توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جناب شیطون میفرماین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
reza-1369
13th October 2012, 09:28 PM
جناب http://www.pic4ever.com/images/hexer.gifشیطونhttp://yoursmiles.org/tsmile/no/t26130.gifمیفرمایندhttp://www.pic4ever.com/images/interview.gif :
1: کسیکه اذان را شنید و به نماز نرودhttp://yoursmiles.org/tsmile/drink/t0377.gif پدر من است
2:کسیکه اسراف میکند آنhttp://yoursmiles.org/csmile/preved/c0137.gif برادر من است
3: کسیکه پیش از امام به رکوع و کسیکه بدون بسم الله شروع به نان خوردن میکند اولادhttp://blogcod.parsskin.com/zibasazi/yahoo/5/31.gifمن است
----------
تصمیم بگرفتم حرفایی که از شیطون روایت شده رو بگم چون خودم آدمی هستم که با فعل نهی خیلی دلبستگی دارم تا با فعل امر
یعنی یه کاری رو میگن انجام بده رو خیلی حال نمیکنم انجام بدم ولی اونی که میگن انجام ندهhttp://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1331.gif رو یه جورایی تمایل بهش http://yoursmiles.org/tsmile/emb/t1810.gifپیدا میکنم
و خیلی از جملات شیطون روی من تاثیر http://yoursmiles.org/tsmile/yes/t2745.gifگذاشته و میبینم چه کاری کنم حالش گرفته تر میشه http://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1146.gifو اونو انجام میدم و البته میدونم کاره صحیح تر این هست ببینم خدای مهربونم منو به چی امر میکنه و از اون پیروی کنم اما خوب دیگه دیگه
مثلا بابام همیشه بسم الله الرحمان الرحیم رو موقع غذا خوردن بلند میگفت و میگه ،که اگه ما یادمون میره هم یادمون بیوفته و بگیم و هر بار یه داستانی اژ بسم الله الرحمان الرحیم تعریف میکرد که خیلی هاش به رفتار ها و عکس العمل های شیطون در مقابله با بسم الله الرحمان الرحیم هست منم وقتی این حرفارو که از بابام شنیده بودم تو مواقعی که پیش میومد برای دوستام تعریف میکردم میدیدم چقدر براشون دلچسب و تاثیر بذار هست
بخاطر همین تصمیم بگرفتم تو اینجا هم بعضیهاشون رو بگم و خدارو چه دیدی شاید هم همشونو بگفتم http://yoursmiles.org/csmile/wink/c0565.gif دوستانم http://yoursmiles.org/tsmile/magic/t123006.gifروایات یا
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/yahoo/4/42.gif (http://parsskin.com/)
داستانایی که از شیطون بشنیدن رو بگن
تا بیشتر درس عبرت بگیرم و بگیریم http://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1142.gif
سـلـامـت و سـربــلــنــد بــاشـیـــن در پــنـاه آفـریـدگــار مـهـرـبـون
saamaaneh
13th October 2012, 09:59 PM
داستان برصیصای عابد:
در ميان بني اسرائيل عابدي به نام «برصيصا»زندگي مي کرد،او زماني طولاني عبادت کرده بود و در اين راستا به حدي از قرب الهي رسيده بود که مردم بيماران رواني را نزد او مي آوردند،او دعا مي کرد،آنها سلامتي خود را باز مي يافتند.
روزي زن جوان بيماري را که از يک خانواده ي با شخصيت بود،برادرانش نزد او آوردند و بنا شد آن زن مدتي در نزد برصيصا بماند تا شفا يابد.
شيطان از فرصت استفاده کرده و به وسوسه گري پرداخت و آنقدر زن را به نظر او زينت داد که آن مرد عابد به آن زن تجاوز کرد چيزي نگذشت که معلوم شد آن زن باردار است،عابد خود را در تنگناي سخت ديد،براي اينکه گناهش کشف نگردد آن زن را کشت و در گوشه اي از بيابان دفن کرد.
برادران آن زن از اين جنايت هولناک آگاه شدند و اين خبر در تمام شهر پيچيد و به گوش امير رسيد امير با جمعي به تحقيق پرداختند پس از قطعيت خبر،آن عابد را از عبادتگاهش فرو کشيده و فرمان اعدام او صادر گرديد.در روز معيني در حضور جمعيت بسيار،عابد را بالاي چوبه ي دار بردند وقتي که او در بالاي چوبه ي دار قرار گرفت،شيطان در نظرش مجسم شد و به او گفت:«اين من بودم که تو را به اين روز افکندم،و اگر آنچه را مي گويم اطاعت کني تو را از اين مهلکه نجات خواهم داد.:»
عابد گفت:چه کنم؟
شيطان گفت:تنها يک سجده براي من انجام دهي کافي است.
عابد گفت:در اين حالت که مي بيني ، نمي توانم سجده کنم.
شيطان گفت:اشاره اي کفايت مي کند.
عابد با گوشه ي چشم خود ،يا بادستش اشاره کرد و شيطان را اينگونه سجده کرد و هماندم جان سپرد و از دنيا رفت.
اين است نمونه اي از عاقبت سوءِ پيروان شيطان،وکفر و درماندگي آنها در لحظه ي سخت مرگ.
قابل توجه اينکه امام صادق (ع)فرمود:«هر کسي که لحظه ي مرگش فرا رسد ابليس يکي از شيطان هاي خود را نزد او مي فرستد تا او را يه سوي کفر بکشاند و يا او را در دينش مشکوک سازد تا او با اين حال از دنيا برود کسي که با ايمان باشد شيطان قدرت ندارد که او را به کفر يا شک در دينش وادارد،آنگاه فرمود:
«هرگاه به بالين آنان که در حال مرگ هستند حاضر شديد آنها را به گواهي دادن به يکتائي خدا،و رسالت محمد(ص)تلقين کنيد»
hassanpour60
13th October 2012, 10:23 PM
جناب http://www.pic4ever.com/images/hexer.gifشیطونhttp://yoursmiles.org/tsmile/no/t26130.gifمیفرمایندhttp://www.pic4ever.com/images/interview.gif :
1: کسیکه اذان را شنید و به نماز نرودhttp://yoursmiles.org/tsmile/drink/t0377.gif پدر من است
2:کسیکه اصراف میکند آنhttp://yoursmiles.org/csmile/preved/c0137.gif برادر من است
3: کسیکه پیش از امام به رکوع و کسیکه بدون بسم الله شروع به نان خوردن میکند اولادhttp://blogcod.parsskin.com/zibasazi/yahoo/5/31.gifمن است
----------
تصمیم بگرفتم حرفایی که از شیطون روایت شده رو بگم چون خودم آدمی هستم که با فعل نهی خیلی دلبستگی دارم تا با فعل امر
یعنی یه کاری رو میگن انجام بده رو خیلی حال نمیکنم انجام بدم ولی اونی که میگن انجام ندهhttp://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1331.gif رو یه جورایی تمایل بهش http://yoursmiles.org/tsmile/emb/t1810.gifپیدا میکنم
و خیلی اژ جملات شیطون روی من تاثیر http://yoursmiles.org/tsmile/yes/t2745.gifگذاشته و میبینم چه کاری کنم حالش گرفته تر میشه http://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1146.gifو اونو انجام میدم و البته میدونم کاره صحیح تر این هست ببینم خدای مهربونم منو به چی امر میکنه و اژ اون پیروی کنم اما خوب دیگه دیگه
مثلا بابام همیشه بسم الله الرحمان الرحیم رو موقع غذا خوردن بلند میگفت و میگه ،که اگه ما یادمون میره هم یادمون بیوفته و بگیم و هر بار یه داستانی اژ بسم الله الرحمان الرحیم تعریف میکرد که خیلی هاش به رفتار ها و عکس العمل های شیطون در مقابله با بسم الله الرحمان الرحیم هست منم وقتی این حرفارو که اژ بابام شنیده بودم تو مواقعی که پیش میومد برای دوستام تعریف میکردم میدیدم چقدر براشون دلچسب و تاثیر بذار هست
بخاطر همین تصمیم بگرفتم تو اینجا هم بعضیهاشون رو بگم و خدارو چه دیدی شاید هم همشونو بگفتم http://yoursmiles.org/csmile/wink/c0565.gif دوستانم http://yoursmiles.org/tsmile/magic/t123006.gifروایات یا
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/yahoo/4/42.gif (http://parsskin.com/)
داستانایی که اژ شیطون بشنیدن رو بگن
تا بیشتر درس عبرت بگیرم و بگیریم http://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1142.gif
سـلـامـت و سـربــلــنــد بــاشـیـــن در پــنـاه آفـریـدگــار مـهـرـبـون
قسمت اول متن خوب بود مرسی
mamadshumakher
13th October 2012, 10:54 PM
قسمت اول متن خوب بود مرسی
منظورتون از قسمت اول یعنی تا کجاش؟ خوب بود یعنی اموزنده بود یا هشدار دهنده؟
somayehfaridi
13th October 2012, 11:22 PM
جناب http://www.pic4ever.com/images/hexer.gifشیطونhttp://yoursmiles.org/tsmile/no/t26130.gifمیفرمایندhttp://www.pic4ever.com/images/interview.gif :
1: کسیکه اذان را شنید و به نماز نرودhttp://yoursmiles.org/tsmile/drink/t0377.gif پدر من است
2:کسیکه اصراف میکند آنhttp://yoursmiles.org/csmile/preved/c0137.gif برادر من است
3: کسیکه پیش از امام به رکوع و کسیکه بدون بسم الله شروع به نان خوردن میکند اولادhttp://blogcod.parsskin.com/zibasazi/yahoo/5/31.gifمن است
----------
تصمیم بگرفتم حرفایی که از شیطون روایت شده رو بگم چون خودم آدمی هستم که با فعل نهی خیلی دلبستگی دارم تا با فعل امر
یعنی یه کاری رو میگن انجام بده رو خیلی حال نمیکنم انجام بدم ولی اونی که میگن انجام ندهhttp://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1331.gif رو یه جورایی تمایل بهش http://yoursmiles.org/tsmile/emb/t1810.gifپیدا میکنم
و خیلی اژ جملات شیطون روی من تاثیر http://yoursmiles.org/tsmile/yes/t2745.gifگذاشته و میبینم چه کاری کنم حالش گرفته تر میشه http://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1146.gifو اونو انجام میدم و البته میدونم کاره صحیح تر این هست ببینم خدای مهربونم منو به چی امر میکنه و اژ اون پیروی کنم اما خوب دیگه دیگه
مثلا بابام همیشه بسم الله الرحمان الرحیم رو موقع غذا خوردن بلند میگفت و میگه ،که اگه ما یادمون میره هم یادمون بیوفته و بگیم و هر بار یه داستانی اژ بسم الله الرحمان الرحیم تعریف میکرد که خیلی هاش به رفتار ها و عکس العمل های شیطون در مقابله با بسم الله الرحمان الرحیم هست منم وقتی این حرفارو که اژ بابام شنیده بودم تو مواقعی که پیش میومد برای دوستام تعریف میکردم میدیدم چقدر براشون دلچسب و تاثیر بذار هست
بخاطر همین تصمیم بگرفتم تو اینجا هم بعضیهاشون رو بگم و خدارو چه دیدی شاید هم همشونو بگفتم http://yoursmiles.org/csmile/wink/c0565.gif دوستانم http://yoursmiles.org/tsmile/magic/t123006.gifروایات یا
http://blogcod.parsskin.com/zibasazi/yahoo/4/42.gif (http://parsskin.com/)
داستانایی که اژ شیطون بشنیدن رو بگن
تا بیشتر درس عبرت بگیرم و بگیریم http://yoursmiles.org/msmile/quarrel/m1142.gif
سـلـامـت و سـربــلــنــد بــاشـیـــن در پــنـاه آفـریـدگــار مـهـرـبـون
داستان برصیصای عابد:
در ميان بني اسرائيل عابدي به نام «برصيصا»زندگي مي کرد،او زماني طولاني عبادت کرده بود و در اين راستا به حدي از قرب الهي رسيده بود که مردم بيماران رواني را نزد او مي آوردند،او دعا مي کرد،آنها سلامتي خود را باز مي يافتند.
روزي زن جوان بيماري را که از يک خانواده ي با شخصيت بود،برادرانش نزد او آوردند و بنا شد آن زن مدتي در نزد برصيصا بماند تا شفا يابد.
شيطان از فرصت استفاده کرده و به وسوسه گري پرداخت و آنقدر زن را به نظر او زينت داد که آن مرد عابد به آن زن تجاوز کرد چيزي نگذشت که معلوم شد آن زن باردار است،عابد خود را در تنگناي سخت ديد،براي اينکه گناهش کشف نگردد آن زن را کشت و در گوشه اي از بيابان دفن کرد.
برادران آن زن از اين جنايت هولناک آگاه شدند و اين خبر در تمام شهر پيچيد و به گوش امير رسيد امير با جمعي به تحقيق پرداختند پس از قطعيت خبر،آن عابد را از عبادتگاهش فرو کشيده و فرمان اعدام او صادر گرديد.در روز معيني در حضور جمعيت بسيار،عابد را بالاي چوبه ي دار بردند وقتي که او در بالاي چوبه ي دار قرار گرفت،شيطان در نظرش مجسم شد و به او گفت:«اين من بودم که تو را به اين روز افکندم،و اگر آنچه را مي گويم اطاعت کني تو را از اين مهلکه نجات خواهم داد.:»
عابد گفت:چه کنم؟
شيطان گفت:تنها يک سجده براي من انجام دهي کافي است.
عابد گفت:در اين حالت که مي بيني ، نمي توانم سجده کنم.
شيطان گفت:اشاره اي کفايت مي کند.
عابد با گوشه ي چشم خود ،يا بادستش اشاره کرد و شيطان را اينگونه سجده کرد و هماندم جان سپرد و از دنيا رفت.
اين است نمونه اي از عاقبت سوءِ پيروان شيطان،وکفر و درماندگي آنها در لحظه ي سخت مرگ.
قابل توجه اينکه امام صادق (ع)فرمود:«هر کسي که لحظه ي مرگش فرا رسد ابليس يکي از شيطان هاي خود را نزد او مي فرستد تا او را يه سوي کفر بکشاند و يا او را در دينش مشکوک سازد تا او با اين حال از دنيا برود کسي که با ايمان باشد شيطان قدرت ندارد که او را به کفر يا شک در دينش وادارد،آنگاه فرمود:
«هرگاه به بالين آنان که در حال مرگ هستند حاضر شديد آنها را به گواهي دادن به يکتائي خدا،و رسالت محمد(ص)تلقين کنيد»
ممنون دوستان
بسیار مفید و تکان دهنده بود
بلدرچین
13th October 2012, 11:27 PM
واقعا ممنونم من عاشق این دانستنی ها هستم
hassanpour60
13th October 2012, 11:30 PM
منظورتون از قسمت اول یعنی تا کجاش؟ خوب بود یعنی اموزنده بود یا هشدار دهنده؟
تا شماره 3 هم آموزنده بود هم تکان دهنده
sallarmelli
14th October 2012, 03:26 AM
ما که بیشترامون با شیطون قوم و خیشیم
tkcivil
14th October 2012, 09:54 AM
ممنون هم هشدار دهنده بودوهم تکان دهنده[hoshdar][hoshdar]
کتایون50
14th October 2012, 10:19 AM
ددیروز شیطان را دیدم درحوالی میدان بساطش را پهن کرده بود فریب میفروخت .مردم دورش جمع شده بودند هیاهو می کردند هول میزدندوبیشتر می خواستند.توی بساطش همه چیز بود :دروغ .حرص .خیانت.غرور.جاه طلبی..وقدرت.هر کس چیزی میخریدودرازایش چیزی میدادبعضی ها تکه ای از قلبشان را میدادند وبعضی پاره ای از روحشان را.بعضی ها ایمانشان را میدادند وبعضی آزاگی شان را.شیطان می خندید ودهنش بوی گند جهنم میداد.دلم می خواست همه نفرتم را توی صورتش تف کنم.انگار ذهنم را خواند .موذیانه خندید وگفت :من با کسی کاری ندارم .فقط گوشه ای بساطم را پهن کرده ام وآرام نجوا می کنم.نه قیل وقال می کنم ونه کسی را مجبور می کنم چیزی از من بخرد.می بینی آدمها خودشان دور من جمع شده اند.جوابش را ندادم .آن وقت سرش را نزدیکتر آورد وگفت:البته تو با اینها فرق می کنی .تو زیرکی ومومن .زیرکی وایمان آدم را نجات میدهد.اینها ساده اند وگرسنه.به جای هر چیزی فریب می خورند.از شیطان بدم می آمد.حرف هایش اما شیرین بود .گذاشتم که حرف بزند.و او هی گفت و گفت و گفت.ساعت ها کنار بساطش نشستم .تا چشمم به جعبه عبادت افتاد که لا به لای چیز های دیگر بود .دور از چشم شیطان آن را بر داشتم و توی جیبم گذاشتم.با خودم گفتم بگذار یک بار هم شده کسی چیزی از شیطان بدزدد .بگذار یک بار هم او فریب بخورد .به خانه آمدم ودر جعبه ی کوچک عبادت را باز کردم .توی ان اما جز غرور چیزی نبود .جعبه از دستم افتاد وغرور توی اتاق ریخت.فریب خورده بودم. دستم را روی قلبم گذاشتم نبود .فهمیدم که آن را کنار بساط شیطان جا گذاشته ام. تمام راه دویدم.تمام راه لعنتش کردم.تمام راه خدا خدا کردم . می خواستم یقه ی نا مردش را بگیرم. عبادت دروغیش را توی سرش بکوبموقلبم راپس بگیرم. به میدان رسیدم .شیطان اما نبود .آن وقت نشستم وهای های گریه کردم .از ته دل.اشکهایم که تمام شد . بلند شدم .تا بی دلی ام را با خود ببرم .که صدایی شنیدم .....صدای قلبم را. پس همان جا بی اختیار به سجده افتادم وزمین را بوسیدم.به شکرانه قلبی که پیدا شده بود. (در حوالی بساط شیطان از کتاب :در سینه ات نهنگی می تپد.از عرفان نظر اهاری)
یاسمین5454
14th October 2012, 03:24 PM
گفتم: لعنت بر شیطان
لبخند زد
پرسیدم: چرا می خندی
پاسخ داد از حما قت تو خنده ام میگیرد
پرسیدم مگر چه کرده ام؟
گفت: مرا لعنت میکنی در حالی که هیچ بدی به تو نکرده ام
باتعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم ؟
جواب داد: نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای نفس تو هنوز وحشی است؛ تور زمین میزند
پرسیدم: پس تو چه کاره ای ؟
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی،
برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛
فعلا برو سواری بیاموز
ali-m
14th October 2012, 03:32 PM
آيا نماز كسي كه اول وقت و در مسجد و باجماعت نمازش را مي خواند مي خواند، ولي انقدر اراده ندارد كه غيبت نكند، دروغ نگويد، ريا كار نباشد چگونه است؟
به نظر من نه تنها اين نماز نجات بخش نيست بلكه دشمن او خواهد بود.
تا حالا به معني و تفسير نمازتون توجه كرديد؟
آيا ارزش نماز كسي كه غيبت ميكند چگونه است؟
يه روحاني گفت: اون نماز ارزشي نداره.
من افراد زيادي رو ديدم كه نماز اول وقت مي خونن، و بقيه رو نصيحت ميكنن به اين كار. ولي اكثر همين افراد خيلي وقتا خودشون رو به نفهمي مي زدند و مي زنند، و با ريا كار رو خراب مي كنند.
حالا كي پدر، مادر و يا فاميل شيطان است؟
اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ
saamaaneh
14th October 2012, 03:52 PM
مسابقه مرد خبیث با شیطان
مرد خبیثی روزی در کوچه ای راه می رفت و با خودش فکر می کرد که من هر گناه وخباثتی که وجود داشت انجام داده ام.این شیطان چه کار کرده که من نکرده باشم؟
پیرمردی آرام آرام جلو آمد وبا صدایی لرزان گفت:با من کاری داشتی؟
--
شما؟
-
من شیطانم،گویا نام مرا می بردی
--
بله، میخواهم بدانم تو چه کرده ای که اینقدر به بدی مشهوری؟ من هر فعل بدی که به ذهن برسد انجام داده ام ومطمئنم که صد بار از تو بدترم.کاری هست که تو کرده باشی ومن نکرده باشم؟
-
نمیدونم، میخواهی یک مسابقه با هم بدهیم تا ببینیم که من چه کار می توانم بکنم و تو چه کار؟
--
موافقم.
-
پس وعده ما یک ماه دیگر،همینجا.
مرد خبیث رفت و در این یک ماه از هیچ قتل وجنایت و تجاوزو خباثتی دریغ نکرد.دزدی کرد و به حق دیگران تجاوز کرد وبا استفاده از سیاست های پلید،ملت های مختلف را به جان هم انداخت و جنگ درست کرد.وخلاصه هر عمل ناشایست وهر فعل کثیفی از او سر زد. بعد از یک ماه به کوچه محل قرار بازگشت. پیرمرد یا همان شیطان آرام آرام آمد
.
--
مرد پرسید: خب پیرمرد چه کردی؟
-
شیطان با صدایی لرزان گفت:اول تو بگو چه کار کردی؟
ومرد شروع کرد به تعریف آنچه ازبدی وکثیفی در این یک ماه کرده بود
.
--
خب میبینی که من از هیچ خباثتی کم نگذاشته ام. حالا تو بگو چه کار کردی؟
-
من وقتی با تو خداحافظی کردم و رفتم، تو همین کوچه دیدم پسر جوانی داره رد میشه و از طرف دیگر کوچه دختر جوانی داره میاد. به دل پسر انداختم که سرش رو بلند کنه وبه دختر نگاه کنه.خلاصه پنج روز اول سعی کردم این پسر به آن دختر فکر کنه و طی این پنج روز پسر توی کوچه دنبال دختر راه می افتاد،ولی دختر حاضر نمیشد باهاش حرف بزنه. پنج روز دوم روی دختر کار کردم تا حاضر شد بالاخره لبخندی به پسر بزنه. با لبخند دختر، پسر امیدوار شدو من هم روی او کار کردم تا یک نامه فدایت شوم برای دختر بنویسد.این هم از پنج روز سوم.پنج روز بعدی صرف این شد که دختر رضایت بدهد تا جواب نامه پسر را بدهد وبا او حرف بزند. تا اینجا شد بیست روز.
--
خب ادامه بده
-
عجله نکن...پنج روز بعد پسر را آماده کردم که به دختر پیشنهاد بدهد و در این مدت پسر با دختر بیرون می رفت ومدام اصرار میکرد که دختر به خانه شان برود ولی هر چه پسر اصرار میکرد که من دوستت دارم،بیا کسی خانه نیست ومسأله ای ندارد، دختر نمیپذیرفت. پنج روز آخر من به کمک پسر رفتم و روی دختر کار کردم تا بالاخره به تقاضای پسر جواب مثبت داد و به خانه او رفت.
--
مرد گفت همین؟! من این همه جنایت و تجاوز کردم و تو فقط همین یه کارو کردی؟!
-
شیطان گفت: تو متوجه نیستی... از همین اقدام من حرامزاده ای به وجود می آید که تمام آنچه تو کردی را انجام خواهد داد.
mamadshumakher
14th October 2012, 03:57 PM
آيا نماز كسي كه اول وقت و در مسجد و باجماعت نمازش را مي خواند مي خواند، ولي انقدر اراده ندارد كه غيبت نكند، دروغ نگويد، ريا كار نباشد چگونه است؟
به نظر من نه تنها اين نماز نجات بخش نيست بلكه دشمن او خواهد بود.
تا حالا به معني و تفسير نمازتون توجه كرديد؟
آيا ارزش نماز كسي كه غيبت ميكند چگونه است؟
يه روحاني گفت: اون نماز ارزشي نداره.
من افراد زيادي رو ديدم كه نماز اول وقت مي خونن، و بقيه رو نصيحت ميكنن به اين كار. ولي اكثر همين افراد خيلي وقتا خودشون رو به نفهمي مي زدند و مي زنند، و با ريا كار رو خراب مي كنند.
حالا كي پدر، مادر و يا فاميل شيطان است؟
اِيّاكَ نَعْبُدُ وَ اِيّاكَ نَسْتَعينُ
نماز,بهترین طاعات و فاضلترین عبادات است,چنانکه در حدیث نبوی وارد شده است که:نماز ستون دین است,هر گاه مقبول شد , همه ی عبادات مقبول است و اگر مردود گشت,همه ی عبادات مردود است(کتاب اسرار نماز)
پس فقط نباید به نماز خواندن این افراد نگاه کرد.کسی که نماز را درک کند غیبت و دروغ و ریا هم نمیکند.
و بر عکس این قضیه هم هست کسی که غیبت و دروغ و ریا ندارد اما نماز نمیخواند هم اثری ندارد.
faeze1376
14th October 2012, 05:02 PM
موضوع خیلی جالب [tashvigh]
ali-m
14th October 2012, 08:49 PM
نماز,بهترین طاعات و فاضلترین عبادات است,چنانکه در حدیث نبوی وارد شده است که:نماز ستون دین است,هر گاه مقبول شد , همه ی عبادات مقبول است و اگر مردود گشت,همه ی عبادات مردود است(کتاب اسرار نماز)
پس فقط نباید به نماز خواندن این افراد نگاه کرد.کسی که نماز را درک کند غیبت و دروغ و ریا هم نمیکند.
و بر عکس این قضیه هم هست کسی که غیبت و دروغ و ریا ندارد اما نماز نمیخواند هم اثری ندارد.
شما از كجا مي دونيد كسي كه نماز نمي خواند به بهشت نمي رود(يا اعمالش اثري ندارد)؟
شايد خدا او را ببخشد (بدون نماز) چون نماز حق الله است!
mamadshumakher
14th October 2012, 09:50 PM
شما از كجا مي دونيد كسي كه نماز نمي خواند به بهشت نمي رود(يا اعمالش اثري ندارد)؟
شايد خدا او را ببخشد (بدون نماز) چون نماز حق الله است!
دوست من,من نگفتم.بزرگان روحانی گفتن.
دین را به چادری که در آن منزل میکنند و نماز را به تیرک وسط چادر,تشبیه کرده اند.که اگر تیرک باشد ,چادر بر پاست ,اگر چه بعضی از بندهای چادر گسسته باشد.و اگر تیرک خوابید و افتاد,چادر نیز خواهد خوابید,اگر چه ریسمانهایش در نهایت استحکام باشد,و دیگر نمیتوان از آن منتفع شد.
و در مورد اینکه شاید خدا ببخشه گفتی چون حق الله است:
اعمال همونطور که خودت میدونی بر دو قسم است:
قسم اول متعلق به خالق است و آن را حق الله مینامند مانند:نماز,روزه,حج,جهاد,امر به معروف و نهی از منکر و تلاوت قرآن کریم.
قسم دوم متعلق به مخلوق خداست و آن را حق الناس گویند چون:خمس,زکات,صدقه,تربیت ضعفا و ایتام و کمک به درماندگان و ستمدیدگانو..
و برترین عمل قسم اول نماز است.
پس به این معنی نیست که خدا به راحتی تمام اعمال مربوط به خودشو میبخشه.در هر صورتی حق است.چه برسه به این که مهم ترین اون اعمال رو انجام ندیم.
Morteza Fahimi
15th October 2012, 01:27 AM
دوستان مطالبتون بسیار عالیست با کسب اجازه بنده هم میخوام در مورد دوستم ابلیس مختصری شرح دهم.: ابلیس از نظر جنسیت جن است و بعد از شش هزار سال عبادت از فرمان خداوند مبنی بر سجده به آدم سرپیچی کرد و از بهشت رانده شد و خداوند به درخواست خود شیطان اجازه منحرف کردن انسان را به شیطان داد تا روز معلوم. لیکن از آن روز تمامی انسان ها بجز معصومین خلاصه بطریقی از راه راست منحرف شدند. برای مثال دقت کردید در اوایل مطلبم که ابلیس به انسان سجده نکرد و در داستان دوستان که لحظه مرگ آدم ، شیطان دستور سجده بهش میده. شیطان هنوز سر قسمش هست و الان تمامی انحرافات دینی و ادیان نو ظوهور مانند شیطان پرستی تماما توسط اوست. مطالب زیاده شرحش سخت ببخشید.
میلاد صفری
15th October 2012, 07:03 PM
ممنون خیلی قشنگ بود
mirnegaran
22nd October 2012, 05:33 PM
دل جای خداست،آن را به کسی اجاره ندهید.
ayda75
23rd October 2012, 03:08 PM
خوشمان نیامد...ممنون
المیرا70
1st November 2012, 09:48 AM
سلام خیلی جالب بود باعث شد بیشتر روی رفتارم فکر کنم مرسی
سمیه نجفی
1st November 2012, 11:20 AM
یه روز که آدم وُ حوّا گوشهء دنج باغی، کنار نهر آبی با اون آواز دلنوازش خلوت کرده بودن وُ هزار جور بازی وُ ادا و اطوار از خودشون در میاوردن ، علیا مُخدره یه دفه میزنه تو صورتش و میگه :
ـــ اِوا خدا مرگم بده! برامون مهمون اومده وُ ما غافل اینجا نشستیم! ـــ مهمون کجا بود!؟ حتما شیطونه که به یه شکل و شمایل دیگه ظاهر شده. کم محلی اش کن، خودش دُمش رو میذاره رو کولش وُ گم میشه! ـــ خا آ آ ک ِ عالم! همینطوری یه چیزی میگی آ آ ... یه خانوم محترمه!؟ چه لباس قشنگی هم تَنِشه! معلومه خیلی مُتِشخّصه! ... جان کلام ، دستی به صورتش می کشه وُ بـدو بـدو ، میره سراغ مهمون تازه از راه رسیده. بعد از یه گپ طولانی وُ دبش زنونه، مهمون ناخونده حرف اصلی رو میکشه وسط وُ انقدر از خاصیت گندم میگه وُ حوا رو وسوسه میکنه که خود علیا مُخدره قبول میکنن که برای حفظ زندگی زناشوئی شون « ! » آدم رو راضی کنه که یه شب شام، همراه با « خوراک برّه » شون، چند تا مُشت « گندم شاهدونه » هم بخورن! مهمون ناخونده که همون جناب شیطون علیه العنه بودن، چند روز تو هر سوراخ سُمبه ای کمین میکرده تا ببینه که حوا چطور ماموریتش رو انجام میده. از تلاش وُ پشتکار وُ مکر و حیله های زنونهء حوا خوشش اومده بوده ، ولی اصلا باورش نمیشده که با چند تا جلسه گپ های خصوصی زنونه ، کارش خودش رو بکنه ؛ یعنی حوا بتونه خانوادهء محترم رو به خوردن گندم ، که همون « میوهء ممنوعه » بوده ، راضی کنه. یه شب که زیر نور ماه ، از لابلای درخت بید مجنون ، مراقبشون بوده ، بالاخره آرزوش برآورده میشه و علیا مخدره حوا خانوم ، با هزار وُ یک ترفند خاص خودش ، بقول قدیمیا ، خودش و خانواده رو « چیز خور » میکنه!!! طفلکی ها ، هنوز مزهء گندم رو با خلال دندون شبونهء قبل از خواب ، رفع نکرده بودن که غضب الهی نازل میشه وُ همون نصف شبی جُل وُ پلاس شون رو میریزن رو کرهء زمین و خودشون هم با اردنگی، از بهشت برین ، اخراج میکنن. عالجناب شیطون که از خوشحالی قند تو دلش عسل « سهند وُ سبلان » میشده وُ با دُمش « نارگیل » می شکونده! به یک آن ، همهء خوشی ها زهر مارش میشه!؟ فکر مهارت عجیب حوا در مکر وُ فریب ، مثل خوره میافته تو سرش وُ همچین حسادتش گل میکنه که فورا رو به آسمون میکنه وُ با خضوع و خشوعی همراه با دلشکستگی میگه : ـــ بار الها ، جسارت نباشه ، ولی حضور مبارک تون مُجدّانه اعتراض دارم! آخه قربون اون جلال وُ جبروتت! تو که اول میخواستی این حوای آتیش بجون گرفته رو خلق کنی ، فکر نکردی پس این شیطون ، مگه چوب سیگاره!!! ... « نوشته : عـبــد عـا صـی »
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.