PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد



تووت فرنگی
3rd October 2012, 10:04 PM
دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از نرگس جادو که چه بازی انگیخت

وای از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار

طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد

ساقیا جام میم ده که نگارنده ی غیب

نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد

آنکه پر نقش زد این دایره ی مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

mehran3287
3rd October 2012, 10:10 PM
عجب شعری!!!!!!!

anael
3rd October 2012, 10:13 PM
لذت بردم.
ممنون[labkhand]

h.khakpour
3rd October 2012, 10:28 PM
بسیار زیبا
وبلاگتون هم واقعا قشنگه امیدوارم هر روز پر بارتر بشه[shaad]

بادامینا
3rd October 2012, 10:45 PM
ممنون خیلی خوب بود

*elman*
3rd October 2012, 11:02 PM
هیییییییییییی الان دقیقا تو حال و هوای شعر این تاپیکم[negaran]

این برای من یاد اوری شد


داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده. محمد رضا رحمانی با نام هنری مهرداد اوستا، زاده بیستم بهمن 1308 دیار فرزانگان ایران ، "بروجرد" است، وی در هفتم اردیبهشت 1370 دیده از جهان فروبست ،

مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته، پس از مدتی
مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.
دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...

مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود.سالها بعد ,نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود. و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید..

وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم

مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم

چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم

بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم

نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم

به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم

وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟

somayehfaridi
4th October 2012, 01:17 AM
دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از نرگس جادو که چه بازی انگیخت

وای از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار

طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد

ساقیا جام میم ده که نگارنده ی غیب

نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد

آنکه پر نقش زد این دایره ی مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد


سلام
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
احیانا این درست نیست؟

golden3
4th October 2012, 09:02 AM
قانون توتنهایی من است!وتنهایی من قانون عشق!عشق ارمغان دلدادگیست واین سرنوشت سادگیست.چه قانون عجیبی!چه ارمغان نجیبی وچه سرنوشت تلخ وغریبی!که هربارستاره ی زندگیت را بادست های خودراهی آسمان پرستاره کنی وخوددر تنهایی وسکوت باچشم های خیس ازغرور.پیوندستاره هارابه نظاره نشینی وخاموش وبی صدا.بازهم تو بمانی وتنهایی ودوری……

منبع:Alone Boy

يمنا
4th October 2012, 09:06 AM
دلم برا شاعرش سوخت....[negaran]

narma
4th October 2012, 09:40 AM
دقیقا حرف دل من هم هست.........حالو هوایییییییییییییییییییییی ییی دلمه

mozhgan.z.1368
4th October 2012, 01:01 PM
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جان فرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم

میلاد صفری
4th October 2012, 04:26 PM
ممنون جالب بود

✿elnaz✿
4th October 2012, 11:26 PM
گاهی گمان نمی کنی، ولیکن... می شود!
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود!
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته، قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدايی و بخت يار نيست!
گاهی تمام شهر ، گدای تو می شود!
"دکتر شريعتی"

معمار حانیه
5th October 2012, 01:49 AM
سلام
چيزي نميتونم بگم جز اينكه تشكر كنم وبگم ممنونم كه اين شعر ها گذاشتيد واقعا زيبا بود

نسیم بهآر
5th October 2012, 08:26 AM
باز ای الهه ناز،

با دله من بساز کین غم جانگداز،

برود ز برم

*** گر دل من نیاسود، از گناه تو بود بیا تا ز سر گنهت گذرم***

باز میکنم دسته یاری به سویت دراز بیا تا غم خود را با راز و نیاز، ز خاطر ببرم***

گرنکند تیر خشمت دلم را هدف؛ بخدا همچون مرغ پر شور و شرر، بسویت بپرم***

آنکه او ز غمت دلبندد چون من کیست؟ ناز تو بیش از این بهر چیست؟

تو الهه نازی در بزمم بنشین من تو را وفادارم بیا که جز این، نباشد هنرم***

اینهمه بیوفایی ندارد ثمر بخدا اگر از من نگیری خبر، نیابی اثرم..."

z.v
5th October 2012, 03:15 PM
خییییییییییییلی قشنگ بود..........
ممنون

zarranifar
6th October 2012, 11:14 PM
از زندگانی ام گِله دارد جوانی ام

شرمنده جوانی از این زندگانی ام

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام . .

تووت فرنگی
13th October 2012, 09:36 PM
Thanks Of All

پت
19th October 2012, 08:00 PM
Wow..mamnoon az in sheraye ziba
ama shere nakhost chize digari bod
vagheAn ye hese khob behem dad
:)

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد