PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رفتن



وحید 0319
6th October 2012, 03:06 PM
نوبت من شده بود


که معلم پرسید


صرف کن رفتن را


و شروع کردم من


رفتم ، رفتی ، رفت ...


و سکوتی سرسخت


همه جا را پر کرد


سردی ِ احساسش


فاصله را رو کرد


آری رفت و رفت


و من اکنون تنها


مانده ام در اینجا


شادی ام غارت شد


من شکستم در خود


سهم من غربت شد


من دچارش بودم


بغض یک عادت شد


خاطرات سبزش


روی قلبم حک شد


رفت و در شکوه شب


با خدا تنها شد


و حضورش در من


آسمانی تر شد


اشک من جاری شد


صرف ِ فعل ِ رفتن


بین غم ها گم شد


و معلم آرام


روی دفترم نوشت


تلخ ترین فعل جهان است رفتن



سید محمد موسوی بهرام آبادی (سکوت) (http://www.sooshiant87.persianblog.ir/)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد