نارون1
12th November 2012, 11:45 AM
http://www.ensani.ir/App_Themes/WebSite/Images/bullet-arrow.gif کودکان حق آزمودن آموزههای ما را دارند
http://www.ensani.ir/storage/Images/20121020134315cb-%d9%81%d9%84%d8%b3%d9%81%d9%87%20%da%a9%d9%88%d8%a f%da%a9.jpg
احساس ضرورت ونیاز به تغییرو تحول آموزشی از کجا به وجود میآید؟خیلیها این ضرورت را احساس نمیکنندو معتقدند آموزش وپرورش سنتی ما هم بزرگانی چون حسابیها را پرورش داده است. این احساس ضرورت گروه مطالعاتی فلسفه برای کودکان (فبک) به کجا برمیگردد؟
این مسئله به تغییر پارادایم مربوط میشود. برنامه فلسفه برای کودکان ونوجوانان یک پارادایم مستقل با مولفههای نظری قوی است که بیشتر به بازنگری درنظریات پیاژه و کشفیات جدید مغایر درروانشناسی بر میگردد. لذا احساس ضرورت تفکر پروری برای کودک، فقط برای ایران نیست.در شرایط حاضر ما نمیتوانیم فقط با تکیه برتقویت حافظه،زندگی پیچیده امروز را پیش ببریم در نتیجه نمیتوانیم این علوم گسترده، متنوع و متعدد امروزی که در دانشگاهها تدریس میشود رابه حافظه بسپاریم.
ما در عصر امروز نیاز به قدرت پردازش و تشخیص داریم تا بتوانیم درباره دادهها و اطلاعات مختلفی که به ما می رسد یا با تفکرالقایی که گاهی از رسانهها مثلا در مورد کیفیت کالاهای مادی و معنوی مطرح میشود مقابله کنیم.ما برای مدیریت زندگی امروز به تفکر خلاقانه نیاز داریم.پس نظامهای تربیتی در کل جهان در حال تغییرند و فقط این نظام تعلیم و تربیت ما نیست که باید تغییر یابد.
البته آموزش و پرورش ما هم از لحاظ نظری جلوتر از آنها نیست و حتی برخیها معتقدند حافظهمداری در آن بسیار بیشتر از آموزش و پرورش کشورهای پیشرفته است.در باره پرورش افراد نابغه هم باید دید که آیا این افراد به واسطه آموزش و پرورش نابغه شدهاند یا با دفع آسیبهای آن میتوان نابغهها را تربیت کرد.
از بخشهای مهم تئوری لیپمن داستانهای فلسفی و تفکربرانگیز است.ویژگی منحصربهفرد یک داستان تفکر برانگیز چیست؟هر داستانی قابلیت پردازش تفکر در کودک را دارد؟
ازویژگی مهم این داستانها،نداشتن پایان و نتیجهگیری است.تلاش میشود مضامین فلسفی در لابه لای این داستانها نهفته شود تا بچهها بهدنبال کشف و پاسخیابی سوالها باشند.هدف این است که یک نوع همذات پنداری بین قهرمانان داستان وکودک به وجود بیاید.
لیپمن معتقد است که این داستانها نباید تصویری باشند تا قوه تخیل کودک تقویت بشود. بیان مسائل ارزشی به گونهای که برای بچهها پرسش بر انگیز باشد،یکی دیگر از این ویژگیهاست. هدف از طرح ارزشها به صورت سوال این است که بچهها باید به کشف نکات فلسفی،منطقی و ارزشها یا نکات اخلاقی تشویق شوند.معمولا معلمی هم در این داستانها در یک حلقه کند وکاو وجود دارد که باید الگوی کندوکاو و کشف برای بچهها باشد.
شما اشاره به ارزشهای اخلاقی را یکی از عناصر داستانهای فلسفی برشمردید.کتابهای آموزش و پرورش سنتی ما نیز داستانهایی با پیام اخلاقی مستقیم را دارا بود، چگونه میشود به صورت غیر مستقیم این نکات اخلاقی را لابهلای این داستانها گنجاند که ضد تفکر و تحمیلی از کار درنیاید؟
معلم به عنوان راس حلقه کندوکاو باید تسهیل فلسفی بحث را به عهده بگیرد. تصور بفرمایید ما میخواهیم بگوییم دزدی بد است، معلم کمک میکند تا بچهها نظرات خودرا مطرح کنند وخودشان کشف کنند که دزدی بد است، و به همین نحو،نکات اخلاقی را کشف کنند.ما باید اجازه کشف و تصمیمگیری به کودکان را بدهیم. آنان حق دارند دوباره آزمودههای ما را بیازمایند.
اگر ما به وجود حقایق مطمئن هستیم چنانچه مسیر اکتشاف را درست پیش ببریم، آنها را کشف خواهیم کرد؛ مثلا حقایقی مثل اینکه آب در صد درجه میجوشد یا دزدی کاربدی است و غیره. بچهها میتوانند نکات اخلاقی، منطقی و فلسفی را کشف کنند. البته هدف اصلی ما، تشویق دانشآموزان به کند وکاو وکشف و یادگیری الفبای آنها در دوران کودکی است تا وقتی آنها به صورت افرادی متفکر و محقق وارد دانشگاه و جامعه شوند. بچهها میتوانند نکات اخلاقی، منطقی و فلسفی را کشف کنند.
خود این معلم باید توسط کارشناسان هدایت فلسفی بشود تا حلقه کند و کاو را مدیریت کند.کدام راهکارعملی میتواند به معلم کمک کند تا بتواند این نوع هدایتگری را فرا بگیرد؟فرآیند این آموزش عملی معلم نیازمند کدام راهکار عملی است؟
معلم باید دراین روش الگوی بچهها قرار بگیرد.چون زمانی که بین حرف وعمل تعادلی برقرار نباشد بچهها چیزی یاد نخواهند گرفت.معلم باید درمسیر تسهیلگری فلسفی مهارت تفکرآموزی را درونی کرده باشد. معلم باید مهارتهایی را که میخواهد به دانشآموز منتقل کند خودش بلد باشد تا بتواند الگویی برای این مهارتها در کلاس فراهم کند.
برخی تصور میکنند با دو روز آموزش میتوانند این مسئولیت بزرگ را برعهده بگیرند.برخی فکر میکنند اگر به این ویژگیها تظاهر کنند میتوانند تفکر کردن رو به کودک بیاموزند. تواضع علمی هم لازم است.معلم اگر در حلقه کندوکاو با نظر مخالف خودش روبه رو شد باید آماده باشد که در نظر خودش تجدیدنظر کند. نه صرفا به دلایل کودک شک کند.
به عبارت دیگر باید بار دیگردلایل خودش را مرورکند تا دلیل تازهای بشنود. اولین اصل ما این است که ما بدانیم، بچهها به اعمال ما توجه میکنند نه به حرفهای ما. دقیقا شبیه ماجرای حضرت پیامبر(ص) در باره توصیه نخوردن خرما به کودکی است که خرما برایش ضرر داشت. شرط تاثیر گذار بودن یک توصیه عمل کردن توصیه کننده به آن است.
از کشف و بررسی نکات اخلاقی صحبت شد.آیا میتوان گفت فلسفه و تفکرآموزی برای کودک برای همه کودکان جهان است؟یا به عناصر فرهنگی خاستگاهای مختلف ارتباط پیدا میکند ؟بچهها دربرخی فرهنگها با ممانعتهایی درباره تفکر راجع به مسائل ارزشی مواجه میشوند.
ما اینجا با دو مسئله روبهرو هستیم.آیا این برنامه برای همه فرهنگها مفید است و دوم اینکه فرهنگهای مذکور اجازه اجرای این برنامه را میدهند یا خیر؟پاسخ سوال اول از نظر من و با توجه به ویژگیهای این برنامه و آزمایشهایی که به عمل آمده مثبت است.
همانطور که دانستن ریاضیات برای ضرر نکردن ما هنگام مبادلات اقتصادی مهم است همانطور یادگیری تفکر برای مبادلات فکری ما لازم است.ما باید تفکر صحیح را یاد بگیریم تا در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی واقتصادی مغلوب هر حرف و حرکت یا تبلیغ تازهای نشویم.پس این برنامه برای همه فرهنگها مفید است چون تفکر، آگاهی به همراه میآورد.
بنابراین اگر ما فکر کردن را نیاموزیم دیگران برای تصمیم میگیرند و خارجیها برای ما فکر میکنند.اما اگر به عنوان مثال در بورکینافاسو یا کشورهایی دیگر با تفکر مخالفت میشود، مربوط به مشکل فرهنگی آن کشور است.به نظر من تفکر نوعی ارزش جهانشمول است. تفکر اصلیترین ویژگی انسان است و اگر کسی با آن مخالف است پس میخواهد انسان را درحد موجودات درجه پایین نزول دهد.
در زمان یونان باستان بردهها حق و قدرت تفکر نداشتند. در زمان قرون وسطا به مردم عادی گفته میشد که فکر کردن و تصمیم گرفتن کار سختی است.کلیسا همه چیز را فراهم کرده است و شما فقط کافی است به حرف کلیسا گوش کنید تا رستگار شوید. الان هم رسانههای جهانی در حال انجام این کار هستند. اما در ارزشهای اسلامی و شیعی بسیار به تفکر، تامل و تعقل تاکید میشود. استدلال، جایگاه ویژهای در دین اسلام داشته و دارد. فقط کافی است به قرآن مراجعه شود.
بحث تعلیم و تربیت در بسیاری از مواقع به جنبه تفکرآموزی در تئوری لیپمن گره میخورد،آیا میتوان این تئوری را پروژه تعلیم وتربیتی نیز نامید؟
لیپمن رویکرد تعلیم و تربیتی بر پایه تامل ارائه میکند.رویکردهای قبلی بیشتر به حافظه تاکید داشتند یا اینکه بهتدریج به تقویت حافظه تقلیل یافتند گرچه ادعاهای بزرگتری داشتند.این رویکرد ما را به عمق مفاهیم زندگی میبرد و قطعا زندگی را غنیتر میکند.این نگاه در واقع نوعی پارادایم مستقل است که باید خاستگاهها واهداف و روشهایش مستقل بررسی شود.به نظر من سیستمهای آموزشی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مورد تحول قرار میگیرد.
آقای دکتر به همت شماو بسیاری دیگر درپژوهشگاه علوم انسانی پیگیری وترجمه کتابهای فلسفه برای کودکان دنبال میشود. چه ترجمههای دیگری از پروژه لیپمن در راه است؟ متاسفانه مشکلاتی همچون ترجمههای ناهماهنگ و غلط ونداشتن متن مرجع از مشکلات مهم این مسئله است. چه اقداماتی برای رفع این مشکل ایجاد شده است؟
ما به ترجمه آثار لیپمن اکتفا نکردهایم از ایشان خیلی کممطلب ترجمه شده است. ما تلاش کردیم مطالب موثق را از هر کشوری که شده از سراسر جهان بیشتر رواج بدهیم تا موارد غیر موثق کمتر جلوه مجال پیدا کند.این بهترین راهکار قابل اجرا برای جلوگیری از سوءاستفادههاست.
از انتقاداتی که به ارجاعات کتاب تفکر و پژوهش هم میشود این است که از نظریات لیپمن در این کتاب استفاده شده اما به آن ارجاع داده نشده است.ریشه این نوع نگاه کجاست؟
متاسفانه این مسئله ریشههای زیادی دارد.خیلی از ما دوست داریم بگوییم صاحب نظر و نظریهپرداز هستیم که درعلوم تجربی خیلی امکان این بحث نیست. اگرالان کسی کتابی بنویسد و در آن ادعا کند که عنصر لیتیوم را او کشف کرده است مردم و جامعه علمی به سرعت سرقت او را متوجه میشوند. اما در علوم انسانی انگار بهویژه در کشور ما برخی تصور میکنند میتوانند به راحتی چنین کاری بکنند بدون اینکه کسی با آنها کاری داشته باشد.
ضعف تسلط به زبان یا دانش فلسفی نیز از مشکلات مهم در این زمینه است.برخی متاسفانه به علت همین ترجمههای ناصحیح تصور اشتباه و غلطی از این برنامه پیدا میکنند.بخش دیگری از این مشکل به این برمیگردد که افراد تصور میکنند با تعویض یک یا چند فرمول میتوانند یک نظریه را از آن خود کنند.
بدتر از همه اینکه، آن را نسخه مناسب با فرهنگ خودمان بخوانند. این متاسفانه امرغلطی است و اگر مثلا در ارائه یک واکسن این کار انجام شود؛ یعنی یک شبه از هر گوشه مطلبی کپی شده و با تغییرات بدون دلیل مواد تشکلدهنده فرمول یک واکسن را عوض کرده و یک شبه آن را به بازار عرضه کنند. در این صورت عمق فاجعه روشن است. در علوم انسانی فاجعه ممکن است وحشتناکتر باشد ولی دهها سال بعد نتیجه آن مشخص شود.
نباید این امر را ساده تلقی کرد.متاسفانه ترویج یک نظریه غلط میتواند آسیبهای زیادی درحوزه آموزش و پرورش کودکان برجای بگذارد که تا سالها جبرانپذیر نباشد بر نظر شما نباید بسیاری از این مغالطهها معرفی و نقد شوند؟
موافقم که این نقدها باید صورت بگیرد.,وظیفه ماست درحد نقد متون باید این کار را انجام بدهیم.اما روزنامهنگاران و جراید وظیفه بیشتری دارند.اما متاسفانه روزنامهنگاران ما نیز توجهی به اینگونه مسائل نمیکنند و آگاهی بخشیهای بسیار اندکی در این زمینه صورت میگیرد. این مسئله مهم که به تربیت نسل آینده کشور برمیگردد، اکنون در ایران دارد اتفاق میافتد و نیازمند بحث و بررسی بسیار بیشتری است.
تعامل دانشگاهیان و وزارت علوم و استفاده از طرحهای پژوهشی، صاحب تفکران فلسفه میتواند این امر بهبود ببخشد.چه مشکلاتی در راه این تعامل وجود دارد؟
متاسفانه بوروکراسی سخت اداری یکی از این مشکلاتی است که در راستای این تعامل وجود دارد. آنچه من میبینم بهقول یکی از فلاسفه، سیطره کمیت در پروژههای علوم انسانی است هرچند تا به حال طرحهای پژوهشی بسیاری از طرف پژوهشگاه به آموزش و پرورش ارسال شده است. چنانکه در جلسه تخصصی مربوط به همین کتاب تفکر و پژوهش هم که پژوهشگاه برگزار کرد، این مباحث مطرح شد.
یکی از این طرحها،طرح بیستساله بود که درواقع پیش نیازهای پروژه تفکرآموزی برای کودک درآن طرح ذکر شده بود.اما شتابزدگی و عدم آشنایی با مباحث و شاید برخی از مسائل دیگر در تدوین و اجرای این طرحها عملا مشکلات بسیاری به وجود میآورد و باعث عدم نتیجه بخشی اینگونه طرحها میشود.مانند کتاب تفکر و پژوهش که به پایه ششم ابتدایی وارد شده است،که کاستیها و نقصهای بیشماری دارد و اجرای آن مطمئنا موجب بدبینی معلمان و والدین به این برنامه خواهد شد.بهطوری که برای همیشه این برنامه ممکن است کنار گذاشته شود.
منبع: تهران امروز (http://tehrooz.com/1391/7/29/TehranEmrooz/1018/Page/11/)
http://www.ensani.ir/storage/Images/20121020134315cb-%d9%81%d9%84%d8%b3%d9%81%d9%87%20%da%a9%d9%88%d8%a f%da%a9.jpg
احساس ضرورت ونیاز به تغییرو تحول آموزشی از کجا به وجود میآید؟خیلیها این ضرورت را احساس نمیکنندو معتقدند آموزش وپرورش سنتی ما هم بزرگانی چون حسابیها را پرورش داده است. این احساس ضرورت گروه مطالعاتی فلسفه برای کودکان (فبک) به کجا برمیگردد؟
این مسئله به تغییر پارادایم مربوط میشود. برنامه فلسفه برای کودکان ونوجوانان یک پارادایم مستقل با مولفههای نظری قوی است که بیشتر به بازنگری درنظریات پیاژه و کشفیات جدید مغایر درروانشناسی بر میگردد. لذا احساس ضرورت تفکر پروری برای کودک، فقط برای ایران نیست.در شرایط حاضر ما نمیتوانیم فقط با تکیه برتقویت حافظه،زندگی پیچیده امروز را پیش ببریم در نتیجه نمیتوانیم این علوم گسترده، متنوع و متعدد امروزی که در دانشگاهها تدریس میشود رابه حافظه بسپاریم.
ما در عصر امروز نیاز به قدرت پردازش و تشخیص داریم تا بتوانیم درباره دادهها و اطلاعات مختلفی که به ما می رسد یا با تفکرالقایی که گاهی از رسانهها مثلا در مورد کیفیت کالاهای مادی و معنوی مطرح میشود مقابله کنیم.ما برای مدیریت زندگی امروز به تفکر خلاقانه نیاز داریم.پس نظامهای تربیتی در کل جهان در حال تغییرند و فقط این نظام تعلیم و تربیت ما نیست که باید تغییر یابد.
البته آموزش و پرورش ما هم از لحاظ نظری جلوتر از آنها نیست و حتی برخیها معتقدند حافظهمداری در آن بسیار بیشتر از آموزش و پرورش کشورهای پیشرفته است.در باره پرورش افراد نابغه هم باید دید که آیا این افراد به واسطه آموزش و پرورش نابغه شدهاند یا با دفع آسیبهای آن میتوان نابغهها را تربیت کرد.
از بخشهای مهم تئوری لیپمن داستانهای فلسفی و تفکربرانگیز است.ویژگی منحصربهفرد یک داستان تفکر برانگیز چیست؟هر داستانی قابلیت پردازش تفکر در کودک را دارد؟
ازویژگی مهم این داستانها،نداشتن پایان و نتیجهگیری است.تلاش میشود مضامین فلسفی در لابه لای این داستانها نهفته شود تا بچهها بهدنبال کشف و پاسخیابی سوالها باشند.هدف این است که یک نوع همذات پنداری بین قهرمانان داستان وکودک به وجود بیاید.
لیپمن معتقد است که این داستانها نباید تصویری باشند تا قوه تخیل کودک تقویت بشود. بیان مسائل ارزشی به گونهای که برای بچهها پرسش بر انگیز باشد،یکی دیگر از این ویژگیهاست. هدف از طرح ارزشها به صورت سوال این است که بچهها باید به کشف نکات فلسفی،منطقی و ارزشها یا نکات اخلاقی تشویق شوند.معمولا معلمی هم در این داستانها در یک حلقه کند وکاو وجود دارد که باید الگوی کندوکاو و کشف برای بچهها باشد.
شما اشاره به ارزشهای اخلاقی را یکی از عناصر داستانهای فلسفی برشمردید.کتابهای آموزش و پرورش سنتی ما نیز داستانهایی با پیام اخلاقی مستقیم را دارا بود، چگونه میشود به صورت غیر مستقیم این نکات اخلاقی را لابهلای این داستانها گنجاند که ضد تفکر و تحمیلی از کار درنیاید؟
معلم به عنوان راس حلقه کندوکاو باید تسهیل فلسفی بحث را به عهده بگیرد. تصور بفرمایید ما میخواهیم بگوییم دزدی بد است، معلم کمک میکند تا بچهها نظرات خودرا مطرح کنند وخودشان کشف کنند که دزدی بد است، و به همین نحو،نکات اخلاقی را کشف کنند.ما باید اجازه کشف و تصمیمگیری به کودکان را بدهیم. آنان حق دارند دوباره آزمودههای ما را بیازمایند.
اگر ما به وجود حقایق مطمئن هستیم چنانچه مسیر اکتشاف را درست پیش ببریم، آنها را کشف خواهیم کرد؛ مثلا حقایقی مثل اینکه آب در صد درجه میجوشد یا دزدی کاربدی است و غیره. بچهها میتوانند نکات اخلاقی، منطقی و فلسفی را کشف کنند. البته هدف اصلی ما، تشویق دانشآموزان به کند وکاو وکشف و یادگیری الفبای آنها در دوران کودکی است تا وقتی آنها به صورت افرادی متفکر و محقق وارد دانشگاه و جامعه شوند. بچهها میتوانند نکات اخلاقی، منطقی و فلسفی را کشف کنند.
خود این معلم باید توسط کارشناسان هدایت فلسفی بشود تا حلقه کند و کاو را مدیریت کند.کدام راهکارعملی میتواند به معلم کمک کند تا بتواند این نوع هدایتگری را فرا بگیرد؟فرآیند این آموزش عملی معلم نیازمند کدام راهکار عملی است؟
معلم باید دراین روش الگوی بچهها قرار بگیرد.چون زمانی که بین حرف وعمل تعادلی برقرار نباشد بچهها چیزی یاد نخواهند گرفت.معلم باید درمسیر تسهیلگری فلسفی مهارت تفکرآموزی را درونی کرده باشد. معلم باید مهارتهایی را که میخواهد به دانشآموز منتقل کند خودش بلد باشد تا بتواند الگویی برای این مهارتها در کلاس فراهم کند.
برخی تصور میکنند با دو روز آموزش میتوانند این مسئولیت بزرگ را برعهده بگیرند.برخی فکر میکنند اگر به این ویژگیها تظاهر کنند میتوانند تفکر کردن رو به کودک بیاموزند. تواضع علمی هم لازم است.معلم اگر در حلقه کندوکاو با نظر مخالف خودش روبه رو شد باید آماده باشد که در نظر خودش تجدیدنظر کند. نه صرفا به دلایل کودک شک کند.
به عبارت دیگر باید بار دیگردلایل خودش را مرورکند تا دلیل تازهای بشنود. اولین اصل ما این است که ما بدانیم، بچهها به اعمال ما توجه میکنند نه به حرفهای ما. دقیقا شبیه ماجرای حضرت پیامبر(ص) در باره توصیه نخوردن خرما به کودکی است که خرما برایش ضرر داشت. شرط تاثیر گذار بودن یک توصیه عمل کردن توصیه کننده به آن است.
از کشف و بررسی نکات اخلاقی صحبت شد.آیا میتوان گفت فلسفه و تفکرآموزی برای کودک برای همه کودکان جهان است؟یا به عناصر فرهنگی خاستگاهای مختلف ارتباط پیدا میکند ؟بچهها دربرخی فرهنگها با ممانعتهایی درباره تفکر راجع به مسائل ارزشی مواجه میشوند.
ما اینجا با دو مسئله روبهرو هستیم.آیا این برنامه برای همه فرهنگها مفید است و دوم اینکه فرهنگهای مذکور اجازه اجرای این برنامه را میدهند یا خیر؟پاسخ سوال اول از نظر من و با توجه به ویژگیهای این برنامه و آزمایشهایی که به عمل آمده مثبت است.
همانطور که دانستن ریاضیات برای ضرر نکردن ما هنگام مبادلات اقتصادی مهم است همانطور یادگیری تفکر برای مبادلات فکری ما لازم است.ما باید تفکر صحیح را یاد بگیریم تا در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی واقتصادی مغلوب هر حرف و حرکت یا تبلیغ تازهای نشویم.پس این برنامه برای همه فرهنگها مفید است چون تفکر، آگاهی به همراه میآورد.
بنابراین اگر ما فکر کردن را نیاموزیم دیگران برای تصمیم میگیرند و خارجیها برای ما فکر میکنند.اما اگر به عنوان مثال در بورکینافاسو یا کشورهایی دیگر با تفکر مخالفت میشود، مربوط به مشکل فرهنگی آن کشور است.به نظر من تفکر نوعی ارزش جهانشمول است. تفکر اصلیترین ویژگی انسان است و اگر کسی با آن مخالف است پس میخواهد انسان را درحد موجودات درجه پایین نزول دهد.
در زمان یونان باستان بردهها حق و قدرت تفکر نداشتند. در زمان قرون وسطا به مردم عادی گفته میشد که فکر کردن و تصمیم گرفتن کار سختی است.کلیسا همه چیز را فراهم کرده است و شما فقط کافی است به حرف کلیسا گوش کنید تا رستگار شوید. الان هم رسانههای جهانی در حال انجام این کار هستند. اما در ارزشهای اسلامی و شیعی بسیار به تفکر، تامل و تعقل تاکید میشود. استدلال، جایگاه ویژهای در دین اسلام داشته و دارد. فقط کافی است به قرآن مراجعه شود.
بحث تعلیم و تربیت در بسیاری از مواقع به جنبه تفکرآموزی در تئوری لیپمن گره میخورد،آیا میتوان این تئوری را پروژه تعلیم وتربیتی نیز نامید؟
لیپمن رویکرد تعلیم و تربیتی بر پایه تامل ارائه میکند.رویکردهای قبلی بیشتر به حافظه تاکید داشتند یا اینکه بهتدریج به تقویت حافظه تقلیل یافتند گرچه ادعاهای بزرگتری داشتند.این رویکرد ما را به عمق مفاهیم زندگی میبرد و قطعا زندگی را غنیتر میکند.این نگاه در واقع نوعی پارادایم مستقل است که باید خاستگاهها واهداف و روشهایش مستقل بررسی شود.به نظر من سیستمهای آموزشی ما چه بخواهیم و چه نخواهیم مورد تحول قرار میگیرد.
آقای دکتر به همت شماو بسیاری دیگر درپژوهشگاه علوم انسانی پیگیری وترجمه کتابهای فلسفه برای کودکان دنبال میشود. چه ترجمههای دیگری از پروژه لیپمن در راه است؟ متاسفانه مشکلاتی همچون ترجمههای ناهماهنگ و غلط ونداشتن متن مرجع از مشکلات مهم این مسئله است. چه اقداماتی برای رفع این مشکل ایجاد شده است؟
ما به ترجمه آثار لیپمن اکتفا نکردهایم از ایشان خیلی کممطلب ترجمه شده است. ما تلاش کردیم مطالب موثق را از هر کشوری که شده از سراسر جهان بیشتر رواج بدهیم تا موارد غیر موثق کمتر جلوه مجال پیدا کند.این بهترین راهکار قابل اجرا برای جلوگیری از سوءاستفادههاست.
از انتقاداتی که به ارجاعات کتاب تفکر و پژوهش هم میشود این است که از نظریات لیپمن در این کتاب استفاده شده اما به آن ارجاع داده نشده است.ریشه این نوع نگاه کجاست؟
متاسفانه این مسئله ریشههای زیادی دارد.خیلی از ما دوست داریم بگوییم صاحب نظر و نظریهپرداز هستیم که درعلوم تجربی خیلی امکان این بحث نیست. اگرالان کسی کتابی بنویسد و در آن ادعا کند که عنصر لیتیوم را او کشف کرده است مردم و جامعه علمی به سرعت سرقت او را متوجه میشوند. اما در علوم انسانی انگار بهویژه در کشور ما برخی تصور میکنند میتوانند به راحتی چنین کاری بکنند بدون اینکه کسی با آنها کاری داشته باشد.
ضعف تسلط به زبان یا دانش فلسفی نیز از مشکلات مهم در این زمینه است.برخی متاسفانه به علت همین ترجمههای ناصحیح تصور اشتباه و غلطی از این برنامه پیدا میکنند.بخش دیگری از این مشکل به این برمیگردد که افراد تصور میکنند با تعویض یک یا چند فرمول میتوانند یک نظریه را از آن خود کنند.
بدتر از همه اینکه، آن را نسخه مناسب با فرهنگ خودمان بخوانند. این متاسفانه امرغلطی است و اگر مثلا در ارائه یک واکسن این کار انجام شود؛ یعنی یک شبه از هر گوشه مطلبی کپی شده و با تغییرات بدون دلیل مواد تشکلدهنده فرمول یک واکسن را عوض کرده و یک شبه آن را به بازار عرضه کنند. در این صورت عمق فاجعه روشن است. در علوم انسانی فاجعه ممکن است وحشتناکتر باشد ولی دهها سال بعد نتیجه آن مشخص شود.
نباید این امر را ساده تلقی کرد.متاسفانه ترویج یک نظریه غلط میتواند آسیبهای زیادی درحوزه آموزش و پرورش کودکان برجای بگذارد که تا سالها جبرانپذیر نباشد بر نظر شما نباید بسیاری از این مغالطهها معرفی و نقد شوند؟
موافقم که این نقدها باید صورت بگیرد.,وظیفه ماست درحد نقد متون باید این کار را انجام بدهیم.اما روزنامهنگاران و جراید وظیفه بیشتری دارند.اما متاسفانه روزنامهنگاران ما نیز توجهی به اینگونه مسائل نمیکنند و آگاهی بخشیهای بسیار اندکی در این زمینه صورت میگیرد. این مسئله مهم که به تربیت نسل آینده کشور برمیگردد، اکنون در ایران دارد اتفاق میافتد و نیازمند بحث و بررسی بسیار بیشتری است.
تعامل دانشگاهیان و وزارت علوم و استفاده از طرحهای پژوهشی، صاحب تفکران فلسفه میتواند این امر بهبود ببخشد.چه مشکلاتی در راه این تعامل وجود دارد؟
متاسفانه بوروکراسی سخت اداری یکی از این مشکلاتی است که در راستای این تعامل وجود دارد. آنچه من میبینم بهقول یکی از فلاسفه، سیطره کمیت در پروژههای علوم انسانی است هرچند تا به حال طرحهای پژوهشی بسیاری از طرف پژوهشگاه به آموزش و پرورش ارسال شده است. چنانکه در جلسه تخصصی مربوط به همین کتاب تفکر و پژوهش هم که پژوهشگاه برگزار کرد، این مباحث مطرح شد.
یکی از این طرحها،طرح بیستساله بود که درواقع پیش نیازهای پروژه تفکرآموزی برای کودک درآن طرح ذکر شده بود.اما شتابزدگی و عدم آشنایی با مباحث و شاید برخی از مسائل دیگر در تدوین و اجرای این طرحها عملا مشکلات بسیاری به وجود میآورد و باعث عدم نتیجه بخشی اینگونه طرحها میشود.مانند کتاب تفکر و پژوهش که به پایه ششم ابتدایی وارد شده است،که کاستیها و نقصهای بیشماری دارد و اجرای آن مطمئنا موجب بدبینی معلمان و والدین به این برنامه خواهد شد.بهطوری که برای همیشه این برنامه ممکن است کنار گذاشته شود.
منبع: تهران امروز (http://tehrooz.com/1391/7/29/TehranEmrooz/1018/Page/11/)