بلدرچین
22nd September 2012, 12:47 PM
وقتي به سراغ كتابهاي مختلف درباره اصول داستاننويسي و خاطرهنگاري ميرويد، با يكسري ملاكهاي مشابه در تعريف اين دو مقوله جداگانه مواجه ميشويد. مثلا در هر دو، زمان و مكان و راوي و... عنصر مهمي هستند، اما مساله اينجاست كه گاهي تشخيص مصداقها سخت ميشود.البته در بسياري موارد هم به طور مشخص ميتوان خاطره را از داستان تفكيك كرد.شايد براي شما هم اتفاق افتاده باشد كه داستاني را خوانده باشيد و در آن داستان به اندازهاي جزئيات دقيق آورده شده باشند كه آن را واقعي پنداشته باشيد يا بر عكس متوجه شويد كه نويسنده ماجرايي را كه برايش اتفاق افتاده به صورت دقيق و گيرا نوشته است و شايد حتي تغييري در اتفاقات و روند آن ايجاد نكرده باشد و اين قدرت قلم او بوده كه اتفاق رخداده را به صورت داستان با حفظ عناصر داستاني نوشته است.سوال اينجاست كه در چنين شرايطي، چه مرزي اين دو مقوله را از هم جدا ميكند؟ اين پرسشي است كه موجب شد با افراد مختلف براي يافتن پاسخش به گفتوگو بنشينيم.شباهت نامها، تفاوت دنياهاابراهيم زاهديمطلق، نويسنده و منتقد، در تعريف ويژگيهاي منحصربه فرد خاطره ميگويد: خاطره متكي به زمان، مكان و واقعيت (http://www.njavan.com/tags/%d9%88%d8%a7%d9%82%d8%b9%d9%8a%d8%aa-.html)است. خاطره بدون زمان مشخص، مكان مشخص و راوي مشخص وجود ندارد. اين راوي، چه روايتكننده خاطرات خودش باشد و چه روايتكننده خاطرات ديگران، حتما بايد زمان و مكان اتفاقات رخداده را با دقت شرح دهد. حتي در اتفاقات مهم بايد ساعت حادثه نيز بيان شود. اگر هم راوي ساعت دقيق حادثه را فراموش كرده باشد، مثلا بايد بگويد: من فراموش كردهام يا بگويد: دقيقا نميدانم و بعد مطلب را ادامه دهد.از نظر زاهديمطلق اگر در خاطرهاي، چنين ويژگيهايي به طور دقيق و گويا مطرح نشود، ما اصلا با خاطرهنويسي مواجه نيستيم. يكي از مسائل اينجاست كه ما در داستان نيز عنصر زمان و مكان را نيز داريم كه در كتابهاي داستاننويسي در اين باره توضيحات زيادي آمده است. آيا داستاننويسي كه براي داستانش به شرح دقيق زمان و مكان ميپردازد، اثرش به خاطرهنگاري پهلو ميزند؟از نظر زاهديمطلق، عناصر زمان و مكان و ديگر عناصر داستان بر پايه تخيل است. او ميگويد: در داستان تخيل بر واقعيت (http://www.njavan.com/tags/%d9%88%d8%a7%d9%82%d8%b9%d9%8a%d8%aa-.html)غلبه ميكند حتي اگر راوي داستان از چند شخصيت واقعي هم استفاده كند، ولي الزامي بر واقعگرايي در توضيح ويژگيهاي آن شخصيتها ندارد. اما در خاطره راوي ملزم به روايت تمام جزئيات اتفاقاتي است كه قطعا رخ داده. راوي اجازه ندارد كه فقط بخشي از جريان را بگويد. اگر در يك حادثه زمان انقلاب يا جنگ چهار نفر دستگير شده باشند، راوي اصلا حق ندارد كه تعداد دستگيرشدگان را به سه يا پنج نفر برساند. در ذهن نميتوان خاطره ساخت.از ميان ويژگيهاي متمايزكننده داستان و خاطره، ابوتراب خسروي، نويسنده رمان اسفار كاتبان، بر عنصر زاويه تاكيد دارد و ميگويد: فرق رمان و داستان با بقيه متون روايي، داشتن زاويه ديد است. زاويه ديد جزئينگاريها را جهت ميدهد و مكان و شخصيتها را ميسازد و از اين طريق به مخاطب شناخت ميدهد. مخاطب هم از طريق همين شخصيتسازي است كه قهرمانان اثر را به گونهاي ميشناسد كه انگار در عالم واقعيت (http://www.njavan.com/tags/%d9%88%d8%a7%d9%82%d8%b9%d9%8a%d8%aa-.html)از آنها شناخت دارد، ولي خاطره ممكن است زاويه ديد نداشته باشد. همانطوري كه بسياري از متون زاويه ديد ندارند.او در توضيح زاويه ديد ميگويد: زاويه ديد شبيه دوربيني مجازي است. فرق داستان با ديگرگونههاي نوشتاري همين زاويه ديد است. از منظر زاويه ديد است كه مكان و زمان مشخص ميشود.بنابراين ممكن است كه كسي رمان و داستاني را براساس خاطراتش بنويسد، اما اگر نوشته او خاطره صرف باشد، اصلا رمان نيست، پس داستان بايد الزاما زاويه ديد داشته باشد.از سوي ديگر، زاهديمطلق هم به جنبههاي مهمي از راوي در بيان داستان و خاطره اشاره ميكند و ميگويد: گاهي اوقات خاطره صددرصد متكي به راوي است و گاهي اوقات صددرصد متكي به خود اتفاق.خسروي: فرق رمان و داستان با بقيه متون روايي داشتن زاويه ديد است. زاويه ديد جزئينگاريها را جهت ميدهد و مكان و شخصيتها را ميسازد و از اين طريق به مخاطب شناخت ميدهدمثلا گاهي خواندن يك خاطره جالب است زيرا وزير امور خارجه روايتگر ماجراست و بر عكس، ممكن است شرح كشته شدن قذافي اهميت داشته باشد كه اتفاقا راوي آن يك شاهد كاملا معمولي است. در اينجا اصل اتفاق براي خواننده (http://www.njavan.com/tags/%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%d9%87.html) اهميت دارد و نه راوي؛ اما در رمان و داستاننويسنده براي مخاطب مهم است.خسروي به نكته ديگري نيز اشاره ميكند كه ميتواند از جهتي جداكننده بعضي از آثار داستاني با غير داستاني و خاطرهنويسي باشد. او ميگويد: داستان حاصل دوران مدرن است و 200 سال بيشتر سابقه ندارد.از زماني كه صنعت به وجود آمد و دوربين فيلمبرداري و عكاسي اختراع شد، ما با داستان و زاويه ديد و... مواجه شديم. به عبارتي داستاننويسي يكي از تاثيرات صنعت در ادبيات است. رمان نيز از قرن 17 ايجاد شد و پيش از آن فقط رمانس داشتيم كه زاويه ديد و مكان و زمان نداشت.جمال ميرصادقي، داستاننويس، به اصول مشخص داستاننويسي اشاره ميكند و ميگويد: همانطور كه ارسطو گفته است، داستان پيرنگ دارد، يعني اول، وسط و آخر داستان و تمام حوادث بر اساس علت و معلول است. داستان واقعي و خيالي است. حتي داستان علمي ـ تخيلي هم غلط است. خاطره ممكن است تخيل داشته باشد ولي خاطره نظم داستان را ندارد.در داستان يك ساختار منظم و باهدفي وجود دارد كه داستاننويس معمار، اين عناصر را در كنار هم ميچيند. ولي خاطره اصلا چنين ساختاري ندارد. زاهديمطلق، در توضيح اين ويژگي ميگويد: در خاطره ممكن است فرد بنويسد: من داشتم از جايي رد ميشدم، كسي با كسي دعوا كرد و... در خاطره ما از يك جايي ماجرا را ميبينيم و از يك جايي هم مشاهدهگري ما تمام ميشود. اتفاق افتادنها در خاطره هدف خاصي ندارد. اين گوينده است كه هدف خاصي دارد. در ضمن راوي دخل و تصرفي در اتفاق ندارد و ناظر صرف است.مثلا يك نفر به ميدان جنگ ميرود. در همان روز دوم هم زخميميشود و او را به شهر خودش باز ميگردانند. اگر اين شخص خاطراتش را بگويد، نه به ابتداي جنگ كاري داشته و نه به انتهاي آن.در حالي كه يك داستاننويس، نميتواند به ابتدا و انتهاي داستانش بيتفاوت باشد. او بايد ابتدا و انتهاي داستانش را بداند و خودش آن را تعيين كند. پس هدف در خاطرهنويسي شناخت واقعي از يك ماجراست. كه اگر جذاب هم بيان شود، مسلما خواننده (http://www.njavan.com/tags/%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d9%86%d8%af%d9%87.html) با راوي همراه ميشود.خاطره، منبع الهام داستانگاهي اوقات آنچه موجب ميشود داستاني رنگ واقعيت (http://www.njavan.com/tags/%d9%88%d8%a7%d9%82%d8%b9%d9%8a%d8%aa-.html)به خود بگيرد، به منبع الهامگيرنده آن باز ميگردد؛ يعني خاطره. همانطور كه همه ما (به طور عام) بارها شاهد بودهايم قصه بعضي از فيلمها و سريالها متكي بر خاطره است؛ همانطور كه منبع الهام بعضي داستانها، خاطره و اتفاقي واقعي است.جمال ميرصادقي نيز معتقد است كه خاطره ميتواند اساس داستان باشد ولي خاطره، داستان نيست و اصول مشخص خودش را دارد.ابوتراب خسروي نيز با تاييد اين مساله ميگويد: يك نويسنده ممكن است با استفاده از تخيل و جهان واقع رمان يا داستان بنويسد. منتها بايد زاويه ديد، جزئينگري و در نهايت شخصيتپردازي داشته باشد. البته بايد اتمسفر يعني توضيح فضاي كلي را نيز داشته باشد. از همينجاست كه امكان دارد شما رماني را خوانده باشيد، ولي پس از چند سال فقط تصويري از شخصيتها در ذهنتان باقي مانده باشد؛ تا جايي كه حتي ندانيد، يك فيلم ديدهايد يا يك رمان خواندهايد.خسروي، نويسنده كتاب ويران، تاكيد ميكند: هر متن روايي خاطرهاي را نميتوان رمان گفت و هر خاطرهنويسي را نميتوان رماننويس به حساب آورد. اگر اينطور بود دكتر مصدق، اعلم، آريامهر و... كه خاطره نوشتهاند همگي از رماننويسان به شمار ميآمدند.
نویسنده :حورا نژادصداقت
نویسنده :حورا نژادصداقت