PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گل عشق



میلیکان
4th November 2012, 07:23 PM
گل عشق را وقتی می خندیدی از باغچه وسیع دلت با ریشه کندم و در وجودم،قلبم،در کنجی که نام و یادت در سر تا سرش حک شده بود،کاشتم...
سالها از پی هم رفت و من تمامی این سالها را با اشک چشمانم ولالایی دوستت دارم سپری کردم تا حتی گلبرگی از آن گل که جزئی از وجودت بود نیفتد،دیگر بوی گل تنها بویش نبود،دیگر قرمزی خون تو تنها رنگش نبود،دیگر تنها به تو تعلق نداشت.
اما وقتی گلم خشکید که از عمق وجودت گفتی:«از تو بیزارم،نمی خواهمت،هیچ وقت تو را نمی خواستم.»
آنگاه بود که گلم خشکید و من در هم شکستم.تو نمی دانستی نبض وجودم همه از توست و گل عشقت در قلب من جای دارد.تنها جمله ی «دوستت نمی دارم» نیز کافیست تا گلم از ریشه بخشکد و دیگر یارای زندگی نباشد.
برای شکستن شیشه ای نازک یک تلنگر کافیست چرا سنگ به دست می گیری؟میخواهی ببینی تا چه حد خرد می شود؟!می خواهی از هم گسستنش را به تماشا بنشینی؟
آری دل شکستن هنر نمی با شد.[shaad]

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد