتان عصر حاضر در مرداب زمین.
حرف مکتب جوانمردیهاست؛ شفیع زاده ها و باکری ها و ملموس تر، شجاعت علیرضاهاست. . . .
آری سخن از جنگ است.
جنگ. . .
جنگ؟ . . .
جنگ نه؛ . . . ظلم است بگوییم «جنگ».
«دفاع».
«دفاع» واژه ی برازنده ی قامت این موزه است.
دفاع ملی – میهنی، با سرشت مذاهب و عقاید مختلف؛ خُرد و کَلان؛ پیر و جوان؛ زن و مرد؛ اتحاد میهنی در «دفاع» از دیار و مکتب.

http://uc-njavan.ir/images/g5z5kwaeh3oslgd1ee.jpg

مشخصات تصویر: شهید حسن شفیع زاده / متولد تبریز: 1336.05.28 / شهادت در کردستان بانه: 1366.02.06 / عملیات کربلای 10 / فرمانده توپخانه.

*
منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

تاری
16th November 2012, 09:49 AM
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/tary1357/5.jpg عکس از بهزاد پروین قدس

بنام خالق وجود

عکس = گویای اتفاق، اتفاقی غریب و قریب. عکس، چشم سومی است که صحنه ای از زمان منجمد شده را به امروز آورده است و ما گرفتارانِ زمین، سیّالی آن دم را درک نکرده و انجماد آن را لمس می کنیم؛ و عاجزیم از درک آن لحظه و اتفاق؛ و شگفتی از عجز! حیرت از ناتوانی! . . . اگر بیرون از حصار زمین که زمان نام دارد، پا نهیم؛ به گستره ی وقوع همان اتفاق، می توان حضوری در زمین آن زمان داشت و خود چشم اول حادث بود. عکس، گویای چیست؟! چهره ها هراسان و دیده ها گریان و بُهتی مبهم در سکوت دستانی که با لمس، به یقینِ جدایی می رسد! جدایی محبت! یا جدایی عادت؟ کدام؟ محبت، ریشه انسانیّت و راز انسان بودن در کائنات؛ و عادت، بر همدم بودن انسانها در همنشینی و همسفری! . . . نمی دانم؛ جواب قطعی را نمی دانم که اگر می دانستم با سیلی از افکار مجهول در مبارزه نبودم و بارها نقش بر زمین، شکست خورده ی میدان نمی شدم! عکس گویای چیست؟ کنون انسانی نقش بر زمین، زندگی را به ورطه مرز زمین و زمان کشانده و با رقص سمای زیبایش، مستانه می رود بر آغوش یار. چشم دومی که حادث را در کاغذی منجمد کرد تا ما چشم سومی باشیم که آن را در اندک فاصله ای به طول ده سانتی متر که نه کیلومترهاست و نه فرسنگها، آن را بیابیم. چشم سومی که ما آن را شکل داده ایم در زمانی آتی از زمان حادث، آیا می تواند زبانی شود و آنچه از اندرون درک کرده را بازگو نماید؟!حرفهایی است در چشم اول و بازیگر نقش اول ماجرا و سخن هایی منجمد شده در چشم دوم یعنی عکاس، و سکوتی عمیق مهمان چشم سوم! زمان، زمان بازیگری چشم سوم است و گامهای آن دو بازیگر، پیشتر کنار رفته و دیگر نقشی ندارند در زمین، که البته چشم اول را به زبان آوردن هنر است!

منبع: از یادداشتهای کارشناس موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق
23/3/1391

تاری
16th November 2012, 09:59 AM
http://uc-njavan.ir/images/cvvobjoznc0ihfti7kg.jpg

مشخصات تصویر: از مجموعه عکسهای قربانیان جنگ / اثر: مهدی منعّم / عکاس حرفه ای.

*
منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
16th November 2012, 11:49 AM
بنام خدای مهربان
اینجا موزه ی شهداست. موزه ی از تاریخ شکل گرفته.

خاک و فضا . . .اگر در معامله ی بازار زندگی با زمین در نبردی، اندیشه ات را بال و پر گشا و در میان آثار به جا مانده از شهداء به پرواز در آور؛ بلکه جوابِ جودِ وجودت را بیابی؛ که آیا در خاک عشق بورزی یا در ورای خاک!
اینجا هوایِ آزادی دارد، سینه ات را گشاده دار، تا دَریابی هوای از عمق تاریخ آمده را! نگاهت را بر عمقِ گَرد زمان که بر آثار موزه نشسته، وسعت ببخش تا بینا شوی! دیدن و بیناییِ درونِ وجودت را، از غوّاصیِ در بودنهایِ آثار از زمانِ جنگ به یادگار مانده را، بصیرت ببخش. خود را بر کرسی میزان عمل بگذار و بسنج: توان ایثار داری بدین وسعت؟ توان توقف بر عمر نو شکفته ات را در میان سیل جاذبه های زمین، داری بدین زیبا!؟

منبع: از یادداشتهای کارشناس موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

nilofareabi_yazd
16th November 2012, 12:04 PM
http://uc-njavan.ir/images/pfqerlsq277cewlbbncb.jpeg
شهيد آيت الله حسين غفاري
آيت الله حسين غفاري در سال 1335 هـ.ق در روستاي دهخوارقان تبريز كه امروزه آذرشهر ناميده مي‌شود، چشم به جهان گشود.
شهید آیت اللّه غفاری از بزرگ مردانی بود که با وجود پربرکتش، صفای باطنش، صداقت کلامش و دستان پرمحبتش، به قلبت ها گرمی می بخشید و نیروی پایداری به جان ها می دمید. او سرچشمه ایمان و جلوه ای از مردانگی و شرف بود. در چهره تابناکش نور عشق و ایمان خانه داشت ودر راز و نیاز شبانه اش با معبود خلوص و پاکی نمودار بود. او معلمی بود که با تمامی وجود در راه روشنگری و بیداری ما می کوشید و در کلام استوار و اطمینان بخش و پراستقامتش در برابر مشکلات، امید به زندگی و یاری خدا را در تمامی مراحل می آموخت. یادش همواره در دل ها مستدام باد!

nilofareabi_yazd
16th November 2012, 12:41 PM
عاشق چو رو به کعبه صدق و صفا کند ........ احرام خود ز کسوت صبر و رضا کند
در پیش راه بادیه گیر غریب وار ....... ترک عشیره و بَلَد و اقربا کند
از صدق چون قدم بنهد در فنای عشق ........ اول به پای دوست سر و جان فدا کند
آن جا که موقف عرفات محبت است ........ بر جای سنگریزه سر از کف رها کند
آنگاه دست و روی بشوید ز خون خویش ........... برخیـزد و نــماز شهــادت ادا کند

تاری
22nd November 2012, 07:12 AM
http://www.uc-njavan.ir/images/kp8b46wjlq5ncfq3i1z.jpg

مشخصات تصویر:
خودروی شهید حسن شفیع زاده که مکان شهادت وی نیز محسوب می شود. / متولد تبریز: 1336.05.28 / شهادت در کردستان بانه: 1366.02.06 / عملیات کربلای 10 / فرمانده توپخانه.

موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
26th November 2012, 08:16 PM
بنام خدای مهربان
(قدری درنگ!):
مرگ
مرگِ ناب؟!
لحظه ی تکرارناپذیرِ زندگیِ زمینیِ انسان . . .
اعجازترین اتفاق نقش بسته بر ضمیر آدمی در زمین.
حادثه ی انتخاب.انتخاب بین بودن و نبودن در خاک و قدمهایت. انتخاب ایثار، تجلّی مبهم فنا به الله.
«لحظه» ی شگفت ایثار، ناب است، مقدس است؛ ارزش مندی آن، بیش از پیش فزونی می یابد در رکن وجود. شگفتا! شیوه و مَنِش ایثار را خواستن خود نیّت اثبات بندگی است در پیشگاه خدای ثارالله؛ بی سر رفتن، بی تن شدن، تکه تکه شدن، پاره پاره شدن و در خاک گم شدن. ایثار وجود در صحن خدای متعال؛ چه لذّتی دارد خود را برای یک نفر قربانی کردن؛ یک نفر. آری یک، تنها معجزه ی بودن هم، همین یک بودن است؛ یک نفری که نقداً، بهایی به ارزش و قامت انسانیّت بپردازد.
الله اکبر.
امروز درافکارِ افرادی غوطه ور شده ام که بزرگترین نعمتِ وجودیِ خود، یعنی زندگی و بودن را به بازی گرفته اند. چگونه می توان و برای چه هدف و آرمانی می توان خود را به میدانِ چنین بازیِ بزرگی کشاند؛ که نه یارای بودنِ مطلق را برای خود می توانی رقم بزنی و نه رفتنِ مطلق را؟! این چنین آواره، سرگردان و متحیر بینِ این دو، به بازی می رقصانی زیبای وجودت را.متحیرم در این رقصِ زیبا! رقصی به وسعتِ درکِ سما و یافتن راه هایِ نفوذ در سماء؛ متحیرم.
«شکّ» ی مرا در خود گرفت! از غوطه ور شدن در باب و خلوت دل عاشقانۀ مردان بزرگ، برای «یقین» خود، باب الشکِّ در من شکل گرفته، باز شد سوی تاریکی.
سوال بزرگی است: تفاوتی هست بین مردن و زندگی در مردن؟ مردنِ مطلق یا زندگیِ پایانِ بودن برای زیبا زیستن؟ زیبا زیستنی بنام شهادت؟کدام؟

http://www.uc-njavan.ir/images/eh0r3934xveue57su2n.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/f9801uy9ubomdddraxmu.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/3x4gymdsamis9u8styen.jpg

مشخصات تصاویر:شهید علی کاری / متولد مرند: 1343.10.24 / شهادت در اروند رود: 1364.11.24 / عملیات والفجر 8


http://www.uc-njavan.ir/images/rkg4qevuz3n54d3ufpk.jpg
مشخصات تصویر:نمایش آثار باقی مانده از شهید علی کاری در ویترین موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی.

***

منبع: از یادداشتهای کارشناس موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار) / آبان 1391.
................

تاری
26th November 2012, 09:12 PM
بنام خدای مهربان

زندگی
زندگیِ ناب؟!
لحظات تکرار ناپذیر زندگیِ زمینیِ انسان، و ثبت و دَرج آن در زمان . . .
نفس کشیدنهای مدام برای بودن و جریان در ابدیّت؛ معجزه ی بودن و زیستن. آیا اعجاز نیست حیات را درک کردن؟! آیا شگفتی نیست رستاخیزِ انسان در زمین؟! . . . آری! نعمت حیات است که انسان را معنا می بخشد.
حادثه ی انتخاب.ا
نتخاب بین انسانیّت و جاهلیّت. انتخاب بین خیر و شرّ. معامله ی بزرگی است ضمیر و جان را به ذات خود رساندن در بستر شرّ؛ به نیکی و خیر رساندن، به قامت رعنای ذات، جریان دادن. تجلّی شفاف فنا به الله. سخت نیست؛ کافی است انسانهای شریف را بجوییم که چگونه ماندگار شدند. منش و رفتارشان را بیابیم که چگونه آوازه تاریخ شدند.
الله اکبر
امروز از «شکّ» در حال عبورم؛ هنوز زمزمه های «یقین» در من کم است، ابراهیم را نیافته ام ولیکن، راه را یافته ام. راه ابراهیم (ع)، راه ایوب (ع)، راه موسی (ع)، راه محمد (ص). آری . . . راهی به درازای سی ساله ی عمرم، اکنون جهت می گیرد. چون هاجری که هزاران بار، صفا را تا مروه دویده و اینک صدای شُرشُر آب زمزم را می شنوم. چون مریمی از کُنج معبد برخواسته، ولی هنوز عیسی را نیافته ام.
من اینک غوّاصم در این میکده ی عمر، ولیکن هنوز ماهی وجود را نیافته ام.متحیرم. «شکّ» مرا تا کجا برد؟! خدا خود به سخن آمد در ضمیرم؛ و در سجده گاه معبد، اکنون بر خویشتن می نگرم. دنیای شگفتی است درونم، درون مبهم مجموع جهان! و . . . کوتاه سخن: چه زیباست رسم شهدا را شناختن! خلوت شهدا را یافتن و در آن غوص کردن. تاریکی نیست! مجموع سخن شیرین است.


http://www.uc-njavan.ir/images/6u253a2nrmo5pu7myazw.jpg
مشخصات تصاویر: عکسی از موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی



منبع: از یادداشتهای کارشناس موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار) / آبان 1391

تاری
26th November 2012, 09:18 PM
بنام خدای مهربان
با مادرش کنجکاوانه وارد موزه می شود.
ذهنم محاصره می شود در میان سوالات بزرگِ اندیشمند کوچک!
صورت جنگ؟
نقشه جنگ؟
سواد رزمندگان؟
شیوه ی آذوقه رسانی به رزمندگان؟
شیوه ی جنگیدن رزمندگان در کوههای صعب العبور؟
خواب رزمندگان؟
و . . .
پاسخی در سکوتم گفت: نمی دانم این درد از کجا در تو شروع شد! ولیکن ورود قدومت، به زایشگاه درونی ات مبارک! (که مدام زایش ها در وجودت، تو را به بحران خواهد کشاند تا بزرگت سازد.)


http://www.uc-njavan.ir/images/j9bs0g3ytq7e1tf7z2g4.jpg
مشخصات تصویر:عکسی از بازدید کننده فوق العاده کنجکاو موزه ی شهداء.



منبع: از یادداشتهای کارشناس موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار) / آبان 1391

تاری
1st December 2012, 10:18 PM
بنام خدای مهربان
عاشـــــقان را بگـــذارید بنالـــــند همه ..................... مصلحت نیست که این زمزمه خاموش شود.
چهره از خاک می گشایند، دستان منتظر؛ . . . در دل آن زمزمه هاست. الله اکبر.
گوش کن! صدای غریب را می شنوی؟ زمزمه ی تاریخ است، تاریخ ظلم؛ تاریخ دفاع مظلومانه. دفاع گلهای نوشکفته ی پرپر شده. صدایی به غربت کربلا و کربلائیان. صدای دلهای رسته از زمین، که اکنون خــاک اسرار آنها را می داند و بس.خاک . . . خاکـی که زبان گشوده اکنون، و شهید خاک شده را تحویل دستان منتظر می دهد.
نشان عجیبی است درکِ انگشتر، پلاک، یادداشتی از آخرین نفسهای بودن . . .
هیهات! شنیدن به فهمیدن چه فاصله ها داشت، درک آن وسیعتر، به سنگینی فکر. ردّ پای ملموس ایثار را می توان دید در خون لکه شده بر صفحه ی کاغذ فرسوده از زیر خاک پیدا شده.
قدری تــأمل باید . . . اندیشه . . . فکر . . . عقل . . . قدری درنگ تا اندیشه در حلقه، دچار محاصره ی باطل نگردد؛ بلکه راه بر تسلسل نهاده سویی بگیرد بر اوج!.

تاری
1st December 2012, 10:23 PM
بنام خدای مهربانتر از جانم، مهربانتر از وجودم

حقارت!
درک حس حقارت تلخ است از نگاه حقیقت.
نوشته بود: «موزه در برابر فداکاری شهداء قطره ای است در مقابل دریا». ولی پدر من! که این نظر را بر دفتر موزه نوشتی عرض می کنم: قطره هم نیست. اگر قطره آبی را به h2o تجزیه کنیم و هویت واقعی قطره را بسنجیم می گویم یکی از هزاران h و یا o هایی خواهد بود که انجام شد و هنوز هم نفس نگرفته بگوییم قطره آبی زنده است و حرف می زند. نه! . . . نه پدر من! قطره هم حرفی دارد از جانب خود؛ این موزه هنوز لب به سخن نگشوده از باب حقیقت خویش.
یارب مددی تا شرمنده نباشیم همین.1
1/09/1391

بلدرچین
2nd December 2012, 12:59 PM
خدا رحمتشون کنه...مرسی

تاری
4th December 2012, 09:45 PM
یارب العالمین شکرت

http://www.uc-njavan.ir/images/8iejy1n0vxmmhwuqw9j2.jpg


پــــــلاک
هویت
برادر و خواهرم چقدر بر هویتت اندیشیدی؟
چقدر بر خود و خود زیبای وجودت تأمل نمودی؟
چقدر قدر می دانی در خفا و ظاهر خویشتن را؟
هویت را در کنار خدا معنا می بخشی یا در حضور مردمان شهر خویش؟

اندکی فکر
سپاس

تاری
6th December 2012, 06:54 PM
بنام خدای مهربان
هنراز هنر دست تا هنر جاناز شگفتی درون تا شگفتی ایثار

http://uc-njavan.ir/images/dqua3or8v8b1m2uvpeg.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/2b6h4gbtaclns54z9j3y.jpg
مشخصات تصاویر:شهید محمد حسین مارالی / متولد جلفا – روستای لیوارجان: 1345.07.08 / شهادت در دهلران - موسیان: 1366.03.28 / عملیات نصر 3


http://uc-njavan.ir/images/10w7sehltf3jo6bd07.jpg


http://uc-njavan.ir/images/nan1nxugvbwueuil8gro.jpg

http://uc-njavan.ir/images/dja3y0tj357irtzrcawo.jpg
مشخصات تصاویر: آثار هنری شهید محمد حسین مارالی


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار).

تاری
6th December 2012, 07:39 PM
بنام خدای مهربان

کو فرهادی که تا توانِ جان، تا پای شیرین رفته باشد؟!
کو؟
آوازه را رها کن، و نوای ساز حقیقت را ببین!
تاکنون به عشق فکر کرده اید: از کجا شروع می شود و تا کجا پیش می رود؟!
عشق . . .
اینجا «وظیفه» نیست کار می کند؛ «عشق» است رنگ می دهد بر موزه. آری «عشق» است. اینجا ساعت کاری به زمان «عشق» است نه «وظیفه». محبوس شدن در کار مفهومی ندارد، طلب عشق است آدمی را محصور می کند. محور حقیقت زمزمه ها، رکنِ رفتار شهداست؛ همین.الحمدالله.گنگ بود و مبهم؛ ولی تا بدینجا مرا رساند: تا موزه. گویی رسالتم تمام شد، در اتمام موزه، و یا شروعی دیگر شروع شد در اِکمال موزه. آیا کار «عشق» نبود، حقیقت وجودی موزه؟ یقین دارم کار «وظیفه» که نبوده. نه. . . هرگز. . . هر چه هست از عشق است. حال بر خود بنگر: تا کجا تا پای عشق، صبوری کرده ای! تا کجا پای درد نهانت، بغض ها را ساماندهی کرده ای؟ تا کجا تلخی رنج را فرو نشانده ای؟ تا کجا؟!
در یک کلام: تا کجا عشق ات را به اثبات رسانده ای؟
و موزه ی شهداء، تجلّی عشق 26 ساله ی درون من است؛ نماد روح علیرضاهاست، نشان لطف خداست با مدد دستان مهربان دوستان به همرهی.خدایا شکرت.


http://www.uc-njavan.ir/images/ajb14fh7uiyx3o9am5w.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/slurauf1w5gz2tdau9p.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/z705dm6bi2i35ir9d0qs.jpg
مشخصات تصاویر:شهید علیرضا احمدی / متولد مرند: 1343.02.15 / شهادت در مأؤوت عراق: 1366.12.25 / عملیات بیت المقدس3.


منبع: از یادداشتهای کارشناس موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار) / آذر 1391

تاری
6th December 2012, 07:49 PM
قسمتی از وصیت نامۀ شهید علیرضا احمدی:
«ما شهیدان آگاه و استادان و معلمان و مجاهدان بزرگی را تقدیم اسلام کرده­ایم اکنون بر ملت ماست که مسئول هستند راه شهیدان را ادامه دهند ... شعارها را به شعور تبدیل کنند»

تاری
17th December 2012, 12:15 AM
بنام خدای مهربان

دیروز ایثار شکل گرفت
و
امروز قلم یارای ثبت ایثار


http://files.facenama.com/i/attachments/1/1355658325895894_large.jpg

تاری
22nd December 2012, 05:45 PM
بنام خدای مهربان
شعری زیبا از دفترچه شهید محمود عطّاری
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است * دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
تیـغ بارد اگر آنجا که بود جـلوۀ دوسـت * تن ندادن ز وفـا، در دم خنـجر عجب است.»
و
«خواهم تو را مهمان کنم در گوشه ای از قلب خویش * آیا قبولش می کنی این گوشۀ ویرانه را»

http://uc-njavan.ir/images/nqj0r3axu0oa4arenp3.jpg

http://uc-njavan.ir/images/65jqry1fewjgmzkhuoaz.jpg
مشخصات تصاویر:دفترچه شهید محمود عطّاری / متولد مراغه روستای گوروان: 1346.05.07 / شهادت در پیرانشهر حاج عمران: 1365.02.28 / تحصیلات اول راهنمایی.

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

تاری
22nd December 2012, 05:52 PM
بنام خدای مهربان
جانمازسجّاده ، . . .
سجده گاه، . . .
سجده بر خدا، خدای مهربانی ها، سجّاده ی من، سجّاده ی تو و سجّاده ی شهداء.
ببینیم تا کجا سجّاده یمان رنگ خدا دارد چونان جانمازهای شهداء؟! بنگریم کُرنِش وجود خویشتن را در محراب عبادت که چه زمزمه هایی در آن جاری است؛ . . . سجّاده ای که به اشک دیده، در شب تن می شست!
سجّاده ای که به جای کاغذ حرف دل در خود ثبت می کرد تا پدری را از نگرانی دوری فرزند برهاند!
و سجّاده ای که بعد از سالها از زیر خاک بیرون می آید تا «من» را بیدار سازد از غفلت، از زمین، از خواب پر از شکّ و خیالات، از بستر نرم جهل، . . .
شرمنده ام بخدا!
سبحان الله

http://uc-njavan.ir/images/mk11nht4j2ro9fz0o0j.jpg

http://uc-njavan.ir/images/x6cpucthyq6pqj9kgy.jpg

مشخصات تصاویر:
آثار شهید حسن رزمجو / متولد خوی: 1342.08.06 / شهادت در عراق – ابوغریب (عملیات والفجر مقدماتی): 1362.01.22 / آرپی جی زن.

http://uc-njavan.ir/images/o3gsivzttb793darvj47.jpg
مشخصات تصویر:
جانماز شهید علی عابدی (جانماز حاوی نامه از طرف شهید به پدرش).

http://uc-njavan.ir/images/dp0mutn0pm8x0byclrk3.jpg

http://uc-njavan.ir/images/c1gf0v47mljpogdizj2i.jpg


http://uc-njavan.ir/images/mb4n618udkphv4n296e.jpg

مشخصات تصاویر:
شهید علی عابدی: متولد اهر: 1346.06.19 / شهادت در شلمچه (عملیات کربلای 8): 1366.01.29.

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

تاری
22nd December 2012, 06:31 PM
بنام خدای مهربان
«شمع می سوزد و از بین می رود، اما احساس آدمی از بین نمی رود»
جمله ی زیبایی است بر اوراق دفتر شهید!
مگر نه آنکه مفهوم «شهید» در به درک شهود رسیدن است! مگر نه آنکه دل که سوخت از پی درک عصمت، شاهدی می گردد بر کائنات! لحظه ی انتخاب جهاد و مبارک تر لحظه ی ورود بر خاک قربانگاه؛ و زیباترین لحظه، لحظه ی فنا به الله.
الله اکبرو دردناکترین لحظه بر آنکس که می بیند این صحنه را؛ لحظه های ناب سوختن در او جان می یابد و مراتب شهود را در سوختن های درون می پیماید. مگر نه آنکه عشق از سوختن سبب است؛ شهید یا شاهد در خدا محوری است که معنا می یابد، تا قامت شمع وارش را به ذکر او روشن سازد. ! ! !

زمان و مکان عجیبی است، موزه؛ پس بیاندیشیم در اندیشه ی مردان بزرگی که به راحتی اجازه ی اندیشیدن در تامل آنان را داریم.



http://uc-njavan.ir/images/1qtu0y1n5cmk9i6gof9.jpg


http://uc-njavan.ir/images/f1mgo59bl69j44820j2.jpg
مشخصات تصاویر: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی.

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

تاری
23rd December 2012, 08:42 PM
بنام خدای مهربان

جنگ و تجاوز به حریم شهر، بمباران شهری، نیروهای مردمی!
و

دفاع ملی – میهنی!

و اینک حرمت به مقام ایثارمقام شهیدو خاک وطن

http://uc-njavan.ir/images/fyiea7v9waqhzeyw544s.jpg

http://uc-njavan.ir/images/ji0hli8ak84cmmr9loj.jpg

http://uc-njavan.ir/images/sfkvque69ykbe8e8114.jpg



مشخصات تصاویر:



آثار شهید محمد علی احدی فرد: متولد تبریز، 1355.10.08 / شهادت در بمباران شهری تبریز (چهار راه عباسی): 1363.12.23.

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

تاری
23rd December 2012, 08:48 PM
بنام حق

زمان که گرد و غبار بر مکان دیروز می افکند، حس نوستالوژی با کهنگی است که دل را برای کنکاشی و سفری دوباره به گذشته فرا می خواند.

http://uc-njavan.ir/images/gb5uyxpzepzoihdnvmbr.jpg
مشخصات تصویر:
عکسی در حین مستندنگاری از اثر خوشنویسی شهید محمد حسین قاری راثی: متولد تبریز، 1348.11.24 / شهادت در خرمشهر شلمچه (عملیات کربلای 8) : 1366.03.03.

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
یاحق

تاری
3rd January 2013, 10:35 PM
http://www.uc-njavan.ir/images/l8d15za7arrddp4sdhq7.jpg

تاری
5th January 2013, 05:51 PM
http://www.uc-njavan.ir/images/u85i4o6vhvo81ezp0exx.jpg

تاری
13th January 2013, 06:12 PM
به­نام خدای مهربان

قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: ابراهیم عزّتی آزاد / متولد تبریز: 1345.06.20 / شهادت در عراق، جزیره مجنون، 1363 ، تحصیلات دوم متوسطه.

« اي خوشا ! لحظه اي که نداي ا... اکبر در کوه و دشت و بيابان پيچد و آتش سلاح ها دشمن را در خاک افکند و غرش تانک ها و خمپاره ها و توپ ها سکوت فضا را درهم شکند و زمين را به لرزه در آورد . خوشا ، لحظه اي که سلاح از کف بيافتد و خون چهره را گلگون نمايد و حجاب ها دريده شود و جان با فرقي خون بار و با قلبي عاشق و ديده اشک آلود به محضر جانان برسد و به لقاءالله بپوندند . . . اي خالق يکتا ! مگر کسي و چيزي به غير از تو مي تواند عاقبت به خيرم کند و از چنگ شيطان رهايم بخشد ! پس تو خود شاهدي که شيطان را از خود رانده و دنيا را رها کرده و به سوي تو مي آيم . بار خدايا ! وقتي به حسين فکر مي کنم که چطور بي يار و ياور ماند و عزيزانش را در مقابل چشمانش شهيد و اسير کردند ؛ به خود مي گويم يا اباعبدا... ! بيا ببين که فرزند برومندت ، امام امت ، چه سربازاني را تربيت کرده ؛ که از خون تو و رهروان تو پاسداري کنند و تا پاي جان پيش مي روند و بر عقيده خود استوارند . السلام عليک يا اباعبدا... و يا انصار دين ا... ! . . . اي حزب اللهيان ! جنگ چيز خوبي است ؛ بدانيد که امام اين حرف را روي حساب و کتاب مي فرمايد . بدانيد که جنگ عاشق را به معشوق مي رساند . جبهه نور است . جبهه بهشت عاشقان است . بياييد به جبهه ها که امروز اسلام به خون نياز دارد . . . بپا خيزيد و به جنگ با عدوان برخيزيد ؛ که جنگ ما چهره اي ربّاني و معنوي و روحاني دارد . جنگ ما ، جان را به جانان مي رساند و عاشق و معشوق را به هم پيوند مي دهد . بيائيد و پرواز کنيد به ملکوت ، پروازي حسين گونه ؛ که هر چه هست در خون است . بشتابيد به نصرت راه حسين و کمک کنيد به انصار حسين و پاسداران خون شهداي اسلام ؛ هر چند که در اين راه ، سر قربان و خون جاري مي شود . پدران و مادران و بازمانده هاي شهدا و اسراء ! رحمت و مغفرت و درود الهي بر شما که فرزنداني چنان تربيت مي کنيد که براي نجات دين رسول ا... قيام کرده و جان را جانانه نثار مي کنند و آن مي خواهند که امام و قرآن مي خواهد . لطف و کرم خدا بر شما که در قبال گلهاي پرپر شده تان جز انالله و انااليه راجعون چيزي نمي گوئيد و صبر مي کنيد . . . یکشنبه شب ساعت 9 ؛ 30/11/1362 . »

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
13th January 2013, 07:33 PM
به­نام خدای مهربان

قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: داود محمود زاده بنائی / متولد تبریز: 1347.00.00 / شهادت در عراق، جزیره مجنون/ 1362.10.27 (عملیات خیبر) / تحصیلات اول راهنمائی.

« . . . ما راست قامتان ، جاودانه تاريخ خواهيم ماند ؛ ( شهيد دكتر بهشتى ) . سپاهيان بفرمان خداوند دژهاى محكم اند ؛ ( نهج البلاغه ) . سپاس و نيايش بيكران خداى را كه وجودمان بخشيد و از حيوانيّتمان رهائى داد و به صراط حق راهمان نشان داد و بر اين رفتن آشنائى قرار داد كه بهترين درودها و گراميترين سلامها بر او و آل پاكش باد . . . با درود بيشتر به تمام رزمندگان آن عارفان شب و شيران روز كه به نداى امام عزيزشان و به فريادهاى گريان مردم مستضعف جامعه لبيك گفته و عازم جبهه هاى نبرد شدند و در مقابل صداميان سينه سپر كردند . آفرين بر چنين رزمندگان با ايمان و شجاع و درود فراوان بر شما مردم حزب ا... و هميشه در صحنه كه امام را ياوريد و اسلام را پشتيبان . اى امت مسلمان ! و اى آن كسانى كه اين وصيت مرا گوش مي كنيد ! بدانيد كه بخداى كعبه قسم ! من اين راه را ، راه حق مي دانم و با ميل و اشتياق خود اين راه را قبول كرده ام و من خود مى دانستم كه در اين راه بايد سر داد و بايد از تمام هستى خود گذشت ؛ بايد دنيا را رها ساخت و تمام نفسهاى شيطانى را زير پا گذاشت تا اينكه آن هدفى كه پيش داشتى به آن برسى ؛ همان راهى كه تمام پيامبران و امامان و پيروان آنان اين راه را رفته اند و حالا ماها بايد عاشقانه آن راه را برويم و تا به آن هدف برسيم ؛ ولى اگر خواستيم اين راه را برويم به خدا قسم از جان و مال بايد گذشت . . . پس بدانيد كه اين دنيا جايى نيست كه ما در اينجا بمانيم ؛ اينجا جاى گذر است . . . هر كه در اين بزم ، مقرّب تر است ؛ جام بلا بيشترش مي دهند.»
منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
16th January 2013, 08:05 PM
به­نام خدای مهربان
قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: صمد خنیا / متولد تبریز: 1344.02.20 / شهادت در قصر شیرین، سومار / 1361.07.10 / تحصیلات سوم راهنمائی.

« . . . ما پاسداران كه شاگردان مكتب او هستيم ؛ نيك مى دانيم كه روزمان عاشورا و جاى مملكتمان كربلا است . چرا كه عاشورا يك واقعه نيست ، يك مكتب است . مكتبى توحيدى و كربلا يك صحنه نيست و سپاهيان پاسدار به عين اليقين اين واقعيت را در يافته اند كه در يك دست قرآن و در دست ديگر سلاح و مي روند به شهادت برسند و تمام يزيديان زمان را در جاى خودشان بنشانند و شهادت دعوتى است بسوى همه نسلها و زمانى كه مى بينى برادران پاسدارت در مرزهاى حق عليه باطل مى جنگند و به خون خود مى غلطند بدان كه آنها مي توانند به اين معنى ، جامه عمل بپوشانند كه اگر مى توانى بميران و اگر نه بمير ؛ كه اين سخن را رهبر و مولا و سرور آزادگان حسين (ع) هزار و چهار صد سال پيش فرموده است . . . جامعه اى كه بخواهد حكومت الله در آن حكمفرما باشد ؛ امكان ندارد ، مگر به يك شرط كه بايد خون داد و شهيد شد ؛ بايد جهاد كرد تا اينكه به آرزوى ديرينه خود رسيد . و خوشبختانه مكتب ما مكتب مبارزه و جهاد و هجرت در راه خداست بر عليه مستكبران زمان . . . »

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
21st January 2013, 01:05 AM
به­نام خدای مهربان
قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: محمدرضا محمدپور صبور / متولد تبریز: 1344.01.01 / شهادت در عراق، جزیره مجنون/ 1362.12.09 (عملیات خیبر) / تحصیلات اول متوسطه.

« . . . آفرين بر سربلند پدرم و سرافراز مادرم !شما اى پدر و مادر بزرگوار و مهربان ام ! افتخار كنيد و خوشحال باشيد از اينكه خداوند شما را قبول و دوستان و اولياء خود را از پسران شما انتخاب نمودند . . . همانطور كه مي‌دانيد چه شورى و عشق و آتش و غوغاى در دلم است ، كه توان صبر را از من گرفته و چنان مرا غرق خود ساخته كه خودم هم نمي توانم خودم را نگهدارم . من با ياد خدا و توكل بر او و عشق حسينى ، قدم به ميدان مقدس جهاد مي‌گذارم و قول مي دهم كه در ميدان نبرد مثل ابوالفضل العباس ، فرزند ام البنين باشم و پرچم اسلام را بدوش بكشم ( انشاء الله ) چنان بر صف عنكبوتى بعثيان كافر ، حمله ور شوم كه انتقام خون حسين و مظلوميت اسلام عزيز را از آنها بگيرم . . . »

منبع: موزه­ی شهدای تبریز (بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
21st January 2013, 01:11 AM
به­نام خدای مهربان
قسمتهایی از فراز وصیت نامه ی شهید گرامی: مقصود دبّاغی نژاد / متولد تبریز: 1331.12.01 / شهادت در عراق، جزیره مجنون/ 1362.12.07 (عملیات خیبر) / ستوانیار 3 (کادر ارتش).
بسم الله الرحمن الرحيم خداى عزيزم تو مرا بهتر از من مى‌شناسى اگر در تمام زندگى عملى باصطلاح صالح انجام داده باشم من مى گويم خالص نبوده حالا تو بهتر مي دانى اقرار مى‌كنم كه بنده خوبى براى تو نبودم و كمتر از آن هستم كه با تو سخن گويم . چگونه پيش تو برگردم ‌كه از شرم و خجالت مي ميرم . مي دانم تو حسين (ع) را خيلى دوست دارى مي دانم كه حسين دوست و محبوب توست مي دانم كه حسين بنده شايسته توست آخه عاشق صادقى بود او راست گفت كه تو را دوست دارد و ثابت كرد آنزمان كه فرزند شش ساله اش را در دست مباركش تير باران كردند و خون گلويش را ريختند مولايم حسين خون اصغرش را گرفت و بسوى آسمان پرتاب كرد و عرض كرد : الهى حسين ديگر چيزى ندارد كه در راهت بدهد . عرض مي كنم الهى من خيلى نا چيزم و اعتراف مى كنم كه خيلى بدم از همه بدتر منم ؛ ولى خدا تو مى دانى كه حسين (ع) را خيلى دوست دارم و على (ع) را دوست دارم و حضرت محمد (ص) را دوست دارم و امام زمان (ع) را خيلى دوست دارم امام امت را خيلى دوست دارم تو خودت شاهدى كه هر كه بتو نزديك است من او را دوستش دارم و هميشه تلاش كرده ام كه خوب باشم ولى همت نداشتم و شيطان و نفس اماره خيلى به من فشار آورده اند و من خيلى به خودم ظلم كرده ام . الهى ! تو خيلى پاكى و تمام ناپاكيها از سوى من است هر چه خود را ناپاك يافتم تو را به سبحانى در يافتم ؛ هر چه به عيوب نفسانى خودم پى بردم همانقدر تو را بى عيب يافتم ؛ هر چه خود را نيازمند فهميدم تو را بى نياز دانستم و آنگاه كه دلم را زنده فرمودى مست در عشقت آرزوى لقاء نمودم و آنگاه كه از تو غفلت نمودم دلم مرد و هر دم كه فكر تو از دلم خالى شد شيطان در او داخل شد . واى بر من ! تو لطف كردى و من گناه . تو كَرَم كردى و من بى ادبى . تو بخشيدى و من عاصى تر شدم . واى بر من ! واى از اين خجالت ! من حقم است كه عذاب شوم اگر عذاب مى كنى بكن ؛ ولى بگو كه بخشيده اى . اگر مي سوزانى بسوزان ؛ ولى اي كاش بتوانم تو را دوست داشته باشم و در جهنم فرياد زنم : اى اهل جهنم ! من كه دارم مي سوزم بخاطر گناه خودم هست و هيچ از خدا ناراحت نيستم كه عين عدالت هست و آتش جهنم كه مرا مى سوزاند آتشى است كه در دنيا از نفهمى ها و كج رويهاى خودم و از گناهان خودم درست شده است و فرياد مى زنم كه : چون خدايم مرا مي سوزاند پس دوستش دارم . مي سوزم ولى دوستش دارم . مى ميرم ولى دوستش دارم . كباب مي شوم ولى خدا را مى خواهم . خدايا ! كمكم كن ‌. نه به بهشت فكر مى كنم و نه به جهنم ؛ به خودت فكر مي كنم . دنيا را دادم به دنيا پرستان دنى و پست ، باشد تا كام دل را از او بگيرند ؛ باشد تا از تو دور بشوند ؛ باشد تا دم فرو بستن چشم و بيدار بشوند و ( واحسرتا ) بخورند . اى مردم ! اى انسانها ! شما انسانيد ؛ خداى من بشما ( قسم ) خيانت نكنيد و فكركنيد و بيدار شويد ؛ بفهميد مرگ در كمين شماست ؛ بدانيد دنيا بازى و سرگرمى است . محل زندگى ما در آن دنياست ؛ به اين دنيا دل مبنديد ؛ اگر به خدا ايمان داريد اطاعت از او و صاحبان امرش بكنيد و اطاعت كردن تنها به گفتن فايده ندارد خودتان را فريب ندهيد ؛ دارم اعلام مي كنم همه گناهكاريد عجیب شما را از خدايتان باز ندارد ؛ هى نگوئيد كه چگونه زندگى كنم ؛ بگوئيد كه براى چه زندگى بكنم‌ ؛ دو روز دنيا تمام مي شود ، به فكر آن دنيا باشيد كه آنجا چگونه زندگى كنيد ، اينجا هر طور باشد تمام مي شود ؛ اينجا اين دنياى خاكى براى انسان ملكوتى زندان است ؛ قفس است ؛ ببريد از اين دنيا ميله هاى آهنين اين دنيا را ، بشكنيد زنجيرهاى وابستگى به اين دنيا را ، پاره كنيد ؛ خود را بسازيد و به استقبال مرگ بشتابيد از همه ببريد و به او بپيونديد ؛ باز گشت همه ما بسوى اوست . هر چه هست اوست ما همه هيچيم باقى اوست ما همه فانى هستيم اين زندگى نيست كه شما داريد . اى مردم ! بدانيد كه زندگى و زنده كسانى هستند كه دل آنها به نور ايمان روشن است و ايمان دارند و آنها همين طرفداران بى نام و نشان حضرت امام خمینی هستند ؛ اين شهيدان و خانواده هاى محترم آنها هستند كه زنده هست . همين‌ها ، اين پير مردها كه مي روند جبهه و در پشتيبانى با ديده هاى گريان و لبهاى ذاكر و قلب پاك به دين خدا خدمت مى كنند ؛ همین مادران ؛ همين پاسداران و بسيجى ها ، آنهائيكه امثال غلامحسين عزيزم و محسن پاكم و ساير شهدا و يعقوب صبورى و رضا بابازاده و سايرين جان دادند ؛ ايشان زنده اند و حقيقت وجود و آفرينش را فهميده اند ؛ بقيه عين كِرم به خود مى لولند و غافل اند از اينكه مرگى هست و همه رفتنى هستيم و به حساب و كتاب ما خواهند رسيد ؛ گناه نكنيد بياييد توبه كنيد و بر گرديد ؛ خدا شما را دوست دارد او را دوست بداريد . خدايا ! تو را قسم به جان حسين عزيزت كه اجازه بفرما خون نا مقدسم را به خون حسين محبوب (ع) مخلوط نمايم . مي دانم آنچه كه زشتيهاى عمل مرا مى‌شويد تا حدى كه من نامه عملم طورى پاك شود كه اجازه ورود به محل انس را داشته باشم و اجازه داشته باشم وارد سراپرده قُدسَت گردم ؛ آنجا كه محل قرب است و محل خود را نديدن و خدا را ديدن ؛ آنجا كه فقط توئى و غير از تو نيست و آنجا كه به لقاء تو برسم . خدا خون است خونم كه در راه عشق تو ريخته شود و بشويد هر آن كه چه شستنى است از موانع و حجاب بين من و تو . اگر شهادت نصيبم كنى بمادرم نيز صبر عطا فرما تا از امتحان قبول بشود و به خواهرانم و به فرزندانم توفيق يقين و ايمان و صداقت و شهادت بده تا بندگان خوبت باشند و تو از آنها راضى باشى . به مادرم بگوئيد ناراحت نباشد زود باشد تا در اين دنيا همديگر را ملاقات كنيم و آنوقت متوجه خواهد شد كه اگر غصه اى هم خورده از جيبش رفته و افسوس خواهد خورد و پشيمان خواهد شد كه چرا جشن نگرفته و همه مادران را متوجه ‌اين حقيقت بزرگ نكرده است كه اگر فرزندشان شهيد شده بدانند كه به بالاترين و بلند ترين مقام خوشبختى كه از حد تصور خارج است رسيده اند و آنوقت آرزو خواهند كرد كه اي كاش تمام فرزندانشان را در راه خدا ى بسيار خوب و عزيز فدا مي ساختند . برادران و عزيزانم ، ما طرفدار انقلاب اسلامى هستيم اسلام بر مبناى قرآن مجيد استوار مي شود كه تمامى دستورات و قوانين آن الهى بوده و دست بشر در او نرفته است و اگر روزى قرآن مجيد بصورت بشر ظاهر بشود حتما رسول خدا (ص) و يا على (ع) مي شود ؛ پس بنابر اين ، انقلاب اسلامى ما بايد بر اساس افكار و سيره رسول خدا به حركت خود ادامه دهد و غير از اين باشد انقلاب اسلامى نيست و امروز هر كس در هر لباس ودر هر پست ومقام بخواهد ازخط رسول اكرم (ص) وعلى (ع) كه در امام خمينى عينيت يافته ، خارج بشود ضد انقلاب است و بايد جامعه اسلامى او را شناخته و دست او را از انقلاب اسلامى كوتاه كند . فريب ظاهر اشخاص و شخصيت افراد را نخوريد و بقول مولاى ما على (ع) اشخاص را با حق بسنجيد نه حق را با اشخاص و بدانيد كسانيكه خودشان را نشناخته اند نخواهند توانست جامعه را بسازند . كسانى مي تواند عدالت اجتماعى را بوجود بياورند كه خودشان عادل باشند و مكتب اسلام است كه مي تواند انسانها و جامعه را بسازد و اگر كسى نتواند دستورات و احكام اسلام را در وجود خود حاكم نمايد ، چگونه مى تواند اسلام را در جامعه حاكم نمايد شما همه امام را الگو قرار بدهيد ببينيد فكر امام چيست و هميشه خود را با اولياى خدا مقايسه كنيد تا بجائى برسيد انشاالله . برادران عزيز مسجد را بدانيد وآگاه باشيد راهى كه برادر ايمانيم غلامحسين توفيقى پيمود ، همان صراط مستقيم است بيدار شويد و يك آن از خودسازى و تزكيه نفس ، غفلت نكنيد . از عموم برادران مسجد كه همه عزيزان من هستند مى خواهم كه برادرى را بين خودشان حفظ كنند و تقوا پيشه كنند و با خدا باشند و هرگز اختلاف نكنند و بحرف مسئولين گوش كنند انشا اله و اگر برادر حسين حسنزاده شهيد نشد و برگشت تمام مسئوليت مرا چه در مساجد و چه در محله بعهده بگيرد و همه عزيزانم را توصيه مى كنم كه از او تا زمانيكه درراه خداست اطاعت كنيد چون او نتيجه تمام تلاشم مى باشد .
منبع: موزه­ی شهدای تبریز (بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار).............................

تاری
7th March 2013, 10:26 PM
[golrooz][golrooz]



خدای من!

هر چه می روم کمتر می یابم آن وجه سیمای شهداء را در مردان امروز جاری در زمین!
خیال زمان زهد جبهه ها یادش بخیر

الله اکبر


[golrooz][golrooz][golrooz]

تاری
17th March 2013, 01:26 AM
بنام خدای مهربان

صفای دولت دوستان و گرم نشاط روحانی
خوشا خنده
خوشا همره
....
برای شادی روح شهداء صلوات یادمون نره.

http://www.uc-njavan.ir/images/lf5kw0fd9wxp7ohbinrj.jpg



منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
17th March 2013, 01:41 AM
http://www.uc-njavan.ir/images/ntfdewm933fy7p1v4t1.jpg

تاری
19th July 2013, 05:41 AM
بنام خدا
در مستندنگاری آثار موزه به اثری برخورد نمودم که زمان از من ربود برای تاملی دیگر در اندیشه شهدا. لازم دانستم آن را در این بخش که موزه مجزای است ثبت نمایم برای علاقمندان. اثر نامه ای است که شهید یونس تیغ زن آن را برای دوستانش در جبهه نوشته است و بعد از مدتی خود نیز بدانها ملحق شده و مشخص است که به درجه شهادت نیز نائل آمده است.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــ
نامه شهید برای دوستانش در جبهه: یونس تیغ زن / متولد:مراغه 1336.11.10 / شهادت: آبادان / 1365.02.21 / عملیات والفجر 8.

بسمه تعالی
خدمت برادران جهادگر عزیزم عباس صادقی، اسلام نجاری، اسد قربانی و دیگر مجاهدان راه حقّ حقیقت که امکان نامبردن یک یک آنها وجود ندارد. امیدوارم مرا به قدمت جهاد و نیروی ایمان شان بخشیده باشند. سلام می رسانم امید است سلام این بنده پر تقصیر را پذیرا باشند با اینکه ما لیاقت این را نداریم که با مجاهدان راه الله مکاتبه نمائیم زیرا ارزش آنها نزد خدا بالاتر از این حرفهاست. ما که در شمار رزمندگان و توجیه گران و دلیل تراشان کنار کشیده گان از صحنه عمل بیش نیستیم بخیال اینکه ما در پشت جبهه لازم هستیم و حقیقت امر چنین نیست در اینجا مشغول جنگ قدرت هستیم و زور آزمائی و معامله بر سر اسلام و در کارها نیز کمتر انگیزه خدائی دیده می شود با اینکه بهترین شعارها را می دهیم. شعار فی سبیل الله بودن کارهایمان، ولی در عمل در جهت فی سبیل مقام یا مال و . . . هزاران طاغوت دیگر حرکت می کنیم.ما هنوز بت پرست هستیم که ادعای خداپرستی می کنیم بتی که از تمام بتها بزرگتر و قوی تر و خطرناکتر است بت اعظم (نفس)، ما نتوانستیم از این بت درونی بیرون بیائیم که تمام بت های بیرونی را نیرو از آن است و از آن فرمان می گیرند. از مجاهدان راه الله مصّرانه می خواهم که ما را دعا کنند تا شاید نیرویی پیدا کنیم برای رهائی از این بت بزرگ و از مرحله شعار به مرحله ایمان و عمل برسیم زیرا ایمان سرچشمه تحوّلی عظیم در سرتا سر حیات آدمی است که اگر این تحول نباشد باید در وجود ایمان واقعی تردید داشت. ایمانی که آدمی را به کنج خلوت براند و او را نسبت به سرنوشت جامعه خویش بی تفاوت گرداند ایمان واقعی نیست. چنانکه امیر (ع) ایمان را اعتقاد به دل، اقرار به زبان و عمل به اعضاء و جوارح معرفی فرموده است ولی ما فقط در اقرار به زبان مانده ایم و به چار ستون اساسی ایمان بی حرکت و بی توجه شده ایم که آن چهار عبارتند از (صبر – یقین – عدل – جهاد) پس ما در خسران هستیم خسران یعنی از سرمایه خوردن. ما داریم سرمایه عمر خود را بیهوده تلف می کنیم بدون اینکه برای روز دیگر چیزی ذخیره کنیم انبان از سرمایه تهی می گردانیم چنانکه شاعر می فرماید:
خجل آنکس که رفت و کار نساخت ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ کوس رحلت زدند و بار نسـاخت
نـکو گـفت لقمـان کـه نـا زیـستن ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ به از سالـها بـر خطـا زیـستن
هـم از بـامـدادان در کلـبه بـست ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــ به از سود و سرمایه دادن ز دست
.
خلق اطفالند جز مرد خدا ـــــــــــــــــــــــــ ــــــ نیست بانع جز رهیده از هوا
گفت دنیا لعب و لهو است ـــــــــــــــــــــــــ ـــــ ماکودکیم و راست فرماید خدا
از لعب بیرون نرفتی کودکی ـــــــــــــــــــــــــ ــــ بی زکاوت روح کی باشد زکی
آری ما طفل هستیم چون مرد خدا نیستیم و سرمایه عمر را بیهوده از دست می دهیم و به لعب لهو دنیا مشغول هستیم مانند کودکی که اگر یک چیز بی ارزش را به او دهی در عوض چیز با ارزشی را می توانی از دست او بستانی. ما حالا چنین شده ایم چیز با ارزش را که همانا جهاد در راه خداست با چیز بی ارزش دیگر عوض کردیم راستی چقدر در گمراهی هستیم و در ضمن این کارهای غلط خود را توجیه می کنیم.خلاصه زیاد سرتان را به درد نیاورم و وقتتان را با این شعارها نگیرم که ره دراز است و توشه ای هم برنداشته ام اما در چند تا دعا برای خودمان می کنم تا به واسطه شما مجاهدان ما نیز شاید رستگار شدیم امید است که شما نیز ما را دعا کنید تا ما نیز بیدار شویم.خدایا نیرویی دهخدایا جهل آمیخته با خودخواهی مرا رایگان ابزار قتّاله دشمن برای حمله به دوست نساز.خدایا شهرت و مقام منی را که می خواهم باشم قربانی منی که می خواهند باشم نکند؛ و به من تقوای ستیز بیاموز تا در بند مسئولیت نلغزم و از تقوی پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.خدایا رحمتی کن تا ایمان نان و نام برایم نیاورد توانم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنمخدایا به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نا امیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح، کار بی پاداش، فداکاری بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، عشق بی هوس، مناعت بی غرور، دوستداشتن بی آنکه دوست بداند ارزانی دار.با توجه به اینکه فردی مقصری هستم ولی امیدوارم زیرا:
خداوندی چنین بخشنده داریم ــــــــــــــــــــــ که با چندین گنه امیدواریـم
خـدایـا گـر بخـوانی ور برانـی ــــــــــــــــــــــ جـز انعامت دری دیگر نداریم
سـرافـرازیم اگر بر بنده بخشی ــــــــــــــــــــــ و گرنه از گـنه سـر بـر نیاریم
نگویم خـدمت آوریدم و طاعت ــــــــــــــــــــــ که ازتقصیر خدمت شرمساریم
مباد آن روز کـز درگـاه لطفت ــــــــــــــــــــــ بدست نا امیدی سـر بخواریم
به امید پیروزی نهائی رزمندگان اسلام در تمام جبهه های حق علیه باطل و نابودی تمام طاغوت های زمان مانند صدام و دیگر شیاطین کوچک و بزرگ. امیدوارم به نیروی ایمانتان و قوت جهادتان ما بندگان روسیاه را بخشیده باشید که تا به حال نتونستم حتی نامه ای برای شما بنویسم چون از موقعیت شما خبر نداشتم و از اینکه حالا نیز نتوانستم به تک تک شما نامه بنویسم.خداحافظ و ناصر شما باد!ب
رادر حقیر پر تقصیر شما: یونس تیغ زن 12/1361

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
26th July 2013, 01:36 AM
فرازی از وصیت نامه شهید: علی کاری
(1343 – 1364) اروند رود (والفجر 8)
خدایا! می دانی که چه می کشیم. پنداری که چون شمع ذوب می شویم. ما از مردن نمی هراسیم؛ اما می ترسیم بعد از ما ایمان را سر ببرند. و اگر سوزیم هم که روشنایی می رود و جای خود را دوباره به شب می سپارد. پس چه باید کرد؟ از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید شویم تا آینده بماند. هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید تا فردا شهید نشویم. عجب دردی! چه می شد امروز شهید می شدیم و فردا زنده می شدیم تا دوباره شهید شویم. آری همه یاران سوی مرگ رفتند در حالیکه نگران فردا بودند.خدایا! من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفا دارم؛ زیرا که به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار ما را بکشند و تو زنده مان کنی دست از او نخواهیم کشید.

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
26th July 2013, 01:38 AM
فرازی از مناجات شهید: محمود عطاری گوروان
(1346 – 1365) حاج عمران
خدایا! مرا ببخش.
از اینکه غیبت کردم و از دیگران بدی گفتم و خودم را نیک جلوه دادم.
از اینکه: به والدینم احترام نگذاشتم.
از اینکه: برای برتری خودم، دیگران را خوار و سبک کردم.
از اینکه: تعهدهایی را که با خدای خویش بستم شکستم.
از اینکه: همواره از دیگران عیب جویی و نکوهش کردم و عیوب خود را فراموش نمودم.
از اینکه: سخنانی را گفتم و بدان عمل نکردم.
از اینکه: برای مقابله با دشمنان به جای بینش مکتبی و عدالت خواهانه بر اساس خودخواهی قضاوت نمودم.
از اینکه: دیگران را مسخره و تحقیر کردم تا اشتباهات خودم پوشانده شود.
از اینکه: آگاهی ها و علوم را در اختیار دیگران قرار ندادم.
از اینکه: مانند جاسوسان خبر چینی در اسرار خصوصی مردم دخالت و تجسس کردم.
از اینکه قول دادم اما خلاف عمل کردم
اینکه: برای پیاده کردن قوانین نماز در جامعه سستی نمودم.
از اینکه: گذشت شب و روز حرکت هستی سبب رشد و پندگیری من نشد.
از اینکه: شب خوابیدم، بدون اینکه برای رفع مشکلات مسلمین کوشش انجام دهم.
از اینکه: کارهایم را برای ریاست طلبی و شهرت طلبی انجام دادم.
از اینکه: در کارها تنها خودم را محور قرار دادم نه خدا را.
از اینکه: سنجیده، حساب شده و با فکر سخن نگفتم.
از اینکه: گمانهای بیمورد و نفاق افکن بدیگران بستم.
از اینکه: حاضر نشدم به خاطر آسایش دیگران خود را به سختی اندازم.
از اینکه حلال و حرام دین خدا را دگرگون جلوه دادم.
از اینکه: چشمانم را از نگاههای فساد انگیز نپوشاندم.
از اینکه: با کسانی پیوند دوستی بستم که هنوز از روابط طاغوت هجرت نکرده اند.
از اینکه: از انجام عمل حق خوداری کردم؛ بخاطر اینکه ضرر خودم و پدر و مادرم و دوستانم بود
محمود عطاری
ـــــــــــــــــ

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
26th July 2013, 01:45 AM
بنام خدای مهربان
مطالعه و مرور خاطرات شهدا گر چه ما را به دنیای متفاوت و وسیعی می کشاند؛ اما در این میان آنچه برای بنده کنجکاو بیش از پیش تأمل برانگیز می شود دست یافتن به ارتباط بین زمین و زمان در کائنات است. نوع و شیوه زندگی که برای هر انسانی رقم می خورد بر چه قانونی استوار است؟!بگذریم؛ که مجبور به گذشتنیم. چرا که غرق شدن در ابهامات، ظرفی بیش از ظرفیت ما می طلبد که چیستی آن هم دشوار و یا ناممکن.
و اما . . .
خاطره ای از زبان خواهر شهید: محمد باقر مستقیم نوروزی
نام پدر: علی – تاریخ تولد: 02/02/1347 – تاریخ شهادت: 15/05/1366 – محل شهادت: آذربایجان غربی – سردشت – نام عملیات: نصر 7.
محمد باقر با حضور همیشگی در نماز جماعت و جمعه در ادای فرایض دینی کوشا بود. نماز شب او هرگز ترک نمی شد و با صوت زیبائی قرآن را تلاوت می نمود و به معنی آن توجه داشت. در طول زندگی و عمر کوتاهش هرگز کسی را اذیت نکرده بود و همه از خوبی ها و کمک های او می گفتند. اگر کسی احتیاج به کمک داشت دریغ نمی کرد چه جانی و چه مالی. هرگز از او عمل زشتی سر نزده بود؛ و در مدرسه فردی فعّال مفید بود. در ایام عزاداری امام حسین (ع) همیشه پیش قدم بود. در ایام ماه رمضان با زبان روزه به کمک نیازمندان می شتافت؛ و شب ها شب زنده داری می کرد و به عبادت خدا مشغول می گشت.

خواب مادر بزرگ شهید و تعبیر آن

مادر بزرگ مومن و متدیّن شهید نقل می کنند: وقتی پدر شهید به خواستگاری مادر شهید رفته و منتظر جواب بودند؛ که در این حال خانواده مادر شهید برای این وصلت تردید داشتند. در همان شب مادر بزرگ شهید خواب می بینند که از طرف خداوند به او یک پنجلابه می دهند؛ که بر روی آن اسم پنچ تن نوشته شده بود؛ که یکی از اسم های پنج تن به صورت نوری درآمده و به آسمان شتاب می گیرد. مادر بزرگ شهید فردای اون روز می گوید: «جواب من بله است و بنا به خواب بنده، احتمال دارد این زوج صاحب چهار پسر و یک دختر شوند که یکی از اینها فرد بسیار مومن و مورد قبول همگان گشته و در پیشگاه خداوند فرد بسیار خوبی گردد» که بعد از گذشت زمان همین اتفاق هم می افتد؛ و این زوج صاحب چهار پسر و یک دختر می شوند که اسم هایشان هم از نام و القاب پنج تن می باشد؛ و از بین آنها محمدباقر به درجه رفیع شهادت نائل می گردد.

محبت مادر و فرزندی

بنا به نقل مرحومه مادر شهید که بسیار مومن بوده؛ می گفتند همیشه آرزو داشتم جانم را برای خدا و ائمه اطهار قربانی نمایم. . . . روزی در حیاط منزل بعد از نماز، به حالت رویا دیدم نوری از آسمان به طرف من آمد و مرا آنقدر فشار داد که نزدیک بود روحم از وجودم درآید؛ و دوباره به طرف آسمان رفت. بعد از چند سال که صاحب این پسر شدم، احساس می کردم که دیگر هیچ چیز و هیچ کس مثل محمدباقر برای من این قدر نزدیک تر و خوش آیندتر نیست. وقتی که شهید شد دوری او را نمی تواستم تحمل کنم. به یاد دعاهای سر نماز شبم افتادم که آرزو داشتم جانم را برای خدا فدا کنم. حال می بینم جانی بالاتر از جان فرزندم که از تمامی فرزندانم بیشتر دوستش می داشتم نبوده؛ که آن را هم فدا کردم. محمد باقر را خداوند برای خود آفریده بود.

خواب دخترخاله شهید قبل از شهادت ایشان

یک هفته فبل از رسیدن خبر شهادت محمدباقر، دختر خاله وی در خواب می بیند: فرشته هایی از آسمان یک گردنبند پر از نگین و الماس را آورده و به گردن مادر شهید محمدباقر انداختند؛ که یکی از نگین های آن گردنبند مثل چراغی روشن شده و همه جا را روشن می کند. . . . بعد از چند روز خبر شهادت محمدباقر به خانواده می رسد.

عشق به خدا و اهل بیت (ع)

محمدباقر دائم در نامه ها و دفترخاطراتش و به زبان هم می گفت و می نوشت که: من در راه خدا و اسلام و امام حسین (ع) حاضرم جانم را فدا کرده و خاکستر شوم.

شهید در طفولیت:

شیر خوردن محمد باقر تا دو سالگی همیشه با وضوی مادر همراه بوده؛ و قبل از تولد وی نیز، مادرش به عبادت و نماز شب و تلاوت قرآن مبادرت داشتند.

ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ
الله اکبر
از خواندن دست نوشته ها، خاطرات و ماجراهای زندگی شهدا، جز پی بردن به سرشت پاک آنان درس برجسته ای نیست که بدان تامل ننمایی. خدایا! آگه ام ساز و بیدار، تا به غفلت قدمهای زندگی را نپیمایم؛ و بدان حق زیبای انسانیت که لایق وجود است دست یابم. آمین.

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
16th September 2013, 07:35 PM
بنام خدای مهربان

آقای بهزاد پروین قدس یکی از عکاسان معروف جنگ در حال شرح نویسی بر پشت عکس
عکس شهیدی (شهید حسین نوبخت امین آبادی) که بر گونه اش بوسه زده می شود توسط آقای پروین قدس در عملیات بیت المقدس 3 در ماووت عراق ثبت شده است.

http://www.uc-njavan.ir/images/80qfc25y5ogx6u80oulq.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/36uh8bf4f1so7mmn72d.jpg


http://www.uc-njavan.ir/images/h67jay7yzohlferzouw.jpg



خدایا شکرت

روز ثبت این عکس !!!
25 اسفند 1366
ماووت عراق
بیت المقدس 3

الله اکبر

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
9th November 2013, 09:38 PM
یاهو مددی

باز زمزمه راز محرّم شد و ما در خوابیم ...


http://www.uc-njavan.ir/images/qwctpvdl2kt07sa3udjb.jpg

تاری
22nd November 2013, 03:49 PM
به نام الله

عکس
تصویر
گویاترین زبان قصه تاریخ

عکسهایی از آلبوم شهید عبداله حقوقی شیشوان
به متن تابلوها دقت کنیم...
سبحان الله

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

http://www.uc-njavan.ir/images/rxheocxo4w9wcvamj8oq.jpg
http://www.uc-njavan.ir/images/fdxo142vb1gzlfi73tw.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/76581uo9tjmy9j4fom8.jpg

تاری
22nd November 2013, 05:25 PM
بروشور موزه شهدای استان آذربایجان شرقی
با طراحی دوست عزیزم خانم فهیمه ایراندوستت تهیه گردید.

http://www.uc-njavan.ir/images/zja5d0xvkylic0jihl0p.jpg

http://www.uc-njavan.ir/images/2yvwkcfg73nw5kvpnul9.jpg



منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:06 AM
http://uc-njavan.ir/images/esc6ai9morwauqh7gz6a.jpg

http://uc-njavan.ir/images/goq2yld65aruh9kfycy.jpg


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:21 AM
http://uc-njavan.ir/images/l07hwqjupau9dx5efk81.jpg

http://uc-njavan.ir/images/wygu6d6qcpjusbt837p.jpg

http://uc-njavan.ir/images/6za08lot7pmxov3s3c.jpg

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:23 AM
http://uc-njavan.ir/images/0w4gwqjf2toowte7yx8.jpg

http://uc-njavan.ir/images/bp0n53f2wamt1pcl1j67.jpg


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:25 AM
http://uc-njavan.ir/images/xnzrhfxodd069qcw4ecc.jpg

http://uc-njavan.ir/images/h9r1vegj70iy6orjw658.jpg

http://uc-njavan.ir/images/6ef24kar9j6bdp0twgu.jpg

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:27 AM
http://uc-njavan.ir/images/4dyorf26w8wzgwsgswk5.jpg

http://uc-njavan.ir/images/o5gfd3w5p0boi6fgduh.jpg


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:33 AM
http://uc-njavan.ir/images/wobpo5gl8veim5djyfz.jpg

http://uc-njavan.ir/images/2bcgow4viuibr3yhqpg.jpg

http://uc-njavan.ir/images/yd7rszntql5idyffvtx0.jpg





منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:35 AM
http://uc-njavan.ir/images/jj6909slajdygkddpb.jpg

http://uc-njavan.ir/images/3mg7nwgfw2cwewrxix7.jpg

http://uc-njavan.ir/images/54th3hwfdie3dq6v4njy.jpg

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:38 AM
http://uc-njavan.ir/images/lv7x77irw7eky9e1cp.jpg

http://uc-njavan.ir/images/ghvho3v5iah7q2s1zbf.jpg

http://uc-njavan.ir/images/p4hlsgq2sa24e3rv2r6.jpg


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:42 AM
یارب مددی فرو نریزیم!
آمین!

بارها و بارها این متن وصیت را خوانده ام و به زیبایی پیامش تنم لرزیده....
اکنون در کجایی زمانیم که شهدا چه گفتند و الان کجاست!!!

http://uc-njavan.ir/images/qujrtmmd8mqxnfrdnxi.jpg

http://uc-njavan.ir/images/6d7oqglmc1aadvx1qu88.jpg

http://uc-njavan.ir/images/bglymqev5vexbopsc7o.jpg


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:46 AM
http://uc-njavan.ir/images/sx83zreexcb4uo3m72.jpg

http://uc-njavan.ir/images/v7j9z1m99x8u2rudqdx.jpg


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:51 AM
http://uc-njavan.ir/images/sp2zybexqvphgflo9u9.jpg

کارنامه کنکور شهید میر عادل توارا
http://uc-njavan.ir/images/ziz20ctlix4addgy3bk9.jpg

منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:54 AM
http://uc-njavan.ir/images/khyrzh7ky3u742w1qoh.jpg

http://uc-njavan.ir/images/3x1k5bv8nejewkhraz9.jpg

http://uc-njavan.ir/images/73b8z9vmkdswjmm91v2m.jpg

http://uc-njavan.ir/images/b9bzmz37nfog8xkngo8.jpg


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

تاری
14th February 2014, 10:59 AM
خدایا مددی فرو نریزیم در ایمان راسخ قلبی خویشتن!
آمین!

عاشق صفای این سفره ام، کاش باز سفره هایی باز شود با این همه صداقت و بی ریایی و خاکی، هم در خانه های دل و هم در خانه های آجری...
سبحان الله
کجا رفت لبخندها و حرفهای زیبای عشق!!!
و اما
ما چرا اینگونه سرد و بی روح شدیم در حجاب شعرها....

http://uc-njavan.ir/images/ajjtl6oc0qi8qk98pm.jpg

http://uc-njavan.ir/images/98okyfp8xdz5sd80x57r.jpg


منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد