وحید 0319
29th September 2012, 07:18 PM
ساخت زیرگذر عابر پیاده در آزادی؛ ماشینزدگی مدیران
احمد مسجدجامعی
شهرداری تصمیم گرفته در میدان آزادی شبکه زیرگذر عابرپیاده ایجاد کند. به نظر این طرح عجیب از کجا سرچشمه میگیرد؟
اگر اینطور که شما میگوید باشد خیلی طرح غیرمتعارفی است چون در همه جای دنیا خودروها را به زیرزمین میبرند و فضاهایی مثل اینجا را تبدیل به فضای عمومی و پیادهراه میکنند. اینکه پیاده در پایین باشد و سواره در بالا یک امر تازهای است و نه تنها با تجربه جهانی همخوانی ندارد بلکه با عرف و اخلاق ما هم سازگار نیست. ما رسم داریم که سواره باید به پیاده سلام بکند و پیاده باید احترام شود. برای اینکه این اتفاق بیافتد باید در کالبد شهری به آن توجه کرد. باور اینکه شهرداری قرار است چنین طرحی اجرا کند برای من سخت است.
این موضوع را معاون حمل و نقل شهردار تهران اعلام کرده و حتی گفته ساخت این زیرگذرها تا سال 92 تمام میشود.
داشتن شبکه پیادهراه اتفاقا کار خیلی خوبی است و یکی از ویژگیهای دوره سوم مدیریت شهری توجه به پیادهراهها بوده اما نه به این شکل. امروزه تمام تابلوهای شهری ما نگاهاش به سواره است و انگار کسی که در پیادهرو راه میرود قرار نیست مخاطب باشد. ما نوعی شهر ماشینزده هستیم. وقتی میگویم مسئله اول تهران ترافیک است از همین ماشینزدگی نشات میگیرد. گاهی صورت مسئله را باید تغییر داد تا به راهحل اساسی رسید که این هم جرات و فهم متفاوتی میخواهد. الان در شهر ما هرجا بین راه خودرو و پیاده تلاقی پیدا کند اولویت با ماشین است و پیادهرو را تبدیل به سوارهرو میکنند. منظورم از نگاه ماشینزده این است که غالبا پیادهرو به نفع سوارهرو مصادره میشود.
حتی امروز هم شهرداری با اینکه پیادهروهایی مثل خیابان ولیعصر و آزادی را ساماندهی کرده اما در اکثر جاها که محل رفت و آمد مردم است پیادهروها کوچکتر میشوند.
بله روح حاکم این است که به سواره بیشتر توجه میشود اما این کارهایی هم که درباره پیادهروها شده نتیجه مدیریت این دوره است. برای نخستین بار است که فضاهایی ایجاد شده و بعضی خیابانها مثل سپهسالار تبدیل به یک فضای عمومی شده. اما اینکه میگوییم صورت مسئله را باید عوض کنیم مثالاش بازار است. در بازار تهران همه واقعا کلافه و خسته بودند. من خاطرم میآید که این بحث در کمیسیون فرهنگی پیگیری شد. همه فکر میکردند که باید دائم سوارهرو را گسترش داد ولی بعد از اینکه آنجا پیادهراه شد همه احساس رضایت کردند. یعنی نوع نگرش باید عوض شود. تا وقتیکه ما دنبال ماشین هستیم راه به جایی نمیبریم.
کاکرد این نوع بناها و میدانها غالبا این است که مردم شتابزده وارد میشوند و در آنجا آرام میگیرند. اما این روزها هیچکس حتی به آزادی نگاه هم نمیکند. ماشینها دورش میچرخند و مردم با شتاب از کنارش رد میشوند و مهجور مانده.
بله ظرفیتهای این میدان گم شده است. طراح طرحهایی مثل زیرگذر عابر پیاده در میدان آزادی انگار نمیداند که اینجا چه جایی است. طراح ماشینزده است و فکر میکند مشکل شهر ماشین است. به فکر مردم و خاطره و فضای عمومی نیست.
در فاز دوم بهسازی میدان قرار بود که ماشینها از حلقه اول آزادی خارج شوند که این طرح هم اجرایی نشد.
بله حتی اوایل شورای سوم سند این طرح هم تنظیم شد. این سند بین کمیسیون فرهنگی و شهرداری و سازمان میراث فرهنگی امضا شد. برای اولین بار این میدان بازسازی و بازپیرایی شد و حتی برای سنگهای کف که ثبتشده است سعی شد از همان نوع سنگی استفاده شود که قبلا استفاده شده بود.
البته به تازهگی تغییراتی ایجاد کردهاند و در چهارگوشه میدان آلاچیقهای کوچکی به عنوان نمازخانه ساختهاند.
مگر اینکه الان این اتفاقات افتاده باشد. آن زمان سازمان میراث فرهنگی و شهرداری خیلی برای بازسازی میدان آزادی با هم اختلاف داشتند که در کمیسیون فرهنگی سعی کردیم این اختلافها را حل کنیم. همان موقع هم این بحث شد که با توجه به ویژگیهای خاص میدان آزادی که در سطح جهان شناختهشده است آن حس میدان بودن و مرکز تجمع بودن و فضای عمومی بودن در اینجا زیاد است. قرار این بود که اول دور میدان خلوت شود و حلقههای خودرو از اطراف میدان دورتر شود و حتی بحث این بود که خودروها به زیرزمین منتقل شوند.
با یکچندم هزینه بعضی پروژههای شهرداری میشود این کار را عملی کرد اما انگار انگیزهای برای بهبود وضعیت میدان وجود ندارد. مثلا در استفاده از نورپردازی برج که هزینه زیادی هم صرف آن شده خیلی بیسلیقگی میشود. هر لحظه این برج به یک رنگی درمیآید که در شان یک نماد ملی نیست.
بازی با رنگ غالبا در بناهای شناختهشده مرسوم نیست. در بناهای شاخص فقط در موقعیتهای خاص و جشنهای ملی این کار را میکنند. اما به طور کلی ما در استفاده از نور هنوز خیلی مشکل داریم. مثلا نورپردازی همین خانه هنرمندان که جای الگو و نمونهای است متناسب با شان خانه هنرمندان نبود و یک جور گلمنگلی نورپردازی شده بود در حالیکه این نوع نور برای فضاهایی است که با خانه هنرمندان فاصله زیادی دارد.
انگار شهرداری تمایلی به نماد بودن برج آزادی ندارد و به برج میلاد رغبت بیشتری دارد.
تک تک شهروندان تهرانی و آنهایی که به تهران مسافرت کردند از میدان آزادی خاطره دارند. این میدان کنار ترمینال و فرودگاه و دروازه ورودی شهر است و خیلی از تحولات بزرگ کشور در این میدان اتفاق افتاده . اصلا مردم این میدان را به نماد تبدیل کردند. مردم اسم میدان را از« شهیاد» به « آزادی» تغییر دادند و این نام در کمیته و شورای شهر تصویب نشد و مردم به عنوان نماد انقلاب انتخابش کردند. این برج یادآور یکی از شوخیهای تاریخ است که انقلاب درست در همان میدانی پیروز میشود که به عنوان نماد استحکام و قدرت نظام شاهنشاهی درست شده بود. ما میتوانیم بناهای رفیع و بزرگ بسازیم ولی این مردماند که باید تصمیم بگیرند که این بنا نماد است یا نه. ممکن است شما سرمایهگذاری کنید و چیزی بسازید که خیلی هم شیک وعظیم باشد ولی شاید مردم آن رویکرد را به آن نداشته باشند.
احمد مسجدجامعی
شهرداری تصمیم گرفته در میدان آزادی شبکه زیرگذر عابرپیاده ایجاد کند. به نظر این طرح عجیب از کجا سرچشمه میگیرد؟
اگر اینطور که شما میگوید باشد خیلی طرح غیرمتعارفی است چون در همه جای دنیا خودروها را به زیرزمین میبرند و فضاهایی مثل اینجا را تبدیل به فضای عمومی و پیادهراه میکنند. اینکه پیاده در پایین باشد و سواره در بالا یک امر تازهای است و نه تنها با تجربه جهانی همخوانی ندارد بلکه با عرف و اخلاق ما هم سازگار نیست. ما رسم داریم که سواره باید به پیاده سلام بکند و پیاده باید احترام شود. برای اینکه این اتفاق بیافتد باید در کالبد شهری به آن توجه کرد. باور اینکه شهرداری قرار است چنین طرحی اجرا کند برای من سخت است.
این موضوع را معاون حمل و نقل شهردار تهران اعلام کرده و حتی گفته ساخت این زیرگذرها تا سال 92 تمام میشود.
داشتن شبکه پیادهراه اتفاقا کار خیلی خوبی است و یکی از ویژگیهای دوره سوم مدیریت شهری توجه به پیادهراهها بوده اما نه به این شکل. امروزه تمام تابلوهای شهری ما نگاهاش به سواره است و انگار کسی که در پیادهرو راه میرود قرار نیست مخاطب باشد. ما نوعی شهر ماشینزده هستیم. وقتی میگویم مسئله اول تهران ترافیک است از همین ماشینزدگی نشات میگیرد. گاهی صورت مسئله را باید تغییر داد تا به راهحل اساسی رسید که این هم جرات و فهم متفاوتی میخواهد. الان در شهر ما هرجا بین راه خودرو و پیاده تلاقی پیدا کند اولویت با ماشین است و پیادهرو را تبدیل به سوارهرو میکنند. منظورم از نگاه ماشینزده این است که غالبا پیادهرو به نفع سوارهرو مصادره میشود.
حتی امروز هم شهرداری با اینکه پیادهروهایی مثل خیابان ولیعصر و آزادی را ساماندهی کرده اما در اکثر جاها که محل رفت و آمد مردم است پیادهروها کوچکتر میشوند.
بله روح حاکم این است که به سواره بیشتر توجه میشود اما این کارهایی هم که درباره پیادهروها شده نتیجه مدیریت این دوره است. برای نخستین بار است که فضاهایی ایجاد شده و بعضی خیابانها مثل سپهسالار تبدیل به یک فضای عمومی شده. اما اینکه میگوییم صورت مسئله را باید عوض کنیم مثالاش بازار است. در بازار تهران همه واقعا کلافه و خسته بودند. من خاطرم میآید که این بحث در کمیسیون فرهنگی پیگیری شد. همه فکر میکردند که باید دائم سوارهرو را گسترش داد ولی بعد از اینکه آنجا پیادهراه شد همه احساس رضایت کردند. یعنی نوع نگرش باید عوض شود. تا وقتیکه ما دنبال ماشین هستیم راه به جایی نمیبریم.
کاکرد این نوع بناها و میدانها غالبا این است که مردم شتابزده وارد میشوند و در آنجا آرام میگیرند. اما این روزها هیچکس حتی به آزادی نگاه هم نمیکند. ماشینها دورش میچرخند و مردم با شتاب از کنارش رد میشوند و مهجور مانده.
بله ظرفیتهای این میدان گم شده است. طراح طرحهایی مثل زیرگذر عابر پیاده در میدان آزادی انگار نمیداند که اینجا چه جایی است. طراح ماشینزده است و فکر میکند مشکل شهر ماشین است. به فکر مردم و خاطره و فضای عمومی نیست.
در فاز دوم بهسازی میدان قرار بود که ماشینها از حلقه اول آزادی خارج شوند که این طرح هم اجرایی نشد.
بله حتی اوایل شورای سوم سند این طرح هم تنظیم شد. این سند بین کمیسیون فرهنگی و شهرداری و سازمان میراث فرهنگی امضا شد. برای اولین بار این میدان بازسازی و بازپیرایی شد و حتی برای سنگهای کف که ثبتشده است سعی شد از همان نوع سنگی استفاده شود که قبلا استفاده شده بود.
البته به تازهگی تغییراتی ایجاد کردهاند و در چهارگوشه میدان آلاچیقهای کوچکی به عنوان نمازخانه ساختهاند.
مگر اینکه الان این اتفاقات افتاده باشد. آن زمان سازمان میراث فرهنگی و شهرداری خیلی برای بازسازی میدان آزادی با هم اختلاف داشتند که در کمیسیون فرهنگی سعی کردیم این اختلافها را حل کنیم. همان موقع هم این بحث شد که با توجه به ویژگیهای خاص میدان آزادی که در سطح جهان شناختهشده است آن حس میدان بودن و مرکز تجمع بودن و فضای عمومی بودن در اینجا زیاد است. قرار این بود که اول دور میدان خلوت شود و حلقههای خودرو از اطراف میدان دورتر شود و حتی بحث این بود که خودروها به زیرزمین منتقل شوند.
با یکچندم هزینه بعضی پروژههای شهرداری میشود این کار را عملی کرد اما انگار انگیزهای برای بهبود وضعیت میدان وجود ندارد. مثلا در استفاده از نورپردازی برج که هزینه زیادی هم صرف آن شده خیلی بیسلیقگی میشود. هر لحظه این برج به یک رنگی درمیآید که در شان یک نماد ملی نیست.
بازی با رنگ غالبا در بناهای شناختهشده مرسوم نیست. در بناهای شاخص فقط در موقعیتهای خاص و جشنهای ملی این کار را میکنند. اما به طور کلی ما در استفاده از نور هنوز خیلی مشکل داریم. مثلا نورپردازی همین خانه هنرمندان که جای الگو و نمونهای است متناسب با شان خانه هنرمندان نبود و یک جور گلمنگلی نورپردازی شده بود در حالیکه این نوع نور برای فضاهایی است که با خانه هنرمندان فاصله زیادی دارد.
انگار شهرداری تمایلی به نماد بودن برج آزادی ندارد و به برج میلاد رغبت بیشتری دارد.
تک تک شهروندان تهرانی و آنهایی که به تهران مسافرت کردند از میدان آزادی خاطره دارند. این میدان کنار ترمینال و فرودگاه و دروازه ورودی شهر است و خیلی از تحولات بزرگ کشور در این میدان اتفاق افتاده . اصلا مردم این میدان را به نماد تبدیل کردند. مردم اسم میدان را از« شهیاد» به « آزادی» تغییر دادند و این نام در کمیته و شورای شهر تصویب نشد و مردم به عنوان نماد انقلاب انتخابش کردند. این برج یادآور یکی از شوخیهای تاریخ است که انقلاب درست در همان میدانی پیروز میشود که به عنوان نماد استحکام و قدرت نظام شاهنشاهی درست شده بود. ما میتوانیم بناهای رفیع و بزرگ بسازیم ولی این مردماند که باید تصمیم بگیرند که این بنا نماد است یا نه. ممکن است شما سرمایهگذاری کنید و چیزی بسازید که خیلی هم شیک وعظیم باشد ولی شاید مردم آن رویکرد را به آن نداشته باشند.