نارون1
8th October 2012, 12:45 PM
مقدمه:
توماس جفرسون(Thomas Jefferson) در سال۱۷۸۴ چنین مینویسد: تا کنون سیاهپوستی را نیافتهام که سطح تفکری فراتر از روایتی ساده را بتواند ادا کند و هرگز ندیدهام که در میان آنها کوچکترین توانایی در نقاشی یا مجسمهسازی یافت شود.
سالها و بلکه قرنها از بیان این سخنان غیرمحققانه و نادرست میگذرد. تاکنون شواهد بسیاری بدست آمده که نشان میدهد سیاهان آفریقایی قرنها پیش از آنکه جفرسون چنین ادعایی کند شعر میسرودند. چنانکه مدتهاست انواع هنرهای سیاهان مورد بررسی محققان و صاحبنظران هنری قرار گرفته است.
بیشک یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین جوامع آفریقایی، آفریقای جنوبی است که تاریخ پر فراز و نشیب آن در طی سدههای اخیر مجموعهای غنی و جالبتوجه در حوزه هنر و ادبیات بجای نهاده است. تولیدات ادبی این سرزمین توسط مردمانی از نژادهای مختلف و نیز به زبانهای گوناگون به جهان معرفی شده است. این سرزمین در طی سالهای مبارزه با سیاست نهادینه شده تبعیض نژادی، محل پرورش شاعران و نویسندگانی بوده است که به یاری توان و قدرت قلم توانستهاند نقشی اساسی در بیداری جامعه خود و نیز توجهدادن سایر ملل به وضعیت بغرنج و دشوار موجود در آفریقای جنوبی بازی کنند. در حقیقت میتوان گفت نویسندگان و شاعرانی که در دوره آپارتاید(Apartheid) به خارج از کشور مهاجرت کردند توانستند با دستیابی به مطبوعات آزاد تصویر حقیقی جامعه خود را رسم کنند و همراهی ملل جهان را باعث شوند.
جمعیت آفریقای جنوبی از چهار نژاد اصلی سیاه - سفید - رنگینپوست و آسیائیتبار تشکیل شده است. طبق قانون اساسی جدید ۱۱ زبان بعنوان زبان رسمی کشور به رسمیت شناخته شده که انگلیسی و آفریکانس در سراسر کشور و بقیه زبانها در مناطقی که اکثریت دارند رسمی میباشند.
اولین مشخصه فرهنگی جامعه آفریقای جنوبی تنوع نژادی آن است. اقامت دائمی مهاجران سفیدپوست اروپایی در این کشور که ورود رنگین پوستان از آسیای جنوب شرقی و شبهقاره را نیز به همراه داشت، منجر به شکلگیری یک جامعه چندنژادی، زبانی و مذهبی گردید که طبیعتأ تحولات فرهنگی و اجتماعی خاص خود را بدنبال داشته است.
از نظر تاریخی نیز سیاهپوستان آفریقایی بسیار پیش از زمان آغاز اسکان سفیدپوستان هلندی- بوئرها(Boer) - در کیپ تاون(Cape Town) در ۱۶۵۲ در سرزمینی که اکنون آفریقای جنوبی است استقرار یافته بودند. سپس بریتانیا در سال ۱۸۱۴ کیپ را به دست آورد. ایجاد کنگره ملی آفریقا(ANC) در سال ۱۹۱۲ به منزله اعتراضی بود به برتری سفیدان. پس از به قدرت رسیدن حزب ملی(آفریکانر) در ۱۹۴۸ تفکیک نژادی در پیروی از سیاست آپارتاید(توسعه مجزا) افزایش یافت و سیاهان را از حقوق مدنی محروم ساخت، امکانات و مناطق مسکونی را بر حسب نژاد تفکیک کرد و حقوق سیاسی سیاهان را به زادبومهای تحت نظارت محدود ساخت. پس از حذف آپارتاید در سال ۱۹۹۱ و برگزاری اولین انتخابات آزاد در سال ۱۹۹۴، شکل گیری فضای جدید سیاسی، موجب گردید تا تنوع و ناهمگونی نژادی، زبانی و مذهبی جامعه بیش از هر زمانی ماهیت وجودی خود را ابراز نماید. این دگرگونی سیاسی جدید که برآمده از تحولات اجتماعی چند دهه اخیر بود، خود زمینههای بروز تحولات جدیدی در این زمینه را فراهم ساخت. دستیابی نخبگان سیاهپوست و یا مبارزان دیروز به قدرت سیاسی و در اختیار گرفتن بخشی از امکانات اقتصادی در سایه آن، موجب گردید تا زمینههای شکلگیری یک نظام اجتمـاعی طبـقاتی در درون قشـر سیاهپوست که اکثـریت جامعه را تشکیل می دهند ایجاد گردد. در فضــای جدید، معضلات اجتماعی نیز بیشتر از هر زمانی خود را بخوبی نشان میدهند و ناگفته پیداست که هنر و ادبیات نمیتواند از تاثیر این ناملایمات و معضلات برکنار بماند. از جمله این معضلات میتوان به بیکاری، ناامنی و بیماری مهلک ایدز اشاره نمود.
رسانه های گروهی آفریقای جنوبی پس از انتخابات آزاد ۱۹۹۴ در جامعه حضور کاملا رو به رشدی داشتهاند و روزنامهنگاران با فراغ بال و فارغ از زنجیرهای آپارتاید به بیان واقعیات سرزمین و جامعه خویش میپردازند.
انتقال قدرت از سیفیدپوستان به سیاهپوستان که بدون جنگ داخلی و خونریزی روی داد پیروزی بزرگ اصل عدم خشونت است که بزرگمردانی همچون نلسون ماندلا(Nelson Mandela) و دزموند توتو(Desmond Toto) مروج آن بودهاند. این اصل به طور خستگیناپذیری توسط ماندلا و توتو تبلیغ و دفاع شده است و در ادبیات هم در آثار نویسندگانی همچون نادین گوردیمر(Nadine Gordimer) دیده میشود.
متاثر از فعالیتهای سیاسی چنین بزرگمردانی و حتی همشانه و همراه با ایشان نویسندگان و شاعران آفریقای جنوبی بهترین راه مبارزه را در بیدار ساختن ملت خویش و نیز توجه دادن جهانیان به موضوع آپارتاید یافتند. در واقع ادبیات به سلاحی در راه مبارزه با آپارتاید تبدیل شد. نوشتههای روشنگرانه فعالان سیاسی، انتشار انواع کتابهای داستانی در داخل و خارج کشور که بهنحوی وضعیت پیچیده و خطرناک روزگار تبعیضنژادی را به تصویر میکشیدند بیشک سهم اصیل و قابل توجه ادبیات را در نهضت آزادیخواهی و براندازی آپارتاید به شیوهای کاملا مستقل و ضدخشونت مینمایاند.
سود بردن از ادبیات به مثابه سلاحی برای مبارزه با دیکتاتوری و استبداد البته مقوله جدیدی نیست. باید گفت حاصل کار نویسندگان آفریقای جنوبی در برابر آپارتاید بسیار غنی و موثر است هرچند نمیتوان به سنجش تاثیر آثار ایشان پرداخت اما بیتردید سهم ایشان در مبارزه بسیار مهم و قابل اعتناست.
نکته قابل توجه این مبارزه در این است که نویسندگان سفیدپوست فراوانی هم به مقاومت و پیکار علیه آپارتاید پیوستند چنانکه یکی از دلایل انتقال قدرت مسالمتآمیز همین است که بسیاری از مردم از گروههای مختلف قومی و نژادی با هم متحد شدند و با قوانین موضوعه آپارتاید مقابله کردند.
در طی سالهای آپارتاید نویسندگان نسبت به نظام نامطلوب سیاسی و تاثیرات آن بر زندگی روزمره عکسالعمل نشان دادند. طی نوشتههای ایشان ژرفای نژادپرستی حکومتی بازگو شد و روشهای مقاومت در برابر آن مورد سنجش و بررسی قرار گرفت. در حال حاضر که اپارتاید به سر آمده است همچنان نویسندگان به بررسی تبعات آپارتاید مشغولند. در واقع عنصری که ادبیات دوران آپارتاید و بعد از آن را بههم پیوند میدهد خود آپارتاید است. این موضوع شاید در تمام جهان منحصر به فرد باشد. طی سالیان سال نویسندگان بسیاری همچون بریتون بریتونباخ Breyton Breytenbach، آندره برینک Andre Brink، آتول فوگارد Athol Fugard، جی ام کوتزی J.M.Koetzee، نادین گوردیمر، آلکس لاگوما Alex La Guma، ریان مالان Ryan Malan، و آلن پاتن Alan Paton درخصوص مضامین منشعب از آپارتاید قلم زده اند.
• ادبیات داستانی
آنچه تا امروز مورد مشاهده قرار گرفته است نشان میدهد که شیوه رئالیسم در ادبیات آفریقای جنوبی بیش از سایر شیوهها و سبکها مورد استفاده نویسندگان قرار گرفته است. تاکنون داستانهای فراوانی به یازده زبان زنده آفریقای جنوبی به رشته تحریر درآمده است که بخش اعظم آن به زبان آفریکانسAfricans است. اما به دلیل گستردگی و جهانی بودن زبان انگلیسی آن بخش از آثار ادبی که زبان اصلی آن انگلیسی است یا به زبان انگلیسی ترجمه شده است بیشتر مورد توجه علاقه مندان قرار گرفته است.
در مجموع کتابهای ادبی در مقام مقایسه با آثار تاریخی و سیاسی از اقبال و فروش کمتری برخوردار میشوند اما رایج بودن زبان انگلیسی امتیاز خوبی برای آثار ادبی آفریقای جنوبی است که براحتی میتواند در سطح جهان نشر پیدا کند.
زندگی نامه نلسون ماندلا بهنام راه طولانی آزادی که توسط خود او به رشته تحریر درآمد پرفروشترین کتاب سالهای اخیر آفریقای جنوبی است که هم نشانهای از توجه عمومی به ماندلا و اهمیت او دارد و هم شرایط چاپ کتاب در آفریقای جنوبی را مینمایاند.
از نظر تاریخ ادبیات، نخستین آثار داستانی خلق شده در آفریقای جنوبی توسط مهاجرینی نوشته شده است که در مناطق آفریقایی غریبهای بیش محسوب نمیشدند. مهاجرینی که مسحور زیبایی خشن آفریقا و فریفته عناصر مرموز و رازآلود تمدنها و فرهنگهای بومی بودند. اگر چه عمده گرایش ایشان به این فرهنگها اگر خصمانه فرض نشود با اینحال در بهترین حالت صورتی منافقانه و دمدمیمزاجانه و حاکی از عدم شناخت عمیق و درونگرایانه دارد. این واقعیت تاریخی چنین نویسندگانی است.
در داستانهای ایشان مهاجرین اغلب در نقش قهرمانان و سیاهان در نقش دشمنان و حداکثر خدمتکار سفیدپوستان به تصویر کشیده میشوند. رایدر هاگارد(R ider Haggard) از این دسته نویسندگان است که طی بعضی داستانهای به سبک ماجراجویانه و حماسی شخصیتی سفیدپوست بنام الن کوارترمین( Allan Quartermain) را معرفی میکند که قهرمانی شریف است و خدمتکار زولویی(Zulu) او حاضر است جانش را برای اربابش فدا کند.
داستان های هاگارد در دهه ۱۸۸۰ به چاپ رسید. معروفترین داستان او «دفینههای شاه سولومون»(King Solomon Mines) نام دارد که در سال ۱۸۸۶ چاپ شد. این کتاب در زمان خود بیشترین فروش را داشت و بارها تا دهه ۱۹۸۰ میلادی توسط کارگردانان مختلف به فیلم تبدیل شد.
اما در نگاهی فراگیر به تاریخ ادبیات آفریقای جنوبی، شاید بتوان گفت نخستین اثر داستانی مهم و قابل توجه در سال ۱۸۸۳ میلادی به قلم اولیو شراینر Olive Schreiner نوسینده سفیدپوست با نام داستان یک مزرعه آفریـقایی Story of an African Farm چاپ شد. در واقع کتاب شراینر را میتوان به عنوان نخستین اثر ادبی آفریقایی بشمار آورد. شراینر خود در محیطی پرورش یافته بود که بعدها الهام بخش او شد. او در طی داستانش واقعیتهای جامعه آفریقایی آن روزگار و حتی بعضی عقاید ضد استعماری را از زبان چند شخصیت داستانی بیان میکند.
آثار ادبی داگلاس بلکبورن(Douglas Blackburn ) در موارد زیادی با شراینر مشابهت دارد. او در نقش یک روزنامهنگار بریتانیایی زمانی که هنوز ترانسوال یک جمهوری بوئر محسوب میشد به آفریقای جنوبی آمد. او در کتابهایش همچون Love Muti در سال ۱۹۱۵ به بعضی از سیاستهای استعماری انگلیس حمله میکند. کتابهای او هرچند امروز کمتر خوانده میشود اما در نقش یک حلقه ارتباطی در ادبیات آفریقای جنوبی حائز اهمیت فراوان است.
جهان برای آنکه شاهد اولین اثر داستانی خلق شده توسط سیاهپوستان باشد تا دهه دوم قرن بیستم منتظر ماند، زمانی که سولومون تکسیو پلاتجه(Solomon Thekiso Plaatje) در سال ۱۹۳۰ داستانMhudi را بچاپ رساند. او همچنین یکی از بنیانگزاران کنگره ملی آفریقای جنوبی در سال ۱۹۱۲ بود. پلاتجه علاوه بر این موفق شد شماری از آثار شکسپیر را به زبان تسوانایی ترجمه کند.
همچنان که رمان مهودی پلاتجه به داستان مردم تسوانا(Tswana) بر میگردد. اثر حماسی «شاکا» نوشته توماس موفولو Thomas Mofolos تصویری تراژیک و حماسی از شاکا امپراطور زولو در قرن نوزدهم بدست میدهد که مشابهتی هم با مکبث شکسپیر دارد. موفولو موفق شد مشخصات واقعیتری از این امپراطور نشان دهد تصاویری که گاه انسانی و گاه شیطانیست، آنهم در برابر تصورات بشدت هیولاوار و غیرمنصفانهای که تاریخنگاران مستعمراتی از این شخصیت تاریخی بجای نهاده بودند. داستان موفولو در سال ۱۹۲۵ بچاپ رسید و در سال ۱۹۳۰ به زبان انگلیسی ترجمه شد.
چند دهه بعد از شراینر و رمانش دومین شوک بزرگ را ویلیام پلومرWilliam Plomer با داستان Turbott Wolfe در سال ۱۹۲۶ به جامعه مهاجران سفیدپوست وارد کرد. پالمر این داستان را در سن نوزده سالگی نوشت و طی آن ماجراهای عشقی میان افراد از نژادهای مختلف را بازگو میکند و به شکستن تابویی بزرگ میپردازد. اگرچه این داستان بیشتر داستانی جنسی است اما همچنین ادعانامهای بر علیه سیاستها و گرایشهای جامعه سفیدپوست آن زمان هم هست. پلومر بعدها همراه بعضی از همفکرانش به بریتانیا رفت جایی که سرانجام به عنوان یک شاعر شناخته شد.
در میان دو جنگ اول و دوم جهانی نام سارا گرترود میلین Sarah Gertrude Millin نام برجستهای است. عمده شهرت او بدلیل گرایشهای نژادپرستانه او در حمایت مذهبی از حکومت آپارتاید است. در کتاب فرزند خواندگان خداوند Gods Stepchildren که در سال ۱۹۲۴ بهچاپ رسید او فرشتگان نژادهای مختلف را در حالتی به تصویر میکشد که فرشتگان سفیدپوست در بالاترین مراتب و فرشتگان سیاهپوست در پایینترین مراتب قرار دارند.
در دهه ۱۹۴۰ میلادی آفریقای جنوبی شاهد شکفتگی واقعی ادبیات سیاهپوستان آفریقاییست. میتوان گفت پیتر آبراهامزPeter Abrahams نخستین صدای واقعی ادبیات سیاهپوستان است که نوشتن را از دهه ۱۹۴۰ آغاز کرد. آبراهامز یک دورگه بود. رمان پسر معدنMine Boy در سالی(۱۹۴۶) بهچاپ رسید که اعتصاب بزرگ و سراسری کارگران معدن توسط حکومت بشدت سرکوب شد. پسر معدن تصویر مشکلات زندگی مردمان روستایی در محیطهای فاسد و افسرده شهری است.
دیگر نویسندهای که در این دهه مطرح شد هرمان چارلز بوسمنHerman Charles Bosman است که به سبب داستانهای کوتاهش معروفیت دارد. داستانهای کوتاه او گاه تصویری خشن و گام متمدن از آفریکانرها به نمایش میگذارد. یکی از بهترین آثار او Cold Stone Jug نام دارد که در سال ۱۹۴۹ بچاپ رسید. بوسمن در بعضی آثارش گرایشات و تمایلات اجتماعی آفریقای جنوبی را هجو میکند.
هنگامی که ناسیونالیستهای آفریکانر به قدرت رسیدند و آپارتاید را پایهگذاری کردند. اثری داستانی که توسط مردی سفیدپوست نوشته شد توجه جهانیان را به موقعیت دشوار سیاهان آفریقایی جلب کرد.
رمان گریه کن سرزمین محبوب Cry The Beloved Countryچاپ شده به سال ۱۹۴۸ شاید یکی از مهمترین آثار ادبی آفریقای جنوبی است که وقتی برای نخستینبار منتشر شد بیشترین فروش بین المللی را برای نویسندهاش یعنی آلن پاتن به همراه آورد. این داستان توانست اثرات سیاستهای تبعیضنژادی را برای شاهدان آگاه غربی قابل لمس و دیدن کند و از این طریق جایی همیشگی برای نقد این سیاستها در نقشه سیاسی جهان فراهم آورد.
در داستان پاتن، استفان کومالو که یک کشیش سالخورده اهل زولوست از دهکده خود به ژوهانسبورگ سفر میکند و درمییابد تنها پسرش تنها پسر یک سفیدپوست بنام جیمز جارویس را کشته است که این ماجرا اتفاقاتی را میان این دوتن موجب میشود.
آلن پاتن بعدها همچنان به مخالفت به آپارتاید ادامه داد، هرچند چون بسیاران دیگر هرگونه استفاده از خشونت را در برابر آن رد میکرد.
دهه ۱۹۵۰ در تاریخ معاصر آفریقای جنوبی اهمیت به سزایی دارد. در این دهه کنگره ملی آفریقای جنوبی مبارزه بزرگ انتخاباتی خود را بهعنوان یک راهحل ضدخشونت و صلحآمیز برعلیه برتری سفیدپوستان آغاز کرد و درمقابل حکومت آپارتاید به محاکمه وسیع فعالان جنبش مقاومت دست زد.
این دهه نسل جدیدی از نویسندگان سیاهپوست را که درباره شرایط دشوار زندگی در روزگار خود مینوشتند معرفی کرد. شماری از ایشان در دفتر یک مجله مردمی درباره «درام» گردهم آمدند. فعالیت ایشان برای نخستینبار منجر به ایجاد یک فرهنگ شهری سیاهپوستی شد.
این نویسندگان هرچند به ثبت محرومیتهای جوامع شهری پرداختند اما نمیتوان آنها را سیاسی فرض کرد. با اینحال موفق شدند صدای واقعی بخشی از سیاهپوستان در محیطهای شهری باشند. کارهای آنان محدودهای وسیع از ژورنالیسم هنری نکسومالو تا بذلهگوییهای اجتماعی تاد ماتشیکیزا را دربر میگیرد. دیگرانی همچون نات ناکاسا کن تمبا و مفالـله هم در این گروه جای میگیرند.
مجله درام یکی از را ه های ابراز وجود نویسندگان آفریقایی همچون مفالـله بود این مجله در سال های ۱۹۵۰و۶۰ چاپ میشد. مفالـله درباره واقعیت زندگی سیاهان در زاغهها و حاشیه شهرها مینوشت. حکومت براساس سیاست توسعه مجزا تمام سیاهپوستان را به زاغهها و بیغولهها میفرستاد. و آنان را از حق انتخاب مکان برای زندگی محروم میساخت.
نویسندگانی همچون مفالـله این شرایط غیرانسانی را با نوشتههایشان افشا میکردند و به این ترتیب توجه جامعه بینالمللی به شرایط موجود در آفریقای جنوبی جلب شد. نمونههایی از این آثار عبارتند از جنوب خیابان دوم ۱۹۵۹ که یک زندگینامه خودنوشت است و به توصیف واقعیتهای زندگی در محلات آفریقایی ژوهانسبورگ میپردازد. مفالـله همچنین مقالاتی تحت عنوان «صداها در گردباد» را در سال ۱۹۷۲ منتشر کرده است.
بعدها نکاسا یکی دیگر از این نویسندگان یک مجله مستقل ادبی راهاندازی کرد و طی آن داستان تمبا به نام سوییت را در سال ۱۹۶۳ بچاپ رساند. تمبا خود توسط حکومت آپارتاید دستگیر شد و در سال ۱۹۶۸ درگذشت. این نویسندگان و دهه مربوط به ایشان(۱۹۵۰) به نویسندگان درام و دهه درام مشهور است.
بعد از پایهگذاری نظام آپارتاید در آفریفای جنوبی و محدودیتهای شدید اعمال شده در تمامی مراتب فعالیتهای اجتماعی ، بالطبع نویسندگان و شاعران آزاداندیش نیز با محدودیتهای جدی روبرو شدند و شماری از ایشان جهت ادامه فعالیت به خارج از کشور مهاجرت کردند. با اینحال همچنان نویسندگان و شاعرانی با وجود شرایط دشوار کاری در سرزمین خود ماندند و به خلق آثار مهم پرداختند.
بسی هید یکی دیگر از نویسندگان مطرحی است که در آثار خود به مضامین آپارتاید پرداخته است. او در کتاب "وقتی ابرهای بارنی انباشته میشوند" چاپ ۱۹۶۸ که داستان یک پناهنده سیاسی در دهکدهای بوتسواناییست، تقابل سنتها و روشهای نوین را به شرح مینشیند.
در دهه ۱۹۷۰ یعنی در دوران تثبیت آپارتاید ، دو رمان مطرح بهچاپ رسید، میریام تلالی داستان "بین دو دنیا" را نوشت که در آن زندگی روزانه یک کارگر سیاهپوست به تصویر کشیده میشود، آندره برینک نیز "نگاه به تاریکی" را آفرید که طی آن در باب تجربههای یک هنرپیشه سیاهپوست که در دام عشق زنی سفیدپوست گرفتار آمده رویاپردازی شده است. در هر دوی این کتابها تعارضات برخاسته از بطن آپارتاید و نظام توسعهمجزا به کندوکاو گرفته شده است. در همین دهه میتوان شاهد بود که بعضی نویسندگان علیرغم شیوه مسلط ادبی آن زمان و رفتارهای قراردادی با نحوه نوشتن و زبان اثر ادبی، به کاربرد شماری از روشها و تکنیکهای مدرنیسم در آثار خود توجه نشان دادند. در حقیقت میتوان گفت اکثر داستانهای نوشته شده در دوران آپارتاید از سبکی قراردادی و رسمی تبعیت میکنند. اما گوردیمر در سال ۱۹۷۴ از بعضی تکنیکهای مدرن در جهت کشف پیچیدگیهای وجدان ناآرام یک ملاک سفیدپوست در رمان محافظ محیط زیست سود برده است. بیش از او جان ام کوتزی در رمان در قلب کشور In the heart of the Countryدرون عذابکشیده دختری را که مورد بهرهبرداری قرار گرفته بااستفاده از این شیوهها میکاود.
کتاب دیگر رمان در مه پایان فصل نام دارد که توسط آلکس لاگوما در سال ۱۹۷۲ نوشته شده است او در این کتاب کشمکشهای کشورش را توسط تصویر کردن شخصیتهایی که درگیر مقاومت سیاسی هستند توصیف میکند. قهرمان اصلی کتاب به این نتیجه میرسد که برای حل مشکلات جامعه باید حرکتی دستهجمعی صورت گیرد.
در طی دهه ۱۹۸۰ میلادی و در اوج مبارزان ضدنژادپرستانه دو نویسنده که هر دو متعلق به طبقه مظلوم جامعه بودند آثاری در خور توجه بوجود آوردند. نیابلو ندبله با کتاب "احمقها و داستانهای دیگر" در سال ۱۹۸۳ و نیز زویه ویکومب با کتاب "از دست داده را در کیپ تاون نمییابی" You Can't Get Lost in Cape Town.
کتاب بریتونباخ با نام "اعترافات واقعی یک تروریست سفیدپوست به سال ۱۹۸۳ در واقع بیان خاطرات هفتساله زندان نویسنده به اتهام اعمال تروریستی برعلیه دولت است. این نویسنده کتاب دیگری بهنام "به یادبود برف و غبار در سال ۱۹۸۹ نوشته است که در آن قطعات زندگی سه تبعیدی را در پاریس بههم وصل میکند.
یکی از مشهورترین و موفقترین نمایشنامهنویسان آفریقای جنوبی آتول فوگارد است که تاثیر فراوانش بر جهان تئاتر موجب جلب توجه جامعه جهانی و حمایت آنها از نهضت ضد آپارتاید شد. او از نخستین نمایشنامهنویسان سفیدپوست است که با بازیگران سیاهپوست همکاری کرد. مضامین کارهای او ناکامیها و پیچیدگیهای زندگی در آفریقای جنوبی را دربر میگیرد و تاکید فراوانی بر تاثیرات روانی نظام آپارتاید بر مردم عادی دارد. بسیاری از آثارش همچون گره خون ۱۹۶۰ که مورد استقبال فراوان قرار گرفت توسط حکومت وقت ممنوع اعلام شد. نمایشنامههای او که شهرت جهانی دارند عبارتند از بوزمن و لنا ۱۹۶۹ درس از درخت صبر ۱۹۷۸ سرزمین بازی ۱۹۹۳ و جادهای به سوی مکه ۱۹۸۵.
بههیچوجه نمیتوان مدعی شد که بعد از آپارتاید تمام رویاها و آرزوهای هنرمندان مبارز تحقق یافته باشد. این حقیقت در آثار منتشره بعد از آپارتاید بهچشم میخورد. برای مثال میتوان به رمانهای "رسوایی" نوشته جان ام کوتزی در سال ۱۹۹۹ و نیز "دودکش شیطان" اثر آن لندسمن در سال ۱۹۹۷ اشاره کرد. در اینگونه آثار گاه هیچ احساسی از پیروزی و افتخار دیده نمیشود. در واقع آپارتاید آنچنان در تار و پود جامعه ریشه دوانده است که لازم است سالها بر روی آثار و تبعات آن پرداخت. نمیتوان گفت که بعد از انتخابات آزاد ۱۹۹۴ آپارتاید نابود شده است. آثار آن همچنان در گوشه و کنار یافت میشود و نویسندگانی هستند که به بررسی آن روزگار میپردازند.
• شعر
در نگاهی فراگیر به رابطه شعر و سیاست باید گفت که شعر به ایجاد صدایی در برابر آپارتاید توفیق یافت و توانست حضور فعال و زنده خود را در آفریقای جنوبی حفظ کند.
یکی از نقاط درخشان شعری آفریقای جنوبی از دهه ۱۹۴۰ شکل گرفت. زمانی که شاعرانی همچون بی دبلیو ویلاکازی که به زبان زولو شعر میسرود و نیز اچ آی یی دهلومو که شعر بلند دره هزار کوه را در سال ۱۹۴۱ سروده است فعالیت داشتند.
از میان شاعران برجسته آفریقای جنوبی که همچنین سهمی اساسی در پیشبرد مبارزات آزادیخواهانه و ضد آپارتاید داشتند میتوان از مزیسی کوننه و کوراپتس(ویلی) کگوسیتسایل Keorapetse (Willie) Kgositsile نام برد.
مزیسی کوننه شاعر برجسته و فعال ضدآپارتاید است که تابو امبکی رییس جمهور آفریقای جنوبی و همرزم او در بزرگداشت او گفت: "کوننه آفریقایی فوق العادهای بود که توانست با حضورش، گذشته، حال و آینده مارا در هویتی بهم پیوسته و متحد حفظ کند. "امبکی افزود:" او یکی از اندیشمندان وهنرمندانی بود که در جستجوی راهی برای حفظ شان انسان سیاهپوست برآمد.
کوننه به عنوان یکی از شاعران برجسته و نیز برنده جوایز متعدد شعری از جمله شاعر برگزیده آفریقا در سال ۱۹۹۳ و نیز بهترین شاعر آفریقای جنوبی در سال ۲۰۰۵ به ادبیات شفاهی زولو توجه خاصی داشت و ضمن انتخاب زبان زولو برای متن اصلی آثارش خود بعضی از آنها را به زبان انگلیسی برگرداند.
از آثار جالب توجه او میتوان به سرایش یک اثر حماسی بنام "امپراتور بزرگ شاکا" Emperor Shaka The Great در سال ۱۹۷۹ اشاره کرد که درواقع ترجمه انگلیسی این حماسه شفاهیست. این حماسه درباره یک رهبر قدرتمند زولو در اوایل قرن نوزدهم است. چارلز.آ .لارسن Charles A. Larson مقالهای مفصل در خصوص مقایسه این اثر با ایلیاد و ادیسه نوشته است.
این شاعر پرکار همچنین "Anthem of The Decades" را هم منتشر کرده است. از او آثار متعدد دیگری به زبان زولو به چاپ رسیده است. هرچند بسیاری از آثار او نه چاپ شدهاند و نه ترجمه، اما بعضی آثار مشهور او به چندین زبان زنده نظیر انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ژاپنی ترجمه و منتشر شدهاند.
او از سن ۱۲ سالگی و با سرودن شعر برای روزنامهها و مجلات فعالیت ادبی خود را آغاز کرد و پس از دریافت درجه کارشناسیارشد در رشته شعر زولویی برای ادامه مطالعات در سطوح بالاتر به دانشگاه لندن رفت و همزمان به عنوان فعال ضد آپارتاید سعی در ترسیم مصایب و مشکلات ملت خویش را داشت. کوینه یکی از بنیانگزاران حرکت ضد آپارتاید در بریتانیا بود که دفتر کنگره ملی آفریقا را در لندن همراه با رییسجمهور فعلی امبکی تاسیس کرد. وی در سال ۱۹۶۲ به عنوان مسوول ANC در اروپا و آمریکا معرفی شد. او پس از پیروزی نهضت ضد آپارتاید در سال ۱۹۹۳ به آفریقای جنوبی بازگشت. کوننه به عنوان شاعر برجسته زبان زولویی و نیز یک مبارز ضد آپارتاید نقشی حساس و موثر در توجه دادن جوامع دانشگاهی اروپا و آمریکا به خطرات نظام آپارتاید داشت.
...
کوراپتس کگوسیتسایل صاحب یکی از صداهای ماندگار و ویژه در عرصه شعر امروز آفریقای جنوبی است که شعر او در امتداد مبارزات ملت آفریقا در راه رهایی از سلطه آپارتاید نقشی ویژه ایفا کرده است.
وی در سال ۱۹۳۸ بدنیا آمده است. کگوسیتسایل به عنوان یکی از اعضای جوان و پرشور به کنگره ملی آفریقا پیوست ودر سال ۱۹۶۱ و به منظور پیگیری تلاشها و کوششهایش در جنبش آزادیخواهی و ضد تبعیضنژادی مجبور به ترک آفریقای جنوبی شد. او یکی از بنیانگزاران بخش دانشآموختگان فرهنگ و هنر در کنگره ملی آفریقاست و از این جهت نقش اساسی در پیریزی ادبیاتی دارد که میتوان از آن به عنوان ادبیات مقاومت و آزادیخواه آفریقای جنوبی نام برد.
کگوسیتسایل ضمن دریافت بسیاری از جوایز شعری در طی سالیان سال فعالیت ادبی، همچنان مشغول مطالعه و تدریس ادبیات و نقد ادبی در تعدادی از دانشگاهها و موسسات آموزشعالی ایالات متحده و نیز قاره آفریقاست.
شعر او در گسترهای وسیع از موضوعات اجتماعی و سیاسی صرف و صریح تا مفاهیم عاشقانه و درونیات تغزلی جاری ست. او شاعریست که ضمن همراهی با جامعه خود در راه رهایی از یوغ نژادپرستی سهم خود را براستی در تامین غذای روحی و انسانی ملت خویش ادا میکند. کگوسیتسایل علاوه بر شاعری آموزگاری با طبع و توان خدادادیست چنانکه در میان آثار او کتابی ارزشمند یافت میشود که اختصاص به آموزش صنعت شعر دارد. وی در این کتاب بیشتر به چگونگی شعر میپردازد و نه چیستی آن.
مشخصه قدرتمند شعری او تصدیق و اعتراف صریح به تحتتاثیر قرار گرفتن و آشنایی و دوستی با سایر هنرمندان است به نحویکه بویژه علاقه عمیق او به موسیقی جز و بلوز در کارهایش نمود ویژهای دارد. شعر او گاه با نقل عباراتی از آوازها و آهنگها به ناگهان میتپد و جرقه میزند وگاه حتی به موسیقیدانان هم ارجاعاتی مستقیم دارد. از میان این موسیقیدانها میتوان از بیلی هالیدی، نینا سیمون، بی بی کینگ، اویتس ردینگ، جان کالترن و گلوریا بوسمن نام برد. در حقیقت او ضمن ارجاع به موسیقی جاز که در مقام خاص خودش دنبال میشود بصورت فیالبداهه بر روی مقام دیگر کار میکند. ارجاعات فرامتنی در کار او فراوان یافت میشود و همواره با جسارتی همراه است که خوانندگان آثارش با آن آشنایند.
در واقع وقتی او در شعری خواننده را به یک قطعه موسیقی ارجاع میدهد، فرض باید بر این باشد که آگاهی از موسیقی بتواند درصد دریافت شعر را افزایش دهد یا حداقل خواننده را وادار کند تا بهقدر کافی در اینباره تحقیق کند. البته در مورد شعر باید تمامی شعر بیهیچ آگاهی قبلی در اختیار باشد.
مجموعه آثار او با نام "اگر میتوانستم آواز بخوانم"(If I Could Sing) کلیدی را دراختیار ما قرار میدهد که موسیقی را به مثابه خالصترین هنرها مشخص میکند. عنوان مجموعه در واقع حامل آرزوی شاعر است که میخواهد موسیقیدان باشد. این حس البته اگر درست باشد به کنایه نشاندهنده یکی از مهمترین ممیزات شعری او یعنی دقت موسیقیایی اشعار اوست.
در اینجا یکی از اشعار او را که در دوران آپارتاید سروده شده نقل میشود:
خدایان نوشتهاند(The Gods Wrote)
(از مجموعه اگر میتوانستم آواز بخوانم)
ما تنفس قطرات بارانیم
ذرات دریای شن در توفان
ما ریشههای درخت بااو بابیم
مغز این سرزمین و این خاک
خون کنگو
همچون سینه ابر سیاه
یا همچون شیری که جریان دارد
از میان سالهای ناله و رنج
....
انتخاب با ماست
بنابراین زتدگی نیز با ماست
موسیقی شادی میلاد دوباره ما
شور تی تیمبا یا بوگالو
خدایان خورشید چشم خون ما
خندههای شباهنگام و روزگاه
همه و همه را خدایان نوشتهاند
گفتم اشیا را بگردان
بگذار که اشیا بچرخند و برقصند
به ریتم حرکت ما
آیا نمیدانی این است منتهای عشق؟
جان کالترن! جان کالترن!
بگو نیاکان را
ما گوش سپردیم
ما شنیدیم پیغام شما را
بگو به آنان
شما برای ما ردپایی بر جا نهادید
و اینک ما میدانیم
که انتخاب با ماست
بنابراین آغاز هم
ما ساخته نشدیم برای گریستنی ابدی
انتخاب با ماست
همچنین نیاز و خواستن نیز
انتخاب با ماست
بنابراین تماشای روز نیز
در این شعر شاعر بروشنی خواست تاریخی ملت خویش را در بدست آوردن آنچه از خود میداند بیان میکند. همچنین تاکید میکند که تنها انتخاب زندگی است ودر این زندگی است که مفاهیم شکل میگیرد و هویت تاریخی میسازد. ریتم حرکتی که شاعر از آن یاد میکند در نغمات آهنگساز جریان دارد و شاعر منادی مردمان میشود در پیوستن به این ریتم زیرا میپندارد گریستن ابدی و مویه بر آنچه از دست داده سرنوشت نهایی و ابدی او نیست.
"یادداشتهای تصادفی برای پسرم"وعنوان شعر دیگری از اوست:
"یادداشتهای تصادفی برای پسرم" (Random Notes to My Son)
(از مجموعه اگر میتوانستم آواز بخوانم If I could Sign)
آگاه باش پسرم
کلمات که بر دوش میکشند
وضوح آرزویی مبهم را
نیز بر دوش میکشند
گل و لای خیالات باطل را
که میچکد همچون جراحت زخم بردهای تازیانه خورده
کلمات سخن میگویند
از قدرت سیاه
که چشمانش خبر نخواهد داد
از سپیدای صریح قصدشان
کدامین روز تو وارث خواهی بود؟
چه سایههایی در سکوت تو سکنی گزیدند؟
...
آرزو داشتم
تمام این سالها را برایت بازگو کنم
گذشته شکوهمند کلمات فصیح را
اما حالا و اینجا
زبان ما به کرم حشرهای تبدیل میشود
همچنانکه ادامه میدهیم
به زیستن در لجن.
مرگ و نیشخند.
بجز امروز
فریاد کردن خوشبختی و زیبایی
مد روز است.
هرچند دانسته نشده بود که
"مردگان و بردگان زیبایی ندارند"
...
اغتشاش و سردرگمی
در من و اطراف من
اغتشاش و سردرگمی
این درد از گذشته نیامده است
این درد نبود زیرا ما اشتباه فهمیدهایم
این سرزمین من است
اغتشاش و ترسهای عاریهای
ما ایستادیم همچون بوتههای خشکیده بر این قطعه از زمین
زمین سوخت و شکاف برداشت
از میان ترکهای زمین، گریه من:
و چه چیز شکل میگیرد در همراهی مردمان
چشم نوزادی میسنجید آرزویی را
هیچگاه اشک وحشتزدهای
نخواهد غلتید به لطافت آتش
من
درگیر تمامی نامهام
اما چون چشم نوزادی
حس میکنم روزی را
که خواهم گفت
آیا امروز میرویم؟
آیا میرویم؟
مزی ماهولاMzi Mahola از دیگر شاعران مطرح معاصر آفریقای جنوبی است. ماهولا در سال ۱۹۴۹ در نزدیکی آلیس در کیپ شرقی بهدنیا آمد. وی در سال ۱۹۶۲ به نیوبرایتون رفت. پس از تحصیلات معمول مدتی به عنوان کاردان فنی و سپس به عنوان کارشناس در موزه بندر الیزابت تا سال ۱۹۹۷ به کار مشغول شد. وی در سال ۱۹۹۹ درجه کارشناسی خود را از دانشگاه ویستا در رشته ادبیات و با گرایش شعر دریافت کرد. او ازدواج کرده است و چهار فرزند دارد. از میان آثار او میتوان به دو مجموعه شعر "چیزهای غریب"(Strange Things) و "وقتی باران میآید"(When Rains Come) هردو از انتشارات اسنایلپرس به ترتیب در سالهای ۱۹۹۴ و ۲۰۰۰ اشاره کرد.
از نقطه نظر شعری، شعر ماهولا به صورت فریبآمیزی ساده مینماید. صدای شعری او کاملا شخصی و منحصر بفرد است. کارهای او اغلب تفکرانگیز اما بشدت مهآلود و تاریک ترسیم میشوند. شیوه شعری او سادگی فروتنانهای دارد آنچنان که باعث میشود هنگام خواندن آثارش خواننده نتواند به راحتی مناظری را که شاعر قصد ترسیم آنها را داشته ببیند و دریابد.
شعر واضح و روشن ماهولا نسبت به فرایندهای طبیعت و نیز خرد سنتی احترامی عمیق ابراز میکند. شعر او در حقیقت ثبت وقایع روزگار توسط مردی است که غمگنانه به آیینهای سنتی مینگرد در حالیکه آن آیینها در همآغوشی با سیاست میفرسایند و رنگ میبازند.
کار ماهولا جستجوی منظر اخلاقی مشترکی در میان انبوه مناظر شهری و روستایی، سنتی و سیاسی و خلاصه مناظر و مزایای غریب وآشناست. او شاعریست که برای مردم مینویسد و هر بار با سرودن شعری دیگر به آنان یادآور میشود که نباید گذشته را یکسره به دور بریزیم و فراموش کنیم اگر چه به سوی آینده رهسپاریم.
شعری از ماهولا را با هم میخوانیم:
پل ناممکن Impossible Bridge))
(از مجموعه شعر وقتی باران میآید/ چاپ ۲۰۰۰/ انتشارات اسنایل پرس)
به دوستی قدیمی
تلفن زدم
منشی او بود که پاسخ داد:
برای چه تماس گرفتهاید؟
...
لحن صحبتش
مرا از درون بهم ریخت
احساس کردم
مردانگی من دارد از هم
میپاشد
...
پاسخ دادم:
پیغام مرا به او برسانید
به او بگویید
قارچهای سمی
تنها زیر پاهای فاسد جوانه میزنند
و اگر او نام مرا پرسید
بگویید شاعری عصبانی
که اگر او بتواند کاری برای من انجام دهد
خشنود خواهد شد
...
گویا براستی منتظر بود کلامی به حرفهایم بیفزاید منشی دوست قدیمیام
او گفت:
و مارمولکها بدنبال غذا پرواز نمیکنند
آنها میخزند
...
و تلفن را قطع کرد
چنانکه در این شعر دیده میشود سادگی کلام در ظاهر با خود پیچیدگی خاصی به همراه دارد که با بعضی کلمات کلیدی قابل ردیابیست.
از دیگر شاعران جوانتر در عرصه شعر امروز آفریقای جنوبی میتوان از سایتامو موتساپی(Seitlhamo Motsapi) نام برد. این شاعر سیاهپوست در سال ۱۹۶۶ بهدنیا آمده است و تاکنون شعرهای او در شماری از کتابهای منتخب شعر که توسط صاحبنظران جمعآوری شده، آمده است.
در مجموع هر چند نمیتوان اثر شعر را بر جامعه امروز آفریقای جنوبی همسطح ادبیاتداستانی برآورد کرد. اما بیشک وجود شاعرانی که تواناییهای زبانهای محلی را در ثبت آثار شاعرانه بروز میدهند فرصت مغتنم تاریخی است که میتواند به بارور ساختن گنجینه ادبیات قومی کمک بسیار برساند.
در حالحاضر که سالها از افول آپارتاید میگذرد هنرمندان، نویسندگان و شاعران آفریقای جنوبی همچنان میانگارند که باید در راه اصلاح و نوسازی جامعه خویش گام بردارند و این مهم به توسط قلم امکانپذیر است.
منبع:
جامعه دانشجویان ایران
توماس جفرسون(Thomas Jefferson) در سال۱۷۸۴ چنین مینویسد: تا کنون سیاهپوستی را نیافتهام که سطح تفکری فراتر از روایتی ساده را بتواند ادا کند و هرگز ندیدهام که در میان آنها کوچکترین توانایی در نقاشی یا مجسمهسازی یافت شود.
سالها و بلکه قرنها از بیان این سخنان غیرمحققانه و نادرست میگذرد. تاکنون شواهد بسیاری بدست آمده که نشان میدهد سیاهان آفریقایی قرنها پیش از آنکه جفرسون چنین ادعایی کند شعر میسرودند. چنانکه مدتهاست انواع هنرهای سیاهان مورد بررسی محققان و صاحبنظران هنری قرار گرفته است.
بیشک یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین جوامع آفریقایی، آفریقای جنوبی است که تاریخ پر فراز و نشیب آن در طی سدههای اخیر مجموعهای غنی و جالبتوجه در حوزه هنر و ادبیات بجای نهاده است. تولیدات ادبی این سرزمین توسط مردمانی از نژادهای مختلف و نیز به زبانهای گوناگون به جهان معرفی شده است. این سرزمین در طی سالهای مبارزه با سیاست نهادینه شده تبعیض نژادی، محل پرورش شاعران و نویسندگانی بوده است که به یاری توان و قدرت قلم توانستهاند نقشی اساسی در بیداری جامعه خود و نیز توجهدادن سایر ملل به وضعیت بغرنج و دشوار موجود در آفریقای جنوبی بازی کنند. در حقیقت میتوان گفت نویسندگان و شاعرانی که در دوره آپارتاید(Apartheid) به خارج از کشور مهاجرت کردند توانستند با دستیابی به مطبوعات آزاد تصویر حقیقی جامعه خود را رسم کنند و همراهی ملل جهان را باعث شوند.
جمعیت آفریقای جنوبی از چهار نژاد اصلی سیاه - سفید - رنگینپوست و آسیائیتبار تشکیل شده است. طبق قانون اساسی جدید ۱۱ زبان بعنوان زبان رسمی کشور به رسمیت شناخته شده که انگلیسی و آفریکانس در سراسر کشور و بقیه زبانها در مناطقی که اکثریت دارند رسمی میباشند.
اولین مشخصه فرهنگی جامعه آفریقای جنوبی تنوع نژادی آن است. اقامت دائمی مهاجران سفیدپوست اروپایی در این کشور که ورود رنگین پوستان از آسیای جنوب شرقی و شبهقاره را نیز به همراه داشت، منجر به شکلگیری یک جامعه چندنژادی، زبانی و مذهبی گردید که طبیعتأ تحولات فرهنگی و اجتماعی خاص خود را بدنبال داشته است.
از نظر تاریخی نیز سیاهپوستان آفریقایی بسیار پیش از زمان آغاز اسکان سفیدپوستان هلندی- بوئرها(Boer) - در کیپ تاون(Cape Town) در ۱۶۵۲ در سرزمینی که اکنون آفریقای جنوبی است استقرار یافته بودند. سپس بریتانیا در سال ۱۸۱۴ کیپ را به دست آورد. ایجاد کنگره ملی آفریقا(ANC) در سال ۱۹۱۲ به منزله اعتراضی بود به برتری سفیدان. پس از به قدرت رسیدن حزب ملی(آفریکانر) در ۱۹۴۸ تفکیک نژادی در پیروی از سیاست آپارتاید(توسعه مجزا) افزایش یافت و سیاهان را از حقوق مدنی محروم ساخت، امکانات و مناطق مسکونی را بر حسب نژاد تفکیک کرد و حقوق سیاسی سیاهان را به زادبومهای تحت نظارت محدود ساخت. پس از حذف آپارتاید در سال ۱۹۹۱ و برگزاری اولین انتخابات آزاد در سال ۱۹۹۴، شکل گیری فضای جدید سیاسی، موجب گردید تا تنوع و ناهمگونی نژادی، زبانی و مذهبی جامعه بیش از هر زمانی ماهیت وجودی خود را ابراز نماید. این دگرگونی سیاسی جدید که برآمده از تحولات اجتماعی چند دهه اخیر بود، خود زمینههای بروز تحولات جدیدی در این زمینه را فراهم ساخت. دستیابی نخبگان سیاهپوست و یا مبارزان دیروز به قدرت سیاسی و در اختیار گرفتن بخشی از امکانات اقتصادی در سایه آن، موجب گردید تا زمینههای شکلگیری یک نظام اجتمـاعی طبـقاتی در درون قشـر سیاهپوست که اکثـریت جامعه را تشکیل می دهند ایجاد گردد. در فضــای جدید، معضلات اجتماعی نیز بیشتر از هر زمانی خود را بخوبی نشان میدهند و ناگفته پیداست که هنر و ادبیات نمیتواند از تاثیر این ناملایمات و معضلات برکنار بماند. از جمله این معضلات میتوان به بیکاری، ناامنی و بیماری مهلک ایدز اشاره نمود.
رسانه های گروهی آفریقای جنوبی پس از انتخابات آزاد ۱۹۹۴ در جامعه حضور کاملا رو به رشدی داشتهاند و روزنامهنگاران با فراغ بال و فارغ از زنجیرهای آپارتاید به بیان واقعیات سرزمین و جامعه خویش میپردازند.
انتقال قدرت از سیفیدپوستان به سیاهپوستان که بدون جنگ داخلی و خونریزی روی داد پیروزی بزرگ اصل عدم خشونت است که بزرگمردانی همچون نلسون ماندلا(Nelson Mandela) و دزموند توتو(Desmond Toto) مروج آن بودهاند. این اصل به طور خستگیناپذیری توسط ماندلا و توتو تبلیغ و دفاع شده است و در ادبیات هم در آثار نویسندگانی همچون نادین گوردیمر(Nadine Gordimer) دیده میشود.
متاثر از فعالیتهای سیاسی چنین بزرگمردانی و حتی همشانه و همراه با ایشان نویسندگان و شاعران آفریقای جنوبی بهترین راه مبارزه را در بیدار ساختن ملت خویش و نیز توجه دادن جهانیان به موضوع آپارتاید یافتند. در واقع ادبیات به سلاحی در راه مبارزه با آپارتاید تبدیل شد. نوشتههای روشنگرانه فعالان سیاسی، انتشار انواع کتابهای داستانی در داخل و خارج کشور که بهنحوی وضعیت پیچیده و خطرناک روزگار تبعیضنژادی را به تصویر میکشیدند بیشک سهم اصیل و قابل توجه ادبیات را در نهضت آزادیخواهی و براندازی آپارتاید به شیوهای کاملا مستقل و ضدخشونت مینمایاند.
سود بردن از ادبیات به مثابه سلاحی برای مبارزه با دیکتاتوری و استبداد البته مقوله جدیدی نیست. باید گفت حاصل کار نویسندگان آفریقای جنوبی در برابر آپارتاید بسیار غنی و موثر است هرچند نمیتوان به سنجش تاثیر آثار ایشان پرداخت اما بیتردید سهم ایشان در مبارزه بسیار مهم و قابل اعتناست.
نکته قابل توجه این مبارزه در این است که نویسندگان سفیدپوست فراوانی هم به مقاومت و پیکار علیه آپارتاید پیوستند چنانکه یکی از دلایل انتقال قدرت مسالمتآمیز همین است که بسیاری از مردم از گروههای مختلف قومی و نژادی با هم متحد شدند و با قوانین موضوعه آپارتاید مقابله کردند.
در طی سالهای آپارتاید نویسندگان نسبت به نظام نامطلوب سیاسی و تاثیرات آن بر زندگی روزمره عکسالعمل نشان دادند. طی نوشتههای ایشان ژرفای نژادپرستی حکومتی بازگو شد و روشهای مقاومت در برابر آن مورد سنجش و بررسی قرار گرفت. در حال حاضر که اپارتاید به سر آمده است همچنان نویسندگان به بررسی تبعات آپارتاید مشغولند. در واقع عنصری که ادبیات دوران آپارتاید و بعد از آن را بههم پیوند میدهد خود آپارتاید است. این موضوع شاید در تمام جهان منحصر به فرد باشد. طی سالیان سال نویسندگان بسیاری همچون بریتون بریتونباخ Breyton Breytenbach، آندره برینک Andre Brink، آتول فوگارد Athol Fugard، جی ام کوتزی J.M.Koetzee، نادین گوردیمر، آلکس لاگوما Alex La Guma، ریان مالان Ryan Malan، و آلن پاتن Alan Paton درخصوص مضامین منشعب از آپارتاید قلم زده اند.
• ادبیات داستانی
آنچه تا امروز مورد مشاهده قرار گرفته است نشان میدهد که شیوه رئالیسم در ادبیات آفریقای جنوبی بیش از سایر شیوهها و سبکها مورد استفاده نویسندگان قرار گرفته است. تاکنون داستانهای فراوانی به یازده زبان زنده آفریقای جنوبی به رشته تحریر درآمده است که بخش اعظم آن به زبان آفریکانسAfricans است. اما به دلیل گستردگی و جهانی بودن زبان انگلیسی آن بخش از آثار ادبی که زبان اصلی آن انگلیسی است یا به زبان انگلیسی ترجمه شده است بیشتر مورد توجه علاقه مندان قرار گرفته است.
در مجموع کتابهای ادبی در مقام مقایسه با آثار تاریخی و سیاسی از اقبال و فروش کمتری برخوردار میشوند اما رایج بودن زبان انگلیسی امتیاز خوبی برای آثار ادبی آفریقای جنوبی است که براحتی میتواند در سطح جهان نشر پیدا کند.
زندگی نامه نلسون ماندلا بهنام راه طولانی آزادی که توسط خود او به رشته تحریر درآمد پرفروشترین کتاب سالهای اخیر آفریقای جنوبی است که هم نشانهای از توجه عمومی به ماندلا و اهمیت او دارد و هم شرایط چاپ کتاب در آفریقای جنوبی را مینمایاند.
از نظر تاریخ ادبیات، نخستین آثار داستانی خلق شده در آفریقای جنوبی توسط مهاجرینی نوشته شده است که در مناطق آفریقایی غریبهای بیش محسوب نمیشدند. مهاجرینی که مسحور زیبایی خشن آفریقا و فریفته عناصر مرموز و رازآلود تمدنها و فرهنگهای بومی بودند. اگر چه عمده گرایش ایشان به این فرهنگها اگر خصمانه فرض نشود با اینحال در بهترین حالت صورتی منافقانه و دمدمیمزاجانه و حاکی از عدم شناخت عمیق و درونگرایانه دارد. این واقعیت تاریخی چنین نویسندگانی است.
در داستانهای ایشان مهاجرین اغلب در نقش قهرمانان و سیاهان در نقش دشمنان و حداکثر خدمتکار سفیدپوستان به تصویر کشیده میشوند. رایدر هاگارد(R ider Haggard) از این دسته نویسندگان است که طی بعضی داستانهای به سبک ماجراجویانه و حماسی شخصیتی سفیدپوست بنام الن کوارترمین( Allan Quartermain) را معرفی میکند که قهرمانی شریف است و خدمتکار زولویی(Zulu) او حاضر است جانش را برای اربابش فدا کند.
داستان های هاگارد در دهه ۱۸۸۰ به چاپ رسید. معروفترین داستان او «دفینههای شاه سولومون»(King Solomon Mines) نام دارد که در سال ۱۸۸۶ چاپ شد. این کتاب در زمان خود بیشترین فروش را داشت و بارها تا دهه ۱۹۸۰ میلادی توسط کارگردانان مختلف به فیلم تبدیل شد.
اما در نگاهی فراگیر به تاریخ ادبیات آفریقای جنوبی، شاید بتوان گفت نخستین اثر داستانی مهم و قابل توجه در سال ۱۸۸۳ میلادی به قلم اولیو شراینر Olive Schreiner نوسینده سفیدپوست با نام داستان یک مزرعه آفریـقایی Story of an African Farm چاپ شد. در واقع کتاب شراینر را میتوان به عنوان نخستین اثر ادبی آفریقایی بشمار آورد. شراینر خود در محیطی پرورش یافته بود که بعدها الهام بخش او شد. او در طی داستانش واقعیتهای جامعه آفریقایی آن روزگار و حتی بعضی عقاید ضد استعماری را از زبان چند شخصیت داستانی بیان میکند.
آثار ادبی داگلاس بلکبورن(Douglas Blackburn ) در موارد زیادی با شراینر مشابهت دارد. او در نقش یک روزنامهنگار بریتانیایی زمانی که هنوز ترانسوال یک جمهوری بوئر محسوب میشد به آفریقای جنوبی آمد. او در کتابهایش همچون Love Muti در سال ۱۹۱۵ به بعضی از سیاستهای استعماری انگلیس حمله میکند. کتابهای او هرچند امروز کمتر خوانده میشود اما در نقش یک حلقه ارتباطی در ادبیات آفریقای جنوبی حائز اهمیت فراوان است.
جهان برای آنکه شاهد اولین اثر داستانی خلق شده توسط سیاهپوستان باشد تا دهه دوم قرن بیستم منتظر ماند، زمانی که سولومون تکسیو پلاتجه(Solomon Thekiso Plaatje) در سال ۱۹۳۰ داستانMhudi را بچاپ رساند. او همچنین یکی از بنیانگزاران کنگره ملی آفریقای جنوبی در سال ۱۹۱۲ بود. پلاتجه علاوه بر این موفق شد شماری از آثار شکسپیر را به زبان تسوانایی ترجمه کند.
همچنان که رمان مهودی پلاتجه به داستان مردم تسوانا(Tswana) بر میگردد. اثر حماسی «شاکا» نوشته توماس موفولو Thomas Mofolos تصویری تراژیک و حماسی از شاکا امپراطور زولو در قرن نوزدهم بدست میدهد که مشابهتی هم با مکبث شکسپیر دارد. موفولو موفق شد مشخصات واقعیتری از این امپراطور نشان دهد تصاویری که گاه انسانی و گاه شیطانیست، آنهم در برابر تصورات بشدت هیولاوار و غیرمنصفانهای که تاریخنگاران مستعمراتی از این شخصیت تاریخی بجای نهاده بودند. داستان موفولو در سال ۱۹۲۵ بچاپ رسید و در سال ۱۹۳۰ به زبان انگلیسی ترجمه شد.
چند دهه بعد از شراینر و رمانش دومین شوک بزرگ را ویلیام پلومرWilliam Plomer با داستان Turbott Wolfe در سال ۱۹۲۶ به جامعه مهاجران سفیدپوست وارد کرد. پالمر این داستان را در سن نوزده سالگی نوشت و طی آن ماجراهای عشقی میان افراد از نژادهای مختلف را بازگو میکند و به شکستن تابویی بزرگ میپردازد. اگرچه این داستان بیشتر داستانی جنسی است اما همچنین ادعانامهای بر علیه سیاستها و گرایشهای جامعه سفیدپوست آن زمان هم هست. پلومر بعدها همراه بعضی از همفکرانش به بریتانیا رفت جایی که سرانجام به عنوان یک شاعر شناخته شد.
در میان دو جنگ اول و دوم جهانی نام سارا گرترود میلین Sarah Gertrude Millin نام برجستهای است. عمده شهرت او بدلیل گرایشهای نژادپرستانه او در حمایت مذهبی از حکومت آپارتاید است. در کتاب فرزند خواندگان خداوند Gods Stepchildren که در سال ۱۹۲۴ بهچاپ رسید او فرشتگان نژادهای مختلف را در حالتی به تصویر میکشد که فرشتگان سفیدپوست در بالاترین مراتب و فرشتگان سیاهپوست در پایینترین مراتب قرار دارند.
در دهه ۱۹۴۰ میلادی آفریقای جنوبی شاهد شکفتگی واقعی ادبیات سیاهپوستان آفریقاییست. میتوان گفت پیتر آبراهامزPeter Abrahams نخستین صدای واقعی ادبیات سیاهپوستان است که نوشتن را از دهه ۱۹۴۰ آغاز کرد. آبراهامز یک دورگه بود. رمان پسر معدنMine Boy در سالی(۱۹۴۶) بهچاپ رسید که اعتصاب بزرگ و سراسری کارگران معدن توسط حکومت بشدت سرکوب شد. پسر معدن تصویر مشکلات زندگی مردمان روستایی در محیطهای فاسد و افسرده شهری است.
دیگر نویسندهای که در این دهه مطرح شد هرمان چارلز بوسمنHerman Charles Bosman است که به سبب داستانهای کوتاهش معروفیت دارد. داستانهای کوتاه او گاه تصویری خشن و گام متمدن از آفریکانرها به نمایش میگذارد. یکی از بهترین آثار او Cold Stone Jug نام دارد که در سال ۱۹۴۹ بچاپ رسید. بوسمن در بعضی آثارش گرایشات و تمایلات اجتماعی آفریقای جنوبی را هجو میکند.
هنگامی که ناسیونالیستهای آفریکانر به قدرت رسیدند و آپارتاید را پایهگذاری کردند. اثری داستانی که توسط مردی سفیدپوست نوشته شد توجه جهانیان را به موقعیت دشوار سیاهان آفریقایی جلب کرد.
رمان گریه کن سرزمین محبوب Cry The Beloved Countryچاپ شده به سال ۱۹۴۸ شاید یکی از مهمترین آثار ادبی آفریقای جنوبی است که وقتی برای نخستینبار منتشر شد بیشترین فروش بین المللی را برای نویسندهاش یعنی آلن پاتن به همراه آورد. این داستان توانست اثرات سیاستهای تبعیضنژادی را برای شاهدان آگاه غربی قابل لمس و دیدن کند و از این طریق جایی همیشگی برای نقد این سیاستها در نقشه سیاسی جهان فراهم آورد.
در داستان پاتن، استفان کومالو که یک کشیش سالخورده اهل زولوست از دهکده خود به ژوهانسبورگ سفر میکند و درمییابد تنها پسرش تنها پسر یک سفیدپوست بنام جیمز جارویس را کشته است که این ماجرا اتفاقاتی را میان این دوتن موجب میشود.
آلن پاتن بعدها همچنان به مخالفت به آپارتاید ادامه داد، هرچند چون بسیاران دیگر هرگونه استفاده از خشونت را در برابر آن رد میکرد.
دهه ۱۹۵۰ در تاریخ معاصر آفریقای جنوبی اهمیت به سزایی دارد. در این دهه کنگره ملی آفریقای جنوبی مبارزه بزرگ انتخاباتی خود را بهعنوان یک راهحل ضدخشونت و صلحآمیز برعلیه برتری سفیدپوستان آغاز کرد و درمقابل حکومت آپارتاید به محاکمه وسیع فعالان جنبش مقاومت دست زد.
این دهه نسل جدیدی از نویسندگان سیاهپوست را که درباره شرایط دشوار زندگی در روزگار خود مینوشتند معرفی کرد. شماری از ایشان در دفتر یک مجله مردمی درباره «درام» گردهم آمدند. فعالیت ایشان برای نخستینبار منجر به ایجاد یک فرهنگ شهری سیاهپوستی شد.
این نویسندگان هرچند به ثبت محرومیتهای جوامع شهری پرداختند اما نمیتوان آنها را سیاسی فرض کرد. با اینحال موفق شدند صدای واقعی بخشی از سیاهپوستان در محیطهای شهری باشند. کارهای آنان محدودهای وسیع از ژورنالیسم هنری نکسومالو تا بذلهگوییهای اجتماعی تاد ماتشیکیزا را دربر میگیرد. دیگرانی همچون نات ناکاسا کن تمبا و مفالـله هم در این گروه جای میگیرند.
مجله درام یکی از را ه های ابراز وجود نویسندگان آفریقایی همچون مفالـله بود این مجله در سال های ۱۹۵۰و۶۰ چاپ میشد. مفالـله درباره واقعیت زندگی سیاهان در زاغهها و حاشیه شهرها مینوشت. حکومت براساس سیاست توسعه مجزا تمام سیاهپوستان را به زاغهها و بیغولهها میفرستاد. و آنان را از حق انتخاب مکان برای زندگی محروم میساخت.
نویسندگانی همچون مفالـله این شرایط غیرانسانی را با نوشتههایشان افشا میکردند و به این ترتیب توجه جامعه بینالمللی به شرایط موجود در آفریقای جنوبی جلب شد. نمونههایی از این آثار عبارتند از جنوب خیابان دوم ۱۹۵۹ که یک زندگینامه خودنوشت است و به توصیف واقعیتهای زندگی در محلات آفریقایی ژوهانسبورگ میپردازد. مفالـله همچنین مقالاتی تحت عنوان «صداها در گردباد» را در سال ۱۹۷۲ منتشر کرده است.
بعدها نکاسا یکی دیگر از این نویسندگان یک مجله مستقل ادبی راهاندازی کرد و طی آن داستان تمبا به نام سوییت را در سال ۱۹۶۳ بچاپ رساند. تمبا خود توسط حکومت آپارتاید دستگیر شد و در سال ۱۹۶۸ درگذشت. این نویسندگان و دهه مربوط به ایشان(۱۹۵۰) به نویسندگان درام و دهه درام مشهور است.
بعد از پایهگذاری نظام آپارتاید در آفریفای جنوبی و محدودیتهای شدید اعمال شده در تمامی مراتب فعالیتهای اجتماعی ، بالطبع نویسندگان و شاعران آزاداندیش نیز با محدودیتهای جدی روبرو شدند و شماری از ایشان جهت ادامه فعالیت به خارج از کشور مهاجرت کردند. با اینحال همچنان نویسندگان و شاعرانی با وجود شرایط دشوار کاری در سرزمین خود ماندند و به خلق آثار مهم پرداختند.
بسی هید یکی دیگر از نویسندگان مطرحی است که در آثار خود به مضامین آپارتاید پرداخته است. او در کتاب "وقتی ابرهای بارنی انباشته میشوند" چاپ ۱۹۶۸ که داستان یک پناهنده سیاسی در دهکدهای بوتسواناییست، تقابل سنتها و روشهای نوین را به شرح مینشیند.
در دهه ۱۹۷۰ یعنی در دوران تثبیت آپارتاید ، دو رمان مطرح بهچاپ رسید، میریام تلالی داستان "بین دو دنیا" را نوشت که در آن زندگی روزانه یک کارگر سیاهپوست به تصویر کشیده میشود، آندره برینک نیز "نگاه به تاریکی" را آفرید که طی آن در باب تجربههای یک هنرپیشه سیاهپوست که در دام عشق زنی سفیدپوست گرفتار آمده رویاپردازی شده است. در هر دوی این کتابها تعارضات برخاسته از بطن آپارتاید و نظام توسعهمجزا به کندوکاو گرفته شده است. در همین دهه میتوان شاهد بود که بعضی نویسندگان علیرغم شیوه مسلط ادبی آن زمان و رفتارهای قراردادی با نحوه نوشتن و زبان اثر ادبی، به کاربرد شماری از روشها و تکنیکهای مدرنیسم در آثار خود توجه نشان دادند. در حقیقت میتوان گفت اکثر داستانهای نوشته شده در دوران آپارتاید از سبکی قراردادی و رسمی تبعیت میکنند. اما گوردیمر در سال ۱۹۷۴ از بعضی تکنیکهای مدرن در جهت کشف پیچیدگیهای وجدان ناآرام یک ملاک سفیدپوست در رمان محافظ محیط زیست سود برده است. بیش از او جان ام کوتزی در رمان در قلب کشور In the heart of the Countryدرون عذابکشیده دختری را که مورد بهرهبرداری قرار گرفته بااستفاده از این شیوهها میکاود.
کتاب دیگر رمان در مه پایان فصل نام دارد که توسط آلکس لاگوما در سال ۱۹۷۲ نوشته شده است او در این کتاب کشمکشهای کشورش را توسط تصویر کردن شخصیتهایی که درگیر مقاومت سیاسی هستند توصیف میکند. قهرمان اصلی کتاب به این نتیجه میرسد که برای حل مشکلات جامعه باید حرکتی دستهجمعی صورت گیرد.
در طی دهه ۱۹۸۰ میلادی و در اوج مبارزان ضدنژادپرستانه دو نویسنده که هر دو متعلق به طبقه مظلوم جامعه بودند آثاری در خور توجه بوجود آوردند. نیابلو ندبله با کتاب "احمقها و داستانهای دیگر" در سال ۱۹۸۳ و نیز زویه ویکومب با کتاب "از دست داده را در کیپ تاون نمییابی" You Can't Get Lost in Cape Town.
کتاب بریتونباخ با نام "اعترافات واقعی یک تروریست سفیدپوست به سال ۱۹۸۳ در واقع بیان خاطرات هفتساله زندان نویسنده به اتهام اعمال تروریستی برعلیه دولت است. این نویسنده کتاب دیگری بهنام "به یادبود برف و غبار در سال ۱۹۸۹ نوشته است که در آن قطعات زندگی سه تبعیدی را در پاریس بههم وصل میکند.
یکی از مشهورترین و موفقترین نمایشنامهنویسان آفریقای جنوبی آتول فوگارد است که تاثیر فراوانش بر جهان تئاتر موجب جلب توجه جامعه جهانی و حمایت آنها از نهضت ضد آپارتاید شد. او از نخستین نمایشنامهنویسان سفیدپوست است که با بازیگران سیاهپوست همکاری کرد. مضامین کارهای او ناکامیها و پیچیدگیهای زندگی در آفریقای جنوبی را دربر میگیرد و تاکید فراوانی بر تاثیرات روانی نظام آپارتاید بر مردم عادی دارد. بسیاری از آثارش همچون گره خون ۱۹۶۰ که مورد استقبال فراوان قرار گرفت توسط حکومت وقت ممنوع اعلام شد. نمایشنامههای او که شهرت جهانی دارند عبارتند از بوزمن و لنا ۱۹۶۹ درس از درخت صبر ۱۹۷۸ سرزمین بازی ۱۹۹۳ و جادهای به سوی مکه ۱۹۸۵.
بههیچوجه نمیتوان مدعی شد که بعد از آپارتاید تمام رویاها و آرزوهای هنرمندان مبارز تحقق یافته باشد. این حقیقت در آثار منتشره بعد از آپارتاید بهچشم میخورد. برای مثال میتوان به رمانهای "رسوایی" نوشته جان ام کوتزی در سال ۱۹۹۹ و نیز "دودکش شیطان" اثر آن لندسمن در سال ۱۹۹۷ اشاره کرد. در اینگونه آثار گاه هیچ احساسی از پیروزی و افتخار دیده نمیشود. در واقع آپارتاید آنچنان در تار و پود جامعه ریشه دوانده است که لازم است سالها بر روی آثار و تبعات آن پرداخت. نمیتوان گفت که بعد از انتخابات آزاد ۱۹۹۴ آپارتاید نابود شده است. آثار آن همچنان در گوشه و کنار یافت میشود و نویسندگانی هستند که به بررسی آن روزگار میپردازند.
• شعر
در نگاهی فراگیر به رابطه شعر و سیاست باید گفت که شعر به ایجاد صدایی در برابر آپارتاید توفیق یافت و توانست حضور فعال و زنده خود را در آفریقای جنوبی حفظ کند.
یکی از نقاط درخشان شعری آفریقای جنوبی از دهه ۱۹۴۰ شکل گرفت. زمانی که شاعرانی همچون بی دبلیو ویلاکازی که به زبان زولو شعر میسرود و نیز اچ آی یی دهلومو که شعر بلند دره هزار کوه را در سال ۱۹۴۱ سروده است فعالیت داشتند.
از میان شاعران برجسته آفریقای جنوبی که همچنین سهمی اساسی در پیشبرد مبارزات آزادیخواهانه و ضد آپارتاید داشتند میتوان از مزیسی کوننه و کوراپتس(ویلی) کگوسیتسایل Keorapetse (Willie) Kgositsile نام برد.
مزیسی کوننه شاعر برجسته و فعال ضدآپارتاید است که تابو امبکی رییس جمهور آفریقای جنوبی و همرزم او در بزرگداشت او گفت: "کوننه آفریقایی فوق العادهای بود که توانست با حضورش، گذشته، حال و آینده مارا در هویتی بهم پیوسته و متحد حفظ کند. "امبکی افزود:" او یکی از اندیشمندان وهنرمندانی بود که در جستجوی راهی برای حفظ شان انسان سیاهپوست برآمد.
کوننه به عنوان یکی از شاعران برجسته و نیز برنده جوایز متعدد شعری از جمله شاعر برگزیده آفریقا در سال ۱۹۹۳ و نیز بهترین شاعر آفریقای جنوبی در سال ۲۰۰۵ به ادبیات شفاهی زولو توجه خاصی داشت و ضمن انتخاب زبان زولو برای متن اصلی آثارش خود بعضی از آنها را به زبان انگلیسی برگرداند.
از آثار جالب توجه او میتوان به سرایش یک اثر حماسی بنام "امپراتور بزرگ شاکا" Emperor Shaka The Great در سال ۱۹۷۹ اشاره کرد که درواقع ترجمه انگلیسی این حماسه شفاهیست. این حماسه درباره یک رهبر قدرتمند زولو در اوایل قرن نوزدهم است. چارلز.آ .لارسن Charles A. Larson مقالهای مفصل در خصوص مقایسه این اثر با ایلیاد و ادیسه نوشته است.
این شاعر پرکار همچنین "Anthem of The Decades" را هم منتشر کرده است. از او آثار متعدد دیگری به زبان زولو به چاپ رسیده است. هرچند بسیاری از آثار او نه چاپ شدهاند و نه ترجمه، اما بعضی آثار مشهور او به چندین زبان زنده نظیر انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ژاپنی ترجمه و منتشر شدهاند.
او از سن ۱۲ سالگی و با سرودن شعر برای روزنامهها و مجلات فعالیت ادبی خود را آغاز کرد و پس از دریافت درجه کارشناسیارشد در رشته شعر زولویی برای ادامه مطالعات در سطوح بالاتر به دانشگاه لندن رفت و همزمان به عنوان فعال ضد آپارتاید سعی در ترسیم مصایب و مشکلات ملت خویش را داشت. کوینه یکی از بنیانگزاران حرکت ضد آپارتاید در بریتانیا بود که دفتر کنگره ملی آفریقا را در لندن همراه با رییسجمهور فعلی امبکی تاسیس کرد. وی در سال ۱۹۶۲ به عنوان مسوول ANC در اروپا و آمریکا معرفی شد. او پس از پیروزی نهضت ضد آپارتاید در سال ۱۹۹۳ به آفریقای جنوبی بازگشت. کوننه به عنوان شاعر برجسته زبان زولویی و نیز یک مبارز ضد آپارتاید نقشی حساس و موثر در توجه دادن جوامع دانشگاهی اروپا و آمریکا به خطرات نظام آپارتاید داشت.
...
کوراپتس کگوسیتسایل صاحب یکی از صداهای ماندگار و ویژه در عرصه شعر امروز آفریقای جنوبی است که شعر او در امتداد مبارزات ملت آفریقا در راه رهایی از سلطه آپارتاید نقشی ویژه ایفا کرده است.
وی در سال ۱۹۳۸ بدنیا آمده است. کگوسیتسایل به عنوان یکی از اعضای جوان و پرشور به کنگره ملی آفریقا پیوست ودر سال ۱۹۶۱ و به منظور پیگیری تلاشها و کوششهایش در جنبش آزادیخواهی و ضد تبعیضنژادی مجبور به ترک آفریقای جنوبی شد. او یکی از بنیانگزاران بخش دانشآموختگان فرهنگ و هنر در کنگره ملی آفریقاست و از این جهت نقش اساسی در پیریزی ادبیاتی دارد که میتوان از آن به عنوان ادبیات مقاومت و آزادیخواه آفریقای جنوبی نام برد.
کگوسیتسایل ضمن دریافت بسیاری از جوایز شعری در طی سالیان سال فعالیت ادبی، همچنان مشغول مطالعه و تدریس ادبیات و نقد ادبی در تعدادی از دانشگاهها و موسسات آموزشعالی ایالات متحده و نیز قاره آفریقاست.
شعر او در گسترهای وسیع از موضوعات اجتماعی و سیاسی صرف و صریح تا مفاهیم عاشقانه و درونیات تغزلی جاری ست. او شاعریست که ضمن همراهی با جامعه خود در راه رهایی از یوغ نژادپرستی سهم خود را براستی در تامین غذای روحی و انسانی ملت خویش ادا میکند. کگوسیتسایل علاوه بر شاعری آموزگاری با طبع و توان خدادادیست چنانکه در میان آثار او کتابی ارزشمند یافت میشود که اختصاص به آموزش صنعت شعر دارد. وی در این کتاب بیشتر به چگونگی شعر میپردازد و نه چیستی آن.
مشخصه قدرتمند شعری او تصدیق و اعتراف صریح به تحتتاثیر قرار گرفتن و آشنایی و دوستی با سایر هنرمندان است به نحویکه بویژه علاقه عمیق او به موسیقی جز و بلوز در کارهایش نمود ویژهای دارد. شعر او گاه با نقل عباراتی از آوازها و آهنگها به ناگهان میتپد و جرقه میزند وگاه حتی به موسیقیدانان هم ارجاعاتی مستقیم دارد. از میان این موسیقیدانها میتوان از بیلی هالیدی، نینا سیمون، بی بی کینگ، اویتس ردینگ، جان کالترن و گلوریا بوسمن نام برد. در حقیقت او ضمن ارجاع به موسیقی جاز که در مقام خاص خودش دنبال میشود بصورت فیالبداهه بر روی مقام دیگر کار میکند. ارجاعات فرامتنی در کار او فراوان یافت میشود و همواره با جسارتی همراه است که خوانندگان آثارش با آن آشنایند.
در واقع وقتی او در شعری خواننده را به یک قطعه موسیقی ارجاع میدهد، فرض باید بر این باشد که آگاهی از موسیقی بتواند درصد دریافت شعر را افزایش دهد یا حداقل خواننده را وادار کند تا بهقدر کافی در اینباره تحقیق کند. البته در مورد شعر باید تمامی شعر بیهیچ آگاهی قبلی در اختیار باشد.
مجموعه آثار او با نام "اگر میتوانستم آواز بخوانم"(If I Could Sing) کلیدی را دراختیار ما قرار میدهد که موسیقی را به مثابه خالصترین هنرها مشخص میکند. عنوان مجموعه در واقع حامل آرزوی شاعر است که میخواهد موسیقیدان باشد. این حس البته اگر درست باشد به کنایه نشاندهنده یکی از مهمترین ممیزات شعری او یعنی دقت موسیقیایی اشعار اوست.
در اینجا یکی از اشعار او را که در دوران آپارتاید سروده شده نقل میشود:
خدایان نوشتهاند(The Gods Wrote)
(از مجموعه اگر میتوانستم آواز بخوانم)
ما تنفس قطرات بارانیم
ذرات دریای شن در توفان
ما ریشههای درخت بااو بابیم
مغز این سرزمین و این خاک
خون کنگو
همچون سینه ابر سیاه
یا همچون شیری که جریان دارد
از میان سالهای ناله و رنج
....
انتخاب با ماست
بنابراین زتدگی نیز با ماست
موسیقی شادی میلاد دوباره ما
شور تی تیمبا یا بوگالو
خدایان خورشید چشم خون ما
خندههای شباهنگام و روزگاه
همه و همه را خدایان نوشتهاند
گفتم اشیا را بگردان
بگذار که اشیا بچرخند و برقصند
به ریتم حرکت ما
آیا نمیدانی این است منتهای عشق؟
جان کالترن! جان کالترن!
بگو نیاکان را
ما گوش سپردیم
ما شنیدیم پیغام شما را
بگو به آنان
شما برای ما ردپایی بر جا نهادید
و اینک ما میدانیم
که انتخاب با ماست
بنابراین آغاز هم
ما ساخته نشدیم برای گریستنی ابدی
انتخاب با ماست
همچنین نیاز و خواستن نیز
انتخاب با ماست
بنابراین تماشای روز نیز
در این شعر شاعر بروشنی خواست تاریخی ملت خویش را در بدست آوردن آنچه از خود میداند بیان میکند. همچنین تاکید میکند که تنها انتخاب زندگی است ودر این زندگی است که مفاهیم شکل میگیرد و هویت تاریخی میسازد. ریتم حرکتی که شاعر از آن یاد میکند در نغمات آهنگساز جریان دارد و شاعر منادی مردمان میشود در پیوستن به این ریتم زیرا میپندارد گریستن ابدی و مویه بر آنچه از دست داده سرنوشت نهایی و ابدی او نیست.
"یادداشتهای تصادفی برای پسرم"وعنوان شعر دیگری از اوست:
"یادداشتهای تصادفی برای پسرم" (Random Notes to My Son)
(از مجموعه اگر میتوانستم آواز بخوانم If I could Sign)
آگاه باش پسرم
کلمات که بر دوش میکشند
وضوح آرزویی مبهم را
نیز بر دوش میکشند
گل و لای خیالات باطل را
که میچکد همچون جراحت زخم بردهای تازیانه خورده
کلمات سخن میگویند
از قدرت سیاه
که چشمانش خبر نخواهد داد
از سپیدای صریح قصدشان
کدامین روز تو وارث خواهی بود؟
چه سایههایی در سکوت تو سکنی گزیدند؟
...
آرزو داشتم
تمام این سالها را برایت بازگو کنم
گذشته شکوهمند کلمات فصیح را
اما حالا و اینجا
زبان ما به کرم حشرهای تبدیل میشود
همچنانکه ادامه میدهیم
به زیستن در لجن.
مرگ و نیشخند.
بجز امروز
فریاد کردن خوشبختی و زیبایی
مد روز است.
هرچند دانسته نشده بود که
"مردگان و بردگان زیبایی ندارند"
...
اغتشاش و سردرگمی
در من و اطراف من
اغتشاش و سردرگمی
این درد از گذشته نیامده است
این درد نبود زیرا ما اشتباه فهمیدهایم
این سرزمین من است
اغتشاش و ترسهای عاریهای
ما ایستادیم همچون بوتههای خشکیده بر این قطعه از زمین
زمین سوخت و شکاف برداشت
از میان ترکهای زمین، گریه من:
و چه چیز شکل میگیرد در همراهی مردمان
چشم نوزادی میسنجید آرزویی را
هیچگاه اشک وحشتزدهای
نخواهد غلتید به لطافت آتش
من
درگیر تمامی نامهام
اما چون چشم نوزادی
حس میکنم روزی را
که خواهم گفت
آیا امروز میرویم؟
آیا میرویم؟
مزی ماهولاMzi Mahola از دیگر شاعران مطرح معاصر آفریقای جنوبی است. ماهولا در سال ۱۹۴۹ در نزدیکی آلیس در کیپ شرقی بهدنیا آمد. وی در سال ۱۹۶۲ به نیوبرایتون رفت. پس از تحصیلات معمول مدتی به عنوان کاردان فنی و سپس به عنوان کارشناس در موزه بندر الیزابت تا سال ۱۹۹۷ به کار مشغول شد. وی در سال ۱۹۹۹ درجه کارشناسی خود را از دانشگاه ویستا در رشته ادبیات و با گرایش شعر دریافت کرد. او ازدواج کرده است و چهار فرزند دارد. از میان آثار او میتوان به دو مجموعه شعر "چیزهای غریب"(Strange Things) و "وقتی باران میآید"(When Rains Come) هردو از انتشارات اسنایلپرس به ترتیب در سالهای ۱۹۹۴ و ۲۰۰۰ اشاره کرد.
از نقطه نظر شعری، شعر ماهولا به صورت فریبآمیزی ساده مینماید. صدای شعری او کاملا شخصی و منحصر بفرد است. کارهای او اغلب تفکرانگیز اما بشدت مهآلود و تاریک ترسیم میشوند. شیوه شعری او سادگی فروتنانهای دارد آنچنان که باعث میشود هنگام خواندن آثارش خواننده نتواند به راحتی مناظری را که شاعر قصد ترسیم آنها را داشته ببیند و دریابد.
شعر واضح و روشن ماهولا نسبت به فرایندهای طبیعت و نیز خرد سنتی احترامی عمیق ابراز میکند. شعر او در حقیقت ثبت وقایع روزگار توسط مردی است که غمگنانه به آیینهای سنتی مینگرد در حالیکه آن آیینها در همآغوشی با سیاست میفرسایند و رنگ میبازند.
کار ماهولا جستجوی منظر اخلاقی مشترکی در میان انبوه مناظر شهری و روستایی، سنتی و سیاسی و خلاصه مناظر و مزایای غریب وآشناست. او شاعریست که برای مردم مینویسد و هر بار با سرودن شعری دیگر به آنان یادآور میشود که نباید گذشته را یکسره به دور بریزیم و فراموش کنیم اگر چه به سوی آینده رهسپاریم.
شعری از ماهولا را با هم میخوانیم:
پل ناممکن Impossible Bridge))
(از مجموعه شعر وقتی باران میآید/ چاپ ۲۰۰۰/ انتشارات اسنایل پرس)
به دوستی قدیمی
تلفن زدم
منشی او بود که پاسخ داد:
برای چه تماس گرفتهاید؟
...
لحن صحبتش
مرا از درون بهم ریخت
احساس کردم
مردانگی من دارد از هم
میپاشد
...
پاسخ دادم:
پیغام مرا به او برسانید
به او بگویید
قارچهای سمی
تنها زیر پاهای فاسد جوانه میزنند
و اگر او نام مرا پرسید
بگویید شاعری عصبانی
که اگر او بتواند کاری برای من انجام دهد
خشنود خواهد شد
...
گویا براستی منتظر بود کلامی به حرفهایم بیفزاید منشی دوست قدیمیام
او گفت:
و مارمولکها بدنبال غذا پرواز نمیکنند
آنها میخزند
...
و تلفن را قطع کرد
چنانکه در این شعر دیده میشود سادگی کلام در ظاهر با خود پیچیدگی خاصی به همراه دارد که با بعضی کلمات کلیدی قابل ردیابیست.
از دیگر شاعران جوانتر در عرصه شعر امروز آفریقای جنوبی میتوان از سایتامو موتساپی(Seitlhamo Motsapi) نام برد. این شاعر سیاهپوست در سال ۱۹۶۶ بهدنیا آمده است و تاکنون شعرهای او در شماری از کتابهای منتخب شعر که توسط صاحبنظران جمعآوری شده، آمده است.
در مجموع هر چند نمیتوان اثر شعر را بر جامعه امروز آفریقای جنوبی همسطح ادبیاتداستانی برآورد کرد. اما بیشک وجود شاعرانی که تواناییهای زبانهای محلی را در ثبت آثار شاعرانه بروز میدهند فرصت مغتنم تاریخی است که میتواند به بارور ساختن گنجینه ادبیات قومی کمک بسیار برساند.
در حالحاضر که سالها از افول آپارتاید میگذرد هنرمندان، نویسندگان و شاعران آفریقای جنوبی همچنان میانگارند که باید در راه اصلاح و نوسازی جامعه خویش گام بردارند و این مهم به توسط قلم امکانپذیر است.
منبع:
جامعه دانشجویان ایران